text
stringlengths 0
12k
|
---|
دوگ |
خـوبه |
بچه هفتم بودي |
اگه تو رو بکشم اونوقت نمیتونی اونو ببری |
نمیتونم دائم اینکارو بکنم |
آدما عوض نميشن |
آنچه در نقطه ی کور گذشت |
وقتی کاری رو شروع میکنیم، تمومش میکنیم |
که همينجا بود |
بيخيالش بشين |
بفرمایید |
همونجانگهـش دار |
براي پيدا کردن ثروت و ثروتمند شدن نياز به کمک نيست |
هنوز زنده است |
همش هم سرت تو غذاي منه |
اگه دنبال آبجو میگردی نداریم |
ولم کن |
اينجا چيکار ميکني ؟ |
آره، خوبم |
از کجا مطمئنيد؟ |
سبب مي شه هيچ مجردي نتونه نزديک شما بياد |
نميخوام راجع به اون صحبت کنم |
صادرات کلید سری |
گفت پروردگار من هر سخن را در آسمان و زمین میداند، و اوست شنوای دانا |
اگه فکر کنن که تو چيزي نمي دوني مشکلي نيست |
بهرحال اونو از بدفورد فالز دور مي کنه |
آها با دوست پسرش |
ایول |
تا الان هم اعتراف كردن كه يه نفر رو كشتن |
تو اين جنگ نميشه پيروز شد |
تو كه مي دوني |
همونطور که فکر ميکردم |
كار دارم |
ميتر؟ |
يعني ميگي در معرض چي بوده؟ |
حالت خوبه؟ |
همه ما رو ميکشه |
چجور مدرکی واسمون داری ؟ |
اون واقعا گنده بکه ، مگه نه ؟ |
دوره ي بحران، مانند بحراني که اکنون در آنيم وقت خيلي مناسبي است که به تاريخ فکر کنيم به تداوم ها، به ريشه ها فکر کنيم |
خيلي خوب |
خب ، اون به ما يکم کار پيشنهاد داد ، درسته؟ |
من به انتخاب خودم نيومدم اينجا |
چرا به اين آدمها صدمه ميزنين؟ |
خيلي خوش گذشت |
برو |
دلیلِ خوبی داشته تا وقتی بمب منفجر شد روی صندلییش نباشه |
دروازه رو باز کن |
همينطور که بلند ميشي پرچمت رو در هوا نگه ميداري و جملاتت رو ميگي |
اون گفت انگل؟ |
من سر تا پا گوشم |
درها رو ببنديد |
شايدم پرسيدم |
صبح به خير |
تقریبا رسیدیم |
عاشقش شدی مرده و دیگه هم بر نمیگرده |
2011 |
،وقتي مدرسه رو بستن مشخص بود که دنبال چي هستن که ما هم مثل اونا بشيم |
اون ديگه به هيچ چيزي احتياج نداره |
و روزي دو تا به جاي يکي |
اما هيچ نشونه اي از خودش و زنداني چوبي ش نيست |
راس ساعت نه |
من يکي از سهامداران برخوف، مازولو و کلين هستم |
عبدل تو يه روس ميخواستي و دوتا گيرت اومد |
تو پيش از قرآن هيچ كتابى را نمىخواندى و به دست خويش كتابى نمىنوشتى اگر چنان بود، اهل باطل به شك افتاده بودند |
اعتراض دارم |
بذار ببينيم واقعا اينطوره يا نه |
مي دوني من چه حسي در موردش دارم |
جدا تو بايد گم شي بيرون |
تو داري راجع به چي حرف مي زني رائول؟ |
چيزي ميبيني؟ |
هی |
اون که همه چي رو نميدونه ، و همين ما رو زنده نگه ميداره تا کمک سر برسه |
صد دفعه |
خدايا يعني ميشه به اينجا اعتماد کرد که يه جيگر پيدا شه؟ |
بزار از يه چيزي با خبرت کنم بي مصرف |
داري روي آرزوهاي من پا ميزاري |
منظورم اينه که ، کل راه رو مي گم |
خب؟ |
اينجا |
کی صورتت رو اینطوری کرد؟ |
چيه، مدال مي خواي؟ |
عجب چيزي، يا مريمِ مقدس |
مامان کوچولوم |
اونوقت من کي با تو نبودم؟ |
نميدونستم که اينقدر دور يه همچين جايي هست |
لازم نيست حتماً شام باشه ناهارم خوبه يا شايد حتي با هم يه قهوه بخوريم، |
چيزي گفت؟ |
منو يادت نمياد؟ |
من هر روز بهش فکر میکنم |
بله، همينطوره |
من خيلي مي ترسم |
به منم ياد ميدي؟ |
پولا اینجاست |
چرته |
و تو چطور؟ |
تو چي ديدي؟ |
اشکالی نداره |
هفده روز بدون خواب مجبورت ميکنه هر چيزي رو رها کني |