text
stringlengths 0
2.96k
|
---|
علائم و نشانههای همراه با جنون پس از زایمان نیز که نادر است، شدیدتر هستند و معمولاً زود شروع میشوند که به شرح زیر است: |
با این که علل افسردگی پس از زایمان به روشنی مشخص نشده، عوامل تسریعکنندهای که وجود آنها احتمال وقوع بیماری را بالا میبرد شناخته شدهاند. (عدد داخل پرانتز میزان تأثیر عامل را بیان میکند). |
غم پس از زایمان که به مدت ۲ هفته پس از زایمان ممکن است به وجود آید از عواملی است که خطر افسردگی پس از زایمان را بالا میبرد. |
بارداری در بدن شما تغییرات هورمونی بسیار زیادی را ایجاد میکند. حین بارداری، بدن زنان هورمونهای استروژن و پروژسترون را در حد بسیار بالایی تولید میکند درحالیکه ۲۴ ساعت بعد از به دنیا آوردن نوزاد، میزان هورمونها به شدت کاهش پیدا میکند. تغییرات هورمونی به افسردگی بعد از زایمان منجر میشوند. برخی از زنان نیز با کاهش هورمون تیروئید مواجه میشوند. این هورمون که انرژی بدن را تأمین میکند در صورت کاهش یافتن موجب بروز بیحالی یا بی حوصلگی در زنان خواهد شد. اولین روش درمان افسردگی برای این بیماران استفاده از داروهای مناسب برای تنظیم سطح هورمون بدن است. این داروها معمولاً توسط پزشک زنان و زایمان یا مشاور و روانپزشک در صورت حاد بودن شرایط بیمار تجویز میشود. |
در برخی زنان به علت سابقهٔ بیماری افسردگی در خانواده یا بیماریهای روحی و روانی ریسک فاکتور ابتلا به افسردگی بعد از زایمان بیشتر است. در صورتی که در خانواده و اقوام نزدیک خود مثل مادر یا خواهرتان بعد از بارداری دچار افسردگی شدهاند؛ احتمال اینکه شما نیز به این عارضه دچار شوید؛ زیاد است؛ بنابراین در دوران بارداری بهتر است با یک روانپزشک یا مشاور خانواده صحبت کنید. گاهی اوقات فقط دو تا سه جلسه مشاوره روان درمانی، افسردگی بعد از زایمان مادران را از بین میبرد در غیر اینصورت باید داروهای مناسب تجویز شود. |
بسیاری از مادرانی که تجربیات ناخوشایندی مثل سقط جنین، از دست رفتن کودک در سنین کمتر از دو سالگی یا به دنیا آوردن فرزند با شکلات جسمی مختلف را داشتهاند؛ بعد از باردار شدن با به خاطر آوردن تجربیات ناخوشایند پیشین، دچار افسردگی زایمان میشوند و این افسردگی نه تنها حین بارداری حتی بعد از به دنیا آوردن فرزند سالم نیز ادامه پیدا خواهد کرد. |
مادرانی که تصمیم میگیرند فرزند خود را در شهر یا کشور دیگری به جز وطن خود به دنیا بیاورند و استراحت مهاجرت میکنند؛ بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی بعد از زایمان قرار دارند چون این زنان علاوه بر اینکه از خانواده خود دور میشوند باید خودشان را با محیط متفاوت دیگری وفق بدهند که بعد از به دنیا آوردن کودک برای آنها مشکلات زیادی را ایجاد خواهد کرد. |
آمارها نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد از مادران بعد از به دنیا آوردن نوزادشان به علت اینکه متوجه میشوند که کودکشان به زردی مبتلا شده، دچار افسردگی بعد از زایمان میشوند. هرچند بیماری زردی کودکان یک بیماری بسیار متداول است که به راحتی در مدت یک هفته تا ۱۰ روز بعد از زایمان با مراقبتهای لازم کاملاً درمان میشود اما چون در این مدت، کودک باید در بیمارستان بماند؛ شرایط محیط بیمارستان میتواند به افسردگی بعد از زایمان مادران بیانجامد. |
در افسردگی پس از زایمان مداخلات پیشگیریکننده در سطوح سهگانه دارای اهمیت ویژهای میباشد. در سطح اول پیشگیری کاهش آسیبپذیری، حذف یا به حداقل رساندن رفتارها و شرایط محیطی که منجر به افزایش خطر ابتلاء میگردد، مورد توجه متخصصین و مراقبین بهداشتی میباشد. پیشگیری سطح دوم با هدف تشخیص به موقع بیماری، کاهش پیشرفت یا به تأخیر انداختن ناتوانی متعاقب ابتلاء اولیه است و در پیشگیری سطح سوم محدود نمودن مشکلات و نشانههای مربوط به بیماری مطرح میگردد. |
اختلالهای افسردگی |
اختلالهای افسردگی، جزو اختلالهای خلقی بهشمار میرود. افسردگی به هر شکل، دیده شود، شیوه دید فرد از خود، از دیگران و از جهان را تعریف میکند. اختلال افسردگی، قدرت قضاوت را تضعیف میکند و باعث رفتارهای نامعقول میشود. در هر یک از موارد، بیمار نمیتواند زندگی روزمره عادی داشته باشد. افسردگی میتواند، باعث ابتلای بیمار به انواع بیماریهای جسمی و روانی شود. |
اختلال افسردگی، بیشتر در دهه چهارم عمر، شروع میشود؛ هرچند امکان شیوع آن در تمام سنین، حتی در جوانان ۲۰ تا ۳۰ سال نیز وجود دارد. افسردگی میتواند باعث عدم تمرکز و مسئولیتپذیری در زندگی شود؛ بنابراین، ممکن است که فرد افسرده، کنترل و تمایل خود را برای ادامه زندگی از دست بدهد. افسردگی، موجب لذت نبردن فرد از زندگی میشود. فرد افسرده به سمت بدبینی، ایراد گرفتن، نداشتن اعتماد به نفس، کاهش احساسات و قدرت تخیل، دچار میشود. |
به آن، اختلال یکقطبی نیز گفته میشود. ویژگی اصلی این اختلال، یک دوره زمانیِ دستکم دوهفتهای است که در ضمن آن، خُلق افسرده یا بیعلاقگی یا نبودِ احساس لذت، تقریباً در همه کارها وجود دارد. همچنین فرد باید دستکم چهار نشانهٔ دیگر، از جمله، تغییر در اشتها یا وزن، خواب، و کارهای روانی-حرکتی، کاهش نیرو، احساس بیارزشی یا گناه، مشکل در تفکر، تمرکز یا تصمیمگیری، یا افکار بازگشتکننده دربارهٔ مرگ و خودکشی، طرح نقشه یا اقدام برای خودکشی را داشته باشد. |
ویژگیهای خاص وابسته به فرهنگ: فرهنگ میتواند تجربه و درک نشانههای افسردگی را تحت تأثیر قرار بدهد. با این آگاهی و هوشیاری به خصایص قومی و فرهنگی در هنگامی که بیمار از دوره افسردگی عمده، اظهار ناراحتی میکند، میتوان از تشخیص مبهم یا تشخیص نادرست، جلوگیری کرد؛ برای نمونه، در برخی از فرهنگها افسردگی، ممکن است که بهجای غمگینی یا احساس گناه و معمولاً با جلوههای جسمی، تجربه شود. شکایتهای مربوط به اعصاب و سردردها (در فرهنگهای لاتین و مدیترانهای)، شکایت از ضعف، خستگی یا نداشتن تعادل (در فرهنگهای آسیایی و چینی)، مشکلات مربوط به قلب (در فرهنگهای خاورمیانه)، یا دلشکستگی (در میان سرخپوستان آمریکای شمالی) ممکن است که نشانه افسردگی باشد. |
ویژگی وابسته به سن: شیوع این اختلال در کودکان و نوجوانان، یکسان است؛ گرچه دادههایی وجود دارد که نشان میدهد برجستگی نشانههای اختصاصی، ممکن است که همراه با افزایش سن، تغییر کند. افسردگی در نوجوانان، بیشتر با اختلالات رفتار آزاردهنده، اختلالات کاستی توجه، اختلالات اضطرابی، اختلالات مربوط به مواد و نیز اختلالات خوردن، همراه است. در بزرگترها ممکن است که نشانههای شناختی بهطور خاصی، بارز باشد. نکته ای که باید حتماً توجه شود این است که اگر افسردگی در سنین پایین شروع گردد به احتمال زیاد میتواند ریشه خانوادگی داشته باشد و در این حالت اختلال شخصیت بهشمار میرود |
ویژگی وابسته به جنس: زنان در مقایسه با مردان در مقاطعی از زندگی خود، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به دوره افسردگی اساسی هستند. بیشترین تفاوت از این جهت، در بررسیهایی که در ایالات متحده آمریکا و اروپا انجام گرفت بهدست آمد. بررسیها بیانگر این است که دورههای افسردگی در زنان، دو برابر مردان است. |
دوره یا سِیر: این اختلال، معمولاً در چند روز تا چند هفته، پیدا میشود. دوره پیشبیمارگون که ممکن است نشانههای اضطراب و نشانههای افسردگی سبک را دربرگیرد که احتمالاً هفتهها تا ماهها پیش از شروع دوره افسردگی عمده، کاملاً دوام میآورد. |
شیوع: مطالعات مربوط به این اختلال، نشان داده که بسیاری از بزرگسالان به این اختلال، دچار شدهاند. برای مثال، حداقل پانزده تا بیست برابر بیشتر از اسکیزوفرنی، و تقریباً به میزان تمام اختلالات اضطرابی در مجموع. خطر کلی ابتلا به این اختلال در نمونههای اجتماعی از ده تا بیست و پنج درصد برای زنان و نیز از پنج تا دوازده درصد برای مردان، متغیر است. شیوع مقطعی این اختلال در بزرگسالان در نمونههای اجتماعی از پنج تا نه درصد برای زنان و نیز از دو تا سه درصد برای مردان، متغیر است. با توجه به شواهد، رخ دادن آن در چند دهه اخیر، بیشتر شدهاست. |
شدت اختلال افسرده خویی که قبلاً روان نژندی ملالانگیز نامیده میشد، کمتر از اختلال افسردگی اساسی است. این اختلال از نظر کمّ و کیف، دو نوع است: خفیف و شدید که البته شاخص اصلی، مزمن شدن آن است. در زنان شدیدتر و متداولتر از مردان هست و شروع آن، تدریجی است. |
افسردهخویی، بیشتر در آنهایی که دارای تاریخچه طولانی استرس یا ازدستدادن ناگهانی (یکی از بستگان) هستند، روی میدهد. بیشتر با اختلالات روانپزشکی دیگری همچون: سوء مصرف مواد، اختلالات شخصیتی و اختلال وسواسی اجباری، همراه هست. شروع آن، معمولاً در افراد بیست تا سی ساله است؛ هر چند، یک نوع زودآغازی، پیش از بیست و یک سالگی نیز وجود دارد و در میان بستگان درجه اول، با اختلال افسردگی اساسی، رواج بیشتری دارد. |
الگوی خانوادگی: این اختلال در میان بستگان بیوژنیک درجه اولِ مبتلایان به اختلال افسردگی عمده، شایعتر از کل جمعیت هست. |
ویژگی وابسته به سن و جنس: در کودکان، ظاهراً در هر دو جنس (دختر و پسر)، به یک اندازه روی میدهد و بیشتر به اختلال در عملکرد تحصیلی و روابط اجتماعی، منجر میشود. در سن بالا، احتمال بروز در زنان دو تا سه برابر، بیشتر از مردان هست. |
دوره یا سیر: این اختلال، بیشتر، شروعی زودرس و ناگهانی دارد و همچنین سیر آن، مزمن هست. مدت متوسط این اختلال، پنج سال هست؛ ولی میتواند بیست سال یا بیشتر، به درازا بکشد. اگر این اختلال، مقدم بر شروع اختلال اساسی باشد، احتمال بهبود خودبهخودی کامل دورهای بین دورههای افسردگی عمده، کمتر میشود و احتمال بیشتر شدن فراوانی بُروز دورههای آینده، بیشتر میشود؛ گرچه میزان خودبهخودی این اختلال، ممکن است که حدود ده درصد در سال باشد؛ اما شواهد، بیانگر این هست که با درمان فعال، نتایج بهتِری بهدست میآید. |
شیوع: شیوع کلی یا همیشگی این اختلال، تقریباً شش درصد بوده و شیوع نقطهای یا مقطعی، تقریباً سه درصد است. |
«آرونتیبک» (به انگلیسی: T. Beck، Aaron Temkin Beck) مفهوم «سهگانگان شناختی» را برای افکار خودکار، مطرح کردهاست. او بر این باور است که افسردهها از «افکار خودکار» منفی دربارهٔ (۱) خود، (۲) جهان (مثلاً افراد خاصی یا بهطور کلی همهٔ مردم) و (۳) آینده، استفاده میکنند. افکار خودکار فرد افسرده، شامل عقاید و الگوهای شناختی است که میتواند در اثر عوامل زیستی (مثلاً نقص در عملکرد هورمونها) شکل گرفته باشد یا در دوران کودکی، بهصورت مشاهدهٔ رفتار والدین، آموزگاران و دیگران در قالب «طرحوارههای شناختی» آموخته شده باشد. چنین طرحوارههایی در آنها الگوی درماندگی را در هیجانرفتار، نشان میدهند. طرحوارههای شناختی افکار افراد افسرده، دستکم دارای سه خطای اساسی است؛ اول آنکه در پس هر شکستی، مردم از خود میپرسند: «آیا علت این شکست، همیشگی است یا موقتی؟» در این هنگام، فرد افسرده، فکر میکند که علت شکست همیشگی است و احتمال میدهد که در آینده هم، تکرار شود؛ یعنی که علت شکست خود را پایدار میداند؛ بههمین دلیل، بدبینی و درماندگی او نیز ادامه مییابد و به شرایط و موقعیتهای دیگر، «تعمیم» داده میشود؛ اما اگر چنین کسی، فکر کند که علت این شکست، مثلاً خواب بد دیشب بودهاست، در این صورت، برای شکست خود از علتی ناپایدار، استفاده کردهاست و بر همین اساس، الگوهای درماندگی پایدار به بدبینی و درماندگیهای همیشگی میانجامد؛ درحالیکه الگوهای ناپایدار، گذرا هستند؛ بر همین اساس، «جودیت بِک» (به انگلیسی: S. Beck، Judith S. Beck) نیز بر این باور است که انسانها به دو دلیل اصلی، دچار افکار خودکار منفی یا برداشتهای غیرواقعی از موفقیت یا شکست خود میشوند: «اول آنکه آنها موقعیت خود، جهان پیرامون و آینده را با توجه به شرایط کنونی به درستی ارزیابی نمیکنند؛ بنابراین، آنها باید ابتدا برای یافتن مشکل و مسئلهای که وجود دارد، «خودسنجی» کنند تا موقعیت کنونی را به درستی، ارزیابی نمایند و دوم آنکه آنها نیازمند برنامهای تقویت شده برای خود هستند تا بتوانند از دیگران نیز کمک بگیرند» |
فهرست |
اختلال افسردگی اساسی |
اختلال افسردهخویی |
رویکرد درمانگری شناختی رفتاری به افسردگی |
منابع |
اختلال عاطفی فصلی |
اختلال عاطفی فصلی (به انگلیسی: Seasonal affective disorder) (با نام اختصاری SAD)، افسردگی زمستانی یا افسردگی تابستانی نوعی افسردگی تلقی میشد که در آن، فردی که در اکثر اوقات سال از شرایط روانی نرمال، برخوردار است، در زمستان یا تابستان، دچار عوارض اختلال افسردگی میشود. این اختلال برای اولین بار، بهطور رسمی توسط نورمَن روزنتهال و همکارانش در مؤسسه ملی بهداشت روان ایالات متحده آمریکا توصیف شد. |
در حال حاضر، بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، اختلال عاطفی فصلی، دیگر به عنوان یک اختلال ویژه، طبقهبندی نمیشود؛ بلکه اختلال شخصی که از این افسردگی، رنج میبرد، بهعنوان الگوی فصلی در اختلال افسردگی اساسی-که در مواقع خاصی از سال روی میدهد و در باقی اوقات سال نرمال است-تشخیص داده میشود. |
اگرچه متخصصان در ابتدا درباره وجود این اختلال، شک داشتند؛ اما امروزه این اختلال، بهعنوان اختلالی رایج، شناخته میشود. در آمریکا، نرخ شیوع این اختلال، ۱٫۴درصد در فلوریدا و ۹٫۷درصد در نیوهمپشایر است. |
بر اساس نوشتههای کتابخانه ملی پزشکی ایالات متحده آمریکا، با تغییر فصل، برخی، دچار تغییر جدی در شرایط روانی خود میشوند؛ آنها ممکن است که زیاد بخوابند، انرژی کمی داشته باشند و احساس افسردگی کنند؛ معمولاً این نشانهها که میتوانند جدی هم باشند، با تغییر فصل از بین میروند. شرایط بیماری در تابستان میتوانند با اضطراب شدید، همراه باشند. |
راههای درمان گوناگونی برای درمان نوع کلاسیک (زمستانی) اختلال عاطفی فصلی، وجود دارد؛ بهطور مثال، میتوان از نوردرمانی (با نور خورشید یا نور روشن)، داروهای ضدافسردگی، رفتاردرمانی شناختی، تزریق هوای یونششده و تجویز هورمون ملاتونین نام برد. |
افرادی که در ماههای زمستانی دچار افسردگی میشوند، اغلب نشانههای زیر را دارند: |
۱. کاهش انرژی بدن؛ |
۲. زیاد خوابیدن؛ |
۳. پرخوری و چاقی |
۴. علاقه زیاد به خوردن کربوهیدرات و مواد نشاسته ای مانند ماکارونی، ذرت، نوشابه و نظایر آنها. |
۵. منزوی شدن از جامعه. |
هنوز دلایل دقیق و قطعی افسردگی فصلی مشخص نیست، اما بعضی از دانشمندان تصور میکنند که هورمونهای به خصوصی در زمانهای معین و مشابهی در هر سال، در مغز تأثیر می گذارند. متخصصین معتقدند که اختلال خلقی فصلی، احتملا به دلیل اینچنین تغییرات هورمونی میباشد. یک نظریه این است که نور کمتر خورشید در فصل پاییز و زمستان باعث میشود تا مغز سروتونین کمتری تولید کند، سروتونین مادهای شیمیایی است که به مغز مربوط میشود و حالات و احساسات انسان را کنترل و تنظیم میکند. زمانی که سلولهای عصبی مغز که وظیفه ی تنظیم حالات انسان را دارند، به درستی کار نکنند، نتیجه میتواند احساس افسردگی به همراه نشانه ی خستگی و اضافه وزن باشد. |
افسردگی فصلی معمولاً از دوران جوانی شروع میشود و در بین زنان نسبت به مردان شایع تر است. بعضی از افرادی که دچار این اختلال هستند، نشانههای کم و نه چندان شدیدی مثل زودرنجی را به همراه خواهند داشت، در حالی که ممکن است سایر افرادی که دچار این اختلال هستند با نشانههای بدتر و شدیدتری همراه شوند و در روابط و کارشان اختلال ایجاد شود. |
از آنجایی که نبود نور کافی در طول زمستان با اختلال خلقی فصلی مرتبط است، این اختلال در کشورهایی که در طول سال، نور خورشید زیادی دریافت میکنند، کمتر دیده میشود. |
کجخلقی، افسردهخویی یا دیستایمی (به انگلیسی: Dysthymia) نوعی اختلال خلقی مزمن است و در ردهٔ افسردگی قرار میگیرد. این نوع افسردگی مزمن، شدت کمتری نسبت به اختلال افسردگی اساسی دارد. |
دیستایمی — که به نام اختلال افسردگی مداوم، شناخته میشود — یک اختلال خُلقی است که از همان مشکلات فیزیکی و شناختی افسردگی، تشکیل شده است ولی با علائم طولانیتر. این عنوان توسط رابرت اسپیتزر بهعنوان جایگزین اصطلاح «شخصیت افسرده» در اواخر دهه ۱۹۷۰ ابداع شد. در کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-V) دیستایمی حالت جدی از افسردگی مزمن است که برای حداقل دو سال، دوام دارد (برای کودکان و نوجوانان یک سال). حاد بودن دیستایمی از اختلال افسردگی اساسی، کمتر است. از آنجایی که دیستایمی یک اختلال مزمن است، مبتلایان ممکن است علائم را سالها قبل از اینکه تشخیص را دریابند، تجربه کرده باشند؛ البته اگر بتوانند اصلاً تشخیصی دریافت کنند. مبتلایان ممکن است معتقد باشند که افسردگی، بخشی از شخصیتشان است؛ بنابراین، ممکن است که حتی در مورد علائمشان با پزشکان، اعضای خانواده یا دوستان، بحث نکنند. در DSM-5 دیستایمی جایگزین اختلال افسردگی پایدار شده است. این وضعیت جدید، شامل هر دو اختلال افسردگی عمدهٔ مزمن و اختلال دیستایمیِ قبلی است. دلیل برای این تغییر، این است که مدرکی برای تفاوت معنادار بین این دو وضعیت یافت نشده است. |
خصوصیات دیستایمی شامل دوره طولانی از خلقوخوی افسرده است؛ همراه با حداقل دو علامت دیگر که ممکن است شامل این ها باشد: بیخوابی یا پرخوابی، خستگی یا کاهش انرژی، تغییر خوردن (کمتر یا بیشتر)، عزت نفس پایین یا احساس ناامیدی. تمرکز ضعیف یا تصمیمگیری سخت به عنوان علائم احتمالی دیگر درمان میشوند. درجه خفیف دیستایمی ممکن است منجر شود به عقبنشینی افراد از استرس و اجتناب از فرصتها برای شکست. در موارد شدید تر دیستایمی، مردم ممکن است حتی از فعالیتهای روزانه عقبنشینی کنند. آنها معمولا در فعالیتهای معمول سرگرمیها لذت کمی پیدا میکنند. تشخیص دیستایمی به دلیل نامحسوس بودن علائم میتواند مشکل باشد و بیماران اغلب میتوانند آنها را در موقعیتهای اجتماعی پنهان کنند و این تشخیص علائم را برای دیگران دشوار میکند. علاوه بر این، دیستایمی اغلب همراه با دیگر اختلالات روانی اتفاق میافتد که باعث پیچیدگی تعیین حضور دیستایمی میشود؛ خصوصاً به این دلیل که علائم اختلالات باهم همپوشانی دارند. در افراد دیستایمی وقوع بالایی از بیماریهای همراه وجود دارد. رفتار خودکشی همچنین یک مشکل خاص در افراد داری دیستایمی میباشد. جستجو برای نشانههای افسردگی اساسی، اختلال پانیک، اختلال اضطراب فراگیر، سوء مصرف مواد و الکل و اختلال شخصیت بسیار مهم است. |
هیچ علت زیستی شناختهشدهای وجود ندارد که همیشه در همه موارد دیستایمی وجود داشته باشد که این نشاندهنده علل مختلف این اختلال است. اگرچه برخی نشانهها از استعداد ژنتیکی به دیستایمی وجود دارد. فاکتورهای دیگر که با دیستایمی ارتباط دارند شامل استرس، انزوای اجتماعی و کمبود حمایت اجتماعی میباشند. |
دیستایمی اغلب با دیگر اختلالات روانی همزمان است. «افسردگی مضاعف» وقوع همزمان دوره های افسردگی اساسی بهعلاوه دیستایمی است. |
فرد در اکثر اوقات روز و در اکثر روزها دارای خلق افسرده است که یا خودش بیان میکند که این خلق را دارد و یا این حالت را دیگران مشاهده میکنند و برای حداقل دو سال در این حالت است (نکته: در کودکان و نوجوانان در برخی موارد خلق تحریکپذیر است و مدت زمان یکسال هم کافی است.). |
وقتی فرد افسرده است، حداقل دو علامت زیر را دارد: |
اگرچه هیچ روش روشنی برای جلوگیری از بروز دیستایمی وجود ندارد، یک سری پیشنهادها وجود دارد. از آنجایی که دیستایمی اغلب در کودکی اتفاق میافتد، مهم است تا کودکانی را که ممکن است در خطر ریسک هستند، شناسایی کنیم. ممکن است کار با کودکان برای کمک به کنترل استرسشان، افزایش انعطافپذیری، افزایش اعتماد به نفس و فراهم کردن شبکه حمایت اجتماعی سودمند باشد. این روشها ممکن است در قطع یا تاخیر در علائم دیستایمی مفید باشد. |
در گذشته بیماران دچار اختلال دیستایمی را یا درمان نمیکردند یا تحت رواندرمانی درازمدت مبتنی بر بینش قرار میدادند اما امروزه از اطلاعات فعلی عینیترین تایید درمان به نفع شناخت درمانی، رفتار درمانی و دارودرمانی به دست میآید. ترکیب داروهای ضد افسردگی با شناخت درمانی یا رفتار درمانی شاید موثرترین درمان برای این اختلال باشد. |