Unnamed: 0
int64
0
2.35k
date
stringlengths
10
10
topic
stringlengths
21
91
url
stringlengths
48
49
text
stringlengths
1
107k
200
1368/04/05
بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2113
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  دیدار برادران و خواهران عزیز کارگر و مشاهده‌ی احساسات پُرشور و ایمان آگاهانه‌ی شما، هر کسى را به یاد محبّت و رابطه‌ی قلبى عمیقِ امام عزیزمان با شما قشر کارگر زحمت‌کش ‌-که ستون اصلى تولید در کشور هستید- می‌اندازد. حقیقتاً کارگران در کشور ما، در رابطه‌ی با انقلاب یک وضع اختصاصى و استثنائى داشتند و به اعتقاد بنده این هم یکى از ممیّزات انقلاب اسلامى ما است. کارگر در نظام جمهورى اسلامى در دو جبهه ‌-که مرجع هر دو جبهه یک چیز بود- آن‌چنان حضورى از خود نشان داد که واقعاً تاریخى و به یادماندنى است. یکى از این دو جبهه جبهه‌ی کار و تولید و تلاش بود، و دوّمى جبهه‌ی دفاع از انقلاب. این هر دو، درحقیقت یک مبنا و یک قاعده دارد. یعنى کارگر انقلابى و کارگر مسلمانِ ما، در جبهه‌ی کار و در سنگر کار هم ‌-که در این ده سال، اخلاص و ازخودگذشتگى و خستگی‌ناپذیرى نشان داد- درست با همان انگیزه‌اى بود که در جبهه‌ی جنگ یا در جبهه‌ی سیاسى و خلاصه در جبهه‌ی دفاع از انقلاب ایستادگى کرد.وقتى به جنگ نگاه میکنیم، نقش کارگران را در جنگ یک نقش بارزى می‌بینیم. بنده در میان این عزیزان بسیجى در جبهه‌هاى جنگ، خیلى اوقات بوده‌ام؛ وقتى سؤال میکنیم شما چه کسى هستید؟ از کجا آمده‌اید؟ شغلتان چیست؟ می‌بینیم این یک زحمت‌کشِ کارگر است که یا در یک کارخانه‌اى کار میکند، یا کارگر یک دکّانى است، یا در یک روستایى کار میکند؛ کارگر است. از اوّلِ جنگ هم، آن‌وقتى که واقعاً جبهه‌ها غریب بود ‌-غیر از این سالهاى دوّم و سوّم و آن هجوم عظیم مردم در جبهه‌ی جنگ- وقتى هزار نفر، دو هزار نفر به جبهه می‌آمدند، انسان احساس میکرد که امداد بزرگى رسید؛ این‌قدر تعیین‌کننده بود. [البتّه] از قشرهاى مختلف بودند؛ لکن عمدتاً از همین طبقه‌ی زحمت‌کش و کارگران. گاهى کارگرى با چند سر عائله، با داشتن خانواده، همه را ریخته بود پشت سرش، آمده بود آنجا؛ این [نقش کارگران بود] در جنگ؛ در راه‌پیمایی‌ها، در تظاهرات، در کنار قشرهاى دیگر [هم] انسان احساس میکند حقیقتاً حضور آن قشرى که به‌عنوان قشر زحمت‌کش در جامعه شناخته شده‌اند ‌-که با جسم خودشان، با سرپنجه‌ی خودشان، با تن خودشان مملکت را از لحاظ تولید و نیازهاى مردم تغذیه و اداره میکنند- در همه‌ی این صحنه‌ها حضور چشمگیرى بود. هیچ کس هم این را نمیتواند منکر شود، مگر کسى مطّلع نباشد. حتّى گاهى در این جبهه‌ی دفاع از انقلاب، حرکاتى از کارگران سر میزد که انسان در مقابل این اخلاصها واقعاً شرمنده میشد. فرضاً در آن بحبوحه‌ی جنگ، خبر میشدیم که کارگران ‌-در یک جایى، در یک شهرى، در یک کارخانه‌اى- فلان قدر از حقوقشان را به جنگ داده‌اند. حقوق کارگر مگر چقدر است؟ خب، این مال آن صحنه که صحنه‌ی دفاع از انقلاب است.  در جبهه‌ی کار و تولید هم همین‌جور [بود]. شاید خیلى از شماها ندانید، امّا اوّلِ انقلاب بنده از نزدیک در جریان بودم؛ ما ماجراها داشتیم. آن‌وقتى که همه سرشان گرم بود به کارهاى حادّ انقلاب و مثل پروانه‌اى دُور شمعِ وجود امام عزیزمان میگشتند، این گوشه‌کنار یک کارهایى داشت اتّفاق می‌افتاد که دست خدا به همراه ما بود و نگذاشت دشمن صدمه بزند و ضربه بزند.  یک عدّه‌اى از این ضدّانقلاب‌ها و ضدّاسلام‌ها به خیال اینکه شاید بتوانند در یک عدّه‌اى از کارگران نفوذ کنند و یک اخلالى در کار انقلاب بکنند، رفته بودند به همین منطقه‌ی کارگرىِ غرب تهران وارد شده بودند؛ محکم! شاید کارگرهاى آن کارخانه که دوستان من هستند و تا چند سال بعد از ریاست جمهورىِ من هم می‌آمدند، میرفتند و با ما ارتباطاتى داشتند، خوب یادشان باشد؛ اگر در بین جمع شما از آن کارخانه و حول‌وحوش آن کارخانه کسانى باشند، خوب میفهمند که من به کجا دارم اشاره میکنم. (۲) این شبکه‌هاى جاسوسى به‌اصطلاح مارکسیستِ آمریکایى ‌-هیچ اسمى بهتر از این کلمه براى آنها نیست: مارکسیست‌هاى آمریکایى؛ ظاهراً چپ، باطناً وابسته‌ی به استکبار آمریکا- این مارکسیست‌هاى آمریکایىِ بددلِ بدخواهى که اصلاً همّتشان این بود که این انقلاب اسلامى را یک جورى به هم بزنند، اینها سازمان‌دهى کرده بودند، برنامه‌ریزى کرده بودند، خودشان را آماده کرده بودند که از یک گوشه‌اى اخلال کنند. همین‌طور که میگویم، واقعاً ما هیچ فکرش را هم نکرده بودیم. هیچ کس نمیتواند بگوید که ما میفهمیدیم چه‌کار دارد میشود، نه. خود بنده که در این کار دخالت داشتم، واقعاً نمیدانستم چه‌کار دارد میشود. خداى متعال مثل اینکه دست ما را میگرفت و میبرد آنجایى که باید باشیم. بنده و یک عدّه‌اى دیگر، آن روزهاى نوزدهم بهمن و بیستم بهمن و بیست‌ویکم بهمن و بیست‌ودوّم بهمن را در همان منطقه‌ی کارگرى طرفِ غرب تهران گذراندیم؛ اسم آن کارخانه را نمیخواهم بیاورم، شاید بعضى از دوستان بدانند، منطقه‌اى بود، محوّطه‌اى بود. حتّى من خبر پیروزى انقلاب را ‌-یعنى اینکه رادیو ناگهان گفت: «اینجا تهران است، صداى انقلاب اسلامى ایران»- در راه همان کارخانه شنفتم؛ داشتم می‌آمدم، رادیو را روشن کرده بودم. در آن ساعات بحرانى، در آن بحبوحه، ما آنجا بودیم.خب، پس اینها روى قشر زحمت‌کش کارگر ‌-که عمدتاً هم جوان [هستند] و برحسب طبیعتِ قشر کارگرى، از آگاهى خاصّى برخوردارند؛ کارگرها در جامعه یک قشر آگاهند؛ بنده در تقسیم‌بندی‌ها، کارگر را جزو قشرهاى روشنفکر به معناى عامّش میدانم- سرمایه‌گذارى را شروع کردند. قصدشان هم این بود که این دست کارآمد و این بازوى قوى را از انقلاب بگیرند، [حتّى] اگر بتوانند علیه انقلاب هم به کار بیندازند؛ دو مرحله داشت: حدّاقل این بود که این بازو در خدمت انقلاب به کار نیفتد، و اگر هم بتوانند این را علیه انقلاب به کار بیندازند. نقشه‌ی اینها در آن روزها و هفته‌هاى اوّل، این بود. وقتى نتوانستند [کارگران را] علیه انقلاب به کار بیندازند، دلشان را خوش کردند به اینکه اقلّاً نگذارند بازوى نیرومند قشرِ آگاهِ جوانِ قوىّ کارگر، در خدمت انقلاب قرار بگیرد. خیلى هم تبلیغات میکردند. اگر آن تبلیغات قرار بود اثر بکند، ما باید حدّاقل آن یکى دو سال اوّلِ انقلاب، از قِبَل دستگاه‌هاى صنعتی‌مان یک بیکارى مزمن میداشتیم. بعد هم دائم بایست انقلاب از این جهت دردسر میداشت؛ مدام باید مسئولین بروند التماس کنند که آقا کار کنید. این نقشه‌اى بود که آنها کشیده بودند. مشت طبقه‌ی کارگر، آن‌چنان توى دهان دشمن اسلام و دشمن انقلاب خورد که آنها را مأیوس و گیج کرد و تا مدّتى دیگر به سراغ این قشر نیامدند. این نقش قشر کارگر در جامعه‌ی ما بود، این سنگر دوّم [بود] که گفتم یعنى سنگر کار و تلاش و تولید، آن هم دلسوزانه. خب این در دنیا کم‌نظیر است. حتّى در آن نظامهایى هم که اسمشان نظام کارگرى است ‌-که البتّه فقط اسم است و چیزى که آنجا حقیقتاً مورد توجّه نیست، همین مسئله است- وفادارى به انقلاب از طرف قشر کارگر، مثل وفادارى کارگران در جمهورى اسلامى و در خدمت انقلاب اسلامى نبوده. این یک حقیقت ممتاز است. این همان است که عرض کردم نقش کارگران یک نقش برجسته است.  برادران و خواهران! در انقلاب ما، سروکار با خدا است. همه‌ی ما همّت و سعی‌مان این است و باید این باشد که خدا را از خودمان راضى کنیم. اصلاً برجستگى انقلاب ما به همین است، اینکه شما انقلابى و نظامى را می‌بینید که همه‌ی قدرتهاى بزرگ دنیا با آن بد بودند، شوخى نیست. همه‌ی آن قدرتهایى که در صحنه‌ی سیاست و درگیری‌هاى جهانى سرشان به تنشان می‌ارزد، در مقابل جمهورى اسلامى صف‌آرایى کردند؛ از دو ابرقدرت گرفته، تا ناتو، تا دنباله‌روهایشان، یعنى این مرتجعینى که پولهاى گزاف نفت را دادند و انبارهاى زرّادخانه‌هاى تسلیحاتى شرق و غرب را در کشورهاى خودشان خالى کردند؛ همه‌ی اینها در یک برهه‌اى از زمان ‌-بحمدا‌لله‌ البتّه حالا آن‌جور نیست- دست به دست هم دادند، جلوى این نظام ایستادند. نه‌فقط ایستادنِ به معناى تماشا کردن، نخیر؛ پنجه زدند، کارشکنى کردند، با ما درگیرى و دعوا درست کردند. این خلیج فارس پُر شد از ناوگانهاى گوناگون اروپایى و آمریکایى و غیره. هر نظام دیگرى به جاى نظام جمهورى اسلامى بود، یکى از دو سرنوشت را بیشتر نداشت: یا از بین رفته بود، نابود شده بود، اصلاً فراموش شده بود و رفته بود به تاریخ؛ یا از حرفش برگشته بود و اصول خودش را زیر پا گذاشته بود، براى اینکه بتواند باقى بماند. ما نه؛ ما بحمدا‌لله‌ اوّلاً ماندیم، قوی‌تر هم شدیم، ریشه هم دواندیم، دیگران را هم وادار کردیم که به وجود ما اعتراف بکنند؛ ثانیاً از اصولمان دست نکشیدیم و همان حرف حقّ قوی‌اى را که روز اوّل زده بودیم، تا آخر زدیم، باز هم به فضل پروردگار تا آن‌وقتى که قطره‌ی خونى در رگهاى ما و نَفَسى در کالبد ما است آن را خواهیم گفت.خب، چرا؟ چطور شد؟ مگر ما چه داشتیم که توانستیم؟ علّت همین است: هر یک‌یک از ماها، یک رابطه‌ی قلبى و اعتقادى و پیوند ولایتى با خدا دارد؛ مسئله این بود. اصلاً راز ایستادگى و اقتدار این نظام این است. همین که ‌الحمدلله‌ نتوانستند روى این صخره‌ی باصلابت حتّى خشى بیندازند، علّتش همین بوده؛ باز هم نمیتوانند. مردم ایران ثابت کردند که دشمن نمیتواند نسبت به آنها طمع بورزد. علّتش همین ایمان است. و همین ایمان به خدا و همین کار براى رضاى خدا است که موجب میشود شما اینجا نشسته باشید و در کشورهاى گوناگون دنیا به اسم شماها شعار بدهند. شما، یا ما به‌عنوان مسئولین نظام، مگر چقدر رابطه با مسلمانهاى اروپا و آفریقا و خاورمیانه و شرق آسیا و کشورهاى گوناگون ایجاد کرده‌ایم که این‌جور در حادثه‌ی ضایعه‌ی مصیبت امام عزیزمان با ما همدردى کردند؟ این هیئت ایرانى که رفته بود آنجا، مردم دست به گردنشان می‌انداختند، گریه میکردند! (۳) این چیست؟ این چه رابطه‌اى است؟ این را ما به وجود آورده‌ایم؟ نخیر؛ این رابطه را هم خدا به وجود آورده، یعنى همان معنویّت، همان پیوند قلبى با خدا. در قرآن کریم به رسول خودش میفرماید که «لَو اَنفَقتَ ما فِى الاَرضِ جَمیعًا»، اگر همه‌ی پولهاى دنیا را هم خرج میکردى ‌-پول نفت که چیزى نیست، درآمد ارزى جمهورى اسلامى که به حساب نمی‌آید- اگر تمام پولهاى دنیا را هم خرج تبلیغات و دادن به فلان روزنامه‌نگار و دادن به فلان تبلیغاتچى و دادن به فلان گروه و حزب سیاسى میکردى، مآ اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم، نمیتوانستى این‌قدر دلها را به هم نزدیک کنى. پس چه شد؟ وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم؛ (۴) خدا این دلها را به هم نزدیک کرد. در داخل کشور ما هم همین‌جور است؛ بین شما مردم و مسلمانهاى خارج کشور هم همین‌جور است. این به‌خاطر همان ارتباط و پیوند قلبى یکایک آحاد مؤمن با خدا است. خب همین، پشتوانه‌ی مسئله‌ی کار هم شد؛ در آن سنگر دوّم که گفتیم شماها در آن سنگر خوب امتحانى دادید.  ‌الحمدلله‌ انقلاب اسلامى، ده سال، به‌خاطر همین روحیه‌ها از دشوارترین راه‌ها عبور کرده. من به شما عرض کنم، من همه‌ی مسائل جارى این کشور را میدانم؛ مشکلات، سخت‌گیری‌ها، بدجنسی‌هاى دشمنان، چه کارها کردند، چه کارها میخواستند بکنند؛ ده سال است بنده در همه‌ی این پیچوخم‌ها حضورِ نزدیک داشته‌ام. شاید بسیارى از چیزهایى که ماها میدانیم، مردم ندانند که چه کارها دشمن کرده و چه کارها میخواسته بکند و چه کارها نتوانسته بکند. حالا که بنده نگاه میکنم به پشت سر و به این ده سال، حقیقتاً حیرت میکنم که ما از چه راه‌هایى عبور کردیم؛ چه درّه‌هایى، چه پرتگاه‌هایى، چه گُدارهاى (۵) سختى!خدایا، لحظه‌به‌لحظه نور و رحمت بر آن روح پاک ببار! چه کرد رهبرى او، چه معجزه‌اى نشان داد، چقدر این دستْ قوى بود، چقدر این دلْ پُرظرفیّت و پُرگنجایش بود! در سخت‌ترین مراحل، انسان وقتى نگاه میکرد، آن‌چنان آرام، آن‌چنان مطمئن.  امام به مردم اطمینان فراوانى داشت. در یکى از این پیامها، (۶) امام خطاب به مردم کردند ‌-یادتان هست- گفتند من شماها را خوب می‌شناسم، شما هم من را خوب شناختید. درست بود. امام این مردم را خوب شناخته بود؛ صفائشان را، وفائشان را، غیرتشان را، شجاعتشان را، صداقتشان را؛ مردم هم حقّاً و انصافاً امامشان را خوب شناختند، خوب به او پاسخ گفتند.  ما در این تقریباً ده‌سال‌ونیم در سخت‌ترین شرایط حرکت کردیم، از سخت‌ترین گذرگاه‌ها عبور کردیم. من نمیگویم همه‌چیز تمام شده، خطرهاى دشمن [تمام شده]؛ نه، بالاخره دشمن که از بدجنسى دست برنمیدارد. امّا میتوانم اظهار نظر کنم که بخش سخت‌ترِ راه پشت سرمان است و از آن عبور کرده‌ایم؛ آنکه پیش روى ما است و آنچه جلویمان است، بخش آسان‌تر و راحت‌تر آن است. ما از سختی‌هاى زیادى عبور کردیم و امروز به اینجا رسیده‌ایم.یقیناً تحلیلگران دنیا براى سال دهم یازدهم انقلاب اسلامى چنین وضعى را پیش‌بینى نمیکردند؛ آن هم با فقدان امام. یقیناً استراتژیست‌هاى سیاسى آمریکا و اروپا براى مثل امروزِ ما وضعیّت سیاهى را پیش‌بینى میکردند، که خداوند ‌ان‌شاءالله‌ آن وضعیّت سیاه را سرِ خودشان بیاورد. فکر نمیکردند ماها ‌-ما یعنى شما، یعنى مردم، یعنى آحاد ملّت- در چنین روزى این‌قدر با هم متّحد باشیم؛ فکر نمیکردند ماها این‌جور با قضایا قوى برخورد کنیم؛ فکر نمیکردند که این ملّت بتواند این‌جور سریع خودش را بازیابى کند و تصمیم خودش را بگیرد و راهش را ادامه بدهد؛ فکر نمیکردند. پس ما از آنچه در محاسبات دشمنانمان بود خیلى بهتریم. اصلاً قابل مقایسه نیستیم با آنچه در محاسبات آنها بود. حتّى در محاسبات دوستانمان هم همین‌جور [است].  خب، تا اینجا پاداش الهى است. به چه؟ به مجاهدتهاى شما. وقتى ملّت مجاهدت میکند، وَالَّذینَ جّْهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُ‌ـلَنا ‌-اینها که دروغ نیست؛ این آیه‌ی قرآن است- وَ اِنَّـ اللهَ لَمَـعَ ال‌مُحسِنین، (۷) یعنى کسانى که در راه خدا مجاهدت میکنند، تلاش میکنند، زحمت میکشند، خدا به آنها راه را نشان میدهد و خدا در کنار نیکوکاران میمانَد، با آنها است. خب، ملّت ما نیکوکارى کرد، خدا هم با او است. تا اینجا قضیّه این است.  حالا بعد از این چه؟ من عرض میکنم، بعد از این هم ما باید تضمین کنیم حفاظت و سلامت انقلاب و رشد روزافزون نظام جمهورى اسلامى و ریشه دواندن هرچه بیشترِ این نظام را؛ با همان روش و با همان شیوه؛ یعنى با حفظ ایمان، با کار مخلصانه، با وحدت کلمه، با داشتن ارتباط و پیوند قلبى با خدا، با اتّکاء به نفْس، با تصمیم بر اینکه باید بر مشکلات فائق بشویم. به این ترتیب، ما ده سال دیگر، بیست سال دیگر، ده تا ده سالِ دیگر، به فضل پروردگار همین‌جور خواهیم توانست پیش برویم.ما انقلابمان را در اصل، بر پایه‌ی شکستن سیطره‌ی زورگوهاى دنیا پایه‌گذارى کردیم. ما اگر بتوانیم ‌-که به فضل پروردگار میتوانیم- راهمان را همان‌طورى که در این ده سال ادامه دادیم ادامه بدهیم و قوى و هوشمندانه و با صفا و اخلاص حرکت کنیم، بدانید دندان همه‌ی زورگوها و قلدرهاى دنیا با مشتهاى پولادین این ملّت شکسته خواهد شد. شرطش این است که همان‌جور که این ده سال را گذراندیم، با همان ایمان، با همان قاطعیّت، با همان آگاهى و رشد کار را ادامه بدهیم.  شما کارگرها نقش مهمّى دارید؛ بار اصلى تولید روى دوش شما است. قطعاً یکى از وظایف عمده‌ی نظام جمهورى اسلامى این است که بتواند این قشر زحمت‌کش را ‌-که بزرگ‌ترین حق را بر تولید و بر اداره‌ی اقتصادى کشور دارد- از حقّ مشروعِ انسانىِ اسلامىِ خودش که پاداش الهى او است، برخوردار کند. وضع زندگى کارگران باید، هم از لحاظ مادّى، هم از لحاظ معنوى بهبود پیدا کند. از لحاظ مادّى با قوانین مناسب، با توسعه‌ی کار و اشتغال ‌-که سرلوحه‌ی چیزهاى مهم در کشور ما است- با درک درست سهم و حقّ کارگر در تولید، بایستى تأمین شود. در جامعه‌ی اسلامى، قشر محروم و مستمند باید وجود نداشته باشد؛ و کارگران که جزو قشرهاى مستضعف در جامعه‌ی ما هستند، باید اوّلین هدفْ براى برنامه‌ریزی‌هاى توسعه‌ی اقتصادى قرار بگیرند؛ اوّلین هدفْ باید اینها باشند. اگر کارگر در جامعه دل‌خوش بود، تأمین بود، خیالش از معیشت راحت بود، کارْ بهتر انجام میگیرد. علاوه بر اینکه تکلیف الهى ما است؛ مقتضاى عدالت اسلامى در جامعه همین است که همه‌ی افراد جامعه از هر قشرى برخورداری‌هاى لازم و مناسب شأن انسانىِ یک مؤمن را داشته باشند و این تبعیض‌ها و بهره‌مندی‌هاى ناحقّى که در جوامع فاسد دنیا هست و در جامعه‌ی ما هم قبل از انقلاب به بدترین شکلى بود ‌-که هنوز بقایایش بکلّى از بین نرفته- باید برچیده بشود. این از جنبه‌ی مادّى.  از جنبه‌ی معنوى باید کارگر احساس بکند که بار سنگینى را بر دوش دارد؛ شأن و اهمّیّت نقش خودش را درک کند. هم خود کارگر، هم مسئولین کشور، هم عامّه‌ی مردم، باید بدانند که کارگر شأن معنوى و انسانى بالایى در جامعه دارد. اگر ما به نظام ارزشى اسلام نگاه کنیم، پول‌دار بودن اصلاً ارزش نیست؛ پول‌دار بودن جزو ارزشها به حساب نمی‌آید؛ حتّى دارا بودنِ بسیارى از خصوصیّات نفسانى جزو ارزشها به حساب نمی‌آید. امّا کارگر بودن ‌-یعنى با جسم خود کار کردن، ولو براى شخصِ خودش کار کند- یک ارزش است. بیکارى یک ضدّارزش است. حالا اگر این کارى که انسان با جسم خودش دارد انجام میدهد، در پیشبرد زندگى جامعه نقشى داشته باشد، این ارزشْ مضاعف و دو برابر خواهد شد. لذاست که رسول اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) دست کارگر را بوسید. این «دست کارگر را بوسیدن» یک امتیاز مادّى براى کارگر نیست امّا یک امتیاز معنوى است، براى این است که شأن کارگر در جامعه بالا برود. این مسائل باید تأمین بشود.شما کارگران باید توجّه داشته باشید که ادامه‌ی حیات شرافتمندانه‌ی ملّت عزیز ایران و حفظ و ادامه‌ی این شعارهاى باارزش و این موضع باارزش نظام جمهورى اسلامى در مقابل قلدرهاى عالم و استکبار جهانى، با کار شما است؛ این کار را بایستى مخلصانه، دلسوزانه، خوب انجام بدهید. البتّه مسئولین دولتى باید سعى کنند به هر کیفیّتى هست، موادّ اوّلیّه را تأمین کنند تا کارخانه‌جات با همه‌ی ظرفیّت کار کند؛ تا کارگرها این میدان را پیدا کنند که کار خودشان را در خدمت نظام و در خدمت حرکت اقتصادى مردم و رونق اقتصادى مردم قرار بدهند؛ این مربوط به آنها، که باید تلاش کنند، به هر کیفیّتى که ممکن هست ‌ان‌شاءالله‌ این ظرفیّتها تکمیل بشود و کارخانه‌جات با همه‌ی ظرفیّت کار کنند و مراکز و واحدهاى تولیدى جدیدى به وجود بیاید که بتواند نیروهاى کار را جذب کند. و شما باید سعى کنید کار را به بهترین وجه انجام بدهید.  به گمانم این حدیث را یک وقت در یک جمع کارگرى خوانده باشم که از رسول اکرم نقل شده که فرمود: رَحِمَ ا‌لله اِمرَاً عَمِلَ عَمَلاً فَاَتقَنَه؛ (۸) یعنى رحمت خدا بر آن آدمى که کارى را انجام بدهد و محکم انجام بدهد؛ یعنى محکم‌کارى کند؛ محکم‌کارى. کار کارگر ایرانى، قدیمها معروف بود به اینکه محکم است؛ یعنى جنس رویه و کفىِ کفش پاره میشد، امّا این نخها از هم باز نمیشد؛ محکم‌کارى یعنى این. آن بخشى را که مربوط به شما است، به بهترین وجه انجام بدهید؛ کم نگذارید؛ بهترین کار را ارائه بدهید و بدانید که تلاش شما پیش خدا محفوظ است. حالا آن کارفرما ‌-چه دولت، چه غیر دولت‌- بفهمد یا نفهمد، پاداش مناسب را بدهد یا ندهد، آن بحث دیگرى است، که البتّه هم باید بفهمند، هم باید توجّه بکنند؛ امّا اگر نفهمند، نفْس این محکم‌کارى چیزى است که خداى متعال آن را میخواهد.  و توصیه‌ی آخر من این است که کوشش کنید وحدت را در سطح عموم مردم حفظ کنید. اسلام اگرچه روى بعضى از قشرها تکیه میکند و براى آنها احترام خاصّى قائل است ‌-مثلاً معلّمین، علماى دین، متعلّمین علم دین و علم زندگى، و همان‌طور که قبلاً گفتم کارگران، یا فلّاحین؛ اینها قشرهایى هستند که اسلام روى اینها تکیه میکند؛ روى بعضى از قشرهاى جامعه، اسلام به‌طور خاص تکیه کرده و برایشان ارزشى قائل شده- امّا درعین‌حال اسلام با قشرگرایى مخالف است. اینکه ما بگوییم ما طرف‌دار قشر خودمان ‌-یا به قول دیگران طبقه‌ی خودمان- هستیم؛ نخیر، اسلام با این طبقه‌گرایى و طبقه‌بازى و قشربازى مخالف است. مؤمنین در تمام خانواده‌ی بزرگ اسلامى با هم برادرند و پیوند آنها پیوند برادرى است. بایستى همه‌ی آحاد، این پیوند را در سطح بزرگ جامعه‌ی خودمان و پس از آن در سطح وسیع امّت اسلامى حفظ کنند.من ‌-همان‌طور که عرض کردم- آینده را بحمدا‌لله‌ آینده‌ی روشنى میبینم؛ امیدهاى زیادى را مشاهده میکنم؛ دشمن را نسبت به آینده‌ی خودمان نگران و حتّى مأیوس احساس میکنم؛ دوستان آگاه ما را ‌-آنهایى که در سطح جهان مسائل را خوب درک میکنند، همچنین افراد مطّلع و آگاه در داخل جامعه‌ی خودمان- بحمدا‌لله‌ نسبت به آینده‌ی نظام جمهورى اسلامى بسیار خوش‌بین و امیدوار و خوشحال میبینم؛ و همین هم لازمه‌ی اعتقاد ما به تفضّل الهى و پشتیبانى الهى است. شرطش این است که ما ایمان و تقوایمان را حفظ کنیم که این توصیه‌ی همه‌ی پیغمبران و اولیا و صلحا است.  امیدوارم خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد که رضایت امام عزیزمان را جلب کنیم؛ و روح آن بزرگوار را از روند حرکت خودمان خشنود و راضى کنیم؛ و قلب مقدّس ولی‌عصر را از آنچه در جامعه‌مان میگذرد خشنود و خوشحال کنیم؛ و ‌ان‌شاءالله‌ توفیقات و هدایت و حمایت الهى را به‌طرف خودمان و ملّت خودمان جلب کنیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
201
1368/04/05
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2115
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً این مصیبت بزرگ و این حادثه‌ی غم‌بار را که دلهاى یکایک این امّت بزرگ را به درد آورد و حقیقتاً جانهاى مشتاق را سوزانید، به شما آقایان محترم، برادران و خواهران گرامى که از راه‌هاى دور تشریف آوردید اینجا، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. از اظهار لطفتان تشکّر میکنم؛ بنده عاجز هستم از اینکه بتوانم پاسخ محبّتها و لطف صمیمانه‌ی شما را بدهم. مسئله این است که همه‌ی ما ‌ان‌شاءالله‌ به یک نقطه و به یک مرکز متوجّهیم و آن تکلیف الهى است. آنچه ما را در طول این ده سال و چند ماه به اینجا رساند ‌-به این قدرت، به این استحکام، به این صلابت در مقابل دشمنان جهانى- و آنچه ما را قبل از آن، از اختناق، از ضعف، از تفرّق، از ذلّت بیرون آورد و به عزّت اسلام منتهى کرد و انقلاب را پیروز کرد، عامل همه‌ی این پیشرفتها و موفّقیّتها، توجّه به خدا و اتّکال (۲) به خدا بود.مردم ما آن‌وقتى که به برکت راهنمایی‌هاى آن رهبر بزرگ از گرایش مادّى و سرسپردگی‌هاى مادّى بیرون آمدند و به سمت خدا حرکت کردند و راه خدا را بر راه زندگى راحت انتخاب کردند، توانستند انقلاب را به پیروزى برسانند. عامل موفّقیّتهاى رهبر عظیم‌الشّأن ما ‌-آن امام استثنائى بی‌نظیر- هم همین بود که توانست یک اقیانوس عظیمى را این‌طور به حرکت دربیاورد، میلیون‌ها انسان را خدایى کند، راه زندگى را راه اسلامى قرار بدهد، اسلام را ‌-که همه‌ی قدرتهاى دنیا علیه آن بسیج شده بودند- در دنیا عزیز کند، اصلاً معنویّت و ارزشهاى معنوى را ‌-درحالی‌که ده‌ها سال بود در انزوا قرار گرفته بود- در دنیا باز احیا کند. او هم چون مرد خدا بود، او هم چون براى خود کار نمیکرد، خدا به او کمک کرد؛ خدا بنده‌ی صالحش را هدایت کرد؛ خدا به دل او و ذهن او صفا و روشنى داد تا راه را پیدا کند؛ خدا به او جرئت و شهامت داد تا در مقابل دنیایى از دشمن بِایستد؛ خدا با دل او اُنس گرفت تا از روگردانى انسانها در روزگار غربت، وحشت نکند. یک روزى امام ما تنها بود، در غربت بود، در اقلّیّت بود؛ مثل پیغمبران ‌-مثل نوح، مثل ابراهیم- که از تنهایى نترسیدند، وحشت نکردند، خدا را از همه‌ی خلایق بیشتر دانستند و بزرگ‌تر شمردند، او هم از روگردانی‌ها وحشت نکرد، از دشمنی‌ها مرعوب نشد. عامل موفّقیّتهاى او هم همین بود. پس قضیّه این است برادران و خواهران!  اى بندگان مؤمن خدا که براى خاطر خدا قیام میکنید، حرکت میکنید، اقدام میکنید، شعار میدهید، تصمیم میگیرید، جبهه را پُر میکنید، شهید میدهید، در راه خدا انفاق میکنید، تن‌هایتان را به زحمت می‌اندازید! راز اصلى این است: براى هدف الهى، با وسایل الهى و با تکیه به خدا باید حرکت کرد. حرکتْ به‌هرحال لازم است؛ اگر کسى تکیه به خدا بکند امّا حرکت نکند، این بی‌فایده است؛ اگر کسى حرکت بکند، قیام بکند، امّا تکیه به خدا نکند، این هم بی‌فایده است؛ امّا قیام ‌لله‌، قیام با‌لله‌، تکیه به خدا، این آن عامل پیروزى است، عامل موفّقیّت است. من و شما باید کوشش کنیم این را در خودمان تأمین کنیم. آن‌وقت وحشتها میریزد، ذهنها روشن میشود، دلها قرص میشود، کمبودها و نداشتن‌ها به نظر انسان کوچک می‌آید، حقیر می‌آید؛ مثل مؤمنین صدر اسلام، مثل خود شما در دوران سخت جنگِ هشت‌ساله. این اصل قضیّه است.  حالا من عرض میکنم یک نگاه بکنید به گذشته، یک نگاه بکنید به آینده. شما به شهرهاى خودتان برمیگردید، هر کدام در میان مردم خودتان کارى دارید؛ چه خانواده‌هاى محترم شهدا، چه علماى عزیز و ائمّه‌ی محترم جمعه و گویندگان حق و پیشروان راه خدا، چه مسئولین سیاسى و دولتى و نهادهاى انقلابى، چه مردم شاغل در بخشهاى مردمى؛ فرق نمیکند. معیار این باشد: یک نگاه بکنید به گذشته؛ این ده سالِ سختى که به برکت رهبرى آن مرد خدایى، آن انسان پیامبرگونه ‌-نه پیامبر؛ باز بهانه‌طلب‌ها و وسواسی‌ها حرف درست نکنند؛ نخیر، امام عزیزمان شاگرد پیغمبران [بود] و حرکت‌کننده به‌گونه‌ی آنان و به روش آنان- [گذشت]، این کارى که او در این ده سال کرد، ماها را از چه گذرگاه‌هاى سختى عبور داد؛ یک نگاهى بکنید به آن ایمانها، فداکاری‌ها، عشقها، خلوصها؛ و دشمنی‌هایى که به جایى نرسید و تهدیدهایى که هرگز عملى نشد و نمیتوانست بشود و بینی‌هایى را که از دشمنان به خاک مالیده شد ‌-به برکت فداکارى شماها- یک مرورى بکنید، همیشه در ذهنتان داشته باشید. بعد یک نگاهى بکنید به آینده؛ آینده‌اى که روشن است؛ آینده‌اى که دشوارى دارد، امّا راه باز است؛ آینده‌اى که دشمنان ما به‌خاطر ضرباتى که بر آنها وارد شده، کمتر از گذشته جرئت میکنند نزدیک بیایند؛ براى یک دستگاه، یک دولت و یک رژیم، خیلى سفاهت لازم است که بخواهد همان کارهاى گذشته را در آینده هم با ملّت ایران بکند؛ صلابت و قدرت مقاومت این ملّت را دیده‌اند.از همان نیرویى که در گذشته به ما کمک کرد، باید براى پیمودن آینده مدد بگیریم؛ یعنى توجّه به خدا، اتّکال به خدا، کمک گرفتن از خدا، خالص کردن نیّتها، حفظ وحدت و یگانگى بین همه‌ی قشرها، کم شمردن مشکلات مادّى. [مشکلات] هست، نه اینکه نیست؛ ولى اگر بخواهیم راه را طى کنیم تا به جایى برسیم که ملّتْ بدون مشکل عمده‌اى زندگى کند، باید از مشکلات عبور کنیم. بالاخره هدفهاى بزرگ ‌-استقلال یک ملّت، رفاه یک ملّت، آزادى یک ملّت- هدفهایى است که راهِ به سمت آنها از مشکلات عبور میکند. بدون تحمّل مشکلات که انسان نمیتواند به اهداف بزرگ نائل بشود. عمده‌ی مشکلات را هم ما پشت سر گذاشتیم. با این روحیه همه‌ی قشرها حرکت کنند.  هدف همان هدفهایى است که این ده‌ساله گفته‌ایم و امام ما بارها فرموده‌اند: سازش‌ناپذیرى، عیناً همان است ‌-خصومت ما با دشمنانى که خصومتشان با جمهورى اسلامى، با ملّتهاى مستضعف، با اسلام ثابت شده، همان خصومت است- روشها و وسایل، همان روشها و وسایلى است که در گذشته آنها را آزموده‌ایم و آن آزمایشها براى ملّت ما و براى همه‌ی کسانى که قضایاى ما را نگاه میکردند، خوشحال‌کننده و آموزنده بود. پس آینده، آینده‌ی روشنى است؛ باید به سمت این آینده حرکت کنیم. همه باید تلاش کنند، کار کنند؛ همه باید امیدوار باشند؛ امید، شرط اصلى حرکت است. همه باید بدانند که رفتن از این راه، عبور کردن در این راه، همّت و مردانگى یک ملّت انقلابى را میخواهد؛ به چیزهاى کوچک هم سرگرم نشوند و مطمئن باشند که خداى متعال به این ملّت کمک خواهد کرد، راه‌هاى زندگى را به روى این ملّتْ بازتر از باز خواهد کرد، توفیقات خودش را بر این ملّت ‌-که براى او حرکت و قیام میکنند- نازل خواهد کرد. ما در این راه به کمک الهى، به دعاى ولی‌عصر (ارواحنا فداه) و به امدادهاى غیبى معتقد و متّکى هستیم. ما عقیده داریم که دعاى ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف و ارواحنا فداه) دل ما را قرص میکند، پاى ما را استوار میکند، راه ما را باز میکند. و امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ در این راه الهى و انقلابى روح مطهّر و مقدّس امام از همه‌ی ما راضى و خشنود باشد.بنده مجدّداً از همه‌ی آقایان محترم و برادران و خواهران عزیز تشکّر میکنم؛ امیدوارم خداوند ‌ان‌شاءالله‌ از همه‌ی شماها این زحمات و تلاشها را قبول کند.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
202
1368/04/04
بیانات در دیدار جمعى از روحانیّون سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2110
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده متقابلاً این مصیبت بزرگ و این ضایعه‌ی جبران‌ناپذیر را به همه‌ی شما برادران عزیز که معلّمان امّت و پیش‌قراولان حرکت به سمت اهداف مقدّس اسلام هستید و همیشه مورد توجّه و عنایت خاصّ امام فقید و عزیز ما بودید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. حقیقتاً سرسلامتىِ این حادثه‌ی مصیبت‌بار را باید به جامعه‌ی روحانیّت داد؛ آنها وارثان معنوى امام هستند؛ همچنان که همیشه علماى امّت، وارثان انبیاى الهى بوده‌اند؛ و امام بزرگوار و فقید ما، خودْ وارث سلسله‌ی انبیا بود؛ در علومشان و در اهدافشان و در راهشان.  و امّا مطلبى که در این اجتماع محترم لازم است عرض بکنم، یکى این است که انقلاب اسلامى ایران از آنجا که بر پایه‌ی اسلام و بر مبانى شریعت اسلامى و اسلام ناب محمّدى استوار بود، نمیتواند به مرزهایى و ملّیّتى و قومیّت خاصّى محدود باشد. مسئله این نیست که ملّت ایران یا مسئولین این کشور بخواهند با روشهاى معمولى دنیا، انقلابشان را به جایى و براى کسى صادر کنند؛ قضیّه این نیست؛ مسئله این است که وقتى یک تفکّر اسلامى و الهى، یک بینش نوین، یک درک صحیح اسلامى براى جمعى از مسلمین مطرح میشود، به‌طور طبیعى همه‌ی فضاى عالم اسلام، برحسب ظرفیّتها و موقعیّتها، از آن بینش و آن درک استفاده خواهند کرد. اینکه تبلیغاتچی‌هاى استکبار و صهیونیسم، جنجال در دنیا به راه انداختند که «انقلاب اسلامى را مسئولین کشور ایران میخواهند صادر بکنند» و صدور انقلاب را به‌مثابه‌ی (۲) یک جُرمى وانمود کردند در تبلیغات زهرآگین خباثت‌آمیزشان، این از جمله‌ی همان کارهایى است که به‌طور معمول از ایادى صهیونیسم و استکبار، غیر از این انتظارى نیست؛ چون مبناى تبلیغات آنها بر تزویر و خدعه و دروغ است. مسئله این است که یک فکر درست، یک تفکّر آزادکننده و بیدارکننده وقتى متّکى به اسلام بود، در تمام آفاق اسلامى طرف‌دار و خریدار و علاقه‌مند و دلباخته خواهد داشت.چه کسى از ایران به کشورهاى اروپایى یا آفریقایى یا اقصاى آسیا رفته بود که از فضایل امام امّت براى آنها بیان کند، یا جزئیّات تفکّر انقلابى را با زور یا با طوع (۳) و رغبت به آنها تزریق کند که این حرکت عظیم در دنیا ‌-به طرف‌دارى از امام در زمان حیات بابرکتش، و به عزادارى براى او پس از رحلتش- به وجود آمد؟ دنیاى اسلام و امّت اسلامى، یک چیزِ یکپارچه است. البتّه که استکبار، یکپارچگى آن را نمی‌پسندد؛ امّا هست. ما وقتى از اسلام و از اصول انقلاب و از اهداف انقلاب اسلامى سخن میگوییم، مخاطبمان همه‌ی مسلمانان عالمند؛ و آن‌وقتى [هم] که از مبارزه و مقابله با استکبار جهانى و قلدرها و غارتگران عالم حرف میزنیم، مخاطب ما تمام مستضعفان عالمند. این طبیعتِ پیام ما است؛ اسلام یعنى این. البتّه استکبار جهانى این را میداند؛ دشمنى او با ما هم و با انقلاب ما هم و با امام ما هم به‌خاطر همین است. این تفکیک‌ناپذیر است.  نکته‌ی دوّم این است که اگر قرار است ارزشهاى اسلامى در دنیا به‌صورت ارزشهاى قطعى مطرح بشود و دل انسانها را جذب کند و بر مبناى آن در زندگى مسلمین تغییرى به وجود بیاید ‌-اگر این را میخواهیم- این بدون وحدت مسلمین امکان‌پذیر نیست؛ ممکن نیست. این با شعبه‌شعبه شدن، با دشمنى کردن، با جنگ فرقه‌اى به راه انداختن به دست نخواهد آمد. ما به فرقه‌هاى عالم اسلام نمیگوییم بیایید از عقاید مخصوصِ فرقه‌ی خودتان دست بکشید و عقاید فرقه‌ی دیگرى را قبول کنید؛ نه، امّا به همه‌ی مسلمین میگوییم که آنچه میان مسلمین مشترک است، بیشتر و مهم‌تر و اساسی‌تر است از آنچه میان آنها مورد اختلاف است. دشمنان ما بر روى موارد اختلاف تکیه میکنند. ما باید بر روى مواضع مشترک تکیه کنیم و نگذاریم دشمن بهانه‌اى به دست بیاورد و با تفرّق ما نقطه‌ی فشارى روى پیکر امّت اسلامى پیدا کند.ما در ایران خوشبختانه این مسائل را حل کرده‌ایم. در دنیاى اسلام هم بسیارى از برادران ما در نقاط مختلف عالم اسلام این مسائل را یا حل کرده‌اند یا به حل نزدیک کرده‌اند. امّا دشمن که دست‌بردار نیست. از دیرگاه، از وقتى استعمار وارد کشورهاى اسلامى شد ‌-یعنى از ۱۵۰ سال یا قریب به ۲۰۰ سال قبل- تا امروز، روى قضیّه‌ی اختلاف بین فرقه‌هاى مسلمین کار کردند. ما باید خیلى مواظب باشیم. شیعه و سنّى باید خود را متعهّد کنند که در راه نزدیک کردن فِرَق اسلامى به یکدیگر و حفظ و حراست از محبّت و تعامل برادرانه با یکدیگر، [از هم] پشتیبانى کنند و براى آن تلاش کنند.  و امّا مطلب اصلى راجع به روحانیّت و علماى دین است. سعى استعمار در تمام عالَم اسلام این بود که علماى دین را از صحنه خارج کند؛ استعمار که میگوییم یعنى از همین ۲۰۰ سال، ۱۸۰ سال، ۱۷۰ سال ‌-به اختلاف- به این طرف؛ قبل از آن عوامل دیگرى بود: دستهاى استبدادِ سلاطین جُور و قدرتهاى زراندوز و مستبد و دیکتاتور داخلى. از وقتى استعمار وارد دنیاى اسلام شد ‌-یعنى این کشورها و دولتهاى اروپایى به ایران، به شبه‌قارّه، به کشورهاى عربى، به کشورهاى آفریقایى، به قلمرو وسیع عثمانى و جاهاى دیگر وارد شدند و دوران استعمار آغاز شد- از اوّلین سالهاى ورود روى یک نکته تکیه کرد و درست هم فهمیده بود و آن این بود که باید علماى دین را بی‌خاصیّت کرد؛ یا از بینشان برد ‌-اگر بشود- وَالّا هویّت واقعی‌شان را از بین برد و بی‌خاصیّتشان کرد. سالهاى متمادى روى این کار کردند. در بعضى از جاها، جامعه‌ی علمائى و روحانى را به یک چیزِ خیلى کوچک و ضعیفى که هیچ حیثیّتى و هویّتى نداشته باشد ‌-به‌صورت یک دفتر کوچکى یا یک مرکز کوچکى براى بعضى از کارها؛ آن هم نه کارهاى زندگى، کارهاى بیشترْ مربوط به مرگ‌ومیر- تبدیل کردند؛ و بعضى جاها ‌-از کشورهاى اسلامى- دست قدرت حاکم توانست این کار را بکند. سالهاى متمادى این کار را کردند. روحانى حتّى تعلیم دین هم دیگر نمیتوانست بکند. در همه‌ی کشورهاى اسلامى نتوانستند این کار را بکنند، در بعضى از کشورها توانستند؛ بنده آن کشورها را می‌شناسم، شما هم می‌شناسید. بعضى جاها ‌-که نمیشد بکلّى جامعه‌ی علمى را از بین ببرند یا آن‌قدر ضعیفشان بکنند که مثل نبودن باشد- از راه دیگرى وارد شدند؛ سعى کردند جامعه‌ی علمى را وابسته کنند به قدرتها، به دربارهاى فاسد، به حکومتهاى جائر. همین آخوندهاى وابسته‌ی درباری‌اى که در بیانات امام عزیزمان در طول دوران مبارزه و بعد از پیروزى انقلاب، مکرّر به بدى و نفرت از اینها یاد شده، به اسلام و مسلمین خیلى خیانت کردند. همان‌طور که امام چهارم، امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) به آن شخص نام‌آور زمان خودش فرمود که میبینم گردن خودت را محور و میله‌ی آسیایى قرار دادى براى ظَلَمه (۴) و ستمگران که آنها آسیاى مظالمشان را بر روى میله‌ی گردن تو دارند میگردانند و با تکیه‌ی به تو ظلم میکنند. (۵) آن عالِمى که توجیه‌کننده‌ی ظلم دستگاه‌هاى فاسد باشد، از خود آن دستگاه‌ها خطرناک‌تر است؛ آن روحانیّتى که اهداف استکبار را در جامعه عمل کند، زشت‌ترین و پلیدترین ایادى استکبار است؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترویج میکند. این چیزِ بسیار خطرناکى است و این آن کارى بوده که استکبار، با پول، با تطمیع، با فشار سعى کرد در طول این صد و چند ده سالِ اخیر در کشورهاى اسلامى انجام بدهد. البتّه اگر بگوییم موفّق شد، نه، حرف درستى نیست؛ استکبار به‌طور کامل هم موفّق نشد؛ براى خاطر اینکه در تمام دنیاى اسلام و مخصوصاً در ایران، جامعه‌ی علمى و اسلامى ‌-یعنى روحانیّت اسلام- در مواضع حق و قاطع خود ایستاد، این انقلاب عظیم را به راه انداخت و این جمهورى و نظام مرتفع را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنیا برافراشت و اسلام را عزیز کرد. این پیش‌قراولىِ روحانیّت بود؛ و اگر روحانیّت در کشور ما جلودار این قضیّه نمیشد، نهضت همه‌گیر نمیشد، ایمانهاى مردم متوجّه آن نمیشد و نیروهایشان در راه آن به کار نمی‌افتاد.در دنیاى اسلام هم حقّاً و انصافاً ما علمائى را می‌شناسیم که حق را گفتند در سخت‌ترین شرایط، دنبال حق حرکت کردند در دشوارترین فشارها؛ و اینها اجرشان خیلى بالا است. در کشورهاى اسلامى ‌-چه در آسیا، چه در آفریقا، چه در جاهاى دیگر- کسانى بودند که به‌خاطر یک کلمه حمایت از جمهورى اسلامى و از امام و از انقلاب اسلامى و از حق، فشارهاى سختى را بر خودشان تحمّل کردند که اینها یقیناً جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمى هستند که آبروى روحانیّت را حفظ کردند. البتّه کسانى هم هستند که نقطه‌ی مقابل اینها عمل کردند، ضرر زیادى به اسلام زدند؛ الان هم هستند، الان هم وسیله‌ی تبلیغات دشمنند، حتّى الان هم وسیله‌ی توطئه و نفوذند که مردم مسلمان از شرّ آنها باید به خدا پناه ببرند و باید آنها را الدُّالخِصامِ (۶) مفاهیم و ارزشهاى اسلامى بدانند.  ما جامعه‌ی روحانیّت ‌-که بنده هم طلبه‌اى هستم از این مجموعه‌ی عظیم روحانى- تکلیفمان این است که استحکام معنوى روحانیّت را، جامعه‌ی علمى را تا هرچه بتوانیم اضافه کنیم؛ علماً، عملاً، فکراً، مشیاً، زیّاً، از همه‌ی جهات. آبروى روحانیّت، آبروى اسلام است. آبروى روحانیّت، آبروى انقلاب است. بخصوص آبروى روحانیّت، آبروى امام است؛ چون امام از روحانیّت خیلى تجلیل و حمایت و پشتیبانى کردند. هر حرکتى در روحانیّت که درخشان و مفید و براى اسلام و مسلمین مثمر و بابرکت باشد، براى امام یک آبرو است، یک ذخیره است. هر حرکتى در دنیاى روحانیّت و میان افراد معمّم که خدای‌نکرده مایه‌ی سرشکستگى یا تردید در ذهن مردم یا ابهام در عقاید و معتقدات و افکار مردم یا موجب گمراهى در اعتقاد مردم نسبت به روحانیّت انجام بگیرد، مایه‌ی سرشکستگى اسلام و انقلاب و بخصوص مایه‌ی سرشکستگى امام عزیزمان است و باید با آن مقابله بشود.اعتقاد من این است که بزرگان علماى سراسر کشور در حوزه‌هاى علمیّه، میتوانند و میباید که در استحکام فکرى و اخلاقى و علمىِ یکایک طلّاب و روحانیّون، نهایت سعى و تلاش را بکنند و از این قضیّه‌ی مهم آسان عبور نکنند؛ با زشتی‌ها هم در داخله‌ی روحانیّت به همان نحو مقابله کنند. امام نسبت به این قضیّه چقدر با دقّت و هوشیارى برخورد میکردند و براى مقابله‌ی با همین کجی‌ها، ایشان شخصاً دستور دادند این دادگاه ویژه‌ی روحانیّت به وجود بیاید و احکام مسئولین آن دادگاه را نوشتند؛ (۷) بنده هم تنفیذ و تأیید کردم (۸) و باید آن دادگاه با قوّت و قاطعیّت عمل بکند تا جامعه‌ی روحانیّت بتواند آن زیبایى و درخشندگى و صفاى معنوى خود را بیش از پیش نشان بدهد.  و علماى دین حقیقتاً اَعلام دینند. هر عالِمى یک عَلَم اسلام و یک حجّت بر دوست و دشمن است؛ حجّت اسلام به معناى واقعى کلمه. هر عالِم دین این‌جور است. زحمات شما آقایان محترم و علما و فضلا و طلّاب و گویندگان در طول این ده سال حقیقتاً با زحمات هیچ قشرى قابل مقایسه نیست. این ده‌ساله، تلاشهاى شما و صدق و صفاى شما و حضور شما در صحنه‌هاى گوناگون، دلهاى مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آماده‌ی فداکارى کرد و دلها را محکم کرد. دشمنان در جاهاى مختلف چقدر میخواستند خرابکارى کنند و حضور یک روحانى مانع از خرابکارى آنها شد. امروز انقلاب و جمهورى اسلامى باز هم به همان تلاشها نیازمند است. باز هم جامعه‌ی روحانیّت باید بیشترین و سنگین‌ترین بارها را بر دوش خود احساس بکند و براى کشیدن آن بارها خود را آماده کند و پیش‌قراول و پیشتاز قشرهاى گوناگون مردم باشد و همچنان که امام همواره میخواستند و توصیه میکردند، دین و اخلاق و معنویّت را با عمل و زبان خود ‌ان‌شاءالله‌ در جامعه بپراکند و همه‌ی دلها را به معنویّت و دین و اخلاق متوجّه کند.بنده یک بار دیگر از همه‌ی برادران گرامى، آقایان محترم، علما، فضلا، طلّاب که از راه‌هاى طولانى، از راه‌هاى دور و نزدیک، از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و این اجتماع را تشکیل دادید، صمیمانه تشکّر میکنم و از خداى متعال توفیقات و تأیید و نصرت او را براى شما مسئلت میکنم و این حادثه‌ی مصیبت‌بار را و این کارثه‌ی (۹) عظمىٰ را به همه‌ی شما تسلیت عرض میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
203
1368/04/04
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2111
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً این مصیبت بزرگ را به همه‌ی شما برادران و خواهران، خانواده‌هاى محترم شهدا و فرزندان جبهه و سنگر و جانبازان و امتحان‌داده‌هاى صحنه‌ی نبرد و علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه تسلیت عرض میکنم. از همه‌ی برادران و خواهران که راه‌هاى طولانى را طى کردید و با زحمت براى اداء واجب شرعى (۲) به تهران تشریف آوردید، صمیمانه تشکّر میکنم.  اساس کار ما از اوّل شروع نهضت تا پیروزى انقلاب، و از لحظه‌ی پیروزى انقلاب تا امروز، عبارت بوده است از خواست ملّت و اراده‌ی ملّت. مردمند که از انقلابشان دفاع میکنند، مردمند که دشمن را در هر سطحى مأیوس میکنند، مردمند که صلابت اسلام و انقلاب را در شعارشان، در عملشان و در حضور و اقدامشان نشان میدهند. حضور مردم و اراده‌ی مردم و خواست مردم است که جمهورى اسلامى را در چشم ملّتهاى دیگر این‌قدر جاذبه‌دار میکند. همین قشرهاى مستضعف جامعه‌ی ما، این اکثریّت با اشتیاقِ به انجام تکلیف شرعى در نظام جمهورى اسلامى، مردمِ شهیدداده، مردمِ جبهه‌رفته، مردمى که از عمق جانشان به اسلام و انقلاب دلبسته‌اند، وابسته‌اند؛ همینها هستند که دشمن را ‌-علی‌رغم اقتدار ظاهرى دشمن- مأیوس میکنند و دوستان را، و ملّتها را، افراد مسلمان کشورهاى دیگر را، بلکه مستضعفین کشورهاى غیرمسلمان را به خود جذب میکنند؛ این سرمایه‌ی اصلى انقلاب ما است، یعنى همین ایمان مردم و احساسات مردم و حضور مردم؛ این را باید حفظ کرد. حفظ ایمان و حضور مردم به دست کسى نیست؛ چون آمدن مردم به دست کسى نبود. این دست غیب الهى و دست قدرت الهى بود که دلها را به طرف اسلام و انقلاب و رهبر معظّم و بی‌نظیر انقلاب و نظام جمهورى اسلامى جذب و جلب کرد و امام فقید عزیزِ ما قدر این توجّه عمومى را میدانست. کمتر کسى را ما دیده‌ایم، شاید ندیده باشیم کسى را که به ‌قدر امام در اعماق دل نسبت به مردم احساس محبّت و اعتماد میکرد. فقط هم محبّت نبود؛ به مردم اعتماد داشت؛ به شجاعت مردم، به ایمان مردم، به حضور مردم، به وفاى مردم. و مردم هم حقّاً و انصافاً پاداش آن اعتماد مطلق را به رهبر و امام بزرگوارشان دادند. امتحان عجیبى بود؛ هم براى امام، هم براى شما مردم. آن بزرگوار نسبت به مردم با همان چشمى نگاه کرد که پیغمبران نگاه میکردند. پیغمبران دنبال آدمهاى برجسته و ممتاز نبودند، دنبال انسانهاى مؤمن و توده‌ی مردم بودند؛ خَفَضوا اَجنِحَتَهُم لِلمُؤمِنین. (۳) امام دنبال خواص نمیگشت؛ به توده‌ی مردم، به متن مردم، به همان کسانى که سنگین‌ترین بارهاى انقلاب و کشور و دفاع از کشور بر دوش آنها است ‌-همین شما آحاد مردمِ قشرهاى مختلف‌- دل میداد، با آنها حرف میزد، از آنها میخواست، با آنها رابطه داشت. همان‌طور که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به مالک اشتر سفارش میکند. مردم هم پاسخ دادند و آن امام و این امّت توانستند این انقلاب را از راه‌هایى عبور بدهند و بگذرانند که اگر به عقب برگردیم و نگاه کنیم، از مشاهده‌ی آن راه‌هاى خطرناکى که از آنجاها عبور کردیم، آدم وحشتش میگیرد.گاهى انسان در میان پیچوخم‌هاى یک جادّه‌ی کوهستانىِ صعب‌العبور، با احتیاط، با دقّت، قدم‌به‌قدم میرود، بعد که به قلّه رسید، برمیگردد نگاه میکند، آن‌وقت تعجّب میکند که از چه جاهایى ما عبور کرده‌ایم! این ده سال را مرور کنید: جنگ را، محاصره‌ی اقتصادى را، همدستى قدرتهاى بزرگ علیه جمهورى اسلامى را، همدستى نیروهاى نظامى اروپا و آمریکا و ارتجاع علیه ما را، توطئه‌هاى داخلى را، نفوذی‌هاى دشمن را، کودتاهایى که در این مدّت طرّاحى کردند را، نفوذهاى لیبرال‌ها و ملّی‌گراها و بی‌اعتقادان به اسلام و به مردم را، ببینید از کجاها عبور کرده‌ایم! این نبود مگر در درجه‌ی اوّل به‌خاطر لطف و فضل و دست قدرت و حمایت پروردگار و در درجه‌ی بعد این پیوند مستحکم شما مردم با امام و رهبر بزرگ و قائد عظیم‌الشّأن‌مان؛ و همین، انقلاب را بیمه کرد. لذا وقتی‌که جاى خالى آن شخصیّت عظیم، همه‌ی دنیا را متوجّه ما کرد ‌-که دوستانمان نگران شدند که چه خواهد شد، دشمنانمان خوشحال شدند که همه‌چیز از بین خواهد رفت- در این لحظه‌ی حسّاس، این پیوند، این حضور مردمى، انقلاب را بیمه کرد. شما مردم، انقلاب را بیمه کردید. این بر شما مبارک باد. این روحیه‌ی ایمان و حسّاسیّت نسبت به انقلاب و وفاى نسبت به اسلام و به امام و به اصول انقلاب، بسیار موهبت بزرگى است. خداوند آن را بر شما مبارک کند و براى شما نگه دارد و شما را و ایمان و احساستان را همیشه پشتوانه‌ی محکمى براى انقلاب قرار بدهد.  از حالا به بعد هم همان وظیفه‌ی پشتیبانى، حسّاسیّت، همّت، هوشیارى و بیدارى بر دوش همه است. هنوز دشمنهاى ما چشم میگردانند ببینند کجا نقطه‌ی ضعف هست تا از آنجا فشار وارد کنند. دشمن این‌جور است. دشمن دائماً مواظب است ببیند از کجا میشود ضربه زد. اگر ما ‌-مردم، مسئولین، مسئولین بالا، مسئولین متوسّط، قشرهاى مختلف- در وضع زندگىِ خودمان نقطه ضعف به دشمن نشان دادیم، دشمن رحم نخواهد کرد. شما حالا به شهرهاى خودتان برمیگردید. از سمنان، از کرج و اطراف کرج، از قوچان، شیروان، نیشابور، کازرون، جاهاى مختلف در این اجتماع عظیم شرکت کردید؛ از جاهاى دیگر هم مردم براى اظهار ارادت به امامشان مثل سیل روانه هستند. برمیگردید به شهرهاى خودتان، شایعه‌پراکنى هست، اختلاف‌افکنى هست، نق‌زنى هست، کم‌کارى و بدکارى هست، کارشکنى هست. اینها همان منفذهایى است که دشمن از آنجاها نفوذ میکند. چه کسى این منفذها را به وجود می‌آورد؟ دو دسته مردم، دو دسته انسان. دسته‌ی اوّل مغرضها، دشمنها، آنهایى که با اسلام، با انقلاب، با نظام جمهورى اسلامى، با روحانیّت، با حاکمیّت ارزشهاى اسلامى بدند، مخالفند. یک دسته عدّه‌اى هستند که نه، این حرفها را، این راه را ‌-راه خدا را- قبول ندارند؛ دنبال چیزهاى دیگرى هستند. یک دسته اینها هستند؛ اینها مغرضند. البتّه اینها بسیار کمند. نمیگویم بی‌اثرند، میگویم کمند. اکثریّت قاطع ملّت ما وفادار و دلبسته و مؤمنند. یک دسته کسانى هستند که مغرض نیستند؛ امّا غافلند، ناآگاهند، بازی‌خورده‌ی دست مغرضها هستند. این دسته‌ی دوّم را باید آگاه کرد. نسبت به دسته‌ی اوّل، مسئولین بخشهاى مختلف کشور تصمیم‌گیرى میکنند. این‌جور هم نیست که هر کسى ما را قبول نداشته باشد، ما با او با شدّت عمل برخورد کنیم؛ نه، ما با قدرت و تدبیر و بدون عصبانیّت برخورد میکنیم. ما با روش درست، با اداره‌ی درست، باید دشمن را هم ‌-اگر با انصاف باشد- به دوست تبدیل کنیم. البتّه بعضی‌ها غرض‌ورزى میکنند، توطئه میکنند، شماتت میکنند؛ طبیعى است که نظام جمهورى اسلامى با اینها قوى برخورد خواهد کرد. این در جاى خودش مسئولینى دارد، مدیرانى براى همین کار هستند.وظیفه‌ی مردم مؤمن این است که مغرض را بشناسند، او را با آدم خیرخواه اشتباه نکنند، این یک؛ و غافل را [هم] آگاه کنند؛ این وظیفه است. مخصوصاً شما جوانها که روحیه و نشاط بیشترى دارید. انقلاب متعلّق به جوانها است؛ همین نسل انقلاب. البتّه متعلّق به همه است؛ [امّا] جوانها توان بیشترى دارند، پس مسئولیّت بیشترى دارند. آگاه کردن مردم، هوشیار بودن، دشمن را در هر چهره‌اى و در هر لباسى شناختن؛ این امروز تکلیف است؛ اساسی‌ترین تکلیف عمومى مردم ما این است. دشمن‌شناسى چیز مهمّى است.  همین ایمان و انگیزه و احساسات را باید در درون جماعت حفظ کنیم. اجتماعات اسلامى را اهمّیّت بدهید ‌-از قبیل نماز جمعه و اجتماعاتى که در اوقات مختلف براى وظایف گوناگونى که نظام جمهورى اسلامى پیش پاى مردم میگذارد تشکیل میشود- و درصدد باشید از این انقلاب و از این نظام مقدّس و از اسلام عزیز، با تمام وجود دفاع کنید؛ این عملى است، تا حالا هم شده و نظام جمهورى اسلامى به برکت همین دفاع مخلصانه‌ی مردم، با قدرت، روزبه‌روز ریشه‌دارتر شده. امروز دشمنان ما اگرچه از توطئه و کید و مکر دست برنمیدارند، امّا خودشان هم خوب دارند احساس میکنند که روزبه‌روز توطئه‌ها و کید و مکر آنها کم‌رنگ‌تر و بی‌اثرتر میشود. یک روزى توطئه‌ی آنها براى جمهورى اسلامى و علیه این نظام، هم آسان‌تر بود و هم مؤثّرتر، [امّا] امروز خود دشمنان جهانى اسلام و مسلمین هم حس میکنند که توطئه علیه این نظام، هم مشکل‌تر است، هم بی‌اثرتر است؛ چون این درخت تناور و این شجره‌ی طیّبه ریشه دوانده.ما آینده را بسیار روشن می‌بینیم. من بسیار به آینده امیدوارم. و باید هم امیدوار بود؛ اوّلاً لطف الهى شامل حال مؤمنین است؛ ثانیاً مسئولان نظام روزبه‌روز مجرّب‌تر شده‌اند؛ ثالثاً آگاهى مردم در حدّ بالایى است و این احساسات و عواطف هم باید کمک کند تا ‌ان‌شاءالله‌ در راه ساختن کشور و اداره‌ی درست کشور با حضور مردم، بهترین تلاشها انجام بگیرد. ما هرچه جلوتر میرویم قدرت اسلام بیشتر میشود و توطئه و مکر دشمن ضعیف‌تر میشود و آن روزى که دشمن احساس کند دیگر علیه این نظام کارى از دستش برنمی‌آید، این مردم نَفَس راحتى خواهند کشید و آن روز دور نیست.  از روح مقدّس امام عزیزمان باید استمداد کنیم؛ از خداى متعال باید کمک بخواهیم؛ رابطه‌ی خودمان با خدا را همه‌ی ما ‌-بنده و شما؛ همه- روزبه‌روز محکم‌تر کنیم که اگر این رابطه را با خداى متعال محکم کردیم، مطمئن خواهیم شد به لطف و حمایت الهى؛ و آگاهى و معرفت خودمان را روزبه‌روز ‌ان‌شاءالله‌ عمیق‌تر کنیم. بنده مجدّداً از همه‌ی شما برادران و خواهران که از راه‌هاى دور و نزدیک تشریف آوردید تشکّر میکنم. به مردم آن شهرهایى که از آنجا آمده‌اید، سلام من را برسانید و از خداى متعال توفیق همه‌ی مسئولین را در راه انجام وظایفشان بخواهید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
204
1368/04/03
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2109
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  به همه‌ی برادران و خواهران عزیز که از شهرهاى مختلف و از اطراف کشور اجتماع فرمودید و رنج راه‌هاى طولانى را تحمّل کردید و به اینجا تشریف آوردید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم و از همه‌ی شما ‌-مخصوصاً برادرانى که با پاى پیاده این راه را طى کردند- به‌خاطر زحماتتان و عشق و شوقتان نسبت به امام عزیز تشکّر میکنم.  من همین‌طور که در چهره‌ی شما برادران دقیق میشوم و نگاه میکنم به این صورتهاى نورانى ‌-شما جوانها، شما برادران سپاهى، شما جبهه‌رفته‌ها- احساس میکنم همین شماها بودید که دل امام براى شما میتپید و نسبت به شما همواره احساس محبّت و عطوفتى پدرانه میکرد؛ این محبّتها طرفینى است. روح آن بزرگوار هم بی‌شک متوجّه شما است؛ همین‌طور علماى عزیز و محترم که خدمتگزاران همیشگى این انقلاب و اسلام بودید و هستید.  این مصیبت بزرگى بود که بر ما وارد شد و دنیا را تکان داد. عظمت مصیبت به حدّى بود که در سطح عالم اثر گذاشت. ما هنوز گرمیم، به عظمت ضایعه درست توجّه نداریم. مردم دنیا ‌-چه مسلمانان اطراف عالم و چه حتّى ملّتهاى غیرمسلمان؛ چه دوست و چه حتّى دشمن- که از دور به ما نگاه میکنند، همچنان که انقلاب ما را بیشتر از ما با ابعاد عظیمش مشاهده میکردند، و همان‌طور که عظمت جمهورى اسلامى را خیلى با ابّهت‌تر از خود ما که در آن زندگى میکنیم مشاهده میکنند، و همان‌طور که مقاومت و پایمردى ملّت ایران در جنگ را با چشم ستایش نگاه میکردند و مسئله را از ما باابّهت‌تر و عظیم‌تر مشاهده میکردند، در این قضیّه هم [نگاهشان] همین‌طور است. آنها از دور وقتى مجموعه‌ی قضایا را می‌بینند، حضور ملّت ایران، وفادارى ملّت ایران، مقاومت و پایمردى ملّت ایران، عظمت امام، جاى خالى امام، ضایعه‌ی فقدان این بزرگ‌مَرد را به شکل برجسته‌اى مشاهده میکنند.خب، ما از خدا کمک خواستیم؛ به خدا تکیه کردیم؛ به پروردگار عالم عرض کردیم که بدون هدایت تو و کمک تو از ما کارى ساخته نیست. از اوّل هم همین‌جور بود؛ انقلاب هم بدون کمک خداوند به پیروزى نمیرسید؛ در جنگ هم بدون نصرت الهى، ما به این همه افتخارات دست پیدا نمیکردیم و دشمن جهانى را داغدار نمیکردیم. حالا هم همان‌طور است. خوشبختانه ملّت ما آگاهند؛ این نعمت بزرگى است. کمتر ملّتى این‌قدر در مسائل ‌-به‌طور عموم- از آگاهى برخوردارند که ملّت ما [برخوردار است]؛ این هم از برکات انقلاب و اسلام است. اگر آگاهى شما ملّت نبود، کارها سخت میشد، دست دشمن باز میشد، فشار دشمن ممکن میشد. این آگاهى شما است که جلوى دشمن را گرفته، در کنار صبرتان و وفایتان و استقامتتان و کمکها و امدادهاى الهى که همه‌ی اینها مرهون امداد الهى است.  همه‌ی ما دو وظیفه‌ی بزرگ داریم. هر جا هستیم، در هر شهرى، در هر منطقه‌اى، از هر قشرى، وابسته‌ی به هر گروه اجتماعی‌اى ‌-از کارگران، تا کارمندان، تا کسبه، تا کشاورزان، تا روحانیّون، تا دانشگاهیان، تا مسئولین، تا افراد معمولى؛ همه- دو وظیفه‌ی سنگین بر دوش ما است؛ این دو وظیفه را باید ما به بهترین وجهى انجام بدهیم؛ وَالّا راه را ادامه نداده‌ایم. بدترین خصلت براى امّت یک امام این است که بعد از او راه او را ادامه ندهند. ببینید در تاریخ، ما چقدر نسبت به امّتهایى که راه امامشان و رهبرشان و پیغمبرشان را نیمه‌کاره گذاشتند ‌-از امم سابقه، آنهایى که در قرآن یاد آنها هست- بدبینیم. بهترین صفت براى هر امّتى این است که راه امامش را ادامه بدهد؛ همچنان که شما تا امروز اثبات کرده‌اید که دارید ادامه میدهید. راه امام اگر بخواهد ادامه پیدا بکند ‌-که باید بکند و به فضل و توفیق الهى ادامه پیدا خواهد کرد- دو رکن دارد، دو وظیفه‌ی عمده است؛ این دو وظیفه را ما باید در کنار هم مورد توجّه قرار بدهیم.  یکى از این دو وظیفه عبارت است از حفظ صلابت و ابّهت انقلاب. هدفهاى انقلاب باید با همان روشنى و وضوح و با همان قاطعیّت دنبال بشود. ابّهت انقلاب در دنیا باید حفظ بشود. انقلاب ما با دیگر انقلابها این تفاوت را داشت ‌-همه هم اعتراف کردند- که این انقلاب اهل سازش و تسلیم و باج‌دهى نیست. این باید حفظ بشود؛ این باید سرِ سوزنى هم خدشه برندارد. اگر ما بخواهیم کشورمان را و جمهورى اسلامی‌مان را حفظ کنیم، به برکت همین حفظ ابّهت انقلاب خواهیم توانست. شرق و غرب هم این انقلاب را شناخته‌اند؛ گردن‌کلفت‌هاى دنیا هم توقّعشان را از این انقلاب کم کردند. آدمهاى ضعیف، ملّتهاى ضعیف و دولتهاى ضعیف، بزرگ‌ترین ضربه را با ضعف خودشان به خودشان میزنند. آن دولتى که شرق و غرب و قدرتهاى بزرگ میدانند که میشود روى آن اثر گذاشت و از آن یک تکّه کَند، از طرف قدرتهاى بزرگ مورد ترحّم قرار نمیگیرد. قدرتهاى بزرگ باید بدانند که این صخره است، از آن نمیشود چیزى کند. این را تا حالا فهمیده‌اند. ما این را باید حفظ کنیم.امید ملّتهاى مسلمان به انقلاب ما و به جمهورى اسلامى به‌خاطر همین صلابت است. اینکه می‌بینید در رحلت امامِ شما، ملّتها ‌-در آفریقا، در اقصاى آسیا، در اروپا- با این همه مخالفت و فشارى که روى آنها هست، این‌جور عزادارى میکنند و بر سرشان میزنند، براى چیست؟ اینها که امام ما را ندیده بودند. این به‌خاطر آن است که ملّتهایى که تحقیر شدند، عظمت خودشان را در چهره‌ی امام ما میدیدند. ملّتهاى تحقیرشده، عزّت خودشان را در این مرد ‌-مرد الهى و آسمانى- مشاهده میکردند. لذا [او را] دوست داشتند، به او علاقه داشتند، به او عشق می‌ورزیدند، او را مظهر موجودیّت و هویّت و عزّت خودشان به حساب می‌آوردند. این براى جمهورى اسلامى باید محفوظ بماند. اوّلین چیزى که باید همه‌ی آحاد ملّت و مسئولین و بزرگ و کوچک به آن توجّه کنند این است؛ عزّت انقلاب و عزّت جمهورى اسلامى و صلابت اسلامىِ این ملّت باید حفظ بشود.  دوّم، مسئله‌ی سازندگى درونى ما است. ما اگر نتوانیم کشورمان را و ملّتمان را و درون خودمان را درست بسازیم، ملّتهاى مسلمان از ما مأیوس خواهند شد؛ دشمن هم نسبت به ما جرى خواهد شد؛ بدگویان زبانشان دراز خواهد شد؛ خواهند گفت اینها که خودشان را نتوانستند اصلاح کنند و بسازند، کشور خودشان را نتوانستند آباد کنند، چه میگویند؟ لذا این یکى از دو بزرگ‌ترین هدفهاى ما است؛ سازندگى.سازندگى یعنى چه؟ سازندگى یعنى سازندگى طبیعت این کشور، سازندگى شهرهاى این کشور، سازندگى اقتصاد این کشور، سازندگى صنعت این کشور، رونق دادن به زندگى و به اقتصاد در این کشور، از بین بردن محرومیّت و فقر در این کشور، رسیدگى به زندگى محرومین و فقرا و طبقاتى که در فشار زندگى به سر میبرند با آباد کردن کشور؛ و سازندگى معنوى و درونى خود ما؛ و سازندگى علمى. این وظیفه‌ی ما است. این وصیّت امام است. ما میراث امام را باید حفظ کنیم. میراث امام چیست؟ امام هم مثل پیغمبران ‌-که فرمود: لَم یُوَرِّثوا دیناراً وَ لا دِرهَما- (۲) درهم و دینارى از خودش باقى نگذاشت. او که اهل درهم و دینار نبود. درهم و دینار و زخارف (۳) مادّى، کوچک‌تر از این بود که به آن روح ملکوتى و بلند راه پیدا کند. میراث او جمهورى اسلامى است. میراث او کشور اسلامى است. میراث او این جوانهاى ساخته‌شده‌ی دست او و به برکت انقلاب او است. اینها را باید حفظ کرد.  سازندگى کشور ‌-چه سازندگى مادّى و طبیعى، یعنى رونق دادن به اقتصاد، رونق دادن به صنعت، راه انداختن چرخهاى زندگى به بهترین وجه، ایجاد کار و اشتغال، از بین بردن بیکارى، به وجود آوردن مراکز و کانونهاى تولید در کشور؛ و چه سازندگى معنوى [یعنى] اخلاقمان را بسازیم، رفتارمان را اصلاح کنیم، دین و معنویّت را در خودمان تقویت کنیم، رابطه‌ی خودمان با خدا را محکم کنیم- وظیفه‌ی دوّم ما است. همه هم موظّفند؛ بنده هم به‌عنوان یک طلبه که در نظام جمهورى اسلامى مسئولیّتى دارم وظیفه دارم، شما هم وظیفه دارید، علما هم همه وظیفه دارند، دانشگاهیان هم وظیفه دارند، کارگران، کشاورزان، شهرى، روستایى، کارمند، بازارى ‌-همه- هر کسى هر کارى میتواند در راه این سازندگى بزرگ باید انجام بدهد. خوشبختانه مسئولین کشور مشغولند. کمک و حمایت مردم هم بایستى دائماً پشتوانه‌ی کار اینها باشد. این دو وظیفه‌ی بزرگ ما است.  و من به شما عرض کنم: اگر بخواهیم این دو وظیفه‌ی بزرگ را ما بتوانیم انجام بدهیم، یک راز را باید همواره مورد توجّه قرار بدهیم. راز پیروزی‌ها، راز توفیق در سازندگى، راز توفیق در حفظ انقلاب و جمهورى اسلامى چیست؟ وحدت کلمه؛ وحدت کلمه. بُروبَرگرد ندارد. بهانه‌ها را باید ریخت دور. این فضاى صمیمیّت و مهربانى را که امروز به برکت توجّهات روح پُرفتوح امام در کشور به وجود آمده باید حفظ کرد؛ انگیزه‌هاى اختلاف را باید کُشت و در درون خود خفه کرد؛ طرح مسائل اختلاف‌انگیز را باید ممنوع دانست، ممنوع دینى، ممنوع شرعى.بعضی‌ها هستند که اگر بخواهند هم اختلاف درست کنند، خیلى نمیتوانند ‌-چون شعاع وجودى آنها زیاد نیست؛ یک آدم معمولى است، در یک گوشه‌اى دارد زندگى میکند؛ این اگر هم بخواهد اختلاف ایجاد کند، حدّاکثر بین دو نفر، چهار نفر ممکن است اختلاف درست کند؛ البتّه همین هم حرام است، همین هم اشکال دارد، امّا ضایعه‌اش بزرگ نیست- [امّا] بعضی‌ها هستند که اگر عمداً هم نخواهند ایجاد اختلاف کنند، نقششان و تأثیر و قوّت وجودی‌شان جورى است که کمترین اشاره‌ی آنها خداى نکرده ممکن است موجب تفرقه و اختلاف بشود. افراد حسّاس، افرادى که حرکات آنها، حرف آنها، اشاره‌ی آنها، تصریح آنها در مردم اثر میگذارد، اینها باید مواظب باشند. کسانى که قلم دستشان است، کسانى که تریبون در اختیارشان است، کسانى که از وجهه در میان جمعى از مردم برخوردارند، باید خیلى مراقبت کنند. وحدت کلمه را باید حفظ کرد؛ این وصیّت دائمى امام بود. در طول این ده سال بعد از انقلاب، شاید کمتر مسئله‌اى به ‌قدر وحدت مورد تأکید آن بزرگوار بود.  البتّه از خدا هم باید کمک گرفت. ماها ضعیفیم. ما بر احساساتمان به‌آسانى فائق نمی‌آییم، مگر خدا کمک کند. از خدا واقعاً کمک بخواهید؛ به خداى متعال از لغزش پناه ببرید؛ از خداى متعال توفیق براى اصلاح بخواهید. و من اعتقاد دارم که فضل پروردگار همچنان بر این انقلاب هست، همچنان که از روز اوّل بوده؛ و اگر کمک خدا نبود، اگر فضل الهى نبود، ما در میدانهاى مختلف، این همه پیشرفت به دست نمی‌آوردیم. امروز هم بحمدا‌لله‌ اینکه می‌بینید در داخل و خارج، حیثیّت انقلاب حفظ شده و دشمنها مأیوس شده‌اند، به‌خاطر فضل پروردگار است. از خدا هم باید کمک بخواهیم.من یک بار دیگر از برادران و خواهران تشکّر میکنم. شما همه عزیزانى هستید که آرزو و شوق زیارت امام را مدّتها داشته‌اید. شاید در بین شما باشند کسانى که موفّق نشده بودند امام عزیز را در حیات ایشان زیارت کنند. سخت است براى ما که ببینیم مشتاقان آن بزرگوار، حالا مزار آن بزرگوار را باید زیارت کنند؛ ولى از خداى متعال براى شما توفیق میخواهیم؛ کمک و صبر و اجر الهى را براى همه‌ی شما مسئلت میکنیم. شما هم دعا کنید، از خدا بخواهید که راه‌هاى خیر را به روى ما باز کند، ما را هدایت کند، به ما کمک کند، بتوانیم ‌ان‌شاءالله‌ این راه پُرافتخار را که هیچ افتخارى بالاتر از پیمودن راه خدا و زندگى کردن در این راه و مردن در این راه نیست [بپیماییم]؛ خداوند این افتخار را ‌ان‌شاءالله‌ به ما عنایت کند؛ و روح امام عزیزمان و قلب مقدّس ولی‌عصر را از ما ‌ان‌شاءالله‌ شاد و خشنود کند.  والسّلام‌علیکم
205
1368/04/01
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2107
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی شما برادران و خواهران که زحمت کشیدید و با کمال اخلاص و صمیمیّت از راه‌هاى دور تشریف آوردید، صمیمانه تشکّر میکنم. هر کدام از این حرکتها ضربه‌اى است بر دشمن؛ دشمنانى که ملّت بزرگ ما را در حال سرگشتگى و حیرت می‌پسندیدند و میخواستند ما را در تفرّق و جدایى ببینند و بحمدا‌لله‌ مأیوس شدند، دشمنانى که همیشه خواسته‌اند که جمهورى اسلامى را ضعیف و ناتوان مشاهده کنند. و خداوند را سپاس که همیشه آنها را مأیوس کرده و روزبه‌روز جمهورى اسلامى را قوی‌تر و باثبات‌تر کرده. همچنان که این حرکتهاى شما و ابراز احساسات ملّت ایران نسبت به امام فقید و عزیزمان و نسبت به ثبات جمهورى اسلامى، دل دوستان ما را در سرتاسر عالم شاد میکند. هرچه مسلمانِ باوجدان و معتقد در دنیا هست، از انسجام ملّت ایران خوشحال است؛ حتّى غیرمسلمانها. مستضعفینِ بسیارى از کشورها و دوستان ما در سرتاسر دنیا، از اینکه می‌بینند با وجود فقدان امام عزیز ‌- که ضایعه‌ی بسیار سنگینى بود ‌- ملّت ما منسجم، بانشاط، متحرّک، بااراده، قوى، باثبات، در خطّ آن رهبر فقید ایستاده خوشحالند، احساس امید میکنند، دلشان گرم میشود؛ و دشمنان ما خشمگین میشوند، مأیوس میشوند.  این حرکتها، این وفاداری‌ها، این انسجام و وحدت باید همیشه باقى بماند. مردم باید در صحنه حضور داشته باشند، از انقلابشان، از اسلامشان، از نظام الهی‌شان دفاع کنند؛ [این کار] علاوه‌ی بر دلهاى مؤمن در سرتاسر عالم، فرشتگان خدا را هم خوشحال خواهد کرد و بینى شیاطین را به خاک خواهد مالید. یقیناً روح پُرفتوح امام عزیزمان از شما ملّت راضى است. امام همیشه همین را میخواست که ملّت مسلمان ما قدرت خود، اراده‌ی خود، ایستادگى و ثبات خود را در مقابل دشمن حفظ کند. از آرزوهاى امام بزرگ ما این بود که این ملّت هیچوقت شکسته نشود، مأیوس نشود، احساس ضعف نکند. و روح آن بزرگوار ‌ان‌شاءالله‌ از این ملّت و از این اقدامات خشنود و راضى است و خدا هم از شما راضى باشد.بنده مجدّداً از همه‌ی شما خواهران و برادران که از راه‌هاى دور، از جاهاى مختلف ‌- شهریار، ازنا، قم ‌- تشریف آوردید، بخصوص خانواده‌هاى معظّم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین و علماى محترم و عزیز، صمیمانه تشکّر میکنم. سلام من را به همشهری‌هایتان، به همکارهایتان، به دیگر مردم این مناطق برسانید و تشکّر من را به آنها ابلاغ کنید. از خداى متعال براى همه‌ی شما توفیق وافر و کامل را مسئلت میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
206
1368/03/31
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2105
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  صمیمانه متشکّرم از همه‌ی برادران و خواهران که از راه‌هاى دور ‌-با صمیمیّت و خلوص نیّت- اینجا تشریف آوردید و مجتمع شدید؛ بخصوص از این برادران پاکستانى؛ چه برادرانى که از سازمان دانشجویان امامیّه هستند و چه برادرانى که از تحریک نفاذ فقه جعفرى هستند. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شما جزاى خیر بدهد و روح متعالىِ ملکوتى امام فقید عزیزِ محبوبمان را از شما راضى کند.  وقتى ما اعلام میکنیم که قاطعانه راه اماممان را دنبال خواهیم کرد، اوّلین تکلیف این است که ببینیم عناصر اصلى حرکت امام ما چه بود. چون این حرکتى که امام امّت از بیست و چند سال پیش شروع کرد و به توفیق الهى کار را به جایى رساند که اسلام را در دنیا عزیز کرد و مسلمین به‌خاطر مسلمانى خودشان احساس عزّت کردند و نظامى و حکومتى و جامعه‌اى بر اساس اسلام به وجود آورد، این راه راهى طولانى و دشوار بود. پیمودن این راه شرایطى داشت و امام بزرگ ما چون حائز آن شرایط بود، توانست این راه را طى کند. خب، ما در اینکه میخواهیم آن راه را دنبال کنیم صادقیم، امّا آیا آن شرایط را هم در خودمان و براى خودمان تحصیل کرده‌ایم یا نه؟ این مهم است. یقیناً امام با همان روحیه‌اى حرکت میکرد که پیغمبران حرکت میکردند؛ روش، روش پیغمبران بود؛ چون راه هم راه پیغمبران بود، چون هدفها هم هدفهاى پیغمبران بود، پس روش هم باید روش پیغمبران میبود و بود.  پیغمبران در راه دشوار خودشان یک چیزهایى را ملاحظه میکردند؛ از جمله، آن چیزى است که پیغمبر عظیم‌الشّأن الهى حضرت موسى به اصحاب خود و مؤمنینِ به خود توصیه کرد که قرآن از قول موسى نقل میکند: قالَ موسىّْ لِقَومِ‌ـهِ اس‌ـتَعی‌ـنوا بِاللهِ وَ اص‌ـبِروِّا اِنَّـ الاَرضَ لِله یورِثُه‌ـا مَن یَش‌ـاّْءُ مِن عِبادِه وَ الع‌ـاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛ (۲) یعنى این دو عامل را باید رعایت کرد: اوّل صبر و استقامت، و دوّم استعانت به خدا و کمک گرفتن از خدا و تکیه‌ی به خدا. این دو عامل حتماً لازم است؛ اگر نباشد، راه طى نخواهد شد. اگر امام نمیداشت، راه را نمیتوانست طى کند. اوّل: صبر و استقامت؛ بر مشکلات، بر سختی‌ها، بر کمبودها، بر فشارها، بر طعنه‌ی دشمن، بر شایعه‌پراکنى و شماتت انسانهاى پستْ در سطح عالم، بر همه‌ی اینها باید صبر کرد. از دشمن نمیشود انتظار داشت که توطئه نکند، دشمنى نکند ‌-او دشمن است، توطئه خواهد کرد، دشمنى خواهد کرد- این ما هستیم که باید در مقابل مشکلات و توطئه‌هایى که دشمن سر راه ما میگذارد صبر کنیم؛ یعنى استقامت، یعنى پافشارى بر راه، خسته نشدن، کسل و ملول نشدن. این تکلیف اوّل؛ همه‌ی ما، هر که هستیم، هر جا هستیم. و دوّم: استعانت به خدا، ایجاد رابطه‌ی با خدا، کمک گرفتن از خدا، راه را راه خدا دانستن، حول و قوّه‌ی الهى را از او خواستن، و براى خودْ حول و قوّه‌اى غیر از حول و قوّه‌ی الهى قائل نبودن؛ اگر این باشد، که ملّت ما بحمدا‌لله‌ نشان دادند که اینها را دارند. مردم ما صبرشان و استقامتشان بر مشکلات را نشان دادند، استعانت به خدا و تکیه به لطف و تفضّل الهى را ثابت کردند ‌-در همه‌ی مراحل مبارزه و بعد از آن در همه‌ی مراحل دوران انقلاب- و در این امتحان بزرگى هم که خدا براى ملّت ما پیش آورد یعنى فقدان رهبر عزیز و عظیممان، باز حقّاً و انصافاً نشان دادند و ثابت کردند که صبورند، که آگاهند، که بااستقامتند، که به خدا متوکّل و متّکی‌اند. این روحیه را باید حفظ کنیم.  یک جمله‌ی دیگر اضافه کنم و آن این است که امام عظیم‌الشّأن ما امّت اسلامى را یکجا میدید. اینکه شما می‌بینید مردم پاکستان، مسلمانهاى آفریقا، مسلمانهاى مناطق عربى، مسلمانهاى آسیا ‌-حتّى در اقصىٰ نقاط، مسلمانهاى اروپا- نسبت به انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى آن‌قدر احساس وابستگى میکنند و امام را پدر خودشان و رهبر خودشان میدانند ‌-که بود- این به‌خاطر همین است. امام منطقه‌اى فکر نمیکرد، داخل مرزها فکر نمیکرد؛ براى او اسلام مطرح بود هر جا که باشد، امّت اسلامى مطرح بود در هر گوشه‌ی دنیا که زندگى کند. براى ما هم همین‌طور است؛ ما امّت اسلامى را با همان کلّیّت که در سرتاسر دنیاى اسلام و در سراسر جهان حضور دارند، معتبر و محترم میشماریم؛ به استحکام روابط برادرى بین مسلمانان معتقدیم. شما برادران پاکستانى و همه‌ی برادران و خواهران مسلمان در سراسر عالم باید بدانند، راز عظمت مسلمانان، پیوند و اتّحاد آنها با یکدیگر است. و استعمار بزرگ‌ترین خیانتى که به اسلام کرد، همین ضربه زدن به یکپارچگى و وحدت مسلمانها بود. استعمار و حکّام فاسد ‌-در دوران جدیدْ استعمار، در دورانهاى قبل هم دستگاه‌هاى استبدادى و فسادهاى حکومتى- مسلمانها را تکّه‌تکّه کردند، خانه‌ها را از هم جدا کردند، دلها را با هم نامهربان کردند؛ و ما رسالتمان و پیاممان و وظیفه‌ی الهی‌مان این است که در مقابل آنچه استعمار انجام داد حرکت کنیم، دلهاى مسلمین را در سطح جهان به هم نزدیک کنیم. مصالح مسلمین، مصالح مشترک است، اگرچه حکومتهاى فاسد نخواهند، اگرچه دست‌نشانده‌هاى استعمار از این بترسند یا اِباء داشته باشند یا به‌خاطر نقشه‌هاى استکبار جهانى با آن مخالفت کنند. مسلمانان عالم باید زیر یک پرچم ‌-که پرچم توحید و پرچم اسلام است- گرد بیایند، به هم کمک کنند و در شادى یکدیگر شاد باشند، در غم یکدیگر غمگین باشند. این پیام انقلاب ما است؛ حرکت امام بر همین مبنا بود؛ حرکت ما هم بر همین مبنا خواهد بود. البتّه خداى متعال هم کمک خواهد کرد.بنده به نوبه‌ی خودم به همه‌ی شما عزیزان ‌-برادران، خواهران، داخل کشور، خارج، شهرها و نقاط مختلف و قشرهاى مختلف، مخصوصاً علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و روحانیّون، طلّاب عزیز و رزمندگان- صمیمانه این مصیبت بزرگ را تسلیت عرض میکنم. از خداى متعال براى همه‌ی شما صبر و اجر و هدایت الهى را مسئلت میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی ما و شما توفیق بدهد تا وظایفى را که بر عهده داریم انجام بدهیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
207
1368/03/31
بیانات در دیدار دبیر و اعضاى شوراى مرکزى جامعه‌ی روحانیّت مبارز تهران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2106
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) بنده متقابلاً این ضایعه‌ی مصیبت‌بار و بسیار سنگین را به جنابعالى (۲) و آقایان ‌-که همواره بازوهاى توانایى براى امام فقید عزیزمان بودید- تسلیت عرض میکنم.شکّى نیست که نقش شخصیّت‌هاى روحانى ‌-از قبیل جنابعالى و برادران عزیز دیگرى که در این مجمع، سالها است مشغول کار و تلاش هستند- در تحقّق انقلاب و در تثبیت انقلاب و در پیشرفت انقلاب یک نقش بارز و برجسته بوده؛ البتّه در آینده هم همین نقش ‌ان‌شاءالله‌ خواهد بود. و بی‌شک این ملّت و هواداران این انقلاب، تأثیر و نقش سازنده و تعیین‌کننده‌اى را که روحانیّت بزرگوار در اقطار (۳) کشور ‌-بخصوص در تهران- ایفا کردند براى تبیین مبانى انقلاب براى مردم و ترویج آن و به تحقّق رساندنِ آن و بسیج نیروهاى عظیم ملّت پشت سر آن، فراموش نخواهند کرد.  از اینکه فرمودید که به بنده ‌-برادر و همکار (۴) همیشگى خودتان- کمک خواهید کرد در انجام این مسئولیّت سنگین، من عمیقاً تشکّر میکنم؛ انتظار هم همین است. و بدون این و بدون لطف الهى و دعاى حضرت ولی‌عصر و نَفَس گرم اخیار (۵) و صلحا، هیچ کارى نمیشود کرد. امیدواریم که خداى متعال این لطف و فضل را همواره شامل حال بنده قرار بدهد که بتوانم از این نیروهاى فعّال و مخلص و تجربه‌شده و امتحان‌داده، حدّاکثر استفاده را در راه اهداف بزرگ انقلاب و در راه رسیدن به آن مقاصدى که مسئولیّت بنده و امثال بنده براى آن مقاصد است، استفاده کنم. از اظهاراتتان و از تبریکتان صمیمانه متشکّرم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
208
1368/03/30
بیانات در دیدار وزیر و کارکنان وزارت اطّلاعات
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2103
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم این حادثه‌ی جانسوز و مصیبت‌بار را به شما برادران و خواهران زحمت‌کش و مؤمن و بااخلاص تسلیت عرض میکنم؛ و عرض میکنم این از افتخارات پرسنل اطّلاعاتى ما و دستگاه اطّلاعاتى کشور است که امام بزرگوارمان از آنها راضى بود و نسبت به زحمات شما قدرشناس بود و در گفته‌هاى ایشان و در تصمیم‌گیری‌هاى ایشان کاملاً مشهود بود که تلاش مخلصانه‌ی شما را که از روى ایمان انجام میگیرد ارج میگذارند؛ این براى شما حقیقتاً یک افتخار است که توانستید رضایت آن مرد الهى و ملکوتى را و آن انسان حکیم و بزرگ و هوشمند را جلب کنید.  خوشبختانه در دستگاه اطّلاعاتى کشور ما یک خصوصیّتى وجود دارد که بسیار امیدبخش است. معمولاً دستگاه‌هاى اطّلاعاتى در دنیا مجموعه‌اى است از افرادى که به‌خاطر تکیه بر اقتدار اطّلاعاتی‌اى که دارند، در آن مجموعه طغیان، فساد و بسیارى از نمودهاى ناخوشایند بشرى دیده میشود. در مجموعه‌ی اطّلاعاتىِ ما بحمدا‌لله‌ ایمان حاکم است و تقوا و توجّه به وظیفه و رعایت حق، جزو اصول تعلیمات دستگاه اطّلاعاتىِ ما است؛ حتّى از بسیارى از دستگاه‌هاى دیگر بیشتر، یعنى درست نقطه‌ی مقابل دستگاه‌هاى اطّلاعاتى معمول عالم. این‌جور دستگاهى طبیعى است کارآمدتر هم باشد.اگرچه دستگاه اطّلاعاتى ما جوان است، در دنیا هم تنها است، از کمکهاى معمولى و رایج همکارهاى خود در کشورهاى دیگر ‌-که معمولاً دستگاه‌هاى اطّلاعاتى بهره‌مندند- بهره‌مند نیست و این کار را سخت میکند امّا همان روح ایمان و احساس وظیفه و تعهّد و اعتنا و پایبندى به ارزشهاى اخلاقى، شما را کارایى بیشترى میبخشد و نقصهاى دیگر را جبران میکند؛ قدر این را بدانید. و هرچه دستگاه اطّلاعاتى باتقواتر، و نسبت به حدود اسلامى و الهى پابندتر باشد، تصوّر میکنم کارایى آن بیشتر خواهد بود، زیرا از کمک الهى بیشتر بهره‌مند خواهد شد؛ وانگهى عامل اصلى براى کارِ خوب و پیشرفتِ خوب، عبارت است از ایمان به کار و ایمان به هدف و خالص کردن نیّت براى آن هدف.  یک نکته‌ی اساسى در موفّقیّتهاى اطّلاعاتى ما وجود دارد که از اوایل انقلاب، این نکته خودش را نشان داد و آن عبارت است از مسئولیّت عمومى مردم براى دفاع از مرزهاى انقلاب. مردم از اوّل بر روى تحرّکات دشمن ‌-که خیلى هم انتظار و توقّع آن بود- حسّاس بودند؛ و این در طول انقلاب آثار شگفت‌آورى را از خود نشان داد که من مواردى الان در یادم است. این حالت امروز هم در مردم هست و باید باشد.  نظام جمهورى اسلامى با هدفهاى انسانی‌اى که دارد و با اراده‌ی قاطعى که این نظام بر حفظ استقلال و شرف انسانى و ملّى خود دارد، طبعاً با دشمنهاى بزرگى در دنیا مواجه است. این طبیعت آن نظامهاى قلدر است که با هر ملّتى که داعیه‌ی استقلال داشته باشد روبه‌رو بشوند. بحث این نیست که ما بهانه‌اى دست آنها بدهیم یا ندهیم؛ بحث این نیست که ما چه‌کار کنیم که دشمنان جهان‌خوار و غارتگرِ معروفِ ملّتها با ما مواجه بشوند یا نشوند، مسئله این نیست؛ مسئله این است که وقتى در دنیا سیستمِ سلطه حاکم است و قدرتهایى وجود دارند که جز با اِعمال سلطه بر کشورها و ملّتها ادامه‌ی حیات برایشان میسور نیست و بناى حکومت و اقتدارشان بر این است که به ملّتها دست‌اندازى کنند و در کار آنها دخالت کنند و دولتها را در اختیار بگیرند و از منابع آنها استفاده بکنند و با بازار مصرفىِ آنها صنایع خودشان را بگردانند و خلاصهْ ادامه‌ی حیات آن قدرتهاى بزرگ جز با تسلّط بر کشورهاى دیگر دنیا میسور نیست ‌-وقتى چنین نظامى بر دنیا حاکم است که متأسّفانه هست- در این نظام هر ملّتى و هر دولتى که به وجود بیاید و بخواهد حقیقتاً مستقل زندگى بکند و باج ندهد، آن قدرتها در مقابلش قرار میگیرند.جمهورى اسلامى ایران بنا بر باج ندادنِ به قدرتهاى بزرگ دارد؛ و ثابت هم کردیم که ما به هیچ قدرتى باج نخواهیم داد، از هیچ قدرتى مرعوب نخواهیم شد، بناى بر این نداریم که براى جلب محبّت یا همکارى قدرتهاى زورگوى عالم از مواضع به‌حقّ خودمان تنزّل کنیم؛ این را ما در طول این ده سال نشان داده‌ایم. و امام فقید عزیز بزرگِ ما مظهر مقاومت در مقابل زورگویی‌ها بود؛ آن صلابت تاریخىِ بی‌نظیرِ امام را همه قبول دارند. و امام مظهر این نظام بود؛ امام که چیزى جداى از این نظام نبود. امام یعنى نظام جمهورى اسلامى؛ تبلور نظام جمهورى اسلامى بود. پس چهره‌ی امام و صلابت امام و موضع قاطع امام، یعنى چهره‌ی جمهورى اسلامى، صلابت جمهورى اسلامى و موضع قاطع جمهورى اسلامى. اصلاً انقلاب ما این است. چون این‌جور است، بنابراین ما دشمن داریم؛ بُروبَرگرد ندارد.  حالا بعضی‌ها گوشه‌کنار بنشینند و بگویند نگذارید قدرتهاى جهانى با شما دشمنى کنند! بحث گذاشتن و نگذاشتنِ ما نیست، بحث طبیعت آن قدرتها است؛ طبیعت سلطه‌گرى نظام استکبار جهانى اقتضا میکند که با هر ملّتى و هر نظامى که بخواهد به او باج ندهد دربیفتد؛ بحث این است. دزد سر گردنه‌اى است؛ شما اگر باج دادید، اگر دستتان را بالا بردید، تسلیم شدید، باجِ‌سبیلى میگیرد، میگوید برو؛ اگر خواستید باجِ‌سبیل ندهید، خب مزاحمت میکند؛ قضیّه این است. پس دشمنى و خصومت و عناد استکبار جهانى، یک چیز حتمى است براى نظام ما. البتّه این را هم من بلافاصله اضافه کنم ‌-که بارها این را ما گفتیم و این جزو اعتقادات قاطع ما است- که این عناد ادامه خواهد داشت تا آن‌وقتى که مأیوس بشوند؛ تا یأس. مادامى که امیدوارند، معارضه و عناد هست؛ وقتى از ضربه زدن به نظام مأیوس بشوند، احساس کنند نظام نظامى است تثبیت‌شده که دیگر کاری‌اش نمیشود کرد، از آوانس دادن و باج دادنِ نظام مأیوس بشوند و بدانند اینجا هیبت آنها کسى را نمیترساند، آن‌وقت خطر رفع خواهد شد یا کم خواهد شد.  ما باید قدر این موضعِ قاطعى را که امام همواره میگرفت بدانیم. و این موضع قاطع، بلاشک موضع شخصىِ امام نبود، این موضع نظام جمهورى اسلامى بود که مظهرش و معلّمش و معمارش و خط‌دهنده‌اش، امام بود. موضع ما هم همین است، بدون هیچ کم و زیاد.  در یک چنین شرایطى تمام نیروهاى دفاع‌کننده‌ی از مرزهاى انقلاب باید قوى و هوشیارانه عمل کنند؛ از جمله نیروهاى اطّلاعاتى. با قوّت شما است که دشمن عقب‌نشینى میکند؛ با اِعمال اقتدار نظام جمهورى اسلامى است که دشمن مأیوس میشود؛ با ضعف، هیچ دشمنى از تعرّض دست برنمیدارد. ضعف دولتهاى زبون و توسری‌خورى که به استکبار جهانى میدان دادند، استکبار را بر آنها جری‌تر کرد. ضعف رژیم پلید گذشته در این کشور، استکبار را بر تمام امور این کشور مسلّط کرد. اگر یک‌ذرّه عُرضه و استقلال و شرف ‌-همان شرف ایرانیگرى، نمیگوییم اسلام که از آن خبرى نداشتند- نشان میدادند، دشمن این‌قدر مسلّط بر امور این کشور نمیشد. باید قوى بود، باید اقتدار داشت، باید بر کار خود مسلّط بود؛ و یکى از اساسی‌ترین کارها همین کارِ اطّلاعات است. علّت اهتمام امام عزیزمان هم به شماها همین بود که کار را مهم میدانستند و شماها را بااخلاص.دستگاه‌هاى اطّلاعاتى باید با هم همکارى کنند. البتّه حفاظتها بحث جداگانه‌اى دارند، منطقه‌ی جداگانه‌اى دارند، امّا مجموعه‌ی دستگاه‌هاى اطّلاعاتى کشور بدون تمرکز و فرماندهى متّحد و مستقل نخواهند توانست از همه‌ی نیروهاى خوب، به ‌قدر کافى و به اندازه‌ی لازم استفاده کنند. باید مدیریّت خوبِ متمرکزِ با توجّه به همه‌ی جوانب، این حرکت عمومى نیروهاى اطّلاعاتى را در کشور جهت بدهد.  البتّه پشتیبانى عظیم مردمىِ شما باید حفظ بشود. مردم باید هوشیارى اطّلاعاتی‌شان را حفظ کنند. مردم باید در مقابل تحرّک دشمن حسّاسیّت داشته باشند. همین حضور عظیم مردمى ‌-که یک اقتدار الهى را در نظام جمهورى اسلامى نشان میداد- به میزان زیادى دشمن را مأیوس کرد، امّا این به معناى این نیست که تحرّکات دشمن و خباثتهاى دشمن تمام شده، نه. از دشمن انتظار تمام کردن و متوقّف کردن خباثتهاى خودش را نمیشود داشت؛ مگر نتواند. آنچه موجب میشود دشمن نتواند، هوشیارى مردم است. ارتباط با مردم را باید قوى کنید.  و همان‌طور که عرض کردم اخلاص و تقوا؛ اصل قضیّه آن است. امام هم که توانستند این معجزه‌ی بزرگ تاریخ را ‌-بعد از معجزات انبیا و اولیا- نشان بدهند بر اثر اخلاص و ارتباط با خدا و تقوا بود. ما باید این را براى خودمان حل کنیم؛ باید بتوانیم رابطه‌مان را با خدا هرچه ممکن است قوى کنیم؛ و بخصوص در کارهاى حسّاس مثل کار شما.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها توفیق بدهد، بتوانید این کارهاى اساسى و مهم، این تکلیف سنگینى را که بر دوش شما است، به بهترین وجهى انجام بدهید و همچنان که امام در حیات خودشان از شماها راضى بودند، ‌ان‌شاءالله‌ در عالم ملکوت هم روح مطهّر ایشان سرشار از رضایتِ از شما برادران و خواهران عزیز باشد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
209
1368/03/30
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2104
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) اوّلاً از همه‌ی آقایان محترم و برادران و عزیزان که این راه طولانى را طى فرمودید، از شهرهاى آذربایجان تشریف آوردید به تهران و این شور و حماسه‌ی حقیقتاً مخلصانه را درباره‌ی مسائل اساسى امروز ابراز میکنید و قاطعانه در خطّ مأیوس کردن استکبار حرکت میکنید، از این احساس و از این حرکت و از این ایمان مخلصانه صمیمانه متشکّرم؛ مخصوصاً از آقایان محترم، علماى مکرّم آذربایجان و ائمّه‌ی محترم جمعه که در طول این ده سال در آزمایشهاى مختلفِ انقلاب، پیشاپیش صفوف مردم قرار داشتید و مراحل دشوارى را پشت سر گذاشتید. دلیل عمده براى رشد یک ملّت این است که از آن حادثه‌اى که به نظر دشمن یک عامل ضعف ممکن است به حساب بیاید، از همان عامل به‌عنوان یک عامل قوّت استفاده کند؛ این دلیلِ رشد یک ملّت است. همه‌ی دشمنان ما، تحلیلشان از سالها پیش این بود که وقتى رحلت امام بزرگوار امّت ‌-که رکن اساسى انقلاب و عمود حقیقى خیمه‌ی انقلاب در جهان به حساب می‌آمدند- اتّفاق بیفتد و ایشان به‌عنوان سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب حضور نداشته باشند، انقلاب نابود خواهد شد، جمهورى اسلامى دچار ضعف و یا انحلال خواهد شد، وحدت ملّت مخدوش خواهد شد؛ و بقیّه‌ی خوابهایى که دیده بودند. حقیقتاً هم اگر کسى میخواست با ابزارهاى مادّى و با چشم ظاهرى تحلیل کند، همین نتیجه یک نتیجه‌ی قهرى و طبیعى بود. دوستان هم نگران بودند که چه خواهد شد. یعنى فقدان امام به‌عنوان یک عامل براى تمام شدنِ همه‌چیز به حساب می‌آمد.ملّت ما در این امتحان بزرگ، عکس این را ثابت کرد؛ از آن چیزى که به‌عنوان عامل ویرانى حساب میشد، عامل ثبات درست کرد، عامل وحدت درست کرد، عامل پیشرفت درست کرد؛ فقدان امام با هوشیارى ملّت و با ایمان مخلصانه‌ی ملّت، تبدیل شد به یک عامل قوّت در نظام جمهورى اسلامى. همین هم دلیل دیگرى است بر این که رشد مردم امروز ما از مسلمانان صدر اسلام و زمان پیغمبر حتّى بیشتر است؛ آنها هم نتوانستند این وحدت، این تحرّک و این ایمان را بعد از رحلت رهبر بزرگ اسلام به وجود بیاورند، امّا ملّت ما توانست. من لازم است که بخصوص تصریح کنم به موضع‌گیری‌هاى شما مردم غیور آذربایجان. البتّه آنچه شما در طول این چند روزِ بعد از رحلت حضرت امام انجام دادید ‌-که دشمن را با حرکات خودتان مأیوس کردید- براى من غیرمنتظره نبود؛ هر کس آذربایجان را بشناسد برایش غیرمنتظره نیست. آذربایجان در طول این ده سالِ انقلاب، سخت‌ترین امتحانها را با بهترین وجه گذرانده است؛ هیچ استانى، هیچ منطقه‌اى از مناطق کشور، با امتحانهاى دشوار آذربایجان مواجه نشد که به این خوبى از عهده‌ی امتحان بربیاید. و قبل از انقلاب هم همین‌جور؛ در دوران ده‌ها سال گذشته‌ی تاریخ ما، وقتى ما نگاه میکنیم، می‌بینیم که در این دو سه حادثه‌ی بزرگى که اتّفاق افتاده ‌-از نهضت مشروطیّت تا امروز- آذربایجان همیشه در صفوف مقدّم قرار داشته است؛ در خطّ اسلام، در خطّ تبعیّت از رهبرى اسلامى، در خطّ مقابله‌ی با دشمنانِ کمین کرده. این یک چیزى است که در تاریخ روشن است، در دوران ما هم روشن‌تر شد. و همین از جمله‌ی نقاطى است که دشمن را مأیوس میکند. دشمن ‌-منظور من از دشمن، استکبار جهانى است؛ نه یک دولت خاص یا یک شخص خاص؛ نظام استکبارى، شرق و غرب، نظام قلدرىِ نسبت به ملّتها، و همه‌ی عواملى که در سطح جهان با اسلام و با ایمان اسلامى مقابله میکنند؛ مجموعه‌ی اینها که اسمشان را میگذاریم استکبار جهانى- دل بسته بود به اینکه در میان ملّت ما اختلافات به وجود بیاورد؛ اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات منطقه‌اى، اختلافات سلیقه‌اى و سیاسى. و شما میدانید از اختلاف و تفرقه، هیچ عاملى براى یک ملّتْ مضرتر نیست؛ سمّ مهلک ملّتها و تمدّنها و انقلابها اختلاف است. بهترینِ ملّتها اگر دچار اختلاف و دودستگى شدند، همه‌ی نیروى حیاتى خودشان را ضایع خواهند کرد؛ نمیشود گفت نیروى حیاتی‌شان را از بین میبرند، [بلکه] بدتر از آن، نیروهاى حیاتى در جهت ویرانى به کار می‌افتد. و دشمن به اختلاف میان ملّت ما دل بسته بود. تا امام بزرگوارمان بود ‌-که مظهر وحدت و سرچشمه‌ی جوشان الفت و محبّت میان آحاد مردم ما بود- دشمن فکر میکرد نمیتواند کارى بکند؛ دل بسته بود به دوران فقدان امام. امروز ما می‌بینیم ملّت ما بحمدا‌لله‌ در یک انسجام اعجاب‌انگیزى قرار دارد. ما باید در برابر این نعمت بزرگ الهى، به دستور خدا عمل کنیم. نعمتْ شکر لازم دارد. نعمتْ اگر کفران شد زایل خواهد شد. شکر نعمتِ محبّت و الفت میان دلهاى مردم چیست؟ این الفت را خدا به وجود آورد، دست خدا با این ملّت است که موجب شد دلها به هم نزدیک بشود. درباره‌ی صدر اسلام هم خداى متعال به پیغمبر همین را فرمود: لَو اَنفَقتَ ما فِی‌ الاَرضِ‌ جَمیعًا ماِّ اَلَّفتَ بَینَـ ‌قُلوبِهِم وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم؛ (۲) خدا دلهاى شما را به هم نزدیک کرد، خدا احساس محبّت و صمیمیّت و فشردگى صفوف را براى دفاع از انقلاب به شما داد. شکر این نعمت این است که ما این محبّت را، این الفت را در دلهاى خودمان و در عمل خودمان و در زبان خودمان حفظ کنیم. دشمن که بیکار نمی‌نشیند؛ دشمن دائماً مشغول ایجاد شر و فساد است. برادران و خواهران! انقلاب بزرگ اسلامى ما تمام مسلمانان دنیا را امیدوار کرده. اینکه شما می‌بینید در شرق و غرب عالم، در آسیا و آفریقا و اروپا، مسلمانان براى ارتحال امام عزادار میشوند و مثل ملّت ایران عزادارى میکنند، ناشى از چیست؟ این ناشى از آن امیدى است که حرکت ملّت ایران به رهبرى امام در دلهاى آنها به وجود آورد. آنها امام بزرگوار ما را مظهر آرزوها و امیدهاى خودشان به حساب می‌آوردند، لذا در غم او آن‌جور عزادارى میکردند. انقلاب ما در دلهاى مسلمانان امید به وجود آورده است. ما این امید را باید حفظ کنیم؛ و این امید در صورتى حفظ خواهد شد که در همان خطّى و راهى که در طول این ده سال، امام عزیز ما ملّت را و مسئولین را حرکت داد ‌-در همان خط، در همان راه، به سمت همان هدفها- ما راه را ادامه بدهیم. و از هیچ‌چیز باید نترسیم. دشمن علی‌رغم تظاهر به قدرت، قدرتمند نیست. قدرت استکبار قدرت مادّى است؛ قدرت مادّى توان مقابله با قدرت معنوى و انسانى را ندارد. آنجایى که یک ملّت دلهایشان با هم یکى باشد، دستهایشان و زبانهایشان با هم یکى باشد و همه در راه هدفهایى که اعلام شده احساس مسئولیّت بکنند، استکبار جهانى و قدرتها هیچ ضربه‌اى نمیتوانند بر اینها وارد کنند که اینها را از میدان خارج کند. چرا، سخت‌گیرى میکنند، دشمنى میکنند، امّا دشمنىِ آنها اثرى نخواهد کرد. ده سال است که استکبار نسبت به ملّت ایران سخت‌گیرى میکند، امّا روزبه‌روز ما ثباتمان بیشتر شده، روزبه‌روز ما قدرت کاری‌مان بالاتر رفته؛ و من اعتقاد راسخ دارم که با این انسجام و وحدتى که بحمدا‌لله‌ امروز در ملّت ما هست و با این عزم و اراده‌اى که امروز همه‌ی اقشار ملّت براى دفاع از انقلاب و جمهورى اسلامى دارند، آینده‌ی ما از گذشته‌ی ما بمراتب بهتر خواهد بود. آحاد ملّت در خطّ اسلام و پشت سر علماى متعهّد و در جهت سازندگى کشور، در جهت تقویت دستهاى سازنده‌ی کشور باید حرکت کنند. ما در آینده‌ی نزدیکى ‌ان‌شاءالله‌ انتخابات داریم، همه‌پرسى قانون اساسى داریم. (۳) حضور مردم در این صحنه‌هاى انقلاب بایستى دشمن را مأیوس کند و زمینه را براى پیشرفت کشور و آینده‌ی درخشان کشور ‌ان‌شاءالله‌ آماده کند.من یک بار دیگر از شما برادران و خواهران عزیز که این راه طولانى را طى کردید و براى اعلام مواضع حقّه‌ی اسلامى و انقلابى اینجا تشریف آوردید، صمیمانه تشکّر میکنم. و سلام من را به همه‌ی برادران و خواهران آذربایجانى ‌-چه آذربایجان شرقى و چه غربى- برسانید. ما قدر شما و صمیمیّت‌هاى شما را خیلى خوب میدانیم. شما مردمِ امتحان‌داده‌ی از امتحان سربلند بیرون آمده‌اى هستید؛ و قضایایى که آذربایجان و مردم آذربایجان را بحمدا‌لله‌ روسفید کرده ‌-چه در مسائل انقلاب، چه در جنگ، چه در حضور در صحنه‌هاى سیاسى و انقلابى- یکى دو تا نیست؛ امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ آینده هم به همین نحو، بلکه بهتر و قوی‌تر باشد و همه دست به دست هم بدهیم و بتوانیم آرزوهاى بزرگ اسلامى امام عزیز و فقیدمان را ‌ان‌شاءالله‌ جامه‌ی عمل و تحقّق بپوشانیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
210
1368/03/28
بیانات در دیدار فرماندهان، نمایندگان ولی‌فقیه و جمعى از کارکنان ژاندارمرى، شهربانى و سازما
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2100
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خداوند به همه‌ی شما برادران عزیز و خدمتگزار و زحمت‌کش، به برکات روح پُرفتوح امام عزیزمان و با دعاى خیر آن قلب رئوف و مهربان که همیشه به شما اظهار علاقه میکرد و محبّت خدمتگزاران، در آن دل پُر از رأفت و رحمت خانه داشت و امروز هم دعاى آن بزرگوار ‌ان‌شاءالله‌ شامل حال همه‌ی ما و شما است، جزاى خیر بدهد و شما را مشمول عنایات و رحمت خود قرار دهد.  برادران عزیز! امام کبیر ما عصر جدیدى را آغاز کرد. ما امروز که دلهایمان، جانهایمان لبالب از حسرت فقدان آن عزیز بی‌همتاى امّت اسلامى است، بزرگ‌ترین وظیفه‌مان این است که مشخّصات این عصرى را که امام آغاز کردند و ملّت را در فضاى آن قرار دادند و به جهان آن را اعلام کردند بدانیم و این مشخّصه‌ها را حفظ کنیم. عزادارى واقعى آن‌وقتى است که ما به این فریضه عمل کنیم.  این عصرى که امام بزرگ و عظیم‌الشّأن ما آغاز کردند مشخّصه‌هایى دارد که عمده‌ی آن مشخّصه‌ها عبارت است از بخشیدن روح عزّت و استقلال و استغناء و اعتماد به نفْس به ملّتى که در طول سالیان متمادى سعى شده بود که اعتماد به نفْس از او گرفته بشود، استقلال او مورد دستبرد قرار بگیرد، اعتماد به نفْس او بکلّى از بین برود و دیگران بر سرنوشت او تسلّط پیدا کنند. این یکى از مشخّصه‌هاى این عصرى است که در تاریخ ما و براى ما، امام به وجود آوردند.اینجا همان مملکتى است که رئیس‌جمهور آمریکا کمک چند ده میلیونى خود به دولت آن را متوقّف کرده بود به اینکه باید فلان‌کس ‌-فلان شخصیّت که وابسته‌ی به آمریکا است- در رأس دولت قرار بگیرد. (۲) اینجا همان مملکتى است که آمریکا ‌-قدرت زورگو و گردن‌کلفت جهانى- رئیس این کشور را رعیّت خود میدانست و با او رفتار یک رعیّت را میکرد. اینجا همان مملکتى است که براى تعیین سرنوشت اقتصادى و سیاسى آن، آراء مردم، افکار مردم، خواست مردم، ایمان مردم، دلبستگی‌هاى مردم هیچ تأثیرى نداشت؛ این همان مملکت است.  دست قدرتمند معمار انقلاب و پدر جمهورى اسلامى، این کشور را به کشورى و این ملّت را به ملّتى تبدیل کرد که بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین تحقیرها را نسبت به همان قدرتهاى گردن‌کلفت قلدر دنیا در طول این ده سال روا داشت؛ همه‌ی دنیا هم به آن اعتراف کردند. هیچ ملّتى تا حالا رژیم مستکبر زورگوى آمریکا را مثل ملّت ما تحقیر نکرده. این همان کشور است، این همان سرزمین است، امّا ۱۸٠ درجه تفاوت کرده. این یک مشخّصه. این را باید حفظ کرد. این عزّت را باید نگه داشت. این میراث امام است. اگر ما امام را دوست داریم، اگر جاى خالى او براى ما تلخ است، این جاى خالى چه‌جورى پُر خواهد شد؟ راه او باید ادامه پیدا کند.  مشخّصه‌ی دیگر این است که این عصر جدیدى که امام به وجود آوردند، عصر گرایش و احترام به ارزشهاى انسانى است؛ احترام به عدالت، احترام به حرّیّت انسان، احترام به اصل انسانیّت، احترام به آراء مردم، احترام به مردم. همان شخصیّت با آن عظمت ‌-که دیگر امروز دنیا و دشمنان او هم به عظمت او اعتراف میکنند- میگفت اگر به من خدمتگزار بگویند، براى من بهتر است از اینکه به من رهبر بگویند. (۳) راست میگفت، تعارف نمیکرد، تظاهر نمیکرد. او همین اندازه براى مردم احترام قائل بود که خود را خدمتگزارى بداند براى مردم. ما دیگر در دنیا، در تاریخ، [چنین چیزى] سراغ نداریم. حرف زیاد است، تعارف زیاد است، ادّعاى حقوق بشر زیاد است، امّا صادقانه نیست، واقعى نیست. امروز ادّعاى طرف‌دارى از حقوق بشر را دولتهایى میکنند که بزرگ‌ترین اهانتها را به بشر، همانها دارند میکنند. داعیه‌ی آزادى بیان و فکر را در دنیا آن رژیم‌هایى بلند کرده‌اند که بزرگ‌ترین اختناقها و استبدادهاى عالم از آثار وجود شوم آنها است.  چه کسى از اختناق چندده‌ساله‌ی رژیم پهلوى در ایران حمایت میکرد؟ غیر از آمریکا و انگلیس؟ آن‌وقت آمریکا و انگلیس ادّعا میکنند که طرف‌دار حقوق بشر و آزادى بیانند! امروز در آفریقاى جنوبى، در بسیارى از کشورهاى آفریقا و آسیا، در سرزمین‌هاى اشغالىِ مقهورِ به دست غاصبان صهیونیستِ خبیث، بزرگ‌ترین اختناقها، سیاه‌ترین رژیم‌ها، به پشتیبانى چه کسى دارند حکومت میکنند؟ اسرائیل که می‌آید جنوب لبنان را بمباران میکند و مرکز عدّه‌اى کودک را ویران میکند و کودکان را تارومار میکند ‌-یعنى جنایت‌بارترین حرکتى که یک رژیمى ممکن است انجام بدهد- به پشتیبانى چه کسى این کار را میکند؟ اگر پشتیبانى آمریکا از اسرائیل نبود، اسرائیل امکان ادامه‌ی حیات نداشت. درحقیقت آمریکا است که دارد جنوب لبنان را بمباران میکند؛ همین روز جمعه ‌-پریروز- مجدّداً هواپیماهاى اسرائیلى چندین دهکده و مراکز تجمّع مردم غیرنظامىِ بی‌دفاع را به بهانه‌هاى واهى بمباران کردند؛ (۴) آن‌وقت آمریکا و انگلیس و دولتهایى از قبیل اینها، ادّعاى طرف‌دارى از حقوق بشر و احترام به آزادى انسان میکنند! خب، پیدا است دروغ است. احترام واقعى به انسان ملاک است؛ و آن به شکل کامل، جز در سایه‌ی اسلام امکان‌پذیر نیست؛ و مظهر اعلایش همین مرد بزرگى بود که دست قدرتمند او امروز همه‌ی دنیا را متوجّه او و ملّت او ‌-که ما و شما هستیم- کرده. یکى از مشخّصه‌هاى عصر جدیدى که امام به وجود آورد این است: احترام به حقوق انسانها، احترام به حقوق عمومى ملّت، احترام به نیازهاى مردم، احترام به انگیزه‌هاى مخلصانه‌ی طبقات مستضعف و فقیر جامعه، که بارها بر روى این تکیه میکردند. این را باید ما دنبال کنیم.  من به شما برادران و خواهرانى که از این سه سازمان امروز در اینجا جمع شده‌اید ‌-یعنى ژاندارمرى و شهربانى جمهورى اسلامى ایران و پلیس قضائى- عرض میکنم: شما در این زمینه‌ها میتوانید حقیقتاً برآورنده‌ی خواستهاى امام باشید و سعى کنید که باشید.  پلیس ‌-چه شهربانى و چه ژاندارمرى- باید پناهگاه مردم باشد؛ این را به یاد داشته باشید. شما باید ملجأ مردم باشید. مردم باید آنجایى که ‌-چه در شهر و چه در بیابان- پلیس را می‌بینند، احساس محبّت و احساس آرامش کنند. امروز البتّه وضعیّت نیروهاى انتظامى ما با دوران گذشته از زمین تا آسمان تفاوت کرده. امروز نیروهاى انتظامى با مردمند، در کنار مردمند، پشت سر مردمند. هرچه میتوانید باید این روحیه را در خودتان تقویت کنید که شما براى مردمید؛ فلسفه‌ی وجودى نیروهاى انتظامى این است که بتوانند براى آسایش مردم و آرامش محیط زندگى مردم، نظم را برقرار کنند و مواظب باشند مردم دچار ناراحتى نشوند.و برادران عزیز روحانى در عقیدتى ـ سیاسی‌هاى نیروهاى انتظامى نقش مهمّى را میتوانند ایفا کنند در ایجاد روح تقوا و پرهیز از زیاده‌روى در هر امرى در نیروهاى انتظامى، که بحمدا‌لله‌ مشغول هم هستند.  و همچنین شما برادران عزیز پلیس قضائى که مظهر دستگاه قضائى هستید در رابطه‌ی با مردم، مردم باید نشانه‌هاى عدالت در دستگاه قضائى را از همین قدم اوّل که با پلیس قضائى روبه‌رو میشوند احساس کنند. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) ‌-طبق آنچه در ذهن بنده است از آن حضرت- فرمودند که شما به آن کسى که محکوم به مجازاتهاى سخت هم هست، نباید دشنام بدهید و او را شَتم (۵) کنید. (۶) مجازات، مجازات است. دستگاه عدالت براى مجرمین، مجازات را معیّن میکند و همان اندازه مجازات باید اِعمال بشود؛ نه کم، نه زیاد. البتّه حاکم اسلامى میتواند به مقتضاى شرایط عفو کند ‌-آن مربوط به حاکم است- [امّا] مجرى باید همان اندازه‌اى که مقرّر شده اجراى مجازات بکند، یک‌ذرّه بیشتر خلاف است.  همه‌ی شما برادران عزیز این را به یاد داشته باشید: نیروهاى انتظامى ‌-که با مردم دائماً سروکار دارند- میتوانند هم مظهر عطوفت و محبّت نظام باشند و هم مظهر تدبیر و مدیریّت نظام. این دو عامل را در کنار هم رعایت کنید: هم باید وجود شما و حرکت شما و تصرّفات شما نشان‌دهنده‌ی عقل مدبّرانه‌ی در نظام باشد ‌-یعنى مجرم احساس نکند که با یک دستگاه بی‌هوش‌وحواس روبه‌رو است که هر کارى هر کس دلش خواست میتواند انجام بدهد؛ نخیر، حساب و کتاب بر دستگاه حاکم است؛ دستگاه، چشمهاى تیزبین و پنجه‌هاى نیرومندى دارد، مجرم را پیدا میکند و گریبانش را میگیرد؛ این را بایستى همه احساس کنند؛ هم خود مجرم، هم آن کسانى که نسبت به آنها یک جرمى یا جنایتى انجام میگیرد- این یک طرف قضیّه است؛ آن طرف قضیّه هم باید مظهر عطوفت و ترحّم باشید، مظهر محبّت و وِداد (۷) باشید، معلوم باشد که مأمور دولتى با کسى نظر شخصى ندارد، عناد ندارد. این دو جهت را با هم رعایت کنید.  خوشبختانه ژاندارمرى جمهورى اسلامى به نحوى و شهربانى به نحوى دیگر و همچنین سازمان پلیس قضائى، در طول این چندساله خدمات خوبى کردند؛ بعضى در جنگ، بعضى در پشت جبهه؛ و ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید. امّا بدانید در خلأ شخصیّتى مثل رهبر کبیر و فقیدمان، من و شما باید مضاعف تلاش کنیم. وقتى یک وزنه ‌-آن هم با آن ثقل و عظمت- از میان ما برداشته شد، ما باید چه‌کار کنیم تا بتوانیم مقدارى از این خلأ را پُر کنیم؟ باید نیرویمان را بیشتر خرج کنیم، تلاشمان را بیشتر مبذول کنیم. این را همواره به یاد داشته باشید. و تمام دستگاه‌هاى کشور و تمام آحاد مردم به این نکته واقف باشند که جمهورى اسلامى و ملّت ایران با ارمغانهاى ارزشمند و عطیّه‌هاى الهى که امام به آنها داده، قادر هستند بر تمام دشمنی‌ها و خصومتها در سطح جهانى فائق بیایند. از آینده بحمدا‌لله‌ نگران نیستیم؛ راه را روشن و هدف را مشخّص میدانیم و معتقدیم در این راه باید حدّاکثر تلاشمان را مبذول کنیم و از خداى متعال هم بایستى کمک بخواهیم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما توفیق بدهد و شماها را کمک کند و در ادامه‌ی این راه مهم و الهى، به همه‌ی ما توفیق و نصرت خود را مرحمت بفرماید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
211
1368/03/27
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2098
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از شما برادران و خواهران گرامى که از شهرهاى دوردست با اخلاص و صمیمیّت به راه افتادید و به شوق زیارت مرقد امام عزیزمان و همچنین انجام تعهّد وفادارى به تهران تشریف آوردید ‌-چه برادران و خواهرانى که از هرمزگان تشریف آوردند و چه عزیزانى که از شهرهاى چالوس و نوشهر پیاده حرکت کردند و آمدند- صمیمانه تشکّر میکنم.  انگیزه‌ی شما و ایمان شما و روح صمیمیّتى که در شما هست، بسیار درخور تقدیر و سپاسگزارى است؛ حقیقتاً هم با همین ایمانها و روحیه‌ها و انگیزه‌ها بود که انقلاب ما بحمدا‌لله‌ به پیروزى رسید و در مقابله‌ی با مشکلات توانست بِایستد و همین حقیقت زیبا در مردم ما بود که امام بزرگوار فقیدمان را این‌طور نسبت به مردم علاقه‌مند کرد. واقعاً امام ما (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) به مردم کشورمان با همه‌ی وجود عشق می‌ورزید و این به‌خاطر همین ایمان و همین فداکارى و همین اخلاصها بود.  بنده با تمام وجود از شما تشکّر میکنم. خواهش میکنم وقتى برگشتید، سلام من را به همشهری‌هاى گرامی‌تان برسانید و به همه‌ی آنها بگویید که راه ما و راه ملّت ایران همان راهى است که امام بزرگوارمان پا در آن راه گذاشت و مشکلات را تحمّل کرد و در آن راه پیش رفت؛ هدفها همان هدفها است، دشمنها هم همان دشمنها هستند، و نیّت و همّت و اراده هم همان نیّت و همان همّت و همان اراده است؛ راه را ادامه خواهیم داد. وظیفه‌ی مردم این است که همچنان ‌-مثل سابق، مثل همیشه- خودشان را سرباز انقلاب و سرباز اسلام [بدانند]، در راه اسلام از هیچ‌چیز دریغ نکنند.  آینده خیلى روشن و امیدبخش است. ما مثل آن مردمى هستیم که یک چشمه‌ی زلالى در یک نقطه‌اى قرار دارد و داریم به سمت آن پیش میرویم؛ در بین راه مشکلات هست، سختی‌ها هست، حالا هم که در بین راه خداوند رهبر و مراد و مرشدمان را از ما جدا کرد؛ اگر برگردیم، اگر تعلّل کنیم، اگر توقّف کنیم، به او خیانت کرده‌ایم. باید راه را ادامه بدهیم و شک نکنیم که نتیجه‌ی سعى و تلاش ما رسیدن به آن سرچشمه‌ی شفّاف و زلال است، یعنى حاکمیّت مطلق اسلام و حاکمیّت دین خدا به‌صورت کامل و پیروزى اسلام به‌صورت کامل بر دشمنان. این آن آینده است. هر جا هستید، در هر شهرى هستید، جزو هر قشرى هستید، هر شغلى دارید، هر سلیقه‌اى دارید، راه یکى است، ایمان یکى است و تلاش را باید ادامه داد.دشمنها نمیتوانند ما را بترسانند و متزلزل کنند؛ ما قوی‌تر از دشمنهایمان هستیم. خداوند با عزّت خود و با قوّت خود، مؤمنین را ‌-از هر جناحى، صفى و جبهه‌اى که شما فرض کنید- عزیزتر و قوی‌تر قرار داده؛ عزّت متعلّق به خدا و متعلّق به رسول و متعلّق به مؤمنین است. ما اگر مؤمن باشیم، عزّت متعلّق به ما است. و ما عرض میکنیم: پروردگارا! ما به تو مؤمنیم؛ ما به راه تو مؤمنیم؛ ما به آینده‌اى که به ما وعده دادى و به وعده‌هاى تو مؤمنیم.  با دلهاى محکم، با اراده‌هاى قوى، ‌ان‌شاءالله‌ به شهرهاى خودتان برگردید و کار و تلاش و وحدت و صفا و صمیمیّت و حضورِ در صحنه و آمادگى براى خدمت و کمک به اسلام و به انقلاب را با خودتان حفظ کنید. و ‌ان‌شاءالله‌ خداوند به ما توفیق خواهد داد؛ یقیناً روح مقدّس امام عزیزمان هم ما را یارى خواهد کرد؛ و ما مدد میطلبیم و همّت میطلبیم و امیدواریم که دعاى وجود مقدّس ولی‌عصر (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ فرجه) در طول این راه همواره پشتیبان ما باشد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
212
1368/03/26
بیانات در دیدار وزیر و معاونان وزارت آموزش‌وپرورش و جمعى از معلّمان و دانش‌آموزان استان تهر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2096
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  حقیقتاً حادثه‌ی تلخ و ضایعه‌ی سنگین فقدان رهبر کبیر ما و امام بزرگوار ما، بدون شک تلخ‌ترین و مصیبت‌بارترین حوادثى است که در طول تاریخ انقلابمان براى ملّت ایران پیش آمده؛ بلکه از جمله‌ی حوادث نادرى است که همه‌ی مسلمانان جهان را تحت تأثیر قرار داده این مصیبت و این ضایعه. از طرفى یک ابتلاء الهى هم هست؛ یک امتحان الهى است براى مردم ما و همه‌ی اقشار این ملّت بزرگ و قهرمان و مقاوم. همه‌ی امتحانات الهى همین‌جور است که آن کسانى که با این امتحان روبه‌رو میشوند یا با عمل خود و اراده‌ی خود و با حُسن انتخاب خود از این امتحان سربلند بیرون می‌آیند ‌-که در این صورت [آن] حادثه‌ی مصیبت‌بار و تلخ، یک پلّه‌اى خواهد شد در راه تعالى و تکامل آنها؛ اگرچه مصیبت است، سخت است، تلخ است، امّا اگر کسانى که با این مصیبت روبه‌رو میشوند بتوانند با تصمیم درست، با انتخاب درست، با حرکت درست، کار درست را پیدا کنند و انجام بدهند، همین حادثه‌ی تلخ و مصیبت‌بار براى آن ملّت، آن مردم، آن کسانى که با این امتحان مواجه شده‌اند، یک وسیله‌ی تعالى و تکامل خواهد شد- امّا اگر بعکس، با امتحان الهى، با ابتلاء الهى، بد برخورد بشود و اگر انسان یا جامعه، با عدم بصیرت، با ضعف اراده، با سردرگمى، با عدم استفاده‌ی از فرصتهاى الهى، با رو آوردن به ضعفها و نقصهاى بشرى با حادثه‌ی مصیبت‌بار مواجه بشوند، آن مصیبتْ آنها را نخواهد ساخت، آنها را پیش نخواهد برد، بلکه براى آنها مصیبت مضاعفى را به بار خواهد آورد.رسول گرامى اسلام از حادثه‌اى مثل جنگ اُحد و شکستى که براى مسلمین در آن حادثه به وجود آمد، به‌عنوان یک درس و یک پلّه‌اى به سوى تکامل استفاده کرد. همین امام و رهبر و پیشواى بزرگمان، در طول این ده سال از حوادثى که بسیار براى همه‌ی ما تلخ و سنگین و مصیبت‌بار بود، به‌عنوان یک عاملى در جهت تقویت ما و پیشرفت ما استفاده کرد. قبل از پیروزى انقلاب، در اوایل نهضت، از حوادثى مثل حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیّه یا حادثه‌ی پانزدهم خرداد ‌-با آن همه فشار و سنگینی‌اى که براى مردم داشت- امام عزیزمان و رهبر کبیر فقیدمان به‌عنوان یک گامى، یک ابزارى، یک وسیله‌اى به سمت اهداف انقلابى خود و ملّت استفاده کرد، مردم را پیش برد. به این ترتیب امتحان الهى براى یک ملّت، میشود یک امتحان موفّق. امتحان این‌جور است. همه‌ی آزمایشها و امتحانها دو طرف دارد: یا آن ملّت یا شخصى که دچار آزمایش است در آن امتحان موفّق میشود و پیروز میشود، یا شکست میخورد. رحلت امام عزیزمان براى ما یک امتحان است.  من عرض میکنم تا اینجا بحمدا‌لله‌ ملّت ما کارى کردند که در این امتحان سربلند شدند. درحالی‌که استکبار جهانى تصمیم گرفته بود که از این حادثه به حدّ اعلىٰ براى تضعیف اسلام و مسلمین و تضعیف نظام جمهورى اسلامى استفاده کند، [امّا] این ملّت بزرگ، این ملّت بارُشد، این ملّت هدایت‌شده و مورد تفضّل پروردگار، توانستند از همین حادثه، تثبیت نظام جمهورى اسلامى را براى اسلام و مسلمین به بار بیاورند و به ارمغان بیاورند. امروز تمام تحلیلگران، در سرتاسر عالم اعتراف میکنند که ملّت ایران و نظام جمهورى اسلامى در قدرت و قوّت و ثبات، از سالهاى پیش اگر جلوتر نباشند عقب‌تر نیستند، اگر قوی‌تر نباشند ضعیف‌تر نیستند؛ و البتّه میگویند قوی‌ترند. علّت هم همین رشد و آگاهى و اراده و تصمیم آگاهانه‌ی ملّت ایران در اثبات قوام جمهورى اسلامى بود: این حرکت مردم، این حضور مردم در مراسم عزادارى، این اظهار وفادارى به امام عزیز و قائد بی‌نظیرشان، این اظهار وفادارى به نظام جمهورى اسلامى، این وحدت و همدلى و هماهنگى که بین تمام اقشار مردم در این ایّام دیده شد، این صفائى که مردم نشان دادند، این شجاعتى که در برخورد با این حادثه از همه‌ی قشرها دیده شد که دشمن جرئت نکرد در مقابل این قاطعیّت اراده‌ی ملّى و اسلامى شما مردم دست از پا خطا کند. تا اینجا بسیار خوب بوده.  من به شما فرهنگیان عزیز، اوّلاً عرض میکنم مسئله‌ی فرهنگ و تعلیم و تربیت، مسئله‌ی اوّل در نظام ما است. براى بلندمدّت، هیچ‌چیز در کشور اهمّیّت تعلیم و تربیت را ندارد. نقش معلّم و نقش مربّى در جامعه‌ی ما، نقش طراز اوّل است. درحقیقت سنگر مبارزه‌ی با کفر و استکبار جهانى و با ظلم و قلدرى شیاطین سیاسى عالم، همین سنگر مدرسه است؛ سنگر تعلیم و تربیت است؛ سنگر فرهنگ است. و این دانش‌آموزان نونهالى که در اختیار دستگاه فرهنگى قرار دارند، اینها عزیزترین و سرشارترین سرمایه و ذخیره‌ی این ملّتند براى آینده. قدر تعلیم را، تربیت را، معلّمى را، سنگر فرهنگى را بدانید. جوانها و نوجوان‌ها قدر این درس و بحث و فراگیرى و خودسازى را که در این ایّام متوجّه به آنها است بدانند. همین شما نسل جوان و نوجوان امروز و شما معلّمینشان و مربّیانشان هستید که فردا را میسازید؛ شما هستید که استکبار جهانى را مأیوس میکنید. شما هستید که آن نقطه‌ی امید روشن را در دل مستضعفان عالم ‌-که امام ما و انقلاب ما به وجود آوردند‌- زنده نگه میدارید. این آن مطلب اساسى است که همیشه هم امام عزیزمان بر روى آن تأکید کردند و جزو محکمات و ضروریّات انقلاب ما و خطّ امام ما است.  و آن نکته‌اى که من میخواهم امروز اضافه کنم این است: استکبار جهانى و قلدرهاى سیاسى عالم و امپراتوری‌هاى زر و زور در سرتاسر عالم با اسلام بدند، با نظام اسلامى دشمنند؛ چون آنها غرق در فسادند، غرق در انحطاطند، بر پایه‌ی ظلم و استبداد و زور و قلدرى حرکت میکنند و افشاکننده‌ی آنها اسلام است؛ تهدیدکننده‌ی آنها اسلام است؛ خطر بزرگ براى آنها بیدارى مسلمین است. براى این است که با اسلام و نظام اسلامى بشدّت مخالفند. طبیعى است که هر کارى بتوانند علیه اسلام و نظام اسلامى و جمهورى اسلامى میکنند. در یک صورت است که نظام جمهورى اسلامى میتواند خود را به‌طور کامل مصون نگه دارد و آن، آن‌وقتى است که با اقتدار خود، آنها را مأیوس کند. آن روزى که جمهورى اسلامى با اثبات اقتدار سیاسى خود و اقتدار اقتصادى خود، با اثبات قدرتِ ادامه‌ی زندگى در خود، دشمن را مأیوس کرد، آن روز روزى است که میتوان اطمینان داشت که دیگر دشمن از توطئه دست خواهد کشید، چون احساس میکند فایده‌اى ندارد. تمام تلاش همه‌ی قشرها ‌-آحاد مردم، مسئولین، بالا، پایین، رتبه‌هاى اوّل در نظام دولتى، رتبه‌هاى دوّم و سوّم، همه‌وهمه- باید این باشد که بر اقتدار نظام جمهورى اسلامى اضافه کنند. این وسیله‌ی نهایى مأیوس کردن دشمن است: اقتدار سیاسى و اقتصادى و نظامى. و این حاصل نمیشود مگر با سازندگى. تمام کسانى که نقشى در اداره‌ی کشور و در سازندگى کشور دارند، باید تلاش خودشان را چند برابر کنند. در صحنه‌ی تولید، تولیدگران باید تا آنجایى که میتوانند تولید کشور را بالا ببرند؛ بخشهاى ادارى و دولتى با حُسن عمل، با جلب اعتماد مردم، با ارائه‌ی خدمات مخلصانه به مردم باید بر کیفیّت کارشان بیفزایند؛ آن کسانى که در زمینه‌هاى فرهنگى براى مردم منبع الهام و ارشاد هستند تلاششان را اضافه کنند. اقتدار سیاسى و سازندگىِ درست کشور و احساس ثبات کامل در نظام جمهورى اسلامى، دشمن را مأیوس خواهد کرد. اگر استکبار جهانى و شیاطین عالم احساس کنند که جمهورى اسلامى ضعیف است، فشار را زیاد خواهند کرد. ما بحمدا‌لله‌ قوى هستیم. ما بحمدا‌لله‌ از ثبات برخورداریم. سرمایه‌اى که جمهورى اسلامى ایران دارد ‌-یعنى سرمایه‌ی اعتماد مردم و پشتیبانى مردم- گمان نمیکنم در هیچ جاى دنیا، هیچ دولتى این سرمایه را داشته باشد؛ این را باید حفظ کنیم؛ هم مسئولین باید این را حفظ کنند، هم آحاد مردم؛ همه. در کشور ما دولت و ملّتى [جدا از هم] وجود ندارد، همه سربازان انقلابند و باید باشند. این روح سربازى براى انقلاب را همه باید حفظ کنند؛ فرقى هم بین آحاد مردم، مسئولین، مقامات نیست؛ در قبال اسلام و در قبال نظام اسلامى، همه وظیفه‌ی واحدى دارند.  من مجدّداً میخواهم به شما برادران و خواهران فرهنگى عزیز تأکید کنم و توصیه کنم که این کار را مهم بشمارید، به آن اهمّیّت بدهید ‌-همچنان که میدهید- قدر آن را بدانید، با مشکلات آن صبر کنید، و بدانید که اساسی‌ترین کار و بنیادی‌ترین کار در جامعه‌ی ما این است. و ‌ان‌شاءالله‌ آموزش ‌و پرورش کامل، آموزش عالى کامل را به ‌دنبال خواهد داشت و این هر دو، نظام ادارى و تشکیلاتى و حکومتى کامل و حدّ عالىِ مطلوب را به‌ دنبال خواهند داشت؛ و اساس صلاح ملّت و دولت و کشور از اینجا است.امیدواریم خداى متعال به برکت روح بزرگ امام عزیزمان ‌-این محبوب فقیدِ ملّت که ‌ان‌شاءالله‌ در جوار صدّیقین و صلحا و انبیا در پیشگاه پروردگار متنعّم است و یقیناً ناظر و نگران حال ملّت و شما مردم است- و ‌ان‌شاءالله‌ با دعاى آن روح بزرگ و به برکات توصیه‌هاى آن شخصیّت عظیم، راه درست را همواره به ما نشان بدهد، ما را بر ادامه‌ی راه درست کمک کند و ما را مشمول ادعیه‌ی ولی‌عصر (ارواحنا فداه) و مشمول توجّهات و تفضّلات خودش قرار بدهد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما برادران و خواهران عزیز را محفوظ بدارد و به شما هم کمک کند.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
213
1368/03/26
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2097
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اگرچه مصیبت درگذشت رهبر کبیر و عزیزمان یکى از بزرگ‌ترین مصائبى است که ملّت ما آن را در طول تاریخ انقلابشان مشاهده کردند، ولیکن تفضّلات الهى بر این ملّت مؤمن و مقاوم و لطفى که در سایه‌ی ایمان و مجاهدتْ خداوند به این ملّت فرموده است، موجب شده که از سرتاسر کشور، سرچشمه‌هاى ایمان و حضور در صحنه و توکّل به خدا آن‌چنان بجوشد که دشمنان را و بدخواهان اسلام و مسلمین را متحیّر و متعجّب و سرگردان کند. هر نعمتى براى این ملّت ‌-از دوران مبارزات تا بعد از پیروزى و تا امروز- به‌طور واضح حاکى از این است که پروردگار عالم اراده‌ی قطعى فرموده است که به اسلام و مسلمین، در دوران انحطاط ارزشهاى الهى نصرت و قدرت و عظمت عطا کند. به‌طور معمول شاید نمیشد در دنیاى مادّى و در دنیایى که کفر و استکبار و ظلم و فساد و انحطاط و تباهى سرتاسر آن را گرفته، ملّتى بتواند پرچم معنویّت را این‌طور سرافراز کند و به اهتزاز (۲) دربیاورد. ملّت ایران در این ده سالى که بر آنها گذشت حقیقتاً پرچمى را به اهتزاز درآوردند که انبیا همیشه آن پرچم را در دست داشتند، شعارى را دادند که پیروان انبیا آن شعار را میدادند، هدفهایى را دنبال کردند که عباد صالحین و بندگان شایسته‌ی خدا آن هدفها را دنبال میکردند. کسانى هم با آنها دشمنى کردند و خصومت کردند که معمولاً با پیغمبران و اولیاى الهى دشمنى میکردند. استکبار جهانى امروز، وارث حقیقى فرعون‌ها و نمرودها است. هدفهاى پیغمبران، هدفهاى ابراهیم و موسى و دیگر انبیاى الهى یعنى حاکم کردن ارزشهاى الهى و شکستن بتهاى زر و زور، امروز هدف ملّت ایران و آحاد مردم در جمهورى اسلامى است و این بسیار افتخار بزرگى است. و ما مشاهده میکنیم که روح ایمان و توکّلى که در امام بزرگوار ما بود ‌-که در طول ده‌ساله‌ی حیات مبارک ایشان پس از انقلاب، مردم ما را هدایت کرد- امروز هم مردم را، مسئولین را به سمت هدفهاى الهى دارد هدایت میکند. همان‌طورى که خود امام بزرگوارمان یک وقتى به‌مناسبتى فرمودند که از اوّل انقلاب گویى یک دستى، یک دست قدرتى دارد این مردم را و این انقلاب را هدایت میکند، (۳) امروز هم احساس میکنیم حقیقتاً دست قدرت غیبى الهى است که به مردم اراده میدهد، نیرو میدهد، روحیه و نشاطِ حضور در صحنه میدهد، آنها را نسبت به هدفهاى انقلاب دلگرم میکند. بنده از شما برادران عزیز و خواهران که از راه‌هاى دور تشریف آوردید، بخصوص برادرانى که این راه طولانى را با پاى پیاده طىّ طریق کردند، صمیمانه تشکّر میکنم؛ امیدوارم روح مقدّس و متعالى امام عزیزمان به شما دعا کند و باران رحمت و فضل الهى بر شما ببارد.  و عرض میکنم راه نجات، راه صلاح، راه پیروزى بر دشمنان خبیث و مکّار، راه جلب رضاى الهى و توفیق در هدفهاى الهى عبارت است از همان توصیه‌اى که همیشه امام عزیزمان همه‌ی ما را، همه‌ی ملّت ایران را به آن دستور دادند، یعنى حفظ ارتباط با خدا و توکّل به خدا و نترسیدن از دشمنان خدا و حمایت و حراست با همه‌ی وجود از جمهورى اسلامى. این راه ملّت ایران است. تمام آحاد ملّت و مسئولین باید با همه‌ی وجود از جمهورى اسلامى ‌-که ارزنده‌ترین میراث امام عزیز ما است- حراست کنند و حمایت کنند، در مقابل دشمنان هوشیار باشند، بدانند که خدا با آنها است، بدانند که دشمن با همه‌ی کید و مکرى که دارد ضعیف است، بدانند که راه سعادت ملّت ایران همین راهى است که ما با هدایت اماممان و رهبرمان آن راه را شناختیم و در آن قدم گذاشتیم و در آن پیش رفتیم؛ بحمدا‌لله‌ به توفیقات زیادى ملّت ایران نائل شدند، باز هم توفیقات بیشترى در انتظار آنها است.  آینده، آینده‌ی بسیار روشنى است؛ من امروز آینده‌ی ملّت ایران و آینده‌ی جمهورى اسلامى را آینده‌ی بسیار روشن و امیدبخشى میدانم. بنده به لطف و تفضّل الهى این اطمینان و اعتماد را دارم که ملّت ایران را در مواجهه‌ی با همه‌ی مشکلات یارى خواهد کرد، او را پیروز خواهد کرد، مشکلات را از سر راه او بر خواهد داشت و ‌ان‌شاءالله‌ ملّت ایران به‌عنوان یک ملّت پیشرو، ملّت قدرتمند و نیرومند، در صحنه‌ی داخلى و خارجى خود را نشان خواهد داد.شما برادران و خواهران سلام بنده را و تسلیت متقابل بنده را بپذیرید و به مردم عزیز شهرهایى که از آن شهرها حرکت کردید و این راه را پیمودید و آمدید، برسانید. امیدواریم که خداوند این زحمات شما را، این خدمات بی‌شائبه و باارزش شما را مشمول لطف و فضل و قبول کامل خودش قرار بدهد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
214
1368/03/24
بیانات در دیدار دبیر و اعضاى جامعه‌ی مدرّسین حوزه‌ی علمیّه‌ی قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2090
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  صمیمانه متشکّرم از اظهار لطف آقایان و اساتید و بزرگان که حقیقتاً ارکان‌البلاد و مایه‌ی امید مردم هستید؛ مردم متدیّن، کسانى که هویّت اسلامى این انقلاب را پذیرفتند و به عشق آن خون دادند. بنده جامعه‌ی مدرّسین را ‌-همان‌طور که فرمودید- هم بخوبى می‌شناسم هم به اعضاى این جامعه و مجموعه‌ی این جامعه ارادت دارم؛ و این مربوط به امروز نیست، همیشگى است؛ جامعه را مغز متفکّرى و چشم بینایى و وجدان سالم و حسّاسى میدانم براى دستگاه اداره‌کننده‌ی کشور؛ و معتقدم اگر ما براى حوزه‌ی علمیّه به‌عنوان یک قاعده‌ی اصلى و اساسى براى انقلابمان و جمهورى اسلامی‌مان نقشى و ارزشى قائلیم که البتّه قائلیم، ناگزیر در حوزه‌ی علمیّه [براى] جامعه‌ی مدرّسین ‌-این مجموعه، با آن سوابق، با آن تاریخ درخشان و با استعداد قوی‌اى که در درون این جامعه هست و مایه‌ی قوىّ فقاهتى که در آن هست و علم و تقوایى که در آن هست- بایستى نقش اوّل را قائل بشویم. من یک وقتى عرض کردم اگر ما جامعه‌ی مدرّسین را نمیداشتیم و میخواستیم براى حوزه‌ی قم یک دستگاه نمادین و سمبلیک به وجود بیاوریم، بایست یک چیزى مثل جامعه‌ی مدرّسین به وجود می‌آوردیم؛ منتها در آن صورت آن جامعه‌ی مدرّسین، دیگر آن تاریخ را، آن سابقه را، آن پرونده‌ی درخشان را نمیداشت. (۲) امروز همان جامعه‌ی مدرّسین ‌-همان مجموعه که بحمدا‌لله‌ سرشار از علم و فقاهت و تقوا و آگاهی‌هاى گوناگون است- وجود دارد؛ مضاف بر آن، سوابق تاریخى [هم دارد] که همه‌ی کسانى که تاریخچه‌ی انقلاب را میدانند، آن سوابق را باید بدانند، اگر ندانند یقیناً قصورى در معرفت آنها است. یقیناً از کمک فکرى شما آقایان استفاده خواهم کرد و باید همه‌ی دستگاه استفاده کند. و امیدوارم که خداى متعال توفیق بدهد تا بتوانیم همین خطّ صحیح و درستى را که اعتقادمان این است که همه‌ی آرمانهاى انقلاب هم با این خط تأمین میشود ‌-یعنى رفع محرومیّت و فقر، کمک به مستضعفین، زنده کردن و احیاء ارزشهاى اصیل اسلام ناب- ‌ان‌شاءالله‌ دنبال کنیم و با تقویت و ترویج و توسعه‌ی آن ‌ان‌شاءالله‌ به طرف اهداف پیش برویم.بنده یک بار دیگر تشکّر میکنم از اینکه لطف فرمودید و تشریف آوردید اینجا و این فرصت را به بنده دادید که در خدمتتان باشم. (فکر میکنم این مقدار براى جنبه‌ی رسمى قضیّه کافى است.) (۳)
215
1368/03/24
بیانات در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2091
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  همان‌طور که برادر عزیزمان فرمودند، حقیقتاً این روزها روزهاى سخت و تلخى است. خلأ وجود عزیز بارز قوىّ امام و رهبر کبیرمان چیزى نیست که حتّى به‌آسانى بشود آن را باور کرد. خاطرات این ده سال پُرماجراى انقلابمان و جمهورى اسلامى مظلوممان، قدم‌به‌قدم سرشار از حضور قوى و فعّال و تعیین‌کننده و خط‌دهنده‌ی امام عزیزمان است. واقعاً ملّت ما و نظام ما نخواهد توانست به‌آسانى جبرانِ این ضایعه‌ی سنگین را بکند. از خداى متعال باید استمداد کنیم. این حادثه حادثه‌اى است براى اسلام، نه‌فقط براى ما که مسئولین این نظام هستیم و نه‌فقط براى ملّت ایران، ضایعه‌اى است براى اسلام و مسلمین و براى تاریخ اسلام. و ما آموختیم از خود این معلّم بزرگ و از تعالیم اسلامى که با اتّکال (۲) به پروردگار و با تکیه‌ی به عنایات الهى باید سختی‌ها و مصیبت‌ها و حوادث تلخ و سنگین را به نحوى جبران کرد. بارى است بر دوش همه‌ی ما؛ و باید آن‌قدر ارتباطاتمان را قوى کنیم، آن‌قدر تلاشمان را مضاعف کنیم، آن‌قدر اخلاص و ارتباط با خدا را در خودمان تقویت کنیم تا بتوانیم مقدارى از این خلأ را پُر کنیم. تکلیف که عوض نشده، راه که عوض نشده، اهداف که همان اهداف است؛ ما حرکتى را آغاز کردیم ‌-با قدرت، با صلابت، با ایمان کافى به هدفهاى این راه و این حرکت- و مثل کاروانى راه افتادیم و هنوز در اثناى راه هستیم و این ضایعه بر ما وارد شده. ماندن، توقّف کردن، تردید کردن، گناه و جرم است. و چون راه را باید ادامه بدهیم، بنابراین باید ببینیم با چه عواملى خواهیم توانست این ضایعه را جبران کنیم؛ روى این باید فکر کنیم.  بنده صمیمانه از همدلى و صفا و همکارى شما برادران عزیز که با بسیارى از شما همکاری‌هاى طولانى در دوران مسئولیّتهاى پس از انقلاب تا امروز داشتیم، تشکّر میکنم. و مطمئنّاً مجلس شوراى اسلامى آن رکن رکینى است که موضع‌گیرى آن و تصمیم آن و حرکت صحیح و جهت‌دار و مدبّرانه‌ی آن نقش عمده‌اى خواهد داشت در اینکه ملّت ما و جامعه‌ی ما و همه‌ی ما با هم بتوانیم این راه را دنبال کنیم. هر کسى، هر دستگاهى نقشى دارد در این تکلیف بزرگ و عمومى؛ و نقش شما تعیین‌کننده‌تر است و لذا تکلیف شما هم سنگین‌تر است.خوشبختانه مجلس شوراى اسلامى امتحان خوبى داده. من به‌عنوان کسى که در بخشى از دوران مأموریّتم، (۳) در مجلس ‌-در این سنگر استوار و مردمى- حضور داشتم و خدمت کردم و همواره براى این ارگان، براى این دستگاه عظیم و مؤثّر، احترام شایسته‌ی خودش را ‌-که امام عزیزمان بر روى آن تأکید کردند و بناى انقلاب ما بر آن است- قائل بودم و به آن اعتقاد راسخ داشتم، احساس میکنم که مجلس، در گذشته نقش بسیار حسّاسى را در روند حرکت انقلاب داشته که در آینده هم ‌ان‌شاءالله‌ بایستى همان‌جور باشد.  آزمایشهاى سختى را مجلس گذراند و به اعتقاد بنده از این آزمایشها سرافراز بیرون آمد؛ بر اثر همین قدرت و استقامت در راه و حفظ جایگاه قانونىِ والایى که در قانون اساسى به این دستگاه عظیم و حسّاس داده شده، امروز در سطح جهانْ مجلس شوراى اسلامى از یک حیثیّت بالایى برخوردار است. امروز مجلس شوراى اسلامى در سطح جهانى، فقط به‌عنوان یک دستگاه قانونگذارى در کشور ما شناخته نمیشود، با عنوان یک دستگاهى که در سیاستهاى کشور بلکه در سیاستهاى جهانى سهم دارد ‌-سهم مؤثّرى هم دارد- و جایگاه برجسته و والایى دارد و در اوضاع داخلى کشور نقش مؤثّرى دارد، شناخته میشود. و این نقش بایستى به‌طور کامل حفظ بشود.  بنده صمیمانه از برادران و خواهران عزیز نماینده تشکّر میکنم، به‌خاطر استوارى نقشى که همواره مجلس شوراى اسلامى نشان داده و بخصوص به‌خاطر مواضع بسیار خوبى که در این روزهاى حسّاس در نطقهاى پیش از دستور و در مواضع عمومى، مجلس شوراى اسلامى گرفته؛ یعنى مجلس یک دستگاهى است که حرکت آن، موضع‌گیرى آن و سخن آن، در سطح جهان و سیاستهاى بین‌المللى نشان‌دهنده‌ی حرکت کلّى نظام به حساب می‌آید؛ و شما می‌بینید تأثیرى را که مجلس و رئیس عزیز و محترم مجلس شوراى اسلامى، امروز در ترسیم و تبیین سیاستهاى نظام جمهورى اسلامى در سطح جهانى دارند. همین حرکت دیروز مجلس شوراى اسلامى و رأى بالایى که داده شد به ریاست برادر عزیزمان جناب آقاى هاشمى رفسنجانى، در دنیا انعکاس بسیار وسیعى داشت. (۴) این نشان‌دهنده‌ی حسّاسیّت هرگونه حرکتى است که در مجلس انجام میگیرد.  من یک جمله را در ادامه‌ی مطالبى که برادر عزیزمان فرمودند (۵) میخواهم عرض بکنم. دشمن بشدّت بر روى جزئیّات جریانات کشور ما حسّاس است. همان‌طور که همه میدانیم، اینها امید بسته بودند به این‌جور روزهایى: به روزهایى که خلأ وجود امام در جمهورى اسلامى آشکار بشود. امید بسته بودند به اینکه اختلافات بین مسئولین و آن چیزى که آنها آن را جنگ قدرت مینامند، آغاز بشود؛ امید بسته بودند به اینکه جمهورى اسلامى دچار آشفتگى سیاسى شدیدى بشود که به مسئولین ‌-حتّى اگر مسئولینى هم مشخّص بشوند و مسئله‌ی رهبرى حل هم بشود- اجازه و امکان ندهد که اوضاع کشور را جمع‌وجور کنند و کار را ادامه بدهند؛ امید بستند و بسته بودند به اینکه مردم در صحنه حضور پیدا نکنند و فقدان امام به معناى خاموش شدن شعله‌ی انقلاب تلقّى شده بود در ذهن تحلیلگران خارجى. و امروز شما می‌بینید حیرت آنها را و تعجّب آنها را از واقعیّات باشکوهى که در کشور ما دارد اتّفاق می‌افتد و هر روز یک حادثه، تأیید میکند رشد مردم را و عمق ایمان انقلابى در دلهاى مردم را و رشد سیاسى مسئولین و دست‌اندرکاران را و موجب ناامیدى و حیرت آنها میشود.  من با مطالعه‌ی اخبار و تحلیل‌هایى که این روزها مرتّباً بخصوص محافل غربى ‌-چه دستگاه‌هاى خبری‌شان و گزارشگرهایشان، چه دستگاه‌هاى سیاسی‌شان که حرفهایشان منعکس میشود در دنیا- گفتند و اظهار کردند، با ملاحظه‌ی اظهارات اینها احساس میکنم این سه نقطه‌اى که عرض میکنم و عرض شد بخشى از آن، هنوز سه نقطه‌ی امید است در ذهن غربی‌ها، یعنى اگر بخواهند با انقلاب و با نظام جمهورى اسلامى یک برخورد خصمانه‌اى بکنند، فکر میکنند از این سه راه ممکن است؛ که اگر این سه حادثه اتّفاق هم نیفتاده، آنها تلاش میکنند به نحوى این سه حادثه‌ی مطلوب خودشان و زیان‌بار براى جمهورى اسلامى را به وجود بیاورند.  یکى تنازعها و اختلافها است. آنها فکر میکردند جنگ قدرت به وجود خواهد آمد. روزهاى اوّل، که خیلى ناشیانه پیش‌بینى میکردند که برخوردهاى نظامى خواهد شد، حوادث خونین به وجود خواهد آمد، یعنى آن لحظاتِ اوّلْ دنیا این‌جور تلقّى میکرد؛ قبلاً هم پیش‌بینى کرده بودند، بارها هم گفته بودند. بعد که دیدند این خیلى از واقعیّت دور است میگفتند کشمکش بر سر قدرت پیش خواهد آمد و تا مدّتها مسئله‌ی زعامت نظام و رهبرى نظام به جایى نخواهد رسید. و بعد که این مسئله هم نشد، مرتّب تکرار میکردند ‌-باز در دو سه روز اوّل- که آنچه پیش آمده و انتخابى که مجلس خبرگان کرده یک چیز سطحى و زودگذر است و جنگ قدرت در پشت پرده و بالقوّه هنوز وجود دارد و باید منتظر باشیم در چند روز آینده، جنگ قدرت خودش را نشان بدهد! روزها گذشته، شخصیّت‌ها، افرادى که موضع‌گیری‌شان، حرفشان، اظهاراتشان تعیین‌کننده است ‌-از مجلس شوراى اسلامى، اعضاى دولت، علماى بزرگ، مراجع، گروه‌هاى مردمى، گروه‌هاى انقلابى، نهادهاى انقلابى، همه- یکپارچگى خودشان و تمرکز خودشان را نشان دادند و پیش‌بینى آنها عمل نشده، باز تحلیل‌ها و تفسیرها میرود سراغ پیدا کردن نقاطى که براى آنها نوید وجود یک اختلاف یا زمینه‌ی اختلافى را بدهد. یعنى من در مطالعه‌ی خبرها و اظهارها و گزارشها و تحلیل‌هاى سیاسى به این نتیجه میرسم که اینها از مسئله‌ی ایجاد اختلاف و کشمکش میان مسئولان جمهورى اسلامى و گروه‌هاى مردمى و گرایشهاى سیاسى، نمیخواهند به این زودى ناامید بشوند و سعى میکنند به هر قیمتى که هست، با القائات شاید بتوانند این مسئله را به نحوى براى خودشان تأمین کنند. یعنى مسئله‌ی وحدت کلمه‌اى که امروز وجود دارد، براى اینها بسیار سنگین است و براى آنها ایجاد اختلاف و ایجاد دودستگى و تنازع و درگیرى یک هدف است، بدون تردید. این چندساله هم با القائات خبرى همین کار را کرده‌اند؛ که خب این القائات در روح بسیارى هم در دنیا اثر میکند، این‌جور هم نیست که بی‌اثر باشد؛ اینکه تحلیل میکنند نسبت به شخصیّت‌ها، نسبت به گروه‌ها، جریانها در بسیارى از جاهاى دنیا، همین تحلیل و اظهار نظرى که فلان خبرگزارى یا فلان تحلیلگر سیاسى میکند اثر واقعى میگذارد، این‌جور نیست که اثر نگذارد؛ آنها روى انسانها، روى مغزها، روى روحها تأثیرات را محاسبه کردند و این تأثیرات را پیش‌بینى میکنند، گاهى هم مؤثّر است؛ خوشبختانه در جمهورى اسلامى هیچ اثر نکرده، هیچ نتوانستند از این راه ‌-در آن جاهایى که میخواستند اثر بگذارند- کمترین تأثیرى بگذارند؛ تصوّر من این است. به‌هرحال این خط را دارند دنبال میکنند.  مسئله‌ی دوّم که آنها دنبالش هستند، مسئله‌ی آشفتگى سیاسى در سطح کشور و بی‌بنیادى این حرکت و حضور مردم است؛ بشدّت سعى میکنند القا کنند که این یک چیز زودگذر است، یک موج است و مردم حالا در یک هیجان موقّت و زودگذر هستند و این تمام خواهد شد.  و به دنبال این، مسئله‌ی سوّم و آن واقعیّتهاى دشوار اقتصادى و مشکلات مردم است که آنها سعى دارند این را عمده کنند و بزرگ کنند و اثبات کنند که بالاخره این مشکلات اقتصادى گریبان دستگاه را خواهد گرفت و نظام جمهورى اسلامى را دچار مشکل خواهد کرد و مردم را دچار سردى و خُمود (۶) خواهد کرد.من میگویم ما که به‌صورت همدل نسبت به انقلاب، نسبت به خطّ امام، نسبت به آرمانهاى انقلاب، نسبت به اهداف اعلام‌شده‌اى که این مردم فداکار بر روى آن پیمان خون بستند اتّفاق نظر داریم، باید تلاش کنیم این سه نقطه‌ی امید دشمن به هیچ قیمت تحقّق پیدا نکند. فکر میکنم هدفهاى ‌-لااقل- مرحله‌اى ما اینها است. اوّلاً باید کوشش کنیم که دشمن در امید به ایجاد اختلاف، کاملاً ناکام بشود؛ تا حالا این‌جور شده و این جز دست الهى و دست غیبى، هیچ عامل دیگرى ندارد؛ لَو اَنفَقتَ ما فِی‌ الاَرضِ‌ جَمیعًا ماِّ اَلَّفتَ بَینَـ ‌قُلوبِهِم وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم. (۷) امام ما یک روز با حضورش، با سخنش، با آن نَفَس گرمِ از اعماق جان برآمده‌اش توانست گروه‌هاى متخالف و متعارض را در یک کانال حرکت بدهد و در یک خط پیش ببرد ‌-که همه شاهد آن بودیم و دیدیم چگونه کسانى که با هم حاضر نبودند یک جلسه بنشینند و بر یک مسئله توافق کنند، در مسائل اساسى انقلاب، به‌صورت همدست و همگام حرکت کردند و پیش رفتند- و امروز با رحلت پُرماجرا و پُرحادثه‌اش؛ همه‌چیزِ امام مایه‌ی برکت و خدمت به انقلاب بود؛ وَسَلـّْمٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَیَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُب‌ـعَثُ حَیًّ‌ـا؛ (۸) ولادتش، حیاتش، مرگش، سخنش، سکوتش، وصیّتش، همه در جهت اهداف الهى است، و از جمله در جهت وحدت. امروز خوشبختانه ما در محیط باصفائى که به وجود آمده، می‌بینیم این ملاحظاتِ احیاناً گله‌آمیز، از بین گروه‌هاى مختلف رخت بربسته؛ همه با هم مهربان؛ همه در این فضاى آرامِ مطمئنّ پُر از سکینه ‌-همان سکینه‌اى که بر قلب مقدّس اماممان نازل شده بود- احساس دلسوزى میکنند نسبت به اصول انقلاب و نسبت به اهداف انقلاب و نسبت به راه انقلاب و آرزوهاى امام؛ این را بایستى حفظ بکنیم. من عرض میکنم شما برادران عزیز و خواهران عزیز نماینده‌ی مجلس شوراى اسلامى نقش زیادى در این جهت میتوانید داشته باشید، سخن شما آرام‌بخش است، اظهار نظر شما براى مردم درس و الهام است. همان‌طور که براى خدا و براى رضاى روح مطهّر امام کوشش کردید که جز آن خطّ روشن انقلاب ‌-همان چیزى که همه‌ی ما بر آن توافق داریم و عرض کردم پیمان خونِ مردم ما با آن بسته شده- در این ایّام چیز دیگرى را در مدّ نظر قرار ندهید، همین روش را، همین ممشىٰ (۹) را ادامه بدهید. در هر نطق پیش از دستور شما که از مجلس شوراى اسلامى منعکس میشود و مردم گوش میکنند ‌-و من خیال میکنم این روزها بیشتر هم مردم دلبسته‌ی به مجلس هستند؛ خب حقیقتاً مجلس شوراى اسلامى رکن اطمینان‌بخشى است- شما وقتى جمله‌اى میگویید که در آن بوى التیام (۱۰) و وحدت و محبّت و توافق و همکارى و همگامى است، این دل مردم را شاد خواهد کرد و دشمن را مأیوس خواهد کرد. بر روى این نکته بایستى تکیه کرد.  خوشبختانه آن‌طور که من الان دارم میبینم و احساس میکنم ‌-البتّه این عقیده‌ی قدیمى من بوده، من همیشه هم معتقد بودم- مسئولین بالاى جمهورى اسلامى در نقطه‌نظرهاى اصولى، هیچگونه با هم اختلافى ندارند؛ یک وقت‌هایى یک اختلاف سلیقه‌هایى بوده، امروز بحمدا‌لله‌ آنها هم خودش را به‌هیچوجه نشان نمیدهد؛ همان‌طور که مسئولین بحمدا‌لله‌ در این خط حرکت میکنند، از شماها [هم] که نمایندگان مردم هستید، این چشمه‌ی فیّاض جوشان بابرکت سرازیر بشود بر روى آحاد مردم و این صفا را در مردم حفظ کنید. همه‌ی ما تصمیم بگیریم که ‌ان‌شاءالله‌ این‌جورى حرکت کنیم، دشمن را مأیوس کنیم. دشمن روى این نکته خیلى دارد سرمایه‌گذارىِ تبلیغاتى میکند و سعى بر این دارد که بتواند به نحوى دلهاى مردم را که حالا در یک بهشتى از صفا آرمیده‌اند، مشوّش کند و آشفته کند. آن مسئله‌ی دوّم یعنى [القاى] آشفتگى سیاسى در سطح کشور، به میزان زیادى به این قضیّه ارتباط پیدا میکند و به میزان زیادى [هم ارتباط پیدا میکند] به آن مسئله‌ی سوّم یعنى مسائل اقتصادى.  حقیقتاً این‌جورى است که همه‌ی دستگاه‌هاى مسئول باید تلاش کنند، نگذارند این مقصود و هدف دشمن یعنى گریبان‌گیر شدن مردم با مشکلات اقتصادى، تأثیر سوء خودش را بگذارد. شما نقش عمده‌اى میتوانید در مجلس شوراى اسلامى داشته باشید، دستگاه‌هاى اجرائى هم همین‌طور. توصیه‌ی امام عزیزمان همیشه همین بود که کارى کنید که کارها براى مردم آسان بشود، مشکلات مردم کم بشود. یک مقدار مشکلاتِ دستگاه‌هاى ادارى است، یک مقدارِ بیشتر مشکلات اقتصادى است. البتّه اینها تأثیرى ندارد در حرکت انقلابى مردم، همان‌طور که مشاهده کردید؛ مردم با اینکه مشکلاتى هم داشتند ‌-ناشى از جنگ، ناشى از کمبودها- درعین‌حال آن ایمانشان و عشقشان به امام را و به انقلاب را و به این خطّ روشن را حفظ کردند. ما نباید بگذاریم که مردمْ زیاد سختى بکشند. برخلاف بعضى از تحلیل‌ها، بنده احتمال میدهم دشمن حتّى براى اینکه مردم را از ادامه‌ی این راه و ادامه‌ی این حضور مأیوس و پشیمان کند، حتّى مشکلات جدید اقتصادى را هم بخواهد بر ما تحمیل کند، هیچ بعید نیست؛ روى نفت، روى موادّ اوّلیّه، روى برخى از چیزهایى که ما سروکارِ با خارج داریم در آن اجناس، مشکلاتى را هم حتّى به وجود بیاورد براى اینکه فشار را بر مردم زیاد کنند. من میگویم دولت و مجلس و مسئولین همه باید دست به دست هم بدهند، بهترین راه‌ها و موفّق‌ترین شیوه‌ها را جستجو کنند، براى اینکه مشکلات اقتصادى مردم را کم کنند؛ نمیگوییم بکلّى از بین برود، چون در کوتاه‌مدّت چنین چیزى میسور نیست.  البتّه من نسبت به آینده امیدوارى زیادى دارم. این مسئله‌ی بازنگرى قانون اساسى ‌-که این‌قدر امام روى آن تکیه کردند و آخرین کار بزرگى بود که امام انجام دادند در زمان حیاتشان؛ ببینید چقدر گره‌ها را ایشان باز کردند و آخرینش همین بود- در این مسئله‌ی تمرکز قوّه‌ی قضائیّه و تمرکز قوّه‌ی مجریّه، هر کدام از اینها نقش بسیار مؤثّرى خواهد داشت در حُسن اداره‌ی کشور. (۱۱) تمرکز قوّه‌ی قضائیّه به مسئولین قضائى کشور این امکان را خواهد داد که قاطعانه در مسئله‌ی قضاوت برخورد کنند. خب همه‌ی شما می‌شناسید این برادرانى که امروز در رأس قوّه‌ی قضائیّه هستند ‌-برادران مؤمن، خوب، کارآمد، شناخته‌شده، چهره‌هاى روشن، مورد اعتماد امام، در اینکه هیچ تردیدى و شکّى نیست- [امّا] بخش عمده‌اى از مشکلات قضائى ‌-نمیگویم همه‌ی آن- ناشى بود از همین مسئله‌ی عدم تمرکز، یعنى یک مدیر واحدى که بتواند این گره‌ها را، این مشکلات را با سرپنجه‌ی اراده و تدبیر خودش باز کند وجود نداشت، یعنى امکان نداشت که یک مدیر واحدى وجود داشته باشد. عین همین قضیّه در مسئله‌ی قوّه‌ی مجریّه است. در قوّه‌ی مجریّه حقیقتاً بخش عمده‌اى از مشکلات، ناشى بود از تعدّد مدیریّت. خب بحمدا‌لله‌ در مصوّبه‌ی شوراى بازنگرى قانون اساسى یک چیز روشن خوبى پیدا شده؛ البتّه نظرات مختلف است، بعضى از برادرها ممکن است این را بهترین شکل ندانند، حرفى نیست ‌-یک نظر این است که این بهترین شکل است؛ یک نظر این است که نه، این بهترین شکل نیست- امّا همه‌ی نظرها در این متّفقند که به‌هرحال تمرکز و ایجاد یک دست قوى و واحد در مدیریّت کشور، نقش خواهد داشت؛ این را نباید دستِ‌کم گرفت. بنده بشدّت امیدوارم به این قضیّه که ‌ان‌شاءالله‌ در سایه‌ی مدیریّت واحد [اینها حل شود].آن‌طورى که خداى متعال تفضّل کرده و احساس شد و مشاهده شد، تصمیم قاطع برادر عزیز عالی‌قدرمان جناب آقاى هاشمى است که ‌ان‌شاءالله‌ مسئولیّت را و این پست مدیریّت قوّه‌ی مجریّه را به عهده بگیرند که واقعاً یک شفائى است براى دلهاى مردم؛ من این را احساس میکنم از مراجعاتى که به بنده میشود، حرفهایى که زده میشود، بعضى تلفن‌هایى که اینجا میشود؛ همین که ایشان در مصاحبه (۱۲) اعلام کردند که آماده هستند براى اینکه ‌ان‌شاءالله‌ مدیریّت اجرائى کشور را به عهده بگیرند، این مژده‌اى بوده براى مردم. خب منوّرتر و روشن‌تر و سابقه‌دارتر و شناخته‌شده‌تر و دردآشناتر و رمزآشناتر با مسائل انقلاب، دیگر ما حقیقتاً نداشتیم و نداریم مثل ایشان؛ نمیشود بگویم که شما ایشان را بهتر از من می‌شناسید چون سوابق اُنس و ارادت و آشنایى ما با ایشان سوابق خیلى طولانی‌اى است، امّا شما در مدّت کارتان با ایشان در مجلس شوراى اسلامى، از نزدیک همه‌چیز را احساس کردید. ملّت ما بحمدا‌لله‌ ایشان را می‌شناسند، یعنى حقیقتاً از ایشان بهتر نیست.  خب، این یک آینده‌ی خوبى را نوید میدهد. ما باید به آینده امیدوار باشیم. من میگویم این امید را در مردم ایجاد کنیم. دشمن میخواهد ما اختلاف داشته باشیم؛ ما به‌صورت قاطع به دشمن تفهیم کنیم که نه، همدستى و همدلى در جمهورى اسلامى براى مسئولین یک اصل است، و این را واقعاً یک اصل بدانیم و برایش سرمایه‌گذارى کنیم و برایش گذشت کنیم. و من گمان نمیکنم در طول این ده سال که امام عزیزمان این همه بیانات حکمت‌آمیز کردند، چیزى را به اندازه‌ی وحدت مورد تأکید قرار داده باشند؛ شاید یکى دو موضوع باشد که امام بر روى آن بیشترین تأکید را انجام دادند ‌-که اگر کسى مراجعه کند به بیانات ایشان میشود فهمید- که اقلّاً یکى از دو یا سه موضوع موردِ بیشترین تأکید امام، مسئله‌ی وحدت دلها و وحدت زبانها و وحدت راه‌ها، همدستى و همگامى و همدلى است. این را ما به‌عنوان حفظ حرمت امام و تعظیم به روح او و احترام به او، به‌عنوان یک هدف قطعى خودمان قرار بدهیم، به هر قیمتى هست بیاییم این را تأمین کنیم؛ و مجلس شوراى اسلامى میتواند مظهر بسیار خوبى براى این باشد.  [دشمنان] سعى میکنند آینده را تاریک جلوه بدهند، آینده را نومیدکننده جلوه بدهند. این برادر مسلمانى که رفته بر سر مزار منوّر حضرت امام روزى را و شبى را با آن احساسات گذرانده یا تشییع جنازه کرده یا در راه‌پیمایی‌ها و کارهایى که حالا این روزها انجام میگیرد ‌-به‌عنوان ابراز احساسات یا حمایت یا پشتیبانى یا مانند اینها- [شرکت کرده]، بعد برگردد، یک خبرى به گوشش بخورد یا رادیوى بیگانه‌اى یک چیزى به ذهن او القا کند که او ناگهان احساس کند که عجب، فردا فرداى تاریکى است، فرداى دشوارى است و هیچ امیدى به آینده نیست، شما ببینید این‌جورى چه حالى به یک انسان دست میدهد و دیگر چقدر براى او نشاط باقى میماند! ما درست در نقطه‌ی مقابل این باید حرکت کنیم. من میگویم باید از تمام امکاناتمان و نیروهایمان استفاده کنیم براى امید دادن به مردم، براى روشن کردن افق آینده در چشم مردم؛ که حقیقت هم همین است، وا‌لله‌ من اعتقاد ندارم که این فریب است و این دروغ‌گویى با مردم است؛ وا‌لله‌ اعتقاد من این است که این واقعیّت است. ما میتوانیم، جمهورى اسلامى میتواند، ما بزرگ‌تر از این کارها را انجام دادیم، ما آن نظام طاغوتىِ آن‌چنانى را از بین بردیم، ما ده سال با آمریکا و شوروى و قدرتهاى شرقى و غربى جنگیدیم ‌-این شوخى نیست، این واقعیّت است- چرا نتوانیم؟ ما میتوانیم؛ ما میتوانیم آینده را بسازیم؛ ما میتوانیم با مدیران قوىّ این کشور، براى مردم یک زندگىِ مناسب خودشان به وجود بیاوریم؛ ما میتوانیم آن فرهنگ ناب خالص اسلامى را بر جامعه‌مان حاکم کنیم؛ ما میتوانیم همان خطّى را که امام ترسیم کرده تا آخر برویم. البتّه اگر آن دست نیرومند با ما بود، کارها آسان‌تر بود، امّا خب نمیشد؛ اَفَاِىن مِتَّ فَهُمُ الخـّْلِدونـ؟ (۱۳) وقتى پیغمبر میرود، وقتى امیرالمؤمنین میرود، وقتى انبیا و اولیا میروند، باید انتظار داشت دیگر؛ این یک واقعیّت تلخى است که ما آن را پذیرفته‌ایم و باید بپذیریم و با توجّه به این واقعیّت باید برنامه‌ریزى کنیم. ما که نمیشود بگوییم ما ملّت انقلابى و خوب و قوی‌اى هستیم به شرطى که امام با همان قدرتْ جلوى ما حرکت کند، اگر امام نبود نه دیگر، ما نیستیم! اینکه نمیشود. ما باید بگوییم ما ملّت انقلابى قوىّ قاطعى هستیم و از برکت وجود امام حدّاکثر استفاده را میکنیم، آن روزى هم که خداوند با اراده‌ی خودش، با تقدیر خودش، این نعمت بزرگ را از میان ما برداشت، این وزنه را از ما گرفت، سعى میکنیم با چنگ و دندان، با ناخن، با همه‌ی امکاناتمان، با اشک چشممان، با نَفَس گرممان، با ذرّه‌ذرّه‌ی وجودمان، تا آنجایى که میتوانیم این راه را ادامه بدهیم و این خلأ را پُر کنیم. بنده عقیده‌ام این است که ما میتوانیم ‌ان‌شاءالله‌، خداى متعال هم کمک خواهد کرد؛ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُه، (۱۴) این راست است؛ ما از بن دندان اعتقاد داریم به این؛ مَن کانَ لِلهِ کانَ ا‌لله لَه. (۱۵) امام هم همین بود، امام هم «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله‌» بود، امام هم به‌خاطر رابطه‌اش با خدا بود که مورد تفضّلات الهى قرار گرفت؛ بیایید ما هم با همان توکّل، با همان اخلاص، با همان تلاش، با همان تصمیم، راه را ادامه بدهیم. و بنده به‌صورت قاطع معتقدم که شما برادران و دیگر مسئولین و همه‌ی نیروهاى کارآمد و زبده‌اى که در این نظام هستند، این توانایى را دارند و آینده ‌ان‌شاءالله‌ آینده‌ی روشنى است.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما برادران عزیز خیر بدهد؛ توفیق بدهد؛ پاداش نیک بدهد؛ برکات خودش را بر شما همواره مستدام بدارد؛ و دلهاى شما را محکم کند، قرص کند؛ ‌ان‌شاءالله‌ با تفضّلات خودش، با جاذبه‌هاى خودِ پروردگار، دلهاى ما و شما را بیشتر از گذشته به خودش متوجّه کند و دعاهاى ما را ‌ان‌شاءالله‌ مستجاب کند؛ و روح امام عزیزمان را ‌ان‌شاءالله‌ همیشه و در همه‌ی احوال از ما راضى و خشنود بدارد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
216
1368/03/23
بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان و دانشگاهیان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2089
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  در این روزهاى بسیار حسّاس که دلهاى همه‌ی ملّت ما را ‌-مخصوصاً دلهاى شما جوانان و دانشجویان و اندیشمندان را- غم سنگینى از فقدان امام عزیزمان فراگرفته و فضاى کشور حقیقتاً در سایه‌ی همدلى مردم و مصیبت بزرگ مشترکى که همه‌ی دلها را فشرد و همه‌ی چشمها را اشک‌بار کرد، بحمدا‌لله‌ با صفا و صمیمیّتى آغشته است، چه بهتر که در این فضاى معنوى و در این محیط صمیمى، از اصلی‌ترین و ضروری‌ترین مسائل کشور سخن به میان بیاید و مؤثّرترین قشرهاى کشور، درباره‌ی آینده‌ی این انقلاب و آینده‌ی این کشور، خطّ صحیح و مستقیم و آرمانهاى روشن و منوّر را با خودشان مرور کنند و نسبت به آنها تصمیم قاطع بگیرند و حرکت نویى ‌-که مرهون برکات امام عزیزمان است- آغاز بشود.حقیقت این است که این مرد بزرگ، این شخصیّت عظیم تاریخى، با حیات خود ‌-با وجود خود، با تحرّک خود، با ابتکار خود، با راهنمایی‌هایى که از آن روح بزرگ و دل روشن برمی‌آمد‌- و همچنین با مرگ پُرحادثه‌ی خود، با عروج ملکوتى خود، به انقلاب و به اسلام و به مسلمین خدمت کرد. شخصیّت این بزرگوار حامل هدایتهایى است که براى سالهاى متمادىِ امّت اسلامى، درس و رهنمودِ راهگشا است.  یکى از همین مسائل اساسى که عرض کردم جا دارد درباره‌ی آنها بِجد در فضاى عمومى جامعه فکر بشود و براى آن تصمیم قاطع گرفته بشود، همین مسئله‌ی دانشگاه و دانشجویان و علم و تحقیق و مانند اینها است. ما میتوانیم به‌صورت قاطع ادّعا کنیم که در نظر رهبر کبیر فقید ما مسئله‌ی دانشگاه‌ها جزو مسائل طراز اوّل براى انقلاب و کشور بود. یک وقتى در دیدارى ‌-که جمعى از مسئولین فرهنگى با ایشان داشتند که ما [هم] بودیم- ایشان فرمودند که مسئله‌ی جنگ، یک مسئله‌ی موقّت است، [امّا] مسئله‌ی مهم، مسئله‌ی ماندگار، مسئله‌ی اساسى، مسئله‌ی دانشگاه‌ها است. (۲) و این یک واقعیّت است. و دانشگاه ‌-که قوامِ اصلى آن هم به استاد و دانشجو است- حقیقتاً پایه‌اى است براى آینده‌ی کشور. من در این اجتماع عظیم شما برادران و خواهران عزیز ‌-که با شور و اخلاص بی‌شائبه‌ی مخصوص خودتان اینجا آمدید و شرکت کردید، و در این مقطع مهمّ حیاتِ سیاسىِ ما حضور قوىّ خودتان را اعلام کردید- مایلم با شما دانشجویان عزیز قدرى صحبت کنم؛ البتّه صحبت مفصّلِ همه‌جانبه را میگذاریم براى فرصتهاى بعد ‌-این روزها حقیقتاً فرصت کم است- مخصوصاً که میبینم بعضى از شما عزیزان در شرایط گرما و آفتاب نشسته‌اید.  من عرض میکنم: دانشجو در نظام جمهورى اسلامى ‌-که یک نظام صددرصد مردمى است- باید نقشى داشته باشد بارزتر از نقش دانشجویان در هر جاى دیگر دنیا. درست است که همه‌ی ملّتها، همه‌ی جوانهاى کشورها، به کشورشان، به سرنوشتشان، به ملّتشان علاقه‌مندند ‌-در این شکّى نمیشود داشت؛ مردم دنیا بالاخره میهنشان را، خانه‌شان را دوست دارند‌- امّا فرق است بین یک نظامى که بر اساس یک انقلاب مردمى و متّکى به اراده و احساس عامّه‌ی مردم به وجود آمده و بنا شده و حرکت کرده و با دشمن مبارزه کرده و موانع را برداشته و یکایک آحاد مردم در آن احساس یک پیوند عمیقى با این نظام میکنند، و غیر آن. نظام ما این‌جورى است.این روزها مظهر دیگرى از این حقیقت آشکار شد. اگرچه در اوّل انقلاب، در قضایاى گوناگون انقلاب ‌-در جنگ، در بسیج عمومى، در آن حرکت عظیم حضور مردم در جبهه‌ی جنگْ بلافاصله بعد از اعلام آتش‌بس که طرف مقابل شرارت کرد و مردم با یک اشاره‌ی امام در جبهه حضور پیدا کردند، و در این راه‌پیمایی‌ها، در این حضورهاى سیاسى متنوّع و متوالى- این معنا ثابت شده بود، امّا تبلیغات جهانى که سعى میکرد حقیقت را واژگونه جلوه بدهد و نظام را از مردم جدا معرّفى کند و مردم را نسبت به سرنوشت انقلاب بی‌تفاوت وانمود بکند، در این قضایا دچار بُهت و حیرت شد، دچار انفعال شد. امروز دنیا دچار انفعال است در مقابل این حضور عظیم مردم، این هیجان عظیم مردم، این پیوندى که با هزاران زبان ‌-به‌صورت فراموش‌نشدنى- در فضاى تاریخ و عالم منعکس شد. خب، در این نظام مردمى، دانشجویان ‌-که طبقه‌ی پیشرو و پیشاهنگ و زبده و بانشاط و تروتازه‌ی پیکره‌ی اجتماع هستند- در سازندگى آینده و ترسیم حرکت عمومى جامعه، نقشى باید داشته باشند بیش از آنچه در جاهاى دیگر دارند. من این را بارها در مجامع دانشجویى گفته‌ام ‌-با دانشجویان دانشگاه‌هاى مختلف، در اجتماعات کوچک و بزرگ- حالا در جمع شما هم این را عرض میکنم.  و این تأثیر با دو عامل تحقّق پیدا میکند. این دو باید در کنار هم باشد. یکى عامل درس و علم و تحصیل [است]، تا نام دانشگاه و نام دانشجو صدق کند و تحقّق پیدا کند، تا استاد و معلّم معنا پیدا کند، تا امیدهایى که براى آینده‌ی کشور ترسیم میشود پوچ و واهى و باطل نباشد. جوانها باید درس بخوانند و خوب بخوانند، و اساتید باید آنها را تربیت کنند و رشد بدهند، و آینده‌ی علمى و عملى کشور را تأمین کنند و تضمین کنند. و نقش تحقیقات در جاى خودش در کنار این تحصیل یک نقش فوق‌العاده مهمّى است که مسئولین باید به آن بپردازند. بنابراین، عنصر اوّلْ عنصر درس و علم است که نه میشود آن را دستِ‌کم گرفت، نه میشود نقشش را کوچک انگاشت، نه میشود اندکى به آن بی‌اعتنائى کرد. و برادران و خواهران عزیز دانشجوى من به این نکته توجّه کنند: هیچ‌چیز نباید موجب بشود که در حرکت علمى آنها اندک توقّفى و تعلّلى به وجود بیاید. و دشمن این را میخواهد؛ دشمن این توقّف و تعلّل را میخواهد. نباید بگذارید، نباید بگذاریم؛ باید علی‌رغم دشمن، حرکت علمى در کشورْ حرکتى باشد شکوفا، امیدبخش، پُرآینده.  و دوّم آن نکته‌ی اساسی‌اى است که در همین جملاتى که الان از وصیّت‌نامه‌ی حضرت امام عزیزمان خوانده شد (۳) و حکایت شد و در بیانات عدیده‌ی ایشان و شاید در همین وصیّت‌نامه در چند جا ‌-آن روزى که من [آن را] در مجلس خبرگان میخواندم، به ذهنم می‌آید شاید چهار پنج جا یا بیشتر- روى آن تکیه کردند، آن جهت فکرى و سیاسى و انقلابى دانشگاه است؛ این آن چیزى است که به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. دانشگاه لاابالى، دانشگاه بیگانه‌ی از ارزشهاى دینى، دانشگاه بی‌تفاوت و خونسرد نسبت به مفاهیم انقلابى و جهت‌گیری‌هاى انقلابى، دانشگاهى که در آن نبض انقلاب نزند، دانشگاهى که اعضائش ‌-چه دانشجویش و چه استادش- نسبت به حرکت انقلابى ملّت ایران احساس تکلیف براى پیشاهنگى و پیش‌قراولى نکند، خلاصه آن دانشگاهى که نقش درجه‌ی یک را در کار انقلاب نداشته باشد، آن دانشگاهى نیست که امید آینده است و تضمین‌کننده‌ی آینده است و امام به آن چشم داشت. پس این شد عنصر دوّم: دانشگاهِ جهت‌دارِ دین‌دارِ بشدّت متمایل به ارزشهاى انقلابى و اسلامى.  البتّه ارزشهاى انقلابى از ارزشهاى اسلامى به‌هیچوجه تفکیک‌پذیر نیست؛ اینها با هم یکی‌اند. کسى نمیتواند بگوید من مسلمانم، امّا انقلاب را قبول ندارم! این چه‌جور مسلمانى است که انقلاب اسلامى ‌-یعنى اوج تحرّک اسلامى- را قبول نداشته باشد؟ این مسلمانى نشد. یا کسى بگوید من انقلابی‌ام، [امّا] اسلام را قبول ندارم! کدام انقلاب؟ امروز زنده‌ترینِ تپش‌هاى انقلابى، این [انقلاب] است. بسیج‌کننده‌ترینِ آیات انقلاب در سرتاسر این دوران چند ده سال اخیر ‌-که سرتاسر با انقلابها پُر بوده، انباشته‌ی از انقلابهاى گوناگون بوده- نسبت به نیروهاى مردمى، این انقلاب است. پس انقلابىِ غیر اسلامى، اسلامىِ غیر انقلابى نداریم. ارزشهاى انقلابى همان ارزشهاى اسلامى است.  شما دانشجویان عزیز باید بدانید نقش دانشجو براى حرکت انقلابى و پیشبرد آن همچنان یک نقش زنده است. خیال نکنید انقلاب تمام شد؛ انقلاب ادامه دارد. انقلاب مگر چیست؟ انقلاب اگر به معناى ایجاد یک تحوّل بنیادین است ‌-که دشمنهایى را در برابر جهت‌گیرى انقلابى به صف‌آرایى وامیدارد و نوید نجات و سعادت و فلاح (۴) را براى قشرهاى عظیمِ محروم و مظلوم میدهد- اینکه در کار تکوین (۵) است، هنوز در جریان است، تمام نشده؛ دلیلش هم این دشمنی‌ها و خصومتهایى [است] که در دنیا نسبت به ما هست، و نیز دلیل آن این حمایتها و محبّتها و صمیمیّت‌هایى [است] که از طرف ملّتهاى مظلوم دنیا نسبت به این انقلاب و رهبر این انقلاب [ابراز میشود] که این روزها شما مظهرش را دیدید؛ مردم یک کشور بیگانه که نه زبان ما را میدانند و بعضی‌شان حتّى با الفباى فرهنگ ما آشنا نیستند، رهبر ما از دنیا رفته، آنها بر سرشان میزنند، اشک میریزند، زارزار گریه میکنند، پرچم جمهورى اسلامى را پیشاپیشِ راه‌پیمایی‌شان حرکت میدهند و به آن افتخار میکنند، احساس میکنند پدر مهربانى را از دست دادند؛ (۶) این مشخّصه‌ی انقلاب است: آن دشمنی‌ها، آن دوستی‌ها. دشمنی‌ها هم هنوز باقى است. امروز دشمنهاى جهانى جمهورى اسلامى اگرچه تودهنى سختى به‌وسیله‌ی شما مردم خوردند ‌-آنها از روز و لحظه‌ی درگذشت رهبر کبیر انقلاب، انتظار دیگرى داشتند؛ آن انتظار برآورده نشد؛ مردم ما به آنها تودهنى زدند؛ انقلاب به آنها تودهنى زد- امّا مطمئنّاً دست از خصومت و خباثت و توطئه و کید و مکر علیه انقلاب و نظام مظلوم جمهورى اسلامى برنمیدارند. ما باید در صحنه باشیم، مردم باید هشیار و بیدار باشند؛ دشمنى که در مقابل ما است، دشمنى است که بویى از ارزشهاى انسانى نبرده و اگر ملّتى را ضعیف و تسلیم‌پذیر و توسری‌خور یافت، لحظه‌اى براى ضربه زدن و لگدمال کردن معطّل نمیکند و درنگ نمیکند. دشمنان ما ‌-این قلدرهاى معروف جهانى و در رأسشان آمریکا- جز زبان زور و قلدرى هیچ‌چیز دیگر را درک نمیکنند و نمیفهمند. این‌جور نیست که ملایمت کردن در مقابل آنها و روى خوش نشان دادن به آنها، موجب جلب همکارى یا محبّت یا انصراف آنها از خصومتها و خباثتهایشان شود. روح فرعونىِ خبیثى که در طول تاریخ، ملّتها و انسانها را همواره لگدمال کرده و مظلوم کرده، امروز در کالبد همین قدرتها حلول کرده؛ هرگونه نرمشى را دلیلى میگیرند بر اقتدار خودشان. ما چرا در مقابل قدرتهاى زورگو و مستبد و ظالم ‌-که از بن دندان با اسلام و ارزشهاى اسلامى و با حقوق ملّتها و قیام ملّتها مخالفند- نرمش کنیم و احساس ضعف کنیم؟ هیچ احساس ضعف نمیکنیم؛ به فضل پروردگار، ما همواره احساس قدرت کرده‌ایم.  و امروز خداوند خودش خوب میداند که از صمیم قلب، در مقابل همه‌ی خُصوم (۷) جمهورى اسلامى، ما احساس قدرت و توان میکنیم. ما براى ایستادگى بر روى اصولمان و حرکت کردن در خطّ همان اصول و به سمت همان آرمانهاى اعلام‌شده‌ی همیشگی‌مان، هیچ‌چیز کم نداریم. خیال نکنند دشمنان که چون ملّت ایران امامشان و رهبر کبیرشان را از دست دادند، قدرت مقاومتشان را هم از دست داده‌اند؛ ابداً. مردم، امروز مقاوم‌تر هم هستند. ماها ‌-همه‌ی ما- خوب احساس میکنیم که چون عنصر عظیمِ نیرومندِ مقتدرِ عزیزى را از دست دادیم باید جاى خالى او را با احساساتمان، با فکرمان، با تلاشمان، با همبستگی‌مان، با کارمان پُر کنیم. و ملّت ایران نشان داد که باید تحلیلگران سیاسىِ دستگاه‌هاى استکبار در تحلیل‌هاى خودشان تجدید نظر کنند. آنهایى که نشستند نسبت به مسائل ایران، نسبت به آینده‌ی ایران، نسبت به دوران بعد از امام اظهار نظر کردند و تحلیل کردند، باید بروند بنشینند بافته‌هاى خودشان را برگردانند و حرفهایشان را پس بگیرند. نخیر، ما قوى هستیم؛ ما به عزّت پروردگار عزیزیم.منتها شما دانشجویان نقش خودتان را فراموش نکنید: آگاهى سیاسى، هشیارى نسبت به آنچه میگذرد، انگیزه و تپش جوانانه‌ی انقلابىِ متناسب با قشر شما و در خدمت هدفهاى نظام. من یک وقتى ‌-در یک جمعى از دانشجوها، یک جایى- (۸) گفتم خیال نکنند یک عدّه بچّه‌هاى ساده که اگر دانشجو بخواهد حضور انقلابى داشته باشد، راهش این است که سر مسئولین امر خودش داد بکشد؛ نه، این که انقلابیگرى نیست. آنجایى که شما می‌بینید دانشجو بر سر مسئولین امر داد میکشد، آنجا مسئولین امر با آن دانشجو هم‌جهت نیستند و مزدور آمریکا هستند، [لذا] این جوان طاقت نمی‌آورد، نمیخواهد؛ کمااینکه در رژیم گذشته همین‌جور بود و دانشجو، طلبه، مردم، وجدانهاى بیدار، انسانهاى شجاع، روحهاى سالم، بر سر آن کسانى که مسئولین امر بودند داد میکشیدند. نبادا یک عدّه‌اى به‌صورت فریب‌انگیز و با ترفندهاى خودشان، بیایند به چند نفر جوان ساده تفهیم کنند که دانشجو بایستى فریاد بکشد؛ بله، [امّا] فریاد بر سر چه کسى؟ بر سر آمریکا، بر سر آن قدرتهایى که مزاحم مسئولین نظام و اداره‌کنندگان نظام هم همانها هستند؛ یعنى در خدمت نظام، در خدمت مسئولین، در خدمت مدیران کشور. حضور دانشجویى را به‌صورت قوى و با این خطّ درست ‌-چه شما برادران، چه شما خواهرها؛ در هر جا که هستید، هر دانشگاهى که هستید، هرجورى که هستید- حفظ کنید. این یک نکته.  نکته‌ی دوّم اینکه عزیزان دانشجو، جوانهاى خوب و باصفا و سالم! بیایید تا آنجایى که در توان و قدرت شما است، در محیط دانشگاه یکپارچگى را حفظ کنید. نگذارید نامهاى گوناگونْ به معناى جهت‌گیری‌هاى گوناگون تلقّى بشود و نیروهایى را که باید همه به سمت دشمن بِایستند و موضع بگیرند، روبه‌روى هم قرار بدهند؛ مواظب باشید؛ این وزارت، آن وزارت؛ دانشجوى این وزارت، دانشجوى آن وزارت؛ دانشجوى این دانشگاه، دانشجوى آن دانشگاه؛ دانشجوى دانشگاه دولتى، دانشجوى دانشگاه غیر دولتى؛ انجمن اسلامىِ اینجا، انجمن اسلامىِ آنجا. مطلقاً اسمها، عنوانها نباید دیوارى به وجود بیاورد و مرز ایجاد کند.هنر بزرگ امامِ ما این بود که آمد این دیوارها را از میانه‌ی اجتماعات مردم ما برداشت؛ این دیوارهایى که این فضاى عظیمِ وسیعِ باز را تبدیل کرده بود به حفره‌ها و خانه‌ها و کلبه‌هاى کوچک برداشت، یک فضاى وسیع درست کرد، دلها را با هم آشنا کرد، این نیروى عظیم را به وجود آورد. این هنرِ بزرگ امام ما بود؛ فریاد او بود، درحقیقت روح «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا» (۹) بود که در سخن او و در عمل او تجلّى کرد. وقتی‌که بیاییم همین خطّ یکپارچگى و وحدت را ‌-علی‌رغم اختلاف برخى از سلیقه‌ها و دیدگاه‌ها- تأمین کنیم، این احترامى است که ما به روح او خواهیم کرد. این هم توصیه‌ی دیگر من به شما.  من بیش از این شما را معطّل نمیکنم، اذان هم گفته شده، وقت نماز است و در هنگام نماز بهتر این است که به کار دیگرى مشغول نباشیم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی شما را حفظ کند. خداوند دانشجویان، استادان، مدیران، نمایندگان روحانى، معلّمان، همه‌ی کسانى را که در امور دانشگاه‌ها به نحوى دخالت دارند، مشمول رحمت و هدایت و لطف و فضل خودش قرار بدهد؛ و همه‌ی ما را توفیق بدهد تا در آن خطّى که امام عزیزمان میخواست و آرزو میکرد، حرکت کنیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
217
1368/03/22
بیانات در مراسم بیعت طلاب و روحانیون
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2088
null
218
1368/03/21
بیانات در مراسم بیعت اعضای شورای نگهبان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2086
null
219
1368/03/20
بیانات در دیدار نماینده‌ی ولی‌فقیه، وزیر و جمعى از کارکنان جهاد سازندگى سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2084
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  جهاد سازندگى از جمله‌ی دستگاه‌هایى است که بیش از همه، ما را به یاد امام عزیزمان می‌اندازد. چقدر ایشان اهمّیّت میدادند به این مجموعه‌ی جوان، انقلابى، بااخلاص، کارآمد؛ و چقدر لذّت میبردند وقتى نقل میشد، شنیده میشد، در اخبار گفته میشد که جهاد در جبهه‌ی جنگ این موفّقیّتها را داشته، این کارها را کرده، در روستاها، در مناطق دوردست، در بلوچستان این حجم عظیم خدمات را انجام داده؛ [اینها] آن دل بزرگ را از امید و شادى پُر میکرد. و من تصوّر میکنم تیزبینى و روشن‌نگرىِ آن مرد بزرگ درست و بجا تشخیص داده بود که یک مجموعه‌اى، یک دستگاهى که سراسر آن تشکیل شده از عناصر مؤمن، انقلابى، جوان، فعّال، کارآمد، باسواد، چقدر میتواند براى کشور مفید باشد.من درباره‌ی اهمّیّت جهاد نمیخواهم حالا در این فرصت کم (بعضی‌تان هم در آفتاب نشستید، بنده ناراحتم) زیاد صحبت کنم؛ همین‌قدر به شما عزیزان، جهادی‌ها، عرض میکنم: شما که عاشق امام بودید و هستید، شما که رگ جانتان به امام وصل بود، شما که بارها من شنیده بودم از برادرهاى بالاى جهاد که ربطشان و وصلشان به امام را هویّت اصلى جهاد به حساب می‌آوردند و خودشان را همیشه به نماینده‌ی امام وصل میدانستند، شما براى تعظیم روح امام و شادىِ آن پروازکرده‌ی در ملکوت اعلىٰ ‌-که بی‌شک هم ناظر و نگران کارهاى ما است- از امروز باید تلاشتان را مضاعف کنید.  جمله‌اى را برادر عزیزمان آقاى نورى (۲) فرمودند که برادرها دلسردى و دل‌مردگى نداشته باشند؛ من به شما صمیمانه عرض میکنم: اگر ما بخواهیم عظمت مصیبت را نگاه کنیم، همه‌ی ما باید دلسرد و دل‌مرده باشیم. مصیبت خیلى بالا است؛ فقدان و ثُلمه (۳) خیلى غیر قابل تحمّل است؛ شخصیّت امام و آن امواج حیاتى دائمى که از او متصاعد میشد و مثل خورشید به ذرّات جان میداد و حیات میداد، براى ما بسیار تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز بود. این‌جور نیست که ما حالا یک عزیزى را از دست دادیم یا یک شخصیّتى را که در نظام جایگاهى داشت از دست دادیم، خب یکى دیگر را انتخاب میکنیم و مسئله تمام میشود! امام در آسمان بود، بنده و امثال بنده خاکیم؛ فاصله ناپیمودنى است. من مکرّر در این ده‌ساله ‌-بخصوص در این سه چهار سال اخیر که خب ایشان عوارض زیادى داشتند، عوارض قلبى؛ نمیگذاشتیم مردم نگران بشوند؛ ماها خیلى دلهره کشیدیم این چند سال اخیر- وقتى با خودم فکر میکردم، اصلاً دنیاى خالى از امام به نظرم یک دنیاى تاریکى میرسید؛ یک جسم بی‌روح، یک خلأ؛ فکر نمیکردم بتوانیم تحمّلش بکنیم؛ همیشه از آن‌چنان روزى، آن‌چنان دنیایى، به خدا پناه میبردم. وقتى مردم این دعاى معروف همیشگی‌مان را میکردند، من به خودم میگفتم پروردگارا! آیا میشود این دعا مستجاب بشود که ما این وسط هیچ احساس خلأ نکنیم؟ خیلى به نظرمان بزرگ بود. اگر ما بخواهیم به عظمت حادثه، عظمت ضایعه توجّه کنیم، خب،  نمیشود کار کرد.من بعکس میخواهم بگویم، من امروز این احساس را میکنم که چون ضایعه بزرگ است، چون حادثه سنگین است، چون خسارت بالاتر از حدّ تصوّر است، ما باید تلاشمان را مضاعف کنیم. وقتى خدا چشم را از یک انسانى گرفت، گوش او، شامّه‌ی او، ذائقه‌ی او، حسّ لامسه‌ی او، تمام استعدادهاى او به کمک او می‌آیند؛ البتّه چشم نمیشوند ‌-انسان وقتى چشم ندارد دیگر جایى را نمیبیند- امّا یک مقدارى از ضایعه کاسته میشود؛ لامسه هنرى را نشان میدهد که در بودن چشم، آن هنر را نداشت یا بُروز نداشت؛ شامّه و سامعه و ذائقه کارى را میکند که وقتى چشم بود، این اندامها آن‌قدر حسّاسیّت، آن‌قدر تلاش نشان نمیدادند. ما امروز آن‌جورى باید عمل کنیم، با همان روحیه. حالا این چشم گرفته شده ‌-شکّى نیست که هیچ‌چیز دیگرى براى ما چشم نخواهد شد- امّا بیایید سامعه‌مان را، شامّه‌مان را، ذائقه‌مان را، لامسه‌مان را، همه‌ی احساسهاى مکمون (۴) و مکنون (۵) در وجودمان را بیش از گذشته به کار بیندازیم ‌-بیشتر کار کنیم، بیشتر فکر کنیم، بهتر همبستگى کنیم، نیروهایمان را بیشتر روى هم بریزیم- تا بتوانیم وظیفه‌مان را انجام بدهیم. انقلاب نیاز دارد به سرچشمه‌هاى فیّاض و جوشان استعدادهاى بشرى. و این عمل کردن به وصیّت او است؛ آن بزرگى که ما جاى خالى او را با همه‌ی وجودمان داریم لمس میکنیم. اگر بخواهیم انقلاب با همان سرعت و شتاب و با همان اتقان و استقامت یعنى درست در همان خطّ صحیح، بدون چپ و راست، حرکت بکند و آن هدفها که بر قلّه‌هاى بلند آرزوهاى ملّت ما بلکه ملّتهاى اسلامى میدرخشند ‌-هدفهایى که امام معیّن کرده و ترسیم کرده- همواره جلوى چشم ما بماند و پوشیده نشود ‌-که بزرگ‌ترین خطر این است- بزرگ‌ترین خطر این نیست که ما از رفتن باز بمانیم یا خسته بشویم، بزرگ‌ترین خطر این است که آن چشم‌اندازى را که او براى ما ترسیم کرده بود و آن هدفهایى را که او براى ما تعریف کرده بود گم کنیم، دیگر نبینیم؛ نگذارید غبارها، ابرها جلوى این هدفها را و آرمانها را بگیرد. باید بیشتر کار کنیم.  من با معرفتى که بیش از همه‌ی مردم دنیا به ضعفهاى خودم دارم ‌-هیچ کس به‌ قدر خود من کاستی‌ها و نقصهاى مرا نمیداند؛ من بیش از همه میدانم که چقدر کاستى و نقص در من هست- علی‌رغم این کاستی‌ها و نقصها که بحمدا‌لله‌ با آنها آشنا هستم و آنها را می‌شناسم، تصمیم گرفته‌ام که بیشتر کار کنم، بیشتر تلاش کنم، بیشتر از سرچشمه‌هاى حیاتی‌اى که در این راه ممکن است به کار بیاید استفاده کنم. این تنها راه ما است.  البتّه یک نکته اینجا وجود دارد که در زندگى امام هم همان نکته اصلی‌ترین بود، و آن توجّه به خدا و کمک خواستن از خدا است؛ شوخى هم ندارد. من دیروز یا پریروز به یک جمعى همین جا گفتم، (۶) به شما هم عرض میکنم: هر کدام از این خصوصیّاتى که امام داشتند، به‌تنهایى کافى بود یک آدم را، یک انسان معمولى را به‌عنوان یک انسان بزرگ معرّفى کند: فقط همان اراده و قاطعیّت، همان علم، همان شجاعت، همان صدق و صراحت، همان تقوا و ورع. هر کدام از اینها به‌تنهایى در یک آدم معمولى اگر دمیده بشود، او را به یک آدم بزرگ تبدیل میکند؛ که همه‌ی اینها در او جمع بود. من میخواهم بگویم این مجموعه‌ی ذی‌قیمتى که شخصیّت معنوى امام را تشکیل داده بود، اگر همه در او بود امّا آن رابطه‌اى که او با خدا داشت ‌-آن عبودیّت، آن تعبّد، آن اخلاص براى خدا و ملاحظه نکردن هیچ‌چیز دیگر در این راه- همین یکى را نداشت، امام به این موفّقیّتها نمیرسید؛ این را من به شما عرض بکنم. کارى که شده، خیلى عظیم‌تر از این است که یک شخصیّتى با همه‌ی آن خصوصیّاتْ منهاى ارتباط با خدا، بتواند آن کار را انجام بدهد. امام توانست این حرکت عظیم را در دنیا به وجود بیاورد؛ چون حرکت [فقط] در ایران که نشده، در دنیا شده. شما ببینید، اینهایى که امروز درباره‌ی امام حرف میزنند، چون دیگر او نیست سدها شکسته شده و سیل اعترافها و تعریفها سرازیر شده؛ تا دیروز نمیگفتند! ببینید چه دارند میگویند. این حرکتى که او در دنیا به وجود آورده، این طوفانى که او در اقیانوس ایجاد کرده و اقیانوس را به موج آورده ‌-صحبت یک دریاچه یا یک استخر نیست، صحبت یک اقیانوس است- این کارى نبود که به‌وسیله‌ی یک انسانِ قاطعِ بااراده‌ی مصمّمِ باهوشِ شجاعِ تیزبینِ آینده‌نگر ‌-و مانند اینها- ممکن باشد که انجام بگیرد؛ نخیر، اگر امام این یکى را نداشت ‌-این رابطه‌ی ویژه‌ی با خدا- همه‌ی آن خصلتها قادر نبودند که این را که پیش آمده پیش بیاورند. این در اختیار ما است؛ حالا اگر آن خصلتهاى دیگرِ امام را ماها نداریم، این یکى را میتوانیم داشته باشیم؛ همه‌ی ما. من هم میتوانم داشته باشم، شما هم میتوانید داشته باشید؛ شما بیشتر از من هم میتوانید داشته باشید، چون شما جوانید، دلهایتان صاف است، پاکید، آئینه‌ی شما پاک‌تر و صاف‌تر و متلألئ‌تر از آئینه‌ی ما است؛ میتوانید رابطه با خدا ایجاد کنید. شما جوانها روییده‌ی انقلابید، نسل انقلابید، شما کسانى هستید که ده سال از تعیین‌کننده‌ترین فصول زندگی‌تان را ‌-شما جوانها تا مثلاً سى سالگى تا حتّى بیشتر، چه برسد به آنهایى که سنین بین بیست و سى هستند- ده سال از بهترین اوقات عمر را در دوران حکومت دین گذراندید، در زمانى گذراندید که حاکمیّت اسلام بوده، حاکمیّت ارزشهاى اخلاقى بوده؛ من و امثال من همان ده سال را در حاکمیّت طاغوت گذراندیم؛ شما بهتر از ما هستید، شما براى جذب انوار الهى قابل‌تر هستید. خیلى خب، حالا که این زمینه‌ی خوب در اختیارتان است، این عنصرى را که در امام بود و ضامن آن همه توفیقات بود یعنى ارتباط با خدا، تعبّد در مقابل خدا، تقوا ‌-تقوا یعنى آن روح پرهیزکارى، نه‌فقط پرهیزِ عملى، روح پرهیز از گناه، از بدی‌ها، از لجنها، از آلودگی‌ها- را در خودتان زنده کنید؛ ‌الحمدلله‌ در شماها هست، بیشترش کنید، قوی‌ترش کنید؛ من میگویم همه‌ی کارهاى ما حل خواهد شد، ما به آن هدفها خواهیم رسید، آن راه را طى خواهیم کرد.این مرد بزرگ زندگی‌اش هم براى خدا بود، مردنش هم براى خدا شد؛ مفید شد؛ وَسَلـّْمٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیًّا؛ (۷) آن آمدنش به ایران، این رفتنش از دنیا، آن لحظه لحظه‌ی زندگى پُربرکتش در این فاصله؛ حالا منهاى آن گذشته‌ها که چقدر پُربار و پُرحادثه است. و امیدوارم که خداى متعال ما را مدد کند و ما از آن روح بزرگ استمداد میکنیم و دعاى ولی‌عصر (ارواحنا فداه) را طلب میکنیم. توسّل و دعا و توجّه به پروردگار را فراموش نکنید؛ رابطه را با خدا محکم کنید و این را همراه کنید با تلاش مضاعف، با ابتکارهاى بیشتر، با فکر بیشتر.  بنده بحمدا‌لله‌ همیشه پشتیبان جهاد سازندگى بودم، بعد از این هم بدون هیچگونه تردید و تأمّلى از جهاد سازندگى پشتیبانى خواهم کرد. و حرکت را، ابتکار را ‌-مخصوصاً ابتکار را- [بیشتر کنید]. من کمبود امروز در فضاى جامعه‌مان را کمبود ابتکارها میدانم؛ نه اینکه ابتکار نداریم؛ چرا، ‌الحمدلله‌ ابتکار زیاد است؛ لیکن آنچه ما را نجات میدهد ابتکار است. راه‌هاى جدید را، راه‌هاى میان‌بُر را پیدا کنید تا بتوانیم خودمان را به این قافله‌اى که در زمینه‌هاى مادّى از ما جلو است برسانیم و از آن بگذریم؛ اگر ما خودمان را به قافله‌ی توسعه‌ی جهانى رساندیم و از لحاظ توسعه و عمران و آبادى توانستیم جلو برویم، از همه‌ی دنیا بهتر خواهیم بود؛ چون یک چیزى ما داریم که آنها ندارند و آن توکّل ما و ایمان ما و معرفت ما است.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ که به شماها توفیق بدهد و عمر بدهد و ‌ان‌شاءالله‌ همواره شماها را مشمول تأییدات و تفضّلات خودش قرار بدهد و ‌ان‌شاءالله‌ که همیشه شماها مایه و پایه و پیش‌قراول توسعه و حرکت اساسى انقلابى در کشور باشید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
220
1368/03/20
بیانات در دیدار نماینده‌ی پارلمان اتّحاد جماهیر شوروى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43999
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خیلى از اظهارات صمیمانه‌ی شما برادر عزیزمان متشکّرم. (۲) من خواهش میکنم از قول من و ملّت ایران، به همه‌ی مردم عزیزمان در لنکران و دیگر شهرهایى (۳) که جنابعالى اسم آوردید ابلاغ بکنید که ما احساس عمیق برادرى را با شما همواره داشته‌ایم و داریم؛ ما شما را حقیقتاً از خودمان میدانیم و هیچگونه فاصله‌اى و تفاوتى بین خودمان و شما قائل نیستیم. ما در این روزها با مصیبت بسیار بزرگى مواجه شدیم و مطمئنّم که این مصیبت فقط براى ما نبود، بلکه همه‌ی مسلمانان ‌-و بخصوص برادران عزیز شیعه‌ی مناطقى که جنابعالى در آنجا هستید- عیناً همین عظمت و سنگینى مصیبت را احساس کردند. و ما همواره توصیه‌هاى رهبر عزیزمان را در مورد ایجاد رابطه با برادرانمان و همدردى و همدلى با آنها دریافت میکردیم، و ما همان راه را میرویم. و براى شما دعا میکنیم؛ امیدواریم که خداوند به شما توفیق بدهد، شما را کمک کند، به مردم عزیزتان توفیقات فراوان خودش را مبذول کند. خیلى متشکّرم و خواهش میکنم که از طرف من تشکّرات ما را و ملّت ایران را به پارلمان و به جناب آقاى گورباچف (۴) هم ابلاغ بفرمایید. روابط دو دولت خوشبختانه رو به گسترش است و سفر آقاى رفسنجانى(۵) به شوروى ‌-که در یکى دو هفته‌ی دیگر انجام خواهد گرفت- باز هم این روابط را بیشتر توسعه خواهد داد. و ما دوست میداریم که ایشان در این سفر این فرصت را پیدا بکنند که به مناطق شما هم سفر کنند ‌ان‌شاءالله‌، و ما آرزو میکنیم که روزبه‌روز روابط ما با شما عزیزان بیشتر بشود. خداحافظ شما.  
221
1368/03/20
بیانات در دیدار نماینده ویژه رئیس‌جمهور غنا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44001
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خیلى متشکّرم از احساسات صمیمانه و دوستانه‌اى که جناب آقاى رئیس‌جمهور و شما نسبت به رهبر فقید عزیزمان و نسبت به ملّت ایران و نسبت به من ابراز کردید. (۲) بله، حقیقتاً این غم بسیار سنگینى است براى ملّت ایران؛ در این چندروزه از طرف ملّتهاى بسیارى ‌-چه نمایندگان دولتها و چه نمایندگان مردمى- به ما اظهار کردند که براى ملّتهاى جهان سوّم هم ‌-ملّتهاى زیر ستم- این یک ضایعه و غم بزرگ محسوب میشود. [براى امام] ما، مسئله‌ی انسان و انسانیّت و ملّتها مطرح بود. ایشان حقیقتاً با همه‌ی وجود، غم ملّتهاى اسیر دنیا، غم ملّتهاى فقیر دنیا، غم ملّتهاى مبارز دنیا را میخوردند؛ ایشان نسبت به ملّتهاى آفریقایى همواره در حال نگرانى بودند. ایشان در همه‌ی مدّت عمرشان با زور و ظلم و گردن‌کلفتى و استکبار قدرتها آشتى نکردند. ایشان هرگز لحظه‌اى از این قدرتهاى پُرسروصدا و پُرزرق‌وبرق استکبار جهانى نترسیدند، مرعوب نشدند. امام بزرگوار ما به معناى حقیقى کلمه مرد بزرگى بود.من از احساسات دوستانه‌ی جناب آقاى راولینز ‌-در مورد مسئولیّت جدید من‌- تشکّر میکنم. ما مدّتهاى زیادى است که با کشور شما و با دولت شما به سرپرستى آقاى راولینز روابط خوبى داریم. سلام من را به آقاى راولینز برسانید و بگویید ما مایلیم که پیوندهایمان را باز هم با شما محکم‌تر کنیم؛ و از طرف من، به‌خاطر [ابراز] احساساتشان در مورد ملّت ایران و فرستادن شما براى شرکت در این روزهاى غم‌انگیز ملّت ایران، [از ایشان] تشکّر کنید. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید.  
222
1368/03/20
بیانات در دیدار رهبران شوراى ائتلاف هشت‌گانه‌ی مجاهدین مسلمان افغانستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44000
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خیلى متشکّرم از احساسات برادرانه و صمیمانه‌ی جنابعالى (۲) و بقیّه‌ی برادران عزیزِ رهبران شوراى ائتلاف هشت‌گانه‌ی افغانستان. حقیقتاً همان‌طور که میدانیم و میدانید، حضرت امام خمینى پدرى بود مهربان و معلّمى بود بزرگ و مرشدى بود حکیم و رهبرى بود در حدّ اعلاى فضایل و خصال رهبرى. ایشان به ملکوت اعلىٰ پیوستند و براى امثال ایشان، خطاب «اِرجِعى اِلیّْ رَبِّکِ راضِیَةً مَرضِیَّة» (۳) بسیار دلنشین و دلنواز است. و حقیقتاً آن روح بزرگ، جوار رحمت پروردگارش را میخواست؛ سه چهار روز قبل از رحلتشان، همین را به من فرمودند. و خداى متعال هم بنده‌ی شریف عزیز متعبّد صالح خودش را ‌ان‌شاءالله‌ با رحمت خودش و فضل خودش و مغفرت کامل و شامل خودش استقبال کرد و امیدواریم که ایشان هم‌اکنون در جوار ارواح مطهّره‌ی انبیا و اولیا باشند و متنعّم هستند به نِعَم الهى.  ما باید به فکر وظایف خودمان باشیم و سعى کنیم حالا که این نعمت بزرگ از ما گرفته شده و این روح ملکوتى در منظر ما قرار ندارد و ما این کمبود بزرگ را داریم، تا آنجا که بتوانیم با مجاهدت خودمان، با تلاش مضاعف خودمان و بخصوص با اخلاص و توجّه خودمان به خدا این خلأ را تا آنجایى که میشود پُر کنیم؛ هر یک از افراد ما این‌جور باید باشد. یک وقت امکانى الهى در اختیار انسان است، از آن استفاده میکند؛ وقتى نیست، بایستى از همه‌ی سرچشمه‌هاى امکان و استعداد استفاده کرد تا به نحوى و تا آنجایى که بشود، جاى خالى آنچه را از دست داده‌ایم پُر بشود. انسانى که چشم دارد، با چشم میبیند؛ وقتى نعمت چشم از انسان گرفته شد، گوشش را انسان تیزتر میکند، قواى لامسه‌اش را انسان حسّاس‌تر میکند، از همه‌ی امکانات وجودى خودش استفاده میکند تا آن خلأ را تا آنجایى که ممکن است پُر کند؛ البتّه آن خلأ که پُر نمیشود ‌-انسان چشم که ندارد، نمیبیند عالم را؛ آن روز [که داشت] میدید- لکن نیازهایى را که با بودن چشم برطرف میشد، انسان تلاش کند ‌-با دست، با پا، با گوش، با بینى، با ذائقه، با شامّه- آن خلأها را تا آنجا که ممکن است پُر کند. ما و شما هم همین‌جور باید عمل کنیم. مسئله‌ی افغانستان بسیار مهم است. ما معتقدیم که این پیروزى، دم دست ملّت افغانستان بود و میتوانست دستش را دراز کند آن را بگیرد؛ متأسّفانه بعضى از تنگ‌نظری‌ها و عدم توجّه به حقایق نگذاشت. ما حالا توصیه‌مان به شما برادرها این است که تا آنجایى که ممکن است، تا آنجایى که در قدرت و توان شما است، تلاش کنید تا شاید بتوانید ‌ان‌شاءالله‌ آنچه را که ملّت افغانستان به‌خاطر بعضى از شاید کج‌فهمی‌ها یا امثال اینها از دست داده، مجدّداً به دست بیاورید؛ بلکه بتوانید با آن برادران دیگرى که در مسئله‌ی افغانستان فعّال هستند، به نقاط مورد توافقى برسید. تا این، توافق نشود، این در باز نخواهد شد. این در، یک کلید بیشتر ندارد و آن کلید هم ملّت افغانستان است ولاغیر. اگر همه‌ی عالم جمع بشوند [امّا] ملّت افغانستان نخواهد، نخواهد شد؛ اگر ملّت افغانستان بخواهد [امّا] همه‌ی عالم در مقابلش بِایستند، همان که او خواسته، آن خواهد شد.  ملّت افغانستان هم یک گروه نیست، یک حزب نیست؛ ملّت افغانستان مجموعه‌اى است که همه‌ی احزاب و همه‌ی گروه‌ها وقتی‌که دستشان را روى دست هم بگذارند، به نظر میرسد که اکثریّت قاطع آن ملّت را پشت سر خودشان داشته باشند ‌-[البتّه] باز هم نمیشود یقین کرد که همه‌ی آن ملّتند؛ ولى خب، اکثریّت قاطعند- امّا وقتى همه با هم باشند؛ یَدُ ا‌لله مَعَ الجَماعَة. (۴) شاید ‌ان‌شاءالله‌ این هم‌صدایى و هم‌دستى را بتوانید ایجاد کنید. من از شما خواهش میکنم، شما تلاش خودتان را بکنید براى این کار که بلکه بشود با حفظ حقوق حقّه‌ی این بخش عظیم از ملّت افغانستان که عبارت باشند از شیعه، و نیز حفظ حقوق حقّه‌ی آن دسته از برادران سنّى که نماینده‌اى در آن جمع ندارند، ‌ان‌شاءالله‌ وحدت انجام بگیرد. اینجا وحدت و اتّفاق، خودش یک هدف است که تا شما به این هدف نرسید، به آن هدف بعدى ‌-که قدم دوّم است- نخواهید رسید. ما هم براى شما دعا میکنیم؛ خدا ‌ان‌شاءالله‌ به شما توفیق بدهد؛ خداوند ‌ان‌شاءالله‌ که راه را تسهیل کند و آینده را برایتان روشن کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
223
1368/03/20
بیانات در دیدار معاون رئیس‌جمهور اتیوپى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43988
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از احساسات دوستانه و برادرانه‌اى که نسبت به رهبر کبیر انقلاب و ملّت ایران و من ابراز داشتید متشکّرم. (۲) از جناب آقاى هایله ماریام ‌-دوستمان- که جنابعالى را از طرف خودشان فرستادند براى اینکه در این غم بزرگ به ملّت ایران تسلیت بگویید متشکّرم. حقیقتاً همان‌طور که اشاره کردید این یک حادثه‌ی بسیار سنگین و تلخى بود براى همه‌ی ما. و امام خمینى براى مردم ما فقط یک رهبر نبود، ایشان براى مردم ما پدر، معلّم، مرشد بودند؛ ایشان ما را از یک ملّت زیر ستم و یک کشور مظلومِ عقب‌افتاده تبدیل کردند به یک ملّت انقلابى و پیشرو. به‌هرحال من از شما برادر مسلمان عزیزمان صمیمانه تشکّر میکنم. امیدوارم که ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید. ما با دولت شما و کشور شما روابط خوبى داریم. ما فراموش نکرده‌ایم که در همه‌ی دوران جنگ ‌-جنگى که بر ما ظالمانه تحمیل شده بود- دولت شما از ما حمایتِ سیاسى کرد. به آقاى هایله ماریام از قول من بگویید ‌-همان‌طور که در هراره ما با ایشان صحبت کردیم و من گفتم به ایشان- (۳) ما آماده هستیم و مایل هستیم که روابط دو کشور توسعه پیدا کند. (پیام را بخوانید) (۴) بله، همان‌طور که آقاى رئیس‌جمهور پیش‌بینى کردند، مطمئنّاً مسئولیّت جدید من کمک خواهد کرد براى اینکه ما روابط دو کشور را باز هم توسعه بدهیم. سلام گرم من را به ایشان برسانید. خیلى متشکّرم. 
224
1368/03/19
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2082
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) اِنّا لِله وَ اِنّاِّ اِلَیهِ رّْجِعون. (۲)  در هنگام رحلت رسول اکرم تمام شهر مدینه یکپارچه ضجّه و عزادارى شد و احساسات پُرشور مردم مسلمان به حدّى بود که در تاریخ به‌عنوان یک روز نمونه، روز رحلت پیغمبر باقى ماند. امّا وقتى ما احساسات و هیجان ملّت بزرگ ایران را در هنگام دریافت خبر رحلت امام عزیز و بزرگوارمان مشاهده میکنیم، یک بار دیگر به این حقیقت اعتقاد و باور و ایمان می‌آوریم که مسلمانان زمان ما و مردم بااخلاص ما از لحاظ عمق ایمان و شور احساسات ‌-در سطح عموم مردم- حتّى از دوران رسول گرامى اسلام و صدر اسلام جلوترند. این را ما در قضایاى متعدّدى از اوّل پیروزى انقلاب تا امروز در مشاهده‌ی جلوه‌هاى فداکارى مردم احساس کردیم و امام عزیزمان هم یک وقتى این مطلب را به زبان آوردند؛ ایشان هم تصدیق کردند که عمق این ایمان و پُرشور بودن این ایمان در سطح عموم مردم، حتّى از دوران صدر اسلام بالاتر است. (۳) آن‌وقت، مردم پیغمبر را به چشم خودشان میدیدند، امیرالمؤمنین را میدیدند؛ امروز مردم ما پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمّه‌ی هداة را در تاریخ فقط دیدند، امّا ایمان مردم و شور احساسات آنها و فداکارى آنها و صدق نیّت آنها و آمادگى آنها براى مواجهه‌ی با حوادث بزرگ از مردمِ آن روز کمتر نیست و در مواردى بیشتر است. اگر بگذریم از افرادى از برجستگان و بزرگان که در صدر اسلام بوده‌اند ‌-که در تاریخ اسلام، تا آخر مثل خورشیدى خواهند درخشید- در چهارچوب و در سطح عامّه‌ی مردم و عموم مردم وقتى نگاه کنیم، مردم ما حقّاً و انصافاً جلوترند.  در رحلت امام عزیزمان یک بار دیگر این معنا نشان داده شد. این احساسات پُرشور مردم و این ابراز عشق و وفادارى به امام و به انقلاب حقیقتاً انقلاب را در دنیا روسفید کرد؛ مایه‌ی مباهات امام عزیزمان شد. برادران عزیز نجف‌آباد و خوزستان! باید عرض کنم این هم از برکات همان بزرگ‌مَرد است، این هم درس آن معلّم چیره‌دست است. ما ملّتى بودیم که در طول سالیان متمادى، استعمار و استکبار ‌-با تلاش سیاسى و فرهنگى- جان را از ما گرفته بود؛ در غالب قضایاى گوناگونى که در تاریخ ما پیش آمده ‌-قیامهاى مردم، شورشها، تحرّکات؛ ببینید تاریخ را- ملّت ایران در مواجهه‌ی با خطرها و مشکلها، در بلندمدّت نتوانستند ایستادگى کنند؛ یعنى استکبار و ایادی‌شان در داخل کشور و بخصوص حکومتهاى ستمگر آن‌چنان شیره‌ی حیات را و جوهر انسانیّت را از درون جامعه‌ی ما برده بودند و فشارها و تعلیمات سوء، آن‌چنان وضعى به وجود آورده بود که چه در ماجراهاى مشروطیّت و چه در قضایاى بعد از آن، توان از این ملّت بزرگ و با فرهنگ گرفته شده بود. در ماجراى نهضت اسلامى بزرگ ما و انقلاب عظیم ما ‌-که از سال ۴۱ و ۴۲ شروع شد و در ۵۷ به پیروزى رسید، و ده سال هم زندگى پُرفرازونشیبِ پُرماجراى خودش را گذراند- ملّت ایران، در صحنهْ یک جلوه‌ی استثنائى کرد؛ حقیقتاً امروز ملّت ایران ‌-یعنى همین شما مردم- در چشم مردم عالم به‌عنوان یک ملّت قدرتمند و بزرگ و باشخصیّت و تصرّف‌نشدنى جلوه کرده‌اید. این حقّ شما است. حوادث این را نشان داده؛ جنگ هشت‌ساله این را نشان داده؛ مقاومت در مقابل محاصره‌ی اقتصادى و توطئه‌هاى گوناگون دشمن این را ثابت کرده شوخى نیست، ده سال ایستادگى قدرتمندانه در مقابل این همه فشار؛ این عظمت ملّت ایران است. من عرض میکنم: این عظمت را، خصال مخصوصى که در امام عزیزمان بود و آن شخصیّت متعالى و استثنائى در ما زنده کرد؛ رهبرى او بود که ملّت ایران را در این راه، با این قدرت و قوّت به حرکت درآورد و از همه‌ی موانع گذراند و ما را به این نقطه‌ی مطمئنّى که امروز هستیم رساند. این دو عامل، یعنى عامل امام و رهبر و عامل امّت، دو عامل بسیار مهم در انقلاب ما بوده. و شما مردم در شکست دادن توطئه‌هاى دشمن و در روسفید کردن انقلاب، نقش فوق‌العاده‌اى داشتید. و من عرض میکنم از امروز هم، در این دوران هم ‌-در فقدان امام عزیزمان- ملّت بزرگ ایران همین راه را با همان اقتدار، با همان قوّت اراده باید ادامه بدهند؛ و این چند روز نشان دادند که ادامه خواهند داد.  هر ملّتى و هر انقلابى یک دوران سختى دارد، از این دوران باید عبور کند؛ بعد از عبور از دوران سختى، دوره‌ی پابرجایى و آسایش و خوشی‌هاى حقیقى که ناشى از استقلال و آزادى و متّکى بودن به خود و متّکى بودن به خدا است [خواهد بود]. ملّت ایران در حال گذراندن این دوران است؛ تا آن روزى که دشمن بکلّى مأیوس بشود، ملّت ایران بایستى در مقابل هرگونه توطئه‌ی دشمن، آگاهانه و هشیارانه مقاومت و ایستادگى کند. و شما نشان دادید که میتوانید این دورانهاى دشوار را طى کنید. و خدا را شکر میکنیم که به شما توفیق داد تا بیشترین مدّت سختى و دشوارى را بگذرانید؛ یعنى دوران جنگ هشت‌ساله‌ی تحمیلى. و ملّت ما آبدیده شدند و جلوه‌هاى برکات الهى در اراده‌ی مردم و روشن‌بینى مردم دیده شد و امام از شما راضىْ به لقاءا‌لله‌ شتافت؛ امام بدون شک از شما مردم، راضى و خشنود بود. و مطمئنّم که در دربار پروردگار عالم، از امّت خود و از مردمى که به نداى او پاسخ دادند اظهار رضایت خواهد کرد و براى آنها دعا خواهد کرد. حقیقتاً امام، شما مردم را ‌-همان‌طور که خودِ آن بزرگوار فرموده بود- (۴) خوب می‌شناخت و در مقابل مسائل مردم فوق‌العاده حسّاس بود و مسئله‌ی اساسى براى او همین بود: اهتمام به مردم.  برادران عزیز، برادران عربِ خوزستانى و برادران نجف‌آبادى و همه‌ی ملّت ایران! ما بیش از همه‌چیز، امروز احتیاج داریم به هوشیارى و وحدت کلمه. هوشیارانه باید با دشمن برخورد کرد. دشمن، پیچیده است؛ دشمن براى مواجهه‌ی با انقلاب و با ملّت ایران، پیچیده عمل میکند؛ غالباً دشمن لباس دشمنى نمیپوشد بیاید جلو، [بلکه] با نفاق، با دورویى، با فریب، با تبلیغات، با شایعه‌پراکنى، با دلسرد کردن، با زنده کردن انگیزه‌هاى گوناگون ‌-انگیزه‌هاى قومى، انگیزه‌هاى طایفى، انگیزه‌هاى فرقه‌اى- می‌آید جلو. اگر مردمى هوشیار نباشند، همان چیزى بر سرشان خواهد آمد که بر مردم مسلمان در دوران امام حسن و بعضى از دورانهاى دیگر آمد؛ آنجا جهت و جریان حق به‌خاطر این شکست خورد که مردم هوشیار نبودند، آگاه نبودند. اوّل، آگاهى و هوشیارى است که اگر آگاهى و هوشیارى باشد، وحدت کلمه هم هست؛ مراقب باشید وحدت کلمه را حفظ کنید. همه‌ی آحاد مردم موقعیّتها را بدرستى درک کنند و بدانند امروز اساسی‌ترین کار ما اینها است. و در سایه‌ی وحدت کلمه باید دست به دست هم بدهیم، کشورمان را بسازیم، کشورمان را آباد کنیم، امکانات زندگى مرفّه عامّه‌ی مردم ‌-مخصوصاً قشرهاى فقیر و محروم- را فراهم کنیم؛ امکانات فراوانى که این کشور ‌-به فضل پروردگار- دارد؛ و رهنمودهاى امام را ‌-که در همه‌ی زمینه‌ها در اختیار ما است- مورد بهره‌بردارى قرار بدهیم؛ یقیناً کمک الهى هم با ما خواهد بود.من یک بار دیگر از همه‌ی شما عزیزان و برادران که زحمت کشیدید از راه‌هاى دور به اینجا تشریف آوردید براى اینکه دشمنان را بکلّى مأیوس کنید و رشد و آگاهى ملّت ایران را ثابت کنید، صمیمانه تشکّر میکنم. سلام من را به بقیّه‌ی برادران و خواهران نجف‌آباد و خوزستان و عشایر عزیزمان برسانید. ما امیدواریم بتوانیم همان راه را، همان جهت‌گیرى را، همان خط را، با همان قدرت ‌-به فضل پرور دگار و با اتّکاء به نیروى الهى و اتّکال (۵) به مدد پروردگار و تکیه‌ی به حمایتهاى مردمى- پیش برویم و ادامه بدهیم و به فضل پروردگار به همان هدفها ‌ان‌شاءالله‌ نائل بشویم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
225
1368/03/19
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان ارشد وزارت کشور و استانداران سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2083
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از برادر عزیزمان جناب آقاى محتشمى و از همه‌ی شما برادران عزیز و زحمت‌کش صمیمانه تشکّر میکنم. حقیقتاً خیلى سخت است که ما وضعیّت جدید را ‌-یعنى خلأ امام عزیزمان را- در ذهنمان تصویر کنیم و آن را جا بیندازیم. حقیقتاً تا آنجایى که بنده با احساسم و با عقلم و با مشاهده‌ی جلوه‌هاى گوناگون وجود این مرد در طول این مدّت درک کردم، ارزیابى این ضایعه حقّاً و انصافاً میسور نیست. ضایعه، بسیار بزرگ، بسیار سنگین و بسیار خطیر است؛ اصلاً قابل مقایسه با آنچه در کشورهاى دیگر ما دیدیم ‌-که رهبران را از دست میدهند- نیست. بنده قضایاى مختلف این انقلابهاى زمان خودمان را که همه‌ی اینها رهبرانى داشتند و آنها را از دست دادند، خوانده‌ام، دیده‌ام؛ شماها هم لابد اینها را دیده‌اید، خوانده‌اید؛ آنچه امروز براى ما پیش می‌آید و این وزنه‌ی عظیمى که از انقلاب گرفته میشود، اصلاً قابل مقایسه با آنچه ما در جاهاى دیگر شناختیم و دیدیم نیست؛ ابعاد وجود امام!  امام فقط یک رهبر سیاسى ‌-یک مقام در سلسله‌مراتب تشکیلات کشور- نبود؛ امام پشتوانه‌ی معنوى ما بود، پشتوانه‌ی روحى ما بود، مایه‌ی امید ما بود؛ اصلاً یک قلّه‌ی عظیمى بود که دائم میجوشید و سیراب میکرد و بهره‌مند میکرد؛ همه را، هر کسى را به ‌قدر خودش و ظرفیّتش. بنده هم به نوبه‌ی خودم به برادران عزیز تسلیت عرض میکنم و امیدوارم که همه‌ی ما با اوّلاً توکّل به خدا ‌-که واقعاً باید در این شرایط به خدا توکّل کرد، باید از خدا کمک خواست- ثانیاً با تدبیر و عقل و حکمت و صفا و همکارى حقیقى و واقعى با همدیگر، سعى کنیم این کمبود بزرگ را، این خلأ عظیم را به کمک الهى پُر کنیم.  از لحاظ تشکیلات کشور، مسئله ترمیم شد. خب، این پیکره‌ی نظام جمهورى اسلامى، با انتخاب مجلس خبرگان کامل شد؛ (۲) امّا قضیّه به اینجا خاتمه پیدا نمیکند. من دوست دارم که در جمع شما برادران عزیز ‌-که با یکایک شماها تقریباً در سفرهاى مختلف راجع به مسائل گوناگون نشستیم و راجع به مردم، راجع به سیاست، راجع به کشور، راجع به انقلاب، راجع به وظایفمان در قبال انقلاب، زیاد حرف زدیم، صحبت کردیم و با نقطه‌نظرهاى همدیگر آشنا هستیم- عرض بکنم که امروز شما برادران عزیزِ استاندار و پیکره‌ی وزارت کشور با مدیریّت برادر عزیزمان جناب آقاى محتشمى، یک مسئولیّت سنگینى به عهده دارید و نقش بزرگى را هم میتوانید ایفا کنید؛ به اعتقاد من امروز این نقش را کمتر دستگاهى در جمهورى اسلامى میتواند ایفا کند؛ شما میتوانید.  من قبلاً این را عرض بکنم که ارزیابى من از حادثه، همینى است که گفتم؛ حادثه را من بسیار بزرگ میدانم؛ خیلى بزرگ. اینکه شما دیدید خبرگزاری‌هاى خارجى و تحلیلگرها و مانند اینها، آن تحلیل‌ها را در روز اوّل کردند ‌-پیش‌بینى کردند که همه‌چیز تمام شد و رفت و مانند اینها- این تحلیل‌ها روى هوا نبود، یعنى ناشى از یک کار تبلیغاتىِ محض نبود، [بلکه] ناشى از یک محاسبه بود. البتّه در آن محاسبه، حقایق موجود در جامعه‌ی ما دیده نشده بود؛ کمااینکه غالباً در تحلیل‌هاى دیگران، ایمان مردم، شهادت‌طلبى مردم، ارتباط معنوى بین مسئولین و مردم، دشمنى مردم نسبت به استکبار و دشمن‌شناسى مردم دیده نشده بود، یعنى یک‌جانبه بود، امّا آن تحلیل‌ها ناشى از این بود که حقیقتاً فقدان حضرت امام را در انقلاب ما ‌-با یک ارزیابى نزدیک به واقع- ارزیابى میکردند. بنده هم حقیقتاً معتقدم که اگر ما بخواهیم این فقدان را ارزیابى کنیم و از برکات الهى و از معجزاتى که همیشه در سر راه انقلاب به ما کمک رسانده و توکّل به خدا و ایمان خودمان و ایمان به انسان و نیروهاى عظیم او ‌-که مخصوص مکتب ما است- چشم بپوشیم، همان‌جور باید قضاوت کنیم؛ یعنى حقیقتاً عظمت این حادثه، این است؛ این ارزیابى من است از حادثه.  منتها در کنار این ‌-همان‌طور که عرض کردم- این عناصر را هم ما می‌بینیم، یعنى بنده به نقش انسان و اراده‌ی انسانى و قدرت انسان، ایمان زیادى دارم، این جزو اصول فکرى ما است. مال حالا هم نیست؛ این جزو آن اصولى است که ما در طول دوران انقلاب و در بررسى مسائل اسلامى به آن رسیدیم، آن را در عمل اجرا کردیم، از [اجراى] آن، آثار و نتایج آن را دیدیم؛ ایمان به اراده‌ی انسانى و اینکه اگر انسانهاى مؤمن اراده کنند و به دنبال اراده‌ی خود، نیروها را به کار بیندازند و عمل کنند، هیچ‌چیز نشدنى در دنیا نیست؛ یعنى میشود کوه‌هاى بزرگ را با اراده‌ی انسانى و ناشى از نیروهاى درونى انسان، از جا کند. و بعد از آن، یا نمیشود گفت بعد از آن [بلکه] در کنار آن، اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهى براى مردمى که راه بروند و حرکت کنند.بنابراین بنده در کنار آن ارزیابى، خوش‌بینى همیشگىِ خودم را نسبت به آینده‌ی انقلاب و آینده‌ی کشور و آینده‌ی این نظام و آنچه پیش خواهد آمد، با همان قوّت حفظ کردم؛ یعنى من یک ذرّه امروز احساس بدبینى و ضعف نمیکنم، بخصوص که این حرکت عظیم مردم، یک معجزه‌ی الهى را دارد نشان میدهد و ما را به نقش مردم و عظمت این نقش و تأثیر آن دارد آشنا میکند.  حالا با توجّه به اینها، من دو سه مطلب را این روزها اساس کار میدانم که اگر بتوانیم آنها را تأمین کنیم، میتوانیم به کمک و مدد الهى امیدوار باشیم و فکر میکنم شما آقایان و وزارت کشور در سطح بالاتر، و شما [استانداران] در سطح استانها میتوانید اینها را تأمین کنید؛ یعنى در تأمین آن تأثیر داشته باشید:  یکى همین حفظ روحیه‌ی مردم است. این نکته‌اى که آقاى محتشمى فرمودند که برادرها آنجا ماندید و علی‌رغم میلتان در مراسم تشییع و وداع و این چیزها نیامدید، این کاملاً درست است؛ بسیار خوب کارى کردید. همیشه خوف اصلى از این است که مأمورینى که در جاى خاصّى به آنها نیاز است، آنجا حضور نداشته باشند؛ مراکز استانها حقّاً و انصافاً مهم است و شما خوب کردید که ماندید؛ حالا هم به نظر من زودتر باید برگردید و آنجا حضور داشته باشید و بین مردم باشید و با روحانیّون و علما دائماً ارتباط داشته باشید، با ائمّه‌ی جمعه ارتباط داشته باشید؛ مراسم را در حدّى که متناسب با استاندار است، هدایت کنید؛ نه به معناى اینکه حالا در جزئیّات کارهایى که مردم میخواهند بکنند دخالتى انجام بگیرد؛ نه. خب این حرکت، حرکت مردمى است؛ لکن تسهیل کارها به‌طورى [باشد] که حضور استاندار در همه‌ی جوانب این حادثه ‌-که الان به دست مردم دارد اجرا میشود- محسوس باشد؛ یعنى معلوم بشود که استاندار نقش دارد، حضور دارد، در بهتر اجرا شدن مراسم تأثیر دارد. مردم امکانات میخواهند، بهشان داده بشود؛ ضایعات دارند، فوراً جبران بشود؛ به دستگاه‌ها براى تسهیل کارها ‌-رفت‌وآمدها، کارهاى اورژانسى، پشتیبانی‌ها و از این قبیل- دستور داده شود؛ خلاصه، استاندار بشود محور در کلّ استان تا مردم حضور استاندار را احساس کنند. بسیار لازم است که در این مراسم عظیمى که انجام میگیرد، استاندارها از فرصتهاى گوناگون استفاده کنند ‌-شما نماینده‌ی دولت هستید در آنجا- و این فرصت را پیدا کنید تا با مردم گاهى صحبت کنید، حرف بزنید، تسلّا بدهید، وعده بدهید ‌-نه وعده‌هاى آن‌چنانى، [بلکه] وعده‌ی به لطف الهى، به توکّل به خدا- تا مردم حضور دستگاه دولتى را که مظهرش در یک استان استاندار است ‌-من بارها گفته‌ام، شما مثل نخست‌وزیر استان و رئیس‌جمهور استان هستید- احساس کنند؛ این به حضور مردم کمک میکند. و دستگاه‌هاى گوناگون اعمّ از نیروهاى انتظامى و امنیّتى و غیره هم البتّه همواره با همفکرى شما، در این شوراى تأمین استانها ‌-که لابد در این روزها باید دائماً و به‌طور مستمرّ تشکیل بشود- کار خودشان را و تلاش خودشان را در آنجا به شما بگویند. این مسئله‌ی اوّل است که حضور شما میتواند حضور مردم را و امید مردم را و خوش‌بینى مردم را تا حدود زیادى تأمین کند؛ یعنى این تلاش شما را میخواهد. استاندار نباید از جریانات کنار بماند، در متن جریانها بایستى قرار داشته باشد. البتّه در سطح کشور و در خود تهران، وزارت کشور هم این نقش را میتواند داشته باشد و ایفا کند.  مسئله‌ی دوّم مسئله‌ی وحدت است. این هیجان عظیم عمومى، زمینه‌ی خوبى شد براى اینکه ما بتوانیم به فضل پروردگار این بددلی‌ها و گله‌مندی‌ها و دودستگی‌هایى را که در غالب استانها متأسّفانه وجود دارد هموار کنیم. شما اگر در صحنه‌ی این حادثه‌ی بزرگ با ابتکار و عقل و حکمت به انگیزه‌ی رفع این مناقشات حرکت کنید، من خیلى [به رفع آنها] امیدوار هستم. بعضى جاها البتّه خیلى مشکلى ندارد، بعضى از استانها مسئله‌ی زیادى ندارد، لکن در بعضى از استانها واقعاً مسئله وجود دارد. حقیقتاً در دورانى که ما وزنه‌ی عظیم حضرت امام را نداریم، بیش از همه‌چیز بایست به یکپارچگى مردم بیندیشیم. این چیز بسیار مهمّى است؛ وَالّا اگر ما نتوانیم این انگیزه‌ها را در یک مجرا و در یک کانال به راه بیندازیم، انقلاب تهدید خواهد شد؛ حقیقتاً تهدید میشود. راه این را هم آقایان میدانند؛ همه جا هم یک نسخه‌ی واحدى ندارد؛ این‌جورى است. یک جاهایى با تماس شما با امام‌جمعه مسئله حل میشود؛ یک جاهایى با میانجیگرى شما بین چند تن از علما مسئله حل میشود؛ یک جا با کوتاه آمدن شما در مقابل یک کسى که یک مقدارى نگرانى از او دارید مسئله حل میشود. کوشش بشود که در تمام این مدّتى که مردم این شور و هیجان را دارند، براى ایجاد یک قاعده‌اى و یک پایه‌اى براى همدلى مردم کار بشود. این به اعتقاد من یکى از وظایف اصلى است که بایستى استاندارها ‌-که البتّه یکى از اطراف قضیّه هستند، همه‌ی کار هم دست استاندارها نیست- بتوانند ‌ان‌شاءالله‌ در این مسئله نقش ایفا کنند. در سطح کشور هم همین‌جور است.  به اعتقاد بنده آن روزگارى که لازم باشد که افراد براى خاطر برخى از ملاحظات ‌-ملاحظات فکرى، ملاحظات سلیقه‌اى، ملاحظات عاطفى- نیروهاى خودشان را، حرف زدن را، شعار دادن را، زبان زدن را، براى ایجاد جدایى استخدام کنند، آن روزگار دیگر گذشته؛ یعنى امروز آن روزى است که همه بایستى از سلایق شخصى، از انگیزه‌هاى شخصى عبور کنند ‌-هرچه هم در گذشته بوده پشت سرشان بریزند و دیگر حتّى به آن نگاه نکنند- و زمینه‌ی یک همکارى عمومى را ‌ان‌شاءالله‌ فراهم بکنند.  این چند ماه چند ماه حسّاسى است زیرا که انتخابات را در پیش داریم و همه‌پرسى قانون اساسى را در پیش داریم؛ (۳) تا دولت جدید سر کار بیاید و جا بیفتد و بخواهد کارها را به دست بگیرد و زمام مشکلات را به دست بگیرد و بخواهد حرکت بکند، یک مقدارى فاصله میشود. این پنج شش ماهى که ما در مقابل داریم، به اعتقاد من یک پنج شش ماه حسّاسى است که حدّاکثر عقل و حکمت را بایستى مسئولین کشور در این پنج شش ماه به خرج بدهند تا بتوانند ‌ان‌شاءالله‌ حرکت را به شکل آرام و صحیحى به سمت جلو هدایت کنند.  بنده البتّه به وضع کلّى که نگاه میکنم و خبرهایى را که از خارج میرسد و اظهاراتى که میشود مشاهده میکنم، از آینده نگرانی‌اى ندارم؛ یعنى احساس میکنم که ملّت ایران بحمدا‌لله‌ آن رشد را امروز دارد که بتواند همان حرکتى را که آغاز کرده بود و امام رهنمودهایى براى ادامه‌ی آن حرکت دادند، تداوم ببخشد؛ یعنى دنیا این را پذیرفته و انقلاب به‌صورت یک حقیقت غیر قابل خدشه‌اى در ذهنیّت سیاسى عالم جا افتاده. امید به این داشتند که شاید از گوشه‌وکنار قضایا ‌-حالا یا از اظهارات یا از موضع‌گیری‌ها یا از بقیّه‌ی مسائل- یک چیزى را احساس کنند تا بتوانند بر اساس آن بگویند که انقلاب راهش را عوض کرد یا جهت‌گیری‌اش را عوض کرد؛ بحمدا‌لله‌ مأیوس شدند. من این یکى دو سه روزِ اخیر که خبرها را میبینم، این یأس را که در اخبار خبرگزاری‌ها و در اظهارات مقامات سیاسى کاملاً منعکس است، احساس میکنم. نخیر، راه روشن است، مستقیم است، ابزار کار براى حرکت کردن آماده است، و ملّت حقیقتاً هوشیارانه و پُرانگیزه در خدمت هدفهاى انقلاب هستند؛ این مشکلات جزئى و نارضایی‌هاى ناشى از برخى از مضیقه‌هایى که در بعضى از قشرها بود، الان به‌طور موقّت فراموش شده است؛ ما اگر تلاش کنیم، اگر خوب حرکت کنیم، اگر از این حادثه‌ی عظیمى که امید داشتند به شکست جمهورى اسلامى منتهى بشود حُسن استفاده را بکنیم، آنچه تصوّر میشد میتواند عامل شکست باشد، میتواند عامل تقدّم و پیشرفت باشد.و بزرگان همیشه همین‌جور هستند؛ یعنى مردان بزرگ و انسانهاى بزرگ، همه‌چیزشان در خدمت اهداف قرار میگیرد. امام حرکتش، سکونش، حرف‌زدنش، ورودش به ایران، مبارزات قبلی‌اش، مبارزات مستمرّ این ده‌ساله‌اش و همه‌ی خصوصیّاتش در خدمت اهداف انقلاب بود. در فقدان او ‌-که ضایعه‌اى غیر قابل مقایسه‌ی با هر ضایعه‌ی دیگر است- مثل اینکه با تفضّلات الهى، حوادث دارد در جهت انقلاب، انقلاب را پیش میبرد، ملّت را پیش میبرد. ببینید چه برکتى است! وَ جَعَلَهُ مُبارَکاً اَینَ ما کان؛ (۴) در یک جاى دیگر «وَجَعَـلَ‌نی مُبارَکًـا اَینَ ماکُنت»؛ (۵) وَسَلـّْمٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیًّا، (۶) سلام بر ولادتش و سلام بر مرگش! همه‌ی خصوصیّات او مشمول سلام و برکت الهى و منشأ برکات الهى است. ببینید، این واقعیّتى است که وجود دارد. اگر ما نتوانیم از این واقعیّت استفاده کنیم، این ضعف ما است؛ باید جوابش را بدهیم. امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ با همفکرى و همکارى برادران عزیز، استانداران سراسر کشور ‌-که شما هم به نوبه‌ی خود، مسئله را به فرماندارها منتقل میکنید- بشود راه را خوب و قوى ادامه داد و از تفضّلات الهى حدّاکثر استفاده را ‌ان‌شاءالله‌ کرد. انّه سمیع مجیب.  خداى متعال یقیناً از بندگانى که در راه او حرکت کنند و با اخلاص گام بردارند حمایت خواهد کرد؛ من در این هیچ تردیدى ندارم. البتّه تضرّع و ابتهال به پروردگار را هم فراموش نباید بکنیم. قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبّى لَو لا دُعآؤُکُم. (۷) بدون دعا و توجّه و توسّل به پروردگار هم نمیشود راه را پیش برد؛ و اعتقاد من این است که این بُعد از وجود امام، یکى از آن تعیین‌کننده‌ترین ابعاد بود براى موفّقیّتهاى امام؛ یعنى در کنار آن اراده و آن قاطعیّت ......
226
1368/03/18
بیانات در دیدار فرمانده و جمعى از پاسداران کمیته‌ی انقلاب اسلامى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2080
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  سخت‌ترین چیزها این است که درباره‌ی فقدان این جانمان و عزیزمان حرف بزنیم. حقیقتاً همه‌ی ما یتیم شدیم. ده سال بود که بعد از آن حادثه‌ی عارضه‌ی قلبىِ حضرت امام در سال ۵۸ ‌- که ما اطّلاع پیدا کردیم که عارضه‌ی قلبى براى ایشان پیدا شده و نفهمیدیم چه‌جورى از تهران در آن هواى برفى با جمعى که امروز اکثر آنها یا بسیارى از آنها از شهدا هستند و در جوار رحمت الهى قرار دارند، خودمان را به قم رساندیم و آن وجود عزیزى را که حیات انقلاب بسته‌ی به او بود، برداشتیم آوردیم تهران در بیمارستان قلب؛ و چه روزهاى سختى گذشت و چه دلهره‌ها و نگرانی‌هایى که قابل توصیف نیست ‌- از آن روزها تا همین روز شنبه‌ی گذشته،(۲) دائماً از نگرانىِ این حادثه‌ی تلخ در طول این ده سال دل ما لرزید. بارها به پروردگار متعال عرض میکردیم که پروردگارا! این امّت مؤمن، مخلص، با این شوق، دعایشان به درگاه تو سلامت و بقاى این قلب تپنده است، بزرگوارى کن و دعاى این امّت را مستجاب کن. همه‌ی ماها هروقت تصوّر خالى بودن دنیا از این موجود عظیم و عزیز را میکردیم، واقعاً دنیا برایمان بی‌معنى و تاریک جلوه میکرد. امروز ما در مقابل یک چنین مصیبت بزرگ و سختى قرار داریم. حقیقتاً مصیبت جان‌کاهى است، باورنکردنى است، با هیچ مصیبت دیگرى قابل مقایسه نیست.  شخصیّت امام براى دشمنان امام هم حتّى درخشید. همان کسانى که در طول ده سال تبلیغات زهرآگین همیشه سعى کردند چهره‌ی منوّر این ولىّ خدا را دگرگونه جلوه بدهند و با تبلیغات خباثت‌بار خودشان این امیدى را که در دل مسلمانان عالم و مستضعفان عالم درخشیده بود خاموش کنند، امروز همه‌ی آنها لحنشان تغییر کرده، توصیفشان از امام توصیفى است اعتراف‌آمیز؛ اعتراف به عظمت این شخصیّت.  برادران عزیز! حقیقتاً این فصل ده‌ساله‌ی تاریخ ما، یک فصل تکرارنشدنى است. فصل عجیبى بود این ده سالى که بر ما گذشت، نمیدانم آن را چه‌جورى گذراندیم، لحظات آن را چه‌جورى با وجودمان لمس کردیم، با آن چگونه برخورد کردیم! درست ده سال و چند ماه، به اندازه‌ی طول اقامت رسول خدا در مدینه بعد از هجرت؛ ده سال و چند ماه. چقدر شبیه به هم حوادث اتّفاق می‌افتد! در مدینه هم ‌- وقتى رسول خدا از مکّه تشریف می‌آوردند به مدینه ‌- مردم یثرب که تازه مسلمان شده بودند، رفتند به استقبال پیغمبر؛ در یک نقطه‌اى ایستاده بودند، گردنها را کشیده بودند، چشمها را تیز کرده بودند تا ببینند محبوبشان کِى وارد خواهد شد. درست مثل همین جا؛ یادتان هست آن روزِ تاریخى را که وقتى اتومبیل حامل امام از این خیابانها عبور میکرد، زن و مرد، موانع را درمینوردیدند، خودشان را میرساندند تا چهره‌ی رهبر عزیزشان را ببینند. روز رحلت پیغمبر هم مدینه غوغائى بود؛ میدانید. همان حادثه است؛ همان است که ۱۴٠٠ سال گذشته و تجدید شده. البتّه شاید بشود گفت که عموم مردم اخلاصشان و علاقه‌شان امروز، از عموم مردم در آن روز خیلى بیشتر است و وفاداری‌شان زیادتر است.  در میان دنیایى که معنویّتها و ارزشهاى اخلاقى افول کرده بود و دنیاى مادّى به مادّه و جسم بدل شده بود، امامْ معنویّت را در این دنیا زنده کرد، مثل یک چهره‌ی معنوى درخشید. با هیچکدام از رهبرهاى دنیا قابل مقایسه نبود؛ هیچکدام. فقط با پیغمبران قابل مقایسه بود، با اولیاى معصومین قابل مقایسه بود؛ شاگرد آنها بود، دنباله‌روِ آنها بود؛ فقط با آنها قابل مقایسه بود. خب، این رهبران سیاسى را ما دیده‌ایم، می‌شناسیم ‌- تاریخ مبارزات ملّتها و رهبرانشان را بنده با دقّت نگاه کرده‌ام ‌- اصلاً حیف است که اگر ما به امام میگوییم رهبر، به آنها هم بگوییم رهبر! اگر به آنها میگوییم رهبر، به امام نباید بگوییم رهبر، چیز دیگر باید بگوییم. اصلاً آن نوع، آن طبیعت، آن جنس نبود؛ از جنس انبیا، از خمیره‌ی انبیا بود. و خیلى مشکل است توصیف و ترسیم چهره‌ی آن عزیزِ خدا و عزیزِ بندگان صالح خدا.واقعاً داغ بزرگى است براى ملّت ما و حادثه‌ی عظیمى است در تاریخ ما. و ما لحظه لحظه‌ی آن ده سال را باید مورد مداقّه قرار بدهیم؛ از کلمه کلمه‌ی امام بایستى درس بگیریم. آن فصل، دیگر در تاریخ ملّت ما به این آسانی‌ها و به این زودی‌ها تکرار نخواهد شد؛ یک فصل استثنائی‌اى بود در زندگى ملّتمان. حالا ما در مقابل این واقعیّت قرار گرفته‌ایم برادران عزیز!  بعد از رحلت رسول گرامى هم، مسلمانان هر کدام در هر سطحى که بودند ‌-یکى در سطح امیرالمؤمنین یا فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) یکى هم در سطح مسلمان معمولىِ آن روز، که طبعاً احساساتشان، برداشت‌هایشان مشابه هم نمیتوانست باشد- احساس کردند که باید راه را حالا ادامه داد؛ همین احساسى که امروز شماها هم دارید، ملّت ایران همه دارند. راه امام را باید ادامه داد. این را باید جدّى بگیریم؛ اگر ما امام را دوست داریم و راست میگوییم ‌- که راست هم میگوییم، هیچ کس نمیتواند شک کند که ملّت ایران صادق است در عشق به امام و محبّت به امام ‌- حالا که صادق هستیم، اگر میخواهیم امام زنده بماند، باید راه امام را زنده نگه داریم؛ بُروبَرگرد ندارد. درس امام باید زنده بماند، هدفهاى او بایستى هدفهاى حقیقى و اصلى به حساب بیاید، حرکت ما باید به سمت آن هدفها باشد، هدف دیگرى از خودمان درست نکنیم. هدف امام را بایستى مشخّص کنیم، روشن کنیم ‌- که مشخّص و روشن هم هست، احتیاجى به کار زیاد ندارد ‌- و با دلمان، با زبانمان، با همه‌ی وجودمان بگوییم: حالا که خداى متعال این‌جور مقدّر کرد که تو ‌- بنده‌ی صالح او ‌- در نیمه‌ی این راه، بار را بسپارى به دیگران و خودت بپیوندى به ملکوت و به جوار اعلىٰ، ما این بار را روى زمین نخواهیم گذاشت. عشق ما به تو، محبّت ما به تو، ارادت ما به تو، ادّعاى شاگردى ما نسبت به تو، در این صورت صادق خواهد بود که نگذاریم این بار روى زمین بماند. این را همه‌ی شما برادران، مسئولین در سطوح مختلف، هر کسى کارى دستش است ‌- چه کوچک، چه بزرگ ‌- و آحاد ملّت، باید با خودشان حدیث نفْس کنند، باید با خودشان این پیمان را ببندند؛ وَالّا اگر امام به سمتى حرکت میکرد، ما بر سرمان بزنیم و گریه کنیم امّا از یک سمت دیگر راه را ادامه بدهیم، این محبّتْ صادقانه نیست، این محبّت نیست، این احترام به امام نیست، این وفادارى به امام نیست. وفا این است که ما در آن خط و به سمت همان هدف ‌-عیناً ‌- حرکت کنیم.البتّه من به شما عرض کنم، برادران عزیز! شما پاسداران کمیته‌ها ‌- همان‌طور که برادر عزیزمان آقاى سراج گفتند، درست است ‌- مورد توجّه امام بودید، امام از شماها راضى بود، کارهاى شما برایش مهم بود. سرباز امام بودید، الان هم سرباز امام باید بمانید. خب، شما این نکته‌اى را که عرض میکنم بدانید: این راهى که امام دنبال میکرد و این کار سنگین او، این بار عظیم، بارى نیست که فقط با عقل و درایت و قوّت بدنى و قوّت سیاسى پیش برود، این را بدانید؛ هر انسانى ‌- هرچه از لحاظ جسمانى و عقلى و سیاسى قوى باشد ‌- آن بار را نمیتواند بردارد؛ آن بار یک چیز دیگرى میخواهد که امام آن را داشت و آن عبارت است از خلوص و صفاى بین خود و خدا. کسى خیال نکند که امام، این انقلاب را توانست [فقط] با حکمت خود و قوّت عقلانى خود و خصوصیّات معمولىِ بشرىِ خود پیروز کند.  البتّه امام این خصوصیّات را داشت؛ عقل امام یکى از قوی‌ترین عقلها بود؛ انسانِ به این عاقلى من در عمر خودم ندیدم؛ انسانى بود عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم‌شناس، از جمله‌ی کسانى که فریبش نمیشود داد، بسیار پیچیده، بسیار تیزبین. این خصوصیّاتى بود که در امام بود، در آدمهاى معمولى، این‌طور چیزها ‌- مخصوصاً با هم ‌- خیلى کم پیدا میشود؛ یک دانه‌اش در یک انسانى پیدا بشود، آن انسان انسان بزرگى است؛ همان قوّت پیش‌بینى امام و آینده را حدس زدن ‌- همین یک دانه، که بتواند آینده‌ها را حدس بزند ‌- در هر آدمى باشد، او یک آدم بزرگى است؛ امام این را داشت. آن عقل امام و قوّتِ دقّت ذهنى امام در هر آدمى باشد، او یک آدم بزرگى است؛ که امام داشت. آن متانت و بردبارى و حلم امام؛ اگر در یک مجلس صد نفر حرفهایى میزدند که امام آنها را قبول نداشت، تا لازم نمیدانست حرفى نمیزد و سکوت میکرد. حالا در حضور آدم معمولى تا یک کلمه بگویند که برخلاف عقیده‌اش باشد، طوفانى در روحش به وجود می‌آید که جواب بدهد! نخیر، امام این‌جورى نبود؛ مگر آن‌وقتى که لازم میدانست؛ آن‌وقت بدون اینکه کسى حرفى هم بزند عقیده‌ی خودش را میگفت، امّا آن‌وقتى که لازم نبود، اگر صد نفر هم حرف میزدند [حرفى نمیزد]؛ دیدید دیگر در وصیّت‌نامه‌ی ایشان، ایشان در آخر وصیّت‌نامه چند جمله اضافه کردند که من در مجلس خبرگان خواندم؛ یکى از آنها این است که حرفهایى به من نسبت میدهند که خلاف واقع است؛(۳) از این قبیل بود. من رفتم خدمت ایشان در زمان بنی‌صدر، ایشان گفتند: این حرفهایى که این به من نسبت میدهد، از قول من میگوید، همه‌اش خلاف واقع است. چون او در سخنرانی‌هایش گاهى میگفت که امام این‌جور گفته، [نظر] امام این‌جور است؛ چیزهایى را به‌عنوان نظر امام ذکر میکرد. خب، این خصوصیّتى ممتاز بود که حرفى که زده میشد او را برنمی‌آشفت و فوراً تحریک نمیکرد که حالا جواب بدهد و آنچه را به نظرش درست است بگوید؛ عجله‌اى نداشت. این متانت، این بردبارى، این حلم، این تسلّط بر نفْس، این سعه‌ی صدر، در هر کسى باشد، او یک انسان بزرگى است. پس ببینید خصوصیّات بشرىِ امام هر کدام به‌تنهایى جورى بود که هر کسى یکى از آن خصوصیّات را داشته باشد، یک آدم بزرگ است. و امام همه‌اش را داشت.امّا من به شما عرض میکنم، از من بپذیرید این حرف را: امام، با همه‌ی این خصوصیّات هم اگر آن عامل اصلى را نداشت، نه این انقلاب پیروز میشد، نه شما مردم این‌جور عاشقش میشدید، نه میتوانست این طوفان را در دنیا به وجود بیاورد، نه میتوانست در مقابل تهدید و ارعاب دشمن آن‌جور مثل کوه بِایستد؛ عامل اصلى در موفّقیّتهاى این مرد، آن چیزِ دیگر بود؛ آن چیست؟ معنویّت، ارتباط با خدا، تقوا، کار را براى خدا کردن، کار را حتّى براى نتیجه‌ی ظاهری‌اش انجام ندادن.  بارها ایشان میفرمود ‌-همه شنفته‌اند- که ما کار را براى نتیجه نمیکنیم، کار را براى تکلیف میکنیم؛ یعنى اگر فرض کنیم بعد از برگشتن امام از پاریس آنچه پیش آمد اتّفاق نمی‌افتاد، بلکه بعکس میشد ‌- مثلاً فرض کنید همه‌ی ماها را میکشتند، این کسانى که با امام ارتباط داشتند و دُوروبَر ایشان بودند را میکشتند، خود امام را میگرفتند، یک بار دیگر تبعید میکردند، ملّت را سرکوب میکردند و کارهایى مانند اینها میکردند ‌- امام احساس نمیکرد شکست خورده، باز هم اعتقاد داشت پیروز شده. همین هم بود؛ شکست نخورده بود. آن کسى که براى تکلیفش کار میکند، پیروزى او به این است که موفّق بشود به تکلیفش عمل کند، پیروزى او به این نیست که به مقصودش دست پیدا کند. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نجویم به ‌قدر وسع بکوشم(۴)  اصل همین کوشش و این تلاش براى خدا است. امام حرفش را شروع کرد؛ همان روزى که در قم شروع کرد ‌-در سال ۴۱- خیلی‌ها میگفتند نمیشود، به جایى نمیرسد؛ بعد که سختی‌هاى دستگاه شروع شد و قضیّه‌ی مدرسه‌ی فیضیّه و بعدش قضیّه‌ی پانزدهم خرداد [پیش آمد]، عدّه‌اى که میگفتند: «آقا، فایده‌اى ندارد، بیخود معطّلید»، چند برابر شدند. بعد که در سال ۴۳ امام را تبعید کردند، باز این فکر در بسیارى راسخ شد که بیخود ایشان زحمت میکشد، بیخود تلاش میکند؛ ظواهر و پیش‌بینی‌ها همه همین را نشان میداد. اگر کسى میخواست با عقل و منطق معمولىِ دودوتاچهارتا محاسبه کند، جز این چیزى نبود. آن چیزى که امام را وادار میکرد که علی‌رغم همه‌ی این حرفها امید خودش را از دست ندهد و حرکت خودش را ادامه بدهد، تکلیف الهى بود؛ چون تکلیفش بود.در بهار سال ۶۵ ‌-ایّام فروردین- یک حادثه‌اى براى امام پیش آمد، حادثه‌ی خیلى خطرناکى بود، قلب ایشان مشکلى پیدا کرد؛ ما تهران نبودیم، اطّلاع دادند، سریعاً آمدیم. چند روز قبل از فروردین، یک شب ما خدمت امام بودیم ‌-چند نفر، ماها که گاهى خدمتشان میرسیدیم با هم- اصرار میکردیم که در روزهاى اوّل فروردین که با یکى از موالید ائمّه مصادف بود ‌-نمیدانم ۱۳ رجب بود، سوّم شعبان بود، ۲۷ رجب بود یا چه بود- یک دیدارى با مردم داشته باشند؛ ایشان استنکاف(۵) میکردند، میگفتند نه، حالش را ندارم. مدام ما اصرار کردیم که بد نیست یک دیدارى داشته باشید در حسینیّه، مردم بیایند شما را زیارت کنند؛ هرچه ما اصرار کردیم ‌-بنده، آقاى هاشمى‌رفسنجانى، آقاى حاج‌احمدآقا- هرچه گفتیم، ایشان قبول نکردند؛ قرص و محکم گفتند نه، حالش را ندارم. چهار پنج روز بعد از آن، عید بود که من رفته بودم مشهد و آقاى هاشمى هم جبهه بودند، ماها هیچکدام تهران نبودیم؛ ظاهراً روزِ دوّم سوّم چهارم عید، ناگهان ایشان حالشان آن‌جورى شد، قلبشان مشکلى پیدا کرد. خب، آقاى حاج‌احمدآقا ‌-فرزند عزیز ایشان که واقعاً حقّ بزرگى بر گردن همه‌ی مردم، همه‌ی ملّت دارد؛ ایشان درحقیقت امام را این چندساله نگه داشت، حفظ کرد- همه‌ی وسایل را آماده کرده بود براى پیش آمدن چنین حوادثى. فوراً رسیدند(۶) به ایشان و خطر برطرف شد. من وقتى رفتم [تهران] ‌-بعد از اینکه خطر مرتفع شد- و رفتم بالا سر ایشان در همین بیمارستانى که بعضى از آقایان دیدید،(۷) به ایشان عرض کردم: آقا! چقدر خوب شد که شما آن شبى که ما اصرار میکردیم ملاقات داشته باشید، قبول نکردید؛ وَالّا اگر این ملاقات را قبول کرده بودید، اعلام میشد، مردم می‌آمدند، آن‌وقت شما با این حال نمیتوانستید ملاقات کنید، انعکاس آن در دنیا خیلى انعکاس بدى میشد؛ این کار خدا بود که هرچه ما آن شب اصرار کردیم، شما قرص و محکم ایستادید و زیر بار نرفتید، گفتید نه، من ملاقات نمیکنم؛ این کمک الهى بود. ایشان یک جمله‌اى آنجا به من گفتند که من آمدم بیرون یادداشت کردم جمله‌ی ایشان را؛ این عین گفته‌ی ایشان است، گفتند: «آن‌جور که من فهمیدم، مثل اینکه از اوّل انقلاب تا حالا، یک دست غیبی‌اى در همه‌ی کارها دارد ما را هدایت میکند و پشتیبانى میکند».  این درست بود. واقعاً همین‌جور بود؛ وَالّا محاسبات معمولى ‌-سیاسى، اقتصادى، محاسباتى که همه‌ی دنیا دارد بر اساس این محاسبات میچرخد- این نتیجه‌هایى را که شما می‌بینید نمیدهد، یک نتایج دیگرى میدهد. آن چیزى که توانست امام را قادر کند بر هدایت و اداره و رهبرى این ملّت و این انقلاب عظیم، عبارت بود از ارتباط او با خدا، اتّصال او به خدا، توجّه او به خدا، توکّل او به خدا؛ به معناى واقعى بنده‌ی خدا بود، عبد صالح [بود]. من هیچ تعبیرى را بهتر از این پیدا نمیکنم براى امام: عبد صالح بود.  معنویّت مردم هم امام را به هیجان می‌آورد. من گریه‌ی امام را چند بار دیده‌ام ‌-آنکه من دیدم، حالا دیگرانى هم که بودند لابد دیدند؛ البتّه در روضه و ذکر مصیبت و اینها را نمیگویم- هر دفعه آن‌وقتى بوده که راجع به هیجان و فداکاری‌هاى مردم با امام صحبت کردیم. مثلاً یک بار من رفتم خدمت ایشان، روزى بود که در نماز جمعه بچّه‌ها آمده بودند قلّکهایشان را شکسته بودند.(۸) شاید یادتان باشد؛ آمدند قلّکها را شکستند، پولها را ریختند، که یک کوه پولى درست شد؛ در تلویزیون پخش شد. امام این را در تلویزیون دیده بودند ‌-اتّفاقاً در همان بیمارستان بودند؛ یادم نیست همان روزها بود یا یک وقت دیگر بود، به‌هرحال یادم است که در همان اتاق بیمارستان این صحبت را ایشان کردند- وقتى من رفتم خدمتشان، صحبت مردم شد و اخلاص مردم، ایشان گفتند دیدى این قلّکها را؟ دیدى چه کردند این بچّه‌ها؟ یک وقت دیدم چشمهایشان پرِ اشک شد، بنا کردند گریه کردن. یک بار من در یک مسافرتى بودم؛ بعد از سخنرانی‌اى که کردم، خواستم بیایم بروم سوار ماشین شوم، پاسدارها نگه داشته بودند که مردم نیایند نزدیک، من دیدم یک خانمى دارد پشت سر این پاسدارها همین‌طور خطاب به من حرف میزند؛ من گفتم راه را باز کنید این خانم بیاید ببینم چه‌کار دارد؛ آمد جلو، گفت که به امام از قول من بگو من بچّه‌ام دست دشمن اسیر بود، اخیراً به من خبر دادند که او را آنجا شهیدش کردند؛ به امام از قول من بگو که فداى سرتان، شما زنده باشید، من حاضرم بچّه‌هاى دیگرم هم در راه شما شهید بشوند. من آمدم تهران؛ وقتى آمدم، رفتم خدمت امام. در ملاقات با ایشان یادم رفت این نکته را بگویم، بعد که آمدم بیرون یادم آمد؛ گفتم خوب نیست پیغام این مادر شهید را نرسانم. به آن برادرهایى که در بیت بودند، گفتم من یک کلمه را یادم رفته خدمت امام بگویم. امام داشتند از آن اتاق کوچک [محلّ ملاقات]، تشریف میبردند داخل، همین دم درِ حیاط بودند، جلوى دفتر. به من گفتند امام اینجا هستند. [وقتى] من وارد شدم، امام ایستاده بودند؛ گفتم من همین یک کلمه را میخواستم به شما بگویم، مادرى با این خصوصیّات آمد، این را گفت. تا این را گفتم، چهره‌ی امام آن‌چنان در هم رفت، آن‌چنان اشکى از چشم ایشان ریخت که قلب من را فشرد. از اخلاص رزمندگانمان در جبهه‌ها، از فداکاری‌هاى مردم، از خانواده‌هاى شهدا، از همین کارهایى که شماها در این صحراها میکنید، امام به هیجان می‌آمد. این معنویّت مردم، این اخلاص مردم، ایشان را به هیجان می‌آورد.  و این دو عامل ‌-عامل اخلاص رهبر و رابطه‌ی او با خدا، و اخلاص مردم- ما را تا اینجا رسانده. من میخواهم بگویم برادرها! بعد از این هم راه همین است؛ ما راه دیگرى نداریم؛ راه این است. اگر هدفهاى ما هدفهاى امام است، اگر راه ما راه امام است، وسایل ما هم باید وسایل امام باشد؛ وسیله‌ی امام کمک گرفتن از خدا بود؛ بیایید از خدا کمک بگیریم. به زبان هم نمیشود، این در دلْ عملى است، با خلوص و اخلاصْ عملى است، با ترک گناهْ عملى است، با تقویت رابطه‌ی بین خود و خدا عملى است. این درس همیشگى امام است براى ما. این درس را یادمان باشد.من به شما برادران عزیز توصیه میکنم ‌- شغلتان حسّاس است، خطیر است، کمیته‌ها جزو خطیرترین و حسّاس‌ترین مشاغل است؛ همه‌ی شما، چه مقامات بالاى کمیته، چه حتّى یک پاسدار معمولىِ کمیته، شما با زندگى مردم سروکار دارید، با جان و مال و عِرض مردم سروکار پیدا میکنید، اینها خیلى حسّاس و خطیر است ‌- شما باید خیلى متدیّن باشید، شما باید خیلى با خدا رابطه داشته باشید. توجّه به خدا و کمک گرفتن از خدا و دعا و نمازِ با حال و خواندن قرآن و رعایت تقوا و رعایت اخلاق اسلامى با مردم و ادب اسلامى و تسلیم نشدن در مقابل جلوه‌هاى فریبنده‌ی دنیا را یادتان نرود، فراموش نکنید. من هم مثل شما هستم؛ من هم همین کارهایى که دارم به شما میگویم، باید خودم به‌صورت مضاعف انجام بدهم. همه‌ی ما باید تقواى الهى پیشه کنیم. شماها جوان هستید، باصفا هستید، دلهایتان پاک است، روحهایتان صاف است، بی‌غشید، بی‌آلایشید؛ شما کارتان از ما راحت‌تر است؛ پیمودن این راه براى شما آسان‌تر از ما است. شما نسل انقلابید، بچّه‌ی انقلابید، نهال انقلابید؛ هم نهادتان ‌-نهاد انقلابی‌تان- هم خودتان. شماها میتوانید بندگان صالح و مؤمن و متعبّد و ذاکر و پرهیزکار و متّقی‌اى باشید. من توصیه میکنم این خصوصیّات را حفظ کنید. این وصیّت امام است.  امام تا آخرین لحظات هم ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند. همان ساعاتى که ما آنجا ساعات سختى را میگذراندیم ‌-از ساعت سه و چهار بعدازظهر تا ساعت ده و بیست دقیقه که آن حادثه‌ی تلخ اتّفاق افتاد؛(۹) این چند ساعت خیلى بر ما سخت گذشت، خیلى؛ قابل تصویر نیست- آقاى حاج‌احمدآقا، فرزند عزیز حضرت امام، یک چیزى گفتند؛ گفتند: پیش از ظهرى، امام روى تخت شروع کردند نماز خواندن، پی‌درپى نماز خواندند، پی‌درپى نماز خواندند؛ ایشان میگفتند نمیدانم نافله میخواندند، چه میخواندند؛ بعد پرسیدند که ظهر شده؟ گفتیم بله، آن‌وقت شروع کردند نماز ظهر را ‌-با نوافل آن- خواندن؛ نماز ظهر و عصرشان را خواندند، بعد شروع کردند به ذکر گفتن. ایشان گفتند که تا آن لحظه‌اى که امام این عارضه برایشان پیدا شد و در حالت کما رفتند، مرتّب پشت سر هم میگفتند سبحان‌ا‌لله‌ و ‌الحمدلله‌ و لااله‌الّاا‌لله‌ و ا‌لله‌اکبر، سبحان‌ا‌لله‌ و ‌الحمدلله‌ و لااله‌الّاا‌لله‌ و ا‌لله‌اکبر. تا آخرین لحظه، ایشان ذکر خدا میگفت؛ این براى ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم یعنى این، یعنى این کارهاى او را، این روحیّات او را باید ادامه بدهیم.‌ان‌شاءالله‌ استقامت و استحکامتان را حفظ کنید؛ این روزها دشمنها خیال میکنند که خواهند توانست در خلأ وجود حضرت امام شیطنت کنند، شرارت کنند؛ ‌الحمدلله‌ این حضور مردم مأیوسشان کرد؛ بایستى به این حضور در شهرها و به‌مناسبت عزادارى هم اکتفا نشود. عامّه‌ی مردم حضورشان همین است؛ شما حضورتان در مراکز خدمتتان است؛ باید قوى و محکم با سوداگران مرگ، با بدخواهان، با توطئه‌گران در محدوده‌ی مسئولیّتها و قلمرو فعّالیّت کمیته‌ی انقلاب اسلامى، قرص و محکم برخورد کنید؛ باید نشان بدهید که امّت امام و فرزندان امام، این را از امام یاد گرفته‌اند که خدا را همیشه شاهد و ناظر بدانند و اگر امامشان نیست، خداى امامشان با آنها است. مسئولیّتها را و مأموریّتها را خیلى قوى، خیلى محکم، با قاطعیّت کامل، با حضور وسیع و همه‌جانبه ‌ان‌شاءالله‌ انجام بدهید و دشمن را مأیوس کنید.  خب، من بیش از این دیگر ادامه نمیدهم. خداوند شماها را موفّق بدارد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی شماها را حفظ کند و شما را موفّق بدارد و روح آن عزیز محبوب فقید ما را از شماها شاد کند و دعاى حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) را ‌ان‌شاءالله‌ شامل حال همه‌ی شما و همه‌ی امّت اسلامى بکند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
227
1368/03/18
بیانات در دیدار وزیر دفاع و جمعى از فرماندهان و کارکنان نیروهاى سه‌گانه‌ی ارتش جمهورى اسلام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2081
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  حقیقتاً براى انسانى بزرگ و شخصیّتى بی‌نظیر مثل امام عزیز و بزرگوارمان جا دارد که برگزیده‌ترین انسانها و هوشمندترین ذهنها و صاف‌ترین و پاک‌ترین و بی‌غش‌ترین دلها و جانها از احساس تعظیم و تکریم سرشار بشوند. فرق است میان آن کسى، آن شخصیّتى که براى مقام او، سِمت ظاهرى او، انسان به او احترام میکند، از او تجلیل میکند، و میان کسى که شخصیّت او و عظمت او و عمق وجود او و آراستگی‌هاى گوناگون او، هر انسانى را ‌-هرچه بزرگ، هرچه قوى، هرچه هوشمند- وادار میکند به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم. امام عزیز ما از این نوع انسانها بود.  خصلتهایى که در امام بود ‌-که کم هم نبود- هر کدام از آنها به‌تنهایى کافى بود که از یک فردى که داراى آن خصلتها است، یک انسان بزرگ بسازد: بسیار خردمند، عاقل؛ بسیار هوشیار و زیرک، از انسانهاى بسیار بیدار، از آن کسانى که به‌آسانى میسّر نیست که انسان حقیقتى را در چشم او واژگونه جلوه بدهد؛ بسیار قاطع و داراى اراده‌اى حقیقتاً پولادین، هیچ مانعى بر سر راه او نمیتوانست به‌عنوان مانع، از حرکت به سمت آن هدفى که مورد نظر او بود خودنمایى کند؛ درعین‌حال انسانى بسیار رئوف و دل‌رحم و رقیق، چه در هنگام مناجات با خدا ‌-که آن یک نوع رابطه‌ی مخصوص است، که ازخودبی‌خود میشد- و چه در هنگام برخورد با نقطه‌هایى از زندگى انسانها که به‌طور طبیعى دلها را به عطوفت و رأفت وادار میکند؛ درعین‌حال داراى حسّ خویشتن‌دارى و تقوا، همان چیزى که معناى واقعى تقوا است، یعنى انگیزه‌هاى نفسانى، هواها و هوسها و همین چیزهایى که میدانید و میدانیم که چگونه بر دل انسانهاى بزرگ دنیا حکومت میکند ‌-کمتر آدم بزرگى را ما دیدیم و شناختیم که توانسته باشد خودش را از این هواها و هوسهاى گوناگون بشرى نجات بدهد، درحقیقت حاکم بر انسانهاى ضعیف، همین هواها و هوسها هستند- در برابر این جاذبه‌ها، این هواها، این هوسها که در هر بشرى وجود دارد، آن‌چنان ممتنع و آن‌چنان سرافراز [بود] که به قلّه‌ی رفیع او هیچ‌چیزى از این هوسها نمیتوانست دست‌اندازى بکند، او امیر هواهاى خود و خواهشهاى خود بود، خواهشها بر او امیر نبودند و حکومت نمیکردند؛ درعین‌حال در نهایت تواضع و فروتنى؛ درعین‌حال در نهایت صبر و بردبارى، سخت‌ترین حوادث در اقیانوس عظیم وجود او تلاطم ایجاد نمیکرد، بارها میشد ماها که مسئولین کشور بودیم، میرفتیم درحقیقت پناه میبردیم به ایشان ‌-خب میدانید نظام ما نوعى دشمنی‌ها داشته که در تاریخ نظامهاى انقلابى دنیا اصلاً بی‌سابقه است؛ مثلاً [اینکه] بلوک شرق و بلوک غرب با همدیگر متّفقاً تصمیم بگیرند به یک دولتى، به یک نظامى کمک نکنند و به دشمن او کمک کنند را کجا شما سراغ دارید؟ کجا دیگر چنین چیزى وجود داشته؟ اگر یکى به یک نظامى فشار می‌آورد، آن یکى سعى میکرد که از آن طرف به آن [نظام] قدرت و قوّت تزریق کند تا فشار دیگرى را خنثى کند، [امّا] اینجا هر دو فشار می‌آوردند؛ هشت سال جنگ بود، شما ارتشی‌ها با پوست و گوشت و استخوانتان جنگ را حس کردید، لمس کردید، دیدید که چه بود- و در یک شرایط سخت و دشوار گاهى ما مراجعه میکردیم به این بزرگوار، مثل یک اقیانوس عمیقِ آرام ‌-بدون هیچ تلاطمى- [بود] که نگاه به او آرامش میبخشید. این خصوصیّاتى بود که در او بود که من قادر نیستم خصلتهاى انسانى والاى این مرد بزرگى که مثل یک برقى در تاریخ ایران درخشید و خاموش شد را توصیف کنم؛ واقعاً قادر نیستم. من سالهاى متمادى خدمت امام بودم، از سال ۳۷ من با امام آشنا شده بودم، درس امام رفته بودم و در بحرانها، در دورانهاى گوناگون، همه‌جورش را دیده بودیم از این مرد بزرگ، این انسان استثنائى؛ اصلاً از نوع مردم زمان ما نبود، یک نوع دیگرى بود. واقعاً نمیتوانم خصلتها و خصوصیّات این مرد بزرگ را توصیف کنم؛ ابّهت او در عین تواضع او، با آن تواضعْ مردى بود در نهایت ابّهت.حالا که خورشید فروزان وجود او به افول گراییده و در این دنیاى ظلمانى دیگر نیست، حتّى کسانى که تا دیروز نسبت به او به چشم انکار و عناد نگاه میکردند، به ذکر فضایل و مناقب (۲) او زبان باز کرده‌اند. این خبرگزاری‌ها را و شخصیّت‌هاى سیاسى را نگاه کنید، حرفهایى که در این چند روزه زدند عبرت‌انگیز است؛ اینها تا یک هفته‌ی پیش حاضر نبودند درباره‌ی امام این حرفها را بزنند، امروز دیگر این حقایق را میگویند. این شخصیّت با این عظمت.  حقیقتاً من این ده سالِ دوران اخیرمان تا امروز را ‌-یعنى دوران بعد از پیروزى انقلاب را- به‌خاطر حضور امام در این ده سال، یک دوران استثنائى میدانم. انقلاب ما هم استثنائى است، مردم ما هم استثنائی‌اند، هدفهاى ما هم استثنائى است، دشمنی‌هایى که با ما میشود هم استثنائى است، [امّا] از همه استثنائی‌تر امام بود که ما متأسّفانه امروز از وجود او محرومیم. نعمت بسیار بزرگى بود و افسوس که از دست ما رفت، آن هم درحالی‌که دنیاى اسلام هنوز به رهبری‌هاى او و هدایتهاى او و شخصیّتى که او در انسانهاى مظلوم و مستضعف و ملّتهاى تحقیرشده‌ی دنیا میدمید، احتیاج داشتند.امروز جمعى از رهبران نهضتهاى بزرگ و معروف اسلامى دنیا، با من ملاقات داشتند؛ براى تسلیت آمده بودند. ای‌کاش حرفهاى آنها عیناً ضبط شده بود و به گوش مردم میرسید تا مردم ما میدیدند که چگونه تأثیر امواجى که از آن کانون جوشان و خروشان و آن مرکز بی‌نظیرِ انرژى و نور و حرارت ساطع (۳) میشد، به مسلمانان و انسانهاى مظلوم و مستضعف و تحقیرشده و ذلیل‌شده‌ی دنیا جان میداد و روح میداد و قدرت میداد که میتوانستند در برابر سیل تهاجمها و دشمنی‌ها ایستادگى کنند. همین چهره‌هاى معروفى که شما در دنیا اسمهایشان را شنیدید ‌-در لبنان، در فلسطین، در افغانستان، در بسیارى جاهاى دیگر و کشورهاى دیگر، که جداجدا با من ملاقات میکردند- همه‌ی اینها به من میگفتند این که تو گفتى که «ما یتیم شدیم»، این درباره‌ی ما صادق است، ما حقیقتاً یتیم شدیم! این حرف را میگفتند و تکرار میکردند.  خب برادران، ما در مقابل ضایعه‌ی بزرگى قرار گرفتیم، خلأ عجیبى در دنیاى معنویّت ما به وجود آمد، یک ثقل عظیمى را ما از دست دادیم؛ در میان ما بود، امروز دیگر نیست. لکن چند نکته اینجا وجود دارد که مخصوصاً شما برادران ارتش جمهورى اسلامى ایران و نظامیان، خوب است بدانید و به آن توجّه کنید:  یک نکته این است که شخصیّت هر انسانى ‌-غیر از آن عوامل و عناصرى که وجود خارجى او را تشکیل میدهد، یعنى جسمش، ذهنش، روحیّاتش، خصالش، خلقیّاتش، که اینها این وجود ظاهرى را، این شخصیّت ظاهرى را به وجود می‌آورند- یک مقوّمات دیگرى دارد که گاهى آنها نسبت به این عناصر تشکیل‌دهنده‌ی شخصیّت، جنبه‌ی زیربنائى دارند؛ آنها چیستند؟ افکارش است، جهان‌بینی‌اش است، دیدگاه‌هایش است. همه‌ی جهان‌بینی‌ها نمیتوانند این‌جور آدمى درست کنند. آن کسى که به خدا معتقد است، به قیامت معتقد است، به حضور در برابر پروردگار معتقد است، به زندگى پس از مرگ -به راهى که در آستانه‌ی مرگ در برابر انسان گشوده میشود و انسان مثل کسى که تازه وارد دنیا شده، وارد یک عالم دیگرى خواهد شد و نشئه‌ی دیگرى را طى خواهد کرد- معتقد است، به شهادت معتقد است، به توکّل به خدا معتقد است، کسى که این جهان‌بینى را دارد در دنیا جورى عمل میکند، کسى که این را ندارد جور دیگرى عمل میکند. جهان‌بینىِ هر انسانى در تشکیل شخصیّت او یک تأثیر اساسى دارد. یکى از این مقوّمات، هدفهاى او است؛ هدفمان چیست؟ شما هدفت چیست، بگو تا بگویم چه‌جورى میتوانى عمل کنى، کجاها میتوانى بروى، تا کجا قدمت براى جلو رفتن کشش دارد؛ فرق میکند. هدفهاى بزرگ به‌خودی‌خود حرکتهاى بزرگ و شخصیّت‌هاى بزرگ را تولید میکند؛ هدفها و آرمانهاى انسان، افکار او و تأمّلات او ‌-درباره‌ی زندگى، درباره‌ی انسان، درباره‌ی آینده، درباره‌ی جامعه، درباره‌ی وظایف بشر‌- عناصر سازنده‌ی شخصیّت یک انسان است. خب، امام اگرچه عوامل و عناصر و مقوّماتى که وجود ظاهرى او را به وجود می‌آورد و تشکیل میداد را با خود برد، امّا افکار، آرمانها، جهان‌بینى، هدفها، توصیه‌ها، راه‌ها، ابزارها را در اختیار ما گذاشت؛ ما اینها را داریم. بخش عظیمى از شخصیّت امام الان در دست ما است، در اختیار ما است. ما با اینها چگونه عمل خواهیم کرد؛ این اصل قضیّه است.من میگویم آرمانهاى اعلام‌شده‌ی به‌وسیله‌ی امام، برترین و والاترین آرمانها است. ما اینها را دنبال میکنیم، آرمانهاى ما است. این ملّتى که می‌بینید این‌جور دارند بر سر و سینه میزنند و اشک میریزند و دلها در سینه‌ی اینها تاب ماندن ندارد و اگر میتوانستند ‌-هر کدام- همه‌ی دنیا را میدادند تا امام را یک لحظه به حیات برگردانند، این کار را میکردند؛ اینها دنبال آن افکار امامند؛ امام را براى خاطر فکرش، ایده‌اش، آرمانش، راهش، مجاهدتش، مقاومتش در این راه، دوست میدارند. ما آنها را نگه میداریم؛ آن آرمانها، آرمانهاى ما، آرمانهاى این مردم، آرمانهاى شما، آرمانهاى رزمندگان، اینها است. آن افسر جوانى که زن جوان دارد، دو تا بچّه دارد، پدر و مادر آرزومندى دارد که دوست میداشتند بچّه‌شان لباس افسرى بپوشد و نگاه کنند به او و لذّت ببرند، وسیله‌ی آسایش دارد، خانه‌ی سازمانى دارد، کولر دارد، یخچال دارد، در زمستان شوفاژ دارد؛ این بعد بلند میشود میرود در جبهه‌ی غرب، در جبهه‌ی جنوب، میشود فرمانده یک گروهان، میشود فرمانده یک گردان؛ شب نمی‌شناسد، روز نمی‌شناسد، گذشتِ هفته‌ها و ماه‌ها نمی‌شناسد، گرد و غبار نمی‌شناسد، گرسنگى نمی‌شناسد، جیره‌ی جنگى نمی‌شناسد، همه‌ی اینها را تحمّل میکند، صد بار گلوله‌ی توپ جلوى پایش، پشت سرش، پشت چادرش، پشت سنگرش منفجر میشود، از بودن در آنجا پشیمان نمیشود، متمایل به زندگى راحتِ در تهران یا شهرستان نمیشود؛ بعد هم در یک عملیّات تا میبیند که نیروهاى او احتیاج به تقویت روحى دارند، خودش بلند میشود، تفنگش را برمیدارد و راه می‌افتد میرود در کنار نیروهایش یا پشت سر آنها یا جلوى آنها، بعد هم همان جا به شهادت میرسد؛ این اگر آن جهان‌بینى و آن آرمان را نداشته باشد، این کار را نمیکند. بعد پدر و مادر او به جاى اینکه بیایند گریه کنند، اشک بریزند، پیش من بیایند، پیش این یکى بروند، پیش آن یکى بروند، گله کنند، شِکوه کنند، نوازش بطلبند، می‌آیند می‌ایستند، سینه‌شان را سپر میکنند، در شهادتِ پسر رشیدشان، آرزویشان، امیدشان، جوانشان، شیرینى پخش میکنند؛ بعد هم میگویند اگر ما دو [فرزند] دیگر هم داشته باشیم میفرستیم. این فقط با آرمانهاى امام ممکن است؛ بدون آن اصلاً امکان ندارد.  این آرمانهاى امام است، آرزوهاى او است؛ اینها زنده است، از هر چیزى زنده‌تر. دنیا هم الان از آنها دارد میترسد. خبرگزاری‌ها در دنیا و محافل تحلیلگر سیاسى لحظه‌به‌لحظه‌ی اینجا را زیر ذرّه‌بین گذاشته‌اند؛ ساعت اوّل یک چیز میگفتند: رهبرى جدید چنین خواهد کرد، چنان خواهد کرد؛ بعد که دیدند نخیر، راه ما راه امام است، هدفهاى ما هدفهاى امام است، درس ما توصیه‌هاى امام است، او همواره معلّم ما بود و معلّم ما خواهد ماند و ما برتر، والاتر، شیرین‌تر، مقدّس‌تر، شایسته‌تر براى فداکارى از هدفهاى اعلام‌شده‌ی او هدفى و راهى و آرمانى را سراغ نداریم تا انتخاب بکنیم، بعد که اینها را دیدند لحنها عوض شد. از آن آرمانها میترسند. از شخص هم به‌خاطر همان آرمانها میترسند. تو در نماز عشق چه خواندى؟ (۴)  نکته‌ی دوّم؛ شما برادران ارتشى و دیگر نظامیان ‌-سپاه و نیروهاى بسیجى در هنگام حضور در دستگاه‌هاى رزم و نیروهاى انتظامى- با بقیّه‌ی ملّت ایران یک تفاوتى دارید؛ به تعبیر بهتر یک امتیاز دارید؛ آن امتیاز این است که این رهبر -که رهبر همه بود- مستقیماً فرمانده شما بود. من بارها به ارتشی‌ها گفتم که در دنیا «فرمانده کلّ قوا»ى عارفِ عاشقِ الهىِ حکیم، دیگر سراغ نداریم؛ نه امروز، نه در گذشته؛ مگر دوران پیغمبران. بله، سلیمان پیغمبر هم مثلاً فرمانده نیروهاى مسلّحِ زمان خودش بود و پیغمبر بود؛ یا رسول گرامى اسلام؛ دیگر بعد از آن سراغ نداریم. یکى از همه غلیظ‌تر و خشن‌تر، یا از همه متقلّب‌تر و زیرک‌تر، یا کسى که به غصب و وراثت و امثال اینها مقامى را گرفته، در مرکز فرماندهى قرار میگیرد؛ غالباً این‌جورى است. آنجایى هم که رؤساى کشورها هستند و فرضاً با انتخابات و شیوه‌ی دموکراسى سر کار آمده‌اند، آدمهاى معمولی‌اند؛ با همان احساساتِ آدمهاى معمولى، با همان هواها، با همان هوسها، با همان ضعفهاى بی‌شمار؛ ما از نزدیک هم بسیارى از این سران را دیدیم، زندگی‌هایشان را دیدیم، خصلتهایشان را دیدیم، روحیّاتشان را دیدیم، ضعفهایشان را شناختیم. هیچ جاى دنیا ‌-نه امروز، نه در گذشته- ما سراغ نداریم که نیروهاى نظامى که کارشان حراست و دفاع از ناموس یک ملّت و حیات شرافتمندانه‌ی یک ملّت در مقابل تجاوزگران است، در زیر فرماندهى انسانى باشند که او با خدا در ارتباط قلبى و دائمى است؛ انسانى است معنوى؛ انسانى است الهى؛ انسانى است عارف؛ انسانى است با رقیق‌ترین احساسات بشرى و درعین‌حال با قاطعیّت و صلابتى که کمتر فرماندهى ‌-حتّى از فرماندهان رزمىِ معروف دنیا- از آن برخوردار بوده؛ کمتر، نمیگویم هیچ نبوده. این دیگر در دنیا هیچ جا وجود ندارد. و آن قلّه‌ی جوشان، باید خصوصیّات خودش را به نیروهاى نظامى بدهد و نیروهاى نظامى باید جذب کنند. من دارم به شما عرض میکنم: برادران عزیز، ارتشیان، نیروهاى مسلّح! شما از مردم عادّى باید معنوی‌تر، پاک‌تر، بی‌آلایش‌تر، در راه هدفهاى الهى مصمّم‌تر باشید؛ چون شما تحت فرماندهى آن‌چنان انسان والایى قرار دارید.  و این فرمانده بزرگ از هر کسى بیشتر به گردن ارتش حق دارد. شاید ما باز این را هم کمتر داشته باشیم، البتّه در دنیا هست جاهایى که ارتشها براى مردم محبوبند امّا در اینجا چنین چیزى در گذشته سابقه نداشته ‌-خب شما میدانید، حالا شاید جوان‌ترها کمتر بدانند؛ آنهایى که یک ذرّه‌اى گذشته را می‌شناسند، خوب میدانند- ایشان ارتش را محبوب مردم کرد. الان شماها ‌-ارتشی‌ها- مورد محبّت مردمید؛ مردم از ته دل شماها را دوست دارند. ایشان تا آخر از ارتش دفاع کرد؛ تا آخر. بعد از آتش‌بس تا همین اواخر، بارها سرِ قضایاى مختلف ‌-وزارتها، نیروها، طرحهاى گوناگون و مانند اینها- پیشنهادهاى مختلف میشد، گاهى هم روى آنها جنجال میشد؛ پیشنهادهایى که اگر بنا بود عمل بشود، هویّت ارتش را به خطر می‌انداخت. بودند کسانى که از این پیشنهادها داشتند؛ البتّه در سطوح بالا نه، در سطوح متوسّط. آن که قرص و محکم در مقابل همه‌ی این حرفها ایستاد و قاطع ‌-با یک سخن، با یک حرکت- همه را نفى کرد، شخص شخیص امام عزیزمان بود. خب، حالا سعى کنیم تا آنجایى که ممکن است، با استفاده‌ی از عناصر معنوى شخصیّت این بزرگ‌مَرد کم‌نظیر تاریخ که خوشبختانه در زمان ما حضور داشت و ما توانستیم او را ببینیم، سخن او را بشنویم، صدایش به گوشمان بخورد؛ حرکات او، وجنات (۵) او، نگاه او، حرکت دست او، همه‌ی این چیزهاى پُرمعنا و تماشاکردنى و دیدنى و نقل‌کردنى که این چیزها از شخصیّت‌هاى بزرگ در تاریخ نقل میشود، اینها را از او ما به چشم خودمان ببینیم و لمس کنیم و مشاهده کنیم. این شانس را ماها داشتیم، حالا هم که افکار او و رهنمودهاى او در اختیار ما است. ما این را باید قدر بدانیم.  من در آینده، بیشتر با ارتش صحبت خواهم کرد و چیزهاى لازمى را به ارتش توصیه خواهم کرد و آن چیزهایى که ارتش ما را حقیقتاً به یک ارتش ممتاز بدل خواهد کرد با شما در میان خواهم گذاشت. الان هم ارتش ما، انصافاً ارتش بسیار والایى است. خیلى چیزها در شما هست که در دیگران نیست: شما ارتشى هستید که براى کشورتان و ملّتتان ده سال جنگیدید. کمتر ارتشى در دنیا این‌جورى است؛ خیلى از ارتشها هستند که در این بحرانها قرار نگرفتند، این‌جور امتحانى به مردمشان ندادند، لااقل این‌جور شرایط دشوارى نداشتند؛ شما شرایطتان هم دشوار بوده، با وجود شرایط دشوار ده سال جنگیدید؛ جنگ تحمیلى هشت سال بود امّا شما با دشمن ده سال جنگیدید؛ از قبل از شروع جنگ تحمیلى، ارتش در جبهه‌ها بود؛ از ماجراى پادگان مهاباد در هفته‌ی اوّل پیروزى انقلاب، (۶) ارتش در میدان بود. و بنده از نزدیک شاهد بودم؛ داخل پادگانهایتان را دیدم؛ خطوطتان را دیدم؛ قرارگاه‌هایتان را دیدم؛ آن انسانهاى وارسته‌اى را که هفت سال، هشت سال، شش سال گذشت و خانه‌ی آنها سنگر بود و ویلاى آنها چادرِ توی‌بیابان‌زده بود، از این قبیل فراوان دیدم: خلبانهاى شجاع، کادرهاى پروازى و غیر پروازى نیروى هوایى، عناصر دریایى، شرایط سخت دریا، جبهه‌هاى زمینى، بخشهاى پشتیبانى ارتش؛ مثل دستگاه‌هاى صنایع و آموزشگاه‌ها و امثال اینها. حقّاً و انصافاً شما امتحان خوبى دادید. من این را با قوّت و قدرت میگویم، براى خاطر ملاحظه‌ی حال و دل کسى هم نیست، واقعیّت قضیّه است: ارتش امتحان خوبى داد. کمتر دستگاهى مثل ارتش، مورد توجّه دشمن بود. رادیوهاى بیگانه، شایعات گوناگون، سازمانهاى پلیدِ خبیثِ مأیوس از همه‌چیز، مزدورهاى آمریکا و بعضى کشورهاى دیگر، ارتش را هدف گرفتند که نفوذ کنند، که رخنه کنند، که ناخنک بزنند، که یکى را ‌-یک گروهى را، یک تشکیلاتى را، یک قشرى را- خراب کنند؛ کمتر جایى هدف این همه خباثت و بدجنسى دشمن قرار گرفت، آن‌قدرى که ارتش قرار گرفت. با وجود اینها شما قرص و محکم ایستادید، حرکت کردید، عناصر ناباب را پرت کردید، مثل دندان فاسدى کندید انداختید دورْ پشت سرتان، نگاه هم نکردید! اینها امتحانات بسیار خوبى بوده که شما دادید. ارتش ما یک ارتش محبوب است: هم محبوب مردم است، هم محبوب ماها است. بنده خودم ارتش را از صمیم قلب دوست میدارم، چون آن را تجربه کردم؛ دیدم آنجایى که از او توقّعى میرود، آنجایى که وظیفه‌اى بر دوش او است، آنجایى که باید خودش را نشان بدهد، چگونه نشان میدهد و چگونه فداکارى میکند. خب، حالا بعدها حرفهایى در این زمینه داریم. خوشبختانه جانشینى فرماندهى کلّ قوا را امام عزیزمان جاى خوبى گذاشتند، بنده هم تأیید خواهم کرد؛ (۷) و برادر عزیزمان جناب آقاى رفسنجانى از چهره‌هاى حقیقتاً مغتنم و ارزنده‌ی ما است، ایشان شخصیّت ممتازى هستند و من حقیقتاً آن روز خوشحال شدم، (۸) امروز هم از اینکه ایشان این مسئولیّت را داشته باشند خوشحالم.  آنچه امروز میخواهم به شما بگویم فقط یک جمله است و آن این است که شما تا آنجایى که میتوانید آمادگی‌هایتان را زیاد کنید؛ نه به معناى اینکه جنگى خواهد شد؛ نه، ما خیلى بعید میدانیم که دشمنانْ تجربه‌ی ناکامِ گذشته‌ی خودشان را بار دیگر تکرار کنند؛ نه به معناى اینکه ما آتش‌بس را متزلزل می‌بینیم، نه، آتش‌بس هست ‌-البتّه طرف مقابل شرارتهایى میکند، لیکن آتش‌بس، آتش‌بس است، خوب است؛ مذاکرات هم ادامه دارد، به نتایج خوبى هم ‌ان‌شاءالله‌ خواهد رسید، ما هم تصمیم داریم که مذاکرات مربوط به قطعنامه‌ی ۵٩۸ را پیش ببریم، باید پیش برود و باید به یک نقطه‌ی درست‌وحسابى برسد- اینها همه به جاى خود محفوظ، امّا شما که ارتش هستید نباید نگاه کنید که مذاکره در چه حال است تا شما چه‌کار کنید؛ نه، مذاکره هرچه هست، قطعنامه هرچه هست، طرف مقابل هر کار میخواهد بکند، این ارتباطى ندارد به اینکه ارتش بایستى هر روزش آماده‌تر از دیروز باشد؛ این یادتان باشد. بسرعت باید واحدهایى که در جبهه هستند، آن نظمِ ممتاز را ‌-آنکه شما به آن در طبقه‌بندى کیفیّت‌ها میگویید عالى- پیدا کنند. نه خوب و نه بسیار خوب، بلکه عالى؛ همّت را باید این قرار بدهید. این باید بشود؛ ارتش مناسب جمهورى اسلامى این است: انضباط، عالى؛ روحیه، عالى؛ تجهیزات، تا هرچه بتوانید ‌-تجهیزات را نمیگویم عالى، چون ممکن است کشور نتواند امروز یک تجهیزاتى را که شما لازم دارید برایتان فراهم بکند- امّا آمادگى باید عالى باشد؛ پرداختن به تعمیر و نگهدارى و پشتیبانى و اهتمام به خودکفایى و این ساختن‌ها و تولید کردن‌ها و ابتکار کردن‌ها و آفرینش‌هایى که در ارتش هست ‌-که دیدید در وصیّت‌نامه‌ی الهى ـ سیاسىِ امام، وقتى اسم خودکفایى را ایشان می‌آورند، میگویند دولت و ارتش- (۹) در درجه‌ی عالى. به خوب و بسیار خوب بنده قانع نمیشوم؛ عالى. حرکت را باید این قرار بدهید، همّت را باید بر این بگذارید. و من میگویم میشود. اینکه در این وصیّت‌نامه‌ی سیاسى _ الهى، ایشان مرقوم داشته بودند ‌-که من خواندم در مجلس خبرگان- که امروز چیزهایى را با قیمت ارزان‌تر میسازند، (۱۰) این همان گزارشى است که من آن سال به ایشان دادم؛ رفتم به ایشان گفتم آن روز وقتى این قطعه را میخواستند تعمیر کنند، سوار هواپیما میکردند، میبردند آنجا، بعد برمیگرداندند و آن‌قدر خرجش میشد، [امّا] امروز همین قطعه در داخل کشور ما دارد تعمیر میشود یا تولید میشود و این‌قدر خرجش میشود؛ و این امام را تحت تأثیر قرار داد ‌-من هم از روى اطّلاع میگفتم؛ شایعات و شنیدن و اینها نبود؛ نخیر، من در جریان عمل بودم- و ملاحظه کردید ایشان این را در وصیّت‌نامه‌ی سیاسى _ الهی‌شان آوردند. این روندها را ادامه [بدهید]. میشود؛ من هر کس بگوید: «این کار نمیشود، نمیتوانیم»، او را متّهم میکنم به کوتاهى همّت. هیچ کارى نیست که از انسان ساخته نباشد. انسان نیرومندتر از همه‌ی این حرفها است و میتوان کارهاى نشدنى را با قوّت اراده و تصمیم، شدنى کرد. نظمتان، انضباطتان، آموزشتان، پشتیبانی‌هایتان، تا آنجایى که بشود تجهیزات و ابزارتان، باید برود بالا؛ بخصوص در منطقه‌ی مرزى؛ مسئولین ارتش، نیروى زمینى، بایستى به‌صورت ویژه به واحدهایى که آنجا هستند بپردازند، هرگونه ساییدگى را در آنها از بین ببرند ‌-شسته و رُفته و آماده و نشان‌دادنى؛ قابل ارائه، قابل عرضه- که هر کس نگاه میکند، تا واحد را دید ‌-آرایش واحد را و کیفیّت استقرار یگانها را یا افراد را یا ابزارها را‌- و نزدیک رفت و ابزار را از نزدیک دید، بفهمد که فرماندهى قوى و کیفیّت بالایى بر این واحد حکم‌فرما است. این باید باشد. عیناً همین مسئله در تجهیزات هوایى هست، عیناً همین مسئله در تجهیزات دریایى هست. و البتّه وزارت دفاع و سازمان صنایع، خوب میتواند در این زمینه مؤثّر باشد و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ همه دست به دست هم بدهیم.  یک جمله‌ی کوتاه هم به برادران عزیز عقیدتى _ سیاسى عرض بکنم؛ حرفى است تکرارى، امّا لازم. نقش شما برادران عزیزِ عقیدتى _ سیاسى در رساندن ارتش به آن نقطه‌ی مطلوب ‌-نمیگویم خوب؛ آنچه در حدّ بالاى خوب بودن است، همان که آدم میخواهد و مطلوب است- نقش بسیار مؤثّرى است؛ زیرا که ایمان قلبى و دینى، تأثیر بسیار فراوانى در حرکتهاى سازنده دارد؛ درست برعکس آنچه سالهاى سال، تبلیغات غربى و استکبارى تبلیغ کرده بود که دین را مایه‌ی تخدیر (۱۱) و چرت زدن و یک گوشه‌اى خزیدن و از دنیا قهر کردن معرّفى کرده بود. مظهر آن، امام بود؛ امام یک دَیّن (۱۲) واقعى و متدیّن واقعى بود؛ ببینید با دنیا و با سیاست و با حوادث و با سازندگى چگونه برخورد میکرد. اثر دین این است. آنهایى که میگفتند دین تریاک ملّتها است و افیون ملّتها است، (۱۳) آنها دین را نشناخته بودند؛ شاید هم سوءنیّتى نداشتند ‌-نمیدانم- دین را نشناخته بودند؛ یک چیز بی‌ربطى به نام دین در دسترسشان دیده بودند، دیده بودند تخدیرکننده است، فکر کرده بودند دینْ تخدیرکننده است؛ نه، دینْ تخدیرکننده نیست؛ آن چیزها ممکن است تخدیرکننده باشد. دین اسلام برانگیزاننده و احیاکننده است. این را برادران عقیدتى _ سیاسى میتوانند خوب تأمین کنند. و امیدوارم که خداوند به این برادران عزیز هم توفیق کامل بدهد تا با سازمان‌دهى قوى، خوب و روشهاى ابتکارى و با استفاده از حدّاکثر خلقیّات و خصلتها و خصوصیّات جاذبه‌آفرین و کشش‌دار، ‌ان‌شاءالله‌ این مقصود را عملى کنند.خب، ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید و خداوند به شماها کمک کند و توفیق بدهد تا بتوانید راه امام عزیز و فقید بزرگوارمان را ادامه بدهید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
228
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از علما و مبارزان لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43985
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده خیلى از شما به‌خاطر همدردی‌تان در این مصیبت بزرگ تشکّر میکنم و به‌خاطر پشتیبانی‌تان در کار بزرگى که در پیش داریم در باب لبنان، باید به شما برادران عزیز عرض کنم که مسئله‌ی لبنان براى ما یکى از مسائل اوّل به حساب می‌آید؛ همچنین در زمان حیات امام عزیزمان همین‌طور بود. ما همان خط را با همان احساس و روحیه دنبال میکنیم. ما احساس میکنیم که لبنان با یک توطئه‌ی استکبارى روبه‌رو است؛ هدف هم در درجه‌ی اوّل، کوبیدن جریان اسلامى و خطّ اسلامى در آنجا است. با این همه معتقدیم دشمن قادر نیست این خط را بشکند. ما اعتقاد داریم همه‌ی نیروهاى مؤمن لبنان و همه‌ی جهتهایى که هدف و توطئه‌ی دشمن را می‌شناسند، باید در یک صف واحد قرار گیرند. البتّه دشمن سعى میکند در ایجاد اختلاف، بین شیعه و شیعه، بین شیعه و سنّى، بین فِرَق مختلف سیاسى؛ باید بر اینها فائق آمد. درصورتی‌که ما متّحد باشیم دشمن قوى نیست. ما در کنار شما هستیم؛ ما مسئله‌ی شما را مسئله‌ی خودمان میدانیم؛ ما حقیقتاً هیچگونه جدایى بین شما و خودمان قائل نیستیم. من بر یک نکته میخواهم تکیه کنم و آن این است که شما از همه‌ی نیروى خود استفاده کنید و نگذارید برادرکشى، بین شیعه زمینه پیدا کند. این خیلى قلب ما را میفشارد.
229
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از علماى کردستان عراق
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43986
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  من خیلى متشکّرم. مصیبت بزرگى بر ما وارد شد که حقیقتاً دلهاى ما را جریحه‌دار کرد و امیدواریم که خداى متعال که با تحمّل این مصیبت، ما را مشمول ثواب صابرین کند. البتّه ما میدانیم که خداى متعال از امام عزیز ما حمایت میکرد. او زنده است؛ همچنان که بعد از حضرت محمّد خیلى [از مردم] میگفتند محمّد مرده است [امّا خداى متعال زنده بود]. ما احساس میکنیم براى کسب رضاى الهى باید از خداى متعال اطاعت کنیم و دین خدا را حمایت کنیم؛ اگر چنین شد، خدا هم به ما کمک میکند. ما عمیقاً شما را دوست میداریم؛ در شماها ایمان به اسلام را ما حس کرده‌ایم. امیدواریم خداوند به شما کمک کند و قدمهاى شما را محکم و استوار کند.
230
1368/03/18
بیانات در دیدار دبیرکلّ اتّحادیّه میهنى کردستان عراق
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43987
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از بیانات تسلیت‌آمیز شما [متشکّرم]. حقیقت همین است که گفتید؛ فقدان بزرگى بود و حادثه‌ی سنگینى بود. ما هم امیدوار هستیم که بتوانیم از دل این مصیبت و از نیروى عظیمى که در فضاى عاطفى مردم ما به وجود آمده، براى همیشه‌ی انقلاب استفاده کنیم. مسئله‌ی عراق مسئله‌ی مهمّى است؛ از چند جهت براى ما حائز اهمّیّت است و ما حقیقتاً به این مسئله‌ی عظیم اهتمام داریم. امیدواریم خداوند به ما کمک کند.
231
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از علماى لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43984
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  از بیاناتى که برادران عزیز در عظمت این مصیبت و عظمت امام عزیزمان بیان کردید متشکّرم. امام عزیز همیشه مسئله‌ی لبنان را یک مسئله‌ی بزرگ و جدّى میدانست. ما همیشه در حوادث سنگین لبنان و در این امتحانهاى بزرگى که در این چند سال بر شما گذشته، دلمان با شما بوده است. ما احساس میکنیم که امتحان بزرگى متوجّه مردم لبنان بود. امروز سیاستهاى بزرگ استعمارى متوجّه به لبنان است و براى آنها لبنان یک مسئله‌ی مهم به حساب می‌آید. آمریکا خیال میکرد که مسئله‌ی فلسطین تمام شد؛ شما در لبنان این تخیّل غلط آمریکا را بر هم زدید. شما نشان دادید که لبنان مثل خنجرى در پهلوى همه‌ی کسانى که از اسرائیل حمایت میکنند قرار دارد. مبارزات شما مسلمانان موجب شد که آتش مقدّسى در خود فلسطین هم مشتعل شود و ما امروز احساس میکنیم که اگر لبنان و فلسطین با هم مظلوم قرار گرفتند، با هم [نیز] در مقابل اسرائیل ایستاده‌اند. ما همواره مسئله‌ی لبنان را مسئله‌ی خودمان میدانیم. شما در شرایط سختى مقاومت خودتان را ادامه دادید و نشان دادید که شایسته‌ی [عنوان] مجاهد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ هستید. شکّى نیست که مقاومت و ثبات شما، دیگران را هم بیدار خواهد کرد. ما براى همه‌ی مبارزان عزیز لبنانى احترام قائلیم؛ معتقدیم که مؤمنین شیعه و سنّى در نقاط مختلف باید همگام و هم‌صدا باشند تا بتوانند توطئه‌اى که تجزیه‌ی لبنان را هدف گرفته خنثى کنند.
232
1368/03/18
بیانات در دیدار رهبر شیعیان پاکستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43979
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ وجود شما را حفظ کند. فقدان حضرت امام خمینى چیزى نیست که انسان تسکینى پیدا کند. ایشان علاقه‌ی بخصوصى به شماها داشتند. ایشان در شهادت مرحوم عارف حسینى واقعاً متأثّر بودند. (۲) ایشان همیشه نسبت به شما احساس محبّت میکرد. ما باید سعى کنیم و از خداى متعال کمک بخواهیم و بیش از همیشه تلاش کنیم. ما مثل زمان حضرت امام در کنار شما هستیم و از شما حمایت میکنیم.  
233
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى جمعیّت وفاق العلماى شیعه‌ی پاکستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43980
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خیلى خوش‌آمدید. برادران عزیز! شما همیشه برادران علماى شیعه‌ی ما هستید. سلام مرا به همه‌ی برادران جامعة‌المنتظر (۲) برسانید. ما مثل زمان امام، راه خودمان و ملّت ایران را ادامه خواهیم داد و با استمداد از عنایات الهى، آن راه را دنبال خواهیم کرد. امید داریم بتوانیم روح بزرگ او را از خودمان راضى کنیم. فریضه‌ی اصلى و حتمى در پاکستان، براى شما یکپارچه کردن شیعه در پاکستان است.
234
1368/03/18
بیانات در دیدار رئیس و جمعى از اعضاى مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43981
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  برادران عزیز، اعضاى هئیت رئیسه‌ی مجلس اعلا و بقیّه‌ی برادران! خیلى متشکّرم. همان‌طور که گفتید، واقع مطلب این است که فقدان ایشان ضایعه‌ی بزرگى براى اسلام بود و همه‌ی ما را یتیم کرد. امام خمینى (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) این راه سنگین را با عقل و حکمت و قاطعیّت خود پیمود؛ اینها همه بود. ایشان این راه را با خلوص، صفا، معنویّت خود پیمود. ما رقّت قلب ایشان و تضرّع ایشان و توکّل ایشان را دیده و می‌شناسیم. ما معتقدیم که هم در قضیّه‌ی عراق و هم در همه‌ی قضایاى مسلمین، اگر بتوانیم مسئله‌ی توکّل به خدا و استمداد از خدا را مورد استفاده قرار دهیم، موفّق خواهیم شد. ما در قضیّه‌ی عراق و در قضیّه‌ی شخص جنابعالى و مجلس، همان جهت‌گیرى حضرت امام را دنبال خواهیم کرد و ‌ان‌شاءالله‌ به همان شکل که ایشان میخواستند، ادامه خواهیم داد. از خداى متعال میخواهیم که به ما و به شما کمک کند؛ نیّتهاى ما را براى خودش خالص کند. بنده از جنابعالى و آقایان ‌-به‌خاطر همدردى و تسلیتتان- تشکّر میکنم. ما همیشه شما را از خودمان میدانیم و بعد از این هم همین‌طور خواهد بود.
235
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى جهاد اسلامى فلسطین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43982
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  شما بیش از هر کس دیگرى ما را به یاد امام می‌اندازید زیرا امام بیش از هر کس دیگر یک فلسطینى بود. من روح امام را در سخنان شما می‌یابم و همان روشن‌بینی‌و همان ایمان و همان عزم راسخ را در سخنان شما مشاهده میکنم. شما مطمئن باشید که ما مسئله‌ی فلسطین را هرگز فراموش نخواهیم کرد؛ ما هیچ قضیّه‌اى را به اندازه‌ی مسئله‌ی فلسطین اهمّیّت نخواهیم داد. امام از ۲۶ سال پیش مسئله‌ی فلسطین را در شمار هدفهاى مهمّ خودشان قرار دادند؛ تا آخر هم ایشان مسئله‌ی فلسطین را با همان اهمّیّت و بیشتر، همواره در افکار و دستورات خودشان قرار دادند. ما میدانیم که قدرتمندان بزرگ عالم در نقطه‌ی مقابل شما در مسئله‌ی فلسطین ایستاده‌اند ولیکن من به‌طور قاطع میگویم این به‌هیچوجه از امید ما نسبت به پیروزى فلسطین نمیکاهد. امروز بحمدا‌لله‌ حرکت مظلومانه‌ی شما فلسطینی‌ها دنیا را به خود معطوف کرده. ما معتقدیم که با روحیه‌ی شما و با ایمان شما و با اخلاصى که در مردمتان هست، این حرکت ‌ان‌شاءالله‌ ادامه پیدا میکند. من خوشحالم که یک بار دیگر شما را در کنار خودم میبینم و مطمئنّاً ما مثل گذشته در جهت حرکت مسئله‌ی فلسطین کوشا خواهیم بود. ما معتقدیم که این ضایعه براى مردم عزیز فلسطین و مبارزین فلسطین، به همان سنگینى است که براى مردم ما هست. من خواهش میکنم که سلام من و تسلیت من را به همه‌ی برادران عزیز فلسطینى ‌-در رهبرى مبارزه و در آحاد مردم- ابلاغ کنید.
236
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از احزاب و سازمانهاى اسلامى افغانستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43983
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از جناب آقاى مولوى منصور ‌-برادر بسیار عزیزمان- و از همه‌ی برادران مجاهد افغان که به‌عنوان نمایندگى تشریف آورده‌اید براى تسلیت به ملّت ایران در این مصیبت سنگین و اندوه‌بار، صمیمانه تشکّر میکنم. ملّت افغانستان و قضیّه‌ی افغانستان براى امام عزیزمان (قدّس ا‌لله‌ نفسه الزّکیّة) یک قضیّه‌ی مهم بود، ایشان تا لحظه‌ی آخر ایستادند. ما در کشورمان صدمات قابل توجّهى را تحمّل کردیم به‌خاطر ملّت افغانستان و گفتیم که ملّت افغانستان باید سرنوشت خود را خود به دست بگیرد. از خدا میخواهیم که به شماها کمک کند تا بتوانید براى آینده‌ی افغانستان یک بنا و پایه‌ی خوبى پایه‌گذارى کنید. ما معتقدیم این ممکن است. ما به‌هیچوجه مأیوس نیستیم. ما عقیده داریم مجاهدین با همان اراده‌اى که توانستند دشمن را بیرون کنند، خواهند توانست یک دولت خوبى به وجود آورند. علاج امروز افغانستان اتّحاد است. برادران ائتلاف و خارج از ائتلاف، همه باید وحدت کنند. ما شما را از خودمان میدانیم. ما راه امام را در همه‌ی هدفها، از جمله قضیّه‌ی افغانستان، ادامه خواهیم داد.  
237
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى جنبش حزب‌ا‌لله‌ لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43976
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم متقابلاً به شما برادران عزیز و یکایک برادران عزیز در لبنان تسلیت عرض میکنم. ایشان پدر ما و شما بود و همه‌ی ما در این مصیبت جان‌کاه عزاداریم. ایشان نسبت به مسائل لبنان اهتمام خاصّى داشتند. ایشان نسبت به برادران حزب ا‌لله‌ و مبارزین مؤمن لبنان علاقه‌ی خاصّى داشتند. شما کسانى هستید که یکى از آرزوهاى بزرگ امام را به سمت تحقّق و عمل پیش بردید؛ آن هدفى که به آن اشاره میکنم، محو و نابودى اسرائیل است. شما در راه مبارزه‌ی با حکومت غاصب اسرائیل مبارزه میکردید و این، دل امام ما را شفا میداد. شما کسانى هستید که در مبارزاتتان با همه‌ی شدّتها و سختی‌ها خطّ دقیق و صراط مستقیمِ «نه شرقى، نه غربى» را پیاده کردید و این براى امام عزیزمان بسیار بزرگ و ذی‌قیمت بود. ما مثل زمان حیات آن بزرگوار از مبارزات شما حمایت میکنیم. شما هم مبارزات را همان‌طور که امام خمینى دوست میداشتند ادامه دهید. در صحنه‌ی لبنان، امروز سیاستهاى تجاوزگر جهانى در حال تلاشند. هدف همه‌ی آنها این است که نیروى مقاوم در مقابل اسرائیل را تضعیف کنند و اگر میتوانند آن را محو کنند. ما مطمئنّیم که آنها موفّق نخواهند شد. شما که براى خدا و در راه حق قیام کرده‌اید خواهید ماند و دشمنان شما هستند که نابود خواهند شد. مهم این است که ما امید را و توکّل به خدا را و اعتماد به نفْس را فراموش نکنیم. البتّه اعتقاد ما این است که همه‌ی نیروهاى مؤمن در لبنان و همه‌ی جهاتى که میتوانند امروز در خطّ واحدى در مقابل توطئه‌ی دشمن قرار بگیرند، باید متّحد باشند و در این صورت مطمئنّاً دشمن نخواهد توانست کارى بکند. من خواهش میکنم سلام مرا به همه‌ی برادران حزب ا‌لله‌ و آحاد مسلمانان لبنان و همه‌ی کسانى که در خطّ اسلام کار میکنند برسانید.  
238
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان هندوستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43977
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  ما از جناب آقاى امام بخارى و هیئت همراهشان، براى آمدن و شرکت در این مصیبت بزرگ صمیمانه متشکّریم. از احساسات صمیمانه و خالصانه‌ی مسلمانان هند در این مصیبت بزرگ، اطّلاع پیدا کردیم. ما همیشه نسبت به مسلمانان هند احساس احترام کرده‌ایم و میکنیم. ما میدانیم که مسلمانان هند یک جمعیّت عظیم و مؤمن و یک عضو از پیکر بزرگ جامعه‌ی اسلامى هستند. همیشه جامعه‌ی مسلمین هند، در قضایاى مختلف، حضور خودشان را نشان داده‌اند و از اسلام حمایت کرده‌اند. در همین قضیّه‌ی اخیرِ آن نویسنده‌ی شیطان‌صفت، مسلمانان هند به بهترین وجهى وظیفه‌ی اسلامی‌شان را اداء کردند. ما همواره از امام بخارى حمایت کرده‌ایم و بعد از این هم در کنار مسلمانان هند خواهیم بود و از ایشان حمایت میکنیم. ما معتقدیم که امّت اسلامى، یکپارچه است و دشمن سعى کرده شکاف ایجاد کند؛ همه باید سعى کنیم که توطئه‌ی دشمن ناکام بماند و وحدت امّت اسلامى را حفظ کنیم؛ این خطّ امام خمینى است و ما هم همان خط را باید ادامه دهیم.  من خیلى متأسّفم از آنچه در مورد مسلمین هند از شما می‌شنوم؛ این چیزها قلب ما را جریحه‌دار میکند. ما پشتیبان مسلمانان در جلوگیرى از این کارها هستیم؛ این تکلیف شرعى ما است.
239
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى جنبش امل لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43978
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از برادران حرکت امل ‌-چه مسئولین و چه همه‌ی کادرها و نفرات امل- صمیمانه تشکّر میکنم. ما میدانیم شما هم در این مصیبت بزرگ با ما همدردید؛ امام خمینى پدر ما و شما بود و همه‌ی ما یتیم شدیم. از خداى متعال میخواهیم که فضل و کرم خودش را جایگزین وجود رهبرمان کند. ما راه امام خمینى را ادامه خواهیم داد. مسائل لبنان براى ایشان مهم بود. امام خمینى نسبت به همه‌ی شیعیان نسبت پدر و فرزندى داشت و همه ‌-شیعه‌ی لبنانى- را فرزند خود میدانست. ما از مطلبى که گفتید براى وحدت با حزب‌ا‌لله‌ همکارى میکنید، صمیمانه متشکّریم و از آن حمایت میکنیم؛ دردناک‌ترین چیز براى ما این است که ببینیم بین برادران درگیرى باشد. شما از خودمان هستید و از ما بیگانه نیستید. شما احساس خودى بودن را با ما داشته باشید؛ ما شما را از خودمان میدانیم. و سعى کنید هرچه بیشتر با همه‌ی اطراف شیعه در لبنان یک وحدت و هماهنگى کامل داشته باشید. دشمنى اسرائیل را هیچوقت فراموش نکنید؛ همه‌ی بدبختی‌ها در لبنان، در فلسطین، در کلّ آن منطقه از ناحیه‌ی وجود اسرائیل است. سیاستهاى قدرتمند دنیا پشت سر اسرائیلند ولى کارى نمیتوانند بکنند اگر مردم لبنان ‌-شیعه، سنّى، دُروز و مانند آنها- با هم اتّفاق داشته باشند؛ توطئه‌ی تجزیه‌ی لبنان تحقّق نخواهد یافت. سلام من را به رهبرى و برادران امل برسانید.  
240
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از رهبران اتّحاد هفت‌گانه مجاهدین افغانستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43975
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از مسئولین، از مردم، از جنابعالی جناب آقای مجدّدی (۲) و جناب آقای ربّانی، (۳) به‌خاطر همکاری مردم تشکّر میکنم؛ همین‌طور از مجاهدین در جبهه‌های نبرد که هفت روز اعلام عزای عمومی کردند. حضرت امام فقط یک رهبر برای ما نبودند. ایشان رهبر ملّت ایران، پدر ملّت ایران، و امید همه‌ی مستضعفین در سراسر جهان بودند. خیلی از مسلمانها در سراسر عالم از اراده و تصمیم و خطّ ایشان سرمشق گرفتند. ما همچنان از ملّت آزاده و مجاهدین افغانستان حمایت میکنیم. اعتقاد ما است که اگر مجاهدین افغان با وحدت کلمه و با سعه‌ی صدر راه را ادامه دهند، قطعاً سرنوشت افغانستان یک سرنوشت مطمئن و مطلوبی خواهد شد. سلام ما را به برادران مجاهدین افغان برسانید. ما ‌ان‌شاءالله‌ همواره در کنار شما خواهیم بود.
241
1368/03/18
بیانات در دیدار جمعى از مسئولان مؤسّسه‌ی اهل‌البیت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43974
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خیلى متشکّرم از جنابعالى و جناب آقاى صدر و آقایان به‌خاطر سفرتان به تهران و به‌خاطر اظهارات محبّت‌آمیزتان. همان‌طور که فرمودید، حادثه واقعاً بسیار سنگین و مصیبت‌بار بود و جز با کمک خداوند و با دعاى حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) و جز با کمک دوستان و مؤمنین با‌لله‌، تحمّلِ این بار سنگین را نمیشود کرد. از خداى متعال توفیق خواستیم که بتوانیم این بار سنگینِ هم مصیبت و هم مسئولیّت را تحمّل کنیم.حوادثى که در لندن اتّفاق افتاد در حمایت از فتواى حضرت امام، حادثه‌ی مهمّى بود. حضور برادران شیعه و شما آقایان که در آنجا هستید، در اجتماعات عظیمْ چیز بسیار خوبى خواهد بود. برادران شیعه در لندن، خوب است که در همه‌ی مسائل عمومى مسلمانها حضور فعّالى داشته باشند. به‌هرحال ما از شما ملتمس دعا هستیم و امیدواریم که خداوند شما را توفیق بدهد؛ همچنین آقاى صدر را و همچنین آقایانى که تشریف دارند. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق و مؤیّد باشید.  
242
1368/03/18
بیانات در دیدار نماینده‌ی ویژه‌ی رئیس‌جمهور نیجریه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43973
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از اظهارات برادرانه و صمیمانه‌ی شما برادر عزیز خیلى متشکّرم. از اینکه جناب آقاى بابانگیدا (رئیس‌جمهور نیجریه) جنابعالى و هیئت همراهتان را براى تسلیتِ این حادثه‌ی غم‌انگیز به تهران فرستادند، صمیمانه تشکّر میکنم. حقیقت این است که این [حادثه]، تلخ‌ترین حادثه در تاریخ انقلاب ما بود ولى مردم ما با شجاعت و قدرتِ اراده‌اى که از آنها در حوادث بسیارى دیده شده، این حادثه‌ی تلخ را هم تحمّل کردند. ما امروز در همان خط و راهى که رهبر فقید و امام عزیزمان در پیش پاى ملّت ایران گذاشتند حرکت میکنیم. و اهداف امام خمینى، اهداف اصلى در حرکت ما است. سیاست دوستى با کشورهاى درحال‌توسعه، مخصوصاً کشورهاى آفریقایى، یک سیاست مستمر براى دولت ما است. ما با کشور شما، روابط و مناسبات فی‌مابین را ‌ان‌شاءالله‌ باز هم توسعه خواهیم داد. ما براى کشور شما اهمّیّت قائلیم؛ شما کشورى بزرگ و ملّتى بزرگ هستید و دولت شما در حال سازندگى کشور شما است. ما مشترکات زیادى با هم داریم. سلام من و همچنین تشکّر من را به آقاى بابانگیدا برسانید. از شما آقایان هم که زحمت کشیدید و به تهران آمدید تشکّر میکنم.  
243
1368/03/18
بیانات در دیدار مشاور نخست‌وزیر سودان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43972
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خیلى متشکّرم از برادران عزیز در رهبرى کشور برادرمان سودان که در این حادثه‌ی مصیبت‌بار بسیار بزرگ براى ملّت ایران، با ما همدردى کردید. حقیقت این است که حضرت امام خمینى (قدّس ا‌لله‌ نفسه الزّکیّة) براى ما فقط یک رهبر نبودند؛ ایشان یک پدر، یک معلّم، یک مرشد و مراد براى ملّت ایران بودند و ما در همه جاى زندگى کشورمان و جامعه‌مان، حضور معنوى حضرت امام خمینى را احساس میکنیم. ایشان نسبت به همه‌ی مسلمانان عالم همین احساسات پدرانه و محبّت‌آمیز را داشتند. در هنگامى که شما در سودان توانستید حکومت دست‌نشانده‌ی نُمیرى (۲) را کنار بزنید، حقیقتاً براى ایشان یک روزِ عید بود. حقیقتاً در نفْس ایشان و ذهن ایشان، شادى مردم سودان موجب یک شادى عمیق میشد و قضایاى امّت بزرگ اسلامى براى ایشان همواره مثل قضایاى کشور ما و مردم ما محسوب میشد. به‌هرحال ملّت ما با این حادثه‌ی مصیبت‌بار، با شجاعت و قدرت نفْس مواجه شدند. حضور مردم و احساسات عمیق مردم، توانست بسیارى از مقاصد سوء دشمنان ما را خنثى کند. من مجدّداً از شما برادران عزیز سودانى که به تهران آمدید و همچنین از برادران مسئول در کشور شما صمیمانه تشکّر میکنم. شما به برادران ما در سودان بگویید که ما همچنان که از اوّل گفتیم، در کنار شماها ایستاده‌ایم. ما به شما به چشم برادران نزدیک و عزیز خودمان نگاه میکنیم و امیدواریم که خداوند شما را بر مشکلاتى که در کشورتان دارید فائق بیاورد و دشمنان شما را با همّت شما و با لطف خودش مقهور کند. خیلى متشکّرم.  
244
1368/03/17
بیانات در دیدار فرماندهان، مسئولان و جمعى از کارکنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپ
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2078
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  در مقابل اراده‌ی الهى و قضاى حتمى پروردگار ما تسلیمیم امّا حقیقت این است که همه‌ی ما یتیم شدیم. این البتّه اختصاص به ملّت ایران هم ندارد؛ خدا میداند که چقدر در سراسر جهان اسلام، روحهاى امیدوار و دلهاى مشتاق و چشمهاى منتظر، در این دو سه روز خون گریستند. شخصیّت عظیم رهبر کبیر ما و امام عزیز ما حقّاً و انصافاً پس از پیغمبران خدا و اولیاى معصومین با هیچ شخصیّت دیگرى قابل مقایسه نبود؛ ودیعه‌ی خدا بود در دست ما، حجّت خدا بود بر ما، نشانه‌ی عظمت الهى بود. او را که انسان میدید، عظمت بزرگان دین را باور میکرد. انسان نمیتواند عظمت پیغمبر، عظمت امیرالمؤمنین، عظمت سیّدالشّهدا، عظمت امام صادق و بقیّه‌ی اولیا را حتّى درست تصوّر کند. ذهن ما کوچک‌تر از آن است که بتوانیم عظمت شخصیّت آن بزرگ‌مَردان را حتّى در ذهنمان بگنجانیم و تصوّر کنیم امّا وقتى انسان میدید شخصیّتى با عظمت امام عزیزمان، با آن همه ابعاد گوناگون در وجود او و شخصیّت او، آن ایمان قوى، آن عقل کامل، آن حکمت، آن هوشمندى، آن صبر و حلم و متانت، آن صدق و صفا، آن زهد و بی‌اعتنائى به زخارف (۲) دنیا، آن تقوا و ورع و خداترسى و عبودیّت مخلصانه‌ی براى خدا، شخصیّتى با این همه عظمت، با این همه ابعاد گوناگون دست‌نیافتنى، چگونه در برابر آن خورشیدهاى فروزان آسمان ولایت کوچکى میکند، تواضع میکند، خاکسارى میکند، خودش را در مقابل آنها ذرّه‌اى به حساب می‌آورَد، آن‌وقت انسان میفهمید که آنها چقدر عظیم بودند و بزرگ بودند.  به‌هرحال این ده سال گذشت و ما دیگر نداریم این عزیز را. خدا میداند که در طول این ده سال همیشه به یاد این‌چنین روزهایى دل ما لرزیده بود؛ نمیدانستیم دنیاى بدون خمینى چگونه قابل تحمّل است. چندین بار به خود ایشان من عرض کردم، گفتم من دعاى بزرگم در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم. داغدار شدیم، مصیبت‌زده شدیم.  در همان روز تلخ، روز شنبه، (۳) ظهرى من جمعى از برادران را دعوت کردم؛ برادران بازنگرى به قانون اساسى را. به آنها گفتم حال امام خوب نیست ‌-قبل از این بود که این حادثه، این ناراحتى شدیدِ عصر آن روز براى ایشان پیش بیاید- نشانه‌هایى دیده بودیم که دل ما میلرزید. میخواستم بهشان بگویم که کار بازنگرى را یک قدرى تسریع کنیم که دل امام شاد بشود ‌-از ما خواسته بودند بازنگرى در قانون اساسى را، زود این کار را بکنیم، مژده‌اش را روى تخت بیمارستان به ایشان بدهیم؛ ایشان را شاد کنیم- شاید در روحیه‌ی ایشان اثر کند، اینها را میخواستم به آن برادرها بگویم؛ [ولى] از تصوّر آن چیزى که ممکن بود پیش بیاید قلب من لرزید، صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم. شاید دو سه ساعت بعد از آن بود که اطّلاع پیدا کردیم حال ایشان به‌هم‌خورده و چند ساعت بعد بود که این ودیعه‌ی الهى را، این گوهر ارزنده را از دست دادیم.خب، همه‌ی پیغمبران رفتند، اولیا هم رفتند، چاره‌اى هم نیست. حالا که مقدّر بود ما زنده بمانیم، باید طاقت برخورد با این حادثه‌ی بسیار تلخ را هم در خودمان ایجاد میکردیم و باید ایجاد کنیم. خداوند به پیغمبرش فرمود که «اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتون» (۴) و گزیرى از این‌جور حوادث تلخ نیست. امّا میراث او در دست ما است و آن جمهورى اسلامى است، با ارزشهایى که او در این جمهورى به وجود آورد یا بهتر بگوییم با ارزشهایى که او جمهورى اسلامى را با آن ارزشها ساخت. ما مس بودیم، او ما را طلا کرد؛ او کیمیا بود، او اکسیر (۵) بود، ما ‌-خود من [هم]- زندگى معمولی‌اى داشتیم؛ [او] خمودگی‌ها را تبدیل به تحرّک و تپش کرد، انسان ساخت. خود ایشان در یکى از فتوحات ارزنده‌اى که شماها در جبهه کرده بودید، در پیامى که دادند فرمودند فتح‌الفتوح عبارت است از ساختن این‌جور انسانهایى، این‌جور جوانهایى. (۶) فاتح این فتح‌الفتوح، خودِ او بود. او بود که این انسانها را ساخت، او بود که این فضا را ساخت، او بود که مسیر را به وجود آورد، او بود که ارزشهاى اسلامى را بعد از انزوا، بعد از خُمول، (۷) دوباره احیا کرد؛ و میراث او همین ارزشها است و همین جمهورى اسلامى. ما هر کداممان ‌-در هر مسئولیّتى که هستیم- عشق و محبّت وافرمان به آن عزیز را باید در این مجسّم کنیم.  من از احساسات صادقانه و پاک شما برادران عزیز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و اظهار وفاداری‌تان صمیمانه تشکّر میکنم. از شما که در عمق وجود، به انقلاب و ارزشهاى انقلاب ایمان آوردید، جز این هم هیچ انتظارى نیست. سپاه را ما با همان چشمى نگاه میکنیم که امام عزیزمان نگاه میکرد: به‌عنوان بازوى قدرتمند نظام، به‌عنوان گام استوارى در مقابله‌ی با دشمنان انقلاب اسلامى. ما شما را به معناى حقیقى کلمه پاسدار انقلاب اسلامى میدانیم. همیشه هم همین‌جور بوده؛ هم شما این‌جور بوده‌اید، هم من این‌جور فکر میکرده‌ام. بنده معتقدم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را اگر ما امروز نداشتیم، باید آن را امروز به وجود می‌آوردیم. اینکه بعضی‌ها در گوشه‌وکنار سپاه و بیرون سپاه از بعد از پذیرش قطعنامه با زبانهاى مختلف زمزمه‌هاى ناهوشیارانه‌اى یا شاید هم بدخواهانه‌اى ‌-نمیدانم- درست کردند که سپاه چه خواهد شد، چه‌جورى خواهد شد، سرنوشت آن چیست، به کجا ملحق خواهد شد، هضم خواهد شد، به اعتقاد من این زمزمه‌ها یا ناآگاهانه و ناهوشیارانه بود و یا بدخواهانه و مغرضانه. من به برادران مسئولان بالاى سپاه، برادران عزیزمان، این تعبیر را شاید مکرّر کرده باشم ‌-همین چیزى که الان به شما گفتم- بسیار نابِخْردى میخواهد براى مسئولین یک نظام که مطمئن‌ترین بازوى قدرتمند را قدرناشناسى کند، آن را از دست بدهد یا آن را تضعیف کند. اگر ما نمیداشتیم سپاه را، امروز باید سپاه را ایجاد میکردیم؛ حالا بحمدا‌لله‌ داریم سپاه را.سپاه امروز با سپاه ده سال پیش و هشت سال پیش، از زمین تا آسمان فرق کرده؛ مجموعه‌اى از تجربه‌ها، از آگاهی‌ها، از دانشهاى نظامى، از دانشهاى جنبى نظامى مثل دانش تسلیحات نظامى و پیشرفتهاى گوناگونى که در این زمینه داشته‌اند. سپاه را باید همه‌ی مسئولین کشور و همه‌ی آحاد مردم و از جمله همه‌ی خود آحاد سپاه، کاملاً جدّى بگیرند. نبادا در بین برادران سپاه کسانى پیدا بشوند که در مأموریّتهاى سپاه یا در ضرورتهاى بی‌شمارى که نسبت به این نهاد انقلابى وجود دارد اندکى شک کنند. نیروهاى مسلّح را ما باید تقویت کنیم؛ هم ارتش را، هم سپاه را؛ دو چیزند، دو حقیقتند، این حرفى است که تا آخرِ آخر همواره امام عزیزمان بر این تکیه کردند. بعضى خیال میکردند که بنده اگر میگویم سپاه هم باشد، ارتش هم باشد، این به‌خاطر این است که من یک گرایش خاصّى خودم دارم، نه؛ این اشتباه بود. لزومى نداشت که ما هر حرفى را صریحاً در ملأ عام بگوییم؛ این حرف امام بود، این خواست امام بود، ایشان مکرّر به بنده این مطلب را تأکید کرده بودند. هروقت صحبت شد، ایشان همین را گفتند؛ گفتند سپاه هم تقویت باید بشود، ارتش هم تقویت باید بشود؛ ارتش را هم حفظ کنید، سپاه را هم حفظ کنید. هر کسى هروقت نظرى غیر از این داشت ایشان قبول نکردند. این خطّ ایشان بود، فکر ایشان بود، تشخیص ایشان بود. البتّه خود من هم تشخیصم همین بود، یعنى با تحلیل و نگاه کردن به صحنه‌ی نظامى کشور و نیازهاى آن ‌-به همان اندازه‌اى که بنده در این مسئله در طول این ده سال، تجربه و آگاهى پیدا کرده بودم- با یک نگاه، میفهمیدم که ما این دو چیز را لازم داریم؛ هر دو را. هر کدام یک طبیعتى دارند خاصّ خودشان؛ و یک نظام حکیم، یک نظام کارآمد و بِخْرد، آن نظامى است که از هر چیزى به ‌قدر ظرفیّت آن و صلاحیّت آن، در راه اهداف عالى استفاده کند و آن را در جاى خود بکار ببرد. ما بر این اساس همواره حرکت کرده‌ایم. بنده نظرم سالها است که همین است، مال امروز هم نیست. سپاه را بنده به‌عنوان یک نور چشم انقلاب، به‌عنوان یک عضو اصلى انقلاب، به‌عنوان نهالى که از خود این سرزمین روییده، از جاى دیگر نیاوردند در این سرزمین آن را غرس کنند، نواة (۸) آن و هسته‌ی آن در خود این سرزمین ‌-سرزمین انقلاب- شکل گرفته؛ این خیلى چیز مهمّى است و ذرّه‌ذرّه‌ی وجودش با ذرّه‌ذرّه‌ی این سرزمین انقلاب خویشاوندى دارد، همواره شناخته‌ام و راجع به آن قضاوت کرده‌ام و نسبت به آن محبّت ورزید‌ه‌ام.  خدا را شکر میکنیم که سپاه رشد کرد، قوى شد، رو به کمال رفت. امروز چیزهاى زیادى در سپاه هست که همه مثبت است؛ در گذشته اینها نبود، اینها را سپاه نداشت. من شاید در آینده فرصت بکنم بیشتر با شما صحبت بکنم. خوشبختانه بعد از آنکه امام عزیزمان جانشینى فرماندهى کلّ قوا را به برادر بسیار ارزشمند و ذی‌قیمت‌مان جناب آقاى هاشمى رفسنجانى دادند حقیقتاً خیال ما از خیلى از جهات راحت شد؛ ایشان براى این سِمت بهترین کس بود‌ه‌اند، الان هم هستند و ‌ان‌شاءالله‌ بایستى همان مسئولیّت را ایشان ادامه بدهند که من البتّه این را تصریحاً هم اعلام خواهم کرد. (۹) برادران سپاه را در موضوعات ویژه‌اى بنده ‌ان‌شاءالله‌ مورد خطاب قرار خواهم داد در فرصتهایى که بعد داشته باشیم. من الان آنچه میخواهم عرض کنم این است که برادران این روزها بیش از همیشه استعداد و آمادگى همه‌جانبه‌ی خودشان را باید حفظ کنند. دنیا امروز دارد نگاه میکند به شما و ما و این کشور. ده سال است که خفّاشها منتظر مانده‌اند که خورشید غروب کند تا بتوانند جست‌وخیز کنند، به این در و آن در بزنند؛ ده سال است! اینها الان منتظرند ببینند چه‌کار میتوانند بکنند. ما باید نگذاریم؛ ما باید امیدهاى آنها را ناامید کنیم. این، هوشیارى همه‌ی ملّت را میطلبد، از جمله و یکى از مهم‌ترین موارد، شما را. این آن چیزى است که من الان به شما عرض میکنم: آمادگى، هوشیارى، توجّه به عظمت بار مسئولیّت، تا روح آن بزرگ را ما از خودمان خشنود و راضى نگه داریم.امیدوارم که خداوند به شماها توفیق بدهد، خداوند شماها را حفظ کند براى اسلام، و دلهاى شما را با معرفت خودش منوّر کند، و با توکّل به خودش و عمق ایمان به ذات مقدّس خودش دلهاى شما را مستحکم بکند. برادران عزیز در آفتاب و در هواى گرم زحمت کشیدید و معطّل شدید؛ من یک بار دیگر از همه‌ی شما صمیمانه تشکّر میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
245
1368/03/16
بیانات در دیدار نخست‌وزیر و اعضاى هیئت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2077
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از بیانات جناب آقاى مهندس موسوى ‌-نخست‌وزیر محترم- تشکّر میکنم. بنده هم متقابلاً این مصیبت بزرگ و بسیار سنگین را ‌-که حقیقتاً در طول این ده‌ساله، یاد وقوع این‌چنین مصیبتى دل ما را همیشه به لرزه درمی‌آورد و باور نمیکردیم که بتوانیم این مصیبت را تحمّل کنیم و امروز اتّفاق افتاده- به تک‌تک شما برادران عزیز که در دستگاه اجرائى، یعنى در خطّ مقدّمِ مواجهه‌ی با مشکلات جارى کشور فعّالیّت کردید و جهاد کردید و زحمت کشیدید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. و حقیقت این است که ما یتیم شدیم؛ این یک تعبیر واقعى است. همه‌ی ملّت ایران یتیم شدند؛ بلکه مسلمانهایى که در کشورهاى دیگر زندگى میکنند و امام عزیزمان با عظمتِ شخصیّتِ خودش توانسته بود به اینها هویّت بدهد، به اینها امید بدهد، چشم‌انداز روشنى براى آینده در مقابل آنها ترسیم کند، آنها هم امروز احساس یتیمى میکنند.  زمان ما زمان حوادث بزرگ بود، هم در سطح جهان و هم بخصوص در کشور ما؛ چیزهاى خیلى عظیمى اتّفاق افتاد: یکى از آنها خود این انقلاب بود که واقعاً انقلاب ما یک پدیده‌ی فوق‌العاده بزرگى بود؛ یکى از آنها تشکیل جمهورى اسلامى بود، یعنى نظامى بر مبناى ارزشهاى اخلاقى و معنوى و دین، درحالی‌که همه‌ی دنیا، همه‌ی دستهاى قدرت تلاش میکردند که ارزشهاى معنوى و اخلاقى را منزوى کنند، اصلاً بکلّى به نسیان سپرده بشود، خب تشکیل نظامى بر مبناى ارزشهاى معنوى ‌-در جوّى که همه‌ی دنیا تلاش میکنند بکلّى ارزشهاى معنوى را کنار بزنند- واقعاً یک چیز عظیمى است، به یک معجزه شبیه است؛ تبدیل خود این ملّت از یک ملّت ضعیف، تسلیم، ستم‌پذیر، به یک ملّت مقاوم، شجاع، متعرّض ‌-این استحاله‌ی عظیمى که انجام گرفت- این چیز عظیمى بود. از این‌جور چیزهاى باعظمت، ما در زمان خودمان و در کشور خودمان زیاد می‌بینیم.  من عرض میکنم که امام عزیزمان، واقعاً از همه‌ی این عظمتها و عظیمها عظیم‌تر بود؛ زیرا او بود که توانست همه‌ی اینها را به وجود بیاورد. درست است که انقلاب ما یک انقلاب مردمى است و این هنرِ سیل خروشان مردم است که میتواند این همه هموارى و پستى از ناهمواری‌ها و ناهنجاری‌ها به وجود بیاورد، امّا تبدیل خود این ملّت به یک چنین حالتى، جز با دست تواناى یک انسان معنوىِ الهىِ متّصل به منبع قدرت پروردگار امکان‌پذیر نبود. یقیناً خصوصیّات امام، یک خصوصیّات استثنائى و ممتاز و بی‌نظیر است و هرچه من در ابعاد شخصیّت ایشان فکر میکنم ‌-در طول این ده سال من همواره این تأمّلات را در مورد شخصیّت ایشان داشتم؛ حالا هم که این داغ بزرگ دلهاى ما را گداخته، بیشتر- میبینم که یک چیز فوق‌العاده‌اى است، حقیقتاً یک چیز عجیب و استثنائی‌اى است. و یقیناً این غم سنگینى است براى ملّت ما؛ خلأ بزرگى ایجاد شد.  بنده یک فردى هستم با قصورها و کاستی‌هاى زیاد، حقیقتاً طلبه‌ی کوچک و مشحون (۲) به انواع نقصها و کاستی‌ها هستم، ولى به‌هرحال مسئولیّتى به من محوّل شده، بر دوش من گذاشته شده، و من همه‌ی همّت خودم را و همه‌ی توکّلم به خدا را ‌ان‌شاءالله‌ به کار خواهم گرفت براى اینکه بتوانم این مسئولیّت بسیار سنگین را، این بار بسیار گران را تحمّل کنم، بردارم و پیش ببرم و به سرمنزل برسانم؛ و این یقیناً بدون کمک مردم و بدون کمک مدیران کشور و بدون کمک آحاد این ملّت عظیم امکان‌پذیر نیست. اعلام حمایت گروه‌هاى مختلف مردم و اظهار همراهی‌شان نسبت به این قضیّه و این مسئولیّت، براى بنده بسیار امیدبخش است؛ که ‌ان‌شاءالله‌ خواهیم توانست راه امام را دنبال کنیم.  شخصیّت امام ‌-که در حدّ بسیار زیادى به اهمّیّت آرمانهاى او مربوط میشد- از خصوصیّات ممتاز رهبرِ کبیرِ عزیزِ فقید ما است که با همّت بلندى ‌-آن‌چنان که براى افراد معمولى تصوّر آن هم دشوار است- هدفهاى بسیار عظیمى را انتخاب میکرد. آدمهاى معمولى با محاسبات معمولى، وقتی‌که میدیدند که این هدف اتّخاذ شده و انتخاب شده تعجّب میکردند که اصلاً مگر دست‌یافتنى است؟ ولیکن همان همّت بلند به‌اضافه‌ی ایمان و توکّل و خستگی‌ناپذیرى در حرکت و استعدادهاى فراوانى که در وجود این مرد ‌-این مرد بزرگ- نهفته بود و توانایی‌هاى اعجاب‌برانگیز او، همه‌ی اینها به کار می‌افتاد و در سمت آن هدف پیش میرفت و ناگهان همه میدیدند که آن هدف، دست‌یافته شده؛ از اوّل مبارزه همین‌جور بود. و نکته‌ی اساسى کار او هم محو در اراده‌ی الهى و تکلیف شرعى بود؛ هیچ‌چیز برایش غیر از این مطرح نبود. واقعاً مصداق ایمان و عمل صالح ‌-که ما این‌قدر در قرآن خواندیم و گفتیم- او بود. ایمانْ به استحکام کوه‌ها، و عمل صالحْ با خستگی‌ناپذیرىِ باورنکردنى. و آن‌چنان در ادامه‌ی عمل، در تداوم عمل، این مرد صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت میکرد. لذا هدفهاى بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قلّه‌ها امکان‌پذیر شد؛ و ما دیدیم که شد: در این دنیاى عظیم، با این طوفانهاى سهمگین، جمهورى اسلامى به وجود آمد. هیچ کس در دنیا باور نمیکرد، جمهورى اسلامى ماند؛ هیچ کس باور نمیکرد، جمهورى اسلامى بر دشمنان کینه‌ورزِ قدرتمندِ خودش فائق آمد. هیچ کس باور نمیکرد.این راه را ما باید ادامه بدهیم. به نظر من آن چیزى که از امام براى ما قابل تقلید است، هدفهاى او و حرکت رو به سمت آن هدفها است؛ این آن چیزى است که ما بایستى آن را براى خودمان فرض بدانیم؛ یعنى هدفها و آرمانهایى که امام معیّن کردند، هیچکدام براى ملّت ایران و براى انقلاب اسلامى ما و براى نظام جمهورى اسلامى صرف‌نظرکردنى نیست. بهترین هدفها و والاترین آنها و اصلی‌ترین آنها را این بزرگوار انتخاب کرده و به زبان آورده و در ده‌ها اثر ‌-با ادبیّات مخصوص خودش- آنها را ثبت کرده و حرکت به سمت آنها را نشان داده: در مبارزه‌ی با استکبار جهانى، در حفظ اعتدال قاطع در خطّ نه شرقى و نه غربى، در اصرار فراوان بر استقلال حقیقى و همه‌جانبه‌ی ملّت یعنى خودکفایى به معناى کامل، در اصرار فراوان و تمام‌نشدنى بر حفظ اصول دینى و شرع و فقه اسلامى، در ایجاد وحدت؛ و [سایر] چیزهایى که به‌عنوان اهداف و آرمانهاى امام عزیزمان همیشه مطرح بوده: مسئله‌ی فلسطین از جمله مسائلى بوده که همواره این بزرگوار بیان کرده، عزّت بخشیدن به اسلام و به ملّتهاى اسلامى و نترسیدن و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاى جهانى، ایجاد قسط و عدل در جامعه‌ی اسلامى، حمایت بی‌دریغ و همیشگى ‌-که یک لحظه مورد غفلت آن بزرگوار قرار نمیگرفت- از مستضعفین و محرومین و قشرهاى پایین جامعه و لزوم پرداختن به آنها؛ اینها آن اهداف و آرمانهاى امام عزیزمان است. و در راه اینها هم همه‌ی ما شاهدیم ‌-شماها همه بودید، با امام کار کردید، از ایشان شنیدید و دستور گرفتید، بنده هم بودم- و میدانیم که در این خطوط، امام مصرّانه و بدون تعلّل حرکتش را همواره ادامه داد. ما باید این راه‌ها را، این کار را، اعمال صالح امام را دنبال بکنیم، حرکت مداوم او را تعقیب بکنیم و به سمت همان هدفها عیناً [حرکت کنیم].  من همان صبحِ [فرداى] آن شبى که آن بزرگوار به جوار رحمت الهى پیوسته بودند ‌-شب ساعت ده و بیست دقیقه بود که روح ایشان عروج کرد، ما تا حدود ساعت دوازده آنجا بودیم، بعد من آمدم- سحر در یک حالت التهاب و حیرت، گفتم یک تفأّلى بزنم به قرآنْ درباره‌ی امام؛ این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی کهف (از اوّل آیه هم، اوّل صفحه بود) آمد: بِسمِ اللهِ الرَّحمّْنِ الرَّحیمِ × وَ اَمّا مَن ءامَنَ وَعَمِلَ صّْلِحًا فَلَه{ جَزاّْءَ}الحُسنیّْ وَ سَنَقولُ لَه{ مِنـ اَمرِنا یُسرًا. (۳) دیدم واقعاً مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است: ایمان و عمل صالح و جزاى حسنىٰ؛ یعنى بهترین پاداش.  امیدواریم که خداى متعال به ما توفیق بدهد که این خط را، این راه را دنبال بکنیم و بتوانیم این کار بزرگ را به انجام برسانیم. البتّه امام عزیزمان ‌-شما بارها شنیدید از ایشان- تکرار میکردند که همه مسئول هستیم. مسئولیّت در یک جا متمرکز نیست، در یک جمع متمرکز نیست، آحاد ملّت مسئولند، مدیران کشور مسئولند و کسانى که ارشاد و هدایت جامعه را بر عهده دارند مسئولند؛ بخصوص کسانى که سررشته‌ی فکر و ذهن مردم در دستشان است مسئولیّتهاى مضاعف دارند؛ و همه‌ی ما تقریباً مصداق این چیزها هستیم. امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ بتوانیم به وظایفمان عمل کنیم و دسته‌جمعى، با همکارى، با همدلى، با وحدت کلمه‌ی به معناى واقعى، ‌ان‌شاءالله‌ راه آن بزرگوار را دنبال کنیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
246
1368/03/16
بیانات در دیدار میهمانان خارجى مراسم تشییع پیکر حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43957
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  ... [از هیئتهاى نمایندگىِ] کشورها که به‌مناسبت حادثه‌ی غم‌انگیز و مصیبت بزرگِ وارد بر ملّت ایران، از کشورهایشان و از سوى دولتهایشان به تهران سفر کردند تا در غم بزرگ ملّت ایران شرکت کنند صمیمانه تشکّر میکنم.  حضرت امام خمینى (قدّس سرّه) یک رهبر بزرگ و یک پدر مهربان و یک معلّم آگاه و یک مرشد و مراد براى ملّت ایران بود؛ و ملّت ما ‌-چه در دوران دشوار مبارزات و چه در دوره‌ی ده‌ساله‌ی تشکیل نظام جمهورى اسلامى- همواره در همه‌ی مراحل دشوار، حضور او و هدایت او و ارشاد او و حمایت او را نسبت به خود حس کرده بود. حضرت امام خمینى ملّت ما را از ذلّتى که بر او تحمیل کرده بودند نجات داد و سلطه‌ی قدرتهاى بزرگ را ‌-چه شرقى و چه غربى- از سر او کوتاه کرد و به او استقلال و اتّکاء به نفْس و توکّل به خدا را آموخت.  در روزگارى که بسیارى از دستهاى قدرت جهانى سعى میکردند تا معنویّت را و ارزشهاى اخلاقى را و دین را از جامعه منزوى بکنند، امام خمینى نظامى بر مبناى ارزشهاى اخلاقى و بر مبناى معنویّت و بر مبناى دین به وجود آورد. بزرگ‌ترین هنر و ابتکار امام خمینى این بود که ثابت کرد اسلام زنده است و میتواند مبناى یک نظام اجتماعى قرار بگیرد. ما میراث بزرگ حضرت امام خمینى یعنى نظام جمهورى اسلامى را با همه‌ی ارزشها و اصول اساسى آن حفظ خواهیم کرد؛ ما در بناى جامعه و بازسازى کشور و بازسازى همه‌ی ارزشهاى کشور تلاش خواهیم کرد. راه ما، راه امام خمینى [است] و ‌ان‌شاءالله‌ به سمت آن هدفها با قوّت و قاطعیّت حرکت خواهیم کرد.  من بار دیگر از احساسات دوستانه و برادرانه‌ی شما هیئتهاى نمایندگى که براى همدردى با ملّت ایران به تهران آمدید، صمیمانه تشکّر میکنم و پیام سپاس ملّت ایران و مدیران کشور را به دولت و ملّت شما ابلاغ میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
247
1368/03/16
مصاحبه با خبرنگار صداوسیما پیش از اقامه‌ی نماز بر پیکر حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43956
(۱)  خبرنگار: سلامٌ علیکم. حضرت آیت‌ا‌لله‌! خدمتتان تسلیت میگویم. میخواستم از شما تقاضا کنم راجع به آخرین دیدارتان با امام عزیزمان براى مردم بگویید.  بسم الله الرّحمن الرّحیم. آخرین دیدار بسیار تلخ ما، همان ساعات دشوارى بود که در روز آخر ‌-روز شنبه- (۲) از ساعت چهار بعدازظهر تا ده و بیست دقیقه، ایشان دچار مشکلاتى در کار درمانشان شدند.  خبرنگار: شما واکنش کشورهاى جهان را ‌-بخصوص کشورهایى که با اسلام ما و با انقلاب ما تضاد داشتند- در ارتباط با ارتحال امام عزیزمان چگونه می‌بینید؟  به‌هرحال همه‌ی انسانهاى منصف ‌-هر چند دشمن با انقلاب- نسبت به این بزرگوار و این شخصیّت عظیم، با احترام و تقدیس مواجه شدند. حتّى دشمنان این مرد بزرگ هم نتوانستند از اعتراف به ابعاد عظمت او خوددارى کنند. خبرنگار: خیلى ممنون. سپاسگزارم از حضورتان.  
248
1368/03/15
بیانات پس از حضور در بیت حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2075
... همان‌طور که عرض کردم به شما، شما یادگار عزیز امام هستید براى همه‌ی ملّت و براى ماها که میزان علاقه‌ی امام به جنابعالى را میدانیم و از زبان خود ایشان مکرّر شنیدیم؛ و هم به‌خاطر شخص خودتان، هم به‌خاطر احترام به روح بزرگِ رهبر عزیز عظیممان که به شما محبّت می‌ورزیدند و گفتند که شما را عزیزترین اشخاص میدانند، ما هم شما را بسیار عزیز و گرامى میداریم و حقیقتاً به‌عنوان یادگار عزیز و یگانه‌ی حضرت امام به حساب می‌آوریم.  از خداوند براى شما آرزوى صبر میکنیم، حقیقتاً مصیبت بزرگى است براى همه و براى شما و خانواده‌ی بزرگوارتان، خانم والده‌ی مکرّمه‌تان و بقیّه‌ی خانمها. از همه واقعاً این مصیبت سنگین‌تر و بزرگ‌تر است. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما صبر و اجر بدهد. (۱)
249
1368/03/15
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور پاکستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43955
[بسم الله الرّحمن الرّحیم  از سفر رئیس‌جمهور پاکستان و هیئت همراه به ایران براى شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک و مقدّس حضرت امام خمینى تشکّر میکنم.] هیچوقت ما بین خودمان و شما برادران عزیز فاصله‌اى نمیدیدیم. ما میدانیم که شما و ملّتتان با ما در این غم بزرگ شریک هستید. از اینکه جنابعالى این زحمت را قبول کردید و به تهران آمدید صمیمانه تشکّر میکنم؛ همین‌طور از هیئت همراهتان صمیمانه تشکّر میکنم. ما همان احساسى را که در زمان مرحوم ضیاءالحق احساس میکردیم، امروز هم احساس میکنیم. ما آماده هستیم که همکارى خودمان را با دولت شما به‌طور قوى و حتّى از گذشته قوی‌تر ادامه دهیم.  خلأ وجود رهبر فقید ما حضرت امام خمینى به‌هیچوجه در کشور ما پُرشدنى نیست و آن شخصیّت عظیم و استثنائى، کسى و چیزى نبود که ما تصوّر کنیم میشود خلأ او را پُر کنیم. ما مثل دیگر مسلمانان عالَم، احساس میکنیم پدر، مراد و رهبر خودمان را از دست داده‌ایم. حضرت امام خمینى از نوع شخصیّت‌هایى که ما امروز سراغ داریم نبود؛ یک شخصیّت مخصوص به خودش بود؛ شخصیّت [او] مربوط به پیغمبران و امامان بود و امروز حقیقتاً خلأ آن وجود بسیار بزرگ، در نظام ما بسیار محسوس است. هدایت او و رهبرى او و نصیحت او در ذرّه‌ذرّه‌ی بناى نظام ما حس میشد و بنابراین حقیقتاً یک ضایعه‌ی جبران‌ناپذیر براى ما بود.  ولى با وجود این میخواهم تأکید کنم که ما همان سیاستها و خطّ‌مشی‌هایى را که در امور بین‌المللى و داخلى داشته‌ایم ادامه خواهیم داد. ایشان در رابطه‌ی ما با کشورهاى مسلمان و بخصوص همسایه تأکید زیادى داشتند. سفر من به کشور شما از جمله سفرهایى بود که ایشان را خشنود کرده بود و رئیس‌جمهور فقید شما از جمله شخصیّت‌هاى معدودى بود که این امکان را پیدا کرد که با امام خمینى ملاقات کند و پشت سر امام خمینى نماز بخواند. من تأکید میکنم ما بر روابط خود با شما اصرار می‌ورزیم. خوشبختانه خانم بوتو (۱) بر گسترش همکارى با ایران همواره تأکید داشته. ما میدانیم که علاوه بر شخص جنابعالى و خانم بوتو، در دولت پاکستان دوستان خوبى داریم. (۲)  صمیمانه متشکّریم [از بیاناتتان] به‌خاطر تبریک و به‌خاطر تأکید بر گسترش همه‌جانبه‌ی مناسبات و بخصوص در مورد امام که براى ما محبوب‌ترینِ انسانهاى روى زمین بود. بله، همیشه پیش‌بینی‌هاى دشمنان همین‌طور خطا از آب در آمده. حقیقت این است که یک شانس بزرگى ما داریم و آن این است که دشمنان ما، ما را و انقلاب ما را و ملّت ما را درست نمی‌شناسند. ما همیشه تحلیل‌ها و نقشه‌هاى آنها را در مورد خودمان و ملّتها میخوانیم و به آنها میخندیم و قدرى هم از آنها خوشحال میشویم؛ چون هرچه دشمن، انسان را کمتر بشناسد، براى انسان بهتر است. در اوایل ریاست جمهورى من، آقاى ضیاءالحق به تهران آمد؛ جلسه‌ی خوبى با ایشان داشتیم؛ مرحوم سکوتوره رئیس‌جمهور گینه هم بود، آقاى مهندس موسوى نخست‌وزیرمان هم بود، آقاى هاشمى هم بود، آقاى حاج‌احمدآقا هم بودند. ما چهار پنج ساعت با هم جلسه داشتیم و نماز و شام را هم با هم بودیم. وقتى من آقاى ضیاءالحق را تا فرودگاه بدرقه میکردم، در ماشین به من چیزى گفت؛ گفت من در این سفر احساس کردم جمهورى اسلامى نظم خود را به دست آورده. او قبل از آن در زمان بنی‌صدر هم آمده بود؛ میگفت آنچه می‌بینیم بکلّى با سفر قبلى متفاوت است. این یک راز داشت و آن یکدلى و یکدستى مسئولان بود. ما هشت سال این‌جور با هم کار کرده‌ایم و امروز همه‌چیز، ما را تشویق میکند و وادار میکند که همان صمیمیّت را حتّى بیش از گذشته داشته باشیم. ما در داخل نظام خودمان، نگرانىِ «بی‌اعتمادى نسبت به یکدیگر» را اصلاً نداریم و این را دشمنان ما خوشبختانه درک نمیکنند؛ لذاست که مسئله‌ی رهبرى، بدون هیچ مذاکره‌ی قبلى در ظرف هجده ساعت بعد از درگذشت حضرت امام تمام شد، درحالی‌که قبلاً هم بر روى آن هیچ تواقفى نشده بود؛ ۷۵ نفر رسیدند و بحث کردند و به یک نتیجه‌ی روشنى رسیدند. ما این را یک نقطه‌ی قوّت براى نظام خود میدانیم و خدا را سپاسگزاریم و خوشحالیم که دوستان خوبى در سطح بین‌المللى مثل شما داریم.  امیدوارم در این سفر بسیار کوتاه به جنابعالى خوش بگذرد. متأسّفم که به‌خاطر حالت موجود، قادر نیستیم آن‌چنان که مایلیم از شما پذیرایى کنیم.
250
1368/03/15
بیانات در دیدار نخست‌وزیر سوریه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43954
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  با تشکّر از پیام تسلیت رئیس‌جمهور سوریه و سفر نخست‌وزیر و وزیر خارجه‌ی سوریه به جمهورى اسلامى ایران براى تسلّى خاطر مسئولین و ملّت ایران به‌مناسبت بُروز این مصیبت عظمىٰ و حادثه‌ی تلخ، پیوند میان مردم و مسئولین ما با امام بزرگوار و عزیزمان یک پیوند ناگسستنى بود. حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) پدر این ملّت بودند و علاقه‌ی مردم به ایشان درحقیقت تجسّم اراده و تصمیم ملّت ما در حرکت به سمت آرمانهاى آن بزرگوار ‌-که همان آرمانهاى انقلاب است- میباشد. اینجانب راه حضرت امام خمینى را به‌طور دقیق ادامه خواهم داد، زیرا کمال این ملّت و کمال مسئولین در ادامه‌ی این راه است. من شاگرد حضرت امام خمینى (قدّس سرّه) هستم و افتخارم به این بوده و هست که اصول انقلاب را از آن بزرگوار فراگرفته‌ام.  ما با دولت و ملّت سوریه روابط و پیوندهاى مستحکمى داریم که درصدد استحکام هرچه بیشتر آن هستیم. نقطه‌ی اساسىِ ارتباطات دو کشور ما، مقابله‌ی قاطعانه با رژیم غاصب صهیونیستى اسرائیل است. درحالی‌که خیلى از دولتها با رژیم اشغالگر قدس از سر سازش درآمده‌اند، خوشبختانه سوریه قوى و قاطع بر مواضع خود ایستاده است. ما براى شما دعا و از ایستادگى شما در برابر توطئه‌هاى صهیونیسم و ارتجاع حمایت میکنیم و امیدواریم با همین قاطعیّت به راه خود ادامه دهید.  
251
1368/03/14
بیانات در جلسه فوق‌العاده مجلس خبرگان برای انتخاب رهبری
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43942
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً واقعاً باید خون گریست بر جامعه‌‌ی اسلامی که حتّی احتمال [رهبری] کسی مثل بنده در آن مطرح بشود که حالا نمیخواهم درباره‌ی این صحبت کنم. مسئله‌ اشکال فنّی دارد، اشکال اساسی دارد. من قبلاً هم خدمت آقای هاشمی گفته‌ام ‌-یکی دو هفته قبل از این که همین قضیّه مطرح بود و ایشان فرمودند- من جدّاً به ایشان گفتم که من قاطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. حالا غیر از اینکه خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم ‌-و این را بنده میدانم، شاید آقایان هم میدانید- اصلاً این قضیّه از لحاظ فنّی اشکال پیدا میکند؛ رهبری، رهبریِ صوری خواهد بود؛ نه رهبری واقعی. حرف من، نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان، حجّیّتِ حرف رهبر را ندارد؛ خب این چه رهبری خواهد بود؟ خب، قانون اساسی که میگوید مرجع ‌-حالا یا مرجع شأنی یا مرجع فعلی- این که هیچ؛ از لحاظ شرعی هم حجّیّت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که میخواهد به حرف او عمل کند، او را فقیه و صاحب‌نظرِ در امور دین بداند. خب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدند صحبت کردند و تصریح کردند که بنده صاحب‌نظر نیستم. این چطور [میشود]؟ همین آقای آذری (۲) که اسم بنده را اوّل‌بار در این جلسه آوردند، بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟ قطعاً قبول نمیکنند. (۳) من به هر حال مخالفم. (۴)  
252
1368/03/11
بیانات در دیدار رئیس جمهور تانزانیا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=12069
بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای رئیس جمهور، میهمانان گرامی، حضار محترم مایلم مسرت خود را از حضور جناب آقای علی حسن مووینی، رییس جمهوری متحده تانزانیا و هیأت بلند پایه ی همراه در تهران ابراز کنم. خیر مقدم دولت و ملت مسلمان و انقلابی ایران را به میهمانان گرامی از جمهوری متحده ی تانزانیا، کشوری غیر متعهد انقلابی، با سابقه ای بارز از مبارزه علیه استعمار و آپارتاید اعلام دارم. همچنین فرصت مغتنمی است برای آنکه احترامم را به جنابعالی و مردم تانزانیا، برای پایمردی در راه کسب استقلال و مبارزه با استثمار ابراز دارم. آقای رییس جمهور علائق تاریخی وفرهنگی میان شما و ما به دهه های دور باز می گردد. سیاست های مستقل، اهداف غیرمتعهدانه، عدم وابستگی به شرق و غرب، هم سویی مواضع و همکاری های دو دولت در مجامع بین المللی و پشتیبانی از نهضت های آزادیبخش جهان و به ویژه در منطقه ی جنوب آفریقا، ما را قادر ساخته که فاصله ی جغرافیایی موجود بین جمهوری متحده ی تانزانیا و جمهوری اسلامی ایران را پر کرده. پیوندهای دوستی را برقرار کنیم. از اینرو جمهوری متحده ی تانزانیا می تواند نسبت به اراده ی قاطع دولت ایران بر توسعه و استحکام همکاری های صمیمانه جمهوری اسلامی ایران با آن کشور مطمئن باشد. بی تردید تلاش طرفین و دیدارهای متقابل هیأت های عالی کمک خواهد کرد تا زمینه های زیادی برای همکاری های دو جانبه ی سیاسی و فرهنگی، اقتصادی و فنی مورد مطالعه و شناخت قرارگرفته و آینده ی روشن تری از روابط صمیمانه را ترسیم کند. آقای رییس جمهور حضور جنابعالی که رییس جمهور یک کشور استقلال طلب و آزادیخواه آفریقایی و پیشاهنگ ملتهای مبارز منطقه در مقابله با نژاد پرستی و سیاستهای امپریالیزم می باشید درجمهوری اسلامی ایران روابط گسترده ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور ما با کشورهای قاره ی آفریقا، سفرهای متقابل هیأت های جمهوری اسلامی ایران از آفریقا و هیأتهای آفریقایی از جمهوری اسلامی ایران و بازدید شخص این جانب از کشور شما و سایر کشورهای مترقی خط مقدم مبارزه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و بازید جنابعالی وهیأت بلند پایه ی همراه در تهران، حمایت های مستمر مادی و معنوی انقلاب اسلامی ازمبارزات قهرمانانه و خستگی ناپذیر مردم نامیبیا علیه رژیم غاصب آپارتاید در صحنه های بین المللی. و قطع کامل روابط با رژیم نژادپرست در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، همگی مبین توجه و اهتمام جمهوری اسلامی ایران به قاره ی بزرگ آفریقا و جایگاه ویژه ی این منطقه ی حساس از جهان و سرنوشت مردم مظلوم وستمدیده ی آن، در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. آفریقای همیشه مظلوم،سالها تحت ستم بیگانگان، قلدران و سلطه جویان بوده است و لذا ملت بزرگ ما و مردم آفریقا، با احساس و دردی مشترک از ستم مستکبران و اهداف پلید استعمارگران، علائقی نزدیک، عمیق و صمیمی را دنبال می کنند. در نظر ما مقابله ی جدی همه دولت ها وملت های مترقی با پدیده ی بسیار زشت جامعه بشری، نژادپرستی - یک وظیفه ی تردیدناپذیر است. وجود رژیم های نژادپرستی نظیر آفریقای جنوبی و اسرائیل - هم پیمانان استراتژیک استکبار جهانی و استعمارگران شناخته شده تاریخ معاصر - کاملا محکوم ومورد انزجار و مبارزات مردمی و مشروع ملت های این دو سرزمین غصب شده، که صاحبان واقعی این کشورهایند، مورد تایید ماست. ما صمیمانه و با همه ی وجود، مبارزات مردم نامیبیا علیه نژادپرستان پروتوریا را تأیید می کنیم و به پایداری مردم شما و همه ی کشورهای خط مقدم جبهه مبارزه با آپارتاید علیه این رژیم غیر انسانی و قرون وسطایی، با احترام می نگریم. دعاهای خیر ما برای پیروزی آنها و آرزوی قلبی ما، توفیق نهایی همگان می باشد. آقای رییس جمهور رژیم آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی، در واقع مجریان سیاست های استکباری - وابسته به جناح مستکبر جهان - به ویژه ایالات متحده آمریکا، می باشند. امروز در سرزمین فلسطین عزیز نیز، مردم مقاوم و مظلوم آن به خاطر آزادیخواهی و مقابله با رژیم اشغالگر قدس، مورد حمله سرکوب قرار می گیرند. ولی حالا، تاریخ این سرزمین، حماسه های بزرگ و شورانگیزی ازقهرمانی ها در خود جای داده است متأسفانه باید گفت مماشات مجامع بین المللی درمقابل جنایات مکرر رژیم اشغالگر قدس هیچ چیز جز تشویق این رژیم به ادامه و توسعه اقدامات غیر انسانی و افزون طلبانه اش نیست. تجاوز آشکار نظامی اسرائیل به سرزمین لبنان، اعمال فشار، تهدید و شکنجه، کشتار مردم بی دفاع این سرزمین مظلوم، همراه بابمباران های مکرر لبنان، دخالت در سرنوشت و امور داخلی این کشور و تحمیل عناصر دست نشانده ی بیگانه بر مقدرات مردم این سرزمین نیز، همگی شواهدی بر این مدعاست. جناب آقای رییس جمهور پیروزی انقلاب اسلامی به رؤیاهای رژیم ستمگر و ضد مردمی پادشاهی و سلطه ی استکبار جهانی در کشور ما پایان داد. شعار بلند استقلال و آرمان اصیل نه شرقی و نه غربی موجب خشم دشمنان انقلاب مردمی ما گردید و اجرای توطئه های گوناگون علیه ملت مسلمان و انقلابی ایران در اوج آن تحمیل جنگی هشت ساله و ناخواسته را، مردم مقاوم و ایثارگر ایران، هوشیارانه پاسخ گفتند و بدخواهان را در راه رسیدن به اهداف سلطه جویانه، ناکام ساختند. امروز علی‌رغم پذیرش کامل قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم عراق در راه رسیدن به صلحی با ثبات در منطقه و بازگرداندن آرامش و امنیت به این بخش از جهان، موانع جدی ایجاد می کند. از اینرو انتظار می رود جامعه بین المللی، جنبش عدم تعهد و کشورهای مترقی صلح دوست جهان، با وارد ساختن فشار بر رژیم عراق موجبات استقرار سلحی پایدار در این منطقه مهم ازجهان را فراهم آورند. از نظر جمهوری اسلامی ایران، اجرای کامل قطعنامه ی 598 از راه طرح دبیر کل سازمان ملل کمک شایانی به برقراری صلح و امنیت در منطقه خلیج فارس خواهد کرد و بی تردید حفظ ثبات این منطقه در گرو همبستگی منطقه ای ما بین کشورهای این حوضه بسیار مهم است و ما از مناسباتی نو، پایدار و عمیق با همسایگان خود درخلیج فارس داشته باشیم، استقبال کرده ایم و متعتقدیم امنیت خلیج فارس تنها در سایه ی همبستگی کل کشورهای حاشیه ی آن و فقط بوسیله ی خود آنها قابل تأمین است. میهمانان گرامی، حضار محترم فرصت را مغتنم می شمارم و بار دیگر حضور جناب آقای علی حسن مووینی رییس جمهوری متحده ی تانزانیا و هیأت همراه در جمهوری اسلامی ایران را گرامی می دارم. امیدوارم این بازدید، موجبات گسترش روز افزون و تعمیق بیش از پیش روابط دوستانه ی موجود میان ایران و تانزانیا را فراهم سازد و نتایج ارزشمندی برای دو ملت دوست و مترقی ایران و تانزانیا فراهم آورد. متشکرم
253
1368/02/08
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20689
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم الحَمدُ لِلَّه ربّ العالمین. نَحمَده و نَستَعینه و نَستَهدیه و نُؤمِن به و نَتوکل عَلیه. وَ نُصلّی و نُسلّم عَلی حَبیبِه و نَجیبِه و خِیَرَتِه فی خَلقِه، حافظِ سِرّه و مُبلّغ رِسالاته، بَشیرِ رَحمتِهِ و نَذیرِ نقمَتهِ، سَیّدنا و نَبیّنا ابی‌القاسم ‌مُحمّد وَ عَلی أهلِ بَیتِهِ الأطیَبینَ الأطهَرینَ المُنتَجَبین. سِیّما عَلىٍّ أمیرالمُؤمنین و صَلّ عَلی أئمّةِ المُسلِمینَ و حُماة المُستضعفینَ و هُداة المُؤمِنین. قالَ اللَّهُ الحَکیمُ فی کِتابِهِ: «وَ مِن ‌النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابتِغاءَ مَرْضاةِ اللَّهِ و اللَّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ»(۱) همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به رعایت تقوی و پرهیزگاری و تبعیت از مولای متقیان و رهبر پرهیزگاران، امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام. امروز روز بیست‌ویکم ماه رمضان و روز شهادت امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب علیه‌الصّلاةوالسّلام است. جا دارد اگر مؤمنین نمازگزار، بخشی از وقت امروز خطبه‌ها را به یاد آن حضرت و حرکت به سمت آشنایی بیشتر و معرفت روشن‌تری از این چهره‌ی تابناک و این خورشید فروزان تاریخ بشر بگذارنند. البته زندگی امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام که مجسم‌کننده‌ی نمای بیرونی شخصیت علی ا‌بن ‌ابی‌طالب است، آن‌قدر پرحادثه و پرماجرا است که در وقت کم و جملات کوتاه به هیچ وجه نمیشود اندکی از بسیار را هم به‌درستی روشن کرد. شخصیت امیرالمؤمنین و فضائل مولای متقیان هم آن قدر والا و رفیع و افق‌های دورِ از ذهن انسان‌های معمولی و بشر ناقص مثل ماست که حقیقتاً جز با توجه و استمداد از روح بزرگ و مطهّر خود آن حضرت نمیشود شَبَهی حتی از آن شخصیت عظیم را مشاهده کرد. اما با این حال، این بلندترین قله‌ی بشریت است، نمیشود به آن توجه نکرد و به سمت آن حرکت نکرد. خوشبختانه فضائل و مناقب آن حضرت مثل دریای عظیمی است که از هر طرف که وارد بشویم و هر رشته‌ای از رشته‌های مَحامد بشری را مطرح بکنیم، فیض عظیمی را خواهیم برد. یکی از جوان‌های آل زبیر -که آل زبیر معروف بودند به دشمنی با امیرالمؤمنین- عبداللَّه ‌بن ‌زبیر، حتی در جنگ جمل هم به عنوان یک چهره‌ای معرفی شد که پدرش زبیر را وادار میکرد به ادامه‌ی جنگ با امیرالمؤمنین. بعدها هم خاندان زبیر غالباً -مگر بعضی از آنها- نسبت به امیرالمؤمنین با چشم خصومت و بغض و حسادت نگاه میکردند. در این خانواده یک جوانی که پسر عبداللَّه بن ‌عروة بن‌ زبیر است، از روی جوانی یک روز در حضور پدر خود مشغول مذمّت امیرالمؤمنین شد. پدر با این‌ که خودش هم نسبت به امیرالمؤمنین ارادتی یا بگوییم محبتی نداشت، اما دید این جوان خام و ناپخته‌ی خودش را خوب است قدری آگاه کند؛ در محیط خلوت خانه به طور خصوصی. آن روزها کسی جرأت نمیکرد در عَلَن نامی از امیرالمؤمنین به‌نیکی ببرد. به پسرش گفت: پسرجان، یک چیزی را من به تو بگویم و او این است که هیچ چیزی را پیدا نمیکنی که دین ساخته باشد، به وجود آورده باشد و دنیا و دست دنیاطلبان بتواند آن را ویران کند. ممکن نیست. بِنایی که دین میسازد، این بنایی نیست که به‌وسیله‌ی دنیاطلبان قابل ویران شدن باشد. «وَ اللَّهِ ما بَنا الناسُ شیئاً إلاّ هَدّمَهُ الدّینُ»(۲) اما به‌عکس؛ هر چیزی که دست دنیاطلبان آن را به وجود بیاورد، بیگمان دین در مقام برخورد و اصطکاک با او اگر قرار بگیرد، آن را از بین خواهد برد. اما عکسش این‌جور نیست. اگر دین چیزی را ساخت، دنیاطلب‌ها نمیتوانند آن را از بین ببرند. بعد وارد اصل مطلب شد. گفتش که تو نگاه کن، ببین این بنیمروان -آن سلسله‌ای از بنی‌امیّه که آن روزها بر جامعه‌ی اسلام حکومت میکردند- گفت ببین این بنیمروان چطور بر روی منبرها و در همه‌ی اقطار دنیای تحت نفوذ خودشان نسبت به امیرالمؤمنین، نسبت به علی بن ‌ابی طالب، او گفت، عیب‌جویی میکنند و عیوب او را آشکار میکنند، ظاهر میکنند، هر چه به دهنشان می‌آید درباره‌ی علی میگویند. اما هر چه آنها بیشتر میگویند، امیرالمؤمنین چهره‌اش منوّرتر و در بین مردم محبوب‌تر میشود. «ألَمْ تَرَ إلَی عَلىٍّ کَیْفَ تُظهِرُ بَنُو مَرْوان مِنْ عَیْبِهِ وَ ذَمِّهِ وَ اللَّهِ لَکَأنّما یأخُذُونَ بِناصِیَتِهِ رَفْعاً إلَی السَّماءِ»(۲) اینی که بنیمروان عیب علی را میگویند، مثل این‌که خدای متعال اثر عکس میدهد. گویی که علی را بلند میکنند و به آسمان میبرند و در کرسی آسمان علی را قرار میدهند از رفعت و شأن. هر چه بیشتر عیبش را میگویند، بالاتر میرود. اما مُرده‌ها و شخصیت‌های خودشان را بنیمروان با نام نیک، با تشکیل محافل و مجالس مدح و ثنا بزرگ میکنند؛ هر چه بیشتر از گذشتگان خودشان و مرد‌گان خودشان میگویند، مثل این‌که یک لاشه‌ی مرده‌ای، یک جیفه‌ای را هی بیشتر باد میکنند. تَعَفُّنشان بیشتر دنیا را میگیرد. «وَ ما تَری ما یَنْدِبُونَ بِه مَوْتاهُم مِن التَأبینِ وَ الْمَدیحِ وَ اللهِ لَکأنَّما یَکشِفونَ بِه عَن الْجِیَفِ»(۳) این چیزی است که دشمن امیرالمؤمنین، آن خانواده‌ای که بنای بر بغض و حسادت به امیرالمؤمنین داشتند این‌جور می‌گفتند. یک جمله‌ای معروف است از خلیل‌بن‌احمد نحوىِ معروف که او میگوید که دوستان امیرالمؤمنین در طول مدتی برابر چند قرن از ترسشان مدایح امیرالمؤمنین را نگفتند و مکتوم نگهداشتند مدح امیرالمؤمنین را و فضائل او را. و دشمنان امیرالمؤمنین در طول چند قرن مدایح امیرالمؤمنین را مکتوم نگهداشتند از روی بغض و عداوتشان. فَظَهرَ مابَینَ هَذَینِ ما مَلَأَ الخافِقَیْنَ. دو تا کتمان نسبت به مدایح امیرالمؤمنین؛ یکی از روی ترس یکی از روی بغض، اما میان این دو کتمان آن قدر از فضائل امیرالمؤمنین بروز کرد که سرتاسر عالم را و میان مشرق و مغرب را گرفت. این فضائل علی بن ‌ابی طالب است. یک اقیانوس بیکرانی است که از هر طرف وارد بشویم، از معنویات، از خصال روحی، از توجهات الهی و معنوی، از آن خصلت‌هایی که جز بندگان شایسته و صالح از آنها برخوردار نیستند، از روش اجتماعی، از خصلت‌های خانوادگی، از برخورد با ضعفا، از اداره‌ی امور کشور، از هر طرف امیرالمؤمنین را مورد ملاحظه قرار بدهیم، شگفتیها میبینیم؛ چیزهایی که چشم انسان را خیره میکند و هر چه هم انسان بیشتر میبیند، زمان بیشتر میگذرد، نسبت به شخصیت والای این عظیم بشریت «عظیم العُظَماء» بزرگ بزرگان، انسان بیشتر خاضع میشود. من فقط یک بخشی از شخصیت امیرالمؤمنین را امروز میخواهم این‌جا مطرح کنم و او مضمون این آیه‌ی شریفه است. چون این آیه‌ی شریفه‌ «وَ مِن النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ»(۱) در شأن امیرالمؤمنین نازل شده و تأویل این آیه علی ‌بن ‌ابی‌طالب علیه‌الصّلاةوالسّلام است. آیه میگوید: در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را، وجود خودشان، یعنی عزیزترین سرمایه‌ای که هر انسانی دارد، این سرمایه‌ی عزیز انحصاری غیر قابل جبران که اگر این را دادی، دیگر به جای این چیزی نمی‌آید. بعضیها همین سرمایه را، همین موجودی را یکجا میدهند برای این‌که خوشنودی خداوند را به دست بیاورند؛ فقط همین. «وَ مِن النّاسِ مَن یَشری»(۱) میفروشد، میدهد «نفسهُ» جان خود را، وجود خود را «ابتغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ».(۱) هیچ هدف دیگری، هیچ مقصود دنیویای، هیچ گرایش و انگیزه‌ی خودخواهانه‌ای، در بین نیست؛ فقط و فقط برای جلب رضایت خدا. اما خدا هم در مقابل این‌چنین ایثار و گذشت، یقیناً بدون عکس‌العمل شایسته نمی‌ماند؛ «وَ اللَّهُ رَئوفٌ بِالعِبادِ»(۱). خدا به بندگان خودش رأفت دارد. این مصداق کاملش امیرالمؤمنین علی بن ‌ابی طالب علیه‌السّلام است‌. من این بُعد را بیان میکنم. شما تاریخ زندگی امیرالمؤمنین را نگاه کنید، از کودکی، از آن وقتی که در ۹ سالگی یا سیزده سالگی به نبوت رسول اکرم ایمان آورد و آگاهانه و هوشیارانه حقیقت را شناخت و به آن تمسک جست، از آن لحظه تا آن لحظه‌ای که در محراب عبادت مثل سحرگاه روز نوزدهم ماه رمضانی، جان خودش را در راه خدا داد و خشنود و خوشحال و سرشار از شوق به لقاء پروردگار رسید. در طول این پنجاه سال تقریباً -یا پنجاه ‌و دو سه سال از ده سالگی تا شصت‌وسه سالگی- شما ببینید یک خط مستمری وجود دارد در شرح حال زندگی امیرالمؤمنین و آن خط ایثار و ازخودگذشتگی است. در تمام قضایایی که در طول این تاریخ پنجاه‌ساله بر امیرالمؤمنین گذشته، شما نشانه‌ی ایثار را مشاهده میکنید از اول تا آخر. حقیقتاً درس است این برای ما. و ما -من و شما- که علیگو و علیجو و معروف در جهان به محبت علی بن ‌ابی طالب هستیم، باید درس بگیریم از امیرالمؤمنین. صِرف محبت علی کافی نیست، صِرف شناختن فضیلت علی کافی نیست. بودند کسانی که در دلشان به فضیلت علی بن ‌ابی طالب اعتراف داشتند؛ شاید از ماها هم که هزاروچهارصد سال فاصله داریم با آن روزگار بیشتر. همان‌ها یا بعضیشان در دل علی را به عنوان یک انسان معصوم و پاکیزه دوست هم میداشتند، اما رفتارشان رفتار دیگری بود، چون همین خصوصیت را نداشتند؛ همین ایثار را، همین رها کردن منیت را، همین کارنکردن برای خود را. هنوز در حصار خود گرفتار بودند و علی امتیازش این بود که در حصار خود گرفتار نبود. «من» برای او هیچ مطرح نبود. آن‌چه برای او مطرح بود، وظیفه بود و هدف بود و جهاد فی‌سبیل‌اللَّه بود و خدا بود. اولی که امیرالمؤمنین در اوان کودکی به پیغمبر ایمان آورد، مورد ایذاء و تمسخر همه در شهر مکه قرار داشتند. یک شهری را شما فرض کنید، مردمی که به طور طبیعی هم اهل توسل به خشونتند، مردم متمدنِ بانزاکتِ آهسته‌برو آهسته‌بیایی که نبودند. یک مردم خشن، اهل برخورد اهل اصطکاک، سر کوچکترین چیزی دعوا بکنند، به‌شدت متعصب نسبت به همان عقائد باطل، توی یکچنین جامعه‌ی این‌جوری، یک پیامی از سوی یک انسان بزرگی مطرح شده که همه چیز این جامعه را می‌برد زیر سؤال؛ عقایدشان را، آدابشان را، سنت‌هاشان را. خب طبیعی است که همه با او مخالفت میکنند و قشرهای مختلف با او مخالفت کردند. توده‌های مردم هم با پیغمبر مخالفت کردند. از یک انسان این‌جوری و یک پیام این‌جوری با همه‌ی وجود دفاع کردن و به آن پیوستن، این از خودگذشتگی میخواهد. این اولین قدم از خودگذشتگی امیرالمؤمنین است. سیزده سال در کنار پیغمبر در سخت‌ترین مواقف، علی ابن ابی‌طالب علیه‌الصّلاة‌والسّلام ایستاد. بعد آن وقتی که سیزده سال رنج داشت به پایان میرسید، درست است که هجرت رسول اکرم هجرت از روی اجبار و ناچاری و زیر فشار قریش و مردم مکه بود، اما آینده‌ی روشنی داشت. همه میدانستند که این هجرت مقدمه‌ی کامیابی‌هاست، مقدمه‌ی پیروزیهاست. درست در آن‌جایی که یک نهضت از دوران محنت دارد وارد دوران راحتی و عزت میخواهد بشود، در همان لحظه که همه معمولاً تلاش میکنند زودتر خودشان را برسانند -اگر بتوانند- از مناصب اجتماعی چیزی را بگیرند، جایگاهی پیدا بکنند، در همین لحظه امیرالمؤمنین آماده شد تا در جای پیغمبر، در بستر پیغمبر، در شبی ظلمانی و تاریک بخوابد تا پیغمبر بتواند از این خانه و از این شهر خارج بشود. توی آن شب، کشته شدن آن کسی که در این بستر میخوابد، تقریباً قطعی و مسلّم بود. این‌جور نبود که حالا چون من و شما قضیه را میدانیم، میدانیم که امیرالمؤمنین در آن حادثه به شهادت نرسید، بگوییم که آن‌جا همه میدانستند. نه‌خیر. مسأله این است که در یک شب ظلمانی در یک نقطه‌ی معینی یک کسی بنا است کشته بشود، قطعی است. میگویند آقا، این آقا برای این‌که بتواند از این‌جا خارج بشود، باید کسی در آن‌ جا به جای او باشد تا جاسوس‌ها که نگاه میکنند، احساس کنند کسی در آن‌جا هست. کی حاضر است؟ این ایثار امیرالمؤمنین خود یک حادثه‌ی فوق‌العاده مهم است، اما زمان این ایثار هم بر اهمیت آن میافزاید. زمان کی است؟ آن وقتی که بنا است این دوران محنت به‌سر‌بیاید. بنا است بروند حکومت تشکیل بدهند، راحت باشند. مردم مدینه -یثرب- ایمان آورده‌اند، منتظر پیغمبرند، همه این را میدانند. در این لحظه این ایثار را امیرالمؤمنین میکند. هیچ انگیزه‌ی شخصی باید در یک انسانی وجود نداشته باشد تا اقدام به یک ‌چنین حرکت بزرگی بکند. بعد وارد میشوند به مدینه. جنگ‌ها و مبارزات شبانه‌روزی حکومت تازه‌پا و جوان پیغمبر شروع میشود، دائماً جنگ میشود. این خاصیت آن‌چنان حکومتی است؛ دائماً برخورد. از قبل از جنگ بدر برخوردها شروع شد تا آخر دوران زندگی پیغمبر. در این ده سال، در طول این ده سال، چند ده جنگ و برخورد پیغمبر اکرم با کفار و انواع و اقسام کفار و شعب کفار داشت. در تمام این دوران‌ها امیرالمؤمنین به عنوان پیشقراول، به عنوان فداییترین کس و پیشمرگ پیغمبر -آن‌چنانی که خود امیرالمؤمنین بیان میکند و تاریخ هم این را نشان میدهد- در تمام این مراحل و صحنه‌های خطرناک حضور داشته. «وَ لَقَد واسَیتُهُ بِنَفسی فِی المَواطِنَ الّتی تَنکُصُ فیها الأبطالُ و تَتَنافَرُ فیها الأقدام»(۴) آن‌ جاهایی من در کنار پیغمبر ماندم و جانم را سپر بلای او کردم که قهرمانان و شیرمردان در آن‌جا پایشان میلرزید و مجبور به عقب‌نشینی میشدند. در شدیدترین مراحل امیرالمؤمنین ایستاد. هیچ برایش مطرح نبود که این‌جا خطر است، بعضیها با خودشان فکر میکنند که ما خوب است جان خودمان را حفظ کنیم تا بعداً برای اسلام مفید واقع بشویم. امیرالمؤمنین هرگز خودش را با این‌گونه معاذیر فریب نداد و نفس والای امیرالمؤمنین فریب‌بخور نبود. در تمام مراحل خطر در خطوط مقدم امیرالمؤمنین حاضر بود. بعد از آنی ‌که دوران پیغمبر به‌سرآمد و رسول اکرم رحلت کردند، به نظر من سخت‌ترین دوران‌های زندگی امیرالمؤمنین در این سی سال بعد، بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. سخت‌ترین دوران‌های امیرالمؤمنین آن روزها بود. آن روزی که پیغمبر عزیز و بزرگوار بود و میرفتند در سایه‌ی او مجاهدت میکردند، مبارزه میکردند که روزهای شیرینی بود. روزهای خوبی بود. روزهای تلخ، روزهای بعد از رحلت پیغمبر است که روزهایی است که گاه‌گاه قطعات فتنه، افق دیدها را آن‌چنان مُظلَم میکرد که قدم از قدم نمیتوانستند بردارند آن کسانی که میخواستند درست قدم بردارند. در یکچنین شرایطی امیرالمؤمنین بزرگ‌ترین امتحان‌های ایثار را داد. اولاً در هنگام رحلت پیغمبر، امیرالمؤمنین مشغول انجام وظیفه شد. نه این‌که نمیدانست یک اجتماعی وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد که سرنوشت قدرت و حکومت را در دنیای اسلام، آن اجتماع تعیین خواهد کرد. مسأله این نبود برای امیرالمؤمنین. مسأله این است که برای او آن‌چه مطرح نیست، خود است. بعد از آنی ‌که مسأله‌ی خلافت استقرار پیدا کرد و مردم با ابیبکر بیعت کردند و همه چیز تمام شد، امیرالمؤمنین کناره گرفت. هیچ جمله‌ای، کلمه‌ای، بیانی که حاکی باشد از معارضه‌ی امیرالمؤمنین با دستگاه حکومت، دیگر از او شنیده نشد. آن روزهای اول چرا؛ تلاش میکرد شاید بتواند آن چیزی را که به عقیده‌ی او حق است و باید انجام بگیرد، او را به کرسی بنشاند. بعد که دید نه، مردم بیعت کردند، قضیه تمام شد و ابیبکر شد خلیفه‌ی مسلمین، این‌جا امیرالمؤمنین به عنوان یک انسانی که ولو معترض است، هیچ‌گونه از قِبَل او برای این دستگاه ضرری و خطری و تهدیدی وجود ندارد، شناخته میشود در تاریخ اسلام. امیرالمؤمنین در این دوران، که خیلی هم نبود، مدت کوتاهی این دوران طول کشید، شاید چند ماهی، من دقیقاً الان یادم نیست، فرمود: «لَقَد عَلِمتُم أنّی أحَقُّ النّاسِ بِها مِن غَیری»(۵) گفت: میدانید که من از همه‌ی مردم به خلافت شایسته‌ترم. این را خود شماها هم میدانید. راست هم میگفت امیرالمؤمنین، میدانستند. و واللَّه، سوگند به خدا؛ لأَسْلِمَنَّ یا لأُسَلِّمَنَّ یا لأُسْلِمِنَّ. من دست روی دست خواهم گذاشت و تسلیم خواهم شد «ما سَلِمَتْ أمورُ المُسلِمینَ» تا وقتی که احساس میکنم که امور مسلمین باسلامت در جریان است. تا وقتی میبینم کسی مورد ظلم قرار نمیگیرد، «وَ لَم یَکُن فیها جَورٌ الاّ عَلَىَّ خاصّة»(۶) تا وقتی که به مردم ظلم نمیشود و در جامعه ظلم و جوری وجود ندارد، فقط من مظلوم واقع شدم در جامعه، تا این‌جور است، من هیچ کاری به کار کسی ندارم. هیچ مزاحمتی، هیچ اعتراضی، نخواهم کرد. نشست کنار. بعد از مدت کوتاهی، شاید چند ماهی بیشتر نگذشته بود که شروع شد به ارتداد گروه‌ها. شاید تحریکاتی هم بود. بعضی از قبائل عرب احساس کردند که حالا پیغمبر نیست، رهبر اسلام نیست، خوب است که یک ایرادی، اشکالی درست کنند و تعارضی بکنند و جنگ و دعوایی راه‌بیندازند و شاید هم منافقین تحریکشان میکردند، درست نمیدانم. بالأخره جریان ردّه پیش آمد؛ یعنی ارتداد عده‌ای از مسلمین. جنگ‌ها شروع شد. جنگ‌های ردّه شروع شد. این‌جا که وضع این‌جوری شد، امیرالمؤمنین دید نه، این‌جا دیگر جای کنار نشستن هم نیست، باید وارد میدان شد به دفاع از حکومت. در این‌جا میفرماید: «فَأمسَکتُ یَدی»(۷) من بعد از آنی که قضیه‌ی خلافت پیش آمد و أبیبکر خلیفه‌ی مسلمین شد، من دست کشیدم کنار، نشستم کنار. این حالت کناره‌گزینی بود، «حَتّی رَأیْتُ راجِعةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ یُریدُ مَحْوَ الإسْلامِ»(۷) دیدم نه‌خیر، عده‌ای از مردم دارند از اسلام برمیگردند، میخواهند اسلام را از بین ببرند. این‌جا دیگر دیدم نخیر؛ وارد میدان شدم و امیرالمؤمنین وارد میدان شد به صورت فعال. در همه‌ی قضایای مهم اجتماعی امیرالمؤمنین بود. خود آن حضرت از حضور خودش در دوران بیست‌وپنج ساله‌ی خلافت خلفای سه‌گانه تعبیر میکند به وزارت. بعد از آنی ‌که آمدند امیرالمؤمنین را بعد از قتل عثمان به خلافت انتخاب کنند فرمود: من وزیر باشم بهتر از این است که امیر باشم، همچنانی که در گذشته بودم. بگذارید وزیر باشم. یعنی مقام و موقعیت جایگاه بیست‌وپنج ساله‌ی خودش را جایگاه وزارت میداند. یعنی در امور دائماً در خدمت اهداف و در موضع کمک به مسئولینی که بودند و خلفایی که در رأس امور بودند. این هم یک ایثار فوق‌العاده بزرگی بود که انسان واقعاً گیج میشود وقتی که فکرش را میکند که چقدر گذشت در این کار امیرالمؤمنین وجود دارد. در تمام این بیست‌وپنج سال به فکر قیام و کودتا و معارضه و جمع کردن یک عده‌ای و گرفتن قدرت و قبضه کردن حکومت نیفتاد. این چیزها به ذهن انسان‌ها می‌آید، امیرالمؤمنین جوانی بود سیوسه ساله. آن وقتی که رسول اکرم از دنیا رحلت کردند، تقریباً حدود سی سال تا سیوسه سال عمر آن حضرت بود، بعدها هم دوران‌های جوانی و قدرت جسمانی را میگذراند، دوران نشاطش را میگذراند، وجهه در بین مردم، محبوبیت در بین توده‌ی مردم و مغز فعال، علم فراوان، همه‌ی جاذبه‌هایی که برای یک انسان ممکن بود وجود داشته باشد، در امیرالمؤمنین به نحو اعلائی وجود داشت. او اگر میخواست یک کاری بکند، حتماً میتوانست بکند. در تمام این بیست‌وپنج سال به هیچ وجه، جز در خدمت همان هدف‌های عمومی و کلی نظام اسلامی که در رأسش هم خلفایی بودند، امیرالمؤمنین هیچ حرکتی نکرد و هیچ چیزی شنید نشد از آنها و ماجراهای فوق‌العاده عظیمی این‌جا وجود دارد که من نمیخواهم حالا وارد شرح موارد تاریخی بشوم. بعد در شورای شش نفره‌ی بعد از در گذشت خلیفه‌ی دوم، امیرالمؤمنین را دعوت کردند. قهر نکرد وارد شد. بگوید آقا من با این‌هایی که شما میگویید هم‌ردیف نیستم، طلحه و زبیر کجا، عبدالرّحمن‌بن‌عوف کجا، عثمان کجا، من کجا، من نمیآیم با این‌ها. نه‌خیر. شش نفر را به عنوان شورا گذاشتند آن‌جا که این شش نفر بعد از عمر، طبق وصیت عمر، این شش نفر در بین خودشان یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند. رفت، قبول کرد. در بین این شش نفر شانس او برای خلافت از همه بیشتر بود و عبدالرّحمن‌بن‌عوف که رأیش تعیین‌کننده بود در آن شش نفر. یعنی امیرالمؤمنین دو رأی داشت -خودش و زبیر- عثمان هم دو رأی داشت -خودش و طلحه- عبدالرّحمن‌بن‌عوف هم دو رأی داشت -خودش و سعدبن‌ابیوقاص- او رأی عبدالرّحمن‌بن‌عوف در این شورای شش نفره تعیین‌کننده بود. اگر با امیرالمؤمنین بیعت میکرد، او خلیفه میشد. اگر با عثمان بیعت میکرد، او خلیفه میشد. اول رو کرد به امیرالمؤمنین و به او پیشنهاد کرد که با کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره‌ی شیخین -یعنی دو خلیفه‌ی قبلی- حضرت حرکت کنند. فرمود نه؛ من کتاب خدا و سنت پیغمبر. سیره‌ی شیخین را من کاری ندارم. من اجتهاد خودم را عمل میکنم و به اجتهاد آنها کاری ندارم. میتوانست با کوچکترین اغماضی از آن‌چه که صحیح و حق میدانست، میتوانست حکومت را به دست بگیرد و قدرت را قبضه بکند. امیرالمؤمنین به این فکر یک لحظه هم نیفتاد و حکومت را از دست داد و قدرت را از دست داد. این‌جا هم ایثار کرد. این‌جا هم خود و منیّت را مطلقاً مطرح نکرد و زیر پا له کرد این‌گونه چیزها را. اگرچه این احساسات شاید در امیرالمؤمنین، اصلاً از اول بروز نمیکرد. بعد از آنی که دوازده سال دوران حکومت عثمان گذشت، در آخرِ کار عثمان میدانید، این‌ها در تاریخ هست، فقط هم تاریخ شیعه ننوشته‌اند این‌ها را؛ همه‌ی مورخین اسلام نوشته‌اند. در آخر کار عثمان اعتراضات به او زیاد شده بود، کسانی مخالفت میکردند، اشکالات زیادی بر او وارد میکردند، از مصر آمده بودند، از عراق آمده بودند، بصره و جاهای دیگر؛ بالأخره یک جمع زیادی درست شدند و خانه‌ی عثمان را محاصره کردند، جان عثمان را تهدید کردند. خب این‌جا یک کسی در مقام امیرالمؤمنین چه میکرد؟ یک کسی که خودش را صاحب حق خلافت بداند و بیست‌وپنج سال است که از این حقی که برای خودش مسلم است که این حق اوست، او را کنار گذاشتند، به رفتار حاکم کنونی هم اعتراض دارد، حالا هم میبیند که اطراف خانه‌ی او را گرفته‌اند، او را محاصره کرده‌اند. آدم معمولی، حتی برگزیدگان و چهره‌های والا در این‌جا چه‌کار میکنند؟ همان کاری را میکنند که دیگران کردند. همان کاری را میکنند که طلحه کرد، زبیر کرد، عایشه کرد، بقیه‌ی کسانی که در ماجرای عثمان به نحوی دست داشتند، آنها کردند. که ماجرای قتل عثمان یکی از آن ماجراهای بسیار مهم تاریخ اسلام است و این‌که کی موجب قتل عثمان شد، این را انسان توی نهج‌البلاغه و تو آثار اسلامی و تاریخ اسلامی که نگاه کند کاملاً برایش روشن میشود که کی عثمان را کشت، کیها موجب شدند. این‌ها افرادی که ادعای دوستی با عثمان را بعدها محور کار خودشان قرار دادند، آن‌جا از پشت خنجر زدند، از زیر تحریک کردند. به قول عمرو عاص یکی پرسید از عمرو عاص که عثمان را که کشت، گفت فلانی، اسم یکی از صحابه را آورد. او شمشیرش را ساخت، آن دیگری تیز کرد، آن دیگری او را مسموم کرد، آن یکی هم بر او وارد آورد. واقعیت هم همین است. امیرالمؤمنین در این ماجرا با کمال خلوص آن وظیفه‌ی الهی و اسلامی را که احساس میکرد دارد، انجام داد. حسنین را، این دو گوهر گرانقدر را و دو یادگار پیغمبر را فرستاد برای دفاع از عثمان به خانه‌ی عثمان. جزو مسلمات است. حسنین را فرستاد آن‌جا برای دفاع از عثمان. اطراف خانه‌ی عثمان را گرفته بودند نمیگذاشتند که آب وارد خانه بشود. امیرالمؤمنین آب فرستاد وارد خانه‌ی عثمان. آذوقه فرستاد. با کسانی که نسبت به عثمان خشمگین بودند، بارها و بارها مذاکره کرد تا خشم آنها را پایین بیاورد. وقتی هم که آنها عثمان را کشتند، امیرالمؤمنین خشمگین شد. خشمگین شد. البته آن کسانی که کشندگان عثمان بودند، بالمباشره یک حالتی داشتند، یک حکمی داشتند، آن کسانی که از پشت تحریک میکردند حکم دیگری داشتند که حالا آن ماجراها را نمیخواهیم وارد بشویم. در این‌جا هم امیرالمؤمنین باز منیّت و خودخواهی و احساسات خودی که برای همه‌ی انسانها وجود دارد، این‌جا در دستگاه امیرالمؤمنین مطلقاً مشاهده نمیشود. بعد از آنیکه عثمان کشته شد، امیرالمؤمنین میتوانست به صورت یک چهره‌ی موجه، یک آدم فرصت‌طلب، یک نجات‌بخش، بیاید توی میدان بگوید ها مردم دیگر حالا راحت شدید، خلاص شدید، مردم هم دوستش میداشتند. نه. در بعد از حادثه‌ی عثمان هم باز امیرالمؤمنین اقبالی به سمت قدرت و قبضه کردن حکومت، اولِ کار نکرد. «دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْری»(۸) چقدر این روح بزرگ است. من را رها کنید ای مردم، بروید سراغ دیگری. اگر دیگری را به حکومت انتخاب کردید، من وزیر او خواهم بود، من در کنار او خواهم بود. این فرمایشاتی است که امیرالمؤمنین در آن روزها کرد. مردم قبول نکردند. مردم دیگر قبول نکردند. نمیتوانستند غیر از امیرالمؤمنین کس دیگری را به حکومت انتخاب کنند. تمام اقطار اسلامی با امیرالمؤمنین بیعت کردند. تا آن روز، هیچ بیعتی به عمومیت بیعت امیرالمؤمنین وجود نداشت. هیچ بیعتی از بعد از پیغمبر به عمومیت بیعت با امیرالمؤمنین سابقه ندارد؛ جز شام که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند. تمام اقطار اسلامی و تمام بزرگان صحابه بیعت کردند. یک تعداد محدودی کمتر از ده نفر فقط ماندند که بعد امیرالمؤمنین فرمود این‌ها را آوردند توی مسجد و یکی یکی از این‌ها پرسید که شماها چرا بیعت نکردید؟ عبداللَّه‌بن‌عمر تو چرا بیعت نکردی؟ سعدبن‌ابیوقاص تو چرا بیعت نکردی؟ یک چند نفری بودند بیعت نکرده بودند. امیرالمؤمنین از این‌ها پرسید. هرکدام یک عذری آوردند، یک حرفی زدند. بعضی باز بیعت کردند، بعضی نکردند. حضرت رهایشان کرد رفت. تعداد خیلی محدودی انگشت شمار، بقیه‌ی بزرگان، چهره‌های معروف، طلحه، زبیر، دیگران، دیگران، همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. بعد از این‌که امیرالمؤمنین بیعت کردند، البته قبل از آنی ‌که با آن حضرت بیعت کنند، حضرت فرمود که «و اعْلَمُوا» بدانید، «إنّی إنْ أجَبْتُکُمْ» اگر حالا که شما اصرار میکنید من حکومت را به دست بگیرم، اگر من پاسخ مثبت به شما دادم، مبادا خیال کنید که من ملاحظه‌ی چهره‌ها و شخصیت‌ها و استخوان‌های قدیمی و آدم‌های نام و نشان ‌دار را خواهم کرد. مبادا خیال کنید من از این و آن تبعیت و تقلید خواهم کرد. روش دیگران را روش خودم قرار خواهم داد. ابداً. «وَ اعْلَمُوا أنّی إنْ أجَبْتُکُم رَکِبْتُ بِکُم ما أعْلَمُ»(۹) آن‌جوری که خود من علم دارم و میدانم و تشخیص دادم، از اسلام دانستم، آن‌جور من شما را حرکت خواهم داد و اداره خواهم کرد. این اتمام حجت‌ها را هم با مردم کرد امیرالمؤمنین و خلافت را قبول کرد. میتوانست امیرالمؤمنین در آن‌جا هم به خاطر حفظ مصالح و ملاحظه‌ی جوانب قضیه و این چیزها کوتاه بیاد، دل‌ها را به دست بیاورد. این‌جا هم با کمال قاطعیت بر اصول اسلامی و ارزش‌های اسلامی پافشاری کرد به طوری که آن همه دشمن در مقابل علی صف کشید و امیرالمؤمنین در یک اردوگاه، با تجلی کامل زر و زور و تزویر و در یک ارودگاه با چهره‌های موجه و معتبر و معروف، و در یک اردوگاه دیگر با عناصر مقدس‌مآب و علیالظاهر متعبد، اما ناآگاه از حقیقت اسلام، از روح اسلام، از تعالیم اسلام، از شأن و مقام امیرالمؤمنین، و اهل تَشَبُّث به خشونت و قصاوت و بداخلاقی، با این‌گونه افراد مواجه شد. در سه اردوگاه امیرالمؤمنین با سه خط جداگانه که ناکثین و قاسطین و مارقین باشند، امیرالمؤمنین جنگید که هرکدام از این وقایع نشان‌دهنده‌ی همان روح توکل به خدا و ایثار و دور شدن از منیت و خودخواهی در امیرالمؤمنین است. و بالأخره هم در همین راه امیرالمؤمنین به شهادت رسید؛ که درباره‌ی آن حضرت گفته‌اند: «قُتِلَ فی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ» علی را عدلش به خاک و خون غلطاند. اگر امیرالمؤمنین میخواست عدالت را رعایت نکند، اگر میخواست ملاحظه‌کاری بکند، اگر میخواست شأن و مقام و شخصیت خودش را بر مصالح دنیای اسلام ترجیح بدهد، موفق‌ترین خلفاء میشد و قدرتمندترین و هیچ معارضی هم پیدا نمیکرد، اما امیرالمؤمنین شاخص حق و باطل است. اینی ‌که علی بن ‌ابی طالب را معیار و شاخص حق و باطل میدانند و هرکس دنبال علی است و علی را قبول دارد و میخواهد مثل او عمل کند، او حق است و هر که علی را قبول ندارد، باطل است، این به خاطر همین است،. به خاطر این است که امیرالمؤمنین لُبّ وظیفه، بدون ذره‌ای دخالت دادن مَنیّت و احساسات شخصی و منافع شخصی و خود، در آن راه و حرکتی که انتخاب کرده است. یک چنین شخصیتی است امیرالمؤمنین. لذاست که علی علیه‌السّلام میزان‌الحق است واقعاً. این زندگی امیرالمؤمنین است. «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»(۱). فقط در شهادت این بزرگوار نبود که یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه. در لحظه‌ی مرگ نبود که امیرالمؤمنین جانش را در راه خدا داد؛ در طول عمر، امیرالمؤمنین همواره جانش را در راه خدا داد. خودیها را رها کرد و سختیها و محنت‌های بسیاری هم امیرالمؤمنین کشید. صلی اللَّه ‌علیک یا امیرالمؤمنین. امروز روز شهادت امیرالمؤمنین است. آن مردمی که در مسجد کوفه و در شهر کوفه، در طول این چند سال چهره‌ی آن حضرت را همواره مشاهده کردند، آن معنویت، آن صفا، آن بزرگواری، آن رقّت به ضعیفان و یتیمان را، آن کسانی که صدای گرم علی بن ‌ابی طالب و نفس پاک و معطر آن حضرت را در مسجد کوفه شنیدند، در مثل امروزی احساس میکنند که پدر آنها از میان آنها رفته است. حقیقتاً مردم کوفه حق داشتند اگر امروز احساس یتیمی کنند و واقعاً هم احساس یتیمی میکردند. در نقل‌ها و خبرها آمده که در روز بیست‌و‌یکم ماه رمضان، کوفه غوغا و هنگامه‌ای بود از عزادارای مردم. جمعیت‌های زیاد، مردم، زن و مرد و حتی بچه‌های کوچک، با چهره‌ی عزادار و غبارگرفته و اندوهگین هجوم میآوردند به آن‌جایی که خانه‌ی امیرالمؤمنین بود. از روز نوزدهم که امیرالمؤمنین آن ضربت مسموم دشمن خدا را تحمل کرد و در خانه افتاد، لحظه به لحظه مردم کوفه در نگرانی بودند. دور خانه‌ی امیرالمؤمنین جمع میشدند. خبر میگرفتند. هرکس میرفت داخل، هرکس میآمد بیرون، از حال امیرالمؤمنین سؤال میکردند. شهر بزرگی هم بوده کوفه. شهر پرجمعیتی بوده. جمعیت زیاد، مردم گوناگون، دوستان امیرالمؤمنین، یاران آن حضرت، خانواده‌ی آن حضرت، همه لحظات بسیار پراضطرابی را گذراندند که در آن داستان اصبغ‌بن‌نباته کاملاً مشخص میشود که وضعیت چگونه بوده. میگوید: دور خانه‌ی امیرالمؤمنین را همه گرفته بودند. ما هم نشسته بودیم آن‌جا منتظر که از داخل خانه یک خبری بیاید بیرون. که بعد میگوید از خانه آمدند بیرون و گفتند به جمعیت که متفرق بشوید و امیرالمؤمنین حال پذیرایی از مردم را ندارد. میخواستند بروند علی را ببینند. میگوید رفتند، اما من طاقت نیاوردم که بروم. ایستادم در همان‌جا چندی بعد کسی از داخل خانه، یکی از فرزندان امیرالمؤمنین شاید، آمد بیرون و دید من نشسته‌ام. گفت مگر نشنیدی که ما گفتیم امیرالمؤمنین کسی را نمیپذیرند، گفتم که من دلم طاقت نمیآورد که از این‌جا دور بشوم و دلم میخواهد یک خبری از مولای خودم پیدا کنم. رفت داخل ظاهراً اجازه گرفت اصبغ‌ابن‌نباته در این روایت گفته است که من وارد خانه‌ی امیرالمؤمنین شدم و رفتم بر بالین آن حضرت؛ آن خانه‌ی ساده و محقر و آن بستر خشن، آن چهره‌ی تابناک و ملکوتی. گفت دیدم حضرت بر روی بستر افتاده، اما رنگ حضرت پریده و بر اثر شدت تأثیر زهر در چهره‌ی آن حضرت، رنگ آن بزرگوار به زردی گرایش پیدا کرده که در همان حال هم امیرالمؤمنین چشم بازمیکنند و میبیند اصبغ بالای سرشان هست. دست او را میگیرند. یک حدیثی را از پیغمبر برای او نقل میکنند. یعنی در حتی آخرین لحظات هم آن حضرت مایل نیستند که از تعلیم دین و آموزش و تربیت افراد منصرف بشوند و این را وظیفه‌ی همیشگی خودشان میدانند. اصبغ میگوید من دیدم حضرت بعد از آنی ‌که یک مقداری صحبت کرد، غش کرد و از حال رفت. من برخاستم از خانه بیرون آمدم. یک مقداری که از خانه دور شدم، دیدم که صدای گریه و زاری از خانه‌ی امیرالمؤمنین برخاست. صلی ‌اللَّه ‌علیک یا امیرالمؤمنین. صلی ‌اللَّه‌ علیک و علی اولادک الطیبین الطاهرین المعصومین. اللّهُم العن قَتَلَةَ أمیرالمؤمنین. بسم ‌اللَّه‌ الرّحمن‌ الرّحیم. قُل هُو اللَّهُ أحد. اللَّهُ الصمدُ. لم یلد و لم یولد و لم یکن له کُفُواً أحد. [خطبه‌ی دوم] بسم ‌اللَّه‌ الرّحمن‌ الرّحیم. الحمدُ للَّهِ رَبّ العالَمینَ وَ الصّلاةُ وَ السّلامُ عَلی سَیّدُنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ِ مُحمّد و عَلی آلِهِ الأطیَبینَ الأطهرینَ الُمُنتجبینَ. سِیَّما عَلىٍّ أمیرِالمؤمنینَ وَ الصّّدّیقةِ الطّاهرةِ و الحَسَنِ و الحُسَینِ و عَلىّ‌بن‌الحسین و مُحمّدبن‌علىّ و جعفربن‌محمّد و مُوسَیبن‌جعفر و علىّ‌بن‌مَوسی و محمّدبن‌عَلىّ و علىّ‌بن‌محمّد و الحَسَن‌بن‌علىّ و الخَلَف القائِمِ المَهدی، حجَجکَ عَلی عِبادِک و أُمَنائِک فی بِلادِک و صَلّ عَلی ‌أئمّة المُسلِمینَ و حُماة المُستَضعَفینَ و هُداةِ الُمُؤمنینَ. أوصیکُم عِبادَ اللَّهِ بِتَقوَی اللَّهِ. بار دیگر در این خطبه همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را دعوت میکنم به حفظ تقوی و رعایت پرهیزگاری. و اما در خطبه‌ی دوم، دو مطلب را مطرح خواهم کرد. البته مسائل متعددی در این روزها هست، که درخور تذکر دادن و گفتن است، منتها چون خطبه‌ی اول طولانی شد و قدری وقت گذشته، من اکتفا میکنم فعلاً به این دو مطلب. مطلب اول درباره‌ی روز قدس است. جمعه‌ی آخر ماه رمضان که جمعه‌ی آینده است، به عنوان روز جهانی قدس از سوی امام امت و جمهوری اسلامی از سال‌ها پیش شناخته شده و مطرح شده، و در دنیای اسلام در میان ملت‌ها البته، این روز جا افتاده است. و بهانه‌ای است و فرصتی است برای روح‌های علاقمند به مسأله‌ی فلسطین و دل‌های پرشور جوانان و قشرهایی از ملت‌های مسلمان، که در مثل چنان روزی در جمعه‌ی آخر ماه رمضان، از مردم فلسطین حمایت کنند و دفاع کنند. و به‌خصوص در این دو ماه رمضان اخیر -امسال و سال گذشته- چون در داخل اراضی اشغالی، ملت فلسطین خودشان بدون چشم‌داشت به دولت‌ها و حکومت‌ها قیام کرده‌اند، این حمایت یک معنای دیگری پیدا میکند و شور و حال بیشتری برای ملت‌ها دارد. مثل همین امروزی که الان ما این‌جا در کمال امنیت در زیر سایه‌ی حاکمیت اسلام، مشغول اقامه‌ی نماز و گفتن حقایق و تحلیل مسائل جهانی اسلام هستیم، و در کشورهای دیگر با تفاوت اوضاع، کم و بیش مسلمین به کارهای خودشان مشغول هستند، برادران و خواهران فلسطینی ما در مسجدالأقصی، در قبله‌ی اولای مسلمین و در خانه‌ی مقدس برای همه‌ی ادیان و ملل توحیدی، زیر فشار صهیونیست‌ها و حکومت غاصب قرار دارند. هم امروز و هم جمعه‌ی آینده مطمئناً فشارها بر این مردم بیشتر است. حالا در این چند سال البته به‌موازات جا باز کردن روز قدس در بین ملت‌ها، دولت‌ها به‌خصوص دولت‌های مرتجع با یک روش‌های بسیار موذیانه‌ای، با اعلام این روز جهانی معارضه کرده‌اند و سعی کرده‌اند آن را کمرنگ کنند، تضعیف کنند اجتماع مردم را در آن معوق کنند. اگرچه به‌طور کامل موفق نشده‌اند. ما البته هفته‌ی آینده راهپیمایی داریم. مردم ما به سمت مراکز نماز جمعه در همه‌ی ولایات حرکت میکنند طبق معمول، و شعار آزادی قدس و فلسطین را از چنگال غاصبان و دشمنان ناجوانمرد آن سرزمین میدهند. من عرض میکنم مردم فلسطین و نهضت فلسطین امروز از همیشه مظلوم‌تر است. یک روزی بود که مبارزان فلسطین مثل سوگولی‌های و نورچشمیهای دنیای عرب و دنیای اسلام به شمار میرفتند. همه از آنها بانیکی یاد میکردند. خبرهاشان را کشورهای عربی در رادیوها پخش میکردند. برای آنها اعانه جمع میکردند. دولت‌ها به آنها کمک مالی میکردند. بالاتر از کمک مالی، کمک سیاسی به آنها میکردند. سلاح به آنها میدادند. از آنها به انواع و اقسام حمایت میکردند. کی بودند آنها؟ عده‌ای جوان‌های فلسطینی یا غیر فلسطینی که در دسته‌های مقاومت متمرکز شده بودند، اما نه در داخل سرزمین فلسطین؛ در خارج. در أمّان، در شهرهای دیگر اردن، در سوریه، در لبنان، بعضی از آنها در زیر چادرها، همچنانی که امروز هم در اردوگاه‌ها زندگی میکنند، بالأخره یک زندگیای داشتند. حتی در شهر أمّان در اردن، فلسطینیها با کمال اقتدار اسلحه‌ها را میبستند و میانداختند روی شانه‌شان، توی خیابان‌های اردن راه میرفتند، که بعد با آن سرکوب شدید شاه‌حسین، که تعداد زیادی از این‌ها کشته شدند یا مجروح شدند، دیگر آن وضعیت تمام شد. در همان روزهایی که، فلسطینیها و جوان‌های مبارز -چه فلسطینی‌شان چه غیر فلسیطینی‌شان- آن‌جور آزادانه توی خیابان‌ها حرکت میکردند، توی کشورهای اسلامی راه ‌میرفتند، کشورهای خلیج فارس میآمدند و جاهای دیگر و جاهای دیگر و آن همه پول و آن همه امکانات سیاسی و آن حمایت همه‌جانبه در دنیای عرب و دنیای اسلام، در آن روز هم حتی به‌درستی که نگاه میکردیم، فلسطین مظلوم بود. قضیه‌ی فلسطین مظلوم بود. آن روز دولت‌ها برای افتخار خودشان هم که بود، نام فلسطین را میآوردند. دولت‌ها برای وجهه پیدا کردن میان مردمشان، از فلسطین دم میزدند. دولت‌ها برای این‌که در مذاکراتشان در پشت میز با دولت‌های اروپایی برگ برنده‌ای داشته باشند، اسم فلسطین را میآوردند. اسم فلسطین یک اسم رائج و آن کسانی که آن روز رهبران مبارزه را تشکیل میدادند، مردمان بسیار مرفه و متنعم و محترم و آزاد، همه جا برو، همه کار بکن، در آن روز هم حتی فلسطین مظلوم بود، چرا؟ چون اولاً کمکی که اعراب و بقیه‌ی مسلمان‌ها به فلسطینیها میکردند، در مقابل سیل کمکهای تسلیحاتی و مالی امریکا و انگلیس و فرانسه و بعضی دیگر از کشورها به دولت غاصب صهیونیستی چیز ناچیزی بود. یعنی آنها آن‌قدر کمک میکردند، اصلاً صهیونیست‌ها جزئی از وجود و وصله‌ی تن امریکا و انگلیس و بقیه‌ی دولت‌های استعمارگر به حساب میآمدند. کمکهایی که به فلسطینیها میشد، چیزی نبود در جمع آن کمکها. همان‌روز هم واقعاً جا داشت انسان غصه بخورد به حال فلسطینیها، اگرچه آن روز مبارزه‌ی فلسطینیها یک مبارزه‌ی دشوار نبود؛ یک مبارزه‌ی هیجان‌انگیز شیرینی بود. یک مشت جوان پرشور بلند میشدند چند تا نارنجک برمی‌داشتند، سلاح برمی‌داشتند، از مرزها مخفیانه میرفتند داخل، یکجا یک بمبی منفجر میکردند مثلاً، چهار تا گلوله‌ای میزدند و میآمدند بیرون. دنیا را خوشحالی میگرفت که یک عملیاتی انجام شد. در آن عملیات کرامه که رفتند فلسطینیها و اسرائیلیها را در یک نقطه‌ای شکست دادند، یک مبارزه‌ی محدودی، یک رویارویی مسلحانه‌ی نظامی محدودی انجام گرفت، اگر بدانید شما در دنیا این جنگ کرامه را، چقدر بزرگ کردند. آن روزها ما در ایران دچار اختناق بودیم. کسی جرأت نمیکرد اسم فلسطین را بیاورد. گوشه و کنار بعضیها اسم فلسطین را میآوردند. از مبارزین فلسطین به نحوی حمایت میکردند یا پولی یک گوشه‌ای برایشان جمع میشد. دستگاه جبار پهلوی به خاطر خویشاوندی سیاسی خودش با صهیونیست‌ها اجازه نمیداد و ناراحت میشدند. حتی در آن وقتی که خبرهای فلسطین در ایران منتشر نمیشد، حوادث گفته نمیشد، آن روز توی آن خفقان، در بین مردم، خواص، جوان‌ها، مبارزین، ماجرای فتوحات فلسطینیها و پیشرفت‌های این‌ها، آن‌چنان شیرین تلقی میشد، دهن به دهن نقل میشد. همه جای دنیا این‌جوری بود و حتی در آن روزها هم که آن‌جور مبارزات جلوه داشت و براقیّت داشت، انسان درست که نگاه میکرد، میدید بیچاره‌ها فلسطینیها مظلومند در حالی که مبارزه‌ی آنها، آن چنان مبارزه‌ی دشوار و محنت‌باری هم نبود. به همین دلائلی که عرض کردم. اما امروز چطور؟ امروز غربت و مظلومیت فلسطینیها صد برابر، صدها برابر بیشتر از آن روز است. امروز متأسفانه قبح مذاکره‌ی با اسرائیل از بین رفته. یک روزی انورالسادات وقتی که با اسرائیلیها مذاکره کرد، تمام دولت‌های عرب با تقریباً اتفاق، مگر با یکی دو تا استثناء قطع رابطه کردند با مصر، مصر را از جامعه‌ی عرب بیرون کردند. امروز مصر یک چیزی هم طلبکار است. به جامعه‌ی عرب برگشته. همان آقایانی که آن روز او را بایکوت کردند، امروز همان دولت را و همان حکومت را و جانشین انورسادات را که همان راه را دارد طی میکند، خیلی هم باعزت میپذیرند. این رژیم عراق که ادعای انقلابیگری میکرد و خودش را جزو جبهه‌ی پایداری میدانست، این جون‌جونیترین رفیق مصر انورسادات و مبارک حالا همین رژیم عراق است. دیگران هم مثل این از رژیم سعودی و رژیم‌های خلیج فارس و دیگران و دیگران و دیگران. امروز مذاکره‌ی با اسرائیل قبحی ندارد. امروز توی دهن‌ها شایع است که رژیم اردن بارها و بارها در سطح بالا با رهبران اسرائیل مذاکره کرده و قطعی است تقریباً. امروز همه میدانند که رهبران به‌اصطلاح نهضت آزادیبخش فلسطین و مبارزان قدیمی و سابق فلسطینی آماده هستند با اسرائیلیها حرف بزنند. بین‌شان رفت و آمدهایی هم انجام گرفته. آنها حالا ناز میکنند حاضر نیستند با این‌ها حرف بزنند. امروز کمکهایی که برای فلسطین میشود، به مبارزه‌ی فلسطین دیگر نمیشود. به مبارزان واقعی فلسطین امروز کمک نمیشود که در داخل سرزمین‌ها دارند مبارزه میکنند؛ آن هم چه مبارزه‌ی محنت‌باری. کمک میشود به آن کسانی که به نام فلسطین دارند با اسرائیل صلح میکنند و درحقیقت فلسطین را دارند میبخشند به دشمن غاصب فلسطین. کمک هم اگر میشود، به آنها میشود. آن کسانی هم که به قضیه‌ی فلسطین به قول خودشان کمک میکنند، کمک را به یاسر عرفات میکنند. یاسر عرفات که مبارزه نمیکند. امروز موضع یاسر عرفات همان موضع انورسادات ده سال پیش است. امروز موضع یاسر عرفات همان موضعی است که چند سال پیش نسبت به شاه حسین میدادند، او هم اوائل انکار میکرد، بعد هم دیگر انکار نکرد؛ یعنی مذاکره‌ی با اسرائیل. موضع آشتی با امریکا. موضع بوسیدن و کنار گذاشتن مبارزه. موضع تقبیح مبارزه حتی. با پول دادن به این‌جور آدم‌ها که پول دادن به مبارزه‌ی فلسطین نیست؛ این نوع پول دادن به دشمنان مبارزه‌ی فلسطین است. امروز در دنیای اسلام هیچ ‌کس از مبارزان فلسطینی یادی نمیکند، نامی نمی‌برد، کمکی نمیکند، حمایت سیاسیای نمیکند. در حالی که امروز مبارزه‌ی فلسطین از آن روزها، هم سخت‌تر و محنت‌بارتر است، هم شبانه‌روزیتر است، هم عمومیتر است. آن روز مردمی که توی چادرها زندگی میکردند، توی اردوگاه‌ها همه که نمیجنگیدند، یک عده‌ای میجنگیدند. یک عده‌ی معدودی از جوان‌ها میرفتند آموزش میدیدند، در عملیات چریکی و پارتیزانی علیه مرزهای اسرائیل شرکت میکردند. امروز این‌جور نیست، امروز توی تلویزیون نگاه کنید ببینید دیگر؛ از نوجوان تا جوان تا پیر تا مرد تا زن از روحانی تا دانشجو تا اداری تا کاسب همه و همه از همه‌ی قشرها در میان مبارزین هستند، دارند میجنگند و مبارزه، مبارزه‌ی محنت‌بار است. تویش کشته شدن هست، تویش غارت شدن هست، تویش کتک خوردن هست، تویش شکنجه شدن هست، دشمنی هم که در مقابل آنها است، با دینشان دشمن است، با ملیتشان دشمن است، با نژادشان دشمن است. یهودیها و عرب‌ها یک دشمنی دیرینی با همدیگر دارند دو تا ناسیونالیسم بسیار بسیار قوی و متعصب در مقابل هم، دینشان و جنبه‌های سیاسی و ملیگرایی و این‌هایشان هم که به جای خود محفوظ. در غربت کامل، این فلسطینیان مظلوم و مقهور دارند مبارزه میکنند. هیچ کس هم از این‌ها در دنیا حمایت نمیکند. اگر قرار است از مسأله‌ی فلسطین حمایتی بشود، اگر راست است که کسانی به مسأله‌ی فلسطین دل بسته‌اند و دل میسوزانند، روزش امروز است؛ امروز باید از مبارزین فلسطینی حمایت بشود؛ چه حمایت سیاسی چه حمایت مالی، چه حمایت هر نوع، اخلاقی و معنوی و مادی هر جوری که ممکن بشود. جمهوری اسلامی موضعش را مشخص کرد. ما قاطع بدون هیچ رودربایستی، و آنی که میتواند بدون رودربایستی از شرق و غرب و بزرگ و کوچک و مرتجع مترقینما و غیره حرف بزند، او جمهوری اسلامی است. بقیه هر کدام یک رودربایستیهایی یک جاهایی دارند. بدون رودربایستی از احدی ما گفته‌ایم مبارزه‌ی مردم فلسطین را ما حمایت میکنیم، تصدیق میکنیم، تأیید میکنیم، آن را قبول داریم و معتقدیم هدف این مبارزه عبارت نیست از تشکیل یک حکومت کوچولوی دست‌نشانده‌ی بدبخت توسریخور فلسطینی. هدف این مبارزه عبارت نیست از این‌که بتوانند یک امتیازاتی بگیرند. از نظر ما هدف مبارزه‌ی صادقانه و واقعی در فلسطین عبارت است از بازگرداندن این قطعه‌ی کنده‌شده‌ی از پیکر اسلام به پیکر اسلام. یعنی نابودی دولت غاصب اسرائیل و ایجاد یک دولت در تمام سرزمین فلسطین از خود فلسطینیها. این راه ماست. این حرف ماست. این شعار ماست. پایش هم ایستاده‌ایم و معتقدیم که این مسأله، یک مسأله‌ی اعتقادی است. ما این را تأکید میکنیم مسأله‌ی فلسطین برای ما نه یک مسأله‌ی تاکتیکی است. حتی یک مسأله‌ی صرفاً سیاسی استراتژیکی هم نیست؛ یک مسأله‌ی اعتقادی است. واجب است بر همه‌ی مسلمین که برای برگرداندن وطن اسلامی از دست غیر مسلمین و دشمنان اسلام به مسلمین جهاد کنند. ما هم جزو مسلمین هستیم. وظیفه‌ی ماست و ان‌شاءاللَّه این کار را خواهیم کرد. و اما مسأله‌ی دوم، مسأله‌ی قانون اساسی است که این روزها به عنوان یک پدیده‌ی مهم، اصلاح و تتمیم قانون اساسی در جامعه‌ی ما مطرح است. من اوّلاً بایستی از امام عزیزمان حقیقتاً و از بن دندان تشکر کنم. واقعاً هر برهه‌ای از زمان و هر مقطعی از تاریخ پرماجرای ما که میگذرد، ما ارادتمان نسبت به این بزرگمرد آگاه خبیرِ قاطعِ متوکل علیاللَّه بیشتر میشود. واقعاً حرکتی که ایشان در این زمینه انجام دادند، آن بیانیه‌ای که صادر فرمودند و اهتمامشان به این قضیه یکی از آن کارهای بسیار روشنبینانه و بصیرانه است و شأن رهبری است واقعاً. رهبری واقعی یعنی همین. قانون اساسی یکی از مترقیترین قانون‌های اساسی دنیاست -قانون اساسی ما - این را توجه داشته باشید. یکی از بهترین قانون‌های اساسی است؛ منتها قانون اساسی دو قسمت دارد؛ یک قسمت آن‌جایی که وظائف حکومت اسلامی، وظائف نظام، هدف‌ها و آرمان‌های کلی نظام جمهوری اسلامی، حقوق اساسی ملت و حقوق عمومی، این‌ها را بیان میکند. در این زمینه قانون اساسی ما حقّاً و انصافاً یکی از بهترین قانون‌ها است و مترقیترین است و آن بخش‌هایش اگر هم گوشه و کنارش نقصی داشته باشد، واقعاً دست باید به‌ش نخورد، برای این‌که ما هر کار بکنیم، بهتر از آن را شاید نتوانیم بوجود بیاوریم. علتش هم این است، آن کسانی که نشسته‌اند این قانون را تدوین کردند، دو خصوصیت در آن جمع به طور جمع وجود داشت؛ یک خصوصیت علم دین بود، آگاهی از دین بود، یک خصوصیت روحیه‌ی انقلابی و آگاهی از ایده‌های انقلابی اسلام بود. این مجموعه و این ترکیب، محصول بسیار خوبی را به بار آورده که آن بخش هدف‌ها و آرمان‌ها و وظایف عمومی و حقوق اساسی و این‌جور چیزها کلیات قانون اساسی است. اینش هیچ خدشه‌ای و بحثی ندارد. قسمت دوم از قانون اساسی، یعنی بخشی از قانون اساسی، بخش تشکیلات اداره‌ی حکومت است. تشکیلات دولت است. یعنی آن سازماندهی نیروها برای اداره‌ی این کشور و به کار گرفتن امکانات کشور برای رسیدن به آن هدف‌ها است. این بخش، همان بخشی است که ناقص است. چرا حالا؟ علتش بسیار واضح است، چون آن آقایانی که نشستند، عزیزانی که قانون اساسی را تدوین کردند، هیچ‌کدام تجربه‌ی حکومت و مُلکداری، حتی دخالت در تشکیلات حکومتی هم نداشتند. هیچ، نه بزرگان علماء، نه روشنفکرانی که آن‌جا بودند، هیچ‌کدام در زمینه‌ی تشکیلات سیاسی کشور، هیچ‌گونه تجربه‌ای نداشتند. ما خودمان در شورای انقلاب نشستیم این پیش‌نویس قانون اساسی را قبل از آنی ‌که برود به مجلس خبرگان، رویش یک قدری کار کردیم و این‌ها، بعد هم که رفت در مجلس خبرگان و آن‌جا هم یک تغییرات زیادی کرد. و نه ما که در شورای انقلاب بودیم، آن روز -سال پنجاه‌وهشت، پنجاه‌وهفت و اوائل پنجاه‌وهشت- نه آن آقایانی که در مجلس خبرگان جمع شدند، هیچ‌کدام از ماه هیچ تجربه‌ای از کیفیت اداره‌ی کشور نداشتیم. قوه‌ی قضائیه چه‌جوری باشد، قوه‌ی مجریه چه‌جوری باشد، قوه‌ی مقننه چه‌جوری باشد. یک کلیاتی را میدانستیم. این از این طرف، از یک طرف. از طرفی دیگر، همه‌ی ما یک تجربه‌ی تلخی از گذشته داشتیم، که در رژیم گذشته تمام قدرت‌های کشور در یکجا جمع شده بود. قوه‌ی مقننه حرف مفتی بیش نبود. مجلس شورای ملی دوران رژیم هیچ کاری نمیکرد. بگوییم استقلالی داشته باشد، بگوییم واقعاً از روی معرفت و مصلحت یک قانونی، یک کار درست و حسابی توی مملکت؛ ابداً. یکمشت کسانی بودند که به اراده و میل دستگاه حکومت و دربار راه پیدا میکردند در مجلس، با پول در حقیقت این چیزها معامله میشد. آن‌جا هم هر چی دل دربار میخواست و آن قدرت مطلقه، همان را عمل میکردند. آن‌که قوه‌ی مقننه‌اش بود. قوه‌ی قضائیه هم در یک بخش‌هایی البته قوه‌ی قضائیه یک جلوه‌هایی از استقلال نشان میداد از حق نباید بگذریم،. من دیده بودم در بخشی از دادگستریهای سراسر کشور، نه در کل قوه‌ی قضائیه اما، در گوشه و کنار حقیقتاً دیده بودیم ما قاضیهای استخوان‌دار و گردن‌کلفتی را که علی‌رغم میل دستگاه، یک وقتی یک حکمی میدادند، یک حرکتی میکردند، اما مجموع قوه‌ی قضائیه و آن پیکره‌ی کلی قوه‌ی قضائیه چیزی نبود که بتواند در مقابل آن دیکتاتوری و استبداد محمدرضاخانی مقاومت کند و ایستادگی کند. قوه‌ی مجریه هم که دربست در اختیار او بود. وزیر کی بود؟ نخست‌وزیر کی بود؟ همه‌کاره یک نفر بود و او شخص طاغوت خبیث. این تجربه را ما همه داشتیم. چوبش را خورده بودیم. ضررش را دیده بودیم. اشکالش را برای مملکت شناخته بودیم. همه‌ی تلاش در مجلس خبرگان، بنده خوب در ذهنم هست و یادم است، دور این محور دور میزد که کاری کنند که قدرت یک جا متمرکز نشود. خیلی خوب، ایده‌ی بدی هم نیست قدرت یک جا نبایستی، همه‌ی قدرت‌ها یکجا متمرکز بشوند، اما وقتی افراط در این کار شد، تشتت و پراکندگی قدرت هم از آن طرف پشت بام افتادن است. خب بله، تمرکز زیادی چیز بدی است، اما تشتت زیادی چی؟ آن چیز خوبی است؟ نه آن هم بسیار بد است. حالا ما بعد از ده سال تجربه، من هشت سال است که تقریباً در رأس قوه‌ی مجریه هستم. شاید کمتر کسی در رابطه‌ی با قانون اساسی از لحاظ اجراء به قدر من تجربه دارد. من هشت سال است به عنوان کسی که میخواسته قانون اساسی اجراء بشود و رئیس قوه‌ی مجریه هم بوده با این مسأله سر و کار دارم. گمان میکنم مسئولین بالای دیگر جمهوری اسلامی، برادرمان آقای نخست‌وزیر و بعضی از برادران دیگر هم عیناً همین استنتاج من را آنها هم دارند. هر کسی که سر و کار داشته، یعنی میداند. بنده خب بیش از همه با قانون اساسی و با اجرای این قانون سروکار داشتم، میبینم من. این‌جوری که در قانون اساسی ما تشکیلات قوه‌ی مجریه، ترسیم شده و همچنین تشکیلات قوه‌ی قضائیه، این‌جوری نمیشود مملکت را به‌درستی و باقدرت اداره کرد. این مشکل دارد. تشتت و پراکندگی بیش از آن مقداری است که مجاز است در یک تشکیلات درست و مقتدر. یک مقداری از نیروها بایستی، قدرت‌ها بایستی یکجا متمرکز بشود. البته هر کسی که قدرت متمرکز داشت، کارش به دیکتاتوری نمیریسد، نمیکشد. اگر دستگاه نظارتی نباشد، اگر کنترلی از سوی نمایندگان مردم نباشد، اگر دستگاه قضایی مقتدری نباشد، بله؛ حرکت به سمت دیکتاتوری از جاهای کوچکی آغاز میشود و به جاهای بزرگی میرسد، اما اگر چنانچه قوه‌ی مقننه‌ی آگاه بصیر هوشیاری وجود داشته باشد و قوه‌ی قضائیه‌ی مستقل زرنگ قوی هوشیاری باشد، در رأس قوه‌ی مجریه اگر کسانی هم باشند که امکانات و قدرت‌های قوه‌ی مجریه توی قبضه‌ی آنها باشد، نمیتوانند کار تخلفی بکنند. میتوانند خوب اداره کنند، اما تخلف نه، میتوان جلوی تخلفات آنها را گرفت. این یک چیزی است که ما با تجربه‌ی این ده ساله به این‌جا رسیده‌ایم و احساس میکنیم خوشبختانه امروز همه‌ی مسؤولین تقریباً دست‌اندرکارها به این نتیجه رسیده‌اند. امام عزیزمان هم که در بیان خودشان فرمودند که از مدتی پیش به این نتیجه رسیده بودم منتها مسأله‌ی جنگ در بین بود، حالا بنشینند این عده آدم‌های مورد اعتماد حضرت امام که آگاهی هم دارند، بنشینند یک چیز خوبی را پیشنهاد کنند و در اختیار آراء مردم گذاشته بشود و اجراء شود. من به شما عرض بکنم برادران و خواهران عزیز بدانید قانون اساسی من در دو سال قبل از این هم راجع به قانون اساسی تو همین تریبون مفصل صحبت کردم، قانون اساسی را دست کم نگیرید. چیز کوچکی نگیرید. نگویید حالا قانون اساسی به نان و آب و برق و اتوبوس و بقیه‌ی چیزهای ما چه ارتباطی دارد، نه، همه‌ی این‌ها ناشی از قانون اساسی است. تمام امور مملکت، همه‌ی چیزهایی که شما در زندگی شخصیتان و در زندگی اجتماعی و در کار اقتصادی و در کار سیاسی و در کار نظامی، باهاش مواجه میشوید، از خوب و بد و تلخ و شیرین، به نحوی به قانون اساسی ارتباط دارد. سرچشمه آن‌جاست. مبادا مردم خیال کنند حالا قانون اساسی چه اهمیتی دارد. نه‌خیر، قانون اساسی بیشترین اهمیت را دارد. اشکال کوچکی در قانون اساسی که باشد، در زندگی روزمره‌ی مردم بعد از گذشت واسطه‌های زیاد و زمان‌های نسبتاً طولانی، تأثیرات بسیار زیادی را میگذارد و عیوب فراوانی را در زندگی مردم ایجاد میکند. این اصلاح قانون اساسی یا در یکی دو اصل شاید تتمیم هم باشد؛ هم اصلاح و هم تتمیم. این ان‌شاءاللَّه یک نویدی است برای این‌که وضع زندگی و وضع اداره‌ی جامعه و مدیریت جامعه، بهتر بشود در آینده. مدیر جامعه هر کس که خواهد بود، بتواند آن‌چنانی که صحیح میداند، حق میداند، بجا میداند، بتواند عمل کند، بتواند اقدام بکند. والاّ کسی در موضع مدیریت جامعه قرار بگیرد، یک چیزی هم مصلحت بداند، اما ابزار قانون در اختیارش نباشد برای عمل کردن. خب این چه فایده دارد؟ خب معلوم است که کار پیش نخواهد رفت. مشکلات به وجود خواهد آمد. مردم توجه بکنند که اصلاح قانون اساسی یعنی اصلاح رفتار معمولی و عادی زندگی، اصلاح جهت‌گیریهای زندگی. اصلاح وضع زندگی به فضل پروردگار. خوشبختانه امام دو ماه را معین کردند برای این زمان. زمان فشرده‌ای است، اما کار فشرده‌ای هم ان‌شاءاللَّه خواهد شد. ما هم در اولین فرصت جلسه را تشکیل دادیم و قرار بر این شد که ان‌شاءاللَّه جلسات مستمر، پشت سر هم، باجدیت، همه‌جانبه، به وسیله‌ی جمع بیست‌وپنج نفره‌ی برادرانی که در آن جلسه هستند، که بیست نفر منتخبین حضرت امامند و پنج نفر هم از برادران مجلس شورای اسلامی هستند که منتخب آن مجلس محترم هستند و ان‌شاءاللَّه کار فشرده‌ی خوبی را انجام بدهند، و بتوانیم‌ {به} در آینده‌ی نزدیکی شاید ان‌شاءاللَّه بتوانیم در انتخابات ریاست‌جمهوری که در حدود شاید مرداد یا اواخر مرداد یا همان حدودها خواهد بود، ان‌شاءاللَّه بتوانیم که این قانون را هم تمام کرده باشیم و به آراء عمومی گذاشته بشود، مردم نظرشان را ان‌شاءاللَّه نسبت قانون هم در هنگام انتخابات ریاست‌جمهوری بدهند. بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم والعصر إنّ الإنسانَ لفی خسر الاّ الذین آمنوا و عَمِلُوا الصّالحاتِ و تَواصَوا بالحق و تواصَوا بالصّبر (۱) سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، آیه‌ی ۲۰۷ (۲) و فی لفظ آخر للزمخشری: قال [قال عبد الله بن عروة لابنه: إنه والله ما بنت الدنیا شیئاً إلاّ هدّمه الدّین ، و لا بنی الدّین شیئاً فاستطاعت الدنیا هدمه، ألا تری إلی علی (ع) ما تقول فیه خطباء بنی أمیة من ذمه و عیبه؟ و الله کأنما یأخذون بناصیته رفعاً إلی السّماء أو ما رأیت ما یندبون به موتاهم؟ و الله لکأنّما یندبون به جیف الحمیر] ج ۲ ص ۱۶۸ (۳) جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی ع ج ۲ (۴) نهج‌البلاغة، خطبه‌ی ۱۹۷ (۵) نهج‌البلاغة، خطبه‌ی ۷۴ (۶) نهج‌البلاغة، خطبه‌ی ۷۴ (۷) نهج‌البلاغة، نامه‌ی ۶۲ (۸) نهج‌البلاغة، خطبه‌ی ۹۲ (۹) نهج‌البلاغة، خطبه‌ی ۹۲
254
1369/12/27
گزیده‌ای از بیانات در دیدار گروههای اسلامی و مبارز فلسطین و لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57936
آگاهی مؤمنین به حقایق و واقعیّات جهان امروز، نترسیدن از مرگ و دل نبستن آنان به زخارف دنیا، برای پیروزی بر دشمنان اسلام ضروری است. ما بر حمایت از قیام اسلامی ملّت مظلوم و مسلمان فلسطین در سرزمین‌های اشغالی تأکید داریم. یکی از مسائل مهمّ اسلام این است که روشنفکران و مبارزان مسلمان بتوانند جبهه‌ی اسلامی را پیدا کنند و موقعیّت آن را به‌درستی تشخیص دهند. آگاهی از حقایق جاری و آمادگی برای جانبازی دو عنصر تعیین‌کننده برای پیروزی است و با برخوردار شدن مؤمنین از این دو عنصر، آمریکا و امثال او بسیار کوچک‌تر از آن خواهند بود که بتوانند در برابر مسلمانان بِایستند. حضور آمریکا در منطقه‌ی خلیج فارس برای کمک به رژیم صهیونیستی بی‌ثمر است. حضور آمریکا در این منطقه خطر بسیار عظیمی را در درازمدّت برای او به وجود آورده و این امر، آمریکا را نابود خواهد کرد و حضور آمریکایی‌ها در این منطقه به‌مراتب سنگین‌تر از حضور آنان در لبنان تمام خواهد شد. حرکت نظام اسلامی ایران بر اساس تکلیف شرعی است. ما آنچه را که تکلیف شرعی خود تشخیص دهیم، حتّی اگر تمامی دنیا مخالف باشند، انجام خواهیم داد و اگر تکلیف شرعی ندانستیم و تمام دنیا با آن موافق هم باشند، از انجام آن اجتناب می‌کنیم؛ خطّ‌مشی انقلاب و جمهوری اسلامی ایران همواره بر این اساس بوده و با اعتقاد به همین اصل بوده است که کمک به مردم و مبارزین فلسطینی را همواره برای خود یک تکلیف شرعی دانسته و به آن عمل کرده‌ایم. نارضایتی و عداوت آمریکا و هم‌پیمانان غربی‌اش با ایران اسلامی ناشی از توجّه ملّت مسلمان ایران به هدف الهی خود و بی‌اعتنایی به قدرت‌ها است. رهبران حرکت جهاد اسلامی فلسطین باید به تقویت روحیه‌ی مبارزه و ایثارگری مردم فلسطین در سرزمین‌های اشغالی، همراه با روشن‌بینی و آگاهی از حقایق بپردازند. جهاد و تحرّک عملی یک ارزش است. ملّت فلسطین به جایی دل بسته است که در آنجا جهاد به صورت عملی و جدّی انجام می‌شود. ما توجّه به مسئله‌ی فلسطین را جزو وظایف خود می‌دانیم و در حدّ توان و امکاناتمان از قیام اسلامی فلسطین حمایت می‌کنیم. هر روزی که این قیام در اراضی اشغالی ادامه داشته باشد، شاهدی بر ضعف و ناتوانی رژیم اشغالگر قدس و هم‌پیمانان او است؛ لذا با تقویت روزافزون حرکت اسلامی فلسطین می‌توان رژیم غاصب قدس را بیش از پیش در تنگنا قرار داد و به او ضربه وارد ساخت. وجود صدّام در منطقه برای نهضت اسلامی و منافع مسلمانان خطرناک و زیان‌بار است. پیش‌بینی ما این است که صدّام نمی‌تواند برای مدّت زیادی در عراق دوام بیاورد و به خاطر سلاح‌هایی که در دست مردم قرار گرفته است، ادامه‌ی حکومت او ممکن نیست. ما امیدواریم که یک حکومت اسلامی و حقیقتاً مردمی بر اساس خواست ملّت مظلوم عراق در آن کشور به وجود آید.  
255
1369/12/22
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2433
null
256
1369/12/22
بیانات در جلسه دوم تفسیر سوره حمد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=40897
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم مقدماتی را در باب لزوم تفسیر قرآن و لزوم رجوع به قرآن عرض کردیم، همچنین روش کار تفسیر را و خلاصه این بود که ما در تفسیر آیات قرآن بیشتر توجه می‌کنیم به نیاز جامعه امروز فارسی زبان که عبارتست از دانستن ترجمه گویا و روان از قرآن و آنگاه تبیین مفاهیم قرآنی در حدی متوسط (منظور از حد متوسط این است که اکثر مفاهیم قرآنی دارای اوج‌های عرفانی و فلسفی و معرفتی است. گرد آن مفاهیم چندان نخواهیم گشت مگر در موارد ضروری و لازم) مثلاً در همین سوره حمد امام رضوان‌الله‌علیه در اطراف همین مباحث چند جلسه درس تفسیر فرمودند که اوج مباحث عرفانی بود من هم خودم دستم به آن اوج‌ها نمی‌رسد و هم فعلاً برای عموم این سطح متوسط را ضروری‌تر می‌شمارم اگرچه خواص مطمئناً به آن قله‌ها هم نیاز دارند. با این مقدمات سوره مبارکه حمد را شروع می‌کنیم. اولاً سوره عبارت است از فصل و بخشی از قرآن که در گرد یک یا چند مطلب محوری دور می‌زند هر کدام از سوره‌های قرآن را که ملاحظه کنید یک مطلب اساسی با چند مطلب اصلی را در آن مشاهده خواهید کرد. و بقیه مطالب در حول و حوش آن مطلب اصلی دور می‌زند این فصل را می‌گویند سوره البته این جور فصل‌بندی با فصل‌بندی‌های معمول کتاب‌های بشری متفاوت است این جور نیست که مطالب قرآن تقسیم شده باشد. مثلاً مطالب مربوط به خدا یا به انسان یا به روز قیامت یا به زندگی فردی بشر یا به مجموعه نظام اجتماعی انسان هر کدام در یک فصلی بیان شده باشد فصول قرآنی که همین سوره‌ها باشند گرچه هر کدام ناظر و متوجه به یک مطلب اصلی هستند اما در آن مجموعه مطالب متنوعی از همه معارفی که در قرآن پراکنده است وجود دارد با خواندن یک سوره انسان با بخش عظیمی از معارف قرآن آشنا می‌شود و با تدبر در یک سوره به اعماق زیادی از معارف الهی دست پیدا می‌کند به‌هرحال این فصل‌گذاری را در اصطلاح قرآن «سوره» نام گذاشته‌اند. سوره حمد با بقیه سوره‌ها متفاوت است اگر کسی سؤال کند که مطلب محوری سوره حمد چیست؟ نمی‌شود پاسخی به او داد سوره حمد فهرست‌گونه‌ای است از همه معارف قرآن یا بگوئیم از همه معارفی که مسلمان نیاز دارد که بطور دائم در جان خود بپروراند و معرفت به آنها را در خود عمق ببخشد. در سوره حمد هست منتهی به اشارت، من به‌عنوان نمونه به بعضی از معارفی که در سوره حمد هست اشاره می‌کنم، «خدا» - عالی‌ترین معرفت همه ادیان و اسلام - رابطه فیض عام الهی با همه موجودات و مخلوقات که یکی از اساسی‌ترین مفاهیم دین همین رابطه خدا با تمام موجودات از طریق افاضه عمومی می‌باشد، رابطه ویژه خدا با بندگان مؤمن که از این دو افاضه، هم افاضه عمومی و هم افاضه ویژه مؤمنان تعبیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به «رحمت» - و ربوبیت الهی که خود ربوبیت یک مفهوم بسیار مهمی است و جزء معارف عالی قرآنی است که در معنای رب العالمین مقداری درباره آن توضیح خواهیم داد تعلق همه نیکی‌ها و زیبائی‌های وجود به خدا، که باز این خود یکی از ارکان مهم معرفت‌ها و شناخت‌های قرآنی است که ما در سوره حمد ذیل کلمه حمد به این معرفت دست پیدا می‌کنیم مسئله عبودیت، عبودیت انسان و در مقابل خدا به تعبیری عبودیت همه وجود در مقابل خدا، «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأرْضِ إلّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْدًا» همه وجود در مقابل پروردگار عبودیت دارند مثال بارزش انسان است که این عبودیت انسان در مقابل خدا یکی از حصول اساسی معرفت اسلامی است که با معارف بعضی از ادیان دیگر کاملاً متفاوت است. مسئله هدایت الهی و جستجوی آن از دامنه فیض خدا - مسئله معاد که باز یکی از مهم‌ترین ارکان معارف الهی است -تقسیم انسان‌ها به سه گروه هدایت یافته، گمراه و غضب شده - در نهایت خواستن از خدا درخواست کردن از خدا، این همه معارف که هر کدام از اینها یک فصل بسیار مهمی از معارف الهی است، و همه اینها در قرآن وجود دارد و همه اینها در سوره حمد به شکل کوتاه و اشاره آمده، البته اشاره که می‌گوئیم معنایش زبان رمز نیست بلکه با تبیین همه کلمات حمد در این سوره همه این معارف را می‌شود شناخت و فهمید. خوب پس سوره حمد با سوره‌های دیگر قرآن این تفاوت را دارد که یک مطلب محوری ندارد بلکه مجموعه‌ای از مطالب محوری و امّهات مسایل قرآنی است برای همین هم هست که به سوره حمد گفته می‌شود «امّ القرآن» ام یعنی چیزی که همه چیز به او برمی‌گردد، مرجع، مقصد. به مادر هم که عرب می‌گوید «ام» چون کودک به او برمیگردد - لذاست که جای تعجب نیست که اگر ما دیدیم در همان تفسیری که اشاره کردم که امام در اوایل انقلاب بیان کردند شاید یکی دو جلسه یا بیشتر درباره باء بسم الله. و مقام بسم الله صحبت کردند. این سوره مثل همه سوره‌های دیگر به جز سوره برائت شروع می‌شود به نام خدا. علت این که سوره برائت با این جمله‌ی بزرگ شروع نمی‌شود به طور اجمال این است که بسم‌ا... حاکیست از رحمت و لطف و عنایت و آیات اول سوره بر برائت حاکی از خشم قهّاریت و انتقام برائت و بیزاری است لذا آن سوره با بسم‌ا... مناسبتی ندارد اگر در سیر تفسیر قرآن به آن سوره رسیدیم در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد. چرا سوره‌های قرآن و هر کاری در اسلام هر سخنی و هر حرکتی و عملی با نام خدا شروع می‌شد؟ شروع به نام خدا نشان‌دهنده جهت‌گیری و تعلق این کار و این سخن است هم‌چنان‌که شروع به نام هرکس و هر چیز دیگر نیز همین خاصیت را دارد وقتی شما کاری را با نام خدا شروع می‌کنید می‌فهمانید که این کار متعلق به خداست. همچنان‌که می‌‌‌فهمانید که رجوع این کار نیز به خدا است یعنی جهت‌گیری این کار به سمت خدا است بنابراین وقتی سوره‌ای را - مجموعه کلمات نورانی را - با نام خدا شروع می‌کنید یعنی این سخن متعلق به خداست و به سمت خدا است و در جهت معرفت خداست، بسم الله، باء بسم الله یعنی با استعانت به این اسم، باء همان بائی است که تقریباً در فارسی هم به همین معنا به کار می‌رود اسم هم همین‌طور «باسم» یعنی «به نام»، بسم الله یعنی بنام خدا، با استعانت از این نام‌ یا به مصاحبت با این نام یا با توجه به این نام، الله اسم خداست. بعضی گفته‌اند الله همان الاله بوده است الف و لام تعریف بر سر اله آمده است، اله یعنی معبود، یعنی کسی که دل‌ها و جان‌ها متحیر اوست و متوجه به اوست و الف و لام حرف تعریف است یعنی که آن اله و معبود مشخص که خالق آسمان و زمین و همه موجودات است به تدریج در هم ادغام شده و ترکیب شده است، شده الله، بعضی هم می‌گویند الاله نبوده بلکه خود این کلمه الله وضع شده برای نام خدا و ذات مقدس پروردگار اسم‌هائی که برای خدا می‌خوانیم صفات خدا مستند این خود خدا است الله نام خدا است پس بسم الله یعنی به نام خدا.  رحمان و رحیم هردو از ریشه رحمت گرفته شده منتهی با دو عنایت و نگاه متفاوت با تعبیری از دو بعد متفاوت -رحمن صیغه مبالغه است که از صیغه‌های مبالغه در عربی صیغه فعلان است، رحمن نشان دهنده کثرت رحمت و افزونی رحمت است نشان دهنده سعه دایره رحمت الهی است. رحیم از همان ماده رحمت است، منتهی صفت مشبهه است، نشان دهنده ثبات و دوام است. وقتی که ما ماده‌ای را به صیغه فعیل (رحیم) در عربی می‌بریم در حقیقت نشان می‌دهیم که این صفت ثبات و دوام دارد. پس اگر «الرحمن الرحیم» را منهای آن خصوصیتی که بعداً عرض خواهم کرد همینطوری در نظر بگیریم از این دو کلمه و دو چیزی می‌فهمیم - از «الرحمن» می‌فهمیم که خداوند دارای رحمت بسیار زیادی است و دامنه رحمت خدا بسیار وسیع است از «الرحیم» می‌فهمیم که رحمت خدا مستمر و مستدام است و ثابت برای اوست هیچ وقت این رحمت زایل نمی‌شود این دو معنی را در نظر داشته باشید در عرف قرآن رحمن و رحیم به دو معنی به کار رفته است رحمن به عنوان رحمت خدا در دنیا نسبت به همه موجودات به کار رفته. وقتی خدا را با رحمانیت ستایش می‌کنیم در حقیقت می‌گوئیم که خداوند رحمتش شامل همه موجودات عالم است پس رحمن به معنای دارنده رحمت همگانی، این رحمت همگانی چیست؟ رحمت خلق آنها و آفریدن آنها، رحمت هدایت عمومی آنها «اعطى کل شیء خلقه ثم هدی» خدای متعال همه چیز را در یک مجرائی هدایت می‌کند، درخت را هم خدا هدایت می‌کند به سمت رشد و کمال، دانه را به سمت ثمر دادن و روئیدن و حیوان را همینطور جمادات را همین‌‌طور آفرینش و هدایت طبیعی همه موجودات رحمت خدا است بر همه موجودات، بر هر موجودی رحمت متناسب با او از سوی خداست، در دنیا به انسان رحمت می‌دهد، به همه انسان‌ها رحمت حیات، تنفس زاد و ولد، رحمت لذت‌های همه عالم، به حیوانات هم فراخور همین نیازها رحمتی داده شده، به جمادات به فراخور نیازهایشان رحمتی داده شده پس این آن رحمت عام الهی است نسبت به همه موجودات. خدا را به اعتبار این رحمت رحمان می‌گویند پس «الرحمن» یعنی بخشنده رحمت همگانی و وسیع که می‌بینید رحمت بسیار زیادی هم هست اما این رحمت موقت است و محدود به همین دنیا است، بعد از این عالم نوبت این رحمت نیست مگر به شکل بسیار محدود و محصوری، مثلاً در قیامت خداوند انسان‌ها را مجدداً زنده می‌‌کند این هم رحمت است اما این رحمت رحمانی رحمت همگانی و عمومی گرچه گسترده و همگانی است اما محدود و موقت است مخصوص این دنیا است ولی رحمتی که از کلمه رحیم فهمیده می‌شود نوعش نوع دیگری است رحمت خاص است، رحمتی است مخصوص جمعی از موجودات و آن جمع عبارتند از مؤمنین بندگان صالح خدا وقتی بگوئیم «الرحیم» خدا را با صفت رحیم ستایش کنیم، در حقیقت اشاره می‌کنیم به نوع خاص از رحمت پروردگار و آن رحمت مخصوص مؤمنین است آنها چیست؟ آن عبارتست از هدایت خاص از مغفرت، از پاداش نیکوی کارها، از رضا و رضوان که مخصوص مؤمنین است، اما این رحمت اگرچه دامنه‌اش محدود است اما همیشگی است پس «الرحیم» یعنی دارنده رحمت ویژه اما همیشگی، «الرحمن» یعنی دارای رحمت گسترده اما محدود به زمان خاصی که عبارتست از دنیا قبلاً من اینجور معنا کردم به نام خدای دارای رحمت همگانی و رحمت همیشگی، حالا که به لغت مراجعه می‌کنم دقت می‌کنم در لغت به نظرم این جور می‌آید که رحمن را می‌شود به صفت بخشا یا بخشنده، ترجمه کرد. بخشندگی خدا هیچ قیدی ندارد به همه می‌بخشد بخشا هم به همین معنا است البته بعضی‌ها ترجمه می‌کنند خدای بخشاینده، غلط نیست چون بخشائیدن هم به معنی بخشیدن می‌آید، اما بخشیدن یعنی چیزی را به کسی دادن که بخشائیدن هم گاهی به همین معنا استعمال می‌شود لکن بیشترین معنای بخشائیدن گذشت کردن است بر من ببخشای یعنی از من بگذر بنابراین بخشایش به رحیم بیشتر تناسب دارد پس ما رحمن را می‌توانیم با کلمه بخشنده یا بخشا ترجمه کنیم رحیم را به معنای بخشایشگر یا بخشاینده، لذا می‌توانیم بگوئیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر یا بخشای بخشایشگر. حمد به معنای ستایش کردن یک انسان است یا یک موجود بر عملی یا صفتی که از روی اختیار از او سر می‌زند اگر خصوصیتی در کسی باشد که اختیاریِ او نباشد آن را نمی‌گویند حمد کرد گفته می‌شود مدح کرد مثلاً زیبائی کسی را بخواهیم تعریف کنیم در عربی گفته نمی‌شود حمد شد یا حمد کرد زیبائی او را. اما شجاعت کسی را می‌شود حمد کرد یا بخشندگی کسی را می‌شود حمل کرد و یا صفتی را که او به اختیار خود در خود بوجود آورده است، بنابراین حمد با مدح متفاوت است. در فارسی کلمه‌ای که حمد را به این معنا نشان بدهد ما پیدا نمی‌کنیم من پیدا نکردم، ستایش می‌تواند معنای حمد باشد اما ستایش شامل معنای مدح هم هست در حالی که مدح با حمد متفاوت است، بنده در گذشته می‌گفتم سپاس و ستایش هر دو را با هم می‌آوردیم که هم معنای مدح و هم معنای شکر وقتی با هم جمع بشود می‌تواند معنای حمد را نشان دهد ولی چون محدود هستیم از جهت این لغت ناگزیر ستایش را به ‌کار می‌بریم. «الحمد» یعنی همه ستایشها، الف و لام الف و لام «جنس» یا الف و لام «استغراق» است الف و لام جنس یعنی آنچه الف و لام بر او داخل شده جنس مورد نظر است پس می‌شود «الحمد» یعنی جنس حمد و طبیعت حمد اگر الف و لام استغراق باشد یعنی آنچه الف و لام را بر او داخل شده به همه افراد مثل مورد نظر است بنابراین «الحمد» یعنی همه حمدها و ستایشها لله همه حمدها و ستایش متعلق است به خدا. آنچه که این جمله به ما می‌فهماند این است که همه نیکی‌ها و همه زیبائی‌ها متعلق به خداست از سوی خداست. کلمه «رب العالمین» در حکم استدلالی است برای الحمدلله - چرا همه حمدها متعلق به خدا است زیرا که خدا رب العالمین است رب به معانی گوناگونی می‌آید یا به عبارت درست‌تر مشتمل بر معانی گوناگونی است رب به معنای مدبر و گرداننده است ربّ چیزی یعنی آن کسی که تدبیر این چیز در دست اوست، گرداننده و سیاست‌گذار این چیز اوست و بدین معنا معادلش در فارسی می‌شود کردگار - همچنین پرورش‌دهنده رشددهنده - افزایش‌دهنده، رب به این معنا هم می‌آید به این معنا اگر بخواهیم رب را به فارسی ترجمه کنیم می‌شود پروردگار همچنین به معنای مالک و صاحب، رب البیت یعنی مالک بیت، به این معنی خداوند می‌شود خداوندگار، خداوند بستان نظر کرد و دید یعنی صاحب بستان، در فارسی خداوند هم یعنی مالک، صاحب، صاحب اختیار، پس رب را هم می‌شود به معنای کردگار و هم می‌شود به معنای «پروردگار» و هم می‌شود به معنای خداوندگار در فارسی معنا کرد کلمه رب مشتمل بر همه معانی که در این سه کلمه وجود دارد می‌شود پس رب یعنی پرورش‌دهنده، گرداننده، مالک و صاحب. رب العالمین- رب عالمها۔ عالمین جمع عالم است عالم یعنی بر «مجموعه هماهنگ و دارای جهت واحد» مثلاً عالم انسان مجموعه انسان‌های عالم انسان است، عالم حیوان، عالم جماد خصوصیات مشترک دارند همه جمادات وقتی می‌گویم عالم جماد به آن مجموعه خصوصیات اشاره می‌کنیم، عالم دنیا همه چیزهایی که در دنیا هستند خصوصیات مشترک دارند، عالم غیب همه چیزهایی که در غیب هستند، خصوصیات مشترک دارند، تقسیم کائنات و موجودات به عوالم براساس این است که مشترکات بر یک مجموعه‌ای را وقتی در نظر گرفتیم می‌شود یک عالم مجموع همه اینها می‌شود عالمین، «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِین» سپاس و ستایش و ثنا و شکر مخصوص و متعلق است به الله که رب و مدبر و خداوندگار همه عالم‌هاست چون همه عالم‌ها متعلق به اوست پس همه ستایشها متعلق به اوست چون خیرات متعلق به اوست این لُبّ تفکر یک انسان مسلمان است این است که یک انسان را از خود بیرون می‌برد از زندان محدود فردیت و مادی‌گری نجات می‌دهد دلبستگی‌های او را از حقارت دلبستگی‌های انسان‌های مادی فراتر می‌برد جهان متعلق به خداست به قول اقبال: «هر ملک ملک ما است که ملک خدای ما است.» هر چیزی که مال خدا است، مال ما است، ما هم مال خدائیم، ما برای هدف‌های خدا هستیم «إنّا لله و إنّا إلیهِ رَاجعُون» این آن مفهوم «الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِین» است پایه همه احساسات و تفکرات و آرمان‌های اسلامی همین است پس «الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِین» ستایش از آن خدا است پروردگار جهان‌ها یا کردگار جهان‌ها یا خداوندگار جهان‌ها؛ جهانیان که گفته می‌شود معنای دقیق و کاملی نیست. باز بخشنده بخشایشگر صفت دیگری برای الله اینجا تکرار شده هم در بسم الله بود هم در اینجا آمده می‌توانیم بگوئیم این تکرار از این جهت مانعی ندارد که بسم الله یک صیغه و عبارت جداگانه است مال همه سوره‌هاست بنابراین «الرَّحْمنِ الرَّحِیم» در بسم الله یک حکایت جداگانه‌ای است در خود سوره حمد بعد از بسم‌ا... این صفت آمده برای تفهیم معارفی که در کلمه «الرَّحْمنِ الرَّحِیم» است که اشاره کردیم و می‌توانیم بگوئیم «الرَّحْمنِ الرَّحِیم» در بسم الله از دیدگاهی مورد توجه بود و در اینجا از دیدگاه دیگری در آنجا الله را با صفت رحمن و رحیم دارنده رحمت همگانی و ویژه و همیشگی توصیف کردیم برای این که صفت خداوند را بیان کرده باشیم اما در این جا که می‌گوئیم «الرَّحْمنِ الرَّحِیم» بعد از کلمه رب العالمین این برای این است که جهت ربوبیت الهی را بیان کرده باشیم خدا که رب العالمین است یعنی رشددهنده و تربیت‌کننده و پیش‌برنده است در چه جهتی خدای متعال انسان‌ها و موجودات را رشد می‌دهد؟ یا خداوندگار عالم در چه جهتی و دارای چه مضمونی است؟ دارای مضمون رحمت است رشد می‌دهد انسان‌ها را در جهت رحمت، هدایت می‌کند در جهت رحمت. و از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق این‌ست سر عشق که حیران کند عقول  پس «الرَّحْمنِ الرَّحِیم» که یک بار دیگر ذکر شده برای اعاده این مقصود می‌باشد.
257
1369/12/21
بیانات در دیدار مسئولان بخشهای خبری صداوسیما
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2432
null
258
1369/12/15
بیانات در جلسه اول تفسیر سوره حمد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=40895
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم آنچه در نظر است این است که ما یک بحث تفسیری را آغاز کنیم و به کمک شما خواهران و برادران دانشجوی عزیز در جهت فهم قرآن و گسترش استفاده از نورانیت قرآن قدمی برداریم. بنده در گذشته با درس‌های قرآن به‌خصوص در رابطه با دانشجویان انس داشتم و یکی از اشتغالات جدّی برای من محسوب می‌شد و در سال‌های بعد از انقلاب هم همواره در پی فرصت بودم که مباحث قرآنی را ادامه بدهیم و تکرار کنیم ولی فرصت نمی‌شد. از مدتی پیش به این فکر افتادم و برخی از دوستان هم مکرر این را به من گفتند و حالا شروع می‌کنیم. امروز مقدماتی را عرض کنم، علت شروع این بحث را در سه چیز خلاصه کردم: اول اینکه به سهم خود در حرکت عمومی تبیین قرآن شرکت داشته باشم. دوم اینکه تدریس قرآن موجب شود که این کار در جامعه ترویج شود و به تعلیم و آموزش و فهم قرآن کمک کند در سطح جامعه. سوم اینکه دانشجویان در حوزه معارف قرآن به صورت جدی‌تری وارد شوند. هدایت قرآن فهم و تبیین قرآن در هدایت عمومی جامعه و همچنین در هدایت فردی و کمال فردی هرشخص دارای تأثیر بسزائی است یعنی در جامعه اسلامی اگر مردم با قرآن آشنا باشند و انس بگیرند و از راهنمائی‌های قرآن استفاده کنند هم در حرکت عمومی جامعه به سوی اهداف اسلامی کمک خواهد شد و هم هر فردی بخودی خود در درون خود به آن کمال که اسلام برای شخص مسلمان معین کرده نزدیکتر خواهد شد. در حرکت عمومی جامعه این اثر را می‌گذارد که در جامعه قرآن در انحصار افراد خاصی نباشد بلکه همه افراد جامعه و مجموعه‌های مختلف در جامعه، با قرآن آشنا باشند و از هدایت قرآنی بهره بگیرند و این هدایت قرآنی همان چیزی است که در قرآن بر روی آن زیاد تکیه شده است، قرآن اصرار دارد که نور است «قَدْ جَاءَکُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ کِتَـابٌ مُّبِینٌ» همانا برای شما آمد از سوی خدا نور، یعنی همین قرآن و کتاب مبین و آشکار «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ» به‌وسیله این کتاب خدای متعال آن کسانی را که از رضایت و خشنودی او تبعیت می‌کنند هدایت می‌کند به راه‌های سلامت و آرامش، یعنی در دنیای ستیزه‌گری بین ماده و معنا در دنیای آسیب‌پذیری انسان از عوامل گوناگون آن عاملی که می‌تواند انسان را به عافیت حقیقی برساند آشنائی و عمل به قرآن است « وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ» این قرآن انسان‌ها را از تاریکی‌ها به سوی نور خارج می‌کند « یَهْدِیهِمْ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیم» و آنها را به راه راست هدایت می‌کند، پس قرآن در این آیه خودش را نور و هدایت کننده به راه راست و رساننده انسان به ساحل نجات تعریف می‌کند. از این وسیله هدایت چقدر یکایک ما بهره می‌بریم؟ در آیه دیگر می‌فرماید «هذا بَیانٌ لِلنَّاس» این قرآن تبیین کننده است برای مردم «وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِین» این هدایت و پند و اندرز است برای پرهیزکاران. و آیات متعدد دیگری درباره قرآن و فضیلت قرآن و رسالت و هدف قرآن در خود کتاب کریم قرآن هست ما از این فواید مادامی که با قرآن آشنا نباشیم و انس نداشته باشیم محروم خواهیم بود. روایت معروفی هست از رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) که در یک خطبه معروفی آن بزرگوار فرمودند « فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ» یعنی هرگاه فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک شما را دچار شبهه کرد به قرآن مراجعه کنید، فتنه یعنی آن چیزی که انسان را دچار اضطراب و ابهام و جهالت کرده و برای روح و فکر و جسم انسان موجب فشار است، این یکی از معانی فتنه است، این جور چیزی در زندگی اجتماعات زیاد است و در جامعه اسلامی ما چنین چیزهائی پیش می‌آید در شناخت یک راه و وظیفه گاهی شبهه بوجود می‌آید که راه را برای انسان مجهول می‌کند و بسیاری راه را گم می‌کنند آنچه در این مواقع به کار می‌آید پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) میفرمودند قرآن است «فإنّه شافع مشفّع و ماحل مصدّق» این یک تعبیر بسیار ادبی است یعنی قرآن آن حقیقتی است که اگر به سود شما شفاعت کرد شفاعت او پذیرفته خواهد شد و اگر از شما شکایت کرد شکایت او هم پذیرفته خواهد شد. یعنی یک جامعه اگر به قرآن اقبال کند و قرآن را بفهمد و برطبق هدایت قرآن عمل کند قرآن به او کمک خواهد کرد و خدا دست او را خواهد گرفت و راه او را خواهد گشود و اگر پشت کند به قرآن ضربه خواهد خورد و این همان چیزی است که شما در جوامع اسلامی در طول قرن‌ها دیدید، چه عاملی موجب می‌شود که امروز در کشورهای اسلامی بسیاری از آحاد مردم حقائق روشن را درک نکنند؛ دوری از قرآن، نمی‌شود گفت ملت‌های اسلامی همه می‌خواهند موضع‌گیری دولت‌هایشان در قبال صهیونیست قاطع باشد در عین حال آن دولت‌ها جرأت می‌کنند که این موضع‌گیری قاطع را نداشته باشند. چنین چیزی امکان ندارد ملت‌ها خواب هستند و اگر ملت‌ها با قرآن انس می‌داشتند وضع کشورهای اسلامی جور دیگری بود. «مَنْ جَعَلَهُ أمَامَهُ قَادَهُ إلَى الْجَنَّة» هر کس به دنبال قرآن حرکت کند او را به بهشت خواهد برد «وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إلَى النَّار» و هر کس راه خود را از غیر قرآن انتخاب کند این کار او را به آتش هدایت خواهد کرد «هُوَ الدَّلِیلُ عَلَى خَیْرِ سَبِیل». از مجموع این آیات و روایات درباب قرآن نتیجه این می‌شود که ما باید فهم قرآن و انس با قرآن را گسترش دهیم در جامعه ما باید یکایک مردم با قرآن آشنا شوند، امروز به نام دین گاهی چیزهائی برذهن برخی از مردم حاکم است که اگر با قرآن آشنا باشند می‌فهمند که اینها از دین نیست. بسیاری از مشکلات و سؤال‌ها و ابهامات و عقده‌ها که درذهن‌ها هست با آشنائی عمیق با قرآن برطرف می‌شود و بسیاری از مشکلات و ناراحتی‌ها و بحران‌های روحی که ناشی از جهل به معارف اسلامی است با برکت آشنائی با قرآن مرتفع می‌شود. ما نیاز به تفسیر قرآن داریم - البته در مورد جامعه فارسی زبان یک مطلب اضافه هم هست که بعد عرض می‌کنم - همه جوامع مسلمین زبانشان هر چه باشد ولو عربی به تفسیر و تبیین قرآن احتیاج دارند، البته این نکته ظریف توجه کنید که احتیاج مردم به تفسیر قرآن به معنای این نیست که قرآن دور از فهم عمومی مردم نازل شده قرآن برای عموم مردم نازل شده و پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هم که قرآن را تلاوت می‌فرمودند همان عرب‌های معمولی زمان آن بزرگوار قرآن را می‌شنیدند و می‌فهمیدند در این بحثی نیست، لکن دو نکته وجود دارد که ایجاب می‌کند قرآن بوسیله کسانی که با معرفت قرآنی آشناتر هستند برای مردم تبیین شود. نکته اول این است که از اول تا آخر قرآن معارف بسیاری بصورت متراکم گسترش یافته است قرآن فصل بندی شده بمعنای مصطح نیست، معارف قرآن از توحید و نبوّت و مسایل مربوط به انسان و معاد و هزاران گونه معارف دیگر قرآن سرشار است از مجموع این معارف، جمع‌بندی کردن مطالب کار همه کس نیست، جمع‌بندی در قرآن و توجه به ابعاد گوناگون قرآن از همه ‌سو بیش از آن چیزی است که یک فهم معمولی از یک آیه و از ظواهر آیات می‌تواند استفاده کند پس محتاج تفسیر هست. نکته دوم: این است که هر کتاب فصیح بلیغ و پرمغز و عمیق ولو کتاب آسمانی نباشد وقتی در مقابل یک فرد معمولی گذاشته می‌شود آن فرد از او چیزی می‌فهمد و وقتی در مقابل یک فردا صاحب معرفت بالا گذاشته می‌شود او چیز بیشتری احساس می‌کند پس به این دلیل هم قرآن احتیاج دارد به تفسیر، لذا است که تفسیر قرآن بوسیله بزرگان علم دین و آگاهان از معارف اسلامی از قرن‌ها پیش معمول بوده و کتاب‌های تفسیر بسیار خوبی در طول این سیزده چهارده قرن نوشته شده است. و آنطوری که علامه طباطبائی(ره) بیان کرده‌اند اولین مفسرین از صحابه خود پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بوده‌اند مثل ابیّ‌بن‌کعب و ابن‌عباس و ابن‌مسعود و ... یک مطلب کوتاهی عرض کنم و آن اینکه در این قرن‌های متوالی تفاسیر گوناگونی به سبک‌های مختلفی از قرآن شده و دسته‌های مختلف از علما، معمولاً قرآن را از بعد خاص خود تفسیر نمودند مثلاً فقهاء قرآن را از لحاظ مطالب فقهی مورد توجه قرار دادند و آیاتی را که اشاره به احکام فقهی هست تفسیر کردند، فلاسفه مثلاً در تفسیر قرآن ذهنشان بیشتر رفته است به مطالب حکمی و فلسفی، عرفاء به دنبال حقایق عرفانی در قرآن جستجو کرده‌اند و همینطور دسته‌های مختلف.  منتهی گامی این بزرگان به یک خطائی در فهم از قرآن دچار شدند و آن خطا این است که به جای اینکه از قرآن استفاده کنند، آنچه را در ذهن خودشان بود به‌عنوان پیشداوری آن را بر قرآن تحمیل می‌کردند و گاهی مجبور می‌شدند حتی از ظواهر آیات قرآن منصرف شوند، که این را می‌گویند تفسیر به رأی و چیز بسیار خطرناکی است. در قرن اخیر به همین روشی بعضی از چهره‌های معروف اسلامی دچار اشتباه بزرگ‌تری شدند و آن این بود که افکار قرن نوزدهمی اروپا و افکار مادی‌گرایانه را که هر فعل و انفعالی را در دنیا ناشی از ارتباط متقابل ماده می‌‌دانستند و هر پدیده غیرمادی را نفی می‌کردند گرفته و سعی کردند قرآن را بر آن افکار غلط تطبیق کنند. یک نمونه از این چهره‌‌های معروف نویسنده سرشناس هندی قرن ۱۹ به نام سرسید احمدخان می‌باشد کتاب تفسیری هم در آن موقع نوشت و از جمله کسانی است که سید جمال الدین اسدآبادی در هند علیه او کتاب نوشت و افکار او را رد کرد، او در آیاتی از قرآن که اشاراتی به معجزات دارد مرتکب تأویل یعنی همان تفسیر شده است، حضرت موسی که از دریا عبور کرد و راه دریا برای حضرت باز شد چون با موازین مادی تطبیق نمی‌کرده حمل کرده به یک معنای دیگری این همان تفسیر به رأی است و غلط است، قرآن را نباید با پیشداوری به سراغش رفت از آیه قرآن نباید به عنوان دلیلی برای آنچه که از راه دیگری ما بدست آوردیم و فهمیدیم استفاده کرد و قرآن را به‌عنوان یک سرچشمه‌ای باید به حساب آورد که انسان تشنه به او پناه می‌برد و از او می‌نوشد.  البته اگر حجتی بر ارتکاب خلاف ظاهر در قرآن قائم بشود مانعی ندارد، مثلاً آیه قرآن می‌فرماید: « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌» یعنی خدای متعال بر روی تخت قرار گرفته است خوب استدلال عقلی یقینی قاطعی وجود دارد که خدای متعال جسم نیست. پس این یک معنای کنائی و ادبی دارد که زبان عرب و فهم معمولی عرب هم کاملاً آن را می‌فهمد یعنی خدای متعال دارای قدرت بی‌نهایتی است و بر سریر قدرت تکیه زده است.  نیاز فارسی زبانان به تفسیر با عربی ‌‌زبانان اندکی تفاوت دارد، فارسی زبان به دو چیز نیاز دارد که عرب زبان به یکی بیشتر نیازمند نیست. عرب همین‌قدر احتیاج دارد که برایش این آیه را تبیین کنند ولی فارسی ‌‌زبان اول احتیاج دارد معنای آیه را بفهمد و بعد در سایه ترجمه و فهم زبان فصیح آیه در او تعمق بشود و ابعاد او بدست بیاید، ما روشمان براساس این نیاز استوار خواهد بود ما قرآن را ترجمه و سپس تبیین می‌کنیم این روش ما در تفسیر خواهد بود و از اول قرآن یعنی سوره، حمد شروع خواهیم کرد. می‌شد این جلسه را به عنوان یک جلسه عمومی اعلام کنم لیکن ترجیح دادم جلسه محدود باشد تا افراد در جلسه احساس کنند یک مسئولیتی از آنها خواسته می‌شود فقط من مسئول نباشم شما هم مسئول باشید و احیاناً در کیفیت اداره این جلسه نظر بدهید و هم‌فکری کنید، قبل از انقلاب جلسه تفسیری که برای دانشجویان داشتم به این ترتیب بود که هفته بعد دو نفر از دانشجویان درباره درس قبلی صحبت می‌کردند یک نفر می‌آمد گزارش درس را می‌داد و بعد نفر دومی که قبلاً هردو معین شده بودند و آمادگی‌شان را اعلام کرده بودند می‌آمد و به گزارش او انتقاد می‌کرد و بعد خودم داوری می‌کردم، به این ترتیب جلسه یک حرکت بسیار عمیق و جدی و کاری داشت نکته آخر اینکه برادران و خواهران مفید باشند منظم شرکت کنند.
259
1369/12/14
بیانات در دیدار اعضای شورای سیاست‌گذاری صدا و سیما
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2431
null
260
1369/12/11
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2430
null
261
1369/12/01
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2428
null
262
1369/12/01
بیانات در مراسم تودیع قاریان قرآن، استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2429
null
263
1369/11/29
بیانات در مراسم اعطای درجه به جمعی از فرماندهان سپاه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2423
null
264
1369/11/29
بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران سپاه در سالروز میلاد امام حسین(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2424
null
265
1369/11/24
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2422
null
266
1369/11/20
بیانات در دیدار استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2421
null
267
1369/11/19
خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2419
null
268
1369/11/19
بیانات در دیدار جمعی از پرسنل نیروی هوایی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2420
null
269
1369/11/17
گزیده‌ای از بیانات در دیدار رهبر نجات اسلامی الجزایر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57925
دیدگاه‌های جمهوری اسلامی در قبال مسائل مهمّ جهانی، از جمله جنگ جاری در منطقه‌ی خلیج فارس، مبتنی بر معارف اسلامی است. ملّت بزرگ ایران از جنایات آمریکا و هم‌پیمانان او علیه ملّت مسلمان عراق نگران است. با توجّه به تجربیّات انقلاب اسلامی ایران در پیشبرد اهداف اسلام، ما از پیروزی نهضت اسلامی در الجزایر بسیار خوشحالیم و حاکمیّت کامل اسلام در آن کشور را آرزو می‌کنیم. ایمان سرمایه‌ی عظیم ملّت الجزایر است و باید در جهت تقویت آن تلاش شود. مسلمانان باید با نظام استکباری حاکم بر جهان به صورت قدرتمندانه مقابله کنند و از حقوق مظلومان و مستضعفان دفاع کنند. آمریکا بیش از هر کشور دیگری از ایران و اسلام انقلابی در هراس است.
270
1369/11/17
بیانات در دیدار میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم بزرگداشت دهه‌ی فجر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2417
null
271
1369/11/15
گزیده‌ای از بیانات در دیدار رهبر اخوان المسلمین اردن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57924
آمادگی ملّت اردن برای جهاد با رژیم صهیونیستی اسرائیل موجب خرسندی است؛ این یکی از بزرگ‌ترین و شیرین‌ترین رویدادها است و ما آن را به فال نیک می‌گیریم. ما جهاد با صهیونیست‌ها را واجب میدانیم و در صورت حمله‌ی صهیونیست‌ها به هر کشور اسلامی، از جمله اردن، هیچ فرصتی را برای کمک به کشورهای مسلمان از دست نخواهیم داد. منطقه‌ی خلیج فارس دچار بحران است، امّا مسئله‌ی مردم عراق و کشور مسلمان عراق جدای از صدّام و امثال او است و ما عمیقاً از مصیبت وارده به ملّت مسلمان عراق از ناحیه‌ی دست‌های پلید استکبار جهانی، متأثّر و عزادار هستیم. وحدت مسلمانان جهان، در این مقطع زمانی، دارای اهمّیّت و مورد تأکید است.
272
1369/11/10
بیانات در دیدار جمعی از مردم و کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2416
null
273
1369/11/04
بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2414
null
274
1369/10/23
بیانات در دیدار مسئولان بنیاد شهید انقلاب اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2411
null
275
1369/10/22
بیانات در دیدار فرماندهان نظامی و انتظامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2410
null
276
1369/10/19
بیانات در دیدار مردم قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2409
null
277
1369/10/17
بیانات در دیدار مداحان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2408
null
278
1369/10/16
بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2407
null
279
1369/10/13
سخنرانی در اجتماع مردم روستای سفیدون طولاب در ایلام‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2404
بسم الله الرّحمن الرّحیم‌ الحمدلله ربّ‌العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ونبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین‌ مقصود ما این بود که با شما برادران و خواهران عزیز از نزدیک ملاقات کنیم. الحمدلله این مقصود حاصل شد و ما شما را در خانه و روستای خودتان ملاقات کردیم. احساسات دینی و انقلابی شما، بسیار دارای ارزش است. هم مردان و هم زنانتان، سربازان اسلام هستید. خداوند ان‌شاءالله از شما راضی باشد. مردم این مناطق، با وجود آن که مشکلات و سختیهای زندگی و محرومیتهایی هم دارند، در عین حال به اهداف اسلامی و انقلابیشان پایبند هستند و باید هم باشند. همه‌ی ما در مقابل اسلام دارای وظیفه هستیم. این جوانان و بچه‌های کوچکی که این‌جا هستند، باید ان‌شاءالله درس بخوانند؛ چون امید آینده هستند. روستاها، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر، در گذشته مورد توجه قرار نگرفتند و به مشکلاتشان رسیدگی نشده است. ان‌شاءالله بایستی مسؤولان به مشکلات روستاها رسیدگی کنند. ما میخواهیم از این سفرِ به روستاهای منطقه‌ی ایلام استفاده کنیم، برای این‌که توجه مسؤولان به روستاها بیشتر جلب شود. بحمدالله دولت و مسؤولان کشور، انسانهای پاک و صالحی هستند. این کسانی که امروز در رأس کارند، به فکر مردمند و برای مردم کار و تلاش میکنند و میخواهند که مشکلات مردم را برطرف نمایند؛ خیلی هم زحمت میکشند و تلاش میکنند. ان‌شاءالله بایستی این زحمت‌کشی‌ها و تلاشها به روستاها متوجّه شود و مشکلات روستاییان هم برطرف گردد. شما که در منطقه‌ی ایلام هستید، جوانانتان در دفاع از کشور هم نقش داشته‌اند. این مناطق و روستاهای مختلف، این بسیجیان و سربازان، برای دفاع از کشور زحمت کشیده‌اند و در میدان جنگ فداکاری کرده‌اند. امیدواریم که خداوند به آن‌ها اجر بدهد و به برکت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) و به برکت خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) این کشور را مشمول برکات خودش قرار دهد. حتماً روستای شما هم در راه اسلام و انقلاب اسلامی شهید داده است. پدران شهدا بیایند، تا ما با آنها سلام و علیک و روبوسی کنیم. سلام ما را به خانواده‌هایتان برسانید. خداوند ان‌شاءالله وجود شما مردم عزیز و مؤمن را حفظ کند، به شما اجر بدهد، عوض خیر عنایت فرماید و فرزندانتان را با پیامبر و حضرت علی‌اکبر محشور نماید. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌  
280
1369/10/13
سخنرانی در جمع خانواده‌های شهدای ایلام‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2405
null
281
1369/10/13
سخنرانی در اجتماع مردم روستای جعفرآباد ایلام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2406
null
282
1369/10/12
مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما در سفر به استان ایلام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2402
null
283
1369/10/12
سخنرانی در مسجد علیبن‌ابیطالب شهر ایلام‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2403
null
284
1369/10/11
بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسؤولان ستاد برگزاری دهه‌ی فجر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2401
null
285
1369/10/10
بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2400
null
286
1369/10/04
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و چند تن از رؤسای دانشگاهها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2398
null
287
1369/10/01
بیانات در مراسم اعطای شرح وظایف نیروی زمینی سپاه به فرمانده‌ی کل سپاه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2395
null
288
1369/09/28
بیانات در دیدار جمعی از طلاب و دانشجویان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17947
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم در ابتدا لازم میدانم که از همه‌ی برادران و خواهران، خانواده‌های معظم شهدا و جانبازان و آزادگان استان بوشهر که از مناطق دوردست تشریف آورده‌اند و راهی طولانی پیموده‌اند، و همچنین آزادگانی که از میان ملت مسلمان لبنان تشریف آورده‌اند، صمیمانه تشکر کنم. روز وحدت حوزه و دانشگاه، از یادگارهای ارزشمند امام بزرگوار ماست. این مسأله هم مثل همه‌ی تدابیر و تصمیمهای مهمی که در راه جریان صحیح و اسلامی جامعه‌ی ما، آن حکیم عالی‌مقام و آن انسان والا و بصیر مطرح کردند، یکی از برکات وجودی ایشان بوده و هست و ان‌شاءاللَّه خواهد بود. امسال، سالگرد اعلام روز وحدت حوزه و دانشگاه، مصادف با ایامی است که به بانوی بزرگ اسلام، دختر عالی‌مقام پیامبر(ص)، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) متعلق است. بد نیست که در آغاز عرایضم، یک جمله درباره‌ی این بزرگوار مطرح کنم، تا ان‌شاءاللَّه برای همه‌ی زندگیمان، بخصوص برای این ایامِ تعیین‌کننده و سرنوشت ساز، راهگشا باشد. آن جمله این است که بعد از مقامات معنوی و مراتب روحانی فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) - که ماها قادر نیستیم آنها را درست بفهمیم - خصوصیت عملی آن بزرگوار این بود که در همه‌ی شرایط، تسلیم محض حکم الهی و راه خدا بود. همین تسلیم محض بود که در طول تاریخ اسلام، از این بزرگوار یک مجاهد بی‌نظیر و یک پرچم مظلومیت و حقانیت به وجود آورد. تا امروز هم این پرچم برافراشته است و روزبه‌روز مکانت آن موجود عالیقدر - که در بحبوحه‌ی جوانی، در عالیترین مراتب فداکاری قدم گذاشت - افزوده شده و حقیقتاً مصداق «انّا اعطیناک الکوثر» (۲۲۵) بوده است؛ همچنان‌که در روایات هست. و اما مسأله‌ی وحدت حوزه و دانشگاه و روحانی و دانشجو. با این‌که بیش از ده سال از اعلام این امر میگذرد، به نظر میرسد که هنوز درباره‌ی این بنیان مبارکی که امام بزرگوارمان بنا گذاشتند، جا برای سخن گفتن و تحلیل کردن و مطالعه کردن هست. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟ آیا مقصود این است که برنامه‌های حوزه را در دانشگاه، یا برنامه‌های دانشگاه را در حوزه اجرا کنیم؟ یقیناً مقصود اینها نیست. حوزه برای خود، علوم و درسها و روشهایی دارد؛ دانشگاه هم برای خود، علوم و روشها و مقاصدی دارد. البته هرکدام هم باید روشهای خود را کامل کنند و از تجربه‌های یکدیگر استفاده نمایند؛ دراین بحثی نیست. بنابراین، مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، اینها نیست. وحدت حوزه و دانشگاه که امام به عنوان یک شعار مطرح کردند، اغلب از واقعیت تلخی در جامعه‌ی ما و یا همه‌ی جوامع اسلامی منشأ میگرفت که آن واقعیت تلخ، ساخته و پرداخته‌ی مستقیم و حساب‌شده‌ی دست استعمار بود. آن واقعیت این بود که وقتی استعمارگران، نقشه‌های فتوحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود را طراحی میکردند، به یک مانع عمده برخورد کردند و آن، اعتقادات دینی ملتها بود. البته اعتقادات دینی، همه‌جا مزاحم تجاوزطلبی استعمارگران نیست. آن دین تحریف‌شده، دینی که ساخته‌ی دست قدرتها باشد، به‌طور طبیعی با قدرتها معارضه‌یی ندارد. اسلام مصداق تام و تمام آن دینی بود که با حمله و یورش همه‌جانبه و متجاوزانه‌ی دول استعماری به مناطق اسلامی، حقیقتاً معارضه میکرد. استعمارگران در مطالعات خودشان، این را فهمیدند. زیاد شنیدید، نمیخواهم تکرار کنم. در هند، این را تجربه کردند و در کشورهای عربی، این را تجربه کردند. در ایران، این را تجربه کردند. هرجا که احساس وجدان دینی در مردم بیدار بود، نقشه‌های استعمار با مانع مواجه میشد. یک نمونه، ماجرای تنباکو در ایران بود. یک نمونه، نهضت مشروطیت در آغاز کار در ایران بود. یک نمونه، حوادث خونینی بود که در هند، در مقابل انگلیسیها اتفاق افتاد. یک نمونه، برخورد افغانیهای مسلمان با انگلیسیها در اواسط قرن نوزدهم بود. یک نمونه، حرکت سیّد جمال در مصر بود که انگلیسیها را لرزاند. از این قبیل نمونه‌ها، فراوانند. لردهای سیاسی و انگلیسیهای عالیرتبه‌ی دولتی در آن زمان، تقریباً انگشت آنها نقشه‌ی سیاسی دنیا را رقم میزد. درحقیقت، آنها با همه‌ی دنیا کار داشتند؛ از استرالیا بگیرید، تا مناطق مرکزی آسیا، تا شبه‌قاره‌ی هند، تا ایران، تا خاورمیانه، تا شمال آفریقا و تا امریکا. این جزیره‌ی کوچک، در تمام مناطق دنیا اعمال نفوذ میکرد. آنها، به این نتیجه رسیدند که در این منطقه‌ی حساس دنیا - که نفت و گاز دارد و میباید انرژی آینده‌ی دنیای آن روز را تأمین بکند و از لحاظ سوق‌الجیشی، آن وقتیکه هواپیماها و این وسایل ارتباطىِ سریع نبود، نقطه‌ی حیاتی بین شرق و غرب محسوب میشد - اگر بخواهند خودشان را تثبیت بکنند، مجبورند فکر اسلام را بکنند و به‌گونه‌یی وجود وجدان دینی اسلام را در این منطقه علاج کنند؛ والّا با بیدار بودن وجدان دینی و ایمان اسلامی مردم، ادامه‌ی نقشه‌های آنها ممکن نخواهد بود. این تشخیصشان، تشخیص درستی بود و واقعاً درست فهمیده بودند. مانع عمده برای آنها، عبارت از اسلام بود. حالا ما که انگلیسیها را گفتیم، نه این‌که بقیه‌ی دولتهای اروپایی مؤثر نبودند؛ خیر، فرانسه و ایتالیا و پرتغال و بلژیک هم بودند. در همه‌ی کارهایی که آن روز در نقاط مختلف میکردند، محور عمده انگلیسیها بودند. در صحنه‌ی زندگی سیاستها و اجتماعات، هر ملتی نوبتی دارد. آن روز هم نوبت آنها بود؛ میتاختند و بیرحمانه تصرف میکردند. وقتی که نوبت به کشورهای اسلامی رسید، به این فکر افتادند که باید کاری کرد که نسلهای روبه‌رشد این کشورها، از دین جدا بشوند. برای این کار، دو راه باید پیموده میشد: یک راه، اشاعه‌ی شهوات و بازکردن راه شهوت‌رانی بود. همه‌ی ادیان عالم، نه فقط دین اسلام؛ منتها دین اسلام، منظمتر و دقیقتر از سایر ادیان - با عنان گسیختگی شهوات انسانها مخالفند. ادیان برای شهوات، ضابطه و قاعده و حدود و قیود دارند. پرورش روح انسان، بدون محدود کردن شهوات که امکان‌پذیر نیست. وقتی که شهوات انسان، عنان گسیخته باشد، همان حیوان و بهایم است و رشد انسانی امکان ندارد. لذا ادیان با شهوات و عنان گسیختگی آن مخالفند. پس در هر جامعه‌یی، راه مبارزه‌ی ساده و آسان با ادیان این است که راه عنان‌گسیختگی و مهارگسیختگی شهوات را باز کنند. در ایران، این کار را شروع کردند. یکی از راههایش - که جزو مهمترین کارها بود - کشف حجاب بود. یکی دیگر از راههایش، رواج میخوارگی بود که این کار را انجام دادند. کار دیگر این بود که رابطه‌ی محدود زن و مرد را بشکنند. این، جزو کارهای تجربه‌شده است. وسایل جدید علمی و پیشرفتهای تمدن - مثل سینما و رادیو و تلویزیون و امثال اینها - نیز به آنها این امکان را میداد که با خیال راحت این کارها را در جامعه انجام بدهند. این، غیر از مقوله‌ی علم و سواد و فکریات و ذهنیات بود. اشتباه این‌جاست که عده‌یی خیال میکنند، آن چیزی که موجب میشود شهوات رواج پیدا کند، علم و دانش است. نه، علم و دانش، آن جریان دوم بود. جریان اول، جریان فرهنگی محض و بازکردن راه فساد فکری و عملی و جنسی و ابتذال زندگی روی مردم بود. این، آن کار اول بود که انجام دادند. لذا اولین کسانی که با این حمله‌ی غربیها در ایران و همین‌طور در کشورهای دیگر فاسد شدند، با سوادان نبودند؛ بسیاری از بیسوادان بودند. همین حالا هم همین‌طور است. کسانی که در دوران رژیم ستمشاهی غرق در فساد بودند، اکثر و اغلبشان بیسوادان و طبقات متوسط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثر است و کمک میکند. آن حالت رفاه و مصرف‌زدگی و آسایش زندگی، به آن فسادی که آنها دنبال میکردند و برنامه‌ریزی مینمودند، کمک میکرد. این، یک جریان بود. جریان دیگر، جریان علمی و فکری بود. یعنی با ورود تفکرات علمىِ جدید به کشورهای اسلامی - که قهراً جاذبه داشت و طبیعی بود که پیشرفتهای علمییی که اروپا به آن دست یافته بود، جاذبه داشته باشد - این پیشرفتهای علمی را وسیله‌یی برای بیاعتقادی به دین و خاموش کردن شعله‌ی ایمان دینی در دلها و از بین بردن بیداری وجدان دینی در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاهها را از اول بر پایه‌ی بیاعتقادی گذاشتند. هر گروه از جوانانی که در دوره‌های اول برای تحصیل رفتند، هدف تبلیغات ضد اسلامی اروپاییها قرار گرفتند. آن کسانی که اولین پرورش‌یافته‌های فرهنگ غرب بودند، غالباً - نمیگویم همه - کسانی بودند که با دین، بیگانگی و بلکه عنادی احساس میکردند. البته ضعف نفسها و نبودن تبلیغات دینی قوی و باب روز هم مؤثر بود. بنیان دانشگاه - یعنی مرکز پرورش انسانهای دانشمند طبق پیشرفتهای علمی روز - بر بیدینی و معارضه‌ی با دین گذاشته شد و چندین سال این مسأله را با قوّت و دقت دنبال کردند. یعنی نه تنها دین را در دانشگاهها ضعیف کردند، بلکه به معارضه‌ی با آن پرداختند. هدف اینها معارضه‌ی با دین - به عنوان دین - نبود؛ هدف، همان چیزی بود که اول عرض کردم؛ یعنی بتوانند بر کشورهای اسلامی سلطه پیدا کنند. برای این کار، مجبور بودند نسلی را پرورش بدهند و تربیت بکنند که آینده‌ی کشور را - چه از لحاظ اداره و چه از لحاظ سازندگی کشور - به دست بگیرد و به دین اعتقادی نداشته باشد و به ایمان مذهبی پایبند نباشد و بتواند در تصرف آنها واقع بشود. متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق شدند. بنابراین، بنای دانشگاه را بنای بدی گذاشتند. البته ایمان اسلامی و وجدان ملی در میان مردم ما، آن‌چنان بود که عده‌یی از دانشمندان و تحصیلکردگان سالم بمانند و سالم هم ماندند. به‌هیچ‌وجه نمیشود همه‌ی تحصیلکردگان دانشگاه را از دین و مصالح دینی و مصالح کشور، بیگانه توصیف کرد. این، ادعای درستی نیست. اما آن کسانی را که اینها میخواستند از میان این جمع به مسندهای قدرت برسانند، براحتی این کار را کردند و در اختیار خودشان قرار دادند. لذا رجال سیاسی، تحصیلکردگان این دانشگاهها و کسانی که در سرتاسر کشور برای پستها یا کارهای مؤثر و حساس احتیاج داشتند، در یک نسل، بکلی با دین بیگانه شدند. آن نسلِ پرورش‌یافته‌ی دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران، غالباً نسل بیاعتقادی بود. البته بعدها وضع عوض شد و کسان زیادی با پیشرفتهای دینی و آگاهیهای مذهبی آشنا شدند و احساسات در دلها بیدار شد و تفکرات صحیح و روشنفکران متدینی پیدا شدند و روحانیون نافذالکلمه‌یی - امثال شهید مفتح، شهید مطهری، شهید بهشتی؛ این شخصیتهای برجسته - در دانشگاهها رسوخ کردند و اثر گذاشتند و نیز بعضی از شخصیتهای دانشگاهی، با دنیای دین و مسائل مذهبی آشنا شدند و برخلاف آنچه که آنها میخواستند، پیش آمد؛ اما بنای کار را آن‌طور گذاشته بودند. امام(ره) این واقعیت را بهتر از همه کس مشاهده میکردند، از ریشه‌های قضیه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه‌ی حکومت پهلوی مشاهده کرده بودند، علاج مشکلات ایران و بقای استقلال و شعار «نه شرقی و نه غربی» در کشور را در این میدانستند که روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، حقیقتاً با دین و ایمان مذهبی آمیخته باشند و روحانیون ما که از آن‌طرف بر اثر عواملی - از جمله، همین عواملی که گفته شد - از پیشرفتهای علمی و حوادث جهان و رویدادهای مهم کشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسائل جدید و پیشرفتهای علمی و حوادثی را که در دنیا میگذرد، ببینند و با آنها آشنا بشوند و روشهای تازه را تجربه کنند. این، همان وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه‌ی اسلامىِ پیشرفته‌ی مستقل، جامعه‌ی امام، جامعه‌ی پیشاهنگ، جامعه‌ی الگو، ملت شاهد - ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند - حرکت نمایند. در راه ایجاد چنین کشور و جامعه و ملتی، علاجی جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانی و روشنفکرِ تحصیلکرده، در کنار هم، دوش‌به‌دوش هم و با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمیشود. او متدین است، و این آگاه به مسائل جهان و مسائل روز. امام(ره) تا حدود زیادی در این راه موفق شدند. امروز دانشجویان ما در جهت اسلامی حرکت میکنند، مجموعه‌های اسلامی در دانشگاهها دارای ارزشند و غالب دانشجویان ما، جوانان انقلاب و فرزندان انقلابند. البته نکته‌ی مهم در دانشگاهها، روش حاکم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، باید صددرصد اسلامی بشود - که البته تا حدود زیادی شده است - و مدیریتها باید برای اسلام در دانشگاهها، اصالت قایل بشوند. مادامی که دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و این نمیشود، مگر این‌که اساس و روش و سیستم در دانشگاهها اسلامی باشد. درسها، هرچه که میخواهد باشد؛ استاد، هر کس که میخواهد باشد؛ اما روابط، باید روابط اسلامی باشد؛ یعنی مدیر و دانشجویان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعایت احکام اسلام را بکنند. ارزشهای اسلامی در دانشگاه باید مورد مسابقه قرار بگیرد، اسلام در دانشگاه غریب نباشد عمل و تعهد اسلامی یک چیز انگشت‌نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادری، عمل جهادی، درس‌خواندن از روی علاقه و صمیمیت، کمک به یکدیگر در فراگیری، تلاش برای تعمق در معلومات و دانشهای مختلف رایج باشد. علم و دانش هم اسلامی و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقداری از بیت‌المال و امکانات مردم را مصرف کردن، و بدون این‌که یک نفر به علم دل بدهد و به فراگیری اهمیتی بدهد، فقط برای این‌که بتواند سرهم‌بندی، تکه کاغذی به دست بیاورد و در سایه‌ی آن شغلی بگیرد، تا پولی گیربیاورد - نه این‌که شغلی بگیرد، تا کاری بکند - این‌که اسلامی نیست. دانشجو هم اگر این‌طور درس بخواند، اسلامی نیست. استاد هم اگر این‌طور درس بدهد، اسلامی نیست. روابط اسلامی در دانشگاه این است؛ والّا جوانان و دختران و پسران ما بحمداللَّه مسلمانند. نکته‌ی دیگری که در دانشگاه ما باید مورد توجه باشد، این است که این قشر جوان بایستی همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسؤولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفی را به او املا میکند؟ از او چه میخواهد؟ او چه نقشی میتواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفه‌ی او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما - که بحمداللَّه همیشه در صحنه‌های انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهی و با سواد شدن آنان کمک کند. درِ دانشگاه باید به روی مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضای خانواده‌ی خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد. این را شما جوانان بدانید که در تاریخ کشور ما - اقلاً در این هفت، هشت، ده قرن - برای جوان هوشمند و فرزانه، هیچ فرصتی مثل امروز وجود نداشته است. اگر از حدود دوره‌ی حمله‌ی مغول به این طرف، مروری در تاریخ بکنید (که البته باید تاریخ را یاد بگیرید؛ چون چیز مهمی است. اگر بخواهید وضع و موقع امروز را درست تشخیص بدهید و بفهمید که در کجا قرار گرفته‌اید، باید تاریخ را بدانید. تسلط به تاریخ، چیز خیلی مفیدی است)، خواهید فهمید که در تمام این دوران هفتصد، هشتصد سال - از قبل از حمله‌ی مغول تا حالا - هیچ‌وقت نبوده که به قدر امروز در این کشور، برای انسان فرزانه‌ی مستعد، امکان رشد وجود داشته باشد. البته در قرنهای چهارم و پنجم، در زمان رژیمهای دیکتاتوری غزنوی و سلجوقی و امثال اینها که مجال نفس‌کشیدن به کسی نمیدادند - آن‌طور که در تاریخها نوشته‌اند و این تاریخها هم خیلی حجت نیست - نظامیه‌یی هم میساختند؛ اما این‌طور نبوده که راه معلومات و تحصیل، برای همه باز باشد. حالا نسبت به آن‌وقت قضاوت نمیکنیم؛ اما اگر از حدود حمله‌ی مغول به این طرف را ملاحظه کنید، خواهید دید که دوران، دوران جهالت و بیاعتنایی به معلومات و دوران پادشاهان مستبدِ خونخوارِ بدون یکذره اعتنای به مردم بود. بعد هم که مسائل فرهنگ جدید و دانشگاهها و امثال اینها به وجود آمد، هدف اول، با سواد کردن جوانان نبود. هدف اول، ساختن و پرداختن جوانان به شکلی بود که در جهت پیوستن هرچه سریعتر به قطبهای استعمار و استکبار جهانی - یعنی در جهت نوکری - به دستگاهها کمک کنند. در این دستگاهها، آن کسی عزیزتر بود که نوکرتر باشد. فکر مستقل و آزاد و انسان سازنده مطلوب نبود؛ چون دولتها، دولتهایی بودند که اساس کارشان بر وابستگی به بیگانه‌ها بود. رژیم پهلوی را کدام قدرت سرکار آورده بود؟ رضاخان را چه کسی سرکار آورده بود؟ محمّدرضا را چه کسی سرکار آورده بود؟ اینها در تمام دوران سلطنتشان، در جهت منافع همان کسانی کار میکردند که اینها را سرکار آورده و قدرت بخشیده بودند. میدانستند که اگر از آنها قطع بکنند، امکان ماندن برایشان نیست. امروز نگاه کنید، در خلیج فارس چه خبر است. (۲۲۶) این دولتهایی که هستند، احساس میکنند رگ حیات و شیشه‌ی زندگیشان در دست امریکاست. دولت سعودی یکطور، دولت کویت یکطور، آن بقیه هم یکطور. کشور ما هم در رژیم سابق، مثل آنها بود. هدف و جهت حکومت، عبارت از پیوستگی و وابستگی و سرسپردگی بود. دانشجو را هم همان‌طور میخواستند؛ دانشمندی هم اگر میخواستند، همان‌طور میخواستند؛ مگر آدمی که به گوشه‌یی برود و کاری به کار آنها و خودش نداشته باشد و برای خودش زندگی حیوانییی بکند. امروز دورانی است که دانشگاه و دانشجو و جوان و زن و مرد، از هر قشر و نقطه‌یی از نقاط کشور، بدون اعتنا به وابستگیهای فامیلی و شخصی و قومی و منطقه‌یی و غیره، میتواند امیدوار باشد که بر عالم شدن، مؤثر شدن، مفید شدن برای کشور و تعیین‌کننده بودن در جهت حرکت مستقل و آزاد ملت خودش قادر است. این، چیز خیلی مغتنمی است. امروز درس خواندن، حقیقتاً یک فرصت الهی است. در راه دین، در راه اسلامِ عزتبخش درس بخوانید؛ اسلامی که امروز به ملت ایران، این‌طور مکانت برجسته و مقام ممتازی در میان ملتها بخشیده است. مردم ما از قدرتها بیگانه‌اند، به تشرها و تهدیدهای ابرقدرتها بیاعتنا هستند و لبخند تمسخر بر لبهایشان نقش میبندد. اینها، عزت است. الان شما به همین حادثه‌یی که در خلیج فارس اتفاق افتاده، نگاه کنید. هریک از این دولتهایی که هستند، چشمشان به دهان یکی از قدرتهاست که ببینند چه میخواهند، چه میگویند، چه اراده میکنند، تا خودشان را برطبق آن توجیه نمایند؛ حتّی دولتهایی که معمولاً باور انسان نمی‌آید که این دولتها هم وابسته باشند! امریکا حرفی میزند، اینها به دنبال او، حرفشان را - اگر غیر از آن هم باشد - تصحیح میکنند! حالا حق چیست، مصلحت مردم چیست، وجدان چه میخواهد، هیچ مورد نظر نیست. طبیعی است که امریکا هم صددرصد در جهت منافع قدرتهای استکباری خود - نه منافع مردمش - منافع کمپانیها، منافع آن دستهای پنهان و مرموزی که نظام امریکایی را تشکیل و به آن خط میدهند و آن را راه میبرند، کار میکند؛ والّا ملت امریکا در حضور چندصدهزار سرباز امریکایی در بیابانهای عربستان، چه منافعی دارد!؟ منافع شرکتهای نفتی، شرکتهای فولاد، شرکتهای بزرگ چندملیتی، منافع آنهاست. همه چیز در خدمت منافع چنین مجموعه‌ی فاسدِ خدانشناسِ مردم‌نشناسی است. در این میان، آن دولت و ملتی که حق و مصلحت و حرف درست را طبق معیارهای خود میسنجد و با شجاعت آن حرف را بر زبان میآورد، ملت ایران است. این، برای یک کشور و یک ملت، خیلی امتیاز است. این را انقلاب و اسلام به ما داده است. اسلام و انقلاب را باید زنده داشت و در راه آن تلاش کرد و ریشه‌های آن را عمیق نمود. برای این کار، مهمترین نقطه، حوزه و دانشگاه است. طلاب جوان و عزیز و زحمتکش و قانع و مؤمن در حوزه‌های علمیه و نیز دانشجویان عزیز، این جوانان، این فرزندان و جگرگوشه‌های ملت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعه‌ی ما در دانشگاهها، باید در خط اسلام و در جهت عظمت کشور و بلند کردن پرچم اسلام و بیدار کردن ملتهای عالم و روح بخشیدن به این دنیای مرده به وسیله‌ی دستهای استکباری، درس بخوانند و کار و تلاش کنند، تا مطمئن بشوند که فردای ایران اسلامی، به مراتب از امروز بهتر خواهد بود. این، هدف شماست. این، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است. در پایان عرایضم، مجدداً از خانواده‌های عزیز شهدا و جانبازان و آزادگان که این راه طولانی را از استان بوشهر و شهرهای مختلف پیموده‌اند و به این‌جا تشریف آورده‌اند، و نیز از عزیزانی که از لبنان آمده‌اند، تشکر میکنم و برای همه‌ی آنها دعا مینمایم. امیدوارم که خداوند به همه‌ی آنها عوض خیر مرحمت کند و شما عزیزان دانشجو را در راه خود مستقر و مستدام بدارد. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
289
1369/09/24
سخنرانی در میدان صبحگاه ناوگان منطقه‌ی یکم نیروی دریایی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2392
null
290
1369/09/22
گزیده‌ای از بیانات در دیدار رئیس جمهور الجزایر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57932
حلّ مشکلات مسلمانان جهان با وحدت و همکاری نزدیک میان مسلمین، استغناء از قدرت‌های بیگانه و ایجاد ارتباط دولت‌ها با مردم امکان‌پذیر است. با توجّه به تهاجمات استکبار علیه کشورها و دولت‌های اسلامی، حلّ مسئله‌ی فلسطین و نجات ملّت آواره‌ی این کشورِ اشغال‌شده منوط به همکاری و هماهنگی میان ملل مسلمان است. پیوندهای صمیمی و مستحکم میان ملّت‌های مسلمان دارای اهمّیّت است. سوابق درخشان انقلابی کشور شما نشان می‌دهد که شهدای الجزایر با الهام از اسلام به جهاد پرداختند و برای اسلام به شهادت رسیدند و از نظر ما این مسئله‌ی بسیار ارزشمندی است. پیوند طبیعی و قهری میان ما‌ اسلامِ انقلابی است که بر اساس آن، دو کشور می‌توانند در مسائل مهمّ جهان اسلام همکاریِ صمیمانه‌ای داشته باشند. امیدواریم همکاری میان جمهوری اسلامی ایران و الجزایر برای مسائل مهمّ اسلامی، از جمله مسئله‌ی فلسطین و بحران خلیج فارس، نتایج ثمربخش و سازنده‌ای را بر جای بگذارد.
291
1369/09/21
گزیده‌ای از بیانات در دیدار رئیس شورای فرماندهی انقلاب سودان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57934
تلاش‌های به‌عمل‌آمده در جهت تطبیق قوانین سودان بر احکام اسلام و قرآن و حرکت ملّت مسلمان آن کشور به سوی اهداف اسلامی، برای مسلمانان جهان مسرّت‌بخش است. ملّت سودان به دین مبین اسلام پایبند است. علی‌رغم مخالفت قدرت‌های استکباری، ما امیدورایم که حرکتِ آغاز‌شده در سودان به تحقّق حاکمیّت اسلام در آن کشور بینجامد. ملّت مسلمان سودان می‌تواند در برابر فشارهای وارده از سوی دشمنان اسلام بِایستد و برای این منظور، حضور مردم در صحنه و تقویت ایمان اسلامی در آن‌ها حائز اهمّیّت خاصّی است. از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان ما فشارهای زیادی بر جمهوری اسلامی ایران وارد آوردند که بنا بر قوانین عادی و علل ظاهری، تصوّر می‌شد نظام اسلامی در ایران قادر به تحمّل این فشارها نیست؛ امّا تأییدات الهی و پیوند قلبی مردم با مسئولان نظام جمهوری اسلامی و دفاع همه‌جانبه‌ی مردم از نظام ــ به عنوان مظهر دین خود ــ کشور و انقلاب را به سوی اهداف خود به پیش برد. هیبت ظاهری ابرقدرت‌ها، به‌ویژه آمریکا، بیش از قدرت واقعی آن‌ها است. نهضت جهانی اسلام یک امر جدّی و واقعی است. علی‌رغم گذشت بیش از یکصدوپنجاه سال از برنامه‌ریزی مدرن و همه‌جانبه علیه اسلام،‌ امروز در سراسر دنیا یک حرکت عظیم اسلامی به وجود آمده است که به موجب آن، اسلام در آفریقا، آسیا و حتّی در قلب اروپا حیات جدیدی را بازیافته و مسلمانان به شخصیّت و هویّت واقعی خود پی برده‌اند. ایران اسلامی نمونه‌ای از حرکت عظیم اسلامی است. خداوند متعال به مسلمانان عزّت و شوکت عنایت فرموده و اراده کرده است که اسلام در دنیا زنده شود؛ لذا برای حفظ این نعمت، مسئولیّت بزرگی متوجّه همه‌ی ما است.‌ ما اطمینان داریم که با اتّکال بر خداوند متعال و تحکیم بخشیدن به پیوند با مردم،‌ از نصرت الهی نیز برخوردار خواهیم شد. اعتماد ملّت‌های مسلمان به توانایی‌ها و امکانات خود، برای ایجاد یک تحوّل واقعی فرهنگی ضروری است. آینده‌ی بسیار روشنی پیش روی ما قرار دارد. ملّت سودان، از لحاظ اعتقادات اسلامی و محبّت به اهل‌بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، به مردم ایران بسیار نزدیک است و انتظار می‌رود که ارتباط و همکاری بیشتری بین دو کشور به وجود آید.
292
1369/09/19
بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2391
null
293
1369/09/18
گزیده‌ای از بیانات در دیدار رهبران حرکت‌های اسلامی شرکت‌کننده در اولین کنفرانس اسلامی فلسطی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57926
رهبران حرکت‌های اسلامی را به حرکت در راه خدا و حفظ وحدت و انسجام توصیه می‌کنیم. با استناد به تحوّلات جهانی،‌‌‌‌ آینده‌ی حرکت اسلامی بسیار درخشان است. جهاد برای آزادی فلسطین یک اصل اوّلیّه و مهم است.‌ مسئله‌ی فلسطین برای ما اهمّیّت درجه‌ی اوّل را دارد؛ لذا هر کس که برای نجات فلسطین و نابودی رژیم اشغالگر قدس اقدام کند، او را از خود می‌دانیم. پشتیبانی از گروه‌های مسلمان و مجاهدان واقعی عمق استراتژیک ما محسوب می‌شود و جمهوری اسلامی ایران آماده است تا برای تأمین امکانات مورد نیاز جوانان مسلمان و مبارز فلسطین، تمامی توان خود را به کار ببندد. ما در برابر امّت اسلام احساس تکلیف می‌کنیم؛ زیرا مسلمانان،‌ جمهوری اسلامی ایران را ملجأ‌ و مرجع خود می‌دانند. ایران اسلامی صف مقدّم مبارزه در برابر دشمنان اسلام است. امروز تمامی جهان اسلام در التهاب و برانگیخته شدن قرار گرفته و مسلمانان، در هر نقطه‌ای از جهان، احساس شخصیّت کرده و به اعتقادات خود افتخار می‌کنند. دستگاه استکبار، به سرکردگی آمریکا، تا کنون بیشترین حسّاسیّت و خصومت را نسبت به جمهوری اسلامی ایران ابراز داشته و تحمیل جنگ،‌ تحریم اقتصادی و حمایت گسترده از عناصر ضدّانقلاب نشانه‌ی روشن آن است. حضور مسلمانان در حجّ امسال بسیار ضروری است. این مسئله باید به مسلمانان تفهیم شود که امسال در کنار خانه‌ی خدا انزجار خویش را از حضور دشمن در منطقه‌ی اسلامی ابراز کنند و احساساتِ ضدّآمریکاییِ خود را نشان دهند. شعارهایی که در تونس، الجزایر و دیگر کشورهای اسلامی علیه آمریکا سر داده می‌شود باید در مراسم حجّ امسال تکرار شوند. لبنان دریچه‌ای برای تداوم جهاد فلسطین از خارج سرزمین‌های اشغالی است.‌ لبنان در آستانه‌ی یک تحوّل جدید قرار گرفته و گروه‌های مسلمان و‌ مبارز و آگاه لبنانی، با درک شرایط کنونی کشورشان، باید حیات و بالندگی اسلام در لبنان را تقویت کنند و جهاد علیه رژیم غاصب صهیونیستی را تداوم بخشند؛ زیرا مسئله‌ی فلسطین یک مسئله‌ی اساسی،‌ دینی و تکلیف شرعی بوده و مهم‌تر از هر گونه ملاحظات سیاسی است. دوران امپراتوری آمریکا همانند امپراتوری پایان‌یافته‌ی شوروی رو به اضمحلال است. آمریکا، با تبلیغات دروغین و غیر واقعی،‌ قدرت خود را بیش از آنچه در توان او است نشان می‌دهد، امّا واقعیّت اثبات کرده که آمریکا یک قدرت محدود است. امروز، با قدرت کامله‌ی خداوند، آمریکا در دام خلیج فارس گرفتار آمده و تحوّلات جهانی نیز افق و آینده‌ی درخشانی را برای عالم اسلام و تفکّرات اسلامی بشارت می‌دهد. با توجّه به گسترش روزافزون نهضت اسلامی و با استنباط از اوضاع جهانی، من نسبت به آینده بسیار خوش‌بین هستم. دوران امپراتوری‌های قدرت و سیادت آمریکا و اروپا در جهان به سر آمده است و محاسبات نیز همین امر را اثبات می‌کند. وعده‌ی الهی در حال تحقّق است و مسلمانانِ بیدار و به‌پاخاسته کلام خدا را سرلوحه‌ی حرکت خود قرار داده‌اند. آینده‌ی حرکت اسلامی روشن است و مصالحه با استکبار ممکن نیست.
294
1369/09/14
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2390
null
295
1369/09/13
بیانات در دیدار شرکت‌‌کنندگان در اولین کنفرانس اسلامی فلسطین‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2389
null
296
1369/09/07
بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان و پرستاران و پرسنل نیروی دریایی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2386
null
297
1369/09/05
بیانات در مراسم ویژه‌ی روز بسیج در پادگان امام حسن مجتبی(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2385
null
298
1369/09/03
سخنرانی در دیدار جمعی از آزادگان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2384
null
299
1369/09/01
بیانات در دیدار فرماندهان نیروی مقاومت بسیج‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2383
null