text
stringlengths
0
2.96k
تغییرات در اشتها، کاهش یا افزایش وزن ناگهانی
کم‌خوابی یا پرخوابی
احساس خستگی کردن، کمبود انرژی و انگیزه
احساس بی‌ارزشی و احساس گناه
احساس خشم یا پرخاشگری کردن
مشکل در تمرکز یا مردد بودن
افزایش مصرف الکل و دارو
ترک تعاملات اجتماعی
افکار خودکشی
اگر شما احساس می‌کنید که خودتان یا شخص دیگری درگیر افسردگی هستید/هست، لطفاً با پزشک تماس بگیرید و به خاطر داشته باشید که ما ۷ روز هفته ۲۴ ساعته در دسترس هستم.
یک شیوه‌ی مشخص برای مدیریت افسردگی وجود ندارد – آنچه برای یک انسان مفید است ممکن از برای دیگری مفید نباشد، اما برخی چیزهای مشخص ممکن است به شما کمک کند تا بهبود یابید:
با کسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید (مانند دوست، عضو خانواده، پزشک عمومی). در ارتباط بود در این برهه‌ی زمانی از اهمیت برخوردار است.
پیاده‌روی کنید. ورزش هورمون‌های «شادی» را ترشح می‌کند که موجب احساس بهزیستی روانی می‌شوند.
غذاهای مغذی بخورید، سعی کنید به‌اندازه‌ی کافی بخوابید و از مصرف الکل و سایر مواد اجتناب کنید.
تا حد امکان به یک روتین پایبند باشید. احساس به اتمام رساندن فعالیت‌های روزانه ممکن است احساس بهزیستی روانی را ارتقا دهد.
برای چیزهایی که از آن لذت می‌برید برنامه‌ریزی کنید، حتی اگر احساس می‌کنید در حال حاضر دوست ندارید آن‌ها را انجام بدهید.
موفقیت‌های خود را هرچند کوچک به خود تبریک بگویید.
درمان انفرادی توسط یک متخصص سلامت آموزش‌دیده می‌تواند فضای امنی را برای صحبت درباره‌ی تجربه‌تان فراهم آورد.
برخی از افراد ممکن است هنگام احساس خلق پایین یا ناامید افکار خودکشی داشته باشند. این ضروری است که اگر شما یا اطرافیانتان چنین احساس تجربه می‌کنید فوراً درخواست کمک بکنید.
نحوه کنار آمدن و درخواست کمک می­‌تواند دشوار باشد، اما برای حمایت از شما منابع حمایتی در دسترس هستند. برخی از این موارد پیشنهادی در زیر معرفی شده­‌اند. اگر زندگی شما در خطر است، لطفا با ۱۲۳ تماس بگیرید.
سامانه تلفنی ۱۲۳
این سامانه صوتی زیر نظر سازمان بهزیستی کشور است و شما بطور ۲۴ ساعته می­‌توانید با خط ۱۲۳ تماس بگیرید. هدف کلی این سامانه کنترل و کاهش آسیب‌های اجتماعی است. این سامانه بطور رایگان به کودکان و همسران در معرض خشونت خانگی، افرادی که قصد خودکشی دارند، کودکار کار، پسران و دختران فراری از منزل، دختران در معرض آسیب­‌های اجتماعی، افراد دارای گرایش­‌های جنسی متفاوت بصورت تلفنی و حضوری خدمت­‌رسانی می­‌کند. با توجه به وجود مراکز حضوری در شهرهای مختلف در صورت نیاز این سامانه امکان این را دارد که به شهروندان در شهرهای مختلف خدمات اورژانسی و حضوری ارائه دهد. همچنین از سایت زیر می­‌توانید با انتخاب استان و شهر محل سکونت خود با مراکز حضوری و کلینیک­‌های اورژانس اجتماعی آشنایی پیدا کنید.
سامانه تلفنی ۴۰۳۰
با توجه به شیوع کرونا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور این سامانه تلفنی رایگان را راه­‌اندازی کرد تا به بصورت ۲۴ ساعته به نگرانی­‌ها و پرسش­های مردم در مورد ویروس کرونا پاسخ دهد. علاوه به مشاوره در زمینه کرونا این سامانه به افراد مبتلا به سرطان و زمینه­های مانند سوگ، سلامت سالمندان، سلامت مادران باردار، تغذیه و سلامت روان نیز آماده خدمت­‌رسانی به شهروندان در شبانه­‌روز است. علاوه بر خدمات تلفنی، در صورت نیاز به خدمات حضوری شهروندان می­‌توانند از لینک زیر آدرس مراکز خدمات جامع سلامت در شهر خود را نیز بیابند و بصورت حضوری مراجعه کنید.
سامانه تلفنی ۱۴۸۰
این سامانه صوتی نیز زیر نظر سازمان بهزیستی کشور است و از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ شب بطور رایگان در زمینه مشاوره پیش از ازدواج، مشاور خانواده، کودک و نوجوان، مشاوره تحصیلی و شغلی، مشاوره سالمندی، مشاوره حقوقی، افسردگی، اضطراب، وسواس و سایر اختلالات روانی به شهروندان خدمت­‌رسانی می‌کنند.
سامانه تلفنی ۱۵۷۰
این سامانه صوتی مربوط به آموزش و پرورش است و اگر شما دانش­‌آموز یا اولیا دانش­‌آموز هستید می­‌توانید از ۸ صبح تا ۸ شب بطور رایگان با این سرویس تماس بگیرید و در زمینه­‌های تحصیلی و خدمات روانشناختی حمایت دریافت کنید.
سوگوار خودکشی بودن
سوگواری خودکشی به طرق متفاوتی ما را متأثر می‌سازد و سلامت روانی و جسمانی‌مان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این مهم است که به یاد داشته باشید شما تنها نیستید و به کمک دسترسی دارید.
وقتی کسی با خودکشی می‌میرد، بازماندگان، کسانی که سوگوارند، اغلب یک شکل پیچیده‌ی غم را متأثر از افکار و احساسات و رفتارها تجربه می‌کنند. غم به شیوه‌های منحصربه‌فردی تجربه و ابراز می‌شود. بسیاری از این‌ها مربوط به فقدان انسانی هستند که دیگر حضور فیزیکی ندارد، اما برخی دیگر ناشی از این حقیقت است که مرگ او خودکشی بوده است. این مهم است که قادر باشید همه‌ی این واکنش‌ها را صادقانه و گشاده در نظر بگیرید تا کاملاً فهمیده شوند و سوگ فرایند خود را طی کند.
وقتی کسی که دوستش داریم (معشوقه‌مان) را به علت بیماری یا آسیب از دست بدهیم، مردم عموماً به‌منظور تسلی خاطر دور هم جمع می‌شوند. اما پس از یک خودکشی، دوستان و خانواده و سایر اطرافیان به همان شیوه برخورد نمی‌کنند و ممکن است افراد سوگوار را با احساس شرمساری و جدا افتادگی تنها بگذارند.
آیا شما یا اطرافیانتان کسی را به علت خودکشی از دست داده‌اید؟
سوگواریِ خودکشی، مانند هر فقدانی، زمان می‌برد و هر انسان به شیوه‌ی خودش با موضوع کنار می‌آید. ممکن است برخی از پیشنهاد‌های زیر برایتان کمک‌کننده باشد:
احساساتتان را بپذیرید – شما ممکن از هیجانات مختلفی مانند غم، ناامیدی، خشم، احساس گناه، انکار، شوک، گیجی، تنهایی، اضطراب و حتی در برخی موارد آسودگی را تجربه کنید. همه‌ی احساسات طبیعی هستند و بخشی از فرایند بهبود حزن محسوب می‌شوند.
مراقب خودتان باشید – به‌اندازه کافی بخورید و آب بنوشید، ورزش کنید و بخوابید. مراقبت از سلامت جسمانی و روانی‌تان به شما کمک می‌کند که روزها را بگذرانید.
با دوستان، خانواده و سایر شبکه‌های حمایتی در ارتباط باشید و حمایت آن‌ها را بپذیرید.
ممکن است بخواهید مراتب احترام خود را به شخص مرحوم ابراز کنید – درباره‌ی آن‌ها صحبت کنید خاطرتان/عکس‌ها را به اشتراک بگذارید یا فعالی‌های فرهنگی و مذهبی که برایتان معنی دارد را انجام بدهید.
پیوستن به یک گروه سوگواری خودکشی را مدنظر داشته باشید – به اشتراک گذاشتن تجاربتان به افرادی که فقدان مشابهی را تجربه کرده‌اند ممکن است به شما کمک کند کمتر احساس تنهایی بکنید.
درخواست کمک کنید – با یک مشاور/روانشناس، دوستان، خانواده، گروه‌های حمایتی آنلاین، پزشک عمومی‌تان صحبت کنید تا بتونید راه‌های سالمی برای کنار آمدن پیدا کنید.
نحوه‌ی مدیریت اضطراب در هر فرد متفاوت است و ممکن است زمان ببرد تا بهترین راهبرد را برای خودتان پیدا کنید.برخی از راهبردهایی که ممکن است به شما در مدیریت اضطراب کمک کنند در زیر آمده است:
احساس خود را بشناسید، پاسخ هیجانی‌تان را تصدیق کنید و تجربه‌ی خود را بپذیرید.
با کسی که به او اعتماد دارید در مورد احساساتتان صحبت کنید.
اگر برایتان کمک‌کننده است روی نفس کشیدنتان تمرکز کنید. – هنگام دم به‌آرامی تا ۵ بشمارید و سپس هنگام بازدم نیز به‌آرامی تا ۵ بشمارید.
در لحظه‌ی حال باشید. – اضطراب باعث می‌شود افکار شما در آینده‌ای باشد که هنوز رخ نداده است، بنابراین به جایی برگردید که هستید. تمرین‌های ذهن‌آگاهی می‌تواند به شما کمک کند.
سبک زندگی سالمی داشته باشید. فعال بودن، غذای خوب خوردن، اجتناب از الکل و سایر مواد (حتی کافئین)، به طبیعت رفتن، با دوستان و خانواده وقت گذراندن، کاهش استرس و انجام فعالیت‌های لذت‌بخش همگی به کاهش اضطراب و افزایش بهزیستی روانی شما کمک می‌کند.
سایر درمان‌ها مانند ماساژ، یوگا، مدیتیشن به شما کمک می‌کند که اضطرابتان را مدیریت کنید.
نحوه کنار آمدن و درخواست کمک می­‌تواند دشوار باشد، اما برای حمایت از شما منابع حمایتی در دسترس هستند. برخی از این موارد پیشنهادی در زیر معرفی شده­‌اند. اگر زندگی شما در خطر است، لطفا با ۱۲۳ تماس بگیرید.
سامانه تلفنی ۱۲۳
این سامانه صوتی زیر نظر سازمان بهزیستی کشور است و شما بطور ۲۴ ساعته می­‌توانید با خط ۱۲۳ تماس بگیرید. هدف کلی این سامانه کنترل و کاهش آسیب‌های اجتماعی است. این سامانه بطور رایگان به کودکان و همسران در معرض خشونت خانگی، افرادی که قصد خودکشی دارند، کودکار کار، پسران و دختران فراری از منزل، دختران در معرض آسیب­‌های اجتماعی، افراد دارای گرایش­‌های جنسی متفاوت بصورت تلفنی و حضوری خدمت­‌رسانی می­کند. با توجه به وجود مراکز حضوری در شهرهای مختلف در صورت نیاز این سامانه امکان این را دارد که به شهروندان در شهرهای مختلف خدمات اورژانسی و حضوری ارائه دهد. همچنین از سایت زیر می­‌توانید با انتخاب استان و شهر محل سکونت خود با مراکز حضوری و کلینیک­‌های اورژانس اجتماعی آشنایی پیدا کنید.
سامانه تلفنی ۴۰۳۰
با توجه به شیوع کرونا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور این سامانه تلفنی رایگان را راه­‌اندازی کرد تا به بصورت ۲۴ ساعته به نگرانی­‌ها و پرسش­های مردم در مورد ویروس کرونا پاسخ دهد. علاوه به مشاوره در زمینه کرونا این سامانه به افراد مبتلا به سرطان و زمینه­های مانند سوگ، سلامت سالمندان، سلامت مادران باردار، تغذیه و سلامت روان نیز آماده خدمت­‌رسانی به شهروندان در شبانه­‌روز است. علاوه بر خدمات تلفنی، در صورت نیاز به خدمات حضوری شهروندان می­‌توانند از لینک زیر آدرس مراکز خدمات جامع سلامت در شهر خود را نیز بیابند و بصورت حضوری مراجعه کنید.
سامانه تلفنی ۱۴۸۰
این سامانه صوتی نیز زیر نظر سازمان بهزیستی کشور است و از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ شب بطور رایگان در زمینه مشاوره پیش از ازدواج، مشاور خانواده، کودک و نوجوان، مشاوره تحصیلی و شغلی، مشاوره سالمندی، مشاوره حقوقی، افسردگی، اضطراب، وسواس و سایر اختلالات روانی به شهروندان خدمت­‌رسانی می‌کنند.
سامانه تلفنی ۱۵۷۰
پس از تلاشم برای خودکشی به یاد دارم که در بیمارستان، در کنار فردی بستری شده بودم که آخر شب مُرد. مرگ او حس خوبی برایم نداشت. من با خودم گفتم «من می‌خواهم زنده بمانم». با خودم تکرار می‌کردم که «من زنده خواهم ماند»، «من می‌خواهم بازهم زندگی کنم» و از آن واقعه جان سالم به در بردم. پس از آن، برای مدتی به بخش روانپزشکی یک بیمارستان رفتم. آن زمان بود که فهمیدم من فردی بودم که دوره‌هایی به افسردگی شدید و شیدایی و هیجان‌های بزرگی دچار می‌شدم. پس از آن، وارد هنر و طراحی شدم. همین موضوع باعث شد زندگی‌ام ادامه پیدا کند. به یاد دارم که در آن زمان، شروع به خواندن کتاب‌های «سیلویا پلات» کردم، چراکه احساس می‌کردم زندگی من بسیار شبیه زندگی او است. او در کتابش، زندگی خود را این‌گونه توصیف کرده بود که من فکر می‌کردم، به نوعی، توصیف زندگی من است: «به نظر می‌رسد که زندگی من، به‌طور جادویی توسط دو جریان الکتریکی در جریان است: جریان مثبت که خوشایند است و جریان منفی که ناامید‌کننده است. هرکدام از آنها که در جریان است، بر تمام زندگی‌ام چیره می‌شود و آن‌ را با خود می‌برد. اکنون من با ناامیدی، تقریبا همراه با عصبیت، درحال خفه‌شدن هستم.»
سلام من ۲۳ سالمه که این تجربه رو روایت می کنم. دوستان من از بچگی همیشه پسر خجالتی، مودب و با تقوایی بودم و درسمم خوب بود. بعضی موقع‌ها شاگرد دوم، سوم و بعضی مواقع هم اول می‌شدم. من از بچگی همیشه احساس تنهایی می‌کردم حتی مواقعی که خونه‌ی مادربزرگم بودم؛ چه با عمه‌ها و بچه هاشون چه با دایی‌ها و خاله و بچه‌هاشون. من هیچوقت دوست صمیمی نداشتم اما خوب حس بدی هم نداشتم، من سال ۹۶ وارد دانشگاه شدم و بعد دوسال نتونستم دوری و تنهایی و فشارهای درسی رو تحمل کنم، انتقالی گرفتم شهر خودم. خوب شاید برای همه بچه‌هایی مثل من پیش بیاید که دچار تغییر عقاید بشن این روند تا آخر سال کارشناسی‌ام ادامه داشت یعنی همواره داشتم مطالعه می‌کردم تا به سوال‌های ذهنم جواب بدم اما همچنان تنها بودم. تا اینکه تابستان ۱۴۰۰ یه مشکلی ذهنی و فکری برام به وجود اومد، یه افکار وحشتناک و وسواسی. البته قبلا هم وسواس فکری داشتم اما این بار شدیدتر بود این ادامه پیدا کرد تا اواخر اسفند. من دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم چون واقعا از همه چیز به معنی واقعی از همه چیز و همه کس ناامید شده بودم، حتی از خدا هم روبرگردون شدم. تا اینکه تصمیم گرفتم خودم رو خلاص کنم، چند بار بخشی از برنامه خودم رو عملی می‌کردم اما جرات نمی‌کردم کاملش کنم. اما خوب اتفاق نیفتاد، البته خانوادم نمی‌دونستند. دو روز بعدش با پدر و مادر و مادربزرگم رفتیم مسافرت دو روزه معنوی که البته من هنوز تو اون حال و هوا نبودم. به مرور زمان که وارد اجتماع شدم و با مردم برخوردم (چون من تا قبلش فقط درس می خوندم و اصلا تو جامعه نبودم) اون مسایل کم‌کم محو شد، البته من به یک وحدت فکری رسیدم و چون مطالعاتی داشتم واقعا می‌گم به خدا، ایمانم دوباره برگشت. بچه‌ها خدا شاهده من نه به جایی وصلم نه می‌خوام چیزی رو تبلیغ کنم مطمئن باشین دردی که شما رو نکشه شما رو قوی‌تر می کنه. من تجربه خودم رو میگم اگر می‌تونین دنبال یک معنویت اصیل برید نه مذهب بلکه معنویت حالا الآن که فضای مجازی هست میتونین بگردین و پیدا کنین. باور کنین تنها چیزی که بهش دلخوشم یاد خداست من هنوزم افکار وسواسی دارم هنوزم نارحت می شم، رنج هم می‌کشم اما نسبت به سال گذشته با اون همه فشاری که روم بود خیلی بهترم. می‌خوام بگم تحمل کنین مطمئن باشین روحتون بزرگتر می شه و قوی‌تر میشین. از زندگی‌تون هرجوری که دوست دارین لذت ببرین و خودتون دوست داشته باشین اینو بدونید اگه برای خودتون ارزش و احترام قایل باشین هیچکس نمی‌تونه به شما بی‌احترامی کنه. پایدار و سلامت باشین دوستان عزیزم.
شروع ۱۸ سالگی من سراسر تغییر بود. وقتی دبیرستان رو تموم کردم تمام دوستام رو از دست دادم؛ تنهایی مطلق رو تجربه کردم. محل کارم از یه محیط کاملا دوستانه به صورت ناگهانی به یه محیط صد در صد خشن و پر استرس تبدیل شد و من یه بی تجربه‌ی تمام عیار.
شروع اضطراب و افسردگیم از همون موقع بود. با آدم‌های اشتباه دوست شدم و روز به روز تنهاتر شدم. تمام اون مدت داشتم سقوط می‌کردم توی چاه افسردگی. از حرف زدن با بقیه می‌ترسیدم. دوستام، خانواده و و و. احساس تنهایی مطلق می‌کردم. وضعیت اضطرابم به قدری شدید شده بود که روزی ۲ تا ۳ بار حمله بهم دست می‌داد. ۵۰ کیلو شده بودم. ۲۰ کیلو وزن از دست دادم، از نظر جسمانی داغونم کرد. هیچ چیزی تو زندگی برام ارزشی نداشت. قبل از این که بیفتم توی سراشیبی حرفه‌ای ورزش می‌کردم. مقام صخره نوردی داشتم ولی ناگهان دیگه هیچ چیز برام جذاب نبود. تمرکز نداشتم، افت شدید تحصیلی سر و کله‌ش پیدا شد و دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم؛ تنها چیزی که بهش فکر می‌کردم تموم کردن زندگیم بود و برای همین کارم شده بود سرچ کردن راه‌های خودکشی.
تو همین حین ناگهان به یه پادکست برخوردم. داستان هایی بود از زبان اطرافیان کسایی که خودکشی کرده بودن و بعدش هم یه خواننده‌ای که اصلا شناس نبود ولی آهنگاش تم خاصی داشت ولی اون هم خودکشی کرده بود.
به این فکر افتادم که شاید باید کاری انجام بدم و اثری از خودم بذارم توی این زمین بمونه. اثری مثل آثار هادی که یکی مثل من رو از خودکشی دور کرد.
تو پروسه بهتر شدنم مشاور‌های مختلفی رو عوض کردم تا بالاخره تونستم با یکیشون ارتباط بگیرم و این رو هم باید بگم که قرار نیست از جلسه اولی که رفتی پیش مشاور احساس خوب بکنی و بهتر بشی؛ نه پروسه درمان زمان و انرژی ازت می‌گیره و حتی ممکنه این بین حال آدم بدتر هم بشه گاهی.
هنوزم تنهام خیلی تنها ولی یه فرقی کردم اونم اینه که بهم فشار نمیاره مثل قبل و دارم از تنهایی لذت می‌برم. دارم یاد می‌گیرم و سعی می‌کنم تا جایی که در توانم هست به بقیه کمک کنم.
تقریبا از وقتی تونستم اسمم رو بنویسم از خودم پرسیدم چرا من؟! ابتدایی بودم عاشق پسرعمم شدم به حدی که داشتم روانی میشدم باهام خوب رفتار کنه، اما همون دوران ابتدایی پدرش ( یعنی شوهر عمه‌م ) زدو قصد تعرض بهم رو کرد، جزئیاتش بماند که چطور و چجوری شد ولی به هرحال با وجود سن کمم و اینکه حتی من هنوز از رابطه جنسی هیچ خبر نداشتم تونستم جلوش رو بگیرم و اتفاقی برای جسمم نیافتاد؛ تقریبا یکی دو ماه در موقعیت‌های مختلف سعی کرد دست درازی کنه ولی ناکام موند، اما چرا من؟ از این طریق بود که من درمورد رابطه جنسی هم خبر دار شدم! وحشتناک‌ترین قسمتش اینجاست که ما و عمه‌م داخل یه خونه زندگی می‌کنیم و من هرروز هم شوهرعمه مریضم و هم پسرش رو میدیدم و همچنان می‌بینم، اما چرا من؟ جسمم سالم موند اما روحم ازرده شد، حالا من شدم یه دختر بچه که پدر کسی که عاشقشه بهش ضربه زده، اخه چرا من؟
بماند که این موضوع چقدر ازار دهنده بود.
شرایط مالی خونوادمم میتونم بگم افتضاحه، پدربزرگ من یه خونه دو طبقه که یه زیرزمین کوچیک داره به ارث گذاشت و رفت. مادربزرگم طبقه وسطه، عمه‌م طبقه بالا و بله ما هم توی زیرزمینی که حتی یه اتاقم نداره زندگی می‌کنیم. یه دختر جون که اول عشق و حالش با رفیقاشه، خجالت میکشه رفیقاش تا توی حیاط خونه بیان مبادا بفهمن که توی سرداب پر از سوسک زندگی میکنه! بحث و جدل‌هایی که عمه‌م و مادربزرگم با پدرم داشتن به کنار، بقیه عمه‌هامم طرف اونا بودن.