Unnamed: 0
int64
0
2.35k
date
stringlengths
10
10
topic
stringlengths
21
91
url
stringlengths
48
49
text
stringlengths
1
107k
100
1368/11/11
بیانات در دیدار عضو هیئت رئیسه‌ حزب اسلامى مالزى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44164
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  ما خوشحالیم از اینکه امثال شما برادران مسلمان، در آفاق عالم، با نشاط مشغول کارند. و از خداى متعال از اعماق جان براى شماها آرزوى توفیق میکنیم، دعا میکنیم و شرایط شما را هم درک میکنیم؛ زیرا در آن شرایط بلکه در سخت‌تر از آن، ما در اینجا زندگى کردیم. سالهاى متمادى در این گوشه، آن گوشه، این مسجد، آن مجلس، پیام حق را در حالى بیان کردیم که دشمنان گوششان تیز بود. امیدواریم که خدا کمکتان کند. ... خداوند ‌ان‌شاءالله‌ که شما را و ما را هدایت کند و کمک کند. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ توفیق بدهد که ما موقع(۲) عظیم اسلام را در این دوره‌ی از زمان بشناسیم؛ امروز اسلام در بهترین موقعیّت خودش در طول قرنهاى متمادى است؛ زمینه براى پیشرفت اسلام و همچنین براى فهم معناى درست اسلام موجود است؛ نه آن اسلامى که با دشمنان اسلام هم میسازد و نه اسلام منافق؛ بلکه همان اسلامى که امثال شما ‌-انسانهاى خالص- به آن رو می‌آورند؛ این اسلام هست که جا دارد براى آن تلاش بشود و باید شناخته بشود و معرّفى بشود. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ که به شما در این راه توفیق بدهد. سلام من را به برادرانمان در مالزى برسانید.
101
1368/11/11
بیانات در دیدار امام جماعت مسجد واشنگتن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44165
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  من فعّالیّتهاى شما را از دور می‌شناسم، میدانم و براى آنها ارج قائلم. صداى شما ‌-که صداى اسلام است- براى ما بسیار محبوب و شیرین است. هر کسى که در این دنیاى انباشته‌ی از کفر و ظلم، از اسلام حرف میزند براى ما عزیز است. دشمنان اسلام همه‌ی تلاششان را روى اسلام متمرکز کرده‌اند و از روشهاى پیچیده استفاده میکنند، با مطرح کردن اسلام مغشوش و اسلام وابسته؛ در نقاطى از جهان الان این‌جور عمل میشود؛ لذا امروز وظیفه‌ی ما فقط مبارزه‌ی با کفّار نیست، بلکه [مبارزه‌ی با] کفّار و منافقین ‌-هر دو- است؛ یعنى واقعاً «جهِدِ الکُفّارَ وَ المُنفِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم»؛(۲) تا آنجایى که بتوانیم، [باید] آن غلظت را هم نشان بدهیم؛ وظیفه‌ی امروز است. لکن من به شما عرض میکنم: ما قلبمان منوّر به نورِ امید به آینده است. امیدواریم خدا ‌ان‌شاءالله‌ به شما توفیق بدهد. ... آن روح مبارزه و استقامت اسلام، در ایشان هست. آن مسلمانى که نفهمد در اسلام مبارزه هست، او مسلمان نیست. من شک ندارم که دوره‌ی اسلام شروع شده. نمیگویم که در این دوره، اسلام قطعاً حاکمیّت مطلق به دست خواهد آورد، امّا میگویم که همه‌چیز بسته به عمل ما است. اگر ما امروز ‌-که خداى متعال توفیق را فراهم کرده و زمینه را آماده کرده- خوب عمل کنیم، همان هم تحقّق پیدا خواهد کرد، یعنى اسلام همه‌گیر خواهد شد. من هیچ بعید نمیدانم که بیست سال یا چهل سال دیگر، اسلام توانسته باشد با شعاع خودش، بخش عظیمى از این کره را روشن کرده باشد. اگر خداى متعال چنین چیزى را مقدّر کرده باشد، بی‌شک امروز من و شما ‌-ماها- هستیم که موظّفیم براى تحقّق آن مطلوب. وظیفه‌ی ما عمل است، نه تحقیق نتیجه؛ وظیفه‌ی ما تحقیق نتیجه نیست. چرا، اگر نتیجه تحقّق پیدا کند خوشحال میشویم امّا آنچه تکلیف ما است، این نیست که ما نتیجه را محقّق کنیم؛ آن، کارِ خدا است، وظیفه‌ی ما هم عمل کردن است. امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداى متعال توفیق و رحمت خودش را بر شما، بر ما، بر برادران شما در ایران و در همه جاى عالم، نازل کند.
102
1368/11/11
بیانات در دیدار رئیس مؤسّسه مسلمانان لندن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44166
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  خدا ‌ان‌شاءالله‌ که وجود شما را براى اسلام حفظ کند. من تلاش ارزنده‌ی شما را شاهدم و میبینم که شما در دنیاى اسلام جایگاه مؤثّرى را انتخاب کرده‌اید و قلباً شما را دعا میکنم و امیدوارم که خداوند به شما توفیق بدهد. من احساسم این است که اسلام در حال یک رشد سریع است؛ علی‌رغم این همه دشمنى، علی‌رغم این همه ضربات گوناگون. یک حقیقتى در حال سطوع(۲) روزافزون است. من نمیتوانم بپذیرم که ممکن است انسانى یا انسانهایى یا اراده‌هاى بشری‌اى در این کار دخالت داشته باشد و مؤثّرِ تمام باشد؛ من در این، یک تحوّل عظیم تاریخى و یک حرکت ناشى از اراده‌ی الهى را مشاهده میکنم. البتّه نباید شک کرد که یکى از عوامل و مقدّمات این حرکت، ظهور امام خمینى بود؛ او شروع‌کننده‌ی عظیمى بود ولى او را هم خدا به وجود آورده بود؛ و من با این دید، آینده را بسیار روشن میبینم و جبهه‌ی خودمان را بسیار قوى میبینم. اگر یک روزى ما میگفتیم «نه شرقى و نه غربى» و توصیفى از انقلاب خودمان میکردیم، امروز گویى میگوییم «نه شرقى و نه غربى» و توصیفى از واقعیّت میکنیم؛ یعنى وقتى میگوییم «نه شرقى»، امروز دیگر واقعاً شرقى وجود ندارد؛ من فکر میکنم که «نه غربى» هم به همین ترتیب خواهد بود. به‌هرحال شما جزو سربازان و سلحشوران قوىّ این جبهه هستید. خدا ‌ان‌شاءالله‌ به شما توفیق بدهد.  جناب آقاى صدّیقى! مسئله‌ی رهبرى جهان اسلام، مسئله‌ی بسیار مهمّى است. این از مقوله‌ی گفتن هم نیست، از مقوله‌ی عمل کردن است. حالا ما چه بگوییم «جنبش‌هاى دنیا، نهضتهاى دنیا! بیایید ما شما را سرپرستى بکنیم» و چه نگوییم؛ مهم این است که ما ایمان بیاوریم به اینکه این جنبش‌ها همه باید به یک نقطه جهت داده بشوند و هدایت بشوند؛ یعنى اوّلاً حفظ بشوند و ثانیاً جهت‌گیری‌شان درست باشد. ما اگر به هر وسیله‌اى توانستیم این کار را بکنیم، [آن‌وقت] ما جهان اسلام را رهبرى کرده‌ایم. اگر من این توفیق را پیدا بکنم که این کار را عمل بکنم، آنچه شما میخواهید و میگویید شده؛ چه من آن را به زبان بیاورم و چه نیاورم، چه تکرار بکنم و چه نکنم. و من معتقدم که الان از همه جاى دنیا و از هزار جا، هزار چشمه سرازیر شده؛ هیچ لازم نیست [کارى بکنیم]؛ الان گذشت وقتى و زمانى که ما میرفتیم دانه‌دانه چشمه‌ها را میخواستیم با دست خودمان بکَنیم؛ واقعاً عصر اسلام است و دارد همه سرازیر میشود. ما فقط بایستى جایگاه خودمان را متوجّه باشیم و آن نقش خودمان را در این مجموعه ایفا کنیم. دشمن خیلى پیچیده است و من خیال میکنم الان دستگاه‌هاى عظیم استکبارى ‌-حالا از صهیونیستی‌اش تا آمریکایی‌اش تا انگلیسی‌اش تا همه‌جورش- دارند فکر میکنند که با این واقعیّت چه بکنند. این واقعیّتِ سطوع اسلام و ساطع شدن اسلام را آنها هم دارند می‌بینند و نمیشود آن را نبینند. شما ببینید در ترکیه، بعد از شصت سال حاکمیّت یک حکومت لائیک متعرّض و مهاجم، الان دارند زنهاى ترکیه فریاد میکشند که ما میخواهیم چادر سرمان کنیم. این آذربایجان است که شما می‌بینید که چه حادثه‌ی عظیمى دارد اینجا اتّفاق می‌افتد. آن طرف ترکستان شرقى است ‌-شمال خراسان- که بعد از سالها حکومت مارکسیسم در آنجا، احساسات اسلامى عظیمى دارد بُروز میکند؛ و همه جا و همه جا. این را نمیشود اینها نبینند و یقیناً دارند در مقابل این حادثه فکر میکنند. من از آن میترسم، من خوفم از این است که ما به محق بودن خودمان مغرور بشویم و آن کارى را که باید انجام بدهیم و آن تدبیرى را که باید اجرا کنیم، نکنیم؛ و من فکر میکنم اگر ‌ان‌شاءالله‌ خوب کار بشود و ما همه با هم باشیم و خوب فکر بکنیم، تا بیست سى سال دیگر یک حادثه‌ی عظیم اسلامى در دنیا اتّفاق خواهد افتاد. ممکن است ما نباشیم که آن را ببینیم؛ امّا آن محقّق خواهد بود. من یک نکته‌ی مورد توجّه خودم را در نوشته‌جات شما مایلم که بهتان بگویم. البتّه نوشته‌ی شما محسّنات زیاد دارد؛ روى این حُسن من به‌طور ویژه میخواهم تکیه کنم و آن این است که شما درست عین اصطلاحات اسلامى را منتقل میکنید ‌-یعنى همان اصطلاحات و واژه‌هاى اسلامى، مثلاً «امّت»- و این خوب است؛ این بسیار نقطه‌ی مثبتى است، این بسیار نقطه‌ی درستى است؛ یعنى انتقال آنها به هر زبان دیگرى فرهنگ را رقیق و بی‌جان میکند و با تعبیرات دیگر اشتباه میشود. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید. ۱) در ابتداى این دیدار، آقاى دکتر کلیم صدّیقى (رئیس این مؤسّسه) مطالبى بیان کرد.
103
1368/11/11
بیانات در دیدار رهبر جنبش توحید اسلامى لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44167
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  ما هر وقتی‌که با شما صحبت میکنیم و شما نظراتتان را در مورد مسائل مختلف بیان میکنید، گویى که از زبان ما و از دل ما حرف میزنید؛ من حقیقتاً از آن اوّلى که با شما از نزدیک آشنا شدم، این احساس را همیشه داشتم. به‌هرحال در همه جاى دنیا علیه این حادثه[ى محقّق شدن اسلام]، خیلى تلاش و توطئه هست؛ و از اوّل تا حالا هم کم نشده لکن از اوّل تا حالا هم اثر نداشته. ما خوب میفهمیم که یک دستى دارد اسلام را رشد میدهد. دشمن خیلى دارد توى سر خودش میزند امّا کارى نمیتواند بکند. شعار «نه شرقى نه غربى» ما، اوّل ناظر به خود ما ‌-یعنى انقلاب و خطّ اسلام درست- بود؛ لکن حالا دیده میشود که گویى دارد این شعار در دنیا تحقّق پیدا میکند؛ یعنى «لا شرقى» تحقّق پیدا کرد؛ شرق نیست، رفت. الان کو شرق تا بگوییم «نه شرقى و نه غربى»؟ غرب هم همین‌جور است؛ منتها نوبتش یک خُرده دیرتر خواهد رسید. من شک ندارم که دنیاى غرب و این امپراتورىِ عظیم استکبار، متلاشى خواهد شد؛ حالا آیا من یا شما یا این افراد باشند که بتوانند اسلام ناب را جاى آن بگذارند یا نه، این را من نمیدانم؛ لکن در اینکه خداى متعال بخواهد کلمه‌ی خودش را [ظاهر کند] ‌-لِیُظهِرَه عَلَی الدّینِ کُلِّه- (۲) من در این شک ندارم. وظیفه‌ی ما این است که تلاش کنیم و راه تلاش را هم یاد گرفته‌ایم. از صدر اسلام چیزهایى براى ما گفته بودند، نمیفهمیدیم؛ از وقتى انقلاب جدّى شد، یعنى مبارزه علیه رژیم شاه براى ما جدّى شد، معناى حقایق صدر اسلام را شروع کردیم فهمیدن و در زندگى خودمان آنها را مشاهده کردیم؛ معنى صبر را فهمیدیم، معنى توکّل را فهمیدیم، معنى جهاد را فهمیدیم، معنى شهادت را فهمیدیم. و من فکر میکنم که ما سرمایه‌ی عظیمى براى حرکت در این راه داریم و این حرکت را هم ادامه خواهیم داد. آن که در این راه خسته خواهد شد، او ما نیستیم، او دشمن ما است. ظواهر که ما را فریب نخواهد داد؛ حالا قوى است و اسلحه دارد، اینها که تعیین‌کننده نیست. شصت سال است که در ترکیه دارد نداى لائیکِ متعرّضانه سر داده میشود، [ولى] الان زنهاى ترکیه چادر سرشان میکنند، حجاب سرشان میکنند، می‌آیند مشت گره میکنند و میگویند ما چادر میخواهیم، حجاب میخواهیم. چه کسى این کار را کرده؟ هیچ کس نمیتواند بگوید من کرده‌ام. اصلاً همه‌ی نیروهاى مادّىِ دنیا، کوچک‌تر از این هستند که بتوانند یک چنین حادثه‌اى را به وجود بیاورند. علّت دارد، دلیل دارم من: زیرا تمام قواى مادّى عالم بسیج شدند تا در طول ده‌ها سال توانستند بشریّت را به بی‌ایمانى برسانند، [ولى] ناگهان همه‌ی آن سقوط کرد! این نمیتواند ناشى از نیرویى عادّى و طبیعى باشد؛ این همان اراده‌ی الهى است. این همان «لِیُظهِرَه عَلَی الدّینِ کُلِّه» است. این شوروى است؛ شما ملاحظه کنید، هفتاد سال در ماوراء قفقاز،(۳) اسم اسلام آورده نشده. ما علمائى اهل همین ایروان و نخجوان و باکو و لنکران و اینها داشتیم که ‌- دوستان ما بودند، دوستان پدرم، ما کسانى را می‌شناختیم ‌- اینها یا خودشان و یا خانواده‌هایشان، زمان لنین و استالین از ترس جانشان فرار کرده بودند. و تعداد کثیرى از قبیل آنها در آنجا کشته شدند. امروز شما می‌بینید اسلام سر بلند کرده؛ با این عظمت، با این وضوح. من واقعاً دست قدرت الهى را میبینم که دارد اسلام را در عالم محقّق میکند و خدا را شکر میکنیم که این را به ما شناساند. واقعاً در این راه خستگى وجود ندارد؛ ناامیدى وجود ندارد. خب، ‌الحمدلله‌ همین‌طور که گفتید، انقلاب در اطراف عالم عناصرى دارد که از روى دل، از او دفاع میکنند؛ اینها را هم که ما نساختیم؛ ما اصلاً در ساختن آنها تأثیر نداشتیم؛ اینها را خدا ساخته و خودش دلهایشان و روحهایشان را قوى کرده. علی‌ای‌حال امروز در دنیا، ما یک جبهه‌ی عظیمى هستیم و دستهایمان در دست هم است و روزبه‌روز هم داریم قوی‌تر میشویم. از هیچ‌چیز نباید بترسیم و نمیترسیم.  البتّه بین خودمان و خدا را باید اصلاح کنیم؛ در این شکّى نیست. همین‌طور که شما گفتید، باید وحدتمان را ‌-مخصوصاً ما در ایران و در داخل خودمان- حفظ کنیم. و من دائماً به مسئولین کشور و دست‌اندرکاران امور همین را توصیه میکنم و آنها هم عمل میکنند، بینی‌وبین‌ا‌لله‌ من میبینم که دارند عمل میکنند و حتّى یک قدرى با وسواس بیشتر و با دقّت بیشتر از زمان حیات امام؛ زیرا که در آن‌وقت تکیه‌ی ما به آن شخصیّت عظیم بود، همه خیالشان راحت بود؛ [امّا] الان همه چون جاى او را خالى می‌بینند، دقّت و مراقبت میکنند که مسئولیّت خودشان را بخوبى انجام بدهند.  من گمان میکنم امروز مبارزه با کفر و نفاق ‌-هر دو- هست؛ یعنى همان سعودى که شما اسم آوردید، اینها مصداق منافقینند؛ اِنَّ المُنافِقینَ هُمُ الکافِرون؛(۴) این واقعاً کفر است دیگر؛ پیغمبر اکرم هم مأمور شد ‌-خدا فرمود: جٰهِدِ الکُفّارَ وَ المُنٰفِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم-(۵) و ما هم مأموریم به این مبارزه. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ که وجود شریف شما شیخ عزیز را براى ما حفظ کند و من قلباً و عمیقاً به شما علاقه دارم و خیر و برکت را در وجود شما همیشه مشاهده میکنم.
104
1368/11/09
بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2259
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱) الحمدلله‌ ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةا‌لله‌ فى الارضین. قال ا‌لله‌ الحکیم فى کتابه: قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِله.(۲) بسیار جلسه‌ی جامع و صمیمى و کارآمدى است. از مدّتها پیش مایل بودم که اجتماعى داشته باشیم با همه‌ی کارگزاران عمده‌ی کشور؛ از دولت محترم، تا نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى و قوّه‌ی مقنّنه، تا مسئولان عالی‌رتبه‌ی قوّه‌ی قضائیّه و شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و دستگاه‌هاى عمده‌ی اداره‌کننده‌ی نظام. و مقصود بنده هم این نبوده و نیست که در این جلسه یک مسئله‌ی خاصّى را مطرح کنیم و تمام کنیم، تصمیم‌گیری‌اى در این جمع بزرگ انجام بگیرد؛ بلکه نفْس اجتماع شما برادران عزیز و نشستن‌تان کنار یکدیگر و به وجود آمدن این فرصت براى همه که هم را ببینیم، هم را بشناسیم، تا حدودى از حال هم مطّلع بشویم، اگر سؤالى داریم از هم بکنیم، اگر توصیه‌اى داریم به یکدیگر بکنیم، اگر درخواستى از هم داریم مطرح کنیم، اگر حتّى گله‌اى از هم داریم، روبه‌رو و دوبه‌دو به هم بگوییم [مورد نظر بوده است]. اعتقاد من بر این است که بعد از میراث اسلام که رسول اکرم براى امّت خود و قوم خود باقى گذاشت، جمهورى اسلامىِ عظیم و قوى و عزیز، عزیزترین میراثى است که شخص عظیمى براى قوم خود و ملّت خود باقى گذاشته.  ما که در این نظام، در این مجموعه، در این کشور، در این پایگاهِ حرکت و نقطه‌ی عزیمت ‌-یعنى جمهورى اسلامى- یکایک مسئولیم و یکایک نسبت به این راه تعهّد و تکلیفى داریم، امروز به این‌جور نشستن‌ها، با هم حرف‌زدن‌ها، صمیمیّت‌ها، همکاری‌ها، از هم خواستن، به هم گفتن، از هم گله‌کردن، با هم همدلى کردن، احتیاج داریم. مسئله‌ی ما هم مسئله‌ی یک شخص یا یک دولت و چند نفر آدم نیست؛ مسئله‌ی اسلام است. آن چیزى که مانع ما میشود تا به حوادثى که در مقابل ما میگذرد بی‌تفاوت بمانیم، تکلیف اسلامى است. آن چیزى که مانع میشود تا آنچه را لازم میدانیم، قولاً یا عملاً اِتیان(۳) نکنیم، تکلیف اسلامى است؛ چون مسئله، مسئله‌ی ما نیست، چون مسئله، مسئله‌ی اسلام است. ما عاملیم، ما بنده‌ایم، ما مکلّفیم؛ براى همین است که همه‌ی ما موظّفیم راهمان را دقیق انتخاب بکنیم. فرقى نمیکند؛ از بالاترین مسئول در این نظام تا کوچک‌ترین کارگزار در سلسله‌مراتب اجرائى و قضائى و غیره، همه مسئولیم. و این خطاب رسول اکرم که «کُلُّکُم راع»(۴) که خطاب به همه‌ی مسلمین است، امروز هم خطاب به همه‌ی مسلمین است، نسبت به من و شما این خطاب زنده‌تر از همیشه است. امروز همه باید تلاش کنند «لِلَّتى هِىَ اَحسَن»؛(۵) براى بهترین وضعیّت و بهترین کار.  خب، پس این جلسه به قصد این تشکیل شده که ما یک قدرى با هم باشیم. برنامه هم برنامه‌ی سخنرانىِ به آن معنا نیست. من از جناب آقاى هاشمى درخواست کردم که یک قدرى مفصّل‌تر صحبت کنند؛ ایشان قصد داشتند یک ربع، بیست دقیقه صحبت بکنند. خود من هم همین‌جور. واقعاً قصد این نیست که بنشینیم اینجا یک سخنرانی‌اى ایراد بکنیم. همه جا و همیشه میشود سخنرانى ایراد کرد؛ قصد چیز دیگرى است. قصد این است که ‌-یک عدّه رفیق، یک عدّه همکار، یک عدّه دوست که همین‌طور که من دارم شماها را نگاه میکنم، غالباً هم کسانى هستید که در طول این سالیان متمادى همه با هم بوده‌اید، همه با هم بوده‌ایم و این راه طولانى را، این پیچ‌وخم‌ها را، این گردنه‌ها را پشت سرِ آن راهبرِ واردِ قوىّ بیدارِ حقیقتاً استثنائى، با هم طى کرده‌ایم؛ شبها، روزها، سختی‌ها، شادی‌ها، فتحها، شکستها؛ حالا هم همین مجموعه دارید کشور را اداره میکنید- این جمع باید با هم باشند، باید با هم کار کنند، باید با هم صادق باشند. ما میخواهیم این را توصیه کنیم، این را تأکید کنیم، به تحقّق این کمک کنیم. من به‌تنهایى هم در این قضیّه مسئول نیستم؛ یکایک شما مسئولید. یک چنین اجتماعى از مسئولین نظام خیلى میتواند در این جهت کارساز و کارآمد باشد.  امّا حالا که قرار است صحبتى بکنیم، آن نکاتى که من به ذهنم رسید که عرض بکنم، اوّل مضمون این آیه‌اى است که تلاوت کردم و خوب میفهمیم که این آیه، در طول زندگى امام فقید عزیزمان در مدّ نظرش بوده. من سالها پیش آن نوشته‌ی ایشان در دفتر یادبودهاى مرحوم وزیرى(۴) را خودم در یزد زیارت کردم. آن مرحوم من را به منزلش برد و با یک تفصیلاتى، این نوشته را که در یک صندوقچه‌اى گذاشته بود و تقریباً یک گوشه‌اى در خانه‌اش مخفى کرده بود، آورد و باز کرد و این نوشته‌ی امام را ‌-که در سالهاى دهه‌ی بیست نوشته‌اند- به من نشان داد که «قیام ‌لله‌». اصلاً محور حرف در نوشته‌ی ایشان قیام ‌لله‌ است و آن ذهن جوّالِ(۲) وسیع و دید حکیمانه‌ی ایشان، این قیام ‌لله‌ را در آن دوران که [مردم] تازه از اختناق رضاخانى بیرون آمده بودند، منطبق کردند بر کارهایى که به نظر شریف ایشان در آن اوقات میشده انجام بدهند و باید افراد انجام میدادند و احساس مسئولیّت میکردند. یکى دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاکى از یک حرکت ارتجالى(۸) نیست؛ و معلوم میشود در ذهن شریف ایشان «اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(۹) سابقه دارد. در تمام مراحل زندگى اماممان، بحمدا‌لله‌ دیگر چیز پوشیده‌اى در کلّیّات باقى نماند؛ ماها و شما و همه‌ی ملّت ایران دیدند که حرکت ایشان براى خدا است، گفتنش براى خدا است، امتناع از گفتن و سکوتش هم براى خدا است؛ هر کارى که ایشان انجام میداد، با قصد قیام ‌لله‌ بود. و تنها همین یک چیز هم بود که موجب شد به دست آن بزرگوار ‌-که قطعاً مرتبه‌ی تالىِ(۱۰) پیغمبران و ائمّه بود- یک معجزه اتّفاق بیفتد. این چیزى که اتّفاق افتاده، یک معجزه است. این تحوّل عظیم جهانى به دنبال انقلاب اسلامى، یک معجزه است. این معجزه به دست امام اتّفاق افتاد و امام هم با تکیه به «اَن تَقوموا لِله» توانست این کار را بکند. مطلب این است.  در ارزیابى این کارى که به دست امام و با تکیه به قیام ‌لله‌ اتّفاق افتاده، بهتر این است که من وارد بحث نشوم؛ چون حقیقتاً آن‌قدر قضیّه عظیم است و حرف زیاد است که مشکل بتوان حقّ سخن را اداء کرد. من همین‌قدر به شما بگویم: برادران! شماها میدانید، کتاب خوانده‌اید، تاریخ خوانده‌اید، سالهاى متمادى است که روال حرکت عالم به سمت دورى از معنویّت و دین است. چند قرن است که دنیا دارد این‌جور حرکت میکند و این البتّه دلایلى دارد، چیز ناشناخته و مجهول‌العلّه‌اى هم نیست. در این دویست سال اخیر ‌-که دویست سالِ اوج پیشرفتهاى صنعتى و علمى است؛ یعنى قرن نوزدهم که اصطلاحاً قرن روشنفکرى و قرن انسان‌گرایى و مانند اینها است و قرن بیستم- حرکت، با سرعت به سمت بی‌دینى بوده، به سمت جدا شدن از معنویّت بوده؛ یک مقدارِ این سِیر، سِیر طبیعى است و به‌طور طبیعى لازمه‌ی آن چیزهایى که پیش آمد، همین بود؛ یک مقدار [هم] حرکت ارادى و از روى برنامه‌ریزى بوده. تمام دستگاه‌هاى قدرت عالم به این نتیجه رسیدند که باید دین را از صفحه‌ی عالم بزدایند. نه اینکه بکلّى اسم دین را هم از بین ببرند؛ نه، آن معناى دین را، آن دین حقیقى و دین خالص را؛ اگرچه به ظواهر آن هم احتفاظ(۱۱) بشود؛ امّا آن ایمان واقعى دینى باید از بین میرفت. و چقدر پول صرف شد، چقدر آدمها از روى عقیده ‌-بعضى واقعاً اعتقادشان این بود که این براى بشریّت لازم و ضرورى است، همه هم خیانت‌گونه این کار را نمیکردند- کتاب نوشتند، کار هنرى کردند، تبلیغات کردند، زور به خرج دادند، پول خرج کردند، براى اینکه معنویّت را از بین ببرند؛ و از جمله در دنیاى اسلام.  آن‌وقت در یک چنین دنیایى، در آن خلاصه و نتیجه و زمینه‌ی نهایىِ این همه تلاش ضدّمعنوى، آن هم در یک نقطه‌ی حسّاس، یک حکومتى و یک نظامى به وجود می‌آید بر اساس معنویّت و اسلام. این همه‌ی معجزه نیست؛ آغاز معجزه است. به وجود آمدن این حکومت و استقرار و حرکت تکاملى این نظام دینى در طول این ده سال ‌-که ما در این ده سال لحظه‌به‌لحظه پیش رفتیم؛ اگر کسى تصوّر کند ما در این ده‌ساله یک لحظه متوقّف بوده‌ایم، اشتباه است؛ در این ده سال ما لحظه‌به‌لحظه پیشروى داشته‌ایم، حرکت به جلو داشته‌ایم، حرکت تکاملى داشته‌ایم- از طُرق مختلف، تمام این زمامها و بندها و بست‌هایى که نظام جهانى را حفظ کرده بود، باز کرده و تمام این اوضاع را به هم ریخته. بدانید که اگر انقلاب اسلامى پیروز نشده بود و ایران، جمهورى اسلامى نمیشد، درست است که یک روز مارکسیسم و نظامهاى مارکسیستى شکست میخوردند، امّا آن روز حالا نبود؛ ممکن بود سى سال دیگر، چهل سال دیگر، شصت سال دیگر باشد. این تحوّل عظیمى که در دنیا به وجود آمد، ناشى از اسلام بود، ناشى از انقلاب اسلامى بود، ناشى از رو آمدن معنویّت بود. این ادّعا نیست؛ این تحلیل است، من به این اعتقاد دارم. ریشه و ابتدا و شروع تمام این مسائلى که در دنیاى اروپاى شرقى و بلوک شرق به وجود آمد ‌-که خیال میکنم از سال ۸٠ [میلادى] یا اواخر سال ۷۹ [میلادى] بود؛ یعنى چند ماه بعد از پیروزى انقلاب ما- در لهستان بود. آنجا دعواى اتّحادیّه‌ی همبستگى ‌-که هنوز به این شکل و به این صورت هم اعلان نشده بود، یک چیز زیرزمینى مبهمى بود- با دولت لهستان این بود که [آنها] میخواستند مراسم مذهبی‌شان را انجام بدهند و دولت کمونیست نمیگذاشت!(۱۲) مذهب، معنویّت. یادم می‌آید آن‌وقت ما در شوراى انقلاب همین قضیّه را با دوستان مطرح کردیم. گفتیم عجیب است! چه کسى خیال میکرد اینها این‌قدر توخالى است؟ در یک کشور کمونیستى، در یک نظام محکمِ ضدّدینى، مستحکم، با حاکمیّت قدرت فکرى تشکیلاتى حزبى و قوی‌ترین حاکمیّتها بر یک نظام، بعد از اینکه در کشور لهستان شاید مثلاً سى و چند سال، چهل سال، در کشورهاى دیگر پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال علیه دین حرف زده شده بود و موزه‌ی آتئیسم درست کرده بودند ‌-میدانید، در این کشورهاى کمونیستى، در شوروى، در جاهاى دیگر، موزه‌هایى است [به نام] موزه‌ی آتئیسم که تمام چیزهایى که نشانه‌ی ضدّیّت با خدا است و به معناى نفى خدا است، یک جا جمع کرده‌اند که جلوى چشم مردم باشد، مردم بروند نگاه کنند و ببینند- ناگهان از درون اینها یک حرکت کارگرى ‌-چون اتّحادیّه‌ی همبستگى مال کارگرها بود- در کارخانه‌ها به وجود بیاید و شعارش عبارت باشد از اینکه میخواهد برود کلیسا، چرا نمیگذارید؟ اتّحادیّه‌ی همبستگى در لهستان چند سال براى این مبارزه کرد.  حالا شما همین رشته را بگیرید، ببینید این خشت از کجاى خَرَند بیرون آمده بود. ما مشهدی‌ها تعبیر میکنیم به «خشت از خَرَند [بیرون آوردن]». مجموعه‌اى خشت که محکم بغل هم چیده‌اند، خیلى سفت است؛ گاهى ممکن است استحکام آن بتواند یک بنائى را روى خودش نگه دارد؛ امّا استحکام این تا جایى است که این خشتها همین‌طور ردیفِ هم ایستاده؛ یکى دو خشت را که بکنید و از این خَرَند بیرون بیاورید، دیگر چیزى باقى نمیماند، اصلاً استحکامش از بین میرود. قضیّه این است. من میگویم آنچه امروز ما داریم در دنیا نگاه میکنیم ‌-این به هم ریختنِ نظم بلوک‌بندى دنیا- این معجزه‌ی انقلاب اسلامى است، معجزه‌ی امام است و معجزه‌ی «اَن تَقوموا لِله» است. آیا آن روزى که امثال ماها و شماها، در سیاه‌چال‌ها، در سلّول‌ها، در خانه‌هاى مخفى، در محیط غربت میرفتیم، میدویدیم ‌-در همین تهران، من یادم نمیرود یک روز داشتم حرکت میکردم از یک جایى به یک جایى، با فشار زیادى که آن روزها روى ماها بود؛ از دو طرف بنده مورد تهدید دستگاه بودم، به‌خاطر دو جریان و دو پرونده دنبال من بودند؛ یک جایى را سراغ کرده بودم که چند روزى بروم آنجا باشم، از یک محلّى به آن محل میرفتم؛ در خیابان که میرفتم، وضع خودم را تشبیه کردم به آن آدمى که روى زمین صاف یخِ مثلِ شیشه دارد حرکت میکند، که با کمال دقّت باید راه برود و هیچ لحظه‌اى نمیداند که آن لحظه‌ی بعد محکم زمین نخواهد خورد و استخوانهایش نخواهد شکست؛ دیدم وضع من درست همان‌جور است و همه‌ی این برادرانى که در دستگاه‌ها بودند، سالها این‌جور زندگى کردیم- [آیا] فکر میکردیم که یک روزى این ایرانى که قلعه‌ی مستحکم استکبار جهانى است، تبدیل بشود به قلعه‌ی مستحکم مبارزه در مقابل استکبار جهانى؟ [امّا] شد. آنچه ما امروز در مقابل خودمان داریم، یک ایران آباد، یک ایران کامل، یک کشور از همه جهت مورد غبطه‌ی دوست و دشمن [است]؛ که نگاه کنند، بگویند به‌به! این صنعتش است، این کشاورزی‌اش است، این حکومتش است، این عدالت اجتماعی‌اش است، و از این قبیل. به نظر شما رسیدن ما از اینجا به آن نقطه[ى مطلوب] مشکل‌تر است از رسیدن ما از آن نقطه به اینجا؟ نه، به نظر من خیلى آسان‌تر است. از آنجا به اینجا رسیدن، یعنى تبدیل شدن قلعه‌ی امن استکبار جهانى به سنگر مستحکم ضدّ استکبار جهانى ‌-که امروز ایران بحمدا‌لله‌ هست و خواهد بود- بمراتب راه طولانی‌تر و دشوارتر و طی‌نشدنی‌ترى است از آن راهى که ما امروز داریم به آن نقطه‌ی مطلوب؛ یعنى یک کشور آبادِ آزادِ عادلانه‌ی مرتّبِ خوبِ اسلامىِ پُرتپشِ پُرحرکتِ آبرومندِ عزیز و امثال اینها؛ این راه خیلى از آن راه نزدیک‌تر است، خیلى رفتنی‌تر است، خیلى شدنی‌تر است، ابزارش خیلى دراختیارتر است. برادران! ما میتوانیم این راه را برویم؛ امّا همان شرط را دارد: اَن تَقوموا لِله. ما هم بلد نبودیم؛ ما مردم، بلد نبودیم؛ باید اعتراف کنیم؛ آن مرد قیام ‌لله‌ را به ما یاد داد؛ و دست ما را گرفت و آنجایى که لازم بود براى خدا قیام کنیم، بلندمان کرد. خدا به او این قدرت را داده بود. از حالا به بعد هم فقط قیام ‌لله‌ میخواهد. عرض من این است، خلاصه‌ی حرف من این است: باید براى خدا کار کنیم، براى خدا حرف بزنیم، براى خدا اقدام کنیم، براى خدا انتقاد کنیم، براى خدا تعریف کنیم، براى خدا دشمنى کنیم، براى خدا دوستى کنیم، براى خدا بنویسیم و بگوییم، و نگوییم و سکوت کنیم براى خدا. واقعاً آن چیزهایى را که در انگیزه‌ی خدایى داخل میشود و گاهى ما را هم فریب میدهد، کنار بگذارید. امروز روزى نیست که ما دیگر در مقابل نفْس خودمان فریب بخوریم.اگر این قیام ‌لله‌ نشد، انحراف راه به سمت یک چیز معمولى در دنیا پیش خواهد آمد؛ این براى ما جاذبه ندارد. یعنى هیچ جاذبه‌اى ندارد که ما بخواهیم یک دولتى، یک حکومتى، یک کشورى باشیم مثل کشور ژاپن ‌-دیگر از آن بالاتر که نمیشود- یا یک درجه پایین‌تر از آن مثل بعضى کشورهاى دیگرى که همان جاها هستند و نمیخواهم اسم کشورها را یکی‌یکى بیاورم؛ این براى ما جاذبه‌اى ندارد. وقتى معنویّت نباشد، وقتى براى خدا نباشد، وقتى تشکیل جامعه‌ی نمونه‌ی انسانى نباشد، تلاش و زحمت وجهى ندارد.  براى خدا باید حرکت کرد، در چهارچوب اهداف الهى باید کار کرد، وَفی ذٰلِکَ فَلیَتَنافَسِ المُتَنافِسون.(۱۳) براى این است که آدم بایستى تلاش کند، زحمت بکشد، کار بکند، وَالّا این همه کشور در دنیا هست؛ بعضى آباد، بعضى [هم نه]؛ [امّا] آنچه ما دنبال آن هستیم، تحقّق اهداف الهى است، تحقّق ارزشها است؛ که باید دنبال ارزشهاى عمده‌اى که براى ما وجود دارد باشیم. پس بنابراین آنچه مورد توجّه ما است، این است که ما آرمانها را و اهداف انقلاب را با این قیام ‌لله‌ باید تأمین کنیم.  و این ارزشهایى که ما در انقلاب میخواهیم براى آنها تلاش کنیم، کارمان براى آنها است، دو مبنا دارد و بر دو پایه استوار است: یکى مکتب، یکى مردم. مکتبِ بدون مردم هم نیست؛ چون مکتب ما مکتبى نیست که از مردم جدا بشود. و اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع مردم و خیر مردم جدا کنیم، بگوییم ول کنید مردم را و سرنوشت مردم را، بچسبید، به دین و خدا و اسلام! این همان اسلام تحریف‌شده است؛ این همان چیزى است که امام از اوّل شروع مبارزه با این جنگید. بسیارى از آدمهاى خوب و عالِم، در این راه و در این صراطْ حرف امام را فهمیدند؛ و البتّه بعضى از متحجّرین و نادانها هم تا آخر نفهمیدند، هنوز هم بعضی‌ها این حقیقت را نمیفهمند. تفکّر اسلامى از مردم، از خیر مردم و براى مردم بودن، جدا نیست. هر چیزى که دیدید به نظر شما اسلام است [امّا] مجرّد از صلاح مردم، بدانید در شناخت آن اشتباه میکنید؛ در فهم اینکه این اسلام است یا در فهم خود آن شی‌ء، محقّقاً اشتباهى وجود دارد. پس پایه‌ی ارزشهاى اسلامى و ارزشهاى انقلاب ما، بر این دو پایه است.  من دو سه عنوان از این ارزشهاى اصلى را ‌-یعنى درحقیقت آن آرمانهاى اصلى را- عرض میکنم که باید تمام تلاشمان براساس اینها باشد. در محیط سیاست داخلى، یکى از آن چیزهایى که لازم است، عدالت اجتماعى است. بدون عدالت اجتماعى، بدون تأمین عدالت در جامعه، جامعه، اسلامى نخواهد بود. اگر کسى تصوّر بکند که ممکن است ما تحقّق دین الهى ‌-هر دین واقعى، نه‌فقط اسلام- را در جایى داشته باشیم که در آن، عدل اجتماعى ‌-به معناى صحیح و وسیع این کلمه- تحقّق پیدا نکرده باشد، باید بداند که اشتباه میکند. هدف پیغمبران اقامه‌ی قسط است، لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۱۴) اصلاً پیغمبران آمدند تا اقامه‌ی قسط کنند. البتّه اقامه‌ی قسط، یک منزل است در راه؛ هدف نهایى نیست؛ لکن آنها که آمدند، کار اوّلشان این بود: اقامه‌ی قسط و مردم را از شرّ ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دادن. هدف حکومت ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف) در آخرالزّمان هم، باز همین عدل است. شما این روایات مربوط به امام زمان و دعاها و زیارتهاى مربوط به امام زمان را که میخوانید، نگاه کنید و ببینید روى چه چیزى تکیه میشود؛ وَ اَنتَ الَّذى تَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا.(۱۵) این «بعد» در دعاها، در یکى دو جا بیشتر نیست. بنده یک وقتى در نماز جمعه گفتم من جایى پیدا نکردم که «تَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا» باشد؛(۱۶) گفتم در تمام روایات و ادعیه و زیارات «کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا» است، جز دو جا: یکى از آن دو جا زیارت غیرمعتبرى است،(۱۷) یکى هم که نسبتاً زیارت خوبى است ‌-سند درستى ندارد- «سَلامُ ا‌لله الکامِلِ التّام»(۱۸) [است که] آنجا هم «بعد ما ملئت ظلما و جورا» است؛ در همه‌ی این روایات و دعاها، مسئله‌ی آمدن امام زمان معلّل به این شده که این بزرگوار بیاید و در دنیا قسط و عدل بیاورد. اصلاً مشکل دنیا این است که قسط نیست، عدل نیست؛ مشکل دنیا [این است]؛ که روزبه‌روز هم این مشکل دارد زیادتر میشود؛ همین الان ما داریم می‌بینیم این مشکل رو به افزایش است.  همین الان تحوّلاتى در اوضاع جهان هست که البتّه نمیدانیم چه خواهد شد. هنوز تکلیف دنیا و قطب‌بندی‌هاى آن معلوم نیست. این شرق و غربى که با همدیگر موازنه داشتند و رقابت داشتند و مسابقه داشتند، این شکست؛ این دیگر نیست که «شرق»ى باشد در مقابل «غرب»ى؛ وقتى شرق نیست، غرب هم دیگر به آن معنا نیست. الان هیچ معلوم نیست دنیا دست کیست. البتّه آمریکایی‌ها رو به تقویتِ هرچه بیشتر خودشان هستند، اروپا هم دارد براى خودش یک فکرى میکند؛ اگرچه امروز فکر کردن براى اروپا سخت‌تر از پارسال است. پارسال مثل همین روزها، اروپا در فکر اروپاى متّحد ۱۹۹۲ بود؛ [امّا] امروز دیگر این حرف خیلى معنى ندارد. تمام این تحوّلات عظیم،(۱۹) در کمتر از یک سال ‌- هفت هشت ماه ‌- اتّفاق افتاده است. یک مقدار از قوام آن اروپاى متّحد به وجود آن‌چنان بلوک شرقى و آن‌چنان آمریکایى بود. امروز دیگر آن هم نیست و دنیا یک دنیایى است که هنوز از لحاظ مرجع سیاسى و قطب‌بندى سیاسى وضع روشنى ندارد؛ لکن در بین همه‌ی این جنجالها، ما شعله‌هاى ظلم و جور و نظام ظالمانه و نظام استکبار را داریم مشاهده میکنیم که روزبه‌روز دارد مشتعل‌تر میشود؛ همین «کما ملئت ظلما و جورا»؛ الان دنیا از ظلم و جور پُر شده، واقعاً ملّتها پناهى ندارند. ما اگر خودمان را در سایه‌ی اسلام حفظ کنیم، میتوانیم پناه ملّتها باشیم. بنابراین، عدالت اجتماعى هدف بزرگ پیغمبران و هدف قیام ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف) است. این از لحاظ عملى، اوّلین ارزش در نظام ما باید باشد که در تمام برنامه‌ریزی‌ها و عملها و امثال این، مورد توجّه باشد. یکى دیگر این است که ما صحنه‌ی جامعه را از سه دشمن بزرگ، یعنى فقر و ناامنى و بی‌سوادى، پاک کنیم. هر جامعه‌ی عقب‌افتاده‌اى سه دشمن اساسى دارد که فقر است و ناامنى است و بی‌سوادى؛ این را باید از جامعه برطرف کنیم؛ باید براى این برنامه‌ریزى بشود و کار بشود، تلاش بشود، همه‌ی اینها ارزش است، اینها ارزشهاى اسلامى است. ناامنى براى یک کشور ‌-انواع و اقسام ناامنی‌ها: چه ناامنى قضائى، چه ناامنى شغلى، چه ناامنى مدنى- برخلاف توصیه‌ی اسلام و یک ضدّارزش است، باید براى آن کار بشود؛ بی‌سوادى هم همین‌جور؛ فقر هم همین‌جور. مبارزه‌ی با فقر غیر از عدالت اجتماعى است؛ اشتباه نشود. عدالت اجتماعى یک ارزش بالاتر است؛ یعنى استقرار عدل در جامعه و از بین رفتن هرگونه تبعیضى. و این یک مسئله‌ی دیگر است.  و البتّه این را هم عرض بکنم؛ ما که میگوییم این سه دشمن را بزداییم یا عدالت اجتماعى را تأمین کنیم، همه را در محور تعالیم اسلام میگوییم. خیلی‌ها در دنیا خواستند فقر را ریشه‌کن بکنند، [امّا] از چه طریقى استفاده کردند؟ همه‌ی حرف سَرِ این طریقها است. مثلاً از همین روش سوسیالیسم استفاده کردند؛ خب، روش سوسیالیسم غلط از آب در آمد. آنهایى که از اوّل، این روش را اختراع کردند، شاید قصد سوئى هم نداشتند ‌-یعنى حتماً نداشتند- فکر میکردند یک کارى و یک راهى است. گفتند بیاییم همه‌ی سرمایه‌ها را از مردم بگیریم و بدهیم دست دولت تا این سرمایه‌دارى وربیفتد؛ دولت هم عادلانه تقسیم میکند. غافل بودند که دولت هم متشکّل است از یک عدّه انسان که آنها هم مثل همان سرمایه‌دارها، همان احساسات را دارند؛ بعد از یک مدّتى به یک چیزى حتّى پُرضررتر و بیکاره‌تر از آن سرمایه‌دارها تبدیل شدند؛ ملاحظه کردید؛ که [نمونه‌ی آن] این کشورهاى اروپاى شرقى است. آن آقا که یک رهبر سوسیالیست بود و تا همین دم آخر شعار سوسیالیسم میداد، شنیده شد ‌-چقدر راست است، چقدر دروغ است [نمیدانم]؛ امّا به‌هرحال این حرفها و اظهارات، یک پَرهیبى(۲۰) از واقعیّت را نشان میدهد- دخترخانم ایشان براى وزن کردن غذاى سگش از ترازوى طلائى استفاده میکرد! کدام سرمایه‌دارى در دنیا از این بدتر و لجن‌تر کار میکند؟ سوسیالیسم این‌جورى است. [باید] فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعى را مستقر کنیم، امنیّت را ایجاد کنیم، بی‌سوادى را ریشه‌کن کنیم، [امّا] از راه اسلام و در محور تعالیم اسلام؛ بدون این نمیشود، مقاصدمان برآورده نخواهد شد.  یکى دیگر از ارزشها در زمینه‌ی سیاست خارجى این است: سیاست خارجى ما باید متّکى باشد به سه اصل عزّت و حکمت و رعایت تقیّه؛ در آن مواردى که باید تقیّه(۲۱) کرد. معناى عزّت این است که جامعه‌ی اسلامى و نظام اسلامى در هیچ یک از برخوردهاى بین‌المللی‌اش بایستى جورى حرکت نکند که به ذلیل شدن اسلام و مسلمین منتهى بشود. البتّه ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است؛ ممکن است کسى ضعیف باشد، امّا ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت هست؛ که کارآمدانِ این کارها خوب میتوانند بفهمند. حکمت، یعنى حکیمانه کار کند؛ از روى احساسات و بی‌توجّه به منافع و شرایط لازم و بهره‌هایى که ما از رابطه‌ی با دنیا باید بگیریم، حرکت نشود. دید، کاملاً حکیمانه و پخته بایستى باشد. اى بسا ما با یک دشمن که در نهایت هم [با او] برخورد داریم، الان بایستى بنشینیم طرح دوستى بریزیم؛ [این] حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست؛ نخیر، از اسلام است، آنجایى که جاى آن باشد، از اسلام است. کمااینکه رسول اکرم با خیلی‌ها ‌-از جمله با یهود اطراف مدینه- مذاکره کرد. از این سه طایفه، یکی‌شان را به قتل رساند،(۲۲) دو طایفه را نفى بلد کرد؛(۲۳) هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتٰبِ مِن دِیارِهِم لِاَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم اَن یَخرُجوا وَظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللهِ فَاَتاهمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا وَقَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعب؛(۲۴) خود شما مسلمانها هم خیال نمیکردید که اینها بنا است یک روز از اینجا بروند؛ امّا رفتند. بنا شد که خداى متعال اینها را خارجشان کند و خارج شدند. یا پیغمبر اکرم با کفّار قریش در حدیبیّه قرارداد بستند؛ حتّى با بعضى از کفّار قرارهاى بلندمدّت داشتند؛ یعنى هیچ انگیزه‌ی دعوا نداشتند. خب، در خود قرآن هم مشخّص است؛ لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوِّا اِلَیهِم؛(۲۵) آن کفّارى که با شما مسئله‌اى ندارند، دعوا ندارند، سابقه‌ی سوئى با شما ندارند، به شماها ظلم نکردند، شما را بیرون نکردند، شما میتوانید با اینها ارتباطات حسنه داشته باشید؛ «اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم» تا آخر آیه.(۲۶) غرض، حکمت که میگوییم، یعنى رعایت مصلحتِ جمهورى اسلامى، و تمام استفاده‌هایى که میتواند این نظام از ارتباط با آن دولت یا آن دولتها ببرد ملاحظه کردن؛ بر این اساس باشد.  و [امّا] تقیّه؛ ممکن است شما بگویید تقیّه مال آن زمانى بود که یک دولت مسلّطى بود، ما هم مخفى بودیم و از ترس او چیزى نمیگفتیم؛ نه، همان وقت هم تقیّه، مسئله‌ی ترس نبود؛ «التّقیّة تُرس»، تُرس است، امّا تَرس نیست. اَلتَّقِیّةُ تُرسُ المُؤمِن؛(۲۷) تقیّه سپر است. سپر را کجا به کار میبرند؟ بنده همان وقت در صحبتهاى قبل از انقلاب با بعضی‌ها میگفتم: سپر را که کسى زیر لحاف به کار نمیبرد؛ سپر، مال داخل میدان جنگ است، مال هنگام درگیرى است. پس تقیّه در زمینه‌ی درگیرى است؛ چون تُرس است، حرز است، سنگر است، سپر است. همان وقت هم این‌جور بود؛ تقیّه که میکردیم، معناى آن این بود که شمشیر را بلند میکردیم و ضربه را بر هیکل و پیکر نحس او وارد میکردیم؛ امّا جورى که او نه شمشیر را ببیند، نه دستى که شمشیر را گرفته ببیند، نه بلند کردن را ببیند، نه فرود آمدن را بفهمد، فقط یک وقت درد آن را احساس کند؛ تقیّه این بود؛ آنهایى که آن روز تقیّه میکردند، همین‌جور تقیّه میکردند؛ مخفیانه، دور از چشم دشمن، داخل خانه‌ی پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت می‌نشستند، یک اعلامیّه تنظیم میکردند که وقتى پخش میشد، بکلّى آبروى نظام را میبُرد؛ ضربه و شمشیرى بود که بلند میشد، بر فرق او و به کمر او میخورد. تقیّه میکردیم؛ یعنى نمیگذاشتیم که او بفهمد که چه‌کار دارد انجام میگیرد. تقیّه‌کننده پشت سپر مخفى میشد. معناى تقیّه این است؛ الان هم همین است.  الان هم استکبار جهانى یک قدرتى است، شما هم یک مقاصدى دارید، یک کارهایى میخواهید انجام بدهید؛ هیچ لزومى ندارد که این کارها مرتّب در تریبون‌ها [گفته بشود]، هر کسى مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم، مکرّر بگوییم و نکنیم. یکى از این رهبران مسلمان پخته‌ی وارد که بنده در طول این مدّتِ کارهاى سیاسى دیده‌ام، سکوتوره بود. سکوتوره(۲۸) بسیار آدم واردى بود، خیلى آدم مطّلعى بود، خیلى پخته بود؛ من در چند سفر که آمد تهران، با او ملاقات کردم ‌- ملاقاتهاى متعدّد، جلسات گوناگون ‌- در بعضى از جلسات برادرها هم بودند، چند جلسه هم من و او تنهایى داشتیم. او خیلى شیفته‌ی انقلاب بود، البتّه خودش ضعیف بود، و نتوانسته بود راه خودش را برود و استکبار کَت‌بندش کرده بود؛ از طُرق مختلف محاصره‌اش کرده بودند، پدرش را درآورده بودند؛ نتوانست گینه‌ی کوناکرى را آن‌جورى که ایده‌اش بود و دوست میداشت، درست کند و بسازد. موفّق نبود، امّا درست میفهمید؛ آدم سالمى بود؛ آدم خائنى نبود. این انقلاب را هم خیلى دوست میداشت؛ به امام هم حقیقتاً از ته دل ارادت داشت. من حرفهایى از او شنیدم که خیلى درست بود ‌- البتّه ما از خیلی‌ها حرف شنفتیم؛ یعنى این‌جور تصوّر نشود که براى خوشامدِ ما یک حرفى گفته، ما هم باورمان آمده؛ نه، بنده در این ده‌ساله با افراد زیادى نشستیم، برخاستیم، حرف زدیم، شنفته‌ایم؛ بعضی‌ها حرف میزنند [ولى] از زبانشان تجاوز نمیکند، بعضى نه؛ این قابل تشخیص است- و راست میگفت. همین حرفهاى داغى که ماها آن‌وقت همیشه میزدیم؛ میگفت همه‌ی اینها درست است. یک وقتى به من گفت فلانى! شماها فقط یک عیب دارید و آن اینکه همه‌اش مدام میگویید؛ خب، این گفتن ندارد؛ بکنید؛ چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟ من آن سال اوّل ریاست جمهورى ‌-سال ۶٠- که شاید این حرف را از او شنفتم، اصلاً حرفش را قبول نکردم. براى بعضى از دوستان نقل کردم، گفتم سکوتوره این‌جور میگوید؛ لکن ته دلم قبول نکردم. با خودم میگفتم که حالا دنیا، دنیایى نیست که او خیال کند ما اگر یک چیزى را گفتیم دنیا میفهمد و اگر نگفتیم نمیفهمد، که گفتن ما یک مشکلى به وجود بیاورد. لکن بعد تجربه‌ها به بنده نشان داد که نخیر، او پخته بوده، میفهمیده. بنده هم حالا عقیده‌ام همین است.  من میبینم بعضى از برادرها، یک جاهایى که خیال میکنند فقط خودشان هستند، یک مطالبى را، یک اهدافى را، یک آرزوهایى را به زبان می‌آورند و میگویند که دشمن از آن سوء استفاده میکند. و ما از این‌گونه حرفها داشتیم. مراقب باشید! بخصوص الان، دنیا دنیاى مهمّى است؛ البتّه وزارت خارجه و مسئولین سیاست خارجى در درجه‌ی اوّل، و [بعدْ] همه‌ی کسانى که با سیاست خارجى سروکارى دارند؛ مجلس، بقیّه‌ی اجزاى دولت، بعضى از ائمّه‌ی جمعه و دیگران و دیگران. پس این هم مسئله‌ی تقیّه است. در کار سیاست خارجى به اینها توجّه کنیم.  یکى دیگر از آن آرمانها هم استقلال همه‌جانبه است. خلاصه ما باید به ملّتها نشان بدهیم و بگوییم که ما میتوانیم در راه استقلال حرکت کنیم و استقلال همه‌جانبه را داشته باشیم، که این یکى از کارهاى واجب و لازم است.  من البتّه دو نکته‌ی دیگر را هم میخواستم بگویم که چون وقت نیست فقط تیتر آن را میگویم: یکى حکومت صالحان. برادران عزیز! ما اگر خودمان شخصاً صالح باشیم و حکومت حکومت صالحان باشد، میتوانیم صلاح را در همه جاى دنیا و پیش از همه در کشورمان گسترش بدهیم. به جان شما! اگر ما صالح نبودیم، هیچ اتّفاق مثبتى ‌-در جهت اهداف- نخواهد افتاد؛ هر کس هم تلاش کند، بیخود تلاش میکند. باید من و شما خوب باشیم. خوب بودن هم یک معناى قلمبه‌سلمبه‌اى ندارد؛ یعنى متدیّن باشیم، باتقوا باشیم، دروغ نگوییم، غیبت نکنیم، به مال دنیا حرص نزنیم، اهل تجمّل و تشریفات نباشیم، بدخواه نباشیم، اهل اسراف نباشیم، ادّعاهاى دروغ براى خودمان نکنیم؛ این است. باید خوب باشیم. شخصِ خود امام، آدم خوبى بود؛ شخص خودش. و خوبىِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألئ بکند. وقتى کسى خوب است، حول‌وحوش او هم تحت تأثیر او قرار میگیرد؛ خانه‌ی خودش را خوب میکند، دوستان خودش را خوب میکند، کشور خودش را خوب میکند، دنیاى خودش را خوب میکند. امام مثل یک چراغى بود که همه جا را منوّر میکرد؛ چون خودش منوّر بود، خودش ظلمانى نبود. واقعاً آدم خوبى بود. هر کسى را ما دیدیم ‌-حتّى دشمنان امام- شخص او را از لحاظ زهد و پارسایى و بی‌طمعى به دنیا و بی‌اعتنائى به دنیا و راست‌گو بودن در ادّعاها و مانند اینها، تعریف کردند؛ و تعریفى بود.  شاید درست باشد که ما آن خطابِ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به عثمان‌بن‌حنیف را ‌-که یک وقت امام هم همین را فرمودند-(۲۹) به خودمان بگوییم. بگوییم «اَلا وَ اِنَّکُم لاتَقدِرونَ عَلىٰ ذٰلِک»؛ شماها نمیتوانید آن‌جور خوب باشید. ماها نمیتوانیم آن‌جور خوب باشیم. امّا بعد [میفرماید]: وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛(۳۰) ورع داشته باشید، از لغزشگاه‌ها بپرهیزید، تلاش کنید، اجتهاد کنید. این اجتهاد با کمک خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد کردن و تلاش کردن، آدم خوب نمیشود. اى کاش ما میتوانستیم این حرفها را از امام بشنویم. حالا من باید این حرفها را بگویم که خودم از همه ناقص‌ترم و از همه محتاج‌ترم به شنیدن این تذکّرات؛ امّا چه بکنم؛ وظیفه‌ی من است که این را بگویم و به برادران عرض بکنم.  ما باید عفّت داشته باشیم، عفیف باشیم؛ باید به لجن بودنِ طبیعت خودمان ‌-که طبیعت بشرى است- واقف باشیم. خطرناک است برادران! بشر این‌جورى است؛ بشر لغزش دارد. راه اینکه آدم خودش را از لغزش نگه دارد، این است که لب پرتگاه نرود. شما که سرگیجه دارى، چرا لب پشت‌بام میروى؟ شما که لرزش زانو دارى، چرا آنجایى میروى که انسان ممکن است با مغز بخورد زمین و پدرش دربیاید؟ به لغزشگاه‌ها نزدیک نشوید؛ لغزشگاه‌هاى مالى، لغزشگاه‌هاى قدرتى، لغزشگاه‌هاى گوناگون؛ حالا نمیخواهم دانه‌دانه را اسم بیاورم؛ انواع و اقسام لغزشگاه‌ها و لجنگاه‌ها هست. حواسمان را جمع کنیم، مواظب باشیم. حکومت صالحان [یعنی] ما باید صالح بشویم. حکومت دست ما است؛ دست من و شما و شما و شما؛ و همه بخشى از حکومتند. ما باید صالح بشویم. اگر صالح شدیم، آن‌وقت سرنوشتى که خدا براى صالحان معیّن کرده، مال ما است. این‌قدر غصّه‌اى ندارد، ناراحتی‌اى ندارد. وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَداد؛(۳۱) مواظب باشید؛ ورع داشته باشید. این یک نکته که میخواستم عرض کنم. برادرها! اگر این نشد، ما خودمان تبدیل میشویم به دشمن خودمان؛ دشمن نظام. حالا ما داریم دنبال دشمنهاى نظام میگردیم که پدرشان را در بیاوریم؛ از آمریکاى خونخوارِ جنایت‌کار گرفته تا گروهکها، تا منافقین و مانند اینها، تا آنهایى که در داخلند؛ ملّت مسلمان ایران و دستگاه‌هاى قضائى و اجرائى و غیره دارند دنبال اینها میگردند که پدرشان را در بیاورند. مواظب باشید همان جایى که من و شما ایستاده‌ایم، دشمن نظام آنجا نَایستاده باشد. اگر ما مواظب خودمان نباشیم ‌-من و شما که عمرى را سپرى کردیم که در راه خدا کار کنیم و امید و آرزو داشتیم در راه خدا کشته بشویم و از بین برویم- [ممکن است] خداى نکرده تبدیل بشویم به دشمنِ این راه. اگر ما مواظب خودمان نشدیم، این خواهد شد. نکته‌ی دوّم هم درباره‌ی برنامه میخواستم عرض بکنم. در جزئیّات برنامه(۳۲) که جناب آقاى رئیس‌جمهور محترم و عزیزمان گفته‌اند و باز هم ‌ان‌شاءالله‌ خواهند گفت و دیگران هم گفته‌اند و خود شما هم کاملاً واردید؛ من فقط میخواهم عرض کنم که پیروى، طرّاحى، اتقان و سرعت دادن به برنامه باید ارزش بشود. اینکه هر کسى که یک روزى مأمور بود، به اجتهاد خودش عمل میکرد، این دیگر بایستى تمام بشود و از بین برود: «اجتهاد و فهم شخصى و تشخیصِ من، در چهارچوب برنامه [باشد]، نه بیرون برنامه»، این باید بشود یک ارزش، و تخلّف از برنامه باید بشود ضدّارزش. اگر برنامه نقص دارد، آن را کامل کنید؛ امّا وقتى برنامه هست، همه این را به‌عنوان چهارچوب بپذیرند؛ دستگاه‌هاى دولتى و مجلس و قضائى، و نظامی‌ها ‌-که حالا ما در این جلسه برادران نظامى را دعوت نکردیم، آنها چون مسائل خاصّى دارند، دیدارهایى جداگانه با آنها داریم- و غیرنظامی‌ها که شماها باشید؛ باید بشود یک ارزش، و مسابقه راه بیفتد براى اینکه بخشهاى گوناگونِ برنامه، در زمان و حتّى زودتر از زمان تحقّق پیدا کند. چون یکى از خصوصیّات برنامه، زمان است که باید در وقتْ تحقّق پیدا کند یا زودتر از وقت. این هم نکته‌ی آخر که میخواستم عرض کنم.البتّه حرفها زیاد است؛ گفت: گر بگویم شرح این معنا تمام صد قیامت بگذرد وین ناتمام(۳۳) البتّه شاعر میگوید، مبالغه است، حالا ما میگوییم «یک قیامت». امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ ما ‌-هر کداممان- بتوانیم در هر جایى که قرار داریم، وظیفه‌ی خودمان را بفهمیم.  الان هم در آستانه‌ی دهه‌ی فجریم که همین مناسبت و میمنت هم براى جلسه‌ی ما کافى است. ‌ان‌شاءالله‌ این دهه را هرچه بهتر برگزار کنیم و آقایان هر جا که تشریف دارند یا هر جا تشریف میبرند، مردم را به حضور در مراسم دهه‌ی فجر، بخصوص روز بیست‌ودوّم بهمن ‌-که روز اجتماع عمومى و راه‌پیمایى عمومى است- تشویق کنند؛ و در همه جا و همچنین در تهران و در شهرستان‌ها، مردم تشویق بشوند که ‌ان‌شاءالله‌ [پُرشورتر شرکت کنند]؛ چون امسال دشمن دارد نگاه میکند. امسال که ما حضور امام را فاقد هستیم، خیلى رفتارهاى ما زیر چشم دشمن است؛ از جمله اینکه مردم با بیست‌ودوّم بهمن چه میکنند، با یادبود انقلاب چه میکنند، انقلاب را چقدر گرامى میدارند. هرگاهى یک بار هم ممکن است این جلسه‌ی این‌جورى را ما در خدمت آقایان داشته باشیم. اگر خواستید و پسندیدید و دوست داشتید، از نظر ما مانعى نیست که یک جلسه‌اى داشته باشیم. البتّه در برنامه‌ی آن میشود تغییر داد، کم کرد، زیاد کرد، فرصتهایى براى شما قرار داد که یک قدرى با هم باشید، صحبت کنید، گفتگو کنید و بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ نمازى بخوانیم و ناهارى بخوریم و متفرّق بشویم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
105
1368/11/07
بیانات در دیدار نماینده‌ی ولی‌فقیه و مسئولان دفاتر حوزه‌ی نمایندگى ولی‌فقیه در سپاه پاسدارا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2258
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱) از زیارت آقایان عزیز خیلى خوشحالم و همیشه براى بنده همین‌جور بوده؛ همیشه از ملاقات و دیدار آقایان دفاتر نمایندگى حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) ‌-هروقت تشریف می‌آوردند و ما این آقایان را زیارت میکردیم- و مشاهده‌ی این هیاکلِ(۲) علم و عمل و انسانهایى که فقط به پیمودن راه علمِ دین اکتفا نکردند، بلکه در طریق عمل -آن هم عملى بسیار حسّاس و مهم و تعیین‌کننده- قدم برداشتند و بحمدا‌لله‌ تا حدود زیادى هم موفّق بودند، احساس خوشوقتى و مسرّت میکردم؛ الان هم همان‌جور است. و لازم است که من از همه‌ی آقایانِ مسئول در این کار عظیم و از کسانى که با شما کار میکنند، تشکّر کنم.  مسئله‌ی دفتر نمایندگى و حوزه‌ی نمایندگى در سپاه دو بخش دارد؛ این دو بخش باید با هم مخلوط نشوند. یک بخش عبارت است از وظایف عادّى و معمولى این تشکیلات؛ یعنى دفترهاى نمایندگى و دفتر نمایندگى یا حوزه‌ی نمایندگى ‌-هرطور که تعبیر میفرمایید- به‌طور طبیعى وظیفه‌اش و شرح وظیفه‌اش چیست؛ که به نظر من، قسمت اهم، این است. یک بخش دیگر این است که چون رهبر، فرمانده هم هست، نمایندگى رهبرى در نیروهاى مسلّح در هر جا ‌-که در سپاه به شکل نمایندگى است- نمایندگى فرماندهى است؛ یعنى درحقیقت یک جریان ویژه‌اى است میان نیروى مسلّح و فرماندهى کلّ نیروهاى مسلّح. پس بنابراین میتواند به حیث ارتباط با فرماندهى، مأموریّتهایى را به‌حسبِ اقتضاى شرایط ‌-غیر از آن مأموریّت اصلى- داشته باشد. مثلاً در مواردى ممکن است که فرماندهى کل مصلحت بداند ارتباط حفاظتها یا چیزهاى دیگرى از این قبیل را ‌-که مربوط به فرماندهى کل است- به دفتر و حوزه‌ی نمایندگى بدهد؛ لکن اینها وظایف طبیعى و عادّى نیست؛ وظایف فوق‌العاده و وظایف ویژه‌اى است که در درجه‌ی دوّمِ اهمّیّت قرار دارد. آنچه در درجه‌ی اوّل اهمّیّت قرار دارد، آن مسئولیّت اوّلى است.  آن مأموریّت عادّى این حوزه‌ی نمایندگى چیست؟ به‌عنوان مقدّمه، مطلبى را که براى آقایان واضح است، مجدّداً تکرار میکنم؛ و آن این است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یک نیروى نظامی‌اى است که بقاى آن و سلامت آن با بقاى نظام و سلامت نظام ارتباط نزدیکى دارد. یعنى اگر این نیرو سالم و قوى باقى بماند، به‌حسبِ موازین عادّى نگرانی‌اى در مورد انقلاب و سلامت انقلاب و بقاى انقلاب باقى نخواهد ماند؛ زیرا وقتى یک نیروى نظامى مؤمن و مخلص و فداکار و کاملاً با دید انقلابى و داراى دست در چیزى به عظمت بسیج ‌-که بسیج هم در اختیار سپاه پاسداران است- در کشور وجود دارد، دیگر تهدیدى از نوع تهدیدهاى نظامى حقیقتاً براى انقلاب نگران‌کننده نیست. حالا تهدیدهاى اخلاقى و تهدیدهاى معنوى، بحث دیگرى دارد که دستگاه‌هاى دیگرى هستند که بایستى متصدّى و متکفّل مقابله‌ی با آن بشوند؛ امّا وقتى ما یک چنین چیزى داشته باشیم ‌-یعنى همان چیزى که معناى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است- دیگر تهدید نظامى معنا نخواهد داشت. خب، این سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اگر عارف به وظیفه‌ی اسلامى و عامل به وظیفه‌ی اسلامى باشد، این خصوصیّات را دارد؛ [امّا] اگر عارف به وظیفه‌ی اسلامى نبود یا عامل به وظیفه‌ی اسلامى نبود، نه، این شأن و این خصوصیّات را نخواهد داشت.  آنچه در سپاه مهم است، عبارت است از اینکه اوّل داراى معرفت دینى باشد، که اشتباه نکند و سرش کلاه نرود. کافى هم نیست که فقط فرماندهان معرفت دینى داشته باشند؛ چون اصلاً بافت ارتش اسلامى این است و سپاه [هم] یک ارتش اسلامى است که از خود اسلام و از انقلاب جوشیده. این‌جور نیست که ما بگوییم فرمانده خوب باشد، فرمانده مورد اعتماد باشد، بدنه هرچه بود، بود. این [فرمانده] هم برود آنجا؛ مثل خوانین سابق و حکّام سابق که به یک کشورى، به یک استانى، به یک شهرى میرفتند، همه‌ی امور آن شهر را به آنها محوّل میکردند و دیگر کارى به کار بدنه‌ی مردم نداشتند؛ یا در افواج نظامى همین‌طور، یک فوج نظامى را، یک واحد نظامى را، دست یک نفرى میدادند، کارى به کار اینکه اینها چه میخواهند، چه‌جورى عمل میکنند، چگونه اداره میشوند، چگونه تغذیه میشوند نداشتند و خیر و شرّ آن با یک نفر بود و از او مسئولیّت میخواستند. اصلاً بحث ارتش اسلامى این‌جورى نیست. البتّه فرمانده مسئولیّتهاى خیلى بالایى دارد؛ امّا یکایک بدنه ‌-براى مسئولین نظام و آن کسانى که بار سنگین مسئولیّت را در کل بر دوش دارند- داراى مسئولیّتند. خب، پس همه‌ی بدنه بایستى داراى معرفت دینى باشد. و دوّم تقوا؛ دانه‌دانه‌ی برادران سپاه باید متّقى باشند؛ باید داراى تدیّن و تقوا باشند؛ یعنى همان طهارت دینى و عمل به موازین دینى. این آن مسئولیّت اصلى است؛ علم و عمل؛ معرفت و آگاهى دینى ‌-که البتّه معرفت و آگاهى دینى شامل مسائل سیاسى هم هست، منظورمان فقط نماز و روزه و مانند اینها نیست؛ دشمن‌شناسى، دوست‌شناسى، جریان‌شناسى، قدرت تحلیل مسائل سیاسى، همه‌ی اینها جزو همان بخش معرفت دینى است- و عمل؛ این وظیفه‌ی اصلى نمایندگى است. و این یک جریانى است که از آن بالاى سپاه تا پایین سپاه بایستى حضور داشته باشد.  البتّه این جریان زیر امر فرماندهى سپاه هم نیست؛ فرماندهىِ موازى [هم] نیست؛ اگرچه موظّف و مأمور به همکارى با او و کمک او و تأیید او است؛ یعنى دستگاه نمایندگى بایستى به‌هیچ‌وجهى به‌عنوان یک جریان معارض یا مزاحم در امر فرماندهى یا اخلال‌کننده‌ی در امر فرماندهى نباشد؛ این واقعاً یک ملاک است، یکى از معیارها این است؛ باید اختلال در امر فرماندهى به وجود نیاورد؛ زیرا در واحد نظامى اگر فرماندهى اختلال پیدا کرد و دچار تزلزل شد، دیگر هیچ امیدى به آن مجموعه‌ی زیرِ امر باقى نخواهد بود. چون ببینید، یگان نظامى غیر از یک عدّه افرادند؛ اصلاً یک لشکر ‌-لشکر به معناى عامّش؛ یعنى یک مجموعه‌ی نظامى- معنایى دارد غیر از معناى صد آدم، پانصد آدم، دو هزار آدم؛ ممکن است دو هزار آدم باشند، امّا یک لشکر نباشند. [این] به چند چیز دیگر ‌-غیر از افراد- قوام(۳) دارد که اهمّ اینها، یکى سازمان‌دهى است، یکى مدیریّتِ واحد نظامى؛ که با مدیریّتهاى غیرنظامى هم ‌-از لحاظ محتوا- اصلاً متفاوت است؛ آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر. بنابراین اگر سازمان‌دهى نداشت، لشکر نیست؛ ده برابر هم آدم باشند، ارزش نظامى ندارد ‌-مثل این است که مسلّح نباشند؛ همان‌طور که سلاح شرط اصلى است- مثل اینکه اصلاً آدمى نباشد. این‌جورى است. وقتى سازمان‌دهى نبود، اصلاً مثل اینکه کسى نیست. اگر سازمان‌دهى بود، امّا رأسى در رأسش نبود و فرمانده‌اى آن بالا قرار نداشت، باز هم فایده‌اى ندارد. معناى نبودنِ فرمانده این نیست که جسم فرمانده نباشد؛ اگر فرمانده خودش بود، امّا اختیارات فرماندهى نداشت یا قدرت فرماندهى نداشت یا عُرضه‌ی فرماندهى نداشت ‌-فرق نمیکند- دیگر فرماندهى نیست. پس یکى از اصول اوّلیّه و معیارهاى اصولى ما این است که در کار فرماندهىِ فرمانده، باید اختلال از ناحیه‌ی حوزه‌ی نمایندگى به وجود نیاید. همچنان که چون کار علم و عمل و حفظ جهت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یک امر عنصرى است، روحى است در کالبد، از طرف فرماندهى هم ‌-که در کار فرماندهى خودش مطلق و آزاد و مورد احترام است‌- در کار اصلاح علم و عمل و جهات معنوى مطلقا بایستى اخلالى به وجود نیاید. یعنى حوزه‌ی کار، دو حوزه‌ی متفاوت با یکدیگر [است].  امّا از بالاى سپاه، از آن رأس سپاه تا پایین‌ترین رده‌ها ‌-چه رده‌هاى عملیّاتى، چه رده‌هاى ادارى- حضور نمایندگى رهبرى بایستى کاملاً حس بشود. یعنى همه جا بایستى حضور داشته باشید؛ در یگانها، در خطوط، در جبهه، در قرارگاه‌ها، پشت جبهه، در همه جا بایستى این حضور محسوس باشد؛ چه با حضور اشخاص، چه با حضور دستورالعمل‌ها و مانند اینها. بنابراین مسئله‌ی حوزه‌ی نمایندگى به نظر بنده مسئله‌ی خیلى مهمّى است.من یادم می‌آید سه چهار سال قبل از این که گاهى ما برادران دفاتر نمایندگى را ‌-در [جمع] مسئولین بالا یا در [سایر] جمعها- زیارت میکردیم،(۴) همواره در مقابل اعتراض به بعضى از نابسامانی‌هایى که گوشه‌کنار وجود داشت، توصیه میکردم و میگفتم این را که اصل قضیّه اینجا است: مسئله‌ی نمایندگى امام با حضور یک عدّه روحانىِ آشنا به مسئولیّت و داراى معرفت و خسته‌نشو و پُرامید و داراى روحیه‌ی انقلابى. این حضور [نمایندگى] در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، اصل مسئله است؛ اگر این تأمین شد، به نظر ما هیچ مشکل دیگرى در مجموعه‌ی سپاه، مشکل اصلى نیست و قابل حل شدن است. بنابراین مسئولیّتِ فوق‌العاده مهمّى است.  خب، امروز هم شما میدانید ما باید آماده باشیم؛ یعنى واقعاً نیروهاى نظامى ما نمیتوانند نسبت به مسائل جبهه‌ها بی‌تفاوت بمانند، باید آمادگىِ کامل باشد، حضور ارتش و سپاه باید قوى باشد. و ‌ان‌شاءالله‌ که با کمک شما آقایان و تدابیرى که می‌اندیشید، این هم تأمین بشود و آمادگی‌ها از همه جهت وجود داشته باشد.  ما باید این‌جورى در نظر بگیریم که هر کسى وارد سپاه شد، در زیر شعاع تربیت و اداره‌ی معنوى شما روزبه‌روز کمالات معنوی‌اش بیشتر بشود، روزبه‌روز جلوتر برود؛ یعنى هیچ افت روحى و معنوى ما در سپاه مشاهده نکنیم. برادرها با قرآن آشنا بشوند، با حدیث آشنا بشوند، با مفاهیم اسلامى آشنا بشوند، قدرت درک ذهنی‌شان بالا برود و واقعاً از لحاظ عملى مراقب، مواظب، اهل عبادات، اهل فرایض و نوافل، اهل صفا [باشند]؛ همان‌جورى که در ذهنیّت عمومى خود ماها و مردم همواره از سپاه وجود داشته؛ الان هم تا حدود زیادى همین در ذهنیّتها وجود دارد. سپاه واقعاً از نظر خیلى از مردم یک عنصر مقدّسى تلقّى میشود؛ ما این را بایستى واقعاً تحقّق ببخشیم و عمومیّت بدهیم و از آنچه تاکنون بوده، ‌ان‌شاءالله‌ بیشتر کنیم.ما هم البتّه براى آقایان دعا میکنیم و همین‌طور که جناب آقاى نورى اشاره کردند، من حمایت و تأیید از آقایان را وظیفه‌ی خودم میدانم؛ چون کار را حقیقتاً کار مهمّى میدانم و هر جا لازم باشد که بنده تأییدى بکنم و حمایت بکنم، من وظیفه‌ی خودم میدانم و دریغ ندارم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ آقایان را موفّق و مؤیّد بدارد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
106
1368/11/04
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2256
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱) اوّلاً از همه‌ی برادران و خواهران، مخصوصاً خانواده‌هاى معظّم شهداى عالی‌قدرمان و علماى اعلام و مجاهدین فی‌سبیل‌ا‌لله‌ که از راه‌هاى دور و نقاط مختلف، در هوایى سرد تشریف آوردید، تشکّر میکنم. خدا را شکرگزاریم که یک بار دیگر ملّت بزرگ ما با احساس قدرت و عافیت و عزّت، در آستانه‌ی دهه‌ی فجر و روزهاى نورانى پُرخاطره‌ی پیروزى انقلاب قرار گرفت. اگرچه ما امسال در حالى یادبود ورود امام بزرگوارمان به کشور و ایجاد تحوّل عظیم انقلاب به دست آن بزرگ‌مَرد را گرامى میداریم که امام در میان ما نیست ‌-و این براى همه‌ی ما غمى جان‌گزا و سنگین است- امّا اگر امام نیست، خداى او و راه او و رهنمودهاى او و انگشت نورانى اشاره‌ی او که همیشه ما را به راه راست هدایت میکرد، هست. مهم این است که ما کار بزرگ امام را بشناسیم و قدر بدانیم.  بگذریم از قرنها سلطه‌ی مستبدّین بر این کشور که کشور ما جز در یک برهه‌هاى بسیار اندک و ناچیز، در طول تاریخ دائماً مبتلا بود به تسلّط مستبدّین و حکّام خودخواه و خونخوار. از آنچه در دوران طولانى استبداد بر ملّت ما گذشت و دائماً ملّت ایران به‌وسیله‌ی مستبدّین خودکامه تحقیر شد، فعلاً حرفى نمیزنیم؛ امّا تا هنگام ظهور و اوج نهضت اسلامى، دویست سال شد که ملّت ایران در مقابل تحقیر ظالمانه‌ی دشمنان مسلّط خارجى هم دائماً تحقیر شد و زیر فشار قرار گرفت. از روزى که پاى خارجی‌ها ‌-به‌عنوان قدرتهاى مسلّطِ آن روزِ عالم- به این کشور باز شد، دخالت سیاستهاى خارجى در کشور ما شروع شد. اوّل انگلیس‌ها آمدند؛ بعد به رقابت آنها، روس‌هاى تزارى دخالت کردند. بین این دو، سالهاى متمادى در کشور ما بر سر اِعمال نفوذِ بیشتر رقابت بود تا اینکه با روى کار آمدن سلسله‌ی منحوس پهلوى، حاکمیّت انگلیس‌ها به‌طور کامل در ایران تحکیم شد و بعد هم با گذشت دو سه دهه، آمریکایی‌ها وارد میدان شدند و قدرت شیطانى و اهریمنى و عیّارانه و دزدانه و خباثت‌آمیز خودشان را سالها بر کشور ما و ملّت ما ادامه دادند. در طول این دویست سال، ملّت ایران از خود رأیى نداشت، بر ثروت خود تسلّطى نداشت، از پیشرفت علم و صنعت در دنیا بهره‌اى نداشت، امید درستى به آینده نداشت. اگر در گذشته ‌-قبل از دوران استعمار و دخالت خارجی‌ها در کشور ما- حکّام ایرانى و داخلى بر مردم جفا و ستم میکردند و زور میگفتند، در طول دوران ورود قدرتهاى استعمارى به ایران، هم سلطه‌ی مستبدّین بود ‌-اعدامهاى بی‌محاکمه، زورگویی‌هاى بی‌حدوحصر، فشارهاى فراوان و اختناق بی‌اندازه از طرف مستبدّین بر ملّت ما وجود داشت- و هم مستبدّین به‌وسیله‌ی قدرتهاى بیگانه حمایت میشدند و قدرت آنها را مضاعف میکردند، و هم ثروت ما به‌وسیله‌ی هر دو ‌- هم حکّام داخلى مستبد، هم خارجی‌هاى زورگو ‌- به باد غارت میرفت.  چه گذشت بر ملّت ایران در طول این قریب دو قرن؟ انسان غیور وقتى کتابهاى مستشرقینى را که در این مدّت براى استفاده از خوان یغماى گسترده‌ی به‌وسیله‌ی حکّام آمدند ایران میخوانَد، در وجود خود احساس تنگدلى و فشار میکند و خجالت میکشد از این‌جور بیگانه‌ها را بر زندگى مردم، بر مال مردم، بر جان مردم، بر سرنوشت سیاسى مردم مسلّط کردن و این‌جور یک ملّت بزرگ و بااستعداد و نیرومند مثل ملّت ایران را به زنجیر کشیدن و زیر فشار قرار دادن!  درست است که استعمار به‌صورت صریح و با اشغال، در کشور ما وارد نشد که مثل کشورهاى دیگرى که استعمار در آنجاها وارد شد و حکومت تشکیل داد ‌-مثل هند و الجزایر و جاهاى دیگر- بیایند حکومت تشکیل بدهند؛ این کار در ایران نشد؛ امّا حکّامى که استعمار به‌وسیله‌ی آنها در ایران اِعمال نفوذ میکرد، براى آنها مثل عوامل و ایادى خودشان عمل میکردند. ملّت را از درون خوردند و نابود کردند. و عقده‌هاى این دویست سال در مردم و در ملّت ما انباشته شد؛ بخصوص در این چند سال اخیر که فرهنگ اسلامى مردم و استعداد مردم و آرزوهاى سیاسى مردم از سوى استعمارگران و قدرتهاى دخالتگر بکلّى به باد استهزا گرفته شده بود. مردم ما آماده بودند براى اینکه یک حرکت انجام بدهند. رهبر بزرگى لازم بود و تفکّر صحیحى که آنها را هدایت بکند؛ این تفکّر صحیح، همان تفکّر اسلامى بود که در اعماق جان مردم، ریشه‌ی ایمانى و اعتقادى داشت؛ و آن رهبر بزرگ و انسان بزرگ هم همان بزرگ‌مَردى بود که خدا او را برگزید در زمان ما و در قرن ما براى نجات این ملّت، بلکه نجات همه‌ی مستضعفین و بخصوص مسلمانها؛ و این انقلاب عظیم انجام گرفت.  قلمهاى مزدورِ موذى دست‌نشانده‌ی صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها و دیگر دشمنان اسلام در دنیا قریب یازده سال است که مینویسند که دستاورد این انقلاب در ایران چه بود؟ کمبودها را بزرگ میکنند و به چشم مردم و رخ مردم میکشند. اینها نمیدانند که وقتى یک حرکتى در یک کشورى انجام گرفت که ملّت را وارد صحنه کرد، به ملّت شخصیّت داد، حکومت و دولت و اداره‌ی کشور و مدیریّت را از درون خود ملّت بالا آورد، عقاید مردم و ایمان مردم را حاکم بر زندگى آنها قرار داد، این ملّت زنده شد و احساس شخصیّت کرد، دیگر راه جلوى این ملّت باز است. مشکل اساسى ما این بود که ما با ده‌ها زنجیر به‌وسیله‌ی استعمار بسته شده بودیم؛ با زنجیر سیاسى، با زنجیر اقتصادى، با زنجیر فرهنگى، با زنجیر استبداد یک حکومت دست‌نشانده؛ با زنجیر بی‌اعتقادى این ملّت به خود که اعتقاد ملّت و ایمان ملّت به خودش را از او گرفته بودند. انقلاب، زندگى مردم، نشاط مردم، ایمان مردم را به آنها برگرداند.ما امروز یک ملّت زنده هستیم؛ و به همین دلیل هم هست که در طول این یازده سال به قدرى کار و تلاش و خدمت مفید در این کشور انجام گرفته که در دوران آن حکومتهاى جائر، در چند برابر این زمان [هم] امکان نداشت این کارها انجام بگیرد؛ چون خود مردم در صحنه‌اند؛ چون ثروت مردم دست امناى مردم است؛ چون مسئولین کشور به سرنوشت ملّت علاقه‌مندند، مال خود مردمند، از میان خود مردمند؛ چون بر رفتار مدیران کشور، ایمان اسلامى و تعهّدات اسلامى حاکم است؛ اینها قبل از این انقلاب کجا بود؟ همه‌ی اینها به برکت این انقلاب و به برکت آن انسان بزرگ ‌-آن امام به‌حق، حقیقتاً وارث پیغمبران و شخصیّت برجسته‌ی دوران ما- است؛ و همه به برکت اسلام است. عظمت شخصیّت امام و ملّت ما هم به برکت اسلام است.  من میخواهم به ملّت عزیزمان عرض کنم که دهه‌ی فجر را و بیست‌ودوّم بهمن را قدر بدانید. این خاطره، بزرگ‌ترین خاطره‌ی ملّت ما بعد از ورود اسلام به سرزمین ما و مرزهاى ما است. البتّه دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب با یاد انقلاب و یاد دوران پیروزى انقلاب هم دشمنند؛ علی‌رغم آنها، خاطره‌ی انقلاب را بزرگ بشمارید. دشمنان ما در طول این ده سال همیشه خواسته‌اند به این انقلاب خدشه وارد کنند و سیماى منوّر امام را مخدوش کنند. آن کسانى که دم از طرف‌دارى از حقوق بشر میزنند، در یک چشم به هم زدن، حقوق ملّتى را پامال میکنند. آمریکایی‌هایى که ادّعاى طرف‌دارى از حقوق بشر میکنند، با رژیم‌هایى که اوّلین پایه‌هاى دموکراسى و آزادى و حقوق انسان در کشورشان وجود ندارد ‌-کشورهایى که حتّى پارلمان ندارند؛ کشورهایى که در آنجاها مردم حضور سیاسى ندارند- صمیمی‌ترین دوستی‌ها را دارند و به آنها انتقاد نمیکنند؛ این از نظر سردمداران آمریکا عیب نیست. آنچه آنها با آن روبه‌رو هستند، اسلام است. دائماً میخواهند بر اسلام عیب‌گیرى و عیب‌جویى کنند و ایراد بگیرند. به هر کیفیّتى که ملّت ما زندگى بکند، به هر پیشرفتى که شما نائل بشوید، در همه‌ی جریانهاى زندگى، دشمن از بدگویى نسبت به انقلاب و نسبت به کشور و نظام اسلامى باز نخواهد نشست. آن کارى که او میتواند بکند، تبلیغ است؛ تبلیغ علیه اسلام و علیه انقلاب. علی‌رغم دشمن، شما دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانید: اسلام را، نظام اسلامى را، نظام انقلابى را، این راهى را که امام ترسیم کردند در مقابل ملّت ما -راه آزاد زیستن، راه کامل شدن، راه ساختن زندگى به آن شکلى که مورد رضاى خدا و دستور اسلام است، [یعنى] سازندگى حقیقى زندگى و عدم سازش با قدرتهاى ضدّاسلامى- اینها درسهاى بیست‌ودوّم بهمن است براى ما.  بیست‌ودوّم بهمن، عید حقیقى براى ملّت ما است؛ بیست‌ودوّم بهمن براى ملّت ما در حکم عید فطرى است که ملّت در آن از یک دوران روزه‌ی سخت خارج شد، دورانى که محرومیّت از تغذیه‌ی معنوى و مادّى را بر ملّت ما تحمیل کرده بودند؛ بیست‌ودوّم بهمن در حکم عید قربان است زیرا در آن روز و به آن مناسبت بود که ملّت ما اسماعیل‌هاى خودش را قربانى کرد؛ بیست‌ودوّم بهمن در حکم عید غدیر است [زیرا] در آن روز بود که نعمت ولایت ‌-اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهى- براى ملّت ایران صورت عملى و تحقّق خارجى گرفت؛ در حکم نوروز واقعى براى ملّت ما است زیرا که حقیقتاً از دوران سخت و سیاه یک زمستان تلخ، ملّت ما خارج شد؛ عید واقعى است. البتّه فقط به اینکه ما آن روز را عید بدانیم مسئله تمام نمیشود. بیست‌ودوّم بهمن و دهه‌ی فجر باید براى ما روز بازیابى خاطره‌هاى انقلاب باشد، روزى باشد که ما تجدید عهد کنیم با انقلابمان با اماممان با اسلاممان و همه تصمیم بگیریم براى اینکه این راه روشن و منوّر را به بهترین وجهى تا آخر بپیماییم. امیدواریم که خداوند متعال به ملّت عزیز ما توفیقات خودش را به‌طور روزافزون عنایت بکند تا این ملّت بتواند راه انقلاب و راه امام را به‌طور کامل و تا آخر بپیماید و کشور ما و ملّت ما به آزادى حقیقى و تکامل معنوى برسد. از برادران عزیزى که در کار بزرگداشت دهه‌ی فجر تلاش میکنند، من تشکّر میکنم و توصیه میکنم که تا آنجایى که در وسعشان است، با برنامه‌هاى خوب و متنوّع و پُرمغز و پُرمعنا، مردم را با حقیقت این دهه آشنا کنند.  همچنین برادران مسئول زندانها ‌-که امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ رفتار آنها با زندانیان، درست طبق همان رفتار اسلامى باشد- آن کسانى را که میتوانند مشمول عفو بشوند، مشخّص کنند. هیئت عفوى هم که از طرف حضرت امام مأمور شده بودند،(۲) ‌ان‌شاءالله‌ با همان علاقه‌مندى و پشتکار، مسئولیّت بزرگ خودشان را تعقیب کنند و بتوانند کسانى را که مستحقّ رحمت اسلامى هستند، مشخّص کنند.(۳) خداوند بر همه‌ی آحاد ملّت ما باران فضل و رحمت خود را ‌ان‌شاءالله‌ نازل کند و آنها را مشمول برکات مادّى و معنوى خود قرار بدهد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
107
1368/11/03
بیانات در دیدار هیئت علماى جبل‌عامل لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44158
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  این چندمین بار است که من جمع شما برادران عزیز را زیارت میکنم و هر دفعه‌اى که من شما برادران را زیارت کرده‌ام، خیر و صلاح و علم و ادب و روحیه‌ی انقلابى را در شما دیده‌ام. حقیقتاً دیدار شما برادران براى من به وجود آورنده‌ی یک اُنس و فرح قلبى است؛ از اینکه شما آقایان در آن منطقه هستید، خوشحالم.  این مشکلاتى را هم که فرمودید، اینها تمام‌شدنى است. آنچه تمام‌نشدنى است، دعوت الهى است به سمت اهداف الهى، و علی‌رغم همه‌ی فشارهاى ظاهرى، ما بوضوح، روزبه‌روز ارتفاع و علوّ دعوت اسلامى را مشاهده میکنیم. واقعاً تجربه‌ی عظیم تاریخ، امروز جلوى چشم ما است. شما اسلام را در ده سال، دوازده سال قبل، مقایسه کنید با اسلام در امروز؛ می‌بینید که امروز اسلام در دنیا چه میکند. در این ده سال، دشمنان اسلام چه کارى توانستند بکنند که نکردند؟ ولى اسلام دارد در صحنه‌ی زندگى بشر، روزبه‌روز ظاهرتر، قوی‌تر و پرحجم‌تر میشود.  در لبنان هم من همان چیزى را مشاهده میکنم که بروشنى در سطح عالم میبینم. در لبنان، اسلام رو به رشد است؛ من حس میکنم از مجموع قضایا؛ بوضوح این را حس میکنم. البتّه فشارها بر روى صحنه‌ی اسلامى و حرکت اسلامى در لبنان، تاکنون رو به تزاید بوده است؛ لکن خود همین، حاکى از رشد روزافزون اسلام در آنجا است. من عقیده‌ام این است که اسلام خالص، اسلام انقلابى، اسلام سازش‌ناپذیر با روشها و جهت‌گیری‌هاى استکبارى، در لبنان هیچوقت از بین نخواهد رفت و هر کسى هم با آن مقابله کند، اوّل مجبور است مقدارى مواضعش را تغییر بدهد به سمت عقب، و بعد هم مجبور است صحنه را خالى کند. این مرحله‌ی اوّل و دوّمى که میگوییم، نمیدانیم چند سال طول خواهد کشید ‌- حالا هرچه طول بکشد ‌- عمده این است که این شدنى است؛ فقط یک شرط دارد و آن این است که ما [در صحنه] باشیم؛ ما باید عقب نزنیم. اینها چیزى نیست. ما باید وجود اسلامى خودمان را در آن منطقه، قوى نگه داریم؛ آن را ارزان خرج نکنیم. ما ‌- همه‌ی ما، هم شما که هیئت علماى محترم هستید در جبل‌عامل، هم ما که در جمهورى اسلامى هستیم ‌- احتیاج داریم به مردم شیعه در آنجا؛ این [فرد مقابله‌کننده] هم به آن احتیاج دارد؛ هر کسى سعى میکند آن را به دست بیاورد. اگر آن را به دست آوردیم، اسلام را میتوانیم پیش ببریم؛ اگر آن را از دست دادیم، کار ما سخت خواهد شد. باید تاکتیک‌ها را بر این مبنا انتخاب کنیم.  من از اوّل هم گفتم که در صحنه‌ی نظامى لبنان، از جهت تاکتیک دخالت نمیکنم؛ امّا اگر چنانچه برادرى بیاید بگوید که «من به تصوّر منفعت از اینجا آمدم اینجا، حالا دچار این حادثه شدیم، من چه‌کار کنم»، من به‌عنوان یک آدمى که در مسئله‌ی سیاسى و مسئله‌ی جنگى، مختصر خبرویّتى دارم، میگویم باید برگردید؛ ولو او تصوّر میکند که اگر از اینجا باز یک قدم دیگر بیاید جلوتر، وضعش بهتر خواهد شد. این برخورد من با او به‌خاطر شدّت محبّت و حرص بر حیات او است. درعین‌حال من در مسائل تاکتیکى در بخش نظامى دخالت نمیکنم. علی‌ای‌حال شما نزدیک هستید، مسائل را از نزدیک می‌بینید. ما هم از دور، بیش از همه دعا میکنیم شما را. من در این ایّام گذشته بارها متضرّعاً از خداى متعال راجع به مسائل شما، دعا کردم و درخواست کردم و این قلب من پُر از امید است و میدانم که ‌ان‌شاءالله‌ همه‌چیز خوب خواهد شد. خب، خیلى ممنون هستم و متشکّرم؛ امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ باز هم در آینده، برادرها را زیارتشان کنیم.
108
1368/11/01
بیانات در دیدار مسئولان، اساتید و طلّاب بنیاد فرهنگى باقرالعلوم (علیه السّلام)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2253
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  بنده هم خیلى خوشوقتم از زیارت آقایان محترم و از اینکه بحمدا‌لله‌ یکى از آرزوهاى دیرین دلسوزان به حوزه‌ی علمیّه و آینده‌ی فکرى دنیاى اسلام، به شکل مؤسّسه‌ی شما تحقّق پیدا کرده؛ و خدا را شکرگزاریم که بحمدا‌لله‌ مردان بزرگى و شخصیّت‌هاى برجسته و صاحب‌نظر و باابتکار و دلسوزى را برگزید تا یک چنین تشکیلاتى را و یک چنین بنائى را پایه‌گذارى کنند. و از خداى بزرگ براى این عزیزانِ مغتنم و بزرگوار، آرزوى توفیق میکنیم و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ این رشته کارها و این جریان مبارک، همچنان ادامه داشته باشد.  شما آقایان میدانید که امروز نیاز به معارف اسلامى در دنیا، با آنچه در گذشته وجود داشته است، تفاوتهاى خیلى زیاد و فاصله‌هاى عجیب و ژرفى دارد. در گذشته، ارتباطات این‌قدر نبود؛ تهاجم افکار غلط و انحرافى این همه نبود؛ تأثیرش بر روى افکار مردم این‌قدر نبود؛ طلب و خواهش و آمادگى فکر درست و فکر دینى و اسلامى این همه نبود؛ امکان گسترش فکر توحیدى این همه نبود.  امروز اوضاع جور دیگرى است. امروز در داخل کشور خودمان و مرزهاى خودمان، ملّت بزرگى زندگى میکنند که براى آنها دیگر اسلام یک امر زائد، یک امر تشریفاتى، یک امر خارج از بناى زندگى و موازین زندگى و رفتار زندگى نیست؛ اسلام همه‌چیزِ زندگى است، مبناى زندگى و نظام اجتماعى است. امروز توحید در زندگى عمومى و اجتماعى ملّت ما و کشور ما قاعده‌ی زندگى است؛ مبناى حکومت، مبناى اداره‌ی کشور و مدیریّت امور، مبناى زندگى همه‌جانبه‌ی مردم، توحید و معارف اسلامى است. مردم به فراگرفتن دین و اطّلاع از حقایق دین شائقند. اصلاً امکان براى تبلیغ دین هست، [ولى] در گذشته این امکان نبود. در گذشته اگر روحانى، خیلى دست‌وپادار و زرنگ و آماده‌ی کار بود، یک مسجدى، یک مَدرَسى،(۲) یک گوشه‌اى از زندگى را میتوانست تصرّف کند و در آنها خیمه‌ی تفکّرات اسلامى و تعالى خودش را بزند. در محیط‌هاى اصلى زندگى ‌-در محیط کار، در محیط اداره‌ی کشور، در ادارات، در محیط قانونگذارى- اصلاً جایى براى دین نبود. آنجایى هم که به‌عنوان مبلّغ دین میرفتید، شما کار خودتان را میکردید و نظام اجتماعى هم کار خودش را میکرد؛ اگر به فرض به کارخانه‌اى میرفتید که تعلیم دین بدهید، شما حرف خودتان را میزدید، و قوانین کار هم کار خودش را میکرد و غالباً کار آن بر کار شما فائق بود. امروز جور دیگرى است. امروز امکان کار هست، امکان تعلیم هست، امکان قضاوت هست، امکان حاکمیّت احکام اسلامى هست. جوانهاى ما و دانشگاه‌هاى ما مشتاقند؛ صاحب‌نظران ما میخواهند بدانند، از معارف اسلامى مطّلع بشوند، سر در بیاورند؛ میخواهند پایه‌ی فکرى و اعتقادىِ آن چیزى را که امروز نظام اجتماعى در جامعه فرض کرده و به وجود آورده ‌-علاوه بر احکام فراوان و قوانین و مقرّرات زیادى که نظام در انتظار املا کردن آن از ناحیه‌ی دین است- دستشان بیاید که قضیّه چیست. خب، این در داخل کشور.  علاوه بر این، در سطح جهان هم [همین‌جور بود]: چه آن چیزى که مستقیماً ناشى بود از حدوث(۳) یک انقلاب دینى و اسلامى و تشکیل یک نظام سیاسى و اجتماعى بر مبناى دین ‌-خود این یک حادثه‌ی عظیمى بود و دنیا را متوجّه میکرد؛ متوجّه دین، متوجّه بازنگرى به مسائل دینى؛ چه اسلام و چه غیر اسلام- و چه آنچه بعدها پیش آمد که به‌صورت غیرمستقیم اثر انقلاب ما بود [یعنى] در هم شکستن پایه‌هاى تفکّر منتظِم(۴) مادّى. آن تفکّرى که مادّیگرى را و بی‌خدایى را به‌صورت یک مکتب، به‌صورت یک فکر، به‌صورت یک نظم اجتماعى درآورده بود و یک آرایش پولادگونه به آن داده بود و به همه‌ی دنیا ارائه کرده بود ‌-با دهن پُر، با ادّعاى زیاد، و اینکه این است که زندگى مردم را اداره میکند، این تفکّر و این مکتب ده‌ها سال در مقابل هر پدیده‌ی معنوى، چه فکر، چه عمل، چه اخلاق، سینه سپر کرده بود؛ شاید بعضى از شما برادران عزیز برخورده بودید با کسانى که به‌صورت دُگم(۵) و به‌صورت قاطع و «این است و جز این نیست»، گوشه‌هایى از آن تفکّر را مطرح میکردند و از نظر آنها، در قبال آن [تفکّر]، هر چیزى که بود محکوم به فنا بود- یکباره مثل عمارتى از یخ آب شد؛ مثل آن ساختمانى که در ماجراى بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس، منصور عبّاسى از سنگهاى نمک درست کرد ‌-ظاهرش سنگ بود، امّا نمک- و آب که انداختند ذوب شد و «کالملح فى الماء» از بین رفت؛ ریخت. و معنویّت، پس از فرونشستن آن طوفان پُر سروصدا، خودش را دارد نشان میدهد. معلوم شد که در این گردوغبارها، حتّى رشد معنوى هم ‌-رشد معنویّت، رشد اسلام، رشد تفکّرات دینى و بخصوص اسلامى- متوقّف نشده بود؛ آنها میخواستند آن را ریشه‌کن کنند که حتّى اثرى از آثار آن نمانَد؛ [امّا] معلوم شد که نخیر، اصلاً در این مدّت داشته رشد میکرده، منتها طوفانها، گردوغبارها، جنجالها، هیاهوها نمیگذاشته که واقعیّت روشن بشود؛ حالا که آن جنجالِ دیوانه‌وار فرونشست و خوابید، حالا حقایق دارد خودش را نشان میدهد. خب، این هم دنیا.  از نقطه نظر سوّم که نگاه بکنیم، مسئله‌ی تنازعهاى سیاسی‌اى [است] که وجود داشته و حالا بلوک‌بندى دنیا به شکل دیگرى شده و تقسیم‌بندى قدرت در عالم به شکل دیگرى شده و هنوز آن شکل واقعی‌اش پیدا نشده ‌-ترسیم واقعى تعارض قدرت در دنیا هنوز روشن نیست و بتدریج روشن خواهد شد؛ شاید چند سال هم طول بکشد تا اینکه معلوم بشود که بالاخره اقطاب(۶) قدرت در دنیا کجاها هستند و چی‌ها هستند- به هر شکلى که باشد، شکّى نیست که نظام اسلامى و حکومت اسلامى و تفکّرى که پشتوانه و پایه‌ی این حکومت است، در دنیا جایگاهى دارد، نقشى دارد، مسئولیّتى دارد، کارى بر عهده‌ی او است. این هم از این دیدگاه. و دیدگاه‌هاى دیگرى هم هست که حالا به تفصیل نمیشود صحبت کرد و نمیخواهیم وقت را بگذرانیم.  من سؤالم این است که در مقابل این همه نیاز، در مقابل این همه استفهام در داخل و در خارج، بر حسب اوضاع جدید اعتقادى عالم، بر حسب اوضاع جدید سیاسى عالم، جمهورى اسلامى به‌عنوان پایگاه دین اسلام و نقطه‌اى که ادّعا میکند اسلام در اینجا تحقّق پیدا کرده، براى عرضه کردن، چه چیزى در آستین آماده دارد و کدام غذا را براى این همه دهنهاى باز [آماده کرده است]؟ ما چه داریم؟ چه میخواهیم عرضه کنیم؟ سؤال این است. البتّه براى عرضه کردن، ما خیلى چیزها داریم. ما اگر همین موادّ خامى را که در اختیارمان هست ‌-که اسمش را موادّ خام میگذاریم، مثل عنصرِ از معدن درآمده‌ی طلا- یعنى همین آیات قرآن و همین احادیث، بدهیم در سطح دنیا، خودش خیلى است؛ ما کم نداریم. امّا من سؤالم این است که اگر چنانچه از فقه اسلام -بعد از هزار سال تجربه‌ی تحقیقِ حقیقتاً شگفت‌آور؛ گاهى تحقیقات فقها، از ظرافت و دقّت و ژرف‌نگرى در حدّ شگفت‌آور است؛ و بخصوص آن فقه پیچیده‌اى که در شیعه هست که فقه برادران اهل سنّت نسبت به فقهى که در بین علماى شیعه هست، آن پیچیدگى و فنّی‌گرى را ندارد؛ این خیلى فنّی‌تر، خیلى پیچیده‌تر، خیلى عمیق‌تر است؛ فقهاى ما کار عظیمى در این باب کرده‌اند؛ به‌هرحال همه‌ی آن مال اسلام است- سؤال بشود که بالاخره این منبع عظیم اسلامى در اختیار شما بوده و این مِتد هزارساله‌ی تجربه‌شده هم در اختیار شما است، پاسخ ذرّه‌ذرّه و دانه‌دانه‌ی مسائل زندگى چیست، شما در جواب خواهید ماند؛ همه‌ی ما در جواب خواهیم ماند. یعنى ما امروز به فراخور نیازى که وجود دارد و استفهامى که وجود دارد، پاسخِ حاضر و پول خُردى که میشود آن را در بازار خرج کرد نداریم. چرا، معادن عظیم و غنى و غالباً هم از جنسهاى فاخر در اختیارمان هست؛ امّا پولى را که میشود در بازار خرج کرد و میشود دست این و آن داد، نداریم. خب، چه کسى میخواهد این کارها را بکند؟ عرض من این است. این حرف من نیست؛ حرفى است که سالها است در حوزه مطرح است. این که کسى مثل جناب آقاى مصباح (ادام ا‌لله‌ بقائه و برکات وجوده) به این فکر بیفتند که بیایند این روال کار شما را به وجود بیاورند، ناشى از این سؤالِ چندده‌ساله در حوزه است. مسئله این است که آیا روال جارى و موجود حوزه‌هاى علمیّه براى پاسخ دادن به این نیازها کافى است؟ جواب این است که نه، کافى نیست. باید از چهارچوب‌هاى مستحکم و استخوان‌بندى قوىّ حوزه‌ی علمیّه و از امکانات فراوان فکرى و معنوى که در حوزه‌هاى علمیّه هست، وسایلى ساخت براى فراهم کردن پاسخهاى این استفهامهاى فراوان و ساختن آن انسانهایى که بتوانند مثل چشمه‌هاى جوشانى از معارف و احکام، بجوشند و نیازها و خلأها را پُر کنند.  من عرض میکنم مؤسّسه‌ی شما مثالى است و مصداقى است و نمونه‌اى است از آن کارى که باید بشود. یعنى یقیناً این مؤسّسه‌ی باقرالعلوم (علیه الصّلاة و السّلام) که به اسم مطهّر این بزرگوار است و همچنین مؤسّسه‌ی «در راه حق»،(۷) تا آنجایى که من دانستم و شناختم، جزو مراکز بسیار بابرکت و مفید و خوش‌عاقبت و تقلیدکردنى و [قابل] قدردانى است. ما دعا میکنیم که امثال این مؤسّسات زیاد بشود. دعا میکنیم که ‌ان‌شاءالله‌ برنامه‌ریزى عمومى حوزه‌ی علمیّه‌ی قم و حوزه‌هاى علمیّه‌ی دیگر به آن شکلى بشود که بتواند پاسخ نیازهاى فراوان را بدهد و به‌حسبِ زمان و نیاز و احتیاج، تطوّر(۸) لازم را پیدا کند و همان چیزى بشود که خواهد توانست نگرانى را از آن کسانى که براى آینده‌ی دنیا نگرانند، تا حدود زیادى برطرف کند.  دعا میکنیم که خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما هم توفیق بدهد تا این راه را ادامه بدهید و وجود شریف جناب آقاى مصباح را و دیگر برادران مسئول و دست‌اندرکار این مؤسّسه را و اساتید را و خدمتگزاران را و محصّلین و مشتغلین و فضلائى را که در آنجا مشغول تحصیل هستند، حفظ کند و مشمول توفیقات خود قرار بدهد. و ‌ان‌شاءالله‌ مشمول ادعیه‌ی ولی‌عصر (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ فرجه و صلوات ا‌لله‌ علیه) باشید. والسّلام علیکم و رحمةالله
109
1368/11/01
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان ارشد وزارت کشور و استانداران سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2254
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  خیلى خوش‌آمدید آقایان! ‌ان‌شاءالله‌ همیشه مورد حمایت و کمک الهى باشید. بله، بنده هم همین فرمایشات جناب آقاى نورى را تصدیق میکنم، استاندارى کار سختى است، انتظارات از استاندار زیاد است؛ البتّه حق هم هست که زیاد باشد. و من چون خودم به غالب استانها سفر کرده‌ام، بعضى از شما برادران را در محلّ کارتان زیارت کرده‌ام، کارتان را از نزدیک مشاهده کرده‌ام ‌-بعضى هم که تازه تشریف آورده‌اید و مشغول کار شده‌اید، غالباً محلّ مأموریّتتان را از نزدیک رفته‌ام و مراکز استانها را دیده‌ام- و مسائل کشور را میدانم، میدانم که چقدر این کار کارى است سخت و ظریف و احتیاج دارد به عقل و دین و سلیقه؛ هر سه را میخواهد. یعنى استاندار خوب ‌-که شما باشید- کسى است عاقل، متدیّن، خوش‌سلیقه و داراى ظرافت در کار اداره و مدیریّت. این از آن مدیریّتهاى یک‌بُعدى نیست. فرض بفرمایید شما میتوانستید در یک استانى، مدیرکلّ وزارت اقتصاد یا وزارت کار یا وزارت صنایع یا غیره باشید؛ همه‌ی آنها کارهاى یک‌بُعدى است. اگرچه الان هر کار اجتماعى، ذوابعاد است، امّا نسبت به کار شما یک‌جانبه است. کار شما در درجه‌ی اوّل، یک کار انسانى و سیاسى است؛ و این چیزى است که حقّاً و انصافاً ظرافت فراوانى را و عقل وافرى را و دین خالصى را میطلبد. البتّه ما توقّعمان از وزارت کشور این است که این شرایط در آن وافر باشد -و تصوّر من این است که بحمدا‌لله‌ هست؛ یعنى واقعاً من وقتى الان نگاه میکنم به مجموعه‌اى که تا حالا شناخته‌ایم و جلوى چشم هستند و خود جناب آقاى نورى و بعضى از برادرهاى دیگر که می‌شناسیم، انصافاً خیلى خوب است، یعنى حقّاً جاى هیچ ایراد و اعتراضى نیست- ولى خب وزارت کشور، وزارت مادر است، یعنى ما دیگر هیچ دستگاه ادارى دولتی‌اى را به جامعیّت این وزارت نداریم.  اوّلاً شما در آن استانى که تشریف دارید، رئیس‌جمهور و وزیر و مظهر نظام شما هستید؛ این نکته‌ی اوّل. اگر نظامْ همگانى است، شما همگانى باید باشید؛ اگر نظام نظام مستضعفین است، در عمل شما و در بیان شما و در رفتار شما بایستى این خودش را نشان بدهد؛ اگر نظام نظام پرهیزگر از تجمّلات و زیادی‌ها است، باید در زندگى شما این مشخّص شده باشد. شما آن نماى نظام هستید در استان؛ [البتّه] بسته به این است که استان از لحاظ وسعت و کمّیّت آدمها و کمّیّت رفت‌وآمدکننده‌ها و کیفیّت انسانهاى آنجا چه‌جور استانى باشد. خب، بحمدا‌لله‌ در کشور ما همه‌ی استانها از لحاظ معنوى و کیفى، در حدّ سطح بالا، یک بخشى، یک سطح مماسّى با آن اوج دارند؛ ولو همه‌ی استان [این‌جور] نباشد. کیفیّت در کشور ما این‌جورى است؛ توزیع‌شده است. بحمدا‌لله‌ به دورترین نقاط کشور هم که نگاه کنید، انسانهاى باکیفیّتى پیدا میشوند. نمیشود گفت همه‌ی کیفیّت‌دارها در یک استان خاصّی‌اند، یا در تهرانند، یا در شهرهاى بزرگ هستند.خب، پس این مسئله‌ی اوّل است که استاندار باید آن چیزى را، آن ذهنیّتى را که در ذهن مردم و در ذهن خود من و شما ‌- ماها که مسئولین نظام هستیم ‌- از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى و از اسلام هست، در عمل و رفتار و کردار و محلّ معیشت و نوع معیشت خودش و برخورد خودش و جانب‌داری‌ها و موضع‌گیری‌هاى خودش مشخّص کند. قطعاً اگر چنانچه در یک شهرى، استاندار نتواند دل عامّه‌ی مردم و متن مردم را به دست بیاورد، نظام در آن استان نتوانسته دل مردم [را به دست بیاورد]. البتّه ممکن است بعضى بگویند مردم با این استاندار بد میشوند، [ولى] از نظام برنمیگردند و مقامات بالا را دوست دارند؛ بله، در کوتاه‌مدّت همین است، امّا در بلندمدّت اصلاً این‌جور نیست. آنجایى که پاى تجزیه‌تحلیل به میان بیاید و فرصت تجزیه‌تحلیل براى انسانها پیدا بشود، دیگر استاندار مظهر نظام است و کیفیّت او ارائه‌کننده‌ی کیفیّتِ [نظام].  یک نکته‌ی دیگر ‌-که بنده در این هشت سال گذشته، هروقت استاندارى آمد پیش من براى اینکه برود به مرکز مأموریّت یا در خلال کارها آمد پیش من و رفت، این [نکته] را من همواره به برادرها تذکّر داده‌ام، به شما هم حالا عرض میکنم؛ اگرچه در بین شما هستند کسانى که این حرف را از ما باز هم شنفته‌اند- [این است که] واقعاً استاندار پدر است در یک استان. [البتّه] شما بعضی‌تان خیلى هم جوانید، بهتان هم نمی‌آید که مثلاً پدر فلان پیرمرد عالمِ این استان باشید، امّا واقع قضیّه این است که شما پدرید. استاندار بایستى پدرانه برخورد کند ‌-با جناحهاى مختلف سیاسى، با خطوط سیاسى، با قشرها- و با یک نگاه به همه نگاه کند. یقیناً همه با شما یکسان برخورد نخواهند کرد، این مسلّم است؛ روى سوابق ذهنى، روى مثلاً جهالتها و کوته‌بینی‌هایى که بعضی‌ها دارند ‌-یا در موافقت یا در مخالفت- تندى خواهند کرد؛ امّا از طرف شما قضیّه بایستى این‌جور نباشد. شما بایستى واقعاً پدرانه [رفتار کنید]، آن‌چنان که پدرى با فرزندان مختلفش رفتار میکند؛ ولو بعضى از آنها مطیع‌ترند، مهربان‌ترند، بعضى نه؛ لکن به‌هرحال همه [فرزندان او هستند].  من یک چیزى را خدمت آقایان عرض بکنم. یک وقتى سرِ یک قضیّه‌اى، ما خدمت امام یک مطلبى را عرض کردیم؛ حالا تفصیل آن قضیّه طولانى است،(۲) مقصودم این جمله است که ایشان فرمودند؛ من به ایشان عرض کردم که این تصمیمى که شما گرفتید ‌-ایشان یک تصمیمى گرفته بودند و آثار آن تصمیم بعد ظاهر شده بود- واقعاً یک لطف الهى بود، کار خدا بود که شما به این فکر بیفتید، این تصمیم را بگیرید -چون بعد از آن، یک حادثه‌اى اتّفاق افتاده بود که اگر ایشان آن تصمیم را نمیگرفتند، براى ما خیلى مشکلات درست میکرد، دردسرِ حسابى میشد- واقعاً این کار خدا بود که شما این تصمیم را گرفتید. ایشان به من گفتند -من این تعبیر را آمدم و عیناً در دفترم، از زبان ایشان یادداشت کردم؛ از بس براى من مهم بود- از اوّل انقلاب، در همه‌ی قضایا، مثل اینکه یک دستى دارد ما را هدایت میکند و پیش میبرد. این خیلى حرف عجیبى بود از امام که امام این‌طور قضاوت کنند نسبت به این قضیّه. یک وقت کلّاً آدم میگوید که خدا پشت سر ما است، خدا به ما کمک میکند؛ خب، نوعِ کمک الهى مختلف است. امّا [اینکه] آن مرد حکیم، این‌جور، با این صراحت، با آن ذهن والا ‌-که همه‌ی دقایقِ ارتباطات امور را میدید؛ امام آدم تصادفى و این‌جورى نبود که یک چیزى را حمل بر تصادف بکند و بگوید حالا این‌جورى پیش آمد؛ نه، آدم دقیقِ ظریفى [بود] که همه‌ی جزئیّات ارتباطات مسائل را میدید و بالاتر از اینکه مشاهده کند، پیش‌بینى میکرد- با این اندازه هوشمندى، بگوید که مثل اینکه یک دستى از اوّل انقلاب دارد ما را هدایت میکند [عجیب است]. این واقع قضیّه است. حالا حقیقت مطلب این است که بنده هم در طول این ده سال، در حدّ ادراک خودم و دخالت خودم در قضایا ‌-و در این چند ماه بعد از رحلت حضرت امام، بیشتر- این معنا را احساس میکنم. این تا وقتى است که ما رابطه‌ی خودمان با خدا و نحوه‌ی ایمان و عمل خودمان را نسبت به مسائل الهى تنظیم کنیم و به این مسئله ‌-یعنى مسئله‌ی ایمان اسلامى و تعهّد اسلامى- و انجام تکلیف، بها بدهیم؛ کارى که میخواهیم بکنیم، در درجه‌ی اوّل برایمان انجام تکلیف [باشد]. شما آقایان چون واقعاً عناصر مهمّ نظام و برجستگان نظام هستید، این جهت را در نظر داشته باشید؛ هر اقدامى که میخواهد انجام بگیرد، هر حرفى که میخواهد زده بشود، هر انتصابى که میخواهد بشود، تکلیف را در نظر بگیرید؛ تکلیفى که براى یک ذهن سالم، منهاى مؤثّرات و عوامل گوناگون، خودش را نشان میدهد.  در شهرها جناح‌بندی‌هاى فراوانى هست، همه‌ی آنها هم سیاسى نیست. ما یک وقتى به یکى از استانها رفتیم؛ بعد که من برگشتم تهران، در جلسه‌ی رؤساى سه قوّه، آنچه را دیده بودم در این استان براى دوستان شرح میدادم. گفتم در آنجا خط و جناح‌بندی‌هاى سیاسى اصلاً بکلّى عوض شده و یک جور دیگر است. آنهایى که ما در تهران آنها را خطّ سیاسى می‌بینیم ‌-هر خط از این دو سه خطّى که هستند- یک مشخّصه‌اى دارند، یک علامتى دارند، یک چیزهاى خاصّى دارند؛ این خصوصیّت مال این خط است، آن خصوصیّت مال آن خط است؛ این‌جور آدمى وابسته به این خط است [آن‌جور آدمى وابسته به آن خط است]؛ آن استان که رفتیم، دیدیم نخیر، همه‌ی این حسابها به هم ریخته؛ یک نفرى که داراى این خصوصیّت است و قاعدتاً مال این خط باید باشد، میدیدیم مال آن خطّ دیگر است. معلوم شد که آنجا همه‌ی مسئله، مسئله‌ی گرایش سیاسى و فکرى و اقتصادى و اینها نیست؛ [بلکه] مسائل محلّى هم دخالت دارد؛ مسائل محلّى هست، مسائل آخوندى هست، مسائل کسبى هست، مسائل عشیره‌اى هست؛ همه‌ی اینها دخالت میکند و یک جناح‌بندى درست میکند. منتها اینجا چون خطوط سیاسى هم قوی‌اند، جنجال دارند، سروصدا دارند، وارد میدان میشوند و هر خطّى، یک گروهى را زیر چتر خودش نگه میدارد و میبرد؛ درحالی‌که در واقع ماهیّت قضیّه خیلى ماهیّت سیاسى نیست. من میخواهم عرض بکنم که کوشش کنید این فاصله‌ها را، این اختلافها را هرچه میتوانید برطرف بکنید؛ که به نظر من استاندارِ عاقلِ متدیّنِ خوش‌سلیقه، کار زیادى هم میتواند بکند. بعضى از شما آقایان بحمدا‌لله‌ طلبه هستید، بعضى هم از بس در کارهاى روحانیّون و علما و ارتباطات و اینها بوده‌اید، مثل طلبه آن شمّ روحانى و طلبگى را پیدا کرده‌اید. گاهى ممکن است حتّى بین بعضى از آقایان اهل علم یک اختلاف نظرهایى باشد؛ کوشش کنید اینها را به هم نزدیک کنید. در بعضى از شهرها ما این را دیده‌ایم که جریانهاى موازى وجود دارد؛ مثلاً فرض کنید که در اصناف دو جریان هست، در روحانیّون دو جریان هست، در دانشگاهی‌ها دو جریان هست. هرچه میتوانید، اینها را وادار کنید به هم نزدیک شوند؛ جلسه‌ی مشترک بگذارید، به هم اُنسشان بدهید. غرض، همه‌ی ماها و شماها ‌-بنده، جناب آقاى نورى، دولت، همه- براى وصل و تلاش و کار آمده‌ایم، خداوند ‌ان‌شاءالله‌ کمک کند که بتوانیم انجام بدهیم.  آقایان! ضمناً در این شهرها و نقاط دوردست، گرفتاری‌هاى مردم خیلى زیاد است؛ مخصوصاً بعضى از استانها، مثل سیستان و بلوچستان، مثل هرمزگان، مثل استانهاى دوردست. مشکلات واقعاً غیر قابل تصوّر است. من بعضى از استانها که رفتم، میگویند که در استان ما [وضع] فلان چیز ‌- مثلاً آب یا آذوقه یا اشتغال یا چه ‌- حتّى از سیستان و بلوچستان [هم] بدتر است. این ناشى از این است که اینها آن استانِ بد را ندیده‌اند و اطّلاعِ درست ندارند که میگویند. آدمى که همه‌ی این استانها را دیده باشد، [میداند که] انصافاً بعضی‌ها وضعشان خیلى بدتر، سخت‌تر و توأم با فشار بیشترى است. بخصوص در این استانها، با حرکت در سطح استان، با نزدیک شدن به مردم، با نشستن در محیط زندگى خصوصى مردم ‌- داخل خانه‌شان، داخل کپرشان، داخل چادرشان در آنجایى که چادر دارند ‌- با مشکلات مردم آشنا بشوید و آنها را لمس کنید. هر کسى این [مشکلات] را لمس بکند، براى کار و تلاش ‌- چه در حوزه‌ی خودش، چه در رابطه‌ی با دولت و مانند اینها ‌- یک انگیزه‌ی تمام‌نشدنى پیدا خواهد کرد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما را موفّق بدارد. ما هم دعایتان میکنیم و از خدا میخواهیم که همه‌ی برادران عزیزى که در دولت مشغول خدمت هستند، از جمله شما برادران وابسته‌ی به وزارت کشور ‌- چه استانداران و چه بقیّه‌ی برادرانى که در وزارت هستند ‌- ‌ان‌شاءالله‌ مشمول توفیقات الهى و مشمول کمک الهى باشند و همه با هم بتوانیم جامعه و کشورى را بسازیم که حقیقتاً در چشم دیگران الگو باشد و این مشکلات مردم برطرف بشود. والسّلام‌علیکم‌ورحمةا‌لله‌وبرکاته
110
1368/10/28
بیانات در دیدار جمعى از مداحان اهل‌بیت (علیهم السّلام)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2252
در سالروز میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) (۱) ۲۰جمادی‌الثّانی۱۴۱۰ بسم الله الرّحمن الرّحیم خدا را شاکر و سپاسگزاریم که یک بار دیگر به ما توفیق داد و عمر داد تا این روز شریف را و این خاطره‌ی عظیم را در خدمت شما برادران عزیز، سخنوران و مدّاحان و خوانندگان مذهبیِ مادح اهل‌بیت (علیهم السّلام) باشیم و از نَفَس گرم شما و اشعار شما استفاده کنیم.(۲) البتّه امسال، جلسه‌ی ما مزیّن است به حضور برادرانی از سایر شهرها؛ مخصوصاً برادران مشهد که سابقه‌ی زیادی در این راه و در این کار و در این خدمت دارند و همچنین برادران قم.  اوّلاً مقام فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) در خور آن است که عقول برجسته‌ی انسانهای بزرگ در اصلی‌ترین رشته‌های تفکّرشان بیندیشند؛ و زبانهای فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین گویندگان و شعرا و سرایندگان، آن اندیشه‌ها را در قالب کلمات بیاورند؛ و سرشارترین ذوقها و جوشان‌ترین طبعهای فیّاض و سیّال هنرمندان و شاعران، آنها را به‌صورت شعر و سخنِ منظوم، با بهترین گویشها و حنجره‌ها بیان کنند. اگر این‌جور بشود، شاید ذهن بشرِ متوسّطِ امروز و ما کسانی که از معارف حقیقی الهی دوریم و در ذهنمان و در دلمان و در روحمان کشش نداریم که حقایق والا و متعالی را درک بکنیم، بتوانیم گوشه‌ای از فضایل و مدائح(۳) و مناقب(۴) و محامد(۵) این بزرگوار را بفهمیم و درک کنیم. وقتی انسان به روایاتی که مربوط به فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) است و از ائمّه (علیهم السّلام) صادر شده است مراجعه میکند، میبیند آن‌چنان زبان معصومین (علیهم السّلام) نسبت به این بزرگوار، زبان ستایش و خضوع و خشوع است که برای کسی که مقام والای فاطمه‌ی زهرا (علیها سلام) را ندانسته باشد، ممکن است مایه‌ی تعجّب بشود. از خود پیغمبر اکرم (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) که پدر و مربّی این مخدّره‌ی(۶) بزرگوار بود، تا امیرالمؤمنین که همسر او بود و تا فرزندان او و ائمّه (علیهم السّلام)، هر کدام راجع به زهرای اطهر جمله‌ای سخن گفته‌اند، آن را با زبان تعظیم و ستایش بیان کرده‌اند. و این نشان‌دهنده‌ی آن مقام والا و توصیف‌ناشدنی است. حقیقتاً برای ذهن قاصر ما، آن علوّ درجه‌ی معنوی و ملکوتیِ امّ الائمّة النّجباء (علیها سلام ا‌لله‌) قابل درک نیست و ما به قدر فهم خودمان ممکن است یک رشحه‌ای از رشحات(۷) را درک کنیم.  خب، حالا بیاییم سراغ اینکه [اگر] کسی ‌-شاعری یا گوینده‌ای یا خواننده‌ای- بخواهد درباره‌ی این بزرگوار حرفی بزند، شعری بگوید، سرودی ایراد کند، اِنشاد(۸) کند؛ شرایط این کار چیست؟ آن چیزی که امروز برای ما مهم است، این است. بنده چند سال است که در مثل امروزی با شما برادران می‌نشینیم، راجع به مدّاحی و شعرخوانی و سخنوری و توصیف اهل‌بیت (علیهم السّلام) حرف میزنیم. چیزهایی میگوییم و برادران می‌شنوید و تلقّی به قبول میکنید. نمیخواهیم آنچه را گفته‌ایم، دوباره و سه‌باره تکرار کنیم.  برادرانی که در این رشته هستند توجّه کنند که مسئله‌ی مدّاحی، مسئله‌ی مهمّی است. مدّاحی ‌-همچنان که قبلاً هم من عرض کرده‌ام به شما در همین جلسه- ادامه‌ی راه ستایشگران برجسته‌ی اهل‌بیت در دوران اختناق اموی و عبّاسی است. قضیّه، قضیّه‌ی شعرخوانیِ فقط نیست؛ مسئله، مسئله‌ی پراکندن مدایح و فضایل و حقایق است در قالبی که برای همه‌ی شنوندگان، قابل فهم و درک و در دل آنها دارای تأثیر است. مسئله‌ی شعرخوانی، این است. لذا شما ببینید در اطراف کشور اسلامیِ آن روز، از اقصای(۹) خراسان و سیستان که شیعه در اینجاها بود تا یمن و مصر ‌-کشورهای مغرب اسلامی- شیعیانی بودند که راجع به امیرالمؤمنین، راجع به ائمّه (علیهم السّلام) و راجع به فاطمه‌ی زهرا برای این و آن حرف میزدند، سخن میگفتند، حقایقی را بیان میکردند؛ [ولی] شما در بین کلمات ائمّه (علیهم السّلام) یا سیره‌ی آن بزرگواران، کمتر می‌بینید که یک نفر یا کسی را که دارای یک چنین خصوصیّتی است، مورد توجّه ویژه قرار داده باشند؛ مگر آن افراد بسیار برجسته مثل هشام‌بن‌حکم یا مؤمن‌الطّاق که اینها در بین رجال شیعه بی‌نظیر یا بسیار کم‌نظیر بودند ‌-که ائمّه (علیهم السّلام) امثال هشام و مؤمن‌الطّاق را ستایش میکردند، مورد توجّه و علاقه قرار میدادند- امّا آن کسانی که همین مدح را و همین بیان فضایل را به زبان شعر بیان میکردند، ولو آنچه میگفتند در حدّ اوج سخن هشام‌بن‌حکم هم نبود، ائمّه (علیهم السّلام) آنها را مورد توجّه و نوازش و احترام و تجلیل و تکریم قرار میدادند. علّت این چیست؟ شما ببینید امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) یا امام سجّاد (علیه السّلام) نسبت به فرزدق چه محبّتی را انجام داد؛ درحالی‌که فرزدق‌ -شاید بار دیگر هم من گفته باشم-(۱۰) جزو شعرای اهل‌بیت نیست؛ فرزدق یک شاعر درباریِ وابسته‌ی به دستگاه‌های قدرت و یک آدم معمولی است ‌-یک دیوان پُر، شعر دارد از همین حرفهایی که شعرای آن روز بر زبانشان جاری میکردند؛ همین مبتذلاتی که شاعر آن روزگار آنها را داشت- لکن چون یک بار وجدان او بیدار شد و در مقابل قدرت، حق را بیان کرد، آن هم به زبان شعر، شما ببینید که امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) چه محبّتی نسبت به او انجام میدهند؛ یا بقیّه‌ی شعرائی که مربوط به اهل‌بیت بودند؛ مثل کُمِیت، مثل دِعبِل، مثل سیّد حِمیری و بقیّه‌ی کسانی که جزو شعرای اهل‌بیت محسوب میشدند و علاقه‌مند به اهل‌بیت بودند. خیلی از اینها شعرائی هستند که اگرچه نسبت به اهل‌بیت علاقه هم دارند، امّا شعرشان همه درباره‌ی اهل‌بیت نیست؛ یعنی شما دیوان دِعبِل خُزاعی را که نگاه کنید، این‌جور نیست که از اوّل تا آخر مدح اهل‌بیت را گفته [باشد]؛ نه، دِعبِل یک شاعر است؛ ولی شعر او شعر سیاسی است؛ شعری است در جهت افکار و عقاید اهل‌بیت (علیهم السّلام) و در جهت محبّت آنها؛ و او جزو پیوستگان به اهل‌بیت است؛ [این یعنی] ولایت؛ ولایت یعنی پیوستن، وصل شدن، جزو پیوستگان و موالیان اهل‌بیت (علیهم السّلام) [قرار گرفتن]. ببینید این دِعبِل و همین‌طور کُمِیت و دیگران، چقدر در دنیای تشیّع و در زبان ائمّه (علیهم السّلام) مورد احترام و تجلیلند! علّتش چیست؟ آن چیزی که جناب دِعبِل خُزاعی در قصیده‌ی «مدارس آیات خلت من تلاوة» بیان کرده،(۱۱) یا آن چیزی که کُمِیت‌بن‌زید اسدی در قصاید سبعه ‌-قصاید «هاشمیّات»- بیان کرده،(۱۲) یا آن حرفهایی که سیّد حِمیَری (رضوان ا‌لله‌ علیه) در اشعار خودش ذکر کرده، بیش از حرفهایی که بقیّه‌ی شیعه میگفتند و برای هم بیان میکردند که نیست؛ امّا این سخن در نظر ائمّه (علیهم السّلام) یک ارزش بیشتری پیدا میکند. چرا؟ چون شعر است. به این توجّه کنند آقایان. مگر شعر چه خصوصیّتی دارد؟ چون تأثیر شعر در ذهن مخاطب بیشتر است. گاهی یک شاعر، یک بیت شعر یا یک مصرع شعر میگوید که از چند ساعت حرف زدن یک سخنور توانا گویاتر است؛ [چون] یک بیت شعر، یک مصراع شعر در ذهنها میماند، مردم آن را میفهمند، آن را تکرار میکنند و اصلاً ماندگار میشود. و گاهی می‌بینید یک شعر آن‌قدر برای حفظ یک بنای اعتقادی یا بنای عاطفی اهمّیّت دارد که چندین کتاب آن‌قدر اهمّیّت ندارد. همین اشعار محتشم را ‌-که جزو اشعار قدیمی مرثیه و مصیبت است این دوازده بند معروف محتشم-(۱۳) شما ببینید. با اینکه مطالبی که در این ترکیب‌بند محتشم هست، چیزی نیست که امثال آن و شبیه این مطالب را ‌-که غالباً هم چیزهای ذوقی است- در کتابها نیاورده باشند: گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا  آن‌چنان تصویر میکند حادثه‌ی کربلا را برای مخاطب که این مفاهیم با همه‌ی بار اعتقادی و عاطفی و انسانی و سیاسی و فکری و هرچه دارد، در اعماق جان مستمع نفوذ میکند. اهمّیّتش این است. باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه فغان و چه ماتم است  ببینید، اصلاً با یک هنر، با یک ذوق، با ارائه‌ی سخن به شکل خاصّی، دل را متوجّه میکند. این شعر است. اهمّیّت شعر این است. این هم رفتار ائمّه (علیهم السّلام) که دعوت شعری را تقویت میکردند. فقط هم ائمّه نبودند؛ نقطه‌ی مقابلشان هم همین‌جور بودند. یعنی همین خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس برای پیشرفت کار خودشان محتاج شعر بودند و پولهای گزافی میدادند به شعرا که برایشان شعر بگویند. شعرا هم میگفتند! پول بود، رشوه بود؛ حتّی گاهی اوقات بعضی از شعرای متمایل به اهل‌بیت، برای آنها هم یک شعری میگفتند برای اینکه یک پولی بگیرند! امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) در مجلسی نشسته بودند، «کثَیّر عَزّة» ‌-که یکی از شعرای معروف عرب است و متمایل به اهل‌بیت بود- هم در جلسه بود. حضرت رو کردند به او گفتند که «اِمتَدَحتَ عَبدَالمَلِک؟»(۱۴) تو مدح عبدالملک را گفتی؟ ملامتش کردند. درصدد عذر آوردن برآمد. گفت که من چیزی در ستایش عبدالملک به او نگفتم؛ نگفتم تو امام‌الهدیٰ هستی، نگفتم تو چه هستی. حضرت تبسّمی کردند و چیزی نگفتند. در این بین، کُمِیت از آن طرف مجلس بلند شد، آن قصیده‌ی معروف خودش را در مدح اهل‌بیت (علیهم السّلام) بنا کرد خواندن: من لقلب متیّم مستهام غیر ما صبوة و لا احلام(۱۵)  خلفا هم دنبال شعر بودند. به شاعر پول میدادند برای اینکه مثلاً در مدح بنی‌امیّه یا در مدح بنی‌عبّاس و در باب اینکه اینها بر حقّند، اینها شعر بگویند؛ الان هم همین کار را میکنند؛ الان هم سیاستهای جهانی و صاحبان زر و زور و دستگاه‌های تبلیغاتی عالَم، پول میدهند به شاعر، به نویسنده، به نمایش‌نامه‌نویس، به سلمان‌رشدی‌ها میگویند به ابتذال بکشید، میگویند اسلام را قدح(۱۶) کنید، اهل‌بیت را مورد مذمّت قرار بدهید، شیعه را خراب کنید. ده‌ها نویسنده‌ی مزدور قلم‌به‌مزد الان در دنیا هستند که صاحب ذوق و هنر هم هستند، از این پولهای بی‌حسابِ دلارهای نفتی میگیرند و کتاب مینویسند. بنده یک بُرّی(۱۷) کتاب ‌-به قول مشهدی‌ها- دارم از همین کتابهایی که اینها نوشته‌اند علیه اسلام و تشیّع و امام و جمهوری اسلامی و ماها و مانند اینها. تبلیغات است؛ تبلیغات با شیوه‌های خوب، [امّا با] محتواهای بد. ببینید قضیّه چقدر اهمّیّت دارد.  حالا اگر یک مدّاحی از شما آقایان مدّاحها، بتواند یک شعر خوب را ‌-که این شرط اوّلش است، شعرِ خوب؛ اگر شعرِ خوب نبود، همه‌ی این فضایلی که بنده ذکر کردم که اثر میگذارد در دلها، هیچکدام نخواهد بود؛ این را بدانید- که دارای محتوای خوب، الفاظ زیبا و مضمونی که مورد نیاز است، با صدای خوبی بخواند، شما ببینید چقدر خدمت بزرگی است. بسم‌ا‌لله‌! این گوی و این میدان. آن کسانی که این خصوصیّات را داشته باشند، اگر یک قصیده بخوانند در آنجایی که باید، با زبانی که باید، با قالب و محتوایی که باید، با حنجره‌ای که باید ‌-البتّه این حنجره، مسئله‌ی مستحبّی و نافله‌اش است، فریضه‌اش همان شعر است؛ البتّه اگر با صدای خوش همراه شد، تأثیرش مضاعف میشود، امّا در استخوان‌بندی این کار، صدای خوش دخالتی ندارد؛ اگر صدای خوش بود، ارزشش میشود دو برابر- ببینید چقدر ارزش دارد! یقیناً [اگر] یک قصیده‌ای را یک کسی این‌جوری بخواند، از یک سخنرانی یک‌ساعته‌ی یک آدم دانشمند، ارزشش بیشتر است.این که ما مرتّب به برادرها عرض کردیم در این دیدارها که بروید اشعار قویّ فارسی را در کتابهای گوناگون پیدا کنید و آنهایی را که مناسب است برای تفهیم مفاهیم اسلامی و عقاید اسلامی یا اخلاق اسلامی یا بینش سیاسی یا هر آنچه امروز جامعه‌ی اسلامی به آن نیاز دارد برگزینید و بیایید در محافل بخوانید، برای این است؛ برای اینکه آن‌وقت شما یک کمِیت یا یک دِعبِل خواهید بود. البتّه چه چیزی باید در این اشعار باشد؟ همان‌طور که عرض کردیم، یکی از چیزهایی که باید باشد عبارت است از مفاهیم بلند اسلامی؛ مثلاً در باب توحید یا در باب نبوّت. و بهترین اشعار قدما در باب توحید و نبوّت، همین مدایحی است که شعرای بزرگ ما در مقدّمه‌ی دیوانهایشان، در مقدّمه‌ی مثنوی‌هایشان ذکر کرده‌اند و گفته‌اند؛ این اشعار شعرای برجسته، که مضامین قوی و حقیقتاً روشنگر [دارد] که انسان [میتواند] پیغمبر را، یا امام را، یا فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) را با مضمون این اشعار بشناسد. نمیگویم درست بشناسد ‌-چون ماها که نمیتوانیم آن بزرگوارها را درست بشناسیم- در همان حدّی که ممکن است. مثلاً وقتی شعری راجع به امیرالمؤمنین خوانده میشود، هم مقام معنوی علی ‌-که ما از آن خبر کمی داریم و قسمت پنهان از ذهن و فکر و دل ما آدمهای پایین و متوسّط است- هم عبادت امیرالمؤمنین، هم مظلومیّت امیرالمؤمنین، هم حکومت امیرالمؤمنین، هم عدل او، هم ضعیف‌پروری او، هم دشمن‌ستیزی او، هم جهاد او، همه را با هم [داشته باشد]. این حرفها را ما یک روزی ‌-پانزده سال پیش، بیست سال پیش- میزدیم، خیلی‌ها این حرفها را می‌شنفتند؛ [امّا] نمیفهمیدند که ما چه داریم میگوییم. میگفتیم فقط نروید در خال و خطّ خیالیِ چهره‌ی ائمّه (علیهم السّلام)؛ آخر گاهی اوقات از این شعرها بود؛ زلف امام را، ابروی امام را، چشم امام را، عارض(۱۸) امام را تعریف میکردند؛ اینها تعریف نیست. ابروی امیرالمؤمنین (صلوات ا‌لله‌ علیه) کمانی باشد یا کمانی نباشد، مگر در شخصیّت او چقدر اثر میگذارد؟ زلف او افشان باشد یا افشان نباشد، مگر چقدر اثر میگذارد که بیاییم در قصیده‌ای که میخواهیم راجع به امیرالمؤمنین بگوییم، از زلف امیرالمؤمنین بگوییم؟ [ولی] میگفتند و میخواندند؛ حالاها به نظرم کم شده. ‌ان‌شاءالله‌ که الان این چیزها نباشد. وقتی میگفتیم چرا اینها را میگویید، تعجّب میکردند؛ [میگفتند] پس چه بگوییم؟ میگفتیم از مسائل زندگی بگویید، از زندگی علی بگویید، از برجستگی‌های عملی او بگویید؛ [امّا مسئله] برایشان روشن نبود؛ امّا امروز چه؟ امروز برای همه روشن است.  زندگی امیرالمؤمنین یعنی زهد او در عین حکومت. [آیا] این چیز کمی است؟ که یک نفری حاکم باشد، تمام ازمّه‌ی(۱۹) قدرت در کف اقتدار او باشد ‌-بیت‌المال دست او است، قدرت دست او است، شمشیر دست او است، نفوذ کلمه دست او است- امّا زندگی شخصی او آن‌چنان باشد که خود او به [یکی از] یاران نزدیکش ‌-عثمان‌بن‌حنیف- بگوید که شماها نمیتوانید این‌جور و این‌قدر سخت زندگی کنید؛ اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلیٰ ذٰلِک.(۲۰) یا غذای او جوری باشد که راوی ‌-از اصحاب امیرالمؤمنین- به قنبر، خادم آن حضرت، بگوید که چرا این غذا را، این نان جوینِ سختِ خشک را به این پیرمرد ‌-علی پیرمرد شده بود دیگر؛ مرد شصت‌ساله- میدهی؟ قنبر در جواب گفت من این کار را نمیکنم، خودِ او میکند؛ او است که این نان را ‌-یا آرد جو را- داخل کیسه‌ای میگذارد، درِ کیسه را میبندد، گاهی هم مُهر میکند که کسی باز نکند، شکری را، یا روغنی را، یا قاتقی(۲۱) را با آن مخلوط نکند. اَلا وَ اِنَّ اِمامَکُم قَدِ اکتَفیٰ مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیه.(۲۲) این، زندگی او است. خب، این را بیان کنید. این را بیان کنیم تا مقایسه بشود بین امیرالمؤمنین و خُصوم(۲۳) امیرالمؤمنین در تاریخ و امروز. آن کسانی که امروز در دنیا داعیه‌ی حمایت از مظلومان و مستضعفان و ملّتها و آزادی و حقوق بشر و مانند اینها را دارند، چه‌جوری زندگی میکنند؟ آیا در جوامع آنها فقیر نیست؛ مستمند نیست؛ سر گرسنه بر بالین نهاده نیست؟ اینها را بگویید؛ اینها را بیان کنید. امروز شما خوب میتوانید اینها را تصویر کنید؛ [اوّل برای] خودتان تصوّر کنید و بعد برای دیگران تصویر کنید. مثلاً جهاد امیرالمؤمنین را؛ که از اوّلی که او خودش را به‌عنوان یک انسان درک کرد ‌-از دوران کودکی؛ از یازده سالگی یا سیزده سالگی- تا آخر عمر با دشمنان خدا مشغول مبارزه بود، در این راه هم جان داد؛ این خیلی چیز مهمّی است. این را یک شاعر چقدر خوب میتواند بیان کند و یک گوینده چقدر خوب میتواند این را در ذهنهای مردم ‌-تا آن اعماق دل- نفوذ بدهد. شما پیوند عاطفی مردم با ائمّه (علیهم السّلام) را حفظ کنید.  یک بخش [دیگر] هم مسائل اخلاقی است. یک بار من اینجا به‌مناسبتْ عرض کردم که از بعضی از این غزلیّات ‌-مثلاً از صائب- که درباره‌ی مسائل اخلاقی است [استفاده کنید]؛ به نظرم نمونه‌هایش را هم آن‌وقت برایتان عرض کردم که چه‌جور چیزهایی.(۲۴) این اهمّیّت و ارزش کار را نشان میدهد؛ شاعری که بگوید و مدّاح و خواننده‌ای که آن را بخواند. خب این را ‌ان‌شاءالله‌ برادرها همّت کنند.  بحمدا‌لله‌ ما امروز خوانندگانِ خوب داریم ‌-خدا را شکر- که صاحبِ فکر، صاحبِ نظر سیاسی، صاحبِ انگیزه‌اند. در اشعارتان، در خواندن‌هایتان که در بعضی از مناسبت‌ها می‌شنویم، مشاهده میکنیم که واقعاً چیزهای خوبی پیدا میشود؛ امّا توجّه کنید که نسبت به شعر سخت‌گیری کنید. حالا این جلسه، جلسه‌ی مناسبی نیست برای اینکه من بنشینم بگویم کدام بیت اگر چه‌جوری بود بهتر بود یا چه اشکالی داشت؛ امّا این کار را در مجامع ادبی باید بکنند. یعنی آن شعری را که شما خودتان سروده‌اید و ممکن است خوب هم باشد ‌-قضاوت کلّی نمیکنم- در یک مجمع ادبی بگذارید وسط و جایزه بدهید به هر کسی که این شعر را نقد کند و یک اشکال به‌جایی بر این شعر وارد کند، تا قوی بشود. یا از اشعار خوبی که دیگران دارند یا از اشعار خوبِ خودتان استفاده کنید. سعی کنید سطح همه‌ی شعرها را این‌جور بیاورید بالا. و خب گویندگانی هم هستند ‌-امروز هم بحمدا‌لله‌ بودند- که انصافاً بعضی اشعاری را خواندند که واقعاً اشعار بسیار خوبی هم بود. و این چیز بسیار باارزشی است.  البتّه باید بتدریج جوری بشود که این سِمت مدّاحی ‌-که واقعاً یک منصب است- و این منصب مدّاحی، یک حدود و ثغوری(۲۵) هم پیدا کند. مدّاحی اهل‌بیت خیلی بالا است؛ هم مقام بالایی دارد، هم تأثیر زیادی در جامعه و ذهن مردم دارد. [باید] یک حدودی پیدا کند؛ بدانید چه کسی مدّاح است، مقدّمات کار مدّاحی او چیست، چقدر شعر میداند، چقدر حفظ است، چقدر میتواند بخواند؛ این خصوصیّات را یک مرکزی [تشخیص بدهد]؛ یا از این مراکز مرسوم یا خود شماها؛ به یک کیفیّتی فکرش را بکنید. این چیزی است که دنیای امروز و نیازهای جامعه‌ی امروز غیر از این را برنمیتابد، غیر از این را قبول نمیکند؛ باید این‌جور باشد، بایستی آن کسانی که این منصب را رسماً به عهده میگیرند و لباس مقدّس ستایش اهل‌بیت (علیهم السّلام) را بر تن میکنند و مردم اینها را به این عنوان می‌شناسند، یک خصوصیّاتی داشته باشند، یک مرکزی باشد که اینها را با این خصوصیّات تشخیص بدهد و صحّه بگذارد. امیدواریم که خدای متعال به شماها توفیق بدهد.
111
1368/10/26
بیانات در دیدار و عمامه‌گذارى جمعى از طلّاب به‌مناسبت میلاد حضرت فاطمه‌ زهرا (سلام ا‌لله‌ ع
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2249
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱) خب، خداوند ‌ان‌شاءالله‌ مبارک کند شروع مرحله‌ی جدید زندگى شماها را. هر چند که ورود در رشته‌ی تحصیل علوم دینى و طلبه شدن، یک مرحله‌ی سرنوشت‌ساز و مهمّى محسوب میشود و طلبه‌ی با عمامه و بی‌عمامه، هر دو جورش را داریم، لکن نفْس تلبّس به لباس روحانیّت و اهل علم دینى و گذاشتن عمامه هم خودش یک مرحله‌اى است و بسیار حائز اهمّیّت است؛ تا شما عمامه سرتان نیست، مردم یک جور از شما توقّع دارند؛ وقتى عمامه سر گذاشتید، این توقّع جور دیگرى خواهد شد.این لباس هزار سال است که لباس علم است. نمیگوییم فقط علما این لباس را داشتند؛ نه، زىّ(۲) اهل علم، هزار سال است که در روحانیّت شیعه ‌- از زمان شیخ مفید و شیخ طوسى تا حالا ‌- محور و مرکز امید مردم براى امورى بوده؛ یکى از آنها عبارت است از تبیین مسائل دینى؛ یعنى مردم در طول این هزار سال همواره از علماى دین توقّع داشتند که برایشان مسائل اسلامى را تبیین کنند. یکى از چیزهایى که مردم امید داشتند و انتظار داشتند این بوده که خود اینها عامل‌ترین باشند به آن چیزهایى که میدانند و به مردم یاد میدهند؛ یعنى ما چیزى را که به مردم میگوییم، خودمان بایستى عمل کرده باشیم؛ این انتظار مردم است. حالا من آن چیزهایى را که در واقع تکالیف الهى است و انتظارات اصل دین از ما است، بیان نمیکنم؛ انتظار مردم این است. ما فقط به مردم نمیگوییم نماز بخوانید، روزه بگیرید؛ ما به مردم میگوییم که تقوا داشته باشید، ورع داشته باشید، زهد داشته باشید، دلبستگى به مال دنیا نداشته باشید، دلبستگى به مقام نداشته باشید، هدفتان در همه‌ی امور خدا باشد؛ پیام دین که به‌وسیله‌ی ماها و به‌وسیله‌ی شماها ‌- یعنى همه‌ی روحانیّون ‌- به مردم داده میشود، اینها است. [پس] خود ما بایستى عامل‌ترین به این باشیم. این هم انتظار دوّم مردم. انتظار دیگرى که همواره در طول تاریخ، مردم از ماها داشته‌اند این بوده که ما حر و آزاد باشیم؛ یعنى قدرتها و رودربایستی‌ها و تحمیل‌ها و مانند اینها، ما را اسیر خودشان نکنند. این در روحانیّت شیعه یک اصل است. البتّه روحانیّتِ دیگر برادرانِ مسلمانِ ما هم از جهت آن دو چیز اوّل با ما شریکند؛ لکن در آنها این انتظار نبوده؛ مردمشان آنها را تابعى از قدرت و حکومت میدانستند ‌- آن قدرت هر کسى میخواهد باشد ‌- لکن در شیعه نه؛ مردم از علماى دین همیشه انتظار داشته‌اند که آنها زیر چتر و شعاع نفوذ قدرتهاى مادّى و دنیایى و نابحق قرار نگیرند و از طبقه‌ی مظلوم و مستضعفین و طبقات پایین جامعه حمایت بکنند؛ غالباً هم علماى دین ‌- مثل خود شماها ‌- از همین طبقات بوده‌اند؛ الّا ما شذّ و ندر.(۳) غالباً کسانى که در کسوت علم هستند، منشأ خانوادگی‌شان، یک منشأ اعیانى و اشرافى و خانى نیست. مواردى بوده امّا خیلى کم بوده. البتّه آن موارد کم هم مردمان بزرگ و خوبى بوده‌اند ‌- نه اینکه بخواهیم قدحى(۴) در آنها بکنیم ‌- شخصیّت‌هاى برجسته و بزرگى بوده‌اند؛ لکن اغلب این بوده و لذا توقّع مردم هم از ما همیشه این بوده. علماى دین هم غالباً به این وظیفه در طول تاریخ عمل کرده‌اند؛ در هر جا بودند تابع ظلم نشدند، تابع قدرتها نشدند؛ شما از یک دِه بگیرید و کدخداى فرضاً ظالمِ آن، تا سطح کشور و تا سطح جهان. امروز مسئله براى ما، مسئله‌ی جهان است؛ دیگر مسئله‌ی کشور نیست. بحمدا‌لله‌ کشور با یک حکومت مردمى و الهى اداره میشود؛ یعنى آنهایى که دارند اداره میکنند مثل خود شماها هستند؛ روستایی‌زاده و مردمان مستضعف و طبقات پایین و مانند اینها هستند که بحمدا‌لله‌ امور کشور و اداره‌ی امور مردم هم دست آنها است؛ لکن در سطح جهان این انتظار از روحانیّون وجود دارد. شما آقایانى که این عمامه را سرتان گذاشتید، این از لحاظ مادّى و فیزیکى چند سیر بیشتر جرم و ثقل ندارد ‌- البتّه الان من دست میزدم، بعضى از عمامه‌ها خیلى سفت و وزن‌دار بود امّا بعضی‌ها هم نه ‌- خود عمامه چند متر پارچه است که اگر روى ترازو بگذاریم، چند سیرى بیشتر نمیشود؛ امّا ثقل معنوى این عمامه خیلى زیاد است؛ حقیقتاً یک گردنِ کلفت و قوىّ معنوى لازم دارد که بتواند زیر آن تاب بیاورد. بعضى از گردنها زیر بار عمامه میشکند؛ بعضى هم اصلاً آن‌قدر تخدیر(۵) میشود که آن بار را احساس نمیکند؛ اینها درست نیست. بایستى ما واقعاً از لحاظ معنوى خودمان را قوى کنیم. بنیه‌ی قوى لازم دارد؛ بنیه‌ی معنوى قوى لازم دارد. ‌ان‌شاءالله‌ که موفّق باشید. آقایان! درستان را خوب بخوانید تا عالم بشوید تا بتوانید جواب نیازهاى مردم را بدهید؛ عالم باشید تا آن‌وقت مفید باشید؛ وَالّا مفید نخواهید بود. در کنار درس، از اوضاع عالم، از اوضاع کشور، از مسائل سیاسى مطّلع باشید؛ که اگر بی‌اطّلاع باشید، به درد پاسخگویى به نیازهاى مردم نخواهید خورد؛ این را روراست بهتان بگویم. باید بدانید در مملکت چه میگذرد، در دنیا چه میگذرد، نیازهاى مردم چیست. و بعد هم «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَیهِ اَن یَبدَاَ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه»؛(۶) خودمان، خودمان را بایستى دانه‌دانه تأدیب و تربیت کنیم تا ‌ان‌شاءالله‌ مفید باشیم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
112
1368/10/26
بیانات در دیدار جمعى از بانوان پزشک به‌مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2250
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  اوّلاً خیلى متشکّرم از خانمها که از نقاط مختلف ‌- چه از شهرهاى مختلف، چه از دانشگاه‌هاى مختلف ‌- اجتماع کردید و تشریف آوردید اینجا تا مجموعه‌ی خانمهاى عالِم و متخصّص را که بحمدا‌لله‌ حظّ وافرى از اعتقاد و عمل و ایمان دینى دارند، به‌عنوان یک مظهر از مظاهر سازندگى اسلامى، نشان بدهید به هر کسى که میبیند و مطّلع میشود. و همین‌طور از اظهاراتتان و بیاناتتان هم متشکّرم. تحلیلتان نسبت به مسائل دنیاى امروز، تحلیل درستى است و هر آنچه بر چنین بینشى و تحلیلى مترتّب بشود، نوید برکت و پیشرفت را با خود خواهد داشت. من در یک جمله باید عرض بکنم که ما ‌- کسانى که امروز به نام اسلام سخن میگوییم و رسالت اسلام را رسالت برتر می‌بینیم ‌- به وجود خانمهایى مثل شماها افتخار میکنیم؛ و این از آنجا است که هر تبلیغى و هر ادّعائى هرگاه به مرحله‌ی عمل و تحقّق نزدیک شد، ارزش واقعى خودش را خواهد یافت.  و ما در مورد مسئله‌ی زن از یک سو، و مسئله‌ی دانش و تخصّص از سوى دیگر، و مسئله‌ی خدمت به بشریّت و افراد بشر هم از سوى دیگر، ادّعاهایى داریم به نام اسلام؛ ادّعاهاى ما در چهارچوب اسلام است. ما در مسئله‌ی زن معتقدیم که زنان در هر جامعه‌ی سالم بشرى قادرند و میباید فرصت پیدا کنند که هر نفرى در حدّ سهم یک نفر، تلاش و مسابقه‌ی خودش را در کار پیشرفتهاى علمى و اجتماعى و سازندگى و اداره‌ی این جهان به عهده بگیرد؛ و از این جهت، میان زن و مرد هیچ تفاوتى نیست. هدف از آفرینش هر فرد انسان عبارت است از همان هدف از آفرینش بشریّت، یعنى رسیدن به کمال بشرى و بهره بردن از بیشترین فضایلى که یک انسان و یک فرد بشر میتواند به آن فضایل آراسته بشود. و فرقى بین زن و مرد نیست. نشانه‌ی آن هم فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) در درجه‌ی اوّل و دیگر زنان بزرگ تاریخ در درجه‌ی بعد از ایشان است. یعنى فاطمه‌ی زهرا در قلّه‌ی بشریّت قرار دارد و کسى از او بالاتر نیست؛ و می‌بینیم که این بزرگوار به‌عنوان یک بانوى مسلمان، این فرصت را و این قدرت را یافت که خودش را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نیست. و بخصوص شاید از همین جهت هم هست که خداى متعال در قرآن کریم آن‌وقتى که راجع به نمونه‌ی انسانهاى خوب و نمونه‌ی انسانهاى بد مثال میزند، مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب میکند. در یک مورد همسر فرعون را و در مورد دیگر، همسر نوح را و [همسر] لوط را مثال میزند. وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ ءامَنُوا امرَاَتَ فِرعَون؛(۲) و در مقابل هم در مورد انسان بد و نگونسار و کج‌رفتار، انسانى که در جهت غلط حرکت میکند، مثال میزند به زن نوح و [زن] لوط.(۳) خب جاى سؤال است که مرد هم بود؛ یکى را از مرد و یکى را از زن مثال میزد. نه، در همه‌ی قرآن وقتی‌که میگوید «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ ءامَنوا» یا «کَفَروا»، در هر دو مورد از زن مثال میزند. آیا این به معناى این نیست که ما باید از دیدگاه اسلام، پاسخى بدهیم به برداشت غلطِ متأسّفانه مستمرّ در تاریخ بشریّت نسبت به جایگاه زن؟  و اسلام میخواهد بِایستد و این برداشت و روش غلط و فهم غلط از مسئله‌ی زن را ‌- که در طول تاریخ هم وجود داشته ‌- [اصلاح کند]. من تعجّب میکنم ‌- جز استثناها ‌- چرا این‌جور بوده؟ چرا بشریّت همواره درباره‌ی مسئله زن و مرد، کج فکر کرده؟ [اسلام] میخواهد در مقابل این بِایستد. شما از تعلیمات انبیا که بگذرید، در همه‌ی برداشت‌هاى بشرى و در همه‌ی تحلیل‌هایى که بشر و تفکّرات بشرى داشتند، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطى است. حتّى در تمدّنهاى خیلى بلندپایه‌ی دنیاى باستان ‌- مثل تمدّن روم یا ایران ‌- که شما نگاه کنید، می‌بینید که برداشت از زن، یک برداشت غلط است؛ که من دیگر نمیخواهم جزئیّات و تفاصیل را بیان کنم و خودتان لابد میدانید و میتوانید هم مراجعه کنید.امروز هم وضع دنیا همین‌جور است؛ امروز هم ‌- علی‌رغم همه‌ی این جنجالها و هیاهوهایى که در زمینه‌ی مسئله‌ی زن وجود دارد و ادّعاى اروپا در حمایت از زن و موضع انسانى زن ‌- متأسّفانه همان برداشت غلط وجود دارد. اروپایی‌ها دیر آمدند وارد میدان شدند، یعنى دیرتر از کشورهاى اسلامى و کشورهاى غیراروپایى نسبت به مسئله‌ی زن تنبّه پیدا کردند و خیلى دیر فهمیدند مسئله را ‌- چون میدانید تا دهه‌هاى دوّم این قرن در هیچ جاى اروپا هیچ زنى حقّ رأى دادن نداشت، حقّ صرف کردن مال خودش را نداشت؛ [حتّى] آنجاهایى که دموکراسى هم بود؛ از دهه‌ی دوّم، یعنى از سالهاى ۱۹۱۶ یا ۱۹۱۸ به بعد،(۴) یواش‌یواش در کشورهاى اروپایى شروع شده که به زن حق بدهند براى اِعمالِ نظر، براى تصرّف در سرمایه‌ی خودش، براى حقوق اجتماعى متساوى با مرد ‌- چون خیلى دیر از خواب پا شدند، مثل اینکه میخواهند این عقب‌افتادگى از لحاظ زمان را با جنجالهاى دروغى جبران کنند، پُر کنند. البتّه بله، خانمهایى که ملکه میشدند یا خانمهایى که اشرافى بودند، در تاریخ اروپا وجود داشتند؛ امّا حکم یک زن و زنان یک فامیل یا یک تیره یا یک طبقه، غیر از مسئله‌ی زن است. این تبعیض‌ها همیشه بوده. بله، خانمهایى هم بوده‌اند که در سطوح بالا قرار میگرفتند و مثلاً ملکه‌ی یک کشورى میشدند، این امتیاز از طریق خانواده و میراث و این چیزها به آنها داده میشده؛ امّا برخلاف دیدگاه‌هاى ادیان ‌- ادیانى که سالم و دست‌نخورده‌ی آنها اسلام است و دیگر ادیان هم یقیناً همین‌جور ‌- زن در جامعه به‌عنوان زن، به‌هیچوجه از حقوقى برخوردار نبوده. پس ببینید امروز هم که دنیاى تمدّن غرب میخواهد آن عقب‌افتادگىِ بسیار ملامت‌برانگیز خودش در مورد مسئله‌ی زن را جبران کند، جور دیگرى جبران میکند؛ یعنى باز هم به یک شکل دیگرى دارد این قضیّه را دنبال میکند که آن شکل، به نظر من ‌- آن‌جور که من تصوّر میکنم ‌- این است که اینها جانب مفاهیم انسانى را در مورد زن، تحت‌الشّعاع مسائل دیگر قرار میدهند؛ تحت‌الشّعاع مسائل تبلیغاتى، مسائل سیاسى، مسائل اقتصادى. کمااینکه از اوّل هم همین‌جور بوده؛ در اروپا از اوّلى هم که به زنان حقوقى داده شد، غالباً بر همین مبانى غلط استوار بوده. من وقتی‌که نگاه میکنم در صحنه‌ی تفکّرات عالم و بینش اسلام را مشاهده میکنم، بروشنى درمی‌یابم که آن‌وقتى جامعه‌ی بشرى خواهد توانست نسبت به مسئله‌ی زن و رابطه‌ی زن و مرد، سلامت و کمال مطلوب خودش را پیدا بکند که دیدگاه‌هاى اسلام را بدون کم و زیاد و بدون افراط و تفریط درک کند و کوشش کند آنها را ارائه کند. این ادّعاى ما است نسبت به مسئله‌ی زن در عالم. و ما آن چیزى را که در تمدّنهاى مادّىِ امروز نسبت به زن عمل میشود و وجود دارد، به‌هیچوجه قبول نداریم و آن را به صرفه و صلاح زن و صرفه و صلاح کلّ جامعه نمیشماریم. اسلام میخواهد که رشد فکرى و علمى و اجتماعى و سیاسى و ‌- بالاتر از همه ‌- فضیلتى و معنوىِ زنان به حدّ اعلىٰ برسد و وجودشان براى جامعه‌ی بشرى و خانواده‌ی بشرى به‌عنوان یک عضو، حدّ اعلاى فایده و ثمره را داشته باشد. و همه‌ی تعالیم اسلام، از جمله مسئله‌ی حجاب، بر این اساس است. مسئله‌ی حجاب به معناى منزوى کردن زن نیست. اگر کسى چنین برداشتى از حجاب داشته باشد، برداشتى است کاملاً غلط و انحرافى. مسئله‌ی حجاب به معناى جلوگیرى از اختلاط و آمیزش بی‌قیدوشرط زن و مرد در جامعه است؛ که این [اختلاط] به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد ‌- هر دو؛ بخصوص به ضرر زن ‌- است. و حجاب به‌هیچوجه مزاحم و مانع از فعّالیّتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى هم نیست؛ دلیل عینى آن هم شماها هستید. شاید یک عدّه‌اى تعجّب میکردند، شاید هنوز هم تعجّب کنند از اینکه یک خانمى در سطح بالاى علمى، در هر رشته‌اى ‌- حالا شماها بحمدا‌لله‌ در رشته‌ی پزشکى این سطح بالا را پیدا کرده‌اید ‌- وجود داشته باشد که خودش را با تعالیم اسلامى و از جمله با مسئله‌ی حجاب منطبق کند؛ این براى بعضى باورنکردنى بود و نمیتوانستند تصوّرش را بکنند. میگذریم از برخوردهاى لوده و هرزه‌ی کسانى که حجاب را مسخره میکردند ‌- در دوران رژیم طاغوت، افراد معدودى از خانمها و دخترخانم‌ها در دانشگاه‌ها حجاب داشتند که مورد تمسخر و استهزا بودند ‌- که آن قابل این نیست که کسى بخواهد با آن برخورد کند؛ این یک برخورد غیرانسانىِ جلف و غلطى است که انسان چیزى را که خودش قبول ندارد، به لجن بکشاند و به باد استهزا بگیرد ‌- کارى که امروز رسانه‌هاى غربى دارند عیناً همین کار را میکنند، کار اَجلاف(۵) را انجام میدهند؛ آنکه اصلاً محلّ بحث نیست ‌- امّا آن کسانى که اهل این جلافتها(۶) هم نبودند، اهل فکر و منطق و بمیزان گفتن و بمیزان اندیشیدن و اهل این چیزها بودند، آنها هم باور نمیکردند که ممکن باشد یک خانمى مقیّد باشد به مسائل اسلامى ‌- از جمله به مسئله‌ی حجاب ‌- و بتواند مدارج علمى را طى کند و بشود عالم؛ همچنان که باور نمیکردند چنین کسى بتواند در زمینه‌ی مسائل سیاسى و اجتماعى کسى بشود؛ کمااینکه فکر نمیکردند که بتواند یک عنصر فعّال انقلابى باشد. انقلاب ما همه‌ی این تصوّرات باطل را تخطئه(۷) کرد و دیدیم که خانمها در انقلاب، سربازان خطّ مقدّم انقلاب بودند؛ و این به معناى واقعى کلمه است؛ این را من به‌عنوان یک مبالغه نمیگویم. ما در جریان انقلاب مشاهده کردیم و شاهد بودیم که زن در کشور ما شد سرباز خطّ مقدّم انقلاب. اگر زنها با انقلاب سازگار نبودند و این انقلاب را نمیپذیرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئنّاً این انقلاب واقع نمیشد؛ من به این معنا اعتقاد دارم. اگر آنها نبودند، اوّلاً نیمى از گروه انقلابیّون، مستقیم در میدان نبودند؛ ثانیاً به‌طور غیرمستقیم اثر میگذاشتند روى فرزندانشان، روى شوهرهایشان، روى برادرهایشان و روى محیط خانه ‌- که زن در محیط خانه، داراى تأثیر فرهنگى زیادى است ‌- و بکلّى این کار انجام نمیگرفت. این حضور آنها بود که توانست ستون فقرات دشمن را بشکند و مبارزه را به معناى واقعى کلمه پیش ببرد؛ این مسئله‌ی اوّل. و بعد در میدانهاى سیاسى، ما خانمهایى را دیدیم و می‌بینیم که داراى قدرت تحلیل، قدرت سخنورى و آماده‌ی براى پذیرش مسئولیّت در نظام اسلامى هستند که البتّه این کار باز هم رو به گسترش است و باید پیش برود. و در زمینه‌هاى علمى هم که خود شماها مصداق و نمونه‌اش هستید و از قبیل شما در رشته‌هاى مختلف وجود دارند. البتّه من این را همین جا بگویم که رشته‌ی پزشکى ‌- نه‌فقط رشته‌ی زنان ‌- براى خانمها از اولویّت برخوردار است؛ زیرا ما که معتقدیم به وجود یک فاصله‌ی ارتباطى و آمیزشى ‌- آمیزش اجتماعى ‌- بین زن و مرد، و معتقدیم که نباید بین زن و مرد اختلاط بی‌قیدوشرط باشد، و معتقد به حجاب هستیم به معناى کامل و واقعى کلمه، نمیتوانیم در مسئله‌ی پزشکى بی‌تفاوت باشیم. یعنى به همان تعداد که پزشک مرد داریم، به همان تعداد هم پزشک زن لازم داریم. بگذاریم زنها براى مراجعات پزشکی‌شان به طبیب زن مراجعه کنند؛ هیچ لزومى ندارد که ما این فاصله را برنداریم. بایستى کارى بکنیم که زنها بتوانند بدون هیچگونه مشکلى به طبیب مراجعه کنند و آن طبیب هم طبیب زن باشد. بعضى از خانمها خیال میکردند که بایستى اگر زن درس میخواند، فقط در رشته‌ی زنان ‌- بیماری‌هاى ویژه‌ی زنان و مسئله‌ی زایمان ‌- درس بخواند؛ درحالی‌که نه، طبیب قلب، طبیب داخلى، طبیب اعصاب، طبیب چشم و انواع و اقسام رشته‌هاى تخصّصى پزشکى را خانمها موظّفند که دنبال بکنند؛ این فریضه است؛ امروز این تکلیف براى زنها بیشتر از مردها است. اگرچه در جامعه‌ی ما آموزش رشته‌هاى مختلف علوم که براى ساختن این جامعه لازم است، براى همه فریضه است ‌- [براى] آن کسانى که بتوانند، حقیقتاً امروز از آن روزهایى است که [کسب] علم، فریضه‌ی شرعى است، علاوه بر اینکه فریضه‌ی اجتماعى هم هست؛ فقط یک امتیاز نیست که یک کسى بخواهد به یک جایى برسد، یک شغل پُردرآمدى داشته باشد، پولى گیرش بیاید؛ نه، مسئله این نیست؛ مسئله این است که واجب است کسانى که میتوانند درس بخوانند، درس بخوانند و تخصّصها را پیدا کنند ‌- امّا خواندن رشته‌ی پزشکى که براى مردها مثل بقیّه‌ی رشته‌ها واجب است، براى زنها واجب‌تر است؛ چون زمینه‌ی کار در میان خانمها کمتر است؛ ما به نسبتِ تعداد زنان در جامعه، پزشک زن کمتر داریم. بنابراین از نظر اسلام، این مسئله یک مسئله‌ی حل‌شده است و جامعه‌ی ما باید پیش برود. من میخواهم بگویم شما خانمها یک پیامى براى دنیا دارید؛ این پیام را دقیق کنید، مسجّل کنید و بدهید به دنیا. پیام، فقط هم پیام زبانى و شفاهى و کتبى نیست؛ بلکه بیشتر پیام عملى است. زنهاى ایران، بخصوص آن کسانى که در رشته‌هاى گوناگونِ دانش توانسته‌اند در چهارچوب اسلام و احکام اسلامى و مهم‌تر از همه مسئله‌ی حجاب حرکت بکنند، بایستى به زنان دنیا، به دخترهاى دنیا، به دانشجویان زن دنیا عملاً تفهیم کنند که علم به معناى بی‌بندوبارى نیست و لازمه‌ی تحصیل علم، بی‌قیدى نسبت به موازین اخلاقى در مورد معاشرت زن و مرد نیست؛ بلکه میتوان با رعایت کامل این موازین، علم را هم تحصیل کرد و به جاهاى بالایى رسید؛ و وجود شماها میتواند به‌عنوان یک نمونه از پیام جهانى اسلام نشان داده بشود.بله، من هم این را قبول دارم که فرمودید امروز دنیا تشنه است تا ببیند پیام ادیان چیست. و در میان ادیان عالم، آن دینى که ادّعا میکند که میتواند جامعه را به‌صورت همه‌جانبه بسازد، اسلام است. یعنى مسیحیّتِ امروز و بقیّه‌ی ادیان به‌طریقِ‌اولىٰ، این ادّعا را ندارند؛ لکن اسلام ادّعا میکند که ارکان بناى یک نظام اجتماعى را در اختیار دارد که میتواند این پایه‌ها و رکنها را بنشاند و بر اساس این پایه‌ها، یک نظام اجتماعى و یک جامعه‌ی سالم و پیشرفته بنا کند. و در همه‌ی بخشها ما بایستى نشان بدهیم که این امکان در اختیار اسلام هست؛ از جمله در مسئله‌ی کسب دانش و همچنین در پیوند با این مسئله، مسئله‌ی زن و دانش. و شما هرچه بتوانید بخصوص دانشجویان دختر را تشویق کنید و تربیت کنید و پیش ببرید در رشته‌ی علوم، اینْ انقلاب را و کشور را به اهداف خودش نزدیک‌تر خواهد کرد. مردم به خدمات شما نیازمندند؛ همچنان که به روش و منش شما هم نیازمندند، به تعهّد و پایبندى شما به دین هم نیازمندند. و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند به شما توفیق بدهد و همچنان که گفتید، فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) را الگوى خودتان بدانید و قرار بدهید و مشکلات کار تحصیلى هم از سر راه زنان مسلمان، بیشتر از پیش برطرف بشود. شنیده‌ام بعضى از مشکلات هنوز در بعضى از مراکز آموزشى وجود دارد؛ این مشکلات ‌ان‌شاءالله‌ برطرف بشود و بتوانند دخترها و زنهاى مسلمان ما این جادّه‌ی تحصیل علم را هرچه بیشتر و قوی‌تر بپیمایند و ما افتخار کنیم به وجود خانمهایى که با حفظ موازین اسلامى به عالی‌ترین قلّه‌هاى استعداد بشرى ‌- چه از لحاظ علمى، و چه اخلاقى و سیاسى و اجتماعى ‌- رسیده‌اند. من مجدّداً از خانمها تشکّر میکنم و امیدوارم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند شماها را مشمول توفیقات خودش قرار بدهد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته  
113
1368/10/26
بیانات در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2251
به‌مناسبت میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) (۱) بسم الله الرّحمن الرّحیم بنده هم متقابلاً این روز فرخنده و مبارک را و این میلاد باعظمت را ‌-که هم ولادت باسعادت بانوی بزرگ عالم خلقت در طول تاریخ، فاطمه‌ی اطهر و صدّیقه‌ی طاهره (سلام ا‌لله‌ علیها)، و هم هم‌زمان، مولود مسعود فرزند شایسته و عظیم‌الشّأن آن بزرگوار، امام امّت و رهبر انقلاب اسلامی است- به همه‌ی شما خواهران و زنان مؤمن، مخصوصاً به خانواده‌های شهدا، مادران و همسران و خواهران شهیدان عزیزمان تبریک عرض میکنم.  شخصیّت زهرای اطهر در ابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، یک شخصیّت ممتاز و برجسته‌ای است؛ به‌طوری‌که همه‌ی زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سیاسیِ عالم میتوانند درس بگیرند از زندگی کوتاه و پُرمغز آن زنی که در بیت انقلاب متولّد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که در حال یک مبارزه‌ی عظیم جهانیِ فراموش نشدنی بود؛ آن خانمی که در دوران کودکی، سختی‌های مبارزه‌ی دوران مکّه را چشید، به شِعب ابی‌طالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدّتهای دوران مبارزه‌ی مکّه را لمس کرد و بعد هم که به مدینه هجرت کردند، همسر مردی شد که تمام زندگی‌اش جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ بود و در تمام تقریباً ده سال ‌-قریب یازده سال- زندگی مشترک فاطمه‌ی زهرا و امیرالمؤمنین (علیهما السّلام) هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ نبسته باشد، به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسریِ شایسته‌ی یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد. پس زندگی فاطمه‌ی زهرا اگرچه کوتاه بود، اگرچه حدود بیست سال ‌-اندکی کمتر یا اندکی بیشتر- زندگی او بیشتر طول نکشید، امّا این زندگی از جهت جهاد و مبارزه و تلاش و کار انقلابی و صبر انقلابی و درس و فراگیری و آموزش به این و آن و سخنرانی و دفاع از نبوّت و دفاع از امامت و دفاع از نظام اسلامی، یک دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار است؛ و در نهایت هم شهادت. این، زندگی جهادیِ فاطمه‌ی زهرا است که بسیار عظیم و فوق‌العاده و حقیقتاً بی‌نظیر است و یقیناً در ذهن بشر ‌-چه امروز و چه آینده- یک نقطه‌ی درخشان و استثنائی است.  امّا مقام معنوی این بزرگوار نسبت به مقام جهادی و انقلابی و اجتماعی او، باز بمراتب بالاتر است. فاطمه‌ی زهرا به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است؛ امّا در معنا، یک حقیقت عظیم، یک نور درخشان الهی، یک بنده‌ی صالح، یک انسان ممتاز و برگزیده است؛ آن کسی است که رسول اکرم به امیرالمؤمنین (علیهما السّلام) فرمود: یا عَلِیُّ اَنتَ قائِدُ المُؤمِنینَ اِلَی الجَنَّةِ یَومَ القیامَةِ وَ فاطِمَةُ تَقودُ المُؤمِناتِ اِلَی الجَنَّة یَومَ القیامَة.(۲) یعنی در روز قیامت، امیرالمؤمنین، مؤمنین و مردان مؤمن را به سوی بهشت هدایت میکند و فاطمه‌ی زهرا، زنان مؤمن را به بهشت الهی راهنمایی میکند؛ عِدل(۳) امیرالمؤمنین، همپایه و هم‌سنگ امیرالمؤمنین. آن کسی است که وقتی در محراب عبادت می‌ایستاد، هزاران فرشته‌ی مقرّب خدا به او خطاب میکردند، به او سلام میکردند، به او تهنیت میگفتند و همان سخنی را میگفتند که فرشتگان قبلاً به مریم اطهر گفته بودند؛ عرض میکردند: یا فاطِمَةُ اِنَّ ا‌لله اصطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفاکِ عَلیٰ نِساءِ العالَمین؛(۴) این، مقام معنوی فاطمه‌ی زهرا است. زنی، آن هم در سنین جوانی، از لحاظ مقام معنوی به جایی میرسد که بنا بر آنچه در بعضی از روایات هست، فرشتگان با او سخن میگویند و حقایق را به او می‌آموزند و ارائه میدهند. محدّثه است؛ یعنی کسی است که فرشتگان با او حدیث میکنند و حرف میزنند. این مقام معنوی، این میدان وسیع، این قلّه‌ی رفیع، در مقابل همه‌ی زنهای آفرینش و عالم است. فاطمه‌ی زهرا در قلّه‌ی این بلندای عظیم ایستاده و به همه‌ی زنان عالم خطاب میکند و آنها را به پیمودن این راه دعوت میکند. آنهایی که در طول تاریخ ‌-چه در جاهلیّت قدیم، چه در جاهلیّت قرن بیستم- سعی کرده‌اند که زن را تحقیر کنند، کوچک کنند، او را دلبسته‌ی به همین زخارف(۵) و زینتهای ظاهری معرّفی کنند، زن را پابند مد و لباس و آرایش و طلا و زیورآلات کنند، زن را وسیله و دست‌مایه‌ای برای خوشگذرانی‌های زندگی وانمود کنند و عملاً در این راه قدم بردارند، منطق آنها منطقی است که مثل برف و مثل یخ، در مقابل گرمای خورشیدِ مقام معنوی فاطمه‌ی زهرا (علیها سلام) ذوب میشود و از بین میرود.  اسلام، فاطمه را ‌-آن عنصر برجسته و ممتازِ ملکوتی را- به‌عنوان نمونه و اسوه‌ی زن معرّفی میکند. آن زندگی ظاهری او، جهاد او، مبارزه‌ی او، دانش او، سخنوری او، فداکاری او، شوهرداری او، مادری او، همسری او، مهاجرت او، حضور او در همه‌ی میدانهای سیاسی و نظامی و انقلابی و برجستگیِ همه‌جانبه‌ی او که مردهای بزرگ را در مقابل او به خضوع وادار میکرد؛ این هم مقام معنوی او، رکوع او، سجود او، محراب عبادت او، دعای او، صحیفه‌ی او، تضرّع او، ذات ملکوتی او، درخشندگی عنصر معنوی او، و خلاصه همپایه و هم‌وزن و هم‌سنگ امیرالمؤمنین و پیغمبر بودن او است؛ زن، این است؛ الگوی زنی که اسلام میخواهد بسازد این است.  و همه‌ی ما ‌-بخصوص زنهای ما، زنهای این جامعه- باید حق‌گزار و قدردان رسالت و پیام امام بزرگوار و رهبر و پیشوای فقید عظیم‌الشّأن‌مان باشیم که با قیام خود، با حرکت خود، با مطرح کردن حقایق و ارزشها و عظمتهای اسلامی و درخشندگی‌های شخصیّت‌های صدر اسلام از جمله فاطمه‌ی زهرا (علیها سلام)، ما را ‌-و بیش از همه زنهای ما را- زنده کرد. زن در جامعه‌ی خودباخته‌ی نظام پلید پادشاهی، حقیقتاً و از همه‌ی جوانب مظلوم بود؛ زن در جامعه‌ی ما و در ایران ما مظلوم بود. اگر زن میخواست وارد مقوله‌ی علم بشود، باید قید دین و تقوا و عفاف را میزد. مگر میشد در دانشگاه‌ها، در محیط‌های آموزشی و مراکز علمی و فرهنگی، یک خانم مسلمان به‌آسانی حجاب خود و متانت خود و وقار خود را حفظ کند؟ مگر ممکن بود؟ مگر میشد یک زن در این خیابانهای تهران و بعضی از شهرهای دیگر، با متانت و وقار اسلامی، با حجاب کامل یا حتّی با حجاب نیمه‌کاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حرکت هرزگان و دلباختگان به فساد و فحشای سوغات غرب مصون بماند؟ مگر میشد؟ کاری کرده بودند که [کسب] علم در این مملکت برای زنها غالباً ممکن نمیشد؛ موارد استثنائی را کاری ندارم. به‌طور غالب، رفتن در وادی علم برای زنان نمیشد، مگر با برداشتن حجاب، مگر با منصرف شدن زن از تقوا و وقار اسلامی.  در میدان سیاست هم همین‌طور؛ در زمینه‌های فعّالیّتهای اجتماعی هم همین‌طور. اگر زنی میخواست منصبی از مناصب اجتماعی و سیاسی را در ایرانِ دوران پادشاهی دارا باشد، باید قید حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامی را میزد. البتّه بسته به این بود که جوهر و استعداد خود این زن، چه‌جور باشد؛ اگر خیلی سست‌عنصر بود، باید تا آن اعماق میلغزید؛ اگر خوددار و خویشتن‌دار بود، تا حدودی خود را حفظ میکرد، امّا دائماً با فشارهای روزافزون از سوی محیط اجتماعی [روبه‌رو بود]. جامعه‌ی ما این‌جوری بود. اسلام آمد، انقلاب آمد، امام آمد، زن را در مرکز فعّالیّتهای سیاسی در این کشور قرار دادند، پرچم انقلاب را به دست زن سپردند، درحالی‌که زن در همان حال میتوانست حجاب خود و وقار خود و متانت اسلامی خود و عفاف خود و دین خود و تقوای خود را حفظ کند. حقّی از این بزرگ‌تر کسی بر گردن زن ایرانی و زن مسلمان ندارد.  خواهران من! دنیای غرب زن را به ابتذال کشاند. تا شصت هفتاد سال قبل از این، در تمام اروپا و کشورهای غربی، زن فقط در سیطره‌ی مرد ‌-یا مردِ خود یا یک مرد دیگر: صاحب کارخانه، صاحب مزرعه- میتوانست باشد و هیچ حقّی از حقوق اصلیِ یک انسانْ در یک جامعه‌ی متمدّن را نداشت: حقّ رأی نداشت، حقّ مالکیّت نداشت، حقّ معامله نداشت. بعد آمدند زن را کشاندند به میدان کار و زندگی اجتماعی و فعّالیّت اجتماعی؛ امّا در همان حال تمام وسایل را برای لغزش زن، در متن جامعه فراهم کردند، زن را رها کردند و بی‌پناه گذاشتند. سرمایه‌دارهای بزرگ، سیاستمدارهای خبیث و پلید، گردانندگان دستگاه‌های مخفی، برای کارهای سیاسی و برای کارهای اقتصادی فکر کردند از این وضعیّت بهتر میتوانند استفاده کنند که زن را به ابتذال بکشانند. بله، در آنجاها علم هست، سیاست هم هست، زنها در میدان علم و سیاست جلو هم میروند؛ امّا با چه قیمتی؟ همین حالا هم در کشورهای اروپایی و آمریکایی، در کشورهایی که از تمدّن غربی حظّ زیادی دارند، توده و عامّه‌ی زنها ‌-نه چهار نفر خانمِ دکتر یا متخصّص یا نویسنده و برجستگان و زبدگان- در وضعیّت سخت و بی‌رحمانه‌ای زندگی میکنند؛ ستم همسران، ستمِ کاری که بر آنها تحمیل میشود و کارهای سنگین را ‌-کارگری‌های سخت، کارهای دشوار- بر دوش زنها میگذارند. اسم این را میگذارند به اینکه زن را وارد میدان اجتماع کرده‌اند؛ درحالی‌که فرصت اندیشیدن و فکر کردن و تصمیم گرفتن هم برای آنها وجود ندارد.  زن ایرانی به برکت انقلاب در راه بسیار خوبی افتاد. امروز زن ایرانی میتواند در میدان علم وارد بشود، دانشگاه‌ها و مدارج علمی را طی کند، درحالی‌که دین و عفاف و تقوا و وقار و متانت و شخصیّت و حرمت زن مسلمان را هم حفظ کرده باشد. الان در بین همین جمع شما، چقدر دانشجویان و اساتید و دانشمندان زن وجود دارند. همچنین زن میتواند در میدان علوم دینی و آگاهی‌های دینی وارد بشود، بدون اینکه هیچ مانعی بر سر راهش باشد. الان در بین همین جمع شما، عدّه‌ی کثیری از طلّاب و دانشجویان دینی و مدرّسین و اساتید علوم دینی هستند که در میدان فقه اسلامی و بینش دینی تحصیل میکنند که امام بزرگوارمان هم به این مسئله بسیار اهمّیّت میدادند و برای همین دستور دادند که این مؤسّسه‌ی قم(۶) تأسیس شد.امروز زن در کشور ما میتواند در میدان سیاست، در فعّالیّتهای سیاسی، در فعّالیّتهای اجتماعی، در فعّالیّتهای جهادی، در کمک به مردم، در کمک به انقلاب، در حضور در میدانهای گوناگون، شخصیّت خودش را بُروز بدهد و نشان بدهد؛ با حفظ عفاف و متانت و وقار اسلامی و حجاب اسلامی.  تمام دنیای غرب و مطبوعات غرب و این نویسندگان قلم‌به‌مزد و عامل سرمایه‌داران و صهیونیست‌های بزرگ جهانی، دست به دست هم داده‌اند تا جمهوری اسلامی را هو کنند. مسئله‌ی حجاب را مورد تهاجم تبلیغاتی قرار دادند تا شاید ما را از میدان خارج کنند. علی‌رغم آنها، ایران اسلامی و زن مسلمان، پایبندی خود به مسئله‌ی حجاب را و حیثیّت زن اسلامی را و آموزش اسلام در مورد زن را با قدرت، با قاطعیّت، با روح اعتماد و اطمینان به خود حفظ کرد و امروز دنیای غرب است که تدریجاً به سمت حجاب اسلامی دارد متمایل میشود. می‌بینید که زنان و مسلمانان در کشورهای گوناگون ‌- چه کشورهای اسلامی که در آنها خبری از حجاب نبود و غرق شده بودند در تعلیمات غربی، و چه حتّی کشورهای اروپایی ‌- به سمت حجاب دارند رو میکنند؛ البتّه اوّل، مسلمانها. و ما بعد از پیروزی انقلاب دیدیم کشورهای دوردستی که تحت تأثیر و مجذوب فرهنگ غربی و اروپایی بودند، داشتند حجاب به سبک حجابِ شما زنان ایرانی را در بین خودشان آزمایش میکردند و به آن رو آورده بودند و رو آوردند. این، پیشرفت شما است. زنهای مؤمن در جامعه‌ی ما سعی کنند قدر زن ایرانیِ مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامی و مسلمان را بدانید. آن زنی که در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطی نمیشود؛ خود را وسیله‌ای برای جلب چشم مرد نمیداند و خود را بالاتر از این میداند؛ آن زنی که شأن خود را عزیزتر از این میشمارد که خود را عریان کند و با صورت خود، با موی خود، با بدن خود، چشمِ روندگان را به سمت خود جلب کند و هوس آنها را اشباع بکند و خودش را بالاتر از این میداند؛ آن زنی که خود را در دامنه‌ی آن قلّه‌ای میداند که در اوج آن، فاطمه‌ی زهرا ‌- بزرگ‌ترین زن تاریخ بشر ‌- قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. این زن باید دیگر از این بازیچه‌های فراهم‌آمده‌ی تمدّن غربی و روشهای توطئه‌آمیز غربی رو بگرداند و به آن بی‌اعتنائی کند.در رژیم گذشته با اینکه جمع کثیری از زنها، هم بی‌سواد بودند، هم از مسائل اجتماعی چیزی سرشان نمیشد ‌- یعنی نمیگذاشتند چیزی سرشان بشود ‌- هم به سرنوشت کشور بی‌علاقه بودند و اصلاً نمیدانستند که زن میتواند در سرنوشت کشور دخالت داشته باشد، با وجود اینها از لحاظ ظاهرِ شبه اروپایی، گاهی زده بودند روی دست زنهای غربی و اروپایی؛ وقتی کسی نگاهشان میکرد، خیال میکرد که این الان از یک کشور اروپایی و از یک محیط غربی وارد ایران شده؛ دو کلمه که با او صحبت میکردی، میدیدی یک خانم بی‌سواد یا یک خانم کم‌سواد است! ضعف شخصیّت در زن، او را وادار میکرد که به‌وسیله‌ی جلوه‌گری و چشمها را به سمت خود جلب کردن، برای خودش یک شخصیّت کاذب درست کند؛ این برای زن انحطاط بود، پیشرفت نبود. [آیا از اینکه] بیایند با آرایش و با مد و با جلوه‌گری و با لباس و با طلا و زیورآلات، سر زن را بند کنند و از او به‌عنوان یک ابزار و وسیله در راه مقاصد گوناگون استفاده کنند و نگذارند در میدان سیاست و اخلاق و تربیت وارد بشود، جنایتی بزرگ‌تر نسبت به زن هست؟ این، کاری است که در رژیم گذشته دقیقاً و با برنامه انجام میگرفت. انقلاب آمد، رفتار خانمها و جهت حرکت زنهای کشور ما را ۱۸٠ درجه عوض کرد؛ [یعنی] پشت به آن سمت و رو به سمت نور، رو به سمت رشد، رو به سمت فهم علمی و اخلاقی و سیاسی و حضور در میدانها و رشد شخصیّت‌های بشری و فایده بخشیدن برای جامعه به معنای واقعی. مواظب باشید از این راه برنگردید. زنها مواظب باشند این راه مبارک انقلاب را گم نکنند. امروز سرگرم شدن به زر و زیور، برای زن مسلمان ایرانیِ انقلابی عیب است. امروز سر و سینه و دست را از زیورآلات پُر کردن و زیور و آرایش و مد و لباس را بت خود قرار دادن، برای زن انقلابیِ مسلمانِ ایرانی ننگ است. آن کسی که در پی این‌گونه چیزها است، ارزشش پایین است. طلا برای زن، ارزش‌آفرین نیست؛ بی‌اعتنائی به طلا ارزش‌آفرین است. مد برای زن، ارزش‌آفرین نیست؛ بی‌اعتنائی نسبت به مدهای دام‌گونه‌ی ساخته و پرداخته‌ی دشمنان، ارزش است. زن مسلمان شخصیّت خودش را پیدا کرده است؛ مواظب باشید این شخصیّت را گم نکند.ازدواجها در دوران انقلاب و به برکت انقلاب آسان شد؛ چون تشریفات کم شد، چون سخت‌گیری‌ها کم شد. نگذارید دوباره برگردیم به خانه‌ی اوّل. پدرها و مادرها نسبت به مقدّمات غیرلازمِ ازدواج سخت‌گیری نکنند؛ جوانها که سخت‌گیری‌ای ندارند. بگذارند ازدواج، اسلامی انجام بگیرد؛ بگذارند ازدواج برای دختر مسلمان و زن جوانی که در محیط اسلامی است، مثل ازدواج فاطمه‌ی زهرا باشد: ازدواجی با پیوند عشقی معنوی و الهی، و جوششی بی‌نظیر میان زن و مرد مؤمن و مسلمان، و همکاری و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، امّا بیگانه‌ی از همه‌ی تشریفات و زر و زیورهای پوچ بی‌محتوای ظاهری؛ و تربیت فرزند؛ و اداره‌ی محیط خانه؛ و البتّه اندیشیدن و پرداختن به همه‌چیز جامعه و دین و دانش و فعّالیّت اجتماعی و سیاسی؛ این است ازدواج درست زن مسلمان؛ اسلام این است. خواهران من بدانند که امروز دنیا به سمت اسلام دارد حرکت میکند؛ این شعار نیست؛ این واقعیّت است. امروز می‌بینید برادران ما در همین منطقه‌ی آذربایجان مربوط به شوروی، چه علاقه‌ی اسلامی‌ای از خودشان نشان میدهند.(۷) اگر کسی تصوّر کند یا قلمداد کند که انگیزه‌ی این حرکتها، احساسات قومی و ملّی است، بشدّت اشتباه کرده است؛ احساسات، احساسات اسلامی است؛ و رهبران کشور شوروی هم با واقع‌بینی باید به این مطلب توجّه بکنند که این احساسات، احساسات اسلامی است و لذا برای یک میلیارد مسلمان جاذبه دارد. مبادا برخورد با این احساسات، برخورد غلط و ناشیانه‌ای باشد. رهبریِ شوروی با تجدید نظر در روشهای قدیمی، شجاعت قابل تحسینی از خود نشان داد و ملّتها امروز میتوانند عقاید خود و ایمان خود و بطون(۸) روحی و قلبی و ایمانی خودشان را بُروز بدهند. و این برادران مسلمانی که بِزور، بیش از هفتاد سال از اسلام دور مانده بودند، دوباره به اسلام گرایش پیدا کرده‌اند و احساسات اسلامی‌شان را دارند نشان میدهند؛ و ما این احساسات اسلامی را قدر می‌شناسیم و ارج میگذاریم. مبادا رهبران شوروی با تحلیل غلط، برخورد خشن و نادرستی با این احساسات اسلامی بکنند. این اسلام است؛ اسلام، خاموش‌شدنی نیست؛ اسلام، متجاوز و ظالم هم نیست؛ اسلام، امر به عدل و انصاف میکند و جامعه‌ی اسلامی در سراسر دنیا عاشق عدل و انصاف است. راه برخورد با مسلمانان در همه جای دنیا، عدل و انصاف است؛ و این هدف بزرگِ اسلامی است.  امروز بحمدا‌لله‌ اسلام در دنیا درخشنده است؛ همه‌ی افکار اسلامی، از جمله آنچه مربوط به زن است. و امیدواریم که خدای متعال به ما توفیق بدهد بتوانیم این اسلام را درست بشناسیم. و من به شما بانوان مسلمان و انقلابی سفارش میکنم: ایمان اسلامی و معرفت اسلامی خودتان را هرچه میتوانید و در هر جا هستید رشد بدهید و عمق بدهید و آگاهی خودتان را روزبه‌روز بیشتر کنید. این پشتوانه‌ای خواهد بود برای بقای عزّت دائمی اسلام؛ ‌ان‌شاءالله‌. والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
114
1368/10/19
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2247
در سالروز قیام نوزدهم دى(۱) بسم الله الرّحمن الرّحیم  اوّلاً به شما برادران عزیز و شجاع و آگاه قم که همواره در صفوف نخستینِ مبارزات ملّت ایران قرار داشتید، خوشامد عرض میکنم و از همین جا به همه‌ی مردم قم و قشرهاى مختلف آن قبّة‌الاسلام،(۲) اخلاص و سلام خودم را میفرستم.  براى ساختن یک بنا، پایه‌هاى محکم آن را اوّل باید کار گذاشت؛ هرچه بنا بزرگ‌تر و سنگین‌تر و ماندگارتر، پایه‌هاى آن محکم‌تر و قوی‌تر و شکست‌ناپذیرتر. اگر ما مبارزه‌ی ملّت ایران را که به‌طور عمومى و تعیین‌کننده از سال ۵۶ آغاز شد و به پیروزى انقلاب رسید و حالا هم قریب یازده سال است که این مبارزه ادامه دارد، به یک بناى رفیع و مستحکم تشبیه کنیم، پایه‌هاى قوى و شکست‌ناپذیر و ماندگار این بناى مستحکم در قم نشانده شد، در قم کار گذاشته شد؛ و شما بودید کسانى که پیام خون را و قیام را در درجه‌ی اوّل به سرتاسر کشور و سپس به آفاق عالم پراکندید. قم یک ذخیره‌ی الهى بود براى اسلام.  تقریباً هفتاد سال قبل، حوزه‌ی علمیّه‌ی قم به دست مردى بزرگ و برگزیده‌اى از برگزیدگان خدا ‌- مرحوم آیت‌ا‌لله‌العظمى حائرى ‌- در شهر قم کار گذاشته شد و به‌عنوان یک مرکز براى همه‌ی طالبان به وجود آمد. تقریباً چهل سال بعد از این تاریخ بود که نهضت اسلامى از قم زبانه کشید: یکى از شاگردان مکتب آن مرد بزرگ، همان بزرگ‌مَرد استثنائىِ تاریخ ما یعنى رهبر و مقتدا و امام فقید ما حضرت امام خمینى (قدّس ا‌لله‌ نفسه الزّکیّة و اعلى ا‌لله‌ کلمته) بود که پرچم مبارزه‌ی اسلامى را در قم برافراشت. اگر به چشم تاریخى نگاه کنید، به نظر میرسد که یک ثمره‌ی بسیار زودرس و پُربرکتى بود؛ یعنى از وقتی‌که پایه‌ی حوزه را گذاشتند، تا وقتی‌که حوزه عملاً و کمربسته وارد میدان شد، تقریباً چهل سال طول کشید که در عمر یک ملّت، زمان کوتاهى است.  از بعد از شروع این نهضت تا امروز ‌- که قریب سى سال میگذرد ‌- شما ببینید که اسلام و قرآن و ارزشهاى اسلامى در دنیا در چه وضعى است. آن مجموعه‌اى که این حوزه را پذیرایى کردند، به آن کمک کردند، آن را در خانه‌ی خود پذیرفتند، طلّاب را مانند فرزندان و برادران خود در میان خود گرفتند، وقتى نهضت شروع شد به سربازان اوّلیّه‌ی این نهضت یعنى طلّاب قم پناه دادند ‌- که ما شاهد بودیم ‌- و هنگامى که بنا شد نهضت اوج بگیرد اوّلین قربانی‌ها را در این راه فدا کردند، مردم قم بودند؛ این را در تاریخ کشورمان و انقلابمان نباید و نمیتوان فراموش کرد. این نه براى آن است که چون حالا با قمی‌ها طرفیم و با آنها حرف میزنیم، این را بگوییم؛ این یک حقیقتِ باارزش و مقدّسى است که باید به‌عنوان یک خطّ روشن در انقلاب بماند و در تاریخ انقلاب تدوین شود.  و امّا درسى که از این باید بگیریم، این است که مردم قم همچنان که از روز اوّلْ این شجره‌ی طیّبه را در خود پذیرفتند، به آن کمک کردند، از آن حراست کردند، از آن دفاع کردند، وقتى لازم شد و نوبت آن پیش آمد، اوّلین قدم را در راه جهاد بزرگ اسلامى برداشتند، و همچنان که بعد از پیروزى انقلاب همواره ‌- چه در جنگ، چه در میدان سیاسى و چه در تمام جریانات دیگر ‌- در صفوف مقدّم قرار داشتند، در آینده هم همین موقعیّت را براى خودشان حفظ کنند. قم همیشه باید آن دریاى خروشانى بماند که هر جریان مخالفى در آن حل خواهد شد؛ باید همواره آن رودِ پُربرکتى باشد که آثار و برکات اسلامىِ خود را به سرتاسر میهن اسلامى و بیرون آن صادر کند. قم مرکز انقلاب و مرکز اسلام است؛ چون مرکز حوزه‌ی علمیّه است، چون مرکز علماى بزرگ است، چون پرورشگاه انسانهایى است که میتوانند انقلاب را و کشور را و ملّت را در سطوح مختلف هدایت کنند. و شما مردم قم، شما جوانهاى قم، شما زن و مرد قم، شما حزب‌ا‌للهی‌هاى قم، همیشه باید روح پاسدارى از این ارزشها را با همان شور، با همان خلوص و اخلاصى که همیشه داشته‌اید، در خودتان حفظ کنید.  یک نکته در باب وظایف عمومى ملّت باید مورد توجّه قرار بگیرد و آن این است که هدف ما مسلمانها، ما ملّت ایران که پشت سر امام بزرگوارمان حرکت کردیم و انقلاب کردیم و مردم جان دادند و خون دادند و متحمّل رنجها و مصائب شدند چه بود؟ هدف از همه‌ی این جریانات عظیم ‌- که به هدایت الهى از روز اوّل تا امروز پیش رفته است ‌- عبارت بود از اینکه در این کشور، در این خانه‌ی اسلام، حیات طیّبه‌ی اسلامى تحقّق پیدا کند؛ حیات طیّبه‌ی اسلامى.ما خواسته‌ایم در میان ظلمات جاهلیّت قرن بیستم، خورشید فروزان اسلام را به درخشش دربیاوریم. ما خواسته‌ایم در هنگامى که نسلهاى بشر از مکتبهاى گوناگون ‌- از سرمایه‌دارى پلید غرب تا کمونیسم ملحد شرق ‌- دل‌زده شدند، بتوانیم مکتب حیات‌بخش را و راه زندگى سالم و مطلوب و شیرین را به بشر نشان بدهیم و آن، حیات طیّبه‌ی اسلامى است. تقریباً در طول این یازده سال، هرچه و در هر قسمتى که ما در راه اسلام پیش رفتیم، در همان قسمت، زندگى شیرین شده؛ در هر بخشى که توفیق پیدا نکردیم در جهت اسلام حرکت بکنیم، در آن بخش، زندگى سخت باقى مانده؛ تنگ و تلخ باقى مانده. حیات اسلامى، حیات طیّبه است. حیات طیّبه و زندگى پاکیزه، یعنى زندگی‌اى که کام انسان را شیرین کند؛ انسان با آن زندگى، احساس آرامش و آسایش کند. ما در تشکیل نظام اسلامى و در تشکیل دولت و حاکمیّت اسلامى، به اسلام نزدیک شدیم؛ ارزشها را تا آن حدّى که براى ما مقدور بود، در حکّام و زمامداران رعایت کردیم؛ [لذا] در این بخش، به همین اندازه زندگى شیرین شد.  در گذشته و امروز، در همه جاى دنیا، حکّام متکبّرند، مستکبرند، از مردم جدایند، براى خود کار میکنند، دنبال منافع شخصى خودشان هستند. ما در دوران رژیم سابق، در کشورمان این را دیده بودیم، امروز هم در بسیارى از جاهاى دنیا ‌- اگر نگوییم در همه ‌- می‌بینیم؛ این در ایران نیست. امروز زمامداران و مسئولان امور در کشور ما ‌- آنهایى که مسئولیّتهاى عمده دست آنها است ‌- پاکند، از مردمند، با مردمند، پارسایند، باتقوایند. در همین قسمت، به همین اندازه که ما به اسلام نزدیک شدیم، مردم احساس آرامش و آسایش میکنند. ما در زمینه‌ی دور کردن مردم از فحشا و فساد، اندکى به اسلام نزدیک شده‌ایم؛ جوانهاى ما به سلامت و به عافیت معنوى و روحى نائل شدند و از پوچى، از فساد اخلاقى، از تردیدها، از دل‌زدگی‌هاى زندگى، آسوده شدند و رها شدند. ما در زمینه‌هاى گوناگون اقتصادى، در آن بخشهایى که سیاستهاى اسلامى عمل شد، به اسلام نزدیک شده‌ایم، در همان بخشها مردم احساس آرامش و آسایش میکنند؛ در هر جا هم که وارد مرحله‌ی اسلام و مقوله‌ی اسلامى نشدیم، مردم در آنجا همان زندگى دشوار و همان وضعیّت ناخوشایند را دارند. کسانى که اهل تحلیل و استدلال و بحث هستند، بردارند فهرست کنند تا براى مردم روشن بشود.  ما باید خودمان را به سرچشمه‌ی اسلام برسانیم تا زندگى بتمامى شیرین بشود. قرآن کریم میفرماید: اَّلَّذینَ اِن مَکـَّنُّ‌هُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلْوةَ وَءاتَوُا الزَّکوةَ وَ اَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَر.(۳) من میخواهم این واجبِ فراموش‌شده‌ی اسلام را به یاد شما و به یاد ملّت ایران بیاورم: امر به معروف و نهى از منکر. همه‌ی آحاد مردم وظیفه‌ی امر کردن به کار خوب و نهى کردن از کار بد را باید براى خودشان قائل باشند؛ این تضمین‌کننده‌ی حیات طیّبه در نظام اسلامى خواهد بود. عمل کنیم تا آثارش را ببینیم. امر به معروف، یک مرحله‌ی گفتن دارد و یک مرحله‌ی عمل. مرحله‌ی عمل ‌- یعنى اقدام با دست، اقدام با زور ‌- امروز به عهده‌ی حکومت است و با اجازه‌ی حکومت باید انجام بگیرد ولاغیر؛ امّا گفتن به زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را انجام بدهند؛ بدون ملاحظه.یک روزى بود که اگر کسى کار خلافى مرتکب میشد و دیگرى به او اعتراض میکرد، نظام حاکمْ آن اعتراض را میکوبید؛ ما دیده بودیم. اگر گناهى انجام میگرفت، گناهکار تشویق میشد؛ امّا معترضِ به گناه کوبیده میشد! امروز بعکس است. امروز نه اینکه گناه در جامعه نیست ‌- هست، زمان حکومت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هم در جامعه گناه بود ‌- امّا مهم این است که نظام حاکم، تشکیلات حاکم بر جامعه، آن کسانى که اداره و مدیریّت کشور را بر عهده دارند، میل به طرف صلاح دارند، با گناه مخالفند، با تخلّف مخالفند.  گفتن گناه به گناهکار، با زبان خوش، با لحن مناسب ‌- در جایى با زبان تند، در مواردى که مفسده‌اى به وجود نیاید ‌- گناه را در جامعه کم خواهد کرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت. ما چرا از این غافلیم؟ همه‌ی آحاد مردم در محیط کسبشان، در محیط خانه‌شان، در جمع دوستانشان، در محیط درس و دانشگاهشان، در هر جایى که هستند، اگر خلافى را دیدند، به خلاف‌کار بگویند این از نظر اسلام خلاف است؛ چرا انجام میدهى؟ همین؛ یک کلمه گفتن. اگر زبانهاى گوناگون و نَفَسهاى مختلف گناه را تذکّر بدهند، گناهکار ‌- به‌طور غالب ‌- از گناه و تخلّف دست خواهد کشید؛ چه این تخلّف تخلّف شرعى باشد، چه تخلّف از قوانین.  من به شما عرض کنم؛ در سطح جهانى هم همین‌جور است. حتّى همین شقاوتمندهایى که امروز بر سیاستهاى بزرگ جهانى حاکم هستند، اگر ملّتها به آنها میگفتند و اعتراض میکردند، یک قدرى شقاوت را کم میکردند. امروز شما ببینید سیاستهاى قدرتمند عالم چه میکنند؛ ببینید قدرت امپراتورى مجهّز به زر و زورِ آمریکا با ملّتها، با دولتها، با ارزشها، با ثروتهاى مردم در سراسر دنیا چه میکند. البتّه من معتقدم این اوج فساد، آخرِ فساد است. من معتقدم این مقدارى که امروز قلدرى قدرتمندان و در رأس آنها آمریکا در دنیا دارد بیداد میکند، نشان‌دهنده‌ی این است که اینها آخر کارشان است؛ نشان‌دهنده‌ی این است که اینها دارند رو به زوال میروند. من در این هیچ تردیدى ندارم که اینها روزهاى اوج قدرت، یعنى اواخر قدرت را دارند میگذرانند؛ و بالاخره دنیا تحمّل نخواهد کرد، ملّتها تحمّل نخواهند کرد. رژیم امروزىِ آمریکا با پشتکار و ابتکار و نشاط مردمى در سالها قبل به وجود آمد و به قدرت رسید، و با حماقت و جلافت(۴) و سَبُک‌سَرىِ سردمدارانش در امروز دارد رو به ضعف میرود و سرش به سنگ خواهد خورد. اگر مردم دنیا ‌- دولتها، ملّتها ‌- در مقابل این سَبُک‌سَری‌ها و جلافتها و تعدّی‌ها می‌ایستادند و حرف میزدند، جلویشان گرفته میشد.  البتّه ما ملّت ایران ساکت نخواهیم نشست. ما به ملّتهاى دیگر و دولتهاى دیگر تأسّى(۵) نمیکنیم و از آنها تقلید نخواهیم کرد؛ ما وظیفه‌مان را انجام میدهیم. ما تا همین امروز هم توانسته‌ایم با قدرت اسلامى و با توکّل به خدا، با انسجام و وحدت عمومىِ ملّتمان، و با روشنىِ راهى که در پیش داریم ‌- که هیچ ابهامى در راه خودمان نداریم ‌- جلوى خیلى از تجاوزها را در دنیا بگیریم. ما باز هم به وظیفه‌ی خودمان عمل خواهیم کرد. و معتقدیم ملّتها یکى پس از دیگرى و روزبه‌روز آگاه خواهند شد، آشنا میشوند. نشانه‌هاى آن را در دنیا می‌بینیم؛ مهم این است که ملّت ایران روح انقلابى و نشاط انقلابى را در خودشان حفظ کنند. شما باید شجاعتتان را حفظ کنید. این ملّت، این انقلاب، این کشور، در درجه‌ی اوّل به شجاعت آن رهبر بزرگ ‌- که شجاعتى شبیه شجاعت پیغمبران و اولیاى بزرگ خدا در او بود ‌- و سپس به شجاعت یکایک آحاد این مردم توانست تا اینجا بیاید. قدرت و شجاعت، نترسیدن از غیر خدا و حفظ کردن نشاط انقلابى، خواهد توانست ما را به تمام هدفهایمان، به توفیق الهى و اعانت الهى برساند. من از شما برادران و خواهران عزیز و مردم مؤمن و حزب‌ا‌للهى قم، مخصوصاً علماى اعلام و محترم و خانواده‌هاى مکرّم شهدا و رزمندگان عزیز که زحمت کشیدید و در این هواى سرد و برفى تشریف آوردید، صمیمانه تشکّر میکنم. توصیه‌ی من و پیام من این است که مردم قم و همه‌ی آحاد ملّت، آن شأن انقلابى، آن شور انقلابى، آن رویّه‌ی انقلابى، آن شجاعت انقلابى را در تمام لحظات براى خودشان حفظ کنند، و به خدا توکّل کنند، و بدانند به فضل پروردگار، پیروزى از آنِ این ملّت است. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
115
1368/10/13
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2242
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  از خداوند متعال براى همه‌ی شما برادران و خواهران که از نقاط مختلف و از راه‌هاى دور تشریف آوردید، طلب لطف و فضل و توجّهات خاصّ الهى را میکنم و امیدوارم مشمول عنایات مخصوص پروردگار و دعاى حضرت ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف) باشید و شخصاً هم از همه‌ی شما متشکّرم؛ مخصوصاً که جلسه‌ی امروز و این مجلس مُعْظم ما، هم با حضور خانواده‌هاى معظّم شهیدان، و هم با حضور جانبازان عزیز ‌- که ارزنده‌ترین یادگارهاى دوران حماسه‌ی دفاع مقدّس هستند ‌- رایحه و عطر دل‌انگیز شهادت را دارد.  یک رابطه‌اى هست میان رفتار امروز مردم ما و آنچه از زندگى معصومین (علیهم السّلام) براى ما روایت شده است. هرچه در زندگى کوتاه معصومین (علیهم السّلام) ‌- نبىّ اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و فاطمه‌ی زهراى اطهر (سلام ا‌لله‌ علیها) و ائمّه‌ی دوازده‌گانه (سلام ا‌لله‌ علیهم اجمعین) ‌- به‌صورت درخشان و خیره‌کننده مشاهده میشود، رشحه‌اى(۲) از آن را در زندگى عمومى ملّت بزرگ ما امروز به‌صورت واضح‌تر، و در زمانهاى گذشته هم به‌صورت ضعیف‌ترى مشاهده میکنیم.  حالا این روزها، روزهاى شهادت فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) است. این بزرگوار از یک طرف، مظهر تعبّد و تسلیم در مقابل تکلیف الهى و مظهر مجاهدت و مظهر شهادت مظلومانه است؛ از طرف دیگر، مظهر عظمت و شکوه و تنویر افکار عامّه‌ی ملّت اسلام در طول قرنها است. شاید میدانید که نام فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) در طول قرنهاى بعد از اسلام تا امروز، همواره براى ملّتهاى مسلمان و آحاد مسلمان، یک نام بسیار باعظمت و توأم با تجلیل و تعظیم بوده است؛ درحالی‌که این بزرگوار یک بانوى جوان و در عنفوان جوانى بود ...... به زندگى امروز ما، یک انعکاسى است از زندگى سران الهى ما در صدر اسلام؛ همان تعبّد، همان فداکارى، همان دلسوزى براى دین، همان اعتقاد و اخلاص به ارزشهاى دین، امروز در جامعه‌ی ما هست. البتّه آنها اصلند، آنها سرچشمه‌اند، و آنچه در جامعه‌ی ما هست، یک رشحه‌اى از آن چیزى است که در آن بزرگوارها بود.  و همین‌طور، آن عظمتى که در آنها بود، در جامعه‌ی ما هم هست. امروز آحاد مردم ما در وجود خودشان داراى عظمتند. هیچ کس در جامعه‌ی اسلامى ‌- اگر مؤمن به اسلام و انقلاب باشد ‌- در درون خود احساس حقارت نمیکند؛ این بسیار پدیده‌ی باعظمتى است. و یک جامعه‌ی اسلامى باید همین‌جور باشد. دشمنان خواسته‌اند مسلمانان را از درونِ خودشان دچار ضعف و احساس حقارت کنند. بعد از آنکه انقلاب اسلامى به وجود آمد و دنیا را متوجّه خود کرد، به میزان زیادى از حقارت ملّتها کاسته شد. ملّتهاى عقب‌افتاده و زیر ستم که احساس حقارت میکردند، با انقلاب اسلامى قدرى سرحال آمدند، احساس وجود کردند؛ چون دیدند که این انقلاب و این ملّت، چگونه توانست قوی‌ترین قدرتهاى دنیا را به هیچ بگیرد و قدرت آنها را خنثى کند و بر آنها در میدانهاى مصاف و مقابله پیروز بشود و فائق بیاید. این را ملّتهاى بزرگ عالم هم دیدند، ملّتهاى عقب‌افتاده هم دیدند، جهان سوّمی‌ها هم دیدند، و این در آنها یک شورى به وجود آورد.اینکه شما ملاحظه میکنید از ده سال پیش به این طرف، ملّتها با نامهاى مختلف زنجیرها را دارند میگسلند و با شروع مبارزه، با شروع تعرّض، با رسیدن به پیروزى، با شیوه‌هاى آرام، با شیوه‌هاى مخفى، با شیوه‌هاى قدرتمندانه، امروز در دنیا همه‌کار دارند انجام میدهند، این به برکت انقلاب اسلامى است. حالا دیگر نویسندگان مزدورِ قلم‌به‌مزدِ صهیونیست هم در دنیا مجبورند اعتراف کنند که روزگار، روزگار ملّتها است؛ نه روزگار تصمیم‌گیرى خودسرانه‌ی قدرتها؛ و این به برکت انقلاب اسلامى است. انقلاب اسلامى که پیروز شد، ملّتها زنده شدند، نشاط پیدا کردند، امید پیدا کردند. البتّه در گوشه‌وکنار خیلى هم سرکوب شدند، همه جا با موفّقیّت همراه نبود؛ امّا این شعله‌ی امید در دلها برافروخته شد؛ مهم این است.  و من میخواهم عرض بکنم، شقاوتى که قدرتهاى استکبارى در این سالهاى اخیر در نقاط مختلف عالم از خودشان نشان دادند، عکس‌العمل بیدارى و شجاعت ملّتها است. وقتى ملّتهاى تحقیرشده، غبار تحقیر را از لباس خود میتکانند و احساس تحقیر را کنارى می‌اندازند و سرِپا بلند میشوند، قدرتهاى تحقیرکننده مجبورند هواى خودشان را داشته باشند. ضربه بر آنها وارد خواهد آمد و وارد آمد و بیشتر از این هم می‌آید. موج گرایش به اسلام انقلابى در جوامع اسلامى، یک موج زنده است؛ هیچ کارش هم نمیتوانند بکنند. البتّه سرکوب میکنند، سخت‌گیرى میکنند، تهمت میزنند، اسم تروریست رویشان میگذارند، ولو هیچ ارتباطى هم با جمهورى اسلامى نداشته باشند [ولى] این ارتباط را ادّعا میکنند براى اینکه دو طرف را بکوبانند ‌- این کارها را دشمن میکند ‌- امّا آن کارى را که نمیتوانند بکنند، از بین بردن این موج گرایش به اسلام انقلابى در میان ملّتها است؛ این کار را نمیتوانند بکنند؛ نتوانستند و بعد از این هم نخواهند توانست انجام بدهند.و یکى از چیزهایى که دراین‌باره قابل توجّه است، این است که این روشهایى که دولتها و قدرتهاى به‌اصطلاح متمدّن عالم ‌- اینها متمدّنند؟ انسان حقیقتاً شرمنده است که اسم تمدّن را روى این روشِ قدرتهاى مسلّط امروز دنیا بگذارد ‌- در مقابل امواج اراده‌ی انسانها به خرج میدهند و این شقاوتها و سنگدلی‌ها و اِعمال قدرتهاى ظالمانه، خودِ همین، ملّتها را بیدار میکند. و باید اینها را به گوش همه‌ی جهانیان رساند. مردم دنیا باید بدانند امروز قدرتهاى بزرگ و قدرت استکبارى آمریکا، براى پیشبرد کارشان از چه روشهایى استفاده میکنند. سردمداران آمریکا خیلى خونسرد آدم میکشند، خیلى خونسرد قتل عام میکنند، خیلى خونسرد به یک کشور دیگر تجاوز میکنند. آن کارى را که در قدیم آمریکایی‌ها مخفیانه انجام میدادند به‌وسیله‌ی دستگاه اطّلاعاتى خودشان و سازمان سیا که میرفتند کودتا درست میکردند، دولتها را سرنگون میکردند، امروز کارشان به جایى رسیده که ناچار شده‌اند همین رفتار را علناً و صریحاً انجام بدهند؛ [یعنى] وارد کشورها بشوند و دولتى را سرنگون کنند!(۳) ما کارى به کار آن دولتها نداریم ‌- ما نه درست بطون(۴) کار آن اشخاص و دولتها را می‌شناسیم، نه روش خیلى از این دولتها را می‌پسندیم ‌- مسئله، مسئله‌ی ملّتها است؛ مسئله‌ی یک کشور است، مسئله‌ی یک ملّت است که آمریکا راحت و خونسرد، به حقوق آنها تجاوز میکند. این قدرتِ استکبارى است و معناى استکبار است.  من به شما برادران و خواهران عزیز عرض میکنم: امروز بحمدا‌لله‌ و به توفیق الهى، بانشاط‌ترین و سرزنده‌ترین و قوی‌ترین و شجاع‌ترین ملّتهاى دنیا، شما ملّت ایران هستید؛ و این را ملّتهاى بزرگ دنیا قبول دارند و فهمیده‌اند و پذیرفته‌اند؛ این را براى خودتان حفظ کنید. شهداى شما امروز در صدر لوحه‌ی افتخار، در میان کسانى و ملّتهایى هستند که انقلاب ایران را می‌شناسند و کم‌وبیش آگاهى دارند. امروز جانبازان شما نمونه‌هاى بزرگ افتخار و شجاعت و فداکارى و یادگارهاى دوران حماسه‌اند. امروز خانواده‌هاى عزیز و عظیم‌الشّأن شهداى شما کسانى هستند که همه‌ی منصفین عالم ‌- آن کسانى که قضایاى ایران و انقلاب ایران را می‌شناسند ‌- آنها را باعظمت و بزرگوار و صبور و نیرومند به حساب می‌آورند؛ این را باید شما حفظ کنید. و اینها به برکت اسلام و به برکت رهبرى امام عظیم‌الشّأن و به برکت وحدت کلمه‌ی شما است؛ اینها را براى خودتان نگه دارید. شیطانها باید از نفوذ در افکار ملّت ایران مأیوس بشوند. و امروز ملّت ایران نشان داده است که با گذشت قریبِ یازده سال از پیروزى انقلاب و تشکیل نظام جمهورى.  
116
1368/10/12
بیانات در دیدار اعضاى شوراى مرکزى جامعه‌ی اسلامى فرهنگیان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2240
بسم الله الرّحمن الرّحیم  اوّلاً از زیارت برادران و خواهران ‌- که کار مهمّى را بر عهده گرفته‌اید ‌- خیلى خوشحالم. بحمدا‌لله‌ چهره‌هاى شناخته‌شده‌اى هستید و سوابق انقلابى و اسلامىِ قابل توجّهى در جمع شما هست که بسیار هم باارزش است. و کار هم چون مربوط به مسائل فرهنگى و جامعه‌ی فرهنگى کشور است، کار بسیار مهمّى است. البتّه یکى از کارهاى جامعه‌ی فرهنگیان، رسیدن به امور فرهنگیان است؛ [البتّه] آن امورى که به‌هرحال به شما ارتباط پیدا میکند ‌- نه آن امورى که به مسئولین آن ربط پیدا میکند ‌- مثل همین مسائل فرهنگى یا طرح بعضى از مشکلات و نیازها و پیشنهادها با وزارت ذی‌ربط که اشاره کردید. این، یکى از کارهاى جامعه‌ی فرهنگیان است.  و یکى دیگر از کارها رسیدگى به مسائل فرهنگى است. واقعاً مسائل فرهنگى کشور، امروز زمین‌افتاده است. همه خودشان را فرهنگى میدانند؛ همه نسبت به مسائل فرهنگى اظهار شوق و علاقه میکنند و آن را در بیاناتشان و اظهاراتشان مهم نشان میدهند؛ امّا حقیقتاً کار فرهنگى در کشور، متناسب با پیشرفت انقلاب و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیست. ما امروز خیلى کارهاى فرهنگى باید میکرده باشیم که نکردیم؛ خیلى برنامه‌ها باید میریخته باشیم که نریختیم و حقیقتاً دستمان خالى است از خیلى از کارها؛ چه در داخل و چه در خارج کشور. لذاست که مسائل فرهنگى حقیقتاً درخورِ این است که به آن با سعه‌ی صدر و با اهتمام و دلسوزى عمیق و همراه با خبرگى و کارشناسى رسیدگى بشود. همه‌ی کارها را خبره‌ها انجام میدهند؛ چرا کار فرهنگى را خبره‌ها نباید انجام بدهند و هر کسى وارد میدان کار فرهنگى بشود و یک چیزى بگوید، یک نظرى بدهد، یک اقدامى بکند، ولو خبره‌وار نباشد؟ متأسّفانه خیلى از کسانى که میتوانند کار فرهنگى بکنند، مشغول به کارهاى اجرائی‌اند یا مشغول به کار سیاسی‌اند؛ یا حتّى اگر با نام فرهنگى هم حضور دارند و وجود دارند، باطنِ کار، کار سیاسى است.یکى دو سال قبل از این، یکى از این مجموعه‌هایى که در کشور با نیّات خوبى تشکیل میشود، آمدند پیش من براى یک کارى، یک چیزى از ما میخواستند ‌- یا حضورى در یک جمعى بود یا یک پیامى بود یا یک تأییدى بود؛ یک کارى با من داشتند ‌- من آن‌وقت در آن حیطه‌ی کارى که داشتند، به آنها این‌جورى گفتم که توصیه میکنم شما به کار سیاسى نپردازید. خب، کار سیاسى الان این همه متصدّى و مباشر دارد ‌- وارد و ناوارد ‌- و همه هم ‌الحمدلله‌ چون کار آسانى است، وارد میشوند و بعد از یکى دو روز و چند صباحى میشوند سیاسى. این خیلى طرف‌دار و مشترى و مرتکب و مقترف(۱) دارد؛ شما بروید به کار فرهنگى بپردازید. نه اینکه در رشد سیاسىِ ذهن مردم تلاش نکنید؛ نه، این هم وظیفه‌ی همه است؛ خود این هم یک کار فرهنگى است که انسان کارى کند که مردم رشد سیاسى پیدا کنند، قدرت تحلیل پیدا کنند، بینش درست پیدا کنند، یا بینش پیدا کنند ‌- وقتى کسى بینش سیاسى پیدا کرد، درست و نادرست آن را خودش بعداً تعیین خواهد کرد ‌- باید قدرتِ دیدِ حقایق سیاسى در مردم به وجود بیاید؛ مردم در برخورد با جریانها و حوادث سیاسى گیج نباشند. اینکه مردم قدرت تحلیل داشته باشند، مملکت را و انقلاب را بیمه میکند، تضمین میکند، هر حادثه‌اى یک جا به وجود آمد، بتوانند دُوروبَر حادثه را یک خُرده که نگاه کردند، بفهمند قضیّه چیست؛ این خیلى مهم است واقعاً؛ ما این را الان متأسّفانه نداریم، کم داریم. هرچه خود انقلاب و سنگلاخهاى انقلاب، مردم را به پیچوتاب انداخته و پیش برده، خب به جاى خود؛ ما و مجموعه‌هاى ما کمتر تلاش کرده‌اند. چرا، اوایل انقلاب بود، تا چند سالى کارهایى در این مورد میشد که مردم را از لحاظ بینش سیاسى جلو ببرند ‌- بعضى از مجموعه‌ها ‌- [امّا] حالا نیست؛ خود این یک کار فرهنگى است. امّا من توصیه‌ام به آن مجموعه این بود که شما در کارهاى باندى و اجرائىِ سیاسى وارد نشوید و به کار فرهنگى بپردازید که متأسّفانه غریب است. حالا هم من به آقایان عرض میکنم که واقعاً کار فرهنگى مهم است؛ شما بیش از کار سیاسى، کار فرهنگى برایتان باید اهمّیّت داشته باشد.  خب، ممکن است این به ذهن بیاید که حالا یک مجموعه‌ی فرهنگى در مقابل یک مجموعه‌ی دیگرى که هستند ‌- آنها هم برادرهاى مسلمانِ مؤمنى هستند، مشغول کار فرهنگى یا کار سیاسى هستند ‌- این به چه معنا است. من اعتقادم این است که اگر مرکزى که به یک نامى تشکیل میشود، توانست فراگیرىِ خودش را حفظ کند و فراگیر باشد، خب، همان‌طور میماند، فراگیر خواهد ماند؛ [امّا] اگر به یک جریان، به یک بخش اختصاص پیدا کرد، باید منتظر باشد که آن طرف [هم] یک مجموعه‌ی مشابه درست بشود، که هر دو بپوشانند. من حالا هم به شما برادرها و خواهرها عرض میکنم: شما هستید، انجمن اسلامى معلّمین هم هست ‌- و یک کار تقریباً شبیه به هم است، یعنى یک مضمون واحدى است که دو مجموعه براى آن وجود دارد ‌- میخواهم خواهش کنم از شما که وجود این مجموعه را به‌هیچوجه به معناى معارضه‌ی با آن مجموعه تلقّى نکنید؛ آنها هم به معناى معارضه تلقّى نکنند. خب، یک گروهى هستند زیر پوشش آنها هستند، گروه‌هایى هم هستند که زیر پوشش آنها نیستند؛ شما به آنها پوشش بدهید. اگر چنانچه دو مجموعه‌اى که با مضمون واحدى یا با هدف واحدى یا با شعار واحدى دارند در یک جامعه‌اى کار میکنند، هر کدام یک بخشى از کار را ‌- که خیلى هم عظیم است ‌- یا یک بخشى از مجموعه‌ی مورد نظر را زیر بال بگیرند، در اختیار بگیرند، اگر با یکدیگر سینه‌به‌سینه نشوند، من خیال میکنم تعارضى به وجود نخواهد آمد.  ما نباید نگاه کنیم ببینیم که دیگرى چه میکند؛ ما باید ببینیم ما چه‌کار باید بکنیم. از اوّل انقلاب هم ما همیشه همین‌جور فکر میکردیم. ما میگفتیم دستور کار خودمان را از دیگرى ‌- که به اعتقاد ما خوب عمل نمیکند ‌- نمیگیریم؛ ما دستور کارمان را از عقیده‌ی خودمان، از تشخیص خودمان میگیریم. ما باید خوب عمل کنیم، ما باید ملایم عمل کنیم، ما باید دینى و تقوایى عمل کنیم. همین‌طور که ایشان اشاره کردند، واقعاً «اُسِّسَ‌عَلَی التَّقوی»(۲) باشد؛ مبنا و ملاک کار تقوا باشد. اگر فرضاً ما یک وقت دیدیم در جامعه، یک نفرِ دیگرى بر مبناى تقوا عمل نمیکند، نگوییم پس او چرا عمل نمیکند؛ خب، او نکند؛ عمل نکردن او بر تقوا، موجب این نمیشود که ما هم بر تقوا عمل نکنیم. ما باید بر اساس تقوا عمل کنیم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ کمک کند که این حقایق را همه‌ی ما ‌- اوّل خود من و بعد هم بقیّه‌ی برادرها و خواهرها ‌- درست بفهمیم و به آن عمل بکنیم. به‌هرحال کار فرهنگى، کار بسیار بسیار مهمّى است.  و امروز جامعه‌ی فرهنگیان کشور ‌- منظورم از جامعه، [فقط] این جامعه‌ی شما نیست؛ مجموعه‌ی فرهنگیان کشور ‌- یک مجموعه‌ی محروم و قدرناشناخته و احترام‌نشده‌اى هستند؛ احترامى فراخور خودشان. چقدر در این مجموعه‌ی فرهنگى، تلاش و ابتکار و حسّ دلسوزى و حسّ خدمت و آن عزیزترین احساسهاى انسان یعنى عشق به نسل نو و آینده موج میزند؛ که این را مردم ما نمیدانند. اصلاً معلّم برایشان یک آدمى است مثل خودشان. یعنى من که پدر چند بچّه هستم، به معلّم این بچّه مثل بقیّه‌ی آدمها نگاه میکنم؛ درحالی‌که حقیقت قضیّه این نیست؛ او خزانه‌دار ما است و جز موردى که یک معلّمى ممکن است دلسوز نباشد، غالب معلّمین یا خیلى از معلّمین به این کار عشق می‌ورزند؛ وَالّا [اگر] عشق نورزند، نمیتوانند اصلاً وارد این کار بشوند؛ کارى نیست که بدون عشق ورزیدن بشود آن را ادامه داد. این کار از روى عشق و اخلاص و علاقه‌مندى و دلسوزى است؛ این را مردم غالباً نمیدانند.  به نظر من از این مجموعه‌اى که در آن، این همه صفا هست، ارزش هست، معنویّت هست ‌- و مورد شناسایى مردم هم نیست این معنویّتها ‌- باید حمایت کرد، باید دفاع کرد. اگرچه شما خیلی‌تان هم معلّم هستید ‌- شأناً، یا فعلاً ‌- و این معنا شامل خود شما هم میشود، لکن شما به حیث جامعه‌ی اسلامى فرهنگیان ‌- نه به‌عنوان یک فردى از مجموعه‌ی فرهنگى کشور ‌- حقیقتاً دلسوزانه با این مجموعه باید برخورد کنید. ببینید واقعاً براى معلّمین کشور چه چیزى لازم است و از جهت تقویت معنویّاتشان یا کمک به اصلاح امور زندگی‌شان در این جهت چه کارى باید کرد؛ هر کارى لازم است بکنید؛ [اگر] واقعاً از عهده‌ی شما برمی‌آید، دریغ نکنید؛ چون جامعه‌ی فرهنگى کشور، بسیار جامعه‌ی عزیز و ناشناخته‌اى است از نظر مردم.امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند به همه‌ی شما و به برادرهایى که زحمت کشیدند این بنا را پایه‌گذارى کردند ‌- که حالا از آقاى بادامچیان(۳) اسم آوردید؛ خداوند به ایشان هم ‌ان‌شاءالله‌ توفیق بدهد و ایشان را تأیید کند ‌- و همه‌ی برادرهایى که در پایه‌گذارى این کار مؤثّر بودند و زحمت کشیدند و الان هم زحمت میکشند، توفیق بدهد و همه‌ی شما را تأیید کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
117
1368/10/06
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2238
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  اوّلاً از همه‌ی برادران و خواهران که از مناطق مختلف کشور و از مراکز گوناگون تشریف آورده‌اند، تشکّر میکنم؛ مخصوصاً خانواده‌هاى معظّم شهدا و علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و جماعت. از همه‌ی برادران و خواهرانى که در بخشهاى خدمتىِ گوناگون مشغول خدمت به ملّت و کشور و اسلام و انقلاب هستند، قلباً و عمیقاً تشکّر میکنم؛ برادران و خواهرانى که در نهضت سوادآموزى مشغول تلاش و خدمت ارزنده‌ی خودشان هستند ‌- که حقیقتاً کار بسیار بزرگ و فریضه‌ی فوتى و فورى و کاملاً حائز اهمّیّتى است؛ و امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشند ‌- همین‌طور برادران مربوط به وزارت راه و کادرهاى پروازى و برادران حفاظت اطّلاعات ارتش، برادران زحمت‌کشى که در بنیان و ساختمان مرقد حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) مشغول تلاشند و همه‌ی برادران و خواهرانى که از شهرهاى دوردست تشریف آورده‌اند و در بخشهاى مختلف به خدمت مشغول هستند، از همه‌ی شما ‌- تک‌تک، از زن و مرد ‌- صمیمانه تشکّر میکنم و امیدوارم تأیید الهى و هدایت الهى و سپاس بی‌دریغ این مردم عزیز و زحمت‌کش و خدوم، شامل حال همه‌ی شما باشد.  و قدر این خدمات را بدانید، قدر اشتغال در جمهورى اسلامى را بدانید. با همه‌ی زحمت و رنجى که هر کس در راه خدمت متحمّل میشود، باید توجّه داشته باشد که امروز در سِلک خدمت به این مردم درآمدن و در مجموعه‌ی نظام جمهورى اسلامى و دستگاهِ کارىِ آن قرار گرفتن، یک نعمت الهى است؛ این نعمت را باید شکرگزار بود.  و امّا مطلبى که من امروز مایلم با شما در میان بگذارم، این حوادثى است که در دنیا اتّفاق می‌افتد که جزو حوادث نادر و بسیار تعیین‌کننده در وضع عالم و تاریخ است و براى ما مایه‌ی تأمّل و تدبّر و از جهتى مایه‌ی خوشحالى، و براى ملّتهاى دنیا و دولتها مایه‌ی عبرت است. دو حادثه‌ی مهم در همین ایّامِ نزدیک اتّفاق افتاده است: یکى حوادث مربوط به اروپاى شرقى است،(۲) و دیگرى حادثه‌ی حمله‌ی مسلّحانه‌ی آمریکا به یک کشور کوچک در همسایگى خود.(۳) هر کدام از این دو مسئله، شایسته‌ی این است که مورد تأمّل و توجّه دقیق قرار بگیرد.امّا حوادث اروپاى شرقى ‌- که آخرینش همین حادثه‌ی رومانى است ‌-(۴) دو سه ماه است که شروع شده و نظامها و رژیم‌هاى مارکسیستىِ کشورهاى کمونیستىِ اروپاى شرقى یکى پس از دیگرى در هم فرومیریزد؛ حزب کمونیست در این کشورها کنار گذاشته میشود؛ دولتهایى که به نام سوسیالیسم و کمونیسم بر مردم حکومت میکردند، یا با خون‌ریزى یا با تظاهرات خیابانى و خلاصه به دست مردم برکنار میشوند و بناى کمونیسم و مارکسیسم و نظامهاى کمونیستى در اروپاى شرقى که در طول ده‌ها سال به وجود آمده بود و چقدر پول و اسلحه و سیاست براى بنیان‌گذارى و ترمیم و رنگ و روغن زدن به آن خرج شده بود، ظرف چند هفته دارد فرومیریزد؛ و به تبع آن، در جاهاى دیگر دنیا. این، یک مسئله‌ی بسیار حائز اهمّیّتى است.  ما در انقلابمان چند اصل را از اوّل فهمیدیم، اسلام به ما این اصول را تعلیم داد و امام حکیم عظیم فقیه بزرگوارمان بارها این اصول را به زبانهاى مختلف تکرار کرد. یکى از این اصول این بود که هر نظامى که بر پایه‌ی مردم بنیان‌گذارى نشده باشد، ماندنى نیست. مردم هستند که میتوانند نظامى را به وجود بیاورند و وقتى به وجود آوردند حفظ کنند ‌- ولو تمام قدرتها با آنها مخالفت کنند ‌- و اگر نظامى مردمى نبود، بر روى دوش مردم و بر پایه‌ی اعتقادات و احساسات و خواست و اراده‌ی مردم نبود، این بنا ماندنى نیست. این، یکى از اصول ما بود و دائماً این مطلب تکرار شد. یک اصل دیگر این بود که تحمیل یک فکر، یک عقیده و یک نظم اجتماعى بر مردم، کار موفّقى نیست؛ مخصوصاً آن‌وقتى که این فکر و عقیده، با دین و عقیده‌ی دینى مردم منافات و مخالفت داشته باشد. این جزو اصول فکرى و اسلامى ما است. آنچه بالاخره باقى میمانَد، اعتقاد قلبى مردم و اعتقاد دینى مردم است.امروز این حقایق دارد خود را در صحنه‌ی واقعیّت اثبات میکند. نظامهاى مارکسیستى در اروپاى شرقى برخلاف میل مردم بر آنها تحمیل شد. با پول، با زور، با تانک و با دخالت قدرت خارجى، عقیده‌اى و نظامى را بر مردم اروپاى شرقى ‌- اعمّ از لهستان و چکسلواکى و مجارستان و بقیّه‌ی این کشورها ‌- تحمیل کردند و چهل سال، پنجاه سال این نظام را با مُنتهاى دقّت و قدرت ظاهرى نگه داشتند؛ امّا چون پایه، پایه‌ی سست و نامطمئنّى بود نتوانست بماند و وقتى خشت از خَرَند کشیده شد،(۵) وقتى یک ضربه‌ی اساسى به این نظامها خورد، یکى پس از دیگرى شروع کردند فروریختن و ازبین‌رفتن. اگر هم سرانى پیدا شدند که لجاجت کردند، مقاومت کردند ‌- مثل سرنوشت همین شخصى که در این دو سه روز در رومانى مشاهده کردید(۶) ‌- با شدّت با آنها مواجهه شد و مردم در مقابل غلظتها و شدّتها ‌- وقتى هنگام [آن] فرارسید ‌- عقب‌نشینى نکردند، بلکه آنهایى که تحمیل [شده] بودند، مجبور بودند عقب‌نشینى کنند.  مردم اصلند. هر نظامى که بر پایه‌ی میل مردم و اعتقاد مردم نباشد، همین سرنوشت را دارد. مستبدّین عالم، دیکتاتورها، آن کسانى که با زور شمشیر و تازیانه بر ملّتها حکومت میکنند، چشمهایشان را باید باز کنند و عبرت بگیرند. آن کسانى که بر پایه‌ی سرنیزه و اختناق، نظامها را علی‌رغم میل مردم سرپا نگه میدارند، سرنوشت اروپاى شرقى را ببینند. این نظم آهنین در کشورهاى کمونیستى آن‌چنان بود که خودشان تصوّر نمیکردند که ممکن باشد یک روزى در هم فروبریزد؛ و ریخت. البتّه ما نمونه‌هاى دیگر آن را هم دیده‌ایم. یک نمونه از نوع دیگر، رژیم پهلوى و ستم‌شاهى گذشته‌ی همین کشور بود که با چشم خودمان دیدیم، مشاهده کردیم که ملّت با دست خود آن رژیم را متلاشى کرد و [آن رژیم] از بین رفت. در این کشورها با دین مخالفت شد؛ اهل دین ‌- چه مسلمان، چه مسیحى ‌- زیر فشار قرار گرفتند؛ در طول ده‌ها سال اعتقاد دینى مردم سرکوب شد؛ امّا دیدیم و دیدند که مبارزه‌ی با دین و اعتقاد دینى مردم به جایى نمیرسد و اعتقاد دینى و ایمان دینى بالاخره از زیر آوارها سر میکشد و خود را بر مخالفان خود تحمیل میکند؛ و کرد. پس مستبدّین عالم عبرت بگیرند؛ آن کسانى که به زور بر ملّتها حکومت میکنند و ملّتها را به هیچ نمیگیرند، عبرت بگیرند؛ آن کسانى که با دین مبارزه میکنند و با ایمان دینى مردم در هر جاى دنیا پنجه در پنجه می‌اندازند، عبرت بگیرند. اینها درس عبرت است و اسلام و قرآن به همه‌ی ما دستور میدهد که ما باید عبرت بگیریم.(۷)  و امّا مسئله‌ی دوّم؛ یعنى تهاجم نظامى آمریکا به یک کشور کوچک که در نقطه‌ی حسّاسى قرار گرفته و قدرت استکبارى آمریکا منافعى در آن کشور دارد؛ دخالت کردند و تانک‌هایشان را، هواپیماهایشان را، نظامی‌هایشان را برداشتند وارد کردند به یک کشور دیگر. این حادثه، حادثه‌ی عجیبى است؛ چنین حادثه‌اى حیرت‌آور است. البتّه این اوّلین بار نیست که دولت آمریکا چنین کارى را انجام میدهد. من میخواهم در این رابطه دو نکته عرض کنم: [اوّل] یک مسئله‌ی اسلامى است. اینکه ما میگوییم اسلام با استکبار مخالف است، استکبار یعنى این. معناى استکبار این است که یک دولتى، یک قدرتى، یک شخصى با تکیه‌ی به زورى که دارد، راه را براى اِعمال زور در هر جایى که بخواهد، باز ببیند؛ به هر کسى و هر ملّتى که اراده کرد، فشار و ضربت وارد کند و خجالت نکشد؛ مال هر ملّتى را که اراده کرد، از او بگیرد و خجالت نکشد؛ در امور هر ملّتى و هر جمعیّتى و هر شخصى که مایل بود و اراده کرد، دخالت کند و خجالت نکشد؛ زشت‌ترین کارها را انجام بدهد و نام زیباترین کارها را روى آن بگذارد و از کسى خجالت نکشد و واهمه نکند؛ به این میگویند استکبار. استکبار یعنى گردن‌کلفتى، یعنى قلدرى، یعنى آدم کشتن و شرم نکردن و اِباء نکردن، یعنى تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا گرفتن و سینه را سپر کردن؛ این یعنى استکبار.  نظام امروز دنیا، نظامى که امروز قدرتهاى مقتدر عالم دارند، نظام استکبارى است. آمریکا وارد یک کشور دیگر بشود؛ با مردم آن کشور بجنگد ‌- مردم با آمریکا جنگیدند؛ بحث سر شخص و زید و عمرو نیست؛ مردم مایل نبودند که آمریکا وارد کشورشان بشود ‌- مردم را بکشد؛ خانه‌ها را خراب کند؛ در خیابانهایشان، جلوى مغازه‌هایشان، جلوى مدرسه‌هایشان، جلوى خانه‌هایشان، تانک و نفربر زرهى و سرباز بیگانه بیاورد؛ از آن طرف دولت انگلیس و فلان و بَهمان دولت از او حمایت کنند؛ یک عدّه‌ی دیگرى هم در دنیا بنشینند و تماشا کنند و سکوت کنند؛ نظام جهانى استکبار یعنى این، [یعنى] نظام سلطه. ما در کنفرانس عدم تعهّد که چند سال پیش شرکت کردیم(۸) و در سازمان ملل در دو سه سال قبل از این،(۹) همین نکته را به مردم دنیا گفتیم. گفتیم مردم دنیا، رهبران دنیا! امروز بر دنیا نظام سلطه حاکم است. نظام سلطه یعنى اینکه کسى در دنیا به اتّکاء سرنیزه و زور، قلدرى بکند و شرم نکند و دیگران هم قلدرىِ او را تحمّل کنند. و امروز شما نمونه‌اش را دارید مشاهده میکنید و رئیس‌جمهور فعلى آمریکا(۱۰) علی‌رغم چهره‌ی ملایمى که در اوّل کار به خود گرفته بود و تظاهر میکرد که با سیاستهاى ریگان مخالف است، نشان داد که این هم برادر او است و با هم فرقى ندارند و سیاستْ یک سیاست است و استکبارْ یک طبیعت است و نمیتوانند جور دیگر باشند. او هم در دو سه سالِ اوّل ریاست جمهوری‌اش به گرانادا حمله کرد و یک حکومتى را در یک کشور دیگر ساقط کرد؛(۱۱) این هم مثل او است.اینها با همین روحیه، حکومت شاه را در ایران، تقریباً ۲۵ سال سرِپا نگه داشتند. اینجا در این کشور در سال ۳۲ کودتا کردند، یک حکومتى را سرنگون کردند و شاه را سر کار آوردند و ۲۵ سال از شاه حمایت کردند.(۱۲) همینها هستند که امروز دارند از نظامهاى مرتجع و دیکتاتور دنیا، علیه مردم کشورها حمایت میکنند. همینها هستند که صهیونیست‌ها را آوردند در فلسطین کاشتند؛ یک کشور را از دست ملّتش گرفتند و غاصبى را آنجا گذاشتند و دائم در طول این چهل سال گذشته، از دولت اسرائیل حمایت کردند. این نظامِ سلطه است.  بزرگ‌ترین بلاهاى عالم براى ملّتهاى دنیا، همین نظام سلطه است؛ این از وبا و طاعون خطرناک‌تر است، از بدترین مرضها خطرناک‌تر است که ملّتها در کشور خودشان و در خانه‌ی خودشان اختیار نداشته باشند. و با کمال تأسّف باید عرض کنم دولتهایى که در کشورهاى مختلف دنیا مشغول حکومتند و بعضى از آنها تا حدودى یک جنبه‌ی مردمى هم دارند ‌- وابستگى یا ندارند یا به آن غلظت ندارند ‌- همه‌وهمه در مقابل یک چنین جنایت بزرگى و یک چنین آفت عظیمى سکوت میکنند. البتّه ملّتها در گوشه‌وکنار تظاهراتى راه می‌اندازند، راه‌پیمایی‌اى میکنند ‌- ملاحظه کردید در این چند روزه علیه این اقدام آمریکا(۱۳) تظاهراتى شد ‌-(۱۴) لکن معدود است، گوشه‌وکنار است، آن حرکتى که باید انجام بگیرد انجام نمیگیرد.  ما از این حادثه به‌عنوان یک درس، در خطّ هدفهاى انقلابمان بایستى استفاده کنیم و درس بگیریم؛ باید بیاموزیم. این استکبارى است که شما ملّت ایران علیه او قیام کردید و بعد از پیروزى انقلاب یازده سال است که با این استکبار، ملّت ایران دارد مبارزه میکند. و شاید بشود گفت تاکنون استکبار ‌- و در رأس دولتهاى استکبارى، آمریکا ‌- ضربه‌اى به قدرت و شدّت این ضربه‌اى که شما بر او وارد کردید از هیچ کشورى نچشیده بود و نخورده بود. ملّت ما در مقابل این روح استکبارى ایستاد؛ قدرتمندانه هم ایستاد. و آمریکا با این روح استکبارى، تمام تلاش خود را کرد که ملّت ایران را به زانو در بیاورد و به عقب‌نشینى وادار کند؛ امّا علی‌رغم خواست و میل او، ملّت ما و دولت ما و انقلاب ما و نظام جمهورى اسلامى روزبه‌روز قوی‌تر و ثابت‌قدم‌تر شد و در این مصاف، استکبار جهانى در مقابل یک انقلاب مردمى و اسلامى شکست خورد.  من میخواهم عرض بکنم که اوّلاً ملّت ما بدانند ‌- که بحمدا‌لله‌ میدانند ‌- ما راه درستى را انتخاب کردیم که با شیطان استکبار یک لحظه کنار نیامدیم و نساختیم. طبیعت دشمنى که ما شعار مرگ بر او را در زبان مردممان داریم، این است: زورگو، وقیح، متجاوز؛ هر جا دستش برسد از تعرّض و تجاوز اِبائى ندارد؛ روى آن هم اسم خوب میگذارند: دفاع از دموکراسى، دفاع از حقوق بشر؛ و از این حرفهایى که امروز دیگر ابله‌ترین مردم هم باید باور نکنند و نمیکنند. ملّت ما راه درستى را انتخاب کرد. ما این راه را ادامه خواهیم داد. ما به فضل الهى و با توکّل به خدا و با استحکامِ همبستگى ملّتمان و با همبستگى ملّتهاى دیگر با انقلابمان، در آینده هم مثل گذشته، یک لحظه با آمریکا و زورگویی‌هایش کنار نخواهیم آمد. و نکته‌ی دوّم این است که آن چیزى که به نتیجه و پیروزى خواهد رسید، راه ما است، نه راه آمریکا. قلدرى آمریکا شکسته خواهد شد. شاخ و دندان این حیوان وحشى و بی‌ملاحظه که هیچ‌چیز را در مقابل خود به حساب نمی‌آورد، در هم خواهد شکست.ملّتهاى دنیا امروز دارند اروپاى شرقى را در مقابل خودشان می‌بینند. همین کشور چکسلواکى ‌- که ملاحظه کردید در هفته‌ی گذشته، ملّت آنها چطور در خیابانها راه افتادند و بلندپایگان حاکم بر خودشان را کنار گذاشتند و کسانى را که خودشان میخواستند در رأس حکومت آوردند یا مطرح کردند ‌-(۱۵) همان ملّتى است که ۲٠ سال، ۲۱ سال قبل در همین کشور، تانک‌ها و نفربرهاى شوروى و هم‌پیمانان شوروى از اطراف وارد پایتخت آن شدند، یک نفر را که در رأس حکومت بود کنار گذاشتند، عدّه‌اى را که از او دفاع کردند کشتند، یک جنگ خونینى راه انداختند، سرکوب خونینى نسبت به مردم کردند و خارج شدند؛(۱۶) عین همین کارى که امروز آمریکا در پاناما دارد انجام میدهد ‌- اینها کارهاى جدیدى نیست ‌- مستکبرین عالم همیشه از این کارها میکردند، تا وقتى هم قدرت داشته باشند میکنند. شوروى در دوران حکومتهاى مستبدّ خود، روى کشورهاى اروپاى شرقى همین کارها را تجربه کرد؛ روى لهستان، روى مجارستان و روى چکسلواکى.(۱۷)  امروز همان کشورهایى که با تانک وارد خیابانهاى چکسلواکى شدند، دارند از ملّت چکسلواکى عذرخواهى میکنند و پیغام میدهند ببخشید که ما بیست سال قبل آمدیم؛ اشتباه کردیم آمدیم؛ ما را ببخشید و عفو کنید!(۱۸) آیا سردمداران امروز آمریکا میتوانند ادّعا کنند که بیست سال دیگر ملّت آمریکا مجبور نخواهد شد از ملّت پاناما، از ملّت گرانادا، از ملّت ایران، از ملّت فلسطین اشغالى، از ده‌ها ملّتى که زخم آمریکا را خورده‌اند، عذرخواهى کند؟ آیا آن کسانى که امروز سیاست آمریکا را در چنگ دارند و با تکیه‌ی به قدرت، احمقانه کار دزدانِ سرگردنه‌بگیر و گردن‌کلفت‌هاى قدیمى محلّه‌ها را انجام میدهند ‌- که با نیش چاقو حرفشان را به کرسى می‌نشاندند و هر کار میخواستند انجام میدادند ‌- مطمئنّند که چند سال بعد، ملّت بر خود آنها یا بر نام آنها یا بر گور آنها لعنت نخواهد فرستاد و لگد نخواهد زد؟ مطمئن نباشند. آنچه بالاخره پیش خواهد رفت، اراده‌ی ملّتها است. آن که در صورت اراده و شجاعت ملّتها، بینی‌اش به خاک مالیده خواهد شد، قدرت ظالم و زورگو است. ملّتها اگر اراده کنند، ظالم را سرنگون خواهند کرد.  ملّت عزیز ما توجّه داشته باشند که این صحنه‌اى که در آن حضور دارند ‌- که امروز ملّت ما در خطوط مقدّم، در برابر استکبار جهانى صف‌آرایى کردند ‌- بسیار صحنه‌ی مبارکى است؛ و شما پیشگام و پیشواى ملّتهاى دنیا خواهید بود. ملّتها از شما درس خواهند گرفت و گرفته‌اند. همین حالا آن نسخه‌اى که ما در دنیا داریم مشاهده میکنیم، همان نسخه‌اى است که در ایران انجام گرفت. این آمدن در خیابانها و با ایمان و با تن در مقابل قدرتهاى حاکم ایستادن، نسخه‌ی انقلاب ایران است. چنین کارى در دنیا معمول نبود و سابقه نداشت. این درس را شما دادید؛ و باز هم ملّتها از شما درس خواهند گرفت.  البتّه ملّت ما امروز به دو نکته توجّه کنند: یکى، وحدت کلمه و یکى، تلاش براى ساختن کشور؛ این دو را فراموش نکنید. اگر خداى نکرده این دو از شما گرفته شد، آقایى و سیادت و قدرت هم گرفته خواهد شد.وحدت را باید حفظ کنند. مبادا در گوشه‌وکنار کسانى یادشان برود که امروز دنیا در چه شرایطى قرار دارد و ملّت ما کیست و کجا است و باز شروع کنند همان حرفها و شکلکهاى تفرقه‌آفرین را ‌- که در چند سال قبل معمول بود و بحمدا‌لله‌ این اواخر از بین رفته بود ‌- باز دوباره به صحنه آوردن.  و دوّم، تلاش. همه باید تلاش کنند. دولت و ملّت باید تلاش کنند. دستگاه‌هاى گوناگون دولتى، هر کدام باید تلاش مناسب خودشان را بکنند و بحمدا‌لله‌ میکنند. من شاهدم و میبینم که دستگاه‌هاى دولتى تلاش خوبى را دارند انجام میدهند. امروز ما در همه‌ی صحنه‌ها احتیاج داریم به تلاش؛ در صحنه‌ی داخلى و در صحنه‌ی خارجى. در صحنه‌ی داخلى، تلاش براى بازسازى کشور، براى رفع مشکلات مردم، براى زنده کردن ثروت خفته و خاموش این ملّت و به میدان آوردن این استعداد عجیبى که در این کشور وجود دارد؛ و در صحنه‌ی خارجى، مقابله‌ی هوشمندانه با سیاستها و تبلیغات زهرآگین دشمن که مأمورین سیاست خارجى و وزارت خارجه، مأمور این کارند و کار بسیار ظریفى است و کار بسیار حسّاسى است و بحمدا‌لله‌ این کار را هم خوب انجام میدهند. اگرچه گوشه‌وکنار، بعضى به یک بهانه‌اى، به اندک حادثه‌اى شروع میکنند به جنجال راه انداختن و ایراد گرفتن، امّا ایراد گرفتن کار آسانى است و عمل کردن کار دشوارى است. آن کسى که عمل میکند و در میدان است، باید تأیید بشود تا بتواند درست عمل کند و اگر اشتباهى هست، اگر نقصى هست، برطرف بکند. بنده به تبعیّت از امام بزرگوارمان، با تضعیف دستگاه‌هایى که کارهاى حسّاسى را بر دوش دارند ‌- از جمله دستگاه امور خارجه‌ی ما و کسانى که در جبهه‌ی مقدّمِ برخورد با سیاستهاى خارجى قرار دارند ‌- بشدّت مخالفم. این چه عادت زشتى است که بعضى، نقاط مثبت را اصلاً نمی‌بینند و تا یک نقطه‌ی منفى مشاهده میکنند، از هر طرف ‌- سیاسى و مطبوعاتى و غیره و غیره ‌- صدایى بلند میکنند؟ مگر میشود در دورانى که ما با همه‌ی سیاستهاى استکبارى و متجاوز در صحنه‌ی دیپلماسى روبه‌رو هستیم، اجازه بدهیم که مسئولان دیپلماسى کشور، مورد تهاجم افراد بی‌مسئولیّت قرار بگیرند؟(۱۹) مگر ما میگذاریم؟می‌بینید که در دنیا سیاستهاى خارجى چگونه‌اند. می‌بینید در شوراى امنیّت، قطعنامه‌ی محکومیّت آمریکا در ورود به پاناما وتو میشود.(۲۰) امروز سیاستهاى جهانى این است. جمهورى اسلامى باید در مقابله‌ی با این سیاستها، قدرت را با ظرافت و هوشیارى همراه کند. ما چند نفر را در این خطّ مقدّم دیپلماسى فرستاده‌ایم جلو، گفته‌ایم شما بروید در وزارت خارجه ‌- وزیر خارجه باشید، مسئول باشید ‌- کار کنید؛ اینها هم دارند تلاششان را میکنند؛ خوب هم تلاش میکنند، قوى هم تلاش میکنند و در بسیارى از میدانها هم پیروز میشوند و فتح میکنند؛ یک جا هم به مقتضاى طبیعت بشر، یک نقصى پیدا میشود؛ [آن‌وقت] آدمهاى بی‌مسئولیّت تا این نقص را دیدند، از چند طرف صدا بلند کنند! غافل از اینکه ما داریم میجنگیم؛ سرباز خطّ مقدّم را نباید مورد تهاجم قرار داد. چرا یک عدّه‌اى این حرف را نمیفهمند؟ همه‌ی دستگاه‌ها باید خوب کار کنند و همه‌ی مردم باید دستگاه‌ها را کمک کنند. امروز پرچم اسلام دست شما است؛ ملّت و دولت، این پرچم را باید حفظ کنید. با تنازع و کشمکش، این پرچم حفظ نخواهد شد. مسئولیّت بر دوش همه است. همه باید اتّحادشان را، همدلی‌شان را، همکاری‌شان را، حسن‌ظن‌شان را حفظ کنند؛ وظیفه است. و من عرض کنم؛ با این کیفیّت قوى که امروز به فضل پروردگار سربازان انقلاب [یعنى] شما مردم و اقشار مختلف ملّت، دارید این‌جور با ایمان و قاطع پیش میروید، من تردید ندارم که در مقابله‌ی شما هیچ کوه قدرتى، قدرت ایستادگى ندارد. امیدواریم پروردگار عالم به همه‌ی ما توفیق بدهد، همه‌ی ما را هدایت کند، به همه‌ی ما کمک کند، دلهاى ما را از روح اطاعت و محبّت ذات مقدّس خود و اولیائش پُر کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
118
1368/10/05
بیانات در دیدار جمعى از علماى اهل سنّت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2237
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  بنده اوّلاً به آقایان محترم و برادران عزیز خیرمقدم و خوشامد عرض میکنم و خیلی خوشحالم که بعد از چندی، باز آقایان عزیز را زیارت میکنم. ما از سالهای قبل با بعضی از شما سوابق دوستی زیادی هم داریم؛ با هم نشسته‌ایم، برخاسته‌ایم و درباره‌ی مسائل دنیای اسلام بحث کرده‌ایم. بد نیست من این را اینجا بگویم که نطفه‌ی اصلی هفته‌ی وحدت را که بحمدا‌لله‌ سالها است دارد برگزار میشود ‌- یعنی عید گرفتن مابین دوازدهم و هفدهم ربیع ‌- ما در ایرانشهر با این آقای مولوی قمرالدّین(۲) در سال ۵۷، قبل از انقلاب، مذاکره کردیم که بیاییم یک عید دوطرفه داشته باشیم و از دوازدهم تا هفدهم را جشن بگیریم ‌- مذاکره‌اش آن‌وقت شد ‌- که اتّفاقاً همان روزها هم بود که در ایرانشهر سیل آمد و جشن و همه‌چیز ما را سیل برد!(۳) البتّه آن سیل هم یکی از الطاف خفیّه‌ی الهی بود و ما را با وضع زندگی مردم بیشتر آشنا کرد؛ به کپرها رفتیم، به خانه‌ها رفتیم. قبل از آن، چند ماه در ایرانشهر بودیم، امّا ظاهر قضیّه را میدیدیم؛ مردم هم ما را نمی‌شناختند، ما هم مردم را نمی‌شناختیم. بعد که سیل آمد، هم ما مردم را شناختیم، هم مردم با ما یک قدری آشنا شدند.  این مسئله‌ی وحدت که من در این دیدار صمیمی و دوستانه میخواهم این را بیشتر از همه به آقایان عرض بکنم، یک مسئله‌ی حیاتی است. نه اینکه بگوییم [تنها] برای جمهوری اسلامی حیاتی است ‌- البتّه در اهمّیّت آن برای جمهوری اسلامی جای شک نیست ‌- بلکه برای اسلام و دنیای اسلام هم حقیقتاً حیاتی است. شما ملاحظه کنید، امروز دنیا دارد به سمت بلوک‌بندی میرود؛ یعنی هر چند کشور در یک گوشه‌ای، به ادنیٰ(۴) مناسبتی با هم اتّحاد و اتّفاق پیدا میکنند؛ مثلاً کشورهای شرق آسیا ‌- کشورهای آسه‌آن(۵) ‌- جامعه‌ی مشترک اروپا، اتّحاد ورشو(۶) تا وقتی‌که اروپای شرقی قبل از این حوادث اخیر(۷) یک هویّتی داشت، اتّحاد کشورهای حول‌وحوش خلیج مکزیک، گروه غیرمتعهّدها،(۸) سازمان ملل. همه‌ی واحدهای پراکنده در همه‌ی دنیا دارند تبدیل میشوند به واحدهای پیوسته. علّت هم این است که در این دنیا میفهمند که هر واحدی به‌تنهایی قادر بر تأمین نیازهای خودش ‌- از جمله نیاز دفاع از خودش ‌- نیست و باید با هم دست‌به‌یکی کنند.  در عین اینکه دولتها و قدرتها و اداره‌کنندگان جهان برای مصالح دولتهایشان و مصالح سیاسی‌شان دارند به سمت وحدت پیش میروند، تمام تلاشهای استکبار در جهت تضعیف ملّتها و بخصوص ملّت اسلام و ایجاد اختلاف بین اینها دارد به کار میرود. خب شیعه و سنّی که مسئله‌ی امروز نیست؛ قرنها است که در اسلام شیعه‌ای وجود دارد، سنّی‌ای وجود دارد؛ در خود سنّی‌ها، اشعری‌ای وجود دارد، معتزلی‌ای وجود دارد، مذاهب مختلف وجود دارد؛ در شیعه، شش امامی‌ای وجود دارد، دوازده امامی‌ای وجود دارد، اخباری‌ای وجود دارد، اصولی‌ای وجود دارد؛ همان دسته‌بندی‌هایی که در تسنّن هست، در تشیّع هم همانها هست. انواع و اقسام دسته‌بندی‌ها و فرقه‌بندی‌ها، یا بر اثر سوء سیاست، یا بر اثر سوء فهم، یا بر اثر دست مغرض، یا بر اثر جهالت یا غرض به وجود آمده. خب اینها که جدید نیست؛ امّا شما ببینید امروز در دنیای اسلام، علیه وحدت مسلمین چقدر تلاش میشود.همین الان من در کتابخانه‌ی خودم یک قفسه کتاب دارم از کتابهایی که در این چند سال اخیر ‌- پنج شش سال اخیر ‌- علیه شیعه نوشته شده؛ با چاپهای اعلا، با اسمهای محترم. مثلاً جناب فلان‌کس ‌- استاد فلان دانشگاه ‌- برداشته یک کتابی علیه شیعه نوشته؛ با تلاش، با لج. نقطه‌ی مقابلش هم از این طرف شده ‌- شاید بعضی از آقایان که با بنده سوابق نشست و برخاست دارند میدانند، بنده هیچ بنا ندارم که در قضایا یک‌طرفه قضاوت کنم ‌- اینها علیه آنها، آنها علیه اینها؛ و هیچکدام هم سالم نیست.  ما وقتی بعضی از پدیده‌های داخل شیعه را که یک چیزهایی در آن بود که گزنده بود، تعقیب میکنیم، میرسیم به یک جاهای مشکوک؛ یعنی کاملاً روشن است که به نقاط مشکوک ارتباط پیدا میکند. در سنّی هم همین‌جور است. در همین علمای بلوچستان، یک زیدی یک مقدار کارهایی میکرد؛ بعد که ما تحقیق کردیم، [دیدیم] رسید به یک جاهای مشکوک و وابسته. یعنی دست استکبار و استعمار و سیاستهای جهانی دارند تلاش میکنند که در بین جامعه‌ی مسلمین اختلاف بیندازند؛ می‌بینیم، می‌بینید. البتّه این بعد از پیروزی انقلاب شدّت پیدا کرده؛ چون از انقلاب اسلامی میترسند، از حیات مجدّد اسلام میترسند. اسلام قوی است؛ قوّت اسلام و معنویّت اسلام آن‌چنان است که اگر به شرایط آن عمل بشود و واقعاً اسلام پیاده بشود، قدرتهای دنیا را میلرزاند، تختها را میلرزاند؛ اینها از این میترسند؛ نمیخواهند بگذارند این زنده بشود. می‌بینند که در این کشور، اسلام حیات پیدا کرده و ما مجدّداً برگشته‌ایم به مبانی اسلامی، به احکام اسلامی، داریم زندگی‌مان را زندگی اسلامی میکنیم. اینها از این میترسند؛ میخواهند نباشد.  یکی از طرق مبارزه‌ی با این پدیده‌ای که برای آنها بشدّت ترسناک است همین است که اینجا را از بقیّه‌ی مسلمانان دنیا ‌- یعنی از بقیّه‌ی مسلمانان غیرشیعی دنیا ‌- ایزوله(۹) کنند، اینجا را به‌عنوان یک انقلاب شیعی وانمود بکنند، دعوای بین شیعه و سنّی را هم تقویت کنند، و نتیجه این بشود که [این را که] مسلمانان دنیا ‌- این آقای مولوی مدنی تشریف داشته‌اند در بعضی از کشورها که ما رفته‌ایم؛ مسلمان وقتی میبیند که رئیس یک کشور اسلامی آمده، اصلاً یادش نیست که این شیعه است یا سنّی؛ [فقط] یادش است که‌ این‌ مسلمان است؛ [لذا] احساس عزّت میکند و شعار میدهد ‌- امروز به نام ما و به نام اسلام و به نام انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی شعار میدهند، متوقّف کنند؛ این را میخواهند از بین ببرند. چه چیزی بهتر از این که بگویند شما از او جدا هستید؛ او یک چیز دیگر است، شما یک چیز دیگر هستید. و استکبار که با اصل اسلام دشمن است و شیعه و سنّی برایش فرقی نمیکند در خصومت ‌- دیده‌ایم که چگونه روی انقلابیّون سنّی در فلسطین، در مصر، در این جاهایی که هستند، فشار می‌آورند؛ این مسلمانهایی که زیر فشار استکبارند که شیعه‌ی دوازده امامی نیستند، اینها همه برادران اهل سنّت ما هستند، می‌بینید چه فشاری دارند روی اینها می‌آورند ‌- و با شعب اسلام و با ملّت اسلام از هر شکلش مخالف است، حالا در موضع یکی از این فرقه‌ها قرار میگیرد، علیه یک فرقه‌ی دیگر تلاش میکند، پول خرج میکند! ما باید هوشیار باشیم.  برادرها! از دشمن، انتظار دوستی نیست. دشمن، دشمن است؛ دوست است که باید چشمش را باز کند، آگاه باشد. شما علمای اهل سنّت، به نظر من امروز مسئولیّت زیادی دارید؛ مسئولیّتتان سنگین است. این مسئولیّت این است که در حیطه‌ی زندگی شما و در آن بلدی که شما زندگی میکنید، خدای متعال مقرّر کرده است که حاکمی به سبک اسلام باشد ‌- این قبلاً نبوده که حاکمی بر مبنای دین انتخاب شود، [ولی] در کشور ما الان این‌جور است؛ آن کسی را که انتخاب میکنند، بر مبنای دین انتخاب میکنند؛ نه بر مبنای امور دیگر ‌- کشوری که در آن احکام بر مبنای قرآن انتخاب میشود ‌- این آقایان نمایندگانی که در مجلس تشریف دارند می‌بینند؛ اگر چنانچه حکمی در آنجا بیاید که برخلاف احکام اسلام باشد، رد میشود؛ بُروبَرگرد هم ندارد؛ هرچه برخلاف فقه باشد، «فَاطرَحوهُ عَلَی الجِدار»(۱۰) میشود؛ ولو تصویب هم شده باشد ‌- کشوری که اراده‌اش بر این است که برگردد به شئون صدر اسلام: به همان صفا، به همان بساطت،(۱۱) به همان عدالت، به همان قاطعیّت در راه دین، با همان خصوصیّاتی که «اَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکـّْفِرینَ یُجّْهِدونَ فی سَبیلِ الله»؛(۱۲) و از این قبیل مشخّصات و ممیّزات؛ کشوری که میتواند ‌ان‌شاءالله‌ قاعده‌ای بشود برای تجدید حیات اسلام؛ در یک چنین کشوری شما دارید زندگی میکنید؛ یک چنین فضائی خیلی مهم است و زندگی در این محیط و در این فضا خیلی مسئولیّت دارد. به نظر من آقایان به دو امر اهمّیّت بدهید: امر اوّل عبارت است از تقویت و تبیین و تشریح هرچه بیشترِ اسلام برای مردم خودتان ‌- همان که از شما حرف می‌شنود و از شما استفسار میکند ‌- و مردم را با احکام دین آشنا کنید. و دین هم از سیاست جدا نیست؛ یکی از احکام دین، احکام اداره‌ی امور کشور و احکام سلطانیّه است. خب، در فقه یک بابی است که ابواب احکام سلطانیّه است.(۱۳) بنابراین احکام سلطانیّه هم از دین است. آن کسانی که اینها را از هم جدا میکنند، دشمن دینند و غارتگر میدان سیاست. پس مردم را با مسائل سیاسی و دینی آشنا کنید؛ به یک امور تکراری و سطحی و برای مردمْ عادّی‌شده اکتفا نشود؛ نه، از توحید اسلام، از نبوّت اسلام، از حکومت اسلام، از اعتقادات اسلام، از جهاد اسلام، از تعلیم و تربیت در اسلام، از رشد استعدادها در مسلمین، از سابقه‌ی اسلام که چه حکومتی در دنیا داشت، برای مردم بیان کنید؛ مردم را نسبت به اسلام، حالت اعتزاز(۱۴) ببخشید تا هر کسی احساس اعتزاز کند که مسلمان است؛ بخصوص جوانها. خب، یک وقتی بود که این تفکّر کمونیستی شایع بود، حالا که دیگر به‌خودی‌خود این تفکّر برافتاد، کذب و غلطه‌اش(۱۵) ثابت شد، بحمدا‌لله‌ «کَفَی اللهُ ال‌مُؤمِنینَ القِتال»(۱۶) در مقابله‌ی با کمونیسم. البتّه راه شکوک(۱۷) بر ذهنها بسته نیست؛ بایستی شکوک را از ذهنها زدود. دوّم، تأکید روزافزون بر مسئله‌ی وحدت. من سالها پیش ‌- پیش از انقلاب ‌- با بعضی از برادران اهل سنّت که صحبت میکردیم، به آنها میگفتم که اگر ما بخواهیم این وحدت اسلامی تحقّق پیدا بکند ‌- وحدت یعنی همین که این دو با هم برادر باشند، احساس برادری کنند؛ نه اینکه این [شیعه] بشود سنّی یا آن [سنّی] بشود شیعه؛ نه، مراد از وحدت این نیست؛ بلکه به معنای احساس برادری؛ همین که هر طرفی احساس کند که آن [طرف] هم مسلمان است و حقّ اسلامی او را بر گردن خودش احساس کند؛ آن [طرف] هم به همین ترتیب ‌- باید خودمان را از گذشته جدا کنیم، باید قیچی کنیم. اگر برگردیم به گذشته، دعوا است؛ این‌قدر بحث و تکذیب و تَغلیط(۱۸) و درگیری و خون‌ریزی و این چیزها اتّفاق افتاده که اگر نگاهی به گذشته بکنیم، باز دعوا خواهد شد. اگر کسی مخلصاً‌لله‌ احساس میکند که باید امروز بین برادران، برادری واقعی و عملی باشد، باید کوشش کند که گذشته را به یادها نیاورد؛ وَالّا او میرود کتاب احقاق‌الحق(۱۹) را می‌آورد به رخ این میکشد، این [هم] میرود کتاب تحفه‌ی‌اثنی‌عشریّه(۲۰) را می‌آورد به رخ او میکشد! هر دو هم بحمدا‌لله‌ به قدر کافی کتابِ پُر از طعن و دَق(۲۱) علیه همدیگر نوشته‌اند! اگر ما بخواهیم گذشته را مطرح کنیم نمیشود. باید نگاه کنیم، بگوییم گذشته، گذشته ‌- رحم ا‌لله‌ معشر الماضین،(۲۲) آنها هر کار کردند، ما کاری به کار آنها نداریم ‌- ما امروز میخواهیم تکلیف خودمان را بینناوبین‌ا‌لله‌ نگاه کنیم. بینناوبین‌ا‌لله‌ امروز ما باید با همدیگر توحید کلمه و رفاقت داشته باشیم، برادری داشته باشیم. اگر بخواهیم این را عمل بکنیم، باید از گذشته صرفِ‌نظر کنیم.این دارالتّقریبی هم که ما مطرح کردیم،(۲۳) برای این است. دارالتّقریبی که در مصر بود، از نظر ما عزیز و بسیار محترم بود؛ الان هم محترم است؛ [امّا] متأسّفانه نمیگذارند و نگذاشتند کار کند.(۲۴) فقط در یک برهه‌ای از زمان که این مجلّات رسالة‌الاسلام(۲۵) [منتشر میشد] و مرحوم شلتوت(۲۶) و شیخ سلیم(۲۷) - این چند نفر رؤسای ازهر شریف ‌- حیات داشتند، دارالتّقریب خوب حرکت میکرد. مرحوم آیت‌ا‌لله‌ بروجردی که مرجع تقلید ما بود، پشتیبان دارالتّقریب مصر بود؛ رئیس ازهر هم که اوّل شیخ سلیم بود که پایه‌گذار و درحقیقت زمینه‌ساز دارالتّقریب بود و بعد مرحوم شیخ محمود شلتوت شد که او هم رئیس ازهر و مفتی دیار مصریّه بود ‌- که خودش رئیس این دارالتّقریب بود ‌- پشتیبان بودند. اینها که رفتند، از طرفین، نه در شیعه بعد از مرحوم آیت‌ا‌لله‌ بروجردی دیگر آن عالمی که خیلی در این مسئله پافشاری کند بود ‌- آقایانِ علمائی که بودند، نه اینکه قبول نداشته باشند؛ چرا، همه معتقد بودند؛ لکن آن انگیزه‌ای که مرحوم آیت‌ا‌لله‌ بروجردی روی مسئله‌ی تقریب داشت، آنها نداشتند ‌- نه در بین آنها؛ من بعضی از آقایانِ بعد از مرحوم شلتوت را دیده بودم؛ علمای ازهر به ایران هم می‌آمدند ‌- بعضی‌شان مشهد آمده بودند ‌- با علمای شیعه هم تماس میگرفتند، لکن آن انگیزه‌ی فعّال و جوشانی که دنبال این قضیّه بروند نداشتند. لذا یک اسم بی‌مسمّایی شده. ما که نمیتوانیم منتظر بنشینیم که در قاهره یا در فلان شهر دیگر در دنیای اسلام یک نفری یک وقتی به فکر تقریب بیفتد؛ ما خودمان بایستی این دارالتّقریب را به وجود بیاوریم؛ البتّه بر مبنای هماهنگی و همکاری فکری و فقهی با هر مرکزی که برای تقریب در دنیا وجود داشته باشد. یعنی در اینجا از علمای ایران ‌- چه اهل سنّت، چه شیعه ‌- بایستی کسانی پایه‌های اصلی این دارالتّقریب را تشکیل بدهند. ما بحمدا‌لله‌ علمای خوبی از برادران اهل سنّت، چه علمای حنفیّه، چه علمای شافعی، در اینجا داریم که اهل فضلند، عالمند، فقیهند ‌- ما با اینها صحبت کرده‌ایم؛ با مسائل اسلامی آشنا هستند، با مسائل قرآنی آشنا هستند؛ میدانیم که اینها واردند، مطّلعند ‌- و چه از علمای شیعه که خب بزرگ‌ترین‌شان و بزرگانشان اینجا هستند. ما اینها را در اینجا قاعده‌ی کار قرار میدهیم، از علمای دنیای اسلام هم ‌- اعمّ از شیعه و سنّی ‌- هر کس خواست، همکاری خواهد کرد؛ بنا را بر این داریم. الان هم برادران ما در اینجا دارند برای این کار تمهید مقدّمات میکنند. هر کس هم پیشنهادی در این زمینه داشته باشد، آن را اینجا بدهند به آقایان که ‌ان‌شاءالله‌ در تنظیم و ترتیب این کار، کاملاً جدّیّت و کوشایی به‌خرج داده بشود و نظرات آقایان دخالت داده بشود. و توجّه بدهید مردم را به دستهایی که امروز وحدت را میشکنند. با مردم هم صریح حرف بزنید. امروز آن دستی که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت است از همین دست پلید وهّابیّت. این را همین‌طور صریح به مردم بیان کنید؛ پرده‌پوشی نکنید. از اوّل، وهّابیّت را به وجود آوردند برای ضربه زدن به وحدت اسلام، برای ایجاد یک پایگاهی در بین جامعه‌ی مسلمانها؛ همچنان که اسرائیل را به وجود آوردند برای اینکه یک پایگاهی درست کنند علیه اسلام؛ وهّابیّت را و حکومت وهّابیّت را و این رؤسای نجد(۲۸) را هم به وجود آوردند برای اینکه در داخل جامعه‌ی اسلامی یک مرکز امنی داشته باشند که به خودشان وابسته باشد؛ و می‌بینید هم که وابسته‌اند. یعنی الان این سلاطین وهّابی که در بقعة‌الاسلام هستند، اِباء نمیکنند از اینکه تصریح کنند به وابستگی خودشان و رفاقت خودشان و طرف‌داری خودشان از سیاستهای دشمنان اسلام یعنی آمریکا؛ این را پوشیده نمیدارند. اگر کسی بگوید شماها با آمریکا مخالفید بدشان می‌آید [امّا] اگر کسی بگوید شماها با آمریکا موافقید و همدستید بدشان نمی‌آید! این، ملاک است؛ یعنی درست یک میزان و معیار است.شما مسلمان واقعی و حاکم اسلامی واقعی را هم از اینجا باید بشناسید: آن که با دشمنان اسلام دشمن است، او در خطّ اسلام است؛ آن که با دشمنان اسلام دوست است و مباهی(۲۹) به این دوستی است، او در خطّ کفر است؛ دوستیِ به معنای هم‌پیمانی، دوستیِ به معنای وابستگی، دوستیِ به معنای اینکه منافع او را رعایت کند «اَشَدُّ رَعایة»؛(۳۰) مثلاً وقتی‌که در کشور او و در شهر او بگویند «مرگ بر آمریکا»، او بدش بیاید.(۳۱) خب، یک وقت مردمِ خودش میگویند «مرگ بر آمریکا»، آن یک چیزی، [چون] ممکن است آمریکایی‌ها بگویند چرا مردمِ خودت دارند میگویند «مرگ بر آمریکا»؛ امّا یک وقت مهمانانی، مسافرانی از جای دیگر آمدند اینجا، میگویند «مرگ بر آمریکا»، تو چرا سینه سپر میکنی؟ این نیست مگر همراهی و همکاری شدید با دشمن خدا و دشمن اسلام. این همان ریشه‌ی وهّابیّت است که امروز دارد ثمره‌ی پلید خودش را و ثمره‌ی خبیثه‌ی خودش را نشان میدهد. و این بر مبنای ایجاد اختلاف بین مسلمین به وجود آمده. همین الان علمای حنابله‌ی غیروهّابی داخل عربستان سعودی دلشان خون است؛ ما اطّلاع داریم و می‌شناسیم. حنابله‌ای هستند که وهّابی نشده‌اند؛ فقه، همان فقه است، مبنای فقهی همان مبنای فقه است ‌- حنبلی است ‌- امّا موازین و اصول وهّابیّت را قبول نکردند؛ که اینها عموماً مطرودند، یعنی این افراد داخل در حکومت هم نیستند؛ نه افتائی،(۳۲) نه امامتی؛ هیچ‌چیز هم در اختیارشان قرار نمیگیرد؛ و زیاد هم هستند؛ اینها در ولادت رسول اکرم (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) مولودیّه میخوانند. که در نظر سعودی‌ها، مولودیّه خواندن و مانند اینها حرام است! به پیغمبر «سیّدنا» نباید گفت، «سیّدنا رسول‌ا‌لله‌» نباید گفت؛ حرام است. و مثلاً قبر پیغمبر را نباید بوسید؛ حرام است. ساختنی، ببینید این واقعاً چیست که آنها در شبهای عید مولود در ایّام ربیع ‌- دوازدهم و حول‌وحوش دوازدهم ‌- در خانه‌هایشان در مکّه و بعضی جاهای دیگر مخفیانه حتّی مولودیّه درست میکنند. خب، این دشمن اسلام است. الان هم در هر جای دنیای اسلام که نگاه کنید، با پول بی‌حسابی که در اختیارشان هست، با مسجدسازی و مدرسه‌سازی و کتابخانه‌سازی و این چیزهای فریبنده ‌- خب پول چشم افراد را میگیرد ‌- وارد میشوند و از آنها در طریق اهداف سیاسی‌شان استفاده میکنند؛ که البتّه این خیانت قطعی است و اگر کسی چنین حرکتی بکند، قطعاً خیانت است و قطعاً بایستی با او به‌عنوان یک خائن برخورد کرد. مردم را نسبت به این قضیّه آشنا کنید و متوجّه کنید.امیدواریم که خدای متعال به شماها خیر بدهد و شماها را توفیق بدهد و ‌ان‌شاءالله‌ روزبه‌روز دلهای ما را به هم نزدیک کند؛ و خدا با گذشتگان ما ‌- آن کسانی که ما با اینها دوست بودیم و در همین جمع ما و شما، بودند دوستانی که حالا نیستند و به رحمت الهی رفته‌اند ‌- ‌ان‌شاءالله‌ با رحمت و مغفرت خودش برخورد کند. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ با ما هم با رحمت و مغفرت و هدایتِ خودش معامله کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
119
1368/09/29
بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان و طلّاب به‌مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2234
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  اوّلاً به همه‌ی برادران و خواهران، خوشامد عرض میکنم؛ چه کسانی که از راه‌های دور و شهرهای دیگر تشریف آوردید، و چه برادران و خواهرانی که از سازمانها و دستگاه‌های مختلف حضور به هم رساندید. و یاد شهید گرامی و عزیزمان، مرحوم آیت‌ا‌لله‌ دکتر مفتّح را که این ایّام با نام ایشان ارتباط و پیوند پیدا کرده است، گرامی میداریم و از ایشان تجلیل میکنیم.مسئله‌ی این روزها حول‌وحوش دانشگاه و حوزه‌ی علمیّه و وحدت دُور میزند؛ و اینها، سه واژه و سه مفهومِ بسیار مهمّند در انقلاب ما. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه ‌-که امام بزرگوارمان این تعبیر را و این مفهوم را از قلب حکیمِ عارف و مُلهَم(۲) از ارشادات الهی صادر کردند-(۳) متّکی است بر سه پایه‌ی اساسی و این سه پایه یعنی حوزه، دانشگاه و وحدت، هر سه جزو مسائل اصلی این انقلاب و این کشور است.  اوّلاً بنای توحید ‌-که مبنای فکری و اعتقادی و اجتماعی و عملی ما است- بر وحدت است. تفکّرات شرک‌آلود، انسانها را هم تقسیم میکند. و در جامعه‌ای که بر مبنای شرک بنا شده باشد، طبقاتِ انسان هم جدای از یکدیگر و بیگانه‌ی از یکدیگرند. ربط انسانها به مبدأ هستی و به نیروی قاهر و مسلّط عالم، وقتی در یک جامعه‌ی شرک‌آلود مطرح میشود، به‌طور طبیعی و قهری در این جامعه انسانها از هم جدا می‌افتند؛ یکی به یک خدا، دیگری به خدایی دیگر، و سوّمی به خدایی دیگر. در جامعه‌ای که بر مبنای شرک باشد، میان آحاد انسان و طوایف انسان، یک دیوار غیر قابل نفوذ و یک درّه‌ی جداییِ غیر قابل وصل هست. درست بعکس؛ در جامعه‌ی توحیدی، وقتی مبدأ هستی و صاحب هستی و سلطان عالم وجود و حی و قیّومی که همه‌ی حرکات عالم و پدیده‌های عالم مرهون اراده‌ی او و قدرت او است، وقتی این موجود قاهر یکی است، انسانهایی که در این جامعه هستند ‌-چه سیاه و چه سفید، دارای خونهای مختلف، دارای نژادهای مختلف، دارای وضعیّت اجتماعی مختلف- همه چون به آن خدا وصلند، به یک‌جا متّصلند و از یک‌جا مدد و کمک میگیرند، پس با یکدیگر خویشاوندند. این نتیجه‌ی قهری اعتقاد به توحید است.  با نگاه توحیدی و با نگرش توحیدی، نه‌فقط انسانها، [بلکه] اشیاء عالم، اجزای عالم، حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همه‌چیز، به یکدیگر وصلند، با یکدیگر مرتبطند، همه با انسان خویشاوندند. همه‌ی آنچه انسان میبیند و احساس میکند و درک میکند، یک افق، یک عالَم، یک مجموعه است؛ یک دنیای سالم، یک محیط امن. اینکه در قرآن میفرماید «یَهدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَه، سُبُلَ السَّلام»(۴) ‌-کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت میکند و به راه‌های سلامت و به راه‌های سِلم و همزیستی سوق میدهد- به‌خاطر مبنای توحیدی جامعه‌ی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند، یعنی ارتباط؛ ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیر قابل انفصال و انفکاک. جامعه‌ی اسلامی‌ای که دارای ولایت است، یعنی همه‌ی اجزای این جامعه‌ی اسلامی به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه ‌-یعنی ولی- متّصل است. و لازمه‌ی این ارتباط و اتّصال است که جامعه‌ی اسلامی در درون خود یکی است، در درون خود متّحد و مؤتلف و متّصل به هم است؛ و در بیرون، اجزای مساعد با خود را جذب میکند و اجزائی که با آن بر سر دشمنی باشند، بشدّت دفع میکند و با آن معارضه میکند. یعنی «اَشِداءُ عَلَی الکُفّار»(۵) و «رُحَمآءُ بَینَهُم»،(۶) لازمه‌ی ولایت جامعه‌ی اسلامی و لازمه‌ی توحید جامعه‌ی اسلامی است. این مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیّت حضرت حق (جلّ و علا)، در تمام شئون فردی و اجتماعیِ جامعه‌ی اسلامی تأثیر میگذارد و جامعه را به‌صورت یک جامعه‌ی هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متّصل و برخوردار از وحدت ‌-وحدت جهت، وحدت حرکت، وحدت هدف- میسازد.  نقطه‌ی مقابل، تأثیر شرک و مشرکین و آلهه‌ی شرک‌آفرین است. و لذا هر جا در میان مؤمنین و بندگان صالح خدا وحدت هست، آنجا توحید و خدا هم هست؛ هر جا بین مؤمنین و بین بندگان صالح خدا اختلاف است، آنجا قطعاً شیطان و دشمن خدا حاضر است. هر جا شما اختلاف دیدید، جستجو کنید، بدون دشواری شیطان را در آنجا خواهید یافت؛ یا شیطانی که در درون نفوس خود ما است ‌-که خطرناک‌ترین شیطانها هم همین شیطان نفْس ما است؛ شیطان درونی ما است؛ نفْس امّاره‌ی ما است؛ خودخواهی‌ها و جاه‌طلبی‌ها و منیّتهای ما است- و یا شیطانهای خارجی یعنی دستهای دشمن، دست استکبار، دست قدرتهای ظالم و ستمگر، پشت سرِ همه‌ی اختلافها هست.  در کشور ما هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علمای بزرگ تاریخ ما ‌-پزشکان بزرگ، منجّمین بزرگ، ریاضی‌دان‌های بزرگ؛ آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است- جزو علماءبا‌لله‌ بودند؛ جزو صاحبان دین و متفکّران دینی هم بودند. ابن‌سینایی که هنوز کتاب طبّ او در دنیا به‌عنوان یک کتاب زنده‌ی علمی مطرح است،(۷) ابن‌سینایی که در این هزار سال در شئون مختلف به‌عنوان یک چهره‌ی برجسته‌ی تاریخ بشر در همه‌ی صحنه‌های علمی دنیا مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و در تاریخچه‌ی علم در عالم، بعضی چیزها به نام او ثبت شده است، یک عالم دینی هم هست؛ همین‌طور محمّدبن‌زکریّای رازی، همین‌طور ابوریحان بیرونی، همین‌طور دیگر علما و دانشمندان و متفکّرین و مکتشفین و مخترعین دنیای اسلام. این وضع کشور ما و دنیای اسلام ما بود. تا وقتی دین حاکم بود، تا وقتی صحنه‌ی زندگی مردم از دین و نفوذ معنوی دین بکلّی خالی نشده بود، وضع این‌جور بود.  از وقتی‌که اروپایی‌ها و غربی‌ها و سیاستمداران صهیونیست و متفکّرانی که نشسته بودند برای نابودی دنیای اسلام نقشه کشیده بودند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا کردند؛ رشته‌ی دین یک رشته‌ی خالی از علم شد و رشته‌ی علم، یک رشته‌ی خالی از دین.در حوزه‌های علمیّه، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهه‌های این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی ‌-همین علوم رایج که قبل از آن در حوزه‌ها تعلیم و تعلّم میشد- در حوزه‌های علمیّه نیامد و چرا علما که خود متفکّرینی بودند و ورّاث و صاحبان همین علوم در دوره‌های گذشته بودند، آنها را طرد کردند. دو مؤثّر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به اینکه غربی‌ها متصدّی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالم شده بودند. این دو مؤثّر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که به‌وسیله‌ی دشمنان دین و کفّار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه میکردند و طرد میکردند؛ و عامل دوّم این بود که همان دشمنان و همان کفّار حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزه‌های علمیّه که مرکز دین بود، راه بدهند و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن [بودند]؛ و علّت اصلی هم این بود که علم، ابزاری بود در دست سیاستهای ضدّدین؛ در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی.  قرن نوزدهم که قرن اوج تحقیقات علمی است در عالم غرب، عبارت است از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنه‌ی زندگی؛ و این در کشور ما اثر گذاشت: پایه‌ی اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیردینی گذاشته شد؛ علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‌های علمیّه روگردان شد. این پدیده‌ی مرارت‌بار، هم در حوزه‌ی علمیّه سوء اثر گذاشت و هم در دانشگاه‌ها. در حوزه‌های علمیّه سوء اثر گذاشت، زیرا علمای دین را صرفاً محدود کرد و محصور کرد به مسائل ذهنیِ دینی ولاغیر؛ آنها را از تحوّلات دنیای خارج بی‌خبر نگه داشت؛ پیشرفتهای علم از نظر آنها پوشیده ماند. ضرورت تحوّل در فقه اسلام و استنباط احکام دینی ‌-که همواره در تحوّلات عظیم جهانی، چنین تحوّلی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنّت است- و روح تحوّل‌گرایی در حوزه‌ها از بین رفت؛ حوزه‌ها از واقعیّت زندگی، از حوادث دنیای خارج، از تحوّلات عظیمی که به وقوع میپیوست، بی‌خبر ماندند و محدود شدند به یک سلسله مسائل فقهی و غالباً فرعی. مسائل اصلی فقه ‌-مثل جهاد، مثل تشکیل حکومت، مثل اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی-(۸) منزوی و متروک شد، نَسیاً مَنسِیّا(۹) شد؛ بیشترِ توجّه رفت به مسائل فرعی و فرع‌الفرع و غالباً دور از حوادث مهم و مسائل مهمّ زندگی. این ضربه‌ای بود که به حوزه‌های علمیّه وارد آمد. و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و با روشهای شیطنت‌آمیز، حوزه‌ها را هرچه توانستند از تحوّلات زندگی دورتر کردند.  و امّا دانشگاه ‌-که خشت اوّل آن جدای از حوزه‌ی علمیّه و جدای از دین نهاده شده بود- افتاد در مشت کسانی که نه از دین بهره‌ای داشتند و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشورش و ملّتش. در طول هفتاد سال اخیر، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آنها بوده است ‌-جز یک عدّه‌ی معدودی از قبیل امیرکبیر در اوایل، و بعد هم چند نفری که بسیار معدود هستند- و غالب کسانی که مسائل آموزش عالی به اراده‌ی آنها و تدبیر آنها ارتباط پیدا میکرده، کسانی بودند که برای آنها منافع ملّت ایران در مقابل منافع بیگانگان از هیچ رجحانی(۱۰) برخوردار نبود؛ بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آینده‌ی این ملّت و آینده‌ی این کشور.  این تصادفی نیست که ایران و ملّت ایران با آن سابقه‌ی تاریخیِ علمی، با این استعداد درخشانی که دارد ‌-همه‌ی کسانی که روی مسائل ملّتها کار کرده‌اند و ما اطّلاع داریم، درباره‌ی ملّت ایران گفته‌اند که ملّت ایران دارای یک استعداد بالاتر از متوسّط استعدادهای بشری است- با آن فرهنگ غنیّ عمیقِ اسلامی، با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهای متوالی، با وجود شوق و علاقه‌ی طبیعی مردم ایران به آموختن و دانستن -با همه‌ی اینها- شما نگاه کنید ببینید در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سالی که دنیا چهارنعل به سمت معلومات و دانش و قلّه‌های علم حرکت کرده، جزو گروه‌ها و ملّتهای عقب‌افتاده قرار گرفته؛ این یک چیز تصادفی نیست. اگر این ملّت را به حال خود هم وامیگذاشتند، در علوم جلو می‌افتاد. بیشتر دانشهایی که در دنیا شکفته است، اوّل از قلب خود مردم و از درون خود جوامع جوشیده و سر کشیده. اگر این ملّت را رها هم میکردند، این ملّت در علوم پیشرفت میکرد، پابه‌پای دنیا پیش میرفت و این‌قدر عقب نمیماند. دستهای خیانتکار، دستهای غافل، دستهای مزدور ‌-بخصوص بعد از آنکه راه معلومات روز و علوم روز غربی در ایران باز شد- کاری کردند که این ملّت عقب بماند، پیشرفت نکند.  سالهای متمادی بلکه قرنهای متمادی، ملّت ما در اوج قلّه‌ی علم بود و در هیچ جای دنیا در آن دوران این‌قدر علوم درخشش نداشت. شما شنیده‌اید که قرون وسطیٰ، قرون «تاریکی» است، قرون ظلمات است. امروز هم اروپایی‌ها وقتی میخواهند یک دورانی را یا یک مردمی را تخطئه(۱۱) کنند، میگویند اینها قرون وسطایی‌اند. قرون وسطیٰ یعنی قرنهای جهالت و ظلماتِ ملّتهای اروپایی. این قرون وسطیٰ ‌-یعنی دوران جهالت و ظلمات ملّتهای اروپایی- درست قرونِ درخشش دانش در ایران و در کشورهای اسلامی است. ابن‌سینا مال قرون وسطیٰ است؛ ابوریحان بیرونی مال قرون وسطیٰ است؛ محمّدبن‌زکریّای رازی مال قرون وسطیٰ است؛ عمر خیّام ‌-منجّم بزرگ و ریاضی‌دان بزرگ- مال قرون وسطیٰ است؛ بزرگ‌ترین ادبای ما، بزرگ‌ترین علمای ما در علوم طبیعی، بزرگ‌ترین ریاضی‌دان‌های ما، بزرگ‌ترین منجّمین ما، بزرگ‌ترین پزشکهای ما که امروز آثار علمی آنها در دنیا مطرح است، مال قرون وسطیٰ هستند. بله، قرون وسطیٰ قرون ظلمات و تاریکی است برای اروپایی‌ها؛ قرون وسطیٰ قرون درخشش دانش است برای ما مسلمانها. و اروپایی‌ها این را کتمان میکنند و مورّخین غربی این را به زبان نمی‌آورند و ما هم عادت کرده‌ایم و باور کرده‌ایم.  یک ملّتی با این سابقه‌ی درخشان تاریخی، در دوران ستم فراگیرِ حکومت پادشاهی در این کشور و بدتر از همه در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سال اخیر ‌-یعنی اواخر قاجاریّه و همه‌ی دوران پهلوی- از لحاظ پیشرفت علمی در این حدّ تنزّل [قرار گرفت]. این کاری است که انجام دادند و عمده‌علّتِ این مسئله، جدایی دین از علم در کشور ما بود. علمای ما، دانشمندان و محقّقین علوم طبیعی در کشور ما از دین جدا ماندند، پس به درد مردمشان و کشورشان و ملّتشان نخوردند. خوب‌ترهایشان و بهترین‌هایشان رفتند برای بیگانگان مفید واقع شدند، عدّه‌ای هم در همین جا بودند و برای بیگانه‌ها کار کردند! روشنفکرانی که در همین دانشگاه‌ها درس خواندند، همانهایی بودند که در طول حکومت پهلوی، اداره‌ی این کشور را به خائنانه‌ترین وجهی بر عهده داشتند و به این ملّت خیانت کردند. اینها متخرّجین همین دانشگاه‌ها بودند. و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامی به وجود آمد و پدید آمد. آن نسلی از روشنفکرانِ متأخّرِ این جامعه که بتدریج فارغ‌التّحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بی‌ریشه و بی‌اعتقاد و بی‌پیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار می‌آمدند، با این ملّت و با این کشور چه میکردند؛ هست و نیست و بود و نبود این ملّت را میسوزاندند و از بین میبردند. خدا را شکر که اینها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را در هم درید.  در نظام اسلامی، علم و دین پابه‌پا باید حرکت کند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. معنای وحدت حوزه و دانشگاه این نیست که حتماً تخصّصهای حوزه‌ای در دانشگاه و تخصّصهای دانشگاهی در حوزه بایستی دنبال بشود؛ نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم خوش‌بین باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم کمک بکنند و همکاری بکنند، دو شعبه هستند از یک مؤسّسه؛ مؤسّسه‌ی علم و دین. مؤسّسه‌ی علم و دین یک مؤسّسه است و علم و دین با همند؛ [این مؤسّسه] دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه‌های علمیّه هستند؛ یک شعبه، دانشگاه‌ها هستند؛ امّا [باید] با هم مرتبط باشند، با هم کار کنند، به هم خوش‌بین باشند، از هم جدا نشوند، از هم استفاده کنند: علومی را که امروز حوزه‌های علمیّه میخواهند فرابگیرند، دانشگاهی‌ها به آنها تعلیم بدهند؛ دین را و معرفت دینی را که دانشگاهی‌ها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند. و سرّ حضور نمایندگان روحانی در دانشگاه‌ها همین است. و چقدر خوب است این ارتباط‌ها برنامه‌ریزی‌شده و سازمان‌دهی‌شده بشود؛ و این یکی از بهترین وحدتها و طبیعی‌ترین وحدتها است. و میدانید که در دوران اختناق، در آن هنگامی که دستگاه جبّار از تمام وسایل استفاده میکرد برای جدا کردن روحانیّون از تحصیل‌کرده‌ها، یک عدّه روحانیِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت‌بین و مصلحت‌شناس داشتیم که ارتباطاتشان را با دانشگاه‌ها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانی‌های علمائی مثل مرحوم آیت‌ا‌لله‌ مطهّری و امثال ایشان در دانشگاه‌ها بود؛ و مرحوم دکتر مفتّح (رضوان ا‌لله‌ علیه) یکی از پُرکارترین و فعّال‌ترینِ این‌گونه روحانیّون بود. طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند؛ با یکدیگر آشنا باشند، مرتبط باشند؛ احساس بیگانگی نکنند؛ احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیّون در دانشگاه‌ها کوشش کنند نمونه‌های کامل عالم دین و طلبه‌ی علوم دین را عملاً ‌-قبل از قولاً- به دانشجویان و دانشگاهیان ارائه بدهند و نشان بدهند؛ هر دو نسبت به یکدیگر با حسّاسیّت مثبت و با علاقه همکاری کنند. این همکاری حوزه و دانشگاه و وحدت حوزه و دانشگاه است. البتّه باید برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی بشود.  خوشبختانه انقلاب اسلامی همه‌ی آنچه را در طول سالهای متمادی، دشمنان اسلام بلکه دشمنان اصل دین در عالم، رشته بودند، پنبه کرد و محصول کار آنها را از بین برد. آنچه امروز در ایران اتّفاق می‌افتد و میگذرد، چیزهایی است که میلیاردها خرج شده است که این کارها اتّفاق نیفتد. اینکه امروز شما در ایران مشاهده میکنید زنها به سمت حجاب و عفّت حرکت میکنند، جوانها به سمت دین حرکت میکنند، نظام یک نظامی است که بر اساس قرآن حرکت میکند؛ اینکه می‌بینید از حوزه‌ی علمیّه‌ی قم، علمائی در جبهه‌های جنگ، حضور فعّالِ رزمی را متقبّل میشوند و حوزه‌ی علمیّه‌ی قم واحد نظامیِ رزمی-تبلیغی درست میکند -که امروز جمعی از برادران در همین مجمع حضور دارند- اینکه مشاهده میکنید در دانشگاه ما، نام دین و نام خدا و معارف اسلامی تدریس میشود و رؤسای دانشگاه‌ها و اساتید دانشگاه‌ها و وزرای مربوط به علوم عالیه با دین سروکار دارند، همه‌ی اینها چیزهایی است که از سالها پیش، دشمنان ما برنامه‌ریزی کرده بودند که این کارها در ایران اتّفاق نیفتد؛ ولی به برکت انقلاب و به برکت اسلام اتّفاق افتاد. این را قدر بدانید و این را حفظ کنید.  امروز یکی از حسّاسیّت‌های دنیا عبارت است از اینکه نگذارد کشورهای برخوردار از نظام انقلابی از لحاظ علمی پیشرفت کنند. این حسّاسیّت، نسبت به کشور ما مضاعف است؛ چون حسّاسیّتی که استعمار و استکبار و آمریکا و صهیونیست‌های طرّاحِ فساد در عالم نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی دارند، نسبت به هیچ انقلاب دیگری نه داشته‌اند و نه دارند و نه خواهند داشت؛ البتّه اگر در آینده انقلاب غیراسلامی‌ای تحقّق پیدا بکند. امروز کسانی که میتوانند دانش را در این کشور رشد بدهند، باید احساس وظیفه‌ی مضاعف کنند؛ چون دشمن نمیخواهد بگذارد ما روی پای خودمان بِایستیم. روی پای خود ایستادن آن‌وقتی تحقّق پیدا خواهد کرد که علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدایی به سمت دشمنانمان دراز نکنیم. استعدادهای خوب، دانش‌آموزان تیزهوش، کسانی که استعداد برجسته‌ای دارند و میتوانند برای آینده‌ی کشور مفید باشند، بایستی خیلی احساس وظیفه و مسئولیّت کنند. البتّه خیلی هم باید خوشحال باشند که برای کشورشان و ملّتشان ‌-علی‌رغم دشمنان- میتوانند مفید و مؤثّر باشند. استکبار جهانی پنجه‌ی خونین خودش را بر روی دنیا گسترده. هر جای دنیا که شما نگاه کنید، نشانه‌های تسلّط بی‌رحمانه‌ی استکبار را در آنجا مشاهده خواهید کرد؛ البتّه بعضی جاها بیشتر است، واضح‌تر است، بعضی جاها [هم] به آن وضوح نیست؛ امّا هست. این دام شیطانیِ سلطه را، آمریکا و ایادی و شرکای قدرتش، دارند روزبه‌روز در دنیا گسترده‌تر میکنند. البتّه اعتقاد ما این است ‌-واقعیّتهای خارجی هم همین را نشان میدهد- که این امپراتوریِ پوسیده‌ی استکبار دیری نخواهد پایید و ‌ان‌شاءالله‌ به همّت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غیور کشورهای اسلامی و وجدانهای بیدار کشورهای غیراسلامی، این سلطه‌ی اهریمنی و شیطانی، جابه‌جا دچار اختلال خواهد شد و دچار ضعف خواهد شد و در نهایت گسسته خواهد شد.  و این را هم عرض کنم، آنجایی که شما احساس میکنید دشمن سخت‌گیری میکند، درست همان جایی است که دشمن در آنجا دارد آسیب میبیند. این فشاری که این روزها به‌وسیله‌ی صهیونیست‌ها بر روی مسلمانان مظلوم فلسطینی وارد میشود، به معنای این است که استکبار در سرزمین‌های اشغالی فلسطین مقدّس، به‌طور جدّی تهدید میشود. اگر تهدیدْ جدّی نبود، فشارْ این‌قدر زیاد نمیشد. دولت غاصب صهیونیست به‌طور روزمرّه در این روزها در سرزمین اشغالی به مردم حمله میکند؛ حتّی شنیدم به زنها حمله کرده و تعدادی را مضروب و مجروح کرده. تعداد کثیری از مردم را به‌وسیله‌ی مزدوران نظامی خود و پلیس خود مجروح کرده. چقدرها را میگیرند، چقدرها را در زندانهای سرزمین‌های اشغالی بازداشت میکنند، شکنجه میکنند؛ مردم را در نهایتِ فشار نگه میدارند؛ امّا شعله‌ی مقدّس، روزبه‌روز در سرزمین‌های اشغالی مشتعل‌تر میشود.یک جوان مسلمان فلسطینی میگفت امروز زندانی‌هایی که در زندانهای سرزمین اشغالی هستند، به عشق امام و به یاد رهبر عظیم‌الشّأن انقلاب اسلامی شعرهایی میخوانند. یاد انقلاب و یاد امام و یاد مجاهدتهای ملّت ایران در اعماق همان سلّول‌ها هم هست. دشمن از همین میترسد. پس فشار روی آن مردم اثری نداشته. الان در فلسطین اشغالی دو سال و اندی است که مردم دارند با دست خالی مبارزه میکنند و دشمن نتوانسته این مبارزه را سرکوب کند؛ همچنان که نتوانسته‌اند مبارزه‌ی مسلمانانی را که در کشورهای اسلامی علیه ایادی استکبار مبارزه میکنند، سرکوب کنند. این به چه معنا است؟ به معنای این است که موج اسلام‌خواهی و فرهنگ اسلام روزبه‌روز دارد گسترده‌تر میشود؛ و کید دشمن و کید شیطان، کید ضعیفی است و هر جا که فشار استکبار بیشتر است، آسیب‌پذیری او بیشتر است.  و ما به‌عنوان انقلاب اسلامی، به‌عنوان اوّلین ملّتی که با این انقلاب توانسته است بینی استکبار را به خاک بمالد، به نام این ملّتی که با قدرت و شجاعت توانسته‌اند قلعه‌ی مستحکم استکبار را در این کشور ویران کنند و استکبار را بیرون کنند و آمریکا را بیرون کنند، اعلام میکنیم: ما از مردم فلسطین، از مسلمانان مظلوم فلسطینی حمایت و دفاع میکنیم و معتقدیم که مبارزه‌ی آنها ‌ان‌شاءالله‌ به نتایج خوبی خواهد رسید.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شما آقایان و خواهران محترم توفیقات خود را عنایت کند. من مجدّداً به همه‌ی حضّار محترم، مخصوصاً دانشگاهیان و روحانیّون محترم و جوانان تیزهوش توصیه میکنم که رشته‌ی علم ‌-چه حوزه و چه دانشگاه- و اتّحاد بین این دو منبع را همچنان مستحکم نگه دارید و برادران رزمنده ‌-چه رزمنده‌های دانشگاه و چه رزمنده‌های حوزه‌ی علمیّه- بدانند که پیشرفت این انقلاب به ادامه و استمرار این مبارزه علیه دشمنان و شیاطین است. والسّلام علیکم و‌ رحمةالله و برکاته
120
1368/09/22
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2232
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  این ایّام متعلّق است به سیّده‌ی زنان عالم و بانوى بزرگ تاریخ جهان، فاطمه‌ی زهرا (علیها سلام)؛ آن زن نمونه‌اى که حیات او با همه‌ی کوتاهى و عمر او در عین جوانى، الگویى است براى همه‌ی مردان و زنان غیور و مؤمن، مسلمانان و حتّى مردم غیرمسلمانى که با مقام آن بزرگوار آشنا باشند؛ و ما باید از زندگى آن بزرگوار درس بگیریم. قبلاً من لازم میدانم ضمن تسلیت این یادبود بزرگِ غم‌انگیز و حزن‌آلود، از همه‌ی شما برادران و خواهران تشکّر کنم؛ به‌خاطر حضورتان و زحماتتان که از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و گرد آمدید. یک نکته در زندگى زهراى اطهر (سلام ا‌لله‌ علیها) هست که به آن نکته باید توجّه کرد. البتّه ما در تعریف مقامات معنوى آن بزرگوار وارد نمیشویم؛ ما قادر نیستیم مقامات معنوى فاطمه‌ی اطهر (علیها سلام ا‌لله‌) را بفهمیم، درک کنیم. حقیقتاً فقط خداوند است که بندگانِ در اوج قلّه‌ی معنویّت انسانى و تکامل بشرىِ خود را می‌شناسد و مقام آنها را میبیند؛ و کسانى که هم‌طراز آنها باشند؛ لذا فاطمه‌ی زهرا را امیرالمؤمنین خوب می‌شناخت و پدر بزرگوارش خوب می‌شناخت و اولاد معصومینش خوب می‌شناختند. مردم آن زمان و مردم زمانهاى بعد و ما در این روزگار، نمیتوانیم آن درخشندگى و تلألؤ معنویّت را در آن بزرگوار تشخیص بدهیم؛ نور درخشان معنوى به چشم همه کس نمی‌آید و چشمهاى نزدیک‌بین و ضعیف ما قادر نیست که آن جلوه‌ی درخشان انسانیّت را در وجود این بزرگواران ببیند. لذا در صحنه‌ی تعریف معنوى فاطمه‌ی زهرا (علیها سلام) وارد نمیشویم.  لکن یک نکته در زندگى معمولى این بزرگوار مهم است، و آن جمع بین زندگى یک زن مسلمان [است] در رفتارش با شوهر، در رفتارش با فرزندان، در انجام وظایفش در داخل خانه از یک طرف؛ و بین وظایف یک انسان مجاهدِ غیورِ خستگی‌ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسى مهمّ بعد از رحلت رسول اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) که به مسجد می‌آید، سخنرانى میکند، موضع‌گیرى میکند، دفاع میکند، حرف میزند، یک جهادگرِ به‌تمام‌معنا، خستگی‌ناپذیر، محنت‌پذیر، سختی‌تحمّل‌کن از جهت دیگر؛ و از جهت سوّم یک عبادتگر، یک به‌پادارنده‌ی نماز در شبهاى تار و قیام ‌لله‌ و خضوع و خشوع براى پروردگار که در محراب عبادت این زن جوان مانند اولیاى کهن الهى راز و نیاز میکند با خدا و عبادت میکند. این سه بُعد را با هم جمع کردن، آن نقطه‌ی درخشان زندگى فاطمه‌ی زهرا (علیها السّلام) است. فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) این سه چیز را از هم جدا نکرد.بعضى خیال میکنند آن انسانى که مشغول عبادت است و یک عابد و متضرّع و اهل دعا و ذکر است، نمیتواند یک انسان سیاسى باشد؛ یا بعضى خیال میکنند آن کسى که اهل سیاست است ‌-چه زن و چه مرد- و در میدان جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ حضور فعّال دارد، نمیتواند اگر زن است، یک زن خانه باشد با وظایف مادرى، با وظایف همسرى، با وظایف کدبانویى خانه، اگر مرد است، یک مرد خانه، یک مرد دکّان، یک مرد زندگى باشد؛ خیال میکنند اینها با هم منافات دارد. درحالی‌که از نظر اسلام این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدّیّت که ندارد، [بلکه] کمک‌کننده‌ی هم در ساختن شخصیّت انسان کامل است. یعنى شما باید به وظایف شخصى خودتان در محیط کار، در محیط زندگى، با همسر، با فرزندان، با همسایه، با دوستان عمل کنید و پیوندهاى معمولى اجتماعى را به‌صورت سالم برقرار کنید. درعین‌حال باید در میدان سیاست، در صحنه‌ی انقلاب ‌-در کارهایى که نظام اجتماعى از شما میطلبد، در انتخابات، در میدان جنگ، در عرضه کردن خواست انقلابى و ملّى خود در سطح کشور و جهان، در بیان اراده‌ی سیاسى خودتان، در میدانهاى سیاست و انقلاب حضور داشته باشید؛ در راه‌پیمایى باشید، در سازندگى باشید، در میدان جنگ باشید، در انتخابات باشید، در بیان عقیده‌ی سیاسى خودتان آنجایى که باید اظهار عقیده کرد و واجب است اظهار عقیده، در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب- حضور داشته باشید؛ این هم آن بُعد دوّم که فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها) مظهر کامل براى این بُعد هم هست. و درعین‌حال رابطه‌ی خودتان با خدا را خوب کنید؛ با عبادت، با توجّه، با ذکر، با حضور، با معنویّت، با استمداد از خدا، با توکّل به خدا، با انجام نوافل و فرایض؛ [یعنى] جنبه‌ی معنوى و قلبى. این سه بُعد، انسان مسلمان را میسازد. اسلام این را از ما خواسته است؛ و اگر بپرسند چطور، ما الگوهایى داریم؛ از جمله فاطمه‌ی زهرا (سلام ا‌لله‌ علیها).  بشرِ امروز در چهارچوب تمدّنهاى مادّى دنیا یک‌بُعدى است؛ بشرِ امروز در تربیت مکتبهاى حاکم بر دنیا، یک انسان یک‌بُعدى است؛ غالباً اگر سرگرم زندگى میشوند، از معنویّت غافل میشوند. ببینید دنیا را! لابد خوانده‌اید یا شنیده‌اید؛ در کشورهاى دور از معنویّت در دنیا، در آن جوامعى که معنویّت ندارند ‌-مثل بسیارى از جوامع اروپایى و غیر آنها؛ البتّه بین آنها هم افراد اهل معنا هستند، امّا کم؛ نظام نظام غیرمعنوى و نظام مادّى است- مردم سرگرم زندگی‌اند، سرگرم مادّیّتند، سرگرم تأمین شکم و رفاهند، اصلاً یادشان نمی‌آید از معنویّت؛ یادشان نمی‌آید از ارتباط با خدا؛ یادشان نمی‌آید از توجّه و ذکر و دعا و تضرّع و گریه و نافله و ارتباط قلبى با خدا؛ در غفلت کامل، که بزرگ‌ترین بلا براى انسان غفلت است که او را از همه‌ی خیرات موجود براى انسان محروم میکند. غفلت، آفت بزرگى است. حتّى در میدان سیاست هم غافلند وقتى مشغول شکم و اداره‌ی زندگى شخصى میشوند. بیشتر مردمى که در این کشورهاى پیشرفته هستند، درک و تحلیل مسائل سیاسى ندارند؛ دولتها آنها را با تعصّب ‌-با تعصّبهاى گروهى، تعصّبهاى حزبى، احیاناً تعصّبهاى قوم‌گرایى و ناسیونالیستى‌- میکشانند به این طرف و آن طرف و از آنها در میدانهاى سیاست استفاده میکنند. توده‌ی مردم و عامّه‌ی مردم تحلیل سیاسى ندارند.  امّا در اسلام این‌جور نیست. همین حالا در جامعه‌ی اسلامى ما، مردم ما تحلیل سیاسى دارند؛ همین قشرهاى محروم کشور، همین عشایر سلحشورِ غیور کشور، همین عزیزانى که در استان فارس در چادرها یا در کوره‌دِه‌ها و در راه‌هاى دور زندگى میکنند ‌-که جمعى از آنها هم در این محفل حضور دارند- و در سایر مناطق کشور که بنده در میان این قشرهاى مردممان رفته‌ام، با آنها صحبت کرده‌ام، با آنها نشست‌وبرخاست کرده‌ام، آنها را در مناطق خودشان و در خانه‌ها و چادرهاى خودشان زیارت کرده‌ام، تحلیل سیاسى دارند؛ همینها سیاست میفهمند و نسبت به مسائل کشور داراى عقیده و انگیزه و مقصود هستند؛ میفهمند ما امروز در دنیا با چه کسى طرفیم؛ میفهمند توطئه‌ی استکبار جهانى و توطئه‌ی آمریکا یعنى چه؛ میفهمند چرا دشمن جنگ را بر ما تحمیل کرده بود؛ میفهمند چرا دنیاى استکبارى و قدرتهاى مسلّح عالم در جنگى که بر ما تحمیل شد، دائماً از دشمن ما حمایت میکردند و هنوز هم بسیارى [از آنها] میکنند؛ اینها را میفهمند. این تحلیل سیاسى است. این یک بُعدِ زندگى یک انسان مسلمان است. لذا در تمام طول این مدّت ده سال و چند ماهى که امام فقید بزرگوارمان (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) در میان ما بودند و رهبرى امّت ما و مسلمانان عالم را بر عهده داشتند، شما در بیانات ایشان میدیدید که بر روى حضور سیاسى ملّت یعنى حضور مردم در صحنه‌هاى سیاسى تأکید میکردند.  مردم باید کشور را ‌-این ایران را- متعلّق به خودشان بدانند. سرنوشت این ملّت دست شما است؛ سرنوشت این کشور دست یکایک شما است. عظمت و عزّت دادن به این کشور ممکن میشود، وقتى شما بخواهید. استقلال این کشور حتمى و ریشه‌دار میشود، وقتى مردم بخواهند؛ وقتى مردم در صحنه باشند؛ وقتى مردم از انقلاب کناره نگیرند؛ وقتى مردم در صحنه‌هاى سیاست حضور داشته باشند؛ بدانند که چه میکنند و چرا میکنند و به چه عزم و نیّتى انجام میدهند. حضور مردم، زنده‌کننده‌ی فضاى زندگى در یک کشور است. وقتى مردم در سیاست دخالت نکنند، نسبت به اوضاع سیاسى اظهار نظر نکنند، دلسوزى نکنند، ندانند که آمد، که رفت، چه کسى مسئولیّت پیدا کرد، با چه کسى داریم مبارزه میکنیم، به کدام سمت حرکت میکنیم، اگر این مسائل عمده‌ی زندگى یک ملّت را آحاد مردم ندانند، کشور پیش نخواهد رفت. همه باید به مسئولین کشور کمک کنند.گذشت آن روزى که کشور متعلّق بود به یک عدّه‌ی خاصّى، به یک خانواده‌ی خاصّى؛ یعنى آنها متعلّق به خودشان میدانستند، مردم هم باور کرده بودند. گذشت آن‌وقتى که مردم بیگانه باشند از امور کشور و به آنها ارتباطى نداشته باشد؛ نخیر، امروز همه‌ی امور کشور به مردم ‌-به همه‌ی مردم؛ به مردم شهرهاى دوردست، به مردم روستاهاى دورافتاده، به مردم عشایر، به چادرنشین‌ها، [هم] مثل مردم تهران و مردم شهرهاى بزرگ- مربوط است؛ همه‌ی امور کشور مربوط به اینها است. اقتصاد کشور هم به‌وسیله‌ی مردم و با پشتیبانى مردم باید زنده بشود و فعّال بشود؛ سیاست هم، استقلال هم، حضور در صحنه‌ی بین‌المللى هم، مبارزه‌ی با استکبار جهانى هم باید به‌وسیله‌ی مردم و با علم و آگاهى مردم انجام بشود. و لذاست که گویندگان و صداوسیما و ارتباطات عمومى و رسانه‌هاى جمعى و روزنامه‌ها و همه‌ی کسانى که با مردم سروکار دارند، موظّفند مردم را نسبت به مسائل مهمّ کشور و مسائل مهمّ انقلاب و آنچه بر انقلاب و مسیر انقلاب میگذرد و دشمنی‌هایى که میشود و نفوذی‌هاى آن دشمنها در داخل، آگاه کنند و روشن کنند. مردم باید همه‌ی مسائل مهمّ کشور را بدانند.  این روزها ما باز یک انتخابات در پیش داریم.(۲) من دو توصیه میکنم به مردمى که انتخابات به آنها ارتباط پیدا میکند؛ شهرهایى که نمایندگان میان‌دوره‌اى را میخواهند انتخاب بکنند. توصیه‌ی اوّل این است که در انتخابات شرکت کنند. نگویند که میان‌دوره‌اى است، اهمّیّتى ندارد؛ نه، حضور مردم در صحنه‌ی انتخابات و رأى دادن، خودش یک کار سیاسى است؛ یک کارى است که مردم باید انجام بدهند. ثانیاً آن کسى را که خودشان تشخیص میدهند که به صلاح است که او به مجلس برود یا افراد مورد اطمینان آنها به آنها معرّفى میکنند، انتخاب کنند و به مجلس بفرستند.  مجلس شوراى اسلامى یک مرکز اساسى و تعیین‌کننده‌ی انقلاب است. همه‌ی سررشته‌هاى امور برمیگردد به مجلس شوراى اسلامى. مجلس مظهر حضور اراده‌ی مردم در صحنه‌هاى گوناگون سیاسى و اقتصادى است. اگر مردم در زمینه‌هاى اقتصادى یا سیاسى و چیزهایى که به سرنوشت کشور ارتباط پیدا میکند، چیزى را بخواهند ‌-بخواهند که بشود یا بخواهند که نشود- این اراده‌ی مردم باید از حنجره‌ی نماینده‌ی مردم و از زبان نماینده‌ی مردم بیرون بیاید و به‌صورت قانون در بیاید و این قانون در سطح کشور عمل بشود. این تأثیر مردم در قانونگذارى است. بنابراین مجلس بسیار مهم است. و قشرهاى مختلف مردم کوشش کنند که این امر انتخابات و مجلس را همیشه مهم بشمارند. همچنان که امام بزرگوارمان بر این معنا تأکید کردند و در وصیّت‌نامه هم حتّى به این نکته تکیه فرمودند.(۳) این نکته را بدانند برادران و خواهران ما که خداى متعال در این برهه‌ی از زمان، این انقلاب را براى همه‌ی مردم دنیا یک حجّت قرار داد تا بدانند که ملّتها میتوانند کار بکنند؛ تا ببینند که اراده‌ی ابرقدرت‌ها در سرنوشت کشورها و ملّتها تعیین‌کننده نیست. و امروز ملّتها می‌بینند که ملّت ایران با اتّکال(۴) به خدا و اعتماد به خدا توانست؛ توانست حرف خود را به کرسى بنشاند.ما به برکت انقلابمان و به برکت اسلامى که این انقلاب را به وجود آورد و به برکت تبعیّت از امام و رهبر عظیم‌الشّأن فقیدمان توانستیم راهى را برویم که این راه براى مردم دنیا ناشناخته بود. امروز انقلابهایى که به یک طرف وابسته بوده‌اند، دارند خودشان را نشان میدهند؛ آن تحوّلهایى که در کشورها به وقوع پیوست، امّا از متن احساسات مردم و عقاید مردم نجوشیده بود ‌-به یک طرف، به یک قطب مرتبط و متّصل بود- آخر کار معلوم شد چیزى که اصیل نباشد سرنوشتش چگونه است. انقلابى که اصیل است، این انقلاب است: انقلاب مبتنى به دین، آن هم اسلام؛ با فکر روشن، با جهان‌بینى واضح، با خطّ روشنى در مقابل پاى مردم. و ما این راه را ادامه دادیم و باز هم ‌ان‌شاءالله‌ به فضل پروردگار، با تمسّک به اسلام و با هدفِ عمل کردن به قرآن با تمام جوانب و اطرافش، این راه را ادامه خواهیم داد.  امیدوارم که خداوند به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز، لطف و فضل خودش را نازل کند. و من لازم میدانم از برادران و خواهرانى که در کار انتخابات زحمت کشیده‌اند و حضور داشتند و تلاش کردند و نظارت کردند و اجرا کردند ‌-که نظم انتخابات به برکت زحمات اینها است- صمیمانه تشکّر کنم. والسّلام علیکم و‌ رحمةالله و برکاته
121
1368/09/21
بیانات در دیدار رئیس و اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2231
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً باید به همه‌ی آقایان محترم و برادران عزیز خوشامد بگویم؛ و امروز خوشحالم از اینکه آقایان را زیارت میکنم، به‌خاطر این دیدارى که براى من چند سال مأنوس بود و حالا فاصله‌اى افتاده. همین‌طور باید قدردانى و تکریم خودم را نسبت به این مجموعه و این نهاد مهم یعنى شوراى عالى انقلاب فرهنگى که حضرت امام فقیدمان (رضوان ا‌لله‌ علیه) آن را پایه‌گذارى کردند و بنیان‌گذار و حکم‌دهنده‌ی این تأسیسات بودند، ‌هم در شکل ستاد انقلاب فرهنگى و هم به شکل تکامل‌یافته‌اش در صورت شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ که بحمدا‌لله‌ الان هست (۲) ابراز کنم.  معتقد بوده‌ام و همچنان هستم که این شوراى عالى میتواند کارایی‌هاى زیادى براى پیشبرد فرهنگ کشور داشته باشد؛ و کمک بزرگى است به وزارتخانه‌هایى که متصدّى و مباشر اجرائى کار فرهنگى هستند و همه هم بحمدا‌لله‌ در این مجموعه عضوند و شریکند؛ و از این ترکیب و این وضع هم بنده خیلى خوشحال و خشنودم.جناب آقاى هاشمى فرمودند که شورا افت کرده؛ من این را هیچ اعتقاد ندارم؛ من معتقدم که بحمدا‌لله‌ الان شورا با حضور آقایانى که تشریف دارید، بخصوص با توجّه به حضور مستمرّ خود جناب آقاى هاشمى، وضعش خیلى بهتر و تروتازه‌تر و فعّال‌تر شده. آن‌وقت هم عقیده‌ی من همین بود. جلساتى که ایشان شرکت میکردند، جلسات کارآمد و برش‌دارى بود و پیشرفت در آن محسوس میشد. من گاهى حالا که ایشان همه‌ی جلسات را ‌الحمدلله‌ بی‌دردسر و بی‌دغدغه شرکت میکنند، به یاد آن‌وقتى می‌افتم که ما به‌خاطر اشتغالات ایشان ‌-بخصوص در امر جنگ و مانند اینها- کمتر موفّق میشدیم ایشان را در این شورا زیارت کنیم؛ و خوشحال میشوم که ‌الحمدلله‌ ایشان هستند؛ و ترکیب هم ترکیب خیلى خوبى است، مجموعه‌ی بحمدا‌لله‌ کاملى است.  آن نکته‌اى که به نظر من خیلى مهم است، این است که ما فرهنگ اسلامى را، فرهنگ کشور را ‌-که شوراى عالى انقلاب فرهنگى هدفهایى را براى آن تعقیب میکند- منحصر نکنیم به فرهنگ آموزشى و تحصیلى و کلاسى و مَدرَسى؛ (۳) بلکه یک بخشى از این فرهنگ، فرهنگ عمومى است؛ که نفْس حضور وزارت ارشاد در این مجموعه و آشنایی‌ها و آگاهی‌هایى که آقایان اعضاى این جلسه ‌-به اختلاف- در مسائل گوناگون فرهنگى دارند، خود شاهد بر این است که به این بدنه و به این قسمت هم اهتمام زیادى شده. ما این را باید باور کنیم و همه‌ی دست‌اندرکاران فرهنگ در کشور باید باور کنند که ما امروز آماج تهاجمات فرهنگى دشمنانمان هستیم: هم به‌صورت آمیختن فرهنگ انقلابى ما با چیزهایى که آن را از خلوص و کارایى می‌اندازد، هم به‌صورت مانع تراشیدن بر سر تربیت انسانهاى کارآمد و متخصّص که بتوانند همه‌ی امور کشور را اداره کنند، هم به‌صورت جذب و ربودن و دزدیدن مغزها و استعدادهاى درخشان از میان ما؛ شکّى نیست که دشمن نسبت به همه‌ی اینها برنامه‌ریزى کرده. این را هم میدانیم که نسبت به همه‌ی کشورهاى جهان سوّم و به‌طور ویژه کشور ما ‌-بخصوص با توجّه به انقلاب اسلامى و خطراتى که براى استکبار دارد- برنامه‌ریزى دارند و پول خرج میکنند تا نگذارند که مغزهاى کارآمد و درخشان و استعدادهاى برجسته، اینجا رشد کنند یا بمانند؛ اصلاً دستگاه‌هایى دارند براى اینکه استعدادهاى درخشان را در کشورهاى مختلف شناسایى کنند و آنها را بربایند؛ چه در دوران کودکى و نوجوانى و جوانى، و چه در دوران به‌ثمررسیدگى و کارایى. خب، پس ما از همه طرف مواجه هستیم با دشمنى و خصومت دشمنان اساسى و فرهنگی‌مان در عالم که نگذارند ما چه در زمینه‌ی فرهنگ عمومى و ذهنیّتها و عمل فرهنگى مردم و چه در زمینه‌ی کار مَدرَسى و تربیت نیروى انسانى، به مقاصد خودمان برسیم. ما باید متناسب با دشمنى دشمن و خصومت دشمن برنامه‌ریزى بکنیم.  در مسئله‌ی فرهنگ عمومى همین که مشاهده میکنیم در جامعه‌ی ما فرضاً در دستگاه‌هاى ادارى و در پیچوخم ادارات و دستگاه‌هاى دولتى، کارهاى مردم روان انجام نمیگیرد ‌-امروز و فردا کردن، دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم برخورد نکردن که گاهى در بعضى از ارگان‌ها مشاهده میشود؛ بخصوص بعضی‌شان که شکایتهاى زیادى از آنها میشود- به‌خاطر یک نقص و بیمارى فرهنگى است. اینکه ما مشاهده میکنیم افراد کارآمد فکرى ما در دانشگاه‌ها و در کارگاه‌ها و در مراکز تحقیق، به نوآوری‌هایى که براى یک محقّق نان‌وآبى و شهرتى ندارد امّا زحمت زیادى دارد کمتر تن میدهند و به کارهاى آسان‌تر و سهل‌تر تسلیم میشوند، یک بیمارى فرهنگى است.خب، تحقیقات عظیمى که در دنیاى علم شده، به‌وسیله‌ی چه کسانى شده؟ غالباً به‌وسیله‌ی کسانى که در دوره‌ی تحقیق، مردمان نام‌آورى نبودند؛ مردمان گمنامى بودند و روى عشق به تحقیق، عشق به علم، عشق به محصول کار تحقیقى خودشان، یک کارى را با زحمت شروع کردند و رنج آن را بر خودشان هموار کردند؛ نتیجه‌اش یک چیز عظیمى براى یک ملّت شده. البتّه سیاستها هم بدخواهانه از آن محصول علمى آنها و تحقیق آنها سوءاستفاده کردند؛ امّا ما که نمیتوانیم سوءاستفاده‌ی سیاستها را به حساب نفْس تحقیق و انگیزه‌ی تحقیق بگذاریم. اگر ما اینها را کم داریم، ناشى از یک بیمارى فرهنگى در ما است که این را باید علاج کنیم. این ربطى به کار مدرسه و دانشگاه و اینها ندارد؛ این یک نگرش دیگرى، یک فعّالیّت دیگرى، یک تلاش فرهنگى سازمان‌یافته‌ی دیگرى را میطلبد و ما باید این را انجام بدهیم؛ یعنى حقیقتاً یکى از کارهاى مهمّ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، نگرش به فرهنگ عمومى، و پیدا کردن و شناختن بیماری‌هاى فرهنگى امروز کشور ما، و پیدا کردن علاج این بیماری‌ها با دید متخصّصانه و البتّه دردمندانه و انقلابى، و آنها را به دستگاه‌هاى گوناگون توصیه کردن [است]. که این یک بخشِ مهمّ کار است؛ و خوب است که شوراى عالى انقلاب فرهنگى به این قضیّه برسد.  بخش عمده و آن بدنه‌ی فوتی‌تر و فوری‌تر، همین بخش مربوط به فرهنگ کلاسى و آموزشى و تخصّصى و انسان‌سازى و درحقیقت به معناى تربیت آدمهاى کارآمد و نیروى انسانى است ‌-تولید نیروى انسانى کارآمد براى اداره‌ی انقلاب- که این از دبستانها و حتّى تا حدودى ماقبل دبستانها شروع میشود، تا دانشگاه‌ها و مراکز تحقیق و مراکز عالى؛ که خب آقایان متکفّل تأمین و اداره و بهسازى این هستید.من هم نقایصى را که وجود دارد، تا حدودى میدانم، آقایان هم بهتر از من میدانید: دبستانها و دبیرستان‌هاى ما مشکلاتى دارند، نقایصى دارند؛ دانشگاه‌هاى ما از لحاظ کیفیّت ضعف [دارد]؛ اگرچه در این سالهاى اخیر یک مقدارى به کمّیّت توجّه شده ‌-ناگزیر هم بوده؛ چاره‌اى هم شاید نبوده- لکن پایین بودن کیفیّت در دانشگاه‌ها یک چیزى است که مورد قبول و آگاهى همه‌ی دست‌اندرکاران است؛ مشکلات مراکز تحقیقاتى ما و افسردگى محقّقین ما ‌-که آن نشاط لازم را براى کار تحقیقى ندارند- یکى از مشکلاتى است که الان وجود دارد؛ معلّمین و اساتید، چه در دانشگاه‌ها، چه در مدارس دچار مشکلات فراوان هستند ‌-آن شوق و انگیزه‌اى که یک نفر آدم را به سراغ تعلیم بکشاند، وابسته‌ی به چیزهاى گوناگونى است که بعضى از آنها انصافاً لَنگ است؛ مسائل مادّى تأثیر دارد؛ احترامات معنوى تأثیر دارد؛ حرمت گذاشتن براى استاد که در اسلام چقدر به آن اهمّیّت داده شده که شاگرد باید استاد را احترام بکند [تأثیر دارد]؛ اینها چیزهایى است که وجود دارد؛ خب، همه‌ی اینها نقایصى را به وجود آورده- علاوه بر اینکه ما کمّیّتاً هم استاد کم داریم، شاید آن تعدادى که داریم مثلاً یک خُرده بیشتر از نیمِ آن مقدارى است که احتیاج داریم؛ طبق آمارى که من دیدم، ما شاید چهل درصد استاد در دانشگاه‌ها کم داشته باشیم؛ وضع فضاى آموزشى مدارس و دانشگاه‌ها هم از همین قبیل است. یعنى این نقایص وجود دارد و هست.  البتّه نقایص را نمیتوان به اشخاص یا به مدیران و تدبیرکنندگان نسبت داد. بسیارى از اینها ناشى از وضعیّت ما است؛ این را همه میدانند. خب ما در این چند سال گذشته گرفتار جنگ بودیم، گرفتار کمبودها بودیم، گرفتار محاصره‌ی اقتصادى بودیم، [گرفتار] فشارهاى گوناگون اقتصادى دشمن و مانند اینها بودیم. طبیعى است یک مقدار از این نواقص، یعنى عمده‌ی این نواقص ناشى از اینها است؛ لکن آن چیزى که امروز میتوان مورد نظر قرار داد، این است که دستگاه فرهنگى کشور همّت بگمارد بر اینکه این نواقص را یکى پس از دیگرى برطرف بکند.  مسئله‌ی پول و بودجه، باید در کار فرهنگى یک مشکل عمده به حساب نیاید. به این معنا که ما مشکلات فرهنگى و نقایص فرهنگى را در ردیف نیازهاى بودجه‌اى در آخرهاى لیست قرار ندهیم، بلکه در اوّلهاى لیست ‌-اگر نگوییم در ردیف اوّل- قرار بدهیم. و اگر درست فکر بکنیم این به صرفه‌ی اقتصادى مملکت هم هست، یعنى کشور زیان نخواهد کرد از اینکه ما بودجه‌ی بیشتر را، امکانات بیشتر را به کارهاى فرهنگى ‌-بخصوص در بخش فرهنگ آموزشى- متوجّه کنیم؛ زیرا خود این براى آینده‌ی کشور تولید امکانات میکند.  و نیروى انسانى براى یک کشور همه‌چیز است. ما اگر نیروى انسانى نداشته باشیم، هیچ‌چیز نداریم. من چند سال قبل از این مطالعه‌اى میکردم روى بعضى از این کشورهایى که سالها پیش از ما انقلاب کردند و توفیقهایى هم در عرصه‌هاى اقتصادى و صنعتى و فنّى و مانند اینها به دست آوردند؛ دیدم اینها بیشترین تکیه و برنامه‌ریزى را در اوایل انقلاب روى تربیت نیروى انسانى گذاشتند؛ به‌طوری‌که بعضى از این کشورها همین الان نیروى انسانى کارآمد و ماهر را صادر میکنند. یعنى نه اینکه کشور خودشان سرریز شده و بی‌نیاز شده، نه، [بلکه] کشور آنها از جهات دیگر آماده‌ی قبول این همه متخصّص نیست؛ یعنى وضع اقتصادی‌شان جورى نیست که این همه متخصّص را بتوانند مصرف کنند؛ این است که به کشورهاى دیگر صادر میکنند. و همین نیروى انسانى است که آنها را علی‌رغم نداشتن درآمدهاى کلانى مثل نفت و امثاله ‌-که بحمدا‌لله‌ ما از آنها برخوردار هستیم- رسانده به سطوح خوب.  پس این قسمت را از این جهت عرض کردم که اگر ما امروز بودجه ‌-ارزی‌اش یا ریالی‌اش- را به کار فرهنگى متوجّه میکنیم، باید توجّه کنیم که این اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدّت به درد کارهاى اقتصادى ما و گردش امور اقتصادى کشور نخورد، امّا در اندکى بعد از کوتاه‌مدّت ‌-نه اینکه در بلندمدّتِ زیاد- عایدی‌اش فوراً به خود ما برمیگردد. مثلاً همین مسئله‌ی انتشارات و مسئله‌ی کاغذ که ما باید بتوانیم کتاب و نشریّه‌ی علمى و مانند اینها در اختیار داشته باشیم؛ خب کاغذ را در اختیار دستگاه‌هاى فرهنگى باید گذاشت تا بتوانند [این کار را] انجام بدهند. این یک مسئله است که ما در نگرش به عرصه‌ی فرهنگى کشور به تربیت نیروى انسانى توجّه کنیم.  یک مسئله‌ی دیگر بخصوص در داخل دانشگاه‌ها ‌-البتّه مدارس هم هستند؛ امّا دانشگاه‌ها مهم‌تر هستند- [این است که] به مسئله‌ی ذهنیّت دانشجویان و جوانها و اعتقادات آنها و روحیه‌ی اسلامى و انقلابى آنها باید خیلى توجّه بشود. حقیقتاً جوانها موتور یک جامعه‌اند، راه‌اندازنده‌ی حرکتهاى بزرگ در جامعه هستند؛ هم حرکتهاى مثبت، هم منفى. و به نظرم میرسد اگر ما بتوانیم این مجموعه‌ی جوانِ بافرهنگ را که در نقطه‌اى به نام دانشگاه جمع شده‌اند، جهت بدهیم به سمت روحیه‌ی انقلابى و اسلامى، کشور و انقلاب بزرگ‌ترین سود را از این بابت خواهد برد.در گذشته، دانشگاه نقطه‌اى بود که در آن بی‌فرهنگى اسلامى بیش از جاهاى دیگر یا در ردیف بدترین جاها بود، و این کارى بود که رژیم گذشته و دستگاه‌هاى فرهنگى گذشته دنبال میکردند و توجّه داشتند که این کار در دانشگاه‌ها انجام بگیرد؛ [البتّه] مقاصد سیاسى پشت سر این قضیّه بود. امروز به نظر من باید جورى باشد که ورود در دانشگاه مثل ورود در حوزه‌ی علمیّه باشد؛ [یعنى] همچنان که انسان در حوزه‌ی علمیّه معرفت و دین و تعبّد می‌آموزد، در دانشگاه هم کسى وارد شد و به دانشگاه پا گذاشت ‌-حتّى اگر از مبانى اسلامى و انقلابى فاصله هم دارد- این چهار پنج سالى که در دانشگاه است، او را با مبانى اسلامى و انقلابى آشنا کند و متعبّد کند. لذاست که به تربیت دینى و گرایشهاى انقلابى و روحیه‌ی پُرشور انقلابى جوانها در دانشگاه بایستى اهمّیّت داد.  فقط با زبان هم نمیشود؛ مقدّماتى لازم دارد. عناصرى که در دانشگاه‌ها به کار گرفته میشوند، آنهایى که مؤثّرند و آنهایى که در مراکز حسّاس واقع میشوند واقعاً باید از کسانى باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البتّه ما نمیخواهیم بگوییم هر استادى یا هر متخصّصى که از او در دانشگاه‌ها ‌-چه در کار تحقیق، چه در کار تدریس- استفاده میشود بایست یک انقلابىِ طراز اوّل باشد؛ نه، این کاملاً قابل قبول است که یک آدمى است که دانش وافرى دارد و انقلاب از دانش او استفاده میکند؛ ما بیش از دانش او چیزى از او نمیخواهیم؛ منتها در همین مورد هم انگیزه‌ی ضدّیّت با انقلاب باید در او وجود نداشته باشد؛ چون اگر داشت، این دانش در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت. پس در مراکز حسّاس و سربندهاى اداره‌ی امور دانشگاهى ‌-چه اداره‌ی به معناى رسمى آن، چه اداره‌ی امور فکرى و تدریس و مانند اینها- آن کسانى که مسئول میشوند و کارهاى مهم دست آنها است، واقعاً از عناصر انقلابى باشند؛ در دیگران هم انگیزه‌ی ضدّیّت با انقلاب نباشد. و من عرض میکنم، اگر واقعاً در وجود کسى انگیزه‌ی مخالفت با انقلاب باشد، حضورش در دانشگاه ‌-در هر سطحى که باشد- مضر است؛ براى تحصیل هم مضر است. ما این را دیده‌ایم؛ من این را در بعضى از رشته‌هایى که میتوانستم درباره‌ی آنها قضاوت کنم، مشاهده کردم. استادى که توانایى تربیت شاگرد در آن رشته را دارد، بر اثر بی‌اعتنائى یا مخالفت با انقلاب، حتّى وقت نمیگذارد که دانشجو را در آن رشته تربیت کند؛ یعنى براى او تربیت دانشجوى انقلابى و دانشگاه انقلاب یک انگیزه نیست، بلکه نسبت به این قضیّه ضدّانگیزه دارد. این هم یک نکته است.البتّه دانشجوها عناصر آینده‌ساز این کشور هستند و روى دانشجو از همه جهت ‌-چه از جهات فکرى، و چه از جهات علمى و درسى، و به تبعْ از لحاظ مادّى و رفاهى- بایستى سرمایه‌گذاری‌هایى بشود؛ که بحمدا‌لله‌ اطّلاع دارم که دولت مشغول است و برنامه‌هاى خوبى را براى این قضیّه دارند که امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ این برنامه‌ها به نتیجه برسد.  خوشحالم که شوراى عالى انقلاب فرهنگى را فعّال و بانشاط و حاضر در صحنه‌ی سازندگى فرهنگى کشور مشاهده میکنم. امیدوارم خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به آقایان توفیق بدهد و به جناب آقاى هاشمى و دستگاه‌هاى دولتى ما هم کمک کند که بتوانند این اهداف بلند و سازنده و حقیقتاً مقدّسى را که امروز از طرف دستگاه‌هاى اجرائى کشور مطرح میشود و در خدمت انقلاب و در جهت اسلام است، ‌ان‌شاءالله‌ تا سرمنزل نهایی‌اش برسانند و انقلاب را در دنیا سرافراز و روسفید کنند. والسّلام‌علیکم‌ورحمةا‌لله‌وبرکاته
122
1368/09/15
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و جمعى از پرستاران و مددکاران به‌مناسبت میلاد حضرت زینب (ع
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2230
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً ولادت زینب کبرىٰ، بانوى بزرگ تاریخ اسلام را به همه‌ی شما برادران و خواهران تبریک و تهنیت عرض میکنم و به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز که از نقاط مختلف و دستگاه‌هاى خدمتگزار مختلف به اینجا تشریف آوردید، خوشامد میگویم.جمع پرستاران و پزشکان و مددکاران و مجموعه‌ی خدمتگزاران به قشرهاى ناتوان و بیمار، شایسته‌ی آن هستند که مورد احترام و تجلیل و ستایش از طرف همه‌ی مردم ما و مسئولین ما قرار بگیرند. ما دوران دشوارى را گذراندیم ‌-یعنى دوران جنگ را- و در دورانهاى سخت، ارزش افراد گوناگون و دستگاه‌هاى گوناگون مشخّص میشود. ما امروز بعد از گذراندن یک دوره‌ی سرشار از ابتلاء و سختى و امتحان، میتوانیم درباره‌ی مردم خودمان به‌طور عموم و همچنین درباره‌ی برخى از قشرهایى که مسئولیّت برجسته و ویژه‌اى داشته‌اند، قضاوت کنیم؛ پرستاران ما از این قبیلند؛ چون آنها با بیمار مواجهند و آنچه از آنها سر میزند، خدمت و محبّت است؛ و آنچه آنها با آن مواجهند، سختى و رنج است. و این یکى از امتحانهاى بزرگ بنی‌آدم است که با سختى و رنج و درد مواجه بشود و از خود صبر و متانت و محبّت و خدمت نشان بدهد. لذا به‌مناسبت روز ولادت زینب کبرىٰ (سلام ا‌لله‌ علیها) که در اوج قلّه‌ی شرف انسانى و ارزش یک فرد آدمى قرار گرفته است، جا دارد که ما روز پرستار را گرامى بداریم و پرستاران را ‌-چه زن و چه مرد- به‌خاطر شغلشان، به‌خاطر امتحان سختى که در این شغل با آن مواجهند و به‌خاطر خدماتى که در طول دوران جنگ و پیش از آن و بعد از آن داشته‌اند و در آینده خواهند داشت، مورد ستایش قرار بدهیم و به آنها تهنیت بگوییم.  همین‌طور پزشکان هم ‌-که یکى از قشرهاى حسّاس جامعه هستند، میتوانند خدمتگزاران بزرگى باشند، جان انسانها و سلامت آنان دست آنها است- آنها هم در دوران جنگ آزمایشهاى خوبى دادند؛ برخى از افراد پزشک، نمایش شخصیّت و کرامتى را در میدان جنگ نشان دادند که نمونه است، و بعضى دیگر هم خدمات فراوانى انجام دادند. اگر در هر قشرى از قشرها کسانى پیدا بشوند که از روش صحیح در آن شغل تخلّف کنند، آنها نباید پایه‌ی قضاوت قرار بگیرند؛ قضاوت را باید برد روى انسانهاى سالم و درستکارى که به مقتضاى شغلشان عمل میکنند؛ پرستاران و مددکاران سازمان بهزیستى هم که با معلولین و سالخوردگان و عقب‌افتادگان و بیمارانِ دشوارى روبه‌رو هستند، آنها هم همین‌طور؛ آنها هم در حال مجاهدتند؛ در حال امتحان و ابتلائند. همه بدانند که این زحمتها براى آنها تمرین تکامل انسانى است و آن لحظه‌ها و ساعتهاى دشوار از دست آنها نرفته است. هر لحظه‌اى که بر یک انسانى بگذرد که در آن براى خاطر هدفهاى بلند انسانى و الهى تلاشى را انجام بدهد، آن لحظه براى زندگى او لحظه‌ی مبارکى است، برکت‌خیز است، به او توان میدهد، رشد میدهد و او را به خداى بزرگ نزدیک میکند؛ و ارزش انسانها یعنى این؛ فرهنگ پیشرفته‌ی جامعه یعنى این. و من امروز درباره‌ی کلّىِ این مسئله با شما برادران و خواهران صحبت کوتاهى خواهم داشت.  در همین جا باید یاد شهداى گران‌قدر و عزیز سرتاسر کشور و شهرها و بخشهایى را که شما برادران و خواهران از آن بخشها و شهرها تشریف آورده‌اید، گرامى بداریم. این تلاشهاى شما، این خدمات باارزش شما، این حضور بی‌قیدوشرط شما در صحنه‌هاى نبرد و پشت جبهه و در خدمت انقلاب و در صحنه‌هاى انقلاب بود که توانست انقلاب شکوهمند اسلامى را ریشه‌دار و مستحکم کند. و امروز تلألؤ انقلاب اسلامى علی‌رغم همه‌ی ظلمات تبلیغاتى و فضاى غبارآلوده‌اى که اطراف این انقلاب به وجود آورده‌اند، در دنیا چشمها را خیره کرده است.  و امّا مطلبى که لازم میدانم عرض بکنم، این است که همه‌ی مردم کشورمان ‌-مخصوصاً آن قشرهایى که از آگاهى و معرفت و سواد و علم و فرهنگ برخوردارند- بدانند که استقلال یک ملّت تأمین نمیشود مگر با استقلال فرهنگى. یک ملّت اگر از لحاظ سیاسى تحت تأثیر قدرتهاى بزرگ نباشد و از لحاظ اقتصادى به خودکفایى کامل هم برسد، امّا فرهنگ و اخلاق و عقاید و باورهاى دشمنان و بیگانگان در میان این ملّت رواج داشته باشد و رشد بکند، این ملّت نمیتواند ادّعا بکند که مستقل است. در دنیا سررشته‌ی فرهنگ دست یک عدّه‌اى است؛ آنها هستند که لباس را، کیفیّت زندگى را، پوشش را، وضع نشست و برخاست را، اخلاق را، معرفت را براى انسانهاى بی‌گناه و بی‌خبر در سرتاسر عالم رقم میزنند و براى آنها سرمشق معیّن میکنند. اگر یک ملّتى بتواند خود را از سرایت موج مسموم فرهنگى که بیگانگان ساخته‌اند و پرداخته‌اند و گسترش داده‌اند، حفظ کند، این ملّت و این مجموعه یک مجموعه‌ی مستقل است؛ امّا اگر نتواند، اگر تحت تأثیر غلبه‌ی فرهنگ بیگانه ‌-که ساخته‌ی دست بیگانگان و دشمنان است- قرار بگیرد، این ملّت یک ملّت وابسته است، یک ملّت اسیر است، ملّتى است که هرچه از لحاظ اقتصادى و سیاسى هم خود را مستقل بکند، باز تحت تأثیر آن کسانى است که سررشته‌ی فرهنگ را در دست و در اختیار دارند.امروز صدها ایستگاه رادیو [فعّالیّت میکنند] و صدها روزنامه و مجلّه در سرتاسر عالم ‌-روزانه و هفتگى- منتشر میشوند براى اینکه فرهنگ استکبار جهانى را و فرهنگ مطلوب قدرتمندان بزرگ عالم را در سطح ملّتها گسترش بدهند؛ و اگر کسى با این فرهنگ مخالفت کرد، دشمنى آنها با او بمراتب بیشتر است از آن کسى که سیاست آنها را نقض کند و در مقابل تصمیم‌هاى سیاسى آنها بِایستد؛ چون میدانند که تأثیر فرهنگ تأثیر عمیق‌تر و تأثیر تعیین‌کننده‌ترى است.  ممکن است شما سؤال کنید که خب مگر فرهنگ غرب ‌-فرهنگ اروپا و آمریکا- چیست که ما باید از آن فرار کنیم و باید راه ذهن خودمان را به روى آن ببندیم؟ این سؤال به‌جایى است و مردم ما بعد از پیروزى انقلاب تا حدود زیادى پاسخ این سؤال را فهمیده‌اند؛ لکن من در این مورد یک جمله‌ی کوتاه عرض میکنم.فرهنگ غرب آن فرهنگى است که براى فاسد کردن انسان برنامه‌ریزى میکند؛ فرهنگى است که ارزشهاى انسانى، درخشندگی‌هاى انسانى، فضیلت‌هاى انسانى در آن فرهنگ مورد دشمنى و بغض است؛ فرهنگى است که در اختیار خداوندان زور و زر، امپراتوران قدرت، و ابزارى در اختیار آنها است. با این فرهنگ درصددند نسل بنی‌آدم را از همه‌ی فضایل انسانى تهیدست کنند و انسانها را تبدیل کنند به موجودات فاسد، انسانها را تبدیل کنند به موجودات مطیع و تسلیم، انسانها را از یاد خدا و معنویّت غافل کنند؛ منافع آنها جز به این طریق تأمین نمیشود، لذا تلاش میکنند این فرهنگ را گسترش بدهند. این فرهنگ برهنگى و اختلاط و امتزاج بی‌قیدوشرط زن و مرد با هم ‌-که یکى از پایه‌هاى اصلى فرهنگ غربى است- از روز اوّل، بنیان‌گذارى شد براى اینکه انسانها را به فساد بکشانند. آنها میخواهند زن را و مرد را ‌-هر کدام را به شکلى و به نوعى- فاسد کنند و از دایره‌ی فضایل انسانى خارج کنند. آنها که دلشان براى انسانیّت نسوخته. سرمایه‌دارانى که بزرگ‌ترین کارخانه‌ها و بزرگ‌ترین معادن و منابع عالم و عظیم‌ترین ثروتها دست آنها است، بزرگ‌ترین ایستگاه‌هاى تلویزیونى و رادیویى هم مال آنها است. تشکیلات صهیونیستى و صهیونیست‌هاى عالم، از ۱٠٠ سال، ۱۵٠ سال پیش برنامه‌ریزى کرده‌اند براى فاسد کردن نسل بشر؛ شروع کرده‌اند به اشاعه‌ی فساد و فحشا در میان انسانها؛ زنها را از عفّت بشرى خارج کردند؛ [حتّى] زنهاى اروپا و آمریکا هم به این شدّت ‌-که در این پنجاه سال، شصت سال اخیر مبتلا شده‌اند- دچار فحشا و فساد و دورى از فضایل انسانى نبوده‌اند، زنهاى کشورهاى اسلامى و دیگر کشورهاى دوردست که جاى خود دارند. مردها را [هم] به فساد کشاندند؛ به راحت‌طلبى و تنبلى کشاندند؛ به عشرت‌جویى و مصرف‌گرایى کشاندند؛ به قبول وضع زندگى حیوانى کشاندند؛ براى اینکه از طرف مردها و زنهایى که در کشورهاى مختلف عالم زیر فشار استبداد و استعمار این قدرتها قرار میگیرند تهدید نشوند، نسلها را فاسد کردند.  امروز اگر شما بروید در همین کشورهایى که در دنیا به‌عنوان کشورهاى استعمارزده شناخته میشوند ‌-مثل کشورهاى آفریقایى و آمریکاى لاتین- خواهید دید وضع فساد اخلاقى مردم آنها در نهایت درجه است؛ اینها خودشان این‌جور فاسد نشدند، [بلکه] برنامه‌ریزى استعمار و استکبار اینها را به فساد کشانده؛ براى اینکه از شرّ آنها، از تعرّض آنها، از مقابله به مثل آنها، از بیدارى آنها جلوگیرى کنند و این امپراتورىِ قدرت شیطانى و اهریمنى را ‌-که در دست دستگاه‌هاى استعمار و استکبار جهانى است- حفظ کنند.  با ملّت ما هم در طول ده‌ها سال ‌-از اوایل سلطنت خاندان منفور پهلوى- این روند را شدّت بخشیدند؛ البتّه از قبل از آن شروع کرده بودند؛ امّا در دوران این خانواده که دست‌نشانده و مزدور خود آنها بودند، هرچه توانستند در اشاعه‌ی فرهنگ غربى در جامعه‌ی ما تلاش کردند و متأسّفانه موفّق هم شدند. امروز اگر شما می‌بینید خانواده‌هاى بسیارى و زنان و مردانى در داخل کشور ما هنوز در تهِ دلشان دوست میدارند همان‌جور لباس بپوشند، همان‌جور راه بروند، همان‌جور برخورد کنند، همان‌جور زندگى کنند که معلّمین غربى خائن و رذل آنها به آنها آموخته بودند، تحت تأثیر نفوذ و رشد فرهنگ غربى در طول ده‌ها سال گذشته در این کشور است؛ با اینکه انقلاب آمد و یک تحوّل عظیمى در فرهنگ و در ذهنیّت مردم به وجود آورد. بسیارى از افرادى که هنوز دلشان در هواى کیفیّت زندگى کردن غربى است، مفاسد آن زندگى را نمیدانند. زندگى غربى یک زندگى لجن‌آلودى است؛ یک زندگى فاسدى است؛ زندگی‌اى است که در آن هیچ یک از بنیانهاى اصیل بشرى سالم نمیماند؛ خانواده هم در آن سالم نمیماند؛ شخصیّت انسانى هم در آن باقى نمیماند؛ نه شخصیّت زن و نه شخصیّت مرد.امروز نگاه کنید ببینید در آمریکا ‌-و قبل از آن در انگلیس- هم‌جنس‌بازى را قانونى کردند؛ (۲) رسماً، قانوناً، خجالت هم نکشیدند! کارى را انجام دادند که ما از نقل آن و حکایت آن خجالت میکشیم. خدا میداند من حیا میکنم آن کارى را که آنها نشستند صریحاً و علناً انجام دادند و اعلان کردند بیان کنم. ولى مردم ما بدانند، آیا وقتى در یک کشورى ازدواج هم‌جنس‌ها با هم ‌-ازدواج دو مرد یا ازدواج دو زن با هم- قانونى میشود، بنیان خانواده در این جامعه باقى خواهد ماند؟ ببینید امروز مردم آمریکا و مردم اروپا -نه قدرتمندهایشان، نه تبلیغاتچی‌هایشان، [بلکه] همین توده‌ی مردم معمولی‌شان- از چه رنج میبرند: از سست بودن بنیان خانواده. زنها و مردها در یک حد از متلاشى شدن خانواده‌ها رنج میبرند و ناراحتند؛ و این روزبه‌روز دارد شدّت پیدا میکند؛ و این هم آخرین ضربه است، [چون] خانواده محلّ آسایش انسان است. و هیچ انسانى بدون داشتن یک خانواده‌ی آسوده و آرام و راحت، مزه‌ی زندگى و طعم واقعى حیات انسانى را نخواهد چشید. و اینها دارند این بنیان اصیل را متلاشى میکنند و منهدم میکنند و از بین میبرند. فرهنگ غربى این است. به دنبال این آزادی‌ها و بی‌بندوباری‌ها و همین چیزها است. به دنبال فرهنگ برهنگى و نبودن مرز میان زن و مرد در جامعه، همین حرفها است.  آنها ما را متّهم میکنند که ما به زنان ‌-به رشد علمی‌شان، به رشد فرهنگی‌شان- اهمّیّت نمیدهیم! و خودشان هم میدانند که این اتّهام دروغ است، ولى تکرار میکنند. این‌جور نیست؛ ما براى زنْ ارزش واقعىِ انسانى قائلیم؛ ما میان زن و مرد تفاوتى قائل نیستیم؛ معتقدیم زن و مرد هر دو انسانند و میدان تکامل جلوى آنها باز است؛ هرچه تلاش کنند، هرچه زحمت بکشند، هرچه به سمت خدا پیش بروند، همان اندازه رشد و تکامل پیدا خواهند کرد. راه علم هم جلوى هر دو باز است؛ راه حضور سیاسى هم باز است.ما در انقلاب مشاهده کردیم، نقش خانمها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر نبود. در جنگ هم همین‌جور؛ اگر زنها حماسه‌ی جنگ را نمیسرودند، اگر زنها در میان خانه‌ها جنگ را به‌عنوان یک ارزش تلقّى نمیکردند، مردها اراده و انگیزه‌ی رفتن به میدان جنگ را پیدا نمیکردند. ده‌ها عامل دست به دست هم میدهد تا خیل عظیم بسیجى را به سمت جبهه روانه میکند. یکى از مهم‌ترین این عاملها روحیه‌ی مادرها و همسرها است، روحیه‌ی زنها است. بنده با خانواده‌هاى عزیز و معظّم شهدا گاهى دیدار دارم؛ شاید بتوانم ادّعا کنم تاکنون اتّفاق نیفتاده که روحیه‌ی مادر را در این خانواده‌ها شکسته ببینم. البتّه خانواده‌ها یک جور نیستند، یک جور فکر نمیکنند؛ بعضى قوی‌ترند، بعضى ضعیفند؛ بعضى با آن روشنى، مطلب را درک نکردند، بعضى در اوج وضوح، حقیقت را دریافتند؛ امّا در هر خانواده‌اى که ما رفتیم ‌-یا لااقل در بیشتر خانواده‌ها- روحیه‌ی زن را از روحیه‌ی مرد بهتر یافتم. این وضع زن در جامعه‌ی ما است؛ امّا آنها نه‌فقط زن را، بلکه زن و مرد را دارند به سمت درّه‌ی فساد و لجنزار سقوط سوق میدهند.  مردم ما باید چشم و گوش خودشان را باز کنند. برگشت به سمت فرهنگ فاسد و منحطّ غربى در جامعه‌ی انقلابى و اسلامى ما محال و ممنوع است. ممکن نیست چنین چیزى پیش بیاید و ملّت ما و مسئولین ما و انقلاب ما اجازه بدهند که مجدّداً رفتار و زندگى مردم به سمت همان چیزى برود که فرهنگ فاسد غرب به ملّت ما تزریق کرده بود و آن را بِزور بر ملّت ما تحمیل کرده بود. کسانى که تاریخچه‌ی ورود بی‌حجابى و عریانى زنان در جامعه‌ی ما را ‌-که به‌وسیله‌ی خاندان شوم پهلوى انجام گرفت- خوانده‌اند و کسانى که سنّشان اقتضا میکند و آن روزها را دیده‌اند، میدانند چه‌جور در داخل جامعه‌ی ما و کشور ما بی‌حجابى را و بی‌حدومرزىِ زن و مرد با یکدیگر را وارد کردند و بر مردم ما تحمیل کردند. این چیزى نبود که مردم ما به‌آسانى آن را بپذیرند؛ این را بر مردم تحمیل کردند، منتها متأسّفانه به‌خاطر اینکه از آن روز تا روز پیروزى انقلاب اسلامى دو سه نسل در زیر سایه‌ی سنگین و شوم خاندان پهلوى گذشت، عدّه‌اى با این فرهنگ به دنیا آمدند، قبح آن را نفهمیدند، سلامت و صفائى را که در محیط اسلامىِ ناب هست به دست نیاوردند؛ دستگاه‌هاى تبلیغاتى ما هم نتوانستند عیوب فرهنگ غرب را به آنها تفهیم کنند.  اینجا است که وظیفه‌ی صداوسیما در تفهیم درخشندگی‌هاى فرهنگ اسلامى در همه‌ی زمینه‌ها، بخصوص در زمینه‌ی روابط زن و مرد و شأن زن در اجتماع، آشکار میشود. صداوسیما خیلى مسئولیّت دارد. رادیو و تلویزیون یک دستگاه سرگرم‌کننده نیست؛ یک دستگاه آموزنده است. امروز تمام دنیا ‌-آن کسانى که با فکر و تدبیر از این دستگاه استفاده میکنند- دارند از رادیو و تلویزیون براى آموزش استفاده میکنند؛ همین صهیونیست‌هایى که با پولهاى گزاف و با میلیاردها دلار در سال، رادیو و تلویزیون راه می‌اندازند، دارند آموزش میدهند؛ منتها چه چیزى را آموزش میدهند؟ همان چیزى را که خودشان میخواهند: فساد را آموزش میدهند. در این کشورهایى که در رأس آن کشورها حکّام فاسد و استعمارى و وابسته‌اى قرار دارند ‌-مثل این کشورهاى مرتجع و امثال آنها- رادیو و تلویزیون دارد به مردم غفلت را، بی‌خیالى را، شهوت‌رانى را، عیّاشى را، میگسارى را آموزش میدهد. اگر اینها را به مردمشان آموزش ندهند و مردم با همان فرهنگ بومى و اسلامى و دینى ‌-هر دینى- رشد بکنند، قدرتها و استعمارگران و حکّام مستبد به‌آسانى نمیتوانند بر آنها حکومت بکنند.اگر شما هر کدام از این رادیوهاى بیگانه را ‌-که براى مردم خودشان [برنامه] پخش میکنند- باز کنید، خواهید دید سرشار از فساد است؛ چیزى که به مردم میدهند غفلت و ناهوشیارى و بی‌توجّهى به امور زندگى و جامعه است؛ حالا در کنار آن ممکن است دو کلمه از فلان دانش یا از فلان مقوله‌ی علمى هم به مردم یاد بدهند، امّا اصل قضیّه آنجا است. آن رادیوها و تلویزیون‌هایى هم که از بیرون اداره میشوند ‌-که هدفشان کشورهاى اسلامى، بخصوص کشور ما است- آنها هم در حال یاد دادن هستند. این رسانه یک وسیله‌اى است براى یاد دادن، براى تحلیل کردن، براى سوق دادن دلها و ذهنها و مغزها و روحها به آن سمتى که اداره‌کنندگان آن رسانه‌ها میخواهند؛ در کشور ما [هم] نمیتواند غیر از این باشد. در جمهورى اسلامى صداوسیما باید وسیله‌اى براى سوق دادن مردم به فرهنگ اسلامى و وسیله‌اى براى معرفت و آشنایى مردم با درخشندگی‌هاى اسلامى و انسانى باشد؛ حق ندارد غیر از این باشد. چیزهایى را که ضدّ این و غیر از این است، باید پخش نکنند. و هنرمندان و نویسندگان و گویندگان و مجریان و کارگردانان و هنرپیشگان و همه‌وهمه باید دست به دست هم بدهند تا این مفاهیم اسلامىِ ارزشمند و درخشنده را به‌صورت برنامه‌هاى هنرى بسازند تا مردم از آنها تعلیم بگیرند.  وقتى ما میگوییم صداوسیما بایستى تعلیم بدهد، ذهن فقط به سخنرانى نرود؛ تعلیم که فقط سخنرانى نیست؛ تعلیم فقط میزگرد نیست؛ تعلیم فقط درس گفتن در صداوسیما نیست؛ برنامه‌هاى هنرى را، فیلم‌ها را، نمایشها را و انواع و اقسام روشهاى هنرى را باید به کار بگیرند؛ براى تفهیم مفاهیم اسلامى و روشن کردن ارزشهاى اسلامى در جامعه. غیر از این [باشد]، صداوسیماى جمهورى اسلامى، صداوسیماى اسلامى نیست. شما خواهران و برادرانى که بحمدا‌لله‌ از معرفت و دانش برخوردارید، درس خوانده‌اید، دوره‌هاى علمى را دیده‌اید، کار کرده‌اید، با کتابها آشنا هستید، احیاناً با معارف بیگانگان آشنا هستید، مسئولیّت سنگین‌ترى دارید.  نظام اسلامى نظامى است که تمام احکام و موازین اسلامى را به‌صورت کامل [به اجرا در می‌آورد]؛ که مایه‌ی سعادت انسان و مایه‌ی سربلندى ملّت و کشور و مایه‌ی آبادى روى زمین و آبادى کشور و منطقه‌ی زیست ما است، و [نیز] مایه‌ی شادى محیط زندگى و مایه‌ی استحکام خانواده و مایه‌ی اصلاح روابط اجتماعى میان مردم، و خلاصه مایه‌ی خوشبختى زندگى مادّى و معنوى انسانها است. شما موظّف هستید که با تمام این برنامه‌ها آشنا بشوید، بدانید؛ و هر کسى در هر حدّى که براى او میسور است، در پیاده کردن این برنامه‌ها باید مؤثّر باشد. در درجه‌ی اوّل، مسئولیّت به عهده‌ی افراد عالم و آگاه و دانا در جامعه است، در صفوف مقدّم، علماى دین؛ و سپس همه‌ی کسانى که آگاهى و معرفتى دارند و میتوانند مردم را آگاه کنند و روشن کنند. رفتار شما بیش از گفتار شما بایستى مردم را در این خطّ صحیح پیش ببرد؛ و این همان راهى است که امام بزرگوارمان در بیانات متعدّد و از اوّل پیروزى انقلاب تا آخرین روزهاى زندگى پُربرکتش به ما میفرمود، به همه‌ی ملّت بیان میکرد و به‌عنوان شعار جمهورى اسلامى قرار داده بود؛ حاکمیّت اسلام و پیاده شدن اسلام.امیدواریم که خداوند متعال توفیق و فضل خودش را شامل حال همه‌ی شما برادران و خواهران کند، و به همه‌ی ما این توان را ببخشد که در راه تحقّق احکام اسلامى ‌ان‌شاءالله‌ تلاش کنیم، و بزودى ملّت ما و جامعه‌ی ما پیاده شدن کامل اسلام را در جامعه‌ی خود مشاهده کنند. والسّلام‌علیکم‌ورحمةا‌لله‌وبرکاته
123
1368/09/07
بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزه‌ی علمیّه‌ی قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2228
بسم الله الرّحمن الرّحیم اوّلاً از زحمتى که برادران عزیز و آقایان محترم کشیدید و از قم تشریف آوردید تا درباره‌ی مسئله‌اى که به نظر همه‌ی ما یکى از اهمّ مسائلِ امروز دنیاى اسلام است و هم موضوعى که احبّ موضوعات براى ما است ‌-یعنى مسئله‌ی حوزه- با یکدیگر صحبت بکنیم و درباره‌ی آن تبادل نظر بشود خیلى متشکّرم، و امیدوارم که این ملاقات منشأ خیر باشد و براى بنده و شما آقایان پیش خداى متعال حسنه‌اى به حساب بیاید.اوّلاً نفْس عنوانِ نمایندگان طلّاب قم یک عنوان شیرین و امیدبخش و بیدارکننده‌ی آرزوهاى دیرین در باب حوزه‌ی علمیّه است. اینکه طلّاب قم به این عزم راسخ برسند که باید تشکّلى و حضورى و تلاشى براى بهسازى حوزه داشته باشند و این عزم در مقام عمل به آنجا برسد که انتخاباتى صورت بگیرد و نمایندگانى برگزیده بشوند، مژده‌ی بسیار بزرگى است.  مسئله‌ی اصلاح حوزه یک چیزى نیست که در این زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پیش در قم این مسئله مطرح بود. بنده اوّلى که وارد قم شدم ‌-در سال ۳۷- فضلاى جوانى را یافتم که دُور هم می‌نشستند و این آرزوها را به زبان می‌آوردند و تلاش میکردند و تکرار میکردند؛ بعد هم براى ما معلوم شد که در دوره‌ی قبل از ما، یعنى قبل از ورود مرحوم آیت‌ا‌لله‌العظمى بروجردى (رضوان ا‌لله‌ علیه) به قم، همین افکار مطرح بوده و فضلاى برجسته و خوش‌فکر و خوش‌نام دنبال آن بوده‌اند؛ بعد که یک قدرى بیشتر با مسائل مربوط به حوزه‌ها آشنا شدیم، فهمیدیم ریشه‌ی این قضایا حتّى قبل از اینها است، در نجف در زمان مرحوم آسیّدابوالحسن اصفهانى (رضوان ا‌لله‌ علیه) این حرفها بین طلّاب جوان و روشنفکر نجفِ آن روز مطرح بود.جریانى را دو نفر براى من نقل کردند؛ یکى مرحوم علّامه‌ی امینى (رضوان ا‌لله‌ علیه) صاحب الغدیر که ایشان براى خود من مشروحاً و مفصّلاً نقل کردند که ده نفر، دوازده نفر از فضلاى آن روزِ نجف ‌-که ایشان اسم می‌آورد که چه کسانى بودند: مرحوم آقاى میلانى، مرحوم آسیّدعلی‌مدد قائنى و عدّه‌اى- جمع شدند و رفتند پیش مرحوم آسیّدابوالحسن و از ایشان درخواست کردند؛ عین همین قضیّه را هم مرحوم آسیّدحسن تهامى (رضوان ا‌لله‌ علیه) ‌-که از مجتهدین و علماى برجسته‌ی کشور ما بود و سالهاى متمادى در بیرجند منزوى شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات کرد- در سال ۴۱ یا ۴۲ که من براى منبر به بیرجند رفته بودم، براى من نقل کرد؛ البتّه ایشان قبل از مرحوم آقاى امینى جزئیّات قضیّه را به بنده گفت که ریزِ حوادثى که ایشان نقل کردند، با تفصیل یادم است؛ حالا نمیخواهم آن قضیّه را بگویم.  یک سؤال پیش می‌آید: چرا یک تفکّر و اندیشه‌اى که مثلاً پنجاه سال، شصت سال در حوزه‌هاى علمیّه سابقه دارد، جامه‌ی تحقّق نپوشیده؟ واقعاً این یک مسئله‌اى است. مرحوم آیت‌ا‌لله‌ آسیّدابوالحسن اصفهانى در سال ۲۵ وفات کردند؛ این قضیّه هم ممکن است پنج سال، ده سال قبل از وفات ایشان بوده ‌-مثلاً از سال ۲٠- تا آن سالهایى که ما رفتیم به قم ‌-یعنى تا سال ۳۶، ۳۷- و بعد تا زمان فعلى؛ چرا آن چیزى که همیشه زبدگان و روشنفکران و فضلا و دلسوزان و دردمندان حوزه‌ها دنبال آن بودند، تحقّق پیدا نکرده؟من خواهش میکنم یکى از کارهایى که شما آقایانِ نمایندگان ‌-مجمع نمایندگان طلّاب- در دستور کار قرار میدهید، تحقیق همین مسئله باشد: ماها خیلى تنبل بودیم؟ انگیزه‌ها کم بوده؟ ابزار کار در اختیار نبوده؟ مانعى به‌صورتِ شناخته[شده] وجود داشته یا موانعى و روادعى(۱) به‌صورتِ مبهم و مرموز مانع میشده؟ همه‌ی اینها قابل بررسى است؛ و هر کدام باشد، امروز حجّت بر ما تمام است، که ما آنچه را در طول سالهاى متمادى انجام نشده انجام بدهیم.  امروز انقلاب اسلامىِ پیروزمندى بر محور حوزه‌ی علمیّه به تحقّق رسیده، به پیروزى رسیده و نظامى به وجود آمده. حوزه در این نظام، بیگانه که نیست، محور و هسته‌ی مرکزى است؛ چه از لحاظ حرمت، چه از لحاظ تأثیر واقعى، چه از لحاظ آینده‌نگرى؛ در اینکه بحثى نیست. امروز بهانه‌ها منقطع است و همه براى اصلاح حوزه و اگر این تعبیر به گوشها سنگین نیاید بگوییم براى مدرنیزه کردن حوزه و منطبقِ با نیازها ساختنِ حوزه، مسئولیّت دارند. همه‌ی کسانى که دستشان میرسد که کارى انجام بدهند ‌-از طلّاب، تا فضلاى جوان، تا مدرّسین، تا مراجع عظام (اعلى ا‌لله‌ کلمتهم)، تا مسئولین کشور، تا مؤمنینى که در گوشه‌وکنار هستند، تا علما و دین‌باورانى که در سطح کشور هستند و تا مخلصین دانشگاه‌ها- هر کدام میتوانند سهمى در این کار داشته باشند.البتّه من براى خودم در این مورد در یک حیطه‌ی خاصّى احساس مسئولیّت میکنم و ‌ان‌شاءالله‌ آنچه را هم در این باب احساس بکنم تکلیف من است، انجام خواهم داد و منتظر نمیمانم که شرایط خاصّى پیش بیاید؛ نه، اگر واقعاً من در این زمینه، تکلیف شرعىِ فعلىِ منجّزى (۲) شرا احساس کنم، به فضل پروردگار معطّل نخواهم ماند در آن حدّى که مربوط به من خواهد شد. لکن تکالیف عمده‌اى بر دوش شما آقایان فضلاى حوزه و مدرّسین و عامّه‌ی طلّاب و حضرات مراجع عظام است. این، کلّىِ مسئله.  و امّا چند مطلب را من میخواهم عرض کنم. یک مطلب ‌-که این را جلو بیندازیم- راجع به نفْس این تشکّل شما است. این تشکّل چیز بسیار خوبى است؛ شما آنچه اتّفاق افتاده را محکم حفظ کنید؛ یعنى انتخاباتى که انجام گرفته و اساسنامه‌اى که در دستور کار شما است ‌-که نمیدانم تصویب شده یا نه- کار مبارکى است؛ این را به‌هیچوجه متوقّف نکنید. با ایراد شبهه و اینکه چرا این‌جورى شد، چرا آن‌جورى نشد، نگذارید کار لَنگ بماند. کار مهمّى انجام گرفته. خداوند نور و رحمت و فضل خودش را بر روان پاک امام عظیم‌الشّأن ما ‌-آن انسان استثنائى دوران معاصر- فروببارد که در آخرین قدمهاى آن زندگى سرشار از برکت، یک چنین برکتى را به وجود آوردند؛ مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجرُها وَ اَجرُ مَن عَمِلَ بِها؛(۳) هر کارى بکنید، دنباله‌ی آن سنّت حسنه‌اى است که ایشان با آن پیام (۴) پُرطنین و پُرمحتوا و سرشار از روح و تپش بنیان‌گذارى کردند. این را دنبال کنید و سعى کنید کار را در همان چهارچوبى که امام در آن پیام آوردند، محتوا بدهید و پیش ببرید؛ یعنى نگذارید اندکى توقّف در کار به وجود بیاید.اگر یک تشکیلاتى به وجود آمد امّا هدف روشنى نداشت، یا هدف داشت لکن برنامه‌ریزى براى رفتن به سمت آن هدف انجام نگرفت، و تشکیلات بیکار ماند، به خودىِ خود، تشکیلات از هم خواهد پاشید. اگر هم بماند، صورت بی‌جانى است؛ خاصیّت تشکّل انسانى این است. هدف را محدّد (۵) کنید، مشخّص کنید که میخواهید چه‌کار کنید. و هدف را از پیام امام بگیرید؛ امام در این پیام پیشنهاد خاصّى ندادند و طرح خاصّى را ارائه نفرمودند؛ امّا اوّل تا آخر پیام سرشار است از جهت و ارائه‌ی جهتها؛ آن اَعلام لازم و تابلوهاى سر راه که انسان را هدایت میکند، در پیام مبارک ایشان پُر است. که من دیدم آقایان روى پیام کار کردند و نکات پیام استخراج شده و روى آن تأمّل و دقّت انجام میگیرد؛ این، کار خوبى است. هدف، بر اساس این پیام روشن بشود، حیطه‌بندى بشود، مشخّص بشود که در حوزه چه‌کار میخواهیم بکنیم؛ بعد بر اساس آن هدف برنامه‌ریزى کنید و بر اساس آن برنامه‌ریزى، هر دستگاهى مشغول کار خودش بشود.  اگر بتوانید کارى بکنید که هر طلبه‌اى در قم ‌-هر طلبه‌ی احساس مسئولیّت‌دارى- صبح که بلند میشود، همچنان که به فکر برنامه‌ی درس و بحث روزانه‌اش است، بداند که براى آن هدف چه‌کار باید بکند، این ایدئال است؛ حدّ اعلىٰ است. لکن اگر این هم نشود، همین اندازه که معلوم باشد شما میخواهید ده سال دیگر چه اتّفاقى در قم بیفتد یا حوزه در ده سال دیگر چه فرق و تفاوتى با امروز داشته باشد، این میشود آن هدف. این را مشخّص کنید، بر اساس این هدف برنامه‌ریزى کنید.  سؤالى که پیش می‌آید این است که رابطه‌ی این مجموعه با هدفهاى عمومى حوزه چه رابطه‌اى است؟ آیا حوزه‌ی علمیّه به دست طلّاب و با اراده‌ی طلّاب و فکر طلّاب باید متحوّل و متغیّر بشود یا نه، شکل دیگرى وجود دارد؟ طبیعى است که مراجع معظّم در حوزه حضور دارند و آنها طلبه‌هاى سابق و فضلاى سابق و مدرّسین سابق و مراجع امروزند. یعنى این راهى را که شما دارید طى میکنید، آنها مثلاً چهل سال پیش، پنجاه سال پیش طى کردند؛ با سلامت هم طى کردند تا حالا مرجع تقلید شدند. پس نقش آنها در آینده‌ی حوزه یک نقش بسیار بارزى است؛ کمااینکه در همین پیام هم، امام اشاره میکنند یا تصریح میکنند به نقش مراجع در آینده. یعنى این فکر براى ما پیدا نشود که ما طلبه‌ها ‌-مثل انقلاب از پایین که عدّه‌اى در یک جاهایى از پایین انقلاب میکنند و بالایی‌ها را در مقابلِ عمل انجام‌شده قرار میدهند- از پایین یک انقلابى بکنیم و حوزه را به‌صورتى که میخواهیم دربیاوریم، بعد به مراجع و بزرگان بگوییم بسم‌ا‌لله‌، این حوزه را اداره کنید؛ [این] نه شدنى است و نه جایز است؛ زیرا اینجا مسئله مسئله‌ی تقابل قشر پایین و قشر بالا ‌-مثل کارگر و سرمایه‌دار؛ مثل کشاورز و مالک- نیست؛ قضیّه در حوزه‌ها این نیست. همه اعضاى یک مجموعه هستند؛ آن، مثال اعلاى آن است، ربّ‌النّوع آن است؛ بقیّه هم بالقوّه‌هایى هستند که به آنجا منتهى خواهند شد؛ یعنى جهت حرکت، همان جهت است.البتّه اهداف مختلف کارى را در مورد قم و در مورد حوزه‌هاى علمیّه، بعد عرض خواهم کرد. همه نمیکوبند (۶) که مرجع بشوند و صحیح هم نیست، جایز هم نیست، مفید هم نیست؛ امّا جهت، جهت فقاهت و دین‌شناسى و همان چیزى است که امروز مراجع ما در سطح بالاى آن قرار دارند. بنابراین مراجع که حسابشان مشخّص است: در آینده‌ی حوزه نقش دارند؛ نقش وافرى هم دارند؛ بدون نظر و موافقت و کمک و اراده و اقدام آنها، نه جایز و نه ممکن است که بخواهد کارى انجام بگیرد.  خوشبختانه مراجع ما موافقند؛ امروز مراجع مثل آن دوران [گذشته] نیستند. همین مرحوم آقاى تهامى (رضوان ا‌لله‌ علیه) میگفت که وقتى ما رفتیم در آن جلسه با مرحوم آسیّدابوالحسن اصفهانى مطرح کردیم که طلّاب برنامه پیدا کنند، نظام پیدا کنند، بعضى از علوم جدیده را بخوانند، زبان خارجى یاد بگیرند، ایشان هم اجمالاً موافقت کردند، بنا شد ما طرحى فراهم بکنیم؛ جلسه‌ی دوّم که خدمت ایشان رفتیم، بین آن اتاقى که اتاق انتظار بود ‌-بیرونى بود- و ما در آن نشسته بودیم، با اتاق شخصى سیّد، یک دالانچه‌اى فاصله بود، یک دهلیزى فاصله بود؛ ما همین‌طور که نشسته بودیم که ایشان تشریف بیاورند، دیدیم درِ این دهلیز باز شد، سیّد با قباى دگمه‌نبسته و بدون عبا ‌-یعنى پیدا است نیامده‌اند بنشینند- در چهارچوب در ظاهر شدند؛ ما بلند شدیم، به ایشان احترام کردیم؛ گفتند که من نمیخواهم بیایم بنشینم، فقط خواستم نکته‌اى را به آقایان بگویم که این شهریّه‌اى که من به طلّاب میدهم مِلک شخصى من است، به این صورت که من پول را قرض میکنم و شهریّه را میدهم، بعد که وجوهات آمد قرض خودم را اداء میکنم، بنابراین شهریّه‌اى که میدهم مِلک من است ‌-قرض کرده‌ام و من مالک آن هستم- و راضى نیستم که کسى این شهریّه را مصرف کند درحالی‌که غیر از فقه و اصول هیچ‌چیز دیگرى را در حوزه بخواند و مشغولِ به آن باشد؛ این را گفتند و در را بستند و رفتند! گفتند ما همین‌طور متحیّر ماندیم که آمده بودیم بنشینیم مثلاً با ایشان ترتیبات دروس جنبى را ‌-کلام و تفسیر و اخلاق و زبان انگلیسى و مانند اینها را- بدهیم، ایشان همین‌طور سر پا جوابمان را دادند و سرمان را تراشیدند (۷) و تشریف بردند.  البتّه آسیّدابوالحسن اصفهانى مرجع بزرگوار عالم شیعه است، حقّ فراوانى هم به گردن اسلام و تشیّع و روحانیّت و فقاهت و همه‌چیز دارد ‌-ما به ایشان هیچ اعتراضى نداریم، تشخیص ایشان این بوده- لکن امروز مراجع این‌جورى نیستند. امروز مراجع به ضرورتهایى که حوزه مواجه با آنها است آشنا هستند و آماده هستند براى اینکه حوزه را آن‌چنان که نیاز زمان است، سازمان‌دهى بکنند؛ این را من از روى قرائنِ تقریباً علمیّه و روى سوابقى عرض میکنم که بنده از آن‌وقت‌ها که قم بودیم و افکار آقایان را از نزدیک می‌شناختیم، یادم هست؛ میدانم که الان خوشبختانه یک چنین وضعیّتى وجود دارد و الان مراجع در این مرحله‌ها هستند. پس بنابراین، این سهم مراجع؛ آنها در این زمینه‌ها همکارى و تدبیر و ابتکار عمل و پشتیبانى و عزم و تصویب و تأیید را خواهند داشت.  می‌آییم سراغ مدرّسین و به‌طور خاص جامعه‌ی مدرّسین؛ امام، جامعه‌ی مدرّسین را هم در همین پیام ذکر کردند. خطاب کردند به طلّاب ‌-تعبیر امام (رضوان ا‌لله‌ علیه) این است- که شما جذب جامعه‌ی مدرّسین بشوید. مسئله‌ی جذب شدن است. این به چه معنا است؟ همه میتوانند این را بفهمند. یک جهتى را امام مشخّص کردند؛ امام خواستند در این بیان، با این حرفى و فکرى که آن‌وقت‌ها در حوزه رایج بود و دامن هم زده میشد که جامعه‌ی مدرّسین را بکلّى «مسلوب الاعتبار و الاختیار» از همه‌ی امور حوزه و انقلاب بکنند، معارضه کنند و صریحاً مبارزه کردند. یعنى به همان طلّاب جوان انقلابى مؤمن ‌-که سفارششان در آن پیام شده و خواسته شده که نظرشان خواسته بشود و از فضلا و مدرّسین خواسته‌اند که با اینها گرم بگیرند- گفتند شما جذب جامعه‌ی مدرّسین بشوید. پس نمیشود ما یک حرکت عمومى طلبگى و حوزه‌اى داشته باشیم درحالی‌که به قول معروف، این شیرش را جدا میدوشد و کشکش را جدا میسابد؛ آنها جدا، اینها جدا، این نمیشود؛ یک جریان است. باید با هم باشند؛ و بایستى مجموعه‌ی طلّاب ‌-همچنان که در اساسنامه‌ی شما آمده- مجموعه‌ی مدرّسین را در رتبه‌ی بالاتر از خودشان و در رده‌ی بالاتر از خودشان مشاهده کنند و ببینند. این هم سهم آنها.شوراى مدیریّت هم همین‌جور. البتّه «شوراى مدیریّت» و «جامعه‌ی مدرّسین» هر دو عناوینند؛ اگرچه اشخاص محترم و بزرگوار فراوانى در این مجموعه‌ها هستند که ماها باید افتخار بکنیم که چنین عناصرى را در مجموعه‌ی حوزه‌ی علمیّه‌ی خودمان داریم، امّا آنچه مورد نظر امام بزرگوار و عزیزمان است، عنوان شوراى مدیریّت است که بالاخره افراد در این شورا و در آن جامعه می‌آیند و میروند؛ همچنان که در مجموعه‌ی شما ‌-مجمع نمایندگان- افراد می‌آیند و میروند. قوام عنوان به افراد که نیست؛ عنوان، عنوان است و محلّ ورود مدح و ذم و داشتن اعتبار و مانند اینها است. افرادْ ذیل این عنوان قرار میگیرند و مصداق آن عنوان میشوند؛ البتّه بعضى از افراد به عناوین اعتبار هم میبخشند، بیش از آنچه دارد.  پس ملاحظه کنید آنچه در حوزه‌ی علمیّه باید به‌عنوان یک حرکت سازنده انجام بگیرد، یک کار ذوجوانب است: یعنى طلّاب ‌-فکرشان، اراده‌شان، تشخیصشان و بخصوص نیرویشان- در آن نقش دارند، مدرّسین و جامعه‌ی مدرّسین و فضلا و شوراى مدیریّت در آن نقش دارند، و مراجع محترم و معظّم هم در آن نقش دارند؛ یک کار چندبُعدى باید انجام بگیرد. شما ‌-یعنى مجموعه‌ی طلّاب- در این جمع و در این صفحه‌ی مشترکٌ‌فیه، سهم خودتان را پیدا کنید؛ [ببینید] سهم طلّاب چیست، آن را جستجو کنید و آن سهم را دنبال بکنید. این چیزى است که در بحثهاى شما باید حتماً مورد توجّه و تأمّل قرار بگیرد؛ آن‌وقت ‌-همان‌طور که عرض کردم- با برنامه‌ریزى و بدون اندکى وقفه پیش بروید؛ بنابراین این حرکت، حرکت مبارکى است، باید دنبال بشود. این خصوصیّاتى هم که عرض کردم در این حرکت وجود دارد. این هم این نکته.  اصل قضیّه که مورد نظر بنده است که عرض بکنم، این است که حالا عرض میکنم: ما میخواهیم حوزه را چه بسازیم؟ اوّلاً وقتی‌که بحث سازندگى حوزه و تشکیلات حوزه و نوسازى حوزه میشود، نباید فوراً ذهنها برود به اینکه میخواهیم تمام پایه‌هاى حوزه را به هم بریزیم؛ نخیر، اصلاً چنین چیزى نیست؛ از موجودىِ ارزشمند حوزه‌ی علمیّه‌ی قم باید استفاده بشود و سازمان‌دهى بشود، جهت‌دهى بشود، از دوباره‌کاری‌ها پرهیز بشود. این براى چیست؟ میخواهیم چه چیزى در حوزه تحقّق پیدا بکند؟ اصل قضیّه این است. من دو سه نکته را در این مورد عرض میکنم تا معلوم بشود که توقّع ما از حوزه چیست. یک مطلب این است که اوّل اشاره کردم: یک نظامى بر اساس اسلام تحقّق پیدا کرده و موفّقیّت و عدم موفّقیّت این نظام در دنیا و در تاریخ به حساب اسلام گذاشته خواهد شد ‌-چه من و شما بخواهیم، چه نخواهیم- و این نظام بر محور تفکّرات اسلامى بنا شده و بر محور مقرّرات و بینش‌هاى اسلامى بایستى اداره بشود. خب، این تفکّرات و بینش‌ها و مقرّرات در کجا بایستى تنقیح (۸) بشود، تحقیق بشود و استفهامها پاسخ داده بشود؟ اگر حوزه‌ی علمیّه‌ی قم ‌-که امروز مادر حوزه‌ها و محور حوزه‌هاى علمیّه در کشور ما بلکه در عالم تشیّع است- و در درجه‌ی بعد بقیّه‌ی حوزه‌ها، تنقیح مقرّرات اسلامى و احکام اسلامى و تبیین معارف اسلامى را که نظام با آنها حرکت خواهد کرد به عهده نگیرند، چه کسى میخواهد به عهده بگیرد؟ چه کسى باید به عهده بگیرد؟ حوزه‌ها این مسئولیّت را بایستى احساس بکنند؛ حوزه تاکنون این مسئولیّت را به‌صورت مستقیم بر عهده نگرفته؛ من این را به‌صورت صریح عرض میکنم. چرا، کسانى در حوزه‌ها هستند که غیرمستقیم کار میکنند، تلاش میکنند، مشکلات نظام را و گره‌هاى نظام را از لحاظ فکرى با مباحث خودشان باز میکنند؛ کسانى از حوزه‌ها متخرّج شده‌اند و در سراسر کشور یا در داخل نظام ‌-در تشکیلات گوناگون ‌نظام- رفته‌اند، دارند کار میکنند؛ امّا حوزه «بِما هِىَ حوزه»، (۹) تنظیم مقرّرات اسلامى را، تدوین نظام ارزشى اسلام را، تدوین اخلاق عمومی‌اى را که ما میخواهیم ملّت ما داشته باشند و ارائه‌ی الگوى زندگى اسلامى را ‌-متّکى به مدارک قطعى شرع که دیگر جاى بحث و لَیتَ و لَعَلَّ و لِمَ و بِمَ نداشته باشد- (۱۰) متکفّل نشده. مکرّر به ما میگویند الگوى زندگى اسلامى را بدهید؛ خب، این کار را چه کسى باید بکند؟ حوزه.  حوزه باید مراکز متعدّد تحقیقاتى داشته باشد براى اینکه در تمام این زمینه‌ها مثل یک مجموعه‌ی تولیدىِ مرتّب و مدرن کار کند و محصول بدهد. اگر چنانچه دستگاه، در یک مسئله‌اى دچار سؤال شد ‌-مثلاً مسئله‌ی زمین، مسئله‌ی موسیقى؛ یا در یک چهارچوب وسیع‌تر، سیستم اقتصادى، در باب روابط خارجى، در باب ارتباط با ملّتها و مسائل این‌جورى، در باب مسائل پولى کشور، در باب ارزشهاى کارگزاران حکومت و صدها مسئله از این قبیل؛ که هر دستگاهى همواره با این سؤالات از لحاظ مبنائى مواجه است که ما بر چه اساسى قانون بگذرانیم، بر چه اساسى مقرّرات ادارى بگذاریم، بر چه اساسى عمل بکنیم، و مواجه با یک سؤالى شد- بداند که در یک جایى یک مرکزى هست که این سؤال را به آن دستگاه جواب میدهد؛ یک کارگاه ایدئولوژى، مرکز ایدئولوگ‌ها؛ حوزه‌ی علمیّه‌ی قم یک چنین چیزى است؛ در تصویر مطلوب و ایدئال، حوزه این است. البتّه تاکنون ‌-همان‌طور که عرض کردیم- مستقیماً این نقش را حوزه به عهده نگرفته. اگرچه برکات نازل بر این کشور از شخص شخیص امام بزرگوارمان ‌-که ریشه‌ی همه‌چیز و مایه‌ی اصلى همه‌ی این برکات، شخص او بود- تا دیگران و دیگران و دیگران، متخرّجین حوزه هستند، امّا این غیرمستقیم است. حوزه مستقیماً در این مسائل باید دخالت کند.  مطلب دوّم در باب حوزه. ما وقتى نگاه میکنیم به تصویر دنیاى اسلامى کشورمان، پنج کار اصلى را می‌بینیم که از حوزه باید توقّع داشته باشیم. سه کار کارهایى است که در درون حوزه، خود حوزه براى بقاى خودش تقریباً به آنها احتیاج دارد و دو کار کارهایى است که بیرون حوزه به آنها احتیاج دارد. البتّه این تقسیم‌بندی‌اى که ما میکنیم و این تعریفها جامع و مانع نیست؛ [گاهى] هر دو براى هر دو [جا] به درد میخورد. یکى از آن پنج کار عبارت است از مرجعیّت و افتاء؛ مردم همیشه محتاج مرجع و مُفتى هستند؛ حوزه متکفّل تربیت و تولید مرجع و مفتى است.  دوّم، مدرّس. حوزه طبعاً مدرّسینى لازم دارد؛ باید در خود حوزه این مدرّسین تربیت بشوند.  سوّم، بحث تحقیق و تألیف؛ [حوزه] در مسائل علمى ‌-چه آنچه از قبیل آن بحثهاى نکته‌ی اوّل از بیرون به حوزه عرضه میشود، چه آن کارهایى که مال خود حوزه است- احتیاج دارد به محقّق و مؤلّف؛ مؤلّفینى که کتابهایى بنویسند؛ چه کتابهایى که براى بیرون حوزه لازم است، چه کتابهایى که حاوى تحقیقات جدید در مسائل فقهى است و شیوه‌ی نوین استنباط که امام در همین پیام و در یکى از پیامهاى قبلی‌شان (۱۱) به آن اشاره کردند و چه کتابهاى درسى؛ این هم مطلوب سوّم و وظیفه‌ی سوّم. این سه کار، بیشتر به درون حوزه توجّه دارند و نگاه میکنند.  چهارم، مسئله‌ی قضا؛ سیستم قضائى اسلامى، فقیه، مجتهد و عادل را میطلبد، قضاى اسلامى این است. آن‌وقتى که ما مجتهد و مفتى و صاحب‌نظر نداریم و به قاضىِ «مأذون مِن قِبَل المجتهد» (۱۲) اکتفا میکنیم، این از باب ضرورت است که «الضَّروراتُ تُبیحُ المَحظورات»؛ (۱۳) آن‌وقتى که قاضى عادل قطعى نداریم و به آن که مورد اعتماد باشد اکتفا میکنیم، از همین قبیل است؛ وَالّا باید فقیه و مجتهد عادل، منصب قضا را به عهده بگیرد. پس این هم کار دیگر حوزه‌هاى علمیّه است که بایستى دائماً یک رشته از رشته‌هاى پنج‌گانه‌ی حوزه براى این، کار کند.  و پنجم، تبلیغ؛ تبلیغ در سطح وسیع و به شیوه‌ی مطلوب و مدرن؛ که در آن مطلب بعدى ‌-مطلب سوّم- شأن تبلیغ را و ابعاد گوناگون تبلیغى را که امروز از ما متوقَّع (۱۴) است، عرض خواهم کرد. این پنج مسئولیّت را حوزه‌ی علمیّه باید انجام بدهد.  آیا بدون نظم و تقسیم‌بندى و تقسیم کار و کوتاه کردن راه‌ها و زدن از زوائد و پرداختن به بعضى از کارهاى لازمى که امروز به آن پرداخته نمیشود، ممکن است ما این پنج وظیفه را از حوزه متوقّع باشیم و حوزه برآورده کند؟ فرض کنیم ما باید حساب کنیم ببینیم در سى سال آینده، این کشور اسلامى چند قاضى مجتهد عادل لازم دارد؛ حوزه بایستى خیز خودش را این‌جور بردارد؛ جورى خیز بردارد که بتواند تا سى سال آینده این تعداد را بدهد؛ همچنان که ما براى پزشک، با دانشگاه‌ها همین‌جور مواجه میشویم؛ میگوییم ما تا بیست سال آینده این تعداد پزشک لازم داریم، دانشگاه‌هاى پزشکى جورى برنامه‌ریزى بکنند که این تأمین بشود. پزشک اگر نداشتیم، از بنگلادش و فلان [جاى دیگر] برمیدارند می‌آورند؛ [امّا] ملّا اگر نداشتیم از کجا بیاوریم؟ پس ببینید این مطلب دوّم هم عبارت شد از توقّعاتى که از حوزه وجود دارد که این توقّعات جز با سازمان‌دهىِ درست انجام نمیگیرد.  مطلب سوّم در باب حوزه و انتظاراتى که از حوزه هست [تبلیغ است]. راجع به تبلیغ یک قدرى ما حرف بزنیم. ببینید آقایان! ما ملّت ایران انقلاب بسیار بزرگى کردیم. عظمت این انقلاب خیلى زیاد است و من قرص و محکم به شما عرض میکنم: اغلب ماها هنوز نمیدانیم چه کار عظیمى انجام گرفته! با اینکه ما خیلى چیزها میدانیم؛ امّا اغلبمان عظمت این انقلاب را هنوز نمیدانیم. این انقلاب یک چیز فوق‌العاده‌اى است؛ یک چیز عجیبى است. همه‌ی دنیاى استکبار و طغیان و جاهلیّت یک طرف و این یک طرف. چیز خیلى مهمّى است. چیزى که در خودش این کفایت را میبیند که به مصاف تمام طغیان و کفر جهانى برود، خیلى چیز عظیمى است. ما [چون] درون آن قرار گرفته‌ایم، نمیفهمیم چقدر بزرگ است، چقدر مهم است. خب، این انقلابِ با این عظمت و با این ابعاد و با این آثار عملى، از لحاظ ارائه‌ی مبانى فکرى خودش یکى از ضعیف‌ترین و کم‌کارترین انقلابها که هیچ، [بلکه حتّى] تحوّلات دنیا است.مثلاً فرض بفرمایید وقتى بازار مشترک (۱۵) به وجود می‌آید ‌-بازار مشترک چیست؟ چند کشور دُور هم نشسته‌اند که مثل چند تاجر با هم تجارت کنند و با هم مبادلات بازرگانى داشته باشند- ده‌ها کتاب و جزوه و تحقیق و فیلم در باب مبانى فکرى این کار در سطوح مختلف منتشر میشود؛ براى اقتصاددان‌ها، براى سیاستمدارها، براى عامّه‌ی مردم، براى جهان مصرف‌کننده، براى جهان تولیدکننده. یک تحوّل بسیار کوچکى در حدّ ایجاد بازار مشترک را خواستم مثال بزنم که در مقایسه‌ی با انقلابهاى دنیا یک پدیده‌ی خیلى کم‌جان و کوچکى است.  برویم سراغ انقلابها؛ مثلاً انقلاب اکتبر وقتى تحقّق پیدا میکند، در طول ده سال، پانزده سال آن‌قدر کتاب، فیلم، قصّه، جزوه ‌-در سطوح مختلف- راجع به مبانى فکرى این انقلاب نوشته میشود که در کشورهایى که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجى ندارند از کتابهاى آنها استفاده کنند، [چون] آن‌قدر فضاى ذهنى پُر شده که روشنفکرهاى خود کشورها می‌نشینند و راجع به مبانى ارزشى و فکرى آنها کتاب مینویسند! ...... در سه چهار دهه‌ی گذشته چقدر کتاب ایرانی‌ها به زبان فارسى درباره‌ی مبانى فکرى انقلاب شوروى نوشتند! چون اشباع شده بودند؛ یعنى آنها این‌قدر نوشتند که همه‌ی روشنفکرهایى که به نحوى از لحاظ فکرى با آنها ارتباط پیدا میکردند، از لحاظ فکرى اشباع میشدند؛ بعد یک آدم مثلاً دست‌به‌قلمى، آدم بافکرى، روشنفکرى خودش بنا میکرد جوشیدن و چیز نوشتن؛ غیر از ترجمه‌هاى فراوانى که از آثار آنها میشد.  ما چه‌کار کردیم؟ من میخواهم عرض بکنم ما کارى که در این زمینه کردیم، واقعاً خیلى کم است. گاهى انسان دلش نمی‌آید بگوید در حدّ صفر؛ چون واقعاً کسانى با اخلاص کارهایى کرده‌اند؛ امّا اگر نخواهیم ملاحظه‌ی این جهات عاطفى را بکنیم، باید بگوییم یک ذرّه بیشتر از صفر! خیلى کم، خیلى خیلى کم. چرا؟ البتّه دلایلى دارد؛ بعضى از روشنفکرها و متفکّرین اصلىِ ما را اوّل کار از ما گرفتند؛ بعضی‌هایشان مشغول کارهاى گوناگون اجرائى شدند؛ امّا اساس قضیّه این است که ما تولید نکردیم. ده سال، یازده سال از انقلاب میگذرد؛ ما در این ده سال خوب بود صدها نویسنده‌ی اسلامى که مبانى اسلام را بنویسد و منتشر بکند ‌-چون انقلاب ما اسلام است- تربیت میکردیم که نکردیم. این یکى از کارهاى حوزه است. نمیخواهم بگویم کسانى که بیرون حوزه‌ها نشسته‌اند مسئولیّتى ندارند، امّا بیشترین مسئولیّت را حوزه‌ی علمیّه دارد؛ و بیش از همه قم؛ قم بایستى محصول وافرى در این زمینه میداد. مثلاً فرض بفرمایید که ما الان به رادیو میگوییم شما براى مسائل اسلامىِ منتشرشونده‌ی در رادیو چرا این‌قدر ضعیفید؟ همین قبل از شما، [بعضى] از مسئولین رادیو اینجا بودند، بهشان میگفتم. مثلاً در باب زندگى ائمّه، در باب این قطعه‌هاى دینى که میخوانند و صحبت میکنند و بحثهاى دینى که در رادیو میشود و کم هم نیست ‌-از لحاظ حجم زیاد هم هست، لکن کم‌اثر؛ واقعاً شاید بشود گفت یک نفر را اینها مسلمان نمیکند؛ یک نفر را اینها در باب مسائل اسلامى، هوشمند و داراى بینش نمیکند؛ یا مطالب آن خیلى ضعیف است، یا ارائه‌ی آن خیلى ضعیف است؛ براى خاطر اینکه بدون هنر، بدون زبان خوب، بدون قدرت القا بیان میشود، آدمهاى معمولى و متوسّط بیان میکنند، یا اینکه کج‌سلیقه‌هایى می‌آیند یک سِرى مطالب عجیب‌غریبِ صورتاً عرفانى و باطناً پوچ [بیان میکنند]؛ هر چیز که ظاهر آن عرفانى است که باطن آن عرفان نیست؛ مثل شعر نو، اوایلى که شعر نو رایج شده بود، یک عدّه از جوانها می‌آمدند همین‌طور یک چیزى میگفتند و وسط‌هاى آن را پاک میکردند که البتّه این شایع بود، واقعیّت هم دارد، مواردى به‌نحو موجبه‌ی جزئیّه (۱۶) اتّفاق هم افتاده، خیال میکردند شعر نو این است؛ بعضى خیال میکنند عرفان همین است که آدم یک چیزى ببافد؛ دیده‌اند یک کسى که عرفان میگوید آدم نمیفهمد، خیال کردند هرچه آدم نفهمید عرفان است؛ یک چیزى میسازند و با یک زبان بی‌ربط چرندى در رسانه‌هاى ما پخش میکنند که هرچه آدم فکر میکند، میبیند هیچ‌چیز از توى آن درنمی‌آید، هیچ معنى ندارد- اعتراض میکردم که چرا این‌جورى است. خود من به خودم جواب دادم، در دلم البتّه، که خب اینها چه‌کار کنند؟ به چه کسى مراجعه کنند؟ از چه کسى بخواهند؟ تا من بگویم چرا، میگوید خیلى خب، بنویس تا من برایت بخوانم. من چه جوابش را بدهم؟ ببینید، وضع تبلیغ ما این است! و حوزه‌ی علمیّه در این زمینه‌ها موظّف است.  در حوزه‌هاى علمیّه استعدادهاى فوق‌العاده‌اى هست. واقعاً فهمیدن بعضى از مطالب اصولى، بعضى از مطالب فلسفى، و بعضى از ریزه‌کاری‌هاى فقهى، مشکل‌تر از فهمیدن بسیارى از فرمولهاى علمى دنیا است؛ و طلبه‌ها با آن دقّت فکرى خودشان، اینها را میفهمند. مگر میشود آدم به‌آسانى مغزى مثل مغز صاحبْ‌قوانین (۱۷) پیدا کند؟ در حوزه‌هاى علمیّه از این قبیل زیاد است؛ مرتّب فکر میکنند، دقّت میکنند، ریزبینى میکنند. اگر این استعدادها، این خلّاقیّتها، آن ذوقهایى که گاهى مشاهده میشود، به یک شکل صحیحى به سمت یک تبلیغ درست هدایت بشود، ما دیگر محتاج چیزى نیستیم.خارجی‌ها کتاب میخواهند. یک آقایى از همین وعّاظ‌السّلاطین مصرى ‌-که واقعاً حیف است بگوییم وعّاظ‌السّلاطین، وعّاظ‌السّلاطین هم نیستند، خدّام‌السّلاطین‌اند؛ چون وعّاظ‌السّلاطین یک وقتى مثلاً سلطانى را یک وعظى میکرده، امّا اینها واقعاً خدّام‌السّلاطین‌اند؛ متأسّفانه اینها دیگر چاشته‌خور (۱۸) شده‌اند (نمیدانم این اصطلاح را شما میگویید یا نه؛ یعنى شیرینى بهشان دادند و واقعاً دیگر سخت است آدم اینها را از آن شیرینى بگیرد) و این‌قدر چرب و شیرینِ شاه فهد و صدّام و [شاه] مراکش، (۱۹) در شکمهاى اینها ریخته شده که واقعاً ضایع شدند؛ علم و دین هم اگر داشتند، حالا دیگر به دردشان نمیخورد- کتابى نوشته به نام الشّیعة و المهدىّ و الدّروز؛ تحقیقى در باب شیعه و حضرت مهدى و دُروز؛ چه ارتباطى بین شیعه و دُروز (۲۰) هست؟ معارف شیعى را با معارف دُروز با هم مخلوط کرده ‌-که آن معارف دُروز یک شرح مفصّلى دارد؛ بنده کتاب دینی‌شان را دیده‌ام و دارم- (۲۱) و اینها را یک کتاب کرده؛ من وقتى این را خواندم، گفتم خب ما باید در حوزه‌ی علمیّه‌ی قم و در مراکز علمی‌مان براى یک چنین کتابى صد جواب و صد رد در مشتمان داشته باشیم. هنوز که هنوز است در دنیاى اسلام به ما میگویند شما قائل به تحریف قرآنید، چرا که یک روز یک فصل‌الخطاب (۲۲) نوشته شده. ما هنوز نتوانستیم آن‌قدر فضاى فرهنگى دنیاى اسلام را از حرف حقّ خودمان و اینکه ما قائل به تحریف قرآن نیستیم اشباع کنیم، که اگر یک بی‌دینِ لامذهبى مثل آن جناب خواست بنویسد که شیعه قائل به تحریف قرآن است، بداند که فردا شاگردِ سر کلاسش در الازهر یقه‌اش را خواهد گرفت که اینکه [جواب شیعه و] کتاب شیعه است. هرچه مرحوم سیّد شرف‌الدّین و مرحوم امینى نوشتند، همان است دیگر؛ (۲۳) البتّه هر کدام هم براى یک جاهایى به درد میخورد. ما به‌صورت مدرن، به‌صورت امروزى و طبق نیازهاى امروز، از حقّ خودمان، از تشیّعمان، از اعتقادمان، از انقلابمان، از اسلاممان [حتّى] از اماممان دفاع نکردیم. از امام هم ما دفاع نکردیم؛ امام را متّهم کردند که ایشان میگوید پیغمبرها ناموفّق بودند! (۲۴) چند کتاب ما در جواب این نوشتیم و به دنیا ارائه دادیم و پخش کردیم؟ خب، اینها نیست، [این کارها] نمیشود؛ البتّه یک چیزهاى ناقصى مینویسند. پس ببینید اینها کارهاى حوزه است؛ اینها را باور کنیم آقایان! تا کِى ما به سازمان تبلیغات و به وزارت ارشاد فشار بیاوریم که آقا بنویسید، آقا بدهید؟ خب میگویند نمیتوانیم؛ راست هم میگویند. کار آنها نیست، کار ما است، یعنى کار من و شما؛ کار حوزه است؛ کار طلبه است. اینجاها باید این کارها انجام بگیرد.  خب حالا من سؤال کنم: آقایان! شما میدانید امروز در درجه‌ی اوّل چند عنوان کتاب براى دنیاى اسلام لازم است؟ گمان نمیکنم کسى از شماها بداند، من هم نمیدانم ‌-بنده شاید از بعضى از شما یک ذرّه بیشتر بدانم، امّا به‌طور دقیق نه- حوزه نمیداند. البتّه [اگر] من ندانم عیب نیست، [امّا] حوزه نداند عیب است. حوزه‌ی علمیّه باید بداند که امروز در درجه‌ی اوّل مثلاً پنجاه عنوان کتاب در پنجاه موضوع هست که ما باید [در جواب آنها] کتاب نوشته باشیم یا بنویسیم؛ در درجه‌ی دوّم در ۱۲٠ موضوع. نیازها را ‌-به تناسب تهمتهایى که به ما میزنند، به تناسب فحشهایى که به ما دادند، به تناسب کتابهایى که علیه ما نوشتند- باید بدانیم. خب، کجا است مرکز اطّلاعات حوزه؟ آن بانک اطّلاعات کجا است که اینها را تحقیق کند، نگاه کند و بنویسد؟من الان به شما عرض میکنم، یکى از کارهایى که حوزه باید انجام بدهد همین است: یک مرکزى داشته باشد که همه‌ی کتابهایى را که راجع به انقلاب در سراسر دنیا نوشته‌اند جمع کند ‌-چه آنهایى که مستقیماً در باب انقلاب و درباره‌ی انقلاب است؛ چه آنهایى که براى اینکه به انقلاب فحش بدهند، به شیعه فحش داده‌اند؛ چه آنهایى که براى اینکه به انقلاب فحش بدهند، به اسلام فحش داده‌اند؛ چه آنهایى که از ما تعریف کردند و نقاط قوّت ما را که خود ما هم از بعضى آنها غافل بودیم جمع‌آورى کردند- هرچه [هم] که در این باب در داخل کشور ما نوشته شده، جمع کنند؛ یک عدّه محقّق ‌-محقّق که میگوییم، فوراً ذهن نرود به پیرمردهاى ازکارافتاده؛ نه، [یک] عدّه محقّق جوان مثل خود شماها- بنشینند اینها را تقسیم‌بندى کنند و تفکّر و ذهنیّت انقلاب و به تعبیر اروپایی‌اش ‌-که متأسّفانه براى این تعبیرها، هنوز ما معادل هم نگذاشتیم- ایدئولوژى انقلاب را تدوین کنند و بدهند بیرون، که اگر از ما پرسیدند شما انقلابتان چیست، بگوییم این است؛ نه در یک کتاب، نه با یک بیان. پس این هم مطلب سوّم: دفاع از ارزشهاى انقلاب یا بیان حقایق انقلاب و حقیقت انقلاب و پایه‌هاى فکرى انقلاب براى دنیا؛ و اگر شما نکردید، دیگران خواهند کرد؛ دیگرانى که غالباً ‌-نمیگویم همه‌- صلاحیّت ندارند.  [مطلب] چهارم؛ آقایان! امروز یک تهاجم فرهنگى عظیمى علیه اسلام هست که این مستقیم به انقلاب ارتباطى ندارد و وسیع‌تر از انقلاب است؛ علیه اسلام است؛ یک چیز عجیبى است؛ یک چیز فوق‌العاده‌اى است؛ با تمام ابعاد؛ یک تهاجم فرهنگى، اجتماعى، سیاسى علیه اسلام است؛ یعنى حتّى اسلامى که مثلاً بین توده‌ی مردم الجزایر هست. فقط یک استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته‌ی به دستگاه‌هاى استعمارى و فهدگونه است؛ آنها مستثنایند؛ آنهایى که مستقیماً به آنجا ربط پیدا کنند، مستثنایند؛ وَالّا حتّى اسلامهاى به معناى اعتقاد عوامانه‌ی مردم هم مورد تهاجم است، چه برسد به اسلام ناب، اسلام انقلابى و به تعبیر خودشان اسلامِ به تفسیر ایران، که دیگر وضع آن روشن است. یک تهاجم عجیبى وجود دارد.این چیزهایى که شما می‌شنوید: حجاب در فرانسه و مبارزه‌ی با دختران محجّبه در فرانسه، (۲۵) یک جرقّه‌هایى است که آتشهاى زیر خاکستر را دارد نشان میدهد؛ از یک کار عظیمى در پشت پرده دارد خبر میدهد. قضیّه فقط این نیست که یک دولتِ مثلاً لائیکى میگوید ما نمیخواهیم که محجّبه‌اى باشد؛ نه، اینها اصلاً از اسلام بشدّت احساس خطر کردند. البتّه این تازگى هم ندارد؛ از سابق هم این‌جور بود.  من در آن کتاب هند (۲۶) این را نوشتم (البتّه الان عبارت آن درست یادم نیست) که اوایلى که انگلیس‌ها وارد هند شده بودند و میخواستند بعد از دوران کمپانى هند شرقى، حکومت هند را به دست بگیرند، یکى از نایب‌السّلطنه‌هاى هند ‌-قبل از استقلال هند، یعنى قبل از سال ۱۹۴۷، نایب‌السّلطنه‌ها بر هند حکومت میکردند- گفته بود که مسئله‌ی ما در هند مسلمانهایند؛ بزرگ‌ترین هدف ما بایست قلع‌وقمع و سرکوب مسلمانها باشد. این را آن‌وقت آن نایب‌السّلطنه گفته بود. و شنیده‌اید از گلادستون و معروف است که گفته این قرآن را باید برداشت و مانند اینها. از قدیم هم از اسلام این را احساس میکردند؛ که آن هم باز ناشى بود از چیزهایى که از اسلام دیده بودند؛ مثلاً فرض کنید قضیّه‌ی تنباکو و قضایاى مختلفى که در همان هند و در افغانستان و در ایران و در مصر و مانند اینها اتّفاق افتاده بود. لکن مدّتى گذشته بود، غافل شده بودند، و استکبار و استعمار جهانى آن حسّاسیّت را دیگر نسبت به اسلام خیلى نشان نمیدادند؛ علّت آن هم این بود که از این طرف، اسلام چیزى از خودش نشان نداده بود، [لذا] آنها یک قدرى دچار غفلت شده بودند.  یک چند دهه‌اى این‌جور گذشت، انقلاب پیروز شد؛ انقلاب که پیروز شد، تمام معلومات و معارف استعمارى که در طول سالهاى متمادى راجع به اسلام [جمع کرده بودند] ‌-[چون] میدانید، اینها کارشناس دارند، متفکّرین دارند، می‌نشینند بررسى میکنند و راجع به ملّتها، راجع به اندیشه‌ها، راجع به روحیّات، راجع به مذاهب، در مراکز تحقیقاتى و جاسوسى و سیاسى پرونده‌هایى درست میکنند- تمام پرونده‌هاى آرشیوشده‌ی در مراکز سیاسى و فرهنگى، به‌اضافه‌ی کارهاى تحقیقاتى جدید را دومرتبه مطرح کردند. اینکه می‌شنویم مثلاً در اسرائیل یک سمینارى گذاشتند در باب اسلام یا شناخت اسلام در ایران یا شناخت تشیّع، به این معنا است، در این جهت است. در بسیارى از جاهاى دنیا سمینارها و جلسات تحقیقاتى و تزهاى تحقیقاتى براى بازنگرى به اسلام مطرح شد؛ یعنى دنیاى غرب، دنیاى سرمایه‌دارى و دنیاى استکبار که همه‌ی وجود خودش را اندیشمندانه دارد در جهت مطلوب خودش اداره میکند ‌-اندیشمندانه است؛ یعنى دنیاى غرب براى اینکه محفوظ بماند، کاملاً با فکر دارد حرکت میکند و جریانات جهانى را هدایت میکند؛ چون میداند که اگر فکر نکرد، اگر آمار نداشت، اگر پیش‌بینى و آینده‌نگرى نکرد، ضربه خواهد خورد؛ عالی‌ترین و ممتازترین دستگاه‌هاى فکرى در اختیار دستگاه‌هاى استکبارى است؛ اینها براى مسائل بلندمدّتِ سرمایه‌دارى، از پانزده سال پیش، از بیست سال پیش، بلکه بیشتر، می‌نشینند، فکر میکنند، طرّاحى میکنند و نقشه میریزند- ناگهان احساس کردند که همان اسلام قدیمى که یک مدّتى استعمار از آن میترسید، آمده میدان، آن هم با چه قدرتى.  من یک مقایسه‌اى بکنم؛ ایدن ‌-وزیر خارجه‌ی انگلیس- در خاطراتش نوشته که وقتى در سال ۳۶ یا ۳۷ در عراق کودتا شد و پادشاه فیصل و نوری‌سعید (۲۷) را سرنگون کردند، من در یک جزیره‌اى مشغول تفریح آخر هفته بودم که خبر به من رسید عراق کودتا شده، مثل اینکه بزرگ‌ترین ضربه به مغز من وارد شد، یعنى ناگهان احساس کردم که مثلاً دنیا تکان خورد! (۲۸) من دقیقِ تعبیرات او یادم نیست. آن‌قدر براى انگلیس و دستگاه استعمار، کودتاى عراق مهم بود که حد نداشت. یعنى عظمت ضربه در تمام نوشته‌جات انگلیس‌ها بعد از آن و در خاطراتى که چند سال بعد از آن مینوشتند منعکس بود. حالا شما مقایسه کنید بین یک کودتا که در یک کشورى انجام میگیرد که تازه در همان کودتا هم بعدها معلوم شد که بعضى از دستگاه‌هاى استعمار نقش داشتند و بعضى هم بعداً استفاده کردند و [آن را] در مشت گرفتند ‌-حالا هم که دارید می‌بینید بعد از بیست سى سال این تحفه‌هاى امروز عراق دنباله‌ی همان کودتا و به قول خودشان انقلابند؛ یعنى واقعاً یک کودتاى معمولى در یک کشور، فقط به این جهت که عراق مستعمره‌ی انگلیس بود و انگلیس از قِبَلِ حاکمیّت بر عراق استفاده میکرد، این‌جور براى اینها سنگین بود- با انقلاب اسلامى؛ اصلاً قابل مقایسه نیست.  انقلاب اسلامى ناگهان تمام موجودیّت و نظام ارزشى دستگاه استعمارى غرب و دنیاى سرمایه‌دارى را زیر سؤال برد؛ یعنى آینده‌شان را کلّاً تهدید کرد و یک ابهامى به آینده‌ی اینها داد؛ چون انقلابى بود که بر مبناى اسلام بود؛ پس هر جا مسلمان هست، ممکن است این انقلاب، بالقوّه آنجا تحقّق پیدا کند؛ بعد هم نمونه‌هاى آن را دیدند؛ دیدند مرتّب -از افغانستان گرفته تا اندونزى تا مالزى تا مصر تا تونس تا همه جا، حتّى در کشورهایى که سیستم‌هاى به‌اصطلاح انقلابى دارند مثل الجزایر یا لیبى- همین اسلام در آنجا سر بلند کرده و دارد «هَل مِن مُبارِز» (۲۹) میگوید و دارد آینده ترسیم میکند. اینها احساس وحشت کردند و تمام دنیاى سرمایه‌دارى و استکبارى دست به هم دادند براى اینکه در مقابله‌ی با این بِایستند.البتّه دنیاى سوسیالیسم هم یک جور دیگر؛ منتها دنیاى سوسیالیسم مثل غربی‌ها آن ابزار لازم اندیشمندى و آینده‌نگرى را در اختیار ندارد؛ مسئله‌ی آمار و آرشیوها و آینده‌ها و حدسیّات و مانند اینها، یک رشته‌اى از تمدّن صنعتى است که شرقی‌ها به همان نسبت که در کار صنعتى و مانند اینها عقبند، در این قضیّه هم از غربی‌ها عقبند، آنها این‌قدر توجّه ندارند؛ بعلاوه که یک اشتراک منافعى با این انقلاب حس میکردند، چون میدیدند غرب دارد صدمه میخورد، خیال میکردند که برایشان خوب است. حالا که دیگر همه‌چیز یک‌کاسه شد؛ حالا که دیگر شرق و غربى وجود ندارد؛ حالا که دیگر بلوک غرب و بلوک شرق معنى ندارد؛ همه یکى شد. بلوک شرقى دیگر نیست، اروپاى شرقى تمام شد، شوروى تمام شد، آرزوها و ایدئال‌هاى مارکسیستى و سوسیالیستى تمام شد. دو سه کشور منزوىِ بخت‌برگشته مثل آلبانى و رومانى و مانند اینها باقى مانده‌اند که اینها هم هیچ‌چیز بارشان نیست. ما رومانى را از نزدیک دیدیم و میدانیم آنجا چه خبر است؛ (۳۰) اصلاً هیچ‌چیز نیستند؛ یعنى واقعاً نمیشود گفت که [چون] اینها هستند پس دنیاى سوسیالیسم هست. کشورهاى ضعیفِ عقب‌مانده هم که دیگر اصلاً قابل ذکر نیستند؛ آنها تنفّسشان هم با اجازه‌ی روس‌ها و اربابهاى شرقى بود. یعنى امروز [دنیاى سوسیالیسم] تمام شده.  همان تفکّر ضدّ اسلامِ ناب یا اگر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم ضدّ مذهبِ ناب ‌-یعنى اینکه گفتم دایره‌اش از انقلاب وسیع‌تر است- فقط به انقلاب متوجّه نیست، بلکه به کلّیّت اسلام متوجّه است، بلکه به یک معنا به هر مذهبى که احساس کند که در آن یک اصالتى وجود دارد متوجّه است؛ یعنى کاردینال‌هاى مسیحىِ آمریکاى لاتین هم همین اندازه مغضوبند که علماى انقلابى مصر یا تونس. الان تمام دنیا متوجّه این است، منتها کانون اصلى ایران است؛ این را همه میدانند و متوجّهند که اینجا کانون اصلى است.  الان یک جبهه‌بندى عظیم فرهنگى ‌-که با سیاست همراه است، با صنعت همراه است، با پول همراه است، با انواع و اقسام پشتوانه‌ها همراه است- مثل یک سیلى راه افتاده که بیاید با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامى نیست. بسیج عمومى هم در آنجا هیچ تأثیرى ندارد. آثارش هم جورى است که ما تا به خود بیاییم، گرفتار شده‌ایم؛ مثل یک بمب شیمیایىِ نامحسوس بدون سروصدا ‌-فرض کنیم در یک محوّطه‌اى یک بمب شیمیایى منفجر بشود یا بیفتد که احدى نفهمد که این بمب اینجا افتاد؛ پس از هفت هشت ساعت همه ببینند صورتهایشان و دستهایشان تاول زد- شما ناگهان در داخل مدرسه‌هاى ما، در داخل خیابانهاى ما، در داخل جبهه‌هاى ما، در داخل حوزه‌ی علمیّه‌ی ما، در داخل مدارس ما، در داخل دانشگاه‌هاى ما، نشانه‌هاى این تهاجم تبلیغى و فرهنگى را خواهید دید؛ یک مقدارى هم الان دارید می‌بینید، بعداً هم بیشتر خواهد شد. یک کتاب چاپ میشود، یک فیلم به وجود می‌آید، تولید میشود، ویدئو میشود، می‌آید داخل کشور ‌-دیشب یکى از آقایان میگفت یک چیزهاى کوچکى درآمده که روى آن بیست فیلم ویدئویى به‌صورت میکروفیلم ضبط شده و مثلاً [یک نفر] میتواند لاى دگمه‌اش هم قایم کند، بیاورد داخل- و دست‌به‌دست میگردد بین جوانها، هدف آن هم ما هستیم؛ هدف آن اسلام است؛ هدف آن انقلاب است؛ تهاجمى [است] با این ابعاد! البتّه مقابله‌ی با این تهاجم، پول و بودجه‌ی دولت را میخواهد، شکّى نیست؛ امکانات سیاسى و پشتیبانی‌هاى سیاسى دولت را میخواهد، تردیدى نیست؛ امّا دولت پول بدهد. پشتیبانى بکند که چه بشود؟ که یک فکرى پخش بشود. آن فکر کجا تولید خواهد شد؟ آن هم در دولت، یا در حوزه؟ ببینید، ابعاد انتظارات از حوزه اینها است، که حالا من چهار مطلب را عرض کردم.  ما میخواهیم حوزه‌ی علمیّه براى این انتظارات پاسخگو باشد. حالا شما بفرمایید که حوزه با شکل کنونى و با سازمان‌دهى کنونى میتواند پاسخگو باشد؟ نه. شما هم همین جواب را میدهید. من خودم هم طلبه هستم، من هم از حوزه منسلخ (۳۱) نیستم؛ بنده حوزه را ‌-یعنى حوزه‌ها را- خوب می‌شناسم؛ در این حوزه بوده‌ام، زندگى کرده‌ام، درس خوانده‌ام؛ بعد هم بی‌ارتباط با حوزه نبوده‌ام؛ حوزه‌هاى ما با وضع کنونى نمیتواند، مگر در آن برنامه‌ریزی‌اى بشود و طرح نوینى در آن افکنده بشود و دنبال بشود. شما به‌عنوان نمایندگان طلّاب، در این مجموعه یک سهمى دارید؛ آن سهم را پیدا کنید؛ ببینید کجا است و آن را با کمال جدّیّت انجام بدهید؛ سهم شما سهم وافرى است؛ البتّه همان‌طور که عرض کردم در کنار مراجع، در کنار جامعه‌ی مدرّسین و در کنار هر کسى که در این قضیّه ذی‌سهم است. این هم آن مطلب اصلی‌اى که میخواستیم عرض کنیم.  البتّه یک چیز دیگر هم اینجا هست و آن، نقش حوزه در اداره‌ی جامعه است؛ غیر از جنبه‌هاى فرهنگى. ما از نقش سیاسى حوزه و نقش شخصیّت‌هاى حوزى (۳۲) در اداره‌ی جامعه غافل نشویم؛ این چیز مهمّى است، یعنى شما باید رهبران آینده‌ی انقلاب و کشور را بسازید و فراهم کنید؛ شخصیّت‌هایى که بتوانند رئیس‌جمهور باشند، وزیر باشند، نماینده باشند، نظریّه‌پرداز سیاسى باشند در کشور باید درست کنید و در حوزه بپرورانید. کمااینکه شما ملاحظه میکنید از بعد از پیروزى انقلاب، معمّمین و شخصیّت‌هاى متخرّج حوزه، منهاى امام ‌-اگر امام را بخواهیم [بگوییم] که «لا یعادله احد» و هیچ مجموعه‌اى با ایشان معادل نیست؛ بعد از شخص شخیص آن بزرگوار- در اداره‌ی انقلاب و مسئولیّت‌پذیرى در مسائل انقلاب، چه در قانونگذاری‌اش، چه در قضائش، چه در قوّه‌ی مجریّه‌اش، چه در زمینه‌هاى سیاسی‌اش، اقلّاً نقشى برابر با غیر حوزه‌ای‌ها داشتند؛ اگر نگوییم بیشتر. اینها مال قبلند؛ اینها متخرّجین قبل از انقلابند. به قول آن باغبان قدیمى: «کاشتند و خوردیم، کاریم و خورند» (۳۳) بسیار خب، حالا حوزه کسانى را از این قبیل براى نسلهاى بعد آماده کند؛ حوزه در این مورد چه کرده و چه خواهد کرد؟ البتّه در این زمینه حوزه تلاشهاى خوبى کرده ‌-آن را نمیشود منکر شد- امّا مطمئنّاً کمتر از آن است که لازم است.  البتّه حرفهاى دیگرى هم هست که من اینجا یادداشت کردم؛ لکن چون دیگر صحبت من طولانى شد و شما آقایان هم یک قدرى دیر تشریف آوردید [به آنها نمیرسیم]. (یکى از دوستان شوخى کرد، گفت آن اصل نظم در بی‌نظمى، هنوز حاکم است؛ چون قرار بود که آقایان ساعت ده تشریف داشته باشند، ده‌ونیم گفتند [هنوز] همه‌ی آقایان تشریف نیاورده‌اند؛ (۳۴) البتّه ترافیک مشکل بزرگى است؛ امّا انسان چون میداند که ترافیک هست، یک خُرده از قبل مثلاً زودتر راه می‌افتد؛ مثل آن «اَلاِمتِناعُ بِالاِختیارِ لا یَنافِى الاِختیار». (۳۵) علی‌ای‌حال، فقط همین را عرض بکنم ‌-خودِ شما آقایان محترم که بحمدا‌لله‌ از فضلا و برجستگان هستید- من این طلبه‌هاى جوان را به شما توصیه میکنم. این طلّاب جوان خیلى مهمّند؛ طلّاب محور اداره‌ی حوزه نیستند، امّا درحقیقت محور امیدهاى حوزه و انرژی‌هاى بالفعل و بالقوّه‌ی حوزه‌اند. اگر طلبه ناامید شد، شما چیزى در دست نخواهید داشت؛ مراجع هم چیزى نخواهند داشت. این نکته‌ی مهمّى است؛ سعى بشود که طلّاب مأیوس نشوند؛ ناامید نشوند؛ مسئله‌دار نشوند.  البتّه من این را هم سفارش بکنم: من خواهش میکنم نگذارید این مجموعه‌ی شما از حالت یک مجموعه‌ی طلبگى و کارى، تبدیل بشود به یک مجموعه‌ی سیاسى و خطّى؛ بشدّت مراقبت کنید که این‌جورى نشود؛ چون این واقعاً چیز بدى است. حوزه احتیاج دارد به وحدت. شما کارى کنید که حتّى اختلافات داخل حوزه ‌-اختلافات خطّى و جریانى- در درون خودتان حل بشود.  و همان‌طور که من در آن پیامى که دو سه روز پیش دادم، (۳۶) به عموم مردم این را توصیه کردم، به شما آقایان هم بالخصوص توصیه میکنم: کوشش بکنید که [حسن‌ظن داشته باشید]. مضمون روایت هم همین است که وقتى خیر حاکم است و غالب بر زمان است، آدم باید حسن‌ظن داشته باشد؛ وقتى شر غالب است، انسان باید سوءِظن داشته باشد. (۳۷) امروز خیر غالب است؛ امروز غالبْ اسلام است، حاکمْ اسلام است، حکومت اسلامى است، رهبرى رهبرىِ اسلامى است، دولت دولتِ اسلامى است، پس خیر غالب است؛ اگرچه شر هم در جامعه وجود دارد، امّا غلبه و حاکمیّت با خیر است. امروز روز حسن‌ظن است. من خواهش میکنم که آن گرایشهاى سوءِظن‌گونه را رشد ندهید. حالا از باب مثال، من آن موردى که به من بی‌ارتباط نیست را عرض میکنم: اگر بعضى از برادرها به‌عنوان حمایت از بنده و اظهار لطف و محبّت نسبت به بنده، به مجموعه اعتراض کنند، من راضى نیستم؛ من عرض میکنم هیچ کس به‌عنوان حمایت و طرف‌دارى از من، هیچ‌گونه موضع‌گیرى علیه کسى نباید بکند. اگر کسى به بنده محبّت دارد و لطف دارد و بِایستد بگوید واقعاً میخواهد از من جانب‌دارى بکند، جانب‌دارى از من به این نیست که مثلاً چرا مراجع چنین کردند یا چرا جامعه‌ی مدرّسین چنان کرد یا چرا مجمع طلّاب چنان کرد. چون بحمدا‌لله‌ میانه‌ی ما با مراجع بسیار خوب است؛ ما همیشه به مراجع ارادت داشتیم، حالا هم همین‌جور است؛ ارتباطاتمان بسیار خوب است. با جامعه‌ی مدرّسین هم ارتباطاتمان بسیار خوب است؛ با قشرهاى گوناگون طلّاب هم ارتباطاتمان بسیار خوب است؛ با جهت‌گیری‌ها و جناحهاى مختلف سیاسى هم ارتباطاتمان بسیار مستحکم و خوب است؛ یعنى من با هیچ کس مسئله‌اى ندارم. بنابراین تصوّر نشود که اگر حرفى یک جا گفته شد یا مثلاً اظهارى یک جا از کسى صادر شد ‌-قولاً یا کتباً- این تعریض (۳۸) به من است که کسى به‌عنوان محبّت به من، مثلاً به کسى اعتراض کند و کسى را متّهم کند یا به کسى پرخاش کند. من عرض میکنم داخل مجموعه ‌-بلکه داخل حوزه- مطلقاً نگذارید که این حرفها باب بشود.البتّه بنده نسبت به مسائل مربوط به حوزه ‌-همان‌طورى که اوّل هم اشاره کردم- به‌هیچوجه خودم را غیرمسئول نمیدانم. یعنى وجدان طلبگى و وجدان مسئولیّت کنونى من، به‌هیچوجه اجازه نمیدهد که مسئله‌ی اهمّ اسلامىِ جامعه‌مان و کشورمان، از نظر من یک مسئله‌ی درجه‌ی دو باشد؛ نخیر، این مسئله‌ی مهمّى است؛ مسئله‌ی درجه‌ی یک است. من خودم را نسبت به این قضایا و نسبت به [حوزه‌ی] قم و آینده‌ی آن و ترتیبات آن مسئول میدانم و هر کارى که شرعاً بر عهده‌ی من باشد و تشخیص بدهم، ‌ان‌شاءالله‌ انجام خواهم داد. غرض، مشاجرات و این حرفها را مطلقاً نگذارید که به بهانه‌هاى گوناگون در حوزه و در داخل مجموعه راه پیدا کند.  خب، خوب است که دیگر این بحث را تمام بکنیم. ما برنامه را به این ترتیب گذاشته بودیم که یک مقدارى بنده صحبت کنم و عرایضى عرض بکنم، بعد هم نوبت بدهیم به شما که اگر سؤالاتى هست مطرح بفرمایید یا اگر مطلبى هست که میخواهید بگویید بیان بکنید.
124
1368/09/05
بیانات در دیدار جمعى از بسیجیان سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2226
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) ...... هر یک از این روزهایى که اسم آوردند ‌-۱٠٠٠ روز، ۱۵٠٠ روز، ۲٠٠٠ روز، ۳٠٠٠ روز- سازنده‌ی یک عمر تاریخ یک ملّت است؛ این را بدانید. در هر کدام از این صدها و هزارها روز، اگر شما در جبهه نبودید، و اگر کسانى مثل شما در آن سنگرها نبودند، بدانید که امروز از اسلام و نظام اسلامى و اسم امام و یاد امام، هیچ خبرى در این مملکت نبود. هیچ کس خیال نکند که این ساعتها و این روزها هدر رفته، هیچ کس خیال نکند که این ساعتها و این روزها تمام شده و فراموش شده؛ نه، هر یک از این ساعات که آن روزها را به وجود آوردند، الان در علم الهى و در منشور کرام‌الکاتبین و در حافظه‌ی تاریخ این ملّت موجودند.این عمرى که شما در جبهه صرف کردید، این ماه‌ها و سالها و روزهاى زرّین، هر کدام از اینها حقیقتاً یک برکت و نعمتى از طرف پروردگار هستند براى این ملّت. خیلى خوب کردید، خیلى بجا کردید، وظیفه‌ی بزرگى را انجام دادید و انجام این وظیفه نعمت بزرگى از سوى خدا بر شما بود. خوشا به حال شما که موفّق شدید وظیفه‌تان را انجام بدهید و بدا به حال کسانى که این وظیفه را نشناختند و از آن سر باز زدند و آن را به بازیچه گرفتند. و بدانید که این وظیفه تمام هم نشده. همه‌ی ما موظّفیم؛ موظّف به دفاع، دفاع از ارزشهاى الهى، که امروز در این نظام جمهورى اسلامى مجسّم است؛ دفاع از استقلال این کشور اسلامى؛ دفاع از تمامیّت ارضى این کشور اسلامى، دفاع از این انقلابى که این همه برکات و خیرات براى همه‌ی دنیا داشته. هر حرکتى که شما کردید، هر تیرى که زدید، هر گلوله‌اى که به دشمن پرتاب کردید، هر شبى که به صبح رساندید، در حفاظت این نظام و ‌ان‌شاءالله‌ به ثمر رسیدن نتایج این نظام تأثیر گذاشته. بعضى آدمهاى یاوه‌گو و سطحى هستند که خیال میکنند کارى انجام نشده. میگویند چه فایده! رفتیم، زحمت هم کشیدیم، کار هم کردیم؛ خب کو نتایج انقلاب؟ اینها خیلى ظاهربینند؛ اینها خیلى سطحی‌اند؛ اینها نمیفهمند چه حادثه‌اى در این کشور اتّفاق افتاده و الان دائم در حال اتّفاق افتادن است. انقلاب تمام نشده، خیال نکنید انقلاب تمام شده؛ نخیر، انقلاب مثل آتشفشان است، تمام شدن ندارد؛ مثل یک جویبارى است، اگر آنجا نجوشد اینجا خشک خواهد شد؛ دارد میجوشد که می‌بینید اسلام و قرآن در جریان است و همچنان دشمن را میلرزانَد و میترسانَد و دوستها را شاداب میکند و به قوّت وادار میکند.همه‌ی شما ‌-در هر مسئولیّتى هستید، در هر مأموریّتى هستید- از خدا کمک بخواهید، از خدا هدایت بخواهید تا بتوانید ‌ان‌شاءالله‌ همیشه در سنگرهاى مهمّ دفاع از انقلاب و کشور حضور داشته باشید؛ بخصوص که امروز بسیج مسئولیّت بسیار مهمّى است و شما بسیجی‌هایى که کارآمد و کارآزموده هستید، بازوان خوبى هستید براى سپاه تا بتواند ‌ان‌شاءالله‌ این کار سازمان‌دهى و بسیج ارتش بیست‌میلیونى را انجام بدهد. خدا ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شماها توفیق بدهد و خیر بدهد و زحماتتان ‌ان‌شاءالله‌ مشکور و مأجور باشد. والسّلام‌علیکم‌ورحمةا‌لله‌وبرکاته
125
1368/09/05
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان ارشد بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2227
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً در این مجموعه‌ی شما ‌الحمدلله‌ چهره‌هاى آشنا زیادند؛ برادرانى که در دورانى از عمر جمهورى اسلامى هر کدام در یک گوشه‌اى، در یک بخشى ‌-بزرگ یا کوچک- خدمت صادقانه‌اى را انجام دادند و یاد و خاطره‌ی زحماتشان و خدماتشان در ذهن بنده هست. شاید اغلب آقایان ‌-مگر چند نفر معدودى- این‌جور هستند و جاى خوشوقتى است که آدم احساس میکند ‌الحمدلله‌ روحیه‌ها و نشاط‌ها و کارایی‌ها و تعهّدها ‌-همه با هم- در طول زمان با همان شادابى انقلابىِ روزهاى اوّل باقى است و حالا هم دُور هم جمع شده‌اند و شما هم این رشته‌ی تسبیح را انداخته‌اید و آقایان را به یک کار دسته‌جمعىِ خوبى مشغول کرده‌اید. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشند و موفّق باشید.  راجع به بنیاد مستضعفان و جانبازان، بنده از اوایلْ عقیده‌ام این بود که اگر این بنیاد درست کار بکند و دلسوزانه امورش پیگیرى بشود، این ثروت عظیم مردم میتواند در جاهایى گره‌هایى را باز کند که دولت قادر نیست. نه از باب اینکه این قابل مقایسه‌ی با دولت است؛ نه، این یک چیز کوچکى است در مقابل مجموعه‌ی تلاشى که یک دولت در این مملکت انجام میدهد؛ امّا چون فی‌نفْسه چیز بسیار وسیع و بزرگى است ‌-اگرچه گفتیم در نسبت کوچک [است]- و ثروت عظیمى است و خلأها آن‌قدر زیاد است که اگر یک دستگاهى با این مقدار توانایى، خالى و خارج از تشریفات معمول دولتى، چراغ دست بگیرد و تعقیب کند و دنبال کند و خلأها را پیدا کند و پُر کند ‌-اگر چنین چیزى اتّفاق بیفتد- آدم میتواند احساس بکند که واقعاً گره‌هاى زیادى از کار دولت، یعنى از کار کشور ‌-دولت که جدا از کشور نیست- باز خواهد شد.  چند کار در امر بنیاد مستضعفان مورد توجّه باید باشد که اینها همیشه از سابق در ذهن من بوده، نکته‌ی جدیدى نیست.[اوّل، عدم] علم و اطّلاع از مجموعه‌ی آنچه هست. برداشت من در طول این زمانها این شده که اغلب کسانى که مسئولین بنیاد هستند، حیطه‌بندى نکردند این مجموعه‌ی عظیم را. نه اینکه هیچ نمیدانند؛ حالا یک وقتى در یک گزارشى خوانده‌اند یا از یک مأمورى و مسئولى به گوششان رسیده، امّا نه مثل آن صاحب شرکتى، مدیر یک شرکتى که میداند چه دارد؛ این‌جورى باید باشد. مثل مدیر یک شرکت، مثل مدیر یک مِلک، مدیر یک تجارتخانه که بداند در دستگاهش چه هست، هیچوقت این‌جور نبوده. نمیدانستند در دستگاهشان چیست؛ [فقط] میدانستند [چیزى] هست. براى همین هم گاهى بعضی‌ها می‌آمدند اشک میریختند که فلان ملک ‌-یا کارخانه یا باغ یا هرچه- دارد ضایع میشود. یعنى یک آدم بیگانه که فقط عضو جمهورى اسلامى و عضو خانواده است، گریه میکرد و متأثّر میشد که یک مالى دارد تضییع میشود؛ [امّا] وقتى این حرف منتقل میشد به مسئولین این تشکیلات عظیم، آنها گریه نمیکردند! یعنى وقتى کسى نمیداند چه دارد و باخبر میشود که یک چیزى دارد از بین میرود، این فرق میکند با کسى که خودش را صاحب آنجا و مالک آنجا میداند و میداند چیست. این اشکال اوّل، یعنى عدم توجّه یا حتّى عدم اعتناى به اینکه ببینند در این مجموعه و این سفره‌ی گسترده‌اى که جمهورى اسلامى براى مستضعفین باز کرده و ما را هم گذاشته‌اند رئیس اینجا و مدیر اینجا، آخرش چه هست. این یک نقص بزرگ.  نقص دوّم، ضعف مدیریّتها بود ‌-بعد از آنکه معلوم میشد، اگر معلوم میشد؛ یا آن قسمتهایى که معلوم میشد- انصافاً مدیریّتهاى ضعیفى بود. [نقص] سوّم، صرف و خرج آنها در امور مغایر با فلسفه‌ی کار [بنیاد]. مثلاً ‌-من به حاج محسن آقا هم قبلاً عرض کردم، شاید پارسال، پیرارسال هم به برادرانى که قبلاً مسئولین کار بنیاد بودند، گفتم- یک بخشى دارد بنیاد مستضعفان به نام بخش فرهنگى. خب، یک آدمى از بیرون، در خیابان دارد راه میرود، میفهمد یک بنیادى هست به نام بنیاد مستضعفان که یک قسمت فرهنگى هم دارد، بینه‌وبین‌ا‌لله‌ به ذهنش می‌آید که بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان چه کارى باید انجام بدهد؟ یعنى اگر الّا و لابد بخش فرهنگى لازم دارد، باید چه‌کار بکند؟ آدم به نظرش میرسد که بخش فرهنگى بنیاد قاعدتاً باید برود یک جایى که مدرسه ندارد، یک چند مدرسه براى مستضعفان درست کند؛ مثلاً کتاب و دفتر بخرد، بین مستضعفان تقسیم کند؛ یا فرض بفرمایید که به چند دانشجوى مستضعف بورس بدهد، بگوید بروید فلان جا تحصیل کنید؛ یا پولى کنار بگذارد، بگوید هر کس از دانشجوها که مشکل دارد، بیاید [استفاده کند]؛ یا برود جستجو کند و به خانواده‌اى که میخواهند بچّه‌هایشان را دانشگاه بگذارند، [امّا] براى ورودى دانشگاه پول ندارند [کمک کند]؛ آدم از بخش فرهنگى این را میفهمد. بینکم‌وبین‌ا‌لله‌ شماها غیر از این میفهمید؟ نمیگویم معناى هر بخش فرهنگى این است؛ [امّا] معناى بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان این است. حالا اگر شما ناگهان دیدید که بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان برداشته یک کتابى را چاپ کرده که نمیتوانیم بگوییم وجود آن لازم نبوده، وجود آن لازم بوده امّا یک چاپ؛ فرضاً یک کتابى از اوّلى که هشتصد سال پیش تألیف شده تا امروز، یک بار یا دو بار چاپ شده بود، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى دو بار، سه بار چاپ شده، باز بنیاد مستضعفان بردارد همان کتاب را با یک زیرنویسى، با یک به‌اصطلاح تحقیقِ فلان آقا یا فلان خانم مجدّداً چاپ کند و به تیراژ زیاد چاپ کند ‌-که بنده چون آشنا هستم با آدمهایى که اهل قلمِ در این کارهاى تحقیقند، میدانم این تحقیق یعنى چه و معناى پول دادن و چاپ کردن یک کتابى با تحقیق فلان آقا، چیست؛ هر کسى در کار مطبوعات و مانند اینها وارد باشد، این چیزها را زود میفهمد- بیشترْ آدم ناراحت [میشود]. ما میگوییم خب، کار کار فرهنگى، [امّا] چه ربطى به بنیاد مستضعفان دارد؟ این کتاب را خوب بود فلان مؤسّسه‌ی مطبوعاتى چاپ میکرد؛ مثلاً مؤسّسه‌ی نیل یا امیرکبیر؛ حالا امیرکبیر هم دولتى است، آن هم [متعلّق به] سازمان تبلیغات اسلامى است و یک مسئولیّتى دارد.یا یک فیلمى مثلاً درست کردند و یک سال و نیم، دو سال قبل ‌-من پارسال پیرارسال‌ها دیدم، شاید دو سال پیش بود- در تلویزیون منتشر کردند؛ (۲) موضوع فیلم این بود که یک نفر ساواکى از دست مردم و حزب‌ا‌للهی‌ها فرار میکند، از تهران میرود در یک دِهى و در آن دِه میمانَد، آخرش احساسات و خیالات و مانند اینها به سراغش می‌آید و در یک کابوسى میمیرد؛ این خلاصه‌ی فیلم بود. یک ساعت، یک ساعت و خُرده‌اى تلویزیون پخش کرد؛ لجمان گرفت؛ آخر هشت سال از انقلاب گذشته ‌-آن روز حدّاقل هشت سال از انقلاب گذشته بود- بعد از هشت سال، قضیّه‌ی فرار یک ساواکى چه معنى دارد؟ این را یک روزى ‌-سالهاى اوّل و دوّم- میگفتند براى اینکه مردم بدانند ساواکی‌ها چه‌کار میکنند، بفهمند ساواکی‌ها چه‌جوری‌اند؛ هشت سال گذشت، همه‌ی ساواکی‌هایى که بودند گوربه‌گور شدند؛ حالا بعد از هشت سال ما برداریم فیلم درست کنیم و در تلویزیون پخش کنیم؛ فرار یک ساواکى به یک دِه و مردنش در کابوس! در همین فکر و خیال بودیم که یک وقت دیدیم آمد: تولید بنیاد مستضعفان! آدم آتش میگیرد! بنیاد مستضعفان، بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان! این، یعنى کار را در غیر جاى خودش انجام دادن؛ تیر را در غیر آن هدف مطلوب فرونشاندن. بدترین کارها این است که ما ندانیم. نمیخواهیم از کسى انتقاد بکنیم؛ اینها را من عرض میکنم که آقایان توجّه داشته باشید که تکرار نشود این‌جور کارها.  این مثال فرهنگى آن بود؛ مثال اقتصادى هم دارد؛ مثالهاى اقتصادىِ فراوانى دارد: کمکهاى بنیاد مستضعفان به افراد نامناسب؛ نمیگویم اصلاً ناشایسته، امّا حدّاقل جزو مستضعفین نبودند؛ این کارها انجام گرفته.  به نظر من خواست خداى متعال بود و یک تفضّلى بود از طرف پروردگار ‌-اگرچه ما نمیدانیم نیّتهایى که این کار را انجام دادند واقعاً چقدر به این نکته توجّه داشتند- که این جریان در خدمت جانبازان قرار میگیرد؛ این چیز خوبى است. یعنى یک قلم کمک به جانبازان، چیز باارزشى است. ما نباید از این غفلت بکنیم؛ چیز خوبى است، چیز مهمّى است. ‌ان‌شاءالله‌ برکاتى هم خواهد داشت. حالا خوشبختانه اصلاً جناب آقاى رفیق‌دوست خودشان طبعاً و روحاً تناسبى با این کار هم دارند؛ و ما از همان اوایل هم که صحبت جانبازان و مانند اینها بود، از کسانى که به ذهنمان میگذشت، خود ایشان بودند که غالباً پیشنهاد هم میشد؛ حالا ‌الحمدلله‌ «وقع الحقّ على مداره». (۳)  اوّل هم باید شما این تشکیلات را استحصال کنید، مبناى کار باید حفظ اینجا باشد، نه نابود کردنش؛ مبنا باید این باشد. البتّه حفظ به معناى حفظ هر چیز خُرده‌ریز نیست؛ یک چیزهایى دردسردار است، باید از سر وا کنید؛ امّا همان‌طور که من در نامه‌ی خطاب به ایشان ذکر کردم،(۴) تشکیلات بایستى به‌عنوان یک سرچشمه‌ی جوشانى براى مستضعفین ‌-اعمّ از جانبازان و غیرجانبازان- باقى بماند؛ این چشمه‌ی جوشان باید آبکارى بشود، باید حفظ بشود، باید شفّاف نگهدارى بشود، باید جوشندگی‌اش از بین نرود، گرفته نشود، و در حالِ جریان باشد؛ بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ باید مصرف بشود به مصارف صحیح و درست؛ از هرگونه کار بی‌بندوبارانه در این کار [جلوگیرى کنید].  من همه‌ی برادران را توصیه میکنم ‌-الحمدلله‌ همه‌ی شما توجّه به این معنا دارید تا آنجایى که من میدانم، امّا درعین‌حال تأکید میکنم- که قانونمندى این مجموعه را به هیچ قیمتى از دست ندهید. ببینید، اینجا یک تشکیلات دولتى ‌-به معناى خاصّ خودش- نیست؛ اگر اینجا یک ذرّه آن بندِ قانونمندى پاره شد، میریزد به هم؛ یعنى شلوغ‌پلوغِ حسابى خواهد شد؛ هیچ نگذارید شلوغ‌پلوغ بشود. یعنى کاملاً با میزان، با قاعده، با قانون ‌-البتّه قانونِ خودش، همان قانونى که دارد و خواهد داشت و باید داشته باشد- طبق ضابطه و قاعده، بدون زیاده‌روى، بدون امساک، بدون اقدام به کارى که متناسب با مجموعه‌ی قانونمندىِ اینجا نیست؛ یک کار به‌قاعده‌اى که شاید در طول ده سال ‌ان‌شاءالله‌ مردم آثار آن را ‌-یعنى آثار وجود بنیاد مستضعفان را- در جامعه ببینند و [انسان] بتواند ادّعا بکند که ما این‌قدر آدم را از استضعاف درآوردیم. من به ایشان عرض کردم که مثلاً یک وقت ما بتوانیم هزار دِه را در این مملکت، در یک بخشى، راهش را تأمین کنیم، چاهش را تأمین کنیم، مدرسه‌اش را تأمین کنیم، بهداشتش را تأمین کنیم، کارگاه کوچک دهاتی‌اش را تأمین کنیم؛ واقعاً کار کمى است آقاى ملک‌زاده (۵) که ما بتوانیم هزار دِه را از لحاظ زندگى داخلى خودکفا کنیم؟ اگر این کارها را همین‌طور در چندین فصل، چندین نوبت، در طول چند دوره‌ی برنامه‌ریزى پنج‌ساله، سه‌ساله بتوانیم بکنیم، آن‌وقت بنیاد مستضعفان میتواند ادّعا بکند که ما بنیاد مستضعفان هستیم و به نفع مستضعفان هستیم و کار کردیم و داریم کار میکنیم.امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند توفیقتان بدهد. ما هم همین‌طور کار زیادى داریم و بایستى هم کوتاه‌تر از این، جلسه را برگزار میکردیم؛ یک خُرده طولانى شد. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید.
126
1368/09/01
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2224
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
127
1368/08/29
بیانات پس از بازدید از ستاد کلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=11062
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) قال ا‌لله‌ الحکیم فى کتابه: اَلَم تَ‌رَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَ‌ـلًا کَلِمَةً طَیِّـبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماّْءِ × تُؤتیِّ اُکـُلَها کُلَّ حینٍـ بِ‌ـاِذنِ رَبِّهـا. (۲)  خدا را سپاسگزاریم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را مصداق کامل این آیه‌ی مبارکه مشاهده میکنیم؛ همچنان که در طول این ده سال ‌-مخصوصاً در سالهاى سخت جنگ تحمیلى- بارها و بارها این حقیقت را در مورد سپاه مشاهده کردیم و تجربه کردیم.اوّلاً موفّقیّت برادران عزیز فارغ‌التّحصیل دوره‌هاى اخیر دانشکده‌ی فرماندهى و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را تبریک عرض میکنم. همچنین به معلّمان و طرّاحان و برنامه‌ریزان و مدیرانى که این دوره‌ها را ترتیب دادند و اداره کردند و به مجموعه‌ی سپاه و به فرماندهان کارآمد و متعهّد آن هم پیشرفتهاى روزافزون سپاه را ‌-که انصافاً همه براى ملّت و براى انقلاب مبارک است- مجدّداً تبریک عرض میکنم. آنچه امروز من اجمالاً میخواهم عرض بکنم، در مرتبه‌ی اوّل، این حقیقت است که دفاع، جزوى از هویّت یک ملّت زنده است. هر ملّتى که نتواند از خود دفاع بکند، زنده نیست؛ هر ملّتى که به فکر دفاع از خود نباشد و خود را آماده نکند هم درواقع زنده نیست؛ هر ملّتى که اهمّیّت دفاع را درک نکند هم به یک معنا زنده نیست. ما نمیتوانیم چشم داشته باشیم، قدرت تحلیل داشته باشیم، توطئه‌ی عمیقِ عنادآمیزِ استکبار را علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامى ببینیم، درعین‌حال به فکر دفاع نباشیم. خدا نیاورد آن روزى را که این ملّت و برگزیدگانش از تهاجم عنودانه‌ی (۳) خباثت‌آمیز استکبار جهانى و در رأس آنها آمریکا، دچار غفلت بشوند.  انقلاب به‌خاطر هویّتش، به‌خاطر اسلامى بودنش، به‌خاطر تسلیم نشدنش در مقابل ظلم ظالمانِ مستکبرِ عالم در این زمان، مورد بغض و عناد مستکبران و قلدران عالم بوده و هست و خواهد بود. آنچه تمام نخواهد شد، بغض و عناد استکبار با ما است. ممکن است یک روزى احساس کنند فایده‌اى ندارد و حمله و تهاجم را متوقّف کنند؛ ممکن است یک روزى قدرت نظام جمهورى اسلامى خیلی‌ها را در سطح عالم به اظهار دوستى و همراهى وادار کند؛ امّا ممکن نیست که دشمنىِ سلسله‌جنبانان استکبار عالم و شیطان‌صفتان گمره‌سازِ راه بنی‌آدم، نسبت به انقلاب، هیچوقت از بین برود.  تا این دشمنى هست، تهدید هست؛ تا تهدید هست، فکر دفاع و آمادگى دفاع باید باشد. یکى از راه‌هاى تبلیغاتىِ موذیانه‌ی دشمنان ما همین است که تا ما سخن از دفاع از انقلاب و از نظام و از کشور و از ملّتمان میزنیم، بوقهاى تبلیغاتى به کار می‌افتد که اینها جنگ‌طلبند! جنگ‌طلب شما هستید که دنیا را پُر کرده‌اید از جنگ میان انسانها؛ جنگ‌طلب شما هستید که به‌خاطر منافع خودتان حرفى ندارید که سالهاى متمادى، ملّتهایى را اسیر آتش جنگ تحمیلى کنید؛ همچنان که کردید. ما جنگ‌طلب نیستیم؛ ما در فکر دفاعیم. ما زنده‌ایم؛ ما هوشیاریم؛ ما از سرمایه‌ی عظیم و ارزنده‌اى که پیش ما هست ‌-یعنى انقلابمان و اسلاممان و نظاممان- غفلت نخواهیم ورزید و از آن دفاع خواهیم کرد؛ این جنگ‌طلبى نیست؛ این رویّه‌ی ما است. همه‌ی آحاد ملّت ‌-مخصوصاً نیروهاى مسلّح- باید بدانند که آمادگى براى دفاع و هوشیارى براى دفاع، تمام‌نشدنى است.  سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در مجموعه‌ی عظیم ملّت و سربازان و مدافعان از انقلاب، جایگاه ویژه‌اى دارد. سپاه این افتخار را دارد که زاده‌ی انقلاب است. ما به هیچ یک از نیروهاى مسلّحِ موجود در نظام جمهورى اسلامى کم‌احترامى نمیکنیم؛ همه‌ی آنها ارزشمندند. امروز ارتش جمهورى اسلامى ایران، یک ارتش آبرومند، یک ارتش پاک، یک ارتش مردمى است؛ نیروهاى انتظامى ما ‌-هر کدام به نوبه‌ی خود- نسبت به اَشباه و نظایرشان در دنیا، در یک وضعیّت استثنائى هستند؛ امّا سپاه پاسداران انقلاب اسلامى این خصوصیّت را دارد که از درون دامان انقلاب روییده است. دیگران انقلابى شدند؛ امّا سپاه، انقلابى به وجود آمد؛ این خیلى امتیاز است. شما برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى شایسته‌ترین کسانى هستید که باید این امتیاز را قدر بدانید و از آن پاسدارى کنید.  چند مطلب اساسى و حسّاس هست که اجمالاً باید عرض بکنم. اوّل این است که زمزمه و ادّعاى محو شدن یکى از دو سازمان ارتش و سپاه به نفع دیگرى تمام شد؛ از اوّل هم درست نبود. امام عزیزمان بارها و بارها این را تکرار کرده بودند که سپاه و ارتش، هر دو هستند و باید باشند و تقویت هم بشوند. [امّا] بعضی‌ها گوشه‌کنار، زمزمه درست میکردند؛ [ما] قاطعاً گفتیم و مشى کردیم و ‌ان‌شاءالله‌ این طریق را ادامه خواهیم داد که هر دو سازمان باید بمانند؛ و با قدرت. و من امروز خوشحالم که میبینم ما میتوانیم این دو سازمان را براى دو مأموریّت، در خدمت نظام اسلامى و ارزشهاى اسلامى نگه داریم. و گفته‌ایم و ‌ان‌شاءالله‌ این گفته را در عمل و در برنامه‌ها و آئین‌نامه‌ها به‌صورت دقیقى پیاده خواهیم کرد که مأموریّت اصلى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى عبارت است از دفاع مسلّح از انقلاب و نظام جمهورى اسلامى؛ همچنان که مأموریّت اصلى ارتش جمهورى اسلامى دفاع از مرزهاى کشور است. البتّه در آن‌وقتى که تهاجمى نسبت به مرزها تحقّق پیدا بکند که شدید باشد ‌-مثل دوران هشت‌ساله- سپاه پاسداران با همه‌ی سازوبرگ و با همه‌ی امکانات به مرزها خواهد شتافت و تکلیف خودش را ‌-یعنى حفاظت از انقلاب و نظام را- در مرزها انجام خواهد داد.  به نظر من سه مأموریّت عمده براى سپاه هست که اینها را باید توجّه کنند:اوّل، دفاع مسلّحانه از انقلاب و نظام اسلامى است که این مأموریّتِ محورى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است.  دوّم، سازمان‌دهى و آموزش ارتش بیست‌میلیونى است. این ارتش بیست‌میلیونى که امام عزیزمان آن را اوّلْ‌بار در اوّلین ماه‌هاى انقلاب بر زبان مبارکشان جارى کردند و از آن یاد کردند، (۴) باید وجود خارجى پیدا کند. سخنان امام بزرگوار و فقید عزیز ما نباید مثل امواجى در فضا گم بشود و بتدریج محو بشود؛ بعکس، این سخنان باید روزبه‌روز به عمل نزدیک‌تر بشود؛ نه اینکه کم‌رنگ نباید بشود، [بلکه] روزبه‌روز باید پُررنگ‌تر بشود و تجسّم و تبلور پیدا کند. ما حقیقتاً باید یک ارتش مردمى متشکّل از بیست میلیون جمعیّت در این کشور داشته باشیم، که امروز هنوز نداریم. البتّه آحاد مردمىِ زیادى به جبهه‌ی جنگ شتافتند و مبارزه کردند و جان‌فشانى کردند؛ و بعضى از بسیجیان به مقام فرماندهی‌هاى والا در سپاه پاسداران نائل شدند ‌-و امروز هم هستند در سپاه؛ بسیجی‌هایى که خودشان یک فرمانده بزرگ هستند- امّا ما احتیاج داریم به همان چیزى که امام فرمودند: ارتشى متشکّل از بیست میلیون جمعیّت؛ ارتشى که وقتى صلاہ (۵) و ندا داده شد، به فاصله‌ی چند ساعت، در مراکز خودشان و در یگانهاى خودشان مستقر بشوند؛ فرمانده خودشان را بشناسند؛ یگان خودشان را بشناسند؛ حتّى نقطه‌ی استقرار خودشان را بشناسند؛ سازوبرگ‌شان را بدانند کجا است و در اختیار بگیرند؛ آموزشهاى لازم را داشته باشند. ما بایستى یک چنین ارتشى داشته باشیم. این ارتش را چه کسى درست خواهد کرد؟ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. این حدّاقل نیمى از مأموریّت سپاه را تشکیل خواهد داد؛ این کارى است که سپاه باید بکند و متناسب با سپاه است ولاغیر.  و مأموریّت سوّم، همان چیزى است که امروز سپاه در قالب سپاه قدس یا نیروى قدس از آن یاد میکند. امام بزرگوارمان تشکیل هسته‌هاى مردمى حزب‌ا‌لله‌ در سراسر جهان را یکى از آرزوهاى خود و یکى از دستورهاى کار آینده‌ی انقلاب اسلامى در سطح جهان قرار دادند؛ (۶) بی‌شک سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در این مورد مأموریّتى خواهد داشت. ما نمیگوییم به جایى لشکرکشى خواهیم کرد، ما نمیگوییم در امور دیگران دخالت خواهیم کرد ‌-و نمیکنیم- امّا میگوییم که نیروى نظامىِ منظّمِ انقلابىِ مجرّبْ در اوّلین کشورى که با انقلاب اسلامى پدید آمده است، یقیناً در قبال هسته‌هاى مسلّح حزب‌ا‌لله‌ در سراسر جهان خالى از مسئولیّت نیست. کیفیّت این مسئولیّت، بایستى به تناسب و مقتضیّات روشن بشود. این، سه مأموریّت عمده‌ی سپاه است.  من عرض میکنم سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اگر بخواهد این سه مأموریّت را درست انجام بدهد، اوّلاً احتیاج دارد که سازمان‌دهی‌اش را هرچه قوی‌تر و مستحکم‌تر بکند؛ این بارِ سنگینى است که فقط میتواند بر دوش یک سازمان مستحکم و یک بنیه‌ی قوىّ سازمانى قرار بگیرد ولاغیر. باید سازمان‌دهى سپاه هرچه قوی‌تر بشود. اعتقادى ندارم به گسترش بی‌رویّه و گسترش کمّى، [بلکه] اعتقاد دارم به توان بالاى کیفى. آنکه مملکت را نجات خواهد داد، آنکه انقلاب را به‌صورت مسلّحانه حفظ خواهد کرد، آنکه پشت‌گرمى و امید مسئولین و ملّت را براى حراست از انقلاب تشکیل خواهد داد، یک سازمان متشکّل و نیرومند و قوى است؛ نه یک سازمان گسترده‌اى که علی‌رغم گسترش، بنیه‌ی کافى و توان لازم را نداشته باشد. البتّه این گسترش در هنگام لازم انجام خواهد گرفت. من به برادران مسئول در سپاه گفتم: سپاه در هنگام لازم باید بتواند به سه برابر خود تبدیل بشود. یعنى اگر ما مثلاً امروز پانزده لشکر سپاهى داریم، باید این انعطاف، این قدرت و توانایىِ سازمانى در آن باشد که در وقتی‌که لازم شد، هر یک گروهان سپاه، تبدیل بشود به یک گردان. یعنى ۱۵ لشکر در آنِ واحد تبدیل بشود به ۴۵ لشکر؛ این قدرت انعطاف و تبدیل را بایستى داشته باشد، از نیروهاى بسیج بایستى سرشار بشود و پُر بشود تا بتواند کارش را انجام بدهد؛ این مال روزهاى استثنائى و روزهاى بسیج است؛ امّا در حال عادّى، همان بنیه‌ی نیرومند ‌-امّا نه‌چندان گسترده- با سازمان‌دهى بسیار قوى و داراى انعطاف [لازم است].  دوّم عبارت است از آموزش. این آموزشى که شما در دانشکده‌ی فرماندهى و ستاد و همچنین دانشکده‌هاى دیگرى غیر از این دانشکده انجام میدهید ‌-از قبیل دانشکده‌ی افسرى و چیزهایى از این قبیل- باید ‌ان‌شاءالله‌ در ترتیبات و تنظیمات سپاه وارد بشود و برادران سپاهى را از ابتداى ورود، با آئین و رسم سپاهیگرى به شکل مناسب آشنا بکند؛ اینها وسیله‌ی خوبى است.البتّه در کنار این آموزشها، آموزش دین و اعتقاد و ایمان است که این، یکى از مهم‌ترین‌ها است. من همین جا این نکته را عرض بکنم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، این فضایل و مناقبى (۷) را که گفتیم و بسیارى را که نگفتیم، در صورتى خواهد داشت که دین و تقوا و ایمان در آن، همان‌طورى باشد که از آن انتظار میرود؛ یعنى فرزندان سپاه و برادران سپاهى، مظهر ایمان و تقوا باشند. براى این کار، نمایندگى ولی‌فقیه در سپاه پاسداران، محور و نقطه‌ی مرکزى و اصلى است. ما از اوّل در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ‌-حتّى قبل از آنکه قانون سپاه تدوین بشود- یک جایگاه والا و برجسته‌اى را براى نماینده‌ی امام داشتیم، براى اینکه سپاه باید این ارتباط معنوى را با نقطه و مرکز رهبرى و ولایت حفظ بکند و دائماً درس ایمان و تقوا در سرتاسر این پیکره‌ی عظیم و کارآمد دمیده بشود. سیاسى ـ عقیدتى هم به همان مرکز مربوط است؛ بحثهاى اعتقادى و درسهاى اعتقادى و آموزشهاى اعتقادى، همه‌وهمه مربوط به همین مرکز معنوى و روحانى است؛ و برادرانى که در این بخش کار میکنند ‌-که نمایندگان مقام ولایت محسوب میشوند- شأن بالا و سهم وافرى دارند در اداره‌ی صحیح نظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. البتّه آموزشهاى نظامى و فنّى به جاى خود و آموزشهاى دینى و اعتقادى و سیاسى [هم] به جاى خود؛ هر کدام بایستى به‌صورت کامل وجود داشته باشد.  و سوّمین چیزى که لازم است، نظم و انضباط [است]. من امروز بحمدا‌لله‌ دارم نشانه‌هاى نظم را در اینجا میبینم. نظم و انضباط، یک چیز طاغوتى نیست، یک چیز تشریفاتى نیست؛ بعضی‌ها اشتباه نکنند. اینکه شما می‌بینید در تمام ارتشهاى دنیا ‌-حتّى از روزهاى بسیار قدیم و باستانى- نیروهاى نظامى با یک نظم و آئین خاصّى خو میگرفته‌اند، به‌خاطر یک مصلحتى است. همه‌ی مردم دنیا در طول زمانها، بر یک امر باطل و بیهوده اتّفاق نکردند که ما خیال کنیم اگر نظام‌جمع یا صف منظّم یا سلام نظامى یا رعایت لباس یا رعایت ادب و انضباط نظامى انجام میگیرد، اینها کارهاى طاغوتى و غلطى است، چون در ارتشِ دوران طاغوت چنین چیزهایى بوده، نه؛ ارتش دوران طاغوت از این جهت چیز بدى نبود، از جهات دیگرى بد بود. نظم چیز خوبى است و در همه‌ی ارتشهاى دنیا وجود دارد و هیچ ارتشى بدون نظم و انضباطِ دقیق و وسواس‌آمیز، کارایى لازم را نخواهد داشت. آن کسى که قدرت دارد در یک حرکت محدود، دقیقاً نظم و نظر فرمانده را رعایت بکند، توانایى خواهد داشت که در میدانهاى سخت هم دقیقاً نظر فرمانده را رعایت بکند و به اجتهاد شخصى خود عمل نکند، به نظر خود عمل نکند.شکل لباس، آرایش ظاهرى لباس، منظّم بودن لباس، منظّم بودن حرکات و آداب نظامى در سپاه بایستى روزبه‌روز تقویت بشود. البتّه سپاه یک سازمان انقلابى است، هیچ اصرارى نیست که این آداب را از ارتشهاى معمول دنیا یا حتّى از ارتش جمهورى اسلامى ایران ‌-که آن هم یک ارتش انقلابى است- کپیه کند؛ میتواند آدابى را به وجود بیاورد؛ امّا به‌هرحال آداب را لازم دارد. آنچه ما اصرار داریم، وجود آداب و سنن و رسوم انضباط‌آمیز است. اگر از تجربیّات دیگران استفاده کردید، اشکالى ندارد؛ اگر توانستید خود شما هم به وجود بیاورید -[البتّه] چیز پخته و خوبى باشد‌- آن هم اشکالى ندارد. بنابراین نظم، سلسله‌مراتب، رعایت فرماندهى و وحدت فرماندهى و تمرکز فرماندهى و اقتدار فرماندهى و دستور و فرمان فرماندهى به شکل سلسله‌مراتب، یکى از کارهاى لازم است که باید انجام بگیرد.  و چهارم تجهیزات. بدون تجهیزات، کار دشوار خواهد بود، و تلفات زیاد خواهد بود. ما برآنیم که ‌ان‌شاءالله‌ مدرن‌ترین و بهترین تجهیزات را تا حدّى که امکانات کشور اجازه بدهد، براى نیروهاى مسلّح ‌-هر کدام به تناسب نیازشان- از جمله براى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى فراهم بکنیم. باید فراهم بشود؛ اینها لازم است. اگر ما اینها را داشتیم، ‌ان‌شاءالله‌ سپاه را به‌صورت قوى و مقتدر ‌-همان‌جورى که امام عزیزمان میخواستند- خواهیم داشت.  من یک بار دیگر نکته‌اى را که بارها از زبان امام بزرگوارمان صادر شده بود، به شما عرض میکنم و آن این است که نیروهاى مسلّح در دسته‌بندی‌هاى سیاسى باید دخالت نکنند. این معنایش این نیست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سیاست نفهمد؛ نخیر، سیاست به‌وسیله‌ی همه‌ی آحاد ملّت ‌-حتّى نیروهاى نظامى- باید فهمیده بشود. آنچه لازم است، قدرت تحلیل سیاسى است؛ آنچه ممنوع است، ورود در دسته‌بندی‌ها و کارهاى سیاسى است. اینها را از هم تفکیک کنید. همه‌ی شما به درک صحیح نظامى و سیاسى و فهم سیاستهاى رایج دنیا احتیاج دارید؛ بدون آن، انگیزه‌ی دفاع در انسان سست خواهد شد؛ امّا همه‌ی شما هم احتیاج مبرم دارید به پرهیز از دسته‌بندی‌ها و فعّالیّتها و دعواها و جنجالهاى سیاسى که تباه‌کننده‌ی نیروهاى مسلّح است و امام عزیزمان بارها این را تکرار کردند.  من یک نکته‌ی دیگر را اضافه کنم و آن این است که ما نمیتوانیم به برادران جوانِ پرنشاطِ مؤمنِ انقلابىِ سپاه بگوییم شما متدیّن باشید، باورع باشید، متّقى باشید، مواظب باشید، امّا درعین‌حال که این توقّع را از آنها میکنیم، معلّم و مربّى و روحانى ‌-به قدر لازم- در اختیار آنها نگذاریم؛ این نمیشود؛ این تکلیفِ مالایطاق (۸) است؛ این توقّعِ زیادى است. اینجا است که تکلیف روحانیّون محترم و علماى عظیم‌الشّأن و فضلا نسبت به این سازمان انقلابى و همه‌ی نیروهاى مسلّح ‌-بخصوص سپاه- تکلیف بسیار عاجلى میشود. من از همه‌ی حوزه‌هاى علمیّه و فضلاى جوان و هوشیار و آگاه و انقلابى درخواست میکنم و دعوت میکنم که به دعوت نمایندگى ولی‌فقیه در سپاه پاسداران (۹) ‌-تا آنجایى که براى آنها تکلیف مالایطاق و اضطرار نباشد- پاسخ مثبت بدهند و این کار بزرگ را انجام بدهند. سپاه براى ما خیلى قیمت دارد. امروز سپاه یک سرمایه‌ی ذی‌قیمتى است براى انقلاب ما؛ این سرمایه‌ی ذی‌قیمت را باید حفظ کرد؛ و حفظ همه‌جانبه‌ی آن تنها در آن صورت انجام میگیرد که ما، هم به جهات مادّى و هم به جهات معنوى و فکرى آن برسیم؛ (۱۰) این مسئله، بسیار مهم است.  من امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ روزبه‌روز شما عزیزان و برادران در خطّ دفاع از انقلاب راسخ‌تر بشوید. اشتباه نکنند کسانى که خیال میکردند و خیال میکنند دفاع تمام شد چون جنگ تمام شد؛ جنگ هنوز هم تبدیل به صلح نشده. می‌بینید که طرف مقابل چقدر بهانه‌جویى میکند. (۱۱) اگر غرور و بلندپروازىِ جهالت‌آمیز سردمداران عراق نبود، امروز این جنگ تبدیل به صلح شده بود، شاید هرگز این جنگ به وجود نمی‌آمد؛ امّا آنها مغرورند، آنها جاهلند، آنها در مقابل وسوسه‌هاى استکبارْ آسیب‌پذیرند، آنها غیر قابل اعتمادند. ما قصد جنگ نداریم، از جنگ استقبال نمیکنیم؛ امّا واجب و لازم میدانیم تا وقتی‌که جهالتها و وسوسه‌ها تهدیدکننده است، آمادگى خودمان را به‌صورت صددرصد و کامل حفظ کنیم؛ و این به ما تکلیف میکند که نیروهاى مسلّح را ‌-ارتش را، سپاه را- و مخصوصاً سازمان‌دهى عظیم بسیج را هیچوقت به فراموشى نسپریم.امیدوارم خداوند شما را و ما را موفّق بدارد. من یک بار دیگر به همه‌ی شما تبریک عرض میکنم. امیدوارم روح مبارک و مقدّس امام بزرگوارمان از همه‌ی شماها راضى باشد و روزبه‌روز به آرمانهاى آن بزرگوار نزدیک‌تر بشوید. شما را به خدا می‌سپارم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
128
1368/08/24
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2223
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) بنده هم متقابلاً عرض ارادت و اخلاص صمیمانه‌ی خودم را نسبت به شما خانواده‌هاى معزَّز (۲) شهیدان که حقیقتاً از جمله‌ی فداکارترین مردم کشور ما و انقلاب هستید تقدیم میدارم و از همه‌ی شما که از راه‌هاى طولانى و از نقاط مختلف تشریف آوردید و این توفیق را به بنده ارزانى داشتید تشکّر میکنم؛ مخصوصاً از آقایان علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه.  در زمان ما ارزش شهادت و فداکارى در راه خدا از بسیارى از زمانهاى تاریخ اسلام بیشتر است. شهادت همیشه باارزش است و فداکارى در راه خدا همیشه یک کار عظیم و ارجمندى است؛ امّا همین کار خوب و بزرگ، در بعضى از شرایط و در بعضى از زمانها بزرگ‌تر و مهم‌تر و باارزش‌تر است. مثلاً در صدر اسلام، فداکارى واقعاً ارزش مضاعف داشت؛ علّت هم این بود که در آن دوران، اسلام مثل نهالى بود و اگر فداکاری‌ها نمیبود، دشمنان اسلام شاید این نهال را میکندند. در زمان سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) آن فداکارى و آن شهادت بزرگ، ارزش مضاعف داشت؛ چون حقیقتاً محصول زحمات پیغمبر، در آن روزها داشت از بین میرفت و فداکارى حسین‌بن‌على (علیه السّلام) و یاران آن بزرگوار مانع شد.بعضى از زمانها این‌جور است که مجاهدت در راه خدا و شهادت در راه خدا ارزش مضاعف دارد، دو برابر و چند برابر است. فرض بفرمایید یک ظرف آب گوارا باارزش است، امّا در یک تابستان گرم، آن هم براى یک انسانى که مدّتى تشنگى کشیده است ‌-بخصوص اگر آن انسان، بیمار باشد؛ بخصوص اگر در جایى باشد که آب در آنجا کم است- چند برابر ارزش پیدا میکند. همه جا قیمتها یکسان نیست؛ [بلکه] شرایط متفاوت است.  در زمان ما به دلیلى مجاهدت و فداکارى ارزش مضاعف دارد. این زمان از همان زمانهایى است که اگر کسى در راه خدا جهاد کند و شهید بدهد، با بسیارى از زمانهاى دیگر متفاوت است. اگر بخواهیم آن علّت را و دلیل را به‌طور خلاصه عرض بکنیم، باید بگوییم علّت این است که امروز دشمنان اسلام از همیشه‌ی تاریخ مجهّزترند. تجهیزاتى که امروز در اختیار دشمنان اسلام است، هیچوقت در طول تاریخ در اختیار آنها قرار نداشته است. مثلاً در یک دوره‌اى از صدر اسلام، خلفاى ظالم و غاصب میخواستند در متن جامعه‌ی اسلامى نسبت به امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) سم‌پاشى کنند، تبلیغات کنند علیه امیرالمؤمنین و علیه اسلام ناب، تبلیغات کنند علیه تفسیر صحیح قرآن تا مردم را بکشانند به راهى که خودشان مایلند. خب این کار را چگونه انجام میدادند؟ در چه مدّتى؟ با چه وسایلى؟ باید کسانى را میفرستادند به سرتاسر عالم اسلام تا هر کسى برود یک جمعیّتى را پیدا کند، خطبه‌اى بخواند، حرفى بزند و مطلبى را که حکّام جُور میخواهند، در اختیار مردم و ذهنهاى مردم قرار بدهد؛ کارْ مشکل بود. البتّه [این] کار مشکل را میکردند، امّا طبیعى است که توفیقات آنها زیاد نبود.  امروز در این دوران و در این نیم قرن اخیر که تجهیزات تبلیغاتى عالم به‌صورت عجیبى پیشرفت کرده است، اگر بخواهند علیه اسلام تبلیغاتى بکنند ‌-که میخواهند و میکنند- براى قدرتمندان ضدّاسلام زحمتى ندارد؛ براى آنها در این کار، این همه سختى نیست. کارى را که در گذشته در طول چند سال باید انجام میدادند آن هم در یک منطقه‌ی محدود، امروز همان کار را در طول چند ساعت در سطح وسیعى از عالم انجام میدهند: ضدّ اسلام فیلم میسازند و در تلویزیون‌هاى بین‌المللى منتشر میکنند، پخش میکنند، هر کسى این فیلم را تماشا کند، اگر خبر از اسلام نداشته باشد نسبت به اسلام بدبین خواهد شد؛ رادیوهایشان، خبرنامه‌هایشان، خبرگزاری‌ها و خبرهایشان دائماً در سطح عالم علیه اسلام و علیه ارزشهاى اسلامى دارند کار میکنند. این یک نمونه از پیشرفت تجهیزات دشمنان اسلام است.امروز در هر نقطه‌اى از عالم که سیاستها بخواهند بر روى مسلمانها فشار وارد کنند، به‌آسانى انجام میدهند. براى قدرتها آسان است که روى توده‌هاى ضعیف و بی‌سلاح و بی‌دفاع، فشار وارد کنند؛ می‌بینید. مثلاً در هند هزاران مسلمان زیر فشار قرار میگیرند؛ دولتِ آنجا هم اگر نگوییم کمک میکند به دشمنان اسلام و مسلمین ‌-که احتمال هست کمک هم بکند- حدّاقل این است که می‌نشیند تماشا میکند که یک عدّه اکثریّت، جمع مسلمانان را که با اینکه خیلى زیادند امّا در آن کشور اقلّیّتند، زیر فشار قرار بدهند؛ کشتار کنند، اهانت کنند، کتک بزنند، آواره کنند؛ (۳) این یک نمونه است.  گروه‌هاى مسلمانى که در کشورهاى اسلامى قیام میکنند براى دفاع از اسلام، براحتى به‌وسیله‌ی سردمداران آن کشورها زیر فشار و شکنجه و زندان قرار میگیرند و قدرتهاى جهانى هم از این دولتها حمایت میکنند. مصر، امروز این‌جور است؛ بسیارى از کشورهاى دیگر در دنیا همین‌جور هستند. یک ملّت مسلمان را که عبارت باشد از ملّت فلسطین، از شهرشان و خانه‌شان و کشورشان بیرون میکنند و قدرتهاى بزرگ جهانى [هم] به این کار کمک میکنند؛ بلکه خودشان این کار را انجام میدهند. پس می‌بینید امروز تجهیزات، قدرت و امکانات دشمنان اسلام براى فشار آوردن روى مسلمانها و طرف‌داران اسلام با گذشته خیلى تفاوت کرده است.  در این شرایط اگر یک ملّتى براى دفاع از اسلام و براى عظمت دادن به اسلام قیام بکند و در راه اعتلاء اسلام و عظمت اسلام مجاهدت بکند و از کسى و چیزى نترسد و در راه این مجاهدت به شهادت برسد، این قیام، این مجاهدت و این شهادت از همیشه‌ی تاریخ باارزش‌تر است و شما ملّت ایران، بخصوص شما خانواده‌هاى شهدا و عناصر شهید ما این امتیاز را داشته‌اند و امروز دارند که براى اسلامى قیام کردند و خون دادند و شهید دادند که دشمنان این اسلام با انواع سلاحها در سطح عالم مجهّزند. در مقابل دشمنان مقتدر مسلّط زورگوى ظالم پُرروى گستاخْ ایستادگى کردن، خیلى کار بزرگ و باعظمتى است؛ این همان کارى است که ملّت ما کرد و عظمت ملّت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندان شما بود.  من در خلال عرایضم دو نکته را در کنار هم عرض کردم، حالا این دو نکته را از هم جدا میکنیم، توجّه کنید.  یک نکته این است که امروز اسلام در دنیا بیش از همیشه مورد بغض و عداوت سردمداران قدرتهاى شیطانى است. سابق هم با اسلام بد بودند، هیچوقت گردن‌کلفت‌ها و زورگوهاى عالم از اسلام خوششان نمی‌آمد و با اسلام دل صافى نداشتند، امّا امروز این دشمنى چند برابر است. امروز قدرتهاى شیطانى مزه‌ی ضربتهایى که اسلامِ زنده بر آنها وارد میکند را چشیده‌اند. امروز قدرتهاى شیطانىِ غربى ‌-آمریکا و ایادى و اذناب (۴) آمریکا- فهمیده‌اند که وقتى یک ملّت، مسلمان بود و به نام خدا قیام کرد یعنى چه؛ لذا از اسلام بیشتر میترسند و نسبت به اسلام بیشتر بغض و عداوت می‌ورزند.  نکته‌ی دوّم این است که شما مسلمانان مؤمن و مقاوم که توانسته‌اید در مقابل این نفرت و خشم و عداوتِ دیوانه‌وار قدرتها ایستادگى بکنید، ارزش این ایستادگى، این مسلمانى، این مسلمان ماندن، بیشتر از مسلمانىِ صد سال و پنجاه سال پیش است. این مسلمانى مثل مسلمانىِ دوران صدر اسلام است؛ هم فضیلت آن بیشتر است، هم دردسر آن بیشتر است. آن مسلمانی‌اى که انسان، پنجاه سال شصت سال هفتاد سال در دنیا زندگى میکرد و اسمش مسلمان بود [ولى] در تمام این هفتاد سال یک بار با دشمنان خدا مواجه نمیشد و به روى دشمنان خدا اخم نمیکرد و از طرف دشمنان خدا حتّى یک تلنگر نمیخورد، آن مسلمانى فرق میکند با مسلمانى این جوان نورسیده‌ی ما که سنّش ۲٠ سال، ۲۵ سال است و از اوّلى که به شَرف تکلیف مشرّف شده و از اوّل بلوغ در میدان جهاد با دشمنان خدا قرار گرفته، رفته در میدان جنگ مقاومت کرده، مجاهدت کرده، یا به شهادت رسیده، یا جانباز شده، یا اسیر شده؛ این مسلمانى با آن مسلمانى از زمین تا آسمان فرق دارد. مسلمانىِ جوانان امروز ما که در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ایستادگى میکنند، مثل مسلمانىِ جوانی‌هاى ابی‌ذر غِفارى است، مثل مسلمانى حنظله‌ی غسیل‌الملائکه است، مثل مسلمانى مصعب‌بن‌عمیر است؛ نه مثل مسلمانى گذشتگان ما که یک عمرى مسلمان هم بودند ‌-خداى متعال اجرشان را هم یقیناً خواهد داد- نمازى میخواندند، عبادتى میکردند، کاسبی‌اى میکردند، دنبال کار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهى از منکرى بود، نه جهادى بود، نه مواجهه‌ی با دشمنان خدایى بود. این کجا، آن کجا؟ با هم خیلى فرق دارد.  قدر مسلمانىِ دوران جهاد را باید دانست. البتّه یک مقدارى هم سختى دارد؛ امّا این سختى، اوّل کار است؛ این سختى، ابتداى کار است. شما دیدید، دوران ده‌ساله‌ی زندگى پُربرکت رسول گرامى اسلام که ده سال و چند ماه در مدینه در میان مسلمانها زندگى کردند، همه ‌-اوّل تا آخر- جنگ بود، همه سختى بود، همه کمبود بود؛ امّا مجاهدات همان ده سال بود که پنجاه سال بعد از آن، وقتى شما به جغرافیاى دنیا نگاه میکردید، میدیدید حکومت همان پیغمبر، نصف بیشتر دنیاى آباد آن روز را فراگرفته. این همان ده سال بود، همان مجاهدتها بود که این‌جور شده بود. با اینکه بعد از پیغمبر، آن‌جور که دوران پیغمبر بود و انتظار میرفت نبود. بعد از گذشت مدّتى، وضع بد هم شد؛ درعین‌حال همان زحمات ده‌ساله‌ی رسول اکرم و یارانش و مجاهدتهایشان و سختی‌کشیدن‌هایشان و گرسنگى خوردن‌هایشان و اصحاب صفّه‌شان و یک دانه لباس را قرض دادن به همدیگرشان و با یک خرما در میدان جنگ زندگى کردن‌شان ‌-که یک نفر خرما را میمکید تا از شیرینى آن یک مقدارى جان بگیرد؛ بعد از دهانش درمی‌آورد میداد به نفر دیگر، او میمکید تا او هم یک قدرى جان بگیرد؛ بعد خرماى دوبارمکیده را میداد به نفر سوّم تا او فروبدهد- این‌جور زندگى میکردند، این‌جور سختى میکشیدند، این‌جور کمبود داشتند؛ فشار روى آنها زیاد بود، از همه طرف فشار بود؛ اوّل کار بود؛ اوّل کار، همان پنج ماه شش ماه یک سال اوّل نیست؛ پنج ماه شش ماه در عمر یک مسافرت، اوّل کار محسوب میشود، نه در عمر یک ملّت، نه در عمر یک تاریخ نو؛ در عمر یک ملّت، ده سال و بیست سال، چند روز محسوب میشود؛ گذرا است، اوّل کار است؛ مردم در دوران پیغمبر سختی‌ها را تحمّل کردند، امّا بعد از آنکه پایه محکم شد، آن مجاهدتها، آن فداکاری‌ها، آن اخلاصها، آن تربیتها موجب شد که این حرکت آن‌چنان سریع ادامه پیدا بکند که پنجاه سال بعد و همان‌طور که گفتم نیم قرن بعد از رحلت پیغمبر، بیشتر از نیمى از دنیا در اختیار مسلمانها باشد. امروز هم همان‌جور است.در زمان ما مجاهدتْ ارزش مضاعف دارد. بله، منافقین و کسانى که در دلهایشان مرضى هست، در زمان پیغمبر هم نق میزدند، امروز هم نق میزنند، در زمان امام عزیز ما هم نق میزدند. آنها در آن روزگار هم سختی‌ها و کمبودها و شدّتها را بزرگ میکردند؛ امروز هم بزرگ میکنند. به حرف آنها اعتنا نباید کرد، که بحمدا‌لله‌ مردم نمیکنند.  مسئله این است که امروز شما در مقابل دنیایى که قدرتمندانش تصمیم گرفته‌اند که با اسلام مبارزه بکنند ‌-چون از اسلام میترسند، چون از اسلام ضربت خورده‌اند- تصمیم گرفتید که اسلام را عزیز کنید و زنده کنید؛ خیلى کار مهمّى است. و من به شما عرض کنم: بالاخره هم شما کارتان را از پیش خواهید برد و بالاخره هم شما هستید که به کورى چشم کسانى که نمیتوانند ببینند، اسلام را عزیز خواهید کرد.قدرتمندان دنیا و امپراتورهاى زر و زور خیال نکنند که با سخت‌گیری‌ها ‌-از قبیل آنچه در اروپا میگذرد، در کشورهاى اسلامى علیه مسلمانها میگذرد، در جاهاى دیگر میگذرد- خواهند توانست اسلام را از صحنه خارج کنند. اسلام در صحنه ماندنى است؛ روز طلوع اسلام فرارسیده. گذشت آن‌وقتى که میتوانستند اسلام را منزوى کنند. و سالهاى متمادى اسلام را منزوى کردند. به قدرى اسلام را منزوى کرده بودند که دیگر از آن نمیترسیدند؛ چون خطرى برایشان نداشت؛ اسلام فرارى، اسلام مخفی‌شده، اسلامى که مسلمانهایش ننگشان میکند بگویند ما مسلمانیم و ننگشان میکند در اوّل سخنرانی‌هایشان، «بسم‌ا‌لله‌» بگویند. این‌جور بود در مجامع دنیا. بعد از آنکه جمهورى اسلامى پدید آمد و رفتند نمایندگان جمهورى اسلامى، مردانه و قدرتمندانه نام خدا را در تمام تریبون‌هاى بزرگ دنیا عظمت بخشیدند و به آن افتخار کردند، آن‌وقت دیگران هم دیدند که از قافله عقب میمانند؛ [لذا] حالا بعضى از سران مسلمان وقتى میخواهند یک جایى نطق کنند، یک بسم‌ا‌لله‌اى اوّل کار میگویند، وَالّا خجالت میکشیدند بسم‌ا‌لله‌ بگویند! اصلاً اسم خدا را نمی‌آوردند، ننگشان میکرد! اسلام این‌جورى بود؛ [لذا] از آن اسلام نمیترسیدند؛ همچنان که آمریکا از اسلام زراندوزانى مثل سعودى و امثال سعودى نمیترسد؛ از اسلام نوکرمآب‌هایى مثل بعضى از دولتهاى دیگر نمیترسد، آن اسلام ترس ندارد؛ از آن اسلامى میترسد که اسلام ناب است، اسلام قرآنى است، اسلام جهاد است، اسلام مبارزه است، اسلام توکّل به خدا است؛ یعنى همان اسلامى که دست مردم انقلابى ما است، دست شما است، دست جوانهایتان بود که رفتند و جنگیدند و شهید شدند؛ از این اسلام میترسند.  هر یک نفر از جوانان ما در جبهه، براى استکبار یک خطر محسوب میشد. هر یک نفر از اسراى ما که امروز در زندانهاى دولت بعثى هستند، براى استکبار به‌عنوان یک خطر بالقوّه و بالفعل به حساب می‌آید؛ [این را] خانواده‌هاى اسرا بدانند و افتخار کنند. همچنان که خانواده‌هاى شهدا به شهداى خودشان افتخار کردند، خانواده‌هاى اسرا هم به این آزادمردان و جوانان آزاده باید افتخار کنند؛ ما میدانیم اینها چقدر مردانگى و قدرت نفْس از خودشان نشان دادند و دشمن نتوانسته اینها را هضم کند. البتّه روى اسراى عزیزمان در طول این چند سال سخت‌گیری‌ها و فشارهایى هم داشتند؛ ولى آنها مَردند، آنها مؤمنند، تحمّل کردند و ایستادگى کردند.حالا همان رژیمى که آن‌قدر نسبت به اسرا سخت‌گیرى کرده است، براى مصلحت خودش و براى فریب افکار عمومى مردم دنیا میگوید مسئله‌ی اسرا یک مسئله‌ی انسانى است! این را به‌عنوان یک مسئله‌ی انسانى مطرح میکند. و قبل از عقب‌نشینى میگوید بیایید اسرا را مبادله کنیم! کدام اسرا را مبادله کنید؟ اسرائى که ثبت‌نام نشده‌اند؟ چندین هزار از اسراى ما در زندانها و اردوگاه‌هاى رژیم بعثى هنوز ثبت‌نام نشده‌اند و صلیب سرخ این‌قدر شجاعت و بی‌طرفى نداشته که برود اینها را ثبت‌نام بکند. [فقط] یک تعدادى از اسراى ما در آنجا ثبت‌نام شده‌اند. میگویند بیایید همه‌ی اسراى عراقى را که در ایران هستند، به ما بدهید، این تعداد اسیر را بگیرید! بعد ما بیفتیم دنبال عراق، چند سال مدام التماس [کنیم] که ما چند هزار اسیر دیگر آنجا داریم. آنها دلشان این‌جور چیزى میخواهد. مسئله‌ی اسرا را به‌عنوان یک مسئله‌ی انسانى مطرح میکنند؛ درحالی‌که از اوّلی‌ترین و ابتدائی‌ترین خدماتى که باید نسبت به اسرا انجام بشود، خوددارى کردند؛ حتّى اجازه ندادند که اسم اینها روى کاغذ و در لیست‌هاى صلیب سرخ بیاید که مشخّص بشود اینها اسیرند. تعداد زیادى از مفقودین ما جزو اسرائند که رژیم عراق هیچ نام و نشانى از اینها نداده.  و دستگاه‌هاى استکبار جهانى ‌-همانهایى که در دوران جنگ دائماً از عراق حمایت کردند- امروز هم مسئله‌ی اسرا را عَلَم کرده‌اند. ما به سرنوشت اسرا بیش از آنها علاقه‌مندیم. ما بیش از آنها دلمان میخواهد فرزندان ما و عزیزان ما که در اردوگاه‌هاى عراق هستند برگردند. هیچ کس به قدر ما براى این کار دل نمیسوزاند و علاقه ندارد؛ امّا ما نمیخواهیم فریب دشمن را بخوریم، ما نمیخواهیم دستخوش بازیچه‌ی سیاسى سیاستمداران خبیثى بشویم که در تمام هشت سال جنگ، پشت سر عراق بودند و به او کمک کردند؛ حالا اینجا هم میخواهند به او کمک کنند.بله، مسئله‌ی اسرا مسئله‌ی انسانى است؛ امّا قدم اوّل براى حلّ این مسئله‌ی انسانى این است که عراق صادقانه بگوید چقدر اسیر ایرانى دستش هست؛ صلیب سرخ ‌-که یک مؤسّسه‌اى است که باید بی‌طرف باشد- تاکنون این کار را انجام نداده. البتّه این هم به‌خاطر مسلمان بودن ما است. ما در راه خدا و براى مسلمان بودن، از این چیزها زیاد تحمّل کرده‌ایم، باز هم تحمّل میکنیم و به فضل پروردگار، با استقامتِ خودمان، آخر دشمن را به زانو در خواهیم آورد.  هم خانواده‌هاى شهداى عزیزمان، هم خانواده‌هاى اسراى عزیزمان، هم جانبازان عزیزمان و خانواده‌هاى گرامی‌شان قدر خودشان را بدانند و بدانند که عمل آنها امروز چقدر ارزش داشته و دارد و چقدر براى عظمت اسلام داراى تأثیر بوده. البتّه همه‌ی مردم باید قدر بدانند و دستگاه‌هاى دولتى و مردم معمولى باید بدانند که شهید و خانواده‌اش و جانباز و خانواده‌اش و اسیر و خانواده‌اش، جزو برجسته‌ترین انسانها و شریف‌ترین و عزیزترینِ آنها هستند؛ و باید همین‌جور هم با آنها معامله بشود. البتّه معامله‌ی خدا و آنچه خدا با شما خواهد کرد، از همه بالاتر، از همه باارزش‌تر و از همه ماندگارتر است. امیدواریم که خداوند به شماها اجر بدهد و دلهاى شما را شاد کند و رحمت و فضل خودش را به‌خاطر جبران این فداکارى بزرگ بر شما ارزانى بدارد و ‌ان‌شاءالله‌ پیروزى کامل اسلام و مسلمین را به همه‌ی شماها نشان بدهد. والسّلام علیکم و‌ رحمةالله و برکاته  
129
1368/08/21
بیانات در دیدار جمعى از مدیران، نویسندگان و هنرمندان حوزه‌ی هنرى سازمان تبلیغات اسلامى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2219
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً خیلى تشکّر میکنم و خوشحالم از زیارت دسته‌جمعى شما برادران و خواهران. اگرچه این دیدار دسته‌جمعى موجب میشود که به جاى اینکه بنده محظوظ بشوم از اظهارات شماها، باز طبق معمولِ اجتماعات، ما صحبت کنیم و شما مستمع باشید؛ درحالی‌که من مایل بودم که یک کیفیّتى باشد یا دیدارى باشد که حدّاقل به آن اندازه‌اى که بنده صحبت خواهم کرد، شماها [هم] افاده کنید و صحبت کنید، که به‌هرحال به آن ترتیب نشد. البتّه جناب آقاى زم فرمودند که آقایان قلباً محبّت داشتید و اشتیاق داشتید که ما [با هم] دیدار داشته باشیم؛ باید عرض بکنم که بنده هم این اشتیاق را همواره داشته‌ام که با جمع هنرمندان انقلاب، در دیدارهاى خوب ‌-چه کارى، چه تبادل نظرى، چه اُنسى- ملاقات داشته باشیم. قبلاً هم به جناب آقاى زم عرض کرده‌ام ‌-پارسال به ایشان گفتم- که من آماده هستم یک وقتى با برادران و خواهران اعضاى حوزه ملاقات کنم و حالا هم خیلى خوشحالیم، لطف کردید و تشریف آوردید.  این جمع بزرگ شما وقتى خیلى متراکم شد، به‌خاطر تراکمش، براى افرادى از قبیل ما که مستمع هنر هستیم، کمتر قابل استفاده میشود؛ چون شما یکی‌یکی‌تان هر جا که باشید، یک جمع کثیرى را مستفیض خواهید کرد؛ وقتى همه‌ی شما با هم هستید، طبعاً تراکم و تجمّع این همه استعداد و فعلیّت، موجب میشود که ما نتوانیم بالفعل، فی‌المجلس از شما استفاده کنیم. حقیقتاً وقتى یک مجموعه‌ی خوش‌استعداد و خوش‌فعلیّت ‌-مثل شماها- یک جا جمع بشوند، خیلى سرمایه‌ی بزرگى است؛ و هر یک هنرمند، میتواند کشورى را و بلکه دنیایى را پوشش بدهد با هنرِ خودش و ذهنیّتهایى را بسازد، هدایتهایى را براى افراد بیافریند، یا لذّتهاى روحى و معنوى را ببخشد به کسانى که اهل التذاذ به هنر هستند.از این مطالب که بگذریم، من فقط یک جمله عرض میکنم در حاشیه‌ی بر فرمایشات جناب آقاى زم (۲) ‌-که درحقیقت اظهارات این جمع بود- و آن این است که شما از اینکه کسانى نخواهند هنر اسلامى را بفهمند یا اقرار کنند به آن، به نظر من نباید خیلى متأثّر بشوید. البتّه اینکه امکانات در اختیار یک مجموعه نگذارند، یک چیزى است که انسان باید تلاش بکند تا اینکه این مشکل را برطرف کند. خب امکانات باید در اختیار یک مجموعه‌اى که دارد کارِ خوب میکند، بگذارند ‌-این را من ایراد ندارم، یعنى اشکالى ندارد که به دنبال جلب امکانات باشیم و بگوییم که چرا به ما مثلاً امکانات نمیدهید تا ما این کار را بکنیم، این تلاش را بکنیم، یا این توسعه را در کارمان بدهیم؛ این ایرادى ندارد- لکن اگر کسانى حاضر نیستند قبول کنند هنر ما را و ما را که هنرمندیم ‌-از زبان شما عرض میکنم- این اصلاً چیز مهمّى نیست؛ چیز بدى هم نیست. مگر میشود همه با یک هنرِ برخاسته‌ی از یک اندیشه و تفکّر خاصّى موافق باشند؟ لابد یک عدّه‌اى مخالفند، خب باشند. لابد یک عدّه‌اى با محتوا و با جهت‌گیرى مخالفت خواهند کرد؛ این مسئله که نباید براى آدم خیلى بزرگ بیاید. یک چیز هست که با آن نمیتواند کسى مخالفت کند و آن خود هنر است، مایه‌ی هنرى شما است. شما اگر چنانچه یک نوشته‌ی خوبى، یک شعر خوبى، یک آهنگ خوبى، یک نقّاشى خوبى، یک محصول خوب هنر را که سرشار و برخوردار از مایه‌ی هنرى است، عرضه کردید گذاشتید وسط، هیچ کس نمیتواند بگوید که این بد است؛ هیچ کس نمیتواند با آن مخالفت کند؛ زیرا مثل همان دشمنى با خورشید میشود: مادح خورشید مدّاح خودست که دو چشمم روشن و نامُرمدست (۳)  اگر من هنر شما را ستایش کردم، درحقیقت از خودم ستایش کرده‌ام، منّتى بر سر شما کسى که از هنر شما تعریف کند ندارد. اگر کسى به هنر شما تهاجم کرد، درحقیقت خودش را خراب کرده، به خودش حمله کرده. مگر میشود کسى یک کار هنرىِ برجسته‌اى را ‌-نمیگویم برجسته‌ی به معنى آن آثار استثنائى تاریخ؛ نه، یعنى برخوردار از مایه‌ی کافى هنر- انکار کند؟ خب، در این [کار] هنر هست؛ [لذا] کسانى که اهل انصافند، آن آدم را تخطئه (۴) خواهند کرد.  من میخواهم از این نتیجه بگیرم که شما ‌-چه به‌عنوان شخص هنرمند، و چه به‌عنوان مجموعه‌ی حوزه‌ی هنرى سازمان تبلیغات- باید بپردازید به افزایش مایه‌ی هنرى تا خودِ مایه‌ی هنرى شما بیننده را خاضع کند و آن کسى را که چه مدّعى شما است، چه مستفسر حالات شما است، چه منتظر رهاورد شما است ‌-هر کسى است- قانع کند که این مایه‌ی هنر، اینجا موجود است.خب بله، شکّى نیست آن کسانى که تفکّرات غلط یا انگیزه‌هاى غلط یا اهواء (۵) غلط دارند، از هنر استفاده خواهند کرد. هنر یک چیزى است که همه‌ی ذی‌شعورهاى عالم ‌-یعنى عامل و مستمع- میخواهند از آن استفاده کنند؛ چه با به کار بردن آن، چه با التذاذ به آن. اصلاً در دنیا کسى وجود دارد که صاحب عقل باشد و نخواهد از هنر استفاده بکند؟ خب همه میخواهند استفاده کنند از هنر؛ یکى از انواع استفاده هم این است که یک نفرى یک اندیشه‌ی ناپاکى را با یک وسیله‌ی هنرى در ذهنها بریزد، او هم میخواهد استفاده کند ‌-اصلاً جاى ملامت نیست؛ مثل پول و سلاح که صاحبان اندیشه‌هاى ناپاک و روشهاى ناپاک از آنها استفاده میکنند- جلوى این را نمیشود گرفت؛ این هست. آن کارى که میشود کرد این است که ما بیاییم آن چیزى را که صاحب اندیشه‌ی ناپاک میخواهد از آن استفاده بکند یا کرده، در اختیار سرپنجه‌ی مقتدر اندیشه‌ی مقدّس و پاک و والا قرار بدهیم؛ وَالّا اگر آن اندیشه‌ی پاک و مقدّس و والا نتوانست از این مایه استفاده کند، عقب خواهد ماند؛ شکّى نداریم. مثل یک اتومبیل، مثل یک هواپیماى جت؛ خب، آن کسى که میخواهد برود یک فسادى را در یک نقطه‌ی دنیا به وجود بیاورد، از همین وسیله‌ی تندرو استفاده خواهد کرد؛ پول دارد، کرایه میکند، می‌نشیند میرود که مثلاً یک دزدی‌اى را آنجا سازمان‌دهى کند، یک قتلى آنجا راه بیندازد؛ خب شما که میخواهید مانع بشوید، شما که میخواهید بروید آنجا احیاى نفوس بکنید، باید سوار همین هواپیما بشوید و راه بیفتید بروید که زودتر از او یا هماهنگ با او یا لااقل بلافاصله پشت سر او برسید آنجا؛ اگر شما خیلى آدم خوبى هستید، خیلى هم قوى هستید، خیلى هم دلتان میخواهد که کارِ خوب انجام بگیرد و احیاى نفوس بشود، امّا خودتان را نمیرسانید پاى کار با این هواپیماى تندرو، خب قهرى است که عقب میمانید؛ این که اصلاً بحثى ندارد.  همه‌ی این صحبت من بدین معنا است و در این جهت است که به شما عرض بکنم ‌-چه شما به‌عنوان مجموعه‌ی حوزه که همه نوع هنرى بحمدا‌لله‌ ...... که یک هنرى را در خود یافتید و آن را دنبال کردید و ریشه‌ی هنر را، چشمه‌ی هنر را در خودتان به جوشش درآوردید- باید کوشش کنید مایه‌ی هنرى را غلیظ کنید تا بتوانید این اندیشه‌ی مقدّس را، این روح پاک امروزِ دنیا را یعنى انقلاب اسلامى که مثل یک روح پاکى و مثل یک اندیشه‌ی معصومى در دنیاى ناپاک افکار غلط در روزگار سیاهِ ما دارد بالاخره جاى خودش را در دنیا باز میکند [پیش ببرید]. این حرف من است.  ما هم خیلى در این مورد صاحب مسئله نیستیم؛ صاحب مسئله خود خدا است که دارد این فکر را پیش میبرد؛ این، سنّت‌هاى الهى است؛ ما هم یکى از آن کسانى و مجموعه‌هایى هستیم که این سنّت روى ما عمل کرد. نه اینکه خیال کنیم ما بودیم که اسلام را در دنیا به این ابّهت رساندیم که حالا در آفریقا و اروپا و همه جا مسئله‌ی اسلام براى استکبار جهانى، شده یک مسئله‌ی خطرناک که از آن احساس خطر میکنند ‌-یعنى این شبهه براى ما به وجود نیاید که ما به‌عنوان خودمان هستیم که داریم استکبار جهانى را میترسانیم و میلرزانیم- نه، اسلام است. و سنّت الهى در تاریخ اقتضا میکرد که تفکّر اسلامى و اندیشه‌ی پاک الهى در یک نوبتى رو بیاید؛ و معلوم میشود آن نوبت آغاز شده. یکى از نشانه‌هایش ما هستیم؛ یکى از نشانه‌هایش لبنان است؛ یکى از نشانه‌هایش آفریقا و کشورهاى گوناگون اسلامى است؛ یکى از نشانه‌هایش احساس ضعف دنیا در مقابل تفکّر الهى و توحیدى است که وجود دارد و دارد به وجود می‌آید. خب، در این مجموعه، در این حرکت عظیم و در صف‌آرایى بین این فکر پاک و مقدّسى که در دنیا به وجود آمده [یعنى] فکر انقلابى و فکر توحیدى و فکر الهى، و فکر شیطانى و اهریمنى، اهل هنر ‌-شما را میگویم، من از زبان شما حرف میزنم- باید این هنر را و این مایه‌ی هنر را به کار ببرند و غلیظ کنند و شاعر و نویسنده و هر هنرمند دیگرى، در خدمت این تفکّر مقدّس قرار بگیرند؛ یعنى از هنر، از مایه‌ی هنر و ابزار هنر حدّاکثر استفاده را بکنند. البتّه این بحثهایى را که آیا هنر ابزار است، تعبیر «ابزار» براى هنر درست است، درست نیست، بگذاریم براى آن کسانى که اهل این بحثهایند. مقصود من معلوم است که چیست. من خواهش میکنم خواهران و برادرانى که در این مجموعه‌ی حوزه کار میکنند، این را مهم بشمارند.  پیشرفت شماها خیلى خوب بوده؛ البتّه من شما برادرها را و خواهرها را که از نزدیک غالباً نمی‌شناسم و نمیتوانم بگویم پیشرفت [فرد] شما، پیشرفتِ هنر متعهّد و انقلابى، خوب بوده. کارهاى شما را که انسان میبیند، این را احساس میکند. و من مطمئنّم که اگر تلاش بکنید و امکانات هم همان‌طور که گفتند فراهم بشود، هنر حقیقى و پُرجوشش در کشور ما که پایگاه‌هاى خیلى زیادى هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آینده‌ی نزدیکى، این فکر صحیح را ‌-تفکّر انقلاب را و تفکّر توحیدى را- بر جوّ این جامعه مسلّط کند و آن اندیشه را عمق ببخشد. چند سال قبل از این، من یکى از همین نشریّات شما را میخواندم؛ ظاهراً یکى از جُنگهاى شما بود؛ یک نقد خوبى در آن بود که خیلى براى من جالب آمد؛ به قدرى من را تحت تأثیر قرار داد خوبى این نوشته و قوّت آن که به گریه افتادم. (۶) گفتم پروردگارا! واقعاً این جوانهاى ما چقدر به‌خاطر خدا و به برکت ایمان به خدا پیش رفته‌اند و با چه قدرتى و با چه جرئتى مینویسند. از اینکه هنر انقلاب و ادبیّات انقلاب دارد این‌جور رشد میکند، من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. و خب ‌الحمدلله‌ روزبه‌روز هم بهتر شد. این در آن بخشهایى که ماها به‌عنوان یک مستمع میتوانیم یک برداشتى داشته باشیم؛ شاید در بعضى از بخشها خیلى بهتر هم هست، که ماها خیلى توفیق استفاده و درک آن را نداشته باشیم.  آن چیزى که خیلى مهم است این است که به کار بردن هنر، باید مثل همه‌ی ابزارهاى دیگرى که حامل یک فکر هستند، جهت‌گیری‌اش خیلى دقیق و روشن و درست باشد؛ دچار اشتباه در جهت‌گیرى نباید شد. مثلاً ملاحظه کنید پیغمبر اسلام از همه‌ی ابزارها استفاده کرده براى حمل همین فکرى که شما دنبالش هستید؛ حتّى از ابزار هنر، آن هم در راقی‌ترین (۷) و فاخرترین حلّه (۸) و پوشش خودش، یعنى قرآن. خب قرآن خیلى واقعاً مایه‌ی هنرىِ عجیبى دارد که براى ماها اصلاً قابل تصویر نیست. از اوّل قرآن تا آخر قرآن را که شما ملاحظه بفرمایید ‌-و همین‌طور بیانات رسول اکرم- خواهید دید توحید در همه‌ی این کلمات موج میزند؛ دشمنى با شرک و بت و شیطان ‌-که مظهر شر و بدى و پلیدى است- از اوّل تا آخر قرآن وجود دارد و موج میزند؛ تصمیم بر تلاش و کار و خسته نشدن در همه‌ی قرآن موج میزند؛ محبّت به مردم و تکریم انسان و انسانیّت همین‌طور؛ یعنى آن اصول اسلامى و چیزهایى که پایه‌هاى انقلاب است، در تمامِ اوّل تا آخر قرآن و اوّل تا آخر ادبیّات اسلام ‌-ادبیّات صدر اسلام و ادبیّات درست اسلامى یعنى همین روایاتى که از ائمّه رسیده، نهج‌البلاغه و دیگرِ این چیزها- موج میزند؛ در آن حالت حرکت زیگزاگى نیست که یک روز جهت‌گیری‌مان این‌جورى باشد، باز برویم طرف چپ، باز بپیچیم طرف راست؛ این غلط است.با مجوّز هنرمند بودن نمیشود این حالت تذبذب (۹) را براى خودمان روا بدانیم؛ نه. چون شنفته میشود: خب فلانى هنرمند است! یعنى کأنّه بعضى از اصول زندگى هست که براى همه‌ی مردمْ اینها اصل است، براى هنرمندْ اینها اصل نیست و هنرمند به‌خاطر رقّت روحش، به‌خاطر لطافتش، به‌خاطر مثلاً آن ظرافت اندیشه و برداشتش از اصول معمول زندگى مستثنا است. نه، اصلاً چنین چیزى نیست. هنرمند به‌خاطر آن ظرافت و لطافت و حسّاسیّت و مانند اینها، حقیقت را بهتر میفهمد، زودتر میفهمد، بهتر بیان میکند [و لذا] پابندتر به آن میماند؛ نه اینکه این حقیقت را که زودتر از دیگران به دست آورده یا لطیف‌تر و ظریف‌ترِ آن را به دست آورده، آسان‌تر از دست میدهد. مگر میشود چنین چیزى؟ اصلاً به نظر من این اهانت به هنر است که ما یک تذبذبهایى را که در ذات خودمان است یا ناشى از احساسات غلطى در خودمان است، این را ببندیم به پاى هنر؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً معتاد بودند ‌-نمیگویم همه‌ی آنها، [ولى] غالبشان اعتیادهاى بدى داشتند- و به انواع و اقسام این آلودگی‌ها آن‌وقت پابند بودند. بنده بعضى را می‌شناختم، بعضى را هم از دور می‌شناختم و میدانستم که در چه وضعیّتى هستند. یک وقت من به یک نفرى گفتم چرا همه‌ی اینها این‌جورى هستند و هر کسى که ما شنفتیم، فهمیدیم، دیدیم، معلوم شد که یک جورى گرفتار است؟ گفت خب، هنرمند است دیگر! ببینید، واقعاً هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این نیست. البتّه او به‌عنوان اهانت نمیگفت، به‌عنوان عذرخواهى میگفت؛ میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار یک چنین چیزهایى میشود؛ درحالی‌که این اصلاً مجوّز نمیشود.  من میگویم حالا در دورانى که آن آلودگی‌ها و آن گرفتاری‌ها، بالاخره یا بگوییم کم شده یا در معیارهاى موجود زندگى ساقط شده ‌-یک وقتى بود که این چیزها عیب نبود؛ حالا خب خیلى عیب است و در معیارهاى دوران بعد از انقلاب این حرفها بیش از گذشته عیب است و آن چیزها از محدوده‌ی این مطالب خارج شده- به اعتقاد من یک چیزهاى دیگرى را ما نیاییم به حجّت هنرمند بودن، با مجوّز هنرمند بودن جایگزین همان گرفتاری‌ها بکنیم. غرض این است که آن خطّ اصیل اسلامىِ ناب، خطّ قرآن ‌-که همان خطّ انقلاب اصیل ما است و خطّ امام ما است- [حفظ شود].  ببینید، هویّت هنرى امام بعد از رحلتشان براى همه آشکار شد. شاید خیلی‌ها اصلاً نمیدانستند که امام اهل شعر است یا شاعر است؛ آن هم شعر عرفانى با این مایه‌ی لطافت عرفانى و آن سوخته‌حالىِ مخصوصِ یک انسان عارف دلباخته. خب این بزرگوار با آن روح عرفانى، همان کسى است که صدایش قوی‌ترین صداها علیه استکبار جهانى بود؛ یعنى لطافت روحى همراه میشود با قوّت اراده، آن‌چنان که بزرگ‌ترین کارهاى روزگار ما را انجام داد. واقعاً تشکیل جمهورى اسلامى فقط تشکیل یک حکومت جدید و از بین بردن یک حکومت قدیم نبود؛ خیلى مشکل‌تر از این بود؛ [کسى] در دنیایى که همه‌چیز در جهت مادّیّت است و الان شاید حدود دویست سال است که به‌طور برنامه‌ریزی‌شده علیه دین ‌-و بخصوص در میان ادیان، اسلام- دارد کار میشود، در یکى از حسّاس‌ترین نقاط دنیا یک حکومت اسلامى بیاید درست کند، واقعاً یک چیز معجزآسایى بود؛ بدون مبالغه، یک چیزِ شبیه معجزه بود. و این بزرگوار با آن قوّت اراده‌ی خودش توانست همه‌ی این نیروهاى عظیم مردمى را به کار بگیرد و این معجزه را تحقّق ببخشد؛ البتّه به کمک پروردگار. خیلى مهم است که آن روح لطیف، با این قوّت اراده و با آن استقامت در راه، در طول سالهاى متمادى مبارزه ‌-با این همه مشکلات- یک سر مو از این راه، چپ و راست نرفت. به نظر من ایشان براى همه‌ی ماها- براى شماها به‌عنوان هنرمندان متعهّد و مؤمن، و براى هر قشرى به عناوین مختلف- الگو هستند؛ از ایشان بایستى تعلیم گرفت.  به‌هرحال من اوّلاً عرض میکنم که شخصاً به شماها محبّت و علاقه‌ی زیادى دارم، به‌خاطر ارزشهاى زیادى که در شماها هست و بنده برخى از آنها را احساس میکنم و ادراک میکنم، و به‌خاطر اینکه آن سرمایه‌اى که در وجود شما هست براى ملّت ما و مردم ما و کشور ما و انقلاب ما و تاریخ ما یک چیز فوق‌العاده ضرورى و لازم است و خواهش میکنم که آن را در خودتان تقویت کنید و هرچه بیشتر در خدمت این هدفهاى پاک و مقدّس قرار بدهید. و ثانیاً من فکر میکنم که حتماً بایستى دستگاه‌هاى مختلف به شما کمک کنند و موانع را از سر راه شما بردارند تا ‌ان‌شاءالله‌ بتوانید پایه و هسته‌ی مرکزى هنر صحیح و اصیل اسلامى را هرچه قوی‌تر و ریشه‌دارتر پایه‌گذارى کنید و شکل بدهید. دیگرانى هم که هنرمندند، امّا فکر و روحیه‌شان چیز دیگرى است و جور دیگرى است، آنها هم باید بدانند که حقیقتاً آن هنر حیف است، آن سرمایه خیلى دریغ است که در راه چیزى غیر از راه خدا و معنویّت و انقلاب و نجات انسانها و کمک به محرومین و مستضعفین به کار برود؛ حیف است که در مصارف و راه‌هاى خیلى کم‌ارزشى که متأسّفانه آن مبتذلات به کار میروند، به کار برود.یک بار دیگر هم تشکّر میکنم از اینکه این توفیق را به من دادید که زیارتتان کنم. البتّه عرض میکنم مقصود من از این دیدار این نبود که بنده باز یک مقدار صحبتهایى براى شما بکنم، [بلکه] مقصود این بود که بیشتر از شما بشنویم و استفاده کنیم، که آن هم در این‌جور جمعى طبعاً میسور نیست و بایستى یک برنامه‌ریزى خوبى ‌ان‌شاءالله‌ جناب آقاى زم براى این کار بکنند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
130
1368/08/10
بیانات در دیدار جمعى از دانش‌آموزان و دانشجویان سراسر کشور به‌مناسبت روز ملّى مبارزه با آمر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2217
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خاطرات دوران نهضت و انقلاب غالباً حوادث پُرمعنا و خط‌دهنده‌اى هستند که جهت مسیر و حرکت نهضت و انقلاب را به ما و به آیندگان نشان میدهند؛ علّت این هم که شما ملاحظه میکنید برخى از خاطرات دوران نهضت و دوران انقلاب، ماندگارتر و پُررنگ‌تر و پُرجاذبه‌تر و در ذهنها و چشمها شیرین‌ترند، این است که برخى از خاطره‌ها از جهت ارائه‌ی خطّ کلّىِ نهضت اسلامى و انقلاب پیروز اسلامى، زبان‌دارتر و رساترند؛ اینها بیشتر میمانند، بیشتر دلها را به خود جذب میکنند. خاطره‌ی مربوط به سیزدهم آبان از این قبیل خاطره‌ها است.من مایل هستم که درباره‌ی این مسئله قدرى به عمق تفکّر اسلامى و قرآنى توجّه کنیم؛ شعار را با مبناى فکرى آن تطبیق بدهیم و با توجّه به عمق این مبنا، قدر شعار را بیشتر بدانیم و سمت حرکت در انقلاب را به‌وسیله‌ی آن با دقّت مراقبت کنیم. چون یکى از چیزهایى که همه ‌-مخصوصاً شما جوانها- باید به آن توجّه داشته باشید، همین سمت‌گیرى انقلاب و خطّ مستقیم انقلاب است. این را باید حفظ کرد؛ باید با دقّت و مراقبت به آن توجّه کرد؛ که اگر این بود، هیچ خطرى ما را تهدید نخواهد کرد و انقلاب را چیزى تهدید نمیکند.  در سیزدهم آبان ‌-همان‌طور که همه میدانید و اشاره فرمودند- سه خاطره هست و هر سه در رابطه‌ی با آمریکا است. دو خاطره مربوط است به ضربه‌اى که آمریکا به ما زد، یک خاطره مربوط است به سیلی‌اى که ملّت ما به آمریکا زد.  خاطره‌ی تبعید حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) اوّلین خاطره‌ی مربوط به آن روز است؛ چون قضیّه، قضیّه‌ی کاپیتولاسیون (۲) بود، یعنى حاکمیّت قضائى دولت ‌آمریکا در سایه‌ی حکومت دست‌نشانده‌ی آمریکا در کشور ایران داشت استقرار پیدا میکرد؛ همان چیزى که بعد عرض خواهم کرد. اصلاً معناى استکبار و لازمه‌ی استکبار همین‌جور چیزها است؛ مشخّصه‌ی مستکبر همین است. امام در مقابل این حادثه موضع سختى گرفتند و بیانات امام در سرتاسر کشور پخش شد و دستگاه وابسته‌ی به آمریکا احساس خطر کرد و با همان تشخیص غلطى که معمولاً اصحاب شیاطین دارند ‌-که اوّلاً خیال میکنند فشار، مقاومتها را کم میکند، غافل از اینکه فشار بر مؤمنین، استقامتها را زیادتر میکند؛ ثانیاً تصوّر میکنند که شخص را باید از میان بردارند، غافل از اینکه جریان، جریان الهى است- امام را تبعید کردند و همان تبعید بود که تا هنگام بازگشت آن بزرگوار ‌-در دوازدهم بهمن- ادامه پیدا کرد  خاطره‌ی دوّم، خاطره‌ی دانش‌آموزان شهید است که در ادامه‌ی همان نهضتى که چهارده سال، پانزده سال قبل از آن، خیال کرده بودند با تبعید امام از بین خواهد رفت ‌-ولى روزبه‌روز قوی‌تر شده بود و آفاق جامعه را فراگرفته بود و مرد و زن و پیر و جوان و نوجوان را به صحنه کشانده بود- دانش‌آموزان ما آمدند در خیابانها و مزدوران آمریکایى که ما یقیناً جنایات شاه و دستگاهش را به حساب آمریکا میگذاریم، این عزیزان را شهید کردند. (۳) این هم ضربه‌ی دوّمى بود که در این روز آمریکایی‌ها به ما ملّت ایران زدند.  حادثه‌ی سوّم، باز نتیجه‌ی طبیعى همین جریان است؛ یعنى نهضت، اوّل آن‌قدر غریب است که میتوانند رهبر آن را از داخل خانه بربایند و تبعید کنند؛ [ولى] با گذشت سیزده چهارده سال، آن‌قدر پُرحجم و پُرکیفیّت میشود که جوانان و نوجوانانِ دانش‌آموز را هم به خیابانها میکشد و بلافاصله بعد از آن، پیروزى نهضت و پیروزى انقلاب است و تشکیل نظامى بر مبناى انقلاب. و از اینجا به بعد نوبت تهاجم ابتدائى سربازان و فرزندان کتک‌خورده‌ی همین انقلاب است که این یک امر طبیعى است و اشتباه را آن کسانى کردند که حمله‌ی انقلاب به آمریکا و بغض فرزندان انقلاب نسبت به آمریکا را یک چیز عجیب دانستند. این طبیعی‌ترین حادثه‌اى بود که در کشور ما باید انجام میگرفت. عکس‌العمل انقلابیّون نسبت به آمریکایى که ضامن همه‌ی فجایعِ دو سه دهه‌ی اخیرِ قبل از انقلاب بوده است، همین است که ملّت انقلابى وقتى توانست، وقتى قدرت پیدا کرد، هرجورى که میتواند، نفرت خودش را نسبت به مستکبرین و زورگوها و قلدرها و متجاوزین نشان بدهد.حادثه‌ی سوّم در همین روز اتّفاق افتاد. اینجا دیگر مسئله بعکس شد؛ یعنى جوانان ما، دانشجویان مسلمان پیروِ خطّ امام ‌-این همان اسمى است که خود آنها انتخاب کرده بودند و گویا بود، جهت را روشن میکرد- به سفارت آمریکا حمله کردند و آن حادثه‌ی عجیب تاریخى اتّفاق افتاد. (۴) مسئله، مسئله‌ی سفارت و اعضاى سفارت و این مسائل نبود؛ مسئله این بود که امپراتورىِ عظیم زر و زور و تزویر در دنیاى معاصر ‌-که تمام ملّتها را در مواجهه‌ی با قدرت استکبارى خود تحقیر میکند، رهبران ملّتها را تحقیر میکند، دولتهاى برخاسته‌ی از ملّتها را به چیزى نمی‌انگارد و هروقت اراده کند آن دولتها را برمیدارد یا به آنها تهاجم میکند- این امپراتورىِ با این عرض و طول، یک‌جایى تحقیر بشود. مسئله‌ی اساسى این بود. یعنى به دنیا نشان داده بشود که زورِ زورگویان یک چیز مطلق نیست؛ اراده‌ی مستکبران، امر غالب بر فطرت جهان نیست؛ این اشتباهى است که آنها خواسته‌اند در ذهن مردم واقع بشود، این واقعیّت نیست. تحقیر شدند؛ این تحقیر هنوز هم غبار ملالتش را از چهره‌ی سردمداران مستکبر آمریکا نزدوده و در آینده هم نخواهد زدود.  این سه حادثه است و هر سه حادثه پُرمعنا است. هم حادثه‌ی اوّل اگر تأمّل کنید ‌-همان‌طور که اشاره شد- حادثه‌ی بسیار پُرمعنایى است، هم حادثه‌ی دوّم بسیار پُرمعنا است ‌-بخصوص در مقایسه‌ی با حادثه‌ی اوّل- و هم حادثه‌ی سوّم که کاملاً روشن است.  دو مطلب را من مایلم عرض کنم: یک مطلب، مطلب کوتاهى است که اوّل عرض میکنم و آن این است که از اوایل پیروزى انقلاب، براى یک جمعى که از صحنه‌هاى اصلى انقلاب جدا بودند و روح حقیقى انقلاب را درک نکرده بودند، عادت شد که تکرار کنند، بگویند، بنویسند که اگر ما از اوّل انقلاب با آمریکا مواجهه نمیکردیم، این همه خطر و زحمت از طرف آمریکا براى انقلاب و ملّت ما پیش نمی‌آمد. در طول این چند سال مکرّر کسانى این حرف را تکرار کردند. ممکن است پشت سر این گویندگان، دستهاى خود تبلیغاتچی‌هاى آمریکایى و غربى قرار داشته باشند؛ من به این قسمت و به این بُعد قضیّه کارى ندارم، خود حرف حرفى غلط و ساده‌لوحانه است، اگر مغرضانه نباشد. مسئله این نیست که ملّت ایران آیا حق داشت به آمریکا تعرّض بکند یا نه؛ و اگر حق داشت یا حق نداشت، آیا مقتضاى عقل و حکمت این بود که به آمریکا تعرّض بکند یا نه؛ اصلاً این نیست قضیّه. در مورد برخورد استکبار جهانى با انقلابها ‌-بخصوص با انقلابى با مایه‌ی اسلامى و جوهر اسلامى- مسئله را جور دیگرى باید مطرح کرد و مورد توجّه قرار داد.مسئله این است که انقلابى با جوهر فکرى اسلام، ممکن نیست از تعرّض آمریکا و امثال آمریکا خود را برکنار بداند. استکبار جهانى ننشسته آنجا بر روى تخت فرعونى امپراتورى زر و زور که تماشا کند و بی‌تفاوت بماند، تا در میان ملّتها فکرهایى و اندیشه‌هایى رشد کند که پایه‌ی این اندیشه‌ها عبارت است از واژگون کردن تخت استکبار. معلوم است که بی‌تفاوت نمیمانند؛ معلوم است که استکبار با دستگاه‌هاى اطّلاعاتى و ایدئولوگ‌هاى مخصوص خود، کاملاً تشخیص میدهد که کجا، کدام فکر، کدام ملّت و حتّى کدام شخص، براى او تهدید است؛ و سعى میکند با تمام قوا که این تهدید را از خودش رفع کند: آنجایى که احساس خطر میکند، شخصیّت‌ها را حتّى ترور میکند، ملّتها را حتّى قبل از آنکه نهضتشان به ثمر برسد زیر فشارهاى وحشیانه قرار میدهد. آن‌وقت یک انقلابى علی‌رغم آنها رشد کرده، پیروز شده، دولتى تشکیل داده، ملّتى تشکیل داده، شعارى در دنیا مطرح کرده؛ و همه تهدید نسبت به عرش قدرت استکبار؛ فکر میکنید استکبار نسبت به یک چنین انقلابى و دولتى و ملّتى، آرام و نجیب و بی‌تفاوت یک گوشه‌اى خواهد نشست؟  استکبار با همه‌ی وجود به مقابله‌ی با انقلاب و نظام جمهورى اسلامى کمر بسته. اگر انقلاب اسلامى به فرض محال ‌-که چنین چیزى ممکن نبود- متعرّض آمریکا هم نمیشد، آن‌قدر فشار و حیله و خدعه از طرف استکبار و آمریکا علیه این انقلاب و نظام انجام میگرفت تا یا منحرفش کنند و یا بکلّى نابودش کنند. این روش آمریکا است، روش استکبار در مقابل انقلاب اسلامى است؛ و انقلاب اسلامى، با جوهر و طبیعت و ماهیّت اسلامى خود، این خصومت و دشمنى را از طرف استکبار اقتضا دارد. این مطلب اوّلى بود که خواستم عرض کنم.  و امّا استکبار چیست؛ آن نکته‌اى که جوانها باید به آن توجّه کنند این است: ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصوّر کند موضع‌گیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضع‌گیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است؟ یا نه، این تصوّر غلطى است؟ معناى استکبار و مفهوم استکبار ‌-که یک مفهوم قرآنى است- چیزى نیست که در فرهنگ انقلاب ما بیخود و بی‌دلیل به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، اقتضا میکند مقابله‌ی با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى؛ نه به‌صورت مصلحتى، نه به‌صورت موسمى، نه به‌صورت تاکتیکى، بلکه به‌صورت همیشگى؛ ذات انقلاب این است، و تا انقلاب هست چنین چیزى هست. اصلاً مفهوم استکبار در قرآن همین است که یک عنصرى، یک شخصى، یک جمعى، یک جناحى، خود را از حق بالاتر به حساب بیاورد و زیر بار حق نرود و خود را و قدرت خود را ملاک حق قرار بدهد؛ این استکبار است. اوّلین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم میکند ابلیس است؛ شیطانِ اوّل: اَبیّْ وَ استَکبَر؛ (۵) او اوّلین مستکبر است.ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان، یک مؤمن، یک موحّد، حتّى یک روز یا یک لحظه از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلاً خطّ اسلام یعنى خطّ ضدّ ابلیس و شیطان. در طول دعوت نبوّتها و پیغمبران، مستکبرینْ آن کسانى بودند که دعوت الهى را و توحید را قبول نکردند و با آن مقابله کردند و زور گفتند: قالَ المَ‌ـلَاُ الَّذینَ اس‌ـتَکبَروا مِن قَومِه لَنُخرِجَنَّکَ یّْشُعَیب؛ (۶) وقتى پیغمبر سخن حق میگوید و مردم را به حق دعوت میکند، مستکبرها میگویند اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج میکنیم، بیرون میکنیم! لحن زورگویانه در مقابل داعى به حق؛ این معناى استکبار است، این تصویر روشن استکبار است، این در دنیاى امروز همان نظام سلطه است، در محیط سیاسىِ دنیا همان روح ابرقدرتى است و هر چیزى که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند؛ یعنى قدرتهایى که هنوز ابرقدرت هم نیستند امّا خودشان را نیمه‌ابرقدرت میدانند، آنها هم در برخوردشان همین‌جور هستند.  و امروز دنیاى بشر و محیط زندگى بشر، متأسّفانه سرشار است از تصرّفات و عملکرد گروه‌هاى استکبار در سرتاسر دنیا؛ البتّه در رأسشان آمریکا است. اینکه یک دولتى به خود حق میدهد که در آن سرِ دنیا منافع خودش را علی‌رغم منافع ملّتهاى منطقه تأمین بکند، این همان روح استکبار است، چیز دیگرى نیست. اینکه یک دولتى به خود حق میدهد که اگر دولتى مخالف او بود، صریحاً، علناً، بدون خجالت بگوید من او را برمی‌اندازم، روح استکبار است؛ همین چیزى که از آمریکا نسبت به بسیارى از دولتهاى آمریکاى لاتین ‌-بخصوص- و بعضى جاهاى دیگر دنیا سر میزند و میگوید این دولت را من باید سرنگون کنم. چرا؟ جوابى ندارد. [میگوید] چون منافع من در خطر است؛ چون منفعت من با آن دولت [دیگر]، بیشتر تأمین میشود.شما امروز نگاه کنید در صحنه‌ی سیاسى دنیا، از این قبیل چیزها زیاد مشاهده میکنید. اینکه قدرتها بیایند یک کشورى را قرق کنند، یک ملّتى را از خانه‌ی خودشان بیرون کنند، یک دولت دیگرى و ملّت دیگرى را بِزور منعقد کنند و تشکیل بدهند و جاى آنها بنشانند، این همان حرکت استکبارى است؛ [همین] حادثه‌اى که در فلسطین پیش آمد؛ قدرتهاى زورگوى دنیا دست به دست هم دادند، یک ملّت را از خانه‌ی خودش بکلّى آواره کردند؛ این چیز خیلى بزرگ و عجیبى است. دنیا امروز به این عادت کرده. [اینکه] یک ملّتى را بیایند از داخل کشورشان اخراج کنند، بِزور از جاهاى مختلف دنیا آدمهایى را بیاورند اینجا بنشانند، یک ملّت دروغین و مصنوعى به وجود بیاورند، یک دولتى هم در رأسش بگذارند فقط براى اینکه منافع قدرتهاى بزرگ در این منطقه‌ی عربىِ حسّاس باید تأمین بشود، این همان استکبار است. اینکه شما امروز مشاهده میکنید آمریکایی‌ها با خونسردى تمام از کشتار هزاران انسان حرف میزنند ‌-در هیروشیما یک وقتى بمبى منفجر کردند، هزارها انسان را کشتند- (۷) امروز خیلى عادّى میگویند «این مصلحت بود، این را ما لازم دانستیم»، این همان روح استکبار است. از حوادثى که همه جنایت‌بار است، با کمال خونسردى حرف میزنند. هواپیمایى را با سرنشینان آن ساقط میکنند؛ (۸) بعد وقتى اعتراض میشود، میگویند بله، قضیّه‌اى بود، تمام شد؛ صحبتش را نکنید! به‌طور طبیعى براى آنها آدمکشى و جنایت یک امر معمولى است، آنجایى که پاى منافع خودشان در میان باشد؛ امّا فرضاً یک شهروند آنها در یک گوشه‌اى از دنیا، یک غلطى کرده و چند نفر ‌-از رنج و ناراحتى- بلائى سر او آوردند یا حادثه‌اى براى او پیش آوردند، دنیا را پُر میکنند از جنجال؛ یعنى براى خودشان یک حقّى در زندگى و در حیات قائلند که براى هیچ یک از افراد بشر این حق را قائل نیستند. این همان روح استکبار است؛ این چیزى است که در نظام سلطه‌ی کنونى دنیا وجود دارد.  و ما در دنیا اعلام کرده‌ایم که انقلاب اسلامى با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه یعنى اینکه دولتهایى، قدرتهایى زور بگویند و ملّتهایى، گروه‌هایى، کشورهایى، دولتهایى آن زور را قبول کنند. طرفین، طرفینِ نظام سلطه‌اند و ما نظام سلطه را رد کردیم و رد میکنیم و با آن مبارزه میکنیم و طرفین را مقصّر میدانیم؛ نه‌فقط سلطه‌گر را، بلکه حتّى سلطه‌پذیر را؛ هر دو مقصّرند. استکبار یعنى این.امروز شما در کلّ نظام غربى که نگاه کنید، از این خصوصیّت استکبار و سلطه، نشانه‌هایى را مشاهده میکنید؛ البتّه در دنیا هیچ دولتى پُرروتر و وقیح‌تر از رژیم آمریکا سلطه و استکبار را آشکار نمیکند ‌-این معلوم [است]- امّا مخصوص آمریکا هم نیست. در کلّ نظامهاى غربى و آن کسانى که تابع آنها هستند، در آن بخشى که تابع آنها هستند، خصوصیّات سلطه، خودش را نشان میدهد؛ [مثل] این دولتهاى ارتجاعى، این دولتهاى وابسته، و بیشتر از آنها نظامهایى که براى خودشان قدرتى هستند؛ اگرچه دنیا آنها را به‌عنوان ابرقدرت و قدرتهاى جدّى و بزرگ نپذیرفته.  همین جنجال مربوط به حجاب را شما در اروپا مشاهده کنید؛ (۹) این روح سلطه است؛ این روح استکبار است. علی‌رغم شعارهاى آزادی‌اى که میدهند، ملاحظه میکنید که یک گرایش کوچک، یک مظهر محدود از تفکّرِ غیر خودشان و ضدّ خودشان را به‌هیچوجه تحمّل نمیکنند. این همان روح استکبار است؛ همان «لَنُخرِجَنَّکَ یّْشُعَیب» (۱۰) است که چون برخلاف نظر ما حرف میزنى، اصلاً تحمّلت نمیکنیم. این فشارى که روى ملّت لبنان براى تحمیل نظام فرقه‌اى و فرقه‌گرایى و تحمیل اقلّیّت بر اکثریّت وارد آورده میشود ‌-که برخلاف همه‌ی ادّعاهاى دموکراسى است؛ آن هم از سوى کسانى که در دنیا مدّعى دموکراسی‌اند- این یکى از نشانه‌هاى سلطه در دنیا است؛ (۱۱) این یکى از خصوصیّات استکبار است. اینکه مشاهده میکنید که تبلیغات علیه گروه‌هاى مبارز و مسلمان و مخلص، در سرتاسر دنیا غالباً تبلیغاتِ طرف‌دار استکبار است و انسانهاى فداکارى را که براى نجات خودشان از شرایط بد زندگى دست از جان شسته‌اند، به شکل تروریست معرّفى میکنند، از همان خصوصیّات استکبار است. فرعونِ مستکبر ‌-که یکى از کسانى که در قرآن راجع به او کلمه‌ی استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص فرعون است- درباره‌ی موسى از همین‌جور حرفها میزد. ببینید، قضیّه این است؛ مسئله‌ی استکبار یک مسئله‌ی قرآنى است.  و ما با همه‌ی این جلوه‌هایى که گفتم مخالفیم. مبارزه‌ی ملّت ایران، یک مبارزه‌ی شعارى، یک مبارزه‌ی احساساتى، یک مبارزه‌ی موسمى و تاکتیکى نیست؛ بلکه یک مبارزه‌ی قرآنى است، یک مبارزه‌ی عمیق است، داراى ریشه‌ی مکتبى است. ما با همه‌ی مظاهر استکبار در دنیا برخورد میکنیم. چرا با آمریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبرین عالم برخورد میکنیم؟ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانه‌تر و غرورآمیزتر از همه نسبت به همه‌ی ملّتهایى که با او روبه‌رو هستند ‌-و بیش از همه نسبت به ملّت ما- استکبار را به کار میبرد؛ اصلاً مسئله این است. تحلیل مبارزه‌ی ملّت ایران این‌جورى است. البتّه تحلیلگرانِ غالباً وابسته‌ی به محافل سیاسىِ جهت‌دار، قضایاى ایران را صادقانه تحلیل نمیکنند؛ مغرضانه تحلیل میکنند. اینکه [میگویند] در ایران دو جناحند، یک جناح این‌جور میگوید، یک جناح آن‌جور؛ یا میگویند دارند مقدّمات را فراهم میکنند تا با فلان و بَهمان کنار بیایند؛ اینها تحلیل‌هاى دشمنان ما است؛ اینها تحلیل‌هاى بیگانه‌ی از واقعیّت است. در ایران هر کسى که به انقلاب اسلامى و به اسلام و به پایه‌هاى اسلامى این انقلاب اعتقاد دارد، همچنین به مبارزه‌ی همیشگى با پرچم‌داران قدرت استکبارى هم ‌-که امروز در دنیا در رأس آنها آمریکا است- اعتقاد دارد.  البتّه بوق تبلیغات دست دشمنان ما است. آنها روشهاى تبلیغاتى را هم خیلى خوب بلدند. پولهاى زیادى خرج یاد گرفتن تبلیغات کرده‌اند، خیلى خوب میتوانند یک ملّتى را به خشونت، به وحشیگرى، به آداب‌ندانى، به ماجراجویى متّهم کنند؛ فقط به دلیل اینکه نسبت به حقّ انسانى خود پافشارى کرده و نسبت به متعرّضان و متجاوزان به حقوق انسانى، تعرّض کرده؛ کمااینکه از این کارها نسبت به ملّت ما در این چند سال کرده‌اند؛ ما که اینجا نشسته‌ایم، نباید تحت تأثیر آن تبلیغات قرار بگیریم. چرا در داخل کشور انقلابى و ایران اسلامى باید کسى تصوّر کند که فریاد و خروش علیه آمریکا، یک عمل خشونت‌آمیز و ماجراجویانه است؟ این تبلیغ آنها است. چه ماجراجویی‌اى؟ ماجراجویى را آن دزدى میکند که وارد حریم خانه‌ی شما میشود؛ نه شما که او را از خانه بیرون میکنید یا علیه او شِکوه میکنید یا سر او داد میکشید یا نقل مظلومیّت خودتان را اینجا و آنجا میبرید. خشونت را آن کسى میکند که جان صدها و هزارها انسان انقلابى از هر کشورى ‌-از جمله از کشور ما و ملّت ما- برایش هیچ ارزشى ندارد؛ نه ما که نسبت به روش خشونت و وحشیگرى دشمنان و این‌جور قدرتها فریاد میکشیم؛ نه آن بیچاره‌هایى که در لبنان و امثال لبنان، زیر فشار نیروهاى آمریکایى و مزدوران سیاسى و نظامى آمریکایى به یک عمل انتحارى دست میزنند تا وجود خودشان و حضور خودشان و بغض خودشان را نشان بدهند. چه خشونتى؟ بله، تبلیغات جهانى این را به‌عنوان خشونت و ماجراجویى و از آدابْ دور بودن و از این چیزها وانمود میکند، [ولى] رفتار خودشان را نه. ما باید توجّه داشته باشیم.  یک جمله [هم] به شما دانشجویان و دانش‌آموزان عرض بکنم؛ شما جوانها پایه‌هاى اصلى انقلاب براى نسل آینده و دوره‌ی بعد هستید. امروز هم شما در انقلاب تأثیر زیادى دارید، چون جوانید. امروز هم شما در جبهه‌ی سیاسى، در جبهه‌ی نظامى، در جبهه‌ی سازندگى و هر جا بتوانید حضور داشته باشید، عنصر فعّال انقلابید؛ امّا فردا پایه‌هاى انقلاب، شما هستید؛ امروز عناصر مؤثّرید، فردا ستونهاى انقلاب هستید. توجّه کنید انقلاب را با ریشه‌هایش، با مبانى فکرى و منطقی‌اش، بدرستى بشناسید.نسل جوان ملّت ایران، امروز که ده سال، یازده سال از آن روزهاى خونین میگذرد، حق ندارد آن روزها و روزهاى سیاه قبل از آن را از یاد ببرد. نسل جوان باید در حرکت عظیم ملّت ایران پیشرو باشد؛ بخصوص نسل جوانِ دانشجو. بی‌تفاوتى و خونسردى براى نسل جوان جایز نیست. آن جوانى که حوادث کشور و سرنوشت کشور و خصومتهایى را که در دنیا نسبت به کشورش سازمان‌دهى میشود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، لایق این نیست که نام جوانِ شهروندِ یک ملّت انقلابى را روى خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پُرتپشى است که در سختی‌ها به داد کشورها و ملّتها رسیده و آنها را نجات داده. جوان نسل امروز شانس آورده در دورانى مثل دوران سیاه خفقان و اختناق دوران رضاخانى و محمّدرضاشاهى نبوده. آن جوانهایى که آن روزها بودند، آن سختی‌هایى که آنها تحمّل کردند، باید هیچوقت از یاد جوان امروز نرود. البتّه مخصوص ملّت ما هم نبود؛ جوانها و نوجوان‌هاى ملّتهاى دیگر هم ‌-در دوران اشغال کشورها، در دوران اختناق حاکم بر ملّتها- فداکاری‌ها کردند.  امروز شما وظیفه دارید انقلاب را با همه‌ی وجودتان تا اعماق جانتان نفوذ بدهید و رسوخ بدهید و مفهوم انقلاب را و مبانى فکرى آن را از بُن دندان درک کنید، آن را براى هنگامى که این ملّت به آن احتیاج دارد در خود ذخیره کنید؛ و آن در دو صحنه است: یک صحنه، صحنه‌اى است که انقلاب تهدید بشود ‌-چه از لحاظ اقتصادى، چه از لحاظ نظامى، چه از لحاظ سیاسى- که باید آن ذخیره را به کار بندید براى دفاع از انقلاب و کشورتان، هرجورى که زمان و موقعیّت اقتضا کند؛ و صحنه‌ی دوّم، صحنه‌ی سازندگى است. بهترین سازندگان، سازندگان انقلابی‌اند. بهترین پدیدآورندگانِ دنیاى آبادِ باب انقلاب، آن کسانى هستند که از انقلاب جوشیده‌اند و انقلاب در جان آنها رسوخ کرده. شما ‌-جوان- براى این دو صحنه، خودتان را هر لحظه باید آماده داشته باشید.  من به‌عنوان آدمى که جریانها را ‌-جریانهاى جهانى را، جریانهاى پشت پرده را، توطئه‌هاى دشمن را- می‌شناسد و از اوّل انقلاب با آنها سروکار داشته، به شما عرض میکنم جوانان عزیز! دشمن روى شما سرمایه‌گذاری‌هاى زیادى میکند؛ حواستان جمع باشد: عدّه‌اى را به بی‌تفاوتى کشاندن؛ عدّه‌اى را دلسرد و مأیوس کردن ‌-که یأس، بزرگ‌ترین آفت جوان است؛ جوانها باید بدانند، متأسّفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا میکند، همچنان که امید؛ خودتان را مصونیّت بدهید در مقابل یأسى که دشمن میخواهد تلقین کند و تزریق کند به جوانها- بعضى را با گرایش دادن به انواع فسادها، جوانى که مظهر طهارت و صفا و پاکى است را بکشانند به فساد و بی‌صفائى و ناپاکى، هرجورش [باشد] فرقى نمیکند؛ عدّه‌اى را با تزریق تأمّلات و تفکّرات غلط سیاسى. اوایل انقلاب یک عدّه جوان در این کشور پیدا شدند که اسلحه دست گرفتند و با دولتى انقلابى که شرق و غرب با آن دولت مبارزه میکرد، جنگیدند! یک فکر غلط سیاسى به مغز این بیچاره‌ها و طفلکها تزریق کرده بودند؛ در همین دانشگاه تهران در سال ۵۸ و ۵۹، دانشجو اسلحه دستش گرفت سنگرسازى کرد و به سمت دولت و ملّت انقلابى تیراندازى کرد! (۱۲) این اصلاً با کدام مقیاس، قابل فهم و قابل باور است؟ دانشجویى که باید سینه سپر کند در مقابل دشمنان انقلاب و بشود سپر بلاى این انقلاب، خودش بلائى شد به جان این انقلاب! این اصلاً قابل باور نیست، امّا اتّفاق افتاد. البتّه انقلاب موج خروشانى است که در مقابل خودش، چیزى را که با او مقابله کند تحمّل نمیکند؛ آنها و بزرگ‌تر از آنها را انقلاب با خودش برد. بعضى توانستند با جریان انقلاب همسو بشوند و بالاخره خودشان را یک جورى با انقلاب همراه کنند، نجات پیدا کردند؛ یک عدّه‌اى هم غرق شدند، نابود شدند، نابودى جسمى یا نابودى معنوى که آن خطرناک‌تر است. پس تزریق تفکّرات سیاسى غلط در ذهن جوانها هم یکى از کارهایى است که دشمن میکند. بدانید: امروز هر اندیشه‌اى که جوان را دچار این احساس بکند که از مسئولان انقلاب و پیشروان انقلاب و مدیران کشور جدا است، این اندیشه و تفکّر، از نوع همان تفکّرات سیاسىِ تزریق شده است؛ توجّه داشته باشید. امروز ملّت و دولت، پشت به پشت، دست به دست، در کنار یکدیگر، با تمام توان، باید تلاش کنند تا همه‌ی طلسمهاى استکبار و سلطه را بشکنند و از بین ببرند. این صحنه‌ی بسیار مهم و حسّاسى است و تفکّرى که شما را هدایت خواهد کرد و باید بکند، تفکّر اسلامى است. در دانشگاه‌ها به تفکّرات اسلامى و کار اسلامى خیلى باید اهمّیّت بدهید.امیدوارم خداوند متعال به شماها توفیق بدهد و شما را تأیید کند. از همه‌ی شما برادران و خواهران تشکّر میکنم؛ مخصوصاً خانواده‌هاى شهداى عزیزى که نام برده شدند، (۱۳) و جوانان دانشجویان مسلمان پیروِ خطّ امام که بعضى از آنها به شهادت رسیدند و یقیناً این پاداش مجاهدتهایى است که انجام شده بود و پاداش صدق و صفاى آنها است. (۱۴) خداوند به همه‌ی شما توفیق بدهد و همه‌ی ما را در راه تحکیم نظام اسلامى و گسترش تفکّر اسلامى در سراسر دنیا کمک کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
131
1368/08/09
بیانات در دیدار فرماندهان ارشد نیروهاى مسلّح
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2216
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خدا را سپاسگزاریم که این توفیق را به ما عنایت کرد که یک قدم مؤثّر و بزرگ در جهت ایجاد پیوستگى و ارتباط هرچه بیشتر بین دو سازمان بزرگ رزمىِ جمهورى اسلامى ایران برداریم؛ یعنى یکى از برادران برجسته و سرداران نام‌آور در صحنه‌ی جهاد مقدّس را از سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به سازمان ارتش جمهورى اسلامى ایران منتقل کنیم و رابطه‌اى را که ملّت ایران و ‌-پیشاپیش همه- امام فقیدِ عزیز بزرگوارمان (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) میخواستند که میان این دو سازمان برقرار بشود، در برترین شکل ایجاد کنیم. این کار البتّه بی‌سابقه نیست؛ اگرچه بسیار کم‌سابقه است. قبلاً چهره‌ی درخشان دیگرى را سراغ داریم که داوطلبانه از ارتش جمهورى اسلامى ایران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى منتقل شد و در رتبه‌هاى بالا و ممتاز سپاه پاسداران قرار گرفت و خدمات بسیار باارزشى انجام داد و در آخر کار هم به افتخار شهادت در راه خدا نائل شد؛ شهید کلاهدوز (۲) یک افسر ارتشى بود و سپاه او را پذیرا شد و همیشه حضور این ارتشىِ مطّلع در رده‌هاى بالاى سپاه پاسداران تا حیات آن عزیز بزرگوار، آثار و برکاتى داشت.دو سه نکته را من باید عرض کنم: نکته‌ی اوّل این است که اگر ما برادر عزیزمان تیمسار شمخانى را به فرماندهى نیروى دریایى منصوب کردیم، این به معناى بی‌محبّتى یا نارضایى از برادر زحمت‌کش خدوممان، تیمسار ملک‌زادگان نبوده و نیست. ایشان در دوران فرماندهى نیروى دریایى، فرمانده برجسته و ممتازى بودند و از همه‌ی [فرماندهان] پیش از خودشان بهتر کار کردند، صادقانه‌تر و مؤمنانه‌تر جهاد کردند، براى نیروى دریایى منشأ برکات زیادى بودند و یکى از افسران لایق و از امراى خوش‌نام ارتش جمهورى اسلامى بوده‌اند و هستند و ‌ان‌شاءالله‌ همواره خواهند بود. من آقاى ملک‌زادگان را از دفتر خودم فرستاده بودم نیروى دریایى؛ ایشان عضو گروه کار نظامى ما بودند ‌-که آن گروه کار در اوایل دوران ریاست جمهورى مورد مشورت من بود- از آن دفتر ایشان را در نیروى دریایى گذاشتیم؛ امروز هم بعد از چند سال خدمت صادقانه، مجدّداً ایشان را برمیگردانیم به جمع مشاورین خودمان. (۳)  مطلب دوّم این است که برادر عزیزمان آقاى شمخانى، یک عنصر نظامىِ کارآمد و لایق و شایسته‌ی اعتماد از سوى مسئولان نظام و نظامیان دلسوز و متعهّد کشورند و من امیدوار هستم ایشان در سِمت فرماندهى نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران بتوانند منشأ برکات و خدماتى باشند که تأثیر آن، نه‌فقط در حیطه‌ی نیروهاى نظامى ما، بلکه حتّى آثار مثبت آن در محدوده‌ی مسائل سیاست خارجى کشور هم مشهود باشد.همان‌طور که میدانیم، امروز براى ما حسّاس‌تر از همه‌ی مناطق مرزى کشور، منطقه‌ی مرزى جنوب و کرانه‌هاى طولانى کشور عزیزمان است؛ نقطه‌اى که از لحاظ حسّاسیّتِ بین‌المللى و سوق‌الجیشى و حسّاسیّت از لحاظ اقتصادى و سیاسى و همه‌چیز، براى سرنوشت کشور کمال اهمّیّت را دارد؛ این [منطقه] همین منطقه‌ی جنوب و مرزهاى ممتدّ دریایى ما است و ‌ان‌شاءالله‌ نیروى دریایى کارآمد و زنده و فعّال و میدان‌دار ما خواهد توانست تأثیرات مثبتى را بر روى سیاستهاى کلّى کشور هم بگذارد.  خوشبختانه نیرو -همان‌طور که در حکم ایشان ذکر کردم- (۴) هم از لحاظ تجهیزات، هم از لحاظ انسانها، نیروى پُربار و پُرذخیره‌اى است و انسانهاى کارآمد، متخصّصین آگاه و پرسنل آماده، در نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران هستند.وظیفه‌ی اوّل ایشان این است که از داخل نیروى دریایى و یا از بیرون آن ‌-تا هر جا که ایشان نیاز داشته باشند- عناصرى را که زبدگان نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى خواهند بود، در رده‌هاى مؤثّر و بالاى نیرو بگمارند و آماده‌ی کار کنند. و کوشش بشود که در داخل نیروى دریایى، خصوصیّات و خصالِ تعهّد و ایمان و تدیّن و علاقه‌مندىِ بی‌قیدوشرط و بی‌دریغ نسبت به سرنوشت کشور و سرنوشت انقلاب و سرنوشت نظام جمهورى اسلامى، خصال و خصوصیّات بارز و برجسته‌ی نیروى دریایى ما ‌-که شاید بتوان گفت امروز و شاید در سالهاى آینده، متعهّد است که حسّاس‌ترین نقاط آسیب‌پذیر یا مورد حدس و گمانِ خطر و تهدید ما را نگهدارى کند- بشود.  البتّه بدیهى است که هر کسى در نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران حضور داشته باشد و مشغول کار باشد، ارتشى و عضو نیروى دریایى خواهد بود. این‌جور نباید باشد و نخواهد بود که غیرارتشى در نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران حضور و مسئولیّت داشته باشد. به‌هرحال عناصر زبده را باید به کارهاى اساسى و مهم در آن نیرو بگمارند و میدان را براى رشد و ترقّى انسانهاى مستعد باز نگه دارند تا ما ‌ان‌شاءالله‌ بتوانیم این اعتماد کامل را به آن منطقه و مرزها همواره داشته باشیم.  من لازم است باز هم مجدّداً از زحمات آقاى دریادار ملک‌زادگان تشکّر کنم. من شاهد بوده‌ام که ایشان چقدر در نیروى دریایى زحمت کشیدند و تلاش کردند. نیرویى که ایشان تحویل گرفتند خیلى تفاوت دارد با آن نیرویى که امروز دارند تحویل میدهند به خَلَف خودشان و نفر بعدى خودشان؛ و این روند ترقّى و تعالى نیرو بایستى همچنان ادامه پیدا کند.  ما ‌ان‌شاءالله‌ باید در منطقه‌ی مرزى دریایی‌مان و در مسئله‌ی نیروى دریایى، مشکل ناهماهنگى و تعدّد مسئولیّت را به ترتیب صحیحى حل کنیم. نیروى دریایى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى خوشبختانه در موازات نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى نیست؛ بلکه مکمّل آن به حساب می‌آید؛ چیزهایى را نیروى دریایى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دارا است که ما باید در نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران ‌-اگر آن را نداشتیم- به وجود بیاوریم. بنابراین هماهنگى میان آنها و در کنار هم چیدن این دو نیرو، کار ممکن و سهل و آسانى است که شیوه‌ی آن را ‌ان‌شاءالله‌ به شکل روشن و واضحى، در هنگام خودش به مسئولین ابلاغ خواهیم کرد که چه باید بکنند. طُرق گوناگونى فرض میشود که یقیناً میان آنها بهترینى وجود دارد و همان بهترین را انتخاب خواهیم کرد تا به آن ترتیب عمل بشود و آن منطقه‌ی حسّاس، دچار تعدّد جهت‌گیرى و تعدّد فرماندهى نباشد.شاید این توصیه به برادر عزیزمان آقاى شمخانى زائد باشد که در نیروى دریایى ارتش جمهورى اسلامى ایران آنچه باید بیش از همه مورد توجّه قرار بگیرد، جوانهایى هستند که وارد نیرو میشوند. مرکز نوشهر ‌-که مرکز آموزشى مجهّز و کارآمدى است- بسیار مرکز مهمّى است. (۵) باید روزبه‌روز بر ایمان جوانهایى که مؤمنْ به دستگاه‌هاى نظامى ما میپیوندند، بیفزاییم و آنها را به همان شیوه‌اى که انقلاب می‌پسندد، پیش ببریم؛ و این یک چیزِ بسیار مهمّى است.  به برادران عزیز ارتشى ‌-به ستاد مشترک ارتش جمهورى اسلامى ایران و برادر عزیزمان تیمسار شهبازى، (۶) و به نیروها‌- و به ستاد فرماندهى کلّ نیروهاى مسلّح، و به پرسنل نیروى دریایى، مؤکّداً توصیه میکنم براى همکارى و پشتیبانى؛ از همه جهت. [درباره‌ی] آنچه انجام میگیرد ‌-اگرچه از نظر من یک چیز کاملاً طبیعى و برجسته است [امّا] ممکن است ذهن بعضى، دچار ابهامها و تردیدها بشود- به بهترین شکلى و روشن‌ترین شیوه‌اى ابهامها را از ذهنها بزدایند و مسئله را آن‌چنان که هست، روشن و صحیح و کامل ارائه کنند. و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ این نیرو با استفاده و استمداد از کمکهاى الهى و تأییدات الهى بتواند همچنان که در منطقه‌ی حسّاس ما از آن انتظار هست باشد و روزبه‌روز ‌ان‌شاءالله‌ قوی‌تر بشود. امیدوارم که خداوند به همه‌ی شما برادران عزیز توفیقات فراوان خودش را عنایت کند. (۷)
132
1368/08/03
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2211
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) امیدوارم که خداى متعال همه‌ی شما برادران و خواهران را که از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار بدهد. از همه‌ی شما مخصوصاً آقایان علماى اعلام و خانواده‌هاى محترم شهدا و رزمندگان عزیز تشکّر میکنم و امیدوارم توفیقات الهى شامل حال همه‌ی شما باشد.  اوّلاً یک جمله‌ی کوتاهى به این نابینایان عزیزمان ‌-مخصوصاً جوانانشان- عرض کنم و آن این است که قدر قواى جسمى خودشان را بدانند و با وجود اینکه از بینایى برخوردار نیستند، توجّه بکنند که راه ترقّى به روى آنها باز است. مبادا کسانى که یکى از حواس را یا یکى از اعضا را ‌-که به‌خاطر ضایعه‌اى یا به‌خاطر اینکه خلقتاً این‌جور بودند- در بدن خودشان کم دارند، خیال کنند که راه ترقّى علمى و عملى براى آنها بسته است. همه‌ی افرادى که از یکى از اعضاى بدن ‌-چه چشم، چه گوش، چه دیگر اعضا- محرومند، بقیّه‌ی نِعَم الهى را و بخصوص هوش و ذهن خودشان را به کار بیندازند و خودشان را به‌صورت انسانهاى مفید و بخصوص عالمى دربیاورند و براى کشورشان و مردمشان و خودشان مفید بشوند.  و امّا مسئله‌ی اصلى این است که در انقلاب ما یک بُعد جهانى و بین‌المللى وجود دارد که یکى از مهم‌ترین ابعاد انقلاب ما است؛ از این بُعد نباید لحظه‌اى غفلت بشود. بُعد جهانى و بین‌المللى یعنى چه؟ یعنى حرف ملّت ایران و راه آنها و هدفهاى آنها براى بقیّه‌ی ملّتها و حدّاقل براى بعضى از ملّتهاى عالم مورد قبول و مورد علاقه است. این‌جور نیست که ملّت ایران یک انقلابى کرده‌اند، بقیّه‌ی ملّتها تماشا کنند، بگویند خب، این براى خودشان و مربوط به اوضاع و احوال خودشان بود، به ما ارتباطى ندارد یا براى ما فایده‌اى ندارد؛ این‌جور نیست.خیلى از کشورها را انسان میتواند ببیند که در آنها یک حادثه‌اى، تحوّلى هم به وجود آمد، امّا این حادثه و تحوّل یا در مرزهاى خود آنها محدود شد یا بُرد خیلى کمى داشت. انقلاب اسلامى ایران بُرد زیادى داشت و هنوز دارد و در آینده هم خواهد داشت. دلیل اصلى این قضیّه این است که انقلاب ما براى اسلام بود. نمیگوییم که مردم از اوضاع کشور در دوران حکومت طاغوت ناراضى نبودند و تغییر آن را نمیخواستند؛ چرا، از همه‌چیزِ دوران طاغوت مردم ناراضى بودند؛ یعنى مردمى که چشم خودشان را باز میکردند و حقایق را میدیدند: سختى و بدى و ذلّت و نابودى شخصیّت براى ملّت ما در دوران سلطنت طاغوت؛ چه این رژیم وابسته‌اى که قبل از پیروزى انقلاب بر سر کار بود و چه غالب حکومتهاى قبل از آن. ملّت ایران در دوران اینها سختی‌هاى زیادى را متحمّل شدند. طبیعى بود که بخواهند این سختی‌ها در زندگی‌شان و در معیشتشان تغییر پیدا کند. امّا اساس همه‌ی آن سختی‌ها یک چیز بود و آن این بود که براى مردم و عقیده‌ی آنها و فکر آنها و ایمان آنها هیچ کس ارزشى قائل نبود. مردم اسلام را میخواستند امّا دستهاى قدرت و حکومت، ضدّ اسلام را تبلیغ میکردند؛ مردم عفّت و عصمت و رسوم اسلامى را میخواستند [امّا] دست قدرتهاى زمان، فساد اخلاقى را و برهنگى را و دورى از رسم و سنّت اسلامى را ترویج میکرد و بر مردم تحمیل میکرد. در مقابل چشم مردم، همه‌ی چیزهاى محبوب براى مردم مورد اهانت قرار میگرفت؛ این، راز اصلى قضیّه بود.  ایمان ملّت ما ‌-ایمان اسلامی‌شان- کى از عمیق‌ترین ایمانها است. کسانى که ملّتهاى دیگر را از نزدیک دیده‌اند، شهادت میدهند که ملّت ایران یکى از مؤمن‌ترین ملّتهاى مسلمان به اسلام و عقاید و احکام اسلامى است. براى مردم روشن شد که در سایه‌ی اسلام میتوانند زندگى آزاد و برخوردار از نِعَم معنوى و مادّی‌اى داشته باشند. و اسلام، ایمان مردم و محبّت مردم بود؛ قیام کردند و این انقلاب عظیم انجام گرفت و حکومتى بر پایه‌ی اسلام به دست مردم به وجود آمد. هر جا در دنیا مسلمانى هست، به این حرکت احساس علاقه میکند؛ چون این حرکت محدود نبود در چهارچوب‌هاى میهنى و ملّى ‌-که مخصوص یک ملّتى، دون ملّت دیگرى باشد- بلکه حرکتى بود براى اسلام، و اسلام میان ملّتهاى بسیارى مشترک است؛ پس ملّتهاى مسلمان به این انقلاب و به این نظام علاقه‌مندند.با یک نگاه دیگر، چون این انقلاب ضدّ قدرتهاى قلدر عالم بود، یعنى ابرقدرت‌ها را یکجا و با هم نفى میکرد و میکند و ملّت ایران به همه‌ی قدرتهاى مستکبر عالم «نه» گفت، پس هر جا ملّتى زیر فشارِ یکى از این قدرتها قرار داشت و قرار داشته باشد، به این انقلاب علاقه‌مند است؛ چون حرف دل او است. خیلى ملّتها هستند که دلهایشان پُر است؛ از حضور آمریکا، از نفوذ استکبار، از پایگاه‌هاى نظامى، از دخالتهاى اقتصادى و از ترویج فرهنگ بیگانه در کشورهایشان ناراحتند، ناراضی‌اند، امّا جرئت نَفَس کشیدن ندارند، قدرت اقدام کردن ندارند، رهبرى براى حرکت کردن در میان آنها نیست، اختناق به نحوى است که اجازه‌ی تکان خوردن به آنها نمیدهد. این کشورهاى مرتجعى که وابسته‌ی به آمریکا هستند، غالباً از این قبیلند. این ملّتها وقتى می‌بینند یک ملّتى آزادانه، با قدرت، بدون ترس، در مقابل نفوذ آمریکا، فرهنگ غرب، دخالت استکبار و حضور نظامى و اقتصادى و فرهنگىِ بیگانه شعار میدهد و عمل میکند و محکم می‌ایستد، قهرى است که در دلشان نسبت به این ملّت و انقلابِ آنها احساس علاقه میکنند. بُعد جهانى یعنى این؛ یعنى ملّت ما و انقلاب ما پیامى دارد براى ملّتهاى دیگر و آن پیام این است که اگر ملّت بخواهد و اگر گِرد یک رهبر و محور توانایى مجتمع بشود، خواهد توانست کارهاى نشدنى را انجام بدهد؛ پیامى دارد براى همه‌ی مسلمانان و آن این است که با وجود اینکه سالهاى متمادى است دستهاى ضدّاسلام تلاش میکنند تا اسلام را از بین ببرند، اگر مسلمانها اراده کنند و بخواهند، میتوانند اسلام را برگردانند به جامعه و حاکمیّت بدهند. اینها پیامهاى ملّت ما و انقلاب ما است.  و گمان نکنید ملّتهاى دیگر این پیامها را درک نمیکنند و نمی‌شنوند؛ چرا. اینکه شما مشاهده میکردید که در مراسم حج در کنار شما و هم‌صداى با شما، از آفریقا و آسیا و خاورمیانه و عرب و ترک و بقیّه‌ی ملّیّتها می‌ایستند، شعار میدهند، راه‌پیمایى میکنند، این درحقیقت پاسخى است که آنها به پیامهاى شما دارند میدهند. اینکه مشاهده میکنید امروز تبلیغات استکبارى این همه علیه ایران تبلیغات دروغ میکنند، به‌خاطر این است که میخواهند نظر آن ملّتها را از شما برگردانند. این همه تبلیغات خلاف واقع و دروغ واضح؛ که کسى این خبرهاى جهانى را بخواند، اگر آشنا نباشد به چگونگى کار تبلیغاتچی‌ها، حقیقتاً تعجّب خواهد کرد. اینها از کجا حرف میزنند؟ راجع به کدام ملّت و کدام کشور سخن میگویند؟ این تبلیغات ضدّ ایران و ضدّ جمهورى اسلامى و ضدّ ملّت قهرمان و بزرگ ما براى همین است که ملّتهاى دیگر را دلسرد کنند، ناامید کنند، نظر آنها را از اینجا برگردانند.  شما ملّتى هستید که بر اثر تجربه‌ی بزرگ انقلابتان و بخصوص بر اثر آزمایش عظیمى که در جنگ از خودتان نشان دادید و محبّت عاشقانه‌اى که نسبت به امام بزرگوارتان ‌-در حیات و ممات او- از خود نشان دادید و شجاعتى که در مقابل قدرتها از خود نشان دادید، به‌خاطر این خصوصیّات، در چشم ملّتهاى دیگر یک ملّت بزرگ و قهرمان به حساب می‌آیید و حق هم همین است؛ حقیقتاً ملّت ما یک ملّت بزرگ و قهرمان است.خب، این توجّه و علاقه‌ی جهانى آیا به درد ملّت ایران میخورد یا نه؟ بله، خیلى هم [به درد میخورد]. پشتیبانى ملّتها از شما دست دشمنان و قدرتها را در فشار به ملّت ایران بسته و محدود کرده. یعنى هرگونه فشارى از سوى دشمن و هر مظلومیّتى از طرف ملّت ما، ملّتهاى دیگر را به حقّانیّت پیام ملّت ایران بیشتر معتقد خواهد کرد و این براى استکبار خطرناک است.  امروز در خیلى از کشورهاى جهان و در بسیارى از ملّتها، همین حرفهاى شما، اعتقادات شما، راه شما، شعارهاى شما و حتّى رسوم و عادات انقلابى ملّت ایران به‌عنوان سرمشق به حساب می‌آید و آنها همین شعارها را میدهند، همین رسوم را عمل میکنند. من در یکى از کشورهاى دوردست که فاصله‌ی زیادى با کشور ما دارد، در چند سال قبل از این دیدم که زنهاى جوانِ علی‌الظّاهر دانشگاهى، پوشش خودشان را شبیه پوشش زنهاى انقلابى ایران قرار داده بودند. این بر اثر چیست؟ ما کسى را آنجا نفرستادیم که برود بگوید شما پوشش زنها را این‌جور قرار بدهید و به این شکل لباس بپوشید؛ این گسترش طبیعى پیام انقلاب است. همین حرفها، همین شعارها، همین عقاید، همین هدفها، امروز در بسیارى از کشورهاى جهان ‌-بخصوص کشورهاى اسلامی- وجود دارد و مطرح است و بخصوص جوانها را و مردم پرشور را به خود جذب و جلب میکند. این همان چیزى است که استکبار از آن میترسد.  خب، دو نکته را من از این صحبت کوتاه استنتاج کنم: اوّلاً اینکه چون رابطه‌ی معنوى ملّت ما و انقلاب ما با ملّتهاى دیگر براى استکبار چیز خطرناکى است، استکبار سعى میکند این رابطه را قطع کند. چه‌جور این رابطه را میتواند قطع کند؟ به چند جور میشود قطع کرد:  یکى اینکه فشار بیاورند روى آن ملّتها به‌وسیله‌ی دولتهاى وابسته و مزدورشان؛ که البتّه این راه، راه موفّقى نیست؛ [زیرا] هرچه فشار را روى آنها بیشتر کنند، علاقه‌ی آن مردم به انقلاب اسلامى و نظام اسلامى بیشتر میشود.  راه دیگر این است که در تبلیغات جهانى جورى حرف بزنند که دل ملّتها از ایران سرد بشود، که این کار را البتّه از اوّل انقلاب تا حالا دارند میکنند. اینکه می‌بینید مرتجع میگویند، بنیادگرا میگویند و مرتّب آمار شکنجه و اعدام را از کشور ما پخش میکنند ‌-قاچاقچىِ دشمنِ جان جوانها و انسانها وقتی‌که به مجازات میرسد، در تبلیغات استکبارى گفته میشود مخالفین سیاسى دولت کشته شدند؛ عفو به‌اصطلاح بین‌الملل که یک سازمان وابسته به محافل قدرتمند دنیا است، هر چند وقت یک بار براى تفنّن هم که شده لیستى از تعداد اعدامها و شکنجه‌ها و کشتارها و بگیروببندهایى که در ایران هست، [البتّه] آمارى که دشمنها ساخته‌اند و پرداخته‌اند و دست آنها داده‌اند، آنها هم منتشر میکنند- خب این براى چیست؟ براى همین است که ملّتهاى دیگر در کشورهاى مسلمان و غیرمسلمان این حرفها و این تبلیغات را وقتى شنیدند، نسبت به ملّت ایران و حکومت اسلامى دلسرد بشوند. این هم یک راهى است که از اوّل انقلاب تا حالا دارند انجام میدهند.  یک راه دیگر هم که از همه بدتر و خطرناک‌تر است، این است که فکر رابطه‌ی با ملّتها را از ذهن خودِ ما ملّت ایران ببرند، یعنى از طرف ما رابطه را قطع کنند؛ که این از همه خطرناک‌تر است. تلقین کنند به ملّت ایران که شما به فکر خودتان باشید؛ به ملّتهاى دیگر چه‌کار دارید؟ به دنیا چه‌کار دارید؟ خودتان را دریابید و بسازید؛ مشکلات خودتان را برطرف کنید، که در بعضى از افراد ساده‌لوح از آحاد ملّت، ممکن است این فکر اثر هم بکند؛ غافل از اینکه مشکلات یک ملّت انقلابى با کارهاى گوناگون و متنوّعى برطرف میشود که یکى از آنها همین حمایتهاى جهانى است.بسیارى از مشکلات ما مشکلاتى است که دشمن بر ما تحمیل کرده و با دست دشمن در کشور به وجود آمده. این‌جور نیست که ما به‌خودی‌خود مشکل داشته باشیم؛ مشکلات را دشمنان، با محاصره‌ی اقتصادى، با فشار، با تحمیل جنگ، با بسیارى از کارهاى دیگر که میکنند از این کارها، انواع توطئه‌هاى اقتصادى را دشمنانِ خارج از این مرزها ‌-نه دشمنان حقیرى که احیاناً در داخل هستند- سازمان‌دهى میکنند. اگر ملّت ایران بخواهد مشکلات خود را برطرف بکند، کافى نیست که در داخل مرزها دور خودش بچرخد و فکر کند که [فقط] باید مشکلات را و گره‌ها را یکی‌یکى باز کند؛ [بلکه] باید توطئه‌ی دشمن را در بیرون هم خنثى کند، در جبهه‌ی جهانى هم باید در مقابل دشمن قرار بگیرد؛ و بهترین شیوه و طریق آن عبارت است از [ارتباط با] افکار عمومى ملّتها. پس ما نباید این رابطه را از این طرف قطع کنیم. و دشمن البتّه از این تبلیغات دارد.  پس این نکته‌ی اوّل که به‌طور خلاصه: ارتباط معنوى ملّت و انقلاب ما با ملّتهاى دیگرِ عالم، براى انقلاب ما و ملّت ما مفید و لازم و ضرورى است؛ و دشمن میخواهد این را قطع کند.  نکته‌ی دوّمى که میخواهم عرض بکنم این است که اگر ملّت ایران بخواهد همیشه محبوب و مورد قبول و علاقه‌ی ملّتهاى دیگر بماند، باید در داخل، آن شخصیّت انقلابى و منش انقلابى و چهره‌ی انقلابى خودش را حفظ کند. آن چیزهایى که شما را در چشم ملّتها بزرگ کرد، این چیزها بود:  اوّلاً وحدت شما. این وحدت را حفظ کنید؛ این بسیار چیز باارزشى است. یک ملّت یکپارچه، اسوه است براى ملّتهاى دیگر. ثانیاً شجاعت شما و نترسیدن از دشمنان، که این را در جنگ، در انقلاب، در صحنه‌هاى گوناگون ثابت کردید؛ این را [هم] بایستى حفظ کنید، همچنان که بحمدا‌لله‌ تاکنون حفظ کرده‌اید.  و بعد، آن پیوند، وابستگى شدید و یکپارچگى کامل میان ملّت و مسئولین. این براى دنیا یک چیز تماشایی‌اى است. کمتر اتّفاق می‌افتد در کشورها که سران کشورها و مسئولین کشورها در میان مردم خودشان این‌قدر محبوبیّت داشته باشند ‌-که در کشور انقلابى ما مشاهده میشود- که رئیس کشور از خیابانى عبور کند، مردم بریزند و ماشین او را ببوسند و نسبت به او اظهار علاقه و احترام کنند که در شهرهاى مختلف کشور ما این مناظر مشاهده شده است و میشود. این علاقه‌ی ملّت به مسئولین، بخصوص آن پیوند عاشقانه‌اى که ملّت ایران با امام بزرگوار داشتند، از آن چیزهاى نمونه‌اى است که ملّتهاى دنیا را به این ملّت جذب میکند.  و بالاخره آن خصوصیّت دیگرى که ملّت ایران را در چشم ملّتها بزرگ و چهره‌ی او را درخشان میکرد، این بود که ملّت ما مسائل کشور و مسائل انقلاب را بر مسائل شخصى در طول دوران جنگ و دوران انقلاب ترجیح داد؛ این فداکاری‌ها، این ایثارها بسیار مهم است. من امروز هم عرض میکنم به آحاد ملّت عزیزمان که مسائل کشور و مسائل انقلاب را بر مسائل شخصى و نیازهاى شخصى خودشان ترجیح بدهند. براى انقلاب و براى کشور و عظمت کشور و پیشرفت کشور و آبادى کشور کار کنید که در این صورت منافع همه‌ی قشرها و آحاد کشور هم تأمین خواهد شد. البتّه اقلّیّتى هستند ‌-همیشه بوده‌اند، امروز هم هستند- که منافع خودشان را بر منافع کشور و ملّت ترجیح میدهند؛ اینها کارشان و روششان مردود است.براى بازسازى کشور، براى تقویت دولت، براى آبادى و عمران سرتاسر کشور، براى پیشرفت هدفها و برنامه‌هاى اقتصادی‌اى که مسئولین دارند طرح میکنند، همه‌ی مردم خودشان را متعهّد بدانند؛ این به آبادى کشور خواهد انجامید و همان چیزى است که چهره‌ی انقلابى ملّت ما را در مقابل ملّتهاى دیگر همیشه یک چهره‌ی باصلابت و قدرتمند نشان خواهد داد و این رابطه‌ی معنوى حفظ خواهد شد.  البتّه تأییدات الهى شرط اوّل است و رابطه‌ی قلبى با خدا را باید قویّاً حفظ کرد. حالت تقوا و پرهیزکارى و معنویّتى را که در انقلاب ما بوده و هست و باید باشد، قویّاً باید حفظ کنید؛ مخصوصاً جوانها. محبوب‌ترین انسانها در یک جامعه در نزد پروردگار، جوانهاى پارسا و پرهیزکار و مؤمن هستند؛ این برکات الهى را جلب میکند و روح نشاط اسلامى را در جامعه زنده نگه میدارد. این رابطه‌ی قلبى و ارتباط معنوى را با خدا حفظ کنید؛ خداى متعال هم الطاف و فضل و فیض و کمک خودش را بر شما نازل خواهد کرد.امیدواریم که خداوند به همه توفیق بدهد و شما برادران و خواهران عزیز را مشمول برکات خود قرار بدهد؛ و برادران پاکستانی‌اى که در جلسه‌ی ما هستند و همه‌ی ملّت مؤمن و مسلمان پاکستان و همچنین همه‌ی ملّتهاى دیگر را ‌-ملّتهاى مسلمان را- مشمول لطف و فضل و فیوضات خود قرار بدهد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
133
1368/07/30
بیانات در دیدار اعضای بنیاد دایرةالمعارف اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2208
null
134
1368/07/28
خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهرا‌ن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2207
خطبه‌ی اوّل بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  الحمد ‌لله‌ ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله) و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة‌ا‌لله‌ فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال ا‌لله‌ الحکیم فی کتابه: لَقَد جاّْءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم. (۲)  همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به رعایت تقوا و پرهیزکاری؛ همه‌ی جوانان را توصیه میکنم به قدردانی از فرصت بی‌نظیر جوانی و حفظ پاک‌دامنی و عفّت و تلاش و کار در این دوران بی‌نظیر و درخشان عمر آدمی؛ همه‌ی مردان و زنان را توصیه میکنم و دعوت میکنم به امانت و راست‌گویی، که رسول خدا (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله) نشانه‌ی حقیقی مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راست‌گویی معیّن فرمود؛ (۳) همه‌ی گویندگان را و نویسندگان را توصیه میکنم به رعایت تقوا و رعایت مصالح الهی و اسلامی و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن؛ خود را و همه‌ی شما را توصیه میکنم به تجنّب (۴) و دوری گزیدن از هواهای نفسانی و انتخاب راه خدا در دوراهی‌های زندگی. و امیدوارم خداوند متعال به برکت رسول مکرّم و نبیّ اعظم ‌-که این روزها روزهای ولادت آن بزرگوار است- به همه‌ی ما توفیق بدهد که بتوانیم راه او را و سیره‌ی او را و هدفهای او را دنبال کنیم.  بحثی که امروز در خطبه‌ی اوّل عرض خواهم کرد، یک نگاه اجمالی و کلّی به سیره‌ی رسول خدا است. اوّلاً لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط (۵) معظّم او، امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را به همه‌ی شما و همه‌ی ملّت ایران و همه‌ی ملّتهای مسلمان تبریک عرض کنم. نکته‌ای که امروز در بحث در زندگی رسول اکرم مورد نظر من است، عبارت است از این مطلب که پیغمبر اسلام برای اینکه ارزشهای اسلامی و اخلاق اسلامی در جامعه کاملاً جا بیفتد و با روح مردم و عقاید مردم و زندگی مردم مخلوط و ممزوج (۶) بشود، فضای زندگی را در محیط نظام اسلامی با ارزشهای اسلامی آغشته میکرد. یک وقت کسی به مردم دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق داشته باشند، گذشت داشته باشند، صبر داشته باشند، در راه خدا استقامت کنند، ظلم نکنند، دنبال اقامه‌ی عدل و داد باشند؛ مطلب، مطلب توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن است. این البتّه کار لازمی است؛ پیغمبر اسلام هم تعلیم میداد: یُعَلِّمُهُم؛ به مردم یاد میداد و درس معرفت و درس زندگی به مردم می‌آموخت. امّا یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ آن معلّم کاری میکند، رفتاری در پیش میگیرد که این اخلاق اسلامی، این وظیفه‌ی اسلامی در جامعه به شکل رنگ ثابت درمی‌آید؛ با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و ته‌مانده‌های رسوب‌کرده‌ی اخلاق غیراسلامی مبارزه میکند، مقابل میشود، به جامعه و به مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب با روشهای مناسب، کاری میکند که فضای جامعه، محیط زندگی مردم، با این صفت، با این اخلاق، با این روش خوب، کاملاً ممزوج میشود. یک جامعه اگر بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود بیاورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه‌ی قرآن «یُزَکّیهِم» پس از «یُعَلِّمُهُم» یا قبل از «یُعَلِّمُهُم» [آمده است]؛ در بعضی از جاها قبل از تعلیم، تزکیه را بیان کرده؛ (۷) و در بعضی جاها بعد از تعلیم، تزکیه را بیان کرده است. (۸) شاید مراد از تزکیه در این آیات، همین مطلب است؛ یعنی مردم را پاک کردن، طاهر کردن، پیراسته کردن. مثل یک طبیبی که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و آن کار را نکن؛ بلکه او را در محلّ مخصوصی قرار میدهد و آنچه را لازم دارد به او میدهد و میخوراند و آنچه برای او مضر است، از او باز میگیرد؛ یک چنین وضعیّت و روشی را پیغمبر اسلام در طول ۲۳ سال نبوّت ‌-مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی میکردند که ده سالِ حاکمیّت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی است- دنبال میکردند.  من چند مثال و نمونه را آماده کرده‌ام که عرض بکنم. و این برای ما امروز در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسئولین و کسانی که با یک جمعی سروکار دارند و مجموعه‌ای از مردم به دهان آنها نگاه میکنند، به حرف آنها گوش میکنند. ما باید توجّه کنیم که اگر بخواهیم آن ته‌مانده‌ها و پس‌مانده‌های اخلاق دوران طاغوت را ‌-که بسیار هم مضر است برای رشد و تعالی ما- از خودمان دور کنیم و بزداییم، چاره‌ای نیست جز اینکه همین روشهای رسول اکرم را با شجاعت و قاطعیّت در زندگی خودمان عمل کنیم. یک مثال مربوط است به ایجاد فضای سالم و دور از تعصّبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم. میدانید که همه‌ی ملّتها همین‌جور هستند و جز افرادی که از لحاظ معرفت به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان همین‌جور است که تعصّبها و غرضها و مرضها و حِقدها (۹) و این چیزها، در موارد زیادی بر زندگی مردم حکومت میکند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد، فضا را فضای ناسالم میکند. این فضا را باید سالم کرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوش‌بینی میان مردم، رسول اکرم غیر از توصیه‌هایی که داشته‌اند، یک روشهایی را هم اِعمال کرده‌اند. بخصوص در آن دوران، این مسئله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلیِ دوران رسول اکرم، بین خودشان حِقدها و سوءِظن‌های زیادی داشتند، نسبت به هم تعصّبات قبیله‌ای و فامیلیِ بسیاری داشتند و پیغمبر اکرم باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد.  یک روایتی از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: لایُبلِغُنی اَحَدٌ مِنکُم عَن اَصحابی شَیئًا فَاِنّی اُحِبُّ اَن اَخرُجَ اِلَیکُم وَ اَنَا سَلیمُ الصَّدر. (۱۰) می‌آمدند پیش پیغمبر از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را درباره‌ی یکدیگر میگفتند ‌-گاهی راست، گاهی هم خلاف واقع- پیغمبر اکرم به مردم فرمودند که هیچ کس درباره‌ی اصحاب من به من چیزی نگوید؛ مدام پیش من نیایید از همدیگر بدگویی کنید؛ من مایلم وقتی‌که میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیم الصّدر» باشم، یعنی با سینه‌ی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم؛ از همدیگر پیش من بدگویی نکنید. این یک سخنی است از پیغمبر؛ یک دستور درباره‌ی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت. ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعه‌ی اسلامی و محیط اسلامی باید بدون سوءِظن و با خوش‌بینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیّت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءِظن داشته باشید؛ امّا وقتی در جامعه حاکمیّت با خیر و صلاح است، سوءِظن‌ها را رها کنید و به یکدیگر حسن‌ظن داشته باشید؛ حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید؛ بدی‌های یکدیگر را نبینید، خوبی‌های هم را مشاهده کنید. (۱۱)  بین مسلمانها رسم بود که می‌آمدند درِ گوش پیغمبر حرفهایی میزدند و حدیث مخفی و محرمانه‌ای را به‌صورت نجوا به پیغمبر میگفتند که آیه‌ی شریفه نازل شد (۱۲) و مردم را از نجوا و درِ گوشی با پیغمبر نهی کرد، چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءِظن میکرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثه‌ای که خیلی مهم است و بنده بارها این حادثه را در ذهن خود مرور کرده‌ام و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کرده‌ام، حادثه‌ی «افک» است که چند آیه در سوره‌ی مبارکه‌ی نور مربوط به همین حادثه میشود. (۱۳) حادثه‌ی «افک» به‌طور خلاصه این است که یکی از همسران پیغمبر در یکی از جنگها از قافله عقب افتاد. پیغمبر آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند؛ وقتی‌که برمیگشتند و می‌آمدند، شتری که او را می‌آورد عقب ماند؛ حالا به هر جهتی: یا آن مخدّره (۱۴) خواب مانده بود، یا به دنبال حاجتی رفته بود، و مسلمانها آمدند؛ یک وقت دیدند که همسر پیغمبر در میان اینها نیست. یک مردی از مسلمانها پیدا شد و این همسر پیغمبر را به مدینه آورد.  حالا او کدام‌یک از همسران پیغمبر بوده، بین اهل سنّت و شیعه در تعیین این زن اختلاف است؛ شیعه در روایاتشان میگویند «ماریّه‌ی قبطیّه» بوده و اهل سنّت میگویند «عایشه» بوده. این بحث انحرافی است در این روزگار که ما بگوییم کدام‌یک از زنان پیغمبر بود. اصلاً قضیّه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیغمبر بوده که این آیات درباره‌ی تهمت به او نازل شده؛ مسئله، مسئله‌ی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعیِ بسیار مهم است.  بعد از آنکه این مخدّره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزه‌گو و یاوه‌گو، یک زمزمه‌ای را بین مردم انداختند که این خانم کجا بود؟ چرا عقب ماند؟ این شخصی که او را آورد چه کسی بود؟ بدون اینکه تصریح کنند و یک تهمت مشخّصی را متوجّه بکنند، یک زمزمه و شایعه‌ای را در میان مردم شروع کردند به پخش کردن.  مسئله این نیست که او، زن پیغمبر است و باید او را احترام کرد؛ مسئله در آیات قرآن چیز دیگری است. در آیات سوره‌ی نور، مسئله‌ی «افک» ‌-یعنی همین سخن دروغی که منافقین و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش میکردند و شایع میکردند- بشدّت کوبیده شده. چند آیه پی‌درپی با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گوینده‌ی این شایعه شدّت عمل به‌خرج ندادید ‌-مستفاد از آیات این است- و چرا قاطعاً این شایعه را رد نکردید.  دو جا در این آیات جمله با «لولا» شروع میشود؛ «لولا»ی تحذیریّه. اهل ادبیّات عرب توجّه دارند آن‌وقتی که انسان به مخاطب خود میخواهد با کمال شدّت و با توبیخ کامل بگوید چرا این کار را نکردید، کلمه‌ی «لولا» را به کار میبرد. لَولا اِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِنٰتُ بِاَنفُسِهِم خَیرًا وَ قالوا هٰذاِّ اِفکٌ مُبین؛(۱۵) چرا شما مسلمانها ‌-مؤمنین و مؤمنات- وقتی‌که این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسن‌ظن نشان ندادید و به‌طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یک جای دیگر میفرماید: وَ لَولا اِذ سَمِعتُموهُ قُلتُم ما یَکونُ لَناِّ اَن نَتَکَـلَّمَ بِهٰذا سُبحٰنَکَ هٰذا بُهتانٌ عَظیم؛(۱۶) چرا وقتی‌که این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم، این یک بُهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: یَعِظُکُمُ اللهُ اَن تَعودوا لِمِثلِه اَبَدًا اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(۱۷) یعنی خدا به شما موعظه میکند و نصیحت میکند که دیگر هرگز گِرد یک چنین شایعه‌هایی نگردید و چنین حادثه‌ای دیگر میان جامعه‌ی اسلامی به وجود نیاید، اگر مؤمن هستید؛ یعنی شرط ایمان، این است.  عرض کردم، مسئله این نیست که این شخص، همسر پیغمبر بود؛ اگر همسر پیغمبر هم نبود، همین عتاب و خطاب وجود داشت، همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا اگر در اسلام، کسی کس دیگری را متّهم کند به بعضی از تهمتهای خاص، اگر نتواند آن را ثابت کند با چهار شاهد عادل، خودِ تهمت‌زننده محکوم است به اینکه بر او حد جاری بشود. این‌جور نیست که شما یک حرفی را همین‌طور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مَشوب (۱۸) کنید، دلها را نگران و ناراحت کنید؛ اگر توانستید ثابت کنید که خب، ثابت کرده‌اید، اگر هم نتوانستید سرتان را بگیرید به راه خودتان بروید! نه، اگر نتوانستید ثابت کنید ‌-برخی از تهمتهایی که برطبق آنها حد به مجرم زده میشود- و برایتان قابل اثبات نبود، خود شما به‌خاطر زدن این تهمت بایستی حد بخورید و مجازات بشوید.  این به نظر من یک حادثه‌ی عظیمی است در تاریخ اسلام و زمان پیغمبر که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشه‌ی شایعه‌پراکنی در مسائل شخصی افراد ‌-که موجب سوءِظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط را و فضا را ناسالم میکند- کنده شد. اسلام این‌جوری است. پس یکی از کارهای رسول اکرم این بود که فضای جامعه را به شکل یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبّت که همه‌ی مردم در آن نسبت به یکدیگر محبّت می‌ورزند و به چشم حسن‌ظن و خوش‌بینی به یکدیگر نگاه میکنند، بسازد و به وجود بیاورد. امروز تکلیف ما هم همین است.  یک مورد و نمونه‌ی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیغمبر، این بود که دشمنی‌ها و کینه‌ها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسن‌ظن و فضای سالم بود؛ در این مورد، مسئله بالاتر از این است؛ یعنی مسلمانان در جامعه‌ی اسلامی از حالت بی‌تفاوتی نسبت به یکدیگر باید خارج بشوند. اینکه مسلمانها با هم کاری نداشته باشند و هر کسی برای خود دنیای جداگانه‌ای باشد و کاری به کار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست. و یکی از فصول زندگی رسول اکرم این بود که این فضای بی‌تفاوتی را تبدیل کند به فضای محبّت، همکاری، برادری و ایجاد یک مجموعه‌ی همکار با یکدیگر. این همان چیزی است که امروز هم ما در نظام خودمان به آن احتیاج داریم. مسلمانها نسبت به یکدیگر باید با علاقه، با دلسوزی، بدون ذرّه‌ای بی‌تفاوتی سروکار داشته باشند؛ یعنی این‌جور نیست که اگر شما دیدید یک مسلمانی مورد ابتلاء به یک حادثه‌ای قرار گرفته، از کنار او بی‌تفاوت بگذرید؛ نه، همکاری و همدردی و دلسوزی و محبّت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم بود؛ نمیگذاشت در جامعه‌ی اسلامی ‌-تا آنجایی که آن بزرگوار حضور داشت و در سعه‌ی وجود آن بزرگوار بود- حتّی یک مورد هم مسلمانها بغض و کینه و عداوتی نسبت به کسی داشته باشند. یعنی پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته‌ی به محبّت را به وجود می‌آورد.  نقل کرده‌اند که یک اعرابی‌ای ‌-یعنی یک عرب بیابان‌گرد؛ اعرابی به آن عربهایی میگفتند که صحراگرد بودند و از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولیِ زندگی چیزی نمیدانستند- با همان خشونت صحراگردیِ خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر ‌-پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهی- و از پیغمبر چیزی خواست؛ حاجتی به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر یک کمکی به او کردند؛ مثلاً پولی، غذائی، لباسی، چیزی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند گفتند خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد به‌خاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بی‌تعارفی‌ای هم که این‌جور افراد دارند ‌-ظاهراً این محبّت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کاری نکردی، هیچ محبّتی نکردی، این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعاً این‌جور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایندِ سنگینی بود؛ همه عصبانی شدند. آن چند نفری که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیّت و با خشم به این عرب یک چیزی بگویند، یک عکس‌العملی نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و آن اعرابی را هم با خودشان بردند و بردند منزل ‌-معلوم میشود که پیغمبر آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند، وَالّا بیشتر هم به او میدادند- و باز یک چیزهای اضافه‌ای، یا غذائی یا لباسی یا پولی به او دادند؛ بعد به او گفتند حالا راضی شدی؟ گفت بله. آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمودند خب، تو چند لحظه‌ی پیش در مقابل اصحاب من یک حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست داری برویم همین حرفهایی را که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت بله، حاضرم. بعد پیغمبر شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و آوردند در میان اصحابشان؛ گفتند این برادر اعرابی‌مان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن، گفت بله، من خوشحالم، راضی‌ام، خیلی متشکّرم ‌-مثلاً- از رسول اکرم، به من محبّت کردند؛ و رفت. بعد که او رفت، رسول اکرم رو کردند به اصحابشان فرمودند مثَل این اعرابی، مثَل آن شتر و ناقه‌ای است که از یک گلّه‌ای ‌-که چوپانی دارد آن را میچراند- رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد میدود. شما دوستان من برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله میکنید و دنبال او میدوید. این حرکت شما رمیدگی او را بیشتر میکند، وحشت او را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبّت، با نوازش دنبال او رفتم، او را برگرداندم به گلّه‌ی خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.یعنی رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضای زندگیِ جامعه‌ی اسلامی، در میان مردم و مسلمانها، اندکی کینه و حِقد و دشمنی باشد، سعی دارد در ایجاد محبّت و صمیمیّت بین مردم؛ حتّی آن‌وقتی که دایره‌ی اسلام وسیع‌تر شد و رسول اکرم مکّه را هم گرفتند ‌-مردم مکّه همان کسانی بودند که پیغمبر را از مکّه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالی مکّه ناراحتی تحمّل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمانها کشته بودند، چقدر مسلمانها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود که اینها با همان وضعیّت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار بشود وجود نداشت- پیغمبر بمجرّد اینکه وارد مکّه شدند، در روز فتح مکّه که سال هشتم باشد اعلام عمومی کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛ (۱۹) یعنی من همه‌ی شما را آزاد کردم و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.  شاید در همان سالِ اوّل، ماه‌های اوّلِ ورود پیغمبر به مدینه یکی از اوّلین کارهایی که پیغمبر انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر دارای حقّ برادری هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم؛ مدیون یکدیگر هستند و باید حقوق متقابلی را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملی کرد: دو به دو مسلمانها را با هم برادر کرد، و طبقات اینها و خانواده‌های اینها و اشرافیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهی را با یک شخص بزرگی و یک آزادشده‌ای را با یک آقازاده‌ی معروف بنی‌هاشم یا قریش برادر کرد. علی‌ای‌حال، این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهم‌ترین این ابعاد، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند. این هم یکی از آن موارد بود.  یک مثال دیگر برای اینکه نشان بدهیم پیغمبر چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی می‌آغشت، روح وفاداری است که در اسلام بسیار مهم است؛ حق‌شناسی و پاس زحمت و خدمت افراد را داشتن ‌-منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیّه‌ی امور- که در سلامت جامعه بسیار مؤثّر است و پیغمبر عملاً روی این تکیه‌ی زیادی میفرمودند؛ یعنی به زبان اکتفا نمیکرد که بفرماید پاس عهد و پیمان یکدیگر را داشته باشید و نسبت به یکدیگر حق‌شناسی داشته باشید؛ بلکه پیغمبر اکرم در عمل هم این فضا را به وجود می‌آورد.من در حدیثی دیدم که هیئتی از سوی نجاشی که پادشاه حبشه بود، آمدند مدینه نزد رسول اکرم ‌-لابد پیغامی بیاورند؛ همچنان که بین دولتها معمول و متداول است؛ نجاشی، هم پادشاهی در یک کشور بود و هم مسیحی و غیرمسلمان بود؛ مثل خیلی از سلاطین دیگر و امرائی که آن روز در اطراف دنیا بودند- امّا با اینکه حاکم یک سرزمینی بود و خودش هم غیرمسلمان بود، وقتی‌که هیئت حبشی آمدند، دیدند خود پیغمبر از جا بلند شدند و مشغول پذیرایی از این هیئت شدند. اصحاب گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی کنیم. فرمود نه، آن‌وقتی که در هجرت به حبشه، مسلمانها رفتند به حبشه، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادی کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این حق‌شناسی است. لذا شما می‌بینید پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان، [با اینکه] با کفّار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم رسول اکرم راه انداختند علیه امپراتور روم شرقی ‌-که منطقه‌ی شامات و فلسطین در آن دوران متعلّق به آن امپراتور بود و جنگ یرموک و جنگ موته و جنگ تبوک جنگهایی است که در زمان پیغمبر اتّفاق افتاد و هدف این جنگها امپراتوری روم بود- و پیغمبر تا آنجاها مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایی بودند، امّا به طرف حبشه، هیچ لشکرکشی نکردند، به آن طرف نرفتند. این‌جور نبود که هر پادشاهی که ایمان اسلامی را قبول نمیکرد، پیغمبر با او جنگ داشته باشد؛ نه، عهدشناسی، حق‌شناسی و پاس محبّتهای نجاشی تا دوران حکومت اسلامی و آن‌وقتی که پیغمبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. و از این قبیل در زندگی رسول اکرم زیاد است که اگر بخواهیم دانه‌دانه این موارد را ذکر کنیم طولانی میشود.  یک مورد دیگر را هم عرض کنم. یک زنی در مدینه ‌-یعنی در دوران حکومت اسلامی- آمد دیدن پیغمبر. اصحاب دیدند که رسول اکرم نسبت به این زن خیلی اظهار محبّت کرد؛ احوالش را پرسید، احوال خانواده‌اش را پرسید، با کمال صمیمیّت و محبّت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیغمبر برای رفع تعجّب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه به منزل ما رفت‌وآمد میکرد؛ یعنی در دوران اختناق و در آن وقت شدّت در مکّه. لابد در آن دورانی که همه محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلام ا‌لله‌ علیها) ‌-همسر مکرّم پیغمبر- نمی‌آمدند، این خانم رفت‌وآمد میکرده. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود ‌-احتمالاً هنوز هم مسلمان نبود- امّا به صِرف اینکه در گذشته یک چنین خصوصیّتی [داشته] و صمیمیّتی و محبّتی [ابراز] میکرده، پیغمبر اکرم سالها بعد از آن، این را رعایت میکردند. این هم یک مورد دیگر از وفای به پیمانها و عهدها و دوستی‌ها و پیوندهای محبّت و حق‌شناسی و پاسداری و این چیزها.  یک نمونه هم مسئله‌ی ایجاد فضای کار و تلاش در جامعه است. پیغمبر اکرم اکتفا نمیکردند به اینکه دستور بدهند که مردم باید کار کنند و تلاش کنند؛ [بلکه] با روشهای مختلف، روحیه‌ی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند. پیغمبر گاهی که یک جوانی را مشاهده میکرد، اگر میدید او بیکار است، میفرمود: اِنَّ ا‌لله لا یُحِبُّ الشّابُّ الفارِغ؛ (۲۰) خدا از جوانی که عمر خودش را تلف میکند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.در یک روایتی دارد که رسول اکرم وقتی جوانی را میدید که «کانَ یُعجِبُه» ‌-از اندام او، از سلامت او، از جوانی او خوشش می‌آمد- از او دو سؤال میکرد؛ میپرسید ازدواج کرده‌ای؟ و شغل و کاری داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکرده‌ام و میگفت شغلی ندارم، پیغمبر میفرمود: سَقَطَ مِن عَینی؛ (۲۱) این جوان از چشمم افتاد. یعنی مردم را با این‌جور روشها و برخوردها، به اهمّیّت کار و تلاش برای تک‌تک افراد در جامعه متوجّه میکرد.  یک وقتی چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از یک شخصی تعریف کردند، گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما با این مرد هم‌سفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایی بود، دائماً عبادت میکرد، در هر منزلی که فرود می‌آمدیم، از وقتی‌که فرود می‌آمدیم تا وقتی‌که باز مجدّداً سوار میشدیم که راه را ادامه بدهیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و مانند اینها میشد؛ وقتی‌که این تعریفها را کردند، پیغمبر با تعجّب از آنها سؤال کرد پس کارهایش را چه کسی میکرد، کسی که وقتی از مرکب پیاده میشود دائم مشغول نماز و قرآن است، غذای او را چه کسی میپخت، وسایل او را چه کسی فرود می‌آورد و سوار میکرد؟ آنها در جواب گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما؛ ما با کمال میل همه‌ی کارهای او را برایش انجام میدادیم. پیغمبر فرمود: کُلُّکُم خَیرٌ مِنه؛ (۲۲) همه‌ی شماها از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما می‌انداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبی باشد؛ مرد خوب، شما هستید که کار میکنید و تلاش میکنید و حتّی کار [فرد] دیگری را هم شما به عهده میگیرید. با این‌گونه روشها، فضای زندگی در جامعه‌ی اسلامی پُر میشود از علاقه‌ی به کار و تلاش زندگی. همه‌ی این مواردی که عرض کردم، امروز مورد ابتلاء و احتیاج ما است.  همه‌ی مردم مسلمان در ایران اسلامی و جامعه‌ی اسلامی باید نسبت به سرنوشت کشور و نسبت به بازسازی آن احساس وظیفه کنند. هیچ کس نباید در کاری که انجام میدهد، هدفِ سازندگی جامعه‌ی اسلامی را فراموش کند؛ ولو کاری که شما میکنید برای زندگی خودتان باشد. همه‌ی مردم حق دارند برای اعاشه‌شان، (۲۳) برای زندگی‌شان، برای تأمین آتیه‌ی شخصی و خانوادگی خودشان کار کنند؛ امّا در این تلاش و کاری که انجام میدهید، مسئله‌ی سازندگی کشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر کاری که شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، امّا برای کشور مضر است، برای سازندگی کشور بد است و مزاحم است، این کار شما نامطلوب است و درست نیست. همه باید احساس کنند که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند؛ آن تکلیف را در کار شخصی‌شان ‌-چه کار فرهنگی است، چه کار اداری است، چه کار تجاری است، چه کار فنّی است، چه کارهای بزرگ است، چه کارهای کوچک است- جستجو کنند و پیدا کنند. احساس همه‌ی مردم باید این باشد که این خانه به دست صاحبان خانه ‌-یعنی آحاد مردم- باید ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است که برنامه‌ریزی باید بکند و کار هر کسی را، وظیفه‌ی هر مجموعه‌ای را و هر قشری را معلوم بکند تا مردم بدانند تکلیفشان چیست و انجام بدهند.  همه‌ی آحاد مردم وظیفه دارند که فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضائی که در آن محبّت بر خصومت فائق و غالب باشد؛ و این در اسلام بسیار مهم است. انسان ترکیبی است از دوست داشتن و دشمن داشتن. شما، هم احساس محبّت در وجودتان هست، و هم احساس بغض و عداوت. این طبیعیِ هر انسان است: یک چیزهایی را دوست میدارد و یک روحِ دوست داشتن در او هست، و یک روحِ دشمن داشتن و کینه ورزیدن. اسلام تکلیف اینها را معیّن کرده؛ گفته روح خصومت شما و دشمنیِ شما مخصوص است به دشمنان خدا و دشمنان نظام اسلامی و دشمنان مردم. ببینید آن کسانی که با خدا و رسول خدا و جامعه‌ی اسلامی و ملّت مسلمان دشمنند چه کسانی هستند، دشمنی را متوجّه آنها کنید؛ مابقیِ وجود شما دوستی و محبّت باشد نسبت به آحاد جامعه. همه را سعی کنید دوست بدارید؛ این یک تعلیم اسلامی است؛ این چیز بدی نیست. بهانه برای دشمن داشتن نباید پیدا کرد که انسان هر کسی را به یک بهانه‌ای از مجموعه و لیست محبّت خود خارج کند و دور بیندازد؛ نه، فضای جامعه‌ی اسلامی فضای صمیمیّت است، ولو کسی که نمی‌شناسید.  همین‌طور روح سوءِظن و روح بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی بایستی از بین برد. سوءِظن مال نظام غیراسلامی است. وقتی شر غالب است، وقتی ظلم حاکم است، وقتی غیرخدا در جامعه زمام امور را به دست دارد، آن‌وقت ما روایت داریم که حسن‌ظن ساده‌لوحی است و به هر پدیده‌ای باید با چشم تردید و سوءِظن نگاه کرد؛ (۲۴) امّا آن‌وقتی که غلبه با حق است، حکومت متعلّق به خدا و بندگان خدا است، راه، راه صراط مستقیم دین است، اینجا سوءِظن‌ها را باید کنار گذاشت و حسن‌ظن داشت؛ مگر [آنکه] چیزی برای انسان ثابت بشود. این، تکلیف اسلامی است.فضای اسلامی و جامعه‌ی اسلامی باید از این خصوصیّات پُر باشد و این کاری است که نبیّ مکرّم اسلام (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) با روشهای خود، با تعلیمات خود، با حضور خود در میان مردم و قشرهای مردم و با ابتکارهای جالبی در هر مورد ‌-همچنان که نمونه‌های مختصری عرض شد- انجام میداد. امیدوارم خداوند توفیق بدهد و ما بتوانیم این راه را دنبال کنیم.  در همین مورد چند دعا کنم تا ‌ان‌شاءالله‌ مورد توجّه و لطف الهی قرار بگیرد: پروردگارا! راه ما را راه نبیّ مکرّم خود قرار بده؛ دلهای ما را به یکدیگر مهربان کن؛ ما را در مقابل دشمنانِ خود اشدّاء قرار بده، در میان بندگانِ خود رحماء قرار بده؛ (۲۵) پروردگارا! توفیق پیاده کردن اسلام و استقرار عدل اسلامی و عدل نبوی و علوی را به همه‌ی ما عنایت بفرما؛ پروردگارا! از این اجتماع بزرگِ ما و از حسناتی که از مردم مسلمان سر میزند، هدیه‌ای به روح مطهّر امام بزرگوار و فقیدمان برسان.  بسم الله الرّحمن الرّحیم، وَ العَـصرِ، اِنَّ ‌الاِنسانَ‌ لَفی‌ خُسرٍ، اِلَّا الَّذینَءامَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحٰتِ‌ وَتَواصَوابِالحَقِّ ‌وَتَواصَوابِالصَّبرِ. (۲۶)                                                                                                                                                                                                                                                                                                             خطبه‌ی دوّم بسم الله الرّحمن الرّحیم  الحمدلله‌ ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اهل بیته الاطیبین الاطهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علی‌بن‌الحسین و محمّدبن‌علیّ و جعفربن‌محمّد و موسی‌بن‌جعفر و علی‌بن‌موسی و محمّدبن‌علیّ و علی‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌علیّ و الخلف القائم المهدیّ حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. ا‌للهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات.  در خطبه‌ی دوّم به‌مناسبت حوادث جهانی و جریانهای استکباری عالم که همچنان مانند ده یازده سال گذشته، علیه جهت انقلاب و علیه اسلام و مسلمین در جریان است، مایلم بحث کوتاهی را عرض کنم. البتّه حوادثی هست که امروز یادآور آن خاطرات و حوادث است، به این جزئیّات نمیخواهم بپردازم. اجمالاً شما به دنیا نگاه کنید، روش استکبار جهانی را، روش آمریکا را با ملّتهای مسلمان و بخصوص با ملّتهای خاورمیانه، مسائل جاری لبنان را و توطئه‌ای که علیه این مردم مظلوم و مسلمان در آن کشور هست ‌-که در این چند هفته‌ی گذشته دیدید چگونه قدرتهای بزرگ دنیا دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را درست برخلاف مصالح مردم لبنان و اکثریّت مسلمان مظلوم و مستضعف آن کشور ببندند و رقم بزنند- (۲۷) برخورد با مسئله‌ی فلسطین را و خیانتی که برخی از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان کشورهای عربی (۲۸) با همدستی بعضی از سران منتسب به فلسطین در داخل سرزمین‌های اشغالی انجام دادند، مشاهده کنید! این مسلمانان مظلوم فلسطینی، این جوانها، این زن و مرد، با وجود خودشان، با تن و جان خودشان دارند مبارزه میکنند و قدرتمندان ذرّه‌ای احساس وجدان انسانی نسبت به این جامعه‌ی مظلوم فلسطینی نمیکنند. وضع دنیا را تا آنجایی که به ما مسلمانها مربوط است مشاهده میکنید؛ خبرها را میشنوید؛ فشار روی گروه‌های مسلمان در دنیا را می‌بینید؛ وابستگی دولتهای مرتجع و مزدور را که برخلاف مصالح کشورهایشان کار میکنند مشاهده میکنید و می‌بینید که چگونه افکار عمومی دنیا در مقابل این ظلمهای آشکار ساکتند. این چیز سخت و غیر قابل تحمّل یا صعب‌التّحمّلی است. مثلاً وقتی‌که آمریکا اعلام میکند برای خودش این حق را قائل است تا مجرمینی را که در دادگاه‌های آمریکا محکوم شده باشند، در هر جای دنیا تحت تعقیب قرار بدهد ‌-یعنی یک کاپیتولاسیون عمومی برای همه‌ی کشورهای دنیا- افکار عمومی عالم، تحرّک لازم را پیدا نمیکند. (۲۹) درحالی‌که وقتی این حرف اعلام میشد، باید ملّتها و کشورهای اروپا، آسیا و آفریقا، در مقابل این تصمیم قلدرمآبانه موضع‌گیری میکردند؛ [امّا] نمیکنند، نکردند. می‌بینید در مقابل اظهار و حرف غیرانسانی و غلط رئیس کشوری (۳۰)  که حمایت از مردم مظلوم آفریقای جنوبی را یک عمل غیرمسئولانه به حساب می‌آورد، عکس‌العملی در دنیا نشان داده نمیشود. یعنی قدرت قدرتمندان و مستکبران، دنیا را یک دنیای آمیخته‌ی به نامردمی و ظلم قرار داده.  البتّه ملّتها دل‌خونند؛ در این شکّی نیست. ملّتها در سطح عالم، آماده‌ی مقابله‌ی با این زورگویی‌ها هم هستند، نه اینکه نباشند، امّا احتیاج دارند به امید، احتیاج دارند به راهنمایی و رهبری، احتیاج دارند به یک نمونه تا ببینند که میشود در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کرد. این نمونه، امروزْ ایران اسلامی است. در هر جای دنیا که شما نگاه کنید، دولتی که در مقابل زورگویی‌ها و قلدری‌ها ‌-که از طرف قدرتمندان به ظهور میرسد- شجاعانه و قاطع بِایستد، غیر از جمهوری اسلامی ایران، ما سراغ نداریم؛ غیر از ملّت ایران ملّتی که یکپارچه ایستاده باشد در مقابل زورگویی‌های قلدرهای عالم، ما دیگر سراغ نداریم و نیست. و البتّه این به برکت اسلام است؛ اسلام نابی که مردم ما آن را با همه‌ی وجودشان لمس کردند و بدان ایمان آوردند و بحمدا‌لله‌ تا حدود زیادی به آن عمل کردند، این قدرت را و شجاعت را و جرئت را به شما مردم و به مسئولین شما داده که در مقابل زورگویی‌ها بِایستید.امروز وقتی حادثه‌ای در دنیا اتّفاق می‌افتد ‌-از قبیل همین حوادث منطقه‌ی خاورمیانه، لبنان، فلسطین- و ملّتی مظلوم واقع میشوند، شخصی مظلوم واقع میشود، ظلمی در یک جا اتّفاق می‌افتد، حرف غلط و قلدرمآبانه‌ای از دهان کسی خارج میشود، اگر بخواهیم اعتراض کنیم و موضع‌گیری کنیم و این کار را لازم و تکلیف خود بدانیم، ملاحظه‌ی هیچ‌چیز سیاسی‌ای و ترس از هیچ قدرتی، ما را از موضع‌گیری باز نمیدارد. ما هیچ ملاحظه‌ای نمیکنیم.  بعضی از کشورهای دیگر تعجّب هم میکنند که چطور ممکن است یک دولتی، یک کشوری باشد که از قدرتهای مسلّط عالم نترسد، ملاحظه نکند! ولی بحمدا‌لله‌ وجود دارد؛ این یک نمونه‌ای است که امروز در دنیا هست. آن روزی هم که در دوران جنگ و قبل از جنگ، شرق و غرب علیه ما با یکدیگر دست به دست هم داده بودند و متّفق بودند و همه‌ی دنیا تقریباً علیه ما در یک صف نظامی قرار داشتند، آن روز هم ما نشان دادیم به دنیا که از هیچ کسی باکی نداریم و قوی هستیم. این مال جمهوری اسلامی است؛ مخصوص این کشور است. و ملّتهای دیگر دنیا هم این را میفهمند.  امروز در کشورهای عربی، در کشورهای اسلامی، در آفریقا، در میان مسلمانانی که در اروپا هستند ‌-که می‌بینید بحمدا‌لله‌ شجاعتی پیدا کرده‌اند و احساس هویّت اسلامیِ خودشان را دارند به بقیّه‌ی مردم نشان میدهند- در چشم این ملّتها و این مسلمانهای پراکنده‌ی در اقطار (۳۱) عالم، شما ملّتْ یک نمونه هستید. تا حالا خیال نمیکردند که بشود در مقابل این قدرتها با شعار اسلامی ایستاد. حالا دیدند که نخیر، این ملّت ایستادگی کرد و توانست و پیش برد؛ لذا آنها هم تشجیع (۳۲) شدند.و همین سرّ بزرگی است که شما می‌بینید استکبار جهانی سعی دارد یا به یک نحوی ملّت ایران را شکست بدهد تا به ملّتهای دیگر بفهماند که ملّت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربه‌ی تلخ را برای ملّتها به وجود بیاورد؛ و یا ملّت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملّتهای عالم بگوید که ملّت مقاوم پُرشور پُرحماسه‌ای مثل ملّت ایران هم آخرش مجبور شد با ما کنار بیاید و کوتاه بیاید؛ سعی‌شان این است؛ بحمدا‌لله‌ تا امروز چنین چیزی اتّفاق نیفتاده، بعد از این هم اتّفاق نخواهد افتاد. تا ما هستیم، تا این ملّت هست، تا روح و نَفَس گرم امام فقید عزیزمان در خاطره‌های ما و در این فضای انقلابی ما زنده است، چنین چیزی پیش نمی‌آید. خب، این مقدّمه بود که عرض کردم. یعنی به‌طور خلاصه امروز دولت ایران و ملّت ایران و ایران اسلامی درمجموع، آن نقطه‌ای است که فشارها و تهدیدها و زورگویی‌ها تاکنون روی این نقطه اثری نگذاشته و ملّتهای دنیا هم چون این را دیده‌اند و فهمیده‌اند، امیدشان به اینجا است.  حرفی که میخواهم عرض کنم این است: من و شما، ما ملّت ایران که امروز این تکلیف بزرگ الهی یعنی امید دادن به مردم عالم ‌-لِتَکونوا شُهَداّْءَ عَلَی النّاس؛ (۳۳) شما آن نمونه‌های شاهدی هستید که ملّتهای دیگر و مردم دنیا دارند به شما نگاه میکنند- به گردن ما است، این را باید درست بشناسیم. کار عمده‌ی ما این است که این نقطه‌ی امید را در دلهای ملّتهای مسلمان حفظ کنیم. همچنان که در طول این ده یازده سال ملّت ایران توانسته است همیشه در جایگاهی قرار داشته باشد که چشم و دل ملّتها به او روشن و امیدوار باشد، از حالا به بعد هم باید روش ما، کیفیّت عمل ما، حرفهای ما، اظهارات ما، به نحوی باشد که این امید در دلهای مستضعفان و بیم در دلهای دشمنان باقی بماند.  دشمنان ملّت ایران سعی کرده‌اند ملّت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. در طول این چند سال هر حادثه‌ای اتّفاق افتاد، رادیوهای خارجی شروع کردند به سخن‌پراکنی: بعضی گفتند کار ایران دیگر تمام شد؛ بعضی گفتند تا سه ماه دیگر، تا شش ماه دیگر اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند؛ بعضی گفتند این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی رادیوهای خارجی سعی کردند این‌جور تفهیم کنند که ملّت ایران نسبت به آینده‌ی خود ناامید و بدبین است. سعی کردند این‌جور وانمود کنند که مسئولین جمهوری اسلامی نتوانستند کارها را سامان بدهند و مملکت را بسازند. چند سال است که این تبلیغات وجود دارد. این تبلیغات برای چیست؟انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً از افرادی که زبدگان هستند و حرف آنها و روش آنها تأثیری بر روی ذهن و عمل مردم میگذارد این است که درست نقطه‌ی مقابل آنچه دشمن میخواهد، عمل بکنند. دشمن میخواهد مردم را نسبت به آینده‌ی خودشان بدبین و ناامید کند؛ دشمن میخواهد وانمود کند که مسئولین جمهوری اسلامی و مدیران این کشور نمیتوانند با اراده‌ی خود و تدبیر خود بنا و بازسازی این کشور را انجام بدهند؛ دشمن میخواهد بگوید نظام اسلامی قادر نیست از عهده‌ی [تأمین] نیازهای مردم بربیاید؛ دشمن میخواهد بگوید مردم ایران نسبت به مسئولینشان خوش‌بین نیستند و به آنها اعتماد ندارند؛ دشمن میخواهد بگوید میان مردم و مسئولین فاصله به وجود آمده و این فاصله روزبه‌روز بیشتر میشود؛ این چیزها را دشمن دارد تفهیم میکند و سَم‌پاشی میکند. دشمن میخواهد بذر تردید و شک و بی‌اعتمادی و بدبینی در جامعه بپاشد؛ چه‌جوری؟ از طریق تبلیغات، رادیوها، نوشته‌جات، مقالات، مجلّات و اظهارات آدمهای بی‌خبر و ناآگاه که تحت تأثیر تبلیغات جهانی قرار میگیرند و حرف میزنند. اینها خواستهای دشمن است.  ملّت ما، واقعیّات را خودشان دارند لمس میکنند. می‌بینند که واقعیّتها درست نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد تفهیم کند و به مردم بباوراند. مردم می‌بینند که مسئولین در دل مردم جا دارند و به آنها محبّت می‌ورزند. در زمان حیات حضرت امام هم، تبلیغات بر روی این نقطه متمرکز بود که بگویند مردم از امام جدا شدند؛ میگفتند! البتّه مردم ما به باطن خودشان و قلب خودشان که مراجعه میکردند، میدیدند پُر از محبّت امام است.  این حسّ اعتمادی که مردم نسبت به مسئولین دارند، بسیار چیز باارزشی است و تبلیغات دشمن سعی میکند این حسّ اعتماد را از مردم بگیرد. درحالی‌که این حسّ اعتماد در طول دوران بعد از انقلاب و حتّی پیش از پیروزی انقلاب، برای ملّت ما و انقلاب ما کارساز بود. با همین روح اعتماد بود که مردم حرکت کردند، تجاوز دشمن را دفع کردند، مملکت را نجات دادند. وقتی به آنها گفته شد که دشمن قصد دارد با تهاجم نظامی، نظام جمهوری اسلامی را منهدم بکند و از بین ببرد، مردم قبول کردند، به میدان جنگ رفتند، از موجودیّت جمهوری اسلامی و از تمامیّت کشور دفاع کردند و با گذشت زمان روشن شد که قضیّه چه بوده. همه فهمیدند که قصد دشمن از سازمان‌دهی این حمله و تهاجم نظامی همین بود که نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد. مسئله یک مسئله‌ی مرزی نبود؛ مسئله یک مسئله‌ی اختلاف دو همسایه نبود.  این اعتماد، کشور را نجات داده. این اعتماد، مسئولین را در طول دوران حیات بابرکت امام عزیزمان شجاعت و جرئتِ کار داده. شما در دوران امام بزرگوار میدیدید که ایشان چقدر بر روی حمایت مردم از مسئولین تکیه میکردند. این‌جور نبود که امام، ضعفهایی را که در دستگاه‌ها هست، ندانند و نبینند؛ چرا، امام ضعفها را مشاهده میکردند؛ شاید از بسیاری هم دقیق‌تر و بهتر. ضعفهایی که در دستگاه‌های دولتی بود، ضعفهایی که در قوّه‌ی قضائیّه بود، ضعفهایی که در بخشهای مختلفی از دستگاه وسیع اداره‌ی کشور بود، بر امام پوشیده نبود؛ امّا با وجود این، تأکید امام این بود که مردم باید با مسئولین همکاری کنند و پشت سر مدیران کشور قرار بگیرند تا آن مدیران بتوانند این ضعفها را برطرف کنند. امروز هم همان‌جور است. امروز هم سه نقطه وجود دارد که من توصیه میکنم به شما برادران و خواهران و همه‌ی ملّت ایران.  یکی اینکه روح خوش‌بینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوش‌بینی و امید، به‌جا است. شما آن شجره‌ی طیّبه‌ای هستید که فرمود: اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ، تُؤتیِّ اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها.(۳۴) چرا به آینده خوش‌بین نباشیم؟ یک ملّت باشجاعت باشهامت نیرومند، متّحد، اهل کار، خوش‌فکر و بااستعداد، بر روی سرزمینی سرشار از برکات الهی؛ چرا به آینده امیدوار و خوش‌بین نباشیم؟ درحالی‌که روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و گذراندیم که اگر بنا بود کسی بدبین باشد و ناامید باشد، آن روزها باید بدبین و ناامید میبود. به برکت هدایت امام و رهبر عظیم‌الشّأن‌مان از گذرگاه‌های بسیار خطرناکی گذشته‌ایم؛ با قوّت، با قدرت راه را ادامه میدهیم، کشور را میسازیم، قدرتمان را اضافه میکنیم؛ از لحاظ قدرت اقتصادی، از لحاظ قدرت نظامی، از لحاظ قدرت سیاسی، از لحاظ قدرت عظیم فرهنگی در جامعه، روزبه‌روز پیشرفت خواهیم کرد. ما مسلمانیم، قرآن در دست ما است، دلهای ما وابسته‌ی به اسلام و قرآن است. قرآن فرموده است: کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاس. (۳۵) باید بهترین باشیم، باید پیش برویم و خواهیم رفت. شبهای تاریک و ظلمانی را گذرانده‌ایم؛ باز هم پاره‌های ابر فتنه را ‌-در هر زمانی- با تمسّک به خداوند و قرآن از سر خواهیم گذراند. چرا امیدوار نباشیم؟ امید به آینده و خوش‌بینی نسبت به آینده را تک‌تک آحاد مردم باید علی‌رغم دشمن، در دلهایشان نگه دارند؛ چون دشمن میخواهد امید را در دلها بمیراند؛ میداند که بزرگ‌ترین دشمن او، امیدواری شما است. شما اگر ناامید شدید، دشمن نَفَس راحتی خواهد کشید، کار او آسان خواهد شد؛ لذا میخواهد ناامیدی را بر مردم چیره کند.نکته‌ی دوّم که توصیه میکنم به تک‌تک آحاد مردم: حسّ اعتمادتان نسبت به کارگزاران کشور را از دست ندهید. ما امروز بهترینها را در رأس امور مشاهده میکنیم؛ اینها بهترینها هستند. کسی خیال نکند که اگر اینها نبودند و دیگری بود، چه میشد و چه میشد؛ به‌هیچوجه این‌جور نیست. همه‌ی گروه‌ها و مجموعه‌ها و تیپ‌های اجتماعی، در این یازده‌ساله در صحنه‌ی امتحان آمده‌اند. امروز آن کسانی که مسئولیّتها را ‌-که خیلی هم سنگین است- بر دوش گرفته‌اند، انسانهای شایسته و صالحی هستند که میتوان به آنها اعتماد کرد.همه تکلیف دارند این روح اعتماد را در دلها راسخ کنند. کسی مجاز نیست که این روح اعتماد را از مردم بگیرد و دلهای مردم را متزلزل کند. اینکه بعضی بنشینند اینجا و آنجا غیرمسئولانه و بدون اینکه احساس مسئولیّت بکنند، اعتماد مردم نسبت به مسئولین را متزلزل بکنند، یک عمل غیرانقلابی و غیراسلامی است؛ این غلط است. مردم باید به این راننده‌ای که دارد این قطار را، این اتوبوس را میراند و جلو میبرد، اطمینان داشته باشند تا به او امکان بدهند و کمک کنند که این قافله را به منزل برساند. اگر روح بی‌اعتمادی حاکم شد، او هم نمیتواند کار کند، اینها هم نمیتوانند کمک کنند. اعتماد متقابل.  همان‌طور که در خطبه‌ی قبل عرض کردم، فضای جامعه‌ی اسلامی در عهد صدر اوّل به برکت تعالیم پیغمبر، یک فضای اعتماد متقابل و اطمینان متقابل بود. امروز هم همین‌جور است. بخصوص کسانی که در تریبون‌های گوناگون قرار میگیرند و سخنرانی میکنند و حرف میزنند و مینویسند، بیش از دیگران باید سعی کنند این روح اعتماد را در دلها قوی کنند؛ مبادا آن را ضعیف و متزلزل کنند.  و نکته‌ی سوّمی که به آحاد مردم توصیه میکنم این است که نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما آحاد مردم ضعیف بشود و فروبنشیند؛ غیرت! مثل کسی که از خانواده‌ی خودش و از حرم خودش دفاع میکند، مثل کسی که از ناموس خود دفاع میکند، از انقلابتان همین‌جور دفاع کنید؛ از ارزشهای انقلاب همین‌جور دفاع کنید؛ از دستاوردهای انقلاب همین‌جور دفاع کنید؛ زن و مرد و پیر و جوان، و در هر شغلی از شغلها هستید و در هر گوشه‌ای از این کشور هستید، فرق نمیکند. این انقلاب آسان به دست نیامده؛ خونِ‌دل‌ها خوردند، خونها ریخته شد و کمکها و فیوضات عظیم الهی شامل حال این مردم شد تا این دستاورد عظیم به دست آمد. این‌جور نیست که بنشینند مردم و بنشینیم ماها، نگاه کنیم کسانی ارزشهای انقلاب را تاراج کنند، به آنها اهانت کنند، آنها را سبک بشمارند؛ نخیر، ارزشهای انقلابی و دستاوردهای انقلاب و فضای اسلامیِ جامعه، ناموس همه‌ی آحاد مردم ما است؛ غیرتمندانه و با کمال قدرت از آن دفاع میکنیم و باید بکنیم. دشمن نباید بتواند با ترویج فرهنگ فساد ‌-هر نوع فسادی: چه فسادهای مربوط به شهوات جنسی، چه فسادهای مالی، و چه انواع و اقسام فسادهای اخلاقی و عملی دیگر- این انقلاب را از درون بپوساند. مثل آن جوان شجاع و غیرتمندی که سینه سپر میکند و از خانه‌ی خود، از حریم خود، از خانواده‌ی خود، از موجودی خود دفاع میکند، یکایک شما زن و مرد از انقلابتان، از اسلامتان، از مسئولینتان، از دستاوردهایتان، از ایمان اسلامی‌تان دفاع کنید در مقابل کسانی که به آن هجوم می‌ورزند.یقیناً کمک الهی و فضل الهی هم با ما خواهد بود و روح مطهّر امام عزیزمان و ارواح مقدّسه و قدسیّه‌ی ائمّه‌ی هداة مهدیّین و نبیّ مکرّم اسلام و ادعیه‌ی زاکیه‌ی وجود مقدّس ولی‌ا‌لله‌الاعظم امام زمان (عجّل ا‌لله‌ تعالی فرجه الشّریف و ارواحنا فداه) به ملّت ما در این راه کمک خواهند کرد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  بخش عربی  السّلام علی کلّ المسلمین فی کلّ أنحاء العالم. تصادف هذه الأیّام ذکری ولادة النّبیّ الأعظم و رسول الإسلام الأکرم (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و کذلک ذکری ولادة ولده الإمام جعفر بن محمّدٍ الصّادق (علیه و علی آبائه السّلام) حامل لواء رسالته و العمل فی سبیله، و من هنا فإنّی أبارک لکلّ المسلمین فی العالم و أرجو لهم من ا‌لله‌ تعالی توفیق التّأسّی بالرّسول الأکرم و التّحرّک باتّجاه أهدافه السّامیة. و لقد کان (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) مظهراً للإسلام و لذا کانت معرفته و حبّه و إکرام ذکراه مؤدّیةً لعظمة الإسلام، و من هنا رأینا أعداء الإسلام سواءً منهم من کان فی القرون الوسطی، قرون الکتّاب الصّلیبیّین العاملین علی تشویه صورة نبیّ الإسلام أو من کان فی زماننا هذا یقود الهجوم الثّقافیّ ضدّ الإسلام موجّهاً الإهانة بشکلٍ علنیّ لشخصیة رسول ا‌لله‌ و کذلک ما نراه فی کتابات المستشرقین و دراساتهم شبه العلمیّة فی القرن التّاسع عشر و القرن العشرین، رأینا هؤلاء جمیعاً یعملون علی تشویه الصّورة الحقیقیّة لنبیّ الإسلام (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) بهدف ضرب الإسلام نفسه. هذا و من جهةٍ أخری فإنّ علینا نحن المسلمین لکی یعرف الإسلام معرفةً حقیقیّةً أن نعرف الرّسول معرفةً حقیقیّةً. إنّنا نری هذه الفریضة واجباً مؤکّداً حتّی فی زماننا هذا، حیث تتّسع المعارف الإسلامیّة و نحسّ بالفراغ الکبیر فی مجالها، و ها أنا أشیر إلی بعض الأمثلة فی هذا الصّدد:  أوّلاً: إنّنا نلاحظ و منذ زمنٍ بعیدٍ و بالخصوص عند دخول الإستعمار إلی الأقطار الإسلامیّة أنّ الأموال الضّخمة تبذل و الجهود الکثیرة تصرف لکی تثبت للمسلمین فکرة فصل الدّین عن السّیاسة، حتّی عادت فکرة مسلّمة لدی الکثیر من المجتمعات الإسلامیّة و عند مجموعاتٍ کبری من الأفراد و حتّی لدی بعض علماء الدّین، فی حین أنّ التّدبّر فی حیاة النّبیّ الأکرم و معرفته توضّح أنّه (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله) کان یسعی فی کلّ مراحل نبوّته و بکلّ جدٍّ لإیجاد النّظام الإسلامیّ و صیانته و أنّه قضی نصف عمر هذه النّبوّة رئیساً و مدیراً لشؤون الدّولة الإسلامیّة ممّا یثبت بوضوحٍ بطلان فکرة فصل الدّین عن السّیاسة بعد أن کان السّعی السّیاسیّ فی حیاته یشکّل الخطّ المستمرّ و المحور الأصیل لکلّ أنماط السّعی و من خلال معرفة هذه الحقیقة ینفتح بابٌ واسعٌ من المعرفة الإسلامیّة أمام الجمیع.  ثانیاً: من الملاحظ و منذ زمانٍ بعیدٍ أیضاً أنّ الکثیر من ذوی القدرة و النّفوذ فی المجتمعات الإسلامیّة إنّما یلحظون فی علاقاتهم السّیاسیّة مصالحهم الضّیّقة تماماً کما یفعل باقی أهل السّیاسة فی العالم دون أن یدخلوا فی حساباتهم نوع المواقف العدائیّة الّتی تتّخذها أطراف العلاقة تجاه الإسلام، و من هنا نجد الیوم الکثیر من الحکومات فی الأقطار الإسلامیّة تقیم علاقاتٍ ودّیّةٍ مع أمریکا و إسرائیل و باقی الدّول المشهورة بتآمرها ضدّ الإسلام. فلا تحدّد علاقتها بها سوی المصالح السّیاسیّة الضّیّقة.  هذا فی حین کان الرّسول الأکرم (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) خلال مدّة حکومته فی المدینة یعمل علی العکس من ذلک تماماً. فهو یتعامل بشدّةٍ و عداءٍ مع المجموعات و القوی المعادیة للإسلام کما یتعامل برفقٍ مع تلک القوی غیر الإسلامیّة و غیر المعادیة. إنّه کان یحارب قریشاً الکافرة و یعمل للقضاء المبرم علی الیهود، و یشدّد الخناق علی المنافقین و هم قواعد العدوّ الخارجیّ، و یقود حملةً متوجّهةً إلی أراضی الرّومان الّذین کانوا ینوون التّدخّل فی شؤون المسلمین، و فی قبال ذلک یکرم رسل ملک الحبشة غیر المسلمین و یذکر ذلک الملک ذکراً حسناً و أیضاً لا یجهّز حملةً ضدّ الدّولة الکافرة فی شرق البلاد الإسلامیّة، لأنّها لم‌تکن تقصد مهاجمة الدّولة الإسلامیّة. إنّ هذا السّلوک النّبویّ هو بکلّ دقّة ما أمره القرآن الکریم حیث قال: لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ، اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِی الدّینِ وَاَخرَجوکُم مِن دِیـارِکُم وَ ظاهَروا عَلیًّ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَاُولٰئِکَ هُمُ الظٰلِمون.(۳۶)  ثالثاً: ثمّ إنّنا نلاحظ الرّؤساء و الزّعماء فی الأقطار الإسلامیّة لا یأبهون للشّؤون الدّینیّة و إذا شاءت لهم مصالحهم أحیاناً أن یأمروا شعوبهم بالتّدیّن فإنّما هم یکتفون ببعض المظاهر و الادّعاءات، و ما أکثر الملوک و الرّؤساء فی الأقطار الإسلامیّة الیوم الّذین یعیشون حیاة المنکرات الکبیرة کشرب الخمر و أکل السّحت و الرّبا و القمار و أمثالها بشکلٍ علنیٍّ دون أن یخافوا لومة لائمٍ بعد أن أفهموا شعوبهم باستمرارٍ أنّه لیس من الضّروریّ أن یعمل الزّعماء بالشّریعة، و لم نسمع من فقهاء البلاط و وعّاظ السّلاطین رغم علمهم بارتکاب هؤلاء للموبقات من اعترض علیهم و منعهم من ارتکابها. الأمر الّذی یؤدّی بشکلٍ طبیعیّ لشیوع المفاسد الأخلاقیّة، هذا فی حین کان رسول ا‌لله‌ (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) أعبد النّاس و أزهدهم و أکثرهم عملاً بالشّریعة. لقد کان و هو الحاکم یری نفسه ملزماً برعایة موازین الحقّ أکثر من باقی المسلمین و هذا هو منطق الإسلام الّذی یضاعف وجوب ذلک علی رؤساء المسلمین و زعمائهم.  نعم، إنّ معرفة حیاة النّبیّ من هذه الجهة تؤدّی لمعرفةٍ أکبر للإسلام و تفضح واقع المدّعین له، و خلاصة الأمر إنّ المسلمین الیوم محتاجون أکثر من ذی قبل لمعرفة حیاة النّبیّ الأکرم (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) لکی تتمزّق حجب التّحریف الّتی نسجها الجهل و الأهداف التّآمریّة للسّیاسات المعادیة للإسلام. یجب أن یکون الرّسول الأکرم مقیاساً یقیس إلیه الفرد المسلم نفسه و غیره و أن یکون المجتمع الّذی جاهد لبنائه الرّسول مقیاساً للمجتمع الإسلامیّ بشکلٍ دائمٍ. لقد سعی الرّسول لإقامة العدل فی ظلّ النّظام الإسلامیّ کهدفٍ أعلی فیجب إذن أن یسعی العالم الإسلامیّ لتحقیق الکمال و العروج الإنسانیّ. و هذا المعنی إنّما یتجلّی لنا إذا طالعنا سیرة الرّسول الأکرم و اکتشفنا الواجبات الّتی یلقیها علینا هذا الهدف السّامیّ من خلال معرفة أعمال الرّسول العظیم و أقواله. لا یکفی أن یحبّ المسلمون رسول ا‌لله‌ (صلّی ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و یؤمنوا برسالته فحسب، بل إنّ علیهم أن یتّبعوه و یسیروا بسیرته تماماً نحو الهدف الّذی استهدفه، فهو الّذی یفتح سبیل الجهاد أمام هذه الأمّة و یوضّح لها مسؤولیّاتها و هنا نقول: إنّ الأمّة یجب أن لا تتّبع إلّا من انسجم مع هذا الهدف، أمّا من عدا ذلک و لم ینسجم معه فهو إمّا فی زمرة الغافلین أو فی حضیض الشّیاطین. أرجو أن ینتبه المسلمون فی العالم تماماً و یستعیدوا قوّتهم و توکّلهم و یعملوا علی إنقاذ مجتمعهم الإسلامیّ من هذه الوهدة و الحرمان الّذی یهدّد دنیاهم و آخرتهم. و استغفر ا‌لله‌ لی و لکم.(۳۷) بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ، قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ، اَّللهُ الصَّمَدُ، لَم یَلِد وَلَم یولَد، وَ لَم یَکُن لَه کُفُوًا اَحَدٌ.(۳۸)  
135
1368/07/26
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد پیامبر اکرم و حضرت امام جعفر صادق (صلوات ا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2206
۱۷ربیع‌الاوّل۱۴۱۰ بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) این میلاد مسعود را که هم انتسابى به نبىّ مکرّم اسلام حضرت محمّدبن‌عبدا‌لله‌ (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و هم نسبتى به امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) دارد، به همه‌ی شما آقایان و به همه‌ی ملّت ایران تبریک عرض میکنم. مهم این است که ما به‌عنوان ادامه‌دهندگان راه آن بزرگواران ‌-که لااقل ادّعاى ما این است و مردم دنیا ما را به این شناخته‌اند- سعى کنیم ابعاد گوناگون آن شخصیّت‌هاى عظیم و الهى را در وجود شخص خودمان، ولو به نحو ضعیف به وجود بیاوریم و احیا کنیم. کافى نیست که مجاهدان فی‌سبیل‌ا‌لله‌ و مبارزان در راه حاکمیّت اسلام، در فکر ساختن جامعه و نظام اسلامى باشند ‌-اگرچه این یک وظیفه‌ی اعلىٰ و یک واجب بزرگ و شاید اصلی‌ترین واجبات یک مؤمن و مسلم است- امّا در کنار مجاهدتى که براى ایجاد نظام اسلامى و تکمیل آن و پیروزى آن میکنیم، مجاهدت دیگرى و شاید سخت‌ترى لازم است تا در وجود خود، در دل خود و جان خود هم تحوّلى و انقلابى به وجود بیاوریم. اگر ما درباره‌ی شخصیّت اولیاى دین ‌-چه نبىّ مکرّم و چه ائمّه‌ی معصومین و چه فاطمه‌ی زهرا و زینب کبرىٰ (سلام ا‌لله‌ علیهم اجمعین)- حرف میزنیم، غالباً ناظر به همین قسمت دوّم است. حقیقتاً امروز جمهورى اسلامى احتیاج دارد به اینکه در درجه‌ی اوّل ما مسئولین و سپس آحاد مردم، به‌صورت دقیق و منظّم و مرتّبى سعى کنیم در وجود خود و در دل خود، تحوّلى در جهت هدفهاى اخلاقى اسلام به وجود بیاوریم. البتّه این درست است که اگر تحوّل در دلها و جانها پدید نمی‌آمد، انقلاب هم پیروز نمیشد ‌-نفْس پیروزى انقلاب، دلیل آن است و به معنى آن است که در مجموع، یک دگرگونى و تحوّل در دلها انجام گرفت؛ بدون این نمیشد انقلاب پیروز بشود- امّا براى تداوم انقلاب و تداوم پیروزی‌ها و تداوم استقامتِ این خط و عدم انحراف ‌-که این از همه مهم‌تر است- همه‌ی ما احتیاج داریم در وجود خودمان، در اخلاقمان و در روحیّاتمان تغییرات بدهیم.  بنده مکرّراً در طول این چندساله فکر میکردم، به ذهنم میرسید که بخش مهمّى از پیروزی‌هاى ما ناشى است از روحیّات شخص امام، یعنى حقیقتاً آن بزرگوار علاوه بر اینکه حقّاً و انصافاً یک ذات ممتاز و یک موجود ممتاز و تربیت‌شده و ریاضت‌کشیده و بر روى خود کارکرده بودند ‌-همه‌ی کسانى که از قدیم ایشان را می‌شناختند، این را تصدیق میکنند- امّا احساس میکردیم که در همین دوران انقلاب هم ایشان در درون خود متوقّف نبودند؛ دائم در حال پیشرفت بودند، دائم در حال تکامل بودند؛ مثل اولیاى خدا، مثل وجود مقدّس پیغمبر و ائمّه که آنها هم تا لحظه‌ی مرگشان دائماً در حال پیشرفت و تحوّل و تکامل بودند. یعنى رسول اکرم در لحظه‌ی بعثت، مثل لحظه‌ی رحلتشان نبودند. در آن ۲۳ سال ایشان خیلى پیشرفتها و ترقّیّاتِ براى ما افراد عادىْ دهشت‌انگیزى داشتند. یعنى مؤمن این‌جور است؛ لحظه‌به‌لحظه در حال جلو رفتن و پیش رفتن است. امام عیناً همین‌جور بودند و احساس میکردیم؛ مخصوصاً در مواقع خاص. مثلاً در ماه رمضان که ایشان معمولاً هیچ ملاقاتى نداشتند و بیشتر به خودشان میپرداختند؛ بعد از ماه رمضان که انسان با ایشان ملاقات میکرد، محسوس بود که ایشان نورانی‌تر شده‌اند، معنوی‌تر شده‌اند. یقیناً بسیارى از موفّقیّتهاى این انقلاب و این ملّت، ناشى بود از همان کانون جوشانِ منوّر.البتّه بخش عظیم دیگرى هم مربوط میشود به همین اخلاصها و صفاها و فداکاری‌ها و نورانیّتهایى که در آحاد مردم ما هست؛ بخصوص این جوانها و این جبهه‌بُروها؛ کسانى که از عیش و لذّت زندگى در دوران جوانى براى خدا صرف‌نظر میکردند و میرفتند ‌-در صحنه‌هاى مختلف؛ مهم‌ترین آنها جنگ بود، [ولى] فقط جنگ نبود- الان هم هستند و الان هم [این کار را] میکنند. ما به این احتیاج داریم؛ عرض من این است. هر کدامِ ما باید تلاش کنیم در درون خود یک صفا و نورانیّت به وجود بیاوریم؛ و این درس امروز است، درس ولادت پیغمبر است، و بدون آن این بار سنگین قابل حمل نیست.  بار سنگین انقلاب اسلامى با هیچ بارى، با هیچ تکلیفى قابل مقایسه نیست. حقیقتاً انقلاب را سالم نگه داشتن و سالم جلو بردن، کار سنگینى است و این ملّت بحمدا‌لله‌ در این سالهاى دشوار و در آزمایشهاى گوناگون، این بار را خوب تحمّل کرده و پیش برده. این [انقلاب ما] مثل انقلابهاى دیگر و حکومت ما مثل حکومتهاى دیگر نیست. همان‌طورى که خداى متعال به رسول اکرم خطاب فرمود که «یًّـاَیُّهَا المُزَّمِّلُ × قُمِ الَّیلَ اِلّا قَلیلًا × نِصفَه، اَوِ انقُص مِنهُ قَلیـلًا × اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّ‌ـلِ القُرءانَ تَ‌رتیلًا × اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولًا ثَقیلًا»، (۲) این سخن سنگین و این بار سنگینِ حتّى بر دوش پیغمبر، آن‌چنان است که او را محتاج میکند به تربیت معنوى و نفسانى و تزکیه‌ی روحى و تمرین مداوم. و ما افراد ضعیف در مقابل آن چشمه‌هاى جوشان قدرت و نیروى الهى، جاى خود داریم؛ و راز اینکه انقلاب تاکنون پیش رفته هم همین است. سیاستها و قدرتهاى جهانى اشتباه کردند که خیال کردند با جمهورى اسلامى هم مثل بقیّه‌ی کشورها و دولتهایى که در همین حدود، قدرت مادّى و سعه‌ی (۳) ظاهرى دارند، میشود برخورد کرد؛ با تهدید و با تطمیع و با فشار و اینها میشود از میدان خارج کرد؛ نه، اشتباه بزرگ دشمن همین بود که این معنویّت را، این روح توجّه به خدا و معنا را در مردم ما و در انقلاب ما درک نکرده. اگر این روح تقوا و توجّه به خدا باشد، بگومگوها ‌-این اختلافهاى کوچک و کم‌عمق و البتّه غیرمهم، که به نظر بنده کم‌اهمّیّت‌تر از آن است که به آن خیلى توجّه بشود- هم نخواهد بود. امّا به‌هرحال هرچه یکپارچگى و وحدت از همه‌ی جهات بیشتر باشد، این زیباتر، باشکوه‌تر، براى دشمن شکننده‌تر و براى دوست امیدوارکننده‌تر است.  امیدوارم که خداى متعال به برکت این روز مقدّس و این دو مولود مبارک، به همه‌ی ملّت عزیز ما، آحاد مردم فداکار ما توفیق و فضل و رحمت خودش را نازل کند و به مسئولین هم توانایى روحى و قوّت اراده و عزم را و همچنین توانایى در عمل را ببخشد، که بتوانند آن‌چنان که براى این ملّت شایسته است، تلاش کنند.  خدا را شکر میکنیم که امروز دستگاه‌هاى مسئولِ در مقابل مردم و در مقابل خدا و مدیران کشور، با صدق و صفا مشغول تلاشند. بحمدا‌لله‌ همیشه همین‌جور بوده؛ در گذشته هم در جمهورى اسلامى همه همین‌جور با صدق و صفا کار کرده‌اند. بحمدا‌لله‌ وضع خوبى است، وضع منسجمى است؛ ملّت، با روحیه‌هاى خوب در صحنه‌اند، آماده‌اند؛ ما هم بایستى از خداى متعال قوّت بخواهیم، مدد بخواهیم، تلاش خودمان را بکنیم، بارهاى سنگین را برداریم و گره‌ها را باز کنیم و ‌ان‌شاءالله‌ راه طوفانى و کوبنده‌ی انقلاب را همچنان مثل گذشته به پیش ببریم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
136
1368/07/24
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2204
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم متقابلاً میلاد مبارک نبىّ اکرم و رسول اعظم حضرت محمّدبن‌عبدا‌لله‌ (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و همچنین ولادت باسعادت سبط (۲) بزرگوار ایشان و مروّج و مبلّغ مکتب آن بزرگوار، امام جعفر صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را به همه‌ی شما برادران و خواهران، مخصوصاً میهمانان گرامى تبریک عرض میکنم. وجود نبىّ مکرّم اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) بزرگ‌ترین مایه‌ی وحدت در همه‌ی ادوار اسلامى میتوانسته باشد و بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد مسلمانان به آن بزرگوار، با عاطفه و عشق آحاد مردم مسلمان به آن وجود اقدس توأم است و لذا آن بزرگوار مرکز و محور عواطف و عقاید همه‌ی مسلمانها است و همین یکى از موجبات اُنس دلهاى مسلمین و نزدیکى فِرَق اسلامى با یکدیگر به حساب می‌آید.  ابعاد شخصیّت نبىّ اکرم را هیچ انسانى قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویرى نزدیک به واقع از شخصیّت آن بزرگوار ارائه نماید. آنچه ما از برگزیده‌ی پروردگار عالم و سرور پیغمبران سراسر تاریخ شناخته و دانسته‌ایم، سایه و شبحى از وجود معنوى و باطنى و حقیقى آن بزرگوار است؛ امّا همین مقدار معرفت هم براى مسلمانان کافى است تا اوّلاً حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قلّه‌ی انسانیّت و اوج تکامل بشرى را در مقابل چشم آنان قرار بدهد، و ثانیاً آنها را به وحدت اسلامى و تجمّع حول آن محور تشویق کند. لذا توصیه‌ی ما به همه‌ی مسلمانان عالم این است که بر روى ابعاد شخصیّت پیغمبر و ابعاد زندگى آن حضرت و سیره‌ی آن بزرگوار و اخلاق آن بزرگوار و تعالیمى که از آن بزرگوار مأثور (۳) و منصوص (۴)  است کارِ زیادى بشود.بعد از دوران قرون وسطىٰ که نسبت به شخصیّت رسول اکرم در دنیاى مغرب‌زمین و دنیاى مسیحیّت، یک تهاجم تبلیغاتى وسیعى انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخورده‌ی اسلام فهمیدند که یکى از راه‌هاى مبارزه‌ی با اسلام این است که چهره‌ی نبىّ مکرّم اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) را مخدوش بکنند و کارهاى زیادى در این زمینه انجام گرفت، و تا امروز، دشمن به نحو مستمرّى ‌-اگرچه با شیوه‌هاى مختلفى- روى امحاء شخصیّت پیغمبر از ذهنهاى آزادگان عالم کار کرده. بسیارند در دنیا مردمى که اگر پیغمبر اسلام را به همان اندازه‌اى که مسلمانها می‌شناسند یا حتّى کمتر از آن بشناسند، یعنى حقیقتاً فقط یک شبحى از آن چهره‌ی منوّر براى دلهاى آنان آشکار بشود، عقیده‌ی آنها و گرایش آنها نسبت به اسلام و معنویّت اسلامى تضمین خواهد شد. ما باید روى این مسئله کار کنیم.  بزرگ‌ترین تبلیغ اسلام شاید همین باشد که ما چهره‌ی پیغمبر اسلام را براى بینندگان و جویندگان عالَم روشن کنیم. و بسیار بجا است که قبل از آنکه دشمنان و مخالفان با روشهاى فرهنگىِ پیچیده‌ی خودشان و با شیوه‌هاى هنرى، چهره‌ی آن بزرگوار را در اذهان مردم بی‌خبرِ عالم مخدوش کنند، مسلمانان عالِم، مسلمانان هنرمند، مسلمانان مطّلع و وارد به شیوه‌هاى گوناگونِ بیان و تبلیغ و تبیین، راجع به آن شخصیّت معظّم و مکرّم کار علمى بکنند، کار فرهنگى بکنند، کار هنرى بکنند، کار تبلیغى بکنند؛ اینها کارهاى لازمى است.  شما در همین اواخر ملاحظه کردید که وقتى استکبار جهانى، با رشد معنوى اسلام به برکت انقلاب اسلامى مواجه شد، وقتى دیدند در جبهه‌ی نظامى و در جبهه‌ی سیاسى نتوانستند انقلاب اسلامى را و جمهورى اسلامى را ‌-که امروز مظهر و نمودار اسلام عملى است- بکوبند و شکست بدهند و خواستند دست بزنند به تهاجم فرهنگى، مزدور خودشان را وادار کردند تا به شخصیّت رسول اکرم و نبىّ معظّم اهانت بکند و آن کتاب شیطانى را شیطان‌صفتى به دستور شیاطین زر و زور عالم بنویسد که البتّه با پاسخ و عکس‌العمل قاطع مسلمین عالم و در مقدّم آنان، امام بزرگوار و رهبر عظیم‌الشّأن و فقید ما مواجه شدند که به هدر بودن خون آن شیطان‌صفت و به اعدام او حکم کردند. (۵)  پس یک مطلب این است که ما باید بر روى معرّفى شخصیّت رسول اکرم کار کنیم؛ نه‌فقط شخصیّت آن بزرگوار به معناى زندگى آن حضرت، بلکه ابعاد گوناگون: اخلاقیّات آن بزرگوار، روش حکومت آن بزرگوار، روش مردم‌دارى آن حضرت، عبادت آن حضرت، سیاست آن حضرت، جهاد آن حضرت، تعلیمات خاصّ آن بزرگوار، و خلاصه ابعاد مختلف شخصیّت آن حضرت. نه‌فقط اینکه کتاب بنویسیم؛ [بلکه] کار هنرى، کار تبلیغى، کارهایى با شیوه‌هاى جدید و استفاده از تکنیک‌هاى موجود عالم و در همه‌ی انحاء جهان اسلام ‌-نه‌فقط در جمهورى اسلامى- [انجام بدهیم].  و امّا راجع به مسئله‌ی وحدت مسلمین و هفته‌ی وحدت باید عرض کنم: اگر وحدت و نزدیکى فِرَق اسلامى چیزى است که در خدمت اسلام است، اگر قبول داریم که اتّحاد مسلمین به حال مسلمین مفید است و در جهت عظمت اسلام است، اگر به اینها اعتقاد داریم یقیناً باید معتقد باشیم که علیه این وحدت و اتّحاد، سخت‌ترین تلاشها و پیچیده‌ترین توطئه‌ها از سوى دشمنان اسلام در جریان است؛ این دو از هم غیر قابل انفکاک است. امروز هر چیزى که براى اسلام نافع‌تر است، از نظر دشمنان اسلام مبغوض‌تر است؛ امروز هر چیزى که بیشتر در جهت عظمت اسلام است، بیشتر هم مورد تهاجم دشمنان اسلام است؛ این یک معادله‌ی قطعى است.شما ببینید امروز فشار دشمنان اسلام بر روى کدام نقطه از دنیاى اسلام از همه جا بیشتر است؛ همان قدرتها و همان دشمنانى که امروز به بعضى از سلاطین و رؤساى کشورهاى مسلمان دست دوستى و صمیمیّت داده‌اند و با همه‌ی وجود از آنها دفاع میکنند و پول و سلاح و تجهیزات و تبلیغات را در خدمت آنها قرار داده‌اند، امروز علیه جمهورى اسلامى و نظام اسلامى و ایران اسلامى، با تمام وجود خودشان در حال تلاش و کوششند. چرا؟ چون فهمیده‌اند که عظمت اسلام در جمهورى اسلامى و در نظام اسلامى و در این جامعه‌ی اسلامى تضمین خواهد شد و تعقیب خواهد شد.  هر کارى که امروز در خدمت اسلام است، مورد نقمت (۶) دشمنان اسلام است. وحدت میان مسلمین یکى از مصادیق این قاعده‌ی کلّى است. اگر حقیقتاً لازم است که مسلمین عالم با یکدیگر اتّحاد پیدا بکنند و اگر این به حال اسلام و مسلمین مفید است ‌-که ظاهراً در نظر عقلا و مصلحین عالمِ اسلام جاى شکّى در این حرف نیست- پس باید مطمئن بود که توطئه‌ی دشمن علیه این وحدت، امروز از همیشه بیشتر است. من به همه‌ی برادران مسلمانى که در سراسر عالم هستند، توجّه و تذکّر میدهم که تبلیغات استکبار جهانى از طریق خبرگزاری‌ها و مطبوعات و رادیوها و اظهارات رسمىِ سیاسیّون علیه جمهورى اسلامى را با این منطق و با این قاعده‌ی کلّى بسنجند و معنا کنند. تمام دستگاه‌هاى تبلیغاتى استکبار و در رأس آنها آمریکا، امروز بسیج شده‌اند براى اینکه جمهورى اسلامى و ایران اسلامى و ملّت اسلام را در چشم مردم عالم برخلاف آنچه هست معرّفى کنند و نشان بدهند، و این یک مسئله‌ی بسیار مهمّى است.امروز پولهاى دستگاه استکبار و ایادى آنها در دنیا و بیشتر از همه در دنیاى اسلام، خرج میشود براى ایجاد تفرقه بین مسلمین، براى اینکه اگر بتوانند ‌-که نخواهند توانست- بین ایران اسلامى با مسلمانان عالم اختلاف ایجاد کنند و فاصله بیندازند. جنگِ دشمن‌ساخته‌ی شیعه و سنّى را که به برکت انقلاب اسلامى بحمدا‌لله‌ رو به خُمود (۷) و خاموشى رفت و برادران شیعه و سنّى در میدانهاى مختلف در کنار هم قرار گرفتند و به یکدیگر کمک کردند و برادروار ‌-آن‌چنان که حق، این بود- با هم حرکت کردند، تبلیغات جهانى سعى میکند امروز باز هم این شعله را مشتعل‌تر کند، این آتش را برافروخته‌تر کند، این اختلاف را ‌-که رو به از بین رفتن است- دوباره زنده کند. چرا؟ چون میدانند که امروز وحدت اسلامى یعنى تجمّع مسلمین حول محور ایران اسلامى؛ میدانند که دلهاى مسلمین امروز متوجّه به امّ‌القراى اسلام یعنى ایران اسلامى است؛ میدانند که امروز در دنیاى اسلام و در سراسر عالم، آنجایى که قرآن رسماً و عملاً حاکمیّت دارد، ایران اسلامى است.  ایران مثل بسیارى از کشورهاى مسلمان‌نام نیست که علی‌الظّاهر نام کشور، اسلامى باشد و سران و رهبران دم از اسلام بزنند، امّا عمل خود آن سران بیشتر از همه‌ی آحاد مردم یا اکثر آنها از اسلام دور و بیگانه باشد. در اینجا براى آن کسانى که در رأس امور هستند، شرط قبول مسئولیّت و تحمّل مسئولیّت، ایمان و تقوا است. اینجا مثل بعضى از کشورهاى اسلامىِ دیگر نیست که مسئولین و رهبران، فسق کنند، فجور کنند، محرّمات کبیره را ‌-که قرآن، ناطق به حرمت آنها است- عملاً انجام بدهند، شرب خمر کنند، تجاوز و تعدّى از حدود الهى بکنند، نوکرى دشمنان خدا را بکنند، دشمنى با بندگان صالح خدا بکنند، فشار بر روى مؤمنین و متّقین و علما وارد کنند و درعین‌حال نام خودشان را مسلمان بگذارند. اینجا، آن‌جور نیست.  تنها نقطه‌اى در عالم اسلام که مسئولان کشور و اداره‌کنندگان و مدیران باید از نظر مردم شناخته‌شده باشند به تقوا و ایمان و تعبّد، ایران اسلامى است؛ این را مردم دنیا می‌بینند، این را مردم دنیا حس میکنند. بقیّه‌ی کشورها ادّعاى اسلام میکنند و زمامدارانشان، فسّاق و فجّارى در رأس امور قرار میدهند؛ مردم مسلمان هم مشاهده میکنند و تحمّل میکنند؛ چاره‌اى ندارند.  شما ببینید بعضى از کشورهاى اسلامىِ مدّعى اسلامیّت و مدّعى ترویج اسلام را! بعضی‌ها آن‌قدر پُررو و وقیح هستند که خودشان را بانى اسلام و صاحب اسلام و مروّج اسلام هم به حساب می‌آورند و معرّفى میکنند؛ درعین‌حال کپسول فساد و انحطاط و منشأ محرّمات و گناهان کبیره هستند! خب این را مردم دنیا می‌بینند. مسلمانانى که بصیرند اینها را میفهمند و میدانند که در این صورت اگر پرچم وحدت اسلامى بلند شد، دلهاى مسلمانان به‌طور قهرى متوجّه خواهد شد به آنجایى که حقیقتاً در آنجا اسلام حاکم است، حقیقتاً ملاکها و معیارها از اسلام گرفته شده است، حقیقتاً ملاک حاکمیّت و مدیریّت و مسئولیّت، مسلمان بودن است، حقیقتاً آیه‌ی شریفه‌ی قرآن صادق است که فرمود: اَّلَّذینَ اِن مَکـَّنُّ‌هُم فِی الاَرضِـ اَقامُوا الصَّلْوةَ وَءاتَوُا الزَّکـْوةَ وَ اَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَر. (۸) مردم دنیا این را می‌بینند و دلها متوجّه ایران اسلامى خواهد شد. لذا امروز تمام تشکیلات تبلیغاتىِ وابسته‌ی به استعمار و استکبار و ایادى آنها در همین منطقه‌ی اسلامى، دست به دست هم داده‌اند تا با تبلیغات مضر، وحدتى را که مورد نظر اسلام است و نظام اسلامى کمربسته‌ی آن است، بشکنند؛ و علماى اسلام باید مواظب باشند. مواظب این مذاهب اختراعى و جعلى که نقض وحدت است باشید. مواظب این دلارهاى نفتى که براى ایجاد تفرقه به کار میرود باشید. مواظب این دستهاى پلید و مزدور که سعى میکنند عروة‌الوثقاى وحدت را بین مسلمین بگسلند و پاره کنند باشید؛ با اینها برخورد کنید. و این، لازمه‌ی علاقه‌ی به وحدت و لازمه‌ی پیمودن راه وحدت اسلامى است و بدون این ممکن نیست.  ما در مسئله‌ی وحدت جدّى هستیم. ما اتّحاد مسلمین را هم معنا کردیم. اتّحاد مسلمین به معناى انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاصّ کلامى و فقهى خودشان نیست؛ بلکه اتّحاد مسلمین به دو معناى دیگر است که این دو معنا باید تأمین بشود: اوّل اینکه در مقابله‌ی با دشمنان اسلام همدست و هم‌آواز و همدل باشند، فِرَق گوناگون اسلامى ‌-فِرَق سنّى، فِرَق شیعه- که هر کدام فِرَق مختلف کلامى و فقهى دارند، حقیقتاً در مقابله‌ی با دشمنان اسلام همدلى کنند، همدستى کنند، همکارى کنند، همفکرى کنند؛ معناى دوّم این است که فِرَق گوناگون مسلمین سعى کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند، تفاهم ایجاد کنند، مذاهب فقهى را با هم مقایسه کنند و منطبق کنند. بسیارى از فتاوى فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهى عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییرى، فتاوى دو مذهب به هم نزدیک بشود. لذا ما جدّاً علاقه‌مند هستیم که «دارالتّقریب بین المذاهب الاسلامیّة» را ایجاد کنیم؛ ما مایلیم این کار انجام بگیرد. البتّه در گذشته این کار شروع شده و تلاشهاى مخلصانه‌اى هم داشته، امّا اکنون مدّتهاى مدیدى است که ما حرکت حقیقی‌اى مشاهده نمیکنیم و احساس میکنیم این کار باید انجام بگیرد و مردم مخلصى و مؤمنى و شخصیّت‌هاى عالِمى از همه‌ی دنیاى اسلام همکارى کنند و ما آماده هستیم و مایل هستیم که میزبان این مجموعه باشیم و زحمات و خدمتهاى این کار را بر عهده بگیریم.علما، فقها، متکلّمین و فلاسفه‌ی اسلامى باید کوشش کنند و بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند، در مجموعه‌هایى آنها را جمع کنند، نظرات فِرَق مختلف اسلامى در مجموعه‌ی واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همه‌ی مسلمین قرار بگیرد. این از جمله‌ی کارهاى بسیار لازم و ضرورى است و امیدواریم که همّت صاحب‌همّتان، این کار را به انجام برساند.  بنده مجدّداً این میلاد مبارک را به همه‌ی شما برادران و خواهران تبریک عرض میکنم و امیدوارم که خداى متعال تفضّل کند و کمک کند و همه‌ی ما بتوانیم این راه مهم را و این اهداف بلند را تعقیب کنیم و بپیماییم و به تأیید الهى ‌ان‌شاءالله‌ بر دشمنان اسلام پیروز بشویم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
137
1368/07/21
بیانات در دیدار جمعى از روحانیّون و اقشار مختلف مردم رفسنجان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2203
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بسیار خوشحالم که یک بار دیگر جمعى از مردم مؤمن و مبارز و انقلابى شهر رفسنجان را به اتّفاق علماى محترم این شهر ملاقات میکنم. بنده در طول سالهاى گذشته، مخصوصاً سالهاى پیش از پیروزى انقلاب ‌-که دوران اختناق بود، دوران ترس بود، دوران شدّت بود- خاطرات بسیار خوبى از مردم رفسنجان در ذهن دارم. و خود بنده در رفسنجانِ شما با مردم مبارز و علماى مبارز این شهر ملاقاتها، دیدارها و همکاری‌ها داشته‌ام. حقیقتاً مردم رفسنجان جزو کسانى هستند که باید آنها را در شمار سابقین در امر مبارزه و انقلاب دانست. از اوایل شروع نهضت در این شهر، مقلّدین امام بودند؛ زیاد هم بودند. کانونهاى مبارزه در این شهر بود و این یکى از افتخارات شهر شما است. و من هرگز آن روزها را، آن سخنرانی‌ها را، آن جلسات گرم را، آن چهره‌هاى مصمّم و با اخلاص و مؤمن را از یاد نخواهم برد.بعد از پیروزى انقلاب هم بحمدا‌لله‌ مردم رفسنجان راه را ادامه دادند. در جبهه‌هاى نبرد، در انفاقات مالى و در کارهاى گوناگونِ انقلابى همیشه حضور داشته‌اند و افتخارات گذشته‌ی خودشان را تثبیت کرده‌اند و تحکیم کرده‌اند؛ و درست هم همین است. اگر یک جمعیّتى و یک ملّتى در خطّ انقلاب و راه صحیح الهى و اسلامى که تشخیص داد، با اخلاص و صدق نیّت استقامت کرد، برکات و رحمت الهى بر آن جمعیّت نازل خواهد شد. و من امیدوارم که شما مردم رفسنجان ‌-و همه‌ی آحاد آن شهر و آن شهرستان- مثل گذشته و در کنار بقیّه‌ی اقشار مردم و جمعیّت‌هاى شهرها و قسمتهاى دیگر این کشور الهى و اسلامى از همه‌ی کوششتان در راه خدا و راه اسلام استفاده کنید.  بدانید که دشمن بیدار است. استکبار جهانى تصمیم خود را بر ضربه زدن به این انقلاب حفظ کرده است. اگر می‌بینید که جمهورى اسلامى و نظام اسلامى و دولت اسلامى بحمدا‌لله‌ در طول این قریب یازده سال با قوّت و قدرت ایستادگى کرد و عقب‌نشینى نکرد و راه را ادامه داد، نه به‌خاطر این است که دشمنان نخواستند به ما ضربه بزنند؛ آنها سعى کردند ضربه بزنند، منتها کید شیطان ضعیف است. دشمن در مقابل یک ملّت مؤمن و متّحد و یکپارچه و مطیع امر خدا، کوچک است. هرچه ظاهر دشمن پُرزَرق‌وبَرق هم باشد، [امّا] باطن او ضعیف است. آمریکا بر حسب ظاهر، قوى و قدرتمند است؛ قدرت او قدرت مادّى است. بله، قدرت مادّى کارساز است، امّا در مقابل مردم مادّى. قدرت مادّى در کار خود پیش میرود، امّا وقتى طرف مقابل آن، مردم مادّى باشند، نه مردم خدایى و خداجو و مؤمن. اگر در مقابل قدرتهاى بزرگ مادّى، یک ملّت خداجو و مؤمن قرار بگیرد، هرچه هم قوى باشند، کارى از پیش نخواهند برد.همان‌طور که می‌بینید در مقابل ملّت ایران، دشمن نتوانست کارى از پیش ببرد؛ بعد از این هم نخواهد توانست، بعد از این هم او ضعیف است و ملّت ایران قوى است؛ به شرط اینکه ایمانمان را حفظ کنیم؛ به شرط اینکه وحدت کلمه‌مان را حفظ کنیم؛ به شرط اینکه هوشیاری‌مان را حفظ کنیم. هیچ قدرتى قادر نیست در مقابل ملّت ایران، علیه انقلاب او و علیه دینِ او یک کار عمده‌اى بکند. چرا، هدفها را عقب می‌اندازند، زحمت ایجاد میکنند، امّا نمیتوانند ملّت ما را شکست بدهند؛ چون ملّت قوى و نیرومند است.  و من توصیه‌ام به شما مردم رفسنجان ‌-چه شما که اینجا هستید و چه بقیّه‌ی خیل عظیم مردم در آن شهر- این است که در همان خطّ درست اسلام و انقلاب و ولایت حرکت کنید. اوّلین شرط براى یک ملّت مؤمن این است که اولیاى امور خود را در حوزه‌ی کار خودشان صاحب‌اختیار بداند. وقتى مصلحت میدانند که یک مأمورى را جابه‌جا کنند، مسئولیّتى را جابه‌جا کنند، مردم وقتى آن مسئولِ بالا را می‌شناسند، باید تسلیم باشند. این یک دستور همیشگى است، مخصوص رفسنجان هم نیست؛ مال همه جا است. حرفى نیست که مردم حرفشان را به گوش مسئولین برسانند، امّا هرچه مسئولین تصمیم گرفتند، قبول کنید، روى چشم بگذارید، اطاعت کنید؛ این راه صلاح و نجات و پیروزى بر دشمن است.مسئولین قوّه‌ی مجریّه و قوّه‌ی قضائیّه و قوّه‌ی مقنّنه و نیروهاى نظامى و انتظامى و مسئولین بالاى کشور، دست‌چین‌شده هستند. افرادى که از دور مسائل را می‌بینند و قضاوت میکنند، خیال نکنند که به‌آسانى خواهند توانست کسانى مثل این مسئولین بزرگوار و دلسوز و مؤمنى که ما داریم و امور مهم را به اینها واگذار کرده‌ایم، پیدا کنند. این افتخار شما رفسنجانی‌ها است که امروز در این کشور، رئیس‌جمهور مقتدرِ قوىِّ کاردانِ متدیّنِ متّقى از میان شما است. (۲) گمان نکنید میشود در بین شخصیّت‌هاى سیاسى ‌-در اینجا و در سطح جهان- شخصیّتى را مثل رئیس‌جمهور عزیزِ مردم ایران پیدا کرد. اینها دست‌چین شده‌اند. مسئولین دیگر هم همین‌طور؛ رئیس قوّه‌ی قضائیّه (۳) هم همین‌طور.  یکى از چیزهایى که دشمن را شاد میکند همین است که [مردمِ] هر شهرى، هر گوشه‌اى، شروع کنند به خدشه کردن روى تصمیمات مسئولین؛ مسئول قضائى، مسئول شهرى، مسئول استانى. این دشمن را خوشحال میکند، این را بدانید. بگذارید مسئولین کشور با دستِ باز آنچه را مصلحت می‌بینند در این دوران انجام بدهند. جابه‌جایى ایرادى ندارد؛ جابه‌جایى دلیلِ چیز بدى نیست. خب، شما پاشُدید آمدید تهران تا حرفتان را بگویید، ایرادى هم نیست؛ امّا نبادا شما ‌-علما، دیگران- میدان بدهید که بعضى از افراد در آنجا با یک شعارى جلوى کار مسئولین را بگیرند. باید مانع بشوید.من قطعاً از حجّت‌الاسلام آقاى هاشمیان خواهم خواست که برگردند به رفسنجان و اقامه‌ی نماز جمعه کنند. ایشان باید برگردند؛ نماز جمعه را گرم بگیرید، اجتماع نماز جمعه را مغتنم بشمارید. نماز جمعه و امامت جمعه سِمت مهمّى است و در هدایت فکر مردم بسیار مؤثّر است و هرچه تریبون نماز جمعه قوی‌تر و بهتر و صادق‌تر و مستقیم‌تر باشد، مردم در مقابل فشار دشمن، صادق‌تر و مستقیم‌تر و قوی‌تر و مقاوم‌تر و هوشیارتر خواهند بود. ایشان باید برگردند و نماز جمعه را خوب و قوى اداره کنند.  در مورد قوّه‌ی قضائیّه هم همان کارى که رئیس محترم قوّه‌ی قضائیّه کردند، همان درست است؛ هیچ شبهه و خدشه‌اى نکنید. ما به‌طور کلّى به همه‌ی مسئولین کشور توصیه کرده‌ایم که در گزینش‌ها رعایت کنند، انتخابها را صحیح و با چشم باز انجام بدهند؛ آنها هم همین کار را میکنند. و هرچه را آنها انتخاب کردند، مردم همکارى کنند، با آنها راه بروند، به آنها کمک کنند. نظام جمهورى اسلامى بدون حمایت و کمک مردم، قادر نخواهد بود از اسلام و قرآن و حقوق مسلمین، آن‌چنان که شایسته است دفاع کند.  من امیدوار هستم خداوند متعال به همه‌ی مردم عزیز رفسنجان توفیق بدهد و همه‌ی علماى محترم رفسنجان را ‌-چه آقایانى که اینجا تشریف دارند، چه کسانى که در اینجا نیستند- محفوظ نگه دارد و لطف و رحمت و فضل خودش را شامل حال آنها بکند. و به همه‌ی ما و همه‌ی شما توفیق بدهد که ‌ان‌شاءالله‌ برطبق رضاى ولی‌عصر (ارواحنا فداه) حرکت کنیم و عمل کنیم و بدانیم که یک لحظه غفلت ما، دشمن را که در فکر ضربه زدن به اسلام و انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است، جرى خواهد کرد.من مجدّداً تأکید میکنم از کید دشمن غافل نباشید. درست است که ما علی‌الظّاهر در جبهه‌ی نظامى جنگ نداریم، امّا در جبهه‌ی اقتصادى، در جبهه‌ی سیاسى، در جبهه‌ی تبلیغاتى، در جبهه‌ی فرهنگى و همچنین در جبهه‌ی پنهان نظامى، دشمن در مقابل ما صف‌آرایى کرده. مسئولین کشور باید با خیال راحت، با حواسّ جمع، با قدرت، کید دشمن را خنثى کنند و به مقابله‌ی با دشمن بپردازند. مردم باید کمک کنند که ذهن مسئولین آرام باشد و بتوانند با جرئت و قدرت ‌ان‌شاءالله‌ کار خودشان را ادامه بدهند و مطمئنّاً خداى متعال هم به ما لطف خواهد کرد.  من در این شک ندارم که اگر ملّت ایران همین ایستادگى، همین وفادارى، همین اظهار حمایت از مسئولین، همین وحدت کلمه و همین رویّه‌اى را که امروز در پیش گرفته‌اند ادامه بدهند، دشمن ‌-نه آمریکا و نه استکبار جهانى با همه‌ی شاخه‌هایش و نه دولتهاى دیگر و نه ارتجاع و نه عوامل نفوذى و نه نفاق و کفر در عالم- نخواهد توانست کوچک‌ترین ضربتى به این انقلاب و به این نظام مقدّس وارد کند.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها خیر بدهد و شما را مورد لطف و رحمت و هدایت و فیض خود قرار بدهد. به رفسنجان برگردید و سلام من را هم به مردم عزیز رفسنجان برسانید و به آنها هم بگویید که آقاى هاشمیان ‌ان‌شاءالله‌ براى نماز خواهند آمد و اقامه‌ی نماز خواهند کرد. و کوشش کنید که نماز جمعه را هرچه باشکوه‌تر ‌ان‌شاءالله‌ انجام بدهید و وحدتتان را هم در رفسنجان حفظ کنید. مواظب باشید به هیچ عنوانى و با هیچ نامى و با هیچ بهانه‌اى در میان صفوف محکم شما ملّت، فاصله‌اى ایجاد نشود؛ و بخصوص شما آقایان علماى اَعلام، بیش از همیشه و قوی‌تر از همیشه باید با هم وحدت داشته باشید و سعى کنید با وحدت کلمه‌ی خودتان، وحدت را به مردم هم عملاً بیاموزید. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
138
1368/07/19
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2201
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً از همه‌ی آقایان محترم و خواهران، که از نقاط مختلف تشریف آورده‌اید، مخصوصاً از آقایان علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و خانواده‌هاى معظّم شهیدان و جانبازان و اسرا صمیمانه تشکّر میکنم و توفیق همه‌ی شما برادران و خواهران را از خداوند مسئلت میکنم.  مسئله‌اى که لازم است در آستانه‌ی هفته‌ی وحدت به همه‌ی ملّت ایران و همچنین به مسلمانان عالم عرض کنم، اهمّیّت وحدت بین مسلمین و ارتباط برادرانه میان برادران مسلمان در همه جا و در همه‌ی شرایط است. اوّلاً معلوم کنیم مقصود ما از وحدت مسلمانها چیست؛ آیا مقصود این است که مسلمانان از مذاهب مختلف، از مذهب خودشان دست بردارند و به مذهب دیگرى اعتقاد پیدا کنند یا عمل کنند؟ نه، مقصود این نیست. ما وقتى به وحدت دعوت میکنیم، مقصود ما این نیست که فِرَق مسلمین ‌-اعمّ از شیعه و سنّى یا فِرَقى که در داخلِ تشیّع و تسنّن هستند یا دیگرِ فِرَق مسلمانان عالم- موظّف و مجبورند که از عقیده‌ی خودشان دست بردارند و به یک عقیده‌ی سوّمى یا به عقیده‌ی طرف مقابل گرایش پیدا کنند. این چیزى است که وابسته است به تحقیق و تفحّص و مطالعه‌ی هر کسى، و تکلیف او است بینه و بین‌ا‌لله‌؛ بحث ما این نیست.بحث ما این است که میخواهیم به همه‌ی مسلمانان از شیعه و سنّى بگوییم و تذکّر بدهیم که شما یک نقاط مشترکى دارید، یک نقاط اختلاف و افتراقى؛ در بعضى چیزها با هم شریکید و یک جور فکر میکنید و یک جور عمل میکنید، در بعضى چیزها [هم] هر فرقه‌اى روش خود را دارد؛ عرض ما این است که اوّلاً آن نقاط اشتراک از نقاط افتراق بیشتر است؛ یعنى همه‌ی مسلمین به خداى واحد، به قبله‌ی واحد، به پیغمبر واحد، به احکام، به نماز، به روزه، به زکات، به حج اعتقاد دارند. شما دو مسلمان را پیدا نمیکنید که وقتى صبح میشود براى نماز بلند نشود؛ مگر اینکه بخواهد به تکلیفش عمل نکند. وَالّا همه‌ی مسلمین عالم معتقدند که صبح باید نماز خواند، ظهر باید نماز خواند، عصر باید نماز خواند، شب باید نماز خواند، نیمه‌شب مستحب است نماز شب خواند، نماز را به‌طرف کعبه باید خواند، نماز را باید به زبان قرآن و از آیات قرآن خواند و حمد باید خواند؛ همه‌ی مسلمین عالم ماه رمضان که میشود ‌-آن‌وقتى که فهمیدند روز اوّل ماه است- روزه میگیرند، مگر کسى به تکلیفش عمل نکند و فسق کند، وَالّا همه‌ی مسلمین عالم اعتقاد دارند؛ همه‌ی مسلمین عالم معتقدند باید زکات داد؛ همه‌ی مسلمین عالم معتقدند باید در عمر حدّاقل یک بار حج رفت؛ و از این قبیل.  خب، یک جمعیّتى در حدود یک میلیارد [نفر مسلمان] یا بیشتر، در نقاط مختلف عالم زندگى میکنند. نقطه‌اى که تراکم جمعیّت مسلمین است، یعنى همین منطقه‌ی بین شرق و غرب ‌-وسط دنیا و نقطه‌ی حسّاس عالم از لحاظ استراتژیکى، از لحاظ سوق‌الجیشى، از لحاظ موقعیّت جغرافیایى و از لحاظ وضعیّت اقلیمى و آب‌وهوا و حسّاس‌ترین مناطق عالم- دست اینها است؛ قدیمی‌ترین تمدّنها در همین منطقه‌اى بوده که مسلمانها زندگى میکنند. عمیق‌ترین فرهنگها مال همین جایى است که مسلمانها زندگى میکنند. آن‌وقتى که مردمِ دیگر در وحشیگرى بودند، همین مردم بودند که دنیا را با علمشان و با معرفتشان اداره میکردند. یک جمعیّت متشکّل و منسجم، کشورها نزدیک هم، ملّتها از لحاظ فرهنگ متقارب به هم، در تمام نقاط دنیا هم کسانى را از خودشان دارند؛ همه هم مسلمان.  حرف ما این است: میگوییم، اى مسلمانان عالم! در هر جاى دنیا که هستید، اگر شماها با هم دشمنى نکنید، علیه هم مبارزه و جنگ نکنید، دشمنانتان را بشناسید، دوستانتان را بشناسید، وضع زندگى شما با آنچه امروز است تفاوت خواهد کرد. امروز دچار تشتّت (۲) و دچار ضعف و دچار عقب‌ماندگى هستید؛ کشورهاى اسلامى غالباً یا عموماً فقیرند، وابسته‌اند، اسیرند. دشمنان اسلام میخواهند اسلام را از میان کشورهاى اسلامى بِزور بیرون برانند. مردم و آحاد مسلمان، قلبشان با اسلام است، با خدا است، به اسلام علاقه‌مندند. سیاستها و قدرتهاى بزرگ جهانى به‌وسیله‌ی دولتهاى دست‌نشانده، سعى میکنند مردم را از اسلام دور کنند. اگر شماها با هم باشید، اگر شماها با هم دعوا نکنید، اگر نیرویتان را علیه هم مصرف نکنید، این نیرو چیز عظیمى است، از آن میشود براى بهتر کردن دینتان و دنیایتان استفاده کنید؛ این حرف ما است.  ما نمیگوییم که سنّی‌هاى عالَم بیایند شیعه بشوند یا شیعه‌هاى عالَم دست از عقیده‌شان بردارند ‌-البتّه [اگر] یک سنّى یا هر کسى تحقیق کرد، تفحّص کرد، عقیده‌اش هرچه شد، برطبق عقیده و تحقیق خودش باید عمل کند؛ عرض کردیم او، تکلیف خودش با خدایش است- حرف ما در هفته‌ی وحدت و به‌عنوان پیام وحدت این است که مسلمانان بیایند با هم متّحد بشوند، با هم دشمنى نکنند ‌-این حرف، حرف بدى نیست؛ این حرف، حرفى است که هر عاقل بی‌غرض و منصفى آن را قبول خواهد کرد- محور هم کتاب خدا و سنّت نبی‌اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و شریعت اسلامى باشد. از سالها قبل از انقلاب که این حرف به‌صورت رقیقى گفته میشد، دستگاه‌هاى وابسته‌ی به استکبار جهانى با آن مخالفت کردند. از وقتى انقلاب اسلامى پیروز شد، مستکبرین عالم فهمیدند که اگر حرف اتّحاد مسلمین پا بگیرد، مسلمانها متوجّه به پایگاه اسلام و امّ‌القراى اسلام و مرکز و کانون اسلام یعنى ایران اسلامى خواهند شد؛ لذا از اوّل پیروزى انقلاب پولهاى زیادى از طرف دولتهاى مرتجع و وابستگان به استکبار براى ایجاد اختلاف خرج میشود. در کشورهاى مختلف ‌-اعمّ از کشورهاى عربى یا کشورهاى اردوزبان و یا حتّى در خود هر کشور اسلامى- به طرق نامرئى و با دستهاى پنهان میخواهند نگذارند این وحدتى که پیام انقلاب و پیام اسلام است، پا بگیرد. ما میگوییم این وحدت را باید مهم شمرد؛ حرف ما این است.  البتّه بعضى وقتى این حرفها را میزنند، در بیان مطلب اشتباه میکنند؛ [براى] آنها هم شاید خیلى ساده نباشد. وقتى میخواهند وحدت اسلامى را بیان کنند میگویند در صدر اسلام نه شیعه بود نه سنّى، پس شیعه و سنّى غلط است! نه، این حرف حرف سستى است، حرف درستى نیست. بحث سرِ این نیست که در صدر اسلام آیا شیعه و سنّى وجود داشت یا نه. خب، بالاخره بعد از پیغمبر، آراء مسلمین متفاوت شد: یک عدّه‌اى در مسئله‌ی امامت نظرى داشتند، عدّه‌اى نظر دیگرى داشتند؛ بعضى منبع حکم را و احکام الهى را چیزى دانستند، بعضى [هم] منبع را چیز دیگرى دانستند. بنابراین از همان اوّل، اختلافاتى بین مسلمانها در اصول و فروع به وجود آمد. اینکه ما بگوییم در صدر اسلام نه شیعه بود نه سنّى، حرف غلطى است. درحقیقت امروز این حرف به معناى نفى کردن و از بین بردن معارف و فقه و محصول فرهنگى همه‌ی فِرَق مسلمین است. روى هرچه دست بگذارند، میگویند این شیعه است یا سنّى است و در صدر اسلام نبوده، پس این غلط است! این خودش یک حرفى شبیه توطئه است. در ایران هم اوایل انقلاب، بعضی‌ها بودند ‌-آدمهاى یا کج‌سلیقه یا واقعاً سوءنیّت‌دار- که از این حرفها میزدند؛ حالا هم در دنیا بعضى آدمهایى که اصلاً از اسلام چیزى سرشان نمیشود، از این حرفها میزنند. نه، ما این را نمیگوییم.ما میگوییم بالاخره این دو جریان عمده یعنى تسنّن و تشیّع [وجود دارد]؛ جریان عمل به فقه اسلام از طریق اهل‌بیت که جریان شیعه است، و جریان عمل به شریعت اسلام از غیر طریق اهل‌بیت که این طریقه‌ی برادران اهل سنّت است. البتّه آنها هم اهل‌بیت را قبول دارند؛ منتها مثل ما، منتهاى سلسله را اهل‌بیت نمیدانند؛ [بلکه] آنها را به‌عنوان راوی‌اى که ممکن است چیزى را از پیغمبر نقل بکند ملاک قرار میدهند. ما نه، ما هرچه را که اهل‌بیت رسول اکرم فرمودند، آن را حکم خدا میدانیم و مثل بیان پیغمبر میدانیم؛ ما آنها را معصوم میدانیم. هر کسى مبنائى دارد. ما میگوییم این دو جریان که از اوایل اسلام ‌-بعد از رحلت پیغمبر- بودند و تا حالا هم هستند، هر کدام زندگى خودشان را بکنند، با هم دشمنى نکنند.  امروز پولهاى نفت براى کتاب نوشتن ضدّ شیعه مصرف میشود. دلارهاى آمریکایى براى ردّ تشیّع مصرف میشود و به زبان عربى و زبان اردو ترجمه میشود یا نوشته میشود. اینها هر جا باشند، دستهاى شیطانند؛ اینها انسانهاى سالمى نیستند که این چیزها را مینویسند. ما میگوییم امروز آتش‌افروزى نباید کرد. هر کسى عقیده‌ی خودش را داشته باشد و هر کسى عقیده‌ی خودش را اثبات هم بکند؛ ما نمیگوییم گویندگان ‌-از مذاهب مختلف اسلامى- وقتى بر منابر خودشان قرار میگیرند، استدلال نکنند و عقیده‌ی خودشان را اثبات نکنند! بکنند، امّا اثبات عقیده بحثى است، و دشمنى کردن با طرف مقابل و هم‌صدا شدن با استکبار جهانى و نیروها را مصرفِ جنگ داخلى کردن بین مسلمین بحث دیگرى است. لذا یکى از پیامهاى عمده‌ی انقلاب ما، پیام وحدت مسلمین است. ما این حرف را همه جاى دنیاى اسلام میزنیم و به آن کسانى که در کشورهاى مختلف، همه‌ی همّتشان را گذاشته‌اند براى مقابله‌ی با انقلاب اسلامى و وارد آوردن تهمت به انقلاب و بستن دروغ به انقلاب یا به رهبر فقید عظیم‌الشّأن انقلاب یا نقد آراء ملّت مسلمانى که در اینجا دارند با همه‌ی وجودشان مخلصانه در راه خدا و اسلام مبارزه میکنند، نصیحت میکنیم.در اوقات جنگ تحمیلى، در همان روزهایى که ملّت ما با همه‌ی وجود فشار آمریکا و استکبار را حس میکرد و زیر بار تحمیل آمریکا نمیرفت و فشار را تحمّل میکرد، یک عدّه قلمهاى مزدور و دستهاى مزدور و حنجره‌هاى مزدور در دنیا پیدا شدند و شروع کردند به آراء و عقاید این ملّت شجاع و مبارز و قهرمان و ایثارگر و فدائىِ راه خدا و اسلام، مناقشه کردن و خدشه کردن و اهانت کردن. ما میگوییم این حنجره‌هاى ناسالمى که امروز در دنیا علیه انقلاب اسلامى و ملّت ایران و مذهب آنها و راه آنها دارند کار میکنند و شعار میدهند و حرف میزنند، مزدورند.  البتّه ما یک‌جانبه حرف نمیزنیم. ما به همه‌ی مسلمین عالم ‌-هم به سنّى و هم به شیعه- این سفارش را میکنیم. ما در داخل کشور خودمان، برادران شیعه و سنّى را در کنار هم، در نماز جماعت، در صحنه‌ی خونین جنگ، در عرصه‌ی مبارزات سیاسى و حضور در صحنه‌هاى گوناگون انقلاب ‌-در انتخابات، در مجلس شوراى اسلامى- و در همه جا، با یکدیگر دیدیم و می‌بینیم و هستند؛ با یکدیگر هم مهربانند، مشکلى هم ندارند. احترامِ هم را باید حفظ بکنند. ما این را به همه میگوییم به عقاید هم اهانت نکنند، به مقدّسات هم اهانت نکنند. اگر کسى به بهانه‌ی یک عقیده‌اى بخواهد به مقدّسات دیگران اهانت بکند، این از نظر ما به‌هیچوجه قابل دفاع نیست. محبّت، طرفینى است؛ بایستى همه با هم کمک کنند تا محبّت به وجود بیاید؛ تا دشمنى که نه با شیعه رابطه‌ی خوبى دارد، نه با سنّى و با اصل اسلام کینه می‌ورزد، نتواند سوء استفاده کند. دشمن با اصل اسلام مخالف است. همان اسلامى که سنّى دارد و شیعه دارد، مبغوض آمریکا و مرتجعین است. اختلافات داخلى را براى آن زمانى بگذاریم که از طرف هیچ دشمن جهانى تهدید نشویم. اگر یک چنین روزى پیش آمد، آن‌وقت بنشینند مقابل هم، سنگهایشان را با هم حق کنند؛ (۳) امروز وقت این حرفها نیست. لذا من توصیه میکنم هفته‌ی وحدت را که از روز دوازدهم ربیع‌الاوّل تا هفدهم ربیع‌الاوّل به‌مناسبت میلاد نبی‌اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) ادامه دارد، همه‌ی آحاد مردم مخصوصاً علما و فضلا و گویندگان و دانشمندان و افراد صاحب‌نفوذ، گرامى بدارند و این مسئله را به‌عنوان یک شعار جمهورى اسلامى همیشه نگه دارند.  امروز کشورهاى مرتجع منطقه بدجورى چسبیده‌اند به شعارهاى تفرقه‌افکن و اختلاف‌انگیز. اگر ملّت ما در مراسم حج، علیه آمریکا شعار بدهد، علیه اسرائیل شعار بدهد، آنها اعتراض میکنند میگویند چرا شما در بین مسلمین حرف جدیدى آورده‌اید! این را تفرقه تلقّى میکنند؛ درحالی‌که این ایجاد تفرقه نیست، این انجام وظیفه است. مسلمانهاى دیگر هم باید شعار دادن علیه آمریکا و اسرائیل را از ملّت ایران یاد بگیرند امّا پولهاى خودشان، قلمهاى خودشان، امکانات خودشان، بلندگوهایشان، عناصر مزدورِ پستشان، مرتّب علیه انقلاب اسلامى و ایران اسلامى و [این] ملّت فداکار دارند عمل میکنند. این تفرقه است، این ایجاد شکاف و اختلاف است. و لعنت خدا بر آن دستهایى که به این ترتیب دارند بین مسلمین ایجاد شکاف و اختلاف میکنند. ما به همه‌ی مسلمانان و متن ملّتها این توصیه را داریم، به ملّت برادرمان پاکستان هم این سفارش را مؤکّداً میکنیم: نگذارند بعضى از روحانی‌نماها و وعّاظ وابسته‌ی به دربارها و استکبار جهانى، با طرح شعارهاى تفرقه‌انگیز ‌-که بعضاً مشاهده میشود- بین برادران اختلاف بیندازند.جامعه‌ی تشیّع در پاکستان، جامعه‌ی مظلوم و بسیار نجیبى است؛ آنها در جهت تفرقه حرکت نمیکنند، رهبرانشان آنها را به برادرىِ اسلامى توصیه میکنند. خداوند رحمت کند شهید بزرگوار مرحوم شهید سیّدعارف‌حسین (۴) را ‌-که در طول مدّت مجاهدت و فداکاری‌اش همیشه مردم را دعوت میکرد به وحدت، به متّحد شدن در مقابل استکبار جهانى- و استکبار او را با ایادى مرموز و پنهانش به قتل رساند و به شهادت رساند. و ما قویّاً حمایت میکنیم از حرکتى که براى محاکمه‌ی متّهمین به قتل آن شهید عزیز انجام میگیرد؛ و باید مسئله دنبال بشود، معلوم بشود. این حقّ مردم پاکستان است که معلوم بشود چه دستهاى مرموز و مزدورى این سیّد بزرگوار را به شهادت رساندند.  وحدت را مهم بشمارید و هفته‌ی وحدت را یک هفته‌ی حقیقتاً پُرمحتوا و پُرمغز قرار بدهید. ما در امور دیگر هم مسئله‌ی وحدت را مورد تأیید و به‌عنوان یک اصل اسلامى و انقلابى مورد تأکید قرار میدهیم. وقتى ما میگوییم بین برادران شیعه و سنّى و مذاهب مختلف اسلامى براى هدفهاى اسلامى اتّحاد باشد، پس به‌طریقِ‌اولىٰ قشرهاى مختلف ملّت ایران، مردم فداکار و مبارز، اهل هر شهرى، اهل هر استانى، متکلّمین با هر زبان و لهجه‌اى موظّف هستند به اینکه وحدت را حفظ کنند.  مبادا دستهاى تفرقه‌افکن و مغرض و یا نادان ‌-که گاهى ضرر آدمهاى نادان از آدمهاى مغرض کمتر نیست- با یک حرفى، با یک شعارى، با یک نطقى ایجاد اختلاف کنند. مغرض و جاهل در نتیجه‌ی عمل، یکسانند. همه مراقب باشند؛ مخصوصاً آن کسانى که زبانشان و حنجره‌شان براى گفتن و حرف زدن باز است مراقب باشند با هیچ حرکت و اشاره‌اى موجب اختلاف بین مردم نشوند. وحدت را بر محور اصول انقلاب و جریان صحیح نظام اسلامى و ولایت فقیه حفظ کنند؛ این اساس قضیّه است. اگر وحدت، با انسجام و استحکامى که تاکنون بوده است محفوظ بماند، مطمئنّاً این ملّت و این کشور به هدفهاى انقلاب خواهد رسید.یک مطلب هم به برادران محترم در عقیدتى _ سیاسى ارتش عرض کنم؛ چه برادران روحانى و علمائى که در عقیدتى _ سیاسى هستند و چه غیرمعمّمین نظامى و غیرنظامى که با آنها همکارى میکنند، و آن این است که نیروهاى مسلّح اگرچه براى استحکام خودشان به اسلحه و تجهیزات و آموزش و نیروى انسانى و امثال اینها احتیاج دارند، امّا آن چیزى که ارتش اسلامى را از همه‌ی ارتشهاى دیگر متمایز میکند عبارت است از ایمان به خدا، تعبّد در مقابل فرمان الهى و احساس اینکه جنگشان جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ است. این عامل اصلى است. اگر این عامل را ما جدا کنیم، لشکر اسلامى هم مثل بقیّه‌ی ملّتها و لشکرهاى کشورهاى دیگر، یک چیزى در عِداد (۵) آنها خواهد شد. [یعنى] اگر اسلحه داشت، تجهیزات داشت، نفرات داشت، نیرو داشت، استعداد بالا داشت، ممکن است بتواند مقاومت کند، وَالّا [اگر] آنها یک خُرده بیشتر بودند یا تجهیزاتشان پیشرفته‌تر بود، مجالى براى تحرّک به اینها نخواهد داد. و شما میدانید، امروز دشمنان اسلام از لحاظ عِدّه و عُدّه (۶) و از لحاظ امور مادّى از کسانى که در خدمت اسلام و پشتیبان اسلامند، قوی‌ترند. این در صورتى است که ما آن ایمان را حذف کنیم. امّا اگر عامل ایمان، مورد ملاحظه قرار بگیرد و ارتش اسلامى و نیروى مسلّح اسلامى ‌-اعمّ از ارتش و سپاه- به ایمان مجهّز بشود و با اتّکاء به خدا و براى جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ و انجام تکلیف عمل بکند، هیچ قدرتى در دنیا با هر تجهیزاتى نخواهد توانست در مقابل او مقاومت کند؛ این را باید در میان نیروهاى مسلّح به وجود آورد؛ وَالّا تجهیزات، چیزى نیست که در میدان تجهیزات ما بتوانیم رقابت بکنیم با قدرتهاى بزرگ جهانى؛ آنها سالها جلوترند؛ از لحاظ نیروى انسانى هم همین‌جور.  این عامل ایمان در اختیار ما است؛ این را باید تزریق کرد به نیروى رزمنده. هر جا ما پیش رفتیم، با این نیرو پیش رفتیم؛ هر جا [هم] شکست خوردیم، این نیرو در ما ضعیف شده بوده که شکست خوردیم. بروید عملیّات‌ها را تحلیل کنید، به همین نقطه خواهید رسید: آنجایى که دلها مشتعل بوده است به شعله‌ی ایمان، ما از همه‌ی سدها و مانعها گذشتیم و جلو رفتیم؛ آنجایى که گرایش به مادّیّات و به ظواهر و بی‌رغبتى به ثواب الهى و بی‌توجّهى به تکلیف شرعى، مختصرى نیّتهاى ما را مَشوب (۷) و مخدوش کرده، همان جا ما ضربه خوردیم و شکست خوردیم. جنگ تحمیلى هشت‌ساله، صفحه‌ی عجیبى است براى تجربه‌ی این واقعیّت؛ این را باید تقویت کرد. و این در ارتش جمهورى اسلامى به‌وسیله‌ی همین واحدهاى عقیدتى _ سیاسى قابل تأمین است.  البتّه آقایان توجّه بفرمایید که با عمل و زبان ‌-هر دو- باید تبلیغ کرد و اخلاص را باید مشعل راه قرار داد و دلها را به‌وسیله‌ی رفتار، به صدق گفتار باید معتقد کرد؛ وَالّا اگر رفتار خوب در کنار گفتار خوب نباشد، صدق گفتارِ خوب براى مخاطب ثابت نخواهد شد و آن تأثیرى که ما به آن نیاز داریم، به وقوع نخواهد پیوست.امیدوارم که خداوند متعال به همه‌ی شما آقایان محترم، به همه‌ی برادران و خواهران در هر قسمتى که هستید و به هر وظیفه‌اى که اشتغال دارید و در هر نقطه‌اى از نقاط کشور که زندگى میکنید، لطف و فضل و توفیق خودش را عنایت کند و قلب مقدّس ولی‌عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود کند و ما را به انجام تکلیف و وظیفه‌ی الهى خودمان ‌ان‌شاءالله‌ موفّق بدارد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
139
1368/07/13
بیانات پس از بازدید از دانشگاه علوم نظامى نیروى زمینى ارتش جمهورى اسلامى ایران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2198
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً به همه‌ی شما عزیزان، چه فارغ‌التّحصیلان دانشکده‌ی فرماندهى و ستاد و چه فارغ‌التّحصیلان این دوره‌ی دانشکده‌ی علوم نظامى و چه شما عزیزانى که امروز سردوشى گرفتید و همین‌طور به معلّمان و اساتیدتان و مدیران این مراکز علمى و نظامى و مسئولان ارتش جمهورى اسلامى ایران تبریک عرض میکنم.  اینجا درحقیقت خاستگاه ارتش است. نقطه‌ی آغازى است براى پیکره‌ی عظیم و کارآمدى که دفاع از این کشور و ملّت و انقلاب و حفظ مرزها بر دوش آن و بر عهده‌ی آن است. این قاعده باید محکم باشد. همیشه در مراسم این دانشکده مکرّراً گفته‌ایم که اینجا باید از لحاظ همه‌ی عناصرى که ما در یک سرباز واقعىِ اسلام و یک سردار لایقِ نظام اسلامى توقّع داریم، با دقّت مورد توجّه قرار بگیرد.ارتش جمهورى اسلامى ایران یک ارتش آبرومند و پُرافتخار و کم‌توقّع است. شاید در بین ارتشهایى که ما در دنیا سراغ داریم، با این خصوصیّات خیلى کم باشند، شاید هم نباشند. دشمنان، هشت سال جنگ رسمى ‌-و پیش از آن، نزدیک به دو سال جنگ واقعى و عملى- را بر ملّت ما تحمیل کردند. از روز اوّل، ارتش در میدان بود و من از نزدیک تلاشها را، مجاهدتها را، دلسوزی‌ها را، کارایی‌ها را، در بسیارى از عناصر این مجموعه‌ی کارآمد شاهد بودم. ارتش را باید متناسب با هدفهاى یک ملّت سازمان‌دهى کرد و ساخت.  هدفهاى ما هدفهاى بلند و شایسته‌اى است. ما نسبت به ملّتها و کشورها و دولتها همواره به چشم همراهى و دوستى و محبّت و علقه‌ی فی‌مابین به نحو متناسب نگریسته‌ایم؛ امّا در دنیایى که سلطه‌هاى جهانى و گردن‌کلفت‌هاى عالم، منافع اقتصادى و سیاسى و استراتژیک خودشان را بر همه‌ی آرزوهاى ملّى ملّتها ترجیح میدهند، در دنیایى که یک رژیمى در چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهاى خود ناوگان نظامى و پایگاه نظامى و عنصر نظامى نگهدارى میکند ‌-که جز براى حفظ منافع خودش نیست- در دنیایى که ابرقدرت‌ها براى حفظ امنیّتى که براى خودشان ادّعا میکنند حاضرند امنیّت ملّى تمام کشورها و مرزها را به هم بریزند و متأسّفانه بسیارى از ملّتها و دولتها و کشورها این وضع را تحمّل کرده و این وضعیّت ناهنجار و غیرانسانى و غیرمعقول را قبول کرده‌اند، در دنیایى که در آن رابطه‌ی سلطه حکم‌فرما است و ملّتها و دولتها به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده‌اند ‌-الّا استثناهاى بسیار معدودى- در این دنیا، با این معادله‌ی غلط، نظام اسلامى ما و ملّت رشید ما و انقلاب ما سر بلند کرده و میگوید من سلطه را رد میکنم، سلطه‌گر را رد میکنم، تن زیر بار سلطه نمیدهم و ملّتها را هم تا بتوانم، با فریاد مخلصانه‌ی خود بیدار خواهم کرد. شما فکر میکنید آن قدرتهاى سرِگردنه‌بگیر دنیا، نسبت به یک چنین ملّتى چه احساساتى خواهند داشت؟ طبیعى است که این احساسات، دوستانه نخواهد بود، [بلکه] خصمانه و متعرّضانه خواهد بود.ما ‌-یعنى ملّت ایران- با این هدفها، با این خطّ‌مشىِ روشن و انسانى و معقول به پا خاستیم، این نظام را به وجود آوردیم. ملّت ایران با این ایده‌ها به رهبرى آن رهبر عالی‌قدر و بزرگوار و آن انسان حقیقتاً بزرگ، سر بلند کرد و یک رژیم وابسته‌ی فاسد را مثل دندان فاسدى کند و انداخت دور و به جاى آن، این نظام اسلامى را بر مبناى استقلال، بر مبناى آزادىِ ملّى و بر مبناى ترجیح آرزوهاى ملّى بر آرزوهاى بیگانگان و اَطماع متجاوزان بنا کرد. طبیعى است که قدرتهاى سلطه‌گر و دزدان غارتگر عالم با این ملّت و با این نظام دشمنى خواهند کرد.  این هدفى را هم که ما ذکر کردیم ‌-یعنى ردّ سلطه، ردّ نظام سلطه، ردّ سلطه‌گر و سلطه‌پذیر- وقتى در دنیا اعلام میکنیم، ملّتها به هیجان می‌آیند. من در مجامع جهانى مکرّر حضور پیدا کردم؛ وقتى این فکر را مطرح کردم، دیدم حتّى رؤساى دولتها به هیجان می‌آیند؛ دستشان بسته است، بعضى ذهنشان بسته است و بعضى هم همّتشان کوتاه است؛ امّا دوست میدارند که ببینند یک ملّتى شجاعانه وسط میدان [است]، از یک چنین فکرى دفاع میکند و می‌ایستد و از هیچ کس نمیترسد. این ملّت ما است با این آرمان؛ باید نیروى دفاعی‌اش متناسب با این آرمانِ بلند و شایسته، سازمان‌دهى و تقویت بشود.  شما جوانها ‌-شما که امروز سردوشى گرفتید، شما که امروز درجه گرفتید و فارغ‌التّحصیل شدید- دارید با وجود خودتان، قاعده‌ی مستحکم و متین چنین نیروى مسلّحى را پایه‌گذارى میکنید؛ این را توجّه کنید. خوشبختانه ارتش جمهورى اسلامى ایران تجارب خیلى خوبى هم دارد؛ از این تجارب باید در کلاسهاى درس و در کتابهاى درس استفاده بشود. این دانشکده‌ی فرماندهى و ستاد، یک مرکزى است که اگر خوب اداره بشود و خوب در آن تحقیقات انجام بگیرد، شایسته است که کلّیّه‌ی طرحهاى ملّى بزرگ، از لحاظ ارتباط با وضعیّت دفاعى کشور، در آن مورد توجّه قرار بگیرد. [اگر] ما میخواهیم یک جادّه درست کنیم، ما میخواهیم یک بندرگاه درست کنیم، ما میخواهیم یک فرودگاه بین‌المللى بسازیم، ما میخواهیم پلى بسازیم یا سدّى بنا کنیم، شایسته است که کارشناسان و زبدگان و صاحب‌نظران نظامى در دستگاه علمىِ دانشکده‌ی فرماندهى و ستاد این را بررسى بکنند که این کار از نقطه‌نظر دفاعى در چه وضعیّتى قرار میگیرد. باید از لحاظ علمى در این سطح قرار بگیرد.  ما در ارتش جمهورى اسلامى ایران در کنار دانش، به دین و به تقوا [هم] اهمّیّت میدهیم. من مخصوصاً به شما جوانها میگویم، ملّتى که بر اساس اسلام و دین و قرآن حرکت کرده، ارتشش باید یک ارتش متدیّن باشد. شما جوانید، شما پاکید، شما خالصید؛ سعى کنید هرچه میتوانید روح دینى و خلوص دینى و تقوا را در کار خودتان و در عمل خودتان تقویت کنید و آن را با خودتان ببرید به داخل یگانها یا قسمتها و اداراتى که به آنها مأمور خواهید شد؛ امروز ارتش ما بحمدا‌لله‌ مجموعاً ارتش متدیّنى است، با گذشته بسیار فرقها کرده؛ امّا باید به سمت روحیه‌ی تدیّن و خلوص و اخلاص باز هم بیشتر حرکت کند.  نقش یک ارتش قوى براى یک کشور، حیاتى است. کشور را همیشه سیاستمداران اداره کرده‌اند، امّا در سخت‌ترین شرایط، سرداران آن را نجات داده‌اند. اگر ده‌ها سیاستمدار خوب در کشورى مشغول کار باشند، بسازند و بنا کنند و پیش ببرند و آبرو ببخشند، امّا سرداران بزرگ و شجاعى نداشته باشند، در شرایط حسّاسى کشور نابود خواهد شد. نمیشود گفت ما با سیاستِ خوب، کارى میکنیم که کسى به ما حمله نکند؛ نخیر، آن مال دنیاى صلحا است که اگر شما خوب باشید، کسى به شما حمله نخواهد کرد. در دنیاى سلطه، اگر خیلى هم خوب باشید، شیطانهایى هستند که شما را تهدید کنند. بنابراین در کنار سیاستمدارانِ خوب، سردارانِ خوب باید باشند. البتّه سیاستمدار به کار خود برسد، سردار هم به کار خود؛ در کار هم دخالت هم نکنند؛ اگر کردند، فساد به وجود خواهد آمد؛ همچنان که می‌بینیم در بعضى از کشورها که در کار هم دخالت کرده‌اند، فساد به وجود آمده. من با امید فراوان به شما نگاه میکنم.یک نکته‌ی دیگر را هم تذکّر بدهم: ارتش و سپاه دو برادر هستند، دو برادرِ تنى؛ هر دو فرزندان این انقلاب و این آب‌وخاک و این کشور و این ملّتند؛ مبادا دشمن بتواند از جهالتها استفاده کند و بین دو برادر را نقار (۲) بیندازد. امروز بحمدا‌لله‌ خوب است. این سرودى را که شما خواندید، (۳) من خیلى می‌پسندم. همین‌جور و با همین روحیه همیشه عمل کنید. (۴) والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
140
1368/07/12
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2197
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی برادران و خواهران، مخصوصاً آقایان علماى اعلام و خانواده‌هاى مکرّم شهدا و جانبازان عزیز و خدمتگزاران به قشرهاى محروم، به‌خاطر این اجتماع پُرشورِ بامحبّتى که تشکیل دادید، صمیمانه متشکّرم.  مسئله‌ی تشخیص حق از باطل، یکى از آن مسائلى است که در طول تاریخ بشر و تاریخ نبوّتها نقطه‌ی دشوار زندگى انسانها به حساب می‌آمده. همه مایلند حق را تعقیب کنند و به آن عمل کنند. همه مایلند از باطل اجتناب کنند ‌-البتّه غیر از انسانهایى که وجودشان به آتش قهر الهى تبدیل شده است و مظهر شیطانند- عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، میخواهند از باطل اجتناب بکنند و به حق گرایش پیدا کنند؛ امّا تشخیص اینها همیشه آسان نیست. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در یکى از خطبه‌هایى که دردمندىِ آن بزرگوار در کلمات و جملات آن آشکار است، همین مطلب را بیان میکنند و میفرمایند که اگر حق، صریح و خالص بود، کسى به شبهه نمی‌افتاد؛ اگر باطل، لخت و عریان ظاهر میشد، کسى آن را تعقیب نمیکرد؛ وَ لٰکِن یُؤخَذُ مِن هٰذا ضِغثٌ وَ مِن ذاکَ ضِغثٌ فَیُمزَجانِ فَهُنالِکَ یَستَولِى الشَّیطانُ عَلىٰ اَولِیائِه؛ (۲) یعنى دستهاى کج‌اندیش و ترفندکار، یک قسمتى از حق را مخلوط میکنند با باطل و لعابى از حق بر روى باطل میدهند تا باطل، قابل عرضه و براى مردم ساده‌لوح قابل قبول باشد. اینجا است که حق بر اولیاى حق مشتبه میشود.ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خورده‌ایم. شاید یکى از علل اینکه دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلّاً دو قرن استعمار در این کشور بود ‌-یک بودنِ موذیانه‌اى- و ما مردم نتوانستیم آن‌چنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه میشد، صریح نبود، صراط روشن براى مردم وجود نداشت؛ لذا ما ملّت ایران چه در مشروطه، چه در قضایاى قبل و بعد مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم. البتّه نهضت عظیم روحانیّت و ملّت به رهبرى امام عظیم‌الشّأن بزرگوار ما، شعارهایى را مطرح کرد که نگذاشت حق و باطل با یکدیگر ممزوج (۳)بشود. وقتى مردم بتدریج در طول پانزده سال، حق را شناختند و آن را از باطل جدا کردند، مسئله فیصله پیدا کرد، انقلاب شد. بعد از انقلاب هم امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه و اعلى ا‌لله‌ کلمته و مقامه) با آن دم عیسوى نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود.  اگر حق و باطل، قابل امتزاج و قابل اشتباهند، یک معیارى براى تشخیص لازم است؛ چون ممکن نیست خداوند مردم را بدون معالم (۴) و بدون نشانه‌ها رها کند. این معیار شناخت حق و باطل چیست؟ این را باید با دقّت جستجو کرد، از قرآن و حدیث و کلمات اولیا و بزرگان باید معیار حق و باطل را شناخت. معیارهایى هست، که البتّه در مواردى معیارِ کتاب و سنّت مطرح میشود. هرچه دیدید برطبق شرع است، این حق است؛ هرچه برخلاف شرع بود، این باطل است. البتّه این معیار همه جا، براى همه‌ی مردم قابل استفاده نیست؛ چون تشخیص شرع و خلاف شرع هم یک کار آسانى نیست.  در سیاستهاى کلّى و در امور عمومى جامعه، یک معیار دیگرى هم هست و آن خواست مردم، منافع مردم، جهت‌گیرىِ مصلحت مردم است. هر کارى، هر حرکتى در جهت مصلحت مردم بود، در جهت خواست مردمِ مسلمان و آگاه بود، این حق است. در سیاستهاى جهانى این یک معیار است. فرض بفرمایید امروز مسئله‌ی لبنان یک مسئله‌ی اساسى و یک مسئله‌ی اسلامى است. علّت این هم که می‌بینید منادیان اسلام و سخنگویانِ به‌نام اسلام درباره‌ی مسائلى مثل مسئله‌ی لبنان یا افغانستان و امثال آن حرف میزنند، اقدام میکنند و دل میسوزانند، همین است که مسئله در چهارچوب مرزهاى یک ملّت، محدود نمیشود. مسئله‌ی لبنان مالِ همان چند هزار کیلومتر زمین نیست؛ مال همه‌ی دنیاى اسلام است. چون فشار روى لبنان ناشى است از اصرار استکبار بر حفظ دولت صهیونیستى که میخواهند دولت صهیونیستى را از دست خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ کنند؛ فشار می‌آورند روى لبنان تا لبنان را پشتوانه‌ی اسرائیل غاصب قرار بدهند. مسئله یک مسئله‌ی بین‌الملل اسلامى است؛ یک مسئله‌اى است مربوط به همه‌ی مسلمانها.خب، این مسئله حالا در دنیا مطرح است. شما می‌بینید قدرتمندان عالم، همان کسانى که در دنیا به دخالتِ در کشورها علیه مصالح آن کشورها شناخته شده‌اند، همان کسانى که استعمارها را آنها به وجود آورده‌اند، جنگهاى خونین را آنها راه انداخته‌اند، ملّتها را آنها ذلیل کرده‌اند، سرمایه‌هاى مردم در کشورهاى مختلف را آنها نابود و ضایع کرده‌اند، همه در تلاشند تا یک راه حلّى ‌-به قول خودشان- براى مسئله‌ی لبنان پیدا کنند. (۵) این راه حلّ چیست؟ راه حلّ مشکل مردم است یا راه حلّ مشکل استکبار؟ چون در لبنان فقط مردم نیستند که مشکل دارند. آمریکا هم در لبنان مشکل پیدا کرده، به‌خاطر بیدارى مردم؛ دولتهاى مرتجع هم در لبنان مشکل پیدا کرده‌اند، به‌خاطر شیوع و رواج تفکّر اسلام ناب محمّدى (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سکوت و عدم [پذیرش] ذلّت. این راه حلّى که میخواهند پیدا بکنند، راه حلّ کیست؟ راه حلّ مشکل استکبار را میخواهند جستجو کنند یا راه حلّ مشکل مردم را؟ اینجا حق و باطل ملاک پیدا میکند؛ یعنى معیار و علامت پیدا میکند. اگر تلاشهایى که انجام میگیرد براى حفظ سیادت ملّىِ مردم لبنان است، اگر براى بیرون کردن اسرائیل و دور کردن دست آمریکا و دیگر طمع‌ورزان در لبنان است، این خوب است، این حق است؛ اگر بعکس، تلاشى که میشود براى تثبیت و تحکیم نظام طایفى و فرقه‌گرایانه‌ی مرتجعانه‌ی لبنان است [این باطل است].  مرتجع‌ترین نظامها در دنیا، نظامى است که بر مبناى تبعیض باشد؛ چه تبعیض نژادى، چه تبعیض قومى، چه تبعیض مذهبى، که لبنان یکى از همینها است. این کشورى که ادّعا میکردند قلب تمدّن کشورهاى عربى است، یک سیستم حکومتى دارد که با سیستم حکومتى آفریقاى جنوبى خیلى تفاوت ندارد؛ آنجا هم یک اقلّیّت، بناحق بر اکثریّت حکومت میکنند؛ در لبنان هم یک اقلّیّت مارونى، بناحق بر اکثریّتى که یا سه برابر آنها یا دوونیم برابر آنها هستند ‌-یعنى مسلمانها‌- حکومت میکنند؛ (۶) آن هم حکومتى بر مبناى خیانت به وحدت و تمامیّت و استقلال لبنان؛ یعنى در خدمت هدفهاى صهیونیسم و حکومت صهیونیستى. بنابراین اگر این تلاشهایى که میشود و راه‌حل‌هایى که جستجو میشود، راه‌حل براى تثبیت نظام طایفىِ عنصرىِ توأم با تبعیض است که خب این باطل است؛ این شد ملاک. بنابراین ملاک شد خیر و صلاح مردم؛ ملاک شد تمایل و مصلحت اکثریّت مردم. البتّه مصلحت اکثریّت، درست مصلحت همه است؛ در بلندمدّت این‌جورى است. در کوتاه‌مدّت اگر ما مصلحت اکثریّت را رعایت کردیم، این خلاف مصلحت اقلّیّت است؛ امّا رعایت مصلحت اکثریّت در یک کشور، در بلندمدّتْ مصلحت همه است؛ حتّى مصلحت آن اقلّیّت هم. [اگر] دقّت کنید، این معنا آشکار خواهد شد.  پس ببینید! در سیاستها، در حکومتها و در نظامها، میل مردم، صلاح مردم، خواست مردم و شوق مردم، یکى از ملاکات حقّانیّت است. نظام جمهورى اسلامى ایران یک حکومتى است که این کشور را اداره میکند؛ قبل از آن ده‌ها حکومت این کشور را اداره کردند. ما که میگوییم این حکومت حق است و آن حکومتها باطل بودند ‌-غیر از جنبه‌ی اسلامى و پابندى و تقیّد به‌صورت مبنائى به اسلام در این حکومت- مسئله‌ی مصالح مردم و خواست مردم است.شما به حکومتهایى که در طول این چند صد سال در ایران بوده‌اند، از حکومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوى، تا حکومت ضعیفِ وابسته‌ی بی‌عرضه‌ی بی‌لیاقتِ قاجارى، تا حکومتهاى قبل از قاجار ‌-که بعضى نام‌ونشان هم دارند، عنوان فاتح هم دارند- نگاه کنید؛ ببینید در کدام‌یک از این حکومتها مردم ایران و آحاد ملّت ایران نسبت به اولیاى حکومت، احساس علقه و رابطه میکردند؟ خواهید دید در هیچکدام چنین وضعى وجود نداشته؛ مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند؛ سیاست خارجى را تنظیم میکردند، مردم خبر هم نداشتند و علاقه‌اى هم به آن نداشتند و برطبق مصالح مردم هم نبود. حتّى کارهایى که به‌وسیله‌ی حکومتها به‌عنوان خدمت در این کشور انجام میشد، غالباً ‌-مگر موارد خیلى معدودى- به نفع و صلاح یا بیگانگان یا همان اولیاى حکومت فاسد بود؛ همین راه‌آهن سرتاسرى که در زمان رضاخان کشیده شد، هم تحقیقات بیگانگان، هم خودی‌ها نشان میدهد که مسیر این راه‌آهن صرفاً به مصلحت انگلیس‌ها و بر ضدّ مصلحت ملّت ایران انتخاب شد؛ و از این قبیل. آنچه مطرح نبود، میل مردم، اراده‌ی مردم، مصلحت مردم و عواطف و علایق مردم بود؛ آنچه مطرح بود و ملاک بود، منفعت بیگانگان یا منفعت سردمداران فاسد قدرت‌مدار بود. لذا مردم هم رابطه‌اى نداشتند، محبّتى نداشتند.  هر کدام از این سلاطین سابق یا سلسله‌هاى سابق که از بین رفتند، رفتن آنها با خوشحالى مردم مواجه شد. رضاخان که رفته بود ‌-آن‌طور که ما از بزرگ‌ترهایمان شنیده‌ایم و آن کسانى که یادشان است میدانند- مردم خوشحالى میکردند. وقتى این سلسله‌ی منحوس در ایران منقرض شد، شما دیدید که مردم چه جشن عظیمى را به راه انداختند ‌-آن جشن و خوشحالى غیر از خوشحالىِ پیروزى انقلاب بود؛ این یک چیز دیگر بود، آن یک چیز دیگر بود- که آن مستقلّاً براى مردم شادی‌آور بود. خب، مردم از اینها بیگانه بودند، از اینها بدشان می‌آمد. این ملاک بطلان است؛ باطل بودن یعنى این. رژیمى که وقتى هست مردم ناراحتند، وقتى میرود مردم خوشحالند؛ وقتى قدرت پیدا میکند مردم در فشار می‌افتند، وقتى ضعیف میشود مردم علیه او مشت گره میکنند؛ این رژیم، رژیم باطلى است.  نظامى که آحاد مردم آن، خودشان دست به دست میدهند، آن را به وجود می‌آورند، بعد به به وجود آورنده‌ی آن نظام با همه‌ی وجودشان عشق می‌ورزند ‌-اگر اینها را در زمان حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ علیه) میگفتیم، آن‌وقت یاوه‌گویانى بودند که بگویند، نخیر این‌جور نیست، مردم به امام عشق نمی‌ورزند؛ لکن رحلت این بزرگوار و آن حوادث عظیم، واقعیّتها را نشان داد؛ ده سال و چند ماه امام در میان ما مردم زندگى کرد، در تمام این لحظات، آحاد این مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزیدند؛ هرچه گفت، آن را دین خودشان دانستند و فریضه‌ی الهى فرض کردند- خب چنین نظامى حق است، مردم آن را میخواهند، چون براى مردم است نه بر مردم، چون آنها را به راه حق و هدایت میکشاند. درحالی‌که شما میدانید در این ده سال، سخت‌ترین حوادث بر این ملّت وارد آمد. جنگ هشت‌ساله‌اى در همین ده سال بر مردم وارد آمد و تحمیل شد. چقدر مردم شهید دادند؛ چقدر جوانها معلول شدند و از سلامتى محروم شدند؛ چقدر بر اثر فشار اقتصادى و محاصره‌ی اقتصادى دشمنان جهانى، از لحاظ وضع معیشت بر مردم و بر ضعفا سخت گذشت؛ درعین‌حال عاشق‌ترین عشّاقِ امام و انقلاب، همان ضعفا بودند؛ چرا؟ چون میدانستند راه، درست است. فشارها هم ناشى از درستىِ راه است.یک وقتى در یک جریانى، امام بزرگوار (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) میفرمودند که وقتى دشمن از انسان تعریف کند و دشمنى نکند انسان در خودش شک میکند، وقتى بدگویى میکند و فشار می‌آورد انسان خوشحال میشود و اطمینان پیدا میکند که راه درست است. اینکه دشمن فشار می‌آورد و الان هم با کمال شدّت فشار می‌آورَد، به‌خاطر درستى راه است. خب، این حکومتى که راهش درست است، براى مصلحت مردم است، در خدمت مردم است، حکومت حق است. ملاک حق و باطل اینجا معلوم شد.  لذا امام در تمام مدّت ده‌ساله اصرار داشتند که مردم باید از دولت و مسئولین دولتى حمایت کنند؛ از قوّه‌ی مجریّه حمایت کنند؛ از قوّه‌ی قضائیّه حمایت کنند. این به معناى آن نبود که آن روز قوّه‌ی قضائیّه یا قوّه‌ی مجریّه یا مسئولین دولتى هیچ خطا یا اشتباهى نداشتند؛ چرا، هیچ انسانى خالى از خطا نیست؛ این به معناى آن بود که وقتى خط درست است، راه درست است، حکومت در جهت صحیح حرکت میکند، دشمن [هم] فشار می‌آورَد، آحاد مردم موظّفند به حمایت و پشتیبانى از کسانى که دارند این کاروان عظیم را پیش میبرند و هدایت میکنند و پشتیبانى میکنند.امروز هم همان‌جور [است]. بنده هم به تبعیّت از امام بزرگوارمان (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) عرض میکنم که امروز حمایت و کمک به مسئولین کشور یک واجب و فریضه‌ی شرعى است. همه‌ی مسئولین کشور ‌-آن کسانى که این بار سنگین را بر دوش گرفته‌اند- شایسته‌ی این هستند که مردم از آنها حمایت کنند. حمایت از رئیس‌جمهور واجب است؛ حمایت از دولت واجب است؛ حمایت از قوّه‌ی قضائیّه واجب است. حمایت کنید تا تقویت بشوند تا بتوانند توقّعاتى را که از آنها هست، برآورده کنند.  بنده یک وقتى ‌-چند سال قبل از این، شاید حدود سالهاى ۶۱ یا ۶۲ بود- در مجلس شوراى اسلامى شرکت کردم؛ آن‌وقت انتقاداتى از دولت در مجلس میشد؛ گفتم یک گردنه‌ی بسیار تند و شیب تندى است و این ماشین هم دارد با کمال فشار، ناله‌کنان از اینجا بالا میرود، شما توقّع دارید مثلاً با سرعت صد برود، این با سرعت چهل دارد میرود؛ علاج آن چیست؟ آیا علاجش این است که یک سنگ بردارید به ماشین بزنید و بگویید چرا سرعتت کم است؟ خب، [سرعت] کمتر خواهد شد؛ علاج این است که اگر دیدید سرعتش کم است، دست بگذارید پشت ماشین، شما هم هُل بدهید تا به آن سرعت مورد نظر شما نزدیک بشود؛ عاقلانه و منصفانه این است.  آن‌وقت من این توصیه را به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى میکردم، امروز هم به همه‌ی آحاد مردم، به همه‌ی کسانى که نسبت به مسائل جامعه دلسوز و ذی‌علاقه هستند ‌-که اگر کسى دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد کرد- آن کسانى که حقیقتاً مصلحت جامعه را دنبال میکنند عرض میکنم: امروز پشتیبانى و حمایت از قوّه‌ی مجریّه و قوّه‌ی قضائیّه و مسئولین بالاى کشور لازم است و تضعیف آنها حرام است. (۷) همه باید این را رعایت کنند.  شما برادران و خواهرانى که اینجا تشریف دارید، تقریباً همه از جمله‌ی دستگاه‌هایى هستید که در خدمت متن مردمید و من باید از یکایک شما تشکّر کنم: هم سازمان بهزیستى که یکى از سنگین‌ترین و سخت‌ترین کارها را بر دوش دارد؛ هم کمیته‌ی امداد امام که یکى از مبارک‌ترین نهادهاى انقلاب ‌-بعد از پیروزى انقلاب- بوده و حقّاً و انصافاً آثار بسیار خوبى را بی‌سروصدا داشته و بحمدا‌لله‌ همیشه هم مورد تأیید امام بزرگوار و فقیدمان (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) بود و باید باز هم آن خدمات را ‌ان‌شاءالله‌ دنبال کنند؛ هم صندوقهاى قرض‌الحسنه که یکى از نهادهاى اسلامىِ اصیل هستند و من لازم میدانم روى این نکته تکیه کنم.  من قبلاً هم ‌-سال گذشته، به یک مناسبتى، در یک جمعى- درباره‌ی صندوقهاى قرض‌الحسنه صحبت کردم؛ (۸) الان هم لازم است این را بگویم: صندوق قرض‌الحسنه یک عمل اسلامى است، یک حسنه است و اگر کسى اقدام کند به انجام این کار، درصورتی‌که سودجویى نخواهد بکند و از روشهاى غلط استفاده نکند ‌-که شنیده‌ام گوشه‌وکنار بعضى از صندوقها این کارها را میکنند و صندوقهاى قرض‌الحسنه را بدنام میکنند- و با نیّت خیر باشد، یکى از حسنات بزرگ و انفاقهاى بزرگى است که کسى انجام میدهد. و این کار را دنبال کنید.قبل از پیروزى انقلاب کسانى که تفکّرات چپ و التقاطى داشتند، از اینکه کسى کمک کند و احسان کند به فقرا و مستمندان، ناراحت و ناراضى بودند. به ماها میگفتند چرا زمستان که میشود، می‌آیند به شما زغال میدهند که بدهید به فقرا، شما هم قبول میکنید و به فقرا میدهید؟ آن‌وقت در مشهد معمول بود که آدمهاى اهل خیر می‌آمدند حواله‌هاى زغال را به امثال ماها میدادند؛ ما هم به فقرا میدادیم که بروند بگیرند، استفاده کنند. میگفتند چرا این کار را میکنید؟ بگذارید اینها سرما بخورند تا در سایه‌ی سرما خوردن، از دستگاه عصبانى بشوند و انقلاب جلو بیفتد! یک تحلیل ابلهانه‌ی غلط، متّکى به تفکّرات مادّى، و درست دور از واقعیّات و دور از حقایق اسلامى؛ آنها با احسان مخالف بودند، با همین کارهاى قرض‌الحسنه و مانند اینها هم مخالف بودند.  همان وقت در روزهاى اختناق، بعضى از همین برادرانى که امروز هم میبینم بحمدا‌لله‌ در کارهاى این صندوقها هستند، چند صندوق ‌-اوّل یکى دو تا، بعد ظاهراً بیشتر- تشکیل دادند و چه کمکهایى آن‌وقت میکردند؛ ما که در جریان بودیم میفهمیدیم این پولها به چه کسانى قرض داده میشد و چه گره‌هایى را باز میکرد.  [تشکیل] صندوق، کار بسیار خوبى است؛ البتّه بعضی‌ها موافق نیستند، امّا ما موافقیم؛ ما صندوق قرض‌الحسنه را مفید میدانیم و هیچ مشکل اقتصادى بر تشکیل صندوقهاى قرض‌الحسنه مترتّب نیست که بعضی‌ها می‌آمدند میگفتند این تورّم‌زا است و از این قبیل [حرفها]، نه تورّم‌زا است، نه مشکل اقتصادى ایجاد میکند؛ بسیار چیز خوبى است. تورّم را بانک‌ها ‌-که در صورت نیاز و احتیاج مجبورند نشر اسکناس بکنند- به‌طور ناگزیر ایجاد میکنند، نه صندوقهاى قرض‌الحسنه که یک پول انبوه و انباشته‌اى را از دست صاحبش میکشند، در اینجا میگذارند، به صد نفر آدم محتاج میدهند؛ او هم اگر دستش بود، از این پول استفاده میکرد، آن را به گردش می‌انداخت؛ این بیچاره هم از آن پول استفاده میکند، یا مریضش را میبرد درمان میکند، یا براى زمستانش آذوقه‌اى میخرد، یا لباس شب عید بچّه‌هایش را تأمین میکند. هیچ اشکالى ندارد؛ از لحاظ موازین و معیارهاى اقتصادى اصلاً مشکلى ایجاد نمیکند؛ بلکه خیر هم در جامعه ایجاد میکند، علاوه بر اینکه سدّ فقرِ فقرا و مستمندان هم ‌-در محدوده‌ی خودش- هست.  من از مسئولین ذی‌ربط ‌-چه در وزارت دارایى، چه در وزارت کشور و چه در جاهایى که با این صندوقهاى قرض‌الحسنه ارتباطى دارند- جدّاً میخواهم که به توسعه و جریان صحیح این صندوقها کمک کنند تا مردم استفاده کنند. البتّه از همه‌ی نامهاى نیک، آدمهاى بدخواهى هستند که [سوء] استفاده کنند. از همه‌ی لباسهاى مقدّس، کسانى هستند که سوء استفاده کنند. از همه‌ی عنوانها و شعارهاى خوب، کسانى هستند که سوء استفاده میکنند؛ از این صندوق قرض‌الحسنه‌ی شما هم کسانى هستند که سوء استفاده میکنند؛ اینها را به دستگاه معرّفى کنید، نگذارید ناشناخته بمانند و به سوء استفاده‌ی خودشان ادامه بدهند. و مواظب باشید کار را دقیق، صحیح، طبق مقرّرات و آن‌چنان که حقیقتاً موجب فایده و صلاح مردم باشد، انجام بدهید. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها توفیق بدهد.  من همچنین از برادران دیگرى که از سایر بخشها تشریف آورده‌اند و مخصوصاً از مردمى که از نقاط دوردست تشریف آورده‌اند، تشکّر میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شماها توفیق بدهد، به همه‌ی شما خیر بدهد و همه‌ی ما را در راه انجام مسئولیّتهاى الهى و شرعی‌مان با تأییدات خود مؤیّد بفرماید. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
141
1368/07/11
بیانات در دیدار رئیس دولت موقّت و رهبران مجاهدین افغانستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2195
هم‌زمان با برگزارى دوّمین سمینار بین‌المللى افغانستان با حضوررئیس دولت موقّت افغانستان (۱) بسم الله الرّحمن الرّحیم (۲)  اوّلاً به همه‌ی آقایان محترم و برادران عزیز که میهمانان ارجمند جمهورى اسلامى و مجاهدین فی‌سبیل‌ا‌لله‌ هستند، خیرمقدم و خوشامد عرض میکنم و از خداوند متعال مسئلت میکنم که این اجتماعات را و گفتگوها و تلاشهایى را که همه‌ی شما به آن مشغول هستید، مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد و این تلاشها را برکت ببخشد؛ چون نه‌فقط یک ملّت، بلکه دنیاى اسلام چشم‌انتظار کارهاى شما است. امروز اگرچه در محافل سیاسى و در گفتگوهاى سیاسیّون عالم، مسئله‌ی افغانستان یک مسئله‌ی صرفاً سیاسى و بین‌الدّوَلى (۳) است، امّا این قضیّه از نظر ملّتهاى مسلمان یک مسئله‌ی اسلامى است که به سرنوشت دنیاى اسلام و آینده‌ی بین‌الملل اسلامى، ارتباط تام و تمامى دارد.آنچه بحمدا‌لله‌، هم براى همه‌ی مسلمینى که مطّلع و آگاهند از مسائل جارى این منطقه و افغانستان، و هم بخصوص براى ملّت افغانستان و ملّت ایران مایه‌ی خشنودى و خوشحالى است، این است که مبارزات شما پس از سالها رنج و زحمت به یک نتیجه‌ی مقطعى و مرحله‌اى نائل آمد (۴) و ثابت شد که یک ملّت ‌-هر چند هم تنها و مستقل و علی‌الظّاهر بی‌پناه باشد- اگر جهاد کرد، خداى متعال به او کمک خواهد کرد و اراده‌ی الهى، معادلات جهانى را به هم خواهد زد؛ و به هم زد.  کسى باور نمیکرد که ملّت افغانستان خواهد توانست نیروهایى را که با کمّیّت زیاد و با اراده و تصمیم قاطع وارد افغانستان شده بودند از این کشور بیرون کند. جز ملّت افغانستان هیچ کس دیگر نبود که بتواند این کار را بکند. اگر کسى، دولتى، سیاستى ادّعا کند که او مؤثّر بود، این گزافه است؛ مؤثّر، اراده‌ی ملّت افغانستان و جهاد بزرگ و بسیار مرارت‌بار این ملّت بود.  اگر شما جهاد نمیکردید، اگر آن جبهه‌هاى سخت (۵) و محروم از اوّلیّات زندگى، با آن فداکارى تلاش نمیکردند، ممکن نبود دشمن از خاک افغانستان بیرون برود. البتّه تغییر سیاستها در داخل شوروى مؤثّر بود؛ امّا آن چیزى هم که زمینه‌ی این تغییر سیاست را فراهم میکرد، باز جهاد ملّت افغانستان بود؛ وَالّا آن ملّتى که مثل برّه، رام و مطیعِ دشمنان و اشغالگران باشد هیچ کس اراده نخواهد کرد که او را رها کند. این اراده‌ی شما بود، این جهاد شما بود؛ و بحمدا‌لله‌ موفّق شدید.  بنده یادم می‌آید که در آن دوران سخت، حتّى خودِ عناصر مؤثّرِ مجاهد افغانستان هم وقتى می‌آمدند و اوضاع را بررسى میکردند، افق روشنى نمیدیدند؛ مگر با اعتقاد به حکم الهى و قضاى الهى که هر مؤمنى اجمالاً معتقد است که خداى متعال پیروزى را به مؤمنین خواهد داد؛ امّا هیچ فرمول ظاهری‌اى براى این کار وجود نداشت؛ امّا شد. امروز هم شما به سمت پیروزى نهایى حرکت میکنید و باید حرکت کنید.  آنچه مهم است این است که همان عواملى که آن روز به شما کمک کرد تا بتوانید مجاهدت کنید، امروز هم لازم است به شما کمک کند تا بتوانید بهترین راه را انتخاب کنید، قوی‌ترین تصمیم را بگیرید و قدم آخر را بردارید؛ هنوز قدم آخر برنداشته [شده] است و حیف است که بعد از رسیدن به دروازه‌هاى پیروزى، انسان متوقّف بشود و نتواند خود را به پیروزى برساند. انسان اگر ببیند یک شناگر نیرومندِ چیره‌دستى یک دریایى را با شنا عبور کرده که خودش را به ساحل برساند و در یک‌کیلومترى ساحل خدای‌ناکرده برایش عارضه‌اى پیش بیاید، خیلى تأسّف میخورد.  امروز هم من مسائل شما را میدانم، هم از طرق سیاسى و معمولى، هم در مذاکرات فراوان با اغلب شما آقایان محترم ‌-که خیلى [از شما] دوستان نزدیک و قدیمى من هستید- شنیده‌ام و صحبت کرده‌ام؛ امروز مشکل شما مسئله‌ی اختلاف داخلى است که باید آن را برطرف کنید. دشمن مایل است که این اختلاف، روزبه‌روز بیشتر مشتعل بشود. بهانه هم دشمن زیاد دارد؛ همه جا، بخصوص در افغانستان. در افغانستان بیش از بعضى از جاهاى دیگر بهانه براى اختلاف مذهبىِ عمیق هست؛ اگرچه اختلاف شیعه و سنّى عمیق نیست، در واقع اختلاف نیست. به نظر ما، اختلاف شیعه و سنّى درحقیقت اختلاف نیست؛ زیرا اصول اصلى اسلام ‌-که اگر کسى آنها را نداشت، مسلمان نیست- در این دو مشترک است: به قبله‌ی واحد، خداى واحد، پیغمبر واحد، قرآن واحد، احکام واحد، ارکان واحدِ اسلامى معتقدند. امّا شما ببینید استعمار، در طول زمان از شیعه و سنّى در مقابل یکدیگر چه وسیله‌ی اختلافى درست کرده؛ بخصوص در محافل پایین‌تر و نسبت به مردمى که قدرى از معرفت و توجّه دورتر هستند! در آن اوساط (۶) پایین مردم، این اختلاف شدید است. همیشه در ایران، بعد از انقلاب ‌-البتّه قبل از انقلاب تلاش زیادى داشتیم در این مورد، منتها تلاش فردى بود- سیاست جمهورى اسلامى این بود که بین برادران، وحدت و تفاهم ایجاد کند؛ به اینها ثابت کند که هر دو طرف اشتباه میکنند که اختلافات خودشان را آن‌قدر عمیق و غیر قابل التیام می‌بینند. و ما در داخل کشور بحمدا‌لله‌ موفّق شدیم؛ علی‌رغم آن همه فشارى که دشمن وارد کرد. شماها غالباً جزئیّات را نمیدانید. اگر یک وقتى اینها نوشته بشود، آن‌وقت منصفین عالم خواهند فهمید که ما در این ده سال براى ایجاد وحدت، چه کشیدیم از توطئه‌هاى استعمار؛ با چه طرقى وارد شدند براى اینکه برادران را در مقابل هم نگه دارند. علی‌ای‌حال، ما همیشه به علماى فریقین گفته‌ایم شما که میدانید وحدت حق است، اتّحاد حق است، باید به مردم خودتان، به عوام تفهیم کنید؛ مخلصین قبول کردند، به همان اندازه هم تأثیر گذاشت. در جاهاى دیگر هم همین‌طور است. در افغانستان این اختلاف هست ‌-شماها خوب میدانید بنده هم میدانم- نزدیکىِ خراسان و افغانستان خیلى زیاد است؛ ما از دیرباز دائماً بین مشهد و شهرهاى خراسان با افغانستان رفت‌وآمد و بعلاوه با طلّاب افغانستانى که همیشه در مشهد بودند و دیگران ارتباط داشته‌ایم و میدانیم مسائل در آنجا چه‌جورى است؛ پس بهانه براى اختلاف هست.علاوه‌براین، قومیّتها و تعصّبهاى قومى در داخل افغانستان؛ علاوه‌براین، گرایشهاى سیاسى که تزریق کرده‌اند. به‌هرحال، دشمن بهانه براى ایجاد اختلاف زیاد دارد؛ باید بر این بهانه‌ها فائق آمد. و این یک عزم توحیدىِ الهىِ پیغمبرمآب لازم دارد؛ همان‌طورى که پیروان و انصار پیغمبران الهى و انبیاى الهى واقعاً با عزم راسخ وارد میدانها شدند. سختى این میدان کمتر از میدان جهاد با تفنگ و مسلسل و ضدّهوایى نیست؛ خیلى میدان دشوارى است؛ بایستى فائق آمد. و شما رهبران هستید، بزرگان هستید، مرشدین مردم هستید؛ باید روى این کار کنید.  علاوه بر ایجاد وحدت در مردم و دادن پیام به مردمِ گوناگون ‌-از اقوام مختلف و تیره‌هاى مختلف افغان، و مذاهب مختلف- که پیام آرام‌بخش وحدت باید باشد، در خودِ دستگاه سیاسى و تلاشگران سیاسى [هم] باید وحدت به وجود بیاید. اگر یک طرف هم احساس میکند که حقّ او دارد تضییع میشود، اغماض (۷) و تسامح (۸) و علاقه‌ی به وحدت را غلبه بدهد بر آنچه حقّ خودش میداند. همه باید تلاش کنند تا وحدت [ایجاد] بشود.البتّه این را هم من عرض بکنم ما، هم به برادران مستقر در پاکستان، هم به برادران مستقر در ایران، در طول چند سال گذشته ‌-بخصوص در این یک سال اخیر- مکرّراً [این را] گفته‌ایم که افغانستان جز با وحدت گروه‌ها و نیروها نخواهد توانست به مقصود خودش دست پیدا کند. اگر کسى خیال کند با حذف این گروه یا آن دسته خواهد توانست کار را پیش ببرد، اشتباه میکند. امروز مشکل اصلى، مشکل اختلاف است. هدف عمومىِ اصلى باید ایجاد وحدت باشد. همه هم باید کمک بکنند. آنهایى که بزرگ‌ترند، بیشتر بایستى تلاش بکنند؛ آنهایى هم که کوچک‌تر هستند باید تلاش بکنند تا این وحدت ‌ان‌شاءالله‌ انجام بگیرد.  افغانستان یک کشور مسلمان است؛ یک ملّت مسلمانِ خالص، با سوابق دیرین در فرهنگ اسلامى. آن‌قدرى که ملّت افغانستان در فرهنگ اسلامى حق دارد یعنى کتابهاى حدیث و تفسیر و فقه و تاریخ و مانند اینها در طول این قرنهاى متمادى از افغانها صادر شده، چند برابر آن مقدارى است که کشورهاى مغرب اسلامى توانسته‌اند به وجود بیاورند؛ یعنى تولید اسلامى ملّت افغانستان یکى از تولیدهاى درجه‌ی یک محسوب میشود که بسیار باارزش است؛ یعنى این ملّت در فرهنگ اسلامى و در مواریث اسلامى داراى حق است. یک ملّتى با این خصوصیّات که کشورش کشور اسلامى است، قاعدتاً حکومتش هم حکومت اسلامى خواهد بود.  و امروز که روز شروع کارتان است، باید ببینید وحدت را از چه راهى میتوانید تأمین بکنید. امروز وحدت براى شما هم تاکتیک است، هم استراتژى است، هم یک اصل اسلامى است. وحدت همیشه براى شما لازم است. امروز اگر شما بخواهید خیلى سیاسى هم به قضایا نگاه کنید، لااقل به‌صورت تاکتیکى وحدت براى شما لازم است. البتّه نباید به چشم تاکتیک به وحدت نگاه کرد. وحدت یک اصل اسلامى است: وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا ‌-یعنى اعتصام به حبل‌ا‌لله‌ هم، جمیعاً لازم است، مجتمعاً لازم است؛ تک‌تک، اعتصام به حبل‌ا‌لله‌ نمیشود- وَ لا تَفَرَّقوا. (۹)  امیدواریم که خداى متعال به شما کمک کند و آن سعه‌ی صدر و سماحت (۱۰) لازم و وسعت نظر را که کمک خواهد کرد در ایجاد وحدت، ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی برادران عزیز افغانستانى ببخشد و بیشتر ببخشد. ما در کنار شما بوده‌ایم، باز هم هستیم. خب، حالا یکى از هدفهاى بلندگوهاى استعمار هم همین است که بین ملّتهاى برادر، جدایى بیندازند. وقتى میگوییم اختلاف، به اختلاف بین اعضاى یک ملّت که منتهى نمیشود؛ اختلاف بین ملّتها، بخصوص بین دو ملّت مثل افغانستان و ایران که مسائلشان به‌طور کامل به یکدیگر مرتبط است و هر حادثه‌اى در اینجا، اثر خواهد گذاشت در آنجا و بعکس. سعى دارند ‌-بلندگوهایى هم داشته‌اند، دارند و روزبه‌روز پیدا میکنند- براى اینکه بین این دو ملّت جدایى بیندازند. نه، ما در سخت‌ترین شرایط هیچ مصلحتى را بر مصلحت دفاع از افغانستان غلبه ندادیم. همه‌ی شماها میدانید، این تهران زیر موشک بود؛ هر شبانه‌روزى، ده پانزده موشک و بیشتر وارد تهران میشد و منفجر میشد، ده‌ها انسان را از بین میبرد، خانه‌هایى را خراب میکرد. آن روز علاج این کار این بود که ما یک لبخند به یک طرفى بزنیم؛ [ولى] براى خدا نزدیم و آن شرایط سخت را تحمّل کردیم. قبل از آن، بعد از آن، در طول جنگ تحمیلى و این هشت سال، یک بخش عمده‌اى از زحماتى که ما متحمّل شدیم، به‌خاطر موضع قاطع و صریحى بود که در امر افغانستان داشتیم. آن موضع، امروز هم هست، هیچ فرقى نکرده؛ امروز هم ما در کنار ملّت افغانستان و جهاد افغانستان و حکومت اسلامىِ آینده‌ی افغانستان و وحدت افغانستان قرار داریم. اگر کسى بخواهد این وحدت را بشکند، در داخل ایجاد فتنه کند، ما با او احساس برادرى نخواهیم کرد و او را دست شیطان به حساب خواهیم آورد. آن کسانى که خودشان، زبانشان، عملشان تفرقه‌انگیز است، به اعتقاد ما ایادى شیطانند. چون برادرىِ مسلمانى این‌جورى نمیشود.امیدواریم که خداى متعال توفیق بدهد هم به ما و هم به شما تا بتوانیم این قضیّه‌ی اسلامى را ‌ان‌شاءالله‌ ببینیم که در همان شکل مطلوب اسلامى خودش قرار خواهد گرفت و این جهاد پاکیزه‌ی مخلصانه‌ی مظلومانه‌ی شما ‌ان‌شاءالله‌ به آخرین نتایج خودش نائل خواهد آمد. بنده مجدّداً تشکّر میکنم از آقایان که لطف کردید تشریف آوردید؛ اینجا خانه‌ی شما است و این مردم هم برادران شما هستند؛ ما هم در خدمت شما هستیم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
142
1368/07/05
بیانات در مراسم اعطاى نشان به فرماندهان عملیّات بیت‌المقدّس
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2193
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) و (۲)  اوّلاً به برادران عزیزى که اوّلین نشان افتخار و نشان حضور فداکارانه‌ی در جنگ را در جمهورى اسلامى دریافت کردند، صمیمانه تبریک عرض میکنم. به نیروهاى مسلّح هم تبریک عرض میکنم که بالاخره این رسم و سنّت مطلوب ‌-قدردانىِ مشخّص و معیّن از کسانى که فداکارى کردند- را شروع کردند و با «نشان»ها آن را همیشگى ساختند. این «نشان» اوّلاً نشان سپاسگزارى و قدردانى جمهورى اسلامى از شما عزیزانى است که یک خدمت بزرگ و ارزنده را در جنگ تحمیلى از خودتان نشان دادید. ثانیاً این یک یادگار ماندنى است تا در آینده همه بدانند که در یک فصل بسیار خطرناک و دشوار از زندگى و تاریخ جمهورى اسلامى، صاحبان این نشانها چه فداکاری‌اى نشان دادند، چه عظمت انسانی‌اى از خودشان بُروز دادند. و این نشان، یک کار سمبلیک است؛ وَالّا قدر کار شما بیش از اینها است. امیدواریم که همه‌ی ملّت و کشور و مسئولین، قدر شما و مجاهدات شما را بدانند و ‌ان‌شاءالله‌ همیشه از شماها قدردانى کنند.  نکته‌ی دیگر این است که اگرچه ما به چند ده نفر از برادران «نشان» دادیم و از آنها عملاً و رسماً قدردانى شد، امّا کسانى که درخور این نشانها هستند، فقط این جمعى که امروز نشان گرفتند، نیستند. همان‌طورى که برادران بیان کردند، عملیّات‌هاى بزرگ دیگرى در جبهه بوده و رشادتهاى بزرگى در آن عملیّات‌ها نشان داده شده و چهره‌هاى گمنام، بی‌ادّعا، کم‌ادّعا، متواضع، گوشه‌گیر ‌-چه ارتشى، چه سپاهى، چه از آحاد نیروهاى بسیجى- بوده‌اند و هستند که شایسته و درخور آن هستند که مورد احترام و قدردانى قرار بگیرند. و ‌ان‌شاءالله‌ در آینده باید این کارها انجام بشود و یکى از برنامه‌هایى که ستاد کل تعقیب خواهد کرد ‌ان‌شاءالله‌ ‌-چه مباشرتاً و مستقیماً، چه به‌وسیله‌ی دستگاه‌هاى دیگر- باید همین باشد که افرادى که در طول این سالیان فداکارى کردند ‌-چه امروز در خدمتند، چه بیرون خدمتند- شناخته بشوند و برآورده (۳) و برکشیده بشوند و به آنها احترام بشود، از آنها قدردانى بشود.  عمل خیر هیچوقت از بین نمیرود؛ عمل خیر هست. آن شبى که شما تا صبح بیدار ماندید، آن ساعات متوالی‌اى که شما در قرارگاه‌تان نشستید و این طرحها را ریختید، آن حضور شجاعانه‌اى که شما در یکى از روزها در صحنه‌ی جنگ داشتید، آن قدرت روحی‌اى که شما از خودتان نشان دادید که نیروهاى شما را جلو برد و نیروى دشمن را سرکوب کرد، حتّى آن گلوله‌اى که شما شلّیک کردید یا دستور دادید شلّیک بشود، همه‌ی اینها و هر یک از اینها یک حادثه‌اى نبود که یک روز واقع شد بعد هم تمام شد؛ نه، عین آن حادثه الان موجود است. در کجا؟ در دو جا موجود است، و اگر خواستید، بگویید سه جا؛ که سوّمى را به قدر این دو خیلى اهمّیّت نباید داد؛ گاه هست و گاه نیست.امّا آن دو جاى اصلى که هست: اوّل در میزان الهى و علم الهى و دفتر محاسبه‌ی الهى که «لا یُغـادِرُ صَغیرَةً وَلا کَب‌ـیرَةً اِلّاِّ اَحصىّْها وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا»؛ (۴) هیچ کار کوچک و بزرگى از شما سر نزده مگر اینکه در آن صحیفه و در آن لیست الهى نوشته شده است، موجود است و تمام نخواهد شد؛ و در روز قیامت آن عمل شما به شکل چیز شیرین و مطلوب و دلنشین و آرام‌بخش و نجات‌بخشى مجسّم خواهد شد. این یک جا که آن کارى که شما در ساعتى، در لحظه‌اى، در زمانى انجام دادید، در آنجا باقى است.  دوّمین جایى که کار شما باقى است، عبارت است از همین وضع موجود شما. مگر شما نمیگویید که جمهورى اسلامى یک نظام مستقرّ نیرومندى است؛ خیلى خب، این مستقر بودن و نیرومند بودن عبارت است از یک مجموعه‌اى ‌-یا بگویید یک محصولى- که در ذات آن و در خلال آن، کار آن روز شما موجود است؛ اگر آن کار نبود، این مجموعه امروز نبود. مثل آن دانه‌اى که شما در زمین می‌نشانید و یک درخت سیب میشود و در همه‌ی میوه‌هایى که در این درخت سیب وجود دارد، به نحوى این دانه وجود دارد؛ اگر آن نبود، هیچ یک از اینها نبود.  به‌صورت فشرده و اجمالى، اگر شما می‌بینید نظام مستقرّى هست، اگر می‌بینید حرکت بهنگام و بسامانى هست، اگر می‌بینید آینده‌ی روشن و امیدبخشى است، اگر می‌بینید ابّهت جهانی‌اى هست، اگر می‌بینید کشورى هست که در جهت آبادى و عمران و استقلال و سیادت روزافزون دارد حرکت میکند، آنچه امروز وجود دارد فشرده‌شده و متراکم‌شده‌ی همان هزاران کارى است که شماها در طول زمان انجام دادید؛ محصول یا مجموعه‌ی آن، شده این؛ هر کدام از آنها نبود، این نبود. اگر نبود تلاش آن شب شما که تا صبح زحمت کشیدید تا نیروها را در سنگرها مستقر کنید یا از آب عبور بدهید یا دشمن را دُور بزنید یا در مراکز کمین مستقر بشوید یا آمادگی‌ها و یا نقشه را به وجود بیاورید، امروز این نبود. پس آن تلاش شما در این وضع موجود ما مستقر است؛ تا قیامت و تا این وضعیّت هست، آن تلاش هم هست.  سوّم، حافظه‌ی ملّتها و خاطره‌ی تاریخ است که گفتیم گاهى هست و گاهى نیست؛ خیلى هم به قدر آن دو مهم نیست، امّا خالى از اهمّیّت هم نیست. تاریخ ما و آینده‌ی ما و گزارش گزارشگران و یاد یادآوران، کارهاى شما را و تلاشهاى شما را همواره در خود حفظ خواهد کرد. بنابراین آن کارها موجود است.  از نیروهاى سپاه و ارتش افراد زیادى بودند و هستند؛ بعضى شهید شدند، بعضى بحمدا‌لله‌ زنده و سرِپا هستند که تلاشهاى زیادى کرده‌اند و ‌ان‌شاءالله‌ بایستى شناسایى بشوند، نامشان مشخّص بشود و ‌ان‌شاءالله‌ قدردانىِ مشخّص و مجسّم و متبلور در «نشان»، از آنها انجام بگیرد. و برادرها بگردند. البتّه لیست‌ها محفوظ و گزارشها مشخّص است؛ خیلى هم زحمت ندارد. این شروع کار بود؛ ‌ان‌شاءالله‌ در ادامه‌ی کار، حقوق همه‌ی کسانى که ذی‌حقّ در این زمینه هستند، بایستى حفظ و رعایت بشود.  و امّا یک نکته درباره‌ی آینده ‌-اینها مربوط به گذشته بود- این است که برادران! نیروهاى مسلّح جمهورى اسلامى باید قوى بشوند؛ قدرت دفاعى ما باید بالا برود. این دو کلمه حرف است، امّا پشت سرِ این حرف، هزاران تلاش است. اگر تلاش نکردیم، نخواهد شد؛ اگر نشد، ملّتمان و کشورمان و انقلابمان و نظام جمهورى اسلامى تهدید خواهد شد. آن‌جورى که من فهمیده‌ام ‌-که باید برطبق این فهم خودم عمل بکنم، تکلیف شرعى من است؛ و هر کسى که در نیروهاى مسلّح هست، موظّف است برطبق همین روال عمل بکند- این است که ما باید ارتش را و سپاه را به‌عنوان دو سازمان، دو بازوى مسلّح، دو تشکیلات ‌-که امام تا آخرین روزها اصرار داشتند که این دو سازمان باید بماند و قوى بشود- (۵) نگه داریم و تقویت کنیم؛ و ارتش و سپاه، هر کدام تشکیلات خودشان را به بهترین وجه ممکن اداره کنند؛ و ستاد کل هم که با وظایف مشخّص و معیّنى تشکیل شد ‌-که خبرش را شنیدید- برنامه‌ریزی‌هاى کلّى و سیاست‌گذاری‌هاى عمومى نیروهاى مسلّح را خواهد کرد.  این دو سازمان هر دو مثبتات و درخشندگی‌ها و نیز کمبودها و کاستی‌ها و ضعفهایى دارند؛ هم باید کاستی‌ها برطرف بشود و ضعفها تبدیل به قوّت بشود، و هم باید درخشندگی‌هاى هر یک از این دو سازمان براى دیگرى درس و آموزش و الگو بشود. هر کدام یک امتیازاتى دارند که آن امتیاز، امتیاز مطلوبى است، یادگرفتنى است، پیروی‌کردنى است؛ هر کسى ندارد، یاد بگیرد؛ هر کسى ندارد، پیروى کند. هر کدام هم ضعفها و نقصهایى دارند که باید برطرف بشود. اینکه گفته بشود ما میخواهیم به نفع ارتش سپاه را ضعیف کنیم، یا به نفع سپاه ارتش را ضعیف کنیم، این حرف به‌طور قاطع وجود نخواهد داشت و ندارد. البتّه در گذشته هم تا آنجایى که من از سیاستها و تدابیر حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ علیه) و کارى که بر اساس تدابیر ایشان از سوى مسئولین و جانشین محترم ایشان (۶) انجام میگرفت [اطّلاع دارم]، چنین چیزى وجود نداشته. البتّه شایعه و سوءظن و روح وسوسه و نگرانى دائمى و قَلَق (۷) و اینکه چه خواهد شد و این کار به چه نیّتى انجام گرفت ‌-از این قبیل چیزها- همیشه بوده؛ امّا نخیر، ما بحث امروز را داریم میکنیم.محقّقاً ارتش و سپاه دو سازمانند و موازى هم نیستند. مأموریّت ارتش با مأموریّت سپاه علی‌الاصول متفاوت است؛ دو مأموریّت است. هر دو هم نیروى مسلّحند؛ هر دو هم نظامی‌اند. هر کس بگوید نیروى سپاه یک نیروى انتظامى است، برخلاف آن چیزى که نظر ما است و دنبال آن هستیم حرف زده و حرفِ بیخود زده. هر کس بگوید که سپاه یک نیروى ویژه است ‌-به معناى کوچک کردن و کوچک گرفتن آن- بیخود گفته. نخیر؛ سپاه هم یک سازمان رزمى است، یک سازمان نظامى است، مأموریّت مشخّصى هم دارد. ما این مأموریّتها را به‌طور رسمى به هر سازمانى ابلاغ خواهیم کرد؛ هر دو سازمان باید بنشینند حدود و مرزهاى دقیق این مأموریّتها را طبق تدبیرى که داده میشود، معیّن بکنند و برطبق آن، هر سازمانى خودش را بسازد و تکمیل کند، کمبودهایش را جبران کند و در کنار هم و مکمّل یکدیگر مشغول کار و تلاش براى تجهیز یک نیروى دفاعى کامل باشند؛ این آن چیزى است که ما انتظار داریم. ستاد فرماندهى کل که تشکیل شده، از عناصر کلّاً نظامى [تشکیل شده]؛ یعنى ما در ستاد فرماندهى کل، غیر از برادران روحانی‌اى که براى مأموریّتهاى مشخّصى حضور دارند، غیرنظامى نداریم؛ یا ارتشی‌اند یا سپاهی‌اند و یا بسیجى؛ یک مجموعه‌ی نظامى کامل امور نیروهاى مسلّح را در سطح سیاست‌گذارى ‌-نه در رده‌هاى ستادى معمول سازمانها- اداره خواهد کرد؛ یعنى ستاد مشترک ارتش جمهورى اسلامى کارهاى ستادى خود را ‌-همان کارهایى که به‌طور معمول و طبق مقرّرات جارى و روشهاى جارى وجود دارد- انجام خواهد داد. ستاد مرکزى سپاه پاسداران هم همان مقرّرات عادّى و معمولى خودش و اداره‌ی ستادى سپاه پاسداران را انجام خواهد داد. ستاد فرماندهى کل، در سطح بالاتر و رده‌ی بالاتر، سیاست‌گذارى و هدایت عمومى نیروهاى مسلّح را ‌-همچنان که در حکم آقاى دکتر فیروزآبادى من اجمالاً ذکر کردم- (۸) به عهده خواهد داشت؛ علاوه بر این و در بلندمدّت، همسان‌سازى و همگون‌سازى حقیقى بین این دو سازمان. این دو سازمان درست است که دو سازمانند و بنا است دو سازمان بمانند؛ امّا هرچه ممکن باشد، باید به هم شباهت پیدا کنند از جهاتى که باید شباهت پیدا کرد. البتّه چون مأموریّتها جداگانه است، اقتضائات خاصّى دارد که در آن اقتضائات، آن [سازمان] مأموریّت خودش را و این [سازمان هم] مأموریّت خودش را دنبال خواهد کرد و طبیعى است که ممکن است هر مأموریّتى یک اقتضاى خاصّى هم در شیوه‌ی سازمان‌دهى یا بقیّه‌ی چیزها داشته باشد؛ در آن چیزها نخیر، لازم نیست شباهت به هم پیدا کنند، شباهت به مأموریّتِ هم پیدا کنند؛ امّا در آن چیزهایى که دو سازمان رزمى باید به هم شباهت پیدا کنند، بایستى روزبه‌روز به همدیگر نزدیک‌تر، شبیه‌تر، از حال هم آگاه‌تر، به هم مهربان‌تر و نسبت به سرنوشت یکدیگر علاقه‌مندتر باشند؛ حقیقتش هم همین است. یعنى ارتش اگر توجّه بکند، خواهد دید که حضور سپاه پاسداران در کنار او به او کمک خواهد کرد. سپاه هم اگر درست دقّت بکند، خواهد دید که حضور ارتش جمهورى اسلامى ایران در کنار او به او کمک خواهد کرد.  و اینها دو بازو هستند و دو بازو از یک بازو بهتر است. این تعبیر «دو بازو» عیناً تعبیرى است که امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) به خود من گفتند. راجع به همین مسئله‌ی سپاه و ارتش با ایشان صحبت بود، ایشان هر دو بازوى مبارکشان را بلند کردند و گفتند دو بازوى جمهورى اسلامى هستند و باید باشند. حقیقت هم همین است. من هم بدون اینکه در این اعتقاد شکّى داشته باشم، از اوّل اعتقادم همین بوده که این دو سازمان وجود دارند، هر دو لازمند و مکمّل یکدیگرند. خب، تدبیر این است که هر دو سازمان با این دید به مسائل خودشان و مسائل سازمانشان و مسائل سازمان دیگر نگاه کنند، نه با دید حذفى.ارتش فکر نکند که خب، سپاه پاسداران برادران خوبى هستند، جنگ هم که تمام شد، حالا دیگر ما هستیم. نمیگویم شما برادران ارتش این فکر را میکنید ‌-من شاهد همکاری‌ها و علاقه‌مندی‌هاى شما بوده‌ام، هم در جبهه‌ی جنگ، هم بیرونِ جنگ- امّا نباید غافل بود از اینکه گوشه‌کنار کسانى این فکر را ترویج کنند و دشمن هم به این کمک کند. سپاه هم نباید فکر کند که خب، ما این همه عملیّات موفّق و پیروز انجام دادیم، دیگر چه کم داریم، چه کسر داریم، چه لزومى دارد که حتماً ارتش هم در کنار ما باشد؟ نخیر؛ ارتش یک سرمایه است، یک ذخیره است؛ اندوخته‌اى براى این ملّت است. هیچ کس به دست خودش نمی‌آید اندوخته‌ی خودش را از بین ببرد! هر دوى اینها همان‌طور که امام فرمودند ‌-هرچه فکر میکنم، بهتر از این تعبیر پیدا نمیکنم- دو بازو [هستند]. آدم عاقل یکى از دو بازوى خودش را قطع نخواهد کرد، ضعیف نخواهد کرد. این دو بازو جز به سود این شخص حرکت نخواهند کرد و جز هماهنگى نخواهند داشت؛ شما [اگر] هم بخواهید این دستتان با آن دستتان هماهنگى نکند، نمیتوانید؛ به‌طور طبیعى این دو دست با همدیگر حرکت میکنند، با هم هماهنگى میکنند؛ مگر یکى از آنها خداى نکرده فلج باشد، یا شما تمرین کرده باشید و بِزور بخواهید یک چنین چیزى را به یک دستتان تحمیل کنید.  من میگویم براى این کشور تهدید وجود دارد؛ نمیگویم جنگ وجود خواهد داشت ‌-ممکن است وجود داشته باشد، ممکن است نداشته باشد- امّا تهدید قطعى است. این تهدید کى عملى میشود؟ آن‌وقتی که شما ضعیف باشید، آن‌وقتى که شما اختلاف داشته باشید، آن‌وقتی که شما خداى نکرده وجود نداشته باشید، آن‌وقتی که شما کارایى نداشته باشید،آن‌وقتی که شما آموزش یا تجهیزات یا نیروى انسانى یا انضباط نداشته باشید؛ آن‌وقت آن تهدیدها عملى خواهد شد، وَالّا در مرحله‌ی تدبیرِ دشمن خواهد ماند و امید که بماند و هرگز دشمن این توان را پیدا نکند که به جمهورى اسلامى چشمْ‌زخمى وارد کند. و البتّه تا شماها باشید و تا شماها خوب باشید ‌-من صریح بگویم- تا شماها آماده‌به‌خدمت و پابه‌رکاب و دامن همّت به کمر زده و کاردان، با چشم باز در صحنه باشید، چشم‌زخمى زده نخواهد شد و دشمن این قدرت را پیدا نخواهد کرد.  من به نیروهاى مسلّح رسیدگى خواهم کرد. وجود ستاد مشترک [ارتش] و ستاد کلّ [سپاه] پاسداران و ستاد کلّ نیروهاى مسلّح به معناى عدم حضور و عدم رسیدگى من نیست. من آنجایى که لازم باشد، در همه‌ی امور رسیدگى خواهم کرد؛ و این حق براى من محفوظ است که تا پایین‌ترین رده‌ها وارد بشوم و یک چیزى را سؤال کنم و استفسار کنم و تصرّف کنم. البتّه سلسله‌مراتب ‌-آن‌چنان که مقرّر است- به جاى خود محفوظ؛ امّا سلسله‌مراتب مانع از حقّ فرمانده براى رسیدگى در حیطه‌ی فرماندهى ‌-به هر شیوه‌اى که مصلحت بداند- نیست و از این حق استفاده خواهم کرد؛ براى خدا و براى تجهیز نیروهاى مسلّح به نحو شایسته و براى اینکه ما در این روزگار باید بتوانیم نیروهاى مسلّحمان را نیرومند کنیم، این بازوها باید قدرتمند بشود و این مشتها باید گره بشود. [البتّه] ما کسى را تهدید نمیکنیم، از اوّل هم تهدید نکردیم؛ دنیا هم این را میداند. نروند بگویند که جمهورى اسلامى ایران ما را تهدید میکند و دارند خودشان را آماده میکنند. آماده بله؛ ما روزبه‌روز خودمان را ‌ان‌شاءالله‌ بیشتر آماده خواهیم کرد و باید بکنیم ‌-وظیفه‌ی مردم هم هست که پشتیبانى کنند- امّا نخیر، تهدید نمیکنیم؛ ما در مقابل تهدیدهاى دشمنان ‌-که ثابت شده به هیچ اصلى از اصول انسانى پابند نیستند- ایستادگى خواهیم کرد.  من ‌ان‌شاءالله‌ دیدارهاى دیگرى ‌-هم با شما برادران سپاهى، هم با شما برادران ارتشى- به مناسبت‌هاى کارى خواهم داشت و توصیه‌هاى لازم را خواهم کرد، امّا امروز که یک جمع خوبى اینجا جمع شده‌اید، آن چیزى که میخواهم توصیه بکنم، عبارت است از اوّلاً این نکته‌اى که قبلاً گفته شد، یعنى دو سازمان صمیمانه با هم کار کنند؛ اگر صمیمیّت نباشد، طرف مقابل زود میفهمد؛ نباید خیال کرد که ما بِزبان بگوییم «بله، این‌جورى است» امّا در باطن، صمیمیّت نباشد؛ باید بدانیم اگر ما صمیمیّت نداشتیم ‌-خداى متعال این‌جورى قرار داده- بی‌صمیمیّتى زود فهمیده میشود. آدمهاى بی‌واقعیّت و بی‌صداقت خیال میکنند زرنگند؛ نمیدانند افراد زیادى هستند که با همدیگر می‌نشینند و آدمهایى را به بی‌صداقتى و بی‌صمیمیّتى متّهم میکنند، [میگویند] فلان‌کس آدم بی‌صداقتى است و آدم صمیمی‌اى نیست، درحالی‌که خود او خیال میکند هیچ کس نفهمیده که او اصرار ورزیده که صمیمى جلوه کند؛ امّا بالاخره حقیقت آشکار شده. در مجموعه‌ها این معنا واضح‌تر از افراد هم خواهد شد. اگر چنانچه یک مجموعه نسبت به مجموعه‌ی هم‌جوار خودش صمیمیّت نداشته باشد، زود آشکار خواهد شد و تناقضها در عمل، درگیری‌ها، اصطکاکها آشکار خواهد شد. دو سازمان نسبت به هم صمیمیّت داشته باشند؛ برادرى داشته باشند؛ به هم کمک کنند، هدف را بالاتر از اهداف سازمانى قرار بدهند. متأسّفانه این هدفهاى سازمانى و حتّى کوچک‌تر از سازمانى، وجود دارد. [اگر] الان به یکى از لشکرها ‌-چه لشکر ارتش، چه لشکر سپاه- بگویند شما ده بیست تانک یا یک مقدار وسایل و تجهیزات و آشپزخانه و فلان را [موقّتاً] بدهید به آن لشکر دیگر یا اصلاً بدهید مال خودشان، خواهید دید که از همه‌ی امکانات استفاده میکنند براى ندادن! درحالی‌که آن لشکر هم بنا است بجنگد. گاهى هم آن لشکر ندارد و احتیاج دارد، و این زیادى هم دارد؛ [امّا] نمیدهند! این یک چیز [رایجى است]؛ البتّه مخصوص شما هم نیست، در دستگاه‌هاى غیرنظامى هم همین‌جور است. باید با این روحیه مبارزه کرد. چه کسى مبارزه کند؟ اوّل خودمان. یعنى حقیقتاً [باید] گشاده‌دستانه برخورد کرد با دیگران. این یک نکته، که همان برادرى بین ارتش و سپاه است.  و نکته‌ی دوّم این است که مأموریّتهاى دفاعىِ مرزى را خیلى جدّى بگیرید. این را من قبلاً هم بهتان گفته‌ام، الان هم دارم تکرار میکنم؛ هم سپاه و هم ارتش، این خطوط مرزى را مستحکم کنید. و حقیقتاً هیچ بهانه‌اى قابل قبول نیست براى اینکه توجیه کند که خطوط مرزى ما نامستحکم و گسیخته و نامطمئن باشد. هم سپاه و هم ارتش ‌-در آن منطقه‌اى که مأموریّت حفاظتش با آنها است- باید با کمال دقّت و مراقبت حضور داشته باشند و از هرگونه سستى، بی‌مبالاتى، سهل‌انگارى و ولنگارى از طرف افراد پایین‌دست و مأمورین پایین‌دست باید بشدّت جلوگیرى و ممانعت بشود.  و نکته‌ی سوّم این است که اساس کار نظام و نیروهاى نظامى با نظم و انضباط است. اگر نظم داشتید، هم نیروى انسانی‌تان، هم سلاحتان، هم امکاناتتان به دردتان خواهد خورد. اگر نظم نداشتید، [حتّى] اگر نیروى انسانى و سلاح و تجهیزات و امکانات و پول هم داشته باشید، به دردتان نخواهد خورد. آن چیزى که یک لشکر و یک یگان نظامى را از یک توده‌ی انبوه آدم ممتاز میکند، در درجه‌ی اوّل، نظم آن است. شاخصه‌ی یک مجموعه‌ی نظامى نظم است؛ هرچه ممکن است بر نظم و انضباط، به نحو صحیح بیفزایید. اگرچه ممکن است بعضى تصوّر کنند مخاطب در این مورد فقط سپاه است؛ نه، سپاه هم مخاطب است، امّا ارتش هم مخاطب است. متأسّفانه گاهى در برخى از قسمتها و یگانهاى ارتش هم نشانه‌هاى بی‌نظمى مشاهده میشود که باید نشود.  و امّا امروز یکى از برنامه‌هاى ما معرّفى آقایانى است که اخیراً منصوب شده‌اند و چون ما بنا را بر این گذاشته‌ایم که مراسم ما از معنویّت و حقیقت و صمیمیّت، سرشار باشد، اگر برخى از تشریفات هم در آن [انجام] نشد، نشد. البتّه من مخالف با تشریفات نیستم ‌-تشریفات نظامى البتّه، نه مطلقِ تشریفات؛ من با تشریفات شخصى و در زندگى شخصى صددرصد مخالفم؛ براى خودم مخالفم، اگر دیگران هم نداشته باشند، ترجیح میدهم- و نسبت به تشریفات رسمى که گاهى این تشریفات شعار (۹) است و گاهى یک معنا و مفهومى در این تشریفات هست که حائز اهمّیّت است، علاقه‌مند هستم؛ امّا اگر یک وقتى به‌خاطر یک جهت دیگرى، آن تشریفات عملى نشد، از نظر من ایرادى ندارد، که امروز به‌خاطر وضعیّت جاى ما، آن تشریفاتِ مفصّل طبعاً نمیتوانست انجام بگیرد. خب، وضعیّت ما طلبگى است؛ با همین طلبگى فعلاً این کار را انجام میدهیم. هویّت و معنویّت و معناى کار مهم است؛ اگرچه حالا خیلى از لحاظ ظواهر آن‌چنان که میخواهیم، نباشد. لذاست که تشریفات آن‌چنانى را نداریم.  من براى ستاد فرماندهى کل، (۱۰) آقاى دکتر فیروزآبادى را ‌-که برادر بسیجىِ سابقه‌دار و مورد اعتماد ما هستند- [منصوب کردم]. همان‌طور که گفتم سیاست‌گذارى و کارهاى کلّى و هدایت کلّى و همسان‌سازى و هماهنگ‌سازى دو سازمان بر عهده‌ی این ستاد است و ستاد سپاه پاسداران و ستاد مشترک ارتش براى کارهایشان از طریق ستاد کل اقدام خواهند کرد. البتّه در هر جا و به هر نحو که لازم باشد، من با فرماندهان ارتش و سپاه دیدارها و ملاقاتها و نظرخواهی‌ها خواهم داشت؛ لکن روال جارى کار این‌جورى خواهد بود که کارها از طریق ستاد کل انجام میگیرد. ستاد کل هم در آن کارهاى ستادىِ دو ستادِ دو سازمان دخالتى نخواهد کرد.  براى ستاد مشترک ارتش جمهورى اسلامى، (۱۱) آقاى سرتیپ شهبازى را منصوب کردم که از برادران بسیار خوب و شناخته‌شده است؛ ایشان هم در صحنه‌ی جنگ بوده که خود من بودم و شاهد بودم، و هم در صحنه‌ی انقلاب ایشان به همراه جمعى ‌-در آن اوایل پیروزى انقلاب- خدمت بزرگى به ارتش و نیروهاى مسلّح کرده و همیشه جزو همکارهاى خوب ما بوده و برادر شناخته‌شده و خوبى است.نیروهاى سه‌گانه‌ی ارتش، ستاد مشترک را به‌عنوان مادر خودشان بایستى به حساب بیاورند؛ بدانند که اگر ستاد مشترک تضعیف شد، نیروها تضعیف خواهند شد. نیروها خیال نکنند که اگر ستاد مشترک را دُور زدند، به نفعشان است؛ باید بدانند اگر ستاد مشترک را دُور زدند، به ضررشان خواهد بود. البتّه من این را به‌عنوان روش و خطّ‌مشى به شما گفتم، شما در عمل هم همین را تجربه خواهید کرد و خواهید دید که اگر نیروهاى سه‌گانه‌ی ارتش ستاد مشترک را جدّى نگیرند، کارشان پیش نخواهد رفت؛ بلکه عقب خواهد افتاد. ستاد مشترک حالت مادر و مرکز را براى ارتش دارد و بر سه نیرو حالت اشراف دارد و درحقیقت ستادى است متعلّق به فرماندهى کل. بنابراین تدابیر فرمانده کل از طریق ستاد مشترک به نیروها و به قسمتها و ادارات و سازمانها[ى ارتش] ابلاغ خواهد شد.  براى ستاد سپاه پاسداران، (۱۲) برادر بسیار خوبمان آقاى ذوالقدر را ‌-که پیشنهاد فرماندهى کلّ سپاه پاسداران (۱۳) بود‌- [منصوب کردم]. البتّه خود من هم شناخت خوبى از ایشان داشتم و این امید را دارم که ‌ان‌شاءالله‌ ستاد کلّ سپاه پاسداران بتواند در طریق منتظم کردن مجموعه‌ی سپاه قدمهاى اساسی‌اى را بردارد؛ البتّه از پشتیبانى فرماندهى کل ‌ان‌شاءالله‌ باید برخوردار باشد و همین‌طور سازمانها و نیروها و قسمتهاى سپاه پاسداران هم بایست توجّه بکنند که کارهایشان را از طریق ستاد کلّ سپاه انجام بدهند. البتّه این سؤال وجود دارد که شوراى عالى سپاه ‌-که شوراى قانونى سپاه است- با فرماندهى و ستاد کل در کجا قرار میگیرند؟ این جزو آن نقاطى است که من براى اینکه کار برادران بخوبى انجام بگیرد، ‌ان‌شاءالله‌ در آینده نسبت به آن یک پاسخ روشنى به سپاه خواهم داد؛ اجمالاً [این نکته] هست. به‌هرحال ما امید زیادى به ستاد کلّ سپاه بسته‌ایم که ‌ان‌شاءالله‌ بتواند با تدبیر، با نظم، با یک برآورد و بررسى و تجزیه و تحلیل منطقى از مسائل، کارها را هرچه بیشتر رو به انتظام ببرد.  برادر عزیزمان آقاى آقارحیم صفوى به‌عنوان جانشین فرمانده کل معرّفى شده‌اند. (۱۴) درحقیقت این برادر، هم شهید است، هم جانباز است، فقط بحمدا‌لله‌ مفقود و اسیر نیستند! حى و قائمِ کامل. ایشان از اوّل جنگ در کردستان بوده‌اند، که من خودم در مراحلى واقعاً شاهد فداکاری‌هاى مخلصانه‌ی این برادر بسیار خوب بوده‌ام. چهره‌اى برجسته، چهره‌اى بااخلاص، صمیمى و خوب که فرمانده کلّ [سپاه] ‌-جناب آقاى رضائى- ایشان را معرّفى و پیشنهاد کردند، من هم منصوب کردم و بجا هم هست.براى فرماندهى نیروى زمینى سپاه، (۱۵) برادر عزیزمان آقاى آقامصطفىٰ ایزدى [را منصوب کردم] که از برادرهاى بسیار خوب [هستند]. من خودم هم از سابق نسبت به ایشان ‌-یک مقدار از دور و یک مقدار از نزدیک- شناخت دارم؛ از آن‌وقتى که ایشان در کردستان بودند و بعد ورودشان در سپاه و فرماندهى و کارها و تلاش مخلصانه‌اى که ایشان یک مدّتى در منطقه‌ی کردستان و بعد هم در منطقه‌ی جنوب انجام دادند. ایشان حقّاً و انصافاً جزو برادرهاى بسیار ارزنده و محبوبى هستند که جا دارد افرادى از قبیل ایشان در این مسئولیّتهاى بالا و خوب باشند.  و برادر عزیزمان آقاى محتاج به‌عنوان جانشین فرمانده نیروى زمینى معرّفى شدند و بنده هم تأیید کردم و حکم دادم. (۱۶) اگرچه با ایشان خیلى همکارى نداشتم، امّا از ایشان هم سوابق شناخته‌شده‌ی خوبى دارم و در جاهایى بوده‌اند که من می‌شناختم.  این مجموعه، برادران عزیزى هستند که امروز بنا بود در اینجا معرّفى بشوند و هر کدام وظایف و شرح کارشان مشخّص است. من توصیه میکنم به همه‌ی برادران عزیز که کمک کنند تا این برادران ‌ان‌شاءالله‌ بتوانند به مأموریّتها و وظایف مهمّ خودشان عمل کنند. من لازم است از برادرانى که در طول این مدّت جنگ، تلاشهاى زیاد و مسئولیّتهاى مهم و بالایى داشته‌اند و هنوز نام آنها مطرح نشده تا از آنها تجلیل بشود، همچنین از شهداى عزیزمان، سرداران شهید، رزمندگان شهید، بسیجیان شهید و همچنین نیروهاى خدماتى شهید ‌-چه نیروهاى درمانى، چه جهاد سازندگى و چه دیگران- به‌صورت کلّى تجلیل بکنم. امیدوارم که ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی آنها مشمول رحمت و فضل الهى باشند. امیدوارم که خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به خانواده‌هاى آنها صبر و اجر بدهد و برکات خودش را بر آنها نازل کند و شهداى آنها را با شهداى ابرار صدر اسلام محشور کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
143
1368/07/05
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2194
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی شما برادران و خواهران، که از راه‌هاى دور و نقاط مختلف براى تجلیل از روزهایى که یادآور خاطره‌ی باشکوه دفاع ملّت ما است تشریف آورده‌اید، مخصوصاً از علماى اعلام و خانواده‌هاى معظّم شهدا و رزمندگان و دلاوران عزیز صمیمانه تشکّر میکنم.  اوّلاً به این سؤال باید پاسخ گفت که بعد از آنکه جنگ تحمیلى با گذشت قریب هشت سال به پایان رسید، نیروهاى بسیجى و رزمندگان جوان و پُرشور چه موقعیّت و چه جایگاهى در جامعه‌ی ما دارند؟ شاید این هم یکى از شگردها و هدفهاى دشمن باشد که وانمود کند بعد از پایان جنگ، رزمندگان ‌-چه آنهایى که در میدانهاى جنگ امتحان دادند و توفیق یافتند که مجاهدت و فداکارى کنند و چه جوانان پُرشورى که قدرت دفاع و روح دفاع را در خود می‌یابند، اگرچه نرسیدند که در میدانهاى جنگ حضور زیادى داشته باشند- و مجموعه‌ی جوان و پُرشور، نسبت به نقش دفاع از انقلاب، دلسرد و نومید شده‌اند.ما عرض میکنیم که دفاع از جامعه‌ی انقلابى، همیشه یک واجب ضرورى و اهم است؛ چون تهدید علیه جامعه‌ی انقلابى یک چیز تقریباً دائمى است. تهدیدْ دائمى است ‌-نمیگوییم جنگْ دائمى است- تهدید هست؛ بسته به این است که این ملّت چطور در مقابل تهدیدها خود را نشان بدهد و آمادگى خود را در چه حدّى حفظ کند. اگر ملّت انقلابى آمادگى خود را همیشه حفظ کرد ‌-یعنى [اگر] جوانها عضویّت در بسیج و کار در میدان تمرین و آموزش را براى خودشان همیشه نگه داشتند، اگر مردم روحیه‌ی دفاع را براى خودشان حفظ کردند، اگر چهره و قیافه‌ی جامعه طورى بود که هر کس نگاه کرد احساس کرد ملّت آماده است و در حال استعداد (۲) دفاع از کشور است- تهدیدها عملى نخواهد شد و نیّت دشمن به تحقّق نخواهد پیوست. امّا اگر وضع جامعه آن‌چنان بود که هر کس به آن نگاه کرد، فهمید که این جامعه قادر به دفاع از خود نیست ‌-چون از رفتار یک جامعه میشود فهمید که آیا این جامعه قادر به دفاع از هویّت خود و از حیثیّت خود هست یا نه- آن جامعه‌اى که مردم در آن به مسائل شخصى بیشتر اهمّیّت بدهند تا مسائل کشور و مسائل جمعى، آن جامعه‌اى که جوانها در آن رو به فساد بروند، آن جامعه‌اى که افراد مؤثّر در آن جامعه نسبت به مصالح انقلاب بی‌تفاوت بشوند و نسبت به مصالح کشور بی‌اعتنا بشوند؛ آن جامعه‌اى که در آن اختلافات ‌-هرجور اختلافى: اختلاف سیاسى، اختلاف مذهبى، اختلاف گروهى، اختلاف صنفى، اختلاف قومى- اوج بگیرد و رشد بکند، آن جامعه‌اى که زن و مرد در آن به عشرت و زندگى مرفّه و توأم با فساد گرایش پیدا کنند، بدانید که این جامعه قادر به دفاع از خود نیست؛ چنین جامعه‌اى نمیتواند از مصالح خود، از شرف خود، از حیثیّت خود دفاع کند.  علّت این هم که شما مشاهده کردید ‌-افراد مسن خودشان دیدند، افراد جوان خبر آن را شنیدند- در ۱٠٠ سال، ۱۵٠ سال اخیر، استعمار بر روى فرهنگ کشور ما، جوانان ما، آموزش‌وپرورشِ ما، اِعمال نفوذ کرد و مردم را به بیکارگى و فساد و تباهى و اختلاف و این چیزها سوق داد همین بود، [چون] میخواستند که ملّت نتواند از منافع خود، از شخصیّت خود، از مصلحت خود، از آینده‌ی خود دفاع کند. اگر دشمن نگاه کرد، دید وضعیّت در جامعه حاکى از آن است که این جامعه دیگر نمیتواند از خودش دفاع کند، بدانید که تهدیدْ جدّى خواهد بود، نیّت دشمنْ عملى خواهد شد، ضربه‌ی دشمنْ وارد خواهد شد.  علّت اینکه در این ده سال بعد از انقلاب، با همه‌ی مشکلاتى که وجود داشت، ما ملّت ایران توانستیم در مقابل تهاجمِ جورواجور دشمن ایستادگى کنیم و آنها از آن تهاجم بیشتر ضرر کردند تا ما، این بود که روحیه‌ی انقلابى، پارسایى انقلابى و وحدت کلمه در میان مردم ما حکم‌فرما بود. به برکت دین، به برکت ایمان به انقلاب، به برکت اسلام، به برکت امام عظیم‌الشّأن ما ‌-آن شخصیّت عظیم‌الشّأنى که بیان و سخن و کلامش، مفاد و مضمون قرآن و اسلام بود- به برکت آموزش قرآنى و اسلامى، ملّت ما در این ده سال توانستند بِایستند و مقاومت کنند و دشمن از حمله‌ی به ما طَرْفى نبست؛ از دشمن منظورم فقط رژیم عراق نیست ‌-او یکى از دشمنها بود در این چند سال- آمریکا هم طَرْفى نبست؛ غرب و شرق هم آن‌وقتى که دست به دست هم دادند تا با هم جمهورى اسلامى را زیر فشار قرار بدهند، طَرْفى نبستند. علّت این موفّقیّت ما همین بود که شما جوانها در صحنه بودید، ملّت آماده بود، روحیه‌ی انقلابى بر جریانهاى غیرانقلابى و ضدّانقلابى غلبه داشت. و تا وقتى این‌جور باشد، تهدیدهاى دشمن، عملى نخواهد شد. تهدید هست، سوءنیّت دشمن هست، خطر هست، امّا این خطر تحقّق پیدا نخواهد کرد، تا شما در صحنه‌اید.  نقش جوانان بسیجى و نقش بسیج، در این مجموعه و در این آمادگى عمومى کاملاً روشن است. من در جواب این سؤال که جایگاه بسیج در کشور ما بعد از دوران جنگ کجا است، عرضم این است که بسیج با همان روحیه و شورى که در دوران جنگ وجود داشت ‌-و جوانها آموزش میدیدند و سازمان‌دهى میشدند و آمادگى پیدا میکردند و حضور پیدا میکردند- و با همان قوّت و قدرت، بایستى باقى بماند؛ در مراکز نظامى، در مراکز صنعتى، در مراکز اجتماعى، در مراکز دینى، در مراکز آموزشى. بسیج یکى از نیروهاى مسلّح نیست؛ بسیج متن ملّت است. این‌جور نیست که ما ارتش داریم و سپاه داریم، یک نیروى مسلّح دیگر هم به نام بسیج داریم؛ نه. بسیج یعنى همین متن ملّت که میتواند در سایه‌ی آموزش، سلاح دست بگیرد و آن‌وقتى که کشور به او نیاز دارد، از نیروهاى مسلّح حمایت کند و گاهى بیشترین بار را بر دوش بگیرد؛ کمااینکه در جنگ، ما این را مشاهده کردیم. در جنگ تحمیلى در مواردى سنگین‌ترین بار را نیروهاى بسیجى بر دوش میگرفتند؛ البتّه با سازمان‌دهى و نظم و ترتیب و ادب و با برخورد اسلامى که این اساس قضیّه است.من به برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سفارش مؤکّد کردم که مسئله‌ی بسیج را جدّى بگیرند (۳) و در حدود نیمى از مأموریّت و مسئولیّت سپاه پاسداران، اداره و ترتیب بسیج است. در کنار این باید عرض بکنم جوانان، مرد و زنى که جزو بسیجند، از همه‌ی افراد دیگر باید رفتارشان اسلامی‌تر و نظم و انضباط کارشان بیشتر و ادبشان نزدیک‌تر به ادب اسلامى باشد. و روحیه‌ی بسیجى و روحیه‌ی آمادگى در تمام دستگاه‌ها و سازمانهاى کشور باید ‌ان‌شاءالله‌ حکم‌فرما بشود.  شنیدم جمعى از برادران گمرک در این مجموعه‌ی امروز حضور دارند. تأکید میکنم که در سازمانهاى مالى و اقتصادى و اجتماعى ‌-که گمرک جزو همه‌ی اینها هست- باید روحیه‌ی بسیجى، یعنى روحیه‌ی انقلابى توأم با آمادگى کامل براى کار و تلاش، به نحو صحیح و صادقانه حکم‌فرما بشود. یک روز دشمنان ایران و سلطه‌گران که بر تمام شئون این کشور حکومت میکردند، از جمله‌ی جاهایى که دست میگذاشتند و انحصار آن را در دست میگرفتند و از آن طریق علیه مصالح این ملّت کار میکردند، همین گمرک بود. گمرکات کشور سالهاى متمادى، دست افراد و مؤسّسات گوناگونِ وابسته‌ی به دولتهاى بیگانه ‌-انگلیس و این قبیل کشورها- بود. دروازه‌هاى ورودى و خروجى کشور در اختیار بیگانگانى که هیچ علاقه‌اى به مصالح کشور ندارند! شما ببینید چه وضع ذلّت‌بار و رقّت‌بارى بود! بعدها هم که از دست بیگانه‌ها گرفته بودند، فساد دستگاه‌هاى مالى ‌-از جمله گمرک در دوران رژیم گذشته- آن‌چنان بود که باز براى ملّت ضرر و زحمت به همراه داشت. البتّه عناصر خوب و امین همه جا بودند، آنجا هم بودند. نمیگوییم همه بد بودند، همه فاسد بودند، نه؛ لکن گاهى می‌بینید یک آدم فاسد یک دستگاه را به سمت فساد میکشاند. البتّه در دوران انقلاب بحمدا‌لله‌ مدیران خوب و مسئولین دلسوز بر این مجموعه‌ها مدیریّت میکردند و خیلى سعى و تلاش شده؛ امّا همچنان کار براى انجام دادن خیلى باقى است.من عرض میکنم در گمرک جمهورى اسلامى -چه این گمرک داخل تهران، گمرک مهرآباد، که دروازه‌ی ایران براى خارجی‌ها است که اینجا وارد میشوند و اوّلین منزل اینجا است، همین جا می‌سنجند که ادب ما چقدر است، امانت ما چقدر است، مهمان‌نوازى ما چقدر است، مسلمانى ما چقدر است؛ و چه گمرکهاى دور و گمرکهاى درجه‌ی دو و خلوت- باید تلاش بشود گردش کار در کمال سلامت انجام بگیرد. کار مردم سهل و آسان و بدون هیچگونه فشار غیرقانونى و ناشى از سلیقه‌ی شخصى ‌-که بعضی‌ها برطبق سلایق شخصى خودشان در گمرکات تصرّف میکنند و عمل میکنند؛ [میگویند] گمرکچى نظرش این است، سلیقه‌اش این است- به دور از سلیقه‌گرایى و با مقرّرات آسان و ضمناً محکم و متقن به‌طورى که منافع ملّت از این طریق مورد خطر و تهدید قرار نگیرد [انجام گیرد]؛ یک مجموعه‌ی سالم و کامل و بی‌عیب. امروز که بحمدا‌لله‌ دستگاه‌هاى دولتى با انسجام و به خواست خدا با فراغت از مشکل جنگ، دارند کشور را اداره میکنند و تلاش میکنند و می‌بینیم که حقیقتاً خیلى هم زحمت میکشند و میخواهند که مشکلات را و گره‌ها را یکی‌یکى بردارند و باز کنند، در یک چنین شرایطى گمرک هم بایستى به نحو بهتر و بهترین و به نحو مطلوب ‌ان‌شاءالله‌ آشکار بشود.  من به‌مناسبت اینکه، هم جمعى از برادران ایرانى اهل سنّت، هم بعضى از برادرانى که از خارج کشور آمده‌اند، در جلسه حضور دارند، یک [مطلبى را] اشاره بکنم. البتّه همه برادرند، از دید اسلام مرزها برادران را از یکدیگر جدا نمیکند. برادرانى هم که از خارج آمده‌اند، برادران ما هستند؛ اسلام در سطح جهان ایجاد برادرى میکند و مؤمن، برادرِ پدر و مادرىِ مؤمن است؛ آن‌چنان که در روایت است: اَلمُؤمِنُ اَخُو المُؤمِنِ لِاَبیهِ وَ اُمِّه. (۴) من عرض میکنم که امروز بیشتر از همیشه باید به وحدت کلمه‌ی مسلمین اهمّیّت داد؛ چرا؟ چون یکى از راه‌هایى که دشمنان براى نفوذ در جوامع اسلامى پیدا کرده‌اند، ایجاد شکاف و اختلاف است. ده‌ها راه هم براى ایجاد شکاف دارند؛ [از جمله] بعضى راه‌هاى بلندمدّت. اصلاً یک آئین استعمارى را شما می‌بینید به وجود می‌آورند براى اینکه در طول صد سال، دویست سال، پانصد سال، بین مؤمنین و مسلمین یک شکاف و اختلاف به وجود بیاورند؛ یک زخمى در پیکر و مجموعه‌ی عالم اسلام ایجاد کنند که به این زودی‌ها خوب‌بشو نباشد؛ مثل این ادیان ساختگى و مذاهب ساختگى؛ که البتّه وهّابیّت هم جزو همین آئینها و مذاهب ساختگى است و هدف از آن ایجاد شکاف بین مسلمانها بود. اگر بنا باشد تاریخچه‌ی استفاده‌هایى ‌-سوء استفاده‌هاى جورواجورى در همه جاى دنیاى اسلام- که استعمار از این شکاف و از این زخم کرده بیان شود، یک کتاب خواهد شد. مال امروز هم نیست این قضایا؛ از هشتاد سال، نود سال، صد سال قبل، همین مسائل سابقه دارد که بنده مفصّل نمونه‌هایى را اطّلاع دارم و سراغ دارم مربوط به یک قرن پیش بلکه بیشتر که با حربه‌ی وهّابیّت یا با تهمت وهّابیّت ‌-که در طول این سالیان طولانى هر دو جور آن را دیدیم- ایجاد شکاف و اختلاف کردند که باید خیلى مواظبت کنید.  پس دشمن طرق مختلفى را براى ایجاد شکاف بین جامعه‌ی اسلامى به کار میزند؛ همیشه میزد، [امّا] امروز بیشتر؛ چون امروز در دنیاى اسلام، یک پرچمِ بلندى و یک صداى رسایى هست که همه‌ی مسلمین را به گرد خود دعوت کند و جمع کند و آن پرچم جمهورى اسلامى است؛ در سابق نبود. امروز به‌طور طبیعى دلهاى مسلمانها در اقطار (۵) عالم میتپد براى آن دولت و کشورى که شعارش اسلام است و عملاً قانون اسلام را در کشورش پیاده کرده و قانون اساسی‌اش تصریح میکند که هر قانونى برخلاف اسلام بود، اصلاً قانونیّت ندارد، و آن جمهورى اسلامى ایران است. جاى دیگرى امروز با این قاطعیّت و جدّیّت دنبال احکام اسلامى نیست. ملّتها چرا؛ ملّتها همه جا مسلمانند، همه جا عاشق اسلامند، همه جا آماده‌ی براى عمل به اسلامند؛ امّا سیاستها و نظامها و دولتها نه. اگر به نام اسلام هم شروع کردند، وقتى با امواج شدید تهاجمهاى جهانى مواجه شدند، پس زدند. همان‌طور که دیدید در این ده‌ساله به‌خاطر اسلام به ما همه‌چیز گفتند: کهنه‌پرست، مرتجع، واپس‌گرا، بنیادگرا، بی‌تمدّن، فناتیک؛ (۶) در دنیا هم براى اینکه با تفکّر اسلامى مقابله بکنند، از تمام وسایل استفاده میکنند؛ این فشارهایى که روى ما امروز هست، ناشى از اسلام است؛ این تجربه‌ی ما است، لمس کرده‌ایم.امام امّت (رضوان ا‌لله‌ علیه) در سفرى که من میرفتم پاکستان، (۷) قبل از رفتن به من فرمودند که شما به علماى پاکستان بگویید این فشارهایى که می‌بینید آمریکا و غرب و شرق و ارتجاع و دیگران ‌-همه- روى ما وارد می‌آورند، نه براى خاطر این است که ما [کشور] ایران هستیم و ایرانى هستیم، [بلکه] به‌خاطر اسلام است؛ آن روزى که دنیا احساس کند ما نسبت به اسلام جدّى نیستیم ‌-العیاذ با‌لله‌- آن روزى که دنیاى مستکبر احساس کند که ما حاضریم روى اسلام معامله کنیم و خیلى اهمّیّت نمیدهیم، این فشارها تمام خواهد شد. و من عین بیان حضرت امام را آنجا به علماى پاکستان ‌-که جمع کثیرى از علماى مسلمین بودند و از همه‌ی اقطار پاکستان آمده بودند- (۸) گفتم.  و این براى ما محسوس و ملموس است که علّت فشار، اسلام است. خب، مسلمانهاى عالم این را میفهمند، احساس میکنند که اینجا امّ‌القراى اسلام است و اینجا وطن اصلى و مرکز حقیقى اسلام است، لذاست که دلهایشان براى جمهورى اسلامى و نظام جمهورى اسلامى میتپد و به این شوق پیدا میکنند؛ این خودش یک عامل وحدت است. استعمار با توجّه به اینکه این عامل وحدت، امروز وجود دارد، سعى میکند شکافها و اختلافها را از طرق مختلف به وجود بیاورد: از طرق قومى؛ از طرق مذهبى؛ شیعه و سنّى؛ در بین اهل تسنّن مکتب فلان مدرسه، مکتب فلان مدرسه‌ی دیگر، اهل حدیث، اهل فلان؛ در بین شیعه با اسمهاى دیگر و نامهاى دیگر؛ در بین اقوام گوناگون؛ در بین ملّتهاى مختلف.  ما که مسلمان هستیم باید حواسمان جمع باشد. ما باید بفهمیم پول نفتِ فلان کشورى که به نوکرى آمریکا و غرب شناخته شده و در میان ملّتهاى مسلمان به‌خاطر وابستگى به استکبار روسیاه است، اگر براى کتابى در ردّ تشیّع صرف شد، این محض رضاى خدا نیست، محض علاقه‌ی به تسنّن نیست؛ این یک غرض خبیث را دنبال میکند. عکس قضیّه هم صادق است؛ [یعنى] اگر دیدیم در داخل جوامع شیعى عواملى دارند براى ایجاد حسّاسیّت نسبت به برادران اهل تسنّن یا مقدّسات آنها تحریک میکنند، باید بدانیم که اگر ناشى از کج‌سلیقگى و بدفهمى نباشد ‌-که دشمن از این کج‌سلیقگى هم حدّاکثر استفاده را میکند- قطعاً دست دشمن [در کار] است. لذا امروز اتّحاد مسلمین، صاف بودن دل برادران مسلمان با یکدیگر، شرط اصلى براى اِعلاء کلمه‌ی اسلام است.اگر کسى اِعلاء کلمه‌ی اسلام را نمیخواهد، بسیار خب، تعهّدى نداشته باشد؛ امّا اگر طرف‌داران قرآن و اسلام از هر فرقه و هر مذهبى راست میگویند و واقعاً دل میسوزانند و میخواهند که قرآن، عزیز و عظیم بماند، باید بدانند که این فریادها، این قلمهاى مزدور، این پولهاى پلید و خبیث که در بعضى از کشورها براى ایجاد اختلاف خرج میشود، مانع از این است که اسلام سربلند بشود، و این کار دشمن است. لذا من توصیه میکنم هفته‌ی وحدت را که نزدیک هم هست، هم دستگاه‌ها، هم مردم، و بخصوص علما ‌-علماى شیعه و سنّى در داخل کشور و در خارج کشور- با جدّیّت بگیرند و نشانه‌ی وحدت و برادرى قرار بدهند. اگر ما متّحد باشیم، اگر ما برادر باشیم، بر اختلافات فائق بیاییم، حربه‌ی دشمن کند خواهد شد و ضربه‌پذیرى دنیاى اسلام کم خواهد شد.  مجدّداً از همه‌ی شما برادران و خواهران و قشرهاى مختلف ‌-چه آنهایى که از شهرهاى دیگر یا از کشورى دیگر تشریف آورده‌اید و چه آنهایى که از تهران هستید- تشکّر میکنم و امیدوارم که خداى متعال به همه‌ی شما توفیق بدهد و همه‌ی ما را در راه خود ثابت‌قدم نگه دارد و روح مقدّس امام عزیزمان را از همه‌ی ما شاد بفرماید و قلب مقدّس ولی‌عصر را از ما خشنود بگرداند و دعاى آن بزرگوار را ‌ان‌شاءالله‌ شامل حال ما بفرماید. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
144
1368/06/29
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2186
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) اوّلاً از همه‌ی برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور و از سازمانها و دستگاه‌هاى مختلف تشریف آورده‌اید، بخصوص علماى اعلام و خانواده‌هاى عزیز شهدا و اسرا و مفقودین و جانبازان و همچنین خدمتگزاران به این عزیزان صمیمانه تشکّر میکنم. و امیدوارم این سازمانهاى امدادگر ‌-مانند هلال‌احمر و بنیاد شهید- خدمات ارزنده‌ی خودشان را نسبت به این کسانى که درحقیقت گلهاى سرسبد جامعه‌ی ما هستند، به بهترین وجهى ادامه بدهند و خاطره‌ی شهداى گران‌قدر را در فعّالیّتهاى فرهنگى و هنرى و تبلیغى حفظ کنند.  امروز به‌مناسبت نزدیکى به اربعین سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) ‌-که امشب شب اربعین است- ارتباط تام و تمامى دارد به همین تلاش باارزشى که در روزگار ما براى احیاى یاد و نام شهیدان انجام میگیرد. اساساً اهمّیّت اربعین در این است که در این روز، با تدبیر الهىِ خاندان پیغمبر، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این کار پایه‌گذارى شد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى در حوادث گوناگون ‌-از قبیل شهادت حسین‌بن‌على (علیه السّلام) در عاشورا- کمر نبندند به حفظ یاد و آثار شهادت، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‌ی زیادى نخواهند برد. درست است که خداى متعال شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه میدارد و شهید به‌طور قهرى در تاریخ و در یاد مردم ماندگار است، امّا ابزار طبیعی‌اى که خداى متعال قرار داده است براى این کار، مثل همه‌ی کارها، همین چیزى است که در اختیار ما است، در اراده‌ی ما است؛ ما هستیم که با تصمیم درست و به‌جا میتوانیم یاد شهدا را و خاطره‌ی شهادت را و فلسفه‌ی شهادت را احیا کنیم و زنده نگه داریم.اگر زینب کبرىٰ (سلام ا‌لله‌ علیها) و امام سجّاد (صلوات ا‌لله‌ علیه) در طول روزهاى اسارت ‌-چه در همان عصر عاشورا در کربلا؛ و چه در روزهاى بعد، در کوفه، در راه شام و کوفه، در خودِ شام- بعد در آمدن به کربلا و زیارت، بعد در رفتن به مدینه، و بعد در طول سالهاى متمادى که این بزرگواران زنده ماندند مجاهدت نکرده بودند، نگفته بودند، تبیین نکرده بودند، حقایق را افشا نکرده بودند، حقیقت فلسفه‌ی عاشورا را و هدف حسین‌بن‌على را و ظلم دشمن را بیان نکرده بودند، واقعه‌ی عاشورا تا امروز جوشان و زنده و مشتعل باقى نمیماند.  چرا امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) ‌-طبق روایت- فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره‌ی حادثه‌ی عاشورا بگوید و کسانى را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ (۲) چرا؟ چون تمام دستگاه‌هاى تبلیغاتى تجهیز شده بودند براى اینکه مسئله‌ی عاشورا و کلّاً مسئله‌ی اهل‌بیت را در انزوا و در ظلمت نگه دارند، نگذارند مردم بفهمند که چه شد و قضیّه چه بود. تبلیغ این‌جورى است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر حدّاکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‌آمیز میکردند. در یک چنین فضائى مگر ممکن بود قضیّه‌ی عاشورا که در یک گوشه‌اى از دنیاى اسلام و در یک بیابانى اتّفاق افتاده، با این عظمت، با این تپش و نشاط باقى بماند؟ یقیناً از بین میرفت. آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین‌بن‌على (علیه السّلام) بود؛ صاحبان پرچم و صاحبان قضیّه. به همان اندازه که مجاهدت حسین‌بن‌على (علیه السّلام) سخت بود و برخورد داشت با موانع، به همان اندازه مجاهدت زینب (علیها السّلام) و مجاهدت امام سجّاد (علیه السّلام) و بقیّه‌ی بزرگواران دشوار بود. البتّه صحنه، صحنه‌ی نظامى نبود؛ صحنه‌ی تبلیغى بود، صحنه‌ی فرهنگى بود. ما باید به این نکته‌ها توجّه کنیم. درسى که اربعین به ما میدهد این است: یاد حقیقت را و خاطره‌ی شهادت را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت.  شما ببینید از اوّلِ انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب، علیه امام، علیه اسلام، علیه این ملّت چقدر پُرحجم بوده. تبلیغات علیه جنگ ‌-جنگى که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیّت و شرف مردم بود- و علیه این شهداى عزیزى که جانشان را، بزرگ‌ترین سرمایه‌شان را برداشتند و رفتند در راه خدا آن را نثار کردند، چه طوفانى در دنیا به راه انداخت. ببینید چه کردند دشمنان! مستقیم و غیرمستقیم: با رادیوهایشان، با نوشته‌جات و روزنامه و مجلّه‌شان، با کتابهایى که نوشتند، با تلقینى که در ذهن آدمهاى ساده‌لوح در همه جاى دنیا توانستند بکنند. حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده‌دل و جاهل ‌-آدمهاى گوناگون از موجّه و غیرموجّه- در داخل کشور خودمان هم در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهایى میزدند که ناشى از ندانستن بود؛ ناشى از عدم احاطه‌ی به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمی‌آشفت، وادار میکرد که با آن فریاد ملکوتى، حقایق را با صراحت بیان کند. در مقابل این تبلیغات، اگر تبلیغات حق نبود و نباشد، اگر ملّت ایران، گویندگان، نویسندگان، هنرمندان و آگاهى خود ملّت در خدمت حقیقتى که در این کشور وجود دارد قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. و میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکى است.البتّه اکثریّت قاطع ملّت ما و آحاد مردم ما به برکت آگاهى ناشى از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند، مصونیّت پیدا کرده‌اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایى را که در مقابل چشم مردم بود، بعکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‌ها و بافته‌ها و یاوه‌گویی‌هاى تبلیغات جهانى بکلّى سلب شده.  دستگاه ظالم جبّار یزیدى با تبلیغات خود، حسین‌بن‌على را محکوم میکرد، وانمود میکرد که حسین‌بن‌على یک کسى بود که بر ضدّ دستگاه عدل و حکومت اسلامى و براى دنیا قیام کرده؛ بعضى هم باور میکردند. بعد هم که حسین‌بن‌على (علیه السّلام) با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع به‌وسیله‌ی دژخیمان در صحراى کربلا به شهادت رسید، این را یک غلبه‌اى و یک فتحى وانمود میکردند. امّا تبلیغات صحیحِ دستگاه امامت، تمام این بافته‌ها را عوض کرد. و حق این‌جورى است. درست است که ما بلندگوهاى قوىّ جهانى را که در اختیار استکبار و رسانه‌هاى صهیونیستى است، با آن عظمت و وسعت در اختیار نداریم و شبکه‌هاى تبلیغاتى آنها بسیار وسیع است، و خیلى وسیع‌تر از ما، و ما محدودیم نسبت به آنها، امّا حقّانیّت ما موجب میشود که وقتى حرفى از زبان مسئولان جمهورى اسلامى و ملّت ایران صادر بشود، در دلهاى سالم در سطح جهان اثر میکند.  این همه سعى کردند ‌-تبلیغاتى که البتّه با هدایت استکبار جهانى کار میکرد و برنامه‌ریزى میکرد- وانمود کنند که ملّت ایران در مواجهه‌ی با کید جهانىِ استکبار شکست خورد. این بی‌عقل‌هاى همسایه‌ی ما در عراق هم باورشان آمد؛ آنها هم در تبلیغات خودشان مدام تکرار کردند، مدام گفتند که ما پیروز شدیم! سعى کردند چهره‌ی فاتح به خودشان بدهند؛ ولى حقیقت را همه‌ی آدمهاى منصف و سالم دنیا فهمیدند: آن کسى که در این جنگ پیروز شد، ملّت ایران بود؛ آن کسى که در این جنگ شکست خورد، رژیم عراق بود.  قضاوت و تشخیص همه‌ی عقلاى عالَم، واضح است در مورد آن کسى که با های‌وهوى یک جمعیّتى را بردارد، براى گرفتن یک نقطه‌اى، براى تصرّف یک منطقه‌اى. فرضاً یک خانه‌اى شما دارید؛ یک دزدى یا گردن‌کلفتى یک جمعیّتى را برمیدارد، با های‌وهوى می‌آید که این خانه را از دست شما خارج کند. می‌آید آنجا مدّتى عربده‌کشى میکند، مدّتى متوقّف میشود؛ بعد افرادش را از دست میدهد، خسارات زیادى وارد می‌آید، زخم میخورد، بعد از گذشت مدّتى ناکام برمیگردد میرود. قضاوت مردم دنیا و عقلا نسبت به یک چنین آدمى چیست؟  شکستى بالاتر از این نیست که رژیم عراق به قصد تجزیه‌ی ایران که این را صریحاً گفتند، به قصد ساقط کردن نظام جمهورى اسلامى که این را در تبلیغاتشان اوّل کار بیان کردند، به قصد ضربه زدن و نابود کردن نیروهاى مسلّح کشور ما، راه افتادند و تقریباً از تمام دنیا هم ‌-از شرق، از غرب، از اروپا، از آمریکا، از بعضى کشورهاى جهان سوّم، از ارتجاع عرب- کمک مالى، کمک انسانى، کمک فکرى و کمک تجهیزاتى گرفتند، پا شدند آمدند دمِ مرزهاى جمهورى اسلامى، مدّتى معطّل شدند، های‌وهوى کردند، عربده کشیدند، کارهاى خلاف کردند، خودشان را بدنام کردند، حیثیّت سیاسى و اجتماعى خودشان را در دنیا لکّه‌دار کردند، آخرش هم دست از پا درازتر برگشتند! میخواستند جمهورى اسلامى را از بین ببرند، جمهورى اسلامى روزبه‌روز قوی‌تر شد؛ میخواستند کشور را تجزیه کنند، یکپارچگى کشور بحمدا‌لله‌ در حدّ اعلىٰ قرار گرفت و امروز هست؛ میخواستند نیروهاى مسلّح ما را از بین ببرند، امروز نیروهاى مسلّح ما سازمان‌یافته، کارآزموده، مجرّب، قوى، آماده‌ی دفاعند؛ میخواستند ملّت ایران را نسبت به انقلاب و نسبت به اسلام بدبین کنند، همه‌ی دنیا شاهدند و می‌بینند روزبه‌روز ایمان این ملّت، اخلاص این ملّت، آمادگى و حضور این ملّت، رشد و آگاهى و پایبندى این ملّت نسبت به اسلام و انقلاب، بیشتر [شده] است.این شکست بزرگى بود براى دشمن؛ و ملّت ایران که با اتّکال (۳) به خدا و با ایثار و فداکارى ایستاد و مانع شد از اینکه دشمن به هدفهاى شوم خود برسد، پیروز است. و پیروزى یعنى همین؛ این بزرگ‌ترین پیروزى است که انسان بتواند بدون تکیه‌ی به دیگران بِایستد و دشمن را دفع کند؛ و این بحمدا‌لله‌ براى ملّت ایران پیش آمد.  ما در آستانه‌ی هفته‌ی جنگ تحمیلى قرار داریم. این روزها که در پیش است ‌-که به یاد سالهاى جنگ و آن همه امتحان و ابتلاء ملّت ایران، شما بر پا میدارید- باید دائماً این فکر را براى ملّت ایران تجدید کند که در جنگ تحمیلى، پیروزى ما و موفّقیّت ملّت ما به برکت اتّحاد، یکپارچگى، اتّکاء به خدا، عدم اتّکاء به دیگران و آمادگى براى فداکارى، براى ملّت ما پیش آمد. این خصوصیّات را ملّت ایران براى خودشان باید حفظ کنند تا اگر فکر تجاوز در ذهن کسى و متجاوزى هم وجود دارد، بکلّى از ذهنهاى دشمنان و متجاوزان رفع بشود.البتّه ما بعد از آنکه قطعنامه‌ی ۵۹۸ را قبول کردیم، پابندی‌مان نسبت به موادّ این قطعنامه تاکنون باقى است و باقى خواهد بود. دشمن و رژیم عراق در اجراى قطعنامه تعلّل کرده است و متأسّفانه فشار لازم از سوى سازمان ملل و محافل بین‌المللى بر عراق وارد نیامده؛ باید فشار وارد می‌آوردند، باید همان کسانى که این قطعنامه را تصویب کردند و براى اجرایش، آن همه حرف زدند و تبلیغات کردند، وادار میکردند رژیم عراق را به اجراى آن قطعنامه. رژیم عراق تعلّل کرد و تاکنون اوّلین بند قطعنامه (۴) هنوز اجرا نشده و ما مصرّاً روى این مطلب تکیه و تأکید داریم که باید موادّ قطعنامه یکى پس از دیگرى اجرا بشود. اینکه شعار گفتگو و مذاکره‌ی مستقیم را مطرح میکنند، اگر به معناى تعطیل ماندن قطعنامه و موادّ قطعنامه است، به‌هیچوجه مورد قبول نیست. گفتگو و مذاکره‌ی مستقیم خوب است، لکن موادّ قطعنامه ‌-که تضمین‌کننده‌ی حقوق هر دو کشور است و حق را به حق‌دار میدهد- باید اجرا بشود و ما روى این مسئله تأکید داریم. قدرت ملّت ما پشتوانه‌ی این قضیّه است و با جنجال و هیاهو و تبلیغات هم نخواهند توانست ما را از این چیزى که بر روى آن تأکید کردیم و پافشارى کردیم، منصرف کنند.  باید موادّ قطعنامه اجرا بشود و اوّلین قدم، عقب‌نشینى دشمن از همین قسمتى است که از مرزهاى ما اشغال کردند. کم یا زیادْ مسئله نیست ‌-که این مقدارى که دشمن اشغال کرده چقدر است- هرچه باشد؛ عقب‌نشینى نکردن دشمن به مرزهاى بین‌المللى، تهدید صلح در منطقه است. این همان خوى تجاوزگرى است که ما چند سال نسبت به رژیم عراق آن را گفتیم، عدّه‌اى باور نمیکردند؛ لکن حالا ثابت میشود. وقتی‌که آتش‌بس انجام شد، باید نیروها به مرزهاى بین‌المللى عقب‌نشینى کنند، آن که عقب‌نشینى نمیکند، متجاوز است. این اوّلین قدم است و بایستى حتماً انجام بگیرد و انجام خواهد گرفت. همه‌ی دنیا میدانند که یک ملّت انقلابى تحمّل نخواهد کرد که یک وجب از خاک او دست دشمن باشد.امیدواریم که خداوند به همه‌ی شما برادران و خواهران، مخصوصاً کسانى که خدمتگزاران به خانواده‌هاى عزیز شهدا و اسرا و جانبازان و مفقودین هستند ‌-که حقیقتاً همان‌طور که امام و رهبر عظیم‌الشّأن فقیدمان بارها میفرمودند، (۵) اینها ولی‌نعمت‌هاى حقیقى ملّتند و کسانى هستند که قدرت و صلابتى که امروز ملّت ایران و دولت ایران در دنیا دارد، به برکت فداکارى و ایثار اینها است- توفیق بدهد و ملّت عزیز و بزرگ ما را به عالی‌ترین آرمانها و آرزوهاى او که پیروزى کامل اسلام و مسلمین است، برساند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
145
1368/06/22
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2182
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً از همه‌ی برادران و خواهران که از شهرهاى مختلف کشور و از نقاط دوردست، این راه‌ها را طى کرده‌اند و براى اظهار و اثبات وفادارى نسبت به انقلاب و اسلام تشریف آورده‌اند، صمیمانه و قلباً تشکّر میکنم؛ مخصوصاً علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و خانواده‌هاى عزیز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین و جوانان رزمنده‌ی ارجمند و عزیز.مطلبى که باید همه‌ی ما به آن توجّه بکنیم، این است که دفاع از انقلاب و تشخیص مصلحت انقلاب کارى است هم آسان و هم مشکل؛ با یک نظر آسان است، با یک نظر مشکل است؛ سهل و ممتنع است. آسان است چون فطرتهاى پاک عامّه‌ی مردم هم آن را تشخیص میدهد. [اگر] شما نگاه کنید به جمعیّت عظیم مردم ایران، خواهید دید که از اوّلِ انقلاب تا امروز در همه‌ی مسائل، تقریباً عامّه‌ی مردم درست فکر کردند، درست تشخیص دادند، راه را خوب شناختند، شبهه و وسوسه و خدشه‌ی در راه مستقیم در آنها به وجود نیامد یا زودگذر بود. لذا مثلاً در جنگ، عموم مردم ‌-از شهرها و روستاها، قشرهاى مختلف، زنها، خانواده‌هاى گوناگون؛ مخصوصاً قشرهاى مستضعف و محروم، روستاییان، عشایر، کارگران کارخانه‌ها و دیگران- هرچه در وسع و توانشان بود، براى جنگ انجام دادند. خب، این بدین معنا است که عامّه‌ی مردم و متن جامعه، مصلحت انقلاب را تشخیص میدهند و درک میکنند.  امّا از طرف دیگر تشخیص مصلحت انقلاب و دفاع از انقلاب، به نظر میرسد مشکل است؛ چون بعضى از خواص، بعضى از کسانى که ادّعا میکنند مسائل کشور را یا مسائل سیاسى را می‌شناسند، گاهى اشتباه میکنند، غلط میفهمند، کج تشخیص میدهند و بد عمل میکنند. کسانى که ادّعا میکردند مسائل سیاسى ایران را مثلاً از چهل سال پیش یا سى سال پیش بلد بوده‌اند، گاهى در مسائل واضحِ امروز درمیمانند. چیزى را که مردم بروشنى میفهمند، بعضى از این افرادِ به‌اصطلاح صاحب‌نظر و فهیم، این چیز آسان را تشخیص نمیدهند. معلوم میشود مشکلاتى هم دارد، خیلى هم آسان نیست.  [به‌عنوان] مثال، در قضیّه‌ی جنگ، مردم خوب فهمیدند چه‌کار دارند میکنند. هر کسى به صحنه نگاه میکرد، مطلب دستش می‌آمد. یک جنگى را دشمنان اسلام بر انقلاب تحمیل کردند؛ ریختند به مرزهاى ما، ویران کردند، آتش زدند، مردم غیرنظامى را در بیابانها اسیر گرفتند، فجایع آفریدند، شهرهاى ما را گرفتند؛ هر کسى با ذهن سالم وقتى نگاه کند، خواهد فهمید که اینجا وظیفه عبارت است از دفاع کردن و این دشمن را بر سر جاى خود نشاندن. چه کسى بود که با ذهن صحیح و سالم و بی‌غرض و بی‌مرض، به قضیّه نگاه کند و این را نفهمد؟ خب، معلوم است که اگر یک ملّتى از خودش دفاع نکند، لایق زندگى کردن نیست؛ لایق مستقل ماندن نیست؛ حتّى لایق ترحّم نیست. مردم ما خوب فهمیدند که باید بدون اعتماد و اتّکاء به تلاشهاى به‌اصطلاح سیاسی‌اى که در سطح بین‌المللى انجام میگرفت ‌-و هیچکدام به نفع ملّت ایران نبود‌- و بدون اعتناى به آنها، خودشان مردانه آستین‌ها را بالا بزنند، از لذّات کوچک زندگى بگذرند تا بتوانند سرنوشت خودشان را از دست دشمنان خودشان خارج کنند. لذا دیدید، خودتان بودید شما ملّت عزیز ‌-جوانهایتان، میان‌سال‌هایتان، پیرمردهایتان، زنهایتان، حتّى نوجوان‌هایتان- که رفتید به میدان جنگ، پشتیبانى کردید، پول دادید، دعا کردید، شعار دادید، به نفع رزمندگان تظاهرات سیاسى راه انداختید، از رهبر بزرگوار و عالی‌قدر حمایت کردید و کارى کردید که نه‌فقط دشمن مجبور شد عقب بنشیند و دست از تجاوز بردارد، بلکه به دشمن درس سختى هم داده شد تا همه در دنیا بفهمند که ایران اسلامى آن لقمه‌اى نیست که بشود آن را براحتى فروداد، بشود درباره‌ی آن طبق میل جبّاران عالم عمل کرد. این را مردم ما خوب فهمیدند. در همان موقع شما میدیدید کسانى بودند که فریاد میکشیدند که جنگ چرا؟ ادامه‌ی جنگ چرا؟ رفتن به جبهه چرا؟ اعتراض میکردند، شب‌نامه پخش میکردند؛ رادیوهاى خارجى هم حرف اینها را بزرگ میکردند، در همه‌ی دنیا پخش میکردند؛ از ده‌ها رادیو به گوش ملّت ما میرساندند تا شاید بتوانند عزم ملّت ما را سست کنند که البتّه نتوانستند؛ معلوم بود که نمیتوانند، ملّت بیدار بود. خب، چیزِ به این روشنى را که همه‌ی مردم میفهمیدند،یک عدّه‌اى نمیفهمیدند.  یک مثال دیگر عبارت است از همین مسئله‌ی سیاست خارجى جمهورى اسلامى و موضع‌گیرى ضدّاستکبارى نظام جمهورى اسلامى و مسئولین سیاست خارجى ما، که قرص و محکم ایستاده‌اند در مقابل زورگویی‌هاى آمریکا. مردم این را خوب میفهمند. مردم شعار «مرگ بر آمریکا» را هرگز از زبان خود نینداختند. در طول این چند سال، همیشه یک عدّه به‌اصطلاح عقلا و مصلحت‌اندیش‌ها پیدا شدند و مصلحت‌اندیشانه و به‌اصطلاح عاقلانه، مردم را و مسئولین نظام را و رهبر عظیم‌الشّأن فقیدمان را نصیحت کردند که شما چرا بیخود با آمریکا ‌-که یک قدرتى است در دنیا- رزم‌آورى میکنید و مبارزه میکنید؟ چرا خودتان را با یک غول وحشتناکى به جنگ می‌اندازید؟ این هم از همان جاهایى است که مردم فهمیدند، امّا بعضى از خواص نفهمیدند. آنها خیال میکردند که جمهورى اسلامى بدون هیچ علّت و دلیلى اقدام کرده است به ایجاد دشمنى با یک غول پُرقدرت در سطح جهان؛ درحالی‌که قضیّه این نبود. قضیّه این نیست.  ما که جمهورى اسلامى باشیم، ما که ملّت ایران باشیم، ابتدائاً با هیچ کس دشمنى نکردیم. این همه کشورها در دنیا هستند که افکارشان با ما یکى نیست، ایدئولوژی‌شان با ما یکى نیست، سیاستهایشان با ما یکى نیست، منطقه‌ی جغرافیایی‌شان با ما یکى نیست؛ ما با اینها حتّى رابطه داریم، معامله داریم، رفت‌وآمد داریم، همکارى در روابط دوجانبه و بین‌المللى داریم. مسئله‌ی ما با آمریکا این نیست. مسئله، دو نکته‌ی اساسى دارد که اگر کسى به این دو نکته توجّه نکند، اشتباه خواهد کرد. نکته‌ی اوّل این است که ملّت ایران یک غاصب و زورگو و استثمارگر و متعرّض ‌-یعنى سیاست آمریکا و دولت آمریکا- را از کشور خودشان بیرون کردند. مثل صاحبخانه‌اى که مدّتى را در غفلت و نادانى و کودکى گذرانده و سالها خانه‌ی او، مستغلّات او، به‌وسیله‌ی دیگرى مورد استفاده قرار گرفته؛ حالا این جوان نیرومند شده، بیدار شده، سر عقل آمده، مصالح خودش را فهمیده، می‌آید جلو میگوید شما در خانه‌ی من چه‌کاره هستید؟ چرا شما در مِلک من هستید؟ بروید بیرون. هیچ غاصبى به زبان خوش بیرون‌برو نیست. اگر غاصب بخواهد با زبان خوش برود بیرون، چرا غصب کند؛ غاصب را باید بیرون انداخت. ملّت ایران، غاصب را ‌-یعنى سیاست آمریکا را، مستشار آمریکایى را، دولت آمریکا را، مزدوران آمریکا را- بِزور و با قدرت از داخل خانه‌ی خودشان گرفتند و بیرون انداختند. معلوم است که این غاصب، کینه‌ی این ملّت را و این انقلاب را و این دولت را همیشه در دل نگه خواهد داشت. اگر هم آمد، گفت اجازه بدهید ما با هم آشتى باشیم و بیاییم منتها دوستانه، معلوم است که قصد او باز هم دشمنى است، باز هم سوء استفاده است، باز هم استثمار است. دشمنى میان آمریکا و جمهورى اسلامى و اسلام و ملّت مبارز و انقلابى ما، اوّلاً ناشى از این است: او زخم خورده است؛ او از حضور در ایران استفاده‌هاى سیاسى و اقتصادى و نظامى با هم میبرده؛ او در مرزهاى ما حضور داشت تا رقیب جهانىِ خودش را زیر نظر داشته باشد؛ این چیز کمى است؟ او از منابع ما استفاده میکرد، براى اینکه امکانات مالى خود و کمپانی‌هاى عظیم خودش را روزبه‌روز فربه‌تر کند؛ او در تمام قضایاى جهانى از دولت ایران به‌عنوان یک نوچه، یک آلت دست استفاده میکرد؛ با اعراب بد بود، دولت ایران را جلو می‌انداخت؛ در اوپک (۲) میخواست اِعمال نفوذ کند، دولت ایران را جلو می‌انداخت؛ حلقه‌ی امنیّتى میخواست دُور اسرائیل به وجود بیاورد، دولت ایران را مورد استفاده قرار میداد؛ یک آلت دست! آلت دست یعنى چه؟ همه‌ی اینها را از دست داده.  نکته‌ی دوّم این است که جمهورى اسلامى به این اکتفا نکرده است که آمریکا را از کشور خودش بیرون کند، یک کار بزرگ‌ترى کرده که این کار دوّم از کار اوّل بزرگ‌تر است و آن این است که امیدى و نورى در دل یک میلیارد مسلمان به وجود آورده. این یعنى تهدید آمریکا در سطح زندگى یک میلیارد مسلمان. امروز دولت آمریکا به همان آسانى که در گذشته میتوانست در کشورهاى مسلمان اِعمال نفوذ کند، دیگر نمیتواند اعمال نفوذ کند؛ چون مسلمانهاى کشورهاى دیگر هم بیدار شده‌اند. شنیدید شما، در یکى دو سال گذشته که در یکى از کشورهاى مسلمان، وقتى ناوگان آمریکایى آمد در بندرهاى آن کشور پهلو بگیرد ‌-براى یک مسافرت معمولى، براى یک بازدید معمولى که کشتی‌ها و ناوها معمولاً دارند؛ یک سیاحتْ علی‌الظّاهر، حالا باطنش را خدا میداند چه‌جورى بود- مسلمانان آن کشور تظاهرات کردند، گفتند کشتى آمریکایى باید در بنادر آن کشور حتّى پهلو نگیرد. (۳) امروز آمریکا در همه‌ی دنیاى اسلام با این مشکلات مواجه است. ما این کار را نکرده‌ایم، اسلام کرده. آنها البتّه راهِ کارشان این است که هر جا مسلمانى سر بلند کرد بگویند این عاملِ ایران است، این از طرف ایران حقوق میگیرد یا تحریک میشود. نه، ما کارى نداریم؛ ما زندگى مسلمانىِ خودمان را میکنیم. مسلمانها با حیات اسلام، امیدوار شدند، زنده شدند، از خواب بیدار شدند. ملّتها هویّت اسلامى خودشان را بتدریج دارند به دست می‌آورند و این براى آمریکا دردسر عظیمى است. این هم نکته‌ی دوّم و مایه‌ی دوّم براى دشمنى؛ مسئله این است.  آمریکا میخواهد انتقام بگیرد. مصمّم است که در مقابل این حادثه‌اى که براى یک دولت متجاوز و قلدر تلخ است، بِایستد. البتّه برادران و خواهران! بدانید اگر دولت آمریکا متجاوز نباشد، توسعه‌طلب نباشد، این دو نکته‌اى که گفتم برایش تلخ نخواهد آمد. خیلى خب، شما یک کشورى هستید، یک دولتى هستید، کشور ثروتمندى هم هستید، پیشرفتهاى علمى فراوانى هم دارید، بنشینید سرِ جاى خودتان، در داخل چهارچوب کشورتان زندگى کنید؛ به آفریقا چه‌کار دارید؟ به آسیا چه‌کار دارید؟ به خاورمیانه چه‌کار دارید؟ به اقیانوس هند چه‌کار دارید؟ به آمریکاى لاتین چه‌کار دارید؟ به دولتهاى مترقّى چه‌کار دارید؟ خب، مثل بقیّه‌ی کشورهاى دیگر، مشغول کار خودتان باشید. اگر آمریکایی‌ها به حقّ خودشان قانع هستند ‌-یک کشور بزرگى هستند و منابع طبیعى، نفت، کشاورزى، معدن، کارخانه، علم، پیشرفت، صنعت، همه‌چیز دارند- خب بنشینند زندگى کنند. ولى خب این‌جور نیست؛ توسعه‌طلبند، میخواهند در همه جاى دنیا دستى داشته باشند، حضورى داشته باشند، استثمارى بکنند. منافع ملّتها هرچه شد، بشود، برایشان مهم نیست؛ منافع آنها باید به خطر نیفتد، ولو با از بین رفتن منافع ملّتها. خب، وقتى این‌جور است، معلوم است که حرکت اسلامى برایشان مضر است و درصدد برمی‌آیند انتقام بگیرند. انتقامشان چیست؟ انتقامشان همین کارهایى است که این ده‌ساله کرده‌اند. در چنته‌ی آمریکا بیشتر از این چیزى نیست. انتقام همین است که از لحاظ سیاسى سخت‌گیرى کنند؛ انتقام همین است که محاصره‌ی اقتصادى کنند؛ انتقام همین است که یک دولت بی‌عقلى و یک آدم خامى را پیدا کنند، وادار کنند به جنگ ‌-که کردند- که این دیگر ظاهراً تکرار نخواهد شد؛ یعنى هیچ کس دیگر آن‌قدر بی‌عقل نیست که خودش را در یک چنین چاهى بیندازد و باز به جنگ ملّت ایران بیاید؛ بر اثر فداکاری‌هاى شما، این دیگر تمام شد.  البتّه ما همیشه معتقد به بیدار بودنیم و هیچوقت خطر را بکلّى منتفى نمیدانیم؛ این دستور اسلام است. باید ملّت بیدار باشند، باید آماده باشند. دشمن علیه ما بیدار است؛ اگر ما خواب بودیم، [ضربه] خواهیم خورد. ولى به‌حسبِ ظواهر، به‌حسبِ محاسبات معمولى، ضربه‌اى که عراق در این جنگ خورد و خسارت عظیمى که برایش به وجود آمد ‌-کشورى که پشتوانه‌ی ارزى فراوانى داشت، امروز هفتاد هشتاد میلیارد دلار قرض دارد و یکى از مقروض‌ترین کشورهاى دنیا است و بین مقروضها، تقریباً در ردیف اوّل و دوّم و بالاهاى لیست قرار میگیرد- درسى شد براى همه.آن که در این قضایا میتواند خودش را نگه دارد، ما هستیم. ما هشت سال همین جنگ را داشتیم، آن کمکها را هم نداشتیم، مقروض هم نشدیم؛ به‌خاطر اینکه ملّت ما زنده است، بیدار است، مسلمان است، فداکار است، ایثارگر است، به حقّ خود واقف است، به حقّ خود علاقه‌مند است، در صحنه است، متّحد است. خب، این کارهایى است که دشمن میتواند در حقّ ما بکند. تنها راه ما براى دفاع از اسلام و انقلاب، ایستادگى و مقاومت است. و این ایستادگى برکات زیادى دارد براى آینده و حال این ملّت. مشکلات را همین مقاومت و ایستادگى شما ‌ان‌شاءالله‌ یکى پس از دیگرى برطرف خواهد کرد. بحمدا‌لله‌ اثر این ایستادگى شما، این بود که امروز ارکان جمهورى اسلامى بعد از ضایعه‌ی عظیم رحلت حضرت امام، همه کامل [است] و در جاى خود قرار دارند؛ آن دولت، آن رئیس‌جمهور، آن مجلس، آن قوّه‌ی قضائیّه، آن دستگاه‌هاى مختلف؛ این بر اثر ایستادگى و مقاومت و آگاهى شما مردم است.  البتّه مسئولین امر باید با تلاش مضاعف دنبال حلّ مشکلات باشند که هستند. بنده میبینم و میدانم که حقیقتاً با تلاش و اخلاص دنبال حلّ مشکلاتند. و هیچ مشکلى نیست که با تلاشِ یک جمع کارآمد و دلسوز و فعّال حل نشود؛ بعضى زودتر حل میشود، بعضى پس از زمانى حل خواهد شد. بالاخره همه‌ی مشکلات ‌ان‌شاءالله‌ به فضل الهى، به تأیید پروردگار، با توجّهات و عنایات خاصّ حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ فرجه) و با پشتیبانى شما مردم حل خواهد شد. این تلاشها تلاشهاى خوبى است. البتّه جهت تلاشها باید در جهت خدمت به قشرهاى محروم ملّت باشد، که هم استحقاق بیشترى دارند و هم در طول این چند سال، وفادارى عمده را آنها نشان داده‌اند: قشرهاى ضعیف، شهرهاى دورافتاده، مردم روستایى، مردم عشایر، قشرهاى متوسّط شهرى؛ اینها کسانى بودند که در طول این چند سال، سربازان وفادار واقعى انقلاب بودند که امام تعبیر میکردند به پابرهنه‌ها؛ (۴) کسانى که از رفاه و زندگى عالى برخوردار نیستند، که اکثریّت مردم ما هستند. باید جهت‌گیرى برنامه‌ها در خدمت اینها باشد و آن‌طور که من احساس میکنم و میبینم، همین‌جور هم هست.امیدواریم خداوند متعال به همه‌ی شما توفیق بدهد، شماها را حفظ کند و شرّ دشمن را از سرِ اسلام و مسلمین و مخصوصاً جمهورى اسلامى کوتاه کند. باید از خداى متعال استمداد کنید که این آگاهى را، این وحدت کلمه را، این فداکارى را و این تشخیص مصالح انقلاب و راه دفاع از انقلاب را ‌-که بحمدا‌لله‌ در شما مردم هست- همیشه براى خودتان نگه دارید. خداى متعال هم به فضل و رحمت خود سایه‌ی لطفش را تا حالا بر سرِ شما گسترده و بعد از این هم ‌ان‌شاءالله‌ خواهد گسترد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
146
1368/06/20
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان ارشد قوّه‌ی قضائیّه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2180
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً، من لازم میدانم مراتب سپاسگزارى خودم از خدا را [ابراز کنم] به‌مناسبت اینکه بحمدا‌لله‌ مجموعه‌اى با این کیفیّت ‌-که هم خودم نسبت به بخش اعظم این مجموعه شناخت دارم، هم شهادت جناب آقاى یزدى آن‌طور که بیان کردند، براى هر کسى کافى است- بر امر قوّه‌ی قضائیّه‌ی با این اهمّیّت، امروز تسلّط دارند و در رأس آنها هم شخصى مثل جناب آقاى یزدى قرار دارند که فضایل ایشان براى بنده از قدیم‌الایّام ‌-نه جدیداً فقط- روشن بوده و ما به ایشان از سالهاى پیش ارادت داشته‌ایم. بحمدا‌لله‌ ایشان علماً و عملاً براى این امر مهم صالح و کافى هستند. خداوند هم به ایشان توفیق داده که بتوانند از افرادى و عناصرى مؤمن، متعهّد، آگاه به کار و مسئولیّت و داراى وجدان کار، براى این امر مهم استفاده کنند. من لازم دانستم که سپاس خودم از پروردگار را به این مناسبت به آقایان عرض کنم.و این به معناى نفى مسئولین گذشته نیست. ما به آن برادران محترم هم قلباً همیشه اطمینان و امید و علاقه داشتیم. حقّاً هم خیلى زحمت کشیدند ‌-چه آن کسانى که از اوّلِ شروع قوّه‌ی قضائیّه و تشکیل قوّه‌ی قضائیّه‌ی جدید وارد امر و کار شدند، چه آن برادرانى که بعداً به آنها پیوستند- لکن این مجموعه‌اى که فعلاً در برابر ما است و در رأس قوّه‌ی قضائیّه است، بحمدا‌لله‌ مجموعه‌اى است که آن را میشود یک مجموعه‌ی کامل دانست، زیرا در آن از علما و فضلا و افراد غیرروحانى صالح و شایسته و وارد به کار و سابقه‌دار در امور مختلف قضائى و غیرقضائى حضور دارند؛ و بنده خدا را شاکر هستم که بحمدا‌لله‌ چنین وضعى پیش آمده و متضرّعانه و مُبتهِلانه (۲) از خداى متعال درخواست میکنم که به شماها توفیق بدهد، شما را کمک بکند. بدون هدایت الهى و بدون کمک الهى نمیشود هیچ کارى را انجام داد و به عاقبت هیچ کارى امید بست. باید بخواهیم که خداوند ما را از لغزشها مصون و محفوظ بدارد؛ چه در گفتار و چه در عمل.  مسئله‌ی قوّه‌ی قضائیّه به اعتقاد بنده از مسائل بسیار مهم است که من نکاتى را در این مورد عرض میکنم:  اوّلاً، تکلیف اصلى قوّه‌ی قضائیّه که عبارت است از اقامه‌ی قسط و عدل، این شاید در حرکت انبیا و دعوت انبیا، اصلی‌ترین امرِ مربوط به زندگى مردم است که ذکر شده. حالا مسائل معنوى و تعالى روحى و مانند اینها به‌جاى خود محفوظ، [امّا در] آنچه مربوط به اداره‌ی زندگى مردم است هیچ‌چیزى به ‌قدر عدل و قسط ‌-نه در قرآن نه در حدیث- مورد توجّه قرار نگرفته. خب بله، رفاهِ زندگى مردم هست؛ امنیّت ‌-مثلاً- که یکى از لوازم زندگى مردم است، هست؛ امّا تکیه‌اى که بر روى عدل شده ‌-که قیام همه‌ی امور به قیام عدل است- بر روى هیچ‌چیز دیگر نشده. البتّه عدل فقط به‌وسیله‌ی قوّه‌ی قضائیّه اجرا نمیشود؛ بلکه همه‌ی دست‌اندرکاران حکومت اسلامى به سهم خودشان در اقامه‌ی عدل موظّف هستند، منتها ضامن آن، قوّه‌ی قضائیّه است. اگر شما که قوّه‌ی قضائیّه هستید عادل باشید و عدالت را هدف اصلى و غیر قابل اغماض در هر شرایطى بدانید، از شخص من تا آحاد مردم و مابین ما ‌-همه‌ی مسئولین حکومتى- امکان ندارد که بتوانند از عدالت منحرف بشوند؛ زیرا که دست قوىّ قاضى ‌-که دنبال عدل است و بصیر است، هم به موارد اجراى عدالت یعنى به مفهوم عدالت و آن‌چنان که باید عدالت را اجرا کند، هم به موارد تخلّف آن یعنى خارجیّات (۳) و موضوعات خارجى- می‌آید سراغ آن متخلّف و گریبان او را میگیرد و نمیگذارد که از عدل تخلّف بشود. پس سلامت همه‌ی عالَم به سلامت شما و دستگاه شما وابسته است. اگر این سالم شد، همه‌ی دستگاه‌ها ‌-بخواهند یا نخواهند- به سمت سلامت سوق داده خواهند شد ولو قسراً و جبراً. (۴) اگر خداى نکرده این سالم نبود، اگر همه‌ی دستگاه‌ها هم سالم بنا بشوند، یقیناً به طرف عدم سلامت سوق داده خواهند شد، براى خاطر اینکه طبیعت انسان طبیعت آسیب‌پذیرى است؛ اگر دست قوىّ تضمین‌کننده بالاى سرش نباشد، به سمت عدم سلامت سوق داده خواهد شد. پس میتوان این‌جور نتیجه گرفت: اگر این سالم شد همه سالم خواهند شد؛ اگر این سالم نبود همه ناسالم خواهند شد ولو در اوّل ناسالم نباشند. این اهمّیّت این دستگاه است. تضمین‌کننده، این دستگاه است.  اوّلین هدفى که اینجا باید مورد نظر باشد اقامه‌ی قسط است. هر کسى که وارد دستگاه قضائى میشود، باید تکلیف خودش را در درجه‌ی اوّل این بداند که قسط و عدل در جامعه اقامه بشود. حالا این قسط و عدل در جامعه چگونه اقامه خواهد شد ‌-یعنى ملاک قسط و عدل چیست- آن بحث دیگرى است. خب، ما حکومت اسلامى هستیم و قوانین ما اسلامى است؛ طبیعتاً قسط و عدل جز با انطباق به قوانین اسلامى تحقّق پیدا نمیکند. هرچه خلاف اسلام بود عدل نیست، قسط نیست؛ ظلم است. آن بحثى است جداگانه. به‌هرحال آنچه بالاخره عدل و قسط از آب در خواهد آمد، بایستى هدف اوّل قوّه‌ی قضائیّه باشد در تمام مراحل: از مسئولین بخشهاى مختلف؛ تا قضاتى که خودشان مباشرتاً امر قضاوت را اجرا میکنند؛ تا دستگاه‌هاى دادسراها و مقدّمات قضاوت، دادستان‌ها، بازپرس‌ها، ضُبّاط قضائى؛ (۵) تا آن کسانى که حکم قاضى را میخواهند اجرا کنند، از مقدّماتش، از زندان و بازداشت موقّتش تا زندان به معناى محکومیّتش، تا اجراى مجازاتهاى گوناگون؛ و تا کسانى که در این مجموعه کارراه‌اندازند، پشتیبانها، دفتردارها و مانند آنها؛ همه‌ی اینها باید مقصودشان این باشد که عدل اقامه بشود؛ یعنى باید این فرهنگ در قوّه‌ی قضائیّه به وجود بیاید. البتّه این از بالا میجوشد؛ از قلّه میجوشد و به دامنه سرازیر میشود. یعنى اگر ما در بالا، گوشه‌اى از امر قسط و قسط‌خواهى و عدالت‌خواهى و دل‌سوختگى براى عدالت را یک ذرّه کم ببینیم، لامحاله (۶) در دامنه نقایص زیادى به وجود خواهد آمد. یعنى درحقیقت ‌-به‌اصطلاح «ینحدر منکم السّیل»- (۷) شما هستید که عدالت را میریزید به دامنه تا اینکه آنجاها، همه این انگیزه را داشته باشند. مسئله‌ی اوّل، مسئله‌ی قسط است.  مسئله‌ی بعدى مسئله‌ی اشخاص در قوّه‌ی قضائیّه است. من تصوّر میکنم که بهترین قوانین، بخصوص در قوّه‌ی قضائیّه ‌-در قوّه‌ی مجریّه کمتر این‌جور است- در دست آدمهاى ناسالم ‌-یا ناسالم عملى یعنى آدمهاى فاسد، یا ناسالم فکرى یعنى جاهل، بی‌سواد، نادان، بی‌عقل- تبدیل خواهد شد به یک چیز بی‌خاصیّت و احیاناً مضر. پس قانون [به‌تنهایى] کافى نیست تا ما بگوییم قوّه‌ی قضائیّه ‌-یک وقتهایى گفته میشد- براى فلان کار قانون ندارد. حالا این قانون! با این قانون چه‌کار میخواهیم بکنیم؟ مسئله این است که افراد باید اصلاح بشوند. در قوّه‌ی قضائیّه بایستى یک ملاکهایى را ‌-حالا من نمیگویم خیلى هم ایدئالى و خیالى دنبال افراد بگردیم که شاید کم پیدا بشوند- در آن حدّ معقول در نظر بگیریم؛ آنچه دیگر از آن کمتر در قوّه‌ی قضائیّه‌ی جمهورى اسلامى نمیشود کسى داشته باشد؛ هر کسى که از این ملاک کم آورد، بی‌محابا او را از قوّه[ى قضائیّه] خارج کنیم. یعنى قوّه‌ی قضائیّه‌ی جمهورى اسلامى برنمیتابد انسانى را که از ملاکاتِ حدّاقلِ لازم چیزى کم داشته باشد، [یعنى] فاسد باشد، بدخواه باشد، دستش کج باشد، فساد اخلاقى داشته باشد، فساد جنسى داشته باشد؛ این نمیشود، یعنى در جمهورى اسلامى اگر ما اینها را کم گرفتیم و تحمّل کردیم همان پیش خواهد آمد که در برهه‌هایى از زمان شاهد آن بودیم.من یادم می‌آید چند سال قبل از این ‌-اوایل ریاست جمهورى من بود، شاید سال اوّل دوّم بود- جمع آقایان شوراى عالى قضائى تشریف آوردند پیش من. (۸) صحبت یک قاضی‌اى شد در یک شهرى که یک تخلّفى کرده بود. من گفتم من سلیقه‌ام این است، من سلیقه‌ی خودم را میگویم ببینید [آیا] شماها این را قبول دارید یا نه، این قاضى را در همان شهرى که این تخلّف را کرده محاکمه کنید، اگر شلّاق است، اگر زندان است، هرچه هست، همان جا حکم را بر او اجرا کنید، بعد هم در همان شهر دوباره بگذاریمش قاضى. گفتند این تضعیف میشود؛ من گفتم به نظر من تقویت میشود. یعنى آن دادستانى و آن حاکم‌شرعى که به‌خاطر تخلّف آنجا کتک را میخورد، بعد که پشت مسند قضا نشست، خواهد گفت ببینید، این است مسئله‌ی قوّه‌ی قضائیّه که حتّى من که فاسد شدم، با من این کار را کردند. آن کسى که آن‌جور از او انتقام الهى گرفته میشود ‌-این انتقام الهى است، نقمت (۹) الهى است- خودش که دیگر اشتباه نخواهد کرد، او که دیگر جرئت نمیکند تخلّف کند علی‌الظّاهر ‌-مگر آدمهاى واقعاً مریض- دیگران هم خواهند گفت که قوّه‌ی قضائیّه این است؛ حتّى خود این آدم را مجازات کردند! البتّه اگر در موازین قضا یک جاهایى مانع از قضاوت کردن است ‌-مثلاً دست قاضى قطع شده باشد- (۱۰) آنها را من نمیگویم [که قاضى بماند، امّا] آنجایى که ایرادى ندارد ‌-مثلاً لازم بوده تعزیر بشود- تعزیرش بکنند، بعد هم [او را همان جا بگذارند]. میگوید بنده قاضیم، قاضى تعزیرشده! سینه‌اش را هم سپر میگیرد، سرش را هم بالا نگه میدارد، میگوید قضاوت اسلامى یعنى این، من خودم تعزیر شدم، شماها دیگر چه میگویید؟ گفتم من سلیقه‌ام این است. البتّه آقایان قبول نکردند؛ نه اینکه قبول نکردند که همان جا او را براى قضاوت بگذارند، [حتّى] قبول هم نکردند که مجازاتش بکنند، یعنى عملاً این‌جور معلوم شد و مجازات نشد.  رحم نباید کرد، یعنى ترحّم در اینجا به معناى واقعاً جفاکارىِ بر این امّت اسلامى است و به نظر من قضات فاسد را باید بیش از اندازه‌ی مردم معمولى رویشان تکیه کرد و فشار آورد؛ به ملاک گناه در شب جمعه است، به ملاک گناه سادات است، به ملاک گناه شیعیان است که فرمودند شماها هر کدام گناه کنید، گناهتان دو برابر دیگران است، چون شِین (۱۱) براى ما است. (۱۲) این‌جور است. باید از این قاضى انتقام گرفت ‌-انتقام الهى، انتقام شخصى که نیست- اگر تخلّف کرد، اگر توصیه قبول کرد، اگر کارى که از معیارها خارج است [انجام داد]، در هر شرایطى که هست. به نظر من [اگر] این نشود، دستگاه قضائى درست نخواهد شد.  نکته‌ی بعدى استقلال است. راجع به استقلال قوّه‌ی قضائى خیلى حرف زده شده. یک استقلالهایى هم اِعمال شده که به نظر بنده بعضى از این استقلالها آن استقلال واقعى قوّه‌ی قضائیّه [نیست]. من نمیدانم حقوق‌دان‌ها در باب مفهوم استقلال قوّه‌ی قضائیّه چه میگویند، لابد حرفهاى زیادى هم هست که بعداً آقایان حقوق‌دان‌ها روى آن بحث خواهند کرد، امّا آنچه من میفهمم این است که قاضى در اجراى حکم الهى منتظر دستور کسى نشود و منتهىِ از نهى کسى نشود؛ (۱۳) [صرفاً] حکم الهى ‌-البتّه مسئله‌ی اهم‌ومهم یک حرف درستى است، من این را عرض میکنم اهم‌ومهم در همه‌ی احکام الهى هست؛ در باب تزاحم، (۱۴) یک جاهایى هست که یک چیزى اهمّ از دیگرى است- امّا موارد استثناهاى بسیار کوچک و کم را که در زندگى ائمّه (علیهم السّلام) و در اجراى عدالت به‌وسیله‌ی پیغمبر و امیرالمؤمنین مشاهده میشود من کارى ندارم. روال کلّى بایستى بر این باشد: استقلال قوّه‌ی قضائیّه به معناى حقیقى کلمه. اگر این استقلال انجام شد یعنى معلوم شد که نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاه‌ها بر روى حکم کسى هیچگونه تأثیرى نمیگذارد، مردم خوشحال میشوند، مردم امیدوار میشوند، مردم مثل بچّه‌اى که به دامان مادرش پناه میبرد، به دامان قوّه‌ی قضائیّه پناه میبرند. من میگویم ما باید کار را به اینجا برسانیم که اگر کسى در خیابان کمترین تعرّضى به حقّ کس دیگر کرد، او بگوید که خیلى خب، [این کار را] کردى! حالا من میروم سراغ قوّه‌ی قضائیّه. یعنى واقعاً با اطمینان بگوید و محتاج نداند خودش را به اندک عکس‌العملى. قوّه‌ی قضائیّه باید مرجع و ملجأ و پناهگاه همه به معناى واقعى باشد. الان حقیقتاً این‌جورى نیست؛ [شما] آقایان خودتان غالباً در قوّه‌ی قضائیّه بوده‌اید و میدانید. بنده هم به‌عنوان یک کسى که گزارشهاى گوناگونى از امور جامعه، مردم، و از این قبیل به بنده، مکرّر، همیشه داده میشده ‌-الان هم همین‌طور- میدانم که این‌جور نیست. «......» باید این برگردد. این هم نمیشود جز به همان استقلال. استقلال به این معنا است که قاضى وقتى میخواهد حکم بکند نگاه نکند که این حکم [مربوط به چه کسى است]. معمول است در دنیا [مجسّمه‌ی] آن قاضى که ترازو دستش است، چشمش بسته است؛ این «چشم بستن» یک چیز سمبلیک بسیار درستى است؛ [یعنى قاضى باید بگوید] من کار ندارم چه کسى اینجا نشسته که به او بگویم اباالحسن، براى آن یکى اسم شخصی‌اش را بیاورم؛ به این کنیه بگویم، به آن اسم بگویم؛ نه، من کار دارم به دو آدم ‌-فارغ و خالى از همه‌ی عناوین و اعتبارات- و درباره‌ی این دو نفر انسان میخواهم حل‌وفصل خصومت بکنم آنجایى که خصومتى هست، آنجایى هم که خصومت نیست همین‌طور. حکم الهى را جارى بکنیم. خب، حالا در مورد قسط عرض کردیم که ملاک قسط، اجراى احکام الهى است.  من همین جا راجع به قانون یک قدرى صحبت کنم. به نظر من قانون‌گرایى در قوّه‌ی قضائیّه اهمّ امور است. اصلاً ملاک عدل، قانون است؛ ملاک اقامه‌ی عدل، قانون است؛ اگر چیزى برطبق قانون تحقّق پیدا کرد، این عدالت است. خلاف عدالت، آن است که برخلاف قانون انجام میگیرد. اصلاً ما که میگوییم باید در قوّه‌ی قضائیّه ‌-در جامعه‌ی اسلامى یا در هر جامعه‌اى- عدل اجرا بشود یعنى چه؟ یعنى یک سِرى قوانینى را که ما معتبر میدانیم، این قوانین را میگذاریم وسط و همه‌چیز را با این می‌سنجیم؛ هرچه منطبق بر قانون شد، عدل است؛ هرچه منطبق نشد، عدل نیست. حالا سؤال: ما قوانین متناقض داریم، الان قوانین متناقض وجود دارد، شکّى نیست؛ قوانین خلاف شرع [هم] داریم، هست، آنچه خلاف شرع است اعتبار ندارد و ملاک، قانونِ شرع است که بایستى اگر ما واقعاً در قوانین نقصى داریم، نقص را از این بُعد برطرف کنیم؛ قوانین مبهم [هم داریم]. همین چند روزه شنیدم یک نفرى گفته بود که مراجعه کرده بود به یک جایى و آن طرف رشوه میخواسته براى [انجام] یک کارى. این مثلاً گفته که چطور؟ رشوه! [او] گفته نه، میدانم که تو حزب‌ا‌للهى هستى و حتماً هم به یک ارگانى یا جایى ارتباط دارى که این‌جور قرص و محکم حرف میزنى، امّا نگاه کن! این پول را میدهى یا نمیدهى؟ اگر بدهى طبق این بخشنامه عمل میکنم که کارَت باید انجام بشود، اگر ندهى طبق آن بخشنامه عمل میکنم که کارَت باید انجام نشود، دو بخشنامه است و راه براى من باز است! خب، آن قوانین مبهمى که از بین آن میشود دو بخشنامه‌ی متناقض درآورد- که اگر پول داد، این مأمور دولتىِ لَه‌الخیار (۱۵) میتواند برطبق این بخشنامه عمل کند، [اگر پول نداد] میتواند برطبق آن بخشنامه عمل کند [و بگوید] من نگاه میکنم که تو چه کسى هستى، اگر آدم خوبِ خوش‌اخلاقِ پول‌بده‌اى هستى برطبق این بخشنامه عمل میکنم، اگر آدم بداخلاقِ سخت‌گیرى هستى برطبق آن بخشنامه عمل میکنم- ابهامش برطرف بشود، متناقضها تناقضش برطرف بشود، ضدّاسلام‌ها اصلاح [بشود]. یعنى اگر ما میخواهیم برگردیم و اِلمام (۱۶) به قوانین و اصلاح آنها را اجرا بکنیم، از این بُعد نگاه بکنیم؛ نه اینکه ما حالا قانون کم داریم، بیاییم قانون بگذاریم؛ نه، قانون ‌الحمدلله‌ فراوان است. بنابراین قانون خیلى [مهم است]؛ بخصوص قانون اساسى که آن خطّ روشن است.  حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) یک مطلبى را در نظر داشتند که بنده هم عیناً همان نظر ایشان را، هم آن‌وقت قبول داشتم، هم الان قبول دارم، و آن این است که در یک مواردى چون وضع ما وضع بدى است و چون ما خیلى عقبیم از آن خطّ منطقى و درست، تا بخواهیم خودمان را به آن خط ‌-که خطّ قانون است- برسانیم، احتیاج به راه میان‌بُر داریم؛ اگر بخواهیم از راه میان‌بُر حرکت نکنیم، ممکن است تا به آنجا میرسیم کار از کار گذشته باشد؛ اینجا آنجایى است که حاکم شرع و مَن‌لَه‌الخیار در این امر، یک راه میان‌بُر را اختیار میکند. این در اختیار همه نیست؛ این‌جور نیست که هر کسى ‌-هر قاضی‌اى، هر دادستانى، هر مسئولى- یک گوشه‌اى بخواهد برخلاف قانون، یک چیزى را بگوید «این قانون قانونى دست‌وپاگیر است، ما جلوى آن را میگیریم»؛ نه، این‌جورى نیست؛ این یک موارد کاملاً محدودى دارد که خود این یک قانون است، که در جامعه‌ی اسلامى مَن‌لَه‌الخیارى وجود دارد که با اجازه‌ی او و رأى او و اذن او میشود راه‌هاى میان‌بُرى را مَشى کرد براى رسیدن به آن حدّاقل، که از آنجا انسان شروع کند و از [مسیر] قانون حرکت کند و برود. این فقط مستثنا است ولاغیر.  در مورد اداره‌ی قوّه‌ی قضائیّه، خب، ‌الحمدلله‌ من الان از این مجموعه‌اى که هستید ‌-آقایان- واقعاً احساسِ خیر میکنم؛ خیلى من خوشحالم از اینکه بحمدا‌لله‌ خداى متعال [کمک کرد]. این هم هدایت الهى بود واقعاً که جناب آقاى یزدى مطرح شدند و خود ایشان هم این بار بسیار سنگین را قبول کردند و ‌الحمدلله‌ این کار شروع شد و ایشان هم که واقعاً همکاران خوب و شایسته و صالحى انتخاب کردند؛ منتها من میخواهم عرض کنم اگر بخواهیم از لحاظ تشکیلاتى این کار سامان بگیرد، من تصوّر میکنم ‌-بر حسب تجربه‌اى که من در کار اجرائى دارم؛ من هشت سال مباشرتاً کار اجرائى داشتم، قبل از آن هم از اوّل انقلاب داخل در امور اجرائى بودم- اگر بخواهیم کار اجرائىِ دسته‌جمعى انجام بگیرد، جز با همدلى و همکارى در سطوح بالا امکان ندارد. یعنى دو آدم صالح که به‌خودی‌خود «مِن حَیثُ هُوَ هُوَ» (۱۷) صالحند، امّا «هُما مَعاً» (۱۸) آنها اشکال پیدا کند یعنى نتوانند با همدیگر همکارى و معیّت داشته باشند، اینها هرچه هم صالح باشند، نمیتوانند کار را راه ببرند. اصل قضیّه این است. حالا خب، خوشبختانه زمینه هم آماده است. در شکل گذشته، اوّلاً پنج نفر در رأس قرار داشتند؛ [ثانیاً] دو نفر از این پنج نفر را امام معیّن میکردند که خب ممکن بود ایشان در معیارهایشان اینکه این دو نفر بتوانند با هم همکارى کنند را در نظر میگرفتند، ممکن هم بود در نظر نمیگرفتند و یک مصلحت اهمّى [را که] به نظرشان ممکن بود بیاید، آن را ملاک قرار میدادند؛ از آن دو نفر که میگذشتیم سه نفر دیگر بودند که با انتخابات روى کار می‌آمدند و در انتخابات هیچ تضمینى نیست که [بین انتخاب شده‌ها] همدلى و همفکرى وجود داشته باشد؛ یعنى بنابراین مبناى کار بر این نبود که حتماً باید تفاهمى بین آن پنج نفر باشد.  من یک وقتى به آقاى اردبیلى (۱۹) عرض کردم که شنیده‌ام گاهى آنجا روى مسائلِ خیلى واضح دو رأى هست. ایشان گفت دو رأى که خوب است ‌-یک اقلّیّت، [یک] اکثریّت- پنج رأى هست! خب، گاهى واقعاً پنج رأى [بود]، امّا الان این‌جور نیست. الان رئیس قوّه‌ی قضائیّه با بصیرت، با معرفت، با مشورت، با رعایت جوانب گوناگون افرادى را انتخاب میکند ‌-همچنان که حالا بحمدا‌لله‌ جناب آقاى یزدى انتخاب هم کرده‌اند- که قهراً این جهت همکارى، همفکرى، امکان همکارى، در آنها میتواند ملحوظ بشود که در گذشته نمیتوانست بشود. این مسئله‌ی همدلى و همکارى و اطمینان کردن به آن کسى که انسان [به او] مسئولیّت میدهد ‌-مسئولیّت خواستن و اطمینان کردن و اختیارات به قدر مسئولیّت به او سپردن و کار را به او محوّل کردن که انجام بدهد- و مشورت مستمر در یک مجموعه‌ی کاملاً اطمینان‌بخش، به نظر من اینها خیلى مهم است که بتواند کار قوّه‌ی قضائیّه را به جریان بیندازد؛ و به شکل درستى تقسیم وظایف [شود].  یک نکته‌ی دیگرى [هم] من در قوّه‌ی قضائیّه به نظرم خیلى مهم می‌آید و آن جذب است؛ قوّه‌ی قضائیّه باید جاذبه پیدا کند. یعنى واقعاً باید علما و فضلا و حقوق‌دان‌ها و افراد خوش‌فکر و آدمهایى که در مسائل، سرشان به تنشان می‌ارزد، احساس کنند که براى همکارى کردن با قوّه‌ی قضائیّه هیچ حالت منتظره‌اى ندارند، [بمجرّد اینکه] از آنها درخواست بشود بلافاصله بیایند؛ بعلاوه حتّى خودشان داوطلب بشوند. باید خیلى روى این کار کرد که ‌ان‌شاءالله‌ یک چنین حالتى به وجود بیاید تا شما دستتان پُر باشد و اگر یک جایى خواستید یک شاخه‌اى را بزنید، دستتان نلرزد که احساس کنید که کمبود پیدا خواهد شد؛ باید واقعاً براى جذبِ [افراد] برنامه‌ریزى بشود ...... [این در] باب همکارى با قوّه‌ی قضائیّه.  در همین زمینه یک نکته‌ی دیگرى به ذهن بنده می‌آید و آن این است که در باب تحقیق قضائى و کشف جرم، خب شرعاً طرقى هست که معلوم است، یک چیزهایى هم هست که ممنوع است ‌-بعضى از این تجسّس‌ها و تفحّصهاى زیادى و در بعضى از مسائل، رفتن در آن بطون (۲۰) کار واقعاً ممنوع است و واقعاً نباید مجرم‌تراشى کرد که بِزور بگردیم با یک اعترافى، با یک اقرارى، با یک مثلاً شهادت زورکی‌اى، یکى را مجرم از آب در بیاوریم و احکام الهى را بر او جارى بکنیم؛ شرعاً هم اصلاً بناى بر این نیست، بلکه ممنوع است- امّا براى جرم‌یابى واقعاً میشود این متدُلوژى (۲۱) جرم‌یابى را دنبال کرد، یعنى این از جمله‌ی کارهاى ما است. ما که میخواهیم قاضى را به یک معرفتى برسانیم و میخواهیم واقعاً حقیقت را کشف کنیم، جا دارد که بر اساس همان مبانى اسلامى بگردیم و ببینیم چه‌جورى میشود از طریق شهادت و قسم و مانند اینها، این جرائم را حقیقتاً آشکار کرد که هم عدّه‌ی کمترى از بی‌گناه‌ها دچار نقمت دستگاه قضائى و عوامل و ایادى آن بشوند و هم تعداد بیشترى از مجرمین گرفتار بشوند. کارى است که کار تحقیقاتى است، به نظرم می‌آید که این معنا میتواند انجام بشود.  یک نکته‌ی دیگر را هم عرض بکنم [و آن] این است که در دنبال‌گیرى مشکلاتى که در جامعه هست، واقعاً یک اهم‌ومهمّى درست کنیم، یعنى آن هیئت رئیسه‌ی دستگاه قضائى، آن سیاست‌گذاران دستگاه قضائى، حالا هر مجموعه‌اى که هستند، بنشینند ببینند واقعاً امروز ‌-چون در جامعه خیلى چیزهاى بد وجود دارد که همه را باید دستگاه قضائى دنبال کند- کدام اهم است، کدام نسبت به این الاهمُّ‌فالاهم است که این الاهمُّ‌فالاهم را ما دنبال بکنیم. ببینیم واقعاً کدامها را بایستى در درجه‌ی اوّل قرار داد. خب، الان مثلاً در جامعه فساد هست، ارتشاء هست، جرائم ضدّانقلابى و براندازى و مانند اینها هست، خدعه و تزویر و جعل و از این چیزها هست؛ بین اینها کدام مهم‌تر از همه است؟ من خیال میکنم اگر ما بخواهیم دنبال اهم بگردیم، همین مسئله‌ی فسادهاى مالى و اخلاقى و ارتشاء و تزویر و سلب امنیّت از مردم و [از این قبیل]، آن چیزهایى است که واقعاً در رتبه‌هاى بالا قرار میگیرند. بخصوص مسئله‌ی امنیّت. الان گزارشهایى میرسد که دستگاه‌هایى ‌-که این دستگاه‌ها همه در اختیار قوّه‌ی قضائیّه‌اند، یعنى اطّلاعات و مانند اینها، واقعاً در نهایت، مسئولیّت همه‌ی آنها با قوّه‌ی قضائیّه است، یعنى اگر [نیروى] اطّلاعات هم تخلّفى بکند، جزو کسانى که خداى متعال از آنها سؤال خواهد کرد، قوّه‌ی قضائیّه است که خب باید کارهاى اساسى با علم و اطّلاع او باشد، ولو به شکل سیستماتیک (۲۲) درستى- مثلاً کسانى را میبرند؛ حالا نمیدانیم این دستگاه، وزارت اطّلاعات است، اداره‌ی اطّلاعات ارتش است، اداره‌ی اطّلاعات سپاه است، اداره‌ی اطّلاعات شهربانى است، پلیس قضائى است، مأمور دادستانى است، هیچ معلوم نیست که کیست، و تا مدّتى اهل این آدم نمیدانند [حتّى] به کجا مراجعه کنند! این خیلى چیز تأسّف‌آورى است واقعاً که باید با این مبارزه بشود. مردم احساس امنیّت کنند.من یادم می‌آید یک بار آمدند درِ خانه‌ی من در مشهد که بنده را بگیرند. نصف شب هم بود. من عادتم این بود که هر کس در میزد، بدون [گفتن] «کیه» در را باز میکردم. معمول است که میگویند کیه پشت در؟ من نه، عادت کرده بودم. نصف شب رفتم دم در، بدون اینکه بپرسم کیه ‌-که یک صدایى بشنوم- در را باز کردم. تا در را باز کردم، ناگهان دیدم که چهار پنج نفر مرد، غالباً هم جوان، با اسلحه دیدم همین‌طور ‌-الان یادم است یکى از آن [اسلحه]ها از همین یوزی‌هایى بود که بعدها افتاد دست خودمان فهمیدیم چیست، آن‌وقت نمی‌شناختیم چیست، یکى از آنها اسلحه‌ی کمرى بود، و از این قبیل- [روبه‌روى من ایستاده‌اند]. من یک لحظه مردّد شدم، بعد در را بستم. اینها هرچه زور دادند، بنده از خوف جان ‌-که آدم را چند برابر قوی‌تر میکند- بر آن چند نفر فائق آمدم در بستنِ در و در را بستم. این را میخواهم بگویم که شاهد قضیّه اینجا است؛ آن فکرى که آن‌وقت به‌خاطرم آمد این بود: چون آن‌وقت معمول شده بود که در بعضى از شهرستان‌ها ایادى بعضى از این احزاب کمونیستى میرفتند عناصر فعّال جبهه‌ی اسلامى را از خانه‌هایشان میربودند ‌-این چند جا اتّفاق افتاده بود، به من هم هشدار داده شده بود؛ مرحوم آقاى بهشتى از تهران به من پیغام داد که شما مواظب خودت باش، از این کارها دارد انجام میگیرد و چنین چیزهایى دارد اتّفاق می‌افتد؛ یک مورد در باختران اتّفاق افتاده بود، یک مورد در جاهاى دیگر اتّفاق افتاده بود- من در آن لحظه احتمال دادم که اینها از آنها باشند. حالت منتظره‌اى که داشتم این بود که اینها یک حرفى بزنند که من بفهمم مال ساواکند تا در را باز کنم! توجّه کردید؟ یعنى اگر میفهمیدم اینها مال ساواکند من در را نمی‌بستم. بعد هم که فهمیدم مال ساواکند، در را باز کردم؛ بعد هم آمدند، ریختند داخل، بنده را همان جا کتک مفصّلى ‌-در همان راهروِ خانه- زدند، بعد هم من را برداشتند بردند. میدانستیم که دنبالش هم اینها است ‌-یعنى ساواک که می‌آمد که آدم را نوازش نمیکرد، می‌آمد براى شکنجه و اذیّت و کتک زدن- امّا آدم احساس میکرد بالاخره یک مرجعى است. اینکه آدم احساس کند یک مرجع مشخّصى است که آمده من را بگیرد، این یک احساس امنیّت است. [اینکه] آدم نداند که این کسى که آمده واقعاً مال یک دستگاه است و قانونى است، یا مال یک دستگاهى است که غیرقانونى آمده «......» یا اصلاً دزدى است که به لباس اینها آمده، این خیلى چیز بدى است؛ این واقعاً خیلى حالت ناامنى است در جامعه. باید با این مبارزه بشود.  خداى متعال منّت میگذارد بر مردم قریش، میفرماید: اَّلَّذىِّ اَطعَ‌ـمَهُم مِن جوعٍ وَ ءامَنَهُم مِن خَوفـ، (۲۳) امنیّت را در کنار [طعام قرار میدهد]؛ یا حضرت ابراهیم میفرماید: رَبِّ اجعَل هـذا بَلَدًا ءامِنًا ؛ (۲۴) امنیّت این‌قدر مهم است. خب، ما حکومت اسلامى هستیم، در جامعه امنیّت نباشد که نمیشود. مردم باید خاطرشان جمع باشد، بدانند که این [کیست]. [میگوید] من پلیسم؛ الان در بعضى کشورهاى خارجى شنفته‌ام این‌جورى است که وقتى میگوید «پلیس» همه غلاف میکنند، یعنى مشخّص است که پلیس [است]. پلیس مظهر عدالت است؛ آمده، اگر من مجرمم مرا خواهد برد، وَالّا اشتباه کرده باشد برمیگردم، مشکلى نداریم؛ یعنى یک چنین احساسى باید به وجود بیاید. خلاصه امنیّت و اینها را خیلى باید توجّه داشت.  بعد هم یک قدرى با مردم حرف بزنید. سابق، قوّه‌ی قضائیّه آن‌وقتى با مردم حرف میزد که میخواست تشر بزند و تهدید کند. به نظر من حالا یک وقت تشر و تهدیدى هم دارید اشکالى ندارد؛ خب، به مردم بگویید که مردم ‌-آنهایى که باید بترسند- بترسند، امّا کارهاى مثبتى که انجام میگیرد، اقدامات خوبى که انجام میگیرد، تصمیم‌هاى خوبى که گرفته میشود ‌-مثلاً بنا داریم که ‌ان‌شاءالله‌ فلان کار را بکنیم یا کرده‌ایم، [البتّه] بهتر این است که وقتى آدم کرد بگوید؛ یا مثلاً [براى] فلان دستگاه فلان کارت را صادر کرده‌ایم که بعد از این هیچ کس، وقتى کسى به‌عنوان مأمور دولت یا مأمور دادستانى می‌آید سراغش، این شبهه‌اى نداشته باشد که [او] مثلاً غیرقانونى است- یک وقت به مردم گفته بشود، خبر داده بشود، مردم توجیه بشوند، آموزش قضائى عمومى به مردم داده بشود، عدالت‌خواهى و اطمینان و اُنس با عدالت در جامعه، گفته بشود.  آن مسئله‌اى هم که جناب آقاى یزدى فرمودند راجع به اجازات امور مالى، (۲۵) من حرفى ندارم. البتّه من آن چیزى که اوّل به‌عنوان مطلق گفتم، (۲۶) گمان نمیکنم شامل اجازات حضرت امام در موارد خاص میشد؛ دلیلش هم این است که افراد مختلفى پی‌درپى مراجعه کردند به ما و مواردى را که حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ علیه) اجازه فرموده بودند از من خواستند که من [هم] اجازه بدهم، من هم مواردى را ‌-یا مطلقاً یا مشروطاً- اجازه دادم؛ غالباً یعنى این‌جور بود، جایى که [اجازه] نداده باشم شاید نبود یا خیلى نادر بود. حرفى نیست، شما واقعاً احق و اولىٰ هستید به اینکه اگر بشود کارى کرد، [کارى] کرد. امّا آن قضیّه‌ی [اموال] مجهول‌المالک و اینها را بعد حضرت امام طریقه‌ی دیگرى براى آن درست کردند؛ (۲۷) بعد از آنکه اوّل یک اجمالى فرموده بودند که یک کارهایى انجام بشود، (۲۸) بعد خود ایشان یک راه دیگرى، یک ممشاى دیگرى برایش درست کردند که ما هم همان ممشىٰ (۲۹) را تثبیت کردیم و گفتیم که همان ممشىٰ عمل بشود که حالا آن‌جور عمل میشود ‌-یعنى بنا است ‌ان‌شاءالله‌ عمل بشود- که از همین آقایان قوّه‌ی قضائیّه طبعاً مجریان آن کارها هستند. (۳۰) ولیکن هر موردى باشد که شما بدانید ‌-شرط آن این است که بدانید چیست- من هیچ دریغى ندارم؛ من میدانم دستگاه قضائى حقّاً و انصافاً به پشتیبانی‌هاى فراوان مالى احتیاج دارد و نمیشود بدون کمک مالى انتظار داشت که کارى انجام بگیرد؛ و بودجه‌ی دولتى هم کم است، [اگر] بشود از راهى درست کرد، ما آماده هستیم که ‌ان‌شاءالله‌ هر کمکى از ما برمی‌آید انجام بدهیم.به‌هرحال از خداى متعال توفیق میخواهیم براى جنابعالى و آقایان که ‌ان‌شاءالله‌ [موفّق باشید]. مردم به‌هرحال امیدوارند به قوّه‌ی قضائیّه، بایستى همه‌ی نیروها و تلاشها یک‌کاسه بشود که این امید مردم خداى نکرده خدشه‌دار نشود. یعنى انتظارات مردم [زیاد است و] مردم الان خیلى خوشحال و امیدوار شده‌اند، خیلى؛ حالا شاید هم یک مقدارى ناشى از سوءظن‌هایى بوده که در گذشته داشتند ‌-[البتّه] بیخود بوده و شاید واقعاً وجهى نداشته؛ خب، آن آقایان هم واقعاً خیلى زحمت کشیدند، از حق نباید گذشت؛ خیلى هم کارهاى خوب انجام گرفت، اگرچه در کنار آن نابسامانی‌هاى زیادى هم وجود داشت- امّا حالا به هر دلیلى خداى متعال در دلهاى مردم این امید، این اطمینان، این نور را به وجود آورده، خداى نکرده جورى نشود که نور امید در دل مردم خاموش بشود؛ آن‌وقت دیگر باز دوباره مردم را امیدوار کردن خیلى سخت خواهد بود. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
147
1368/06/08
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضاى هیئت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2170
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً به همه‌ی برادران عزیزى که تشریف دارید، جناب آقاى هاشمى رئیس‌جمهور عزیز و محترممان، جناب آقاى حاج سیّداحمد آقا یادگار و فرزند ارجمند و گرامى امام بزرگوارمان، و یکایک شما برادران بسیار خوب و خدوم و زحمت‌کش، خیرمقدم و تبریک عرض میکنم. لازم است که در چنین روزى و چنین مناسبتى یاد شهداى عزیز این روزها را گرامى بداریم؛ شهید عزیزمان مرحوم آقاى رجائى و شهید عزیزمان مرحوم آقاى باهنر که حقیقتاً دو نمونه‌ی برجسته از یاران انقلاب و یاران امام بودند؛ همچنین از مرحوم شهید عراقى (۲) ‌-که جزو فدائیان امام بودند و شهادت ایشان هم همین روزها است- یاد کنیم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ این عزیزان انقلاب را با اولیاى خودش محشور کند و به ما هم توفیق بدهد که در راه شهداى گران‌قدرمان که راه خدا و راه قرآن و راه امام است، با همه‌ی وجود حرکت کنیم.بنده همین‌طور وظیفه‌ی خودم میدانم که به‌مناسبت تشکیل کابینه‌ی جدید، از اعضاى کابینه‌ی قبلى ‌-مخصوصاً برادر خوب و عزیزمان آقاى مهندس موسوى- که حقیقتاً هشت سال در سخت‌ترین دورانها با همه‌ی وجود تلاش کردند تشکّر کنم. بنده شاهد بودم و اداء این شهادت را لازم میشمارم که آن برادران در چه شرایط دشوارى، چه خون دلهایى، چه دغدغه‌هایى، چه تلاشهاى پُرحجمى داشتند و بحمدا‌لله‌ نتایج خودش را هم داشت. آن برادران تلاش خودشان را کردند و زحمت خودشان را کشیدند؛ بعضى بحمدا‌لله‌ در این کابینه هم تشریف دارند و امیدواریم به همان تلاش ادامه بدهند؛ بعضى هم که در این کابینه نیستند، در مجموعه‌ی عناصر خدمتگزار نظام جمهورى اسلامى هستند و ‌ان‌شاءالله‌ خواهند بود.  راجع به شما برادران عزیز، من باید به شما صمیمانه تبریک عرض بکنم. اوّلاً این تبریک به مردم ما است. رئیس‌جمهورى با این خصوصیّات، براى ملّت ما و انقلاب ما و کشور ما حقیقتاً یک موهبت الهى است. وجود جناب آقاى هاشمى و این مسئولیّتشان ‌-هر دو- حقیقتاً براى این مردم و بر ما نعمت است. بنده قدر این نعمت را میدانم و میدانم که مردم هم قدر این نعمت را میدانند و در رأى خودشان و اعلام وفاداری‌شان این را نشان دادند؛ بعد از این هم ‌ان‌شاءالله‌ نشان خواهند داد. و براى شما برادران هم که کار میکنید با این مجموعه و با ایشان، یقیناً تبریک جداگانه‌اى لازم دارد.  براى شما تبریک دیگرى که هست، اعتماد مجلس شوراى اسلامى است که به شما ابراز شد. بحث مجلس در طول این دو سه روز، بحث بسیار جالب و حقیقتاً استثنائى و حاکى از آزادى کامل [بود] که این یکى از امتیازات بزرگ کشور ما و مجلس ما است. کسانى که تردید میکنند در اصول یک حکومت اسلامى و آزادى کامل اسلامى در این کشور، بیایند ببینند این مجلس ما را. نمایندگان با کمال شجاعت، با کمال صراحت، با احساس وظیفه، می‌آیند می‌ایستند نظر موافقشان یا نظر مخالفشان را بیان میکنند؛ که این هم نعمت بزرگى است که ما داریم. و بعد هم احساس مسئولیّت بسیار خطیرى که در این روزگار مجلس داشت ‌-در دادن رأى اعتماد به همه‌ی اعضاى کابینه- آشکار شد. مجلس شوراى اسلامى نشان داد که حقیقتاً واقعیّات کشور را خیلى خوب درک میکند، مصالح را درک میکند و خودش را در قبال این حقایقى که وجود دارد و در قبال این ملّت، مسئول میداند. دلیل بزرگ آن همین بود که این رأى اعتماد بالا را به شما اعضاى کابینه‌ی جدید دادند. من تشکّر میکنم از برادران و خواهران نماینده در مجلس شوراى اسلامى و بخصوص برادران مؤمن و حزب‌ا‌للهی‌اى که با رأى مثبت خودشان این امکان را دادند که کابینه در اسرع وقت کار خودش را شروع کند و برادران مسئول بتوانند امور کشور را اداره کنند. (۳)  ما البتّه در آینده تبادل نظر و همفکرى و همکارى ‌-مستمرّاً- با شما برادران خواهیم داشت. من اجمالاً عرض بکنم: شما خوب میدانید که در اسلام، مسئولیّت و تکلیف، یک‌جانبه نیست. وقتى کسانى بر مردمى حکومت میکنند به معناى اسلامىِ حکومت ‌-نه به معناى طاغوتى و رایج بین افکار و ذهنهاى جاهلى، بلکه حکومت به همان معنایى که در اسلام هست- یعنى مدیریّت کشور را بر عهده میگیرند و بار سنگین مسئولیّت را بر دوش میکشند، یک وظیفه‌ی طرفینى، یک مسئولیّت طرفینى بین آنها و مردم به وجود می‌آید. از امروز حقّى شما بر مردم دارید و حقّى مردم بر شما دارند. حقّ مردم بر شما این است که با همه‌ی وجودتان براى این مردم کار کنید. این چیز تازه‌اى براى شما نیست؛ شما این امتحان را همیشه داده‌اید و براى مردم کار کرده‌اید. این نصیحتى است در درجه‌ی اوّل براى خودِ من و بعد هم براى شما و همه‌ی کسانى که مسئولیّتى بر دوش دارند. ما واقعاً با همه‌ی وجود باید کار کنیم. هرچه ظرفیّت در جسم ما و ذهن ما و ابتکار ما وجود دارد، باید صرف کنیم براى اینکه امور کشور اداره بشود و کار مردم به راه بیفتد و مردم زندگى خودشان را به سمت یک زندگى اسلامى ادامه بدهند.  زندگى اسلامى به معناى توجّه به معنویّات و نه مادّیّات نیست؛ همچنان که به معناى توجّه به مادّیّات و نه آرمانها و معنویّات هم نیست. این کابینه اعلام کرده که میخواهد مشکلات مردم را ‌ان‌شاءالله‌ در حدّ توان حل کند. جناب آقاى رئیس‌جمهور اعلام کردند که کابینه یک کابینه‌ی کارى است و قصدش این است که کارها را در شعب مختلف آن با قوّت و قدرت انجام بدهد. (۴) این آینده‌ی خوبى را نوید میدهد. نباید بعضى خیال کنند و تصوّر کنند که حرکت به سمت گشودن گره‌هاى کاری‌اى که در زندگى یک ملّت وجود دارد ‌-بخصوص ملّتى که هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته و مشکلات فشارهاى جهانى را تحمّل کرده- و حلّ این مشکلات، به معناى دورى از معنویّات و آرمانها است.دشمن این‌جور تبلیغ میکند. بیگانگان این‌جور تبلیغ میکنند. آنها این‌جور وانمود میکنند که اگر یک مجموعه‌ی کارى، دارد براى رفاه مردم و حلّ مشکلات مردم کار میکند، این لزوماً به معناى دور افتادن از معنویّات و آرمانها است. این غلط است. این، تصوّر افراد ساده‌لوح و تَغلیط (۵) و تَسویل (۶) افراد مغرض است؛ نه، اسلام براى دنیا و آخرت مردم برنامه و هدف دارد و مسئولین اداره‌ی کشور موظّفند همان‌قدر به امور مادّى مردم برسند که به امور معنوى و آرمانهاى آنها [میرسند]. بیگانگان این‌جور تبلیغ میکنند که اگر یک مجموعه‌اى میخواهد مشکلات مردم را حل کند، تولید را در کشور زیاد کند، معادن را فعّال کند، صنایع را فعّال کند، کشاورزى را پُربار کند، کارخانه‌ها را با همه‌ی ظرفیّت به کار وابدارد، پس لابد این به معناى فراموش کردن یا ضعیف کردن و کم‌رنگ کردن آرمانها و معنویّات و اهداف انقلاب است. این فکر، فکر دشمن است که میخواهد در ذهن مردم ما القا کند. و خیلى مایه‌ی تأسّف است اگر انسان مشاهده کند بعضى از افرادى که دوستند، غافلانه و ساده‌لوحانه همان حرف دشمن را تکرار کنند. دنیا و آخرت با هم؛ آرمانها و رفاه با هم، در کنار هم. قابل پیشرفت هم هست. اگر کسى تصوّر کند که آن جامعه‌اى که آرمانگرا است، به حلّ مشکلات مادّى و رفاه مادّى نخواهد رسید، معنایش این است که ما بگوییم ادیان و مقدّسات و معنویّات و آرمانها، به فکر دنیاى مردم و زندگى مردم نیستند. این برخلاف صریح اسلام و صریح همه‌ی ادیان است. مطمئنّاً حرکت در سمت گشودن گره‌هاى مردم و باز کردن راه به سمت یک زندگى مرفّه و سالم و خوب ‌-که مردم از فراوانى، از ارزانى، از امکانات استفاده بکنند- یک وظیفه‌ی اسلامى است که بر دوش همه است، بخصوص بر دوش شما که مسئولین کشور و مدیران کشور هستید. و این، عملى است؛ این قطعاً جزو آرمانهاى اسلامى است و محقّقاً جزو آرمانهاى امام عزیزمان بود.  البتّه اگر این دو، یک روزى در یک جایى با هم تعارض کند، جامعه‌ی مؤمن و انقلابى و زنده، دنیاى زودگذر و سهل‌الوصول خودش را فدا خواهد کرد براى آرمانهاى ماندگار و همیشگى و حقیقتاً صعب‌الوصول و مشکل. رسیدن به آن آرمانها کار دشوارى است؛ امّا در بلندمدّت، در برنامه‌ریزی‌هاى جامع که شما به دنبال آن هستید، ملّت ایران میتوانند آرمانهاى انقلابی‌شان را، جهت‌گیرى انقلابی‌شان را، معنویّات اسلامی‌شان را در کنار رفاه مادّی‌شان ‌ان‌شاءالله‌ به دست بیاورند. ما عجله هم نمیکنیم؛ مسئولین کشور را دچار دستپاچگى هم نمیکنیم. با صبر، با حوصله و با حواسّ جمع، در همه‌ی بخشها ‌-در بخشهاى اقتصادى، در بخشهاى فرهنگى، در بخشهاى بهداشت و درمان، در بخشهاى خدمات، در بخشهاى تولید، بخصوص در بعضى از بخشهاى ویژه مثل کشاورزى و معادن که اینها کارهایى است که باید تکان حسابى بخورد- ‌ان‌شاءالله‌ برنامه‌ریزى بکنید و حرکت کنید. این مسئولیّت شما است و دِین شما به مردم است.  و امّا مسئولیّت اوّل مردم در قبال شما ‌-که آن طرف قضیّه است و همان‌طور که عرض کردیم، نمیشود گفت که شما مسئولید در مقابل مردم امّا مردم در مقابل شما مسئولیّتى ندارند، یا مردم در مقابل شما مسئولند و شما مسئولیّتى ندارید؛ نه، هر دو در مقابل هم مسئولید؛ این کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و طرز فکر اسلام است- (۷) این است که شما را در حدّ اعلىٰ حمایت کنند. اگر مسئولین کشور و دولت جمهورى اسلامى و هر دولتى، از حمایت و پشتیبانى مردم برخوردار نباشند، کار بر آنها دشوار و در شرایط و مواردى محال خواهد شد. مردم باید به شما به چشم امنائى نگاه کنند که امین و وکیل آنها هستید و میخواهید مشکلات آنها را حل کنید. انسان با وکیل خودش بداخلاقى نمیکند، نسبت به وکیل خودش خرده‌گیرى نمیکند؛ حمایت از وکیل و نماینده، وظیفه‌ی موکّل است. شما وکیل مردمید؛ هم رئیس‌جمهور ‌-که منتخب میلیون‌ها انسان است- شما را معرّفى کرده و برگزیده، هم نمایندگان مجلس ‌-که وکلاى مردمند- بر روى شما صحّه گذاشتند و شما را برگزیدند و به شما رأى دادند؛ شما وکلاى مردم هستید. مردم باید از وکلاى خودشان و از امناى خودشان ‌-که شما هستید- حدّاکثر دفاع را و حمایت را بکنند.مسئولیّت دیگرِ مردم این است که مردم مشکلات کار را توجّه کنند. این‌جور نباشد که افراد بی‌مسئولیّتى [مسئولان را افسرده کنند]؛ همچنان که در طول دوران جنگ دیدیم که چه صداهاى غیرمسئولانه‌اى از حنجره‌ها درآمد و امام بزرگوارمان را مغموم کرد و مردم را افسرده کرد. البتّه افسردگى و هم‌وغمّ امام و مردم نه به‌خاطر این بود که براى این صداها ارزشى قائل بودند؛ بلکه به‌خاطر این بود که چرا یک عدّه‌اى باید این‌قدر کج بفهمند و حقایق را درک نکنند؛ باید مشکلات را درک کنند. امروز قدرتهاى بزرگ جهانى به اسلام و جمهورى اسلامى به چشم یک تهدید نگاه میکنند؛ استکبار جهانى به جمهورى اسلامى به شکل یک تهدید نگاه میکند؛ قلدرهاى دنیا و چهره‌هاى ضدّمردمى دنیا و در رأس همه آمریکا به جمهورى اسلامى و نظام اسلامى به چشم یک خطر نگاه میکنند؛ طبیعى است که با دشمن و با خطر، اینها دلِ صافى و دستِ مساعدى نخواهند داشت؛ مشکلات ایجاد میکنند، همچنان که تا حالا کرده‌اند؛ و شما که غالباً در دولت هم بوده‌اید ‌-کسانى در همین دولت گذشته بودید؛ کسانى در دولتهاى قبل حضور داشتید، همکارى داشتید؛ و بعضى هم که در دولت نبودید و یا در مجلس یا در بخشهاى گوناگون مشغول خدمت بودید- میدانید مشکلاتى را که دشمنان ایجاد میکنند، چیست. ما این مشکلات را البتّه از سر راه برمیداریم. این موانع در مقابل اراده‌ی انسان و اراده‌ی یک ملّت و اراده‌ی مؤمنین چیز زیادى نیست و قابل برطرف شدن است و قابل عبور است و مردم هم این را میدانند؛ لکن شکّى نیست که در سرعت کار، در سهولت کار، مشکلاتى را ایجاد میکند. این مشکلات را مردم بایستى درک بکنند و عجله و سراسیمگى به‌خرج ندهند تا مسئولین کشور و شماها ‌ان‌شاءالله‌ بتوانید کار را با قوّت و قدرت هرچه تمام‌تر، انجام بدهید.  البتّه مردم حق دارند بعد از گذشت زمان معقولى، از مسئولینِ هر یک از بخشها سؤال کنند که نتیجه‌ی کار شما کو؟ باید خودتان را آماده کنید براى این پاسخگویى. باید کار را جورى تنظیم کنید که بتوانید به مردم بگویید که این محصول کار و این نتیجه‌ی کار؛ و اگر کم است و اگر ناقص است، به این دلیل است. مردم حسابگرند و هوشیارند.  و آن چیزى که براى همه‌ی ما باید مورد توجّه باشد ‌-هم براى شما برادران عزیز کارگزاران دولت، هم براى مسئولین قضائى و هم براى همه‌ی مدیران در همه‌ی بخشها- این است که رعایت انصاف و عدالت را در همه‌ی امور بکنیم. در جامعه باید به سمتى برویم که امتیازاتِ بی‌دلیل و بی‌جهت لغو بشود و از بین برود. نظام طاغوتى بر مبناى امتیازاتِ غلط بود؛ این بایستى بکلّى ازاله بشود و همان عدل حقیقى اسلامى ‌ان‌شاءالله‌ برقرار بشود. قشرهاى مظلوم و دورافتاده از مرکز و روستاییان و عشایر و کسانى که مشکلات بیشترى دارند، قطعاً در برنامه‌ریزی‌ها، در همه‌ی قسمتها، نه‌فقط در قسمتهاى اقتصادى، بلکه در انواع و اقسام خدمات فرهنگى و غیره بایستى در اولویّت قرار بگیرند.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها خیر بدهد و کمکتان کند. من تشکیل این کابینه و این مجموعه‌ی بسیار کارآمد و عزیز را به خودم، به ملّت و به همه‌ی مؤمنینى که در دنیا علاقه‌مند به مصالح این ملّت هستند تبریک میگویم و شما را مغتنم میشماریم. به خود شما هم این مسئولیّت بسیار گران و عظیم را تبریک عرض میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها توفیق بدهد و شما را تأیید کند تا ‌ان‌شاءالله‌ بتوانیم همه‌ی ما با هم وظایفمان را انجام بدهیم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
148
1368/06/08
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2171
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً از همه‌ی برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور و از راه‌هاى دور تشریف آورده‌اید ‌-چه از استان عشایرىِ سلحشور و فداکار چهارمحال‌وبختیارى و چه از شهرهاى اصفهان و یزد و فومن- همچنین از برادران جوان و پُرشور پاکستانى صمیمانه تشکّر میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ خیر و رحمت و فضل خود را بر همه‌ی شما نازل کند و همه‌ی ما را مشمول هدایت و رحمت خود قرار بدهد.پ  این روزها به‌مناسبت شهادت دو نفر (۲) از چهره‌هاى برجسته‌ی نظام جمهورى اسلامى در هشت سال قبل، روزهاى خاطره‌انگیزى است. یک مسئله، خودِ مسئله‌ی مصیبت و حادثه‌ی تلخ و تحلیل آن است که چه شد در هشتم شهریور سال ۶٠ این مصیبت بزرگ اتّفاق افتاد و چه کسانى بودند و چه دشمنی‌اى با این دو چهره‌ی مؤمن و فداکار داشتند؛ یک بحث اینها است. البتّه در این زمینه‌ها صحبت زیادى شده در این هشت سال، همه دراین‌باره حرف زده‌اند؛ خود شما مردم، آن دستهاى جنایت‌کار و آن چهره‌هاى سیاه و زشت را که این جنایات را انجام دادند خیلى خوب می‌شناسید؛ و لعنت مردم شامل حال آنها شد. لعنت یعنى طرد، یعنى محروم کردن از محبّت و عاطفه. وقتى میگوییم لعنت خدا و لعنت ملائکه و لعنت مردم بر فلان کافر یا منافق، معنایش این است که آن کافر یا آن منافق مطرود میشود از درگاه خدا، از رحمت خدا و از حمایت و دعاى فرشتگان و از محبّت مردم. مردم چهره‌هاى پلید و زشت را طرد میکنند؛ و لذا دیدید منافقین بعد از حادثه‌ی هفتم تیر ماه سال ۶٠ و بعد از حادثه‌ی هشتم شهریور همان سال، طرد شدند، مطرود شدند، ملعون شدند. یکایک بندگان خدا در این سرزمین ‌-بندگان صالح و مؤمن خدا- و در نقاط دیگر دنیا که از این قضایا بدرستى مطّلع شدند، آنها را نفرین کردند، به آنها لعنت فرستادند، آنها را بکلّى از حوزه‌ی محبّت و احساسات خودشان راندند. خب، اینکه تمام شد.  البتّه این نکته را فقط اینجا عرض کنم که کینه‌ی شیطانها و شیطان‌صفت‌ها را مردم باید از دل خودشان هیچوقت بیرون نکنند. نگویید «گذشت، تمام شد، دیگر چه لزومى دارد به یادمان بیاوریم»؛ نه، دین ما این است: هَلِ الدّینُ اِلَّا الحُبُّ وَ البُغض؟ (۳) دین عبارت است از محبّت و کینه؛ محبّت به خوبان، محبّت به خوبی‌ها، محبّت به مظلومان، محبّت به انسانهایى که مورد جفاى شیطانها قرار گرفته‌اند، این یک طرف؛ یک طرف [هم] بغض و کینه‌ی نسبت به شیطانها، نسبت به موجودات پلید، نسبت به پلیدی‌ها، نسبت به کسانى که انسان و انسانیّت و خدا برایشان حرف مفت است؛ کینه و بغض هم جزو دین است. تولّىٰ و تبرّىٰ جزو فروع دین ‌-و به قول بعضى از علما جزو اصول دین- (۴) است. فراموش نکنید زشت‌صورتىِ دشمنهاى خدا و خلق را. اگر فراموش کردید، همان دشمن، چهره‌ی خودش را عوض خواهد کرد، نزدیک میشود؛ و دشمن که نزدیک شد، براى ضربه‌زدن نزدیک میشود؛ دشمن که براى نوازش نزدیک نمیشود. اینکه شما می‌بینید دشمنان ما ‌-چه دشمنان شناخته‌شده مثل مستکبرین عالم و قلدرهاى روزگار که اینها با اسلام و مسلمین دشمنند امّا شناخته‌شده‌اند، و چه دشمنهاى شناخته‌نشده که خطرشان بیشتر است- گاهى اوقات چهره‌ی خوب نشان میدهند، با صورت فریبنده مثل مار خوش‌خط‌وخال به‌طرف انسان می‌آیند، نزدیک می‌آیند، اظهار محبّت میکنند، دست دراز میکنند که بیایید با هم دست بدهیم، بدانید این یک حمله و تهاجم خصمانه است؛ حواستان جمع باشد.کینه‌ی دشمن ‌-نه دشمنِ براى یک شاهى صنّارِ دنیا، که اینها دشمنى نیست؛ نه دشمن براى اختلاف سلیقه و اختلاف نظر، که اینها خیالات است؛ نه دشمن براى امور دنیوى و مادّى، که ممنوع و مطرود است؛ دشمن یعنى آن شیطان و شیطان‌صفتى که با خوبی‌ها، با فضیلت‌ها، با بندگان صالح، با صلاح و با خداى صلاح‌آفرین مخالف است و دشمن است؛ این آن دشمن اصلى است؛ دشمن یعنى این- از دلتان نباید خارج بشود. اگر احساس کردید که نسبت به این دشمن، در دلتان بغض و کینه کم شد، این یک علامت خطرِ شخصى است براى شما؛ باید احساس کنید که درجه‌ی ایمان مثل اینکه دارد تنزّل میکند، عیناً [مثل] محبّت بندگان خدا که باید روزبه‌روز در دل قوی‌تر و ریشه‌دارتر بشود. اگر به شیطان کینه نورزید و دشمنى نورزید، او می‌آید راه شما را به طرف خدا سد خواهد کرد؛ این چیزى است که دیگر قابل جبران نیست. خب، بنابراین نسبت به تحلیل حادثه و اصل حادثه و آن سیه‌روی‌هایى که این حادثه را راه انداختند و بغضى که آحاد مردم از کوچک و بزرگ باید نسبت به آنها داشته باشند و این بغض را نسبت به دشمنان خدا به یکدیگر توصیه کنند، این یک مسئله است که درباره‌ی آن صحبت هم زیاد شده.  آنچه بنده میخواهم عرض بکنم ‌-البتّه در یک جمله- این است که این حادثه، یک روى دیگر هم داشت، آن روى دیگر عبارت بود از قوّت و قدرت ایمان ملّت ما؛ این بسیار چیز با اهمّیّتى بود. و امام بزرگوار ما (قدّس ا‌لله‌ نفسه و رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) ‌-آن مردى که با زبان پیغمبران حرف میزد و از قلب پیغمبران الهام میگرفت و با چشم پیغمبران حقایق را میدید- بر روى این نکته تکیه کرد. عظمت حادثه تحت‌الشّعاع قوّت مردم قرار گرفت. [اگر] یک کشورى، رئیس‌جمهورش یا نخست‌وزیرش یا یک وزیرش یا یک رئیسش مورد تهاجم موفّق دشمن قرار بگیرد، این یک ضربه است براى این کشور؛ یک تکانى میدهد، یک مقدار تزلزل ایجاد میکند. در کشور ما این حادثه ‌-که در آن رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر با هم در آتش بغض و کینه‌ی پلید دشمنان سیاه‌روى سوختند- نه‌فقط در مردم ضعف ایجاد نکرد، بلکه آنها را قوی‌تر کرد، آنها را مصمّم‌تر کرد. این، آن نقطه‌ی اصلى است: چون ایمان مردم قوى بود، تکان نخوردند؛ چون تکان نخوردند و ضعیف نشدند، توانستند راه را ادامه بدهند، متوقّف نشدند؛ چون راه را ادامه دادند و متوقّف نشدند، دشمن پشت در ماند و پشت دروازه باقى ماند. او منتظر بود که مردم دچار یک ضعفى و فتورى (۵) بشوند؛ وارد بشود. وقتى دید مردم با قوّت دارند مبارزه را و حرکت را ‌-و آن روز، جنگ را و کارهاى سازندگى را- ادامه میدهند، دشمن متحیّر ماند، احساس شکست کرد.  برادران و خواهران عزیز، جوانان غیور و سلحشور، خانواده‌هاى شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین، روحانیّون محترم و صاحبان فکر و اندیشه و مسئولیّت، قشرهاى مختلف! من عرض میکنم تا آن لحظه‌اى که این ملّت آن احساس قدرت را داشته باشد، بر همه‌ی موانع و مشکلات فائق خواهد آمد و پیروز خواهد شد. و بدانید که شما قوى هستید. دشمن با وسوسه‌هاى خود نتواند دلهاى افراد متوسّط و ضعیف را بلرزانَد؛ دشمن ضعیف است، نه ما. دلیل هم همین چیزى است که مشاهده میکنید، اگر شما ملّتْ قوى نبودید، بعد از رحلت جان‌گداز و مصیبت‌بار امام ‌-که خیلى حادثه‌ی عظیمى بود- زانوان شما میلرزید و از ادامه‌ی راه بازمیماندید؛ دیدید که زانوان شما نلرزید. این نشانه‌ی زنده بودن ملّت ما است که از حادثه‌ی رحلت امام ‌-که همه‌ی دنیا تصوّر میکردند مردم را ضعیف خواهد کرد- استفاده کرد براى قوی‌تر شدن. این حیات یک ملّت را نشان میدهد؛ یک ملّت زنده یعنى همین: چیزى را که همه‌ی دنیا خیال میکنند وسیله‌ی ضعف او است، همان چیز را وسیله‌ی قوّت خود میسازد.  بعد از رحلت امام، قضاوت دنیا در مورد شما مردم، ستایش‌آمیزتر شد. فهمیدند که نه، این ملّت ملّت قوی‌اى است. قوّت شما به‌خاطر چیست؟ به‌خاطر ایمان و اتّحادتان؛ چون مؤمنید به خدا و چون اتّحاد کلمه دارید. این اتّحاد کلمه را حفظ کنید؛ این ایمان را روزبه‌روز در خودتان قوى کنید؛ این رازِ حلّ تمام مشکلات است. این ایمان در قلب شما اگر روزبه‌روز قوی‌تر شد، ایمان به خدا، ایمان به خودتان، ایمان به مسئولین، ایمان به موفّقیّت، ایمان به هدف ‌-اینها همه‌اش ایمان است- این ایمانها را اگر در خودتان روزبه‌روز تقویت بکنید، و این وحدت کلمه‌اى را هم که بحمدا‌لله‌ دارید حفظ کنید و نگذارید دشمن این را به هم بزند، تمام مشکلات ‌-چه مشکلاتى که امروز مردم ما به آنها توجّه دارند و چه مشکلاتى که به آنها توجّه هم ندارند؛ بعضى از مشکلات مثل کمبود یا گرانى یا نبودن فلان جنس را همه‌ی مردم میفهمند، بعضى از مشکلات هم هست که مردم توجّه ندارند یا همه توجّه ندارند که این مشکل وجود دارد، بعضى توجّه دارند بعضى ندارند: مثل مشکلات اخلاقى، مثل مشکلات فرهنگى، مثل مشکل بی‌سوادى، مثل خیلى از مشکلات دیگر- به برکت این دو عامل ایمان و وحدت برطرف خواهد شد.ملاحظه کردید که بحمدا‌لله‌ با اراده‌ی شما، دولت قوىّ بانشاطِ کارآمدى تشکیل شد. اینجا هم البتّه رادیوهاى بیگانه و دستهاى دشمن خیلى شیطنت کردند که شاید بتوانند مانع از تشکیل این دولت بشوند؛ شاید بتوانند با تبلیغات خودشان، با شیطنت‌هاى خودشان کارى کنند که بعضى از اعضاى این دولت از مجلس رأى نیاورند و دولت، ناقص بیاید بیرون. دشمن در تبلیغات خود شیوه‌ها و شگردهاى عجیبى دارد. خیلى باید هوشیار بود تا فریب این تبلیغات را کسى نخورد؛ و خوشبختانه نمایندگان شما در مجلس شوراى اسلامى این هوشیارى را به‌خرج دادند؛ با رشد و با هوشیارى، این دولت را به‌صورت کامل ‌-بدون اینکه بگذارند حتّى یک وزارتخانه یک روز بدون وزیر بماند- رأى اعتماد دادند و فرستادند دنبال مأموریّتهایشان. [الان] یک دولت قوىّ خوب، آن هم زیر ریاست یک شخصیّت محبوبِ شناخته‌شده‌ی مورد اعتماد امام و مورد اتّکاء امام و مورد قبول مردم [تشکیل شده] که بحمدا‌لله‌ انقلاب ما و ملّت ما سالهاى متمادى است ایشان را می‌شناسند و به او اعتماد دارند و این اعتماد را نشان هم دادند.  اگر شما ایمانتان را به همان چند چیزى که گفتم ‌-ایمان به خدا، ایمان به خودتان، ایمان به مسئولین، ایمان به موفّقیّت در این راه، ایمان به اهداف که برگشت همه‌اش به یک «ایمان» است- حفظ کنید، که البتّه حفظ میکنید و اتّحاد کلمه را حفظ کنید که البتّه حفظ میکنید و پشتیبانى از این مسئولین دلسوز و کارآمد را ‌ان‌شاءالله‌ ادامه بدهید، آینده براى بنده بسیار روشن و امیدبخش است؛ و بدانید دشمن ‌-آمریکا، بقیّه‌ی استکبارگران و قلدران- در مقابل یک چنین ملّتى و یک چنین مسئولینى هیچ غلطى نمیتوانند بکنند.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شما برادران و خواهران توفیق بدهد؛ شما را مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد و من خواهش میکنم ‌ان‌شاءالله‌ وقتى بسلامتى برگشتید، سلام من را به همشهری‌هایتان ‌-برادران و خواهران مسلمان خوبمان در آن مناطقى که شما هستید- برسانید. امیدوارم که خداوند تأیید خود را نسبت به شما ملّت عزیز و قهرمان، همواره رو به ازدیاد قرار بدهد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
149
1368/06/01
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2168
بسم‌ ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  اوّلاً به همه‌ی برادران و خواهران که از نقاط مختلف تشریف آورده‌اید، خوشامد میگویم؛ مخصوصاً به این جوانان صالح و مؤمن که از لبنان آمده‌اند.  به‌طور مختصر عرض میکنم که حفظ نعمتهاى الهى مشکل‌تر است از به دست آوردن نعمتها. به دست آوردن نعمت خدا ‌-چه نعمتهاى مادّى و چه نعمتهاى معنوى- یک کار است، امّا حفظ این نعمتها و تداوم دادن به این نعمت، چندین کار است. بعد از آنکه خداوند متعال نعمتهاى خودش را به فردى یا به ملّتى عطا کرد و داد، یک تلاش و زحمتى لازم است براى حفظ این نعمتها؛ چه این نعمت، نعمت مادّى باشد، مثل ثروت، مثل رفاه، مثل سلامتى و از این قبیل؛ و چه نعمت معنوى باشد، مثل عزّت، مثل استقلال، مثل آزادى، مثل ایمان، مثل روحیه‌ی جهاد و مقاومت. خیلى از ملّتها را ما در تاریخ سراغ داریم که نعمت خدا شامل حال آنها شد، امّا نتوانستند این نعمت را براى خودشان حفظ کنند. در قرآن بارها به بنی‌اسرائیل خطاب شده است که ما شما را بهترین خلایق قرار دادیم ‌-وَ اَنّی فَضَّلتُکُم عَلَی العّْلَمین- (۲) امّا همین بنی‌اسرائیل به‌خاطر ناشکرى، به‌خاطر اینکه نتوانستند نعمت الهى را حفظ کنند، کارشان به جایى رسید که قرآن فرمود: ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَة. (۳) تاریخ ملّتها و تاریخ بشر پُر است از تجربه‌ی ملّتهایى و افرادى که نعمت را به دست آوردند، امّا نتوانستند آن را نگه دارند.  ما ملّت ایران نعمت بزرگى را به دست آوردیم که عبارت بود از نعمت جمهورى اسلامى و حاکمیّت دین و آزادى؛ آزادى از زورگویى قدرتهاى بزرگ. یک روزى بود در این کشور که سفیر آمریکا و سفیر انگلیس با سران کشور ملاقات میکردند و سیاست خارجى را، سیاست نفتى را، سیاستهاى اقتصادى را به آنها دیکته میکردند و خارج میشدند. روزى بر کشور ما گذشت در این صد سال اخیر ‌-مخصوصاً در پنجاه شصت سال اخیر- که ملّت ایران در سرنوشت خود و تعیین آن، کمترین قدرت و اراده‌اى نداشت. ملّت ما را تحقیر کردند؛ استقلالش را گرفتند؛ دانشمندان را در این کشور از بین بردند؛ ریشه‌ی علم را و دانش را و پیشرفتهاى مادّى و معنوى را ضعیف کردند. ما به برکت اسلام توانستیم آن دوران سیاه را پایان بدهیم. ملّت ایران آزاد شد، مستقل شد، عزّت پیدا کرد، نام نیکْ در دنیا پیدا کرد، بر امور خود مسلّط شد. امروز کشور متعلّق به مردم است، دست مردم است، رئیس‌جمهور را مردم انتخاب میکنند، نمایندگان قانونگذار را خود مردم از قشرهاى مستضعف و متوسّط غالباً انتخاب میکنند. خودِ این ملّت توانستند با قدرت، با مقاومت، با توکّل به خدا، با جمع شدن پشت سرِ یک انسان بزرگ و یک رهبر بی‌نظیر و با مبارزه و مجاهدت، خودشان را از آن وضعیّت برسانند به این وضعیّت. این نعمت خدا است؛ این خواست و اراده‌ی خدا بود. خداوند به ملّت ما پاداش داد و بعد از مقاومتها و مبارزات و جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاى زیاد، این عزّت را، این استقلال را، این تدیّن را، این ایمان را، این نظام اسلامى را به آنها بخشید. و ملّت ما توانست نظام خود را و کشور خود را در طول ده سالِ بسیار سخت حفظ کند و از گردنه‌هاى خطرناک ‌-از جنگ تحمیلى هشت‌ساله، از توطئه‌ی آمریکا، از مبارزه‌ی دسته‌جمعى کشورهاى عضو ناتو و از آزمایشهاى بسیار و بسیار ‌-عبور بدهد، نعمت الهى را حفظ کند و آن را از آسیب نگه دارد.  عرض من این است که ما هر روزى، هر ساعتى در معرض یک امتحانیم. باید ملّت ما با همان اراده‌اى که این نظام را در طول چند سال مبارزه به وجود آورد و در طول چند سال مبارزه و مقاومت حفظ کرد، در آینده هم با قدرت، با مقاومت، با مجاهدت، با آگاهى و هوشیارى، این نعمت بزرگ الهى را حفظ کند. ملّت ما بحمدا‌لله‌ ملّت هشیارى است. شاید کمتر ملّتى را در دنیا بتوان نشان داد که سطح عمومى آگاهى سیاسى در آن، به قدر ملّت ما باشد. بچّه‌ها، نوجوان‌ها، پیرزن‌ها، روستایی‌هاى دوردست، همه‌ی قشرهاى ملّت، از مسائل سیاسى و از مسائل جهانى چیزهایى را میدانند، آگاهی‌هاى خوبى دارند؛ البتّه باید تقویت هم بشود. باید همین آگاهی‌ها و همین قدرت تحلیل، روزبه‌روز بالا برود تا مردم در مقابل حوادث بتوانند خودشان را حفظ کنند.امروز دنیا در مقابل ملّت ما با حال تعجّب به اوضاع داخلى ما نگاه میکند؛ انتظار داشتند بعد از خلأیى که از رحلت رهبر عظیم‌الشّأن و امام فقید ما به وجود می‌آید، همه‌ی اوضاع مردم دگرگون بشود؛ انتظار داشتند همه‌چیز به هم بریزد. انتظار داشتند جنگ داخلى به وجود بیاید که تبلیغ هم میکردند در رسانه‌ها و در اظهاراتشان بارها آن را ذکر میکردند؛ بحمدا‌لله‌ علی‌رغم آنها، همه‌چیز برخلاف نظر آنها پیش آمد. امروز که بعد از دو سه ماه از رحلت حضرت امام (قدّس ا‌لله‌ نفسه الزّکیّة) مردم نگاه میکنند، می‌بینند که با پشتکار و مجاهدتشان رئیس‌جمهورى را انتخاب کرده‌اند، (۴) و در انتظار دولتى هستند قوى و کاردان که بتواند اوضاع مملکت را، مسائل گوناگون را، مسائل اقتصادى را [اصلاح کند و] گره‌ها، مشکلات را با عقل، با درایت، با لیاقت، با پشتکار، با بهره‌گیرى از کمک مردم و همکارى مردم از میان بردارد. رؤساى قواى ثلاثه معیّن شدند، (۵) دستگاه‌هاى کشور مشغول کار هستند، بحمدا‌لله‌ نظم بر اوضاع حاکم است، مردم با روحیه‌ی بالا در صحنه‌ها حضور پیدا کردند و حضور پیدا میکنند. دنیا در مقابل این پدیده متعجّب و حیران است؛ این پاداش آگاهى شما است.  من عرض میکنم براى اینکه دشمن را بیشتر متحیّر کنید و دوستان خودتان را در سرتاسر دنیا خوشحال کنید، همه‌ی قشرها باید سعى کنند در سازندگى کشور، در آینده‌ی کشور هر کارى از آنها خواسته میشود و هر کارى که از آنها ساخته میشود، (۶) انجام بدهند. امروز حمایت از این رئیس‌جمهور منتخبِ مورد علاقه‌ی مردم، بر یکایک افراد و آحاد ملّت واجب و لازم است. اگر دولتى مورد حمایت مردم باشد و رئیس دولتى از محبوبیّت بین مردم برخوردار باشد، کارها آسان خواهد شد. شما ملاحظه کردید که امام بزرگوارمان بارها و بارها با تعبیرات گوناگون از دولت تعریف میکردند و آن را تقویت میکردند و حمایت میکردند. این براى آن است که دولت بدون حمایت مردم قادر نیست به وظایف خود عمل کند. باید حمایت مردم، پشت سرِ هر دولتى که از آراء مردم برخوردار است و از رأى نمایندگان و حمایت مجلس برخوردار است [باشد]؛ باید مردم از این دولت حمایت بکنند. امروز بحمدا‌لله‌ کشور ما رئیس‌جمهورى دارد که جزو چهره‌هاى شناخته شده است؛ هم براى مردم خود ما، هم براى دنیا، هم در صحنه‌ی انقلاب، هم در صحنه‌ی سازندگى، هم در صحنه‌ی امور سیاسى، هم در صحنه‌ی امور دینى. و مردم مسئولین خدمتگزار خودشان را امتحان کردند. این یک وظیفه است براى همه که از رئیس‌جمهور و دولتى که با او همکارى خواهند کرد و مجلس به آنها رأى خواهد داد، حمایت کنند؛ این یک وظیفه است. مبادا کسانى گوشه‌وکنار پیدا بشوند، یک چیز کوچکى را بزرگ کنند؛ یا یک کارى را که در بلندمدّت قابل اصلاح است، اگر دیدند در مدّت کوتاهى اصلاح نشد، مورد انتقاد قرار بدهند. کمک باید بکنند، حمایت باید بکنند: زباناً، عملاً، مالاً، با هر وسیله‌اى که میشود دولت را و مسئولین را حمایت کرد.  من یک جمله هم خطاب به نمایندگان محترم مردم در مجلس شوراى اسلامى عرض کنم. مجلس شوراى اسلامى بحمدا‌لله‌ یکى از بهترین مجلسهاى قانونگذارى در سطح دنیا است: یک مجلس مردمى، یک مجلس آزاد، یک مجلس مستقل. واقعاً در تاریخ گذشته‌ی کشورمان هم از اوّل مشروطیّت تا امروز مثل این مجالسى که بعد از انقلاب داشته‌ایم ‌-این سه دوره‌ی مجلس نمایندگان و مجلس شوراى اسلامى- نداشتیم. نمایندگان در آنجا به اتّکاء آراء مردم و طبق وظیفه، حرفهاى خودشان را میزنند، تصمیم میگیرند و قانون معیّن میکنند؛ مجلس خوبى است. البتّه امام مکرّراً توصیه میفرمودند که در مجلس از تنازعات اجتناب بشود؛ بنده هم این توصیه را میکنم. مجلس باید آزاد باشد هر کسى نظر خود را و رأى خود را در آن ابراز کند؛ امّا اظهار رأى غیر از خصومت و تنازع و درگیرى است. بحمدا‌لله‌ امروز این جهت هم تا حدود زیادى در مجلس تأمین است.  من میخواهم عرض بکنم، نمایندگان ما که به آنها رأى دادیم و در مجلس شوراى اسلامى هستند، اینها در تصمیم‌گیرى نسبت به وزرا آزادند. وزرائى که از طرف آقاى رئیس‌جمهور به مجلس پیشنهاد شد، (۷) نمایندگان آزادانه درباره‌ی اینها تفحّص میکنند و رأى میدهند. امّا من میخواهم عرض بکنم امروز مصلحت نیست که یک وزارتخانه‌اى بدون وزیر بماند و کارهاى آن در این شرایط حسّاس متوقّف بشود. این مردمى که این‌قدر اخلاص، وفادارى و صفا نشان دادند، این مردمى که نسبت به امام بزرگوارشان این‌طور عاشقانه وفادارى کردند و عزادارى کردند، این مردمى که در انتخابات ریاست جمهورى و همه‌پرسى قانون اساسى، (۸) با آن حجم عظیم شرکت کردند و با اینکه داغدار بودند، غمگین بودند، عزادار بودند، امّا براى اینکه کار مملکت راه بیفتد، براى اینکه خلأیى در کشور به وجود نیاید، آمدند و رئیس‌جمهور را انتخاب کردند و قانون اساسى را تصویب کردند، این مردم وفادار و فداکار شایسته‌ی آن هستند که کارهایشان انجام بگیرد. نباید جورى بشود که در مجلس شوراى اسلامى به‌خاطر اختلاف سلیقه، به‌خاطر نظرات خداى نکرده شخصى، به یک وزیر، دو وزیر ‌-یا بیشتر- رأى داده نشود و در نتیجه وزارتخانه‌ها، بدون وزیر بمانند؛ یک روز هم جایز نیست که وزارتخانه‌اى بدون وزیر بماند. چقدر بجا و خوب است که وقتى نمایندگان محترم درباره‌ی وزرائى که پیشنهاد شده‌اند، بحث میکنند و میخواهند تصمیم‌گیرى بکنند، صددرصد بر روى لیاقتها و صلاحیّتها فکر کنند و نظر بدهند و اگر دیدند این آقایان داراى صلاحیّت و داراى لیاقتند، به آنها رأى بدهند. مبادا به‌خاطر مسائل گوناگون سیاسى یا خطّى یا شخصى و یا خداى نکرده به‌خاطر هواهاى نفسانى به یک وزیرى رأى داده نشود تا وزارتخانه‌ی آن وزیر، بدون وزیر بماند. (۹) حقیقتاً این روزها روزهایى است که یک روز هم در آن براى این ملّت مهم است. هر یک از این وزارتخانه‌ها اگر یک روز، دو روز، یک هفته هم رئیس و مسئول نداشته باشند، بخش عمده‌اى از کارهاى مردم لَنگ خواهد ماند و شایسته نیست؛ شایسته نیست نسبت به این مردم فداکار و بزرگوار و وفادار این‌جور برخورد بشود. انتظار ما این است که مجلس در عین حفظ آزادى ‌-چون حقّ آنها است که نسبت به وزرا نظر بدهند و رأى بدهند؛ این حق براى آنها محفوظ است- در اظهار نظر، صلاح کشور و ملّت را رعایت کنند، مصلحتِ این زمان را در نظر بگیرند. امروز نگاه دنیا به این کشور و به این دولت جدید و به این مجلس شوراى اسلامى و به این ملّت بزرگ است، میخواهد ببیند اینها دوره‌ی شروع کارِ بعد از رحلت امام را چگونه خواهند گذراند. ما نباید دست دشمن آتو (۱۰) بدهیم؛ ما نباید زبان دشمن را به روى خودمان باز کنیم؛ ما نباید دلهاى امیدوار مردم را ناامید کنیم.  یک جمله هم به‌مناسبت حضور جوانان عزیز لبنانى در این مجلس عرض بکنم. مسلمانان لبنان و نیروهاى مؤمن در لبنان ثابت کردند که اراده‌ی انسان و ایمان مؤمن بر هرگونه سلاح و تجهیزاتى تفوّق (۱۱) دارد. همین جوانها و مؤمنین بودند که چند سال قبل توانستند تجاوز اسرائیل را که تا نزدیک بیروت پیش آمد، متوقّف کنند و دشمن را به عقب‌نشینى مجبور کنند. همان جوانهاى مؤمن بودند در لبنان که آمریکایی‌ها را و فرانسوی‌ها را که نیروى نظامى وارد لبنان کرده بودند، وادار کردند که با حال خفّت و خوارى از لبنان عقب‌نشینى کنند. نه به‌خاطر اینکه تجهیزات زیادى داشتند ‌-اینها دستشان خالى است، از مادّیّات تهیدستند- آنچه دارند ایمان است. و این ایمان، به انسان آن‌چنان قوّت و قدرتى میبخشد که یک جمع مستضعفِ مظلومِ محدود که از همه طرف در زیر فشار دشمنان قرار گرفته‌اند ‌-از یک طرف صهیونیست‌ها، از یک طرف مارونی‌هاى وابسته، (۱۲) و دیگران- با قوّت ایمانشان توانستد آمریکا را و فرانسه را و صهیونیست‌ها را به عقب‌نشینى وادار کنند. من عرض میکنم همین ایمان، امروز هم در آن کشور و در میان جوانان آن کشور هست؛ و خوب است که قدرتهاى اروپایى و آمریکایى که نسبت به لبنان خط‌ونشان میکشند، فراموش نکنند وجود قدرت جوانان مؤمن را در لبنان. و ما مطمئنّیم که دنیاى اسلام با این روح ایمان و اخلاص خواهد توانست عزّت از دست رفته‌ی خود را بار دیگر به دست بیاورد.امیدواریم که خداوند متعال به همه‌ی مؤمنین و مبارزین فی‌سبیل‌ا‌لله‌ و مجاهدان مقاوم در همه جاى جهان که در راه خدا جهاد و مبارزه میکنند، توفیق بدهد؛ خداوند آنها را حفظ کند؛ و به شما ملّت عزیز و مؤمن هم فضل و لطف و رحمت خودش را نازل کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
150
1368/05/31
بیانات در دیدار وزیر، مسئولان وزارت امور خارجه و رؤساى نمایندگی‌هاى جمهورى اسلامى ایران در
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2167
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  اوّلاً به آقایان عزیز و برادران خدمتگزار خیرمقدم عرض میکنم و خسته نباشید به‌خاطر زحماتتان و تلاشهایى که میدانیم چقدر حسّاس و ظریف و مهم است. اینجا هم جا تنگ و هوا گرفته و گرم است، از این جهت هم عذرخواهى میکنم.  یک مسئله این است که توفیق سیاست خارجى جمهورى اسلامى در طول ده سال گذشته و عمدتاً هشت سال گذشته ‌-که وزارت خارجه سروسامانى و روال مرتّب و منظّمى داشته- در فضاى سیاست بین‌المللى چه اندازه بوده. و مسئله‌ی دیگر این است که ما بر اساس آن گذشته، آینده را با کدام هدفها و چگونه دنبال باید بکنیم؟ قاعدتاً این سمینارى که شما برادران عزیز داشتید ‌-که بنده تا حدودى با وضع سمینارهاى شما آشنا هستم و در جلسات طولانى و صمیمى با شما نشسته‌ایم و گفتگو کرده‌ایم و مسائل کلّى مربوط به نمایندگی‌ها و شما برادران را تا حدود زیادى می‌شناسم- سمینار مفیدى بوده و جمع‌بندی‌هاى خوب و نزدیک به واقعى در آن وجود داشته.  به‌طور خلاصه این هشت سال را یا این ده سال را در یک محدوده‌ی کلّی‌تر، باید سالهاى مبارزه‌ی سختِ ظریفِ دیپلماسى جمهورى اسلامى به حساب آورد. این مبارزه از داخل وزارت خارجه و کارهاى تشکیلاتى این وزارت و تدوین کلّیّات و اصول سیاست خارجى که در آنجا انجام گرفته شروع میشده، و تا گزینش و پیدا کردن افرادى براى فرستادن به خطوط مقدّم این جبهه ‌-که عمدتاً کشورهاى خارجى است- و تغذیه‌ی آنها با تفکّرات و خطوط درست و هدایت پی‌درپى نمایندگی‌ها، و تا موضع‌گیری‌ها، و تا [مسائل] سفارتخانه‌هاى ما در سراسر عالم. و حقیقتاً مبارزه‌ی دشوارى در این سالهاى سخت ما داشتیم؛ مبارزه‌اى که هنوز هم تمام نشده. این مبارزه فقط یک مبارزه‌ی معمولى دیپلماسى نیست. دیپلماسى، یک جنگ است ‌-شماها این را بخوبى میدانید و آن را لمس کرده‌اید- مثل جنگهاى نظامى، مثل برخوردهاى اقتصادى؛ تاکتیک‌ها دارد، حمله‌ها دارد، عقب‌نشینی‌ها دارد، جابه‌جاشدن‌ها دارد، فریبهاى جنگى دارد؛ یک جنگ است. همه‌ی دیپلمات‌هاى دنیا مشغول جنگند. ارزش و تأثیر آن جنگ هم گاهى از جنگهاى نظامى کمتر نیست، بلکه در مواردى بیشتر هم هست؛ البتّه همیشه این‌جور نیست. پس هر دیپلماتى در هر جاى دنیا که مشغول کار است، دارد میجنگد.  منظور من از جنگِ ما و مبارزه‌ی ما و سنگر ما فقط این نیست ‌-اینکه بود؛ این مال همه‌ی دیپلمات‌ها است- ما دچار یک جنگ تحمیلى، یک جنگ ناخواسته در عالم دیپلماسى شدیم و آن از این باب است که تمام کسانى و قدرتهایى که در دنیا با اسلام بد بودند ‌-که در رأس اینها صهیونیسم، صهیونیسم سیاسى، تشکّل صهیونیسم در دنیا قرار دارد؛ بعدش قدرتهاى استکبارى [مثل] آمریکا و اینها هستند و همین‌طور ایادى آنها و هم‌پیمان‌هایشان در سراسر دنیا؛ تا برسد به نیروهاى خرده‌ریزى که هستند، مثل بعضى از این عناصر ضدّانقلابى مقیم خارج، ایرانی‌هاى مقیم خارج، که اینها دیگر آن عناصر پایینشان هستند؛ و تمام دستگاه‌هایى و آنهایى که نه‌فقط با اسلام، حتّى با اصل دین مخالفت داشتند و حالا میدیدند که یک حکومتى و نظام سیاسی‌اى بر اساس این اسلامى که مورد عداوت آنها است به وجود آمده؛ همه‌ی این دشمنهاى گوناگون- تمام توانشان را متمرکز کردند روى دیپلماسى ما. یعنى دستگاه دیپلماسى ما ‌-عمدتاً در طول این هشت سال، بخصوص در این سالهاى آخر- یک‌تنه در مقابل همه‌ی کسانى قرار گرفت که به‌خودی‌خود مسئله‌ی دیپلماسى با ما نداشتند، [بلکه] مسئله‌ی اسلام داشتند، مسئله‌ی مبنا داشتند. خب، یک حکومتى است، یک دولتى، در آفریقا است، در فلان گوشه‌ی دنیا است، از لحاظ دیپلماسى با ما کارى ندارد، مسئله‌اى ندارد، دو دولت هستیم، با همدیگر یک مناسباتى و ارتباطاتى ‌-در یک حدّى که هر دو قبول داشته باشیم- خواهیم داشت؛ امّا می‌بینیم همین هم با انواع وسایلش، در مواقع حسّاس، آن ضربه‌ی خودش را میزند. وقتى نگاه میکنیم، می‌بینیم مسئله برمیگردد به اسلام؛ یا مستقیم یا غیرمستقیم. هر کسى، هر قدرتى، هر تشکیلاتى که با این جمهورى اسلامى و با مبناى اسلامِ آن به نحوى مخالفت داشت، این مخالفتها را روى دیپلماسى ما متمرکز کرد. شما ببینید چقدر کار دیپلماسى در یک چنین شرایطى دشوار میشود؟دیگر دیپلماسى ما یک حرکت معمولى نیست. مثل این است که فرض بفرمایید در یک طرفِ جبهه‌ی جنگ، پاى رزمنده‌اى را هم با زنجیرهایى ببندند یا زمین را زیر پاى او گِل کنند که حرکت و جابه‌جایى برایش مشکل باشد، و او بخواهد همان جنگ معمولى را که همه میکنند بکند. یعنى درحقیقت جنگ دیپلماسى ما یک جنگ مضاعف است. شما آقایانى که در کشورهاى مختلف هستید، [اگر] یک نگاه سطحى بیندازید به برخوردهایى که با شما شده ‌-برخورد رسانه‌ها، برخورد رسانه‌هاى آن کشور، برخورد رسانه‌هاى جهانى، برخورد دیپلمات‌هاى آن کشور و دیپلمات‌هاى دیگرى که آنجا هستند- بخوبى درمی‌یابید و می‌بینید یک مبارزه‌ی پنهانىِ همه‌جایىِ همیشگى با تشکیلات کار بین‌المللىِ ما دائماً انجام میشده؛ هنوز هم انجام میشود. البتّه در آینده ممکن است مجبور بشوند عقب‌نشینى کنند، لکن تا آن‌وقتى که پایبندى اسلامىِ ما به حال خود محفوظ است، این مبارزات به‌هرحال هست. دیپلماسى ما این دوره‌ی دشوار را گذرانده؛ من نمیخواهم حالا ترسیمِ سالهاى گذشته را بکنم.  ما دو نتیجه میگیریم: یکى اینکه در این مدّت دستگاه دیپلماسى ما یک پرورش ذهنى و سیاسى خوبى بحمدا‌لله‌ پیدا کرده؛ این را باید قدر دانست. همان‌طور که آقاى دکتر ولایتى اشاره کردند، شماها از صفر شروع کردید و حالا خوشبختانه نیروهاى بسیار خوب و زبده در میان شما پیدا میشوند که برجستگی‌ها و درخشندگی‌هاى خوبى دارند؛ و سطح به‌طور کلّى بالا رفته.  دوّم اینکه این میدان‌دارى سیاسى و موضع‌گیری‌هاى وزارت خارجه در طول این چند سال، راه صحیح دیپلماسى انقلابى و اسلامى را ترسیم کرده؛ همین که همواره مورد تأیید امام هم قرار میگرفت و مورد تأیید مسئولین قرار میگرفت. یعنى اگر ما براى جامعه‌ی انقلابى و اسلامى قائل به یک دیپلماسى انقلابى و اسلامى هستیم، به همین شکل است که جهت‌گیری‌هاى اسلامى در درجه‌ی اوّل قرار بگیرد؛ نسبت به دشمن به‌هیچوجه از موضع ضعف و رعب برخورد نشود؛ عقل و منطق بر کلّ تصمیم‌گیری‌ها حاکم باشد؛ در عین اینکه عاقلانه و منطقى حرکت میشود، در مقابل تهدیدهاى قدرتهاى بزرگ، برخوردها کاملاً شجاعانه و گستاخانه باشد؛ این خطّ درست دیپلماسى است.براى خیلی‌ها قابل جمع نیست که چطور یک تشکیلاتى، هم میخواهد با منطق و با حساب و دقّت عمل بکند، هم انقلابى باشد؛ گویى بعضى بین انقلابیگرى و برخورد منطقى یک منافاتى قائل هستند؛ نه، ما مشاهده میکنیم که اینها میتواند با هم جمع بشود. انقلابیگرى به این نیست که ما آنجایى که نباید پرخاش کنیم، بیخودى پرخاش کنیم؛ انقلابیگرى به آن است که ما مواضع اسلامى و انقلابى را قاطعانه، بدون رودربایستى، بدون مرعوب شدن، بدون خام شدن در مقابل برخى از چهره‌هاى امیدبخش کاذب، حفظ کنیم. وقتى ما توانستیم مواضع انقلابى و اسلامى را ‌-آن خطّ روشن را- دقیقاً حفظ بکنیم و مرعوب قدرتها نشویم و رودربایستى با کسى نداشته باشیم و فریب نخوریم، این همان ممشاى (۲) انقلابى و اسلامى است؛ و همین درست است. این خوشبختانه در طول این هشت سال بِمرور رو به سمت تکامل بوده و محفوظ مانده. و لذا امام بزرگوارمان (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه)، آن شخصیّت حکیمِ والاى دوراندیشِ نافذالبصیره ‌-که واقعاً بصیرت نافذ و دقیقى داشتند- با رضایت از وزارت خارجه و خطّ کلّى دیپلماسىِ ما از ما جدا شدند و دنیا را ترک کردند؛ راضى بودند، اظهار رضایت میکردند. بارها ما این را از ایشان شنیده بودیم و احساس میکردیم.  و این نکته را من اضافه کنم بر این قسمت از صحبتم که برادران عزیز! هرچه بر پایبندى به اصول اسلامى و روشهاى اسلامى بیشتر تأکید بورزید، در این خط موفّق‌تر خواهید شد. یعنى ابّهتى که الان در دنیا از نظام جمهورى اسلامى وجود دارد و توفیقى که امروز دیپلماسىِ ما در دنیا دارد ‌-که حتّى مخالفین ما نسبت به آن مُذعِن (۳) هستند- در درجه‌ی اوّل ناشى از تقیّد و پایبندى اسلامى شماها و همه‌ی دست‌اندرکاران این مسئله است. این را حفظ کنید. بخصوص سفراى ما، نمایندگی‌هاى خارجىِ ما، نسبت به خودشان، نسبت به دُوروبَری‌هایشان ‌-کارمندانشان، خانواده‌شان- نسبت به ظواهر اسلامى، نسبت به گزینش‌ها، نسبت به برخوردها، تقیّدات اسلامى را صددرصد حفظ کنید؛ به‌هیچوجه در این مسئله انعطاف و نرمش نشان ندهید، که قوام شخصیّت شما و شخصیّت دیپلماسى ما به این است.آنجایى که ما نشان میدهیم که به یک عقیده‌اى ‌-آن هم عقیده‌ی دینى- قویّاً پابند هستیم، آنجا است که دشمن در ما چیزى از قدرت احساس میکند که آن را درست نمی‌شناسد؛ لذا ابّهتى از آن در دلش جا میگیرد. وَالّا این اقتدارهاى معمولى و ظاهرى ‌-پول و ثروت و علم و تسلیحات و این چیزها- قابل فهم و قابل تشخیص است و خیلی‌ها هم بیشتر از ما از آن برخوردارند. آن چیزى که در ما استثنائى است و توجّه دنیا را و احترام دیگران را جلب میکند، همین پایبندى ما به یک فکر و اعتقاد الهى است که نشان میدهیم در راه آن هیچگونه رودربایستى و گذشت و انعطاف و معامله و مانند اینها وجود ندارد. این را هرچه ممکن است حفظ کنید؛ این با ظواهر اسلامى، با امانت اسلامى، با پایبندی‌هاى شدید اسلامى تأمین خواهد شد ولاغیر؛ خیلى رعایت کنید این معنا را. البتّه من بحمدا‌لله‌ در موارد متعدّدى شاهد بوده‌ام که اینها رعایت میشده؛ یعنى هر جا ما از نزدیک رفتیم دیدیم یا کسانى را فرستادیم دیدند، خبرها و مشاهدات خوب بوده، لکن هرچه بیشتر [رعایت کنید]؛ یعنى هیچ در این زمینه کوتاه نیایید.  سفیر ما در یک کشور باید یک انسان مستغنى، متدیّن، آزاد [باشد]؛ بدون اینکه اصلاً شائبه‌ی چیزهایى که در مورد دیگران هست ‌-دیگر نمایندگی‌ها و سفرا که همکارهاى شما هستند در آن کشورهایى که در آنها توقّف دارید، میدانید چه‌جوری‌اند- [در مورد او باشد]؛ اصلاً باید این‌جور تلقّى بشود که این از جنس آنها نیست؛ این یک چیز دیگر است، آنها یک چیز دیگرند؛ این‌جور باید تلقّى بشود. البتّه در برخوردهاى تبلیغاتى و اینها خواهند گفت که این مثلاً مرتجع است، عقب‌افتاده است، این چیزها سرش نمیشود! امّا قضاوت باطنى غیر از این است؛ قضاوت باطنى، یک نوع شخصیّت انقلابىِ نفوذناپذیرى را از شما ترسیم میکند در ذهن رجال سیاسىِ آن کشور یا حتّى کسانى که در آنجا هستند. به‌هرحال هرچه میتوانید در این بخشِ تقیّدات اسلامى و پایبندی‌هاى مذهبى تأکید داشته باشید. این نسبت به این مسئله.  و امّا نسبت به آینده. من به‌طور خلاصه عرض بکنم؛ سیاست خارجى ما نسبت به گذشته هیچ تفاوتى نکرده و نمیکند. ما در گذشته هم تصریح کرده‌ایم که آماده هستیم براى ارتباط ‌-ارتباط سالم، ارتباط دور از تکلّف (۴) و تحمیل- با هر کشور دیگرى. به دلایل خاصّى چند استثنا دارد؛ که آن استثناها هم واضحند؛ یک دلیل خاصّى پاى هر کدامِ آن استثناها هست. فرض بفرمایید دولت صهیونیستى اصلاً نامشروع است. خب انسان با کسى مراوده میکند که آن طرفْ چیزى وجود داشته باشد. انسان توپ را پرتاب میکند تا بگیرد، وقتی‌که در مقابلش کسى باشد؛ اینجا در مقابل ما کسى نیست، این که هست یک چیز غیرقانونى است. و در امور اعتبارى این‌جورى است: [وقتى] اصلاً این اعتبار غلط است، لذا هر واقعیّتى که بر اساس آن اعتبار تحقّق پیدا کرده باشد مثل لاواقعیّت است، مثل اینکه وجود خارجى ندارد؛ اصلاً وجودِ غیرقانونى است، نامشروع است. یا مثلاً آفریقاى جنوبى همین‌طور؛ (۵) یا آمریکا. آمریکا هم جزو همین مصداقها و مواردى است که ما ارتباط با او را رد میکنیم و قبول نمیکنیم.  سؤال میشود تا کِى؟ پاسخ این را بارها، هم خود امام فرمودند، هم همه‌ی کسانى که دراین‌باره صحبت کرده‌اند، گفته‌اند. امام فرمودند تا وقتى آدم بشود. (۶) «آدم بشود» یعنى این روشهاى غلط را و این سیاستهاى آمریکایى مبنىّ بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهورى اسلامى و حمایت از دشمنان جمهورى اسلامى و پشتیبانى بی‌قیدوشرط از دولت صهیونیستى را اصلاح بکند؛ تا این وقت. البتّه ما در جبین آن کشتى، حقیقتاً نور رستگاری‌اى هم نمی‌بینیم. (۷) این است که این همهمه و هیاهوى رابطه و مذاکره و اینها، حرفهاى مفتى است، هیچ کس هم نگفته؛ نه اینکه در ایران اختلاف [باشد]. تفسیرهاى خارجى این است که بله، شکاف است؛ یک عدّه میگویند باشد، یک عدّه میگویند نباشد؛ نخیر، دشمنهاى ما بحمدا‌لله‌ در همه‌ی مسائل داخلى ما اشتباه میکنند و کج میفهمند و غلط میفهمند. البتّه یک مقدار هم غلط تبلیغ میکنند ‌-این هم هست- این‌جور هم نیست که همه جا غلط بفهمند؛ نه، یک وقتهایى هم درست میفهمند چه خبر است، منتها در مقام تبلیغات، مصلحت این است که روى شخصیّت‌ها، روى چهره‌ها، روى جریانها یک اظهاراتى بکنند که نفْس آن اظهار برایشان مهم است و تأثیراتى دارد، حاکى از عقیده‌ی آنها نیست. در این قضیّه هم از این قبیل ممکن است باشد. به هر تقدیر، چه از روى عقیده این هیاهوى رابطه و مذاکره و این حرفها را به راه انداخته باشند، چه مصلحتْ در انشاء (۸) باشد ‌-به قول ما طلبه‌ها- یا اصلاً مصلحتْ این باشد که این حرف را بگویند و حاکى از عقیده نباشد، به‌هرحال ترفندى است خلاف واقع و ما رد میکنیم. هیچ‌چیز از مسائل داخلى ما را بحمدا‌لله‌ آنها درست تشخیص ندادند، این را هم درست تشخیص نمیدهند. در ایران هیچ کس طرف‌دار و متمایل به مذاکره‌ی با آمریکا و ارتباط با آمریکا نیست. این حرفهایى که گفته میشود حرفهاى دیگرى است که اصلاً ربطى به رابطه و مذاکره ندارد. خب ما از آمریکا طلبکاریم، آنها را بایستى بدهند؛ شکّى نیست: اموال ما در آنجا مسدود است، آنها را بایستى باز کنند و حق را به حق‌دار بدهند؛ این طلب ما است از آنها و ربطى به ارتباط سیاسى و اینها ندارد.  از این استثناها که بگذریم، ما در ارتباط «باز» هستیم و هیچ شرطى جز ارتباط سالم مبتنى بر منافع طرفین و عدم ابتناء بر زورگویى و سلطه‌گرى و اینها نداریم. اصل سیاسى و زیربنائىِ «نه شرقى، نه غربى» ما هم به‌هرحال محفوظ است. «نه شرقى، نه غربى» یعنى سیاست ما تابع هیچ رکنى نخواهد شد؛ نه شرق و نه غرب. و این جزو اصول ما است، جزو مبانى ما است؛ هیچ شکّى هم در این نیست؛ تغییرپذیر هم نیست. این اصلاً سیاست نیست؛ این مبنا است، این پایه‌ی نظام است، و منافاتى هم با ارتباط ندارد. آقایان در این جهت حرکت بکنید: ارتباطات را مستحکم کنید بر مبناى تفکّر اسلامى و اعتقاد اسلامى و راه اسلامى.امیدواریم که خداوند به شماها توفیق بدهد و این راه را بر شما هموار کند و برادران زحمت‌کش و خدمتگزار ما را در وزارت خارجه و همه‌ی شماها را در اطراف و اکناف جهان ‌-که دارید این سیاستها را عملى میکنید و پیش میبرید- توفیق بدهد و تأیید کند تا بتوانید ‌ان‌شاءالله‌ این خدمت بزرگ را به اسلام و مسلمین ادامه بدهید. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
151
1368/05/25
بیانات در دیدار جمعى از دانش‌آموزان شاهد و مسئولان بنیاد شهید سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2166
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  اگرچه در روزها و شبهاى متعلّق به سیّدالشّهدا (علیه السّلام) همه‌ی اجتماعات مردم ما و دیگر شیعیان در سراسر عالم، بوى شهادت و عطر فداکارى در راه خدا را دارند، امّا اجتماعى که متعلّق است به خانواده‌هاى شهدا و فرزندان شهدا و مسئولان دستگاهى که خادم شهدا است، طبعاً آب‌ورنگ دیگرى و حال‌وهواى مخصوص به خود را دارد. شما یک انتساب افتخارآمیزى به شهادت دارید. شهادت یکى از آن مفاهیمى است که فقط در ادیان معنا میدهد؛ اگرچه در همه‌ی ملّتها و کشورها اگر کسى در راه هدفهاى ملّى کشته بشود، به او شهید میگویند ‌-همه‌ی کشورهایى که امروز نامى و آوازه‌اى دارند و تاریخى پشت سر آنها است، کسانى را به‌عنوان شهید در میان خودشان می‌شناسند و به آنها افتخار میکنند و یاد آنها را گرامى میدارند؛ و اینها همان کسانى هستند که در یک برهه‌اى از تاریخ آن کشور و آن ملّت، در راه هدفهاى ملّى یا حفظ استقلال ملّى جنگ کردند و کشته شدند- امّا درحقیقت نام شهید و معناى شهید در آنجایى صادق است که ادیان در آنجا هستند. شهید یعنى آن انسانى که در راه آرمانهاى معنوى کشته میشود و جان خود را ‌-که سرمایه‌ی اصلى هر انسانى است- صرف میکند براى یک هدف و مقصد الهى و خداى متعال هم در پاسخ به این ایثار و این گذشت بزرگ، حضور او را در ملّت او تداوم میبخشد و یاد او، فکر او، آرمان او زنده میماند. این خاصیّت کشته شدن در راه خدا است. آن کسانى که در راه خدا کشته میشوند، زنده هستند. جسم آنها زنده نیست، امّا وجود حقیقى آنها زنده است.  حقیقت هر انسانى خواسته‌ی او است، فکر او است، هدف او و راه او است. آن کسى که براى هدفهاى شخصى و دنیایى کشته میشود، آن هدف هم با او دفن میشود، از بین میرود. هر هدفى که قائم به نفْس انسان و شخص انسان است، متعلّق به او است؛ با رفتن انسان، با مردن انسان، آن هدف هم میمیرد و از بین میرود؛ امّا آن هدفى که الهى است و قائم به غیب است و به خواست خدا قائم است و انسان در راه آن فداکارى میکند، با مردن انسان نمیمیرد. البتّه همین هدفهاى خدایى هم ممکن است از بین بروند؛ امّا از بین رفتن آن هدفها و پامال شدنشان در صورتى است که در راه آنها مجاهدتى صورت نگیرد. اگر کسى در راه هدفهاى والا و هدفهاى الهى مجاهدت کرد، زحمت کشید، تلاش کرد، و بعد آن شخص در راه آن هدف کشته شد، آن هدف زنده میشود، و [چون] وجود این شخص هم همان هدف است و شخصیّت واقعى او و هویّت واقعى او، قائم به آن هدف است ‌-[امّا] عکس قضیّه، هدف قائم به او نیست، او قائم به هدف است- لذاست که زنده میماند و از بین نمیرود. لذاست که انبیا زنده‌اند. انبیا و منادیان حق، امروز زنده هستند ‌-همه‌ی آنها زنده‌اند- زیرا آن فضایلى که آنها میخواستند، آن تکاملى که آنها در بشر میخواستند، آن هدفهایى که آنها دنبال میکردند، با رفتن آنها نمرد، [بلکه] بتدریج در واقعیّت عالم و در جریان تاریخ شروع کرد به تحقّق. اگرچه همه‌ی آن اهداف هنوز برآورده نشده، امّا امروز که شما می‌بینید در دنیا نداى عدالت هست، نداى آزادى هست، چیزفهم‌هاى عالم و روشنفکران عالم هدفهایى را به‌عنوان هدفهاى عالى اسم می‌آورند، این همان هدفهاى انبیا است؛ اگرچه آن کسانى که از این هدفها اسم می‌آورند، خودشان ندانند که این هدفها هدفهاى پیغمبران است؛ ولیکن درحقیقت همین است.  آن چیزى که ما باید به آن افتخار بکنیم، این است که رسم شهادت و سنّت الهىِ قتل فی‌سبیل‌ا‌لله‌، با نظام اسلامى زنده شد. در گذشته کسانى که حاضر باشند در راه خدا یک سیلى هم بخورند کم بودند. کسانى بودند که همه‌ی عمر آنها ‌-پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال یا بیشتر- میگذشت و در راه خدا تحمّل کمترین سختی‌ها را هم نمیکردند؛ یک اخم در راه خدا نمیکردند و یک اخم را هم در راه خدا تحمّل نمیکردند، چه برسد به اینکه جانشان را و سرمایه‌ی وجودشان را در راه خدا مصرف کنند. براى یک ملّت که به نام اسلام زندگى میکند، خیلى بد است که آحاد آن ملّت در راه این هدف عزیز عظیم، هیچگونه مشکلى را بر خود هموار نکند. پیدا است که اسلام در آن جامعه‌اى و نظامى که مردم مسلمان در آن نظام براى اسلام هیچگونه مشکلى را نخواهند تحمّل کنند، روزبه‌روز ذوب خواهد شد، کم‌رنگ خواهد شد و بی‌اثر خواهد شد. و کشور ما و بسیارى از کشورهاى اسلامى متأسّفانه این‌جور بودند؛ یعنى رسم سرمایه‌گذارى براى دین و تحمّل مشکلات براى خدا ‌-چه برسد به کشته شدن در راه خدا- در میان این ملّتها منسوخ شده بود یا بسیار کم شده بود. و یکى از بزرگ‌ترین خدماتى که انقلاب اسلامى و امام و رهبر عظیم این انقلاب به ملّت مسلمان و به اسلام کردند، این بود که انگیزه‌ی فداکارى در راه خدا را در دلها به وجود آوردند. و امروز چه در کشور ما و چه در دیگر کشورهاى اسلامى، نفوس طیّبه‌ی بسیارى هستند که حاضرند براى خدا تلاش کنند و تحمّل زحمت کنند و دردسر قبول کنند، تا جایى که جانشان را هم در این راه بدهند. و مظهر بزرگ این، همین شهداى عزیز ما هستند که شما بازماندگان آنها و خانواده‌هاى آنها و یادگارهاى عزیز آنها هستید.  و مرگ براى همه هست. ما اگر در راه خدا بمیریم، به حسب موازین مادّى و ظاهرى هم چیزى از دست ندادیم. این مردن که بالاخره سرنوشت اجتناب‌ناپذیر هر یک از ما است و [«جان»] متاعى است که بالاخره از دست ما خواهد رفت؛ منتها دو جور ممکن است این متاع را و این جان را از دست داد: یکى این‌جور که این متاع را گم کنیم، یکى اینکه آن را بفروشیم. کدام بهتر است؟ آنهایى که میمیرند و در راه خدا کشته نمیشوند و در راه خدا نمیمیرند، آنها جانشان را گم کرده‌اند؛ چیزى در مقابل گمشده، در دست کسى نیست. آنهایى که این متاع را در راه خدا میدهند و جانشان را در راه خدا مصرف میکنند، کسانى هستند که این را میفروشند و در مقابلش چیزى میگیرند؛ اِنَّ اللهَ اش‌ـتَریّْ مِنَ المُ‌ـؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّـ لَهُمُ الجَنَّ‌ـة. (۲) این جان را شهید فروخت و در مقابلِ آن، بهشت را گرفت، رضاى الهى را گرفت که بالاترین دستاوردها است. با این دید به شهادت و مردن در راه خدا نگاه کنیم. شهادت مرگ زیرکان است؛ مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است که نمیگذارند این جان، مفت از دست آنها برود و در مقابلِ آن، چیزى عایدشان نشود. این جان، سرمایه‌ی اصلى ما است. نه مردنِ بدون شهادتْ پیرى و جوانى میفهمد، و نه شهادت؛ بسیارى هستند که در راه خدا کشته هم نمیشوند، امّا در جوانى میمیرند؛ چقدر جوانها هستند که میمیرند و درحقیقت جانشان از دستشان رفته؛ اگر در راه خدا حرکت نکنند، اگر مسیر آنها مسیر الهى نباشد و مرگ آنها در راه خدا و هجرت فی‌سبیل‌ا‌لله‌ و جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ نباشد، این متاع، این عمر ‌-که چیز بسیار عزیزى است- از دستشان رفت و در مقابلش چیزى هم عاید خودشان نشد. البتّه کسان آنها اگر صبر کنند، خداى متعال در مقابل صبر، به آنها اجر خواهد داد؛ امّا خود آن مرده، در مقابل جانش که از او گرفته شد، هیچ‌چیزى به دست نیاورد. بسیارى هم هستند که شهید میشوند در راه خدا، [امّا] در سنین غیرجوانى ‌-این شهداى محراب ما، این عزیزانى که در جبهه‌هاى جنگ در سنین بعد از جوانى به شهادت رسیدند که کم هم نیستند- اینها هم کسانى هستند که جانشان را فروختند؛ جوانهاى ما هم همین‌جور. شهادت یک چنین امتیازى است براى هر انسانى. واقعاً اگر خداى متعال این دعا را از کسى قبول بکند که مرگ او را به شهادت قرار بدهد، بزرگ‌ترین امتیاز را به او داده؛ زیرا سرمایه‌اى که از بین میرفت، هدر میشد، پوک میشد، ضایع میشد، در مقابلش چیزى نبود، خداى متعال آن را به‌عنوان یک کالایى قبول کرده و در مقابلِ آن، بهشت را و رضاى خودش را داده.  حالا چرا شهادت این‌قدر باعظمت و بااهمّیّت است؟ علّت این است که این انسانى که جان خود را در راه خدا میدهد، درحقیقت در یک لحظه‌ی نیاز، در آن‌وقتى که دین خدا و راه خدا احتیاج دارد به کسانى که آن را رونق بدهند، آن تلاش لازم را انجام داده. کسى که در راه خدا تلاش میکند، براى خدا از راحتى، از زن و بچّه، از آسایش معمولى، از امتیازات مادّى صرفِ‌نظر میکند و خود را در یک سنگرى از سنگرهاى مبارزه قرار میدهد، این گذشت او، این عظمت مجاهدت او است که پاداش الهى را که همان شهادت است براى او به دنبال دارد. لذا مکرّر عرض کرده‌ایم که شهادت درحقیقت پاداش و مزد جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ است و بالاترین مزد است.دو نکته را عرض بکنم: یک نکته درباره‌ی تأثیر این شهادتها در تقویت نظام اسلامى است. برادران و خواهران! بدانید و میدانید که امروز نظام اسلامى و ملّت مسلمان ایران، در دنیا و در چشم قدرتهاى شیطانى، داراى ابّهتند. این ابّهت، این اقتدار معنوى، ناشى از همین شهادتها است؛ همین کارى است که عزیزان شما کردند. این نوجوان‌ها و بچّه‌هاى شهدا بدانند که پدران آنها موجب شدند که اسلام در چشم شیطانها و طاغوتهاى عالم ابّهت پیدا کند. یک روزى بود که اصلاً به اسلام اعتنائى نمیکردند، به جامعه‌ی مسلمین کمترین محلّى نمیگذاشتند، آنها را قابل فکر نمیدانستند؛ [امّا] امروز میفهمند که نه؛ اسلام کاخهاى اقتدار شیطانى را در سرتاسر دنیا دارد میلرزاند. این امام بزرگوارى که نام او و یاد او و نَفَس او دل قدرتهاى طاغوتى را آب میکرد و کاخهاى آنها را تکان میداد، عظمتش به‌خاطر اسلام بود؛ چون خادم اسلام بود، چون خود را خدمتگزار اسلام و مسلمین میدانست. عظمت امام هم از عظمت اسلام بود؛ اگرچه مجاهدت او و ملّتش به اسلام عظمت بخشید.  این یک نکته است که امروز به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهداى ما، ملّت ما یک ملّت سربلند و آبرومند است. و ملّتها آبرو و عزّت را این‌جور باید پیدا کنند. قدرتهاى استکبارى براى ملّتهاى کشورهاى امثال ما ‌-کشورهاى اسلامى و دیگر کشورهاى مستضعف- حقّ حیات قائل نیستند، حقّ رأى و نظر قائل نیستند، حتّى حقّ استفاده از منابع ثروت خودشان را هم قائل نیستند. با قدرتهاى شیطانى از سرِ ضعف و ذلّت نمیشود وارد شد؛ چون به ضعیف رحم نمیکنند. باید هر ملّتى خود را قوى کند و قدرت حقیقى خودش را پیدا بکند و این جز به برکت اعتقاد و عمل در راه آن اعتقاد تا سرحدّ مجاهدت و شهادت، امکان‌پذیر نیست. این کارى است که ملّت ما و همین شهداى ما انجام دادند. لذا امروز دنیاى استکبارى ‌-نه انسانها، نه ملّتها، ملّتها که با ما همراهند- دنیاى قدرتها و دولتهاى مستکبر، ناچار شدند اسلام را و جمهورى اسلامى را و نظام اسلامى را تحمّل کنند و آن را بپذیرند؛ چاره‌اى جز این ندارند.  البتّه از توطئه و اِعمال دشمنى و مکر غافل نیستند؛ شما هم غافل نباشید. و من عرض کنم که امروز مهم‌ترین شگرد دشمنى استکبار جهانى در کیفیّت تبلیغات او است. به اعتقاد من امروز طرّاحان سیاسى و تبلیغاتى می‌نشینند درباره‌ی کشور ما و مردم ما و دولت ما و مسئولین ما یکی‌یکى فکر میکنند و چگونگى تبلیغات را نسبت به این مجموعه انتخاب میکنند و این خبرگزاری‌هاى وابسته‌ی به استکبار و به صهیونیسم بین‌المللى با همان شیوه‌ها عمل میکنند در باب تبلیغات کشور ما. این تبلیغاتى که امروز این خبرگزاری‌ها میکنند یا حرفهایى که رادیوها میزنند، تمام [اینها] حساب‌شده است. این حرفهایى که راجع به ملّت، راجع به انقلاب، راجع به امام، راجع به مسئولین، راجع به دولت، راجع به آینده میزنند، تمام را محاسبه میکنند. و ما امروز با ترفندهاى تبلیغاتى مواجه هستیم. ملّت ما در مقابل تبلیغات دشمن بایستى خیلى هوشیار باشند.و نکته‌ی دوّم و حرف آخر این است که بازماندگان شهدا باید به شهدا افتخار بکنند؛ امّا به این افتخار اکتفا نکنند. راه شهدا را باید دنبال کنید. راه شهدا، راه دین بود، راه فداکارى براى اسلام بود، راه سربازى انقلاب بود، راه تقویت نظام اسلامى بود. خانواده‌ی شهدا، تبلیغ دین و احترام به اسلام و استحکام بخشیدن به نظام و سربازى انقلاب را باید بیشتر از بقیّه‌ی مردم، شعار خودشان قرار بدهند و در این راه حرکت کنند. بعضى خیال میکنند معناى این که خانواده‌هاى شهدا مورد احترام و عطوفت دستگاه‌هاى دولتى و مردم هستند، این است که این خانواده‌ها شهیدشان را داده‌اند، و دیگر وظیفه‌اى بر عهده ندارند؛ این اشتباه است. هر کسى که بیشتر براى این نظام سرمایه‌گذارى کرده، بیشتر موظّف است که این نظام را حفظ کند. در یک شرکت، هر کس سهم بیشترى دارد، نسبت به منافع آن شرکت حسّاسیّت بیشترى دارد. خانواده‌هاى شهدا که سرمایه‌گذارى بیشترى براى نظام کرده‌اند ‌-عزیزشان را در راه این نظام دادند- باید بیش از تمام مردم براى حفظ نظام اسلامى و حیثیّت این نظام حسّاس باشند؛ که بحمدا‌لله‌ همین‌جور هم هست. خوشبختانه بازماندگان شهداى ما به نحوى هستند که ‌ان‌شاءالله‌ موجب رضاى روح مطهّر شهداى ما است.  و مسئولین مربوط در بنیاد شهید هم باید بر روى کارهاى فرهنگى و فکرى و خدمات معنوى به این خانواده‌ها سرمایه‌گذارى بیشترى بکنند. خدمات مادّى به خانواده‌هاى عزیز شهدا البتّه لازم است امّا خدمات معنوى و فکرى لازم‌تر است. اگر ما خدمات مادّى را در اختیار این عزیزان قرار بدهیم امّا خدمات معنوى و فکرى را نه، درحقیقت کار عبثى انجام داده‌ایم. لذا بر روى مسائل معنوى و فکرى باید برنامه‌ریزى بشود، کار بشود، سرمایه‌گذارى بشود و کار معقول، کار خوب، کار عمیق، کارى که کارشناس‌ها نشسته باشند آن را پیدا کرده باشند آن هم به دست صمیمی‌ترین و دلسوزترین و کارآمدترین افراد، باید انجام بگیرد. در آن‌چنان سرمایه‌گذاری‌اى، به‌هیچوجه ضرر نیست و هرچه هست نفع خواهد بود.اگر ما کار فکرى و فرهنگى هم بکنیم [ولى] ببینیم که فایده‌اش کم است، بایستى تردید کنیم در کیفیّت برنامه‌ریزى خودمان؛ نه اینکه تردید کنیم در فایده‌ی کار فرهنگى. کار فرهنگى از آن کارهایى است که اثرش صد درصد است؛ یعنى هیچ کار فرهنگی‌اى نیست که اثر نگذارد. هر کار فرهنگى اگر درست انجام بگیرد اثر خواهد گذاشت. ممکن نیست که یک عمل فرهنگى در فضائى انجام بگیرد و تأثیرى به جا نگذارد. چون این راز را تبلیغاتچی‌هاى جهانى میدانند، این همه خرج میکنند، صرف میکنند، این رادیوها را و این خبرگزاری‌ها را به راه می‌اندازند؛ چون میدانند کار فرهنگى یعنى چه. هیچ سرمایه‌گذاری‌اى نیست که مثل سرمایه‌گذارى فرهنگى تأثیرش قطعى و نتیجه‌اش صد درصد باشد. اگر ما دیدیم این کار فرهنگىِ ما تأثیر ندارد، باید بدانیم ارکان این کار ناقص است و بمیزان، انجام نگرفته. بگردیم عیبش را پیدا کنیم و ‌ان‌شاءالله‌ انجام بدهیم.  امیدوارم که خداى متعال به همه‌ی شما خانواده‌هاى عزیزان شهیدِ ما فضل و لطف خودش را نازل کند؛ و همچنین برادران عزیز پاکستانى که در اینجا هستند ‌-این جوانان مؤمن و دلسوز و متعهّد که به این برادران عزیز امید است؛ و اینها به حکم آگاهى و روشنفکری‌اى که دارند مسئولیّت سنگین‌ترى دارند و اسلام به این سربازان و به این‌گونه سربازان جوان و مؤمن و متعهّد بسیار احتیاج دارد و به آنها میبالد- خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شما توفیق بدهد؛ و خداوند ما را در راه خودش موفّق و ثابت‌قدم بدارد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
152
1368/05/23
بیانات در دیدار جمعى از خانواده‌هاى اسرا و مفقودین سراسر کشور در روز تجلیل از اسرا و مفقودی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2163
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱) ۱۱ محرّم ۱۴۱۰  یقیناً یکى از مناسبت‌هاى مهمّ جمهورى اسلامى ‌-که بسیار هم داراى تناسب است مناسبت امروز با خاطره‌ی تاریخى [آن]- همین روز اسرا و مفقودین است. همه میدانید که روز یازدهم محرّم، یکى از عظیم‌ترین فاجعه‌هاى تاریخ اسلام به وقوع پیوست: اسارتى اتّفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملّت اسلام و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت نخواهد هم دید. کسانى اسیر شدند که خاندان وحى و نبوّت بودند؛ کسانى اسیر شدند که عزیزترین و شریف‌ترین انسانهاى تاریخ اسلام بودند؛ زنانى در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در جامعه‌ی اسلامىِ آن روز نظیر نداشت، و کسانى این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویى نبرده بودند، با اسلام رابطه‌اى نداشتند، خبیث‌ترین و پلیدترین انسانهاى زمان خودشان بودند. در روز یازدهم محرّم، خاندان پیغمبر و علی‌بن‌ابی‌طالب (علیهما السّلام) به اسارت دچار شدند و این خاطره به‌عنوان یکى از تلخ‌ترین خاطره‌ها براى ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند.البتّه اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت: اسارتِ امروز همین است که کسى ‌-سربازى، افسرى، رزمنده‌اى، یا وقتى اسیرگیرنده رژیم منحوسى مثل رژیم بعثى باشد غیرنظامی‌اى- در زندانى، در اسارتگاهى، از اهل خود و خاندان خود مدّتى دور میماند. البتّه سخت است، امّا با اسارتِ آن روز از زمین تا آسمان فرق دارد. در روز یازدهم محرّم، اسارت دسته‌جمعى زنان و کودکان و مردانى که باقى مانده بودند بود؛ اسارتى توأم با تحقیر، توأم با اهانت، توأم با گرسنگى دادن، سرما دادن، گرما دادن، اذیّت کردن، در کوچه و بازار گرداندن، در سخت‌ترین شرایط آنها را نگه داشتن، شماتت کردن و از این قبیل. نکته‌اى که در اینجا براى شما خانواده‌هاى اسرا و مفقودین باید عرض کنم، اوّلاً این [است] که شما از جمله‌ی قشرهاى فداکار این انقلاب به حساب می‌آیید. بعد از خانواده‌ی شهدا، شما هستید. البتّه رنج خانواده‌هاى مفقودین بیشتر است ‌-مفقودى که ما داریم، یا اسیر است و یا شهید؛ احتمال شهادت هم دارد، احتمال اسارت هم دارد- غم آنها سنگین‌تر است، رنج آنها بیشتر است، امّا به‌هرحال در دلشان نور امیدى هست که عزیزشان را روزى خواهند دید، و خدا کند و دعاى ما این است که همین‌جور هم باشد؛ امّا خانواده‌هاى اسیران عزیز ما مطمئنّند ‌-قدرى دیرتر، زودتر- عزیزشان به آنها بر خواهد گشت، و ‌ان‌شاءالله‌ به سلامت و عافیت و با تجربه‌هاى زیاد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن. شهدا و خانواده‌هایشان در رتبه‌ی مقدّمند و کسى را با آنها مقایسه نباید کرد؛ امّا پشت سر خانواده‌هاى شهدا، همین خانواده‌هاى اسرا و جانبازان و مفقودین هستند. یقیناً شما خانواده‌هاى اسرا و مفقودین نقش اساسى و مهمّى را در حفظ آبروى انقلاب دارید. به همان اندازه که صبر میکنید و شکر میکنید و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درک میکنید، به همان اندازه شرافت و کرامت و عزّت الهى متعلّق به شما است و ثواب الهى به همان اندازه متعلّق به شما است. بنابراین شما خانواده‌ها از طرفى باید افتخار کنید که جزو قشرهاى خدمتگزار انقلابید و جزو قشرهایى هستید که براى ملّتتان و کشورتان میتوانید آبرو و حیثیّت درست کنید و [از طرف دیگر] جزو قشرهایى هستید که در صورت صبر، ثواب الهى و اجر الهى یقیناً شامل حال شما است. این یک افتخار بزرگ است.  و امّا یک نکته درباره‌ی اسیران و عزیزان ما که در بندند، من عرض کنم. احساسات زندانى، آن هم در شرایطى که احساس میکند که مسئولیّتى بر دوش او است، یک احساسات مخصوصى است. این را کسانى که یک روزى یا یک دورانى خودشان در اسارت و در بند دشمنى بودند و این مسئولیّت را احساس میکردند، کم‌وبیش میتوانند درک کنند؛ علاوه بر اینکه بعضى از عزیزانِ آزاد شده هم که آمده‌اند و می‌آیند، چیزهایى میگویند که حدس به یقین تبدیل میشود.اسراى ما از آن کسانى هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند. چرا؟ براى اینکه اسراى ما در بدترین شرایط، عزّت اسلام و عزّت کشور و انقلاب را حفظ کردند، تسلیم دشمن نشدند، دچار شکستگى درونى نشدند. آن چیزى که یک انسان را بکلّى منهدم میکند و نابود میکند، شکستگى درونى است. بعضی‌ها ظاهرشان هم خیلى ظاهر خوبى است، امّا باطنشان شکسته است، در باطنشان امید و افتخار و احساس عزّت و سربلندى نیست؛ بعضی‌ها نه. اینکه اسلام میفرماید: وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه وَلِلمُؤمِنین، (۲) یک وجه از عزّت مؤمنین همین است: مؤمن در سخت‌ترین شرایط هم احساس میکند عزیز است، احساس ذلّت نمیکند، خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمیکند. چرا؟ چون اقتدار معنوى و درونىِ خودش را حفظ کرده و از دست نداده.  مکرّر اتّفاق می‌افتاد در زندانهاى رژیم طاغوت که زندانی‌اى که در سلّول در سخت‌ترین شرایط زندگى میکرد، بیشتر احساس قوّت و استحکام و اطمینان میکرد از آن کسى که پشت میز، با اسلحه، با شلّاق، با پول، با قدرت ظاهرى روبه‌روى او نشسته بود؛ او از این متزلزل‌تر بود، چون باطنش خراب بود، اتّکاء به جایى نداشت؛ امّا این اتّکاء به خدا داشت. مؤمن این‌جورى است.عزیزان ما که در بند هستند، این اتّکاء به نفْس را، این عزّت نفْس را، این قدرت درونى و داخلى را حفظ کردند؛ این را ما اطّلاع داریم. البتّه شرایط، مختلف بوده؛ بعضى از اردوگاه‌ها شرایط معمولى داشته، بعضى شرایط خیلى سخت داشته، حتّى بعضى از افراد شرایطشان شرایط سخت‌ترى بوده، بعضى هم عادّى بودند؛ امّا آنهایى که دلشان به نور ایمان منوّر است ‌-که اکثر قریب به اتّفاق عزیزان در بند ما این‌جوری‌اند، الّا یک اقلّ قلیل نادرى- اکثر توانسته‌اند در همه‌ی شرایط، آن عزّت، آن استحکام درونى و آن شخصیّت و هویّت مسلمانى خودشان را حفظ کنند؛ و دشمن ناتوان و عاجز شده است از اینکه بتواند آنها را ذلیل کند، در هم بشکند، خُردشان کند؛ نتوانسته. این یک نکته درباره‌ی عظمت اسیران ما. اینها را شاید شماها که نامه‌هایشان را دریافت میکنید خودتان بدانید؛ [امّا] اینها را من میگویم که ملّت ایران بدانند رزمندگان عزیز آنها فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان میدادند، [بلکه] در اسارتگاه هم همان شیران شجاع و قوى باقى ماندند.  نکته‌ی دوّم این است که جنگ ما در میدان جنگ و در سنگرهاى نظامى، به‌حسبِ ظاهر تمام شد، الان در دوران آتش‌بس هستیم. اگرچه لجاجت دشمن و سوء نیّت سردمداران رژیم عراق تا حالا مانع از این شده است که یک صلحى برقرار بشود و دو ملّت نَفَس راحتى بکشند و مشغول کارهاى معمولىِ خودشان بشوند. هنوز یک حالت استخوان لاى زخمى را دشمن نگه داشته، امّا به‌هرحال در جبهه‌ها دیگر جنگ نیست. امّا درحالی‌که نبرد ما در میدانهاى جنگ و در سنگرهاى نظامى تمام شد، نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاه‌ها ادامه دارد و آنها هنوز دارند مقاومت میکنند. این نکته‌ی دوّمى است که اگر شما مادرها و همسرها و خواهرها و پدرها و برادرها توجّه داشته باشید، به این باید افتخار کنید؛ که البتّه توجّه هم دارید. چه کسى میتواند انکار کند افتخار سربازى را که جانانه در راه انقلابش، دینش، میهنش و ملّتش دارد میجنگد؟ افتخارى از این بالاتر، که کسى در راه هم‌میهنانش در راه کشورش در راه انقلاب و عقیده‌اش مبارزه کند؟ این خیلى افتخار بزرگى است. این افتخار در جبهه‌ها براى رزمندگان گوناگون ما به نقطه‌ی انتها رسید؛ امّا نسبت به آن عزیزانِ در بند، هنوز این افتخار ادامه دارد، و باید مقاومت بکنند.  اسیران ما آزاد خواهند شد؛ در این شکّى نیست. مگر دشمن میتواند اسرا را براى مدّت زیادى نگه دارد؟ امّا من اعلام میکنم دشمن به‌وسیله‌ی اسراى ما ‌-که عزیزان ما هستند- نخواهد توانست به ملّت ما زورگویى کند. میخواهند مسئله‌ی اسرا را وسیله‌اى قرار بدهند براى اینکه ملّت ایران را وادار کنند به دادن امتیاز. مگر میشود چنین چیزى؟ اگر ملّت ما میخواست امتیاز بدهد، چرا هشت سال جنگ کند؟ اگر ملّت ما میخواست زورگویى و قلدرى کسى را قبول کند، چرا انقلاب کرد؟بزرگ‌ترین سیّئه و گناه نظام گذشته این بود که مملکت را و ملّت را داده بود دست زورگوهاى عالم ‌-دست آمریکا، دست قدرتهاى بزرگ- که هر کارى میخواهند بکنند. امروز عراق تنها [یک] کشور همسایه نیست که با ما طرف شده و هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرده؛ [بلکه] همان آمریکا است، همان غرب است. اشتباه نکنند کسانى و روابط ایران و عراقِ امروز را با قبل از انقلاب مقایسه کنند. همان کسانى که امروز نقطه‌ی مقابل ملّت ایران قرار دارند، قبل از انقلاب و در دوران رژیم پهلوى، مدافع رژیم غیرقانونى ایران بودند، رژیم خائن پهلوى. چرا؟ چون مملکت را دودستى به آنها داده بود. امروز که ملّت ایران در مقابل دشمنان جهانى و در مقابل جهان‌خواران و غارتگران قیام کرده، خودش کشور را در دست گرفته و دست دشمنان را کوتاه کرده، همان اربابهاى دیروز و چپاولگران دیروز، چون امروز اینجا سفره‌شان جمع شده، رفته‌اند از طریق جلو انداختن عراق و کارهایى از این قبیل دارند روى ملّت ایران فشار می‌آورند. ما تسلیم بشویم؟ مگر میشود چنین چیزى؟ مگر ملّت بزرگ ایران قبول میکند که ما تسلیم زورگویى کسى بشویم؟ ما به فضل پروردگار در هیچ مسئله‌اى تسلیم زورگویى هیچ دولتى و هیچ قدرتى ‌-عراق که جاى خود دارد، حتّى آمریکا و ابرقدرت‌ها و همه‌ی آنها با هم‌- نخواهیم شد.  ما تلاشمان را یک لحظه متوقّف نمیکنیم؛ براى اینکه مسئله‌ی قطعنامه و مذاکرات صلح به یک جایى برسد و مسائل حل بشود. مسئولین انصافاً با دلسوزى و با تلاش دارند کار میکنند؛ امّا گفته‌ایم، باز هم میگوییم: امتیاز نخواهیم داد. تا وقتى عراق از نقاطى که تصرّف کرده و امروز داخل کشور ما است، خارج نشود، ما از بند اوّل قطعنامه جلوتر نمیرویم. آنها همین را میخواهند، میخواهند بند اوّل کأن‌لم‌یکن [شود]. بند اوّل میگوید آتش‌بس و عقب‌نشینى. عقب‌نشینى هم در بند اوّل است. از خدا میخواهند که ما از بند اوّل عبور کنیم و به بندهاى دیگر برویم تا مسئله‌ی عقب‌نشینى فراموش بشود و این استخوان لاى زخم ملّت ایران بماند. مگر میشود چنین چیزى؟ عقب‌نشینى مقدّمه‌ی هرگونه حرکت دیگرى است. مرتّب در تبلیغات جهانی‌شان میگویند ایران بیاید با ما مذاکره‌ی مستقیم بکند. ما حرفى نداریم؛ عقب‌نشینى انجام بگیرد، بعد از آن حاضریم مذاکره‌ی مستقیم هم بکنیم.  اگر طرف مقابل ما منطقى و معقول حرف میزد، از اوّل بین ما این قضایا پیش نمی‌آمد. رژیم عراق یک رژیم غیرمنطقى و غیرمعقول است. ما منطقى و معقول حرکت میکنیم. ما برطبق مقرّرات پذیرفته‌شده‌ی جهانى حرکت میکنیم و یک ذرّه حاضر نیستیم درباره‌ی حقوق ملّت ایران با کسى معامله کنیم. اصل، این است. بزرگ‌ترین حقّ یک ملّت، حقّ حاکمیّت ملّى او است؛ باید بتواند در داخل مرزهاى خودش حاکمیّت داشته باشد. اینها میخواهند این را از ملّت ایران بگیرند؛ آن‌وقت میگویند بیایید اسرا را مبادله کنیم! میخواهند مسئله‌ی اسرا را وسیله‌اى قرار بدهند براى اینکه حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش و بر محدوده‌ی مرزهاى خودش را سلب کنند. مگر میشود چنین چیزى؟ اوّل، عقب‌نشینى است. اوّل، تأمین حاکمیّت ملّت ایران بر سرزمین خودش است؛ یعنى عقب‌نشینى دشمن تا پشت مرزهاى بین‌المللى. بعد از آن، همه‌چیز ممکن است. این کار که انجام گرفت، ما روز بعدِ آن مسئله‌ی اسرا را تمام میکنیم، روز بعدِ آن در مسائل گوناگون مذاکره میکنیم.و دنیاى استکبار و همین آمریکا و دولتهایى که دم از صلح میزدند، اینجا است که دارند دشمنى و خباثت خودشان را نسبت به انقلاب و نسبت به اسلام و ملّت ایران نشان میدهند. همان کسانى که داد قطعنامه‌ی ۵۹۸ را میدادند ‌-که همه یادتان هست، همه‌ی ملّت ایران یادشان است؛ رؤساى جمهور، سلاطین و بعضى از همین مرتجعین- و در هر مذاکره‌اى، در هر نشست و برخاستى، دم از قطعنامه‌ی ۵۹۸ میزدند، [فریادشان دیگر] تمام شد. گویى که همه‌ی مشکل این بود که رژیم عراق به‌وسیله‌ی رزمندگان اسلام تهدید نشود. حالا که آتش‌بس شد و آن تهدید تمام شد، دیگر هیچ‌چیز برایشان مطرح نیست!  و در همه‌ی قضایا، آمریکا همین‌جور است. الان در همین قضایاى لبنان، بزرگ‌ترین خباثت را آمریکا دارد نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام میدهد؛ اسرائیل را ‌-که دست‌نشانده‌ی خودشان است- تشویق میکنند به گروگان‌گیرى و آدم‌ربایى که بلند شوند بیایند با هلیکوپتر در یک شهر مربوط به یک کشور دیگر بنشینند، صریحاً علناً یک روحانى محترم را از داخل خانه‌اش بربایند و ببرند! (۳) دیگر از این تروریسم و گروگان‌گیرى، زشت‌تر و واضح‌تر در دنیا هست؟ کدام دولتى چنین کارى را انجام میدهد؟ اسرائیل کرد. چنین چیزى جز به تشویق آمریکا و خاطرجمعى اسرائیل از آمریکا ممکن نبود. براى چه؟ براى اینکه از مبارزین و مجاهدین و مسلمانهاى لبنان باج بگیرند تا همه‌ی دستگاه‌هاى لبنان را و دیگر دولتهایى که فکر میکنند نسبت به مسائل لبنان ارتباطى دارند یا انگیزه‌اى دارند، وادار کنند که تلاش کنند گروگانهاى آمریکایى (۴) را آزاد کنند؛ یعنى باج‌ستانى به‌وسیله‌ی گروگان‌گیرى!ما بارها گفته‌ایم از گروگان‌گیرى حمایت نمیکنیم. ما بارها گفته‌ایم اوّلین دولتى که در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بودیم. کاردار ما را همین فالانژهایى که مورد حمایت آمریکا هستند، گروگان گرفتند. (۵) ما گروگان‌گیرها را ‌-از قبیل فالانژها، از قبیل اسرائیل، از قبیل آمریکا که پشتیبان اینها است- بشدّت محکوم میکنیم. خود ما هم اهل گروگان‌گیرى نیستیم، گروگان‌گیرى را تشویق هم نمیکنیم. امّا من عرض میکنم، در مقام مقایسه‌ی میان گروگان‌گیری‌هایى که در لبنان انجام گرفته، عدّه‌اى از مظلومین لبنان ‌-که ما نمیدانیم هم چه کسانى هستند- جاسوس آمریکایى را که داخل کشورشان آمده، میگیرند محکوم‌ترند، یا اسرائیل که می‌آید در لبنان و از داخل خانه‌ی کسى صاحبخانه را میدزدد و میبرد؟ از این دو نوع کار، کدام زشت‌تر و منفورتر است؟ اگر به لبنانى بگویند چرا شما سرهنگ آمریکایى را یا فلان فرد دیگر را گروگان گرفتید، خواهد گفت این آمده داخل خانه‌ی من، دارد جاسوسى میکند؛ برود تا گرفتار نشود. امّا اگر به اسرائیل و آمریکا بگویند که شما چرا آمدید «شیخ عبید» را از داخل خانه‌اش گرفتید بردید، چه جوابى دارند بدهند؟ گروگان‌گیرىِ منفور، آن است یا این؟ آن‌وقت رئیس‌جمهور آمریکا (۶) با کمال وقاحت میگوید «ما با گروگان‌گیرها صحبت نمیکنیم»! شما پشتیبان گروگان‌گیرها هستید؛ از همه‌ی گروگان‌گیرها بدتر و خبیث‌تر اسرائیل است که دست‌نشانده‌ی شما و دست‌آموز شما است. این کیفیّت قضاوت اینها در مسائل بین‌المللى است که از حق و انسانیّت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. آمریکایی‌ها این‌جوری‌اند.  آن‌وقت براى ملّت ایران چیزى خنده‌آورتر و مسخره‌تر از این نیست که این آمریکا بیاید براى مذاکره با ملّت ایران شرط قرار بدهد [و بگوید]: ما به شرطى روابطمان را با ایران برقرار میکنیم که چنین بشود و چنان بشود! شما امروز منفورترین دولتها ‌-بعد از دولت غاصب صهیونیستى- در چشم ملّت ایران هستید. ملّت ایران چه احتیاجى دارد به ارتباط با شما و مذاکره‌ی با شما؟ چه کسى در نظام جمهورى اسلامى با شما مذاکره کرده؟ مذاکره‌ی ما با آمریکا همین است که در این تریبون‌هاى عمومى به سردمداران آمریکا هشدار میدهیم و نهیب میزنیم و میگوییم شما با این روشها و با این تهدیدها و تطمیع‌ها نخواهید توانست ملّت بزرگ و انقلابى ما را و مسئولین کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهید.ما امروز هم مثل گذشته میگوییم رابطه‌ی با آمریکا را نمیخواهیم. تا وقتی‌که آمریکا در یک چنین مواضعى قرار دارد، ما رابطه‌ی با آمریکا را رد میکنیم. تا وقتى سیاست آمریکا بر دروغ و فریب و جنایت استوار است، تا وقتى سیاست آمریکا بر حمایت از دولت پلیدى مثل اسرائیل و ظلم به ملّتهاى مستضعف برقرار است، و تا وقتى خاطره‌ی جنایتهایى که از طرف سردمداران آمریکایى نسبت به ملّت ایران انجام گرفته در ذهن ملّت ما است و جبران نشده ‌-مثل خاطره‌ی سقوط هواپیما، (۷) مثل مسدود کردن دارایی‌ها و اموال ملّت ایران در آمریکا- امکان ندارد ما با دولت آمریکا مذاکره کنیم یا با او رابطه‌اى برقرار کنیم.  بحمدا‌لله‌ ملّت ما ملّتى است بیدار و زنده و قوى. ما براى رفاه ملّتمان و ساختن ملّتمان و کشورمان احتیاجى به دولتى مثل دولت آمریکا نداریم. ما امکانات بالفعل و بالقوّه‌ی بسیار خوبى در اختیارمان است و میتوانیم راه سعادت و رفاه ملّت ایران را بدون اتّکاء به دشمنانمان بپیماییم. البتّه ما در ارتباطات جهانى، «باز» برخورد میکنیم: با کسانى که نسبت به ملّت ایران این‌جور وقیحانه و آشکار خصومت نکردند، همکارى میکنیم؛ این را همیشه اعلام کرده‌ایم. در گذشته هم این‌جور بوده، امروز هم همین‌جور است. امّا اگر کسانى در دنیا خیال کنند که مسئولین کشور ما براى سازندگى کشور، دست ‌-آن هم دست ذلّت- به سوى آمریکا دراز خواهند کرد، بدانند که سخت در اشتباهند. چنین چیزى پیش نیامده و ابداً پیش نخواهد آمد.  شما ملّت عزیز ایران، توکّلتان به خدا و استحکامتان را مثل همیشه حفظ کرده‌اید و باز هم ‌ان‌شاءالله‌ حفظ خواهید کرد. ما مشاهده میکنیم و می‌بینیم که ملّت ما یکى از مستحکم‌ترین و قوی‌ترین ملّتها است. این ملّت، شایسته‌ی آقایى است، شایسته‌ی عزّت است. آن ملّتى که قدر خودش را دانست و از قبول ذلّت دورى کرد، آن ملّت عزیز خواهد شد. ملّتهایى که می‌بینید ذلیل شدند، خودشان تن به ذلّت دادند. [ملّت ما] بحمدا‌لله‌ ملّتى کارآمد، باهوش، فعّال، داراى امکاناتِ کار و تلاش و سازندگى است؛ آن هم با ایمان به خدا، با وحدت کلمه، با قوّت مدیریّت در داخل کشور، با تلاش و فعّالیّت همه‌جانبه‌ی مسئولین و دولتی‌ها و آحاد مردم. به فضل پروردگار، تمام مشکلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بین خواهد رفت. دشمن نمیتواند به برخى از مشکلاتى که براى همه‌ی ملّتها وجود دارد چشم بدوزد و خیال کند که این مشکلات، ملّت ما را زبون و خسته خواهد کرد؛ چنین چیزى متصوّر نیست.امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ عزیزان ما ‌-چه اسرا و چه مفقودین- اوّلاً تا وقتی‌که آزاد نشده‌اند مشمول لطف و فضل و کمک و اعانت الهى باشند، ثانیاً ‌ان‌شاءالله‌ هرچه زودتر وسایل استخلاص این عزیزان فراهم بشود و دل و چشم خانواده‌ها و منتظرانشان به دیدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر این خانواده‌هاى عزیز نازل کن. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
153
1368/05/18
بیانات در دیدار کارکنان نهاد ریاست جمهورى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2159
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (1)  یکى از چیزهایى که مطمئنّاً جزو نِعَم الهى محسوب میشود این است که هر کسى در مقاطع مختلف زندگى خود وقتى به یک محاسبه‌اى دست زد و جریان کار در آن مقطع را مشاهده کرد ‌-با معرفتى که به حال خود و کار خود دارد- احساس کند که پیش وجدان خود و وجدان بیدار کسانى که در جریان این عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است؛ این حقیقتاً یک نعمت است. بنده احساس میکنم که در محاسبه‌ی همکارى دوران هشت‌ساله‌اى که با جمع همکاران نهاد ریاست جمهورى داشتیم، از این نعمت برخوردارم، یعنى مجموعه‌ی این دستگاه نسبتاً کوچک که در جایگاه ممتازى قرار دارد و داشت ‌-در طول این دوران که یک مقطع طولانى از یک استمرار کارى است- اگر مورد محاسبه‌ی منصفانه قرار بگیرد، هم خود این مجموعه و بنده که با آن سروکار داشتم دچار آرامش وجدان و رضایت خاطر خواهد بود، و هم کسانى که با چشم باز و وجدان بیدار با این مجموعه مواجه بوده‌اند یا کار آن را مورد ارزیابى قرار دادند یا خواهند داد. لذا من از مجموعه‌ی همکاران دوران هشت‌ساله‌ی همکارى در نهاد ریاست جمهورى احساس رضایت میکنم. ادّعا نمیکنیم که در این مجموعه‌ی کوچک ما کاستى و قصور و خطا وجود نداشته، زیرا انتظار نمیرود از یک مجموعه‌ی بشرى که هیچ قصور و خطائى نداشته باشد، و همچنین انتظار نمیرود از یک مجموعه‌ی نوپا که از صفر شروع کرده و هیچگونه سابقه‌اى و تجربه‌اى از گذشته به آن به ارث نرسیده و اوّل کارش است، که در طول این مدّت ‌-که در عمر کارهاى نهادى و سازمانى عمر کوتاهى است- توانسته باشد خودش را آن‌قدر کامل بکند که کاستى و کمبودى از آن سرنزند. کمبودها، بی‌تجربگی‌ها، کاستی‌ها طبیعى است، خطاها و اشتباهات هم در آن حدّى که بوده، قابل قبول است؛ مجموعه، مجموعه‌ی خوبى بوده در این مدّت.  شاید بعضى گمان کنند که بنده از پاره‌اى نابسامانی‌ها و نارسایی‌ها در داخل مجموعه بی‌خبرم که این‌جور قضاوت میکنم. باید عرض بکنم که نه، بی‌خبر نیستم، امّا ملاک براى خوب بودن و خوب نبودن یک مجموعه چیست؟ ما کارى به کشورهاى دیگر و نظامهاى دیگر نداریم که در یک مجموعه‌ی در این سطح چه کارهایى انجام میگیرد و چه مشکلاتى به وجود می‌آید، آن ربطى به ما ندارد؛ امّا شما مقایسه کنید این مجموعه‌ی کوچک را با سایر مجموعه‌هایى که در نظام جمهورى اسلامى وجود داشته، که این مجموعه بعد از آنچه مربوط به مقام معظّم رهبرى میشده، بالاتر از همه‌ی مجموعه‌هاى دیگر بوده؛ اینجا مجموعه‌ی ریاست جمهورى بوده که همه‌ی مجموعه‌هاى دیگر، از لحاظ سطح ادارى و اعتبار پایین‌تر از این است.دو نکته را مورد نظر قرار بدهیم: یک نکته استفاده‌ی غیر قابل قبول از اعتبارات و سِمتها و عنوانها ‌-آنچه اصطلاحاً به آن میگویند قدرت‌نمایى- و دیگرى استفاده‌ی نامشروع از موارد مالى. البتّه در جمهورى اسلامى بحمدا‌لله‌ دستگاه‌ها همه مبنىّ بر صلاحند، خب نظام اسلامى است؛ امّا در مجموعه‌هاى مبنىّ بر صلاح [هم] بالاخره این‌جور نیست که شیطان راه پیدا نکند. حالا مقایسه کنید! ما می‌بینیم که بحمدا‌لله‌ این مجموعه از لحاظ این دو ملاک و معیار ‌-که شاید مهم‌ترین و حسّاس‌ترین ملاکها و معیارها است- سالم مانده؛ این چیز مهمّى است. خیلى مهم است که کسانى از انتساب به یک دستگاهى در سطح بالا، در جامعه و در دستگاه‌هاى گوناگونْ استفاده‌ی نامشروع نکنند. این براى من ملاک بالا و مهمّى است. این چیز قابل توجّهى است. ما این را در اینجا بحمدا‌لله‌ حاصل می‌بینیم. معلوم میشود که تدیّن برادران و توجّه مسئولین در این قسمت به اندازه‌اى بوده که توانسته از بُروز چنین مشکلى جلوگیرى کند، و همچنین در آن مقوله‌ی دوّم که عرض شد.  برادرانى که در این نهاد کارهاى محتوایى یا شکلى انجام میدادند، در دورانهاى گوناگونى، در فرازونشیب‌هایى در این هشت سال گاهى سختی‌هایى را هم تحمّل کردند که این بر اجر آنها می‌افزاید؛ نخواستند به رخ بکشند خدمتى را که انجام میدهند. بعضى از عناصرِ کارآمد در این مجموعه بوده‌اند که بی‌شک در ردیف اوّل از لحاظ کارایى و معرفت و گره‌گشایى براى نظام جمهورى اسلامى قرار میگرفتند؛ این را هیچوقت توى بوق نکردند. حالا یک قدرى هم شاید ارتباط پیدا میکرده به خلقیّات خود بنده؛ نمیدانم این خلقیّات در رابطه‌ی با حقوق معنوى برادران چقدر [اثر داشته]، مثبت بوده یا نه؛ من نمیخواستم و دوست نمیداشتم که از بعضى از توانایی‌ها و کارایی‌ها و معرفتها و اطّلاعها از لحاظ تبلیغاتى استفاده کنم ‌-اگرچه آنجایى که براى دستگاه‌ها لازم میدانستیم، هرچه بوده در اختیار دستگاه‌ها قرار میدادیم؛ یعنى از این جهت که چون مال مملکت بوده؛ هرچه هست مال انقلاب است، مال کشور است، هرچه داریم؛ اگر کسى علم دارد، کارایى دارد، معرفت درست دارد، مال انقلاب است، باید در اختیار انقلاب قرار بگیرد- امّا اینکه این را از لحاظ مطرح کردن و به جلوه درآوردن در آفاق ذهنیّت جامعه یا نظام سیاسى و نظام دولتى، حسّاس و مطرح قرار بدهیم، نه [این‌طور نبوده]؛ برادرها خدمتشان را اینجا خاموش و بی‌سروصدا و بی‌توقّع در موارد بسیارى انجام دادند؛ درحالی‌که کارایی‌هاى خیلى خوبى هم وجود داشته و زحمات خوبى هم کشیده شده؛ و اینها به اعتماد اجر الهى براى مردمى است که کار را براى خدا و براى مقاصد حسنه انجام میدهند ‌-و کارى ندارند که حالا مردم مطّلع بشوند یا مطّلع نشوند- که اگر مورد قبول خدا قرار بگیرد، بزرگ‌ترین پاداش است براى هر کسى. لازم است من از همه‌ی کسانى که در این مدّت ‌-در دو دوره‌ی ریاست جمهورى یا در بخشى از این مدّت که بعضى کار میکردند و رفتند، یا بعدها آمدند- کارهاى فکرى، خدماتى، محتوایى، شکلى انجام دادند خالصانه، مخلصانه، بی‌توقّع، بی‌سروصدا، در اینجا از همه‌ی آنها سپاسگزارى کنم؛ مطمئنّاً سپاسگزارى پروردگار از آنها، بسیار بالاتر و باارزش‌تر هم هست.  و امّا نسبت به آینده؛ ما بایستى خودمان را آماده کنیم براى خدمت، هر جا و هرجور؛ بدون اینکه قبلاً جاى خدمت خودمان را نشان کرده باشیم و مشخّص کرده باشیم. من به شما عرض کنم ‌-شما برادرانى هستید که خب سالها اینجا با هم کار کردیم؛ عیبى ندارد اینها را ما [بگوییم]، در معرض عموم که نیست، حالا جمع خصوصى است، گفتنش هم ایرادى ندارد- (2) بنده از اوّل انقلاب خودم این‌جورى بودم، بنایم بر این بود. آن روزهایى که امام قرار بود تشریف بیاورند که ما در دانشگاه تهران تحصّن داشتیم، جمعى از این رفقاى نزدیکى که با هم کار میکردیم ‌-از همین افرادى که همه‌ی آنها در طول این مدّت در انقلاب نام‌ونشان‌هایى پیدا کردند، بعضی‌شان هم به شهادت رسیدند؛ [مثل] مرحوم شهید بهشتى، شهید مطهّرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى و خیلی‌هاى دیگر [از جمله] مرحوم ربّانى شیرازى، مرحوم ربّانى املشى، این عدّه‌اى که با هم می‌نشستیم مشورت میکردیم سرِ قضایا- با هم گفتیم که خب امام دو سه روز دیگر یا فردا مثلاً وارد میشوند و ما آمادگى نداریم؛ بیاییم یک سازمان‌دهی‌اى بکنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد ‌-کارها از همه طرف به اینجا ارجاع شد- ما معطّل نمانیم. ما عضو شوراى انقلاب بودیم، البتّه کسى هم آن‌وقت نمیدانست. حتّى همان رفقا هم بعضی‌شان نمیدانستند ‌-مثلاً مرحوم ربّانى شیرازى یا مرحوم ربّانى املشى یا بعضى دیگر- که ما چند نفر عضو شوراى انقلاب هم هستیم؛ با هم کار میکردیم. صحبت دولت نبود، صحبتِ همان بیت امام بود که حالا ایشان وارد میشوند مسئولیّتهایى پیش خواهد آمد، بعضى مراجعه میکنند، بعضى کار دارند، گفتیم بنشینیم براى این یک سازمان‌دهى بکنیم. یک ساعتى را معیّن کردیم، عصر رفتیم در یک اتاقى نشستیم، گفتیم حالا مسئولیّتها را معلوم کنیم؛ چه چیزهایى مسئولیّت است و چه کسانى این مسئولیّتها را به عهده بگیرند. بنده آنجا گفتم که مسئولیّت من این باشد که چایى بدهم! همه تعجّب کردند: یعنى چه، چایى؟ گفتم بله، من چایى ریختن و چایى درست کردن را خوب بلدم، این کار من؛ حالا شماها انتخاب کنید. جلسه یک حالى پیدا کرد. خب میشود آدم بگوید که مثلاً قسمت دفتر مراجعات به عهده‌ی بنده. تَنافُس (3) که نیست، تعارض (4) که نیست، ما میخواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم؛ هر جاى آن هم قرار گرفتیم اگر توانستیم کارِ آنجا را انجام بدهیم، خوب است. این روحیه‌ی من بوده. البتّه آن حرفى که آنجا زدم، میدانستم که کسى بنده را براى چایى ریختن معیّن نخواهد کرد و نمیگذارند که من بنشینم آنجا چایى بریزم؛ امّا واقعاً گفتم، [یعنى] اگر فرض کنیم [کار] به اینجا میرسید که بگویند خیلى خب چایى به عهده‌ی شما، میرفتم عبایم را میگذاشتم کنار، آستین‌هایم را هم بالا میزدم، از بعضى از این برادرهاى چایی‌ریزِ اینجا که چایی‌شان را خوردیم ‌-خیلى اوقات هم نپسندیدیم- بهتر هم چایى درست میکردم! (5) نه اینکه فقط بگویم، نخیر، واقعاً آماده بودم براى این کار. بنده با این روحیه وارد شدم.بارها به دوستانم میگفتم من آن کسى نیستم که اگر وارد یک اتاقى شدم بگویم آن صندلى مال من است، اگر خالى بود بروم آنجا بنشینم، اگر خالى نبود قهر کنم بروم بیرون؛ نخیر، بنده هیچ صندلى خاصّى در هیچ اتاقى ندارم، من وارد اتاق میشوم هر جا خالى بود آنجا می‌نشینم. اگر مجموعه احساس کرد که اینجا براى من کم است و برد روى صندلى دیگرى نشاند خب میروم [می‌نشینم]؛ اگر هم نه ‌-همان کار را مناسب دانستند- همان کار را انجام میدهم. بنده با این روحیه از اوّل انقلاب حرکت کردم. شاید آدم این حرفها را در جمع عمومى، در مردم، نگوید، ممکن است حمل بر چیزهاى دیگر بشود؛ امّا بین شماها ‌-چون خصوصى هستیم- عرض کردم.  من اعتقادم این است ما براى انقلاب باید این‌جورى باشیم، از پیش معیّن نکنیم که صندلى ما آنجا است؛ اگر دیدیم آن صندلى را به ما دادند، خوشحال بشویم و برویم بنشینیم و بگوییم حقّمان بود؛ اگر دیدیم آن صندلى نشد، یا یک ذرّه گوشه‌اش سابیده شد، بگوییم نخیر، به ما ظلم شد، ما قبول نداریم، قهر کنیم برویم بیرون. من از اوّل این روحیه را نداشتم و سعى نکردم این‌جورى باشم، بلکه بعکس. در مجموعه‌ی انقلاب، تکلیف ما این است.  من قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهورى داشت تمام میشد، دُوروبَرم را جمع میکردم. بعضى آدمهاى بی‌مسئولیّت، از پیش، بعضى از مشاغل را هم پیش خودشان به قدوقواره‌ی بنده بریده بودند و دوخته بودند! مکرّر مراجعه میکردند که شما رئیس نمیدانم فلان کار خواهید شد؛ بنده نه [این روحیه را نداشتم]. من گفتم اگر یک وقتى امام به من واجب کند بگوید مثلاً شما فلان کار را [به عهده بگیرید]، خب البتّه، تکلیف است، دستور امام که دیگر بُروبَرگرد ندارد؛ امّا اگر چنانچه تکلیف نباشد ‌-و من خواهش خواهم کرد از امام که تکلیفى به من نکنند، تا من بپردازم به کارهاى فرهنگى- من میروم دنبال کارهاى فرهنگى؛ امّا اگر تکلیف شد، هر کارى که بود [به عهده میگیرم].  من به شما برادرها عرض میکنم، نه براى این مقطع ‌-این مقطع که چیزى هم نیست، عیبى هم ندارد- [بلکه] براى همیشه، ما این یادگارى را با هم داشته باشیم که خودتان را آماده نگه دارید براى اینکه انقلاب از شما استفاده کند؛ هرجور استفاده‌اى. یک وقت استفاده‌ی آدم به این است که یکى پایش را بگذارد روى دوش آدم تا دستش برسد به یک جایى و یک کارى را انجام بدهد؛ گاهى استفاده‌ی بهترین از یک انسان زنده، عاقل، باشعور، این است. [ممکن است بگوید] بنده بشوم جاى نردبان یا چهارپایه تا یکى برود روى دوش من کارى را انجام بدهد؟ خب چه اشکالى دارد؟ بله، اگر مصلحت انقلاب اقتضا میکند، مصلحت کشور اقتضا میکند، آدم میشود چهارپایه تا روى آن بروند و یک کارى را که احتیاج دارد به اینکه دستشان به یک جایى برسد انجام بدهند. من توصیه‌ام به شما برادران عزیز این است: هر جا هستید، هر کارى که احساس میکنید انقلاب به آن نیاز دارد، آن را انجام بدهید.  و انقلاب به کار آدمهاى کارآمد و صادق نیاز دارد؛ صدق و اخلاص، شرط اوّل است؛ اگر ما در کسى صدق و اخلاص نبینیم، خیلى احتمال دارد که کار او هم به درد نخورد یا یک وقتى مشکل درست کند. آن انسانى که صدق و اخلاص ندارد و کارایى دارد، مثل یک ماشین میماند که اگر مراقبش نبودند و یک پیچ آن یک وقتى اشکال پیدا کرد، گاهى می‌بینید یک ضربه‌اى هم به آدم میزند؛ [چنین کسى] انسان دیگر نیست. کارایىِ انسانى به این است که انسان از روى اخلاص و صدق و نیّت صحیح، آن کارى را که به عهده‌اش است انجام بدهد، تا بشود انسان، نباشد ماشین.ما حالا مجدّداً از برادران عزیزمان و از خواهرمان ‌-که زحمات زیادى هم ایشان کشیدند- تشکّر میکنیم و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند به شماها توفیق بدهد همیشه در خدمت انقلاب، در خدمت کشور، در خدمت اسلام باشید و از نیروهاى شما براى انقلاب و براى اسلام و براى کشور حدّاکثر استفاده بشود؛ هر جا که شد. خدا هم به شما توفیق بدهد ‌ان‌شاءالله‌ ‌-به همه‌ی ما، به بنده، به شما- که بتوانیم اخلاصمان را و صفاى نیّتمان را همواره حفظ کنیم. (6) والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
154
1368/05/18
بیانات در دیدار نخست‌وزیر و اعضاى هیئت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2160
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  غرض بنده از این دیدار و جلسه این بود که یک بار دیگر در جمع شما برادران عزیز و همکار در دولت جمهورى اسلامى ایران بنشینیم، هم تجدید عهدى بکنیم و یاد روزهاى دشوار همکارى را گرامى بداریم، و هم ‌ان‌شاءالله‌ خاطره‌ی خوبى را براى ایّامِ بعد از این بگذاریم.  البتّه معمول بنده این بود که غالباً ‌-نمیگویم عموماً- با وزرائى که به هر دلیلى از جمع دولت آقاى مهندس موسوى جدا میشدند، بعد از جدا شدنشان از کار تماس میگرفتم و گاهى با آنها جلسه میگذاشتم و دعوتشان میکردم و این خداحافظىِ جمعى را به‌تنهایى با آنها انجام میدادم؛ البتّه گاهى هم که وضع این‌جورى بود که چند نفر با هم جدا شده بودند، باز هم برادرها را جمعى زیارت میکردیم و با آنها احوالپرسى میکردیم و خداحافظى میکردیم و با خوبى از هم جدا میشدیم. در گذشته بنده این مرسوم را با دوستان و برادران داشتم.  البتّه این دفعه بنده هستم که از جمع شما جدا شدم. شاید بسیارى از شما یا بعضى از شما در مجموعه‌ی آتى دولت حضور داشته باشید. به‌هرحال فرقى نمیکند؛ خطّ خدمت یک خطّ مستمر است و مجموعه‌ی دولت مجموعه‌ی واحدى است و هروقت و هر جا که برادرها مشغول کار باشند و هر کدام ما هر جا قرار داشته باشیم در این مجموعه‌ی بزرگ و این خانواده‌ی عظیم نظام جمهورى اسلامى و ملّت ایران، با هم همکاریم. نوع همکاری‌ها ممکن است فرق کند؛ [ولى] اصل همکارى بلاشک تغییرى نخواهد کرد. این‌جور نیست که اگر ما با هم دُور یک میز ننشینیم و در یک شغل واحدى و مجموعه‌ی واحدى کار نکنیم، به معناى این باشد که ما دیگر با هم همکار نیستیم؛ نه، واقعاً روحیه‌ی خود بنده هم این نیست. جدایى از مجموعه‌ی دستهاى کارآمد و مغزهاى هوشمند، در جمهورى اسلامى متصوّر نیست؛ هر جا باشند، با همند.بنده قبل از رحلت حضرت امام (اعلى ا‌لله‌ مقامه) که ماه‌هاى آخر مسئولیّت من بود، با خودم فکر میکردم که خواهم رفت و به کارهاى فرهنگى مشغول خواهم شد. این گرایش اصلى ماها است دیگر؛ دوست میداریم به کارهاى فرهنگى بپردازیم. ذهنیّت بنده، آقاى مهندس موسوى و بعضى دیگر از دوستان، غالباً همین‌جورى است؛ یعنى کشش اصلی‌مان به سمت و به طرف کارهاى فرهنگى است؛ مگر اینکه مسئولیّتى بر دوشمان قرار بگیرد و بر ما واجب بشود. البتّه همان وقت هم در یک جمعى گفتم که اگر بر من واجب بشود و تکلیف بشود و من را مأمور کنند به ریاست عقیدتى _ سیاسى گروهان ژاندارمرى زابل ‌-چون میدانم آنجا گروهانى هست و میدانم هم عقیدتى _ سیاسى دارد؛ مثلاً آقاى محتشمى (۲) بنده را میفرستادند آنجا- میرفتم مشغول میشدم. یعنى واقعاً هر جا که انسان کار کند، احساس نمیکند که جداى از مجموعه‌ی کارآمدهاى این نظام و مجرّبین کارى این نظام است.  علی‌ای‌حال الان هم که ما این جلسه را تشکیل داده‌ایم و با هم داریم صحبت میکنیم، به معناى خاتمه‌ی یک مقطع کارىِ یک مجموعه‌ی خاص است؛ نه به معناى جدا شدن از یکدیگر و عدم همکارى، که این اصلاً متصوّر نیست براى من نسبت به برادرهاى متعهّد و خوب ‌-که همه‌ی شماها همین‌جور و با همین اوصافى که عرض کردم هستید- و قهرى و طبیعى است که ما هر جا باشیم، با هم همکارى داریم؛ منتها این مجموعه‌ی دولت یک چیز خاصّى بود که این دیگر نخواهد بود و این جمع ما، بعد از این دور هم نخواهیم بود.  بنده نسبت به این گذشته‌ها یک احساسى دارم. درست است که این هشت سال دائماً جنگ بود، دائماً خون دل بود، دائماً دلهره و نگرانى بود، روزى نبود که ما ‌-همه‌ی مسئولین کشور- از خواب برخیزیم و نگرانی‌اى و غصّه‌اى در باب مسائل اساسى کشور که در رأس آنها و اهمّ آنها جنگ بود نداشته باشیم ‌-جنگ بر ما مشکلات زیادى را تحمیل کرد و ناتوانی‌هایى را بر ما تحمیل کرد، این ناتوانی‌ها شاید جزو طبیعت ما نبود؛ خیلى کارها را خیلى مجموعه‌ها میتوانند بکنند امّا یک عارضه‌اى می‌آید و امکان آن کار را از آنها میگیرد، حتّى کارایى را از آنها میگیرد؛ این یک واقعیّتى است که بود و تلخ بود و سخت بود و همراه با زجر و ناراحتى بود- لکن به مقتضاى اینکه در راه خدمت، در راه محبّت و در راه آن مطلوب و هدفى که معشوق انسان است و انسان به آن عاشقانه دل بسته است، هر زحمتى به یک معنا لذّتى است. من وقتى نگاه میکنم به این دوران هشت‌ساله و آن رنجها را و آن تجربه‌ها را و آن ساعات دشوار را به یاد می‌آورم، همان حالتى به من دست میدهد که به دوران مبارزه‌ی قبل از انقلاب نگاه میکنم. یعنى اگرچه خشنودیم که آن مبارزاتى که ملّت ایران کردند و عناصر مبارز کردند، بحمدا‌لله‌ به نتیجه‌ی به این خوبى رسید، امّا لذّت دوران مبارزه ‌-لذّت خاصّ محنت، توأم با محنت در راه خدا- یک چیزى است که دیگر قابل فراموش کردن و قابل تعویض با چیز دیگر نیست. حقیقتاً دوران مبارزه، آن سختی‌ها، آن محنتها، آن دلهره‌ها و آن اضطرابها، با خودش یک لذّت از نوع خاصّى را داشت که در دوران راحت و عافیت متصوّر نیست؛ آن لذّت معنوی‌اى که ناشى از محبّت است، ناشى از عشق است، ناشى از تلاش عاشقانه‌ی یک انسان به سمت یک هدفى است که محبوب و معشوق او است. ما عین این احساس را نسبت به همین دوران هشت‌ساله‌ی جنگ داریم.  سال گذشته همین روزهاى محرّم بود ‌-اگرچه از لحاظ ماه شمسى تفاوت دارد؛ امّا از لحاظ ماه قمرى همین روزهاى محرّم بود- که بنده به دنبال آن تهاجم نامردانه‌اى که رژیم عراق بعد از پذیرش قطعنامه کرد، (۳) رفتم به منطقه‌ی جنگى و مثل این روزها را ‌-همین ایّام دهه‌ی محرّم را- بنده آنجا بودم و همین امروز، اتّفاقاً قبل از آمدن به این جلسه داشتم فکر آن حالات و آن ساعات و آن لحظات و آن احساساتِ آن ساعت و آن روزها را میکردم؛ (۴) میدیدم که لحظاتى که انسان براى خدا و در راه خدا زحمتى را متحمّل میشود، بار سنگینى را بر دوش میگیرد و اضطرابى را و محنتى را بر جان خودش میپذیرد، واقعاً قابل معاوضه با هیچ‌چیز دیگرى نیست.  لذا این هشت سالى که ما با مجموعه‌ی شما بودیم ‌-البتّه حالا همه‌ی شما در دوران هشت‌ساله نبودید؛ بعضى از اوایلش بودید، بعضى از اواسطش آمدید، بعضى از آخرهاى آن تشریف آوردید- واقعاً آن روزها دیگر قابل تجدید شدن نیست؛ روزهاى خاصّى بود، مقطع عجیبی بود، مقطع فراموش‌نشدنی‌اى بود: روزهایى که ‌-همین‌طور که آقاى مهندس موسوى گفتند و من [هم] قبول دارم- برادرها واقعاً تلاش میکردند، واقعاً زحمت میکشیدند، همه‌ی همّتها به کار می‌افتاد تا بتوانند آن چیزى را که هدف کاری‌شان بود، تحقّق ببخشند؛ و این در فضائى بود که به یک محنت عظیم ملّى آمیخته بود و آغشته بود ‌-نه مال یک قشر، نه مال یک جمع، نه مال یک گوشه‌ی مملکت- یک ملّت دچار محنت بود؛ محنت جنگ که بر او تحمیل شده بود. و در کنار این، جوشش فداکاری‌ها و ایثارها و جلوه‌هاى زیباى حضور انقلابى ملّت در صحنه‌هاى گوناگون هم بود؛ و بر روى همه‌ی اینها، به آن خیمه‌ی منوّر حضور امام و نظر فراگیر آن بزرگوار و اراده‌ی همه جا حاضر او ‌-که واقعاً مثل کوهى پشت سر ما بود- دل‌خوش و دلگرم بودیم. هم زحمت میکشیدیم، هم محنت عمومى را درک میکردیم، هم از احساسات مردم و از تلاشهاى مردم و فداکاری‌هاى مردم به هیجان می‌آمدیم، و هم در یک فضاى آمیخته‌ی به معنویّت و عرفان و حماسه و اراده و عزمى که از وجود امام و از حضور امام ناشى میشد زندگى میکردیم. واقعاً این یک چیزى است که دیگر قابل تکرار شدن و قابل تجدید شدن نیست.ما این هشت سال را در زندگی‌مان و در خاطره‌مان، [باید] خوب حفظ کنیم. هشت سال عجیبى بود، هشت سال پُرماجرایى بود و یکى از مقاطع عظیم ملّت ایران بود. و خداى متعال این‌جور مقدّر کرده بود که در این مدّت، جمع ماها با همدیگر، یکى از مهم‌ترین و اصلی‌ترین کارهاى این مملکت را به عهده داشته باشیم و با هم مشغول انجام آن کار باشیم.  به گذشته با این چشم نگاه باید بکنیم: با چشم رضایت و نگاه از روى احساس انجام تکلیف؛ که هر مؤمنى وقتى تکلیفى را انجام بدهد، خوشحال است؛ و این خوشحالى عیب نیست بلکه حُسن است. این با تکبّر و عُجب و مانند این چیزها به‌هیچوجه مخلوط نشود؛ این یک چیز دیگر است، یک احساس دیگر است. انسان نگاه که میکند، میگوید ‌الحمدلله‌ توفیق پیدا کردم، در این مدّت تکلیفم را انجام دادم. و یاد زیباى آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگه داریم و حفظ کنیم؛ و اگر بتوانیم، بر روى کاغذها و براى ماندن در آینده [بیاوریم]. این نسبت به گذشته.  و امّا نسبت به آینده. ما آینده را نمی‌شناسیم چه‌جورى است و از آن خبر نداریم؛ همه‌چیز مبتنى بر حدس و تحلیل است؛ غیر از گذشته است که عینیّات ما است و حسّیّات ما است و وجود ما با همه‌ی شَراشِر (۵) حیاتش آن را درک کرده و لمس کرده؛ ما آینده را به حدس درمی‌یابیم، امّا این حدسى است که آمیخته است به اراده‌ی ما؛ یعنى ما اجازه نمیدهیم که آینده، جداى از اراده و خواست ما به یک جهتى حرکت کند. ما میخواهیم اراده‌ی خودمان را در آینده دخیل کنیم؛ این هم خاصیّت انسان مؤمنِ باهدف است. اگر هدفى داریم، اگر مشخّص است که کجا میخواهیم برویم و اگر تصمیم بر رفتن داریم، پس آینده قابل حدس است؛ این حدس، ناشى از اراده‌ی ما است.ما در این راه حرکت خواهیم کرد و البتّه در بین راه ممکن است حوادثى پیش بیاید و عوارض و آفات و مشکلاتى عارض بشود؛ همینها است که یقین را تبدیل میکند به حدس. اگر احتمال این حوادث نبود، وقتى اراده داریم، وقتى میخواهیم، وقتى میدانیم کجا میرویم، خب میشد یقین؛ امّا چون احتمالاتى هم وجود دارد، تبدیل میشود به حدس. پس در تکوین حدسى که ما نسبت به آینده میزنیم، اراده‌ی ما دخیل است. من میگویم این اراده را ما بایستى آن‌چنان قرار بدهیم که احساس میکنیم موجب رضاى خدا است؛ که طبعاً حدس ما هم این خواهد بود.  ما ‌-یعنى مجموعه‌ی ما، همه‌ی شماها همین‌جور هستید و باید هم همین‌جور باشیم- تصمیم باید بگیریم که خطّ انقلاب را به معناى حقیقى این کلمه و به سمت هدفهاى انقلاب، بدون هیچگونه کمبود و کسرى و پذیرش ساییدگى در گوشه‌اى از این هدفها، با قاطعیّت و قدرت ادامه بدهیم. صحنه، صحنه‌ی وسیعى است؛ همه جاى آن میشود حضور داشت و در همه جاى آن میشود این احساس را داشت: چه در پست وزارت، چه در پست مدیریّت اجرائى کشور، مدیریّتهاى بالا، مدیریّتهاى پایین، یا حتّى اگر چنانچه کسى در مجموعه‌ی دستگاه و مجموعه‌ی دولت هم نخواهد کار کند ‌-که البتّه این نسبت به آن شقّ دیگر مرجوح (۶) است- در هر جایى از این کشور که بخواهد کار بکند. [البتّه] این را ما نسبت به افراد کارآمد واقعاً رد میکنیم؛ اگر هم مدیریّتهاى بالاى اجرائى را نخواهند به عهده بگیرند، خارج شدن از مجموعه‌ی دستگاه اجرائى کشور را مصلحت نمیدانیم. خب هر کسى میتواند مفید باشد، امّا در این مجموعه بیشتر میتواند مفید باشد. همه بایستى بالاخره در این مجموعه تا آنجایى که ممکن باشد و تا آنجایى که میسور باشد ‌ان‌شاءالله‌ مسئولیّتهایى را بپذیرند.هر جا باشیم، تصمیم را بایستى بر این قرار بدهیم که حرکت، به سمت هدفها با هماهنگى کامل و با یاد امام [باشد]. حالا که امام را نداریم، امّا یاد او براى ما یک چیز زنده است؛ و مشخّص است که ایشان چه فکر میکردند و چگونه حرکت میکردند. ‌ان‌شاءالله‌ آینده را بایستى به این شکل ترسیم کنیم. شاید اگر چند سال دیگر بگذرد و ماها زنده باشیم، باز این مجموعه احساس بکند که دوران مهمّى را پشت سر گذاشته و کارهاى مهمّى را در این دوران انجام داده و زمان تعیین‌کننده‌اى را از سر گذرانده؛ حدس ما هم همین است که همین‌جور هم خواهد بود. البتّه حدس میزنیم که نوع این دوره‌ی سالهاى آینده متفاوت باشد با نوع آنچه در گذشته بود؛ امّا شک نداریم که اهمّیّت این دورانى که در پیش داریم، از لحاظ تعیین کننده بودن نسبت به سرنوشت این کشور و سرنوشت این انقلاب، ‌-حدوداً، تقریباً- از آنچه در گذشته گذراندیم و پشت سر گذاشتیم کمتر نخواهد بود. این دوره را هم ‌ان‌شاءالله‌ بایستى با عزم و همّت و توکّل به خدا گذراند.  به‌هرحال من لازم میدانم از یکایک برادران عزیزمان تشکّر کنم؛ بخصوص آنهایى که دوران همکارى با آنها طولانی‌تر بوده و در درجه‌ی اوّل، خود آقاى مهندس موسوى و بعد بعضى دیگر از برادرها که الان میبینم جلوى چشمم هستند ‌-بعضى از برادرها که از همان روزهاى اوّل تشکیل این دولت بودند، بعضى هم در بین راه ملحق و متّصل شدند و حرکت کردیم، بعضى باز جدا شدند؛ لکن مجموعه را در ذهنمان به‌صورت یک مجموعه می‌بینیم- من از همه‌ی شما به‌خاطر آنچه بین ما گذشته و بسیار خوب بوده صمیمانه تشکّر میکنم و امیدوارم که ‌ان‌شاءالله‌ ارتباطات ما همواره ارتباطات خوب، صمیمانه و مبنىّ بر ایمان و محبّت باشد و خداى متعال توفیق بدهد بتوانیم با این همکاری‌ها، وظایف اساسى خودمان را انجام بدهیم. (۷) والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
155
1368/05/15
بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2158
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  اوّلاً تشکّر میکنم از همه‌ی آقایان محترم به‌خاطر حسن‌ظن‌تان و حسن‌نظرتان نسبت به بنده، که این مسئولیّت مهم را و بار سنگین را به بنده موکول کردید و بنده را مسئول قرار دادید. صمیمانه تشکّر میکنم از حضرت آیت‌ا‌لله‌ مشکینى به‌خاطر اظهارات و بیانات محبّت‌آمیز و بزرگوارانه‌شان.  لازم نیست تأکید بکنم و عرض بکنم که این، بارِ بسیار سنگین و مسئولیّت بسیار خطیرى است و امتحان الهى هم هست. البتّه مسئولیّتهاى بزرگ به نسبت عظمت و خُطورتشان، (۲) مورد توجّه و عنایت بیشتر پروردگار هم قرار میگیرند و باید عرض کنم که «ذٰلِک مِن فَضلِ ا‌لله عَلَىَّ لِیَبلُوَنى اَ اَشکُرُ اَم اَکفُر». (۳) اگر خداى متعال توفیق بدهد و دعاى حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) شامل حال بشود و بنده بتوانم این وظایف بسیار خطیر و سنگینى که متوجّه به بنده در این مسئولیّت است، ‌ان‌شاءالله‌ انجام بدهم، البتّه این لطف الهى و فضل الهى و افتخار بزرگى براى من خواهد بود. و پناه میبریم به خدا از اینکه این توفیق را خداوند لطف نکند، و در این صورت البتّه مشکلات زیادى خواهد بود.من همین‌طور که به این قضیّه از اوّل تا حالا نگاه میکنم، وقتى وضعیّت تمهید مقدّمات و ترتیب نتایج بر مقدّمات را میبینم، احساس میکنم مثل اینکه اراده‌ی الهى و خواست خدا است؛ و لذاست که بنده هم در مقابل آن چیزى که به نظر میرسد خداى متعال اراده فرموده که این کار به این شکل انجام بگیرد تسلیم میشوم و این را به‌عنوان قضاى الهى و تقدیر الهى تلقّى میکنم و مسئولیّت را با همه‌ی سنگینى و خُطورتش بر دوش میگیرم.  آن نکته‌اى که براى من در درجه‌ی اوّل مهم است، همین نکته‌اى است که فرمودند؛ (۴) یعنى همکارى و کمک و همفکرى از سوى همه‌ی آقایان محترم و بقیّه‌ی کسانى که در سطح کشور از مسئولیّتى در چشم مردم و در نزد پروردگار برخوردارند. با این همکاری‌ها، هیچ مشکلى نیست که قابل حل نباشد، هیچ راهى نیست که پیمودنى نباشد؛ همچنان که از اوّل انقلاب تاکنون هم به برکت همدلى و همکارى و همراهى قشرهاى مختلف مخصوصاً علماى محترم و عیون (۵) ملّت و اعیان (۶) امّت بوده که کارها بحمدا‌لله‌ پیش رفته و ما توانسته‌ایم در مقابل مشکلات بِایستیم و مشکلات را در مقابل اراده‌ی عمومى این ملّت خاضع کنیم. بعد از این هم همین‌جور خواهد بود.اعتقاد من این است که وقتى بزرگان قوم و علماى امّت و موجّهینِ میان مردم و متشخّصین و مسئولین قشرهاى مختلف احساس مسئولیّت میکنند، عظمت بار را، عظمت مسئولیّت را، عظمت هدفهایى که ما در مقابل داریم را بخوبى تشخیص میدهند و خودشان را سهیم میدانند و همکارى میکنند، در این صورت ما این ظرفیّت را داریم که به فضل پروردگار، خودمان را به هدفهاى عالى این انقلاب نزدیک کنیم.  خدا را شکر میکنیم که در دل ما ذرّه‌اى دلبستگى و عشق و علاقه به امور دنیوىِ مسائل مربوط به انقلاب نیست. یعنى این مسئولیّتها از جنبه‌ی ظاهرى آنها براى ماها هیچگونه کشش و انگیزه‌اى ندارد. این لطف خدا است و با جرئت این را بیان میکنیم و همین‌جور هم ‌ان‌شاءالله‌ عمل میکنیم. آنچه هست، مسئولیّت است؛ یعنى اهداف دینى است.من امروز در این مسئولیّت کنونى همان احساسى را دارم و همان روحیه‌اى را دارم که در روزهاى اختناق، با دشواری‌هاى فراوان، براى رسیدن به هدفهایى که بحمدا‌لله‌ هیچ تغییر هم نکرده ‌- بلکه روشن‌تر [هم] شده ‌- حرکت میکردم. میدانم که آقایان محترم و مسئولینى که از اوّل انقلاب کارهاى بزرگ انقلاب را بر دوش داشتند، همین‌جور بودند. دوستانِ همکار خودمان را می‌شناسیم؛ آن کسانى که از اوّل انقلاب تا حالا با آنها بوده‌ایم، کار کرده‌ایم و میدانیم که همه همین‌جور فکر میکنند؛ با همین روحیه و با همین انگیزه حرکت میکنند. وقتى این‌جور باشد، به نظر میرسد مشکلى بر سر راه نیست که قابل حل نباشد.  این درس را هم بنده سعى کرده‌ام از امام عزیز بزرگوار فقیدمان به یاد داشته باشم که مقصود ما انجام تکلیف باید باشد؛ چه آن اقدامى که ما میکنیم به نتایج مرسوم و مفروض خودش در عرف معمول برسد و چه نرسد؛ اگرچه به آن نتایج علاقه داریم [امّا] براى نتایج کار نمیکنیم؛ نه اینکه به آن نتایج علاقه نداریم ‌- البتّه که میخواهیم جمهورى اسلامى قدرتمند باشد، ثروتمند باشد، دشمنان جهانى آسیبشان به ما نرسد و نتوانند آسیب بزنند، و ملّت ما از لحاظ مادّى و معنوى یک ملّت برجسته و برخوردارى باشد؛ در این شکّى نیست که اینها آرزوهاى ما است و به اینها علاقه‌مندیم و دوست داریم ‌- امّا حقیقت این است که این‌جور نیست که اگر ما طبق وظیفه و طبق حجّت عمل کرده باشیم و با [وجود] تلاش خودمان به این مقاصد نرسیم، احساس شکست بکنیم. امام این را در طول این ده سال قولاً و عملاً به همه‌ی ما تفهیم کردند.آن چیزى را که احساس میکنیم تکلیف شرعى ما است، ‌ان‌شاءالله‌ انجام میدهیم. در تشخیص تکلیف هم سعى میکنیم نهایت دقّت و احتیاط را انجام بدهیم. این چیزى که من بر خودم فرض میدانم، این است. در تشخیص تکلیف، ‌ان‌شاءالله‌ دچار سهل‌انگارى و آسان‌نگرى نمیشویم، جوانب امر را مطالعه میکنیم تا آن چیزى را که در سِمت هدایت عمومى ملّت به‌عنوان تکلیف بر دوش ما است، تشخیص بدهیم؛ وقتی‌که تشخیص دادیم، پا را محکم میگذاریم آنجا؛ بدون هیچگونه تردیدى، بدون هیچگونه ترسى، بدون هیچگونه ملاحظه‌اى از هیچ قدرت سیاسى و نظامى عالم و از هیچ تهدیدکننده و خطرْ هشدار دهنده‌اى، بدون رعایت آن چیزهایى که انسان مجاز نیست آنها را در راه انجام تکلیف رعایت بکند. این ‌ان‌شاءالله‌ شیوه و سیره‌ی ما خواهد بود: تشخیص درست تکلیف، و اقدام قطعى در جهت آن تکلیف. حالا اگر خداى متعال به آن حرکت برکت داد و نتایج را بر این مقدّمات و بر اقدام مترتّب کرد، البتّه خوشحال و مسرور خواهیم بود و وعده‌هاى الهى ‌- براى همه‌ی کسانى که به آن وعده‌ها اعتقاد دارند ‌- لذّت‌بخش و شیرین خواهد بود؛ اگر هم خداى متعال مقدّر نفرمود که آن نتایج بر این مقدّمات مترتّب بشود، ما خوشحالیم که تکلیفمان را انجام داده‌ایم و کار خودمان را کرده‌ایم. این آن روش و خطّ اساسی‌اى است که انجام میدهیم. معیار کار هم تکلیف شرعى است؛ همان چیزى که بر اساس موازین مرسوم رایج بین متدیّنین و متشرّعین، تکلیف شرعى محسوب میشود. این، مقصود ما و هدف ما است و ‌ان‌شاءالله‌ در این خط پیش خواهیم رفت.  البتّه همان‌طور که عرض کردم، بعد از عنایت الهى و تفضّل الهى ‌- که چشم ما به آن است و بدون آن هیچ کارى از ما ساخته نیست و خودمان هیچ نیستیم ‌- اتّکاء و امید به شما آقایان محترم و بزرگوار و چهره‌هاى موجّه روحانى و اساطین (۷) امّت و ملّت است که کمک شما و راهنمایى شما و همفکرى شما و همکارى شما مطمئنّاً کارها را آسان خواهد کرد و نتایج را نزدیک خواهد کرد.  من عرضى ندارم جز اینکه مجدّداً از آقایان به‌خاطر لطفى که نسبت به من داشتید و حسن‌ظنّى که داشتید و بنده را براى تحمّل و قبول این مسئولیّت شایسته دانستید، تشکّر کنم. و خواهش میکنم در حقّ ما دعا کنید که ‌ان‌شاءالله‌ صِعاب (۸) را آسان کند و مشکلات را برطرف کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
156
1368/05/12
بیانات در مراسم اعطاى حکم تنفیذ ریاست جمهورى به حجّت‌الاسلام والمسلمین اکبر هاشمی‌رفسنجانى
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2153
بسم ‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (1)  حسینیّه‌ی جماران نقطه‌اى است که همواره سازنده‌ی تاریخ انقلاب ما در طول ده سال اخیر بوده. در این نقطه و در زیر همین جایگاه مقدّس و متبرّک بوده که ما توانسته‌ایم در طول این ده سال، تجربه‌هاى دشوار را از سر بگذرانیم، مقاطع حسّاس را در زندگى انقلابى خودمان شروع کنیم، درسهاى سازنده را از امام و معلّم و مرادمان بگیریم و خلاصه ملّت ایران در این نقطه حرکتها را آغاز کرده، در مشکلات به این نقطه پناه آورده، و از این نقطه مقاطع حسّاس را آغاز کرده.ما امروز با فقدان رهبر و امام عزیز و معظّم و بی‌نظیرمان، بی‌شک دچار یک کمبود و خلأ مهمّى هستیم؛ لکن با یاد صلابت و قاطعیّت و معنویّت و روحانیّت آن بزرگوار و با الهام از درسهاى فراموش‌نشدنى ایشان، امروز باز مقطع دیگرى را و دوران دیگرى را آغاز میکنیم. به نظر بنده امروز روز مهمّى است، شروع مقطع حسّاس و حائز اهمّیّتى است. البتّه بلندگوهاى تبلیغاتىِ استکبار جهانى و صهیونیسم میخواهند، هم به ملّت ایران، هم به افکار عمومى عالم القا کنند و شاید [هم] به بعضى از مسئولان تلقین کنند که نظام جمهورى اسلامى دوران جدیدى را با جهت‌گیرى جدیدى آغاز کرده است. مثل همه‌ی حرفهاى القاشده‌ی از سوى بوقهاى استکبارى، این حرف، هم غلط و هم بسیار ناشیانه و ابلهانه است.  دوران جدید اگر به معناى انصراف از خطوط ترسیم‌شده‌ی قطعى به‌وسیله‌ی امام عزیزمان باشد ‌-که همان خطوط انقلاب و اسلام است و چیزى از آن فراتر نیست- هرگز در انقلاب ما پیش نخواهد آمد. تا وقتی‌که دلهاى بیدار، مردم مسئول و مسئولین مؤمن و اسلام‌شناس و امام‌شناس در این کشور هستند، آمریکا و دیگر دشمنان ‌-مستکبران عالم، بدخواهان، منافقان- باید آرزوى چنین روزى را به گور ببرند.  خطّى که امام براى انقلاب ترسیم کردند و ده سال است که ما و ملّت ایران بر اساس آن خط حرکت میکنیم، خطّ عظمت اسلام و مسلمین است؛ خطّ دفاع از محرومین و مستضعفان در سراسر عالم است؛ خطّى و راهى است که ملّت ایران را در دنیا به‌صورت یک ملّت زنده و سرافراز درآورده و ما را از حالت ملّت عقب‌افتاده‌ی وابسته‌ی مرده‌اى به‌صورت مستقل‌ترین و زنده‌ترین و فعّال‌ترین ملّتهاى دنیا درآورده؛ خطّى است که ایمان مردم و محبّت مردم و عشق مردم به اسلام را برانگیخته و آنها را در این راه به فداکاری‌هاى اعجاب‌انگیز و بی‌نظیر واداشته. این خط، زندگى ما است، همه‌ی هستى ما است، هویّت ملّى و انقلابى ما است و به فضل پروردگار همین خط، با قاطعیّت، با قدرت، با امید، با همان روحیه‌اى که امام در طول دوران نهضت و دوران انقلاب عملاً به ما تعلیم دادند به پیش خواهد رفت. ما براى تحکیم راه امام و راه انقلاب، براى فداکارى و تلاش و کوشش شبانه‌روزى آماده‌ایم، جانهاى ما و خونهاى ما فداى این راه و این خط است و سعادت ما در این است که زندگی‌مان را در این [راه] بگذرانیم؛ در این هیچ تردیدى نیست.  امّا به یک معنا ‌-که این براى ملّت ایران و مسئولین قابل توجّه است- ما امروز یک فصل جدیدى را آغاز میکنیم. ما آن خانواده‌ی بزرگ و فعّالى هستیم که امیدش، اتّکائش و قوّت قلبش به پدر این خانواده بود. با بودن او، همه‌ی تکیه‌ها بعد از خدا به او بود. هر مشکلى براى کشور و مسئولین پیش می‌آمد، سرانگشت هنرمند و کارآمد او بود که گره را باز میکرد. در جنگ، در سیاست خارجى، در مسائل داخلى، در مسائل اقتصادى و در مسائل اجتماعى، بحقْ ملّت و دولت و مسئولین، پشتشان به امام بزرگوارمان گرم بود. این واقعیّتى است که ما ده سال این‌جور حرکت کردیم و سِیر کردیم و این کشور را اداره کردیم.بارها بنده در دوران این مسئولیّت ممتدّى که از روزهاى اوّل انقلاب داشتم، به یاد این جمله‌ی امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) می‌افتادم که میفرماید: کُنّا اِذَا اشتَدَّ البَأسُ اِلتَجَینا بِرَسولِ ا‌لله‌. (2) امیرالمؤمنین میفرمایند در جنگها آن‌وقتى که کار بر ما سخت میشد و احساس میکردیم که ما در مقابل حادثه ضعیفیم، به رسول خدا التجاء میبردیم، به او پناه میبردیم. بارها این جمله‌ی امیرالمؤمنین (صلوات ا‌لله‌ علیه) به یادم می‌آمد، میدیدم بر وضع ما صادق است. مکرّر اتّفاق افتاد که سرِ قضایاى مختلف با برادران و با مسئولان می‌نشستیم، فکرهایمان را تبادل میکردیم، مشکل را در مجموعه‌اى میگذاشتیم و خدمت امام میبردیم؛ و او بود که با نظر صائب خود، با اراده‌ی قوىّ خود، با ایمان و توکّل بی‌نظیر خود مشکل را حل میکرد، گره را باز میکرد. خدا شاهد است در مدّت عمر، کسى را در این حدّ از توکّل به خدا و حسن‌ظنّ به خدا نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام.  امروز این پدر خانواده در میان ما نیست، آن متّکاء محکم، آن کسى که خاطرمان آسوده بود که در مشکلات به او مراجعه خواهیم کرد، نیست. مثل همه‌ی خانواده‌هایى که وقتى یک چنین وضعى برایشان پیش می‌آید که پدر خانواده و بزرگ خانواده از میان آنها میرود، افراد خانواده هر کدام به نوبه‌ی خود احساس مسئولیّت تازه‌اى میکنند که به سهم خود مقدارى از این خلأ را پُر کنند ‌-در یک چنین خانواده‌هایى شما می‌بینید گاهى یک جوان پانزده شانزده ساله که تا دیروز مشغول بازى یا درس خواندن بود و احساس مسئولیّتى نمیکرد، امروز در خانه چهره‌ی یک مرد را به خودش میگیرد و احساس میکند که او هم بایستى در این خانه نقشى داشته باشد- این خلأ را [هم] این ملّت باید پُر کند؛ برادران عزیز ‌-هم مسئولین و هم ملّت- این خصوصیّتِ دوران جدید ما است؛ این خلأ را با تلاش، با همکارى، با محبّت، با پیوند مستحکم، با حضور دائمى در صحنه از سوى مردم، با دلسوزى کامل و مسئولانه‌ی همه‌ی قشرها ‌-علماى اعلام و بزرگان اسلام و قشرهاى مختلف کشور- با وحدت کلمه، با حفظ حاکمیّت نظام جمهورى اسلامى و مرکزیّت این نظام و تجمّع حول این محور و تسلیم در مقابل جهت‌گیری‌هایى که برخاسته‌ی از همان رهنمودها و همان اصول و برطبق مصالح کشور است، باید پُر کنیم.  شکّى نیست که ما فقدان امام بزرگوارمان را به‌هیچوجه به معناى پایان یافتن راه یا پایان یافتن تکلیف یا پایان یافتن امید به حساب نمی‌آوریم. پیغمبر خدا از دنیا رفت و فتوحات عظیمه‌ی مسلمین تازه شروع شد. پیغمبر خدا با ایجاد بنا و قاعده‌ی یک نظام عظیم جهانى، این جامعه را به راه انداخت؛ جامعه‌ی اسلامى توانست بعد از رحلت پیغمبر، قرنها به‌صورت مقام اوّل و قدرت اوّل سیاسى و اقتصادى و نظامى و اجتماعى در دنیا خودش را نشان بدهد. اگر نبود فساد سردمداران در دوره‌هاى بعد ‌-که سالها بعد از رحلت پیغمبر به نام اسلام در میان مردم حکومت کردند- یقیناً اثر حرکت رسول خدا تا قرنهاى متمادىِ دیگر و شاید تا این روزها ادامه میداشت؛ منتها فساد سردمداران راه را قطع کرد. بعد از رحلت امام ما میتوانیم -همچنان که رسول خدا ده سال و چند ماه در میان امّت خودش بود، امام عزیز ما هم که پیروِ راه انبیا و شاگرد انبیا و اولیا است، ده سال و چند ماه در میان ما بود- اگر ما همان اصول را، همان خطوط را و همان قاعده و مبنا را به معناى حقیقى کلمه و به‌صورت جدّى با همان اراده و با همان امید در دست بگیریم، این راه را ادامه دهیم ‌-امیدها پایان نیافته، تلاشها پایان نیافته؛ با کارْ با همّت شما، با همّت ملّت، با تلاش همه‌جانبه، با محبّت و صمیمیّتى که روح مطهّر و مبارک آن عزیز فقید ما بر سرتاسر این ملّت پاشید و آنها را با عطر محبّت مطهّر و معطّر کرد، با این ابزارهاى کارآمد- ما میتوانیم راه را خیلى خوب و خیلى سریع ادامه بدهیم.  من حقیقتاً به مدیریّت جدید کشور از اعماق دل اعتقاد دارم و اطمینان دارم و امید دارم. من میبینم آن روزى را که این مدیریّتِ صالح و سالم و کارآمد و انقلابى به کمک مردم ‌-شرطش این است- بتواند ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی گره‌هایى را که وجود دارد، باز کند و راه‌ها را هموار کند. البتّه بارها این گفته شده، تکرار شده، باز هم تکرار میکنیم، روى آن تأکید میکنیم: مبادا مردم انتظار معجزه داشته باشند. این کشور هشت سال ‌-و اگر درست نگاه کنیم، ده سال- در جنگ بوده. مسئولین دلسوز و عزیز و خدمتگزارى که در این هشت سال براى مردم کار کردند، با انواع مشکلات دست‌وپنجه نرم کردند تا توانستند کشور را در یک شرایط قابل قبول و بالنّسبه خوب ‌-مبالغه هم نمیکنیم- نگه دارند و حفظ کنند. درعین‌حال مشکلات جنگ از بین نرفته، تمام نشده.  بعضى خیال میکنند تا جنگ تمام شد، همه‌ی مشکلات جنگ از بین خواهد رفت؛ نه، مشکلات جنگ، بعد از جنگ باید برطرف بشود. برطرف کردن یک مشکل، بسیار طولانی‌تر خواهد بود از ایجاد مشکل. خب یک بمب میخورد، یک ساختمانى را در یک لحظه ویران میکند؛ ما اگر بخواهیم همین ساختمان را دوباره سر پا کنیم، زمان زیادى لازم است. این همه ویرانی‌هایى که در جنگ به وجود آمد، این همه منابعى که تعطیل ماند، این همه منابعى که ضایع شد و خراب شد، این همه مشکلاتى که بر مردم وارد آمد، ترمیم اینها زمان زیادى لازم دارد. عجله نباید به‌خرج داد؛ زیاد طلبکارى نباید کرد؛ این فکر را نباید القا کرد که بمجرّد اینکه دولت تشکیل بشود، با فاصله‌ی کوتاهى همه‌ی مشکلات برطرف خواهد شد. البتّه مشکلات در زمان معقول و مناسب برطرف خواهد شد، [امّا] برنامه‌ریزى لازم است، تلاش لازم است، همکارى گرفتن از مردم لازم است، ابتکارات گوناگون لازم است تا ‌ان‌شاءالله‌ مشکلات برطرف بشود.  و بنده این جمله را هم عرض میکنم که علاج مشکلات ما در این است که ما سازندگى کشور را در کنار تأمین روحیه‌ی انقلابى در مردم و حفظ همان صلابت انقلاب و چهره‌ی باعظمت و باهیبت انقلاب ‌-این دو، در کنار هم- ببینیم. اگر به رفاه عمومى نیندیشیم و به سازندگى کشور فکر نکنیم، مطمئنّاً نظام جمهورى اسلامى نخواهد توانست الگو و تجربه‌ی مطلوب را به دنیا ارائه بدهد؛ اگر در مسائل رفاه زندگى عمومى و ایجاد تسهیلات و رفع مشکلات غرق بشویم به‌طورى که جهت‌گیری‌هاى انقلابى را به دست غفلت بسپریم، ابّهت انقلاب و هیبت انقلاب را ضربه زده‌ایم و جاذبه‌ی انقلاب در دنیا را مخدوش کرده‌ایم و این مطمئنّاً به کارایى ما ضربه خواهد زد. البتّه در مسائل داخلى و سازندگى داخلى، رفاه و رفع مشکلات و سازندگى، تنها هدف نیست؛ در مسائل داخلى، تأمین عدالت اجتماعى و امنیّت عمومى و رعایت طبقات ضعیف و محروم هم یک رکن اصلى است؛ همچنان که در سطح حرکت عمومى کشور، اخلاق اسلامى و روحیّات اسلامى و روحیه‌ی برادرى و گذشت و ایثار و بقیّه‌ی خلقیّات حسنه‌ی اسلامى هم مورد توجّه باید قرار بگیرد.توکّل ما به خدا است. ‌ان‌شاءالله‌ عزم و همّت مردم و مسئولین کارها را روبه‌راه خواهد کرد و راه‌ها را هموار خواهد کرد و دعاى حضرت بقیّة‌ا‌لله‌الاعظم (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه) ما را کمک خواهد کرد و به پیش خواهد برد و امیدواریم که دور نباشد آن روزى که ببینیم بسیارى از آرمانهاى امام بزرگوارمان در جامعه‌ی اسلامى و انقلابى ما تحقّق پیدا کرده. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
157
1368/05/11
بیانات در دیدار جمعى از علما و روحانیّون سراسر کشور در آستانه‌ی ماه محرّم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2151
بسم‌ا‌لله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱) ذی‌الحجّة ۱۴۰۹  اوّلاً بر خود لازم میدانم به جمع معظّم علماى دین و شاگردان مروّج مکتب قرآن این مصیبت بزرگ را ‌-مصیبت فقدان امامِ مروّجان قرآن و پیشواى مدافعان اسلام- که حقیقتاً ضایعه و ثُلمه‌اى (۲) غیر قابل جبران است، تسلیت عرض کنم. بعد از رحلت امام عزیزمان، این فرصت براى من پیش نیامده که به علماى اعلام و مبلّغین و سنگرداران مرزهاى عقیده و معارف اسلامى ‌-که صاحب‌عزاهاى واقعى هستند- تسلیت عرض کنم. ثانیاً لازم است تشکّر کنم از همه‌ی آقایان محترم و علما و متشخّصین روحانى و مبلّغین و ائمّه‌ی جماعت که این اجتماع را تشکیل دادید و این فرصت را به بنده دادید که درباره‌ی مسائل مربوط به مجموعه‌ی روحانیّت عرایضى را عرض کنم.  در آستانه‌ی ماه محرّم، آنچه به نظر میرسد مطرح کردن آن مفید باشد، دو مطلب است: یکى آنچه مربوط به مسائل محرّم و عزادارى سالار شهیدان و مطالب مربوط به این محدوده است، و دوّم مسائل عامّ مربوط به حوزه‌ی روحانیّت و وظایف ویژه‌ی ما معمّمین و علماى دین و روحانیّون در این برهه‌ی خاصّ زمان و در این شرایط. این تذکّرهایى که عرض میکنم، مطالبى است که براى آقایان روشن و واضح است، لکن در تکرار واضحات هم فوایدى هست.  در مورد مسئله‌ی محرّم و عاشورا باید عرض کنم روح نهضت ما و جهت‌گیرى کلّىِ آن و پشتوانه‌ی پیروزى نهضت، همین توجّه به حضرت ابی‌عبدا‌لله‌ (علیه الصّلاة و السّلام) و مسائل مربوط به عاشورا بود؛ شاید براى بعضی‌ها این مسئله قدرى ثقیل به نظر برسد، لکن واقعیّت همین است. هیچ فکرى نمیتوانست ‌-حتّى درصورتی‌که یک ایمان عمیق هم با آن همراه باشد- توده‌هاى عظیم میلیونىِ مردم را آن‌چنان حرکت بدهد که در راه انجام آنچه تکلیف احساس میکردند، ذرّه‌اى تردید در انواع فداکارى نداشته باشند.اساساً ایمان مادامى که با محبّت و عشق عمیق و رنگ و بوى پیوندِ عاطفى همراه نباشد، آن کارایى را ندارد. محبّت است که به ایمان در مقام عمل و تحرّک ‌-آن هم در این حدّ بالا- کارایى میبخشد؛ بدون محبّت نمیشود. و بالاترین عنوان محبّت در تفکّر اسلامى ما آن چیزى است که در اختیار ما است، یعنى محبّت به اهل‌بیت که اوج این محبّت در مسئله‌ی کربلا و عاشورا و حفظ یادگارهاى گران‌بهاى فداکارى مردان خدا در آن روز براى تاریخ تشیّع و فرهنگ تشیّع به یادگار گذاشته [شده است].  در آن ایّام و روزهایى که مسائل اسلامى با دیدهاى نو مطرح میشد و جاذبه‌هاى خوبى هم داشت براى کسانى که با دین و اسلام سروکار زیادى نداشتند ‌-که چیز مبارکى هم بود؛ گرایشهاى نو در تفکّر اسلامى چیز بدى نبود؛ یک ذخیره بود براى عالم اسلام و بخصوص قشر جوان- لکن یک گرایش شبه‌روشنفکرانه به وجود آمده بود که ما بیاییم این مسائل ایمانى و اعتقادى اسلام را از مسائل عاطفى و احساسى جدا کنیم؛ از جمله مسائل مربوط به عاشورا و روضه‌خوانی‌ها و گریه. شاید بسیارى در آن روزها بودند که با توجّه به اینکه در ماجراى ذکر عاشورا و روایت فداکارى اباعبدا‌لله‌ (علیه الصّلاة و السّلام) چیزهایى وارد شده بود و احیاناً به شکلهاى تحریف‌آمیزى بیان میشد، این حرف برایشان مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشد میکرد؛ لکن ما در صحنه‌ی عمل بوضوح دیدیم که تا وقتى مسئله از طرف امام بزرگوارمان به‌صورت رسمى و علنى در چهارچوب قضایاى عاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدّى و واقعی‌اى انجام نگرفت.  در دو فصل، امام مسئله‌ی نهضت را گره زدند به مسئله‌ی عاشورا: یکى در فصل اوّل نهضت یعنى روزهاى محرّم سال ۴۲ ‌-که تریبون بیان مسائل نهضت، شد حسینیّه‌ها و مجالس روضه‌خوانى و هیئات سینه‌زنى و روضه‌ی روضه‌خوان‌ها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبى- و یکى فصل آخر نهضت بود یعنى محرّم سال ۵۷ که امام اعلام فرمودند که ماه محرّم گرامى و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس بر پا کنند و ماهى که خون بر شمشیر پیروز است را عنوان ماه محرّم قرار دادند و مجدّداً همان طوفان عظیم عمومى و مردمى به وجود آمد؛ (۳) یعنى ماجراى نهضت که روح و جهت حسینى داشت، با ماجراى ذکر مصیبت حسینى و یاد امام حسین گره خورد. این در مقام عمل و در مقام تبلیغ.در مقام واقع و ثبوت هم که مطلب روشن است، حرکت امام حسین براى اقامه‌ی حق و عدل بود: «اِنَّما خَرَجتُ اُریدُ الاِصلاحَ فى اُمَّةِ جَدّى اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنهىٰ عَنِ المُنکَر» (۴) تا آخر. در زیارت اربعین که یکى از بهترین زیارات است، میخوانیم: وَ مَنَحَ النُّصحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة. (۵) آن حضرت در بین راه، در آنجایى که حدیث معروفى را که آن حضرت از پیغمبر نقل کردند، بیان میفرمایند: اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ رَسولَ ا‌لله صَلَّى ا‌لله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قالَ، مَن رَأىٰ سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِ ا‌لله، ناکِثاً لِعَهدِ ا‌لله ... یَعمَلُ فى عِبادِ ا‌لله بِالجَورِ وَ الطُّغیانِ فَلَم یُغَیّر عَلَیهِ بِفِعلٍ وَ لا قَولٍ، کانَ حَقّاً عَلَى ا‌لله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه؛ (۶) تمام آثارى که از گفتار آن بزرگوار یا گفتارى درباره‌ی آن بزرگوار از معصومین رسیده، این مطلب را روشن میکند: غرض، اقامه‌ی حق است، اقامه‌ی عدل است، بر هم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان است؛ غرض، اقامه‌ی دین خدا در جامعه است، ایجاد حاکمیّت شریعت است؛ غرض، ادامه‌ی راه پیغمبر است ‌-که «یا وارِثَ آدَمَ صَفِىِّ ا‌لله، یا وارِثَ نوحٍ نَبِىِّ ا‌لله‌» (۷) تا آخر؛ در زیارت وارث میخوانیم- و پیغمبران هم معلوم است که براى چه آمدند، لِیَقومَ النّ‌ـاسُ بِالقِسط، (۸) اقامه‌ی قسط، اقامه‌ی حق، ایجاد حکومت اسلامى، ایجاد نظام اسلامى.  آنچه نهضت ما را جهت میداد و امروز هم باید بدهد، دقیقاً همان چیزى است که حسین‌بن‌على (علیه السّلام) در راه آن قیام کرد. و ما امروز براى شهداى خودمان که در جبهه‌هاى گوناگون در راه این نظام و حفظ این نظام به شهادت میرسند، با معرفت عزادارى میکنیم. آن شهیدى و آن جوانى که یا در جنگ تحمیلى به شهادت رسیده یا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقین و کفّار به شهادت رسیده، براى مردم ما هیچ شبهه‌اى نیست که این شهید، شهیدِ راه همین نظام است و براى نگه داشتن و محکم کردن ستونهاى همین نظام و انقلاب به شهادت رسیده؛ درحالی‌که وضع شهداى امروز با شهداى کربلا بسیار متفاوت است؛ شهدائى که با غربت و در تنهایى کامل قیام کردند؛ شهدائى که هیچ کس آنها را به پیمودن این راه تشویق نکرد، همه آنها را منع کردند، بزرگانِ وجوه (۹) اسلامْ آنها را باز داشتند، درعین‌حال آنها آن‌چنان ایمانشان و عشقشان لبریز بود که رفتند و غریبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسیدند. وضعشان فرق میکند با شهیدى که تمام دستگاه‌هاى تبلیغى و مشوّقهاى جامعه به او میگوید برو و او میرود و به شهادت میرسد، البتّه این شهید، شهید والامقامى است، امّا آن چیز دیگرى است.  خب ما که امروز این نظام را داریم لمس میکنیم و برکات نظام اسلامى را از نزدیک مشاهده میکنیم، بیشتر از اَسلاف (۱۰) خودمان قدر نهضت حسینى (علیه السّلام) و معناى آن نهضت را درک میکنیم، و باید بکنیم. آن بزرگوار براى یک چنین چیزى حرکت کرد. آن بزرگوار براى همین قیام کرد که رژیم‌هاى فاسد و مخرّب انسان و مخرّب دین و ویرانگرِ صلاح در جامعه نباشند و نظام اسلامى، الهى، انسانى و مبنىّ بر صلاح در جامعه استقرار پیدا کند. البتّه اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار یا در زمان ائمّه‌ی بعدى (علیهم السّلام) تحقّق پیدا میکرد و آنها در رأس آن نظام بودند ‌-که معصومینند و متّصلین به منبع وحی‌اند- طبیعى است وضعشان با ما متفاوت بود، امّا هیکل و هندسه‌ی قضیّه یکى است: آنها هم براى همین‌جور نظامى حرکت میکردند.  البتّه این یک بحث طولانى است که نمیخواهم اینجا وارد بحث بشوم که آیا ائمّه (علیهم السّلام) عزم جدّى داشتند براى ایجاد نظام اسلامى یا نه؛ یا کار [آنها] صرفاً به‌عنوان سرمشق بود؛ این را اینجا نباید بحث کنیم. آنچه در روایات از زندگى ائمّه (علیهم السّلام) به دست می‌آید و شواهد زیادى بر آن وجود دارد این است که جدّاً ائمّه (علیهم السّلام) میخواستند نظام اسلامى به وجود بیاورند. [این] با علم امام و معرفت امام آن‌طورى که تصوّر میشود، منافات هم ندارد. آنها واقعاً میخواستند نظام الهى را برقرار کنند. اگر برقرار میکردند، تقدیر الهى همان بود. تقدیر الهى و اندازه‌گیری‌ها در علم پروردگار، با شرایط مختلف اختلاف پیدا میکند، تفاوت پیدا میکند ‌-حالا این را بحث نمیکنیم- اجمالاً در اینکه حرکت، حرکتى براى این مقصود بوده، شکّى نیست.ما امروز به برکت آن نهضت و حفظ فرهنگ آن نهضت و روحیه‌ی آن نهضت در جامعه‌ی خودمان، این نظام را به وجود آوردیم. من عرض میکنم اگر در جامعه‌ی ما عشق به امام حسین و یاد امام حسین و ذکر مصائب و حوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود نهضت با این فاصله‌ی زمانى و با این کیفیّتى که پیروز شد به پیروزى میرسید. این یک عامل فوق‌العاده مؤثّرى در پیروزى نهضت بود و امام بزرگوار ما از این عامل حدّاکثر استفاده را در راه همان هدفى که حسین‌بن‌على (علیه السّلام) در راه آن قیام کرده بودند، کردند.  البتّه یک جمله‌ی دیگر را هم عرض کنم. امام با ظرافت، آن تصوّر غلط روشنفکرمآبانه‌ی قبل از پیروزى انقلاب را که در برهه‌اى از زمان رایج بود، از بین بردند: ایشان جهت‌گیرى سیاسىِ مترقّىِ انقلابى را با جهت‌گیرى عاطفى در قضیّه‌ی عاشورا گره و پیوند زدند، روضه‌خوانى را و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این یک چیز زائد و تجمّلاتى و قدیمى و منسوخ در جامعه‌ی ما نیست؛ یک چیز لازم است، یعنى یاد امام حسین و ذکر مصیبت آن حضرت و بیان فضایل آن بزرگوار و مصائب آن بزرگوار به شکل رایج و معمول و گریه‌آور و عاطفه‌برانگیز و تکان‌دهنده‌ی دلها باید در بین مردم ما باشد، بلکه از آنچه هست قوی‌تر هم بشود؛ چه به شکل روضه‌خوانى، چه به شکل مراسم عزادارى گوناگون دیگر. ایشان بر این مطلب بارها تأکید کردند؛ عملاً هم خود ایشان وارد میشدند.  خب حالا ما در آستانه‌ی محرّمِ دوران انقلاب، محرّمى که یکى از محصولاتِ نهضتِ به وجود آورنده‌ی محرّم ‌-یعنى نظام جمهورى اسلامى- را با خود همراه میبیند، قرار داریم. محرّمِ دوران انقلاب با محرّم‌هاى قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ماها متفاوت است. این محرّم‌ها، محرّم‌هایى است که معنا و روح و جهت‌گیرى در آن واضح و محسوس است. نتایج محرّم را در زندگى خودمان می‌بینیم، یعنى حکومت اسلام، حاکمیّت اسلام، اِعلاء کلمه‌ی اسلام، ایجاد امید در دل مستضعفان عالم به برکت اسلام، آثار محرّم است. ما حالا در دوران خودمان، محرّم را با محصول محرّم، یکجا داریم. با این محرّم چگونه بایستى رفتار کنیم؟ من عرض میکنم ما معمّمین، همه‌ی علماى دین، همه‌ی مبلّغین و همه‌ی ذاکرین باید مسئله‌ی عاشورا و مصائب حسین‌بن‌على (علیه السّلام) را به‌صورت یک مسئله‌ی جدّى و اصلى مورد توجّه قرار بدهیم. واقعاً اگر بخواهیم دور از شعار بحث کنیم و این مسئله را جدّى قرار بدهیم، راهش چیست؟  اوّلین شرط این است که ما حادثه را از پیرایه‌هاى مضر خالى کنیم. یک چیزهایى هست که اگرچه پیرایه است، امّا نه مضر است، نه حتّى دروغ است. همه‌ی کسانى که بخواهند با یک بیان هنرى یک حادثه را ترسیم کنند، فقط متن حادثه را نمیگویند. وقتى شما می‌شنوید که یک سخنى از زبان کسى در شرایط خاصّى خارج شده، میتوانید احساسات آن گوینده‌ی سخن را هم حدس بزنید؛ [این] یک چیز قهرى است. اگر در یک بیابانى در مقابل لشکریانى یک انسانى یک حرفى بر زبان جارى کند، بسته به اینکه این حرف چه باشد ‌-دعوت است، التماس است، تهدید است- قاعدتاً یک حالاتى در روح آن گوینده و ذهن آن گوینده وجود دارد که اینها براى شنونده‌ی عاقل قابل حدس است و براى گوینده‌ی هنرمند قابل بیان کردن است. گفتنِ اینها اشکالى ندارد. ما وقتی‌که بخواهیم حالات امام و اصحاب امام (علیهم السّلام) را در روز عاشورا و شب عاشورا ‌-آن مقدارى که در کتب معتبره خواندیم و یافتیم- بیان بکنیم، قهراً یک مُلابِساتى (۱۱) دارد، یک خصوصیّاتى هست. شما فرض بفرمایید که [درباره‌ی] سخنى که امام با یارانش در شب گفته، خب پیدا است میتوانید بگویید: در تاریکى شب، در تاریکى غم‌انگیز یا حزن‌آورِ آن شب، و از این قبیل. این پیرایه‌ها نه مضر است نه دروغ. امّا بعضى از پیرایه‌ها دروغ است؛ بعضى از نقلها خلاف است؛ حتّى آنچه در بعضى از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معناى نهضت حسینى نیست؛ اینها را بایستى شناخت و جدا کرد؛ [بنابراین] اوّلین مسئله این است که ما حادثه را خالص کنیم. [بعد اگر] آن حادثه‌ی خالص‌شده و دقیق و متقن را به انواع بیانهاى هنرى ‌-از شعر و نثر و سبک روضه‌خوانى که خودش یک سبک هنرىِ مخصوصى است- بیامیزیم، اشکالى ندارد؛ این کار مهمّى است؛ ما این کار را باید بکنیم؛ خود کسانى که در این رشته مُتصلّب (۱۲) و واردند، باید این کار را انجام بدهند؛ اگر ما از حادثه‌ی عاشورا چیزى را نقل کردیم و بیان کردیم که مفهوم و معناى آن حادثه را ‌-که امروز براى ما روشن است، یعنى همان «لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة» (۱۳) مثلاً- نقض کرد و با آن مخالف و مغایر بود، این خدمت به مرام حسینى و حادثه‌ی عاشورا نیست؛ این کار باید انجام بگیرد. و بعد، ابعاد مختلف این حادثه را [هم] براى مردم تشریح کنیم.من نمیخواهم به آقایان علما و مبلّغین و گویندگان و ذاکرین محترم و همه‌ی جمع ماها که اهل منبر و اهل روضه و اهل بیان مصائب و بیان محامد (۱۴) سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) هستیم، در آن زمینه مطلبى را عرض بکنم، [ولى] به‌طور کلّى این حادثه که پشتوانه‌ی نهضت و انقلاب است، باید آبرومند، پُرتپش و پُرقدرت باقى بماند. اگر برخورد امروز ما با این حادثه جورى باشد که مثلاً روضه‌خوانى در پنجاه سال قبل برخورد میکرد ‌-یعنى چیزى را در جایى میدید، مثلاً بر حسب احتمال ذهنى آن را ترجیح میداد، بعد هم میگفت و مؤمنین را میگریاند؛ هم آنها به ثواب میرسیدند، هم خود او- ممکن است به حادثه ضرر بزنیم. امروز این حادثه، پشتوانه‌ی یک نهضت است. امروز به ما میگویند ریشه‌ی این چیزى که شما به وجود آورده‌اید، کجا است؟ ما میگوییم ریشه‌اش پیغمبر و امیرالمؤمنین و امام حسین است. امام حسین کیست؟ آن کسى که این حادثه را به وجود آورده و از او در تاریخ نقل شده. پس این حادثه، پشتوانه‌ی این نهضت است. اگر ما ندانسته، بی‌توجّه، از روى سهل‌انگارى، حادثه را مَشوب (۱۵) کردیم با چیزهایى که جزو آن حادثه نیست، خدمت به آن حادثه نکرده‌ایم و خدمت به انقلابى هم که ناشى از آن حادثه است، نکرده‌ایم.  شاید بتوان گفت امسال در ماه محرّم، آقایان در مجالس و محافل وظایف بیشترى ‌-حتّى از سالهاى قبل- دارند. اوّلاً ما امسال مصیبت امام بزرگوارمان را هم که هنوز داغ آن تازه است، داریم. نباید دستگاه تبلیغى اسلامىِ کشور بگذارد که یاد امام حتّى اندکى کهنه بشود؛ که البتّه کهنه هم نخواهد شد. امام با شخصیّت خود و با عظمت خود و با خصوصیّاتى که در او بود و بعد از معصومین در هیچ کس جز او ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم، پایه‌ی اصلى و ریشه‌ی این درخت طیّب و شجره‌ی طیّبه است. این ریشه باید همیشه محکم و زنده و تروتازه بماند. یاد امام را زنده کنیم و زنده بداریم؛ با [بیان] ابعاد حقیقى شخصیّت او، بیان افکار او، بیان بخشهایى از وصیّت‌نامه‌ی او، بیان محکمات و مسلّمات فرمایشات او و جهت‌گیری‌هاى او. امسال با توجّه به اینکه ما داریم یک دوره‌ی جدیدِ اداره‌ی کشور را شروع میکنیم، انتظارات زیاد است. از همه سؤال شد که شما از رئیس‌جمهورى که انتخاب خواهد شد، انتظار دارید چه [کارى] انجام بدهد؟ در کنار این، این سؤال هم باید میشد و باید بشود که به این رئیس‌جمهور جدید و دولت جدید چه کمکى میخواهید بکنید. انتظارات بجا است؛ امّا وظایف هم در کنار انتظارات است. این نظام، نظام مردمى است. نظام مردمى نه‌فقط به معناى تأثیر اراده، بلکه عمل آحاد مردم در اقامه‌ی این نظام و به پا داشتن آن است؛ مردم باید کمک کنند. البتّه زمام اداره‌ی کشور دست مسئول اجرائى کشور است؛ امّا اگر کمک مردم، حمایت مردم، همکارى مردم، محبّت مردم، صبر مردم، منطقى نگریستن به قضایا از سوى مردم وجود نداشته باشد، هیچ دست معجزه‌گرى قادر به هیچ کارى نیست. این نکته‌اى است که شما آقایان باید در این مجالس به مردم بگویید.سخنى که شما در جلسه روى منبر به مردم میگویید، فرق میکند با حرفى که در رادیو به مردم گفته خواهد شد؛ ولو خود شما آن حرف را بزنید. بنده بارها این را گفته‌ام که در نشستن و در چشم هم نگاه کردن و نَفَس و صدا و حضور و گرماى وجود یکدیگر را لمس کردن ‌-میان مستمع و گوینده- اثرى است که در پیامِ از راه دور نیست؛ ما معمّمین این را قدر بدانیم. بارها من در جلسات اهل علم و وعّاظ این مطلب را تکرار کرده‌ام که این امتیازى است متعلّق به ما که در جلسات مردم، چشم‌به‌چشم مردم، روبه‌روى آنها با آنها حرف میزنیم؛ نه‌فقط صداى ما و امواج ما، [بلکه] وجود ما را [هم] حس میکنند؛ این چیز خیلى مغتنمى است و تأثیر مضاعفى دارد. این در جلسات باید گفته بشود یعنى مردم تذکّر و توجّه داده بشوند به وظایف اساسی‌شان در این دوره‌ی جدید و در این فصل جدیدى که بحق امیدهاى زیادى هم نسبت به آن هست؛ تا آن امیدها و انتظارات بتواند برآورده بشود.  نکته‌ی سوّم که در این مجالس مورد توجّه باید قرار بگیرد، همین مسئله‌ی وحدت است؛ وحدت کلمه‌ی آحاد مردم. در این تقریباً دو ماهه دیدیم که اتّحاد مردم و وحدت کلمه‌ی مردم چه تأثیر معجزآسایى را در سیاست جهانى و در فضاى بین‌المللى به وجود می‌آورد. ما بعد از ده سال یک بار دیگر این معجزه را لمس کردیم. وقتى مردم با صداى واحد، با نَفَس واحد، با اراده‌ی واحد اقدامى میکنند، حرفى میزنند، راهى را میروند، نَفَس دنیا در سینه‌اش حبس میشود، دنیا خیره میماند، قدرتهاى قوی‌پنجه زبون و کوچک میشوند و از کار میمانند. این چیزى که بارها گفته شده یعنى انتظار و توقّع و طمع دشمن در دوران بعد از امام، چیز کوچکى نیست. این قضیّه خیلى جدّى بود. سالها منتظر این ساعت بودند. ما بینناوبین‌ا‌لله‌ براى این ساعت هیچ برنامه‌ریزى نکرده بودیم، بارها هم به خودمان میگفتیم؛ امّا تمام دشمنان براى آن ساعتها و آن روزها برنامه‌ریزى کرده بودند، خودشان را آماده کرده بودند؛ هر کس به نحوى: اِنَّ‌هُم یَکیدونَ کَیدًا × وَاَکـیدُ کَیدًا؛ (۱۶) خداى متعال کید الهى خودش را و مکر الهى خودش را نشان داد، امّا به برکت وحدت کلمه‌ی مردم. البتّه خود آن وحدت کلمه هم کار خدا بود ‌-وَلـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم- (۱۷) کار هیچ کس نبود.خب، حالا این نعمت را خدا به ما داد؛ ما باید آن را حفظ کنیم. اوّلاً در جلسات، از طرف خود گویندگان مطلقاً سخنى، اشاره‌اى، حرکتى که به یک اختلافى اشاره کند، باید وجود نداشته باشد ‌-هیچ بهانه‌اى مجوّز این نمیشود که ما در یک جلسه‌اى یک چیزى را که ممکن است بین دو دسته‌ی از مردم یک اختلافى به وجود بیاورد مطرح کنیم؛ در قضایاى سیاسى، در قضایاى دینى، در مسائل مربوط به دولت، در مسائل مربوط به مرجعیّت، در مسائل مربوط به روحانیّت، در مسائل مربوط به رهبرى، در مسائلى مانند اینها، هرچه هست؛ آن حرفهایى و سخنانى که میتواند بین مردم اختلافى، شکافى، بگومگویى، دودستگی‌اى که این به آن بگوید «دیدى من درست گفتم»، آن بگوید «نخیر اشتباه کردى» به وجود بیاورد، از گویندگان مذهبى صادر نشود- بلکه بعکس، گویندگان مذهبى کوشش کنند که فضا، فضاى محبّت‌آمیز باقى بماند، همکارى بین مسئولین و مردم و وحدت کلمه توصیه بشود.  این نکته را هم در این مجالس و محافل بایستى تذکّر داد که اگرچه ما امروز بحمدا‌لله‌ از لحاظ سیاسى در موضع قوّتیم و دشمن یعنى استکبار در موضع انفعال قرار دارد، امّا این به معناى تمام شدن کید و مکر دشمن نیست: وَلَن تَرضیّْ عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصّْریّْ حَتّیّْ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (۱۸) البتّه دنباله‌ی این، «قُل اِنَّ هُـدَی اللهِ هُوَ الهُدیّْ» (۱۹) [است]؛ جناح حق که به خواست دشمن تسلیم نمیشود امّا طبیعت دشمن را باید شناخت. ما هیچ لحظه‌اى غافل از کید دشمن نباید باشیم؛ این را به مردم باید گفت. ما امروز در قوّتیم، دشمن و استکبار جهانى در انفعال است. استکبار جهانى در طول این چند وقت، همواره تهدیدهایى ‌-صریح و غیرصریح و مستقیم و غیرمستقیم- نسبت به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى داشته. آن کسى و آن ملّتى که در مقابل تهدیدهاى دشمن مطلقاً تحت تأثیر قرار نمیگیرد، آن ملّتى است که با خدا ارتباط دارد و خودش را وابسته‌ی به خدا میداند؛ آن ملّت مسلمان است دیگر؛ آن ملّت ما است. امروز مصداقش به‌صورت سیاسى و جمعى، نظام جمهورى اسلامى و ملّت ایران است. بنابراین ما از تهدید دشمن به‌هیچوجه دچار رعب نمیشویم، ما از هیچ دشمنى نمیترسیم، ما از هیچ قدرتى در دنیا به‌هیچوجه هراس نداریم.دشمنان ما به ما عملاً نشان دادند که قادر نیستند بر ضربه زدن به ما به‌صورت جدّى و قاطع؛ براى خاطر اینکه در این ده سال هر کارى میتوانستند، کردند و ما امروز از همیشه بحمدا‌لله‌ قوی‌تریم، پابرجاتریم و در بین خود امیدوارتریم. امروز آینده براى ما از همیشه روشن‌تر است. از دشمن نمیترسیم، دشمن قادر به ضربه زدن به ما نیست؛ امّا همه‌ی اینها مشروط است به حفظ هوشیارى و حضور ما و حضور آحاد مردم در صحنه. این‌جور نباشد که مردم احساس کنند که حالا دیگر بحمدا‌لله‌ کارها تمام شد، هر کسى برود سراغ کار خودش؛ نه، صحنه را باید خالى نکرد. حمایت از نظام و مسئولین نظام و مجریان و مدیران کشور را یک لحظه این ملّت باید فراموش نکند. البتّه مسئولان و مدیران هم وظایف زیادى در قبال این ملّت دارند که بیان و ذکر آن هم جاى خود را دارد و مسلّم است. چون طولانى شد، از این بخش بگذرم. در فصل بعدى هم فقط یک جمله‌ی کوتاه عرض کنم.  من یک وقتى ‌-دو سه سال قبل از این- به یک مناسبتى خدمت حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه)، یک چیزى را میخواستم پیشنهاد کنم. (۲۰) خدمت ایشان عرض کردم که به اعتقاد من پیروزى این نظام فقط به آبروى روحانیّتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلکه آن سرمایه و آن ذخیره و نقدی که خرج شد تا این انقلاب عظیم به پیروزى رسید و این حادثه‌اى که واقعاً معجزه بود تحقّق پیدا کرد، عبارت بود از آبروى روحانیّت شیعه از زمان شیخ کلینى و شیخ طوسى تا زمان ما؛ این اعتقاد من است. امام هم در آن روزى که این مطلب را عرض کردم، مطلب را تلقّى به قبول کردند؛ معلوم بود نظر شریف خود ایشان هم همین است. و این یک واقعیّتى است؛ ما اگر آن ریشه‌ی تاریخى را نداشتیم، مردم آن محبّت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشاره‌ی روحانیّت حرکت نمیکردند به‌طورى که بیایند جانشان را و فرزندانشان را در یک راهى قربانى کنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخیره بود؛ حالا آن ذخیره و پشتوانه در نظام جمهورى اسلامى تبلور پیدا کرده. این نظام هم نظام اسلامى است؛ من و شما هم که معمّم هستیم، مظاهر اسلامیم.عرض من این است: اگر ما امروز که دین و روحانیّت قدرت پیدا کرده است، عملى انجام بدهیم که خداى نکرده در آن سرمایه و ذخیره‌ی قرنها، اندک اختلالى به وجود بیاید و خدشه‌اى وارد بشود، این ضایعه‌اى خواهد بود که دیگر جبران آن با یک نسل و دو نسل ممکن نخواهد بود. سرمایه‌ی یک نسل مصرف نشد تا اگر خداى نکرده از بین رفت، یک نسل دیگر بیایند و دوباره این سرمایه را تجدید کنند. ایمان مردم به روحانیّت، ناشى است از سابقه‌ی طولانى روحانیّت شیعه و نفوذ و تأثیر آنها در ذهن مردم و در ایمان مردم. ما این ایمان را باید حفظ کنیم.  امروز اگر روحانیّت از زىّ (۲۱) خود خارج بشود، اگر قدرت‌طلبى بکند، اگر قدرت‌نمایى بکند، اگر کارى کند که تلقّى بشود که این سوءِاستفاده‌ی از قدرت است، اگر عملى از فرد روحانى سر بزند که حاکى از ضعف آن تقوا و ورعى باشد که مردم در ما سراغ کردند و به ما اعتماد کردند، لطمه‌ی هر کدام از اینها غیر قابل جبران است. از این جهت هم امروز وضع ما روحانیّون، استثنائى است؛ یعنى با دوره‌ی قبل از انقلاب فرق میکند. در دوره‌ی قبل از انقلاب هم اگر از یک روحانى یک چیزى سر میزد، البتّه ضایعه بود و به همه‌ی روحانیّت سرایت میکرد؛ امّا امروز چون نظام، نظام اسلامى است و روحانیّون مظهر اسلام هستند، فقط ضایعه متوجّه جمعى از روحانیّون یا حتّى جمع روحانیّت نمیشود؛ بلکه ضایعه متوجّه اسلام میشود و به این زودى هم قابل جبران نخواهد بود. من فقط این را عرض میکنم.در این زمینه، امام بزرگوارمان خیلى توصیه‌هاى آموزنده‌اى کردند؛ حفظ زىّ روحانیّت، حفظ همان رابطه‌هاى قدیمى و معمولى با مردم، حفظ همان اعمال و حرکاتى که تقوا و ورع و ایمان و پایبندى شدید به دین از آن انتزاع (۲۲) میشد و اجتناب از هر چیزى که این را مخدوش بکند، این چیزى است که مورد تأکید باید قرار بگیرد و مورد توجّه باشد. البتّه این خطاب به جمع حاضر نیست؛ مال همه‌ی ماها است، همه‌ی ما روحانیّون در سراسر کشور، هر جا که هستیم. امروز انتزاعى که از کار ما خواهد شد و معنایى که هر حرکت ما و سکون ما خواهد داشت، یک چیز تعیین‌کننده است. اگر گوشه‌وکنار کسانى از معمّمین پیدا بشوند که امتیاز عظیمى را که امروز نظام اسلامى و پیروزى این نظام به مسلمین و مؤمنین و روحانیّون و علما داده درک نکنند و خداى نکرده در اظهاراتشان حرفى باشد که مردم را نسبت به این نظام یا بدبین کند یا مردّد کند ‌-اگرچه مردم با حرفهاى خنّاسان (۲۳) متزلزل و مردّد نمیشوند، امّا به‌هرحال در یک دایره‌ی محدودى [تأثیر میگذارد]- بلاشک عملشان یک خیانت به اسلام و به قرآن و به مسلمین است و باید با برخورد خودِ جامعه‌ی روحانیّت مواجه بشود. مساجد را بایستى خوب اداره کرد؛ باید از سوى خود علما، از سوى خود مسئولین روحانى، نظمى براى آنها به وجود بیاید. [همچنین براى] حسینیّه‌ها، مجالس عزادارى و منبرها.  امیدواریم خداى متعال به برکات سیّدالشّهدا (صلوات ا‌لله‌ و سلامه علیه) ما را هدایت کند، نهضت را پابرجا بدارد، ‌ان‌شاءالله‌ روحانیّت را ‌-که قوام دستگاه و نظام به قوام روحانیّت است- روزبه‌روز در این جامعه عزیز کند و به همه‌ی ما روحانیّون توفیق بدهد که بتوانیم اسلام را و دین را و معارف اسلامى را و معارف قرآن را و معارف حسینى را به بهترین شکل و بهترین وجه براى اذهان عمومى مردم بیان کنیم. بنده مجدّداً از همه‌ی آقایان محترم به‌خاطر تشکیل این جلسه‌ی خوب تشکّر میکنم. و امیدوارم که محرّم آینده، یکى از بهترین محرّم‌ها در جهت ترویج مبانى اسلامى و انقلابى براى همه‌ی ما و مؤمنین باشد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
158
1368/04/28
بیانات در دیدار جمعى از جانبازان انقلاب اسلامى و دست‌اندرکاران ساخت مرقد حضرت امام خمینى (ق
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2145
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً بر خودم لازم میدانم که به شما عزیزان و نیروهاى مخلص و حقیقتاً وفادار به امام بزرگوار و انقلاب، این مصیبت عظیم و فراموش‌نشدنى و جبران‌ناپذیر را تسلیت عرض کنم. هر کسى که در مجموعه‌ی ملّت بزرگ و فداکار ما، فداکارى بیشترى و اخلاص بیشترى براى انقلاب و اسلام و امام به‌خرج داده است و میدهد، در مصیبت امام صاحب‌عزاتر است. با این حساب، شما جانبازان عزیز، شما جهادگران و سپاهیان عزیز، شما نیروهاى بسیجىِ دستگاه‌هاى مختلف، حقیقتاً صاحب‌عزا هستید. امام مال شما بود و امامِ شما بود به معناى حقیقى کلمه.ثانیاً لازم میدانم از زحمات تحسین‌برانگیز و تلاش نمونه و سرمشقى که در ساختن و پرداختن و آماده کردنِ این قبله‌ی دلهاى همه‌ی ما ‌-یعنى مزار منوّر امام عزیزمان- به‌خرج دادید و نشان دادید، با همه‌ی وجود تشکّر کنم. (۲) البتّه که زبان از تشکّر نسبت به اخلاصها و زحمات همه‌ی افرادى که مثل شماها مخلصانه و دلسوزانه کار میکنند قاصر است، امّا به‌هرحال وظیفه داریم تشکّر قلبى خودمان را عرض کنیم. زحمت کشیدید، تلاش کردید، ساعات مستمر و طولانی‌اى را بدون استراحت، بدون اندیشیدن به چیزى غیر از کار و زحمت، خرج کردید و صرف کردید، امّا آنچه محصول مبارک این تلاشها شد، مایه‌ی روشنىِ چشم شما باید باشد و هست.  من یکى دو مطلب را میخواهم عرض کنم؛ یکى از آنها را همین جا عرض میکنم که آن حرکتى و تلاشى که براى احترام به امام و تعظیم و تکریم نسبت به مقام والاى آن بزرگ‌مَرد انجام میگیرد، همان صدقه‌ی جاریه‌اى است که تا دنیا هست و اسلام هست، هرگز اثر آن و نتیجه‌ی آن کهنه و مندرس (۳) نخواهد شد.  اوّلاً درباره‌ی شخصیّت حضرت امام واقعاً نمیشود حرف زد. وقتى وارد بشویم، راجع به ابعاد شخصیّت این عزیزِ دوران و یادگار پیغمبران حرف بزنیم، میدانیم که ناقص خواهد ماند و کامل نخواهد شد؛ وقتهاى زیاد، انسانهاى بزرگ، زبانهاى گویا لازم است تا بتوانند حیطه‌بندى کنند عظمت این شخصیّت را. لذا درآن‌باره که من نمیخواهم واقعاً صحبت کنم، ماها کوچک‌تر از آن هستیم، امّا این را میخواهم عرض بکنم که اگر ما این مجموعه را ‌-نظام جمهورى اسلامى، و این انقلاب بزرگ و جهانى و این رستاخیز عظیمى که در دنیا به وجود آمده، و رستاخیز عظیم‌ترى که در درون انسانها به وجود آمده و این تحوّلى که مسها را طلا کرده- کلمه‌ی طیّبه و شجره‌ی طیّبه بدانیم که هست، ریشه‌ی این شجره‌ی طیّبه، همین شخصیّت عظیمى است که همه‌چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند.در روزگارى همه‌چیز بود، [امّا] او نبود و ما هیچ‌چیز نداشتیم؛ همین ایران بود، همین ملّت بود، همین موقعیّت جغرافیایى بود، همین فقه بود، همین قرآن بود، همین نهج‌البلاغه بود، امّا او نبود، او به‌عنوان یک شروع‌کننده و رهبر ‌-قبل از شروع نهضت- کار خودش را آغاز نکرده بود، [لذا] هیچ‌چیز نبود، هیچ‌چیز نداشتیم، روزبه‌روز عقب‌تر میرفتیم، روزبه‌روز بیشتر توى سرمان میخورد و روزبه‌روز بیشتر شخصیّت ما هضم میشد. بعد او پدید آمد، قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودى که ماهیّات را هستى میبخشد، تحقّق میبخشد، مثل خورشیدى که میتابد و اشیاء را آشکار میکند، مثل روحى که به کالبدى دمیده میشود و اجزاى آن کالبد را زنده میسازد، ما را زنده کرد، ما را نمایان کرد، ما را به حرکت درآورد. آن‌وقت ارزش جغرافیایى ما، ارزش تاریخى ما، فرهنگ گذشته‌ی ما، قرآن ما، نهج‌البلاغه‌ی ما، انسان ما و ملّت ما به کارمان آمد. او کلید بود؛ او ریشه‌ی این درخت بود. این ریشه باید محفوظ بماند. نکته این است. اگر این نظام از ریشه‌ی خود یعنى از امام عزیز خود جدا بشود، مثل درختى است که «اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرض». (۴) همین آیه‌ی شریفه‌ی «اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرض»، یعنى یک درختى است که این را از روى زمین ارّه کرده‌اند و بین تنه و ریشه فاصله انداخته‌اند. حالا چهار روزى هم ممکن است نمودى و هیکلى داشته باشد، امّا سرنوشت آن معلوم است؛ این رابطه‌ی حیاتى و تغذیه‌اى دیگر نیست.  ما نباید بگذاریم نظام اسلامى از آن ریشه‌ی خودش ‌-یعنى از امام- جدا بشود. خب شما ممکن است بگویید امام که از ما جدا شد؛ او در عالم ملکوت، در عالم برزخ، و در عالم ارواح، عالم دیگرى و بساط دیگرى و عیش دیگرى دارد و ما از او جدا ماندیم. من عرض میکنم شخصیّت امام، مثل شخصیّت پیغمبران، فقط به وجود خارجى او نبود. خب، آن روزى که حضرت موسىٰ از مردمِ خودش گرفته شد، آیا بنی‌اسرائیلِ آن روز و امّت موسىٰ بکلّى از منبع خودشان جدا شدند؟ نه. ارتباط و اتّصال در شخصیّت‌هاى معنوى و روحى که به وجود خارجىِ آنها وابسته نیست. آن روزى که رسول اسلام، حضرت محمّدبن‌عبدا‌لله‌ رحلت فرمود، آیا امّت اسلام [از منبع خود] جدا شد؟ بى پیغمبر شد؟ ماها که قرنها و نسلها بعد آمدیم، دیگر پیغمبر نداشتیم؟ چرا، ما هم پیغمبر داشتیم؛ درحالی‌که جسم آن پیغمبر پیش ما نبود؛ او هم در یک عالم دیگرى بود، او هم در عالم ملکوت و بالاتر از ملکوت بود. هویّت شخصیّت‌هاى معنوى به جسمشان و به حضور دنیوی‌شان نیست؛ به فکرشان، به راهشان، به رهنمودشان، به سرانگشت اشاره‌شان ‌-که همواره باقى است- وابسته است. پیغمبر ما و اولیاى ما و همین امام بزرگوار ما با انگشتشان اشاره میکردند به یک طرفى که راه، این است. البتّه خودشان هم جلوتر از همه حرکت میکردند؛ نه اینکه بِایستند بگویند شماها بروید. این سرانگشت اشاره موجود است. اینها تعیین‌کننده‌ی هویّت یک امام، یک منبع و ریشه‌ی حیاتىِ یک جامعه است که دائماً هم میشود از آن تغذیه کرد؛ چون وابسته به جسمِ او نیست.  امّا یک نکته هست: اگر ما این فکر را بخواهیم نگه داریم، امّا شخصیّت امام ‌-یعنى یاد او، خاطره‌ی او- مورد اهتمام ما نباشد، مطمئنّاً دچار اشتباه خواهیم شد. لذا شما راجع به امام حسین می‌بینید که به ما گفته‌اند هر سال گریه کنید. خب گریه کردن به معناى زنده بودنِ یک مصیبت است، یعنى همین دیروز اتّفاق افتاده. خب، موجودى که هزار و چند صد سال قبل از دنیا رفته و به شهادت رسیده، امروز چرا باید براى او گریه کرد؟ این براى همین است؛ یعنى اگر آن یاد، با همه‌ی ابعاد آن، در ذهن ما، در زندگى ما و در بساطِ هستى ما زنده نمانْد، فکر او و سرانگشت اشاره‌ی او یواش‌یواش کم‌رنگ خواهد شد؛ چه ما بخواهیم، چه نخواهیم. لذا من میگویم گنبد امام، بقعه‌ی امام، مرقد امام، صحن و سراى امام ‌-همین تشکیلاتى که جناب آقاى انصارى اشاره کردند- اگر مورد اهتمام شما قرار بگیرد و براى آن نیرو و پول و عمر و ابتکار و وجود خرج کنید، این به معناى کار براى یک شخص نیست؛ این به معناى کار براى هویّت فکرى امام است؛ این در بقاى آن فکر تأثیر دارد. کار شما صدقه‌ی جاریه است؛ کار شما به معناى زنده نگه‌داشتن یاد امام است.این مسئله‌ی گنبد و بارگاه و بقعه و مقبره‌ی بزرگان و مانند اینها که یک عدّه‌اى از خشک‌مغزهاى عالم اسلام ‌-که بعد هم دستهاى سیاست انگلیس آمد و اینها را به شکل حکومت و دولت و سیاست درآورد- از چند قرن پیش با آن بشدّت مبارزه میکنند که قبر نداشته باشیم و مقبره نداشته باشیم، از طرف تئوریسین‌هایشان خشک‌مغزى است، و از طرف سیاسیّونشان خیانت است. دیدید که آنجا چه بلائى سر مقبره‌ی ائمّه‌ی هدا و اصحاب پیغمبر و یاران و نزدیکان رسول خدا و شهداى اُحد آوردند. (۵) مقبره‌ی پیغمبر را هم اگر از مسلمانها نمیترسیدند، به همان روز درمی‌آوردند و به همان شکل با خاک یکسان میکردند! اگر [این اماکن] براى آنهایى که قبلها حرفش را زدند و مطلبش را در کتابها نوشتند که آدمهاى خشک‌مغزِ جاهلِ بدبختى بودند و از حقایق اسلام بی‌خبر بودند، و اینهایى که عملش کردند ‌-این جاسوسهاى صهیونیستِ استعمارزده‌ی مزدورِ بدبختى که همه‌ی وجودشان با یادگارهاى اسلامى دشمن بود، حاضر نبودند تحمّل کنند و الان هم حاضر نیستند تحمّل کنند- وسیله‌ی پول و اعتبار دنیوى نبود، شاید همین الان همین که باقى مانده [را هم]، میزدند با خاک یکسان میکردند.  برطبق بینش اسلامى، یادگارهاى اسلامى عزیز است. خب میشد اسلام به مردم بگوید که بروید در زمین صافى بِایستید نماز بخوانید، عبادت کنید. میگوید نخیر، مسجد بسازید. بنا، عمارت مسجد ‌-اِنَّما یَعمُرُ مَسّْجِدَ الله- (۶) و آباد کردن مسجد، اینها همه ملاک است. یعنى این تجسّم و تجسّد خارجى، مورد نظر اسلام است، چون تأثیر دارد؛ در مسجد هم که جاى نماز و عبادت خالص است همین‌جور است؛ در مورد اشخاص و شخصیّت‌ها هم همین‌جور است. بنابراین، این مزار و بقعه‌ی مبارک، ‌ان‌شاءالله‌ مرکز برکات خواهد بود، مرکز نورانیّت خواهد بود، مرکز گسترش تفکّرات و الهامات الهى خواهد بود، مرکز حال و روح عرفانى و توجّه مردم عاشق و اهل بصیرت و اهل محبّت خواهد بود؛ هر کسى از شعبه‌ی خودش و کانال خودش به معنویّت، یک استفاده‌اى از اینجا خواهد کرد. کارى که کردید، کار باارزشى است. من این نکته را خواستم عرض کنم.  یک نکته راجع به جانبازها عرض کنم. درباره‌ی جانبازها، هم حرف زیاد زده شده، هم خود بنده گاهى صحبتهایى کرده‌ام. من میخواهم بگویم ما هرچه در راه خدا میدهیم، براى ما میماند و هرچه براى خودمان نگه میداریم، براى ما نمیماند و مثل همه‌چیز دیگرِ دنیا از بین خواهد رفت. هرچه در راه خدا خرج میکنیم، درحقیقت براى منِ واقعى خودمان خرج کرده‌ایم؛ این راست است. حالا اوّل در مورد اموال مثال بزنم تا برسیم به جسم و جان؛ یعنى آن بخش عزیزترینى که شماها مصرف کرده‌اید. چون من به این قضیّه اعتقاد راسخ دارم؛ این حرفى که حالا خواهم گفت، هیچ نقطه‌ی غبارى در ذهن من ندارد.یک وقتى یک بزغاله‌اى را آوردند خدمت پیغمبر؛ حضرت [آن را] ذبح کردند. بعد چند نفر فقرا و مستحقّین آمدند که یا رسول‌ا‌لله‌! یک تکّه‌اى به ما گوشت [بدهید] ‌-خب، گوشت هم که آن‌وقت‌ها کم بود- پیغمبر از این بزغاله‌ی کوچکى که براى خودشان کشته بودند که مثلاً آبگوشتى درست کنند، پی‌درپى بریدند و کندند و به آنها دادند. یکى دیگر آمد، دادند؛ یکى دیگر آمد، دادند؛ ده بیست سى نفر آدم آمدند، پیغمبر به هر کدامشان یک تکّه از این دادند. یک کتف این بزغاله ‌-یک تکّه‌ی مختصرى- باقى ماند که دیگر کسى نبود و آن را بردند به خانه که خودشان بخورند. یکى از همسران پیغمبر عرض کرد: یا رسول‌ا‌لله‌! این بزغاله همه‌اش رفت، همین کتفش برایمان ماند؛ پیغمبر فرمودند که نه، همه‌اش ماند، همین کتفش است که از دست ما خواهد رفت. بله، این کتف را میخوریم، تمام میشود میرود ‌-از دستمان رفت- امّا آنهایى که دادیم براى ما میماند. (۷) از این مال و ثروت دنیا هرچه دادید، براى شما ماند؛ و هرچه خرج کردید یا براى دیگران گذاشتید که بعد از شما بخورند، آن از دست رفت، از بین رفت. [اگر] آدم یک دید معنوى و حکمت‌آمیز به این قضیّه بیندازد، مثل این چراغْ روشن است؛ یعنى هیچ نقطه‌ی مبهمى در این قضیّه نیست.  آمدیم سرِ جسم. هرچه شما از این جسمتان در راه خدا استفاده کردید، این براى شما ماند. مثلاً این دست را، این چشم را، این پا را براى خدا در کارهاى گوناگون ‌-در جبهه، در سازندگى، در خدمت به خلق خدا، در تلاش براى این و آن- صرف کردید؛ راه رفتید، زحمت کشیدید، فکر کردید، حرف زدید، دست را به کار زدید؛ هر مقدار بیشتر از اینها کار کشیدید، ثوابش بیشتر است، تا میرسد به نقطه‌ی اوج. نقطه‌ی اوج کجا است؟ نقطه‌ی اوج آنجایى است که شما این عضو را در راه خدا میدهید. این دیگر چیزى است که بالاتر از آن، هیچ‌چیزى نیست. اگر شما صد سال دیگر هم چشم داشتید ‌-حالا شمایى که چشم را در راه خدا دادید- و در این صد سال از این چشم هزاران استفاده در راه خدا میکردید، فضیلتش به قدر حالا که این چشم را در میدان جنگ یا در راه خدا از دست دادید، نیست. اگر شما صد سال با این پایى که از شما قطع شده یا با این دستى که از شما قطع شده، براى خدا کار میکردید، میدویدید، گره‌هاى مردم را باز میکردید، تلاش میکردید، خیلى [هم] فضیلت داشت امّا همه‌ی آن صد سال، به قدر [فضیلت] اینکه الان شما این پا را در راه خدا دادید یا این نخاع را در راه خدا دادید، نیست. این آن حدّ اعلىٰ است.  آنهایى که شهید شدند، خب به حدّ اعلىٰ و اوفىٰ (۸) رسیدند؛ امّا شما که سعادت شهادت را پیدا نکردید و شهید نشدید، این عضو عزیزتان که از دست رفته ‌-پایتان است، دستتان است، چشمتان است، نیمى از بدنتان است، هرچه که هست- این بخش از بدن شما، شهید شده؛ این شهید است؛ قدر آن را بدانید؛ آن، شما را که خودتان شهید نشدید، ملحق میکند به شهدا؛ شما را وصل میکند به سلسله‌ی طیّبه‌ی شهداى فی‌سبیل‌ا‌لله‌.من البتّه یک وقتى در مورد جانبازها فکر میکردم، به نظرم رسید که گاهى فضیلت جانبازها از شهدا هم بیشتر است. آن کى است؟ آن‌وقتى است که این جانباز بعد از آنکه این قسمت از بدنش را در راه خدا داد و یک شهیدى را با خودش همراه کرد ‌-این دست را، این پا را، این چشم را- در بقیّه‌ی مدّت زندگى و عمرش هم اوّلاً شکرگزار باشد، ثانیاً عمل صالح بکند. خداى متعال در مورد مجروحین جنگ در قرآن میفرماید آن کسانى که «مِن بَعدِ مآ اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم وَ اتَّقَوا اَجرٌ عَظیم»؛ (۹) آنهایى که زخمى میشوند در میدان جنگ، یعنى همین شما که مجروح میشوید، آسیبى می‌بینید و زخمى بر شما وارد می‌آید، اگر تقوا پیشه کنید و کار نیک کنید ‌-تقوا و احسان؛ احسان یعنى کار نیک- «اَجرٌ عَظیم». خب، این کلمه‌ی «عظیم» را یک وقت من و شما میگوییم ‌-مثلاً میگوییم یک کوه عظیمى است؛ خب بله، اوّل تا آخرِ هیکل ما مگر چقدر است؟ وقتى در مقابل کوه قرار میگیریم، می‌بینیم این کوه خیلى عظیم است؛ اگر بنا بود یک مورچه فکر کند، این مورچه در مقابل من و شما که قرار میگرفت میگفت چه موجود عظیمى! بله، ما نسبت به آن مورچه خیلى عظیمیم؛ پس ببینید مفهوم عظیم براى موجودات مختلف متفاوت است، هرچه موجود کوچک‌تر باشد، آن چیزى که به نظر او عظیم است هم کوچک‌تر است؛ هرچه موجود بزرگ‌تر باشد، آن چیزى که به نظر او عظیم است هم بزرگ‌تر است- حالا خدایى که همه‌ی عظمتها ناشى از او است، خدایى که با یک اراده‌ی او همه‌ی کون‌ومکان به وجود می‌آید و از بین میرود، خدایى که بزرگ‌تر از آن است که بشود او را اصلاً توصیف کرد ‌-این خدا با این عظمتِ غیر قابل تصوّر- میگوید شما اگر تقوا و احسان پیشه کردید، اجر عظیمى خواهید داشت. ببینید این اجر چیست! این اجر عظیم دیگر آن اجر عظیمى که من و شما بگوییم «واقعاً شما پاداش عظیمى خواهید داشت» نیست؛ این عظمت، یک عظمت فوق تصوّر من و شما است. این مال کیست؟ مال آن جانبازى است که «لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم وَ اتَّقَوا»، تقوا و کار نیک [پیشه کرد]. لذا شما جانبازها باید قدر این موقعیّت را بدانید. البتّه سخت است. من میدانم که شما سختى میکشید. محرومیّت از پا و دست و سلامتى و نخاع و چشم و مانند اینها، براى شما که در دوران جوانی‌تان هستید و میتوانستید سالم باشید و در راه خدا این را از دست دادید، البتّه سخت است. هیچ‌چیزِ بزرگ و خوبى را هم بدون سختى به آدم نمیدهند. شما اگر خیال کنید که انسان بدون تحمّل سختی‌ها ممکن است به اجرهاى عظیم برسد، نه، چنین چیزى نیست؛ «اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها»؛ (۱۰) بافضیلت‌ترین کارها، سخت‌ترین و دشوارترین آنها است. در مقابل این سختی‌اى که شما تحمّل میکنید، آن اجر عظیم هست. شما، هم از تنعّمات زندگى در حدّ زیادى برخوردار میشوید ‌-خب زنده‌اید؛ آدم وقتى بین مرگ و زندگى قرار میگیرد، اگر بگویند زنده بمانى امّا فلان عضو را از تو بگیریم یا بمیرى، میگوید نه، زنده بمانم، آن عضو را بگیرید؛ زندگى این‌جور است، زندگى شیرین است و هر انسانى آن را میخواهد- هم همراه داشتن یک عضو شهید است، هم اگر تقوا و احسان در عمل رعایت بشود، آن اجر عظیمِ باورنکردنى هست. این را باید قدر بدانید.  خب، بنده از جنبه‌ی عملى کارى ندارم که مسئولین چه مسئولیّتهایى دارند، آن واضح است، من هم نمیخواهم حالا توصیه کنم ‌-توصیه‌ی در سخنرانى بر توصیه‌ی خصوصى ترجیح ندارد؛ ممکن است انسان خصوصى توصیه کند، که خب حالا بحمدا‌لله‌ تشکیلاتى هم هست، بنیادى هم هست و امیدواریم که روزبه‌روز هم کارها بهتر بشود- من میخواهم جنبه‌ی معنوى قضیّه براى شما روشن باشد که شما جانبازان عزیز توجّه داشته باشید که چقدر فرصت و موقعیّت خوبى است.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها صبر بدهد، به شما اجر بدهد، به شما عوض خیر بدهد؛ آنچه را از شما گرفته شده است، به‌صورت اضعافِ مضاعف، (۱۱) در معنا به شما برگرداند؛ و به شما شفا عنایت کند که شفا هم چیزى است که کاملاً مورد امید است، ‌ان‌شاءالله‌ امیدواریم پیشرفتها و امکاناتِ روزافزون موجب بشود که همه‌ی شما عزیزان بتوانید این کمبودها را یک وقتى جبران کنید، و خداى متعال شفا را به شما عنایت کند.  مجدّداً از همه‌ی شما برادران عزیز تشکّر میکنم. به یاد من آوردند که امروز، روز ولادت حضرت هادى (علیه الصّلاة و السّلام) ‌-امام بزرگوار، امام علی‌النّقى (علیه السّلام)- است؛ من ولادت این بزرگوار را هم به همه‌ی شماها تبریک عرض میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شماها را حفظ کند و به شماها توفیق بدهد. والسّلام‌علیکم‌ورحمة‌ا‌لله‌
159
1368/04/25
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2144
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً بنده هم این مصیبت بزرگ و این ثُلمه‌ی (۲) غیر قابل انسداد را از صمیم قلب به شما برادران و عزیزان، که از راه دور با عشق به امام امّت و با احساس مسئولیّت نسبت به انقلاب تشریف آورده‌اید، تسلیت عرض میکنم؛ مخصوصاً حضرات آقایانِ علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و مدرّسین محترم حوزه‌ی علمیّه‌ی اصفهان و همچنین خانواده‌هاى عزیز شهداى عالی‌قدر و مفقودین و جانبازان و اسرا و رزمندگان عزیزمان. تلاشها و مجاهدتهاى مردم، در راه عزّت ایران  حقّاً شما عزیزان ‌-همان‌طور که اشاره فرمودند- یکى از بهترین امتحانها را در طول دوران نهضت و اندکى پیش از پیروزى و هنگام پیروزى و بعد از پیروزى انقلاب در طول این ده سال و نیم تا امروز دادید؛ جبهه را و خطوط مقدّم را و صحنه‌هاى سیاسى انقلاب را و همه‌ی عرصه‌هایى که انقلاب حضور ملّت را میطلبید، پُر کردید. اگرچه بنده بارها چه در تشییع جنازه‌ی پیکرهاى مطهّر شهداى شما، چه در اجتماعات بزرگ بسیج و اعزام شماها به جبهه‌ها و چه در مناسبت‌هاى گوناگون دیگر حضور پیدا کردم و احساسات صادقانه‌ی خود را نسبت به شما مردم ابراز داشتم، امّا عرض میکنم آنچه در طول سالهاى مبارزه و پس از پیروزى در راه انقلاب انجام دادید، همه‌ی آنها در پرونده‌ی الهى ‌-چه پرونده‌ی عالم غیب که به دست کرام برره (۳) و ملائکه‌ی الهى است و چه در پرونده‌ی واقعیّت خارجى- محفوظ است. پرونده‌ی الهى فقط نامه‌ی اعمال غیبى ما نیست که پیش ملائکة‌ا‌لله‌ و مأمورین الهى و در علم الهى محفوظ است؛ پرونده‌ی دیگرِ اعمال ما، آن چیزى است که سرنوشت ما و وضع ما و زندگى ما را میسازد و به وجود می‌آورد. یعنى اگر شما ملاحظه میکنید که امروز جمهورى اسلامى در سطح سیاست بین‌المللى و در سطح جهانى به‌عنوان یک نظام پابرجاى تثبیت شده‌اى معرّفى شده، یا اگر ملاحظه میکنید که کشورهاى غربى ‌-که ملّت ایران به‌خاطر رفتارهاى سوء آنها از آنها ناراضى بود و هست- امروز با طرق مختلف سعى میکنند رضایت ملّت ایران را جلب کنند و سابقه‌ی نامطلوب خودشان در رفتار با ملّت ایران را به دست فراموشى بسپارند، یا اگر می‌بینید که همه‌ی قضاوتهاى عالم ‌-همین تحلیلگرها و سیاسیّون و کسانى که راجع به مسائل عالم حرف میزنند- حاکى ‌از این است که ملّت ایران قدرت دارد که اسلام را و جمهورى اسلامى را حفظ کند، اگر شما این واقعیّتها را در سطح جهانى مشاهده میکنید، اینها محصول و نتیجه‌ی تلاشهاى گذشته‌ی شما است؛ نتیجه‌ی مجاهدتهاى شما است. درحقیقت، اینها همان فداکاری‌هاى شما و مجاهدتهاى شما است که در عالم تکوین (۴) ثبت شده؛ این پرونده‌ی ملّت ایران است.  آن ملّتى که از عزّت و شرف خود دفاع نکند، از هدفهاى خود دست بکشد، از گردن‌کلفت‌هاى عالم بترسد و حرف خود را پس بگیرد و در میدان مواجهه عقب‌نشینى بکند، سرنوشت این ملّت چیز دیگرى خواهد بود؛ نتایجى که براى او حاصل میشود، غیر از آن چیزى خواهد بود که امروز براى ملّت ایران حاصل شده. این، نتیجه‌ی کارهاى شما ملّت ایران است. و هر کسى و هر گروهى در میان این ملّت بزرگ که تلاش بیشترى کرده است، در افتخارات و پیروزی‌ها سهم بیشترى دارد. خب، ما همین حرف را نقطه‌ی شروع و عزیمت خودمان براى آینده قرار بدهیم. برادران عزیز! حرف یک کلمه است و این است که اگر امروز ملّت ایران در دنیا عزیز است، اگر رهبر ما با ارتحال خود، دنیا را تکان میدهد، اگر مهمانان خارجى، ناظران خارجى، با زبان ستایش راجع به شماها حرف میزنند، ناشى از تلاش و مجاهدت شما است. آن روزى که شما شهید میدادید، در جبهه حضور پیدا میکردید، هزارها، ده‌ها هزار، صدها هزار در صحنه‌هاى انقلاب حضور پیدا میکردید، بعضی‌ها کوته‌بین بودند؛ نمیدانستند فواید این تحرّک انقلابى چیست. کوته‌بینى واقعاً بلاى بزرگى است: انسان حال را ببیند، آینده را نبیند؛ چیزهاى نقد را ببیند، چیزهاى بلندمدّت را نبیند؛ این آفت بزرگى است براى عقل انسان و سعادت انسان. ملاک نیرومند بودن ملّت ایران  ما امروز در دنیا بحمدا‌لله‌ وضعمان خوب است. این شعار نیست؛ واقعیّت است. وقتى میگوییم در دنیا وضعمان خوب است، این براى یک ملّت یعنى همه‌چیز. وقتى یک ملّت توانست در غوغاى تنازع قدرتهاى بزرگ ثابت کند که براى ماندن و قوى بودن به کسى احتیاج ندارد، پس ملّت نیرومندى است. این قاعده‌ی کلّى است.  یک وقت هست دنیا آرام است، منطقه‌ی صلح و صفا است، کسى به کار کسى کارى ندارد ‌-مثل یک فضاى بی‌مزاحمى که هر علفى و هر گیاهى هم ممکن است در آن رشد کند- امّا یک وقت نه، طوفان است، گرماهاى کُشنده است، سرماهاى منجمدکننده است؛ آنجا هر گیاهى باقى نمیماند، فقط آن درخت مستحکمِ ریشه‌دارِ ستبر (۵) باقى خواهد ماند. اهداف و عملکرد نظام سلطه در جهان امروز
160
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى هیئت علماى جبل‌عامل لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44059
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  از برادران عزیز ‌-علماى جبل‌عامل، پایگاه علم و تقوا و ادب- خیلى متشکّرم. اگر شما درباره‌ی امام خمینى (رضوان‌ا‌لله‌ تعالى علیه) به ملّت ایران تسلیت بگویید، این به معناى آن نیست که شما از امام خمینى، دورتر از ملّت ایران بودید؛ شما هم به همان اندازه به امام خمینى متّصل و مرتبط هستید که ملّت ایران. شما برادران عزیز ما و فرزندان امام هستید. ما در وجود برادرانمان در لبنان و در جبل‌عامل، برادرانى صمیمى و مخلص و صادق و حقیقتاً خودمانى احساس میکنیم. ما شما را از خودمان به‌هیچوجه جدا نمیدانیم.امروز لبنان دچار مسائل سختى است؛ هدف اصلى هم در لبنان، اسلام است. دشمن میخواهد اسلام را در لبنان بکوبد و نابود کند. مجاهدین فی‌سبیل‌ا‌لله‌ و مؤمنین، در لبنان زیر فشارهاى سختند؛ لکن ما عقیده داریم که اگر این جهاد آگاهانه ‌-از روى آگاهى و معرفت- در لبنان، از طرف مؤمنین ادامه پیدا بکند، نصرت الهى بلاشک متعلّق به آنها خواهد بود، در این ما هیچ شکّى نداریم. ما در همان راهى که امام حرکت میکرد، بدون اندکى تردید و تزلزل حرکت خواهیم کرد. چرا بعد از آنکه صحّت این راه را با همه‌ی وجودمان شناخته‌ایم و فضل الهى بر خودمان را در این راه بارها و بارها احساس کرده‌ایم تردید کنیم؟ در ادامه‌ی این راه، فضل الهى و لطف الهى، باز هم شامل حال ما خواهد بود؛ ما در این شک نداریم، لذا این راه را ادامه خواهیم داد. امیدواریم که خداوند لطف خودش را و برکات خودش را بر شما و بر ما نازل کند؛ همه‌ی ما را ‌ان‌شاءالله‌ به راه صحیح و کار صحیح هدایت کند؛ ‌ان‌شاءالله‌ قلب مقدّس ولی‌عصر (ارواحنا له الفداء) را نسبت به ما راضى و خشنود کند؛ و ‌ان‌شاءالله‌ این انقلاب را به ظهور آن بزرگوار متّصل کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
161
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان هند
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44060
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  ما خیلى از آقایان متشکّریم. ما به همه‌ی برادران مسلمانمان در هند سلام میرسانیم و همین‌طور توصیه میکنیم که برادران شیعه و سنّى ‌-هر دو- وحدت اسلامى را در هند حفظ کنند؛ این یکى از آن هدفهاى بزرگ امام فقید ما است و ما هم به این مسئله اهمّیّت میدهیم. برادران شیعه‌ی ما در هند زیاد هستند، میلیون‌ها [نفر] آنجا شیعه هستند؛ چند برابر آنها هم برادران سنّى هستند ‌-که سنّى حنفى هستند- و همه‌ی آنها هم به ما محبّت دارند. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید.
162
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44061
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)  خیلى متشکّرم از شما برادران عزیز؛ از مواضعتان، از بیاناتتان، از صراحتتان در حق، و از آمادگی‌تان براى فداکارى. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما را حفظ کند و موفّق بدارد و طعم شیرین پیروزى را ‌ان‌شاءالله‌ به شما بچشاند. ما شما برادران مؤمن لبنانى را پاره‌ی تن خودمان میدانیم؛ شما بخشى از وجود ما هستید؛ ما شما را بیگانه نمیدانیم؛ شما خودى هستید.  دو مشکله، امروز در لبنان هست: یکى مسئله‌ی اختلاف بین شیعه، و دوّم تردید در مبارزه‌ی با اسرائیل نزد بعضى؛ هر دو ناشى است از خباثت دشمن و توطئه‌ی او و پولى که او خرج میکند. امید ما به شما برادران مؤمن این است که بر توطئه‌ی دشمن فائق بیایید؛ در هر دو قسمت: هم در قسمت یکپارچگى شیعه، هم در قسمت ادامه‌ی جهاد با صهیونیست‌هاى غاصب. ما معتقدیم میشود و هر دو ممکن است. در آنجایى که نیّت ما خالص و براى خدا است و کنار این نیّت خالص، یک جهاد صادقانه‌اى هم هست، آنجا بلاشک پیروزى است. اگر مبارزه باشد [امّا] نیّتِ خالص نباشد، فایده‌اى ندارد؛ اگر نیّتِ خالص باشد [امّا] جهاد نباشد، باز هم فایده‌اى ندارد؛ وقتى [این دو] با هم باشند، بلاشک به نتیجه خواهد رسید. ما از خدا میخواهیم که به شما توفیق بدهد؛ شماها را مستدام بدارد؛ صبر خودش را بر شما نازل کند؛ دل برادران مؤمن و شیعه را با یکدیگر مهربان کند؛ عوامل اختلاف را از میان بردارد؛ و امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداى متعال این دعاها را مستجاب کند؛ انّه سمیع مجیب. والسّلام علیکم و رحمةالله
163
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان فلسطین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44052
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خداوند شما را حفظ کند و در این مواضع قوى و صادقانه پابرجا بدارد. شما نشان دادید که مردم مقاوم و شجاعى هستید و نشان دادید که به مسئله‌ی فلسطین با همه‌ی وجودتان علاقه‌مندید. ما هم مثل شما هستیم؛ ما هم مسئله‌ی فلسطین را مسئله‌ی اصلى خودمان میدانیم؛ بین ما و شما، امروز ایمان به خدا و جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ جمع میکند. امام فقید و عظیم ما راه را به ما نشان داده و ما ‌ان‌شاءالله‌ با قدرت آن راه را خواهیم رفت و باز هم مثل گذشته، مسئله‌ی فلسطین مسئله‌ی اصلى ما و یکى از مسائل درجه‌ی اوّل ما خواهد بود. امیدواریم که خداوند طعم شیرین پیروزى را به شما و به ملّت فلسطین بچشاند و خداوند توفیق بدهد که ما آنچه وظیفه‌مان در جنب پروردگار است، آن را انجام بدهیم. هدف ما اسلام است؛ فلسطین هم براى ما یک مسئله‌ی اسلامى است و ‌ان‌شاءالله‌ تا آخر، ما این راه را ادامه خواهیم داد. دل ما به آینده روشن است. معتقدیم که خداى متعال هم نسبت به این مسئول(۲) و مقصود بزرگ، به ما یارى خواهد کرد و آینده متعلّق به مجاهدین فی‌سبیل‌ا‌لله‌ است. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
164
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان فلسطین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44053
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خیلى متشکّریم از اظهارات برادرانه‌ی شما؛ ما هم مثل شما شک نداریم در اینکه ایمان و جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ به نتایج قطعى خواهد رسید. ما عقیده داریم که اسرائیل به‌خاطر قوّتش نبود که ماند، بلکه اسرائیل به‌خاطر مجاهدت نکردن ما بود که ماند. اگر مسلمین با اسرائیل مبارزه میکردند ‌-مبارزه‌ی حقیقى و جدّى- ممکن نبود که اسرائیل بمانَد. آمریکا که بزرگ‌تر و قوی‌تر از اسرائیل است، در مقابل مبارزه‌ی ملّتهاى صادق و مصمّم نتوانسته مقاومت کند؛ یک نمونه‌اش خود ما هستیم و نمونه‌ی دیگر آن، کشورهاى دیگرى که توانستند سلطه‌ی استعمار آمریکایى یا فرانسوى یا غیره را از سر خودشان بردارند. ما عقیده داریم که مبارزه‌ی صادقانه و حقیقى با صهیونیست‌هاى غاصب، بدون شک به اقامه‌ی دولت حقّ فلسطینى خواهد انجامید و امیدواریم که شما و ما شاهد آن روز باشیم. سلام من را به برادران عزیزى که با شما همکارى میکنند برسانید؛ بگویید ما مثل زمان حضرت امام خمینى (قدّس ا‌لله‌ نفسه) در کنار شما و پشت سر شما و با شما هستیم و اندکى تردید در حمایت از قضیّه‌ی فلسطین در ما راه نخواهد داشت. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
165
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان چین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44054
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از اظهارات دوستانه و برادرانه‌ی آقایان تشکّر میکنیم و امیدوارم همچنان که تا این لحظه، دنیا شاهد شکوفایى راه امام خمینى بوده، همیشه این شکوفایى را به‌صورت روزافزون شاهد باشد. ما به آینده به‌صورت کامل مطمئنّیم، چون هدف ما یک هدف الهى و راه ما راه خدا است؛ ما از استقلالمان و از دینمان دفاع کردیم و در مقابل زورگویی‌هاى قدرتهاى بزرگ، با صبر و استقامت ایستادگى کردیم؛ خداى متعال هم به ما کمک کرد. این ملّت ملّت بزرگى است، ملّت شجاعى است، ملّت بارُشد و آگاهى است؛ ذخیره‌ی بسیار باارزشى هم از راهنمایی‌هاى امام و رهبر بزرگوارمان در اختیار ما است و ‌ان‌شاءالله‌ همان راه را با همان انگیزه، با همان ایمان و به سمت همان هدفها ادامه خواهیم داد. از سلام آقاى دنگ شیائوپینگ(۲) تشکّر میکنم و امیدواریم که ملّت چین بتوانند در خطّ صحیح، آن‌چنان که مایه‌ی سعادت آنها خواهد بود، ‌ان‌شاءالله‌ حرکت کنند؛ برادران مسلمان چینى هم ‌ان‌شاءالله‌ همواره موفّق باشند و همچنان که جامعه‌ی مسلمین را در چین هدایت کردند و پیش بردند، باز هم ‌ان‌شاءالله‌ ادامه بدهند. ما الطاف الهى را درباره‌ی خودمان نه یک بار بلکه بارها مشاهده کرده‌ایم و این را ناشى میدانیم از ایمان و عمل؛ این ایمان و عمل در اختیار ما است، پس الطاف الهى هم ‌ان‌شاءالله‌ باز شامل حال ما خواهد بود. خیلى متشکّرم.
166
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى تجمّع علماى مسلمین لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44055
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) صمیمانه از برادران عزیز به‌خاطر ابراز احساسات برادرانه در این حادثه‌اى که ما را و امّت اسلامى را در اندوه بزرگى فروبرد، تشکّر میکنم. من به‌طور خلاصه عرض میکنم که مسئله‌ی فلسطین و مسئله‌ی اسلامى لبنان، براى ما جزو مسائل درجه‌ی یک است. مسئله‌ی تاکتیک و مسئله‌ی سیاست نیست، [بلکه] مسئله‌ی دین و مسئله‌ی عقیده است. براى ما فلسطین، یک هدف عقیدتى و دینى است؛ فلسطین براى ما یک مسئله‌ی سیاسى نیست. ما معتقد به جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ هستیم؛ معتقدیم که بدون جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ هیچ کارى پیش نخواهد رفت؛ [البتّه] جهاد باشد و فی‌سبیل‌ا‌لله‌ باشد، هر دو با هم؛ این دو، شرط است؛ اگر فی‌سبیل‌ا‌لله‌ نبود، فایده‌اى ندارد. ما عقیده داریم که اگر کسى جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ کرد و وظیفه‌اش را انجام داد، پیروز شده است؛ این آن درس بزرگ امام خمینى به ما است. امام خمینى در تمام طول مدّت مبارزه‌اش ‌-که خیلى هم طولانى بود- براى پیروزى مبارزه نکرد. البتّه همه از پیروزى خوششان می‌آید و قرآن کریم هم این را تأیید کرده؛ وَ یَشفِ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنینَ وَ یُذهِب غَیظَ قُلوبِهِم؛ (۲) در این شکّى نیست، امّا آن [پیروزى]، هدف نبود؛ هدف عبارت بود از انجام تکلیف، انجام وظیفه. وقتی‌که انسان انجام وظیفه کرد، نگرانى ندارد، دیگر احساس خسارت ندارد و احساس میکند به هدف خودش رسیده. هدف انجام تکلیف بود؛ هدف رضاى الهى بود؛ خب، به آن رسیدیم. البتّه خداى متعال وعده کرده که اگر انسان براى خدا کار بکند، به نتیجه خواهد رسید؛ در این هم شکّى نیست که انسان به آن نتایج هم میرسد.الان مسئله‌ی لبنان و مسئله‌ی فلسطین، مسئله‌ی اوّل جهان اسلام است؛ اینها یک مسئله است، دو مسئله نیست؛ یعنى ما به این باور رسیده‌ایم که مسئله‌ی لبنان و مسئله‌ی فلسطین، یک مسئله است، نه دو مسئله. استکبار جهانى و قدرتهاى بزرگ ‌-ابرقدرت‌ها- نسبت به لبنان و فلسطین به یک دلیل حسّاسند لذا همکارى آقایان با هم، یک چیز قهرى و طبیعى است. ما براى شما دعا میکنیم و توفیقات شما را از خداى متعال میخواهیم و غیر از دعا، هر کار دیگرى هم که از ما بربیاید، آماده هستیم و آن را تکلیف خودمان میدانیم؛ براى هیچ هدف دیگرى نیست، براى این است که تکلیف ما است. مهم نیست که در دنیا بگویند جمهورى اسلامى نسبت به قضیّه‌ی فلسطین حسّاسیّت نشان داد یا نداد یا در مباحثات سیاسى و برخوردهاى سیاسى، این [کارها] چه نقشى داشته باشد؛ این براى ما اهمّیّت ندارد؛ آنچه براى ما اهمّیّت دارد این است که ما تکلیفمان را انجام بدهیم؛ و این تکلیف ما است و آن را ‌ان‌شاءالله‌ انجام خواهیم داد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما برادران عزیز توفیق بدهد؛ شماها را حفظ کند؛ به شماها خیر بدهد؛ و ‌ان‌شاءالله‌ طعم شیرین پیروزى را به شما بچشاند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
167
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان سریلانکا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44056
 خیلى متشکّریم از شما و همچنین از آقایان همراه. این تسلیت شما در این حادثه، براى ملّت ایران، چیز گرامی‌اى است. مصیبت بزرگى براى مردم ما بود؛ غم بزرگى را براى مردم به وجود آورد. مردم ما، مردم شجاعى هستند، مردم بسیار آگاهى هستند و توانستند مصیبت را با عظمتش بگذرانند و راه خودشان را پیدا کنند و ادامه بدهند. ما از شما میخواهیم که به برادران مسلمانمان و همچنین به دولت سریلانکا، از قول ما سلام برسانید و تشکّر کنید. ان‌شاءالله‌ موفّق باشید.
168
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از علماى پاکستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44057
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از اظهارات شما خیلى متشکّریم. شما برادران صمیمى و خالص ما هستید. ما نسبت به شما برادران در پاکستان، همان احساساتى را داریم که نسبت به مردم ایران [داریم]. احساس میکنیم که صفا و صمیمیّت شما مثل همین صفا و صمیمیّت مردم خود ما است؛ نسبت به امام، نسبت به انقلاب، و نسبت به همه‌ی کارها و حرکات ما. مردم پاکستان در قضیّه‌ی رحلت حضرت امام، اخلاص بزرگى نشان دادند؛ آن‌جور که خبرهایش به ما رسید، عزادارى خوبى کردند. شما ‌ان‌شاءالله‌ [وقتى] برگشتید، از قول ما از مردم پاکستان تشکّر کنید؛ به‌خاطر عزاداری‌شان، به‌خاطر وفاداری‌شان. امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ روح مطهّر این بزرگوار از همه‌ی ما و آن برادران راضى باشد. خیلى ممنونیم، سلّمکم ا‌لله‌ ‌ان‌شاءالله‌.
169
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44058
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از همه‌ی برادران ‌-برادران لبنانى و بقیّه‌ی برادرانى که تشریف آوردید تهران- تشکّر میکنم و از اینکه نسبت به این حادثه‌ی بزرگ با ملّت ما همدردى کردید، متشکّرم. در مورد لبنان من باید به شما برادران لبنانى عرض بکنم که امروز یکى از سخت‌ترین تجربه‌هاى لبنان دارد تحقّق پیدا میکند. مشکلات لبنان، از بیرون لبنان بر لبنان تحمیل میشود؛ از آمریکا و اسرائیل و هم‌پیمان‌هایشان. مسئله‌ی شما وصل است به مسئله‌ی فلسطین، همچنان که سرزمین شما وصل است به سرزمین فلسطین. امروز در تاریخ شما، یک برهه‌ی حسّاسى است. من در یک جمله میخواهم بگویم اگر نیروهاى مترقّى و مبارز در لبنان با یکدیگر متّحد شدند از این تجربه موفّق بیرون خواهند آمد، امّا اگر اختلافات همچنان که در گذشته بوده باز هم وجود داشته باشد، امکان پیروزى مردم مظلوم لبنان به صفر خواهد رسید. الان بر روى ایجاد شکاف و اختلاف و جنگ داخلى در لبنان دارد سرمایه‌گذارى میشود و پول خرج میشود، یعنى استکبار دارد براى این کار سرمایه‌گذارى میکند؛ و شما نیروهاى مترقّى و مبارز بایستى مقابله کنید، آن هم در عمل؛ و این نمیشود مگر با اتّحاد کلمه. والسّلام‌علیکم  
170
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان کشورهاى مختلف
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44051
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) از همه‌ی برادران عزیز تشکّر میکنم و براى همه‌ی شما دعا میکنم که خداوند توفیق بدهد تا همه بتوانیم به وظایف بزرگ خودمان در قبال اسلام و مسلمین ‌ان‌شاءالله‌ عمل کنیم. ما به امّت اسلامى به چشم یک مجموعه‌ی واحد نگاه میکنیم و معتقدیم که برادران مسلمان در هر نقطه‌ی عالم که هستند، بایستى با هدف تقویت اسلام با همدیگر همکارى کنند و عقیده داریم که اگر این همکارى بین برادران مسلمان در سرتاسر عالم انجام بگیرد، هیچ قدرتى در دنیا وجود ندارد که بتواند این تلاشها را دچار شکست بکند. تا حالا مسلمین ضعیف بودند؛ به‌خاطر تفرّقشان، به‌خاطر اینکه دشمن بین آنها فاصله انداخته است. این فاصله‌ها را [وقتى] که ما برطرف کردیم، قوّت اسلام به ما بر خواهد گشت. البتّه شکّى نیست که عمل به احکام اسلامى، تضمین حقیقى قدرت مسلمین است؛ پایه‌ی اقتدار امّت اسلامى، ایمان است. و همچنان که خداى متعال میفرماید: وَلا‌تَهِنوا وَلا‌تَحزَنوا وَاَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین، (۲) ما در مقابل قدرت آمریکا و متّحدینش ایستادیم. خیال میکردند ما ضعیف هستیم، خیال میکردند که ما عقب‌نشینى خواهیم کرد، خیال میکردند که با همراه کردن قدرتهاى دیگر با خودشان خواهند توانست ما را به عقب‌نشینى وادار کنند؛ خدا را شکر میکنیم که خیالات آنها خلاف از آب در آمد. ما امروز از همیشه قوی‌تریم و از همیشه مصمّم‌تریم و این به‌خاطر این است که ما به وعده‌ی الهى اطمینان داریم؛ معتقدیم که خداى متعال اصدق القائلین (۳) است؛ معتقدیم که هر جا شما ‌-مسلمانها، برادران مسلمان- با ایمان و توکّل به خدا حرکت کنید، خدا به شما کمک خواهد کرد؛ این را ما در زندگى خودمان تجربه کرده‌ایم، قرآن هم به این ناطق است، و تاریخ ادیان و تاریخ بشریّت هم حاکى از همین است. مخالفین توانسته‌اند مؤمنین و مسلمین را نسبت به این اصل، بی‌عقیده کنند و براى همین است که آنها کارشان را پیش بردند؛ [اگر] برگردیم به ایمان، برگردیم به وحدت کلمه، برگردیم به عمل صالح، خدا ‌ان‌شاءالله‌ کمک خواهد کرد. سلام من را به برادران عزیزمان در نیجریه و در ترکیه و در سنگاپور برسانید، خداوند حفظتان کند. والسّلام علیکم و رحمةالله
171
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از شیعیان لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44047
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) اوّلاً به شما برادران عزیز خیرمقدم میگویم که به تهران تشریف آوردید؛ تهران خانه‌ی شما است؛ اینجا برادران شما هستند؛ شما در میان ما، در میان اهل خودتان و خانواده‌ی خودتان هستید. بنابراین خیلى خوش‌آمدید و باز هم این آمدورفت‌ها را تکرار کنید. و امّا ثانیاً، مسائل لبنان براى ما مسائل درجه‌ی یک است؛ مسئله‌ی لبنان، مسئله‌ی یک جمع دور و بیگانه نیست؛ ما شما را از خودمان میدانیم و بین خودمان و شما هیچ فرقى و هیچ فاصله‌اى قائل نیستیم. ما از اینکه برادران شیعه در لبنان، یکپارچگى نداشته باشند رنج میبریم. آن روزهایى که شما برادران با هم درگیرى داشتید، ما سخت‌ترین و غم‌انگیزترین ساعات و روزها و شبها را گذراندیم؛ آن لحظه‌اى که شماها با هم اطراف یک میز نشستید و صحبت کردید و با هم توافق کردید، براى ما روز عید بود. من مجدّداً به شما شخصاً و به همه‌ی این برادران به‌خاطر ورودتان به تهران خوشامد میگویم و تکرار میکنم که اینجا خانه‌ی شما است و شما در بین برادرانتان هستید. و خواهش میکنم که مسئله‌ی وحدت و یکپارچگى شیعه در لبنان را مسئله‌ی درجه‌ی یک قرار بدهید. اگر شیعه بتواند در لبنان با موضع واحد و متّحد خودش، مواضع شایسته‌اى را در قبال صهیونیست‌هاى غاصب اتّخاذ بکند، این بزرگ‌ترین افتخار براى شیعه و بالخصوص براى شیعه‌ی لبنان در طول تاریخ خواهد بود و مایه‌ی سربلندى شما و ما خواهد بود. این دو نکته را ‌-یعنى یک، مسئله‌ی وحدت شیعه را؛ و دو، مسئله‌ی مقابله با صهیونیست‌ها را- دشمنها میخواهند نگذارند که انجام بگیرد. شما بر آن دشمنها فائق بیایید. شما با خون و پوست و گوشت و همه‌ی وجود به ما وصلید. ما شماها را برادرِ پدر و مادرى و متّصل به خودمان میدانیم. این را از روى مبالغه نمیگوییم، این را از روى احساسات نمیگوییم، این سیاست نیست، این واقع قضیّه است. این آن چیزى است که ما از شما میخواهیم؛ ‌ان‌شاءالله‌ با شما بیشتر در این زمینه صحبت خواهیم کرد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
172
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از اعضاى جنبش حزب‌ا‌لله‌ لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44048
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  به همه‌ی برادران عزیز خیرمقدم عرض میکنیم؛ خیلى خوش‌آمدید. دیدار شما مثل همیشه براى ما مایه‌ی خوشحالى و دلگرمى است. من باید به شما عرض بکنم که شما برادران عزیز حزب‌ا‌لله‌ در لبنان، کسانى هستید که به شیعه آبرو دادید و شیعه را سربلند کردید؛ به‌خاطر مجاهدت آگاهانه‌ی خودتان در راه خدا و در راه اهداف الهى، و درک عمیقتان از انقلاب و از اسلام انقلابى، و ایستادگی‌تان در مقابل دشمن اسلام و انقلاب، و شناختتان از مواضع صحیح در طول این چند سال. ما شما را که می‌بینیم، همواره احساس میکنیم که برادرانى عزیز، همفکر، هم‌جهت را دیده‌ایم و براى شما از خداى متعال توفیق مسئلت میکنیم.  شکّى نیست که در لبنان، امروز نسبت به مسئله‌ی یکپارچگى شیعه و همچنین نسبت به مسئله‌ی مبارزه‌ی با اسرائیل، سیاستهاى استکبارى نظراتى دارند و سیاستهایی‌دارند و اهدافى دارند که آن اهداف را با شدّت و با خرج کردن پولهاى زیاد دارند دنبال میکنند. اوّلاً میخواهند مانع وحدت شیعه در لبنان بشوند؛ چون معلوم است که شیعه به‌عنوان بزرگ‌ترین مجموعه‌ی لبنان، تعیین‌کننده است. از وحدت اسلامى هم مانع میشوند؛ امّا در دایره‌ی تشیّع، باز جداگانه دست به توطئه میزنند و نمیخواهند بگذارند شیعه با هم باشند، در کنار هم باشند، با هم مهربان باشند. در مسئله‌ی دوّم هم ‌-یعنى مسئله‌ی مبارزه‌ی با اسرائیل- براى آمریکا و ایادی‌اش و خود صهیونیست‌ها و هم‌پیمانان‌شان در داخل لبنان، مسلّم شده که آن نیرویى که صادقانه خواهد جنگید و ایستادگى خواهد کرد، آن کسانى هستند که به اسلام معتقدند و عمیقاً جهاد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ را قبول دارند؛ از آنها میترسند؛ و شما بلاشک از آنها هستید لذا فشارها را زیاد میکنند.ما مجدّداً تأکید میکنیم که به شما برادران، به چشم مجموعه‌ی خودىِ صادقِ مبارزِ حقیقى در لبنان نگاه میکنیم ‌-همچنان که امام بزرگوار فقید ما نسبت به شما همین‌جور نظرى داشتند- و در کنار شما خواهیم بود؛ ‌ان‌شاءالله‌. ثانیاً از شما مصرّانه درخواست میکنیم که تمام وسعتان را به کار ببرید تا مسئله‌ی وحدت بین شیعه در لبنان، تضمین بشود. البتّه ما در این زمینه یقیناً تکلیف داریم و تکلیف خودمان را عمل خواهیم کرد؛ از شما هم میخواهیم که نسبت به این قضیّه، با همه‌ی خلوصتان و با همه‌ی تلاشتان ‌ان‌شاءالله‌ اقدام کنید. یقیناً خداى متعال کمک خواهد کرد و آنچه محصول کار مؤمنین صابر و معتقد و پابرجا است، محصولى است که چشم مؤمنین را روشن خواهد کرد؛ ‌ان‌شاءالله‌. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
173
1368/04/24
بیانات در دیدار امام جماعت مسجد و جمعى از مسلمانان لس‌آنجلس
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44049
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از اظهارات برادرانه‌ی شما متشکّرم. ما نسبت به امّت بزرگ اسلامى احساس مسئولیّت میکنیم؛ و نسبت به شما برادران مسلمان مظلوم در آمریکا مسئولیّت مضاعفى احساس میکنیم. همان‌طور که قبلاً هم ما اعلام کردیم و اشاره کردیم، دولت آمریکا بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر را در کشور خودش دارد؛ امیدواریم که این قضیّه را بتوانیم دنبال کنیم؛ مایل هستیم که این مسئله را دنبال کنیم. نامه‌اى را هم که شما نوشتید من خواندم؛ ‌ان‌شاءالله‌ در مورد موضوعات آن، اِمعان نظر(۲) و دقّت بیشترى خواهم کرد. شما سلام من را و سلام ملّت ایران را به برادران مسلمانمان در آمریکا ابلاغ کنید. شک نیست که دولت آمریکا، امروز بزرگ‌ترین دشمن اسلام است و این حکومت آمریکایى هیچ‌چیز سرش نمیشود: نه حقوق بشر، و نه هیچ یک از موازین اخلاقى رایج مورد قبول انسانها؛ هرچه میگویند دروغ و از روى فریب است و امیدواریم که براى همه‌ی مردم دنیا، یک روزى ‌این پرده‌ی فریب دریده بشود. ما براى شما دعا میکنیم، شما هم براى ما دعا کنید. ‌ان‌شاءالله‌ ارتباطات و پیوندهاى خودتان را با جمهورى اسلامى حفظ کنید و آن را مستحکم کنید. والسّلام علیکم و رحمةالله
174
1368/04/24
بیانات در دیدار رهبران ائتلاف احزاب هشت‌گانه افغانستان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44050
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما برادران عزیز را مشمول لطف خود و مشحون (۲) از رشحات (۳) اراده‌ی خود [سازد]. شما سخت‌ترین کارها را شروع کردید؛ کارى که از هر طرف انسان به آن کار نگاه میکرد یأس میبارید، [ولى] به برکت توکّل و جهاد، تاریکی‌ها برطرف شد و بن‌بست‌ها شکست و گره‌ها باز شد. گذشته‌ی جهاد شما، درس میدهد آینده‌ی شما را. هنوز هم شما چند گره و بن‌بست سرِ راهتان دارید؛ از همان راه‌هایى که گره‌ها و بن‌بست‌هاى پیچیده‌تر و سخت‌تر قبلى باز شد، این [هم] بلاتفاوت باز خواهد شد و آن عبارت است از توکّل و جهاد.  البتّه من به شما عرض بکنم، شما نخواهید توانست جهاد بکنید مگر آن‌وقتى که متّحد بشوید؛ تنها، حتّى اراده‌ی جهاد هم در انسان ضعیف میشود. این «تَواصَوا بِالصَّبر» و «تَواصَوا بِالحَقّ» که در کنار ایمان و عمل صالح گذاشته شده،(۴) این بیهوده نیست. «تَواصَوا بِالصَّبر» به‌خاطر این است که انسان، تنهایى اراده‌اش سست میشود، باید وصیّتش کنند مرتّب به پایدارى؛ «تَواصَوا بِالحَقّ» به‌خاطر این است که انسان همیشه در خطر گم کردن راه است، باید وصیّتش کنند مرتّب به حق؛ بنابراین این دو، دو رکن است، مثل ایمان و عمل صالح؛ ای بسا کسانی که ایمان و عمل صالح داشتند [ولى] این دو را نداشتند، همه‌ی زحماتشان بر باد رفت. وحدتتان را حفظ کنید، اراده‌تان را قوى کنید. اوّل در بین خودتان، به معناى واقعى کلمه با هم باشید؛ بعد در یک جمع بزرگ‌تر، به معناى واقعى کلمه با هم باشید؛ [آن‌وقت] همه‌ی این گره‌ها باز خواهد شد و خدا کمک خواهد کرد؛ ما هم شما را، هم دعا میکنیم، هم غیر از دعا هر کارى ‌ان‌شاءالله‌ از ما بربیاید [انجام میدهیم]. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
175
1368/04/24
بیانات در دیدار نایب‌رئیس و جمعى از اعضاى مجلس اعلاى شیعیان لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44038
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  به جنابعالى ‌-جناب آقاى شمس‌الدّین- و برادران عزیزى که به اتّفاق شما تشریف آوردند، خیرمقدم عرض میکنیم. این مصیبت، مصیبت همه‌ی مسلمین و همه‌ی جهان اسلام است. همچنان که در این مصیبت، شما به ما تسلیت میگویید، ما هم حق میدانیم که به شما تسلیت بگوییم. نسبت امام بزرگوارمان به مسلمین نسبت علی‌السّوائى (۲) بود. ما از شما ‌-شخصاً- و برادران عزیز دیگر در علماى لبنان، به‌خاطر مواضع خوبى که همیشه نسبت به جمهورى اسلامى و اهداف جمهورى اسلامى داشتید متشکّریم. مسئله‌ی شما یعنى مسئله‌ی لبنان، باز هم مثل گذشته مسئله‌ی ما است و ما احساس تکلیف میکنیم نسبت به برادران لبنانى؛ همچنان که بارها با شما در مذاکرات گوناگون صحبت شده و گفته‌ایم، باز هم تأکید میکنیم که برادران ما در لبنان مثل برادران ما در ایران [هستند]؛ ما با همان احساس نسبت به آنها فکر میکنیم و نگاه میکنیم و ‌ان‌شاءالله‌ عمل میکنیم.  آن چیزى که این روزها براى ما خیلى مهم است، مسئله‌ی وحدت شیعه در لبنان است؛ مکرّر مشاهده میشود که دستهاى دشمن، سعى میکنند در دریدن این یکپارچگى و وحدت. ما از همه انتظار داریم؛ منتها از بزرگان، از علما، از اهل دین و فضل که حرفشان و فکرشان براى دیگران نافذ است، قهراً انتظار بیشترى داریم؛ میدانیم که شما تلاش میکنید و زحمت میکشید و امیدواریم که خداوند زحمات شما و تلاش شما را مورد تقدیر و لطف خودش قرار بدهد و مایلیم که ‌ان‌شاءالله‌ این تلاشهاى مخلصانه و دلسوزانه، از طرف شما و از طرف بقیّه‌ی علماى لبنان و جهات لبنانى شیعى افزایش پیدا کند تا هم مسلمانان لبنان و هم ‌-در دایره‌ی کوچک‌ترى- شیعه‌ی لبنان، ‌ان‌شاءالله‌ از برکات وحدت و یکپارچگى برخوردار بشوند. براى شما دعا میکنیم و از شما هم انتظار دعا داریم. موفّق و مؤیّد باشید.
176
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از علما و اساتید دانشگاه‌هاى لبنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44039
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خیلى خوش‌آمدید آقایان، هم آقاى شمس‌الدّین، هم آقایان دیگر. ما همیشه به چشم برادر به برادران لبنانى ‌-شما که در لبنان به یک جهاد دشوارى مشغول هستید- نگاه کرده‌ایم و نگاه میکنیم و هیچ فرقى بین شما برادران و برادران ایرانى احساس نمیکنیم، چون فهمیده‌ایم و احساس کرده‌ایم که شماها ‌-برادرانمان در لبنان- با همان هدف و با همان روحیه و با همان انگیزه‌اى حرکت میکنید که ما در ایران. امیدواریم که خداوند به تلاش شما و مجاهدت شما برکت بدهد و توفیق خودش را شامل حال شما کند و ‌ان‌شاءالله‌ گروه‌هاى مختلف ‌-اعمّ از مستقلّین و غیرمستقلّین- در حرکت و در عمل و در راه و جهادى که دارند، با هم باشند؛ چون با هم بودنِ در خطّ عمومى، فرق میکند با با هم بودنِ سازمانى و شکلى؛ آنچه ما انتظار داریم، آن اوّلى است؛ یعنى اینکه همه‌ی گروه‌هاى مسلمین و مردم خوب لبنان و مبارزین لبنان، در یک خط و یک جهت و دور از تفرقه ‌ان‌شاءالله‌ با هم باشند. ما دعایتان میکنیم؛ خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما ‌-همه‌ی آقایان- را موفّق بدارد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
177
1368/04/24
بیانات در دیدار جمعى از مسلمانان کشورهاى مختلف
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44040
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱) خداوند شما آقایان را مشمول و مورد لطف خودش ‌ان‌شاءالله‌ قرار بدهد. امام بزرگوار ما به دنیاى اسلام به چشم واحدى نگاه میکرد؛ به امّت اسلامى فکر میکرد، بیش از آنچه به جمعى از مسلمین. ما به تبع احکام اسلامى و نظر قرآن کریم، عمیقاً ‌-نه با زبان بلکه با عمق وجود- نسبت به همه‌ی برادران احساس برادرى میکنیم و معتقدیم که این پیوندهاى برادرى باید روزبه‌روز تقویت بشود. و ما بحمدا‌لله‌ در کشور خودمان توانسته‌ایم که این احساس را بمراتب تغلیب (۲) کنیم بر احساس ناسیونالیسم و ملّیّت. و امروز احساس برادرىِ جهانى اسلام در بین مردم ما یک احساس رایجى است و این از تعلیمات این بزرگوار است. سلام ما را به مسلمانان کنیا، به مسلمانان زیمبابوه و بقیّه‌ی مسلمانانى که در آلمان هستند، ابلاغ کنید. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته  
178
1368/04/23
خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2142
۱) خطبه‌هاى این نماز جمعه -که هم‌زمان با عید سعید قربان و چهلمین روز رحلت حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) برگزار شد- در دانشگاه تهران ایراد شد.
179
1368/04/22
بیانات در دیدار میهمانان خارجى مراسم چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2140
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  اوّلاً به همه‌ی شما برادران و خواهران که از اقطار (۲) جهان اسلام به قصد زیارت مزار امام عزیزمان و شرکت در مراسم اربعین آن بزرگوار به تهران تشریف آورده‌اید، خیرمقدم و به‌مناسبت این مصیبت بزرگ تسلیت عرض میکنم و از همه‌ی برادران و خواهران که از شهرهاى مختلف کشور تشریف آورده‌اند، سپاسگزارى میکنم.  یک مسئله‌ی اساسى در انقلاب اسلامى ایران و حرکت عظیمى که امام امّت به وجود آوردند، عبارت است از توجّه به امّت بزرگ اسلامى و پیوند عمیق و مستحکمى که میان مسلمانان عالم ‌-علی‌رغم فاصله‌هاى جغرافیایى و تفاوتهاى نژادى و زبانى- وجود دارد. شاید در دنیاى اسلام، یکى از چند مسئله‌ی معدودِ درجه‌ی اوّل که اهتمام همه‌ی مسلمین عالم را طلب میکند، همین مسئله است. از اوّلِ ورود استعمار به کشورهاى شرقى و اسلامى، یکى از هدفها فاصله انداختن میان مسلمانها بود. راه‌هاى گوناگونى را براى ایجاد فاصله میان برادران مسلمان در اقطار اسلامى پیمودند؛ از غلیظ کردن احساسات و انگیزه‌هاى ناسیونالیستى، تا ایجاد و تشدید اختلافات فرقه‌اى و غیر اینها. مسلّماً نقش حکومتهاى فاسد و دست‌نشانده‌ی استعمار در ایجاد این فاصله، یک نقش بی‌نظیر و بسیار مؤثّر بود.ما امروز در سرتاسر عالم، یک جمعیّت در حدود یک میلیاردى را تشکیل میدهیم که این جمعیّت در نقاط استراتژیک و حسّاس عالم و در نقاطى که ثروتهاى عمده‌ی مورد نیاز جهانِ امروز در آنها مستقر است، پراکنده است. درعین‌حال، مسلمانان عالم در غالب کشورها ‌-چه در کشورهایى که در آن به‌صورت اقلّیّت زندگى میکنند و چه در کشورهایى که در آن اکثریّت قاطع و عمده‌ی بدنه‌ی ملّت را تشکیل میدهند- از لحاظ وضع اجتماعى و سیاسى و اقتصادى در وضعیّت نامطلوبى هستند. این در حالى است که اسلام و آیات کریمه‌ی قرآن، پیروان خود را به انواع کمالات بشرى سوق میدهد: به علم، به فضایل اخلاقى، به عدالت اجتماعى، به عزّت و قوّت، به یگانگى و وحدت، به تسلیم نشدن در مقابل تحمیل‌ها و از این قبیل تعالیمى که اگر ملّتى به این تعالیم عمل بکند، بی‌شک نمیتواند در وضعى مثل وضع امروز مسلمانان عالم قرار داشته باشد. بروشنى میشود فهمید که وضع کنونى مسلمین در دنیاى اسلام و در سراسر جهان، یک وضع طبیعى یا تصادفى نیست؛ این وضعیّت را بر مسلمانها تحمیل کرده‌اند.  از اوّلین روزى که نهضت اسلامى در ایران به رهبرى امام عظیم‌الشّأن و بزرگوار ما آغاز شد، یکى از اصلی‌ترین موادّ داعیه‌هاى این نهضت، عبارت بود از وحدت مسلمین در سرتاسر عالم و کوتاه کردن دست قدرتهاى ستمگر و متجاوز از سر مسلمانان. این پیام، همچنان پیام انقلاب ما است.  رسانه‌هاى صهیونیستى با جنجال و هوچیگرى، ما را به بنیادگرایى نسبت میدهند؛ درحالی‌که ما بنیادگرایى را اگر به معناى بازگشت به اصول و بنیادهاى اسلامى است، بزرگ‌ترین افتخار خودمان میدانیم و مسلمانان در هیچ نقطه‌ی عالم، از نام اصول‌گرا و بنیادگرا باید تحاشى (۳) نکنند. اصول مقدّس اسلام، تضمین‌کننده‌ی سعادت انسان است. دست استعمار، اصول را در زندگى ما کم‌رنگ و ضعیف کرد. ما افتخار میکنیم که به اصول اسلامى و قرآنى برگردیم.همچنین رسانه‌هاى صهیونیستى و دستگاه‌هاى استعمارى عالم، جمهورى اسلامى را به صدور انقلاب منسوب میکنند. مقصود از صدور انقلاب چیست؟ اگر صدور انقلاب به معناى صدور موادّ منفجره و ایجاد جنجال و اغتشاش در میان ملّتها و کشورهاى دیگر است، این تهمت از دامان جمهورى اسلامى بکلّى دور است. به این معنا، صادر کردن شر و فساد، متعلّق به آمریکا و دستگاه‌هاى جاسوسى و مخرّب نظامهاى استکبارى از قبیل آمریکا است: آنها هستند که ناراحتى و اغتشاش و ناامنى را به میان ملّتها میبرند؛ آنها هستند که در کار ملّتها و در زندگى آنها و امور داخلى آنها بناحق دخالت میکنند؛ آنها هستند که به‌وسیله‌ی عوامل و مزدوران خودشان بر ضدّ حکومتهاى انقلابى و مردمى وارد عمل میشوند و ایجاد زحمت و ناراحتى میکنند؛ آنها هستند که به جان بی‌گناهان تهاجم میکنند که نمونه‌ی آن را در همه جاى دنیا، ملّتها سراغ دارند و می‌شناسند.  دست سردمداران رژیم آمریکا به خون آلوده است: به خون بی‌گناهان، به خون غیرنظامیان، به خون سرنشینان هواپیماى مسافرى ایران، (۴) به خون بیش از چهارصد نفر حاجى و زائر ایرانى در دو سال قبل در بلد امن الهى که بیشتر این کشته‌شدگان زنان و معلولین و جانبازان جنگ بودند، (۵) به خون فلسطینیان مظلوم که در خانه‌ی خودشان به دست عوامل استکبار جهانى و صهیونیست‌ها تارومار و قلع‌وقمع میشوند، به خون مردم لبنان که به‌وسیله‌ی ایادى و مزدوران آمریکا دائماً در زیر فشار دشمنان ‌-چه صهیونیست‌ها و چه فالانژها (۶)- قرار دارند؛ دست سردمداران آمریکا، رئیس‌جمهور آمریکا (۷) و عمّال و مزدوران آنها ‌-مرتجعینى که در کشورهاى اسلامى هم متأسّفانه کسانى از آنها هستند- به خون این بی‌گناهان آلوده است. تروریست، آنها هستند. جمهورى اسلامى از چنین تهمتهایى مبرّا است.امّا اگر صدور انقلاب به معناى اشاعه‌ی فرهنگ قرآنى و انسان‌سازِ اسلام است، درست است؛ ما به این افتخار میکنیم. ما وظیفه‌ی خودمان میدانیم که با صداى بلند، مفاهیم اسلامى، ارزشهاى اسلامى، احکام و معارف اسلامى را ‌-که مایه‌ی نجات ملّتها و مستضعفین و مظلومان است- تا آنجایى که صدایمان میرسد و تا آنجایى که میتوانیم، اشاعه بدهیم؛ این تکلیف ما است. ما احساس میکنیم اگر به این تکلیف عمل نکنیم، مقصّریم. اگر ما اقدام هم نکنیم به گسترش مفاهیم و ارزشهاى اسلامى، طبیعت این مفاهیم و معارف آن است که خودبه‌خود در فضاى ذهنیّت جهان گسترش پیدا کند. مفاهیم انقلاب و عطر معارف اسلامى، مثل هواى لطیف بهارى، مثل عطر گلهاى بهارى، در سرتاسر جهان منتشر میشود؛ چه دشمنان بخواهند و چه نخواهند.  امروز مسلمانان عالم باید توجّه بکنند که دستگاه‌هاى استکبارى، با هو و جنجال میخواهند آنها را از بیان صحیح‌ترین و صادقانه‌ترین احساسات و معارفشان باز بدارند. سالهاى متمادى فرهنگ منحطّ غرب، بدون هیچ مانع و رادعى (۸) در کشورهاى اسلامى به تخریب و اِفساد مشغول بوده. متأسّفانه حکومتهاى فاسد و وابسته نتوانستند آن سدّ محکمى را که از یک حکومت صالح انتظار میرود، در مقابل توطئه‌هاى فرهنگى و سیاسى دشمنان به وجود بیاورند. لذا سردمداران کشورهاى غربى، در راه سلطه‌گرىِ سیاسى و غارتگرىِ اقتصادى خودشان، به گسترش فرهنگ منحط و خفّت‌بار و ذلیل‌کننده‌ی غربى در کشورهاى اسلامى پرداختند، هیچ کس هم مانع و رادع آنها نشد.  امروز روزى است که دنیاى اسلام بیدار شده است. امروز روزى است که مسلمانان در سرتاسر عالم احساس عزّت و سربلندى میکنند. گذشت آن روزى که مسلمان در هر نقطه‌ی عالم از مسلمانىِ خود و ابراز آن خجالت میکشید؛ امروز مسلمانان افتخار میکنند به مسلمانى؛ و این به‌خاطر قدرت و عظمت این انقلابى است که با دست تواناى رهبر بزرگ و امام عظیم‌الشّأن ما و با فداکارى و ایثار اعجاب‌انگیز ملّت بزرگ ایران در این نقطه‌ی حسّاس عالم به وقوع پیوست و دنیا را مبهوت کرد.ده سال است جمهورى اسلامى مردانه در مقابل توطئه‌هاى گوناگون استکبار ایستاده، با قدرت از اسلام و از موجودیّت خود و از ثبات جمهورى اسلامى دفاع کرده، و توانسته ضربات دشمن را به خود دشمن برگرداند. دولتهاى استکبارى خیال میکنند با تحمیل جنگ هشت‌ساله بر ما و با محاصره‌ی اقتصادى و با محاصره‌ی تبلیغاتى و با شایعه‌پراکنى و تهمت در سطح عالم، خواهند توانست به ما ضربه بزنند؛ غافل از اینکه این اسلام است و این بیدارى مسلمانان است که تختهاى قدرت آنها را به لرزه درآورده و هر روزى که بگذرد، امواج تندباد بیدارى اسلامى، تختهاى قدرت فرعون‌هاى عالم را بیشتر خواهد لرزاند.  برادران مسلمان ما در سراسر عالم بدانند که ملّت ایران با اتّکال (۹) به خدا و با ذخیره‌ی ارزشمندى که از رهبری‌ها و هدایتها و درسهاى ماندگار امام عظیم‌الشّأن و فقید خود در اختیار دارد و با تجربه‌ی ذی‌قیمتى که در طول این ده سال و نیمِ بعد از پیروزى انقلاب به دست آورده است، امروز در مقابل دستگاه‌هاى استکبار و سلطه‌ی جهانى از همه‌ی دوران بعد از پیروزى انقلاب، بانشاط‌تر، آماده‌تر، مجرّب‌تر و باجرئت‌تر است.  ما به‌هیچوجه در مقابل توطئه‌هاى استکبار احساس ضعف نمیکنیم. ما در دل و در عمق جانمان احساس قدرت میکنیم و این یک چیز طبیعى است. قدرت واقعى متعلّق به ما است زیرا ما به خدا متّکى و متّکل (۱۰) هستیم و میدانیم که اتّکال به خدا یک ذخیره‌ی تمام نشدنى است. و ما مسئولین جمهورى اسلامى متّکى به این ملّت عظیمِ نیرومندِ بااخلاصِ فداکار هستیم که این هم باز لطف خدا و نتیجه‌ی عنایت و فضل الهى است. و ملّت ایران بخوبى فهمیده است که اسلام ‌-یعنى همین اسلامى که دشمن را علیه نظام جمهورى اسلامى و ملّت ایران و کشور ایران بسیج کرده؛ چون حمله‌ی دشمن به ملّت ما و کشور ما به‌خاطر اسلام است: وَ ما نَقَموا مِن‌هُم اِلّاِّ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَ‌زی‌زِ الحَمید- (۱۱) مایه‌ی عزّت و پیروزى و سربلندى او خواهد شد. مردم ما با تمام وجودشان و با اعماق جانشان به این معتقدند. آینده به نظر ما آینده‌ی بسیار روشن و امیدبخشى است و ما راهى را که امام شروع کرد و در آن قدم گذاشت و ما را وارد آن کرد، ‌ان‌شاءالله‌ تا هدفهاى نهایىِ آن راه ادامه خواهیم داد.  مسلمانان سراسر عالم پیوند خودشان را با برادرانشان در جمهورى اسلامى مستحکم کنند. امّت بزرگ اسلامى روزبه‌روز باید دلهایشان به هم نزدیک بشود. وسایل و ابزارهاى تفرقه و اختلاف ‌-که به‌وسیله‌ی دشمن بر ملّتهاى مسلمان و امّت بزرگ اسلامى تحمیل شده است- نباید بتواند در فضاى بیدارىِ امروز مسلمانان، کارگر بیفتد و مسلمین علی‌رغم بُعد منطقه‌ی جغرافیایى و علی‌رغم اختلاف لغتها و زبانها و نژادها، باید ‌ان‌شاءالله‌ با هم همدل و هم‌زبان و همفکر و همگام، به سمت هدفهاى بزرگ اسلامى حرکت کنند.بنده یک بار دیگر از همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز که از کشورهاى مختلف به جمهورى اسلامى تشریف آوردید و با ملّت ایران هم‌صدا شدید و به این ملّت بزرگ تسلیت گفتید و در عزاى امام عزیزِ امّت اسلام، همدردى و خلوص نشان دادید، صمیمانه تشکّر میکنم. همچنین از برادران و خواهران عزیزى که از مشهد تشریف آوردند، صمیمانه تشکّر میکنم. به همه‌ی شما مجدّداً تسلیت عرض میکنم و همه‌ی شما را به خدا می‌سپارم. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
180
1368/04/21
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2138
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً این مصیبت جان‌سوز و جان‌کاه را به همه‌ی برادران و خواهران، به همه‌ی شما عزیزان، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. این مصیبت، مصیبت جهان اسلام است، بلکه مصیبتى است که قلب همه‌ی ملّتهاى مستضعف از آن در رنج است. البتّه ملّت ایران صاحبْ‌عزا و داغدار اصلى است. مردم دنیا ‌-چه مسلمانها و چه غیرمسلمانها- به ملّت ایران تسلیت میگویند؛ حق هم همین است. این ملّتِ بزرگ بود که اوّلین بار به نداى آن قائد آسمانى و آن راهروِ راه انبیا پاسخ مثبت داد. ملّت ایران بود که پشت سر او حرکت کرد و به اشاره‌ی او جان را و مال را و عزیزان را در راه خدا قربانى داد.  حقّاً ملّت ایران وفادارترین و باصفاترین امّتى بود که در طول تاریخ اسلام دیده شده است که نسبت به امام و پیشوایى وفادارى کرده باشد. جا دارد اگر ملّت بزرگ ایران در این مصیبت، از همه‌ی ملّتهاى دیگر و مسلمانان عالم، رنج بیشترى ببرد؛ و جا دارد که مسلمین عالم و مستضعفان به این ملّت تسلیت بگویند. همچنین از همه‌ی شما برادران و خواهران که از راه‌هاى دور تشریف آوردید و رنج راه را بر خود هموار کردید صمیمانه تشکّر میکنم. بسیارى از شما پاى پیاده طىّ طریق کردید، عاشقانه قدم زده‌اید و تشریف آوردید تهران به مزار محبوب و معشوق ملّت ایران و قبله‌ی دلهاى مشتاقان. خداوند از شما قبول کند، که خواهد کرد. یقیناً قبول الهى در طول این ده سال شامل حال همه‌ی تلاشهاى شما بوده است، باز هم خواهد بود.  یک نکته‌ی اساسى وجود دارد که اگرچه همه‌ی ملّت ایران آن را به رأی‌العین (۲) دیده‌اند، امّا شما مردم خوزستان و همچنین شهرهایى که در مجاورت مرزها قرار داشتید، این نکته را واضح‌تر مشاهده کرده‌اید؛ و آن این است که آن قدرت و نیرویى که توانست دشمنان را از تعرّض و تجاوز به میهن اسلامى مانع بشود، یک نیروى الهى بود؛ در این هیچ شکّى نباید کرد. البتّه نیروى الهى هم در اسبابْ تجلّى میکند، به‌وسیله‌ی انسانها تحقّق پیدا میکند؛ امّا فرق است بین انسانى و انسانى؛ فرق است بین لشکرى و لشکرى. آن مجموعه‌اى که مورد تأیید الهى است، جور دیگرى عمل میکند، حرکت میکند و احساس دیگرى دارد.در طول هشت سال جنگ، بارها مشاهده شد که نیروى دشمن با نیروى ما نابرابر بود. دشمن فقط عراق نبود؛ عراق یک دروازه‌اى بود که استکبار جهانى ‌-از شرقى و غربى- از این دروازه به ما تهاجم میکرد. همه فهمیدند، دنیا فهمید که سلاحهاى غربى و شرقى، تانک‌هاى غربى و شرقى، هواپیماهاى فرانسوى و روسى و انگلیسى و غیره، با هم علیه ما تهاجم کردند، از بسیارى از کشورها مزدور آمد، دلارهاى نفتى به کار افتاد؛ یک کشور در مقابل ما نبود، یک دولت نبود؛ [بلکه] استکبار بود با همه‌ی کسانى که ممکن بود در این منطقه به او کمک کنند. حجم عظیم ظاهرى این نیرو در مقابل ملّت ایران ‌-ملّتى که اگرچه از لحاظ ایمان و انگیزه از همه بالاتر است، امّا از لحاظ ابزار و تجهیزات ظاهرى قابل مقایسه نیست- نابرابر بود. درعین‌حال که ما در مقابل یک نیروى چند برابرِ خودمان قرار داشتیم، دیدیم که رزمندگان ما، بسیجیان ما، عشایر ما، روستاییان ما، شهری‌ها، قشرهاى مختلف، نیروهاى مسلّح ‌-ارتش، سپاه- با یک حالت عارفانه، در میدان جنگ حضور پیدا میکردند و عارفانه و عاشقانه میجنگیدند و ضرباتى که وارد میکردند، شبیه ضربات امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) بر دشمنان در غزوات صدر اسلام بود. لذا بود که خداى متعال هم به این حرکات و ضربات ناشى از ایمان و انگیزه و اخلاص و عرفان برکت داد؛ یک بلاى عظیمى از انقلاب و از ملّت ایران دفع شد. این یک تجربه‌اى است که ملّت ایران، همه آن را تجربه کردند؛ مخصوصاً شما مردمى که در نزدیکى مرزها بودید، مسائل را از نزدیک دیدید و خودتان قضایا را لمس کردید.  یک جمله‌اى در وصیّت‌نامه‌ی امام عزیزمان هست که ما باید آن را هرگز فراموش نکنیم و آن [جمله] این است که ایشان فرمودند آن عاملى که انقلاب را به پیروزى رساند، همان عاملْ انقلاب را تداوم خواهد داد، یعنى اتّکال (۳) به خدا و ایمان مردم به اسلام و تصمیم قاطع بر انجام وظیفه‌ی الهى و اسلامى، و وحدت کلمه (۴). این براى همیشه، براى ما یک درس است.این روزها کشور ما شاهد یک وحدت و صمیمیّت و صفاى همه‌جایى و همگانى است. این بسیار حادثه‌ی عظیمى است؛ از برکات روح مطهّر امام بزرگوار ما است. اخلاص آن مرد بزرگ الهى بعد از رحلت او هم در فضاى این جامعه اثر گذاشت: دلها را به هم اُنس داد، پیوندها را محکم کرد. و همین اتّحاد کلمه و همراهى شما مردم با هم و پیوند محکمى که بین شما و مسئولین ابراز شد و همه‌ی دنیا آن را دیدند و احساس کردند، دشمنان را مأیوس کرد. انقلاب با ورود امام به صحنه‌ی داخلى کشور در سال ۵۷، یک طراوتى پیدا کرد، برگ‌وبارى پیدا کرد و ثمربخش شد. این لطف خدا بر امام بود که در وجود او این برکات را قرار داده بود. روح مطهّر او در هنگام وفات او و عروج ملکوتى او هم مشمول همین برکات الهى شد و لطف خدا بر او، موجب شد که انقلاب در اَوان رحلت آن بزرگوار هم مثل اوّل انقلاب و مثل روزهاى پیروزى، آن‌چنان برگ‌وبارى و آن‌چنان هِیمَنه (۵) و هیبتى پیدا کرد که دشمنان را مأیوس کرد.  ما به برکت امام، امروز میتوانیم با قدرت از موضع قوّت و قدرت با دنیا حرف بزنیم. هیچ کس در دنیا نباید تصوّر کند که جمهورى اسلامى اندکى و سرسوزنى در خود احساس ضعف میکند. ما امور داخلى خودمان را به فضل پروردگار با قوّت و اعتماد به نفْس کامل پیش خواهیم برد. کار هم براى انجام دادن زیاد داریم. ارتباطات خارجى را تا آنجایى که براى اسلام و مسلمین و براى ملّت ایران و انقلاب ما و جمهورى اسلامى ما مقرون به صلاح و صرفه است و منطبق با اصول ما است، با قوّت و قدرت و از موضع بالا پیش خواهیم برد و محکم خواهیم کرد. هیچ دولتى با داشتن سرمایه‌اى که امروز جمهورى اسلامى در دست دارد، ممکن نیست احساس ضعف کند.این دولتهایى که دم از قوّت و قدرت میزنند، غالباً بلکه عموماً از این سرمایه‌اى که در اختیار جمهورى اسلامى است، محروم و تهی‌دستند. پول و سلاح، وسیله‌ی قوّت نیست. رژیم منفور پهلوى، هم پول داشت، هم سلاح داشت، هم پشتیبانى جهانى داشت؛ دیدید که چگونه در مدّت کوتاهى بکلّى منهدم شد و اثرى از آثار او در دنیا باقى نماند. و بسیارى از رژیم‌هایى که علی‌الظّاهر با پولشان یا با سلاحشان یا با پشتیبانی‌هاى جهانى احساس قدرت میکنند، این قدرتشان قدرت کاذب است؛ قدرت حقیقى نیست. قدرت حقیقى با پشتیبانى و عنایت الهى است که مظهر آن هم حمایت مردمى و حضور عظیم مردم در صحنه است. این مال جمهورى اسلامى است.  اگر بخواهیم کشور را آباد کنیم، اگر بخواهیم کشاورزى را ‌-که استعداد فراوانِ آن در کشور ما مسلّم است- رایج و دایر کنیم، اگر بخواهیم صنعت مستقل و متّکى به استعداد و علم و تجربه‌ی متخصّصین داخلى را در کشور درست کنیم و راه بیندازیم، اگر بخواهیم علم و تحقیق را در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتى کشور توسعه بدهیم، اگر بخواهیم رفاه عمومى را در سطح کشور تا اعماق روستاها ‌ان‌شاءالله‌ پیش ببریم، اگر بخواهیم معنویّت و اخلاق و احکام قرآنى و اسلامى را به‌طور کامل در تمام شئون این کشور پیاده کنیم و محقّق کنیم ‌-که به فضل پروردگار همه‌ی این کارها باید بشود- وسیله و ابزار براى انجام همه‌ی این خواسته‌ها، شما مردم هستید و حضور شما و ایمان شما.  هر کس امروز سعى کند در مردم ایجادِ اختلاف کند یا آنها را از صحنه دور کند، درحقیقت دارد به همه‌ی آن هدفهایى که عرض کردم ضربه میزند و دشمنِ آنها است. دشمنىِ حقیقىِ تبلیغاتچی‌هاى جهانى ‌-که با شایعه‌پراکنى و دروغ و فریب سعى میکنند ملّت ما را دلسرد بکنند- با همان هدفهایى است که گفته شد؛ میخواهند آن کارها نشود؛ چون میدانند اگر ملّت در صحنه بود و دلگرم و امیدوار بود، آن کارها خواهد شد؛ میخواهند نشود. بعضى از خنّاسان و وسوسه‌گران داخلى که بحمدا‌لله‌ با قدرت ملّت ایران و ایمان مردم، نَفَسشان قطع و صدایشان ضعیف و حنایشان بی‌رنگ شده، گوشه‌کنار باز هم کارهایى میکنند و دست و پایى میزنند. اگر می‌بینید که این خنّاسان و وسوسه‌گران در اصول مقدّس این ملّت مثل اصل ولایت فقیه ‌-که اساسی‌ترین اصل نظام جمهورى اسلامى است و ما در این ده سال، به برکت ولایت فقیه توانستیم این پیشرفتها را داشته باشیم- خدشه میکنند، مناقشه میکنند، شایعه‌پراکنى میکنند، تا آنجایى که میتوانند و قدرت دارند ‌-که بحمدا‌لله‌ قدرتى هم ندارند- ایمان و اعتقاد مردم را خدشه‌دار میکنند، این تلاشهاى مذبوحانه را انجام میدهند، به‌خاطر این است که نمیخواهند هدفهاى بزرگ ملّت ایران به دست جمهورى اسلامى و به‌وسیله‌ی مؤمنین با‌لله‌ انجام بگیرد. دشمنند دیگر؛ دشمن این‌جور است.این جمله را همیشه به یاد داشته باشید که امام بزرگوارمان بارها و بارها تأکید کردند که رمز همه‌ی پیروزی‌ها، وحدت کلمه و حضور در صحنه است. این رمز همه‌ی پیروزی‌ها است؛ اگر این را از دست دادیم ‌-اگر وحدت کلمه نباشد و اگر مردم حضور نداشته باشند- ملّت ایران نخواهد نتوانست قدم از قدم بردارد. البتّه خداوند هم کمک خواهد کرد، مدد خواهد کرد: «وَالَّذینَ جّْهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُ‌ـلَنا» (۶) و «مَن کانَ لِلهِ کانَ ا‌لله لَه»؛ (۷) اینها وعده‌ی الهى است؛ حق است و صدق است و قطعى است. بحمدا‌لله‌ تا امروز هم خدا با ملّت ایران بود و وجود بزرگوار آن رهبر عالی‌قدر و انسان والا و بی‌نظیر، واقعاً از بزرگ‌ترین نعمتها بود. امروز هم کلمات و نصایح او که براى ما باقى مانده، بزرگ‌ترین نعمتها براى ما است، چون کلمات خدا و انبیا است. باید آنها را قدر بدانیم و ‌ان‌شاءالله‌ عمل بکنیم.  من مجدّداً از همه‌ی شما برادران و خواهران صمیمانه تشکّر میکنم؛ مخصوصاً از آقایان علماى محترم و ائمّه‌ی جمعه و روحانیّون عالی‌قدر که از خوزستان و بقیّه‌ی شهرهایى که اسم برده شد، تشریف آورده‌اند، مخصوصاً خانواده‌هاى معظّم شهدا و رزمندگان عزیز که در جمع شما هستند؛ خداوند به همه‌ی شما اجر بدهد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ توفیقات خودش را بر شما مستدام بدارد و لطف خود را همواره بر شما نازل کند. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
181
1368/04/21
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2139
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده متقابلاً این مصیبت بزرگ و جان‌گداز را و این غم سنگین را به همه‌ی شما برادران و عزیزان که از راه دور با اخلاص و صمیمیّتى کم‌نظیر طىّ طریق کردید و تشریف آوردید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم.  مطلبى که مکرّراً و بارها بر زبان امام عزیزمان ‌-آن دل حکیم و روح آگاه- میگذشت، این [بود] که آن بزرگوار درباره‌ی ملّت ایران و وفا و اخلاص و صمیمیّت شما مردم، شهادتهاى روشن و قاطعى را بیان فرموده است. شاید براى یک امّت، از این بالاتر فخرى نباشد که امام و پیشوایى مانند امام بزرگوار ما، از او اظهار رضایت و خشنودى کند و زبان به ستایش و مدح او بگشاید. شما که در این هواى گرم، این راه‌هاى طولانى را با پاى پیاده طى کردید، [در واقع] عشق و صفاى خود نسبت به انقلاب و امام را به نهایت رساندید، زبان دشمنان را کوتاه کردید، دل دوستان را محکم کردید، امیدها را در دلهاى ملّتهاى مسلمان در سراسر عالم شکوفا کردید. حقیقتاً آنچه ملّت بزرگ ایران در این چهل روز از خود نشان داد، در تاریخ به‌عنوان یک درس همیشگى ثبت خواهد شد. بنده لازم میدانم صمیمانه‌ترین و مخلصانه‌ترین تشکّر خودم را ‌-از شما برادران و عزیزان- ابراز کنم.در میان شما، خانواده‌هاى عزیز شهیدان و جانبازان و اسرا و مفقودین هستند، رزمندگان و مدافعان از حریم مرزهاى جمهورى اسلامى هستند، علماى اعلام و ائمّه‌ی جمعه و روحانیّون محترم هستند، قشرهاى مختلف هستند. این مجموعه‌اى که از نقاط مختلف کشور، به عشق امام و انقلاب با پاى پیاده تشریف آوردید و دیگر کسانى که با همین روحیه و با همین کیفیّت این راه‌ها را طى کرده‌اند، بی‌شک مورد لطف الهى و مورد رضاى ولی‌عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و مایه‌ی آبروى اسلام و انقلابند.  یک مطلب را من به شما برادران و خواهران و عزیزان عرض میکنم که مطلب مهمّى است، اگرچه مطلب جدیدى نیست؛ و آن این است که اسلام در هر دوره‌اى از دوره‌ها در طول این ۱۴٠٠ سال، هروقت با چهره‌ی واقعى خود در دنیا آشکار شد، دشمنی‌هاى شدید، کینه‌هاى عمیق، خباثتهاى عجیب‌وغریب در مقابل آن صف‌آرایى کردند؛ هروقت اسلام از چهره‌ی واقعى خود خارج شد و جلوه‌ها و درخشندگی‌ها و برّندگی‌ها (۲) و داعیه‌هاى بزرگ خود را پنهان کرد و نشان نداد، دشمنی‌ها کم شد، صف‌آرایی‌ها کم شد. از اوّلِ اسلام تا امروز این بوده. شما ببینید اسلامِ مکّه‌ی پیغمبر با چه دشمنی‌ها و خباثتهایى روبه‌رو بود. همه‌ی بدها، همه‌ی آدمهاى حیوان‌صفت و دَدمنش، در مقابل آن بزرگوار و اسلامِ او صف کشیدند. وقتى به مدینه تشریف آورد، شما ببینید دشمنی‌هایى که با پیغمبر در دوران مدینه شد، چقدر خونین و خباثت‌آمیز و از سوى چه آدمهاى شریر و انسانهاى پلیدى صورت گرفت. احزابى که در قرآن سوره‌اى [هم] به نام «احزاب» هست، عبارتند از جناحهاى مختلفى که در مقابل اسلام و رهبر عالی‌قدر آن صف‌آرایى کردند؛ در میان آنها مشرکین قریش بودند، مشرکین ثقیف بودند، اهل کتابِ دورافتاده‌ی از کتاب بودند، یهود و نصارا بودند، منافقین بودند؛ همه یکدل و یکدست شدند براى کوبیدن آن اسلام. اسلام بود با آن داعیه‌ها، با آن زیبایی‌ها، با آن درخشندگی‌ها.در دوران حکومتهاى طولانىِ سلاطین بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس، آن کسانى که دم از اسلام واقعى و اسلام محمّدى (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله) میزدند، زیر انواع فشارها و شکنجه‌ها و اختناقها و مواجه با انواع توطئه‌ها بودند. شما زندگى موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) را، زندگى ائمّه‌ی دیگر را، زندگى علما و محدّثین بزرگى را که در آن روزگار از دست خلفاى جور چوب خوردند، تازیانه خوردند، کتک خوردند، زندان رفتند، کشته شدند ببینید، در تاریخ بخوانید. این خاصیّت اسلام ناب است، خاصیّت اسلام حقیقى است که هر جا ظاهر شد، در مقابل آن، گروه‌هاى شر و فساد صف میبندند و با همه‌ی توان با آن مبارزه میکنند.  امّا اسلامى که از شعارهاى اصلى خود تهى شد، از روح خود خالى شد، اسلامى که با ظلم درنیفتاد، با فساد اخلاقى ‌-به انواع و اقسامه (۳)- دمساز و دمخور شد، اسلامى که بعضى از شعائر در آن بود امّا بسیارى از اصول در آن نبود، قدرتها با این اسلام مبارزه نمیکنند، شرارتها و شریرها در مقابل آن صف‌آرایى نمیکنند. این هم در تاریخ، فصل عریض و مُشبعى (۴) دارد که شما میتوانید در کتابها بخوانید و میتوانید در زمان خود ما در دوران تاریک سرشار از فساد و تباهىِ سلطنت رژیم گذشته و رژیم‌هاى گذشته در ایران ببینید. امروز هم در دنیا این‌جور اسلامى، هست.  اسلامى که با ظلم و زورگویى درافتاد و چپاولگرى و فساد را محکوم کرد، این اسلام باید در انتظار دشمنى ابرقدرت‌ها و آمریکا و صهیونیسم و کمپانی‌هاى غارتگر عالم و سلاطین فاسد و رؤساى مفسدِ امروزِ دنیا باشد؛ باید انتظار دشمنى را از آنها داشته باشد. آن روزى که ما پشت سر امام عظیمِ عَلَم‌دارِ اسلام ناب و واقعى، به سمت مطرح کردن شعارهاى اسلام واقعى حرکت کردیم، میدانستیم که دشمنها و قدرتها و ابرقدرت‌ها در مقابل ما صف‌آرایى میکنند. در صدر اسلام هم همین‌جور بود. آن روزى که یهودی‌ها و منافقین و کفّار و مشرکین، اطراف مدینه‌ی پیغمبر را محاصره کردند و جنگ احزاب ‌-خندق- را به وجود آوردند، مؤمنین واقعى گفتند: وَلَ‌مّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا هـّْذا ما وَ عَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه؛ (۵) این چیز تازه‌اى نیست؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند که بدها و شریرها و فاسدها علیه شما همدست خواهند شد. ایمانشان قوی‌تر شد؛ چون دیدند وعده‌ی الهى راست درآمد.  یک نکته‌ی دیگر در کنار این نکته هست که حضور شما و ارادت شما به امام و وفاى شما به اسلام و انقلاب، آن را کاملاً نشان میدهد و آن این است که هر جا اسلام واقعى آشکار شد، اگرچه قدرتهاى خبیث و پلید در مقابل آن صف‌آرایى میکنند امّا از آن طرف، انسانهاى پاک، دلهاى مطهّر، روحها و دلهاى صاف، فطرتهاى پاک و ناآلوده، با همه‌ی توان و وجود از آن حمایت میکنند. مگر این‌جور نبود؟ مگر این‌جور نیست؟ چرا ده‌میلیون انسان عزادار در روزهاى رحلت امام، گرد پیکر مطهّر آن بزرگوار آن‌جور بر سر و سینه زدند؟ این چه عاملى بود؟ چرا صدها میلیون مسلمان در سرتاسر عالم به‌خاطر درگذشت یک انسان، این‌جور عزادار و داغدار شدند؟ علّت چیست؟ محبوبیّت امامِ ما به‌خاطر چه بود؟ جواب یک کلمه است: به‌خاطر اسلام. خود آن بزرگوار این را به ما یاد داد. خود او به ما فهماند و تأکید کرد که اشتباه نکنیم؛ به‌خاطر اسلام، خدا دلها را متوجّه این انقلاب و رهبر این انقلاب و ملّت این انقلاب کرد. به‌خاطر اسلام، خدا دلهاى شما را هم جمع کرد، متمرکز کرد. آن چیزى که به پاهاى شما قوّت داد، بلکه به دلهاى شما قوّت داد که بتوانید این راه‌هاى طولانى را طى کنید و بیایید چه بود؟ اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلامِ مدافع مظلوم، اسلامِ ناسازگار با ظالم، اسلامِ صادق و واقعى، اسلامِ سازش‌ناپذیر؛ این است که دلها را جذب میکند و جمع میکند و این نیروى عظیمِ شکست‌ناپذیر را به وجود می‌آورد. این است آن راز اصلى که ما باید آن را درست درک کنیم و همیشه به یاد داشته باشیم.  بنده عرض میکنم، انقلاب اسلامى تا وقتی‌که در خطّ صحیح اسلام ناب ‌-یعنى خطّ امام- با دقّت حرکت میکند، تا وقتی‌که براى شما مردم دینتان و اسلامتان بر هر چیز دیگر ترجیح دارد، تا وقتی‌که این روحیه‌ی دفاع از اسلام و ارزشهاى اسلامى در این ملّت زنده است، تا وقتی‌که این شعارهاى کوبنده و برخاسته‌ی از متن اسلام مورد توجّه شما است، هیچ قدرتى ‌-نه آمریکا، نه شرق و غرب با هم، نه شرق و غرب و ارتجاع با هم- قادر نخواهد بود که این ملّت را و این نظام جمهورى اسلامى را و این کشور را از حرکت به سمت هدفهاى خودش باز بدارد.شما ‌-از هر جا هستید- و همه‌ی ملّت ایران، این درس پُرمغز و کوتاه را از امام عزیزمان به یاد داشته باشید: یعنى وحدت کلمه بر محور اسلام؛ یعنى معناى «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا»، (۶) با هم به ریسمان الهى چنگ زدن؛ یعنى اتّحاد، امّا اتّحاد، نه بر محور چیزهاى دیگر، [بلکه] اتّحاد بر محور اسلام، بر محور راه خدا و حبل الهى؛ این را شما به یاد داشته باشید، این علاج همه‌ی دردها است، این بردارنده‌ی همه‌ی مانعها است، این کوبنده‌ی دشمنان است. اکسیر (۷) اعظم، براى پیروزى ملّت ایران همین یک کلمه است، یعنى اتّحاد کلمه بر اساس اسلام و گرد محور اسلام. البتّه اسلام را دو جور و سه جور و ده جور معنا نکنند؛ همان اسلامى که امام ما در طول زندگی‌اش از آن دم زد و در این ده سالِ درخشان آخر عمرش با تمام وجود براى آن سرمایه‌گذارى کرد؛ اسلامِ امام، اسلامى که او به ما یاد داد و در راه آن حرکت کرد؛ این اسلام. [اگر] بر گرد محور اسلام و خطّ امام، همه با هم متّحد باشند، همدل باشند، مهربان باشند، همکارى کنند، هیچ مشکلى بر سر راه ما باقى نخواهد ماند.  ما کارهاى زیادى داریم که باید انجام بدهیم. استکبار هشت سال ما را مشغول کرد به جنگ تحمیلى؛ جنگ را بر ما تحمیل کرد. قبل از آن هشت سال هم جنگ بود، منتها جنگِ اعلام نشده. ما باید با سرعتى حرکت کنیم و با رفتارى حرکت کنیم که جبران آن هشت سال را بکند. باید براى رفاه کشور کار کنیم، براى تأمین عدالت اجتماعى کار کنیم، براى استقرار ارزشهاى اسلامى کار کنیم، براى عمق بخشیدن به انگیزه‌هاى انقلابى کار کنیم، نیازهاى مادّى این ملّت را باید برآورده کنیم. اینها کارهاى مهمّى است. این کارهاى مهم، فقط به دست مسئولین انجام نمیگیرد؛ با همکارى شما و همکارى ملّت و اعتصام به «حَبلِ ا‌لله جَمیعاً» و اتّحاد و اتّفاق بر محور حبل ا‌لله‌ و بر محور اسلام ‌-همان جمله‌ی درخشانى که از اماممان به یاد داریم که عرض کردم- و بر محور خطّ امام [انجام میگیرد]. مطمئن باشید که دست خدا با این ملّت بوده و خواهد بود و دعاى ولی‌عصر (ارواحنا فداه) به این ملّت کمک کرده و باز هم ‌ان‌شاءالله‌ خواهد کرد.بنده یک بار دیگر از همه‌ی شما ‌-از زحمتى که کشیدید، از پیاده‌رَوی‌اى که کردید، از گرما و ناراحتى و عطشى که تحمّل کردید- صمیمانه تشکّر میکنم؛ اگرچه من کوچک‌تر از آن هستم که بتوانم از این همه صفا و صمیمیّت تشکّر کنم؛ ‌ان‌شاءالله‌ سپاس و شکر الهى شامل حال شما باشد. سلام من را به همه‌ی [همشهری‌هایتان برسانید.] [والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته]  
182
1368/04/20
بیانات در دیدار مدرّسان، فضلا و طلّاب حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2137
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  خیرمقدم عرض میکنم به همه‌ی آقایان محترم و علماى اعلام و اساتید و مدرّسین محترم حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد و به همه‌ی شما برادران و عزیزانى که حقیقتاً در حرکت عظیم اسلامى مردم ما، قدمِ ثابت و صادق و سابقه‌ی درخشانى داشتید و ‌ان‌شاءالله‌ در آینده هم حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد همین خصوصیّات برجسته را حفظ خواهد کرد. متقابلاً این مصیبت جان‌کاه را و این فقدان بزرگ براى عالم اسلام را به همه‌ی آقایان محترم مخصوصاً علماى اعلام و اساتید و بزرگان تسلیت عرض میکنم.  به‌مناسبت اجتماع شما آقایان محترم و اقتران (۲) این روزها با سالگرد شهادت حضرت امام باقر (صلوات ا‌لله‌ و سلامه علیه) بد نیست اشاره‌اى به مسائل خاصّ روحانیّت و حوزه‌هاى علمیّه بکنیم. این وظیفه‌اى که امروز در نظام جمهورى اسلامى بر عهده‌ی علما و روحانیّون است، یک وظیفه‌ی استثنائى است. هم براى خود ما در طول تاریخمان استثنا است ‌-یعنى در طول تاریخ روحانیّت شیعه و فقاهت اسلام، هرگز هیچ دورانى را نداشتیم که فقها و علما وظیفه‌اى به سنگینى وظیفه‌ی امروز داشته باشند- و هم نسبت به بقیّه‌ی علماى دینى در سراسر جهان یک وظیفه‌ی استثنائى است؛ چون در کشور ما و جامعه‌ی ما نظامى استقرار پیدا کرده است که بر مبناى تفکّر اسلامى و شریعت اسلامى، هم شکل گرفته و هم اداره میشود و هم اینکه این نظام پذیرفته است که به سمت تحقّق کامل شریعت اسلامى و اهداف اسلامى حرکت کند.  علما در بلاد اسلامىِ دیگر، از این جهت بار سبک‌ترى بر دوش دارند. اگرچه وظیفه‌ی دفاع از دینْ عمومى است، امّا سکوت علماى دین در مقابل سلاطین و رؤساى ظالم و ضدّدینى و سیاستهاى استکبارى ‌-چه شرقى و چه غربى- قابل قبول نیست و وظیفه‌ی دفاع از دین که خداى متعال بر عهده‌ی علماى دین و مرشدین ملّت و معلّمین امّت گذاشته، اختصاص به زمان و مکان خاصّى ندارد. در همه‌ی اقطار (۳) اسلامى، در درجه‌ی اوّلْ مسئولیّت دفاع از اسلام و قرآن و شریعت اسلامى بر عهده‌ی علما است و هیچ شرایطى آنها را معاف نمیکند از دفاع از حریم مقدّس دین. این وظیفه بر عهده‌ی همه است؛ منتها در کشورهاى دیگر، کار علما آسان‌تر است، ساده‌تر است، پیچیدگى کار علما در نظام اسلامى را ندارد. آنجا مسئولیّت دفاع از حیثیّت جهانىِ اسلام بر دوش آنها نیست؛ مسئولیّت تنظیم یک سیستم و نظامى که تمام گوشه‌وکنارهاى آن باید بر اساس اسلام شکل بگیرد، بر دوش آنها نیست. آنها وظیفه‌ی امر به معروف و نهى از منکر را دارند ‌-در مراحلى که در فقه مشخّص شده، به هر اندازه‌اى که امکان اثر هست یا براى آنها مقدور است- امّا اداره‌ی یک نظام، اداره‌ی مردم، ساختن و پرداختن و جمع‌وجور کردنِ مجموعه‌ی زندگى انسانها بر اساس اسلام، کار بسیار پیچیده و ظریف و دشوارى است. این در جامعه‌ی اسلامى، بر دوش ما و بر دوش علما است. ممکن است براى آنها از لحاظ مبارزه و فعّالیّتهاى سیاسى، بعضى از دشواری‌ها وجود داشته باشد، امّا آن بمراتب آسان‌تر و سبک‌تر است از مسئولیّتهایى که براى دفاع از حیثیّت جهانى اسلام، در نظام ما وجود دارد. ما این را باید باور کنیم که اگر امروز جمهورى اسلامى بد عمل کرد، ضعیف عمل کرد، فقط به حیثیّت جمهورى اسلامى صدمه نمیخورد؛ بلکه به حیثیّت اسلام ‌-بکلّیّته- صدمه خواهد خورد.  اینجا از نظر ناظران جهانى، درحقیقت عَلَم اسلام و قبّة‌الاسلام و مظهر اسلام و خلاصه، جامعه‌ی نمادین اسلام است؛ واجهه‌ی (۴) بیرونى اسلام اینجا است. ما اگر ضعیف عمل کنیم، بد عمل کنیم، نتوانیم احکام اسلامى را پیاده کنیم، نتوانیم عدالت اجتماعى را استقرار ببخشیم، نتوانیم استعدادها را جوشان کنیم و از آنها استفاده کنیم، نتوانیم اخلاق اسلامى را در جامعه رایج کنیم، نتوانیم روابط انسانها را به‌صورت مطلوبى استقرار ببخشیم، قضاوت دنیا این خواهد شد که «اسلام» نتوانست. می‌بینید که این مسئولیّت فقط بر عهده‌ی ما است؛ بر عهده‌ی علماى کشورهاى دیگر که با نظامهاى دیگر زندگى میکنند نیست. این مخصوص ما است.یک داستانى را مولوى نقل میکند که داستانى سمبلیک است، رمزى است، امّا هروقت من این داستان یادم می‌آید، به خودم میلرزم و به خدا پناه میبرم. (۵) میگوید در یک شهرى که هم مسلمانها در آن زندگى میکردند هم مسیحی‌ها، یک مؤذّن بدصدایى وارد محلّه‌ی مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. خیلى اذان را بد میگفت. یک روز یک مرد نصرانى از آن محلّه‌ی دیگر آمد به محلّه‌ی مسلمانها؛ گفت این مؤذّن شما کجا است؟ گفتند چه‌کارش دارى؟ گفت میخواهم از او تشکّر کنم، [چون] یک مشکل بزرگ ما را حل کرد. راهنمایی‌اش کردند، مؤذّن را پیدا کرد، بنا کرد از او تشکّر کردن. گفت چرا از من تشکّر میکنى؟ گفت تو حقّى بر گردن من دارى که هیچ کس چنین حقّى بر گردن من ندارد! جریان از این قرار است که من دختر جوانى در خانه دارم، مدّتى بود محبّت اسلام به دلِ این دختر جوان افتاده بود و تمایل داشت به مسلمانى. هر کار میکردیم کلیسا بیاید نمی‌آمد؛ در مراسم ما شرکت نمیکرد، به عقاید ما بی‌اعتنائى میکرد. ما عاجز شده بودیم که چه بکنیم، در کار این دختر درمانده بودیم. دو سه روز پیش که تو اذان گفتى صداى تو را این دختر شنید. گفت: این چیست؟ این صداى کریه از کجا است؟ گفتیم این اذان مسلمانها است. از آن لحظه ما راحت شدیم؛ بکلّى محبّت اسلام از دل این دختر رفت؛ برگشته و عادّى دارد زندگى میکند، کلیسا می‌آید، مراسم را انجام میدهد؛ من مدیون تو هستم. تو بودى که دختر ما را به ما برگرداندى!  بارها من به خودم و به دوستانم میگویم: ما آن مؤذّن بدصدا نباشیم که عشق به اسلام را در دلها فروبنشانیم و به استفهام عظیمى که در دنیا براى معرفت اسلام به وجود آمده، پاسخ منکر و زشتى بدهیم. این وظیفه‌ی ما است؛ چه کسى در دنیا چنین مسئولیّتى دارد؟  ما براى اسلام شروع کردیم، براى خدا شروع کردیم، قصد قدرت‌طلبى نداشتیم، قصد قبضه‌کردن حکومت را هم نداشتیم. من بارها از امام عزیزمان (اعلى ا‌لله‌ کلمته) پرسیدم ‌-یعنى یکى دو بار بخصوص این صحبت شد، امّا بارها ایشان آن جوابى را که عرض میکنم بیان کردند- که شما از چه سالى به فکر حکومت اسلامى افتادید؟ چون درسهاى «ولایت فقیه» ایشان، سال ۴۷ در نجف شروع شد که [سال] ۴۸ هم نوارهایش اینجا می‌آمد؛ میخواستم ببینم قبل از آن [هم] ایشان به فکر بودند. ایشان گفتند من درست یادم نیست که از چه تاریخى بخصوص مسئله‌ی حکومت برایمان مطرح شد امّا از اوّل، ما به فکر بودیم ببینیم چه چیزى تکلیف ما است؛ مبارزه‌ی با رژیم شاه تکلیف ما بود؛ اعتراض به فلان عملِ خلاف آنها تکلیف ما بود؛ ایستادگى در مقابل تحمیل آنها تکلیف ما بود؛ افشاگرى در تسلّط صهیونیست‌ها و اسرائیلی‌ها تکلیف ما بود؛ وهلمّ‌جرّا؛ (۶) خود خداى متعال این‌جورى پیش آورد.این حقیقت قضیّه است: ایمان بود، جهاد بود، اخلاص بود، عمل صالح بود؛ و نصرت هم نتیجه‌ی قهرى اینها است. خداى متعال اصدق‌القائلین (۷) است که فرموده: وَالَّذینَ جّْهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُ‌ـلَنا؛ (۸) وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَن‌ـصُرُه. (۹) [در روایات هم داریم] «مَن کانَ لِلهِ کانَ ا‌لله لَه». (۱۰) این آیات و روایات، حقیقت است، بیان واقعیّات است. خب جهادى شد، مبارزه‌اى شد، تلاشى شد، اخلاصى بود، خداى متعال برکت داد، پیروزى به دست آمد، حاکمیّتِ اسلام شد، قرآن عزیز شد، مسلمانها در دنیا اهتزاز (۱۱) معنوى پیدا کردند و احساس کردند که مسلمانى ننگ نیست، افتخار است. قبلاً خیلى از مسلمانها در بسیارى از نقاط عالم، خجالت میکشیدند که بگویند مسلمانیم، یا تظاهرات (۱۲) مسلمانى کنند. در داخل کشور خودمان هم این‌جور بود. [امّا] امروز مسلمانها در اقصاى آسیا تا قلب اروپا تا مناطق دیگر دنیا، افتخار میکنند که بگویند ما مسلمانیم.  خب اسلام عزّت پیدا کرد، بحمدا‌لله‌ جامعه‌ی اسلامى [محقّق] شد، این جامعه استقرار پیدا کرد، ریشه دواند، ده سال با مشکلات مبارزه کرد؛ اینها همه نِعَم الهى و برکات الهى است. بایستى شکر بگزاریم و قدر بدانیم.  امّا تکلیف ما ‌-با حسّاسیّتش، با دقّت و ظرافت خاصّش- همچنان به جاى خود باقى است. اگر خداى نکرده ما نتوانیم قضاى اسلامى را به معناى واقعى در جامعه پیاده کنیم، نتوانیم عدل اسلام را در دستگاه قضاوتمان و دستگاه حکومتمان نشان بدهیم، نتوانیم تداول (۱۳) ثروت بین اغنیا را ‌-که اسلام منع کرده- با نظام اقتصادىِ درست در جامعه‌ی اسلامى مجسّم و محقّق کنیم، نتوانیم اخلاق اسلامى را و ارزشهاى اسلامى را در جامعه مجسّم کنیم و درنتیجه نظامى باشد با پرچم اسلام و با اسم اسلام امّا با حقیقت و معناى غیراسلامى و احیاناً جاهلى ‌-که هر چیزِ غیراسلامى، جاهلى است، گمراهى است: فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلَّا الضَّلـّْل- (۱۴) اگر این‌جور بشود، ما همان مؤذّن بدصدا خواهیم بود؛ صداى ما و آهنگ ناخوش ما به جاى اینکه به اسلام عزّت ببخشد و آبرو ببخشد، اسلام را دچار سرشکستگى خواهد کرد. خب حالا کیست آن کسى که باید نگذارد [این‌طور بشود]، و اسلام را تبیین کند، و آنجایى را که احتیاج به متصدّیان لایق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامى است پُر کند، و مردم را ارشاد کند، و حکومت را نصیحت کند، و در راه‌هاى مشکل، مشکلات را با قدرت معنوى خودش هموار کند؟ جامعه‌ی روحانیّت. لذاست که حوزه‌هاى علمیّه نقش اوّل را دارند. بحث دراین‌باره طولانى است، من نمیخواهم تفصیلاً صحبت بکنم. عرض میکنم حوزه‌هاى علمیّه بر سه مبنا باید تحرّک خودشان را افزایش بدهند، سازمان‌دهى کنند، نوآورى کنند:  اوّل، مبناى فقهِ سنّتىِ جواهرى است؛ به تعبیر امام بزرگوارمان: فقه جواهرى. فقه جواهرى یعنى چه؟ صاحب جواهر، (۱۵) مظهر یک فقیه مقیّد به مقرّرات فقاهت و قواعد اصولى و فقهى است؛ یک ملّاى اصولىِ مقیّدِ دقیقِ منظّم که از موازین رایج فقهىِ بین اصولیّین هیچ تخطّى ندارد و در بررسى هر مسئله، شهرت (۱۶) و اجماع (۱۷) و ظواهر ادلّه و اصول را ‌-هرچه جزو ابزارهاى معمولىِ کار فقاهت شمرده میشود- در اختیار میگیرد و آنها را با همان دقّتِ یک فقیه اصولىِ دقیق، به کار میگیرد.فقه جواهرى یعنى همان فقه سنّتىِ رایج با مِتُد فقاهت؛ آن چیزى که بارها گفته‌ایم، بخصوص در جمع شما برادران عزیز مشهدى مکرّراً بحث شده و گفته شده؛ روش فقاهت و مِتُد فقاهت و همان کیفیّت رسیدگىِ یک مسئله در فقه است؛ روش رایج فقها است: استفاده‌ی از ظواهر؛ (۱۸) علاج مشکلات ظواهر و اَمارات؛ (۱۹) بعد ‌-هنگامى که دست انسان کوتاه شد از اَمارات- مراجعه‌ی به اصول، پیدا کردن اصلى که اینجا مجراى آن است، علاج معارضات آن، علاج مشکلات آن؛ (۲۰) و بالاخره از آب در آوردنِ مسئله‌ی فقهى؛ فقه جواهرى یعنى این. البتّه من یک وقتى مشهد ‌-در جمع برادران طلّاب و فضلاى مشهد- (۲۱) عرض کردم: همین فقه جواهرى، پویا است. اینکه بگویند ما یک فقه سنّتى داریم، یک فقه پویا، این غلط است؛ همان فقه سنّتىِ ما پویا است. «پویا» یعنى علاج‌کننده‌ی مشکلات؛ یعنى پاسخگوى به حوادث واقعه به‌صورت حقیقىِ کلمه؛ جواب میدهد، چون بر مبناى اجتهاد است، ما باب اجتهاد را که مسدود نمیدانیم. باید فقاهت تقویت بشود؛ درسها و حوزه‌هاى فقاهت مورد اهتمام قرار بگیرد. بنده از قدیم در دوران مبارزات به رفقاى طلبه‌اى که با ما معاشر بودند، میگفتم بی‌مایه فطیر است؛ (۲۲) بدون درس خواندن، بدون زحمت کشیدن، بدون ملّا شدن، نمیتوان مفید واقع شد. باید ملّا شد تا بتوان مفید شد. این رکن اوّل.  دوّم، تزکیه‌ی اخلاقى است که اگر نباشد، همان مسئله‌ی دزدى است که با چراغ می‌آید و کار را مشکل‌تر هم میکند؛ که این مستغنى از بیان است.  و سوّم، مسئله‌ی آگاهی‌هاى سیاسى است. اگر اعلمِ علما هم باشید [امّا] زمانتان را نشناسید، نمیتوانید براى جامعه‌ی اسلامىِ امروز مفید واقع بشوید؛ محال است: ندانیم استکبار چه‌کار میخواهد بکند، ندانیم دشمنها چه کسانى هستند و از کجاها نفوذ میکنند و دشمنى میکنند، ندانیم در جامعه‌مان چه میگذرد و مشکلات چه چیزهایى است و براى علاجش چه‌کار باید کرد، ندانیم در جبهه‌بندی‌هاى دنیا کجا قرار داریم. همیشه کتک را و لگد را و توسرى را آن کسانى میخورند که بین دو جناحِ بازیگر قرار گرفته‌اند و نمیدانند کى به کجا است، چه کسى میخواهد چه‌کار کند، چه کسى میخواهد کجا را بگیرد؛ اینهایى که نمیدانند، بیش از همه لگد میخورند، بیش از همه کتک میخورند، نمیتوانند از موقعیّتها استفاده کنند.بصیرت و علم به زمان، براى یک عالم لازم است. در هر حدّى: از یک اعلم‌العلمائى که میخواهد براى مردم بساط افتاء و مانند اینها را بگستراند، تا آن عالمى که در یک محلّه‌اى میخواهد براى چند نفر تعلیم احکام دینى بکند، فرق نمیکند، منتها هرچه مقامْ بالاتر، این آگاهی‌ها بیشتر و وسیع‌تر مورد لزوم است. ما در طول تاریخ تشیّع، بخصوص در این دویست سال اخیر ‌-این دویست سالى که دنیا شکل جدیدى پیدا کرد: استعمار پیدا شد، سیاستها عوض شد، دولتهاى اروپایى وارد میدان سیاست جهانى شدند، به کشورهاى اسلامى آمدند، کارها کردند، سرزمین‌ها گرفتند، بر اساس آن تدابیر فراوانى به راه انداختند- خیلى ضربه دیده‌ایم؛ ندانستنِ حقایقِ جریانات عالم به‌وسیله‌ی علما، مشکلات بزرگى را در این دویست سال براى ما به وجود آورد. آنجایى که ما یک عالمِ باهوشِ زرنگِ دقیقى داشتیم، محفوظ ماندیم؛ آنجایى که کسى مثل میرزاى شیرازى داشتیم، بُرد با ما شده؛ آنجایى که انسان دَیّن (۲۳) و تقى امّا ذکى (۲۴) و باهوشى مثل شیخ انصارى داشتیم، بُرد با ما بوده؛ آنجایى که یک قدرى غفلت در کار بوده، سرِ ما کلاه رفته، ضرر کردیم؛ آن ‌هم ضررهایى که دیگر مال یک نفر و یک حوزه و یک مجموعه و یک شهر و یک سال و دو سال نیست؛ ضررى که گاهى اثرش پنجاه سال، تمام جامعه‌ی اسلامى را فشار میدهد؛ بر اثر ناآگاهى! دیگر نباید بگذاریم. دیگر نباید تسلیم ناآگاهى بشویم. باید خودمان را آگاه کنیم. بصیرت به امور را باید در خودمان تقویت کنیم.  بر این سه پایه و مبنا ‌-فقاهت، دیانت و تقوا و تزکیه‌ی معنوى و اخلاقى، و هوشیارى و بصیرت سیاسى- باید حوزه‌هاى علمیّه را بازسازى کنیم، تقویت کنیم، توسعه بدهیم. حوزه‌ی مشهد حقّاً و انصافاً حوزه‌ی پُراستعداد و قوی‌اى است. بحمدا‌لله‌ استعداد علمى بالایى دارد: اساتید خوب، علماى بزرگ، شخصیّت‌هاى برجسته ‌-علماً، اخلاقاً، عملاً، سیاسیّاً- طلّابِ خوب و بااستعداد، سابقه‌ی خوب. و ‌ان‌شاءالله‌ این حوزه میتواند در این زمینه یک اقدام مهمّى بکند و نقشى داشته باشد.  امروز دشمنها منتظرند به ما ضربه بزنند؛ ما باید حواسمان جمع باشد. البتّه خوشبختانه امروز جورى است که توطئه‌هاى استکبار جهانى از نظر ملّتها افشا شده است و این جمله‌ی منسوب به امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) که «اَلحَمدُ لِلهِ الَّذى جَعَلَ اَعدائَنا مِنَ الحُمَقاء» (۲۵) در مواردى واقعاً صدق میکند. همین توطئه‌ی اخیر حکّام سعودى براى متّهم کردن ملّت بزرگ ایران و مسئولین ایرانى (۲۶) از همان قبیلْ توطئه‌ها است که افشا شده است و همه میدانند و میفهمند که این بغضها و حِقدها (۲۷) نسبت به ملّت ایران از کجا سرچشمه میگیرد.بنده مجدّداً به همه‌ی آقایان خیرمقدم عرض میکنم و تسلیت عرض میکنم و تشکّر میکنم از اینکه این راه طولانى را طىّ طریق فرمودید و تشریف آوردید و امیدوارم که لطف و فضل الهى شامل حال شما باشد و روزبه‌روز ‌ان‌شاءالله‌ وضعى بهتر از گذشته داشته باشیم و قلب مقدّس ولی‌عصر (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه) از ما راضى باشد و دعاى آن حضرت ‌ان‌شاءالله‌ شامل حال ما باشد. والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
183
1368/04/19
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2134
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً بنده هم تسلیت صمیمانه‌ی برادرانه‌ی خودم را به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز که از راه‌هاى دور، با صفا و محبّت و اخلاص طىّ طریق کردید و تشریف آوردید ‌-بخصوص علماى محترم و روحانیّت معظّم و ائمّه‌ی محترم جمعه و خانواده‌هاى عزیز شهیدان گرامى ما و همین‌طور به کسانى که این راه را با پاى پیاده طى کردند- عرض میکنم.  امروز شایسته است که یک اشاره‌ی کوتاهى به زندگى امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) بشود، براى درس گرفتن، این بزرگوار که دوران امامتشان حدود هجده سال طول کشید، یک الگوى کامل براى تلاش و مبارزه و مجاهدتِ خستگی‌ناپذیر و پُر از مشکلات براى اشاعه‌ی دین حق و کلمه‌ی حق و راه انداختن جریان فکرى درست در دنیاى آن روز بودند. این چیزى که امروز ملّت ایران براى آن تلاش میکند ‌-یعنى زنده کردن سخن حق در دنیاى مادّىِ غرق در فساد و فرهنگ منحطّ گمراه‌کننده‌ی امروزى- آن کارى است که امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) یک‌تنه به کمک معدودى از اصحاب، در دنیاى بزرگِ آن روزِ اسلام انجام میداد. این همان راه است و همان کار است و این وظیفه‌ی ما است.  درست است که تبلیغات جهانى بر روى اشاعه‌ی فرهنگ انقلابى اسلام، جنجال راه انداخته‌اند و آن را به‌عنوان صدور انقلاب ‌-با معناى غلطى که از صدور انقلاب میکردند- مورد تهاجم تبلیغاتى قرار دادند؛ چند سال است همه‌ی رسانه‌ها در سرتاسر عالم روى این نکته و کلمه تکیه میکنند که جمهورى اسلامى درصدد صدور انقلاب است؛ البتّه از جمله خباثتى که نشان میدهند در اینجا است که صدور انقلاب را به معناى صدور موادّ منفجره، ایجاد درگیرى در گوشه‌وکنار عالم و از این قبیل کارها معرّفى میکنند که این، مثل بقیّه‌ی خباثتهاى تبلیغاتى دنیاى غرب یک ترفند رذیلانه است؛ [امّا] صدور انقلاب یعنى صدور فرهنگ انسان‌سازِ اسلام؛ صدور انقلاب یعنى صدور صفا و خلوص و تکیه و اصرار بر ارزشهاى انسانى. ما افتخار میکنیم به این کار و انجام این وظیفه. این راه انبیا است و ما این راه را باید ادامه بدهیم.دنیاى غرب و سردمداران فرهنگ فاسدِ منحطّ غربى خجالت نمیکشند از اینکه فساد و فحشا و اعتیاد و انواع و اقسام بدبختی‌ها و روسیاهی‌ها را به سراسر عالم صادر کنند. این فرهنگ فحشائى که امروز متأسّفانه سراسر دنیا و بیش از همه، دنیاى فقیر جهان سوّم را فراگرفته، از کجا آمده؟ این یکى از صادرات فرهنگ غربى و تمدّن استعمارى و استکبارى است. انواع و اقسام فسادها و انحطاط‌هایى که امروز، بشریّت را در فشار گذاشته، همین اعتیادهاى خطرناکى که گریبان جوانها را در بسیارى از کشورهاى فقیر و عقب‌افتاده گرفته، اینها از کجا است؟ فرهنگ مصرفىِ غلطى که بر بسیارى از کشورهاى اسلامى و غیراسلامىِ جهان سوّم تحمیل شده، از کجا است؟  اگر شما وارد بازارهاى کشورهاى فقیرِ منطقه‌ی خودمان ‌-نفت‌خیز و غیرنفت‌خیز- بشوید، خواهید دید پروپاگاند (۲) و تبلیغات اجناس مصرفىِ زائدِ غیرلازمِ غربى، تمام فضاى زندگى اینها را پُر کرده. آیا بشر به این چیزها احتیاج داشت؟ کشورهاى تولیدکننده‌ی نفت، ثروت خداداده‌ی متعلّق به همه‌ی مردم را که باید صرف عمران و آبادى کشورشان بشود دارند میدهند و در مقابل، وسایلى میگیرند که جز براى انحطاط و فساد زندگى، تأثیر دیگرى ندارد. اینها از کجا آمده؟ همه‌ی اینها صادرات فرهنگ غربى است؛ صادرات اروپا و آمریکا به کشورهاى جهان سوّم است.  انواع و اقسام بدی‌ها و فسادها و انحطاط‌ها را آمریکا و اروپا و کشورهاى غربى و تمدّن غربى، در لابه‌لاى فراورده‌هاى خوبِ آن تمدّن ‌-مثل صنعت و علم و تحقیق، چیزهاى خوبى که مال همه‌ی بشریّت است، مال یک گروه خاصّى نیست- وارد کشورهاى جهان سوّم کردند، مردم را مبتلا کردند، جوانها را مبتلا کردند، دولتها را مبتلا کردند، ملّتها را ذلیل کردند، به خاک سیاه نشاندند؛ شرم هم نمیکنند، خجالت هم نمیکشند، صریحاً هم میگویند و افتخار میکنند به این صادرات پلید خودشان ‌-صادرات فرهنگ غربى- به کشورها.  ما چرا باید از صادر کردن توحید، از صادر کردن اخلاق انبیا، از صادر کردن روح فداکارى و اخلاص، از صادر کردن تزکیه‌ی اخلاقى به کشورهاى دیگر خجالت بکشیم؟ ما چرا باید شرم کنیم از اینکه غیرت را و حمیّت (۳) صحیح را و ایستادگى در مقابل قدرتهاى باطل را به‌صورت یک درس عملى به ملّتهاى دیگر ارائه بدهیم و تعلیم بدهیم؟ ملّتها باور نمیکنند که بشود با عوامل و مزدوران قدرتهاى استکبارى درافتاد. ما درافتادیم و پیروز هم شدیم. چرا این عمل خودمان را در اختیار افکار عمومى ملّتها نگذاریم؟ [اگر] صادر کردن انقلاب این است، بله، ما این انقلاب را صادر هم میکنیم. ما از اینکه اگر بتوانیم، توحید را و ترویج مکتب انبیا را و ارائه‌ی روشهاى انسانىِ پاکیزه و طیّب‌وطاهر را و صبر را و مقاومت را و ایثار را به کشورهاى دیگر صادر کنیم، هیچ اِبائى نداریم. رسانه‌هاى غربى که با پول صهیونیست‌ها و با تدبیر سیاستمداران خبیث و ظالم و فاسد اداره میشوند، میخواهند جنجال درست کنند و با هو و جنجال ما را از این حرف که انقلاب ‌-یعنى فرهنگ انقلاب و مفاهیم انقلاب- باید صادر بشود، پشیمان کنند. اگر منظور این است که ما موادّ منفجره صادر میکنیم، این دروغ است؛ این کار را هم خود دستگاه‌هاى پلیدِ خبیث استکبارى میکنند. سازمان جاسوسى آمریکا است که براى ساقط کردن دولتها وارد میشود، اسلحه میبرد، موادّ منفجره میبرد، نیرو میبرد، به ضدّانقلاب در کشورهاى انقلابى کمک میکند؛ این کار، کار آنها است. ما به هیچ کشورى موادّ منفجره نمیبریم؛ خرابکارى ‌-که دون شأن ما و دور از شأن ما است- به‌هیچوجه به ما نمیچسبد. این تهمتهاى ناشایست، باب خودِ همان کسانى است که این تهمتها را به اسلام و جمهورى اسلامى میزنند. کیست که امروز به دولت غیرقانونى مستقرّ در شرق بیروت و هم‌پیمان با اسرائیل و آمریکا (۴) سلاح میدهد، مهمّات میدهد، موشک میدهد براى کوبیدن مسلمانها؟ تروریسم کار آنها است؛ تروریسم کار آمریکا است. دولت آمریکا که میزند هواپیماى مسافربرى را با صدها سرنشین منهدم میکند تروریست است؛ (۵) دولت سعودى که صدها زن و معلول و بیمار را در مثل چنین روزى در حریم امن الهى با آن وضعیّت رقّت‌بار به شهادت میرساند تروریست است؛ (۶) اینها تروریست‌اند؛ تروریسم یعنى این. نامهایى از قبیل تروریسم ‌-که شایسته‌ی همان آدمهاى پست است که خودشان بزرگ‌ترین تروریست‌هاى دنیا هستند- از شأن جمهورى اسلامى و اسلام و شأن انقلابىِ جمهورى اسلامى و ملّت ایران، دور است. به این معنا نخیر، ما به‌هیچوجه [چنین کارهایى نمیکنیم]؛ هر کس بگوید خلاف گفته و دروغ گفته.امّا صدور انقلاب به معناى صادر کردن ارزشهاى انقلابى وظیفه‌ی ما است؛ [اگر] نکنیم کوتاهى کرده‌ایم. صدور انقلاب به معناى افشاگرى درباره‌ی مستبدها و ظالمهاى عالم تکلیف الهى ما است، باید بکنیم. جمهورى اسلامى و ملّت ایران و آن امام بزرگِ ما، آن شخصیّت عظیم عالی‌قدرى که دنیا را در مقابل عظمت خودش کوچک و خاضع کرد، نشان دادند که همه‌ی قدرتهاى بزرگ عالم هم براى مقابله با چنین عزم و اراده‌ی مُعْظم و پولادینى که اسلامى است و متعلّق به عموم ملّت است کوچکند. این راه ما است.  جمهورى اسلامى بحمدا‌لله‌ مستحکم است؛ پایه‌هاى راسخ [دارد] و مهم‌ترین پایه‌ی این جمهورى و راسخ‌ترین عمود این خیمه، شما هستید: شما مردم، ملّت، این استحکام شما، این اراده‌ی شما، این آگاهى شما، این آمادگى شما. هر دولتى این عامل را داشته باشد، آسیب‌ناپذیر است. البتّه این عامل هم آسان به دست نمی‌آید؛ مفت به دست نمی‌آید. تا نظام بر اساس یک عقیده‌ی مستحکم و یک ایمان صادقانه بنا نشده باشد، مردم این‌جور دلهایشان را به نظام نمیدهند. جلب دلهاى شما مردم از عهده‌ی انسان خارج است. این محبّت شما به امام را که امام به وجود نیاورده بود؛ این را خدا به وجود آورده بود؛ این کار خدا است. این اتّحاد و همبستگى شما و محبّت شما و خلوص شما و ایستادگى شما و وحدت کلمه‌ی شما و این حضور قاطعى که دارید نشان میدهید، کار کسى نیست؛ هیچ کس نمیتواند بگوید این را من کردم، پیغمبر خدا هم نمیتوانست بکند؛ و خداى متعال به پیغمبرش فرمود که «لَو اَنفَقتَ ما فِى الاَرضِ جَمیعًا مآ اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم»؛ (۷) تو اگر همه‌ی دنیا را هم خرج میکردى ‌-که بعضى پول را حلّال مشکلات میدانند- نمیتوانستى این‌طور دلها را به هم کلاف کنى و آنها را با هم متّحد و متّصل کنى، وَ لـّْکِـنَّ اللهَ اَلَّفَ بَی‌ـنَهُم؛ (۸) این کار خدا است؛ آن روز هم کار خدا بود، در دوران اوج نهضت هم کار خدا بود، در دوران ده‌ساله‌ی درخشان حیات مبارک امام عزیزمان هم کار خدا بود، امروز هم کار خدا است. و خدا با این ملّت است.اگر شما مردم اخلاص نداشتید، ایثار نداشتید، فداکارى نشان نداده بودید، خدا این‌جور از شما حمایت نمیکرد. این هنر ایمان و عمل صالح است. هر جا ایمان و عمل صالح باشد، لطف خدا هست؛ مَن کانَ لِلهِ کانَ ا‌لله لَه. (۹) اینها که دروغ نیست؛ اینها واقعیّات عالم هستى است. وقتى یک ملّتى خودش را در خدمت خدا و اهداف الهى میگذارد، خدا هم تمام نیروهاى عالم طبیعت را در خدمت آن ملّت میگذارد؛ لطف خودش را شامل حال آنها میکند.  جنگ را خوب اداره کردید، خوب به پایان بردید؛ از امامتان خوب پشتیبانى کردید: به حرف او گوش دادید، دل او را شاد کردید و امام، راضى از این ملّت از دنیا رفت و به جوار الهى پیوست، این خیلى براى یک ملّت مهم است؛ مشکلات را در دوران ده‌ساله‌ی حسّاس و مهمّ اوّلِ انقلاب، خوب تحمّل کردید؛ رشد و آگاهى و معرفت نشان دادید؛ بعد از ارتحال ملکوتى آن بزرگوار، خوب وفادارى نشان دادید؛ الان هم با مشتهاى پولادین خودتان خوب دارید توى دهن دشمن میزنید. اینها آن کارهایى است که عمل صالح ملّت ما به حساب می‌آید و خداى متعال براى اینها پاداش خواهد داد.فقط فراموش نکنیم که باید اینها را حفظ کنیم. یادمان نباید برود که دستگاه الهى، دستگاه بی‌حساب‌وکتابى نیست: با خدا باشیم تا پیروزى را همواره داشته باشیم؛ با خدا باشیم تا ملّت سربلند و آبرومندى در دنیا باشیم ‌-وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین- (۱۰) که بحمدا‌لله‌ هستید و به فضل الهى همواره خواهید بود؛ ‌ان‌شاءالله‌.  برادران و خواهران! من عرض میکنم اوّلاً این وحدت کلمه و محبّت و الفت را حفظ کنید. شما بحمدا‌لله‌ ملّت بارُشدى هستید. شاید کمتر ملّتى در دنیا بشود پیدا کرد که در مجموع، از لحاظ رشد سیاسى مثل ملّت ما باشد. این وحدت کلمه را [حفظ کنید]. میدانید هم که راه‌هاى از بین بردن وحدت چیست و دشمن چگونه وارد میشود؛ مقابله کنید. این حضور در صحنه‌هاى انقلاب را و حمایت از نظام را حفظ کنید؛ این راز اصلى است. این احساس صاحبِ انقلاب و صاحبِ کشور بودن را ‌-که همه‌ی ملّت ما دارند- حفظ کنید. اگر اینها حفظ شد ‌-که البتّه به فضل الهى خواهد شد- من عرض میکنم تمام قدرتهاى بزرگ از اینکه بتوانند به شما ضربه وارد بیاورند ناتوان و کوچکند، همه‌ی توطئه‌ها و کیدهاى عالم از اینکه بتواند بر این جمهورى خدشه‌اى وارد بیاورد ناتوان است، و تمام خیرات و برکات عالم ‌ان‌شاءالله‌ به سمت این کشور و به سمت این ملّت سرازیر خواهد شد. این هم وعده‌ی الهى است: وَلَو اَنَّ اَهلَ القُریًّ ءامَنوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَ‌رَکّْتٍ مِنَ السَّم‌ـاّْءِ وَ الاَرض؛ (۱۱) خداى متعال برکاتش را خواهد فرستاد. برکات الهى، هم برکات مادّى است، هم برکات معنوى است؛ و ملّت ایران انصافاً شایسته‌ی این است که برکات مادّى و معنوى را با هم از پروردگار عالم به‌عنوان پاداش بگیرد.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شما خیر بدهد. من از همه‌ی برادران و خواهران عزیز، مجدّداً تشکّر میکنم. از مردم غیورِ مؤمنِ پیشتازِ قم، از مردم فداکارِ مبارزِ پُرسابقه‌ی رفسنجان، از مردم کهنوج، از مردمى که از بابل تشریف آورده‌اند، و از نقاط دیگر ‌-اگر هستند که در ذهنم نیست- صمیمانه تشکّر میکنم. ما به همه‌ی شما برادران و عزیزانى که با این اخلاص تشریف آورده‌اید، ارادت داریم و افتخار میکنیم که در راه رضاى خدا و در کنار شما به سمت هدفهاى عالى اسلامى ‌ان‌شاءالله‌ عمرمان را سپرى کنیم و پیش برویم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
184
1368/04/19
بیانات در دیدار فرماندهان، مسئولان و جمعى از کارکنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپ
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2135
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم صمیمانه به همه‌ی برادران تسلیت عرض میکنم. ما در دیدارهایى که در طول سالهاى گذشته با شما برادران داشتیم ‌-چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ- همیشه افتخار بنده این بود که از طرف امام و به نمایندگى امام با شماها حرف میزنم. فکر نمیکردیم که یک روزى امام نباشد و باز ما با شما به‌عنوان همکار و مسئول بخواهیم صحبت کنیم. به‌هرحال مصیبت بزرگى بر عالم اسلام بود، مصیبت سنگینى بود، خلأ عجیبى است، خلأ عظیمى است. و اگر کسى میباید تلاش کند که این خلأ را به نحوى جبران بکند و پُر کند، عبارت است از کسانى که به امام ارادت بیشترى داشتند، احساس نزدیکى بیشترى میکردند و رابطه‌ی مستحکم‌ترى بین خودشان و امام احساس میکردند. و شکّى نیست که شما برادران عزیز سپاهى از جمله‌ی پیشقدم‌ترین و برترین افراد در این زمینه هستید. تکلیف شما امروز بیشتر است از گذشته و بیشتر است از دیگران.  خوب است که بر غمهاى خودمان چیره بشویم و از احساسمان نسبت به امام عزیزمان نردبانى درست کنیم براى رسیدن به قلّه‌ی آرمانهایى که امام به ما یاد داده بود و نشان داده بود؛ همیشه ما را در پیمودن راه به سمت آن آرمانها تشجیع (۲) کرده بود؛ به ما تعلیم داده بود که میتوانیم؛ ما را برحذر داشته بود از اینکه بترسیم و تردید کنیم. و سعى کنیم ‌ان‌شاءالله‌ همّتها را یکى کنیم، دلها را یکى کنیم، راه را بپیماییم و برسیم به آن مقصد اعلىٰ و اسنائى (۳) که آن بزرگوار به ما نشان داده بود و ما را به سمت آن هدایت کرده بود.ما حقیقتاً مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد. ما گمراه بودیم؛ امام ما را هدایت کرد. ما غافل بودیم از وظایف بزرگ انسان و مسلمان؛ او ما را بیدار کرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجیع کرد و خودش هم جلو افتاد. اکتفا نکرد به اینکه به ما بگوید بروید؛ او رفت تا ما برویم، تا ما پشت سر او حرکت کنیم. خدا را شکر میکنیم که پشت سر او حرکت کردیم، متوقّف نشدیم، نیمه‌کاره او را رها نکردیم، سخن او را با همه‌ی وجودمان باور کردیم. ما یعنى همه‌ی ملّت ایران ‌-نه به معناى قشر خاصّى یا کس خاصّى- همه‌ی کسانى که امام را پذیرفتند و به دنبال او راه افتادند. و بحمدا‌لله‌ شماها امتحان سخت و بزرگى دادید. این جنگ حقیقتاً براى شما نعمتى بسیار بزرگ بود؛ شماها را باصفا کرد، جوهرهاى شما را آشکار کرد. اگر جنگ نبود معلوم نبود که ماها چه باشیم و چگونه باشیم.  خب، ما البتّه ‌ان‌شاءالله‌ اگر عمرى باشد، وقت براى صحبت کردن، همفکرى کردن و تبادل نظر کردن، زیاد خواهیم داشت. حالا من فقط دو سه نکته‌ی کلّى را میخواهم عرض بکنم:  نکته‌ی اوّل و اصلى که براى شما هیچ جدید نیست، این است که نظام جمهورى اسلامى، مادامى که با انقلاب همراه است، نباید لحظه‌اى تصوّر کند که تهدیدى متوجّه آن نیست. خدا نکند آن روزى که سرنوشت جامعه‌ی ما و انقلاب ما مثل بعضى از این کشورهاى به‌اصطلاح انقلابى ‌-که اسمشان انقلابى است، امّا برایشان در میدان سیاست هیچ مسئله‌ی انقلابی‌اى، هیچ مشکل انقلابی‌اى مطرح نیست و مثل کشورهاى دیگر با همه رابطه دارند، با همه همخوانى دارند، چیزى به نام آرمان برایشان مطرح نیست؛ اسمشان هم انقلابى است- به آنجا برسد که جمهورى اسلامى از انقلاب جدا بشود و انقلاب اسلامى دیگر با آن نباشد.اگر فرض ما این است که جمهورى اسلامى را توأم و آمیخته‌ی با انقلاب اسلامى فهمیده‌ایم و قبول کرده‌ایم و قبول داریم، پس بایستى فرض ما بر این باشد که دشمنى و تهدید براى این انقلاب ‌-که مثل روحى در کالبد این جمهورى وجود خواهد داشت- همواره متصوّر است و همیشه یک نیرویى که از انقلاب دفاع باید بکند، لازم است. البتّه آن نیرو، همه‌ی ملّتند؛ امّا همه‌ی ملّت که مسلّح نیستند. آن سازمان مسلّحى که بر خود حتم باید بکند که از انقلابى که همچون روحى در کالبد این جمهورى است، دفاع بکند، کیست و چه کسى میتواند باشد؟  بنابراین با این تصوّر، با این احساس لزومِ حضور دائمى، احساس تکلیف دفاع دائمى، احساس همیشگىِ در سنگر بودن، مسائلمان را، مسائل نیروهاى مسلّح را، مسائل سپاه را و مسائل کشور را باید مورد بررسى قرار بدهیم. هر پایه‌ی دیگرى براى تحلیل، غلط است و غیرواقع‌بینانه است. این واقع‌بینانه است که ما فرض کنیم همواره دشمن داریم و انقلاب تهدید میشود. نمیگویم حالا حتماً یک جنگى علیه ما به راه خواهد افتاد ‌-شکل خاصّى از تهدید مورد نظرم نیست- امّا آنچه میتوانم در قلبم به آن معتقد باشم و هستم، این است که تهدید علیه نظام جمهورى اسلامی‌اى که انقلاب را با خود دارد و از آن جدا نشده، همیشگى است. فقط یک شقّ دیگر وجود دارد که ما آن را رد کرده‌ایم و آن اینکه جمهورى اسلامى باشد، امّا دیگر انقلاب نباشد؛ آن‌وقت بله، فرض میشود که ما دشمنى هم نداشته باشیم. خب، آنکه قابل تصوّر نیست؛ ما اصلاً براى جمهورى اسلامى تعریفى نداریم که منطبق باشد و بسازد با نبودن انقلاب و جدایى از انقلاب. همه‌ی تصمیم‌گیری‌ها براى آینده را بایست بر اساس این تحلیل و این مبنا قرار داد.  در مورد سپاه باید عرض بکنم، اعتقاد من این است که اگر سپاه نباشد یا ضعیف باشد، این دفاعى که ما لازم داریم در مقابل آن تهدیدى که آن تهدید را مسلّم میدانیم، امکان ندارد؛ این عقیده‌ی من است. شماها با نظرات من در مورد نیروهاى مسلّح آشنا هستید. شاید با خیلى از شماها دو به دو، سه به سه، در جمعهاى کوچک نشسته‌ام و صحبت کرده‌ام؛ با اکثر فرماندهان و با خیلى از شما برادرهایى که اینجا هستید. شماها نظرات بنده را میدانید. همان‌طور که حضرت امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همین بود که سپاه و ارتش هیچکدام به نفع آن دیگرى نبایستى هضم بشوند و از بین بروند و هر دو باید بمانند ‌-این نظر قطعى امام بود تا آخر- نظر بنده هم همیشه همین بوده. اگر نظر من این هم نبود، لازمه‌ی تبعیّت از امام همین بود. لکن تحلیل خود من هم همیشه همین بوده؛ بارها هم این را با شماها در میان گذاشته‌ام. پس معتقدم که سپاه و ارتش هر دو میمانند؛ یعنى ارتش هم میماند. امّا عقیده‌ی من بر این است که تنها نیرویى که قادر است از انقلاب و نظام جمهورى اسلامىِ انقلابى دفاع کند، فقط سپاه است؛ این اعتقاد من است. اگر ما سپاه را یا نداشته باشیم یا ضعیفش را داشته باشیم، قادر نخواهیم بود از انقلاب دفاع کنیم؛ این یک کلمه و تمام. البتّه این عقیده، جدید هم نیست؛ از اوّل که سپاه شکل گرفت، بنده این عقیده را داشتم و در طول جریانات جنگ هم روزبه‌روز این عقیده براى ما روشن‌تر شده. الان هم اگرچه علی‌الظّاهر در دوران جنگ نیستیم ‌-دوران بیرون از دوره‌ی جنگ است- و اگرچه صلح [هم] هنوز نیست، لکن همین حالا هم همین‌جور است و در آینده هم تا سالهاى متمادى همین‌جور است. البتّه ما براى هیچ مسئله‌اى، براى دویست سال دیگر و صد سال دیگر پیش‌بینى نمیکنیم و نظر نمیدهیم؛ [امّا] در همان بُرد دیدى که انسان معمولاً در مسائل پیش‌بینى میکند، لااقل تا ده بیست سى سال دیگر قضیّه این است. حالا بعد از سى سال دیگر هم، هر کس بود؛ ما نمیدانیم چه خواهد بود و چه تصمیمى خواهد گرفت. فعلاً آنکه ما فکر میکنیم و بُرد دید ما و نگاه ما و تحلیل ما ایجاب میکند، این است.  از این نتیجه میگیریم که باید سپاه را به معناى حقیقى کلمه تقویت کرد. و این یک تکلیف است: هم بر گردن شما و هم بر گردن من؛ از بُعد معنوى گرفته ‌-یعنى روحیه و فکر و اعتقاد و اخلاص و همان چیزهایى که سپاه را از بقیّه‌ی نیروهاى مسلّح متمایز کرده که اگر آنها را از سپاه بگیریم، معنایش این است که سپاه را نداریم- و از این خصوصیّات معنوى و درحقیقت ساختار روحىِ یک سازمان، تا سازمان‌دهى ادارى و نظامى و سلسله‌مراتب فرماندهى و استحکام مدیریّت و توانایی‌هاى علمى و رزمى و ابزار و بقیّه‌ی چیزهایى که لازم دارد. این را ما باید مبناى کار قرار بدهیم. اشتباهاتى در فهم این قضیّه همواره وجود داشته، یعنى اینکه چگونه ممکن است تقویت بشود و عناصر تقویت چیست، همیشه اشتباهاتى گوشه‌وکنار وجود داشته؛ اختلاف نظرها هم غالباً از همین جا ناشى میشده که یک نفر تقویت را یک چیزى فهمیده، یک نفر چیز دیگرى فهمیده؛ یکى جامع‌تر فهمیده، یکى ناقص‌تر فهمیده؛ ما این اشتباهات را دیگر نباید بکنیم. بایستى سپاه را به‌عنوان آن نیروى مطمئنّ قابل اعتمادِ کارساز ‌-از همه جهت- در وسط صحنه‌ی انقلاب و کشور داشته باشیم؛ این هدف ما است؛ هر طرحى بر مبناى این هدف بایستى شکل بگیرد.امروز در داخل سپاه آن‌قدر نیروى مؤمن وجود دارد که از یکى دو نهاد انقلابى که بگذریم، شاید در هیچ مجموعه‌اى از مجموعه‌هاى فراوان و متعدّد کشور نتوان این همه نیروى خوب و بااخلاص را یکجا مشاهده کرد: نیروهایى که علم دارند، ابتکار دارند، تجربه دارند، اخلاص دارند، شوق و نشاط و امید دارند. این یک سرمایه‌ی عظیمى است. ما اگر از این سرمایه توانستیم خوب استفاده بکنیم، پیش خداى متعال سربلند خواهیم بود؛ وَالّا اگر از این نیروى عظیم نتوانیم استفاده کنیم و معطّل بماند، پیش خداى متعال هیچ عذرى نخواهیم داشت.  عرضى که من علی‌العجاله به برادران دارم یکى این است که کوشش کنید در کادرهاى سپاه، یأس و تردیدِ در آینده، راه پیدا نکند؛ با این بشدّت مبارزه کنید. من سال گذشته همین اوقات ‌-که اوقات قطعنامه بود- (۴) آمدم آنجاها یک قدرى گشتم؛ (۵) هر جا رفتم دیدم که این تردید وجود دارد. البتّه اوّل در کادرهاى پایین، بعد یواش‌یواش دیدیم که بین کادرهاى بالاتر هم همین تردیدها هست؛ این تردیدها نابودکننده است. خب، کارى که بنده آن‌وقت میتوانستم بکنم همین بود که به برادرها بگویم جاى تردید نیست؛ لکن الان ما میتوانیم عملاً نشان بدهیم که این تردید بیجا است. منتها فرصتى لازم است که بتوانیم این را به‌صورت عملى و قطعى و تردیدناپذیر، در فضاى کشور تحقّق ببخشیم. شما برادران کمک کنید که در این فواصل ‌-بخصوص با حادثه‌ی تکان‌دهنده‌ی فقدان حضرت امام- این تردید در دلها جا نکند. گاهى اوقات در مراکز قانونگذارى یا امثال آن، یک چیزهایى مشاهده میشود که ممکن است مایه‌ی تردید و نگرانى بشود. هر جا برادران هستند، هیچ پدیده‌اى نباید مایه‌ی تردید و نگرانى بشود؛ در زمینه‌ی همین چیزى که گفتم. براى یک فرد سپاهى هم بیش از این چیزى که من گفتم، قاعدتاً مطلوب نیست. با این تردید در ذهنها بشدّت بایستى مبارزه بشود و مقابله بشود. داشتن یک سپاه قوى و مقتدر و کارآمد با آن مسئولیّت عظیم، به نظر من بالاترین خواست یک فرد سپاهىِ علاقه‌مند به سپاه است. این‌جور نیست که یک قانونى یا یک تصمیم‌گیری‌اى، حتّى یک حرف و زمزمه‌اى در مراکز گوناگون، موجب بشود که کسى به تردید بیفتد که آیا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانایى و آمادگىِ به کار، خواهد ماند، نخواهد ماند، چه‌جورى خواهد شد؛ تصمیم‌گیرىِ این با ما است.  نکته‌ی دوّم ‌-که البتّه به آن اندازه اصولى نیست، امّا مهم است- حضور در جبهه و در خطوط دفاعى، باید حضور قوی‌اى باشد. آن‌جور که من شنیدم، برادران بسیجى کمتر هستند، برادران وظیفه بیشتر هستند و شاید آن استحکام و اقتدارى که در خطوط دفاعى متوقّع است، در بعضى از نقاط به آن اندازه نباشد. من عرض میکنم بایستى استحکام خطوط دفاعى بخصوص در این دوران در حدّ اعلىٰ باشد؛ خود این منعکس خواهد شد به روحیه‌ی افراد سپاهى و مراودین (۶) با سپاه. یعنى اگر چنانچه کسى که شما به او مأموریّتى میدهید و می‌آید به منطقه، آنجا حالت اختلال و تزلزلى مشاهده کند، اگر امیدوار هم باشد، با مشاهده‌ی آن اختلال، امیدش دچار تردید و تزلزل خواهد شد؛ براى استحکام خطوط مقدّم، هر کارى ممکن است باید کرد.  و نکته‌ی آخر ‌-چون وقت اذان است، من دیگر بیش از این نباید ادامه بدهم- این است که سعى کنید این حالت عدم تفاهم و این روحیه‌ی تنافرى (۷) که بین این دو سازمان نظامى ‌-ارتش و سپاه- هست، تا آنجایى که میتوانید از بین ببرید. شما دیدید در فرمایشات امام که چقدر امام (رضوان ا‌لله‌ تعالى علیه) روى این مسئله ‌-بخصوص بین سپاه و ارتش- تکیه میکرد: روى وحدت، روى تفاهم، روى محبّت. (۸) من خیال میکنم لازمه‌ی وفادارى به آن بزرگوار این است: شماها که در سطوح بالا هستید و حرفتان در جمع کثیرى از برادران سپاه نفوذ دارد سعى کنید این روحیه‌ی تنافر را یک‌جانبه از طرف خودتان ‌-[اینکه] آنها چه‌کار خواهند کرد یک بحث دیگر است- کم کنید بلکه از بین ببرید و تبدیلش کنید به روحیه‌ی محبّت. و بالاخره اگر چنانچه محبّت باشد، کارایى به حدّ کمال خواهد رسید و اگر محبّت نباشد و تنافر باشد، نه.البتّه خداى متعال به شما کمک خواهد کرد. شما حقّاً و انصافاً برادران خوبى هستید. شماها مظهر فداکارى و صفا و صدق براى انقلاب هستید و این را در سخت‌ترین جاها و مراکز نشان دادید و به منصّه‌ی (۹) ظهور درآوردید. حقیقتاً کمتر میدان امتحانى به این عظمت وجود داشته.  یک جمله هم به برادران عزیز روحانى عرض کنم ‌-اگرچه حقّ این عزیزان بیش از یک جمله است، منتها چون ذهن من بکلّى مصروف شد به این مسئله، [این را] به‌عنوان اظهار علاقه و ارادت به آقایان [عرض میکنم]- این نقش حسّاس و مهم را برادران عزیز روحانى و نمایندگان روحانى که در سرتاسر سپاه حضور دارند، بایستى خیلى گرامى و عزیز بشمارند؛ حقیقتاً نقش تعیین‌کننده‌اى است. و همان‌طور که عرض کردم قوام و شخصیّت سپاه به معنویّتش است و این معنویّت از طریق شما آقایان محترم و علماى محترم که معلّمین اخلاق و معنویّت و تزکیه هستید، قابل تأمین است. هم برادران بایستى قدر شما آقایان را بدانند و هم شما بایستى این صفحه‌ی نورانی‌اى را که صفحه‌ی قلوب منوّر برادران مؤمن سپاه است، براى منقّش کردن بهترین معارف و بهترین خصوصیّات، مغتنم بشمرید.این مجموعه ‌ان‌شاءالله‌ مجموعه‌ی کاملى است و امیدواریم که خداى متعال، هم به شما برادران که به کار تعلیم و تربیت مشغول هستید، هم به شما برادران که به کار سازمان‌دهى و اداره مشغول هستید کمک کند تا بتوانیم ‌ان‌شاءالله‌ همه با هم، این نهاد عزیز را به سطح مطلوب خودش و به آن جایگاهى که شایسته‌ی آن است و انقلاب به آن نیاز دارد برسانیم.  بنده از آقایان محترم که این دیدار خوب را ترتیب دادید، تشکّر میکنم و خوشحالم از اینکه شماها را بعد از مدّتها زیارتتان کردیم و مجدّداً دیدیم. خدا ‌ان‌شاءالله‌ حفظتان کند، خدا ‌ان‌شاءالله‌ تأییدتان کند، دست خداوند ‌ان‌شاءالله‌ همیشه یار و مددکارتان باشد.  والسّلام‌علیکم‌ورحمة‌ا‌لله‌
185
1368/04/18
بیانات در دیدار وزیر و جمعى از مدیران و کارکنان وزارت اطّلاعات و سازمان حفاظت اطّلاعات ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2131
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  لازم است بنده از برادران عزیز تشکّر کنم که این فرصت را به بنده دادید که از شماها به‌خاطر زحماتتان و تلاش شبانه‌روزی‌تان و مجاهدت خاموش و آرام و بی‌ریائتان سپاسگزارى کنم. و امام عزیزمان ‌-خیلى سنجیده- فرمودند که برادرانى که در جبهه‌ی اطّلاعات و در سنگر اطّلاعاتى مشغول جهاد هستند، سربازان گمنامند. حقیقتاً همین‌جور است و شما درحالی‌که در جبهه‌اى درگیر هستید که نه خطرش، نه توطئه‌ی دشمن در آن، نه زحمات و مجاهدتهایش به‌هیچوجه کمتر از جبهه‌ی نظامى نیست، امّا از آن شور و هیجان ظاهرى و به حسب ظاهر، تعریفها و تمجیدها و افتخارات ظاهری‌اى که در کار نظامى هست چشم پوشیدید و در این سنگر دارید زحمت میکشید. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شماها را حفظ کند، به شما توفیق بدهد، ذهن شما را روشن و اراده‌ی شما را قوى کند و سلاح هوش و ابتکار را ‌-که اصلی‌ترین سلاح شما است‌- ‌ان‌شاءالله‌ بُرّا کند.  من یکى دو نکته را ابتدائاً عرض بکنم. نکته‌ی اوّل در مورد این تلاش موفّقِ اخیرِ چند ماه پیش شما است که منتهى شد به انهدام یک شبکه‌ی خطرناک اطّلاعاتىِ استکبارى در داخل کشورمان که مشترکاً -هم برادران عزیز وزارت اطّلاعات، هم برادران عزیز حفاظت اطّلاعات ارتش- واقعاً کار بزرگ و قابل تحسینى کردید و این مجموعه‌ی خطرناکى را که در آن از آخوند تا ارتشى تا بازارى تا آدم معمولىِ کوچه و بازار، همه‌جور عضو و فردى داشت، این ترکیب خطرناک را بحمدا‌لله‌ منهدم کردید. کار باارزشى بود؛ خداوند ‌ان‌شاءالله‌ از شما قبول کند. البتّه دشمن از رو نخواهد رفت و توطئه‌ی خودش را متوقّف نخواهد کرد. ضربه است، میخورد، [ولى] باز خودش را آماده میکند، جمع‌وجور میکند براى زدن ضربه‌ی بعدى؛ و بدون شک ضربه‌ی بعدىِ دشمن با توجّه به نقصهاى او در این ضربه‌اى است که حالا خورد، یعنى نگاه میکند ببیند شما از کجا توانستید تودهنى را به او بزنید، قطعاً آن روزنه را محکم خواهد گرفت.اوّلاً به احتمال زیاد نقطه‌ضعف خودش را خواهد شناخت؛ بیشترین تلاش او این خواهد بود که ارزیابى کند ببیند از کجا اشتباه کرده، کجا ضربه خورده؛ و چون آنها دستگاه‌هاى کاری‌شان آماده و منسجم و قوى است، فوراً میگردند پیدا میکنند، میفهمند نقطه‌ی ضعفشان این بود؛ آن نقطه‌ضعف را خواهند گرفت. شما در نوبت بعدى بایستى ضربه‌ی ابتکارآمیز بعدى را بزنید، چون او حمله‌کننده است؛ همیشه ابتکار عمل دست مهاجم است، او دارد هجوم می‌آورد، پس او شیوه را انتخاب میکند؛ شما بایستى هوشمندی‌تان را به کار ببرید، شیوه‌اى را که او انتخاب کرده ‌-در بین هزاران احتمال یا صدها احتمال- پیدا کنید، به خودش برگردانید. البتّه آن‌وقتى که باز دستگاه اطّلاعاتى اسلام و حق شروع میکند به ضربه زدن به آنها و حمله کردن به آنها، عین همین معادله بعکس خواهد شد؛ یعنى آنها باید ببینند شما از چه شیوه‌اى استفاده کرده‌اید؛ که کار آنها سخت‌تر است، چون شیوه‌هاى ما را آنها نمی‌شناسند. شیوه‌هاى آنها شیوه‌هاى قابل حدس است، چیزهاى استاندارد و شبه‌استاندارد است: یک ابزارى را تهیّه میکنند، یک‌جا یک نفوذی‌اى را وارد میکنند و یک کارى میکنند، پولى میدهند، از عوامل گوناگون مثل شهوات جنسى و پول و مانند اینها استفاده میکنند؛ اینها چیزهاى شناخته شده است، معمول است، منتها کیفیّت به‌کارگیری‌اش را با ابتکار انجام خواهند داد. شیوه‌هاى شما نه، شیوه‌هایى است براى آنها ناشناخته؛ شما از ایمانها استفاده میکنید، از دین استفاده میکنید، از تلاش بیشتر و زحمتِ بیشتر بر خودتان وارد کردن استفاده میکنید؛ اینها را آنها نمی‌شناسند؛ این نقطه‌ی قوّت شما است. این مال حملاتى است که شما خواهید کرد. امّا در حمله‌اى که او طرّاحى میکند و میخواهد حمله بکند که ابتکار عمل دست او است، شما حواستان باید کاملاً جمع باشد؛ عیناً مثل جبهه‌ی جنگ؛ وقتى دشمن میخواهد حمله بکند، ما بایستى در تمام طول جبهه بیدار باشیم چون نمیدانیم از کجا حمله خواهد کرد. ممکن است که از جبهه‌ی میانى حمله کند، ممکن است از بالا حمله کند، ممکن است از پایین حمله کند. باید همه جا ما بیدار باشیم. در طول این جبهه‌اى که یقیناً از لحاظ معنوى بمراتب طولانی‌تر از جبهه‌ی مرزهاى ما است هم شما باید دائماً بیدار باشید و ضربه را فوراً برگردانید به خودشان.  همین الان هم دارند کار میکنند. همین الان که ما داریم با هم صحبت میکنیم، جاسوسهاى آمریکا و انگلیس و جاهاى دیگر در جاهاى مختلف هستند، بین مردم هستند، در دستگاه‌ها هستند، در حوزه‌ی علمیّه هست، همه جا هست، دارند کار میکنند که این را شماها بیشتر از من هم میدانید، روشن‌تر از من میدانید؛ من هم حدس میزنم ‌-یعنى بدون این نمیشود؛ قطعاً هست- این شما هستید که باید به همّت بلند خودتان و به اتّکاء پروردگار، دنبال باشید و [آنها را] بگیرید. صحنه ‌-این صحنه‌اى که شما درگیر آن هستید- صحنه‌ی بسیار عجیبى است.  خسته هم نشوید از این کار. من به شما عرض بکنم، الان شاید در این سنگرهایى که جمهورى اسلامى در آنها دارد مبارزه میکند ‌-مبارزه‌ی به معناى خاص، نه به معناى عام، مبارزه‌ی به معناى عام [یعنى اگر] کسى درس هم دارد میخواند در سنگرِ مبارزه است به یک معنا، گندم هم دارد میکارد در سنگرِ مبارزه است، مبارزه‌ی به معناى عام این است؛ امّا مبارزه‌ی به معناى خاص یعنى دست‌به‌یقه شدن، یعنى واقعاً ضربه زدن و ضربه خوردن- در این صحنه‌هاى مبارزه‌ی به معناى خاص، هیچ سنگرى بافضیلت‌تر از سنگر شما نیست؛ چون خطر از ناحیه‌ی نفوذ دشمن ‌-نفوذ اطّلاعاتی‌اش و کار اطّلاعاتی‌اش- از همیشه و از همه جا بیشتر است. حتّى در قضیّه‌ی جنگ هم اگر ما میتوانستیم یک کار اطّلاعاتىِ شایسته و ممتاز انجام بدهیم، بیشتر میزدیم، کمتر میخوردیم. خاصیّت اطّلاعات این است. با چشم بسته که نمیشود رفت به جنگ؛ با چشم باز باید رفت، دشمن را دید، برآوردش کرد، شناخت، ضربه‌اش را دید که از کجا پرتاب میشود، از کجا می‌آید. من عرض میکنم: هیچ سنگرى الان بافضیلت‌تر از سنگر شما که دارید کار ضدّاطّلاعاتى میکنید در مقابل تلاش دشمن نیست؛ این مهم‌تر است. حتّى از کارهاى اطّلاعاتى به‌اصطلاح آفندى (۲) ‌-چون شما پدافندید (۳)- کار شما فضیلتش بیشتر است؛ از کار نظامى، کار شما فضیلتش بیشتر است. این کارْ مهم است، سنگر عظیمى است.آن‌وقت در این کار مواظب باشید اخلاصتان را از دست ندهید. یعنى اگر چنانچه توانستید با همین اخلاص و صفا و واقعاً براى دلسوزىِ براى مردم، براى انقلاب، براى اسلام [کار کنید و] ‌ان‌شاءالله‌ براى احساساتتان و براى نیّتتان و انگیزه‌تان، از اسلام و انقلاب چهارچوب درست کنید، بدانید هیچ عاملى نمیتواند شما را ضربه بزند، شما پیروز خواهید بود؛ پیروزى مال شما است. و اجر الهى، هم به‌جاى خودش محفوظ است ‌-وَ ما عِن‌ـدَ اللهِ خَیرٌ وَ اَبقیّْ- (۴) هم بهتر از اجر دنیوى است. آنچه در اینجا از پیروزی‌ها به دست خواهید آورد، یک شبکه را که شما منهدم میکنید، پاداش شما داده شد؛ این شبکه را که گرفتید، آشکار کردید، موفّق شدید؛ بزرگ‌ترین پاداش یک آدمى که دارد تلاش میکند همین است که موفّق میشود؛ امّا آن چیزى که پیش خدا دارید از این هم حتّى بالاتر است، از این شادی‌هاى دنیایى و اینها باارزش‌تر است و بالاتر است. این سنگر را محکم نگه دارید، حفظ کنید، دلسرد نشوید؛ مبادا اندکى و لحظه‌اى در اهمّیّت و [ارزش] این کار مردّد بشوید.  اوّلاً در این مسئله‌ی اخیر و این مجموعه‌ی کسانى که شما گرفتید ‌-به‌خاطر تنوّعى که داشت چیزِ خیلى عجیبى بود؛ یعنى به مردم نشان داد از یک معمّم، منبرى و واعظ تا یک ارتشى تا یک بازارى تا یک استاد، تا مانند اینها؛ همینهایى که هستند، ترکیبشان را من درست الان یادم نیست، یک وقت آقایان این را گفتند- مردم فهمیدند که این مجموعه که علیه انقلاب دارد کار میکند، چقدر مجموعه‌ی خطرناکى است. به نظر من هرچه بتوانید از اینها به شکل صحیحى براى توجّه دادن مردم به خطر استفاده کنید خوب است.البتّه مواظب باشید که در ارائه‌ی گزارشها و خبرها، از جاى دیگر ضربه نخوریم. مثلاً فرض کنید چند ارتشى را پشت سر هم بیاوریم در تلویزیون، یک‌دفعه ما روحیه‌ی ارتش را از دست میدهیم؛ این خسارت، بزرگ است. این‌جور نباشد که ما درحالی‌که میخواهیم مثلاً فرض کنید موجب این بشویم که مردم روحیه پیدا کنند، ناگهان ما ارتش را [زیر سؤال ببریم]؛ خب، چهار آدم خائن آمده‌اند [این کارها را کرده‌اند]. آن همه جوان مسلمان در میدانهاى جنگ، ارتشی‌هایى که سالهاى متمادى هشت سال بلکه ده سال در جبهه بودند، خاک خوردند ‌-خب، اینها را من از نزدیک خودم دیده‌ام؛ من اینها را از کسى روایت نمیکنم، حکایت نیست، درایت است؛ عین آنچه خودم دیده‌ام- کسانى که مرخصى نفهمیدند، خستگى نفهمیدند، شب و روز نفهمیدند، به‌جاى آب خنک تابستان و کرسى گرمِ زمستان رفتند در جبهه‌ها، با آن وضع زندگى کردند؛ حالا ما بیاییم یک آدم خائنِ پلیدى را اینجا معرّفى کنیم و بعد در ذهن مردم یک‌دفعه براى ارتش مثلاً یک چیزى پیش بیاید، این هیچ مصلحت نیست. پس در ارائه، حتماً مواظب این جهات جنبى باشید. ارائه بکنید، منتها به شکلى که این عوارض جنبى را حتماً نداشته باشد. نه اینکه ارتشی‌ها را نشان ندهید ‌-چرا، آنها را هم باید نشان داد- امّا اینهایى را که میخواهید نشان بدهید جورى ترتیب بدهید، جورى تنظیم کنید که هیچ برداشت ذهنى غلط و بدى به مردم منعکس نشود. پس مصاحبه‌هاى خوبى ‌ان‌شاءالله‌ ترتیب بدهید و اینها را معرّفى کنید، به مردم بگویید. البتّه کسانى هم که میتوانند از شما پشتیبانى کنند، باید پشتیبانى کنند. این یک نکته.  من یک نکته[ى دیگر] را هم به شما عرض بکنم: این دو دستگاه، یعنى وزارت اطّلاعات و حفاظت اطّلاعات ارتش ‌-حالا البتّه مثل اینکه در این مجموعه‌ی اینجا، حفاظت اطّلاعات سپاه نیست، فعلاً شما دو مجموعه هستید؛ حفاظت اطّلاعات سپاه هم یک جاهایى باز یک مرزهاى مشترکى پیدا میکند یا با وزارت اطّلاعات یا با حفاظت [اطّلاعات ارتش]- باید تمام تلاشتان این باشد که با هم همکارى کنید. ببینید! ما در مجمع تشخیص مصلحت، ساعتها و جلسات تمام‌نشدنىِ پُربحثِ کم‌اثرى را گذراندیم که یک طرف آقایان حفاظت اطّلاعات، یک طرف آقایان ارتش، یک طرف آقایان سپاه، یک طرف آقایان وزارت اطّلاعات [بودند و] آمدند هر کدام یک نکته‌اى را که مورد نظرشان بود گفتند و با هم بحث کردند. من به نظرم میرسد که نه‌فقط در سطوح بالا ‌-در سطوح بالا و رؤسا که به‌جاى خود محفوظ- [بلکه] در سطوح درجه‌ی دو، در سطوح درجه‌ی سه، حتّى در سطوح کارى، واقعاً به‌عنوان یک مقصود، همّت بگمارید براى اینکه این دستگاه‌هاى اطّلاعاتى را به همدیگر [نزدیک‌تر کنید]؛ یعنى لااقل دستگاه‌هاى ضدّاطّلاعاتى را ‌-[دستگاه] اطّلاعاتى باز جدا است؛ یکى میرود در این جبهه میجنگد، یکى میرود در آن جبهه؛ آن هم خسارت دارد- آنجایى که بحث، بحثِ ضدّاطّلاعات است، یعنى یک دشمنى حمله کرده، شما میخواهید بروید به مقابله‌اش، یک نفر هم از آنجا میخواهد برود مقابله، هوا هم تاریک است ‌-چون بحث در کار اطّلاعاتى این است که هوا تاریک است، چراغ هم روشن نیست- خب اگر شما نهایت همکارى را با هم نداشته باشید، بر سر شما چه خواهد آمد و بر دشمن چه خواهد گذشت؟ خیلى واقعاً تأسّف‌آور است که ما فرض کنیم در نیروهاى ما، این یکى از اینجا دارد حرکت میکند و دشمن را هدف گرفته، او از این خبر ندارد؛ او هم دارد حرکت میکند، این از او خبر ندارد! چیزِ وحشت‌انگیزى است!یک کتابى (۵) من میخواندم، مال آن جاسوس انگلیسى پیتر رایت بود؛ آنجا ما دیدیم که آنها که از لحاظ امکانات و بودجه و بلوغ اطّلاعاتى ‌-ببینید این نکته‌ی مهمّى است؛ دستگاه به بلوغ اطّلاعاتى رسیده، به این معنا که [در آن] دستگاه همه میفهمند که ارزش اطّلاعات چقدر است؛ در کشور ما متأسّفانه هنوز نه مردم و نه مسئولین نمیدانند که ارزش اطّلاعات چقدر است لذا اطّلاعات را خیلى راحت میدهند، خیلى راحت نمیگیرند، یعنى در جمع کردن آن کوتاهى میکنند و به دستگاه اطّلاعاتى پشتیبانى نمیرسانند؛ اگر ته دل بعضى از این دستگاه‌ها را شما بسنجید، می‌بینید ته دلشان این است که اصلاً این دستگاه اطّلاعاتى نباشد! واقعاً! نمیدانند؛ درحالی‌که کشورى مثل انگلیس، بعد از آن کشورى مثل آمریکا، بیشتر از همه کشورى مثل شوروى، کشورهایى هستند که به تعبیر من به بلوغ اطّلاعاتى رسیده‌اند، یعنى از لحاظ فهم مسئله‌ی اطّلاعات بالغ شده‌اند- میدانند که اطّلاعات چقدر ارزش دارد، لذا پشتیبانى میکنند، پول میگذارند و کارهایى مانند اینها میکنند؛ خب، این از لحاظ روحیه‌شان؛ از لحاظ دستگاه‌هایشان هم که میدانید آنها چقدر پیش رفته‌اند؛ چهل سال پیش دستگاه‌هایى داشتند که من گمان نمیکنم دستگاه‌هاى اطّلاعاتى ما هنوز آنها را داشته باشند، آن دستگاه‌هایى که از فرکانس‌هاى چه‌جورى استفاده میکردند؛ من گمان نمیکنم الان هم ما از آن امکانات بهره‌مند باشیم، یا شماها دارید و به ما نمیگویید؛ (۶) علی‌ای‌حال خیلى جلو هستند از ما، باوجود این همه پیشرفتها و امکانات، وقتی‌که بین ام‌آی‌شش (۷) و ام‌آی‌پنج (۸) که دو دستگاه آنجا است تنازع پیش می‌آید سرِ فلان [مسئله]، شما ببینید چه فضاحتهایى به بار می‌آید! که در آن کتاب یک مقدارى از آن منعکس است؛ نمیشود هم بگوییم این کتاب دروغ نوشته، نه؛ بنده یک قدرى دقّت کردم ببینم ممکن است یک چیزهایى از آن مثلاً دروغ و یک‌ذرّه چاخان و این چیزها هم باشد، امّا عمده‌ی مطالبش درست بود و مطالب صحیحى بود. خب، وقتى آنها با آن همه امکانات، آن‌جور ضربه میخورند از تعارض اطّلاعات، ما به‌طریقِ‌اولىٰ ضربه میخوریم. این واقعاً یک تکلیف شرعى است که آقایان سعى کنید تا آنجایى که در وسع شما است، ‌ان‌شاءالله‌ با همدیگر همکارى کنید.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ از شماها راضى باشد و بهتان توفیق بدهد و کمکتان کند. و خداوند ‌ان‌شاءالله‌ روح مطهّر و مقدّس امام عزیزمان را با اولیائش محشور کند؛ ایشان علی‌رغم اینکه سابقه‌ی ذهنی‌اى با مسائل اطّلاعات نداشتند امّا چقدر نسبت به مسئله‌ی اطّلاعات اهتمام داشتند؛ واقعاً این مقدارى که ایشان براى وزارت اطّلاعات و براى مسئولین اطّلاعاتى اهمّیّت قائل میشدند و حرف آنها را ملاک میدانستند در مسائل ‌-که مایه‌ی گله‌ی بعضی‌ها هم میشد- من هیچ کس را ندیدم؛ این بلوغ فکرىِ برجسته‌ی آن بزرگ‌مَرد را نشان میدهد که همه‌چیز را با دید حکمت الهى نگاه میکرد. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ روحش را از شما راضى کند و شماها را مورد تأیید خودش قرار بدهد. (۹)  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
186
1368/04/18
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2133
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم متقابلاً این ضایعه‌ی جان‌سوز و مصیبت‌بار براى جهان اسلام را به یکایک شما برادران و خواهران صمیمانه تسلیت عرض میکنم و توفیق کامل همه‌ی شما عزیزان را از خداوند متعال مسئلت میکنم. لازم است از همه‌ی برادران و خواهرانى که از شهرهاى مختلف و از اقطار (۲) گوناگون کشور و راه‌هاى دور و نزدیک تشریف آوردید، مخصوصاً علماى اعلام و ائمّه‌ی محترم جمعه و روحانیّون معظّم و خانواده‌هاى مکرّم شهیدان و جانبازان صمیمانه تشکّر کنم.  در زندگى همه‌ی ملّتها بلکه در زندگى هر انسان، فرصتهایى پیش می‌آید که اگر توفیق خدا به کمک آن ملّت و آن فرد بیاید، عقل و هوش او برانگیخته میشود و از آن فرصتها حدّاکثر استفاده را میکند؛ امّا اگر خداوند توفیق ندهد، فرصتها از دست میرود و غالباً هم به‌آسانى و بزودى تجدید نمیشود. در تاریخ ملّتها، همه‌جور حادثه‌اى را از این قبیل داریم. شک نباید کرد که این ده سال رهبرىِ عینىِ قدرتمندانه‌ی امام بزرگوار و عظیم ما، فرصتى بود براى ملّت ایران. یعنى ملّت ما تا آنجایى که ما به یاد داریم، بعد از انبیا و ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) هیچ شخصیّتى را، هیچ رهبرى را با این عظمت، با این قدرت، با این خصوصیّات و بالتَّبَع با این توفیقات، هرگز به خود ندیده است.ملّت ما انصافاً از این فرصت، حدّاکثر استفاده را کرد. یعنى شما مردم باوفا و مؤمن و فداکار، حقّاً و انصافاً در اطاعت و پیروى از این امام بزرگ و بزرگوار هیچ کم نگذاشتید. واقعاً وقتى ما مقایسه میکنیم ملّت خودمان را با ملّتهاى دیگر و با دورانهاى مختلف تاریخ اسلام، می‌بینیم ملّت ما خیلى بهترند، بعضى موارد حتّى قابل مقایسه نیستند. با صدر اسلام هم که مقایسه میکنیم می‌بینیم اگر به‌طور جمعى حساب کنیم، ملّت ما بهترند از زمان صدر اوّل. البتّه اگر شخصیّت‌ها و چهره‌هاى برجسته‌ی عهد رسول خدا (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) مثل صحابه‌ی خاص و نزدیک و حواریّون ایشان و امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) را حساب کنیم، نه، آنها خیلى ممتازند، کم‌نظیرند در همه‌ی تاریخ ما، امّا مجموع معاصرینِ پیغمبر ‌-از اهل اسلام- را اگر با ملّت ما نسبت به اماممان مقایسه کنید، ملّت ما حقّاً و انصافاً معرفتشان، فداکاری‌شان، صداقتشان، وفایشان، ایثارشان بهتر است.شکّى نیست که خداى متعال به‌حسبِ عمل ملّتها به آنها پاداش میدهد. اصلاً این یک بِده‌بِستان همیشگى است در عالم آفرینش؛ یعنى هر کارى شما بکنید، خداى متعال در قبال آن کار، یک پاداشى، یک جزائى ‌-جزاى خوب یا جزاى بد- حاضر دارد و هیچ کارى را بی‌جزا و بی‌اثرِ خارجى نمیگذارد. گاهى ما آثار را میفهمیم، گاهى هم نمیفهمیم، امّا آن اثر هست. آیات کریمه‌ی قرآن همه دلیل بر این هستند که اگر یک ملّتى عمل صالح داشته باشد، مخصوصاً اگر این عمل صالحْ با ایمان و تقوا همراه باشد، زندگى او، وضع دنیاى او، عزّت و استقلال او تأمین خواهد شد؛ اگر با ایمان و تقوا نبود، باز هم خداى متعال پاداش خواهد داد. یعنى به آن کسانى هم که براى دنیا کار کنند ‌-و واقعاً کار کنند- خداى متعال جزا میدهد: کُـلًّا نُمِدُّ هًّـؤُلاّْءِ وَ هًّـؤُلاّْء؛ (۳) هم آن کسانى که براى دنیا کار میکنند، هم آن کسانى که براى آخرت کار میکنند، همه را خداى متعال جزا خواهد داد؛ اگر واقعاً کار کنند.  اینکه شما می‌بینید بعضى از ملّتها دین هم ندارند، تقوا هم ندارند، امّا یک زندگى مادّىِ علی‌الظّاهر مطلوبى ‌-یا همه‌ی آنها یا بعضی‌شان- دارند، به‌خاطر آن کارى است که انجام میدهند. منتها آن‌جور زندگى آخر و عاقبت ندارد؛ با فساد همراه خواهد شد و آن فساد، او را منفجر خواهد کرد و از بین خواهد برد؛ کمااینکه ما داریم می‌بینیم در دنیا، نشانه‌هاى آن انتهاى خط در تمدّن مادّى مشهود است. لکن آن ملّتى که مثل شما مؤمن باشند، مثل شما عمل هم بکنند، تلاش هم بکنند، شک نیست که خداى متعال پاداش خواهد داد. این پاداش فقط هم پاداش آخرت نیست؛ آخرت هم هست، پاداش دنیا هم خواهد داد. پاداش دنیا چیست؟ پاداش دنیا این است که طبق عمل آنها، در دنیا آنها را خوشبخت خواهد کرد، آنها را عزیز خواهد کرد، آنها را از ذلّت خارج خواهد کرد، آقابالاسر و زورگو و تحمیل‌کننده بر آنها وجود نخواهد داشت. و امروز شاید در بین ملّتهاى دنیا، آن ملّتى که به‌طور مجموع از هیچ قدرت خارجى فرمان نمیبرد و ملاحظه نمیکند و خود تصمیم میگیرد و خود راه خودش را انتخاب میکند، با این استقلال، جز شما ملّت ایران هیچ ملّتى نباشد.  در داخل کشور هم امور کشور دست خودِ مردم است. بحمدا‌لله‌ دیگر بساط آن حکومتهاى استبدادى و از روى زور و جبر، در این کشور برچیده شد. سالهاى متمادى و قرنهاى متمادى، بر این کشور، بر این ملّت، دستگاه‌هاى استبدادى و دیکتاتورى حاکمیّت کرده بودند. مردم کمترین دخالتى در امور خودشان نداشتند. در دوران رژیم گذشته، اگر قطع رابطه میشد، اگر ایجاد ارتباط میشد، اگر معامله انجام میگرفت، اگر سفر انجام میگرفت، آن کسى که نه نظرش خواسته میشد، نه در جریان قرار میگرفت، نه احترامى به خواست او میشد، ملّت بود؛ نمایندگانى هم که نداشتند ‌-آن مجلس شورایى که آن‌وقت بود، درحقیقت از نمایندگان مردم تشکیل نمیشد که آنها ناظر و حاضر باشند؛ از دست‌نشانده‌هاى خودِ دستگاه، از خوانین و زورگوها و گردن‌کلفت‌هاى محلّى و متنفّذین تشکیل میشد- مردم یک کنارى سرشان پایین، مشغول کار خودشان، با سختى زندگى را میگذراندند، دستگاه هم براى خودش ثروت مملکت را برمیداشت و میفروخت و استفاده میکرد و میخورد و میپاشید و حسابى هم به کسى پس نمیداد. این کشور قرنها آن‌جورى زندگى کرد.  انقلاب آمد همه‌چیز را عوض کرد. امروز رئیس‌جمهور متعلّق به مردم است، دولت متعلّق به مردم است، نمایندگان مجلس متعلّق به مردمند، رهبرى متعلّق به مردم است. این مردمند که تصمیم میگیرند، که امضا میکنند، که اراده‌ی آنها براى مسئولین، مورد توجّه و درحقیقت محور اصلى کار است؛ این پاداش الهى است. البتّه این اوّل قضیّه است. اوّلین قدم براى اینکه زندگى یک ملّت، زندگى خوب و مطلوب بشود، این است که مستقل باشد، خودش تصمیم‌گیرى کند، خودش رئیس براى کشور انتخاب کند؛ خودش نماینده انتخاب کند؛ بداند که مسئولین و تصمیم‌گیرندگان از خودش هستند، برطبق اعتقاد و ایمان او، اعتقاد و ایمان دارند، به او خیانت نمیکنند، به او محبّت می‌ورزند، براى مصالح او تلاش میکنند. وقتى این تأمین شد، آن‌وقت این ملّت به کمک مسئولین کشور ‌-که خود معیّن کرده است- می‌شتابد، همه با هم همکارى میکنند، تلاش میکنند؛ اگر در این کشور زمینه‌اى براى آبادى و عمران وجود داشته باشد، آبادى و عمران خواهد شد.و من به شما عرض کنم، کشور ما یکى از نادرترین کشورها در وجود زمینه‌هاى عمران و آبادى است. ما اگر دو برابرِ امروز هم جمعیّت داشته باشیم، میتوانیم بدون کمترین نیازى به هیچ کشور، خودمان را به بهترین وجهى اداره کنیم. این ظرفیّت، هم در این خاک بابرکت هست، هم در این استعدادهاى انسانىِ ممتاز هست، هم در دستورات و روش ما و قانون اساسى ما و مسئولین ما بحمدا‌لله‌ این زمینه وجود دارد.  و من به شما عرض کنم، این جنگ تحمیلى را که بر ما تحمیل کردند و هشت سال آن را علیه ما ادامه دادند، براى این بود که ما چند وقت دیرتر به بازسازى کشور و به زنده کردن زمینه‌هاى عمران کشور بپردازیم. استعمار و استکبار میداند که آن روزى که ملّت ایران به کمک مسئولین دلسوز و با دستهاى تواناى گردانندگان و مدیران کشور، بتواند این کشور را یک کشور آباد و آزاد و از همه جهت مرفّه و برخوردار از عدالت اجتماعى و بقیّه‌ی ارزشهاى اسلامى، و زیر چتر شریعت مقدّسه‌ی اسلام بسازد، ایران الگو خواهد شد و آن روز انقلاب بزرگِ شکوهمند ما به‌خودی‌خود، بدون اینکه کسى برایش تلاشى بکند، به همه‌ی کشورهاى اسلامى صادر خواهد شد، استعمار این را میداند. ده سال فشار وارد آوردند که آن روز پیش نیاید.من عرض میکنم فشارهاى استکبار فایده‌اى ندارد. این ملّت زنده است، این ملّت ملّت بارُشدى است، این ملّت ملّت لایقى است. شما ببینید این ملّت، حادثه‌ی رحلت امام و رهبر خودش را ‌-که چقدر حادثه‌ی تلخِ جان‌سوزى بود و همه‌ی دنیا منتظر بودند این حادثه موجب ضعف این ملّت و این تشکیلات و نظام بشود- چطور موجب قوّت نظام کرد؛ با همین جمع‌شدن‌ها، با همین شعاردادن‌ها، با همین ابراز وفاداری‌ها، با همین سرسپردگى مخلصانه نسبت به روحانیّت دلسوز و علاقه‌مند، و آگاه‌سازى ذهنها به‌وسیله‌ی روحانیّون و آگاهان ملّت و معلّمان و مرشدان دلسوز مردم. این نشانه‌ی لیاقت این ملّت است. آمریکا و اذناب (۴) آمریکا هرچه تلاش بکنند نخواهند توانست این ملّت را از رسیدن به آن قلّه‌اى که امام عزیزش او را به سمت آن قلّه حرکت میداد، باز بدارند؛ ممکن نیست. این حرکت ادامه پیدا خواهد کرد. تمام گردن‌کلفت‌ها و قلدرهاى دنیا هم دست روى دست بگذارند، نمیتوانند ما را از حرکت به سمت آن جامعه‌ی اسلامىِ مرفّهِ عادلِ آبادِ از همه جهت خوب باز بدارند. من بارها گفته‌ام ما چیزى کم نداریم؛ ما اراده‌ی این راه را و این کار را و لطف الهى را و کمک مردم را با خودمان داریم.  برادران، خواهران، مردم عزیز از هر جا هستید! فقط مواظب باشید: این وحدت را، این شور و احساس را، این احساس تکلیف را حفظ کنید. اساس قضیّه این است. ببینید! قرآن هم خطاب به مسلمانها میگوید تا وقتى مؤمن هستید، اگر مؤمن باشید، نه بترسید از کسى و نه سست بشوید. (۵) مظهر ایمان، همین شور و نشاط و تلاش و وحدت و حضور در صحنه است. دشمن هم از همین میترسد. تا وقتى این حضورِ قوى و پُرشور هست، ‌ان‌شاءالله‌ لطف خدا هم با ما است.من امیدوارم دعاى ولی‌عصر (ارواحنا فداه و عجّل ا‌لله‌ فرجه) و توجّهات روح ملکوتى امام عزیزمان همیشه با شما مردم باشد و شما را کمک کند و ما بتوانیم این راهى را که انقلاب و اسلام، ما را وارد آن کرده‌اند، تا آخرین مراحل و منازل ‌ان‌شاءالله‌ ادامه بدهیم. خداوند شما را حفظ کند. من مجدّداً تشکّر میکنم و خواهش میکنم سلام من را به مردم عزیزِ آن شهرى که از آنجا تشریف آورده‌اید برسانید.  والسّلام‌علیکم‌ورحمة‌ا‌لله‌
187
1368/04/15
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2129
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  از همه‌ی برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور و از راه‌هاى دور تشریف آورده‌اید، صمیمانه تشکّر میکنم و این مصیبت بزرگِ جان‌گداز را که حقیقتاً براى جهان اسلام و همه‌ی مسلمین عالم، بخصوص براى ملّت ایران سنگین بود، به همه‌ی شما تسلیت عرض میکنم.  بزرگ‌ترین وظیفه‌ی ما ملّت ایران ‌-که مریدان قدیمى و اوّلین یاران امام خمینى بودیم- این است که درسهاى آن امام بزرگوار را مرور کنیم. شخصیّت عظیم رهبر معظّم انقلاب و آن جوهر درخشانى که همه‌ی دنیا را تحت تأثیر قرار داد، در درسهاى او، در بیانات او و در رهنمودهاى او آشکار شد. البتّه همه‌ی ما با شناخت کاملِ آن شخصیّت عظیم خیلى فاصله داریم. بدون مبالغه و اغراق باید گفت که هنوز ابعاد بسیارى از شخصیّت آن روح ملکوتى و آن انسان بزرگ و والا براى ما شناخته شده نیست.  ما از نزدیک قضایا را میدیدیم و همه‌ی کسانى که از نزدیک در یک ماجرایى قرار میگیرند، به‌آسانى قدرت جمع‌بندى ندارند. جمع‌بندى آن شخصیّت و تحلیل ابعاد گوناگونِ آن انسان بزرگ و والا، قدرى تدبّر و تأمّل لازم دارد که به این زودی‌ها براى ما ‌-کسانى که در عصر امام و نزدیک به او بوده‌ایم- میسّر نخواهد شد؛ ولى بیانات امام بزرگوار درس است؛ درسْ چیزى است در دسترس ما، در اختیار ما. تدبّر در درسهاى آن بزرگوار خواهد توانست ما را هم با ابعاد شخصیّت آن راحل عظیم آشنا کند، هم راه ما را روشن کند. این درسها را نمیشود در یک جمله و دو جمله خلاصه کرد. هر بخشى از زمان، هر حادثه‌اى از حوادث، یکى از آن درسها را میتواند به‌عنوان رهنمود خود قرار بدهد.  من با توجّه به شرایطى که امروز براى کشور ما در جهان و موقعیّت عظیم ملّت ما در اذهان عالم به وجود آمده است، فکر میکنم درس بزرگ امام عزیزمان، اوّلاً عبارت است از قدردانى از این وحدت و انسجامى که به اراده‌ی الهى براى ما پیش آمد. امروز دلهاى ملّت ایران، از غالب اوقات دورانِ ده‌ساله‌ی انقلاب به هم نزدیک‌تر است. این هم از برکات روح ملکوتى امام بزرگوارمان بود. آن چیزى که ابرقدرت‌ها را در مقابل ملّت ایران مرعوب کرد، در درجه‌ی اوّل وحدت کلمه بود. وقتى در میان ملّتى وحدت کلمه هست، قدرت آنها چند برابر میشود. اگر دشمن در مقابل خودْ ملّت مقتدرى را مشاهده کرد، مجبور به عقب‌نشینى خواهد بود. علّت عقب‌نشینی‌هاى مکرّر دشمن در طول مبارزه و بعد از پیروزى انقلاب هم همین بود.گمان نکنیم که اگر ما ضعیف باشیم، دشمن ترحّم خواهد کرد. آن چیزى که مردم مادّى را ‌-که معنویّات و ارزشها برایشان مطرح نیست- میترساند، قدرت است. براى این دولتهاى گردن‌کلفتِ مقتدرِ زورگوى عالم، هیچ ارزش انسانى و اخلاقی‌اى مطرح نیست؛ آن چیزى که آنها از آن واهمه دارند، قدرت است. قدرتهاى بزرگ مادّى دنیا، از هم ملاحظه میکنند. علّت اینکه دولتها و استعمارگران، در کشورهاى ضعیف جهان سوّم، بدون ملاحظه تاخت‌وتاز کردند، این بوده است که در آن کشورها قدرتى مشاهده نکردند در مقابل خودشان، مانعى ندیدند. استکبار هر جا مانع نبیند، تاخت‌وتاز خواهد کرد، حدّى هم نمی‌شناسد؛ امّا اگر در مقابل خود قدرتى را مشاهده کرد، متوقّف خواهد شد، مجبور به توقّف خواهد شد. و ملّت بزرگ ما بحمدا‌لله‌ در طول این ده سال و در اواخر قبل از پیروزى انقلاب، آن‌چنان قدرتى از خود نشان داد که استکبار جهانى و آمریکا و همدستانشان و بقیّه‌ی قلدرهاى عالم احساس کردند که با این ملّت نمیشود بی‌احتیاط برخورد کرد. ملّت ایران، قدرتهاى بزرگ را مرعوب کرد؛ این یک واقعیّت است.  کشور ما را نباید با کشور دیگرى از این کشورهاى جهان سوّم که مثلاً سى میلیون، پنجاه میلیون ‌-بیشتر، کمتر- جمعیّت دارد مقایسه کرد؛ نه، بسیارى از کشورها هستند که شاید جمعیّت آنها از جمعیّت کشور ما هم بیشتر است، امّا قدرت کشور ما را و قدرت ملّت ما را ندارند. علّت چیست؟ علّت این است که متأسّفانه حکومتهاى فاسد، در بسیارى از این کشورها مردم را از صحنه خارج کرده‌اند و براى مردم شأنى قائل نشده‌اند. لذا در بسیارى از این کشورها، قدرتْ قائم است به دولتمردان، به رؤسا، به مسئولان کشور؛ قائم به مردم نیست؛ مردم با آنها سروکارى ندارند.  امّا در کشور ما مسئله جور دیگرى است. اینجا ملّت در صحنه است؛ ملّت خود را صاحب مملکت میداند؛ ملّت خود را مدافع ارزشهاى انقلاب و کشور خود می‌شناسد؛ ملّت خود را از مسئولین جدا نمیداند. لذا در کشور ما، قدرتْ فقط قدرت مسئولان و دولتمردان نیست؛ قدرت عمومى است، قدرت مردم است و مسئولان هم به پشتیبانى مردم متّکى هستند. و از این مهم‌تر، ایمان و توکّل به خدا است که این، آن عاملى است که هر فرد و هر جمعیّتى از آن برخوردار باشند، در هیچ میدانى احساس شکست نخواهند کرد. خب، ما این سرمایه‌ها را داریم. این سرمایه‌ها بود که ده سال ملّت ما را در سخت‌ترین مراحل مبارزه حفظ کرد و بر دشمن غالب کرد و پیش برد.  در این برهه‌ی از زمان همه باید این دو درس را از امام به یاد داشته باشیم: یکى وحدت کلمه، حفظ انسجام، محبّت به یکدیگر و دور ریختن عوامل تفرقه و اختلاف.و دوّم، حضور عمومى در صحنه، همچنان که امروز بحمدا‌لله‌ همه‌ی ملّت ایران در صحنه حاضرند. در آینده‌ی نزدیکى ‌ان‌شاءالله‌ همه‌پرسى است، حضور مردم در آنجا نشان داده خواهد شد. در آینده‌ی نزدیکى ‌ان‌شاءالله‌ انتخابات ریاست جمهورى است، در آنجا باید حضور مردم، ‌ان‌شاءالله‌ مثل مشت محکمى به سینه‌ی دشمن کوبیده بشود. (2) ‌ان‌شاءالله‌ در سازندگى کشور و در حرکت کشور به سمت آبادى و عمران و توسعه‌ی اقتصادى، مردم در اقصىٰ نقاط کشور ‌-با ابتکارشان، با تلاششان، با همکاری‌شان با دستگاه‌هاى دولتى، با پولشان، با فکرشان، با شرکتشان در ساختن کشور و بازسازى کشور و عمران کشور و با هرچه دارند- حضور خود را در صحنه نشان خواهند داد. اینها است که تاکنون انقلاب را تروتازه و بانشاط نگه داشته و همین چیزها است که روح مقدّس امام را از همه‌ی ما ‌ان‌شاءالله‌ خشنود خواهد کرد.  من عرض میکنم با اینکه دشمن یعنى استکبار جهانى نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود کینه دارد و راضى نخواهد شد ‌-همچنان که خداوند متعال آن روز به مسلمانها فرمود که «وَلَن تَرضیّْ عَنکَ الیَهودُ وَ لَا النَّصّْریّْ حَتّیّْ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»؛ (3) تا ملّتى تسلیم استکبار نشوند، تا اصول و دین خودشان را رها نکنند، استکبار از آنها راضى نخواهد شد؛ کینه‌ی استکبار به‌خاطر اعتقادات مردم ما و استقلال مردم ما و شعار «نه شرقى و نه غربى» ملّت ما و پایبندى عمیق آنها به اسلام است؛ پس کینه‌ی استکبار تمام‌شدنى نیست- امّا علی‌رغم کینه‌ی عمیق دشمن و استکبار جهانى و علی‌رغم دشمنىِ دشمن علیه این ملّت، بنده امیدوارم و به لطف پروردگار دلگرمم که ‌ان‌شاءالله‌ این ملّت خواهد توانست در همه‌ی صحنه‌ها ‌-چه صحنه‌ی اقتصادى، چه صحنه‌ی سیاسى، چه صحنه‌ی فرهنگى- بر مقاصد الهى دست پیدا کند و ‌ان‌شاءالله‌ در همه‌ی صحنه‌ها دشمن را وادار به عقب‌نشینى بکند. امیدواریم خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی شما برادران و خواهران لطف و رحمت خودش را شامل کند؛ و به ملّت ایران توفیق بدهد که آن راهى را که امام عزیزمان آغاز کرد و باز کرد، آن راه را همچنان ادامه بدهیم.من مجدّداً از همه‌ی شما برادران و خواهران، مخصوصاً علماى محترم شهرها و ائمّه‌ی محترم جمعه و روحانیّون و فضلا و خانواده‌هاى معظّم شهدا ‌-که در میان این جمع، از راه‌هاى دور تشریف آوردید- صمیمانه تشکّر میکنم و خواهش میکنم در مراجعت به شهرها و مراکز خودتان، سلام بنده را به مردم خودتان و بقیّه‌ی اهالى آن شهر برسانید. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ فضل و رحمت خودش را شامل حال همه‌ی شما بفرماید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
188
1368/04/15
بیانات در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2130
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  از همه‌ی خواهران عزیز که از راه‌هاى دور و نزدیک تشریف آورده‌اند، صمیمانه تشکّر میکنم و مصیبت جان‌گداز ارتحال امام عزیزمان را به همه‌ی شما خواهران تسلیت عرض میکنم.  حضور خانمها در همه‌ی مراحل انقلاب ‌-چه در دوران مبارزه و چه پس از پیروزى انقلاب- حضور زنده و قوی‌اى بود؛ زنان کشور ما و روحهاى نیرومند و قوى، توانستند بارهاى سنگین را تحمّل کنند و مصیبت‌هاى بزرگ را از سر بگذرانند؛ زنانى که در طول تاریخ اسلام هم از قبیل این‌طور زنها به‌طور نادر و کمیاب داشته‌ایم. یقیناً اگر پشتیبانى و حمایت بانوان کشور ما در دوران جنگ و پیش از آن ‌-در همه‌ی مراحل- نمیبود، این پیروزی‌ها به دست نمی‌آمد.چقدر مادران شهدا و همسران شهدا و خواهران و بقیّه‌ی بازماندگان آنها در این دوران جنگ و قبل از آن، استقامت و ثبات نشان دادند که گاهى انسان حقیقتاً تعجّب میکند و نمونه‌ی آن را ما در تاریخ اسلام کم می‌بینیم. در مراحل دیگر هم حضور خواهران، حضور نیرومندى بود. ما چه در بسیج و چه در نهادهاى انقلابىِ دیگر، خواهرانى را می‌شناسیم و داریم که وظایف سنگینى را بر عهده دارند.  همچنین من از خواهرانى که در این مدّت زحمات میهمانان اینجا را عهده‌دار بودند و خواهند بود، همچنین خواهران و بانوانى که از راه‌هاى دور و از شهرهاى دوردست تشریف آوردند، صمیمانه تشکّر میکنم.  من یک جمله عرض کنم و آن این است که زنان کشور ما در طول این مدّت، پشتوانه‌ی حرکت مردها بودند. اگر احساسات زنها نبود، اگر ایمان قوىّ آنها نبود، شاید بسیارى از مردهاى ما قدرت این را پیدا نمیکردند که در میدانهاى سختِ مبارزات گوناگون حضور داشته باشند. امروز هم همان مسئولیّت بر دوش خانمها است.شما که میدانید دشمنان ما درصدد آن هستند که به انقلاب ضربه بزنند، و شما که میدانید این وحدتى که در کشور به وجود آمده چقدر باارزش است، و شما که میدانید حضور مردم ما در صحنه‌هاى انقلاب چقدر داراى اهمّیّت است؛ باید، هم خودتان این حضور را حفظ کنید، هم مردها را ‌-فرزندانتان، شوهرانتان، برادرانتان را- وادار کنید به حضور قوى در همه‌ی صحنه‌ها و به حفظ وحدت و به پشتیبانى از آرمانهاى عزیز انقلاب که امام بزرگوارمان آنها را در میان ما گذاشتند و از ما انتظار دارند که آنها را ‌ان‌شاءالله‌ تأمین کنیم.  من براى همه‌ی شما خواهران دعا میکنم. امیدوارم خداوند لطف خودش را بر شما نازل کند، به شما توفیق بدهد و این زحمات را از همه‌ی شما ‌ان‌شاءالله‌ قبول کند و روح مقدّس اماممان را از شما شاد و خوشحال و راضى بدارد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
189
1368/04/14
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2127
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  متقابلاً بنده هم به همه‌ی شما برادران عزیز، مؤمن، بااخلاص و پُرشور، این مصیبت عظیم و این حادثه‌ی فراموش‌نشدنى را از صمیم قلب تسلیت عرض میکنم. از همه‌ی برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور زحمت کشیدید و تشریف آوردید ‌-مخصوصاً آن برادران عزیزى که این راه طولانى را با پاى پیاده طى کردند و عاشقانه به زیارت مرقد آن عزیز، به زیارت مزار مطهّر و منوّر آن محبوب دل مسلمین عالم، بلکه محبوب ملائکة‌ا‌لله‌ و همه‌ی عباد صالحین تشریف آوردید- همچنین از آقایان محترمِ علماى اعلام و ائمّه‌ی جمعه‌ی محترم و خانواده‌هاى شهدا صمیمانه تشکّر میکنم.  یک نکته‌ی اصلى در این قضایا، همیشه جلوى چشم ما است و آن این است که عامل اصلى، آن دست نیرومندى که دلهاى شما مردم را به انقلاب و به امام و به جمهورى اسلامى، با این استحکام متّصل کرده، آن نیروى عظیمى که ملّت ایران را مثل اقیانوسى موّاج در تمام مراحل انقلاب ‌-از جمله بعد از رحلت امام امّت- در مقابل چشم جهانیان قرار داده، عبارت است از: ایمان و اعتقاد شما به خدا و اسلام. قضیّه این است؛ این را دستِ‌کم نباید گرفت.اگر ایمان مردم ما به اسلام نبود، انقلاب هم به پیروزى نمیرسید. اگر امام عزیزمان در دلهاى یکایک مردم ‌-چه در داخل کشور و چه در اقطار (2) عالم- آن‌طور عمیق نفوذ داشت که اشاره‌ی او، سخن او، رفتار او براى مردم، حتّى براى مردم مسلمانِ خارج از کشور درس بود، به‌خاطر این بود که این مردم به خدا و به اسلام ایمان داشتند. نقش ایمان به اسلام، در این تحوّل عظیمى که در این ده‌ساله در دنیا اتّفاق افتاده، نقش درجه‌ی یک است. چون ما براى اسلام کار میکنیم، خداى متعال نصرتش را بر ما نازل میکند؛ چون ملّت ایران به خدا و به اسلام و به قرآن مؤمنند، ملّتهاى دیگرِ عالم نسبت به ملّت ایران احساس احترام میکنند؛ چون ملّت ایران مؤمن با‌لله‌ بودند، به رهبر الهى معنوی‌شان آن‌طور احترام و تعظیم و تجلیل میکردند. خود آن رهبر عزیز هم چون قلبش منوّر به نور ایمان صادقانه و مخلصانه و روشن‌بینانه بود، این‌جور در میان مردم جا باز کرده بود و روى ذهن و روح مردم تأثیر عمیق داشت و خدا به او قدرت و قوّتى بخشید که بتواند بزرگ‌ترین کارهاى این روزگار را انجام بدهد. این، مسئله‌ی ایمان شما مردم.  آن چیزى که من میخواهم شما را به آن متوجّه کنم ‌-که البتّه غالباً هم متوجّهید- مطلبى است که حالا عرض میکنم. مجموعه‌ی دشمن هم ‌-یعنى استکبار، یعنى قلدرهاى دنیا، یعنى صاحبان زوروزَر، یعنى مرتجعین وابسته و مزدور- این رازى را که ما کشف کردیم او هم کشف کرده؛ او هم فهمیده که راز اصلى عظمت ملّت ایران و پیروزى او، ایمان او است؛ [لذا] با تمام قوّت و قدرت، براى کوبیدن این ایمان، بسیج شده. این نکته‌ی اصلى است. یعنى درست مثل صدر اسلام و دوران پیغمبر اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) عامل عمده‌ی دشمنی‌ها ایمان است. چرا؟ چون عامل عمده‌ی پیشرفتها ایمان است؛ چون دشمن فهمیده است که این ملّت به برکت ایمان است که متّحد شدند، به برکت ایمان است که رهبرى پیدا کردند، به برکت ایمان است که از قدرتهاى بزرگ دنیا نترسیدند. فهمیدند که همه‌ی موفّقیّتهاى ما به برکت ایمان است؛ لذا با ایمان ما، با اسلام ما دشمن شدند؛ با روشهاى تبلیغاتى، سیاسى، با گذاشتن اسمهایى که از نظر آنها دشنام و از نظر ما تعریف است، به ما میگویند بنیادگرا ! ما افتخار میکنیم که به اصول اسلامى و بنیادهاى اسلامى برگشته‌ایم. این راز قوّت و قدرت ما است. تمام تبلیغات استکبار جهانى در این چندساله، متمرکز بوده است روى اینکه ایمان اسلامى را در مردم ما مورد اهانت قرار بدهند. مردم ما از کسانى که نسبت به اسلام و ایمان اسلامى به هر شکلى اهانت کنند نخواهند گذشت. اسلام، همه‌چیزِ مردم ما است. اسلام و ایمان اسلامى مایه‌ی عزّت و مایه‌ی نصرت ما است؛ دنیاى ما و آخرت ما را همین ایمان اصلاح خواهد کرد.آن ملّتى که با ایمان صادقانه‌ی صحیح اسلامى حرکت بکند، هم از عزّت برخوردار خواهد شد و دیگر کسى نمیتواند چیزى را بر او تحمیل بکند، و هم از راحتى و رفاه مادّى برخوردار خواهد شد؛ و ما اینها را در پیش داریم. ما در سایه‌ی ایمان عمیق ملّتمان خواهیم توانست به فضل پروردگار آن‌چنان جامعه‌ی آباد و آزاد و مرفّه و راحتى در این قطعه‌ی از عالم به وجود بیاوریم که مشاهده‌ی آن جامعه براى ملّتها درس باشد و مایه‌ی صدور فکر انقلاب باشد. و فضل پروردگار تاکنون شامل حال ملّت ما بوده است و بعد از این هم خواهد بود.  و ما این وحدت کلمه‌اى را که به برکت ایمان به اسلام و اعتقاد به خدا در میان اقشار مختلف مردم به وجود آمده، این را هم باید صنع (3) الهى بدانیم و از آن پاسدارى کنیم و آن را قدر بدانیم. و امروز ابّهت ملّت ایران به برکت همین ایمان است. حتّى دشمنان این ملّت هم قبول دارند و اعتراف میکنند که ملّت ایران یک ملّت شجاع و آزاده و نیرومند و تحمیل‌ناپذیر است. سعى کنیم این ایمان را در دلهایمان روزبه‌روز تقویت کنیم. بخصوص آن کسانى که معلّمان مردم و مبشّران به بشارتهاى الهى براى مردم هستند؛ علماى محترم، روحانیّون و وعّاظ و گویندگان و نویسندگان دینى و کسانى که مردم به چشم معلّم دین به آنها نگاه میکنند، در عمق بخشیدن به این ایمان بایستى ‌ان‌شاءالله‌ تلاش کنند. و برادران و خواهران عزیز! بدانید همان‌طورى که خداى متعال در قرآن وعده فرموده است، تا وقتی‌که این ایمان عمیق اسلامى با شما مردم همراه است، هیچ خطرى این ملّت و این انقلاب را تهدید نمیکند و هیچ قدرتى نخواهد توانست کمترین آسیبى به جمهورى اسلامى و این انقلاب شکوهمند شما وارد بیاورد.خداوند، شما برادران و عزیزان را مشمول رحمت و فضل خودش بکند؛ ‌ان‌شاءالله‌ این زحمات را از شما قبول کند. بنده یک بار دیگر از همه‌ی برادران و خواهران که از راه‌هاى دور و استانهاى مختلف کشور تشریف آورده‌اید، صمیمانه تشکّر میکنم و این مصیبت بزرگ را به شما تسلیت میگویم و به‌وسیله‌ی شما به همه‌ی همشهریان محترمتان ‌-برادران و خواهرانى که در آن شهرها هستند- سلام و اخلاص خودم را ابلاغ میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
190
1368/04/14
بیانات در دیدار جمعى از اصناف و روستاییان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2128
بسم الله الرّحمن الرّحیم (1)  از همه‌ی برادران عزیز که از راه‌هاى دور و نزدیک تشریف آورده‌اید، صمیمانه تشکّر میکنم و مصیبت جان‌گداز رحلت عزیزِ قلوب مسلمین و روح پُرتپش امّت اسلام را به همه‌ی شما تسلیت عرض میکنم.  ترکیب شما برادران ‌-یعنى برادران اصناف و بازاری‌ها و نیز برادران کشاورز و روستایى و شوراهاى اسلامى روستاها- ایجاب میکند که دو کلمه در مورد این دو جهتِ عمده‌ی ترکیب اجتماعی‌مان عرض کنم. همه‌ی شما برادران و خواهران میدانید که ما ‌-همه‌ی مسلمین در طول تاریخ- به اسلام بدهکاریم. همه‌ی ما خدا را شاکریم که بر ما منّت نهاد به «ایمان»، و دلهاى ما را به نور معرفت خود و معرفت دین منوّر کرد. همه‌ی مسلمین در مقابل اسلام بدهکار و مسئولند؛ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم اَن هَدىّْکُم لِلایمان. (2) بر پایه‌ی این مسئولیّت است که مسلمین صدر اسلام، اصحاب سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام)، اصحاب ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) و همه‌ی مؤمنین و صالحین و مخلصین در طول تاریخ آن همه تلاش کردند تا اسلام را حفظ کردند، تا پیام پیغمبران را به ما رساندند. از اوّلِ شروع این مبارزات هم، بر اساس همین مسئولیّت و مدیون بودنِ مؤمنین به خدا و دین بود که آحاد مردم و اقشار مختلف، انواع و اقسام تلاشها و زحمات را مبذول داشتند و کشیدند. امروز هم همان‌طور است. خوشا به حال آن کسى و آن قشرى که مسئولیّت خود در قبال اسلام و دین خدا را بداند و به آن عمل کند. این بزرگ‌ترین نعمت الهى براى هر انسان است که او را براى رسیدن به کمال آماده میکند.  بر اساس این امر مسلّم و واضح، من دو کلمه به‌مناسبتِ شما دو قشر مهمّ تعیین‌کننده‌ی در اجتماع ما عرض میکنم.  اوّل، خطاب به شوراهاى روستاها و کشاورزان. ما اگر بخواهیم کشورمان به استغناء و خودکفایى و بی‌نیازىِ از غیر به‌طور نسبى نائل بشود، باید بر روى روستا سرمایه‌گذارى کنیم و کار کنیم و زحمت بکشیم. پایه‌ی اوّلِ خودکفایى، خودکفایى در امور تغذیه‌ی مردم است. اینکه میگوییم خودکفایى به‌طور نسبى، به‌خاطر این است که خودکفایى به‌طور کامل ‌-که انسان به خارج از مرزهاى خود در هیچ‌چیز نیاز نداشته باشد- چیزى دور از دسترس است و کشورها و ملّتها هم دنبال آن نیستند؛ چون تبادل میان ملّتها و کشورها، امر عادّى و معمولی‌اى است. عمده این است که یک کشور بتواند بر روى پاى خود بِایستد و اساس زندگى خود را تأمین کند؛ و این احتیاج دارد به آبادى روستاها و کار کشاورزان و توجّه مسئولین و صرف پول و سرمایه ‌-چه پول و سرمایه‌ی دولتى و چه پول و سرمایه‌ی مردمى- در دهات و روستاها و امر کشاورزى. شما که شوراى اسلامى هستید و توجّه مردم روستا به شما است، این نکته را توجّه کنید و به برادران و خواهران روستایى ابلاغ کنید که روستاییان در طول این سالیان بعد از پیروزى انقلاب، در همه‌ی مراحل ‌-در جبهه‌ی جنگ، در بسیج عمومى، در پشتیبانی‌ها- نقش مهمّى داشته‌اند و در اینکه کشور بتواند تا حدودى بر روى امکانات و موجودى خود تکیه کند نقش داشته‌اند؛ و این را باید تقویت کرد. سیاست کلّى در جمهورى اسلامى این است که روستاها تقویت بشوند، آباد بشوند، کشاورزان کار تولید را ‌-که براى آینده‌ی این کشور و سرنوشت اسلام و مسلمین حائز اهمّیّت است- جدّى بگیرند. البتّه مسئولین باید بر این اساس برنامه‌ریزى کنند، که ما امیدواریم ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی این کارها به‌نحو شایسته و مناسبى بشود و این استعداد عظیمى که در کشور ما براى کار کشاورزى هست ‌-در کنار کارهاى صنعتى- مورد توجّه قرار بگیرد. ما که میخواهیم با ابرقدرت‌هاى دنیا، با زورگوها و چپاولگرها سینه‌به‌سینه مقابله بکنیم، باید اساسی‌ترین و اصلی‌ترین نیاز مردم و کشور را ‌-یعنى امر تغذیه را- به نقطه‌ی اطمینان‌بخشى برسانیم و این جز با توجّه به روستاها امکان‌پذیر نیست. این سیاست را مسئولین باید دنبال کنند، خودِ روستاییان هم باید نسبت به این قضیّه اهتمام بورزند. و خداوند هم به آنها کمک خواهد کرد، به کار آنها برکت خواهد داد و در تلاش مخلصانه و مؤمنانه‌ی آنها ‌-همچنان که تا امروز بوده- برکات خودش را قرار خواهد داد. این مربوط به شما برادران شوراهاى روستایى.  و امّا برادران اصناف و بازاریان که از اوّلین روزهاى شروع نهضت، پشت سرِ امام عزیزمان ایستادند و اوّلین پاسخهاى اجابت را به دعوت امام و به دعوت کسانى که در جهت انقلاب حرکت میکردند دادند، در طول این سالیان دراز هم انصافاً اصناف ‌-در تهران و در شهرهاى دیگر، تا آنجایى که ما اطّلاع داریم- حدّاکثر کمک را و حمایت را اصناف مؤمن و داراى اخلاص و متعبّد، نسبت به انقلاب و نسبت به مقام معظّم امام بزرگوارمان داشتند. و مورد توجّه ایشان هم بودند؛ ما بارها از زبان امام در این مورد چیزهاى صریح و روشنى شنیدیم و دیگران هم شنیدند.مسئله این است که اگر در نظام تبادل شهرى ‌-آنجایى که نیازهاى مردم در اختیار کسبه و اصناف است- امانت و امنیّت حقیقى حکم‌فرما باشد، مردم احساس آسایش خواهند کرد؛ ولو در کشور کمبودهایى هم وجود داشته باشد. کمبودها حقیقتاً، غالباً ناشى است از عواملى که دشمن بر ملّت ما تحمیل کرده. دشمن فشار را بر ملّت ما از یک طرف وارد نیاورد، از چندین طرف فشارها را وارد آوردند؛ و هنر این ملّت بزرگ این بود که در مقابل این فشارها ایستادگى کرد، استحکام خودش را نشان داد و دشمن را مجبور به عقب‌نشینى کرد. ولى این فشارها وجود داشته، نمیشود اینها را ندیده گرفت. پس یک مقدار کمبودها ‌-در دوران جنگ و [به‌خاطر] آثار جنگ و حتّى در دوران بازسازى- تا حدودى یک چیزِ قهرى است. اگر امانتى را که خداى متعال از کاسب و سوداگر و معامله‌گر ‌-یعنى کسبه که دستهاى امین مردم در دادوستد هستند و نیازهاى مردم به‌وسیله‌ی آنها در اختیار مردم قرار میگیرد- انتظار دارد، در فضاى عملِ این مجموعه تقویت کنیم، مردم احساس آسایش و آرامش خواهند کرد.  البتّه من این را با اعتقاد و بصیرت عرض میکنم، تعداد کسانى که در میان اصناف و کسبه توانسته‌اند این امانت را حفظ کنند، کم نیستند؛ بسیار زیادند ‌-همین مردم مؤمنى که در شهرها در طول این سالهاى متمادى همواره در خدمت انقلاب بوده‌اند و کمکهایشان به انقلاب و به پیشروان انقلاب، واضح و آشکار بوده- امّا کسانى هم هستند که این فضاى امن‌وامانِ محیط کسب را براى مردم به هم میزنند. بنده بارها در گذشته، در ملاقات با کسبه و اصناف و انجمنهاى اسلامى اصناف و بازاری‌ها، بر روى این نکته تکیه کردم، الان هم میخواهم این را تکرار کنم: شماها ‌-کسبه و اصناف- که متعبّدید، متدیّنید، انقلابى هستید، مرید و مخلص امام هستید، اسلام براى شما یک باور حقیقى است و دلتان براى اسلام میسوزد، هر جا هستید باید کوشش کنید و نگذارید که محیط کار صنفى با روشهاى غلط و سودجویانه‌ی عدّه‌ی معدودى، بدنام و خراب بشود.بعضى هستند که با مردم برخورد شایسته نمیکنند، آن امانت لازم را که براى یک کاسبِ حبیب خدا لازم است رعایت نمیکنند. کسانى هم هستند که منتظر بهانه‌اند براى اینکه کلّاً نظام کسب و معامله‌گرى را زیر سؤال ببرند که خب در این باب، نظر اسلام روشن و مشخّص است. اسلام، نظام خرید و فروش و معامله و تجارت را امضا و تأیید کرده. اگرچه دستگاه‌هاى دولتى باید به کارهاى خلاف آن کسانى که در این نظام اِفساد میکنند و کار خلاف انجام میدهند برسند، امّا جَو و محیط کار شما میتواند تأثیر زیادى براى فشار روى آنها بگذارد. این جوانهاى مؤمنِ بازارى و افراد غیور و انقلابى باید مراقب باشند که در محیط کسب‌وکار و بازار به انقلاب و حیثیّت انقلاب و حیثیّت اسلام لطمه و صدمه وارد نشود. پس یک مقدار هم به عهده‌ی جوانهاى مؤمن و غیورى است که در محیط کسب‌وکار فعّالیّت میکنند و دلشان براى اسلام و انقلاب میتپد. این مسئولیّتهاى ما است. همه‌ی ما در مقابل اسلام و انقلاب، مسئول و مدیونیم و بدهکار دین و قرآن هستیم؛ باید این بدهکارى را اداء کنیم.  من به شما عرض کنم، بحمدا‌لله‌ امروز در سطح عالم، نظام جمهورى اسلامى به‌عنوان یک نظام مستحکم و تثبیت‌شده و کاملاً جاافتاده معرّفى شده و این از برکت ایمان قوىّ مردم و ‌-بخصوص در این حادثه- از برکات وفادارى عموم قشرهاى مردم نسبت به امام و نسبت به انقلاب بود که دشمن را حقیقتاً دچار حیرت کرد. خیلى از نظامها ظاهرِ مستحکم و باطنِ پوکى دارند و به تشر و قدرت ظاهرى و قبض و بسط حکومتى وابسته‌اند. مردم ‌-یعنى آن مبناى حقیقى قدرت- در آن نظامها مطلقاً حذف شده‌اند و حضور ندارند؛ هرچه هم ظاهرِ آن‌چنان نظامهایى ظاهر باثباتى باشد، باطنِ پوکى خواهد داشت. غالب این نظامهاى مرتجع و وابسته‌ی به قدرتهاى جهانى ‌-مخصوصاً وابسته‌ی به آمریکا- از این قبیلند. امّا یک نظام است که باطن قوى و توپُر و قابل اتّکائى دارد. آن کدام نظام است؟ آن نظامى است که مبناى حقیقى قدرت ‌-یعنى آراء مردم، اراده‌ی مردم، حضور مردم- در آن تأمین‌شده است. شما بین نظامهاى دنیا نگاه کنید ببینید غیر از جمهورى اسلامى دیگر کجاى دنیا در این حد این‌جورى است؟ این وسیله‌ی استحکام است.وظیفه‌ی یکایک مسئولین و یکایک مردم این است که این حضور قوى و این اراده‌ی مستحکم عمومى را با تمام وجود حفظ کنند؛ چه خودشان در مورد خودشان، چه آنهایى که میتوانند روى دیگران اثر بگذارند در مورد دیگران. ما خلأ وجود مبارک مقدّس امام عزیزمان را با اخلاص مردم، با تلاش بیشتر، با حضور قوی‌تر باید بتوانیم پُر کنیم. آن شخصیّت عظیم، آن کفّه‌ی سنگین وقتى از میان ما رفت، باید با ارتباط، با همبستگى، با اخلاص، با ایجاد پیوند مستحکم‌تر میان خود و خدا، با صدق، با صفا، با ایثار، با انفاق، با همه‌ی امکاناتى که در اختیار یک ملّت و افراد انسان است، سعى کنیم تا آن خلأ را پُر کنیم، این راه را ادامه بدهیم؛ و به فضل پروردگار ادامه هم خواهیم داد.  من بارها از روى اعتقاد کامل تکرار کرده‌ام: آینده براى ملّت ما آینده‌ی روشنى است. ‌ان‌شاءالله‌ آینده نشانگر گشایش و استحکام بیشتر و قدرت بیشتر و رفاه بیشتر و عدالت کامل‌تر خواهد بود. و همه‌ی اینها از برکات انفاس مقدّس آن عزیز بزرگوار ‌-که حیات او مایه‌ی برکت بود و ارتحال ملکوتى او هم آن‌چنان با حوادث بزرگى همراه بود که نشان‌دهنده‌ی برکات الهى در حیات و ممات بر آن بزرگوار بود- و دعاى ولی‌عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و توجّهات آن حضرت است؛ که ‌ان‌شاءالله‌ بایستى پیوندهایمان با این مراکز معنوى و الهى و غیبى را هرچه بتوانیم مستحکم‌تر کنیم؛ و خدا هم ‌ان‌شاءالله‌ کمک خواهد کرد. باید بتوانیم ‌ان‌شاءالله‌ اهداف الهى و اسلامى را به آن صورتى که دل امام میخواست و براى آن حرکت کرده بود، براى شادى روح آن بزرگوار در جامعه پیاده کنیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
191
1368/04/13
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2125
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم متقابلاً به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز که از راه دور و از مناطق کردنشین تشریف آورده‌اید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم.  این محبّت و صمیمیّت و این وحدت کلمه‌اى که در همه‌ی نقاط کشور، از جمله در مناطق کردستان و شهرها و روستاها و بخشهاى کردنشین نشان داده شد و مظهر عظمت و علوّ اسلام شد، بدون شک دشمنان جمهورى اسلامى را مأیوس کرد و از ادامه‌ی توطئه‌هایشان نسبت به اسلام و نسبت به انقلاب اسلامى ناامید ساخت. این ترکیبى که من اینجا مشاهده میکنم ‌-برادران عزیز از کرد و فارس، و از سنّى و شیعه؛ که در کردستان و در مناطق کردنشین هم شبیه همین اجتماعات و محبّتها و صمیمیّت‌ها را مشاهده کرده‌ام- و این یگانگى، براى دوستانْ زیبا و براى دشمنانْ دردآور است. شما برادران این را باید با همه‌ی وجودتان حفظ کنید.خیلى از مسائل هست که در دنیا حل نشده است؛ امّا جمهورى اسلامى به برکت انقلاب و روحیه‌ی انقلابى مردم و به برکت قوّت شخصیّت و معنویّت و ایمان آن امام بزرگوار و قائد عظیم‌الشّأن، آن مسائل را حل کرده. یکى، همین مسائل قومیّتها و فرقه‌هاى اسلامى است. ما این مسئله را حل کردیم؛ اسلام حل کرد، انقلاب حل کرد.  همه‌ی افراد هوشمند در این زمان میفهمند که دشمن مایل است بین فرقه‌هاى اسلامى اختلاف بیندازد، بین اقوام و قشرها و گروه‌هاى یک ملّت جدایى ایجاد کند. جدایى، یک امر طبیعى نیست. جدایى و بغضاء (۲) و دشمنى، کار شیطان است. شیطان، بین برادران و دوستان و نزدیکان اختلاف ایجاد میکند. ما وقتى شیطان استعمار را، شیطان آمریکا را، شیطان سیاستهاى توسعه‌طلبانه‌ی خارجی‌ها را از کشور خودمان بیرون راندیم، به‌خودی‌خود این مشکلات حل شد. بنده از اوایل انقلاب نسبت به این حالت صمیمیّتى که همیشه فکر میشد باید بین برادران باشد، حسّاس و علاقه‌مند بودم و این هم از توجیهات و ارشادهاى آن حکیم بزرگ، آن روح معنوى و الهى (اعلى ا‌لله‌ مقامه و اعلى ا‌لله‌ کلمته) بود.امروز بحمدا‌لله‌ احساس میکنیم دشمن از ایجاد اختلاف میان اقوام ایرانى و برادران مسلمان در داخل کشور ما مأیوس شده؛ این چیز مهمّى است. البتّه طبیعت شیطان این است که هرگز از وسوسه و نفوذ و خرابکارى، به‌طور کامل مأیوس نمیشود. خاصیّت شیطان است. شما ببینید حتّى عبادا‌لله‌ المخلَصین (۳) هم در معرض وسوسه‌ی شیطان قرار میگیرند؛ حتّى انبیاى عظام الهى هم در معرض نفوذ و دخالت آراء شیطانى و وسوسه‌ی شیطانى قرار میگیرند؛ منتها زور شیطان به آنها نمیرسد، لکن اقدام خودش را میکند. شیطان نمیگوید که این مؤمن، این صالح، این عبد مخلص را دیگر نمیتوان گمراه کرد، پس سراغش نرویم؛ نه، شیطان حتّى سراغ مخلصین هم میرود، منتها مخلصین تودهنى میزنند به شیطان؛ اِنَّ الَّذینَـ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم ط‌”‌‌ئِفٌ مِنَ الشَّیطـّْنِ تَذَکَّروا فَ‌ـاِذا هُم مُبصِرونـ. (۴) شیطان بزرگ، شیطان استکبار و شیطان سیاست هم عیناً همین‌جور است؛ تودهنى را میخورد، امّا بکلّى مأیوس نمیشود. خیال نکنیم که چون ما از اوّل انقلاب تا امروز به شیطان بزرگ رو ندادیم، میدان ندادیم که بین ما ایجادِ اختلاف بکند، پس شیطان بزرگ دیگر رفت و درصدد وسوسه‌ی ما برنخواهد آمد؛ نه، شیطان بزرگ ‌-یعنى آمریکا و اذناب او و حکومتهاى مرتجع- با روشهاى سیاسى، با مذهبهاى اختراعى، با سیاستهاى شیطانى خودشان، دائماً در این فکرند که بین دو برادر تنى را هم جدایى بیندازند، چه برسد بین برادران دینى و برادران میهنى و اقوام گوناگون.  همین الان مع‌الأسَف در سطح کشورهاى اسلامى قلمها و زبانهایى هستند که با پول و دلارهاى حاصله‌ی از نفت ‌-که آن هم مال مسلمانها است؛ نفت هم متعلّق به اسلام است- برخلاف نظر اسلام، بین مسلمین تفرقه می‌اندازند، جمع کثیرى از مسلمین را از دایره‌ی اسلام بیرون میکنند. الان بعضى از همین مذاهب ساخته‌ی دست استعمار، بزرگ‌ترین هنرشان این است که به بهانه‌هاى مختلف، انبوه جمعیّت مسلمین عالم را از دایره‌ی اسلام واقعى خارج کنند و عجیب اینکه همه‌ی این کارها را به نام دین و توحید انجام میدهند که این مایه‌ی تأسّف است! و ابزار کار آمریکا و سردمداران سیاستهاى آمریکایى در منطقه، عمدتاً همان آخوندهاى دربارىِ مزدورِ قلم‌فروشِ دین‌فروشند که اثر انگشت پلید آنها را در بسیارى از این نفاق‌افکنی‌ها و توطئه‌افکنی‌ها میشود مشاهده کرد.الان در دنیاى اسلام سعى زیادى میشود که بین مسلمین اختلاف بیندازند. مخصوصاً از آن‌وقتى که انقلاب اسلامى، پرچم وحدت اسلامى را به دوش کشید و بلند کرد، سعی‌شان بر ایجاد اختلاف بیشتر شد. در داخل کشور هم خیلى تلاش کردند؛ یادتان هست، همه‌ی ما یادمان است؛ عدّه‌اى را در مناطقى که برادران اهل سنّت سکونت داشتند و عدّه‌ی دیگرى را در مناطقى که برادران شیعه سکونت داشتند، وادار کردند ‌-هر کدام به نحوى، با زبانى، متأسّفانه همه هم به نام دین- که بذر اختلاف بپاشند. (۵) البتّه آن کسانى هم که پرچمهاى قومیّت و طرف‌دارى از خلق کرد و این چیزها را دست گرفتند، آنها هم یک جور دیگر مزدور شیطان بزرگ و آلت دست آمریکا بودند. بحمدا‌لله‌ همه‌ی اینها خفه شدند. عامل اصلى، ایمان شما مردم بود، هوشیارى شما بود، توجّه شما به کید دشمن بود. این خیلى باارزش است براى یک ملّت که هوشیار باشد؛ اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس. (۶) خاصیّت علم به زمان و آگاهى از زمان و توطئه‌ی دشمن این است.  بنده در سفرى که به کردستان و آذربایجان غربى آمدم، (۷) مردم سنندج و مهاباد و عزیزان کرد ‌-از روحانیّون و روشنفکرها و عامّه‌ی مردم- نسبت به امام عزیز و نسبت به انقلاب، آن اظهار اخلاص را کردند که حقیقتاً تودهنى محکمى به دشمنان و مدّعیان و تفرقه‌افکنان بود. [وقتى] من برگشتم خدمت امام، آن شرح را گفتم، دل منوّر آن مرد روحانى شاد شد، آثار شادى در چهره‌ی پاک و مطهّر او آشکار شد. نظر خود ایشان هم از اوّل همین بود که مردم با انقلابند، با اسلامند؛ چون مسلمند، چون مؤمنند. آن کسى که با انقلاب اسلامى نیست، با اسلام نیست؛ آن کسى که با جمهورى اسلامى نیست، ضدّ اسلام است؛ وَالّا جمهوری‌اى که بر مبناى اسلام است، چرا باید مورد مخالفت کسى قرار بگیرد که معتقد به اسلام است؟ مخالف جمهورى اسلامى یعنى مخالف اسلام؛ مخالف انقلاب اسلامى یعنى مخالف اسلام. کسانى که با انقلاب اسلامى مخالفت میکنند، با اسلام بدند.لعنت خدا بر آن کسانى که براى خاطر اسرائیل، با اسلام و انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى جنگیدند و مقابله کردند. امّت اسلامى نخواهد گذشت و تاریخ اسلامى فراموش نخواهد کرد زشت‌رویىِ آن کسانى که با آمریکا و اسرائیل و دشمنان اسلام صلح کردند، [به آنها] صفا نشان دادند، براى آنها امنیّت خاطر فراهم کردند، امّا با اسلام و جمهورى اسلامى و امام امّت اسلامى مقابل شدند. البتّه تودهنى محکم را همین شما مردم ‌-از همه‌ی قشرها- از اوّلِ انقلاب به آنها زدید و با وفادارى و اتّحاد و یکپارچگى خودتان باز هم خواهید زد و باید هم بزنید.  آنچه مهم است این است که همه در هر جاى کشور که هستند، براى آبادى و سازندگى کشور احساس مسئولیّت کنند؛ این وظیفه‌ی اوّل ما است؛ همّت بر این است. ما در دوران بعد از جنگ هستیم و باید همه‌ی نیروها را در برگرداندن آبادى، یا ایجاد آبادى و عمران واقعى و توسعه‌ی حقیقى براى کشور متمرکز کنیم؛ آن چیزى که کشور ما هیچوقت به‌صورت درست از آن برخوردار نبود. بعد از انقلاب هم که میخواستیم مشغول بشویم، دشمن این جنگ را تحمیل کرد؛ حالا هم با کش دادن مسئله‌ی قطعنامه اخلالگرى میکنند؛ (۸) امّا ما ‌ان‌شاءالله‌ بر این فائق خواهیم آمد. کار اصلى را باید ملّت ایران و مسئولین به‌طور جدّى شروع کنند. اگرچه الان هم شروع شده، کارهاى زیادى هم انجام شده؛ لکن آن حرکت بنیانى براى سازندگى کشور را بایستى ‌ان‌شاءالله‌ با برنامه‌ریزی‌هایى که شده و برنامه‌اى که الان دارد تدوین و آماده میشود، (۹) [انجام داد]. مسئولین دامن همّت را به کمر بزنند، آستین‌ها را بالا بزنند، از مردم هم کمک بخواهند، مردم هم با دل و جان به آنها کمک کنند.این کشور، یک کشور بااستعدادى است. همین مناطق غرب کشور ‌-از بالا تا پایین- یک نمونه است. مناطق دیگر هم همین‌جور؛ هر کدام به نسبت خود، استعدادهاى زیادى دارد: از لحاظ کشاورزى، از لحاظ عمران روستاها، از لحاظ توسعه‌ی صنعت صحیح، از لحاظ توسعه‌ی دانشگاه‌ها و علم و تحقیق. از همه جهت ما امکانات زیادى داریم که باید ‌ان‌شاءالله‌ به فضل الهى از همه‌ی این امکانات برخوردار بشویم و ملّت برخوردار بشود. و این با تدبیر صحیح مسئولان ‌-که بحمدا‌لله‌ [تابه‌حال] چنین چیزى بوده، بعد از این هم همه‌جانبه‌تر و کامل‌تر خواهد بود- و پشتیبانى مردم ‌ان‌شاءالله‌ انجام خواهد گرفت.  وحدت را هم ‌-براى اسلام و پیشرفت به سمت هدفهاى اسلامى و سازندگى کشور- باید بیش از گذشته رعایت کرد. خیلى مراقب باشید که نفوذی‌هاى دشمن، پرچمهاى اختلاف بلند نکنند. هر پرچم اختلافى که بلند شد، شما او را متّهم کنید به اینکه نفوذى دشمن است؛ ولو خودش نداند. گاهى مفسد نمیداند که دارد فساد میکند، توجّه ندارد؛ قُل هَل نُنَ‌ـبِّئُکـُم بِالاَخسَرینَ اَعمالًا × اَّلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیْوةِ الدُّنی‌ـا وَهُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِ‌ـنونَ صُ‌ـنعًا؛ (۱۰) خیال میکنند دارند خوب کارى میکنند، درحالی‌که فساد میکنند. متأسّفانه هستند کسانى که با حرف زدن، با حرفهاى بی‌مبنا بر زبان آوردن، یا با برخى از موضع‌گیری‌ها و کارها در جامعه فساد میکنند؛ گاهى خودشان میدانند که چه‌کار دارند میکنند، گاهى نمیدانند. آن کسى که دم از اختلاف زد، صحبت از یأس و ناامیدى بر زبان جارى کرد، شما او را متّهم کنید که تحت تأثیر دشمن است ‌-دانسته یا ندانسته- و از او تبرّى کنید. خداى متعال هم ‌ان‌شاءالله‌ کمک خواهد کرد.من مجدّداً از همه‌ی شما تشکّر میکنم، به‌خاطر زحماتى که کشیدید و حرکت کردید و این وفادارى صمیمانه، مخصوصاً از آقایان علماى محترم و ائمّه‌ی محترم جمعه و خانواده‌ی معظّم شهیدان عزیزمان؛ و امیدوارم خداوند به همه‌ی شماها توفیق و لطف خودش را افاضه کند.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
192
1368/04/12
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2123
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً به همه‌ی شما عزیزان، برادران و خواهران که از راه‌هاى دور تشریف آوردید ‌-چه مردم مؤمن و غیور استان فارس و چه برادران سلحشورِ فداکار استان ایلام و چه برادران پاکستانى که در حوزه‌ی علمیّه‌ی قم مشغول تحصیل هستید- این مصیبت بزرگ و این داغ سنگین بر دل ملّت ایران را تسلیت عرض میکنم. امیدواریم روح مطهّر امام و باطن نورانىِ آن مرد خدا به همه‌ی ملّت ایران و دیگر مسلمانان عالم مدد بدهد تا بتوانند این راه پُرافتخارِ مورد رضاى پروردگار را ‌ان‌شاءالله‌ دنبال کنند.  انقلاب ما داراى دو بُعد بود؛ یک بُعد داخلى و یک بُعد خارجى. بُعد داخلى انقلاب این بود که به‌وسیله‌ی ملّت ایران و با فداکارى شما مردم، زندگى ساخته‌ی فرهنگ غرب را، زندگى آلوده‌ی به فساد قدرتهاى استکبارى را به زندگى اسلامى تبدیل کند. وقتى میگوییم زندگى اسلامى، درحقیقت همه‌ی آرزوهاى بزرگ ملّت ایران در این کلمه هست. در این بعد داخلى، انقلاب پیشرفتهاى بسیار چشمگیرى هم داشت. امروز روحیّات و واقعِ زندگىِ ملّت ایران با آنچه قبل از پیروزى انقلاب وجود داشت و دستهاى استعمارى روى آن کار کرده بودند، تفاوتهاى بسیار زیادى دارد. البتّه ما نمیگوییم زندگى ما امروز کاملاً اسلامى است، بلکه میگوییم زندگى ما امروز به زندگى اسلامى بمراتب نزدیک شده است. تلاش باید بکنیم، باز هم نزدیک‌تر بشویم. زندگى اسلامى یعنى آنچه در آن، هم سعادت دنیا هست و هم سعادت عقبىٰ؛ هم رفاه مادّى هست، هم تعالى معنوى. همه‌چیز در زندگى اسلامى و حیات طیّبه‌ی اسلامى جمع است. این حرکت را انقلاب در این کشور به وجود آورد؛ دست قدرتمند الهىِ رهبر و امام بزرگوار ما آن را به پیش برد و بحمدا‌لله‌ امروز ما از این جهت، در دنیا یک ملّت نمونه هستیم. این بعد داخلى.  اهمّیّت بعد خارجى انقلاب کمتر از بعد داخلى نیست. بعد خارجى انقلاب این بود که ملّتهاى مسلمان را قبل از اتّحاد، با هم آشنا و نسبت به هم علاقه‌مند و دلسوز کند. استعمار سالهاى متمادى در میان کشورهاى اسلامى کار کرد براى اینکه کشورهاى اسلامى و ملّتهاى اسلامى را از هم جدا کند؛ فارس در مقابل عرب، هر دو در مقابل ترک، هر سه در مقابل ملّت پاکستان، همه در مقابل دیگر ملّتهاى مسلمان. یعنى [سعى کرد] مرزهاى جغرافیایى و نژادى و ملّى را بین کشورها و ملّتها به وجود بیاورد. این هم که می‌بینید بعضى از سلاطین و رؤساى دست‌نشانده‌ی استعمار، امروز فریاد ملّیّت‌گرایى و قومیّت‌گرایى را در دنیا سر میدهند، ادامه‌ی همان روشهاى استعمار و خط و خطوط استعمار است، براى اینکه ملّتها را از هم جدا کنند. انقلاب ما، ملّتها را با هم آشنا کرد، به هم نزدیک کرد.امروز به برکت انقلاب اسلامى، کشورها و ملّتهاى اسلامى احساس میکنند که روحیه‌ی مسلمانى در آنها زنده شده. ملّتهاى عرب ‌-آنهایى که وجدان و ایمانشان آزاد است- پیش از آنکه به عرب بودنِ خودشان افتخار کنند، به مسلمانىِ خودشان افتخار میکنند. ملّت مسلمان شبه قارّه‌ی هند همین‌طور؛ ملّتهاى مسلمان آفریقا همین‌طور؛ بقیّه‌ی ملّتهاى مسلمان آسیا همین‌طور؛ افتخار میکنند به اینکه مسلمانند. یعنى اسلام به برکت انقلاب به‌صورت یک ارزش درآمد و مسلمانها با احساس اسلام به هم نزدیک شدند. علاوه‌ی بر این، دشمن جهانى اسلام، یعنى استکبار جهانى، یعنى شرق و غرب متجاوز، یعنى آمریکاى تجاوزکار و غارتگر ‌-که از اعماق وجود با اسلام مخالفند- از وحدت اسلامى، از این تعارف (۲) اسلامى و آشنایى ملّتهاى مسلمان با یکدیگر، دچار وحشتند.  ما که امروز براى امام عزادار هستیم، باید این دو بعد را با کمال جدّیّت مورد توجّه و نظر قرار بدهیم؛ وَالّا اگر خدای‌نخواسته راه امام و وصیّت امام فراموش بشود ‌-که ‌ان‌شاءالله‌ هرگز نخواهد شد- نتایج زحمات طولانى آن بزرگوار از بین خواهد رفت. امروز هر دو بعد انقلاب، براى ما حائز اهمّیّت است.در بعد داخلى، باید تمام اقشار ملّت و مسئولین و علماى اعلام و معلّمان جامعه و گویندگان و نویسندگان و سازندگان و برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران، تلاش کنند تا با همّت همه، جامعه را باز هم به سمت زندگى اسلامى جلوتر ببریم، نزدیک‌تر کنیم.  در بعد خارجى انقلاب، همه‌ی ملّتهاى مسلمان، بخصوص علمائشان، بخصوص روشنفکرانشان، بخصوص کسانى که بر روى ذهن مردم اثر دارند و حرفشان در مردم اثر میگذارد، باید تلاش کنند این وحدت و نزدیکى و آشنایى ملّتهاى مسلمان را تقویت کنند. موسم حج ‌-که دست مزدوران دست‌نشانده‌ی استکبار جهانى متأسّفانه ملّت ما را در این دو سال از زیارت خانه‌ی خدا و مرقد مطهّر رسول اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) محروم کرده- (۳) جایى است که مسلمانها باید در آن، این نزدیکىِ بر اساس بازگشت به اسلام را تا آنجایى که میتوانند تقویت کنند. و این پیام و توصیه‌ی ما به ملّتهاى مسلمانى است که امسال در مراسم حج شرکت خواهند کرد. مسلمانان دیگر کشورهاى اسلامى و همچنین مسلمانانى که در کشورهاى غیراسلامى اقلّیّت هستند، باید بدانند که ملّت ما این پیوند الهى و اسلامى خود با ملّتهاى مسلمان دیگر را هرگز فراموش نخواهد کرد و به آن اهمّیّت خواهد داد؛ و این وصیّت امام بزرگوار ما است.و من به شما برادران و خواهران عزیز که از راه‌هاى دور تشریف آوردید و همچنین به شما برادران محترم پاکستانى توصیه میکنم این احساس کار و تلاش براى ساختن جامعه‌ی اسلامىِ کامل در داخل، و آن پیوند مستحکم برادرىِ اسلامى [در خارج] را هرگز فراموش نکنید. این دو رکن اساسى و دو روى صفحه‌ی انقلاب ما است.  امیدواریم خداى متعال به همه‌ی مسلمانان عالم کمک کند که در راه پیروزى جهانى اسلام تلاش کنند و مخصوصاً به ملّت بزرگ ایران کمک کند که بتوانند همین راه پُرافتخار و شرافت‌آمیز را ‌-که امام بزرگوارمان ما را در آن راه رهبرى و هدایت کرد- ادامه بدهند. از برادران و خواهران خواهش میکنم که در مراجعت به شهرهاى خودتان، سلام من را به همه‌ی برادران و خواهران عزیز همشهرىِ خود ابلاغ کنید. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شما را تأیید کند؛ روح مقدّس امام را از همه‌ی ما راضى کند و دعاى حضرت بقیّة‌ا‌لله‌ (ارواحنا فداه) را شامل حال ما قرار بدهد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
193
1368/04/12
بیانات در دیدار ائمّه‌ی جمعه‌ی سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2124
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  الحمد ‌لله‌ ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة‌ا‌لله‌ فى الارضین.  اوّلاً به همه‌ی آقایان محترم و برادران عزیز خیرمقدم عرض میکنم و به‌خاطر اینکه روز اوّل این سمینار بزرگ و این مجمع پُرفایده را به این مصروف کردید که ما در خدمتتان باشیم، تشکّر میکنم. امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ این تجمّع براى همه‌ی ما و براى مردم مؤمن و صالح ما حاوى خیر و برکت باشد.  بنده لازم میدانم دو سه مطلب را عرض کنم. البتّه عمده‌ی مطالبى را که در باب مسئله‌ی امامت جمعه در ذهن داشتم که بیان کنم، بحمدا‌لله‌ حضرت آیت‌ا‌لله‌ آقاى مشکینى (ادام ا‌لله‌ بقائه و ظلّه) به‌نحو جامع و به بیان اوفىٰ (۲) بیان فرمودند، که همه‌ی ما استفاده کردیم و من در آن باب حقیقتاً چیز بیشترى ندارم که بر فرمایشات ایشان اضافه کنم؛ (۳) مگر یکى دو نکته‌ی کوتاه.  و امّا مسئله‌ی اصلى که سعى میکنم به‌نحو مجمل آن را بیان بکنم، مسئله‌ی این برهه‌ی حسّاسى است که ما در آن به سر میبریم، و مسئله‌ی رهبرى است. زمان، زمان مهمّى است براى ما ملّت ایران، براى انقلاب و براى آینده‌ی کشور و براى حفظ انتظام و انسجام ملّت. یعنى حقیقتاً وقتى یادمان می‌آید که حالا کى است، و یادمان می‌آید که ما در طول این ده سال گذشته نسبت به این برهه‌ی حسّاس که یقین داشتیم یک روزى چنین چیزى پیش خواهد آمد ‌-یعنى برهه‌ی فقد امام- چقدر نگرانى کشیدیم و حالا ناگهان می‌بینیم که در همان فصل از زمان هستیم، با توجّه به این، احساس میکنیم که همه باید در این فصلِ بسیار مهم و حسّاس و خطیر و تعیین‌کننده، حدّاکثر ابتکار و تلاش و اخلاصى را که از آنها برمی‌آید، ارائه کنند تا با هم بتوانیم انقلاب را از این پیچ بسیار مهم و از این نقطه‌ی عطف بسیار خطیر، بسلامتى ‌ان‌شاءالله‌ عبور بدهیم.  درباره‌ی مسئله‌ی رهبرى، من در این جمع طلبگىِ رفقائى لازم میدانم دو سه جمله عرض کنم. آنچه واقع شد، یعنى گذاشتن بار این مسئولیّت بر دوش این بنده‌ی کوچک ضعیفِ حقیر، براى خود من حتّى یک‌لحظه و یک آن از آنات گذشته‌ی زندگى متوقَّع و منتظَر نبود. یعنى اگر کسى تصوّر کند که بنده در طول دوران مبارزه و بعد در طول دوران انقلاب و در طول دوران مسئولیّت ریاست قوّه‌ی اجرائى، حتّى یک‌لحظه در ذهن خودم خطور میدادم که این مسئولیّت به من متوجّه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده. یعنى من همیشه خودم را نه‌فقط از این منصبِ بسیار خطیر و مهم، بلکه حتّى از مناصبى که از این بمراتب پایین‌تر بوده ‌-مثل ریاست جمهورى و دیگر مسئولیّتهایى که در طول انقلاب داشتم- کوچک‌تر میدانستم. و من یک وقتى این را خدمت امام عرض کردم، گفتم که گاهى از بنده در ردیف بعضى از این آقایان اسم آورده میشود، من در ردیف اینها نیستم، من یک آدم کوچک و یک آدم بسیار معمولی‌اى هستم. اعتقادم را گفتم، نه اینکه بخواهم تعارف بکنم؛ الان هم اعتقادم همین است. بنابراین، این معنا اصلاً متصوّر نبود.البتّه در آن ساعاتِ بسیار حسّاسى که واقعاً باید بگویم ما سخت‌ترین ساعات عمرمان را گذراندیم ‌-که خدا میداند در آن شبِ عجیب و صبح آن روز که چه ساعاتى و چه لحظاتى بر ما گذشت؛ در آن شنبه و صبح یکشنبه که برادرها از روى مسئولیّت و احساس وظیفه، با فشردگى تمام فکر میکردند و تلاش میکردند که چه‌جورى این قضایا را جمع‌وجور کنیم، مکرّر از بنده به‌عنوان عضوى در شوراى رهبرى اسم می‌آوردند- که من البتّه در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به‌نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسئولیّت را ‌-به‌عنوان یک نفر از سه نفر یا پنج نفر- به من متوجّه کنند. من همان روز به خدا پناه بردم. همان روز یکشنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان با تضرّع، با توجّه، با التماس به خداى متعال عرض کردم که پروردگارا! تو که مدبّر امور و مقدِّر (۴) امور هستى، چون ممکن است به‌عنوان عضوى از مجموعه براى این مسئولیّت به من توجّه بشود، خواهش میکنم که اگر این [مسئولیّت] ممکن است اندکى براى دین من و آخرت من زیان داشته باشد، کار را جورى ترتیب بده که پیش نیاید؛ و واقعاً از ته دل میخواستم که نشود. خب، برادرانى که در مجلس خبرگان بودند ملاحظه کردند ‌-که حضرت آیت‌ا‌لله‌ مشکینى فرمودند- بحثهایى پیش آمد و حرفهایى زده شد و بالاخره به این انتخاب منتهى شد. در خود مجلس من کوشش کردم، تلاش کردم، استدلال کردم، بحث کردم که این کار انجام نگیرد، ولى گرفت و این مرحله گذشت.  من همین الان هم خودم را یک طلبه‌ی معمولى، یک آدم معمولى میدانم؛ بدون برجستگى خاصّى، بدون امتیازى؛ نه‌فقط براى این شغل به این عظمت و این مسئولیّت به این بزرگى، بلکه ‌-همان‌طور که گفتم، صادقانه عرض میکنم- براى مسئولیّتهاى بمراتب کوچک‌تر از آن؛ مثل ریاست جمهورى و کارهاى دیگرى که من در طول این ده‌ساله داشتم. امّا حالا که این بار را روى دوش من گذاشته‌اند، آن‌چنان که خداى متعال به پیغمبرانش توصیه فرموده که «خُذها بِقُوَّة»، (۵) من این مسئولیّت را با قوّت خواهم گرفت. از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن در حال استمداد از پروردگار هستم، براى اینکه این مسئولیّت را تا آنجایى که در وسع من است ‌-که تکلیف هم بیش از وسع نیست- با قدرت، با قوّت، با حفظ شأن والاى این مقام، تسلّم کنم (۶) و حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است، که امیدوارم ‌ان‌شاءالله‌ براى انجام این کار، مشمول لطف و ترحّم الهى و مشمول دعاى ولی‌عصر و دعاى مؤمنین صالح باشم. این، مطلب اوّلى بود که خواستم عرض کنم.  و شما برادران عزیز و آقایان محترم که زمام اندیشه‌ی مردم و ایمان و روحیه‌ی دینى مردم به میزان زیادى در دست شما است، خوب است اهمّیّت زمان و حسّاسیّت وضع را به‌طور کامل و دقیق مورد توجّه قرار بدهید. البتّه دشمن تودهنى را خورد، و بحمدا‌لله‌ در آن برهه و در آن لحظه و هنگامى که فرض میشد جامعه از هم گسسته بشود و میان مردم حیرت به وجود بیاید و میان مسئولین اختلاف کلمه بُروز کند و انقلاب از حمایت مردمى و حصار دفاع عمومى محروم بشود ‌-این فرضى که دشمنان ما کرده بودند و به آن امید بسته بودند و براى آن لحظه سرمایه‌گذارى کرده بودند- دشمن ناکام شد؛ مردم وحدتشان را حفظ کردند؛ مردم نسبت به انقلاب و نسبت به امام، وفادارى فوق تصوّرى از خودشان نشان دادند؛ مسئولیّت جاى خودش را پیدا کرد و مورد تسالُم (۷) خواص و عامّه‌ی مردم قرار گرفت. دشمن حیرت کرد، حتّى تحلیلگران سیاسى در دنیا ‌-آن‌طورى که خبرها دائماً به ما میرسید- در روزهاى اوّل سعى کردند وانمود کنند که قضیّه جدّى نیست؛ گفتند قضیّه موقّتى است، قضیّه مصلحتى است؛ براى اینکه وانمود کنند که آنچه آنها در انتظارش بودند، هنوز فوت نشده، پس بنابراین هنوز جاى این هست که بین مردم اختلاف بیفتد و صفوف از هم جدا بشود و حمایت عمومى از انقلاب از بین برود؛ لکن با گذشت زمان، با قاطعیّتى که رهبران امّت و خواصّ ملّت، و وفائى که عامّه‌ی مردم نشان دادند و آگاهى و هوشیارى عمومى، وضع عوض شد. امروز تحلیل‌ها چیز دیگر است، برداشت دنیا جور دیگر است. بالاخره دشمن تودهنى را خورد. این وهله‌ی اوّل.  امّا برادران عزیز! ما در طول این ده سال تجربه‌هاى زیادى داریم. و حقیقتاً بنده به این کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) رسیده‌ام که «وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»؛ (۸) اگر غفلت کردیم، در همان لحظه‌ی غفلت ضربه را خواهیم خورد. یعنى دشمن هیچوقت از ضربه زدن و هجمه کردن و توطئه کردن علیه این بساط دینى و اسلامى منصرف نخواهد شد؛ منتها آن‌وقتى که ما قاعده‌ی کار را محکم کرده باشیم، دشمن مأیوس خواهد شد. اگرچه در حال یأس هم اگر بتواند، ضربه میزند؛ منتها وقتى امید دشمن از او گرفته شد، طبعاً تلاش و تحرّک او هم کم خواهد شد، که ما باید خودمان را به آنجا برسانیم. امّا در وضع کنونى یک‌لحظه از کید دشمن، از توطئه‌ی دشمن و طرق گوناگونى که این توطئه ممکن است با آن وجه و آن شکل انجام بگیرد، نباید غافل باشیم. فکر نکنیم که چون حالا مسئله‌ی رهبرى حل شد، قانون اساسى شکل مطلوب خودش را پیدا کرد و مردم حضور قوىّ خودشان را در صحنه نشان دادند، پس همه‌ی قضایا تمام شد؛ و خداى نکرده از دقّتِ وسواس‌آمیز نسبت به مراقبتهایى که باید بکنیم، غافل شویم و منصرف بمانیم؛ نه، هم بنده در مسئولیّت خودم، هم مسئولین گوناگون کشورى، هم عامّه‌ی مردم، و هم بخصوص شما آقایان محترم ‌-که مسئولیّت شما و وظیفه‌ی خطیرى که بر دوش شما است بسیار تعیین‌کننده و بسیار مهم است- باید غافل نشویم؛ توجّه کنیم که دشمن از طرق مختلف ممکن است وارد بشود و ضربه بزند؛ که من بعداً اشاره‌اى به بعضى از طرقى که ممکن است دشمن حقیقتاً در این برهه از آنها استفاده کند، خواهم کرد.  یک نکته را در باب اهمّیّت این مجموعه‌ی امامت جمعه عرض بکنم. ببینید آقایان! حقیقت قضیّه این است که ما در نظام جمهورى اسلامى داریم با روحیه‌ی مردم و ایمان مردم پیش میرویم و حرکت میکنیم. البتّه استعداد و امکانات ما به‌عنوان یک کشور و یک ملّت، خیلى زیاد است ‌-این همه منابع داریم، این همه استعدادهاى خوب داریم، این همه نیروى انسانى بالا داریم؛ فعلاً هم که بحمدا‌لله‌ تجربه‌ی انقلابىِ کشوردارىِ سطح عالی‌اى در اختیار مسئولین کشور هست- امّا آنچه بالفعل در دست ما و نقداً در اختیار ما است ‌-قبل از آنکه منابع استخراج بشود، قبل از آنکه صنعت ما شکل لازم را پیدا کند، قبل از آنکه توسعه‌ی کشور به‌نحو صحیحى انجام بگیرد- این مردمى هستند که رضایتشان، قبولشان و حمایتشان در همه‌ی آنات، پشت سر مسئولین کشور بوده. و این مردم هم ضمن اینکه ایمانشان خیلى بالا است، امّا در مواردى ممکن است روحیه‌شان به‌خاطر کمبودها، به‌خاطر کسری‌ها، به‌خاطر بعضى از واردات ذهنى که به‌وسیله‌ی دشمن یا حتّى گاهى دوست به ذهن مردم وارد میشود، آسیب‌پذیر هم باشد. درحقیقت آنچه که الان این حصار را نگه داشته، ایمان و روحیه‌ی مردم است.  ایمان و روحیه را چه کسى براى مردم حفظ میکند؟ به نظر من یکى از مهم‌ترین عوامل حفظ ایمان و روحیه در مردم، همین نمازهاى جمعه و همین خطبه‌هاى جمعه و این حضور معنوى مردم در صحنه‌ی نماز جمعه است و اینکه یک نفر انسان امینى و یک زبان صادقى که مردم او را قبول دارند، هر جمعه می‌آید، از اوضاع کشور براى مردم میگوید، آنها را نصیحت میکند، جهت‌گیرى آنها را تصحیح میکند، به اعتقاد من این یکى از پایه‌هاى اساسى حفظ نظام اجتماعى ما است. آن‌جورى که بنده مشاهده میکنم، در تاریخ هم همین‌جور بوده؛ هم ائمّه‌ی عدل مثل رسول مکرّم اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) و صدر اوّل، و هم خود خلفاى جور ‌-مثل دوران بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و امراى آنها در اقطار (۹) بلاد اسلامى؛ [حتّى] آنها که نماز جمعه‌شان، نماز جمعه‌ی حقیقى نبود و دعوت به تقوایشان با عمل غیرپرهیزکارانه‌ی خودشان اثر حقیقى نداشت، امّا درعین‌حال تأثیر میگذاشت- از نماز جمعه براى تحکیم پایه‌هاى حکومت استفاده میکردند. بنده گاهى که خطب جمعه‌اى را که بعضى از این امرا و پادشاهان بنی‌امیّه یا بنی‌عبّاس یا امراى آنها ایراد کردند میبینم، آنهایى که نظامشان نظام باطلى بود، بر مبناى ظلم بود، بر مبناى تبعیض بود، بر مبناى عمل فاسقانه‌ی خود آن امرا بود ‌-مثلاً حجّاج؛ یا یوسف‌بن‌عمر ثقفى، استاندار عراق در آن زمان؛ یا بعضى دیگر- میبینم این حرفها تأثیر زیادى داشته؛ یعنى حسّاسیّت و اهمّیّت این تریبون این‌قدر است.حالا یک دستگاه حقّى که بر مبناى امامت حق و ولایت حق به وجود آمده و حقیقتاً آن کسانى که امروز متصدّى امر امامت جمعه هستند، انسانهاى مؤمن، متّقى، صادق، بی‌طمع، معنوى و روحانى هستند ‌-کسانى که حقیقتاً قصد اقتدار و قدرتمندى ندارند و این را یک مقام و منصب دنیایى نمیدانند؛ و نیست- در یک چنین شرایطى، تأثیرات این تریبون براى حفظ قوام معنوى جامعه و حصار ایمانى جامعه، یکى از آن نقشهاى فوق‌العاده و طراز اوّل است. اگر ما این را نداشتیم، من نمیدانم وضع انقلاب و وضع روحى مردم چگونه بود. این یکى از برکات انقلاب بود و امام به این نکته توجّه داشتند.  اوایلى که خود من به امامت جمعه‌ی تهران منصوب شده بودم، این سمینار و تشکیلات را اوّلْ‌بار من خدمت حضرت امام پیشنهاد کردم. به ایشان گفتم الان ما در سرتاسر کشور یک تعداد علماى محترم داریم که اینها امام‌جمعه هستند ‌-البتّه آن‌وقت تعداد ائمّه‌ی جمعه این‌قدر نبود- و این یک شبکه‌ی سراسرىِ معنوى براى اداره‌ی معنوى جامعه و حفظ ایمان و حصار ایمانى کشور است؛ اگر شما موافقت بکنید، ما این شبکه را به هم وصل کنیم؛ و گفتم که اگر ‌ان‌شاءالله‌ بتوانیم [یک] شبکه‌ی سراسرى از ائمّه‌ی جمعه درست کنیم، یعنى افراد را به هم وصل بکنیم، بعد میتوانیم بین این مجموعه و ائمّه‌ی جمعه‌ی جهان اسلام، کنگره‌هایى تشکیل بدهیم. ایشان خیلى خوششان آمد و استقبال کردند؛ و ما آمدیم قم و آن سمینار اوّل را ‌-که در کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فیضیّه تشکیل شد- تشکیل دادیم و این کار پایه‌گذارى شد که بحمدا‌لله‌ تا امروز هم ادامه دارد. (۱۰) این شبکه‌بندى منصب امامت جمعه و نگاه کردن به این مجموعه به‌عنوان حصار معنوى و ایمانى کشور و ملّت، یک چیز فوق‌العاده مهمّى است؛ بایستى مطلقاً مورد غفلت قرار نگیرد.  ولى کِى این شبکه، شبکه‌ی حقیقی‌اى خواهد بود و کِى خواهد توانست به‌صورت یک حصار واقعى کار کند؟ درصورتی‌که اوّلاً این اجتماعات به‌صورت مرتّب و منظّم انجام بگیرد. توصیه‌ی مؤکّد بنده این است که سمینارهاى ائمّه‌ی جمعه ‌-چه سمینارهاى سراسرى، چه سمینارهاى استانى، چه سمینارهاى بین‌استانی‌اى که گاهى چند استان در یک منطقه سمینار دارند- مطلقاً وقفه و تعطیل پیدا نکند، به‌صورت منظّم [برگزار شود]؛ من به آقایان محترم اعضاى دبیرخانه هم این توصیه‌ی مؤکّد را کرده‌ام که کوشش بشود، اجتماع ائمّه‌ی جمعه گرد هم، به شکل سمینار واقعى به‌صورت زمان‌بندى شده و مرتّبى انجام بگیرد و یک کار جدّى تلقّى بشود؛ نه به‌صورت یک اجتماعى که حالا بیاییم و بنشینیم و کسى حرفى بزند. سمینار، آن مجمعى است که در آن افراد بیایند، مسائل مربوط به این مجموعه را به‌صورت تحقیقى و بنیانى بیان کنند تا همه نسبت به این مسائلى که مشترک بین این مجموعه‌اى است که در سمینار جمع میشوند، یک دید واحدى پیدا کنند؛ و راه واحدى را اتّخاذ کنند ‌-حالا گاهى از تجربیّاتِ هم استفاده میکنند، گاهى از تحقیقاتِ هم استفاده میکنند- یعنى مجموعه همسان بشود؛ و سطحش بالا برود. یک سمینار حقیقى این دو خاصیّت را باید داشته باشد: اوّلاً مجموعه را همسان کند و سطحشان را به هم نزدیک کند، ثانیاً سطح را در مجموع بالا ببرد؛ یعنى هر سمینارى که تشکیل میشود، ما شاهد این باشیم که قوام و استحکام معنوى امامت جمعه ‌-آن تریبونى که در شهر شما است- بیش از گذشته شده؛ یعنى اثرش را به‌صورت مستقیم روى آن تریبون بگذارد. بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ سمینارها را به کنگره‌ی جهانى وصل کنیم؛ الان مدّتى است کنگره‌ی جهانى ائمّه‌ی جمعه ‌-که چیز بسیار لازم و چیز بسیار مفیدى است- تشکیل نشده؛ و ‌ان‌شاءالله‌ باید آقایان ‌-برادران محترم دبیرخانه- همّت کنند و مقدّمات کار را فراهم کنند و تشکیل بشود. و وقت گذاشته بشود؛ یعنى حقیقتاً قبل از اینکه آقایان در تاریخ معیّن به این سمینار تشریف بیاورند، [درباره‌ی] مسائلى که فکر میکنند باید در این سمینار مطرح بشود فکر کنند، یادداشت کنند، روى آن تحقیق کنند، مطالعه کنند؛ بعضى از آقایان ممکن است اهل تتبّع و تحقیق واسعى باشند، در اجتماع آقایان تشریف بیاورند و این مسائل را مطرح کنند تا سطح مجموعه بالا برود. این یک مطلب که شبکه بایستى به وجود بیاید.  دوّم اینکه باید محتواى خطبه‌ها و آنچه ارائه میشود، به‌صورت روزافزون اعتلاء داشته باشد و سطح آن بالا برود. و البتّه به نظر من این کار کاملاً عملى و میسور است و این از کارهاى جنبى، خیلى مهم‌تر است. یعنى ما اگر چنانچه میخواهیم در نماز جمعه فکر مردم را از لحاظ اسلامى به استدلالهاى لازم آشنا کنیم، یا ذهن آنها را از لحاظ جهت‌گیرى سیاسى توجیه کنیم، یا ایمان مردم را تقویت کنیم، این احتیاج به کار و مطالعه دارد؛ بدون کار و مطالعه که ممکن نیست. حقیقتاً اتّفاق نمی‌افتد که بنده بروم نماز، مگر اینکه قبل از رفتن به نماز، شاید به‌طور متوسّط سه ساعت مطالعه کنم؛ و همیشه هم ناراضی‌ام؛ براى اینکه سه ساعت واقعاً کم است. من به‌خاطر اشتغالات زیادى که همیشه داشته‌ام، قبل از روز جمعه‌اى که میخواهم بروم نماز، فرصت نمیکنم مطالعه کنم؛ روز جمعه از ساعت هشت صبح تا وقتی‌که میرویم نماز، بنده می‌نشینم با عجله و شتاب مطالعه میکنم و احساس میکنم بسیار کم است؛ حقیقتش هم این است که کم است. واقعاً یک خطبه‌ی روز جمعه جا دارد که هفت هشت ساعت مطالعه پشت سر خودش داشته باشد. و اگر ما بتوانیم این را تأمین بکنیم، احساس میکنم یک کلاس عمومىِ سراسرى براى عامّه‌ی مردم خواهیم داشت و این چیزى است که انقلاب را قطعاً پیش خواهد برد.من به این ترتیب خواستم اهمّیّت مسئله‌ی شبکه‌ی سراسرى ائمّه‌ی جمعه را عرض کنم که هم ارتباط و اتّصال آقایان بایستى روزبه‌روز مستحکم‌تر بشود و هم آنچه به مردم داده میشود، روزبه‌روز سطحش بالاتر برود. البتّه بعضى از جاها نمازهاى جمعه ‌-طبق گزارشها- آن شور و استقبال سابق را ندارد؛ ما باید این را تأمین کنیم. مردم به نماز جمعه، به امام‌جمعه، به یاد گرفتن، به فهمیدن از مسائل سیاسى عالم علاقه‌مندند. هر کسى بنشیند یک قدرى از اخبار و تحلیل‌ها و حرفهاى تازه‌ی دنیا و حرفهاى تازه‌ی کشور، براى مردم [حرف] بزند، مردم با شوق و علاقه دُور او جمع میشوند، به حرف او گوش میدهند؛ خب، اگر این در نماز جمعه باشد، بلاشک جاذبه پیدا خواهد کرد. باید با جاذبه‌هاى گوناگونى نماز جمعه را حقیقتاً مورد توجّه مردم قرار داد تا مردم بیایند و اهمّیّت آن را درک بکنند. این هم این مسئله.  البتّه من توصیه‌هایى را خطاب به آقایان دارم ‌-همان مطالبى را که حضرت آیت‌ا‌لله‌ مشکینى فرمودند- و آنچه من عرض میکنم به معناى این نیست که حرف تازه‌اى است و شما آن را نمیدانید؛ نه، حرفهایى است که همه میدانند، بارها هم گفته شده. بعضى از آنها مخصوصاً مورد تأکید امام بزرگوار و عزیزمان بود که مکرّر بیان میکردند و عمده‌ی آنها را یا همه‌ی آنها را ایشان (۱۱) فرمودند، که دیگر لازم نیست من تکرار کنم. من فقط دو سه نکته را مورد تأکید قرار میدهم:یکى، این حالت پدرانه برخورد کردنِ آقایان در شهرها و در مراکز نماز جمعه [است]؛ این واقعاً مهم است. یکى از خطرهایى که انقلاب را تهدید میکند ‌-که ‌ان‌شاءالله‌ اگر یادم نرود دو سه جمله‌اى عرض میکنم- همین است که مردم دچار دودستگى بشوند و جناح‌بندى و صف‌بندى و خط و خطوط بر مردم حاکم بشود. اگر امام‌جمعه به زبان بگوید که من به جایى وابسته نیستم، جناحى را تقویت نمیکنم، حتّى در نماز جمعه این را تأکید هم بکند، امّا در واقع این‌جور نباشد، مردم میفهمند. این‌جور نیست که ما که در تریبون نماز جمعه هستیم، به مردم بگوییم ما به هیچ طرف وابستگى نداریم، با کسى کارى نداریم، از کاندیدایى ‌-کاندیداى مجلس- حمایت نمیکنیم، ما پدر همه هستیم، امّا در کنار حرفهایمان، با تعبیراتمان، با گوشه‌کنایه‌هایمان، با بعضى از کارهاى جنبى ‌-که افتد و دانى- (۱۲) برخلاف این گفته و ادّعا عمل کنیم! مردم زود میفهمند. این اشتباه است که ما خیال کنیم که مردم به زبانْ فریب میخورند و خیال میکنند ما به یک طرفْ گرایش خاصّى، به یک جناحْ تمایل خاصّى یا تقویت خاصّى نداریم؛ نه، مردم این را حس میکنند و اختلاف بین قول و عمل امام‌جمعه اثر معکوس هم خواهد بخشید. من عرض میکنم واقعاً باید آقایان ائمّه‌ی جمعه، پدرانه برخورد کنند.  البتّه امکان ندارد که انسان بتواند در دل، با دو آدم یا با دو جریانى که از لحاظ فکرى یا سیاسى یا سلیقه‌اى در مقابل هم قرار دارند، یکسان برخورد کند؛ این طبیعى است. بالاخره شما یکى از این دو نظر را قبول دارید، یکى را قبول ندارید. به همان اندازه، نسبت به آن که با شما همفکر است، گرایش قلبى بیشترى دارید ‌-با این نمیشود کارى کرد؛ اشکالى هم ندارد- امّا این در عمل و در اظهارات و در برخورد، واقعاً بایستى اثر نگذارد، تا نماینده‌اى که می‌آید مجلس، احساس رقابت با امام‌جمعه نکند؛ مسئولى که در آنجا گذاشته شده ‌-که ممکن است وابسته‌ی به یک جناحى باشد- احساس مخالفت و مقابله‌ی با امام‌جمعه نکند؛ امام‌جمعه با همه گرم و مهربان و صمیمى برخورد کند. البتّه کار مشکلى است؛ باید تمرین کنید و تلاش بشود که ‌ان‌شاءالله‌ این کار انجام بگیرد. این یک نکته است که به نظر من خیلى مهم می‌آید.  نکته‌ی دوّم، همین موضوعى [است] که فرمودند: با مردم بودن و ساده بودن و مانند اینها، که البتّه شما [این‌جور] هستید؛ اینها چیزى نیست که من بخواهم زیادى روى این قضیّه تکیه بکنم. ‌الحمدلله‌ آقایان غالباً از لحاظ زندگى متوسّطند ‌-البتّه با یک عرضِ نسبتاً عریضى در کیفیّت‌ها، امّا به‌هرحال همه در آن مجموعه‌ی متوسّط قرار میگیرد- و یک چیز فوق‌العاده‌اى نیست. منتها برخى از این حفاظتهاى زیادى ‌-که بنده در بعضى از شهرستان‌ها که مسافرت کردم، مشاهده کردم- به اعتقاد ما، هم غیرضرورى است، هم امام‌جمعه را از مردم دور میکند؛ در یک جاهایى اصلاً حفاظت، هیچ لازم نیست. واقعاً اعتقاد من این است که در بعضى از جاها اصلاً لزومى ندارد امام‌جمعه حتماً به‌صورت یک آدمى که مورد تهدید و مورد خطر است وانمود بشود و محافظینى براى او گذاشته بشوند. نمیگویم اگر خطرِ واقعى هست، آن خطر دفع نشود؛ معلوم است که حفظ جان عزیزِ آقایان واجب است؛ امّا عرض میکنم مبالغه نشود؛ واقع‌بینى بشود. این‌جور نباشد که اگر حقیقتاً احتمالى یا نیست یا به ‌قدر معقول و مورد اعتنا نیست، ما باز همان ترتیب اثر را بدهیم که گویى انسان یقین دارد که خطر هست. اگر هم واقعاً لازم است حفاظت انجام بگیرد، در آن حدّاقلّ لازم. واقعاً به اندازه‌اى که ناچاریم و اضطرار و ضرورت است ‌-تُقَدَّر بِقَدَرِها- (۱۳) با قضیّه برخورد بشود؛ به ‌قدر ضرورت و نه بیشتر.کمااینکه در تأمین امکانات امام‌جمعه، اعتقاد شخصى بنده این است که امام‌جمعه به مردم باید متّکى باشد؛ [یعنى همان] رابطه‌ی آخوندىِ سنّتى خودمان با مردم. این بهتر از این است که امام‌جمعه به مرکز متّکى باشد که از مرکز براى امام‌جمعه خانه بسازند، از مرکز براى امام‌جمعه ماشین تهیّه کنند. خب، [اگر] یک وقتى احتیاج و ضرورت هست، یقیناً بایستى این کارها و این پشتیبانی‌ها انجام بگیرد ‌-شکّى نیست- امّا روال عمومى و طبیعى باید همین باشد که امام‌جمعه مثل یک روحانى معمولى [باشد]. البتّه در بین برادران اهل سنّت، نوع رابطه‌ی مالى آنها با مردم و پشتیبانی‌هاى مالى از آنها، جور دیگرى است؛ ماها که در بین مردم زندگى میکنیم، ارتباط مالى و ارتباط معیشتى ما با مردم، یک چیز بسیار خوبى است. بنده بارها این را به دوستان [گفته‌ام] آن‌وقتى که بنده مشهد بودم و مراجعات وجوه مردم یا پولهاى مردم را داشتم، عقیده‌ام همین بود، حالا هم اعتقادم همین است. آن کسى که می‌آید پولش را و وجوهاتش را به ما که روحانى محل هستیم میدهد، درحقیقت دلش را هم به ما میدهد؛ محبّت خودش را هم به ما میدهد. مردم وقتى روحانى را پشتیبانى مالى میکنند، یک احساس پیوندى میکنند. بعضى خیال میکنند این چیز بدى است که مردم بیایند به روحانیّون پول بدهند و پشتیبانى مالى بکنند؛ نه، من عقیده‌ام بعکس است. من معتقدم این یکى از بابرکت‌ترین و بهترین شکلها است که مردم خودشان روحانى را پشتیبانى مالى بکنند. در مورد ائمّه‌ی جمعه هم عقیده‌ی بنده همین است، که طبعاً همان حالت ساده‌زیستى و رعایت نظرات مردم، یک مقدارى هم بیشتر تأمین میشود. و نکته‌ی سوّم هم بالا بردن محتواها.  البتّه در ارتباطات و کارهایى که ائمّه‌ی جمعه با بنده دارند ‌-مثل گذشته که گاهى بعضى از آقایان مراجعاتى داشتند- من از جناب آقاى رسولى (۱۴) خواهش کردم که اگر چنانچه آقایان ائمّه‌ی جمعه با من کارى داشته باشند، رابطه‌اى بخواهند بگیرند، مسئله‌اى بخواهند پیشنهاد کنند، ایشان قبول زحمت بکنند ‌-که ما در خدمت ایشان هستیم و در این مجموعه با ما همکار هستند- و این هم یکى از زحماتى است که ما بر دوش ایشان گذاشته‌ایم. در این زمینه هم اگر آقایان یک وقتى با من کارى داشته باشند، پیشنهادى داشته باشند میتوانند به ایشان مراجعه کنند. البتّه برادران دبیرخانه به کار خودشان ادامه میدهند و همان مسئولیّتها و وظایفى که دبیرخانه داشته، باز هم از آقایان محترم اعضاى دبیرخانه‌ی مرکزى ‌-که در قم است- خواهش کردیم که همان مسئولیّتها را انجام بدهند.  و من آن کلمه‌ی آخر را عرض بکنم؛ صحبت یک قدرى طولانى شد. من عقیده‌ام این است: دشمن امیدوار است که از طریق دودستگى و اختلاف، نفوذ کند؛ و این بسیار کار ظریف و دقیقى است که دشمن روى آن سرمایه‌گذارى میکند. این‌جور نیست که ما بگوییم دشمن میخواهد تفرقه‌افکنى کند، ما هم مشتها را گره کنیم شعار بدهیم که نمیگذاریم؛ نه، دشمن یک روشها و مکانیسم‌هاى بسیار حساب‌شده و دقیقى را براى این کار دارد؛ لذا ما باید هوشیار باشیم. آنجایى که حرفى را از کسى پیش ما می‌آورند، آنجایى که شایعه‌اى را علیه کسى ‌-مقامى، مدیرى، مسئولى- درست میکنند، آنجایى که به شکل وظیفه‌ی شرعى در ذهن کسى مجسّم میکنند که باید این حرف را بزنى و باید این موضع را بگیرى و این وظیفه‌ی شرعى است، در همه‌ی این موارد، اوّلْ‌چیزى که به ذهن می‌آید باید این باشد که نکند همین، آن چیزى است که دشمن برنامه‌ریزى کرده تا به‌وسیله‌ی آن اختلاف ایجاد کند. حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم. اگر یک تکلیف شرعی‌اى هم پیدا کردیم و احساس کردیم که اگر بخواهیم به این تکلیف شرعى عمل بکنیم، ممکن است یک مقدار تشنّج به وجود بیاید و این وحدت از بین برود، قطعاً به‌عنوان ثانوى، (۱۶) انجام آنچه ما تصوّر کردیم تکلیف شرعى است حرام خواهد بود و حفظ وحدت واجب خواهد بود. اهمّیّت مسئله را من میخواهم عرض بکنم که تا به چه حد است.حقیقتاً دشمن، امروز به ایجاد اختلاف و شکاف و گله‌مندى ایجاد کردن و حرف ایجاد کردن از این راه‌ها ‌-چرا فلان‌جور نگفتند، چرا فلان‌جور نکردند، چرا فلان اقدام را انجام ندادند- درصدد ایجاد دودستگى و اختلاف است؛ هم در سطوح بالا [و هم سایر جاها]. که خوشبختانه در سطوح بالا ملاحظه کردید و دیدید که مسئولین کشور و برادران خوب و نازنین و ارزشمند ما از بعد از رحلت حضرت امام تا امروز خیلى هوشمندانه، خیلى قوى، خیلى خوب، با قضایا برخورد کردند؛ همه‌ی آن کسانى و مراکزى که دشمن فکر میکرد روى آنها بتواند سرمایه‌گذارى کند ‌-که از تبلیغات دشمن میشد فهمید- در مقابله‌ی با توطئه‌ی دشمنْ قوى و صادقانه و مخلصانه برخورد کردند؛ از بیت شریف حضرت امام و بازماندگان ایشان و فرزند ارجمند و عزیز ایشان؛ تا مسئولین کشور؛ تا شخصیّت‌هاى روحانى و آن کسانى که درجه‌ی اوّل و طراز اوّلِ چهره‌هاى جامعه‌ی ما را تشکیل میدهند؛ در ردیفهاى بعدى، مدیران گوناگون کشور [هم] همین‌جور، خیلى خوب، قوى، قاطع، هوشمندانه، مخلصانه، مؤمنانه با همه‌ی قضایا برخورد کردند و دشمن را حقیقتاً دچار حیرت کردند؛ عامّه‌ی مردم هم که واقعاً در صفا و اخلاصشان هیچوقت شک و تردیدى نبوده. همین هوشمندى و توجّه به کید دشمن و توطئه‌ی دشمن بایستى دائماً مورد توجّه باشد. وقتى دشمن میخواهد اختلاف ایجاد کند، نمی‌آید بگوید من میخواهم اختلاف ایجاد کنم! می‌آید یک حرفى را براى ذهن [یک] شخص مطرح میکند، که آدم فکر میکند بله، این واقعاً منطقى است؛ پس باید عکس‌العمل نشان داد، پس بایست یک چیزى گفت، پس باید یک اعتراضى کرد. همین جا است که هوشمندى لازم است.  من فراموش نمیکنم روزى را که امام در بستر بیمارى بودند. سال ۶۵ ‌-ایّام بهار- بود، ایشان دچار یک ناراحتى قلبى شدند؛ ده پانزده روز تقریباً مریض بودند؛ بنده تهران نبودم، خارج از تهران بودم. آقازاده‌ی محترم ایشان ‌-آقاى حاج احمد آقا (حفظه ا‌لله‌ و سلّمه و ایّده)- به من در آن محلّى که بودم تلفن کردند که شما سریع بیایید اینجا. من فهمیدم که براى امام مسئله‌اى رخ داده. تا تهران چند ساعت راه بود؛ آناً حرکت کردم، خودم را رساندم. برادر عزیزمان جناب آقاى هاشمى هم جبهه بودند، تهران نبودند؛ هیچ کس دیگر هم از این قضیّه مطّلع نبود. خیلى روزهاى نگران[کننده] و سختى را گذراندیم. در آن برهه ماجراها و نکته‌هاى جالبى هست که نمیخواهم جلسه را به آنها مشغول کنم؛ این نکته را میخواهم عرض بکنم. من رفتم خدمت امام؛ وقتی‌که من رسیدم ‌-من اوّلین کسى از مسئولین کشور بودم که شاید حدود ده ساعت، دوازده ساعتى از بُروز حادثه بر ایشان گذشته بود که بالاسر ایشان رسیدم- هنوز هیچ کس دیگر با ایشان ملاقات نکرده بود. وقتى دم تخت ایشان رسیدم، منقلب و ناراحت شدم، نتوانستم خودم را نگه دارم، بنا کردم گریه کردن. ایشان تلطّف کردند، با محبّت نگاه کردند و بعد چند جمله گفتند. من آن جملات را که کوتاه بود به ذهنم سپردم، آمدم بیرون، نشستم، بنا کردم نوشتن ‌-برادر عزیزمان آقاى صانعى (۱۶) هم داخل اتاق بودند؛ از ایشان هم کمک گرفتم که امام چه گفتند؛ یکى دو جمله را هم ایشان یادشان بود- و عین آن نوشته‌ی [از سخنان] امام را نگه داشتم. در آن لحظه‌اى که امام ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند و ماها بشدّت نگران بودیم، طبعاً خود ایشان هم انتظار و آمادگى داشتند که یک وقت حادثه‌اى رخ بدهد، قاعدتاً مهم‌ترین حرفى که به ذهن ایشان بود، آنجا باید میگفتند؛ یعنى لحظه حسّاس، بنده هم مسئول. جملاتى که ایشان گفتند ‌-که من دو سه جمله یادداشت کردم- شاید این کلمه [بود]، گفتند قوى باشید، به خدا متّکى باشید، «اشدّاء على الکفّار» و «رحماء بینکم» باشید. (۱۷) به نظر من همین وصیّت سى صفحه‌اى امام هم میتواند در همین چند جمله ‌-که آنجا فرمودند- خلاصه بشود: قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متّکى باشید، «اشدّاء على الکفّار» و «رحماء بینکم» باشید، اگر با هم باشید هیچ کس نمیتواند به شما آسیب برساند.  من احساس میکنم امام واقعاً حکیم بود؛ همان معناى حکمت؛ همان «صیرورة الانسان عالماً عقلیّاً مضاهیّاً للعالم الحسّى»، (۱۸) مصداق کاملش آن مرد ملکوتى و الهى بود؛ آدم احساس میکرد که تمام حقایق عالم، منعکس در روح او است؛ یک چیزهایى را به وضوح و روشنى ‌-نه با استدلال و با ترتیب مقدّمات معمولى؛ نه، با همان نورانیّت نفسانى خودش، با حکمت خودش- خوب میفهمید که آدم بایستى زحمت میکشید و به قول معروف، عصازنان و کورکورانه خودش را میرساند به آنجایى که ایشان با یک نگاه ربّانى و نورانى به آن رسیده بود و فهمیده بود. واقعاً ایشان یک حکیم الهى بود. این مرد حکیم الهىِ مجرّبِ دلسوزى که چند سال هم این جامعه را اداره کرده بود ‌-آن روز هفت سال، هشت سال- مهم‌ترین مسئله را همین چند کلمه میدانست که یکی‌اش «رحماء بینکم» است. باز هم من وصیّت حقیقى امام را این میدانم. بر سلایق باید پا گذاشت؛ آنجایى که موجب جدا شدن از دیگران است، چه برسد به اهواء (۱۹) و هوسها و انگیزه‌هاى مادّى که حالش معلوم است. این یک.  و دوّم، نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراکز حسّاس؛ که البتّه این را در درجه‌ی اوّل، خود بنده بایستى به آن متوجّه باشم؛ امّا مخصوص من و امثال من هم نیست. مرکز حسّاس، همه جا هست؛ از جمله آنجایى که شما تشریف دارید؛ یعنى مرکز امامت جمعه که خیلى بایستى در انتخاب افرادى که آنجا هستند توجّه و ملاحظه داشت که خدای‌نکرده دشمن از آن طریق ضربه‌اى وارد نکند، ضربه‌ی معنوى که از ضربات مادّى بمراتب سخت‌تر و بالاتر است.بنده به عرایضم خاتمه میدهم و معذرت میخواهم از اینکه طولانى شد و مجدّداً تشکّر میکنم از اینکه آقایان تشریف آوردید، اظهار لطف کردید، روز اوّل این سمینار را اختصاص به این دیدار دادید. امیدوارم که سمینار براى همه مفید باشد. ظاهراً صحبت این هست که از همین جا کمیسیون‌هاى سمینار (۲۰) شروع بشود و آقایان جدّاً در این کمیسیون‌ها بحث کنند، مسائلى را که فکر میکنند باید به‌وسیله‌ی شبکه‌ی عظیم امامت جمعه در ذهنیّت و فضاى جامعه منتشر بشود ‌-اشکالات را، راه‌علاج‌ها را، پیشنهادها را- مشخّص بکنند تا ‌ان‌شاءالله‌ روز پایانى سمینار یک محصول محسوسى از این اجتماع بزرگ به دست بیاید.  و باز هم مجدّداً عرض میکنم: دبیرخانه‌ها فعّال باشند، سمینارهاى استانى را و بین استانى را اهمّیّت بدهند، و ‌ان‌شاءالله‌ این سمینار سراسرى هم به همّت برادران عزیز دبیرخانه بایستى یک شکل منظّمى بگیرد. من واقعاً احساس میکنم که سالى یک بار، براى این اجتماع کم باشد؛ دیگر بسته به این است که برنامه‌ریزی‌هاى آقایان چه‌جورى جواب بدهد و وقت شما آقایان چه‌جورى اقتضا بکند. ما احتیاج به این داریم که اجتماعْ بیشتر باشد و بخصوص قبل از هر اجتماعى، روى مسائلى که میخواهد بحث بشود، مطالعه بشود، تدبّر بشود تا ما را به پیش ببرد. ‌ان‌شاءالله‌ که آقایان موفّق و مؤیّد باشید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
194
1368/04/11
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2122
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  متقابلاً این مصیبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران عزیز، علماى محترم، ائمّه‌ی محترم جمعه و اقشار مردم حزب‌ا‌لله‌ و مؤمن که از راه‌هاى دور تشریف آورده‌اید صمیمانه تسلیت عرض میکنم.تاریخ کوتاه انقلاب ما سرشار است از حوادثى که هر کدامِ آنها به‌تنهایى کافى است که یک ملّتى را به تفکّر و تأمّل وادار کند. در همه‌ی این حوادث، انسان دو چیز را بروشنى مشاهده میکند: یکى خباثت دشمن، و دوّم مقاومت و ایمان عمیقِ کم‌نظیرِ ملّت مسلمان و مردم بااخلاص خودمان.  از اوّل انقلاب تا امروز، هر سالى، بلکه هر ماهى یا کمتر، ما حادثه‌اى را مشاهده میکنیم که معمولاً این‌طور حوادث در سرگذشت ملّتها به این زیادى اتّفاق نمی‌افتد و به همین جهت هم ملّت ما از لحاظ معارف انقلاب، غنى است؛ چون حوادث آموزنده در دوران انقلاب بسیار بوده است؛ این هم لطف خدا است.  در همین ایّام، خاطره‌هایى که براى ملّت ما وجود دارد، یکى دو نمونه از این حوادث را به یاد ما می‌آورد: یکى از آنها، شهادت مرحوم آیت‌ا‌لله‌ صدوقى [است]؛ (۲) عالم بزرگوار و یکى از پیشاهنگان انقلاب و یار صمیمىِ دیرین امام امّت و زبان گویاى انقلاب و شخصیّت برجسته و ممتازى که حقّاً یکى از پشتوانه‌هاى باارزش انقلاب ما محسوب میشد. شهادت ایشان ‌-که سوّمین شهید محراب در زمان ما بودند- یک درس و یک حادثه‌ی آموزنده بود. و همان‌طور که عرض کردم، این حادثه خباثت و دنائت (۳) دشمن را نشان داد؛ دشمنهاى ما آن‌چنان کسانى هستند که با مرد خدا و دین، با پیرمرد نورانى و باصفا و با انسان پاک‌باخته‌اى مثل این بزرگوار، آن‌چنان کینه‌توزانه برخورد میکنند که نظیر آن را انسان جز در رفتار بدکارترین خلق خدا در طول تاریخ، مشاهده نمیکند؛ مثل خوارج در دوران امیرالمؤمنین؛ که آنها هم با مردان خدا، با مؤمنین، با مخلصین صادق، با همین وحشیگرى و سبعیّت رفتار میکردند.دشمن‌شناسى در حوادث کثیرالوقوعِ براى انقلاب ما [مهم است]. این ترورها چهره‌ی دشمن را براى ملّت ما و براى مردم دنیا روشن کرد. تا قبل از این ترورها، چه کسى فکر میکرد این گروهکها و این منافقین، این‌قدر قسی‌القلب و خشن و کینه‌توز و خبیث باشند؟ چه کسى فکر میکرد که چهره‌ی نفاقِ اینها این‌قدر زشت و پلید باشد؟ از خدا و خلق خدا اسم بیاورند و با خدا و خلق خدا و برگزیدگان خداوند، این‌جور با قساوت، با خشونت، با خباثت و دنائت رفتار کنند؛ آن کسانى هم که از این گروهکها حمایت میکردند، به همین ترتیب رسوا شدند. مدّعیان حقوق بشر، سازمانهایى که به نام طرف‌دارى از حقوق بشر در دنیا تلاش میکنند و پولهایى گزاف خرج میکنند و این‌قدر تبلیغات میکنند، معلوم شد که حقوق بشرِ آنها چه نوع حقوق بشرى است؛ معلوم شد که زیر این پوشش، چه مقاصد سوء و استعمارى و استکبارى را دنبال میکنند. این یک طرف قضیّه.  آن طرف قضیّه که اهمّیّت آن کمتر از افشاى دشمن هم نیست، بُروز ایمان و اخلاص و استقامت و عمق ایمان مردم ما است. این حوادثى که پیش آمد، دل مردم را نلرزاند، در مردم تردید ایجاد نکرد، مردم را نسبت به صحّت هدفهایشان دچار تزلزل نکرد؛ بلکه بعکس، هر حادثه‌اى که اتّفاق افتاد، ایمان مردم را روشن‌تر کرد، هدفهاى آنها را واضح‌تر کرد، آنها را نسبت به صحّت راهى که دنبال میکردند مطمئن‌تر کرد و این یکى از نشانه‌هاى مؤمنین واقعى است. قرآن کریم درباره‌ی مؤمنین واقعى همین سکینه و آرامش و اطمینان قلب را بارها و بارها تکرار کرده که وقتى مؤمنین می‌بینند حوادث تلخ را، می‌بینند فشار دشمن را، می‌شناسند چهره‌ی پلید مخالفین را، ایمانشان عمیق‌تر میشود، به خدا مطمئن‌تر میشوند؛ قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه؛ (۴) با خودشان میگویند خدا و رسول به ما گفته بودند که بر سرِ این راه مشکلات هست، سختى هست، ترور هست، فشار هست، دشمنى هست؛ آنچه خدا و رسول گفته بودند واقع شد. پس خود این حادثه دلیل دیگرى شد بر صدق و صحّت سخن خدا.  در مردم ما عیناً همین‌جور اتّفاق افتاد. امام عزیز ما، آن قلب منوّر و نورانى و آن زبان گویاى حقایق، از اوّل گفته بود که این راه، راه سختى است؛ سختى دارد، ترور دارد، فشار دشمن دارد، تبلیغات دارد. هرچه اتّفاق افتاد، ما دیدیم که پیشگویىِ آن حکیم الهىِ منوّرالقلب درست درآمد؛ پس راه، راه درستى بود. ایمان مردم لحظه‌به‌لحظه عمیق‌تر شد.  سال گذشته در همین روزها، حادثه‌ی سرنگون شدن هواپیماى ایرانى به‌وسیله‌ی مزدوران آمریکایى اتّفاق افتاد. (۵) دیدید آمریکایی‌ها روشن و صریح هواپیماى مسافربرى بی‌دفاعِ غیرنظامىِ حامل عدّه‌اى مسافر ایرانى و خارجى را از روى ناوشان زدند، سرنگون کردند و آنها را در اعماق دریا غرق کردند. دنیا با این جنایت چه‌جورى برخورد کرد؟ وسعت دامنه‌ی دشمنى با اسلام را اینجا میشود فهمید و عظمت دشمنى، نشان‌دهنده‌ی عظمت پیام ما است. ما از قدیم در باب دشمنی‌هایى که با اسلام و با شعارهاى اسلامى میشد، این حرف را بارها و بارها با مردم میگفتیم و تکرار میکردیم. قبل از پیروزى انقلاب، دستگاه جبّارِ آن روز براى هر کلمه‌ی حرفى که منادیان نهضت اسلامى در سرتاسر کشور از اسلام بر زبان می‌آوردند، فشارهاى زیادى را به آنها متوجّه میکردند. درحالی‌که خودشان علی‌الظّاهر کارهاى شبه اسلامى را ‌-از قرآن و از سخنرانى و از روضه‌خوانى و از این قبیل چیزها- انجام میدادند؛ امّا روى کارهایى که مبارزین میکردند، بشدّت حسّاس بودند. بنده بارها در اجتماعات به مردم میگفتم که عکس‌العمل دشمن نشان‌دهنده‌ی صحّت کار ما است. تا وقتى دشمن تهدید نشود، به عکس‌العمل وادار نخواهد شد. عکس‌العمل دشمن نشان‌دهنده‌ی این است که این کار، این حرف، این پیام، این اقدام، براى دشمن خطرناک است.این همه مردم از اطراف عالم، به حج میروند و اعمال حج را انجام میدهند؛ نه آمریکا، نه اسرائیل، نه دولتهاى مرتجع وابسته حسّاسیّتى روى این رفت‌وآمدها و ذکر و دعاها ندارند. چند سال ملّت ایران به حج رفتند و حجّ همراه با برائت، حجّ معنی‌دارِ علیه طواغیت و بتهاى زر و زورِ امروز به جا آوردند؛ همه‌ی دستگاه‌هاى استکبارى دنیا علیه اینها همدست شدند و بعد هم عمّال آمریکا آن فاجعه را در ایّام حج در مکّه بر سرِ زوّار و حجّاج ایرانى درآوردند. (۶) این براى چیست؟ دشمن نسبت به آن چیزى که از آن میترسد، عکس‌العمل نشان میدهد.  اسلامى که پیام پیغمبر اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) را با خود همراه داشته باشد، دشمنىِ ابوجهل و ابولهب را حتماً بر خواهد انگیخت. اگر شما جایى دیدید ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و بقیّه‌ی صنادید (۷) کفر جهانى در مقابل پیام اسلام بی‌تفاوتند، بدانید این اسلام، اسلامِ صدر اسلام و اسلامِ پیغمبر اکرم نیست؛ روح حقیقى اسلام و تپش حقیقى اسلام در آن نیست. آن اسلامى که صنادید زر و زور را و اقطاب (۸) قدرت جاهلى و طاغوتى را در دنیا میترسانَد، اسلام ناب محمّدى است.  کار به جایى میرسد که دولت آمریکا ‌-یک دولت علی‌الظّاهر مقیّد و مواظب به قوانین بین‌المللى و مدّعى خیلى ادّعاهاى بزرگ- روز روشن، جلوى چشم همه‌ی خلایق و در دید رادارها و دوربین‌ها و اخبار گوناگون مردم عالم از داخل ناو خود میزند یک هواپیماى مسافرى را ساقط میکند؛ فقط به این خاطر که متعلّق به ایران اسلامى است! این نشان‌دهنده‌ی این است که این اسلام، پایه‌هاى کفر و استکبار جهانى را لرزانده. این نشان‌دهنده‌ی این است که سران کفر و استکبار جهانى حقیقتاً از اسلامى که امروز پرچم آن به دست جمهورى اسلامى و به دست ملّت ایران است، احساس خطر میکنند، در آن قدرت می‌بینند. پس ما قوى هستیم. پیام ناخودآگاه خصومتهاى دشمن، عبارت است از قدرت جمهورى اسلامى.  در طول این ده سال دائماً در تبلیغاتشان سعى کردند جمهورى اسلامى را متزلزل، لرزان، روبه‌زوال در همین یکى دو ماهه و همین چند وقته نشان بدهند؛ امّا عمل آنها نشان میدهد که جمهورى اسلامى آن کلمه‌ی طیّبه و آن شجره‌ی طیّبه‌اى است که «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماّْءِ × تُؤتیِّ اُکـُلَها کُلَّ حینٍـ بِ‌ـاِذنِ رَبِّهـا». (۹) امام بزرگوار ما، با آن قلب نورانى، با آن ذهن روشن، این قدرت را بارها و بارها تکرار کرده بود و یک بار دیگر در هنگام ارتحال ملکوتىِ آن زاده‌ی پیغمبران و دنباله‌روِ انبیاى الهى، روشن و واضح شد.برادران و خواهران! هدفهاى ما روشن است. هدفهاى ما در اسلام خلاصه میشود. اسلام فقط یک اعتقاد نیست؛ اسلام زندگى طیّبه‌ی انسانها است. وقتى ما میگوییم حیات اسلامى و نظام اسلامى، یعنى آن نظامى و آن حیات طیّبه‌اى که همه‌ی خیراتى که انسان به آنها علاقه‌مند است، در آن هست؛ یعنى صفاى معنوى هست، رفاه مادّى هم هست؛ یعنى امنیّت اجتماعى هست، امنیّت روحى هم هست؛ یعنى علم و سواد و دانش و بینش و تحقیق هم هست، تعبّد و خلوص و توجّه به خدا و عبادت هم هست؛ این حیات طیّبه‌ی اسلامى است؛ ما این را میخواهیم تأمین کنیم؛ اسلام این را به ما میدهد.  اسلام امتحان‌داده است. اسلام نشان داده که میتواند از مردمى که به آن اعتقاد دارند و بر اساس آن زندگى میکنند، دفاع کند. درست است که دشمنىِ قدرتهاى عالم با ما به‌خاطر اسلام ما است؛ وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلّاِّ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید؛ (۱۰) مسئله، دعوا بر سرِ اسلام است؛ امّا حصار محکم ما هم همین اسلام است. سنگر بزرگى که ما میتوانیم در آن قرار بگیریم و از حیثیّت و شخصیّت و هویّت خودمان دفاع کنیم و آن حیات طیّبه را براى خودمان فراهم بکنیم، همین اسلام است. این هدف ما است و این راه ما است و ما براى رفتن به سمت این هدف، هیچ‌چیز کم نداریم: ایمان لازم است، بحمدا‌لله‌ خداى متعال دلهاى ما را به نور ایمان خودش منوّر کرده؛ حرکت و عمل و اقدام لازم است، بحمدا‌لله‌ خدا توفیق داده و ملّت ایران ثابت کردند که اهل حرکت و اهل اقدام و اهل نگاه نکردن به موانع در سرِ راه این اهداف هستند، سختی‌ها را هم تحمّل کردند، آبدیده شدند و نشان دادند که اهل عمل صالحند؛ موقعیّت طبیعى و سیاسى در دنیا میخواهد، این را [هم] خداى متعال به ما عنایت کرده. امروز منطقه‌اى که ما در آن زندگى میکنیم ‌-چه دشمنهاى ما خوششان بیاید، چه بدشان بیاید- یکى از حسّاس‌ترین مناطق عالم است. هر ملّتى اینجا زندگى بکند، از یک امتیاز برخوردار است؛ این امتیاز را خداى متعال به ما داده. امکانات طبیعى هم خیلى زیاد در اختیار ما است.  ما این دو عامل یعنى ایمان عمیق و اقدام و عمل و نیّت قاطع بر پیمودن این راه را ‌-که تا حالا داشته‌ایم و توانسته‌ایم بحمدا‌لله‌ جلو بیاییم- بایستى حفظ کنیم. این آن چیزى است که یک‌یک مردم، زن و مرد، قشرهاى مختلف و در هر نقطه‌ی کشور باید به یاد داشته باشند: حفظ ایمان و شوق، و حفظ عمل و اقدام و حرکت. بحمدا‌لله‌ وحدت و یکپارچگى بر ملّت ما حاکم است؛ این را بایستى حفظ کنید. مخصوصاً آن کسانى که زبان گویا و مؤثّرى در میان مردم دارند و آن کسانى که میتوانند بر ذهنها و دلها و روحهاى مردم اثر بگذارند، آنها براى تقویت ایمان و تشویق به عمل و حفظ یکپارچگى و پیوند عمومى ملّت، بیشتر موظّف هستند.لذا بنده بارها به مردم عزیزمان و به کسانى که دلهایشان پُر از امید و ایمان است گفته‌ام که من نسبت به آینده هیچگونه نگرانى و تردیدى ندارم و میبینم که ملّت ما به فضل پروردگار خواهند توانست همان حیات طیّبه‌ی اسلامى را که اسلام میخواهد ‌-که در آن همه‌چیز هست: هم دنیا هست، هم آخرت هست، هم مادّه هست، هم معنا هست، هم علم هست، هم عبادت هست، هم رفاه هست، هم معنویّت هست- به وجود بیاورند و درست کنند. و بدانید اگر ما توانستیم این نظام را و این‌چنین جامعه‌اى را براى خودمان به وجود بیاوریم، شکست واقعى را آن روز بر دشمنان جهانىِ خودمان وارد کرده‌ایم.  خداوند به همه‌ی شما توفیق و خیر عنایت کند؛ همه‌ی ما را در راه خودش ثابت‌قدم کند؛ و توفیقات خودش را ‌ان‌شاءالله‌ بر ما نازل کند؛ ما را قدردان هدایتها و ارشادهایى که امام عزیزمان ‌-سلاله‌ی پیغمبران و بقیّه‌ی اولیاى الهى- در میان ما گذاشته، قرار بدهد؛ و توفیق حرکت به سمت آن هدفها را به همه‌ی ما عنایت کند.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
195
1368/04/10
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2121
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی شما برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور و از راه‌هاى دور زحمت کشیدید و تشریف آوردید صمیمانه متشکّرم و این حادثه‌ی مصیبت‌بارِ عظیم را به همه‌ی شما تسلیت عرض میکنم. حقیقتاً نمیشود در این مصیبت بزرگ، کس خاصّى، جمع خاصّى را صاحب‌عزا دانست؛ بلکه ملّت ایران و امّت بزرگ اسلامى، همه در این مصیبت و در این حادثه‌ی تلخ و دردناک صاحب‌عزا هستند و باید به همه‌ی آنها تسلیت گفت.  آنچه امروز براى ما ملّت ایران بخصوص داراى اهمّیّت است، این است که ملّتهاى مسلمانِ دیگر و مستضعفین سراسر عالم ‌-که آنها هم احساس میکنند یتیم شده‌اند و داغدار و عزادار هستند- چشمشان به ما ملّت ایران است. یعنى هر حرکتى، هر سخنى، هر حادثه‌اى براى ملّت ما و به‌وسیله‌ی ملّت ما، امروز در دنیاى اسلام یک انعکاس برجسته‌ترى از همیشه دارد؛ اگرچه در این ده سال همیشه همین‌جور بوده: ملّتهاى مسلمان گوششان به ایران بوده است؛ مخصوصاً عناصر مؤمن و مبارز و روشنفکر و متعهّد در اکثر بلاد اسلامى و اقطار (۲) اسلامى منتظر بوده‌اند ببینند از ایران چه خبرى میرسد؛ چون حقیقتاً ایران و جمهورى اسلامى امّ‌القراى اسلام است. امّا در این روزهاى حسّاس، ملّتهاى مسلمانِ دیگر کشورها، بیشترْ چشمشان و گوششان دوخته به کشور ما است. میخواهند بدانند کانون مرکزى انقلاب اسلامى در چه وضعى است، مردم چه میگویند، چه احساس میکنند، چه تصمیم و اراده‌اى دارند. لذا امروز حرکات ملّت ما و موضع‌گیری‌هاى شما مردم نسبت به همیشه تأثیر و اهمّیّتِ چند برابر دارد.  براى همین هم هست که بعد از وفات رهبر عظیم‌الشّأن ما (اعلى ا‌لله‌ مقامه) ‌-که استکبار جهانى و دشمنان کوچک و بزرگ ما در همه جاى دنیا چشم دوخته بودند تا شاید بتوانند سوءاستفاده‌اى بکنند- موضع ملّت ایران، همه‌ی دشمنان را متحیّر کرد و امید را به دل دوستان ما که نگران بودند برگرداند. چون ضربه‌ی شدید ناشى از فقدان امام عظیم‌الشّأن ما، براى مسلمانان و ملّتهاى مسلمان در سرتاسر دنیا یک ضربه‌ی کارى بود، حقیقتاً آنها را دچار قَلَق (۳) و اضطراب کرد؛ یک مقدار به‌خاطر اینکه امام را از دست داده بودند، یک مقدار به‌خاطر نگرانى از سرنوشت انقلاب در جمهورى اسلامى. مسلمانها حقیقتاً نگران بودند؛ امّا موضع ملّت ایران، امید را به دلهاى مسلمانها در سرتاسر عالم برگرداند. امروز آنها احساس امید میکنند؛ یعنى همه فهمیدند که انقلاب در این کشور کاملاً ریشه دوانده؛ انقلاب دیگر در کشور ما و در میان ملّت ما چیزى نیست که با بادهاى مخالف تهدید بشود و تکان بخورد و این برمیگردد به ایمان شما مردم.من عرض میکنم، همچنان که در این مقطع حسّاس، آگاهى شما و ایمان شما و وفادارى شما نسبت به امام و نسبت به انقلاب توانست پیش‌بینی‌هاى دشمنان ما را به هم بزند، در آینده هم باید همین‌جور باشد؛ چون دشمن در تمام این هفته‌هاى معدودى که از وقوع حادثه‌ی مصیبت‌بار فقدان امام عزیزمان میگذرد، دائماً بر روى حوادث ایران مشغول مطالعه است. از خبرهایى که میدهند و تحلیل‌هایى که میکنند، این را میشود فهمید. تاکنون دشمن، امیدى براى خود مشاهده نمیکند. البتّه براى اینکه طرف‌داران‌شان و مزدورانشان یکباره مأیوس نشوند، یک امیدهاى واهى و مبهمى را به آنها میدهند [و میگویند] این حرارت مردم و شور و هیجان مردم و وفادارى آنها مدّت زیادى طول نخواهد کشید یا اختلاف ایجاد خواهد شد ‌-و از این قبیل حرفها- ولى خودِ این اظهارات دشمن هم براى ما مفید است؛ زیرا ما بخوبى احساس میکنیم که دشمن به چه چیزهایى امید بسته. معلوم میشود که دشمن به سرد شدن مردم، به مأیوس شدن مردم امید بسته.  مردم باید با تمام قدرت، امید نسبت به آینده را در خودشان حفظ کنند و در راه آن تلاش کنند. چرا باید ملّت ایران به آینده‌ی خود و به لطف الهى امیدوار نباشند؟ درحالی‌که همه‌ی آنچه در این ده سال بر ما گذشته، حاکى از لطف بی‌حدوحصر پروردگار است. امام عزیز و بزرگوارمان هم همین احساس را همیشه داشتند. در یکى از همین حوادث دو سه سال اخیر ‌-که چیزى واقع شد، ایشان یک تصمیمى گرفته بودند- (۴) من خدمت امام عرض کردم که این تصمیمى که شما گرفتید، خیلى به نفع اسلام و جمهورى اسلامى تمام شد و کار خدا بود و ما آن‌وقت حدس نمیزدیم که این تصمیم این‌قدر براى اسلام و براى جمهورى اسلامى مفید واقع بشود. ایشان فرمودند که گمان نکنید من قبلاً این چیزى را که اتّفاق افتاد پیش‌بینى کرده بودم؛ این کار خدا بود، این کمک خدا بود. بعد گفتند از اوّلِ این انقلاب تا حالا، مثل اینکه یک دست قدرتى دارد ما را در مراحل مختلف هدایت میکند. این برداشتِ امام بزرگوار ما بود و درست است. حقیقتاً انسان احساس میکند که دست قدرت پروردگار، این ملّت را و مسئولان را هدایت میکند و کمک میکند و پیش میبرد. لذا در آینده هم همین‌جور خواهد بود؛ چرا نباشد؟  منتها آن نکته‌اى که من به شما برادران و خواهران عزیز عرض میکنم، این است که دست حمایت الهى بی‌دلیل از ملّتى حمایت نمیکند. علّت اینکه خداى متعال لطفش را شامل حال این ملّت کرده و آنها را هدایت میکند چیست؟ همین ایمان و عملى است که شما دارید، ملّت ایران دارند. ایمان و عمل وقتی‌که در شخصى یا ملّتى به وجود آمد، خدا هم آنها را کمک خواهد کرد؛ و بحمدا‌لله‌ در ملّت ما هست، باز هم باید باشد و بنده مطمئنّم که در آینده هم خواهد بود.نکته‌ی دوّمى که مورد توجّه دوستان و دشمنان ما، هر دو، است ‌-یعنى دشمنان از آن ناراحتند و دوستان نسبت به آن خوشحالند- همین وحدت عمومى قشرها و طبقات مردم و عامّه‌ی مردم است. این یک‌جا قرار گرفتن عواطف و احساسات و اراده‌ی مردم، چیزِ بسیار باارزشى است. اینکه همه‌ی آحاد ملّت در سرتاسر کشور، احساسشان، ایمانشان، محبّتشان، شعارشان یک چیز واحد است و چیزهاى کوچک، آنها را از هم جدا نمیکند، چیز بسیار باارزشى است؛ این را باید حفظ کرد.  و بنده بارها به جمعهایى که این روزها با من ملاقات کرده‌اند، عرض کرده‌ام، به شما هم عرض میکنم: من آینده را بسیار خوب و روشن و امیدبخش و یقیناً بهتر از گذشته‌ی خودمان مشاهده میکنم؛ همان‌طورى که خداى متعال به پیغمبرش فرمود: وَ لَلأخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاولیّْ؛ (۵) بعد از اینَت از پیش از اینَت بهتر خواهد بود. یعنى آن زحماتى که امام عزیزمان به پشتیبانى ملّت در طول این ده سال کشیدند، بذرى بوده که پاشیده شده؛ این بذر ثمر خواهد داد. آن سختی‌هایى که دست نیرومند امام، ما را از آنها عبور داد، دیگر تکرارشدنى نیست. و خداى متعال بر ما تفضّل کرد؛ با رهبر و قائد عظیم‌الشّأنى آن‌چنان نیرومند، آن‌چنان دلبسته و متّصل به خدا. خداى متعال، به رهبرى آن بزرگوار، ما را از قسمتهاى سخت‌تر راه عبور داده؛ لذا آینده بسیار آینده‌ی خوب و امیدبخشى است.  مردم وظیفه‌ی خودشان را بدانند: حضورشان در صحنه را حفظ کنند؛ آمادگى خودشان براى دفاع از انقلاب را در همه‌ی میدانها حفظ کنند؛ این ارتباط و اتّصال محبّت‌آمیز میان خودشان و مسئولین را حفظ کنند؛ و بالاتر از همه، پیوند خودشان با خدا را که در طول این ده سال و قبل از آن، عامل اصلى براى پیروزی‌ها بوده، حفظ کنند. عبودیّت الهى و عبودیّت در مقابل پروردگار و تسلیم در مقابل او و کار را براى رضاى خدا کردن، راز اصلى موفّقیّتهاى ملّت ما بود و امام ما که مظهر کامل این روحیه بود؛ این را باید حفظ کنیم. و مطمئنّاً فضل و لطف الهى با ما خواهد بود.من مجدّداً از همه‌ی شما برادران و خواهران که زحمت کشیدید، این راه‌هاى طولانى را طى کردید و تشریف آوردید، مخصوصاً از آقایان علماى محترم و ائمّه‌ی محترم جمعه و خانواده‌هاى محترم شهدا و رزمندگان عزیز و فداکار صمیمانه تشکّر میکنم و خواهش میکنم هنگامى که به شهرها و مناطق خودتان برگشتید، سلام من را به مردم شهر و دیگر برادران و خواهرانى که در آنجا هستند برسانید. ‌ان‌شاءالله‌ این پیمان ما و پیوند ما یک پیوند خدایى است؛ از خدا کمک خواهیم گرفت؛ به نام خدا حرکت خواهیم کرد و به هدفهاى الهى ‌ان‌شاءالله‌ نائل خواهیم شد.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
196
1368/04/09
بیانات در دیدار جمعى از عشایر سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2119
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی شما برادران عزیز عشایر که با علاقه و صمیمیّت مخصوص این قشر مؤمن، از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و از احساسات پُرشور و مخلصانه‌ی شما صمیمانه متشکّرم. امیدوارم خداى متعال همه‌ی شما برادران عزیز و مؤمن و مرزداران کشور و انسانهاى شجاع و صبور را کمک کند و توفیق بدهد و ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی دستهاى نیرومند شما را در انجام وظایفى که بر عهده‌ی شما و بر عهده‌ی همه‌ی ما است یارى کند. مسئله‌ی عشایر در کشور ما یکى از مسائل حسّاس و مهم است. در سرتاسر کشور مخصوصاً در مناطق حسّاس مرزى و یا برخى از دیگر مناطق مهمّ کشور، مجموعه‌هاى عشایر از قدیم‌الایّام سکونت دارند. این مجموعه‌هاى عشایر ‌-چه در شمال کشور یا جنوب کشور یا مناطق مرکزى یا شرق و غرب کشور، با لهجه‌هاى مختلف، گاهى با آداب و عادات متفاوت- یک خصوصیّات مشترکى دارند که وقتى انسان در خصوصیّات عشایر دقّت میکند، میبیند که اینها همان خصوصیّات اصیلِ اسلامىِ ملّت ایران است. فرهنگ فاسد و مفسد غرب در بعضى از نقاط کشور تأثیر گذاشت و خصوصیّات و اخلاق اسلامىِ خوبِ مفید را در بعضى از مردم شهرها به‌خاطر غلبه‌ی مظاهر تمدّن عوض کرد، امّا در این مردم مؤمنِ پُرشورِ بااخلاصْ نه؛ دست بیگانگان به اعماق و زوایاى عشایر و طوایف کشور ما نرسید.لذا ما امروز وقتى نگاه میکنیم، می‌بینیم که در همه‌ی انواع و اقسام قبایل و عشایرى که در سرتاسر کشور هستند ‌-که بنده شخصاً با بسیارى از این عزیزان از نزدیک آشنایى و برخورد داشته‌ام و زندگى اینها را و چادرها و کپرهاى اینها را در طول سالهاى متمادى به تدریج و تناوب دیده‌ام- یک خصلتها و یک خصوصیّاتى هست که این خصوصیّات بین اینها مشترک است: مردمان صادق، مردمان بااخلاص، راست‌گو، مردمان شجاع و دور از کلک و خدعه‌اى که معمولاً پیچوخم‌هاى زندگى مادّى آنها را به انسانها یاد میدهد. بنده در سال اوّلْ بلکه ماه‌هاى اوّلِ جنگ تحمیلى، از نزدیک نقش عشایر را در جبهه مشاهده کردم. روزهاى غربت جبهه بود؛ عشایر با همان تفنگهاى خودشان یا سلاحى که به آنها داده میشد ‌-که خیلى هم ساده و ابتدائى بود- آمدند یک بخش مهمّى از جبهه‌ی جنگ را پوشاندند، پُر کردند، به همه روحیه دادند. [این] شجاعتشان. در همین مناطق مرزى، ما عشایر بومی‌اى را مشاهده کردیم که مثل کوه ایستادند در مقابل دشمن و کوه و زمین و رودخانه‌اى را هم که دشمن گرفته بود، رفتند پس گرفتند، یا مانع شدند که دشمن از اینها بگیرد. این‌جورى است. پس ایمان آنها، صداقت آنها، شجاعت آنها، خصوصیّات انسانىِ آنها مشترک است. این علامت خوبى است؛ این یک توجّه خاصّ الهى است. حالا شما برادران عشایر توجّه بکنید که امام عزیزمان ‌-که حقیقتاً قلب او در مواردى مُلهَم (۲) به الهامات غیبى الهى بود و کلمات او در مواردى گویى کلمات متّکى به وحى است- در یک جمله فرمود که عشایر ذخایر انقلابند. (۳) ذخیره‌ی انقلاب یعنى چه؟ یعنى سرمایه‌اى که انقلاب دارد تا در وقت احتیاج آن را صرف کند. یکایک عشایر باید با همین روحیه و همین احساس ‌-به‌عنوان ذخیره‌ی انقلاب- زندگى کنند و کار کنند. حقیقتاً هم همین است.آن عشایرى که در مرزها هستند، وظیفه‌ی مرزبانى را جدّى باید بگیرند. دشمن را وقتى درصدد تجاوز است، منکوب (۴) کنید. مرزبان بومىِ غیورِ عشایرى این‌جورى است. البتّه ما بسیار بعید میدانیم که دشمنها از مرزهاى ما به فکر تجاوز بیفتند؛ این حقیقتاً براى دشمن حماقت است، امّا یک ملّت مرزهاى خودش را باید حفظ کند، باید بیدار باشد و شما عشایر در این بیدارى باید سهم زیادى را ایفا کنید. عشایر مرزنشین باید همان‌جورى که یک عشیره‌اىِ مؤمنِ غیور شجاع، از خانه‌ی خود و از منطقه‌ی خود و از میهن خود دفاع میکند، از مرزهاى جمهورى اسلامى دفاع کنند. تا وقتى عشایر غیور ما روحیه‌ی مرزبانى را به‌طور کامل در خودشان حفظ بکنند، دشمن قدرت نخواهد کرد که به مرزها تخطّى و تجاوز بکند. این یک وظیفه‌ی مهم است. همین‌طور عشایرى که در مناطق غیرمرزى ‌-پشت مرزها یا احیاناً در مناطق نزدیک به مرکز کشور- هستند. غالباً آن مناطقى که عشایر در آن زندگى میکنند، از نظر حفظ امنیّت عمومى کشور، مناطق مهم است. شما هر جا باشید ‌-در بلوچستان باشید، در لرستان باشید، در خراسان باشید، در فارس باشید، در ایلام باشید، در آذربایجان باشید؛ هر جا باشید- عشایر به‌عنوان سربازان اسلام در هر نقطه‌اى که هستند باید بدانند: امروز وظیفه‌ی تک‌تک عشایرِ مؤمنِ کشور ما، دفاع از انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است و این وظیفه‌ی دفاع از اسلام را با قوّت باید انجام بدهند. یک مسئله‌ی دیگر، تولید در عشایر است. عشایر از قدیم، یک قشر تولیدکننده و براى کشور مایه‌ی برکات بوده‌اند. در این دورانى که سعى مسئولین نظام جمهورى اسلامى در بازسازى کشور است، عشایر عزیزمان باید این روحیه‌ی تولید را به‌طور کامل حفظ کنند. البتّه مسئولین موظّفند به امور عشایر برسند و اگر مشکلاتى هست و قابل رفع است، برطرف کنند و نگذارند که میان این عناصر مؤمن و مخلص و کسانى که با دنیاى مصرفى جامعه ارتباط دارند، تفاوتى به زیان این عزیزان باشد؛ چون اینها تولیدکننده‌اند. ‌ان‌شاءالله‌ باید مشکلاتشان برطرف بشود و سعى بشود بر اینکه کار این عزیزان تسهیل بشود. همه باید دست به دست هم بدهیم و بدهید تا کشور را و نظام جمهورى اسلامى را ‌ان‌شاءالله‌ با کار و تلاش خودمان به‌طور کامل بیمه کنیم؛ و این به کمک پروردگار امکان‌پذیر است. ما معتقدیم و بروشنى می‌بینیم که کید و توطئه‌ی دشمن علیه اسلام و نظام جمهورى اسلامى، همچنان که تاکنون به جایى نرسیده، بعد از این هم ‌ان‌شاءالله‌ هرگز به جایى نخواهد رسید.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها خیر و برکت و لطف خودش را مبذول کند، پشتیبان شماها باشد. ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی ما بتوانیم به وظایف خودمان در قبال اسلام و نظام جمهورى اسلامى عمل کنیم. من یک بار دیگر از همه‌ی شما عزیزان، برادران و خواهران عشایرى تشکّر میکنم و به‌وسیله‌ی شما سلام گرم خودم را به بقیّه‌ی برادران عشایرى که در مناطق شما هستند و به اینجا نیامدند، ابلاغ میکنم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
197
1368/04/08
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2118
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  از همه‌ی برادران و خواهران عزیز صمیمانه متشکّر و ممنونم و به همه‌ی شما عزیزان که میدانم از اعماق جانتان داغدار هستید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. براى امّت اسلام، حادثه مثل حادثه‌ی رحلت رسول خدا و شهادت امیرالمؤمنین بود. حقّاً و بجا، امّت اسلام در همه جاى عالم، احساس یتیمى کردند. حق با ملّت ایران است اگر همچنان رَخت عزا بر تن داشته باشند؛ حق با شما است که بگریید؛ حق با شما است که به زیارت آن مرقد مطهّر بروید. شاید در دلهاى ما و جانهاى ما و محیط زندگى ما و دنیاى اسلام تا سالهاى متمادى این خلأ عظیم پُر نشود. برادران و خواهران گرامى از راه‌هاى دور تشریف آورده‌اید ‌-از مشهد، از شهرهاى دیگر- و از نهادهاى انقلابی‌اى مثل بنیاد پانزده خرداد و نهضت سوادآموزى، امّا همه با یک احساس و یک انگیزه؛ با یک احساس تکلیف، و این آن نقطه‌ی مهم است. همه‌ی ملّت ایران امروز یک جور قضایا را می‌بینند و یک جور احساس میکنند؛ این آن نقطه‌ی قوّت است.  من به شما عرض میکنم که براى انجام کارهاى عظیم، آن چیزى که میشود انسان به آن تکیه کند، فقط دو چیز است ولاغیر؛ به پول نمیشود تکیه کرد؛ به سلاح مدرن نمیشود تکیه کرد؛ به قدرتهاى مادّى نمیشود تکیه کرد؛ به پشتیبانى سیاستها نمیشود تکیه کرد؛ به سیاست‌بازى و سیاست‌کارى و تلاشهاى گوناگون معمولىِ سیاسى نمیشود تکیه کرد؛ آن چیزى که حقیقتاً میتواند مورد تکیه قرار بگیرد و جا دارد که انسان با خیال راحت به آن اعتماد بکند، فقط دو چیز است: یکى کمک الهى و نصرت الهى و دست قدرت پروردگار، یکى [هم] احساس و ایمان عامّه‌ی مردم. این دو حقّاً قابل تکیه است. البتّه این دو در عرض هم نیستند، در طول هم هستند. یعنى اگر تکیه به خدا بود و کمک الهى بود، دلهاى مردم هم کمک خواهد شد.خداى متعال به رسول گرامی‌اش ‌-که بزرگ‌ترین و عظیم‌ترین وظیفه‌ها و بارهاى تکلیف را بر دوش او گذاشته بود که در طول تاریخ بشر، هیچ تکلیفى بزرگ‌تر از تکلیفى که بر پیغمبر اکرم (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله و سلّم) متوجّه کرد به احدى متوجّه نکرده بود؛ طبیعت قضیّه هم همین بود که چون پیغمبر بزرگ‌ترین شخصیّت دوران همه‌ی تاریخ است، کار او هم متناسب با شخصیّت او باشد، یعنى هر تکلیفى را که بخواهیم به کسى بدهیم، شخصیّت آن مکلّف را متناسب با شخصیّت تکلیف قرار میدهیم- میفرماید: هُوَ الَّذى اَیَّدَکَ بِنَصرِه وَ بِالمُؤمِنین؛ (۲) اى حبیب ما ! همین دو وسیله‌ی تکیه بود که تو را پیش برد: نصرت الهى و مؤمنین. این دو ابزار یا تعبیرِ بهتر بگوییم دو تکیه‌گاه براى کارهاى مهمّند.  براى همین است که ما اعتقاد داریم قدرتهاى مادّى آن‌وقتى که با حق سینه‌به‌سینه و مواجه بشوند، پوشالى و توخالی‌اند. بله، وقتى شما به قدرتهاى باطل کارى نداشته باشید، خب هستند. یک کوت (۳) پنبه و پوشال را هم که یک جا بگذارید، اگر بادى نیاید، اگر کسى با پا آن را نزند، ده سال هم آنجا میماند. قدرتهاى مادّى دنیا، تا انسانها با آنها درنیفتاده‌اند، تا مورد تهاجم تندبادِ احساس و اراده‌ی ملّتها قرار نگرفته‌اند، البتّه هستند، ظاهراً خیلى هم پُرقدرت؛ امّا این حساب نیست، حسابْ آنجایى است که نیروى اراده‌ی مردم با این قدرتها سینه‌به‌سینه بشوند. آنجا قابل محاسبه است که ببینیم قدرت کجا است و مال کیست.  شما این قدرتهاى استعمارى را ببینید! چه قدرتهاى استعمارى اروپایى را در این چند ده سال اوایل قرن حاضر؛ چه قدرت آمریکا را از آن‌وقتى که در این سى چهل پنجاه سال اخیر به‌صورت دزد گردنه‌بگیرِ اصلىِ دنیا در صحنه ظاهر شده. هر جا ملّتها با اینها درافتادند، اینها مجبور به عقب‌نشینى شدند. این‌جورى نیست؟ یک مطالعه‌اى در ذهنتان بکنید! آمریکا آمریکا است، امّا تا وقتی‌که ملّت ویتنام با آن درگیر نشده؛ وقتى درگیر شد، آمریکا تبدیل میشود به یک نیروى شکست‌خورده‌اى که ظرف مدّت چند ماه مجبور میشود پانصدهزار نیروى نظامى خودش را عقب بکشد. قدرت استعمارى فرانسه و انگلیس خیلى قوی‌اند، امّا مادامی‌که مردم کشورهاى زیر ستم با اینها درنیفتاده‌اند؛ وقتی‌که ملّتها با اینها درمی‌افتند، ناگهان می‌بینید این کوت عظیمى که از پنبه یا پوشال جلوى شما بود، تبدیل شد به هیچ. قدرت وابسته‌ی حکومتهاى استعمارى و استبدادى ‌-مثل حکومت رژیم گذشته- ظاهراً خیلى قوى است؛ امّا تا وقتى کسى با آنها درنیفتاده؛ وقتى ملّتْ یکپارچه با اینها درافتاد، همان‌جورى میشود که دیدید. البتّه نیروى ملّت باید منسجم بشود، باید با ایمان حرکت کند، باید به خدا تکیه کند، باید از سختی‌ها نترسد، باید پا عقب نکشد؛ اگر این کارها شد، آن‌وقت آن که قدرت دارد این [ملّت] است؛ همیشه این باید ملاک و معیار قضاوت ما باشد. گذشته هم همین‌جور بود؛ در دوران مبارزات، بعضى آدمها بودند که سطحى بودند، ظاهربین بودند؛ آدمهاى بدى نبودند، امّا ظواهر امر را نگاه میکردند. میگفتند مگر میشود؟ امّا آن کسى که راز حرکت تاریخ و سنّت‌هاى الهى را میدانست، میدانست که بله، میشود. یک مقدارى ایستادگى لازم است، یک مقدارى انسجام لازم است، اراده لازم است، رهبرى پیشاهنگ و قوى لازم است. اینها را که به دست آوردیم، خداى متعال نصرت را بر ما نازل کرد.البتّه این درسها درسهایى است که ملّتها به‌آسانى یاد نمیگیرند. ما شانس داشتیم؛ حقیقتاً ملّت ایران شانس آوردند؛ اقبال ما بلند بود. خداى متعال آن ذخیره‌ی خودش را، آن گوهر یک‌دانه را ‌-که معمولاً خداى متعال گوهرهاى یک‌دانه را براى روزهاى حسّاس تاریخ بشر، نه‌فقط تاریخ ملّتها، ذخیره میکند؛ پروردگار گوهرهایى این‌جور دارد که براى لحظات حسّاس میگذارد- در میان ما قرار داده بود؛ او امام ما بود. خیلی‌ها او را میدیدند، امّا نمی‌شناختند، او را به انسانهاى معمولى تشبیه میکردند؛ امّا جوهر درخشان و فروزان او به کمک پروردگار و در سایه‌ی عبودیّت خدا آشکار شد.  خود او هم براى خودش چیزى قائل نبود. آن دستى که توانسته بود تمام سیاستهاى دنیا را با قدرت خودش جابه‌جا کند و تغییر و تبدیل بدهد، آن زبان گویایى که یک کلمه‌ی آن مثل یک بمب در همه‌ی دنیا منفجر میشد و اثر میگذاشت، آن اراده‌ی نیرومندى که کوه‌هاى بزرگ در مقابل او به‌حساب نمی‌آمدند و موانع بزرگ را اصلاً در مقابل راه به چیزى حساب نمیکرد، آن انسانِ با این عظمت، بارها و بارها تا همین روزهاى آخر، هروقت صحبت از مردم میشد، میگفت مردم از ما بهترند؛ (۴) خودش را کوچک‌تر میدانست؛ خودش را کوچک میدانست. در مقابل احساسات مردم و ایمان مردم و شجاعت مردم و فداکارى مردم سر تعظیم فرود می‌آورد؛ این هم از عظمت او بود. انسانهاى بزرگ همین‌جور هستند؛ چیزهایى را می‌بینند که دیگران نمی‌بینند و او عظمت مردم را میدید.  گاهى در مقابل کارهایى که به نظر مردمْ معمولى می‌آید، آن روح بزرگ، آن کوه ستبر (۵) تکان میخورد و میلرزید. در نماز جمعه‌ی تهران، (۶) بچّه مدرسه‌ای‌ها جمع شدند و قلّکهایشان را شکستند ‌-چند هزار یا چند صد قلّک، یادم نیست- پولهایش را دادند، گفتند این براى جنگ. من فردا یا پس فرداى آن خدمت امام بودم؛ ایشان با یک حالتى، با یک احساسى که براى من قابل تصویر نیست، درحالی‌که آن چشم خدابین‌اش از اشک پُر شده بود، به من فرمود دیدى کار این بچّه‌ها را، دیدى! این‌قدر این کار به نظرش عظیم آمده بود! درست هم هست؛ او خوب میفهمید، او درست تشخیص میداد؛ او از همه‌ی انسانهایى که ما دیده‌ایم و شنیده‌ایم ‌-غیر از انبیا و اولیا و ائمّه (علیهم السّلام)- یک‌سروگردن بالاتر بود. هیچ کس از اشخاص بزرگى که ما در تاریخ حالاتشان را خوانده‌ایم یا در زمان خودمان آنها را دیده‌ایم، از لحاظ عظمت اصلاً قابل مقایسه با شخصیّت عظیم او نبودند. امّا او در مقابل این مردم میگفت من در مقابل مردم احساس حقارت میکنم. (۷) اینها را میگویم تا شما بدانید که چه عظمتى در شما است، البتّه در جمعتان؛ خداى متعال آن‌قدر عظمت در اجتماع یک ملّت مؤمن گنجانده است که آن را قابل مقایسه کرده است با نصرت خود: هُوَ الَّذى اَیَّدَکَ بِنَصرِه وَ بِالمُؤمِنین. (۸) این را نگه دارید.  تا شما ملّت ایران این اتّحاد را و این آمادگى براى انجام کارهاى بزرگ را دارید، همه‌ی آرزوهاى انبیا و اولیا به دست شما قابل عمل است؛ تمام این آمال بزرگى که انبیاى الهى داشتند- استقرار عدل جهانى، نجات مستضعفین، نابود کردن ظلم در سطح عالم- قابل عمل است. البتّه وعده‌ی الهى حق است که استقرار عدل جهانى فقط در دوران ظهور حضرت بقیّة‌ا‌لله‌ (ارواحنا له الفداء) انجام خواهد گرفت؛ در این شکّى نیست، امّا یک ملّت مؤمن و مبارز میتواند زمینه را براى آن‌چنان حکومتى فراهم کند؛ همچنان که شما ملّت ایران تاکنون توانسته‌اید و بر خیلى از مشکلات فائق آمده‌اید.ما امروز در مقابل قدرتهاى جهانى، سرِ سوزنى احساس ضعف نمیکنیم؛ احساس قدرت میکنیم. ما به قدرتهاى جهانى میگوییم که اگر شما محبّت ملّت ایران و نظام جمهورى اسلامى را میخواهید، شرط دارد. اوّلین شرط این است که دست از زورگویى و گردن‌کلفتى و افزون‌طلبى خودتان بردارید. شرط دیگر این است که [دست از] دفاع از تروریست‌ها و مفسدین و بدکارانى که علیه این انقلاب یا علیه انقلابهاى دیگر مشغول توطئه هستند بردارید.  چرا قدرتهاى بزرگ از قبیل آمریکا به خودشان حق میدهند که هر جا ملّتى قیامى کرده، انقلابى به راه انداخته، حکومتى طبق میل خودش تشکیل داده، اینها فوراً میروند اخلال میکنند و مخالفین آن حکومت را پیدا میکنند و به آنها سلاح میدهند و پول میدهند و رادیو میدهند و تبلیغات میدهند و هزاران خباثت میکنند تا شاید بتوانند آن حکومتى را که مستقل است - حالا به هر اندازه‌اى که مستقل است؛ همه‌ی این حکومتهاى انقلابى هم یک جور نیستند؛ هرچه هست- از پا در بیاورند؟ چرا؟ به چه حقّى؟ آمریکا باید از حمایت خود از ضدّانقلابیّون و منافقین و قاتلین مردم توبه کند. مادامی‌که این توبه‌هاى سیاسى انجام نگیرد، دشمنى و خشم ملّت ایران نسبت به ابرقدرت‌ها و بخصوص نسبت به شیطان بزرگْ آمریکا، سرِ سوزنى کم نخواهد شد.  ما احساس میکنیم بحمدا‌لله‌ از درون قوى هستیم. قوّتمان هم نه به‌خاطر تکیه به کسى، یا به سیاستى، یا به روشى از این روشهاى معمولى دنیا است؛ نه، قوّت ما به‌خاطر این است که از رابطه‌ی خودمان و خدا خاطرمان جمع است. میدانیم که براى خدا داریم کار میکنیم و کمک الهى را هم شامل حال خودمان میدانیم؛ شک نداریم. ما انگیزه‌اى جز رضاى خدا و پیاده کردن احکام الهى نداریم. این هدف ما است، همه‌چیزِ ما است، زندگى ما است، عمرمان را در این راه گذرانده‌ایم و همه‌ی ملّت ایران همین احساس را دارند.بنابراین ما به کمک الهى، و پشت سرِ آن به آگاهى و ایمان و انگیزه‌ی قوىّ مردم هم اعتماد و اطمینان داریم. و این را باید حفظ کنید. نگذارید در این انگیزه‌ها و ایمانها اندک سستى و اختلال به وجود بیاید. دشمن خیلى کار میکند براى اینکه با بزرگ جلوه دادن مشکلات، ایمان مردم و حرارت مردم و انگیزه‌ی مردم را کم کند. البتّه معلوم است و طبیعى است، ملّتى که ده سال است انقلاب کرده و در طول این ده سال، دائم دشمنها با او درگیرى داشته‌اند، یک مقدارى مشکلات [برایش] به وجود می‌آید: ملّتى که هشت سال جنگ داشته و در طول این هشت سال، با تلاش خود و حُسن تدبیرى که انجام شده، خودش را در مقابل دولتهاى دیگر مقروض نکرده. به کشورى که جنگ دارد، اگر دیگران کمک مادّى نکنند، از پا می‌افتد و فلج میشود. ما به خودمان تکیه کردیم، بحمدا‌لله‌ جنگ را گذراندیم، مقروض هم نشدیم.  البتّه طبیعى است که انسان وقتى نخواهد دست گدایى به طرف این و آن دراز بکند و بخواهد عزّت خودش را حفظ کند، یک مقدارى در داخل به او سخت خواهد گذشت؛ امّا [اگر] آن ملّت رشیدِ قدرتمند، یک خُرده دیگر تلاش کند، این سختی‌ها را هم برطرف خواهد کرد، این مشکلات را هم از بین خواهد برد. اینکه دشمن بیاید این مشکلات را ‌-فلان چیز کم است، فلان چیز گران است، فلان چیز نیست- مشکلات اصلىِ یک جامعه وانمود کند، ترفند دشمن است؛ ترفند خصمانه است؛ این خودش توطئه است. مردم باید بر این توطئه‌ها فائق بیایند.  این جناح‌بندی‌هایى هم که دشمن در رادیوها و تبلیغات بیگانه سعى میکند القا کند که گویى در داخل کشور بین مسئولین یا بین مردم جناح‌بندی‌هایى هست، اینها هم چیزهایى است که به نظر من ملّت ایران باید اینها را جدّى تلقّى نکند. البتّه اختلاف سلیقه از لحاظ مسائل سیاسى و غیره، طبیعى است که وجود داشته باشد و هست و هیچ اشکال هم ندارد. بارها امام میفرمودند من از این بگومگوهایى که در این زمینه‌ها هست نگران نمیشوم؛ (۹) اینها نگران‌کننده نیست؛ نگرانى این است که ما اینها را عمده کنیم، خیال کنیم اینها آحاد ملّت را از هم جدا میکند؛ نه، اختلاف سلیقه‌ی سیاسى هم دارند، دوش به دوش هم و دست در دست هم براى این مملکت کار هم میکنند؛ چه اشکالى دارد؟ اگرچه حالا آن اختلافات سلیقه‌اى هم کم‌رنگ شده. نگذارید ‌-مسئولین هم نگذارند، مردم هم نگذارند- که بهانه‌هایى براى اختلاف به وجود بیاید.بنده به نوبه‌ی خودم عرض میکنم و از همه‌ی آحاد مردم میخواهم که براى دوستى و علاقه به من، هیچ کس را مورد تهاجم یا اهانت قرار ندهند؛ هیچ وجهى ندارد. یک نفر بگوید که بنده با فلانى دوست‌ترم؛ یا من از لحاظ فکرى به فلانى نزدیک‌ترم، شما دورترید؛ این حرفها معنى ندارد. همه در خطّ اسلام و دنبال هدفهاى اسلامى و با همان شعارها و آرمانهایى که امام عزیزمان ده سال با پرچم آن شعارها، ما را جلو برده و در مقابل همان دشمنها ‌-دشمنهاى ما که فرق نکرده‌اند؛ دشمنها که کم نشده‌اند؛ دشمنها که عوض نشده‌اند- و با تکیه به همان خدا و با پافشارى بر همان اصول، در صف واحد حرکت کنیم. کسى کسى دیگر را طرد نکند، کسى به کسى دیگر اهانت نکند، کسى کسى دیگر را متّهم نکند. همه برادرند؛ همه در خطّ امامند؛ همه این وضع کنونى و چیزى را که به خواست مردم و منتخبین‌شان انجام شده با همه‌ی وجود دارند تأیید میکنند. ما تکلیف سنگینى بر دوش داریم و بایستى این راه را با قوّت و قدرت ادامه بدهیم.  و بنده آینده را بسیار روشن میبینم؛ مشکلات را قابل رفع میبینم؛ احساس میکنم این نیروى عظیم مردمى و انقلابى خواهد توانست کوه‌ها را از سر راه بردارد. ما از بیشترین مشکلات عبور کرده‌ایم. البتّه نمیگویم هیچ مشکلى وجود ندارد. هیچ انسانى، هیچ جامعه‌اى نیست که براى کارهاى بزرگ بالاخره با یک مشکلاتى مواجه نشود؛ امّا مهم این است که آنچه در مقابل ما هست، مشکلاتى است که در مقابل همّت ملّت ایران و اراده‌ی آنها و قدرت درونى آنها و بالاتر از همه لطف پروردگار، چیزى به حساب نمی‌آید.  خداوند ‌ان‌شاءالله‌ همه‌ی شما را موفّق و مؤیّد بدارد و توجّهات و دعاى حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما کند و به شماها توفیق بدهد تا بتوانید ‌ان‌شاءالله‌ رضاى آن بزرگوار را به بهترین وجهى کسب کنید.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته  
198
1368/04/07
بیانات در دیدار جمعى از مسئولین، قضات و کارکنان قوّه‌ی قضائیّه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2117
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده متقابلاً مصیبت جان‌گداز و جانسوز رحلت امام بزرگوار و عزیزمان را به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز، برادران بزرگوارمان در شوراى عالى قضائى و قضات محترم و کارمندان دستگاه قضائى کشور، خانواده‌هاى عزیز شهداى عالی‌قدر هفتم تیر که یادگارهاى ارزنده‌ی یکى از مقاطع مهمّ انقلاب ما هستند، شما عزیزانى که از راه دور تشریف آوردید، علما و ائمّه‌ی جمعه‌ی محترم استان لرستان و شما اقشار مردم مؤمن و مخلص و غیور آن استان، تسلیت عرض میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ بار سنگین این مصیبت را بر دوش ملّت ایران، مایه‌ی اجر و ثواب و رحمت خود قرار بدهد و به همه‌ی ملّت ایران اجر و صبر و استقامت در راه آن قائد و رهبر عظیم‌الشّأن عنایت کند.  یک مسئله، مسئله‌ی هفتم تیر و آن حادثه‌ی فراموش‌نشدنى است؛ چون هنوز هم در دنیاى سیاست در سطح جهان، یک مسائلى مطرح است که براى ملّت ایران، هفتم تیر قابل طرح و قابل احتجاج (۲) است. در طول این چند سال، در ماجراى هفتم تیر دو گروه رسوا شدند:یک گروه، آن کسانى که ادّعا میکردند طرف‌دار مردمند، طرف‌دار خلقند، طرف‌دار انقلابند، انقلابى هستند، پرده‌ی غلیظى از ریا و دروغ و خدعه بر کار خودشان کشیده بودند؛ حادثه‌ی هفتم تیر این پرده را درید؛ افشا شدند. بعد از آن هم گروهکها خیلى تبلیغات کردند؛ امّا ملّت ایران تحت تأثیر آن حادثه و حوادثى مشابه آن ‌-که مکرّر بود، اگرچه به آن عظمت نبود- چهره‌ی منافقین و چهره‌ی گروهکهاى مدّعى را شناختند؛ معلوم شد اینها ضدّ همه‌ی ارزشهاى انسانی‌اند؛ معلوم شد اینها از آدمکشى ‌-آن هم با این ابعاد وسیع- اِبائى ندارند؛ معلوم شد اینها هم به‌خاطر هدفها و مقاصد شوم خودشان حرفى ندارند که [نسبت] به انقلابى با این عظمت در حسّاس‌ترین لحظات و در یک چنین شرایطى ‌-که کشور ماه‌هاى اوّلِ درگیرى یک جنگ آن‌چنانى را میگذرانَد و با چه مشکلاتى درگیر است- دست به این‌چنین جنایت بزرگى بزنند و ملّت ایران را داغدار کنند؛ افشا شدند.  دسته‌ی دوّمى که بر اثر ماجراى هفتم تیر و ماجراهاى مشابه آن افشا شدند و پرده‌ی فریب و خدعه از صورتشان افتاد، این قدرتهاى جهانى مدّعى حقوق بشر و مدّعى ضدّیّت با تروریسم بودند. البتّه سردمداران سیاستهاى جهانى با وقاحت و گستاخى باز هم همین شعارها را میدهند. هنوز هم سردمداران رژیم آمریکا ادّعا میکنند که با تروریسم مخالفند! بسیارى از کشورهاى اروپایى هم همین‌طور. لکن تبلیغات و هیاهو و جنجال یک مسئله است، واقعیّتهایى که براى مردم آگاه و بصیر در سطح عالم روشن میشود مسئله‌ی دیگرى است.  کاملاً واضح است که وقتى دولتى مثل آمریکا یا مثل بعضى از دولتهاى اروپایى از گروهکهاى تروریستى که دستشان به خون آحاد ملّت آغشته است حمایت میکنند، آنها را در کشورهاى خودشان راه میدهند، با آنها معامله‌ی پناهنده‌ی سیاسى میکنند، نمیتوانند در ادّعاى مبارزه‌ی با تروریسم صادق باشند. اینها مروّج تروریسم‌اند؛ اینها تروریسم و تروریست‌ها را زیر دامان خودشان براى مقاصد شومشان تربیت میکنند. کیست که نداند بسیارى از گروهکها در ایران ‌-حتّى آنهایى که صبغه‌ی (۳) چپ داشتند- از منابع مالى دولتهاى غربى و آمریکا تغذیه میشدند و هنوز هم میشوند؟ ملّت ایران این ادّعاها را شناخت. دیرباورترین افراد هم فهمیدند که دولت آمریکا و بسیارى از دولتهاى اروپایى ‌-این جوامعِ به‌اصطلاح متمدّنِ طرف‌دار حقوق بشر- از حقوق بشر کمترین خبرى ندارند؛ کمترین دفاعى نمیکنند.  این کسانى که در طول چند سال، در حادثه‌ی هفتم تیر و غیر آن، به شهادت رسیدند و خونشان ریخته شد، آحاد بشر بودند، نفوس زکیّه‌اى از افراد بشر بودند، انسانهاى ممتاز جامعه بودند. در بین اینها علما، دانشمندان، مبارزان قدیمى، توده‌هاى مردم، انسانهاى فداکار، کسانى که براى ملّتشان و کشورشان و آرمانشان و انقلابشان فداکارى میکنند وجود داشتند. کشتن اینها طبق کدام میزان از موازین، مجاز است و چه کسى میتواند کشندگانِ اینها را تروریست نداند و محکوم نکند و جنایت‌کار نخواند؟ این یک حقیقت روشن است.  ما به ادّعاهاى طرف‌دارى از حقوق بشر که امروز در دنیا از طرف دولتها و سازمانهایى که وابسته‌ی به دولتها هستند اعلام میشود، سرِ سوزنى اعتقاد نداریم. ما اینها را فریب و خدعه و دروغ میدانیم. ما معتقدیم تروریسم در دامان رژیم آمریکا و بسیارى از رژیم‌هاى غربى و قدرتهاى زورگوى جهانى رشد میکند و پرورش پیدا میکند. ملّتى از حقوق خود دفاع میکند، از مرزهاى خود دفاع میکند، دم از استقلال میزند، میخواهد که بر سرنوشت خود مسلّط باشد، همه‌ی دنیا هم اعتراف دارند که ملّت ما و نظام جمهورى اسلامى به هیچ قدرتى از قدرتهاى عالم وابسته نیست؛ خب، به چه مجوّزى یک عدّه افراد خرابکار حق داشته باشند و مجاز باشند که آحاد مردم بی‌پناه این ملّت را یا رهبران آنها را یا سران آنها را با یک چنین وضعیّت جنایت‌بارى و خون‌آشامانه‌اى دستخوش ترور قرار بدهند؟ بعد هم دولتهاى غربى بدون هیچ شرمى، بدون هیچگونه ملاحظه‌اى از موازین بشرى، اسم اینها را بیاورند، به‌عنوان یک سازمان از اینها یاد کنند، اینها را به کشورهایشان راه بدهند و نشریّات اینها را منتشر کنند؛ آنچه ظواهر امر است ‌-باطن امر که تغذیه‌ی پولى و تغذیه‌ی سیاسىِ آنها در سطح جهان [است]- افرادى که در اجتماعاتى مثل پارلمان اروپا و امثال آن نشسته‌اند و اسم این تروریست‌ها را بدون محکوم کردن و با حمایت کردن برده‌اند، اینها درحقیقت خود را در تاریخ و در چشم انسانهاى منصف و آگاه این روزگار محکوم کردند؛ لکّه‌ی ننگى براى خودشان درست کردند. این از برکات خون پاک و شهادت آن عزیزانى است که در فاجعه‌ی هفتم تیر به شهادت رسیدند که حقیقتاً آن شهادتْ مظلومانه بود و خون پاک آنها دامان جانی‌ها و قاتلها و گروهکهاى وابسته را گرفت.به‌مناسبت حضور آقایان محترم دستگاه قضائى جمله‌ی کوتاهى درباره‌ی قوّه‌ی قضائیّه عرض کنم. شک نیست که قوّه‌ی قضائیّه در جمهورى اسلامى ایران، مثل دیگر ارگان‌ها و دستگاه‌هاى این نظام از تلاش مخلصانه و دلسوزانه و غیر قابل ارزیابى از لحاظ عظمت و ارزش از سوى جمع کثیرى از مؤمنین برخوردار است؛ این تعداد کثیرى از قضات دادگاه‌ها و دادسراها و دستگاه‌هاى عالى قضائى و دست‌اندرکاران امور ادارى و همه‌ی عناصر قوّه‌ی قضائیّه که در طول این چند سال با الهام از احکام اسلامى تلاش کردند و زحمت کشیدند، حقّاً و انصافاً زحمت مأجور و مغتنمى بوده.  در همه جاى عالم قوّه‌ی قضائیّه ملاک و معیار سلامت جامعه است. اگر قوّه‌ی قضائیّه‌ی سالم و دقیق و دور از هرگونه عاملى غیر از عامل عدل و انصاف و مقرّرات اسلامى وجود داشته باشد، تمام دستگاه‌هاى کشور بمرور اصلاح خواهند شد و جامعه اصلاح خواهد شد. ممکن نیست که در یک کشورى، دستگاه قضائىِ سالمِ بی‌عیبى وجود داشته باشد، مگر اینکه آن کشور بر اساس معیارهاى حاکم بر آن جامعه ‌-که براى دستگاه قضائى معتبر است- به سلامت کامل خواهد رسید؛ حالا تا آن معیارها براى آن جامعه چه باشد. اگر دستگاه قضائى از آن سلامت برخوردار نباشد و اشکال داشته باشد، دستگاه‌هاى دیگر، سالم هم باشند، بتدریج به فساد خواهند گرایید. این شأن دستگاه قضائى است. اسلام هم به همین دلیل بر روى قضا و قضاوت و قاضى و محکمه و مقدّمات کار و ابزار کار قضائى، حدّاکثر اهتمام را ورزیده. در تعالیم اسلامى شاید بر روى کمتر چیزى به ‌قدر عدل در قضا و بقیّه‌ی چیزهایى که مربوط به دستگاه قضائى است تکیه شده باشد؛ این هم که مسلّم است.البتّه دستگاه قضائىِ ما درحقیقت یک دستگاه جدید است، زیرا حاکمیّت قوانین و مقرّرات اسلامى مسائل جدیدى را براى این دستگاه پیش آورده. و همان‌طور که عرض شد و آحاد مردم هم میدانند و از زبان امام عزیزمان هم چندین بار شنیده شد، برادرانى که در قوّه‌ی قضائیّه هستند، تلاشها[ى فراوانى کرده‌اند] و زحمات فراوانى کشیده‌اند. امّا در نظام اسلامىِ ما باید بر رشد و اعتلاء روزافزون دستگاه قضائى همّت گماشته بشود؛ یعنى به هیچ حدّى نباید قانع بود.  حقیقتاً دستگاه قضائى باید ملجأ و مأمن مردم به‌حساب بیاید. خب، در جامعه کمبود هست، کسر هست، مشکلات براى مردم هست، درگیرى هست، کسانى هستند که به کسان دیگرى ظلم میکنند، یا به اموالشان، یا به عِرضشان، یا به جانشان یا به حیثیّتشان تعرّض میکنند؛ مشکلات در هر جامعه‌ی بشرى قهراً وجود دارد. دستگاه قضائى باید آن‌چنان باشد که هر کسى در جامعه با هرگونه ظلمى از هر مقامى مواجه شد، خاطرش آسوده باشد؛ مثل فرزندى که پدر عاقلِ مهربانِ قوی‌اى دارد، هر کسى به او اندک تعرّضى بکند، دلش قرص است؛ میگوید الان میروم به پدرم میگویم و او انتقام من را خواهد گرفت، حقّ من را خواهد گرفت. بر تمام آحاد کشور، چنین روحیه‌اى بایستى نسبت به دستگاه قضائى حکم‌فرما باشد. اگر به کسى ظلم شد، او بداند که این ظلم قطعاً برطرف خواهد شد؛ چون به یک دستگاه عدل مراجعه میکند و آنها از او رفع ظلم خواهند کرد. واقعاً ملجأ و مأمن ‌-یک چنین چیزى- باید باشد. این یک بُعد از ابعاد دستگاه قضائى است که مورد انتظار همه و مورد انتظار اسلام است، که ‌ان‌شاءالله‌ حرکت دستگاه قضائى و تلاشهایى که دارد انجام میگیرد ‌-که به همان طرف است و خواهد بود؛ ما شاهد هستیم- تلاشهاى خوبى است که ‌ان‌شاءالله‌ باید دستگاه قضائى را به آن طرف ببرد.  و بُعد دیگر، حاکمیّت احکام و ارزشهاى اسلامى بر این دستگاه است؛ ملاکها و معیارهاى اسلامى، که قوی‌ترین و متقن‌ترین و محکم‌ترین ملاکها و معیارها براى اداره‌ی یک مجموعه‌ی قضائى است. و ما نباید هم در مقابل هو و جنجال مخالفین و دشمنان و آن کسانى که هر نقطه‌ی مثبتى هم در جامعه‌ی اسلامى باشد مورد انتقاد قرار میدهند، دچار انفعال بشویم. بله، فرهنگ غربى، شیوه‌ی قضائى اسلامى را قبول ندارد؛ خب، ما هم شیوه‌ی قضائى آنها را قبول نداریم؛ وَ لآ اَنتُم عّْبِدونَ مآ اَعبُدُ × وَ لآ اَنَا عابِدٌ ما عَبَدتُم. (۴) آنها حاضر نیستند موازین قضائى مبتنى بر ارزشهاى اسلامى را درک کنند و بفهمند. اصلاً فرهنگ غربى اجازه نمیدهد که کسى ارزش معیارهاى قضائى را آن‌چنان که در اسلام هست، درک کند و بفهمد؛ ارزش بیّنه (۵) را، ارزش قسم را، ارزش حد را، ارزش تعزیر را، ارزش قضاى با خلق و خوى اسلامى را. در اسلام، قاضى جز هیبت قضاوت، هیبت دیگرى ندارد؛ مسلمانى است مثل بقیّه‌ی مسلمانها، روى خاک می‌نشیند، با آنها برادرانه برخورد میکند. دنیا براى قاضى و براى محکمه و براى کار قضائى، ترتیب و آداب دیگرى دارند. ما در مقابل دنیا منفعل نمیشویم، منفعل نیستیم. ما به معیارهاى قضائى متقنى که در اسلام وجود دارد افتخار میکنیم، بر اساس همان معیارها هم حرکت میکنیم؛ معتقدیم همان قضاى اسلامى است که میتواند عدالت را در جامعه‌ی اسلامى تأمین بکند. این هم این مسئله.  و به‌عنوان آخرین جمله، به شما برادران عزیز و قشرهاى گوناگون مردم لرستان و همه‌ی اقشار مردم کشورمان عرض کنم که همه‌ی ما باید قدر این حیثیّت اسلامى و آبروى سرشار انقلاب و اسلام را بدانیم و سعى کنیم آن را حفظ کنیم. اسلام به ملّت ما و به کشور ما خیلى عزّت و شخصیّت داده. جا دارد هرچه در توان داریم، از این اسلام و از این نظام اسلامى دفاع کنیم. دنیا دیگر ملّتى را نمی‌شناسد که مثل ملّت ایران با این قدرت، با این اعتماد به نفْس و با این قاطعیّت، در مقابل زورگویی‌هاى قدرتهاى مستکبر جهانى ایستاده باشد و از کسى واهمه نداشته باشد. این روحیه‌ی ایستادگى و مقاومت در شما مردم، این وفادارى به امام عزیز و بزرگوارمان ‌-که مظهر ایستادگى و مقاومت انقلابىِ ملّت ما بود- این عزّتى که ملّت ما از قِبَل همین ایستادگی‌ها و مقاومتها در دنیا و در چشم ملّتها به دست آورده، چیزهاى نادرى است. اینها چیزهایى است که به‌آسانى براى یک ملّت پیش نمی‌آید.بحمدا‌لله‌ از اوّل انقلاب تا امروز، علی‌رغم برخورد با مشکلات فراوان، ملّت ما این راه مستقیم را که راه حاکمیّت اسلام و عمل به احکام اسلامى است، طى کرده. ما مشکلات زیادى را پشت سر گذاشته‌ایم؛ از گذرگاه‌هاى سختى گذشته‌ایم؛ دشمنان زیادى را نسبت به خودمان مأیوس کرده‌ایم؛ امید آنها را از اینکه بتوانند در حرکت ما و در هدفهاى ما اثرى بگذارند، بحمدا‌لله‌ قطع کرده‌ایم.  آینده‌ی بسیار روشنى در پیش روى ما است که به سمت آن داریم حرکت میکنیم؛ آینده‌اى که ملّت ایران در آن خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامى، هم عدالت اجتماعى، هم رفاه مادّى، هم استقلال کامل داشته باشد. این آینده‌اى است که در مقابل ما است. از روز پیروزى انقلاب، ما به سمت این آینده حرکت کردیم و به اعتقاد من قسمتهاى سخت‌ترش را پشت سر گذاشته‌ایم. نمیگویم بدون تحمّل زحمت میشود به آن آینده رسید؛ امّا میگویم با حفظ وحدت، با حفظ همان ایمان و انگیزه و با ادامه‌ی حرکت میشود به آن آینده رسید. عمده همین است که ما یاد امام و راه امام و هدفهاى اعلام شده به‌وسیله‌ی امام را همیشه به یاد داشته باشیم و حفظ کنیم.این وحدت و صمیمیّتى را هم که بحمدا‌لله‌ امروز بر سرتاسر کشور ما حاکم است، با جدّیّت حفظ کنیم؛ از اینکه اندکى مخدوش بشود، جلوگیرى کنیم و در تمام صحنه‌هاى انقلاب حاضر باشیم؛ همچنان که تاکنون ملّت ما بحمدا‌لله‌ در همه‌ی صحنه‌هاى انقلاب حاضر بوده‌اند.  البتّه دشمن تبلیغات دارد، دروغ‌پراکنى دارد، شایعه‌پردازى دارد. دشمن سعى میکند دلها را نسبت به آینده ناامید کند. دشمن تبلیغ میکند براى اینکه مردم را از ادامه‌ی حرکت باز بدارد. این چیزها را در تبلیغات دشمن همیشه توجّه داشته باشید. دشمن است، از دشمن که جز این انتظارى نیست. سعى میکنند وحدت را مخدوش کنند؛ ما نباید بگذاریم. سعى میکنند مشکلات را عمده کنند، بزرگ کنند. بله، براى جامعه‌اى که جوان و تازه‌کار است، مشکلات یک امر طبیعى است. نظام جمهورى اسلامى نظام جوانى است. جوانى سختی‌هایى دارد، امّا امتیازات زیادى هم دارد.ما یک نظام جوان هستیم؛ با تجربیّات گذشته باید آینده را بسازیم، و همه دست به دست هم بدهیم تا این آینده خوب ساخته بشود. مشکلات را تحمّل کنیم؛ با تحمّل مشکلات است که میشود از این مشکلات عبور کرد و گذشت. و البتّه ارتباط و پیوند مستحکم خودمان با خدا را هم هرگز فراموش نکنیم. از خداى متعال کمک بخواهیم؛ از او تفضّل الهى را بخواهیم و طلب کنیم و مطمئن باشیم که خداى متعال ‌ان‌شاءالله‌ به ما کمک خواهد کرد.  از خداى متعال درخواست میکنم و امیدوارم به همه‌ی شما برادران و خواهران محترم که از راه‌هاى دور تشریف آوردید، و به آقایان محترم قوّه‌ی قضائیّه ‌-مسئولین محترم این قوّه که حقیقتاً زحمات ارزشمندى را براى اصلاح و تکمیل قوّه‌ی قضائیّه کشیده‌اند، مخصوصاً به جناب آقاى اردبیلى (۶) که شخصیّت بارزى هستند که سالهاى متمادى است زحمات قوّه‌ی قضائیّه را بر دوش دارند- و همچنین به بقیّه‌ی برادران، لطف و فضل و رحمت خودش را شامل کند و ‌ان‌شاءالله‌ به همه‌ی ما توفیق بدهد که بتوانیم با تحمّل زحمات انقلاب، این بار باارزش را به سرمنزلِ آن برسانیم.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
199
1368/04/06
بیانات در دیدار جمعى از بسیجیان سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2116
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)  بنده هم متقابلاً این مصیبت بزرگ و جانسوز را به شما برادران و خواهران و عزیزان بسیجى و فرزندان امام امّت تسلیت عرض میکنم.  این حرف درستى است که بسیجِ بیست میلیونىِ پُرشورِ بااخلاصِ کشورِ ما پدر مهربانى را از دست داد. حقیقتاً رابطه‌ی بین شماها و آن قلب منوّر و پُرعطوفت مثل رابطه‌ی پدر و فرزندى بود. شاید هیچوقت اتّفاق نمی‌افتاد که در حضور آن بزرگوار صحبتِ بسیج بشود ‌-از فداکاری‌هاى بسیج، از حضورشان در میدان جنگ، از شیرین‌کاری‌هایى که مخصوص شما جوانان مؤمن و بااخلاص در صحنه‌هاى انقلاب و نبرد بود- مگر اینکه آن بزرگوار با رقّت و با عطوفت، از بسیج و از این حرکت پُرشورِ مردم یاد میکردند؛ و ما در این زمینه شاهد چیزهایى بودیم که مواردى در ذهنم هست. گاهى اظهارات مردمى که در شمار این بسیجیان عظیم و انبوه ملّت بودند، خدمت امام [مطرح] میشد و چه عکس‌العمل پدرانه و محبّت‌آمیزى از آن بزرگوار دیده میشد.خب، حالا ما آن پدر عزیز و عظیم‌الشّأن را نداریم؛ این یک واقعیّت تلخ است؛ امّا وصیّت او به ما چه بود؟ ما که معتقدیم روح مؤمنین آزاد است و بینا است و بر امور این دنیاى مادّى مسلّط است، شاید بشود با اطمینان گفت که همین حالا روح مقدّس امام ناظر بر احوال جامعه‌ی ما و متوجّه فرزندان خودش است. این ملّت فرزندان او بودند. آن بزرگوار از ما، از فرزندانش، از امّتش چه چیزى را توقّع دارد؟ این آن نکته‌ی اصلى است. عزادارى لازم است؛ اصلاً دست خودمان نیست. مگر میتوانیم بر این مصیبت نگرییم؟ مگر میتوانیم احساسات جوشان خودمان را نسبت به آن عزیز یگانه سرپوش بگذاریم؟ اینها به جاى خود محفوظ، امّا اصل قضیّه راه او و وصیّت او است. اگر او زنده بود، امروز از ما چه میخواست؟ این مهم است.  شما از مرد و زن، از هر جاى کشور، در هر سنّى ‌-چون بسیج از نوجوان سیزده چهارده ساله تا پیرمرد نودساله را شامل میشود؛ بدنه‌ی ملّت، همان بسیج است؛ زبده‌ی ملّت، بسیج است- از هر قشرى، در هر نقطه‌اى از کشور هستید، دائم با خودتان حدیث نفْس کنید، از خودتان بپرسید که امام از من چه میخواهد و آیا من آنچه را آن عزیز و محبوب از من میخواهد و توقّع دارد، انجام میدهم یا نه؟ این آن خطّ مستقیم است که ما را تا هدفها و آرمانهاى امام عظیم‌الشّأن‌مان هدایت خواهد کرد.امام از بسیج، آمادگى را میخواست؛ حضور دائمى. بسیج پشتوانه‌ی اصلى انقلاب است. نیروهاى مسلّح ما ‌-چه ارتش و چه سپاه- بحمدا‌لله‌ نیروهاى مسلّح خوبى هستند، هر کدام یک محسّناتى دارند که اگر ما در دنیا بین نیروهاى مسلّح نگاه کنیم، بینناوبین‌ا‌لله‌ این محسّنات را در هیچ نیروى مسلّح دیگرى نمی‌بینیم. سپاه، آن نیروى انقلابىِ پُرشورِ آزمایش‌داده‌ی تجربه‌شده‌اى است که ده سال در میدانهاى نبرد، جمهورى اسلامى را سربلند کرد و خودْ میوه‌ی درخت انقلاب بود و هست؛ یعنى جَستى (۲) است که اصلاً از ریشه‌ی انقلاب به وجود آمده. ارتش، یک ارتش منظّمِ کارآمدى است که علی‌رغم سرمایه‌گذاری‌هاى دشمن، یکجا و یکسره در مشت انقلاب و در خدمت انقلاب قرار گرفت؛ بازوى نیرومندى شد؛ غیر از اینکه در میدان جنگ ده سال حضور داشت، چقدر خدمات داد؛ آموزش داد، پشتیبانى کرد، سلاح داد، زمینه‌هاى باارزشى را فراهم کرد. امروز هم یک نیروى بسیار کارآمد، مؤمن، مخلص و ذخیره‌اى براى انقلاب است؛ در این هیچ شکّى نیست. پس نیروهاى مسلّح ما، ‌الحمدلله‌ خیلى خوبند.  امّا من عرض میکنم، آن چیزى که انقلاب ما ‌-با داعیه‌هاى بزرگى که دارد- به آن تکیه میکند، نیروى بسیج است. اگر ما نیروهاى بسیج را ‌-یعنى نیروهاى مردمى را- جدا کنیم، ارتش و سپاه، آن عاملى که بتوانند انقلاب را در ابعاد جهانی‌اش پشتیبانى کنند، نیستند؛ بسیج، این [عامل] است. محور، براى دفاع از انقلاب، همین آحاد عظیم میلیونى بسیجند. این را ما بایستى همواره به یاد داشته باشیم. خب، بسیج کجا است؟ بسیج در زندگى معمولى، جزئى است از توده‌هاى میلیونى مردم؛ امّا سازمان‌دهى خودش را باید داشته باشد، آموزش لازم را باید داشته باشد و باید بازآموزى هم بکند. یعنى به یک بار آموزشى که دو ماه یا کمتر یا بیشتر، بسیجى دید، نباید اکتفا بشود. این آموزش بایستى تکرار بشود.یک بسیجى هر جا که مشغول کار است ‌-اگر در مدرسه است، اگر در دانشگاه است، اگر در حوزه‌ی علمیّه است، اگر در کارخانه است، اگر در مزرعه است، اگر در فلان اداره است؛ فرق نمیکند- باید بداند که جزو ارتش عظیمِ مردمىِ انقلابى است و به آن افتخار بکند. در هر مجموعه‌اى، افرادى که عضو بسیجند، از جهت خدمت به انقلاب، از دیگران برتر و مقدّم‌ترند. همه باید افتخار کنند که جزو بسیجند. این یک چیز طبیعى است؛ چون بسیج یعنى آن کسى که اعلام میکند هرگاه خطرى انقلاب را تهدید کند، سینه‌ی من سپر انقلاب خواهد شد. این معناى بسیج است. هر کس آماده است بسم‌ا‌لله‌؛ و هر کس وارد شد، او باارزش‌ترین افراد جامعه است و باید افتخار کند. من هم افتخار میکنم که یک بسیجى باشم؛ به‌عنوان یک بسیجى در هر جایى که انقلاب لازم دارد، حاضر باشم. همه باید افتخار بکنیم؛ چون این اساسی‌ترین کارِ انقلاب است.  حفظ موجودیّت انقلاب کارِ اوّل ما است. وقتى میگوییم انقلاب، تجسّم انقلاب در کشور ما، همین نظام جمهورى اسلامى است. لذا امام مکرّر میفرمودند که حفظ نظام واجب‌ترین فرایض است. (۳) درست است؟ این همان چیزى است که گفتیم یادمان بیاید که امام از ما چه میخواستند: حفظ نظام. انقلاب، جداى از نظام جمهورى اسلامى نیست. نباید کسى خیال کند ما یک نظام جمهورى اسلامى داریم و یک انقلاب و اینها از هم جدا هستند؛ ابداً. تجسّم انقلاب، همین نظام جمهورى اسلامى است؛ همین چیزى است که یک روز همه‌ی گردن‌کلفت‌ها و قلدرهاى دنیا علیه آن دست به دست هم داده بودند؛ امروز هم هنوز دلشان صاف نیست و به این زودی‌ها صاف هم نخواهد شد، ارتجاع با آن مخالف است، استکبار با آن مخالف است، آمریکا مخالف است، اسرائیل مخالف است، سرمایه‌دارهاى بزرگ جهانى با آن مخالفند. انقلاب ما که به پیروزى رسید، معناى پیروزی‌اش این بود که توانست این نظام را متولّد کند، به دنیا بیاورد. پس دفاع از نظام جمهورى اسلامى، اوّلین و مقدّس‌ترین و واجب‌ترین فرایض ملّت ایران است و بسیجى آن کسى است که سینه‌اش را سپر میکند، میگوید من با جان خودم، با تن خودم، با بازوى خودم، با هر وسیله‌اى که در اختیارم باشد، حاضرم دفاع بکنم؛ چون این دفاع از اسلام است، این دفاع از قرآن است و حفظ اسلام به این بستگى دارد. بسیج این است. پس آموزش بسیج بایستى مورد اهمّیّت قرار بگیرد. پشتیبانی‌هاى گوناگون بسیج، همین‌طور. از همه بالاتر، سازمان‌دهى بسیج است. سازمان‌دهى بسیج باید محکم‌ترین سازمان‌دهی‌ها باشد که لابه‌لاى وضع زندگى معمولى و کار و مدرسه و دانشگاه و حوزه‌ی علمیّه و اداره و کارخانه گم نشود، پامال نشود، و بماند.البتّه آن کسانى که در دنیا منتظرند که علیه جمهورى اسلامى ‌-به هر بهانه‌اى یا حتّى بدون بهانه- حرف بزنند، از اینکه ما مردم را به آمادگى تشویق میکنیم، استنباط غلط میکنند که لابد جمهورى اسلامى میخواهد جنگ‌طلبى کند و دنبال جنگ است؛ نه، این نیست. ما ثابت کردیم که جنگ‌طلب نیستیم. ما به دنیا نشان دادیم که به صلح همه‌ی منطقه، بلکه همه‌ی عالم از صمیم دل علاقه‌مندیم. ما معتقدیم که در صلح و آرامش میشود به سازندگی‌هاى درونى و بیرونى خودمان بپردازیم. ما جنگ‌طلب نیستیم؛ از اوّل هم نبودیم. جنگ را بر ما تحمیل کردند. منتها ما آن ملّتى هستیم که از خودمان دفاع میکنیم، خوب هم دفاع میکنیم. ما ملّتى نیستیم که عقب بنشینیم و به دشمن پشت بکنیم. ما با خطر مواجه میشویم، این را در این ده سال نشان دادیم.  الان هم علی‌رغم اینکه رژیم عراق و دیگران راجع به صلح حرفهاى زیادى میزنند و ما هم این حرفها را قبول میکنیم و از اینکه مذاکرات منتهى به یک صلح پایدار بشود استقبال میکنیم، [امّا] این را پوشیده نمیداریم که تا وقتى نیروهاى دشمن در خاک ما هستند، ما آن اعتماد لازم را به طرف مقابل پیدا نخواهیم کرد. این چه صلح‌طلبی‌اى است که ادّعا میکنند، درحالی‌که اوّلین اقدام لازم را هنوز انجام نداده‌اند. این نیروها را باید بیرون ببرند، بعد دم از صلح بزنند.  ما دفاع از انقلاب و آمادگى براى این دفاع را همیشه لازم میدانیم. یک روز نباید بر ما بگذرد که اهمّیّت آمادگى عمومى، در آن روز مغفولٌ‌عنه واقع بشود؛ باید آمادگى را همیشه حفظ کرد. آن ملّتى که آماده نباشد و ضربه بخورد، مورد ستایش هیچ کس قرار نخواهد گرفت، مورد ترحّم هیچ کس هم قرار نمیگیرد. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به ما درس داده‌اند، فرموده‌اند: وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛ (۴) اگر تو خوابت بُرد، بِدان که دشمنت بیدار است؛ حواست جمع باشد. لذا بسیج، با قوّت و قدرت، با نشاط، با احساس ضرورت باید کار خود و راه خود را ادامه بدهد. مخصوصاً جوانها، از هر قشرى؛ جوانهاى کارگر، جوانهاى محصّل، جوانهاى دانشجو، جوانهاى طلبه، جوانهاى کشاورز، جوانهاى کاسب و بازارى، جوانهاى همه‌ی قشرهاى مردم بر خودشان حتم کنند که وظیفه‌ی دفاع از انقلاب را در فصلى از جوانى بر دوش دارند و خودشان را آماده نگه دارند. البتّه مسئولین محترم بسیج، به آن سازمان‌دهی‌اى که اشاره کردم باید خیلى اهمّیّت بدهند؛ اصل قضیّه سازمان‌دهى است. در چهارچوب سازمان‌دهى خوب، آن‌وقت آموزش خوب هست، پشتیبانى خوب هست، تغذیه‌ی فکرى خوب هست.  ضمناً شما عزیزان، چه برادران و چه خواهران ‌-چون بحمدا‌لله‌ در کشور ما خواهران بسیجى هم کم نیستند؛ این هم یک چیزِ بسیار برجسته است؛ زنهاى محجّبِ عفیفِ مقیّد به آداب شرع، آموزشهاى نظامى را دیده‌اند، آماده هستند؛ این حقیقتاً صدر اسلام را به یاد انسان می‌آورد- همه‌ی شما توجّه داشته باشید که در محیط کار و زندگى که گفتیم بسیجى ارزش دارد و احترام دارد و باید افتخار کند، اخلاق و رفتار شماها باید جورى باشد که احترام و محبّت مردم را جلب کند. نمونه‌ی اخلاق باشید؛ متواضع باشید؛ خوش اخلاق باشید؛ مهربان باشید؛ مقیّد و مواظبِ رعایت مقرّرات باشید. یعنى این فکر غلط از ذهنهاى دیگران باید بیرون برود که خیال میکنند بسیجى آن کسى است که مقرّرات را رعایت نمیکند؛ نخیر، درست بعکس. آن کسى بسیجی‌تر است که مقرّرات را بیشتر رعایت میکند؛ چرا؟ براى خاطر اینکه فرض این است که بسیجى آن کسى است که براى نظام، بیشتر از همه میخواهد دل بسوزاند؛ و مقرّرات، لوازم قطعىِ اداره‌ی درست نظام هستند. پس در محیط کار، در محیط زندگى، رعایت اخلاق و رعایت مقرّرات و رعایت نظم و انضباط را حتماً با دقّت بکنید و بدانید که وجود شماها براى انقلاب، یک ذخیره‌ی تمام‌نشدنى است و تا وقتی‌که انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى متّکى به این احساسات و این ایمانها و این اخلاصها است ‌-که ‌ان‌شاءالله‌ همیشه هم این اتّکاء را خواهد داشت- هیچ دشمنى در هیچ سطحى قادر به ضربه زدن به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى نخواهد بود.خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شماها را حفظ کند و تأیید کند و حمایت کند. ‌ان‌شاءالله‌ دست لطف الهى همیشه روى سر شماها باشد و دلهایتان را به خودش نزدیک کند و توفیق اطاعت و بندگى خود را به شما عنایت کند.  والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته