text
stringlengths 15
122k
| summary
stringlengths 1
1.81k
| title
stringlengths 3
127
|
---|---|---|
بر اساس گزارشها البته این میزان ضرر در مقایسه با بیش از 9 میلیارد دلار ضرر این گروه در سه ماه آخر سال قبل میلادی، کمتر بوده است. ضرر مالی اعلام شده از سوی مقامات "سیتی گروپ" همچنین شامل ضررهای مربوط به بحران وامهای مسکن و دیگر دارایی های با ریسک بالا است. وام دهندگان جهانی بدنبال مشکلات بحران مالی مجبور به نادیده گرفتن بیش از 200 میلیارد دلار شده اند. ویکرام پاندیت، رئیس "سیتی گروپ" می گوید: "نتایج اعلام شده از سوی ما نشانگر ادامه وضعیت بی سابقه در بازار مالی است." ضرر اعلام شده بدتر از آنچه که پیش بینی می شد نبود. سهام بازارهای اروپایی به دلیل نبودن ضررهای غیر منتظره در بازار، افزایش نشان داد. سهام "سیتی گروپ" در معاملات مقدماتی قبل از آغاز به کار بورس نیویورک با 6 درصد افزایش به 25دلار و 46 سنت رسید. خدمات | گروه سیتی موسوم به "سیتی گروپ" اعلام کرده است که در سه ماه اول سال جاری میلادی بیش از 5 میلیارد دلار ضرر داشته است. "سیتی بنک" شاخه مالی این گروه بزرگ است. | ضرر میلیاردی گروه مالی 'سیتی گروپ' |
ترامپ جایی که زدن ماسک اجباری بود بدون ماسک ظاهر شد رعایت مقررات قرنطینه و محدودیتهای خارج شدن از منزل برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا به معنی فداکاری زیاد عده بی شماری از مردم است؛ و کسانی که تصمیم میگیرند فاصله اجتماعی را رعایت نکنند باید انتظار جریمه سنگینی را داشته باشند. ولی برخی از رهبران سیاسی، دانشمندان و مشاورانی که این مقررات را وضع کردهاند، خودشان این محدودیتها را رعایت نکردند. دونالد ترامپ نزدیک به ۳۰ درصد تلفات جهانی ناشی از ویروس کرونا در آمریکا اتفاق افتادهاست. ترامپ گفت که نمیخواسته لذت دیدهشدن با ماسک را به رسانهها بدهد مرکز کنترل و جلوگیری از بیماری آمریکا، در اولین هفته ماه آوریل توصیه کرد که همه مردم برای مبارزه با ویروس کرونا، در انظار عمومی از ماسک صورت استفاده کنند. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا این توصیه را نادیده گرفت و گفت: "من شخصاً نمی خواهم ماسک بپوشم"و اضافه کرد که نمی تواند خودش را مجسم کند که در حالی که صورتش را پوشانده در اتاق کارش در کاخ سفید به رهبران کشورها خوش آمد بگوید. ولی بعضی از ایالات آمریکا مانند میشیگان پوشیدن ماسک را در اماکن عمومی که افراد فاصله کمی با دیگران دارند، اجباری اعلام کردند. در ۲۱ ماه مه، دونالد ترامپ برای بازرسی یک کارخانه اتومبیلسازی فورد که قرار شده بود دستگاه تنفس مصنوعی (ونتیلاتور) بسازد، به میشیگان رفت. در حین بازدید تمام مدیران شرکت که قسمتهای مختلف کارخانه را به آقای ترامپ نشان میدادند، صورتشان را پوشانده بودند ولی دونالد ترامپ حاضر به استفاده از ماسک نشد. موقعی که خبرنگاران او را سئوال پیچ کردند، گفت وقتی جلوی دوربینها نبود ماسک زده بود چون نمیخواست به خبرنگاران لذت دیدنش با ماسک را بدهد و بعد اضافه کرده بود: "فکر می کنم با ماسک بهتر به نظر میرسم." اما دانا نِسل، دادستان کل ایالت میشیگان از این اظهارات انتقاد کرد و رئیس جمهور آمریکا را به "یک بچه لجباز که از پیروی کردن از مقررات سر باز میزند" تشبیه کرد. ملانیا، همسر آقای ترامپ در ویدیویی به توصیه مرکز کنترل و جلوگیری از بیماری آمریکا مبنی بر پوشیدن ماسک در انظار عمومی تأکید کرد و عکسی از خودش با ماسک را در اختیار رسانههای اجتماعی گذاشت. شمار تلفات ناشی از ویروس کرونا در آمریکا از ۱۰۰ هزار نفر فراتر رفته است. ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه همیشه تلاش کرده که در انظار عمومی خودش را یک مرد عمل نشان دهد. در تاریخ ۲۴ مارس یعنی زمانی که مدتی از شیوع ویروس کرونا میگذشت، ولادیمیر پوتین برای سنجش میزان آمادگی مقابله با این ویروس از بیمارستانی در مسکو بازدید کرد. چند روز بعد از این دست دادن جواب آزمایش کرونای دکتر دنیس پروتسنکو مثبت شد رئیس جمهوری روسیه لباس مخصوص نفوذناپذیری که برای محافظت در برابر مواد مضر و خطرناک است، پوشیده بود ولی هنگام صحبت با پزشکان، لباس معمولی به تن داشت. چنین رفتاری خطرناک بود، به خصوص موقعی که با دنیس پروتسنکو، رئیس پزشکان بیمارستان دست میداد. چند روز بعد آزمایش نشان داد که این آقای دکتر مبتلا به کووید-۱۹ ست. این موضوع موجب اظهارنظرهایی در باره سلامت شخص آقای پوتین شد. از آن تاریخ به بعد ولادیمیر پوتین کمتر در انظار عمومی ظاهر شده و از اقامتگاهش جلسات را اداره میکند. در ماه مه او دو بار در ملأ عام دیده شد. یکی از این دو نوبت در مراسم یادبود پایان جنگ جهانی دوم بود. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین نمی گوید که آقای پوتین احتمالا چه تاریخی به کاخ کرملین بازخواهد گشت. در تاریخ ۲ ماه ژوئن تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در روسیه ۴۲۳ هزار و ۱۸۶ نفر- سومین کشور از نظر تعداد مبتلایان در جهان بعد از آمریکا و برزیل- و تعداد جان باختگان بیش از پنج هزار نفر اعلام شد. بنیامین نتانیاهو درست چند روز پس از آن که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و رُوِن ریولین، رئیس جمهوری اسرائیل از مردم خواسته بودند از گردهم آمدن به مناسبت عید فصح خودداری کنند، میهمانی نهار آن دو برای فرزندانشان که به مناسبت همین جشن بود، با انتقاد مردم مواجه شد. نتانیاهو به دلیل میزبانی از پسرش برای صرف غذای عید مورد انتقاد قرار گرفت دقیقاً قبل از شروع ایام عید فصح، بنیامین نتانیاهو قرنطینه سراسری را در کشور اعلام کرد و به خصوص از از مردم خواست که برای اجتناب از خطر ابتلای اعضای مُسنتر خانواده از دادن میهمانیهای خانوادگی مفصل خودداری کنند. ولی چند روز بعد عکس خود او که در روز عید فصح، میزبان پسرش بود چاپ شد. اشخاص نزدیک به آقای نتانیاهو در توجیه این عمل میگفتند آپارتمان آونر، پسر او نزدیک خانه پدرش است و او هر روز چند ساعت را در خانه پدرش میگذراند. ولی جراید اسرائیل موجه بودن این توضیح را مورد سئوال قرار دادند. رُوِن ریولین، رئیس جمهور اسرائیل نیز به دلیل پذیرایی از دو دختر بزرگسالش، هدف انتقادات مشابهی قرار گرفت. بعد از علنی شدن این موضوع آقای ریولین از مردم پوزش خواست. سیاست اعتقاد و ایمان در تاریخ ۲۴ مارس، نخست وزیر هند بزرگترین قرنطینه جهان را شروع کرد و باعث از حرکت بازماندن جمعیت یک میلیارد و ۳۵ میلیون نفری شد. اماکن مذهبی مانند معابد هم بسته شدند. میلیونها کارگر مهاجر غافلگیر شدند و بسیاری ناچار گردیدند برای رسیدن به خانههایشان صدها کیلومتر پیاده راه بروند و در این مسیر صدها نفر جان خود را از دست دادند. ولی در همان اولین روز رعایت قرنطینه، یوگی آدیتیاناث، یک سیاستمدار سرشناس هند این مقررات را نقض کرد. او که سروزیر اوتار پرادش، پرجمعیتترین ایالت هند است- با جمعیتی بالغ بر ۲۳۰ میلیون نفر- عکسهایی از حضور خودش در مراسم مذهبی مرتبط با تجدید ساختمان معبدی در محل بحث انگیز آیودیا، را منتشر کرد. یک ماه بعد که پدر یوگی آدیتیاناث، فوت کرد او به مادر و خویشاوندانش توصیه کرد که هنگام خاکسپاری مقررات قرنطینه را رعایت کنند ولی خودش در مراسم شرکت نکرد. مرگ در ردههای بالای دولت در نیجریه نگرانیها در باره شیوع ویروس کرونا به بالاترین ردههای دولت رسید. در تاریخ ۲۶ ماه مارس، آبا کیاری، فرمانده پرقدرت نیروهای مسلح نیجریه و نیز فرماندار ایالت بائوچی، اعلام کردند که جواب آزمایش کرونای آن دو مثبت بوده است. کسانی که در مراسم خاکسپاری کیاری شرکت کرده بودند به رعایت فاصله اجتماعی توجهی نکردند آبا کیاری که اوایل ماه مارس از آلمان بازگشته بود، در یک جلسه حزب حاکم در حضور محمدو بوهاری، رئیس جمهوری و معاونش یمی اوسینباجو شرکت کرده بود. فرمانداران ۱۶ ایالت دیگر نیز در این جلسه حضور داشتند. یک مقام دولتی به بیبیسی گفت که تست کرونای رئیس جمهور و معاون او که متعاقبا انجام شده بود، منفی بوده. چند هفته بعد، در تاریخ ۱۷ آوریل آقای کیاری درگذشت. وی از اولین شخصیتهای سرشناس در این کشور بود که قربانی ویروس کرونا شد. در نیجریه شمار کسانی که در اثر اپیدمی کرونا جان خود را از دست دادهاند حدود ۳۰۰ نفر اعلام شدهاست. وزیری که در انظار عمومی تنبیه شد سیریل رامافوزا، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی، استلا اندابنی آبراهامز، وزیر ارتباطات کشور را به دلیل نادیده گرفتن مقررات محدودیت خروج از منزل، به مدت دو ماه از کارش معلق و همچنین او را ناچار به معذرت خواهی کرد. سیریل رامافوز به خاطر رعایت نکردن قوانین توسط وزیرش معذرتخواهی کرد عکسی که از او در رسانههای اجتماعی منتشر شد، نشان میداد که او به اتفاق پنج نفر دیگر در حال صرف نهار در منزل یک معاون وزیر سابق است. به دنبال این خبر بحثانگیز، وزیر ارتباطات آفریقای جنوبی عذرخواهی کرد و گفت از این اتفاق به شدت متأسف است و اظهار امیدواری کرد که رئیس جمهور و مردم آفریقای جنوبی او را ببخشند. آقای رامافوزا، چندین بار تأکید کرده که "هیچ کس بالاتر از قانون نیست." جریمه برای نقض مقررات معاون وزیر بهداشت مالزی هم به دلیل نقض مقررات در مورد کنترل تردد، جریمه شده است. پس از این که عکس نور عزمی غزالی، در حین صرف غذا در یک مدرسه اسلامی، در رسانههای اجتماعی دیده شد، او ناچار به پرداخت ۳۲۵ دلار جریمه شد. از آقای غزالی به دلیل دو رویی آشکار و این که رفتارش در برابر رسانهها متضاد با رفتارش به دور از چشم رسانهها بوده، انتقاد شد. مالزی به منظور جلوگیری از پخش شدن ویروس کرونا، محدودیتها و مجازاتهای شدیدی را اعمال میکند و هزاران نفر را تحت پیگرد قرار داده است. توصیههای متضاد بوریس جانسون، نخست وزیر بریتانیا توانست از یک ویروس کرونای آزاردهنده جان سالم به در ببرد. او چندین شب را در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان گذراند. آقای جانسون درست قبل از بستری شدن، مقررات سختگیرانهای را در مورد تردد مردم اعلام کرده بود. در نتیجه این محدودیتها بسیاری ناچار شدند مراسم عروسی و خاکسپاری و سایر رویدادهای عمومی را به بعد موکول کنند. پرفسور فرگوسن به دولت توصیه کرد تا قرنطینه اعلام کنند پرفسور نیل فرگوسن، که توصیههایش به نخستوزیر بریتانیا منجر به مقررات محدودیت خروج از منزل شده بود، پس ازاذعان به "اشتباه در قضاوت" ناچار شد از عضویت در گروه علمی مشورتی دولت در موارد اضطراری، کنارهگیری کند. این کنارهگیری پس از آن بود که یک روزنامه نوشت که زنی که گفته شده بود پرفسور فرگوسن با او رابطه دارد، در مدت قرنطینه به خانهاش رفته بود. نیل فرگوسن گفت که از رعایت نکردن توصیه فاصله اجتماعی متأسف است. این ماجرا در همان روزی اتفاق افتاد که بریتانیا از لحاظ تعداد قربانیان مبتلا به ویروس کرونا از ایتالیا پیشی گرفت و از این نظر در صدر کشورهای اروپایی قرار گرفت. دکتر کاترین کالدروود بعد از این که رسانهها سفرهایش را که بر خلاف قوانین قرنطینه بود، عمومی کردند استعفا داد در ماه آوریل رئیس پزشکی اسکاتلند به این دلیل که در جریان قرنطینه دو بار به خانه دیگرش رفته بود، ناچار به استعفا شد. دکتر کاترین کالدروود، در بدو امر از نادیده گرفتن مقررات پوزش طلبید ولی قصد داشت به کارش ادامه دهد؛ اما به دلیل فشارهای مردم و نیز جراید مجبور به کنارهگیری شد. اما یک مشاور دیگر بریتانیا برای ویروس کرونا، هنوز در مرکز قدرت دولت به کارش ادامه میدهد. دومینک کامینگز از حمایت کامل رئیسش بوریس جانسون برخوردار است پخش این خبر که دومینیک کامینگز، دستیار مورد اعتماد و مشاور بوریس جانسون در مدت قرنطینه با اتومبیل از خانهاش در لندن به دورهام واقع در فاصله ۴۸۰ کیلومتری شمال لندن سفر کرده، سبب شد که بوریس جانسون با واکنش خشم آلود مردم مواجه شود. دومینیک کامینگز، اصرار کرد که قانون را زیر پا نگذاشته و استعفا دادن را منتفی دانست. پلیس میگوید ممکن است عمل او نقض جزئی مقررات باشد، ولی به نظر میرسد آقای کامینگز از حمایت کامل رئیسش برخوردار است و موقعیت خود را حفظ خواهد کرد. | پدربزرگ و مادربزرگهایی که از نوازش نوههای تازه به دنیا آمدهشان محروم شدند؛ خانوادههایی که حتی نتوانستند در خاکسپاری بستگانشان شرکت کنند و دوستان و عاشقانی که از هم جدا ماندند. | ویروس کرونا: رهبرانی که مقررات قرنطینه را نقض کردهاند |
لیلی ابوالحسنی مشاور رهبر ایران در این مناظره همچنین به طور صریح توانایی سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و فرد منصوب رهبر ایران برای پیشبرد مذاکرات، را زیر سوال برد و او را به فرصتسوزی در مذاکرات آلماتی متهم کرد. سعید جلیلی هم با گفتن "واویلا" اظهارات آقای ولایتی را رد کرد. مجادله کلامی دو فرد منصوب رهبر ایران حاکی از اختلاف نظر در میان اطرافیان او در زمینه مهمترین موضوع سیاست خارجی و به تبع آن، تعامل ایران با کشورهای طرف درگیر در پرونده هسته ای است. محمد امینی آخرین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بخوبی چند نکته را اثبات کرد. نحوه برگزاری دو دور قبلی چنان توسط صدا و سیما و محافل اصلی تصمیم گیری در جمهوری اسلامی طراحی شده بود که به بهای حفظ آرامش مناظره ها را از محتوا و حتی شکلی قابل تحمل تهی کرده بود. این بار که تصمیم بر آن شد که کمی مناظره به معنای مناظره نزدیک شود نکات مهمی دستگیر مخاطبان شد. اما در مناظره سوم تصویر دقیق تری از سعید جلیلی به دست داده شد که بخاطر ناشناس بودنش در عرصه مدیریت کلان اجرایی شناخت ها از طرز تفکر وی مبهم بود و به نظر می رسید که او بطور بالقوه می توانست غافلگیرانه بدرخشد. اما انتقاداتی که به وی وارد شد و صراحت این نقدها که وی را مسئول ناکامی ها در بحث هسته ای و تقابل ایران با جهان خارج معرفی می کرد نشان از آن داشت که طرز فکر سعید جلیلی تا چه حد در نزد خود سیاستمداران قدیمی در جمهوری اسلامی ایران طرز فکری شعاری است و بی تجربگی او تا چه اندازه می تواند برای سیستم بالقوه خطرساز باشد، حتی اگر وی در بین نامزدهای فعلی بهترین مجری از حیث اجرای بی چون و چرای دیدگاههای آیت الله خامنه ای و سکوت مطلق و نداشتن فکر و برنامه از خود بنظر بیاید. باید گفت که بسیاری از انتقاداتی که در بحث هسته ای به مجریان مذاکرات گذشته، حال و آینده در اصل متوجه منبعی بالاتر است که خود از حیث مسئولیتپذیری و نقد مانند مجریان مذاکرات زیر ذره بین حسابکشی قرار نگرفته و نمی گیرد. جمشید برزگر مناظره سوم، به رغم همه توصیه های آیت الله خامنه ای به نامزدها و کنترل و مراقبت های انجام شده در مسیری متفاوت پیش رفت. هرچند رقابت نامزدها و پیشینه مناسبات و روابط شخصی آنها در باز شدن و بازگویی برخی مسایل بی تاثیر نبود، اما به نظر می رسد علت اصلی طرح برخی مسایل، (مانند مذاکرات هسته ای، حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و ...) بیش از هر چیز برآمده از شرایط کنونی و واقعیت هایی است که خود را به ذهن و زبان نامزدها تحمیل می کند. شیوه گفت و گوی نامزدها با یکدیگر، طرح برخی مسایل و پرده برداشتن از رازهای مگو، هرچند نه به تمامی و فقط به اشاره ای، بار دیگر نشان داد که مسئولان جمهوری اسلامی هر گاه بخواهند در مقابل دیده همگان با هم سخن کنند، چه وضعیتی شکل می گیرد. آنها آموخته سخن گفتن در پشت درهای بسته اند نه در مقابل چشم همه. گذشته از این نکته، شدت اختلاف نظرهای بنیادین در میان اعضای یک جناح و حتی فراتر از آن، یک ائتلاف، تصویر دیگری از چگونگی نظام مدیریتی را به نمایش می گذارد که ظاهرا جز در حضور راس خود، در هم فرو میریزد. سعید برزین به نظر من در این مناظره حکومت به مردم اعتماد کرد و فضای تلویزیون را به حدی باز کرد که مسئله آزادی به عنوان یکی از مهمترین موضوعهای بحث مطرح شود. مسئله آزادی و حقوق ملت و استفاده از قانون برای دست یافتن به آنها از آرزویهای تاریخی مردم است. در یک مورد حسن روحانی گفت: "من سرهنگ نیستم. من پادگانی عمل نمیکنم." منظورش این بود که روش نظامی و امنیتی برای مدیریت امور مردم کار صحیحی نیست. چنین زبان و کلامی خارج از گفتمان رسمی و حکومتی ایران است و نشان از جامعهای دارد که عطش آزادی وجودش را فراگرفته و اکنون این نیاز در عالیترین سطح مقامات حکومتی مورد تایید قرار میگیرد و بیان میشود. نکته دیگر تاکید اکثر نامزدها به مسئله اعتدال بود. به نظرم رسید که اشاره مکرر آنها به اهمیت پرهیز از افراط و تفریط حاکی از خستگی مردم از تندرویهایی است که سالها سیاست ایران را دستخوش تلاطمهای بزرگ کرده است. مردم ساحل آرامش و ثبات میخواهند. باید دید که آیا آن نامزدها میتوانند این آرزوهای مردم را برآورده کنند یا نه. امید پارسانژاد مهمترین موضوعی که در مناظره سیاسی بین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران روشن شد، این بود که حتی در میان چهره های حکومتی، کمتر کسی از "سیاست خارجی تهاجمی" مورد حمایت آیت الله خامنه ای و نحوه پیش بردن مذاکرات اتمی راضی است. انتقادهایی که حسن روحانی مطرح کرد تا حدودی قابل پیش بینی بود، اما حمله شدیدالحن علی اکبر ولایتی، مشاور بین الملل رهبر ایران، به عملکرد آقای جلیلی کاملا تازگی داشت. او به صراحت گفت که آقای جلیلی در جریان مذاکرات اتمی تنها به خواندن "خطابه" بسنده کرده است و این مذاکرات در دوره مسئولیت او "حتی یک قدم" هم پیشرفت نداشته و تنها نتیجه اش تحریم وسیع ایران بوده است. علاوه بر او، محسن رضایی و تا حدودی محمدباقر قالیباف هم به تلویح و تصریح از این سیاست ها انتقاد کردند و از آن فاصله گرفتند. در داخل ایران و در شرایط عادی، صدای واحدی در مورد پرونده اتمی ایران شنیده می شود، این مناظره فرصتی ایجاد کرد که تعدادی از سیاستمداران حرف دلشان را بزنند. میلیونها ایرانی که تنها به رادیو و تلویزیون ایران دسترسی دارند، برای اولین بار انتقادهای تندی از نحوه اداره برنامه اتمی ایران از زبان چهرههای حکومتی شنیدند. مهدی پرپنچی آیتالله خامنهای با انتخابی دشوار روبروست. مناظره سوم نشان داد که اختلاف نظر بین نزدیکترین یاران او هم بسیار بیش از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. حذف نامزدهای قدرتمند اصلاحطلب از صحنه انتخابات با این که خیال آیتالله خامنهای را از احیای جریان اصلاحطلبی راحت کرد اما مقدمهای شد برای جدایی و تفرقه در میان اصولگرایان حامی او. در غیاب نامزد جدی اصلاحطلب، حالا دیگر حتی اعضای ائتلاف۱+۲ هم در مقابل دوربین زنده تلویزیون به یکدیگر رحم نمیکنند. مناظره سوم نشان داد که حتی انتخابات هدایت شده هم از جایی به بعد، میتواند اسباب زحمت شود. افرادی که صرفا به خاطر مطیع بودنشان، احراز صلاحیت شده و از فیلتر شورای نگهبان عبور کردهاند، در میدان رقابت به تدریج پوست میاندازند و تبدیل به چیزی میشوند که قرار نبود. با این که ساختار مناظرههای تلویزیونی به شکلی مهندسی شده بود که احتمال رویارویی نامزدها و تهییج احساسات مخاطب را به صفر برساند اما مقتضیات رقابت انتخاباتی، در نهایت خود را به نامزدها تحمیل کرد و آنان را مقابل یکدیگر قرار داد. گذشت زمان نشان خواهد داد که مقتضیات ریاستجمهوری هم خود را به تک تک این نامزدها تحمیل خواهد کرد و حتی مطیعترین آنها، مدتی بعد از سوار شدن بر توسن ریاست، در روابطشان با رهبری به سرنوشت روسای جمهوری قبلی دچار خواهند شد. آیتالله خامنهای با انتخابی بسیار دشوار روبروست. مهرنوش پورضیایی ۱) برای اولین بار در یک برنامه زنده تلویزیون دولتی ایران سیاست هسته ای کشور به نقد کشیده شد. شاید این مهمترین دستاورد ناخواسته برگزار کنندگان مناظره هایی باشد که در نهایت دقت با هدف پرهیز از تکرار وقایع سال ۸۸ طراحی شده اند. دیگر از نمایش اتحاد بر سر بی فایده بودن تحریم ها، کاغذپاره بودنشان و یا نهایتا کم تاثیر بودن آنها خبری نبود. آنچه همه بر آن اتفاق نظر داشتند فشار تحریم ها بر کشور و لزوم رفع آنها بود. حتی غلامعلی حداد عادل، که نزدیکی مواضعش به رهبر جمهوری اسلامی ایران را به رخ می کشید در ابتدای سخنانش گفت "اولویت سیاست خارجی کشور حل مسئله تحریم هاست." در حالی که رهبر ایران عبارت اقتصاد مقاومتی را به فرهنگ سیاسی ایران وارد کرده، محسن رضایی صریحا به سعید جلیلی گفت "مقاومت کنیم که چه بشود؟ مردم گرسنگی بکشند؟" با این حساب از این پس نمایندگان دولت آمریکا که برای توضیحات درباره بی حاصل نبودن سیاست های باراک اوباما در قبال ایران به کنگره خوانده می شوند، دیگر لازم نیست برای اثبات کارگر بودن تحریم ها خود را به زحمت بیاندازند. برای آنها کدام دلیل بهتر از این که نامزدهای مورد تایید رهبر ایران، به جز سعید جلیلی که رهبری مذاکرات را بر عهده دارد، متفقا لزوم حل مشکل تحریم ها به عنوان اولویت اول خود سخن بگویند. ٢) دو دعوای جدی میان علی اکبر ولایتی و سعید جلیلی درگرفت که ممکن است برای عده ای مبهم مانده باشد. اولی بر سر "اهمیت" یک دیپلمات فرانسوی بود و دومی درباره ارزش پیشنهادات گروه ۵ +۱. اول- آقای ولایتی از دعوت شدن توسط نفر دوم فرانسه صحبت کرد و اینکه او بعد از گفتگو با این فرد و رییس جمهور فرانسه به حل بحران هسته ای ایران نزدیک شده بود اما کارشکنی هایی مانع نتیجه گیری شده است. سعید جلیلی با تمسخر گفت این دیپلمات یک کارشناس ساده در الیزه است و دعوت شدن از سوی او افتخاری ندارد. دیپلمات مزبور کسی نیست به جز ژان داوید لویت که در دوره ریاست جمهوری نیکلا سارکوزی مشاور و نماینده ویژه او بود. آقای لویت در دوره ای ریاست شورای امنیت سازمان ملل متحد را نیز بر عهده داشت. او همچنین سابقه سفارت فرانسه در واشنگتن را دارد. دوم- براساس سندی که از پیشنهادهای گروه ۵+۱ در آلماتی به ایران منتشر شده امتیازات پیشنهادی بسیار بیش از تعلیق دو تحریمی است که سعید جلیلی به آن اشاره کرد، این امتیازات شامل موارد زیر بود: تعلیق تحریم تجارت مستقیم یا غیر مستقیم طلا و فلزات قیمتی، از سوی دولت ایران، بخش خصوصی و یا نهادهای دولتی - تعلیق تحریم صادرات محصولات پتروشیمی ایران و تعلیق ممنوعیت واردات، خرید و یا حمل این محصولات - تعلیق ممنوعیت صدور اعتبار صادرات و بیمه مربوز به واردات، خرید یا حمل محصولات پتروشیمی ایران - صدور مجوز تعمیرات و بازرسی برای اطمینان از ایمنی هواپیماهای مسافربری/تجاری ایران از سوی آمریکا - خودداری آمریکا و اتحادیه اروپا از وضع تحریم های بیشتر بر ایران. رعنا رحیمپور مباحث مطرح شده در سومین مناظره به مراتب قابل توجه تر از دو مناظره اول بود. به نظر می آمد که همه نامزدها آخرین تیرهای ترکششان را برای کسب بیشترین آرا به سمت یکدیگر نشانه گرفته اند. شاید بتوان گفت شگفتی سازترین نامزد این مناظره، علی اکبر ولایتی، مشاور بینالملل رهبر ایران بود که به انتقاد صریح از سیاستهای هسته ای و عملکرد سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران پرداخت. آقای ولایتی که در این مدت به نظر نامزدی آرام و بی حاشیه می آمد، این بار جنبه ای کمتر دیده شده از شخصیتش را بروز داد. او در لحظاتی حتی به سعید جلیلی درس دیپلماسی داد و او را به سنگ اندازی و ناتوانی در پیشبرد گفتگوها متهم کرد. انتقاداتی که خبر از اختلاف نظر جدی در بالاترین سطوح حاکمیت درباره سیاستهای هسته ای می دهد. اختلاف نظری که احتمالا در همه این سالها وجود داشته، اما برای اولین بار در سطح عمومی مطرح شد. از دید من یکی از به یادماندنی ترین جملات این مناظره را آقای ولایتی خطاب به آقای جلیلی گفت: "بحث دیپلماسی، کلاس فلسفه نیست که شما بروید آنجا و بعد بگویید منطق ما قوی بود و آنها محکوم شدند. " امیر عظیمی آخرین مناظره انتخابات، کاملا متفاوت از دو مناظره پیش از آن بود. برای نخستین بار میان نامزدها جدل درگرفت و شدیدترین برخوردها میان نامزدهای اصولگرا رخ داد. در مجادله بر سر رویکرد ایران در مذاکرات هسته ای اگرچه اختلافهای زیادی میان حسن روحانی و سعید جلیلی، دبیران پیشین و فعلی شورای عالی امنیت ملی که مسئول مذاکرات هستند بروز کرد، اما آنچه شگفتی آفرید، تضاد دیدگاه های علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی و سعید جلیلی بود. همواره و از زمان آغاز مذاکرات هسته ای ایران، گفته شده که تصمیم گیرنده نهایی در این مذاکرات شخص رهبر جمهوری اسلامی است و به همین دلیل هم دولتها مسئولیت مستقیمی در مذاکرات ندارند و شورای امنیت ملی که دبیر آن با نظر رهبر تعیین می شود این مذاکرات را پیش می برد. اما در مناظره روز جمعه مشاجره علی اکبر ولایتی با سعید جلیلی که با زبانی تلخ پیش رفت، این سوال را به وجود آورد که چطور ممکن است مشاور سیاست خارجی رهبر با دبیر شورای امنیت که با تائید رهبر منصوب می شود، دیدگاه هایی تا این حد متضاد در مورد این مذاکرات دارند. علی اکبر ولایتی، رویکرد سعید جلیلی را به باد انتقاد گرفت و گفت این سیاست نه تنها دست آوردی نداشته که تحریم های شدید به همراه داشته است. در بخش سیاست داخلی هم، اگرچه مسایلی همچون نحوه برخورد پلیس با اعتراضات دانشجویی سال ۱۳۸۲ یعنی در دوران فرماندهی محمدباقر قالیباف بر این نیرو، مطرح شد، اما خطوط قرمزی که در چهار سال اخیر و پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ترسیم شد، عمدتا دست نخورده باقی ماند و حتی نامزدهای غیر اصولگرا ترجیح دادند در مورد وقایعی که سایه آن چهار سال است بر سیاست ایران سنگینی میکند، سکوت کنند. عنایت فانی بحث و بررسی مسائل واقعی و حساس سیاست که پی آمدهای آن بر زندگی روزمره مردم تاثیر دارد، روال مرسومی در نظام حکومتی ایران نیست. بنابراین وقتی بنا بر ضرورت یا حتی مصلحت چنین فرصتی پیش می آید کنترل صد در صد آن مقدور نمی شود و گاهی مسائلی از زبان آنهایی که خود این سیاست ها را ساخته اند بر ملا می شود که بسیاری از شهروندان عادی به سبب بیان آنها به زندان افتاده اند. یکی از این مسائل که سال هاست عواقب آن زندگی را برای جمعیت کثیری در ایران سخت کرده موضع ایران در مذاکرات هسته ای است. در مناظره سوم از زبان آقای ولایتی شنیدیم که چگونه سیاست در مذاکرات هسته ای شکست خورده و نتیجه اش افزایش فقر و تنگدستی مردم به سبب تحریمهای فلج کنندۀ بیشتر بوده است. شنیدیم که چگونه وقتی فرصتی برای مصالحه ای حتی جزیی بوده از جمله در مذاکرات آلماتی، آقای جلیلی به جای استفاده از فرصت "فلسفه بافی" کرده و فرصت را سوزانده است. آقای ولایتی در حقیقت - اگر چه نه با بیانی صریح - آقای جلیلی را بی تدبیر، بی اعتنا به دیپلماسی بین المللی، بی تجربه و بی دانش خواند. آقای ولایتی ممکن است در مقابل آقای جلیلی پیروز میدان بوده باشد ولی یک سؤال اساسی که باید می شد و ظاهرا کسی جرئت بیانش را نداشت این بود: اگر آنطور که باور همگان است سیاست خارجی جمهوری اسلامی و به طریق اولی مذاکرات هسته ای زیر نظر دفتر آقای خامنه ای طراحی و اجرا می شود و آقای ولایتی در این سالها مشاور ارشد و مؤثر رهبر بوده، نمی شود گفت مقصر واقعی را باید در جای دیگری سراغ گرفت؟ نمی شود گفت چرا باید به تعبیر آقای ولایتی آدم بی کفایت و بی تجربه و بی اعتنا به دیپلماسی بین المللی و فلسفه بافی را مسئول مذاکرات مهمی که با آیندۀ کشور بازی می کند کرد و با وجود وقوف به همۀ این نارسایی های او همچنان او را بر سر این مسؤلیت باقی گذاشت. مهرداد فرهمند برنامه ریزی و اجرای مناظره ها دو مشکلی اساسی دارد، یکی اینکه بر خلاف شیوه مرسوم و شناخته شده در مناظره ها، مجری مناظره جز کنترل وقت هیچ نقش دیگری ندارد. دیگر اینکه سوالات بسیار غیرحرفه ای طرح شده اند و علامت سوال بزرگی در مقابل ادعای صداوسیما می گذارند که "هیئتی از استادان ارتباطات و دست اندرکاران با تجربه" این سازمان مناظره را طراحی کرده اند. نامزدها عمدتا کلی گویی می کنند و برنامه مشخصی از آنها شنیده نمی شود، جالب اینجاست که وقت خود را هم با ذکر نکته های تاریخی که همه از آن اطلاع دارند یا شعرخوانی هدر می دهند تا آنجا که این شائبه پیش می آید که شاید نامزدها چون واقعاً برنامه مشخصی ندارند که از آن صحبت کنند با این شیوه ها می خواهند وقت بکشند. گاه نامزدها وارد موضوعات مناقشه برانگیزی می شوند و اظهارنظرهایی می کنند که گویا از پیامدهای اظهارنظرهایشان اطلاعی ندارند. مثلا در مناظره سوم غلامعلی حدادعادل از محمدرضا عارف با طعنه و خنده پرسید آیا برای قوم فارس هم معاونتی در نظر خواهد گرفت؟ گویا آقای حدادعادل نمی داند با این اظهارنظر به مناقشه ای پردامنه دامن زده و اظهارات او به عنوان کسی که از مقامهای بلندپایه نظام جمهوری اسلامی بوده می تواند به عنوان سندی علیه سیاستهایی شود که چه بسا نظام جمهوری اسلامی بخواهد با اتکا به آنها به مشکلاتی رسیدگی کند که در زمینه مسائل قومی با آنها روبروست. محمد قوام اگر تا پیش از مناظره سوم درباره ماهیت رقابت نامزدها در این دوره انتخابات تردیدی وجود داشت٬ مناظره سوم که موضوع آن سیاست بود روشن کرد که داستان اساسی بر سر پرونده اتمی ایران است. به غیر از سعید جلیلی که خود در حال حاضر مسئول مذاکرات اتمی است٬ هفت نامزد دیگر - حتی علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل رهبر ایران- مسیر در پیش گرفته شده فعلی را تایید نمی کنند. اما هیچ یک راه حل مشخصی هم برای حل این مشکل پیچیده و ده ساله یا ندارند یا ترجیح می دهند در برابر چشم میلیون ها بیننده ایرانی و هزاران گوش تیز ناظران بین المللی آن را مطرح نکنند این شاید به نگرانی آنها از تبعات این پیشنهاد در فردای انتخابات و خوابیدن تب و تاب این روزها هم بی ارتباط نباشد. واقعیت این است که رشته مسایل کلان ایران در دستان رهبر ایران است و نامزدها هم بارها به این موضوع اشاره کرده اند اما این همه ماجرا نیست. ایران در ده ساله گذشته دو رویه متفاوت در مواجه با پرونده اتمی اش در پیش گرفته که از قضا نماینده هر دو این رویه ها (حسن روحانی با سیاست تنش زدایی و اعتماد آفرینی) و سعید جلیلی (با سیاست تهاجمی و طلبکارانه) در این انتخابات حاضرند. راه های دیگری هم برای غیر از این دو مسیر وجود دارد (چنانکه میرحسین موسوی پیشنهاد همه پرسی را مطرح کرد) اما هنوز هیچ کدام از نامزدها به صراحت در مناظره ها به راه حل احتمالی شان اشاره ای نکرده اند. تکلیف حسن روحانی و سعید جلیلی با کارنامه گذشته شان کم و بیش روشن است. مناظره ها از مناظره اول تا سوم روز به روز صریح و شفاف تر شده و روحیات نامزدها آشکار تر شده است. تلویزیون دولتی ایران گفته که آماده برگزاری مناظره چهارم است شاید نزدیک شدن به روز رای گیری راه حل های آنها را - اگر وجود داشته باشد- روشن کند. در غیر این صورت تنها چیزی که روشن است، این است که اغلب سیاستمدارانی که نظام جمهوری اسلامی ایران آنها را واجد صلاحیت ریاست جمهوری می داند٬ رویه فعلی را قبول ندارند. | برنده سومین مناظره و در واقع مناظره اصلی کاندیداهای انتخابات هفته آینده، علیاکبر ولایتی بود. از عمر حدود ۳۵ ساله انقلاب اسلامی، آقای ولایتی ۱۶ سال در راس دستگاه دیپلماسی ایران بوده و ۱۶ سال اخیر را هم مشاور امور بین الملل آیتالله علی خامنهای. شاید هیچیک از هشت کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری به اندازه علیاکبر ولایتی در سیاست خارجی ایران، یکی از دو موضوع مناظره دیروز، تجربه نداشته و به اصطلاح "سوار" آن نبودهاند. ولایتی از کهنهکارترین سیاستمداران ایران بعد از انقلاب در زمینه سیاست خارجی است. او در مناظره دیروز به شکلی بیسابقه از نگفتههای پرونده هستهای حرف زد و گفت مقامات ایرانی در مواردی به راهحلی برای حل مناقشه هستهای نزدیک شدند، اما "کارشکنیها در داخل" مانع از به نتیجه رسیدن کار شد. مقامات ایرانی تقریبا همواره طرف غربی را مقصر اصلی بینتیجه ماندن مذاکرات هستهای خواندهاند. | مناظره سوم؛ از نگاه تحلیلگران و خبرنگاران بیبیسی |
ادامه ابراز نگرانی ها نسبت به تخریب محیط زیست، ناامنی در شهرها، آلودگی احتمالی آب تهران از دیگر مطالب این روزنامه هاست. تیتر و عکس صفحه اول جهان صنعت کیهان در گزارشی غیرمعمول به دفاع از کسانی برخاسته که دولت بدون نام بردن از آن ها چند روز پیش اعلام داشت که معادل ۱۲ هزار میلیارد تومان از طریق تخلف در بانک ها به دست آورده اند. این روزنامه که از سال ها پیش پیشقدم مبارزه با مفاسد اقتصادی بوده است در گزارش امروز خود ادعا کرده که نقل سخنان وزیر اقتصاد در روزنامه ها باعث موجی از نگرانیها و التهابات در فضای عمومی جامعه گردید، خبری که به زودی مشخص شد با واقعیات تفاوت زیادی داشته و رسانههای زنجیرهای این بار نیز در راستای هدف اساسی خود یعنی ایجاد التهاب در جامعه به پوشش یک خبر که هنوز ابعاد آن روشن نبوده دست زدهاند. کیهان به استناد گفته یکی از نمایندگان مجلس از جناح مخالف دولت نوشته است که ارقام ذکر شده در گزارش وزیر دولت روحانی با واقعیت فاصله دارد و رسانه های منعکس کننده آن نیز هدف اساسی شان ایجاد التهاب در جامعه است. به نوشته این روزنامه: در لزوم برخورد با فساد در کشور هیچ شک و شبههای نیست ولی آیا رسانهای کردن اتهاماتی که هنوز به اثبات نرسیده و حتی در مرحله اتهام نیز با میزان اعلام شده به مراتب فاصله دارد کاری عقلانی و در راستای مبارزه با فساد است؟ این روزنامه تندرو صبح در عین حال نوشته: سخنان مسئولین اقتصادی دولت نیز با هم تناقض دارد. در حالی که وزیر اقتصاد میگوید «حدود دو سال پروسه زمانی فساد مذکور به طول انجامیده و آسیبی از این موضوع به بانک و منابع سپرده گذاران وارد نشده است» رئیس کل بانک مرکزی تاکید میکند «بروز این فساد از پنج سال قبل در سیستم بانکی آغاز شده و تا اوایل سال ۹۲ ادامه داشته به نحوی که در اواخر شهریور سال ۹۲ این فساد کشف شده است.» یدالله اثنی عشری در گزارشی در دنیای اقتصاد به گفته های سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اشاره کرده که گفته دولت روحانی ۱.۴ میلیارد دلار از حساب صندوق توسعه ملی در پایان سال ۹۲ برداشت کرده و به ریال تبدیل کرده در حالی که قانونا اجازه چنین برداشتی نداشته است. نویسنده مقاله این روزنامه اقتصادی با اشاره به اهمیت تبدیل وجوه به ریال نوشته بانکهای مرکزی در شکل جدید خود، از «چاپخانه پول دولت» به «نهادهای مستقل» و با هدف کنترل نقدینگی از طریق اعمال دقت علمی و اقتصادی در انتشار پول و کنترل فعالان پولی و بانکی که حتی دستگاههای دولتی را نیز دربرمیگیرد، تغییر وظیفه یافتند. مقاله دنیای اقتصاد احتمال داده مبلغ مورد اشاره سخنگوی کمیسیون مجلس مربوط به پول های آزاد شده در مذاکرات هسته ای باشد و نوشته تبدیل کردن این پول ها به ریال با افزایش غیرمجاز نقدینگی، باز هم کشور را با کاهش ارزش پول ملی مواجه می سازد. فساد و عدالت در طنز کارتون نعیم تدین، شهروند آیدین سیارسریع در ستون طنز شهروند پرسیده چگونه با فساد مبارزه کنیم و پاسخ های رسیده را چنین منعکس کرده است: مفسد بزرگ اقتصادی: به نظر من مبارزه با فساد را باید از پایین شروع کنیم. مثلاً چرا به محض اینکه آفتاب غروب میکند عدهای از رانندگان کرایهها را به ناحق بالا میبرند؟ چرا کسی با اینها برخورد نمیکند؟ مگر حقوق ما در ماه چقدر است؟ مسئولان و نهادهای نظارتی کجا هستند؟ درد را از هر طرف بنویسی درد است! من دیگه نمیتونم توی این کشور زندگی کنم، من رفتم اروپا! عدالت ورز ساده زیست: من از شما میپرسم... آیا جای طرح این مباحث در روزنامه هاست؟ آیا الان زمان مناسبی برای اینگونه بحثهاست؟ پس مناظرههای قبل انتخابات را برای چه گذاشتهاند؟ ب. ز (ملقب به بابک زنجانی): این سوراخ سنبهها آقا! هرچی میکشیم از این سوراخ سنبه هاست. اینا رو ببندید جون عزیزتون. همهش موش میاد توی سلول. (این کامنت جنبه شخصی داشته و ارتباطی به بحث ندارد. ) دوباره ب. ز: یادش بخیر یک زمانی من برای خودم خط قرمزی بودم، الان دیگه تو هم با ما شوخی میکنی. ای خدو تو این روزگار. م. خ (مدیرعامل سابق): اینجا کانادااااست... منطقه بریدل پث... با بچهها دور هم جمع شدیم... سلیندیون داره شجریان میخونه... آی لاو یو فساد اداری. کارمند یکی از ادارات در زیمبابوه: بله؟ بفرمایید. / نویسنده ستون: می خواستم نظرتون رو راجع به فساد اداری بپرسم. / کارمند اهل زیمبابوه به اطراف نگاه میکند و سپس دستش را از زیر میز به ما نزدیک میکند. / نویسنده ستون: خاک به سرم! چرا اینجوری میکنی؟ / کارمند: این پول چایی ما رو از همین جا بده بیاد. / نویسنده ستون: پول چایی برای چی دیگه؟/ کارمند(عصبانی): فکر میکنی صحبت از این چیزها برای ما آسونه؟ / نویسنده ستون: خب بیا... این مقدار رو بگیر راضی باش. / کارمند اسکناسها را میشمارد و توی جیب میگذارد، بعد از مکثی میگوید: یکی از عوامل فسادآفرین زیرمیزی است که از مسئولان تقاضا دارم به این امر اهتمام ویژه داشته باشند. محمدرضا ستوده در ستون طنز جهان صنعت به مناسب مبارزه با مفاسد اقتصادی شعر سپیدی سروده که انتهایش این است: با حکم رییس ستاد مبارزه با فساد اقتصادی/درختان خیابان ولیعصر را میبُرند/ تا تبر بسازند/ و درختان باغ اختلاس را قطع کنند اما/ چوب درختان ولیعصر/ از کارخانه چوب بُری بابک زنجانی سر در میآورند/ و تبدیل به میز میشوند. اثر پایگاه بریتانیا در بحرین کارتون امیرحسین ضرغام، فرهیختگان متین مسلم در مقاله ای در شهروند به قرارداد بریتانیا و بحرین برای تاسیس یک پایگاه نظامی در آن کشور اشاره کرده و نوشته: ساختار امنیتی و نظامی خلیج فارس با یک جهش درحال تغییر ماهیت و جهت حرکت معکوس معناداری است. ناامنیها سیاسی و حاکمیتی در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، جنگهای داخلی حداقل در ٣ کشور عراق، سوریه و یمن، پرونده شکستخورده صلح خاورمیانه، نگرانی از آینده پرونده اتمی ایران و ناامیدی رهبران محافظهکار عرب از جایگاه خود در نظام نوین جهانی پیشرو، مجموعا و به گونهای آشکار از وقوع تحولات در زمانی «نه چندان نزدیک اما نه خیلی دور» در جامعه عربی حکایت دارد. به نوشته این مقاله: شدت و سرعت گشتاوری موتور تحولات و عدم توانایی ذاتی و آمادگی عملیاتی دول عرب برای مواجه با این تحولات از یک سو و نا امیدی عمیق از سیاستهای واشنگتن آنگونه که پرنس فیصل وزیر خارجه عربستان از آن با عبارت «سردرگمیهای بیانتهای ایالات متحده» یاد میکند از سوی دیگر، تنها به بدبینی اعراب و بیاعتمادی آنها به ایالات متحده، منتهی و منتج نشده. بلکه آنها را به بازنگری سیاستهای تقریبا ٣٥سال گذشته خود وادار کرده است. در ادامه مقاله شهروند آمده: تأسیس این پایگاه که به نظر میرسد تبعات سیاسی و امنیتی آن به مراتب بیشتر از تأثیر نظامیاش خواهد بود، نشان میدهد اعراب منطقه به قصد قبلی خود برای تبیین الگوهای جدیدی از مهندسی «امنیت و پایداری» مستقل از نگاه ایالات متحده جامه عمل پوشاندهاند. جامعه ایرانی و بلوغ اجتماعی رضا صالحی امیری در مقاله ای در روزنامه ایران نوشته: در پی فوت مرتضی پاشایی، در تهران و سایر شهرهای ایران مراسم سوگواری برگزار شد و تنها در تهران بیش از سی هزار نفر در مراسم تشییع وی شرکت کردند. پدیدهای که جامعهشناسان ما نتوانستند این موضوع را تحلیل کنند. این مسأله بیانگر گسستی جدی در تحلیل جامعه شناختی و حقایق جامعه ماست و البته نشان دهنده نبودن طرحی مدون و تسلسلی منطقی در شناخت جامعه ایرانی. حضور پر رنگ مردم در آن مراسم نشان داد که جامعه نیازمند حرکتهای جمعی و تخلیه احساسات است، بیحرف. رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در تشریح علت توجه مردم به این ماجرا نوشته: جامعه دوئالیسم فرهنگی دارد و گرچه جامعه رسمی فرهنگی از این حرکت و شکوه آن متعجب شد، اما این حرکت برای جامعه غیررسمی فرهنگی تعجبآور نبود. دریافته شد که ذائقه فرهنگی در جامعه تغییر کرده است. اکنون جامعهشناسان نیازمند شناسایی پدیدههای غیررسمی فرهنگی و تحلیل آنانند. در پایان مقاله ایران روزنامه دولت اشاره شده: قدرت نوظهور شبکههای اجتماعی باید مجدداً مورد سنجش و تحلیل قرار گیرند. آن ها را باید به رسمیت شناخت و البته هدایت کرد. مهمترین کارکرد شبکههای اجتماعی این است که جامعهای اتمیزه را به جامعهای جمعی تبدیل میکند، چرا که این شبکهها زمان و مکان نمیشناسند. چه کسی مجوز راه پیمایی می دهد بهمن کشاورز در مقاله ای در آرمان توجه داده که: بر اساس آنچه روز گذشته توسط نمایندگان مجلس مطرح شده است، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر مسئول صدور مجوز برای تجمعهایی با همین موضوع است. اما این تصمیم از چند منظر باید مورد توجه قرار گیرد. به موجب اصل هشتم قانون اساسی «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین میکند». در ادامه مقاله آمده: در اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی، همه مردم را متساویالحقوق و بهطور یکسان در حمایت قانون اعلام کرده است، بنابراین واضح است وظیفه و حق امر به معروف و نهی از منکر -نسبت به کل منکرات و محاسن- در انحصار هیچ فرد و گروهی نمیتواند باشد و همگان حق دارند بلکه موظف هستند که مفاد اصل هشتم را آنچنان که خود درک میکنند اجرا کنند. نویسنده حقوقدان مقاله آرمان تاکید کرده: بر اساس اصل تفکیک قوا اختیارات وزارت کشور را نمیتوان به ستاد احیای امر به معروف تفویض کرد. وزارت کشور علاوه بر صدور مجوز، مسئول امنیت و حفظ آزادی بیان و اجتماعات نیز در این موارد هست و چون نیروی انتظامی از جهت اداری تابع وزارت کشور است این وزارتخانه میتواند- و باید- امنیت این راهپیماییها و تجمعات را تأمین و حفظ کند. ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر دارای اختیارات وزارت کشور نیست. سبد خرید ما سبد خرید خارجیها! کارتون محمد طحانی، آرمان مریم شکرانی در شهروند نوشته: هر کس پولش را هرجوری که دوست دارد خرج میکند و این موضوع به هیچکس دیگری مربوط نیست به جز فرهنگ خود آن فرد. بهعنوان مثال ما ایرانیها دوست داریم همه درآمدمان را خرج لوازم آرایش، نوشابههای مضر، دخانیات، بنزین و آب و برق، دارو، شکر و چربی کنیم و بقیه مردم دنیا به جای این چیزها، ترجیح میدهند میوه و سبزیجات، شیر و لبنیات، تخممرغ، زیتون، ماهی و گوشت بخرند. نویسنده به طعنه افزوده: به همین خاطر است که ما افتخار یکی از رتبههای اول جهان در مصرف لوازم آرایش و رتبه دوم مصرف دارو در آسیا را از آن خود کردهایم. یا میزان مصرف نوشابههای مضر توسط ما ایرانیها ٤ برابر، بنزین، آب، شکر و چربی ٢ برابر و برقمان هم ٤ برابر میزان مصرف سایر مردم جهان است. به عبارتی مبحث بازارشناسی در ایران نشان میدهد که ما مصرفکنندگان ایرانی به چه کالاهایی علاقه بیشتری داریم و عزیزان کارجو در بازار ایران نباید چه ریسکهایی مرتکب شوند. بنابراین با توجه به توضیحات گفته شده، اگر شما عزیز کارجو تصمیم دارید باغ یا کارخانه زیتون احداث کنید ما به شما هشدار میدهیم که دور این موضوع را خط بکشید و در عوض بزنید در کار واردات لوازم آرایش درجه قاف از چین. اگر میخواهید کارخانه لبنی بزنید اکیدا! دست نگهدارید و به جایش یک دکه فروش سیگار، قلیان و ... بزنید. | دو روز پس از تاکید رهبر جمهوری اسلامی و سخنان افشاگر رییس دولت دولت در لزوم مبارزه با تجمع قدرت و فساد روزنامه های اصولگرا دولت را به ایجاد التهاب در کشور متهم کرده و هم با تردید یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس به گزارش وزیر اقتصاد درباره فساد ۱۲ هزار میلیاردی در بانک های کشور، خواستار خودداری از اعلام نام کسانی شده اند که دادگاه علیه آن ها رای نداده است. | بررسی روزنامههای صبح تهران؛ چهارشنبه ۱۹ آذر |
به گزارش خبرگزاری مهر، معاون وزارت خارجه با تاکید بر مسئولیت دولت لیبی در تامین سلامت و آزادی این افراد، گفته است که "تاکنون تلاش های به عمل آمده مقامات لیبی برای آزادی هیات ربوده شده هلال احمر کافی و مثمرثمر نبوده است." آقای عبداللهیان گفته است که به زودی حسن قشقاوی، معاون کنسولی وزارت خارجه همراه با دبیرکل هلاف احمر جمهوری اسلامی برای پیگیری سرنوشت ربوده شدگان به لیبی می رود. هفته گذشته گزارش شد که اعضای هیات اعزامی هلال احمر ایران به لیبی توسط افراد مسلح در شهر بنغازی ربوده شده اند و اگرچه برخی منابع سیاست جمهوری اسلامی در قبال بحران سوریه را انگیزه احتمالی این آدم ربایی عنوان کردند، اما اطلاع رسمی در مورد هویت ربایندگان و انگیزه آنان منتشر نشده است. | امیر عبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه ایران، خواستار "اقدامات فوری و جدی لیبی" برای آزاد هفت تن از کارکنان ربوده شده هلال احمر جمهوری اسلامی در آن کشور شده است. | لیبی برای آزادی گروگانهای ایرانی 'همکاری کافی' نکرده |
براساس گزارش ها بیش از ششصد نفر در جریان عملیات پلیس در ده استان در ارتباط با قاچاق کودکان بازداشت شدند. یکی از خبرنگاران بی بی سی در پکن گفت آمار ارائه شده در این باره حاکی از افزایش مشکلات ناشی از قاچاق کودک در چین است. منتقدان، سیاست تک فرزندی و مشکلات ناشی از فرزندخواندگی را از جمله عوامل رونق قاچاق کودک در این کشور عنوان می کنند. | پلیس چین، دویست کودک را در جریان عملیاتی علیه دو باند قاچاق کودک نجات داده است. | پلیس چین ۶۰۰ نفر را در ارتباط با قاچاق کودکان دستگیر کرد |
محمدجواد ظریف و حسین فریدون از اهداف حملات گروهی بودهاند که با سپاه مرتبط بوده، عباس عراقچی را گروه دیگری هدف گرفته بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل گزارشی درباره حملات سایبری از داخل ایران منتشر کرده و بخشی از مستندات این گزارش پیش از انتشار عمومی آن در اختیار بیبیسی فارسی و روزنامه نیویورکتایمز قرار گرفته است. بنا بر این مستندات محمدجواد ظریف، حسین فریدون، مجید تخت روانچی، عباس عراقچی، حسامالدین آشنا و چند تن دیگر از مقامها و نزدیکان حسن روحانی جزو هدفهای حمله هکرهایی از داخل ایران بودهاند. شهیندخت مولاوردی، معاون وقت رئیس جمهور در امور زنان و خانواده یکی از اهداف در میان مقامهای دولتی بوده که هک موفق او در بهار سال ۱۳۹۵ و پاییز ۱۳۹۶ رسانهای شده است. هکرها پس از در اختیار گرفتن حسابهای گوگل و فیسبوک خانم مولاوردی از آنها برای هک شماری از روزنامهنگاران و فعالان حقوق زنان استفاده کردند و به آشنایان خانم مولاوردی، که به لینک دریافتی از حساب او اطمینان داشتند، جاسوسافزاری برای دانلود فرستادند. مکالمه هکرها با یک نفر از حساب شهیندخت مولاوردی متخصصان امنیت سایبری غربی، گروه هکری را که در بهار ۱۳۹۵ به خانم مولاوردی حمله کردند به عنوان «بچهگربه موشکی» (Rocket Kitten) میشناسند. بچهگربه موشکی گروهی است که تصور میشود پشت هک تلگرام و ربودن شماره تلفنهای ۱۵ میلیون کاربر ایرانی در سال ۱۳۹۵ بوده باشد. این گروه علاوه بر حمله به خانم مولاوردی، محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران و حسین فریدون، برادر حسن روحانی و رئیس دفتر پیشین او را نیز هدف گرفته و با فرستادن لینکهایی که به صفحات جعلی جیمیل و گوگلدرایو میرفتند، سعی در دزدیدن رمز عبور آنها داشته است. صفحه ساختگی گوگل که به محمدجواد ظریف پیغام هشدار جعلی میدهد تا پس از وارد کردن مشخصات از طرف او رمزعبورش را بدزدد - این مورد مربوط به تلاش گروه هکری "بچهگربه پرنده" است نه "بچهگربه موشکی" صفحه جعلی گوگل درایو که برای حسین فریدون فرستاده شد فیشینگ (Phishing) چیست؟ در حمله فیشینگ هکر به دنبال فریب قربانی است تا با او را به سایتهایی جعلی، که مشابه سرویسهای واقعی چون گوگل و فیسبوک و… طراحی شدهاند، هدایت کند. برای این کار وبسایت جعلی علاوه بر اینکه ظاهری مشابه سایت اصلی دارد، آدرسی مشابه نیز دارد که میتواند قربانی را به اشتباه بیندازد. (مثلا qooqle.com به جای google.com) معمولا ایمیلی ساختگی از طرف یک سرویس برای قربانی فرستاده میشود. مثلا ایمیلی که به دروغ از طرف جیمیل به او میگوید باید برای افزایش امنیت، تنظیمات حسابش، مانند رمز عبور را تغییر بدهد. اگر قربانی فریب بخورد و به آن لینک برود، سایت قلابی از او میخواهد که رمزش را وارد کند. در صورتی که قربانی این کار را بکند هکرها به رمز او دسترسی پیدا میکنند و میتوانند کنترل حسابش را در دست بگیرند. البته هک مقامهای ایرانی میتواند از طرف نهادهای اطلاعاتی خارجی هم انجام شود. چنان که پیش از این گزارش شده و ادوارد اسنودن، کارمند سابق آژانس امنیت ملی آمریکا نیز گفته است، آمریکا بدافزار استاکسنت را برای جاسوسی و همچنین ایجاد اختلال در تجهیزات هستهای ایران طراحی و استفاده کرد. همچنین از میان موارد عمده حمله سایبری علیه مقامهای ایران که رسانهای شدهاند، میتوان به تلاش برای نفوذ به شبکه هتلهای محل برگزاری مذاکرات هستهای اشاره کرد. این تلاش برای نفوذ به گفته شرکتهای امنیت سایبری کاسپرسکی و سیمانتک احتمالا کار اسرائیل بود. اما حملات ذکرشده به شهیندخت مولادوردی، محمدجواد ظریف و حسین فریدون از داخل ایران انجام شدهاند. و مستنداتی وجود دارد که گروه بچهگربه موشکی، یعنی عامل این حملات را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مرتبط میکند. باقر نمازی، استاندار خوزستان در دوران حکومت پهلوی و از کارکنان پیشین یونیسف، در زمستان ۱۳۹۴ در حالی که به ایران رفته بود تا پیگیر وضعیت پسرش، سیامک نمازی، از مدیران کرسنت و زندانی در ایران باشد، بازداشت شد. چند ساعت پس از بازداشت آقای نمازی، و در حالی که بسیاری از نزدیکان او هنوز از بازداشتش مطلع نبودند، از حساب ایمیل او برای حملات "فیشینگ" (ربودن رمز عبور) استفاده شد و از آدرس او ایمیلهایی برای نزدیکانش فرستاده شد که آنها را به صفحهای جعلی برای وارد کردن رمز عبور میبرد. این صفحه جعلی از وبسایتهای مورد استفاده گروه بچهگربه موشکی بوده است. از آنجا که بازداشت آقای نمازی از طرف سپاه پاسداران انجام شده، و گروه بچهگربه موشکی پس از بازداشت او به ایمیلش دسترسی پیدا کرده است، این گروه هکر قاعدتا باید با سپاه ارتباط داشته باشد. سیامک نمازی (راست) و پدرش باقر نمازی طبق مستنداتی که بیبیسی مشاهده کرده، چند حمله دیگر نیز انجام گرفته که به ترتیب مشابهی گروه بچهگربه موشکی تنها از طریق در اختیار گرفتن اطلاعات بازداشتشدگان سپاه قادر به انجام آنها بوده است. البته کالین اندرسون، پژوهشگر امنیت سایبری که گزارش کارنگی را تهیه کرده، میگوید به نظر میرسد گروههای هکری مانند بچهگربه موشکی در ایران، در قالب پیمانکاران و شرکتهای کوچکی کار میکنند که ضرورتا همه فعالیتهایشان رسمی و وابسته به نهادهای حکومتی نیست. شمار هکرها و هویت واقعی همه اشخاص در این گروههای هکری روشن نیست و دست کم در یک مورد یک شخص در دو گروه مختلف شناسایی شده، که میتواند به معنی ارتباط کاری یا سازمانی گروهها با یکدیگر باشد. مستندات این گزارش چه طور به دست آمده؟ در مواردی قربانیان حملات با مختصصان امنیت سایبری تماس میگیرند و اطلاعات مربوط به حمله، مثلا ایمیل حاوی بدافزار یا لینک فیشینگ را به آنها میدهند. ویژگیهای فنی موجود در این مستندات بررسی میشود و به عنوان مثال آدرس فرستنده، نشانی اینترنتی (آیپی)، بدافزار یا صفحه فیشینگ مورد استفاده، سرورهای مورد استفاده و ردپاهای دیگری نظیر آن به دست میآید. از آنجا که یک گروه مادامی که لو نرفته ممکن است از ابزارها، کدها و سرویسهای مشابهی استفاده کند، میتوان آن را شناسایی کرده و ردش را در حملات مختلف دید. در مواردی بدافزارها و ذخیرهسازی اطلاعات ربودهشده بر سرورهای مورد استفاده هکرها نقاط ضعف امنیتی دارند که اقدامات آنها را لو میدهد. یک روش دیگر به دست آمدن چنین اطلاعاتی "سینکهولینگ" است. اصطلاحی که برای منحرف کردن مسیر اطلاعات استفاده میشود. شیوه عمل در سینکهولینگ از این قرار است: هر بدافزاری برای فرستادن اطلاعات ربودهشده از قربانی به هکر، اطلاعات را به آدرسی میفرستد. متخصصان امنیت سایبری میتوانند در مواردی اطلاعات را رهگیری کنند و به طور کامل به آنچه هکر میبیند دسترسی داشته باشند. مستندات مورد استناد در این گزارش هر یک به یکی از این شیوهها به دست آمده است. گروه مشهور به بچهگربه موشکی تنها گروهی نیست که در سالهای اخیر از داخل ایران مقامها و چهرههای نزدیک به حسن روحانی را هدف گرفته است. از میانه زمستان ۱۳۹۲ تا بهار ۱۳۹۳ گروهی دیگر، که شرکتهای امنیت سایبری غربی آن را به نام "بچهگربه پرنده" ( Flying Kitten) میشناسند به شماری از چهرههای دیپلماتیک حمله کرد. علاوه بر محمدجواد ظریف، عباس عراقچی، مجید تختروانچی، صادق خرازی، حسین موسویان و سیروس ناصری هدف گروه بچهگربه پرنده قرار گرفتند. مقطعی که این حملات طی آن رخ دادهاند بین توافق موقت ژنو و توافق جامع هستهای است. در این مدت هکرهای بچهگربه پرنده با دست کم دو ایمیل جعلی که مشابه ایمیلهای آشنایان مقامهای دولت و اطرافیان حسن روحانی بوده، تلاش کردهاند تا با آنها ارتباط برقرار کرده و فریبشان دهند که فایلی را از طریق ایمیل دانلود و نصب کنند. فایلی که قاعدتا جاسوسافزار بوده است. چنان که از اطلاعات لو رفته از این دو اکانت جعلی برمیآید، مقامهای دولت حسن روحانی چندین مکاتبه با هکر داشتهاند. هک مقامها و حاکمیت دوگانه بهرنگ تاجدین - بیبیسی فارسی شاید انتظار میرفت که مقامهای ایرانی برای هکرهای "مرتبط با سپاه پاسداران" خط قرمز محسوب شوند. ولی نکته غافلگیرکننده این است که طبق مدارکی که بیبیسی فارسی دیده، این گروهها بین وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران با یک فعال حقوق بشر در خارج از کشور، گروههای جداییطلب یا نهادهای نظامی آمریکایی و اسرائیلی فرقی قائل نمیشوند. نمیدانیم آیا یک فرمانده سپاه اجازه یا دستور حمله سایبری به محمدجواد ظریف، حسین فریدون و دیگران را داده یا این گروهها "سرخود" عمل کردهاند، ولی تلاشهای مکرر برای چنین حملاتی از داخل ایران، تا حدی که یک گروه چند سال وزیر مسئول مهمترین مذاکرات تاریخ جمهوری اسلامی را زیر حمله دارد، نشان میدهد این گروهها امنیت و اختیار عمل بالایی دارند؛ چیزی که نمیتواند از چشم و گوش مقامهای عالیتر پنهان بماند. این حملهها میتوانند نظریه "حاکمیت دوگانه" در ایران را تقویت کنند. جایی که حتی اعضای کابینه و افراد نزدیک به آن را هم میتوان به چشم غیرخودی و "دشمن" بالقوه دید. محکومیت حبس پنج ساله عبدالرسول دری اصفهانی، عضو تیم مذاکرات به هسته ای، به اتهام جاسوسی، شاهدی بر این دوگانگی است تا جایی که وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه به صورت علنی درباره جاسوس بودن او اختلاف نظر دارند. یکی از نکات جالبی که از این حملات برمیآید استفاده بسیاری از مقامهای ایرانی از سرویسهای جیمیل و یاهو است، سرویسهایی که سرور آنها در ایران نیست و دسترسی نهادهای امنیتی غربی به اطلاعات آنها آسانتر از دسترسی به اطلاعات سرویسی در داخل ایران است. البته روشن نیست مقامهای ایرانی هدف حمله هکرها از حسابهای ایمیل جیمیل و یاهو برای مکاتبات شخصی استفاده کردهاند یا مکاتبات رسمی. هرچند صفحه گوگل درایو جعلی که برای هک حسین فریدون استفاده شد مدارکی با مهر "محرمانه" در خود دارد، یعنی تصور هکرها، که به دنبال بازسازی صفحهای جعلی مشابه صفحه ورود گوگل درایو شخصی آقای فریدون بودهاند، این بوده است که آقای فریدون ممکن است مدارکی محرمانه را در گوگل درایو خود ذخیره کند. بچه گربه پرنده با ایمیلی که شبیه یکی از آشنایان مقامهای دولت بوده با آنها مکاتبه میکرده تا برایشان بدافزار بفرستد گروه بچهگربه پرنده نیز مانند گروه بچهگربه موشکی تنها به مقامهای دولتی نپرداخته است. یکی از اهداف عمده این گروه بابک زنجانی، سرمایهدار مشهور ایرانی بوده است. چند ماه پیش از آن که آقای زنجانی دستگیر شود، هکرهای بچهگربه پرنده سعی میکردند در حساب او، خواهرش و همچنین مدیر وبسایتش نفوذ کنند. تلاش بچهگربه پرنده برای هک بابک زنجانی تلاش گربهپرنده برای هک شرکت سورینت احتمالا همین گروه بچهگربه پرنده به دنبال هک مایکل فلین، مشاور امنیت ملی پیشین دونالد ترامپ، و باب کورکر، رئیس کمیته روابط خارجی نیز بوده است. به همین ترتیب، حملات گروه بچهگربه موشکی که با سپاه مرتبط بوده، محدود به مقامهای دولت حسن روحانی نبوده است، بلکه آنها به اهدافی در آمریکا، عربستان سعودی، اسرائیل و همچنین روزنامهنگاران و فعالان سیاسی ایرانی نیز حمله کردهاند. اقدام نهادهای امنیتی یک کشور برای جمعآوری اطلاعات یا ایجاد اختلال در کشورهایی که با آنها دچار تنش هستند، و همچنین اقدام مشابه علیه فعالان سیاسی و خبرنگاران نامعمول نیست، اما اقدام هکرهای مرتبط با یک نهاد امنیتی به نفوذ در حسابهای مقامهای دولت خود کمسابقه به نظر میرسد. بخشی از چت هکرها با هم -چند نفرو میخواهم بیارم. کلاً تعداد ما خیلی کمه +اگر کسی رو میشناسی بهم معرفی کن برای استخدام. من به حاجی میگم (چهار روز بعد) -برای اون قضیه اضافه کردن خودمون چند نفرو پیدا کردم. بقیه رو واجا [وزارت اطلاعات] درو کرده بود +بهش گفتی برای کجا قراره بیاد؟ -گفتم شرکت ... شرکت معمولی +اگر بهش بگیم برای کجا قراره کار کنه جا می زنه؟ -نه. +فقط جلو روش بهش بگو. تو تلفن نگو -ببین به نظر من میخواهی آدم بیارم وعده آنتالیا و تایلند بدید +من فقط میتونم وعده قم جمکران بدم ... -مک رو برای بد افزار میخواهی؟ +نه صرفاً بدافزار. یه حوزه جدید داریم شروع میکنیم. الزاماً بدافزار نیست. ولی بالاخره پروژه هاش با دیدگاه امنیتیه -میگم جایی سراغ نداری بشه سربازی دوستمو درست کنم؟ +تخصصی تو هیچ زمینهای داره؟ -قبلن هک برنامهنویسی میکرد. خیلی قدیمیه. الان فروشندگی میکنه +شنبه یادم بنداز یه سؤال کنم ببینم اگر شد هماهنگ کنم بره سپاه تهران. احتمالاً با لباس شخصی اوکی نمیشه. ولی در عوض خدمتش راحته. -اینجا که بچههای خودمونند خیلی هتله خداییش بهار سال ۱۳۹۶ حملات فیشینگ دیگری هم علیه محمدجواد ظریف و حسامالدین آشنا انجام شد. مختصصان امنیت سایبری گروه مسئول این حملات را "بچهگربه دلربا" (Charming Kitten) نامگذاری کردهاند. مستندات موجود حاکی از آن است که این گروه چندین بار برای فریب دادن محمدجواد ظریف صفحات جعلی ساخته که اطلاعات او را بدزدند. همان سروری که برای حمله به آقایان ظریف و آشنا استفاده شده بود، برای ساخت صفحات جعلی و هدف گرفتن فعالان حقوق بشر و روزنامهنگاران، از جمله بهرنگ تاجدین، خبرنگار بیبیسی فارسی نیز مورد استفاده قرار گرفت. فهرستی از برخی هدفهای حمله گروه هکری بچهگربه دلربا کالین اندرسون میگوید عملیات سایبری گروههای هکری داخل ایران از سال ۱۳۸۸ به بعد افزایش پیدا کرده است، چرا که در آن مقطع هم اعتراضات جنبش سبز در جریان بوده که انبوهی از فعالان و خبرنگاران را به اهداف مورد نظر برای جمعآوری اطلاعات تبدیل کرد. در عین حال حملات استاکسنت هم در همان مقطع شروع شد. آقای اندرسون میگوید: "حکومت خودش را از دو جبهه تحت حمله میدید که هر دو هم به اینترنت مربوط بود. به نظر میآید از آن موقع ایران گروههای هکر کوچکی را به خدمت گرفت تا علیه رقبایش دست به عملیاتی بزنند." گزارش کارنگی میگوید پیچیدگی و سطح فنی عملیات گروههای هکر ایرانی قابل مقایسه با عملیات قدرتهای غربی یا چین و روسیه نیست. پدیده "فرار مغزها" و مهاجرت دانشجویان ایرانی به خارج، در این گزارش به عنوان یکی از عوامل محدودیت توانایی ایران در انجام حملات پیچیدهتر ذکر شده است. این گزارش میگوید هکرهای احتمالا مرتبط با نهادهای امنیتی ایران در اغلب موارد به دزدیدن اطلاعات تجاری و صنعتی یا بانک اطلاعات دولتی دست نزدهاند و اغلب به جمعآوری اطلاعات پرداختهاند و یا در مواردی مانند حمله به آرامکو در عربستان سعودی، اقدامشان حرکتی انتقامجویانه بوده است. کارنگی پیشبینی میکند که با بالا گرفتن دوباره تنش میان ایران و آمریکا، گروههای هکر ایرانی حملاتی را، مانند حمله سال گذشته به سدی در نیویورک، ترتیب بدهند. | بیبیسی فارسی مستنداتی را دیده است که نشان میدهند هکرهایی از داخل ایران نزدیکان حسن روحانی، از جمله محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه را هدف قرار دادهاند. بنا به مستندات موجود دست کم یکی از این گروهها با سپاه پاسداران ارتباط داشته است. | هکرهای مرتبط با سپاه نزدیکان روحانی را هدف میگرفتهاند |
به وضوح، شباهتهایی غیرقابل کتمان میان هر دو صعود پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان وجود دارد. آنها در بزنگاهی میدرخشند که کمتر کسی انتظارش را نمیکشد. شنبه ۲۹ آذر از ساعت ۱۵:۳۰ به وقت تهران، پرسپولیس و اولسان هیوندای کره جنوبی برای تعیین قهرمان آسیا در سال ۲۰۲۰ با هم رقابت خواهند کرد. اولسان هیوندای، سال ۲۰۱۲ با پیروزی مقتدرانه ۳ بر صفر مقابل الاهلی عربستان، جام لیگ قهرمانان آسیا را به خانه برده بود. پرسپولیس اما هنوز بهجز یک قهرمانی جام در جام باشگاههای آسیا، هیچ عنوان قهرمانی در آسیا ندارد. ''''خیریت ''''، پنجرههای بسته و رفیقان نیمه راه و فینال شهریور سال ۱۳۹۶ فدراسیون جهانی فوتبال، دو پنجره نقل و انتقالاتی باشگاه پرسپولیس را به دلیل تخلف در عقد قرارداد با مهدی طارمی بست. همان زمان پرسپولیس در کوران رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا حضور داشت. پرسپولیس ۴۸ ساعت قبل از دیدار نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا مقابل الهلال عربستان از این حکم مطلع شد. از واکنش مهاجم وقت باشگاه پرسپولیس نسبت به حکمی که خودش نقش اول را در صادر شدن آن بازی کرد، یک یادگار به جا مانده است؛ "حتما خیریتی در آن بود." دفعه قبلی که پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان آسیا رسید به دلیل تخلف در انتقال مهدی طارمی از مهلت نقل و انتقالاتی محروم شده بود پرسپولیس به الهلال باخت. مهدی طارمی از پرسپولیس رفت. فصل که به پایان رسید، در حالی که پنجرههای نقل و انتقالاتی هم بسته بود، برخی از بازیکنان، پاورچین پاورچین، راه خروج را پیدا کردند و رفتند. صادق محرمی، وحید امیری، فرشاد احمدزاده، محسن مسلمان، برخی از این ستارهها بودند. برانکو ایوانکوویچ، سرمربی وقت باشگاه پرسپولیس در آغاز فصل ۲۰۱۸ لیگ قهرمانان آسیا گفته بود: "بسیاری ما را ترک کردند. به آنها نیاز داشتیم ولی باید به انتخابشان احترام بگذاریم." پرسپولیس در گروهC بالاتر از السد قطر، نسفقارشی ازبکستان و الوصل امارات صدرنشین شد. در مرحله یک هشتم نهایی، الجزیره امارات را حذف کرد. در مرحله یک چهارم نهایی مقابل الدحیل قطر ایستاد که چه در لیگ قهرمانان و چه در لیگ ستارگان قطر، قریب به یک سال، شکست نخورده بود. الدحیل را هم در تهران شکست داد و به نیمه نهایی رسید. این بار السد قطر را کنار زد و به فینال رسید. تراژدی برای پرسپولیس، شکست خوردن در ژاپن و تساوی در تهران بود؛ پایان غمانگیز برای سالی که پرسپولیس تک و تنها، بدون پنجرههای باز، زیر فشار سنگین رقابتهای داخلی و بینالمللی، تا فینال آسیا پیش رفت. سلام مشابه به فینال برای پرسپولیس، لیگ قهرمانان آسیا به دو بخش پیش و پس از کرونا تقسیم میشود. کرونا، تمام باشگاههای حاضر در لیگ قهرمانان را درگیر خود کرد، رقابتها را به تعطیلی و سپس برگزاری متمرکز در قطر کشید، اما پرسپولیس داستانی متفاوت از سایرین داشت. ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۸ یحیی گلمحمدی جای برانکو ایوانکوویچ لیگ قهرمانان را آغاز کرد. او جانشین گابریل کالدرونی شده بود که میخواست موفقیتهای آقای ایوانکوویچ را در آسیا ادامه دهد. اما در میانه راه کنار رفت. تفاوت پرسپولیس در ترکیب این تیم مقابل الدحیل قطر در نخستین بازی لیگ قهرمانان با سومین بازیاش پس از آغاز متمرکز رقابتها در شهر دوحه است. علیرضا بیرانوند درون دروازه بود. مهدی ترابی پشت مهاجمان و علی علیپور در نوک خط حمله. پرسپولیس با از دست دادن سه بازیکن کلیدیاش، وارد دور جدید رقابتها شد. خبر تکراری برای پرسپولیس این بود که این بار فدراسیون جهانی فوتبال، دو پنجره نقل و انتقالاتی این باشگاه را به دلیل شکایت برانکو ایوانکوویچ بست. تاریخ تکرار شده بود؛ مسدود شدن مهلت نقل و انتقالاتی و کوچ ستارهها. البته تفاوتی هم وجود داشت. پرسپولیس میدانست از ۲۲ شهریور، با حکم فدراسیون جهانی فوتبال دو پنجره نقل و انتقالاتیاش بسته خواهد شد. به همین دلیل سعید آقایی، حامد لک، عیسی آلکثیر، احسان پهلوان، میلاد سرلک و آرمان رمضانی را به خدمت گرفت. آیا اقدام باشگاه پرسپولیس قانونی بود؟ کنفدراسیون فوتبال آسیا میگوید بله، باشگاه النصر عربستان میگوید نه. سیاه و سفید، تلخ و شیرین پرسپولیس با یک امتیاز از دو بازی وارد قطر شد. شکست دو بر صفر مقابل الدحیل و تساوی ۲ بر ۲ برابر شارجه امارات، پرسپولیس را محتاج تک تک امتیازات از بازیهای باقیمانده کرد. پرسپولیس با ترکیبی متفاوت و ناهماهنگ مقابل التعاون به پیروزی یک بر صفر رسید. در بازی بعد هم یک بر صفر التعاون را شکست داد. شکست مقابل الدحیل، کار صعود را پیچیده کرد. اما پیروزی ۴ بر صفر مقابل شارجه امارات، امضایی بود پای برگه صعود. عیسی آلکثیر بهترین مهاجم پرسپولیس در لیگ قهرمانان بود که به دلیل محرومیت نمیتواند این تیم را در فینال همراهی کند تیم یحیی گلمحمدی که در آستانه حذف قرار داشت، به عنوان تیم اول صعود کرد؛ الدحیل قطر و الشارجه امارات حذف شدند. یکی از بدترین احتمالات ممکن، رویارویی با السد قطر بود که برای پرسپولیس اتفاق افتاد. پیروزی یک بر صفر برابر السد، پرسپولیس را به تنها نماینده ایران در مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان تبدیل کرد. شاگردان آقای گلمحمدی پاختاکور، قهرمان لیگ ازبکستان را دو بر صفر شکست دادند و به نیمهنهایی رسیدند. پاختاکور پیش از این در مرحله گروهی، شهرخودرو و در مرحله یک هشتم نهایی، استقلال را حذف کرده بود. اتفاق، در جریان گل دوم پرسپولیس به پاختاکور رخ داد. شادی گل عیسی آلکثیر از دید کنفدراسیون فوتبال آسیا، رفتاری نژادپرستانه تلقی شد. او ساعاتی پیش از بازی پرسپولیس و النصر عربستان، نه فقط این دیدار که تا شش ماه از حضور در تمامی ورزشگاههای فوتبال محروم شد. پرسپولیس در ضربات پنالتی، النصر را هم شکست داد و به فینال رسید. نگاهی به مسیر صعود پرسپولیس نشان میدهد که فینالیست ایرانی لیگ قهرمانان آسیا، برای رسیدن به فینال، از مدعیان جدی قهرمانی امارات، قطر، ازبکستان و عربستان عبور کرده است. قرعه سادهای در کار نبود و آنها از مسیر سنگلاخی عبور کردند. موفقیت با تیم بیستاره تیم یحیی گلمحمدی، پیش از جدایی ستارههایی مانند علیرضا بیرانوند، علی علیپور و مهدی ترابی، ۴ گل خورد و ۲ گل زد. اما با چهره جدیدش، در ۷ بازی فقط دو بار از روی نقطه پنالتی دروازهاش باز شد و ۱۰ گل زد. این که آقای گلمحمدی در غیاب ستارههایش هم میتواند از بازیکنان جایگزین به بهترین نحو استفاده کند، یک فرضیه است و اینکه همین پرسپولیس برای بازی فینال، تعداد قابل توجهی از باقیمانده مهرههای کلیدی خود را در اختیار ندارد هم یک صورت مساله خطرناک. شجاع خلیلزاده پرسپولیس را ترک کرد و به الریان قطر پیوست پس از صعود پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان آسیا، شجاع خلیلزاده مدافع میانی پرسپولیس، این تیم را ترک کرد و به باشگاه الریان قطر پیوست. عیسی آلکثیر، بهترین مهاجم پرسپولیس در این رقابتها با حکم کنفدراسیون فوتبال آسیا، فینال لیگ قهرمانان را از دست داده است. او با ۴ گل، بهترین گلزن پرسپولیس در لیگ قهرمانان ۲۰۲۰ بود. وحید امیری، با کارت زردی که در بازی پرسپولیس و النصر عربستان گرفت، دو اخطاره شد و فینال را از دست داد. یعنی یحیی گلمحمدی در خط حمله پرسپولیس نه عیسی آلکثیر و نه وحید امیری را در اختیار نخواهد داشت. احسان پهلوان مدافع و هافبک چپ پرسپولیس هم به دلیل دریافت کارت قرمز در بازی نیمه نهایی، از حضور در فینال محروم است. احسان پهلوان با سه پاس گل در لیگ قهرمانان آسیا، یکی از بهترین پاسورهای این مسابقات بود. استراحت اجباری مفید بود یا مضر؟ به موازات تمام مصائب کنونی پرسپولیس، از ۱۹ روز استراحت این تیم هم نباید غافل شد. پرسپولیس از روز ۱۰ آذر که مقابل شهرخودرو به پیروزی سه بر صفر رسید تا فینال آسیا، به استراحت اجباری رفته است. بازی ۱۶ آذراین تیم مقابل نساجی و سپس بازی هفته ششم برابر ذوبآهن به دلیل آنچه "نگرانی از ابتلای بازیکنان این تیم به کرونا" خوانده میشد، لغو شد. ۱۹ روز استراحت و بعد ایستادن مقابل بهترین تیم از شرق آسیا که در کوران رقابتها قرار داشته، بیش از آنکه مفید باشد، برای پرسپولیس مضر است. پرسپولیس، وحید امیری را به دلیل محرومیت در فینال لیگ قهرمانان آسیا در اختیار ندارد باشگاه پرسپولیس تاکنون موفق به قهرمانی در رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا نشده و در ساختار قبلی این مسابقات هم به عنوانی بهتر از مقام سوم دست نیافته بود. پرسپولیس یک قهرمانی در رقابتهای جام در جام باشگاههای آسیا را در کارنامه دارد. در صورت پیروزی نماینده ایران در فینال و قهرمانی، پرسپولیس برای نخستین بار به قهرمانی این رقابتها دست مییابد و البته اولین باشگاه ایرانی خواهد بود که در ساختار جدید لیگ قهرمانان باشگاههای آسیا، جام را بالای سر میبرد. اولسان هیوندای کره جنوبی، از یکم آذر که نخستین بازیاش در سری جدید رقابتهای لیگ قهرمانان را مقابل شانگهای شنهوای چین انجام داد تا روز ۲۹ آذر، هشت بازی سنگین در این رقابتها برگزار کرده است. یعنی به صورت میانگین هر سه و نیم روز یک بازی. این آمار به حفظ آمادگی بازیکنان تیم رقیب پرسپولیس در فینال کمک بیشتری خواهد کرد. | پرسپولیس برای دومین بار به فینال لیگ قهرمانان فوتبال آسیا رسیده است. آنها دو سال قبل تا یک قدمی تصاحب جام پیش رفتند اما دستشان کوتاه ماند. | پرسپولیس - اولسان هیوندای؛ یک فینال دیگر با پنجرههای بسته و رفیقان نیمهراه |
ایده ساخت این برنامه از کجا اومد؟ اوضاع جاری ایران و حرفهایی که پیرامون سفر آقای احمدی نژاد به نیویورک و عربستان سعودی زده شد، منتقدان بر این باورند که هدف از این قبیل بحثها ترویج خرافه در جامعه ایران است. من در این برنامه سعی کردم موضوع خرافه را از جنبه های مختلف مانند روانشناسی جامعه شناسی و دینی بررسی بکنم. توضیح روانشناسانه خرافه چیست؟ بر اساس گفته های دکتر احمد جلیلی، اضطراب یکی از معضلاتی است که بشر با آن روبرو است و از این رو هر چیزی که بتواند پاسخی برای این اضطراب باشد، برای مردم جذاب است. یکی از عوامل اضطراب عدم آگاهی نسبت به اتفاقات در آینده است و اگر روشی به هر اندازه خرافی آرامش فراهم بکند، مردم به طرف آن خواهند رفت. بر اساس گفته های دکتر مریم جلیلی، خرافه برای فرد نا امید، امید ایجاد می کند و راه حلی است برای بسیاری از مشکلات که فقط در ذهن شخص وجود دارد، که هیچگونه عینیت بیرونی ندارند. بر اساس نظر روانشناسها، تلقين ذهنی بیشترین نقش را در خرافه باری می کند. ریشه کلمه خرافه چی هست؟ خرافه یک لغت عربی است. بنا بر گفته های محسن کدیور، پژوهشگر مسایل اسلامی، معنی لغوی کلمه خرافه "میوه چیده شده" است. گفته میشه خرافه نام مردی است از یک قبیله عرب که بر اسرار اجنه آگاهی داشته و هر چیزی که این شخص از اجنه می دیده، برای دیگران تعریف می کرده ولی کسی حرف او را باور نمی کرده و اگر گفته میشه که حرفی خرافه است به این معنی است که این حرف شنیدنی است ولی پایه و اساسی ندارد. تعریف اصطلاحی خرافه اعتقاد به چیزی است که علم به حقیقت آن وجود ندارد . آیا با آدم خرافی هم صحبت کردی؟ با چند نفر که تجربه دعا نویسی و فالگیری داشتند صحبت کردم . بر اساس گفته یکی از مصاحبه شوندگان، پسری قرار ازدواج با دختری را گذاشته بوده و بدون آگاهی دادن به او با دختر دیگری نامزدی می کند. دختر نا امید بنا بر پیشنهاد یکی از دوستانش نزد یک دعا نویس می رود به امید بازگشت دادن پسر به سوی خودش. این دختر برای هفته های متوالی به نزد این شخص دعا نویس می رفته و انواع دعاهای خوردنی و چال کردنی از این فرد دعا نویس دریافت می کرده. در یکی از موارد، دعا باید در زیر درخت مقابل خانه آن یکی دختر چال می شده و پس از سختی زیاد در پیدا کردن آدرس منزل دختر، برای هفته های متوالی این دختر مشغول به چال کردن دعا برای چهل روز شده بود ولی پس از تمامی این زحمات خبر عروسی آنها را شنید. ولی خیلی از باورها ریشه های عمیق تری در مقایسه با دعا نویسی دارند، ولی باز با دید خرافه به آنها نگاه میشه؟ بله، باید بین باورهای کاملا خرافی و باورهايی که ریشه در فرهنگ و سنت (مانند سیزده به در) و یا با ظاهر دینی (مانند ملاقات با امام زمان و یا سرکتاب خوانی) کاملا فرق گذاشت ولی عده ای به سوء استفاده ازاعتقادات دینی افراد مشغولند. اتفاقا من با شخصی مصاحبه کردم که خودش را درویش معرفی می کرد و در یکی از روزنامه های معتبر داخل ایران آگهی چاپ کرده بود بر این مبنا که تمامی دردها را با توسل به پنچ کتاب آسمانی درمان می کند. روش کار این شخص به این صورت بوده که بخشهایی از کتابهای دینی را بروی کاغذ نوشته که مراجعه کنندگان به او، نوشته ها را با گلاب و زعفران و طی آداب و رسوم خاصی می خورند. بر اساس گفته این شخص از سر کتاب خوانی خیلی استقبال میشه که شامل پیدا کردن صفحه های از کتابهای خاصی است بر اساس اسم شخص و مادر او به حروف ابجد و ماهی که در آن متولد شدند. در صفحه باز شده تمام اطلاعات مربوط به بیماری فرد روشهای درمان و تمامی مشکلات او صحبت شده است. رابطه خرافه با سیاست چیست؟ چرا بعضا گفته میشه که دولت فعلی در ترویج خرافه در جامعه نقش بازی می کند؟ بر اساس گفته های محسن کدیور، دولت فعلی سعی در کسب مشروعیت بین توده های مذهبی در جامعه دارد و از این رو سعی می کند از احساسات و عقاید مذهبی مردم استفاده کند. یکی از این عقاید اعتقاد به ظهور امام زمان است که با بيان اينکه افراد خاصی با امام زمان ارتباط دارند و کراماتی شامل این افراد می شود، از اين اعتقات سوء استفاده می شود. پیامدهای این قبیل روشها، به اعتقاد آقای کدیور، انحطاط ، زوال و اتخاد تصمیهای مهم بدون تکیه بر تصمیمات کارشناسانانه است. خدمات | در چند ماه گذشته در ایران، مخصوصا بعد از انتخابات ریاست جمهوری، بحث خرافه در ایران خیلی بالا گرفته. بحث هایی که در مورد موضوع هلال نور و ظهور امام زمان و برداشتهای خاص سیاسی که از آن میشه. یکی از همکاران ما ، جمشید برزگر، برنامه کاملی در مورد خرافه و برسی آن از زوایای مختلف، درست کرده. گفتگو با جمشيد برزگر رو بخونين تا خرافاتی نشين: | خرافه |
در آغاز دور برگشت از مرحله یک هشتم نهایی رقابت های فوتبال لیگ قهرمانان باشگاه های اروپا سه شنبه شب چهار دیدار در شهرهای مختلف برگزار شد که در مهمترین آنها بارسلونا، قهرمان پارسال، میهمان لیورپول بود و موفق شد اين تيم را در خانه خود يک بر صفر شکست دهد. بازی رفت دو تیم در شهر بارسلون با نتیجه دو بر یک به نفع تیم انگلیسی خاتمه یافته بود. ليورپول به خاطر گل زده بيشتر در خانه حريف به مرحله بعد صعود کرد. در دیگر دیدارهای سه شنبه شب، چلسی انگلستان در زمين خود پورتو از پرتغال را دو بر يک شکست داد به مرحله بعد راه يافت، در فرانسه تیم شهر لیون دو بر صفر مغلوب آ اس رم ایتالیا شد که تيم ايتاليايی را به مرحله بعد فرستاد و اینترمیلان صدرنشین فعلی سری آ ایتالیا میهمان والسنیا از اسپانیا بود که اين بازی بدون گل پايان يافت و به صعود تيم اسپانيايی منجر شد. هر سه بازی دور رفت این تیمها با نتیجه تساوی به پایان رسیده بود. چلسی و پورتو، یک بر یک، لیون و آ اس رم بدون گل و اینترمیلان و والنسیا دو بر دو به کار خود پايان داده بودند. چهار دیدار دیگر مرحله برگشت چهارشنبه برگزار می شود. فدرر و شاراپووا کماکان در صدر تنیس بازان جهان اتحادیه تنیس بازان حرفه ای جهان روز سه شنبه، رده بندی هفتگی برترینهای این رشته را اعلام کرد که بر این اساس راجر فدرر از سوئیس و ماریا شاراپووا از روسیه در صدر جدول دسته های مردان و زنان جای دارند. اسامی ۵ تنیس باز برتر مرد و زن به شرح زیر است: تنیس بازان مرد۱- راجر فدرر از سوییس۲- رافائل نادال از اسپانیا۳- اندی رادیک از آمریکا۴- نیکولای داویدنکو از روسیه۵- فرناندو گونزالز از شیلی تنیس بازان زن۱- ماریا شاراپووا از روسیه۲- جاستین هنین از بلژیک۳- امیلی مارسمو از فرانسه۴- استولانا کوزنتسووا از روسیه۵- کیم کلایسترز از بلژیک اولین شکست خانگی ابومسلم در لیگ برتر دو دیدار معوقه هفته بیستم لیگ برتر فوتبال ایران امروز برگزار شد و در این دو دیدار استقلال اهواز مقابل ابومسلم در مشهد به برتری رسید و پاس تهران نیز در انزلی مقابل ملوان متوقف شد. دیدار دو تیم ابومسلم به مربیگری خداداد عزیزی و استقلال اهواز به مربیگری فیروز کریمی با نتیجه ۴ بر ۳ به سود استقلال اهواز به پایان رسید. در این بازی فریدون فضلی ۳ گل برای استقلال اهواز و عرفان اولروم ۲ گل برای ابومسلم به ثمر رساندند. این اولین شکست خانگی ابومسلم در این فصل بود. دیدار دو تیم پاس و ملوان نیز با نتیجه مساوی ۲ بر ۲ به پایان رسید. در این دیدار تیم پاس از دقیقه ۷۹ بازی با چهار بازیکن خارجی در زمین بازی می کنند که این کار خلاف قانون است. اگر این مسئله ثابت شود، احتمالا نتیجه بازی ۳ بر صفر به سود ملوان اعلام خواهد شد. ادامه واکنشها به محرومیت علی دایی مهرداد هاشمی، مدیرعامل باشگاه سایپا تهران، گفت این باشگاه در خصوص رأی کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال ایران درباره علی دایی به فیفا شکایت نخواهد کرد. علی دایی سرمربی و بازیکن سایپا دوشنبه شب به دلیل ضبه ای که به صورت شیث رضایی، بازیکن تیم پرسپولیس، وارد کرده بود چهار جلسه از حضور در میادین محروم شد. دایی بلافاصله بعد از اطلاع از حکم اعلام کرده بود در این مورد به فیفا شکایت خواهد کرد. این حکم واکنشهای مختلفی را برانگیخته و حتی فراکسیون ورزش و مجمع نمایندگان آذربایجان و اردبیل در مجلس ایران قصد دارند برای بررسی این موضوع جلسه ای با حضور مسئولان فدراسیون فوتبال و سازمان تربیت بدنی تشکیل دهند. خبرهای کوتاه از ورزش ایران و جهان: خدمات | دیدارهای لیگ قهرمانان اروپا | شکست خانگی ابومسلم؛ شاراپووا همچنان در صدر |
از گروه A تيمهای مالی و کره جنوبی هر کدام با پنج امتياز صعود کردند. از اين گروه تيمهای مکزيک با چهار امتياز و يونان با يک امتياز حذف شدند. از گروه B تيمهای ايتاليا و غنا هر کدام با چهار امتياز صعود کردند از اين گروه تيمهای پاراگوئه با سه امتياز و ژاپن با سه امتياز حذف شدند. از گروه C تيمهای آرژانتين با 9 امتياز و استراليا با چهار امتياز صعود کردند. از اين گروه تيمهای تونس با چهار امتياز با تفاضل گل کمتر نسبت به استراليا و صربيا و مونته نگرو حذف شدند. از گروه D تيمهای عراق با شش امتياز و پرتغال با سه امتياز صعود کردند. از اين گروه تيمهای مراکش و کاستاريکا هر کدام با يک امتياز حذف شدند. خدمات | تيمهای فوتبال مردان آرژانتين، استراليا، مالی، کره جنوبی، عراق، پرتغال، غنا و ايتاليا به مرحله يک چهارم نهائی بازيهای المپيک آتن راه يافتند. | فوتبال: مرحله يک چهارم نهائی |
نشانههای امیدوارکننده در یونان به تدریج دیده میشوند این قسط در سه نوبت به یونان داده خواهد شد. با توجه به برگزاری انتخابات محلی یونان و نیز انتخابات اتحادیه اروپا در ماه مه، این تشویق ها موجب افزایش اعتماد دولت یونان می شود. آنتونیس ساماراس، نخست وزیر یونان میداند که نتیجه این انتخابات بستگی به این دارد که تا چه حد یونانی ها احساس می کنند وضعیت در حال بهتر شدن است. او آینده کاری خود و نیز ادامه کار دولتش را مشروط بر این کرده که یونان را از بزرگ ترین بحران اقتصادی در تاریخ این کشور، نجات دهد. حزب مخالف چپگرای سیریزا، بر روی مصائبی که یونانی ها تا کنون تحمل کرده اند، سرمایه گذاری کرده است. چهار سال ریاضت اقتصادی که منجر به نرخ ۲۷درصدی بیکاری گردید سبب شد این حزب که مخالف تضمین بدهیهای کشور توسط اتحادیه اروپا است، در تمام نظرسنجی های اخیر، بیشترین طرفدار را داشته باشد. احتمال می رود که در انتخابات ماه مه مخالفت با برنامه صرفه جویی های دولت، به رای های اعتراضی زیادی بیانجامد. ولی پس از مشاهده چند نشانه مثبت اقتصادی، حزب محافظه کار "دموکراسی جدید" آقای ساماراس در یکی از نظرسنجی ها کمی بر حزب سیریزا پیشی گرفته و به نظر می رسد ناگهان بخت با نخست وزیر یونان یار شده است. وزیر دارایی آلمان در آتن نشانه های امیدوارکننده به تدریج دیده می شود. پیش بینی می شود در سال جاری میلادی، یونان از یک رکود اقتصادی شش ساله خارج شود، کسری بودجه، البته بدون در نظر گرفتن بهره وام ها، از بین رفته و برای اولین بار از سال ۲۰۱۰ آتن خود را برای بازگشت به بازارهای مالی آماده می کند. دولت یونان امیدوار است که برنامه اصلاحات، رهبران کشورهای منطقه یورو را راضی کند که با تمدید مدت بازپرداخت بدهی های یونان یا کاهش نرخ بهره این بدهی ها، از فشاری که بدهی ها به دولت یونان وارد می کند، بکاهند. ولی اکثر یونانی ها از آمار گیج کننده اقصاد کلان سر در نمی آورند و فقط به آمار بیکاری فکر می کنند. در حال حاضر از هر سه نفر یک نفر با خطر فقر مواجه است. در میدان سینتاگما، دیگر از صدای کپسول های گاز اشک آور و دود بمب های بنزینی خبری نیست ولی اعتراضات ادامه دارد و از مردم دعوت میشود که در اعتصاب عمومی شرکت کنند. تا هنگامی که از نرخ بیکاری کاسته نشده و اکثریت مردم بهبود ملموسی مشاهده نکنند، لبخندهای وزیران دارایی کشورهای منطقه یورو در مردم یونان کارگر واقع نخواهد شد و دولت هنوز با خطر ریختن رای منفی مردم در صندوق های انتخابات مواجه خواهد بود. | از سال ۲۰۱۲، یونان، مرد بیمار اروپا با دریافت اقساط یک وام ۲۴۰ میلیارد یورویی دوام آورده است. اکنون رهبران اروپا از سرزنش یونان به دلیل عدم پافشاری بر اجرای برنامه اصلاحات، دست برداشته اند و هنگامی که وزیران دارایی منطقه یورو اخیرا در آتن پایتخت یونان جمع شدند، بهبود وضعیت اقتصادی و تلاش های زیاد یونان برای این که واجد شرایط دریافت یک قسط بزرگ ۸.۳ میلیارد یورویی باشد را ستودند. | آیا پایان بحران اقتصادی یونان نزدیک است؟ |
Masks and negative Covid tests will still be needed to travel ژاپن، کرهجنوبی، سنگاپور، نیوزیلند، استرالیا، اسرائیل و بریتانیا هفت کشوری هستند که از این پس مسافران فرانسوی برای سفر به آنها نیاز به ارایه «دلایل کاملا موجه» ندارند. با این حال، رعایت پروتکلهای کرونا، مانند ماسک زدن و گواهی تست منفی کرونا همچنان برای مسافران الزامی است. ژان بپتیست لمون، وزیر جهانگردی فرانسه گفته علت لغو این محدودیتها، بهبود وضعیت کرونا در این ۷ کشور بوده است. او گفته بریتانیا هم در این لیست قرار گرفته چون گونه جهش یافته بریتانیایی ویروس «اکنون به طور گستردهای» در فرانسه مشاهده شده است. قرار است این ابلاغیه فردا، جمعه ۱۲ مارس، رسما اعلام شود و در آن محددیتهای سفر به سایر کشورهای اتحادیه اروپا هم کمی آسانتر شده است از جمله مسافرات زوجها برای دیدار یکدیگر و همچنین بازگشت کودکان به مدرسه. بیشتر بخوانید: | دولت فرانسه گفته محدودیتهای سفر به چند کشور اتحادیه اروپا، استرالیا، نیوزیلند و همچنین بریتانیا را لغو میکند. این کشور از حدود ۴۰ روز پیش، با هدف پیشگیری از گسترش گونههای جدید ویروس کرونا - چون گونه بریتانیایی آن- برای سفر به این کشورها محدودیت وضع کرده بود. | کرونا؛ فرانسه محدودیتهای سفر به ۷ کشور از جمله بریتانیا را لغو میکند |
به جرات می توان گفت که اين پايگاه های اينترنتی اگرچه هنوز هم مشتری های خود را دارند، اما هنوز نتوانسته با روال وبگردی امروز ايرانی ها انطباق پيدا کنند. حالا رسانه هايی تازه سر از خاک برآورده اند که می کوشند شيوه های مدرن تری را برای دروازه بانی اطلاعات و توزيع محتوا بر روی خط اينترنت تجربه کنند. از روزی که نخستين صفحه های اينترنتی با جمع آوری چند لينک از سايت های پراکنده ايرانی کوشيدند تا گشت و گذار وبگردهای فارسی زبان را آسانتر کنند، تا امروز سال های زيادی نگذشته است؛ اما در همين فاصله، سه نسل متفاوت از پورتال های ايرانی، يکی پس از ديگری جلوه کرده اند و مسير تحول را پيموده اند. اين مجله توسط بنياد بخش جهانی بی بی سی که نهادی خيريه آموزشی است، منتشر می شود. نويسندگان اصلی اين مجله کارآموزان برنامه آموزش از راه دور اين بنياد هستند. خدمات | مناسبات در فضای مجازی در حال تغيير و تحول است. باور نمی کنيد؟ نگاهی به پورتال ها يا درگاه های قديمی ايرانی بياندازيد و سری به شمارنده بازديدکنندگان آنها بزنيد. | سه نسل مغازه اينترنتی؛ پورتال های فارسی چگونه دگرگون شدند؟ |
این بار اما، نوازشریف، سیاستگری که پاکستانیها به کارآزمودگیاش اعتمادی فراوانی دارند، در یک بازی پیچیده به ائتلافی از بازیگران کهنه و نو در عرصه سیاسی پاکستان میدان را باخته است. دادگاه عالی پاکستان در ۲۸ جولای حکم نهایی سلب عضویت او در پارلمان و صلاحیت قانونی او به عنوان نخست وزیر پاکستان در پی آنچه رسوایی مالی مرتبط به افشای اسناد پاناما گفته شده است را اعلام کرد. پرونده فساد مالی نخست وزیر نوازشریف نزدیک به یک سال در دادگاه عالی پاکستان دوران کرد. اسناد پاناما برای مخالفان نوازشریف و نظامیان در کمین نشسته پاکستان، بزرگترین دستاویز را برای به زیر کشیدن این سیاستگر پنجابی فراهم کرد. هرچند در آغاز فکر میشد که شریف از پس از ماجرای برمیآید، اما انکشاف اوضاع چیزی غیر از آن را برتاباند بر بنیاد اسناد پاناما خانواده شریف به شمول یک دختر و دو پسرش در لندن جایداد خریده اند و در شیخنشین دوبی یک شرکت بزرگ تجاری راهاندازی نمودهاند. اسناد پاناما برای مخالفان نوازشریف و نظامیان در کمین نشسته پاکستان، بزرگترین دستاویز را برای به زیر کشیدن این سیاستگر پنجابی فراهم کرد. هرچند در آغاز فکر میشد که شریف از پس از ماجرای برمیآید، اما انکشاف اوضاع چیزی غیر از آن را برتاباند. با توجه به چندین لایه ای بودن مناسبات قدرت میان نظامیان و ملکیها و توقعات ناهمگون گروههای ذینفع سیاسی در پاکستان دشوار است که فقط یک روایت قانعکننده در مورد برکناری نوازشریف ارایه داد، نویسندگان این نوشته به این باور اند که نظامیان عمدهترین بازیگران پشتصحنه در ماجرای «کودتای قضایی» بر علیه نخست وزیر نوازشریف بودهاند. هرچند باید اذعان کرد که تلاشهای معطوف به فسادزدایی جریانهای نیمه دموکراتیک در پاکستان نیز در برایند دعوی قضایی بر علیه نخست وزیر بی اثر نبوده اند. قصه از کجا شروع شد؟ درز اسناد پاناما به رسانهها در ۲۰۱۵ در واقع موجی از اعتراضهای ضد حکومتی را در پیداشت. این اسناد که از آن به نام «بزرگترین افشای اطلاعاتی تاریخ» یاد میکنند از فساد مالی چهرههای سرشناس جهان و سیاستمداران شماری از کشورها به شمول نواز شریف، پادشاه عربستان صعودی، وابستگان بشارااسد، رییس جمهور اوکراین و ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه، پرده برداشت. در پاکستان افشای این اسناد یک فرصت بیمانند و یک « تحفه الهی» ـ آنگونه که مخالفان نوازشریف از آن یاد میکنند ـ بود. عمران خان رهبر تحریک انصاف و بلاول زرداری بوتو رهبر حزب مردم پاکستان از اولین کسانی بودند که فرصت را برای راهاندازی یک دعوی بدنام کننده ای قضایی برضد نواز شریف مغتنم شمردند. اصولا هیچ سیاستگر زرنگی فرصت بادآورده این چنینی از دست دادنی نیست. بیشتر بخوانید: حزب مردم در اول می ۲۰۱۶ از نخست وزیری خواست تا پایان تحقیقات از سمتش کنار برود.در ماه های بعد، احزاب مخالف و ارتش هر کدام با استفاده از نقش و نفوذ خود تلاش وزریدند تا حکومت نواز شریف را به جدال دامنه داری بکشانند که در پایان روز بازندهای آن از پیش مشخص بود. با اوجگیری جدال سیاسی میان حکومت و مخالفان، تلاشهای نخستوزیری برای برات از این قضیه بینتیجه ماند. نوازشریف تلاش کرد از خودش رفع اتهام کند، اما ظاهرا آتش در خرمن سرمایه سیاسی شریف رخنه کرده بود. عمران خان با نزدیک با هفتاد هزار هواداراش در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۶ تظاهرات گسترده ای را راه انداخت و بر دادگاه عالی پاکستان فشار آورد تا جلسه اقامه دعوا علیه نخست وزیر برگزار کند. جلسات دادگاه و ارایه اسناد و شواهد توسط عمران خان و پاسخ به این اتهامات توسط فرزندان نواز شریف تا اوایل سال ۲۰۱۷ ادامه یافت. ارتش چه نقشی بازی کرد؟ در هفتاد سال تاریخ پاکستان رابطه نظامیان و حکومتهای ملکی همیش یک رابطه متشنج و خونین بوده است. دیکتاتورهای نظامی، شاخصترین دولتمردان پاکستان بودهاند و چرخشهای اساسی سیاست داخلی و خارجی اکثرا به دست نظامیان صورت گرفتهاست. به دلایل فراوانی که امکان پرداختن به آن در این نوشته ممکن نیست، ملکیها در پاکستان تا هنوز برنده جدال قدرت در رویارویی با نظامیان نبودهاند. از سویهم با با توجه به نگرانیهای کلان امنیت ملی پاکستان هنوز زود است که بتوان تصور ایجاد یک تعادل دایمی در رابطه میان ارتش و حکومتهای ملکی را داشت. فراز و فرود رابطه نوازشریف اما با نظامیان، بیشتر از هر سیاستگر پاکستانی بودهاست. او در ۱۹۹۰ به حمایت هستههای رهبری ارتش پاکستان راه خودش را به متن قدرت باز کرد و بخت اش را آزمود. دوبار در جریان دهه ۹۰ میلادی؛ بار اول به گونه غیرمستقیم و بار دوم در نتیجه کودتای نظامی ژنرال پرویز مشرف، از نخست وزیری عزل و تبعید شد. محتاطانه میتوان نتیجه گرفت که هرچند نوازشریف در آغاز خود تولیدی از دستگاه سیاسی ارتش بود، اما کودتای مشرف و تبعید چندین سالهاش به او کمک کرد تا در صدد شکستن سلطه مطلق نظامیان بر حکومتهای ملکی شود. بنا بر این بزرگترین ماموریت سیاسی نوازشریف ارایه این روایت به جهان بود که پاکستان یک سره به دست نظامیان نیست و هنوز فرصت تقویت حکومت ملکی در پاکستان که بتواند همکار مطمینی در مناسبات منطقه ای و جهانی باشد وجود دارد. روایت نواز شریف با توجه به فریبکاریهای ارتشپاکستان در جنگ با ترور منطق داشت و میتوانست به انزوای بینالمللی نظامیان به ویژه پس از رسوایی ابیتآباد و برخورد گزینشی آنها در مقابله با تروریسم بینجامد. به عباره دیگر، نوازشریف تنها سیاستگر کهنهکار و بانفوذ پاکستان است که از منظر سیاسی امکان ایستادن در برابر ارتش را در خود و حزباش میدید. برغم تفاوتهای سیاسی زیادی که احزاب مخالف و چهرههای مستقل سیاسی با حزب مسلم لیگ شاخه نواز داشتند، ایستادگی در برابر تسلط ارتش یک خواست مشترک آنان بود. در بحث سیاست خارجی نیز نوازشریف تفاوتهای عمدهای با ارتش داشت. نظامیان او را به مدارا با هند و همسویی با دولت کابل متهم میکردند. ارتش از شورشگری در کشمیر و فراهمآوری پشتیبانی مالی و سیاسی از طالبان در افغانستان حمایت میکند. در اپریل ۲۰۱۷، ارتش در واکنش به افشای تفاوت نظر میان نوازشریف و نظامیان در بحث سیاست خارجی توسط طارق فاطمی مشاور ارشد سیاست خارجی نخست وزیر، بر حکومت ملکی پاکستان فشار آورد تا فاطمی را برکنار کند. قضیه فاطمی فقط یک نمونه از برخورد تمامیتخواهانه ارتش با نوازشریف است. سرنگونی یک نخست وزیر منتخب اما که در تاریخ پاکستان بارها اتفاق افتاده نشانهای از قدرت ارتش و دور دیگری از بی ثباتی سیاسی و تسلط بی قید و شرط نظامیان پنداشته میشود «کودتای قضایی» افشای اسناد پاناما در واقع به ارتش دستاویزی را داد که در پی آن بود. از همان آغاز ارتش از چهرههای عمده احزاب مخالف به شمول عمران خان در جدال با نوازشریف حمایت کرد. وقتی دادگاه عالی پاکستان در ۵ می ۲۰۱۷ برای رسیدگی به اتهامات فساد، حکم تشکیل تیم مشترک تحقیقاتی را صادر کرد، اضلاع توطئه ارتش بر ضد نوازشریف تکمیل شد. سه عضو از مجموع شش عضو این گروه، افسران بلند پایه سازمانهای استخباراتی پاکستان بودند. ژنرال واجد ضیا رییس تحقیات فدرال، ژنرال نعمان سعید رییس امنیت داخلی آی. اس. آی و ژنرال کامران خورشید ریس استخبارات نظامی ارتش با حمایت گستردهی نظامیان به جمعآوری اطلاعات و پرونده سازی بر ضد نوازشریف و خانوادهاش پرداختند. دو ماه پس در ۱۰ جولای ۲۰۱۷ ، تیم مشترک تحقیقاتی گزارش ۲۷۵ صفحه ای از داراییهای نواز شریف و وابستگاناش را تقدیم دادگاه عالی پاکستان نمود. سپس دادگاه عالی پاکستان به توجه اسناد ارایه شده توسط کمیته مشترک تحقیقاتی، نوازشریف را به اتهام فساد و عدم صداقت از پارلمان سلب عضویت نمود و به تاریخ ۲۸ جولای حکم نهایی را اعلام کرد و به سومین دور نخست وزیری نواز شریف پایان داد. هنوز یک سال قبل از دورهای کاری شریف باقی مانده بود. استقلال قوای سهگانه یا برگشت سلطه مطلق ارتش؟ دادگاه عالی پاکستان در مواقعی در مواجهه با رهبران ملکی نیرومند ظاهر شده، اما نقش مستقلانه این نهاد در پروندههای فساد سیاسی و مالی ارتش هنوز به درستی اثبات نشدهاست. نقش این نهاد در دفاع از دموکراسی و ایستادگی در برابر خودگامگی نظامیان نیز بارها در جریان کودتایهای نظامی (۱۹۵۸، ۱۹۷۷، ۱۹۹۹) زیرسوال رفته است. برکناری نوازشریف به اتهام فساد مالی و عدم صداقت، به آنهای که به جوانههای دموکراسی شکننده پاکستان دل بسته اند یک روزنه امید تلقی میشود و تصمیم دادگاه عالی پاکستان در این زمینه تلاشی برای تنفیذ قانون و فسادزدایی غیرگزینشی و نمادین به حساب میآید. سرنگونی یک نخست وزیر منتخب اما که در تاریخ پاکستان بارها اتفاق افتاده نشانهای از قدرت ارتش و دور دیگری از بی ثباتی سیاسی و تسلط بی قید و شرط نظامیان پنداشته میشود. از طرفی هم مردم پاکستان توقع دارند تا در صورتی که نظامیان در کودتای قضایی علیه نواز شریف ـ آن گونه که ادعا میشود نقش مسقتیم و تعیین کننده نداشته باشد ـ دادگاه عالی پاکستان بتواند پروندههای فساد بیشتری را در ارتش و سایر نهادها با قاطعیت فیصله کند. این روند قطعا به تقویت نهادهای دموکراتیک و پاسخگویی حکومت کمک خواهد کرد. به هر حال، نوازشریف قطعا آخرین قربانی یک بازی پیچیده و چند لایه نیست. سیاستگران زیادی بخت شان را در برابر ارتش نیرومند پاکستان خواهند آزمود، اما این که ارتش دقیقا چه زمانی وادار به پذیرش نقش قانونی خودش در ساختار سیاسی پاکستان بسنده خواهد شد بستگی به انکشاف اوضاع امنیتی، سیاسی و اقتصادی پاکستان و مناسبات این کشور با منطقه و جهان دارد. | در پاکستان فصلی دیگری از رویارویی نظامیان و ملکیها رقم خوردهاست. ظاهرا برای سومین بار نیز بخت نوازشریف یاریاش نکرد تا دوره کاریاش را بیجنجال به فرجام برساند. دوباره در دهه نود میلادی نظامیان بر نوازشریف شوریدند و سپس برطرف و تبعیدش کردند. | برکناری نواز شریف؛ پیروزی ارتش یا دموکراسی؟ |
روشن کردن آتش در سپيده دم نوروز، يکی از قديم ترين آيين های نوروزی ايران باستان، امروزه در قاسم آباد يزد برگزار ميشود. در تاريکی سپيده دم صبح نوروز ، خانه های قديمی محله قاسم آباد يزد يکی بعد از ديگری روشن می شوند. هر خانواده و در پيشاپيش آنان زنان ، سبزه، ظرفی پر از آب ، يک سينی ميوه که "ودرين" ناميده ميشود، گلدانی از مورد و شمشاد ، مجمر آتش و يک چراغ روغنی به بالای بام می برند و در کنار هيزم های از قبل آماده شده می گذارند. حدود ساعت پنج صبح سپيدی کلاه مردان زرتشتی در جرقه های آتش نمايان می شود. همزمان با بر افروختن آتش آهنگهای نوروزی که از بلند گو پخش می شود، سکوت قاسم آباد را می شکند. کيخسرو ماوندادی يکی از ساکنين محله قاسم آباد دليل آتش افروزی بر بام ها را توضيح می دهد . او بياد می آورد که در گذشته اجرای اين مراسم با موسيقی زنده همراه بوده است: "آتشی که در سپيده دم اورمزد برابر با اول فروردين بر روی بام افروخته می شود يک سنت کهن ايرانی است که در روستا های زرتشتی نشين باقی مانده است. ما بر اين باور هستيم که ده روز مانده به عيد نوروز که پنجه کوچک آغاز می شود، با آنش افروزی روان درگذشتگان را به خانه هايمان پذيرا می شويم. در پايان سال هم با آتش يعنی با نور و گرما آنها را بدرقه می کنيم و آب پشت سرشان می ريزيم." "در آن زمانها پيرمردها- که روانشان شاد باشد، خدا بيامرز شدند- در پشت بام خانه ها به صورت پراکنده با ساز و دف و آواز اين مراسم را برگزار می کردند. بياد می آورم در آن زمان ما خيلی دوست داشتيم که نيمه شب از خواب بيدار شويم و صدای گرم آنها را با صدای دف ، ساز و سرنا بصورت زنده بشنويم. اما امروزه چون آنها ديگر زنده نيستند ما اين موسيقی را به حالت نوار در آورديم و اين همان صدای سازی است که در صدا و سيما هم پخش می شود. هدف زنده نگه داشتن اين سنت است." وقتی سپيده صبح می دمد، صدای بلندگو خاموش می شود و شعله های آتش فرو می نشيند، بخش آْئينی-دينی مراسم نوروز زرنشتيان در قاسم آباد يزد پايان می يابد و هر خانواده باقيمانده آتش خود را به آتشکده محله که به آن درب مهر می گويند، می برد. در کوچه های قاسم آباد بر سر در هر خانه زرتشتی نشين شاخه ای سبز از درخت سرو يا شمشاد آويخته اند. علاوه بر آن در جلوی در خانه ها سنجد و آويشن ميريزند. آدابی که کيخسرو ماوندادی بامهمان نوازی وديد و بازديد روزهای نوروز مرتبط می داند و می گويد: "بعد از اينکه سال نو تحويل شد و روز اورمزد و فروردين ماه آغاز شد رسم بر اين هست که در بالای سر درگاه هر خانه ای که در آن زندگی وجود دارد يک سبزه يعنی مورد، سرو يا شمشاد را نصب می کنند. در پاشنه در خانه آويشن و سنجد می ريزند که نشانه عشق و دوستی هست و بدون اينکه کسی با شما سخنی بگويد با زبان بی زبانی به شما خوش آمد گفته می شود. " آتش افروزی بر بام خانه های قاسم آباد با تقويم دينی زرتشتيان ارتباط دارد. با اين وجود، اين آيين امروز در همه روستاهای زرتشتی نشين اجرا نمی شود. زمان بازگشت روان نياکان به خانه خود در طول تاريخ پر فراز و نشيب زرتشتيان تغيير کرده است. در برخی مناطق آتش افروزی بر بام خانه ها نه در ايام نوروز بلکه در اواسط تابستان انجام می شود. "روز نوروز که مطابق با تقويم قديمی در حال حاضر در اوايل تابستان است را نوروز مردگان می گفتند. نوروز قديمی که الان هم در اوايل تابستان جشن گرفته می شود در هند نيز وجود دارد. بياد دارم که پدربزرگ ما هميشه درزمان اين نوروز برای بزرگداشت درگذشتگان به دخمه می رفت و چيزهايی مثل ميوه را همراه خود می برد و به زمين می زد تا بوی آنها متصاعد شود. اين نوروز برای مردگان بود اما نوروز اول فروردين نوروز فصلی و برای زنده ها بود. در واقع دو جنبه دينی و جنبه ملی را از هم جدا کرده بودند و الان تقريبا دوباره با هم يکی شده است. در بعضی مناطق اعتقاد به اهميت دينی دارند و فقط اهميت آئينی صرف نيست. مثلأ در تفت در تابستان در نوروز آتش روشن می کنند و همانطور مراسم قديم را نگه داشته اند. در حقيقت در جامعه زرتشتی يک تلفيق بين آئين ملی و آيين دينی هست که اينها را به هم انطباق می دهد." محله باغ خندان تفت از جمله مناطق زرتشتی نشينی است که بافت قديمی خود را همچنان حفظ کرده است. مراسم پيشواز فروهرها ومراسم جشن نوروز در اين روستا با قاسم آباد تفاوت دارد.اگرچه آتش افروزی بر بام خانه ها ی اين محل در روز نوروز اجرا نمی شود، اما برگزاری مراسم پنجه کوچک و پنجه بزرگ که از ده روز قبل از نوروز آغاز می شود، معمول است. روزهای پنجه بر اساس اندرزهای دينی از يک سو زمان بازگشت فروهر درگذشتگان برای ديدار از بستگان خويش است ، از سوی ديگر بر پايه منابع اساطيری و باورهای مردمی، آفرينش انسان در روز اورمزد يعنی اولين روز سال نو به پايان می رسد. در اين روزها دربسياری از خانه های زرتشتی مراسم گهنبار، يک نوع مراسم آيينی که شبيه خيرات است انجام می شود. در گهنبار موبدان آجيل خشک يا لرک و هفت ميوه را با خواندن اوستا تقديس و سپس بين مردم تقسيم می کنند. در مراسم "ميله گل سرخ" در مزار شريف، هفت ميوه خشک در آب ريخته می شود ودر روز نوروز بر سفره نوروزی قرار داده مي شود. بوی خوش و تميزکردن خانه از ديگر سنت هايی است که برای استقبال از اجداد و نياکان در ايام پنجه به آن توجه شده است. آنطور که رستم کاووسيان می گويد، خانه و کاشانه کثيف باعث آزردگی روان فروهر درگذشتگان می شود: "ما زرتشتيان به اورمزد و فروردين ماه که جشن تازه شدن طبيعت است بسيار اهميت می دهيم و آن را بسيار نيکو می شماريم. در پيشاپيش آن خانه تکانی هائی انجام می دهيم و معتقديم تمام زندگی ما بايد پاک باشد. در شب عيد حتما خانه تکانی بايد انجام شود و اگر کينه و عداوتی داريم بايد حل کنيم." ماهدخت فروهر:"ما اسفند و کندر می کنيم، تا بوی خوش بيايد و وقتی فرشته و ملائکه می يايند و اجدادمان به خانه سرمی زنند، تميز و پاک باشد و ما را دعا کنند و نه اينکه از کثافت ما را نفرين کنند." در آخرين روز پنجه بزرگ مراسم دينی پيش از نوروز به پايان می رسد. فرارسيدن بهار و آغاز سال نو برای زرتشتيان همانند همه ايرانيان، جشن رستاخيز طبيعت و لحظه فرا رسيدن شادی است. پس از تحويل سال، زن خانه آينه و گلاب پاش را بر می دارد و به اعضای خانواده تبريک و شادباش می گويد. عيد ديدنی ساکنين باغ خندان در اولين روز از سال نو به شکلی خاص انجام می شود. در آغاز آنها دسته جمعی به درب مهر محل زندگی خود می روند و در کنار آتش ، به نيايش و اوستا خوانی می پردازند. پس از آن ديداردسته جمعی از خانه ها آغاز می شود. "بازديد از خانه کسی که در گذشته ای دارد برای سوگواری نيست. همانطور که در تصوف ايرانی مسند شيخ يا پير را حتی اگر خودش حضور ندارد انداخته می شود و هميشه احساس حضور آن پير در جمع وجود دارد، در مراسم نوروزی هم وقتی يک نفر از خانواده ای درگذشت، به ديدن او می رويم يعنی او روحأ حضور دارد و چون درگذشته و بازگشته، مهمان عزيز ما است. ابتدا به خانه او و برای ديدنی او می رويم؛ نه بخاطر سوگواری و تسلی بازماندگان، بلکه حضور او را همان ادامه زندگی قبلی او می دانيم." پس از برگزاری مراسم نوعيد، زرتشتيان با شادی و پايکوبی و نواختن ساز ضربی دايره مانند مخصوص خود که آنرا عربانه می نامند، به ديد و بازديد خويشان و آشنايان می روند. ميزبان که پيشاپيش ميز نوروزی را با شيرينی های مخصوص و شربت و چای برای پذيرايی آماده کرده است، در ابتدا برای مهمانان خود آينه و گلاب می گيرد. سپس پذيرايی با خوردن نقل آغاز می شود و همزمان ساز و آواز و پايکوبی ادامه می يابد. يکی از شيرينی های مخصوصی که زرتشتيان حتما بر خوان نوروزی خود می گذارند کماج است. کماج شيرينی کيک مانندی است که به شيوه سنتی تهيه می شود. ماهدخت فروهر آن را از مهمترين شيرينی های لازم برای اين روزها می داند: "کماج نوروزی ازآرد گندم، قدری گلاب،هل و دارچين،تخم مرغ و شکردرست می شود. اينها را با هم قاطی می کنيم، بعد روغن را در کماجدان داغ می کنيم و خمير را درآن می ريزيم و مغز پسته و بادام و گردو و کنجد روی آن می ريزيم. اين کماج شيرين و کماج نوروزی، يک رسم قديمي ست. نان هم می پزيم، اما در هر خانه ای اگر نان هم نپزند، پخت کماج برايشان واجب است. دم سال تحويل کماج بايد باشد." خوان نوروزی زرتشتيان در طول تاريخ تغيير کرده است. گذاشتن اوستا و تصوير زرتشت بر سفره نوروزی اهالی باغ خندان، از تفاوت های عمده آن با سفره هفت سين ديگر اقوام ايرانی است. پرويز ورجاوند اين سفره را در ارتباط با خوان مقدسی می داند که در ايران قديم "ميزد" ناميده می شده و کلمه ميز به فارسی امروز از آن گرفته شده است. برای او تقدس نوروز در عدد هفت و لحظه تغيير سال است. "هفت سين در واقع در مرحله اول مِيزدی هست که در زمان خاص گسترده می شود، و فاميل دور آن جمع می شوند تا برکت لحظه مقدس و گردش سال را دريافت کنند. هفت علامت از هفت امشاسپند بر سفره گذاشته می شود که اين علامت ها در طول زمان تغيير کرده است. زمانی هفت چين يعنی هفت ميوه ای که می چيدند بوده است و يا هفت شين يعنی شير، شکر ، شايه- سبزه ای که سبز می کنند را فارسی به آن شايه می گويند و شمشاد و البته شرابی را که بر سر خوان نوروزی هست. اين شراب ها را اکثرا در جام رودين می خورند که اسم درگذشته ای در آن حک شده است و وقتی می خورند يادی از آن شخص می کنند." در اين روز بسياری از زرتشتيانی که سالها از زادگاه خود دور بوده اند به شهر و ديار خود بازگشته و در اين جشن شرکت می کنند. جوانان با اجرای شعر و سرود و نمايشنامه های مذهبی - سنتی در تهيه و تدارک اين جشن نقش مهمی ايفا می کنند. بنظر می رسد که جشن سيزده همين روز فروردين و يا سيزده بدر ارتباطی با باورهای آيينی زرتشتيان ندارد. امروز زرتشتيان تفت نيز مانند ديگر ايرانيان اين روز را در طبيعت به سر می برند. ماهدخت فروهر می گويد که زرتشتيان گاهی نيز در اين روز آشی به نام آش پس پائی نوروز می پزند. کامران فروهر معتقد است که سيزده نوروز بين زرتشتيان تفت نه تنها نحس نيست بلکه آنرا روزی عزيز و مبارک می دانند: "روز سيزده بدر را روز، ‹تيشته ريزد› يا روز تير می گويند. اين روز فرشته باران است و برای ما خيلی عزيز است. اين روز را کار نمی کنيم و به باغ و صحرا می رويم...ما سيزده را نحس نمی دانيم، آن را عزيز می دانيم." اما دکتر کتا يون مزدا پورمی گويد که اعتقاد به نحسيت و ناخجسته بودن سيزده نوروز در بين زرتشتيان نيز وجود داشته و ريشه تاريخی دارد. او اضافه می کند: "سابقه سيزده بدر را تا بابل می توانيم دنبال کنيم که دوازده روز را جشن می گرفتند به نشان دوازده ماه سال و روز سيزدهم در حقيقت پايان جشن بوده که روز آشفتگی و به هم ريختن همه چيز هست و جشن تمام می شود. عدد سيزده نحس است و کلا همان است که در جامعه اکثريت ايران هم وجود دارد." اگر چه زرتشتيان درحفظ وتداوم برگزاری مراسم نوروز نقش مهمی داشته اند اما در اوستا، به نوروز و آئين های نوروزی اشاره ای نشده است. از اين رو می توان گفت که نوروز قدمتی بيش از دين زرتشت دارد چنانکه دکتر کتايون مزداپور می گويد: "به نظرم قديمی ترين جائی که اسم از نوروز آمده کتاب نيرگستان است که البته هم پهلوی است و مقداری هم اوستا دارد اما در خود اوستا اسم نوروز نيامده ولی فروهر ها که با نوروز ارتباط دارند، يک يشت فروردين يشت فروهر هاست." جشن نوروز زرتشتيان چون نوروز ديگر مناطق ايران در طول تاريخ همواره دست خوش تغييرو تحول بوده است. امروزه در تفت مراسم چهارشنبه سوری که به نظر نمی رسد جزو آداب محلی باشد، برگزار می شود. از سوی ديگر مردم می گويند که بعضی از سنن آنان چون نوروز خوانی از بين رفته است. سنتی که در بعضی مناطق مثلا در کوههای البرز و در اطراف گرگان هنوز يافت می شود. نوروزخوانی تنها سنتی نيست که در بين زرتشتيان و ديگر ايرانی ها مشترک است. بسياری از آداب نوروزی که در بين زرتشتيان اين يا آن روستا وجود دارد به شکلی تغيير يافته در حوزه جغرافيايی نوروز که از شرق عراق تا غرب هند و از خليج فارس تا قزاقستان و گرجستان گسترده است، يافت می شود. کورش نيکنام پژوهشگر آداب و رسوم زرتشتيان باور به بازگشت فروهر نياکان در روزهای نوروز را با رفتن به گورستان در اين ايام مقايسه می کند. سنتی که در تاجيکستان و آذربايجان تا امروز از آداب جدانشدنی نوروزی هستند: "به مناسبت های مختلف جامعه اسلامی ايرانی به مزار درگذشتگان می روند و در آنجا شمع روشن می کنند. روشنائی ايجاد کردن يعنی درخواست از روان فروهر درگذشتگان که به زندگی آنها سری بزند. ما آمدن نوروز را با آتش روشن کردن به استقبال فروهر درگذشتگان می رويم و بعد روز اول نوروز، باز با آتش روشن کردن به بدرقه آنها می نشنيم. همين آتش روشن کردن را مسلمان ايرانی امروزه برا ی مزار درگذشتگان شان انجام می دهند." اما ارتباط مستقيم نوروز با طبيعت، تغييرات جوی و ستاره شناسی در اين زمان، رهايی از شب های سرد و بلند زمستان، برابری شب و روز و شروع فصل کشاورزی دلايل ديگری هستند که دوام نوروز در طول تاريخ را ممکن ساخته اند. بدين ترتيب جشن نوروز با وجود تغييرات اعتقادی و اجتماعی در منطقه، همچنان در خاطره فرهنگی اقوام ايرانی باقی مانده است. برای زرتشتيان ايران نوروز يکی از مهمترين آيين های دينی و ملی است. امروز شايد در تمام کشورهايی که در آنها نوروز برگزار می شود هيچ عنصر فرهنگی ديگری تا به اين اندازه قادر به معرفی هويت کهن ايرانی آنان نباشد. خدمات | شايد زرتشتيان در طول تاريخ بيشترين کوشش را برای نگهداری جشن نوروز که بخشهايی از آن به آيين های دينی آنان تعلق دارد داشته اند. با اين وجود امروزه آيين های نوروزی در روستاهای مختلف زرتشتی نشين متفاوت است. | نوروز در بين زرتشتيان يزد |
عليرغم اين که فيلم کامل اين ديدار، ظرف هفته های گذشته در تهران و برخی شهرستان ها روی سی دی تکثير شده و دست به دست می گشت، اقدام بی سابقه سايت بازتاب در انتشار مناقشه برانگيزترين قسمت های سخنان آقای احمدی نژاد، بار ديگر واکنش های فراوانی نسبت به اظهارات رئيس جمهور ايران برانگيخته است. آقای احمدی نژاد در اين ملاقات به هنگام نقل خاطرات سفرش به نيويورک برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به آقای جوادی آملی می گويد: "روز آخری که سخنرانی کردم، تقريباً همه سران بودند، يکی از همان جمع به من گفت: «وقتی تو شروع کردی «بسمالله» و «اللهم» را گفتی، من ديدم يک نوری آمد، تو را احاطه کرد و تو تا آخر در يک حصن و حصاری رفتی»." روانشناسان ميگويند که انسانها آن چه را که ميبينند، باور نميکنند. بلکه آنچه را که باور دارند، ميبينند. اين عبارت کوتاه به روشنی نمايانگر تاثير باورهای مبتنی بر احساسات انسان بر حواس پنجگانه اوست. هم اکنون در ايران چنين توهماتی تحت عنوان مکاشفات و شهود و امدادهای غيبی در شيعيان و منتظران ظهور مهدی موعود و صد البته پيروان نائب اش به گونه ای پيگير و مستمر توسط حاکميت و رسانه های تحت کنترل آن مورد تبليغ قرار ميگيرد و نمونه هايش با آب و تاب نقل ميگردد. بدبختانه عرصه عمومی کشور اکنون توسط عوامانه ترين باورهای اينچنينی چنان اشغال شده که به سوهان روح ديگری برای دگرانديشان و نخبگان بدل شده است. رسانه ملی نيز جز بام تا شام در بوق احساسات و توهمات اينچنينی دميدن، کاری نميکند. در اين شرايط ديدن فردی که با تکيه بر پوپوليسم و عوام زدگی مفرط توانسته است به مسند رياست جمهوری دست يابد، در حال نقل چنين مکاشفاتی به هيچ رو غريب نيست. احمدی نژاد خوب ميداند که در جمع نخبگان و خواص جامعه، هيچ محبوبيتی ندارد. هدف او اين بخش از ايرانيان نيستند. او با تکيه بر آراء بخشی از ايرانيان قبای گشاد رياست جمهوری را بر تن کرده است که بسياری از آنان پذيرا و دلمشغول چنين احساساتی هستند.... ديدن ايران در اين حال و روز سياه است که جای گريستن دارد. فريد - تهران به سخنان آقای احمدی نژاد ايمان کامل دارم خداوند و ائمه اطهار هميشه يار و ياور شيعيان است. بدا بحال کسانيکه اينگونه اخبار را به تمسخر ميگيرند برای قادر متعال مهبوت نمودن تعدادی انسان (سران کشورها) که خودش آفريده بسيار سهل و آسان است. درباره آقای بوش که در اجلاس مجمع ملل از خانم رايس برای رفتن به دستشويی اجازه ميخواهد نظر بخواهيد. همگان ميدانند که آقای بوش نادان ترين سياستمدار سال ۲۰۰۴ در آمريکا بوده است. حسين - تهران ...نکته ای که نبايد از ياد برد آن است که اين اولين بار نيست که يک سياستمدار در چنين سطحی اين حرفها را می زند. به عنوان مثال آقای بوش هم در زمان حمله به عراق گفته بود خدا به من گفت به عراق حمله کن! منتها هميشه در مورد اشتباهاتی که در ايران اتفاق می افتد تبليغات وسيعتری می شود. البته آقای احمدی نژاد و آقای بوش در عمل هر دو متعلق به يک جريان فکری هستند چراکه هر دو نفر وابسته به اصولگرايان مذهبی افراطی محسوب می شوند. با اين حال احمدی نژاد را در خيلی از موارد نمی توانيد مقصر بدانيد چراکه احتمالا در حرفهايش عمدی نيست. فرشيد آزادی - تهران من سخنان آقای احمدی نژاد رئيس جمهور ايران را بطور زنده تماشا ميکردم در وبکست سازمان ملل اما هيچ نوری نديدم جز نور لامپ های الکتريکی. بنظر من اين ادعا يک مبالغه است و يا شايد ايشان کمتر به خارج سفر کرده است، و تجربه زياد ندارد از زندگی در خارج از کشورش. اميدوارم که سفر های زيادی کند و تجربه ها بدست بياورد. من هم اول که به خارج از کشورم آمدم احساس ميکردم که همه به سوی من به چشم بيگانه نگاه ميکنند اما کم کم اين برايم عادی شد. و همچنين اولين بارکه در يک کنفرانس ۵۰۰ نفری به نمايندگی از کشورم صحبت ميکردم همه جا در پيش چشم هايم تاريک شده بود و فقد نور لامپ ها را ميديدم از هول شدن. رضا - انگلستان خيلی افتضاح است. ۲۸ سال زحمت و تجربه دارد بر باد ميرود. خوب بود در اين گزارش جواب آقای آملی را مينوشتيد. سارا - شيراز اظهارات و ادعای اين آقا در طول تاريخ دينی ما بارها از سوی افراد مختلف تکرار شده اما نکته اينجاست که تاريخ انقضای اينگونه حرفها سالهاست که به پايان رسيده است. امير - قم باخواندن اين اظهارات سطحی به ياد يکی ازسفرهای هياتی از ايران به اروپا در زمان قاجاريه افتادم. خلاصه آنکه به قدری ظاهر و رفتار هيات ايرانی برای مردم حيرت آور بود که پليس وين برای متفرق کردن مردم حيرت زده به زور متوسل شد.غرض آنکه من که خودم يک ايرانی هستم با ديدن و شنيدن اظهارات آقای احمدی نژاد در سازمان ملل نه تنها مات و مبهوت که بلکه شرمنده شدم زيرا ايشان به عنوان نماينده ملتی متمدن با سابقه درخشان باستانی سخنانی بر زبان راند که بسيار از زبان ديپلماتيک به دور بود. هومن - تهران توجيه اظهارات آقای احمدی نژاد بسيار دشوار است اما به نظر ميرسد ذکر چند نکته بد نباشد: ۱- به نظر ميرسد اين اولين بار است که آقای احمدی نژاد اولين بار است که به آمريکا و نيويورک سفر کرده است و بنابرين همه چيز برای او تازگی داشته است از جمله مردم، مکانها و روابط اجتماعی. ۲- رئيس جمهور توسط اطرافيان خود دچار نوعی از خود ناآگاهی شده است. توجه کنيد به تيم همراه کننده او به نيويورک که مورد اعتراض بسياری بود. گروهی که تا ۲ ماه قبل از آن در شهرداری تهران کار می کردند ناگهان در شکل يک هيات رسمی ديپلماتيک سر از نيويورک در می آورد و تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل. ۳- احتمال ديگری که در ارزيابی اين رفتار می رود اين است که رئيس جمهور ميخواهد مرتبه خود را نزد آقای آملی بالا ببرد. بنابراين ۲ نکته مطرح ميشود. اولا متاسفانه ايشان از يک ضعف شخصيتی برخوردار است. ثانيا دقيقا مثل عوام تصور می کند که بايد خود را نزد اشخاص مهم، با اهميت جلوه دهد. متاسفانه عدم آگاهی دينی، فرهنگی و ديپلماسی در اين صحبت چند دقيقه ای واضح است. ۴- يکی از اشکالاتی که به سومين وزير پيشنهادی آقای احمدی نژاد شده بود اين است که او مدير رده ۴ مملکت است. غافل از اينکه ذکر نشده بود، خود رئيس جمهور از مديران رده چند بود است؟ متاسفانه عدم بلوغ فکری و سياسی در رفتار و گفتار رئيس جمهور مشاهده ميشود. کفايت ايشان در حد اداره يک شهر است. علی نادريان - واترلو آقای رئيس جمهور را جو گرفته؟؟ ميرزا - تهران اون زمان که به مردم التماس می کرديم به دکتر معين رای بديد و مردم مثلا خواستند تحريم کنند بايد به فکر اين موقع می بودند. متاسفانه ما زندگی امان را داريم ميبازيم به خرافات و نادانی های خيليها. ايران - تهران بدانيد اين امور معنوی در جهانی که شما به آن راه نداريد اتفاق می افتد گرچه فردی به دروغ اين حرفها را بزند و عده ای هم از اين حرفها برای خوشآيند شما برای غير واقعی نشان دادن اين امور حتمی معنوی سر و دست خود را بشکنند تا در روز جواب دهی به پيشگاه خداوند هر چه بيشتر پرونده شان خراب شود. علی پورنوين - تبريز قطعا چنين ادعاهايی در صورتی که از روی سياست و فريب زدن نباشد حکايت از نوعی بيماری مشهور به نام اسکيزوفرنی دارد. آدم ابتدا باور مذهبی اش را به خودش تلقين کرده و بعد در يک حالت غير واقعی خود را حس ميکند. سوء استفاده از دين در جهت مطامع سياسی ديگر جان همه را به لب رسانده. بهنام - تهران عمل احمدی نژاد در مقدس نمايی خود بيش از آنکه از روی سياست ورزی و زيرکی وی در جهت جلب افکار عمومی باشد بيشتر از روی ساده لوحی و نوعی خود بزرگ بينی است. اينکه شاهان صفوی و محمد رضا پهلوی به اين اقدام دست ميزدند داعيه دينداری و مقدس بودن نداشتند و خود به گفته شان ايمان نداشتند ولی برای جلب افکار عمومی و عوام فريبی اينکار را ميکردند ولی در مورد احمدی نژاد متاسفانه بايد گفت ايشان باورشان شده که دارای مقاماتی در نزد خدا و امام زمان هستند. نقل اين خاطره در حضور يک مرجع شيعه و نه در نزد مردم گواه اين ادعاست که احمدی نژاد نه با هدف عوام فريبی بلکه با اين اعتقاد که فردی برگزيده از جانب امام زمان و خداست برای منصب رياست جمهوری ايران برگزيده شده و خود به حرفش بر خلاف ساير دولتمردان پيشين ايران اعتقاد راسخ دارد. مجيد - تهران نسل های آينده يرانی در مورد نسل کنونی ما ايرانيان بد جوری قضاوت خواهند کرد. داوود زلالی - تبريز واقعا جای تاسف است. پس از يک قرن مبارزه برای دموکراسی حالا چه افرادی رئيس جمهور می شوند. ساسان - همدان خدمات | با گذشت چندين هفته از پخش شايعات مربوط به سخنان بحث برانگيز محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران در ديداری با عبدالله جوادی آملی، يکی از روحانيون بلندپايه ايران روز يکشنبه فيلم کوتاهی از اين ديدار در سايت خبری بازتاب انتشار يافت. | روايت جنجال برانگيز احمدی نژاد از حضور در سازمان ملل |
نگاه نخست در بستر مطالعات شرقشناسی شکل گرفته است. طیفی از خاورشناسان از خاستگاه غربمحوری، نگاهی دست پایین به دنیای اسلام داشته و از این منظر به انتقاد از اسلام و جوامع اسلامی پرداختهاند. این نگاه غالبا در قالب مقایسهای دوگانه بین غرب مسیحی و شرق مسلمان شکل گرفته است؛ به نحوی که دو عنصر دیانت مسیحی و فرهنگ غربی عامل پیشرفت و شکوفایی تمدنی به شمار رفته و دین اسلام و فرهنگ اجتماعی دنیای اسلام عامل رکود و عقبماندگی تلقی میشود. در این نگاه، کلیتی واحد و ادامهدار برای هر یک از غرب و دنیای اسلام فرض میشود. دنیای غرب از این منظر یک کلیت واحد از دوره یونان و روم باستان تاکنون است و مسیحیت یکی از عناصر اصلی سازنده آن به شمار میرود. در نقطه مقابل، دنیای اسلام کلیت واحد دیگری است که هویت تاریخی و دینی یکسانی دارد. نگاه دوم در واکنش به دیدگاه نخست از سوی اندیشمندان پسا استعماری مطرح شده است. از منظر آنان، کلیتسازیهای پیشگفته محصول نگرش استعماری کلاسیک غرب است. استعمار در این جا از نوع معرفتی است؛ به این معنا که غرب خود را محور و مرکز تمدن بشری شمرده و از این منظر خودمحورانه به نقاط دیگر جهان نظر افکنده و آنها را برچسبگذاری کرده و مورد مطالعه قرار میدهد. خاورشناسی غربی از این منظر رشتهای استعماری است که از خاستگاه محوریت غرب، کلیت واحدی با عنوان دنیای اسلام را به عنوان یک موضوع مورد مطالعه به نقد و بررسی میگذارد. برنارد لوئیس دلیل عقبماندگی نسبی جهان اسلام نسبت به دنیای مسیحی را در این میبیند که مسیحیت دارای قابلیت پذیرش یک نظام سکولار است، اما اسلام از چنین قابلیتی محروم است. از نظر او سکولاریسم غربی که دلیل اصلی پیشرفت آن است، به طور مطلق از سوی دنیای اسلام نفی شد و این سبب عقبماندگی این بخش از جهان است. ویلیام مونتگمری وات، از معروفترین متخصصان تاریخ اسلام در دوره معاصر در کتاب "فلسفه و الهیات اسلامی" زمینه تاریخی ظهور اسلام از دوره هجرت به بعد را کاملا آمیخته با سیاست میشمرد و همه مسائل الهیاتی اساسی در اندیشه اسلامی و همه فرق و مذاهب اسلامی پدید آمده بر اساس آنها در خلال سه قرن نخست را اموری سیاسی و دارای توابع سیاسی شمرده است. این پیشفرض تاریخی مبنای نقد تاریخی اسلام به عنوان دینی ذاتا ناسازگار با نظام سکولار به عنوان یکی از نمودهای بنیادین مدرنیته را فراهم آورده است. برنارد لوئیس، مورخ شهیر خاورمیانه معاصر در کتاب معروف "چه چیز اشتباه رخ داد: تأثیر غرب و پاسخ خاورمیانه" به طرح این مسئله میپردازد که اسلام از نبود یک زمینه بومی برای سکولاریسم رنج میرد. او دلیل عقبماندگی نسبی جهان اسلام نسبت به دنیای مسیحی را در این میبیند که مسیحیت دارای قابلیت پذیرش یک نظام سکولار است، اما اسلام از چنین قابلیتی محروم است. از نظر او سکولاریسم غربی که دلیل اصلی پیشرفت آن است، به طور مطلق از سوی دنیای اسلام نفی شد و این سبب عقبماندگی این بخش از جهان است. این نگاه تعمیمگرایانه همگام با نظریه جنگ تمدنها توسط ساموئل هانتگتون است که جهان اسلام را در کلیت خود در تعارض با دنیای غرب شمرده و پیشبینی جنگ تمدنی بین آنها را کرد. پیشفرض نگاه تمدنی به درگیریهای جاری سیاسی در جهان اسلام آن است که هویت واحدی در این بخش از جهان با مؤلفههای دینی و سیاسی و تاریخی مشترکی وجود دارد که ذاتا در تعارض با دنیای مدرن است. در نقطه مقابل، این طرز نگاه از سوی اندیشمندان چپ همچون ادوارد سعید و نوآم چامسکی از نگاه پسا استعماری به شدت نقد شده است. آنان نگاه به جهان اسلام به شکل یک کلیت واحد را غیر واقعی و نافی حقیقت متنوع فرهنگی جوامع این منطقه میشمرند. از نظر این طیف از اندیشمندان، نگاه ذاتی شمردن مشکل در جهان اسلام نوعی نگاه امپریالیستی و استعمارگرایانه است. آنان همچنین به نقد جهانی بودن ارزشهای غربی پرداخته و تحمیل دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم و دیگر ارزشهای مدرن بر جوامع مسلمان را پروژهای استعماری میبینند. تلاش روشنفکران دینی در ارائه قرائتهای سکولار و دموکراسیخواه از اسلام نیز نوع دیگری از نقد بر نگاه تضاد ذاتی اسلام با این ارزشها است. استدلال بر این که اسلام با یک نظام سکولار یا مردمسالار سازگار است و مسلمانان میتوانند همزمان به دین خود پایبند باشند و شهروند یک نظام سکولار و مردمسالار باشند، با هدف نفی ذاتی بودن مشکل در اسلام صورت گرفته است. تلاش روشنفکران دینی در ارائه قرائتهای سکولار و دموکراسیخواه از اسلام نیز نوع دیگری از نقد بر نگاه تضاد ذاتی اسلام با این ارزشها است. استدلال بر این که اسلام با یک نظام سکولار یا مردمسالار سازگار است و مسلمانان میتوانند همزمان به دین خود پایبند باشند و شهروند یک نظام سکولار و مردمسالار باشند، با هدف نفی ذاتی بودن مشکل در اسلام صورت گرفته است. این پروژه به شیوههای متعددی توسط روشنفکران دینی مسلمان به انجام رسیده است. برای نمونه، محمد مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش در مجموعه نوشتههای متعددی این خط سیر را دنبال کردهاند. در جهان عرب نیز محمود محمد طه و شاگردش عبدالله النعیم از رهروان این خط سیر هستند. محمود محمد طه در کتابی با عنوان "پیام دوم اسلام" به نفی مجموعه وسیعی از امور منافی با دنیای مدرن پرداخته و آنها را غیر اسلامی شمردهاست. از جمله این امور، جهاد، بردگی، تعدد زوجات و نابرابری مرد و زن است. عبدالله النعیم نیز در کتاب مفصلی به پاسخ این پرسش میپردازد که چرا مسلمانان به یک نظام سیاسی سکولار نیاز دارند. این طرز نگاه علی رغم اهمیت و سودمندی فراوان، با این مشکل مواجه است که قرائتهای ارائه شده تا کنون نتوانستهاند به جریان عمومی در جهان اسلام تبدیل شوند و طراحان این قرائتها نیز غالبا از سرزمینهای اسلامی مطرود گشته و با فشارهای سیاسی متعدد مواجه گشتهاند. برای نمونه، محمود محمد طه در سال ۱۹۸۵ توسط رژیم اسلامگرای جعفر نمیری در سودان به اتهام ارتداد به دار آویخته شد. اتهام ارتداد برچسب مشترکی است که از سوی اسلامگرایان بر این دسته از اندیشمندان زده میشود. اسلامگرایان از این منظر، ناسازگاری اسلام با ارزشهای دنیای مدرن را تایید میکنند. هر چند اثبات وجود یک ذات و هویت تاریخی واحد برای اسلام که در تعارض با ارزشهای مدرن است، دشوار به نظر میرسد؛ اما با این حال نمیتوان وجود یک قرائت دینی غالب در جهان اسلام که تدین را با بخش وسیعی از ارزش های دنیای مدرن ناسازگار میبیند، انکار کرد. این قرائت البته نه فقط از فضای دینی، بلکه از عوامل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیز اثر پذیرفته است. دین امری ایستا در نقطهای از زمان و مکان نیست تا بتوان برای آن ذاتی واحد و همیشگی برشمرد. نگاه ایستا به دین، نقطه مشترک بنیادگرایان و طیف نخست در این نوشته است که هر دو برای دین ذاتی تاریخی و واحد بر میشمرند. یکی از این ذات، هدفی برای بازگشت میبیند و دیگری، از آن عاملی برای تحلیل کلی جهان اسلام به دست میدهد. تاریخ اسلام شاهد ظهور تنوع وسیعی از قرائتهای دینی بوده که برخی از آنها در ایجاد آن چه تمدن اسلامی نامیده میشود سهیم بودهاند. اما بخش زیادی از این قرائتها به تاریخ پیوسته و رواج چندانی امروز ندارند. دین ماهیتی پویا دارد که در تعامل با محیط اجتماعی خود تطور یافته و دگرگون میشود. این بدان معنا است که پیدایش یک قرائت سازگار با دنیای مدرن نیازمند تحول جامعی در جهان اسلام است که بدون آن امکان تحقق ندارد. این امر به معنای وجود مشکل ذاتی در اسلام و مسلمانان نیست؛ بلکه به معنای نبود زمینه پیدایش ارزشهای مدرن در این جوامع است. بنابراین وجود مشکلی ویژه در این بخش از جهان غیر قابل انکار است؛ اما ارتباط آن تنها به عامل دینی مورد مناقشه است. همچنانکه تعمیم مشکل بر سراسر تاریخ اسلام و در نقطه مقابل ترسیم چهرهای درخشان از کلیت تاریخ مسیحی، قابل اثبات تاریخی نیست. تاریخ اسلام شاهد ظهور تنوع وسیعی از قرائتهای دینی بوده که برخی از آنها در ایجاد آن چه تمدن اسلامی نامیده میشود سهیم بودهاند. اما بخش زیادی از این قرائتها به تاریخ پیوسته و رواج چندانی امروز ندارند. برای مثال، تفکر عرفانی یا فلسفی غیر کلامی که در بستر وسیعی از ایران تا اندلس گسترده بود، امروز حضور چندانی در میان مسلمانان ندارند. به همین ترتیب، اندیشههای باطنی که رواج گستردهای در تعداد وسیعی از فرق و مذاهب اسلامی داشتهاند و برخی از آنها در ایجاد تمدن فاطمی در شمال آفریقا سهیم بودهاند، امروزه به کلی به حاشیه رانده شده و پیروان این نگاه اقلیتهایی مهجور و احیانا متهم به کفر هستند. این امر نشانگر وجود مشکلی جدی در شیوه رایج فهم دینی امروز مسلمانان است که هر چند الزاما ناشی از ذات این دین نیست، اما در عین حال وجود آن و تاثیراتش در مشکلات جهان اسلام غیر قابل انکار است. پذیرش وجود مشکل به توسعه و تعمیق تلاشها برای بازخوانی اسلام و ارائه قرائتهای سازگار با دنیای مدرن یاری میرساند. ظرفیت وسیع تاریخی دین اسلام و تنوع غنی قرائتهای دینی در آن بدون شک به ارائه قرائتهای نوین سازگار با دنیای مدرن کمک میکند. در مقابل، انکار آن و احاله آن به صرف عوامل خارجی همانند امپریالیسم و استعمار به استمرار مشکل موجود و غفلت از تلاش برای اصلاح آن میانجامد. همچنان که نسبیانگاری ارزشهای اساسی دنیای مدرن همچون حقوق بشر و تساوی جنسی و تضمین آزادیهای عمومی به استمرار تبعیضها و فجایع انسانی جاری در بخش وسیعی از جهان اسلام میانجامد. نسبیانگاری ارزشهای اساسی دنیای مدرن همچون حقوق بشر و تساوی جنسی و تضمین آزادیهای عمومی به استمرار تبعیضها و فجایع انسانی جاری در بخش وسیعی از جهان اسلام میانجامد. | وضعیت بحرانزده بخش وسیعی از آن چه جهان اسلام نامیده میشود، سبب پیدایش نظریاتی شده که ذات تاریخی این دین و طبیعت دینی – اجتماعی مسلمانان را دلیل بحران جاری میشمرند. بنا به این نظریات، دین اسلام طبیعتی ناسازگار با ارزشهای دنیای مدرن دارد. در نقطه مقابل تلاشهای متعددی از سوی غالبا روشنفکران چپ و روشنفکران دینی در نقد این نوع نظریات انجام شده است. این نوشته در صدد بررسی دو دیدگاه متقابل در این موضوع است. | آیا اسلام با دنیای مدرن سازگار است؟ |
با استراليا: 12 ژوئن، 2 بعداز ظهر، کايزرسلاترن با کرواسی: 18 ژوئن، 2 بعد از ظهر، نورنبرگ با برزيل: 21 ژوئن 3 بعد از ظهر، گلزنکيرشن چگونه به آلمان رسيدند: بخت در دقيقه نود به آنها روی آورد و عمان و کره شمالی را شکست دادند. ستاره تيم در مرحله انتخابی: بيش از يک ستاره داشتند. سونياسو مياموتو و يوجی ناکازاوا. سر مربی: در جريان بازيهای مقدماتی تماشاگران ژاپنی می خواستند کله زيکو مربی 53 ساله برزيلی تيم را بکنند. اما بالاخره او شانس آورد. کاپيتان: مياموتو بازيکن ميانه ميدان از آن فوتباليستهای باشکوه است. حرکات بازی را خوب حدس می زند و طرفداران زيادی هم دارد. سابقه حضور در جام حهانی: اول بار در سال 1998 به جام راه پيدا کردند و در سال 2002 هم ميزبان بودند. در سال 1998 هر سه بازی دور مقدماتی را باختند اما در سال 2002 توانستند به مرحله يک هشتم نهايی نيز راه پيدا کنند که در آنجا مغلوب ترکيه شدند. نقطه اوج حضور در جام جهانی: شکست دادن روسيه با نتيجه يک بر صفر در جام قبلی. پائين ترين نتيجه در جام جهانی: شکست يک بر هيچ در برابر ترکيه در سال 2002. چهره افسانه ای در جام جهانی: مربی شان ستاره کنونی: باز هم بيش از يک ستاره: شينجی اونو و هيدتوشی ناکاتا و شونسوکه ناکامورا بازيکن تيم سلتيک. نقاط قوت: بهترين خط ميانه آسيا را دارند. نقاط ضعف: خط حمله شان ضعيف است. آيا می دانستيد که: در 1998 در فرانسه مسئولان استاديوم متوجه شدند که جايگاه تماشاگران ژاپنی بعد از بازی تميزتر از قبل از بازی بود. تماشاگران با سوت پايان تمام زباله ها را برداشتند و در راه خروج به سطل انداختند. رده بندی جهانی: 17 شانس قهرمانی: يک به 150 نظر کارشناسان محلی: "از زمان مربی قبلی تا به حال پيشرفتی نداشته اند. بخت ژاپن به کار مهاجمانش بستگی دارد. حتی يک شکست شجاعانه در دور دوم تماشاگران ژاپنی را راضی می کند." – جيمز موليگان از جپن تايمز داوری ما: آنها استعدادهای زيادی دارند اما برای پيش رفتن به چيزی بيشتر از اين نياز دارند. بعيد است که به مرحله نهايی برسند. رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در 27 آوريل است. خدمات | برنامه بازيهای ژاپن در گروه F | راهنمای تيم ملی ژاپن |
چاقوها؛ اثر مرتضی ممیز تحولات بزرگ اجتماعی،سیاسی و فکری، ادبیات و هنر را متحول می کنند و از آن تاثیر می پذیرند، اما در اغلب گره گاه های تاریخی آثار ادبی و هنری نه محصول رخدادها و پس از آنها،که پیش از رخداد اجتماعی و سیاسی پدید آمده،از عوامل و زمینه های شکل گیری این رخدادها بوده و بر شکل و محتوای آنها موثرند. آنچه در ایران "جنبش مبارزه مسلحانه" نامیده می شود نیز پیش از تحقق عینی در حرکت سیاسی و پیش از طرح مدون در آثار تئوریک نظری، در آثار ادبی و هنری رخ نمود و از آن متاثر و بر آن موثر بود. یکی دو سال پیش از حادثه سیاهکل، که تاریخ به روایت غالب آن را سرآغاز "جنبش نوین کمونیستی ایران" یا "سرآغاز مبارزه مسلحانه چریکی" می داند، شعر کوتاه "طرح"احمد شاملو در چند نشریه روشنفکری و دانشجویی تجدید چاپ و به شعر روز محافل روشنفکری چپ بدل شد. بدان روزگار، امیزپرویز پویان و مسعود احمدزاده، نظریه پردازان سه محفلی که بعدتر به گروه فدایی بدل شدند،هنوز به جمع بندی نهایی دستاوردهای خود در عرصه "تئوری انقلاب" نرسیده و چون نسل خود در تب و تاب نقد مفاهیم کهن و خلق مفاهیم و راه های نو بودند. ضربه شکست ۲۸ مرداد ۳۲ و سرکوب خشن استبداد از زمینه های رکود جنبش مردمی و پیدایی "شعر شکست" در زبان فارسی بود. گروه های چپ سنتی از حزب توده و مائوئیست ها تا گروه جزنی، پی در پی کشف،زندانی و نابود می شدند، راه های سنتی مبارزه از هر سو بسته بود و شعر، که "هنرسرآمد" آن دوران بود،در فضای تراژیک نفس می کشید. پویان و احمدزاده با نقد منظر و بینش چپ سنتی ایران آن روزگار، تحلیل استبداد و موقعیت محافل و گروه های چپ و با بازخوانی "انقلاب در انقلاب" رژی دبره، گام به گام به این ایده نزدیک می شدند که در موقعیتی که توده، نیروی اصلی انقلاب، "ساکت" و بی حرکت نشسته و "شب" استبدادی امکان کار سیاسی، فرهنگی، صنفی و تشکیل حزب انقلابی را بر اساس نسخه چپ سنتی کور کرده است، یک گروه پیشاهنگ نیز می تواند نقش حزب را بر عهده گرفته، "اسلحه انتقاد" را به "نقد سلاح" بدل و با عمل مسلحانه پیشاهنگ را متحد، توده را بیدار و سد استبداد را بشکند. شعر "طرح" شاملو به هنگامی به شعر روز محافل چپ نسل جوان آن روزگار بدل شد که این ایده ها هنوز شکل نهایی نیافته بودند، اما نیاز به "عمل"، شکستن بن بست نظری و عملی در حرکت یا "نقد در نظر و نفی در عمل"، در فضای روان شناسی جمعی چپ جوان ایران موج می زد. روان شناسی جمعی چپ جوان ایران "شب" شعر "طرح" را به استبداد، "دریای سرد نشسته" را به توده ساکت بی حرکت و "شاخه ای" که "از سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می کشد" را به پیشاهنگ ترجمه کرد. مبارزه مسلحانه، عینیت، پیش از آنکه بر هنر و ادبیات،ذهنیت، اثر نهد خود از آن متاثر شد. به روایتی پویان، پس از تجدید چاپ و مطرح شدن شعر کوتاه "طرح" به منوچهرهزارخانی گفته بود که گیرنده های حساس شاملو فضا را چنان خوب گرفته اند که انگار کسی بحث های درونی محافل چپ را با او در میان گذاشته است. اغلب رخدادهای بزرگ و گره گاه های تاریخی ظهور خود را پیش از وقوع عینی در آثار هنری و ادبی نوید می دهند. "روح زمانه" پیش از تحقق عینی و پیش از تجلی در تفکر انتزاعی در ادبیات و هنر جلوه می کند؛ شاید از آن روی که ادبیات و هنر از دیگر عرصه های ذهنی و فرهنگی به روان شناسی جمعی، نخستین واسطه استحاله عینیت به ذهنیت، نزدیک ترند. شعر کوتاه "طرح"احمد شاملو در چند نشریه روشنفکری و دانشجویی تجدید چاپ و به شعر روز محافل روشنفکری چپ بدل شد روح زمانه برای تجلی ادبی و هنری خود به گیرنده های حساس هنرمندان و نویسندگان خلاقی نیازمند است که آن را، خودآگاه یا ناخودآگاه، جذب و در آثار خود درونی کنند. حاملان روح زمانه، فرزندان زمان که به نیاز زمانه پاسخ خواهند داد، در آثار هنری و ادبی به خود می نگرند، به خود می اندیشند، بر خود آگاه شده و در عرصه های نظری و عملی روح زمانه را مادیت می بخشند. حرکت عینی اما به نوبه خود بر ادبیات و هنر اثر نهاده و آن را متحول می کند. شاملو منظر و زبانی حماسی داشت که در دو دوره نخستین شاعری او نیز عشق و انسان گرایی او را به فضایی حماسی برکشیده بود. مبارزه مسلحانه، به هنگامی که حماسه از آرزو و خیال شاعرانه فرارفت و در قالب جنگ چریکی به واقعیتی عینی بدل شد، بستر دوره سوم شاعری شاملو را، که اوج شعری او نیز هست، شکل داد. باغچه طوفانی فروغ در رویای انفجار اما شاملو تنها هنرمندی نبود که روح زمانه را با گیرنده های حساس خود گرفت. قهرمان داستان"۲۴ در خواب و بیداری" صمد بهرنگی نیز در پایان داستان آرزو می کند که "مسلسل پشت شیشه مال او باشد." صمد خود محور جمعی بود که به یکی از سه محفل تشکیل دهنده فداییان بدل شدند. کاظم سعادتی،عضو محفل و چریک بعدی، در نقدی بر کتاب "الدوز و کلاغ ها"ی صمد نوشت که "سرود او را در شهرها آواز خواهد کرد." قهرمان کتاب "ماهی سیاه کوچولو" صمد، برای رسیدن به دریای آزاد مبارز می کند. منوچهرهزارخانی در نقدی با عنوان "جهان بینی ماهی سیاه کوچولو"، از این داستان رمزگشایی و لایه ها و گرایش های جامعه آن روزگار ایران را بر اساس کالبدشکافی و تیپولوژی قهرمانان داستان صمد "از راست به چپ" تحلیل می کند. ماهی سیاه کوچولو و نقد هزارخانی را می توان پیش نویس ادبی رساله های سیاسی پویان و احمدزاده تلقی کرد. در شعر فروغ نیز نبوغ ادبی با گیرنده های حساس ترکیب شد. در شعر "دلم برای باغچه می سوزد" فروغ، جامعه ایران "باغچه ای است" با "قلب ورم کرده"، که "در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه می کشد." دهه چهل دهه تشکیل و زندانی شدن محفل های نسل جدید چپ بود پس "ستاره های کوچک بی تجربه از ارتفاع درختان به خاک می افتند" و از زندان یا "از میان پنجره های پریده رنگ خانه ماهی ها، شب ها صدای سرفه می آید". "پدر" شعر فروغ، نسل شکست خورده قبلی، "می گوید از من گذشته است". برای او "حقوق تقاعد کافی است." "مادر مذهبی " در انتظار ظهور است و بخششی که نازل خواهد شد. "برادر" بزرگ تر به لایه ای از روشنفکران گریزان از "عمل" دهه چهل شباهت می برد که "از جنازه ماهی ها، که زیر پوست بیمار آب، به ذره های فاسد تبدیل می شوند، شماره بر می دارد"، "به فلسفه معتاد است" و "ناامیدیش آن قدر کوچک است که هر شب، در ازدحام میکده گم می شود." "خواهر" شیفته زندگی مصرفی طبقه متوسط نفتی است، "در میان خانه مصنوعیش، با ماهیان قرمز مصنوعیش و در پناه عشق همسر مصنوعیش و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی، آوازهای مصنوعی می خواند، و بچه های طبیعی می سازد". اما گیرنده های حساس فروغ طوفانی را که زیر پوست نسل جوان چشم به انفجار دوخته است، می گیرد:" از پشت در صدای تکه تکه شدن می آید و منفجر شدن.همسایه های ما،همه در خاک باغچه هاشان،به جای گل، خمپاره و مسلسل می کارند،همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان،سر پوش می گذارند، و حوض های کاشی، بی آنکه خود بخواهند،انبارهای مخفی باروتند، و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را، از بمب های کوچک، پر کرده اند". در مجموعه شعر "در کوچه باغ های نیشابور" شفیعی کدکنی و در برخی شعرهای اسماعیل خویی نیز فضای آبستن انفجار نوید رهایی را سر می دهند که در حماسه عمل یا عمل حماسی فرامی رسد. گرگ هاری باید بود در همان سال ها فیلم "قیصر" مسعود کیمیایی به پرفروش ترین فیلم سینمای ایران و به یکی از محبوب ترین فیلم های محافل روشنفکری چپ بدل می شود. جوانی برخاسته از نسل نو راه دایی پیر و برادر بزرگ خود را، که چاقو را کنار نهاده اند،رد می کند و با تاکید بر آنکه "اگه نکشی می کشنت" دست به اسلحه می برد. اغلب مخاطبان روشنفکر و چپ، سنت گرایی فیلم را نادیده می گیرند و مضامینی سنتی چون دفاع از ناموس و ستایش از لمپن پرولتاریا در فیلم را به مبارزه برای حق تعبیر می کنند. کامران شیردل نیز در فیلم "اون شب بارونی"صدای توفان را در قاب های فیلم خود به تصور می کشد. در نمایشنامه های غلامحسین ساعدی، به ویژه در "پنج نمایشنامه مشروطیت"، فضا آبستن انفجار است. روستاییان نمایشنامه "چوب به دست های ورزیل" او سرانجام بر ترس خود غلبه و به نهادی که تمثیل حاکمیت وحشت است،حمله می کنند و تماشاگران نمایش "دیکته و زاویه" او برای قهرمانی دست می زنند که به فرمان های استبداد و وسوسه های او "نه" می گوید. همان سال ها، علی رضا اسپهبد، در نخستین نمایشگاه نقاشی های خود با عنوان "کلاغ ها"،پرنده سیاه را به تمثیل وحشت و پلشتی ساواک،پلیس سیاسی شاه، بدل می کند. کلاغ های پرده های اسپهبد با چشم های دریده و چنگال و منقارهای تیز خون چکان بر همه چیز و همه کس نظارت و ترس و ناامیدی تولید می کنند، اما اسپهبد با خط های مضرس و با خشونتی اکسپرسیونیستی کلاغ ها را در تابلوهای خود محاصره و شوق حمله به کلاغ ها را به بیننده منتقل می کند. مرتضی ممیز در نمایشگاهی جمعی قمه های تیز را از سقف بر فراز سر تماشاچیان آویزان می کند. یکی دو سال مانده به انفجار عمل در سیاهکل، فضای ادبیات و هنر ایران چنان طوفانی و آبستن و نیازمند به "عمل" است که حتی سیاوش کسرایی، شاعری که به حزب توده گرایش داشت، در شعر "خانگی" می سراید:"سگ رامی شده ایم، گرگ هاری باید بود." قهرمان کتاب "ماهی سیاه کوچولو" صمد بهرنگی، برای رسیدن به دریای آزاد مبارز می کند اجرای نمایش "دشمن مردم"ایبسن، به کارگردانی سعید سلطان پور، چون جلسه بزرگداشت نیما در دانشگاه تهران و چون اجرای نمایش "آموزگاران" نوشته محسن یلفانی و با کارگردانی سلطان پور، به امکانی برای تبلیغ "عمل" بدل می شوند. شعرها و مقاله های تند خسرو گلسرخی و سعید سلطان پور،گرچه ماندگار نبوده و به شعار نزدیک ترند، اما هیجان تب زده و شوق نزدیک شدن به لحظه موعود رهایی بخش "عمل" را فریاد می کنند. فرهاد مهرداد، خواننده محبوب روشنفکران، یکی از شبانه های شاملو را با مطلع "کوچهها باریکن،دکونا بستس" می خواند و در ترانه ای برای فیلم "رضا موتوری"، قهرمانی تنها را ستایش می کند که به خاک می افتد اما تسلیم نمی شود. شاملو در فضای عمل حماسی از شعر شکست پس از ۲۸ مرداد عبور می کند و در شعری خطاب به اخوان ثالت از او نیز می خواهد تا «گلنگان مهاجر” را ببیند که «بلند، از چارراه فصول، در معبر باد ها، همواره در سفرند”. اخوان اما روح زمانه و برآمدن حماسه را نمی بیند. منظومه "شکار" را در همان فضای شعر شکست پس از ۲۸ مرداد ۳۲ منتشر می کند و عمر شعری او به پایان می رسد. هنوز مرکب شعر "تمثیل" شاملو که سروده بود"فریادی شو تا باران، وگرنه مرداران"خشک نشده بود که صدای انفجار عمل از سیاهکل و از مسلسلی که سینه تیمسار فرسیو را هدف گرفت، در ایران می پیچد. جنگ چریکی نقد مفاهیم گذشته چپ سنتی بود و روشنفکری چپ ایران را از رکود فکری و عملی، از دور عبث محفل سازی و بازداشت و از تنگنای مساله بقا در استبداد رها و گرایش غالب بر چپ مستقل ایران را متحد کرد. گرایش غالب روشنفکری ایران نیز به حمایت از مبازه مسلحانه برخاست. مبارزه مسلحانه زبان، لحن، سبک و روال و مضامینی نو را باب و ادبیات و هنر ایران را چندان متحول کرد که محققانی چون شفیعی کدکنی نیز در دوره بندی ادبیات و هنر معاصر "دوره ۴۹ تا انقلاب" را دورانی مستقل در ادبیات و هنر ایران تعریف می کنند. حماسه ای که از شعر به خیابان ها آمد پس از سیاهکل کرامت دانشیان، که بعدتر به جنگ مسلحانه روی آورد، در سال ۱۳۵۱ فیلم کوتاه "دولت آباد" را می سازد که بازتاب مستقیم فضای آن دوره و روان شناسی اوست. سعید سلطان پور نیز مجموعه "آوازهای بند" را در همان فضای ملتهب شعرهای پیشین خود منتشر می کند. امیرنادری در قابی از فیلم "خداحافظ رفیق"عکس ۹ چریک متواری را می گنجاند و اسفندیار منفردزاده ترانه "جمعه خونین" را برای این فیلم خلق می کند. این ترانه با صدای فرهاد به یکی از محبوب ترین و ماندگارترین آثار موسیقایی ایران بدل می شود. قهرمان فیلم گوزن های مسعود کیمیایی، که آن را بهترین فیلم او می دانند، چریکی مسلح است که امیرپرویز پویان را به یاد می آورد. نوشتن بر پاشنه آشیل اما پس از سیاهکل نیز این شاملو است که متعالی ترین بازتاب درونی شده مبارزه چریکی را در شعر فارسی خلق می کند. شعر شاملو از مجموعه "ابراهیم در آتش" تا شعر "صبح"،که در نخستین ماه های پس از پیروزی انقلاب سرود، شعر حماسی او را به اوج می رساند. تحلیل شعر حماسی شاملو، دوره سوم و متعالی ترین دوره شعری او، به مجالی دیگر نیازمند است و شعرهای او در این دوران چندان معروفند که به ذکر نمونه نیازی نیست. منظر و زبان حماسی شاملو در این شعرها با انسان گرایی و عدالت طلبی او گره می خورند و شاملو از نگاه سیاست به شاعر جنگ چریکی و از منظر نقد ادبی به فردوسی معاصر بدل می شود. قهرمانان حماسی شعر شاملو در این دوره "بچه های اعماق" اند که "خونشان فریاد" است و "چنگ در آسمان می افکنند". قهرمانانی که "خوابِ اقاقیاها را در آخرین فرصتِ گُل"می میرند "حتا اگر زنبقِ کبودِ کارد بر سینه" آنان "گُل دهد." "شیرآهنکوه" مردانی "از این گونه عاشق که میدانِ خونینِ سرنوشت" را به "پاشنه آشیل" درمی نویسند. "عاشقانی"که "خنجی خونین بر چهره ناباورِ آبی"هستند و "کنارِ شب" خیمه برمی افرازند اما شمشیر از نیام برآمده را در کنارخود دارند چرا که بدان روزگار "هر سپیده"نه با برآمدن خورشید که "به صدای همآوازِ دوازده گلوله؛ سوراخ می شود" و باز هم "بچه های اعماق" که "چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد، آنکه مرگش میلادِ پُرهیاهوی هزار شهزاده بود." چند سالی پس از سیاهکل، مفاهیم چپ سنتی در بیانی نو بازگشتند تا "روح زمانه" را از اسب حماسه به زیر آورند. یکی دو سال بعد تاریخ ورق خورد و نظام ارزشی آدم ها و ادبیات و هنر دیگر گشت. نقد کارنامه مبارزه مسلحانه از منظر نوعی از سیاست به نفی آن رسید، اما ادبیات و هنر دهه های چهل و پنجاه ایران، جدای از نقد سیاسی و ارزشی، شکوه حماسه انسان گرایانه را چنان بر سنگ تاریخ فرهنگ ایران و در حافظه زبان فارسی ثبت کرد که زیبایی آن،به روزگار ما نیز، که زمان و زمانه دیگر شده است، انکار ناشدنی است. | شب با گلوی خونین خوانده است دیرگاه دریا نشسته سرد یک شاخه از سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می کشد. طرح ـ احمد شاملو | جنگ چریکی، هنر و ادبیات؛ خنجی خونین بر چهره ناباورِ آبی |
در دوران نخست وزیری شینزو آبه احساسات تند ملی گرایانه که قبلا در ژاپن در حاشیه قرار داشت قدرت و نمود بیشتری پیدا کرده است سالها پیش یک زوج سالخورده و مصیبت دیده که در یکی از محله های حومه شهر توکیو آگهی پخش می کردند یک داستان عجیب و تقریبا باورنکردنی برای گفتن داشتند. آنها می گفتند که دختر ۱۳ ساله آنها هنگام بازگشت از بازی توسط ماموران حکومت کره شمالی ربوده شده است. این زوج برای هر کسی که حوصله شنیدن داستان را داشت تعریف می کردند که احتمالا غواصان کره شمالی به ساحل نزدیک شده دختر آنها را ربوده و بعد با یک زیردریایی به کره شمالی بازگشته اند. ۱۴ سال پیش با شینیدن این داستان بسیاری از عابران فکر می کردند که اندوه و مصیبتی که این زوج سالخورده تحمل کرده اند باعث شده که دچار پارانویا شده چنین داستانهایی را از خود بسازند. اداره پلیس و نهادهای سیاسی و دیپلماتیک ژاپن نیز نظر مشابهی داشتند. اما یک سیاستمدار بلند پرواز که فرزند یک خانواده سیاسی سرشناس است داستان این زوج سالخورده را جدی گرفت. شینزو آبه با حمایت از موضوع دختر ناپدید شده خانواده یوکوتا آن را به یکی از موضوعات سیاسی مهم ژاپن بدل کرد. شیگرو و ساکئی یوکوتا سالها برای اطلاع از سرنوشت دخترشان که در سنین نوجوانی ناپدید شد تلاش کردهاند آقای آبه در آن زمان با اعمال فشار به دولت ژاپن جونیچیرو کویزومی نخست وزیر وقت کشور را مجبور کرد که به پیونگ یانگ رفته و از کیم جونگ ایل رهبر کره وقت کره شمالی یک اعتراف باورنکردنی بگیرد. ملاقات آن دو باعث شد که کره شمالی پنج شهروند ژاپنی ربوده شده را به آن کشور بازگرداند. ولی مگومی دختر این زوج سالخورده و تعداد دیگری که حدس زده می شد ربوده شده باشند به ژاپن بازگردانده نشدند. مقامات کره شمالی مدعی شدند که این دختر در دوران اسارت خودکشی کرده است. خانواده یوکوتا هنوز هم از حمایت شینزو آبه برخوردار هستند. دولت ژاپن اخیرا زمینه های اولین ملاقات این زوج سالخورده با نوه خود را در کره شمالی فراهم کرد. این زن جوان که اکنون ۲۶ ساله است فرزند زندگی مشترک مگومی، دختر ربوده شده ژاپنی در دوران اسارت خود با مردی اهل کره جنوبی است که او نیز توسط ماموران کره شمالی ربوده شده و به آن کشور منتقل شده بود. طرفداران بازنگری در نظم منطقهای موقعیت سیاسی شینزو آبه به خاطر دفاع او از موضوع افراد ربوده شده به شدت تقویت شد و او برای دور دوم به مقام نخست وزیری ژاپن رسید. او به این وسیله توانست خود را یک سیاستمدار متفاوت نشان دهد، سیاستمداری که به مسایل مردم معمولی کشور توجه کرده و از درگیر شدن با کشورهای خصم در همسایگی ژاپن هراسی ندارد. برای بسیاری از ژاپنی ها که از تداوم رکورد اقتصادی این کشور و زمامداری چندین نخست وزیر ضعیف خسته شده بودند شینزو آبه تجسم یک امید بود. محور اصلی سیاست های او اجرای طرح های مشوق برای رونق دادن به اقتصاد کشوراست. این طرح ها اصطلاحا "آبه نومیکس" نام گرفته اند. نحوه مدیریت رابطه با چین توسط شینزو آبه میتواند حوادث سالهای آینده در این بخش از جهان را رقم بزند علاوه بر این بسیاری در ژاپن موضع قاطع او را در برابر آنچه که زورگویی های چین و دو کره تلقی می کنند، می ستایند. اما رسانه های چینی و یا کره ای تصویر دیگری از او ساخته و ارائه می دهند و آقای آبه را یک ملی گرای افراطی با گرایش به تقویت قدرت نظامی ژاپن برای اعمال سلطه آن کشور برمنطقه توصیف می کنند. اما گرایش ها و افکار حقیقی شینزو آبه هنوز هم مبهم است. او می کوشد خود را یک وطن پرست خیرخواه و درستکار نشان دهد که هدفش بازگرداندن اعتماد به نفس به ژاپن است. ولی بسیاری در جناح چپ سیاست ژاپن معتقدند که هدف واقعی او تغییر دادن موضع صلح طلبانه ژاپن در دهه های پس از جنگ جهانی دوم و بازسازی قدرت نظامی این کشور در برابر احیا قدرت منطقه ای چین است. گارن مالوی کارشناس ارتش ژاپن در یکی از دانشگاههای این کشور می گوید:"شینزو آبه نشان داده که می تواند یک سیاستمدار محتاط و عمل گرا باشد. شاید او یک ناسیونالیست باشد ولی مشکل افرادی هستند که اکنون دور او جمع شده اند. برخی از آنها طرفدار بازنگری در نظم موجود در سالهای پس از جنگ هستند." با وجودیکه بسیاری از ژاپنی ها به ملی گرایی آقای آبه با دید سوء ظن می نگرند ولی افزایش خطر نظامی چین و توان نیروی دریایی آن کشور که تمامیت ارضی ژاپن و مالکیت جزایر مورد اختلاف را تهدید می کند، محبوبیت آقای آبه را افزایش داده است. شینزو آبه در سخنان خود نکاتی را بیان کرده که دست راستی ها و ناسیونالیست های افراطی ژاپن را تشویق کرده است. این گرایش طرفدار فراموش کردن گناه های دوران جنگ افروزی ژاپن و تغییر دادن سیستم سیاسی کشور به یک نظام خودکامه با محوریت امپراطور است. سال گذشته دیدار آقای آبه از یک زیارتگاه کشته شدگان دوران جنگ نشان داد که اعتماد به نفس او افزایش یافته است. این زیارتگاه علاوه بر قربانیان جنگ در عین حال بنای یادبودی است برای افرادی که همه به ارتکاب جنایات جنگی محکوم شده اند و به این خاطر نمادی است از روحیه نظامی گری و جنگ طلبی ژاپن. در دوران نخست وزیری شینزو آبه دولت این کشور بدون آنکه موضع رسمی ژاپن را تغییر داده باشد خود را به طرفداران بازنگری در دوران جنگ طلبی های این کشور نزدیک کرده است. کابینه این کشور پیشنهاد داده بود که عذرخواهی رسمی ژاپن در سال ۱۹۹۹ به خاطر بردگی جنسی صدها هزار زن در کشورهای اشغال شده توسط ژاپن در دوران جنگ مورد بازبینی قرار بگیرد. ولی این پیشنهاد در خود ژاپن و در سطح بین المللی چنان واکنش شدیدی را برانگیخت که آقای آبه مجبور شد دخالت کرده و اعلام کند که این عذرخواهی سرجای خود باقی خواهد ماند. تظاهرکنندگان در کره جنوبی، ژاپن را متهم میکنند که هنوز هم از گذشته سلطه طلبانه و نظامی خود ستایش میکند این موضوع یکی از مهمترین دستاویزهای گرایشات ناسیونالیست است که معتقدند دشمنان خارجی با یک چنین موضوعاتی می کوشند وجهه ژاپن را مخدوش کنند. برخی از محافظه کاران پرنفوذ ژاپن نیز مدعی اند که کشتار نانجینگ، نسل کشی چند صدهزار نظامی و غیرنظامی چینی در شهر نانجینگ در سال ۱۹۳۷، اتفاق نیافتاده و از دولت ژاپن می خواهند که عذرخواهی تاریخی خود برای تجاوزگری های آن کشور در دوران جنگ جهانی دوم را پس بگیرد. شینزو آبه در این زمینه ها محتاطانه عمل کرده است. ولی زبانی که او به کار می برد با دقت انتخاب شده تا نوستالژی دوران اقتدار ژاپن را زنده کند. او به تصویر "یک کشور زیبا" اشاره می کند که در حقیقت یک تصور افسانهای از ژاپن است و معنای آن کشوری عاری از سموم لیبرالیسم و فردگرایی غربی است. برای ناسیونالیست ها این تصویر در حقیقت یادآور کشوری است که از نگاه آنها قربانی دو رویی و درنده خویی خارجی ها شده است. پژوهشگران، مورخان ، سیاستمداران و صاحبنظران دست راستی مدعی اند که ژاپن به خاطر دفاع از خود در برابر یک سیاست تعرضی در منطقه اقیانوس آرام مجبور شد وارد جنگ شود و پس از شکست ناگزیر شد به شروط متفقین تسلیم شود. از نگاه این افراد کتمان گناهان ژاپن به خاطر جنگ افروزی و جنایات جنگی، یک عامل مهم در احیای غرور ملی و کسب استقلال از آمریکا است. قدرت نیروی دریایی به اعتقاد برخی از صاحبنظران بین این دیدگاه های تجدید نظر طلبانه در مورد گذشته ژاپن و اقدام شینزو آبه برای تفسیر متفاوت از آن مواد قانون اساسی که فعالیت های نظامی ژاپن را محدود می کند، ارتباط وجود دارد. اما پروفسور گارن مالوی کارشناس امور دفاعی ژاپن معتقد است که در این ارتباط تا حدی اغراق شده است. او می افزاید:"این نظر که ژاپن در حال تبدیل شدن به یک قدرت نظامی است واقعیت ندارد. تا همین اواخر هزینههای دفاعی ژاپن رو به کاهش بوده است. نیروی دریایی ژاپن پس از آمریکا احتمالا بهترین نیروی دریایی جهان است. ولی بخش اعظم توانایی های آن در ناوگان این کشور است و نه امکانات لجستیکی و یا حمایتی آن. به احتمال زیاد نیروی دریایی ژاپن در صورت جنگ با چین نمی تواند بیش از دو هفته دوام بیاورد." دیگران نیز با این نکته موافقند که چین برای تضعیف موقعیت و وجهه بین المللی ژاپن می کوشد به نادرست سیاست های شینزو آبه را با نظامی گری ارتباط دهد. سایمون چلتون یکی از مستشاران نظامی سابق بریتانیا که در ژاپن خدمت کرده می گوید:" شکی نیست که دیدگاههای تجدید نظر طلبان در تاریخ ژاپن جای انتقاد و مخالفت دارد. ولی هیچ شواهدی وجود ندارد که ثابت کند ژاپن به دوران توسعه طلبی نظامی بازگشته است. برعکس تغییرات اخیر در سیاست های دفاعی ژاپن هر چه بیشتر این کشور را با متحدان و کشورهای دوست پیوند داده و احتمال وقوع هرگونه اقدام توسعه طلبانه از سوی ژاپن را کاهش داده است." ژاپن صاحب یکی از بهترین نیروهای دریایی در جهان است اما نباید فراموش کرد که دولت فعلی ژاپن هزینه های دفاعی این کشور را افزایش داده و برای مقابله با تهدیدهای چین نیروهای بیشتری را به جنوب و غرب این کشور اعزام کرده است. در عین حال ژاپن می کوشد که در عرصه نظامی همکاری و اتحاد خود را با آمریکا و یا کشورهای آسیایی که از چین احساس خطر می کنند افزایش دهد. برخی از دیپلمات های ژاپنی نگران هستند که نزدیکی شینزو آبه با جریان تجدید نظر طلب و کسانی که گناه های دوران جنگ را کتمان می کنند به مناسبات خارجی این کشور لطمه خواهد زد. به عنوان مثال دیدار او از زیارتگاه دوران جنگ موجب ناراحتی دولت آمریکا شد. در عین حال نظرسنجی های عمومی نشان می دهد که احساسات ضد چینی در ژاپن افزایش یافته است. بسیاری از ژاپنی ها از اصرارهای مکرر دولت چین برای عذرخواهی ژاپن به خاطر حوادث دوران جنگ خشمگین شده و معتقدند که رهبران حزب کمونیست چین هیچگاه به خاطر سیاست های خود عذرخواهی نکرده اند. از نظر مردم عادی کشور اشاره مداوم به جنایات دوران جنگ با هدف تضعیف موقعیت و وجهه ژاپن در سطح بین المللی صورت می گیرد و چین می کوشد که از تضعیف ژاپن برای تصرف جزایر مورد اختلاف و منابع طبیعی آنها بهره برداری کند. اما نگرانی صاحبنظران این است که شینزو آبه و اطرافیان او از یک چنین احساساتی در میان مردم ژاپن برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. در این موضوع شکی نیست که ناسیونالیسم خشمگین در ژاپن و چین در حال افزایش است و هر یک از آنها برای ایجاد تنش بیشتر از دیگری بهره می جویند. نیات واقعی آقای آبه هر چه باشد او در سالهای اخیر مثل دوره اول نخست وزیری خود، به کاستن از تنش در مناسبات با چین و فراهم کردن زمینه همکاری بین قدرت دوم و سوم اقتصادی جهان هیچ توجهی نشان نمی دهد. | تنش بین دولتهای ژاپن و چین به خاطر اختلاف بر سر مالکیت جزایری در دریای شرقی چین به شدیدترین سطح خود طی چند دهه اخیر رسیده است. اما آیا شینزو آبه نخست وزیر ژاپن در راستای سیاستهای خود برای افزایش اعتماد به نفس و سرسختی ژاپن در سطح منطقه، به ناسیونالیسم در این کشور دامن می زند؟ | آیا شینزو آبه به ناسیونالیسم ژاپنی دامن میزند؟ |
یکی از سرنشینان ِ هیجان زده، خسته و خواب آلودِ این سفر طولانی، کودک ۱۳ ساله ای بود که وقتی پایش در گیوه ای سفید و نو به زمین رسید بیدار و هشیار شده، با ناباوری در ذهنش تکرار می کرد: تهران، تهران، من به تهران آمده ام! سرانجام، رؤیایی دیرینه به واقعیت رسیده، وارد شهر آرزوهایم شده بودم. تمام وجودم چشم شده، شلوغی و ازدحام درشکه ها، تاکسی ها و باربرها را با ولع تمام تماشا می کردم. تا آن روز اینهمه شتاب در حرکت، شلوغی، سروصدا و از همه مهمتر چراغ های روشن در خیابان و مغازه و حتا بساط دستفروش ها ندیده بودم. صدای بوق تاکسی ها و درشکه ها در گوشم هیجان و تحرکی ایجاد کرده و راه رفتنم به دویدن شباهت پیدا کرده بود. دایی جان مهندس که مرا با خود به تهران آورده بود، با آن قد بلند و شق و رق، دستم را محکم گرفته، آشکارا می کوشید برای لحظه ای از او جدا نشوم. گرم تماشای تابلوهای سر در مغازه ها و ساختمان های بلند مخصوصا تابلوی دندانسازی "مسنن مظفری" بودم که رو به روی دفتر "کشور تور" قرار داشت. با لبخند زیبا و دوست داشتنی اش به من نگاه کرد و شوقمندانه گفت: - خوب داری کیف می کنی اسماعیل خان! ضلع شمالی خیابان چراغ برق و درست رو به روی دفتر کشور تور، کاروانسرای حاج دایی قرار داشت که حالا ساختمان بانک ملی جای آن را گرفته است. با احتیاط از عرض خیابان و از لا به لای اتوبوس ها، تاکسی ها و درشکه ها گذشتیم. فضای باز کاروانسرا را تپه های بزرگی از گونی های برنج پر کرده و ارابه ای در قسمت ورودی از گونی ها پر می شد. پیر مردی بسیار مسن سوار الاغی بود و داشت از کاروانسرا بیرون می رفت. مشدی یدالله، دالاندار کاروانسرا داشت با او خداحافظی می کرد: - بیا زود برو خونه، فردا صبح زودتر بیا... در حجرۀ شلوغ، حاج دایی روی گاو صندوق مکعب شکلی نشسته بود. با دیدن ما خوشحال از جایش بلند شد و به طرف ما آمد: - به به آشیخ اسماعیل، خوش اومدی به تهران... مرا بوسید و دستی مهربان به سر و گوشم کشید. لحظه ای بعد قهوه چی با دست پری از استکان و نعلبکی که با مهارت شگفت انگیزی آنها را حمل می کرد، رسید و یکی از استکان ها را به دست من داد که حالا روی یک صندلی لهستانی نشسته و با حیرت شمارش دستۀ اسکناس میرزای حجره را نگاه می کردم. هرچه به چششم می آمد جالب و دیدنی بود. قیافۀ آدم ها، تهرانی حرف زدن، انبوه اسکناس و مخصوصا صدای زنگ دار گاو صندوق که با کلید بزرگ باز می شد. چند دقیقه بعد ماشاء الله یکی از پسرهای حاج آقا، هم سن و سال خودم دستم را گرفت. از حجره بیرون آمدیم و مرا به چهار راه سرچشمه، شلوغ ترین محل آن روز تهران برد. پاسبان وسط چهار راه را دیدم که با دستکش سفید و سوتکی به لب، دستور حرکت انواع وسایل نقلیه را از طرفی به طرف دیگر می داد. همچنان مجذوب تماشای شلوغی ها، چراغ ها، و مخصوصاً مغازۀ کفش مرکزی بودم. نبش خیابان سیروس، کنار بساط سیرابی فروشی بزرگی که دیگ بزرگی روی پریموس گذاشته و در کاسه های گلی فیروزه ای رنگش سیرابی می ریخت، ایستادیم. کاسه ای به دست من رسید و در حالی که با کیف می خوردم به چهرۀ پسر دایی ام که زیر نور چراغ زنبوری سیرابی فروش حالت سینمایی پیدا کرده بود خیره شدم. - لاله زار خیلی دوره؟ - لاله زار، سینماها، تأترها، کافه ها، ... پسر تازه از گرت راه رسیده ای، یه کمی دندون رو جگر بذار. بذار عرقت خشک شه. این لاله زار چی داره که هر کسی پاش به تهران می رسه، می خواد اول اونجا را ببینه! تهرانی حرف زدن پسر دایی خیلی شیک بود. از اینکه نمی توانستم مثل او به لهجه تهرانی حرف بزنم احساس حقارت می کردم. وقتی لب باز می کردم شهرستانی بودنم تابلو می شد. - داش اسی! امروز نمیشه، باید زود بریم حجره، بابام سفارش کرده زیاد این طرف و اون طرف نریم. لاله زار باشه واسۀ فردا. لابد ماشین دودی هم می خوای سوار شی و بری شابدالعظیم، دلت واسۀ خیابون اسلامبول لک زده، باشه واسۀ فردا... لاله زار را فردا دیدم. به تأتر جامعۀ باربد رفتم. سینما ایران، کتابفروشی معرفت اول لاله زار، و ... ماشین دودی هم سوار شدم و در بازار حرم کباب خوردم. هرچه بود لذت بود و اشتهای سیری ناپذیر انباشته شده از شهرستان. این میل درونی برای دیدن و تماشا کردن به سرعت ارضا می شد و با همان سرعت تکرارش را می طلبید تا روزی که خبر رسید خانواده بنه کن از شهرستان به تهران می آید. خبر شوق آفرین، خواب از چشمانم گرفت. آن شب و شب های دیگر این بی خوابی رؤیاها را رنگین تر می کرد. حتا اولین شبی که در یکی از خانه های خیابان شهباز اسکان گرفتیم و بی خوابی ام را با خواندن "تهران مخوف" درمان می کردم، این رؤیا تمامی نداشت. تهران بعد از نیم قرن و پس از نوشتن هزاران رپرتاژ (گزارش های میدانی) که در دل روزنامه ها، مجله ها و کتابها دفن شده هنوز هم دوست داشتنی است. باز هم هر وقت فرصتی به چنگ می آوردم راهی چهار راه سرچشمه، سه راه پامنار، لاله زار و اسلامبول و بهارستان می شوم و در خیابان گردی هایم تکرار لذت اولین دیدار را طلب می کنم. می یابم و نمی یابم! خدمات | غروب یکی از روزهای اواخر خرداد ماه سال ۱۳۳۵ ، "اتوبوس کشور تور" پس از چیزی حدود ده ساعت طی مسیر در جادۀ کندوان چالوس، نبش سه راه پامنار جلو دفتر مرکزی اش در تهران، آرام پهلو گرفت تا مسافران و چمدان ها و گونی ها و جعبه های چوبی بارش را که روی سقف اتوبوس با طنابی محکم بسته شده بود، پیاده کند. | دوست داشتنی ترین شهر من |
موسسه روزنامهنگاری تحقیقی پروپابلیکا و ایستگاه رادیویی دبلیوانوایسی نیویورک مجموعه پادکست جدیدی درباره دونالد ترامپ تهیه کردهاند برای مثال این که در تگزاس داشتن کارت شناسایی معتبر همچون گواهینامه رانندگی برای رای دادن الزامی است و این چطور هزاران لاتینتبار و سیاهپوست و اقشار فقیر را از صندوقهای رای دور نگه میدارد. یا اینکه نحوه توزیع تعداد صندوقهای رای در محلههای مختلف چطور میانگین رای دادن سفیدپوستان را در یک منطقه به ۶ دقیقه و در منطقهای دیگر در ایالتی چون جورجیا برای سیاهپوستان به ۵ ساعت میرساند. همه اینها از نبرد قدیمی و جاری جناحهای سیاسی برای مهندسی قانونی انتخابات حتی قبل از فصل رایگیری خبر میدهد. مهندسی که نه به صورت مخفیانه بلکه با استناد به قوانین مصوب و حتی تاییدیه دیوان عالی آمریکا شکل گرفته است و بسیاری آن را نه تنها مضر بلکه متضمن پویایی سیاست و توازن قدرت در آمریکا میدانند. 'چه گونه رای مورد نظرمان را از صندوق درآوریم؟' ایان میلهایزر، مجری پادکست ویدز (The Weeds) محصول نشریه وکس (Vox) با کارول اندرسون، نویسنده کتاب «یک نفر، هیچ رای» (در تضاد با اصل یک نفر، یک رای) درباره چگونگی تلاشهای سیاسی برای دور نگهداشتن اقلیتها از صندوقهای رای گفتگو کرده و علاوه بر تاریخچه این موضوع به وضعیت فعلی قوانین ایالتی در این باره پرداخته است. این دو نخست به قانون "حق رای" مصوب سال ۱۹۶۵ و ویژگی منحصر به فرد آن اشاره میکنند. کارول اندرسون: "آنچه این قانون را از تلاشهای قبلی برای ایجاد عدالت در رایگیری متمایز میکند این است که مصوبه ۱۹۶۵ تلاش میکند جلوی قبضه کردن انتخابات برای سفیدها یا مانعتراشی برای حضور سیاهپوستان در پای صندوقهای رای را قبل از وقوع آن بگیرد. در فضای قبل از این قانون ممکن بود ایالتی یک قانون انتخاباتی را که موجب تبعیض و تضییع حق سیاهپوستان میشد، در مجلس ایالتی تصویب کند و تا زمانی که شکایت از این قانون به دیوان عالی برسد، چند سال زمان سپری شود و در عرض این چند سال طراحان این قوانین که در لایه زیرین آن نژادپرستی نهفته بود، فرصت یابند که انتخابات را به سمت و سوی مورد نظر خودشان سوق دهند. اما قانون ۱۹۶۵، ایالتهایی را که سابقه تلاش برای سرکوب رایدهندگان سیاهپوست داشتند، موظف کرد پیش از تغییر قوانین انتخاباتی خود ابتدا آن را از فیلتر وزارت دادگستری و حوزه اول دادگاه فدرال آمریکا در واشنگتن دیسی بگذرانند تا این دو نهاد آن را با قانون حق رای سال ۱۹۶۵ مطابقت بدهند و اطمینان یابند که فلسفه پشت قانون جدید محدودکردن یا دور کردن اقلیتها از صندوق رای نیست." قانون حق رای ۱۹۶۵ که حاصل تلاش جنبش مدنی سیاهان آمریکا و کسانی چون مارتین لوتر کینگ بود، ایالاتی را که تعداد رایدهندگان ثبت نام کرده آنها از ۵۰ درصد واجدان شرایط در آن ایالت کمتر بود، وادار میکرد که هرگونه تغییر در قوانین انتخاباتی را پیش از تصویب و اجرا در مجلس ایالتی، از ممیزی وزارت دادگستری و حوزه یک دادگاه فدرال بگذارنند. خانم اندرسون میگوید قانون سال ۱۹۶۵ جلوی مصوباتی چون مالیات برگ رای، آزمون باسوادی و سایر قوانین دوره جیم کرو (جداسازی سیاهان از سفیدها و تبعیض سیستماتیک علیه آنها) را میگرفت. "این قانون خیلی سریع تاثیر خود را گذاشت. در میسیسیپی در سال ۱۹۶۰ فقط حدود ۵ درصد از سیاهپوستان در انتخابات شرکت کردند اما تنها دو سال بعد از تصویب قانون ۱۹۶۵ این میزان اشتراک از سوی سیاهپوستان به حدود ۶۰ درصد افزایش یافت. بنابر این وقتی شما قوانین دست و پا گیری را که حذف و محدود کردن رایدهندگان سیاهپوست، لاتینتبار یا آسیاییتبار را نشانه گرفته، لغو میکنید آن وقت است که میبینید دموکراسی واقعی چگونه خودش را نشان میدهد." نشریه وکس در پادکست ویدز (The Weeds) به طور مفصل به مبانی قانونی مورد مناقشه در بحث سرکوب رای و مهندسی انتخابات به مدد قوانین پرداخته است کارول اندرسون که استاد حقوق و تاریخ در دانشگاه اموری در آتلانتا جورجیا است در ادامه با نگاه انتقادی به دو حکم دیوان عالی آمریکا در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۸ میپردازد که به عقیده او بخش مهمی از قانون ۱۹۶۵ را "ملغی کرد" و به ایالتهایی چون تگزاس اجازه داد که دوباره قوانین محدودکننده دسترسی به صندوق رای را اجرایی کنند. برای بیشتر باز شدن مبحث، ایان میلهایزر، برای مخاطبان بخشی از یکی از حکمی را میخواند که قاضی جان رابرتز، رئیس دیوان عالی آمریکا، در سال ۲۰۱۳ در تبیین علت حکم این دیوان برای ملغی کردن بخشی از قانون حق رای ۱۹۶۵ قرائت کرده بود. "بحث جان رابرتز، رئیس دیوان عالی، این است که چون اکنون نژادپرستی در جنوب آمریکا به شدت دوران جیم کرو (تفکیک سیاهان و سفیدها) نیست و تعداد نمایندگان سیاهپوست یا نماینده اقلیتها در مناصب حکومتی به طرز بیسابقهای افزایش یافته، دیگر به سختگیریهای قانون ۱۹۶۵ که هدفش ممیزی و پیشگیری از چنین اقداماتی بود، نیازی نیست. از نظر شما - کارل اندرسون - کجای این منطق مشکل دارد؟" کارول اندرسون: "این حکم ایرادهای فراوانی داشت. این که گمان کنیم نژادپرستی در آمریکا فروکش کرده؛ آن هم دقیقا در همان سالهایی که اوباما (به عنوان نخستین رئیسجمهور سیاهپوست) با مشکلات فراوان نژادی دست و پنجه نرم میکرد و شاهد قدرت گرفتن دوباره گروههای راست افراطی و معتقد به برتری نژاد سفید بودیم و این که وزارت دادگستری ناچار شده بود ۷۰۰ لایحه تغییر قوانین انتخاباتی محلی را به علت مسایل نژادی مستتر در آنها متوقف کند... اینها همه نشان از این داشتند که فلسفه مورد استناد دیوان عالی مبتنی بر واقعیت نبوده است و نژادپرستی هنوز جایی نرفته و همینجا است... نتیجه هم این شده که تنها دو ساعت بعد از اعلام حکم دیوان عالی مبنی بر حذف ممیزی، تگزاس (و دو ایالت دیگر) شروع به اجرای قانون اجباری بودن ارایه کارت شناسایی دولتی برای رای دادن کردند." موضوع قانون حق رای ۱۹۶۵ یکی از اصلیترین سوالات جلسات بررسی صلاحیت قاضی امی کنی برت در روز چهارشنبه، ۱۴ اکتبر، در مجلس سنا بود. قاضی امی کنی برت از سوی دونالد ترامپ نامزد جایگزینی کرسی خالی قاضی ارشد روث بیدر گینزبرگ شده است که ماه گذشته در سن ۸۷ سالگی به علت سرطان درگذشت. در ادامه این پادکست کارول اندرسون به نمونههای بارزی از قوانین ایالتی اشاره میکند که از نظر او بستر سرکوب رای اقلیتها و به ویژه سیاهپوستان و لاتین تبارها را فراهم میکند. نزاع بر سر رای پستی در تگزاس موضوع پادکست واتز نکست نشریه اسلیت بود چرا تگزاس به تلاش برای دور نگه داشتن لاتینتبارها از صندوق رای متهم شده؟ آن طور که کارول اندرسون به پادکست ویدز نشریه وکس میگوید تگزاس تنها دو ساعت پس از رای دیوان عالی آمریکا (۲۰۱۳) مبنی بر لغو اجباری بودن ممیزی قوانین انتخاباتی قبل از تصویب آنها، قانونی را به اجرا گذاشت که به موجب آن ساکنان این ایالت باید برای رای دادن کارت شناسایی عکسدار صادر شده از سوی دولت محلی یا ایالتی ارایه کنند. کارول اندرسون: "این قانون از همان ابتدا خطکشیهای معنیداری داشت؛ از جمله این که مثلا کارت دانشجویی را به عنوان کارت شناسایی معتبر قبول نداشت اما کارت مالکیت اسلحه را قبول میکرد. بنابر این میبینید که این قانون چطور تلاش میکند با تعیین کردن کارتهای شناسایی معتبر و غیرمعتبر رایدهندگان را مهندسی کند و به دسترسی ساکنان به صندوق رای شکل دهد." "چیز دیگری که درباره قانون تگزاس مهم است این است که یک سوم از نواحی این ایالت اداره دولتی صدور گواهینامه رانندگی یا پلاک ماشین ندارند (نزدیکترین اداره صدور گواهینامه از برخی از این مناطق ۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد) و آن طور که انجمن حقوق مدنی انایایسیپی میگوید این موضوع حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از ساکنان تگزاس را با دردسر روبرو میکند؛ آن هم یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفری که اکثریت بالای آنها لاتینتبار، سیاهپوست یا از قشر فقیر این ایالت هستند... کسانی که احتمالا سالها بدون گواهینامه رانندگی زندگی کردهاند و چون رانندگی نمیکنند عملا امکان این را ندارند که ۴۰۰ کیلومتر مسیر رفت و برگشت تا اداره راهنمایی و رانندگی را بروند." سرکوب نژادی رایدهندگان ممنوع است اما منصرفکردن با مقاصد حزبی چه؟ ایان میلهایزر، مجری پادکست ویدز (The Weeds) با استناد به موضع جمهوریخواهان و اصولگرایان درباره قوانینی نظیر قانون کارت شناسایی در تگزاس میگوید اگر چه قانون اساسی وضع هرگونه مقرراتی با انگیزه نژادپرستانه یا سرکوب اقلیتها را ممنوع کرده، اما همین قانون چیزی درباره این نگفته که احزاب حق ندارند برای رقابت با هم به دنبال جذب بیشتر آرای حامیان خود باشند. "من اطلاعی ندارم که آمار کسانی که کارت دانشجویی دارند بیشتر مربوط به سیاهپوستان است یا سفیدپوستان، اما میدانم که بنابر آمارهای انتخاباتی، دانشجویان اغلب لیبرال هستند و به دموکراتها رای میدهند... منظورم این است که بارها و بارها قوانین به علت نژادپرستانه بودن مورد نقد قرار گرفتهاند اما هدف اصلی وضعکنندگان این قوانین مثلا دور نگه داشتن دموکراتها بوده و نه لزوما سیاهپوستان... بنابر این این سوال مهم پیش میآید که چطور حتی وقتی نیت قانونگذار توجه به مسایل نژادی نیست، در عمل قانون موجب سرکوب گروهی از رایدهندگان میشود؟" کارول اندرسون، استاد حقوق و تاریخ دانشگاه ایموری در جورجیا، در پاسخ به این سوال مثال تاریخی ایالت میسیسیپی در اواخر قرن نوزدهم را طرح میکند که طی آن مقامهای این ایالت چطور بعد از ممنوع شدن بردهداری به دنبال میانبرهایی گشتند که میتوانست قانونا سیاهان را از رای دادن منع کند و برای مثال به قانون معروف "مالیات رای" رسیدند. "در سالهای بعد از جنگ داخلی، میسیسیپی (در جنوب آمریکا) به دنبال راهی برای دور نگه داشتن سیاهان از صندوق رای بود اما نمیتوانست رسما چنین کاری کند... آنها این ایده را طرح کردند که فقط کسانی حق رای دارند که در طول سال از محل پرداخت مالیات در تامین هزینه برگزاری انتخابات مشارکت کرده باشند... و وقتی شما برای سدهها بردهداری کردهاید و حق مالکیت را از سیاهان سلب کردهاید، معلوم است که حالا در همان سالهای نخست بعد از منع بردهداری، آنها هنوز در طبقه اجتماعی و اقتصادی قرار دارند که برای رسیدن به جایگاه شهروندی تقلا میکند... بنابراین باید توجه داشت که ما در عصری زندگی میکنیم که استاد پیدا کردن مترادفهای قانونی برای نژادپرستی شدهایم... مانند همین قانون کارت شناسایی و این که بگردیم ببینیم سفیدپوستان و سیاهپوستان بیشتر چه نوع کارت شناسایی حمل میکنند تا با استناد به آن مقررات وضع کنیم." قوانین انتخاباتی در تگزاس منشا مناقشات فراوانی بوده است مگر الزام کارت شناسایی معتبر از تقلب در رایگیری جلوگیری نمیکند؟ یکی دیگر از مباحثی که در پادکست تحلیلی ویدز مورد توجه قرار میگیرد موضع جمهوری خواهان در دفاع از روشهای پیشگیرانه از تقلب در انتخابات است. روشهایی مانند الزام کارت شناسایی معتبر که میتواند مانع از آن شود که افراد با هویتی قلابی پای صندوق رای حاضر شوند یا مثلا رای دادن از طریق پست که ممکن است برگه رای شما را شخص دیگری بردارد و به میل خود تکمیل و ارسال کند. این نگرانیها را ایان ایلهایزر از کارول اندرسون میپرسد و در جواب خانم اندرسون به تحقیقات دانشگاهی اخیر و همچنین پروندههایی که به دادگاهها برده شده، اشاره میکند. "ابتدا بگذار از تحقیقی که جاستین لویت، استاد حقوق دانشگاه کالیفرنیا انجام داده بگویم. او سعی کرد تا آنجا که میتواند آرای انتخاباتها حد فاصل سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ را جمع کند. در جریان تحقیق آقای لویت توانست سوابق یک میلیارد آرایی را که در خلال این ۱۵ سال و در جریان ۳۱ انتخابات به صندوق ریخته شده بود، استخراج کند. نتیجه مطالعه او این بود که از میان یک میلیارد رای تنها ۳۱ مورد تخلف پیدا کرد... حالا اگر حرف یک استاد دانشگاه در کالیفرنیا (ایالتی دموکرات و لیبرال) را قبول ندارید بگذارید سراغ پروندههایی برویم که جمهوریخواهان به بهانه "تقلب گسترده انتخاباتی" به دادگاههای فدرال بردند. یکی از آنها را گریگ ابوت، فرماندار تگزاس پیش قاضی فدرال برد و مدعی شد که کشور با مشکل تخلف گسترده در رایگیریها روبروست. مشکلی به غایت جدی و بزرگ. اما وقتی قاضی پرسید چند نمونه از این تخلفها پیدا کرده است، آقای ابوت گفت: بسیار. قاضی گفت چند تا؟ آقای ابوت گفت خیلی! قاضی گفت بالاخره چند مورد؟ و آقای ابوت گفت ۲ مورد. دو مورد از میان ۲۰ میلیون رای بررسی شده!" خانم اندرسون در ادامه به پرونده دیگری که کریس کوباچ، از مقامهای ایالت کانزاس اشاره میکند که در سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ از سوی دونالد ترامپ مامور شد در کمیتهای که مایک پنس، معاون آقای ترامپ هم حضور داشت به موضوع "تقلب گسترده" در جریان انتخابات سال ۲۰۱۶ بپردازد. آقای کوباچ مدعی شده بود که بسیاری از مهاجرانی که هنوز شهروندی آمریکا را ندارند با انداختن رای در صندوقهای رای موجب "مسموم یا منحرف" شدن انتخاباتها میشوند. ادعایی که دونالد ترامپ هم بارها در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ خود بدون ارایه شواهد، آن را طرح کرده بود. "وقتی قاضی پرسید در جریان تحقیقات شما چند مورد تخلف پیدا کردید؟ پاسخ فقط یک مورد بود." کمیتهای که آقای کوباچ و مایک پنس به دستور آقای ترامپ تشکیل داده بودند در سال ۲۰۱۸ بدون پیدا کردن شواهدی از تقلب انتخاباتی منحل شد. کارول اندرسون، مورخ، نویسنده و مدرس حقوق در دانشگاه اموری آتلانتا است چرا بعضی جاها صف رای دادن کوتاه و بعضی جاها کیلومتری است؟ دسترسی به صندوق رای، یکی دیگر از مواردی است که بسیاری آن را ابزاری برای راندن اقلیتها از پای صندوقهای رای میدانند. کارول اندرسون در گفتگو با وکس با اشاره به این که ساکن شهر آتلانتا در ایالت جورجیا (حامی جدی جمهوریخواهان و دونالد ترامپ) است، به توزیع صندوقها و تخصیص شعبات اخذ رای محلات اشاره میکند. "چه طور رایدهندگان از پای صندوق رانده میشوند؟ این طوری. با توزیع صندوق و تعداد شعب رایگیری. شما میآیید و در اغلب حوزههای انتخاباتی که اقلیتنشین است تعداد کافی صندوق یا دستگاه شمارش آرا یا تعداد نیروی انسانی را کم میکنید. نتیجه این میشود که مردم برای رای دادن باید در صفی طولانی بایستند... یکی از نتایج تصمیم دیوان عالی در سال ۲۰۱۳ برای لغو بخشهایی از قانون حق رای ۱۹۶۵ این بود که ایالت جورجیا آمد و ۲۰۰ حوزه رایگیری را بست. حوزههایی که ۷۵ درصد ساکنان آنها از اقلیتها و قشر محروم بودند. نتیجه این میشود که وقتی شما تعداد مراکز و صندوقهای رایگیری را کم میکنید مانند این است که در فروشگاهی بزرگ به جای ۲۲ صندوقدار، فقط ۴ صندوق کار میکنند و برای همین هم صف مشتریان طولانی و طولانیتر میشود و این یعنی برخی از مشتریان به محض ورود با دیدن صف طولانی قید خرید را میزنند." این استاد حقوق دانشگاه در آتلانتا سپس با ذکر مثالی از انتخاباتهای مقدماتی امسال (۲۰۲۰) در ایالت جورجیا به این نتیجه میرسد که چطور مقامهای سیاسی میتوانند با کم و زیاد کردن شعب رایگیری و یا توزیع نیروی انسانی و منابع، بر تمایل رایدهندگان برای رفتن به پای صندوق رای تاثیری به ظاهر غیرمستقیم اما در حقیقت به نفع حزب و جناح سیاسی خود بگذارند. "گزارشهای اخیر نشان میدهند رایدهندگان سیاهپوست و لاتینتبار بیشتر از دیگر اقشار در صف رای میایستند. همین امسال در آتلانتا مشاهده کردیم که در یکی از مناطقی که جمعیت بسیار متنوعی از اقشار و اقلیتها را داشت بعضی ۵ ساعت برای رای دادن در صف ایستادند، اما در جریان همان رایگیری در منطقه چاستین که مرفهنشین و اغلب سفیدپوست هستند متوسط زمان برای رای دادن ۶ دقیقه بود. خب! ۵ ساعت در برابر ۶ دقیقه. تاثیر منفی قضیه این است که آن رایدهندهای که ۵ ساعت در صف ایستاده به دوست و فامیل خودش هم میگوید که چه روزی داشته و در حقیقت ناخواسته آنها را از رفتن به پای صندوق باز میدارد. و در حقیقت کسی را که مقررات را عوض میکند، به مقصودش میرساند." علاوه بر این، دیگر ناظران بر مقررات و نحوه اجرای انتخابات در ایالتهای مختلف آمریکا میگویند "صف ۵ ساعته برای رای دادن" عملا شانس حضور کارگران روزمزد یا کارگر مک دونالد را که باید یک روز کامل مرخصی بگیرد، برای حضور در انتخابات بسیار کم میکند. همزمان کاهش شعبات اخذ رای هم مسافت لازم برای رسیدن به یک حوزه را برای دانشجویان یا کسانی که رانندگی نمیکنند یا ساکن محلههایی فقیرنشین با دسترسی محدود به وسائط نقلیه عمومی، کمتر خواهد کرد. استیسی آبرامز، دموکرات برجسته ایالت جورجیا یکی از شناختهشدهترین فعالان مبارزه با مقررات سرکوبگرانه رای اقلیتها در آمریکاست که با نشریه ویرد درباره آخرین تحولات حقوقی مربوط به این موضوع گفتگو کرده است همین حالا چه خبر است؟ در کنار مباحث عمیق و تحلیلی چون گفتگوی پادکست ویدز با کارول اندرسون درباره "سرکوب رای" در آمریکا، در چند هفته گذشته اخبار متعددی از تلاشهای جدید برای شکل دادن به نتایج انتخابات در ایالتهای مختلف آمریکا منتشر شده است که لزوما به صدر اخبار روزانه این کشور راه نیافته است. یکی از آنها مجموعه پادکستی است تحت عنوان "ترامپ اینک" (Trump Ink) که کاری است مشترک میان موسسه غیردولتی روزنامهنگاری تحقیقی پروپابلیکا و ایستگاه رادیویی دبلیوانوایسی. در یکی از اپیزودهای این مجموعه تحت عنوان "رای را بلوکه کن" خبرنگاران تحقیقی پروبابلیکا به اظهارات دونالد ترامپ در ارتباط با احتمال تخلف و تقلب در انتخابات سال ۲۰۱۶ پرداختهاند و تفاوت این اظهارات را با کارزار انتخاباتی امسال او بررسی کردهاند. جسیکا هاسمن، خبرنگار پروبابلیکا درباره نتیجه مطالعهاش میگوید: "ترامپ در حقیقت نخستین نامزد جمهوریخواهان بود که نگرانی از تخلف در انتخابات را به یکی از محورهای اصلی کارزار انتخاباتی خود بدل کرد. به عبارت دیگر، او معتبر بودن انتخابات را زیر سوال برد و گفت اگر او برنده نشود معنیاش آن خواهد بود که با تقلب بازنده شده نه در پای صندوق رای." اشاره خانم هاسمن به اظهارات آقای ترامپ در جریان انتخابات سال ۲۰۱۶ است که او بدون ارایه شواهد و مدارکی بارها گفته بود مهاجران غیرقانونی "میلیونها برگه رای" به صندوقها میاندازند. از نظر جسیکا هاسمن، صحبت از بیاعتمادی به سیستم انتخاباتی آمریکا که اصلیترین ستون دموکراسی این کشور است تا به این حد که آقای ترامپ در سال ۲۰۱۶ پیش کشید، در تاریخ اظهارات روسای جمهوری آمریکا "بیسابقه" بوده است. با این حال او سال ۲۰۱۶ در همین سیستم انتخاباتی که آن را "معیوب و زمینهساز تقلب گسترده" میدانست برنده شد اما این بار اظهاراتش درباره تخلف در انتخابات را به سوی دیگری چرخاند که در ذهن مخاطب این شائبه را ایجاد کند که شاید او در جمع کل آرا هم از هیلاری کلینتون پیش بوده است و ۳ میلیون رای بیشتری که خانم کلینتون کسب کرده بوده همگی ناشی از تخلف در رایگیری بوده؛ مانند "آرای مردگان" یا آرای مهاجران غیرقانونی که در ایالات دموکرات بدون کنترل مدارک شناسایی یا شهروندی رای دادهاند. ادعایی که هیچ شاهدی برای آن وجود ندارد و حتی کمیته منصوب خود او برای برملا کردن این تخلفات (به ریاست کریس کوباچ و حضور مایک پنس) تنها شش ماه بعد از تشکیل منحل شد و هیچ گزارشی هم منتشر نکرد. پادکست واتز نکست نشریه اسلیت به تلاشها برای تاثیر بر آرای لاتین تبارها در فلوریدا پرداخته است مگ کرامر، یکی از دو مجری پادکست "ترامپ اینک" در ادامه به اظهارات آقای ترامپ بعد از انتخابات کنگره در سال ۲۰۱۸ میپردازد که دموکراتها توانستند مجلس نمایندگان را تصاحب کنند. مگ کرامر: "ادعاهای ترامپ درباره رای دادن غیرقانونی ادامه یافت. او در یک کنفرانس که از سوی یک موسسه غیردولتی محافظه کار در سال ۲۰۱۹ تشکیل شده بود میگوید: "اونها چند بار رای میدهند. نه دو بار، نه سه بار، همین طور میروند و میآیند و با عوض کردن کلاه یا تیشرت، دوباره رای میدهند. گاهی اصلا نیازی به عوض کردن ظاهر خود هم ندارند. این یک سیستم معیوب و فشل است." "هیچ شواهدی مبنی بر وقوع تخلف گسترده در انتخابات سال ۲۰۱۸ هم پیدا نشد و این بار آقای ترامپ با توجه به شیوع ویروس کرونا ادعا درباره زمینه تخلف گسترده در انتخابات را (بدون ارایه شواهدی) متوجه رای دادن از طریق پست کرد. این در حالی است که سیستم رای دادن پستی و غیرحضوری لزوما زمینهساز تقلب در انتخابات نیست و کسانی که هم حضوری رای دادهاند و هم از طریق پست، میدانند که این سیستم چگونه کار میکند." مرینا پرز، مدیر برنامه حق رای و انتخابات مرکز برنان در دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک به پادکست ترامپ اینک گفته بنابر مدارک موجود ستاد انتخاباتی آقا ترامپ تاکنون ۱۷ میلیون دلار صرف طرح شکایتهایی در دادگاههای ایالتی و فدرال کرده است که تاکنون بیسابقه بوده است. "ما نمیدانیم دقیقا چه مقدار از این پول برای شکایتهای مربوط به نحوه برگزاری انتخابات یا رایگیری پستی است اما دستکم در یک مورد میدانیم که او در ماه ژوئن ۱۱۵ هزار دلار به یک دفترحقوقی پرداخت کرده که متعلق به استفان پاسانیتو، مدیر سابق کمیته اخلاق کاخ سفید است. این دفتر حقوقی هم اکنون پیگیر شکایت ستاد آقای ترامپ در پنسیلوانیا است که طی آن این ستاد اختصاص صندوقهای جمعآوری آرای پستی در ایالتهای حساسی چون پنسیلوانیا، ویسکانسن، میشیگان و اوهایو را غیرقانونی خوانده و خواستار جمع آوری آنها شد." شکایتی که همین هفته قاضی دادگاه فدرال در پنسیلوانیا آن را وارد ندانست. خانم پرز همچنین گفته که بنابر مدارک، ستاد انتخاباتی جو بایدن تاکنون یک میلیون و ۸۰۰ هزار دلار صرف هزینههای حقوقی کرده (حدود ۱۰ درصد بودجه ستاد ترامپ در این زمینه) هرچند ستاد نامزد دموکراتها طرف دعوی در هیچ کدام از شکایات فعلی مربوط به حق رای و نحوه رایگیری نیست. به گفته این فعال حقوق رایدهندگان، ستاد انتخاباتی آقای ترامپ هم برای اثبات ادعاهای خود در دادگاهها کار سختی داشته است. "اونها (ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ) راه به جایی نبردند چون ادعاهایشان توخالی است. مانند کاغذپاره میماند. هیچ مدرک و سندی برای ادعا و نگرانی خود ارایه نکردهاند... با وجود این، این طور کارها باور عموم به انتخابات را خدشهدار میکند. وقتی ارشدترین سیاستمداران ما نظام انتخاباتی و رایگیری را که همه ایالتها از زمان جنگهای داخلی به این طرف از آن استفاده میکنند، زیر سوال میبرند، این به دموکراسی آسیب میرساند. من واقعا باور دارم که زیرسوال بردن انتخاباتی که هنوز روی نداده و ایجاد شک و تردید درباره نحوه رای دادنی که بسیاری از آمریکاییها بنا دارند از آن استفاده کنند، به دموکراسی لطمه وارد میکند. خیلی از ماها از این روش (رای دادن غیرحضوری) سالهاست که استفاده میکنیم و خیلیها هم در انتخابات امسال به علت کرونا ناچارند که از آن استفاده کنند." | سیستم انتخابات آمریکایی "فرتوت و نیازمند اصلاح" است. این جملهای است که تقریبا اکثر ناظران دانشگاهی نحوه برگزاری انتخابات در آمریکا، فارغ از گرایشات سیاسی، بر سر آن اجماع دارند؛ اگر چه هر کدام از آنها ایرادهای ساختاری سیستم انتخاباتی آمریکا را از نظرگاه تاریخی و سیاسی خود ترسیم میکنند. | در رسانههای آمریکا؛ آیا در تگزاس و جورجیا 'انتخابات مهندسی' میشود؟ |
دو مقاله از علی عجمی، فعال سیاسی و افروز مغزی، وکیل دادگستری از دو دیدگاه متفاوت درباره پرونده ریحانه جباری در صفحه ناظران منتشر شده است. علی عجمی، فعال سیاسی اخیرا در فضای مجازی اخبار مختلفی درباره حکم اعدام ریحانه جباری و احتمال اجرای آن منتشر شده است و همین موضوع واکنش ها و کمپین های اعتراضی را نیز بین فعالین مدنی و سیاسی و حقوق بشر برانگیخته است، نگارنده ضمن محکوم کردن مجازات اعدام و قصاص قصد دارد از خلال برخورد با همین موضوع، تاکتیک مواجهه فعالین مدنی با حکم قصاص و شیوه تلاش آنها برای نجات محکومین به قصاص را نقد کند. ریحانه جباری زن جوانی است که در سال ۱۳۸۶ به اتهام قتل مرتضی سربندی بازداشت می شود، وی اتهام قتل را می پذیرد ولی از همان ابتدا انگیزه قتل را دفاع مشروع عنوان می کند به این دلیل که مقتول قصد تجاوز به وی را داشته است، وکلای ریحانه نیز در دفاعیات بیشتر روی دفاع مشروع، قصد متهم برای دفاع از خود و تسلیم تجاوز نشدن و غیرعمد بودن قتل متمرکز می شوند ولی با وجود همه اینها دادگاه نهایتا ریحانه را قاتل و قتل را نیز قتل عمد تشخیص می دهد و حکم اعدام ریحانه جباری را صادر می کند، این پرونده در سال ۱۳۸۸ با تلاش وکلای مدافع ریحانه جباری رسانه ای شد و اعتراضاتی هم نسبت به آن انجام شد، مخالفت با حکم اعدام ریحانه در فضای مجازی با عنوان مخالفت با حکم اعدام زن بیگناهی که به خاطر دفاع از ناموس و شرفش مرتکب قتل شده مطرح شد. چنانچه از مدعیات وکلای مدافع ریحانه بر می آید روند تحقیقات و دادرسی این پرونده ناقص است و ابهامات بسیاری در مسیر تحقیقات این پرونده وجود دارد که ظن ناعادلانه بودن این حکم را خیلی زیاد می کند. با این حال از آنجا که حکم صادر شده و در این مرحله تصمیم خانواده مقتول نقش زیادی در سرنوشت فرد محکوم به قصاص دارد، اگر هدف نجات جان ریحانه باشد راهش سروصدا و فرشته ساختن از اعدامی و محکوم کردن مقتول نیست مگر اینکه کنشگران اعتراف کنند که نجات جان محکوم به اعدام-در اینجا ریحانه- هدف نیست و این سروصدای رسانه ای برای استفاده های سیاسی و یا خوشبینانه تر تهییج مردم در مقابل حکم اعدام است. حتی در آن صورت هم پرونده های مربوط به قصاص انتخاب خوبی برای مبارزه با اعدام نیست چون قصاص کاملا در اختیار قوه قضائیه و دادستانی نیست و شاکی خصوصی دارد. از سوی دیگر قصاص کمتر از ۳۰ درصد احکام اعدام در جمهوری اسلامی ایران را شامل می شود و بیشتر اعدام ها در ایران به دلیل جرائم مربوط به مواد مخدر است که جزء تعزیرات حکومتی به شمار می رود. از همین رو مبارزه با آن و حتی ملغی کردن آن راحت تر از قصاص و دیات است که طبق فقه تشیع جزء حدود الهی تغییر ناپذیر و یا حق مسلم اولیاء دم دهستند و ملغی کردن آن تقریبا در شرایط فعلی تقریبا غیرممکن به نظر می رسد. این سروصداهای رسانه ای در پرونده های قصاص تا یک جایی و با رعایت حرمت و شخصیت مقتول و خانواده اش می تواند مطلوب ارزیابی شود و در غیر این صورت نه تنها کمکی به نجات جان قربانی محکوم به اعدام نمی کند بلکه برعکس ممکن است نتیجه معکوس نیز داشته باشد و در اثر فشار و تخفیف و اهانت اولیای دم را به جایی برساند که چاره ای جز اجرای حکم برای خودشان تصور نکنند و روزنه ی هرگونه بخشش و عفو را نیز مسدود سازد. به عنوان تجربه در پرونده های مربوط به قصاص می توان به پرونده های بهنود شجاعی و دلارام دارابی اشاره کرد که هردو علیرغم سروصدا و تلاش های رسانه ای فراوان نه تنها مانع اجرای حکم قصاص شان نشد بلکه موجب شد اولیای دم با لجبازی و دلچرکینی بیشتری بر اجرای حکم قصاص اصرار کنند، به طوری که مادر احسان نصرالهی-مقتول- که در پرونده بهنود شجاعی رضایت نداد و با اصرار خواهان اجرای حکم اعدام قاتل پسرش شد در مصاحبه ای بعد از اجرای حکم گفت: "پسرم را کشتند... به من بی احترامی شد... سه سال تمام خانواده قاتل هیچ سراغی از ما نگرفتند و امیدشان به حقوق بشر بود... من احساس سبکی می کنم". رویکرد رسانه های گروهی نیز به شکلی بوده است که در اکثر موارد از قربانیانی که متهم به قتل و محکوم به اعدام بوده اند فرشته های بیگناهی ساخته است که گویی این مقتولین هستند که گناهکار بوده اند و باید با به قتل رسیدن مجازات می شدند و طبیعی است که چنین رویکردی تمایل خانواده مقتول را برای رضایت دادن کاهش می دهد. دلارام دارابی، بهنود شجاعی و سکینه محمدی آشتیانی سه متهم به قتلی بودند که در عرصه ی رسانه ها به هنرمند نقاش، جوان بیگناه، و زن مظلوم مبدل شدند. در پرونده ریحانه جباری نیز رگه های محکمی از چنین رویکردی قابل مشاهده است. شخصا به هیچ وجه نمی توانم امکان بیگناهی ریحانه جباری را نفی کنم ولی معتقدم به لحاظ عملی در حال حاضر تاکید روی این وجه ماجرا کمکی به نجات جان ریحانه نمی کند، تاکید بیش از حد بر اطلاعاتی بودن مقتول و متجاوز بودن وی حتی برفرض درستی چیزی است که پیشاپیش انگیزه خانواده مقتول را برای اجرای حکم و انتقام گیری بیشتر می کند. با وجود ناعادلانه بودن این روند دادرسی و حکم و مجازات قصاص به نظر می رسدکه با قطعی شدن حکم مهمترین راهکار برای نجات جان ریحانه جلب بخشش اولیای دم و انصراف آنها از اجرای حکم است،شیوه ای که مادر و وکلای ریحانه هم بر آن تاکید می کنند. نگاهی به کمپینهای لغو اعدام افروز مغزی، وکیل دادگستری اعتراضات گروهها و فعالان اجتماعی در ایران نسبت به صدور و اجرای حکم اعدام برای زنان، از سویی به دلیل مخالفت کلی با جازات اعدام است و از سوی دیگر در اغلب پروندهها حکم صادره را به دلیل فرهنگ مردسالار حاکم بر نظام حقوقی و قضایی ایران عادلانه نمیدانند. از جمله این موارد ، اعتراض در خصوص رسیدگی ناعادلانه دادگاه به پرونده های قتلی است که متهم پرونده، ادعای دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی را مطرح می کند. اعتراضاتی از این دست در عرصه حقوق بین الملل و نظام حقوقی بسیاری از کشورها ، موجب توسعه تعریف حقوقی تجاوز جنسی و حمایت از قربانیان آن شده است. قانون ورویه قضایی ایران اما همچنان فاصله زیادی از تعاریف حقوقی بینالمللی در این خصوص دارد. تجاوز جنسی در حقوق ایران تحت عنوان زنای به عنف تعریف شده است. این تعریف شامل عمل رابطه جنسی خارج از ازدواج همراه با اجبار و اکراه زن و بدون رضایت او است. اما رویه قضایی ایران تعریفی گسترده از رضایت زن در نظر گرفته و چنانچه زن از هنجارها و ارزش های جنسیتی مورد پذیرش جامعه سنتی تخطی کرده باشد، این امر را نشانگر رضایت او به داشتن رابطه جنسی در دادگاه ها تلقی می کند. در نتیجه ادعای تجاوز یا در معرض تجاوز بودن از سوی او مورد قبول قرار نمی گیرد. به عنوان نمونه داشتن هر گونه رابطه دوستی خارج از ازدواج حتی از طریق تلفن از جمله مواردی است که موجب رد شدن ادعای زن مبتنی بر تجاوز جنسی می شود. از همین رو متهمان به تجاوز جنسی فقط در در موارد تجاوزهای گروهی، باندهای تبهکاری و در مورادی زنای با محارم٬ مجازات میشوند و در سایر موارد شکایت زنان در پروندههای تجاوز به جایی نمیرسد. در پرونده نازنین فاتحی٬ دختر جوانی مدعی بود در هنگام دفاع مشروع مرتکب قتل شده٬ که این گونه برداشت از مفهوم رضایت٬ مورد چالش فعالان زنان و حقوق بشر قرار گرفت و نازنین در نهایت تبرئه شد. در مراحل ابتدایی این پرونده که منجر به صدور حکم اعدام برای او شد٬ قضات وجود نشانههایی چون فرار کردن متهم از خانه پدری، باکره نبودن و داشتن رابطه آزادانه با مردان را نشانه پایبند نبودن نازنین به «اخلاق حسنه و در نتیجه آمادگی او برای ارتکاب رابطه جنسی» عنوان کرده و ادعای دفاع مشروعش در برابر تجاوز جنسی را رد کرده بودند. در پرونده ریحانه جباری نیز بار دیگر با چنین برداشتی از" رضایت" برای برقراری رابطه جنسی روبرو هستیم. به گونه ای که دادگاه به دلیل همراهی ریحانه با مردی غریبه، رضایت او را برای رابطه جنسی مفروض تلقی کرده و ادعای تجاوز جنسی از سوی ریحانه را غیر محتمل می داند. تقاضای بخشش٬ تاییدی بر حق کشتن دیگری در جلوگیری از حکم اعدام در این موارد و یا در اعدام کودکان اغلب دو استراتژی از سوی فعالان اجتماعی وحقوق بشر وجود داشته است. تعدادی با ناامیدی از جلوگیری از اجرای اعدام از طریق سیستم قضایی، هدف خود را بر گرفتن رضایت خانواده قربانی متمرکز می کنند. در حالی که عده ای دیگر، سیستم قضایی و قانونی را مسئول اصلی صدور حکم اعدام دانسته و با به چالش کشیدن رویه حاکم بر روند رسیدگی پرونده، تلاش خود را بر رسیدگی دوباره به پرونده و لغو مجازات اعدام متمرکز می کنند. هر چند تلاش گروه نخست در جلب رضایت خانواده مقتول اقدامی ارزشمند و حاکی از مسئولیت پذیری شهروندان یک جامعه در مقابل جان یک انسان محسوب می شود، اما این اقدام با تکیه بر مفهوم " بخشش" در حقیقت ابتدا حق کشتن را توسط افراد جامعه مورد پذیرش و تایید قرار می دهد و سپس از آنها می خواهد که از این حق صرف نظر کنند. از سوی دیگر در مواردی چون ادعای مورد تجاوز قرار گرفتن ، فرض بیگناهی متهم که به دلیل وجود هنجارهای مردانه در سیستم قضایی شنیده نمی شود، مورد چالش قرار نمی گیرد . بیتوجهی به حفظ کرامت و ارزش انسانی مقتول از سوی دیگر در بسیاری از کمپین ها و تلاش های گروهی برای لغو مجازات اعدام٬ حقوق فرد مقتول و خانواده از یاد میرود و حفظ کرامت٬ ارزش انسانی و احترام به حریم خصوصی مقتول مورد غفلت کنشگران لغو حکم اعدام قرار میگیرد. به عنوان نمونه می توان به اظهار نظرهایی توجه کرد که از سوی کنشگرانی که برای نجات ریحانه جباری از اعدام تلاش میکنند در مورد فرد مقتول در این پرونده عنوان شده است. در این نوشته ها و اظهارنظرها نویسنده یا گوینده در نقش قاضی ظاهر شده و برحسب ادعای متهم پرونده، با به کار بردن اسم و مشخصات دقیق مقتول، وی را به عنوان فردی متجاوز، متعلق به سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران و پیرمردی هوسران معرفی می کنند. حال آن که هیچ دلیلی جز ادعای متهم پرونده در این مورد وجود نداشته و هیچ محکمه عادلانه ای نیز صحت این موضوع را تاکید نکرده است. این امر از سویی برخلاف اصل برائت بوده و فرض بی گناهی مقتول را مخدوش کرده و از سوی دیگر با توجه به در قید حیات نبودن متهم ،امکان دفاع در برابر این اتهامات را نیز از وی سلب کرده است. در چنین مواردی همچنین خانواده مقتول که یک بار به دلیل از دست دادن عضوی از خانواده خود متحمل درد و رنج شده ، بار دیگر توسط رسانه های گروهی و کنشگران کمپینهای لغو اعدام مورد حمله قرار گرفته و متحمل رنج میشوند. امری که در نظام های حقوقی مختلف می تواند پیگیرد حقوقی و کیفری به همراه داشته باشد. وجود کمپین های لغو اعدام و تلاش های گروهی برای به چالش کشیدن قوانین و ورویه های قضایی زن ستیز در ایران راهی ارزشمند برای رسیدن به برابری است همچنان که در سایر جوامع موثر بوده و موجب عقب راندن فرهنگ مرد محور حاکم بر عرصه حقوقی و قانونی شده است. اما در این میان تعهد به حفظ کرامت و حقوق بنیادین تمامی طرفین موجود در پرونده چون متهم و قربانی جرم باید مورد توجه قرار گیرد. در واقع در چنین پروندههایی در کنار در نظر گرفتن حقوق مقتول و توجه به این موضوع که اطلاعات موجود بر اساس اظهارات متهم بیان شده، می توان دلایل خود برای ناعادلانه بودن دادرسی را نیز بیان کرد. تحلیل سیستم قضایی و قوانین ایران از زوایه جنسیت به ویژه در پرونده های تجاوز جنسی و دفاع مشروع نشان میدهد که چگونه زنان در صورت نادیده گرفتن ارزش ها و هنجارهای مورد پذیرش جامعه مردسالار٬در وقوع تجاوز جنسی مقصر شناخته شده و به راحتی از امکان حمایت قانونی محروم میشوند. | ریحانه جباری زن ۲۶ ساله ای است که به اتهام قتل عمد قتل مرتضی سربندی ۴۷ ساله در آستانه اعدام قرار دارد. ریحانه جباری مدعی است که مقتول قصد تجاوز جنسی به او را داشته و برای دفاع از خود مرتکب قتل شده است. خانواده ریحانه جباری و شماری از فعالان مدنی در داخل و خارج ایران در تلاش برای جلب رضایت خانواده مقتول و توقف اجرای حکم اعدام ریحانه جباری هستند. | پرونده ریحانه جباری؛ بازنگری قانون یا طلب بخشش؟ |
آقای کرزی از تلاش وزارت داخله (کشور) افغانستان و ساير ارگانهای امنيتی برای رهايی کانتونی قدردانی کرده و صدور فتوا از سوی شورای علمای دينی افغانستان در اين زمينه را "تلاش ارزشمند" توصيف کرده است. رييس جمهور افغانستان با انتشار يک اعلاميه حادثه ربودن خانم کانتونی را محکوم کرده و گفته است،"آدم ربايی در هيچ شرايطی قابل قبول نيست." خانم کانتونی، امدادرسان ايتاليايی که حدود يکماه قبل در آن کشور گروگان گرفته شده بود روز پنجشنبه (9 ژوئن) آزاد شد. بر اساس گزارشهای رسيده از افغانستان، خانم کانتونی که تعدادی از بستگانش وی را همراهی می کردند کابل را به مقصد ايتاليا ترک کرد. پيشتر و پس از آزادی خانم کانتونی علی احمد جلالی، وزير کشور افغانستان گفت که برای آزادی خانم کانتونی هيچ امتيازی به گروگان گيرها داده نشده است. آقای احمد جلالی در کنفرانسی که با عجله ترتيب داده شده بود گفت که آزادی خانم کانتونی "نتيجه زحمات پليس و ملت بوده است." وی گفت: "سياست دولت افغانستان اين است که با گروگان گيرها معامله نکند. ما هيچ خون بهايی نپرداختيم." خانم کانتونی روز 16 ماه مه درحالی با اتومبيلش در کابل تردد می کرد توسط مردان مسلح ربوده شد. خدمات | حامد کرزی رييس جمهور افغانستان، از رهايی کلمنتينا کانتونی، امدادگر ايتاليايی موسسه تيمار بين الملل که حدود سه هفته قبل از کابل ربوده شده بود، استقبال کرده و گفته است که حمايت مردم افغانستان، ايتاليا و مردم بسياری از کشورهای جهان از خانم کانتونی، در رهايی او نقش داشته است. | استقبال کرزی از رهايی کلمنتينا کانتونی |
اين سؤالی است که خيلی ازموکلان و هموطنان ما در داخل و خارج از کشور می پرسند. در ارتباط با کوی دانشگاه هم تعدادی از نمايندگان مجلس تحصن کردند. ما در هر مانعی سعی کرديم با تدبير بيشتر با توجه به شرايط کشور، گامها را طوری برداريم که مشکل ما ايجاد نکند. در ارتباط با لوايح دوگانه آقای رئيس جمهور چون لايحه مسئوليت اصلی اش با آقای رئيس جمهور بود، طبق اصول اينها بايد جدی تر برخورد می کردند و دولت بايد برخورد می کرد. در ارتباط با مصوبات مجلس هم وقتی ديديم حتی مصوبات ساده هم با مانع برخورد می کند از کانال شورای نگهبان به نوعی سعی کرديم مطالباتی که می توانستيم را طی چهار سال به عنوان طرح تقديم کنيم و به موکلان خودمان بگوييم که ما در مجلس وظيفه خودمان رو انجام داديم. در مورد تحصن امروز هم از روز اول عرض کرديم که اين تريبون کسانی است که به هيچ تريبونی دسترسی ندارند و تريبون تمام رد صلاحيت شدگان غير قانونی است. اينجا بحث کانديداتوری است، در کانديداتوری نماينده و غيرنماينده را جدا نکرديم. اتفاقا اولی برای ما اين است که از موکلانمان که غيرقانونی رد صلاحيت شده اند حمايت و دفاع کنيم. در صورت عدم تائيد صلاحيتها واکنش نهايی اصلاح طلبان چه خواهد بود؟ امروز در سوگندنامه مان عرض کرديم و در بيانيه ها هم گفتيم که برای جلوگيری از تشکيل مجلس فرمايشی و برای انجام وظيفه، در انتخابات مجلس هفتم شرکت نمی کنيم. در خيلی از ای ميلها هم از داخل وهم از خارج پرسيده اند که چرا از همه پرسی استفاده نمی کنيد؟ آيا مقام رهبری مانع می شود؟ من چند تا از اسمهايشان را می خوانم: علی رضا از تهران، قاسم از شفيلد انگلستان، عبدالحسين از تهران، حجت الله کريمی از شيراز وبسياری ديگر. يکی از روشهای مهمی که در ارتباط با اصلاح ساختار امور جاری کشور می توانيم بکنيم همان طور که حکومت جمهوری اسلامی و ارکان آن با رأی مستقيم مردم انتخاب می شود همه پرسی از مردم است که متأسفانه بعضيها از آن به عنوان تابو ياد می کنند و خوشبختانه در قانون اساسی کشور که در سال 1368 بازنگری شده در خصوص همه پرسی هر کسی اگر بخواهد طرح همه پرسی را پيش ببرد ما حمايت می کنيم. دو نظر هست: يکی اينکه نمايندگان می توانند بر اساس قانون اساسی طرح همه پرسی را ارائه کنند، يک نظر هم اين است که چون تمام مصوبات مجلس را شورای نگهبان بايد تائيد بکند لذا مانعی مثل موانع ديگر سر راه مجلس قرار خواهد داد. بحث ديگر هم اينکه فرمان همه پرسی را مقام رهبری هم می توانند انجام بدهند. البته مجلس می تواند با دو سوم رأی طرح همه پرسی را طراحی و تقديم مجلس کند، چند ماه قبل هم چنين بحثی شد و ما سعی کرديم اين را در اساس اين اصل شفافتر و قانونی تر کنيم که اين هم رفت با مانع برخورد. البته ما مستقيم روی اصولی که بايد به همه پرسی بگذاريم طرحی تقديم نکرديم ولی طرحی که مبتنی بر اين باشد که بتوانيم راه رو آماده کنيم برای طراحی همه پرسی را طراحی کرديم اما متأسفانه نتوانستيم از مسيری که بايد عبور می داديم عبور بدهيم. سؤالهايی دريافت کرده ايم از مردم که پرسيده اند کشور ما پيچ و خمهای زيادی در مسائل داخلی داشته، مثل کوی دانشگاه وغيره. آقا يا خانمی به نام اطلسی از دوبی پرسيده اند که می خواهم از شما بشنوم دليل پا فشاری شما درباره اين مسئله خاص چيست؟ اتفاق اخير باعث شد حتی اونهايی که نااميد بودند و اعتقاد داشتند که اصلاح طلبان نخواستند يا نتوانستند کاری بکنند بيشتر روی [اينکه اصلاح طلبان] نتوانستند و نگذاشتند[اصلاح طلبان کاری انجام دهند] متمرکز شوند. دو انديشه وجود دارد: يکی اينکه حضور مردم اصل خيلی لازمی نيست و می توانند با ده يا پانزده درصد آرای مردم و مشارکت حداقل مردم، کشور را اداره بکنند. جريان فکری ديگری معتقداست که در دنيای امروزی بيمه نامه نظام جمهوری اسلامی، مشارکت جدی مردم در سرنوشت خود است. در مورد ماجرای کوی دانشگاه هم تا جايی که ما توانستيم توان خود را گذاشتيم و اين بی مهری است که دانشگاهيان بگويند اصلاح طلبان برای ما چه کار کردند. در اين مورد بخصوص پافشاری ما اين است که اتفاق بسيار مهمتری که طومار همه چيز را با هم می خواهند بپيچند دارد می افتد. مجلس فرمايشی و با حداقل آرای مردم در شأن جمهوری اسلامی و مردم ايران نيست. چند نفر ديگر پرسيده اند آيا اقدامات اخير شورای نگهبان و مجلس با انگيزه سياسی و برای ايجاد شوک برای خارج کردن مردم از بی اعتنايی سياسی نيست؟ ماههای قبل پيش بينی ما اين بود که اگر ميزان مشارکت مردم به پنجاه درصد برسد کرسيهای مجلس آينده از آن اصلاح طلبان است و لازم نبود امروز که هفته تعطيلی مجلس است و همه نامزدها دارند برای خودشان تبليغ می کنند نماينده ها بيايند اينجا برای خودشان بازار گرمی کنند، اگر قرار بود اين تحصن با هماهنگی و نقشه قبلی انجام شده باشد حداقل بايد صداوسيما به آن پوشش خبری می داد، در حالی که به هيچوجه خبررسانی رسانه ملی وجود ندارد. شورای نگهبان و هيأتهای نظارت آن با سناريويی که طراحی کرده بودند باور نمی کردند به اين زودی مشتشان باز شود. حداقل اين صداقت بين ما و مردم هست که هيچوقت برای بازار گرمی اين کار را نمی کنيم. عباس از تهران پرسيده است که آيا فکر نمی کنيد طولانی شدن تحصن و اعتصابتان ممکن است اثربخشی خود را از دست دهد؟ کما اينکه بازتاب آن تنها در رسانه های بيگانه بوده است. اين هم نظری است اما ما به عهدی که بسته ايم بايد پايدار باشيم. ما از روز اول اعلام کرديم که تا دهم بهمن به تحصن ادامه می دهيم و الآن روزه سياسی هم به آن اضافه شده است. صداوسيما با شبکه های مختلفش سه روز برنامه تحصن را ضبط کرد اما يک خبر از آن را پخش نکرد، با اين حال مردم ما از جايجای کشور و خارج از کشور مرتب به ما تلفن می کنند. سينا از اروميه پرسيده دقيقاً هدف شما از تحصن چيست و حميد از مشهد سؤال کرده است که شرط شما برای پايان دادن به تحصن چيست؟ شرط ما از اول هم اعلام کرديم که برگرداندن امر مهم انتخابات به مجرای قانونی است که پيش مقدمه آن تأييد صلاحيت نامزدهای مجلس هفتم در سراسر کشور است که بدون استناد به قانون ردصلاحيت شده اند. رفتار شورای نگهبان پايان بخش تحصن خواهد بود در غير اين صورت ما مراحل ديگری برای تحصن طراحی کرده ايم. امير از گرگان نوشته است که اگر اصلاح طلبان تأييد صلاحيت بشوند اما رأی نياورند چه خواهيد کرد؟ آيا بهتر نيست اکنون که قدرت را در دست داريد کاری برای کوتاه شدن دست نهادهای غيرانتخابی بکنيد؟ مثل استعفای دسته جمعی؟ در تعدادی از ای ميلهايی هم که برای ما آمده گفته شده است که حتی اگر اصلاح طلبان موفق شوند دوباره به مجلس راه يابند باز هم کاری از پيش نخواهند برد چون نهادهای انتصابی مانع آنان می شوند. اگر اصلاح طلبان تأييد صلاحيت شوند و انتخابات آزادی که هدف متحصنان است برگزار شود، در انتخاباتی سالم و عادلانه اگر مردم نخواهند در مسابقه ای جوانمردانه به اصلاح طلبان رأی دهند ما رأی آنان را با ديده منت می پذيريم و کنار می رويم و همکاری هم خواهيم کرد. اگر مجلسی توانمندتر از مجلس ششم تشکيل شود و اصلاح طلبانی تندتر از اصلاح طلبان کنونی به مجلس راه يابند بايد به رفتار و مشی شورای نگهبان توجه شود و انشاء الله شورای نگهبان تجديدنظری در تطبيق مصوبات مجلس با شرع و قانون اساسی کند. چند نفر از جمله کاوه از تهران پرسيده اند که با توجه به ساختار حکومتی جمهوری اسلامی و وجود نهادهايی همچون شورای نگهبان آيا دست يافتن به دمکراسی ممکن است؟ اگر ملاک را قانون قرار دهند و مصوبات مجلس را فراتر از قانون مورد بررسی قرار ندهند طراحی نظام جمهوری اسلامی با قانون اساسی می توان دمکراسی را پياده کرد و حتی اگر لازم باشد می توان با رجوع به آرای مردم در قانون اساسی تغييراتی ايجاد کرد. ای ميلهايی رسيده که از شما به خاطر اقداماتتان تشکر کرده اند اما از طرف ديگر ای ميلهای انتقادی هم داريم که شما را متهم کرده اند که برای منافع شخصی دست به تحصن زده ايد. اگر واقعاً هدف، منافع فردی و شخصی ما بود آقايان براحتی می توانستند پشت پرده مشکل ما را حل کنند، برای رسيدن به منافع شخصی لازم نيست خيلی هزينه متقبل شد، انتظار دارم نظرات مخالفان ما را بخوانند آن وقت با ما همنظر خواهند شد و واقعاً مجلس ششم در چهار سال دفاع خوبی از حقوق مرده کرده که مخالفان اصلاحات اين قدر عصبانی اند و حتی با کسب حداقل آرای مردم می خواهند نگذارند مجلس بار ديگر به دست اصلاح طلبان بيفتد. آنها اکنون شعارهايی اصلاح طلبانه تر از اصلاح طلبان می دهند و می گويند ما هم اگر مجلس برويم در جهت حفظ حقوق شهروندان اقدام می کنيم، در حالی که آنان زمانی حتی تحمل يک بار گفتن کلمه شهروند را نداشتند. خدمات | خيلی ها از جمله آقای مهرداد فروغی از آمستردام هلند پرسيده اند آيا به نظر شما اين تحصن کمی دير نيست؟ بهتر نبود نمايندگان ملت آن زمانی که اولين مصوبه مجلس در شورای نگهبان رد شد يا هنگامی که دو لايحه رئيس جمهور رد شد متحصن می شدند؟ | پاسخ شهربانو امانی، نماينده متحصن به پرسشهای شما |
این رویکرد، با تاکیدات آیت الله خامنه ای در همان ابتدای اعتراضات همسو بود. مشخصا، با تاکیدات ۲۶ آبان رهبر ایران که در جریان آن، از جمله با اشاره به وقایعی همچون "آتش زدن به فلان بانک" تصریح میکرد: "در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینهورزان، انسان های ناباب وارد میدان می شوند... اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست." غیرمنتظره نبود که به دنبال تصویرسازیهایی از این جنس، تریبون های حکومتی داستان هایی پیچیده را در مورد نقش اتباع یا دولتهای فرانسه، آلمان، افغانستان، ترکیه، آمریکا، اسرائیل و عربستان در اعتراضات انتشار دادند، و مردم معترض را به "دینامیت بستن" به تاسیسات پالایشگاهی، هدف قرار دادن "همه زیر ساختهای اصلی کشور" و برنامه ریزی برای "کشتار نصف ایران" متهم کردند. ولی بخش کلیدی تر این کمپین ضداطلاعات، انتشار گسترده اخبار جعلی در رسانه های رسمی در مورد میزان "تلفات نیروهای امنیتی" بود. نقطه اوج چنان اخباری را، ادعایی با این مضمون تشکیل میداد که: "۸۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای امنیتی یا افرادی بوده است که در حال دفاع از منازل خود در برابر تهاجم آشوبگران بودهاند". هرچند نهادهای امنیتی، شش ماه بعد با عقب نشینی بی سر و صدا از ادعاهای اولیه، تعداد ماموران امنیتی-انتظامی کشته شده در جریان اعتراضات آبان ماه را ۶ نفر اعلام کردند که البته، در مورد همین عدد هم ابهامات جدی وجود داشت. بیشتر بخوانید: اعتراف به کشته شدن ۸۰ درصد قربانیان با 'سلاح سازمانی' اعتراضات جاری در شهرهای ایران از ۲۴ تا ۲۹ آبان ۹۸، به گفته مقام های رسمی حدود ۲۳۰، و به نوشته خبرگزاری رویترز حدود ۱۵۰۰ کشته بر جای گذاشت. در میان این دو روایت، گزارش سازمان عفو بین الملل قرار داشت که در ۳۱ اردیبهشت ۹۹، به انتشار جزئیات ۳۰۴ نفر از جانباختگان پرداخت. روایت حکومت، با تاخیری شش ماهه و پس از انتشار انبوهی از اخبار ضدونقیض در منابع رسمی راجع به "تفکیک" کشته شدگان منتشر شد. در شرایطی که طی همین مدت، گزارش های زیادی از فشار دستگاه های امنیتی بر خانواده های جانباختگان انتشار یافته بود -تا در ازای برخوردار شدن از مزایای "خانواده های شهدا" قبول کنند که بستگان مقتول آنها جزو معترضان به حکومت نبوده اند. چنین رویکردی، به ویژه پس از آن مورد توجه عمومی قرار گرفت که علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی، در ۲۱ آذر مدعی شد: "بیش از ۸۵ درصد از جانباختگان رخدادهای اخیر در شهرستانهای تهران در هیچ یک از تجمعهای اعتراضی حضور نداشتهاند". محمد جواد لاریجانی دبیر وقت ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، در ۲۶ آذر یک گام جلوتر رفت و اعلام کرد: "۸۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای امنیتی یا افرادی بوده است که در حال دفاع از منازل خود در برابر تهاجم آشوبگران بودهاند و ۱۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای تروریستی است." محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور در ۲۸ آذر، روایت نظام از قربانیان آبان ۹۸ را یک قدم دیگر هم به پیش برد و تعریف کرد: "بیشترین آسیبدیدگان این حادثه از نیروهای انتظامی بود". این مقام قضایی اگرچه منظور خود از "آسیب دیدگان" را به طور مشخص توضیح نمیداد، ولی بر ادعاهای قبلی در مورد "تلفات بیشتر" نیروهای امنیتی پافشاری میکرد و مجموعه این ادعاها، سپس مورد رجوع مدافعان حکومت در رسانه های رسمی و مجازی قرار میگرفت. از سوی دیگر اما همین مدافعان، وقتی در ۱۲ خرداد ۹۹، مجتبی ذوالنوری رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت در جریان اعتراضات آبان ماه "۲۳۰ کشته" بر جای مانده که از آن میان "۶ نفر از ماموران بودند"، علاقه چندانی به پررنگ کردن بخش دوم -یا حتی اولِ- خبر نشان ندادند. آقای ذوالنوری البته، در بخش دیگری از اظهارات خود، تعداد کشته شدگان حکومتی را به شیوه ای غیرریاضی به درصد تبدیل میکرد: "۲۰ درصد از جان باختگان در قالب نیروهای تامین کننده امنیت و نظم که شامل بسیج و نیروهای مردمی میشوند بودهاند." مشکل آنجا بود که رئیس کمیسیون امنیت ملی تعداد ماموران کشته شده را ۶ نفر میدانست که حدود ۲ و نیم درصد از کشته شدگان میشد. در نتیجه واضح نبود او بر چه مبنایی سهم مجموع "نیروهای تامین کننده امنیت و نظم" و از جمله نیروهای بسیج را در میان کشته شدگان ۲۰ درصد بیان میکند. پاسخ این ابهام، با مراجعه به اظهارات ۱۰ خرداد عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور -و رئیس شورای امنیت کشور- مشخص میشد که تصریح داشت: " حدود ۴۰ یا ۴۵ نفر یعنی حدود ۲۰ درصد کشتهشدگان، افرادی بودند که با سلاحهایی کشته شدند که سلاح سازمانی نبود". به این ترتیب کاشف به عمل میآمد که ۲۰ درصد مشکوک، درواقع سهمی از جانباختگان آبان بوده که در روایت رئیس شورای امنیت، با "سلاح سازمانی" نیروهای حکومتی کشته نشده اند. روایتی که منتقدان نظام آن را هم دستکاری شده میدانستند، ولی آقای ذوالنوری ترجیح داده بود ۲۰ درصد ادعایی را چنین تفسیر کند که گویی کسانی که با سلاح سازمانی کشته نشده اند همان "نیروهای تامین کننده امنیت و نظم" بوده اند. در عین حال، آمار ۲۰ درصدی وزیر کشور بین سطور مهم دیگری هم داشت: اعتراف ضمنی به اینکه حداقل ۸۰ درصد کشته شدگان آبان، به ضرب گلوله "سلاح سازمانی" نیروهای امنیتی کشته شده اند. اعترافی که مقایسه آن با حکایت قبلی دبیر وقت ستاد حقوق بشر قوه قضاییه -مبنی بر اینکه "۸۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای امنیتی یا افرادی بوده است که در حال دفاع از منازل خود در برابر تهاجم آشوبگران بودهاند"- ابعاد خبرسازی حکومتی در هفته های پس از اعتراضات را برجسته میکرد. در حقیقت، حتی بر مبنای اخبار رسانه های رسمی ایران، مجموع کشته شدگان نهادهای حکومتی -از جمله بسیج-در جریان اعتراضات آبان ماه، "حداکثر" همان ۶ نفری بود که در اظهارات ۱۲ خرداد رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس بیان شده بود. این رسانه ها به طور مشخص از جان باختن ۲ عضو نیروی انتظامی (به نام های ایرج جواهری و رضا صیادی)، ۲ عضو سپاه (اکبر مرادی و مرتضی ابراهیمی)، ۲ "عضو بسیج" (مصطفی رضایی و مجید شیخی)، در جریان اعتراضات آبان ۹۸ خبر داده بودند. اگرچه بعد از انتشار خبر کشته شدن مجید شیخی، برخی آشنایان این دانشجوی ۲۲ ساله اعلام کردند که او بسیجی نبوده اما نهادهای امنیتی، جنازه او را به شرط انتشار نامش به عنوان عضوی از بسیج مستضعفین به خانواده تحویل داده اند و سپس با فتوشاپ، به ساختن عکسی پرسنلی از او در لباس بسیج پرداختهاند. "سپاه سیدالشهداء" استان تهران، در ۲۷ آبان برای نخستین بار به اعلام کشته شدن یک عضو سپاه به نام مرتضی ابراهیمی و دو "بسیجی" به نام های مصطفی رضایی و مجید شیخی به وسیله "چاقو و قمه" پرداخت (البته بعدا روشن شد آقای شیخی با شلیک گلوله به سینه اش به قتل رسیده). سپس در ۲۸ آبان، خبرگزاری صداوسیما با تکرار این ادعا که "مرتضی ابراهیمی، مصطفی رضایی و مجید شیخی در اغتشاشهای روزهای اخیر در تهران به دست اشرار و آشوبگران به شهادت رسیدند"، خبر از برگزاری مراسم تشییع مرتضی ابراهیمی و مصطفی رضایی در "معراج الشهدای" تهران داد، بدون آنکه توضیح دهد چرا در همین مراسم، جنازه مجید شیخی تشییع نمیشود. قابل توجه آنکه در ۶ آذر ۹۸ نیز، خبرگزاری دفاع مقدس گزارشی را در مورد ۶ نفر عضو نهادهای حکومتی که در آبان ۹۸ کشته شده بودند منتشر کرد که شامل اطلاعاتی در مورد ۵ نفر از آنها می شد، اما در معرفی نفر ششم به این توضیح مبهم بسنده می کرد: "شهید بسیجی مجید شیخی که در اسلامشهر به شهادت رسید شهید دیگر حوادث تهران بود که اطلاعات زیادی از وی در دست نیست." بخشی کلیدی از "کمپین صداطلاعات" سخنگویان حکومت در آبان ۹۸، انتشار روایت های عجیب در مورد میزان "تلفات نیروهای امنیتی" بود، هرچند شش ماه بعد، بدون سرو صدا از این روایتها عقب نشستند ادعای نجات 'نصف ایران' از 'کشتار' گذشته از اخبار جعلی نهادهای مسئول در مورد کشته شدگان، این نهادها به دنبال اعتراضات آبان ۹۸ به انتشار مجموعه ای از اخبار ساختگی راجع به اقدامات معترضان پرداختند و همین اخبار در رسانه های ایران، به مبنایی برای توجیه شلیک های مرگبار ماموران تبدیل شدند. مثلا، در ۲۷ آبان سپاه سیدالشهدای استان تهران اعلام کرد در جریان اعتراضات نیروهای بسیج و سپاه به شیوه "ترورهای دهه ۶۰" کشته شده اند و در ۲۹ آبان علی ربیعی سخنگوی دولت گفت افرادی در پالایشگاه عسلویه "به برخی لولهها دینامیت بسته بودند" و افرادی دیگر "میخواستند خط تلفن اصفهان را قطع کنند". در ۳۰ آبان سالار آبنوش فرمانده عملیات بسیج تاکید داشت که "فتنه گران [هدف] کشتار را نصف ایران در نظر گرفته بودند" و اینکه "کیفهایی داشتند که وسایل آنها را تابه حال ندیده بودیم". به علاوه در اول آذر، علی فدوی جانشین فرمانده سپاه از "۴۸ ساعت جنگ" نیروهای مسلح با معترضان و آن هم با ابعادی مشابه عملیات "کربلای ۴" روایت کرد، و در ۵ آذر عبدالرضا رحمانیفضلی وزیر کشور داستان "هستههای چهار و پنج نفره"ای را تعریف کرد که "همه زیر ساختهای اصلی کشور از جمله بزرگراهها و جادههای اصلی را نشانه رفته بودند". وزیر کشور در اظهاراتی دیگر در ۶ آذر مدعی شد: " نیروهای زخمی و مجروح از بسیج، نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی دو برابر نیروهایی بود که در این حوادث آسیب دیده اند." در ۱۱ دی حسین رحیمی رئیس پلیس پایتخت به این نتیجه رسید که مشکلی وجود ندارد اگر اساسا، کشته یا حتی مصدوم شدن معترضان به دست نیروهای خود را منکر شود. او با ذکر اینکه در جریان اعتراضات "حتی یک نفر هم" در تهران کشته نشده افزود: "در ۱۶۵ نقطه که درگیر شدیم حتی یک نفر از اغتشاشگران را مصدوم نکردیم." در چنین فضایی بود که در ۲۱ آذر، علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی گفت "بیش از ۸۵ درصد از جانباختگان" استان تهران "به صورت مشکوک" با "سلاحهای سرد و گرم غیرسازمانی کشته شدهاند"، و در ۲۶ آذر محمد جواد لاریجانی دبیر وقت ستاد حقوق بشر قوه قضاییه مصلحت دانست آبان ۹۸ را، صحنه جنگ خیابانی نابرابر نیروهای امنیتی با گروه های "تروریستی" ترسیم کند. به روایت او: "۸۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای امنیتی یا افرادی بوده است که در حال دفاع از منازل خود در برابر تهاجم آشوبگران بودهاند و ۱۵ درصد کشتهها مربوط به نیروهای تروریستی است." او همزمان، بدون توضیح بیشتر اعلام کرد که "یک گروه داعشی جدید" درگیر اعتراضات بوده اند، با این تفاوت که "داعش قبلی از اسلام میگفت اما اینها صحبتهای دیگری دارند". تعجبی نداشت که مکمل داستانهایی از این جنس، اظهارات مسئولان در مورد نقش کشورهای متعدد در اعتراضات باشد. نتیجه آنکه در ۲۷ آبان سپاه معترضان را به آمریکا وابسته دانست و در ۲۸ آذر محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور از ارتباط "آمریکا، عربستان و اسرائیل" با اعتراضات سخن گفت. در ۳۰ آبان هم سالار آبنوش فرمانده عملیات بسیج با تاکید بر نقش "صهیونیستها و آمریکا و عربستان" ادعا کرد در این زمینه "در بازجوییها اطلاعات زیادی به دست آمده". ولی گذشته از آمریکا و اسرائیل و عربستان، که سخنگویان حکومتی در پی اعتراضات دی ۹۶ هم آنها را مقصر اصلی دانسته بودند، به دنبال وقایع آبان ۹۸ این سخنگویان پای کشورهایی جدید را به میان کشیدند. به عنوان نمونه خبرگزاری فارس در ۲۸ آبان از نقش یک تیم "هفت نفره" در حمله به بانکها خبر داد که همه آنها "اتباع یکی از کشورهای همسایه شرقی بودهاند" و در ۲۹ آبان مدعی دستگیری تعدادی از "لیدرهای خرابکاری اشرار" با "تابعیت آلمانی، ترکیهای و افغانستانی" شد. همچنین در ۳۰ آبان، غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوه قضاییه از نقش یک "بازنشسته سفارت ایران در کشور دانمارک" در اعتراضات سخن گفت که "تجهیزات مربوط به جاسوسی" داشته، و اول آذر، علی فدوی جانشین فرمانده سپاه اعلام کرد "هیچ کشوری به مانند فرانسه محرک این اغتشاشات نبوده". "در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینهورزان، انسان های ناباب وارد میدان می شوند... اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست" (آیت الله خامنهای) دروغهایی که زندگی شهروندان را نابود کرد با گذشت یک سال از اعتراضات آبان ماه، مسئولان قضایی و امنیتی ایران تمایلی به اثبات یا حتی دفاع از ادعاهایی که در آن مقطع منتشر کرده بودند نشان نداده اند. آنها به عنوان نمونه کوچکترین تلاشی نکرده اند تا شفاف کنند بر چه مبنایی مدعی برنامه ریزی معترضان برای منفجر کردن پالایشگاه عسلویه با "دینامیت" یا "کشتار نصف ایران" شدند، بر چه اساسی تعریف کردند پلیس در پایتخت "حتی یک نفر از معترضان" را مصدوم نکرده، یا کدام "گروه داعشی جدید" در پس اعتراضات قرار داشته است؟ همان طور که توضیح نداده اند نام آن رهبران میدانی اعتراضات که تابعیت "آلمانی، ترکیهای و افغانستانی" داشتهاند چیست، یا مثلا اگر "هیچ کشوری به مانند فرانسه محرک این اغتشاشات نبوده" چرا نخواسته اند به طرح این موضوع در مجامع بین المللی بپردازند؟ طبیعتا وقتی ادعاهایی در حد سهم "۸۵ درصدی" افراد درگیر با معترضان در کشته های آبان ماه، در نهایت به ۵-۶ نفر مامور حکومتی در مقابل صدها قربانی اعتراضات خیابانی رسید هم، از یادآوری حکایتهایی که پیشتر منتشر کرده بودند طفره رفتهاند. واقعیت آن است که سخنگویان حکومت و حامیان آنها در رسانه های رسمی و مجازی، می دانند که نه تنها از بابت روایتهای بیمبنایی که در توجیه کشتن شهروندان منتشر کرده اند مورد بازخواست قرار نمی گیرند، که همین روایت سازی ها، به عنوان بخشی از سابقه "دفاع از نظام در مقاطع حساس"، به کارشان خواهد آمد. در این میان، البته زندگی طیف گسترده ای از "شهروندان درجه دو" -اعم از کشتهها، معلولین و زندانیان یا اعضای خانواده هایشان- هم نابود شده، که سرنوشت امثال آنها، هرگز "مساله نظام" نبوده است. | به دنبال اعتراضات آبان ۹۸، آمار مختلفی در مورد تعداد کشته شدگان انتشار یافت که حتی بر مبنای محافظه کارترینِ آنها، رکورد جانباختگانِ اعتراضات خیابانی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران شکسته شده بود. همزمان سخنگویان حکومت ایران، "کمپین ضداطلاعات" بزرگی را به راه انداختند تا اثبات کنند معترضان، نه "مردم معمولی"، که "اشرار" غیرعادی هستند و در نتیجه نگرانی در مورد سرنوشت یا زندگی آنها، موضوعیت چندانی ندارد. | آبان ۹۸؛ چگونه اخبار جعلی به یاری توجیه کشتار معترضان آمد؟ |
آقای والترز گفت طرح پرهزينه ای که برای رديابی قاچاقچيان مواد مخدر و نابود کردن مزارع پرورش گياه کوکا در کشور کلمبيا به اجرا درآمده در کاهش ميزان خريد و فروش کوکائين در شهرهای آمريکا تاثيری نداشته است. آقای والترز که پس از يک ديدار سه روزه از کلمبيا وارد مکزيک شده است، در يک کنفرانس خبری در مکزيکو سيتی، پايتخت، گفت سياست آمريکا عليه توليد و قاچاق مواد مخدر در منطقه آمريکای لاتين تا کنون ناموفق بوده است. اين مقام کاخ سفيد، که به تزار آمريکا در کنترل مواد مخدر شهرت يافته است، ابراز اميدواری کرد در دوازده ماه آينده نتايج بهتری از اين طرح به دست آيد. وی گفت دولت آمريکا تصميم دارد به حملاتی سيستماتيک عليه خطوط توليد و فروش ديگر مواد مخدر، مانند هروئين و آمفتامين ها، دست زند. خدمات | جان والترز، از مقامات کاخ سفيد در آمريکا که بر روند مبارزه با قاچاق کوکائين به اين کشور نظارت دارد، می گويد علی رغم تلاش و هزينه ميلياردها دلار در اين زمينه اين تدابير تا کنون با شکست ربرو بوده اند. | 'آمريکا در مبارزه با مواد مخدر شکست خورده است' |
هیلاری کلینتون می گوید منوچهر متکی، وزیر امور خارجه پیشین ایران دو بار جواب سلامش را نداده است او در فصل هجدهم کتاب (ایران: تحریمها و اسرار) از رایزنیهایش برای ترغیب هند به قطع مبادلات نفتی با ایران می گوید، از این که منوچهر متکی، وزیر امور خارجه پیشین ایران در بحرین جواب سلامش را نداد و این که از موضع گیری محکم نکردن در حمایت از جنبش سبز ایران پشیمان است. ولی شاید مهمترین شخصیت فصل ایران کتاب خانم کلینتون سلطان قابوس، پادشاه عمان باشد که طی چند سال اخیر رابط اصلی واشنگتن و تهران بوده است و مدتها پیش از به قدرت رسیدن حسن روحانی، کار سخت وساطت بین آمریکا و ایران را شروع کرده بود. هیلاری کلینتون می گوید روز ۱۲ ژانویه سال ۲۰۱۱ در مسقط، پایتخت عمان، به دیدار سلطان قابوس رفته بود که پادشاه عمان پیشنهاد کرد به برقراری تماس و مذاکره بین ایران و آمریکا کمک کند. خانم کلینتون می نویسد پیشنهاد سلطان برای او و باراک اوباما جذاب واقع شد چرا که آن توصیه بهترین شانس برای پرهیز از درگیری نظامی یا سناریوی غیرقابل قبول یک ایران مسلح به سلاح هستهای بود. خانم کلینتون در عین حال می گوید تلاشهای واشنگتن برای تعامل با ایران مدت کوتاهی پس از آغاز دور اول ریاست جمهوری آقای اوباما در اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی آغاز شده بود، زمانی که باراک اوباما دو نامه خصوصی به آیت الله علی خامنهای می نویسد و به رهبر جمهوری اسلامی پیشنهاد یک "گشایش دیپلماتیک جدید" می دهد. در همان دوران بود که رئیس جمهوری آمریکا اولین پیام تبریک عید نوروز خود را خطاب به مردم ایران ضبط و منتشر کرد. تماسهای اولیه و حاشیهای باراک اوباما، هیلاری کلینتون، جیک سالیوان "گزینههای دشوار" خانم کلینتون تصویر تازهای از رویکرد دولت باراک اوباما در قبال ایران ارائه می کند، به خصوص این که دیپلماتهای آمریکایی از هر فرصتی در حاشیه نشستهای بین المللی برای تعامل مستقیم با همتایان ایرانی خود استفاده می کردند. یکی از اولین تماسهای مستقیم در سال ۲۰۰۹ میلادی (فروردین سال ۱۳۸۸) درحاشیه کنفرانس بین المللی لاهه هلند انجام شد که درباره اوضاع افغانستان برگزار شده بود. هیلاری کلینتون می نویسد: "من باید تصمیم می گرفتم که سازمان ملل متحد، ایران را (به کنفرانس) دعوت بکند یا نه. پس از مشورت با متحدانمان در پیمان ناتو، من آن کنفرانس را خیمه بزرگ برای تمام طرفینی توصیف کردم که در افغانستان منافع دارند." او می افزاید: "این (حرف) در را برای شرکت ایران باز گذاشت. اگر آمدند، می توانست اولین مواجه مستقیم ما باشد." در جریان این کنفرانس بود که وزیر امور خارجه آمریکا یکی از نزدیکترین مشاورانش، جیک سالیوان، را به سراغ نماینده ایران می فرستد تا به گفته هیلاری کلینتون وضعیت سه شهروند زندانی آمریکا در ایران (عشا مومنی، رکسانا صابری و رابرت لوینسون) را با مقام ایرانی مطرح کند. رابرت لویسنون همان مامور سابق اف بیآی و پیمانکار سازمان سی آیای است که در سال ۲۰۰۷ برای جمع آوری اطلاعات به جزیره کیش سفر کرد و ناپدید شد. مقامات ایرانی همچنان از سرنوشت وی ابراز بیاطلاعی می کنند اما آنها در نهایت، عشا مومنی و رکسانا صابری را آزاد کردند. خانم کلینتون می نویسد: "تهران سرانجام یک معاون وزیر امور خارجه را به لاهه فرستاد که نطقش شامل برخی نظرات مثبت در مورد همکاری بود. من با دیپلمات ایرانی دیدار نکردم اما جیک (سالیوان) را فرستادم تا با او صحبت کند تا او امکان تعامل مستقیم در مورد افغانستان را مطرح کند." نماینده ایران در آن نشست محمد مهدی آخوند زاده معاون آسیاى وزیر امور خارجه بود. به گفته خانم کلینتون، ریچارد هولبروک، نماینده وقت رئیس جمهور آمریکا در امور پاکستان و افغانستان، هم درکنفرانس لاهه در زمان صرف "نهار رسمی" صحبت کوتاهی با دیپلمات ایرانی داشت، هرچند به گفته وی، مقام ایرانی بعدا این تماس را تکذیب کرد. 'تصمیم تاکتیکی دشوار' در برابر جنبش سبز یکی از مواردی جالب کتاب خانم کلینتون ابراز پشیمانی نویسنده از حمایت نکردن محکم تر از معترضان ایرانی در جریان اعترضات انتخاباتی سال ۱۳۸۸ است که علیه برنده اعلام شدن محمود احمدی نژاد به خیابانها ریختند. او می نویسد در آن روزهای بحرانی، افرادی از داخل ایران، دولت آمریکا را ترغیب کردند که تا حد امکان سکوت اختیار کند چرا که اگر واشنگتن در حمایت از معترضان موضع گیری صریح کند و وارد ماجرا شود، حکومت ایران اعتراضات را توطئه بیگانگان خواهد دانست و به شدت سرکوب خواهد کرد. هیلاری کلینتون می گوید در نهایت باراک اوباما طی یک "تصمیم تاکتیکی دشواری که با چشمان باز اتخاذ شد"، رویکردی محتاطانه را در پیش گرفت. اما خانم کلینتون در کتابش نوشته است: "با آگاهی از آن چه اتفاق افتاد، من مطمئن نیستم که خویشتنداری ما گزینه درستی بوده باشد. این (تصمیم) سرکوب بیرحمانه جنبش سبز توسط رژیم را متوقف نکرد که مشاهده آن بینهایت دشوار بود. پیامهای جدی تر ایالات متحده احتمالا از آن چه اتفاق افتاد جلوگیری نمی کرد و می توانست آن را تسریع کند اما در حال حاضر هیچ راهی وجود ندارد که بدانیم که ما می توانستیم موثر واقع شویم." او می افزاید: "من بعدها پیشیمان شدم که ما محکم تر موضع گیری نکردیم و دیگران را برای اقدامی مشابه بسیج نکردیم." آمریکا پس از سرکوب اعتراضات سال ۸۸، تعدادی از مقام ارشد جمهوری اسلامی از جمله محمدعلی جعفری (فرمانده کل سپاه پاسداران) و حیدر مصلحی (وزیر اطلاعات وقت) را به اتهام نقض حقوق بشر تحریم کرد و به تلاشهایش برای افزایش فشارهای اقتصادی بر ایران ادامه داد. اما کتاب خانم کلینتون به وضوح نشان می دهد که با وجود تیرگی شدید روابط، تلاشهای واشنگتن برای تعامل با ایران و ارسال پیام به طرف ایرانی همچنان ادامه داشته است. خانم کلینتون می گوید در آوریل سال ۲۰۱۰ میلادی، شخصا از یووری موسوینی، رئیس جمهوری اوگاندا می خواهد که به محمود احمدی نژاد "پیام محکم" واشنگتن را ابلاغ کند که "هنوز ایران فرصت دارد رفتارش را تغییر بدهد." او همچنین می نویسد که از طریق رئیس جمهوری اوگاندا، واشنگتن در مورد هرگونه اقدام احتمالی ایران در تنگه هرمز به تهران هشدار داد. بازی دیپلماتیک طولانی، سلام به متکی رایزنی های محرمانه آمریکا و ایران از کانال عمان در نهایت راه را برای توافق ژنو باز کرد خانم کلینتون می نویسد در دسامبر ۲۰۱۰ برای شرکت در یک نشست امنیتی که مقامهای ارشد کشورهای حوزه خلیج فارس در آن شرکت داشتند به بحرین سفر می کند. این نشست در هتل ریتس کارلتون منامه برگزار شده بود و منوچهر متکی، وزیر امور خارجه وقت ایران، نیز در راس هیات ایرانی در آن شرکت داشت. هیلاری کلینتون تصمیم می گیرد که در نطقش به طور مستقیم هیات ایرانی را خطاب قرار بدهد و به آنها بگوید: "حدود دو سال پیش پرزیدنت اوباما به دولت شما صادقانه پیشنهاد گفتگو داد. ما همچنان به آن پیشنهاد پایبند هستیم. شما حق دارید از برنامه اتمی صلح آمیز برخوردار باشید اما این حق شامل یک مسوولیت معقولانه است: این که به مفاد پیمانی که امضا کرده اید عمل و به طور کامل نگرانیهای دنیا از فعالیتهای هستهای خود را برطرف کنید. ما از شما می خواهیم که به خاطر مردم، منافع و امنیت مشترک، این گزینه را انتخاب کنید." خانم کلینتون می افزاید پس از پایان جلسه، زمانی که مقامات کشورها برای صرف شام دور هم جمع شده و با هم دست می دادند، تصمیم می گیرد با منوچهر متکی احوال پرسی کند. او می نویسد که به آقای متکی گفته است: "سلام آقای وزیر! او زیر لب به فارسی یک چیزی گفت و رویش را برگرداند. چند دقیقه بعد ما دوباره با هم برخورد کردیم، این بار بیرون در محوطه جلوی ساختمان. خوشامد دیگری گفتم ولی بار دیگر از جواب دادن خودداری کرد." کلینتون می افزاید: "پیش خودم لبخند زدم. در اولین نطق مراسم تحلیفش، پرزیدنت اوباما به ایران و دیگر دولتهای یاغی گفته بود که اگر شما حاضرید مشت گره کرده خودتان را باز کنید ما دستمان را به سوی شما دراز می کنیم. متکی تازه نشان داده بود که چقدر رسیدن به این هدف دشوار است." او در عین حال می نویسد: "اما اگر منصف باشیم ما تازه به طور موفقیت آمیز در سراسر دنیا کمپین کرده بودیم تا تحریمهای فلج کنندهای علیه کشور او (متکی) وضع کنیم. تعامل و فشار. هویچ و چماق. این ماهیت دیپلماسی است و ما بازی طولانیای را انجام می دادیم." دستیار امین کلینتون، مامور تماس با ایران کتاب خانم کلینتون به وضوح نشان می دهد که جیک سالیوان، دستیار جوان او در تدارکات روند تعامل نقش محوری داشته است. این دیپلمات تازه کار هم اکنون به مقام مشاور امنیت ملی جو بایدن، معان ریاست جمهوری آمریکا ارتقا یافته است. آن طور که در کتاب خانم کلینتون آمده، آقای سالیوان در تابستان سال ۲۰۱۰ مامور رایزنی برای آزاد کردن سه جوان کوهنورد آمریکایی می شود که در نواحی مرزی ایران و عراق دستگیر و در زندان اوین محبوس بودند. خانم کلینتون می نویسد در تابستان ۲۰۱۰ جیک سالیوان در یک نشست بین المللی دیگر پیام تازهای را در مورد سه آمریکایی، شخصا به وزیر امور خارجه ایران تسلیم کرد. اما آن طور که وزیر امور خارجه آمریکا اذعان می کند با وجود تماسهای پراکنده، در نهایت کانال ارتباطی اصلی با ایران، پادشاه عمان بود که در ژانویه ۲۰۱۱ به خانم کلینتون پیشنهاد وساطت بین ایران و آمریکا را می دهد. هیلاری کلینتون می نویسد که پیشنهاد سلطان قابوس را با اوباما در میان می گذارد با استقبال او مواجه می شود. او می گوید: "پرزیدنت اوباما محتاط اما علاقمند بود. او به سلطان تلفن زد تا از او درباره امکان پذیر بودن کانال دیپلماتیک تحقیق کند. ما حلقه را کوچک نگه داشتیم. بیل برنز، جیک و من با تیم کوچکی در کاخ سفید همکاری می کردیم که شامل تام دانیلون، مشاور امنیت ملی وقت رئیس جمهور، معاونش دنیس مک دونا، دنیس راس - تا زمانی که در نوامبر ۲۰۱۱ از کاخ سفید رفت - و پونیت تالوار، مدیرارشد بخش ایران، عراق و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در شورای امنیت بود." وی می افزاید: "عمانیها بین ما پیام مبادله کردند درباره این که چگونه گفتگوها می تواند انجام بشود و هیاتها در چه سطحی می توانند فرستاده شوند. البته تعجب برانگیز نبود که دشوار بود حتی در مورد سادهترین سوال ها، جواب صریحی از ایرانیها گرفت." در اکتبر سال ۲۰۱۱ هیلاری کلینتون دوباره به مسقط می رود و در این دیدار بود که سلطان قابوس از او می خواهد تیمی از مقامهای ارشد به عمان بفرستد تا به طور مستقیم در مورد مسائل لجستیکی مذاکرات آینده با طرف ایرانی صحبت کنند، چرا که مبادله پیام از طریق وی نتیجهای به بار نیاورده بوده است. کلینتون می نویسد: "من با خواسته سلطان موافقت کردم، به شرط آن که ایرانیها جدی باشند و سلطان بتواند تضمین کند که طرف ایرانی از طرف رهبر جمهوری اسلامی صحبت می کند." مذاکرات دشوار وزیر امور خارجه آمریکا این بار هم دستیار جوان خود، جیک سالیوان، را به دیدار ایرانیها می فرستد. هویت طرف مذاکره کننده ایرانی هیچگاه رسما اعلام نشده است. وزیر امور خارجه سابق آمریکا می نویسد: "جیک با تجربهترین دیپلمات وزارت خارجه برای اولین دیدار حساس با ایرانیها نبود، من می توانستم که فرد دیگری را انتخاب کنم. اما او بسیار مواظب و محتاط بود و از اعتماد کامل من هم برخوردار بود. حضور او می توانست این پیام قوی را بدهد که من شخصا در این روند سهیم هستم." خانم کلینتون توضیح می دهد که در اوایل ژوئیه ۲۰۱۲ چطور جیک سالیوان در یکی از سفرهای خارجی اش بیسر و صدا از پاریس به مسقط می رود. این سفر چنان محرمانه و غیرمنتظره بود که به گفته خانم کلینتون، دوستان و همکاران آقای سالیوان فکر کرده بودند که برای او مشکل اضطراری خانوادگی پیش آمده بود و نگران شده بودند. حدود یک سال پس از آن سفر بود که خبر گفتگوهای محرمانه ایران و آمریکا به رسانهها درز کرد. در آن زمان اما ایران و قدرتهای بزرگ توافق اتمی شش ماهه را در ژنو امضا کرده و به فکر دور نهایی گفتگوها بودند. به گفته خانم کلینتون، جیک سالیوان و پونیت تالوار شب را روی مبل یکی از خانههای خالی سفارت آمریکا در مسقط خوابیدند، با وجود تمام آن سختی ها دو دیپلمات آمریکایی در آن سفر، به نتیجه مطلوبی دست پیدا نمی کنند. هیلاری کلینتون می نویسد: "تیم ارشد ایران با یک سری درخواست ها و پیش شرطی هایی آمدند که هیچ یک از آنها قابل قبول نبودند." او درباره خواستههای ایران توضیحی نمی دهد و نام مقامهای ایرانی را افشا نمی کند. خانم کلینتون می افزاید: "جیک گزارش داد برداشتش این است ایرانیها هنوز آماده نیستند که به طور جدی مذاکره کنند. ما توافق کردیم که کانال ارتباطی را باز نگه داریم و صبر کنیم تا شرایط بهتر شود." وزیر خارجه وقت آمریکا می نویسد سرانجام در اواخر سال ۲۰۱۲ میلادی رابط عمانی خبر داد که ایرانیها آماده اند که گفتگوهای را به طور جدی ادامه بدهند. او به نقل از مقامهای حکومت عمان می نویسد: "آنها (ایرانی ها) می خواهند که یک معاون وزیر امور خارجه بفرستند تا با بیل برنز ملاقات کند. ما موافقت کردیم." بیل (ویلیام) برنز، از معاونان وزیر امور خارجه آمریکاست که در گذشته مذاکرات هستهای با ایران را هدایت می کرد و قرار است پائیز امسال بازنشسته شود. هیلاری کلینتون می گوید چند هفته پس از آن که از وزارت امور خارجه کناره گیری کرده بود، در مارس ۲۰۱۳ بیل برنز و جیک سالیوان برای گفتگو با طرف ایرانی به عمان رفتند اما "پاسخ هنوز ناامید کننده بود." او می افزاید: "به نظر می رسید که ایرانیها هنوز نمی دانستند چکار می خواهند بکنند. واضح بود جناحی در داخل دولت خواهان تعامل جدی بود. اما نیروهای قدرتمندی مانع از مذاکره می شدند." سرکار آمدن حسن روحانی، گرم شدن کانال عمان نویسنده کتاب "گزینههای دشوار" می گوید که پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال گذشته، "کانال عمان گرم می شود." سلطان قابوس اولین رهبر خارجی بود که پس از پیروزی آقای روحانی به تهران سفر کرد تا به رئیس جمهوری میانه روی ایران تبریک بگوید و احتمالا پیام باراک اوباما را به او منتقل کند. خانم کلینتون می نویسد: "پرزیدنت اوباما یک نامه دیگر فرستاد و این بار پاسخ مثبت گرفت." او می گوید جیک سالیوان (حالا مشاور امنیت ملی معاون رئیس جمهوری) و بیل برنز تماسهایشان با طرف ایرانی که "سرانجام اجازه مذکراه را از بالاترین سطوح دریافت کرده بودند، آغاز کردند." او می نویسد:"پنهان کاری محض بیش از همیشه مهم بود تا اعتبار شکننده روحانی در کشورش حفظ شود. تقریبا خیلی سریع کلیات یک توافق مقدماتی شکل گرفت. ایران در ازای کاهش نسبتا کم تحریم ها، برای مدت شش ماه پیشبرد برنامه اتمی را متوقف کند و اجازه بازرسی بدهد." چند ماه بعد در جریان سفر حسن روحانی به نیویورک برای شرکت در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد، وزیران امور خارجه آمریکا و ایران در پشت میز مذاکره گروه ۱+۵ نشستند و سپس تماس تماس تلفنی تاریخی حسن روحانی و باراک اوباما انجام شد. به این ترتیب، از ماه اکتبر به بعد کانال محرمانه پادشاه عمان با کانال رسمی گروه ۱+۵ ادغام شد و وندی شرمن، معاون سیاسی وزیر امور خارجه آمریکا رسما سرپرستی هیات مذاکره کننده ایالات متحده را برعهده گرفت. البته به گفته خانم کلینتون، در جریان مذاکرات ژنو هم، بیل برنز و جیک سالیوان به طور محرمانه در پشت صحنه گفتگوهایی که سرانجام در ماه نوامبر ۲۰۱۳ به توافق اتمی مقدماتی منجر شد حضور داشتند. او می نویسد: "بیل و جیک شرکت داشتند اما آنها تدابیر دقیقی اتخاذ کردند از جمله اقامت در هتلی جداگانه و رفت و آمد از درهای پشتی تا این که از دید رسانهها پنهان بمانند." هیلاری کلینتون در کتابش از اظهار نظر درباره این که به حل و فصل مناقشه اتمی خوش بین است یا نه خودداری می کند، ولی واضح است که توافق ژنو را دستآورد پنج سال تلاشها و رایزنیهای محرمانه دولت اوباما برای تعامل با ایران می داند. | هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در کتاب "گزینههای دشوار" خود درباره تماسها و مذاکرات محرمانه با ایران در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد و حسن روحانی ، جزئیات جالبی ارائه کرده است. | هیلاری کلینتون از مذاکرات محرمانه با ایران میگوید |
سانی لیستون در سال ۱۹۶۲ قهرمان سنگینوزن بوکس جهان شد و دو بار با محمد علی مبارزه کرد غروب بود که جرالدین لیستون به خانهاش برگشت و چشمش به روزنامههایی افتاد که پشت در تلمبار شده بودند. او حدود دو هفته سعی کرده بود با شوهرش، قهرمان پیشین سنگینوزن بوکس جهان که تازه بازنشسته شده بود، تماس بگیرد؛ اما ناموفق مانده بود. وقتی همسرش آخرین تلفن او را بیپاسخ گذاشت، او که برای دیدار مادرش به سنلوئیز رفته بود از او عذر خواست و با عجله به لاسوگاس بازگشت. خانه تاریک بود و در هم قفل نبود. جرالدین امیدوار بود شوهرش را در حال انجام یکی از فعالیتهای مورد علاقهاش ببیند، مثلا ورقبازی با رفقا یا تماشای تلویزیون. بجای آن او بوی نامطبوعی را در فضای خانه حس کرد. او سالها بعد در مصاحبهای گفت: "فکر کردم چیزی پخته و آن را روی اجاق رها کرده. ولی بعد که داخل آشپزخانه رفتم، چیزی ندیدم." جرالدین بوی عجیبی را که در فضال خانه پیچیده بود دنبال کرد، از پلهها بالا رفت و داخل اتاق خواب، شوهرش را پیدا کرد. مردی که زمانی یکی از مخوفترین بوکسورهای آمریکا بود، در حالی که فقط زیرپوش تنش بود کنار پایه تخت ولو شده بود. دستکم شش روز از مرگش گذشته بود و بدنش باد کرده بود. رد خون خشک شدهای که از بینیاش خارج شده بود هم روی جسد به چشم میخورد. جرالدین به پسر هفت سالهشان دنیل گفت که از پلهها پایین برود و منتظر بماند. چند ساعت طول کشید تا او به پلیس تلفن بزند. به گفته پلیس لاسوگاس، جرالدین ابتدا تلاش کرد به وکیلشان زنگ بزند و بعد هم سخت تلاش کرد تا یک دکتر پیدا کند. دکتر سرانجام رسید اما کاری از دستش برنیامد و فقط تاکید کرد که چارلز "سانی" لیستون درگذشته است؛ و دلیل مرگ؟ این یکی از قدیمیترین رازهای دنیای ورزش است. جرالدین در سال ۱۹۵۰ با سانی لیستون ازدواج کرد حدود نیمه شب بود که پلیس به خانه لیستون رسید. خانهای که در حومه شهر و در محلهای شیک و عمدتا سفیدپوست نشین به نام پارادایز پالمز قرار داشت. چند پنجره باز مانده بود، بیرون در ورودی هم حسابی شلوغ بود، از بطریهای باز نشده شیر گرفته تا روزنامههای خوانده نشده "لاسوگاس سان". روزنامههایی که بعدا از روی آنها توانست تاریخ دقیق مرگ لیستون را پیدا کند. گروهبان دنیس کاپوتو که الان ۶۹ ساله است، یکی از اولین افرادی بود که به محل حادثه رسید. او به بیبیسی گفت: "یک تلفن فوری به ما شده بود و ما متوجه شدیم که از محل زندگی لیستون است. اما در لاسوگاس چنین تماسهایی از خانه افراد معروف اصلا غیرعادی نبود، خود من ابتدای کار احساس نکردم که اتفاق بدی افتاده است." بیشتر بخوانید: او بلافاصله جستجو را شروع کرد: "خانه خیلی زیبایی بود. خوب نگه داشته شده و مرتب بود. در نگاه اول چیز خاصی به نظر نمیرسید، چیزی که نشان دهد جرمی اتفاق افتاده است. نشانه آشکاری مبنی بر ورود به زور وجود نداشت. سلاحی دیده نمیشد و نشانهای از درگیری به چشم نمیخورد." گروهبان کاپوتو در اتاق خواب اصلی خانه یک کیسه ماریجوانا و یک بطری ودکا در نزدیکی جسد لیستون که دمر افتاده بود، پیدا کرد: "او یک تیشرت و شورت بوکس پوشیده بود و جسدش در آستانه متلاشی شدن قرار داشت." در حالی که در بعضی روایتها آمده است که یک اسلحه کمری هم در اتاق خواب پیدا شد، حافظه گروهبان کاپوتو چیز دیگری میگوید: "هیچ زخم آشکار یا سلاحی پیدا نشد." کمی بعد او مقداری ناچیزی هروئین در آشپزخانه پیدا کرد، البته بدون سرنگ: "در آشپزخانه چیز خاصی وجود نداشت منهای یک بادکنک که روی میز کنار اجاق بود. هرکسی میدانست که از این نوک بادکنکها برای انتقال مواد استفاده میشد و همچنین ما میدانستیم که لیستون تفننی مواد مصرف میکند." دنیس کاپوتو، گروهبان پیشین پلیس لاسوگاس یکی از نخستین افرادی بود که به صحنه مرگ لیستون رسید در بیشتر گزارشهایی که در باره مرگ لیستون منتشر شده، آمده است که روی بازوی او جای تزریق دیده میشد. در حالی که جرالدین به طور کلی مصرف مواد توسط شوهرش را کتمان میکند، خیلیها میگویند که او سرنگ را سر به نیست کرده بوده است. گروهبان کاپوتو میگوید: "قبل از این که ما برسیم، جرالدین و وکیلش برای مدتی نامعلوم در خانه بودند. به نظر من عادی نبود که او بعد از دیدن جسد شوهرش بجای پلیس به وکیل زنگ زد." اما سایرین، از جمله تعدادی از دوستان نزدیک لیستون، میگویند که او به دلیل ترس از سوزن هرگز هروئین مصرف نمیکرد. جانی توکو، مربی سابق او سال ۱۹۸۹ به واشنگتن پست گفت: "او حتی برای معاینه عادی هم پیش دکتر نمیرفت، چون میترسید که شاید یکی از آنها بخواهد به او آمپول بزند." جسد لیستون سرانجام به آمبولانسی که بیرون خانه منتظر بود، منتقل شد. به گفته برخی شاهدان عینی وزن زیاد او دردسرساز شد و جسدش چند بار افتاد. خروجی نامحترمانه که شبیه بیرون بردن بوکسوری ناکام از رینگ بود. کالبدشکافی نشان داد که در بدون او مقادیری مورفین و کودئین وجود داشت؛ از نوعی که معمولا در نتیجه مصرف هروئین تولید میشود. اما مقدار این مواد آنقدر نبود که بتوان دلیل مرگ را مصرف بیش از حد مواد (اوور دز) دانست. سرانجام علت مرگ بوکسور نامدار، دلایل طبیعی به خصوص انسداد شش و ایست قلبی اعلام شد. این رایی بود که - از نظر بسیاری هواداران بوکس - سئوالهای بیشتری به همراه داشت. چگونه یک مرد - که هنوز به طور حرفهای فعال بود - ناگهان مرد؟ این امکان وجود داشت که او همراه با تمرینهای فوقالعاده سنگین، مواد مخدر هم مصرف کند؟ و این که او بالاخره از آمپول میترسید یا نه؟ شرایط عجیب مرگ لیستون و وضعیت مبهم زندگی او در آن زمان، تئوریهای مختلفی را در مورد مرگ او به وجود آورد. بعضیها مانند گروهبان کاپوتو نظریه رسمی در مورد مرگ طبیعی را قبول کردند، اما خیلیها هم نه. نظریهای که بعدها طرفداران زیادی پیدا کرد این بود که تبهکارانی که لیستون با آنها در ارتباط بود او را به قتل رسانده بودند. راب استین که کتاب زندگینامه این بوکسور را نوشته میگوید: "تمام داستان لیستون در هالهای از رمز و راز پیچیده شده. خیلی از افرادی که ممکن بود نوری به این قضیه بتابانند، دیگر زنده نیستند. ولی من که فکر نمیکنم کسی باور کند او به دلیل سکته قلبی مرد." سانی لیستون در سال ۱۹۶۴ قهرمانی سنگینوزن بوکس جهان را به محمد علی واگذار کرد رمز و راز نه تنها در مرگ که در زندگی لیستون هم وجود داشت و جزئیات زندگی او کاملا مشخص نیست. لیستون فرزند یکی مانده به آخر کشاورزی اهل آرکانزاس بود که ۲۵ بچه داشت. گواهی تولد در آن زمان از نظر قانونی اجباری نبود و او هم نداشت. تصور میشود که لیستون در ۴۰ سالگی مرد اما بعضیها عقیده دارند که سن او در هنگام مرگ بیشتر به ۵۰ نزدیک بود. وقتی بچه بود در خانه کتک میخورد و در مدرسه مشکل داشت: "کم پیش میآمد که در خانه آن قدر غذا داشته باشیم که سیر شویم. کفش نداشتیم و فقط تعداد محدودی لباس بود. کسی هم نبود که به ما کمک کند تا از آن زندگی وحشتناک خلاص شویم." لیستون جوان بیرحمانه اذیت میشد به این دلیل که نمیتوانست بنویسد یا بخواند. وقتی خانواده از آرکانزاس به سنلوئیس مهاجرت کرد، او درس و مشق را کنار گذاشت و به خلاف کردن روی آورد. استین میگوید: "پلیس همیشه در تعقیب او بود. ظاهرا آنها تصویری از او را داخل ماشینهایشان چسبانده بودند." مدت زیادی طول نکشید که لیستون جوان در برخورد با پلیس از نیروی بدنی فوقالعادهاش استفاده کرد. جانات ایگ، نویسنده کتاب "محمد علی: یک زندگی" نوشت: "او با پلیس درگیر شد، بیرحمانه او را کتک زد، تفنگش را قاپید و مامور را در خیابان سر و ته کرد و نگه داشت. بعد هم در حالی که لبخندی به لب داشت و کلاه پلیس را روی سرش گذاشته بود، دور شد." اولین محکومیت جدی او به دلیل سرقت مسلحانه در ۲۲ سالگی بود. او به ندامتگاه ایالتی میزوری فرستاده شد، جایی که نیرو و استعداد ذاتیاش توسط آلویس استیونز، کشیش کاتولیکی که مسئولیت باشگاه زندان را داشت، کشف شد. استیون بعدا به اسپرت ایلاستریتد گفت: "او کاملترین نمونه مردانگی بود که من در زندگیام دیدم. چهارشانه بود و دستهای قدرتمندی داشت. خیلی زود همه را در باشگاه ناکاوت کرد. دستهای او به طرزی باورنکردنی بزرگ بود." لیستون دستهای بزرگش را نشان میدهد. دور مشتهای او ۳۸ سانتیمتر بود و این از اندازه دستهای تمام قهرمانان سنگین وزن جهان بزرگتر است سال ۱۹۵۳ او با قید شرایطی زندان را ترک کرد و وارد بوکس حرفهای شد. اما این آزادی خیلی طول نکشید و یک گروه تبهکاری اختیار او را (در بیشتر دوران زندگی و به خصوص سالهای آخر) بدست گرفت. به گفته کارشناسان ورزش بوکس، این تبهکاران تمام مبارزههای او را مدیریت میکردند و اختیار هر دلاری را که او درآورده بود در اختیار داشتند. راب استین میگوید: " از زندان که بیرون آمد، به دلیل هیکل عضلانی و قدرتمندش کسی نمیخواست با او مبارزه کند. برای جور کردن مبارزههایی که به کار او میآمدند، لیستون نیاز به کمک داشت. این جایی بود که تبهکاران مورد نظر جلو آمدند. آنها با توجه به نیروهایی که داشتند میتوانستند مسابقاتی را راه بیاندازند که از عهده بقیه خارج بود. او آخرین سرمایهگذاری عمده خلافکاران در بوکس بود." تصویری از لیستون در ندامتگاه میزوری (که او مدتی را در آن گذراند) قبل از اولین مسابقهاش با محمد علی در سال ۱۹۶۴ تبهکاران به دلیل استعداد برجسته لیستون جذب او شدند. با تمام این تفاسیر، او به عنوان بوکسوری که ارزش سرمایهگذاری پیدا کرده بود، نیاز به پیروزی داشت و خیلی خوب هم از عهده این کار برآمد. لیستون در دوران حرفهای ۵۰ پیروزی شامل ۳۹ ناکاوت داشت و فقط ۴ بار به حریفان باخت. قدرت لیستون هراسانگیز بود. ضربات جب (ضربه مستقیم در بوکس) دست چپ او از بهترینهای تاریخ بوکس بود و هیبتی داشت که تن بسیاری از حریفان را قبل از نواخته شدن زنگ آغاز مسابقه میلرزاند. محمد علی (کلی) بعدا درباره او گفت: "از میان تمام مردانی که با آنها مبارزه کردم، لیستون ترسناکترینشان بود." جاناتان ایگ در مورد این بوکسور مینویسد: "لیستون فقط حریفانش را نمیبرد. او آنها را خرد میکرد، خجالتشان میداد و کاری میکرد که کابوس مشتهای او را ببینند." بیشتر بخوانید: شهرت ترسناک لیستون به دنبال عملکرد درخشان او برای قهرمانی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ بود. ولی در این میان نمیتوان از نقش رسانههای نژادپرست که میخواستند او را یک سیاه وحشی که "آمریکای سفید" را بدجور میترساند، غافل شد. آرتور دیلی، ستوننویس نامدار نیوریورک تایمز نوشت: "او مغرور، بدخلق، گستاخ، فرومایه و در مجموع ترسناک است. او آخرین مردی است که یک نفر بخواهد در یک کوچه تاریک جلویش سبز شود." گزارشگران برای توصیف او معمولا واژههایی به کار میبردند که بار نژادپرستانه داشت. کلماتی مانند: "گوریل" و "هیولا". وقتی قرار شد لیستون با فلوید پترسون برای قهرمانی سنگینوزن مبارزه کند، رئیسجمهور جان اف کندی، چندین گام فراتر رفت و گفت پترسون باید حریفی با "شخصیت بهتر" پیدا میکرد. سانی لیستون به حریفش فلوید پترسون خیره شده است؛ قبل از مسابقه تکراری در سال ۱۹۶۳ جامعه و رسانهها طرف لیستون نبودند و او را به خاطر سابقه و ارتباطش با تبهکاران به چشم یک بیگانه میدیدند. این عدم علاقه زمانی که او در سال ۱۹۶۲ پترسون را - که بسیار محبوب بود - در دو دقیقه و شش ثانیه نابود کرد و قهرمان سنگین وزن شد، به اوج رسید. وقتی به فیلادلفیا برگشت، منتظر بود جمعیت از او استقبال کنند ولی... راب استین میگوید: "او در پرواز سخنرانیاش را با خبرنگاران تمرین کرد. وقتی که رسید در اوج بود میخواست برای همه در مورد این که دوست دارد به یک الگوی اخلاقی برای سیاهان تبدیل شود، سخنرانی کند. و هیچکس آنجا نبود! این باعث شد که دوباره داخل لاک خودش برود." این فقط "آمریکای سفید" نبود که او را پس میزد، بلکه جنبش حقوق مدنی هم این گونه بود؛ تا حد زیادی به دلیل ارتباط او با تبهکاری سازمانیافته. استین میگوید: "لیستون آخرین کسی بود که جنبش دوست داشت به عنوان دستاورد سیاهان نام ببرد. او بیسواد بود، سابقه زندان داشت و معروف بود که در خدمت تبهکاران محل تولدش است. او در ازای بدست آوردن مسابقات مناسب، روحش را به تبهکاران فروخته بود. مدیر او یک گروه خلافکار بود." تصویری از فرانک "بلینکی" پالرمو که اوایل کار مسابقات لیستون را مدیریت میکرد و بعدا زندانی شد او در ظاهر راننده جان ویتیل (رئیس گروه تبهکاری سنلوئیس که لیستون برایشان کار میکرد) بود اما در واقع بزن بهادر او محسوب میشد. در اوایل دوران حرفهای او توسط فرانک "بلینکی" پالرمو مدیریت میشد. او جمله معروفی داشت با این مضمون: "مشکل امروز بوکس این است که تاجران قانونی اختیار بازی ما را در دست گرفتهاند." سرانجام همان طور که دیوید رمنیک در کتابی در مورد اوایل دوران محمد علی (کلی) نوشت: "لیستون آخرین قهرمان بزرگی بود که صاف در دامن تبهکاران افتاد." بعضیها میگویند همین ارتباطات او را به سمت قبر سوق داد. اولین بار در سال ۱۹۶۴ و زمانی که لیستون عنوان قهرمانی جهان را به محمد علی (که آن زمان کاسیوس کلی نامیده میشد) باخت، تمثال او به عنوان ترسناکترین مرد زمین خدشهدار شد، ولی تکرار آن مسابقه در سال بعد بیشترین صدمه را به آبروی او زد. فقط ۱۰۴ ثانیه پس از مبارزهای که در شهر لویستون برگزار شد و به دنبال مشتهای کم خطری که افراد کمی حتی آنها را دیدند، یک "مشت شبح" به لیستون خورد و بعد محمد علی بود که بالای سر حریفی که نقش بر زمین شده بود، فریاد میزد و به او میگفت که بلند شود و به مبارزه ادامه دهد. این صحنه تبدیل به یکی از مشهورترین عکسهای تاریخ ورزش جهان شد. محمد علی در یکی از معروفترین عکسهای تاریخ ورزش بالای سر لیستون ایستاده و فریاد میکشد کارشناسان شروع به تحلیل جزئیات "مشت شبح" کردند و در حالی که شماری معتقد بودند، علی با یک ضربه راست سنگین حریف را ناکاوت کرد، بسیاری عقیده داشتند که لیستون از قصد زمین خورد، به این دلیل که گروه تبهکار در مورد این مسابقه تبانی کرده بودند. حتی جرالدین هم به این قضیه مشکوک بود. او ۳۵ سال پس از مسابقه در یک برنامه تلویزیونی گفت: "به نظرم سانی در آن ثانیه مسابقه را رها کرد. نمیدانم پول گرفته بود یا نه، اما این اعتقاد من بود و به خودش هم گفتم." فارغ از این که حقیقت چه بود، جامعه این را فرصتی به شمار آورد تا به لیستون برچسب فساد بزند. او از خشنترین قهرمان بوکس تبدیل شده بود به نوچه مافیا. در سالهای پس از باخت به علی، لیستون به لاسوگاس رفت و تلاش کرد روی فرم برگردد. او تقریبا ورشکست شد و روزیاش به نوعی دست گروه تبهکار افتاد. او مجبور شد بیرون از رینگ بوکس درآمد کسب کند و فقط خودش میداند چگونه. شماری از کسانی که او را میشناختند میگویند که او از راه قاچاق مواد مخدر پول درمیآورد. به رغم موقعیت نامطلوب اجتماعی، لیستون امیدوار بود که دوباره به حرفهاش برگردد. او پس از دو شکست مقابل محمد علی، عملکردی عالی داشت و ۱۴ مبارزه پیاپی را برد. حتی صحبت از پس گرفتن قهرمانی سنگینوزن هم بود ولی سال ۱۹۶۹ (یکسال قبل از مرگش) در یک مسابقه خشن مقابل لیوتیس مارتین، حریف تمرینی قدیمیاش ناکاوت شد. این شکست امیدهای او برای قهرمانی را نابود کرد و لیستون بیکار و بیپول باقی ماند. شاون اسیل، نویسنده کتاب "قتل سانی لیستون" که در مورد سال آخر زندگی این بوکسور تحقیق کرده، میگوید: "وگاس آن زمان شهری جدا افتاده بود و سانی زمانی بیشتری را آنجا میگذراند و زندگی دوگانهای را آغاز کرده بود." از یک سو زندگی خانوادگی بود و او زمانش را در خانهاش در پارادایز پالمز میگذراند. او همچنین گاه و بیگاه در کازینوهای شهر ظاهر میشد، جایی که میتوانست با امضا دادن به هواداران و دست دادن با آنها پول درآورد. لیستون با کادلیاک صورتیاش در لاسوگاس میچرخید و زندگی دوگانهای داشت اما سوی دیگر زندگی لیستون شبها بود. او سوار کادیلاک صورتیاش میشد و به غرب شهر میرفت. اسیل میگوید: "سانی معمولا مشروب میخورد و تا جایی که من کشف کردم درگیر کوکائین و تا حدی هروئین بود." لیستون با شماری از تاریکترین چهرههای شهر در ارتباط بود. اسیل میگوید: "یکبار پلیس در جستجوی مواد مخدر به خانه آرایشگری به نام ارل کیج حمله کرد. در زمان حمله پلیس سانی آنجا بود و پلیس در آستانه شلیک به او بود چون عقب نمیرفت." لیستون یکبار به سوی دوستی قدیمی رفت. موئه دالیتز یکی از قدرتمندترین تبهکاران شهر بود. دیوید رمنیک در کتاب "پادشاه دنیا" مینویسد: "لیستون به شوخی مشتش را گره کرده و وانمود کرد میخواهد دالیتز را بزند. دالیتز به سوی لیستون برگشت و گفت: اگر من را بزنی، بهتر است که بعدش من را بکشی. چون اگر این کار را انجام ندهی من یک تلفن میزنم و تو ظرف ۲۴ ساعت میمیری." شاید این یک اخطار بود. قبل از این که جسد لیستون در حالی پیدا شود که سایه تبهکاران روی آن افتاده بود. مایکل گرین، استاد تاریخ که در مورد تبهکاران تحقیق کرده، میگوید: "او وارد یک چرخه خطرناک شد، حتی بدون جنایت سازمانیافته. ظاهرا او درگیر مواد مخدر شده بود و اگر شما داخل این کار شوید احتمالا با تبهکاران سر و کار پیدا میکنید." سانی لیستون در سال ۱۹۶۱ جلوی دوربین ژست گرفته است خب آیا گروه تبهکاری - یا دستکم قاچاقچیها و خلافکارها - در مرگ لیستون دخالت داشتند؟ و چرا آنها میخواستند او را بکشند؟ نگاه غالب این است که دوران اوج ورزشی او در زمان مرگش گذشته بود. یعنی او دیگر برای تبهکاران یک سرمایهگذاری سودآور محسوب نمیشد و از طرف دیگر بیشتر از آن میدانست که بتوان او را به حال خودش گذاشت. راب استین میگوید: "نظر من این است که او از سر راه برداشته شد چون دیگر برای تبهکاران استفادهای نداشت. او چیزهایی میدانست که ممکن بود بگوید یا در طول سالهای بعد درز دهد و آنها به این نتیجه رسیدند که این ریسک بزرگی است." "من تنها کسی نیستم که به این تئوری معتقد هستم. بعد از دومین مبارزه با علی و زمانی که زندگی او کمی افول کرد، ظاهرا لیستون احترام کمتری برای یکی از اعضای خاص تبهکاران کلیولند قائل شد. این مرد از بیاحترامی لیستون خیلی عصبانی شد و ماشه را کشید. این موجب شد که آنها به تصمیم بگیرند که دیگر به او نیازی ندارند." مایکل گرین، که او هم عضوی از موزه تبهکاران لاسوگاس است، معتقد است که تئوری کشته شدن لیستون به دلیل اطلاعات زیادی که داشت، طرفداران بیشتری پیدا کرده است: "قدرت تبهکاران معمولا به وحشتی که آنها ایجاد میکنند، بستگی دارد. اگر شما مروری بر حرفه لیستون داشته باشید و همین طور در مورد تبهکارانی که با آنها در ارتباط بود و کارهایی که برای آنها به عنوان بزن بهادر انجام داد، متوجه میشوید که او زیادی میدانست." برای مثال اطلاعات لیستون در مورد دومین مسابقه با محمد علی و "مشت شبح" چه بود؟ آیا او حاضر میشد در مورد فسادی که زیر پوست بوکس جریان داشت، افشاگری کند؟ گرین میگوید: "گزینه دیگر هراس از این بود که آنها کاری که قرار بود بکنند را انجام ندهند. مثلا شاید آنها میخواستند لیستون کار خاصی بکند و او زیر بار نرفته بود. احتمال این همیشه وجود دارد." بعضی کارشناسان بوکس میگویند که لیستون حاضر نشد از آخرین مبارزهاش با چاک وپنر انصراف دهد. مسابقهای که او چند ماه قبل از مرگش در آن پیروز شد. چنین سرپیچیهایی در دنیای تبهکاران گران تمام میشود. شان اسیل میگوید: "شواهد حاکی از این است که افراد زیادی میخواستند او بمیرد. من معتقدم که او کشته شد و پنج یا شش نفر را هم میتوان مسئول قتل او دانست." شکل مرگ لیستون - آرام، تقریبا بدون خونریزی و به طرز استثنایی مبهم - چندان با شیوه معمول تبهکاران سازگار نبود. گذشته از همه اینها، معمولا تبهکاران وقتی کسی را میکشند که بخواهند پیامی بفرستند و حتی امروزه هم کسی دقیقا نمیداند که چه اتفاقی افتاد. مایکل گرین میگوید: "من مظنون به انجام قتل توسط گروههای تبهکاری هستم ولی همزمان سخت بتوان مرگ لیستون را در چارچوب قتلهای تبهکاری قرار داد. تبهکاران معمولا این جوری آدم نمیکشند." سانی لیستون همراه با دوقلوهای کری، تبهکاران بدنام لندن در سال ۱۹۶۵ با این حال گرین اعتقاد دارد که مرگ لیستون بیشتر با شیوه دوران گذار تبهکاران به سمت انجام قتلهای هوشمندانه سازگار است. او میگوید: "خود تبهکاران هم تغییر کرده بودند.این ترکیبی از قتلهای هوشمندانه - شما جسدی که ۱۰ گلوله خورده پیدا نمیکنید - و برعکس آن است. چون فقط جسدی پیدا شد که میتوان آن را نتیجه عمل تبهکاران دانست." اما در مورد جای سوزن روی بازی لیستون و هروئین موجود در آشپزخانه او چه میتوان گفت؟ یک تئوری بین کارشناسان بوکس و تاریخشناسان تبهکاری وجود دارد که لیستون به دنبال تزریق زورکی و در نتیجه اوور دز کشته شد. راب استین میگوید: "روشی که او کشته شد به شیوه معمول تبهکاران بود که وانمود میکردند قربانی در اثر مصرف بیرویه هروئین مرده است." این تئوری وجود اثر سوزن روی بازو و هروئین در خون مردی که از آمپول زدن میترسید را توجیه میکند. البته نظریههای دیگری هم وجود دارند که تا این حد دسیسهآمیز و رمزآلود نیستند. شان اسیل میگوید: "باید به این نکته توجه کرد که سانی کمی قبل از مرگش با ماشین تصادف کرد. او در حالی که سینهاش را گرفته بود عقب و جلو میرفت. خیلیها هستند که میگویند مرگ او در نتیجه آن تصادف بود و عدهای هم مرگ را در نتیجه نارسایی قلبی یا سکته میدانند." هرکدام از تئوریها را قبول کنیم، مرگ رازآلود لیستون به زندگی قهرمانی پایان داد که نامش در سایه فعالیتهای مخفی تبهکارانه قرار گرفت. راب استین میگوید: "مرگ او لطمهای جدی به چهره بوکس زد. او نماد دورهای از تاریخ بود. مرگ او نشان داد که چیزهای بد چگونه هستند و این ورزش چقدر خوش شانس بود که بعد از او دوره محمد علی آغاز شد. شما قهرمان بوکس دیگری را پیدا نمیکنید که این گونه مرده باشد و البته بوکسورها معمولا آن قدر عمیق که لیستون با تبهکاران در ارتباط بود، غرق در این ماجراها نمیشوند." روی سنگ قبر لیستون در لاسوگاس عبارت کوتاهی نوشته شده است: "یک مرد" | ژانویه ۱۹۷۱ جسد سانی لیستون، قهرمان پیشین سنگینوزن بوکس جهان در خانهاش در لاسوگاس پیدا شد. در ابتدا به نظر میرسید که او به مرگ طبیعی مرده است، اما عدهای میگویند حقیقت ماجرا، چیز دیگری است. | مرگ رمزآلود قهرمان بوکس جهان؛ جنایت، هروئین یا سکته؟ |
اندونزی واکسینه کردن جوانان را راه مقابله با شیوع کرونا می داند اما این کشور رویکرد کاملاً متفاوتی نسبت به دیگران دارد و به جای واکسیناسیون افراد مسن در مرحله اول، پس از واکسینه کردن کارکنان خط مقدم درمان و بهداشت، کارگران کمسنتر ۱۸ تا ۵۹ ساله را واکسینه خواهد کرد. رئیس جمهور جوکو ویدودو ، ۵۹ ساله ، اولین شخصی در کشور بود که روز چهارشنبه به او واکسن تزریق شد. اما معروف امین، معاون رئیس جمهوری ، ۷۷ ساله ، این واکسن را زود دریافت نمیکند چون طبق این برنامه خیلی پیر محسوب میشود. چرا جوانان و بزرگسالان شاغل در اولویت هستند؟ پروفسور امین صوباندریو که استراتژی "اول جوانان را واکسینه کنید"را به دولت توصیه کرده، معتقد است که اولویت دادن به افراد شاغل برای مصون شدن در برابر این بیماری منطقی است "زیرا آنها کسانی هستند که از خانه بیرون میروند و به همه جا میروند و سپس شب به خانه نزد خانواده خود باز میگردند." او به بی بی سی اندونزی گفت: "ما کسانی را که احتمال دارد ویروس را منتشر کنند، هدف قرار میدهیم." او استدلال میکند که این رویکرد بهترین شانس را برای دستیابی به ایمنی گروهی به کشور خواهد داد، اتفاقی که در صورت ایمن کردن بخش زیادی از جامعه از طریق واکسیناسیون یا شیوع گسترده بیماری رخ میدهد. محموله های واکسن به سراسر اندونزی منتقل می شوند تصور می شود که ۶۰-۷۰٪ از جمعیت جهان باید ایمن شده باشند تا ویروس کرونا به راحتی متوقف شود. با این حال، اگر انواع جدید قابل انتقال بیشتر به طور گسترده شیوع یابد، این ارقام به طور قابل توجهی افزایش مییابد. پروفسور صوباندریو گفت: "این هدف طولانی مدت است - اما ما فعلا حداقل شیوع ویروس را به میزان قابل توجهی کاهش میدهیم تا همه گیری کنترل شود و بتوانیم اقتصاد را مجدداً راه بیاندازیم." اندونزی با ۲۷۰ میلیون نفر جمعیت، بالاترین میزان ابتلا به کرونا را در میان کشورهای جنوب شرق آسیا دارد. براساس دادههای دولت ، ۸۰٪ موارد ابتلا در میان جمعیت شاغل است. در حالی که مدارس و ادارات دولتی برای تقریباً یک سال تعطیل بودهاند، دولت از اعمال محدودیتهای شدید خودداری کرده است. بیش از نیمی از جمعیت اندونزی در بخشهای غیررسمی کار میکنند، بنابراین برای بسیاری از مردم، گزینه کار از خانه وجود ندارد. وزیر بهداشت جدید این کشور، بودی گونادی سادیکین، از این استراتژی دفاع کرد و اصرار دارد که این فقط برای حمایت از اقتصاد نیست بلکه "محافظت از مردم و هدف قرار دادن کسانی است که احتمال دارد این ویروس را بگیرند و آن را شیوع دهند." او گفت: "ما بر روی افرادی تمرکز کردهایم که به عنوان بخشی از کار خود مجبورند با افراد زیادی ملاقات کنند؛ به طور مثال رانندگان تاکسی یا پلیس و ارتش. بنابر این، من نمیخواهم مردم فکر کنند که این فقط به خاطر اقتصاد است. این به دلیل محافظت از مردم است." از زمان همهگیری کرونا تا کنون اندونزی ششصد هزار مورد ابتلا به این ویروس را ثبت کرده است در مورد افراد مسن چطور؟ دولت همچنین استدلال میکند که از برخی افراد مسن حمایت خواهد کرد. دکتر سیتی نادیا طارمیزی، سخنگوی وزارت بهداشت برای برنامه واکسیناسیون کرونا، گفت: "ایمن سازی افراد شاغل در یک خانه به این معنی است که آنها ویروس را به خانه، جایی که نزدیکان مسنتر آنها هستند، وارد نمیکنند." بیشتر افراد مسن در اندونزی با بستگان خود که از نسلهای مختلف هستند، زندگی میکنند و جدا کردن آنها از بقیه خانواده اغلب غیرممکن است. او گفت: "بنابراین، این یک مزیت اضافی این روش است که با واکسیناسیون افراد ۱۸-۵۹ ساله ، ما همچنین میتوانیم از سالخوردگانی که با آنها زندگی میکنند، حمایت کنیم." اما موفقیت چنین برنامهای منوط به آن است که این واکسن بتواند علاوه بر مصون کردن افراد، از انتقال این ویروس هم جلوگیری کند. پروفسور رابرت رید ، یکی از اعضای کمیته واکسیناسیون (JCVI) که به بخشهای بهداشت بریتانیا در مورد واکسیناسیون مشورت میدهد گفت: "ما صرفا هنوز چنین اطلاعاتی را نداریم." "دلیل اینکه بریتانیا به سراغ جمعیت جوان نرفته است، اول این است که آنها با ابتلا به کرونا، بیماری شدید نمیگیرند و دوم این که ما هنوز نتوانستهایم اثبات کنیم که واکسنها در جلوگیری از انتقال ویروس هم موثر هستند." به گفته پروفسور رابرت رید، روش اندونزی به واکسیناسیون در حجم بسیار بالایی نیاز دارد - "حداقل ۵۰٪ جمعیت تا بتواند از ابتلای افراد مسن و مرگ آنها جلوگیری کند." "این احتمال وجود دارد که اگر آنها به میزان بسیار بالایی مردم را واکسینه کنند، تاثیری در جلوگیری از انتقال داشته باشد ، اگرچه هنوز به وضوح آن را ندیدهایم." اندونزی چه آزمایشاتی را انجام داده است؟ بخشی از دلیل اتخاذ این رویکرد منحصرد به فرد توسط اندونزی این است که این کشور هنوز واکسن اصلی مورد استفاده خود را بر روی افراد مسن آزمایش نکرده است. سینواک؛ اثربخشی واکسن چینی کرونا در برزیل ۵۰.۴ درصد اعلام شد واکسن کرونا؛ هر آنچه لازم است شما بدانید واکسن کرونا؛ مدرنا میگوید واکسن این شرکت تا حدود ۹۵ درصد موثر بوده است بخش عمده جمعیت اندونزی جوانان هستند اما این کشور میزان کمی برای بهداشت هزینه میکند اندونزی عمدتا به واکسن سینوواک چین برای مصون کردن جمعیت خود متکی است و تا کنون سه میلیون دوز از ۱۲۵ میلیون دوز واکسنی که به این کشور وعده داده شده را تحویل گرفته و این واکسنها در مراکز بهداشتی سراسر این کشور توزیع شده است. اندونزی میگوید که واکسن چینی تا ۶۵.۳ در صد افراد را در برابر کرونا ایمن میکتند. اما دولت این کشور آزمایش این واکسن را که در چارچوب آزمایش چند ملیتی سینوواک صورت گرفته فقط بر روی افراد ۱۸ تا ۵۹ ساله انجام داده است. دکتر نادیا گفت: "هر کشوری میتواند آزمایش را بر روی گروه سنی متفاوتی انجام دهد و از اندونزی خواسته شده که آزمایش را روی جمعیت شاغل انجام دهد." او میگوید: آنها به محض اینکه اطلاعات سایر کشورهای شرکت کننده در این آزمایش را دریافت کنند، در مرحله دوم واکسیناسیون، واکسینه کردن افراد مسن را شروع میکنند. دکتر نادیا میگوید: اما حتی اگر از آنها خواسته میشد آن را روی افراد بالای ۶۰ سال آزمایش کنند، آنها احتمالاً ابتدا روی ایمنسازی افراد شاغل تمرکز میکردند زیرا معتقدند که این کار از بیشتر مردم محافظت میکند. نظر دانشمندان در مورد این آزمایش چیست؟ پیتر کولینون، استاد بیماریهای عفونی در دانشگاه ملی استرالیا گفت: "ما نمی دانیم که آیا این روش موثر است یا خیر؟" اما او گفت تغییر در نحوه ارائه واکسن متناسب با شرایط یک کشور امری منطقی است. پیتر کولینون میگوید:" اگر شما در یک کشور در حال توسعه هستید، می توانم درک کنم که چگونه در پیش گرفتن یک سیاست حمایت از بزرگسالان جوان یعنی کسانی که ممکن است ویروس را بیشتر شیوع دهند، می تواند یک روش منطقی باشد، زیرا واقعاً نمیتوانید به مردم بگویید در خانه بمانند." پروفسور رید با این نکته موافق است. او میگوید: "این در اختیار ما کشورهای ثروتمند غربی نیست که به کشورهای دیگر دنیا بگوییم که چه کاری باید انجام دهند". او گفت که فکر میکند رویکرد اندونزی "ممکن است کار درستی برای کشورشان باشد" و تاکید کرد که در سطح جهانی هیچکس مطمئن نیست که در حال حاضر کار صحیح چیست. پروفسور دیل فیشر از بیمارستان دانشگاه ملی گفت اندونزی "رویکرد عملی" را در پیش گرفته است. او گفت: مقامات اندونزی گفتهاند که " ما میخواهیم این گروه سنی را که دادههای آن را داریم واکسینه کنیم. این یک گروه در دسترس است و مطمئناً به کار و کسب این کشور کمک می کند." اندونزی چگونه مقابله میکند؟ برنامه بلند پروازانه اندونزی اقدامی آسان نخواهد بود. این کشور چهارمین کشور پر جمعیت جهان است که در مجمع الجزایر وسیعی در نزدیکی خط استوا گسترش یافته است، بنابراین چالشهای مهم لجستیکی از نظر نگهداری واکسن در دمای لازم وجود دارد. و کارشناسان بهداشت هشدار میدهند که سیاست دولت مبنی بر تمرکز بر روی واکسن و انجام ندادن اقدامات دیگر برای مهار این ویروس بسیار خطرناک است، زیرا با افزایش موارد ابتلا به کرونا سیستم بهداشت این کشور به شدت تحت فشار است. قبرستانهای جاکارتا، پر است و بیمارستانها می گویند که آنها برای مقابله با تعداد زیاد بیماران تلاش می کنند. دکتر دیکی بودیمان، متخصص بهداشت عمومی ، از دانشگاه گریفیت استرالیا گفت که دولت باید با تقویت آنچه او استراتژی بنیادی همهگیری مینامد یعنی آزمایش، ردیابی و درمان و اعمال مقررات فاصله اجتماعی، اقدامات بیشتری در جهت حمایت از افراد آسیبپذیر انجام دهد. سیترا پرستوتی، روزنامهنگار محلی در جاکارتا، که به تازگی از ابتلای به کرونا بهبود یافته است، گفت: "با ابتلای جمعی خانوادهها به کرونا بیرون رفتن از خانه مانند ورود به یک منطقه جنگی است - به نظر میرسد هیچ کجا برای ما به اندازه کافی امن نیست". او گفت که نحوه اطلاعرسانی بهداشتی به مردم گیج کننده و متناقض بوده است. "از یک سو مردم تشویق میشوند که در تعطیلات در خانه بمانند از سوی دیگر هتلها تخفیف میدهند و هیچ محدودیتی در حمل و نقل وجود ندارد." او گفت بعد از گزارش موضوع ابتلای خود به کرونا به مقامات بهداشت محلی، هیچ پیگیری و ردیابی و آزمایشی صورت نگرفته است. وی گفت: "بنابراین من نمی دانم که آیا در دادههای کلی مربوط به کرونا قرار گرفتهام یا نه". "من فکر میکنم بسیاری از مردم این واکسن را یک راه آسان برای درمان، مانند درمان کل بیماری، مانند نجاتدهنده نهایی میدانند." آیا واکسنها حلال هستند؟ ژلاتین مشتق شده از خوک به عنوان یک تثبیت کننده در برخی واکسنها استفاده می شود اما مصرف گوشت خوک برای مسلمانان که حدود ۹۰٪ از جمعیت اندونزی را تشکیل می دهند ممنوع است. و پیامهایی در اندونزی در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که حاکی از آن است که واکسن سینوواک حاوی عناصری از میمون است. ویدودو ، رئیس جمهوری اندونزی که خود مسلمان است، گفته است که این موضوع مهمی نیست زیرا این یک وضعیت اضطراری است، اما برخی از مردم به دنبال دستورالعملهای مذهبی بودهاند. شورای علمای اندونزی یا (MUI) که در چنین مواردی تصمیم میگیرد بحثهای طولانی را انجام داد و پس از یک بررسی دقیق، حلال بودن واکسن سینوواک را اعلام کرد. پیش از این ، ۳۰-۴۰٪ از افرادی که از سوی وزارت بهداشت مورد نظرسنجی قرار گرفتند در مورد واکسن کووید۱۹ ابراز تردید کرده بودند و ۷٪ گفته بودند که مایل به واکسیناسیون نیستند. دکتر نادیا گفت نگرانی در مورد حلال بودن یا نبودن واکسن یکی از دلایل اصلی آن بود. او گفت: "خدا را شکر که این مساله حالا حل شده است." | اندونزی یک برنامه واکسیناسیون رایگان را برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا و رونق بخشیدن به اقتصاد خود به اجرا در آورده است. | کرونا؛ اندونزی جوانان را واکسینه میکند |
نیویورک به مرکز ابتلا و شیوع کووید-۱۹ در آمریکا تبدیل شده آقای ترامپ که عصر یکشنبه، ۲۹ مارس-دهم فروردین، و در قالب کنفرانس خبری روزانه کارگروه ویژه مقابله با ویروس کرونا در کاخسفید سخن میگفت تاکید کرده: "رعایت فاصله فیزیکی رمز مقابله با کرونا است... هر چه بیشتر رعایت کنیم زودتر از این بحران عبور خواهیم کرد." رئیسجمهور آمریکا همچنین ابراز امیدواری کرده با عرضه تستهای جدید تشخیص کرونا که گفته شده ظرف ۱۵ دقیقه جواب آن مشخص میشود، امدادگران و تیمهای بهداشتی بتوانند از "کرونا جلو بزنند" و با تستگیری گسترده و تشخیص مبتلایان بتوانند در مهار کردن دامنه گسترش این ویروس سریعتر عمل کنند. روز گذشته، شنبه، گزارش شد که سازمان دارو و غذا آمریکا به تست جدیدی که مدعی است ظرف ۱۵ دقیقه قادر به تشخیص ویروس کرونا ۲۰۱۹ در بزاق است مجوز داده است. آقای ترامپ همچنین عصر جمعه گفت داروی ضدویروسی به طور آزمایشی بروی حدود ۱۰۰۰ بیمار کووید-۱۹ در نیویورک آزمایش شده و او امیدوار است که با مثبت بودن نتایج این آزمایش موفقیتی بزرگ در راه درمان بیماری کووید-۱۹ پیدا شود. او خطاب به خبرنگاران که درباره زمان احتمالی لغو محدودیتها پرسیده بودند گفت: "بدترین چیز این است که اعلام پیروزی کنید قبل از این که پیروز شده باشید"، او ابراز امیدواری کرد که "آمریکا از ماه ژوئن به سوی ریکاوری" و بازگشت به شرایط نرمال گام بردارد. نیویورک به مرکز ابتلا و شیوع کووید-۱۹ در آمریکا تبدیل شده تمدید شرایط فوقالعاده که آقای ترامپ پیشتر زمان آن را دو هفته، یعنی تا پایان مارس، اعلام کرده بود، عصر یکشنبه در حالی روی که مقامهای تعدادی از ایالات و شهرهای آمریکا درباره کمبود تجهیزات پزشکی حیاتی در مقابله به این بیماری هشدار دادهاند. شهردار نیویورک گفته تجهیزات پزشکی لازم برای مقابله با شیوع کرونا از جمله دستگاههای تنفس مصنوعی در این شهر یک هفته دیگر تمام میشود. بیل دی بلازیو، شهردار نیویورک، به شبکه خبری سیانان گفت وضعیت این پر جمعیتترین شهر آمریکا و قلب اقتصاد این کشور مثل "زمان جنگ" است. نیویورک به مرکز ابتلا و شیوع کووید-۱۹ در آمریکا تبدیل شده و بنابر مرکز جمع آوری آمار دانشگاه جان هاپکینز، تا روز یکشنبه بیش از ۳۳ هزار نفر در این شهر به ویروس کرونا ۲۰۱۹ مبتلا شدهاند. این رقم یکچهارم آمار کل ایالات متحده است. پیشتر اندرو کومو فرماندار نیویورک گفته بود که نقطه اوج بیماری در این ایالت دو تا سه هفته دیگر از راه خواهد رسید و از نیاز فوری این ایالت ۳۰ هزار دستگاه تنفس مصنوعی خبر داده بود. تا عصر یکشنبه بیش از ۳۳ هزار و ۸۰۰ نفر در جهان جان خود را به دلیل ابتلا به ویروس کرونا از دست دادهاند و تعداد موارد تاییدشده ابتلا به ۷۲۰ هزار نفر رسیده است. | دونالد ترامپ که پیشتر ابراز امیدواری کرده بود محدودیتهای کرونا را تا روز عید پاک لغو کند گفته با توجه به وضعیت فعلی و احتمال به اوج رسیدن منحنی قربانیان کووید-۱۹ تا دو هفته دیگر، تصمیم گرفته محدودیتهای آمد و شد و فاصلهگذاری فیزیکی را تا پایان ماه آوریل تمدید کند. رئیسجمهور آمریکا گفته امیدوار است اوضاع از اول ماه ژوئن بهتر و به سوی نرمال حرکت کند. | ترامپ: محدودیتهای کرونا تا پایان آوریل تمدید شد، 'بازگشت به نرمال شاید اول ژوئن' |
مراکش واقعا ضعیفترین تیم گروه است؟ در مقایسه با اسپانیا حتما پاسخ مثبت است اما نگاهی به بازیکنان، نتایج و کیفیت این تیم به وضوح نشان میدهد که مراکش تفاوت چشمگیری با بعضی رقبای اروپایی از جمله پرتغال ندارد و حتی اسپانیا هم برابر آنها باید صد در صد آماده باشد. نگاهی به فهرست ۲۳ نفره خود گویای کیفیت تیم مراکش است. از این فهرست ۱۱ نفر در لیگهای سطح اول اروپا یعنی لالیگا، بوندسلیگا، لیگ برتر، فرانسه و سریآ شاغل هستند. در حالی که بقیه بازیکنان نیز به جز چهار نفر در سایر کشورهای اروپایی و عمدتا در تیمهای تراز اول آن لیگها توپ میزنند. برای مثال هر سه بازیکن لیگ هلند از آژاکس و فاینورد و بیشتر بازیکنانی که در ترکیه بازی میکنند از فنرباغچه، گالاتاسرای و باشاکشهیر -قدرت نوظهور این لیگ- هستند. در این میان چهرههایی مانند مهدی بنعطیه مدافع میانی یوونتوس و اشرف حکیمی دفاع چپ رئال مادرید و همینطور حکیم زیِش بازیکن آژاکس برای فوتبالدوستان سراسر دنیا شناخته شده هستند. اما نکته مهم این است که به رغم داشتن چنین ستارههایی، در تیم مراکش صرفا نامها بازی نمیکنند. شاهد این مدعا خط خوردن بوفال، هافبک ساوتهمپتون انگلستان است یا حضور بوسوفا بازیکن الجزیره امارات به عنوان یکی از مهرههای اصلی در ترکیب ثابت. مربی: اروه رنار قبل از مهاجرت به آفریقا سابقه مربیگری اروه رنار محدود به چند تیم درجه سه فرانسوی، انگلیسی و یک دوره کوتاه در ویتنام بود. سال ۲۰۰۸ او به عنوان سرمربی تیم ملی زامبیا کارش را آغاز کرد و تاکنون تیمهای آفریقایی زیادی را هدایت کرده است. از موفقیتهای مهم رنار دو قهرمانی جام ملتهای آفریقا (با زامبیا در سال ۲۰۱۲ و با ساحل عاج در سال ۲۰۱۵) است. او بیش از هر چیز به تاکتیکهای صلب دفاعیاش مشهور است. تیمهای رنار در فاز دفاعی بسیار فشرده هستند و این اصل اول او در ساختن ترکیب تیم است، اما در عین حال تعصبی روی سیستم به عنوان مجموعهای از عددها ندارد و با توجه به بازیکنانی که در اختیار دارد ممکن است چیدمان متفاوتی برگزیند. زامبیای او با تاکتیک نامتعارف ۲-۲-۲-۴ بازی میکرد در حالی که در ساحل عاج به سیستم ۲-۵-۳ روی آورد و با هر دو تیم هم قهرمان آفریقا شد. ترکیب اصلی بررسی دقیق بازیهای مراکش در مقدماتی جام جهانی برابر مالی، گابن و ساحل عاج، و همینطور دو بازی دوستانه اخیر برابر صربستان و ازبکستان که با پیروزی مراکش به پایان رسید نشان میدهد که این تیم با وجود حفظ یک هسته تقریبا ثابت، قابلیت اجرای تاکتیکهای متفاوت را دارد. تنوعی که بیش از شیوه آرایش بازیکنان، در شکل بازی و طراحی حمله و تغییر فاز قابل مشاهده است. سیستم پایه مراکشِ رنار ۱-۳-۲-۴ است. در ترکیب اصلی بنعطیه و رُمین سایس دو دفاع میانی، اشرف حکیمی دفاع چپ و نبیل دیرار، بازیکن فنرباغچه دفاع راست هستند. بوسوفا و کریم احمدی کمربند میانی را شکل میدهند و یونس بلهندا، هافبک هجومی گالاتاسرای جلوی این دو بازی میکند. حکیم زیش اما مهره کلیدی و مهمترین محور طراحی حملات مراکش است. زیش بازیکنی با قابلیت بازی در چند پست است که در آژاکس بیشتر به عنوان هافبک هجومی بازی میکند اما در تیم ملی مراکش رنار او را به عنوان بال راست خط حمله در نظر گرفته است. باید توجه داشت که زیش میتواند در سمت چپ و مرکز زمین هم بدون تغییر کیفی محسوس بازی کند. نوردین امربت از لگانِس بال چپ است و بوطیب از ملاتی اسپور ترکیه مهاجم نوک. ترکیب تیم ملی فوتبال مراکش داکوستا دفاع میانی باشاکشهیر، حمزه مندیل دفاع چپ لیل و فیصل فجر هافبک هجومی ختافه و امین حارث هافبک شالکه هم بازیکنانی هستند که در بازیهای مقدماتی و دوستانه اخیر، زیاد به میدان رفتهاند و گزینههای جایگزین ترکیب اصلی به حساب میآیند. در نوک حمله اما ایوب الکعبی جوان که از معدود بازیکنان لیگ مراکش در تیم ملی است، بازیکنی که در ماههای اخیر عملکرد درخشانی داشته است. بسیاری از رسانهها و تحلیلگران این کشور معتقدند او در جام جهانی چهره خواهد شد و حتی بخت بازی به عنوان یار اصلی را دارد. تاکتیک تیمی و شیوه بازی مثلث احمدی-بوسوفا-بلهندا در میانه میدان وظیفه بازیسازی را به عهده دارد. معمولا احمدی جلوی خط دفاعی خودی قرار میگیرد و بلهندا تلاش میکند به فضای پشت محوطه حریف نزدیکتر باشد و بوسوفا با حرکت مداوم بین خط این دو بازیکن، راس سوم مثلث را میسازد. مراکش ابدا علاقهای به رد و بدل کردن پاسهای متعدد در خط دفاعی ندارد. حتی منیر، دروازهبان تیم معمولا ضربه دروازه را مستقیم به میانه زمین میفرستد. احمدی و بوسوفا هستند که وظیقه انتقال سریع بازی به کنارهها یا شناسایی بازیکن هدف در عمق را دارند. با توجه به قدرت حمل توپ، تکنیک و سرعت حکیم زیش جناح مورد علاقه برای طراحی حمله سمت راست است. بال چپ تیم، امربت سرعت کمتری دارد اما بازیکنی بسیار فیزیکی و قدرتی است و از این رو به طور مداوم به محوطه جریمه نزدیک میشود تا از قدرت بدنیاش برای مواجهه مستقیم با مدافعان حریف استفاده کند. در عوض اشرف حکیمی بازیکن پشت سر او وظیفه حمل توپ روی خطِ چپ را به عهده دارد. این نکته بسیار قابل توجه است که مراکش در فاز هجومی تاکتیکی نامتقارن دارد که با توجه به خصوصیات ذاتی بازیکنان تکامل یافته است. سیستم پایه ۱-۳-۲-۴ در دفاع تبدیل به یک چیدمان ساده سه لایهای و به شدت فشرده (معمولا ۲-۴-۴) میشود. تمرکز این فشردگی جلوی محوطه جریمه خودی است که گاهی مدافعان و بازیکنان میانی کاملا به هم میچسبند. دفاع منطقهای مبتنی بر بستن تمام فضاها گل زدن به مراکش را در حالتی که فرصت کافی برای شکل دادن به ساختار دفاعی خود داشته باشند بسیار دشوار میکند. زیرا نفوذ مستقیم مقابل چنین تجمعی تقریبا غیرممکن است و از سوی دیگر دو مدافع میانی یعنی بنعطیه و سایس(بازیکن ولور همپتون) روی ارسال هوایی فوقالعادهاند. شاهد این مدعا نتایج تیم در مرحله مقدماتی است. جایی که در شش بازی حتی یک گل هم نخوردند. در دیدار "فینالگونه" در خانه ساحل عاج که تیم برنده به جام جهانی صعود میکرد، رنار با توجه به شناختی که از تیم قبلی خودش داشت و حساسیت فوقالعاده بازی تاکتیک کاملا متفاوتی را به نمایش گذاشت. ترکیب روی کاغذ همان بود اما از همان ابتدا بوسوفا کاملا از احمدی جدا میشد و همراه امربت، بلهندا و بوطیب روی خط محوطه جریمه حریف تجمع میکردند تا روی پاس های بلند احمدی، بن عطیه، سایس و حتی منیر اثر بگذارند. زیش به سرعت خود را به میانه میدان و فضای خالی پشت این تجمع میرساند تا در صورت اثرگذاری موفق توپ را بگیرد و سپس دیرار و حکیمی از چپ و راست اضافه میشدند تا از فضای باز ایجاد شده در کنارهها بهره بگیرند. این شیوه بازی مستقیم موثر واقع شد و مراکش در همان نیمه اول کار میزبان را تمام کرد. این نشان میدهد که چطور تیم مراکش در صورت نیاز میتواند تاکتیکهای متنوعی را به نمایش بگذارد. نقاط ضعف؛ چطور میشود به این تیم ضربه زد؟ کیروش و رنارد هیچ یک علاقهای به فوتبال مالکانه ندارند، با واگذار کردن توپ به حریف راحت هستند و سرعت انتقال از دفاع به حمله سنگ بنای تاکتیکشان است. چیزی که رویارویی ایران و مراکش را پیچیده میکند شباهتهای زیاد فلسفه فوتبال دو مربی است. کیروش و رنارد هیچ یک علاقهای به فوتبال مالکانه ندارند، با واگذار کردن توپ به حریف راحت هستند و سرعت انتقال از دفاع به حمله سنگ بنای تاکتیکشان است. نخستین نکته تعیین کننده این است که یکی از دو تیم در طول بازی باید تا حدی از روش اصلی خود فاصله بگیرد و احتمالا آن تیم مراکش خواهد بود. آنها برابر ساحل عاج و صربستان کمی بیش از ۴۰ درصد مالکیت توپ را در اختیار داشتند اما این عدد برابر ازبکستان به نزدیک ۶۰ درصد میرسد. در حالی که ایران حتی برابر رقبای ضعیفتر هم تمایلی به در اختیار گرفتن میدان نشان نمیدهد؛ برای مثال ۴۵ درصد مالکیت توپ در بازی دوستانه برابر الجزایر. این مهمترین شانسی است که ممکن است به ایران رو کند: وادار کردن مراکش به بازی مالکانه در حالی که تیم مقابل در دفاع بسیار منسجمتر از ازبکستان است. اینجا میتوان روی نقطه آسیب پذیر تیمهای مالک توپ کار کرد: هدایت حریف به مناطق مورد نظر، پس گرفتن توپ و طراحی سریع حمله پیش از آن که حریف فرصت بازگشت به ساختار دفاعی منسجماش را پیدا کند. این نکته که چنین روشی نزدیک به تاکتیک همیشگی ایران و دور از شیوه معمول بازی مراکش است میتواند به نفع تیم کیروش عمل کند. ضمن این که هر دو دفاع کناری مراکش دیرار و حکیمی تمایل زیادی به نفوذ دارند و ایران میتواند نگاه ویژهای به فضای خالی مانده پشت این دو داشته باشد. به خصوص حکیمی که معمولا پا به توپ تا نزدیک محوطه جریمه حرکت میکند. بیشتر موقعیتهای ساحل عاج از همین فضای پشت حکیمی به دست آمد. در واقع ستاره رئال مادرید که از مهرههای کلیدی تیم است شاید همزمان همان نقطهای باشد که تیم را آسیبپذیر میکند. جا ماندن حکیمی و فرصت عالی برای ساحل عاج در ضدحمله جا ماندن حکیمی و فرصت عالی برای ساحل عاج در ضدحمله حتی از دست دادن عامدانه توپ در فضاهای خاص و یا دادن فضای کنترل شده برای بالا کشیدن حکیمی و سپس استفاده از هوش و بازیسازی جهانبخش در سمت راست میتواند ایده خوبی باشد. دیگر فضای قابل استفاده در ضد حمله زمانی است که بوسوفا بالا میآید و به بلهندا پشت قوس جریمه ملحق میشود. خبر بد برای ایران محرومیت سعید عزتاللهی در این بازی است؛ بازیکنی که درک بسیار خوبی از بستن فضای بین خط دفاع و هافبک دارد و همزمان با حفظ نقش دفاعی میتواند فضاهای قابل نفوذ حریف را ببیند و پاس کلیدی بدهد. جایگزین سعید عزتاللهی در این بازی بسیار مهم است. کیروش گزینههای مختلفی را مد نظر دارد. حتی مسعود شجاعی که یک نیمه برابر الجزایر در این پست امتحان شد و در بازیسازی تحت فشار بسیار خوب عمل کرد. ارسالهای او به فضای پشت مدافعان کناری به محض پس گرفتن مالکیت توپ میتواند دقیقا همان چیزی باشد که تیم ملی ایران به آن نیاز دارد اما شجاعی صلابت دفاعی عزتاللهی یا روزبه چشمی را در آن پست مهم ندارد. خصوصا اینکه اشاره کردیم مراکش ممکن است به ارسال مستقیم به پشت محوطه جریمه رو بیاورد که در این صورت حضور یک هافبک دفاعی سرزن حیاتی است. اگر چشمی جایگزین عزتاللهی شود، شاید هوشمندانه باشد که هدف قرار دادن فضای پشت بوسوفا با استفاده از یکی از بازیکنان جلو که دید عمقی بهتری دارند عملی شود؛ به این ترتیب که در فاز دفاعی به دنبال تغییر مکان به محض تغییر مالکیت باشد و با گرفتن توپ از چشمی در حفره خط میانی سریع ضد حمله را به جریان بیاندازد. این بازیکن میتواند جهانبخش یا سامان قدوس باشد که هر دو بازیکنانی دینامیک و تکنیکی و در عین حال با دید باز هستند و میتوانند گزینههای مختلفی را همزمان در ذهن ببینند. در نهایت، با اینکه تعداد ستارهها و کیفیت فردی بازیکنان کفه ترازو را به نفع مراکش سنگین میکند، اما به نظر برنده این میدان در یک نبرد تاکتیکی و استفاده بهینه از تک لحظهها مشخص خواهد شد. | تیم ملی ایران ۱۵ ژوئن (۲۵ خرداد) در اولین بازی جام جهانی روبروی مراکش خواهد ایستاد. دیداری که به نظر سادهترین بازی گروهی ایران است، اما از زاویهای دیگر میتواند دشوارترین مسابقه باشد زیرا تیمی که شکست بخورد به احتمال زیاد حذف خواهد شد. هر دو تیم محکوم به برد هستند. | ایران چگونه میتواند مراکش را ببرد؟ |
پروژه مستند به پایان رسید اما علیرغم یافتههای بسیار، هیچگاه برایم روشن نشد که این فرد که بود و اگر او را پیدا میکردم چه حرفهایی برای گفتن داشت. چند سالی گذشت تا اینکه "ایرج" از ساخت این مستند خبردار شد و پیامی یک خطی برایم فرستاد: "اگر میخواهید درباره هایده بیشتر بدانید با من تماس بگیرید." حدس من درست بود. ایرج همان رویای زندگی هایده بود که هیچگاه برایش به حقیقت نپیوست. هایده در ۲۰ ژانویه ۱۹۹۰ در سن ۴۷ سالگی در آمریکا درگذشت و ایرج سالهاست که با خانوادهاش در آلمان زندگی میکند. درگذشت ناگهانی هایده چنان تاثیری بر او گذاشت که دیگر هیچگاه نخواست از خواننده افسانهای ایرانیان چیزی بگوید یا بشود. بیست و پنج سال از نبود هایده گذشته ولی او میگوید: "هنوز هم نمیتوانم یکی از ترانههای هایده را کامل گوش کنم..." نخستین هشدارهای پزشکی ایرج با افسوس فراوان سالهای آغازین زندگی هایده در تبعید را به یاد میآورد؛ میگوید: "زمانی که برای سفری به آلمان آمد او را پیش دکتر خودم بردم که پروفسوری شناخته شده در بیمارستان شهرمان بود. هر چه مربوط به وضعیت جسمی هایده میشد را برای پروفسور گفتم و البته کارهایی که در زندگی میکند. او گفت "به این خانم بگویید این کارها را نکند وگرنه روزی مانند یک بُشکه میترکد!" و از صحبت او تا درگذشت هایده، هفت-هشت سالی بیشتر طول نکشید..." کنسرت در آلبرت هال ایرج که از سالهای جوانی در ایران هایده را میشناخت به محبوبیت فراوان او اشاره میکند و میگوید: "علیرغم این موضوع، در زندگی خصوصی کسی نبود که از هایده با روحیه حساسی که داشت مراقبت کند؛ از ناراحتی ها پناه میبُرد به الکل و مواد مخدر. در صورتیکه به دلیل دیابت و ناراحتی قلبی، هر دو برایش سم بودند. او در زندگیاش با همه یکرنگ بود ولی اغلب نارو میخورد." انقلاب و رویای بازگشت به ایران هایده هیچگاه تصور نمیکرد که انقلاب اسلامی شرایط ایران را به گونهای دگرگون کند که او هیچگاه نتواند به کشور بازگردد. ایرج، هایده را در آن دوران عمیقا دلتنگ توصیف میکند و میگوید: "در آن سالها یک مدل ماشین کورسی به بازار آمده بود و هایده دایم میگفت راه که باز شود یکی از همینها را میخریم و زمینی به ایران میرویم. پسرش کامران هم در آن سفر با ما بود. من سر به سر هایده میگذاشتم و میگفتم ماشین کورسی به درد تو نمیخورد تو باید کامیون بگیری!... پیش از انقلاب، باغی داشت در شهسوار و باغبانی به نام میکاییل در آنجا برایش کار میکرد. بعدها یکبار نیمه شب در حیاط خانه ما، با صدای بلند میگریست و میگفت دلش برای میکاییل تنگ شده؛ به سختی او را آرام کردیم." "دائما خودخوری میکرد و این اواخر گاهی روزی بیست قرص میخورد، یکی برای فشار خون، یکی برای قند، برای قلب... که من سر به سرش میگذاشتم و میگفتم: "بهتر است بروی در داروخانه زندگی کنی که هر لحظه هر کدام را میخواهی برداری بخوری!" میخندید و میگفت: "هر بار که به تو زنگ میزنم شاد میشوم." گاهی که ناراحت بود حتی روزی چند بار زنگ میزد." هایده و ایرج شاید هایده زنده بود اگر... ایرج هایده را زنی بسیار تنها میدید که البته رفتارهای ظاهریاش این موضوع را نمایان نمیکرد. او میگوید: "مردم هایده را روی صحنه میدیدند که مانند کوه ایستاده و سرزنده است ولی کسی از درونش خبر نداشت. فکر میکنم اگر من زن و بچه نداشتم هایده الان زنده بود. چون من مخالف بیشتر کارهایش بودم." ایرج خاطرات آخرین سفر هایده به آلمان – یک سال پیش از درگذشت - را به یاد میآورد: "در سفر گاهی ناگهان شروع میکرد به خواندن. من باز هم سر به سرش میگذاشتم و میگفتم: "ببین! پنج مارک میدهم یک نوارت را میخرم هر بار خواستم گوش میکنم، ایجا نخوان سرمان را درد میآوری!" غش غش میخندید و میگفت: "همه آرزویشان است من بخوانم و تو میگویی نخوان!». به من گفت، تو پس از مرگ من میفهمی چه چیزی از دست دادهای..." آخرین روز در ژانویه ۱۹۹۰ هایده برای اجرای دو برنامه به شمال کالیفرنیا دعوت شد. ویدئوهای پراکندهای که از آن شب پخش شده او را به ویژه در بخش پایانی برنامه بسیار بیقرار نشان میدهد. ایرج آن روز را به یاد میآورد و آخرین باری که از راه دور با هایده صحبت کرده بود: "زنگ زد و گفت برای برنامه به سنفرانسیسکو آمده؛ گفت قلبش درد میکند. من عصبانی شدم که چرا به دکتر مراجعه نمیکند. قول داد که پس از برنامه به بیمارستان برود. فردای آن روز یکی از دوستان مشترک من و هایده تلفن کرد و پرسید "از هایده چه خبر؟". همین که این را گفت من حدس زدم که باید اتفاقی افتاده باشد. پرسیدم چیزی شده؟ و او گفت رادیوی بی.بی.سی اعلام کرد هایده فوت کرده..." ایرج خبر را باور نمیکند و بلافاصله به خانه هایده زنگ میزند. گوشی که برداشته میشود صدای گریه میآید و او در می یابد که خبر واقعیت دارد. میگوید تا دقایقی نمیتوانسته از جایش تکان بخورد و با صدای همسرش به خود آمده که پرسیده چرا اینگونه شدی؟ "همسرم به من گفت به آمریکا برو. گفتم "اصلا دوست ندارم بروم. اگر به آنجا بروم باید کسانی را ببینم که باعث مرگ هایده شدند؛ کسانی که درد و رنج دنیا را هر روز برایش تازه می کردند." تنها از یکی از دوستانم در لوسآنجلس خواهش کردم که یک دسته گل سرخ بر سر خاک هایده بگذارد و هیچ یادداشتی هم روی آن نگذارد. بعدها هم هیچگاه حاضر نشدم بر سر خاکش بروم و هنوز نمیتوانم باور کنم که از دنیا رفته؛ حرف او درست از آب درآمد. وقتی که رفت من یکباره خالی شدم و متوجه شدم چه چیزی را از دست دادهام..." آرامگاه هایده هایده در گورستان وستوود در لوسآنجلس به خاک سپرده شد؛ مکانی که هنرمندانی چون فرانک زاپا و مریلن مونرو را نیز در خود جای داده است. در همین زمینه بخوانید: سخن از هایده و حنجرهای خدادادی | حدود هفت سال پیش، زمانی که در حال ساخت فیلم مستندی درباره هایده بودم به آخرین گفتگوی او برخوردم. گفتگویی که یک هفته پیش از درگذشت نابهنگامش توسط مجله جوانان در لوسآنجلس انجام شده بود. هایده در آن گفتگو علیرغم مشکلات جسمی، از کسی در زندگیاش سخن میگوید که وجودش به او انرژی تازهای داده و زندگیاش را دگرگون کرده است... | هایده و چهره دیگری که دیده نمیشد... |
شکل مسابقه ممکن است ساده باشد، اما پیروزی در آن اصلاً یک ساعت دیگر چطور؟ و دوباره یک ساعت دیگر؟ اگر بگوییم باید دو یا سه روز آینده، هر ساعت همینقدر بدوید، چطور؟ در مورد مسابقهای میگوییم که مشخص نیست دقیقاً چه مدت باید دوید، زیرا ماجرا تا آخرین نفری که میدود، ادامه خواهد داشت. سختی کار اینجاست که برخی از دوندهها میتوانند برای مدت طولانی ادامه دهند. رکورد فعلی متعلق به یک دندانپزشک بلژیکی است که ۵۰۰ کیلومتر را در ۷۵ ساعت دویده است. به مسابقات "بیگ داگز بکیارد اولترا" (فوق ماراتن سگ بزرگ)، سختترین و عجیبترین مسابقهای که تاکنون شنیدهاید، خوش آمدید. اول، نام "بیگ داگ" نام سگ نژاد بولداگ متعلق به گری کانترل، برگزارکننده این مسابقه است که در طول مسابقات و اوج هیجان و بیخوابی شرکتکنندگان در حال چرت زدن زیر میزی که در خط شروع و پایان مسابقات است، دیده میشود و در حالی که دهها دونده شب و روز از کنار او عبور میکنند، به سختی پلکهایش را باز میکند. "حیاط پشتی" نام مزرعه کانترل و همسرش ساندرا در بل باکل، روستایی در تنسی آمریکا است، جایی که نقطه شروع و استراحت دوندهها است. و "اولترا" مطمئناً مناسبترین عنوان برای مسابقهای است که در آن کسی میتواند ۵۰۰ کیلومتر بدود. کانترل میگوید: "این مسابقه مانند مشتی است که به صورت شما خورده باشد. تجربه نسبتاً سختی است، اما باز میخواهید آن را دوباره و دوباره تکرار کنید." گیوم کالمت، مهندس نرمافزار فرانسوی که ۳۹۴ کیلومتر را در ۵۹ ساعت برای پیروزی در سال ۲۰۱۷ دوید، میگوید: "دردناک است، اما به شکل خوبی دردناک است." مگی گوترل، دونده آمریکایی که در سال ۲۰۱۹ اولین زنی بود که ۴۰۲ کیلومتر را دوید و پیروز شد، میگوید: "من از برخی رنجها لذت میبرم. اکثر دوندهها حتی نمیخواهند در زمان استراحت به استخر و سونا بروند." این مسابقات، رویدادی بسیار بی سر و صدا است که چادرهای موقت روزهای متمادی خانه دوندهها است، غذا همان چیزی است که میتوانید روی اجاق گاز کمپ درست کنید و بالاترین آرامش شرکتکنندگان نشستن روی صندلیهای تاشو در کنار هم و دراز کردن پاهایشان روی یخدانها است. روال مسابقه شبیه شعارهای روی تیشرتها است: بدوید، بخورید، بخوابید، تکرار کنید. اما در واقعیت اوضاع به این سادگی نیست. آیا تا به حال سعی کردهاید در کمتر از ۱۵ دقیقه شام بخورید، به توالت بروید، چرت بزنید و جورابهای خود را عوض کنید؟ اگرچه تا پایان مسابقه دوندگانی که حذف شدهاند به بقیه شرکت کنندگان کمک میکنند. اما آنهایی که خوششانس باشند، میتوانند یکی از دوستان خود را ترغیب کنند که به عنوان تیم پشتیبان آنها انجام وظیفه کند. دیو پروکتور، ماساژور ۴۰ ساله کانادایی که در سال ۲۰۱۹ با ۳۴۸ کیلومتر سوم شد، میگوید: "در طول مسابقه به کسی احتیاج خواهید داشت که هر لحظه راهنماییتان کند. شاید احمقانه به نظر برسد، اما انگار مغز شما از کار میافتد." مگی گوترل اولین زنی که در سال ۲۰۱۹ برنده این مسابقه شد این مسابقه خط پایان مشخصی ندارد و برنده آخرین نفری است که باقی مانده است. دوندهها برای مدت طولانی بدون خواب میدوند و گاهی دچار توهم میشوند. همه اینها سوال دیگری را ایجاد میکند: چرا اصلاً باید با خود چنین کنند؟ گوترل ۴۰ ساله که از سه سال پیش در این مسابقات شرکت کرده میگوید: "اصلاً شبیه یک مسابقه نیست. بلکه ماجرایی فوق العاده سرگرم کننده است." یوهان استین، مدیر اجرایی ۴۶ ساله یک شرکت فناوری سوئدی که ۴۵۵ کیلومتر را در ۶۸ ساعت برای پیروزی در سال ۲۰۱۸ دوید، آن را "بازی ویژهای با قوانین خارق العاده" توصیف میکند. برخی شرکت کنندگان تمایل دارند در هنگام مسابقه با هم حرف بزنند. یا حتی مانند اندی پرسون، یکی از معدود بریتانیاییهایی که در این مسابقه شرکت کرده است، هنگامی که ۲۱۷ کیلومتر را در سال ۲۰۱۹ دوید، فیلمهایی را از خود تهیه میکنند. یا برخی مانند پروکتور دوست دارند هنگام مسابقه با خانواده و دوستانشان تلفنی صحبت کنند. صحنهای از مسابقه سال ۲۰۱۸ و نمایش گذشت ۳۲ ساعت از آن، برنده نهایی یوهان استین (سمت راست) با ۷۵ ساعت دویدن بود هنگامی که کانترل زنگ شروع هر دور مسابقه را به صدا در میآورد، دوندهها باید در نقطه شروع قرار بگیرند تا دور بعدی را شروع کنند. هر دور دقیقاً ۶کیلومتر و ۷۰۰ متر است تا در ۲۴ ساعت دوندگان بتوانند مجموعاً مسافت ۱۶۰ کیلومتر را بدوند. هر کدام که نتوانند در هنگام آغاز دور بعد خود را به نقطه شروع برسانند از دور مسابقات حذف خواهند شد. در تابلوی خط پایان با بی رحمی نوشته شده "پایان وجود ندارد". در کنار آن طرفداران با شیطنت آوازهایی ناامیدکننده با مضمون سختی مسابقه و ضعیف بودن دوندهها میخوانند و آنها را تشویق به ترک مسابقه میکنند. پروکتور میگوید: "خط شروع سخت ترین قسمت است. من دوندههای خوب بیشماری دیدهام که جرأت رفتن به خط شروع و شرکت در این مسابقه را نداشتهاند." او خود برای آمادهسازی این مسابقات، حتی سوت زدن کانترل را بصورت تصادفی در خانه انجام میدهد تا لحظه شروع هر دور را بصورت ذهنی برای خود تکرار کند. کانترل، مردی با ریش و کلاهی پشمی است که به او دریاچه لازاروس هم میگویند. او بهعنوان یه چهره افسانهای در ورزش دو شناخته میشود. فردی که بنیانگذار ماراتن بدنام بارکلی (مسابقاتی در تنسی آمریکا که دوندگان در کمتر از ۶۰ ساعت حدود ۱۶۰ کیلومتر میدوند) است. مسابقهای برگرفته از سریال فرار از زندان که با مستند نتفلیکس مشهور شد و به عنوان یکی از سختترین مسابقات دو در دنیا شناخته میشود. تورنمنتی که احتمال شکست در آن ۹۹ درصد است. او همچنین مسابقه دیگری برگذار میکند که در آن پس از طی مسافت ۵۶۰ کیلومتر با اتوبوس، دوندگان را وسط ناکجاآباد پیاده کرده و سپس از آنها میخواهد در مدت ۱۰ روز راه برگشت را بدوند. کانترل، که خود سابقاً دونده بود هنوز به اندازه کافی آماده است. او در سال ۲۰۱۸ طول ایالات متحده را به مسافت ۵۱۵۰ کیلومتر و در مدت ۱۲۶ روز، پیاده طی کرد: "برخی مسابقات را دوست دارم خودم هم انجام دهم". او میگوید ۴۳ ساله است، اما اعتراف میکند که چندین سال است همین سن را به همه میگوید. کانترل یک بار توسط یک دونده به عنوان "لئوناردو داوینچی درد، رامبراند بازیهای ذهنی و لیدی گاگای رنج" توصیف شد. گری کانترل (سمت راست) چهرهای نمادین در مسابقات منحصربفرد و نمادین به همراه گیوم کالمتس (سمت چپ) برنده سال ۲۰۱۷ سابه ۳۱ ساله، دونده بلژیکی و رکورددار مسابقات میگوید: "بسیاری او را دگرآزاری میدانند که میخواهد مردم رنج بکشند، اما او چنین نیست. او تنها میخواهد همه این فرصت را داشته باشند تا با محدودیتهایشان روبرو شوند و بهترین عملکرد خود را ارائه دهند." پروکتور میگوید: "او کاملاً به آنچه در ذهن ما ورزشکاران استقامتی میگذرد، آگاهی دارد." اما واقعاً چگونه دوندهها میتوانند درک درستی از مسابقهای داشته باشند که حتی نمیدانند در شش ساعت به پایان میرسد یا ۶۰ ساعت؟ پاسخ موفقترین ورزشکاران این مسابقه ساده است: اصلاً به آن فکر نکنید. استین میگوید: "فکر کردن واقعاً خطرناک است." پروکتور میگوید: " فکر کردن به گذشته و آینده ما را فلج میکند. تنها چیزی که میتوانم کنترل کنم، آن چیزی است که در ۱۰ ثانیه آینده اتفاق میافتد." گوترل هم معتقد است: "شما منتظر پایان نیستید؛ منتظر شروع مسابقه هستید." ممکن است این مسابقه یک نبرد ذهنی باشد، اما مراقبت از بدن هم بسیار کلیدی است. زیرا درد مفاصل، تاولهای پا و پیچ خوردن مچ پا بسیار در آن عادی است. بیشتر دوندهها پاهای خود را بین هر دور از مسابقه بالا میگیرند. گوترل از دستگاه ماساژور برای عضلات خسته خود استفاده میکند. پروکتور برای تحریک جریان خون از شلوار الکترونیکی ریکاوری استفاده میکند. دوندهها باید غذای زیادی بخورند. اگرچه بعضی از آنها از نظر کالری مصرفی خیلی علمی برخورد میکنند، اما بیشتر آنها خوشحال هستند که هر چقدر معدهشان جا داشته باشد، میتوانند بخورند. با استفاده از "اسپاگتی و چیپس سیب زمینی"، دندانپزشک بلژیکی کارل سابه ۵۰۲ کیلومتر را در سال ۲۰۲۰ دوید تا عنوان قهرمانی را بدست آورد (مسابقهای جهانی که بدلیل عدم امکان سفر شرکت کنندگان به تنسی با توجه به شیوع ویروس کرونا بصورت ماهوارهای در سراسر جهان برگزار شد، البته کانترل آن را تحریم کرده بود). کارل سابه برای پیروزی در سال ۲۰۲۰ با خوردن "اسپاگتی و چیپس" خود را تقویت کرد تنها فرصت خوابیدن دوندهها، زمان با ارزش بین هر دور مسابقه است که میتواند از چند ثانیه تا ۲۰ دقیقه (با توجه به سرعتی که دور قبل را دویدهاند)، تفاوت داشته باشد. با این وجود همگی آنها گرفتار کسری خواب و عواقب آن خواهند بود. استین میگوید: "دویدن راحتترین و خواب سختترین قسمت است." او حتی با چند چرت خوب، باز هم نتوانست از توهم جلوگیری کند و درختان و بوته ها را به شکل دایناسور و غول میدید. گوترل هم سرهای بریده میدید و صدای غرش از جنگل میشنید. رفاقت در میان رقبا بسیار زیاد است و آنها باعث پیشروی یکدیگر میشوند دردهای جسمی و رنج روحی ، نقطه قوت این گروه به ظاهر خودآزار از ورزشکاران است. توصیه استین ساده است: "درد را بپذیرید و از آن نترسید". پرسون ۵۶ ساله که سابقه دویدن ۱۲۸۷ کیلومتر را در ۱۷ روز دارد میگوید: "لحظات سخت بسیاری را تجربه میکنید و موضوعهای زیادی در مورد خود یاد میگیرید. این چیزی است که من در مورد این مسابقه دوست دارم." پروکتور میگوید:" آیا صندلی که اکنون روی آن نشستهاید راحت است؟ پنجاه دور ۶/۷ کیلومتری بدوید، سپس دوباره روی صندلی بنشینید و پاسخ دهید، حالا چقدر راحت است. پروکتور امسال در تلاش است تا با دویدن ۷۲۴۰ کیلومتر به دور کانادا در یک دوره ۶۷ روزه (به طور متوسط ۱۰۸ کیلومتر در روز)، بتواند کمک مالی لازم برای درمان پسر ۱۲ سالهاش، سم را که دارای یک اختلال ژنتیکی نادر است جمعآوری کند. پروکتور در مراحل آخر مسابقه ۲۰۱۹ پروکتور میگوید: "بسیاری از سختیها و چالشهای این مسابقه شبیه زندگی است. با این تفاوت که تنها در چند روز اتفاق میافتد. روزهایی که شما در بهترین و بدترین لحظات زندگی خود قرار خواهید گرفت و در نهایت میتوانید تعالی واقعی را پیدا کنید." کالمتس، قهرمان سال ۲۰۱۷، با ۳۶۲ کیلومتر در سال ۲۰۱۸ پنجم شد و پس از ۱۵۴ کیلومتر در سال ۲۰۱۹ با مصدومیت از ناحیه زانو مجبور به ترک مسابقه شد. او میگوید:" اگر کارتان تمام شود و ببینید دیگران به مسابقه ادامه میدهند، احساس گناه خواهید کرد." چهره ویل هیوارد در مسابقه سال ۲۰۱۹ که مگی گوترل برنده شد مگی گوترل که در سال ۲۰۱۹ بهعنوان اولین دونده زن برنده شد، بخوبی میداند که این پیروزی یک لحظه مهم در ورزش زنان است. او میگوید: "همسر یکی از دوندهها گفت که من برای همه زنان دویدهام. این مطمئناً انگیزه مرا حفظ کرد. من سریع نیستم، اما همیشه سرسخت بودهام. وقتی ایدهای در ذهنام شکل میگیرد، دیگر آن را رها نمیکنم." کانترل میگوید: "اینکه بپرسید کدام دوره این مسابقات را بیشتر دوست داشتهام مانند این است که بپرسید کدام فرزندم را بیشتر دوست دارم، اما دیدن پیروزی یک زن خیلی ویژه بود." کورتنی داوالتر (سمت چپ) با هاروی لوئیس (سمت راست) که در مسابقات آمریکا در سال ۲۰۲۰ پیروز شدند. با رکوردی معدل ۶۸ دور مسابقات تنسی جایزه فرد برنده قبلاً یک نشان سگ نظامی بود. حالا یک سکه طلا است و برنده اگر خوش شانس باشد، میتواند کانترل را در آغوش بگیرد. گوترل میگوید: "اگر بخاطر شهرت و جایزه مسابقه میدهید، این مسابقات اصلاً برای شما مناسب نیست." کالمت هم در تأیید او میگوید: "شما این کار را برای تجربه انجام میدهید. این مسابقه یک ماجراجویی است." امروزه مسافتهایی که دوندهها در طول شبانه روز میدوند، بسیار بیشتر از آن چیزی است که وقتی کانترل برای اولین بار ایده مسابقه بدون خط پایان به ذهناش خطور کرد، آن را ممکن میدانست. او میگوید: "کاری که امروزه دوندهها انجام میدهند دیوانه کننده است. اگر همه قهرمانان را برگردانیم، نمیدانید برنده تا کجا میتواند پیش رود". رقابت هیچگاه تا این اندازه شدید نبوده است. موفقیت این مسابقات باعث ایجاد تقریباً ۲۰۰ مسابقه در ۴۳ کشور جهان شده است که برخی از برندگان بدین طریق به مسابقات اصلی راه یافتهاند. کالمتس، قهرمان سال ۲۰۱۷، اصرار دارد که به تنسی باز گردد. همچنین استین برنده سال ۲۰۱۸ و سابه نیز میگویند که آنها هم میخواهند این تجربه را دوباره تکرار کند.گوترل نیز آن را از دست نخواهد داد: "دوست ندارم هدفی تعیین کنم، اما اگر به ۶۵۰ کیلومتر برسم ممکن است متوقف شوم. اما اگر کسی بیشتر بدود، من نیز ادامه خواهم داد." | میتوانید در یک ساعت هفت کیلومتر بدوید؟ شاید. | بیگ داگ؛ سختترین و عجیبترین مسابقهای که تصور میکنید |
پ ک ک که به صورت مسلحانه برای تشکیل حکومت خودگردان در مناطق کردنشین ترکیه مبارزه می کند، از شش سال پیش در فهرست گروههای تروریستی در اتحادیه اروپا جای گرفته است. این حزب که در میان مهاجران کرد اروپا و همچنین بین احزاب چپگرای اروپایی هواداران زیادی دارد بارها برای لغو تصمیم اتحادیه اروپا تلاش کرده است. دادگاه بدوی عدالت اتحادیه اروپا در پاسخ به دادخواست پ ک ک رأی داده که دلیل مستندی برای تروریست قلمداد کردن این حزب وجود ندارد. دادگاه بدوی عدالت اتحاديه اروپا که در کشور لوکزامبورگ مستقر است، از هفت قاضی تشکيل شده که به شکايات عليه نهادهايی دولتی رسيدگی می کنند که دامنه فعاليتشان سراسر اتحاديه اروپا باشد. آرای اين دادگاه در دادگاه عدالت اروپا قابل تجديد نظرخواهی است. دادگاه بدوی عدالت اتحاديه اروپا در دسامبر 2006 نیز رأی به آزادسازی اموال و داراییهای توقیف شده سازمان ایرانی مجاهدین خلق داد که می توانست به منزله رأی به خارج ساختن نام این سازمان از فهرست سازمانهای تروریستی در اتحادیه اروپا تلقی شود. اما هیچیک از دولتهای عضو اتحادیه اروپا حکم این دادگاه را به اجرا نگذاشتند و سازمان مجاهدین خلق همچنان در کشورهای 27 گانه عضو این اتحادیه، سازمانی تروریستی شناخته می شود. خدمات | دادگاه بدوی عدالت اتحادیه اروپا رأی به خروج حزب کارگران کردستان (پ ک ک) از فهرست گروههایی داد که اتحادیه اروپا آنها را تروریستی می داند اما خبرگزاریها از یکی از سخنگویان اتحادیه اروپا نقل کرده اند که صدور این رأی به معنی به اجرا گذاشتن آن نیست. | دادگاه اتحادیه اروپا پ ک ک را تروریست ندانست |
اين نخستين ديدار يک رئيس جمهور آمريکا از افغانستان در خلال بيش از پنجاه سال اخير است و هدف از آن نشان دادن ادامه توجه ايالات متحده آمريکا به افغانستان و حمايت از دولت اين کشور توصيف شده است. رئيس جمهور آمريکا بعد از ديدار خود از افغانستان سفر منطقه ای خود به دهلی پايتخت هند و اسلام آباد، پايتخت پاکستان را ادامه خواهد داد. سفر رئيس جمهور آمريکا به افغانستان در حالی صورت می گيرد که اين کشور چهار سال پس از سقوط طالبان هنوز هم با مشکلات فزاينده امنيتی روبروست و به نحوی بقايای طالبان و القاعده، هنوز هم يک معزل جدی امنيتی برای افغانستان و همچنين نيروهای ائتلاف به شمار می آيد. رئيس جمهور بوش در جريان کنفرانس مشترک خبری با رئيس جمهور افغانستان در کاخ رياست جمهوری تاکيد کرد که حمايت آمريکا از افغانستان به آينده اين کشور گره خورده است. او با تاکيد بر روابط استراتژيک ميان کابل و واشنگتن به خطر نفوذ فرامرزی مخالفان دولت افغانستان اشاره کرد و همچنين گفت که پيروزيهای افغانستان تا کنون با رهبری حامد کرزی رئيس جمهور مرتبط است. در اين بحث با حضور داد نورانی سر دبير نشريه روزگاران در کابل و از تحليلگران مسائل افغانستان، افراسياب ختک تحليلگر مسائل افغانستان و ظاهر طنين سر دبير برنامه های بی بی سی برای افغانستان به اهميت سفر رئيس جمهور بوش به افغانستان و تاثيرات آن در وضعيت امنيتی اين کشور و منطقه خواهيم پرداخت. ابتدا می خواستم از آقای طنين بپرسم که سفر رئيس جمهور آمريکا به افغانستان با توجه به اينکه در پنجاه سال اخير سابقه نداشته و همچنين با توجه به وضعيت امنيتی افغانستان در حال حاضر برای خود آمريکا از جهاتی می تواند اهميت داشته باشد؟ سفر رئيس جمهور آمريکا در منطقه خصوصا از نظر سمبليک در شرايطی که در اين اواخر بعد از انتشار کاريکارتورهای پيامبر اسلام يک موج جديدی از ضديت با آمريکا گسترش يافته بود و در عين زمانی که مشکلات در عراق افزايش يافته است و مناسبات با کشورهای اسلامی مانند ايران پيچيده شده من فکر می کنم که اين سفر بسيار مهم است. مساله افغانستان برای آمريکا در مقايسه با عراق يک پيروز تلقی می شود، در واقع هم يک پيروزی است برای اينکه ظرف چهار سال گذشته افغانستان، از يک خط دشوار گذار از هرج و مرج به صلح و ثبات رسيده است. اولين رئيس جمهور منتخب با رای بزرگ مردم در قدرت است، يک پارلمان منتخب در افغانستان به وجود آمده و پروسه صلح از کنفرانس بن تا امروز با موفقيت هايی همراه بوده، البته هنوز در افغانستان مشکلات زيادی وجود دارد مانند مشکلات امنيتی از جمله در جنوب و جنوب غرب افغانستان و هنوز افغانستان از يک ثبات و دموکراسی واقعی فاصله دارد و بايد گام های زيادی را در اين جهت بردارد. به اين ترتيب می توانم بگويم برای آقای بوش سفر به افغانستان، سفر به کشوريست که آمريکا در آنجا موفق بوده و در عين زمان سفر به منطقه ای است که در آنجا نقش آمريکا در تعيين ثبات بسيار مهم تلقی می شود و همچنين روابطی که ميان واشنگتن و کابل شکل می گيرد برای مسلمانان منطقه پيامی است در مورد همکاری آمريکا با کشورهای مسلمان که در راه دموکراسی گام بر می دارند. آقای نورانی من سوال مشابه را می خواستم از شما بپرسم و آن اينکه سفر آقای بوش برای افغانستان می تواند چه اهميت و تاثيراتی را به دنبال داشته باشد؟ من با تائيد صحبتهايی که آقای طنين داشتند می خواهم مساله را کمی محدود تر در رابطه با افغانستان بررسی کنم. هر چند سفر آقای بوش به افغانستان هر چند می تواند نماد سمبليک داشته باشد ولی از لحاظ محتوا بسيار با اهميت و مهم است. شما می دانيد که افغانستان به عنوان يک برگ برنده در سياستهای آقای بوش در آمريکا مطرح بوده و به هر اندازه ای که ثبات در افغانستان بيشتر شود به همان اندازه موقف جمهوری خواهان و مخصوصا آقای بوش در آمريکا بيشتر می تواند تثبيت شود و اثر گذار باشد. به خصوص در شرايطی که افغانستان وارد يک استراتژی جديد بگو مگو ها با پاکستان شده و ما می دانيم که در منطقه بلوچستان يک درگيری بسيار شديد بين دولت پاکستان و نيروهای بلوچ در آن منطقه در جريان است و اخيرا آقای کرزی هم سفری به پاکستان داشت و اگر تا به حال تلويحا مساله مداخلات پاکستان در افغانستان مطرح می شد اين با آقای کرزی اين مساله را به صراحت مطرح کرد و حتی ليست افرادی که از آن طرف فرماندهی جنگ را در افغانستان دارند را به پاکستان دادند و آقای مشرف هم پيشنهاد ساخت ديواری را در مرز افغانستان و پاکستان مطرح کرد. اينها از مسائلی است که برای افغانستان بسيار مطرح است چون پاکستان در رقابت با حضور نيروهای غربی در افغانستان چندان راضی نيست اگر چه خود را در ظاهر در جهت مبارزه با تروريزم معرفی می کند ولی به هر حال اميدوار هست تا آمريکا روزی نتواند در افغانستان حضور بيابد تا پاکستان بيشتر بتواند مثل گذشته جای پای خود را محکم بسازد. طوری که همه می دانيم نگرانيهای امنيتی در افغانستان در حال افزايش است و گروه طالبان و القائده به يک نحوی موفق شده اند که پايگاههای نسبتا مطمئنی را در امتداد مرز طولانی پاکستان با افغانستان ايجاد کنند. سوال من متوجه آقای ختک هست می خواستم بپرسم که به نظر شما سفر رئيس جمهور آمريکا به افغانستان و بعد از آن هم به پاکستان چه تاثيری را بر وضعيت امنيتی خواهد داشت؟ منظور اينکه آيا سفر آقای بوش به نحوی تاکيد يا فشار آمريکا بر پاکستان برای همکاری بيشتر در جنگ بر ضد ترور خواهد بود؟ ورود آقای جورج بوش به کابل يک جنبه نمادين مخصوص دارد، ايجا جايی است که پنج سال پيش حکومت طالبان در آن مسلط بود و اسامه بن لادن حضور داشت وپلان هايی را در اينجا پا برجا می ساخت که در آمريکا حوادثی را در ماه سپتامبر به ميان آورد، ولی حالا ما يک افغانستان جديد را داريم. متاسفانه تمام کشورها و محافل منطقه تغييری را که در اوضاع صورت گرفته نپذيرفته اند و تا هنوز در سياستهای سابق خود مصروف هستند به خصوص در پاکستان درچند ماه اخير ما مشاهده کرديم که طالبان و کسانی که عليه حکومت افغانستان می جنگند يک سلسله پايگاههايی دارند. در مصاحبه تازه ای که آقای مشرف بايک شبکه تلويزيونی آمريکا داشت اين مساله را رد نکرد و گفت که واقعا چنين فعاليتهايی وجود دارد اما گفت که در حکومتشان هشتاد هزار ارتش پاکستان را جابجا ساخته است که عليه طالبان و عناصر افراطی می جنگند. چند روز پيش که آقای کرزی به پاکستان رفته بود در ملاقاتهايش اين مساله را مطرح ساخت و ليستی را به آقای مشرف سپرد که در آن نام و آدرس عناصری بود که در پاکستان عليه افغانستان فعال هستند و سفر آقای جورج بوش هم در اوضاعی صورت می گيرد که در تابستان سال آينده، يک جنگ بزرگتری در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان پيش بينی می شود و به خصوص اوضاع وزيرستان بسيار وخيم است، در آنجا اداره طالبان به صورت بالقوه به ميان آمده است و متاسفانه حکومت پاکستان عليرغم تمام ادعاهای خود نتوانسته است جلوی پايگاههای طالبان را بگيرد. آقای ختک سوال من هم اشاره ای هست به نکته ای که شما گفتيد، آيا واقعا ژنرال مشرف رئيس جمهور پاکستان، مايل به همکاری در جنگ بر ضد ترور و مقابله با نيروهای افراطی در مرزهای افغانستان و پاکستان هست يا اينکه وجود طالبان و نيروهای افراطی در پاکستان به نوعی يک گزينه استراتژيک برای خود پاکستان و دولت فعلی آن محسوب می شود؟ در اينجا مساله در باره يک شخص مطرح نيست، مساله در باره دولت است به خصوص ارتش آن که در ارتش يک سلسله مسائلی هست که در قبال آن مسائل يک سياست خاصی تعقيب می شود و هر حکومتی که در پاکستان می باشد مجبور است که آن سياست را تعقيب کند به طور مثال در باره مساله کشمير يا پروژه هسته ای و يا در قبال مساله افغانستان يک سياست مخصوص تعيين می شود و يک تعداد عناصر در دولت پاکستان هستند که آماده اين هستند تا مداخلاتی را در افغانستان طرح ريزی کنند و من اين خطر را احساس می کنم که در ماههای آينده نيروهای ارتش آمريکا حتما در مناطق مرزی با عناصری مواجه می شوند که از خاک پاکستان در افغانستان مداخله می کنند. آقای طنين می خواستم از شما بپرسم با توجه به توضيحاتی که آقای ختک دادند، ريشه اين معزل در کجاست؟ آيا ما در پاکستان بايک دولت روبرو هستيم يا اينکه از نظر سياسی گروههای افراطی سياستهای اين کشور را رقم می زنند؟ به هر صورت ما با دولت روبرو هستيم، از آنجايی که اين بحث در مورد اين است که در جريان سفر رئيس جمهور بوش به افغانستان و پاکستان چه امکاناتی وجود دارد تا در مبارزه عليه تروريزم و برای ثبات در منطقه از آن استفاده شود، بايد گفت که نگرانی بسيار شديدی در مورد وضعيت منطقه وجود دارد، روزنامه نگار پاکستانی احمد رشيد اخيرا در واشنگتن پست مساله ديگری را هم مطرح کرده که در يک مرز طولانی دو هزار کيلومتری از چترال تا بلوچستان عملا يک سرزمينی به وجود می آيد که در آن القائده و طالبان همان قدر مصون و فعال هستند که ديروز در پنج سال قبل در قندهار و جلال آباد و پکتيا بودند. به اين ترتيب مساله اصلی اين است که در مناسبات پاکستان و آمريکا سوالهايی بسيار جدی وجود دارد. مساله کشمير هست، مساله افغانستان است و مساله بنياد گرايی اسلامی است که پشت سر اين حرکات وجود دارد و حضور اين نيروها در داخل پاکستان است. و به نظر شما آيا نقش آمريکا در برخورد با معزل گروه طالبان و القائده در پاکستان چه بوده آيا به نظر نمی رسد که نوعی سازش در قبال گروه طالبان و افراطی در پاکستان صورت گرفته است؟ رابطه پاکستان وآمريکا در دوسطح مورد نظر بوده، آنچه که شنيده می شود و علنی هست و آنچه که در مذاکرات ميان دو کشور، دولت ها و سازمانهايشان می گذرد. چيزی که در اين اواخر خصوصا از اوائل ماه فبريه به اين سو و خصوصا بعد از سفر آقای کرزی معلوم می شود اين است که ايالات متحده آمريکا به آن شکلی که بعضی ها در منطقه فکر کرده اند که می توانند فريب استدلالهای دروغين را بخورند احتمال آن وجود ندارد، به اين معنا که پيش از اينکه آقای کرزی اين ليست رهبران طالبان را به پاکستان بسپارد اين ژنرال جان ابوزيد فرمانده منطقه ای آمريکا بود که چنين ليستی را تسليم کرد. به اين ترتيب من فکر نمی کنم که توقعاتی که از پاکستان و مشرف مطرح می شود و مسائلی که در منطقه جريان دارد چه در وزيرستان و چه در بلوچستان و قندهار و کنر مسائلی نيست که از حيطه مناسبات افغانستان پاکستان و آمريکا خارج باشد. يعنی اگر آمريکا در مورد جنگ ضد ترور جدی باشد، نمی تواند به استدلالهايی که دقيق نيست و پايه ندارد، چه از کابل به آن داده شود و چه از دهلی يا اسلام آباد، تکيه کند. به اين ترتيب ما بايد انتظار داشته باشيم که در مناسبات آمريکا و پاکستان تغييراتی به وجود بيايد و اين البته نقش عمده پاکستان خواهد بود که چطور می تواند آن چيزی را که از او خواسته می شود درک کند. آقای نورانی به نظر شما نقش دولت افغانستان در برخورد با همين معزل يعنی تقويت شدن نيروهای افراطی و گروههای مخالف دولت در داخل پاکستان تا به حال چه بوده است؟ من فکر می کنم که دولت افغانستان بنا به وضعيتی که از لحاظ مجموعه امنيتی و ساختاری دارد، آنطوری که بايد تا به حال نتوانسته مقابل اين موضع عکس العمل نشان دهد، دولت افغانستان فقط به محکوم کردن تا به حال بسنده کرده به خاطر اينکه دولت افغانستان از لحاظ نيروی امنيتی در وضعيتی نيست که بتواند، مرز دو هزار متری افغانستان و پاکستان را به يک شکلی حفظ کند، دولت پاکستان هم از اين وضعيت آگاه است و به اين خاطر است که به صورت مستقيم و غير مستقيم داخل افغانستان عمل می کند و اساسا دولت پاکستان هدفش اين است که تا به حال اگر می خواست از بعد از ضياء الحق تا يازده سپتامبر می خواست که به شکلی پاکستان پيام دولت در افغانستان باشد و گاه کنفدراسيون پيشنهاد می شد و گاه عمارت می ساخت ولی حالا دوباره در اين فکر است که با حضور نيروهای غربی و ائتلاف بين المللی در افغانستان بيشتر می خواهد به يک شکلی خط ديورند را تثبيت کند و جز اينکه فشاری بر دولت افغانستان وارد کند راه ديگری برای پاکستان وجود ندارد. و اخيرا پيشنهادی که به خاطر اعمار ديوار در مرز پاکستان و افغانستان کرده است جز در خدمت همين استراتژی که به هر حال دولت افغانستان را زير فشار قرار بدهد و به شکلی اين مرز بايد رسميتش پذيرفته شود کار ديگری نيست. آقای ختک طوری که اگر شما هم شنيده باشيد جورج بوش در کنفرانس خبری خود به خطر نفوذ فرامرزی که منظور ورود نيروهای جنگجو از طالبان به داخل افغانستان هم هست اشاره کرد و گفت که در اين زمينه مطمئنا به طور جدی با پرويز مشرف صحبت خواهد کرد. به نظر شما اين بار در اين گفتگوها استدلال آقای مشرف در رابطه با ايجاد يک کمربند مقاومت در امتداد مرز افغانستان با پاکستان چه خواهد بود؟ سياست پاکستان همين دوگانگی که در پنج سال اخير را دنبال کرده است ادامه خواهد داد، پرويز مشرف به مثابه وکيل مدافع حکومت پاکستان حتما يک سلسه دلايل را بيان می کند که در رديف آنها دليل اعمار ديوار در مرزها هست و اين را خواهد گفت که هشتاد هزار نفر از قوايش مشغول عمليات است ولی چيزی که واقعيت است را قبول نمی کند مثلا به نظر ما اگر حکومت پاکستان تمام اين قوای هشتاد هزاری را از مناطق قبايلی خارج بسازد ولی تصميمی بگيرد که مداخله ای صورت نگيرد ما به يقين کامل می گوييم که هيج وقت مداخل صورت نخواهد گرفت. اصلا تصميم سياسی موجود نيست، سياست پاکستان در قبال افغانستان واضح نيست، اينجا عناصری هستند که فکر می کنند در خاتمه رياست جمهوری آقای بوش، آمريکاييها از افغانستان خارج می شوند و باز اينها خواهند توانست مناطق جنوبی و شرقی افغانستان را به وسيله همين عناصر افراطی کنترل کنند. آقای ختک با توجه به گفته خودتان می خواستم بپرسم که آيا به نظر شما سياست پاکستان در دراز مدت بر خلاف منافع خود اين کشور نخواهد بود و آيا زمانی نخواهد رسيد که پاکستان خودش به يک پايگاه مقاومت گروههای افراطی تبديل شود؟ و اگر چنين شود اين چه منفعتی برای پاکستان در جامعه بين المللی خواهد داشت؟ در اين شکی نيست که سياست حکومت پاکستان در قبال افغانستان در پانزده سال اخير که برابر با طرح ايجاد يک عمق به اصطلاح استراتژيک در افغانستان بود اصلا منجر شد به اينکه افراطيون و تروريست ها بتوانند در افغانستان يک عمق استراتژيک را به دست بياورند. پاکستان بی ثبات است و شهرهای اين کشور از سلاح پر است و همين عناصری که در وزيرستان مستقر هستند فعاليتهايشان آهسته آهسته به مناطق ديگر پاکستان کشيده می شود. من فکر نمی کنم که حکومت پاکستان به اين زودی اين سياستها را تغيير دهد تا وقتی که از طرف آمريکا يک فشار جدی بر حکومت پاکستان وارد نشود. آقای طنين همانطور که هر دو مهمان برنامه گفتند سياست پاکستان در قبال افغانستان شفاف و روشن نيست به نظر شما دليل اين موضوع چيست؟ مشکل اصلی تنها اين نيست که در پاکستان بعضی گروهها چه فکر می کنند، به هر حال بخواهيم يا نخواهيم محور به اصطلاح شيطانی افغانستان طوری که آقای بوش در سطح جهانی مطرح کرد به نظر بسياری ها در کابل عبارت از يک محوری است متشکل از طالبان، القائده و عناصری از پاکستان که خواستار بی ثباتی در افغانستان هستند. مشکل اصلی در اين است که آمريکا چه نوع سياستی را منطقه دنبال می کند. اين درست است که با تمام اهميتی که سفر آقای بوش به کابل و منطقه دارد دولت آمريکا آيا متوجه هست که جرياناتی که در اين منطقه وجود دارد، درست به منافع آمريکا و منافع صلح در جهان و صلح در منطقه پاسخ نمی دهد. من تاکيد می کنم که شما اگر بخواهيد ديوار بسازيد يا نسازيد، مشکلاتی که در وزيرستان يا قندهار وهلمند وجود دارد از هم جدا نمی شود و اين مساله بسيار عمده ايست که شما نمی توانيد پشت سر قرار بگيريد و دولت های افغانستان و پاکستان را بگذاريد که بين خود صحبت کنند و بعد به طور مثال دولت افغانستان ليست را در اختيار دولت پاکستان قرار دهد و بعد رئيس جمهور پاکستان بيايد و برای يک تلويزيون بگويد که اين شماره های تلفن را که به ما داده اند ديگر کار نمی کند. اين که جواب ديپلماتيک يا همکاری نيست. شما قبول می کنيد که رهبری طالبان در پاکستان است بعد می گوييد که شماره های تلفنی که شما از آنها به ما داده ايد کار نمی کند. گنگ بودن سياست آمريکا يک عامل مضر در منطقه است. به عنوان آخرين سوال من می خواستم از شما بپرسم که سفر جورج بوش به افغانستان آيا حاوی پيامی برای ايران هم هست؟ من فکر نمی کنم، صرفنظر از اينکه مناسبات ميان ايران و آمريکا چگونه شکل خواهد گرفت، يک بحران سياسی بيشتر، يک حمله نظامی، به نظر می رسد که يک مرز حائل در مناسبات آنچه که مربوط به ايران است قبول شده و آن مرز افغانستان و ايران است. اين تمايل دولت افغانستان هم هست، هيچ نوع نشانه ای وجود ندارد که اقداماتی وجود داشته باشد که از خاک افغانستان و از امکانات افغانستان يا برای بی ثبات ساختن ايران و يا تغيير رژيم و يا جنگ در آن استفاده شود. هيچ نوع نشانه ای وجود ندارد که دولت آقای کرزی به آمريکاييها امکان بدهد که از خاک افغانستان و امکاناتش عليه ايران استفاده شود. خدمات | امروز (چهارشنبه اول مارس) جورج بوش در نخستين مرحله از سفر خود به کشورهای منطقه ای جنوب آسيا وارد کابل، پايتخت افغانستان شد. | متن بحث هفته در باره سفر جورج بوش به کابل |
وبلاگ نويسان ايرانی در کانادا از موثرترين گروههای وبلاگستان اند. بخشی از آن ناشی از اين واقعيت است که وبلاگ فارسی در کانادا شکل گرفت و بخشی ديگر نيز ناشی از ويژگی های مهاجران ايرانی در کاناداست. يک واقعيت ديگر اين است که ايرانیان کانادا مهاجرانی گزينش شده و معمولا فرهيخته اند و جمع وبلاگ نويسان آنان هم از اين حکم کلی مستثنا نيست. سطح دانش فنی آنها و امکانات جامعه ميزبان به آنها ميدانی داده است که در وبلاگستان فارسی موثر باشند. کافی است اين نکته را به ياد آوريم که بسيج عمومی ايرانيان در دفاع از نام خليج فارس در سال گذشته از يک وبلاگ فارسی در کانادا آغاز شد: لگوماهی و بمب گوگلی اش. بهمن کلباسی که وبلاگ شهروند نصف جهانی را می نويسد می گويد وبلاگ های ايرانيان کانادا به يک هويت مستقل رسيده اند. بخشی از اين هويت بی گمان ناشی از استقرار هويت ايرانی- کانادايی است که در مهاجران ايرانی ديده می شود. نگاه بسياری از وبلاگ های موثر و پرخواننده نگاهی سياسی است. نيک آهنگ کوثر که در وبلاگش کاريکاتورها و خاطرات خود را منتشر می کند معتقد است که وبلاگ نويسان کانادا مثل طوطی های هندند برای جوانان ايرانی که به آنها نشان می دهند چگونه می شود از قفس آزاد شد. بهرنگ فروغی که در وبلاگ عمدتا انگليسی خود ماهی سياه کوچولو اصولا به مفاهيم مشارکت در توسعه می پردازد می گويد که تجربه وبلاگ نويسان می تواند به دموکراسی کمک کند و خود او در اين مسير قلم می زند. بهمن کلباسی هم که می گويد مناسبت انتخابات در ايران باعث شده که سياسی تر بنويسد. سلمان پورمجيدی که متخصص کامپيوتر است و يک سالی است به انگليسی وبلاگ می نويسد، ديد اجتماعی تری به وبلاگ نويسی مهاجران دارد. او می گويد مهاجر در سرزمين ميزبان به دنبال محيط آشنايی است که پيوندی با سرزمين مادری او داشته باشد. برای بسياری از مهاجران اکنون وبلاگ اين نقش را بازی می کند و به آنها حس پيوند با ايران و تداوم فضای پشت سرگذاشته سرزمين مادری را می دهد. نازلی کاموری که در رشته مطالعات خاورميانه تحصيل می کند گرچه در وبلاگ نويسی از تلاش برای فرديت خود شروع کرده اما به مرور سياسی تر شده است. او که وبلاگ سيبيل طلا را می نويسد می گويد فضای دوگانه خصوصی و عمومی "سايبر" برايم جالب است و چون در همين زمينه تحقيق می کنم فکر کردم خودم موضوع تحقيق ام را با نوشتن وبلاگ تجربه کنم. او می گويد وبلاگ نويسان کانادايی از مهاجرين جديد هستند و مشت نمونه خرواری از مردم امروز ايران اند؛ ارتباط آنها با ايران حفظ شده و ديد واقع بينانه تری نسبت به مسائل ايران دارند. بهرنگ فروغی می گويد: "ما نسلی هستيم که دوم خرداد را تجربه کرده ايم." اين نيز به نوبه خود در تاثير گذاری آنها در وبلاگستان فارسی نقش دارد. ارتباط با ايران، تاثيرگذاری در ايران- چگونه؟ نسل های پيشين مهاجران ايرانی از طريق نامه و بسته های پستی و گاه تلفن رابطه خود را با وطن حفظ می کردند اما امروزه وبلاگ رابطه مهاجر با سرزمين بومی خود را دگرگون کرده است. مهاجر از طريق وبلاگ ارتباطی مستمر و بی واسطه با اعضای جامعه بومی دارد و می تواند با آنها وارد گفتگو و بده بستان فکری شود. نيک آهنگ کوثر می گويد ما سعی می کنيم واقعيت های جاری در ايران را از وبلاگ های دوستان داخل ايران به دست بياوريم. وبلاگ به دليل خصلت دوسويه بودن خود بين نويسنده-خواننده ويژگی دموکراتيک بالايی هم دارد. بهمن کلباسی بر اين نکته نيز تاکيد می کند که چون وبلاگ فرديت ما را تقويت می کند از اين راه به دموکراسی کمک می کند. ضمن اينکه در گفتمان جاری بين وبلاگ ها حرف ارزش پيدا می کند و انتقاد به معنای دشمنی نيست. ولی او فکر می کند که: "ما در هر حال از فضای ايران عقب می افتيم و اگر از دوستان خودمان هم عقب نمانيم از مسائل عمومی اجتماع دور می افتيم و در يک فضای بين خودمان محصور می مانيم." سلمان پورمجيدی می گويد وبلاگ از دنيای شخصی شروع می شود و به عرصه عمومی می رسد. او به رابطه وبلاگ و مهاجر از يک زاويه ديگر نگاه می کند و می گويد: "مهاجران با نوشتن وبلاگ در جامعه ميزبان محصور نمی مانند در حالی که نسلهای پيشين ارتباط شان با سرزمين مادری قطع می شد و در جامعه جديد محصور می ماندند." وبلاگ: حوزه خصوصی مهاجران، عرصه عمومی ايران يک مساله ديگر که بحث می شود تفاوت وبلاگ نويسی با ژورناليسم و رابطه آن با حوزه خصوصی آدمهاست. صابره محمدکاشی که دعوت وبلاگ نويس ها را برای اين جلسه بر عهده داشته و با نشريات ايرانی کار می کند می گويد: "وبلاگ نوشتن برای من سخت است با وجود اينکه در کار ژورناليسم سابقه داشته ام اما آنجا سردبير هست و نويسنده مخاطب خود را می شناسد. وبلاگ نويسی متفاوت است با نوشتن در رسانه سنتی چون شما هر چی خواستيد می نويسيد ولی پالايش نشده است." نازلی می گويد: "خوبی اش همين است که پالايش نشده و اديت نشده. در وبلاگ اين حوزه خصوصی اش است که مهم است چون در تاريخ ايران اين اتفاق نيفتاده است که مردم از زندگی خصوصی خود بگويند." می پرسم آيا وبلاگ نويسان مهاجر به اختلاف فضای اجتماعی جامعه ميزبان خود با ايران توجه دارند؟ نگران آن نيستند که وقتی متکی به يک فرهنگ متفاوت از مسائل خصوصی خود حرف می زنند يا از آيين های دموکراسی، در ايران بدفهمی داشته باشد؟ بهرنگ با تاييد اين تفاوت ها می گويد: " من سعی کرده ام به اين نکته توجه کنم که دموکراسی در اينجا چگونه متولد شده است و يا اينجا چگونه يک تصميم جمعی گرفته می شود. من به بومی کردن دموکراسی فکر می کنم، نه به تحميل آن." بهمن معتقد است که حرفهای وبلاگ نويسان گاه آسانتر و گاه دشوارتر فهميده می شود و اين به موضوع بحث آنها پيوند دارد. به نظر او گفتگو از مسائل جنسی يا تابوها تاثير مستقيم تری دارد. در مباحث مربوط به دموکراسی هم به نظر او گفتگو به هر حال تاثير خود را خواهد داشت. نازلی به محدوديت های اين تاثيرگذاری اشاره می کند و می گويد ايرانيان داخل کشور ممکن است تابوشکنی را برای ما بپذيرند و برای خود نمی پذيرند انگار فکر می کنند که ما مهاجران بيشتر حق داريم تابوها را بشکنيم. صابره از ديد مسائل زنان به اين نکته اشاره می کند که وبلاگ نويسی به زنان ميدان تازه ای داده است. پيش از اين زنان در رسانه های سنتی بايد از فيلترهای مردانه می گذشتند چون بيشتر سردبيران مرد بودند ولی وبلاگ آنها را به اين امکان نزديک می کند که حرفی بزنند که تا به حال از زبان آنها زده نشده است. ولی نيک آهنگ معتقد است که اين ميدان برای زنان مهاجر بيشتر از زنان داخل کشور است و برای نمونه می گويد: "وقتی وبلاگ هايی مثل خورشيد خانم را قبل و بعد از مهاجرت نويسنده اش مقايسه کنيد اين تفاوت را در می يابيد." به نظر او، فيمينيست های ايرانی هم اگر به خارج ايران بيايند حتما بازتر خواهند شد. اما بازتر نوشتن يعنی چه؟ بهرنگ می گويد: "بازنوشتن برای من يعنی در چارچوب از قبل تعيين شده ای ننويسم و از چارچوب مقبول و مرسوم پيروی نکنم." بهمن معتقد نيست که مهاجران لزوما بازتر فکر می کنند و می نويسند. او در عين حال به اين نکته توجه می دهد که مهاجران چون با مسائل ديگری روبرويند ممکن است از مسائل حاد ايران دور بمانند و در باره آنها ننويسند: " مثلا وبلاگی در ايران به بحث باکرگی پرداخته بود و اينجايی ها به اين بحث نپرداخته اند چون اينجا اين موضوع برايش بديهی است." سليمان بدخشانی نويسنده وبلاگ دست نوشته های پراکنده که ديرتر از همه می رسد و تا اينجا ساکت بوده می گويد: "بايد تاثير اجتماع را در افراد بسنجيم. اجتماع خواه ناخواه روی زندگی ما تاثير می گذارد. اينجا جامعه است که شما را بازتر می کند يعنی رسانه ها و روابط اجتماعی آن." صابره اما بين مهاجرت و بازتر شدن رابطه مستقيمی نمی بيند: "من معتقدم که جامعه مهاجران لزوما بازتر نيست چنانکه خانواده هايی در اينجا هستند که هنوز همان سنن و عقايد جامعه بومی را در مورد دختران خود ادامه می دهند." باز بودن در واقع يک امر وجودی است نه جغرافيايی. بهرام بيضايی زمانی گفته بودکه فرهنگ با عوض کردن جغرافيا عوض نمی شود. مهاجر بايد پيشاپيش به نوعی بازانديشی رسيده باشد تا از تفاوت های جامعه ميزبان با جامعه خودش استفاده کند. ضمن اينکه اينجا محدوديت های اجتماعی ايران وجود ندارد و بنابرين نوشته وبلاگ نويس خود بخود بازتر ديده می شود. اما نکته تازه اين است که چون فاصله وبلاگ مهاجر و وبلاگ داخلی تنها يک کليک است چيزی که مهاجران می نويسند در ايران هم خوانده می شود و تاثيرهای خود را دارد. نيک آهنگ می گويد ما با بچه های ايران هم رقابت داريم و هم می خواهيم با هم يک مسير را طی کنيم. نازلی معتقد است که نيک آهنگ با مهاجرت به کانادا نوعی گفتگوی تمدنی آغاز کرده است که در نتيجه آن شخصيت اش يک جور تکامل پيدا کرده است بين آنچه بوده و آنچه اينجا شده است. او خود می گويد شخصيت خود من يک شخصيت ايرانی- کانادايی است. ديالوگ ايرانی کانادايی در ميان وبلاگ نويسان مهاجر کسانی که به هر دو زبان فارسی و انگليسی بنويسند کم نيستند. بهمن اصولا وبلاگ خود را دو زبانه اداره کرده است و نوشته های فارسی و انگليسی را در يک صفحه منتشر می کند. صابره می گويد نوشتن به زبان فارسی در وبلاگ های مهاجران به معنای علاقه مندی به تماس با جامعه فارسی زبان و ايرانی است. اما چرا وبلاگ نويسان می خواهند اين ديالوگ را با هموطنان خود داشته باشند؟ بهمن می گويد: "اگر کسی از فرانسه به کانادا بيايد تفاوت زيادی بين دو جامعه نمی بيند که بخواهد به کشور خود منتقل کند اما ما که از ايران می آييم تفاوت زيادی می بينيم و به طور طبيعی می خواهيم ايرانيان داخل را از آن باخبر کنيم." اما اين اختلاف سطحی که بين دو جامعه ايرانی و کانادايی هست تا چه حد ممکن است با نوشتن کم شود؟ نازلی می گويد او با هموطنان ايرانی خود درد مشترکی دارد که "کمک به توسعه" است. اما او سعی می کند در انتقال اين تفاوت ها اغراق نکند: "من بسيار وقتها منتقد واقعيت های کانادا هم هستم و سعی نمی کنم از اينجا برای مخاطبم بهشت بسازم." می پرسم چه چيزی از کانادا را می خواهيد که در ايران هم ببينيد؟ پاسخ نازلی اين است: "احترام به عقايد ديگران". سلمان به نشان دادن تفاوتها اکتفا می کند و در عوض بر اين نکته تاکيد دارد که: "من وقتی در فضای فارسی سايبر هستم خود را ايران می بينم." بهمن می گويد از اين عدم برابری بين دو جامعه ميزبان و سرزمين مادری نتيجه نمی گيرد که او به عنوان يک مهاجر خود را در مقامی می بيند که بتواند به مردم ايران درس بدهد: "اما اگر بخواهم تجربه ای را منتقل کنم اين است که فهميده ام هيچ تغييری در جامعه به وجود نمی آيد مگر آنکه واحدهای کوچک جامعه تغيير کنند. تا وقتی پدر های ايران در خانواده رئيس خانواده اند نه عضو خانواده، جامعه ديکتاتوری خواهد بود. آدم وقتی اينجاست می بيند که دستاوردهای متفاوت ناشی از ساختارهای متفاوت جامعه است." بهرنگ فکر می کند که رضايت شخصی از وبلاگ نوشتن از همه چيز مهم تر است. کشش به نوشتن لزوما برای ايجاد تغيير در ايران نيست بلکه می تواند فقط يک ميل شخصی باشد برای بيان خود. اما او هم مانند بهمن معتقد است که: "تا وقتی در سطح پايين هرم اجتماعی يعنی در خانواده يک جور ديگر بازی نکنيم نمی توانيم حکومت را عوض کنيم. ما تغيير را بايد از خانواده شروع کنيم. بايد پدرها دخترهاشان را طور ديگری ببينند نه اينکه مجلس بخواهد با گذراندن قانون اين رابطه را تنظيم کند." سليمان هم بر ارزش های فردی وبلاگ تاکيد دارد: "وبلاگ محيطی است که ما اول با خود صحبت می کنيم." به نظر او، تنها در مرحله دوم است که نويسنده با افراد ديگر ارتباط برقرار می کند. در اين ارتباط نگاههای متفاوت خودبخود به يکديگر شناسانده می شوند. در عوض نيک آهنگ به تغيير فکر می کند: "وبلاگ تازه ترين وسيله است برای انتقال پيام ما. وبلاگ می تواند وسيله بازيگوشانه ای باشد برای تغيير در ايران." اما صابره با تاکيد بيشتر بر زندگی در مهاجرت می گويد: "چيزی که من می خواهم با ديگران تقسيم کنم و سهيم شوم اين است که تجربه مهاجرت تجربه سهمگينی است. در ايران که هستی فکر می کنی اگر مهاجرت کنی چه امکاناتی پيدا خواهی کرد. اما اينجا که می آيی می بينی چالش های زيادی روبروی تو هست بويژه به عنوان يک زن. من دوست دارم از اين تجربه مهاجرت بگويم." خدمات | عصر آخرين روز سفر در يک قهوه خانه در نبش خيابان های يانگ و کينگ با چند تنی از وبلاگ نويس ها که در فرصت کم دسترسی به آنها مقدور شده برای گپ و قهوه دور هم جمع می شويم. | گپ و قهوه با وبلاگ نويسان تورنتو |
در برنامه ۳۷ درجه امشب نگاهی میاندازیم به صنعت چند میلیارد دلاری پودر و مکملهای پروتئین. چقدر شیکهای پروتئین که در باشگاهها فروخته میشوند برای ساخت عضله موثر هستند؟ پاسخ این سوال را از زبان چند متخصص میشنویم. همین طور با آزمایش روی یکی از ورزشکاران میبینیم که غذای پروتئین دار بیشتر عضله میسازد یا پودرها و مکملهای پروتئین. چهارشنبه ۴ بهمن ۲۳ بوقت ایران و ۲۴ بوقت افغانستان پنجشنبه ۱۵:۳۰ جمعه ۱۴:۰۰ – ۲۲:۳۰ شنبه ۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۷:۳۰ دوشنبه ۱۰:۳۰ چهارشنبه ۱۰:۳۰ | زمان پخش برنامه ۳۷ درجه | صنعت چند میلیارد دلاری پودر و مکملهای پروتئین |
شهید نسبت به ادامه نقض فاحش حقوق بشر در جمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده است بعدازظهر روز چهارشنبه، ۲۳ اکتبر (۱ آبان)، احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، با حضور در جلسه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، دومین گزارش سال جاری خود در مورد وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی را ارائه خواهد داد. پس از سخنان احمد شهید، نمایندگان جمهوری اسلامی به اظهارات او پاسخ خواهند داد و اعضای کمیته به بحث درباره این موضوع خواهند پرداخت. متن گزارش احمد شهید همراه با اظهارات دبیرکل سازمان ملل و همچنین پاسخ نمایندگان جمهوری اسلامی ایران به پیش نویس گزارش گزارشگر ویژه پیش از تشکیل این جلسه انتشار یافته است. دبیرکل سازمان ملل در مقدمه خود نوشته است که این گزارش، تمامی موارد نقض حقوق بشر در ایران را شامل نمی شود بلکه حاوی "نگاهی کلی" به وضعیت حقوق بشر در این کشور بوده و عواملی را مطرح میکند که به منزله آن است که دولت ایران به تعهدات جهانی خود در زمینه رعایت موازین حقوق بشر عمل نکرده است. این دومین گزارش احمد شهید در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران طی سال جاری میلادی است و نخستین گزارش او از زمان انتخاب حسن روحانی به سمت ریاست جمهوری است. وی در ابتدای این گزارش تاکید کرده است که "وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران همچنان باعث نگرانی شدید است و نشانهای از پیشرفت در رفع نواقصی دیده نمیشود که پیشتر توسط مجمع عمومی سازمان ملل و سایر سازوکارهای نظارت بر حقوق بشر مطرح شده است." احمد شهید تبعیض جنسیتی، نقض مستمر حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران را "مشخصه وضعیت حقوق بشر" در ایران توصیف میکند. وی گفته است که دولت جمهوری اسلامی از سال گذشته تا کنون، به مکاتبات او در مورد مسایل مربوط به نقض حقوق بشر در ایران پاسخی نداده و حتی پرسشنامه هایی را هم نادیده گرفته است که او به منظور شناسایی آثار منفی تحریم خارجی برای مقامات ایرانی ارسال کرده بود. گزارشگر ویژه میافزاید که با انجام یکصد و سی و هفت مصاحبه، به ارزیابی محتوای گزارش سازمانها و فعالان مدافع حقوق بشر در مورد شرایط ایران مبادرت ورزیده و نتیجه بررسی خود را در یک گزارش تفصیلی ۵۲ صفحهای تدوین کرده است که مبنای گزارش به کمیته سوم را تشکیل میدهد. احمد شهید با تاکید بر اینکه مقامات جمهوری اسلامی همچنان به او اجازه سفر به ایران را نمیدهند، از اینکه توانسته است در ۲۶ سپتامبر با محسن نظیری اصل، نماینده دایم جمهوری اسلامی در دفتر سازمان ملل در ژنو، ملاقات کند ابراز خرسندی کرده و گفته است امیدوار است در پی این ملاقات، فرصتهای دیگری برای گفتگو با مقامات ایرانی به او داده شود. آزادی بیان، اطلاعات و اجتماعات احمد شهید در گزارش خود در مورد محدودیت آزادی بیان، دسترسی به اطلاعات و اجتماع در جمهوری اسلامی، گفته است که شماری از قوانین و سیاستهای اعمال شده در این کشور، از جمله قانون مطبوعات مصوب ۱۹۸۶ (۱۳۶۷)، قانون جرایم رایانه ای مصوب ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) و قانون جرایم سایبری همچنان حق مردم ایران در برخورداری از آزادی بیان، دسترسی به اطلاعات و اجتماع بر اساس قوانین و ضوابط بینالمللی را "به گونهای فاحش نقض میکند." این گزارش میافزاید که در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۳، شصت و هفت کافه اینترنتی در ایران تعطیل شد و بر اساس گزارشها، مقامات دولتی گفتهاند که تا پنج میلیون وبسایت را مسدود کردهاند و در آوریل سال جاری، منابع رسمی تخمین زدند که در هر ماه، حدود یکهزار و پانصد "وبسایت ضد دینی" از جمله وبسایتهای حاوی مطالب مربوط به مسلمانان وهابی، بهائیان، موسیقی، دفاع از حقوق بشر، اقلیتها و رسانههای اجتماعی در ایران است، مسدود میشود. این گزارش شامل نموداری از مسدود شدن ۹۴۶ صفحه در سایت ویکیپدیاست که نشان میدهد ۴۱۴ مورد به مسایل مدنی و سیاسی، ۱۸۹ مورد به مسایل جنسی، ۱۳۷ مورد به مسایل مذهبی و ۹۷ مورد به مسایل حقوق بشری مربوط بوده و بقیه با مطالب علمی و دانشگاهی، هنرها، رسانهها و دیگر عناوین ارتباط داشته است. جمهوری اسلامی به محدود کردن آزادی دسترسی به اطلاعات متهم است براساس این گزارش، در حال حاضر ۴۰ روزنامه نگار، ۲۹ وبلاگ نویس و فعال آنلاین در زندان هستند. براساس نمودار مربوط به حبس روزنامه نگاران در ایران از سال ۲۰۰۴ تا کنون، کمابیش در هر سال بر تعداد روزنامه نگاران بازداشتی افزوده شده و در حالیکه شمار آنها در سال گذشته میلادی به ۴۵ نفر میرسید، این رقم در شش ماهه اول سال جاری، ۴۰ نفر بوده است. نواقص حقوقی و قضایی در گزارش دورهای احمد شهید به کمیته سوم مجمع عمومی، بخشی نیز به مسایل حقوقی و قضایی در جمهوری اسلامی و تعارض آنها با موازین جهانی رعایت حقوق بشر اختصاص یافته است. وی در این بخش، از تصمیم دولت ایران برای تعلیق رسیدگی به لایحه جامع وکالت که قبلا لزوم توقف آن را به دولت ایران متذکر شده بود استقبال کرده و خواسته است این لایحه کنار گذاشته شود. در ادامه این بخش، تاکید شده است که با وجود تلاشهایی که برای اصلاح قانون مجازات اسلامی صورت گرفته، نواقص این قانون که پیشتر از سوی نهادهای بینالمللی مطرح شده بود همچنان باقی است که از آن جمله می توان به تعریفی از "جرایم کیفری" اشاره کرد که جمهوری اسلامی مرتکبان آنها را مستوجب حکم اعدام میداند هر چند این تعریف با تعاریف بینالمللی در مورد "جرایم جدی" انطباق ندارد. گزارشگر ویژه حقوق بشر همچنین شرایط زندانها و زندانیان در جمهوری اسلامی را نیز متذکر شده و نسبت به گزارشهای حاکی از محرومیت تعدادی از زندانیان از دسترسی به امکانات ضروری پزشکی ابراز نگرانی عمیق کرده است. براساس گزارش احمد شهید، نحوه دادرسی، صدور احکام و مجازات های صورت گرفته در ایران با ضوابط بینالمللی و تعهدات دولت انطباق ندارد آمار بالای اعدامها در ایران نیز مورد توجه احمد شهید قرار گرفته که گفته است بین ژانویه سال ۲۰۱۲ تا ژوئن سال جاری، ۷۲۴ مورد حکم اعدام در ایران به اجرا گذاشته شد و تنها در نیمه اول سال جاری، ۲۰۲ نفر اعدام شدند که از این تعداد، ۱۳۵ مورد از سوی منابع حکومتی رسما اعلام شده است. گزارشگر ویژه از دولت ایران خواسته است تا موضوع لغو صدور و اجرای احکام اعدام را مورد بازنگری قرار دهد و به نهادهای بینالمللی از جمله نهادهای سازمان ملل متحد توصیه کرده است تا برای این منظور، کمکهای فکری و فنی لازم را در اختیار جمهوری اسلامی قرار دهند. از جمله موارد دیگری که در گزارش احمد شهید بررسی شده، موضوع "سایر انواع مجازاتهای غیرانسانی و خشونت آمیز" در جمهوری اسلامی از جمله شلاق، قطع اندامها، سنگسار و "مصادیق شکنجه" است که براساس مصوبه سال ۱۹۹۷ کمیته حقوق بشر سازمان ملل، ناقض موازین حقوق بشر دانسته شده است. گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل بار دیگر بیتوجهی دولت ایران به نگرانی مجمع عمومی سازمان ملل از وضعیت بازداشتیان تظاهرات پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را یادآور شده است. وی همچنین با اشاره به گروه مادران پارک لاله و مادران خاوران، گفته است که هنوز هم کسانی در مورد سرنوشت افرادی که بین سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ (دهه ۱۳۶۰) در ایران ناپدید، شکنجه و اعدام شدند به او مراجعه میکنند. زنان و اقلیتها در بخشهای دیگری از این گزارش، مساله حقوق زنان و اقلیتها در ایران مطرح شده و آمده است که دولت جمهوری اسلامی از سیزده پیشنهاد مربوط به بهبود حقوق زنان که در جریان "بازبینی دورهای عمومی" این کشور در سال ۲۰۱۰ مطرح شده بود، هشت مورد را قبول کرد. این گزارش به تحولات دیگری در زمینه مقابله با تبعیض علیه زنان در ایران اشاره کرده و در عین حال، پیشنهادهایی را از جمله در زمینه دسترسی زنان به تمامی دورههای دانشگاهی ارائه داده است. "بازبینی دورهای عمومی" یکی از مکانیزمهای سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در کشورهای عضو است که بر اساس گزارش دولتها در مورد شرایط داخلی کشورهایشان صورت میگیرد. مقامات ایرانی با رد همکاری با گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل، در مواردی، آمادگی خود را برای همکاری در چارچوب بازبینی دورهای عمومی اعلام داشتهاند. در مورد آزادی مذهبی، گزارشگر ویژه گفته است که در جریان بازبینی دورهای عمومی، دولت ایران ده پیشنهاد مربوط به رعایت آزادی دینی در این کشور را قبول کرد اما در همانحال، موارد مربوط به محدودیت و آزار پیروان ادیان و مذاهب دیگر از جمله بهائیان، مسیحیان و دراویش همچنان گزارش شده است. در مورد بهائیان، گزارش شده است که در ماه مه سال ۲۰۱۳، دست کم یکصد و نه تن از پیروان این آئین محبوس بودند و گزارشگر ویژه، همراه با کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل، خواستار آزادی هفت تن از رهبران جامعه بهائیان ایران شد که به دورههای حبس از پنج تا بیست سال محکوم شده بودند. این گزارش میافزاید که بهائیان در ایران همچنان از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم هستند که از آن جمله میتوان به الزام دانشجویان به اعتقاد به اسلام یا سایر ادیان رسمی در جمهوری اسلامی اشاره کرد که به معنی جلوگیری از دسترسی بهائیان به امکانات آموزش عالی است. شرایط زنان و اقلیتها در ایران هم مورد انتقاد قرار گرفته است در ژوئیه سال ۲۰۱۳ دستکم ۲۰ مسیحی ایرانی نیز در زندان بودند در حالیکه گزارشهایی از ادامه آزار مسیحیان، به خصوص مسلمانان گرونده به مسیحیت و مبلغان انجیلی در دست است. برخی فرقههای درویشی از جمله دراویش نعمت اللهی گنابادی نیز با فشار و نقض حقوق خود مواجه بودهاند و در ماه ژوئیه سال جاری، گزارشهایی از محبوس بودن چهارده درویش گنابادی در دست بود. احمد شهید در گزارش خود، فشار بر اقلیت های قومی و فرهنگی از جمله "عربها، آذریها، بلوچها و کردها و مدافعان آنان" و همچنین شرایط مهاجران افغان در ایران را هم مطرح میکند. در مورد مهاجران افغان، این گزارش مینویسد که حدود ۸۸۰ هزار تن از این مهاجران ثبت نام شدهاند در حالیکه گفته میشود تا یک و نیم میلیون مهاجر غیرقانونی افغان نیز در ایران سکونت دارند. این گزارش به برخی پیشرفتها در مورد دسترسی مهاجران به امکانات آموزشی و پزشکی اشاره میکند و در عین حال خواستار روشن شدن وضعیت تابعیت همسران خارجی شهروندان ایرانی و فرزندان آنان شده است. وضعیت اقلیت عرب در خوزستان، کردها به خصوص "کشتن خودسرانه کولبران" در نواحی مرزی در مغایرت با قوانین داخلی و بینالمللی، گزارش اعدام شش مرد و پنج زن در زاهدان در ماه ژوئیه سال جاری از نمونههای ارائه شده در گزارش احمد شهید است. آثار حقوق بشری تحریم در این گزارش، بخشی نیز به تحریمهای خارجی علیه ایران اختصاص یافته و در آن آمده است که به دلیل فقدان آمار دولتی، نمیتوان عوامل تشدیدکننده شرایط دشوار ایرانیان در نتیجه این تحریمها را به خوبی ارزیابی کرد اما گفته میشود که اقتصاد جمهوری اسلامی در اثر اعمال "تحریمهای بیسابقه" به شدت آسیب دیده و کمبودهایی در زمینه مواد غذایی، دارو، مواد اولیه تولید دارو و تجهیزات پزشکی گزارش شده است. از آثار انسانی تحریم به عنوان مواردی از نقض حقوق بشر یاد شده است گزارشگر ویژه سازمان ملل به تحریم بانکی جمهوری اسلامی به عنوان عامل اصلی ایجاد مشکلات عمده برای مردم ایران اشاره کرده و گفته است که این روش باعث شده است تا پیشبینی کشورهای تحریمکننده در مورد جلوگیری از تاثیرگذاری محدودیت های تجاری بر نیازهای حیاتی مردم به طور کامل تحقق نیابد. احمد شهید در پایان این گزارش مینویسد که "در مرکز بحران حقوق بشری در جمهوری اسلامی ایران باید بیتوجهی به اولویت حقوق و معیارهای مندرج در تعهدات بینالمللی را یادآور شد که دولت ایران امضاکننده آنهاست." وی تاکید میکند که "رویکرد نسبیگرایانه حکومت ایران نسبت به موضوع حقوق بشر به معنی محدودیتهای گسترده در زمینه حقوق اساسی مردم ایران در جنبههای مربوط به جنسیت، قومیت، اعتقادات، دیدگاه سیاسی، دینی و فرهنگی بوده است." اشاره احمد شهید به اظهارات مقامات جمهوری اسلامی است که با استناد به اینکه مفاهیم حقوق بشر باید نسبت به شرایط بومی کشورهای در نظر گرفته شود، تعارض قوانین و اقدامات خود با موازین بینالمللی حقوق بشر را براساس اعتقادات دینی خود موجه میدانند. گزارشگر ویژه خواستار "پیشرفتهای بنیادی" در قوانین و اقدامات حکومت ایران برای انطباق با هنجارها و موازین بینالمللی و همچنین، همکاری مقامات ایرانی با سازمانهای رسمی مدافع حقوق بشر در جهان، توقف مجازاتهای "غیرانسانی و خشونت آمیز"، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله زندانیان جنبش سبز شده است. سال گذشته، کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل به طرح پیشنهادی کانادا و چهل و دو کشور دیگر در انتقاد از شرایط حقوق بشر در ایران رای مثبت داد و در دسامبر همان سال هم، مجمع عمومی قطعنامهای را محکومیت وضعیت حقوق بشر در ایران تصویب کرد. | گزارشگر ویژه سازمان ملل، وضعیت حقوق بشر در ایران و همچنین آثار تحریمهای خارجی بر مردم این کشور را باعث نگرانی دانسته است. | احمد شهید نقض حقوق بشر و فشار تحریم بر مردم ایران را نگرانکننده خواند |
آشپز رویاهایت باش همانطور که هر آشپز خوبی میداند، همیشه چیزهایی برای یادگرفتن هست. البته لازم نیست خیلی به خودتان زحمت بدهید. گاهی فقط کافی است توصیههای آنهایی را که در این حرفه بهترین هستند بشنوید. توصیههای ما برای این که غذای شما و آشپزیتان راحتتر و شاید بهتر باشد را بخوانید، شاید به دردتان خورد. ۱. از تخته آشپزخانه چوبی استفاده کنید بهترین تخته برای کار در آشپزخانههای خانگی تختههای چوبی است. در بیشتر آشپزخانههای حرفهای و بزرگ به دلایل بهداشتی از سطوح استیل استفاده میکنند. بسیاری از ما هم از تختههای پلاستیکی یا شیشهای استفاده میکنیم. اما بهترین تخته برای کار در آشپزخانههای خانگی تختههای چوبی است. این که چوب خاصیت ضد میکروبی دارد داستان دیرینی است، حقیقت این است که تختههای چوبی آشپزخانه از هر جنس دیگری سالمتر هستند چون فضای مناسبی برای رشد و زندگی باکتریها در طولانیمدت فراهم نمیکنند. چوب متخلخل و نفوذپذیر است و رطوبت را از سطح خود جذب میکند و تخته زودتر خشک و جلوی رشد باکتریها گرفته میشود. زو لافلین، خوراکشناس معروف و عضو موسسه میکینگ توصیه میکند در استفاده از تختههای پلاستیکی احتیاط کنیم و تا میتوانیم از آنها استفاده نکنیم. او میگوید: "رطوبت و باکتری در جای برشهای چاقو بر سطح تختههای پلاستیکی میمانند و محیطی مثل "اثر گلخانهای" برای خود ایجاد میکنند. در حالی که تختههای چوبی، رطوبت را جذب میکنند و خیلی سریعتر خشک میشوند." ۲. زحمت پوست کندن قارچها را نکشید سوپ قارچ؛ بیشتر آشپزهای حرفهای بر این باورند که زندگی کوتاهتر از آن است که قارچ را پوست بکنیم آیا باید قارچ را پوست کند؟ نگذارید این تردید تمام شب شما را به فکر وادارد. مجری رادیو و کارشناس امور تغذیه، جی راینر اشاره میکند که پوست کندن قارچ خیلی کار احمقانهای است. بیشتر آشپزهای حرفهای بر این باورند که زندگی کوتاهتر از آن است که قارچ را پوست بکنیم. نه فقط این کار دشوار و ملالآور و وقتگیر است بلکه بخش بزرگی از طعم قارچ در پوست آن قرار دارد. و مسلم است که هر آشپزی که سرش به تنش بیارزد تمایلی ندارد که آن را دور بریزد. راشل مککورمک، همکار ثابت آشپزخانه بیبیسی، میگوید: "من هرگز قارچ را پوست نمیکنم. حتی در کاتالونیا، که قارچها را از جنگل جمع میکنند هم آنها را مستقیم به آشپزخانه میآورند و هیچوقت هم آنها را پوست نمیکنند". فقط آنها را بشویید یا اگر واقعاً میخواهید "حرفهای" عمل کنید با برس روی آنها را تمیز کنید. قارچ را خرد کنید و مستقیم در غذا بریزید. ۳. کره: بانمک یا بینمک؟ راستش را بخواهید هیچ فرقی ندارد کره: بانمک یا بینمک؟ راستش را بخواهید هیچ فرقی ندارد این موضوع پر جرو بحثی است. نسلهای قبل عادت داشتند که برای شیرینیپزی از کره بینمک و برای آشپزی از کره بانمک استفاده کنند. نمک به عنوان ماده نگهدارنده در کره وجود دارد، نقش آن جلوگیری از رشد باکتریها در کره است. نمک رطوبت و آب اضافی را در کره جذب میکند و اجازه نمیدهد که محیط مناسبی برای رشد باکتریها و میکروبها فراهم شود. . پروفسور بری اسمیت میگوید که دوست ندارد در هنگام طبخ، قارچ آب اضافی بیندازد، از این رو از کره بینمک استفاده میکند تا قارچها را تفت دهد و آخر کار به آنها نمک اضافه میکند. هرچند جی راینر و راشل مککورمک، هر دو از کره بانمک هم برای شیرینیپزی وهم آشپزی استفاده میکنند. از همه این حرفها گذشته، تمام دستورهای آشپزی آخرش میگویند: "کمی نمک اضافه کنید!" ۴. در شیرینیپزی از خمیرمایه تازه استفاده کنید نان پختن یک کار ویژه است پس باید به خوبی برای اینکار آماده شد شیرینیپزهای حرفهای بر این باورند که خمیرمایه تازه طعم بهتری نسبت به خمیرمایه خشک به شیرینی و نان شما میدهد. گاهی یافتن خمیرمایه تازه دشوار است اما یافتن خمیرمایه تازه ارزشش را دارد. تیم هیوارد، نویسنده کتابهای آشپزی میگوید نانوایی محلهتان احتمالاً میتواند خمیرمایه تازه در اختیار شما بگذارد. اما هر زمان و به هر صورتی که خمیرمایه تازه را به چنگ آوردید، چه مجانی و چه با پول، فوراً از آن استفاده کنید. خمیرمایه تا چند روز در یخچال میماند اما بعد از آن خشک میشود و از بین میرود. ۵. اگر میخواهید گاز نوشیدنی گازدار نپرد آن را سرد نگه دارید و در آن را ببندید نگذارید شراب گازدار سر برود آیا آن ترفند قدیمی گذاشتن قاشق در بطری باز شده شامپاین کمک میکند که گاز آن در نرود؟ پاسخ سریع و کوتاه این است که نه. آنچه باعث میشود نوشیدنی گازدار شما همچنان گازدار بماند این است که آن را خنک نگه دارید تا دیاکسیدکربن موجود در آن به جای آزاد شدن در نوشیدنی بماند و با قرار دادن سرپوش و در بر روی بطری مقدار فشار درون آن را حفظ کنید. اگر فکر میکنید نوشیدنی گازدار در قوطی حسابی تکان خورده است با ضربه زدن روی آن وضعیت نوشیدنی داخل قوطی تغییری نخواهد کرد. از آنجا که قوطی ظرفی بسته و تحت فشار است با ضربه زدن روی آن تغییری در شرایط مایع و گاز در داخل قوطی ایجاد نمیکنید. در واقع حتی شاید وضع را بدتر میکنید! ۶. روغن کلزا یا کانولا بهترین روغن برای هر نوع آشپزی است روغن کلزا به دلیل قیمت مناسب و تنوع در میان آشپزها بسیار محبوب است روغن کلزا یا کانولا بهترین روغن برای هر نوع آشپزی است. جی راینر از گروهی از سرآشپزهای برنامه آشپزی بیبیسی پرسید که چه روغنی را برای هر نوع آشپزی توصیه میکنند. آنها پاسخ دادند که اگر از روغنهای حیوانی مثل پیه خوک و چربی گوشت گاو و چربی گوشت مرغ و غاز بگذریم آنها حتماً روغن کلزا یا کانولا را انتخاب میکنند. این روغن کاملاً بدون مزه است از این رو هیچ طعمی به غذایی که میپزید تحمیل نمیکند و بهعلاوه دارای نقطه دود بالایی است و زود دود نمیکند. همچنین این مزیت را دارد که برای بیشتر رژیمهای غذایی مناسب است و قیمت نسبتاً ارزانی دارد از این رو انتخابی عالی در میان روغنهای خوراکپزی است. ۷. بعد از پختن، گوشت را با کاغذ آلومینیوم بپوشانید اگر استیک آبدار دوست دارید، بعد از پخت به آن زمان استراحت بدهید دوست دارید گوشتی که پختید کمی خنک شود اما هیچکس استیک یخکرده دوست ندارد. اگر گوشت پس از پختن کمی بماند آبدارتر میشود، وقتی گوشت خنک میشود آب درون آن پرقوامتر میشود و راه نمیافتد و وقتی آن را میخورید بسیار آبدارترخواهد بود. چه مدت باید گوشت بماند؟ باید اندازه قطعه گوشت و ذائقه خودتان را در نظر داشته باشید. برای یک استیک نازک شاید فقط چند لحظه کافی باشد در حالی که برای قطعات بزرگتر یا برای یک مرغ بریان درسته زمان بیشتری لازم است. استراحتدادن گوشت حساب و کتاب دقیقی ندارد و البته به دمای آشپزخانه شما هم بستگی دارد. اندی اولیور، سرآشپز بریتانیایی دوست دارد که گوشت برشته را کنار اجاق و در آشپزخانه گرم، بگذارد، چون تغییر دمای ناگهانی اصلاً برای گوشت مناسب نیست. اولیور میگوید: "من اول روی گوشت کاغذ آلومینیوم میکشم و برای ده دقیقه آخر کار آن را برمیدارم" در نهایت، یادتان باشد شما تنها کسی هستید که میتوانید بگویید چه چیزی را چطور دوست دارید، پس فقط شما میتوانید بگویید آیا زمان استراحت گوشت به دمای مناسب و مطلوب شما رسیده است یا نه. ۸. تا میتوانید از همه قسمتهای سبزیجات استفاده کنید آیا قسمتهای خاصی از سبزیجات را جدا میکنید و دور میاندازید؟ بله؟ اشتباه میکنید. شاید بد نیست به کاری که میکنید کمی فکر کنید، چون خیلی از قسمتهای سبزیجات که به طور معمول دور ریخته میشوند خیلی هم خوشمزه هستند. . و یادتان نرود که برای همان قسمتهایی که دور میریزید هم کم پولی ندادهاید. ساقههای بروکلی، سرشاخههای کرفس، غلاف نخود و پوست پیاز چیزهایی است که با دور ریختن از کفتان میرود. مسلم است که شما میتوانید برگهای بیرونی گلکلم یا برگهای کرفس را بخورید، خیلی هم خوشمزهاند. سو لارنس، نویسنده متون آشپزی میگوید: در اطراف ما گنجینههای بسیاری است که دستکم و نادیده گرفته میشوند، مثل غلاف نخود که خیلی هم طعم خوشایندی دارد! شیرین هستند و با آنها میتوانید سوپ بسیاردلچسبی تهیه کنید. لارنس بلافاصله اضافه میکند: "شما نیاز به مقدار زیادی از آنها دارید و آخر سر میتوانید کمی هم نخود به سوپ اضافه کنید، اما هیچوقت غلافهای نخود را دور نریزید، همچنین در مورد ساقههای جعفری که خروار خروار مزه دلانگیز در آنهاست!. ۹. شراب را با بو کردن چوبپنبه آن امتحان کنید استفاده از شامه بهترین راه برای تشخیص خرابی شراب است اولین نکته در مورد شراب این است که شراب خراب نشده یا طعم چوبپنبه نگرفته باشد. شرابی که طعم چوبپنبه گرفته باشد به معنی این نیست که قطعات چوبپنبه در آن باشد بلکه شراب به خاطر چوبپنبه سر آن خراب شده است. گفتن این که شرابی طعم چوبپنبه گرفته است آسانتر از آن است که فکر میکنید، چون بوی نا و رطوبت میدهد و چوبپنبه کثیف و آلوده هم نشانه آن است (البته نشانه کارتن خیس و انبار کپکزده هم میتواند باشد)، به هر حال بوی تند و بدی از آن به مشام میرسد. این بوی تند به دلیل وجود ترکیبات مضر و سمی به نام "تی سی آی" یا تریکلروآنیسول است. پس اگر از شما پرسیدند که میخواهید شرابی را بچشید ابتدا چوبپنبه آن را ببینید و آن را خوب بو کنید، سپس شراب را در گیلاس ریخته و بگردانید تا هوا بگیرد و در این حالت هم خوب آن را بو بکشید. بینی شما بهترین همدست شما در یافتن رد و نشانههای خرابی است. ۱۰. برای اینکه مطمئن شوید اسپاگتی پخته و آماده شده است آن را به دیوار پرت کنید امتحان کردن اینکه پاستا پخته یا خیر کار سخت اما مفرحی میتواند باشد بله، این روش درستی است. پاستایی که خوب پخته شده باشد بیشتر نشاسته خود را از دست میدهد و چسبناک میشود، پس برای اینکه بدانیم خوب پخته است از ترفند قدیمی پرت کردن اسپاگتی به دیوار استفاده میکنیم تا ببینیم آیا به دیوار میچسبد یا نه. البته سرآشپز اهل لندن، سوفی رایت، نظر بهتری دارد: "میدانید اصلاً بهترین و مطمئنترین راه این است که آن را بخورید تا ببینید خوب پخته است یا نه". تیم هیوارد هم تا حدود زیادی به استفاده از حس و دریافت شخصی اعتقاد دارد. او میگوید: "یکی از مهمترین و معقولترین راهها این است که قطعهای از پاستا را دو قسمت کنید تا ببینید آیا وسط و مغز آن خوب پخته است که اگر پخته باشد نشانه این است که به قول ایتالیاییها 'al dente' است یعنی به اسطلاح 'وا نمیرود ' و زیر دندان له نمیشود. پس لازم نیست پاستا را به دیوار پرت کنید". اما اگر حوصله اینکه موشکافانه وسط اسپاگتی را بررسی کنید ندارید یا دلتان نمیخواهد آن را زیر دندان هم امتحان کنید، برای دلخوشی هم که شده اسپاگتیتان را به در و دیوار پرت کنید. راشل مککورمک میگوید: "اگر این کار شادمانی و لذتی به زندگی شما میبخشد، فکر میکنم باید هر روز آن را انجام دهید." | عاشق غذا و آشپزی و خوردن هستید. مدام در بازارهای مختلف دنبال مواد غذایی جدید میگردید، کتابهای عجیبوغریب آشپزی میخوانید و از به کار بردن روشهایی در آشپزی که بیشتر مناسب استفاده در آزمایشگاه است تا آشپزخانه کوچک خانه، ابایی ندارید... | ۱۰ ترفند آشپزی که در زندگی به دردتان میخورد |
شما مى توانيد در ين برنامه حرفهاى آواز خوانان، شاعران، نويسندگان، سينماگران و ديگر فرهنگيان افغانستان را با صداى خود شان بشنويد و از تازه ترين کار هاى هنرى و فرهنگى شان با خبر شويد. اين برنامه را هارون يوسفى و آمنه يوسفى تهيه و اجرا مى کنند. خدمات | اين برنامه روز هاى سه شنبه به ساعت يک بعد از ظهر به وقت افغانستان، برابر به ٨:٣٠ به وقت گرينويچ پخش ميشود | آرشيف رنگين کمان |
اصفهان را به آثار دوره صفوی می شناسیم؛ هنگامی که امپراتوری ایران قصد داشت شکوه مذهب شیعه را به رخ جهانیان بکشد. اما تاریخ ساخت بازار اصفهان دستکم به ۹۰۰ سال قبل از آن برمی گردد شهر اصفهان از قرن دوم هجری قمری اهمیت پیدا کرد. این شهر در سه دوره آل بویه، سلجوقیان و صفویه مرکز حکومتی بوده است. بناهای اولیه بازار اصفهان در کنار مسجد جامع و قصر حکام در سال ۱۵۶ هجری قمری همزمان با خلافت ابوجعفر منصور عباسی ساخته شد. تا قرن چهارم هجری، بسیاری از شهرهای ایران، از جمله اصفهان، دارای بازارهای بزرگ بودند. ناصرخسرو در قرن پنجم درباره بازار اصفهان نوشت: "و اندرون شهر همه آبادان و هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار، و بازاری دیدم از آنِ صرافان، که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه ای". در زمان سلجوقیان باز هم اصفهان بازار پررونقی داشت. هر چند معماری بازارهای اولیه اصفهان با امروز تفاوت داشت و سرپوشیده نبود. در هفتم قمری عناصر بازار ادغام شدند، تکامل یافتند و مجموعه ای یکدست به وجود آمد. در این دوره، کاروانسراها در شهرها جای گرفتند. اما مهمترین بخش بازار اصفهان مربوط به دوره صفوی است. در سال ۱۰۰۶ ه.ق. شاه عباس اول اصفهان را به پایتختی برگزید و برنامه ای در این شهر اجرا کرد که آن را در جهان اسلام و حتی در میان شهرهای غربی روزگار خود متمایز کرد. در زمان شاه عباس اول نقشه جدید میدان نقش جهان اجرا شد و توسعه بازار اصفهان به سمت جنوب غربی تسریع شد. میدان نقش جهان محور شهر بود که عمارت عالی قاپو و دو مسجد شاه و شیخ لطف الله را در خود جای می داد. بازار اصفهان از مسیر محورهای فرعی، با محله های مسکونی راه پیدا می کرد و در پیوند با دروازه های شهر، جاده اصفهان را به سایر شهرها می رساند. به این ترتیب، تا پیش از اصلاحات شاه عباس در اصفهان، بازار شهر به صورت خطی، و در محور شمال-جنوب بوده است. دروازه شمالی (طوقچی) به شهرهای شمالی، بخصوص شهرری، متصل می شده و دروازه جنوبی (حسن آباد) به شهرهای جنوبی، از جمله فارس، کرمان و سواحل جنوب راه می گشود. ژان شاردن، سیاح فرانسوی، که در دوره صفویه دو بار به ایران سفر کرده، بازارهایی که در دل بازار اصفهان جای گرفته اند را چنین نام می برد: صحافان، صندوق سازان، سراجان، ندافان، خراطان، آهنگران، حلاجان، کفاشان، عطاران، قنادان، کلاهدوزان، ماهوت فروشان و .... می توان بازار سماور سازان (مثقال فروش ها)، زرگرها، چیت سازان، زنگرزها، چخمازسازها، تفنگ سازها را هم به این فهرست افزود. این طرح از اصفهان عصر صفوی توسط ژان کلود گولوین، معمار، باستان شناس و محقق دانشگاه بوردو فرانسه با تکنیک آبرنگ طراحی شده است میدان؛ بخشی جدایی ناپذیر از بازار اصفهان میدان ها از عناصر اصلی بازار اصفهان هستند. یکی از این میدان ها میدان میر بوده که به دوره رکن الدوله دیلمی (قرن چهارم هجری) برمی گردد و در نزدیکی مسجد جامع و کوچه نمکی بوده و امروز دیگر اثری از آن باقی نمانده است. یکی دیگر از میدان های محدوده بازار اصفهان، میدان کهنه یا عتیق، که بنای آن منسوب به دوره ملکشاه سلجوقی (۱۰۰ سال بعد از رکن الدوله) است. و بالاخره مشهورترین میدان اصفهان، میدان نقش جهان یا شاه، که مربوط به عصر صفوی است. میدان هایی که در پیوند با بازار اصفهان هستند، نه تنها نقش اقتصادی، بلکه کارکرد حکومتی داشته اند. این میدان ها هنوز هم نقش سیاسی، مذهبی و اجتماعی خود را حفظ کرده اند. با روی کار آمدن صفویان، قلب تپنده شهر از میدان عتیق به میدان نقش جهان منتقل شد. در اواخر دوره قاجاریه که پس از دوران رکود، دوباره تجارت رونق یافته بود، فضاهای تجاری بی قاعده ای در میدان عتیق ساخته شد که شکل اصلی میدان آن را از بین برد. بی نظمی در شهرسازی این میدان موجب هرج و مرج در آن شد. کم کم دستفروشان هم آمدند و فضای میدان عتیق را بیشتر به هم ریختند. در دوره پهلوی، در مجاورت میدان کهنه، میدان جدیدی با همین نام بنا شد. حول این میدان دایره ای شکل، بازار میوه و تره بار هم ساخته شد و به همین دلیل میدان عتیق به سبزه میدان هم شناخته می شود. امروز این میدان امام علی نام گرفته است. بازار کرمان؛ توالی تاریخ در طولانیترین راسته بازار ایران میدان نقش جهان که شاهکار معماری ایران به شمار می رود در مدت ۱۳ سال (۹۹۸ تا ۱۰۱۱ ه.ق) ساخته شده است. پیش از آن، در عصر سلجوقیان میدان کوشک نامیده می شد و باغی به نام نقش جهان در این میدان قرار داشت. بسیاری از سیاحان اروپایی که در دوره صفویه از اصفهان دیدن کردند تاکید داشتند که مشابه آن از نظر وسعت، سبک معماری و شهرسازی در غرب وجود نداشته است. دورادور میدان نهر آبی جریان داشته است. تعداد حجره های دور میدان نقش جهان هم حدود ۲۰۰ باب می رسد. مسجد جامع عباسی یا مسجد شاه هم که مرکز دینی شهر محسوب می شد، در انتهای میدان واقع است. در ضلع شرقی میدان هم مسجد شیخ لطف الله واقع است. در ضلع غربی میدان عمارت عالی قاپو واقع شده است. برخی معماران معروف، این ساختمان را به یک صندوق آجری تشبیه کرده اند. گفته می شود که شاه عباس تلاش زیادی در زیباسازی این عمارت نداشته چون ساختمان های باشکوه را شایسته جلال خداوند می دانسته اند. با این حال، تزیینات داخلی این بنا چشمگیر است و اشراف بسیار خوبی بر همه بازار دارد. میدان نقش جهان افزون بر کارکرد اقتصادی، مذهبی و سیاسی، محل شعبده بازی، خیمه شب بازی، قصه گویی، جنگ حیوانات از جمله شیر، گاو، قوچ و خروس و چوگان بازی هم بوده است بازاری با ۳ نوع تیمچه راسته بازار که گذرگاه اصلی بازارهای قدیمی ایران است، در بازار اصفهان به بازار بزرگ، بازار شاهی یا بازار اصلی مشهور است. این بازار در دوران مختلف تاریخ شکل گرفته و به همین دلیل در خط مستقیم نیست. هرچند راسته بازارهایی که در دوره شاه عباس ساخته شدند از نظم بیشتری برخوردارند. بازارهای اطراف میدان نقش جهان و بازارچه بلند (هنر) در این دوره ساخته شده اند. جهت راسته بازار اصلی اصفهان تقریبا شمالی-جنوبی است. راسته بازار اصلی دروازه طوقچی در شمال را به دروازه جنوبی (حسن آباد) می رسانده است. بازار از طریق دروازه حسن آباد به بازارچه چهارسو نقاشی می رسیده است. نقاشی های صفوی این چهارسو مجالس یوسف پیامبر و پهلوانان و بهادران شاه عباس را به تصویر کشیده است. این بازار در دوران قاجار از رونق افتاد. ساخت خیابان فلسطین (شاه عباس سابق) هم آن را به دو قسمت تقسیم کرد. طولانی ترین راسته بازار اصفهان، از اول بازارچه حسن آباد تا چهارسو مقصود حدود ۵۵۰ متر است. اما راسته های متعدد فرعی هستند که بازار اصفهان را وسعت داده اند. بازارهای لواف ها، آهنگران، مقصودبیک، رنگرزها، قیصریه، مجلسی، گلشن، کفاش ها، زرگرها، دواتگرها، قنادها و قلمزن ها از جمله بازارهای فرعی هستند. ادامه بازارهای فرعی به محله های مسکونی می رسد که بازاریان قدیم در آنها زندگی می کردند. طول مسیر بازار اصلی اصفهان ۲۵۰۰ متر است. عرض آن بین ۴ تا ۷ متر و ارتفاع آن از ۵ تا ۸ متر متغیر است. در بخش هایی که راسته بازار دو طبقه است ارتفاع آن افزایش می یابند. هرچند ارتفاع طبقه دوم آنقدر کم است که بیشتر به عنوان انبار یا دفتر مورد استفاده قرار می گیرد. سقف راسته اصلی بازار اصفهان قوسی است که از آجر ساخته شده بود. در قسمت هایی که سقف فروریخته با چوب مرمت شده است. بازار تبریز، نمونهای تاریخی از بازارهای شرقی طاق های آجری تیمچه های بازار اصفهان تزیینات زیبایی دارد. این طاق ها فرم بیضی یا چهارگوش دارند. بازار اصفهان ۲۰ تیمچه دارد که معروف ترین آنها عبارتند از: اره کش ها، مهره کش ها، قهوه کاشی ها، تخت کش ها، ملک و کریم پوستی. سه نوع تیمچه در بازار اصفهان وجود دارد؛ ۱. تیمچه هایی با ساختمان دو طبقه مسقف، به شکل مستطیل یا مربع، مانند تیمچه عتیقه فروشان ۲. تیمچه یک طبقه دارای سقف یا بدون سقف مثل تیمچه حاج کریم پوستی ۳. تیمچه دو طبقه بدون سقف همچون تیمچه ملک. در تیمچه ها معمولا یک محصول خاص به فروش می رسد و فضای آن نسبت به سایر قسمت های بازار از آرامش بیشتری برخوردار است. بازار اصفهان نه تنها به دلیل معماری و تزییات آن، بلکه برای اجناس نفیسی که عرضه می کرد هم منحصربه فرد بود. هنوز هم می توان اشیای نفیس و قدیمی زمان شاه عباس همچون ظروف نقره و مسی و ظروف چینی ساخت چین و ژاپن را در برخی حجره های این بازار یافت. در صفحه ۲۴ جلد چهارم دفتر مراسلات سال ۱۳۲۵ ه.ق. درباره کالاهایی که در بازار اصفهان مبادله می شده آمده است: "قیمت یک من تریاک نیم مال ۲۵ تومان ممیزی شده و کالاهای بین شهری اغلب عبارتند از: گندم، برنج، پسته، مغزپسته، ... تنباکو (کیسه ای ۵ تومان)، چای کلکته، آب لیمو، خربزه، پنبه، ... قاطر، تفنگ و ..." مساجد اصفهان دربردارنده همه زیبایی های معماری است که معماران آن روزگار آنها را در خور جلال خدایی می دانستند. مسجد جامع اصفهان در طول تاریخ کارکرد محکمه، محل تجمعات سیاسی و مجلس را داشته است. در این مسجد انواع هنرهای ایرانی، از گنبدسازی گرفته تا نقاشی، خوش نویسی، حجاری و منبت کاری دیده می شود بازاری با ۳۰ مسجد بازار اصفهان، افزون بر کارکرد اقتصادی، کارکرد دینی پررنگی هم دارد. مساجد این بازار با زیبایی خیره کننده خود، دین را از مسیر زیبایی شناسانه ترویج می دهد. مسجد جامع اصفهان در کنار میدان اصلی شهر که به میدان کهنه معروف است، و روی آتشکده ای زرتشتی ساخته شده است. پیش از اسلامی شدن شهر اصفهان، نقش مسجد جامع را آتشکده شهر ایفا می کرده است. مساجد اصفهان دربردارنده همه زیبایی های معماری است که معماران آن روزگار آنها را در خور جلال خدایی می دانستند. مسجد جامع اصفهان در طول تاریخ کارکرد محکمه، محل تجمعات سیاسی و مجلس را داشته است. در این مسجد انواع هنرهای ایرانی، از گنبدسازی گرفته تا نقاشی، خوش نویسی، حجاری و منبت کاری دیده می شود. تعداد زیادی از حجره های بازار اصفهان از جمله املاک وقفی وابسته به مساجد هستند و حجره داران مبلغ کرایه ناچیز وقف را می پردازند. به جز مسجد جامع، ۳۴ باب مسجد در محدوده بازار اصفهان به طور مرتب پراکنده شده اند. هدف از پراکندگی مساجد آن است که بازاریان بتوانند در مدتی کوتاه به انجام فرایض دینی بپردازند و به سر کار برگردند. بر اساس آماری که سازمان اوقاف ارایه داده، تعداد ۱۸ مدرسه دینی در بازار اصفهان واقع هستند. مدرسه آقا کافور، مدرسه اسماعیلیه، مدرسه ذوالفقار، مدرسه حکمتیه، مدرسه حاج شیخ محمدعلی، مدرسه جده بزرگ، مدرسه جده کوچک، مدرسه صدر، مدرسه عربان و مدرسه چهارباغ (معروف به مدرسه مادر شاه) از جمله مدارس بازار اصفهان هستند. ۱۰ مکان دیدنی ایران به جای مسافرت به شهرهای بزرگ در نوروز ساختمان مدارس اصفهان به سراها و کاروانسراها شباهت دارد. دورادور حیاط مدارس ساختمانی است که بیشتر دو طبقه است. حجره های سکونت طلاب و مدرسان، کتابخانه، سرویس های بهداشتی، اتاق خادم، چراغدار هم در مجموعه مدرسه بوده است. مدارس بازار اصفهان را بازاریان از لحاظ مادی و معنوی حمایت می کردند. انگلبرت کمپفر، سیاح آلمانی، درباره شکوه مدارس صفوی نوشته که بنای فیزیکی آنها از بنای مدارس اروپایی بهتر است و حقوق یکصد تومانی معلمان مدارس را رشک انگیز خوانده است. افزون بر اینها، در بازار اصفهان ۱۱ باب حمام وجود داشته که بیشتر آنها تعطیل شده اند. حمام شاه، حمام خسروآقا (تخریب شده)، حمام شاهزاده، حمام علیقلی آقا و حمام بیگدلی از جمله حمام های این بازار است. یکی از چشم نوازترین بخش های بازار اصفهان، قیصریه است. قیصریه در شمال میدان نقش جهان و در دوردی اصلی بازار واقع است. نقاره خانه بازار اصفهان هم در قیصریه جای گرفته است قیصریه ای که از طالع شهر نشان دارد یکی از چشم نوازترین بخش های بازار اصفهان، قیصریه است. قیصریه در شمال میدان نقش جهان و در دوردی اصلی بازار واقع است. نقاره خانه بازار اصفهان هم در قیصریه جای گرفته است. قدیمی ترین نقاره خانه شهر در مسجد آغاسی میدان کهنه بود. در دوره صفویه نقاره خانه به میدان نقش جهان و طبقه بالای ورودی قیصریه منتقل شد. پیش از ورود ساعت به ایران، نقاره خانه ها کاربرد اعلام زمان و اوقات شرعی را داشتند. سردر بازار قیصریه را استاد علی اکبر اصفهانی در سال ۱۰۱۱ ه.ق (۱۶۰۲م) ساخته است. این قیصریه دارای در ورودی بزرگ و دو سکوی سنگی در اطراف است. در برخی منابع تاریخی آمده است که اصل بنای قیصریه در سال ۱۰۰۰ ه.ق. و با برداشت از قیصریه تبریز ساخته شد. سردر قیصریه با نقاشی هایی از جمله نقاشی شکار شاه عباس اثررضا عباسی تزیین شده که تا حد زیادی از بین رفته و کمتر اثری از آنها بر دیوار مانده است. تصاویر عمارت عالی قاپو و بخشی از نقاشی های کاخ چهل ستون، که در نزدیکی بازار اصفهان واقع شده، اثر رضا عباسی است. تابلوی دیواری دیگر سردر قیصریه، زن و مرد اروپایی مقیم ایران را نشان می دهد که جام باده به دست بر سر میزی نشسته اند. این نقاشی در اثر فرسایش از بین رفته و تنها رنگ هایی از آنها باقی مانده است. اما نقاشی های بخش غربی سردر، که شکار شاه عباس را نشان می دهد سالم تر است. بازار اصفهان دستخوش تغییرات بسیاری بوده و برخی ساختمان های قدیمی آن تخریب شده است. مهمترین آسیب را حمام های قدیمی این بازار دیده اند. با این همه، بازار اصفهان نسبت به سایر بازارهای قدیمی ایران کمتر دچار فرسایش و تخریب شده است. با وجود آسیب هایی که گذشت زمان بر بازار اصفهان وارد آورده، کمتر بازاری همچون بازار اصفهان سرپا مانده و بازاریان دغدغه نگهداری از آن را دارند. | اصفهان را به آثار دوره صفوی می شناسیم؛ هنگامی که امپراتوری ایران قصد داشت شکوه مذهب شیعه را به رخ جهانیان بکشد. اما تاریخ ساخت بازار اصفهان دستکم به ۹۰۰ سال قبل از آن برمی گردد. | بازار اصفهان؛ بازمانده شکوه دوران صفوی |
زیرا زبان زنده است و پا به پای تحولات دیگر، دگرگون میشود. بنابراین معنای استقلال نیز دچار تحول گردیده و اینک، استقلال، افاده و بار معنایی سنتی و صدویک سال پیش را ندارد. در گذشته ابتدا دولت را به بخشهایی چون سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت تقسیم میکردند و حاکمیت را اقتدار برتر و بر فراز اقتدارهای دیگر در سطح یک کشور تعریف میکردند. سپس حاکمیت را دارای دو بعد داخلی و خارجی میدانستند. جنبه داخلی حاکمیت را آزادی و بُعد بیرونی حاکمیت را استقلال میدانستند و استقلال را عدم تابعیت یک دولت از دولتهای دیگر تعریف میکردند. بنابراین دولتهای مستقل به موجودات سیاسی مستقلی اطلاق میشد که در اتخاذ و اجرای سیاست خارجی خود، تحت تاثیر کشورهای دیگر نبودند. به همین ترتیب، استقلال افغانستان بهمعنای توانایی نفی نظارت خارجی و طرد تاثیرپذیری از کشور یا کشورهای دیگر، همان مامولی بود که شاه امانالله خان در صدد تحقق آن برآمد. آرامگاه شاه امان الله خان در ننگرهار. از سالگرد استقلال افغانستان در حالی تجلیل شد که جنگ همچنان در بخشهای مختلف این کشور جریان دارد از آنجا که دولتها مسئولیتهای مشخص در قبال شهروندان خویش داشتند، معنای دیگری نیز به بار معنایی استقلال افزوده شد. تامین ارزشهای اساسی چون امنیت، آزادی، نظم، عدالت و رفاه از مسئولیتهایی بود که فلسفه وجودی موجودات سیاسی به نام دولت را تشکیل میداد. از این جهت کشورهایی که در تامین این ارزشهای اساسی متکی به منابع بیرونی بودند، دولتهای وابسته و نامستقل عنوان میشد و برعکس، کشورهایی که قادر بودند با تکیه بر منابع و ظرفیتهای داخلی خود ارزشهای اساسی چون امنیت، آزادی نظم، عدالت و رفاه را تامین کنند، دولتهای مستقل دانسته میشد. استقلال در این معنا بیشتر به معنای خودبسندگی بود. کسانی که نسبت به کاربرد عنوان استقلال برای افغانستان انتقاد میکنند، دقیقا همین وجه استقلال را معیار قرار میدهند. از نظر این دست منتقدان، کشوری که توان پرداخت هزینه ساختارها و سازمانهای امنیتی خود را ندارد و برای برگزاری انتخابات خود دست به دامن خارجیها میشود، چه گونه میتواند ادعای استقلال کند! پیدایش مفهوم اقتصادی "مزیت نسبی" بهمعنای مناسب و بهصَرفه بودن تولید کالاهای خاص برای هر کشوری، به وجود آمدن تقسیم کار جهانی، توسعه تعاملات مختلف میان واحدهای سیاسی، کاهش سطح نفوذناپذیری مرزها بر اثر توسعه تکنولوژی، پیدایش مخاطرات و مشکلاتی که مهار آن در توان یک کشور نیست، شکلگیری همگراییهای منطقهای و شمار زیادی از تحولات جهانی سبب شدهاست که معناهای مفاهیم سیاسی از جمله مفهوم استقلال به شدت متحول شود. بنابراین باید درنگ دیگرباره کرد و مفهوم استقلال را مستحق مکث مجدد دانست. یکی از پیامدهای بیشمار تحولاتی که به برخی از آنها اشاره گردید، واقعیت "وابستگی متقابل" میباشد. وابستگی متقابل اشاره به پیوند مستقیم میان منافع دولتها دارد؛ بهگونهای که هر تغییر در منافع یک کشور، منافع سایر کشورها را نیز تغییر میدهد. به تعبیر دیگر اقدامات و تصمیمات یک کشور بر سرنوشت سایر کشورها نیز تاثیر میگذارد. زیرا کشورها در شرایط حاضر میتوانند تعاملاتی را شکل دهند که در آن بازی با حاصل جمع مضاعف، جایگزین بازی با حاصل جمع صفر شود یا رابطه برد و باخت جای خود را به رابطه بُرد-بُرد دهد. این طرز تعامل میتواند موجب تحول وابستگی یکجانبه به وابستگی متقابل گردد. پس در دنیایی که موضوع وابستگی متقابل به موضوع جدی و جهانی تبدیل شدهاست، طرح موضوع استقلال با همان بار معنایی سابقه و سنتیاش، نهتنها موجه و مقبول نیست که بیگانگی با جریانهای جدیِ جهانی را نشان میدهد. بنابراین وظیفه شهروندان افغانستان بهعنوان میراثداران احساس استقلالطلبی شاه امانالله خان این است که کسب استقلال بهمعنای مروج در زمان امانالله خان را گرامی بدارند، اما بسنده ندانند. تا بتوانند در هماهنگی با دنیایی که واقعیت وابستگی متقابل در آن جاری و جدی است، استقلال را بهمعنای معاصر و مدرن آن احیا کنند. بهنظر من، استقلال در معنای مدرن و امروزی اش چیزی جز توانایی برقراری وابستگی متقابل نیست؛ البته منظور من وابستگی متقابلِ متقارن میباشد. اما اگر بخواهیم وارد رابطه وابستگی متقابلِ متقارن با کشورها شویم، ناگزیر و نیازمند به آنیم که سطح توانایی کشور خویش را بالا ببریم و منزلت ملی مان را ارتقا دهیم. زیرا رابطه وابستگی متقابلِ متقارن صرفا بین کشورهایی به وجود میآید که بهلحاظ برخورداری از توسعه، تا حدودی شبیه هم باشند. کشوری که ضعیف است و نتوانسته موقعیت مهم و مناسبی را در سلسلهمراتب جهانی احراز کند، همچنان وابسته و درمانده خواهد ماند و محکوم به برقراری رابطه وابستگی متقابل نامتقارن خواهد بود. وابستگی متقابل نامتقارن رابطهای نامتوازن و اسارتآفرین میباشد. کشوری که در جهان امروزی نتواند وارد چرخه وابستگی متقابلِ متقارن شود و نتواند نقش نافعی را در تولید و تقسیمِ کار جهانی عهدهدار گردد، بدون شک مستحق ادعای استقلال نخواهد بود؛ هرچند بهظاهر کشور مستقلی باشد. پس، مستقل بودن بهمعنای امروزی اش، امری است که با توان توسعهیافتگی رابطهای ناگسستنی دارد و فقط کشورهایی میتواند مستقل باشد که بتواند با تحولات مثبت و مترقیِ جهانی هماهنگ و همراه گردد. باید تاکید کرد که تحول معنایی مفهوم استقلال هرگز از اهمیت استقلال با همان معنای سنتیاش نمیکاهد. کسب استقلال افغانستان در بستر زمانی صدویکسال پیش یک الزام سیاسی و یک مسئولیت ملی بود که شاه امانالله خان از انجام چنان مسئولیت مهم ملی برآمد. اینک استقلال با همان محموله مفهومی سابقه و سنتیاش یک افتخار ملی است که باید آن را پاس بداریم. غرض از بررسی تحول معنایی استقلال این است که مسئولیت ما میراثداران سنت و سیره سیاسی امانالله خان ابقاء و احیای استقلال کشور بهمعنای رایج و روزآمد آن است. افغانستان پس از کسب استقلال سیاست خارجی از بریتانیا توسط امانالله، شاه وقت افغانستان، از سال ۱۹۱۹ به اینسو نوزدهم اوت (۲۸ اسد/مرداد) را به عنوان روز استقلال این کشور نامیده است در ادامه واکاوی تحول مفهومی استقلال، امر التفاتانگیز دیگر این است که با موضوع کسب استقلال افغانستان به اهتمام امانالله خان بهشکل مناسب و مسئولانه برخورد کنیم. نهتنها آن را تجلیل کنیم که تحلیل نیز نماییم. تحلیل موضوع استقلال افغانستان نیازمند بررسی بایسته بسترهای بینالمللی و شرایط داخلی دوره امانالله میباشد؛ امری که تا حدود زیادی مغفول ماندهاست. برداشت من این است که استقلال افغانستان توسط امیر امانالله خان در یک شرایط مساعد بینالمللی و وضعیت ناموافق داخلی صورت گرفت. استقلالخواهی امانالله خان در شرایطی صورت گرفت که جنگ جهانی اول موجب فروپاشی ساختار موازنه قوا در نظام بینالملل گردیده بود و قدرتهای اروپایی با تشکیل جامعه ملل به دنبال ایجاد ساختار موازنه جدید بودند. دیدگاه مسلط بر کنفرانس جامعه ملل، دیدگاه ویلسون رئیسجمهور آمریکا بود. حمایت از جنبشهای آزادیخواه و استقلالطلب از ارکان اصلی دیدگاه ویلسون به حساب میآمد. از سوی دیگر ناگزیریهای سیاسی بریتانیا که طرف اصلی استقلالخواهی امانالله بود، در حال افزایش قرار داشت. زیرا بریتانیای خسته از جنگ جهانی اول میدید که روسیه تزاری با راهاندازی انقلاب کارگری در حال تبدیل شدن به رقیب قدرتمند وی در مناطق نزدیک به هند بریتانیایی است. تضاد آلمان با انگلیس وجه دیگری از واقعیتهای منفی و متضاد با بلندپروازیهای بینالمللی انگلیس بود. آرزوی استقلال کشورهای تحت استعمار در کشورهای خاورمیانه عربی نیز جریان استقلالخواهی را قوت و مقبولیت میبخشید. شلیک ۱۴موشک به کابل؛ یک راکت ارگ ریاست جمهوری افغانستان را هدف قرار داد صد سالگی استقلال افغانستان؛ سرنوشت ۱۵ حاکم امیر امانالله خان با التفات و اتکاء به چنین فرصت و وضعیت بینالمللی خواستار استقلال از بریتانیا گردید. با پایان جنگ دوم افغان و انگلیس به پیروزی افغانستان، انگلیسیها با استقلالخواهی امیر در قالب معاهده راولپندی موافقت کردند، اما از پذیرش رسمی آن سرباز زدند. اما بعدها در قالب معاهده کابل و پس از ۱۱ ماه مذاکرات نفسگیر به شکل رسمی استقلال افغانستان را پذیرفتند. متاسفانه، اما شرایط داخلی دوره امانی با تحکیم و تعمیق استقلال و نیز اجرای اصلاحات امانی سازگار نبود. سنتهای قبیلهای و عشیرهای حاکم بر شرایط داخلی افغانستان به راحتی مستمسک انگلستان برای آسیبپذیر کردن دولت امانی قرار گرفت. اصلاحات امانی میرفت تا زمینه را برای پویایی و پیشرفت فراهم ساخته و راه را برای تحقق و تحکیم استقلال واقعیتر هموار سازد، اما قبایل، نهادهای سنتی و عناصر واپسگرا دست به دست هم داده، زمینه اضمحلال و فروپاشی نظام امانی را فراهم ساختند. سرانجام پروژههای امانی ناکامل و ناتمام ماند. اما شهامت و شایستگی آن امیر نوگرا بر پیشانی تاریخ حک گردید، محبوبیتش ماندگار شد و یاد و خاطرهاش در جانها جاری گشت و جاویدانه شد. خوشا به سعادت آن شاه نوگرا که اینک استقلال افغانستان به شناسنامه وی تبدیل شدهاست. استقلال افغانستان چگونه بدست آمد؟ | واکاوی مفهوم استقلال، فوریترین فریضه در زمینه برخورد بایسته با مناسبتی ملی به نام روز استقلال است. طبیعی است که در واکاوی مفهوم استقلال، الزام اصلی این است که به تغییر محتوایی و تحول معنایی مفهوم استقلال ملتفت باشیم. | تحول معنایی مفهوم استقلال |
دکتر موحد می نويسد: "قصه هايی از ترفندها و رندی های مصدق در ميان ايرانيان جاری بود از اين قبيل که او عمدا خود را به بيماری می زند و غش ها و گريه هايش تصنعی است. گفته می شد که اين ننه من غريبم کردن ها و زير پتو رفتن ها و اشک ريختن ها، شگردهايی است که برای غافلگير کردن حريفان و ايجاد رقت در عوام و جلب حمايت آنان به کار می برد". وی سپس از قول احمد زيرک زاده، از اعضای جبهه ملی و از ياران نزديک مصدق، می آورد: در تغيير قيافه دادن مهارت خاصی دارد. به موقع خود را به کری می زند. عصبانی می شود يا قاه قاه می خندد. حتی اگر بخواهد حالش به هم می خورد، مريض می شود و غش می کند. روزی به من می گفت: نخست وزير مملکتی حقير و بيچاره بايد ضعيف و رنجور به نظر بيايد". دکتر موحد می نويسد: "مضمون هايی که مخالفان مصدق درباره او می پراکندند و به جد يا به مزاح در گوش خارجيان می خواندند او را به عنوان سياستمداری عوام فريب و مکار و ماجراجو معرفی می کرد که به قول و قبول او اعتماد نمی توان کرد و به هيچ تدبيری با او کنار نمی توان آمد". اتفاقا نويسنده و يکی دو نفر ديگر هم برای مصاحبه مطبوعاتی و اطلاع از ماوقع حاضر بوديم. با آمدن آنها و گريه و زاری متظلمين، ايشان بی هوش شدند. خانواده فرماندار نيز پس از چند دقيقه تامل ديدند کسی نيست به حرف شان گوش بدهد رفتند. به محض خروج آنها دکتر مصدق چشم باز کرد و آهسته پرسيد بالاخره رفتند؟ که ما در حال تعجب خنديديم... و روز بعد خودش گفت تا کی می توانستم همراه آنها گريه کنم. فرماندار زنده می شد؟" و مهمتر اينکه آنطور که از سراسر کتاب "خواب آشفته نفت" بر می آيد، مصدق تقريبا از همين شگردها يا از شگردهای همانند در مذاکرات نفت هم سود می جست. برای مثال مذاکرات را کش می داد، می پيچاند، به عقب بر می گشت، زير همه قول و قرارهای روز قبل می زد و طرف را گيج می کرد، احتمالا به اين حساب که طرف خسته شود و دل از غرامت بکند يا از فرمول پنجاه – پنجاه دست بردارد. "روزی ديگر که هريمن می خواست مصدق را به انعطاف در موضع خود وادارد می گفت اگر راه حلی برای مسأله نفت پيدا نشود ممکن است پيامدهای نامطلوبی داشته باشد. مصدق يکباره به گريه افتاد که 'آری، عن قريب قادر به پرداخت حقوق کارکنان نيروی هوايی و پليس نخواهم بود و در چنين وضعی آنها از ما حفاظت نخواهند کرد' سپس در همان حال که قطره های اشک بر گونه اش جاری بود، به آرامی افزود که چپی ها قدرت را به دست خواهند گرفت و همه دوستان غربی ما را از بين خواهند برد". اين مکالمه نشان می دهد که مصدق همواره سعی داشته غرب را از قدرت گرفتن حزب توده در ايران بترساند و از واقع شدن ميان دو دنيای کمونيسم و سرمايه داری بهره برداری کند تا کشتی شکسته ايران را به ساحل برساند. شايد اگر قضيه ای به اهميت نفت در ميان نبود، اين شگردها کارگر می افتاد اما مسأله نفت مهمتر از آن بود که با شگردهايی از اين دست بتوان آن را حل کرد. خود محور يا دمکرات؟ معروف است و در "خواب آشفته نفت" هم آمده است که مصدق در همان آغاز زمامداری به شهربانی کل کشور نوشت: "در جرايد کشور آنچه راجع به شخص اين جانب نگاشته شود، هرچه نوشته باشد، و هر که نوشته باشد، به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار گيرد". سيد محمود کاشانی، فرزند سيد ابوالقاسم کاشانی و استاد دانشگاه در تهران، چند سال پيش درباره او نوشت: "دولت مصدق را پس از آن همه قانون شکنی ها و زيان های مادی و معنوی جبران ناپذيری که به کشور ما وارد کرد، نمی توان دولت ملی و قانونی و طرفدار آزادی و دمکراسی معرفی کرد". منوچهر فرمانفرماييان فرزند عبدالحسين فرمانفرماييان و معاون اداره کل امتيازات و نفت در وزارت دارايی و عضو هیأت مديره شرکت ملی نفت ايران نيز نوشته است " او مدام از دمکراسی دم می زد اما عملا يک خودکامه از آب در آمد. رضا کاويانی، از بنيان گذاران جبهه ملی درباره مصدق نوشته است: " برای او مهم نبود که وزارت خارجه دست چه اشخاصی است، قشون در چه وضع است، مجلس چه مجلسی است، ماليه در چه حالی است. برای او کافی بود که آنها دخالتی در کار نکنند. بنابراين مهم ايجاد محيطی بود که کسی جرئت نکند علم مخالفت بلند کند". از اين رو دکتر مصدق تصميم گرفت که اولا ادامه انتخابات را معلق بگذارد [ از ۱۳۶ نماينده ۸۰ تن انتخاب شده بودند و بقيه مانده بود ] چرا که "در صورت تجديد مطلع شمار ديگری از نمايندگان مخالف به مجلس خواهند رفت و وضع دولت بيش از پيش به مخاطره خواهد افتاد". بنابراين مصدق در مقام تحصيل اختيارات برآمد. دکتر موحد می نويسد: "در گذشته بارها دکتر مصدق در برابر وزيرانی که خواستار اختيار قانونگذاری در محدوده کوچک تری بودند به مخالفت برخاسته و گفته بود که وضع قانون از مختصات مجلس است و نمی تواند آن را به ديگری واگذار کند....اينک با همه اين سوابق دکتر مصدق برای خود اختياراتی وسيع تر و کلی تر از آنچه برای ديگران مجاز ندانسته بود طلب می کرد". تصوير او در اواخر عمر دولتش برخلاف تمام دوره رضاشاه و دوازده سالی که از شهريور بيست می گذشت، تصوير مرد شکست خورده ای است که چندان به کار رهبری نمی آيد. مصدق اگر در مجلس بود يا در دولت، آن قوه به مهمترين قوه مملکت تبديل می شد. زمانی که در مجلس بود، مجلس در درجه اول اهميت قرار گرفت و زمانی که در دولت، قوه مجريه مهمترين قوای کشور شد. اما روی هم رفته درباره او می توان گفت که در جبهه مخالف بسيار قوی تر بود تا زمانی که خود اداره امور را بر عهده گرفت. از زمان رضاشاه تا زمان محمد رضاشاه، مصدق در جبهه مخالف دولت، موفقيتی به سزا داشت در حالی که نخستين دولت او که آخرين دولت او نيز بود با شکست سختی مواجه شد که هر چند پيروزی تاريخی را پس از شکست سياسی در پی داشت، اما در هر حال دولت موفقی نداشت و در زمان او هرچند کار ملی شدن نفت انجام گرفت اما سرانجامی نگرفت. وی اساسا شخصيتی بود که آنقدر که در جبهه مخالف تأثيرگذار و نيرومند بود، در جبهه سازندگی ناتوان جلوه می کرد. با وجود همه اين ضعف ها که به هر حال در هر انسانی پيدا می شود، اذعان بايد داشت که نام او يکی از بزرگترين نامها در تاريخ معاصر ايران است. تصوير او امروزه تنها نفت و کودتای ۲۸ مرداد را به ياد نمی آيد، تصوير او در ذهن تاريخی ايرانيان با آزادگی عجين شده و بدل به بيرق آزاديخواهان ايران شده است. • هری ترومن رييس جمهور آمريکا از حزب دمکرات که از آوريل ۱۹۴۵ تا ۲۰ ژانويه ۱۹۵۳ زمام امور را به دست داشت و در آن تاريخ جای خود را به آيزنهاور داد. ** اورل هريمن، مشاور مخصوص رييس جمهور ترومن که از سوی او برای پا در ميانی در مذاکرات نفت به ايران فرستاده شد. خدمات | مولف "خواب آشفته نفت"، تأمل در شخصيت دکتر مصدق را در فصل "کارنامه مصدق" با اين حکايت آغاز می کند که در اوايل زمستان ۱۳۲۵ در مسجد شاه حضور يافته بود تا سخنرانی مصدق را در اعتراض به انتخابات دوره پانزدهم بشنود. "وقتی دکتر مصدق در اتومبيل خود به آنجا رسيد من که فاصله زيادی با او نداشتم او را مردی شکسته و مريض حال و بی رمق يافتم و با خود گفتم اين پير مرد شريف را چرا کشانده اند اينجا؟ در اين انديشه بودم که مصدق به کمک کسانی که زير بغلش را گرفته بودند پياده شد، مردم او را روی دست گرفتند و من ناگهان در يک طرفة العين ديدم آن موجود افسرده حال در ميان غريو احساسات مردم جانی تازه گرفت و از گريبان آن پير مرد نزار، خطيبی سر در آورد که بند بند کلامش آتش شور و هيجان بر دلها می افکند". | تصوير دکتر مصدق در 'خواب آشفته نفت' |
'من اگر قرار باشد يکبار ديگر به مهاجرت بيايم، به هر جايی ممکن است بروم غير از آلمان. ديگر ذله شدم، هوايش هميشه بارانی و گرفته است و حسرت يک آفتاب را به دل آدم می گذارد. مردمش هيچ رابطه ای با آدم برقرار نمی کنند. همه شان ضد خارجی هستند. قوانينشان سخت است. اگر صد سال هم اينجا بمانی بازهم خارجی حساب می شوی. هيچ چيزی در اينجا نيست که دل آدم را خوش کند...' در يک مرکز فرهنگی، در زير آفتاب کمرنگی که تا چند دقيقه ديگر ابرهای سياه آن را از همه دريغ می دارد، گروه های مختلف آلمانی و خارجی در کنار هم چای و آبجو می نوشند. زنی آلمانی و زنی ايرانی در فضايی صميمی گفتگو می کنند. وقتی از زن ايرانی علت آمدن و ماندنش در اينجا را می پرسم در جواب می گويد: "من برای آمدن به آلمان تصميم نگرفتم. برای من مهم بيرون آمدن از ايران بود. ده سال قبل يک قاچاقچی مرا به اينجا رساند. اوايل دلم می خواست به آمريکا يا کانادا بروم ولی حالا از ماندنم در آلمان راضی هستم. در اينجا احساس امنيت می کنم. به عنوان يک زن، حق و حقوقی دارم. از نظم آلمانی ها خوشم می آيد و توانسته ام در ميان آنها دوستان خوبی پيدا کنم." بسياری از ايرانی های آلمان ترجيح می دادند به آمريکا مهاجرت کرده بودند. زن آلمانی، که مددکار اجتماعی است و صحبتمان به حرمت او به زبان آلمانی انجام می شود، از اين اشتياق متعجب است: "من فکر می کنم ما چوب گذشته مان را می خوريم. هنوز در مورد ما يک پيش داوری وجود دارد. رفتار ما را نشان خصلت فرهنگی ما نمی دانند بلکه دليلی برای ضديت ما با خارجی ها قلمداد می کنند. بطور مثال من در ميان ايرانی ها، که به دليل شغلم زياد با آنها سر و کار پيدا کرده ام، می بينم ميل عجيبی به رفتن به آمريکا دارند. به نوعی آنجا را تحسين می کنند. در حاليکه در آمريکا وقتی يک خارجی وارد می شود، کاری به کارش ندارند و اين معنايش اين است که امکاناتی هم در اختيارش نمی گذارند. ولی بعد از مدتی همه خارجی ها سرود ملی آمريکا را از حفظ هستند و خودشان را آمريکايی می دانند. در حاليکه در آلمان با وجود همه فشارها و صرفه جويی ها هنوز هم يک سيستم تامين اجتماعی وجود دارد که خارجی ها از آن استفاده می کنند و در عين حال بسياری از آنها به آلمانی ها ناسزا می گويند." نارضايتی بسياری ايرانی ها از زندگی در آلمان در سطوح مختلف خود را نشان می دهد؛ چه آنهايی که سالهای طولانی است در آلمان زندگی می کنند و به نوعی در جامعه جا افتاده اند و چه ايرانی هايی که مدت کوتاهی است در آلمان هستند و از نظر اقامتی وضع نامشخصی دارند. نکاتی که به عنوان عامل نارضايتی کرارا از سوی بسياری از ايرانی ها عنوان می شود، رفتار سرد آلمانی ها و عدم آمادگی آنها برای پذيرش خارجيان در جمع خود و به قولی نداشتن حس تعلق بسياری از ايرانی ها در اين جامعه است. نارضايتی در عين حال معنايش اين نيست که اين گروه از ايرانی ها خواهان بازگشت به ايران هستند. تفاوت فرهنگ ها شرايط سياسی و اجتماعی ايران، با وجود نقش مهمی که دارد، تنها عاملی نيست که آنها را از بازگشت بازمی دارد. تغييرات فرهنگی که در دو طرف اتفاق افتاده، چه از سوی ايرانی های داخل ايران و چه در ميان ايرانی های مقيم خارج از کشور، آنها را در بازگشت مردد کرده است. "مهران و فرانک "، زن و شوهری هستند که دو سال پيش، بعد از ۸ سال زندگی در آلمان، تصميم گرفتند که برای هميشه به ايران بازگردند. اما اين بازگشت فقط يکسال دوام آورد و آنها بار ديگر به آلمان آمدند. آنها می گويند:"ما از زندگی در آلمان خسته شده بوديم. مقداری پول پس انداز کرديم و به ايران رفتيم. ماههای اول خوب بود. خانواده می توانست تنهايی را که ما در اينجا از آن رنج برده بوديم، پر کند. اما بعد از آن مشکلات شروع شد. ما بدون اينکه خودمان متوجه باشيم عوض شده بوديم. سالها زندگی دور از اقوام ما را به سکوت و زندگی آرام عادت داده بود. بعد همه آنچه ما در ابتدا از آن لذت می برديم به مشکل تبديل شد. دخالت خانواده ها و اطرافيان و فشارهای اجتماعی عرصه را به ما تنگ کرد. جوری که فکر کرديم تا ويزای اقامت خود را از دست نداده ايم، بازگرديم." در همين حال، افزايش رفت و آمد ايرانی های مهاجر به ايران در سالهای اخير، امکان مقايسه شرايط را برای آنها فراهم کرده است. برای خيلی از کسانی که سالهای طولانی دور از ايران هستند، ايران به تصويری تبديل می شود که چندان با واقعيت همخوانی ندارد. "پروانه"، چند ماه قبل بعد از ۲۰ سال زندگی در مهاجرت به ايران سفر کرد. او، که در تمام سالهای اقامت در اينجا در رويای بازگشت به ايران بوده است، می گويد: "باور کردنی نيست اما من وقتی از ايران بازگشتم بيمار شدم . من انگار تازه غريب شده بودم . من در تمام سالهای زندگی در آلمان با اميد بازگشت به ايران سختی ها را تحمل کرده بودم و در اين سفر متوجه شدم که چقدر ايران با آنچه که در ذهنم وجود داشت، فرق دارد. من با واقعيت تلخی روبرو شدم؛ اينکه به واقع نه به اينجا تعلق دارم و نه به ايران. من تازه بعد از ۲۰سال احساس غريبی می کنم." دلايل ديگری برای ماندن در ميان ايرانيانی که به تازگی به مهاجرت آمده اند و عمدتا به عنوان متقاضی و يا پناهنده در اينجا زندگی می کنند، نگرش به مهاجرت و دليل بازنگشتن کمی متفاوت است. علاوه بر دلايل سياسی - اجتماعی، آنها تمام "پل های پشت سر خود" را خراب کرده اند. بازگشتشان به معنای آغازی زير صفر است. "رضا"، دوسال است که در آلمان در انتظار گرفتن جواب تقاضای پناهندگی خود است. او نمی خواهد برگردد: "من در هيچ صورتی حاضر به بازگشت نيستم. زندگی در آنجا برای من يک جهنم واقعی است. من روزی صد بار ميمردم و زنده می شدم. اينجا هر چه باشد برای من از آنجا بهتر است." شمار زيادی از زنان ايرانی می گويند حق و حقوق محدود زنان، برخوردهای اجتماعی و رفتاری که به توصيف آنها زير پا گذاشتن حرمت زن است، باعث می شود که نخواهند به ايران بازگردند. اما حتی در ميان آنها هم، با توجه به اينکه علت آمدنشان چه بوده، ميل ماندن و يا رفتن متفاوت است. بيشتر زنانی که به خواسته همسرشان به آلمان آمده اند، ناراضی هستند. "بچه ها را چه کنيم؟" عامل مهم ديگری که ايرانی ها را با وجود نارضايتی شان، به ماندن مجاب می کند، بچه ها هستند. خيلی از اين بچه ها در اينجا بدنيا آمده اند و بيشتر خود را آلمانی می دانند تا ايرانی؛ در اينجا به مدرسه رفته اند و زبان فارسی را گاه تنها در حد گذران امور روزمره خود می دانند. "اگر بچه نداشتم يکروز هم در اينجا نمی ماندم. اما آنها را نمی توانم به ايران ببرم . آنها حتی برای تعطيلات هم دلشان نمی خواهد ايران بيايند. تازه همه جوان های ايران دلشان می خواهد بيايند خارج." اين حرف درددل مشترک بسياری از ايرانی های مقيم آلمان است. از آسمان آلمان در نيمه ماه ارديبهشت باران وتگرگ می بارد و آلمانی ها با سردی و احترام از کنار هم رد می شوند و ايرانيان ناراضی از آلمان ميان ماندن و رفتن درنگ می کنند. نظرات شما از نارضايتی ايرانيان در آلمان نوشته بوديد، بايد اضافه کنم که هيچ کس، جز موارد بسيار نادر، از ترک وطن و زندگی در خارج استقبال نمی کند. مردم دوست دارند که در کشور خودشان زندگی کنند. مشکلات ايرانيان در خارج صرفا به آلمان محدود نمیشود ، فرانسه، انگلستان و خصوصاً کشورهای شمالی اروپا برای برخی از ايرانيان "جهنم" واقعی است. دفاع از زندگی در آمريکا و کانادا هم درست نيست. من خود بزرگ شده آمريکا هستم و تبعه کشور کانادا، ولی مجبور شدم، به دلايل "اجتماعی" و حرفهای در فرانسه اقامت کنم. در آمريکا و کانادا با برخی مهاجران رفتاری می شود، که در بسياری از کشورهای اروپائی عملاً "غيرقانونی" به شمار میآيد. چرا تمامی زوايای زندگی ايرانيان در خارج از کشور را منعکس نمیکنيد؟ سعيد - پاريس با سپاس از خانم کشاورز به خاطر اين گزارش جالب و چند بعدی ای که از زندگی ايرانيان در آلمان تهيه کرده اند، به عنوان کسی که هفت سال و اندی است با خانواده ام در جنوب آلمان زندگی می کنم مايلم چند نکته در ارتباط با برداشت شخصی ام از زندگی در اينجا در مقايسه با ايران، آنهم با جنوب ايران با همه حرارت زمينی و انسانی اش، را بيان کنم: ۱. از جهت راحتی و حرمت هيچ جا وطن آدم نمی شود، به شرطی که آدم در وطنش آزاد باشد و انسانيتش پاس داشته شود. برای غالب کسانی که در اينجا با آگاهی زندگی می کنند مهاجرت بديل وطن نيست، بلکه تجربه ای دشوار و از اين رو مبارزه است و بنابراين انرژی بر و طاقت فرسا. آدم بايد هر لحظه آماده از دست دادن چيزهايش باشد. به همين دليل اين تجربه در جوانی آسانتر است و هرچه بر سن آدم افزوده می شود، احساس غربت و سختی بيشتری می کند. ۲. آب و هوای اينجا گرچه در روزها و ماههای اول ورود جالب و دلنشين است، دست کم برای ما که از آفتاب سوزان و زمين تفتيده جنوب می آمديم، به تدريج آزار دهنده شده است زيرا در مجموع بيشتر ايام سال هوا سرد و نمور و تاريک است. به نظرم تاثير اين عامل جغرافيايی در خلقيات مردم آلمان را نبايد فراموش کرد. از اين نظر اشکالی بر مردم آلمان نمی توان گرفت و من به راحتی می بينم بخشی از روحيات مهاجرانی مثل ما نيز کم کم تحت تاثير اين آب و هوا به سردی گراييده است. ۳. زبان کليد مهمی در موفقيت و يا شکست در جامعه آلمانی است. زبان آلمانی به لحاظ ساختار جمله يکی از زبانهای دشوار و به شدت گرامری جهان است. من و همسرم آشکارا به همان نسبتی که در زبان آموزی و کاربرد آن موفق بوده ايم، به عبارتی توانسته ايم خودمان را خوب بيان کنيم از زندگی در اينجا راضی تر. هرگاه در زبان گير داشته ايم و آنرا مزاحم و بيگانه حس کرده ايم احساسات ناخوشايندمان از زندگی در آلمان بيشتر شده است. بسياری از ايرانيان از دل سپردن و زندگی کردن با زبان آلمانی فرار می کنند و به همين دليل حس تعلقشان به آلمان در همان حد متوقف می شود. به نظر من جستجوی دنيايی که شاه و امام و فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی در آن بزيند با زبان آلمانی و در خاک ژرمنها کاری در حد محال است. کسانی که در اين جستجويند، زودتر از ژرمنها فاصله می گيرند و زندگی در اينجا نه تنها برايشان آزادی بخش و شادی آور نيست بلکه از زندگی در جمهوری اسلامی هم دشوارتر می نمايد. ۴. تا آنجا که با آلمانی ها برخورد داشته ام از جهت برنامه ريزی و مديريت زمان و بی تعارفی به وِيژه در امور مالی و کاری و توجه به هنجارهای اجتماعی از ما ايرانی ها بهتر و عاقلانه تر عمل می کنند. ۵. نوعی حس بيگانه ترسی و مشکوک بودن به خارجيها، اگر نخواهم به انزجار و تنفر تعبير کنم، در غالب افراد آلمانی، به ويژه در مسن ترهاشان، ديده می شود. من گاهی فکر می کنم اين احساس آلمانها بسيار شبيه احساسی است که متاسفانه در بسياری از ايرانيان داخل نسبت به مهاجران افغان وجود دارد. ۶. من در آمريکا هم زندگی کرده ام و اگر مختار باشم بين آلمان و امريکا انتخاب کنم، به عنوان فردی که به شهرنشينی و زندگی فشرده تر در جمع و در مواجهه روزانه عميقتر با مردم علاقه دارم، باز هم آلمان را انتخاب خواهم کرد. برای من زندگی در آمريکا بيشتر برای زمانی که آدم مجرد است و اهل معامله گری و دوری از گفتگوهای عميق فرهنگی ترجيح دارد. حسن - فرايبورگ من نزديک دوسال است که در ايتاليا زندگی می کنم. راضی نيستم، با توجه به اينکه تازه ميگن نسبت به کشورهای ديگه اروپا بهتره. قانونی از خارجی ها حمايت نميکنه نژادپرستی هم ديده می شه. بيشترين مشکل ما اينجا اينه که ايرانی نيست اما هروقت هم که به ايران می روم اينقدر فشار اجتماعی و فقر و تبعيض می بينم که دلم می خواد زود برگردم وقتی هم که ميام اينجا، اينجا هم نميتونم زندگی کنم. افرا - ميلان من ۳۰ سال پيش از ايران به بريتانيای کبير امدم و درس خواندم و بعدش هم کار وتلاش و تشکيل خانواده و پرداخت ماليات. در اين مدت هرگز به ايران نرفته ام و نخواهم رفت تا ايران دمکراسی نشود. بسيار برای انگليس احترام قائلم و اميدم اين است که کاشکی ايرانيان روزی مثل انگليسی ها خوب و زيباتر به دنيا و خود فکر کنند. من انسانيت و ادب راازاينها ميدانم و بس. من زندگيم را هم مديون امکاناتی ميدانم که اگر در ايران بودم هرگز دولت برايم غير از شعارهای تو خالی هيچ امکانی فراهم نميکرد پس چرا نبايد ممنون وسپاسگزار مردم انگليس باشم و سعی به تلافی و خدمتگذاری کنم! به وسيله کار کردن و پرداختن ماليات مثل بقيه مردم. من هنوز بعد از سی سال ايران را ميپرستم و مردمش را دوست دارم اما خودم را و زندگيم را مديون فرهنگ خوب و قوانين بی تبعيض انگليس ميدانم و آزادی فکری و اجتماعی و سياسی اينجا. کاشکی ايران عزيزهم روزی چنين شود چون از آزادی و برابری چيزی بهتر وجود ندارد. حميد - لندن خدمات | نکاتی که به عنوان عامل نارضايتی کرارا از سوی بسياری از ايرانی ها عنوان می شود، رفتار سرد آلمانی ها و عدم آمادگی آنها برای پذيرش خارجيان در جمع خود است | ايرانيان ناراضی در آلمان به ايران باز نمی گردند. چرا؟ |
سایت تحلیلی "وار آن د راکز" (War on the Rocks) که خود را تریبونی برای طرح دیدگاههای کارشناسی مربوط به سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا معرفی میکند در پادکستی تحت عنوان "نت اسسمنت" تلاش کرده از استراتژی این روزهای کاخسفید برای مواجهه با ایران رمزگشایی کند. کریستوفر پریبل، نایب رئیس اندیشکده لیبرال کیتو در واشنگتن در این پادکست با اشاره به جلسه استماع برایان هوک، مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا (که هفته گذشته برابر نمایندگان کنگره حاضر شد) میگوید: "هیچ کدام از ۱۲ شرطی که مایک پومپئو یکسال پیش برای ایران تعیین شده بود اجابت نشده و از نظر من این شروط در حقیقت دستور العمل تغییر رژیم در ایرانند چون من هیچ مقامی در ایران سراغ ندارم که گفته باشد این کشور آماده نرمش در برابر این شروط است." در پاسخ به این نظر، برایان مکگریت، فرمانده بازنشسته نیروی دریایی که هم اکنون در اندیشکده هودسون برای امور نیروی دریایی کار میکند گفت: "من فکر میکنم قضیه در دو هفته گذشته کاملا فرق کرده... معتقدم اگر الان ایران بگوید آماده مذاکره است، دولت ترامپ و خود او راهی پیدا خواهند کرد که بدون توجه به آن ۱۲ شرط با ایران بر سر میز مذاکره بنشینند." خبر مرتبط سنای آمریکا محدود کردن اختیار ترامپ در حمله به ایران را به رای میگذارد برایان هوک امروز در پاریس به رویترز گفت که به عقیده او تحریمهای ایران در حال نتیجه دادن است در بخش دیگری از این پادکست ۵۰ دقیقهای مجری و کارشناسان درباره وجاهت قانونی هرگونه حمله نظامی علیه ایران صحبت کردند و آقایان مک گریت و پریبل تقریبا هم نظر بودند که دونالد ترامپ در بزنگاه تصمیم برای حمله به ایران احتمالا با استناد به متمم دوم قانون اساسی این کشور که اختیارات رئیس جمهوری را برشمرده، خود را مجاز به صدور دستور حمله خواهد دانست. این دو کارشناس با اشاره به سخنان ماه گذشته مایک پومپئو، وزیر خارجه، درباره روی میز بودن گزینه نظامی علیه ونزوئلا یادآور شدند که در آن زمینه هم کاخسفید بدون نیاز به مجوز کنگره خود را مجاز برای مداخله نظامی در ونزوئلا دید. با این حال، ملانی مارلو، مجری پادکست "نت اسسمنت" که خود در دانشگاه کارنگی ملون تدریس میکند تاکید داشت که فراتر رفتن از حدود اختیارات رئیسجمهوری برای استفاده از اهرم نظامی محدود به دونالد ترامپ نیست و باراک اوباما هم در زمان بحران لیبی تمایلی برای گرفتن مجوز از کنگره نشان داد و "بن رودز از مشاوران ارشد آقای اوباما هم در آن زمان با رایگیری کنگره در این باره موافق نبود." آمریکا تا چند روز دیگر محمدجواد ظریف را هم در فهرست مقامهای تحریم شده ایران قرار خواهد داد سیانان: حالا قضیه برای ظریف 'شخصی هم هست' شبکه خبری سیانان روز پنجشنبه (ششم تیر - ۲۷ ژوئن) گفتگوی گزارشگر خود در تهران با محمدجواد ظریف، را بارها پخش کرد که در آن وزیرخارجه ایران میگوید "تصورات غلط" دونالد ترامپ صلح را به خطر میاندازد و این که اظهارنظر آقای ترامپ درباره "جنگ کوتاه" با ایران "توهم است" و تاکید بر این که "تحریم خود جنگ است". کیت بولدون مجری سیانان با اشاره به لحن تند آقای ظریف در این مصاحبه گفت: "به نظر نمیرسد هیچ کدام از مقامهای دو طرف (ایران و آمریکا) فعلا قصد کاهش تنش در مجادله لفظی را داشته باشند." مجری سیانان در انتهای گفتگوی زنده با فردریک پلاتن، گزارشگر ارشد این شبکه در تهران که در پشت او برجهای شمال پایتخت و دامنه غبار گرفته توچال هم دیده میشد با اشاره به قرار گرفتن نام آقای ظریف در فهرست مقامهای تحریمی ایران گفت: "احتمالا حالا قضیه برای آقای ظریف شخصی هم میشود." خبر مرتبط ظریف: 'جنگ کوتاه' با ایران توهم است جرد کوشنر برای تبلیغ و شرح طرح خود به بحرین رفته است جرد کوشنر: طرح من کابوس ایران است، فلسطینیان: کوشنر خیلی خام است شبکه فاکس نیوز که از حامیان اصلی دونالد ترامپ است روز پنجشنبه در گفتگویی اختصاصی با جرد کوشنر، داماد و مشاور ارشد دونالد ترامپ از او درباره فصل سیاسی طرحش که به "معامله قرن" شهرت یافته پرسید. آقای کوشنر که برای ترسیم فصل اقتصادی طرح خود به منامه بحرین سفر کرده بود مدعی شد با وجود عدم حضور رهبران تشکیلات فلسطینی او از "افراد فراوانی" در نوار غزه شنیده که مشتاقانه طرح او را دنبال میکنند. هر چند در پاسخ به سوال خبرنگار شبکه فاکس که پرسید این افراد کیستند آقای کوشنر گفت نمیتواند بگوید. در برابر، تری یینگست، گزارشگر بیناللملی فاکسنیوز گفت که رهبران فلسطینیان به او گفتهاند طرح جرد کوشنر نشانگر "خام دستی" اوست. کنفرانس منامه بدون حضور رهبران فلسطینی و اسرائیل برگزار شد نبیل ابو رودینه، معاون نخستوزیر تشکیلات فلسطینی روز پنجشنبه به فاکس گفت: "این یک اشتباه استراتژیک دولت ترامپ است که بدون گفتگو با ما بخواهد به دنبال راه حل بگردد و یک خطای فاحش است که گمان کند بدون راه حل سیاسی افقی برای حل بحران خاورمیانه وجود دارد." به گزارش فاکسنیوز مقامهای آمریکایی حاضر در بحرین از جمله استیو منوچن، وزیر دارایی، از توضیح درباره فصل سیاسی این طرح طفره رفتهاند و گفتهاند ممکن است با در پیش بودن انتخابات مجدد در اسرائیل و تنش اخیر میان تهران و آمریکا در تنگه هرمز، علنی کردن این بخش به تاخیر بیفتد. هر چند جرد کوشنر به فاکس نیوز گفته: "معتقدم این طرح در صورت اجرا بلوکی متحد در منطقه ایجاد خواهد که کابوس ایران خواهد بود." اخبار مرتبط نیویورک تایمز: 'ایران بهانه است، پای چین در میان است' با گذشت چند روز از ساقط شدن پهپاد آمریکایی از سوی ایران، اکنون تحلیلگران تلاش میکنند تصویری بزرگتر از ماجرا ترسیم کنند. رابرت کی. کاپلان، نویسنده و تحلیلگر مسایل ژئوپولوتیک، در نیویورک تایمز نوشته: "در دنیای وابسته به بازار جهانی، در دنیای جنگهای سایبری و نسل پنجم شبکههای ارتباطی (۵ جی) همه چیز به جغرافیا مرتبط است." "وقتی به جغرافیا توجه میکنید میبینید تنش فعلی کمتر به ایران و خلیج فارس و بیشتر به دریای عمان و اقیانوس هند مرتبط است. چه دولت ترامپ متوجه این قضیه شده باشد یا خیر، آنچه در رویارویی میان ایران و آمریکا در حال روی دادن است ابعادی بسیار وسیعتر دارد." آقای کاپلان با اشاره به ویژگیهای تنگه هرمز و مختصات باریک دو شاهراه عبور انرژی جهان از این آبراه نوشته: "تنگه هرمز فقط ایران و عمان را از هم جدا نمیکند بلکه عمان و پاکستان را هم تفکیک میکند و در آن گوشه سواحل پاکستان، بندر گوادر واقع شده که چین از چند سال پیش آنجا، همچون یک اثر هنری، لنگرگاه مدرن گوادر را ساخته است. پکن امیدوار است با وصل شدن این بندر به شاهراهها و خط آهن یک شریان انرژی را به غرب چین وصل کند. چین از این لنگرگاه قادر به کنترل رفت و آمدهای در تنگه هرمز است." "چین به دنبال ساخت یک پایگاه نظامی دریایی در گوآدر هم هست... به عبارت دیگر، چین همین الان هم بازیگر جدی در دریای عمان و تنگه هرمز است." اشاره آقای کاپلان به گزارشهای زمستان سال ۲۰۱۸ است کهرسانهها از تصمیم پکن برای احداث یک پایگاه نظامی دریایی در بندر گوادر پاکستان خبر دادند. به عقیده این کارشناس ژئوپولوتیک، همزمان چین تلاش دارد با به واقعیت بدل کردن رویای راه ابریشم جدید به جنوب ایران وصل شود. این کشور هم اکنون هم یک سوم انرژی فسیلی خود را از ایران و تنگه هرمز تامین میکند و به همین علت هر تهدیدی علیه ایران، تهران را به پکن نزدیکتر خواهد کرد." "تازه این فقط چین نیست. بلکه هند هم در رقابت با پکن به دنبال نزدیکی به ایران است تا راه وصل شریان انرژی اروپا-آسیا را از طریق این دو کشور به آسیای میانه که سرشار از منابع انرژی است وصل کند." از نظر آقای کاپلان هنوز معلوم نیست که هند بالاخره با ایران در این زمینه متحد خواهد شد یا نقشه چین-پاکستان و چین-ایران موفقتر میشود اما در این میان آمریکا با خروج از پیمان تجارت اقیانوس آرام (تیپیپی) "دیگر داخل این بازی نیست". در نهایت آقای کاپلان نتیجهگیری کرده که "چشمانداز چین برای ایران تبدیل این کشور به نقطه کانونی راه ابریشم جدید است؛ چیزی که آمریکا توان تغییر آن را نخواهد داشت. برای همین هم یک رویکرد بهتر این است که با استفاده از حداکثر فشار اقتصادی، حمله سایبری و از سر گرفتن مذاکرات و با سرو صدای بلند برای افزایش آزادیها در ایران و دیگر کشورهای مشارکتکننده در طرح راه ابریشم جدید چین، تلاش کرد موقعیت پکن را تضعیف کرد." اخبار مرتبط | با گذشت یک هفته از ساقط شدن پهپاد آمریکایی از سوی ایران کمکم جهت بحثها در رسانههای آمریکا از پاسخ فوری به این واقعه فراتر رفته و بر ابعاد جهانی جنگ احتمالی با ایران معطوف شده است. در این میان کارشناسان از مبنای قانونی چنین جنگی سخن میگویند و حتی بعضی تصویر را به قدری بزرگ میبینند که میگویند "ایران و تنگه هرمز بهانه است، قضیه نفوذ چین در دریای عمان است". | ایران در رسانهها آمریکا: 'ماجرا ایران و تنگه هرمز نیست، قضیه چین و دریای عمان است' |
در شرايط کنونی که ايران به دليل فعاليت اتمی اش بشدت تحت تهاجم لفظی آمريکا و متحدانش واقع شده و حتی از حمله نظامی به اين کشور سخن می رود، ابراز تمايل رئيس جمهور روسيه برای سفر به تهران پشتيبانی قابل توجهی از موضع ايران به شمار می رود، بخصوص اينکه روسيه عضو دائم شورای امنيت سازمان ملل متحد است و می تواند بر هر تصميمی که در اين شورا در مورد ايران گرفته می شود اثر بگذارد. روسيه فراهم آورنده اصلی امکانات هسته ای برای ايران است و تنها نيروگاه هسته ای ايران که در آستانه بهره برداری قرار دارد را پيمانکاران روسيه ساخته اند. اظهارات ولاديمير پوتين در پشتيبانی از موضع ايران و ابراز تمايل او برای سفر به تهران در حالی صورت می گيرد که او قرار است پنجشنبه آينده (24 فوريه) در کشور اسلوواکی با جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا ديدار و در مورد موضوع فعاليت هسته ای ايران به گفتگو بپردازد، هرچند آقای پوتين اذعان کرده که احتمال اينکه بتواند بر سر موضوع ايران با رئيس جمهور آمريکا به توافقی برسد بسيار کم است. قرار است دو روز پس از ديدار جورج بوش و ولاديمير پوتين، ايران و روسيه پروتکلی را امضا کنند که بنابر آن، ايران موظف می شود سوخت مصرف شده نيروگاههای هسته ای خود را به روسيه بازگرداند. امضای اين پروتکل می تواند بخشی از نگرانی غرب را مبنی بر اينکه ايران از سوخت مصرف شده نيروگاهها، پلوتونيوم استخراج کند و آن را برای توليد جنگ افزار اتمی به کار گيرد رفع کند و روسيه معتقد است که اعمال چنين تعهدی به ايران در کنار ديگر تعهداتی که ايران داده است می تواند خاطر کشورهای جهان را از امکان توليد جنگ افزار اتمی در ايران آسوده سازد. دبير شورای عالی امنيت ملی ايران نيز در ديدار خود با رئيس جمهور روسيه اطمينان داد که کشورش بر تعهداتی که چه به روسيه و چه به ديگر کشورها و نهادهای بين المللی در قبال برنامه هسته ای خود داده است پايبند خواهد ماند. خدمات | ولاديمير پوتين، رئيس جمهور روسيه در ديدار با حسن روحانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران بار ديگر بر اظهارنظرهای پيشين خود در مورد صلح آميز بودن برنامه هسته ای ايران تأکيد کرده و گفته که کشورش همچنان به همکاری هسته ای با ايران ادامه خواهد داد و خودش نيز دعوت دولت ايران برای سفر به آن کشور را پذيرفته است. | پشتيبانی پوتين از فعاليت اتمی ايران در آستانه ديدار با بوش |
مراسم سازمان نظام پزشکی برای روز پزشک با تصاویر کادر پزشکی جان باخته بر اثر کرونا ۹۸ عضو مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی که یکی از بزرگترین اتحادیههای صنفی در ایران است، در نامهای به رئیسجمهور ایران به عنوان "نماینده جامعه پزشکی شهرهای مختلف" خطاب به حسن روحانی نوشته است: "خرید این واکسن را که تاییدیههای حداقلی جهانی را طی نکرده و اثربخشی و بیخطربودن آن در کشور تولید کننده نیز با ابهام و اعتراض مواجه است، غیرموجه و خطرآفرین میدانیم." اعضای مجمع عمومی نظام پزشکی سه ایراد از واکسن گرفتهاند: "اطلاعات شفافی از مراحل تحقیق و ساخت واکسن اسپوتنیکوی در دسترس نیست"، "هیچ یک از منابع معتبر جهانی آن را تایید نکرده" و "مدارک و مستندات و دلایل تایید این واکسن در اختیار صاحبنظران جامعه پزشکی قرار نگرفته است." ایران واکسن اسپوتنیکوی را از روسیه خریده و سازمان غذا و داروی وزارت بهداشت ایران هم آن را "تأیید اضطراری" کرده و قرار است از ۱۶ بهمن اولین محموله را از مسکو تحویل بگیرد. وزارت بهداشت ایران تاکید دارد که از سلامت و اثرگذاری این واکسن مطمئن است و حاضر نیست جان شهروندان را به خطر بیاندازد اما جامعه پزشکی ایران به این واکسن واکنش منفی نشان دادهاند. علاوه بر سازمان نظام پزشکی، مینو محرز، از اعضای علمی ستاد ملی مبارزه با کرونا و مسئول تایید علمی واکسن ایرانی کرونا هم گفته به اسپوتنیک اعتماد ندارد و آن را تزریق نخواهد کرد. به جز دکتر محرز، حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت مجلس هم همین موضع را تکرار کرده است. ابهام و تردید درباره درستی تصمیم دولت ایران برای خرید واکسن کرونا زمانی شدت گرفت که آیتالله خامنهای، رهبر ایران اعلام کرد که مسئولان نباید واکسن تولید بریتانیا و آمریکا را بخرند در حالی که فعلا معتبرترین واکسنهای موجود در بازار ساخت شرکتهای چندملیتی مستقر در این دو کشور است. اعضای مجمع سازمان نظام پزشکی که بیش از ۲۸۰ هزار عضو در ایران دارد، در نامه به حسن روحانی نوشته است که پس از یک سال تلاش منتظر "اقدامی عاجل برای واکسیناسیون سراسری با واکسنی معتبر است که روند علمی و معقول تایید و تهیه را طی کرده باشد و انتظار دارد که نسبت به خریداری بهترین واکسنهای موجود دنیا از شرکتهای چندملیتی اقدام شود." سازمان نظام پزشکی گفته هر نوع "ملاحظهکاری و مسامحه" در این زمینه "نابخشودنی و تحملناپذیر" است. وزارت بهداشت: اول به خانواده خودمان تزریق میکنیم امروز سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران، از خرید واکسن روسی اسپوتنیک دفاع کرد و گفت: "ما از مطمئنترین منابع واکسن وارد میکنیم و به کوری چشم خیلیها اول هم به خانواده خودمان تزریق میکنیم تا همه بدانند ما سلامت مردم را در اولویت میدانیم." سعید نمکی میگوید مخالفان واکسن "سوار موج اقتصادی" شدهاند. واکسن اسپوتنیکوی که دولت ایران خریده و قرار است به زودی دریافت کند، هنوز تاییدیه سازمان بهداشت جهانی را ندارد اما در سبد واکسنهای کوواکس، وابسته به این سازمان است تا در صورت تایید فاز سوم به کشورها داده شود. سازمان غذا و داروی وزارت بهداشت ایران که نهاد مرجع برای تایید واکسن در این کشور است، اعلام کرده که به صورت اضطراری مجوز استفاده از واکسن اسپوتنیک ساخت یک شرکت روسی را صادر کرده است. وزارت بهداشت ایران میگوید مخالفان واکسن روسی "منافع شخصی" دارند و به همین دلیل با آن مخالف هستند. وزارت بهداشت ایران قبلا خود اعلام کرده بود تنها واکسنهایی را خریداری میکند که تاییده سازمان جهانی بهداشت را داشته باشد و در داخل خود کشور تولیدکننده، استفاده از آن آغاز شده باشد. اما امروز سعید نمکی وزیر بهداشت با تغییر نظر قبلی این وزارتخانه گفت واکسنی را میخرند که در شش کشور استفاده از آن آغاز شده باشد و از کشورهایی نام برد که اسپوتنیک روسیه را خریدهاند. امروز بار دیگر کیانوش جهانپور، سخنگوی سازمان غذا و دارو در توییترش به مخالفان تاخت و نوشت که اظهارات آنها به خاطر تضاد منافع سیاسی و عقیدتی و اقتصادی است. آقای جهانپور میگوید انتقاد از واکسن روسی "سازماندهی شده" است. در حال حاضر سه واکسن فایزر بیوانتک (ساخت مشترک آمریکا و آلمان)، واکسن استرازنکا آکسفورد (شرکت چند ملیتی و دانشگاه آکسفورد بریتانیا) و واکسن مدرنا (آمریکا) چنین شرایطی را دارند. سازمان نظام پزشکی ایران هم به دنبال واردات واکسن از طریق کانالهای خود است اما برای واردات باید تاییدیه سازمان غذا و داروی وزارت بهداشت را بگیرد. ایران علاوه بر واکسن اسپوتنیک از طرق کوواکس، نهاد هماهنگکننده تلاشهای جهانی برای دسترسی کشورها به واکسن کووید-۱۹، هم ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار دوز واکسن خریده است. کوواکس سبد متنوعی از واکسنهای مختلف دارد از جمله اسپوتنیکوی اما در حال حاضر فقط واکسنهای فایزر و استرازنکا را قرار است از چند روز دیگر در اختیار کشورها قرار دهد. گروهی از دانشمندان بریتانیا و روسی مشغول تحقیق درباره ترکیب مشترک واکسن استرازنکا دانشگاه آکسفورد با واکسن اسپوتنیک هستند تا شاید به ترکیبی موثرتر برای ایمنی در مقابل ویروس کووید۱۹ برسند. روش هر دو واکسن استرازنکا در بریتانیا و اسپوتنیک روسیه، تزریق ویروسی متفاوت و کمضرر حاوی ژنهای مولد پروتئین شاخکی ویروس کروناست که سبب واکنش سیستم ایمنی بدن میشود. واکسن اسپوتنیک در چند کشور مجوز اضطراری گرفته و اخیرا مجارستان هم برای خرید واکسن اقدام کرده است. آلمان هم گفته مشغول بررسی احتمال خرید این واکسن از روسیه است. سفیر ایران در روسیه اعلام کرده که اولین محموله واکسن اسپوتنیک ۱۶ بهمن به ایران تحویل داده میشود. | اعضای مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی ایران در نامهای به حسن روحانی، رئیس جمهور، خرید واکسن روسی اسپوتنیکوی را "غیرموجه و خطرآفرین" دانسته و خواستار خرید واکسن معتبر و مطمئن شدهاند. امروز وزیر بهداشت بعضی منتقدان واکسن روسی را به "خیانت ملی" متهم کرده و گفته بود که آنها "منافع اقتصادی" دارند. | مجمع عمومی نظام پزشکی ایران واکسن روسی را 'خطر آفرین' خواند |
این عده کسانی اند که زبان "تاجیکی" را یک زبان مستقل و جدا از فارسی می دانند. نگاهی به تاریخ زبان فارسی یا پارسی زبان پارسی یا فارسی از کهنترین زبانهای ایرانی است و از نگاه ریشه شناسی به خانواده بزرگ زبانهای هند و اروپایی، تیره هند و ایرانی، شامل می شود. تاریخ زبان پارسی سه مرحله تکامل، یعنی باستانی، میانه و نو را در بر می گیرد. قدیمترین آثاری که به پارسی دسترس است، سنگ نبشته های شاهان هخامنشی، بخصوص نبشته های شاه داریوش بزرگ در کوه بیستون در جنوب غربی ایران است که در دو سده آخر بازخوانی شده است. این سنگنبشته ها و آثار دیگر باستانی که در مناطق مختلف ایران و عراق بازیافته شده اند، مرحله باستانی تکامل زبان پارسی را بازگو می کنند و زبان همه این آثار در مجموع "زبان پارسی باستان" نامیده می شود. زبان پارسی در آن زمان در برابر زبانهای ایلامی و آرامی در امپراتوری هخامنیشیان زبانی رسمی بود. یافته های باستان شناسی نشان می دهد که هخامنشیان هیچ گاه در صدد تحمیل زبان خود بر زیردستان انیرانی ( یا غیرایرانی) خود نبودند و چون سلطنتی جهانی را در دست داشتند، هر قوم و ملتی در قلمرو این امپراتوری حق کامل بر زبان مادری خود را داشت. هرچند کارگزاری رسمی در دستگاه دولت هخامنشی به سه زبان پارسی، آرامی و ایلامی از سه خانواده زبانی مختلف رایج بود، ولی شماری از ترجمانهای زبانهای کوچک بومی نیز مشغول کار بوده اند. مرحله دوم در تاریخ تحول زبان پارسی زمان حکومت ساسانیان است که بیش از چهارصد سال استوار بود. زبان پارسی عهد ساسانیان که ادبیات بیشتری از آن به جا مانده است، گاه "زبان پهلوی" خوانده می شود، ولی زبان پهلوی درواقع زبان رایج در زمان اشکانیان یا خود زبان پارتی است که به زبان پارسی نزدیک است ولی از آن جداست. در این که خود ایرانیان در زمان هخامنشیان و ساسانیان زبان خود را پارسی (پارسیک) می گفتند، تردیدی نیست. در نبشته های شاه داریوش او خود را از نژاد ایرانی یا آریایی و از قوم پارسی می داند و زبان نبشته های شاه داریوش که شانه به شانه زبانهای ایلامی و آرامی نقش شده، پارسی خوانده می شود. البته در آن زمان زبانهای دیگر ایرانی نظیر سغدی و باختری و سکایی و دیگر رایج بودند، ولی زبانی که آن زمان در منطقه فارس در ایران امروزی بدان سخن می کردند و زبان رسمی هخامنشیان بود، از دوره های خیلی باستانی "زبان پارسی" نام داشت. و نگارندگان یونانی و یهودی و حتی اعراب نیز این زبان را با نام "پارسی" می شناختند. خاستگاه فارسی خراسان نيست از این بررسی کوتاه روشن است که خاستگاه فارسی از جنوب ايران است. برخی از فرهنگیان تاجیک گاه با تعصب کوشش می کنند خاستگاه زبان فارسی را به روستای زادگاه خود و يا به شرق ایران یا خراسان و ورارود نسبت بدهند. حقیقت تاریخی بر آن دلالت می کند که خاستگاه این زبان منطقه جنوب و غرب ایران کنونی است. البته در این نکته هم تردیدی نیست که پارسیها و مادها، دو قوم ساکن در غرب ایران در مرحله ای قدیمتر خود از شرق به غرب کوچ کردند، ولی نمی توان گفت که آنها زبانهای پارسی و مادی را با خود به غرب ایران برده اند، زیرا قبل از هخامنیشیان در شرق ایران یا خراسان و ورارود نشانی از این دو زبان غربی ایرانی در دست نیست. در شرق ايران در مراحل گوناگون تاریخی زبانهای شرقی ایرانی نظیر سغدی، باختری، خوارزمی، سکایی و دیگر رایج بودند، ولی پارسی و مادی چون دو زبان مستقل تنها در غرب ایران و پس از مستقر شدن ایرانیان (آریاها) در آن سرزمینها شکل گرفت و در زمان مادها و هخامنشیان رایج شد. زبان پارسی کی به شرق کوچید؟ این پرسشی است که فرهنگیان تاجیک به آن کمتر توجه کرده اند. شماری از آنها بنا به غرایض محل گرایانه تلاش کرده اند حتی با تکیه به نویسندگانی چون سعید نفیسی خاستگاه زبان فارسی یا پارسی را به محل خود نزدیک کنند. ولی آموخته های آنان از زمان رودکی و فردوسی و خیام پیشتر نمی رود و دانش بیشتر آنها چه در تاریخنگاری و چه در زبان و ادبیات تنها به مرحله سوم تکامل زبان پارسی، یعنی دوران اسلامی محدود می شود. درواقع برخی از "روشنفکران" تاجیک تاریخ دولتداری و فلسفه سیاسی تاجیکان را نیز از زمان سامانیان آغاز می کنند و ظاهرا به هرچه پیش از آن بوده، خط بطلان می کشند. البته نقش سامانیان را در گسترش زبان و ادبیات پارسی در شرق ایران يعنی ورارود و خراسان نمی توان نادیده گرفت، چنانکه به نقش جمهوری تاجیکستان نیز در هیات شوروی در حفظ و نگهداری زبان فارسی ورارود باید ارزش گذاشت. برخی از تاریخ شناسان بر آن اند که زبان پارسی به شرق ایران پس از حمله تازیان کوچ کرد. زیرا بسیاری از ایرانیان غربی آن زمان به شرق مهاجرت کردند و زبان پارسی گویا بدین وسیله در میان سغدیان و باختریان نفوذ یافته است. عده ای می گویند این زبان را ایرانیان مسلمانی که در هیات لشکر تازیان به شرق حرکت می کردند، با خود به ورارود آوردند. ولی یافته های تازه نشان می دهد زبان پارسی خیلی پیشتر از تاختن تازیان به ایران، در بسیاری از شهرهای ورارود که آن زمان شامل "کوست خوراسان" یا بخش شرقی ایران بود، رواج داشته است. چون ورارود با وجود دست به دست شدن ها در زمان ساسانیان، بیشتر اوقات شامل قلمرو ایرانشهر (ساسانیان به کشور خود چنین می گفتند) بود، هیچ ممکن نبود که مردم این سرزمین زبان رسمی معاشرت عمومی در کشور خود را ندانند، چنانکه امروز یغنابیان و بدخشانیان در تاجیکستان که به زبانهای شرقی ایرانی بازمانده از سغدی و سکایی گفتگو می کنند، در کناز زبان بومی خود زبان فارسی را نیز بلدند. این نکته در زمان هخامنیشیان نیز صدق دارد و نفوذ پارسی قدیم در زبانهای شرقی ایرانی نیز آشکار است. افزون بر این، ملیت و فرهنگ مشترک از عوامل مؤثری بوده است که اقوام شرقی و غربی ایرانی را همواره در همگرایی و اتحاد در آن زمان نگاه داشته است. گسترش پارسی نو در شرق ایران شرق ایران در برابر فرهنگ تازیان بیشتر مقاومت کرد و احیای دوباره و گسترش زبان و ادبیات پارسی نیز پس از حمله عرب در شرق ایران آغاز یافت و به جنبشی فراگیر تبدیل شد. به این ترتیب، زبان پارسی نو دیگر همان زبان پارسی میانه نبود و به مرحله تازه ای رسید. این مرحله ای است که زبان پارسی از گویشها و زبانهای شرقی ایرانی، بخصوص سغدی و باختری و سکایی تاثیر پذیرفت و رفته رفته دوباره به زبان معاشرت عمومی ایرانی تبدیل شد. اما گویشهایی از زبان پارسی میانه آن زمان در غرب ایران نیز رایج بود که از گویش تازه ظهور پارسی نو تفاوت داشت و برخی از این گویشها هنوز در شماری از نواحی ايران کنونی رایج است. از جمله این گویشها، لری و بختیاری و زبان موسوم به "دری" است که زرتشتیان ایران هنوز بدان سخن می کنند. ولی زبان پارسی نو یا خود فارسی (که صورت عربی واژه پارسی است) بعدها در طول قرنهای متمادی شمار زیادی از کلمات عربی و حتی ترکی را پذیرفت و زبانی که امروز تاجیکان و ایرانیان و افغانها به آن سه نام "فارسی"، "دری" و "تاجیکی" داده اند، درواقع همان یک زبان پارسی است که هنوز در مرحله سوم تکامل خود قرار دارد. این زبان البته در دوره های مختلف به خطوط مختلف نوشته می شد، چنانکه ادبیات بازمانده از عهد هخامنشی به خط میخی است و در زمان ساسانیان به چند خط و دبیره از جمله پهلوی نوشته می شد و در بیش از هزار سال اخیر به خط عربی نگاشته می شود که با خطوط زمان ساسانی از يک ریشه (آرامی و فینیقی) است. تنها در کمتر از صد سال اخیر در ایران شرقی یا خود ورارود (از جمله در تاجیکستان) خط لاتینی و سیریلیک برای نوشتار این زبان پذیرفته شده است. آیا زبانی به نام "تاجیکی" وجود دارد؟ اصطلاح "زبان تاجیکی" بسیار جدید است و هرچند طرفدارانش برای اثبات آن تلاشهای زیادی به خرج می دهند، همانا آن را جز نوعی جعل سیاسی نمی توان شناخت. آنچه در افغانستان "زبان دری" خوانده می شود نیز همین سرنوشت را دارد و این نامگذاری نیز بیشتر سیاسی است. بیشتر آثار بازمانده از آغاز عهد شوروی بیانگر این است که نخبگان فرهنگ و سیاست ورارود اصطلاح "تاجیکی" را تنها از بیم ایران ستیزان و به خاطر دریافت مشروعیت یا حق زیست برای زبان فارسی در قلمرو شوروی پذیرفته اند. دلایل بسیاری وجود دارد که از نژادگرایی افراطی، بدبینی و ستیز در برابر ایرانیان ورارود و حتی کوششهای نابودی فرهنگی این قوم در آغاز عهد شوروی و حتی در دوره های بعدی حکایت می کند. محروم داشتن پارسی گویان ازبکستان از حق فرهنگی و حق افتخار به هویت خود در چنین زمان پیشرفت تمدن انسانی در قرن 21 که همه جا از دمکراسی و خودسالاری (self determination) جار می زنند، دلیل روشن این گفته و بازمانده ای از همان فرهنگ عهد شوروی است. نقض هویت ایرانی مردم ورارود و از میان بردن این هویت به هر نحو ممکن از اهداف گروههای قدرتمند در دستگاه شوروی بوده است. و نخبگان پارسی گوی ورارود راهی برای نجات این قوم جز این نیافته اند که از هویت عمومی ایرانی خود دست بکشند و به هر وسیله ممکن هویتی جداگنه برای خود تعريف کنند. این هویت جداگانه بهتر می توانست برای حفظ خود زير فشار نيروهای ضد فارسی مصونیتی پیدا کند. سياست زبان بزرگان تاجيکستان برای حفظ پارسی در شوروی برخی از نخبگان سیاست و فرهنگ تاجیک در عهد شوروی نیز اشاره می کنند که تاسیس جمهوری تاجیکستان خود تنها در پی پیکارهای همواره و پایدار آنان میسر شده است. گفتگوی نادری از باباجان غفوراف با سیروس علی نژاد، خبرنگار ایرانی که بتازگی دوباره انتشار یافت، ثابت می سازد که بر خلاف ایران ستیزانی که با تکیه دروغین به زبان به اصطلاح "عینی و غفوراف" زبان تاجیکی را می خواهند زبانی مستقل و جدا از فارسی جلوه بدهند، این دو پیشاهنگ دانش و فرهنگ تاجیکستان درواقع اين "دو زبان" را یکی می دانسته اند. البته باید گفت "تاجیکی" خواندن زبان فارسی یا پارسی در قلمرو شوروی در آن دوران قابل توجیه است، ولی اکنون که ملت تاجیکستان سرنوشت خود را آزادانه به دست خود رقم می زند، فرهیختگان این کشور را لازم است هرچه زودتر در بازسازی هویت یا شناسه زبان خویش بکوشند و نام اصلی این زبان را که جز "پارسی" (فارسی) نیست، دوباره زنده کنند. بر خلاف ستیزه گران با فرهنگ ایرانی که تا کنون موفق شده اند زبان پارسی را به سه شاخه قسمت کنند، باید این اشتباه را بر اساس منطق و حقیقت اصلاح نمود. زیرا این زبان در هیچ یک از آثار تاریخی با نام "زبان تاجیکی" شناخته نشده است. کسانی که با تکیه به نوشته های چند نگارنده ترک و خاورشناس روس که از دو قرن دورتر نمی رود، می کوشند به اصطلاح غلط "زبان تاجیکی" مشروعیت بخشند، در اشتباهی بنیادی گرفتارند. زیرا نوشته های ترکان و روسها خیلی جدید است و نمی تواند اعتبار کافی به اين سه گانگی بدهد. برخی هم می کوشند با تکیه بر یک بیت سعدی (ترک تو بریخت خون تاجیک...) قدمت کلمه "تاجیک" را ثابت کنند. اما از اين بيت و نمونه های ديگر یکه در ادبيات فارسی آمده، نمی توان به قدمت نام "زبان تاجيکی" استدلال کرد، زیرا نام قوم یا قبیله همیشه معیار شناخت زبان آنها نيست. نام "پارسی" (یا فارسی) برای این زبان نامی بغایت کهن است و دستکم از 2500 سال پیش بدین سو مردمان مختلفی چون مصریان و بابلیان، یونانیان و رومیان، یهودیان و تازیان، هندیان و ترکان آن را با چنین نام شناخته و می شناسند. امروز هم در همه کشورهای جهان از این زبان چون «Persian» یعنی پارسی یا فارسی نام می برند. پارسی گوییم یا تاجیکی؟ یکی دیگر از اشتباهاتی که فارسی ستيزان مرتکب می شوند، در منطق بحث است. آنها می کوشند هویت سیاسی دولت را با هویت زبان آن یکی قلمداد کنند. مشکل آنان در زمینه منطق این است که می گویند چون کشوری به نام "تاجیکستان" وجود دارد، پس باید "زبان تاجیکی" هم وجود داشته باشد. اما بسادگی می توان بر خلاف اين استدلال مشاهده کرد که مثلا کشورهایی به نام "آمریکا" یا "استرالیا" هست ولی زبانهایی با نام "آمریکایی" یا "استرالیایی" وجود ندارد و این دو کشور بدون بیم زبان خود را انگلیسی می خوانند. چرا که نام زبان آنها درواقع "انگلیسی" است و هیچ گاه تلاش هم نکرده اند که به زبان خود نامی دیگر پیدا کنند. همچنين، چندین کشور آمریکای لاتینی به همان یک زبان اسپانیایی حرف می زنند و هر کشور برای زبان خود نامی جداگانه جستجو نکرده است. یا چندین کشور عربی که به همان یک زبان و لهجه های مختلف گفتگو می کنند ولی نام زبان خود را چون نامهای کشورهای خود "عراقی"، "مصری"، "اردنی"، "فلسطینی" و غیره نگفته اند. پس چرا عده ای ره گم زده در میان پارسیگویان تاجیکستان از بردن نام درست زبانشان، یعنی "پارسی" یا "فارسی" پرهیز می کنند؟ چنانچه به اغوای آنها نام درست این زبان که لااقل در قانون اساسی تاجیکستان در کمانک "(فارسی)" نوشته شده بود، اکنون از آن جا حذف شده است. اینها نمی توانند این واقعیت را درک کنند که زبان و قوم و دولت مفاهیمی جداگانه و کاملا متفاوت از هم هستند. قوم نشانگر نوع انسان است و یک پدیده ژنتیکی است، ولی زبان یک پدیده اجتماعی است. اگر یک تاجیک در ژاپن بزرگ شود، البته زبان او ژاپنی خواهد شد و به هیچ وجه پارسی را ، تا زمانی که برای آموختن آن تلاش نکند، نخواهد دانست در حالی که قوم و چهره ظاهری او همانا "تاجیکی" باقی خواهد ماند. سرانجام آنکه تاجيکان همگی به شاعران بزرگ فارسی زبان فخر می کنند. اما اين بزرگان شعر همه جا از این زبان به نام "پارسی" یاد کرده اند. چنانچه فردوسی و حافظ از بزرگترین شاعران پارسی گو نوشته اند: بسی رنج بردم بدین سال سی،عجم زنده کردم بدین پارسی... و: شکرشکن شوند همه طوطیان هند،زین قند پارسی که به بنگاله می رود... همین نکته کافی نيست که ما از استفاده نام "زبان تاجیکی" دست کشیم و با پیروی از این دو فرزانه نام درست "پارسی" را برای زبان خود برگزینیم. در غیر این صورت دست به سینه زدن و افتخار کردن به نام این فرزانگان چه معنا دارد؟ اگر همچنان بر جدا بودن زبان خود از زبان آنان اصرار ورزيم مشروعیت این ادعا که ما تاجيکان میراثبر آثار آنها هستیم نيز زیر سؤال خواهد رفت. خدمات | اکنون گفتگوی زبان پس از چند سال سکوت در تاجیکستان دوباره بر سر زبانها است. در حالی که برخی از صاحب نظران وضع اجرای قانون زبان فارسی در این کشور را نگران کننده ارزیابی می کنند، گروهی دیگر بر آن اند که زبان به اصطلاح "تاجیکی" در چند سال اخیر از مجرای پیشرفت خود دور شده و در سایه زبان "فارسی" قرار گرفته است. | هویت زبان فارسی تاجيکی و گریز از ایران ستیزی |
چهار دهه حضور خلاق، شریف و نوآور گلشیری در داستان نویسی و زبان فارسی، در جا انداختن تعاریف و مفاهیم نو در ساختار فرهنگی ایران، در کانون نویسندگان، در عرصه مبارزه برای آزادی بیان و کلام، در نشریات و نشست های فرهنگی گوناگون و در رفاقت بی دریغی که به ویژه در روزهای خطر گل می کرد، از روشن ترین فصل های تاریخ فرهنگی است که اغلب با سیاهی و شکست رنگ خورده است. «پسر، اگر ما که باخته ایم همیشه بتوانیم همین گوشه ای را که در آن ایستاده ایم کمی بسازیم و بنویسیم، همین را که می بینیم و تجربه می کنیم بنویسم، یا همین سقف سانسور را کمی عقب ببریم، برده ایم ما.» و گلشیری پیروزی خلاقیت، پیروزی هنر، ادبیات و کلام و پیروزی فرهنگ و شرافت حضور بر تاریخ ایران بود. گلشیری باید باشی، با زبان کلاسیک و معاصر فارسی عجینشده باید باشی، استاد خلق جمله ها و ساختارهای موجز و روایت های جذاب و پرکش و منسجم باید باشی، تجربه های غنی، وقوف گسترده، نگاهی تیز و ذهنی هشیار چون هوشنگ و خیلی چه و چه و چه ها باید که داشته باشی تا «به یک چرخش قلم»، به یکی دو واژه، به حرکتی یا وصفی یا نقلی موجز، دریائی زندانی شده را در جثه ای پنجاه و چند کیلوئی، در سینه استخوانی او که سنگ صبور و تکیه گاهمان بود، بنویسی. ما و جهان ما را چنان نوشت که انگار همین نقل و وصف و ترکیب و حرکت که او نوشته، همین آدم ها و موقعیت و همین پیرنگ و واقعیت داستانی که او خلق کرده، همین تردید که به تمهیدی استادانه جائی در کلام یا در بزنگاهی در روایت به کمین نشانده تا دام شک و پرسش را بر خواننده باز کند، همین روایت های متفاوت از منظرهای گوناگون که در جهان داستانی چند صدائی او تک صدائی راوی مستبد را نفی می کنند، همین لایه های بر هم نهاده ای که داستان را می گسترانند یا جمع می کنند، همین حضور حاضر و غائب فرم و تکنیک، همین جان پرشور خلاق نوآور و آن همه که هوشنگ وصف کرد یا نوشت، نه برساخته او که از ازل، جائی در زبان، تخیل و تعقل ما، چشم انتظار چشم کاشفی بوده اند تا هوشنگ ما از راه برسد، آن ها را شکار کند و بنویسد. ما و جهان ما، بحران ها و درگیرهای ما را در داستان درونی کرد و به داستان برکشید تا ما نه با چشمی واحد و نه در نقلی تک صدائی، که از منظرهای گوناگونی که او در داستان تعبیه می کرد و از چشم های راویان متفاوتی که پاره های واقعیت داستانی او را می ساختند، به خود بنگریم، خود را بشناسیم، در باره خود داوری کنیم، خود را نقد کنیم و از خود رها شویم. توانایی هوشنگ در خلق واقعیت داستانی از نگاه و زبان راویان متفاوتی که واقعیت داستانی را از منظرهای متفاوت خود خلق یا وصف و روایت می کنند، در خلق ساختارهای نو و مسنجمی که به ایجازی شگرف بر کم ترین پایه ها و قطعه های خود بنا شده و خواننده را در لذت خلق اثر شریک می کنند، در برکشیدن روایت تک صدائی و تک خطی به داستان چند صدائی که در آن دموکراسی ادبی بر استبداد ذهنی و زبانی راوی پیروز می شود، در خلق روایت های جذاب و پرکشش و منسجم، در شکل دادن به مولفه ها، عناصر و جهان داستان، در کشف و خلق صناعت ها، تکنیک ها و فرم های نو که در قلم او رام می شدند، در معماری ساختارهای بدیع، در شکل دادن و اهلی کردن زبان، در خلق آدم ها و موقعیت ها، در ابداع صناعات و تمهیدهای روایتگری، در معاصر کردن سنت ها که در داستان نویسی داشته ایم و در جذب خلاقانه دستاوردهای داستان نویسی جهان، در نوشتن یا ثبت داستانی انسان معاصر ایرانی، در داستانی کردن ما و مسائل معاصر ما، در درونی کردن چالش ها و تضادهای فرهنگی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی ما و.. و نیز تیزهوشی او، تسلط او بر تکنیک و زبان، وقوف ذهنی گسترده و تجربه های عینی غنی او، شجاعت جذب و درونی کردن حادترین تضادهای فرهنگی و... هوشنگ را در داستان بلند و داستان کوتاه به چهره سرآمد ادبیات فارسی و یکی از پایه های روشنفکری مستقل ایران برکشید. فرهنگ ساز تاریخ هوشنگ اما فقط داستان نویسی بزرگ نبود. از نادر فرهنگ سازان تاریخ معاصر ایران نیز بود. از آنان بود که برد و تاثیر و نفوذشان از محدوده ای واحد در می گذرد و با واسطه آثار و کارنامه فرهنگی خود چشم انداز و مفاهیمی نو را در ساختار فرهنگی جامعه حک می کنند. هوشنگ در دهه چهل و پنجاه در دگرگون کردن ارزش های زیبائی شناختی روشنفکران ایرانی و در تحول برداشت روشنفکران و کتابخوان ایرانی از هنر و ادبیات و به ویژه داستان نقشی کازساز داشت و طرفه آن که این مهم را نه در نقد و نظر که با خلق آثار داستانی به جای آورد. بهترین آثار هوشنگ از نگاهی سیاسی ترین یا اجتماعی ترین آثار ادب معاصر فارسی است و هوشنگ تا بود چهره ای معترض و منتقد و یکی از سیاسی ترین نویسندگان ایران بود اما با هوشنگ دهه چهل و پنجاه بود که تعریف خلق هنری و ادبی در ایران از تعهد به سیاست روز یا از کاهش به این یا آن مکتب و ایدئولوژی رها شد. با شازده احتجاب و داستان های کوتاه هوشنگ بود که روشنفکران و فضای فرهنگی ایران نیز اثر هنری و ادبی را مستقل از تعلقات سیاسی و چون ذات خودمتعینی فهمیدند که راه های ارتباط و معیارهای سنجش خود را خود به دست می دهد و بر ارزش های ساختاری و زبانی خود، و نه تعلق بدین یا آن مکتب، سنجیده می شود. هدایت و نیما در این عرصه نیز پیشگام بودند اما هوشنگ در جاانداختن این برداشت نقشی تعیین کننده داشت. برآمدن با چنین مهمی اما نه فقط به استادی خلاقانه او در داستان، که به جانی جست و جو گر و پرسنده و درگیر، به شجاعت نوجوئی و خطر کردن، به معلمی دلسوز و مبتکر، به منتقدی صریح و با سواد، به هوشی تند و تیز و به ذهنی باز، به چشمی دقیق و بینا و به گوشی حساس نیز نیازمند بود و بیش از همه به فضلیت قناعت و حکمت بی نیازی؛ چرا که این همه به کار باید تا رو در روی هنجارهای غالب و پسند مسلط زمانه بایستی و از فربهی شهرت های کاذب و عشوه های عوام پسند و از همراهی با این یا آن جناح قدرت یا فضای مسلط سر باز زنی و این همه در هوشنگ بود. دغدغه انتقال فرهنگ نیز از دل مشغولی های همیشگی او بود که دانش خود بی دریغ می بخشید. شرافت حضور یا حضور شریف او هم بود که استقلال روشنفکری و مبارزه برای آزادی بیان، خلق، فکر، تخیل و کلام را در آن روزگار وانفسا به هیچ سودائی معامله نمی کرد. برجریده و حاشیه نمی رفت. کناره نیز نمی گرفت. در روزهای پرشور انقلاب در سال ۱۳۵۷ سخت درگیر فعالیت های کانون و مبارزه با استبداد بود و هم در آن فضای تب زده و سیاسی شده آن روزگار، که سنگ بر سنگ بند نمی شد، داستان «حکایت آن سوار...» را بازنویسی می کرد که بهترین نمونه رام کردن و احیاء و احضار زبان کلاسیک فارسی در خدمت داستان نویسی مدرن ایرانی است. هم در آن سال ها بود که «فتح نامه مغان» را نوشت و در هیات راوی جمعی این داستان ناخودآگاه تاریک ما را به روشنی آگاهی احضار کرد. بعدها که برخی قصه های کوتاه او چون «نقشبدان»، «نقاش باغانی» و «انفجار بزرگ در آدینه» درآمد، احضار ما به تاریخی که بر ما بود و دغدغه مجتمع کردن پاره های هویت و فرهنگی را که تکه تکه شده بود چنان وصف و نقل کرد که «نقاش باغانی» او با هر چرخش قلم بخشی از جهان را می آفرید. خاطره هایی از آن روزها هوشنگ از محورهای اصلی جمع مشورتی کانون نویسندگان نیز بود. یک بار در شهریور ماهی که قصد داشتند مرا از دره پرت کنند، با فراستی که در او بود، جان من از مرگ حتمی نجات داد. بارها احضار، بازجوئی و تهدید شدیم و هر بار می گفت: «زنده ایم هنوز. می نویسیم هنوز.» و می نوشت. شبی که در خانه رایزن فرهنگی سفارت آلمان دستگیر شدیم، به ما گفتند که ممنوع الخروج هستید اما هوشنگ قصد سفر کرد. قرار بود از آلمان و «به محض رسیدن زنگ بزند». اما صبح زود از خانه زنگ زد و گفت: «بیا خانه. ناشتائی ات را همین جا بخور.» رفتم. گفت که هاشمی و چند مامور اطلاعات او را جلوی باجه کنترل فرودگاه مهرآباد می گیرند. هوشنگ را می برند توی یکی از اتاق هائی که در طبقه دوم فرودگاه مهرآباد در اختیار وزارت اطلاعات بود. هاشمی کوشیده بود تا هوشنگ را تحقیر کند. هوشنگ گفت: «توهین و فحش و تهدید و از همان حرف ها.» هاشمی لودگی هم کرده بود. شوخی های زشت جنسی؛ آن هم با هوشنگ که از شوخی جنسی صریح نفرت داشت و شرم حضور داشت. هرگز او را چنین آزرده ندیده بودم. نه در احضارها و بازجوئی های مکرر و نه حتا در آن شبی که در خانه رایزن فرهنگی سفارت آلمان بازداشت شدیم و تریاک در جیب هوشنگ گذاشتند و درآوردند و کسی که بعدتر فهیمدیم سعید امامی بوده است، برای ما که چشم بسته بودیم سخنرانی مفصلی کرد در باب تهاجم فرهنگی ما روشنفکران به فرهنگی که آنان کمر به حذف و قتل آن بسته بودند. آن شب هاشمی تریاک گذاشت توی جیب هوشنگ و بعد جلوی ما آن را درآوردند و گفتند «می فرستیم ات به منکرات.» بعد هاشمی گفت «تریاک گذاشیم توی جیب اش تا به او و تو و دیگران نشان دهیم که چه ها می توانیم کرد.» حتا آن شب چنان آزرده نبود که آن روز صبح پس از بازگشت از فرودگاه. بعد چای خورد و گفت: «می بینی پسر چه می کنند با ما که قلم به چشم می زنیم و نان به قناعت می خوریم؟» و بعد: «اما زنده ایم هنوز.» آن شب چله، ساعتی پس از آزادی من از زندان با فرزانه آمدند خانه ما. وحشت کرده بود از دیدن رد آشکار شکنجه بر دست ها و چهره من. مدام می گفت «الله اکبر» بعد گفت «می بینی پسر چه می کنند با ما؟ اما زنده ای هنوز.» همیشه به هنگام خطر می گفت «زنده ایم هنوز، می نویسیم هنوز، اگر بمانیم و بنویسم برده ایم. مگر چند نفریم در این وانفسا؟» وقتی که رفت در ایران نبودم. تصویرها در تبعید منجمد می شوند. هوشنگ من همان جا است. در همان اتاق کارش در اکباتان که خانه دوم من به هنگام خطر و «نماز خانه کوچک» همیشگی او بود. همان جا جن ها را احضار می کند، همان جا «انفجار بزرگ» را انتظار می کشد تا مردی که از «کراوات سرخ» نفرت دارد «مثل همیشه» در روزهای« روشن و تاریک» ما، در کابوس های ما بیدار شود. من خسته و گرسنه از راه می رسم. می گوید «بنشین پسر. چیزی در آشپزخانه پیدا کن و بخور.» بعد چای می نوشیم و هوشنگ کاغذهای تازه پرینت شده را نشان می دهد. داستانی تازه «داغ داغ است. تازه از تنور درآمده» و می خواند. | می نوشت تا به گفته خود «جن» های درون «ما» را احضار و آزاد کند و کم تر نویسنده ای در زبان فارسی، ما، مسائل و بحران وجودی و فرهنگی ما، چالش های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی انسان معاصر ایرانی را این چنین درونی کرده و چنین زیبا، هنرمندانه، خلاقانه، بدیع و نوآورانه به داستان برکشیده است که هوشنگ با شکل دادن خلاقانه به مولفه ها و عناصر داستان، به زبان، به ما و به جهان ما کرد و نوشت. | هوشنگ گلشیری؛ جان پرشور خلاق نوآور |
گسترش حیات به خارج از کره زمین سارا کروداس، خبرنگار مسائل فضا، میگوید استخراج معدن در ماه کمک میکند در فضا دورتر برویم مثلا به مریخ. کره ماه منابعی مانند هیدروژن و اکسیژن دارد که برای سوخت موشک لازم است و به همین دلیل میتواند یک ایستگاه میان-کهکشانی سوخت شود. ایستگاه سوختگیری در فضا باعث میشود که موشکها دچار کمبود سوخت نشوند و مسافت بیشتری را طی کرده و دورتر بروند. مثل این است که وقتی به مسافرت میرویم مجبور نباشیم همه وسایل را با خود ببریم. منابعی در فضا یافت میشوند که در کره زمین بسیار مفیدند و به همین دلیل اکتشاف فضایی در فواصل دور اهمیت زیادی دارد. بنجامین سواکول، پرفسور سیاستگذاری انرژی در دانشگاه ساسکس انگلستان میگوید: "ما داریم منابع موجود را به انتها میرسانیم." به دلیل مسئله تغییر آب و هوای کره زمین، دنیا به سمت استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر حرکت میکند و به چنین منابعی احتیاج دارد. مثلا استخراج منابع در فضا میتواند به ساخت وسایلی از جمله خودروهای برقی کمک کند. این خودروها در درازمدت برای محیط زیست مفیدند. پروفسور سواکول میگوید: "فلزاتی مثل لیتیم و کبالت معمولا در چین، روسیه و کنگو پیدا میشوند و براحتی قابل دسترس نیستند. حرید این عناصر کمیاب از تولیدکنندگان مختلف، هر کدام قوانین متفاوتی دارد و کار پیچیدهایست. استخراج در کره ماه به عنوان یک منبع واحد ممکن است راه آسانتری باشد." سارا کروداس میگوید استخراج در کشورهایی مثل کنگو "در شرایط وحشتناکی انجام میشود" و بنجامین سواکول میگوید استخراج در فضا نباید راه حل سریع تغییرات اقلیمی قلمداد شود. ماهوارهها به ما اطلاعاتی درباره سیارات میدهند تنش چین و آمریکا یکی از دلایلی که آقای ترامپ به دنبال استخراج معدن در ماه است دسترسی ناکافی آمریکا به مواد معدنی در مقایسه با کشورهایی مثل چین است. بنجامین میگوید: "آمریکا این مسابقه را به کشورهایی مانند چین و روسیه باخته است. مواد معدنی چین، در سراسر دنیا عرضه میشوند. کسانی مثل دونالد ترامپ جاهایی به دنبال مواد معدنی هستند که چین به آنها دسترسی ندارد مثل کره ماه." از زمان ریاستجمهوری آقای ترامپ، بین چین و آمریکا تنشهایی بوجود آمده است. بنیامین میگوید: " این فرصت خوبی برای ترامپ است که 'رهبری و برتریش ' را اثبات کند." دونالد ترامپ سال گذشته نیروی فضایی آمریکا را تشکیل داد قانون چه میگوید؟ در فرمانی که دونالد ترامپ امضا کرده بوضوح ذکر شده قوانین بینالمللی تاثیری بر فعالیت آمریکا در ماه ندارد هر چند که خود قوانین مربوط به فعالیت بشر در خارج از کره زمین نیز شفاف نیستند. سارا میگوید: "قوانین مربوط به فضا در دست تدوین هستند ولی با گذشت زمان تغییر میکنند." هیچ کشوری "نمیتواند ادعای مالکیت بر ماه را کند" ولی این قوانین مانند قوانین دریایی هستند یعنی "اگر نفر اولی بودید که به جایی رفتید و چیزی را پیدا کردید، میتوانید برای خود نگه دارید." بنیامین میگوید تغییر آب و هوای کره زمین باعث شده همه توجهها به فضا جلب شود: "در نهایت ما کره زمین را تخریب خواهیم کرد به همین دلیل فقط فضا باقی مانده است. از این منظر، اکتشاف فضا تنها راه حل ممکن برای آینده بشریت است." در منظومه شمسی مواد معدنیای وجود دارند که میتوانند برای حیات در کره زمین سودمند باشند آیا ممکن است این اتفاق در طول زندگی ما بیفتد؟ سارا میگوید: "تکنولوژیاش موجود است." پیشرفت هم سریع است چون شرکتهای خصوصی زیادی در این زمینه فعالند: "در گذشته همه این کارها با بودجه دولتی بود ولی با مشارکت افراد و شرکتهای خصوصی، سرمایه و بلندپروازیها هم بیشتر شده است. ما شاهد پیشرفتهای فراوانی در استخراج در ماه، در سیارکها، در دریاها و در سفر به مریخ خواهیم بود. همه اینها در عمر ما ممکن هستند. " بنیامین میگوید استفاده از پیشرفتهای فناوری در استخراج معادن در کره زمین هم مهم است: "استخراج معدن در ماه کار بسیار سختی خواهد بود پس بهتر است اول معادن موجود مانند منابع گاز یا معادن اعماق دریا را توسعه دهیم بعد به مرحله بعدی قدم بگذاریم." او فکر میکند ما با ساخت معدن در کره ماه حداقل ۱۰ تا ۱۵ سال دیگر فاصله داریم که این به عواملی مانند سرمایه و منابع هم وابسته است. سارا میگوید: " اینها همه جزئی از یک هدف بزرگتر است. ما چشم به ماه داریم و نگاهمان به آسمان است. همه اینها بخشی از رفتن بشر به خارج از کره زمین است." | دونالد ترامپ میخواهد آمریکا برای استخراج مواد معدنی، حفاری در کره ماه را آغاز کند. رییس جمهور آمریکا فرمانی اجرایی را امضا کرده که در آن آمریکا حق تحقیق و استفاده از منابع فضا را دارد. این فرمان میگوید از نظر آمریکا، فضا حکم منطقه مشترک را ندارد و به همین دلیل نیازی به مجوز و توافق بینالمللی نیست. ولی چرا آقای ترامپ میخواهد در فضا معدن استخراج کند و این کار چه فایدهای دارد؟ | چرا دونالد ترامپ میخواهد معادن ماه را استخراج کند؟ |
۱- کلوپ شبانه همجنسگراها در اورلاندو (۵۰ کشته) ۱۲ ژوئن ۲۰۱۶ - حمله به کلوپ شبانه همجنسگرایان در شهر اورلاندوی ایالت فلوریدا مرگبارترین تیراندازی در تاریخ معاصر آمریکا بوده است. در این حمله ۵۰ نفر کشته و ۵۳ نفر زخمی شدند. عمر متین، مهاجم این حمله، بعد از کشتن تعدادی از حاضران در محل، دهها نفر را گروگان گرفت. نیروهای ویژه پلیس برای پایان دادن به گروگانگیری وارد عمل شدند و در نهایت مهاجم را کشتند. ۲ - ویرجینیا-تک (۳۲ کشته) ۱۵ آوریل سال ۲۰۰۷ - سونگ هوی چو، دانشجوی دانشگاه ویرجینیا تک درمحوطه این دانشگاه ۲۷ دانشجو و ۵ نفر از کارکنان دانشگاه را به ضرب گلوله کشت و بعد از آن خودکشی کرد. ۱۷ نفر هم در این تیراندازی مجروح شدند. او در ویدیویی که بعد از مرگش به دست رسانهها رسید از "بچه سوسولهای" پولدار شکایت کرده بود و گفته بود که مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. ۳ - دبستان سندیهوک (۲۷ کشته) ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲ - در این روز آدام لانزای ۲۰ ساله با حمله به دبستان سندیهوک در نیوتاون در ایالت کانتیکات ۲۶ نفر را کشت. بیست نفر از قربانیان این حمله دانشآموزان مدرسه و بقیه از کارکنان آن بودند. علاوه بر آن او مادرش را هم کشت و در نهایت خودکشی کرد. بعد از این حمله اعلام شد که آدام لانزا دچار مشکلات شدید روانی بوده و ذهنش مدام درگیر خشونت بوده است. ۴ - کافه لوبی در تگزاس (۲۳ کشته) ۱۶ اکتبر ۱۹۹۱ - جورج هنارد ۳۵ ساله در تیراندازی در کافهای در کیلین تگزاس ۲۳ نفر را کشت. او پیش از حمله با خودرویش وارد این کافه شده بود. ۲۷ نفر دیگر هم در این تیراندازی مجروح شدند. این حمله یکی از مرگبارترین تیراندازیهای آمریکا خارج از فضاهای آموزشی بود. ۵ - مکدونالد، کالیفرنیا (۲۱ کشته) ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۴ - جیمز هوبرتی ۴۱ ساله ۲۱ نفر از مشتریان و کارکنان رستوران مکدونالدی در سن ییسدروی ایالت کالیفرنیا را کشت. او نگهبان سابق این رستوران بود که از کارش اخراج شده بود. یک ساعت بعد از شروع حمله، تکتیراندازهای پلیس جیمز هوبرتی را کشتند. ۶ - دانشگاه آستین تگزاس (۱۸ کشته) اول اوت ۱۹۶۶ - چارلز جوزف ویتمن، تفنگدار سابق آمریکایی بعد از کشتن مادر و همسرش به دانشگاه آستین تگزاس رفت و ۱۶ نفر دیگر ار کشت. در این حمله ۳۰ نفر هم زخمی شدند. خود ویتمن به ضرب گلوله یک مأمور پلیس از پا درآمد. کالبدشکافی جسدش نشان داد که تومور مغزی داشته اما معلوم نشد که آیا این بیماری نقشی در انگیزهاش برای تیراندازی داشته یا نه. ۷ - ادموندو، اوکلاهما (۱۴ کشته) ۲۰ اوت ۱۹۸۶ - پاتریک هنری شریل پستچی ۱۴ نفر از کارکنان اداره پستی در شهر ادوموندو واقع در ایالت کالیفرنیا را کشت و در نهایت باشلیک گلوله به سرش خودکشی کرد. او پیش از آن از سوی مدیرانش به دلیل عملکردش در کار مواخذه شده بود. ۸ - سنبرناردینو، کالیفرنیا (۱۴ کشته) ۲ دسامبر ۲۰۱۵ - سید رضوان فاروق و همسرش تشفین مالک با تیراندازی در یک مراسم ۱۴ نفر را در مجتمع بهزیستی سنبرناردینوی کالیفرنیا کشتند و ۲۲ نفر دیگر را زخمی کردند. هر دو مهاجم به ضرب گلوله پلیس کشته شدند. دولت آمریکا اعلام کرد که این حمله تروریستی بوده است. ۹ - دبیرستان کلمباین (۱۳ کشته) ۲۰ آوریل ۱۹۹۹ - اریک هریس ۱۸ ساله و دیلان کلبولد ۱۷ ساله در حمله به دبیرستان کلمباین در شهر لیتلتون ایالت کلورادو ۱۲ دانش آموز و یک معلم را به ضرب گلوله کشتند. بیش از ۲۰ نفر هم در این تیراندازی زخمی شدند. هر دو مهاجم خود را در کتابخانه مدرسه کشتند. ۱۰ - پایگاه فورتهود تگزاس (۱۳ کشته) ۵ نوامبر ۲۰۰۹ - نضال مالک حسن ۳۹ ساله، روانپزشک و سرگرد ارتش آمریکا، ۱۳ نفر را در پایگاه نظامی فورتهود در ایالت تگزاس کشت و حدود ۳۰ نفر دیگر را زخمی کرد. او به اعدام محکوم شده است. | ایالات متحده آمریکا رکورددار تیراندازیهای مرگبار در دنیا است. تنها در سال گذشته میلادی ۳۷۲ مورد تیراندازی صورت گرفته که در آن فرد خاصی هدف حمله نبوده، بلکه مهاجم به جمع حمله کرده است. ۴۷۵ نفر در این گونه تیراندازیها در سال ۲۰۱۵ کشته و ۱۸۷۰ نفر زخمی شدهاند. مطلب زیر نگاهی است به ۱۰ مورد از مرگبارترین تیراندازیها در آمریکا. | مرگبارترین تیراندازیهای تاریخ آمریکا |
المپيک طی يکصدوهشت سالی که از احيای آن می گذرد تحولات و پيشرفت چشمگيری به خود ديده است. به عنوان بخشی از برنامه های دو سويه ارتباط با مخاطبان بی بی سی، يک نظرسنجی حاوی شش پرسش و همچنين يک آزمون دانش عمومی درباره المپيک تهيه شده است که شما پس از شرکت در آن می توانيد، با کليک روی "مقايسه نتايج"، پاسخ های خود را با پاسخ های مخاطبان زبان های عربی، اردو، اسپانيايی، روسی و انگليسی سايت های بی بی سی مقايسه کنيد. خدمات | با برگزاری بازيهای المپيک 2004 در آتن، پايتخت يونان، اين رويداد بزرگ ورزشی – تاريخی به زادگاه خود باز می گردد. | نظرسنجی اينترنتی درباره المپيک |
اما چیزی که در برنامه روزانه این زنان جایش خالی به نظر میرسید، زمانی بود که هر کس نیاز دارد به خودش اختصاص دهد حتی برای دقایقی؛ لحظاتی برای کاری که دوست دارند، برای کاری که به آنها آرامش میدهد و ذهنشان را از دغدغهها برای لحظاتی دور نگه میدارد. آیا آنها وقت این کار را دارند؟ آیا این زمانی است که از زنان و مادران شاغل دریغ میشود؟ آیا میشود از زنی که برنامه روزانهاش آنقدر پر است که انجامش ناممکن به نظر میرسد، انتظار داشت لحظاتی هم برای خودش کنار بگذارد؟ این سوال را از مخاطبانمان پرسیدیم. از آنها خواستیم که لحظه آرامش خود را با ما شریک سازند. خیلی از مخاطبانمان گفتند آنقدر سرشان شلوغ است که شبها از خستگی بیهوش میشوند چه برسد به اینکه برای خودشان وقت بگذارند. اما دسته دیگر با این عکسها و توضیحات به ما نشان دادند که میشود. مجموعه صد زن در بیبیسی فارسی + صد زن؛ آیا مقایسه ترزا می و مارگارت تاچر رویکرد جنسیتی دارد؟ + صدزن؛ وقتی صدای زنان شنیده نمیشود این عکسها لحظاتی از داستان زنانی است که قهرمانان ساده زندگیهای پر مشغلهاند. نوردی - شاغل و مادر نوردی : من چهل ونه سال دارم و در روستا به دنیا آمدهام. شاغل هستم و مادر. از وقتی خودم را شناختم برای تحصیل، سرکار رفتن و مستقل بودن با مردهای دور و برم به خصوص برادر و همسرم جنگیدم. سعی کردم خودم را دوست داشته باشم و علاقههایم در اولویت باشد. حتی بعد از تولد دومین فرزندم که او هم دختر بود حاضر نشدم دوباره برای پسردار شدن باردار شوم. چون این را نوعی بیاحترامی به زن می دانستم. من برای خودم کارهای زیادی انجام میدهم مثل مسافرت تنهایی، گلکاری در گلخانه یک متری، حل کردن سودوکو و جدول، خواندن کتاب به خصوص شعر (حافظ و مولانا) گرفتن عرقیجات گیاهی چون کبد چرب دارم خودم شاتره و کاسنی را در فصل بهار از باغ میچینم وسپس با یک زودپز قدیمی عرق آن را میگیرم. فان - مادر و کمک پرستار فان: من کمک پرستارم. صبح ساعت شش بیدار میشوم، صبحانه را آماده میکنم و نهار برای ظهر بچهها در ظرف مخصوص میگذارم. تقریبا حدود ساعت هشت بچههایم سر کار میروند و من مشغول درست کردن شام و نهار فردای آنها میشوم. در حین تهیه غذا منزل را نظافت می کنم، لباسها را اتو می کنم و آماده رفتن به بیمارستان میشوم. ساعت ١٢ظهر حرکت میکنم و تا فردا صبح ساعت هشت در بیمارستان مشغول به خدمت هستم. کار من مراقبت و رسیدگی به بیماران سرطانی است. در محیط کار برای اینکه بیماران لحظات شادی را داشته باشند سعی میکنم خودم را شاد و سرحال نشان دهم و با آنها شوخی و گفتگو میکنم. از اینکه میبینم بیماران و همکارانم از بودن من خوشحال هستند راضی و خرسندم و تمام نابسامانیهای شغلی و خانوادگی را بهتر پشت سر میگذارم. من از خدمت کردن به بیماران سرطانی و پیوندی راضی هستم. زمانی که به منزل باز میگردم استراحت کوتاهی دارم و دوباره مشغول به کار می شوم. در اوقات فراغت زبان دوم میآموزم. هر زمان که بتوانم پیادهروی میروم. شبها مدیتیشن میکنم. پروانه - مادر و شاغل پروانه: من سعى مىکنم حداقل هفتهاى یکبارهم که شده از این دستگاه ورزشی استفاده کنم. چون خانه فضاى کافى ندارد باید کلى جابجایى انجام بدهم تا آن را آماده استفاده کنم. گاهی همسرم به این کارم غر مىزند. کلى خشم و و اعتراضات درونیم را روی این دستگاه تخلیه می کنم. همزمان موسیقى یا سخنرانىهاى مفید گوش مى کنم. این کار احساس خوبى از نظر فکری و جسمی به من میدهد. یک کار دیگری که حالم را خوب میکند این است که از بین دمنوشهایى که خریدم، چند تا را انتخاب کنم و با آنها یک ترکیب خوب درست کنم. مروارید، شاغل مروارید: من یک زن شاغلم. صبح ساعت شش بلند میشوم و اگر کاری از دیشب مانده باشد انجام میدهم. اگر ناهار نداشته باشم میپزم و همزمان صبحانه خودمان و پسر یکسالهام را آماده میکنم، اغذیه مهد دخترم را هم همینطور. ساعت ٨:٣٠ در حالیکه بسیار دیر شده راه میافتیم: اول همسرم را پیاده میکنم، بعد دخترم را و بعد خودم راهی کار میشوم. عصر هم دنبال دخترم می روم و پسرم را از مادرم تحویل میگیرم و تازه کار اصلیم یعنی خانهداری و بچهداری شروع میشود تا ساعت ١٢ شب که به رختخواب بروم. من شبها کتابهایی را که شاید صدها بار خواندهام رو دوباره میخوانم، چای و تنقلات میخورم و یادداشتهای روز بعدم را مینویسم . راحله - مادر و شاغل راحله: من از صبح ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر سرکار هستم. سختترین زمان وقتی است که از سر کار به خانه برمی گردم. زمانی است که باید به بچه رسیدگی کنم، شام را آماده کنم، شوهرداری کنم و شام فردا را هم آماده کنم. فقط از ساعت ۱۰و نیم تا ۱۱ شب گاهی وقت میکنم به باشگاه خانگی خودم سر بزنم. آسوله - مادر و شاغل آسوله: شبها مطالعه میکنم. تمام روز به شوق رسیدن به کتابهایم کار میکنم و شبها در کتابخانه کوچکم پناه میگیرم. کاش زنها به حقوقشان واقف باشند و بدانند نقش مادرى و مخصوصا "همسر خوب" بودن لزوما جانفشانیهاى یکطرفه و غیرمنطقى نیست. هدیه - شاغل و خانه دار هدیه: من هم شاغلم و هم خانهدار. متأسفانه وقت خیلى کمى برایم میماند که واسه خودم اختصاص بدهم. اما هر روز حدود ۴ یا پنج بعد از ظهر نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه کتاب مطالعه میکنم و چایى میخورم. منصوره - شاغل منصوره: سعی میکنم اولین فرصت که به دست می آید به گردش بروم، بچرخم و ذهنم را از همه چیز خالی کنم. کمانچه زدن هم به آرامش داشتنم کمک میکند. اگر بخواهم فقط بروم سر کار و بعد خانه و باز سر کار، دیگر هیچی از من نمیماند. اگر برای مسافرت مرخصی نداشته باشم، می روم بام تهران، به کافهها سر میزنم. گاهی هم پارک و سینما میروم که فرصت خوبی برای استراحت ذهن است. نسرین - مادر و شاغل نسرین: من زمان بیکاری به درس و مشق بچه هایم میرسم. در کل برای خودم وقتی ندارم که مثلا لاک بزنم یا کرم بزنم یا کار دیگری انجام دهم. سارا- شاغل سارا: من شاغل و متاهل هستم. از سر کارم که بر می گردم باید به کارهای خانه برسم. زمانی را برای دو کار به خودم اختصاص میدهم، یکی رفتن به باشگاه و بدنسازی است از ساعت ۷ تا ۸ صبح و دیگری وقتی است که با سگم به نام راکی میگذرانم. این کار به من انرژی میدهد و لبخند روی لبهایم مینشیند. زمانی که با راکی هستم به چیز دیگری فکر نمیکنم. هدی - شاغل هدی: از وقتی بچهدار شدیم تمامِ سعیم این بوده که لبخند روی لبانِ فرزندم باشد و درست تربیتش کنم. همسرم هم بیشترین سعی خودش را میکند تا ما را خوشحال نگاه دارد، با وجود شرایط و شلوغی کاری که داریم. اما از طرفی شخصیتم طوری نیست که آرام بنشینم یک جا و یا فقط کارهای مربوط به خانه و بچه را انجام دهم. برای همین متوجه شدم از خودم ناراضی هستم و فکر کردم باید در روند زندگیمان تغییری بدهم که سرِ حال شوم. تصمیم گرفتم روی نقاطِ قوتم بیشتر کار کنم. کارهایم را به دو بخش حرفه و سرگرمی تفکیک کردم تا کاری را که واقعا خوشحالم میکند انجام بدهم. در زمانهایی که فرزندم خواب است به کارِ حرفهای و به پروژههایی که میگیرم میرسم. زمانهایی که با فرزندم هستم آواز خواندن تمرین میکنم. با فرزندم یا میرقصیم یا با موسیقی ورزش میکنیم. او از من یاد میگیرد و ادای من را در میآورد. اگر همه چیز آرام پیش برود، این مسائل من را به اوج رضایت از زندگیم میرساند. از گوش کردن به موسیقی لذت میبرم چون به ذهنم آرامش میدهد. ونوس - مادر وشاغل ونوس: صبح ها ساعت ۵ یا ۶ بیدار میشوم. پسر۱۴ سالهام را برای مدرسه آماده میکنم. خودم هم ساعت هشت و نیم میروم دفتر روزنامه .از ساعت ۹ تا ۲ آنجا کار میکنم. بعد برمی گردم خانه برای ناهار. ساعت چهار و نیم میروم سر کار دومم، مطب دکتر. آنجا اگر بیمار نباشد گلهای کاغذی و جا شمعی درست میکنم. ساعت نه و نیم میرسم خانه و با پسرم شام می خورم و ناهار فردا را آماده می کنم. اوقات فراغتم را با بستگان میگذارنم و یا کتاب میخوانم و به گلدانها میرسم. ترگل - شاغل ترگل: فقط لحظاتی سر کار میتوانم استراحت کنم و چای بنوشم و بیرون را تماشا کنم. سیما - شاغل سیما: من در اوقات فراغت پیانو تمرین میکنم. سیما - شاغل سیما: ساعات کاریام طولانی است و اگر وقت کنم به بهداشتم میرسم و کتاب میخوانم و یا فیلم میبینم. در عوض مدام میروم سفر و سعی میکنم کاری را که دوست دارم بکنم. در این عکس رفتم به مزرعههای محلی سر بزنم و اینجا دارم از بامیههای بزرگی که قرار است بذر سال بعد باشند عکس میگیرم. در این لحظات مشغلهها کیلومترها از من فاصله میگیرند. هیدخت هیدخت: من سی سالم است، مجردم و شاغل و ساکن تهران هستم. هر روز موقع رفتن به سرکار، یک ساعت در ترافیک هستم و شبها تا دو ساعت و نیم. سیزده ساعت کار در طول روز داشتن برنامه برای خودم را سخت میکند. ولی من برای فرار از فشارهای کاری و روزمرگی به کافی شاپ و خوردن یک قهوه پناه میبرم تا بتونم خستگی را تا حدی کنترل کنم. نسترن نسترن: معمولا در وقت آزادم به درس و مشق دخترم کمک میکنم. همان موقع معمولا چایم رو میخورم یا استراحت کوتاه میکنم. باور کنید حتی اگر اخبار یا فیلم ببینم معمولا در حال کار کردن توی آشپزخانه هستم. چون شاغلم معمولا ساعت ۵ میرسم خانه که بلافاصله به آشپزخانه میروم. چون محل کارم و خانهام فاصله زیادی دارد، وقت زیادی در راه صرف میشود. روزهای تعطیل هم دخترم را به کلاسهای مختلف مثل تئاتر و سینما میبرم. | در چند روز گذشته دهها زن شاغل به فراخوان بیبیسی پاسخ دادند و داستان یک روزشان را برای ما فرستادند. بیشتر این زنان وقتشان را علاوه بر کار بیرون از خانه صرف انجام امور خانه هم میکردند؛ از آماده کردن سه وعده غذایی گرفته تا اتو کردن لباس شوهر و حاضر کردن بچهها و رسیدگی به درس و مشق آنها. خیلی از آنها گفتند با اینکه مثل شوهرانشان بیرون از خانه کار میکنند اما کار خانه را هم یک نفره و بدون همکاری همسرانشان انجام میدهند. | صد زن؛ در آرزوی چند لحظهای برای خودم |
از تولد او ( بهمن ۱۳۲۴ ) و تحصيلات مدرسه ای و دانشگاهی و آغاز کار نويسندگی اش که بگذريم در سال ۱۳۵۳ از تلويزيون ملی ايران استعفا کرد: "در آنجا تهيه کننده برنامه زنان روستايی بودم و کار خود را بسيار دوست داشتم". در آن سال خسرو گلسرخی و کرامت دانشيان اعدام و پاره ای از نويسندگان و هنرمندان مانند غلامحسين ساعدی، هوشنگ گلشيری، فريده لاشايی و پرويز زاهدی دستگير و راهی زندان شده بودند. استعفای او از تلويزيون در اعتراض به همين اعدام ها و دستگيری ها بود. در متن استعفايش نوشته بود: " به عنوان اعتراض به اعدام دو شخص مذکور و دستگيری چهار نفری که نام بردم استعفا می دهم. توضيح دادم که کمونيست نيستم و با انقلاب سفيد مخالفتی ندارم و معترض به نظام سلطنتی نيستم اما به اعدام بی رويه و دستگيری های مشکوک اعتراض دارم. ... استعفا می دهم تا به سهم خودم از آزادی و دمکراسی دفاع کنم." پس از استعفای خانم پارسی پور، رضا قطبی که رييس وقت راديو و تلويزيون ملی ايران بود او را صدا می کند و می گويد که مشکل او را به خوبی درک می کند اما در عين حال فکر می کند که اعتراض و استعفای يک کارمند عادی و دون پايه تأثيری نخواهد داشت. به او می گويد اين استعفا سبب بازداشت او خواهد شد، و ظاهراً همه نصيحت های يک رييس دلسوز را از او دريغ نمی دارد، اما او پاسخ می دهد: خيلی خوشحال خواهد شد که با اعضای ساواک حرف بزند. مهندس قطبی توضيح می دهد که بکلی در اشتباه است، با اعضای ساواک نمی توان حرف زد ولی گوشی شنوا وجود نداشت. پس از استعفا تابستان آن سال را به نوشتن سگ و زمستان بلند مشغول شده بود، آن را در پنج نسخه ماشين کرده بود، دو نسخه را برای مطالعه به دوستانش سپرده بود و سه نسخه ديگر نزدش مانده بود که برای دستگيری اش آمدند. يکی از آنها که برای دستگيری آمده بود کارتی نشان داده بود و در عين حال سلاح و دستبندش را نيز به نمايش گذاشته بود تا حواس طرف جمع باشد. گفته بود اگر مقاومت کند وضع بدی پيش خواهد آمد. اما گويا خانم پارسی پور حواسش نبوده : "با او دست دادم و مرد بشدت يکه خورد". ۵۴ روز در زندان ماند و اين اولين زندان او بود. بيست سال بعد که خاطراتش را می نويسد در اين باره می گويد: "من در اين زندان شکنجه نشدم چون دليلی برای شکنجه وجود نداشت، اما بی هيچ علت و سببی مورد توهين و تحقير قرار گرفتم. ... اکنون که پس از اينهمه سال به اين حادثه باز می گردم اينطور به نظرم می رسد که اگر کادر سازمان امنيت ايران رفتار شايسته تری می داشت شايد می شد جلوی خيلی از فجايع بعدی را گرفت". پس از زندان فضای ايران برای او غير قابل تحمل شده بود. در سال ۱۳۵۵ به همراه پسرش از ايران خارج شد. ابتدا به انگلستان رفت و از آنجا عازم فرانسه شد. در اين کشور به خواندن زبان و ادبيات چينی پرداخت و از مسايل ايران فاصله گرفت و به نوشتن رمانی پرداخت با عنوان ماجراهای کوچک و ساده روح درخت، که به عللی آن را به چاپ نسپرد و بيست سال بعد در خارج از کشور چاپ شد در حالی که سگ و زمستان بلند همان پيش از انقلاب در ايران چاپ و منتشر شد، هرچند که آن سه نسخه ای که به دست ساواک افتاد، هرگز دوباره به دست نيامد. بدينسان در زمان انقلاب ايران، شهرنوش پارسی پور در فرانسه به سر می برد و فعاليت خاصی نداشت. او طرفدار هيچ گروه و سازمانی نبود. در حالی که شور و التهاب انقلاب بسياری از ايرانيان مقيم خارج را راهی کشور کرده بود، به "نيروی جمعيت، ثقل جمعيت، ابهت جمعيت" بی اعتنا مانده بود. البته يکی دو بار به نوفل لوشاتو رفته بود و در مصاحبه ای با دکتر يزدی شرکت جسته بود اما سوالهای او چنان تند بود که همگنان از او فاصله گرفته بودند. معترض بود اما انقلابی نبود، نشسته بود و تماشا می کرد. خود او در اين باره می گويد: "من، تنها و منفرد نشسته بودم و به حرکات انبوه مردم در تلويزيون نگاه می کردم و قاطعانه باور داشتم که با حفظ احترام نسبت به مردم بايد در برابر زياده روی های آنها مقاومت کرد. استدلال من اين بود که مردم از تک تک افراد تشکيل می شوند و هر فرد به اندازه خود من جائزالخطاست و از اين رو اگر بنا بر اين است که 'چون راه می رويم و حتی کشته می شويم پس حق داريم'، در نتيجه چگونه می توان امر پی گيری از حقيقت و صلاح حقيقی مردم را در مد نظر قرار داد؟". اين سخن او ياد آور اين حرف "گونتر گراس" است که گفته است وظيفه نويسنده و روزنامه نگار آن است که خطاهای ملتش را يادآوری کند. در تابستان ۵۸ برای ديدار اقوام به ايران رفت. در تظاهرات مربوط به روزنامه آيندگان و ديگر مطبوعات تعطيل شده شرکت کرد ولی به دليل حمله گروههای فشار در نيمه راه از جمعيت جدا شد و درست يک روز پيش از مرگ آيت الله طالقانی به پاريس بازگشت. پدرش در آذرماه ۵۸ درگذشت و او به اين خاطر بار ديگر به ايران بازگشت اما ماندگار نشد. پس از مدتی دوباره راهی فرانسه شد. فکر مهاجرت به کانادا به سرش افتاد اما سرانجام از اين تصميم منصرف شد و تصميم به بازگشت به کشور گرفت: "... چنين به نظرم رسيد که اگر بناست به عنوان نويسنده هويت بيابم بايد بازگردم و در آن مجموعه زندگی کنم. فقر و تنهايی نيز مزيد بر علت بود. اين شهامت را نداشتم تا خود را به آغوش جهان پرتاب کنم". در تهران در جستجوی کار بر آمد اما کاری يافت نمی شد. آن سالها کار و بار ويدئو سکه بود. طرز اداره تلويزيون، کار و بار مغازه های فرهنگی ويدئو را رونق بخشيده بود. برادرش به اتفاق تنی چند، يک باشگاه ويدئو راه انداخته بود. تصدی امور آن را بر عهده گرفت و در عين حال با کانون نويسندگان ارتباط داشت. اما کانون نيز زير ضربات گروههای فشار قرار گرفته بود و عمر درازی نکرد، از هم پاشيده شد و ارتباط با کانون و کانونيان نيز قطع گرديد. يک روز که به اتفاق مادرش برای ديدار خواهر به دهکده اوين می رفت اتومبيل مادرش مورد بازرسی قرار گرفت و در پشت آن چمدانی از نشريات گروه ها و سازمانهای مختلف يافت شد. برادرش به اين فکر افتاده بود که حالا که عمر نشريات سازمانی رو به پايان است می بايست آرشيوی از آنها فراهم آورد تا منبع نوشتن تاريخ در آينده قرار گيرد. مقداری از اين نشريات در صندوق عقب ماشين مادر بود که موجب گرفتاری او و مادر شد و از ۲۲ مرداد ۶۰ به زندان افتاد. با اينکه او اتهامی نداشت و طرفدار هيچ گروه و سازمانی نبود، اما آن سالها داشتن چنين نشرياتی جرم بزرگی محسوب می شد. اين زندان چهار سال و هفت ماه و هفت روز طول کشيد. روزی که آزاد شد ۲۸ اسفند ۱۳۶۴ بود. حالا دوباره بايد به جستجوی کار بر می آمد. اوضاع مالی خانواده اسفناک بود و چرخ زندگی نمی گشت. ناشران، آثار يک نويسنده تازه از زندان به در آمده را نشر نمی دادند. تازه اگر هم نشر می دادند با درآمد آن زندگی نمی شد کرد. مجموعه زنان بدون مردان را به نشر نقره سپرده بود که هرچند اجازه چاپ گرفت اما چاپ نشد. به ترجمه روی آورد و در عين حال دست به ايجاد يک کتابفروشی، در زير زمينی در خيابان سنايی زد: "... دوستی پيشنهاد کرد مکانی را که در رهن او بود و به تازگی خالی شده بود به کتابفروشی تبديل کنم. شخصی که در آن مجلس بود نيز داوطلب شد با من شريک شود. به ديدار دکان رفتيم که زير زمينی در خيابان سنايی بود و به درد کتابفروشی نمی خورد اما من در انديشه بودم که با تبليغ در ميان دوستان روشنفکر می توان آنجا را به پاتوق مناسبی تبديل کرد". يک روز که طبق مقررات ماهانه خود را به کميته انقلاب معرفی کرده بود بازجو ضمن سوالاتش نوشت: " از نظر همکاری بفرماييد چه کسانی در اين کتابفروشی رفت و آمد می کنند؟" با ديدن اين سوال چون اسفند بر آتش افتاد. منفجر شد. بازجو دريافت که حال او عادی نيست و زير فشارهای طاقت فرسا له شده است. مرخصش کرد. اما همان سوال سبب شد که قيد کتابفروشی را بزند. کتابفروشی درآمدی نداشت اما او حساب کرده بود که اگر کارش بگيرد و آنها بخواهند موی دماغش بشوند چه خواهد شد؟ در کتاب خاطراتش آورده است:"مردم را به آنها معرفی می کنم تا درآمدم به خطر نيفتد؟" واقعيت اين است که نه آن کار رونق می گرفت و نه آنها احتياجی به اطلاعاتی داشتند که او می توانست بدهد. آنچه موجب همه اين اتفاقات است حساسيت بی اندازه ای بود که گريبانگير اهل هنر است. بدين ترتيب کتابفروشی تعطيل شد و امرار معاش معطل ماند. اما تنها امرار معاش نبود که معطل ماند. زنان بدون مردان به وسيله نشر نقره منتشر شده بود و سروصداهايی برانگيخته بود. پاره ای روزنامه ها عليه کتاب و نويسنده مطلب می نوشتند. اينها علامت خطری بود که در راه بود: "پاسداران کميته منکرات به کتابفروشی نشر نقره ريختند تا زنان بدون مردان را جمع آوری کنند. تمام نسخه های کتاب به فروش رفته بود. آنان در عين حال به انتشارات اسپرک مراجعه کردند و تمام نسخه های سگ و زمستان بلند را که چاپ شده اما منتشر نشده بود، توقيف کردند. چند روز بعد کميته منکرات او را احضار کرد. اين شروع دوباره يا در واقع سه باره ای برای زندان بود. برای سومين بار به زندان افتاد. موضوع بازجويی ها کتاب زنان بدون مردان بود و اينکه چرا درباره "بکارت" نوشته است: "بازجويی با خشونت توام بود و بر اين محور دور می زد که من چرا اين کتاب را نوشته ام و چرا آقای اصلانی آن را چاپ کرده". سرانجام روی حکم زندان او نوشتند: "به جرم نوشتن آثار ضد اسلامی"، اما او را به بند معتادان و قاچاقچيان مواد مخدر منتقل کردند. خود در اين باره نوشته است: رييس زندان قصر وقتی حکم بازداشت را ديد با تعجب پرسيد "آخر برای چه شما را اينجا فرستاده اند؟". پس از چندی با قرار وثيقه آزاد شد. بار چهارم وقتی به زندان رفت که قصد داشت خود را از شر اين وثيقه که ملک يکی از اقوام بود آزاد کند و به سفر برود. رفت و خود را معرفی کرد و گفت من آمده ام که زندانی شوم تا سند وثيقه آزاد گردد. کارها به خوبی و خوشی پيش می رفت که بار ديگر عصبانيت او کار دستش داد و زندانی شد. پس از چندی از اين زندان نيز در آمد و به خارج کشور رفت و راهی آمريکا شد و هنوز در آن کشور به سر می برد. حاصل زندگی او در آمريکا تا کنون چند کتاب بوده است: شيوا، بر بال باد نشستن، آداب صرف چای در حضور گرگ، خاطرات زندان و مقالاتی که طی سالها اينجا و آنجا منتشر شده است. فهرست آثار: تجربه های آزاد ( داستان های کوتاه به هم پيوسته )آويزه های بلور ( داستان کوتاه )سگ و زمستان بلند ( رمان )توپک قرمز ( داستان برای کودکان )طوبا و معنای شبزنان بدون مردانعقل آبیبر بال باد نشستنشيواآداب صرف چای در حضور گرگماجراهای ساده و کوچک روح درخت ترجمه ها: شکار جادوگران شرلی جکسن، گردونه تاريخپيرا روانشناسی ( از سری چه می دانم )از کنفوسيوس تا راه پيمايی دراز دلفين دولرستاريخ چين- از جنگهای ترياک تا انقلاب فرهنگی ( چهار جلد )لائودزه و مرشدان دائويی گفتاوردهای اين نوشته همه از خاطرات زندان شهرنوش پارسی پور نقل شده است که به نوعی زندگينامه اوست. خدمات | زندگينامه شهرنوش پارسی پور جذاب تر از سرگذشت ديگر نويسندگان ايرانی است. يک سر نترس، يک روحيه پيکارجو، و يک شهامت بی اندازه زندگی او را پر ماجرا، تلخ و در عين حال جذاب کرده است. | نگاهی به زندگی و آثار شهرنوش پارسی پور |
مقامات کره شمالی گفته اند که آمريکا از نگرانيهای اعلام شده در خصوص برنامه های هسته ای کره شمالی و همچنين نقض حقوق بشر در اين کشور به عنوان بهانه ای استفاده می کند تا کره شمالی را در انزوا قرار دهد. تلاشها برای تشويق دولت کره شمالی به از سرگيری مذاکرات چند جانبه درباره برنامه های هسته ای اين کشور هنوز ادامه دارد. پيشتر مقامات اين کشور گفتند که برای مذاکره به منظور حل بحران ناشی از برنامه های هسته ای آن کشور شتابی به خرج نخواهند داد. ماهها گفتگو ميان کره شمالی با کشورهای همسايه اين کشور و آمريکا برای حل بحران اتمی نتايج ضعيفی به همراه داشته است. کره شمالی می گويد مذاکرات هسته ای به دليل "رفتار بی منطق" آمريکا به بن بست کشيده شده است. کره شمالی همچنين می گويد تعهدات لازم برای منصرف شدن از ادامه برنامه های هسته ای خود را دريافت نکرده است. خدمات | مقامات کره شمالی گفته اند که اين کشور در صورتی که ايالات متحده آمريکا به سياست جاری خود در قبال کره شمالی ادامه دهد، آنها مجبور خواهند شد که تواناييهای دفاعی خود را افزايش دهند. | انتقاد مجدد کره شمالی از آمريکا |
ماه پيش که داريوش آشوری برای سخنرانی به لندن آمد بحثی داشت تحت عنوان "زبان و مدرنيت" که در آن موضوع مهندسی واژگان علمی را در جهان نو مطرح کرد، با تکيه بر توليد واژگان تازه برای بيان مفاهيم علمی مدرن. همانجا پيشنهاد کردم که حاصل انديشه های خود را در باره زبان و مدرنيت در چارچوب بحثی از چگونگی توليد متن های مدرن برای شنوندگان بی بی سی مطرح کند. داريوش آشوری از چهره هايی است که در طول چند دهه اخير به مسائل زبانی ما و پيوند های آن با نوسازی و مدرنيته بسيار انديشه کرده و گفتگوها و سخنرانی های پرشمار در اين باب داشته است. همچنين، چند فرهنگ واژگانی منتشر کرده است که آخرين آنها فرهنگ علوم انسانی است. در حال حاضر نيز تحقيق مفصلی در باره زبان فارسی و علم در دست دارد. در اين گفتگو از محمد سعيد حنايی کاشانی نيز دعوت کردم تا در بحث شرکت کند. آقای کاشانی مدرس فلسفه و از مترجمان آثار فلسفی است و علاقه خاصی به مباحث مدرنيته دارد. ما می خواهيم اکنون به جای بحث های واژگانی و فرهنگستانی به بحثی ساختاری در اين باب بپردازيم که، در اساس، متن مدرن چيست، چگونه توليد می شود، معيارهای شناخت و سنجش آن کدام است و آنچه در ايران به عنوان نوشتار مدرن مطرح می شود تا چه حد براستی از خصلت های متن و انديشه مدرن برخوردار است. اما طبعا به دليل محدوديت های گفتگوی راديويی آنچه را که در اين بحث آمده است بايد در حکم درامدی به آن دانست. واژگان نو يا روش نو؟ گفتگو را با اين پرسش آغاز کرديم که آيا واژگان تازه و نوساخته است كه متن را مدرن می کند يا چيزی بيش از آن، يعني چيزهايی مانند ساختار و روش؟ آشوری می گويد: البته صرف واژگان مدرن کافی نيست و متن بايد منطق مدرن داشته باشد. متن هم که می گوييم به متن های تحليلی و توصيفی نظر داريم تا ادبی چون اين دو نوع متن طبيعت های متفاوت دارند. منطق درون-متنی و نفی اتوريته ها يکی از ويژگیهای متن پژوهشی و تحليلی مدرن آن است که به هيچ اتوريته ای اتکا ندارد، بلکه به منطق و عقلانيت درونی متن متکی ست. يعنی بنياد استدلالی آن به سادگی بر نقل قول از هيچ مرجعی، به صرفِ مرجعيت، متکی نيست. در متنهای سنتی بنيان اثبات درستی نظر معمولا بر استناد به اتوريتهها يا مراجع ايمانی و علمی ست ومتن با نقل آيات و احاديث و روايات و گفتاربزرگان، به عنوان دليل درستی نظر نويسنده، پيش می رود. ولی متن مدرن به دنبال پرورش منطق نظرگاه نويسنده است و به اتوريته ها، حتی اتوريتههای علمی، به اين عنوان که سخنی درستتر از آنها نمی توان گفت، استناد نمیکند. تحت ولايت سنت می پرسم چرا با وجود ضرورت بحث های ساختاری ما همچنان در باب نوسازی واژگانی بيشتر حساسيت نشان می دهيم و گاه کار مدرن سازی متن را به نوسازی واژگانی آن تقليل می دهيم؟ چرا موضوع متن در بحث های ما غايب است؟ آشوری می گويد: شايد از آنجا که ما هنوز به نقطه تولد ذهنيت مدرن نرسيده ايم و از کودکی و تحت ولايت بودن در نيامده ايم و به مرحله توليد متن مدرن نرسيده ايم. سپس به اشاره قبلی اش برمی گردد و می گويد: در متن سنتی رفرانس ها به خدا و پيغمبر بود و صاحبان ولايت، امروز هم رفرانس ها باز به اين و آن است. گرچه به جای ارجاعهای ديرينه حالا نقل قول از کانت و هگل و ويتگنشتاين يا مارکس و نيچه و فرويد و فوکو نشسته، بايد گفت که ارجاع به توليدکنندگان متنهای مدرن، بدون پرورش منطق بر–خود–ايستای متن، به خودی خود هيچ متنی را مدرن نمی کند. اين انديشهی مستقل فردی و منطق آن است که متن مدرن می آفريند. ارجاع هم بايد با منطق متن و جايگاه آن در متن بخواند و برای زينت و فضلفروشی نباشد. اگر ارجاع به اين اعتبار باشد که حرفی را يک فيلسوف يا دانشور اروپايی زده و به اين اعتبار درست است، اين نگره در اساس فرقی با منطق ارجاعی متن قديم ندارد، الا اين که جهت اينيک غربی است (يا غربزده) و آن يک بومی يا شرقی. شک می کنم پس مدرن هستم حنايی کاشانی می گويد: انديشه مدرن خود را در مقابل «آنتيک» يا «باستانی» تعريف می کند. بنابر اين از همان آغاز فاصله گذاری می کند و از بحث روش شروع می کند که در فلاسفه قديم ديده نمی شود. دکارت با شک خودش نشان می دهد که انسان مدرن می تواند در هر متنی شک کند. کاشانی در باره متن مطلوب در دنيای مدرن معتقد است که چنين متنی بايد به خودش متکی باشد. به سمت وضوح برود و ابهام زدايی کند. او می گويد ما با ابهام زدايی است که اسطوره زدايی هم می کنيم. يعنی به يک خصلت ديگر متن مدرن دست می يابيم. او می گويد: ما می توانيم هر متنی ولو مقدس را متن قابل وارسی تلقی کنيم. شيوه های انتقادی متن را برای متن های مذهبی نيز به کار ببريم. و مثلا کشف کنيم که کتاب مقدس غلط های فاحش دستوری دارد. نيچه در اشاره به همين کاستی ها در کتاب مقدس می گويد: « از زرنگی خدا بود که زبان يونانی آموخت و آن را خوب هم نياموخت!» جهان بينی متن مدرن پس متن مدرن مرجع طلب نيست، بر فرديت تکيه دارد، به سمت وضوح و شناخت تمايزها حرکت می کند و در قلمرو موشکافی آن متنی مقدس شمارده نمی شود و طبعا به دنبال مقدس سازی خود و ادعای حرف آخر زدن هم نيست. کاشانی می گويد: جهان مدرن يک جهان بينی مدرن دارد. مدرن بودن مولود يک تجربه تازه است. زبان هم واگوی همين تجربه است. جهان مدرن متافيزيک خود را دارد. اگر تجربه مدرن نباشد يا متکی بر آن جهان بينی نباشد يک زبان بدون مسما توليد می شود که همان زبان ترجمه است. مشکل ما اين است که تجربه مدرن در کشورمان نداشته ايم. تجربه ما از جهان مدرن بر پايه ترجمه است. ايده محوری و روشمندی به نمونه دو متن معاصر اما واقعا می توان گفت که تجربه مدرن "نداشته ايم" يا بايد گفت که تجربه ما محدود و پراکنده بوده است؟ آشوری بر اين نظر است که در طول 100 سال گذشته ما تجربه هايی در عرصه توليد متن مدرن داشته ايم و برای نمونه به دايره المعارف فارسی به ويراستاری غلامحسين مصاحب اشاره می کند. دايره المعارفی که در بسياری از زمينه های توليد متن علمی دانشنامه ای مدرن پيشگام بوده است. در اين اثر به همه آنچه دقت علمی، ويرايش متن مقالهها، درستی و روشنی بيان و همچنين مسائل خط و چاپ میطلبيده، در حد امکانات چهل–پنجاه سال پيش از اين، انديشيده شده و برای آن روشهای تازه و بسيار ابتکاری به کار برده شده است. آشوری، در مقايسه، به لغتنامه دهخدا توجه می دهد، که مجموعه ای ست دايرةالمعارف گونه، اما بسيار بهاصطلاح سنتی، يعنی بدون ايده محوری برای چنين متنی، و در نتيجه، بدون توازن. آشوری اصولا داشتن ايده محوری را از ويژگی های اصلی متن مدرن می داند؛ ايده ای که در طول اثر با نظمی روشن و روشمند خود را بسط بدهد. او می گويد: بسياری از کتاب هايی که ظاهرا تحقيقی هم هستند فاقد روش و ايده هستند. به نظر او در غيبت يک ايده محوری روش هم ناگزير غايب است و اين عيب عمده کارهای تحقيقی ماست. شکستن اتوريته ساختن ذهن مدرن نيست يک بحث ديگر اين است که برخی از شگردها و روش های توليد نوشتار مدرن در جامعه ما کمابيش شناخته شده ولی ما را هنوز به ذهنيتی مدرن منتقل نکرده است. برای نمونه، اگر انکار اقتدارطلبی پدران را بگيريم با وجود آنکه می بينيم اقتدار پدران به صورت قابل توجهی در ميان جوانان شکسته شده اما ما را و آن جوانان را به ذهنيت مدرن راهنما نشده بلکه به آشفتگی دامن زده است. اين البته به آن معنا ست که خصلت های مدرن يک مجموعه اند و حضور و وجود برخی از آنها لزوما ما را قادر به ورود به دنيای مدرن نمی کند. حنايی کاشانی می گويد: اگر نيما را در نظر بگيريم می بينيم که او در مقابل سنت پدران معنوی خود مثل حافظ موضع می گيرد و در شعر افسانه به نقد حافظ و معشوق او از ديد خود می پردازد و می گويد: "حافظا گر تا به ابد نالی، باورم نيست که تو بر آن عاشقی که باقی است، من بر آن عاشق ام که رونده [يا فانی] است" و مقابل معشوق ازلی و انتخاب عرفانی حافظ می ايستد. نيما ذات انديشه مدرن را درک کرده است. می داند که معشوق فانی و رونده در قالب متن کهن در نمی آيد. قله های شعر نو، بهترين متن های مدرن ما به نظر کاشانی شعر ما توانست راه خود را از قدما متمايز کند و به دنيای مدرن وارد شود. می گويد: ما جهان مدرن را با شعر شناختيم چون آنجا وضع ما روشن بود که از کجا می خواهيم دور شويم. امر باستانی ما روشن بود. به همين دليل شعر نو ما بهترين متن مدرن ماست و اهميت کسانی مثل شاملو و فروغ فرخزاد و سپهری و اخوان از همين جاست. آشوری که با کاشانی موافق است می گويد: از جنبه تاريخی اگر نگاه کنيم برخورد ادبی ما با جهان مدرن ممکن ترين امکان ما در برخورد با مدرنيته بوده است. هدايت و نيما در فرهنگ ما نمونه های اين امکان بوده اند. اما گرفتاری ما در عالم علم و فلسفه حل نشده باقی ماند. می گويم در واقع اينجا نيمايی برای خود پيدا نکرد. اما نمی شود عالم ادب ما از عالم فکر و فلسفه ما جدا بماند. منطقا هر کدام که مدرن شد آن يک هم می شود. آشوری می گويد: اما نشده است. بزرگان ما در قرن گذشته همچنان ادبا بوده اند نه متفکران. متفکران و چند تنی در حوزه علم هم که پيدا شده اند عمدتا ناقلان فکر و فلسفه غربی به ميان ما بوده اند. به نظر او ما در حوزه شعر بيشتر امکان توليد داشته ايم. بنابراين زبان ما "زبان سعدی و حافظ" خوانده می شود نه زبان بيرونی و ابن سينا و سهروردی. اگر فيلسوفان ما به فارسی نوشته بودند کاشانی در اينجا به نکته مهمی در رابطه زبان و فرهنگ توجه می دهد. او می گويد فلاسفه ما بر اساس عرف فرهنگی و سياسی دوره خود به عربی می نوشتند. اگر به فارسی می نوشتند سرمايه ای زبانی فراهم می آمد که بر اساس آن شايد ما هم کانت و هگل خود را به فارسی می داشتيم. گرچه می دانم اين سوال آخر کلی است اما وسوسه می شوم که ارزيابی آنها را از توليد آنچه به جهان مدرن مربوط می شود در ايران امروز جويا شوم. می پرسم: تا چه حد چشم انداز مدرنيسم در ايران رو به رشد است؟ هيچ می توان به آن اميدوار بود؟ روزنامه به عنوان متن مدرن آشوری می گويد: به دليل بحران عميق فرهنگی و تاريخی که ما بعد از انقلاب داريم از سر می گذرانيم ذهن ها خيلی آماده تر شده است. نسل جوانتر ما کوشش های جدی می کند. توليد انبوه مزخرفات هم کم نيست اما آن توليداتی را که بتوان دستچين کرد خيلی بهتر از توليدات نسل من است. نمونه آن را در روزنامه شرق می بينيم که من آن را لوموند ايرانی می خوانم. نويسندگان شرق با ذهن های روشن و شفاف می نويسند. پيشتر هم جايی نوشته ام که فيلسوفان ما را اکنون بايد در ميان روزنامه نگاران جست. مدعيان فلسفه و فيلسوفی کمتر به توليد متنهای شفاف و کارامد، با منطق پا بر جا پرداخته اند. کاشانی هم می گويد: من هم به آينده کشورم اميدوارم. او مدرنيسم را نه يک ايدئولوژی که يک رويداد می داند، يک تجربه که وقتی اتفاق افتاد مفاهيم خود را هم خواهد آفريد. اما می گويد: من موافق نيستم که روزنامه نگاران ما کار فلسفی می کنند. آنها بيشتر مفاهيم را خلط می کنند و به آشفتگی ها می افزايند. آنها گزاره ها و اصطلاحاتی از مارکس و فوکو و دريدا را کنار هم می چينند بدون آنکه بدانند رابطه آنها چيست. ولی در عين حال، می پذيرد که چون روزنامه با عموم سروکار دارد می تواند تاثير گذار باشد: "من منکر تاثير روزنامه نيستم." خدمات | در ايران امروز کمتر کسی است که در عرصه انديشه و هنر حضوری داشته باشد و بگويد که از مدرنيسم روگردان است. ’مدرن بودن‘ انديشه مسلط است. تلاش های بسياری هم در توليد آثار مدرن انجام می شود. از نقاشی و معماری تا فيلمسازی و موسيقی؛ و البته گفتگوها و مقالات فلسفی و ادبی و نقد. | درآمدی بر چيستی متن مدرن و ساختار آن |
مولوی عبدالحمید این سوال اما محدود به فرمهای استخدام در سازمانها و ادارههای دولتی نیست. بررسی فرمهای استخدام در شرکتهای خصوصی و غیردولتی هم نشان میدهد که سوال درباره دین و مذهب از سوالات اصلی از متقاضیان است. مولوی عبدالحمید، مدیر حوزه علمیه دارالعلوم اهل سنت زاهدان و از معتبرترین شخصیتهای اهل سنت در ایران در یک کنفرانس خبری در زاهدان اعلام کرده است که "در استخدامها نباید مذهب مطرح باشد زیرا مشکلات زیادی را به وجود میآورد. برخی از اهل سنت به خاطر اینکه استخدام شوند، مذهب خود را شیعه اعلام کردند. معتقدیم که اقوام و مذاهب در جمهوری اسلامی هیچ تفاوتی نداشته باشند". آقای عبدالحمید به بیبیسی میگوید: "از اوایل انقلاب در فرمهای استخدامی این سوال را نوشتهاند. پرسش از دین و بعد پرسش از مذهب است. آن چیزی که ما درخواست کردیم همین بود که از مذهب سوال نشود حتی اعتقاد ما این است که همان ایرانی بودن کافی است ولی اگر میخواهند سوال کنند دیگر از دین آنورتر نروند چون این باعث اعمال تبعیض و سوتفاهم میشود و شکایات زیادی از مردم برای ما در این زمینه میآید. تاکنون اما پاسخی برای این درخواست دریافت نکرده ایم". بیشتر بخوانید: هیچ منعی در قانون اساسی و سایر قوانین ایران برای استخدام مسلمانان اهل سنت و پیروان ادیان به رسمیت شناخته شده، در هیچ یک از مراکز دولتی و غیردولتی این کشور وجود ندارد. از نظر قانونی آنها البته نمیتوانند رهبر یا رئیس جمهور ایران شوند. اعتقاد به مذهب رسمی کشور یعنی شیعه از شرایط اصلی برای داوطلبان ریاست جمهوری در ایران است. اما سوال درباره دین و مذهب به گفته ایرانیان غیرشیعه راه را برای تبعیض باز میکند و الویت در استخدامها به ایرانیان شیعه داده میشود. جلال جلالیزاده، نماینده سنندج در مجلس ششم و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ایران اسلامی میگوید: "متاسفانه به محض اینکه بگویید من سنی هستم در دانشگاهها و وزارتخانهها و جاهای دیگر که حساس هستند دچار مشکل میشوید. یکی از دوستان ما میگفت رفتم دانشگاه رازی بورس شوم که معاون آموزشی دانشگاه رازی کرمانشاه اول استقبال کرد و گفت ما نیاز داریم. بعد که از مذهب پرسید و تا گفتم سنی، گفت متاسفانه نیاز نداریم و انشالله در جای دیگری استخدام شوی." به گفته او "۶ ماه است که اداره ارشاد اسلامی کردستان مدیر ندارد. مدیر را منتقل کردهاند کرمانشاه و این ۶ ماه این اداره کل زیر نظر سرپرست اداره میشود، دلیل اش این است که مردم خواستار انتصاب مدیر کرد سنی هستند بعد از ۴۰ سال، دولت هم تعلل میکند یا جرئت نمیکند و یا نمیخواهد. تاکنون سابقه نداشته یک نفر کرد سنی به عنوان مدیرکل یک اداره در کردستان منصوب شود و عوامل زیادی وجود دارد که مانع از به کارگیری اهل سنت هستند از مراجع تا برخی نهادها و مراکز و حتی برخی مسئولین دولت که میگویند اگر به یک نفر سنی مسولیت بدهیم فردا قیامت جواب فاطمه زهرا را چه بدهیم." جلال جلالیزاده آقای جلالیزاده میگوید:"در فرمهای بیمارستانها و مراکز در مانی هم این سئوال مطرح میشود و کسانی که این فرمها را مینویسند از کوچکترین حقوق انسانی و شهروندی بی خبر هستند. یک پزشک در جبهههای جنگ هم نمیپرسد که مجروح، دشمن است یا دشمن نیست و یا دین او چیست اما در بیمارستانهای ما از دین و مذهب سوال میشود." به گفته او "مسولیت در این زمینه متوجه حراست سازمانها و نهادها است و این سوال، اهل سنت را از حق طبیعی و حق شهروندی و حق زندگی محروم میکند." حاصل داسه، نماینده پیرانشهر و سردشت در مجلس ششم از تلاشهای نمایندههای اهل سنت در این مجلس برای حذف این سوال خبر میدهد. تلاشهایی که به گفته او ناکام ماند. آقای داسه میگوید: "افراد اهل سنت و دیگر مذاهب و ادیان که میخواهند در امتحانات استخدامی شرکت بکنند همین که در فرمها به این سوال میرسند یک یأس و ناامیدی بر دلشان مستولی میشود و جامعه ارزیابی خیلی منفی نسبت به این مسئله دارد. اهل سنت، یارسانیها، زرتشتیها، کلیمیها و در کل ایرانیان غیرشیعه میدانند که این باعث میشود التزام و وحدت و همدلی از بین برود و فقط در حد شعار بماند. من کسانی را سراغ دارم که میگویند ما اشتباه جواب میدهیم." براساس اصل ۲۸ قانون اساسی ایران "هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید." اما حسین مهرپور، رئیس هیئت نظارت بر اجرای قانون اساسی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی در گزارشی در همایش قانون اساسی و حقوق ملت در تهران با اشاره به اصل ۱۹ قانون اساسی مبنی بر اینکه "مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود" اعلام کرد که قانون اساسی کلمه مذهب را به صراحت در کنار، رنگ، نژاد و زبان ذکر نکرده که ممکن است این شبهه را ایجاد کند که مذهب می تواند سبب امتیاز باشد و تفاوت در مذهب مانع برخورداری از حقوق مساوی گردد. (روزنامه اطلاعات ۱۸ آذرماه ۱۳۸۷) نمایندههای آن دسته از ایرانیان غیرمسلمان که دینشان در قانون اساسی ایران به رسمیت شناخته شده هم بارها نسبت به چنین تبعیضهایی اعتراض کردهاند. قانون اساسی ایران "ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی" را به عنوان تنها اقلیتهای دینی در این کشور به رسمیت میشناسد که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و دراحوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند. روبرت بگلریان به گفته روبرت بگلریان، نماینده ارامنه جنوب در دورههای هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی، مهمترین چالش اقلیتهای دینی در حال حاضر پدیده مهاجرت است. اسفندیار اختیاری، نماینده ایرانیان زرتشتی در مجلس بیکاری را عامل اصلی مهاجرت آنان به کشورهای دیگر اعلام کرده است. به گفته یوناتن بت کلیا، نماینده آشوریان در مجلس آنچه به طور خاص برای اقلیتها مشکل مضاعفی ایجاد کرده، تندرویهای برخی افراد است که برخلاف نص صریح قانون، برای استخدام افراد شرط دین را مطرح میکنند. براساس گزارشی که خبرگزاری ایسنا منتشر کرده، گاهی آگهیهای استخدام ادارات و دستگاههای دولتی در روزنامهها در حالی منتشر میشود که شرط مسلمانی در آنها قید شده است. البته این موضوع در زمان ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی از سوی یکی از نمایندگان اقلیتهای دینی در مجلس به او منتقل شد و با دستور معاون اول رییسجمهور قید «تدین به دین اسلام و ادیان مندرج در قانون اساسی» جایگزین شرط مسلمانی برای استخدام شد؛ هرچند هنوز هم در برخی آگهیهای استخدام این امر رعایت نمیشود. براساس قانون ارتش جمهوری اسلامی که هفتم مهرماه ۱۳۶۶ در مجلس تصویب و از سوی شورای نگهبان تایید شده، متدین بودن به اسلام از شرایط اصلی استخدام در ارتش است. تبصره ماده ۲۹ این قانون البته میگوید که "اقلیتهای دینی شناخته شده در قانون اساسی که تا تصویب این قانون استخدام شدهاند از نظر ادامه خدمت از بند الف (متدین بودن به دین اسلام) مستثنی میباشند". شهروندان اقلیتهای دینی بعد از تصویب این قانون در حالی از استخدام در ارتش محروم شدند که همچون سایر شهروندان ایرانی باید خدمت سربازی را سپری کنند. اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس، اسفند سال ۹۴ در دیدار با علی یونسی، دستیار ویژه رئیس جمهور ایران در امور اقوام و اقلیتهای دینی اعلام کرد: "تنها ارتش است که بر اساس قانون، اقلیتهای دینی را نمیتواند استخدام کند، بقیه ادارات دولتی اجازه ندارند که به خاطر دین، فردی را استخدام نکنند و یا اجازه ندهند که یک زرتشتی مدیر ارشد باشد. این قانون شکنی است و دولت باید جلوی آن را بگیرد." مسئلهای که از سوی روبرت بگلریان، نماینده ارامنه جنوب در مجلس نهم با عنوان احساس تبعیض در استخدامها یا گزینشها مورد تاکید قرار گرفته است. | سی و نه سال بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران، مسلمانان اهل سنت در ایران، سوال درباره دین و مذهب در فرمهای استخدام را "خط کشی بین شیعه و سنی و باعث تبعیض و اختلاف" میدانند. مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان میگوید که سوال درباره ایرانی بودن کافی است و سوال درباره دین و مذهب در این فرمها باید حذف شود. | خط کشی شیعه و سنی در فرمهای استخدام در ایران |
پريسا روزانه بيش از بيست پيام کوتاه دريافت می کند که ۵ يا ۶ تای آن، انواع جوک است؛ اما خودش زياد اهل فرستادن جوک نيست "از ميان جوک های رسيده، اگر موردی باشد که خيلی باهاش حال کنم، برای يکی دو نفر از دوستانم هم می فرستم." بقيه اس ام اس های او حرف های عادی روزانه و سوال و جواب های دوستانه است. مونا دختر ۱۸ ساله ای که در يک خوابگاه دانشجويی در شهری با فاصله ۴ ساعت از محل اقامت خانواده اش درس می خواند، می داند که قبض تلفنش را خودش بايد پرداخت کند. "يک ماه کمتر است که موبايل دارم. با حجم تلفن و اس ام اسی که من دارم، حتم دارم قبض تلفنم بالای ۵۰ هزار تومان بياد." سپهر، نوجوان ۱۵ ساله، از ۵ سال پيش موبايل داشته و درباره هزينه اس ام اس هايش می گويد: "قبض تلفنم ۷۰ هزار تومان می آيد که ۲۰ – ۲۵ هزار تومانش اس ام اس است. البته خودم می دونم که زياد است." دانيال ۱۷ ساله که ۶ ماه است تلفن تاليايش (تلفن اعتباری) به معمولی تبديل شده، درباره آخرين قبض موبايل خود می گويد: "آخرين قبضی که برايم آمد و مربوط به ۴ ماه می شد، ۸۰ هزار تومان بود. البته دقت نکردم چقدرش اس ام اس بود، ولی بايد زياد باشد." تلفن های تاليا، از چندی پیش، به عنوان تلفن های اعتباری در اختيار کسانی قرار گرفت که نمی خواهند يا نمی توانند خط تلفن همراه دايمی تهيه کنند. اين خطوط، اعتبار مشخصی دارند و پس از به اتمام رسيدن اعتبارشان، بايد دوباره خريداری شوند. سارا هم که بعد از گذشت سه سال از خريد موبايلش، اخيرا مقدار اس ام اس هايش زياد شده، می گويد: "طی چند ماه اخير، يک بار ۴۶ هزار تومان فقط پول اس ام اس هايم شد. آخرين بار هم ۲۰ هزار تومان برای اس ام اس پرداخت کردم. قبلا که کمتر اس ام اس می زدم، ۱۰ هزار تومان پولش می شد." نوشين، از سوم راهنمايی موبايل داشته، اين روزها برای کار کردن با موبايل، حساب و کتاب دارد: "هر دوماه، 20 هزار تومان فقط پول اس ام اس هايم می آيد. برای هر پيام کوتاه، حدود ۱۳ تومان هزينه دريافت می کنند. اگر متن يک اس ام اس زياد شود، دو تا حساب می کنند؛ در اين موارد، نوشته ام را خلاصه می کنم." مرتضی که چهل سالی دارد، کمتر از نيمی از هزينه موبايلش مربوط به اس ام اس می شود: "۳۰ هزار تومان کل قبض موبايلم می آيد که ۱۰ تا ۱۵ هزارتای آن اس ام اس است. اما در سال قبل که اوضاع مالی ام بهتر بود، ۷۰ هزار تومان پول تلفن می آمد که حداقل ۴۰ هزارتای آن اس ام اس بود. در آن زمان، هفته ای يک پيام کوتاه می فرستادم . الان به ماهی يک پيام اکتفا کرده ام." زهرا ۴۵ ساله، که رييس دفتر مدير عامل يک شرکت خدماتی است، درباره هزينه های اس ام اس می گويد: "به مبلغش توجه نکرده ام، ولی فکر نمی کنم بيشتر از ۵ هزار تومان شده باشد." چت کردن با موبايل "صبح که از خواب بيدار می شوم، به همکلاسی هايم اس ام اس می زنم که کجايند؟ سر کلاس می آيند يا نه؟ کلاسمان طبقه چندم است؟ و گاهی هم تفريحی با يک نفر شروع می کنم به چت کردن و اس ام اس بازی ام، طولانی می شود. جوک هم برايم می آيد، اما من زياد جوک نمی فرستم." اين ها را نوشين می گويد. برای او موبايل، جزيی از زندگی روزانه اش شده است. سارا هم بيشترين هزينه موبايلش مربوط به چت با دوستانش است: "جوک نمی فرستم، برای همين زياد هم جوک به دستم نمی رسد. اس ام اس دنباله دار (که بايد جواب بدهی و بعد برای فرد ديگری بفرستی) يا جواب نمی دهم يا اگر جواب بدهم، برای کسی نمی فرستم. بيشتر از همه با اس ام اس، چت می کنم." پريسا چند ماهی است که برای صرفه جويی در هزينه تلفن همراهش، بيشتر ارتباطش با دوستانش را از طريق اس ام اس برقرار می کند و حرف هايش را با چت کردن می زند: "جوک خيلی نمی فرستم، البته روزی ۴، ۵ تا جوک برايم می آيد. من بيشتر سوالاتی را که می خواهم از دوستانم بپرسم، از اين طريق می پرسم. گاهی هم که به هر دليلی دوست ندارم با کسی حرف بزنم يا عصبانی ام، از اس ام اس استفاده می کنم. اس ام اس های دنباله دار را هم جواب می دهم، اما برای کسی نمی فرستم." مونا هم تفريح شب های خوابگاهش اس ام اس بازی است: "خودم بيشتر جوک می فرستم، هر چه وقيح تر هم باشد، بيشتر حال می کنم. اس ام اس غير از جوک هم زياد برايم نمی آيد." زهرا، بيشتر از همه برای کارهای روزانه و اداری اش از اس ام اس استفاده می کند: "با مديرم، بيشتر از طريق SMS ارتباط دارم. هر دو ماه شايد ۴ تا جوک هم بفرستم." مرتضی که مدير عامل يک شرکت است، هر ماه علاوه بر اس ام اس های کاری و تنظيم قرارهای اداری، يک پيام کوتاه هدفمند هم می فرستد: "شنبه اول هر ماه يک پيام انتخاب می کنم و برای فهرست افرادی که در موبايلم دارم، می فرستم. اين اس ام اس ها بيشتر برای اين است که به ياد آدم ها باشم و به تعبيری پيام عشق من به آن هاست." او خودش زياد جوک نمی فرستد: "کسانی هستند که برايم جوک بفرستند. اس ام اس دنباله دار هم گاهی برايم می آيد، ولی الان ديگر کمتر جواب می دهم، اگر هم جواب بدهم، برای کسی نمی فرستم." دانيال ۱۷ ساله، در باره محتوای اس ام اس هايی که می فرستد، می گويد: "چت می کنم، شوخی می کنم و سر به سر دوستانم می گذارم، جوک هم می فرستم." اس ام اس های ماندگار زهرا، که دو فرزند دختر دارد، درباره اس ام اس های خاطره انگيزی که دريافت کرده می گويد: "وقتی بچه هايم، پيام می فرستند و قربون صدقه ام می روند، از همه بيشتر برايم جذاب است." مرتضی از شبی ياد می کند که تا حدود دو ساعت بی وقفه اس ام اس دريافت می کرد: "يک شب اس ام اسی به دستم رسيد که در آن نوشته شده بود، امروز، روز جهانی دزدی است. اگر بخواهی چيزی از من بدزدی، چه می دزدی؟ من هم آن را برای دوستانم فرستادم. تا دو ساعت داشتم جواب هايی که برايم آمده بود را می خواندم و می خنديدم؛ يکی نوشته بود ماشين ات را، يکی خنده ات را و ۲۰، ۲۵ تا جواب ديگر." او درباره ارسال اس ام اس های هدفمندش می گويد: "فرستادن اس ام اس های ماهانه ای که ارسال می کنم، شايد دو روز طول بکشد؛ چون Send to all نمی کنم. بلکه يکی يکی اسامی تمام افرادی را که در فهرست نام های داخل موبايلم هستند، انتخاب می کنم، آن ها را در ذهنم مجسم می کنم و بعد می فرستم." او آخرين اس ام اسی را که برايش آمده است، اس ام اسی درباره بابا نوئل عنوان می کند: "اگر بابا نوئل باشی، چی در جورابم می گذاری؟" ولی نوشبن، هر بار به اس ام اس، فکر می کند، ياد پيش شماره ۰۰۵ که چهارپنج رقمی است، می افتد: "هر بار اين شماره را می بينم، حرصم در می آيد. يک نوع اس ام اس تبليغاتی است و چون خودم هيچ وقت اين اس ام اس ها را نمی خوانم، از ارسال آنها هم شاکی می شوم." پريسا از کسی تعريف می کند که خودش ابداع کننده يکی از اس ام اس هايی است که در موبايل ها می چرخند: "يکی از بچه های دانشگاه يک اس ام اس ساخته بود، به اين مضمون که فکر کن يک جعبه مداد رنگی داری و می خواهی من را بکشی، با چه رنگی می کشی؟ بعد از يک ماه، همين اس ام اس، برای خودش آمده بود. خودم هم اين اس ام را برای ۱۲ نفر فرستادم، ده نفرشان گفتند با رنگ صورتی." سپهر از اس ام اسی که خودش ساخته بود، می گويد: "با پرانتز عکس ساختم و فرستادم. يک بار هم جوک ناجوری را به اشتباه برای يک دختر فرستادم؛ تا يک هفته ولم نمی کرد که منظورت چی بود و برای چی اين جوک را برای من فرستادی؟" دانيال هم تجربه ساخت اس ام اس را برای ديگران دارد: "يک بار در مورد معلم ادبياتمان اس ام اس ساختم. اين معلممون، سوتی زياد داشت، از جمله اين که وقتی شعر معنی می کرد، هيچ ربطی به خود شعر و قبل و بعدش نداشت. اس ام اسی رو که ساختم، برای ناظم مدرسه مون هم فرستادم." اس ام اس برای همه نوشين که حدود ۳۰ اسم در Phone book موبايلش دارد، درباره اين که تا حالا برای همه اين افراد به صورت يک جا اس ام اسی را فرستاده يا نه، می گويد: "من Send to all نمی کنم، دلم نمی آد اين قدر پول بابت اس ام اس بدم، اگر هم بخواهم اين کار را انجام بدم، قبلش بايد ببينم دارم برای چه کسی يا کسانی اس ام اس می فرستم." سارا هم از گزينه Send to all استفاده نمی کند: "کسانی در ليستم هستند که نمی توانم برايشان هر پيامی را بفرستم." فهرست اسامی موجود در موبايل او هم شامل ۳۰ نفر می شود. پريسا بيشتر نگران است که اس ام اس اش برای چه کسانی می رود، فهرست اسامی موجود در موبايل او نزديک ۲۰۰ نفر است. اما مونا که خيلی وقت نيست با موبايل کار می کند، اين دغدغه را ندارد: "جوک و اس ام اس های باحال از آسمون می رسه، من هم برای همه ۲۰ – ۳۰ نفر دوستانم که اسامی شان در موبايلم هست، می فرستمشان." ولی سپهر برای اس ام اس بازی هايش گروه جداگانه ای را در موبايلش تعريف کرده است. اگر هم بخواهد پيامی را برای خارج از اين اسامی بفرستد، نام آن ها را از ميان فهرست ۱۰۰۰ تايی موجود در موبايلش جستجو می کند. دانيال هم گرچه فقط ۶۰ – ۷۰ اسم در موبايلش دارد، اما می گويد: "جوک هايی که برايم می آيد را برای همه دوستانم نمی فرستم، بسته به طرفم، انتخابشون می کنم و بعد می فرستم." او چندان خوش شانس نيست: "دو بار گوشی ام را دزديدند و هر بار همه شماره ها و اسامی دوستانم از حافظه گوشی ام پاک شدند." خدمات | "اين اس ام اس، جنبه ورزشی داشت و تنها برای اين بود که از جايت بلند شوی و تحرک داشته باشی." پريسا که با شنيدن صدای زنگ اس ام اس، از جا پريده بود، با عصبانيت موبايلش را سر جايش می گذارد. | ايرانی ها با اس ام اس چه می کنند؟ |
الیاس کرمانی، از زندگی دانشجوییاش نهایت لذت را میبرد. او در محله توتینگ در جنوب لندن در یک خانواده پاکستانی سنتی بزرگ شده بود. پدرش راننده اتوبوس و یکی از اعضای اتحادیه کارگری بود. مذهب بخش مهمی از تریبت الیاس را تشکیلی میداد اما خود او به آن علاقهای نداشت. او میگوید: "حرف والدینمان را گوش میکردیم. هر وقت لازم بود به مسجد میرفتیم اما یک زندگی دوگانه مخفی هم داشتیم. مهمانی میرفتیم، علف میکشیدیم، با دخترها قرار میگذاشتیم و هر کاری که میتوانستیم، میکردیم." وقتی زمان انتخاب دانشگاه فرا رسید، الیاس از هویت مسلمان پاکستانیاش فرار کرد و به گلاسکو که بیش از ۶۰۰ کیلومتر از لندن فاصله داشت، رفت: "با سرعت هر چه تمامتر فرار کردم. از هویت پاکستانیام نفرت داشتم. نمیخواستم دوستانی با رنگ پوست قهوهای داشته باشم. همه دوستانم سفیدپوستهای لیبرال جریان اصلی بودند. دورم پر بود از این جور آدمها." در گلاسکو الیاس یکی از اعضای مهم و ثابت رویدادهای دانشگاه بود. او برنامههای رقص و موسیقی شبانه ترتیب میداد و عاشق رقص و موسیقی بود: "دوران خیلی خوبی داشتم اما در سال ۱۹۸۹ یک اتفاق ناراحتکننده افتاد." آلیاس کرمانی، ژوئن ۱۹۹۰ ... این اتفاق ناراحتکننده فتوایی بود که آیتالله خمینی به دنبال انتشار کتاب آیههای شیطانی برای سلمان رشدی، نویسنده آن صادر کرد. کتابی که بسیاری از مسلمانان آن را کفرآمیز میدانستند. الیاس نه معتقد بود سلمان رشدی باید بمیرد و نه با کتاب آیات شیطانی موافق بود. او حالا خودش را برای فتوایی که هیچ ربطی به او نداشت، سرزنش میکرد. "فکر میکردم دوستانم من را میفهمند و قبولم دارند. اما حالا انگشت اشارهشان به سمت من بود و گفتوگوهایمان به این شکل پیش میرفت: شماها چه مشکلی دارید؟ چرا این کار را میکنید؟ چرا سلمان رشدی را به مرگ تهدید کردهاید؟ تو کدام طرفی هستی؟ با مایی یا مخالفمان هستی؟ همه چیز واقعا به همین شدت بود." الیاس معذب بود که به مسجد برود چون مسجدهای بریتانیا در دهه ۸۰ اغلب توسط مسلمانانی از جنوب آسیا اداره میشد که هم سنشان از او بیشتر بود و هم زبان اولشان انگلیسی نبود. بنابراین الیاس برای شناخت اسلام سراغ مسلمانهایی رفت که جوانتر بودند و انگلیسی حرف میزدند، به هدفش هم رسید. تحت تأثیر آنها الیاس دوباره با اعتقادات نسل پدر و مادرش ارتباط برقرار کرد، البته با رویکردی بسیار افراطیتر. در این رویکرد تمرکز بیشتر روی هویت جهانی مسلمانان بود تا اخلاقیات فردی و مسائل معنوی. ... و ۶ ماه بعد، دسامبر ۱۹۹۰ او میگوید: "با یک ضدفرهنگ روبرو بودیم که پوشش خاص و زبان خودش را داشت. من از دوستان غیرمسلمانم جدا شدم و بعد از ترک دانشگاه به طور کامل خودم را وقف این جنبش کردم. همه چیز با انتشار کتاب آیههای شیطانی شروع شد و این که اطرافیانم من را پس زدند. به همین دلیل همیشه میگویم من یکی از فرزندان رشدی هستم. سفیدپوستهای لیبرال باعث شدند افراطی شوم." مکتب فکری سلفی که الیاس به آن پیوست، بسیار افراطیتر از اسلام سنتی است که در جنوب آسیا رواج دارد. سلفیها گرایشهای سیاسی شفافی هم دارند. برخی از افرادی که الیاس با آنها در ارتباط بود، به عنوان اعضای ارتش بوسنی در این منطقه جنگیدند. اما الیاس هیچوقت موفق نشد به جنگ برود چون به گفته خودش بیشتر در "تبلیغ ایدئولوژی" استعداد داشت. طرز فکر الیاس حالا ملایمتر شده. او میگوید: "آن وقتها فقط دو گزینه پیش رویمان بود: خوب یا بد. همراه یا در برابر. حلال یا حرام. اما الان من طیفهای رنگ خاکستری را ترجیح میدهم." الیاس حالا یک مسلمان معتقد طرفدار میانهروی است. او پیشوای دینی غیرسنتی و روانشناس است. جلسات مذهبیاش را در هادرسفیلد و بردفورد برگزار میکند و در مورد همه چیز از سکس و انواع رابطه گرفته تا سلامت روانی مشاوره میدهد. وقتی آیههای شیطانی منتشر شد، اد حسین چند سال از الیاس کوچکتر بود. او که هنوز دانشآموز مدرسه بود، از این که برای اعتراض به این کتاب به همراه پدرش به هاید پارک لندن برود، هیجان زیادی داشت. سوزاندن کتاب آیههای شیطانی در بردفورد مسلمانهای زیادی برای این تظاهرات با اتوبوس از گلاسکو، بردفورد، بیرمنگام و مناطق دیگر به لندن آمده بودند. تعداد آنها در مجموع به ۲۰ هزار نفر میرسید. نماز جماعت که آن را اغلب در مساجد میخواندند، حالا در مکانهای عمومی لندن برگزار میشد. عروسکهای پارچهای سلمان رشدی را میسوزاندند و همه جا پلاکاردهایی دیده میشد که رویشان جملات تهدید آمیز نوشته شده بود. پدر اد وقتی دید کتاب آیههای شیطانی را میسوزانند، تصمیم گرفت هاید پارک را ترک کند. او در خانه به پسرش گفت آنها جزء " این دسته از مسلمانان" نیستند اما تظاهرات به شدت توجه اد را جلب کرده بود. او بدون پدرش به مسجدی در شرق لندن میرفت و تحت تأثیر پیشواهای دینی قرار گرفت که انگلیسی حرف میزدند و از سیاست میگفتند. "اعلام کردم مسلمانم" یاسمین آلیبای- براون برای یاسمین آلیبای- براون، خبرنگار پیشین نشریه بریتانیایی "نیو استیتسمن" سلمان رشدی حکم یک قهرمان را داشت؛ نه فقط به خاطر کتابش بلکه به این دلیل که آشکارا در مورد نژادپرستی در بریتانیا صحبت میکرد. این باعث شد او آیههای شیطانی را بخواند. یاسمین میگوید: "این کتاب من را ناراحت نکرد. جزو آن دسته از مسلمانها نیستم اما با خودم فکر کردم که چرا سلمان رشدی دارد این کار را میکند؟ به نظر من این کتاب به شکلی تعمدی تحریکآمیز بود." سوزاندن کتاب از سوی مسلمانها، باعث ایجاد حس انزجار در بسیاری از دوستان سفیدپوست یاسمین شد: "خیلی زود ما در برابر آنها قرار گرفتیم. در مهمانیها اگر در مورد مخالفت با رشدی حرف میزدم، همه دور میشدند. اوضاع به همین سختی بود." یاسمین از لحظهای حرف میزند که آن را "لحظه هشیاری" میخواند: "اعلام کردم مسلمانم. گفتم، من مسلمانم، مادرم مسلمان است، پدرم مسلمان است. همکاران سفیدپوستان لیبرالم شوکه شده بودند. هیچوقت من را آن طور ندیده بودند. برایشان خوشایند نبود. " اد میگوید: "فتوا باعث شهرت 'مسجد شرق لندن ' شد چون صدای فریاد آنها از همه بلندتر بود. آنها همان گروهی بودند که مقابل مقر دولت تظاهرات کردند. ایدئولوژی این گروه آنها را مطرح کرده بود. " پدر اد به او هشدار داد اگر میخواهد در خانه جایی داشته باشد باید عقاید سیاسی اسلامگرایانهاش را کنار بگذارد. اولتیماتومی که اشتیاق اد برای اسلام سیاسی را به اوج خود رساند. انتخاب سختی بود. او باید بین میل دنیوی به راحتی خانه پدری و هدف الهی برای خدمت به جامعه جهانی مسلمانان، یکی را انتخاب میکرد. او گزینه دوم را ترجیح داد و از خانه فرار کرد. اد حسین در جشنواره کتاب ادینبورگ، سال ۲۰۰۷ دوری از خانه زیاد طول نکشید چون پدرش از او خواست برگردد اما اد تا جایی که میشد در مسیر افراطگرایی پیش رفت. او میگوید: "من حتی به گروههای افراطیتر مثل حزبالتحریر که به خلافت جهانی اعتقاد داشتند هم پیوستم." هویت مذهبی اد اما بیشتر بر پایه باورهای مبنی بر بیعدالتی جهانی شکل گرفت تا مسائل معنوی : "همان پارکهایی که زمانی در آنها به سلمان رشدی اعتراض میکردیم حالا به مکانی برای تظاهرات علیه سیاستهای خارجی بریتانیا تبدیل شده بود. ما از اعتراض به یک نویسنده به ایستادن جلوی دولت بریتانیا رسیدیم. ما کاملا سیاسی شده بودیم." اد در دوران تحصیلش در دانشگاه یک بار شاهد حمله مرگبار به پسر جوانی بود که تصور میشد مسیحی است. او میگوید این نتیجه "ذهنیت برتری گرای مسلمانان" است. آیههای شیطانی تظاهراتی در پاریس "کسی که آن پسر را کشت یک بار در محوطه دانشگاه به او گفته بود: اگر مشکلی با کفار ( غیرمسلمانان) داشتی، با من تماس بگیر. چند هفته بعد در خیابان آن پسر جوان را دیدم که چاقو خورده و روی زمین افتاده بود." این اتفاق باعث شد او از خواب بیدار شود. اد به خاطر میآورد بعد از این جریان نسبت به عقایدی که به آنها عشق میورزید، بیاعتنا شد و از حزبالتحریر فاصله گرفت. اد بعدها مشاور تونی بلر شد و در کنار چند نفر دیگر موسسه تحقیقاتی ضد افراط گرایی کوئیلیام را هم به راه انداخت. | روز ولنتاین سال ۱۹۸۹. در بریتانیا مارگارت تاچر نخستوزیر است و کایلی، یاز و براز با موسیقی پاپ دنس ( موسیقی رقص پاپ) خود، سر و صدای زیادی به پا کردهاند. آن سوی دنیا اما رهبر ایران فتوای مرگ سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی را صادر کرده؛ اتفاقی که تأثیری عمیق بر جوانان مسلمان بریتانیایی گذاشت. | 'سلمان رشدی نسل من را افراطی کرد' |
'آفساید' در آپارات وقتی یک فیلمساز علاقهمند به طرح مسائل و معضلات اجتماعی و خطقرمزها در فیلمهایش باشد، آن زمان فوتبال و ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها در ایران میتواند دستمایه خوبی برای ساخت یک فیلم برای او باشد. جعفر پناهی در فیلم 'آفساید ' همین کار را انجام داده است، اما فیلم 'آفساید ' فقط درباره فوتبال نیست. او در این فیلم بار دیگر تصویری از جامعه ایرانی و وضعیت زنان در این کشور را به تصویر میکشد. جعفر پناهی این فیلم را بر اساس فیلمنامهای مشترک با شادمهر راستین در سال ۱۳۸۴ ساخت. فیلم 'آفساید ' هم سرنوشت فیلمهای قبلی او را پیدا کرد و امکان نمایش در ایران را نیافت. با این حال جعفر پناهی با این فیلم که پنجمین فیلم بلندش بود،روند موفقیتهای درخشاناش در جشنوارههای جهانی فیلم را ادامه داد و توانست خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین را در سال ۲۰۰۶ به دست آورد و تحسین منتقدین و فیلمدوستان را برانگیزد. ویژگی فیلم 'آفساید ' در فوتبال به معنی در خارج از محدوده بودن است، یا به عبارتی آفساید به فضایی خلاءگونه که بین دروازهبان و مدافعان تشکیل شده، گفته میشود. داور فوتبال خطای بازیکن تیم مقابل را که در این شرایط قرار دارد، می گیرد. جعفر پناهی با استفاده از چنین اصطلاحی در فوتبال، قصهای از محدودیتها و محرومیت زنان ایران را بیان میکند و در عین حال قشری از نسل دختران امروز را به نمایش میگذارد که برای بدست آوردن حقشان حاضرند هر کاری بکنند، حتی پوشیدن لباس مردانه. جعفر پناهی در فیلم 'آفساید ' تلاش دارد که بهدور از شعار و حرفهای کلیشهای مشکلات زنان امروز را روایت کند و از دایره انصاف هم خارج نشود و تلخیهای فیلم را با طنزهایی از گفتوگوهای دختران با سربازان وررشگاه آزادی تهران بپوشاند. در مجموع فیلم 'آفساید ' ادامه همان دلمشغولیها و نگرانیهای فیلمساز است. فیلمسازی که میخواهد از یک بازی فوتبال در ورزشگاه آزادی، مشکلات و نارساییهای اجتماعی جامعه را به نمایش بگذارد و مخاطب را به فکر وادار کند. نمایی از فیلم 'آفساید' خلاصه فیلم این فیلم شرح حال دخترانی است که خودشان را به هر دری میزنند تا بازی بین تیم ملی فوتبال ایران و بحرین را در ورزشگاه آزادی تهران ببینند. آنها با لباس مبدل سعی میکنند وارد ورزشگاه شوند اما اجازه ورود پیدا نمیکنند و توسط نیروهای نیروی انتظامی، دستگیر میشوند. سربازان میخواهند آنها را به کمیته منتقل کنند اما در راه اتفاقات دیگری میافتد. درباره کارگردان جعفر پناهی متولد ۱۳۳۹ در میانه و دانشآموخته رشته تولید فیلم از دانشکده صدا و سیمای تهران است. وی با ساخت چند فیلم کوتاه در مراکز تلویزیونی ایران در دهه شصت کارش را شروع کرد و سپس پس از دستیاری در یکی از فیلمهای عباس کیارستمی، اولین فیلم بلندش 'بادکنک سفید' را با فیلمنامهای از عباس کیارستمی به روی پرده برد که برای او جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن در سال ۱۹۹۵ را به ارمغان آورد. دو سال بعد از آن او فیلم 'آینه' را ساخت که موفق به دریافت یوزپلنگ طلایی در جشنواره لوکارنو شد. این دو فیلم که قهرمانان اصلی آن کودکان خردسال هستند، تنها فیلمهای بلند اوست که موفق به دریافت پروانه نمایش در ایران شدند. او سپس در سال ۲۰۰۰ بر اساس فیلمنامهای از کامبوزیا پرتوی فیلم 'دایره' را کارگردانی کرد که مضمونی اجتماعی دارد و چرخشی در کارهای بلند او محسوب میشود. وی با این فیلم برنده شیر طلایی جشنواره ونیز شد و سه سال بعد با بهرهگیری از گروهی از بازیگران غیرحرفه ای و فیلم نامهای از عباس کیارستمی فیلم 'طلای سرخ' را جلوی دوربین برد و توانست با این فیلم در پنجاه و ششمین دوره جشنواره فیلم کن برنده جایزه ویژه هیأت داوران در بخش بهترین فیلم و در سی و نهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو جایزه بهترین فیلم را به خود اختصاص دهد. جعفر پناهی در ادامه فیلم 'آفساید' را به پایان برد که به موضوع ممنوعیت ورود دختران به استادیومهای فوتبال ایران میپردازد. این فیلم بهرغم این که هم چون فیلمهای دیگر این فیلمساز در ایران به نمایش عمومی در نیامد ولی پناهی با این فیلم هم توانست موفقیتهای فیلمهای قبلیاش را در جشنوارههای خارج از ایران تکرار کند و خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین ۲۰۰۶ را از آن خود کند. در جریان اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، جعفر پناهی دو بار دستگیر شد. او از سوی دستگاه قضایی ایران به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» به ۶ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی به همراه محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد. 'این یک فیلم نیست '؛ 'پرده '، 'تاکسی ' و 'سهرخ ' فیلمهاییاند که جعفر پناهی در سالهای بعد از محکومیت خود ساخته است و غالب آنها برنده جوایز بزرگی از فستیوالهای بینالمللی شدهاند. فیلم 'سهرخ ' او هم، به عنوان یکی ازفیلمهای بخش مسابقه سال ۲۰۱۸ جشنواره بینالمللی فیلم کن نمایش داده شده و جایزه بهترین فیلمنامه را از این جشنواره بهدست آورده است. جعفر پناهی، کارگردان شناسنامه فیلم تهیه کننده: داوود سماواتی فیلمنامه: جعفر پناهی، شادمهر راستین تدوین: جعفر پناهی مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری طراح لباس و صحنه: ایرج رامینفر چهرهپردازی: پارمیس زند صدابردار: نظامالدین کیایی عکاس: جعفر پناهی محل و زمان فیلمبرداری: ورزشگاه آزادی تهران، هجدهم خرداد ۱۳۸۴ زمان: ۹۳ دقیقه بازیگران: سیما مبارکشاهی، صفر سمندر، شایسته ایرانی، محمد خیرآبادی، آیدا صادقی، مسعود خیمهکبود، گلناز فرمانی، محمدرضا قرهباغی، مهناز ذبیحی، هادی سعیدی، نازنین صدیقزاده، مسعود غیاثوند، ملیکا شفاهی، علی برادری، علی روشن، محسن تابنده، رضا خیری، کریم خدابندهلو. به همراه هشتاد هزار تماشاگر بازی ایران و بحرین. درباره کارشناسان برنامه مهدی طاهباز متولد ۱۳۵۹ در تهران و فارغ التحصیل مهندسی معدن از دانشگاه آزاد است. او کار مطبوعاتی را از سال ۱۳۸۱ با نشریات داخل ایران آغاز کرده و سپس در این نشریات به عنوان نویسنده سینمایی و فرهنگی فعالیت کرده است. وی همچنین در تعدادی از آثار سینمایی به عنوان مشاور رسانه ای، دستیار کارگردان و مشاور فیلمنامه حضور داشته است. او از سال ۱۳۸۹ تاکنون در رادیو فردا در جمهوری چک مشغول به کار است. مهدی طاهباز، روزنامهنگار ناصر زراعتی نویسنده و منتقد فیلم، زاده تهران و دانش آموخته سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک در ایران است. وی پس از فراغت از تحصیل از دانشگاه فیلم مستند - آموزشی 'پُست' را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می سازد و کتاب 'نشانه ها و معنا در سینما' نوشته ی پیتر والن که یکی از منابع اصلی نشانه شناسی در سینما در ایران است، را به فارسی ترجمه می کند. وی چندین سال سابقه کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همکاری با عباس کیارستمی در سمت های مختلف و تدریس سینما در دانشکده سینما تاتر تهران را داشته است. وی از سالهای اول دهه هفتاد به اجبار ایران را ترک و به سوئد مهاجرت می کند. از سال ۱۳۷۳، ساختنِ مستندهایی ویدئویی را در مورد شاعران و نویسندگان و شخصیتهای ایران آغاز می کند. از این دسته اند فیلمهایی درباره سیمین بهبهانی، نصرت کریمی، سرهنگ جلیل بزرگمهر (وکیل مدافع دکتر مصدق)و فریدون مشیری. او غیر از مستندسازی، در زمینههای گوناگون نوشته و ترجمه کرده است: داستانِ کوتاه و بلند، نقد فیلم، نقد ادبی، نقد هنر، زندگینامه، سفرنامه و مقالات اجتماعی. ناصر زراعتی، نویسنده و منتقد فیلم پرویز جاهد منتقد فیلم و مستند ساز متولد قائم شهر و تحصیل کرده رشته مطالعات فیلم در دانشگاه وست مینستر لندن و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما و تئاتر تهران است. وی علاوه بر نوشتن درباره سینما چندین فیلم مستند و داستانی نیز کارگردانی کرده است ولی بیشتر وی را برای نقدهای سینمایی اش و کتاب 'نوشتن با دوربین' که حاصل گفتگوی طولانی او با ابراهیم گلستان است، می شناسند. از فیلم های آقای جاهد می توان به 'تعزیه، به روایت دیگر' ، ' روز به خیر آقای غفاری'، 'قراول'، '۲۴ ساعت صلح' ، 'سلیمان میناسیان-مردی با دوربین فیلم برداری' و فیلم داستانی 'روز بر می آید'، اشاره کرد. آخرین کار پژوهشی وی تالیف 'راهنمای سینمای ایران در بریتانیا' است. پرویز جاهد، منتقد فیلم و مستند ساز گفتگوی آپارات - آفساید گفتگوی آپارات با پرویز جاهد منتقد فیلم و مستندساز، مهدی طاهباز روزنامهنگار و ناصر زراعتی منتقد فیلم و داستاننویس درباره فیلم ' آفساید' ساخته جعفر پناهی را اینجا ببینید. گفتگوی آپارات - آفساید زمان پخش برنامه آپارات به وقت ایران : جمعه ساعت ۲۱:۰۰ ایران شنبه ساعت ۱۱:۰۰ ایران یکشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران سهشنبه ساعت ۱۵:۰۰ایران چهارشنبه ساعت ۲۴:۰۰ ایران جمعه بعد ساعت ۲ بامداد آرشیو برنامه های آپارات برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید. آرشیو صفحههای آپارات مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/aparatonbbc می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید: | این هفته در آپارات فیلم 'آفساید' ساخته جعفر پناهی به نمایش درمیآید. درباره فیلم | 'آفساید' در آپارات |
گفته می شود مردان مسلح در ساعات اولیه صبح چهارشنبه 28 مارس، به مناطق سنی نشین شهر تل عفر، حمله کرده، وارد خانه ها شده و ساکنان خانه ها را هدف تیراندازی قرار دادند. بنا بر برخی گزارش ها، مامورین پلیس شیعه مذهبی که در حین خدمت نبودند نیز در میان حمله کنندگان دیده می شدند. یکی از پزشکان بیمارستان اصلی تل عفر، به خبرگزاری رویترز گفت به علت نبودن جای کافی در بیمارستان، اجساد قربانیان را روی زمین قرار داده اند. این پزشک افزود که تمام قربانیان از ناحیه سر هدف تیراندازی قرار گرفته اند. د رحال حاضر نیروهای ارتش عراق برای پایان دادن به خشونت ها استقرار یافته اند و مقررات منع رفت و آمد در سراسر شهر و از جمله برای نیروی پلیس تل عفر به اجرا درآمده است. روز گذشته دو کامیون مملو از مواد منفجره در مناطق عمدتا شیعه نشین شهر تل عفر، منفجر و موجب کشته شدن دست کم 50 نفر شده بود. پلیس گفته بود یکی از بمب ها در یک خیابان و دیگری در یک پارکینگ منفجر شد. از متجاوز از یک سال قبل که جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا از تل عفر، به عنوان نمونه پیشرفت در جهت امنیت نام برد، انفجارها و تیراندازی های اخیر بزرگ ترین حملات به تل عفر بوده است. خدمات | پلیس در شمال عراق می گوید مردان مسلح دست کم 45 مسلمان سنی مذهب را به ضرب گلوله در تل عفر به قتل رسانده اند. این کشتار ظاهرا به تلافی بمبگذاری های اخیر در مناطق عمدتا شیعه نشین این شهر و کشته شدن 55 نفر است. | ده ها نفر به ضرب گلوله در تل عفر کشته شدند |
دور ماندن جمهوری اسلامی از حضور در جمع چهل کشور جهان که برای سرکوب داعش آماده می شوند از جمله مهم ترین موضوع مقالات این روزنامه هاست که آغاز مذاکرات تازه هسته ای را همزمان با عملیات سرکوب داعش و تحریم روسیه به دلیل حوادث اکراین ماجراهایی نوشته اند که به سرنوشت کشور مربوط است. رهبر در بیمارستان تیترها و عکس صفحه اول ابتکار کیهان یادداشت روز خود را به ماجرای عمل جراحی و بستری بودن رهبر جمهوری اسلامی اختصاص داده و در مقدمه نوشته: بسیاری از کشورهای دنیا و سرویسهای زبده امنیتی و اطلاعاتی آنها برای رسیدن به اهداف و امیال خود، با بکارگیری پیچیدهترین روشها، دست به عملیات روانی در کشورهای هدف میزنند. از جمله معروفترین این رفتارها دروغسازی و تخریب شخصیتهای اصلی و ارکان کشور هدف است. به نوشته این روزنامه بستری شدن آیت الله خامنه ای از آن موارد می توانست باشد اما پوشش خبری دقیق و حساب شده این رخداد و بخصوص مصاحبه رهبر، راه را بر هر حدس و گمانی بست. با این همه نگرانی مردم پایانی نداشت و در نتیجه عطش و اشتیاق آنها برای اطلاع از سلامت پیر و مرادشان بیشتر میشد. اطلاعرسانیهای بعدی و گزارش تیم معالج، اندک اندک، نگرانی را به آرامش و تشویش را به شکرگزاری و سپاس از درگاه خداوند بدل کرد. کیهان نوشته: از یکطرف دقت و هوشمندی در مقدمات عمل چنان بود که تا دقایقی قبل از عمل هم کسی نمیدانست بزودی یک بیمارستان معمولی دولتی، میزبان قلب تپنده امت خواهد بود اطلاعرسانی دقیق و همزمان با عمل جراحی و سپس مراحل آتی آن، عملاً ابتکار عمل در حوزه رسانه را از دست دشمن خارج کرد. هر که مدیریت خبر با او باشد، برنده نبرد رسانهای خواهد بود و اجازه شکل دهی به افکار عمومی را از حریف سلب کرده است. مذاکرات هسته ای و داعش و اکراین آفرین چیت ساز در سرمقاله ایران روزنامه دولت با تاکید بر این که دیپلماسی ایران بیش از هر زمان دیگر در معرض قضاوت افکار عمومی داخل و خارج قرار گرفته و این در حالی است که تیم مذاکره کنندگان هسته ای برای اجلاس مهم نیویورک آماده می شوند نوشته: در تهران سخن از دو اتفاق مهم در منطقه است. جنگ ائتلاف جهانی علیه داعش ، موج تحریم های امریکا علیه روسیه و نحوه موضع گیری ایران برابر این تحریم ها. به نوشته این روزنامه: اثرات این سه رویداد بر اوضاع اقتصادی و سیاسی ایران امری انکار ناپذیر است.اکنون که سیاست خارجی دولت اعتدال فاز اول تصمیم گیری یعنی «پاسخ به هنگام به حوادث» را پشت سر گذاشته، شاید مهمترین سوال افکارعمومی این باشد که سود و زیان این تصمیم ها چه خواهد بود و با قاعده هزینه – فایده از لحاظ اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک چه چیزی عاید کشور خواهد شد. سرمقاله ایران بدین جا رسیده که: با تأمل در مقدمات و مبانی تصمیم های تیم دیپلماسی روحانی می توان به گمانه زنی در باره نتیجه این تصمیم ها پرداخت. آنچه برای افکار عمومی مسجل است تیم دیپلماسی ایران در این بحرانها با قواعدی روشن بازی تحصیل منافع ملی را پیش می برد. این قاعده بازی را شهروندان ایرانی ظرف یکسال گذشته و در ماجرای هسته ای به صورت روشن تجربه و لمس کردند. طبق گفته وزیر خارجه ایران منطق این بازی بر اصل عملگرایی استوار است یعنی مرز دوستی ها، دشمنی ها و رقابت ها را منافع ملی تعیین می کند. سفر به نیویورک پوریا عالمی با نقل خبر سفر رییس جمهور روحانی به نیویورک در یک داستان خیالی در شرق نوشته: دیدم آقای احمدینژاد است که چمدانبهدست و بدوبدو دارد عرض اتوبان را درمینوردد که خودش را برساند به فرودگاه. گفتم: محمودجان، کجا؟ سفر خارجی به سلامتی؟ کلاه حصیری و صندل هم که برداشتی. بهبه. گفت: هیس... عجله دارم... باید خودم را برسانم سازمان ملل، سخنرانی دارم، لای نطقم را هم باز نکردم. طنزنویس افزوده: گفتم الان زود است و شش روز به سخنرانی رییسجمهور تازه شما با این قضیه چندمیلیارد برداشت دانشگاه ایرانیان چطوری میخواهی بروی خارج؟ علاوه بر این ها چطور بگویم، یعنی ناراحت نشویها، اصلا مگر شما رییسجمهوری؟ سخنرانی در سازمان ملل، دیگر با پارافکردن نامههای مردم فرق دارد که شنیدم هنوز به همان کار مشغولی. ستون طنز در پایان داستان خود نوشته: دیدم در میدان پاستور و جلو نهاد ریاستجمهوری، هزاراننفر از کاسبان، هتلداران، هاتداگفروشان، کوکاکولافروشان، هواپیماداران، میهمانداران، جاسوییچیفروشان، دربانان هتل، مدیران هتل، نمایندگان تلویزیونهای کابلی، یخفروشان، ماستفروشان، خیارفروشان، ماستوخیارفروشان و تنی چند از بیزنسمنهای آمریکایی تجمع کردهاند. با هم گفتند: ما آمدیم از روحانی خواهش کنیم به سنت احمدینژاد پایبند باشد و خودش تنهایی نیاید آمریکا و فک و فامیل و دیگر اندیشمندان و دانشمندان فامیلش را همراه بیاورد. کارتون علی جهانشاهی، شرق داوود محمدی در سرمقاله شرق نوشته: برای عضویت ایران در ائتلاف جهانی ضد داعش، منافعی قابلتصور است که تنشزدایی با آمریکا، بهرهبرداری از بهبود روابط در مذاکره حساس هستهای، تبدیلشدن به بازیگر محوری منطقه و تسریع رفع شر داعش، در زمره آن منافع است. اما ایران نیز نگرانیهای خاص خود را دارد. به نوشته این مقاله: نامشخصبودن اهداف نهایی ائتلاف جهانی ضد داعش یکی از نگرانی های ایران است. زیرا به احتمال قوی پس از سرکوب داعش در عراق و سوریه، ائتلاف همچنان پابرجا می ماند و کشورهای دیگری را در سیبل فشارها و عملیات خود قرار می گیرند. بسیج ۴۰ کشور برای شکستدادن «داعش»، بیشتر از نیاز واقعی برای برخورد با گروهی تروریستی با مختصات داعش است. به نظر سرمقاله شرق: همین نگرانی ها کشورهای منتقد را به این نتیجهگیری میرساند که کمک به ائتلافی که ممکن است در آینده، تغییر سمت داده و علیه کشور یاریگر وارد اقدام شود، و این با منطق ریسک دیپلماسی همخوان نیست. تجربه فرجام همکاری ایران در سقوط طالبان و قرار گرفتن در محور شرارت هنوز از خاطر ایرانیان نرفته زدوده نشده است. این نگرانی در موضعگیری مقامات روسیه، ترکیه و سوریه هم قابل مشاهده است.شد. مهدی روزبهانی در سرمقاله ابتکار خبر داده که تروریستهای داعش سومین قربانی خود را سربریدند. اقداماتی که برای کشورهای دور و نزدیک منطقه از یک چالش امنیتی فراتر رفته و یک فصل سیاسی به نام خود در مناسبات خاورمیانه گشوده است. از این رو وقتی در منطقه بحرانی شکل میگیرد؛ آنچه که موجبات نگرانی رقبای ایران را فراهم میکند، این است که هرچقدر ایران در حل موضوع سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد و نقش پویاتری را ایفا کند؛ در آینده میتواند از قدرت چانه زنی بیشتری در معادلات منطقه ای برخوردار باشد. نویسنده با این مقدمه اظهار نظر کرده که: این اقدامات پشت پرده برای پیشبرد اهداف رقبای منطقه ای زمانی بیشتر موفق میشود که دیپلماتهای ایرانی از تحرکات دیپلماتیک خود به دلایل مختلف غافل میشوند و باز میمانند. باید در نظر داشت که آنچه که راهگشای اقدامات نظامی و تحرکات امنیتی است هوشمندی و ذکاوت دیپلماتها است. نتیجه گیری سرمقاله ابتکار این است که: هرگاه تعامل دیپلماتیک بین ایران و عربستان کمتر شود کشورهای دیگر برای کسب منافع خود بیشتر حضور خواهند داشت و اینگونه است که امروز به خاطر نبود روابط سازنده دیپلماتیک بین کشورهای منطقه، به جای اینکه کشورهای خاورمیانه خود داعیه دار حل بحرانهای منطقه ای شوند؛ آمریکا به عنوان یک هژمون وارد میشود و باید و نباید را تعیین میکند که در این حالت بی شک بخشی از منافع ایران اگر از دست نرود؛ تهدید خواهد شد. نوزادان معتاد تیتر و عکس صفحه اول دنیای اقتصاد امیر هاتفینیا در شهروند از نوزادی نوشته که به دلیل فقر مالی و بیخانمانیِ والدینش کنار یکی از اتوبانهای تهران پا به دنیا گذاشت؛ بدون هیچگونه هویت حقوقی، بلاتکلیف، کنار خیابان. جز فقر والدین هیچ دلیلی نمیتواند چرایی اعتیاد و بیخانمانی نوزاد را بیان کند. نوزادی که میتوانست به آرامی در یکی از تختهای بیمارستانهای مجهز مناطق دارای امکانات شهر به دنیا بیاید. نویسنده مقاله افزوده: اینها را نوشتم که بگویم بسیاری از کودکان هستند که ناخواسته معتاد به دنیا میآیند و ناخواسته در خیابان روزگار میگذرانند و شب را به صبح میرسانند؛ نه رقابت را میشناسند و نه آزادی ، نه از بازار سر در میآورند و نه از تجارت. اینها را نوشتم که بگویم جمعیت های خیریه میخواهند در غیاب فعالیت نهادهای اجتماعی شرایطی را برای شما فراهم کند که به این نابرابری واکنش نشان دهید. یاوران کارتنخوابان تهران مشغول جمعآوری کمک برای کودکانی هستند که آسیب دیدهاند؛ از بیخانمانی، از کارتنخوابیای که یقه والدینشان را گرفته، از اصطلاحی بهنام بدسرپرستی. اینها را نوشتم تا بگویم برای کمکهای نقدیِ خرید لوازمالتحریر و وسایل موردنیاز تحصیل این کودکان میتوانید از هر راهی که میپسندید با ان جی او های مرتبط ارتباط برقرار کنید؛ تا بوی ماه مهر، برای این بچهها هم، بوی ماه مدرسه باشد. ازدواج اجباری کوشکی و دلبر کارتون حسن کریم زاده، شهروند سعید برآبادی در شرق نوشته: کوشکی تنها یوزپلنگ ایرانی نر در اسارت، قرار است دوباره بعد از سالها به همان قفسی که در پارک پردیسان داشت، بازگردد تا یک وصلت عجیب میان او و دلبر که یوزپلنگ مادهای است، سر بگیرد و بلکه اولاددار شوند تا نسلشان از بین نرود. اما این ایده ساده، بهمحض مطرحشدن، نگرانیهایی را هم بهدنبال داشته و دارد. آیا میشود گربهسانی مانند یوزپلنگ ایرانی که رفتارش پر از ادا و اطوار است را وادار کرد تن به ازدواجی زورکی در قفس بدهد؟ نویسنده نگرانی کارشناسان را مطرح کرده: مسوولان تصمیم گرفتهاند او را به تهران بیاورند. از محل زندگی او تا پایتخت ۹۹۰ کیلومتر فاصله است و جدا از ریسک بالای این سفر طول و دراز، بهگفته رییس بیمارستان دامپزشکی تهران، ممکن است نتیجه این هجرت اجباری، آن چیزی نشود که سازمان محیطزیست انتظارش را میکشد. یعنی رفتار حیوانات در قفس با فضای باز فرق میکند. به نوشته مقاله شرق: درضمن، تهران هم برای این حیوان مناسب نیست و آنچنان که او تایید میکند، پارک پردیسان امکانات مناسبی برای نگهداری از کوشکی ندارد و خاطره کشتهشدن یک گوزن را در این پارک، آن هم با شلیک مستقیم گلوله یادآور میشود! او میگوید رفتار تولیدمثل یوزپلنگ هم رفتار خاصی است، نمیتوان صددرصد امیدوار بود از حجله اجباری این دو یوزپلنگ ایرانی، تولهای پا به زندگی بگذارد. طرح فرار از تحریم پدرام ابراهیمی در ستون طنز شهروند خبر داده: یکی از مقامات سیاسی - اقتصادی کشور در گفتوگوی تلفنی با خبرنگار ما گفت: الو؟ وی سپس افزود: پس از وضع تحریمهای ظالمانه اتحادیه اروپا و آمریکا علیه روسیه، بنده طرحی ارایه دادهام تا ضمن استفاده از این فرصت تاریخی، کاری کنیم که منابع انسانی و نرمافزاری کشور هدر نرود. به نوشته این طنزنویس: بر اساس این طرح، اگر ما به جای اینکه آقای بابک. ز یا همان ب. زنجانی را بگذاریم گوشه زندان خاک بخورد و چشم و گوش همبندیهای خود را باز کند، میتوانیم با رقمی بالاتر از رقم قرارداد آنخل دی ماریا او را به روسیه فروخته تا کشور دوست و همسایه نیز از تجربیات او در دورزدن تحریمها استفاده کند. کارشناسان اقتصادی روسیه در واکنش به این طرح گفتند: ما رو اوسکول گیر آوردید یا خودتان را؟ خیال کردید نمیدانیم با این کار میخواهید پولهای مردم روسیه را لوطیخور کنید؟ | روزنامه های امروز صبح تهران همچنان از ملاقات های رهبر در بیمارستان خبر داده و در عین حال از پیروزی والیبالیست ها و کشتی گیران ایران در صحنه جهانی ابراز شادمانی کرده اند. | بررسی روزنامه های صبح تهران؛ دوشنبه ۲۴ شهریور |
نواب بوگتی در درگيری با نيروهای نظامی اين کشور کشته شده است. در همين حال در کويته مرکز ايالت بلوچستان پاکستان، مقررات منع آمد و شد وضع شده است. مقامات پليس در گفته اند که درصورت مشکلات ممکن است مقررات منع آمد و شد را به مناطق ديگر ايالت گسترش دهند. بيست سرباز دولتی و سی شورشی مسلح در اين درگيری که در مناطق کوهستانی بلوچستان پاکستان در نزديکی شهر دره بوگتی به وقوع پيوسته است، کشته شده اند و تعداد زيادی از نيروهای دو طرف هم مجروح شده اند. نواب بوگتی از رهبران جنبشی بود که خواستار اعطای خودمختاری سياسی به بلوچستان پاکستان است. منابع پاکستانی به خبرگزاری ها گفته اند که نواب اکبر بوگتی بعد از سه روز درگيری مسلحانه در مناطق کوهستانی کشته شده است و نيروی هوايی و نيروهای ويژه ارتش اين کشور در اين عمليات شرکت داشته اند. بلوچستان پاکستان دارای معادن غنی و منابع عظيم گاز طبيعی است. قبايل بلوچ که خواستار خودمختاری سياسی هستند می گويند دولت بخش کمی از درآمد منابع طبيعی بلوچستان را صرف توسعه اين ايالت کرده است. خدمات | گزارشها از پاکستان حاکيست که نيروهای پليس اين کشور دستکم 200 نفر را بدنبال درگيريهايی که پس از اعلام کشته شدن نواب اکبر بوگتی از رهبران شورشی بلوچستان پاکستان، رخ داده است، بازداشت کرده اند. | بازداشت دهها نفر در پاکستان |
او قاتل واقعی را يکی از مقامات ارشد قوه قضاييه ايران دانسته است. همچنين، به نقل از وکيل پسر خانم کاظمی گزارش شده است که خانواده وی حاضر به قبول ديه نيست و تصميم دادگاه به پرداخت آن را توهين آميز می داند. دولت کانادا گفته است که در حال حاضر مايل است به مطالعه حکم دادگاه بپردازد و دلايل تبرئه متهم و نحوه برگزاری محاکمه را بررسی کند. هفته گذشته دادگاه رسيدگی به قتل زهرا کاظمی پس از دو جلسه با شتاب غيرمنتظره ای خاتمه يافت. اظهار نظرهای زيرا را هفته گذشته پس از خاتمه دادگاه، خوانندگان صفحه صدای شما در پاسخ به اين پرسش فرستاده اند که آيا عدالت در مورد پرونده قتل زهرا کاظمی اجرا خواهد شد يا خير؟ اگر شما هم نظری درباره رأی صادره از سوی دادگاه داريد، از طريق پنجره مقابل برای ما بفرستيد تا در همين صفحه منتشر شود. وقتی در دادگاه کوی دانشگاه با آن همه فجايع، متهم اصلی تبرئه می شود و فقط يک نفر به جرم دزديدن ريش تراش محکوم به جريمه نقدی می شود و تازه متهم رديف اول به عنوان نماينده وارد مجلس می شود، ديگر چه انتظاری از اين دادگاه و امثال آن می توان داشت؟ رضا اصحابی - تهران من اين دادگاه و اخبار آن را پی گيری ميکردم: اول اينکه متهم به دلايل متعدد می تواند مجرم اصلی باشد، دوم اينکه زمان اتمام رسيدگی وقتی است که قاضی به قناعت وجدان برسد نه وقتی که طرفين دعوی بگويند، سوم اينکه قاضی هرکس را که لازم بداند احضار می کند و نبايد بازيچه اين و آن بشود، چهارم اينکه مگر در کانادا از ما پرسيدند قاتل آن جوان ايرانی را چگونه محاکمه کنند؟ پنجم، بسياری از حرفهايی که در اظهار نظرها آمده تازگی ندارد. همين ها از روز اول انقلاب خواهان دخالت خارجی ها بودند... احسان اوغلو شمس- ترکيه به نظر من نبايد به کشورهای بيگانه اجازه دخالت بدهيم، چون زهرا کاظمی يک ايرانی بوده و بايستی به پرونده وی در يک دادگاه مستقل ايرانی رسيدگی شود. امير - تهران بنده اولين بار که در جمهوری اسلامی به زندان افتادم دانش آموزی ۱۷ ساله بودم که به جرم شرکت در يک تظاهرات در شهر ايرانشهر دستگير شده بودم. بعد از چند ماه زندان در سپاه زاهدان مرا همراه با چند تن ديگر از دانش آموزان ايرانشهری به دادگاه انقلاب در ميدان آزادی زاهدان بردند. در آن به اصطلاح دادگاه جز يک آخوند و يک پاسدار مسلح کس ديگری نبود. آخوند از من پرسيد: اگر عضوی از بدن يک انسان بگندد، چکارش می کنند؟ من که در آن زمان منظور او را نفهميده بودم فقط به او نگاه کردم. و او خودش جواب داد که آن عضو را قطع می کنند تا تمام بدن را نجات دهند! دادگاه خاتمه پيدا کرد. من به ۶ ماه تبعيد به شهر جهرم در استان فارس محکوم شدم. تمام دادگاه بيشتر از ۱۰ دقيقه طول نکشيد! منظور از ذکر اين مطلب اين است که اين حکومت از روز پيدايشش تمام قوانين بين المللی را زير پا گذاشته و همچنان زير پا می گذارد و به تمام دنيا و قوانين جهانی دهن کجی می کند. اسکندر بلوچ - استکهلم دادگاه خانم زهرا کاظمی برای هزارمين بار نشان داد که انتظار رفتار دمکراتيک از جمهوری اسلامی داشتن انتظاری عبث و بيهوده است... رضا - اصفهان همه ماجرا و دادگاه آن يک دهن کجی آشکار به وجدان بشری بود. واقعا برای من به عنوان يک ايرانی مايه شرم وننگ می باشد. مهدی - تهران اين نوع دادگاه قبلا هم برگزار شده... يک بيگناه می آورند و محاکمه ميکنند و موضوع ختم ميشود. در دادگاهی که وکيل حق ندارد شاهد احضار کند انتظار داريد عدالت اجرا شود؟ فقط فشار خارجی مؤثر است. اگر اين بار هم اتحاديه ارويا معامله کند، بايد منتظر قتلهای تازة باشيم... کامران - تهران اين را اطفال دبستانی هم می دانند که دادگستری يعنی مرکز عدالت بيشتر قضاوتهای خود را برای حذف فيزيکی رقبا انجام می دهد و اگر بخواهيم قضاوت امروزی جمهوری اسلامی را با صدر اسلام مقايسه کنيم، بهترين و مناسب ترين تشبيه معاويه است نه علی. خسرو - تهران بی عدالتی در جمهوری اسلامی علنی شده اما حافظه تاريخی ملت ايران هرگز از ياد نخواهد برد جناياتی را که به نام دين مبين اسلام انجام می شود. عليرضا - تهران ايران يک کشور اسلامی است که بايد طبق دستورات قرآن عمل کند. قرآن در رابطه با عدالت در قضاوت می گويد: آيه ۱۳۵ سوره نساء: "ای کسانی که ايمان آورده ايد پيوسته برپادارندگان عدالت باشيد هرچند بر ضد خودتان - پدر و مادرتان و نزديکان باشد خواه بی نياز و خواه نيازمند - پس خدا به آنها سزاوار است و هوای نفس را پيروی نکنيد که عدول از حق نمائيد." اين رويه عدالت قضائی است برای اجرای عدالت در غير اين صورت دستورات قرآن را اجرا نکرده است. می آيند برای خواسته های نفسانی خود به خانم بيگناهی که به ايران آمده و مهمان بوده با قنداق تفنگ و مشت و لگد می زنند و در اين رابطه دروغ می گويند و خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خود نمی دانند... اگر فرضا کار خلافی هم کرده باشد شما بايد او را دستگير کنيد و طبق قوانين محاکمه کنيد نه اينکه بدون محاکمه يک زن مهمان را بکشيد و بگوئيد که برای دفاع از اسلام بوده است... و جلسه دادگاه را به طور غيرمنتظره خاتمه ميدهيد و می گوئيد که ما مسلمانيم! اين عملکرد برخلاف دستورات قرآن است و شما با اين کار آبروی اسلام و قوانين خدا را که قرآن باشد می بريد: آيه ۴۳ سوره انعام می فرمايد: هرکس بر خلاف دستورات قرآن عمل کند نسبت به آن کافر است... ع ش - تهران موضع گيری اخير اتحاديه اروپا قابل تقدير است ولی ما شاهد هستيم که اينگونه ابراز نارضايتی های کليشه ای ديگر تأثيرگذار نبوده و بايد پا را فراتر گذاشت و جامعه جهانی به صورت هم صدا نقض حقوق بشر در ايران را محکوم کرده و زمينه را برای برخورد با ناقضين حقوق بشر فراهم نمايند. به اميد اجرای مفاد اعلامی جهانی حقوق بشر در ايران. اوستا - اصفهان متأسفانه قوه قضائيه به جای اينکه گره را با دست باز کند با دندان پاره اش می کند و نسبت به افکار عمومی بی اعتناست. کانادا و اتحاديه اروپا بايد فشار واقعی (نه در حد هشدار تو خالی) به ايران وارد سازند. اگر حل مسئله بی قانونی قوه قضائيه از عهده رئيس جمهور و دولتش خارج باشد اين پرونده بايد در دادگاه بين المللی رسيدگی شود... بهروز - تورونتو چند زهرای کاظمی ديگر بايد کشته شوند تا عدالت به اين مملکت برگردد؟ چرا جهانيان کاری نمی کنند؟ فريبا - تهران اين پرونده از همان اول که بدون اجازه خانواده کاظمی جسد را در شيراز دفن کردند، بايد در دادگاه های بين المللی پی گيری می شد نه درخيمه شب بازی قوه قضائيه! پژمان - شيراز مرگ زهرا کاظمی ناشی از همان کينه ای بود که پوينده و مختاری را از ملت ايران گرفت و محکمه نمايشی قاتل وی نيز بسيار شبيه دادگاه قتل های سياسی پاييز ۷۷ بود. انتظاری بيشتر نمی رفت اما مردم قاتل را می شناسند. سياوش - شيراز ۲۵ سال است که در ايران اينگونه دادگاه ها برگزار ميشود و نيروهای بين المللی تازه به ياد بی عدالتی افتاده اند. در کشوری که مجريان قانون قوانين داخلی کشورشان را رعايت نميکنند آيا انتظار داريد به قوانين بين المللی پای بند باشند؟ کاوه - تهران من فکر می کنم اين دادگاه هم مثل تمام دادگاه های ديگر است که در آن يک فرد از همه جا بی خبر را به عنوان متهم روی صندلی می نشانند، عرايض وکلاء حتی اگر نوبل هم برده باشند به هيچ انگاشته می شود، قاضی دادگاه از آغاز تا انجام حرف خودش را می زند، هيچ کس نمی فهمد در اين دادگاه چه اتفاقی افتاده يا قرار است بيفتد. البته اين دادگاه يک ويژگی جديد ديگر داشت که در دادگاههای قبلی حداقل اين يک مورد را نداشتيم و آن هم تمام شدن دادگاه در نيمه راه و شايد حتی در ابتدای راه بود! رضا اصحابی - تهران به نظر من اين دادگاه هم مثل دادگاه قتلهای زنجيره ای به بازداشت موکلين و مدعيان احقاق حق خواهد انجاميد و مجرمان اين پرونده زندانبانان همين افرادی هستند که از گذشته درس نگرفتند. شما که هميشه اخبار گذشته را در اختيار داريد، چرا اين سؤالهايی که جواب واضحی دارند را مطرح ميکنيد؟ رؤيا - تهران با توجه به مدارک ارائه شده در دادگاه و محاکم قبلی موارد مشابه (قتلها زنجيره ای و...) اساس دادگاههای ايران بر بی عدالتی و برخورد جناحی استوار بوده بنابراين انتظار عدالت از اين گروه انتظاری بيهوده می باشد. حکومت ايران ما را به ياد کتاب قعله حيوانات می اندازد... نادر - تهران به نظر من دولتهای اروپايی فقط برای منافع خود با پسر زهرا کاظمی هم آوا شده اند. مجيد - اصفهان با روند دادرسی که خلاف تمامی موازين آئين دادرسی کيفری است، با این محکمه مخالفم. به هيچ وجه حق شاکی و متشاکی رعايت نشده حتی در بديهی ترين صورتهای آن، يعنی گرفتن نظر کارشناس و اخذ شهادت شهود و اين دادگاه نمی خواهد (نه نميتواند) پرونده را رازگشائی علنی کند. بسيارساده لوحانه است که از سيستم قضائی حاکم انتظار عدالت داشت (وقتی با ديگران چنين کنند ببينيد با ايرانيهای بی پناه چه ميکنند). تاثير آن در رابطه باغرب را بايد از غربيها پرسيد... علی - قم نتيجه دادگاه دور از انتظار نبود ولی چگونگی برخورد اتحاديه اروپا با آن ميتواند نشان دهنده اين باشد که آيا برای اتحاديه اروپا منافع اقتصادی مهمتر است يا حقوق بشر؟ ما به واکنش اتحاديه اروپا به عنوان يک آزمون نگاه ميکنيم. حسام قيدی - تهران قوه قضائيه ايران مثل هر کشوری می تواند عيب و نقص داشته باشد. مگر در آمريکا بوش را به زور قوه قضاييه رييس جمهور نکردند؟ در هر دستگاهی خوب هست و بد هم هست و نبايد فقط به موارد بد نگاه کرد و بايد به کارنامه قوه قضاييه نگاه کرد که هر سال چند صد هزار پرونده را توسط قضات عادل و خوشنام که قاضی همين دادگاه کاظمی هم يکی از آنهاست با عدالت کامل اسلامی بررسی می کند. اگر کانادا هوچی بازی درنياورد، اين دادگاه رأی عادلانه ای صادر خواهد کرد. آيا هيچ دولت غربی اجازه می دهد که ايران در روند قضائی آن دخالت کند؟ خسرو قديری - سن خوزه (کاليفرنيا) نه تنها روند رسيدگی به اين پرونده بلکه در روند رسيدگی به بيشتر پرونده های مطروحه در دادگاههای ايران به راحتی حق مظلومان پايمال ميشود. و البته پر واضح است که در اين ميان افرادی که وجدان کاری داشته و بخواهند در مقابل اين موج بايستند به سرعت تاوان مقاومت خود را خواهند داد. انتها - آبادان من نميدانم حکومتی که خود را حکومت اسلامی و عدل علی ميداند و چندين سال به عنوان سال عدالت و اميرالمومنين اعلام ميشود اين چنين اتفاقاتی ميافتد و حاکمان خاموش! همه ميدانيم که درزمان حکومت حضرت علی (ع) وقتی فهميد که از پای يک زن غيرمسلمان به زور خلخال درآوردند. حضرت برآشفت، گريست و عاملان را مجازات کرد. حال کجاست آن عدالت و آن حکومت؟ رضا - تهران در ايران هرگز نور عدالت نتابيده و از ابتدای روی کار آمدن اين نظام، ظلم و بی عدالتی بر مردم ايران سايه افکنده. و اين دادگاه مثال ناچيزی از کار اين نظام است. مرتضی امينی - دبی تماميت کل شيعه را در کلمه عدل می توان خلاصه کرد، و جمهوری داعيه دار اسلامی با قدرت تمام بر عليه شيعه دست به اقدام زده است. يعنی آيا يک سعيد مرتضوی اينقدر برای آقا ارزش دارد که آبروی ايران، يک کشور اسلامی را، به اين ترتيب ببرند؟ اين دادگاه يک سيرک بود... با اين ترتيب ما نه به اروپا که حتی به بورکينافاسو هم فهمانديم که معنی عدالت در اسلام چيست. حالا هی بگوييد مردم مسلمان شويد... کيوان - توکيو به نظر من اين دادگاه بايد با نظر کارشناسان بين الملی برگزار شود نه در ايران و توسط عاملين همين جنايت... زيبا - تهران مردم ايران قبل از آغاز اين دادگاه نتيجه آن رو ميدونستند چون ۲۵ سال هست که با آن دست به گريبان هستند. اين جهان غرب هست که بايد دست از حمايت اين حکومت بردارد... علی - اصفهان اين که در ايران بی عدالتی بيداد ميکند شکی نيست، اين را همه ميدانند، چه ايرانيها و چه مجامع بين الملل، وقت اين حرفها گذشته است، اگر راست ميگويند به داد اين مردم بيگناه و بی پناه برسند. با حرف زدن و نظرسنجی که اتفاقی نمی افتد. سارا - تهران روندی که در انتخابات مجلس هقتم اتفاق افتاد، و مجامع بين المللی سکوت کردند و واکنش های مناسب نشان ندادند، صحه ای است بر ادامه اعمال غير انسانی. فرشاد - شيراز وقتی کسی را درسمت خود ابقا می کنند معنايش اينست که آن کس که حکم او را امضا کرده است از عملکردش راضی است. با توجه به عملکرد رئيس قوه قضاييه در دوره اول اگر دوره دوم را با برگزاری اينچنينی دادگاه قتل خانم زهرا کاظمی و توقيف دو روزنامه آغاز نمی کرد عجيب بود. انتظار استقرار عدالت و احترام گذاشتن به حقوق بشر از اين حاکميت داشتن عجيب است. دارابی - مشهد در اين نظام اگر جايی عدالت را يافتيد نشانی اش را به ما هم بدهيد. خانم عبادی نيز بايد پرونده را هر چه سريعتر به دادگاههای بين المللی انتقال دهد. کامران - اصفهان دادگاه برگزارشده توسط مقامات قضايی ايران فاقد مشخصه های يک دادرسی عادلانه و آزاد بوده است. دادگاهی که علاقه ای به روند شکل گيری و وقوع جرم ندارد نمی تواند در شناخت، معرفی و مجازات مجرم موفق عمل نمايد. احمد - تهران من جريان کامل دادگاه را پيگيری کردم و به اين نتيجه رسيدم که اگر چه ايرادات زيادی به دادگاه وارد است ولی اين دادگاه کاملا يک طرفه نيست و ادله ای عليه متهم حاضر وجود دارد. مثلا اينکه تا قبل از تحويل مقتول در روز آخر به گواهی پزشک حال وی خوب بوده است. لذا فکر می کنم اطلاع رسانی در اين زمينه چندان خوب و بی طرفانه انجام نشده است. علی مظفريان - ايران با توجه به جميع جهات موجود و اوضاعی که از ابتدای امر تا به امروز پيش آمده اعتقاد دارم در حال حاضر هر اندازه از جانب مجامع بين المللی در خصوص روال پيگيری پرونده اعتراض شده و بر ايران فشار آورده شود، نتيجه معکوس خواهد داشت و قوه قضائی به اينگونه فشارها ترتيب اثری نميدهد. بالعکس اگراين پرونده روال عادی خود راطی نمايد, متهم اگر از هر مقامی باشد شناسايی و مجازات ميگردد. سيد حسين - کوالالامپور اگر کسی از سيستم قضائی ايران انتظار عدالت يا حتی بيعدالتی آبرومند و با حفظ ظواهر را داشته باشد بايد در عقل او شک کرد. مدتهاست که داريم هرشب در ايران خواب عدالت را می بينيم و صبح در ظلم و بيعدالتی بيدار ميشويم. علی - تهران اين پرونده بايد در يک دادگاه بين المللی رسيدگی شود تا از دخالت قدرتمندان دور بماند. محمد علی يکتا - تهران ميشود بفرمائيد که در کجای اين نظام عدالت برقرار است که در اين دادگاه باشد؟ حال شما ببينيد که بر مردم عادی که هيچ کسی هم در اين دنيا ندارند چه می گذرد. کامبيز - شيراز من فکر ميکنم که قوه قضائيه ايران مسابقه ای گذاشته بود جهت بی حيثيت کردن خويش در جهان و قاضی پرونده بهترين سناريو را جهت اين کار ارايه داده بود. امير - شيراز خدمات | در پی تبرئه شدن متهم به قتل زهرا کاظمی عکاس خبری ايرانی مقيم کانادا، استفان هاشمی، فرزند خانم کاظمی که مقيم کاناداست، گفته است که ماجرای محاکمه آقای اقدم احمدی تلاشی برای انحراف افکار عمومی از معرفی قاتل واقعی مادر وی است. | نظرات شما درباره روند رسيدگی به پرونده قتل زهرا کاظمی |
بر اساس طرح تازه، کارگران فلسطینی در راه بازگشت از کار در اسرائیل حق استفاده از اتوبوسهای اسرائیلی را نخواهند داشت به گزارش رسانههای اسرائیلی بر اساس این طرح که قرار است از ماه دسامبر اجرا شود، کارگران فلسطینی که برای کار وارد مناطقی در اسرائیل میشوند، برای بازگشت به کرانه باختری حق سوار شدن به اتوبوسهای اسرائیلی را ندارند. وزارت دفاع اسرائیل گفته این تصمیم به "دلایل امنیتی" گرفته شده و هدف آن حفاظت از شهروندان اسرائیلی در بعضی مناطق هممرز با کرانه باختری رود اردن است. اما رسانهها فشار هزاران شهرکنشین اسرائیلی به دولت را از دلایل اصلی اجرای این طرح عنوان کردهاند. 'آپارتاید' روزنامه هاآرتص روز دوشنبه ۲۷ اکتبر گزارش داد که دادستان کل اسرائیل از وزارت دفاع خواسته رسما دلیل خود برای ارائه طرح منع فلسطینیها از سوار شدن به اتوبوسهای اسرائیلی را توضیح دهد. روزنامه تایمز لندن در گزارشی این تصمیم را "منزجرکننده" خوانده و با "سیاستهای دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی و جداسازی نژادی در جنوب آمریکا" مقایسه کرده است. گزارشگر این روزنامه با اشاره به انتقاد شدید گروههای فعال حقوق بشر در داخل و خارج اسرائیل، از "سکوت مقامهای فلسطینی" در قبال آن ابراز تعجب کرده است. | طرح تازه دولت اسرائیل که کارگران فلسطینی را در بعضی مناطق از سوار شدن به اتوبوس اسرائیلیها منع میکند با واکنش گروههای فعال حقوق بشر روبرو شده که آن را "جداسازی نژادی" خوانده و با "سیاستهای دوران آپارتاید" مقایسه کردهاند. | ممنوعیت استفاده فلسطینیها از اتوبوسهای اسرائیلی 'یادآور آپارتاید است' |
طنز بدون شرح، روزنامه افغانستان روزنامه های صبح کابل، همچنین خبرها و تحلیل هایی در مورد رویدادهای جهان از جمله پیروزی نوازشریف رهبر مسلم لیگ در انتخابات پاکستان و نا آرامی های اخیر در ترکیه منتشر کرده اند. روزنامه ۸صبح، سرمقاله خود را به نشست وزیران دفاع کشورهای عضو ناتو در مورد افغانستان اختصاص داده و نوشته است که پیام این اجلاس، ادامه حمایت ناتو از افغانستان بود. سرمقاله نویس ۸صبح، نوشته است که در این اجلاس، ناتو همچنان به پشتیبانی از نیروهای هوایی افغان متعهد شده است، در حالیکه تعهداتی که این سازمان در کنفرانس لیسبون در سال ۲۰۱۰ برای تقویت نیروی هوایی افغانستان سپرده بود تاکنون "آن طوری که لازم است" عملی نشده است. روزنامه در ادامه نوشته است که اجلاس وزیران دفاع ناتو نشان داد که آینده افغانستان برای ناتو جدی است و آموزش نیروهای امنیتی افغان و عملیات های حمایتی، در اولویت هایش قرار دارد. ۸صبح همچنین نوشته که دولت افغانستان هم در برابر تعهدات ناتو، برای رویارویی با تهدیدها، باید برنامه های جدی در دست بگیرد و راهبرد امنیت ملی بر مبنای واقعیت های موجود داشته باشد. روزنامه جامعهباز، در یک خبر تحلیلی در مورد نشست وزیران دفاع کشورهای عضو ناتو در مورد افغانستان نوشته است که آموزش و مشورت دهی به نیروهای امنیتی، استقرار نیروهای آمریکایی در جنوب و شرق، استقرار نیروهای آلمانی و ایتالیایی در شمال و غرب کشور و حضور احتمالی نیروهای ترکیه در کابل پایتخت از مواردی است که در این اجلاس توافق شده است. جامعهباز نوشته است که خروج نیروهای بین الملی از افغانستان در یک سال گذشته مردم این کشور را پریشان کرده است و نحوه انتقال قدرت و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری می تواند نقش اثرگذاری در وخامت و یا بهبود وضعیت افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ داشته باشد. همزمان با آغاز روند توزیع کارت های رای دهی از سوی کمیسیون مستقل انتخابات، شماری از روزنامه های چاپ امروز کابل، در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری که تا کمتر از یک سال دیگر در فروردین/حمل سال ۱۳۹۳ خورشیدی برگزار خواهد شد، نوشته اند. روزنامه ماندگار در سرمقاله خود زیر عنوان " چگونه از تقلب در انتخابات جلوگیری شود؟" نوشته است که کمیسیون انتخابات "هیچ تمهید فنی برای جلوگیری از استفاده از کارتهای اضافی در دست ندارد." به نظر سرمقاله نویس ماندگار، استفاده از کارت های اضافی رای دهی که در انتخابات های گذشته مشکلاتی به میان آورده بود بار دیگر نگرانی ها را از شفافیت برگزاری انتخابات آینده، بالا برده است. این روزنامه نوشته است با وجودی که کمیسیون مستقل انتخابات برنامه هایی را برای جلوگیری از تقلب در انتخابات و در توزیع کارت های رای دهی به دست گرفته اما نیاز است که ابزار و وسایل پیشرفته و خودکار جلوگیری از تقلب، در جریان انتخابات به کار گرفته شود. روزنامه سروش ملت، در مطلب اصلی خود به انتخابات پرداخته و نوشته است که گزارش کمیسیون مستقل انتخابات نشان می دهد که استقبال زنان از آغاز روند توزیع کارت های رای دهی برای سهم گیری در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری در مقایسه با مردان، خیلی ناچیز است. به نوشته روزنامه: "میزان استقبال زنان از کارت های رای دهی برای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده در مقایسه با مردان یک چهارم هم نیست." این روزنامه نوشته است که دموکراسی بدون سهمگیری زنان ناممکن است و کمرنگی نقش زنان در انتخابات بیانگر با توجه به حضور زنان فعال در عرصه های سیاسی و اجتماعی کشور، به انزوا رفتن زنان را نشان می دهد. روزنامه آرمان ملی هم در مطلبی در مورد نقش زنان در روندهای انتخاباتی نوشته است که کمرنگ بودن نقش زنان در گرفتن کارتهای رای دهی نشان می دهد که زنان به روند انتخابات اعتماد کافی ندارند و همچنین مراکز ثبت نام رای دهندگان محدود است. روزنامه از قول مقام های کمیسیون انتخابات نوشته که در حال حاضر مراکز ثبت نام رای دهندگان تنها در شهرهای بزرگ قابل دسترس است و انتظار می رود که در مناطق روستایی هم ایجاد شود. روزنامه دولتی انیس، در سرمقاله خود نوشته است که همه آرزوی انتخابات شفاف و عادلانه را دارند. انیس، نوشته است که افغانستان در سال های اخیر در آتش جنگی که از سوی سازمان های جاسوسی منطقه سازماندهی شده است می سوزد که تنها راه بیرون رفت از آن برگزاری انتخابات شفاف و عادلانه است. | نشست وزیران دفاع کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، در بروکسل، موضوعات مربوط به انتخابات آینده ریاست جمهوری، تسلط نیروهای دولتی بر ولسوالی وانت وایگل نورستان، آغاز کار احداث خط آهن افغانستان، تاجیکستان و ترکمنستان و متهم شدن ایران از سوی پلیس قندهار به فراهم آوری اسلحه به طالبان از مهمترین عناوین خبری و تحلیلی روزنامه های چاپ امروز کابل است. | روزنامه های کابل: شنبه ۱۸ جوزا |
منابع مالی هنگفت و میل به پیشی گرفتن از دیگران به نیروهای نظامی در سراسر جهان اجازه میدهد که در مبحث فناوری دست به نوآوری بزنند، از تجهیزات فوق مدرن گرفته تا تجهیزات ساده. چسب برزنتی را در نظر بگیرید. تولید آن نتیجه پیشنهاد یکی از کارگران کارخانه مهماتسازی در ایالت ایلینوی آمریکا بود که پسرانش در زمان جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی این کشور خدمت میکردند. چیزی که باعث نگرانی وستا استوت میشد این بود که سربازها در جریان تبادل آتش باید با چسبهای کاغذی ضعیفی کلنجار میرفتند که آن زمان برای بستن جبعههای مهمات استفاده میشد. پیشنهاد او استفاده از چسب پارچهای ضدآب بود. البته خانم استوت نتوانست حمایت مدیرانش را کسب کند، برای همین مستقیما به فرانکلین روزولت، رئیسجمهور وقت آمریکا، نامه نوشت و او هم به تولیدکنندگان نظامی دستور داد که ایده او را اجرایی کنند. اگر ضرورت نظامی میتواند چسب نواری بهتری ایجاد کند، دیگر چه کارهایی میتواند بکند؟ باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۱۴ هنگامی که داشت طرحی جدید را معرفی میکرد به خبرنگاران گفت: "خیلی خلاصه بگویم که میخواهم اعلام کنم داریم مرد آهنین میسازیم." حاضران در جلسه خندیدند، اما او شوخی نمیکرد: ارتش آمریکا از چند وقت پیش از آن کار روی این پروژه را آغاز کرده بود - لباس محافظی که به لباس تهاجمی تاکتیکی کاربر سبک (تالوس) معروف است. یک ویدیوی تبلیغاتی هم پخش شد که شبیه بازیهای رایانهای بود و شخصی را نشان میداد که در حالی که این لباس را پوشیده بود به نیروهای دشمن حمله میکرد و گلولهها با برخورد به زره کمانه میکردند. البته این پروژه به سرانجام نرسید و بعد از پنج سال لغو شد. اما امید سازندگانش بر این است که بتوان برای قطعات مختلف آن کاربردهای دیگری پیدا کرد. استخوانبندی خارجی تنها یکی از فناوریهای آیندهداری است که نیروهای نظامی به منظور بهینه کردن سربازانشان در دست تحقیق و توسعه دارند. بهینهسازی چیز جدیدی نیست - از دوران باستان به بعد، پیشرفت در اسلحه، تجهیزات و آموزش به تقویت سربازان منجر شده است. اما بهینهسازی دیگر به بهتر کردن تفنگی که سربازان استفاده میکنند محدود نمیشود. ایجاد تغییر در خود سرباز هم بخشی از بهینهسازی است. ویدیویی تبلیغاتی آمریکا درباره فناوری استخوانبندی خارجی معروف به تالوس ولادمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در سال ۲۰۱۷ هشدار داد که بشریت شاید به زودی چیزی خلق کند که "از بمب اتم نیز بدتر است". او گفت "تصور این که بشریت انسانی با خصوصیات مشخص خلق کند کار سختی نیست. این بحث دیگر نظری نیست و میتواند عملی شود. این انسان میتواند یک ریاضیدان نابغه باشد، یک نوازنده درخشان یا حتی یک سرباز، شخصی که میتواند بدون ترس، همدردی، پشیمانی و درد بجنگد." جان رتکلیف، ادارهکننده سابق اطلاعات ملی ایالات متحده، سال گذشته از این هم جلوتر رفت و اتهام مشخصی به چین وارد کرد. او در روزنامه وال استریت ژورنال نوشت "چین آزمایشهایی روز اعضای ارتش آزادیبخش خلق انجام داده است تا بلکه بتواند سربازانی با تواناییهای بیولوژیکی بیشتر تولید کند. قدرتطلبی پکن حد و مرز اخلاقی سرش نمیشود." چین گفت که این مقاله "مجموعهای از دروغها" است. با این که دولت بایدن بسیاری از برنامههای دولت قبلی را کنار گذاشته است، تنش با چین احتمالا یکی از شاخصههای سیاست خارجی ایالات متحده باقی خواهد ماند، و هر چند که ایوریل هینز، ادارهکننده اطلاعات ملی در دولت جدید، درباره ارزیابیهای سلفش اظهار نظر نکرده است، اما در گذشته نسبت به تهدید چین هشدار داده است. آرزو و واقعیت دسترسی به یک ابرسرباز قطعا برای نیروهای نظامی جذاب است - سربازی را تصور کنید که میتواند درد و سرمای شدید را تحمل کند و مشکلی هم با کمخوابی نداشته باشد. اما تلاش آمریکاییها برای ساخت "مرد آهنین" نشان میدهد که محدودیتهای فناوری میتواند آرزوها را نقش بر آب کند. دو نفر از شخصیتهای آکادمیک آمریکا با انتشار مقالهای در سال ۲۰۱۹ گفتند که ارتش چین در حال "پیگردی فعالانه" فنونی مانند ویرایش ژنوم، استخوانبندی خارجی و همکاری انسان-ماشین است. این گزارش عمدتا بر اساس گفتههای برنامهریزان نظامی چین تنظیم شده بود. الزا کانیا، یکی از نویسندگان آن مقاله، نسبت به نظرات آقای رتکلیف ابراز تردید کرده است. ژنتیک میتواند به سربازان کمک کند تا عملکرد بهتری در شرایط سخت داشته باشند خانم کانیا، عضو ارشد مرکز امنیت نوین آمریکا، میگوید "مهم است که درک دقیقی از مباحث جاری در ارتش چین و چیزهایی که علاقهدارند به فعلیت برسانند داشته باشیم، اما در عین حال باید به فاصله این آرزوها با واقعیت امروز فناوری نیز توجه کنیم." "حتی اگر ارتشها در سراسر جهان علاقه وافری به ساخت ابرسرباز داشته باشند... چیزهایی که در عمل امکانپذیر است نهایتا دست کسانی را که میخواهند مرزها را جابهجا کنند میبندد." آقای رتکلیف در مقاله خود به آزمایش روی افراد بزرگسال اشاره کرده بود. با این که میشود با استفاده از ویرایش ژنوم برخی شاخصهها را در بزرگسالان تغییر داد، تغییر دیانای رویان یکی از محتملترین شیوهها برای رسیدن به "ابرسرباز" است. دکتر هلن اونیل، استاد ژنتیک مولکولی در کالج دانشگاهی لندن، میگوید این کار شدنی است و پرسش اصلی این است که آیا دانشمندان حاضر به استفاده از این فناوری خواهند بود یا نه. به گفته او "استفاده از این فناوریها - ویرایش ژنوم و ترکیب آن با کمکباروری - دارد در علم ژنتیک و کشاورزی به روال عادی تبدیل میشود. چیزی که در حال حاضر غیراخلاقی به نظر میرسد ترکیب این دو فناوری برای استفاده انسانی است." هی ژیانکوی، دانشمند چینی، در سال ۲۰۱۸ با صدور اعلامیهای خبرساز شد - او توانسته بود با تغییر موفق دیانای رویان دو دختر دوقلو مانع از ابتلای آنها به ویروس اچآیوی شود. البته اعلام این خبر باعث خشم عمومی شد. چنین کاری در بیشتر کشورها ممنوع است، از جمله در چین. ویرایش این شکلی ژنوم معمولا فقط در رویانهای بیاستفادهای مجاز است که حاصل لقاح مصنوعی باشند، آن هم به این شرط که بلافاصله بعد از ویرایش نابود شوند و از آنها برای ایجاد بچه استفاده نشود. این دانشمند از کار خود دفاع کرد، اما نهایتا به خاطر سرپیچی از قوانین دولتی زندانی شد. بسیاری از کسانی که برای نوشتن این مقاله با من مصاحبه کردند عقیده دارند که مورد آقای ژیانکوی نقطه عطفی در اخلاق زیستی است. دانشمندان میگویند که این تغییرات نه تنها مانع از ابتلای این دو خواهر به اچآیوی شد، بلکه تواناییهای شناختی آنها را هم افزایش داد. هی ژیانکوی این دوقلوها را با استفاده از فناوری کریسپر خلق کرده بود که راهی است برای ایجاد تغییرات مشخص و دقیق در دیانای موجود در سلولهای زنده. شما میتوانید برخی ویژگیها را حذف کنید و ویژگیهای دیگری را جایگزینشان کنید. این فناوری قابلیتهای زیادی دارد و میتواند علاجی باشد برای بیماریهای ارثی. اما کاربرد نظامی آن چیست؟ کریستوف گالیشه، پژوهشگر ارشد در موسسه فرانسیس کریک لندن، میگوید فناوری کریسپر "انقلابی" است. اما در عین حال میگوید که محدودیتهایی هم دارد. او این فناوری را با یافتن و جایگزین کردن کلمهها در یک متن مقایسه میکند - شما میتوانید خیلی راحت عبارتهای مشخصی را عوض کنید، اما کلمهای که جایگزین میکنید لزوما در همه جا معنی نخواهد داد. او میگوید "این که تصور کنیم یک ژن فقط یک تاثیر دارد اشتباه است. شاید با تغییر یک ژن انسانی ایجاد کنید که عضلههای قویتری دارد و در ارتفاعات راحتتر تنفس میکند. اما شاید بعد از مدتی سرطان بگیرد." از طرف دیگر، جدا کردن برخی ویژگیها کار سختی است - مثلا ژنهای مختلفی در تعیین قد فرد نقش دارند. و ویژگیهایی که تغییر پیدا میکنند به شکل ارثی به نسلهای بعد نیز منتقل خواهند شد. برخی تحلیلگران میگویند فعالیتهای چین واکنش مستقیم به آمریکا است. گزارشی که در سال ۲۰۱۷ در روزنامه گاردین منتشر شد میگفت که یکی از مراکز نظامی ایالات متحده دهها میلیون دلار روی فناوری انقراض ژنتیکی سرمایهگذاری کرده است. این فناوری میتواند باعث انقراض گونههای مهاجم شود و به گفته کارشناسان سازمان ملل احتمالا کاربرد نظامی هم دارد. البته چین و آمریکا تنها کشورهایی نیستند که دنبال راهی برای برتری میگردند. به نیروهای مسلح فرانسه نیز اجازه داده شده است که "سربازان بهینه" ایجاد کنند و محدودیتهای اخلاقی پژوهشهای لازم نیز در گزارشی مشخص شده است. فلورنس پارلی، وزیر دفاع این کشور، گفته است که "ما باید با حقایق روبهرو شویم. همه مثل ما شک و تردید ندارند و ما باید خودمان را برای آینده آماده کنیم." حتی اگر دانشمندان بتوانند ویژگیهای شخصی یک فرد را بهتر کنند، استفاه نظامی از این فرد میتواند مشکلات خودش را به همراه داشته باشد. برای مثال، آیا یک سرباز میتواند در محیط نظامی و زنجیره فرمان آن آزادانه با یک درمان مشخص موافقت یا مخالفت کند. گزارش شده است که هر دو کشور چین و روسیه واکسن کووید-۱۹ را روی سربازان خود آزمایش کردهاند. این استخوانبندی خارجی که توسط ذهن هدایت میشود به مرد معلول اجازه داد که مجددا راه برود پروفسور جولیان ساوولسکیو، کارشناس اخلاق در دانشگاه آکسفورد، میگوید "نیروهای نظامی برای ترویج منافع سرباز ایجاد نشدهاند. هدف از ایجاد نیروی نظامی رسیدن به برتری استراتژیک یا پیروزی در جنگ است. قراردادن سربازان در موقعیتهای خطرناک هم حد و حدود خودش را دارد، اما سطح آن بالاتر از حد و حدودی است که بر مردم عادی اعمال میشود." پروفسور ساوولسکیو میگوید که مقایسه خطرهای اینگونه تغییرات با فایدههایش برای همه مهم است. اما اضافه میکند که "البته معادله در ارتش فرق میکند. افراد خطر را متحمل میشوند ولی قالبا نفعی نمیبرند." قرار گرفتن سرباز در موقعیت مرگ و زندگی عادی است، و شاید به نظر برسد که باید از هر گونه تغییری که شانس زنده ماندن را بیشتر میکند استقبال کرد. اما پتریک لین، استاد فلسفه در دانشگاه ایالتی پلیتکنیک کالیفرنیا، میگوید مساله به این راحتی نیست. "بهینهسازی نظامی به معنی آزمایش کردن روی شهروندان خودتان و در خطر قرار دادن آنها است، برای همین معلوم نیست که سربازان بهینهشده چقدر محفوظتر خواهند بود. کاملا بر عکس، شاید آنها را به ماموریتهای خطرناکتری بفرستند که سربازان عادی را نمیفرستند." شاید راه زیادی تا رسیدن به کاپیتان آمریکا باقی مانده باشد، اما احتمال تحولات پیشبینینشده را هم نمیتوان نادیده گرفت. پروفسور ساوولسکیو میگوید "نظارت اخلاقی یا دموکراتیک بر تحولات جاری در نیروهای نظامی کار سختی است، چرا که ذاتا با پنهانکاری و اختفاء همراه است تا منافع ملی به خطر نیافتد. برای همین از نظر اخلاقی کار سختی است. حتی در علم و پزشکی هم که کارها با شفافیت نسبی انجام میشود کار سختی است." آقای لین میگوید "یکی از چالشهای اصلی این است تقریبا همه این پژوهشها استفاده دوگانه دارند. برای نمونه، پژوهش درباره استخوانبندی خارجی ابتدا با هدف درمان بیماران آغاز شد، مثل کمک به افراد معلولی که نمیتوانند راه بروند." "اما این استفاده درمانی را خیلی راحتی میتوان تسلیحاتی کرد، و مشخص نیست که چطور میتوان مانع از این کار شد که به این معنی است که مشخص نیست چطور میتوان بر آن نظارت کرد، چرا که اعمال محدودیت شاید باعث شود پژوهشهای درمانی نیز به مشکل بخورند." دکتر اونیل معتقد است که چین در زمینه ژنتیک پیشرفت زیادی داشته است و باقی کشورها خود را در موقعیت نامساعدی قرار دادهاند. او میگوید "به نظرم وقت خود را با مباحث اخلاقی هدر دادهایم و بهتر بود که بر واقعیت موجود تمرکز کنیم. انرژی بیش از حدی صرف گمانهزنی و تفکرات پادآرمانشهری میشود، در حالی که باید به خطرات واقعی بپردازیم و این فناوری را اعمال کنیم تا به درک بهتری از آن برسیم. شکی نیست که دیگران این کار را خواهند کرد و همین حالا هم دارند میکنند. فقط با ادامه روند تحقیق است که میتوانیم به مشکلات احتمالی آن پی ببریم." | آیا چین میخواهد چیزی شبیه کاپیتان آمریکا بسازد؟ پاسخ سازمانهای اطلاعاتی آمریکا به این سوال مثبت است. اما تبلیغات به کنار، ساخت یک ابرسرباز دیگر وهمیات صرف نیست و علاقه به آن نیز مختص به چین نیست. | چین به دنبال ایجاد ارتش 'ابرسربازها' است؟ |
آقای ستار، شما چه احساسی بهتون دست داد که کنسرت لغو شد؟ از برنامه جلوگيری شده و از طرف ما لغو نشده است، حتی ويزاهای ما نيز آماده بودند اما ساعت پنج بعد از ظهر روز چهارشنبه به ما خبر دادند که جلوی برگزاری اين کنسرت گرفته شده است. کاری که ما انجام می دهيم يک کار فرهنگی است و کار هنری مرزی ندارد و من سالهاست که برای فارسی زبانان در سراسر جهان ترانه می خوانم و برنامه اجرا می کنم. من تعجب می کنم از اين کاری که انجام شده و باعث تأسف است. آقای ستار شما قصد داشتيد با چه آهنگی کنسرت را شروع کنيد؟ آهنگی بود به نام "ای کاش فرصتی بود" که آقای فريد زلاند که هنرمند افغان ساکن آمريکا هستند، ساخته اند و شعر اين آهنگ از آقای اردلان سرفراز بود. مرسل از کابل پرسيده از اينکه می خواهيد برای ما افغانها کنسرت اجرا کنيد چه احساسی داريد؟ من از اينکه برای برادران افغانی ميخواستم بعد از سالها برنامه اجرا کنم بسيار خوشحال بودم، چرا که ما دو کشور هستيم که مشترکات فرهنگی زيادی داريم و هر دو فارسی زبان هستيم، ولی متأسفانه نشد که بياييم و شما را از نزديک ببينيم ولی بالاخره روزی اين امر ميسر خواهد شد. شما بعد از رفتن به آنجا چه برنامه هايی داشتيد؟ قصد داشتيد بين مردم برويد؟ محمد رضا از تهران پرسيده که از اينکه ستار عزيز را در نزديکی خاک وطن می بينيم بسيار خوشحاليم اما آيا ايشان فکر مراقبت شديد که بايد از ايشان بشود را کرده اند؟ همانطور که ناپلئون گفته "آدم ترسو روزی هزار بار ميميرد ولی آدم نترس فقط يک بار می ميرد". اميد صافی از کابل پرسيده است که چه انگيزه ای باعث شد که شما کنسرتی را در کابل اجرا کنيد و اصولاً اين کار را قبول کرديد؟ به نظر من دنيا از طريق اينترنت به قدری کوچک و همانند دهکده ای شده است و ما هم بايد سعی کنيم به کسانی که همزبان ما هستند و فرهنگ مشترکی با ما دارند، نزديک تر شويم. چون اين چالشها و سايش ها برای نزديکی مردم دنيا لازم است و اين مهمترين انگيزه من بود. انگيزه ديگر من عشق به فرهنگی بود که نزديک به فرهنگ ماست. آيا شما فکر می کنيد که اجرای موسيقی وقتی از يک فرهنگ به فرهنگ ديگری می رود قدرت اين را دارد که دوستی ها را محکم کند و از جنگ جلوگيری کند؟ مسلماً يک شعر و آهنگ می تواند مملکتی را تکان دهد و به قدرتمندی يک ارتش است. احمد ظاهر از کابل سئوالی پرسيده اند که آيا آقای ستار تا به امروز آهنگی به زبان دری خوانده اند؟ و آيا بعد از اين خوانندگان ديگر مانند معين، اندی و منصور و يا خوانندگان زن در افغانستان کنسرت خواهند داشت؟ من آهنگ دری نخوانده ام، اما به زبان افغانی با همکاری آقای فريد زلاند دو آهنگ کار کرده ام به نام های "تا تو رو ديدم" و "يا مولا" که دوستان افغانی با آن آشنايی دارند. در مورد سئوال دوم بايد بگويم که احتمالاً در آينده نه چندان دور شاهد خواهيم بود چونکه قبلاً در دبی هم چندين سال پيش از کنسرت مشترک من و خانم مهستی جلوگيری شده بود، ولی مدت زيادی است که خوانندگان ايرانی به راحتی در دبی کنسرت اجرا می کنند، به قولی دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. حميد از تهران می پرسد اگر جمهوری اسلامی به شما اجازه فعاليت در ايران بدهد آيا شما به ايران باز می گرديد؟ تنها در صورتيکه موسسات بين المللی جهت حفاظت از ما نظارت داشته باشند چونکه من اعتماد کاملی به وعده هايی که ممکن است داده شود، ندارم. حتماً بايد موسسات بين المللی حضور داشته باشند که در صورت وقوع حادثه ای آن را در جهان بازتاب دهند و در هر صورت امنيت ما بايد تضمين شود. شما در طی مدت سی سالی که کار کرديد کلاً چند آلبوم وارد بازار کرده ايد؟ من بيش از ۲۵۰ آهنگ خوانده ام و آهنگهای آلبوم جديدم هم انتخاب شده و احتمالاً تا کريسمس يا عيد به بازار خواهد آمد. سئوال ديگری را مستانه از شيراز پرسيده که شما دوست داريد اگر روزی به ايران برگرديد اولين کنسرتی که اجرا می کنيد در کجا باشد؟ همه جای ايران سرای من است. اما فکر کنم که هر جايی که بزرگتر است بهتر باشد مثل استاديوم صد هزار نفری. سئوال بعدی را کيان از اهواز پرسيده که چرا با ترانه سراهای قديمی که باعث رشد و پيشرفت کار شما شده اند کار نمی کنيد و علت تغيير سبک شما در موسيقی بعد از انقلاب چيست؟ معمولاً تمام هنرمندان برداشت شان از چيزهای روزمره است که دور و بر خود می بينند و الان هنرمندان ايرانی به خاطر اينکه در محيط اصلی خود نيستند، برداشتهايی غير واقعی دارند که حالتی تصنعی و تو خالی دارد. با تمام اينها ما سعی می کنيم اين هنر را حفظ کنيم و من بارها گفته ام که بايد ما با زبانی ساده شعر آهنگهايمان را بخوانيم تا حتی برای بچه هايی که در محيط انگليسی هستند نيز دوست داشتنی و قابل فهم باشد برای اين که به يادگيری زبان و فرهنگ ايرانی تشويق شوند. من سه دختر دارم به نامهای شيدا، شوکا و شينا. چرا مردم هميشه انتظار دارند که کارها بايد عميق و زيبا باشد و چرا ما جايی برای کارهای ساده نمی گذاريم و می گوييم که آنها بد هستند؟ من فکر می کنم که کارهای ساده خيلی خوبند چون همه بر گرفته از زندگی روزمره هستند. چون به اين ترتيب می شود ساده زندگی کرد و از قيد و بند آزاد شد. سئوال ديگری را مهرداد رجبی پرسيدند که آيا برای خوانندگان معنی و مفهوم شعر از اهميت خاصی برخوردار است يا شعری که از لحاظ موسيقی قابل اجرا باشد؟ شما در چه حد به معنای شعر اهميت می دهيد؟ چرا خوانندگان خارج از کشور کمتر از آثار بزرگ مردانی چون مولانا و حافظ استفاده می کنند؟ خواننده ها آيا برايشان مهم است که مردم در مورد رفتار و کردارشان چه فکر می کنند؟ فرهنگ شعری ما به زمان خيلی گذشته بر می گردد و بسيار غنی است اما فرهنگ ملودی سازی ما هفتاد يا هشتاد سال بيشتر نيست و هميشه گفته شده شعر و موسيقی، نه موسيقی و شعر. شعر در درجه اول و خيلی مهم است و اکثر آهنگسازان روی شعر آهنگ می گذارند. من هميشه به اينکه شعر دارای قافيه و وزن باشد اهميت می دهم، شعر بايد سليس و روان باشد و در اينصورت به راحتی خوانده می شود. خوانندگانی بودند که از اين اشعار استفاده کرده اند ولی در خارج از ايران اين اشعار برای بعضی از مردم سنگين است و کاملا قابل درک نيست به همين خاطر کمتر از اين اشعار استفاده شده است. و همين طور اين اشعار را در موسيقی سنتی به کار می برند نه در موسيقی پاپ. مسئله ديگر اين است که مردم ما هميشه دوست دارند در گذشته دور زندگی کنند ولی با پيشرفتهايی که در زمينه تکنولوژی انجام شده بايد همراه شويم و سعی کنيم که گذشته را با خود داشته باشيم ولی در زمان حال نيز زندگی کنيم. من فکر می کنم که يک هنرمند در جامعه مسئوليت خيلی مهمی را دارا می باشد و همه چيزش زير ذره بين است و رفتار و کردارش الگو قرار می گيرد. آيا شما در زندگی خود را به خاطر اين مسأله محدود کرده ايد و به قولی در يک زندان نامرئی زندگی می کنيد؟ معروف بودن و محبوب بودن و حفظ آن مسئوليت زيادی دارد که هنرمندان بايد به آن توجه داشته باشند. من هم به نوبه خود مجبور بودم از چيزهايی چشم پوشی کنم. محمد از سن ديگو سئوالی پرسيده که با توجه به شرايط اقتصادی در افغانستان بيشتر افغانها ممکن است برای پرداخت هزينه بليط کنسرت مشکل داشته باشند، اگر واقعاً افغانها را دوست داريد چرا با هزينه کمتر کنسرت را اجرا نمی کنيد؟ من اطلاعی از قيمت بليط ندارم ولی کسی که برگزار کننده کنسرت می باشد تجهيزات فنی را از پاکستان و تجهيزات امنيتی را از انگلستان تهيه کرده است و تمام اينها متحمل هزينه می باشد. سئوال بعدی را سعيد از تهران پرسيده که آيا سفر شما به سيدنی هم در ادامه همين سفر خواهد بود؟ بله، ما از اينجا به استراليا می رويم و ۲۳ جولای در ملبورن، ۲۴ جولای در سيدنی و ۲۵ جولای در آدلايد کنسرت داريم. بعد از آن هم احتمالاً يک شب در نيوزيلند برنامه خواهيم داشت. اسم واقعی شما چيست؟ ستار اسم پدر من است که من به عنوان اسم هنری انتخاب کرده ام، برای اينکه برای ايشان احترام زيادی قائل هستم. اسم اصلی من حسن است. شما اصليت تان کجايی است؟ من در تهران به دنيا آمده ام. آخرين آهنگی که قبل از انقلاب خوانديد و اولين آهنگی که بعد از انقلاب خوانديد چه بود؟آخرين آهنگ، آهنگ " باج " بود که ساخته آقای فريبرز لاچينی است با شعر شهريار قنبری و اولين آهنگی که در امريکا خواندم، آهنگی بود به نام " خاک ". آيا آهنگ شازده خانم را برای خانم فرحناز پهلوی خوانده بوديد؟ نه اين شعری بود مانند بقيه اشعار ديگر و اين آهنگ را آقای منوچهر چشم آذر تنظيم کرده اند و شعرش از آقای محمد صالح علاء می باشد که به من نشان دادند و من بعد از خواندن آن برای اجرايش ابراز تمايل کردم، ولی هميشه شايعاتی در اين مورد بر سر زبانها بود. و سئوال آخر آيا با موسيقی داخل ايران در ارتباط هستيد و گوش می کنيد و چه حسی نسبت به اين موج جديدی که در موسيقی ايران در زمينه پاپ و حتی راک به وجود آمده داريد؟ به نظر من کارهايی که الان اجرا می شود خوب است و گروهی مانند آريان موزيک پاپ داخل ايران را بسيار تغيير داده است. خدمات | در روزهای گذشته از شما خواسته بوديم که پرسش های خود را برای مطرح کردن با ستار خواننده ايرانی برای ما بفرستيد. گرچه کنسرت ستار که قرار بود در کابل برگزار شود لغو شد، ولی موفق شديم با ستار در راه سفرش به کابل گفتگو کنيم. تعداد زيادی سئوال از شما دريافت کرديم و تلاش کرديم که بيشترين تعداد را با ستار مطرح کنيم. متن زير حاصل گفتگوی بهزاد بلور با ستار است: | پاسخ های ستار به پرسش های شما |
فائز السراج٬ نخست وزیر دولت وفاق لیبی و رجب طیب اردوغان٬ رئیس جمهور ترکیه در همین راستا، در ژانویه ۲۰۲۰ ٬ پارلمان ترکیه با ۳۲۵ رأی موافق و ۱۸۴ رأی مخالف با طرح رجب طیب اردوغان٬ رئیس جمهور ترکیه برای ارسال نیروهای نظامی به لیبی موافقت کرد. هدف اردوغان از ارسال نیرو٬ پشتیبانی نظامی از حکومت وفاق به رهبری فایز السراج و متحدان اسلام گرایش به ویژه اخوان مسلمین مستقر در طرابلس پایتخت لیبی است که در مقابل نیروهای ژنرال خلیفه حفتر می جنگند. ژنرال حفتر از طرف مصر٬ امارات متحده عربی٬ اردن، و روسیه پشتیبانی می شود و مناطق وسیعی از شرق لیبی به خصوص هلال مهم نفتی سرت - جفرا را تحت کنترل خود دارد. ترکیه و سیاست " صفر کردن مشکلات با همسایگان" حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۱ تأسیس و پا به صحنه سیاست ترکیه گذاشت. اغلب اعضا و بدنه اجتماعی این حزب اسلام گرایان طرفدار احزاب اسلامی رفاه٬ فضیلت٬ و سعادت هستند که پس از تأسیس این حزب جدید به آن پیوستند. اعضای حزب عدالت و توسعه خود را اسلامگرای میان رو معرفی میکنند اما هرگونه ارتباط فکری با اخوان مسلمین را رد می کنند. احمد داوود اوغلو در مدت تصدی خود به عنوان وزیر امور خارجه ترکیه، در مقاله ای در مجله فارین پالیسی در ۲۱ مارس ۲۰۱۳ با عنوان " فاز جدید سیاست صفر کردن مشکلات " منتشر شده، سیاست کشورش در چارچوب روند تغییر دموکراتیک در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را توضیح داد. وزیر خارجه پیشین ترکیه شش اصل اساسی را برای سیاست خارجی دولت پیشنهاد کرد: تعادل معادله امنیت و آزادی ، صفر کردن مشکلات با کشورهای همسایه، سیاست خارجی متنوع، سیاست منطقه ای فعال، و دیپلماسی جدید و آرام. البته این سیاست خارجی جدید ترکیه پس از به قدرت رسیدن رجب طیب اردوغان در مارس ۲۰۰۳ شکل گرفت و این کشور توانست در یک مدت زمان کوتاه روابط سیاسی و اقتصادی خود را به نحو مطلوبی با کشورهای همسایه و سایر کشورهای عربی و آفریقایی توسعه دهد. تا قبل از انقلابهای موسوم به "بهار عربی" در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا اقتصاد ترکیه به لطف همین سیاست خارجی نرم توسع یافت و این کشور به مقصد اصلی سرمایه گزاری و گردشگری درمنطقه تبدیل شد. در واقع تعلل مداوم اروپا در پذیرفتن درخواست عضویت کامل ترکیه در اتحادیه اروپا که همواره با موانعی مانند حقوق بشر و حقوق اقلیت ها در ترکیه٬ ساختار دموکراسی٬ مسئله قبرس٬ و نسل کشی ارامنه توسط عثمانیها همراه بوده حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان را بر آن داشت که بجای انتظار چراغ سبز اروپا درعوض سیاست خارجی نرم و "سیاست صفر کردن مشکلات با همسایگان" و همکاری منطقه ای را پیش بگیرد. این سیاست جدید با ماهیت اسلام گرایانه آقای اردوغان و حزبش همخوانی دارد و ترکیه را در جایگاه ممتازی در جهان اسلام قرار داد. بسیاری از مسلمان سنی مذهب٬ ترکیه را یک نمونه موفق در بین کشورهای اسلامی می داند که توانسته درعین سکولار بودن سیستم حکومتی از هویت اسلامی مردم ترکیه نیز حفاظت کند، اخوان مسلمین، ترکیه را یک مدل ایده آل برای کشورهای اسلامی معرفی می کنند و خود را نمونه این مدل در جهان عرب می دانند. حضور منطقه ای ترکیه با آغاز اعتراضات و جنبشهای مردمی موسوم به "بهار عربی" در سال ۲۰۱۰، ترکیه در صف حامیان این اعتراضات قرار گرفت و از اخوان مسلمین که دارای جایگاهی مردمی وسیعی در مصر٬ سوریه٬ تونس٬ و لیبی است حمایت کرد. در واقع آقای اردوغان و احمد داوود اغلو٬ وزیر خارجه وقت ترکیه و طراح سیاست خارجه آن معتقد بودند که اخوان مسلمین بعنوان قدیمی ترین حزب سیاسی در جهان عرب مهمترین آلترناتیو برای رژیم های حاکم در این کشورهاست و قدرت گرفتن اخوان مسلمین می تواند نفوذ ترکیه در این کشورها را به شکل مطلوبی افزایش دهد، این امر باعث شد که سیاست خارجی ترکیه در یک چرخش ناگهانی از "سیاست صفر کردن مشکلات با همسایگان" به سیاست حمایت از انقلابهای مردمی "بهار عربی" رو آورد و در نتیجه به یکی از طرفهای درگیر در انقلابها و جنگهای داخلی منطقه تبدیل شود. در سوریه، همسایه جنوبی، ترکیه به همراه روسیه و ایران سه طرف درگیر جنگ داخلی سوریه به شمار می رود. ترکیه با ارسال سلاح و نیرو به استان ادلب سوریه از مخالفان دولت بشار اسد حمایت می کند و در مقابل حامیان اسد یعنی روسیه و ایران قرار دارد. هدف از وجود نیروهای ترکیه در شمال سوریه علاوه بر پشتیبانی از گروههای مخالف دولت بشار اسد، روسیه، و ایران ضربه زدن به شبه نظامیان کرد سوری و اخراج آنها از مناطق شرق فرات است. در مصر، ترکیه حامی اخوان مسلمین مخالف سرسخت عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر است و بسیاری از رهبران این گروه فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی خود را از خاک ترکیه انجام می دهند. وزارت خارجه مصر تاکنون چندین بار برای توقف چهار کانال تلویزیونی متعلق به اخوان مسلمین در ترکیه اقدام کرده که تاکنون بی نتیجه مانده. وزارت خارجه مصر، ترکیه و قطر را متهم به پشتیبانی مالی از کانالهای تلویزیونی الشرق، رابعه، مصر الآن، و مکملین مستقر در ترکیه می کند و این کانالها را مسئول افزایش حملات تروریستی بر ضد نیروهای امنیتی مصری در شبه جزیره سینا می داند. ترکیه در تونس از حزب النهضه به رهبری راشد الغنوشی رئیس پارلمان کنونی تونس حمایت می کند. این حزب، شاخه اخوان مسلمین در تونس است که رهبران آن پس از سقوط زین العابدین بن علی، رئیس جمهور سابق تونس به این کشور بازگشتند و توانستند به یکی از احزاب پر نفوذ در تونس تبدیل شوند. حزب النهضه هم اکنون با ۵۴ نماینده از مجموع ۲۱۷ نماینده، بیشترین حضور را در پارلمان تونس نسبت به احزاب دیگر دارد. حضور سیاسی و نظامی در لیبی حضور ترکیه در لیبی اما بسیار وسیعتر از اماکن دیگر است. لیبی کشوری است عربی در شمال آفریقا با ۶.۹ ملیون نفر جمعیت و مساحتی بالغ بر ۱.۸ میلیون کیلومترمربع که از شمال با دریای مدیترانه، از شرق با مصر ، در جنوب شرقی با سودان، از جنوب با چاد و نیجر، و از غرب با الجزایر و تونس هم مرز است. خط ساحلی لیبی با دریای مدیترانه ١٧٧٠کیلومتر است، که طولانی ترین خط ساحلی نسبت به دیگر کشورهای آفریقائیست. لیبی کشوری است با منابع سرشار نفت و گاز طبیعی، عضو کشورهای تولید کننده نفت اوپک و جزو ده کشور مهم صادره کننده نفت در جهان. سربازان وفادار به دولت وفاق لیبی، در طرابلس پایتخت لیبی، ژوئیه ۲۰۲۰ پس از سقوط ژنرال معمر قذافی، رهبر سابق لیبی در اکتوبر ٢٠١١ پس از ٤٢ حکومت، این کشور صحنه جنگ قدرت بین گروهها شبه نظامی که اغلب از طرف کشورهای خارجی پشتیبانی می شود قرار گرفت. اخوان مسلمین و گروههای اسلامگرای متحد آنها با حمایت ترکیه و قطر با قدرت وارد صحنه سیاسی شدند و توانستند به یکی از طرفهای اصلی جنگ قدرت در لیبی تبدیل شوند. در طرف دیگر اما، خلیفه حفتر قرار دارد، ژنرال با نفوذ لیبی و فرمانده ارتش لیبی که پس از سقوط معمر قذافی شکل گرفت. ژنرال حفتر به غیر از ارتش، صاحب نفوذ گسترده ای در بین قبایل غرب لیبی است، او همچنین از طرف مصر، امارات عربی متحده، اردن، وهمچنین روسیه حمایت می شود. در دسامبر ٢٠١٥ در توافق نامه ای در شهر صخیرات مراکش (معروف به "توافق نامه صخیرات") با نظارت سازمان ملل متحد، دولت وفاق ملی لیبی تشکیل و این دولت موقت موظف به پایان دادن به جنگ داخلی وآغاز آشتی ملی با کمک پارلمان منتخب و ارتش گردید. اما دیری نپایید که اختلاف بین طرفهای امضا کننده "توافقنامه صخیرات" باعث توقف حمایت پارلمان لیبی از دولت وفاق گردید و جنگ داخلی بین دولت وفاق به رهبری فایز السراج و متحدان اسلامگرایش از یک طرف، و ارتش لیبی به رهبری ژنرال خلیفه حفتر با حمایت پارلمان و قبایل شرق لیبی از طرف دیگر از سر گرفته شد. بیشتر بخوانید: منابع انرژی شرق مدیترانه در سال ۲۰۱۰ ٬ سازمان زمین شناسی آمریکا در یک گزارش مفصل از احتمال وجود بیش از ۳۴۵۵ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی و ۱.۷ میلیارد بشكه نفت در شرق مدیترانه خبر داد. گاز طبیعی یکی از مهمترین منابع انرژی جایگزین برای سوخت های آلاینده با راندمان بالا٬ کم هزینه٬ و کم زیان نسبت به سوخت های فسیلی دیگر است که منبع انرژی مهمی برای صنایع شیمیایی بشمار می رود. این خبر باعث شد کشورهای حوزه مدیترانه برای دسترسی به این منبع مهم انرژی با تمام امکانات وارد عمل شوند تا سهم خود از این ثروت را تأمین کنند. اولین میدان گاز طبیعی در شرق مدیترانه در سال ۱۹۶۹ در دلتای نیل در سواحل مصر کشف شد. در بین سالهای ۹۹ و۲۰۰۰ میدان جدیدی در سواحل غزه کشف شد٬ در سال ۲۰۰۹ شرکت نوبل انرژی آمریکا و دیلک اسرائیل میدان گازی تمار در ساحل شهر حیفا با ظرفیت احتمالی ۲۸۳ میلیارد متر مکعب گاز را کشف کردند و در سال ۲۰۱۰ اسرائیل از اکتشاف میدان گازی لیفیاتان با ۶۲۳ میلیارد مترمکعب و میدان گازی دانیال با ۲۵۲ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی در شرق مدیترانه خبر داد. در سال ۲۰۱۱ میدان گازی افرودیت با ۱۲۹ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی در سواحل قبرس کشف شد٬ در ژوئیه ۲۰۲۰ شرکت توتال فرانسه موفق به اکتشاف یک میدان گازی جدید با ظرفیت ۲۵۰ میلیارد متر مکعب در سواحل مصر شد، دولت سوریه نیز ضمن اعلام احتمال وجود ۱۲۵۰ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی در سواحل خود اجرای عملیات اکتشاف و بهره برداری از این منابع را به شرکت های روسی واگذار کرد. اهداف ترکیه در لیبی توافق نامه ترکیه و دولت وفاق لیبی به غیر از جنبه های اقتصادی، نظامی، و سیاسی شامل ترسیم مرزهای آبی بین دو کشور نیز می شود، این در واقع یکی از مهمترین اهداف ترکیه در لیبی است. دولت ترکیه سعی دارد تا با دور زدن یونان یک مرزی آبی برای خود در شرق مدیترانه ایجاد کرده تا بتواند از ذخیرهای عظیم نفت و گازی این منطقه سهمی بدست آورد. ترکیه سالانه ۴۰ میلیارد دولار برای خرید گاز طبیعی هزینه می کند، درحال حاضر سه کشتی اکتشاف و حفاری "یاووز"، "فاتح"، و "خیرالدین بربروس" در سواحل قبرس شمالی مشغول انجام عملیات اکتشاف نفت و گاز هستند، دولت بخش یونانی قبرس ضمن اعتراض به این اقدام ترکیه آنرا تجاوز به حق حاکمیت خود دانست. در همین حال ترکیه برای حفاظت از کشتیهای حفاری خود در سواحل قبرس چند پهباد را به بخش ترکی قبرس ارسال کرده. این در حالی است که روزنامه آلمانی "بیلد" در ماه ژوئيه گذشته به نقل از منابع مطلع خبر داد که آنگلا مرکل٬ صدراعظم آلمان از وقوع یک جنگ تمام عیار بین ترکیه و یونان در نزدیکی جزیره یونانی "کاستلوریزو" که در مجاورت سواحل ترکیه واقع است جلوگیری کرده. این حادثه بعد از اقدامات ترکیه برای اجرای عملیات اکتشاف نفت و گاز در اطراف سواحل جریزه "کاستلوریزو" اتفاق افتاد، دولت یونان می گوید که این سواحل حریم آبی یونان به شمار می رود و ترکیه حق اجرای عملیات اکتشافی در این منطقه را ندارد. پیشتر نیز دولت یونان ضمن انتقاد از توافق نامه ترسیم مرزهای آبی بین ترکیه و لیبی آنرا غیر مشروع خواند. کیریاکوس میتسوتاکیس، نخست وزیر یونان ضمن انتقاد از این توافق نامه اعلام کرد که "هیچ مرز آبی بین ترکیه و لیبی وجود ندارد" و این توافق نامه حریم آبی جزیره "کریت" و دیگر جزایر یونانی واقع در شرق مدیترانه را نادیده می گیرد. در همین راستا، یونان در اقدامی پیشگیرانه و برای ممانعت از اجرای توافق نامه ترسیم مرزهای آبی بین ترکیه و لیبی در مدیترانه یک توافق نامه ترسیم مرزهای دریایی را با ایتالیا امضا کرد، این قوافق نامه پس از ۴۰ سال اختلاف نظر بین دو کشور به نتیجه رسید و کیریاکوس میتسوتاکیس، نخست وزیر یونان آنرا یک پیروزی برای یونان و در جهت کمک به صلح و استقرار مدیترانه خواند. ترکیه از سال ۱۹۸۲ همواره از امضای کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها امتناع کرده و آنرا به رسمیت نمی شناسد و بنابراین مرز مشخصی برای اجرای عملیات اکتشاف و حفاری نفت و گاز در دریای مدیترانه ندارد. ترکیه به همراه آمریکا و اسرائیل تنها کشورهایی هستند که این کنوانسیون را امضا نکرده اند. یکی دیگر از اهداف ترکیه در لیبی، تأمین٬ گسترش٬ و تحکیم نفوذش در شمال و شرق آفریقا همزمان با کاهش نسبی نفوذش در سودان به دنبال برکناری رژیم عمر البشیر و افزایش نفوذ محور سعودی-اماراتی در صحنه سیاسی جدید سودان است. از سوی دیگر، ترکیه امیدوار است وجود لیبی در شمال آفریقا می تواند به گسترش نفوذش بر کشورهای همجوار لیبی خصوصا مراکش٬ الجزایر٬ و تونس گردد. ترکیه همچنین معتقد است که افزایش نفوذش در لیبی باعث فشار بر رقبای منطقه ایش و روسیه خواهد شد و در نتیجه وضعیت وجود نظامیش در عراق و سوریه را مستحکم خواهد کرد. وجود ترکیه در لیبی و در جوار مصر می تواند همچنین باعث تقویت اخوان مسلمین٬ متحد ترکیه و قطر شود که پس از برکناری محمد مرسی٬ رئیس جمهوری اسلامگرای مصر در جولای ۲۰۱۳ توسط ارتش، این گروه به عنوان گروهی تروریستی معرفی و اعضای ارشد آن یا روانه زندان شدند یا کشور را به مقصد ترکیه و قطر ترک کردند. پس از موافقت پارلمان ترکیه با ارسال اسلحه و نیرو به لیبی، نیروهای شبه نظامی وابسته به دولت وفاق ملی و متحدانش از وضعیت دفاع به وضعیت هجوم روی آوردند. این نیروها با کمک سلاحهای پیشرفته و پهبادهای ترکی و همچنین با همراهی نیروهای شبه نظامی سوری که توسط ترکیه به لیبی منتقل شدنده اند توانستند فرودگاه طرابلس و شهر ترهونه آخرین پایگاه نیروهای ارتش ملی به رهبری ژنرال حفتر در غرب لیبی را آزاد کنند. آقای اردوغان ضمن تبریک پیروزیها شبه نظامیان دولت وفاق در ترهونه و فرودگاه طرابلس هدف بعدی را شهرهای سرت و جفرا که به "هلال نفتی" لیبی معروف است اعلام کرد. آقای اردوغان در یک برنامه تلویزیونی با کانال ترکی "تی آر تی" با تشریح پیشروی های نظامی شبه نظامیان دولت وفاق و مناطق آزاد شده از روی نقشه لیبی، هدف بعدی نیروهای وفاق تحت حمایت ترکیه را هلال نفتی سرت-جفرا عنوان کرد. او کنترل بر این هلال نفتی که مرکز تولید و صادرات نفت لیبی است را به منزله اتمام مأموریت نظامی و پایان جنگ در لیبی دانست. این درحالی است که پارلمان اروپا در فوریه ۲۰۲۰ ارسال سلاح به لیبی را ممنوع و یک نیروی دریای-هوایی را برای مراقبت از این ممنوعیت به شرق مدیترانه فرستاد، این تصمیم اروپا با اعتراض و مخالفت شدید ترکیه و دولت وفاق لیبی مواجه شد اما در عمل ارسال اسلحه از ترکیه به لیبی را متوقف نکرد. کشتی حفاری ترکیه "یاووز" در شرق مدیترانه نزدیکی قبرس ٬ ۶ آگوست ۲۰۱۹ نقش مصر در لیبی مصر، همسایه شرقی لیبی، حضور اخوان مسلمین و ترکیه در لیبی را تهدیدی برای امنیت ملی خود می داند و مقامات مصری معتقدند که این حضور در بلند مدت می تواند به گسترش حمایت و نفوذ ترکیه بر اخوان مسلمین مصر شود. حتی قبل از پیروزیهای نظامی اخیر دولت وفاق و متحدانش بر نیروهای ژنرال حفتر، متحد مصر، این نیروهای همواره دشمنی خود با حکومت مصر را اعلام و خود را در صف حمایت از مخالفان عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر بخصوص اخوان مسلمین قرار داده اند. شیخ صادق الغریانی، رئیس دار الفتوای دولت وفاق لیبی و ساکن در ترکیه ضمن تحریم استفاده از محصولات و کالاهای مصری، اردنی، اماراتی و تمام کشورهای مخالف دولت وفاق، تنها خرید محصولات ترکی را جایز دانست و از دولت وفاق لیبی خواست که ترکیه را در معاملات تجاری و اقتصادی در اولویت قرار دهد. عبدالفتاح سیسی٬ رئیس جمهور مصر به همراه عقیله صالح٬ رئیس پارلمان لیبی و ژنرال خلیفه حفتر٬ فرمانده ارتش ملی لیبی اما قبل از آغاز عملیات نظامی دولت وفاق لیبی و متحدش ترکیه به شرق لیبی و هلال نفتی سرت-جفرا، عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر در حضور جمعی از سران قبایل شرق لیبی که برای دیدار با وی به مصر سفر کرده بودند خطاب به آنها اعلام کرد که هلال نفتی سرت-جفرا عمق راهبردی و خط قرمز مصر است و هرگونه تعدی به آن با عکس العمل شدید نیروهای مسلح مصری مواجه خواهد شد. پیشتر نیز آقای سیسی در دیدار با عقیله صالح، رئیس پارلمان لیبی، جنرال خلیفه حفتر، فرمانده ارتش ملی لیبی، و تنی چند از سران قبایل شرق لیبی اعلام کرده بود که با درخواست پارلمان و قبایل لیبی برای دخالت نظامی ارتس مصر در لیبی موافقت کرده و این درخواست را برای تأیید نهایی به پارلمان مصر رجوع داده است. پارلمان مصر نیز درخواست آقای السیسی برای ارسال نیرو به لیبی را با اجماع آرا تأیید کرد. پس از قطعی شدن دخالت مصر درصورت حمله حکومت وفاق و متحدانش به هلال نفتی سرت-جفرا دولتهای سعودی و امارات نیز حمایت خود را از این تصمیم مصر اعلام کردند. اقدام مصر به غیر از اینکه باعث تقویت توان و آمادگی دفاعی نیروهای ژنرال خلیفه حفتر شود فعلاً باعث توقف هجوم شبه نظامیان هوادار حکومت وفاق و ترکیه گردیده. دولت مصر همچنین در اقدامی جداگانه و برای دور نگهداشتن ترکیه از مرزهای آبیش در شرق مدیترانه در یک توافق نامه جامع٬ مرزهای آبی خود را با دو کشور یونان و قبرس ترسیم کرد که هدف اصلیش بی اثر کردن توافق نامه موسوم به "حوزه صلاحیت دریایی" بین ترکیه و لیبی است. آینده دخالت ترکیه در جنگ داخلی لیبی هرچند که ورود مصر در جنگ داخلی لیبی و اعلام پشتیبانی نظامی از ژنرال خلیفه حفتر موقتاً هجوم شبه نظامیان طرفدار ترکیه و دولت وفاق لیبی به هلال نفتی سرت-جفرا را متوقف کرده، اما مستشاران نظامی ترکیه همچنان برای دستیابی به این منطقه استراتژک در حال آماده سازی نیروهای تحت امر خود هستند. البته ترکیه به خوبی می داند که حمله به هلال نفتی سرت-جفرا که عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر آنرا خط قرمز و عمق راهبردی مصر اعلام کرده می تواند منجر به یک درگیری مستقیم با ارتش مصر گردد. در ماههای گذشته ارتش مصر اقدام به انجام مانورهای نظامی گسترده ای در مرز های زمینی، دریایی، و هوایی با لیبی انجام داده که آخرین آنها مانور "حسم ۲۰۲۰" در ژوئیه گذشته بود که پس از سخنرانی عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر و اعلام خط قرمز مثلث سرت-جفرا انجام شد..این بدین معنی است که مصر به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن نفوذش در شرق لیبی نیست و با نمایش قدرت سعی دارد دولت وفاق لیبی را به میز مذاکره بکشاند. در همین رستا، فیصل بن فرحان آل سعود، وزیر خارجه سعودی جهت هماهنگی با کشورهای همسایه لیبی به الجزایر، تونس، و مراکش سفر کرده تا یک ائتلاف منطقه ای بر ضد دخالتهای ترکیه در لیبی تشکیل دهد. این کشورها ضمن مخالفت با دخالتهای خارجی در جنگ داخلی لیبی همواره نسبت به "سوریه شدن" لیبی هشدار داده و از طرح صلح و آشتی ملی تحت نظارت سازمان ملل متحد حمایت می کنند. اتحادیه اروپا نیز ضمن محکوم کردن دخالت نظامی ترکیه در بحران لیبی حکومت ترکیه را متهم به نقض قطعنامه سازمان ملل مبنی بر ممنوعیت ارسال اسلحه و نیرو نظامی به لیبی کرد. در همین رابطه، کاخ آلیزه در پاریس در بیانیه ای دخالتهای ترکیه در لیبی را جنگ طلبانه وغیرقابل قبول دانست و حکومت ترکیه را متهم به سوء استفاده از ناتو کرده است. با وجود تمام واکنش های منطقه ای و بین المللی نسبت به دخالت نظامی ترکیه در بحران لیبی، دولت ترکیه همچنان به دنبال شکست نظامی نیروهای ژنرال خلیفه حفتر و بسط نفوذ خود بر سراسر خاک لیبی است. دولت ترکیه وجود ژنرال حفتر در آینده سیاسی لیبی را در تعارض با نفوذ و منافع خود می داند و تنها از آتش بس و صلح بدون ژنرال حفتر حمایت می کند. دولت ترکیه فرانسه، مصر، و امارات متحده عربی را به پشتیبانی غیر مشروع از "ارتش ملی لیبی" به رهبری ژنرال حفتر متهم می کند درحالی که حضور نظامی خود در لیبی را به دعوت از دولت مشروع و قانونی وفاق می داند. اما با وجود تمام تنش ها و اتهامات رد و بدل شده بین طرفهای درگیر در بحران لیبی به نظر می رسد که ورود ارتش مصر به صحنه جنگ داخلی لیبی به نوعی تعادل قدرت را به لیبی بازگردانده و طرفهای لیبی مستقر در غرب، متشکل از دولت وفاق و گروههای اسلامگرای متحدش را مجبور به توقف موقت عملیات نظامی کرده، در عین حال احتمال درگیری نظامی بین مصر و ترکیه حداقل در آینده نزدیک بسیار بعید به نظر می رسد و دو کشور همچنان با خویشتن داری سعی در دور کردن شبح جنگ از منطقه هستند. این مسئله در لحن سخنان اخیر رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه کاملا نمایان بود، آقای اردوغان کشورهای حوزه شرق مدیترنه را به گفتگو برای حل اختلافات مرزهای دریایی و تقسیم عادلانه منابع شرق مدیترانه دعوت کرد، او همچنین با تاکید بر مشروعیت دولت وفاق لیبی از لحاظ بین المللی از حق آنها برای کمک گرفتن از ترکیه برای بسط نفوذشان در لیبی دفاع کرد. دولت ترکیه امیدوار است که حضور نظامی این کشور در لیبی در نهایت سایر کشورهای درگیر در بحران لیبی را مجبور به مذاکره با ترکیه کند، این امر با توجه به مخالفت شدید فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی، کشورهای عربی، و همچنین همسایگان لیبی به نظر منطقی تر از حمله به هلال نفتی سرت-جفرا که نیروهای مصری از آن حمایت می کند است، زیرا که افزایش تنش در لیبی می تواند واکنش جهانی بر ضد ترکیه به همراه داشته باشد و حتی ممکن است که به تحریم اقتصادی ترکیه از طرف اروپا و آمریکا منجر شود. | در نوامبر ۲۰۱۹، فتحی باش آقا، وزیر کشور دولت وفاق ملی لیبی مستقر در طرابلس از امضای توافق نامه امنیتی بین دولت مطبوعش و دولت ترکیه خبر داد. آقای باش آقا در یک بیانیه مطبوعاتی توضیح داد که هدف از این توافق نامه مبارزه با تروریسم و مهاجرت غیرقانونی است ضمن اینکه تمام جوانب امنیتی را که دولت وفاق برای آزادی کامل مناطق تحت کنترل نیروهای ژنرال خلیفه حفتر نیاز دارد را نیز پوشش می دهد. پس از امضای این توافق نامه آقای اردوغان اعلام کرد که دولت وفاق لیبی از ترکیه درخواست کمک نظامی کرده و او طرح ارسال نیرو به لیبی را برای بررسی و تصویب به پارلمان ترکیه فرستاده. اعزام نیروی نظامی در واقع بخشی از توافق نامه جامع همکاری نظامی و امنیتی امضا شده بین دو طرف است. | ترکیه در لیبی به دنبال چیست؟ |
فعالان زن در افغانستان نگران از دست دادن آزادیهای خود هستند پخش شدن آهنگ "لیلی لیلی جان" احمد ظاهر از رادیو، نشانه شکست طالبان در این شهر شمالی افغانستان بود. طالبان، هر نوع موسیقی و ساز را ممنوع کرده بودند. رسانهها محدود به پخش خبرهای دولتی بود. زنان نه تنها حق تحصیل و کار در ادارات دولتی را نداشتند که حتی نمیتوانستند بدون 'همراه شرعی' از خانه بیرون شوند. اجرای احکام اعدام، سنگسار، قطع دست و تازیانه زدن در ملاء عام به وحشت شرایط آن دوره افزوده بود. نظر طالبان درباره زنان هجده سال از آن روزها گذشت و امروز - با داغ شدن بحث مذاکرات صلح با طالبان و اعلام توافق چارچوب ابتدایی صلح میان آمریکا و طالبان، بسیاری در افغانستان با یادآوری خاطرات دوران حکومت طالبان، ابراز نگرانی کردهاند که مبادا طالبانی که احتمالا در دولت سهم خواهند گرفت، همان شرایطی را به میان بیاورند که در زمان سلطه شان ایجاد کرده بودند. برخی هم هستند که دیدگاه شان با این گروه شباهت زیادی دارد و از آمدن طالبان هیجانزدهاند. تا قبل از نشست مسکو که در آن هیاتی از گروه طالبان و شماری از سیاسیون و چهرههای جهادی افغان برای بحث روی صلح افغانستان شرکت کرده بودند، موضع طالبان در قبال زنان و رسانهها نامشخص بود. خانم فوزیه کوفی نشست مسکو را یکی از رویدادهای مهم میخواند در این نشست که از سوی رسانههای داخلی افغانستان و رسانههای بینالمللی با دقت دنبال میشد، نمایندگان طالبان گفتند قانون اساسی افغانستان را قبول ندارند چرا که آن را "کشورهای غربی بر مردم افغانستان تحمیل کرده" و باید قانون اساسی جدید با "معیارهای اسلامی و ارزشهای افغانی" پس از خروج کامل نیروهای خارجی ازاین کشور تدوین شود. طالبان در این اجلاس همچنین گفتند که حقوق زنان، آزادیهای مدنی و آزادی بیان را "بر اساس قوانین و مطابق اصول اسلامی" میپذیرند. آیا منظور طالبان از "اصول و قوانین اسلامی" مطابق تفسیر و تعبیری است که در زمان حاکمیت شان باور داشتند و اجرا میکردند؟ "زنان نباید نگران باشند" شیرمحمد عباس استانکزی، رئیس هیأت مذاکرهکننده طالبان به بیبیسی گفت که "زنان نباید نگران باشند... آنها قادر خواهند بود به مکتب و دانشگاه بروند و اجازه کار خواهند داشت." خانم کوفی حاضر شدن طالبان به مذاکرات به جای ادامه دادن جنگ را مثبت خواند اما گفت که باید اطمینان حاصل شود آنچه را طالبان اینجا میگویند به آن عمل خواهند کرد. آقای استانکزی همچنین تاکید کرد هر آنچه را که با "مقررات اسلامی" مطابقت ندارد، امارت طالبان از بین خواهد برد. آزادی رسانهها یکی از دستآوردهای دولت پساطالبان شمرده میشود. اما فوزیه کوفی، عضو پارلمان افغانستان که از جمله دو زنی بود که در نشست مسکو شرکت کرده بود، به بیبیسی گفت که نمایندگان طالبان در جریان مذاکرات گفتند زنان مطابق شرایط آنها حق ندارند رئیس جمهور شوند ولی میتوانند معاون رئیس جمهور شوند. بهار سهیلی میگوید مطمئن است که طالبان عرصه را برای فعالان زن تنگ خواهند کرد در حال حاضر دهها شبکه تلویزیونی و رادیویی در افغانستان فعالیت دارند که در آن دهها مجری زن و خبرنگار کار میکنند، حجاب اجباری نیست و کنسرتها و برنامههای موسیقی و آوازخوانی در شهرهای مختلف افغانستان برگزار میشود. آقای استانکزی اما با اشاراتی از رسانههای افغانستان انتقاد کرد. آقای استانکزی گفت: "تحت عنوان حقوق زنان، تنها برای ترویج فحشا، بی حیایی و کلتور غیر اسلامی تلاش شده، پخش سریال های غربی، غیر اسلامی و غیر افغانی، زمینه سازی برای جرایم اخلاقی و تشویق کردن زنان به پامالی عنعنات افغانی، مواردی است که با استفاده از شعارهای حقوق زنان بر جامعه افغانی تحمیل شده است." آیا طالبان تغییر کردهاند؟ به باور فعالان حقوق زن و فعالان مدنی در تفکر طالبان تفاوتی بنیادی نیامده است. بهار سهیلی، یکی از این فعالان میگوید:"من مطمئنم اینها به خاطر ذهنیت افراط گرایانهای که در مورد زنان دارند، خواستار حذف زنان از رسانه، هنر، ورزش، سیاست و به تدریج همهجا خواهند شد." خانم سهیلی میافزاید:"هجده سال مبارزه کردیم تا به برابری برسیم و حالا یک مشت بنیادگرا می گویند زن نمی تواند رئیس جمهور شود، آیا آمریکا حاضر است منافع خود را در برابر از دست دادن برابری در افغانستان معامله کند و زنان دوباره منزوی شوند. کجای اسلام گفته شده زن نمی تواند رئیس جمهور شود؟" بهار سهیلی از گروه شهرنشین و روشنفکر نسل نو افغانستان است که در کمپینهای مختلفی به حمایت از حقوق زنان در کابل سهم داشته است. یکی از دلایلی که آمریکا به سازمان ملل برای توجیه مداخله نظامیاش به افغانستان در سال ۲۰۰۱ ارایه کرد، نقض گسترده حقوق زنان توسط طالبان بود. اما دلیل اصلی آن توسط دولت آمریکا رویداد یازدهم سپتامبر و خطر به امنیت ملی این کشور و استفاده خاک افغانستان توسط گروههای ضد آمریکایی بود. چند ماه فاصله تا صلح زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا که در ماه گذشته چند دور با هیات طالبان در دوحه قطر مذاکره کرد، در آخرین اظهاراتش گفت که امیدوار است در چند ماه آینده توافقی در مورد صلح افغانستان به دست بیاید. آقای خلیلزاد قبلا گفته بود که آمریکا با طالبان روی "چارچوب ابتدایی" به توافق رسیده است که مطابق آن طالبان تعهد کردند که از خاک افغانستان علیه آمریکا استفاده نشود و در مقابل آمریکا تمام نیروهایش را از افغانستان خارج کند. خانم سهیلی میگوید اگر دموکراسی و حقوق زنان برای آمریکا ارزشی داشته باشد به هیچ وجه نباید با "گروه افراطی و بنیادگرای طالبان "وارد هر گونه مذاکره و معامله شود. آقای ستانکزی نماینده اصلی طالبان در مذاکرات صلح معتقد است که در افغانستان تحت نام حقوق زنان تلاش برای ترویج فحشا جریان داشته است موافقان صلح با طالبان بر این باورند که این صلح ممکن است به پایان جنگ هجده ساله که دهها هزار نفر در آن کشته شدند بینجامد. خانم فوزیه کوفی نشست مسکو را یکی از رویدادهای مهم میخواند و میگوید در این نشست "علیرغم حضور کمرنگ زنان، خواستههای آنان به خوبی، هم از جانب نمایندگان خانم و هم از طرف نمایندگان مرد مطرح شد." بحث جنگ و صلح افغانستان از مباحث درازدامن در میان سیاسیون افغانستان در طول سالیان گذشته بوده است. اما در هیچ زمانی مثل چند سال اخیر صدای فعالان اجتماعی و مدنی بلند نبودهاست. اکثر فعالان حقوق زن و حامیان آزادی رسانههای افغانستان در شبکههای اجتماعی فعال هستند. بسیاری از آنها صدای اعتراض شان را به صلح با طالبان بلند کرده و نگرانیهای شان را مطرح کردهاند. به تازگی برخی از زنان عکس نمایه فیسبوک شان را با شعار "زنان افغان به عقب برنمیگردند" منتشر کردهاند. "بوسیدن معشوق" در حضور طالبان روز گذشته رامین مظهر، یکی از شاعران جوان افغانستان، در تالار تیاتر دانشگاه کابل برنامه شعرخوانی با عنوان "میبوسمت در بین طالبها" برگزار کرد و آن را "اعتراض علیه سیاست تضرع" خواند. در این برنامه دهها دختر و پسر جوان شرکت کرده بودند. برخی از چهرههای مطرح ادبیات افغانستان هم در آن سهم گرفتند شعر خواندند و بخشی از برنامه هم به موسیقی، آوازخوانی و تیاتر اختصاص داشت. برگزاری برنامه شعری در کابل که محور آن ناخشنودی از رفتارهای طالبان بود رامین انوری، یکی از کنشگران اجتماعی در صفحه فیسبوکش درباره این برنامه نوشته است: "افغانستان تغییر کرده است؛ هرچند این تغییر زیاد به چشم نیاید. ولی باور من این است که بخشی از نسل جوان افغانستان راه زیادی را در این دو دههی اخیر پیموده است...امیدواری من این است که صدای جوانان کتابخوانده و آگاه و باورمند به ارزشهای گفتگو و مدارا، جای هیاهوی کنونی کهنهاندیشان و بنیادگرایان را بگیرد." نگرانی اصلی نسل نو که نسل پس از یازدهم سپتامبر هم خوانده شده، از بازگشت و یا سهیم شدن طالبان به قدرت وضع شدن محدودیت به همین آزادیهای نسبی است که پس از حکومت طالبان به دست آوردهاند. نسلی که به یمن رسانههای آزاد، زمینه تحصیل و دسترسی به کتاب و شبکههای اجتماعی با زندگی مدرن و ارزشها مدنی آشنا شدند، بیم دارند که خواستههای آنها در این مذاکرات در حاشیه بماند و "قربانی معامله سیاستمداران" شوند. | پس از چند شب و روز ترسناک که صدای شلیکهای ممتد کلاشنیکوف و بمب و راکت، خواب را حرام کرده بود، صبح یکی از روزهای پاییزی در مزارشریف در سال ۲۰۰۱ میلادی شور و شادمانی و هلهله در سراسر کوچهای که در آن زندگی میکردیم برپا بود. آن زمان فقط یازده سال داشتم. از خانه که بیرون رفتم، یکی از همسایهها رادیویی در دست داشت و از رادیوی محلی بلخ صدای آهنگ احمدظاهر بلند بود. | بیم بازگشت 'شلاق طالبان' بر سر زنان و رسانهها |
موضوع شمارش قربانيان عراقی طی دوران اشغال اين کشور به دست آمريکا موضوعی بحث برانگيز است و در مورد آمار اين قربانيان اختلاف نظرهای زيادی وجود دارد. مراجع نظامی آمريکايی و بريتانيايی شمار قربانيان غيرنظامی را که به دست نيروهايشان کشته شده باشند ثبت نمی کنند و از سوی ديگر شرايط نابسامان امنيتی و بحرانی که بر نظام اداری عراق سايه انداخته شمارش قربانيان را بی نهايت دشوار می سازد. گروه "جسدشماری در عراق" برای دست يافتن به اين آمار همه گزارشهايی را که در مورد تلفات درگيريها و حوادث ناشی از حضور نيروهای نظامی بيگانه در اين کشور از طريق اينترنت منتشر شده را بررسی کرده و با توجه به اختلافی که ميان ارقام اين گزارشها وجود دارد دو رقم را به عنوان حداقل و حداکثر ذکر کرده و در عين حال خاطر نشان ساخته است که بسياری از تلفات هيچگاه به رسانه ها گزارش نمی شوند. ماه دسامبر گذشته نيز جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا اعلام کرده بود که حدود سی هزار عراقی از هنگام آغاز جنگ در کشورشان کشته شده اند. هرچند سخنگوی کاخ سفيد بعداً اعلام کرد که رقمی که جورج بوش ذکر کرده آمار رسمی به شمار نمی رود و بر اساس برآوردهای رسانه ها به دست آمده، يعنی همان روشی که گروه جسدشماری در عراق به کار برده است. البته گزارشهايی نيز هستند که ارقام بسيار بالاتری در مورد تلفات در عراق ذکر می کنند و از جمله آنها گزارشی است که در مجله پزشکی "لنست" در اکتبر 2004 منتشر شد. در اين گزارش آمده که ضعف ارتشهای آمريکا و متحدانش در طرحريزی حملات هوايی و "جو خشونت" باعث مرگ صدهزار نفر در عراق شده است. دولتهای آمريکا و بريتانيا خاطر نشان ساخته اند که بحران در عراق جمع آوری اطلاعات دقيق در اين کشور را ناممکن می سازد. خدمات | گروه موسوم به "جسد شماری درعراق" (Iraq Body Count) شمار افراد غيرنظامی را که بر اساس گزارشها طی جنگ عراق و بر اثر حضور ارتشهای بيگانه در اين کشور به قتل رسيده اند ثبت کرده و اين تعداد را تا تاريخ اول آوريل (دوازدهم فروردين) گذشته بين 31821 تا 35920 نفر و شمار نفرات پليسی که جان خود را از دست داده اند نيز 1950 نفر اعلام کرده است. | آماری از کشته شدگان جنگ و نا امنی در عراق |
همانند سال های قبل، نخستین گزارش سال ۱۹۷۷ سفارت بریتانیا در تهران به مرور اجمالی تحولات سال ۱۹۷۶ و پیش بینی اوضاع ۱۹۷۷ سال ایران اختصاص دارد. سر آنتونی پارسونز سفیر کبیر وقت بریتانیا در تهران در گزارش محرمانه اول ژانویه خود در مرور سال ۱۹۷۶، تحولات ایران در طول این سال را "در برخی موارد آغاز شکل گیری فضای بی ثباتی، اندکی اضطراب آلود و آغاز بیماری که به عنوان واکنش از ابتدای رشد بالای اقتصادی جمع شده" توصیف می کند. پارسونز تاکید می کند: "اوج گیری مالی و اقتصادی شاید کاهش یافته باشد، ولی بلندپروازی های شاه برای کشورش کاهش نیافته است. او از هر زمان دیگری بیشتر برای رسیدن به تمدن بزرگ مصمم است، ولی اکنون توجه خاص باید بر نیاز به کار سخت تر در جهت افزایش تولید در جهت جلوگیری از اتلاف و افزایش هزینه ها باشد." بر اساس این گزارش، تغییر سیاست های اقتصادی و آغاز کاهش درآمدهای نفتی، دولت وقت ایران را مجبور کرده بود تا از بیشتر برنامه های گسترش سرمایه گذاری های بین المللی خود چشم پوشیده و بر خلاف سال های قبل، به جز مشارکت مالی در کمپانی کروپس آلمان، در هیچ پروژه جدید خارجی دیگری سرمایه گذاری نکند. در ادامه این گزارش در زمینه فساد اقتصادی و تورم آمده است: "کنترل قیمت و سود و برنامه مبارزه با فساد به شیوه مرسوم خودکامگان و به صورت پراکنده برقرار است ... ولی تورم احتمالا در حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد وجود دارد و حتی شاه نیز به رقم ۱۲ درصد اعتراف کرده است." پارسونز می نویسد در نیمه نخست سال ۱۹۷۶، برخلاف سال های قبل و به دلیل بروز موانع مالی، شماری از شرکای خارجی ایران از جمله بریتانیا برای دریافت مطالبات خود از بابت قراردادهای بزرگ سه سال اخیر و افزایش ناگهانی بهای نفت و رشد اقتصادی ایران دچار مشکلاتی بوده اند، ولی در نیمه دوم سال اوضاع تا حدی بهبود یافت. در زمینه سیاست های نفتی پارسونز می نویسد: "شاه در سال ۱۹۷۶ در زمینه توفیق سیاست های نفتی نمی تواند به خود تبریک بگوید." به عقیده سفیر بریتانیا، ذهنیت شاه از قراردادهای نفتی، از توافق های چند جانبه به قراردادهایی دو جانبه و تهاتری و استفاده از نفت به عنوان شیوه پرداخت ایران تغییر جهت یافته و نخستین میوه این تفکر جدید نیز قرارداد نظامی خرید سیستم های کنترل هواپیماهایی نظامی با بریتانیا بوده و شاه قصد داشته همین شیوه معامله را در قراردادهای غیرنظامی با فرانسه و ایتالیا به کار گیرد، هر چند این شیوه تهاتری در مورد خرید هواپیماهای جنگنده از آمریکا است. پارسونز پیش بینی کرده که به دلیل عدم موفقیت در کنفرانس اعضای سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) در دوحه در جهت بهای نفت و تولید ملی، ایران در سال ۱۹۷۷ در زمینه تجارت خارجی دچار مشکلات جدی خواهد شد و به شرکای غربی ایران فشار خواهد آورد تا به تجارت در برابر دریافت نفت جدی تر بیندیشند. سیاست داخلی و خارجی سفیر بریتانیا در زمینه مسائل سیاسی داخلی وضعیت ایران را "احتمالا بدون تغییر و احتمالا اندکی بهتر از قبل" توصیف می کند. این برآورد صرفا بر مبنای آرامش نسبی دانشگاه ها در مقایسه با سال قبل و همچنین عدم اقبال عمومی به فعالیت گروه های چریکی مسلح ابراز شده است. پارسونز در ادامه گزارش خود، برخلاف گزارش های دو سال پیش از آن سفارت بریتانیا، نسبت به افزایش اقبال و حمایت عمومی از حزب واحد "رستاخیز ملت ایران" ابراز امیدواری کرده و آن را ناشی از تغییر دبیرکل و دادن فرصت به اظهار نظر اعضای عادی دانسته، ولی همچنان از محدود بودن دامنه و روند تصمیم گیری در این حزب انتقاد می کند. سفیر بریتانیا همچنین بر این باور بود که برخلاف گزارش های رسانه های غربی و سازمان های حقوق بشری چون عفو بین الملل و کمیسیون بین المللی قضات، سرکوب سیاسی در سال ۱۹۷۶ در ایران احتمالا نسبتا کمتر از سال های قبلی بوده است." این گزارش سیاست خارجی حکومت شاه در سال ۱۹۷۶ را تا حد زیادی موفق ارزیابی کرده و اعلام کرده که این سیاست نیز همانند مساله اقتصاد و تجارت وارد دوره ای از کاهش رشد و آرامش نسبت به گذشته شده است. گزارش پارسونز اشاره می کند که روابط ایران با دولت های عربی حوزه خلیج فارس به دنبال امضای قرارد ۱۹۷۵ الجزایر با عراق توام با کنترل و بردباری بوده است و ایران با بهبود مناسبات خود با مصر و سوریه، در کل جهان عرب به جز با لیبی و جمهوری دمکراتیک خلق یمن، با دیگر کشورهای عرب روابط نسبتا خوبی داشته است. سفیر بریتانیا با اشاره ای مختصر به اختلاف سیاست های نفتی ایران با عربستان سعودی در اوپک می نویسد: "شاه مراقب است مناسبات سیاسی خود با عربستان سعودی را از روابط با آن کشور در مساله نفت جدا نگاه دارد." در ادامه گزارش پارسونز آمده است: "ایران همچنین نقش مفیدی را در برقراری مذاکره بین پاکستان و هند و نیز افغانستان و پاکستان ایفا کرده و فراز و نشیب و تغییر چندانی در روابط ایران با ابرقدرت ها رخ نداده است." به نوشته پارسونز، سیاست منطقه ای شاه و تحرکات مشترک نظامی دریایی ایران در جهت برقراری ثبات در منطقه خلیح فارس و اقیانوس هند به همراه آفریقای جنوبی و استرالیا، همچنین تلاش های ایران برای تداوم ثبات در افغانستان و شبه قاره هند و بهبود مناسبات با همسایگان عرب خود، چه از طریق پیمان سنتو و چه خارج از آن، و ادامه مناسبات حسنه با قدرت های بزرگ همگی با اهداف سیاست خارجی بریتانیا منطبق بوده است. ارزیابی پارسونز از مناسبات ایران و بریتانیا در سال ۱۹۷۶ "از نظر سیاسی خیلی خوب" بود و اختلافات دو کشور را منحصر به سیاست های متفاوت نفتی و ادامه سیاست های خصمانه رسانه های خبری بریتانیا نسبت به حکومت شاه دانسته بود. با این همه پارسونز مناسبات دوجانبه را با وجود حل اغلب مشکلات شرکت های بریتانیایی، از نظر تجاری چندان شکوفا ندانسته و عنوان کرده که در سال ۱۹۷۶، از شدت هجوم گسترده شرکت های بریتانیایی به ایران در دوران اوج گیری رشد اقتصادی کاسته شده بود و "به طور خلاصه، بریتانیا و دیگر کشورها و شرکت های غربی دریافته اند که به دست آوردن طلاهایی که خیابان های تهران با آن سنگفرش شده به مراتب سخت تر از آنی بوده که قبلا تصور می کرده اند." سفیر بریتانیا در تهران در این گزارش ضمن رد "اغراق در بدبینی هر از چند گاهی روزنامه های بریتانیایی" درباره وضعیت حکومت ایران اعلام می کند که جامعه تجاری غرب و بریتانیا با این دیدگاه هم عقیده نیست. با این همه او پیش بینی می کند که حجم مبادلات بازرگانی تهران و لندن به دلیل مشکلات پوند به خوبی سال های قبل نباشد. پارسونز در ادامه مدعی می شود که در صورت پذیرش و گسترش سیاست معاملات تهاتری نفتی مورد نظر شاه، "بریتانیا می تواند برای یک دهه ایران را به عنوان بزرگترین بازار تجاری خارجی برای خود نگاه دارد." گزارش پارسونز در فاصله حدود یک سال از آغاز شکل گیری گسترده مخالفت های عمومی و تنها حدود دو سال از سقوط سلطنت، با این پیش بینی خوش بینانه نسبت به حکومت شاه خاتمه می یاید: "من این گزارش را همانند گزارش ۱۹۷۵ خود به پایان می برم. با وجود مشکلات خسته کننده و موانع دردسر آفرینی که کار را به شدت دچار کندی می کند، ایران همچنان در حال توسعه با شدتی زیاد است. این کشور همچنان از نظر سیاسی باثبات است و حکومت از موضع خیلی خوبی در برابر کشورهای غربی به طور کلی و به خصوص در برابر بریتانیا برخوردار است. آهنگ اقتصاد ایران از رشد کمتر ولی سالم تری برخوردار بوده و به بیشتر اهداف خود طی ۱۲ ماه اخیر دست یافته است. من بارها گفته ام که ایران قابلیت لازم برای تبدیل شدن به بزرگترین بازار جهانی بریتانیا را دارد ... بر بریتانیا و بخش تجاری آن است که از این قابلیت بهره کامل را ببرند." 'آیا امپراتور کاملا لباس پوشیده است؟' سفیر بریتانیا همچنین در یک گزارش تحلیلی طولانی محرمانه خطاب به دیوید اوئن، وزیر خارجه وقت کشورش، به تاریخ ۱۲ آوریل با عنوان کنایی "آیا امپراتور کاملا لباس پوشیده است؟"، یک بار دیگر درباره آینده سیاسی ایران چنین می نگارد: "چنان که در مراسلات و گزارش های قبلی خود نیز متذکر شدم، من شرایط کنونی ایران را به سوی یک انقلاب و سرنگونی رژیم نمی دانم و شاه همچنان با اقتدار و با کمک نیروهای مسلح و پلیس، زمام قدرت را در دست دارد." پارسونز همچنین با رد این ادعا که سران ساواک و نیروهای مسلح، دولتی در درون دولت ایجاد کرده اند تاکید می کند که اقتدار شاه مورد تردید نیست. پارسونز برای اثبات این ادعا به اظهارات ارتشبد غلامرضا ازهاری، رییس وقت ستاد بزرگ ارتشتاران ایران، در گفتگو با خود ضمن تاکید بر "نوکری و اخلاص نظامیان نسبت به شاه" اشاره می کند: "اگر شاه تصمیم بگیرد که تانک های چیفتن بخرد، نیروی دریایی کشور را دو برابر کند، هواپیماهای پیچیده و متعدد خارج از توان نیروی هوایی بخرد، فرماندهان ارتش با این تصمیم ها مخالفت نکرده و از آن اطاعت می کنند." با وجود گزارش مجموعا نسبتا مثبت پارسونز درباره ثبات سیاسی ایران، در سند دیگری که امضایی پای آن نیست ولی توسط یکی از مقام های وزارت خارجه بریتانیا نوشته شده، آمده است "باید به آینده توسعه نظامی گری ایران و احتمال وقوع یک انقلاب در پی آن و تاثیر آن در سیاست فروش جنگ افزار و معامله پایاپای نفتی با ایران" به طور جدی اندیشید. پارسونز روایت کوتاه و خواندنی نیز از یک دیدار با محمد رضا شاه در تاریخ ۱۶ فوریه ارایه می دهد. محور اصلی گفتگوی آن دو ناآرامی های دانشگاه ها، فعالیت های افراد وابسته به گروه های تروریستی و چریکی و اقدامات انتحاری آنان بود. در این دیدار، شاه با انتقاد از چریک هایی که اخیرا در یک درگیری در حال محاصره توسط نیروهای امنیتی دسته جمعی دست به خودکشی زده بودند، گفته بود اقدام خودکشی کامیکازه های ژاپنی در جهت دفاع از میهن خود را درک می کند، ولی خودکشی عده ای "برای برقراری یک رژیم کمونیستی" در کشور خود را درک نمی کند. شاه همچنین خطاب به پارسونز عنوان کرد که ضمن تلاش بدون نتیجه برای یافتن انگیزه های ستیزه جویان و این که "چه کسانی دانشجویان و تروریست ها را شستشوی مغزی داده اند؟"، به ماموران امنیتی دستور داده تا دانشجویان ناراضی را به حال خود رها کرده و تلاش خود را متمرکز بر مقابله با تروریست ها کنند. سفیر بریتانیا یکی از مشکلات سال های گذشته شاه را اقتدارگرایی و عدم توجه جدی به نظرات و مشورت های دیگران می داند. پارسونز در گزارشی به تاریخ ۲۴ مه از دیدار با اسدالله علم، نخست وزیر پیشین و وزیر دربار که به دلیل بیماری در آستانه دست کشیدن کامل از سمت های خود بوده، از قول وی می نویسد: "تنها دو نفر در کشور هستند که می توانند با شاه آزادانه صحبت کنند: من و ملکه فرح. ملکه هنگام سخن گفتن با شاه احساساتی می شود، ولی من همیشه آرام باقی می مانم." از سوی دیگر به اعتقاد پارسونز در یک گزارش محرمانه به تاریخ ۲۵ اکتبر بیماری سوء ظن شاه نسبت به انتقادهای رسانه های غربی به اوج خود رسیده بود: "من با کمال تاسف باید گزارش کنم که دشمنی بیمارگونه شاه با رسانه های غربی به بدترین حالت خود از زمان عزیمت من به تهران در ابتدای سال ۱۹۷۴ رسیده است." پارسونز متذکر می شود که در طول ده روز گذشته دو بار با شاه دیدار داشته و هر بار شاه "به نامعقول ترین شکل ممکن" و به شیوه ای "احساساتی" به "رسانه های غربی به خصوص روزنامه های بریتانیایی و بی بی سی" تاخته است. به گفته پارسونز، علاوه بر افشاگری های مربوط به روابط گسترده و پنهانی ایران با دولت های نژادپرست رودزیا و آفریقای جنوبی، اعتراض اخیر شاه به بی بی سی مربوط به یک گزارش سرویس اروپای شرقی این رسانه بود که طی آن عنوان شده بود که دوستی کنونی کشورهای بلوک شرق با ایران به دلیل نیاز آنان به نفت خام است. در گزارش های سال های گذشته وزارت خارجه بریتانیا نیز ابراز ناراحتی های مکرری از سوی شاه خطاب به دیپلمات های لندن درباره عملکرد بی بی سی مشاهده شده که در یک مورد در سال ۱۹۷۴ منجر به تعطیلی موقت دفتر بی بی سی در تهران به دستور شخص شاه شد. شاه همچنین به شدت نسبت به گزارش های منفی تفصیلی سازمان عفو بین الملل درباره وضع حقوق بشر در ایران معترض بود و چه از طریق سفیر بریتانیا و چه از طریق پرویز راجی، سفیر ایران در لندن، خواستار "ساکت کردن" این سازمان حقوق بشری غیردولتی شده بود. گسترش نارضایتی ها، آغاز ناآرامی ها پیتر وستماکوت دبیر دوم جوان سفارت بریتانیا در تهران، سفیر سابق کشورش در آنکارا و سفیر کنونی بریتانیا در پاریس، در یک گزارش تفصیلی به تاریخ ۲۵ اکتبر، در پرتو سفر پر سر و صدا و جنجالی شاه به واشنگتن برای دیدار با جیمی کارتر رییس جمهور جدید آن کشور و همچنین شبهای شعر موسوم به "ده شب" در انستیتو گوته در تهران، وضعیت سیاسی داخلی را مورد بررسی قرار داد. در این گزارش ضمن اشاره به دو دیدار جمشید آموزگار، نخست وزیر جدید، با اعضای کانون نویسندگان ایران، از این دیدارها به عنوان حوادثی به یاد ماندنی اسم برده که موجب توجه آموزگار به این نکته شده که اصرار بر اجرای سیاست پیوستن اجباری نویسندگان و روشنفکران به حزب رستاخیز و عملی کردن آن، موجب از دست رفتن اعتبار آنان در بین هوادارانشان خواهد شد. وستماکوت از قول برخی از ایرانیان از شعرخوانی ها و سخنرانی های نویسندگان و شاعران ایرانی در انجمن فرهنگی آلمان در تهران (موسسه گوته) به دعوت مشترک آن انجمن و کانون نویسمدگان ایران و با حضور پنج هزار نفر مخاطب جدی در ماه اکتبر به عنوان "مهم ترین حادثه سیاسی در طول دهه اخیر" در ایران یاد کرده است. عده حاضران در نشست های این ۱۰ شب در منابع مخالف حکومت پهلوی تا پانزده هزار نفر نیز ذکر شده است. بر اساس این گزارش، ظاهرا برگزار کنندگان آلمانی از قرار دادن قید اولیه عضویت در کانون نویسندگان برای سخنرانی خوشنود نبوده و آن را در جهت هدف اعلام شده خود در حمایت از نویسندگان ایرانی نمی دانستند. از سوی دیگر، فضای سیاسی جلسات به خصوص با حضور شاعر و نمایشنامه نویسی چون سعید سلطانپور که تنها سه هفته قبل از زندان آزاد شده بود موجب ابراز خواسته های مکرر سخنرانان و مخاطبان درباره "ضرورت تغییرات عمده تر" در کشور شد. سلطانپور بعد از انقلاب ایران و در بهار سال 1360 توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. این دیپلمات بریتانیایی در ادامه گزارش خود به "شایعات مربوط به ناآرامی های گروه های مذهبی در سطح دانشگاه ها و اجتماع" پرداخته و عبور گذرایی نیز به ماجرای اعتصاب غذای نیروهای مذهبی مخالف حکومت پهلوی در کلیسای سنت مری در پاریس دارد. به گفته وستماکوت این اقدام به قولی "در اعتراض به صدور حکم اعدام برای قاتلان آیت الله شمس آبادی" در اصفهان و به قول دیگری "همانند راه پیمایی بزرگ پایان رمضان [عید فطر] در شرق تهران، به عنوان اقدامی عمده در پشتیبانی از آیت الله خمینی، آیت الله تبعیدی، در شرق تهران" صورت گرفته بود. وستماکوت با کنایه و در اشاره به سوء ظن شاه به تلاش های بین المللی علیه خود، ادامه می دهد که حکومت شاه می تواند این گونه اقدامات را به عنوان "نمونه های دیگری از توطئه های بین المللی برای مانع تراشی در مسیر پیشرفت ایران" تلقی کند. دبیر دوم سفارت بریتانیا در تهران در ادامه با اشاره به تشدید تلاش های سیاسی نویسندگان و حقوق دانان ایرانی می نویسد: "تاثیرگذاری این تلاش ها تا حد زیادی به ایجاد حداکثر فشار در سفر شاه به واشنگتن طی هفته های آینده بستگی دارد. نویسندگان و حقوقدانان دریافته اند که تا زمانی که دولت جیمی کارتر بر اهمیت حقوق بشر در ایران و ضرورت توجه به آن در سیاست خارجی تاکید نکند، احتمال کمی در تمکین شاه به خواسته های آنان وجود دارد." وستماکوت یکی از مشکلات مخالفان داخلی شاه را عدم امکان انعکاس خواسته ها و فعالیت های آنان در رسانه های بین المللی می داند چرا که "به استثنای لیز ترگود، خبرنگار گاردین که تاکنون مطلبی در این باره تهیه کرده، تعداد زیادی خط شکن در بین گزارشگران خارجی مقیم ایران وجود ندارد که بخواهند خطر کرده و به ریشه یابی این موضوعات بپردازند." به اعتقاد این دیپلمات بریتانیایی "توان شاه در اداره این توفان ها، بستگی به آن دارد که چه تعداد حقوقدان و نویسنده به طور کامل حاضر به مشارکت در راه رسیدن به اهداف خود باشند و چه تعداد صرفا به وقت تلف کردن مشغولند. معمولا در سیاست ایران ممکن است رهبران گروه های فشار دردسر آفرین را خرید، ترساند و مرعوب کرد." وستماکوت ضمن اعتقاد بر این که با برخی اصلاحات سطحی و ظاهری می توان در کوتاه مدت مخالفان را آرام کرد، خواسته های دراز مدت مخالفان حکومت ایران را "نظام مستقل دادگستری، آزادی واقعی بیان و برقراری حقوق اساسی بشر در سیستم قضایی" می داند. دبیر دوم سفارت بریتانیا در پایان گزارش خود می نویسد: "این ها اقداماتی است که شاه باید اجازه انجام آن ها را بدهد، اگر می خواهد ایرانیان احساس کنند کشورشان واقعا به آنان تعلق داشته و نظر آنان از جهتی اهمیت دارد." در ادامه این گزارش ها به چند ناآرامی و تظاهرات دانشجویان مخالف حکومت در دانشگاه های تهران و صنعتی آریامهر اشاره شده و خلاصه ای از یک زد و خورد بین ماموران ساواک و شرکت کنندگان در میتینگ عید قربان هواداران دکتر محمد مصدق و جبهه ملی که منجر به دستگیری ۲۰۰ نفر و مجروح شدن عده ای، از جمله داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران، عبدالکریم انواری رییس کانون وکلا و فتح الله بنی صدر یکی از قضات باسابقه شده، اشاره شده است. چنان که از گزارش های ارسالی ماموران مختلف سفارت بریتانیا در تهران بر می آید، در زمان آغاز تدریجی تغییرات سیاسی و کناره گرفتن امیرعباس هویدا از نخست وزیری و روی کار آمدن دولت جمشید آموزگار، پارسونز و همکارانش، همانند خود شاه، بیشترین خطر و مشکل برای آینده آن حکومت را نخست از جانب چریک های مسلح و سپس از جانب نیروهای چپ، ملی و روشنفکران لائیک می دانستند و توجه چندان جدی به رشد جریان مخالف مذهبی در ایران نداشتند. خدمات | آرشیو ملی بریتانیا طی دو روز در نیمه دسامبر سال 2007 همانند سال های گذشته، در آستانه بازگشایی، پرونده های محرمانه خود را در اختیار شمار محدودی از محققان و روزنامه نگاران داخلی و خارجی قرار داد. | تحولات داخلی ایران: "انقلاب محتمل" یا "شاه همچنان با اقتدار" |
مراسم اعدام در زمین فوتبال گزارههایی از قبیل "اعدام در ملا عام کاری غیرانسانی است و موجب ترویج خشونت می شود"، "تماشای صحنه اعدام بدتر از دیدن فیلمی نیست که در آن آدمها مثل برگ خزان فرو میریزند و خون از همه جا جاری است " و یا " به تماشای اعدام کسی رفتن غیرانسانیتر است یا پول دادن و به تماشای انواع و اقسام مسابقاتی رفتن که دو نفر در آن همدیگر را کتک می زنند؟" به کرات در بحثها تکرار میشوند. داوری عدهای به انحطاط اخلاقی مردم ایران میرود و دیگرانی بر خشونتطلبی ایشان تاکید میکنند؛ عدهای هم تماشای صحنه اعدام را برابر با تماشای صحنههای خشن فیلمها میدانند. مطابق نظر زیگموند فروید، در تحلیل نهایی دو رانه یا کشنده(drive) اصلی در روان انسان عامل جهت دادن به رفتار بیرونی او و تدوام حیاتش اند: کشش جنسی (در جهت مثبت جریان زندگی) و پرخاشگری (در جهت جنگیدن با عوامل تهدید کننده آن). این دو رانهٔ روانی در پیچیدگی روابط جوامع انسانی البته خود را به جلوههای گوناگون به نمایش میگذراند. برای مثال از خوشپوشی و عطر زدن، تا میل به ترقی به مدارج بالا همه میتوانند در راستای میل انسان به داشتن دست بالا در انتخاب زوج و شریک جنسی تعبییر شوند. از سوی دیگر، جاه طلبی و در پی قدرت بودن، همچنین اشتغال به کارهای پرخطر و هیجانزا را میتوان در راستای ارضای رانهٔ پرخاشگری تعبیر کرد. مطابق نظر فروید، در مواجهه با رانهها و کششهای روانی، انسان سه راه دارد: ارضا و فرونشاندنشان، سرکوبی و نادیده پنداشتنشان، و یا والایش و تعالی آنها. برای مثال میل جنسی را میتوان اندک زمانی بعد از انگیختگی ارضا کرد (تنها شیوه ممکن برای حیوانات)، یا نادیده انگاشت و سرکوب کرد (امری که در بسیاری محیطهای بسته مذهبی متداول است)، و یا این که با والایش و تصعید آن به صورتهای دیگر جلوه داد. در این تصویر ارضای بلافاصله رانههای انسانی (میل جنسی و پرخاشگری) موجب خاموشی سریع آنها میشود، که البته در این صورت حرکت و پیشرفتی در جهت رشد و ترقی انسان، که ناشی از والایش این رانههای طبیعی است، رخ نخواهد داد. سرکوب و نادیده گرفتن این رانهها نیز در نهایت باعث سر برون کردن آنها در انواع و اقسام مشکلات و بیماریهای روانتنی، از بیحوصلگی و بهانهگیری تا وسواس و … میشود. در مقابل اما در نتیجه والایش این دو تمایل روانی انسان بنایی برپا میشود که با نام فرهنگ از آن یاد میکنیم. در فرهنگ انسانی، فردی که به فرد دیگری علاقه جنسی پیدا میکند قبل از وصال خود را ملزم به گذراندن تشریفات و آیینهایی مرحله به مرحله میکند که بسا روزها و ماهها و یا سالها طول میکشد. بر خلاف حیات جانوری که بین برانگیختگی جنسی و ارضای آن فاصله مدیدی نمیافتد، فضای فرهنگی جامعه انسانی او را ملزم به طی مراحل و مناسکی برای اقدام به این کار میکند. از این سه رویکرد مواجهه با رانههای انسانی، والایش رانهها بهترین طریق مواجهه با آنها دانسته میشود. از دیدگاه فروید تمدن و هنر و فناوری بشری همه جلوههایی از والایش این رانههای روانی انسان اند. جلوههایی که میتوانند در حد سرودن بیتی عاشقانه در وصف معشوق باشند، و یا برافراشتن بنایی عظیم در مقیاس تاجمحل؛ یا ساختن سرپناهی جهت مقابله با برف و باران و خشم طبیعت، و یا جاهطلبی به عظمت فتح ماه و دیگر جلوههای فناوری در جهت رام کردن و به خدمت گرفتن نیروهای طبیعت. در برخی جوامع اما این دو رانه هنوز بیشتر به صورت بدوی و آشکار خود را نمایان میکنند؛ تمایلات جنسی به چهرهای آشکار (مثلاً با متلکپرانی و مزاحمتهای جنسی آشکار) و پرخاشگری به صورت خشونت عریان ابراز میشوند. در حالی که در جوامع نوین با هدایت و نهادینه شدن روشهای ابراز امور، این رانهها به صورتهای ظریف و سازنده (و یا دستکم بیخطر) امکان ظهور و بروز دارند. انتظار این که در یک جامعه همهٔ مردم مطابق الگوی انسان کامل در مدینه فاضله رفتار کنند انتظاری رویایی است؛ در دیدی واقعنگر کردار بشر گوشتواستخواندار بیش از آن چه که آرمانگرایان تصور میکنند تحت تاثیر هیجانات و احساسات زیستی و هورمونی است. نکته دیگری که در جوامع نوین درک شدهاست این است که وجود و بروز تفاوت میان مردم و نیازهای آنها امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است. به بیان ساده انتظار برابر از انسانهای نابرابر عین ناعدالتی است. با عنایت به این واقعیتها است که در دنیای نوین به پرداختن به نیازهای انسان توجه میشود و به جای تاکید بر سرکوب آنها تلاش میشود که امکان ابراز آنها را در شرایط کنترل شده فراهم سازند تا از آسیب سرریز آنها در زمان و مکانی نامعلوم جلوگیری شود. در این دید رویکرد اصلی به رانهٔ پرخاشگری سرکوب نیست، بلکه تلاش میشود که این میل یا والایش شده و یا اینکه در صورتهای کنترل شدهای جلوه کند. مثلاً شرکت در مسابقات ورزشی، رزمی و قهرمانی همه جلوههایی از والایش رانه پرخاشگری هستند و مشغول شدن به سرگرمیهای خشن رایانهای یا تماشای فیلمهای حادثهای یا مسابقات ورزشی نیز میتواند در راستای ارضای این میل تعبیر شود. وقتی بیندهای برای دیدن فیلمی خشن به سینما میرود، در عین آگاهی به این که با صحنههایی طراحی شده -و نه واقعی- مواجه است به تماشای آن میپردازد، با دیدن خشونت مطابق برخی مطالعات میل خشونتگراییش فرومیکاهد ( و کودکان البته از دیدن چنین صحنههایی منع شده اند، از آنجا که فرایند شناختی آنها هنوز در حال رشد است و شاید چنین تفکیکی برایشان بدیهی نباشد). همچنین وقتی شخصی با رایانه به اعمال خشونت مجازی روی عناصر صحنهٔ بازی میپردازد با فرونشاندن میل به خشونتش در محیطی مجازی، ارضا میشود؛ همچنین است شرکت در ورزشی گروهی مثل شلیک رنگ (Paintball) که شرکتکنندگان میتوانند حس شرکت در نبردی واقعی را در شرایطی بیخطر به خوبی تجربه کنند. در جوامعی نیز البته چنین رانهای مجال ارضا و یا والایش نمییابد و سرکوب میشود. سرریز پرخاشگری انباشت شده اما در پی اتفاقاتی معمولی میتواند حوادثی خونین بیافریند که گاه در اخبار از آنها میشنویم؛ حوادثی مانند قتل در پی تصادفی ساده، یا چاقوکشی در پی مشاجرهای معمولی. در جوامعی چنان رفتارهایی به همان صورت اصلیِ غریزی-حیوانی و اعمال خشونت تخلیه میشوند و شاهد وفور جرم و جنایتیم. در جوامعی دیگر اما زمینههایی فراهم میشود تا چنان انرژی به طرز هدایت شده و سالم خالی و سرریز بشود. در کشورهای مدرن امروزه فراهم کردن شرایط مبادرت به خطر در شرایط کنترل شده به صنعت پرسود سرگرمی و تفریحات گوناگون تبدیل شده است. برای اغلب مردم ارتکاب خطر کنترل شده -مانند سواری در ترن هوایی و دیگر تفریحات مهیج- مایه تفریح و غلیان هیجان و احساسات است، در حالی که خودِ خطر کردن برایشان تنها مایه اضطراب و وحشت و آزار است تا هیجان و سرگرمی. بسیاری سرگرمیهای جمعی نوین در تحلیل نهایی مشغول شدن به هیجان بیخطر و یا تماشای خطر کنترل شده است. در نبود شرایط و امکانات برای ارضای کنترل شدهٔ رانهٔ پرخاشگری از طریق سرگرمیهای جمعی اما تماشای فیلمهای خشن و یا مراسم حاوی خشونت کانونهایی میشوند برای توجه و اعتنای مردم. از سوی دیگر خشونت ارضا نشده و سرکوب شده نیز دیر یا زود در درصدی از اجتماع سرریز میشود و حوادث خشونتباری را رقم میزند. درحالی که با مدیریت و در نظر گرفتن روانشناسی اجتماع و فراهم کردن امکانات تفریحی پرهیجان و بیخطر یا هدایت این میل به عرصه رقابتهای چالشانگیز نوین، میتوان جامعهای ساخت که در آن اشتیاق به تماشای چنان مراسمی یا میل به ارتکاب خشونت به مراتب کاهش بیابد. گاه بدون توجه به همین ظرایف، برخی تماشای اعدام را با تماشای فیلمهای خشن، و یا مراسم قمهزنی را با مسابقات خشن ورزشی همکاسه میکنند و ابراز تعجب میکنند که چرا صاحبنظرانی اولی را تقبیح میکنند اما از کنار دومی بیاعتنا میگذرند. نکتهای که چنین افرادی از آن غافل اند این است که اداره و به قاعده آوردن رفتار خطرناک در دنیای نوین -مانند بوکس و کشتی کیج و فوتبال امریکایی و …- است که آنها را از رفتاری خطیر به رفتاری مهیج مبدل میکند. گرچه این "سرگرمی"ها نیز خالی از حوادث و خطر نیستند ولی کنترل صحنه و رعایت قواعد بازی وقوع حوادث را در آنها نه قاعده، بلکه تبدیل به استثنائاتی میکند که در صورت وقوع نیز با بازبینی موارد معمولاً قواعد تازهای و پیشبینیهای بیشتری برای جلوکیری از تکرار آنها وضع میشود. | مدتی است اشتیاق مردمی به تماشای صحنه اعدام و حضور خودجوش مردم در آن، بحثهایی در محافل مجازی به راه انداخته است. | شوق تماشای اعدام در ایران |
از زمان استقلال اوکراین در سال ۹۹۱۱ این داستان تاکنون بارها تکرار شده است: اکثریت غرب و مرکز اوکراین به یک کاندید و اکثریت شرق و جنوب به کاندید مقابل وی رأی داده اند. پیروزی هر کدام از طرفین یعنی روی آوردن بی پروا به سیاستهایی که تنها مطلوب مردمان ناحییه است که رای دادند و همزمان لغو اقدامات و برنامههایی که پیشتر و براساس تمایلات ناحیه دیگر اوکراین انجام شده اند. مثلاً همین چند ماه پیش یانکویچ مانع از نزدیکی اوکراین به غرب و اتحادیه اروپا شد، و پس از سرنگونی وی، دولت جدید در مقابل بلافاصله رسمیت زبان روسی بعنوان زبان دوم در مناطق شرقی اوکراین را ملغی کرد. در سال ۱۹۹۱ در رفراندومی با شرکت ۸۴% واجدین شرایط، بیش از ۹۲% رأی دهندگان اوکراینی به استقلال این کشور رأی دادند. این بدان معنا بود که در آن ایام اکثریت بزرگ همه نواحی این کشور ترجیح دادند تا جدای از روسیه صاحب کشور خود باشند. اما سیر تحولات سالهای بعدی نشان داد که آنها قادر به توافق بر سر اهداف و منافع مشترکی نیستند. انتخابات دموکراتیک تنها به قطبی ترشدن مردم اوکراین منجر شد و ثابت نمود که دموکراسی اتخاباتی به تنهایی درمان درد یک کشور ناهمگن نیست. در پی شورشهای فوریه ۲۰۱۴ هنگامی که ترکیبی از احزاب راست و ماورای راست قدرت سیاسی کیف را در دست گرفتند با اقدامات خود ضربه نهایی را به "وحدت ملی" اوکراین وارد کردند. اما اگر بخواهیم واقع بین باشیم چنین وحدتی از آغاز وجود نداشت. این حقیقت که اوکراین یک کشور چند ملیتی است، در هنگام پی ریزی نظام جدید سیاسی اوکراین سادهانگارانه به فراموشی سپرده شد و اکنون کشور هزینه سادهانگاری آن روزها را میپردازد. چه بسا بهتر بود تا سران استقلال اوکراین در اولین روزهای جدایی از شوروی بدنبال پی ریزی چنان ساختار سیاسی میرفتند که مبتنی بر همزیستی عادلانه بخشهای مختلف اوکراین در کنار یکدیگر باشد. تحقق وحدت درونی پیش نیاز بنیادین پی ریزی هر دموکراسی است. در شرایطی که یک کشور از بافت قومی-ملی نسبتاً همگنی برخوردار است دستیابی به وحدت ملی امر دشواری نیست اما در کشورهای چند ملیتی تحقق آن سخت، زمان بر و در موارد بسیاری ناممکن است. تا اینجای داستان حمایت غرب از برکناری دیکتاتوریها در کشورهای چندملیتی/ چندقومی مانند اوکراین، عراق، سوریه، یمن و لیبی تنها هرج و مرج در پی داشته است. زیرا تصور آغازین آن بوده که پس از اجرای چند انتخابات و شکل گیری احزاب سیاسی بتدریج یک سنت دموکراتیک پیریزی شده و مشکلات مرتفع خواهند شد. اما تمکین به نتایج یک انتخابات دموکراتیک از سوی همه بخشهای کشور هنگامی قابل تصور است که هیچ نگرانی از انحصار قدرت سیاستی توصط یک بخش موجود نباشد. کشورهای غربی چه در دوران انقلاب نارنجی ۲۰۰۵ و چه در تحولات اخیر از گروههایی حمایت کردند که خواهان نزدیکی به غرب هستند و این امر را به منزله خواست مشابه همه مردم اوکراین محسوب کردند. درمقابل مردم شرق و جنوب اوکراین تلاش کردند هر بار از طریق به قدرت رساندن نمایندگان خود (و البته با تکیه بر فشارهای سیاسی-اقتصادی روسیه) با این سیاستها مقابله کنند. وضعیت فعلی حاکی از آن است که مردم شرق و جنوب اوکراین از این بازی خسته و بدنبال تغییر شرایط اند، ابتدا با الحاق کریمه به روسیه و بعداً با قیام مردم شرق رود دنیپر و درخواست آنها برای حمایت روسیه. این تحولات نشانگر آن است که در واقع خود اوکراینیها از توافق بر سر یک راه حل جامع ناتوان بوده اند و سیاستهای توسعه طلبانه روسیه تنها تسهیل کننده روند فعلی بوده ونه ایجادگر آن. در پی بحرانی تر شدن شرایط، بسیاری از ضرورت استقرار نظام فدرال بعنوان تنها راه حل برای حفظ یکپارچگی اوکراین سخن میگویند از هنری کیسینجر سیاستمدار آمریکایی گرفته تا مقامات روسی. اگر این راه حل چند سال یا حتی چند ماه زودتر مطرح گردیده بود چه بسا روند تحولات اوکراین به شکل کنونی نبود. میتوان شرایط مشابهی را در کشورهای چندملیتی-چندقومی حوزه بهار عربی تشخیص داد. علیرغم فاصله جغرافیایی و تمایزات گسترده بین اوکراین و خاورمیانه، اشتراکات بسیاری در ماهیت تحولات آنها قابل رؤیت است: سوریه: سیاست غرب که تنها مبتنی بر سقوط بشار اسد بوده نتایج فاجعه باری برای مردم سوریه داشته است. از یک سو به مدت بیش از سه سال جنگ و کشتار تداوم یافته و از سوی دیگر سوریه بدل به میدان فعالیتهای ایران، سعودی، القاعده و حزب الله لبنان شده است. فرضیه غرب این است که بشار اسد مانع برقراری دموکراسی است و با سقوط وی و انجام انتخابات آزاد مشکل سوریه حل خواهد شد. حال آنکه غرب باید تمایزات ملی، قومی و مذهبی در طراحی سوریه آینده را مورد حمایت قراردهد. علیرغم اینکه ماشین کشتار دولتی اکنون دربست در اختیار علوی ها است اما کردها، مسیحیان و علویها به شدت نگران برتری و قدرت بلامنازع عربهای سنی در سوریه آینده اند. هم اکنون اکثریت قاطع اعضای شورای ملی سوریه (اپوزیسیون) از عربهای سنُی تشکیل شده است که به یک نظام متمرکز در آینده سوریه باور دارند. اما از یک سو علویها آماده تمکین به یک قدرت غیرعلوی در دمشق نخواهند بود و از آن سو، کردها با ایجاد مناطق خودمختار و کنترل آنها توسط نیروهای نظامی مستقل کردی عدم اطمینان خود نسبت به عربهای سنی و یا علوی را نشان داده اند. در این شرایط تنها یک راه کار برای پی ریزی یک سوریه دموکراتیک قابل تصور است و آن استقرار یک ساختار فدرال و اطمینان از عدم تمرکز قدرت در دست یک گروه ملی، قومی یا مذهبی است. یمن: پس از ۳ سال ناآرامی، استقرار ۶ ناحیه فدرال برای گروههای گوناگون قومی و مذهبی بعنوان راه حل نهای اعلام شده است. نظر به ساختار عمدتاً قبیله ای یمن و فقدان نهادهای سیاسی و اجتماعی مورد نیاز یک نظام فدرال، مدتی بیش از یک سال برای زمینه سازی استقرار سیستم فدرال پیش بینی شده است. لیبی: این کشور در دوران استعمار ایتالیا از بهم بستن سه ناحیه شرقی (برقه)، غربی (طرابلس) و جنوبی (فزّان) پدید آمده است. علیرغم اشتراک زبانی و مذهبی بسیار بالا در بین تمامی مردم لیبی، مناطق شرقی و جنوبی از تمرکز ثروت و قدرت در منطقه طرابلس ناراضی میباشند. اگرچه نمیتوان لیبی را یک کشور چندملیتی یا چند قومی نامید اما تجربه تبعیض های طرابلس نسبت به سایر مناطق از دلایل عمده ناآرامیهای گسترده لیبی است که ۳ سال پس از سقوط قذافی کماکان تداوم یافته است. شرق و جنوب لیبی خواهان استقرار یک نظام فدرال هستند که اختیارات سیاسی و اقتصادی گسترده ای را به آنها بدهد. عراق: پس از صدام یک قانون اساسی مبتنی بر یک نظام فدراتیو برای این کشور چند ملیتی پذیرفته شد. اما بعداً با ارتقای افکار برتری جویانه از جانب احزاب حاکم شیعی از توسعه فدرالیسم به مناطق دیگر بجز کردستان ممانعت به عمل آمد. دولت نوری مالکی مانع شکل گیری حریم های فدرال در مناطق سنی نشین و حتی شیعی بوده است. بغداد بطور روزافزونی در حال متمرکز کردن قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی در بغداد و حتی تحدید اختیارات منطقه فدرال کردستان عراق است. شیوه های سرکوبگرانه و به غایت خشن نوری مالکی در استانهای سنی نشین این مناطق را برای فعالیت گروههای تروریستی افراطی مستعد کرده است. بازگشت به سیستم متمرکز و ناقص کردن ساختار فدرال در کشوری مانند عراق با تمایزات عمیق ملی-قومی و مذهبی- فرهنگی، پایانی به جز فروپاشی نخواهد داشت. در این میان سیاست رسمی آمریکا که تنها مبتنی بر حمایت از دولت مرکزی و تأکید بر برگزاری انتخابات دموکراتیک بوده، سیاستی است که روزبروز نواقص خود را بیشتر نمایان می کند. سیاست آمریکا باید بر تشویق عدم تمرکز و توسعه حریم های فدرال در عراق باشد تا زمینه مشارکت عادلانه همه بخشهای عراق در قدرت سیاسی فراهم شود. تنها در این شرایط است که انتخابات معنادار و مؤثر خواهند بود و عراق دارای یک نظام سیاسی با ثبات و واقعاً دموکراتیک خواهد شد. ماهیت مشکلات از اوکراین تا لیبی یکی است و آن فقدان وحدت درونی در یک کشور چندملیتی-چندقومی است. دستیابی به وحدت درونی پیش نیاز اصلی و گریزناپذیر دموکراسی است. پنهان شدن در پشت مفاهیمی مانند حق حاکمیت و یکپارچگی سرزمینی هرگز راه چاره ای برای گریز از مرحله تاریخی "وحدت یابی درونی" نبوده است. کشورهایی که از بافت همگنی برخوردار بوده اند فرایند وحدت درونی را زودتر آغاز کرده و سریعتر به پایان رسانده و همین کشورها ( بریتانیا، هلند، آلمان، آمریکا، ژاپن،..) طلایه داران توسعه سیاسی و اقتصادی بوده اند. از سوی دیگر کشورهای چندملیتی مانند هند، اسپانیا، مالزی، سوییس و بلژیک با استقرار نظام فدرال به وحدت درونی دست یافتند و سپس حرکت در مسیر دموکراسی را آغاز کردند. و دسته سوم یعنی کشورهایی که فاقد وحدت درونی اند، هرگز موفق به پیریزی دموکراسی نشده و تلاشهای متعدد آنها در این مسیر همواره با شکست روبرو شده اند. در قیامهای اخیر کشورهای گوناگون جهان نه تنها غرب بلکه روسیه، چین و کشورهای منطقهای تلاش داشته اند تا بر روند تحولات تأثیرگذار باشند. در اینجا رویکردهای روسیه یا چین مورد نقد قرار نگرفت زیرا ماهیت سیاسی این دو کشور همواره مانع حمایت آنها از خیزشهای دموکراسیخواهانه بوده است. بویژه روسیه و چین، بدلیل مبتلا بودن به مسأله ملیتها در درون خود، هرگز از حرکتهای حقطلبانه ملیتهای سایر کشورها حمایت نمی کنند. در مقابل دو دهه اخیر شاهد حمایتهای غرب از قیامهای آزادیخواهانه و نیز جایگاه مهم آن در میزان موفقیت این کشورها در پیریزی دموکراسی بوده است. اما حمایت غرب از دموکراتیزه شدن کشورهای چندملیتی هنگامی می تواند مؤثر باشد که از حل روابط درونی بین گروههای ملی-قومی بعنوان پیش نیاز بنیادین اقدامات بعدی پشتیبانی کند. ساختار فدرال ممکن است تنها راهی باشد که وحدت درونی را ممکن کرده و از فروپاشی یک کشور چندملیتی جلوگیری کند. اما عدم شناسایی حقوق ملیتها به صورت مانع اصلی در برابر استقرار دموکراسی عمل کرده و سپس به فروپاشی آن کشور منجر خواهد شد. حل مسأله ملی و احراز وحدت درونی پیش نیاز قطعی هر حرکتی بسوی توسعه سیاسی و استقرار دموکراسی است. | هنگامیکه در دسامبر ۲۰۱۳ ویکتوریا نولند معاون وزیر خارجه آمریکا بستههای بیسکویت را در میان معترضین میدان کیف توزیع میکرد احتمالاً این کار خود را یک اقدام جسورانه در پشتیبانی از خیزش دموکراتیک مردم اوکراین تلقی می کرد. شاید این تصور تا حدی درست بود ولی قطعاً برپایه درک ناقصی از واقعیات بود. معترضانی متعلق به غرب و مرکز اوکراین به میدان آمده بودند تا رئیس جمهوری را برکنار کنند که با رأی اکثریت مردم شرق و جنوب اوکراین پیروز شده بود. | ناکارآمدی رویکرد غرب به توسعه دموکراسی |
خشونت ها در عراق تنها در سال جاری بیش از دو هزار و پانصد قربانی برجای گذاشته است به گفته مقامات عراقی در انفجار یک خودروی بمب گذاری شده در شهر شمالی موصل، دست کم پنج شهروند غیرنظامی و پنج مامور امنیتی عراق کشته و شمار دیگری مجروح شدند. به گفته یک مامور پلیس شهر موصل خودروی بمب گذاری شده در مسیر نیروی مشترک گشتی پلیس و ارتش دریک منطقه تجاری شلوغ شهر منفجر شد. پیش از این، اوایل امروز صبح، در اثر یک حمله انتحاری در شهر کرکوک هفت مامور پلیس کشته و شمار دیگری مجروح شدند. به گفته یک مامور پلیس محلی این انفجار در یک پست بازرسی روی داد. خشونتها در عراق روبه افزایش گذاشته است. از آغاز سال جاری تا کنون بیش از دو هزار و پانصد نفر در عراق قربانی خشونت شدهاند. | عراق امروز،یکشنبه، ۱۳ آوریل( ۲۴ فروردین) شاهد انفجارهایی بود که به کشته شدن دست کم هفده تن و زخمی شدن شماردیگری از شهروندان این کشور منجر شد. | دوانفجار در دو شهر عراق چندین کشته و زخمی برجای گذاشت |
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند که بمرور در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشوند. این نوشته را تقدیم میکنم به یادِ بیدارِ روشنفکرِ فرهیختهیِ نجیب و فروتن، دیرینه دوستِ بزرگوارم ایرج کابلی که شوربختانه جهانِ ما را وانهاده است و دیگر در میانِ ما نیست. آقای کابلی دیروز (چهارشنبه ۱۷ فوریه/۲۹ بهمن) درگذشت. ایرج کابلی افزونبر تألیفها و ترجمههایِ درخشان و همهیِ کوششها و فعالیتهایِ فرهنگی، اجتماعیِ پُرثمرِ خود، در بیش از سه دهه پژوهشِ دامنهدار و ژرف در عرصهیِ خط و زبان فارسی سهم بزرگی در بهسامانکردنِ نگارشِ خطِ فارسی داشته است. بیست و هشت سالِ پیش در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۷۱ نخستین جلسهیِ "شورای بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی" تشکیل شد که بهزودی اعضایِ آن عبارت شدند از: کریم امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد شاملو، محمد صنعتی، مصطفی عاصی، ایرج کابلی، کاظم کردوانی، هوشنگ گلشیری. چه ضرورتی باعث تشکیل این شورا شد؟ چگونه تشکیل شد؟ چه دستآوردی یا دستآوردهایی داشت؟ همانطورکه در "گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ خط فارسی" آمده است "گردآمدنِ چنین جمعی براساسِ نیازی است که زمانه در برابر ما قرار داده است". بخشی از این نیازِ زمانه، نیازی بود انباشته شده و تاریخی بر دوشِ ایرانیانِ اهلقلم که میتوان چندتایی را چنین برشمرد: ۱- خط فارسی از خطِ عربی گرفته شده که خود از خطِ فنیقی اقتباس شده است. ۲- خطی که در دورانِ اسلامی پس از حذفِ خط پهلوی از صحنهی فرهنگ زبان فارسی بهعنوان خطِ زبانِ فارسی بهجایِ آن نشست الفبایی داشته و دارد که برای زبانِ سامیِ تصریفی و قیاسی و اشتقاقیِ عربی هم مناسب بود هم کارآمد؛ حالآنکه زبان فارسی زبانی است هندوایرانی و ترکیبی. این الفبا در زبان فارسی نهتنها کارآییِ خود را ندارد بلکه باعث شد که بسیاری از ویژگیهایِ دستوری و آواییِ زبان فارسی پوشیده و پنهان بماند (کابلی). ۳- در زبانهایِ سامی صامتها اسکلت و پایهیِ معناییِ کلمه را تشکیل میدهند و مصوتها تنها برای گرفتن مشتقاتِ مختلف از ریشه بهکار میروند. ساختمانِ زبانِ فارسی با ساختمانِ زبانِ عربی بهکلی متفاوت است. در این زبان صامتها و مصوتها پابهپایِهم در ساختنِ صیغههایِ مختلفِ یک ریشه مشارکت دارند. در عربی ترکیب به آن معنا که در فارسی هست وجود ندارد و بنابراین مسئلهیِ املایِ کلمههایِ مرکب هم مطرح نیست. ازطرفِدیگر حرفهایِ دندانهدار در خطِ عربی-فارسی و حرفهایِ نقطهدار در املایِ کلمههایی که یک ساخت اما ریشههایِ مختلف دارند دخالتِ مؤثر دارند. مثلاً اگر "روانشناسی" را بتوان به همین صورت نوشت، نوشتنِ "زیستشناسی" به شکلِ "زیستشناسی" خواندنِ آن را دشوار میکند. (صادقی) ایرج کابلی ۴- خطِ فارسی سرشتی نیمهالفبایی و نیمه هجایی دارد و برخلافِ خط لاتینی دارای دو نوع حرفِ متصل و منفصل است. ۵- بعضی از حرفها مثل (آ، ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و) به حرفِ قبل از خود میچسبند ولی به حرفِ بعد از خود نمیچسبند که بهتخمینِ کریم امامی حدود ۳۰ درصدِ کلِ واژههایِ پُراستعمال را دربرمیگیرند. (باطنی، امامی) ۶- حرفهایِ فارسی شکلِ ثابتی ندارند و بسته به اینکه در آغاز، در میان، یا در پایان کلمه قرار گیرند یا اینکه مستقل نوشته شوند چهار شکلِ متفاوت به خود میگیرند. نمونه: حرفِ "ع" در کلمههایِ عقل، معنی، منع، اطلاع. (باطنی) پیش از چاپ و ورود آن به ایران قرنها نوشتار و کتابت در دست کاتبان و محرّران بود. در این دوران طولانی هیچ قاعدهیِ خاصی برای نوشتن وجود نداشت تنها اصلهایِ زیباشناختیِ خط (نستعلیق یا شکسته یا شکستهنستعلیق) معیارِ شیوهیِ نگارش بود و سلیقهیِ کاتبان، حرفِ نخست را میزد که بهیکمعنا با کمی اغراق میتوان گفت به تعدادِ کاتبان فراوانیِ شیوهیِ نگارشِ خط وجود داشت. بهگفتهیِ کریم امامی "کتابت هنرِ خواص بود و آدمِ فاضل کسی بود که با احاطهیِ خود به شعر و ادب فارسی و عربی میتوانست رمزِ تفننهایِ معماییِ خطاط را در یکنظر بُگشاید." نخستین کسی که در دوران معاصر به فکرِ وضعِ قاعدههایی برای سروسامان دادنِ خطِ فارسی افتاد احمد بهمنیار، استاد فقید دانشگاه تهران بود که مقالهیِ مفصل او نخست در نامه فرهنگستان اول و سپس در مقدمهیِ لغتنامه دهخدا به چاپ رسید. پس از ورودِ چاپ به ایران و رواجِ آن نیز تغییر چندانی در شیوهیِ نگارش بهوجود نیامد تاآنکه بهگفتهیِ کریم امامی "در نیمهیِ دههیِ ۱۳۳۰ شمسی وزارت معارفِ وقت به راهنماییِ مؤسسهیِ انتشارات فرانکلین سازمانِ کتابهای درسی را بنیاد نهاد" و کوشید با اِعمالِ یکنوع رسمالخطِ واحد در همهیِ کتابهایِ درسی سروسامانی به این امر بدهد: "نخست حکم دادند به چسباندن همهیِ حروف در هر کلمهیِ مستقل اعم از ساده و مرکب... کتابهایِ آن سال پُر از افراطکاریهایی چون دانشسرایعالی و مجلسشورایملی شد. البته در دستورالعملهایِ بعد روشن کردند که صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه را نباید بههم چسباند و سال بعد از ترکیباتِ طولانیِ ناخوشایند کم شد." در دورانِ وزارتِ فرهنگِ دکتر پرویز ناتل خانلری (تیر ۱۳۴۱ - اسفند ۱۳۴۲) نیز کمیسیونی دراینخصوص تشکیل شد و ازجمله مصوبههایِ ماندگارِ آن جدا کردنِ "می" (بهصورتِ جدا البته) در صرفِ فعل بود (می روم، می رفتم ... بهجایِ میروم و میرفتم ...). پس از انقلاب "مرکز نشر دانشگاهی" نیز دستورالعمل خاص خود در این زمینه را تنظیم و منتشر کرد. همچنین یاد باید کرد از کوششهایِ ارزندهی استادان دیگری که دراینزمینه کوشیدهاند چون دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی (۱) و دکتر جعفر شعار (۲) اما، با همهیِ سعیشان که مشکور است و بهرغمِ دستورالعملهایی که عمرِ برخیشان به بیش از سی سال میرسید همچنان حل این مشکلها در دستانِ سلیقههایِ گوناگونِ ناشران و دستاندرکاران و نویسندگان بود. در آستانهی دههی ۷۰ با پدیدهی نوظهوری روبهرو شدیم که آن شیوهها دیگر نمیتوانستند به شکلِ "مفارقتآمیزِ" گذشته ادامه یابد. این پدیدهیِ نوظهور چیزی جز کامپیوتر نبود. ورودِ کامپیوترهای شخصی از سال ۱۳۶۶ در ایران آغاز شد و هر سال با رشدِ بیشتری ادامه پیدا کرد و استفاده از کامپیوتر برای کارهایِ روزمره و تایپِ متنهایِ اداری و شخصی و متنهایِ کتابها و... آرامآرام به امری معمول و همگانی تبدیل میشد. چگونگیِ تشکیلِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی و هدفهایِ آن در سال ۱۳۷۰ ایرج کابلی مطلبی با عنوانِ "فراخوان برای اختیارِ شیوهیِ واژهنویسیِ فارسی" نوشت که "قرار بود که از همهیِ فارسینویسان و صاحبنظرانِ علاقمند دعوت شود دربارهیِ روشهایِ پیشنهادیِ نویسنده اظهار نظر کنند و... به نظرسنجی گذاشته شود... و نتیجهی کار بهعنوانِ شیوهیِ قابلِقبولِ همهگان منتشر شود." (کابلی) این متن دراختیار برخی از صاحبنظران نیز قرار داده شد (امامی) تاآنکه تصمیم قطعیِ تغییرِ خط در تاجیکستان گرفته شد (۳) و کابلی درستتر دید با انتشار آن متن (البته با تغییراتی که خود داده بود)، همانطور که خود در "فراخوان" گفته است، در نشریهیِ آدینه که پیشقدم شده بود (بهعنوانِ تریبون) این نظرسنجی انجام شود. متنِ ایرج کابلی با عنوانِ "فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان" در مرداد ۱۳۷۱ (آدینهی شمارهی ۷۲) منتشر شد. انتشارِ این متنِ جدی و سنجیده و شایستهیِ توجه که با ژرفاندیشی و براساسِ تجربههایِ شخصیِ کارِ تألیف و ترجمه و با تکیه بر اصلهایِ زبانشناسی و آشناییِ نزدیک با کارکرد و کاربردِ کامپیوتر تدوین شده بود (باطنی، امامی) با استقبال گروهی از دستاندرکاران و صاحبنظران روبهرو شد. به پیشنهادِ احمد شاملو و دعوت او از کاظم کردوانی برای گردآوردنِ جمعی از متخصصان و صاحبنظران برای بحث درخصوصِ این پیشنهادِ ایرج کابلی این "شورا" با شرکت و همکاریِ صمیمانهیِ چند از تن از بزرگانِ عرصهیِ زبان و ادب و ویرایش و خطِ فارسی شکل گرفت. (۴) تشکیل این شورا (که نه جمعی بود انتخابی و نه هیئتی انتصابی) و بحثها و پیشنهادهایِ آن با استقبال وسیع روبهرو شد. برای نخستین بار بود که عدهای از سرشناسترین روشنفکران و متخصصانِ این حوزه بهصورتِ مستقل جمع میشدند تا دربارهیِ مشکلهایِ تاریخیِ خط و زبانِ فارسی رایزنی کنند. افزونبرآن نخستین بار بود که متخصصان و صاحبنطرانِ رشتههایِ گوناگونی که بهنحوی با خط سروکار داشتند (شاعر، نویسنده، زبانشناس، مترجم، ویراستار، متخصص کامپیوتر و برنامهریزیِ کامپیوتری) کنارِ هم مینشستند و موضوعِ خط فارسی و دشواریهایِ آن را میسنجیدند و کوشش میکردند چارهای برایِ این مشکلها و معضلها بیابند. و شاید برایِ نخستین بار بود که مصوبهها و پیشنهادهایِ این شورا در جمعی محدود نماند و علاقهمندانِ فراوانی چه در داخل کشور و چه در خارج بهنوعی در آن شرکت میکردند و نظر میدادند. استقبال از بحثهایِ شورای بازنگری به آنجا کشید که خوشبختانه نزدیک به یک سالِ بعد "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" کمیسیونی مرکب از بعضی از اعضایِ فرهنگستان و بعضی متخصصانِ خارج از شورا (ازجمله دو تن از اعضایِ شورایِ بازنگری: دکتر علیمحمد حقشناس و دکتر محمدرضا باطنی) تشکیل داد که حاصلِ آن نخست "دستورِ خطِ فارسی" بود و سپس فرهنگِ ارزشمندِ "فرهنگ املایی خط فارسی" (دکتر علیاشرف صادقی، زهرا زندی مقدم). هدفهایِ شورا (پس از تصریحِ این امر که قصدِ شورا نه تغییرِ خطِ فارسی است نه تقلید از شیوهیِ نگارشِ خطِ لاتینی و چپنویسی) که در "گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ خطِ فارسی" آمده است ازجمله عبارت بود از: ۱- در جهانِ امروز در حوزهیِ خط اصل بر علمیتر کردن و ناچار سادهتر کردن شیوههایِ نگارش است. نهتنها موضوعِ قاعدهمندکردن و سادهتر کردنِ شیوهی نگارشِ خط فارسی برای تودهیِ عظیمِ نوجوانان ما در داخل کشور وظیفهای است بسیار مبرم و حیاتی بلکه با بازشدنِ افقهایِ جدید برای خط و زبانِ فارسی در بیرونِ مرزهای ایران بر سنگینی بارِ چنین مسئولیتی افزوده است. ۲- اساسیترینِ هدفِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی دست یافتن به شیوهای است که به کمکِ آزمونهایِ عملی خواندن و نوشتن فارسی را آسانتر کند. برای رسیدن به این هدف سعی براین است که چهرهیِ خطِ فارسی تا حد امکان دگرگون نشود. ۳- پردازشِ بهتر و سریعترِ متنفارسی با کامپیوتر در زمانهیِ ما یک ضرورت اساسی است. بنابراین، شورا به پیشنهادهایی که به این هدف کمک میکنند، بهشرطِ مخدوش نکردن هدفهایِ دیگر، توجهی خاص دارد و آنها را در نظر میگیرد اما، معتقد است که برنامهنویسان کامپیوتر باید کارِ خود را با ویژگیهایِ خطِ فارسی تطبیق بدهند و نه بر عکس. دستآوردهایِ کارِ شورا باید گفت که سخن ما در اینجا صحبت از آن سنگِ نخستینی است که نهاده شد نه نادیده گرفتن سهم آنانی که این کار را پِیگرفتند. ۱- یکی از کلیدیترین پیشنهادهایِ ایرج کابلی موضوعِ بیفاصلهنویسی بود که شورا پذیرفت و امروز میتوان گفت که تاحدزیادی قبولِ عام یافته است. مشکلِ پیوستهنویسی یا جدانویسیِ واژههایِ مرکب از دیرباز محلِ مناقشه بوده است و از قدیم هیچ قاعدهی سامانیافتهای دراینخصوص وجود نداشته است. در پیوستهنویسی شکلِ اجزایِ تشکیلدهندهیِ واژهیِ مرکب تغییر میکند و بازشناسیِ آن آسان نیست. نمونههایی چون زباندراز و زباندار و بلبلزبانی و تلخزبانان و ... را در نظر بگیرید و مقایسه کنید با شکلِ بیفاصلهیِ همین واژهها: زباندراز، زباندار، بلبلزبانی، تلخزبانان. در بسیاری موردها جدانویسی هم موجب بدفهمی میشود (کابلی). ۲- بیفاصلهنویسی کمک شایانی میکند به درک درستِ واژهها و همچنین فراگیریِ عمیقِ اجزایِ زبان فارسی ازسویِ نوآموزان زبان. مثالی بزنم: این شعرِ زیبایِ "دلا خوکن به تنهایی که از تنها بلا خیزد" اگر به این صورتِ درست نوشته شود بهراحتی هم قابل درک است و هم مانع از بدخواندن شعر میگردد. اما اگر "تنها: را بهصورت "تنها" بنویسیم نهتنها باعثِ بدخوانی میشود بلکه معنایِ شعر کاملاً دگرگون و عجیب خواهد شد. گویا میگوییم باید به "تنهایی" خو کنیم چون این "تنها" باعثِ بلا میشود! یا ترکیب "که" با "آن" و "این" را در نظر بگیرید. در دوجملهیِ "اینکه کنار تابلویِ نقاشی ایستاده است دوستِ من است" و "اینکه به من میگویی به این تابلو نگاه نکنم خیلی عجیب است." در این دو جمله تفاوتِ معناییِ "که" در املایِ یکسانِ "اینکه" کاملاً ازبین رفته است. در جملهیِ نخست منظور "این کسی" است و در جملهیِ دوم صحبت از موضوعی است. درحقیقت برای درست نوشتن در جملهیِ اول باید نوشته شود "این که" (جدا ازهم) و در جملهی دوم "اینکه یا اینکه". محمد صنعتی با بیفاصلهنویسی بخشهایِ تشکیلدهندهی واژههایِ ترکیبی جدا اما، بیفاصله نوشته میشوند. بهاینترتیب هم به آسانی میتوان واژههای مستقل را بازشناخت و هم اینکه پارههایِ غیرمستقلِ واژههایِ ترکیبی مشخص میشود. یکی از مهمترین حاصلهای این شیوه آسان شدن کار سوادآموزی است زیرا با به کاربردن آن شکلِ آشنایِ واژههایِ بسیط همیشه ثابت میماند و در ترکیب هردم به شکلی در نمیآید و زبانآموز و همینطور کامپیوتر یک بار که آن را شناخت دیگر همیشه به آسانی بازش میشناسد. (کابلی) ۳- با بیفاصلهنویسی میتوان شکلِ واژههایِ مرکبی که یکواحدِ معنایی را تشکیل میدهند بازشناخت. درمقامِمثال بهجایِ بی چون و چرا/ آب از سر گذشته/ به این ترتیب/ به معنی عام کلمه بهدرستی میتوان نوشت: بیچونوچرا/ آبازسرگذشته/ بهاینترتیب/ بهمعنیِعامِکلمه. ۴- با بیفاصلهنویسی میتوان فعلهایِ مرکبی که یک واحدِ معنایی تشکیل میدهند بازشناخت نظیرِ نگهداشتن، دربرداشتن، جازدن، برگشتن، آبکشیدن، درافتادن، قلمگرفتن، بهخاطرسپردن، بهدنیاآمدن و... بهجایِ نگه داشتن، در بر داشتن، جا زدن، بر گشتن، آب کشیدن، در افتادن، قلم گرفتن، به خاطر سپردن، به دنیا آمدن. ۵- ازآنجاکه زبان فارسی زبانِ ترکیبیِ بسیار غنی و گستردهای است، بیفاصلهنویسی کمک بزرگی است به گسترشِ زبان و واژهسازیِ بیکرانهی آن. ۶- امروز خوشبختانه پذیرشِ بیفاصلهنویسی تاحدِ رعایتِ کموبیشِ آن در فرهنگهایِ معتبرِ فارسی پیش رفته است. البته با تفاوتهایی و نظرهایی که مؤلفانِ محترمِ این فرهنگها دارند. فرهنگِ سخن بسیاری از واژههایِ مرکب را یا بهصورتِ بیفاصله یا به دو صورتِ جدا و بیفاصله ضبط کرده است (چند نمونه: خوشباش، خوشباش/ خوشباور، خوشباور/ خوشبخت، خوشبخت/ خوشبختانه، خوشبختانه/ خوشبختی، خوشبختی/ خوشدل، خوشدل اما: خوشبین، خوشترکیب، خوشجنس، خوشخبر، خوشرفتار، خوشرکاب و ...) همچنین بسیاری از ناشرانِ جدی تاحدزیادی آن را رعایت میکنند. در کتابهایِ درسیِ دبستان و دبیرستان هم کاربردِ بیفاصلهنویسی، بازهم با تفاوتهایی، دیده میشود. محمدرضا باطنی ۷- همچنین "شورا به مسایلی چون موجود نبودنِ سه مصوتِ کوتاهِ -َ، -ِ، -ُ در قالبِ حروفی که در زنجیرهیِ خطِ فارسی قرار بگیرند توجه کرد و علاوه بر آن پیشنهادِ طراحی یکنوع خطِ آوائیِ فارسی برای استفادة اختصاصی در آوانویسی و کاربردهایِ کامپیوتری، و نه کاربردِ عام را مورد بررسی قرار داد." ۸- یکی دیگر از پیشنهادهایِ کابلی و طرح آن در شورا موضوعِ نشانهیِ اضافه یا کسرهیِ اضافه بود. و شورا توافق کرد که این نشانهیِ اضافه در زنجیرهیِ خط فارسی وارد شود. اینکه این نشانه به چه صورت و با چه نشانهیی در زنجیرهیِ خطِ فارسی نوشته شود موکول به مطالعهیِ بیشتر شد. ما امروز بیشازپیش شاهد بهکارگیریِ این کسرهی اضافه در نوشتهها هستیم. شاید امروز بتوان یکی از نمونههایِ موفقِ استفاده از کسرهیِ اضافه را در "حافظ بهسعیِ سایه" دید که بسیار به درست خواندنِ شعرها یاری میرساند. ۹- درخصوصِ "ی"یِ میانجیِ پیش از کسره معین شورایِ بازنگری به تصمیمی نرسید. یعنی ازمیانِ شکلِهایِ ممکنِ "خانهییِ، خانهیِ، خانهی" انتخابی نکرد. اما، به نظر میآید دو شکلِ دوم و سوم بیشترین کاربردها را داشته است. ۱۰- دربارهیِ صرفِ مصدرِ "استن" شورایِ بازنگری باتوجه به تلفظ نشدنِ همزه در فارسی تصویب کرد که "ام - ای - است - ایم - اید - اند" جدا و بافاصله نوشته شود: ایرانی ام، ایرانی ای، ایرانی است، ایرانی ایم، ایرانی اید، ایرانی اند. ۱۱- درخصوصِ ضمیرهایِ ملکی (مضافالیه) و ضمیرهای مفعولی شورایِ بازنگری شیوهیِ همآهنگِ زیر را پیشنهاد کرد: "ام - دستام / ات - دستات / اش - دستاش / مان - دستمان / تان - دستتان / شان - دستشان". ۱۲- در عرصهی کامپیوتر و نرمافزارهای فارسی هرچند تا رسیدن به یکشیوهیِ نگارشیِ تاحدممکن استاندارد و منطقی که قابلیت پردازش با کامپیوتر را داشته باشد هنوز فاصله داریم، پیشرفتهایِ مهمی حاصل شده است. کارِ "شورایِ بازنگری" در یک مرحله بهپایان رسید. ایرج کابلی در ادامهیِ کارِ خود کتابِ ارزشمندِ "درستنویسیِ خطِ فارسی" را منتشر کرد. و نتیجهی آن بحثها و آن پیشنهادها امروز اینجاوآنجا بهروشنی دیده میشود هرچند بسیاری از کسان ندانند این دستآوردها حاصلِ کارِ چه کسانی بوده است. امروز هرچند در مقایسه با روزِ نخست و پیشنهادهایِ دوست بزرگوارم ایرج کابلی و تشکیلِ "شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی" شاهدِ پیشرفتهایِ قابل اعتنایی در پهنهیِ نگارشِ خطِ فارسی هستیم، هنوز کارهایِ مانده فراوان است و راههایِ نکوبیدهیِ فراوانی پیشِ رویِ رهروانِ قرار دارد. یکبخشِ این وضعیت برمیگردد به طبیعتِ خط و طبیعتِ آدمیان و خوکردن آنان به شکلهایی که فراگرفتهاند و به آنها عادت دارند و بهسادگی نمیتوانند از شکلهایِ مألوف خود بگذرند. هوشنگ گلشیری بخشِ مهمِ دیگر ِ ساختارهایِ معیوب یا بهتر بگویم نبودِ ساختاری کارآمد است که بر این ضعفها و کمبودها چیره شود. در وضعیتی بهسامان این وظیفهیِ فرهنگستان کشور است که با کنار گذاشتنِ نگاهها و نگرشها و چارچوبهای ناکارآمد و باتوجه به ضرورتِ عاجلِ رسیدگی به این موضوع و با تشکیل کمیسیونهایِ تخصصی (و نهتنها چند تن از اعضایِ خود و احتمالاً دو، سه متخصصِ بیرونِ از خود) و دخالتِ همهیِ کسانی که بهنحوی با خط سروکار دارند به این موضوع بپردازد و با بهوجودآوردنِ اجماعی عمومی، یکبار برای همیشه (بهمعنایِ آیندهای قابل تصور) بر این دشواریها غلبه کند. اما، به نظر میآید حتی تا رسیدن به این مرحله هم راهِ دراز و دشواری در پیش داریم. منبعهایی که از آنها بهره بردهام: - امامی کریم، لزوم بازنگری در شیوه خط فارسی، آدینه شمارهیِ ۷۳ و ۷۴ (شهریور ۱۳۷۱)، ص. ۱۸ و ۱۹. - باطنی محمدرضا، نگاهی تازه به شیوه خط فارسی، آدینه شمارهیِ ۷۵ (آبان ۷۱)، ص. ۴۴ و ۴۵. - کابلی ایرج: - فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان، آدینه شمارهیِ ۷۲ (مرداد ۷۱)، ص. ۵۰ - ۵۵. - دو اشتباه در یک یادداشت، آدینه شمارهی ۸۴ و ۸۵ (آبان ۷۲)، ص. ۷۴ و ۷۵. - پیوستهنویسی جدانویسی یا بیفاصله نویسی؟، آدینه شمارهیِ ۹۶ (آبان ۷۳)، ص. ۲۹ و ۳۰. - درستنویسیِ خطِ فارسی، نشر بازتابنگار، چاپ اول، ۱۳۸۴. - گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی (کاظم کردوانی، دبیرِ شورا)، آدینه شمارهیِ ۸۴ و ۸۵ (آبان ۷۲، ص. ۷۲ و ۷۳. - صادقی علیاشرف و زندی مقدم زهرا، فرهنگ املایی خط فارسی (ویراستِ جدید)، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۲. ۱: ادیبسلطانی میرشمسالدین، درآمدی بر چگونگیِ شیوهیِ خطِ فارسی - چاپ نخست سال ۱۳۵۴، ویراستِ دوم در سال ۱۳۷۱ و ویراستِ سوم آن در سال۱۳۷۸ منتشر شد (انتشارات امیرکبیر). ۲: شعار جعفر، فرهنگ املایی، (۱۳۶۰، انتشارات بنگاهِ ترجمه و نشرِ کتاب)، در سال ۱۳۷۵ در کتاب دیگری با نامِ شیوهیِ خطِ معیار در انتشارات احیایِ کتاب، در سال ۱۳۷۸ کتابی با نامِ فرهنگِ املایی و دستورِ خط و املایِ فارسی در انتشاراتِ سخن. ۳: شاید یادآوری این نکته ضروری باشد که در همان زمانها میان تاجیکان، پس از جدایی از شوروی سابق و تشکیلِ دولتِ مستقلِ تاجیکستان، بحثی در ضرورتِ تغییرِ خطِ سیرلیک به خطِ فارسی درگرفته بود. و حتا در سال ۱۹۸۹ تصمیم گرفته بودند که دوباره الفبایِ خط فارسی را انتخاب کنند و از قرار سال ۱۹۹۵ را به عنوانِ سالِ استفادهیِ کاملِ خطِ فارسی (یا فارسی-عربی) تعیین کرده بودند. اما، بعداً به علتها و دلیلهایی که بیرون از موضوعِ بحث ماست دوباره به خطِ سیریلیک بازگشتند. ۴: شرح دقیقِ این موضوع را در مقالهیِ "شاملو در سه تجربه" (من بامدادم سرانجام - یادنامه احمد شاملو، به خواستاریِ سعید پورعظیمی، انتشارات هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶، ص. ۳۲۳ - ۳۳۲) دادهام. این مقاله در بیست سالگیِ درگذشتِ شاملو بهلطفِ سایتهایِ زمانه، عصر نو، گویا بازنشر شد. | در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند. | شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی؛ گامی 'مهم اما ناتمام' |
روح الله از عراق ربوده به ایران منتقل شد در این میان روح الله زم نیز رابطه نزدیکی با مهدی هاشمی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی داشت و حسن معادیخواه، فرزند عبدالمجید معادیخواه (که سابقا قاضی شرع دادگاه انقلاب بود) از جمله دیگر دوستانش بود. 'روح خدا ' و متولد سال انقلاب او پنجم مرداد ۱۳۵۷ به دنیا آمد و نامش از روی علاقه به آیتالله خمینی، رهبر مبارزات ضد حکومت پهلوی، روحالله گذاشته شد. هرچند خودش دیرتر نام نیما را برگزید و دوستانش او را به این نام میخواندند. پدرش مدتی بعد از تولد او از مقامات جمهوری اسلامی شد. روح الله زم در نامهای به غلامعلی حداد عادل نوشته که از جمله شاگردان اولین دوره دبیرستان فرهنگ بوده اما حداد عادل به دلیل یک شوخی او را از این دبیرستان اخراج کرده است. او از آن دسته فرزندان مقامات جمهوری اسلامی بود که علاقه چندانی به تحصیل نداشت یا در تحصیل موفق نبود و دوست داشت سریع وارد امور اجرایی شود. روحالله زم در سال ۷۹ و در سن ۲۲ سالگی رییس روابط عمومی شرکت بهینه سازی مصرف سوخت شد که مهدی هاشمی رییس آن بود. او تا سال ۸۱ این سمت را داشت و درباره دلیل ترک آن سخن نگفته است. زم پس از آن نیز نتوانست فعالیتهای اجرایی را ادامه دهد و در این میان قدرت پدرش نیز تحلیل رفته بود. سال ۸۰ ابتدا نشریه مهر با حکم دادگاه ویژه روحانیت توقیف و سپس محمدعلی زم از ریاست حوزه هنری برکنار شد. گروهی از هنرمندان نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی و روزنامه کیهان حملات به محمد علی زم را کلید زده بودند. محمد علی زم همزمان با ریاست حوزه هنری رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران نیز بود و پس از برکناری از حوزه هنری در آن سمت باقی ماند. با انتخاب محمود احمدی نژاد به سمت شهردار تهران زم جای خود را به اسفندیار رحیم مشایی داد. او مانند دیگر مقامات جمهوری اسلامی تشکیلاتی را نیز برای خود به وجود آورده بود از جمله یک دفتر فیلمسازی و سفره خانه. روح الله زم نیز گفته که پیش از دستگیری در سال ۸۸ و خروج از ایران یک مغازه آیس پک در شهرری داشته است. او همچنین در دفتر فیلمسازی پدرش نیز حضور و در تهیه برخی فیلمها نقش داشت. بیشتر بخوانید: خروج از ایران روح الله زم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ به ستادهای اکبر هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی رفت و آمد داشت و در سال ۸۸ عضو ستاد مهدی کروبی بود. زم پس از انتخابات چند ماه بازداشت و مدتی پس از آزادی در سال ۹۰ از ایران خارج شد و به مالزی رفت. او در مالزی در نامهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشت که سربازجوی او و اکثر زندانیان سیاسی" برادر وزیر اطلاعات، حیدر مصلحی" بوده است. زم که به همراه دخترش از ایران خارج شده بود در مالزی با مهسا رازانی، همسر فعلیش، ازدواج کرد و دیگر دخترش نیز در خارج از کشور به دنیا آمده است. او سپس از مالزی به ترکیه رفت و با تعدادی از ایرانیان فعالیتهای مشترکی داشت. بعدها اما میانه او با این افراد به هم خورد و رسانههای اصولگرا از این افراد اعترافاتی را به شکل مخفیانه علیه زم ضبط کردند. فعالیت در فرانسه و تاسیس آمدنیوز روح الله زم سپس به فرانسه رفت و حلقه اولیه ارتباطات او گروه اصلاح طلبان و شورای هماهنگی راه سبز امید بود. او در مراسمهای مذهبی اصلاحطلبان که در مکانی به نام شوولته برگزار میشد نیز شرکت میکرد. او در سایت سحام نیوز نزدیک به مهدی کروبی فعالیت میکرد و در سال آذر ماه ۹۴ سایت آمد نیوز را ثبت و در سال ۹۵ به همراه چند نفر دیگر آن راه اندازی کرد. برخی از این افراد بعدها از زم جدا شدند. در این سالها افراد مختلفی با زم همکاری کردند اما همچنان مجموعه به اسم او شناخته میشود و فرد دومی در فضای بیرونی مطرح نبود. موضوعی که شاید بیشتر باعث ضربه خوردن زم و موفقیت سپاه پاسداران در ربایش او شد. افزایش تعداد اعضای کانال آمد نیوز اما همزمان با افزایش انتقادها از این کانال در میان فعالان سیاسی بود. برخی از این فعالان سیاسی معتقد بودند که نهادهای امنیتی با هر انگیزهای اطلاعاتی را در اختیار این کانال قرار میدهند که از سویی به اهداف خود برسند و از سویی باعث بیاعتباری آن شود. از جمله این خبرها موضوع مربوط به بدل خامنهای یعنی میرطاهر بود. این موضوع باعث شده بود که زم در میان فعالان سیاسی در فرانسه نیز عملا تنها شود. چند ماه پیش از ربوده شدن روح الله زم، وزارت اطلاعات برنامهای را علیه او با عنوان "ایستگاه پایانی دروغ" در تلویزیون پخش کرد. این برنامه حاصل گپ و گفتهای یک نفر از ایران با زم بود و در حین آن اخبار جعلی را برای انتشار در آمد نیوز به او میداد. زم در این گفتوگوها سخنانی را علیه اپوزیسیون خارج از کشور بیان کرد که پس از پخش این برنامه از برخی از آنان عذرخواهی کرد. با این حال زم پس از پخش این برنامه اعلام کرد که از یک سال پیش از ارتباط این فرد با نهادهای امنیتی اطلاع داشته است. او در عین حال گفت که خبرهایی را که این فرد به او میداده، در آمدنیوز منتشر کرده است. زم گفت که برای یک کار بزرگتر مجبور شده که این کار را انجام دهد. زم خود نیز از دامهای مختلف نهادهای امنیتی سخن گفته بود. با این حال چرا او فریب نیروهای امنیتی را خورد و به عراق رفت. در دادگاه به اعدام محکوم شد 'ربوده شدن ' در عراق روح اللله زم سالها ایده راه اندازی تلویزیون را نیز داشت. موضوعی که ماموران وزارت اطلاعات با آگاهی از این موضوع به او وعده راه اندازی تلویزیون دادند و او را به عراق کشاندند. آنان صحنه را نیز به گونهای طراحی کرده بودند و شواهدی مطرح کرده بودند که زم این موضوع را باور کرده بود. حسن فرشتیان، پژوهشگر دینی مقیم فرانسه، در یادداشتها و مصاحبههایی گفته که روح الله زم پیش از سفر به عراق به او گفته "اسپانسر تلویزیون، حمایت مالی از تلویزیون را در سایه حمایت آقای سیستانی طرح کرده است و او باید حتما به عراق برود." فرشتیان اعلام کرده که به زم هشدار داده که در عراق "میزنندت." زم اما بدون توجه به این هشدار به عراق رفت و سپاه پاسداران روز ۲۲ مهر ۹۸ از بازداشت او خبر داد. فرشتیان پس از آن نیز بارها تاکید کرده که او فریب نام آیتالله علی سیستانی را خورده است. روزشمار بازداشت روحالله زم ۲۲ مهر ۹۸؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای خبر از دستگیری روحالله زم "مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز" داد و نوشت او را در یک عملیات "اطلاعاتی هوشمندانه" دستگیر کرده است. ۲۴ مهر ۹۸؛ وزارت خارجه فرانسه با انتشار بیانیهای بازداشت روحالله زم، بنیانگذار وبسایت آمدنیوز را محکوم کرد. ۲۵ مهر ۹۸؛ منبعی آگاه در دولت عراق به بیبیسی فارسی گفت دستگاه اطلاعاتی عراق همزمان با ورود هواپیمای حامل روحالله زم به بغداد او را بازداشت کرده و پس از مدتی تحویل ایران داده است. ۲ آبان ۹۸؛ محمود واعظی، رئیس دفتر حسن روحانی، خواهان رسیدگی قضایی به ادعای جواد کریمی قدوسی، نماینده مجلس ایران شده که گفته است چهار نفر از افراد مرتبط با کانال تلگرامی آمدنیوز با چهرههایی در دولت آقای روحانی در ارتباط بودهاند. ۵ آبان ۹۸؛ محمدعلی زم، پدر روحالله زم با صدور بیانیهای اعلام کرد که "هیچیک از اعضای خانواده در تمهید شرایط و مقدمات سفر و دستگیری روحالله مشارکت نداشته اند". ۲۱ بهمن ۹۸؛ اولین جلسه رسیدگی به اتهامات، روحالله زم برگزار شد. آقای زم با اتهامات سنگینی نظیر افساد فی الارض و جاسوسی متهم شده است. ابوالقاسم صلواتی، قاضی این پرونده امروز گفت که جریان رسیدگی به اتهام های روحالله زم، علنی برگزار میشود. ۱۰ تیر ۹۹؛ غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه ایران، از صدور حکم اعدام برای روحالله زم خبر داد. ۲۵ شهریور ۹۹؛ احمد مرتضویمقدم، رئیس دیوان عالی ایران گفت که رسیدگی به پرونده روحالله زم تمام شده و رای آن اعلام خواهد شد. ۲۱ آبان ۹۹؛ رئیس دیوان عالی کشور گفت که رأی نهایی پرونده روحالله زم در دیوان عالی کشور صادر شده و سخنگوی قوه قضاییه جزئیات آن را اعلام میکند. ۱۷ آذر ۹۹؛ غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه ایران، خبر داد که حکم روح الله زم در دیوان عالی کشور تایید شده است. به گفته آقای فرشتیان، روح الله زم تنها به دلیل تماس شیرین نجفی به عراق نرفته بلکه نیروهای امنیتی قرائنی را برای او فرستاده بودند که او به این اطمینان رسیده بود از طرف آیتالله سیستانی دعوت شده و قرار است با این مرجع تقلید شیعه نیز دیدار کند. تعداد دیگری از فعالان سیاسی نیز سوءاستفاده از نام مرجعیت شیعه را محکوم کرده و خواستار مداخله آیتالله سیستانی برای لغو حکم اعدام زم شدهاند. حسن فرشتیان نیز به بیبیسی میگوید که از طریق منابع موثقی مطلع شده فریب زم با نام آیتالله سیستانی به اطلاع خود او نیز رسیده است. با این حال تاکنون آیتالله سیستانی برای لغو حکم زم اقدامی انجام نداده است. بازداشت زم زمینهای نیز تسویه حساب سیاسی در ایران بود. پس از بازداشت او رسانههای اصول گرا اتهامهایی را علیه دولت مطرح کردند و استعفای پرویز اسماعیلی، معاون سابق ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر حسن روحانی، را با این پرونده مرتبط دانستند. علی ربیعی، سخنگوی دولت، بلافاصله به این خبر واکنش نشان داد و گفت: "باید از قضاوتهای تند صرفنظر کرد و اجازه دهیم دوستان ما در سازمان اطلاعات سپاه با همان صداقتی که کار را دنبال کردند، موضوع را دنبال کنند." محمدحسین رستمی مدیر سایت عماریون دیگر فردی بود که پس از بازداشت زم متهم به همکاری با او شد اما رستمی در یک فایل صوتی از زندان این اتهام را رد کرد. هنوز جزئیات ربایش زم از جمله نقش شیرین نجفی، ادمین آمدنیوز در کشاندن او به عراق مشخص نشده است. حکم اعدام اولین دادگاه روح الله زم ۲۱ بهمن ۹۸ و حدود چهار ماه پس از اعلام بازداشت او برگزار شد. غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه ایران، روز ۱۰ تیر ۹۹ از صدور حکم اعدام برای روحالله زم خبر داد. پس از آن پرونده زم به دیوان عالی کشور رفت و احمد مرتضویمقدم، رئیس دیوان عالی ایران ۲۵ شهریور گفت که رسیدگی به پرونده روحالله زم تمام شده و رای آن اعلام خواهد شد. رئیس دیوان عالی کشور روز ۲۱ آبان ۹۹ نیز گفت که رأی نهایی پرونده روحالله زم در دیوان عالی کشور صادر شده و سخنگوی قوه قضاییه جزئیات آن را اعلام میکند. تا زمان اعلام این حکم اما حدود یک ماه طول کشید و روز ۱۷ آذر غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه ایران، خبر داد که حکم روح الله زم در دیوان عالی کشور تایید شده است. این زمان سه ماهه برای اعلام تایید حکم اعدام زم می توانست نشان از اختلاف نظر جریانهای قدرت در ایران درباره اعلام حکم است. به باور برخی از تحلیل گران سازمان اطلاعات سپاه پاسداران مدارک یا اعترافاتی را از زم علیه دیگر جریانات قدرت و یا نهادهای امنیتی به دست آورده است و قصد دارد با اعدام او این پرونده را ببندد و از این اطلاعات بعدها استفاده کند. پیش از آن نیز نهادهای امنیتی درباره پرونده زم با یکدیگر رقابت داشتند. وزارت اطلاعات فیلم «ایستگاه پایانی دروغ» را علیهش منتشر کرد و سپاه پاسداران او را ربود. اینک پس از گذشت ۳۰ سال از دهه ۶۰ برخی از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی به اعدام محکوم میشدند بار دیگر یک آقازاده به اعدام محکوم شد. | برخی رسانهها در دهه ۸۰ محمد علی زم، پدر روحالله را "هاشمی رفسنجانی عرصه فرهنگ" توصیف میکردند. در این فضا برخی با این ایده و عنوان به دنبال مطرح کردن نامزدی زم برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بودند اما این موضوع حتی در حد حرف هم جدی نشد. | روحالله زم؛ فرزند خانواده انقلابی که موسس رسانه ضدحکومت شد |
مانند هر معمار و شهرساز دیگری پیچیده و با احتیاط سخن می گوید؛ شاید از آن رو که شهرهای امروز و شهرسازی امروز پیچیده اند و باید که با احتیاط درباره شان فکرد کرد، سخن گفت یا دست به کاری زد. سخنان او با توصیفی دلربا از تهران آغاز می شود؛ آن گونه که بود، نه این گونه که هست : "وقتی کودک بودم، یعنی ۶۰ یا ۶۵ سال پیش، اگر آدم می خواست از تهران به تجریش یا شاه عبدالعظیم برود، می دانست که به سفر می رود و در میان راه بیابان و مزرعه فراوان بود. اما الان چند ده کیلومتر فاصله تهران و کرج یک وجب خاک آزاد ندارد." "تهران این گونه نبود. چهار فصل به صورت قاطع از یکدیگر جدا می شدند، بهار واقعا سه ماه طول می کشید و پاییز با مناظر بی نظیری در غرب تهران همراه بود. ما در پاییز ابری را می دیدیم که از زرد تا نارنجی و قرمز رنگ می داد. اما الان به ندرت چنین اتفاقی رخ می دهد. هفت رود - دره به تهران می رسیدند که آب داشتند و دره های زیبایی را به موازات هم بوجود می آوردند." "هرجا می رفتیم، آب تهران را با خود می بردیم چون هنوزهم از بهترین آب هایی است که می توانیم بخوریم. هرطور که فکر کنیم، تهران یکی از خوش آب و هواترین مناطق کشورمان است." پس چه شد که به اینجا رسید ؟ پاسخ فلامکی همراه با ملاحظات بسیار است؛ به گذشته نگاه می کند و تحولاتی که هر کدام سرنوشت این شهر را رقم زدند . از زمانی می گوید که تهران پایتخت شد و یک سوم ساکنانش مهاجرانی بودند که برای ساختن پایتخت آمدند؛ از نیازهایی یاد می کند که تهران در مسیر رشد خود داشت، نیازهایی که محدود به شهروندان تهرانی نبود و در سطح یک کشور طرح می شد. نقش حوادث و شخصیت ها اما از همه مهم تر ، تحولاتی بود که پس از مشروطیت، هر سی چهل سال یک بار رخ دادند: شهریور ۲۰، ۳۰ تیر، ۲۸ مرداد،۲۲ بهمن و... این تحولات صرفا تغییرات سیاسی نبودند بلکه بر نحوه رشد تهران نیز اثر گذاشتند. چرا که به باور فلامکی هر دگرگونی اساسی در سطح یک کشور بر زندگی شهری اثر می گذارد و این اثر گذاری در کشورهایی که به سبک و سیاق جهان سوم اداره می شوند، نمودهای بیشتری دارد. او می گوید: "هنوز هم تهران یک شهر استثنایی و غیر قابل مقایسه با شهرهای دیگراست. جذاب است؛ لایه های دانشمندان و اندیشمندانی که در آن زندگی می کنند پرشمارتر و متنوع ترند؛ در این پرشمار بودن بی رقیب است و کسانی را در خود گردآورده است که تعیین کننده جو فرهنگی و علمی کشوراند." شاید بتوان گفت که در این بستر تاریخی، رشد تهران گریز ناپذیر بوده است، اما آیا نمی شد گونه ای از رشد را در پیش گرفت که این قدرآمیخته به خطا نباشد؟ فلامکی واژه خطا را نمی پسندد و می گوید: "وقتی ما با پدیده شهرسازی مدرن در سطح جهان آشنا شدیم، پدیده هایی درون شهرهایمان رشد کردند که به این نتیجه رسیدیم که شهرها باید بدست عده ای متخصص در پوشش علمی قراربگیرند. اما این اتفاق تا حدود بیست سال پیش رخ نداد. دانش شهرسازی را داشتیم، چون کتاب هایش را می خواندیم اما تخصص نداشتیم. من نام این را کاستی می گذارم نه خطا. کاستی هایی که البته کار را به خطا می کشاند." او ادامه می دهد: "ما به دلیل کاستی هایمان صورت مسأله را به درستی طرح نکرده ایم و به این کاستی نیز توجه نداریم . صورت مسأله را کامل فرض می کنیم و شروع به کار می کنیم. از این روست که خاطی از آب درمی آییم. خاطی بودن با برخورداری از کاستی ها و زیان دیدن از آنها متفاوت است." اما آیا این سخن زیاده از حد خوشبینانه نیست؟ آیا کسانی که در این چند دهه باغ های شمیران را از میان بردند، نمی دانستند که این کار خطاست؟ آیا مدیران شهری که اجازه داده اند در کوچه های هشت متری برج های بلند ساخته شود از خطای خود بی خبرند؟ این خطاها نه یک بار که بارها و بارها تکرار شده اند. پاسخ فلامکی خیلی سربسته به زوایای پنهان موضوع اشاره دارد: "در مقیاس کلان می توانیم بگوییم تهران به عنوان یک ابرشهر نمی داند خود را چگونه جمع بندی کند و ابزار این کار را ندارد. این همان کاستی است که از درونش خطا آفریده می شود. اما در مقیاس خرد، یک نظام سرمایه گذاری روی عرصه و اعیان وجود دارد که بی رحمانه کار می کند و راههای عجیب و غریبی برای هر کاری که می خواهد بکند، پیدا می کند. او هست که باید کنترل شود، نه کسی که درخت ها را می برد." او می افزاید: "وجه تعمیم یافته قضیه این است که زمین ها سرشماری و اندازه گذاری می شوند؛ سازمان هایی هستند که سیستم های خبرگیری دارند که بدانند شهر در کجا پی چه چیزی می گردد." با این سخنان این پرسش مطرح می شود که آیا سررشته کار از دستان برنامه ریزان خارج شده است یا این که اساسا شهر، بی برنامه پیش می رود و عده ای نیز در این میان از آب گل آلود ماهی می گیرند. فلامکی دوباره پشت پرده ها را به یاد می آورد: "بیایید یک جور دیگر به شهر نگاه کنیم. جامعه شناسانه نگاه نکنیم. بیاییم ببینیم در شهر چه خبر است؟ اگر کارهایی انجام می شود که ما نمی پسندیم، معنایش این نیست که بی برنامه است بلکه برنامه ریزی اش را کسانی می کنند که هیچ شهرساز متمدن و معقولی آن برنامه ها را نمی پسندد. پس نمی توانیم بگوییم بدون برنامه عمل می شود، بلکه یک برنامه دیگری وجود دارد که کار می کند." او تکرار می کند : "یک عده به صورت لجام گسیخته روی عرصه و اعیان کار می کنند و به شهرسازی، جامعه شناسی شهری و حتی اقتصاد شهری نیز کاری ندارند." معنی گفته های این استاد دانشگاه این است که منافع عده ای با رشد سامان مند تهران تعارض دارد. این عده حتی ممکن است به خیلی جاها رسوخ کرده باشند؛ چرا که به گفته آقای فلامکی "بعد از تدوین طرح جامع، آرام آرام طرح تفضیلی تهیه شد. اما به دلایلی که اصلا مقبول نبود و به این سبب که منافع شخصی برهر چیز دیگری می چربید، جلوی طرح تفضیلی گرفته شد. طرح تفضیلی تکلیف یک آدم را با جامعه شهری معین می کند و اگر آن آدم نخواهد تن بدهد، می رود و جلویش را می گیرد." آینده تهران اما این همه باعث نمی شود که آقای فلامکی به آینده خوش بین نباشد. او می گوید: "یک اتفاق های خوبی در حال رخ دادن است. به نظر می رسد فعالیت هایی از یک سال پیش درباره تهران آغاز شده که به سوی به وجود آمدن یک طرح متفاوت می رود. متفاوت از این جهت که چگونه می شود در تهران هم به مسایل محلی و روزمره و موضعی پاسخ داد و هم شهر را در جامعیت خودش دید. این اتفاقی است که قبلا نمی افتاد." او دوباره نظر خود را به طرح های تفضیلی معطوف می سازد و ادامه می دهد: "طرح جامع در کلیت خودش نمی تواند هیچ چیزی را معین کند، مگر آن که همه چیز را اندازه گیری کند، جای هر پدیده ای را مشخص سازد، صاحب یک زمین یا خانه را با سرنوشت خود آشنا سازد و گام های او را در سطح محله و شهر هماهنگ کند." البته تهران از حدود چهل سال پیش طرح تفضیلی داشته است، اما تاکنون همه چیز غیر مشخص مانده و حالا فلامکی خبر می دهد که مدیریت شهر تهران به اندیشه های مدرن و قابل قبولی رسیده و چند نفر شهرساز بسیار خوشفکر آرام آرام کار را به جلو می برند. از نظر فلامکی اما، به بار نشستن تلاش های تازه منوط به تحقق شرایط خاصی است: "مقام های محلی باید بتوانند در گستره های کوچک به مقیاس خرد برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند و البته همزمان باید همه چیز را در مقیاس خرد و بزرگ دید؛ باید نظام حقوقی مالکیت ها مشخص شود و قانون شهرسازی مصوب به اجرا درآید؛ چه آن که فعلا چنین قانونی نداریم و آنچه وجود دارد تدبیرهایی است که باید به یک قانون شهری برسد. این قانون باید بتواند در تمام سطح کشور بی استثناء گسترده شود." فرض که چنین شد، آیا انبوه خطاهای گذشته را می توان جبران کرد؟ می توان دوباره باغ های شمیران را احیا کرد؟ می توان دوباره به آن چهار فصل رؤیایی رسید؟ به آن منظره ها؟ به آن خاطره ها؟ این همه برج زجرآور را چگونه می توان از جا کند؟ کوچه پس کوچه ها را چگونه می شود از تنگنای آپارتمان ها نجات داد؟ پاسخ فلامکی امید و ناامیدی را توأمان دارد: "اگر شهرسازان با عنایت و عشق بیشتری به موضوع بنگرند و مدیریت شهری در پی یک وضعیت مطلوب باشد، در گستره های کوچکی می توانیم وضع خوبی فراهم کنیم، اما در جامعیت شهری نه. جامعیت شهری ما آن قدر دود در شبانه روز به آسمان می فرستد که دیگر نمی توانید جلویش را بگیرید. ما فقط می توانیم با برنامه ریزی، جلوی زیان های بیشتر را بگیریم و آرام آرام شرایطی را بوجود بیاوریم که گستره های محدودی در شهر، شهروندان را در ارتباط مستقیم با منابع طبیعی و حیاتی شان قرار بدهند." اما همین نیز شرطی اساسی دارد : " آدم های علمی و متخصص باید زورشان به مدیریت های شهری برسد." اما اگر چنین نشد، تهران به کجا خواهد رفت و چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ بیست سال یا سی سال دیگر این شهر چگونه خواهد بود؟ معمار پیر و کارکشته گرچه می خواهد خوشبین باشد، اما نمی تواند فاجعه را نادیده بگیرد. می گوید : "وضع را بسیار پیچیده، غیر قابل تصحیح و غیر قابل پالایش می بینم ." سپس یکی دو مورد از صدها مشکل تهران را به یاد می آورد: "در نزدیکی تهران و در شعاع کمی از تهران قدیم، اسلام شهر را داریم که سابقه اش بیش از ربع قرن نیست اما نیم میلیون جمعیت دارد که نیمی از آن ها هر روز برای کار به تهران می آیند. اینها چه کسانی هستند؟ چه شغلی دارند و کجا متمرکز می شوند؟ در فاصله کمی از تهران به یکباره و بی مطالعه شهر ۸۰ هزار نفری پردیس زاده می شود. گذاردن یکباره این شهر روی سرزمین مسأله آفرین نیست؟" او ادامه می دهد: "به اشتباه تهران را کلانشهر می خوانند. اینجا یک ابرشهر است. زیرا مادر شهر(کلانشهر) ی وجود ندارد که زورش برسد و به شهرهای اقماری خود بگوید به چه شکلی با او زندگی کنند. آن شهرها هر کدام برای خودشان اقماری پیدا کرده اند و دیگر نمی توانند به تهران پاسخگو باشند. این دیگر تهران یکپارچه ای نیست که مرکز یگانه داشت و به تمام روابط خود مستولی بود. شهرهای اقماری تهران حالا برای خود شهرداری دارند و همان حقی را برای خویش متصورند که تهران قدیم داشت. چه کسی می خواهد اینها را با هم هماهنگ کند؟" در این افق تیره آیا تهران رو به پایان می رود؟ فلامکی دوباره بیم و امید را به هم پیوند می زند و پاسخ می دهد: "بر هیچ چیزی پایانی نیست. این شهر آن قدر می رود تا به بیابان خالص برسد؛ تا جایی که حتی نتوان در آن یک درخت پیدا کرد، اما چنین هم نخواهد شد." خدمات | محمد منصور فلامکی از چهره های سرشناس معماری و شهرسازی ایران و استاد دانشگاه تهران است . او درباره تهران که می گوید باید ابر شهر خواندش و نه کلانشهر، حرف برای گفتن بسیار دارد؛ آن قدر زیاد که یکی را بگوید و صدتای دیگر را ناگفته بگذارد و سخنش در هر سو پراکنده شود. | گفتگو با دکتر محمدمنصور فلامکی استاد معماری |
آقای بلر گفت آنها بايد واقعيت را بپذيرند و قبول کنند که به مدت چهار سال ديگر با آقای بوش سر و کار خواهند داشت. او گفت: "واقعيت آن است که جورج بوش به مدت چهار سال ديگر رييس جمهور آمريکا است زيرا مردم آمريکا او را انتخاب کرده اند." تونی بلر گفت:" آمريکايی ها حرف خود را زده اند و بقيه جهان بايد به آن گوش فرا دهد." او افزود: آمريکا نيز بايد به بقيه جهان گوش فرا دهد. نخست وزير بريتانيا در مصاحبه با يک روزنامه گفت رييس جمهور آمريکا به او گفته است می خواهد از دور دوم رياست جمهوری خود برای رفع اختلافاتی که بر سر جنگ عراق با اروپايی ها بروز کرد، استفاده کند. جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا در نخستين نشست خبری که پس از پيروزی مجدد خود در انتخابات رياست جمهوری برگزار کرد، وعده داد که در دومين دوره رياست جمهوری اش بيشتر با متحدان آمريکا همکاری خواهد کرد. خدمات | تونی بلر، نخست وزير بريتانيا گفته است برخی از رهبران اروپايی نسبت به انتخاب مجدد جورج بوش، رييس جمهوری آمريکا در نوعی حالت عدم پذيرش بسر می برند. | بلر از اروپا خواست رياست جمهوری بوش را بپذيرد |
نازنین زاغری با شیوع ویروس کرونا در زندان های ایران با پابند الکتریکی به مرخصی فرستاده شده جزئیات این پرونده و اتهام تازه ای که علیه او مطرح شده، اعلام نشده است. همزمان با طرح اتهام جدید علیه نازنین زاغری، رویترز به نقل از وزارت امور خارجه بریتانیا گزارش کرده است که اعلام اتهام تازه علیه خانم زاغری "غیرقابل قبول" است و وی نباید به زندان برگردد. ساعتی پیش از این نیز مدیرعامل بنیاد تامسون رویترز محل کار وی با انتتشار بیانیهای این اقدام را محکوم و درباره سلامت جسمی و روانی او و خانواده اش با ادامه این وضع، عمیقا ابراز نگرانی کرده است. این بیانیه می گوید "همکار بیگناه به طور غیرقانونی بابت جرمی که مرتکب نشده، همچنان در بازداشت نگه داشته شده است". خانم زاغری در نوروز ۹۵ برای دیدار با خانوادهاش به ایران رفت اما در هنگام بازگشت به بریتانیا بازداشت و به اتهام جاسوسی به پنج سال زندان محکوم شد، اتهامی که او از اساس آن را رد میکند. خانم زاغری با شیوع ویروس کرونا در زندان های ایران به مرخصی فرستاده شده و اکنون با پابند الکترونیکی تحت نظارت ماموران قضایی و امنیتی خارج از زندان اوین تهران به سر میبرد. این اقدام دادگاه انقلاب تهران سه روز پس از انتشار نامه وزیر دفاع بریتانیا به وکلای خانم زاغری، درباره اختلاف حقوقی بین تهران و لندن و پرداخت بدهی بریتانیا به دولت ایران، صورت گرفته است. پیش از این وزیر خارجه وقت بریتانیا که حدود دو سال پیش برای دیدار با مقام های ایرانی به تهران رفته بود، به ارتباط پرونده خانم زاغری با اختلاف حقوقی میان ایران و بریتانیا اشاره کرده بود. وی گفته بود "هیچ دولتی نباید از شهروندان بیگناه به عنوان اهرم امتیازگیریهای دیپلماتیک استفاده کند". این اختلاف مربوط به قراردادهای خرید بیش از دو هزار دستگاه تانک چیفتن (موسوم به شیر ایران) و ساخت یک مجتمع مهماتسازی پیش از انقلاب برمیگردد که پولش از سوی ایران پرداخت شده بود اما ایران در آستانه انقلاب این قراردادها را لغو کرد. در زمان لغو، بخش بزرگی از این سفارش به ایران تحویل داده نشده بود. پس از انقلاب بهمن ۵۷، ایران به دنبال بازپس گرفتن پول و سود آن بوده است. مبلغ بدهی بریتانیا به ایران در حدود ۴۰۰ میلیون پوند است اما تحریم ها علیه ایران تاکنون مانع از پرداخت این پول شده است. اختلاف ایران و بریتانیا مربوط به قراردادهای خرید بیش از دو هزار دستگاه تانک چیفتن (موسوم به شیر ایران) و ساخت یک مجتمع مهماتسازی پیش از انقلاب برمیگردد ایران می گوید این دو پرونده به هم ارتباطی ندارند. محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران سال پیشتر گفته بود فیلیپ هموند، وزیر خارجه پیشین بریتانیا، پیشنهاد آزادی خانم زاغری در قبال پرداخت طلب ایران را مطرح کرده بود. در حال حاضر دو کشور در انتظار برگزاری دادگاهی در لندن هستند که درباره پرداخت بخشی از سود این پول به ایران تصمیمگیری خواهد کرد. بن والاس وزیر دفاع بریتانیا اخیرا در نامه ای به وکلای خانم زاغری اطمينان خاطر داده که دولت بریتانیا در صدد یافتن راه قانونی برای پرداخت بدهیهای مربوط به فروش تانک به ایران است. پیش از این ریچارد رتکلیف شوهر نازنین زاغری گفته بود که ماموران در ایران سعی کرده بودند همسرش را وادار کنند در ازای آزادی علیه بریتانیا شروع به جاسوسی کند اما همسرش این پیشنهاد را قویا رد کرده است. خانم زاغری تقریبا یک سال پیش در نامهای از زندان اوین، مذاکره وزرای خارجه ایران و بریتانیا را برای آزادی اش در برابر پرداخت طلب ایران، "حراج" توصیف کرده بود. ایران طی سالهای اخیر بارها شهروندان دوتابعیتی را بازداشت و زندانی کرده است. برخی از آنها با اتهام جاسوسی مواجه هستند. به تازگی یک شهروند آمریکایی چینی تبار که در ایران زندانی بود و با یک ایرانی زندانی در آمریکا معاوضه شد، در مقاله ای در یکی از نشریات معتبر آمریکایی خاطرات خود از سه سال زندان اوین را نوشته و گفته است که ایران با هدف حل مشکلات خارجی خود شهروندان بی گناه دیگر کشورها را بازداشت می کند. | از ایران گزارش شده است که دادگاه انقلاب اسلامی تهران، با احضار نازنین زاغری، شهروند ایرانی بریتانیایی زندانی در تهران، اتهام جدیدی علیه او مطرح کرده است. خبرگزای صداوسیما، به نقل از یک مقام آگاه که اشارهای به نام یا موقعیت او نشده گفته است "شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی صبح امروز نازنین زاغری را به همراه وکیل تعیینیاش احضار و کیفرخواست پرونده جدیدی را به وی ابلاغ کرد". | دادگاه انقلاب اتهام تازهای به نازنین زاغری وارد کرد؛ بریتانیا: غیرقابل قبول است |
ساناز الهیاری و امیرحسین محمدی از اعضای تحریریه نشریه "گام" از زمستان سال گذشته به همراه امیر امیرقلی دیگر عضو این تحریریه، بازداشت شدند. این نشریه اخبار کارگری و مباحث مربوط به کارگران و اعتراضات کارگری را پوشش میداد. آنها ابتدا به زندان اهواز و اردیبهشت ماه سالجاری به زندان اوین منتقل شدند. هنوز دلیل بازداشت این روزنامه نگاران مشخص نشده است. امیرحسین محمدی هفته گذشته در نامهای به مقامات قضایی اعلام کرده بود در صورتی که او و همسرش و سایر بازداشتشدگان هفت تپه (امیر امیرقلی، اسماعیل بخشی و سپیده قلیان) آزاد نشوند، اعتصاب غذا میکند. پدر خانم الهیاری در گفتگو با بیبیسی درباره وضعیت خانم الهیاری در ملاقاتهای قبلی گفت: "دست و پایش می لرزد و برای همین برایش قرص تقویتی گرفتم، اما قرصها را به او ندادند، آخرین بار که برای ملاقات رفتم میخواستم به بازپرس به دلیل عدم رسیدگی اعتراض کنم که در مقابل زندان که ماشین تردد ندارد و دو طرف آن بسته است، یکی از اطلاعاتیها با ماشین به من زد، دستم شکسته و به گردنم آویزان است و نمیتوانم دیگر به جایی بروم." بیشتر بخوانید: آقای الهیاری ادامه داد: "به دادستان مراجعه کردم، به هر جا که میتوانستم مراجعه کردم، اما همه آنها فقط دروغ سر هم میکنند." | بهروز الهیاری، پدر ساناز الهیاری، در ششمین روز اعتصاب این روزنامه نگار بازداشت شده با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت فرزندش گفت: "دیروز غروب متوجه شدیم فشار ساناز خیلی پایین بوده و به بهداری منتقل شده اما حاضر به قبول سرم نشده و گفته است [مگر] من چه کار کردم، از حق و حقوق کارگر حمایت کردیم، مگر اختلاس کردیم، شش ماه است در بازداشت هستیم و زندگی ما داغون شده است." | پدر ساناز الهیاری: هیچ کس جوابگوی ما نیست، فقط دروغ میگویند |
ولی حتی اگر واکسن کرونا ساخته شود، باید تعداد کافی از مردم این واکسن را تزریق کنند تا اثربخشی داشته باشد. بعضی از مردم ممکن است کمی در خصوص تزریق این واکسن مردد باشند. بعضی از مردم مخالف واکسیناسیون هستند. این گروه از افراد هواداران جنبش ضد واکسن هستند. این جنبش چیست؟ چرا پیروان آن با واکسنها مخالفند؟ و مهمتر از همه اینکه آیا واقعا در خصوص واکسنها جای نگرانی وجود دارد؟ واکسن چیست؟ واکسنها به شیوهای امن بدن ما را برای مبارزه با عفونت آموزش میدهند. شیوه کار آنها وارد کردن مقدار کمی از یک شکل بیخطر از بیماری به بدن است. ولی تنها وارد کردن بیماری به بدن کافی نیست. واکسنها به سیستم دفاعی- سیستم ایمنی بدن - کمک میکنند که ویروس را به عنوان یک مهاجم شناسایی کرده و نحوه مبارزه با آن را بیاموزد. هنگامی که سیستم ایمنی بداند چطور باید با یک بیماری مقابله کند، اگر با فرم واقعی بیماری هم روبرو شود میتواند از پس آن بربیاید. ضدواکسن یعنی چه؟ حالا که خبرهایی از آماده شدن واکسن کرونا به گوش میرسد، ممکن است به عبارتهایی مانند "ضد واکسن" و "مخالفین واکسیناسیون" بربخورید. جنبش ضد واکسن به افرادی اشاره دارد که اعتقادی به تاثیر واکسنها ندارند و نمیخواهند خودشان، اعضای خانوادهشان، و یا بقیه مردم واکسینه شوند. جنبش ضدواکسن جنبش جدیدی نیست و مخالفت آن هم به واکسن کرونا محدود نمیشود. ولی چرا بعضی از مردم با واکسن مخالفند؟ ممکن است برخی از کسانی که درباره تاثیرات واکسن ها شک دارند یا نگرانند، با شنیدن نظرات بقیه مردم و یا خواندن مطالبی در فضای مجازی و یا رسانههای اجتماعی از دریافت واکسن خودداری کنند. ممکن است این افراد در خصوص بیخطر بودن یا عوارض جانبی واکسن سوالات یا دغدغههایی داشته باشند و یا به شرکت ها و کشورهای سازنده واکسن بیاعتماد باشند. اطلاعات غلط یا اخبار جعلی معمولا توسط افرادی منتشر میشوند که احتمالا خودشان هم از غلط بودن آنچه میخوانند و به اشتراک میگذارند بیخبر هستند. شما هم ممکن است چنین مطالبی را دیده باشید که اعضای خانواده و یا دوستان تان به اشتراک گذاشتهاند. حتی برخی از نظرات مخالف واکسن را افراد سرشناس و مشهور منتشر کرده اند. معمولا افرادی که این ادعاهای ضد واکسیناسیون را منتشر میکنند سوابق علمی و پزشکی ندارند، و خود ادعاهای مطرح شده هم گاهی دور از ذهن به نظر میرسند. اکثر این ادعاها در صدد القای بیخطر نبودن واکسنها و متقاعد کردن دیگران به وجود نظریه توطئه هستند. نظریه توطئه چیست؟ تثوری توطئه معمولا به این معنی است که وقایع یا موقعیت ها نتیجه برنامه محرمانه ای است که از سوی افراد قدرتمند طراحی شده، بدون اینکه شواهد و دلایل محکمی برای اثبات این ادعا وجود داشته باشد. برای مقابله با اطلاعات غلط ضد واکسن و نظریههای توطئه چه اقداماتی در دست انجام است؟ دولت بریتانیا میگوید که مسئله اطلاعات غلط ضد واکسن را "بسیار جدی" میگیرد. سایتهای شبکههای اجتماعی و دولت متعهد شدهاند اقدامات بیشتری را برای مبارزه با دروغهای منتشر شده در خصوص واکسن جدید کرونا عملیاتی کنند. ولی این اقدامات مستلزم حجم زیادی از کار در خصوص برچسب زدن و حذف پست ها است، و بسیاری معتقدند هنوز اقدامات لازم در خصوص حذف بسیاری از پست هایی که ماههاست در این خصوص منتشر شدهاند صورت نگرفته است. آیا واکسنها بیخطر و ایمن هستند؟ به گفته سازمان جهانی بهداشت (WHO) واکسن ها بسیار کم خطرند و سالانه جان دو تا سه میلیون نفر را در جهان نجات می دهند. با این حال هیچ واکسنی هم کاملا بیخطر نیست، اما ریسکی که از تزریق آن ها متحمل می شویم در مقابل منافعی که به همراه دارند بسیار ناچیز است. مثلا درد در ناحیه بازو از جمله عوارض جانبی تزریق واکسن است، ولی این درد معمولا شدید نیست. عوارض جدیتر هم ممکن است رخ بدهند، ولی احتمال بروز آنها بر اساس تخمینهای سازمان جهانی بهداشت "بسیار نادر" است. به گفته این سازمان "احتمال آسیب دیدن فرد از خود بیماری بسیار بیشتر از آسیب دیدنش بر اثر تزریق واکسن بیماری است". بیشتر واکسنهایی که امروزه از آنها استفاده میکنیم، برای دهههاست که مورد استفاده هستند و جان میلیونها نفر را نجات دادهاند. واکسنهای مورد تائید سازمان جهانی بهداشت پیش از آنکه به صورت گسترده برای استفاده همگانی ارائه شوند، روندی پیچیده را پشت سر میگذرند تا معلوم شود که ایمن هستند. همچنین پزشکان و کارکنان مراکز بهداشتی آموزش میبینند تا در صورتی که واکسن برای افرادی با مشکلات خاص مناسب نیست، از پیش از ریسک های موجود آگاه باشند. دکتر ساژنی وایتیلکا که در یک بیمارستان در لندن کار میکند میگوید: "برای اینکه مطمئن شویم یک واکسن بیخطر است کار زیادی انجام میشود. واکسن ها ابتدا روی حیوانات آزمایش میشوند، و اگر در این مرحله بیخطر تشخیص داده شوند در سه مرحله مختلف روی انسان ها آزمایش میشوند. برای تشخیص عوارض جانبی واکسن ها و توانایی محافظت آنها از جمعیت های بزرگ انسانی در برابر بیماری ها هر واکسن روی هزاران نفر تست میشود. و اگر مشکل حادی یافت نشود واکسن بیخطر اعلام شده و مجوز استفاده برای جمعیتهای انسانی را دریافت میکند". دکتر ریچارد استنتون، متخصص ویروسشناسی از دانشگاه کاردیف در مورد واکسن کرونا میگوید آزمایشهایی صورت گرفته تا مطمئن شوند که این واکسن بیخطر و موثر است. او به بیبیسی گفت: "ما سعی میکنیم این واکسن را هر چه سریعتر آماده کنیم، ولی این بدین معنی نیست که آزمایش های مربوط به ایمنی واکسن را سرسری گرفته باشیم. تمام واکسنها از سه مرحله آزمایش و تست میگذرند: مرحله تست اول، دوم، و سوم. و واکسن کرونا هم باید ازهمان مراحل آزمایشی عبور کند، مثل هر واکسن دیگری". "تفاوت روندی که برای واکسن کرونا طی میکنیم با بقیه واکسن ها در این است که در هنگام کار روی سایر واکسن ها، ما معمولا وقت زیادی را برای مطالعات فاز اول تحقیق در آزمایشگاهها سپری میکنیم و پنل بزرگی از واکسنها را آزمایش میکنیم تا ببینیم کدام یک بهترین نتیجه و اثربخشی را دارد و بعد تنها همان مورد را به سطح بعدی یعنی آزمایشهای گسترده سه مرحلهای میبریم، چون هزینه انجام آزمایشهای سه مرحلهای سرسامآور است. ولی در خصوص واکسن کرونا، ما پنل بزرگی از انواع گزینهها را تحت آزمایشهای گسترده سه مرحلهای آزمایش کردیم". چرا به مردم واکسن میزنیم؟ دکتر سیجانی ویجهتیلکا در خصوص بیخطر بودن واکسن ها و اهمیت آنها میگوید: "بعد از دریافت واکسن، بدن فرد در برابر بیماری بخصوصی ایمن (مقاوم) میشود. این ایمنی، نه تنها خود فرد را در مقابل بیمار شدن محافظت میکند بلکه در عین حال به محافظت از بقیه افراد هم کمک میکند، چیزی که از آن تحت عنوان ایمنی جمعی یا اثر گلهای یاد میشود". "اگر اکثر جمعیت جامعه علیه بیماریهای جدی واکسینه شوند، حتی کسانی که واکسن را دریافت نکردهاند هم احتمال کمتری از تماس با ویروس را خواهند داشت". دکتر سیجانی ویجهتیلکا اضافه میکند: "واکسینه شدن مسئله مهمی است چون واکسنها ما و اطرافیانمان را در برابر بیماریها محافظت میکنند. آنها به ایجاد ایمنی کمک میکنند که در واقع همان شیوه طبیعی بدن برای پیشگیری از بیماری است". "شما بعضی واکسنها مثل واکسن سرخک را در کودکی دریافت میکنید که بسیار مهم هستند چون بدن کودکان نسبت به برخی بیماریها آسیبپذیرتر است. چنانچه کودکی واکسنهای لازم را در سنین لازم دریافت نکند و به بیماری مبتلا شود، اثرات بیماری میتواند در طول زندگیاش سلامت او را تحت تاثیر قرار دهد". چرا اطلاعات غلط ضدواکسن را باید یک مشکل تلقی کرد؟ متخصصان حیطه سلامت معتقدند که اطلاعات غلط ضدواکسن و انتشار آنها مشکل بزرگی هستند. اگر مردم از دریافت واکسنها خودداری کنند، نه تنها سلامت خودشان بلکه سلامتی دیگر اعضای جامعه را هم به خطر می اندازند. دکتر سیجانی ویجهتیلکا میگوید: "در سالهای اخیر نگرانی مردم در خصوص واکسن ها افزایش داشته، چرا که افراد اطلاعات غلط و گمراهکننده ضد واکسن در فضای مجازی میخوانند و این اتفاق ممکن است باعث امتناع این افراد از واکسینه کردن خود یا فرزندانشان شود. این مسئله باعث افزایش نرخ بیماری هایی مانند سرخک در کودکان شده است، بیماری هایی که پیشتر کاملا ریشهکن شده بودند ولی حالا مجددا افزایش پیدا کردهاند و میتوانند سلامت کودکان را در طول زندگی پیش روی شان تحت تاثیر قرار بدهند". | بسیاری از دانشمندان و متخصصین، کلید حل همهگیری و بازگشت به زندگی عادی را در یافتن واکسنی برای ویروس کرونا جستجو میکنند. | جنبش ضد واکسن چیست؟ چرا با واکسیناسیون مخالف است؟ |
نامهای ابراهیم مددی، ابراهیم گوهری، داوود رضوی، یعقوب سلیمی، همایون جابری و غلامرضا غلامحسینی به عنوان بازداشت شدگان گزارش شده است. فعالان سندیکای کارکنان شرکت واحد پیشتر اعلام کرده بودند که قصد دارند در این روز برای دیدار با خانواده منصور اسانلو به منزل او بروند. اما یک شب پیشتر، خبرگزاری مهر به نقل از منبعی آگاه گزارش داد که در صورتی که تجمعی در منزل آقای اسانلو انجام شود، این تجمع غیرقانونی خواهد بود، چراکه مجوزی برای برگزاری آن صادر نشده است. تشکلهای عفو بین الملل، کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری و فدراسیون بین المللی کارکنان حمل و نقل امروز را روز اعتراض جهانی و اقدام برای آزادی فوری منصور اسانلو و محمود صالحی، دبیر سابق انجمن صنفی نانوایان شهر سقز در استان کردستان اعلام کرده بودند. در ظهر این روز در لندن نیز، گروهی از اعضای فدراسیون بین المللی کارکنان حمل و نقل و دیگر فعالان کارگری بریتانیا و عفو بین الملل در مقابل سفارت ایران دست به تجمع اعتراض آمیز زدند. در این تجمع که حدود هفتاد نفر در آن حضور یافتند، فعالان چپ ایرانی، بويژه حزب کمونیست کارگری (شاخه حکمتیست) حضور پررنگی داشتند و با سردادن شعارهای سیاسی علیه حکومت جمهوری اسلامی، خواهان برقراری جمهوری سوسیالیستی در ایران بودند. اما دیوید کاکرو، رئیس فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل در سخنرانی اش در این تجمع تأکید کرد که حضور او و دیگر فعالان کارگری در تجمع ارتباطی با شعارها و اهداف گروههای سیاسی ندارد بلکه او و همراهانش با انگیزه صنفی و به عنوان حمایت از فعالان کارگری در ایران در تجمع حضور یافته اند و خواهان آزادی منصور اسانلو و محمود صالحی اند. برخی شرکت کنندگان، فعالان کرد بودند که در حمایت از محمود صالحی، شعارهایی به زبان کردی می دادند. آقای اسانلو چند ماه پیش به دعوت فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل به لندن آمده بود و رئیس این فدراسیون در سخنرانی اش در تجمع به دیدار شخصی خود با منصور اسانلو اشاره کرد. منصور اسانلو، دهم ژوئیه (نوزدهم تیر) گذشته پس از آنکه در نزدیکی محل سکونت خود در تهران از اتوبوس پیاده شد، با زور و ضرب و شتم به دست مأموران لباس شخصی بازداشت شد. وی پیشتر دو بار، یک بار به مدت هفت ماه و بار دیگر به مدت یک ماه بازداشت و سپس با سپردن وثیقه آزاد شده بود. پرونده آقای اسانلو همچنان در دادگاه مفتوح است. محمود صالحی نیز سه سال پیش در جريان برگزاری مراسم روز جهانی كارگر در شهر سقز به همراه چند تن دیگر از فعالان انجمن صنفی نانوایان این شهر بازداشت و پس از مدتی موقتاً آزاد شد. دادگاه او را به یک سال حبس محکوم کرد و با قطعی شدن این حکم، آقای صالحی از چهار ماه پیش برای گذراندن مدت محکومیت خود در زندان سنندج، مرکز استان کردستان به سر می برد. خدمات | همزمان با روزی که از سوی چند تشکل بین المللی به عنوان روز اعتراض و اقدام جهانی جهت آزادی فوری منصور اسانلو، رئیس زندانی هیات مدیره سندیکای کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران اعلام شده بود، محل سکونت آقای اسانلو به محاصره مأموران انتظامی و امنیتی در آمده و چند تن از اعضای هیات مدیره این سندیکا که قصد ورود به منزل آقای اسانلو را داشته اند، بازداشت شده اند. | محاصره خانه اسانلو و دستگیری چند فعال کارگری |
تصوير اين نسل تازه از جنگ، بيشتر در بازيهای کامپيوتری خلاصه می شود که اکنون بخشی از زندگی آنها شده است. برخی از آنها ساعت های وقت شان را با اين دستگاه می گذرانند. چه در خانه و چه در کافه های اينترنتی و مراکز بازی های کامپيوتری. اينترنت يکی از سرگرمی های آنهاست. چت می کنند، سايت می سازند، وبلاگ می نويسند و از آرزوهايشان می گويند. دغدغه های آنها را می توان با گذری بر اين وبلاگ ها ديد. آنها در اولين فرصت سعی می کنند تا هنر خود را در هک کردن سايت ها و شکستن قفل انواع سی دی نشان دهند. موسيقی حالا بخشی از زندگی آنهاست. در حالی که هم نسلان آنها در دهه اول انقلاب به دليل برخی سخت گيری ها، آنچنان که بايد نتوانستند از موسيقی بهره بگيرند. امروز ديدن پسران و دخترانی که تار، سه تار، گيتار، دايره بر دوش از اين سر شهر به آن سر شهر می روند، عجيب نيست. کلاس های موسيقی در اکثر نقاط کشور برپا شده و حتی دستگاه های دولتی نيز در اين کار مشارکت دارند. در کنار اين کلاس های متعدد موسيقی، داشتن معلم خصوصی سر خانه برای موسيقی نيز در اکثر شهرهای بزرگ رسم شده است. اگر نسل پيشين برای ديدن فيلم های قديمی حتی از داشتن ويديو به دليل جرم بودن، محروم بود حالا در خيلی از خانه های شهری، داشتن ماهواره امری عادی است. تلويزيون های ماهواره ای و به خصوص تلويزيون های ماهواره ای ايرانی که ساعت ها موسيقی پخش می کنند، در گرايش اين جوانان بی تاثير نبوده است. با آنکه هنوز تلويزيون دولتی از نشان دادن آلات موسيقی اکراه دارد، اين نسل تازه بدون ترس و واهمه، گروه های زير زمينی درست کرده و برای خودشان آهنگ می سازند و در جمع همسالان اجرا می کنند. در لباس پوشيدن و آرايش پايبند آداب نسل پيشين خود نيستند و دنيا خود را با دنيای بقيه دنيا سوا نمی دانند. آنها به همان شکلی لباس می پوشند و خودشان را آرايش می کنند که بقيه همسالان شان در ديگر نقاط دنيا. ممکن است نوجوانان شهری بيشتر از همسالان روستانشين خود به امکاناتی نظير کامپيوتر، اينترنت، موسيقی و ورزش دسترسی داشته باشند اما آرزوهايشان يکی است. فرقی نمی کند کجای ايران زندگی می کنند. ورزش به خصوص فوتبال را دنبال می کنند. چه آنها که در شهر زندگی می کنند و چه آنها که در روستا. طرفداران پروپا قرص تيم ها و ستارگان آنها هستند. اکثر آنها چه دختر و چه پسر لااقل طرفدار يک تيم ايرانی و يک تيم خارجی به خصوص اروپايی هستند. گاه چنان بازی ها و ستارگان فوتبال را نقد می کنند که انگار متخصص وکارشناس فوتبال هستند. خيلی از آنها می خواهند به جايگاه ستارگان فوتبال برسند و در تيم محبوب شان بازی کنند. شهرت را دوست دارند و برای همين خيلی هايشان آرزو می کنند جای ستارگان سينما باشند. وجه مشترک ديگر اين نسل تازه که چشمگيرتر از بقيه است يک چيز است، همه آنها می خواهند به سرعت و يک شبه پولدار شوند. آنها می خواهند راهی بيابند که بدون دردسر به همه امکاناتی که ندارند، دست پيدا کنند. آرزوی پولدار شدن به طرز عجيبی همه گير است. به خلاف نسل پيشين که دکتر و مهندس و خلبان شدن آرزوی آنها بود و بدون شناخت در پی آن بودند، اين نسل تازه بيشتر چون چرا می کند. جزئيات برايشان بيشتر مهم است. وقتی در باره علايق خود حرف می زند فقط نمی خواهد پزشک يا مهندس شود. برايش رشته تحصيلی و آينده آن اهميتی بيشتری دارد؛ اين که آيا می تواند با اين شغل در آينده درآمد بيشتری داشته باشد و زندگی راحت تر بکند. بخشی از اين نسل تازه، سياست را بازی می بيند که جذابيتش فعلا در حاشيه های آن می گذرد؛ برای همين در سر به سر گذاشتن و انتقاد از سياسيون حد نمی شناسد. از همه چيز آنها جوک می سازد، از شکل ظاهری تا نوع لباس پوشيدن و حتی لحن حرف زدن. وبلاگ ها و چت روم ها در اينترنت و اس ام اس های تلفنی محل عرضه اين انتقادهاست. انتقادهای آنها از سياسيون گاه چنان تند است که خانواده ها را نيز به حيرت می اندازد. همين گروه ظاهرا منتقد وقتی نوبت رای دادنش می رسد سر از پا نمی شناسد و می خواهد به فرد مورد نظرش رای دهد حتی اگر مخالف رای خانواده باشد. دوست دارد به مقام های دولتی برسد و کشور را به اوج موفقيت برساند. در ميان اين گروه کم نيستند کسانی که معتقدند تنها راه پولدار شدن، وارد شدن به همين گروه های سياسی و رسيدن به مقام دولتی است. به عقيده آنها پارتی و پول يک جا جمع شده است در يک سمت مهم دولتی. همنشينی با آنها که پر انرژی هستند و آرزوهای بزرگ در سر دارند، مسرت بخش است و البته شگفت انگيز. آنها در برابر هر چيزی که از بالا دستور داده شود مقاومت می کنند و با اعتماد به نفسی باور نکردنی همه چيز دنيا را با هم می خواهند می گويند حقشان است که خيلی چيزها را داشته باشند، و حالا که ندارند بالاخره آن را خواهند گرفت. خدمات | نسلی که بعد از جنگ هشت ساله با عراق متولد شده اند به گونه ای ديگر می انديشند و در مقايسه با همسالان شان که در دهه اول انقلاب زندگی کرده اند، تفاوت های اساسی دارند. در کل بسياری از آنها پرسر و صداتر از پيشينيان خود هستند و دلبستگی هايشان از جنس ديگری است. در باره همه چيز چون و چرا می کنند و حاضر به اطاعت محض نيستند به همين دليل برخی آنها را "نسل سرکش" می نامند. | دلبستگی ها و آرزوهای نسل فردای ايران |
به دنبال اين نامه، مسئولان روزنامه روزگار تصميم گرفته اند سرويس سياسی روزنامه را منحل کنند. روزنامه روزگار به مؤسسه رسانه گستر تعلق دارد که در زمينه خدمات اينترنتی فعاليت می کند اما اعضای تحريريه آن را نويسندگان و خبرنگاران روزنامه شرق تشکيل می دهند که يازدهم سپتامبر (بيستم شهريور) گذشته به حکم دادگاه توقيف شد. انتشار روزنامه روزگار از دوشنبه شانزدهم اکتبر (24 مهر) آغاز شده و تاکنون سه شماره آن منتشر شده است. بنابر قانون مطبوعات ايران، روزنامه های جديد از لحاظ طراحی صفحات و ترکيب اعضای تحريريه آن و حتی محل دفتر اصلی روزنامه نبايد به گونه ای باشند که تصور شود جانشين روزنامه ای شده اند که توقيف شده است. خدمات | مسئولان روزگار می گويند مديرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد طی نامه ای به آنان هشدار داده که به دليل اينکه اين روزنامه با عنوان نشريه سياسی ثبت نشده، از انتشار مطالب سياسی در آن خودداری کنند و طراحی صفحات روزنامه را هم به گونه ای تغيير دهند که شبيه روزنامه شرق نباشد. | روزگار بدون مطالب سياسی منتشر می شود |
اساس ارائه اين خدمات بهداشتی و درمانی بر پيشگيری بيماری با بهينه سازی بهياری در سطح محلی و سرمايه گذاری در آموزش های بهداشتی به عموم مردم است. نهاد های بهداشتی در کوبا به سه قسمت عمده تقسيم می شوند. سيستم بهداشت کوبا امروز در سطح اوليه مراکز درمانی، شامل بيمارستان های تخصصی پزشکی است که ۲۵ تا 30 هزار کوبايی را پوشش می دهند. بيمارستان های استانی که شامل پلی کلينيک های تخصصی، سی سی يو، آی سی يو، و اورژانس هستند، برای هر ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ کوبايی خدمات درمانی ارايه می کنند. بهداشت در کوبا در سال های دهه شصت ميلادی بر مبنای مديريت و درمان بيماری ها در بيمارستان ها آغاز شد و در دهه های هفتاد و هشتاد ميلادی به سمت پيش گيری بيماری ها در سطوح محلی ترقی پيدا کرد. به اين ترتيب اکنون برای هر ۶۰۰ کوبايی يک تيم پزشکی مجهز شامل پزشک خانوادگی، پرستار، و مددکاران اجتماعی در پايگاه های بهداشتی محله ای معين شده اند. موفقيت سيستم بهداشتی کوبا در بهينه سازی ارتباط اين تيم های کوچک پزشکی با خانواده های ساکن هر محله هست که با دادن آموزش های بهداشتی، مراقبت های تشخيصی، مراقبت های اوليه، مراقبت از زنان باردار، و تنظيم خانواده برای پيشگيری و تشخيص بيماری تلاش می کنند. وضعيت بهداشت در کوبا بسياری از متنقدين نسبت بالای هزينه تربيت پزشکان، که پانزده درصد ميزان تولد ناخالص ملی را تشکيل می دهد، را اتلاف سرمايه ملی و غير ضروری می دانند. در حالی که کوبا که دارای رتبه سوم تعداد پزشک برای هر شهروند نسبت به هر کشور ديگری در جهان است، با تربيت مازاد متخصصين بهداشت به يکی از صادر کنندگان پزشک و خدمات درمانی به ساير کشور های در حال توسعه مبدل شده است. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۴ ميلادی دولت کوبا و ونزوئلا يک برنامه انسان دوستانه برای درمان بيماری های چشم در آمريکای لاتين و کارائيب را آغاز کردند. "عمليات معجزه" يک پروژه ده ساله است که با هدف ريشه کن کردن بيمارهای چشم در سطح آمريکا لاتين تا کنون 250 هزار نفر را تحت پوشش قرار داده است. بيماران چشم هر ساله برای انجام عمل جراحی به کوبا می روند و دولت کوبا در مقابل اين خدمات از دولت ونزوئلا روزانه نود هزار بشکه نفت با قيمت پايين دريافت می کند. اين در حالی است که با فرو پاشی اتحاد جماهير شوروی، کوبا يک شبه از هشتاد و پنج درصد تجارت خود و شش ميليارد دلار رايانه ی سالانه شوروی محروم شده است. با توجه به گزارش های سازمان ايدز حقوق بشر، در سال ۲۰۰۳ در کوبا ۳۳۰۰ مبتلا به بيماری ايدز زندگی می کنند که اين رقم پايين ترين در قاره آمريکا و يکی از پايين ترين ها در جهان است. دولت کوبا در طی دهه ی هشتاد، در ميان انتقاد شديد مجامع بين المللی، برای پيشگری از ايدزآزمايش های سراسری اچ آی وی را اجباری و مبتلايان به اين بيماری را در آسايشگاهای مخصوص قرنطينه کرد. از سال ۱۹۹۳ به دنبال فشار های بين الملل کوبا شرايط بازگشت به زندگی عادی را برای اين بيماران فراهم کرده است. امروزه مبتلايان به ويروس اچ.آی.وی ناچارند که دوره های سه ماهه آموزشی را در آسايشگاه های مخصوص بگذارانند و تنها به شرط اينکه ليست تمامی شريک های جنسی خود را در اختيار مسئولين بهداشت قرار بدهند است که اجازه ترک آسايشگاه را دارند. مهمترين پيشرفت کوبا در مبارزه با ايدز ساخت بومی شش نوع مختلف دارو های ضد رترو-ويروس هاست. با وجود تحريم های دارويی ايالات متحده، کوبا امروزه موق ترين کشوردر حال توسعه برای توليد و صدور واکسن های رترو-يروسی و با قيمتی بسيار پايين تر از صنايع داروسازی ايالات متحده است. بيوتکنولوژی: نگاه کوبا به آينده با پشرفت های کوبا در علوم پزشکی و بيو تکنولوژی ايالات متحده به شدت در مورد خطر استفاده اين کشور از سلاح های ميکروبی ابراز نگرانی کرده و به همين خاطرکوبا درليست دولت های تروريست واشنگتن قرار گرفته است. اين در حالی است که کوبا خود می تواند هدف چنين حملاتی قرار گيرد. در همين حال بايد توجه کرد تحريم های اقتصادی واشنگتن که شامل دارو هم می شود، کوبا را ناچار ساخته که از دانشمندان بومی برای توسعه صنعت داروسازی و بيوتکنولوژيک استفاده کند. شايان ذکر است علی رغم آن که هيچ شاهد رسمی بر استفاده بايوتروريسم توسط ايالات متحده يا کوبا برعليه يکديگر وجود ندارد برخی منابع اپيدمی بيماری تب دنگوی سال ۱۹۸۱ را نشانه ای از بايوتروريسم آمريکا بر عليه آمريکای لاتين دانسته اند. برای مقابله با ويروس تب دانگوی، کوبا توانست برای اولين بار و در سطح انبوه پروتئين انترفرون را برای درمان اين بيماری توسط مهندسی ژنتيکی توليد انبوه کنيد. اين خود بزرگ ترين پيشرفت کوبا درزمينه ی بيوتکنولوژی است. علاوه بر اين واکسن مننژيت ساخت کوبا امروزه در سر تا سر آمريکای شمالی مورد استفاده قرار می گيرد. هم چنين مسئولين بهداشت کوبا امروز توانسته اند علاوه بر ريشه کن کردن بيماری های فلج اطفال، سل، طب تئفوئيد، و ديفتری، واکسن بيماری های مننژيت.ب و هپاتيت.ب را توليد کنند. کوبا از سال ۱۹۵۹ در بالابردن شاخص اميد به زندگی و پايين آوردن شاخص مرگ و مير نو زادان پيشرفت های چشمگيری بدست آورده است. بنا به آمار سازمان بهداشت جهانی شاخص اميد به زندگی در مردان و زنان کوبايی برابر با همان شاخص ها در ايالات متحده به ترتيب ۷۵ سال و ۸۰ سال است. آمار مرگ و مير نوزادان در کوبا ۶.۵ در هر هزار نوزاد با کشور کانادا و درميان ثروتمندترين کشورهای غربی رقابت می کند. کوبا سعی دارد که بيوتکنولوژی را تبديل به صنعت اول خود کند. در پی همين سياست درآمد خالص حاصل از صدور محصولات صنعت بيوتکنولوژی کوبا از ۱۳۰ ميليون دلار در سال ۱۹۹۸ با ۴۲% افزايش به ۳۰۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۵ رسيده است. بهداشت سوسياليستی؟ از کوبا بارها توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان نمونه برتر بهداشت تقدير شده است. در مهم ترين اين تقديرها سازمان بهداشت جهانی بعد از آن که در سال ۱۹۸۸استاندارد های را برای بهينه سازی بهداشت جهانی تا سال ۲۰۰۰ اعلام کرد، به فيدل کاسترو به عنوان رهبر کشوری که به اين استانداردها در همان سال ۱۹۸۸ دست يافته مدال "بهداشت برای همه" را اهدا کرد. در سال ۱۹۹۸ اين مدال برای بار دوم به کاسترو تعلق گرفت. به اين ترتيب و با در نظر گرفتن آن چه گفته شد به نظر می رسد بتوان دولت کوبا را حداقل در زمينه ی بهداشت و درمان بسيار موفق ارزيابی کرد. با اين حال معلوم نيست اين خدمات بهداشتی استثنايی در ميان کشورهای جهان سوم، خصوصا در غياب احتمالی فيدل کاسترو، تا کی بتواند از گزند بازار آزاد در امان بماند. خدمات | بر مبنای آن چه اصل سوسياليستی دسترسی عادلانه کليه اعضای جامعه به خدمات بهداشتی دانسته شده، حقوق بشر در کوبا شامل بهداشت و درمان رايگان برای همگان است. به همين دليل از سال ۱۹۵۹ با انقلاب کوبا 'دولت انقلابی' دست به اصلاح سيستم بهداشت و درمان اين کشور زد که با تاکيد بر روش های پيشگيری از بيماری، کوبا را به يکی از موفق ترين کشورها در مدريت بهداشت عمومی تبديل کرد. | بهداشت و درمان در کوبای سوسياليست |
تقريبا همزمان با اين موارد، شمار مبتلايان به يک عفونت ريوی نادر در کاليفرنيا و نيويورک بالا رفت. با اين که در آن زمان عامل شيوع ناگهانی اين دو بيماری مشخص نشده بود، اما معمولا از اين دو واقعه پزشکی به عنوان آغاز ايدز ياد می کنند. در طی يک سال اين بيماری بدون نام، گسترش زيادی داشت تا سرانجام در 1982 آن را ايدز (Aquired Immune Deficiency Syndrome) ناميدند. به مرور شمار بيشتری متوجه اين بيماری جديد شدند چون گروه های گسترده تری از مردم، و نه فقط همجنس گرايان، را مبتلا می کرد. بيماران هموفيل و معتادان تزريقی با علائمی مشابه ايدز به پزشک مراجعه می کردند. همزمان با ظهور ايدز در آمريکا، در آن سوی اقيانوس آتلانتيک پزشکان در فقيرترين قاره جهان آفريقا، متوجه شيوع يک پديده جديد بهداشتی شدند. اين بيماری که در زبان محلی "اسليم" (SLIM) - مرگ در اثر تحليل تدريجی بدن - نام گرفته بود، در آفريقا به معضلی عميق تبديل می شد. در وهله اول پزشکان دليلی نمی ديدند که ايدز، بيماری شايع در ميان همجنس گرايان آمريکای ثروتمند، را با اسليم مرتبط بدانند. اما تحقيقات بعدی و شيوع علائمی مشابه در ميان زنان و دگرجنس گراها نشان داد که هر دوی اين بيماری ها يکی بوده و همان ايدز است. در هياهويی از جنجالها و ابهامات گسترده درباره اين بيماری کشنده جديد، تلاشها برای تشخيص علت بروز ايدز و نحوه انتقال آن، با شتابی بی سابقه آغاز شد. در سال 1984 يک گروه محقق آمريکايی به رياست "رابرت گالو" اعلام کرد که آنها عامل بيماری ايدز را کشف کرده اند، يعنی همان ويروسی که ما آن را حالا اچ آی وی می خوانيم. البته اين ادعا با اعتراض "لوک مونتنير" و گروه محققان فرانسوی او، که ماه ها قبل اين ويروس را شناسايی کرده بودند، روبرو شد. در بحبوحه اين جنجالها محققان برای پيدا کردن درمان ايدز بسيج شدند: جستجويی که هنوز هم ادامه دارد. آزمايش های خون نشان داد که ويروس اچ آی وی سراسر جهان را در پنجه مهلک خود گرفته و در مدت زمانی کم به تمام قاره ها گسترش يافته است. تلاش ها برای درک اين ويروس به موضوعی بسيار اضطراری تبديل شد. اين که از کجا آمده و چرا در قرن بيستم هم زمان در دو نقطه مختلف يعنی آفريقا و آمريکا ظهور کرده بود؟ منشا ويروس اچ آی وی طبق شواهد روشن و قانع کننده ای که وجود دارد شکی نيست که ايدز از ويروس اچ آی وی ناشی می شود. اما در حال حاضر تاکيد بر اين موضوع است که درک سرمنشا ويروس اچ آی وی برای کشف واکسن و درمانهای موثرتر امری حياتی است. بر اساس آخرين تحقيقات در زمينه مختصات ژنتيکی اچ آی وی، عامل انتقال ايدز، اين ويروس از ترکيب دو ويروس مختلف در شامپانزه به وجود آمده است. اين ويروس ها از نوع ويروس "اس آی وی" (Simian Immunodeficiency Virus) هستند که در ميمون ايجاد بيماری می کند. اين تحقيقات نظريه ای رايج را که می گويد ايدز در طی يک قرن گذشته در جنگلهای غرب آفريقا ظهور کرده است، تاييد می کند. در سال 1999 نشريه "نيچر" در شماره ماه فوريه خود يک نظريه عملی را به چاپ رساند که مورد حمايت گسترده کارشناسان اين رشته قرار گرفت. براساس اين نظريه ويروس عامل ايدز ابتدا از طريق يکی از زيرگونه های شامپانزه در آفريقا به انسان سرايت کرده است. به اعتقاد دانشمندان انسان اولين بار در نيمه نخست قرن گذشته در نتيجه شکار و تغذيه گوشت شامپانزه، سنتی که هنوز در آفريقا ادامه دارد، به اين ويروس آلوده شد. نامعلوم بودن زمان ظهور اولين نمونه دانش انسان درباره منشاء ايدز بيش از آن است که اکثر مردم می پندارند. مطالعات ژنتيکی به طور مشخص نشان داده است که اچ آی وی يکی از نمونه های جهشی اس آی وی است که در ميمون، شامپانزه، گوريل و امثال آن در آفريقا يافت می شود. اس آی وی در گذشته ای نه چندان دور وارد بدن انسان شد و پس از جهش ژنتيکی به اچ آی وی تبديل شد. به احتمال قريب به يقيين ناحيه گينه بيسائو در غرب آفريقا مکانی است که اين نقل و انتقال در آن صورت گرفته است. بسياری از دانشمندان بر اين باورند که انتقال ويروس بيش از يک بار روی داده است چون نمونه های گوناگونی از اين ويروس، در انسان باعث بروز ايدز می شود. اما تعيين زمان دقيق انتقال از حيوان به انسان مشکل آفرين تر است. نکته قابل توجهی که در تحقيقات مشخص شد اين بود که در قرن نوزدهم هيچ يک از ميليون ها آفريقايی که به زور به بردگی کشيده و به کشورهای خارجی منتقل شدند به اين ويروس آلوده نبودند. بنابراين ايدز بايد پس از سال 1860 بروز کرده باشد. ويروس اچ آی وی اولين بار در سال 1959 در نمونه خون يک مرد از کشور کنگو رديابی شد. هر چند نخستين نمونه از ايدز در آمريکا در سال 1981 گزارش شد، اما بر اساس شواهد اولين قربانی ايدز در اين کشور به سال 1969 باز می گردد. در آن سال يک جوان سياه پوست در شهر "سنت لوئی" آمريکا در اثر ابتلا به ايدز درگذشت. تحقيقات در مورد سرعت واگرايی ژنتيکی ميان دو خانواده اصلی ايدز، اچ آی وی-1 و اچ آی وی-2، نشان می دهد که انتقال ويروس به انسان در حدود سال 1940 (با ضريب خطای حدود 20 سال) روی داده است. همچنين گمان می رود که افزايش در شمار سفرهای بين المللی، که پس از دهه 1960 اوج گرفت، به گسترش ويروس اچ آی وی کمک کرده است. مطالعه ژنتيکی بر روی ويروس اس آی وی، که به درک بهتر انتقال آن از گونه ميمون ها به انسان کمک کرد، توسط گروهی از دانشمندان بين المللی انجام گرفت و در نشريه علمی "ساينس" چاپ شد. اين گروه مدعی است که دو ويروس مختلف از دو نوع ميمون در شامپانزه ترکيب شده و ويروس اس آی وی را به وجود آورده است. ساير ويروس ها تنظيم کنندگان اين مقاله علمی می گويند رشته ای از آلودگی و عفونتهای پی در پی در ميمون "مانگابی دماغ قرمز" و گونه ای بزرگ تر به نام spot-nose منجر به خانواده ای از ويروس ها موسوم به "اس آی وی سی پی زی" (SIVcpz) شده است. نکته مهم اين که هر دو اين گونه ها خوراک شامپانزده بوده و زيستگاه آنها در غرب آفريقای مرکزی قرار دارد. اليزاب بيلز از دانشگاه ناتينگهام، بريتانيا، و همکارانش می گويند کشف اين موضوع که ويروس اس آی وی در شامپانزه دارای منشائی دوگانه است، پيامدهای مهم علمی را به دنبال دارد. اين تحقيقات با ارائه شواهد نشان می دهد که انسان تنها موجود از نسل ميمون نيست که از طريق انتقال ويروس از يک گونه به گونه ديگر (به احتمال زياد از طريق شکار) به دو نوع مختلف اس آی وی آلوده شده است. محققان می گويند احتمالا ويروس "اس آی وی سی پی زی" با قرار گرفتن در مجاورت ويروس ديگری در بدن شامپانزه تبديل به آن ويروسی شده است که بيماری های مشابه ايدز را در انسان به وجود می آورد. دانشمندان اکنون سعی دارند ميزان شيوع اين ويروس را در ميان شامپانزه های حيات وحش مطالعه کنند، اما از آنجا که زيرگونه شامپانزه که اين ويروس در آن يافت شده در معرض خطر انقراض است، دانشمندان با مشکل مواجه هستند. رد نظريه سرايت اچ آی وی از واکسن فلج اطفال به انسان دانشمندان اين ادعا را که ويروس عامل ايدز ممکن است از طريق يک واکسن فلج اطفال از شامپانزه به انسان سرايت کرده باشد، رد کرده اند. آنها اين ادعا را که واکسن فلج اطفال ساخته شده در دهه 1950 در آفريقا حاوی ويروس ايدز بوده است، بی اساس خواندند. برخی پژوهشگران می گويند احتمالا ويروس اچ آی وی در جريان آزمايشاتی که برای توليد واکسن انجام گرفت، از حيوانات به انسان منتقل شده است. آنها می گويند ممکن است استفاده از بافت های آلوده در شامپانزه، واکسن را آلوده کرده باشد. اين نظريه در کتابی با عنوان "رود" (The River) به قلم ادوارد هوپر، خبرنگار بريتانيايی، مطرح شد. با اين حال، تحقيقاتی که در نشست کارشناسان ايدز در انجمن سلطنتی لندن عرضه شد نشان داد در واکسن مذکور دی ان ای شامپانزه ديده نشده است. آقای هوپر در کتاب خود ادعا کرده بود که در اواخر دهه 1950 برای توليد نخستين نمونه ها از واکسن خوراکی فلج اطفال، 400 شامپانزه را شکار کرده بودند. وی بر اين باور است که برخی از دانشمندانان برای توليد واکسن از اندام کليه شامپانزه آلوده به ويروس "س آی وی"، استفاده کردند. واکسن فلج اطفال دست کم به يک ميليون نفر در کنگو، که در آن زمان مستعمره بلژيک بود، همچنين ساکنان رواندا و بروندی امروزی داده شد. معلوم شده است که محل 28 پروژه توليد واکسن با اولين موارد آلودگی به ويروس اچ آی وی ارتباط نزديک داشته است. ساير نظريه ها با اين حال، پروفسور کلوديو باسيليکو در آزمايش های خود هيچ ردی از دی ان ای شامپانزه، اس آی وی يا اچ آی وی در اين واکسن ها پيدا نکرد. اما آقای هوپر، با اشاره به اين که اين نتايج نظريه او را باطل نمی کند، گفت: "حقيقت اين است که اين مساله لاپوشانی شده و اين استتار کار کسانی است که واکسن را توليد کردند." از جمله ديگر نظريه هايی که درباره ظهور ناگهانی ايدز در انسان مطرح شده است، استدلال می کند که نابودی جنگل ها باعث تماس بيشتر گونه های مختلف ميمون با انسان شده و در کنار اين وضعيت همچنين نا آرامی های غيرنظامی و سياسی در جامعه هم موثر بوده است. خدمات | در سال 1981 هشت مورد وخيم از ابتلا به بيماری "کاپوسی سارکوما"، يکی از انواع خوش خيم تر سرطان که معمولا در ميان افراد سالمند شايع است، در ميان مردان هم جنس گرای نيويورک گزارش شد. | داستان ظهور بيماری مهلک ايدز |
آقای برگمن همچنین افزود: "تا آنجایی که من اطلاع دارم، آقای مدنی شهروند بریتانیا نیست و پاسپورت کشور دیگری را هم ندارد. ویزای او بعد از آن که برای کار به ایران رفت، لغو شد. او در حال حاضر به امپریال کالج بازنگشته است." رئیس دپارتمان سیاست محیط زیستی امپریال کالج تاکید کرده است که آقای مدنی برای ورود دوباره به بریتانیا و کار در امپریال کالج باید مجددا درخواست ویزا بدهد. براساس قانون ویزای بریتانیا هر درخواست کنندهای که ویزای کارش باطل شود باید یک سال برای اخذ ویزا مجدد صبر کند و قاعدتا آقای مدنی نمیتواند زودتر از مهر امسال به بریتانیا و محل تدریسش بازگردد. بیشتر بخوانید: کاوه مدنی، معاون سازمان حفاظت از محیط زیست ایران، بود که اخیرا برای شرکت در یک ماموریت دولتی به خارج از کشور رفته بود اما همزمان با بالا گرفتن تهدیدها در خارج از ایران از سمت خود استعفا کرد. رسانههای منتقد دولت پیشتر عکسهایی از او منتشر کردند و گفتند آقای مدنی در خارج از کشور در یک میهمانی رقصیده است، همچنین بحث دو تابعیتی بودن آقای مدنی در روزهای اخیر مطرح شده بود. خبر بازداشت آقای مدنی در پی بازداشت گروهی از فعالان محیط زیست در بهمن ماه (سال گذشته خورشیدی) منتشر شد. تصویری از کاوه مدنی در اصفهان به گفته فعالان این حوزه، آقای مدنی از زمان آغاز به کارش در سازمان محیط زیست بارها مورد بازخواست و بازجویی قرار گرفته بود. کاوه مدنی استاد دانشگاه امپریال کالج لندن بود که در سال ۲۰۱۶ به عنوان نخستین محقق و دانشمند جوان ایرانی جایزه برجسته علوم زمین را از اتحادیه اروپایی علوم زمین دریافت کرد. کاوه مدنی به دعوت دولت دوم حسن روحانی، رئیس جمهور، برای فعالیت در سازمان محیط زیست به ایران رفت و یکی از ماموریت های او کمک به وضعیت بحرانزده منابع آبی ایران بود. | در پی انتشار اخبار ضد و نقیض درباره دو تابعیتی بودن کاوه مدنی، معاون سابق سازمان حفاظت از محیط زیست ایران، پرفسور مارک برگمن، رئیس دپارتمان سیاست محیط زیستی امپریال کالج لندن، در پاسخ به وضعیت استخدامی و اقامتی آقای مدنی به بیبیسی فارسی گفت: "دکتر مدنی سال ۲۰۱۳ با ویزای کار ( Tier 2 ) و پاسپورت ایرانی وارد امپریال کالج شد." | امپریال کالج لندن: کاوه مدنی ویزای کار در بریتانیا ندارد |
مسئولیت ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر با انجام این عملیات، ایران موفق شد بیشتر اراضی اشغال شده از سوی عراق در ابتدای جنگ را بازپس بگیرد و خود را در موقعیت کاملا مسلط نظامی و تبلیغاتی قرار دهد. در حدود سه دهه ای که از پایان جنگ ایران و عراق می گذرد، مسئولان و فرماندهان جنگ دلایل خود را در مورد ادامه جنگ بعد از بازپس گیری خرمشهر توضیح داده اند. دلایلی که تمرکز اصلی آنها، بر روی مزایای متصور بر تصرف بخش هایی از عراق بوده است. با وجود این، مدافعان استمرار جنگ بعد از عملیات بیت المقدس، در تمام این سال از پرداختن به بخش هایی کلیدی از داستان ادامه جنگ بعد از خرمشهر خودداری کرده اند. مدافعان استمرار جنگ بعد از خرمشهر، در سه دهه گذشته از پرداختن به بخش هایی کلیدی از داستان ادامه جنگ خودداری کرده اند بیشتر بخوانید: جلسه معروف تصمیم گیری برای ادامه جنگ آیت الله منتظری در جلد اول کتاب خاطرات خود (ص ۵۸۹) می نویسد که بعد از آزادی خرمشهر، "نیروها به خصوص ارتش" انگیزه کمتری برای ادامه جنگ داشتند چون می گفتند "ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولى حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم این کشورگشایى است". آقای منتظری می افزاید: "روى همین اصل هم من همان وقت پیغام دادم که هر کارى مى خواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست." ظاهرا شخص آیت الله خمینی هم در مورد ادامه جنگ بعد از خرمشهر تردید داشته است. حدود یک هفته بعد از مرگ احمد خمینی فرزند رهبر ایران، روزنامه جمهوری اسلامی متن گفتگوی منتشر نشده ای از او در سال ۱۳۷۰ را منتشر کرد که در آن، برای اولین بار از تردیدهای پدرش در ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر سخن گفته بود. وی در آن مصاحبه، که در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۷۴ منتشر شد، تاکید کرد: "امام معتقد بودند بهتر است جنگ تمام شود اما مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار شط العرب برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و می گفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهید بدانید اگر این جنگ با وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست. ما باید این جنگ را تا نقطه ای خاص ادامه بدهیم و الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است." آیت الله منتظری می گوید بعد از آزادی خرمشهر، "نیروها به خصوص ارتش" انگیزه کمتری برای ادامه جنگ داشتند چون می گفتند "ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشور بیرون کنیم ولى حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم کشورگشایى است" وقتی در سال ۱۳۸۱ کتاب خاطرات ۱۳۶۱ اکبر هاشمی رفسنجانی منتشر شد، در بخشی از آن در مورد موضع رهبر وقت راجع به ادامه جنگ روایتی آمده بود که با گفته های احمدی خمینی اندکی تفاوت داشت. آقای رفسنجانی نوشته بود که آیت الله خمینی مخالف ادامه جنگ بعد از عملیات بیت المقدس نبوده ولی با ورود به خاک عراق بعد از آزادسازی خرمشهر مخالفت کرده است. آقای رفسنجانی در کتاب خاطرات ۱۳۶۱، در مورد جلسه تصمیم گیری مسئولان برای ادامه جنگ نوشته است: "فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست. دشمن در جاهای زیادی در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمیشود یا ورود جزئی خواهد داشت، نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا کرد در خاک ما پیشروی میکند و با این استدلال امام را قانع کردند." (ص ۱۳۷) عبدالحسین مفید معاون اطلاعاتی قرارگاه خاتم الانبیا در زمان جنگ، در گفتگویی در سال ۱۳۸۸ با جعفرشیرعلی نیا، مورخ، توضیح می دهد که تصمیم گیری راجع به جنگ بعد از گرفتن خرمشهر، در دو جلسه شورای عالی دفاع در حضور آیت الله خمینی گرفته شده که یکی ۳ روز و دیگری ۱۷ روز بعد از تصرف خرمشهر بوده است. بنا به روایت سرتیپ مفید: "فرماندهان نظامی با جمع زدن آمار تلفات و خسارت های عراق در عملیات ها به نتیجه رسیده بودند که بیش از ۵۰ درصد توان ارتش عراق از بین رفته و یک حمله دیگر می تواند ضربه آخر به حکومت نیمه جان صدام باشد." آقای رفسنجانی در گفتگویی با جعفر شیرعلی نیا نویسنده کتاب "روایتی از زندگی و زمانه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی" (که سال ۱۳۹۵ منتشر شد) می گوید در آن دو جلسه بیشتر نظامی ها صحبت کردند و مشخصا، قاسمعلی ظهیرنژاد رئیس وقت ستاد مشترک ارتش و محسن رضایی فرمانده وقت سپاه استدلال های خود را در مورد ورود به خاک عراق توضیح دادند. استدلال هایی که اکبرهاشمی رفسنجانی و دیگر مسئولان سیاسی نیز با آنها موافق بودند و نهایتا آیت الله خمینی را نیز متقاعد کردند. بر مبنای همین تصمیم بود که علی خامنهای، رئیس وقت شورای عالی دفاع، روز یکم تیرماه سال ۱۳۶۱ در دیدار با گروهی از روحانیان و مبلّغان تاکید کرد: "به مردم باید گفته شود که با فتح خرمشهر و حتی فتح دیگر شهرها، جنگ تمام نخواهد شد، زیرا تا زمانی که متجاوز تنبیه نشده است، مبارزه ادامه خواهد داشت." (کتاب "تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی"، نوشته علی اکبر ولایتی، ص ۱۴۱) محسن رضایی فرمانده وقت سپاه، در سال های بعد در اظهارنظرهای گوناگون از ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر دفاع کرد. محمد درودیان مورخ جنگ، در کتاب "پرسشهای اساسی جنگ" که در سال ۱۳۹۰ منتشر شد، اظهارات آقای رضایی را نقل کرد که در دفاع از ادامه جنگ بعد از خرمشهر گفته بود اگر ایران آتش بس با عراق را در آن مقطع قبول می کرد "جنگ ۵۰ سال به درازا میکشید". (ص ۲۱۰) با وجود این، سرلشکر رضایی بعدها در مصاحبه ای با شبکه خبر تلویزیون در ۳ مهر ۱۳۹۵ اذعان کرد: "بعد از خرمشهر باید وارد خاک عراق نمیشدیم بلکه باید اعلام میکردیم اگر دولت عراق به خواستههای ما عمل نکند، وارد خاک عراق میشویم". او تاکید کرد: "اگر دوباره برگردیم بر سر مرز خرمشهر و بصره [زمان بعد از عملیات بیت المقدس] حتما میگویم که باید فرصت داد." آیت الله خامنهای روز یکم تیرماه سال ۱۳۶۱ گفت: "به مردم باید گفته شود که با فتح خرمشهر و حتی فتح دیگر شهرها، جنگ تمام نخواهد شد، زیرا تا زمانی که متجاوز تنبیه نشده است، مبارزه ادامه خواهد داشت" فضای ذهنی فرماندهان بعد از فتح خرمشهر ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، تصمیم گروهی مسئولان ایران بود، با وجود این، فرماندهان نظامی به وضوح در متقاعد کردن مجموعه حکومت به ادامه جنگ نقش اصلی را داشتند. این فرماندهان بعد از باز پس گرفتن خرمشهر چنان اعتماد به نفسی پیدا کرده بودند که اعتقاد داشتند پیروزی های نظامی بزرگ، در خارج از مرزهای ایران نیز قابل تکرار است. یکی از نشانه های قابل تامل این اعتماد به نفس، تصمیم فرماندهان به اعزام نیرو به لبنان بعد از حمله اسرائیل به آن کشور بود که دو هفته بعد از آزادسازی خرمشهر صورت گرفت. بعد از حمله اسرائیل به لبنان، با تصویب مسئولان در در جلسه شورای عالی دفاع، هیاتی به سرپرستی محمد سلیمی وزیر دفاع ومحسن رضایی فرمانده سپاه به سوریه رفتند تا راه های کمک به ارتش آن کشور را در لبنان بررسی کنند. اما به فاصله اندکی، دو گردان از نیروهای سپاه و ارتش برای شرکت در جنگ راهی سوریه شدند که بعدا معلوم شد بدون اطلاع آیت الله خمینی بوده است. اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتگویی در سال ۱۳۹۴ با جعفر شیرعلی نیا، مورخ، صحبت هایی کرده که از فحوای آنها معلوم می شود نیروهای اعزامی حتی به اهدافی بزرگتر از کمک به سوریه فکر می کرده اند. آقای رفسنجانی با ذکر اینکه از اعزام نیروها "در حد اینکه بروند و به حزب الله کمک کنند" مطلع بوده افزوده است: "این را که بروند و برای فتح فلسطین آماده شوند نمی دانستیم." علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در کتاب "ناگفته های جنگ" (ص ۳۱۷) می نویسد وقتی فرماندهان نظامی گزارش اعزام نیرو به سوریه را به آیت الله خمینی داده اند با واکنش تند او مواجه شده اند: "فرمودند این نیروهایی که بردید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمیکنم، بگویید سریع برگردند." به دستور رهبر وقت، نیروهای نظامی اعزامی به ایران برگشتند و تنها بخشی از آنها ماندند تا نیروهای حزبالله را آموزش بدهند. اگرچه ماجرای اعزام نیرو به سوریه و لبنان، مطابق برنامه ریزی اولیه فرماندهان نظامی به پیش نرفت، اما به خوبی نشان می داد که به دنبال عملیات بیت المقدس، اعتماد به نفس فرماندهان به چه ابعادی رسیده بود. در چنین فضایی بود که نیروهای ایران، کمتر از دو ماه پس از فتح خرمشهر، نخستین عملیات زمینی خود را برای فتح بصره را انجام دادند. عملیات رمضان، از ۲۲ تیر تا ۷ مرداد ۱۳۶۱ انجام شد و فرماندهان تصور میکردند که با شروع عملیات، مردم عراق هم به کمکشان خواهند آمد. بر همین مبنا بود که آیت الله خمینی با انتشار پیامی برای مردم عراق "تکلیف اسلامی و میهنی" آنها را در این دانست که علیه دولت خود شورش کنند. در این پیام، که ۲۳ تیر ۱۳۶۱ صادر شد، خطاب به مردم عراق آمده بود: "ای اهالی غیور بصره، به استقبال برادران مؤمن خود بیایید و دست ستمکار عفلقی های کافر را از بلاد خود کوتاه کنید. ای اهالی محترم اعتاب مقدسه... مردانه قیام کنید و سرنوشت خویش را به دست گیرید." پیام رهبر جمهوری اسلامی، طبیعتا تاثیری بر عراقی ها نمی گذارد و اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۱ خود، نقل می کند که احمد خمینی در دیدار با او، از اینکه بعد از پیام آیت الله خمینی به مردم عراق "موجی ایجاد نشده" ابراز نگرانی کرده است. (ص ۱۲۷) آیت الله منتظری در جلد اول کتاب خاطرات خود نقل می کند: "آقایان به این عنوان که ما مى خواهیم برویم به بصره، از امام یک پیام گرفتند براى مردم بصره که اى مردم بصره از نیروهاى ما استقبال کنید و... من بعداً به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما مى خندند؛ و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است." (ص ۵۸۹) به هر ترتیب، عملیات رمضان، که مدت کوتاهی بعد از فتح خرمشهر به عنوان بزرگترین پیروزی نظامی ایرانی ها در جنگ با عراق انجام گرفت، به بزرگترین شکست نظامی ایران - تا آن زمان- تبدیل شد. بعد از شکست رمضان، فرماندهان سپاه جلسه ای برای بررسی وضعیت تشکیل دادند که شرح آن، در صفحات ۴۵۵ تا ۴۵۹ کتاب "عبور از مرز" نوشته علیرضا لطف الله زادگان آمده است. در این جلسه، محسن رضایی از "شرح غم انگیز اظهار عجز فرماندهان تیپ" سخن می گوید و از "عصبانی" شدن برخی فرماندهان بر اثر شکست عملیات گلایه می کند. بعد از او حسین خرازی، که در آن زمان فرمانده تیپ بود، توضیح می دهد مشکل کسانی مانند او نه با ادامه جنگ، که با جنگیدن بدون آمادگی لازم است. او می گوید: "در مورد اینکه عنوان می شود برخی از برادران نمی خواهند بجنگند باید بگویم این گونه نیست. برای نمونه، دیروز یک گردان از رزمندگان محله خود ما به من گفتند ما تازه آمده ایم و آموزش هم ندیده ایم. بگذارید ما دست کم دو تا سه روز آموزش ببینیم، بعد هر کجا خواستید می رویم. [البته] اگر تکلیف این باشد که هم اکنون خود را برای عملیات آماده کنیم، همین حالا آماده هستیم." نقطه عطف این جلسه، صحبت های رحیم صفوی از فرماندهان ارشد سپاه بود که مدتی بعد به فرماندهی نیروی زمینی سپاه رسید. در صفحات ۴۷۹ تا ۴۸۱ کتاب "عبور از مرز" توضیح داده شده که آقای صفوی سخنان خود را با مژده پیروزی بر عراق و اسرائیل شروع کرده و با نقل برخی روایات نتیجه گرفته که باید حملات ایران از محور بصره ادامه پیدا کند. رحیم صفوی می گوید: "عین روایات است، الان کتابش هم موجود است. کتاب یوم الخلاص که یک کتاب قدیمی است، مترجمش کامل سلیمان است که یک سنی است ولی نقل قول هایش از ائمه اطهار است." وی مدعی می شود که در این کتاب به طور غیرمستقیم به صدام حسین اشاره شده و نبرد جاری از "علائم ظهور" امام زمان دانسته شده است. البته جعفر شیرعلی نیا، مورخ، به مقاله ای در شماره آذر و دی ۱۳۸۵ نشریه "نسیم وحی" (از نشریات وابسته به حوزه علمیه) اشاره می کند که نشان می دهد اظهارات رحیم صفوی در جلسه فرماندهان سپاه، مبتنی بر تصورات غیرواقعی بوده است: "یوم الخلاص کتابی قدیمی نیست، کامل سلیمان مترجم کتاب نیست و مولف آن است و شیعه است و سنی نیست." مدافعان ادامه جنگ، این موضوع را مسکوت گذاشته اند که ایران در سال ۱۳۶۷، جنگ را در حالی به پایان برد که نه تنها کوچکترین امکانی برای مجازات رئیس جمهور عراق یا دریافت غرامت از آن کشور نداشت، که برخلاف مقطع آزادی خرمشهر، در موضع ضعف قرار گرفته بود ناگفته های مدافعان ادامه جنگ ایران، به دنبال بازپس گیری تمام متصرفات اصلی عراق در خاک خود طی چهار عملیات پیروز ثامن الائمه (مهر ۱۳۶۰)، طریق القدس (آذر ۱۳۶۰)، فتح المبین (فروردین ۱۳۶۱) و بیتالمقدس (خرداد ۱۳۶۱)، مجموعه ای از عملیات ناموفق در خاک عراق را با هدف تصرف بصره به انجام رساند. عملیات های رمضان (تیر- مرداد ۱۳۶۱)، والفجر مقدماتی (بهمن ۱۳۶۱)، والفجر ۱ (فروردین ۱۳۶۲) ، خیبر (اسفند ۱۳۶۲)، بدر (اسفند ۱۳۶۳)، کربلای ۴ (دی ۱۳۶۵) همگی در همین چارچوب برای تصرف بصره یا قطع ارتباط آن با بقیه عراق انجام گرفتند و ناکام ماندند. بزرگترین شکست ایران در این مجموعه، عملیات کربلای ۴ بود که به فاصله دو هفته، با عملیات کربلای ۵ ادامه یافت. این یکی، هرچند خسارات زیادی به نیروهای عراقی وارد کرد و به تصرف بخشی از اراضی شرق بصره انجامید، اما باز هم نتوانست آن شهر را بگیرد. ایران در ادامه، توانست در ۶ اسفند ۱۳۶۴ شبه جزیره مهم فاو را از عراق بگیرد، اما از آغاز سال ۱۳۶۷، متحمل مجموعه ای از شکست های پی در پی شد. از دست دادن فاو در ۲۸ فروردین، شلمچه و متصرفات شرق بصره در ۴ خرداد، جزیره مجنون در ۴ تیر، منطقه عین خوش در ۲۱ تیر و مناطق موسیان و دهلران در ۲۲ تیر، مهمترین شکست های ایران در این مقطع بودند. عقب نشینی اجباری ایران از خرمال و حلبچه در کردستان عراق در ۲۲ تیر (برای انتقال نیروها به جبهه های جنوب) نیز، در همین مقطع صورت گرفت. در ادامه این شرایط بود که جمهوری اسلامی ایران در ۲۷ تیر ماه در نامه ای به دبیرکل سازمان ملل، آتش بس با عراق را پذیرفت. در حدودا سه دهه سپری شده از پذیرش قطعنامه، مدافعان ورود به خاک عراق بعد از فتح خرمشهر مکرراً به بیان استدلال هایی پرداخته اند که پس از بازپس گیری خرمشهر، در مورد ضرورت ورود به خاک عراق مطرح شده بودند. در همین ارتباط به طور مشخص، طیفی از مسئولان ایرانی به دفعات در رسانه های رسمی توضیح داده اند که بعد از عملیات بیت المقدس، تکلیف مجازات صدام حسین و خسارت های ایران مشخص نبوده است. اما مدافعان ادامه جنگ، این موضوع را مسکوت گذاشته اند که ایران در سال ۱۳۶۷، جنگ را در حالی به پایان برد که نه تنها کوچکترین امکانی برای مجازات رئیس جمهور عراق یا دریافت غرامت از آن کشور نداشت، که برخلاف مقطع آزادی خرمشهر، در موضع ضعف قرار گرفته بود. درواقع، در اکثریت قریب به اتفاق توضیحات حامیان استمرار جنگ بعد از عملیات بیت المقدس، مهم ترین بخش های ماجرای ادامه جنگ ناگفته مانده است. مشخصا اینکه چرا فرماندهان ارشد نظامی، درکی از معنای واقعی وعده های خود در مورد تصرف بصره - و احیانا فراتر از آن- نداشتند؟ و مهمتر آنکه مدافعان ادامه جنگ، تا چه حد مسئولیت تبدیل وضعیت ایران در فردای فتح خرمشهر را به شرایط پذیرش آتش بس می پذیرند؟ ** این مطلب نخستین بار در سی و پنجمین سالگرد بازپس گرفتن خرمشهر در تاریخ ۲۴ مهٔ ۲۰۱۷ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۶چاپ شد. | تصرف خرمشهر، که در سوم خرداد ۱۳۶۱ و در جریان عملیات بیت المقدس صورت گرفت، بزرگترین پیروزی نظامی ایران در جریان جنگ هشت ساله بود. | بازخوانی یک پرونده ۳۵ ساله: ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر |
آرش : اول باید بگم اصلا مهم نیست که کدوم آهنگ به عنوان آهنگ اصلی انتخاب میشه، به نظر من هر چی بیشترآهنگ در حمایت از تیم ملی ساخته بشه بهتره. خبر اینکه قراره برنامه اجرا کنم، خیلی دیر به من رسید (چهارشنبه فهمیدم) ، الان سوئد هستم و تا فردا خودم رو می رسونم آلمان. یکی از رادیوهای ملی آلمان به اسم HR3 از من دعوت کرده که در فضای بیرون استادیوم روی صحنه اصلی به همراه تعدادی از خواننده های معروف بین المللی، برنامه اجرا کنم. کدام آهنگها را اجرا میکنی؟ آرش : چهار پنج تایی را می خونم و تا کنسرتمو تموم کنم، فکر کنم دیگه بازی شروع شده. فوری از روی صحنه می رم بین مردم تا تیم ملی رو تشویق کنم. پس مراقب باش که حواس تماشاچیهای ایرانی رو پرت نکنی! آرش : ما همه برای ایران دست می زنیم و همه حواسمون به تیم ایران خواهد بود. خدمات | بازیهای جام جهانی شروع شده و آرش، یکی از اولینهایی که در باره تيم ايران آهنگ ساخت، در بازی فوتبال ایران و پرتغال در فضای بیرونی استادیوم، به روی صحنه می ره. | آرش قبل از بازی ايران-پرتغال می خواند |
آقای ترامپ به محض بازگشت به کاخسفید ماسک خود را برداشت و در برابر دوربینها دستهایش را به نشان قدرت مشت کرد شان کانلی، پزشک مخصوص آقای ترامپ همچنین گفته او طی ۲۴ ساعت گذشته «نه تب داشته و نه نشانگان بالینی کووید۱۹» را بروز داده است. این خبر تنها چند ساعت پیش از مناظره انتخاباتی میان مایک پنس، معاون رئیس جمهوری، و سناتور کامالا هریس، یار انتخاباتی جو بایدن و نامزد معاونت ریاست جمهوری عنوان شده که قرار است از شبکههای اصلی تلویزیونی آمریکا پخش شود. مناظره امشب که انتظار میرود پربرخورد و همراه با تنش برگزار شود، هشت روز پس از نخستین مناظره تلویزیونی دونالد ترامپ و جو بایدن برگزار میشود که بسیاری از رایدهندگان آمریکایی را خشمگین و مایوس کرده بود. در جریان آن مناظره آقای ترامپ دهها بار با قطع سخنان جو بایدن مانع از شکلگیری گفتگو و مباحثه رو در رو شد و به همین علت مخاطبان تلویزیونی فرصت نیافتند از برنامههای پیشنهادی دو نامزد سر در بیاورند. برخی از نظرسنجیها آن مناظره را به نفع جو بایدن و افزایش محبوبیتاش در میان رایدهندگان ارزیابی کردند. آیا ابتلای ترامپ و اطرافیانش به کرونا ناشی از عدم رعایت پروتکل بهداشتی بوده؟ همزمان حامیان آقای ترامپ که پس از سه روز بستری در بیمارستان نظامی والتر رید ترخیص شده مدعیاند که او از زمان بازگشت به کاخسفید «رهبری با صلابت» نشان داده. هر چند مخالفان آقای ترامپ میگویند رفتارهای او به طور فزایندهای «نامنظم و ناهمگون» شده و واکنشهای تکانشی از خود بروز میدهد. کاخ سفید هم پس از بازگشت آقای ترامپ از بیمارستان، پروتکلهای سفت و سختتری برای جلوگیری از سرایت کرونا در داخل دفتر ریاست جمهوری اتخاذ کرده است. این مقررات جدید پس از آن وضع شده که در یک هفته گذشته حدود ۲۰ نفر از دستیاران ارشد و کارمندان کاخ سفید به ویروس کرونا مبتلا شده اند. آخرین آنها استیون میلر، مشاور ارشد دونالد ترامپ است که صبح چهارشنبه، هفتم اکتبر، نتیجه تست کرونا او مثبت شد و اعلام کرد که از ۵ روز پیش خود را در خانه قرنطینه کرده بوده است. علاوه بر استیون میلر، شماری از عالی رتبه ترین ژنرال های ارتش آمریکا هم به علت کرونا خود را قرنطینه خانگی کردهاند. بالاترین درجهدار میان آنها، ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک آمریکا است که روز گذشته گزارش شده پس از مثبت شدن تست کرونا یکی از فرماندهان گاردساحلی که با او در چند روز گذشته مراوده داشته، خود را قرنطینه کرده است. کرونا در آمریکا؛ ترامپ به کاخ سفید برگشت، منتقدان میگویند او به خانواده قربانیان بیتوجه است در همین حال، گمانهزنیها درباره احتمال برگزاری دومین مناظره تلویزیونی میان دونالد ترامپ و جو بایدن که قرار است روز ۱۵ اکتبر (یک هفته دیگر) برگزار شود بیشتر شده است. در حالی که ستاد انتخاباتی آقای ترامپ گفته او کاملا آماده حضور در این مناظره است، جو بایدن، نامزد دموکراتها، گفته او مطیع نظرات پزشکان و کارشناسان امور بهداشتی خواهد بود. انتخابات ریاست جمهوری امریکا قرار است سوم نوامبر امسال (کمتر از چهار هفته دیگر) برگزار شود و در برخی از ایالتهای این کشور هم رای دادن از طریق پستی یا پیش از روز انتخابات آغاز شده است به طوری که رسانه های این کشور می گویند تاکنون حدود ۵ میلیون آمریکایی رای دادهاند. بیشتر بخوانید | دکتر مخصوص رئیسجمهوری آمریکا میگوید «سطح پادتن -آنتیبادی- قابل ردگیری» در بدن دونالد ترامپ به حدی است که او نه نیاز به داروهای تقویتی دارد و نه از زمان ترخیص از بیمارستان نیازی به اکسیژن پیدا کرده است. دونالد ترامپ که دو روز پیش و پس از بستری مختصری در یک بیمارستان نظامی به کاخ سفید بازگشته میگوید حالش «خیلی خوب است». | پزشک کاخسفید: ترامپ نه تب دارد و نه علایم کرونا |
فنلون کشيش هم عصر لويی چهاردهم از سوی شاه به مقام کاردينالی رسيد، اما وقتی تلماک را منتشر کرد مغضوب شاه و تبعيد شد، چرا که وی در کتاب آموزشی و تربيتی خود شاه را مجری قانون دانسته و از تجمل خواهی و جنگ طلبی برحذر داشته بود. در اهميت فنلون همين بس که انقلابيون فرانسه در پايان سده هجده ميلادی وی را معلم خود می شماردند. ناصرالدين شاه هم وقتی ترجمه تلماک را خواند دستور داد تمامی مجلد ها را به زير زمين بيندازند تا بپوسد و به دست کسی نرسد. دارالفنون دارای دو سالن بود، که يکی از آن ها زير نظر ميرزا عليخان نقاش باشی با ظرفيت سيصد تماشاگر ويژه نمايش ساخته شده بود، که امروز هم به نام سالن اميرکبير باقی است. اعتمادالسلطنه در کتاب 'مأثر و الاثار' درباره افتتاح تماشاخانه دارالفنون می نويسد: " اگر چه هنوز بسرحد شبع نرسيده است اما دست خواص با کوره (غوره ترش وشيرين) آن به کرات چشيده است." مولير نخستين نمايشنامه نويسی بود که آثارش ترجمه و اقتباس شد. نخستين بار ميرزا حبيب اصفهانی کمدی مردم گريز را به شعر، و پس از او اعتماد السلطنه، 'طبيب اجباری' را ترجمه و اقتباس کردند. اين دو نمايشنامه را شاگردان دارالفنون و بستگان آنها که همه تحصيل کرده فرانسه بودند برای شاه و جمعی محدود از شاگردان و استادان بازی کردند. حسينقلی قاجار(عمادالسلطنه) عروسی مجبوری اثر مولير(١٢٩٠) و شاهزاده حشمت السلطان نمايشنامه ناپلئون بناپارت، تاجگذاری و مرگ، اثر الکساندر دوما (١٢٩٢) را ترجمه و منتشر کردند. با افول تعزيه، ميان سال های ١٢٧٠ و ١٢٧٣ نمايش بقال بازی در حضور به بهانه زادروز ناصرالدين شاه توسط کريم شيره ای، دلقک دربار، که شغل اصلی اش نايب نقاره خانه دولتی و رئيس دسته های مطرب درجه دوم و سوم بود اجرا شد. نمايشنامه شامل دو بخش کاملاً متفاوت است: يکی لودگی در انتقاد از کاسب کاران و دله دزدان، دومی طنزی سياسی بر رشوه خواری و اعطای القاب بی معنی در دربار. به اعتقاد دکتر جنتی عطايی در 'بنياد نمايش در ايران' نويسنده اين نمايشنامه به اين دليل که نسخه اصلی در آمريکاست، ناشناس مانده است. بهرام بيضائی در کتاب 'نمايش در ايران' نمايش بقال بازی در حضور را بدون نويسنده می داند. من هم با او هم عقيده ام. کريم شيره ای در مقام دلقک بدون ترديد به هنگام اجرای نمايش، به دستور يا سفارش ناصرالدين شاه و نزديکان وی عليه اين و آن رجل سياسی بديهه سرايی می کرده است. چنانکه حسين خان، پسر محمد ابراهيم تحويلدار در کتاب جغرافيای اصفهان (١٢٥٥) می نويسد: "وقتی ناصرالدين شاه به اصفهان آمده بود نمايش بقال بازی در حضور را اجرا کردند. با انتقادهايی که هنرپيشگان از ملايان بدنام، اعيان و اشراف مخوف، اکابر و ارکان در نمايش خود گنجانيده بودند شاه خاطيان را تنبيه کرد. حاج محمد طاهر ميرزا (١١٥٨- ١٢٣٣) نوه عباس ميرزا، نايب السلطنه، نخستين نمايشنامه نويس عصر قاجاراست. او در کنار ترجمه سه تفنگدار و رمان مشهور کنت دو منت کريستو اثر الکساندر دوما، يک کمدی انتقادی نوشت به نام تئاتر عروسی جناب ميرزا (١٢٨١). جناب ميرزای سالخورده می خواهد با مهرنساء خانم، زنی جوان ازدواج کند. بر حسب تصادف از گفتگوی محبوبه اش با مردی غريبه در می يابد که ازدواج برای آن نازنين کلاهی شرعی است، تا بتواند به راز و نيازهای پنهانی اش ادامه بدهد. مشورت خواهی ميرزا از دو 'عالم زمانه' و دو 'رمال' از صحنه های جذاب کمدی اين نمايشنامه است. نويسنده اثر خود را با صدايی که ميرزا، در عالم خواب و بيداری، ميان آسمان و زمين می شنود به پايان می برد: "زنی خوشگل و جوان را اگر از دست دادی ديوانه و سفيهی، قرمساقی نقلی نيست. بر هر که بنگری به همين درد مبتلاست." "محمد جعفر قراچه داغی با ترجمه آثار فتحعلی آخوندزاده، نويسنده انديشمند و آزادی خواه آذربايجانی در سال ١٢٩١، در فرهنگ نمايشی ايران اثری به سزا گذاشت. موضوع ها و مسايلی که آخوند زاده در آثارش مطرح می کند همه انتقاد بر عصر قاجار است: تظاهر و عوام فريبی ملايان در درويش مستعلی شاه مشهور به جادوگر؛ مبارزه واپس گرايان برای جلوگيری از آشنايی مردم با تمدن اروپا در موسيو ژوردن، حکيم نباتات؛ دروغ پردازی و جعل اسناد در وکلای مرافعه تبريز؛ و بالاخره تضاد ميان استبداد و دموکراسی در حکايت يوسف شاه سراج يا داستان ستارگان فريب خورده (١٢٨٦). از آنجا که همين مضمون در تئاتر تخت حوضی ما جای ويژه ای دارد، فشرده ای از برداشت درخشان آخوندزاده را از اين افسانه می آورم. روزی منجم باشی ِشاه عباس به او می گويد، از سير کواکب چنين بر می آيد که پانزده روز از عيد گذشته به وی آسيب خواهد رسيد. شاه با درباريان به مشاوره می نشيند، چون به نتيجه ای نمی رسند، می خواهد دستور قتل منجم باشی را صادر کند، با وساطت 'سردارزمان' به منجم باشی دستور می دهد خودش راه چاره را پيدا کند، در غير اين صورت جانش را خواهد گرفت. منجم باشی از استادش نظرمی خواهد. او می گويد شاه بايد دو هفته در خانه بماند و به جای او واجب القتلی بر تخت سلطنت بنشيند. منجم باشی سرّاجی يوسف نام را که پيوسته از حکومت انتقاد می کرده، معرفی می کند. به اين ترتيب يوسف شاه می شود. يوسف با دستياری آقا مبارک، نوکر دربار شروع می کند به اصلاحات. اول ازهمه شغل منجم باشی را حذف می کند، پس از آن امر ِقضا را از روحانيون می گيرد و به "صلحای ارباب مناصب" می سپارد. هفته ای از حکومت يوسف نگذشته، قزوينی ها که به ظلم و جور عادت کرده اند، نحوه حکومت او را حمل بر سستی رأی وی می شمارند و به تحريک درباريان به قصد کشتن او به قصر می ريزند. يوسف در آخرين دقيقه موفق به فرار می شود و شاه عباس دوباره به سر تاج و تخت خود بر می گردد. مجموعه ای از نمايشنامه های ميرزا ملکم خان ناظم الملک (١١٦٤–١٢٤١) سياستمدار روشنفکر و مبارزين عصر مشروطيت در سال ١٣٤٠ در برلن منتشر شد. از آن مجموعه طريقه حکومت زمان خان بروجردی و سرگذشت آن ايام بی ترديد نوشته اوست، چرا که آن را نخستين بار خود در روزنامه 'قانون' ( لندن، ١٢٦٧) چاپ کرده است. زمانخان که با رشوه به حکومت رسيده است، به مردم وعده عدل و داد می دهد، اما اندکی بعد وقتی می فهمد خزانه خالی است دست فراشان را برای تلکه مردم بازمی گذارد. نمايشنامه های ديگر آن مجموعه کار ميرزا آقا تبريزی است که به نوشته خودش از آخوندزاده الهام گرفته است. نمايشنامه سرگذشت اشرف خان حاکم عربستان حکايت حاکمی است که برای تجديد حکومت اش به تهران می آيد. رشوه خواری شخص شاه و درباريان چنان عرصه را بر او تنگ می کند که مخفيانه از تهران می گريزد. در حکايت عاشق شدن آقا هاشم خلخالی سارا و هاشم جوان فقير به هم عاشق اند. حاجی بابا، پدر سارا قول داده است که دخترش را به پسر فرامرز خان پولدار شهر، که حاجی را وکيل و وصی املاک و زن و دخترش کرده، بدهد. از قضا فرامرزخان به دار فانی می شتابد. حالا اين حاجی است که عاشق همسر آن خدا بيامرز شده است. و اما آن بيوه خانم به شرطی به وصلت با وی رضا می دهد که حاجی دختر او را برای پسرش بگيرد. حاجی چاره دگری ندارد جز اين که دست سارا را در دست هاشم آقا بگذارد. تئاتر عروسی جناب ميرزا ،زمانخان و نوشته های ميرزا آقا از لحاظ سبک و فرم کار چيزی ميان داستان و نمايشنامه اند. به اعتقاد من اين آثار، به دليل اهميت موضوعی آنها بايد بازنويسی شوند. ميرزا رضاخان طباطبائی نائينی (١٢٥٠–١٣٠٥) در سال ١٢٨٧ روزنامه ی تئاتر را هفته ای دو بار منتشرکرد. در روزنامه اش آورده بود: "تبديل اوضاع بربريت و تکميل لوازم تمدن و تربيت در هيچ مملکت ممکن نخواهد شد مگر به ايجاد سه چيز، که اصول "سيويليزاسيون" و ترقی و تمدن می باشد و اگر يکی از آنها قصور داشته باشد تمدن ناقص است. اول مدرسه... دوم روزنامه .. سيم تئاتر ..." او در شماره نخست روزنامه نمايشنامه خود به نام شيخعلی ميرزا، حاکم ملاير و تويسرکان و عروسی او با دختر پادشاه پريان را چاپ کرد. مقالات ديگر روزنامه را هم به صورت ديالوگ می آورد و در خلال گفتگوی قهرمانان وضع جامعه را به باد انتقاد می گرفت. در جريان بمباران مجلس محل روزنامه او نيز ويران شد. ابوالحسن فروغی (١٢٦١-؟) نخستين کسی است که شيدوش و ناهيد را به نظم نوشت (١٢٩٦). شيدوش پسر منوچهر شاه ايران در زندان کافور است. کافور می خواهد با گروگان گرفتن او از منوچهر، کشنده سلم و تور انتقام بگيرد. او پند ناهيد، دخترش که عاشق شيدوش است و سرداران را به هيچ می گيرد و به جنگ منوچهرمی رود. جنگ مغلوبه می شود، منوچهر، بزرگ منشانه او را می بخشد و دو دلداده را به هم می سپارد. نمايشنامه جدا از زيبايی و رسايی کلام فاقد جنبه های دراماتيک است. دو نمايشنامه نويس به زمان مشروطيت زندگی کرده، شرح آن ايام را به نمايش آورده اند: مرتضی قلی خان فکری (ارشاد) و ميرزا احمدخان کمال الوزاره محمودی. مرتضی قلی خان فکری (١٢٤٨-١٢٩٥) از نخستين شاگردان رشته حقوق در مدرسه دارالفنون بود. وی پس ازسالی چند شغل دولتی، از آن جمله حکومت ولايت مازندران، با آغاز نهضت مشروطه روزنامه صبح صادق را در می آورد. با به توپ بستن مجلس از سوی محمد عليشاه (١٢٨٧) و حمله عوامل شاه به دفتر روزنامه، مرتضی قلی خان هم به قفقاز و مصر می گريزد؛ پس از استقرار مشروطيت به ايران بر می گردد و روزنامه ارشاد را در سال ١٢٩١ منتشر می کند و در فاصله سال های ١٢٨٨ و ١٢٩٠ نمايشنامه های حکام قديم – حکام جديد و حکام قديم و حکام جديد را می نويسد. پرده اول عصر استبداد را نشان می دهد. مزخرف الملک حاکم به کمک فراشباشی مردم شهر را غارت می کند. با برقراری حکومت مشروطه او را معزول می کنند. در پرده دوم پسر او، که در جريان انقلاب خودش را ميان مشروطه خواهان جا زده، لقب جاهد الملک گرفته، به جای پدر به حکومت می رسد. حالا صحبت از آزادی و قانون است و اداره های ماليه و عدليه ايجاد شده است، اما حاکم جديد به همان روال استبدادی پدر حکومت می کند. براثر ِشکايت اهالیِ از او، به دليل غصب املاک حاجی محمد ترک و زندانی کردن ِفُکُلی، جوانی آزادی خواه، به اتهام ضدّ انقلاب، حاکم را به تهران می خوانند. پرده سوم در اتاق انتظار وزارت داخله می گذرد. مشروطه، چه مشروطه ای! نه وزير به سر کارش آمده است و نه معاون او. شيخ الشريعه وکيل جناب حاکم سر می رسد. او نه تنها حکم برائت جاهد الملک را از اتهامات وارده، بلکه حکم مجازات نقدی شاکيان وی را، به دليل هتک حرمت او در دست دارد! ميرزا احمدخان کمال الوزاره محمودی (١٢٥٣–١٣٠٩) تحصيلکرده مدرسه دارالفنون در رشته رياضی و طبيعی بود. او را که در سال قحطی رياست اداره انبار غله را داشت، ظاهراً به اتهام عضويت در کميته مجازات و در واقع به دليل امتناع از خواست های غير قانونی وزير دارايی به زندان می اندازند. نمايشنامه حاجی ريائی خان يا تارتوف شرقی او در ارتباط با سال های قحطی است. در ديباچه می نويسد: "ميان سال مجاعه و قحطی ١٢٣٥- ١٢٣٦ ه.ق (١٢٩٦و١٢٩٧ خورشيدی) به قلم اين بنده خادم وطن ميرزا احمدخان کمال الوزاره محمودی تأليف و تصنيف گرديد." موضوع نمايشنامه حکايت سرمايه داری است که با پشتيبانی روزنامه نويسان و کاسه ليسان خود را ناجی و حامی مردم معرفی کرده است. در آن ساعتی که برای ظاهر سازی طبيبی را به خدمت گرفته، تا به او مقدمات کمک های اوليه را بياموزد، همسرش خبر مرگ فرزندشان را به علت بی غذايی و بی دوايی می آورد. ميرزاده عشقی (١٢٧٣–١٣٠٣) شاعر و روزنامه نگار، آخرين نمايشنامه نويس عصر مشروطيت است. نمايش رستاخيز شهرياران ايران او بزرگداشت دوران هخامنشی و ساسانی و در واقع مرثيه ای است بر مرگ انقلاب مشروطه. درباره انگيزه تحرير اثر خود می نويسد: "اين گوينده به سال ١٣٣٤(ه.ق)، در حين مسافرت از بغداد به موصل ويرانه های شهر بزرگ مدائن(تيسفون) را زيارت کردم. تماشای ويرانه های آن گهواره تمدن جهان مرا از خود بی خود ساخت. اين اپرای رستاخيز نشانه دانه های اشکی است که بر روی کاغذ به عزای مخروبه های نياکان بدبخت ريخته ام." در اثر ديگر خود،حلواء الفقرا، عشقی حقه بازی های درويشی قلابی را نشان می دهد و در اپرت بچه گدا و دکتر نيکوکار پزشکی انسان دوست را به تصوير می کشد که پسر بچه گدايی را از ولگردی و دزدی نجات می دهد و به مدرسه می گذارد. سرانجام معلوم می شود که پسر بچه، دختر است! نمايشنامه با ازدواج پزشک و دختر پايان می يابد. نمايشنامه های عشقی بيش از آنکه دارای ارزشِ نمايشی باشند، نمايشگر احساسات شاعری ايران دوست اند. ميرزاده عشقی در سال ١٣٠٣، پس از به سلطنت رسيدن رضا شاه، با آغاز گشايش دروازه های ايران به سوی اروپا و همزمان با تشديد تفتيش عقايد و سانسور به قتل رسيد. خدمات | عليقلی خان ناظم العلوم، ازمعلم های دارالفنون خانه ترجمه را به راه انداخت و تلماک اثر فرانسوا دوسالينياک دولاموت فنلون (١٦٣٢– ١٧١٣ ميلادی) را به فارسی ترجمه و در مطبعه دارالفنون چاپ کرد. | تئاتر و انقلاب مشروطيت - ترجمه و اقتباس |
آقای رهپیک گفته است که شورای نگهبان "وارد بحثهای جناحی نمیشود و همین امر باعث شده اعتماد به شورای نگهبان حفظ شود و حتی افزایش یابد." معاون شورای نگهبان امروز ٢٨ اردیبهشت، در میان ناظران انتخاباتی شهر زاهدان گفت که آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای این شورا گفته است: "رای مردم نباید از وسط هیاهو و جنجال بیرون بیاید." آقای رهپیک میگوید: "مقصود ایشان آن است که رای مردم باید عاقلانه و شفاف باشد. ایشان تاکید کردند که شورای نگهبان وظیفهاش این است و باید زمینه این امر را فراهم کند." کمتر از دو ماه پیش احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، هشدار داده بود: "امروز عده ای که سنگر اول را فتح کرده اند در پی تصرف مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی هستند." این سخنان آقای جنتی اشاره به پیروزی ائتلاف میانه روها و اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب حسن روحانی به این سمت تلقی شد. همزمان با اظهارات معاون شورای نگهبان درباره فعالیت جریانهای مشابه نزدیکان "فتنه و انحراف" (عنوانی که لایههایی از حکومت به معترضان ٨٨ و نزدیکان محمود احمدینژاد میدهند) مسعود جزایری، معاون ستاد کل نیروهای مسلح نیز هشدار مشابهی داده است. آقای جزایری گفته است: "مشابه دوره زمانی فتنه ۸۸، مجددا سکولاریسم و لائیسم سر بر آورده است." او گفته است: "مجموعه رسانههای وابسته به جریان فتنه با القاب گوناگون اطلاحطلبی، در راستای استراتژی براندازی حکومت دینی، با به کارگیری تاکتیکهای مشابه دهه هفتاد و هشتاد، به دو شکل علنی و مخفی در حال برنامهریزی و اقدام هستند." | سیامک رهپیک، از اعضای شورای نگهبان و معاون اجرایی و امور انتخابات این شورا، با اشاره به رد صلاحیت معترضان به نتیجه انتخابات ٨٨ و حلقه نزدیکان محمود احمدینژاد گفت: "اگر جریان دیگری نیز فعال شود و افراد فاقد صلاحیت را به صحنه انتخابات بفرستد، به همان شکل عمل خواهیم کرد و بر اساس قانون با آنها رفتار خواهد شد." | هشدار عضو شورای نگهبان در مورد انتخابات آینده |
وینسنت کمپانی به منچستر سیتی کمک کرد تا به سهگانه فوتبال انگلیس برسد برای هوادران فانتزی، زندگی پس از پایان سریال بازی تاج و تخت مثل قبل از آن نمیشود. و اگر شما طرفدار منچستر سیتی باشید، جای خالی وینسنت کمپانی را همواره در قلبتان حس خواهید کرد؛ کاپیتان تیم که پس از ۱۱ سال جدا شد و به عنوان مربی-بازیکن راهی اندرلشت بلژیک شد. تصور این دفاع وسط بلژیکی در هر لباسی غیر از پیراهن آبی آسمانی منچستر سیتی سخت است، اما هر داستان خوشی یک پایان دارد. گذشته از کمپانی، ورزشکاران دیگری هم هستند که هیچ کس دوست ندارد، حتی به خداحافظی آنها فکر کند. نخبههایی که طرفدارانشان محدود به هواداران باشگاههایشان نیستند، به نوعی تبدیل به نماد ورزشهایشان شدهاند و این ورزشها بدون آنها چیزی کم خواهد داشت. لیونل مسی و کریستیانو رونالدو شما یا جزو "مسیدوستان" هستید یا "رونالدودوستان"، ولی بیاید یک بار این بحث تمامنشدنی را که کدامیک بهتر است کنار بگذاریم و یک دقیقه فوتبال را بدون آنها تصور کنیم. مسی ۳۱ ساله است و در ۶۸۴ بازی ۶۰۲ گل برای بارسلونا زده است. رونالدو ۳۴ ساله است و در ۸۰۴ بازی ۶۰۰ گل برای تیمهای اسپورتینگ لیسبون، منچستر یونایتد، رئال مادرید و یوونتوس زده است. به این ترتیب رونالدو به طور متوسط در هر بازی ۰/۷۵ گل زده است و مسی ۰/۸۸ گل در هر بازی. ولی اگر آنها بازنشسته شوند، چکار میکنیم؟ بنشینم یک بار دیگر فیلم دریبل خوردن ژروم بوتانگ از مسی در نیمهنهایی لیگ قهرمانان بین بارسا و بایرن مونیخ را نگاه کنیم؟ دیدن بازیهای رونالدو در منچستر یونایتد و کاشته مخوفی که به دیوید جیمز زد چطور؟ شاید آنها به این زودیها بازنشسته نشوند اما فوتبال پس از آنها مثل قبل نخواهد بود. راجر فدرر استاد سوئیسی در ۱۰۱ تورنمنت حرفهای تنیس قهرمان شده (نفر دوم پس از جیمی کانرز) و در میان تنیسبازهای شاغل بهترین رکورد را دارد. او در ۲۰ گرنداسلم قهرمان شده و پرافتخارترین مرد تاریخ تنیس است. آمار حیرتانگیز راجر فدرر طی ۱۹ سال، در تمام انواع زمین تنیس (هارد کورت، چمن و خاک رس) و در ۳۰ شهر از ۱۹ کشور به دست آمده است. و جالبتر از همه این که او در ۳۷ سالگی نشانهای از توقف بروز نداده است. او اخیرا از مسترز رم کنار کشید (به دلیل مصدومیت زانو و پس از این که مجبور شد در یک روز دو مسابقه سنگین برگزار کند)، اما شش هفته قبل از آن به ایاسپیان گفت: "ما به بازنشستگی فکر نمیکنیم چون فکر میکنم هرچه بیشتر راجع به آن فکر کنم، بعد بیشتر راجع به آن صحبت میشود و من به آن نزدیکتر میشوم." سرینا ویلیامز با قهرمانی در ۲۳ گرند اسلم و شکست دادن ۱۲ بازیکن که در صدر جدول ردهبندی جهانی تنیس بودند (از جمله خواهرش ونوس)، سرینا ویلیامز بدون شک یکی از بزرگترین تنیسبازهای تاریخ است. او در حالی که باردار بود قهرمان اوپن استرالیا شد، دخترش الکسیس را در سپتامبر ۲۰۱۷ به دنیا آورد و بعد به فینال ویمبلدون ۲۰۱۸ رسید. ویلیامز یک ورزشکار پیشرو نه تنها به عنوان یک زن که به عنوان یک سیاهپوست است؛ بازیکنی که دورنمای تنیس را به طور کامل تغییر داد. او در مقالهای نوشت: "در حالی بزرگ شدم که به من میگفتند نمیتوانم به رویاهایم برسم به این دلیل که زن هستم و از آن بیشتر به خاطر رنگ پوستم. در هر مرحله از زندگیام یاد گرفتم که بایستم و حرفم را با صدای بلند بزنم." لبرون جیمز پس از به ثمر رساندن ۳۲۵۰۰ امتیاز در ۱۶ سال، فوروارد لسآنجلس لیکرز، لبرون جیمز بدون شک یکی از جدیترین مدعیان تاج و تخت لیگ ملی بسکتبال آمریکا است. مجیک جانسون، مایکل جردن و شکیل اونیل، همگی میتوانند مدعی سلطنت در اقلیم بسکتبال باشند ولی بسیاری از منتقدان عقیده دارند "شاه جیمز" بزرگترین حکمران این خطه است. با ۸۶۶۲ پاس گل، ۷۱۴۰ پرتاب آزاد و ۴۱۶۳ دفعه لو دادن توپ در ۱۱۹۸ باری که برای تیمهای کلیولند کاوالیرز، میامی هیت و لیکرز بازی کرد، او خودش را به عنوان یکی از بهترین ورزشکاران نسلش اثبات کرد. عملکرد درخشان جیمز فقط محدود به داخل زمین بسکتبال نیست. او مدرسهای در زادگاهش آکرون اوهایو ساخته است تا دانشآموزان آسیبپذیر بتوانند در آن تحصیل کنند. جیمز گرچه این فصل نتوانست با لیکرز به پلیآف "انبیای" برسد اما میراث او در بسکتبال همیشه ادامه خواهد داشت. مارتا مارتا ویهرا داسیلوا، فوتبالیست برزیلی شش بار برنده بهترین بازیکن زن فیفا شده است. این بازیکن ۳۳ ساله، ۱۱۰ گل در ۱۳۳ مسابقه با پیراهن تیم ملی برزیل زده است و برای باشگاههای نیویورک فلش، تایرسو، روزنگارد و اورلاندو پراید نیز در ۲۵۷ بازی ۱۶۶ گل زده است. هوپ پاول، سرمربی پیشین تیم ملی فوتبال زنان انگلیس در مصاحبه با بیبیسی گفت: "دوران طولانی حرفهای او و آنچه برای ورزش انجام داده، سزاوار احترام و ستایش است. الان زنان این بخت را دارند که فوتبالیست حرفهای شوند و از این راه زندگی مناسبی داشته باشند. بازیکنان زیادی بودند که این راه را باز کردند و مارتا یکی از آنها است." این مهاجم تابستان امسال پنجمین حضورش در جام جهانی را در فرانسه تجربه میکند. سرانجام زمانی میرسد که هیچکدام از این شش ورزشکار بزرگ دیگر بازی نکنند و باید امیدوار باشیم که فقدان آنها به بزرگی فقدان "بازی تاج و تخت" نباشد. ولی دستکم میتوانیم بگوییم که ما افرادی بودیم که توانستیم آنها را در دوران اوجشان ببینیم. و در آخر این که: "چیزی که مرده، نمیتواند بازهم بمیرد." | شکی نیست که زمان خداحافظی فرا میرسد. | مسی، ویلیامز، فدرر و جیمز؛ غولهایی که نمیخواهیم دورانشان تمام شود |
داری می گويی: کم چاپ کرده ای، پس کم کارکرده ای! خوب نيما يوشيج هم وقتی زنده بود کم چاپ کرد (البته دور از جون؛ اميدوارم صد و پنجاه سال عمر کنم و صد و پنجاه کتاب چاپ کنم!) اميلی ديکنسن شاعره بزرگ آمريکايی از او بدتر. از ۱۷۷۵ شعرش در زمان حياتش فقط بيست سی تايی چاپ کرد. من حقيقتش نگران اين نيستم. بزرگترين نگرانی من اين است که چيزی بنويسم که به لعنت ابليس هم نيارزد؛ چيزی که حتی نشود يک بار هم خواندش، مثل خيلی چيزهايی که من طاقت ندارم حتی يک بار هم يخوانم. به نظرم اين يک نقص تاريخی ما در همه زمينه ها از دوران باستان تا به امروز است: ما محلی و بومی گرا و جمع و جهان گريزيم. هنگام نوشتن چيزی به نام مسئله انسانی، مسئله مبتلا به بشری ذهن ما را جلب نمی کند. از ميان داستانهای ايرانی که اگر به زبانهای ديگر ترجمه شوند، داستان های ناصر تقوايی است که تقريبا خوب فهميده می شوند. البته من نويسندگان ايرانی مورد علاقه خودم را دارم. مهشيد امير شاهی و گلی ترقی ماه می نويسند. من عاشق فارسی اينها هستم. خوب، عجيب نيست؛ اينها خيلی خوب می دانند چگونه از زبان بهره بگيرند. احتمالا چون تهرانی هستند. تهران که بيخود پايتخت نشده. مردمش آگاهترين و پيشرفته ترين مردم ايران هستند. زبان و لهجه تهرانی به شيرينی عسل است. شخصا عاشق آن هستم. به علاوه اين دو نويسنده بسيار با دانش و فضيلت هستند. مهم ترين وظيفه نويسنده اين است که بداند زبان را در عمل چگونه مورد استفاده قرار دهد. آنچه که مورد نظر بيشتر نويسنده های ماست اين است که مسائل و مسائل و باز مسائل را به صورت حتی خيلی عامشان بکار گيرند، و اين، ادبيات نيست. درسهايی را که توی دانشگاه های غربی و شرق سوسياليست سابق می دادند درس های بيخودی نبوده اند. (من فکر نمی کنم ما چنين چيزی داشته باشيم. دانشگاههای ما از اين ناپرهيزيها نمی کنند. خيلی خيلی سنتی و دست به عصا هستند، اشتباه می کنم؟) قصه بايد از همان خط اول آدم را بگيرد. دوست نويسنده ای دارم که خودش را صد بار بيشتر از قصه هايش دوست دارم. آخ که چقدر ملال انگيز می نوشت و لابد همچنان می نويسد. خيال می کرد اگر درباره پرولتاريا بنويسد جواز ابدی نويسنده خوب بودن برايش صادر شده است! راستش من نمی دانم چرا می نويسد. به نظرم به نفع پرولتارياست اگر ننويسد! من کارهای ناتمام زياد دارم. يکی از اين کارها کتابی است با عنوان عمومی "راز جاودانه ها". يک همچه چيزی. من در جستجوی يافتن پاسخ به اين سؤال بودم: راز ماندگاری "آنا کارنينا"، "جنگ و صلح"، "مادام بوواری"، و شاهکارهای ادبی ديگر در چيست؟ به بعضی چيزهای عام رسيدم. من متوجه شدم که در کمتر کار ماندگاری بدعت های عجيب و غريب زبانی هست. درست است که پيش آمده است که در بعضی متون شکسپيری واژه هايی پيدا کرده اند که در چنته هيچ عطاری پيدا نشده، اما بعد معلوم شده که تقصير بی اطلاعی اطرافيان بوده است، چون آن واژه توسط، مثلا ماهيگيران فلان بندر مورد استفاده قرار می گرفته. خلاصه اينکه؛ نويسنده های بزرگ واژه درست نمی کنند. آنها نمی خواهند خواننده های خود را با قضايای زبانشناسی سرگرم يا گرفتار کنند. هيچ پديده ای نيست که نشود آن را با زبان موجود بيان کرد. يک نويسنده بزرگ می خواهد هرچه زودتر خواننده را برای دستيابی به مفاهيم و معانی مورد نظر خويش آماده کند. راز ديگر استفاده ويژه از زبان است، به نحوی که در عين حال که زبان بسيار عادی به نظر می رسد، اما خواننده احساس می کند که در به کارگيری نويسنده از زبان يک راز هست. حافظ و شکسپير و دانته و ابوالعلاء معری دارای چنين ويژگی هستند. هرگاه زبان نوشتار ارتباط خود را با زبانی متعادل بين زبان استاندارد و زبان گفتار قطع کند، و به سمت يکی از اين دو مايل شود، بدانيد که انحطاط آن زبان شروع شده است. هر نويسنده جدی خواهان ماندگاری است، و مخصوصا در دوره بلوغ حرفه ای، تلاش او در اين زمينه بيشتر و پخته تر می شود. اين يک خواست خودخواهانه نيست. ماندگاری به عنوان تداوم برترين ارزش های انسانی است، وگرنه هر نويسنده ای می داند که بعد از رفتنش هيچ دخالت مستقيمی در زندگی آدمها نمی تواند داشته باشد و مجال بازگشت هم وجود ندارد؛ حداقل در اين دنيا! من می توانم به شما بگويم که داستانهايی باقی می مانند که به اساسی ترين مسائل انسان با ديد و تجربه فردی نويسنده، با عنايت به زبان به عنوان هم وسيله و هم هدف بپردازند. من سه مجموعه قصه و پنج مجموعه شعر چاپ کرده ام. روی هم هشت تا. من با شما موافقم که اينها کم اند؛ خيلی کم، ولی چه می شود کرد. همين است که هست. اول يک مجموعه قصه به نام "شنل پوش در مه"، در آوردم. بيشتر قصه های اين مجموعه توی "خوشه" به سردبيری احمد شاملو در آمده بودند. شاملو از کارهای من خوشش می آمد. (حالا بعضی ها خواهند گفت: "بده مرد؛ تو نگو؛ بگذار ديگران بگويند." من هم در جواب می گويم: من که از خودم تعريف نکردم، گفتم کس ديگری تعريف کرده است!) بگذاريد يک خاطره تعريف کنم. يکی از دو سه" لال بازی" را که نوشته بودم شاملو در "خوشه" چاپ کرد. يک روز يکی از دوستان را ديدم (به نظرم ناصر تقوايی بود) که به من گفت سيروس طاهباز با تو يک کار فوری دارد. سيروس را پيدا کردم. می پرسم: "چيه سيروس جان؟" می گويد: "شاملو کارت داره" و اين را با هيجان زيادی گفت. "از لال بازيت خيلی خوشش آمده و می خواد تو رو ببينه." خوشحال شدم. ديدار با شاملو برای من بسيار لذت بخش بود. او که بيست و اندی سال از من بزرگتر بود، و آنهمه شهرت و معروفيت داشت، مثل يک همطراز، چه از نظر سنی و چه از نظر مقام و منزلت، با من صحبت کرد؛ صحبت های عادی برای آشنايی بيشتر. من بر اين باورم که شاملو يک کودک گنده بود؛ يک بچه غول زيبا. خلاصه از آن روز با "خوشه" همکاری بيشتری کردم. چند قصه از انگليسی و عربی ترجمه کردم. دو سه تاشان از ادبيات معاصر کوبا بود که خيال داشتم کتابش را چاپ کنم و تا همين حالا که دو دهه و اندی از ترجمه کتاب می گذرد، همچنان دلم می خواهد آن را چاپ کنم! يادم می آيد که يکی از اين قصه ها غوغايی به پا کرد. اسم اين قصه "اتاق" اثر کولياکف، نويسنده (برخلاف اسمش) آمريکايی بود. از نسل بازگشته های از جنگ ويتنام بود که از اينکه سرمايه داری آمريکايی به بهانه دفاع از "منافع ملی" جوانان را درگير جنگهايی کرده بود که به آنها مربوط نبود و تجاوز به حقوق ملل ديگر بود، سخت عصبانی و معترض بودند. قصه درباره قهرمانی يک کودک ويتنامی بود که ارتش قدر قدرت آمريکا را در يک عمل انقلابی به خاک سياه نشاند. شاملو برای روی جلد آن شماره "خوشه" کار يک نقاش فرانسوی را انتخاب کرد: عکس زنی ويتنامی را در حال شير دادن به بچه اش نشان می داد که در عين حال گريه می کرد. اما از چشمهای او نه اشک بلکه بمب و موشک می باريد. آن موقع ها جنبش انقلابی و مبارزه مسلحانه در ايران شکل حاکم مبارزه بود و به سرعت داشت رشد می کرد. دانشجويان اين داستان را که نشان دهنده قهرمانی يک ملت بود و ثابت می کرد که آمريکا شکست ناپذير نيست و اگر خلق بخواهد هيچ قدرتی قادر به مقاومت در برابر اراده او نخواهد بود، بارها و بارها اين داستان را تکثير کرده در سراسر دانشگاه های کشور توزيع کردند. نه، چه اشکالی دارد. شاملو علاوه بر اينکه يک شاعر بزرگ بود، روزنامه نگار قهاری هم بود. يک بار سالگرد مرگ غلامرضا تختی بود. شاملو می خواست به اين خاطر يک کار درست و حسابی بکند، اما ساواک نمی گذاشت. روی جلد آن شماره "خوشه" را شاملو سه بار به چاپخانه فرستاد. بار آخر ساواک رضايت داد. شاملو زير نمی دانم عکس يا متن روی جلد بند شعری از محمود مشرف آزاد تهرانی ( م. آزاد) گذاشت. نمی دانم ساواکی ها به چه دليل اجازه دادند. لابد فکر می کردند که م. آزاد عاشقانه گوست و اهل انقلاب و اينجور حرفها نيست. بعدها معلوم شد که شعر او از همه آلترناتيوهای پيشين سياسی تر و قوی تر بود. يک خاطره ديگر: به مناسبت "جشنهای دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی" نشريه خوشه هم می بايست مثل ساير نشريات مطالب اختصاصی داشته باشد. ابتکار شاملو در اين باره نبوغ آميز بود. او همه مطالب مربوط به اين مناسبت را در بخش جداگانه ای در وسط مجله گذاشت. فردا که مجله در آمد، من از محل اقامتم که شهرآرا بود شاهد بودم که مردم بخش وسط مربوط به آن جشن های تحميلی را قلفتی کنده و اين ور و آن ور توی کوچه و خيابان و جوی آب انداخته بودند. به اين ترتيب حدود عشق مردم به رژيم شاهنشاهی معلوم شد! خلاصه من از آن دوره زيبا، با همه کوتاهيش، به علت حضور شاملو، خاطرات زيادی دارم که همه آنها نشان دهنده شهامت و شيردلی اين شاعر بزرگ بود. البته نه تا اين حد. من در هرحال شعر شاملو را دوست داشتم، اما نه به اندازه شعر مهدی اخوان ثالث. من عاشق اخلاق خاکی و در عين حال محکم شاملو بودم. اما اخوان ثالث با چند شعرش ثابت کرده که در شعر نابغه است. من بی هيچ ملاحظه ای او را کنار حافظ و سعدی و مولوی و.... می گذارم. البته کمبودهای منشی و فکری اخوان ثالث را نمی پسندم، اما او بزرگترين شاعر معاصر ما بعد از نيماست. من به خاطر فقط "زمستان"ش همه کسری های شخصی او را تحمل می کردم. اشعار سهراب سپهری برايم جذاب نيستند. اينها همه سليقه ای و به نوعی روحی است؛ درست شبيه بی علاقگی من به داستانهای مربوط به زندگی روستايی. من گويش، مخصوصا گويش های روستايی را دوست ندارم؛ اصلا بدم می آيد. می بخشيد، با همين صراحت. من عاشق زندگی شهری و شهر هستم. کافه دوست دارم. سينما دوست دارم. درخت های شهری را بيشتر از درخت های دهاتی دوست دارم! دوست دارم با محبوبم زير درختهای شهری راه بروم، نه وسط درخت های ده. سليقه است ديگر. نمی دانم چرا فکر می کنم که ده غير واقعی است، و من عاشق واقعيت هستم. البته که طبيعت را دوست دارم؛ اما برای تفريح. من اگر بميرم حاضر نيستم در ده زندگی کنم. البته اين وضع به مناطق ما مربوط می شود. در غرب مفهوم ده و شهر از بين رفته است. همه جا مدرن است؛ هم ده، هم شهر. من واقعا از آدم دهاتی و ساده لوح خسته می شوم. صفای روستايی هم حاليم نيست! روز خاکسپاری فروغ فرخزاد من از آبادان به تهران آمدم. طی مراسم ناصر تقوايی به من گفت که می خواهد از روی آن لال بازی يک فيلم بسازد. حقيقتش من توی باغ نبودم. مرگ فروغ داغانم کرده بود. از نظر روحی اتفاقاتی برايم افتاد که ناصر مؤذن شاهدش بود. من به نحو غريبی فکر می کردم، و هنوز هم فکر می کنم، که فروغ خواهر توأمان، و در عين حال خواهر بزرگ من است. شدت احساس عاطفی من به فروغ را شما می توانيد در مقاله - قصه "فروغ در خواب" که اول در مجله خودمان، در "هنر و ادبيات جنوب"، و بعد در کتاب "شنل پوش در مه" درآمد ببينيد. من احساس نزديکی روحی عجيبی با فروغ می کردم. بعدها که به آن فکر می کردم با تعجب از خودم می پرسيدم آن حالات روحی چه معنا داشتند؟ حقيقتش ديگر دنبال نکردم که جريان فيلم چی شد. من جدا لجم می گيرد وقتی می گويند اين کتاب سوررئاليستی است. اينهمه عرفان و تصوف و عوالم خاص در زندگی ما هست که سوررئاليسم به گردش نمی رسد. اين داستانها محصول دورانی از زندگی من بودند که من شناختی که بعدها، بيشتر از زندان، از واقعيت پيدا کردم نداشتم. در نتيجه به جهانی به گونه ای "ماورايی" روی آوردم؛ جهانی که سازنده آن در واقع بی بی جانم بود(مادر بزرگ). به نظر من انسان زمانی می تواند به فرهنگ ملل ديگر احترام بگذارد که در وهله اول به فرهنگ ملی خودش احترام بگذارد. من يکپارچگی همه اقوام ايران را امری خجسته می دانم و همه آنها نزد من محترم و عزيزند. همه آنها، فارس ها، ترکها، بلوچ ها، کردها، همه، همه خواهران و برادران من هستند و از جهت انسانی هيچ تفاوتی با ابنای قوم خودم نزد من ندارند. خلاصه... نخير نمی نويسم. بلد نيستم بنويسم. جرئت ندارم بنويسم. درست است که من اصلا عرب هستم، اما من عربی را پيش خودم ياد گرفتم. توی مدرسه ما حق نداشتيم و نداريم که به زبان مادريمان درس بخوانيم. بايد به زبان فارسی درس بخوانيم. يک جايی خواندم که مشاوران رضا شاه به او گفته بودند که برای حفظ وحدت ملی همه بايد به زبان فارسی حرف بزنند. آن پدر و پسر وحدت و منافع ملی را در آن می دانستند. گويا مشاوران رضا شاه به او گفته بودند که اگر به اينها (عربها، ترکها و بقيه اقوام ديگر) اجازه بدهيد که امور منطقه ای شان را به زبان خودشان حل و فصل کنند، فردا حتما ادعای جدايی خواهند کرد. به نظر من مشاوران رضا شاه دورانديشی کافی نداشتند. حق برابر ميان اقوام گوناگون است که وحدت ملی را محکم می کند، نه محروم کردن بخشی از مردم از حقوق مدنی شان. البته هرچند می دانم که زبان يک ابزار مکانيکی نيست و تمام فرهنگ و عادات يک قوم در آن منعکس است، اما در شرايط کنونی برای اين موضوع اولويت قائل نيستم. در ايران خوشبختانه مشکل قومی وجود ندارد، و من شخصا به عدالت اجتماعی بيشتر اهميت می دهم تا به حل مسائل قومی.گفتم که به زبان عربی نمی نويسم. بد نيست يادآوری کنم که من، علاوه بر زبان فارسی، که زبان آموزشی من در همه مراحل آموزشی بود و بر آن بيش از زبان مادريم مسلط هستم، به زبان انگليسی هم شعر می گويم. مثلا مادر بزرگم برای من تعريف می کرد که جدم، مرحوم حاج سيد عدنان غريفی، دو هفته ای يکبار شبی را با خودش خلوت می کرد. بی بی ام با حيرت تعريف می کرد که "من بيدار می ماندم و به در اتاق جدت نگاه می کردم. در ساعت معينی از بعد از نصف شب از اتاق صدای پچپچه بين چند نفر می شنيدم. درست در همين موقع می ديدم از زير در نور تندی دارد بيرون می زند". بی بی من اين چيزها را با نوعی حيرت می گفت و حيرت را به من انتقال می داد. " پدر بزرگم با کی ها حرف می زد، بی بی جان؟"؛ وحشت زده اين را می پرسيدم. بی بی به نقطه ای خيره می شد؛ بعد می گفت: "با... با اولياء". چه دورانی! کودکی من در حيرانی دنيای ماوراء شناور شده بود. پيش می آمد که شبها تا دير وقت با بی بی می نشستم تا از اين حرفها برايم بزند. گريز دائمی از کليشه؛ تبديل کليشه به چيزی جز آن؛ خيره شدن در امر معتاد، امر عادی. و نمايش امر عادی به شيوه ای غيرکليشه ای. در قصه بايد ارزش زندگی معلوم شود. کتاب دومم را شمس آل احمد در انتشارات رواق در آورد؛ يک مجموعه شعر به نام "اين سوی عطر قبيله"؛ شعرهايش بدک نبودند، اما من هنوز از زبان مستقل شعری خودم در چهار کتاب ديگرم که سالها بعد در هلند چاپ کردم بسيار دور بودم. به نظرم کاملا تصادفی است که فهرست کتابهای من اينقدر کوتاه است؛ چون من هيچ لجاجتی با کار چاپ ندارم؛ ولی، راستش، هيچوقت چندان شر و شوری هم برای اين کار نداشته ام؛ پيش می آمد، می کردم، البته. اصل برای من خود نوشتن است؛ بقيه به من مربوط نيست. البته من موافق اين طرز تفکر نيستم، ولی، موافق باشم يا نباشم، اين دقيقا همان چيزی است که در مورد من اتفاق افتاده است. همين شش کتاب آخر را - چهارتا شعر، دوتا مجموعه قصه کوتاه - به اصرار پسرم سامی و زنم، سهام، در آوردم. بعد از انقلاب سی چهل کتاب از خودم و ديگران (ترجمه) آماده چاپ کردم. نمايشنامه هايی را که از زبان انگليسی ترجمه و از برنامه دوم راديو پخش کرده بودم حدود ده - دوازده تا می شدند؛ شعرايی را که در تماشا در طول چند سال معرفی کرده بودم و نيز آنهايی را که از برنامه "شعر قرن بيستم" ساعت يازده شب از برنامه اول راديو ايران پخش کرده بودم، رويهمرفته ده جلد کتاب با قطر معقول می شدند؛ نزديک به شصت -هفتاد داستان کوتاه ترجمه کرده بودم؛ قصه معاصر عرب را ، البته از انگليسی، هم آماده داشتم؛ ادبيات معاصر کوبا هم بود؛ کارهای خودم از شعر و قصه و تحليل و تئوری هم بود؛ مقاله هائی را که در برنامه روزانه خود در برنامه دوم ترجمه کرده بودم ("برای شماخوانده ايم")، چندين مجلد می شدند. در دوره اقامت در فرنگ مجله ادبی "فاخته" را در آوردم؛ هشتمين شماره اش که ويژه ادبيات معاصر ترکيه است؛ سالهاست که آماده است و فعلا توی کامپيوترم الکترون می خورد؛ البته برای اين مردم بزرگ قابلی ندارد، ولی در هر حال گفتيم کاچی به از هيچی. در يورش ساواک به خانه من در شهرآرا در سال ۱۳۴۶ همه دار و ندار ادبی من به غارت رفت. چند کتاب آماده چاپ داشتم که دوتاشان را بيشتر از همه دوست داشتم که اتفاقا به مفهوم متداول کتاب خلاقه مثل قصه و شعر نبودند. اين دو کتاب که هر کدام حدود ششصد صفحه می شد کتاب نقد تحليلی بودند. يکی درباره ويليام فاکنر ، ديگری درباره فيودور داستايفسکی. هدف اصلی از نوشتن اين دو کتاب مطمئن شدن از توانايی خودم بود. ميخواستم ببينم با خواندن آثار اين نوابغ درسهای نوشتن را آموخته ام يا نه. مجموعه داستان "کار" و دو مجموعه شعر نيز جزو کتابهايی بودند که می خواستم چاپ کنم. يک چمدان پر از قصه و شعر و ترجمه رفت که رفت. من پانزده سال است که به طور همزمان روی هشت رمان کار ميکنم. اين وجه شباهت من و موتسارت است، وگرنه ازجهات ديگر هيچ شباهتی به هم نداريم! ديگر مثل سابق داستان کوتاه نمی نويسم؛ محبوبترين فرم برای من "نوولا" novella است، که رمان کوتاه نيست؛ داستانی است که از نظر حجم بين قصه کوتاه و رمان است. اميدوارم اينها را تمام کنم. چندتا از آنها تا يکی دو سال ديگر تمام می شوند؛ تقريبا بطور همزمان. چرا اينجوری؟ چه می دانم. دانشگاه آکسفورد کتابی از نقشه ها و طرحها و افکار خام ميکل آنجلو آنتونيونی در آورده است. تعداد آنها هزار برابر فيلمهايی است که ساخته. گابريل گارسيا مارکز گفته است که يک روز نشسته وعنوان و طرح داستانهای کوتاهی را که خيال نوشتنشان را داشته نوشته است. بعد مثل بچه آدم نشسته و يکی يکی آنها را نوشته است. من هم بايد اين کار را بکنم. به نظرم چخوف است که می گويد به من فنجانی بدهيد تا از آن يک تراژدی بيافرينم. يک همچه چيزی. وقتی نوشتن را ياد گرفتی کمترين اتفاقی در ذهن تو قالب هنری می گيرد؛ می شود قصه؛ می شود رمان؛ گاهی هم می شود شعر. در زندگی من کاری جز خواندن و نوشتن نکرده ام. نه اهل سفرم، نه اهل تفريح. سر جايم می نشينم و کيف دنيا را می برم. شعر را نمی شود برنامه ريزی کرد. ياد گرفته ام که حتی اگر در خواب هم آمد، بلند شوم و با خط خرچنگ قورباغه بنويسم. بعد خيلی خيلی رويش کار می کنم. البته من با اين اصطلاح "خواهش دل" زياد موافق نيستم؛ بوی رمانتيسيزم و حتی بدتر، سانتی مانتاليزم از آن می آيد. به هيچوجه منظور اين نيست که کار هنری يکسره علمی است؛ نه بابا، هنری است، اما هنری علمی. الهام و اينجور حرفها فقط قدم اول و چه بسا قدم سست اول کار هنری است. بقيه اش جان کندن است. سالها پيش کارهای کالريج را به دستخط خودش ديدم. نسخه اول کار، که اتفاقا محصول "الهام" است، حتی باعث خنده است؛ ولی نسخه آخر شاهکار است. اين مفهوم هنوز در ايران جا نيفتاده است. خلاقيت يعنی کار گل؛ بدتر از کار گل. من حتی اگر کاری را بعد از ده سال کار روانه چاپخانه بکنم باز دست و دلم می لرزد. ما با سفت ترين چيز نرم سر و کار داريم: کلمه. رک و راست بگويم که من تعهد اجتماعی حاليم نيست. من تعهد هنری حاليم هست. و اين مفهومش آن اصطلاح لعنت شده، "هنر برای هنر" نيست. اين اصطلاحات را سياست بازها به هنر تحميل کردند. تعهد اجتماعی بزرگترين دروغی است که ميلياردها تن کاغذ نازنين، ميليونها روح نجيب، ميلياردها خواننده معصوم را نابود کرده است. خوب معلوم است که من موافق اجرای عدالت اجتماعی هستم. عدالت با ارزشترين چيزی است که می ارزد آدم جانش را فدای آن کند. مبارزه در راه برقراری عدالت يک تعهد اجتماعی است، نه نوشتن يک رمان، يا ساختن يک تابلوی نقاشی، يا سرودن يک شعر. شعری را که آنا آخماتووا برای مسکو گفت همه خلايق را ديوانه کرد... و آنا آخماتووا همان شاعر نابغه ای است که استالين به خونش تشنه بود. نويسنده فقط وقتی که بالغ می شود معنی حرف فاکنر را می فهمد که آفرينش هنری را عرقريزان روح وصف کرده است. معماری "آنا کارانينا"ی لئو تولستوی را هيچ کس نمی تواند خلق کند، جز آن قدرت نامتناهی. تا دو سال پيش من با نظم نسبتا خوبی کار می کردم، اما زنم سکته کرد و همه چيز قاطی پاطی شد. حالا حالش بهتر است، و حال من هم. بچه کوچکم که سرکش است، کمی عاقلتر شده و امسال به دانشگاه می رود. حال پسر بزرگم که چندان مساعد نبود بحمدالله خيلی بهتر شده است. من يک آدم معمولی هستم. مارکس توانست با وجود مرگ جگر گوشه اش، دخترش، به کارش ادامه بدهد، من بچه هايم تب بکنند دست به سياه و سفيد نمی توانم بزنم. اما حالا دارم باز منظم می شوم. باورم نمی شود که در ايران آدم بتواند منظم بشود. من باورم نمی شود که يک بازار کتاب با دو هزار خواننده بتواند آدم را منظم کند. در ايران همه آماتورند، چون بازار کتاب آماتور است، چون خواننده آماتور است. با اين وضع غيرحرفه ای کار پيش نمی رود. در آمريکا به محض اينکه چند خط از تو چاپ شد، به تو پول می دهند. اينجوری حواست را بيشتر جمع می کنی. حالا ديگر کمتر داستان کوتاه می نويسم. اما دوست دارم شطحيات مانندی بنويسم. دوست دارم در اين روزگار تمرين سعدی بکنم. البته سعدی حکمت آموز است؛ من چنين قصدی ندارم؛ آنجوری هم البته ديگر نمی شود نوشت؛ قصد من تصوير نوادر حوادث است که در عادی ترين لحظه های زندگی ما اتفاق می افتد. يکی از ويژگی های اين تکه ها اين است که اگر ماجرا سر و ته نداشت هيچ اشکالی ندارد. شما کافی است در طول روز به زندگی خود و ديگران خيره شويد. ببينيد چقدر کارهای بی سرو ته می شود. اين نشان می دهد که سرو ته يک چيز قرار دادی است؛ الزامی نيست. نوشته بايد خوب باشد؛ خوب معماری شده باشد؛ خوب نوشته شده باشد؛ می خواهد کوتاه باشد، می خواهد بلند. جدا از ارتباط حادثه ای و علت و معلولی "آنا کارنينا"، اين رمان زيبا، مجموعه ای از داستانهای کوتاه شگفت انگيز است. نمی دانم دنبال می کنم يا نه، ولی تا آنجا که بتوانم می خوانم. ادبيات عرب را بيشتر می خوانم. اگر ترکی بلد بودم ادبيات ترکی را می خواندم. راستش من ادبيات کلاسيک را بيشتر از مدرنها دوست دارم. و حقيقتش مهاجرت را خيلی نمی فهمم. من عمدتا ساکن دنيای خودم هستم. دنيای خودم هرجا هم بروم با من است. بيشتر داستانهای خارجی می خوانم تا داخلی. داخلی را سفارشی می خوانم. يعنی اگر، مثلا، دوستم گفت فلانی فلان چيز را نوشته، فلان قصه، فلان شعر محشر است؛ بخوانش! می خوانمش. نه وقت برای تلف کردن دارم، نه اعصاب برای خرد شدن. يکی از جيره های هفتگی من داستانهای کوتاه مجله "نيويورکر" است. همه داستانهای اين نشريه محشرند. آدم کيف می کند. من سفارش می کنم خانمها و آقايان متعهد داستانهای اين مجله را بخوانند تا ببينند تعهد اجتماعی يعنی چه. تعهد اجتماعی همه دست اندرکاران اين نشريه تعهد هنری و ادبی است. در دهه ۱۳۴۰ عبارت "منتشر می شود" رسم شده بود؛ به نظرم مرحوم سيروس طاهباز بابش کرده بود. پشت جلد آرش می نوشت "بخوانيد" و چيزهای در آمده را رديف می کرد. در ستون ديگر می نوشت "منتشر می شود" و کارهائی را که قرار بود بزودی در بيايند نام می برد. کاظم رضا، يادش به خير، "لوح" را در می آورد. توی اين لوح تقريبا هر شماره يک چيزی از من بود. کاظم هم به رسم روز "منتشر می شود"ها را رديف می کرد. من خدا وکيلی کارهايی را که ديگر تقريبا آماده بودند می دادم کاظم توی اين محل بگذارد؛ از جمله دو کتابی را که عرض کردم درباره فاکنر و داستايفسکی نوشته بودم. قبل از دستگيری، اسم اين دو کتاب در "منتشر می شود" آمده بود. بعد دستگير شديم. خانه من غارت شد، ازجمله متن اين دو کتاب. از زندان در آمديم. زن گرفتيم. شماره جديد "لوح" در آمد. آگهی هنوز سر جايش بود. انگار نه انگار که ما زندان شده بوديم و کارهامان به غارت رفته بود. به اين می گويند سکون. در مجموعه "شنل پوش در مه" جز "فروغ در خواب" داستانها همه فضای جنوبی دارند. تازه آبکندهای همين تکه هم مال جنوب هستند. اگر به خرمشهر آن روزگار می آمديد آن آبکندها را نشانتان می دادم. دست شما را می گرفتم و به اصطبل يکی از شيوخ عرب می بردم تا اسبهای زيبای عرب را ببينيد. چنين تصوری ويژگی عام قصه است. اما من اگر از امر جزء به امر کل نرسم قادر به نوشتن نخواهم بود. منتها کوشش من اين است که جزء و کل چنان در هم ادغام شوند که به جنبه هنری کار لطمه وارد نشود. يعنی اينکه تلاش من بر اين است که شما قصه بخوانيد، و از قصه لذت ببريد. برای من اول لذت است و بعد چيزهای ديگر؛ اما اين چيزهای ديگر حتما بايد باشند وگرنه کار صرفا يک چيز محدود خصوصی می شود. البته اين هم هست که هر ماجرايی که خوب گفته شود خود بخود امر عام را با خود خواهد داشت؛ چون امر عام مسلط است، اگر چه آنچه که مرئی است امر خاص است. ببينيد، حقيقتش من در مملکت خودم هستم، نه ايران، مملکت توی سرم، کشور ادبيات، کشور نگرش استتيکی به جهان. جز عوارض ظاهری تغيير اساسی در مملکت توی سر من اتفاق نيفتاده. البته که رتوش شده است؛ خوب هم رتوش شده است. من چيزهای زيادی مخصوصا از اين سرزمين مقدس و مردم متمدنش، مردم بزرگ سرزمين کوچک هلند، آموختم، البته خيلی دير و با مقاومت ناشی از تيرگی جان، که حق عبور نمی داد. بزرگترين آموزشم که همچنان هم ادامه دارد عادی بودن است؛ عادی رفتار کردن؛ واقع بين و واقعا واقع بين شدن؛ قانع بودن و تمتع از همين زندگی مادی، و قانع نبودن در قلمرو معنوی. مهاجرت هرچه شفافتر بودن را به من آموخته است، اگر چه هنوز از شفافيت هلندی بسی دورم. تيره هستم من هنوز، مثل همه اذهان منطقه خاورميانه ای خودم. نمی دانم از گذر عمر است و کسب تجربه، يا زندگی در ميان اين مردم؛ هرچه هست من شفافتر شده ام. به نظرم جامعه ما چه در داخل و چه در خارج وضعيت بسيار پيچيده ای دارد. ببينيد، مثلا همين مسئله کتاب نخواندن. اين موضوع فقط مربوط به داخل کشور نيست، دامنگير ايرانيان خارج از کشور هم هست. بنابراين يک بلای عمومی است؛ اين يک بيماری فرهنگی است. يک روز يک آقايی که خودش را سخت سياسی و آنهم سياسی چپ می دانست در بيمارستان به عيادت من آمد. نمی دانم چطور شد از او پرسيدم: رمان ميخوانی؟ خيلی صميمانه به من گفت: متأسفانه نه، چون مطالعات جدی نمی گذارد. مطالعات جدی! اين يک تراژدی است. طيف وسيعی از مبارزان چپگرای ما اصولا آفرينش هنری را جدی نمی گيرند، و از آن صرفا به عنوان وسيله ای برای کمک به تبليغ سياسی استفاده می کنند. همه مهاجران باسواد هستند، و خيلی از آنها دارای مدارک بالای دانشگاهی، با وجود این کمتر کسی در ميان اينان هست که علاقه ای به کتاب خواندن، و به ويژه کتاب ادبی داشته باشد. غم انگيز است ولی می گويم. از ميان کسانی که کارهای مرا خوانده اند و می گويند از آنها لذت برده اند و حتی با هيجان درباره آنها حرف می زنند، حتی يکی هم نبوده که بتواند بگويد که واقعا به چه دليل از آنها خوشش آمده. به سخنی ديگر، خوانندگان ستايشگر کارهای ما به شيوه ای پر از سوء فهم و سوء تفاهم از کارهای ما لذت می برند. در ميان اينها کمتر کسی است که بويی از نقد ادبی برده باشد. خوانندگان ما عموما حساسيت لغوی ندارند، فاقد قدرت تشخيص و تميز در انتخاب واژگان، ترتيب جملات، هنر تصويرگری نويسنده و مسائلی از اين قبيل اند. خوانندگان ستايشگر کارهای ما حساس نيستند، احساساتی هستند، مبهم گو، غير دقيق و، بدتر از همه، پرمدعا. آموزش زيبایی شناسی انسان سازترين مرحله آموزشی است. در يک انسان "طراز نوين" بين دو آموزش هنری و علمی مجرد تعادلی هست که در آن تعادل، او بيشتر مستعد خوشبختی و کامرانی واقعی از زندگی عادی است. اين وضعيت را، جز دولتی دمکراتيک و مردم دوست نمی تواند به وجود آورد. تلاشهای فردی در اين امر، جز نتايجی گذرا و بی دوام به بار نمی آورد. کسی که پيوسته کار می کند مثل يک کارخانه است؛ توليدات تمام شده دارد، نيمه تمام، ربع تمام و همينطور الی آخر. من کارهای ناتمام زياد دارم؛ فت و فراوان. خوب اين موضوع دلايل خاصی دارد. بعضی آدمها، مثل من، احتياج دارند به اينکه به آنها گفته شود که کاری را تمام کند و تحويل بدهد. اگر به او نگويند نه تنها ممکن است کار را تمام نکند، بلکه ممکن است حتی آن را فراموش کند. اين حسن بزرگ کار من در راديو بود. راديو خوراک می خواست. راديو شکمی سيری ناپذير داشت. راديو حق الزحمه می داد. کار من درراديو کار خيلی تميزی بود. از نظر مالی هم بد نبود. گاهی پيش می آمد زنم می گفت فلانی، عيد نزديک است، يک خورده پول بيشتر در بيار. و من خندان می گفتم: پول ميخوای؟ ای به چشم! و در عرض دو سه هفته پول حسابی در می آوردم و کف دستش می گذاشتم. حسابی البته يعنی به اندازه خودمان. خوب، من کارهای تمام و ناتمام زياد دارم؛ اما ديگر پا به سن گذاشته ايم. در ايران، به هرحال، شصت سالگی، در بهترين حالت، يعنی شروع جدی سرازيری. اگرچه کارآيی من کم شده است ولی باز کار می کنم. دروغ چرا؛ راستش من اميدوارم آنقدر عمر کنم که کارهای ناتمام را تمام کنم. بعد هرچه بادا باد، چون تنها چيز خيلی با معنی برای من در اين زندگی فقط کار است. چيزهای ديگر مهم نيستند. بخش زير از سوی عدنان غريفی در توضيح چگونگی شکل گيری نشريه "هنر و ادبيات جنوب" و نقش آن به اين مصاحبه افزوده شده است. دهه ۱۳۴۰ دهه شوق و شور تغييربود، در سطح روشنفکری البته، و عمدتا تغيير سياسی و ادبی؛ و هر جماعتی به شکل و شيوه خودش به اين راه می رفت؛ البته در جنوب بطور کلی، و به خصوص درخوزستان، همه راهها به سياست ختم می شد. اصلا انگيزه ما برای راه انداختن "هنر و ادبيات جنوب" تغيير سياسی بود، نه تغيير ادبی. در اصفهان داستان نويسان جوان پيرامون هوشنگ گلشيری "جنگ اصفهان" را راه انداخته بودند، که ما از آن خوشمان می آمد اما به نظر ما سبک کارشان فرماليستی بود و بيگانه با آگاهی اجتماعی. ما بيشتر از همه با بچه های آذربايجان رفيق بوديم، صمد بهرنگی و يارانش. آنها هم مثل ما آتشی بودند. ما نشريه آنها را يواشکی توزيع می کرديم. آنها هم نشريه ما را. حقيقتش با "جنگ" اصفهانی ها فقط بعنوان همکار سروکار داشتيم. شما اگر جنگ اصفهان را نگاه کنيد حتی يک خط از يک نويسنده جنوبی در آن نمی بينيد. جهان بينی ما در خوزستان در دامن مبارزات طبقاتی شکل گرفته بود و طبعا متأثر از مارکسيزم بود. آبادان بزرگترين پالايشگاه دنيا را داشت با هزاران کارگران متشکل. اينها می توانستند کل کشور را با يک اعتصاب عمومی فلج کنند، چنانکه در سال ۱۳۵۷ کردند. در انقلاب آخرين ضربه را اعتصاب کارگران شرکت نفت به رژيم شاه وارد آورد: شيرهای نفت صادراتی را بستند، و با اين کار رژيم شاه را بالا کشيدند: دارش زدند. و خرمشهر اسکله های بارگيری و تخليه بندر را داشت که هزاران کارگر زحمتکش از سراسر ايران را در خدمت گرفته بود و له می کرد. روی اسکله های خرمشهر زحمتکشان جان می کندند، و جان کندن آنها را ما می ديديم و ديوانه می شديم. هيکل مردان در زير آفتاب جهنمی بندر، با عدلهای دويست کيلوئی پنبه بر پشت، ذره ذره ذوب می شد؛ همين هياکل ذوب شده شبها زير نور ماه و تکيه داده بر پشتی مخصوص باربری، آوازهای حزين می خواندند. اين جلوه های زنده استثمار در اذهان ما حک شده بود. نويسنده جنوبی از همين "توده کار و زحمت" الهام می گرفت و برای همان می نوشت. او در وهله اول به کارگران شرکت نفت، يعنی پرولتاريای سازمان يافته فکر می کرد و بعد به بقيه زحمتکشان. اصلا در آبادان امکان نداشت که شما روشنفکر باشيد و طرفدار مارکسيزم نباشيد. بخاطر همين هم هست که مؤسسان "هنر و ادبيات جنوب" از دم چپی بودند، حالا شايد برخی تندتر و برخی کمرنگ تر. از خرمشهر من و ناصر مؤذن بوديم. من تازه دانشجوی دانشکده نفت شده بودم که از درسم بيزار بودم و ناصر هم بيکار بود و تازه از "سپاه دانش" باز گشته. در همان موقع که من و ناصر، به اشتياق تغيير، دلمان ميخواست نشريه خودمان را داشته باشيم، در آبادان هم بچه های آنجا به همين فکر افتاده بودند. از تصادف روزگار رابط بين ما يک کارگر بندر خرمشهر از آب در آمد که کمونيستی سرسخت بود. لابد پيش خودش فکر می کرد که ما چپی های اين سو و آن سوی کارون کاری کارستان خواهيم کرد اگر کنار هم قرار گيريم. در هر حال من و ناصر و اين آقا برای آشنايی به ديدن منصورخاکسار در محل کارش رفتيم: بانک تهران شعبه احمد آباد. منصور يک حالتی داشت که نمی شد او را دوست نداشت: قيافه ای نجيب و خوددار. گپ زديم و به توافق های عمومی رسيديم و قرار شد کار تدارک يک نشريه را شروع کنيم. من ناصر تقوايی را از طريق آرش می شناختم و داستانهايش را خيلی دوست داشتم. من جريان را به او گفتم و معلوم شد که ناصر اصلا بيشتر اوقاتش را در تهران می گذراند. همه دست به قلم ها را می شناخت و مهمتر از همه اينکه او با دو تن از بهترين مترجمان کشورمان دوست بود: صفدر تقی زاده و مرحوم محمد علی صفريان. بعد معلوم شد که اصلا اولی، يعنی تقی زاده کاشف او بعنوان يک استعداد در نويسندگی بود. صفريان بعدها رفيق جان جانی من شد، و هم او بود اصلا که بعد از کشيدن جيره زندانمان مرا به تلويزيون آبادان برد و من آنجا به بچه ها انگليسی و نوشتن متن برای راديو و تلويزيون درس دادم. نشست ما، يعنی ناصر موذن و ناصر تقوابی و من و منصور خاکسار چندين و چند ساعت طول کشيد و طی صحبتهامان معلوم شد که ناصر تقوايی و ناصر مؤذن در مورد ادبيات آبشان توی يک جوب نمی رود و ما، من و منصور با ناصر تقوايی، چرا، می رود. اين شد که ناصر مؤذن از جمع ما رفت و به نظرم کار خوبی کرد، چون اصلا توی عوالم ما نبود. هی از تعهد و اينجور چيزها حرف می زد، آن هم خيلی قالبی. در حاليکه ما برداشت تازه تری از تعهد داشتيم و قضيه را فقط سياسی نمی ديديم. پول نشريه را منصور خاکسار از جيب فقيرانه اش می داد. از گلوی خانواده اش می زد تا به ادبيات خدمت کند. ناصر تقوايی هم مجله را در تهران در می آورد. من قصه و شعر و ترجمه می دادم. اولين داستان جدی ام را همانجا ترجمه کردم. از سالينجر، که خيلی هم گرفت. صفريان و تقی زاده هم ترجمه می دادند. ولی در تمام نه شماره ای که در آورديم و آخری توقيف شد، چون ما توقيف شده بوديم، نه اينکه مجله ايراد داشت، بله در تمام اين شماره ها حتی يک مطلب از ناصرتقوايی نبود؛ نه اينکه علت خاصی داشت؛ نه، فقط چون ناصر تقوايی اصلا در نوشتن تنبل بود، و حيف که تنبل بود، چون ناصر ماه می نوشت. ناصر هوايی سينما بود. راستی بگويم که نسيم خاکسار آن موقع ها با ما رابطه نداشت؛ او معلم روستا بود و هر وقت از محل کارش بر می گشت خيلی چيزهای خوب برای من تعريف می کرد. من اصلا تعجب می کنم که نسيم چطور سياسی است، چون آنقدر عاطفی و مهربان بود که به سياسی های تيپ ايرانی نمی خورد. توی زندان من همه اش گردن نسيم را ماساژ می دادم چون همه اش از گردنش شاکی بود. حالا هم هر وقت او را می بينم بی اختيار گردنش را ماساژ می دهم و او هيچ اعتراض نمی کند. خنده دار است که من هميشه فکر می کردم نسيم برادر کوچک من است، درحاليکه معلوم شد که يا يک سالی از من بزرگتر است يا همسن و ساليم. نمی دانم، شايد به علت مهربانی بی حد و حصر او باشد که من اينطور فکر می کردم. حقيقتش نشريه ما هيچ امتيازی بر نشريه های ديگر نداشت، جز اينکه شايد بعضی شانس ها را داشت که ديگران نداشتند؛ مثلا اين شانس را داشت که ابراهيم گلستان به آن مطلب می داد. او يکی دو مطلب درجه يک به ما داد که من آنها را خيلی دوست داشتم؛ يکيشان شبه قصه ای زندگينامه ای که واقعا درجه يک بود و ديگری ترجمه ای از تربر که آن هم درجه يک بود. عنوان مال تربر را هنوز يادم هست: کابوس از دو سر. شانس ديگر ما داشتن دو مترجم درجه يک بود: تقی زاده و صفريان، دوستان گرمابه و گلستان، و مورد احترام همه ما جنوبی ها. امتياز ديگر نشريه ما اين بود که به بعضی از نويسندگان جنوب اين فرصت را داد که کارهاشان را برای اولين بار در آنجا چاپ کنند و از آنجا شروع کنند، از جمله شهرنوش پارسی پور (شهری) که از طريق همين نشريه با ناصر تقوايی آشنا شد و بعد با هم زن و شوهر شدند و بعد از چند سال از هم جدا شدند، اما همچنان با هم رفيق ماندند و رفاقتشان تا همين حالا هم ادامه دارد. شهری می گويد که نويسندگی را از شانزده سالگی شروع کرده است، اما ظاهرا اولين اثر چاپی او در مجله ما در آمد. يادم می آيد يک بار به خانه شان در تهران رفتم، تقوايی يکی از کارهای شهری را به من داد که بخوانم و ديدم چه خوب می نويسد، اما البته راه من و او کاملا از هم جدا است. ما همچنان گاهی با هم تلفنی حرف می زنيم و به هم ای ميل می فرستيم. همينجا بگويم که شهرنوش يکی از پاکترين آدمهائی است که در زندگيم ديده ام اگر چه طرز فکر ما در همه چيز با هم متفاوت است، جز در اعتقادمان به خوشبختی انسانها. نشريه ما چيز خاصی نداشت، اما اگر می ماند خوب بود، احتمالا هر روز بهتر می شد. البته کف گير ريالی منصور يواش يواش داشت به ته ديگ ميخورد و قرض بالا آورد. نمی دانم اگرمجله می ماند می توانست خودکفا شود يا نه. نشريه عملا سردبير نداشت، اگرچه ناصر تقوايی روی مطالب نظارت می کرد، ولی سردبير که کارش اين نيست. "هنر و ادبيات جنوب" نشريه خاصی نبود؛ محصول شر و شور نوجوانی بود که من حالا هرگاه يکی از شماره هايش را می بينم احساساتی می شوم و اشک به چشمم می آيد. خدمات | عدنان غريفی، نويسنده و شاعر ايرانی مقيم هلند است. سالهاست که قصه می نويسد اما آثار منتشر شده زيادی ندارد. گفتگو با عدنان غريفی اندک اندک، طی چند گفتگوی تلفنی و مبادله چند "ای- ميل" (نامه الکترونيکی) شکل گرفت. | عدنان غريفی: من عاشق زندگی شهری هستم |
ديپلماتهای غربی گفته اند که حاضرند در صورت پذيرش طرح روسيه از سوی ايران موضوع ارجاع پرونده هسته ای اين کشور به شورای امنيت سازمان ملل متحد را که قرار بود در اجلاس آژانس درباره آن تصميم گيری شود به تعويق بياندازند. طبق پيشنهاد روسيه، مراحل اوليه غنی سازی اورانيوم در ايران صورت می گيرد ولی مرحله حساس آن به روسيه منتقل می شود. به نظر می رسد جمهوری اسلامی در مورد پذيرش طرح روسيه با دوراهی روبرو شده است زيرا رد يا قبول آن هريک می تواند تبعات سنگينی برای نظام داشته باشد. مقامات ايران تاکنون به طور رسمی اين پيشنهاد را رد نکرده و صرفاً گفته اند که روسيه اصلاً طرح مدونی ارائه نداده است ولی موقعی که در مقابل اين پرسش خبرنگاران قرار گرفتند که درهر صورت نظرشان درباره اين طرح چيست، واکنشهای متفاوتی نشان داده اند. بعضی از آنان تأکيد کرده اند که هدف ايران اين است که کليه مراحل چرخه توليد سوخت هسته ای و از جمله غنی سازی اورانيوم درداخل کشور صورت گيرد ولی بعضی از مسئولان نرمش بيشتری نشان داده و گفته اند که ممکن است جمهوری اسلامی برای اعتمادسازی اين طرح را بپذيرد. از سوی ديگر گزارش های رسيده از ايران حاکی است که رهبری جمهوری اسلامی از سوی چهره های بانفوذی در درون نظام تحت فشار قرار گرفته که برای جلوگيری از وارد شدن صدمات احتمالی به کشور برای بحران هسته ای هرچه سريعتر راه حلی پيدا کند. ولی کاملاً آشکار است که تصميم گيری نهايی در مورد طرح پيشنهادی روسيه برای روحانيون حاکم بر ايران بسيار دشوار شده است. پذيرش پيشنهاد روسيه عملاً به معنای آن است که بخش مهم غنی سازی اورانيوم به خاک روسيه منتقل می شود و قبولاندن اين طرح به افکار عمومی ايران و بخصوص به نيروهای حزب اللهی و طرفداران تندروی حکومت کار ساده ای نيست. تمام شعارهای جمهوری اسلامی بخصوص در دوره رياست جمهوری محمود احمدی نژاد اين بوده که در قضيه هسته ای نبايد به هيچوجه سازش کرد. ولی از سوی ديگر رهبران جمهوری اسلامی می دانند که در گوشه تنگی گير کرده اند و راه فراری برای آنان متصور نيست مگر آنکه از بعضی از مواضع خود عقب نشينی کنند. طرفداران راه حل مسالمت آميز پرونده هسته ای در درون حاکميت استدلال می کنند که در وضعيت دشوار کنونی که اجماعی نسبتاً جهانی عليه فعاليت هسته ای ايران ايجاد شده تنها چاره واقعی برای کاهش بحران، پذيرش طرح روسيه است. هم اکنون آمريکا و اروپا نيز طرح روسيه را پذيرفته اند و بنابراين مقدمات راه حلی همه جانبه که مورد قبول بازيگران اصلی اين صحنه باشند فراهم شده است. طبق گزارشها، اروپاييها پيشنهاد کرده اند که اگر پاسخ ايران به طرح روسيه مثبت باشد، حاضرند که حدود دوهفته ديگر با مقامات ايران گفتگوهای جديدی آغاز کنند. حتی گزارش شده که اروپا حاضر است برای جلب نظر جمهوری اسلامی از خواست قبلی خود مبنی بر توقف فعاليت هسته ای در تأسيسات فراوری اصفهان به عنوان شرط آغاز مذاکرات صرف نظر کند. در چنين وضعيتی احتمالاً فشار داخلی به رهبری جمهوری اسلامی افزايش می يابد که اين فرصت را از دست ندهد. طرفداران قبول طرح روسيه بخصوص استدلال می کنند که اگر اين پيشنهاد رد شود جمهوری اسلامی تنها حامی مهم خود در اين بحران را از دست خواهد داد و مسکو نيز به غرب خواهد پيوست. برخی از صاحبنظران معتقدند که رهبری جمهوری اسلامی برای حفظ حکومت اسلامی نهايتاً در قضيه هسته ای عقب نشينی می کند. آنها می گويند بعضی از امتيازاتی که در دوره محمود احمدی نژاد به آژانس بين المللی انرژی اتمی داده شده و از جمله اجازه دادن به مصاحبه با چند مقام ارشد فعال در برنامه های هسته ای در دوره خاتمی سابقه نداشته است. ولی از سوی ديگر محافظه کاران در تبليغات خود برنامه هسته ای را چنان به موضوعی حيثيتی تبديل کرده اند که کار خود را برای مصالحه با غرب در اين باره بسيار دشوار کرده اند. خدمات | طرفداران قبول طرح روسيه استدلال می کنند که اگر اين پيشنهاد رد شود جمهوری اسلامی تنها حامی مهم خود در اين بحران را از دست خواهد داد و مسکو نيز به غرب خواهد پيوست در حالی که به نشست شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی برای رسيدگی به پرونده هسته ای ايران بيش از دو روز باقی نمانده هنوز مقامات جمهوری اسلامی نظرشان را درباره طرح روسيه برای حل بحران هسته ای ايران به طور علنی بيان نکرده اند. | دوراهی ايران بر سر پذيرش طرح هسته ای روسيه |
تمسخر نخست وزیر فرانسه ژان کاستکس به خاطر لهجه جنوبی او باعث شد تا لتیشیا آویا به فکر وضع یک قانون جدید بیفتد اما در فرانسه تقریبا چنین اتفاقی در مقابل دوربین افتاد، بین ژان لوک ملانشون سیاستمدار چپگرا و خبرنگار زن یک تلویزیون محلی. خطای این خبرنگار: لهجه محلی جنوب فرانسه. ژان لوک ملانشون به خاطر واکنشی که به یک خبرنگار نشان داده بود عذرخواهی کرد لهجههای محلی در فرانسه مدتهاست که قربانی تحقیر و نادیدهگرفتن پاریسیها شدهاند. لهجههای تودماغی و بامزه اهالی مارسی وقتی با پاستیس (نوعی نوشیدنی الکلی فرانسوی) و گویبازی (بازی با توپهای سنگین) همراه باشند، بسیار عالی هستند. برای برخی از نمایشهای کمدی تلویزیون هم خوب هستند. اما وای به حال کسی که با تهلهجه جنوبی به دنبال ترقی در شبکههای رادیو و تلویزیونی یا سیاست یا سطوح بالای دانشگاه و دولت یا حتی فروش کالا در تلویزیون باشد. ادامه بده، پاریسی صحبت کن اگر میخواهید در فرانسه ارتباط برقرار کنید و فقط اسباب خنده نشوید باید مطابق هنجارهای معمول رفتار کنید که به معنی صحبت کردن با لهجه استاندارد بورژواهای پاریسی است. کلاسهای آنلاین بسیاری هستند که این شیوه حرف زدن را آموزش میدهند. اما زمانه در حال تغییر است و حدود ۳۰ میلیون فرانسوی که با لهجه صحبت میکنند، تقریبا نیمی از جمعیت ۶۷ میلیون نفری این کشور، برای اولین بار میخواهند این وضعیت را تغییر دهند. بر اساس طرحی که به مجمع ملی (مجلس) فرانسه ارائه شده است، تبعیض به دلیل لهجه، طبق قوانین کار و کیفری جرم محسوب خواهد شد. واژه فرانسوی آن لهجهستیزی (la glottophobie) است. چرا لهجه میتواند به موقعیت شغلی آسیب بزند کریستف اوزه حامی این طرح که خود اهل پرپینیان در کاتالونیای فرانسه است میگوید: "داشتن لهجه محلی در فرانسه به خودی خود یعنی با شما مثل یک فرد سادهلوح رفتار میشود، دوستانه اما نه واقعا جدی." "در فرانسه تصورش را هم نمیتوان کرد که کسی با لهجه جنوبی یا در این مورد با لهجه شمالی مفسر برنامه گرامیداشت کشتهشدگان جنگ جهانی باشد یا در باره سیاست خاورمیانه بحث کند." "اما این اکنون یک مسئله سیاسی هم هست. وقتی میلیونها نفر از مردم محلی به نمایندگان خود در پاریس نگاه میکنند و احساس میکنند هیچ چیز مشترکی با آنها ندارند، جنبش جلیقه زردها نمونه کلاسیک اتفاقی است که میافتد." اما یک لحظه صبر کن. مگر ژان کستکس نخست وزیر فرانسه به این معروف نیست که اولین نفری است در این سمت که با لهجه صحبت میکند؟ آیا این به معنای ارتباط مجدد با مردم نیست؟ اوزه میگوید: "بله، ولی چقدر طول کشید تا کستکس به عنوان یک سیاستمدار جدی گرفته شود؟" تفاوت لهجههای فرانسه فرانسه نمیتواند مثل بریتانیا به تنوع لهجههای خود ببالد. مرکزگراها از انقلاب فرانسه به بعد تمام تلاش خود را به کار بردهاند تا زبانهای محلی مثل اکسیتان و برتون و لهجههایی را که از آنها به وجود آمدند، سرکوب کنند. مدرسهها اولین ابزار این همسانسازی بودند و بعد رسانههای جمعی. بزرگترین خانواده لهجههای فرانسه لهجه جنوبی است که یکی از ویژگیهای آن تلفظ "e" در انتهای کلمات است که معمولا تلفظ نمیشوند. سایر لهجههای محلی را میتوان در کورسیکا در شرق فرانسه یافت و در آلزاس (که تحت تأثیر زبان آلمانی است)، و همچنین در بریتانی و شمال فرانسه که تحت تاثیر گویش 'پیکار' است. در بسیاری از مناطق روستایی فرانسه، سالمندان لهجههایشان را حفظ کردهاند اما از جوانها کمتر شنیده میشوند. یک لهجه بانلیو هم هست که بین مهاجران رواج دارد و ویژگیاش صامتهای غلیظ و سریع حریف زدن است. افسانهای هست در مورد این که بهترین زبان فرانسه را مردم منطقه تور در دره لوآر صحبت میکنند. چرا؟ در حکومتهای قدیم پیش از انقلاب فرانسه، اشراف در این منطقه کاخ داشتند و هنگامی که به آنجا میرفتند، زبان تحصیل کردههای پاریس را هم با خود میبردند. | تصور کنید در بحبوحه یک کنفرانس خبری از یک نماینده سرشناس پارلمان بریتانیا که رهبر یک حزب هم هست سوالی با لهجه اسکاتلندی غلیظ پرسیده شود و او با حالت تمسخرآمیز به خبرنگار نگاه کند و بگوید: "متاسفانه حتی یک کلمه از این سوال را هم نفهمیدم. کسی میتواند به انگلیسی مناسب از من سوال بپرسد؟" تصورش سخت است، اینطور نیست؟ | چرا فرانسه ممکن است تبعیض بر اساس لهجه را ممنوع کند؟ |
انفجار در شهر کوبانی- این عکس روز دوم آبان از منطقهای مرزی در محدوده ترکیه ثبت شده است تحت حمایت حملههای هوایی علیه نیروهای داعش، پیکارجویان کرد توانستهاند کنترل یک تپه استراتژیک در نزدیکی کوبانی را در اختیار بگیرند. نیروهای داعش این تپه را اوایل این هفته تصرف کرده بودند. مقامات دولت ترکیه هم اعلام کردهاند که صدها نفر از پیکارجویان عضو گروههای مخالف دولت سوریه در حال آماده شدن برای پیوستن به نیروهای کرد در مقابله با پیشروی داعش در کوبانی هستند. اما هنوز گزارشی مبنی بر موافقت و تایید این خبر از طرف مقامات کرد منتشر نشده است. شهر کوبانی که عینالعرب هم نامیده میشود، شهری کردنشین در نزدیکی محدوده مرزی ترکیه در شمال سوریه است. نیروهای گروه موسوم به دولت اسلامی در ادامه پیشرویهای خود در محدوده سرزمینی سوریه در پی تصرف کوبانی بودهاند. درگیری بر سر کوبانی هفتههاست بین دو طرف ادامه داشته است. | آمریکا اعلام کرده است که نیروهایش در دو روز گذشته به شش حمله هوایی در داخل شهر کوبانی یا مناطق اطراف آن دست زدهاند. این حملهها با هدف حمایت از نیروهای کرد در مقابله با شبهنظامیان گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) انجام میشود. | آمریکا: در دو روز شش حمله هوایی در محدوده کوبانی داشتیم |