fa
stringlengths
1
964
en
stringlengths
1
1.24k
فکر کنم از بازی خودش خیلی خوشش آمده بود.
i think , ultimately , he did like his performances.
آنها گفتند تنها یک راه برای برگشتن یک خدمتکار به قصر است
they say it's the only way for a maidservant to go to the palace
درسته، و من هم این مطلب را به آقای ویلند گفته بودم.
yes , l told mr. weyland that.
خیلی هیجان‌انگیز بود و با هر کاری که قبلا توش شرکت کرده بودم فرق می‌کرد.
it was great , exciting. it was different than anything id been involved in.
شما درباره چیزی نگرانید؟
are you concerned about something ?
یا اگر ترجیح می‌دهید، نخواهم آمد.
or else I won't come, if you prefer it
پای رون را لگد کرد
crushing Ron's foot
چه اتفاق برات افتاده.
what happened to you.
هرچند, وقتی دست و پامو گم می‌کنم خودمم نمیدونم چکار می‌کنم
i wouldn't know what to do even if i was interested.
چه بهتر از این.
nothing suits me so well.
گرگ‌ها رازی بودند که هیچ‌کس نمی‌خواست به اشتراک بگذارد.
The wolves were a secret no one wanted to share.
لحنش جدی و قاطع بود چون تا این دم چهره کلاید بیش از هر چیز از حیرت و کنجکاوی خبر می‌داد.
serious and conclusive in his tone because up to this time, Clyde had looked more curious and astonished than anything else.
قدری رحم باید داشت.
you must have a little pity.
هرچند که وقتی حرقش را می‌زد بی‌اختیار اشک می‌ریخت.
though she could not speak of her loss without many tears.
شما نمیتونید از زیرش در برید.
you wont get away with it.
او نمی‌خواهد جایی برود
He doesn't want to go anyway
چه خبر، قربان قربان، من که میگم باید بریم بالا.
whats up , sarge sarge , im telling you we got to get up.
آقای وی زلی رنجیده‌خاطر گفت:
said Mr. Weasley indignantly
فلیکس تولومیه س حاشیه پول غذا پرداخته‌شده است
FELIX THOLOMYES. Postscriptum. The dinner is paid for.
چرا، چیوی کوچولوی من.
why , little chiyo.
تو نمی‌فهمی من چی نوشتم، تو نمی‌فهمی نمی‌فهمی چی نوشتم، اون مال تو نیست.
you didnt understand it , didnt you , didnt understand it , its not for you.
چه چیزی آ مو را به این مرز نا امن می‌کشاند؟
What was it that gave Ammu this Unsafe Edge ?
متوجه‌ام که تو ادمی سرد و بی‌احساس هستی.
I understand that you're cold and unfeeling.
بعد درحالی‌که چهره متفکر اولیور را بررسی می‌کرد پرسید:
she inquired, watching Oliver's thoughtful face.
پاسخ رد.
rebutter.
پس از خوابی چند ساعته آقای وی زلی همه را بیدار کرد.
Mr. Weasley woke them after only a few hours sleep.
این ورشکست شما همان ژاکوپو مان فردی نباشد؟
Does it happen to be Jacopo Manfredi ?
می‌دانستیم که اگر آن گردنه در دست‌گردان ارتش ترک باشد، هرگز نخواهیم توانست به عقبه برسیم.
We made hurried plans, and scattered to the work, knowing we could not go forward to Akaba with this battalion in possession of the pass.
… پس اولین کاری که می‌خوام با پولم بکنم
so the first thing i'm gonna do with the money …
هرمیون یادآوری کرد:
Hermione reminded him.
با این همه من خود این مزیت را داشته‌ام که وال سر زا را به صورت کوچک‌شده تشریح کنم.
nevertheless, I have been blessed with an opportunity to dissect him in miniature.
رالف من را ترک کرد.
rolf has left me.
فصل هفتم
CHAPTER SEVEN
و چیزی که انجام داد.
and thats what she did.
خواهش می‌کنم اذیتش نکن.
Please, don't hurt him!
زیرا برای شل شدن پشم می‌بایستی پوست گوسفند را اسید زد،
for the pelts of the sheep had to be painted with acid to loosen the wool
و چیفه را روی سرم بیندازم که در تاریکی شب از دور نظر کسی را به خود جلب نکنم.
that I might present a proper silhouette in the dark upon my camel.
پس از بازگشت از این تور سینمایی، کوشان پیشنهاد تدریس دوره‌های فیلمنامه نویسی، زیبایی‌شناسی و کارگردانی را از بخش کارشناسی ارشد دانشگاه هنر سانفرانسیسکو دریافت کرد
Upon arrival from this national tour he received an offer from Academy of Art University in San Francisco to teach Screenplay writing and Aesthetic Style at Graduate Film Department
اما عدم آمادگی کافی کارش را دشوار می‌کرد.
But he was baffled by lack of preparation.
آن جا که دیوانه ایستاده بود و انتظار داشت او هم از خبر کراهای تازه آقای لینکلن به هیجان بیاید،
Here was this fool expecting her to be excited about Mr. Lincoln's didoes
به او نشان بدهید که اخلاق پسرتان تا چه اندازه به خود شما شباهت دارد
Show his resemblance to yourself:
دستش را زیر بالشش لغزانده و یک کتاب جلد قرمز را از زیر آن بیرون کشید.
slipping her hand under her pillow, drew out a little crimson covered book.
چند دقیقه بود که آن جمله‌ی مشهور قدیمی که از طفولیت در مدرسه خوانده بودم و سال‌ها به خاطرم راه نیافته بود در گوشم صدا می‌کرد: زمان و حوادث شخصی نمی‌شناسد!
for no reason the stupid proverb of my schooldays ran through my mind, 'Time and Tide wait for no man.
تو کوچه‌های تاریک نرو.
dont go up any dark alleys.
الکزاندرونا کام لا فراموش کرده بود که چند لحظه پیش تن به قضا و قدر داده و آمادگی خود را برای تأمین خوشبختی گانیا اعلام داشته بود.
Nina Alexandrovna had forgotten that she had submitted to everything!
بعد مکث کردم و گفتم اما نزدیکم بم ون
Then I hesitated and added, Keep close, though, just in case.
آیا رئیس سو سه او نو برگشته است؟
is chief so seo no back ?
چنگال کسی، مثل تیغ در گلویش فرو رفت.
A gasp tore at Stu's throat like a thom.
آن زن با سوءظن گفت: اگر تنها می‌خواهید بروید ناچار نیستید قبول کنید.
You needn't say yes if you'd rather go alone, she said suspiciously.
من از زنگ اول تا الان از پشت میزم تکان نخورده‌ام دوشیزه ترانچ بول.
I have not moved away from my desk, Miss Trunchbull, since the lesson began.
همیشه به سوی دریا پرواز می‌کند
Always it flies fast out to sea
بعد از چند دقیقه ملاحظه‌کاری، از کاترین تقاضا کرد با هم برقصند.
after a few minutes' consideration, he asked Catherine to dance with him.
میگن که تو هر دو برادرت را به این خاطر کشتی که شاهد رابطه شون با مادرت بودی.
they say you killed both your brothers.
او گفت که شما برای نوعی ناهنجاری روانی خاص تحت درمان بودید.
she told us that you had treatment for some kind of mental disorder.
اون پسری که موهای برنزی داره
Which one is the boy with the reddish brown hair ?
من اومده بودم اینجا واسه کار.
l came here on purpose for this job.
شبیه صدای برخورد پایی برهنه و نرم با زمین. صدا به اندازه کافی بلند نبود،
like the faint fall of soft bare feet. It was never loud enough
اون زن کشته‌شده بود؟
Was she killed ?
و ممکن بود وقتی از خواندن دست می‌کشد کاملا معقول باشد نمی‌شد فهمید.
and he might look up one never knew quite reasonably.
اون مافیای شمال لندنه.
its true , big al says so.
پس سرانجام سرنوشت شوم مناس تیری ات فرا رسیده است؟
Is then the doom of Minas Tirith come at last ?
نمایش تطابق محلی دنباله query با پایگاه داده با استفاده از الگوریتم gapped Smith-Waterman
Show the gapped Smith-Waterman local alignments of the query and each of the matched database sequences
به فکر کوزما نرسیده بود که پیراهن پاکیزه‌ای حاضر کند.
Kouzma had not thought of leaving out a clean shirt
سرهنگ متوجه این نگاه شد.
Colonel Julyan saw the glance.
یادت باشه، وقتی اون از دودکش. پایین میاد، تو باید خواب باشی.
and remember , you have to be asleep , when he comes down the chimney.
بعضی مواقع نمیشه به بالغ بودنت اطمینان کرد.
sometimes. you grownups cant be trusted.
جیمی ساعت ده شب به آنجا رسید.
At ten o'clock Jamie arrived there.
البته جنگ چیز وحشتناکی است و از این حرف‌ها.
Of course war's terrible, and all that sort of thing;
ثانیا به سبب آنکه شما یکی از درباریانی هستید
and secondly because you are one of those gentlemen of the chamber
داره جلوی ما را میگیره تا چیزی را که هنوز طاقت دیدنش را نداریم، نبینیم.
shielding us from what were not yet ready to see.
نفت خام سنگین نفت خامی است که غلظت بالایی دارد و به سادگی در چاه استخراج نفت جاری نمی‌شود
Heavy crude oil or extra heavy crude oil is oil that is highly viscous and cannot easily flow to production wells under normal reservoir conditions
بله، کاراگاه هافمن هستم.
yeah , this is detective hoffman.
این‌ها فعالیت‌های مشکوکی می‌کنند؟
there are some unusual activities
خب، اگه من جای تو بودم اسمشو نبر.
well , if i was youknowswho.
گسیختن.
fracture.
با این همه بسیاری از امور را، چون واقعة کلانتری و ماجراهای ناشی از آن را، ناگفته گذاشت.
He omitted, however, many things, which were better omitted, including the scene at the police station with all its consequences.
بلکه صرفا به نسبت سهام خود، دارای حقوقی نسبت به شرکت خواهند بود
A company limited by shares may be a
کاداور با دست‌های پشمالویش روی کرم می‌کوبد تا برای نجات خودش راه باز کند.
Cadaver slashes at the worm with his hairy arms and chews his way through strands of gut which have wrapped round his snout.
گانیا که تا بناگوش سرخ شد سعی کرد دروغی ببافد و با ناراحتی شدید گفت: خیر … من … خیر …
No, no I I no! said Gania, bringing out his lie with a tell tale blush of shame.
تئودریک یکم در آغازین سال‌های حکومت خود پسرش تئودبرت را به نبرد با هایگلاک، پادشاه اسکاندیناوی که به قلمرو او تجاوز کرده بود فرستاد
Early in his reign he sent his son Theudebert to kill the Scandinavian King Chlochilaich who had invaded his realm
وود و بازیکنان تیمیش در زمین کوییدیچ قدم می‌زدند و به اطرافشان نگه می‌کردند.
Wood paced the field, staring around with the team behind him.
و هر چه در کتب پهلوانی نوشته‌اند چیزی بجز دروغ و یاوه نیست؛
all books of chivalry being folly and lies;
و اون یا باید سول پیونگ باشه یا من
it will have to be sul pyong or me.
پس از رقص بی‌درنگ به سوی مگی آمد و چیزی نگفت.
he had come back to Meggie immediately it was over and said nothing
توصیه‌ی من این است که این هتل را ترک کن و برو برای خودت یک میخانه‌ای پیدا کن،
My advice is to leave this hotel by way of the bar
شنیدم شما دزدهایی رو که دستگیر کردین وارد گروه تجاریتون کردین
i hear you have accepted captured pirates into your merchant group.
با کی میخوای یا نمیخوای ازدواج کنی هم همینطور این به من هیچ ربطی نداره.
and i dont care about who you marry or why. thats none of my business.
انگار جایی خارج از این دنیا بود.
out of place in this world.
همچنانکه کوتوزوف طبیعی و ساده و تدریجی از ترکیه برای جمع‌آوری قوای دفاعی به پترزبورگ آمد و سپس، مخصوصا در موقعیکه وجودش ضروری بود، به ارتش رفت به همین ترتیب اینک که نقش کوتوزوف بازی شده بود مرد جدیدی که وجودش ضروری بود طبیعی و ساده و تدریجی جای او را گرفت.
So naturally, simply, and gradually just as he had come from Turkey to the Treasury in Petersburg to recruit the militia, and then to the army when he was needed there now when his part was played out, Kutuzov's place was taken by a new and necessary performer.
لیکن با این اعتماد مطمئن و نیرومند، برای خود میدان محدود و تنگی از الهامات به وجود آورده
He attained a sure trust and a powerful trust, but of how narrow a field!
هر دختر فروشنده‌ای با دسته‌های گل به سراغم می‌آید، گویی هنوز هم به آن گل‌ها احتیاج دارم! آن گورستان کلیسا هم آنجاست.
Wherever I go it's the same thing; every market girl comes up to me with bunches of flowers as if I wanted them now!
همگام با مهاجرت سیستم‌های خبره از نمونه‌های اولیه آکادمیک به سیستم‌های کسب و کار پیاده‌سازی شده این نکته مورد توجه قرار گرفت که برای امکان قابل پیش‌بینی بودن و کنترل بر روی رویه‌های ساخت نرم‌افزار نیاز به یک اصل و روش‌شناسی خواهیم داشت
Another issue with using conventional methods to develop expert systems was that due to the unprecedented nature of expert systems they were one of the first applications to adopt rapid application development methods that feature iteration and prototyping as well as or instead of detailed analysis and design
ولی کو جک موجودی استثنائی به نظر میرسه.
but Kojak seems to be one of a kind.
دو روز در اطراف نشانه‌های اصلی قدیمی که می‌توانستم با آن‌ها بقیه چیزها را مشخص کنم، پرسه زدم
Two days I spent just wandering round the old landmarks, such of them as I could identify.
بالاخره الیزابت به این نتیجه رسیدکه آقای دارسی ازسو تحت تااثیراین بدزبن نوع غرورونخوت قضاوت می‌کند،
and she was quite decided, at last, that he had been partly governed by this worst kind of pride,
مثل اینکه با این دستها ساخته‌شده باشند.
as if it were built with these hands.
من وجه خیلی از این قبض‌ها را پرداختم.
I had paid ever so many before that.
پیاده در خلنگ زار راه بیفتم؟
To walk across the moor ?
سخاوتمند شدن.
liberalize.
گفتم: از موقع تولید پنتر کولا در اواخر سال ۱۹۸۰ این نوشابه از لحاظ انرژی، شور و نشاط و طعم عالی زبان زد خاص و عام بوده
'Since the launch of Panther Cola in the late ۱۹۸۰ s,Panther drinks have been a byword for energy,excitement and excellence,I say fluently