|
فکر میکنم که وقایع بعد از خودکشی، برایم بسیار سودمند بود. آن زمان برای من بسیار مهم بود و نیاز داشتم که بدانم اطرافیانم در مورد من چه میگویند. |
|
پس از آن، من زمان زیادی را به تنهایی میگذراندم، چراکه احساس میکردم نیاز به بازسازی خودم دارم. این مسأله به جای آزاردهندهای رسید و من نتوانستم از پس آن بربیایم و خودکشی کردم. پس از آن زمان بود که شروع کردم به نوشتن و عکاسی از چیزهای مختلف و زندگی با خودم. من دوست خودم شده بودم. تنها کسی که میخواستم برای خودم نگهش دارم، خودم بود. نمیخواستم آن هم از بین برود. |
|
برای من، وقتی حتی تمام برنامهریزیهایی را که کرده بودم، انجام دادم، فهمیدم که نمیخواهم بمیرم. اما این احساس منحصربهفردی بود؛ آزادی نبود، ترس بود. من از مرگ ترسیده بودم و با خود گفتم: «باید کسی در این دنیا باشد که من دوستش داشته باشم.» این درسی بود که پس از خودکشی آموختم. |
|
|