fa
stringlengths 1
964
| en
stringlengths 1
1.24k
|
---|---|
اشلی در کنار کمد ایستاده بود و به یک جفت دشتکش ملانی خیره شده بود. | Ashley was standing in front of the dresser, looking at a pair of Melanie's mended gloves. |
اگر ما بیشتر از این اینجا بمونیم تاریکی ما را هم فرا میگیرد. | if we stay longer , the gloom will take us too. |
گویی برای انجام کاری شتاب داشت. | as though hastening on some business |
هوا سرده سرده. | its cold. cold. |
مگه نمیبینی چه ریخت داره؟ | Don't you see his air ? |
ما فکر میکردیم تو هم در این فیلم بازی میکنی. | We thought maybe you were in the plot |
شارل، سومین پسر فیلیپ سوم، پادشاه فرانسه و برادر فیلیپ چهارم بود | Charles of Valois was the third son of Philip III of France and Isabella of Aragon |
فیلیپ گفت: خیال میکنم بهتر باشد خودت هم زودتر بگیری بخوابی. | I think you'll do well to turn in early yourself, said Philip. |
اما این ننه سگا به من میگن باید بزنی به چاک. | But them sons a bitches says I got to get off |
آیا این درست است که تو رئیس تجاری بانو جمی شدی؟ | is it true you became madam jami's chief merchant ? |
ترازآبی. | waterlevel. |
سپس میبایست او را در پانسیون گذاشت | Then she would have to be sent to the boarding school |
ساخت این برج از سال ۱۹۷۸ میلادی آغاز شده و پس از ۶ سال، در ۱۵ ژانویه ۱۹۸۵ میلادی، کار آن به پایان رسیده است | Construction started in ۱۹۷۸ and it began operation ۶ years later on ۱۵ January ۱۹۸۵ |
آیا این درسته که پرنسس سان هواکیم دوهام از وارانگ رو که به خاطر | is it true that princess sunhwa abandoned hwarang kim doham, |
اگه یکبار دیگه اینکارو کنی به ون هی میگم راست راستکی بره را ۲. | one more remark like that , ill have van hay roll on two for real. |
بنا باش اره رئیس دادگاه دست گروچنکا را گرفتند تا از تالار خارجش کنند | At a signal from the President they seized her and tried to remove her from the court. |
تا حدی متبلا به نقرس دست بود | He was somewhat gouty |
ژنرال اپانتچین به شاهزاده گفت: من خیال نمیکردم تا این اندازه با تهور باشید. | Oh prince, prince! I never should have thought it of you; said General Epanchin. |
مطمئنی؟ | you sure ? my boy, |
آیا شما برای من کام لا بیگانه هستید آقا؟ | Are you quite a stranger to me, sir ? |
درست، باشه اما من اون یارو نیستم یعنی، من یک. | right. okay , but im not that guy. i mean , im not. |
پرترهی چند تا از دوست هایم را کشیدم. | attempted several of my friends, and was thought to |
بزودی در مقابل من خیلی ضعیف خواهد شد. | soon she will be powerless against me. |
ناتاشا بندرت مانند این لحظه که در کالسکه کنار کنتس نشسته بود | Rarely had Natasha experienced so joyful a feeling as now, sitting in the carriage beside the countess |
آنگاه توافقنامهی دوستی به امضاء برسد و پیمان صلح تا آن زمان که سوء ظن با لالایی به خواب فرو خوانده میشود، برقرار بماند. | then to sign a pact of friendship with that rival and remain on peaceful terms for so many years as to lull suspicion to sleep. |
به او پنجاه روبل حق معاینه پرداختم | I paid him fifty roubles for the visit. |
هالوتان، درسته. | its halothane , right. |
و من به روح مادرم سوگند یاد میکنم که تا وقتی زندهام دیگر حق نداری پایت را به این جا بگذاری. | and I swear to you on my mother' s grave that you will not set foot in it again as long as I live. |
ولی برای بیرون رفتن میبایست از پیش پدرش بگذرد. | But he had, to pass his father to get out |
مصاحب من اضافه کرد. ورود تو را به این خانه با خوش رویی استقبال کرد؟ | 'Did she seem friendly ? ' said Beatrice. |
تو برای آخرین مسئله برمت ارائه داشتی. | you have a demonstration of bormats last theorem. |
منظورم فقط من و تو. | i mean , just just you and me. |
والا مجبور میشدیم در گرداب موهومات غرق شویم. | and, but for that, we should drown in an ocean of prejudice. |
Nooreshho. | nooreshho. |
با VLIW وظیفه سنگین چک کردن وابستگی، در زمان اجرا به وسیله سختافزار برداشتهشده و به کامپایلر محول میگردد | With VLIW the burdensome task of dependency checking by hardware logic at run time is removed and delegated to the compiler |
با توجه به ظهور مسیونرهای مسیحی در آسیای میانه از زمان فروپاشی شوروی، جمعیت تاجیکان مسیحی تقریبا وجود دارد | According to the ۱۹۹۹ population census there were ۲۶ ۰۰۰ Tajiks in Kazakhstan about the same number as in the ۱۹۸۹ census |
تو هیچوقت اونارو خوردی. | youve never had them. |
از وقتیکه ایدهی فیلم به زهنم میرسه، اول شروع میکنم به نوشتن. | by the time ive thought of an idea , written it. |
چ …چی؟ | wh … what ?! |
آندره من، ازت التماس میکنم پهلویش بم ون! آندره زیر لب گفت: بچشم! | Andriusha, keep close to him. Certainly. |
بله، میدانم. | l see. |
فلورنتینو آریثا گفت: درست مثل تابوتی است پرنده. | Florentino Ariza commented: It is like a flying coffin. |
در آغاز، خیلی مشتاق بود که بیاید | At first he was very eager to come |
هی چطوره یکذره تلویزیون تماشا کنیم. | hey what say we watch a little tv. |
بعد از رفتن خانواده میسون | when the Masons had left |
جو گفت: | said Joe |
به گریه افتاد | he cried |
گریز زنی. | evasion. |
، اگر گرسنته. | if you are hungry , go up and look around , remy. |
سوء استفاده کنند. | . of somebody with this condition. |
حادثهای ممکن بود تحولی در زندگی پدید آورد که تا بینهایت ادامه داشته باشد و صحنه را تغییر دهد | One adventure sometimes brought with it infinite consequences and the scene changed. |
بطوری که از ادعا نامه معلوم میشود، این پول را در جایی دفن کرده است | If the indictment isto be trusted, he has hidden it in some place known to himself alone |
از صدای بلندش به هوا میپرم. | I jump at the sound of his voice. |
شبیه همان رمزهایی است که در کتابهای مرد انگلیسی دیدهام. | It looks like what I saw in the Englishman's books. |
همچنین یکی از مؤلفین امین و معتبر حکایت میکند | moreover there is a certain recondite author of no small authority who says |
اما فکر میکنم مناسبم باشد. | But I guess it's appropriate. |
آذوقمون داره تموم میشه. | were running out of food. |
اکنون در حیات خلوت هستم؛ | Now I am in the garden at the back, beyond the yard |
تشویقکننده. | protreptic. |
حالتون چطوره؟ | how have you been ? |
من از چه کسی حمایت کردم؟ | who did i bear him out of ? |
علاوه بر این «مؤسسه مهر ایرانیان» وابسته به سپاه پاسداران و شرکت بهمن خودرو از دیگر سهامداران و متولیان این باشگاه محسوب میشوند | Tractor Sazi Club also has teams in futsal basketball volleyball taekwondo and baseball in addition to football club |
میدونی، اون از این بدتر هم میشه یک پتک غولآسا هم داره. | you know , it used to be a lot worse. they had this giant hammer. |
با این همه، درحالیکه لای سبیلهای بور خود میخندید، | but smiling under his wheaten moustache |
چشمها پیوسته بر زمین دوخته داشتند. | looking fixedly at the ground. |
شاهزاده اولدنبورگ وجود نداشت و آلکساندر خشم و رنجشی پیدا نمیکرد | no Duke of Oldenburg, and had Alexander not felt insulted |
توی موقعیت بدی قرار گرفته. | She is awkwardly circumstanced. |
که بالمآل چون دیگر استعدادها ارزش تمجید ندارد. | which means its like all talentsnot worth praising. |
دیگر نتوانستم بیش از این پیش بروم | Farther I could not move her |
روز اول جنگ نوزده ساله بودم حتی ریشام هم در نیومده بود. | the first day of the war. barely ۱۹ , i havent even started shaving. |
صبح روز بعد با خانم جاردین وداع کرد و رهسپار شد. | The following morning Jamie said good bye to Mrs. Jardine and set off. |
لازم نیست شک کنی بهتره بری را عرشه کشتی. | there has been a breakdown of military discipline aboard this vessel. |
از افزودنیهای دیگری مثل زعفران، لیموی عمانی خرد شده، پسته، کنجد، پودر نارگیل و | It is made of sugar water white vinegar and some natural taste of saffron dried lime or cocoa powder |
تا حالا در زندگیام هیچ کمانی با اون قدرت ندیده بودم | i will never in my life see a bow as strong as it. |
رفیق پیلای که در اتاق نشسته بود و به گردباد کوچکی که در حیاطش میچرخید پیمانکار سرویس آینده با یک بچه و یک قایق موتوری با جا نگاه میکرد، با غرور لبخند زد. | Sitting inside, looking out at the little dust devil whirling in his yard future service contractor with a baby and Bajaj scooter , Comrade Pillai smiled proudly. |
پریسی، زود باش بچه. | Prissy, child! |
اما این هم برایشان خوشایند است. | but it's good natured. |
هری هر بار از جلوی دریاچه میگذشت و کشتی دورمشترانگ را بر روی آن میدید که | Harry was glad of its fires and thick walls every time he passed the Durmstrang ship on the lake |
فقط ضربه نزن | don't strokes only. |
مردم همه منتظر این میلیونر هستن. | the nations gripped with millionaire fever. |
حتما مرد مورد علاقه او در میان افراد دسته نبود | The object of this new liking was not among his myrmidons. |
جوانک با تأیید سرش را تکان داد. | The boy nodded. |
با یک تصمیم اشتباه همهی کارهایی که تا حالا کردهایم هدر میشه | everything we've worked for so far can go to waste if we make one wrong decision! |
تراشههای سازگار در روسیه به عنوان T ۳۴ VG ۱ ساختهشده است | A compatible chip was made in Russia as T ۳۴ VG ۱ |
خیلی خوب مونده بود. جزغاله شده بود | really well done. melted fillings. |
او خیلی بیخیال و بیدقت بالامیرفت. | He was moving casually, almost carelessly; |
بهت غذا ندادم. آره، من به سگم هم غذا میدهم. | didnt i feed you yeah , i feed my dogs too. |
دارویی برایگری به همراه نیاورده بودیم و هیچ کاری از دستمان برنمی آمد. | We had no medicines for mange and could do little for it in spite of our need. |
اما ما میتونیم اونو عقب بندازیم. | but we can move that. |
زن بینوا کام لا آرام افتاده با چشان خیره مینگریست و حاضر به حرف زدن نبود: | The poor woman lay quite still, refusing to speak, with her eyes intent |
و این سرمشقی بود که، به مذاق پیش قدمان، پیروانی فزون از حد یافته بود. | An example which had found only too many followers for the liking of those who had set it. |
خنیا. | melody. |
در آن لحظه هیچکس در اتاق نبود، | No one was in the room at the moment |
توروب، به کمک نیاز داریم. | toorop , they need help. |
خانم هیلا در این دو شعر نشانه داده است که هم از استعداد و ذوق سلیم برای شاعری برخوردار است و هم تا حدودی با راز و رموز شعر و ادبیات کهن و نو فارسی آگاه است و هم از حس زیبای انسانی و بیش از همه از «حس زنانه» سرشار است | In a part of this note it is mentioned that «Hila in these ۲ poems especially the first one has showed that she has the talent and to some extent has knowledge of ancient poetry techniques Most importantly and happily she is full of the natural» women " sense and feeling |
عبارت پرداز. | phraseologist. |
به سرعت پشت آن رفت | he went round it |
میخواهم خودم را عقب بکشم | I want to pull away. |
در پردههای بعدی دیگر تمام حواس او را به خود گرفت؛ و هنگامیکه هنرپیشه زیبا به صحنه جنون، به سرودهای اندوهبار عشق و مرگ رسید، چنان نواهای تأثرانگیزی توانست برآورد که کریستف از آن پاک منقلب شد؛ | During the succeeding acts she took hold of him completely, and when the beautiful actress came to the mad scene and the melancholy songs of love and death, her voice gave forth notes so moving that he was bowled over: |
نام این کمپ بعد از کشته شدن کاپیتان دنیل دبلیو اگرز سرباز آمریکایی متعلق به سومین گروه نیروهای مخصوص هوایی از فرت برگ، کرولاینای شمالی مستقر در افغانستان که در ۲۹ مه ۲۰۰۴ در ولایت قندهار توسط مواد انفجاری خنثیشده به همراه سه سرباز دیگر در حین ایفای وظیفه کشتهشده بود، انتخاب شد | The camp was named after Captain Daniel W. Eggers a US soldier from the ۱ st Battalion ۳ rd Special Forces Group Fort Bragg North Carolina who was killed by an improvised explosive device along with three other soldiers on ۲۹ May ۲۰۰۴ near Kandahar |