text
stringlengths 0
12k
|
---|
البته که اعتقاد دارم |
این نمک است |
من رو به عنوان برده از شيلا به اينجا اوردن |
و اين هم فرو ريختن برج دوم |
چه اتفاقي داره ميوفته اليزابت؟ |
بود، ولي بيا اينو نگاه کن |
مطمئن باش هیچ شک و تردیدی وجود نداره |
تو موسيقيه |
ميدوني، منظورم اينه جيتي هست ولي جيتي ـه |
بهت بگم يک سري از لباسهام نياز به ضدعفوني دارند |
زودباش |
قرار بود مشهور بشیم ولی اش گفت که میخواد جدا بشه |
ها؟ |
خيلي خيلي گرم کردم خليل بيداري؟ |
و اگر همواره از خود رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او باز ستانیم، بیگمان بسی نومید و ناسپاس است |
نه هر موجودي |
آخه مامان |
اگه نتوتم ردش رو بگيرم، احتمالاً داگلاس هم نميتونه |
البته |
شما دریافت می کنید من یک روز kiiied |
بپا |
کارگاه توليدي لباس دون کيم چطوره؟ |
خب،فکر کنم این یکم بهم وقت بده |
گفت «به خاطر داری هنگامی که ما (برای استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد و ماهی بطرز شگفتآوری راه خود را در دریا پیش گرفت» |
براي چي؟ |
درواقع، چرا پيش خودت نگه نميداريش؟ |
زودباش ، زودباش |
فورد و کوان باهات هستن؟ کلیر کجاست؟ |
حتماً یخ کردین |
از سر راه برين کنار |
هيچ کس به من اهميتي نمي ده |
باورم نميشه داري مجبورم ميکني که اين حرف رو بزنم |
آره، ولي دوباره نميخواد بهم بگي |
تو قيم خوردي |
برو به جهنم |
زمانه جشنه |
ما تصمیمات متفاوتی میگیریم ولی ما همشونو برای یه دلیل میگیریم |
باور كن، خب؟ |
من تنها کسيم که فکر مي کنم اين ديوانگي؟ |
کافران تصوّر نکنند که (بر قدرت ما) پیشی گرفتهاند و (از قلمرو کیفر ما) به در رفتهاند (و با نجات از دست مرگ در جنگ بدر، از زیر دست ما خارج شدهاند) آنان (هرگز ما را) درمانده نمیکنند (و ماجزای خیانت و غدرشان را خواهیم داد) [[«سَبَقُوا» پیشی گرفتهاند مراد این است که از عقاب و عذاب خدا پیشی نگرفتهاند و نجات پیدا نکردهاند و خداوند آگاه از آنان و غالب بر ایشان است]] |
نه نيست ، بايد محکم نگهش داري |
واقعاً که دختر همون مادري |
هي |
احتمال زيادي براي ناسازگار بودن تفکر ما وجود داره |
اوکي |
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مىشويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سر] پيشينيان شما آمد، بر [سر] شما نيامده است؟ آنان دچار سختى و زيان شدند و به [هول و] تكان درآمدند، تا جايى كه پيامبر [خدا ]و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند «پيروزى خدا كى خواهد بود؟» هش دار، كه پيروزى خدا نزديك است |
نه، شما نگران چپوندن شـم توي دهنش باش |
مشکل چيه؟ |
براي 50 سال نوبت تو بود |
اوه، بهشون اجازه بده |
خوب پس قرص قرمز رو انتخاب میکنیم یه کم رو روانشناسی اخلاقی کار کنیم، ببینیم ما رو کجا میبره |
اوه، بابت اينکه بدون دعوت قبلي به داخل اومدم |
پس براى پروردگارت نمازگزار و قربانى كن |
خوبي؟ |
پس شما مي گيد هيچ راهي نداشته؟ |
اون تمام مدت بيدار ميشه |
بهت نیاز دارم |
مطمئني؟ |
پس به سزاى آنچه كسب مىكردند بايد كم بخندند و بسيار بگريند |
کافران گفتند «پروردگارا آنهایی که از جنّ و انس ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا زیر پای خود نهیم (و لگدمالشان کنیم) تا از پست ترین مردم باشند» |
ضربان 80 داره افت مي کنه |
من مايک مورفي هستم؟ |
ويلسون بوسش کرد يا امبر؟ |
يهچيزيبراتدارم |
بعدش دوباره لباسامو عوض کردم |
سلام |
خوب اون يک موج کوتااه نيست و بهتره تو اينو به خاطر داشته باشي |
پس اگه ميخواي سر لعنتي منو ببري ببرش |
واقعا رمانتيكه،منم بهت كمك مي كنم |
که اتفاقي به دنياي آدم ها اومده |
سلام |
آيا پنداشتهايد كه به بهشت مىرويد و حال آنكه هنوز داستان آنان خبر دردها و رنجهاى آنها كه پيش از شما بگذشتند به شما نرسيده است؟ بديشان سختى و رنج و گزند رسيد و چنان پريشان و لرزان شدند كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند گفتند يارى خدا كى خواهد رسيد؟ آگاه باشيد كه يارى خدا نزديك است |
بنظر مياد همينه که باهاش طرفيم |
خوبي؟ |
نه |
چون |
داشتم فکر ميکردم يه سر برم شرکت عمده فروشي کاستکو کاستکو بزرگترين باشگاه انبار کالا در امريکا |
بريم زود انجامش بديم |
و هر یک (از نیکوکاران و بدکاران) دارای درجاتی (و درکاتی از پاداش و عزّت و پادافره و ذلّت در جهان دیگر) بر طبق اعمال خود هستند، و پروردگارت (هیچ گاه) از کارهائی که مردمان میکنند غافل و بیخبر نیست [[«مِمَّا» از آنچه به خاطر آنچه]] |
گفتم از سر راهم برين کنار |
آره، ميدونم کي هستي |
تا جايى که ميدونم،اين تنها نقطه ضعف تو است |
اثری داشته ؟ |
وقت داری؟ |
من اينجام پاتريزتيا، من هميشه اينجام |
مسموميت با سرب؟ |
خوب ، هر شنبه رو نه |
ميدونم، محشره |
سوال اينه که اون به اندازه ما از سن کورپ خوشش مياد يا نه؟ |
اونام چهار دلار دادن؟ |
خب، من همينجا تمومش ميکنم تا وقتيکه اقدامي کنم |
ديمن |
اما من فکر جوک های غیر ضروری خونین در مورد یک چیز من واقعا به خوبی می دانم |
فقط بهم قول بده که هر شب مسواکتو ميزني |
طول قطار خيلي زياده و محمولش زياده؛ سرعتش هم زياده |
و هيچ کدوم از شماها داستان اون مردو به من نگفتيد |
فکر میکردم یادت رفته برچسب قیمت لباستو بکنی |
تا خدای را که (نور او) در آسمان و زمین هر پنهان (در ظلمت عدم) را به عرصه ظهور آورد و بر نهان و آشکار شما آگاه است پرستش نکنند |
هي، زيباي خفته |
ميکنم |