fa
stringlengths 1
964
| en
stringlengths 1
1.24k
|
---|---|
خیر! | No. |
بیا. خفه شو. خفه شو. | come on , shut up. shut up. |
مگی گفت: هل مرده. | Hal just died, said Meggie. |
چیکار میتونی بکنیبا همچین تصمیم کم دوامی؟ | what can you accomplish with such weak resolve ? |
پروندهات را خوندم. | lve read your file. |
۲۵ کمیسیون درشورای ملی مقاومت ایران اساس دولت موقت ائتلاف را پس از سرنگونی تشکیل میدهند | The council s ۲۵ committees form the basis of a thought provisional coalition government to be instated if the present government in Iran were to be removed from power |
خودتون که دیدین | You saw |
پرستار با چشمان آرام و مهربان خود که همه سختیها و وحشتهای جهان را دیده بودند | The nurse looked at him with her calm, kind eyes, which had seen all the horror and pain of the world |
چه جور چیزایی؟ | what kind of things ? |
تلاش بیشتر. به روش سوپر کلوبی با زود و به موقع رسیدن انجامش میدهم. | extra effort. doing it the super club way by getting here nice and early. |
و همین الان وقتی او مثه، مثه. | and right now when shes such a , shes so. |
پایان یکی را اینجا و دیگری را آنجا دیدم. | i saw the end of one here and one there. |
سرزنش کردنی. | reprehensible. |
او میدانست که آنها چشمان حیوانات بزرگ درنده هستند؛ | he knew to be the eyes of great beasts of prey. |
ممکنه دراونجا، دربین همه قماری که انجام دادن، | maybe there, amid all the crap they dumped on us, |
از اونا چشمپوشی نکن. | well , dont ignore it. |
اوه. | Oh, |
فقط در این مورد بود که اون میخواست آخر هفتهها منو ببینه. | just in case he wants to meet me for the weekend. |
آتلانتا، با مردمش، با شور و هیجانی که از خود نشان میداد و با شناختی که از این هیجانات پشت سر هم داشت، جای جالبی بود، به او آرامش مخصوص میداد. | Atlanta, with its crowds and its hurry and its undercurrent of driving excitement, was very pleasant, very exhilarating |
یک تکان الکتریکی سراپای مرد را فرا گرفت. | The man seemed to have received an electric shock. |
ناگهان … | all in a minute …. |
مرد طپانچهاش را از جیب پنهانی آستینش در آورد و با خونسردی او را کشت. | He worked his revolver out of the pocket in hissleeve, and casually murdered her. |
روبالش. | pillow slip. |
پشت سر خانمهای دیگر از اتاق خارج شدند، | they followed the other ladies out of the room |
بهتره یه معلم جدید پیدا کنی تا همین الانش هم خیلی من رو شکست دادهای | you better find a new teacher. you've beat me too often already! |
اما در همین حال، قضیه فانی داشت حل و فصل میشد. | Her cause, meanwhile, went on well. |
چهره خشنش وضعی داشت که در او بیسابقه بود؛ | Her hardface presented a shade which was not habitual with it |
ای کاش برای شکار جای دیگری رفته بودیم. | I wished we'd gone hunting somewhere else. |
رابطه با کسی مثل آناتول کوراگین نیاز داشت، بی آنکه بگذارد | connections as a bait to draw rich young men into his gambling set |
در سال ۲۰۰۱، مهندس کامپیوتری به نام «کریس ویثرل» پروژهای به نام «JavaCollect» راهاندازی کرد | In early ۲۰۰۱ software engineer Chris Wetherell began a project he called JavaCollect that served as a news portal based on web feeds |
... اگه با هم به هم بزنیم، و من تو رو از دست بدم | if we broke up, and i lost you |
مرد بدبختی که سرگذشتش را نقل کردیم پشت در تالار | The unhappy man whose history we are relating had remained near the door of the hall |
همچنان دست مگی را در دست داشت، | held Meggies hand in his. |
در این مورد شتاب منفی حاکی از این است که |mg| gt |T| | In this case negative acceleration would indicate that |mg| gt |T| |
اگر قرار باشد مرا مقابل در کلیسای بزرگ بین دو برج، سوار کنید خیلی از مسیرمان دور خواهد بود؟ | Would it be much out of the way, to take me in, near the great cathedral door between the two towers ? |
به قرارهای قضائی که حقوق کامن لا ایجاد و تکمیل نمود تا قبل از تصویب قانون تشکیلات دادگستری در سال ۱۹۳۸، فرامین شاهیمی گفتند | Since that date habeas corpus has been restricted by two constitutional amendments the Second Amendment in ۱۹۴۱ and the Sixteenth Amendment in ۱۹۹۶ |
بیا کاترین جان، | Come along, my dearest Catherine |
گفت: همین حالا چیزهایی که رز درباره تو به ملور میگفت، شنیدم. | I heard Rose talking about you to Mellor just now, he said. |
من به شمشیری برای کشتن تو نیاز ندارم. | i need no sword to kill you. |
به نظر میرسید، که این باغ که پیش از آن برای پنهان داشتن اسرار فسق بو جود آمده بود، | It seemed that this garden, created in olden days to conceal wanton mysteries |
در طول دو سال بعد اختلافات سیاسی که حزب کنگره و کلیسا به آن دامن میزدند به هرج و مرج گرائید. | Over the next two years the political discord, fueled by the Congress Party and the Church, slid into anarchy. |
او برخلاف چهره مخوفش دارای گفتاری محبتآمیز بود و همواره رفتارش با گفتارش متناسب و دلچسب مینمود. | his mouth became soft then, while his eyes remained terrible and a determination to do fittingly, always. |
تاجی که در اختیار کارماپاها میباشد، توسط امپراتور یونگل چینی به پنجمین کارماپا به عنوان جنسی مادی پیشکش شده است | The physical crown displayed by the Karmapas was offered to Deshin Shekpa ۵ th Karmapa Lama by the Yongle Emperor of China as a material representation of the spiritual one |
خودم نمیتونم اینکارو بکنم | i can't do this myself. |
در اثنای این گفت و شنود جوان خرمائی مو پیوسته خمیازه میکشید | During the latter part of the conversation the black haired young man had become very impatient. |
میخواستند زندگی او را با خودمان مبادله کنند. | wanting to trade her life for ours. |
عشق نمیتواند از دست رود | Love Can never be wasted, |
اما همین قدر اطلاع داده بودند | but it announced |
آنها به زمان احتیاج داشتند تا برای خواهر از دست رفته شان عزاداری کنند. | They needed time to grieve for their lost sister. |
باذوق. | tasteful. |
همهجا فساد بود، | it was rotten |
تو خیلی احمقی | you are so stupid. |
چون کاغذ را برداشتم | taking it up |
باطری خشک. | dry cell. |
متوجه شد که نهتنها دلش برای چیزهایی که در او دوست داشت، تنگ شده است، | she continued to miss not only the many things she had loved in him |
اما در این خصوص چندان فکر خود را خسته و زیاد وقت صرف آن نکردم. | But my mind did not run so much on this as might be supposed. |
فکر میکنم اینجا چشم بیشتر به درد میخورد تا دماغ آنی شما. | 'I reckon eyes are better than your snotty noses. ' |
همین، تمام شد. | That's all. |
آن هم استبعادی ندارد. | that seems probable, too. |
ساکت ماندم. | I was silent. |
سراسیمه در طول و عرض اطاق به قدم زدن پرداخت. | paced violently to and fro, like one distracted. |
ما یک تماس از گلوگاه دو داریم. | weve got an incoming call from deep throat two. |
و تکهی نوشتهشدهی کاغذ پوستی را پاره و مچاله کرد و در کیفش گذاشت. | yet again, and she ripped the top piece of parchment off, crumpled it up, and stuffed it into her handbag. |
چرا، جین؟ | Why, Jane ? |
بچهها فراموش نمیکنند | children don't forget |
من هیچ وقت بر نمیگردم | i will never go back. |
از آنجایی که من جوانترین هستمآب نیوجانگ را به فلک تقدیم میکنم | since i'm the youngest, i'll offer water of najung to heaven. |
جا سپر پرسید؟ | Jasper asked. |
بو یوسون | boo yeosun. |
بفرمایید. | Here you are |
در این محل بخاری مناسبی میسوخت، | it contained a good fire |
ها، مسی و اوژن. | Hey! Monsieur Eugene! |
ربه کا با او چقدر تفاوت داشت، او چیز دیگری بود. | This I did with Rebecca, and this, and this. |
شانه به شانه پادوها؛ خیاطان؛ زنان ماهیگیر؛ دلالان اسب؛ صیادان خرگوش؛ دانشجویان گرسنه؛ خدمتکاران با پیشبندهایشان؛ دختران پرتقال فروش؛ مهتران؛ شهروندان عبوس؛ باده فروشهای هرزه، | shouldered by apprentices; tailors; fishwives; horse dealers, cony catchers; starving scholars; maid servants in their whimples; orange girls; ostlers; sober citizens; bawdy tapsters; |
نه؛ نه. نه قبوله یا نیست. | no , no , no. deal or no deal. |
چون واقعا فکر نمیکردم. این اتفاق بیفته. | l didnt really think it was going to happen. |
همان موقع دردی ناگهانی در دلم پیچید. | At the same time, a sudden pain twisted in my stomach. |
اما اکنون سر هنری و دکتر مورتیمور در لندن بودند | Sir Henry and Dr. Mortimer were, however, in London |
در سال ۱۹۶۶، اعضای گروه رابطه اقتصادی خود را با بلک هیل اینترپرایزز تحکیم بخشیدند و جنر و کینگ هر کدام ۱ قسمت از ششدانگ سهم گروه را از آن خود نمودند | In ۱۹۶۶ they strengthened their business relationship with Blackhill Enterprises becoming equal partners with Jenner and King and the band members each holding a one-sixth share |
او پرسید: برای شام با کسی قرار نداری؟ | He asked, Are you free for dinner ? |
هی رفیق او نور روشن را دیدی. | hey , buddy , did you just see a real bright light. |
در حقیقت ساعت ده صبح بود. | In fact it was ten o'clock in the morning. |
درحالیکه دست دیگر خود را روی گلوی اولیور میگذاشت | putting his other hand to Oliver's throat; |
و این یکی زنی مسنتر با وضعیت متفاوت دیگری است. | an older woman with a coup sauvage. |
چی باید بگم هیچ چی نگو. | what do l have to say you dont say a word. |
سپس به طرف بن فیلد هاوس رفتیم. | Then we went round by the lodge of Binfield House. |
قالبی شدن فینفسه چیز بسیار خوبی است. | Standardization is excellent, per se. |
بعد به عنوان یک آدم همهکاره با یک قایق چهارپابر از والپارای زو به لیما رفتم. | and had come up from Valparaiso as odd man on a cattle boat. |
داشتم به آقای هرناندز میگفتم که بنیامین یکی از ماها هست. | i was telling mr hernandez that benjamin is one of us. |
نمیدانم که تا چند روز دیگر چطور صبر کنم. | I don't know how I shall get through the next days. |
تمام مشکلاتش با مادرش یک دفه حلشدهاند. | all her problems with her mother had been solved. |
البته قبلا باید آنها را میجوشاندیم که به سر قلاب بچسبند. | though it's hard to make them stick on the hook, unless you bake them first. |
دیگر هیچ وقت چشمتان به من نخواهد افتاد | You'd never even have to see me again. |
تو نمیتونی بزاری پرنس جومانگ همین طوری بره | you cannot leave prince ju mong to go on like this. |
نه. ش. | no. shh. |
من پانصد هزار دلار ندارم. | I don't have five hundred thousand dollars. |
مسئولین کشتارگاه به کسی اجازه نمیداد که علوفه با خود داشته باشند! | and you were not allowed to bring your own fodder! |
خیلی خوب نیستند که بگیم. | they are not very good for us to say. |
پس از آن، به تدریس درس اقتصاد در همان دانشگاه پرداخت | Then he taught economics at his alma mater University of Texas |
…گوش کنید ما در مورد این صحبت کردیم | listen, we talked about it... |