text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
جنجال بر سر استفاده از یک روغن صنعتی در شیر و مواد غذایی، ماجرای کشته شدن زندانیان شهر کرد و آتش سوزی بخشی از بازار تهران از دیگر مطالب این روزنامه هاست. بزرگترین پیروزی در فلسطین تیتر و عکس صفحه اول شهروند کیهان در سرمقاله خود از بزرگترین پیروزی فلسطین در جنگ غزه خبر داده و به عنوان دلیل نوشته: اسرائیل در این جنگ دستکم ۲۰۰ نظامی از دست داده که بین آنها فرمانده ناب‌ترین تیپ اسرائیل یعنی تیپ پرآوازه گولانی هم قرار دارد. از تعداد تلفات آنان در جریان اصابت موشک به شهرها و مراکز نظامی و غیرنظامی خبر موثقی وجود ندارد ولی خیلی بعید است که تلفات اسرائیل در جریان شلیک موشک‌های مقاومت کمتر از ۳۰۰ نفر باشد که این میزان برای اسراییل غیرمترقبه است. این روزنامه بدون یادآوری چند هزار کشته فلسطینی اضافه کرده: در مقابل رژیم تل‌آویو نتوانسته آسیب مهمی به یگان‌های مقاومت وارد کند و در پایان ۳۰ روز جنگ همه این گردانها و فرماندهان آنان سالم و فعال هستند و آماده‌اند تا چند ماه دیگر هم به شلیک‌های خود ادامه دهند. در بخش دیگری از سرمقاله کیهان به نقش هدایت‌گرانه رهبر جمهوری اسلامی اشاره شده و مقالات وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز را شاهد آورده و افزوده: تاثیر این جنگ بر آینده رژیم السیسی قطعی است، همانند رژیم ملک عبداله در عربستان. رژیم سیسی در اولین آزمون امنیتی و سیاسی خود باخت و به نظر می‌آید که تن دادن به باز شدن دائمی گذرگاه رفح اولین هزینه این رژیم باشد. رئوف پیشدار در مقاله ای در اعتماد نوشته: اگر مسلمان‌های جهان، فقط یک میلیارد آنها، از همین الان تصمیم بگیرند روزی تنها یک دلار کالای غربی کمتر بخرند، می‌دانید که اقتصاد جهان ظرف چند روز دچار چه مشکلاتی خواهد شد؟ برای جهان اسلام تحریم، امروز بهترین و موثرترین سلاح است. همین الان چه تعداد کشتی با بار مواد غذایی متعلق به کشورهای اسلامی و به خصوص نفت‌خیزها روی دریاها و اقیانوس‌هاست؟ هر کشوری یک فروند از آنها را به سمت غزه برگرداند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به نظر نویسنده مقاله: اسراییل قدرت سد کردن راه این تعداد کشتی را ندارد. اگر این اتفاق بیفتد نمایشی بزرگ از وحدت اسلامی خواهد بود. اخبار این حرکت در صدر اخبار جهان قرار خواهد گرفت. کار دیگر تعطیل دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه و کلاس‌های درس است، چرا تعطیلی بازارها نه. اینها مفید است اما کافی نیست. باید حرکت‌های مناسب‌تر دیگری هم متناسب با شرایط امروز جهان و با شناخت از قدرت ابزارهای مختلف داشت. پیشنهاد دیگر نویسنده مقاله اعتماد: یک حرکت بزرگ دانشجویی و علمی در قالب یک راهپیمایی بزرگ است که از دانشگاهیان سراسر جهان دعوت کنند از هر سوی گیتی به سوی قدس حرکت کنند. بعد هم بازارهای اسلامی از سلاح تحریم استفاده کنند. به این شکل یک جریان بزرگ تبلیغی علیه اشغالگران شکل خواهد گرفت باور کنیم ساکنان خانه‌های عنکبوتی حتی قدرت دفاع از خود را هم ندارند، باور کنیم. گلوله برفی داعش کارتون پیمان علی شاهی، آرمان اردشیر زارعی‌قنواتی در مقاله ای در شرق نوشته: با نقش آلترناتیوی داعش در به‌هم‌ریختن ثبات و امنیت عراق و سوریه و همچنین کشیدن دامنه‌های آن به اقلیم خودمختار کردستان که همگی از متحدان نزدیک ایران هستند، معادلات جدیدی برای نقش‌آفرینی تهران در جهت دفاع از منافع ملی کشور فراهم شده است. زمان برای اتحاد بهتر و مسوولانه‌تر محور ایران، سوریه، عراق و اقلیم کردستان و تاکید بر منافع ملی حول تامین امنیت و یکپارچگی منطقه فرارسیده است. به نظر نویسنده این مقاله: حباب توهمات و یکسویه‌نگری در این نبرد سرنوشت‌ساز با توجه به تحولات اخیر در شمال عراق ترکیده است و به نظر می‌رسد که تهران، بغداد و اربیل به این واقعیت پی برده‌اند که هیچ سیاست یکجانبه و کجدارومریزی قادر نخواهد بود تا به پیشروی هیولای داعش پایان دهد. تغییر موازنه میانه طرفین، باعث شده تا خطر سقوط کوبانی بسیار پررنگ شود. شرق در نهایت نوشته: به همان نسبت که ادامه جنگ غزه و سیاست مزورانه «بنیامین نتانیاهو» می‌تواند یک «تله» برای ایران جهت به شکست‌کشاندن مذاکرات هسته‌ای این کشور با آمریکا تلقی شود، نقش سازنده ایران در معادلات جدید عراق می‌تواند فرصت مساعدی برای نقش‌آفرینی تهران جهت حفظ ثبات منطقه و رساندن این پیام به جامعه جهانی باشد که ایران همچنان شاغول موازنه و امنیت در محیط بحران‌خیز منطقه خواهد بود. آتش سوزی در زندان و حقوق زندانیان بهمن کشاورز همزمان با خبر آتش سوزی در زندان شهر کرد که به کشته شدن چند زندانی انجامید در مقاله ای در آرمان نوشته: امنیت زندانیان و زندان‌ها با سازمان زندان‌ها و از طریق عوامل نگهبانی است و باید اصول ایمنی در زندان‌ها به شدت رعایت شود. منظور از اصول ایمنی مسائل مربوط به سرمایش، گرمایش، سوخت رسانی و امثال اینهاست. زیرا فرد زندانی امکان جابه‌جایی بسیار محدودی دارد و از وسایل و ابزارهای برخورد با آتش‌سوزی و مانند اینها نیز برخوردار نیست. این حقوقدان تاکید کرده: ثانیا چنانچه زندانی دچار حادثه‌ای شود، در صورت عمدی بودن یا شبه‌عمد و خطایی بودن حادثه، حسب مورد زندانی یا بستگان او از دیه برخوردار خواهند شد. ثالثا وقوع این حوادث و مجروح شدن و مصدوم شدن قانونا موجبات تخفیف یا عفو یا تغییر میزان مجازات نیست اما بدون شک این موضوع در قرار گرفتن نام زندانیان در فهرست عفو موثر خواهد بود و بدیهی است حسب مورد ممکن است مراجع رسیدگی‌کننده به پرونده‌ها یا قاضی مسئول اجرای احکام باید این مورد را برای اعمال اختیارات قانونی خود در نظر بگیرد. در پایان مقاله آرمان آمده: چنانچه نتیجه بررسی‌ها و تحقیقات کارشناسان این باشد که بی‌احتیاطی یا بی‌مبالاتی یا عدم رعایت موازین قانونی در وقوع حادثه نقشی داشته یا موثر بوده آنگاه خسارات و دیه باید از طرف دولت پرداخت شود. در صورت عمدی بودن حادثه، نتیجه پیچیده‌تر خواهد شد زیرا ممکن است فردی زندانی به منظور ایجاد امکان فرار ایجاد حریق کرده باشد و در این حالت، این حریق که موجب فوت شده در فروضی می‌تواند مستوجب قصاص عامل آن باشد و در حالات دیگری در خور تعیین دیه. دیگر آبی وجود ندارد پرویز کردوانی در مقاله ای در شرق با تاکید بر این که آب‌های زیرزمینی به‌عنوان پس‌انداز ما در این نوار خشک و بیابانی تنها سرمایه نسل بعدی است که دارد غارت می‌شود نوشته امروز ۸۰ درصد از آب چاه‌های کشور تمام شده و سدها هم دارند خشک می‌شوند. اگر روزگاری در مدرسه به ما می‌گفتند که چرخه آب تمام‌شدنی نیست امروز باید به این حکایت خط باطل کشید چرا که ما خود در مسیر نابودی این ذخایر قدم برداشتیم. نویسنده کارشناس اقلیم شناسی در ادامه نوشته: کارونی که زمانی از آن کشتی رد می‌شد، الان در بسترش سبزی می‌کارند و سدهای اطراف تهران که به نظر لبریز از آب می‌آید، حداکثر تا ۳۰ سال دیگر از لای پر خواهند شد و دیگر قابل استفاده نخواهند بود. شاید کمتر از ۷۰ سال دیگر تهران از خشکی بمیرد و آب سدها، شهرهای اطراف را از بین ببرد و این تنها حکایت تهران نیست بلکه کل بخش مرکزی ایران اسیر این کابوس خواهد شد. نویسنده مقاله شرق در نهایت نوشته: راه‌حل‌های مدیریتی آب با کاغذ و قلم حل نمی‌شود، آب تمام شده است و هر چقدر هم مشترکان پر مصرف را جریمه کنند باز آبی وجود ندارد که به دست مردم برسد و در این میان اولویت‌دادن به شهرها و صنعت، کشاورزان را از طبیعی‌ترین حق خود محروم کرده و امنیت غذایی به‌عنوان یک بحران مطرح شده. سم در شیر کارتون نعیم تدین، شرق در حالی که روزنامه دولت در گزارش اصلی خود از اقدام فوری دولت در پرونده شیر روغنی خبر داده روزنامه ها نوشته اند استفاده از روغن پالم در شیر طعم‌دار، شیر فرا دما، شیرخشک، پنیر رسیده در آب نمک، پنیر تازه، دوغ، کشک مایع صنعتی، ماست پروبیوتیک و امثال آن غیرمجاز و ممنوع است. به نوشته روزنامه های متعدد کارشناسان خبر داده که روغن نخل یا پالم که از مالزی هشت سالی است راهی ایران شده و ماده ای است برای صنعت لاستیک سازی که تا سال ۸۴ وارد کشور نمی شده است. مهدی پور محمدی در مقاله ای در شهروند نوشته: این روغن ظاهر فریبنده‌ای دارد و پس از هضم و جذب در بدن انسان، به رگ‌ها و مویرگ‌ها تبدیل به ماده‌ای شبیه به همان کائوچو و لاستیک شده و دیواره رگ‌ها و مویرگ‌ها را مانند یک غشای سیمانی پوشش داده و ایجاد تصلب شرایین، گرفتگی رگ‌ها، فشار خون و سکته قلبی و مرگ مفاجات می‌کند. راستی چرا بالاترین علت مرگ‌ومیر در ایران سکته قلبی است؟ نویسنده کارشناس مقاله اضافه کرده: تولیدکنندگان روی بطری‌های شیر می نویسند تهیه شده از شیر تازه گاو. آیا روغن نخل به‌عنوان یک روغن صنعتی غیرخوراکی از گاو استحصال می‌شود؟ این دروغگویی و کلاهبرداری. چنان که تحت عنوان ارزش غذایی می‌نویسند مثلاً چربی ٥ درصد اما نمی‌نویسند کدام چربی. به‌طور طبیعی خریدار فکر می‌کند منظورشان همان چربی طبیعی شیر است. خریدار حق دارد چنین فکر کند. مقاله شهروند در نهایت تاکید کرده: کودکان در سن رشد و افراد مسن و سالخورده‌ای که برای اجتناب از پوکی استخوان و شکنندگی لگن شیر می‌خورند که حاوی کلرور کلسیم است و آن را غیرقابل استفاده می‌کند، اما روغن نخل بیکار نمی‌ماند و وظیفه خودش را به نحو اتم و اکمل انجام می‌‌دهد. یعنی لبنیات می‌خریم که قاتق نانمان شود، قاتق نانمان که نمی‌شود هیچ، قاتل جانمان می‌شود. محمد حسین روان بخش در ستون طنز مردم سالاری با اشاره به این که چند سال پیش معلوم شد معلوم به جای شیر پرچرابی شیر وایتکس پرچربی می خورند خبر داده که همان زمان رییس انستیتو تغذیه و صنایع غذایی گفت که کارخانجات چربی شیر را می‌گیرند و روغن پالم (روغن صنعتی) به آن اضافه می‌کنند اما چون موضوع مربوط به سلامتی مردم بود، چندان اهمیتی نداشت که به آن رسیدگی سریع شود ! در واقع در کشوری که چند سال بنزین پتروشیمی به خورد مردم دادند و هنوز هم مسئولان آن کار، زیر بار تبعات بسیار آن نمی‌روند، قاطی کردن روغن گیاهی به شیر نه تنها چیز مهمی نبود، بلکه اصلا چیز مهمی نبود! طنزنویس با اشاره به افشاگری وزیر بهداشت دولت روحانی نوشته: جا دارد که قدردانی ویژه خود را از وزیران دولت پاک احمدی نژاد داشته باشیم که اصلا وقت خود را صرف این موارد بی اهمیت نمی‌کردند! در واقع اگر چه ما در زمان احمدی نژاد هوای پاک، بنزین پاک، آب پاک و شیر پاک نداشتیم ... اما دولت پاک داشتیم که آنقدر پاک بود که در کنارش اختلاس ۳ هزار میلیاردی و بابک زنجانی و ... بود و نمی‌فهمید! در پایان طنز مردم سالاری آمده: مردمان با تمدن چند هزار ساله و محترم، متوجه باشند که وقتی شیر می‌خورند دقیقا چه چیزهای مختلف و متنوعی می‌خورند‌. شیر نه تنها یک غذای کامل که یک بسته محصولات متنوع بهداشتی – خوراکی است. انصار موتور سوار می آیند کارتون احمد عربانی، شهروند اعتماد در گزارشی خبر داده: انصار حزب‌الله می‌خواهد به صحنه بازگردد، بازگشتی سوار بر «گشت‌های موتوری» که یاد سال‌های اصلاحات را هم زنده می‌کند. باز هم به نظر آنها دین و فرهنگ مردم به خطر افتاده است. حتی گفته‌اند که مخالفت وزارت کشور هم با گشت‌های موتوری انصار حزب‌الله برای آنها مهم نیست. این یعنی می‌خواهند هر جور شده کار خود را بکنند. به نوشته این گزارش: در آخرین موضع‌گیری‌ها، انصار حزب‌الله در واکنش به سخنان رییس مرکز اطلاع‌رسانی وزارت کشور اعلام کرد که قصد عقب‌نشینی از طرح گشت موتوری خود را ندارد. روح‌الله جمعه‌یی، رییس مرکز اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری روز شنبه در گفت‌وگو با سایت تدبیر توضیح داده بود که تاکنون هیچ درخواستی برای اجرای طرح گشت موتوری انصار حزب‌الله به این وزارتخانه ارسال نشده است. چندی پیش سایت رسمی انصار حزب‌الله در یک فراخوان پیامکی، جذب نیروهای بیشتر برای اجرای این طرح را کلید زده بود. انصار حزب‌الله وعده داده بود که با پایان ماه رمضان گشت‌های موتوری خود را به خیابان خواهد فرستاد. همان موقع یک مقام دولتی گفت: «دولت اصلا وارد بازی‌های اینچنینی نمی‌شود. گرفتار عملیات روانی و فضاهایی که برای ایجاد بحران ساخته می‌شوند، نمی‌شود.» اعتقاد دبیر مرجع ملی حقوق کودک پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: آدم گاهی یک اظهارنظری می‌خواند خودش آمبولانس‌لازم می‌شود. بفرما؛ به گزارش ایلنا، دبیر مرجع ملی حقوق کودک، مظفر الوندی در مورد تجاوز و تعرض یک ناظم مدرسه به دانش‌آموزان گفت: من اعتقاد دارم که تمامی این موارد به‌زور نبوده و در برخی موارد گرایشی دوطرفه وجود داشته است. طنزنویس افزوده: ما الان متوجه شدیم که این بابا، به گرایش دوطرفه اعتقاد دارد و به تجاوز اعتقاد ندارد. اما متوجه نشدیم به روح چی؟ آیا به روح اعتقاد دارد؟ آیا به رنگ‌آمیزی متافیزیکی روح اعتقاد دارد؟ یعنی دانش‌آموزان گرایشی دوطرفه داشته‌اند و خودشان را انداخته‌اند سر راه ناظم؟ و ناظم بدبخت که داشته مسیر یکطرفه را می‌رفته یکهو با گرایش دوطرفه مواجه می‌شود؟ در انتهای طنز شرق آمده: واقعا حیف که دبیر مرجع ملی حقوق کودک به دوطرفه اعتقاد دارد و چون ما اعتقاد داریم به اعتقادات کسی نباید کار داشته باشیم و اعتقادات افراد را نمی‌شود دست گرفت و این گرایش یک‌طرفه است چون بعضی‌ها به اعتقادات ما خیلی کار دارند.
روزنامه های امروز تهران علاوه بر اخبار مربوط به غزه و آتش بس در آن جا، از پیشروی های داعش ابراز نگرانی کرده و در اولین سالگرد تاسیس دولت حسن روحانی به نقد یا تحسین این دولت پرداخته اند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ چهارشنبه ۱۵ مرداد
همچنانکه تلاش برای امدادرسانی به مناطق زلزله زده در جنوب شرقی آسيا شدت می گيرد، خبرنگاران و گزارشگران بی بی سی از نقاط آسيب ديده مشاهدات خود را شرح می دهند: اندرو نورث، ميولابو، آچه، ساعت هفت و پانزده دقيقه به وقت گرينويچ: من بتازگی به شهرستان دور افتاده ای به نام ميولابو رسيده ام که در ساحل شرقی آچه قرار دارد. من به همراه گروه امدادگران صليب سرخ به اين منطقه آمده ام. ما مدت نيم ساعت در شهر با اتومبيل، از کنار جاده ای ساحلی حرکت کرديم. صحنه پيش رويمان، ويرانی کامل بود. از هر روستايی که می گذشتيم تقريبا همه خانه ها کاملا خراب شده بود. در بيشتر موارد تنها پی ريزی ساختمان و ديوارها باقی مانده و بقيه چيزها با آب شسته شده بود. در برخی جاده ها آسفالت از بين رفته، پل ها خراب شده بود و خطوط انتقال برق کار نمی کرد و روی همه چيز را گل و لای متعفن پوشانده بود. بعضی مردم سعی می کردند که از ميان اين همه خرابی، مايملک خود را دوباره جمع و جور کنند. گفته می شود که احتمالا هزاران جسد زير اين آوار و خرابی پنهان شده است. در بسياری جاها بوی فساد اجساد به مشام می رسد. نگرانی جدی ای که اکنون وجود دارد، سلامت مردم است زيرا کمک های امدادی اندکی به اين منطقه می رسد. گروه های کوچکی از امدادگران هستند که تلاش می کنند کمک ها را بين مردم تقسيم کنند، ولی يکی از مشکلات موجود اين است که حتی باند فرودگاه هم در اثر هجوم امواج از بين رفته است. کريستين فريزر، باندا آچه، اندونزی، ساعت سه و 12 دقيقه: با توجه به نياز شديد به کمک های امدادی و مشکلات لجستيکی موجود، بسته شدن تنها فرودگاه استان نيز عمليات سازمان ملل متحد را بيش از پيش با مانع رو به رو می کند. فرودگاه از ساعات اوليه صبح بسته شد و علت آن برخورد يک هواپيمای باربری تجاری با يک گاو بود. ارتش می گويد که موتور اين هواپيما و دنده ويژه فرود به شدت آسيب ديده است. فعلا فرودگاه برای فرود هواپيماها بسته شده است. ليز دوست: تاميل نادو، هند، ساعت شانزده و پانزده دقيقه: تنها دولت های غربی نيستند که کمک های امدادی به مناطق آسيب ديده می دهند، در اين منطقه دولت هند نيز به سری لانکا و اندونزی کمک می رساند. من امدادگرانی را نيز ديدم که داوطلبانه از هند برای کمک می آمدند. در اين ميان، هماهنگی مساله بسيار حياتی ای است. ما در جنوب هند شاهد بوديم که مردم مقادير زيادی پوشاک هديه می کردند. انبوهی از لباس در کنار جاده ديده می شد. سرانجام پوشاک اهدايی از آنجا منتقل شد و دولت از مردم خواست که به جای جنس، پول هديه کنند. سيل کمک های اهدا شده بايد توسط يک نهاد مرکزی کنترل و منظم شود. کريس هاگ: پوکت، تايلند، ساعت پانزده و بيست دقيقه: مقامات تايلندی از خارجيانی که به طور داوطلبانه کارهای امدادی انجام می دهند، خواسته اند تا نام خود را ثبت کنند. پليس تايلند هم در اظهاراتی بحث برانگيز، گفت که خانواده ها و دوستان افراد خارجی از محل های آسيب ديده خارج شوند. منظور آنها مساجد و معابدی است که به عنوان مرکز نگهداری اجساد مورد استفاده قرار می گيرد. علت چنين اعلانی، آن است که حضور خارجيان سبب شده که کار شناسايی افراد با تاخير رو به رو شود. بنا بر اين، با وجود اينکه مقامات گفته اند که می دانند ترک محل برای خانواده قربانيان سخت است، ولی از آنها خواسته اند تا در محل اقامت خود بمانند تا به کشورشان بازگردند. ريچل هاروی، آچه، اندونزی، ساعت سيزده به نظر نمی رسد که سازمان يا دولت خاصی مسئول هماهنگی اقدامات امدادی در مناطق آسيب ديده باشد. فرض بر اين است که دولت اندونزی مسئول اين کار است. ارتش اندونزی در تمام منطقه باندا آچه حضور دارد. ارتش برای رساندن کمک ها به مناطق مورد نظر و همچنين در انتقال اجساد کمک می کند. ولی نشانه ای مبنی بر اينکه مقامات دولتی کنترل اين عمليات را بر عهده داشته باشند، وجود ندارد. مقامات قول داده اند که چنين می کنند و وزيری را مسئول هماهنگی اعلام کردند ولی حضور او حس نمی شود. فرانسيس هريسون: از مولاتيوو در شمال سری لانکا، ساعت ۱۶ و ۳۵ دقيقه شورشيان (موسوم به ببرهای تاميل) که دستکش های لاستيکی دارند و ماسک به صورت بسته اند، با زحمت و مشقت در لای گل و لای به دنبال اجساد می گردند. اجساد چنان پوسيده و متلاشی شده اند که بازشناختن افراد غيرممکن است. در گوشه و کنار کومه های آتش برای سوزاندن اجساد ديده می شود. افراد برای پيدا کردن افراد و بيرون کشيدن آنها از گودالهای آب از هر وسيله ای استفاده می کنند. مردم از ورود به مناطق آلوده منع شده اند، اما اين اقدام کافی نيست. کارشناسان نگران هستند که اگر اجساد مردگان بازيافته نشوند، خطر گسترش ميکروب ها وجود دارد. بثان جينکينسون: از بان نام خم در تايلند، ساعت ۱۵ و ۳۰ دقيقه امدادگران پس از چند روز سرانجام به اين منطقه آسيب ديده رسيده اند. شايع شده است که گروه های امداد در عمليات نجات به توريست های خارجی اولويت می دهند. اهالی بومی می گويند که وقتی به بيمارستان مراجعه می کنند، با بی توجهی کادر بيمارستان روبرو می شوند، چون آنها معمولا مشغول درمان توريست های خارجی هستند. مردم شکوه می کنند که مجروحان خارجی از همه نوع امکانات درمانی برخوردارند، درحاليکه اهالی بومی از امکانات اوليه و حتی بستر خواب محروم هستند. اين انتقادات تا حدی بالا گرفته که نخست وزير تايلند موضوع را انکار کرد و گفت که نيروهای امداد وظيفه دارند که برای اقامت مصيبت ديدگان تايلندی چادرهای مناسب تأمين کنند. دومينيک هيوز: فوکت در تايلند، ساعت ۱۵ و ۱۵ دقيقه يکی از مشکلات اينجا نگه داری اجساد برای بازشناسی است.کارشناسانی از ۱۸ کشور گوناگون سرگرم گردآوری مختصات ژنتيک از روی استخوانها و موی سر افراد هستند. اين شيوه ای بسيار دشوار است: کارشناسان برای بازشناسی ۲۰۰ نفر که در بالی مرده بودند، پنج ماه وقت صرف کردند. تا کنون هزاران نفر از قربانيان زلزله به طور جمعی سوزانده شده اند، اما گفته می شود که اجساد عده ای از توريست های خارجی در سردخانه نگه داری می شود تا بازشناسی شوند. کاری که به آسانی پيش نخواهد رفت. نيک براينت از تاميل نادو در هند، ساعت ۹ و ۳۲ دقيقه ميزان خرابی و قدرت ويران کننده امواج در اين منطقه به خوبی مشهود است. ساختمانهای ساخته شده از بتون مسلح به کلی نابود شده اند. در اين منطقه ۱۵۰۰ بچه جان خود را از دست داده اند. بعضی از بچه ها به شيرخوارگاهی پناه برده بودند، اما مرگ به آنها مهلت نداد. در استان تاميل نادو ۴۰ درصد قربانيان کودکان هستند. آنها قدرت کافی نداشتند که از برابر هجوم امواج فرار کنند. دومينيک هيوز: از فوکت در تايلند، ساعت ۵ و ۴۲ دقيقه با گذشت يک هفته از فاجعه زلزله، مقامات تايلندی با احتياط آمار تازه ای منتشر کرده اند. روی هم ۶۴۰۰ نفر ناپديد شده اند. مرگ ۴۸۰۰ نفر تا کنون قطعی گزارش شده است. به گفته مقامات مسئول اين ارقام قابل تغيير هستند، زيرا تا رسيدن به آمار نهايی هفته ها وقت لازم است. برخی از افرادی که گمان می رفت مرده باشند، نجات پيدا کرده اند. اينک آشکار شده است که احتمالا نيمی از قربانيان و شايد هم بيشتر آنها توريست های خارجی بوده اند. کايلی موريس از پونکت در تايلند، ساعت 13:10 در مکان موقتی که برای نگهداری اجساد ساخته شده، بيش از 300 جسد به چشم می خورد، بيشتر آنها جهانگردهای خارجی هستند. عکس مردگان بيرون اين محل نصب شده است. اجساد بايد هرچه سريعتر شناسايی شوند، زيرا در حال فساد هستند. گروه های پزشکی قانونی در حال آمدن به محل هستند و افراد داوطلبان به کسانی که جستجو برای عزيزانشان به جايی نرسيده، مشاوره می دهند. نيک براينت از تاميل نادو در هند، ساعت 13:00 مردم وقتی از مقامات محلی شنيدند که يک سونامی (خيزش امواج در اثر زلزله) ديگر در حال آمدن است در حال فرار به مکان های امن هستند. به مردم گفته شده که تا فاصله يک مايلی عقب نشينی کنند ولی مردم هر جا را که امن ديدند پناه برده اند. زنان در حال دعا کردن هستند. بعضی از آنان پيش از اين کودکان خود را از دست داده اند و نمی خواهند ديگران به سرنوشت آنان دچار شوند. پس از آن شنيده شد که دولت هشدار داده که يک سونامی ممکن است روی دهد، ولی قريب الوقوع نيست. ريچل هاروی، بانداچه در اندونزی، ساعت 12:55 همه تلاش ها بر رسيدگی به نيازهای بازماندگان حادثه متمرکز است. مواد غذايی از روستاهايی که در ارتفاعات هستند (و تحت تاثير امواج قرار نگرفته اند) می رسد. مردم محلی هم محصولات کشاورزی هديه می کنند. مقدار اين کمک ها زياد نيست ولی شروع کار است. ارتش در حال آوردن مواد امدادی است. هواپيماهای حامل کمک های بين المللی منتظرند تا به آنها گفته شود که امکان ورود به منطقه فاجعه را دارند، مردم اين مناطق هم منتظر رسيدن آنها هستند. مواد ارسالی بايد خيلی سريع توزيع شوند. يکی از مشکلات نبود بنزين است، ولی اگر بنزين هم داشته باشی چطور می توانی با اتومبيل در اين منطقه جا به جا شوی؟ شنيديم که در ساحل جنوب غربی در نزديکی مرکز زلزله وضعيت بدتر است. مواد امدادی چند روز طول می کشد تا به محل مورد نظر برسد. بعضی از قسمت ها هم کاملا غيرقابل دسترسی است. دوميتا لوترا از گال در سری لانکا، ساعت ۹ و ۵ دقيقه محموله سازمان تغذيه جهانی رسيده است و دو کاميون با خود کمک آورده اند، اما اين مقدار برای کمبودهای موجود بسی ناچيز است.گفته می شود که به شمال شرقی تاميل که ۱۰ هزار نفر تلف شده اند هنوز هيچ کمکی نرسيده است.اينجا هرکس بايد به فکر خودش باشد. يک مشکل بزرگ کمبود آب آشاميدنی است. مردم ناچارند آب آلوده بنوشند. مقداری آب تميز رسيده اما به هيچوجه کافی نيست.اگر اجساد هرچه زودتر دفن نشوند، خطر گسترش بيماری بالا می گيرد. ريچل هاروی، از آچه در اندونزی، ساعت ۴ و ۴۵ دقيقه امروز ارتش برای کمک به منطقه فرا خوانده شده و در همه جا حضور آن ديده می شود. هزاران ارتشی به کار جمع آوری اجساد قربانيان از خيابانهای شهر مشغول هستند. ظرف بيست دقيقه من ده کاميون را ديدم که اجساد مردگان را از شهر به گورهای جمعی حومه شهر منتقل کردند.اما آنچه اينجا در آسه وجود دارد، تنها بخش کوچکی از فاجعه است. در جنوب غربی اينجا رشته ای از جزاير هست که هنوز از ميزان تلفات آنها خبری در دست نيست. فعلا يک ناو نيروی دريايی در حال حرکت به آن منطقه است.حجم کمکهای امداد به مردم به هيچوجه پاسخگوی حجم نيازها نيست. رولاند بروک از گال در سری لانکا، ساعت ۵ و ۴۵ دقيقه روزانه عده بيشتری از مردم مصيبت زده وارد می شوند. آنها از روستاها و آبادی های ويران شده به اينجا می رسند. آنها به همه چيز نياز دارند اما در اينجا هم چيزی نمی يابند. ستادهای توزيع خوراک تشکيل شده، اما برای خوردن و نوشيدن چيز زيادی نرسيده است. با گزارش هايی که از شيوع اسهال می رسد روشن می شود که نياز به يک برنامه اساسی برای مقابله با بيماری ها ضرورت فوری دارد. کريس هاگ، از پوکت در تايلند، ساعت ۲ و سی دقيقه در اولين روزها کمکهای امداد در اينجا بر جستجو و نجات قربانيان تمرکز يافته بود. حالا مقامات بيشتر تلاش دارند به کمک افراد مصيبت ديده، به ويژه به کودکان رسيدگی کنند.در خلال دريالرزه بچه های زيادی از والدين خود جدا شده اند. بيمارستان اصلی شهر پوکت عکس کودکان بسياری را در صفحه اينترنت قرار داده، تا شايد بتواند خانواده آنها را پيدا کند. به دنبال اين اقدام عده زيادی به اميد يافتن بچه های خود به بيمارستان مراجعه کرده اند. رولاند بورک از گال در سری لانکا، ساعت ۱۴ و ۴۰ دقيقه مردگان را بدون مراسم و با سرعت زياد به خاک می سپارند.امروز بيرون محوطه بيمارستان اصلی شهر گال اجساد زيادی روی زمين قرار گرفته بودند.با توريستی که از شهر اوناواتونا آمده بود صحبت کردم. به گفته او در آن شهر هم اجساد به سرعت دفن شده اند و در ميان آنها عده ای توريست نيز بوده اند.کسانی که اجساد را دفن می کنند، می کوشند از روی اوراق هويت، نام افراد را ثبت کنند، تا اگر روزی اقوامشان برگشتند، بتوانند نشانی از آنها پيدا کنند. رولاند بورک، از گال در سری لانکا، ساعت ۱۰ و ۱۶ دقيقه اين شهر کوچک انباشته از یأس و نوميدی است.توريست ها و اهالی بومی در روستاها و آبادی های ساحلی پراکنده هستند و در انتظار کمکهای امدادی به سر می برند.مردم مصيبت زده در ميان گل و لای سواحل در جستجوی خوراک و آب آشاميدنی هستند. مردگان را از زير آوار بيرون می کشند و آنها را بار ديگر به سرعت به خاک می سپارند. برای مراسم کفن و دفن وقتی باقی نيست.جاده ها باز شده و مردم ساير نواحی برای رساندن خوراک و پوشاک به سواحل سانحه زده آمده اند.شايد يک ميليون انسان آواره شده باشند. گيتا پندی: از پورت بلر، جزاير آندامان، ساعت ۷ و ۵۰ دقيقه حداقل ده کشتی و ناو ساحلی به همراه تعدادی هليکوپتر امداد، برای کمک رسانی به سواحل نزديک شده اند.بسياری از اهالی هم برای کمک به اينجا آمده اند. در پورت بلر مقدار زيادی خوراک و پوشاک جمع آوری شده است تا در ميان مصيبت ديدگان توزيع شوند، اما حجم فاجعه چنان بالاست که اين کمکها تأثير زيادی ندارد. گفته می شود که به بودجه ای کلان و به ماه ها و شايد هم سالها وقت نياز هست تا اوضاع اين منطقه به حالت عادی برگردد.پس لرزه ها مردم را در ترس و وحشت نگاه داشته است. مردم شب را بيرون از خانه های خود سپری می کنند. ريچل هاروی: از آچه، اندونزی، ساعت ۵ و ۳۰ دقيقه اگر از کرانه دريا به طرف محوطه فرودگاه باندا آچه برويم، به محوطه وسيعی می رسيم که همچنان زير آب فرو رفته است. تنها بقايای خانه های ويران و بالای درختها از زير آب بيرون آمده است.به نظر می رسد که عده ای هنوز در اينجا زندگی می کنند، که زنده ماندن آنها به معجزه شبيه است. اگر در خشکی بيشتر جلو برويم، با چشم اندازی آرام و خاموش روبرو می شويم. اينجا و آنجا مزارع و نخلها و خانه هايی می بينيم که هنوز سرپا هستند. اما اين منظره فريب انگيز است، زيرا هزاران نفر از ساکنان همين نواحی با امواج وحشی از زندگی کنده شده اند. خدمات
روزهای سوگ و اندوه در سواحل اقيانوس هند ادامه دارد.
پيام هايی از دريا لرزه اقيانوس هند
بخش قابل توجهی از زندانیانی که بر سر پرونده های "جاسوسی" حکم گرفته اند اعضای "نهادهای انقلابی" هستند که رویه قوه قضاییه، سکوت در مورد آنها بوده است (عکس از نمای بیرونی زندان اوین) ماجرای اخیر، یک بار دیگر نحوه اطلاع رسانی دستگاه قضایی ایران در مورد پرونده های "جاسوسی" را، در معرض توجه عمومی قرار داد. دستگاهی که به نظر می رسد در سال های گذشته، برای اطلاع رسانی در مورد همه این پرونده ها، به یک اندازه انگیزه نداشته است. بیشتر بخوانید: '۷۰ محکوم به جاسوسی'؟ در ششم اسفند ماه سال گذشته گذشته، سخنگوی قوه قضاییه در جریان نشستی مطبوعاتی، در پاسخ به سوالی در مورد وجود "بیش از ۷۰ نفر محکوم به جاسوسی" در زندان های تهران و علت "زیاد شدن" این احکام گفت که تعداد احکام جاسوسی زیاد نشده و خیلی از محکومان، درواقع از سال‌های گذشته زندانی هستند. تعداد ۷۰ نفر، که در سوال یکی از خبرنگاران از غلامحسین محسنی اژه ای مورد یادآوری قرار گرفت، پیشتر از سوی دادستانی تهران اعلام شده بود؛ مشخصا با تاکید بر آنکه این افراد در "پایان شهریور ۱۳۹۶" در زندان‌های پایتخت بوده‌اند. فارغ از مضمون اظهارات آقای محسنی اژه ای در مورد احکام پرونده‌های جاسوسی در ایران، یک چیز مشخص بود و آن اینکه دستگاه قضایی، به هر علت تشخیص داده بود که در مورد هویت این ۷۰ نفر اطلاع رسانی نکند. این در حالی است که قبل و بعد از اظهارات سخنگوی قوه قضاییه، ابهاماتی راجع به انجام عملیات جاسوسی در ایران وجود داشته که شفاف سازی آنها، نیازمند اطلاعات مشخص تر در مورد ماهیت متهمان یا محکومان دست داشتن در چنین عملیاتی بوده است. ابهاماتی که از جمله آنها، می توان به سوال‌های موجود در ارتباط با بزرگترین ادعای اسرائیل در سال‌های اخیر در مورد انجام عملیات جاسوسی در خاک ایران اشاره کرد. عملیاتی که منابع اسرائیلی مدعیند درجریان آن، بیش از ۵۰ هزار ورق و ۱۶۳ سی دی مربوط به فعالیت‌های هسته‌ای گذشته ایران به دست موساد افتاده است. بیشتر بخوانید: حوزه امنیت ملی در کابینه جدید روحانی 'پیش بینی' روزنامه سپاه دو هفته بعد از اظهارات اسفندماه سال گذشته سخنگوی دستگاه قضایی ایران، روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران، با اشاره به ادعاهای سالیان گذشته آمریکا در مورد اسناد وجود "برنامه‌ای محرمانه به نام آماد" تحت مسئولیت "محسن فخری‌زاده"، پیش بینی کرد این اسناد به زودی برای فشار بر تهران مورد استناد قرار بگیرند. این روزنامه در ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، در مطلبی تحت عنوان "آماد اسم رمز اتهام‌افکنی علیه برنامه موشکی ایران" نوشت: "می‌توان حدس زد در دور جدید فشارها هم به این اسناد به عنوان سابقه‌ای از تلاش ایران برای تجهیز موشک‌های بالستیک به کلاهک‌های اتمی استناد شود." کمتر از دو ماه بعد، نخست وزیر اسرائیل ادعاهایی را در مورد آنچه "مخفی‌کاری هسته ای ایران" می‌نامید مطرح کرد که می‌گفت بر مبنای اطلاعات جاسوسی و دسترسی به اسناد جدید از داخل ایران هستند. منابع اطلاعاتی اسرائیل بعدها مدعی شدند مدعی بودند این اسناد را طی عملیات موساد در شب ۳۱ ژانویه (۱۱ بهمن ۱۳۹۶) در داخل خاک ایران به دست آورده اند. بنیامین نتانیاهو در اظهارات ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ خود، از جمله از طرحی به نام "آماد" برای تولید سلاح هسته ای و شخصی به نام "فخری زاده" به عنوان یکی از دست اندکاران طرح نام برد که البته اسامی آنها سال‌ها پیش هم مطرح شده بود. اظهارات نخست وزیر اسرائیل، درواقع تکرار همان موضوعاتی بودند که پیش از شروع مذاکرات ایران و گروه ۵+۱ هسته ای در مورد فعالیت های اتمی ایران منتشر شده بودند و حکایت از فعالیت‌های مخفیانه هسته‌ای جدید -پس از برجام- نداشتند. اما اینکه ادعاهای بنیامین نتانیاهو شامل همان ادعاهایی می‌شد که روزنامه سپاه، دو ماه قبل در مورد طرح آنها هشدار داده بود -و تا تکرار جزئیاتی در حد "آماد" و "فخری زاده" هم پیش می رفت- سوالاتی مشخص را پیش می‌آورد: مثلا اینکه آیا مقاله خبرساز جوان، نوعی "پیش بینی" ساده مطبوعاتی محسوب می شد، یا نتیجه اطلاع از "خبر" دزدیده شدن اسنادی مشخص و محتویات آنها بود؟ قبول فرضیه دوم، به این معنی بود که اسرائیلی ها موفق شده بودند از طریق جاسوسان خود به اسناد مرتبط با پرونده هسته‌ای ایران دسترسی پیدا کنند؛ و این ابهام را برجسته می کرد که آیا از میان مسئولان دستگاه‌های حکومتی، هیچ کسی بر سر این موضوع مورد مجازات قرار گرفته است یا نه؟ بیشتر بخوانید: کاربرد 'ضداطلاعات' در هدایت ذهن ایرانیان روایت زندانیان بندهای امنیتی بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، چند صد نفر از فعالان و چهره های معترض به نتایج انتخابات، از چند ماه تا چند سال را در در بندهای امنیتی زندان اوین یا سایر بازداشتگاه های ایران سپری کردند. ده ها نفر از این بازداشت شدگان، شهادت‌های کمابیش مشابهی را در مورد مواجهه خود با زندانیان پرونده های جاسوسی -که دارای احکام قطعی قضایی بوده اند- نقل کرده اند. برخی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین، حتی تخمین می‌زنند که در مقاطعی از زمان سپری کردن دوران حبس‌، بیش از نیمی از تعداد -سه رقمی- زندانیان این بند محکومان به جاسوسی بوده‌اند. به روایت این زندانیان، البته بسیاری از این محکومان را، شهروندان عادی تشکیل می داده اند؛ از جمله افرادی که می گفته اند در جریان سفر به کشورهای دیگر، در معرض تماس ماموران اسرائیلی قرار گرفته اند. با وجود این مطابق شهادت چنین زندانیانی، گروهی از محکومان پرونده های جاسوسی اعضا یا وابستگان نهادهای حساس حکومتی، از جمله نیروهای مسلح و مشخصا سپاه بوده اند. البته مهم ترین محکومین چنین پرونده هایی، نه در بندهای عمومی چون بند ۳۵۰، که در سلول های انفرادی بازداشتگاه‌های خاص همچون بند ۲۰۹ -متعلق به وزارت اطلاعات- نگهداری می‌شوند. ولی این بازداشتگاه‌های خاص هم، قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم میزبان تعداد زیادی از میزبان زندانیان سیاسی بوده اند. زندانیانی که سابقه بازداشت در چنین بندهایی را دارند، از برخی از زندانیان پرونده‌های جاسوسی و از جمله ماموران یا مقامات سابق نظامی و امنیتی روایت های متنوعی را نقل می‌کنند. تجربه هایی که هر از گاه در رسانه های خارج از ایران منتشر شده‌اند و بعضا، شامل اشاراتی به سِمت‌ها یا حتی اسامی برخی از محکومان بانفوذ پرونده های جاسوسی هستند. بیشتر بخوانید: افسانه 'نیروهای خودسر' در جمهوری اسلامی ایران افشا شدن "تصادفی" پرونده های خاص با وجود انتشار میزان قابل توجهی از اخبار غیررسمی در مورد هویت برخی از زندانیان حکومتی پرونده های جاسوسی، مقام های قضایی نوعا از توضیح در خصوص آنها خودداری کرده اند. برخی موارد خاص راه یافتن این اخبار به رسانه های رسمی ایران نیز، در نتیجه اطلاع ظاهرا "تصادفی" برخی چهره های سیاسی از وضعیت محکومان سرشناس بوده است. به عنوان نمونه، در ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، محمود صادقی نماینده تهران، که پیگیر پرونده بازداشت تعدادی از مدیران کانال‌های تلگرامی از سوی سازمان اطلاعات سپاه بود، توییت کرد: "درجریان پیگیری مشکل ادمین‌های تلگرامی مطلع شدم برخی از مدیران وب‌سایت عماریون به اتهام ارتباط با موساد بازداشت شده اند." وب‌سایت عماریون، از جمله سایت های نزدیک به "قرارگاه عمار" بود که به انتشار مواضع چهره های نزدیک به سپاه و بسیج و انتشار اتهامات امنیتی علیه چهره های سیاسیِ ناهمسو شهرت داشت. در ۲۷ خرداد سال پیش هم عبدالرضا داوری از چهره های نزدیک به محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق، که مدتی به اتهام توهین به مقام های ارشد حکومتی بازداشت شده بود، خبر داد که در کتاب‌خانه بند ۴ زندان اوین، رضا گلپور را دیده دریافته که او از هشت ماه قبل به خاطر اتهامات مختلف و ازجمله "ارتباط با اسرائیل" زندانی بوده است. آقای گلپور، از چهره های خبرسازی بود که از زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی به بعد، به خاطر طرح اتهامات امنیتی علیه سیاسیون متهم به ناهمسویی با نظام معروف شده بود. مواردی از اشارات غیرمنتظره به پرونده های جاسوسی، حتی از سوی مقام های رسمی حکومتی صورت گرفته است. به عنوان نمونه مجید انصاری معاون سابق پارلمانی رئیس جمهور، در ۴ خرداد ۱۳۹۵ و در واکنش به اتهامات برخی از نمایندگان در مورد نفوذ کشورهای غربی در دستگاه اجرایی، به موردی خاص از جاسوسی در نهادهای حکومتی دیگر اشاره کرد. وی گفت: "مگر در همان نهادها و ارگان‌هایی که اکنون از آنها صحبت می‌شود نفوذ نبوده؟ ما فردی داشتیم که در همانجا نفوذ کرده بود و اعدام هم شده است. همین سال گذشته انجام شد." آقای انصاری، البته در مورد نهادها و ارگان‌هایی که هدف "نفوذ" قرار گرفته بودند توضیح بیشتری نمی‌داد. بیشتر بخوانید: وقتی صدا و سیما ناچار به حذف اظهارات رئیس قوه قضاییه می‌شود پرهیز از اطلاع رسانی سیاست کلی دستگاه قضایی ایران، خودداری از رسانه ای کردن پرونده های جاسوسی نیست و در سال های گذشته، مسئولان قضایی به کرات به طرح اتهامات جاسوسی علیه زندانیان پرداخته اند. این اتهامات اما نوعا متوجه افراد خارج از حکومت یا وابستگان جناح های سیاسی ناهمسو با قوه قضاییه بوده اند و در اغلب موارد، بعدها در خود دستگاه قضایی هم اثبات نشده اند. با وجود این، اغلب محکومان پرونده های جاسوسی که احکام آنها در دادگاه های ایران نهایی شده، جایی در اطلاع رسانی‌های رسمی قوه قضاییه ایران نداشته اند. "پنهان‌کاری" دستگاه قضایی در مورد این محکومان، معمولا در حدی بوده که در سطح رسانه های رسمی و غیررسمی داخل و خارج از ایران نیز، در مورد هویت بیشتر آنها کوچکترین حدسی وجود نداشته است. حتی در زمانی که قوه قضاییه ایران، تعدادشان را -فقط در تهران- نزدیک به ۷۰ نفر عنوان کرده است.
در پی اظهارات غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه ایران در مورد محکومیت یک کارمند وزارت امور خارجه به خاطر "جاسوسی"، دیروز (دوشنبه ۲۱ آبان) بهرام قاسمی، سخنگوی این وزارتخانه اعلام کرد که محکومیت این فرد، به حدود سه سال پیش بر می گردد. آقای قاسمی مشخصا گفت: "این خبر، موضوع تازه‌ای نیست و فرد مورد نظر در سال ۹۴ بازداشت و در اوایل سال ۹۵ محکوم شده است."
'پرونده های جاسوسی' منتسبان حکومت در ایران
خبرگزاری های جهانی خبر اين جنايت را انعکاس داده و روزنامه های ايران آن را "تکان دهنده ترين پرونده جنايی تاريخ ايران" خوانده اند. در اين ماجرا، چند نکته اصلی جلب توجه می کند: دو عامل اين جنايت، دو جوان زحمتکش هستند که خود دوران کودکی سختی داشته اند.انگيزه جنايت آنها مسئله جنسی بوده است، زيرا آنها برای تجاوز به قربانيان خود، پسربچه ها را می ربودند و سپس از بيم دستگير شدن، آنها را به قتل می رسانده اند. دو متهم به قتل اهل شهرستان تربت حيدريه در استان خراسان هستند. آنها برای کار به تهران آمده و در کوره پزخانه های خاتون آباد مشغول کار سخت و طاقت فرسای آجرپزی شده اند. پسربچه هايی که قربانی سنگدلی قاتلان شده اند، همگی اهل محلات فقيرنشين قيامدشت و پاکدشت در جنوب شرقی تهران بوده اند. اما برجسته ترين نکته اين است که دو قاتل بيش از يک سال به شکار کودکان و کشتن آنان ادامه داده اند. در اين رابطه چند سؤال مطرح است: چه عاملی تا یک سال دستگيری قاتلان را به تأخير انداخت و آنها را به ادامه جنايت تشويق کرد؟چرا والدين کودکان زودتر برای تعقیب قاتلان اقدام نکرده اند؟ آيا رسانه های گروهی عمدتا به رخدادهای سياسی علاقه دارند و در برابر چنين جناياتی حساسيت خود را از دست داده اند؟ از شما می پرسيم: از دست مردم و نيروهای انتظامی برای جلوگيری از تکرار جناياتی چنين فجيع چه کاری ساخته است؟ نظر خود را با استفاده از پنجره اين صفحه برای ما بنويسيد تا در اين صفحه درج کنيم. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد. آخرين ديدگاه ها اين فاجعه هم مثل تمام فاجعه های ديگر می گذرد و طبق معمول ما اين عمل وحشيانه را محکوم ميکنيم. اما آيا برای قتل ها و فاجعه های بعدی تدابيری انديشيده ايم؟ تا وقتی که برای جوانان فضاهای مناسب برای تفريح نباشد اوضاع نيز به همين منوال پيش ميرود و ما فقط نظاره گر از دست دادن عزيزانمان هستيم. عاجزانه از سردمداران خواهش ميکنم به جای پرداختن به مسائل فرعی، کمی هم به فکر جوانانی باشند که قرار است آينده را آنان بسازند. در ضمن بايد بگويم که نيروی انتظامی به رشوه گيری آلوده است... ياری - تهران البته تجاوز جنسی کاری پست و بسيار شرم آور است ولی در ايران مجازات آن بيش از حد است و لذا بسياری از مرتکبين به منظور ترس از مجازات پس از اين کار مرتکب قتل نيز می شوند. به نظر من بايد کميته ای متشکل از تخصص های مختلف مرتبط اين قضيه را بررسی و پيشنهادات کارشناسی شده خود را به مجلس بفرستند. علی - اصفهان در جامعه به ظاهر اسلامی يک محکوم سياسی تا ماهها تحت نظر است. جالب اينجاست که نيروهای انتظامی و امنيتی همه نيروی خود را صرف سرکوب دگرانديشان و همچنين بحث مضحک و کهنه نحوه لباس پوشيدن شهروندان و حجاب زنان ميکنند. به نظر من تا زمانی که يک حکومت دموکراتيک واقعی و دلسوز در رأس امور نباشد بايد منتظر وقايعی بدتر از اين هم باشيم چون ظاهرا از نظر آقايان علما راه جهنم فقط مسايل جنسی است و بس. اعدام عاطفه را به خاطر بياوريد. مريم - تهران متأسفانه ميبينم که بسياری از هموطنان توجه بيش از حد نيروی انتظامی به حجاب را عامل اين واقعه ميدانند. در حالی که در شهرک فقيرنشينی مثل پاکدشت مطمئنا" اين مسئله وقت زيادی از مأموران انتظامی نميگيرد. به نظر من اشکال اصلی از عدم احساس مسئوليت نزد مأموران واحيانا" مسئولان قضايی در مورد آزادی و زير نظر نداشتن اين فراد است. مشکلی که در تمام بخشهای دولتی در ايران به وفور ديده ميشود. اما با توجه به مسئوليت بسيار سنگين نيروی انتظامی اين قضيه در اينجا نمود بيشتری دارد. "بی کفايتی و مسئوليت ناپذيری" عوامل اصلی اين جنايت هستند. محمد - اصفهان شما چه انتظاری از مأموران انتظامی امروز داريد؟ اگر يک بار به اين ارگان سر بزنيد متوجه ميشويد. اگر کسی واقعا عرضه هيچ کاری را نداشته باشد وارد اين ارگان ميشود... بيشتر آنها حتی فارسی نمی توانند حرف بزنند. واقعا فکر می کنيد در ايران کسی از روی علاقه وارد نيروی انتظامی ميشود؟ در ضمن رشوه ريشه اين ارگان را ويران کرده. من خودم به شخصه شايد تا الآن ۲۰ مورد رشوه به عناوين مختلف داده ام و اين را همه ميدانند. مجيد - تهران به نظر من احتمالا چون از کودکان افغان بودند و طبق قانون، خانواده های افغانی بايد از کشور ايران بروند، پس ترس از بيرون انداختن آنها از کشور باعث شده که شکايتی نداشته باشند و موضوع ربودن شدن فرزندانشان فقط در بين خودشان بوده است... مهربانی - تهران به نظر من مشکل اصلی اينه که محل مشخصی برای ارضای جنسی وجود نداره و عده معدودی ميتوانند با اتومبيل فاحشه ها را از خيابانها شکار کنند و ساير جوانان دچار مشکلات روحی و جنسی ميشوند که انعکاس آن به اين صورت است. خانواده ها هم از ترس آبرو اين مطالب را منعکس نميکنند و صورت مسئله را پاک ميکنند. از نظر نيروی انتظامی هم که مشکل فقط روزنامه نگاران و بدحجاب ها هستند! سياوش - تهران در حقوق جديد داريم که مجرم قربانی اجتماع خود است. در اين مورد هم اين صادق است: جامعه ای مملو از اختناق و فقر و تبعيض، به اضافه حکام نالايق با تفکرات پوسيده همين افراد را می تواند تحويل جامعه بدهد. در جامعه ای که به جای توجه به نخبگان، انسانهای نالايق در رأس امور باشند از اين بهتر نمی شود... داريوش - تبريز حديث ديگران در اينجا قصد دارم يکی از موارد هولناک تجاوز جنسی را که يکی از دوستان نزديکم قربانی آن بوده، بازگو کنم.اين جريان باز می گردد به دوران نوجوانی يعنی زمانی که من تازه وارد کلاس اول راهنمايی شده بودم. مدرسه ای که ما در آن تحصيل می کرديم از محله ما بسيار دور بود، ما هم هر روز مجبور به پياده روی بوديم و مسيرمان نيز از يک تپه و چند باغ بزرگ رها شده تشکيل می شد که کسی کاری به کارشان نداشت. ما برای امنيت بيشتر هميشه دسته جمعی به مدرسه ميرفتيم، چون آنجا پاتوق ترياکيها و خلافکارهايی بود که هر کاری هم می خواستند می کردند. ما هميشه برای دسته جمعی رفتن خوش شانس نبوديم و روزهايی می شد که از دوستان جا مانده و بايد با دلهره و دوان دوان خودمان را به مدرسه می رسانديم و تازه بعد از رسيدن هم چوب ناظم در انتظارمان بود که چرا دير کرده ای و به مراسم دعاگويی و رازو نياز نرسيده ای! يکی از همين بدبياريها هم نصيب دوست من شد و بيچاره به تنهايی گرفتار مشتی حيوان صفت شد که به او تجاوز کرده بودند. وقتی به مدرسه آمد که ما سر کلاس بوديم و معلم گرم درس گفتن. بيچاره پس از بلايی که بر سرش آمده بود از ناظم هم حسابی کتک خورده و دستهايش کبود بود. وقتی سر کلاس آمد من از ديدنش تعجب کردم چون نای راه رفتن نداشت سر و وضعش آشفته بود. حالت عادی نداشت. خود معلم ما هم از ديدن او تعجب کرده بود، بنابر اين تدريس را متوقف کرد و از او خواست بيرون رفته آبی به صورتش بزند. حال دوستم خيلی بد بود و البته همه بچه ها گمان می کردند که بر اثر کتک خوردن از ناظم به آن روز افتاده. من تا آن روز نديده بودم دوستم تا اين حد بر اثر کتک خوردن ضعف کند و من تنها گمانم اين بود که شايد بيرون مدرسه با چند نفر دعوايش شده. من چون نزديکترين دوست او بودم و جای او نيز کنار دست من بود پهلويش را گرفتم و او را از کلاس بيرون بردم. صورتم را نزديک برده از او پرسيدم که چه اتفاقی برايش رخ داده؟ وقتی به حياط مدرسه و نزديک شير آبخوری رسيديم نتوانست جلوی گريه اش را بگيرد و در همان حال به صورتش آب می زد. وقتی کمی آرامتر شد از او خواهش کردم هرچه هست به من بگويد تا اگر بتوانم کمکش کنم. او نيز همه چيز را به من گفت. من از شنيدن ماجرا شوکه شده بودم به نحوی که خودم نيز گريه ام گرفت و کلاس درس و معلم فراموشمان شد. دوستم حتی توانايی نشستن را هم نداشت و خود نمی دانست چند نفر به او تجاوز کرده اند چون سرش را داخل يک گونی کرده بودند اما می گفت توانسته قبل از آن چهره چند نفرشان را ببيند و به گمانش هفت نفری می شده اند. ميگفت آنها به يکباره از بالای درختان پائين پريده و او فرصت فرار نداشته. اين ماجرا را فقط ما می دانستيم. من حتی به او در مورد اينکه به بزرگترها ماجرا را بگوييم پيشنهادی ندادم چون می دانستم اگر اين بلا بر سر خودم می آمد آن را به کسی نمی گفتم. اين ماجرا ما را به هم نزديکتر و وابسته تر کرد اما زخم و نفرتی که بر روحم وارد شد هرگز پاک نمی شود. در مورد اين جريان هم بايد بگويم وقتی نيروی انتظامی وظيفه اصلی خود يعنی تأمين امنيت را به کناری گذاشته و نگران آرايش و لباس زنان و دختران است اين اتفاقها باز هم رخ ميدهد... اين نشان دهنده مشکلات اخلاقی و اجتماعی است که در جامعه ما وجود دارد... عجيب است که نيروی انتظامی هيچ پوزشی از مردم نمی خواهد زيرا انگشت اتهام اول به سوی آنها نشانه رفته است. چرا ارگانهای قضايی و امنيتی در ايران هميشه از زير مسئوليت شانه خالی ميکنند وخود را پاسخگو نمی دانند؟... مگر ما چه کرده ايم که بايد بر اثر زلزله يا کارهای تروريستی و يا موارد مشابه ناممان عالم گير شود و حيثيتی برايمان نماند؟ بايد يادآوری کنم در جريان ماجرای هول انگيز خفاش شب که فکر نمی کنم از ياد هيچ ايرانی رفته باشد، مجرم يا مجرمان يک بار دستگير شده بودند اما بر اثر بی کفايتی نيروی پليس آزاد می شوند و به قتل و تجاوز خود همچنان ادامه می دهند. جالب است در کشورهای غربی که آقايان فرهنگ آنها را منحط و فاسد می دانند ما شاهد ۲۲ تجاوز و قتل نيستيم و شايد من خبر ندارم؟! اگر اين طور است بگوييد تا ما هم بدانيم... آرين از تهران ديدگاه خوانندگان اگر برای نيروی انتظامی به اندازه نيمی از بودجه سپاه هزينه می شد مطمئنا وضع ما اينگونه نبود. سری به يکی از پاسگاه های انتظامی بزنيد و فقر و کمبود امکانات را بچشم خود ببينيد... آرش - مشهد تا زمانی که همه امکانات و پرسنل نيروی انتظامی درگير برخورد با جوانان به خاطر نحوه پوشش و آرايش آنهاست نمی توان انتظار داشت کار مثبتی در زمينه برخورد با اين جنايتکاران صورت گيرد و به دليل اين سخت گيری های بی مورد فاصله مردم و نيروی انتظامی زياد شده است.علت ديگر اين جنايات نبود شغل مناسب برای جوانان ... ميباشد که از وظايف مستقيم دولت در قبال مردم ميباشد. مهاجر - اروميه در ايران جنايات بيرحمانه زيادی هر روزه جان هزاران نفر را ميگيرد که اين فاجعه فقط گوشه کوچکی از اين جنايات است. محمد - تهران من با کسانی که می گوبند اين جنايت ناشی از محدوديت های جنسی در ايران است مخالفم. زيرا مشابه اين جنايتها در خيلی کشورهای ديگر هم که چنين محدوديت هايی وجود ندارد رخ می دهد... همه ما بايد يک کم به خدا حق بدهيم که ما را بهتر از خودمان و بهتر از تمام روانشناسان می شناسد و احکامی را که ما را موظف به آن نموده به دليلی است که ما نمی دانيم... شايد اگر به آن قاتل در کودکی تجاوز نمی شد او به اين سمت کشيده نمی شد... خانواده های تک والد، از دست دادن انگيزه ازدواج، خشک و بی روح شدن روابط انسانها، خيانت همسران و ... حسين - تهران اين عمل يکی از فجيع ترين جنايت هايی است که در طول عمر خود شنيده ام که نتيجه فقر اقتصادی و شکاف طبقاتی در ايران است که متاسفانه روز به روز بيشتر ميشود ومسئولين توجهی به آن ندارند. رضا - تهران من مادر يک دخترهستم و هر روز ماجرای اين جنايت را در روزنامه پيگيری کرده ام. باورم نمی شود که يک انسان بتواند چنين بی رحم باشد. برای دخترم احساس نگرانی می کنم و فکر می کنم آيا واقعا در چنين سرزمينی می شود زندگی کرد؟ همانطور که اين دو نفر بدون هيچ دردسر هر کاری دلشان خواسته، کرده اند و هيچکس از مردان قانون پيگير کارهايشان نبوده اند، اين اتفاقات می تواند به راحتی دوباره تکرار شود و همچنان هيچکس نباشد که فريادهای کودکی بی گناه را بشنود... اين مملکت را خدای مهربان نگه داشته و هيچ قانون و مجری قانونی وجود ندارد که به مردم کمک کند و اگر روزی خدا عنايتش نسبت به ايرانيها کم شود ما ديگر هيچ اميدی نداريم. سودابه - تهران اين که درانجام امور قضايی مشکلی هست که هيچ شکی نيست. مثلا يکی از نزديکان بنده فقط به خاطر اينکه ندانسته موتور سرقتی رو از شخصی بصورت امانی در اختيار گرفته بود به عنوان مالخر محکوم و با سن ۱۸ سال به شش ماه حبس و ۷۵ ضربه شلاق در ملاء عام محکوم شد. احسان - قم به عنوان يک متخصص امور جزايی ابتدا می خواهم اين ذهنيت غلط را از اذهان مخاطبان عزيز بزدايم که وظيفه دستگاه قضايی دستگيری و شناسايی مجرمان نيست بلکه اين ضعف شديد پليس و نيروی انتظامی در کشور است که باعث رخداد چنين حوادثی شده است ... ساسان افسری همه کسانی که من با آنها در ارتباط هستم از اين موضوع متاثر هستند. وجود امنيت در جامعه مهم است وگرنه بعد از اين ديگر پدر و مادرها حتی اطمينان نمی کنند که فرزندان خود را به مدرسه بفرستند. مهناز - تهران وظيفه نيروی انتظامی را همه می دانند. برخورد با بد حجابی، برخورد با جوانان، حفظ منافع نظام. اين وظايف مهم ديگر مجالی برای دستگيری قاتلان نمی گذارد. در ضمن آن قاتلان که برای امنيت ملی مشکلی ايجاد نمی کنند. از نظر نيروی انتظامی موی آن دختر خانمی که بيرون باشد برای امنيت ملی مشکل ساز است. اميد - تهران مقصراصلی پليس ومقامات قضايی- امنيتی است. ولی دراين رابطه درواقع بايدکل جامعه ايرانی رازيرسوال برد. علوی - اصفهان تا زمانی که دموکراسی به اندازه کافی مستقر نشود مسئولان در برابر جامعه پاسخگو نخواهند بود و در نتيجه جان اتباع ايرانی و حقوق آنان برای حکومت ارزش کافی نخواهد داشت. ميلاد - تهران جان انسانها مدتهاست که ارزش خود را در ايران از دست داده است. اگر در هر کشور ديگری ۲ نفر قاتل در مدتی بيش از ۱ سال اين تعداد کودک بيگناه را بقتل ميرساندند و دستگير نمی شدند، حتما رئيس پليس و مقامات بالاتر مجبور به استعفا ميشدند. اما در ايران... راستی چه کسی پاسخگوی خون اين بچه های بيگناه و بی پناه است؟ ضمن اينکه از محدوديتهای شديد جنسی که به جوانان، خصوصا در قشر فقيرتر جامعه وارد ميشود و آنها را بسمت همجنس گرايی و تجاوز و ... سوق ميدهد نبايد غافل بود. دلم ميخواهد يک روانشناس شجاع به من پاسخ دهد که اصلا ميتوان دختر يا پسری را که بسن ۲۵ - ۳۰ سالگی رسيده و فعاليت جنسی نداشته سالم فرض کرد؟ رضا - تهران اين جنايت فجيع نتيجه عملکرد بسيار ضعيف نيروی انتظامی و قوه قضائيه می باشد. عمليات کشف جرم فقط در فيلم های بدون محتوا به نمايش گذاشته می شود ولی در محيط خارج از فيلم به فيلم بودن اين فيلم ها بهتر پی می بريم . مهديه - سربندر وقتی نيروی انتظامی تمام وقت و نيرويش را برای مقابله با چند تار موی دختران و يا لباس تنگ آنان ميگذارد بايد هم يک سال طول بکشد تا اين قضيه فاش شود. تازه زمانی فاش ميشود که مجرم ها به جرم ديگری دستگير و بر اثر کتک به جرمهای ديگری اعتراف ميکنند. حميد - شيراز در ايران به جای اينکه بعد از وقوع يک يا چند جنايت مشابه از طريق اطلاع رسانی هم مردم را آگاه کنند و هم جهت دستگيری متهمان کمک بگيرند، فقط به سرپوش گذاشتن بر جنايات می پردازند. ضمناْ اينگونه پرونده ها جذابيتی برای مسئولين انتظامی و قضايی ندارد، چون به قول معروف چيزی نصيب فرد پيگير ماجرا نمی شود. و پرونده ای که شاکی يا متهم توان مالی پرداخت دستمزد مسئولين پيگيری پرونده ها را نداشته باشد بی نتيجه می ماند متأسفانه. حسن - تهران بی شک اين آخرين جنايت از اين دست نخواهد بود و من در درجه اول حکومت را مقصر ميدانم که به فرهنگ ضدافغانی در ايران دامن زده. چرا که يکی از قاتلان به گفته خودش از افغانی ها متنفر بوده. مسئله بعدی غيرقانونی بودن وجود اين افراد در کشور است که هم باعث بروز جرم و جنايت از طرف بعضی از آنهاست و هم مظلوم واقع شدن. زمانی که مورد ظلمی قرار می گيرند و مثل اين حادثه تلخ جرأت شکايت کردن هم پيدا نمی کنند و اين افراد بايد هرچه زودتر شناسايی شده و اثر انگشت از آنها گرفته و دارای کارت شناسايی شوند. کاری که در همه جای دنيا معمول است. عامل ديگر بروز چنين جنايت هايی به نظر من خشونت زياد در جامعه و عدم کنترل آن است... بچه ها تا دير وقت بيدار ميمانند و صحنه های خشونت بار تلويزيون را می بينند و مسئولين تلويزيون هم زحمت اين را به خود نمی دهند که قبل از شروع هر برنامه اعلام کنند که مربوط به چه گروه سنی است و در کوچه و خيابان هم که شاهد خشونت های لفظی و غيره هستيم و مراسم اعدام و شکنجه و شلاق هم جلوی چشم کودکان به نمايش گذاشته ميشه و اين کودک از همان دوران مشکل پيدا ميکنه. گيسو - تهران تنها زمانی ميتوان اميدوار به کم شدن اين گونه حوادث و فجايع شد که کشور ما صاحب مسئولينی متخصص و خدمتگزار و بالاتر از همه پاسخگو باشند که اين مهم برآورده نخواهد شد مگر اينکه قوه قضائيه ای قوی اما عادل و کارامد داشته باشيم. متأسفانه در حال حاضر ضعيف ترين و ناکارآمدترين مديران در رأس امور اکثر مناصب کشور هستند. خصوصا در پست های حياتی مانند نيروی انتظامی و امنيتی. دليل اين ادعا هم دارا بودن بالاترين تصادفات و تلفات جاده ای و قتل و بزهکاری است. عليرضا - شيراز در جامعه ای که خفقان و اضطراب موج ميزند ما انتظار اينجور اعمال ناشايست و فجيع را بايد داشته باشيم. اينهمه سرکوب و اختناق و کمبود اماکن تفريحی از نکات مهم ايجاد اختلالات روانی و سوق دادن جوانان به ارتکاب جرم است. مسئولين حاکم به جای تصويب قانون حجاب و هزينه های سنگين برخورد با بدحجابی بايد به فکر روش منطقی سالم سازی جوانان جامعه باشند. اگر ما خواهان جامعه ای سالم هستيم آيا هميشه بايد با برخورد شديد اين جامعه را سالم کنيم؟ جامعه با برخوردهای به جا و منطقی مسئولين هست که ارتقاء کيفی خود را به دست خواهد آورد. اگر مسئولين در فکر روشهای سالم و مدبرانه و منطقی برای جلوگيری از اغتشاش در جامعه بودند حال با اين نوع شغال ها روبرو نبوديم که خانوادها را به عزا بنشانند و در آخر هم با يک اعدام ميخواهند درسی به جامعه بدهند. ولی من اين را می گويم که مسئولان بايد فکری اساسی برای سالم سازی جامعه بينديشند اگر نه هميشه در جامعه شغال خواهيم داشت. عرفی ثمر - تهران در اين مملکت هميشه برای پيدا کردن جواب صورت مسئله را پاک ميکنند. کشوری که اين همه جنايتهای هولناک که اکثر آنها به علت مسائل جنسی انجام ميشود چه راه حل هائی دارد؟ در کشوری که اين همه جنايت انجام ميشود برنامه های تلويزيونی ميسازند و جنايتهائی را که در آمريکا انجام ميشود را مورد کنکاش قرار ميدهند. مگر همين چند روز پيش مادری فرزند خود را در ايران نکشت؟ اگر همين مسئله در آمريکا اتفاق می افتاد، چند روزی تيتر خبر تلويزيون ايران بود. چرا اين جنايتهائی که در ايران اتفاق می افتد از طريق کارشناسان و مسئولان ايران مورد کنکاش قرار نميگيرد؟ آيا باز دست بيگانه در کار بود و باعث اين جنايت هم تهاجم فرهنگی؟ اميد - تهران در مورد اين جنايت بايد گفت که نه تنها دولت و مسئولين مقصر هستند بلکه بايد گفت که خود خانواده ها هم عامل اصلی اينگونه جنايات هستند. بيشتر اين افراد از خانواده هايی هستند که با مسئله بلوغ جنسی جوانان به درسی رفتار نمی شود و دليلی برای به وجود امدن اينگونه رفتارها می شود. دليل ديگر عدم وجود تفريحگاه های سالم در شهر می باشد که مانع از خالی کردن احساسات دوران جوانی می شود. علی رضا ۲۲ ساله - بويين زهرا اميد دارم جامعه شناسان و مسئولين به دور از تعصب و خشک انديشی مسئله را بررسی کارشناسانه کنند و يک راه حل منطقی برای مشکل جنسی جوانان بيانديشند. چون نياز جنسی هميشه باقی می ماند و حتی ممکن است به شکل بسيار زشت تری از جای ديگر بيرون بزند. رسول - مشهد تا مشکلات جنسی در ايران حل نشود اين مسائل ادامه دارد. بابک - تهران در کشوری که ادعای حکومت عدل علی و برابری همه مسلمانان رو داره اين همه ظلم و جنايت و فساد وجود داره. کاش مسئولين اين کشور اندکی به فکر مردم ايران بودن. به هر حال تا وقتی که اين حکومت بر سر کار باشد، اين مسائل کاملا طبيعی است و تکرار می شود. برادران نيروی انتظامی هم که خسته نباشن! کيان - آبادان اما علت چيست؟ مگر اين اولين بار است؟ خفاش شب که اعدام شد قرار بود درس عبرت باشد تا اوباش بترسند... اما آيا ترسيدند؟ خير، مشکل در جای ديگريست. بستن هر مسيری باعث باز شدن آن و به ترتيبی مخربتر از آنچه تصور ميشده اتفاق افتادن است. بخشيدن اسامی مانند خفاش شب، کفتار نيمه شب، خون آشام ظهر و ... دردی را دوا نخواهد کرد... من از قبل انقلاب چيزی به ياد ندارم ولی شنيده ام که در آن دوران فاحشه خانه بوده و حتی کنترلهای بهداشتی هم وجود داشته، البته کی بمب ايدز در کشور منفجر خواهد شد و فاجعه آن در رسانه های خارجی منعکس شود، خدا ميداند. خشايار - تهران تحليل بنده نه از بعد دينی و اعتقادی بلکه از ديدگاه جامعه شناسی و آسيب شناسی اجتماعی بيشتر به نظريه فونکسيوناليستی تالکوت پارسونز اشاره دارد. زمانی که شهر جرم خيز فيلادلفيا را مورد بررسی قرار می دهد و نتيجه می گيرد که وجود خانه های فساد اگر چه نام و ظاهر ناپسندی دارند وليکن دارای کارکرد بوده اند که شکل گرفته و استمرار يافته است و اگر اين خانه ها تخريب شوند نه تنها جرم پاک نمی شود، بلکه بصورت غير قابل کنترل در تمام لايه های ساخت اجتماعی پخش شده و فزونی می يابد . پس بهتر است کمی بار ايدئاليستی و راديکال انديشی رادر نگاه اجتماعی مان کم کنيم و به نظريه های علمی و بدور از تعصب احترام بگذاريم. واقعيت ها و نيازهای جامعه را آنگونه که هست بپذيريم نه آنگونه که می خواهيم و برای آن برنامه ريزی سازمان يافته بنمائيم. از طرف ديگر اگر بخواهيم اين واقعه و امثال آنرا تحليل علی کنيم بايد ديد آيا از اين درخت ميوه بهتری مورد انتظار است؟ بهروز تهرانی اين نمونه اول زير فشار بودن مهاجرين داغديده افغان نيست. من خودم قبلا در ايران زندگی ميکردم و از نزديک شاهد ظلمهايی بودم که نه از طرف خلافکاران و يا شهروندان عادی بلکه مستقيم از طرف دولت بر آنها اعمال ميشد. آيا حق زندگی برای يک همنوع غيرقانونی است؟ اگر جواب نه است پس نبايد چنين القابی به انسانهای بيچاره ای داد که فقط برای بدست آوردن حداقل حقوق انسانی يعنی فقط زنده ماندن به ايران پناهنده شده اند. من اين دو جوان را مقصر نميدانم. مقصر را عواملی ميدانم که باعث جرات دادن به اين دو برای انجام چنين جنايات تکان دهنده ای ميباشند و مهاجر را طوری در اذعان تعريف کرده اند که هر کس و ناکسی اجازه تعرض به او را به خود بدهد. من به حکومت داران ايران ميگويم از ياد نبريد که زمانی در آلمان نازی يهوديها نيز چنين وضعيتی داشتند و ظلمها در حق آنها شد اما اکنون آلمانها در حال پس دادن تقاص آن هستند. خوشحالم که اکنون مردم ايران خيلی روشنفکرتر شده اند و کمتر فريب دروغ را ميخورند من در سالهای آخر ميبينم که افرادی سعی دارند مهاجر ومهاجرت را به مردم در پرده سينما به مردم نشان بدهند و دردهای دل آنها را به مردم بگويند. در هلند و ديگر کشورهای غربی سوا از کمکهای بيشماری که به مهاجرين افغان ميشود ارگانهايی وجود دارند که از نزديک به درد دل آنها گوش ده د و با آنها احساس همدردی ميکنند برنامه های مختلفی مثل سير تفريحی و برنامه های فرهنگی برای آنان بوجود می آورند تا از اين طريق باعث تقويت روحيه آنها شوند و کمتر به دردهای خود فکر کنند چه خوب است که در ايران نيز مهاجر به همان معنای واقعی خودش شناخته شود و نه انسان بی ارزشی که هر شخص اچازه تجاوز به حقوق او را داشته باشد. عرفان - هلند ما نيز اين جنايت را محکوم می کنيم. خوب حالا هم بگيريم که سخن شما هم متين. دولت مردان ما همه خلاف کار. اما بياييم به جای اينکه ديگران را مسخره بنماييم کمی هم به فکر خودمان باشيم. وقتی در کشوری مثل آلمان نوجوانان از ۹ سالگی در خانواده های با فرهنگ خود طرز استعمال مواد مخدر را فرا می گيرند لابد وقتی آقای بوش هم متهم به استعمال کاکويين در سنين جوانی می شوند لابد دليل اين هم ممانعت از ارضای ميل جنسی است! وقتی در زندانهای ابوغريب سربازان دلسوز غربی دچار اين همه اعمال منافی عفت می شوند لابد دليل اين هم ممانعت از ارضای ميل جنسی است و... من ديگر جنايت هايی که در کشور های منادی دموکراسی انجام می گيرد را بيان نمی کنم زيرا ميدانم خود بهتر اگاهيد. ثانيا اگر دولت مردان غربی تصميم به اصلاح شدن بگيرند همه جهان درست می شود. اميد - بهبهان يکی از مهم ترين دلايل اين جنايت اين است که اين دو مرد به بلوغ جنسی رسيده بودند و ميخواستند انرژی جنسی خود را تخليه بکنند، ولی در ايران چنين امکانی بعضا برای جوانان ثروتمند نيز کم پيدا ميشود چه رسد به افراد فقير. برای همين اگر آنها ميتوانستند با هر دختری که ميخواستند ارتباط داشته باشند اين کار را نميکردند. در منطقه خود ما دختران و پسران بسياری دست به خود فروشی از روی فقر ميزنند ولی آنها فقط برای ثروتمندان هستند. سمانه - پاکدشت بالاخره نيازهای جنسی نيز از غرائض انسانی است که راه مناسبی برای ارضا آنان بايد وجود داشته باشد. تمامی کسانی که تصور می کنند با برخورد قهری با اين نياز بشری می توان برخورد نمود بايد به عوارض آن مثل افزايش زنان خيابانی و روابط جنسی غير متعارف فکر می کردند. بدون ترديد درصدی از افراد جامعه بيمار هستند ولی به نظر می رسد اگر راه حل منطقی برای اين امر پيدا نشود و تنها به محدوديت ها و آموزه های دينی تکيه شود بايد باز هم شاهد اين گونه حوادث باشيم. سعيد - تهران بازتاب دلخراش يکی از حوادث متاسفانه رايج در دنيا که اخيرا در ايران مشاهده گرديده بار ديگر والدين را به بازنگری در مراوده - معاشرت - دوست يابی و چگونگی اياب و ذهاب فرزندان وامی دارد و در نهايت امنيت بسيار پايين جامعه و در نهايت عدم اطمينان به دستگاه اجرايی و قضايی. چندان که بر می آيد يکی از متهمان خود در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته بوده و قصد انتقامگيری از جامعه داشته تا حدودی قابل فکر و نشاندهنده اين جنايت زنجيره وار حتی در دوران آتی خواهد بود و اينکه ديگری نيز از مرگ زودهنگام مادرش و کمبود محبت ناشی از آن در کودکی رنج می برده است - عذر بدتر از گناه و بی مورد و حتی چاپ اين مطلب در جرايد ساده لوحانه می نمايد. سال گذشته سه جنايتکار مذکور، توسط مأموران انتظامی دستگير شده بودند و سرکرده اين باند به ۵۰ فقره لواط اعتراف کرده بود، اما وی تنها با قيد وثيقه و همدستان او بدون وثيقه آزاد شده بودند (گزارشگر بازتاب). آيا زمان بازنگری مجدد قوانين فرانرسيده است؟ آيا هنوز يک اشتباه از يک قاضی سهل انگار پذيرفتنی است؟ روزنامه جام جم در مورد اينکه چرا پليس پس از يک سال پس از آغاز قتلها به پيگيری آن پرداخته به نقل از مقامهای آگاه نوشته است بيشتر قربانيان را فرزندان خانواده های مهاجر غيرقانونی تشکيل می دهند اما والدين آنها از ترس اخراج از کشور موضوع مفقودشدن فرزندان خود را گزارش نکرده بوده اند. هنوز آمار ساده ای از مهاجرين - حاشيه نشينان و چگونگی زندگی محروم در دست نيست. برای مراجعه يا پاسگاههای انتظامی (غيرانتفايی که بايد برای پيگيری پولی پرداخت) دست کم چند اسکناس هزاری نيز لازم می نمايد. اين کشور با سرمايه های غنی نفتی و صنايع و معادن هنوز برای تامين اجتماعی - قشر آسيب ديده آسيب پذيرتر کاری انجام نداده است. به کشورهای حاشيه خليج فارس نيم نگاهی بيندازيد. پايتخت ايران اينروزها مامن خيابانگردهاست. شاهرخ ستوده فومنی - تهران خشونت، جنايت و روان بيمار جوانان، معلول عواملی است که فرهنگ، آموزش و قدرت امنيتی، اقتصادی و سياسی را در کشورمان قبضه کرده. حاکمانی که سالهاست مبلغ خشونت وجنايت هستند اين واکنشها را در جامعه جايگزين ارزشهای انسانی کرده اند. وقتی حاکم شرعی در شهر نکا دختر شانزده ساله را به دار ميکشد، ۴۵ دقيقه آن را آويزان نگه ميدارد، چه واکنش روانی از جامعه انتظار است، جوانان و يا نوجوانان شاهد مراسم اعدام، شلاق زدن و يا قطع عضو آيا عبرت ميگيرند و يا ارزش والی انسانی در آنان لگد مال ميشود، نسلی که از کودکی بهترين خاطرات خود را در مراسم قمه زنی و زنجيرزنی ميجويد، کدام واکنش روانی را بايد انتظار داشت. محروميت، فقر و نبود امکانات يک زندگی انسانی نيز ميتواند واکنشهای غيرانسانی را باعث شود در حاليکه تمامی امکانات کشور ما در اختيار بخش کوچکی از جامعه متمرکز شده است. اول بايد عامل را از ميان برداشت و در گام بعدی به درمان معلول پرداخت. بهروز فدايی - لاهه (هلند) مقصر اصلی اين وسط نيروی های انتظامی و امنيتی کشور هستند که برای جمع آوری اين آدم نماها اقدام لازم را به عمل نمی آورند. متاسفانه نيروی انتظامی وظيفه اصلی خود را فراموش کرده است و بجای دستگيری مزاحمان واقعی و افراد مريض و خطرناک همچنان درگير مسخره بازيهايی چون گير دادن به پوشش بانوان و توبيخ دختران و پسران تحت عنوان مزاحمان خيابانی است. متاسفانه اين گونه حيوانات خطرناک کم نيستند و همچنان آزادانه در کوچه ها و خيابان ها می پلکند و فقط بخاطر ظاهر گول زننده و مظلومی که دارند از توبيخ نيروی انتظامی در امان ميمانند. واقعا چند نفر بايد در اين مملکت اينگونه سلاخی شوند تا نيروی انتظامی از خواب بيدار شود؟ آيا برقراری حداقل امنيت توقعی بيجاست از حکومتی که ادعای اسلامی بودن ميکند؟ سينا منصوری -تهران داشتم سايتهای خبری ايرانی را جستجو می کردم هيچ خبری در اين مورد ذکر نکرده اند.همه از سفر خاتمی، انتخابات!، استيضاح، پرونده اتمی و.... نوشته بودند. اين زيبا نيست که تکان دهنده ترين پرونده جنايی ايران در محافل خبری انعکاسی ندارد. ما چه انتظاری از اين مطبوعات ورسانه ها داريم. روشنفکری، استقلال، به روز بودن....!!! به خدا سرم درد گرفت. محمد جواد طاهری - اصفهان روزهای آينده اين دو نفر به شلاق و اعدام محکوم شده و حکم در همان محل به اجرا در خواهد آمد. اما هرگز کسی در مورد علت اين واقعه دهشتناک نخواهد پرسيد. هيچ کس از عمق فقر و فاصله طبقاتی ايجاد شده پس از انقلاب نخواهد پرسيد. هيچ کس از اتومبيل ۱۲۸ ميليون تومانی و حقوق سی هزار تومانی نخواهد پرسيد... آقايان به فکر همه چيز هستند الی مردم ايران. فلسطين و لبنان و جديدا عراق و افغانستان، صدور و آموزش استشهادی، اعدام و ترور مخالفين، ثروت اندوزی، حفظ حجاب، لباس ملی، در يک کلام قدرت به هر قيمت تنها جيزی است که آقايان به آن اهميت ميدهند. خدا به داد شهروندان درجه دو و غيرخوديها برسد....؟! هژير - تهران من استمرار اين جنايات به مدت يک سال و افزايش قتل ها تا ۲۵ نفر را فقط در نتيجه بی مسوليتی و سياست بازی نيروی انتظامی و قوه قضائيه ميدانم. بخصوص که همه آنها در يک منطقه محدود انجام شده است. اگر بعد از گم شدن ۲ يا ۳ يا ۵ بچه يک هشدار عمومی در منطقه داده می شد و خبر منشر می گرديد چه بسا که ۲۰ قتل ديگر رخ نمی داد. چه مصلحتی درکار بوده که ارزش جان ۲۰ نفر را(با عدم انتشار خبر) داشته است؟ اگر اين همه اهمال در هرکشور ديگری رخ داده بود، مسولان دادگستری و پليس در ۲۴ ساعت برکنار و محاکمه می شدند. باز هم بروندو دانشجو ها را بگيرند که دارند موجب تضعيف نظام می شوند. اما قاتلان بچه های مردم البته برای نظام خطری ندارند. کاوه ايرانی نژاد - تهران تمامی برادران عزيز در نيروی انتظامی و بسيج و سپاه دوستان عزيز خسته نباشيد. ما ميدانيم که هم مرز بودن حوزه های استحفاظی در محل جنايت باعث دير به دام افتادن قاتلان شده باز هم ميگويم خسته نباشيد چون اصلا معلوم نبود چند نفر ديگر قرار بود که قربانی اين جنايت بشوند. ولی بهتر آن است که باديد روانشناسانه تری به اين موضوع نگاه کنيم. بهترين روش اين است که از کودکانمان بهتر مواظبت کنيم تا چنين اشخاصی نتوانند نيت پليدشان را عملی کنند. چون ريشه اين گونه اشخاص به هيچ عنوان خشک نخواهد شد. با آرزوی داشتن صبر به خانواده های قربانيان. حسين رجبی ثالت - ابهر از نظر من نيروی انتظامی بيشترين درصد قصور در اين فاجعه را داشته است. ميتوانم تصور کنم پدر و مادرانی که نگران به آگاهی مراجعه کرده اند و برخورد اداری و خونسردانه مامورين با آنها که بايد خونسرد باشند و مردم فلان و فلان ميشوند چه خبر است و... متاسفانه نيروی انتظامی ايران يکی از کم سواد ترين ارگانهای دولتی است ... گمان نميکنم نيروی انتظامی حتی يک کلاس روانشناسی جامعه شناسی و يا ... برای کارکنان گذاشته باشد. متاسفانه اين جنايت ها يک سال طول کشيده است. مصطفی - تهران اگر دقت شده باشد منطقه وقوع جنايت در حد فاصل مناطق تحت پوشش پليس است که احتمالا منطقه آزاد ويا منطقه بدون پوشش تامينات پليس بوده. بطور يقين در فاصله يکسال گذشته موضوع پيگرد مفقد شده اطفال توسط خانواده ها گزارش و شکايت شده ولی چون مراجع انتظامی خود را مسئول آن منطقه نميدانسته اند موضوع پيگيری نشده است. مسئول اصلی بی توجهی و بی مسئوليتی پليس است. درغير اين صورت تمامی اقدامات اخير ميتوانست سال گذشته و پس از وفوع اولين جنايت پيگيری گردد. اسباب تاسف است...مرگ آنی برای آنها موهبت است. خليلی - تهران من به عنوان يک شهروند معتقدم که اينگونه بزهکاری ها و جنايات مستقيما متوجه نيروی انتظامی هستش که با سهل انگاری در مورد امنيت کشور که اولين وظيفه و مهمترين وظيفه اين نيرو ميباشد باعث جری شدن جنايتکاران و بزهکاران ميشود . لازم به ذکر است که اين نيرو به جای اينکه بيشتر در مورد امنيت کشور فعاليت بکنه خودش رو درگير مسايل سياسی کرده و از انجام مهمترين وظيفه خود باز مانده ... البته وقتی صحبت از برخورد با بدحجابی و ديگر مسايلی که مستقيما ابتدايی ترين حقوق انسان ها رو از مردم سلب ميکنه اين نيرو در صف اول ميايستد ... اگر اين نيرو مدعی آنست که از نظر پرسنل با کمبود مواجه هست بهتر اينست که نيروهای خود را که تا دندان مسلح کرده و به مبارزه بی امان با دختران مدرسه ای و بانوان در سطح شهر گسترانده جمع آوری کرده و تمام توان و استعداد خودش رو در راه مهمترين وظيف خود بسيج نمايد. البته ناگفته نماند که مردم در اطلاع رسانی به اين نيرو بسيار نقش مهمی را بازی ميکنند ولی متاسفانه با بروکراسی حاکم و همچنين اخاذی اين نيروی محترم که در کوچکترين مراجعه به دنبال گرفتن وجه از ارباب رجوع هستند نميتوان انتظار همکاری از مردم را داشت. حسام - تهران براستی چرا اينهمه ناهنجاری؟ اينهمه اعصاب خوردی؟ اينهمه افسردگی؟ آيا بحران هويت است؟ اختلاف عميق طبقاتی است؟ غرق شدن يک جامعه سنتی در ابزارهای خروشان دنيای جديد است؟ آيا بد حکومت کردن به نام دين ايمان و اعتقاد را غريب نموده است؟ به نظر من نقش خانواده در اين زمانه بسيار سخت تر شده است. ديگر نميتوان بچه را بحال خود رها کرد حتی لحظه ای. ديگر حتی به مدرسه هم نميتوان اعتماد کرد. با اين مديريت و اين طرز فکر حاکم جامعه نه تنها نجات نمی يابد بلکه به سير قهقرايی خود ادامه خواهد. يک نمونه کوچکش را در تيم ملی فوتبال ديديم: آن دو بازيکن که در زمين با هم درگير شدند، هنوز هم لباس مقدس تيم ملی را می پوشند. نمونه هايی از اين دست فراوان است دريک کلام سيستم مديريت در ايران فرسوده است. حتی اگر مديری صالح و خيرنيت باشد در سيستم حل ميشود. مگر خدا خود ياريمان کناد. داوود فرخزاديان - شهر بابک اين اتفاق و موارد مشابه ديگر که در ابعاد کوچکتر قرار دارند و به طور عمد از بازتاب پيدا کردن آنها در جامعه جلوگيری می شود نشان دهنده نا کارآمد بودن ايدئولوژيی است که با تبليغات فراوان و ادعاهای گزاف قصد داشت برای اين مملکت بهشت بسازد و اتفاقات مشابه اين مورد در غرب را ناشی از بی بند و باری و نظام اجتماعی ناکارامد آنها معرفی می کرد. خود من و دو تن از هم کارانم در يک شرکت ۴۰-۵۰ نفری در قلب تهران بزرگ در سه حادثه جداگانه دچار زورگيری شده ايم. درباره خود من برخورد پليس چنان بود که نه اقدام سريعی برای دستگيری زورگيران به خرج داد و نه حتی سعی کرد تا مورد مرا در جايی ثبت کند تا مبادا آمار جرم منطقه اش بالا رود و همه پيگيری ها را موکول به خود من کرد و من هم به دليل مشغله و عدم انگيزه از آن گذشتم. در عوض برای خود من پيش آمده که الگانس پليس به دنبال ماشين ما در جاده شمال کرده و ما را پياده کرده تا از رابطه و نسبت خانم ها و آقايان که همه فاميل بودند، در ماشين مطمئن شود. علی صديقی - تهران وقتی در جامعه‌ای جان انسان اهميت خود را از دست می‌دهد، وقوع قتل به هر دليلی دور از ذهن نيست. وقتی صاحبان قدرت سياسی برای ماندن بر سر قدرت به بهانه‌های واهی اقدام به کشتن و سر به نيست کردن مخالفان خود می‌کنند از دو کارگر هم عجيب نيست که برای فرار از مجازات جرم تجاوز دست به قتل هم بزنند. در اين ميان ضعف سيستم انتظامی کشور هم مشکل ديگری است که آن نيز به نوبة خود ناشی از آنست که نيروی انتظامی به جای آنکه خود را حافظ امنيت مردم بداند، تداوم حاکميت را سر لوحة وظايف خود قرار داده و تأمين امنيت اجتماعی در ليست وظايف آن در آخر ليست قرار گرفته است. حال کافی بود کسی بر ضد حاکميت نفسی بکشد تا يکشبه هم رد او را پيدا کنند و هم سر جايش بنشانند. حميد - تهران به نظر من ريشه کليه اين اتفاق ها که اخيرا در ايران رو به افزايش کمی و کيفی (از نظرنوع و شدت جنايت) است را می توان در مسايل ذيل جستجو کرد: ۱-فشار بسيار زياد فقر مالی و به تبع آن فقر فرهنگی ۲-اعمال محدوديتهای بسيار زياد و مخرب روحيه از طرف حکومت که خود منجر به عقده های بسيار شديد و خشن بويژه در نسل جوان ميگردد ۳-عدم برخورد و رابطه عاطفی مناسب بين والدين و فرزندان به دليل مشکلات مالی و استرس های فراوان موجود در جامعه ۴-فقدان تنوع در تفريحات سالم و دلخواه جوانان و ترويج الگوهای خشن و تکراری از سيمای مقتدر گرای ايران ۵-سوء مديريت مسئولين ذيربط در مسائل فرهنگی و اقتصادی و توجه صرف انها به مال اندوزی و بی تفاوتی انان به مشکلات جامعه و جوانان ۶-سوء استفاده مسئولين از جوانان و محدود شدن انها به ابزاری جهت انتخاب شدن مسئولين ۷-تحقير و دست کم گرفتن جوانان در واگذاری مسايل اجتماعی و... به انها ۸-عدم امنيت اجتماعی به علت فساد مالی و حتی اخلاقی امير علی - کرج به نظر من دو عامل در ادامه اين قبيل جنايتها موثر است ۱- اينکه رسانه های گروهی ايران خصوصا صدا و سيما با جهت گيری افراطی خود سعی دارد اين تصور را در اذهان ايجاد کند که هر چه خوبی است مربوط به ايران اسلامی است و هر چه بدی است مربوط به خارج از ايران است و با اينکه بارها نتيجه منفی اين رفتار مشاهده شده است به ادامه آن اصرار دارند به عنوان مثال در مورد ايدز به خوبی به ياد دارم که مدتها صدا و سيما اين فکر را القا می کرد که بيماری ايدز تنها مربوط به همجنس بازها است تا جامعه غربی را فاسد نشان دهد. ۲-رشوه خواری مشمئزکننده نيروهای انتظامی در ايران که خود شاهد بوده ام وقتی يکی از دوستانم دزد معتادی را به يکی از کلانتری های تهران برد چون مشخص بود که آن دزد منبع درآمدی برای آنها نخواهد شد به دليل اينکه کلانتری آنها در محدوده جغرافيايی محل وقوع جرم نبوده او را تحويل نگرفتند و وقتی به قول آنها به کلانتری محل وقوع جرم مراجعه کرديم و گفته های همکارانشان در کلانتری قبلی را به آنها گفتيم با عصبانيت ضمن عدم قبول مجرم و ناسزاگويی به مسئولين کلانتری اولی در کمال وقاحت گفتند "اين بی پدرومادرها هر چی آس و پاس سراغشان می رود برای ما می فرستند". بنا بر اين من فکر می کنم تا زمانی که رسانه ها ضمن قبول واقعيت های تلخ جامعه به انعکاس آنها نپردازند و مسئولين هم به جای سر زير برکردن سعی نکنند خود و ديگران را فريب بدهند همچنان شاهد اين قبيل فجايع خواهيم بود. از طرفی بايد با تامين زندگی قابل قبول در حد استانداردهای جهانی برای کل جامعه خصوصا کسانی که قرار است مجری قانون باشند زمينه تامين امنيت و عدالت را فراهم کرد. در پايان از شما که امکان مطرح کردن چنين مباحثی را فراهم می کنيد تشکر می کنم و برايتان آرزوی موفقيت می کنم. کوروش - تهران جامعه آنقدر نا امن شده که کسی با خيال راحت نمی تونه از خونه بيرون بزنه. جنايت. دزدی. تجاوز. جيب بری. کيف زنی. حتی جرات نمی کنی برای رفتن به خريد سوار ماشين بشی که مبادا طرف به جان و مال و آبروت آسيب بزنه. توی نشريات هرروز شاهد اين دسته از خبرها هستيم. اگه نبينيم عجيبه. اين قاتل هم يه روز مياد يه روزم فراموش ميشه و جاشو می ده به يکی ديگه. آزيتا - تهران در دو دهه اخير ما به يکباره با اخبار تکان دهنده ای از جنايت سريالی روبرو شديم که اتفاقا“ دارای منشا و مسائل جنسی رانيز همراه باخود داشت و هريک در جهان دارای يک نوع رکورد بودند (قضيه سالکها، خوشروها، حناييها و...) آنها دستگير شدند و خيلی سريع دادگاه و بالاخره طناب دار آيا اينچنين است مداوای يک بيماری اجتماعی چرا مسئولين ذيربط به نظرات کارشناسان امنيت نميدهند تا کی بايد شاهد رکوردهای جديد جنايت در ايران باشيم مسئولان بايد قبول کنيم يک اشکال حضرت عباسی در کار ما هست به جای اين همه شعار و بازيهای کودکانه چهار تا آدم دود چراغ خورده را دعوت کنيد (داخلی يا خارجی) اين مسائل را در اين کشور حل کنند. من تخصصی در علوم اجتماعی ندارم اما ميدانم اين مولفه ها در بسياری از جاههايی که ما تصوير منفی آنها را هر روز می خواهيم به زور به مردم تلقين کنيم ابدا“ وجود ندارد. قاضی اين دادگاه بايد بداند اگر وجدان داشته باشد عامل اين فاجعه فقط اين دو نفر نيستند او بايد رديفهای ديگری را نيز که امروزه هر کار ميکند تا صندلی خود را محکم کنند به دادگاه احضار کنند در غير اينصورت اين سريال هم با طناب دار در چند روز آينده پايان و بايست به زودی منتظر سريال بعدی باشيم و البته روز باز خواست حقيقی برای همه خواهد بود. فرهاد - تهران غريزه جنسی در صورتی که درست و بموقع ارضا نشود انسان را به بيراهه ميکشاند.نياز جنسی، فراهم نبودن شرايط و امکانات ارضای جنسی، احساس گناه و ترس از بی آبروئی و مجازات در صورت لو رفتن موضوع و بی آبروئی ناشی از آن باعث چنين فجايعی می شود. بايد پرسيد اگر اين جوان کار آبرومندانه و با در آمد مکفی داشت و بموقع ميتوانست ازدواج کند يا حداقل امکانات مثل ماشين و ... را داشت و ميتوانست با دختری دوست باشد و... اين اتفاقات می افتاد؟ مسئول ايجاد شغل و رفاه مردم در اين مملکت کيست؟ آيا مردم تا کی بايد تاوان شعار زدگی و روزمرگی مسئولان بی مسئوليت کشور را بدهند؟ ۲۲ کودک در بيش از يکسال ناپديد شده اند و نيروی انتظامی رفته گل بچينه. مردم بخوبی ميدانند که مطالبی مانند آنچه روزی نامه جام جم نوشته فقط برای مبرا کردن نيروی انتظامی است.و گرنه ناپديد شدن يک يا دو کودک کافی بود تا برادران محترم نيروی انتظامی خودشان را تکان دهند و کاری بکنند. آماده باش برای تحقيقات ... اينها هم برای موجه جلوه دادن خود و نوشداروی بعد از مرگ سهراب است. هميشه اين نوع جنايتها بطور اتفاقی و يا توسط مردم افشا شده و به سرانجامی رسيده است. عليرضا - تهران اين واقعه بدترين شکل جنايت بشری را در تاريخ رقم ميزند. برنامه های نادرست دولت است که باعث بروز چنين ناهمواری های اجتماعی ميگردد. در کشورهای اروپايی و آمريکا دولت برای جوانان که توان پرداخت هزينه تحصيل را ندارند برنامه های مؤثر حمايتی مانند پرداخت قرض های طويل المدت جهت پيشبرد را دارند تا هيچ جوانی بيکار و بی سواد نماند. اما در ايران برای نسل جوان دولت هيچ نوع کمک مادی و معنوی در راستای تحصيل و کارشان نمی کند. همه می دانيم که ايام جوانی ايام حساسی است و بايد دولت توجه خاصی در اين مورد داشته باشد در غير آن بدترين کارها را ميتوان از نسل جوان انتظار داشت. ديده ايم که بيشترين و شاقه ترين کارها را در ايران مهاجرين با کمترين دستمزد انجام ميدهند، اما با تأسف، دولت اينقدر بی رحم و ظالم است که مهاجرين مظلوم در اين قرن ۲۱ حتی از مفقودی جگر گوشه های خود (که با چه مشکلات و سختی های آنها را بزرگ کرده اند) نزد دولت مراجعه کرده و اطلاع دهند هراس دارند. اين بی تفاوتی دولت در برابر مسائل اجتماعی و اخلاقی بازگو کننده بدترين حالت اجتماعی يک کشور می باشد. حيدری - امريکا اينکه عاملان اين جنايت بايد مجازات شوند جای شکی برای آن باقی نمی باشد ولی آيا تا به حال به علتها فکر کرده ايم؟ در کشوری که بچه های دختر و پسر را از سن ۶ سالگی از يکديگر جدامی کنند و امروز بحث جدائی دانشجويان نيز می شود و ارتباط دختران و پسران جرم محسوب می شود و امکان ازدواج نيز روز به روز کمتر می شود مشکل جنسی جمعيت عظيم جوان کشور که از سن ۱۴ سالگی به گفته آقايان به سن بلوغ می رسند و بايد تا سن ۳۰ سالگی نماز بخوانند تا شهوت از آنها دور شود حقيقتی تلخ است که در ايران جوانان در اين سن مشکل جنسی خود را با بچه های کوچکتر از خود حل می کنند... . حسن - تهران اين فجايع در همه کشورهای دنيا تقريباً رخ ميدهد. تنها فرق ايران با بقيه دنيا اين است که همه توانش را صرف مبارزه با بی حجابی و مسائل پيش پا افتاده شخصی مردمش ميکند و به فکر رفاه اجتماعی نيستند. حکومتداری با روضه خوانی و سخنرانی کردن فرق دارد. تخصص و فهم و تدبير لازم دارد. حسنی - کانادا چيزی که بايد به آن توجه کرد آن است که اين دو جنايتکار پس از انقلاب شکوهمند اسلامی به دنيا آمده اند و تمام دوران نوجوانی و جوانی خود را در اين دوران گذرانده اند. اينها اولين گروه قاتل نيستند و آخرين هم نخواهند بود. يک سؤال ساده آنست که چرا در طول سالهای اخير در اين کشور چنين جناياتی رخ می دهد که دنيا را متعجب می کند. شايد اينها هم توطئه امريکا و اسراييل است برای بدنام کردن حکومت عدل اسلامی . حسين - تهران از شنيدن و ديدن اين خبر بسيار بهت زده شدم فکر ميکنم فشارهای روحی ناشی از سيستم بر يک ملت امکان پرورش چنين خوی زشتی در افراد را به وجود آورده باشد و گرنه ما ايرانی ها کجا و اين فجايع . خسرو - تهران مردم ايران مشکل بزرگ فرهنگی دارند. رژيمی که خود کشتار را وسيله ای برای رسيدن به اهداف خود به کار ميبرد خب انتظاری زيادی هم از جامعه اش نبايد داشت که به قانون احترام بگذارند و انسانيت را پيشه خود کنند. شما پرسيديد که چرا والدين کودکان زودتر برای تعقيب قاتلان اقدام نکرده اند وقتی مردم به پليس رجوع می کنند با بی مهری و بی محلی روبرو می شوند و حتی وادار به سکوتتان می کنند . وقتی دختری ۱۶ ساله را اعدام ميکنند و سن او را ۲۲ سال اعلام ميکنند با اينکه شناسنامه اش او را متولد ۱۳۶۶ نشان ميدهد با اين کار دروغگوئی را رواج ميدهند و انسانهای مريضی به خود اجازه ميدن اين جنايتها رو انجام بدهند بدون اينکه ترس از مجازات داشته باشند. سيمون - آلمان اگر اين واقعيت داشته باشد که والدين اين اطفال بنابر خوف که از مقامات ايرانی داشتند به خاطر مهاجر غير قانونی بودن برای پيگيری نزد پليس نرفتند، تنها چيزی که از اين استنباط ميشود اينست که دولتمردانی ايرانی و هم اکثريت مردم ايران نه از عدالت چيزی ميدانند و نه عادل می باشند. دوستان ايرانی بايد دفاع از عدالت و انسانيت را هدف قرار داده، نه که صرف آنرا شعار قرار بدهند. جلال جلالی - استراليا اين عکس العمل ديدن فيلم های غير اخلاقی امريکايی است. ورود و ديدن اين فيلم ها را قطع کنيد موضوع حل می شود...محمد رضا مير سليم - تهران به عنوان يک دانشجوی افغانی که در ايران تحصيل می کنم اين جنايت هولناک راکه برخی از مقتولين آن کودکان افغانی هستند محکوم می کنم و برای خانواده های داغديده مقتولين طلب صبر می کنم. آزار و اذيت مهاجرين افغانی مدت مديدی است که در ايران امر متداوليست. از نيروی انتظامی گرفته تا ارازل و اوباش سر چهار راه و اين حادثه ثمره فرهنگ سازی است که در جمهوری اسلامی ايران عليه افغانيها اعمال شده. سياست ايران در طی سالهای اخير در مورد مهاجرين در تنگنا گذاشتن آنها بوده به گونه ای که افغانی کاملاً به عنوان يک کارگر بی ارزش صرف معرفی شده که کارت هويت وی تنها چيزيست که او را در آمار انسانيت قرار ميدهد. همين امر باعث شده که هر کسی در ايران به خود حق دهد تا در اين شرايط هر چه می خواهد انجام دهد! آيا فرياد رسی هست؟ تاکنون هر نوع جنايتی در قبال افغانيها شاهد بوده ام آن هم در کشوری که اسلام ناب محمدی تبليغ می شود، اما جنايت اخير ثمره سياستهای ايران در قبال افغانيهاست... . موسی - تهران به نظر من وقتی امکان ارضاء صحيح ميل جنسی در جامعه وجود نداشته باشد هر از چندگاهی بايد منتظر عيان شدن چنين جناياتی نيز باشيم. قاتلانی مانند خفاش شب. باند کرکسها سعيد حنائی و ... که هر کدام به نوبه خود موجی از نفرت و هراس در جامعه ايجاد کرد همگی به علت عقده های جنسی و آثار روانیِ مخربی بود که در ضمير اين افراد بوجود آمده بود. وقتی راههای صحيح و متعارف ارضای ميل جنسی وجود نداشته باشد بايد هميشه منتظرِ وقوع اينچنين جناياتی از طرف کسانی که خود نيز به گونه ای قربانیِ همين معضل هستند بود. و متأسفانه هميشه ضعيف ترين و بی پناه ترين اقشار جامعه مثل کودکان و زنان بايد تاوان چيزی را پس بدهند که کوچکترين نقشی در پيدايش آن نداشته اند. هومن - اهواز شخصيت آدمی يعنی هماهنگی بين ايمان، احساس و عقل. افراط و تفريط در هر کدام از اين سه عامل باعث بروز مسائلی تلخ اين چنين در جامعه بشری می گردد. از نيازهای اصلی يک اجتماع وجود يک سيستم امنيتی کار آزموده و دقيق همراه با کارگزارانی با شخصيت و در خدمت مردم و همچنين يک سيستم دادگری و دادگستری همراه با قضاتی شجاعی، دلير، دانا و فرهيخته است. متأسفانه و بنا به دلائلی تلخ کشور ايران در هر بعد دچار نقصان شديد است. فساد و رشوه گيری قاضی ها و دست اندرکاران سيستم دادگستری کشور زبان زد خاص و عام است. مردم کوچکترين اعتمادی به سيستم دادگری کشور ندارند، و بهتر است خود با تشکيل انجمن های گروهی و خانوادگی به حمايت از خود و مظلومان جامعه برخيزند. مهرداد رجبی کرمانشاهی - تهران وقتی سن ازدواج به دليل مشکلات مادی و روحی بالا می رود و جايی برای تخليه جوان نيست جوان چه می تواند انجام دهد؟ محمد مسيحا - تهران من با نظر شما موافقم که هم روشنفکران و هم روزنامه ها در برابر مسائل سياسی حساسيت بيشتری دارند. تحصيل کرده های ما به فلسفه بيشتر علاقه دارند تا به مسائل اجتماعی. گويا جان يک زندانی سياسی ارزشش بيشتر از جان آدم های ديگر است... مگر نمی شود هم به ياد حق زندانی سياسی بود هم حق برخورداری از نيروی کارآمد انتظامی و يا داشتن اورژانس؟ نمی دانم علتش چيست اما ديده ام که در غرب همه در برابر اين فاجعه ها به اندازه ديگر فجايع انسانی واکنش نشان می دهند. در انگستان اگر اورژانس ديرتر از زمان استاندارد به داد مريضی برسد خبر اول بی بی سی است، يا اگر مسأله ای برای يک بچه پيش آيد کمتر از فرو ريختن آور بر سر مردم فلسطين ارزش ندارد. اما اين مسئله های اجتماعی در ايران هيچ حساسيتی بر نمی انگيزد. جالب است که اگر از روشنفکران بپرسيد، به خاطر همين عدم حساسيت نمی داند در ايران چه می گذرد... در برابر هر حادثه ای مجلس يا ساير نهادهای انتخابی ما عکس العمل و گروه تحقيق تشکيل می دهند غير از تحقيق در باره مسائل اجتماعی. علی - لندن اول می بايست درمورد دو قاتل تحقيق کرد که چه عواملی باعث شده که دست به اين جنايت ها زده اند. بايد مسائل زندگی آنها از کودکی تا حال و از خانواده ای که در آن بزرگ شده اند بررسی کرد. دوم در مورد نيروی انتظامی اينکه گفته می شود که کودکان اکثرا از خانواده های مهاجران غيرقانونی هست. اين جمله فقط يک طرفداری و سرپوش گذاشتن بر کم کاری و ناکارآمد بودن نيروی انتظامی است. شايد بهتر بود که اين جورمی نوشتن که اکثر کودکان از خانواده های کم درآمد بودند که برای مراجعه به نيروی انتظامی پول نداشتند. چون رسم شده که اگر پول در جيبت نيست نبايد به مراجع قانونی از جمله نيروی انتظامی و پليس مراجعه کرد. اين يک حقيقت است که هر آدم با وجدانی که بدون تعصب خاصی نگاه کند متوجه می شود که کاملا درست ميباشد. در آخر تمام حرفها و حديثها برميگردد به نا کارآمد بودن دولت در حل مشکلات اقتصادی، چون فقر همه چيز به دنبال خود دارد... امير - شيراز وقتی توان و ظرفيت قابل توجهی از نيروهای امنيتی يک کشور برای اين اختصاص يابد که خدای ناکرده در ميدان ونک تهران تار موی خانمی ديده نشود، بديهی است که مجرمين واقعی با خيال راحت به چنين اعمال شنيعی دست زنند بدون آنکه نگران عواقب اعمال پليد خويش باشند. رضا - تهران آيا کسی به اين موارد فکر کرده است: ۱- اين افراد جنايتکار بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ به دنيا آمده اند و مولود فرهنگی همين نظامند. ۲ - چگونه يک سال يا بيشتر آزادانه و بی دغدغه کار خود را دنبال می کردند؟ ۳ - چرا سازمانهای جهانی اين نظام را مورد بازخواست قرار نميدهند؟ ۴ - چند انسان اين چنين ديگر در اين کشور وجود دارند يا در حال شکلگيری هستند؟ ۵ - اينها مولود کدام فرايند غلط نظامند؟ نصير - تهران ۲۵سال سن کجا و عمق فاجعه کجا؟ يقينا آنها جنون نداشته اند.... بايد به فکر آينده بود. توکلی - شيراز به طور حتم هر دو عامل (مردم و پليس) بسيار تأثيرگذار هستند. اما عامل مهمتر از اين دو عامل وسايل ارتباط جمعی می باشد (روزنامه و تلويزيون و نت) که می توانند سهم قابل توجهی در آگاهی دادن به مردم ايفا کنند. و می توان با آگاهی دادن به مردم از اين گونه جنايتها جلوگيری نمود(يا به حداقل رساند). اما در جامعه ايران فعلی چون با محدوديت های زيادی روبروست و مسئولان امر دوست ندارند که واقعيت حوادث بيان شود هميشه در آخرين دقايق مردم آگاه ميشوند. که کار از کار گذشته است (مثل قضيه خفاش شب). مسئولان امر دوست دارند نمای کلی جامعه يک جامعه خوب و با اخلاق به نظر بيايد (حتی به دروغ) و باز کردن اين نوع مسائل باعث می شود اين نما مخدوش شود. اما قشر عظيمی از مردم در بی اطلاعی می مانند و جامعه صدمه پذيرتر می شود. به نظر من اگر زودتر به مردم آگاهی داده شود به ميزان قابل توجهی اين جنايت و جرمهای ديگر کم ميشود. مسئولان بايد مد نظر داشته باشند که جامعه فقط انسانهايی نيستند که با آنها ارتباط دارند. حميد - تهران در واقع نه بار اول بوده و نه بار آخر. مادامی که مسئولين دلسوز اين معضلات را از تأثيرات منفی "تهاجم فرهنگی" و يا "توطئه های امريکا" بدانند باز هم بايد انتظار چنين حوادث تلخی را داشته باشيم. سامان - تهران خدمات
در ايران جنايت تکان دهنده ای روی داده است: دو جوان ۲۵ ساله، با همدستی يکديگر ۲۲ پسربچه و سه بزرگسال را به قتل رسانده اند.
چه کسی در اين جنايت مقصر است؟
جنگنده های کنیا به یکی از مناطق تحت کنترل تندروهای موسوم به الشباب در نزدیکی شهر جیلیب حمله کردند. شاهدان عینی گفته اند که دو هواپیمای کنیایی یک خودروی الشباب را هدف گرفتند ولی آسیب دیدگان از این حمله همگی از پناهندگان غیرنظامی هستند. اما یک سخنگوی دولت کنیا به بی بی سی گفته است که کشته ها و مجروحان این حمله همگی از اعضای الشباب هستند.
حمله جنگنده های نیروی هوایی کنیا به جنوب سومالی حداقل ۱۰ کشته و ۴۰ مجروح بر جا گذاشته است.
حمله پرتلفات کنیا به مناطق تحت کنترل الشباب در سومالی
ولی همان کلمه سکس در سردر تئاتر کار خودش را کرد و ملت برای خرید بلیط از سر و کول هم بالا رفتند. نمایشنامه چیزی نبود به جز بر ملا کننده بزرگترین عشق پنهان مردم این جزیره. بله همان سکس اما پيچیده در کلافی از ریا و تظاهر به اینکه سکس مال فرانسوی ها و ایتالیایی ها و آن قاره نشین های شهوتران است و ما جزیره نشین ها نواده های همان ملکه ویکتوریایی هستیم که برای اینکه مبادا آقایان در دربار فکر بد کنند داده بود پایه های پیانوی بزرگ قصر را با مخمل بپوشانند تا خدای نکرده با ساق پای برهنه زنها اشتباه گرفته نشود. ولی این بار آهنگ های بیتل ها و رولینگ استونز و زندگی هیپی وار خیلی از جوان ها کار را از این حرف ها گذرانده بود و دیری نگذشت که دولت وقت گفت باید در مدارس "واقعیات زندگی" را به دانش آموزان آموخت. خیلی از پدر و مادرها که خودشان "واقعیت زندگی" را در پچ پچهای تو کوچه و مدرسه یاد گرفته بودند، یا خیال می کردند که یاد گرفته اند، دادشان به هوا رفت که آقا چه معنی دارد به بچه های ما بگوئید بچه چطور درست می شه و بدتر از اون اینکه موضوعی به نام سازگاری جنسی و ارضا جنسی وجود داره، حال چه برسد به آموزش رموز آن. اما دیگر دیر شده بود. اول مجله های زنان درباره ضرورت ارضا جنسی نوشتند و بعد با رشد "فمینیزم"چیزی نمانده بود که مردها "ورشکست به تقصیر" اعلام شده و باقی اش را هم می توانید حدس بزنید. برگردیم به مدارس، خوب یا بد آموزش "واقعیات جنسی" جزو دروس اصلی شد و بعد از چند سال آمار نشان داد که نوجوانان نخستین تجربه های جنسی شان را از اولین سال های دبیرستان یعنی از سنین دوازده و سیزده سال شروع می کنند. مسئله بعدی افزایش موارد باردار شدن دختران دانش آموز بود که بریتانیا همچنان رکورد دار آن در اروپا است. ولی وقتی از کارشناسان پرسیدند که با در دسترس بودن قرص های جلوگیری از بارداری و حتی پخش رايگان کاندوم در دبیرستان ها، البته برای جلوگیری از شیوع اچ آی وی ایدز، چرا اینهمه بارداری ناخواسته هست. هیچکس نتوانست پاسخ درستی به آن بدهد. باری، از اوایل دهه 90میلادی جمعی از دختران دانش آموز در آمریکا با پشتيبانی چند مجله دختران و نوجوانان انجمنی تشکیل دادند به نام "انگشتر نقره ای" هدف ترغیب دختران دانش آموز به خودداری از آغاز روابط جنسی تا ازدواج بود. و هر دختر دانش آموزی که حلقه نقره ای این انجمن را به انگشت داشت، ظاهرا هم از "مزاحمت" پسران همکلاس مصون می بود و هم نمونه اخلاق. اما اینطور نشد. نظر سنجی ها نشان داد که آنهایی که بنا بود انگشت نما و منزوی شوند بازی را بردند و دیری نگذشت که بازار این انجمن کساد شد. جالب اینجاست که نوجوانان در این دیار که معمولا خیلی زود رسم و رسوم جدید و رفتار هم سن و سال هایشان در آمریکا را تقلید می کنند از "حلقه نقره ای " استقبال نکردند. تمام این داستان ها را گفتم که برسم به اینجا که چند روز پیش "آفستد"، سازمان نظارت بر برنامه های آموزشی در بریتانیا در آخرین گزارش آماری اش نوشت که هیچ آمار علمی ای وجود ندارد که نشان دهد خودداری از روابط جنسی در میان نوجوانان، به عنوان روشی برای مقابله با بارداری های ناخواسته، نتیجه بخش بوده است. این گزارش که نتیجه نظر سنجی هایی در میان مشاوران بهداشتی و بررسی ماهیت و کیفیت درس های آموزش امور جنسی در 350 دبیرستان و کالج در سراسر بریتانیا است می گوید موثرترین و بهترین نتیجه ها از فعالیت مشاوران و پرستاران مامور کمک به مسائل جنسی دانش آموزان دختر به دست آمده است که با تزریق هورمون های جلوگیری از بارداری و یا دادن قرص های بازدارنده عمل لقاح پس از نزدیکی جنسی، از خیلی از بارداری های ناخواسته در بین دختران بین 11 تا 16سال سن جلوگیری کرده اند. جالب تر و شاید بحث انگیزتر از این آمار، ستایش این نهاد نظارتی از مجله های دختران نوجوان است. آفستد می گوید با نبود اطلاعات کافی در میان پدر و ماردان و بسیاری از معلم ها و یا شاید حیای بیش از حد آنها، مجله های دخترانه بهترین راهنما بوده اند. البته این ستایش آفستد از اینگونه مجله ها چیزی از مخالفت بسیاری از پدر و مادرها کم نکرده که معتقدند مقالات و مصاحبه های بی پروای آنها درباره هم جنس گرایی، خود ارضایی و حتی مواد مخدر و مشروبات الکلی فرزندانشان را به سوی بی بندوباری سوق می دهد. ولی به هر حال بعد از نزدیک به 40 سال آموزش امور جنسی به نوجوانان در مدارس این دیار و مشاهده اثرات آن شاید باید منتظر به روی صحنه آمدن نمایشنامه جدیدی باشیم. اسمش را شما پیشنهاد کنید و جایزه بگیرید. اين همه در يک روز انتخابات معلوم شدن تاريخ اسباب کشی خانواده بلر از مقر نخست وزيری، نزديکتر شدن ملی گرايان و استقلال طلبان اسکاتلند به هدف تاسيس نخستين جمهوری در اين جزيره، بزرگترين شکست حزب کارگر در انتخابات شوراهای شهر در انگلستان در ربع قرن و محرز شدن انتقال مقام نخست وزير از تونی بلر به گوردون براون، وزير دارايی، همه و همه در عرض يک روز در تاريخ ملتی که با فراز و نشيبهای سياسی ميانه ای ندارد چيزی نيست مگر يک انقلاب ديگر. اما به سبک انگليسی اش. تونی بلر، پس از ده سال صدارت و سه پيروزی انتخاباتی پی در پی سکان امور کشور را در زمانی به گوردون براون تحويل خواهد داد که ميزان محبوبيت حزب کارگر به پائين ترين حد خود در دو دهه تنزل کرده است. وقتی گوردون براون، به عنوان رهبر جديد حزب کارگر و نخست وزير از خانه شماره يازده خيابان داونينگ، مقر وزير دارايی، به خانه همسايه، شماره دهم مقر نخست وزيری نقل مکان کند، هنوز سه سال فرصت خواهد داشت تا پيش از موعد انتخابات عمومی بعدی برای خود پايگاه سياسی جديدی بسازد. ولی اگر پارلمان و دولت اسکاتلند صاحب اکثريتی از ملی گرايان شود، مسئله در يکی، دو سال قابل جبران نخواهد بود چون تصور تاسيس جمهوری اسکاتلند در اين جزيره و جداشدن بخش مهم و شمالی آن از بريتانيا، برای مردم انگلستان و دولت مرکزی آن در لندن تمام نهادهای اقتصادی، اجتماعی و حتی نظامی، کابوسی خواهد بود که فعلا ترجيح می دهند فکرش را هم نکنند. در اين ميان، ديويد کامرون، رهبر جوان و جديد حزب محافظه کار که تنها بخت در شکست دادن حزب کارگر را در انتخابات عمومی بعدی جستجو می کند بايد نسبت به تحولات بعد از انتخابات روز پنجشنبه دو دل باشد. شکست دادن حزب کارگر پس از ده سال حکومت، برای حزب محافظه يک آرزو است. اما نه به قيمت پيروزی استقلال طلبان در اسکاتلند و نزديکتر شدن خطر تجزيه پادشاهی متحد بريتانيا. زلزله انگلیسی عنوان بالا می توانست چند جور ديگر هم باشد مثل برف در اوگاندا يا خشکسالی در قطب جنوب! ولی باور کنيد که هفته پيش در ساعت هشت و نوزده دقيقه صبح زلزله ای با قدرت چهار مميز سه درجه ریشتر مناطق جنوب لندن را لرزاند. 70 خانواده را مجبور به ترک خانه هایشان کرد، به 474 ساختمان آسیب زد، 73 خانه نا امن گزارش شد و دو خانواده مجبور شدند يک شب را در خوابگاه يک مرکز خرید بگذرانند. مرکز اورژانس هم گفت که یک زن 30 ساله که شیئی در خانه اش روی سرش افتاده بود، جراحتی مختصر برداشت. شرکت های بیمه هم ارزش خسارات وارده را ده میلیون پوند استرلینگ تخمین زدند. خلاصه اینکه جزیره بریتانیا پنج سال بود چنین زمین لرزه مخربی ندیده بود. اما از همه جالب تر برنامه های رادیو و تلویزیون بود که با میکروفن و دوربین به سراغ آسیب دیدگان رفته بودند. یکی گلدانی را که از سر طاقچه افتاده و شکسته بود نشان می داد و يک نفر دیگر ترک نازک روی دیوار اطاقش را و همه می گفتند که فکر می کردند یک بمب ترکیده. ولی مثل همیشه این بچه ها هستند که از این جور بلایای طبیعی خفیف بهترین استفاده را می برند. دبستان محل با 900 دانش آموز دست کم یک روز تمام تعطیل شد. منو به یاد آن سالهایی میاندازه که در زمستان سرد تهران در آرزوی برف سنگینی به انتظار می نشستیم تا مدرسه ها تعطیل شوند. خدمات
عاقبت ثابت شد که آموزش امور جنسی به نوجوانان خوبه. در اواخر دهه 60میلادی، موقعیکه مری کوانت، طراح مد، مینی ژوپ را به تن دختران و گاه زنان نه خیلی جوان کرده بود و بیتل ها با ترانه های عاشقانه شان همه را مجذوب کرده بودند و شاید از همه جنجالی تر، اولین قرص های جلوگیری از بارداری در این دیار به بازار آمده بود و شعار روز "عشق بورز، جنگ نکن" بود، در لندن نمایشنامه ای کمدی به روی صحنه رفت به نام "از سکس حرف نزن که ما بریتانیایی هستیم."
و در این جزیره... آموزش امور جنسی به نوجوانان
اين گزارش قرار است هفته آينده به شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی ارايه شود و در متن آن به وجود آثار اورانيوم غنی شده در برخی تاسيسات هسته ای ايران اشاره شده که به گفته بازرسان آژانس، 'منبع و دليل اين آلودگی ها' هنوز از طرف ايران روشن نشده است. خبرگزاری ها در حالی از متن اين گزارش خبر داده اند که روز سه شنبه 14 نوامبر (23 آبان ماه) محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران، در نشست خبری خود به عزم کشورش برای راه اندازی دهها هزار سانتريفوژ اشاره کرده و گفته بود سالگرد انقلاب اسلامی در بهمن ماه (فوريه) زمان "جشن ‌های پرشكوه در عرصه هسته ‌ای و فناوری خواهد بود." آقای احمدی نژاد که ابتدا از "دو دستاورد مهم و بسيار پيشرفته" خبر داده بود، اندکی بعد به خبرنگاران گفت منظور وی "تثبيت حق هسته ای ايران در سطح جهان" بوده است. مقام های جمهوری اسلامی مکررا اعلام کرده اند که انرژی هسته ای را 'حق مسلم' خود می دانند و درخواست آژانس و قطعنامه شورای امنيت برای توقف فعاليت های مربوط به غنی سازی اورانيوم را رد کرده اند. گزارش تازه آژانس بين المللی انرژی اتمی بار ديگر به 'مسايل حل نشده' در برنامه های هسته ای ايران اشاره کرده و نوشته با وجود آنکه در بخش های اعلام شده فعاليت ايران تخلفی صورت نگرفته، اما برای اينکه مشخص شود فعاليت های اعلام نشده ای صورت نمی گيرد نياز به 'شفافيت' بيشتر از سوی ايران است. آمريکا و کشورهای اروپايی نگرانند که ايران از برنامه های هسته ای خود برای مقاصد غيرصلح آميز و دستيابی به سلاح اتمی بهره بگيرد؛ موضوعی که همواره از سوی مقام های جمهوری اسلامی ايران رد شده است. دولت های سه کشور اروپايی (بريتانيا، فرانسه و آلمان) هفته گذشته پيش نويس قطعنامه ای را تهيه کردند که در آن اقدام های تنبيهی عليه ايران در نظر گرفته شده، اما موضوع تحريم ايران با مخالفت روسيه و چين مواجه شده و مذاکرات برای متن قطعنامه و تحريم های احتمالی عليه ايران همچنان ادامه دارد. برخی منابع ديپلمايک در سازمان ملل متحد روز سه شنبه اعلام کردند که در مذاکرات گروه 1+5 برای توافق در مورد تدوين پيش نويس قطعنامه جديد شورای امنيت پيشرفت هايی حاصل شده اما توافق نهايی به دست نيامده است. خدمات
آژانس بين المللی انرژی اتمی در تازه ترين گزارش خود از ادامه غنی سازی اورانيوم در ايران به رغم احتمال وضع تحريم عليه اين کشور در شورای امنيت خبر داده و اعلام کرده تا زمانی که ايران فعاليت های خود را کاملا شفاف نکند، اين آژانس نمی تواند تاييد کند که فعاليت های اعلام نشده در برنامه هسته ای ايران صورت می گيرد يا خير.
انتقاد آژانس از ادامه غنی سازی در ايران
به دنبال ضربه ۲۸ مرداد، تمام آنچه از تشکیلات "حزب توده ایران" باقی مانده بود، در دهه ۱۳۴۰ یک جا به دام ساواک افتاد "مرد هزار چهره" که بود؟ عباسعلی شهریاری‌نژاد به سال ۱۳۰۷ در آبادی کوچکی در نزدیکی کازرون (استان فارس) به دنیا آمد. در اوان جوانی برای کار به خوزستان رفت و به استخدام "شرکت نفت ایران و انگلیس" در آمد. در دهه ۱۳۲۰ که کارگران صنعت نفت زیر رهبری حزب توده برای کسب حقوق خود به مبارزه‌ای بی‌امان دست زده بودند، شهریاری به عضویت حزب در آمد و در مبارزات کارگری نقشی برجسته ایفا کرد. شهریاری در سال ۱۳۳۰ با شرکت در سازماندهی اعتصاب سراسری پالایشگاه آبادان به همراه گروهی از کارگران اخراج شد و به کار در سایر مجتمع‌های صنعتی پرداخت. او به فعالیت سندیکایی خود ادامه داد و پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دو بار به زندان افتاد. شهریاری پس از آزادی از زندان، از آنجا که شرایط زندگی و فعالیت در ایران را دشوار می‌دید، در سال ۱۳۳۴ به کویت رفت و در صنایع نفت این کشور به سازماندهی کارگران مهاجر ایرانی یاری رساند. گفته شده است که پدر همسر شهریاری از ایل بختیاری بود و با تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران و نخستین رئیس "ساواک"، آشنایی یا خویشاوندی داشت. در همین ارتباط شهریاری، به احتمال قوی در سال ۱۳۳۶، به ایران برگشت، به خدمت ساواک در آمد و با نام‌های مستعار، از جمله "شهرام" و "عباس اسلامی"، مأمور خبرچینی از گروه‌های توده‌ای شد. نفوذ در تشکیلات حزب توده به خاطر پیشینه حزبی شهریاری، دشوار نبود نفوذ در تشکیلات حزب توده به خاطر پیشینه حزبی شهریاری، دشوار نبود. در اواخر دهه ۱۳۳۰ تشکیلات حزب توده به خاطر ضربات متعدد "حکومت کودتا" متلاشی شده بود. در کشور تنها گروه‌های کوچک پراکنده وجود داشتند که ارتباط خود را با رهبری مقیم خارج از دست داده بودند. گفته می‌شود که نخستین مأموریت شهریاری نفوذ در تشکیلات ایالتی حزب در اصفهان بود. او موفق شد در سال ۱۳۳۷ تمام اعضای آن را شناسایی و به ساواک معرفی کند. سپس او به گروه‌های پراکنده حزبی که در خوزستان و آذربایجان از سرکوب جان سالم به در برده بودند، نزدیک شد و آنها را به ساواک معرفی کرد. شیوه اصلی نفوذ شهریاری آن بود که نخست با نشان دادن جدیت و فداکاری، اعتماد اعضای شبکه را جلب می‌کرد، سپس به تدریج تمام اعضا را شناسایی می‌کرد و در فرصت مناسب همه را به دام می‌انداخت. او به خاطر پیشینه فعالیت زیرزمینی، از راه‌های فعالیت، پنهان‌کاری و فرار مبارزان آگاه بود. شهریاری که در به دام انداختن مبارزان ضدشاه، از مهارت و بیرحمی خاصی برخوردار بود، به الگویی "شایسته" برای مأموران ساواک تبدیل شد. رهبری تشکیلات تهران شهریاری در اوایل دهه ۱۳۴۰ با گروه‌های پراکنده حزبی در تهران رابطه برقرار کرد و کوشید آنها را در تشکیلاتی یگانه "متحد" کند. او به تدریج نه تنها کل "تشکیلات تهران" را در دست گرفت، بلکه در جهت "گسترش" آن نیز تلاش کرد! بیشتر اعضای تازه یا از هواداران پیشین سازمان جوانان حزب بودند و یا جوانانی از خانواده‌های توده‌ای، که در آنها علاقه به حزب زنده مانده بود. پس از کودتای دست‌راستی در عراق (فوریه ۱۹۶۳) که به سقوط و قتل عبدالکریم قاسم منجر شد، "حزب کمونیست عراق" برای نجات جان برخی از اعضای خود از حزب توده یاری خواست. گفته می‌شود که "تشکیلات تهران" چند افسر کمونیست عراقی را "با موفقیت" از راه کردستان و آذربایجان ایران به مرز شوروی رساند. پس از کودتا در عراق که به سقوط عبدالکریم قاسم منجر شد، "حزب کمونیست عراق" برای نجات جان برخی از اعضای خود از حزب توده یاری خواست شهریاری با این "عملیات موفق"، که طبعا زیر نظر ساواک صورت گرفت، به چند هدف رسید: او اعتماد کامل رهبری حزب توده را جلب کرد و با مرکزیت آن در آلمان شرقی، تحت رهبری رضا رادمنش، رابطه نزدیک برقرار کرد. افزون بر این او با سازوکار "حزب کمونیست عراق" نیز آشنا شد و بعدها از آن بهره گرفت. شهریاری درست مانند یک توده‌ای کارکشته و فداکار، "تشکیلات تهران" را توسعه می‌داد. او برای "تشکیلات" عضوگیری می‌کرد و چند نفر از مأموران ساواک را به نام "اعضای تازه" وارد تشکیلات کرد. زیر نظارت او حوزه‌های حزبی تشکیل می‌شد؛ "تشکیلات" برای حزب تبلیغ می‌کرد و حتی برای حفظ ظاهر، گهگاه علیه رژیم شاه اعلامیه می‌داد. در کمین توده‌ای‌ها شهریاری به رهبری حزب تلقین می‌کرد که ایران در "شرایط انقلابی" قرار دارد و بهتر است کسانی از رهبری برای هدایت مبارزه سیاسی به ایران منتقل شوند. به پیشنهاد او حزب عده‌ای از کادرهای خود را به ایران فرستاد اما همه به دام ساواک افتادند. در سال ۱۳۴۳ حزب توده پرویز حکمت‌جو و علی خاوری، دو تن از کادرهای فعال مقیم اروپای شرقی را به همراه تقی معتمدیان و عمارلو راهی ایران کرد. هر چهار نفر در مرز شوروی، به محض ورود به ایران دستگیر شدند. حکمت‌جو در خرداد ۱۳۵۳ در زندان کشته شد و علی خاوری تا دم انقلاب سال ۱۳۵۷ در زندان ماند. او پس از نورالدین کیانوری به مقام دبیراولی حزب رسید. همچنین پسر صمد حکیمی، یکی از رهبران قدیمی حزب توده، برای تماس و همکاری با تشکیلات تهران از چکسلواکی عازم ایران شد. او که با تمهیدات شهریاری در ایران کاری از پیش نبرده بود، هنگام خروج از کشور ‏به دام ساواک افتاد و زندانی شد. "تشکیلات تهران" نشریه‌ای "زیرزمینی" به نام "ضمیمه مردم" منتشر می‌کرد. در اواخر سال ۱۳۴۵ طی حمله‌ای نمایشی، چاپخانه‌ای که نشریه در آن چاپ می‌شد، به دست "مأموران امنیتی" افتاد. گفته‌اند که پس از لو رفتن چاپخانه، شهریاری به سران حزب قول داده بود که به زودی چاپخانه تازه‌ای برای حزب پیدا کند! او به این قول خود وفا کرد و نشریات "تشکیلات تهران" از آن پس در چاپخانه ساواک به چاپ می‌رسید. در جریان حمله به چاپخانه "مخفی" حزب، دو کارگر توده‌ای، آصف رزم‌دیده و صابر محمدزاده دستگیر شدند. آنها سالها بعد در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان جمهوری اسلامی در کنار گروهی از کادرها و فعالان حزب اعدام شدند. رو شدن نقش شهریاری دستگیری پیاپی فرستادگان حزب به ایران، بدگمانی برخی از مسئولان حزبی را برانگیخت. برخی از آنها حدس می‌زدند که شهریاری به حزب گزارش‌های غیرواقعی می‌دهد و به هر بهانه‌ای از حزب پول می‌گیرد. اما دکتر رادمنش همچنان به طور کامل از عملکرد شهریاری دفاع می‌کرد. آشکار شدن چهره واقعی شهریاری طی ماجرایی دور و دراز به وقوع پیوست. در سال ۱۳۴۵ سرگرد حسن رزمی، عضو پیشین سازمان افسران و مهندس معصوم‌زاده، از مسئولان تشکیلات تهران، به شهریاری مشکوک شدند. آنها برای انتقال این موضوع به رهبری حزب، بدون اطلاع شهریاری، شخصی به نام ملایری را از راه مرز شوروی به خارج فرستادند و در نامه‌ای به رادمنش گفتند که شهریاری را عامل ساواک می‌دانند. ملایری که خود همکار ساواک بود، نامه را به دست شهریاری رساند. شهریاری دست به کار شد و برای قتل رزمی و معصوم‌زاده اقدام کرد. او ملایری را با نامه‌ای تازه به طرف شوروی روانه کرد. در این نامه از عملکرد شهریاری ستایش شده بود. ملایری هنگام ورود به اتحاد شوروی توسط مأموران مرزی دستگیر شد. او که خود را پیک حزب توده معرفی کرده بود، در بازجویی‌های بیشتر اعتراف کرد که از طرف ساواک به خارج اعزام شده و همچنین اطلاع داد که تمام تشکیلات حزب در ایران در دست ساواک است. مقامات اتحاد شوروی این موضوع را به برخی از اعضای رهبری حزب، از جمله نورالدین کیانوری، اطلاع دادند. آنها مشکوک بودن شهریاری را در پلنوم سیزدهم حزب که از ۶ تا ۱۱ آذر ۱۳۴۸ برگزار شد، مطرح کردند. دکتر رادمنش با سرسختی از عباس شهریاری دفاع کرد و مدعی شد که او نه تنها یک کادر برجسته حزبی، بلکه "یک شخصیت سیاسی در مقیاس بین‌المللی" است! شهریاری در ایران به بازی با اعضای حزب ادامه داد و آنها را یکی پس از دیگری به دام انداخت. علاوه بر بسیاری از اعضای جوان، برخی از اعضای قدیمی حزب نیز قربانی شدند، مانند گاگیک اوانسیان، مرتضی باباخانی، هدایت‌الله معلم، سلیمان دانشیان، همت‌زاده، نجاریان و... در پلنوم چهاردهم حزب که در دی ماه ۱۳۴۹ برگزار شد، دکتر رادمنش باز هم از شهریاری دفاع کرد، اما شرکت‌کنندگان پیشنهاد "هیئت اجرائیه" مبنی بر برکناری او را تائید کردند. در انتخاب رهبری حزب، ایرج اسکندری به جای رضا رادمنش دبیر اول شد. بدین ترتیب "مشکل شهریاری" حل شد، اما از حزب هم در ایران دیگر چیزی باقی نمانده بود. شهریاری در توطئه قتل بختیار تیمور بختیار که مورد بی‌مهری محمدرضا شاه قرار گرفته بود، در اواخر سال ۱۳۴۰ ایران را ترک کرد شهریاری، که به خوبی عربی صحبت می‌کرد، در همکاری با برخی از دستگاه‌های امنیتی منطقه، عده‌ای از کمونیست‌های عرب را به دام انداخت. اما رفت و آمد او به عراق بیشتر در رابطه با تیمور بختیار، سپهبد پیشین رژیم شاه، بود. تیمور بختیار که مورد بی‌مهری محمدرضا شاه قرار گرفته بود، در اواخر سال ۱۳۴۰ ایران را ترک کرد. او پس از چند سال اقامت در اروپا، در سال ۱۳۴۸ در کوران منازعه ایران و عراق، به دعوت صدام حسین به بغداد رفت. او امیدوار بود که مبارزه نیروهای مخالف شاه را هماهنگ کند، اما بیشتر نیروهای اپوزیسیون، به خاطر پیشینه منفی بختیار، از همکاری با خودداری کردند. پس از استقرار بختیار در عراق، شهریاری از ساواک دستور گرفت که با بهره‌گیری از روابط پیشین خود با بختیار، به تشکیلات او نفوذ کند و در فرصتی مناسب او را به قتل برساند. شهریاری در عراق به دیدار بختیار رفت و خود را از طرفداران سرسخت او نشان داد. شهریاری موفق شد "تیمسار" پیشین را خام کند و برخی از مهره‌های ساواک را دور و بر او قرار دهد. شهریاری همچنین کوشید میان حزب توده و بختیار پیوندی برقرار کند تا در کنار هم با رژیم شاه مبارزه کنند. هدف اصلی ساواک این بود که از این رابطه برای بدنام کردن حزب توده استفاده کند. اما رهبران حزب به تماس با بختیار تن ندادند. گفته می‌شود که مقامات حزبی از بختیار خواستند از "گذشته خونبار و ننگین" خود ابراز ندامت کند، و چون بختیار حاضر به چنین کاری نشد، ملاقاتی هم صورت نگرفت. نقشه دیگر شهریاری مبنی بر کشاندن رهبران حزب توده به عراق، با بدگمانی روزافزون به او همزمان شد و عقیم ماند. مأموران ساواک در عملیاتی ماهرانه در مرداد ۱۳۴۹ موفق شدند تیمور بختیار را زیر نگاه چند محافظ عراقی او، به قتل برسانند. در کمین چریک‌های فدائی از اواخر دهه ۱۳۴۰ که حزب توده هم از نظر وجهه سیاسی و هم از نظر تشکیلاتی بسیار ضعیف شده بود، بیشتر جوانان انقلابی به "مبارزه چریکی" روی آورده بودند، و این میدان تازه‌ای بود برای فعالیت شهریاری. برخی از فعالان "جنبش فدائی" که از بیم "ساواک" در پی فرار از ایران بودند، از طریق دوستان توده‌ای خود در تماس با شهریاری قرار گرفتند، زیرا او همواره لاف می‌زد که به راحتی می‌تواند افراد را از مرز عبور دهد. ظاهرا یکی از فعالان جنبش به نام حسن ضیاء ظریفی توسط یکی از اعضای "تشکیلات تهران" به شهریاری وصل شده بود. بیشتر مبارزانی که برای خروج غیرقانونی از ایران با شهریاری تماس گرفتند، دستگیر شدند و دهها نفر از آنها به دست مأموران رژیم کشته شدند. گفته می‌شود که فعالان اصلی "جنبش چریکی" طی دو یورش در سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ دستگیر شدند. بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، مشعوف (سعید) کلانتری، زرار زاهدیان، عزیز سرمدی، عباس سورکی، احمد جلیل افشار، محمد چوپان‌زاده، قاسم رشیدی، سیروس شهرزاد، محمد کیان‌زاد، مجید احسن، کوروش و کیومرث ایزدی همه توسط شهریاری به دام ساواک افتادند. شناسایی و دستگیری فعالان گروه "آرمان خلق" که همگی کشته شدند، نیز کار شهریاری بود: هوشنگ تره‌گل، بهرام طاهرزاده، همایون کتیرایی، ناصر کریمی، غلامرضا اُشترانی و... شهریاری همچنین در شناسایی و دستگیری اعضای "گروه فلسطین" به رهبری شکرالله پاک‌نژاد نقش داشت. با نقشه او بود که حدود ۳۰ نفر از مبارزان جوان که قصد داشتند برای آموزش رزم چریکی از ایران به فلسطین بروند، یکراست از زندان اوین و قزل قلعه سر در آوردند. شهریاری پس از ضربه‌های سنگین به "جنبش چریکی" زندگی مخفی در پیش گرفته بود. فدائیان خلق به شدت به دنبال او بودند و سرانجام رد پای او را یافتند. "مرد هزارچهره" بامداد ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ در خیابان پرچم تهران به دست یک تیم عملیاتی فدائیان کشته شد. احتمالا در پاسخ به قتل او بود که مأموران رژیم شاه در آخر فروردین ۱۳۵۴ نه زندانی سیاسی را در تپه‌های اوین تیرباران کردند.
به دنبال ضربه ۲۸ مرداد، تمام آنچه از تشکیلات "حزب توده ایران" باقی مانده بود، در دهه ۱۳۴۰ یک جا به دام "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" (ساواک) افتاد. مأموری کارکشته و حیله‌گر به نام عباس شهریاری تا آخرین عضو حزب را به ساواک تحویل داد. زندگی و کارنامه شهریاری، مانند بیشتر جاسوسان، با اطلاعات غیردقیق و انبوهی حدس و گمان آمیخته است.
شهریاری: جاسوس ساواک در حزب توده
آقای معتمدنژاد در سخنرانی اش گفت: "برای ايجاد فضای آزاد مطبوعات در کشور نيازمند حاکميت قانون هستيم و بر اين اساس قانون مطبوعات بايد مورد تجديد نظر قرار گيرد." او گفت " دنيا به سمت نظام شورايی و مشارکت با رسانه ها پيش می رود و شورای عالی رسانه ها کار مطبوعات و وسايل ارتباط جمعی را در جهان به عهده گرفته اند. آقای معتمدنژاد يکی از موضوع های مهم حوزه وسايل ارتباط را در سالهای اخير قانونگذاری دانست و گفت به دليل آنکه قانون مطبوعات از حساسيت های بالايی در جامعه برخوردار است، استادان و صاحبنظران عرصه ارتباطات به فکر تدوين نظام جامع رسانه ها افتادند. آقای معتمد نژاد در توضيح نظام جامع رسانه ها گفت اين نظام شامل قانون استقلال حرفه روزنامه نگاری، پيمان جمعی کار روزنامه نگاری، لايحه قانون تاسيس شورای عالی رسانه ها و ميثاق اخلاق حرفه ای است. به گفته او شورای عالی رسانه ها برای حراست از آزادی مطبوعات، نظارت بر اجرای اصول اخلاق حرفه روزنامه نگاری و به طور کلی نظارت بر اين حوزه به جای دولت است. اين شورا دارای کميسيون هايی برای صدور مجوز فعاليت راديو و تلويزيون خصوصی و خبرگزاری های خصوصی خواهد بود و کميسيون های صدور کارت حرفه ای روزنامه نگاری، حمايت از مطبوعات، رسيدگی به شکايت از رسانه ها، مطالعات و تحقيقات زير نظر اين شورا فعاليت می کنند. ما و استانداردها مطبوعات ايران در هشت سال گذشته يکی از پرتلاطم ترين دوره ها را تجربه کرده است. پس از بر باد رفتن فضای مطلوبی که در سال های ۷۷ و ۷۸ بر مطبوعات حاکم بود و پس از توقيف های گسترده مطبوعات از ارديبهشت ۷۹ به بعد و احضار و دستگيری شمار قابل توجهی از روزنامه نگاران، اکنون به دليل آنکه مطبوعات ديگر پاسخگوی نيازهای جامعه نيستند، با بی اعتنايی افکار عمومی روبرو شده اند. به گفته کاظم معتمد نژاد بی اعتنايی مردم به مطبوعات، در فعالان مطبوعاتی احساس خلاء ايجاد کرده و آنان بر اين تصورند که تلاش شان بی فايده است. به گفته علی حکمت نايب رئيس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و سردبير روزنامه توقيف شده خرداد، در سومين سمينار بررسي مطبوعات، " از سال ۷۷ تا پايان بهمن ماه امسال حدود ۱۰۷ نشريه توقيف شده اند که در اين ميان از پنج نشريه رفع توقيف شده است. ۳۷ نفر تاکنون به جرم مطبوعاتی بازداشت شده اند که از اين ميان هشت روزنامه نگار و شخصيت مطبوعاتی به جرم مطبوعاتی در زندان به سر می برند. و از ابتدای سال جاری تاکنون ۴۳ احضاريه برای روزنامه نگاران صادر شده و تعدادی نيز بدون دريافت احضاريه به دادگاه مراجعه کرده اند." به گفته کاظم معتمد نژاد براساس استانداردهای جهانی به ازای هر يکصد نفر بايد ۱۰ نسخه روزنامه منتشر شود و بر اين اساس برای جمعيت ۷۰ ميليونی ايران بايد روزانه ۷ ميليون نسخه روزنامه منتشر شود. بالاترين شمارگان مطبوعات در ايران مربوط به سالهای ۷۷ و ۷۸ است که حدود ۳ ميليون و ۵۰۰ هزار نسخه نشريه در کشور منتشر می شد و اکنون اين رقم از دو ميليون نسخه تجاوز نمی کند. مطبوعات ايران از گذشته تاکنون درگير تقابل نه تعامل دكتر مهدی محسنيان راد استاد ارتباطات و روزنامه نگاری درباره جهت گيری ها، بايدها و نبايدها در 25 سال گذشته دولتمردان ايران نسبت به مطبوعات انجام داده است، بنا بر تحقيقی كه دکتر مهدی محسنيان راد استاد ارتباطات و روزنامه نگاری درباره "جهت گيری، بايدها و نبايدهای ۲۵ سال گذشته دولتمردان ايران نسبت به مطبوعات و جايگاه آن در آينده " انجام داده است، در ۲۵ سال گذشته تقابل دولتمردان جايگزين تعامل آنان با مطبوعات بوده، به گونه ای که ۶۹ درصد شرايط از نوع مقابله بوده است. آقای محسنيان راد اعضای هيئت دولت، نمايندگان مجلس، رئيس جمهوری، امامان جمعه و جماعات تهران و قم و همچنين معاون مطبوعاتی وزير ارشاد را در دسته دولتمردان برشمرد. در تحقيق آقای محسنيان راد از مسئولان نظامی و قضايی، نهادها و ارگان ها و مدارس علميه و ساير گروه هايی که در سال های گذشته جزو شاکيان دايمی مطبوعات بودند، نام برده نشده بود. آقای محسنيان راد عمر۱۶۷ ساله مطبوعات در ايران را بر اساس نوع برخورد دولتمردان با اين گروه به چند دوره تقسيم کرد: دوره نخست دوره انحصار مطبوعات آزاد، دوره های بعدی به ترتيب و متناسب با وضعيت سياسی کشور: مطبوعات فحاش، مطبوعات در خفقان، مطبوعات متعدد و خود سانسور، مطبوعات حزبی و آزاد و مطبوعات خنثی و غرب زده که پس از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد و تا پيروزی انقلاب ادامه يافت. او مطبوعات پس از انقلاب را چنين دسته بندی کرده است: مطبوعات آزاد و متکثر پس از پيروزی انقلاب تا آغاز جنگ، مطبوعات پرده پوش، مداح و بسيج گر در دوران جنگ، مطبوعات متعدد و خودسانسور و مطبوعات متکثر، آزاد و با کارکرد حزبی در پايان جنگ و اوايل دوره سازندگی و از دوم خرداد به بعد مطبوعات زير سلطه جدل دو ايدئولوژی. آقای محسنيان راد تصريح کرد ويژگی مطبوعات مداح جز اين دوره، در هيچ دوره ای و هيچ کشوری ديده نشده است. بنابر تحقيق آقای محسنيان راد دولتمردان ايران، مطبوعات را تمجيد يا تکذيب کرده يا برای آنان بايد و نبايد تعيين کرده اند. به طوری که ۶۱ درصد گويه ها حاوی بايد و نبايد و ۳۹ درصد تعريف و تکذيب بوده است. اين تحقيق نشان می دهد که سهم جهت گيری های مثبت و منفی دولتمردان نسبت به مطبوعات و روزنامه نگاران تقريبا مساوی است و در هيچ دوره ای بايدها و نبايدها به اندازه دوره جدل دو ايدئولوژی که ۶۱ درصد را به خود اختصاص داده، نبوده است. می توان از تحقيق آقای محسنيان راد چنين نتيجه گرفت که در دوران جدل دو ايدئولوژی که از سال ۷۶ و با روی کار آمدن اصلاح طلبان آغاز شد، مطبوعات و مطبوعاتی ها بيشترين فشارها را تحمل کرده اند و از همه مهمتر تعريف درستی از روزنامه و روزنامه نگار در نزد دولتمردان و احتمالا در جامعه وجود ندارد. چنانکه آقای محسنيان راد نيز در پايان سخنانش اشاره کرد هنوز در جامعه اين سئوال وجود دارد که آيا مطبوعات وسيله ای برای تبليغات دولت است و يا نقش ميانجی ارتباط دو سويه بين ملت و دولت را بازی می کند. نهادينه نشدن آزادی مطبوعات و اخلاق روزنامه نگاری به نظر دکتر محمد مهدی فرقانی رييس دانشکده علوم ارتباطات و علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبايی روزنامه نگاران و جامعه مطبوعات ما هيچ گاه فرصت تجربه و نهادينه کردن آزادی را نداشته است و اين مساله موجب شده تا ضريب خطا و اشتباه در مطبوعات ما همواره افزايش يابد. به گفته او نهادينه نشدن آزادی مطبوعات به اندازه ای بود که در زمان پيروزی انقلاب روزنامه نگاران نمی دانستند چه و چگونه بنويسند. البته او بلافاصله تاکيد می کند رفع اين مشکل به زمان نياز داشت که اين فرصت را هيچ گاه شرايط سياسی و اجتماعی ايران در اختيار روزنامه نگاران نگذاشته است. دکتر فرقانی که درباره اصول اخلاق حرفه روزنامه نگاری کار کرده، معتقد است روزنامه نگاران نيز تلاش کافی برای ماندگاری و پايايی اين شرايط به خرج نداده اند. آقای فرقانی در پاسخ به گروهی که معتقدند هنوز شرايط اوليه آزادی بيان و آزادی قلم و مطبوعات فراهم نشده، بنابراين تا زمان حصول اين آزادی ها نمی توان در باره اصول اخلاقی روزنامه نگاری سخن گفت، يادآور شد ضمن اينکه نمی توان به اين نظريه ايراد اساسی گرفت، اما بايد گفت ماهنوز نيازمند پيشرفت در زمينه ايجاد شرايط مطلوب برای آزادی فعاليت های مطبوعات هستيم و تهديدهای زيادی بر سر راه اين نوع فعاليت ها وجود دارد. به نظر او ما در شرايط گذار جامعه اطلاعاتی، توسعه يافتگی و دانايی به سر می بريم و در دوران گذار نگرانی در باره ارزش ها، نظام ساختار سياسی و... وجود دارد و در اين مرحله به دليل همين نگرانی ها تهديدات زيادی در زمينه آزادی مطبوعات وجود دارد. قانون و معيارهای آزادی مطبوعات در اين سمينار کامبيز نوروزی حقوقدان و متخصص حقوق مطبوعات از معيارهای آزادی مطبوعات سخن گفت. او آزادی انتشار، استمرار انتشار، کسب خبر، انتشار خبر، برخورداری از امنيت حرفه ای و برخورداری از دادرسی خاص را جزو حقوق اساسی مطبوعات برشمرد. به اعتقاد آقای نوروزی آزادی مطبوعات در گرو توسعه مطبوعات در کشور است و در غير اين صورت نمی توان انتظار داشت با مواد قانونی آزادی مطبوعات تامين شود. به گفته او حق آزادی انتشار به توانايی و امکان انتشار نشريه توسط هر شخص که دارای شرايط مسئوليت پذيری قانونی باشد، به طوری که فرد بتواند از مسئوليت حقوق فردی و کيفری آن برآيد، گفته می شود. آقای نوروزی گفت "شرايط عمومی مسئوليت پذيری همان مواردی است که به عنوان اهليت قانونی از آن ياد می شود و به مواردی چون سن، نداشتن سوء پيشينه، تابعيت ايران و نظير آن اشاره دارد." او تاکيد کرد در اين سيستم تنها احراز شرايط مهم است و ديگر احراز صلاحيت ممکن نيست.با وجود آنکه در قانون مطبوعات ۱۳۶۴ تنها احراز شرايط عمومی متقاضی امتياز ذکر شده بود، اما هيئت های نظارت که پس از اين قانون تشکيل شدند، اين ماده را رعايت نکرده و به احراز صلاحيت پرداختند. نوروزی در باره ديگر مواد قانونی که توسط مراجع ذيصلاح رعايت نمی شوند، گفت ماده چهارقانون مطبوعات کسب خبر و انتشار بدون مميزی و نظارت از سوی مراجع خاص را به رسميت شناخته و برای آن ضمانت اجرايی تعيين کرده است. او از الزام روزنامه نگاران به اجرای تصميم شورای عالی امنيت ملی گفت و تاکيد کرد "طبق تبصره ۲ ماده ۵ قانون مطبوعات فقط اعضای شورا در جلسه شورای عالی امنيت می توانند چنين تصميمی اخذ کنند و نه بخشهای ديگر شورا، مانند دبيرخانه." آقای نوروزی حق برخورداری از امنيت حرفه ای که بر اساس آن خبرنگار حين انجام کار و يا به سبب آن بايد از هر تعرضی مصون باشد را به عنوان يکی ديگر از حقوق روزنامه نگاری برشمرد و گفت "اين حق هيچگاه در کشور به رسميت شناخته نشده است. اين حق زمانی تامين می شود که تعرض به خبرنگار جرمی سنگين تلقی شود و اشخاص رسمی و غير رسمی در برابر اين تعرض مورد محاکمه قرار گيرند که اين امر هرگز محقق نشده است." آقای نوروزی گفت "براساس اصل ۱۶۸ قانون اساسی جرم مطبوعاتی بايد در دادگاه عمومی و با حضور هيئت منصفه و به صورت علنی بررسی شود. در حالی که اين حق هرگز برای نويسندگان به اجرا درنيامده و اجرای اين اصل برای مديران مسئول نيز با نواقصی همراه بوده است." اکثر حقوقدانان و اساتيد روزنامه نگاری خواستار تغيير قانون مطبوعات اند. قانونی که به گفته محسن اسماعيلی، حقوقدان، استاد دانشگاه و عضو سابق شورای نگهبان تاکنون شش بار به طور کلی تغيير کرده و در دوره های مختلف تاريخی و سياسی متمم ها و لوايحی به آن افزوده شده است. قانونی که در آخرين بار در ماه های پايانی مجلس پنجم چنان تغييراتی در آن ايجاد شد که بتوان به استناد آن يکسره از دولت و حکومت در برابر متجاوزانی به نام روزنامه نگار حمايت کرد.متاسفانه معمولا بازنگری قوانين مطبوعاتی هميشه در مراحل بحرانی و گذار و بدون حضور اساتيد اين رشته و نمايندگان مطبوعات انجام شده است که معمولا اکثر مواد آن شفافيت لازم را نداشتند. در صحبت ها هست که در برنامه چهارم توسعه دولت موظف شده تا مطبوعات و تبليغات را بازنگری و اصلاح، و نظام جامع حقوق رسانه ها و تبليغات را تدوين کند. احمد مسجد جامعی، وزير ارشاد در اختتاميه سمينار با اشاره به تدوين نظام جامع رسانه ها با اشاره به اينکه اين قانون با ارايه ديدگاه صاحب نظران حوزه ارتباطات، روزنامه نگاران و تشکل های صنفی تهيه شده، اظهار اميدواری کرد تا هرچه زودتر اين قانون به تصويب برسد. اگر چنين شود، اين نخستين باری است که نظرات اهل فن در تدوين قانون مطبوعات مورد توجه جدی قرار گرفته و می توان اميدوارانه منتظر تصويب اين نظام جامع بود. و البته از ياد نبايد برد که دولت آقای خاتمی فرصت چندانی برای اجرای برنامه چهارم توسعه ندارد، مجلس هفتم در دست محافظه کاران است که به تجربه ثابت شده با آزادی مطبوعات مخالف اند و از همه مهمتر نبايد فراموش کرد که اقدام مجلس ششم برای لغو تغييرات بازدارنده مجلس پنجم در قانون مطبوعات با حکم حکومتی متوقف شد. خدمات
در سومين سمينار بررسی مطبوعات ايران که توسط مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها در اسفند ماه در دانشکده علوم و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايی برگزار شد، دکتر کاظم معتمد نژاد استاد ارتباطات و دبير سمينار از تدوين نظام جامع رسانه ها توسط اساتيد اين رشته خبر داد. نظامی که ساليان سال تعداد اندکی از روزنامه نگاران قديمی خواستار تشکيل آن بودند و عملی شدن و درست عمل کردن به آن آرزوی هر روزنامه نگار ايرانی می تواند باشد.
گزارشی از سومين سمينار بررسی مطبوعات ايران
در روز آخر از هفته اول تمرينات سال ۲۰۰۶ مسابقات فرمول يک در پيست اتومبيلرانی خرز اسپانيا، فرناندو آلونسو قهرمان فعلی اين مسابقات با اتومبيل جديد رنوR26 با کمترين و سريعترين زمان اين هفته را به پايان رساند. اين تمرينات چندين بار به خاطر باران های متعدد متوقف شد و کار را برای تيمها سخت کرده بود. آلونسو گفت:"دو روزی که با R26 تمرين داشتم احساس خوبی نسبت به اين اتومبيل دارم، خيلی نرم و راحت بود و از کنترل فوق العاده ای برخوردار بود و هيچ مشکل مکانيکی نداشت. اميدوارم مثل سال گذشته حامی من تا مرحله قهرمانی باشد." اين تمرينات با حضور تيمهايی چون رنو، هوندا، مکلارن، ويليامز، ردبول و بی ام و انجام شد و آنتونی ديويدسون از هوندا و فيسيکلا از تيم رنو به ترتيب بعد از آلونسو در رديف دوم و سوم قرار گرفتند. شوماخر به آخر خط می انديشد؟ مايکل شوماخر که سال گذشته با يک مقام اولی و اختلاف امتياز بسيار بالا در مکان سوم کل اين مسابقات، فصل را به پايان رساند، برای رسانه ها و طرفدارن علامت سوال ايجاد کرد که آيا اين قهرمان هفت دوره مسابقات به حرفه خود ادامه خواهد داد يا خير؟ شوماخر پنجشنبه گذشته در يک مصاحبه مطبوعاتی گفت: "نمی دانم آيا بعد از ۲۰۰۶ به رانندگی در مسابقات فرمول يک ادامه بدهم يا نه؟" ولی نظر ميکا هکينن قهرمان سابق اين سری از مسابقات با تيم مکلارن اين است که مايکل آخر اين فصل بايد با مسابقات خداحافظی کند. هکينن در ادامه گفت:" اولين سوالی که برای هر راننده پيش می آيد، اين است که آيا بازنشسته بشوم يا نه؟ بايد سريع تصميم گرفت و اين کار را کرد وگرنه اين سوال تا آخرين لحظه حضور در مسابقات در ذهن خواهد ماند و راننده را از رسيدن به قهرمانی باز می دارد." هکينن يکی از رقبای سرسخت شوماخر بود که او را در سال ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ در اين رقابت ها شکست داد و قهرمان شد. پيست اسکی شوماخر هر سال زمستان به مدت دو روز تمام پرسنل و اعضای تيم فراری برای ملاقات با خبرگزاری ها در پيست اسکی ۲۶۰ متری "مدونا دی کمپيليو" در ايتاليا دور هم جمع می شوند. مقام های محلی اين پيست را از امسال به افتخار قهرمان هفت دوره مسابقات فرمول يک "مايکل شوماخر" نام گذاشتند. مايکل شوماخر و همسرش کورنيا برای يازدهمين بار است که در اين جلسه حضور پيدا کردند، آنها نه تنها به مصاحبه با خبرگزاری می پردازند بلکه از ورزشهای زمستانی هم لذت می برند و اسکی و کارتينگ روی برف انجام می دهند. جدايی والنتينو راسی از زين موتور مايکل شوماخر در مصاحبه مطبوعاتی زمستانی در مدونا اعلام کرد: "وقت آن رسيده که ولنتينو راسی ايتاليايی قهرمان پنج بار مسابقات موتو جی پی، از استعداد خود برای راندن اتومبيل های فرمول يک استفاده کند." راسی که در ماه نوامبر سه بار با اتومبيل فراری فرمول يک، در پيست های اختصاصی اين تيم در فيونارو و موگلو به تمرين پرداخت قابل توجه مراتب بالای تيم و همچنين راننده اصلی آن مايکل شوماخر قرار گرفت. راسی که فقط از قراردادش با تيم ياماها يک سال باقی مانده می تواند به راحتی در انتهای فصل از رسته موتورسواران به اتومبيلرانان ملحق شود. ماتسودو راننده تست کاوازاکی نايوکی ماتسودو راننده ۳۲ ساله ژاپنی تبار، پس از قرارداد با تيم کاوازاکی قرار است به عنوان راننده تست اين تيم، ۱۰ روز آينده برای اولين بار موتور کاوازاکی نينجا ZX-RR را در کنار رانندگان اصلی اين تيم شينيا ناکانو و راندی دو پونيت در پيست سپانگ مالزی به تمرين بپردازد. ماتسودو مدت زيادی در کلاس ۲۵۰ سی سی با تيم ياماها رانندگی می کرد که بالاترين مقام او در اين سری از مسابقات دو بار در رتبه نهم در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ بود. او سال گذشته از کلاس ۲۵۰ سی سی به موتوجی پی با تيم ميروواکی تغيير مسير داد ولی از اين سری مسابقات بازنشست شد. آلفان، ۵۰ ثانيه جلوتر در مرحله سيزدهم از مسابقات رالی داکار مسافت بين گاينی و سنگال، در رسته اتومبيل رانی، "لوک آلفان" راننده فرانسوی تيم ميتسوبيشی با اختلاف ۵۰ ثانيه از کارلوس سينز راننده اسپانيايی تيم فولکس در صدر جدول کل اين مسابقات قرار گرفت. در همين روز در۲۵ کيلومتری لاب در گاينی، يکی از رانندگان با يکی از کودکان محلی تصادم کرد که اين کودک با هلی کوپتر به مرکز درمانی منتقل شد. در رسته موتورسواران جيووانا سيل از ايتاليا با موتور KTM با زمان پنج ساعت و سه دقيقه اين مرحله را در مقام نخست، جلوتر از سيريل دسپرس از فرانسه با همان موتور به پايان رساند اما او همچنان از نظر امتيازی در مقام سومی کل اين مسابقات قرار دارد. خدمات
آلونسو: نرم و راحت بود
تازه ترين اخبار از اتومبيلرانی و موتورسواری
مهدی تاج، جانی اینفانتینو و شیخ سلمان احتمال کنار رفتن مهدی تاج و بیش از ۱۵ رئیس فدراسیون دیگر در فدراسیون‌های ورزشی از جایی آغاز شد که شورای نگهبان ایران، طرح دو فوریتی مجلس برای منع به کارگیری بازنشسته‌ها در نهادهای دولتی را به تصویب رساند. پس از تصویب و اعلام این قانون، مهدی تاج مدعی شد قادر است به دلیل درصد جانبازی‌اش، در سمت ریاست فدراسیون فوتبال ایران باقی بماند. طبق قانون "منع به کارگیری بازنشسته‌ها" مدیرانی که بیش از ۵۰ درصد جانبازی داشته باشند می‌توانند در پست‌های خود ابقا شوند. اظهارنظر مهدی تاج البته واکنش‌هایی را هم به همراه داشت. دکتر غلامرضا طائبی، مدیر کل کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: "آنچه مهدی تاج مدعی شده، نظر متخصصان و پزشکان خارج از کمیسیون است و فعلا قابل اتکا برای کمیسیون پزشکی بنیاد شهید نیست." این تنها تلاش رئیس فدراسیون فوتبال ایران برای بقا در فدراسیون فوتبال نبود. اول مهر امسال سایت ورزش سه از دیدار و مذاکره ناگهانی و بی‌ سر و صدای مهدی تاج و جانی اینفانتینو، رئیس فیفا خبر داد. یک روز بعد خبرگزاری تسنیم ادعا کرد که رییس فدراسیون فوتبال ایران از فشارهای سیاسی برای برکناری خود به رییس فیفا گفته است. درحالی که روابط عمومی فدراسیون فوتبال ایران در سال‌های اخیر، کوچک‌ترین ملاقات‌های مدیران فدراسیون با روسای فدراسیون جهانی فوتبال یا کنفدراسیون آسیا را بازتابی گسترده می‌داد، دیدار تاج و اینفانتینو در سکوت خبری انجام شد. و البته یک نکته قابل توجه دیگر: مهدی تاج در مصاحبه با تلویزیون ایران گفته بود که برای شرکت در کمیته مسابقات فیفا به سوئیس سفر کرده. این در حالی است که کمیته مسابقات در تابستان امسال جلسه‌ای نداشته و آخرین جلسه آن در ماه فوریه برگزار شد. آقای تاج البته شایعات مبنی بر گزارش دادن آن‌چه فشار سیاست بر فوتبال ایران خوانده می‌شد را رد کرد و در بازگشت به ایران به خبرگزاری مهر گفت: "ما صرفا برای بازپس گرفتن پول‌های بلوکه شده خود با آقای اینفانتینو مذاکره کردیم و هیچ بحث دیگری در میان نبود." مازیار ناظمی رئیس روابط عمومی فدراسیون فوتبال در واکنش به این موضوع در توییتر نوشت: "می‌آیند در وزارت ورزش و جوانان از فرصت دادن به جوانان و احترام به قانون و حفظ منافع کلی حرف می زنند و برای نشان دادن حسن نیت، استعفای بدون تاریخ امضا می‌کنند و بعد می‌روند به فدراسیون جهانی‌اش می‌گویند یک کاری بکنید که من بمانم." ۱۵ آبان امسال علی لاریجانی، رییس مجلس ایران با رئیس و اعضای هیات رییسه فدراسیون فوتبال دیدار کرد. برخی از فعالان رسانه‌ای، دیدار مدیران فدراسیون فوتبال ایران با آقای لاریجانی را آخرین تلاش او برای تغییر دادن حکم فعالیت بازنشسته‌ها در فدراسیون‌های ورزشی دانستند. رییس مجلس ایران صراحتا اعلام کرد فدراسیون فوتبال هم شامل قانون جدید منع به کارگیری بازنشسته‌ها می شود و مدیران بازنشسته باید هرچه سریع‌تر پست‌های ریاستی خود را ترک کنند. جانی اینفانتینو (راست) رئیس فیفا و شیخ سلمان، رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا برای دیدار پرسپولیس با کاشیما به تهران سفر کردند یک روز پس از این دیدار، نامه‌ای از سوی فاطما سامورا، دبیرکل فدراسیون جهانی فوتبال به محمدرضا ساکت، دبیر فدراسیون فوتبال ایران رسید. خانم سامورا در این نامه به صراحت از انتشار اخباری مبنی بر احتمال دخالت‌های سیاسی در فدراسیون ایران ابراز نگرانی کرده بود. دبیرکل فیفا در نامه خود ضمن این ادعا که بخش عمده‌ای از اطلاعات خود را از طریق رسانه‌ها به دست آورده، نوشته بود: "با توجه به محتویات و گزارش‌های منتشره شده و قابل دسترس، به نظر می‌رسد دولت جمهوری اسلامی ایران مدعی این حق شده است که می‌تواند روسای فدراسیون‌های ورزشی که فدراسیون فوتبال هم شامل آن می‌شود را برکنار کند." او همچنین به ماده ۱۴ اساسنامه فدراسیون جهانی فوتبال اشاره کرد. ماده ۱۴ اساسنامه فدراسیون جهانی فوتبال می‌گوید نهادهای عضو باید در فدراسیون کشور متبوع خود به صورت دموکراتیک انتخاب یا منصوب شده باشند و از استقلال کامل برخوردار شوند. همچنین در بند دوم این ماده اشاره شده است که هرگونه عزل و نصب غیردموکراتیک مدیران فدراسیون فوتبال و یا دخالت از سوی نهادهای سیاسی در انتخاب مدیران، فیفا را مجاب می‌کند تا افراد جدید یا حتی فدراسیون تابعه را به رسمیت نشناسد. فدراسیون فوتبال ایران پیش از این در سال ۱۳۸۵ و پس از کنار گذاشته شدن محمد دادکان از سوی محمد علی‌آبادی ریاست وقت سازمان تربیت بدنی، از سوی فدراسیون جهانی فوتبال تعلیق شده بود. پس از اعلام رسمی وزارت ورزش و جوانان به عنوان نماینده دولت و همین طور علی لاریجانی رئیس قوه مقننه ایران، مبنی بر لزوم کنار رفتن مهدی تاج و مدیران بازنشسته هیات رئیسه فدراسیون فوتبال، کنفدراسیون فوتبال آسیا هم طی بیانیه‌ای از هرگونه دخالت سیاسیون در امور فدراسیون فوتبال ایران ابزار نگرانی کرد. کنفدراسیون فوتبال آسیا در بیانیه روز ۲۲ آبان ماه که روی سایت رسمی AFC منتشر شد، تاکید کرد فدراسیون فوتبال ایران قطعا یک نهاد غیر دولتی است و تمام اعضای آن باید بدون نظارت نهاد سوم یا دولت و مجلس به کار خود ادامه دهند. کنفدراسیون فوتبال آسیا همچنین هرگونه دخالتی که منجر به برکناری احتمالی مدیران فدراسیون فوتبال ایران شود را عاملی برای اخراج تیم ملی فوتبال ایران از جام ملت‌های آسیا اعلام کرد. جام ملت‌های آسیا دی امسال به میزبانی کشور امارات برگزار خواهد شد. پس از انتشار این بیانیه، به نظر می‌رسید روابط نزدیک علی کفاشیان، نایب رئیس فدراسیون فوتبال ایران و نایب رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا در نثر و نشر این موضع‌گیری کنفدراسیون فوتبال آسیا دخیل بوده است. آقای کفاشیان یکی از بازنشسته‌های فدراسیون فوتبال ایران است که براساس قانون جدید باید همراه مهدی تاج رئیس و محمدرضا ساکت، دبیر فدراسیون فوتبال ایران استعفا دهد. پیچیدگی روایت خروج یا عدم خروج مدیران بازنشسته فوتبال ایران، سرانجام به جلسه مشترک میان رئوسای ورزش ایران با مهدی تاج رسید. خبرگزاری ایسنا چهارشنبه (۱۴ نوامبر) از نشست فوری رضا صالحی امیری رییس کمیته ملی المپیک ایران، مسعود سلطانی فر وزیر ورزش و جوانان و مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال خبر داد. جلسه‌ای که بیش از ۶ ساعت زمان برد، اما به نتیجه‌ای نرسید. ایسنا ساعاتی بعد خبر از تجدید جلسه در روز پنج‌شنبه داد. روز پنج‌شنبه خبرگزاری تسنیم از قول رضا صالحی امیری رئیس کمیته ملی المپیک ایران با اشاره به این که تیم ملی در آستانه جام ملت‌ها نیاز به آرامش دارد، از بقای تاج در اتاق ریاست فدراسیون فوتبال خبر داد. آقای صالحی امیری در گفت‌وگو با تسنیم، به ماده ۶۰ "قانون خدمات مدیریت کشور" اشاره کرده و گفته است: "بر اساس این قانون، تاج می‌تواند خود را از حالت بازنشستگی، به اشتغال مجدد با رعایت قانون برگرداند." در عین حال سایت ورزش سه در گزارشی خبر از برگزاری احتمالی مجمع فوق‌العاده فدراسیون فوتبال در آذرماه را داد. این خبر دو تفسیر متفاوت داشت. نخست این که وزارت ورزش و جوانان با بقای مهدی تاج در ریاست فدراسیون فوتبال موافقت کرده و خواهان کنار رفتن مدیران بازنشسته با رای قانونی مجمع فدراسیون فوتبال شده است و دوم این که احتمال دارد فدراسیون فوتبال با برگزاری مجمع فوق‌العاده، تمامی مدیران حتی مهدی تاج را با رای دموکراتیکی که مورد نظر فدراسیون جهانی فوتبال است برکنار کند. هرچند که برگزاری مجمع فوق العاده در آذر قطعی نشده است، اما شاید برگزاری این مجمع بجای این که گره کار را باز کند بر پیچیدگی موضوع بیافزاید. پیام یونسی‌پور عضو هیات تحریریه سایت ایران وایر است.
مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال ایران در سمت خود باقی ماند. اما شاید این، آخرین قطعه از پازل پیچیده بازی سیاست در زمین فوتبال ایران نباشد. بقای آقای تاج پس از جلسات چهارشنبه و پنج‌شنبه او با رضا صالحی امیری، رئیس کمیته ملی المپیک و مسعود سلطانی‌فر، وزیر ورزش و جوانان به نتیجه رسید.
پازل پیچیده فوتبال ایران؛ مهدی تاج واقعا ماندنی شد؟
جالب اینجاست که در نیمه اول مسابقه که انان از حریف جلو بود، چنان نگاههای تحقیرآمیزی به او می کرد و مرتب مشت گره کرده خود را حواله اش می داد، که من بی رگ خونسرد هم اگر جای ماریون بودم، دو تا ناسزا نثارش می کردم. اما او به آرامی تحمل کرد و بعد که خوردش کرد با مهربانی دستش را فشرد و بغلش کرد. دیدنی تر از همه قیافه والتر، پدر ماریون، بود که از هیجان در آستانه سکته کردن بود. والتر بارتولی خودش پزشک است اما کار و زندگیش را رها کرده و مربی دخترش شده است. تغییر بازی ماریون در نیمه ست دوم و روحیه و نیروی عجیبی که یکباره بدست آورد همه را تعجب زده کرد، اما او پس از مسابقه رازش را فاش کرد. او پس از پایان مسابقه گفت زمانی که فکر می کرد بازی را باخته است ناگهان در میان تماشاچیان چشمش به پیرس برازنان، بازیکن نقش جیمزباند مامور مخفی انگلیسی، افتاد و نیروئی تازه پیدا کرد. او با التماس در تلویزیون از جیمزباند خواست که فردا هم به ویمبلدون بیاید تا او بتواند در فینال ونوس ویلیامز را هم شکست دهد و قهرمان شود. البته ساعتی بعد باند از طریق یکی از خبرنگاران پاسخ داد که فردا مجبور است به یک عروسی برود، اما در ویمبلدون حضور معنوی خواهد داشت. ما را بگو که تابحال فکر می کردیم جیمزباند فیلم است. نگو که واقعی است و حتی در مسابقات تنیس هم می تواند کاری کند که قهرمان جهان در مقابل یک بازیکن گمنام شکست بخورد. حتی خودش هم که نیست حضور معنویش قرار است بازهم پارتی بازی کند. بی خود نیست که می گویند همه چیز زیر سر انگلیسها است. پنج ساعت چسبیده به صندلی امروز زمین شماره یک ویمبلدون صحنه یکی از زیباترین و پرهیجانترین مسابقاتی بود که من در طول این بیست و هفت هشت سالی که این مسابقات را از نزدیک دنبال می کنم شاهدش بودم. مسابقه ای که 4 ساعت و 59 دقیقه طول کشید و هر لحظه اش زیباتر از لحظه قبل بود. من که به خاطر ندارم هیچوقت برای تماشای یک مسابقه تنیس 5 ساعت از روی صندلی تکان نخورده باشم. همزمان با این مسابقه، در زمین مرکزی 3 مسابقه انجام شد. اول رافائل نادال، توماس بردیچ از جمهوری چک را در 3 ست شکست داد. بعد راجر فدرر، در 4 ست بر خوان کارلوس فررو اسپانیائی پیروز شد و اواخر مسابقه ونوس ویلیامز و آنا ایوانوویچ بود که سرانجام مسابقه ای که صحبتش را می کردم بین نوواک جوکوویچ از صربستان و مارکوس باگداتیس قبرسی با پیروزی جوکوویچ به پایان رسید. واقعا باید به جوکوویچ دست مریزاد گفت که توانست در دقایق پایانی این مسابقه مشکل کنترل اعصاب خود را حفظ کند و برای رویاروئی با نادال حضور خود در نیمه نهائی را تضمین کند. اما حیف است که تنها برنده را بیاد بیاوریم و درباره باگداتیس، که داستان زندگی جالبی دارد، حرفی نزنیم. البته باید اعتراف کنم که، به چشم خواهر مادری، از باگداتیس خوشم می آید چون من را به یاد بعضی از همشاگردیهای تخس در مدرسه می اندازد. باگداتیس که 22 ساله است از 5 سالگی با پدرش که در قبرس دکان لباس فروشی دارد و دو برادر بزرگترش تنیس بازی میکرده. وقتی 13 سالش بود، پدرش که استعداد او را تشخیص داده بود، او را به مدرسه تنیسی در پاریس فرستاد. بچه 13 ساله که برای اولین بار از پدر و مادرش جدا شده بود چنان احساس غربتی در پاریس می کرده که، حالا خودش می گوید، هرشب تا صبح نمی خوابیده و در اتاقش گریه می کرده. اما همان چند ماهی که با گریه و زاری گذشت چنان ساختش که وقتی به قبرس بازگشت بازیکن شماره یک آماتور آن کشور کوچک شد. باگداتیس در مدت کوتاهی که در تور بازیکنان حرفه ای بوده، دستاوردهای زیادی داشته. او در اولین سالی که به صورت تمام وقت داخل تور شد، تا ردیف دوازدهم جدول رده بندی جهانی بالا رفت. سال گذشته در جام آزاد استرالیا به فینال و در ویمبلدون به نیمه نهائی رسید و در طول همین دو سه سال، حدود دو میلیون دلار جایزه نقدی دریافت کرده است. از همه اینها گذشته، اخلاق و رفتار خوش و تنیس جالبی که باگداتیس بازی می کند، خیلی ها را بسویش جلب کرده و طرفداران زیادی دارد که یکیش، همانطوری که قبلا عرض کردم، بنده هستم. انشاالله سال آینده باز هم ببینیمش و باز هم از حضورش کیف کنیم. خدمات
بالاخره پس از 11 روز اتفاقی غیرمنتظره در ویمبلدون افتاد. ژوستین انان قهرمان زنان جهان در مقابل کسی شکست خورد که، با تکبر خاصی که دارد، شاید تا قبل از این مسابقه جواب سلامش را هم نمی داد. ماریون بارتولی نفر نوزدهم جهان که حتی در کشور خود، فرانسه، هم تنها نفر سوم است، قهرمان بلژیکی را با چنان قدرتی شکست داد که تمام تماشاگران در زمین مرکزی ویمبلدون بپاخاستند و دقایقی او را تشویق کردند.
همه چیز زیر سر انگلیسهاست
از کتاب بترس ولی انجام بده نوشته سوزان جفرز نويسنده آمريکايی. "ديگر لازم نيست يک قربانی باشيد، هرگز. مطالب اين کتاب در مورد اشخاصی است که می خواهند از بازيچه شدن به دست ديگران جلوگيری کنند. که می خواهند روی اين کره خاکی به طور آزاد و رها حرکت کنند..." از کتاب سررشته زندگی را به دست گيريد نوشته وين داير نويسنده آمريکايی. اينها نمونه هايی هستند از کتابهای "خود روان درمانی" يا روانشناسی برای عامه که ساليانه صدها هزار نسخه از آنها در سراسر جهان به فروش می رسد و چند سالی است که در ايران هم بازار داغی پيدا کرده اند. گردآورندگان کتابهای خود روانی درمانی با عنوانهايی مانند "مشاور خود باشيد" (شيلا دينو) و "غلبه بر فشارهای روانی" (جکی شوارتس) می گويند يافته های روانشناسی علمی را با زبانی ساده و قابل استفاده برای زندگی روزمره در دسترس افراد غير متخصص قرار داده اند. اما عرضه کنندگان اين نوع کتابها همواره در ارتباط مستقيم با مراکز علمی روانشناسی نيستند. علی علمی از نشر پيکان، که در زمينه انتشار کتابهای خودياری در روان درمانی فعاليت دارد، می گويد: "ما با اين مراکز ارتباط نداريم. تيراژ کتابهای ما، که بيشتر به موضوع روابط خانواده می پردازد، از دو هزار تا پنج هزار نسخه است که گاهی تا چهار پنج بار در سال تجديد چاپ می شوند. انتخاب کتابها هم عمدتا به سليقه مترجمان است." گسترش روز افزون افسردگی در ايران، که گزارشهای پراکنده ای از آمار آن در رسانه های گروهی اين کشور منتشر می شود، روانشناسان داخلی را نگران کرده است. حتی برخی از آنان اختلالات روانی در سطح جامعه ايران را يک فاجعه توصيف کرده اند. بيماری افسردگی علائم متعددی دارد. از جمله اين علائم می توان به احساس بی ارزشی يا گناه و تفکر درباره خودکشی اشاره کرد. اما افراد افسرده احتمالا بيش از آن بيمار هستند که تمايل به خواندن کتابهای روانشناسی داشته باشند. در مقابل کسانی که افسرده نيستند اما وضعيت روحی خود را هم مطلوب نمی دانند از کتابهای خود روان درمانی به عنوان ابزاری برای حل معضلات روحی استفاده می کنند. نادره دندانپزشک در تهران می گويد: "يکی از کتابهايی که من خوانده ام ترجمه شفای زندگی -نيروی درون از لوئيز هی نويسنده آمريکايی است. اين کتاب خيلی روی من اثر داشت چون زمانی که شروع به خواندنش کردم مشکلات روحی زيادی داشتم و اين کتاب به من اين قدرت را داد که به عنوان يک شخص تنها می توانم در برابر مشکلاتم خودم تصميم بگيرم و تا آخرين مرحله هم خود من به تنهايی پای تصميمم چه خوب، چه بد بايستم و مقاومت کنم." شيوا مهندس صنايع غذايی در تهران می گويد از چهار پنج سال پيش خواندن کتابهای خود روان درمانی را آغاز کرده است. شيوا می گويد: "در آن زمان در درونم احساس خلا می کردم. وقتی به کتابهای خود روان درمانی مراجعه کردم ديدم به مشکلات من می پردازند. اکنون نيز به خواندن اين کتابها ادامه می دهم چون می توانم در هر زمان به آنها مراجعه کنم و آن طور که می خواهم از راهنمايی آنها استفاده کنم." شيوا در ادامه می گويد: "گاهی تحمل مشکلات سخت است و يکی از دلايل آن احساس تنهايی است. ولی برای من خيلی جالب بوده که يک نويسنده خارجی که مخاطبين او متعلق به جامعه ای ديگر هستند همان مشکلات روحی من را مورد بررسی قرار داده است. گويی اين کتابها داستان زندگی من را تعريف می کنند. پس من تنها نيستم و حتی مشکلات من عموميت دارد." اما بسياری از کارشناسان بهداشت روانی معتقدند کتابهای خود روان درمانی نمی توانند جايگزين درمانهای تخصصی روانشناسی شوند. اعظم قاريان روانشناس در ايران می گويد: "افرادی که به دنبال اين گونه کتابها می روند به دنبال کسی يا چيزی هستند که به آنها برای رفع نيازهای درونی که احساس می کنند، کمک کند. يعنی انگيزه لازم را دارند و به دنبال کمک هم می روند، اما به نظر می رسد درست راهنمايی نمی شوند. در جامعه ايران به اشتباه جا افتاده است که اين کتابها می توانند همان کاری را بکنند که يک روانکاو يا روانپزشک می تواند انجام بدهد. اين افراد تصور می کنند که می توانند ضمن محفوظ نگاه داشتن اسرار خود بدون مراجعه به متخصص و در واقع به تنهايی مشکلات روحی روانی خود را با کمک اين کتابها حل کنند. البته شايد درصد بسيار کمی گمشده ای را که دارند در اين کتابها پيدا کنند، اما تعداد آنها بسيار محدود است." موضوع ديگر اين است که کتابهای خود روان درمانی عمدتا توسط نويسندگان غربی و بر اساس مفاهيم فرهنگی و دينی متداول در غرب تاليف شده اند. اما، گيتی خوشدل، از جمله مترجمان و صاحب نظران در زمينه کتابهای خودشناسی و خودسازی در ايران، انتقال و انطباق اين مفاهيم در جامعه ايران را دشوار و يا سد راه دوستداران اين گونه کتابها نمی داند. خانم خوشدل می گويد: " همانطور که من و يک سياه پوست به جز بافت نسوجی پوستمان از ديد يک پزشک يکی هستيم، اديان هم در زير پوسته ظاهری اشان يکی هستند. اگر آفريننده اين اديان يک خالق است پس بايد اين داستان را طوری ديگری ديد." اما برخی از خوانندگان کتابهای خود روان درمانی استفاده از فنون و راهنمايی های اين کتابها را با توجه به واقعيات و مشخصه های جامعه ايران آسان نمی دانند. نادره دندانپزشک در تهران می گويد: "آدم به واقعيتهايی در زندگی می رسد که می بيند نمی تواند حرفهای اين کتابها را پياده کند. توی جامعه ما، من به عنوان يک زن نمی توانم آن کاری را که يک زن در جامعه اروپايی يا آمريکايی می کند انجام دهم. يک نويسنده غربی از مشکلات جامعه خودش با خبر است اما او در کشور ما نبوده و مشکلات ما را نمی شناسد." الگوبرداری از جامعه های غربی در همين حال، بازار کتابهای خود روان درمانی در آمريکا و اروپا، که در واقع خاستگاه اين نوع کتابها محسوب می شوند، با گذشت ساليان هنوز پررونق است. بنابر يک نظرسنجی در سال 2003 ميلادی فقط در بريتانيا 400 هزار نسخه از کتابهای روانشناسی به فروش رسيده است. جامعه شناسان معتقدند بسياری از جريان های اجتماعی که در غرب ظهور می کنند در جوامع غيرغربی نيز پيروان خود را پيدا می کنند. رسول نفيسی، جامعه شناس مقيم آمريکا که در امور جوانان ايران پژوهش می کند، می گويد فرهنگ خود روان درمانی از جمله اين جريانهاست که با فاصله يک يا دو دهه پس از آمريکا در ايران جايگاهی پيدا کرده است. آقای نفيسی می گويد: "در جوامع متمدن بحران منابع تغذيه روحی و روانی وجود دارد که همين بحران هم در ايران در حال رخ دادن است. اين بحران خاصی نيست بلکه بحران تمدن جديد است و اگر بگويم ايران جامعه مدرنی نيست اشتباه کرده ايم. فقط لازم است که به درصد افراد باسواد و شهرنشين ايران نگاه کنيم تا بپذيريم که اين کشور يک جامعه مدرن قلمداد می شود. کتابهايی که براساس روانشناسی توده گير (که در آمريکا به پاپ سايکولوجی معروف است)، تهيه می شوند و احتمالا ريشه علمی هم ندارند، بيشتر برای تغذيه آنی و فوری نيازهای جوانها طراحی شده اند. موجها و کششهای دوره ای (trend) که در آمريکا رخ می دهد تاچندی پيش در ارتباط با همين کتابهای خود روان درمانی بود. اما در يک دهه گذشته موج جديدی در ارتباط با مسائل مربوط به تغذيه و رژيم غذايی در آمريکا در جريان بوده است. به نظر من چون ميان نخبگان ايرانی و آمريکايی ارتباط وسيعی وجود دارد، به زودی ما شاهد همين موج در ايران خواهيم بود." با بالا گرفتن تب کتابهای خود ياری در روان درمانی شماری از ايرانی ها اقدام به تشکيل دوره هايی در همين زمينه در شهرهای بزرگ ايران کرده اند. اين دوره ها، که توسط افراد و موسسات متعدد برپا می شوند، به موضوعات متفاوتی می پردازند. تقويت حافظه، کمک به يادگيری برای محصلان و دانشجويان، يوگا، مديتيشن، خنده درمانی، فنون موفقيت و قيافه شناسی و ارتقا خلاقيت و حتی کلاسهای زبان از جمله کلاسهای آموزشی هستند که در اين موسسات تدريس می شوند. دست اندرکاران اين دوره ها می گويند که غالب شرکت کنندگان در اين کلاسها از آنها بهره فوری می برند، اما موفقيت در دوره های جانبی مانند قيافه شناسی بسته به علاقه و سليقه افراد است. در حالی که قيمت کتابهای خود روان درمانی از 400 تا 4000 تومان است، شهريه دوره های آموزشی در همين زمينه می تواند از 30 هزار تا 105 هزار تومان باشد. گردانندگان و مدرسان اين دوره ها، که خود ادعا می کنند با خواندن کتابهای خودسازی متحول شده اند، معمولا فارغ التحصيل رشته های غيرروانشناسی هستند. اين افراد از ديد برخی از شرکت کنندگان نه فقط يک مدرس بلکه ناجی آنان از آلام زندگی هستند. اعظم قاريان روانشناس در تهران می گويد: "البته اين کلاسها مراجعين مناسبی هم دارند و برخی با شرکت در اين کلاس ها عامل کمک دهنده به خود را پيدا می کنند. اما درصد اين افراد کم است و بيشتر افراد نا اميد از اين کلاس ها برمی گردند. بعضی از مراجعين، که در اين کلاسها شرکت کرده اند، می گويند اين کلاسها بيشتر جنبه شعار دادن دارد و ما سودی نبرده ايم. افرادی که به شدت وابسته به اين کلاسها می شوند در واقع افراد وابسته ای هستند و دوست دارند به تکيه گاهی بچسبند. فقط لازم است يک جلسه در اين کلاسها شرکت کنيم تا متوجه انگيزه آنها بشويم. من اصلا موافق اين کلاسها نيستم اما بالاخره يک عده دارند از اين طريق امرار معاش می کنند." در کنار اين نمونه های افراطی که متخصصان معمولا برای کمک به آنان استفاده از دارو و روانکاوی را توصيه می کنند، بسياری خواندن کتابهای خودياری را سفری در خودشناسی و نه داروی مسکن برای تخفيف علائم اختلالات در بهداشت روانی می دانند. گيتی خوشدل می گويد: "واژه خودشناسی يعنی شکافتن خود و تمام زوايايی از وجودمان که می خواهيم بشناسيم. چگونه چنين اقدامی می تواند فقط يک مسکن برای روحمان باشد. به نظر من خودشناسی يکی از درنده ترين جراحی ها و آن هم بدون بيهوشی است پس چطور می توانيم آن را يک مسکن بدانيم. در واقع لطف خداوند بوده که ما انسانها بتوانيم يک بار ديگر با خود واقعی مان آشنا بشويم." سوء استفاده از نيازهای روحی افراد مباحثی گسترده و جذاب مانند خودشناسی زمينه ای مستعد برای افراد فرصت طلب و سودجو و مايه نگرانی علاقه مندان واقعی به اين گونه مطالب بوده است. در ايران، در کنار کتابهای خود روان درمانی، کتابهای فال و پيشگويی آينده و تقدير گسترش زيادی داشته که گاه ارتباط آنها با هم را سوال برانگيز کرده است. منصور همايونی نژاد، مدير مسئول موسسه سالم انديشان می گويد او و همکارانش از منابعی مانند قرآن، ديوان حافظ، ايی چينگ (که به کتاب تقديرات شهرت دارد) و ورق ترو (که عموما برای فال گيری استفاده می شود) به عنوان راهگشايی برای پيشگيری از بروز و درمان اختلالات روانی استفاده می کنند. آقای همايونی نژاد می گويد: "عده ای که نمی دانند کتابهايی مانند ايی چينگ و ترو و به طور کلی موضوعاتی که در حوزه متافيزيک و فراروانشناسی هستند و علم هنوز نتوانسته آنها را اثبات کند، در واقع چه هستند و يا اين که می خواهند درآمدی داشته باشند، اين کتابها را به خرافه می کشند. من برای سوالاتم از تمام اين چهار کتاب جواب مشترکی دريافت می کنم. يعنی آن چيزی را که می پرسم کتاب قرآن به يک زبان و کتاب ايی چينگ دقيقا همان را با زبانی ديگر پاسخ می دهد. از آنجايی که هر کسی دوست دارد مطالب عرفانی را به يک زبان بشنود، ما در دوره هايمان اين مطالب را به افراد مختلف به زبان خودشان می گوييم. فرضا اگر کسی اصلا قرآن نمی خواند با زبان خودش او را به مسير قرآن می آوريم. حالا می توانيم به اين جريان با ديد منفی يا با ديد مثبت نگاه کنيم." رسول نفيسی، جامعه شناس، درباره اين نوع نگرش و آثار آن در جامعه می گويد: "ايرانی ها زمانی تمام جوابهای خود را در بوستان سعدی، مثنوی و کتب حافظ و خيام و نهج البلاغه جستجو می کردند و اينها همواره منابعی برای سيراب کردن مردم در ايران بوده اند و خواهند بود. اما نسل جوانی که در ايران در ربع قرن اخير رشد کرده اند، نسبت به تفکر در سنت بدبين است چون دولت منادی سنت شده است. معمولا وقتی دولتها بخواهند مسائلی را به زور به مردم تفهيم کنند مردم بازتاب منفی خواهند داشت. اکنون مردم به سوی يک نوگرايی سطحی گرايش پيدا کرده اند و از سنت بسيار قوی و زيبايی که در ادبيات ايران و صوفيه وجود دارد فاصله گرفته اند. جای تعجب نيست که جوانان به سوی کتابهايی می روند که نه ريشه علمی و نه تاريخی دارد بلکه فقط منادی يک نوع تجدد است. اين مقوله در ديگر حوزه ها مانند فلسفه و ادبيات نيز ديده می شود که توجه جوانان معطوف مسائل فوق مدرن و نوعی گريز از سنت است. آنان همچنين به کتابهای خود روان درمانی و درويشی گری مدرن، که بيشتر به دنبال درويشهای هندی است، جلب شده اند. اينها منابعی بی ريشه و متعلق به جامعه فوق مدرن هستند که در ايران جذابيت پيدا کرده اند." اما، گرچه عمده خوانندگان کتابهای خود روان درمانی در ايران جوانان هستند اما گروه های سنی بالاتر که ظاهرا بايد با سنتها انس بيشتری داشته باشند نيز جذب اين گونه کتابها شده اند. آقای نفيسی می گويد: "دنيوی گری که در جوامع مدرن به تدريج حاصل شد در ايران پس از انقلاب اسلامی، که دين به عنوان يک مسئله سياسی مطرح شد و دولت و دين يکی شدند، به سرعت زيادی صورت گرفت. به نظر می رسد اين روند در خشک کردن منابع تغذيه روانی جامعه تاثير فوری داشته است و اين شايد يکی از دلايلی است که مردم به سمت اين گونه کتابها سوق پيدا کرده اند. شايد در گذشته دين سنتی در مقايسه با آنچه دين دولتی ناميده می شود در تسهيل مسائل روانی مردم اثر بيشتری داشت. در هر حال، اين پديده يک پديده شهری و يک پديده جامعه مدرن است و برای طبقه متوسطه تحصيلکرده بيشتر از افراد روستايی يا بی سواد يا افراد کم درآمدتر جامعه مصداق دارد." در حالی که برخی بر اين عقيده اند که اميد به زندگی در سطح جامعه ايران، به ويژه در ميان جوانان، بسيار کم است و طالبين کتابهای خود روان درمانی در واقع با خواندن آنها فقط سعی دارند مشکلات خود را آسانتر تحمل کنند، دسته ای ديگر می گويند نياز به اين نوع مطالب يک مقوله جهانی است و نه تنها زمان برای ظهور اين کتابها آماده بوده است بلکه اين کتابها توانسته اند در پاسخگويی به اين نيازها موفق باشند. خدمات
"چهره ترس را چگونه رقم می زنيد؟ شما از چه می ترسيد؟ از صحبت کردن در برابر جمع، تغيير شغل، تنهايی، پيری، خاتمه دادن به يک رابطه؟ مانعی ندارد. به جمع ما بپيونديد. از هر چه که می ترسيد اين کتاب به شما فنونی خواهد آموخت که با توانايی بيشتر به هر موقعيتی در زندگی خود مسلط شويد..."
پديده 'خود روان درمانی' در ايران
پارلمان افغانستان در ۲ دلو/بهمن بودجه ملی سال ۱۳۹۹ را با اکثریت آرا تصویب کرد اما پرسش اساسی این است که بودجه افغانستان چگونه برنامه‌های کاهش فقر و پروژه‌های زیربنایی را با توجه به کاهش کمک‌های بین‌المللی تامین خواهد کرد؟ وزارت مالیه/دارایی افغانستان در سند بودجه سال ۱۳۹۹ آورده که این بودجه نه برای رفع نیازمندی‌های مردم، بلکه براساس امکانات مالی و اولویت حکومت تهیه شده است. دولت افغانستان می‌گوید امکانات مالی دولت محدود است و تلاش شده که نیازمندی‌های کشور اولویت‌بندی شود. اما اذعان داشته که نیازمندی‌ها و تقاضا از دولت افغانستان "نامحدود" است و این روند دولت را واداشته که به سمت "اولویت‌بندی موثر و هدفمند ساختن بودجه" گام بردارد. وزارت مالیه افغانستان در سال‌های اخیر از برنامه‌ها برای افزایش درآمد داخلی سخن گفته است. درآمد از منابع داخلی در سال ۲۰۱۹ میلادی، ۲۰۸ میلیارد افغانی (۲.۷ میلیارد دلار) بود. در سال ۲۰۲۰ میزان درآمد دولت فقط ۲۰۹ میلیارد افغانی پیش‌بینی شده است. افزایش درآمد افغانستان به اندازه‌ای نیست که میزان کاهش کمک‌های بین‌المللی را جبران کند. یکی از اولویت‌های بودجه سال ۱۳۹۹ انتقال آب پنجشیر به کابل است در سند بودجه آمده که درباره کمک‌های بین‌المللی تا پایان سال ۱۳۹۹ تصویر واضح وجود دارد. ولی بعد از آن به نشست کمک‌کنندگان بین‌المللی در اکتبر سال ۲۰۲۰ بستگی دارد. در این سند ابراز نگرانی شده که وضعیت سیاسی و ابهام گفتگوهای صلح باعث شده که دورنمای سقف کمک‌ها روشن نباشد. کاهش یا قطع کمک‌های دولت افغانستان را در شرایط دشوار قرار داده است. به همین دلیل در سند بودجه میزان کمک‌های بین‌المللی بعد از سال جاری شمسی، صفر پیش بینی شده است. وزارت مالیه افغانستان تاکید کرده که باید اقدام‌های لازم برای پر کردن این خلاء مالی و جلوگیری از بحران بودجه صورت بگیرد. افغانستان از جمله کشورهایی است که بیش از ۵۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند. ۶۷ درصد بودجه برای مصارف اداری در سند بودجه، کل بودجه ملی افغانستان در سال ۱۳۹۹ شمسی ۴۲۸ میلیارد افغانی (۵.۵ میلیارد دلار) است. ۲۸۹ میلیارد افغانی ( ۳.۷ میلیارد دلار) بودجه عادی است که به منظور تامین مصارف جاری حکومت مانند؛ پرداخت حقوق کارمندان مورد استفاده قرار می‌گیرد که حدود ٦٧ درصد کل بودجه افغانستان را تشکیل می‌دهد. بودجه توسعه‌ای سال ۱۳۹۹ حدود ۱۳۹ میلیارد افغانی (۱.۸ میلیارد دلار) است که برای پروژه‌های عمرانی، زیربناها و کاهش فقر هزینه می‌شود. توجه بودجه به مشکل کمبود آب کابل در سند بودجه سال ۱۳۹۹ افغانستان تنها ۱۷ پروژه جدید به ارزش ۲.۶ میلیارد افغانی (۳۴ میلیون دلار) اعلام شده ‌است. در سند بودجه، سه طرح مهم آبرسانی برای شهر کابل به ارزش یک میلیارد افغانی (۱۵ میلیون دلار) دیده می‌شود که برای انتقال آب رودخانه پنجشیر به شهر کابل، تجهیزات سد شاه توت (للندر) و پروژه تغذیه آب زیرزمینی شهر کابل در نظر گرفته شده است. کاهش آبهای زیرزمینی در کابل و همچنین کمبود آب آشامیدنی در تابستان‌ به یک مشکل جدی پایتخت افغانستان بدل شده است. براساس آمار وزارت انرژی و آب افغانستان، سالانه ۲۹ میلیون مترمکعب آب باران وارد ذخایر زیرزمینی کابل می‌شود ولی مصرف شهروندان کابل ۳۲ میلیون مترمکعب است. این کمبود زنگ خطر را برای شهروندان کابل به صدا در آورده است. هند وعده ساخت سد ۳۰۰ میلیون دلاری شاه توت (للندر) را در غرب پایتخت افغانستان داده است. برخی هزینه‌های ساخت آن در سند بودجه ۱۳۹۹ نیز منعکس شده ‌است. این سد ظرفیت ذخیره ۱۴۶ میلیون مترمکعب آب را خواهد داشت. آب آشامیدنی برای بیش از دومیلیون نفر را تامین خواهد کرد. چه برنامه‌هایی اولویت دارند؟ در این سند دولت به ۱۰ برنامه ملی اولویت داده شده و تمام پروژه اقتصادی در زیر چتر این برنامه‌ها آمده: میثاق شهروندی، توانمندسازی اقتصادی زنان، زیربناها، اصلاحات عدلی و قضایی، توسعه زراعت، توسعه شهری، توسعه بخش خصوصی، معدن و صنایع استخراجی، حکومت‌داری مؤثر و توسعه منابع بشری است. مالیات افزایش می‌یابد بودجه توسعه‌ای افغانستان در ۱۸ سال گذشته به طور کامل توسط کمک‌های بین‌المللی تامین شده است. حتی بودجه عادی به‌شدت وابسته به کمک خارجی بوده است. میزان کمک‌های خارجی سال به سال کاهش یافته و نگرانی از این روند در بودجه سال جاری افغانستان کاملا مشهود است. در بودجه سال ۱۳۹۹ خورشیدی، ۲۰۹ میلیارد افغانی از درآمد داخلی و ۲۰۷ میلیارد افغانی نیز از کمک‌های بین‌المللی تامین خواهد شد که ۴۸ درصد از کل بودجه توسط کمک‌های بین‌المللی تامین شده است بخش آموزش و صحت عامه ۱۵ درصد از بودجه را به خود اختصاص داده است کسر بودجه و رشد اقتصادی بودجه امسال حدود ١٢.٣ میلیارد افغانی (۴۲ میلیون دلار) کسر بودجه دارد. وزارت مالیه افغانستان می‎گوید این میزان کسر بودجه "قابل مدیریت است". در سند بودجه توضیح داده شده که با افزایش کمک‌های بین‌المللی و افزایش درآمد داخلی، کسر بودجه کمتر خواهد شد. وزارت مالیه رشد اقتصادی افغانستان را در سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ خورشیدی به ترتیب ۲.۷ درصد و ۲.۹ درصد اعلام کرده است. وزارت مالیه افغانستان پیش‌بینی کرده که در سال ۱۳۹۹ رشد اقتصادی به ۳.۴ درصد برسد. بیشترین بودجه کجا مصرف می‌شود؟ در سند جدید بودجه آمده که بخش امنیتی ۱۰۴ میلیارد افغانی (۱.۸ میلیارد دلار) در صدر و ۲۴ درصد کل بودجه افغانستان به خود اختصاص داده است. امور اقتصادی ۷۵ میلیارد افغانی (حدود یک میلیارد دلار) که ۱۸ درصد کل بودجه است. هزینه‌های مصونیت و نظم عمومی بالغ بر ۶۴ میلیارد افغانی که ۱۵ درصد است. برای توسعه آموزش و صحت عامه در بودجه سال جاری ۶۲ میلیارد افغانی اختصاص داده که ۱۵درصد از کل بودجه توسعه‌ای است. بخش امنیتی ۲۴ درصد کل بودجه را به خود اختصاص داده است
اخیراً اعتراض‌ها به بودجه سال ۱۳۹۹ افغانستان خبرساز شد. هفته گذشته مردم ولایت غور در مرکز افغانستان بودجه توسعه‌ای ولایت‌شان را "ناعادلانه" خواندند و در اعتراض تمام اداره‌های دولتی را بستند. اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان برای پایان دادن به اعتراض باشندگان غور، به ساخت جاده و تامین انرژی برق در ولایت غور تن داد.
اولویت‌‌های بودجه ۱۳۹۹ افغانستان؛ آب رودخانه پنجشیر به کابل منتقل خواهد شد؟
سالگرد پیروزی انقلاب مشروطیت، مقالاتی به مناسبت گذشت یکمین سال دولت روحانی، اطلاعات تازه سخنگوی قوه قضاییه درباره محاکمه مهدی هاشمی و زندانی کردن صبا آذرپیک روزنامه نگار از دیگر بخش های خبری این روزنامه هاست. سکوت اعراب؛ تلاش ایران تیتر و عکس صفحه اول آرمان صباح زنگنه در مقاله ای در شرق نوشته: بروز فاجعه انسانی در «غزه» همزمان با سکوت هولناک کشورهای عربی در این‌باره، امید برای تحرک سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را برای واداشتن اسراییل به قبول آتش‌بس، کمرنگ کرده است و در شرایطی که کشورهای عربی نتوانستند یا نخواستند حتی در یک اقدام نمادین، اجلاس «اتحادیه عرب» را تشکیل دهند، اقدام ایران در برگزاری اجلاس وزرای خارجه عضو کمیته فلسطین جنبش غیرمتعهدها، حداقل کاری بود که امکان اجرا یافت. به نوشته این کارشناس منطقه: در شرایط فعلی و به سبب ژئوپلیتیک جدید تحمیل‌شده به خاورمیانه، سازمان‌هایی که اساس تشکیل آنها حمایت و دفاع از آرمان فلسطین و آزادی قدس شریف بود، در نوعی منجلاب سیاسی گرفتار شده و هیچ‌گونه فعل سیاسی در این بخش از آنها صادر نمی‌شود. آنها حتی از رایزنی برای ممانعت از تهاجم اسراییل به مردم محروم و مظلوم و تحت محاصره «غزه»، شانه خالی می‌کنند. در ادامه مقاله شرق آمده: تا چند روز قبل، افقی برای تحرک «سازمان همکاری‌های اسلامی» با وجود تلاش بسیار زیاد ایران، دیده نمی‌شد چه اینکه کشورهای اثرگذاری چون عربستان شاید به دلیل ارتباطات «حماس» و مقاومت با جریان «اخوان‌المسلمین» و تحولات اخیر مصر، علاقه‌ای به ورود به موضوع فلسطین نداشتند اما مگر می‌توان مردم فلسطین را مجازات عمومی کرد؟ پیام اخیر ملک عبدالله درباره تراژدی «غزه» و البته محکومیت اقدامات گروه تروریستی «داعش»، این امیدواری را ایجاد کرده که جنب‌وجوشی در دولت عربستان رخ دهد و به دبیرخانه شورای همکاری اسلامی منتقل شود. جعفر قنادباشی در مقاله ای در آرمان اشاره کرده که: حرکت‌های فرهنگی که در حال حاضر نیز جریان دارد، می‌توانند افکار عمومی را علیه رژیم‌صهیونیستی فعال کنند. تظاهرات و تجمعات ضد جنگ که این روزها برگزار می‌شود نتیجه به کار گیری این اهرم است. به خصوص این که اسراییل هم سعی دارد از این راه وارد شود و الان در کنار جنگ نظامی، جنگ دیپلماسی و جنگ رسانه‌ای را هم آغاز کرده. به نوشته این مقاله: بعضی از کشورهای عضو سازمان عدم‌تعهد همسایه‌های اسراییل به شمار می‌روند و از طریق آنها می‌توان روند کمک رسانی به مردم غزه را تسریع کرد. مصر، اردن، سوریه و حتی عربستان و لبنان از جمله این کشورها هستند که در بعضی زمینه‌ها مثل پذیرش زخمی‌ها می‌توانند نقش بسزایی ایفا کنند. مقاله آرمان تاکید کرده: همانطور که دو بار ۲۷ کشور جهان علیه عراق متحد شدند، این بار نیز کشورهای عدم‌تعهد می‌توانند سنگ اول حمایت از مردم غزه را بگذارند و حداقل در تجهیز حماس برای دفاع از مردم غزه همکاری لازم را انجام دهند. اعضای عدم‌تعهد۱۲۰ کشورند که بسیاری از آنها مثل هند یا پاکستان یا کشورهای شمال آفریقا مثل تونس و الجزایر و حتی ایران کشورهای قدرتمندی از نظر نظامی به شمار می‌روند. آرمان نوشته: حتی اگر این ۱۲۰ کشور با هم هماهنگ باشند می‌توانند شرط رابطه با کشورهای بزرگ را به قطع رابطه با اسرائیل مشروط کنند. چنانچه در گذشته نیز از این روش استفاده کرده‌اند و این اهرم بسیار تاثیرگذاری خواهد بود که ممکن است آمریکا، انگلیس و فرانسه را از حمایت همه جانبه از اسراییل پشیمان کند. گزارشی از غزه کارتون آروین، شرق مهسا حکمت در گزارشی درباره غزه با گروهی از خبرنگاران و مادران و دختران آن شهر جنگزده گفتگو کرده است. گزارش او از درد جنگ و ظلمی می گوید که به مردم غیرنظامی روا داشته شده است. در پایان گزارش اعتماد آمده: هوای غزه بارانی است. بارانی از گلوله و بمب و خاکستر. امیدهای جوانان غزه هم مثل خانه‌های «شجاعیه» و «رفح» از بین رفته‌اند. دل‌هایشان شکسته. وجودشان یخ کرده. صدایشان خش دارد. نگاهشان غم دارد. دستانشان ضعف دارد. اما دیگر توان محاصره را ندارند. می‌خواهند آزاد باشند. می‌خواهند تجهیزات پزشکیشان زنگ زده نباشد. می‌خواهند سفر کنند. می‌خواهند زندگی‌ای همانند ما داشته باشند و این حق آنها است اما شاید این حق دیگر به کار غرائب اهل قبرس نیاید. به نوشته این گزارش: فعال حقوق بشری که بیش از ۱۰ سال از آمدنش به غزه می‌گذرد، خود را یک فلسطینی می‌داند و شبی که قرار بود از فعالیت هایش و نظراتش با ما صحبت کند، گفت زمان کمی دارد و شاید دیگر نتواند جواب دهد. آن شب با دوستانش خداحافظی کرد و خواست تا سوال‌ها را برایش بفرستند. حالا بیش از یک هفته است عمر جوابی نداده است و دوستانش از او بی‌خبرند. داعش با آمریکاست علی اشرفی در مقاله ای با عنوان «خشکه مقدس های بی شعور بازیچه دشمنان با شعور» نوشته: در نگاه اول چنین به نظر می رسد که داعش به دلیل وابستگی‌اش به القاعده، ضدآمریکایی است و طبعاً مخالفت آمریکا با این گروه می‌تواند مؤید این نظر باشد اما در نگاهی به ماهیت و جهت گیری گروه داعش آشکار می شود که این گروه کاملا کارکردی آمریکایی – اسراییلی دارد و به سود منافع این کشورها عمل می‌کند. نویسنده در ادامه مقاله اش از لبنان و حزب الله آن کشور به عنوان نماد مقاومت و سوریه به عنوان دو کشوری که مورد غضب آمریکا و اسراییل هستند نام برده و نوشته دولت عراق هم علیرغم مماشاتی که با آمریکا دارد، اما در مقابل اسرائیل مقاومت می‌کند و خود را در جبهه بزرگ انقلاب اسلامی منطقه دسته بندی کرده است. نویسنده مقاله سیاست روز نتیجه گیری کرده که داعش در جنگی که در لبنان و سوریه و عراق به راه انداخته، دقیقاً همسو با منافع واشنگتن و تل آویو عمل می‌کند ولو آن که شعارهای تند ضدآمریکایی بدهد. بگذریم که در جنایات اخیر اسرائیل علیه غزه، داعش خود را از ماجرا کنار کشید و مسئله غزه را رسماً مسئله خودش ندانست. فراموش شد؟ مهدی مال میر در سرمقاله مردم سالاری نوشته: حتی اگر بپذیریم که ایرانیان از حافظه جمعی به سامانی برخوردار نیستند اما این قدر هست که بسیاری از رای دهندگانی که با شوقی فراوان در خرداد پارسال به پای صندوق‌های رای رفتند، فریاد حقوق دانی کسی را در گرماگرم مبارزات انتخاباتی از یاد نبرده‌اند، سیاستمدار کهنه کاری که کارت برنده حقوق دانی‌اش را در جای درست و در زمان مناسب رویکرد وگوی سبقت را از رقیبان مدعی ربود، اما حالا انگار چندان نیازی به نشان دادن برگ برنده خود به رای دهندگانش نمی‌بیند. نویسنده با اشاره به طی شدن یک چهارم از دوره ریاست جمهوری روحانی نوشته: مسوولیت دولت که تدوین حقوق شهروندی و اجرای آن بود از روی کاغذ فراتر نرفته است و آنگونه که از شواهد پیداست کم کم می‌رود که به جهان آرزوها بپیوندد. قانون احزاب وفعالیت گروه‌های سیاسی حرفه‌ای که داربَستِ بنای توسعه و پیشرفت در هر جامعه‌ای هستند همچنان پس از یکسال میان گروه‌های سیاسی و مجلس و وزارت کشور تاب می‌خورد و فعالان سیاسی هر روز با چالشی تازه روبرو می‌شوند. سرمقاله مردم سالاری تاکید کرده: برای رییس‌جمهورحقوق خوانده‌ای که اعتبارش در میان طرفداران دولت نه به سبب سابقه طولانی‌اش در پهنه سیاست که به دلیل آشنایی‌اش با جهان حقوق محور امروزی است، نادیده گرفتن عدم اجرای مطلوب قوانینِ کشور، نه تنها برازنده نیست که هرروزی که می‌گذرد دامنه بازی دولت تدبیر وامید را در برابر اقتدارگرایان تنگ‌تر خواهد کرد. شتاب برای افزایش جمعیت کارتون نازنین جمشیدی، شهروند فتح الله آملی در سرمقاله روزنامه اطلاعات با اشاره به آمار جمعیت کشور و این که بیش از یک میلیون نفر هم هر سال به جمعیت کشور افزوده می‌شود، خواستار آن شده که از بزرگنمایی غیرعقلایی بحران کمبود جمعیت پرهیز شود با توجه به این که بیشترین میزان ثبت ولادت در سیستان و بلوچستان است حدود ۳۶ در هزار، بعد خراسان جنوبی ۲۵.۵ در هزار و هرمزگان حدود ۲۴ در هزار در حالی که کمترین میزان ولادت در گیلان ۱۳ در هزار، مازندران ۱۴ در هزار و تهران ۵.۱۴ در هزار است. به تاکید نویسنده این مقاله: اتفاقا در استان‌هایی که همین حالا مشکل کمبود آب، خشکسالی، کمبود فضای کار و اشتغال و عدم تناسب جمعیت با جغرافیا و امکانات زیستی و رفاهی بیش از هرجای دیگری وجود دارد، نرخ رشد جمعیت بالاست و در مناطقی با رفاه بیشتر، نرخ رشد پایین است. از طرف دیگر افزایش جمعیت در مناطق شهری و مهاجرت از روستا به شهر نیز نشان می‌دهد که برنامه‌های جلوگیری از مهاجرت روستائیان، نتیجه بخش نبوده است. سرمقاله اطلاعات تصریح کرده: اینکه برخی سعی می‌کنند تا به هر شکلی راههای جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته را سد کنند و با نوعی دخالت در امور شخصی جامعه و سلب آزادی در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی به ظن خود قدمی در راه افزایش جمعیت بردارند شاید بتوانند قدری آمار کمی را افزایش دهند اما خدمتی نمی کنند. باید از هر حرکت شتابزده، تبلیغاتی، انفعالی، واکنشی، احساساتی و بدون پشتوانه علمی و کارشناسی اجتناب کرد. صبا آذرپیک در اوین است اعتماد در میان گزارشی از مصاحبه هفتگی سخنگوی قوه قضاییه از زبان وی از وضعیت صبا آذرپیک خبرنگار همین روزنامه خبر داده و نوشته:‌ صبا آذرپیک تاکنون دو بار حضوری و یک بار غیابی محاکمه شده و ۷۰ روز است که در بازداشت موقت به‌سر می‌برد، امکان دارد کسی دو الی سه پرونده داشته باشد که در این صورت می‌توان پرونده‌ها را یک جا جمع کرد. محسنی اژه ای به نوشته اعتماد اینکه خانواده آذرپیک از وی خبر ندارند را خلاف واقع دانسته اما گفته: لازم نیست که بنده و دیگران اتهامات شخص مذکور را بدانیم و در بسیاری از موارد نیاز نیست که خانواده متهم از جزییات خبر داشته باشند، اتهامات را به خود متهم تفهیم می‌کنیم. اکنون پرونده صبا آذرپیک در دادسرای تهران بوده و وی در زندان اوین است. آزادی قانون کارتون جواد تکجو، اعتماد در میان خبرهای امروز روزنامه ها یکی هم آزاد شدن روزنامه توقیف شده قانون بود که از سه ماه قبل منتشر نمی شود. شهرام شهیدی به همین جهت در ستون طنز اعتماد نوشته: امروز حتما تیتر خیلی از روزنامه‌ها این خواهد بود: قانون رفع توقیف شد. موسیو شیطان: قانون هم مگر توقیف می‌شود؟ من: شده بود دیگر. هر چیزی که قابل توقیف شدن باشد امکان دارد توقیف بشود. موسیو شیطان: اُ... که این‌طور. خب حالا کدام قانون رفع توقیف شده؟ من: روزنامه بوده. روزنامه قانون. رفع توقیف شده طنزنویس همین گفتگو را ادامه داده و در پایان نوشته: خوانندگان عزیز، این جناب موسیو پایش را کرده توی یک کفش که کار دست ما بدهد. ورپریده عزمش را جزم کرده تاریکخانه ما را بکند ماتمکده. لذا چون هوا ابری و آب گل آلود است و از آب گل‌آلود نهایتا با استفاده از یکی دو طعمه، این ماییم که شکار می‌شویم، مطلب امروز را هم می‌آوریم و کرکره را می‌کشیم پایین. فعلا می‌رویم بابت تولد دوباره قانون - اگر تا این لحظه خبرش تکذیب نشده باشد - به رفقا تبریک بگوییم.
روزنامه های امروز صبح تهران در گزارش ها و مقالات خود همچنان از غزه نوشته و از بی توجهی کشورهای مسلمان نسبت به وضعیت غیرنظامیان این شهر گلایه کرده و از این که تهران میزبان وزیران خارجه اعضای کمیته فلسطین جنبش غیرمتعهدها بوده است استقبال کرده و سخنان رییس جمهور را در این اجلاس با اهمیت دیده اند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ سه شنبه ۱۴ مرداد
مارگارت کینان نود ساله، اولین بریتانیایی که واکسن کرونای فایزر را در برنامه واکسیناسیون سراسری دریافت کرد در میان تشویق کارکنان بیمارستان واکسن را بسیاری یکی از بزرگترین دستاوردهای پزشکی دوران معاصر می‌دانند. به گفته سازمان بهداشت جهانی واکسن هر سال مانع مرگ بین دو تا سه میلیون نفر از بیست بیماری خطرناک می‌شود. بیماری‌های عفونی کودکان بسیار کمتر از حتی یک نسل پیش هستند و روزبروز نادرتر می‌شوند. آبله که جان صدها میلیون نفر را گرفت کاملا ریشه‌کن شده است. این موفقیت در طی چند دهه حاصل شده ولی بسیاری از ما انتظار داریم واکسن کرونا در زمانی بسیار کوتاه‌تر نتیجه مشابهی داشته باشد و اخبار واکسن‌هایی که بیش از نود درصد کارایی دارند، یعنی از هر ده نفر در ۹ نفر مصونیت ایجاد می‌کنند، باعث شده بسیاری آماده وداع با ماسک و فاصله اجتماعی شده باشند. در برخی کشورها از جمله آمریکا و بریتانیا برای واکسن‌های کرونا بسرعت مجوز اضطراری صادر شده و دولت‌ها آماده واکسیناسیون سراسری می‌شوند و گفته شده زندگی از بهار به روال عادی برمی‌گردد اما بسیاری دانشمندان و کارشناسان بهداشت عمومی می‌گویند اوایل واکسن کافی موجود نیست و با اینکه واکسن برخی افراد بسیار آسیب‌پذیر و کادر بهداشت و درمان را از کرونا مصون می‌کند بعید است که بسرعت ما را به روزگار پیش از آن برگرداند. به گفته تدروس گِبِرسه‌یوس رئیس سازمان بهداشت جهانی، "واکسن یکی از ابزارهای ما برای کنترل شیوع کروناست نه جایگزین روش‌های دیگر و بتنهایی نمی‌تواند به این همه‌گیری جهانی خاتمه دهد." تفاوت خوش‌بینی بعضی سیاست‌مداران و مردم با احتیاط بسیاری از دانشمندان و کارشناسان تا حدی به این دلیل است که برایمان روشن نیست تولید انبوه واکسن و واکسیناسیون گسترده چقدر کار دشواری است. بسیاری از ما متوجه نیستیم پیشگیری از بیماری‌های واگیر، بیماری‌هایی که از فردی به فرد دیگر سرایت می‌کنند، نیازمند واکسینه کردن تعداد بسیاری زیادی از مردم است. مسئله فقط کارایی واکسن در مصون کردن شخص من نیست بلکه باید کسانی که در دور بر من زندگی می‌کنند و جامعه‌ای که من در آن زندگی می‌کنم هم مصون شده باشند. مشکل من و شما و جامعه‌مان این است که هیچ واکسنی مصونیت صد در صد نمی‌دهد. یکی از موثرترین واکسن‌ها واکسن سرخک است که بین ۹۵ تا ۹۸ درصد افراد زا ایمن می‌کند. واکسن‌هایی که اخیرا نتایج اولیه آزمایششان روی انسان اعلام شده مثل واکسن‌های ساخت شرکت‌های فایزر/بایواِن‌تک و شرکت مُدرنا، بیش از نود درصد افراد را مصون می کنند اما ما نمی‌دانیم آیا با گذشت زمان این درصد کاهش پیدا می‌کند یا کارایی واکسن در جامعه از آزمایش انسانی کمتر است یا نه. هیچ برنامه واکسیناسیون سراسری حتی اگر تمام افراد جامعه واکسینه شوند، همه را ایمن نمی‌کند و آنها که با واکسن مصون نمی‌شوند معمولا آسیب‌پذیرترین افراد جامعه هستند. ما می‌دانیم که سالمندان پاسخ ایمنی ضعیف‌تری به واکسن نشان می‌دهند هرچند که برخی واکسن‌های کرونا در سالمندان نتایج امیدوارکننده‌ای داشته‌اند. علاوه بر این احتمال دارد برخی افراد جامعه را به دلایل مختلف اصلا نتوان واکسینه کرد مثل آنها که درمان سرطان می‌شوند. این یعنی جمعیت قابل توجهی در اطراف ما که ممکن است نزدیکان و دوستانمان باشند در خطر کرونا باقی می‌مانند. اما راهی برای محافظت غیرمستقیم از این افراد وجود دارد و آن هم این است که از واکسیناسیون وسیع استفاده کنیم. اگر تعداد قابل توجهی از افراد جامعه واکسینه شوند اتفاق مهمی می‌افتد. به عبارت دیگر موانع ناپیدایی ایجاد می‌شوند که زنجیره سرایت ویروس را مختل می‌کنند و به این ترتیب افراد آسیب‌پذیر از تماس با ویروس در امان می‌مانند. این همان چیزی است که به آن ایمنی جمعی یا گله‌ای می‌گویند. برای رسیدن به ایمنی جمعی چند نفر باید واکسینه شوند؟ چیزی که فعلا نمی‌دانیم این است که واکسن‌های کنونی کرونا چقدر مانع ابتلا می‌شوند یا چقدر مانع سرایت ویروس می‌شوند. دانستن جواب این سوال‌ها در تعیین اینکه چه درصدی از جمعیت باید برای ایجاد ایمنی جمعی واکسینه شوند حیاتی است. برای روشن شدن جواب این سوال‌ها احتمالا باید مدتی صبر کنیم ولی دانشمندانی که واکسن فایزر/بایواِ‌ن‌تک را ساخته‌اند می‌گویند این امید هست گه یکی از واکسن‌های موجود بتواند احتمال سرایت را کاهش دهد. اما حتی اگر فرض کنیم این واکسن‌ها سرایت ویروس را کاهش ‌دهند برای اینکه واکسیناسیون باعث محافظت افراد آسیب‌پذیر شود باید جمعیت عظیمی را واکسینه کنیم. پروفسور دیوید سُلزبری مدیر سابق بخش واکسیناسیون وزارت بهداشت بریتانیا می‌گوید حتی اگر جمعیت بزرگی را با یک واکسن موثر واکسینه کنیم باز هم افرادی زیادی در خطر ابتلا به کرونا قرار دارند. چرا با واکسیناسیون تعداد قابل توجهی از افراد جامعه باز هم جمعیت زیادی در خطر کرونا باقی می‌مانند؟ دانشمندان به همین دلیل می‌گویند تا زمانی که آنقدر واکسن داشته باشیم که جمعیت بسیار بزرگی را واکسینه کنیم، نه فقط افراد آسیب‌پذیر را، فاصله گذاری اجتماعی به پایان نخواهد رسید. پروفسور سُلزبری می‌گوید: "اگر فقط افراد آسیب‌پذیر را ایمن کنید آمار مرگ بر اثر کرونا را کاهش می‌دهید و فشار بیمارستان‌ها را کم می‌کنید اما سرایت بیماری متوقف نمی‌شود." "افرادی که واکسینه نشده‌اند ویروس را به هم منتقل می‌کنند و بعد به افراد آسیب‌پذیری که واکسن نزده‌اند یا افرادی که واکسن زده‌اند اما ایمنی کافی پیدا نکرده‌اند." به عبارت دیگر برای پیشگیری از اینکه افراد آسیب‌پذیر در بین دوستان و خانواده‌مان از این طریق مبتلا نشوند باید درصد بزرگی از افراد جامعه در تمام گروه‌های سنی در تمام مناطق کشور واکسن زده باشند. در دنیای به‌هم‌پیوسته و مرتبط امروز که مردم و کالا در بین مرزها در ترددند این یعنی چنین شرایطی باید در تمام کشورهای دنیا ایجاد شده باشد. پروفسور سُلزبری می‌گوید: "به همین دلیل همه‌گیری کرونا مسئله ملی نیست و جهانی است. باید جلوی ویروس را همه جا گرفت، تا آن زمان هیچ جایی در امان نیست." فعلا برنامه جهانی این است که با اولین واکسن‌هایی که تولید می‌شوند‌، ابتدا آسیب‌پذیرترین افراد و همچنین کارکنان بهداشت و درمان را در هر کشوری واکسینه کنند. البته برخی کشورها مثل آمریکا و بریتانیا گفته‌اند وقتی واکسن کافی داشته باشند واکسیناسیون را به افراد آسیب‌پذیر محدود نخواهند کرد. به گفته مدیر نظام بهداشت و درمان ملی بریتانیا حداقل تا آوریل (نیمه فروردین) طول می‌کشد که تمام افراد آسیب‌پذیر در این کشور واکسینه شوند هرچند هدف دولت این است تا می‌شود افراد بالای ۱۶ سال بیشتری را واکسینه کند. سارمان بهداشت جهانی تخمین می‌زند برای اینکه رنجیره انتقال ویروس کرونا قطع و ایمنی جمعی ایجاد شود و همه‌ جا و همه‌ کس ایمن اعلام شوند باید ۶۵ تا ۷۰ درصد مردم دنیا واکسینه شده باشند. پروفسور عذرا غنی همه‌گیرشناس دانشگاه امپریال کالج لندن که متخصص مدل‌سازی آماری بیماری‌های عفونی است عقیده دارد برای اطمنیان خاطر باید هفتاد درصد جمعیت واکسینه شوند. او بر این باور است که رسیدن به این حد از مصونیت زندگی را به دوران ماقبل کرونا برخواهد گرداند اما حتی بدون درنظر گرفتن موانع پیش‌بینی‌نشده، این کاری دشوار است: "واکسیناسیون به همه‌گیری پایان می‌دهد، مسئله این است که کی چنین اتفاقی می‌افتد، این سخت‌ترین پیش‌بینی است چون واکسیناسیون وسیع چالش بزرگی است." چطور می‌توان به میلیاردها نفر واکسن زد؟ واکسینه کردن اکثریت جمعیت ۶۸ میلیون نفری بریتانیا خود کاری عظیم است چه رسد به واکسینه کردن بیشتر ۸/۷میلیارد انسانی که در کره زمین زندگی می‌کنند. هیچ واکسیناسیونی پیش از این در چنین ابعادی انجام نشده است. واکسن و ملزومات آن مثل شیشه‌های حاوی واکسن (ویال) باید به تعداد میلیاردی تولید شوند و این ظرفیت تولید تامدتی وجود نخواهد داشت. بعلاوه واکسن باید از کارخانه به دورافتاده‌ترین و صعب‌العبورترین نقاط دنیا حمل شود. بعضی از این واکسن‌ها در این مسیر باید در سرمای زیاد نگهداری شوند مثل واکسن فایزر که باید در سرمای منفی ۷۰ درجه سانتی‌گراد نگهداری شود. بریتانیا اولین کشور دنیا است که به واکسن فایزر مجوز اضطراری داده و کار ایجاد شبکه وسیع مراکز تزریق واکسن را آغاز کرده است. اما چالش‌های بزرگ‌تری هم وجود دارند. شرکت عظیم پستی دی‌اِچ‌اِل آلمان هشدار داده که در "آخرین کیلومترها" پیش از تحویل واکسن به مراکز واکسیناسیون در بسیاری از نقاط آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی، سردخانه کافی و انبار مناسب وجود ندارد و این "بزرگترین چالش در تحویل واکسن در ابعاد بسیار بزرگ است." متقاعد کردن مردم جز اینها مانع دیگری هم برای واکسینه کردن افراد در ابعادی که باعث محافظت افراد آسیب‌پذیر بشود وجود دارد. مسئولان بهداشتی باید بر موج رو به گسترش "اکراه" از واکسن نیز فائق آیند، پدیده‌ای که سازمان بهداشت جهانی یکی از ده خطر اصلی می‌داند که سلامت مردم دنیا را تهدید می‌کند. گزارش چند نهاد علمی و پژوهشی و همچنین نظرسنجی اخیر در بریتانیا نشان می‌دهند حدود ۳۶ درصد مردم یا مطمئن نیستند یا خیلی بعید است حاضر شوند واکسن بزنند. اکراه از زدن واکسن و افزایش اطلاعات نادرستی که جنبش به اصطلاح ضدواکسن پخش می‌کند ممکن است سبب شود واکسیناسیون کافی برای ایجاد ایمنی جمعی در بسیاری از کشورهای دنیا انجام نشود. پروفسور غنی می‌گوید برای واکسیناسیون گسترده در بریتانیا، کافی نیست کسانی که واکسن می‌زنند اطمینان خاطر داشته باشند بلکه ضروری است کسانی هم که "کمی نگرانند" واکسن کرونا خیلی سریع ساخته شده خیالشان راحت باشد: "متقاعد کردن مردم به اینکه برای تزریق واکسن بموقع مراجعه کنند ممکن است ما را به ایمنی جمعی برساند، البته با سرعتی کمتر." بالاخره واکسن ما را به زندگی عادی برمی‌گرداند یا نه؟ با وجود موانع علمی و عملی برای رساندن واکسن مناسب به مردم بریتانیا و دنیا خبر خوب این است که به نظر می‌رسد نسل اول واکسن‌های کرونا تاثیر قابل ملاحظه‌ای در مقابله با این همه‌گیری جهانی داشته باشند. مثلا فایزر می‌گوید کارایی واکسنش در افراد بالای ۶۵ سال ۹۴ درصد بوده است. در کوتاه مدت واکسن از بیماری شدید و مرگ آسیب‌پذیرترین افراد جامعه بخصوص سالمندانِ مبتلا به بیماری‌های مزمن و کسانی که در خط اول ارائه خدمات بهداشتی و درمانی هستند جلوگیری می‌کند. خبر بد اما اینکه ماه‌ها یا شاید هم سال‌ها طول می‌کشد تا مردم دنیا به تعدادی واکسینه شوند که جهان به‌هم‌پیوسته ما از خطر کرونا مصون شود و زندگی به شکل سابق برگردد. دوران بعد از واکسن اینکه واکسن تا عید پاک یا تا پایان تعطیلات نوروز اوضاع را به روزگار پیش از کرونا برمی‌گرداند انتظاری غیرواقع‌بینانه است و به گفته پروفسور سُلزبری بدون قطع زنجیره سرایت "نامحتمل" است. او می‌گوید حتی در کشورهایی با زیرساخت مناسب و تجربه واکسیناسیون سراسری مثل بریتانیا، بسختی می‌توان به افراد کافی برای واکسیناسیون دسترسی پیدا کرد که زنجیره انتقال قطع شود. او می‌گوید با اینکه سال آینده چشم‌انداز برای گروه‌های آسیب‌پذیر "بی‌تردید روشن‌تر می‌شود" اما احتمالا بقیه ما باید تا مدتی همچنان احتیاط‌های بهداشتی را رعایت کنیم. پروفسور غنی هم موافق است و تخمین می‌زند احتمال دو سال دیگر طول می‌کشد "تا تمام دنیا به شرایط عادی برگردد" اما احتمالا این زمان برای کشورهای ثروتمندتر کوتاه‌تر است او هشدار می‌دهد که واکسن سرانجام به همه‌گیری پایان می‌دهد اما ما را "از شر ویروس خلاص نمی‌کند". ما باید مثل دیگر بیماری‌های عفونی همچنان واکسیناسیون کرونا را "ادامه دهیم." با اینکه در نبرد با کرونا طلیعه دوران واکسن فرا رسیده اما احتمالا در سال آینده و شاید هم بعد از آن باید همچنان بجز زدن واکسن ضوابط بهداشتی را رعایت کنیم.
در حالی که واکسیناسیون کرونا در بعضی از کشورها مانند بریتانیا شروع شده یا بزودی شروع می‌شود بسیاری از ما بی‌صبرانه منتظریم این واکسن زندگی ما را به دوران پیش از کرونا بازگرداند. اما بسیاری دانشمندان می‌گویند واکسن به این معنی نیست که بزودی می‌توانیم ماسک‌هایمان را دور بیندازیم. اینجا توضیح می‌دهیم که واکسن چگونه باعث مصونیت می‌شود و برای اینکه فاصله‌گذاری اجتماعی را کنار بگذاریم باید چند نفر واکسن زده باشند. واکسن چگونه باعث مصونیت جامعه می‌شود؟
واکسیناسیون کرونا؛ زندگی به حالت سابق برمی‌گردد؟
ماسویدال در ۱۴ سالگی مبارزه خیابانی در میامی را آغاز کرد در مسابقات یو‌اف‌سی ۲۳۹ که ژوئیه گذشته در لاس‌وگاس برگزار شد، وقتی داور شروع مسابقه دسته سبک‌وزن میان ماسویدال و بن ‌اسکرن را اعلام کرد، سکوت سالن را فراگرفت و تنها صدای پچ‌پچ و سوت‌های گاه و بی‌گاه در حمایت از این دو مبارز آمریکایی از میان هواداران به گوش می‌رسید. اما چند ثانیه بعد، با پیچیدن صدای ضربه‌ای شدید در سالن، اوضاع دگرگون شد. این صدای ضربه‌ای بود که ماسویدال در حال پرش با زانوی خود به آکرسون زد و او را ناک‌اوت کرد. اکرسون مثل مجسمه‌ای که واژگون شده باشد بی حرکت روی زمین افتاده بود و صدای فریادهای یکپارچه بیش از ۱۸ هزار تماشاچی حاضر در سالن که شوکه شده بودند، گوش را کر می‌کرد. خورخه ماسویدال به ۵ ثانیه نیاز داشت تا سریع‌ترین ناک‌اوت تاریخ یو‌اف‌سی را به نام خود ثبت کند. لحظه‌ای سرنوشت‌ساز که این مبارز ۳۵ ساله اهل میامی را به نقطه اوج دوران حرفه‌ای خود رساند. ماسویدال حالا یکی از بزرگ‌ترین ستاره‌های هنرهای رزمی ترکیبی (ام‌ام‌ای) در دنیاست. تا پیش از آن مسابقه در وگاس، بخش عمده زندگی و حرفه ماسویدال با مبارزه‌هایی کاملا متفاوت در مکانی بسیار دور تعریف می‌شد. داستان دگردیسی این مبارز از ۱۶ سال پیش آغاز شد، از حیاط پشتی یک رخت‌شوی‌خانه در میامی که زیر تیغ آفتاب، پوست انداخته بود. خورخه ماسویدال به ۵ ثانیه نیاز داشت تا سریع‌ترین ناک‌اوت تاریخ یو‌اف‌سی را به نام خود ثبت کند ماسویدال منتظر است. حیاطی که در آن ایستاده معمولا خالی است، اما حالا لب به لب از آدم پر شده. جمعیتی مشتاق گرداگرد دو مرد با بالاتنه لخت جمع شده‌اند و منتظر شروع مبارزه مشت‌‌زنی بدون دستکش آن‌ها هستند. یکی از این دو مبارز با نام "ری" شناخته می‌شود. او به خاطر مبارزه‌های خیابانی خوفناکش در میامی معروف بود. ری ۱۸۳ سانتیمتر قد و ۹۰ کیلوگرم وزن دارد. مبارزه شروع می‌شود و او خیلی زود ماسویدال را با ضربه شدید دست راست خود نقش زمین سیمانی حیاط می‌کند. جمعیت از هیجان نعره می‌کشد. مبارزه خیلی زود به پایان می‌رسد. ری برنده مسابقه است اما کارش هنوز تمام نشده. او به ماسویدال که مویش را دم‌اسبی بسته نگاهی می‌اندازند و از او می‌خواهد داخل حیاط بازگردد. رویداد اصلی همچنان ادامه دارد. ماسویدال می‌گوید:‌ "هیچ خصومتی در کار نبود. این فقط رقابت شدید میان دو مرد بود که با هم دعوا می‌کردند. وقتی می‌باختم سمت رقیب می‌رفتم، با او دست می‌دادم و بغلش می‌کردم. " ماسویدال در ماشین خود در حال خرید غذا از رستوران مک‌دونالد بود که به او زنگ زدند و پرسیدند دوست دارد با ری مبارزه کند. تماس از سوی کیمبو اسلایس بود. بوکسور و مبارز فقید ام‌ای‌ای که سال ۲۰۰۳ با انتشار مبارزه‌های خیابانی خود در یوتیوب محبوب شد. ماسویدال تا آن طرف شهر رانندگی کرد تا همان روز با ری ملاقات کند. ماسویدال می‌گوید: "من و کیمبو در یک باشگاه تمرین می‌کردیم. او من را موقع تمرین دیده بود . چند بار با هم حرف زده بودیم و کمی همدیگر را می‌شناختیم. همان موقع بود که از من پرسید دلم می‌خواهد در حیاط پشتی‌اش مبارزه کنم. بقیه داستان هم که دیگر معلوم است." ماسویدال مبارزه خیابانی را از ۱۴ سالگی شروع کرد. سال ۲۰۰۴ وقتی با ری مبارزه کرد، ۱۸ سال داشت و حدود یک سال بعد از آن هم دوباره از او شکست خورد. این نوع از مبارزه که طرفین با رضایت خود در آن شرکت می‌کنند و آسیبی به تماشاچیان و ساختمان‌ها وارد نمی‌شود، طبق هیچیک از قوانین رسمی در فلوریدا ممنوع نیست. اما ابهاماتی قانونی زیادی در رابطه با آن وجود دارد و شرکت کنندگان بسته به مورد ممکن است به جرایم مختلف متهم شوند. ماسویدال می‌گوید، هرگز به قانونی بودن این نوع مبارزه اهمیت نمی‌داد اما از ماهیت غیرقابل پیش‌بینی آن هم کاملا آگاه بود: "هیچ‌وقت نگران نبودم که به دردسر بیافتم چون هر دو طرف مبارزه بر سر آن توافق داشتیم. " " هیچ‌وقت نمی‌خواستم به کسی آسیب جدی وارد کنم اما اصلا نمی‌توانی روی مبارزه‌ای که در حیاط پشتی یک ساختمان اتفاق می‌افتد کنترل داشته باشی و چیزهایی که ممکن است بعد از آن پیش بیاید، ترسناک هستند. ممکن است رفیق یکی از طرفین از کوره در برود و احتمال دارد چاقو یا اسلحه با خود داشته باشد و هیچ دکتر یا پرستاری هم آن دور و بر نیست. " " در مبارزه‌های حرفه‌ای امنیت بیشتری وجود دارد چون ذهنت در جایی کاملا متفاوت است." ماسویدال در حال تمرین در ویرجینیا سال ۲۰۱۵ ماسویدال نوامبر ۱۹۸۴ در میامی به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو مهاجر بودند. مادر او از پرو به آمریکا مهاجرت کرده بود و پدرش در ۱۴ سالگی با قایقی ساخته شده از لاستیک تراکتور بعد از طی مسیری ۱۵۰ کیلومتری روی آب، خود را از کوبا به آمریکا رساند. ماسویدال سال‌های کودکی و نوجوانی خود را با مادرش گذراند. آن‌ها به نقاط مختلف کشور نقل مکان کردند اما بخش عمده دوران جوانی‌ او در میامی سپری شد. او پدرش را زیاد ندیده بود چون وقتی چهار ساله بود به جرم قاچاق مواد مخدر به ۱۸ سال زندان محکوم شد. مادر ماسویدال به او گفته بود پدرش از طرف ارتش به ماموریت رفته و ۹ سال تنها از طریق تلفن با هم ارتباط داشتند. ماسویدال در ۱۳ سالگی تازه واقعیت را فهمید و از آن به بعد به طور مرتب برای ملاقات پدرش به زندان می‌رفت. با این وجود او می‌گوید به خانواده‌اش بسیار نزدیک بوده و خاطرات پر از عشق و محبتی از دوران کودکی‌ خود دارد: "خیلی خوش می‌گذشت، پسر. کودکی فوق‌العاده‌ای داشتم. شاید به اندازه بقیه بچه‌های مدرسه پول نداشتیم اما اصلا مهم نبود. دوران کودکی و نوجوانی‌ام واقعا هیجان‌انگیز بود. " ماسویدال در کودکی بیش فعال بود و به اندازه‌ای انرژی داشت که مادرش اجازه نمی‌داد در جشن تولدهای پسرخاله‌هایش شرکت کند چون دردسر زیادی درست می‌کرد. ماسویدال می‌گوید برای خالی کردن این انرژی سرشار، سراغ مبارزه خیابانی رفته است. او عاشق رقابت بود و این تنها ورزشی بود که دوست داشت. وقتی به گذشته نگاه می‌کند، اتفاقی را به یاد می‌آورد که به اولین مبارزه‌اش منجر شد: "حدود ۹ سالم بود و داشتیم با چند تا از دوستانم دوچرخه سواری می‌کردیم که چند پسر بزرگ‌تر از خودمان جلویمان را گرفتند. " " یکی از آن‌ها به جلو خم شد، پیراهنم را کشید، چاقویی درآورد و تهدید کرد دوچرخه‌ام را به او بدهم. ترسیده بودم. او چاقو داشت. اما بین‌مان حصار بود بنابراین خودم را عقب کشیدم، شرایط را سنجیدم و در رفتم. " "۵ یا ۶ ماه بعد، یکی از دوستانم را در مدرسه کتک زدند. پرسیدم چه کسی این کار را کرده و او از اتفاق به همان پسری اشاره کرد که رویم چاقو کشیده بود. کنار کافه با هم درگیر شدیم. فیلم‌های کونگ‌فو را تماشا کرده بودم و می‌دانستم چطور باید مشت بزنم. پشت سر هم به او مشت می‌زدم و بعد هم با ضربه سر بینی‌اش را شکستم. " ماسویدال وقتی ۱۴ ساله شد، تمرینات جدی در باشگاه بوکس را آغاز کرده بود. او علاوه بر این در کلاس‌های کاراته و کشتی مدرسه هم شرکت می‌کرد و با این که برای شروع کار در تیم کشتی دبیرستان خود به اندازه کافی خوب بود اما امتیاز لازم را کسب نکرد. در ۱۸ سالگی در اولین مبارزه هنرهای رزمی ترکیبی خود شرکت کرد و با ناک‌اوت حریف در راند اول برنده شد. در همان زمان بود که با پائولینو ارناندس ملاقات کرد. او یکی از تاثیرگذارترین افراد در زندگی ماسویدال بود. ماسویدال مبارزه خیابانی بدون مجوز و مبارزه‌ حرفه‌ای را در کنار هم انجام می‌داد و پائولینو، که مربی بود اعتقاد داشت این ممکن است به توانایی‌هایش ضربه بزند. او به ماسویدال گفت باید مبارزه خیابانی را کنار بگذارد و همه تمرکزش روی مبارزه حرفه‌ای باشد. در ۲۰۰۳، ام‌ام‌ای به اندازه امروز گسترده نبود و افراد خارج از دایره طرفداران این ورزش، اغلب آن را "بسیار خشن" تلقی می‌کردند. پرفروش‌ترین مسابقات یو‌اف‌‌سی در آن سال که پول آن به صورت جداگانه از مشترکین تلویزیون گرفته می‌شد، یو‌اف‌سی ۴۴ بود و ۹۰ هزار نفر پول دادند تا مبارزه تیتو اورتیز و رندی کوچار را تماشا کنند. این در حالی است که ژانویه امسال بیش از یک میلیون نفر برای تماشای مبارزه کانر مک‌گرگور و دونالد سرونی پول پرداخت کردند. ارناندس هنوز هم مربی ماسویدال است و با او در خانه‌اش در فلوریدا زندگی می‌کند. ماسویدال ( پایین تصویر سمت چپ) بارها در شبکه‌های اجتماعی به کیمبو اسلایس ( بالای تصویر سمت چپ) ادای احترام کرده است ماسویدال می‌گوید: "پائولینو به من گفت 'در مبارزه خیابانی فقط می‌توانی همین‌قدر پیشرفت کنی و نمی‌خواهم بخشی از این مسیر باشم.' او گفت 'اگر به سبک زندگی حرفه‌ای ادامه دهی و در مبارزات قانونی رقابت کنی، می‌توانی قهرمان شوی. من هم از تو حمایت خواهم کرد و در تمام مسیر کنارت خواهم ایستاد.' این یکی از مهم‌ترین روزهای زندگی من بود." ۱۷ سال بعد، ماسویدال به مبارزی حرفه‌ای تبدیل شده که در کارنامه خود نزدیک به ۵۰ مسابقه حرفه‌ای برای تعداد زیادی برگزارکننده دارد. او سال ۲۰۱۲ به یو‌اف‌سی پیوست و در این سازمان صاحب رکورد ۱۲ پیروزی و ۶ باخت است. او در حال حاضر سه پیروزی متوالی در کارنامه دارد که اولین آن‌ها به مارس ۲۰۱۹ در لندن بازمی‌گردد، وقتی با ناک‌اوتی فوق‌العاده دارن تیل بریتانیایی را مغلوب کرد. جدیدترین مبارزه ماسویدال نوامبر گذشته در یو‌اف‌سی ۲۴۴ به میزبانی نیویورک بود؛ رقابت با نیت دیاز بر سر کمربند "بدترین حرامزاده" (بی ام اف) که برای اولین بار به او رسید و بنابر گزارش‌ها ۴۰۵ هزار دلار هم نصیبش کرد. ماسویدال در حالی با بی‌بی‌سی گفت‌و‌گو می‌کند که بیرون خانه آفتاب‌گیر خود در فلوریدا نشسته و لباس صورتی رنگ گران‌قیمتی به تن دارد. این طور که پیداست او از بودن در مرکز توجه لذت می‌برد. اعتماد به نفس بالایی دارد اما متکبر به نظر نمی‌رسد. ماسویدال هنوز قهرمان دسته سبک‌وزن یو‌اف‌سی نشده اما ادا و اصول قهرمان‌ها را دارد. او الان در جایگاهی است که تا حد زیادی می‌تواند روی مبارزه‌هایش قیمت بگذارد و رقیبش را انتخاب کند. موقعیتی که فقط مبارزهای با‌ثبات و سخت‌کوش‌ به آن دست می‌یابند. ماسویدال بعد از پیروزی مقابل نیت دیاز در نوامبر کمربند بدترین حرامزاده ( بی‌ام‌اف) را گرفت ماسویدال معتقد است باید زودتر از این به چنین جایگاهی می‌رسیده: "در بیشتر دوران حرفه‌ایم برچسب مبارز خیابانی رویم بود. " "حالا یو‌اف‌سی همه کار برایم می‌کند اما صادقانه بگویم وقتی تازه به این سازمان ملحق شده بودم برایم تبلیغ خاصی نمی‌کرد. الان همه می‌گویند 'اوه، عجب، پس تو مبارز خیابانی بوده‌ای' اما قبلا برگزارکننده‌ها از چنین چیزی اصلا خوش‌شان نمی‌آمد. " " چون مبارز خیابانی بودم برگزارکننده‌ها علاقه‌ای نداشتند برایم تبلیغ کنند. من برای سازمان‌ها و برگزارکننده‌هایی مسابقه‌ داده‌ام که هیچ‌وقت نمی خواستند به من پول بدهند یا موقعیت در اختیارم بگذارند." "وقتی مبارزه حرفه‌ای را شروع کردم همیشه افرادی بودند که بگویند، وای یک مبارز خیابانی، یعنی می‌تواند خودش را با سیستم وزن‌کشی مسابقات حرفه‌ای تطبیق دهد؟ احتمالا نمی‌تواند به موقع سر وزن برسد. اما من هرگز وزن‌کشی یک مبارزه را از دست ندادم. هیچ وقت به این دلیل از یک مبارزه کنار نکشیدم." " هیچوقت کارهای مبارزهای خیابانی غیرمتمدن را انجام ندادم. مثلا در مبارزه‌ها هیچوقت خطایی نکردم که به خاطرش از من امتیاز کم شود". ظفیر هریس، ملقب به "دادا ۵۰۰۰"، سلطان مبارزه‌های خیابانی زیرزمینی در میامی بود و در حیاط پشتی خانه‌اش صدها مبارزه برگزار کرد. ماسویدال هیچ‌وقت زیر نظر هریس مبارزه نکرد اما به عنوان تماشاچی چند بار به حیاط پشتی او رفت. هریس می‌گوید مبارزه خیابانی از نظر بسیاری از افراد موقعیتی برای فرار از محله‌های فقیرنشین شهر بود: "برای آن‌ها حکم راه خروج را داشت. آن‌ها موفقیت کیمبو اسلایس را دیده بودند. شعار من هم این بود 'آهای، اگر او می‌تواند، شما هم می‌توانید.' ما بچه پولدار نبودیم و فرصت‌هایی که مردم در سایر نقاط آمریکا داشتند را نداشتیم. حیاط پشتی برای ما جایی بود که می‌توانستیم در آن کار کنیم. " هریس معتقد است مبارزه‌ خیابانی مزایایی داشت که به خطرهایش می‌ارزید. ممکن بود به مصدومیت شدید یا زندان ختم شود اما زندگی‌ها زیادی را هم نجات می‌داد. او می‌گوید این مبارزه‌ها جلوی دعواهایی که ممکن بود به خونریزی ختم شود را می‌گرفت: " گلوله‌ای که شلیک شده دیگر داخل اسلحه برنمی‌گردد و کار تمام است." " تمرکز ما هم روی همین بود. این که راه حلی برای مشکلات مردم باشیم. همه مردم مشکل دارند اما مهارت‌ حل مشکل، چیزی نیست که در همه ما پیدا شود." هریس به موفقیت ماسویدال در یو‌اف‌سی افتخار می‌کند. او می‌گوید: "همیشه گفته‌ام اگر ماسویدال را در حال مبارزه با یک خرس دیدی، به داد آن حیوان برس. خورخه مهارت‌های لازم برای رسیدن به این جایگاه و تبدیل شدن به یک مبارز بزرگ را کسب کرد." " پسری از حیاط پشتی، رکورد سریع‌ترین ناک‌اوت تاریخ یو‌اف‌سی را به نام خود ثبت کرده و این ارزش کار او را نشان می‌دهد."
خورخه ماسویدال با آرامش به دیوار قفس تکیه داده. در حالی‌که دست‌هایش را پشتش گرفته، با خونسردی به رقیبش در آن‌سوی قفس لبخند می‌زند؛ حال و هوایی کاملا متفاوت با آنچه قرار است تا لحظاتی بعد اتفاق بیفتد.
خورخه ماسویدال؛ از حیاط پشتی یک رخت‌شوی‌خانه تا 'بدترین' مبارز
در اين قطعنامه از نقض آزادی بيان و مطبوعات، تعقيب و سرکوب مخالفان سياسی، اذيت و آزار وابستگان به اقليت های دينی و همچنين اعدام نوجوانان در ايران انتقاد شده است. قطعنامه همچنين رد صلاحيت گسترده نامزدان در انتخابات مجلس، تعطيلی و توقيف مطبوعات و فيلترگذاری سايت های اينترنتی را از ديگر اقدامات جمهوری اسلامی در جهت نقض آزادی های اساسی مردم ايران تلقی کرده و آنها را محکوم کرده است. اصلاح سيستم قضايی ايران و پايان دادن به شکنجه و مجازات‌های بيرحمانه ای مانند سنگسار از جمله تقاضاهای مطرح شده در قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل از جمهوری اسلامی است. اين قطعنامه از دولتهای عضو سازمان ملل خواسته است که دولت جمهوری اسلامی را به رعايت کامل اصول حقوق بشر در ايران فرا بخوانند. به تازگی برخی از کشورهای غربی به ويژه کانادا و نروژ دولت جمهوری اسلامی را به خاطر نقض حقوق بشر مورد نکوهش قرار داده اند. جمهوری اسلامی ايران در واکنش به قطعنامه يادشده، مضمون آن را رد کرده و آن را "غيرواقعی و سياسی" دانسته است. شما چه نظری داريد؟آيا اصول حقوق بشر به راستی در ايران پايمال می گردد؟ آيا شواهد و مدارک مشخصی برای اين اتهام وجود دارد؟ آيا محکوميت جمهوری اسلامی در سطح جهانی می تواند بر رفتار اين دولت تأثير بگذارد؟ نظر خود را برای ما بفرستيد. لطفا به زبان فارسی بنويسيد و با بيانی کوتاه و فشرده. استفاده از احکام شديد عليه شهروندان ايرانی يکی از مؤثرترين ابزارهای مبارزه با اصلاحات بوده است که مخالفين خواست مردم تا کنون بوسيله آن توانسته اند موانعی بلند در مسير اصلاحات ايجاد کنند. شواهد بسياری در اين خصوص موجود است که کميته های حقيقت ياب براحتی می توانند آنها را جمع آوری و مستند کنند. توجه دولتها و افکار عمومی به اين مسئله می تواند مفيد باشد و اگر به نحوی به اهرمی جهت فشار بر ايران تبديل شود مؤثر هم خواهد بود. مثلا دولتهای طرف مذاکرات هسته ای با ايران می توانند يکی از شروط مذاکره را اين مسئله قرار داده و بطور جدی به آن بپردا زند. رامبد - شيراز ببينيد در حال حاضر دغدغه اصلی مردم ما هيچکدام از اين چيزهايی که در اين قطعنامه به آن اشاره شده نيست. مردم ما به اين کاری ندارند که چهار تا نويسنده و وبلاگ نويس در زندان هستند و يا مثلا حقوق بهائيان و بودائيان و ستاره پرستان به رسميت شناخته نميشود. متأسفانه اين قطعنامه اصلا توجهی به خواسته های واقعی اکثريت ملت ايران نکرده است. مردم ما آزادی محسوس و واقعی ميخواهند. آزاديی که بتوانند در زندگی واقعی خود آن را لمس کنند. با يک گل که بهار نميشود. با آزادی چند نويسنده و روزنامه نگار که آزادی به مملکت نمی آيد. متاسفانه در حال حاضر اعمال اينگونه فشارها بر جمهوری اسلامی صرفا به منظور گرفتن امتيازات اقتصادی و سياسی بيشتر صورت ميگيرد و الا نقض حقوق بشر که چيز تازه ای در جمهوری اسلامی نيست و در همه جای دنيا هم هست. سينا منصوری - تهران وضع حقوق بشر در ايران بسيار نابسامان تر از آن است که جامعه جهانی برداشت کرده است و در واقع شنيدن آنان کی بود مانند ديدن. عين اله رحيمی - تهران اولا تعريف حقوق بشر و مرجع صلاحيت دار آن غرب و کشورهايی نظير آن نيستند ولی از همه خنده دارتر رأی کشوری مثل اردن است که در قرن ۲۱ هنوز مثل عصر حجر پادشاهی دارند و امثال اين کشورها از اين که بگذريم اين کاملا قابل درک و طبيعی است که بعضی از مقرارت يا مجازاتها در ايران مثل بسياری از کشورهای ديگر قابل نقد و انتفاد باشد اما بهتر است در محيط سالم تر مبتنی بر همکاری نسبت به اصلاح آن کوشيد نه با هياهيو. راستی کشور کانادا تا حالا نامی از زندانهای گواتنامو يا ابوغريب کشتار مجروحان در عراق و... نشنيده؟ آيا اقدامات بر عليه مسلمانان در کشورهای اروپايی منطبق بر حقوق بشر است؟ آيا هر که با ماست پس حامی حقوق بشر است و هر که بر عليه ماست ضد حقوق بشر؟ آيا اصلا کشورهايی نظير اردن و آمريکا و ... که خود ناقض حقوق بشرند صلاحيت امر قضاوت را در مورد اتهام کشور ديگر در اين مورد را دارند؟ اميرحسين اکبری - دامغان به نظر من اين گونه قطعنامه ها تأثير بسيار خوبی برای جامعه ايران در دراز مدت خواهد داشت. مخصوصا که رأی مجمع عمومی است نه شورای امنيت. چراکه همواره در ايران به رأی مجمع عمومی احترام گذاشته می شود. علی نيتی - کرمان اولين سنگ بنای تبعيض را با تقسيم شهروندان به عوام و خواص، خودی و غيرخودی گذاشتند و ابن اصل عامل کليه بدبختی های ماست. آيا نقض حقوق بشر از اين آشکارتر می شود؟ از اين قطعنامه ها هم بارها صاذر شده است. اگر قرار بود حکومت به آنها بها بدهد تا به حال داده بود. مجامع بين الملی هم دلشان برای ما نسوخته است. آنها هم بازی موش و گربه ميکنند درست مثل دولت ايران که با ادعای مبارزه با مفاسد اقتصادی می خواهد سر مردم بی چيز را گرم کند. ما محکوم هستيم که اين وضعيت مشقت بار را تحمل کنيم مگر دستی از غيب برون آيد و کاری بکند. فاطمه - تهران تلاش بيجا. حکومت به همين راحتی شکست نميخورد. برايشان اصلا مهم نيست که قطعنامه ای صادر بشود يا نشود... دکتر رستمی - تهران از اين که سازمان ملل متحد حرف دل هر ايرانی را زد خوشحال هستيم. از سخنگوی وزارت امور خارجه ميخواهيم که زياد دروغ نگويد و به سازمان ملل متحد و مردم ايران به ديده احترام بنگرد. به خاطر داشته باشيم که رژيم صدام حسين هم قبل از سقوط به نقض حقوق بشر با رأی پنجاه و شش کشور متهم شد. کيوان - سويس حقوق بشر مسئله ای است که از قبل از انقلاب در ايران وجود داشته ولی بعد از انقلاب اين مسئله بيشتر شده است. به نظر من بايد به اين مسئله بيشتر رسيدگی بشود چرا که واقعا امروز مردم ايران به حق و حقوق پايمال شده نياز بيشتری دارند. فاطمه نياز پور - همدان ظاهرا اين تدابير ديگر در تغيير رفتار جمهوری اسلامی اثری زير بنايی و بلند مدت نخواهد داشت. در طول ۲۵ سال گذشته از اين نوع مصوبه ها عليه حکومت زياد صادر شده و هيچکدام تاثيری طولانی مدت نداشته گاه در موارد استثنائی حکم محکومی به تعليق افتاده است. از طرفی حکومت بتازگی ياد گرفته است که هرگاه مثلا اروپائی ها از وضعيت حقوق بشر در ايران اظهار نگرانی کنند او هم متقابلا از وضعيت نامطلوب حقوق بشر در اروپا و يا ديگر نقاط جهان ابراز نگرانی کند و مسئله محدوديت های حجاب و يا مانند آن را پيش بکشد. ديگر اين روش صدور بيانيه کارساز نيست. چون ضمانت اجرائی هم ندارد. تابعيت حکومت ايران از حقوق بشر هم ضمانت اجرائی ميخواهد. شايد اروپائی ها در قالب پيش شرط برای برقراری روابط تجاری بتوانند به روند توسعه حقوق بشر در ايران صورت و ضمانت اجرائی بدهند. م ملازاده - ايران چطور سازمان ملل قطعنامه هايی راتصويب می کند که قدرت اجرايی ندارد؟ آيا آمريکا حقوق بشر را رعايت ميکند؟ آيا کشتن مردم بی دفاع عراق و افقانستان ووووو نقض حقوق بشر نيست؟ چطور سازمان ملل بر عليه امريکا و ديگر کشورها که هر روز در سراسر دنيا به کشتار مردم بی دفاع و بی گناه مشغول هستن در جهت محکوم کردنشان خاموش است؟ هاشم - فردوس قوانين داخلی ايران با هيچ کدام از اصول حقوق بشر منطبق نيست. نقض آزادی بيان و مطبوعات، تعقيب و سرکوب مخالفان سياسی، اذيت و آزار وابستگان به اقليت های دينی، اعدام نوجوانان در ايران و و و.... گوشه بسيار کوچکيست از نقض قوانين حقوق بشر در ايران. اما من فکر نميکنم اين محدوديتها کوچکترين تأثيری بر رفتار جمهوری اسلامی بگذاره. بعضی از قوانين بسيار خشن مثل اعدام و سنگسار جزو قوانين اسلامی است و مطمئنا جمهوری اسلامی حاضر به زير پا گذاشتن قوانين اسلامی نميشه. در ثانی فشار کشورهای اروپايی بر ايران به خاطر منافعشون به حدی نيست که تهديدی برای ايران به حساب بياد... فرناز - سوئد رژيم ايران از اين چيزها ککش هم نمی گزد. تا زمانی که اراده مردمی نباشد اين قطعنامه ها ميخ آهنينی است که نرود در سنگ... رامين - تهران چنين قطعنامه هائی عليه حکومت ايران لازم است ولی کافی نيست. چرا که در اين قطعنامه ها کمتر به تبعيض عليه خلقهای غير فارس تا کنون اشاره ميشود و ديگر اينکه جنبه اجرائی ندارند. چنين قطعنامه هايی بايد در شورای امنيت سازمان ملل نيز تصويب شوند. علی محمد - فريدن ما بايد خود به دنبال حقوق بشر خود باشيم چون قطعنامه های سازمان ملل ضمانت اجرايی ندارد و البته خود کانادا که بانی قطعنامه اخير بود شايد اگر آن اتفاق برای زهرا کاظمی نمی افتاد بانی اين قطعنامه هم نمی شد. آرش - شيراز به نظر من اين کار از طرف کانادا در جهت منافع آمريکا بوده تا بتوانند جمهوری اسلامی ايران را تحت فشارهای سياسی بگذارند ولی با سياستی که ايران در مورد اين گونه فشارها اتخاذ کرده آمريکاييها به هدف خود نخواهند رسيد. محسن - دلاک آباد محکوميت نقض حقوق بشر در ايران توسط جامعه جهانی اقدام درستی است ولی به نظر من اعمال تحريمهای اقتصادی عليه جمهوری اسلامی چاره کار نخواهد بود، چراکه دود آن به چشم اقشار کم درآمد و آسيب پذير جامعه خواهد رفت، طبقه ای که بيشترين نقض حقوق بشر متوجه آن است. در مقابل خارج کردن مردم ايران از انزوا و برقراری ارتباطات فرهنگی بيشتر ميان ملتها ميتواند به بهبود وضعيت حقوق بشر در ايران کمک کند. نيما - شيراز جای بسيار تعجب است که در مجمعی که بيش از ۱۳۶ نفر نماينده کشورها حضور دارند فقط اندکی کمتر از نصف اين تعداد رأی به محکوميت حاکمان ايران داده اند مابقی نيز خود يا جزو کشورهای جهان سوم و مستبد و غير انتخابی هستند و يا هيچ گونه ملاحظات انسانی برايشان ارزش ندارد و فقط به منافع خود می انديشند همچون روسيه و چين بگير تا عربها. برای آنها چه اهميتی دارد که در ايران اگر در مورد مسائل جاری سياسی کشور نظر خود رابيان کنی راهی زندانی خواهی شد که کسی از محل آن اطلاعی ندارد و در پشت درهای بسته محاکمه و محکوم خواهی شد. يا دختر بچه ۱۶ ساله به دار آويخته ميشود... کوروش - تهران از آنجايی که ايران قوانين داخلی خود را دارد بايد ديد آيا کشورهای ديگر بر اساس قوانين داخلی خود اين قطعنامه را امضا کردند يا بر اساس قوانين بين المللی؟ در هر صورت از همه مهمتر اين است که قوانين ايران ظاهر بدی ندارد ولی روابط بر ضوابط حکم فرماست که مواردی از آن را از نزديک ديده ام. هادی مير اعلمی - ايران خوب است که سازمان جهانی پس از ۲۵ سال سرانجام فهميد که در ميهن ما چه خبر است... محسن - هلسينکی اين تنها راه فشار مسالمت آميز بر جمهوری اسلامی است. پرويز - تورونتو چندين سال است که اين محکوميتها صورت ميگيرد ولی بهبودی حاصل نشده و وضعيت بدتر شده است. تجربه ثابت کرده نشستها و محکوميتها هيچ حاصلی ندارد. اروپا بايد دنبال روش ديگری از جمله حمايت از طرح رفراندوم در تعيين نوع حکومت که قطعا چيزی غير از جمهوری اسلامی خواهد بود باشد. محمد - اراک خدمات
پنجاه و نهمين نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز دوشنبه ٢٠ دسامبر ٢٠٠٤ با تصويب قطعنامه‌ ای عليه ايران، جمهوری اسلامی را به خاطر نقض حقوق بشر مورد انتقاد قرار داد.
آيا محکوم ساختن جمهوری اسلامی به خاطر نقض حقوق بشر موجه است؟
کارشناسان افزايش نرخ تورم در ايران را عمدتاً به سياستهای مالی دولت محمود احمدی نژاد نسبت می دهند که بر پايه شعار انتخاباتی او مبنی بر "آوردن پول نفت پای سفره مردم" بنا شده است. انتقاد از سياستهای اقتصادی و مالی دولت محمود احمدی نژاد در مجلس شورای اسلامی نيز افزايش چشمگيری يافته و طی تازه ترين اقدامات انتقادی، شماری از نمايندگان مجلس رسماً به وزيران بازرگانی و دارايی تذکر داده اند که فوراً برای جلوگيری از گرانی بی رويه و افزايش قيمتها در آستانه سال نوی خورشيدی تدابيری اتخاذ کنند. از جمله بخشهای اقتصاد ايران که گرانی در آن محسوستر است، بازار مسکن است. يک روز پيش از تذکر نمايندگان مجلس به وزيران بازرگانی و دارايی، وزير مسکن ايران به مجلس فراخوانده شد تا پشت درهای بسته به سؤالات نمايندگان در مورد افزايش بهای خريد و اجاره مسکن پاسخ گويد. غلامعلی حدادعادل، رئيس مجلس ايران در نشستی با خبرنگاران گفته: "گاهی اعلام می شود دستهايی در کار است تا بازار مسکن را آشفته کند، گاهی نيز به عواملی مانند رشد نقدينگی اشاره می شود، گاهی هم سير تاريخی مطرح می شود بدين معنا که همواره شاهد افزايش در قيمت مسکن و به دنبال آن رکود و ثبات نسبی اين قيمت و مجدداً افزايش آن هستيم". در جلسه پرسش از وزير مسکن، نمايندگان به انتقاد از سياستهای مالی دولت در تنظيم بودجه سال 1385 پرداختند و يادآوری کردند که سال گذشته هنگام تنظيم اين بودجه، هشدار داده بودند که استفاده بيش از اندازه از مازاد درآمدهای نفتی و بويژه هزينه کردن آن در امور غير سرمايه گذاری توليدی، تورم ايجاد خواهد کرد اما دولت اين هشدار را جدی نگرفت. نمايندگان مجلس دولت را متهم کردند که با اجرای طرحهای ناکارآمد باعث شده است قيمت مسکن به طرز کم سابقه ای افزايش پيدا کند و بنابراين دولت بايد اين وضعيت را سر و سامان بدهد. به گفته کارشناسان، سياست دولت در استفاده از مازاد درآمدهای نفتی و تزريق آن به بازار باعث شده است ميزان نقدينگی در ايران به بيشتر از ۱۱۰ هزار ميليارد تومان برسد که اين نقدينگی به سمت املاک و مستغلات سرازير شده و گرانی مسکن از تبعات آن است. خدمات
بانک مرکزی ايران نرخ تورم در اين کشور در هشت ماه نخست سال جاری خورشيدی را بالاتر از نرخ تورم در مدت مشابه در سال قبل اعلام کرده و آماری ارائه داده که که بنابر آن، نرخ تورم در هشت ماه نخست سال 1384 خورشيدی يازده و يک دهم درصد بوده اما در مدت مشابه در سال جاری خورشيدی به چهارده و هفت دهم درصد افزايش يافته است.
افزايش نرخ تورم در ايران
۱. باقر، ۳۵ ساله/ برنامه نویس روزهای اول اومدنم به قم همه نگران این بودند که من حامل ویروس کرونا باشم. چون پیش از سفرم در استرالیا چند موردی مشاهده و قرنطینه شده بودند. من باید اولش به همه اطمینان می‌دادم که من کرونا ندارم. وقتی که خبر وجود کرونا در قم گزارش شد شاهد هراس دسته جمعی مردم بودم. از آن روز به بعد کارم شده است که به مردم کوچه بازار اطمینان بدهم که هنوز وضعیت در قم به اپیدمی تبدیل نشده و احتمال ابتلا به این بیماری بسیار اندک است و همین که دستشان را بشویند و تا جای ممکن از قرار گرفتن در تجمعات جلوگیری کنند و بهداشت عمومی را رعایت کنند برای جلوگیری از بیماری کافی است. 'کرونا قرار است کدام یک از ما را ببرد؟' خیابانهای اطراف حرم حضرت معصومه به شدت خلوت شده و کسب و کارها واقعا خوابیده است. مغازه‌دارها بسیار ناراحتند که نزدیک به عید نوروز که باید فروش آنها بسیار بالا باشند عملا کسب و کارشان تعطیل شده است. البته جالبه که هنوز در این گیر و دار برخی از مردم حس شوخ‌طبعی خودشان را از دست نداده‌اند. الان بیش از آن‌که از ابتلا به این ویروس جدید بترسم، نگران بازگشتم به استرالیا هستم. برای ورود به ایران مشکلی نداشتم ولی می‌ترسم در بازگشت مرا قرنطینه کنند؛ بخصوص که دوحه هم اعلام کرده که مسافرانی که از ایران می‌آیند قرنطینه می‌کند، نگرانم یک بار در دوحه قرنطینه شوم، و یک بار هم در سیدنی و به این ترتیب، یک ماه را از دست بدهم. ۲. علی، ۴۵ ساله/ راننده اسنپ و کارگر شغل اول من کار در یک کارخانه در شهرک شکوهیه است ولی چون حقوق آن کفاف زندگی من، همسرم و دو فرزندم را نمی‌دهد بعد از ظهرها با اسنپ مسافرکشی می‌کنم. از وقتی که خبر آمدن کرونا به قم رسید وضعیت زندگی من پیچیده‌ترشد. همسرم از من می‌خواد که رانندگی اسنپ را کنار بگذارم. این کار البته به راحتی شدنی نیست و بالاخره باید روزی در آورد و زندگی کرد. از کرونا در قم تا ایدز در لردگان؛ چه کسی بهای دروغ‌ را می‌پردازد؟ پیدا کردن ماسک کمی سخت بود چون تقریبا ماسک جایی پیدا نمی‌شد. حتی بعضی داروخانه‌ها روی شیشه چسبانده‌اند که ماسک، دستکش و کالاهای مشابه را موجود ندارند. بالاخره بعد از سر زدن به چند جا توانستم ماسک پیدا کنم. الان وقتی مسافر می‌زنم بیشتر ترجیح می‌دهم که در صندلی عقب بنشینند تا کمتر امکان ابتلای من باشد. ولی این کار همیشه شدنی نیست. شهر تا حدود زیادی خلوت شده و تعداد مسافرها هم واقعا کم شده است. بعضی وقتها فکر می‌کنم که شاید با توجه به کمبود مسافر بهتر باشد که توی همان خانه بمانم. ۳. فاطمه ۲۴ ساله/ دانشجوی ارشد حقوق دانشجوی ارشد حقوق هستم. کلاس‌هایمان که تعطیل است. پدرم هم فرهنگی است و فعلا خانه‌ مانده است. بیکار که می‌شویم به خانه هم‌دیگر می‌‌رویم. همین موضوع مرا نگران کرده است. چرا هیچ کس قرنطینه خانگی را مراعات نمی‌کند. اگر مسئولان به فکر ما نیستند، چرا خودمان موضوع را جدی نگرفته‌ایم؟ بعضی در ارتباط با دیگران خیلی سخت‌گیر شده‌اند، ولی بیشترمان جدی نیستیم، حداقل در ارتباط با آشنایان رعایت مسائل بهداشتی را کنار می‌گذاریم. شاید به اندازه کافی نترسیده‌ایم. ۴. محمد، ۳۸ ساله/ کارمند دانشگاه پیش از اعلام رسمی تقریبا هیچ داروخانه‌ای نه ماسک داشت و نه ماده‌ای برای ضد عفونی کردن و نه دستکش. برای گرفتن داروهای همسرم به چند داروخانه سر زدم و برایم عجیب بود که چرا به یک باره این قدر درخواست برای ماسک زیاد شده که موجودی داروخانه تمام شده است. شب که رسما اعلام شد، تازه متوجه ماجرا شدم. خانمم باردار است و می‌خواستیم برای وضع حمل به نزد مادر همسرم در یکی از شهرهای شمالی برویم. ولی حجم اخبار و پیام‌ها در شبکه‌های اجتماعی آن قدر زیاد بود که شک کردیم قم را قرنطینه کنند و نتوانیم برای وضع حمل از قم خارج شویم. روز بعد سریعتر وسایلمان را جمع کردیم تا از قم خارج بشویم. 'نوک کوه یخ' کرونا در ایران؛ در قم چه می‌گذرد؟ روز اول انتشار خبر هیچ تفاوتی در رفتار مردم دیده نمیشد، فروشگاه‌ها هم شلوغ بودند. باورم نمی‌شد که این قدر همه چیز عادی باشد. حتی در هنگام خروج از قم هم هیچ گونه کنترلی نبود. همسرم سرفه می‌کرد و مطمئن بودم در مبادی شهر ما را کنترل می‌کنند. بعدا متوجه شدم چندین نفر دیگر از دوستانم نیز از قم بیرون رفته‌اند و هیچ کدام معاینه نشده بودند. اکنون در مازندران هستم و اینجا نیز با کمبود شدید ماسک، دست‌کش و الکل مواجه هستیم. در تماس مداوم با خانواده‌ام هستم و خدا را شکر تا به امروز کسی از دوستان و خویشاوندان و نزدیکانم به این ویروس مبتلا نشده است. ترسی که روز پنجشنبه در قم داشتم را به یاد دارم. الان می‌دانم که آن ترس بی‌معنا بود و بودنم در شمال ایران نیز چندان مرا در موقعیت ایمنی قرار نمی‌دهد. فقط از این مسأله عصبانی هستم که چرا هیچکسی به فکر افکار عمومی نیست. اگر واقعا با تهیه چند میلیون ماسک میشد کمی جو عمومی را آرام نگاه داشت، چرا پیشتر کسی به این فکر نیافتاده بود. انگار همه چیز را سپرده‌اند به دست تقدیر، و تا وقتی مشکلی حاد نشده، نیازی به پیش‌گیری نیست و نیازی نیست به آن فکر کنیم. ۵. مهدی، ۲۹ ساله/ شغل آزاد ویروس کرونا عملا زندگی رو برای ما مختل کرده و به نوعی ایزوله خانگی ایم و تا حد امکان بیرون نمیریم و حتی خریدامون رو هم آنلاین انجام میدیم. متاسفانه کمبود ماسک و حتی مسائل بهداشتی همچون انواع الکل و ژل شستشو و ضد عفونی کننده علیرغم چندین بار قول مسئولین که تو بازار تزریق میشه و یا حتی رایگان خانه به خانه میدند، کاملا تمام شده و اگر هم باشه با چندین برابر قیمت بخریم. هیچ آمار دقیقی هم از فوت و مبتلا به این بیماری در دست نیست و هر شخصی شخص دیگر رو تکذیب میکنه. نکته قابل توجه بی خیالیی قکشری از مردم و جدی گرفتن بی از حد بخش دیگر و همچنین با اینکه نزدیک به عید نوروز است اما بازارهای قم خالی است و کسبه نگران چک هایشان هستند. با اینکه دستور به تعطیل کردن اماکن عمومی داده شده اما متاسفانه تولیت حرم از اینکار امتناع میکنه با اینحال مردم هم کمتر به حرم میرند. ۶. حسین، ۳۵ ساله/پژوهشگر دینی و دانشجوی دکترا هرچند مؤسسات پژوهشی تعطیل نیستند، ولی من از آغاز هفته سر کار نرفته‌ام و سعی می‌کنم دورکاری کنم. شهر نیز تا حد زیادی خلوت شده است. البته خود را در خانه حبس نکرده‌ام و اگر خرید یا کاری داشته باشم با رعایت مسائل بهداشتی از خانه خارج می‌شوم، ولی همسر و دخترم را در خانه نگه داشته‌ام. بیشترین نگرانی من این است که برخی از علما چندان قضیه را جدی نگرفته‌اند. علیرغم اینکه می‌گویند هیچ‌یک از مراجع قم با بستن اماکن زیارتی مخالفتی ندارند، با این حال، حرم حضرت معصومه همچنان باز است و مردم تردد می‌کنند. گویا برخی گمان می‌کنند که بستن حرم، توهین به اعتقادات است و هیچ‌کس در حرم اهل‌بیت بیمار نمی‌شود، در صورتی که خود اهل‌بیت بیمار می‌شدند. کرونا و باز شدن پای 'دشمن' به بحران اخبار ضد و نقیض هم قوز بالا قوز شده است. یکی می‌گوید پنجاه نفر مرده‌اند و دیگری این رقم را دور از واقعیت می‌خواند و می‌گوید حاضر است استعفا دهد اگر حتی نصف این آمار درست باشد. آخر سر هم هیچ کدام استعفا نمی‌دهند. مردم هم این وسط سردرگم‌اند؛ برخی هم واقعا ترسیده‌اند. اما بدتر از همه عزیزانی است که همه چیز را شوخی گرفته‌اند. ۷. محمد مهدی، ۳۴ ساله/روحانی من مهدی هستم، متولد قم و ساکن قم. از روزی هم که شیوع کرونا اعلام شده از قم خارج نشدم و نمیشم. اگه بخوام در مورد اوضاع این روزهای قم صحبت کنم، باید بگم واقعا زندگی جریان داره، فقط رفت و آمدهای الکی مردم حذف شده، آلودگی هوا خیلی کمه، مردم به کارهاشون می رسن، خریدشون رو انجام می دن و...، آره یه عده که چشمشون به دهن خبرگزاریهای خارجیه، همون روزای اول از قم خارج شدند، ولی واقعا اوضاع قم اینجوری که اونا میگن نیست. زندگی توی قم متوقف نشده. بزارید با هم صادق باشیم، من اصلا نمی گم تو قم هیچ اتفاقی نیفتاده، یا کرونا از اصل شایعه است، نه. کرونا اومده، کشته هم داشته ولی مردم دارن زندگیشون رو می کنن! شاید باور نکنید ولی حتی بعضی از ساندویچیهای سطح شهر هم باز هستند و مشتری هم دارن. چرا این تعداد از مسئولان حکومت ایران کرونا گرفته‌اند؟ وضعیت جالبی پیش اومده، بیش از ۳۰ کشور دنیا رسما اعلام کردن که موارد ابتلا به کرونا در اون کشورها ثابت شده، اما چرا فقط دو تا کشور هستند که از تا این حد محدود شدن و روابطشون با کشورهای دیگه قطع شده، چرا فقط ایران و چین؟ غیر از اینه که چین از نظر اقتصادی و ایران از نظر سیاسی و ... در مقابل آمریکا ایستادن؟ وقتی امریکا حتی نمی تونه انگلستان رو راضی کنه که با شرکت هواوی قرارداد نبنده باید راهی پیدا کنه که خود کشورها رابطشون رو با چین قطع کنن؟ چه راهی بهتر از به خطر افتادن سلامتی مردم، اون موقع است که مردم خودشون دولتشون رو مجبور می کنن که رابطشون رو محدود کنه. نسبت به ایران هم همینه پس حواسمون باشه و خودمون رو گول نزنیم، ما با یک جنگ بیولوژیک با پشتوانه امپراطوری رسانه ای مواجه هستیم و به امید خدا از اون هم سربلند بیرون میاییم.
اولین خبرها از ویروس کرونا در ایران از قم آمد. بحرانی که به مرور به سایر نقاط ایران هم سرایت کرد. تعدادی از شهروندان قمی یادداشتهای کوتاهی از نگرانی ها، دغدغه ها و ترس ها و زندگی در این روزهای قم برایمان فرستاده اند.
کرونا و قم؛ 'اگر مسئولان به فکر ما نیستند، چرا خودمان موضوع را جدی نگرفته‌ایم؟'
گزارشگر نشریه آتلانتیک برای تحقیق خود را به عنوان یک حامی ترامپ جا زده است همزمان مجله آتلانتیک خبر داده ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ برنامه‌ای برای صرف یک میلیارد دلار تبلیغات انتخاباتی و پراکندن نقطه‌نظرات سیاسی دارد که در جریان اصلی رسانه‌های آمریکا "سانسور از طریق قیل و قال" خوانده می‌شود. 'کارزار یک میلیارد دلاری' برای انتخاب مجدد دونالد ترامپ مک‌کی کاپینز، نویسنده و گزارشگر تحقیقی برای درک چگونگی استفاده ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ از رسانه‌های اجتماعی و دنیای دیجیتال ابتدا یک حساب جعلی در فیسبوک تحت عنوان یک ترامپی دو آتیشه به راه انداخته و نتیجه این تجربه را در گزارشی مفصل در نشریه آتلانتیک منتشر کرده است. "اولین کاری که کردم صفحه رسمی دونالد ترامپ و ستاد انتخاباتی او را در فیسبوک لایک زدم. الگوریتم فیسبوک خیلی زود من را تشویق کرد به دیدن صفحات دیگری چون فاکس بیزینس، اَن کولتر و چند صفحه دیگر چون "ترامپ، که اطمینان قلوب است" و غیره... من هم همه را لایک زدم. بعد شماره تلفنم را به ستاد انتخاباتی ترامپ دادم و به چند گروه خصوصی در فیسبوک هم پیوستم؛ گروه‌هایی چون کشته-مرده‌های شعار "عظمت را به آمریکا بازگردانیم - مگا" و مثل آن... حتی پیوستن به یکی از آنها مستلزم پر کردن فرمی بود که ظاهرا من را اسکن می‌کرد تا مبادا جزو لیست سیاه آنها باشم." گزارشگر آتلانتیک نوشته ابتدای این تجربه مصادف شده بوده با آغاز استیضاح دونالد ترامپ. "ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ درست در میانه یک کارزار تبلیغاتی چندین میلیون دلاری بود که هدفش اثرگذاری بر ادراک آمریکایی‌ها از فرآیند استیضاح بود. هزاران تبلیغات کوچک هدف‌دار همچون سیلی اینترنت را در خود فرو برده بود و ترامپ را همچون یک قهرمان اصلاح‌گر ترسیم می‌کرد که در حال کنکاش درباره فساد (سیاست‌مدارانی چون جو بایدن) در خارج از مرزهای آمریکا است و این که چه طور دموکرات‌ها می‌خواهند با کودتا جلوی او را بگیرند. اگر چه چنین گفتمانی به نظر خیلی غیرقابل‌باور به نظر می‌رسید اما با شتاب فراوانی در حال تکثیر شدن بود. وبسایت‌های راست‌گرا آنها را در بوق و کرنا کرده بودند. بحث و گفتگوهای اینترنتی که حامیان ترامپ به راه انداخته بودند مملو بود از نظریه‌های‌ توطئه (افکار دائی‌جان ناپلئونی). اکوسیستم "اطلاعات آلترناتیو" در حال تغییر شاکله بزرگترین سرتیتر اخبار کشور بود و من می‌خواستم از داخل این پروسه را ببینم." "آنچه پیش روی من در حال شکل گرفتن بود اجرای استراتژی بود که از سوی رهبران کشورهای غیرلیبرال در گوشه و کنار جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد. این که به جای خفه کردن صدای مخالفان، رهبران این کشورها یاد گرفته‌اند که چه طور بر قدرت رسانه‌های اجتماعی افسار بزنند و آن را در جهت پارازیت انداختن روی اخبار و ایجاد سردرگمی و ابهام به کار گیرند. آنها دیگر نیاز ندارند که معترضان را در خیابان‌ها سرکوب کنند؛ کافی است با ابر بلندگوی خود پارازیت ایجاد کنند تا هیچ کس صدای مخالفان را نشوند (یا اگر شنید در آن شک کند). اهل علم و آکادمی نام این روش را گذاشته‌اند "سانسور از طریق نویز (سیگنال نامربوط)" یا شاید همان قبل و قال راه انداختن و "شلوغش کردن" برای انحراف افکار عمومی. مک‌کی کاپینز در این گزارش تحقیقی مفصل به نمونه‌های مختلفی برای اثبات نظریه خود پرداخته از جمله ویدیوهای تقطیع شده‌ای از اظهارات شاهدان استیضاح که از طریق ستاد انتخاباتی آقای ترامپ برای او فرستاده می‌شده و به گفته او سخنان شاهدان را به "نفع گفتمان ترامپ مصادره می‌کرده است". "آنچه طی چند هفته برای من اتفاق افتاد بسیار گیج‌کننده بود. روزها می‌شد که من جریان استماع شاهدان در کنگره را مستقیم از تلویزیون نگاه می‌کردم. جلساتی که پر از اظهارات در محکومیت عملکرد آقای ترامپ در جریان اوکراین بود. اما عصر همان روز روی تلفنم کلیپی از همان اظهارات را دریافت می‌کردم که جملات را خارج از متن پشت هم ردیف کرده بود و کاملا در جهت تبرئه ترامپ بود. چند بار پیش آمد که از خودم پرسیدم؛ ای بابا! پس اصل قضیه این بود!... ابتدا فکر می‌کردم دانش روزنامه‌نگاری و تحقیقاتی که دارم من را از گیج شدن و بازی خوردن توسط کارزارهای اطلاعات نادرست حفظ خواهد کرد اما در کمال تعجب کم‌کم خودم را در وضعیتی یافتم که به همه سرتیترهای اخبار شک می‌کردم... با هر بار کلیک کردن روی محتوایی که برایم فرستاده می‌شد احساس می‌کردم قدرتم برای تشخیص خبر اصلی از اطلاعات نادرست تحلیل می‌رود و به همه چیز و همه کس شک می‌کنم." در ادامه آقای کاپینز به ایام انتخابات سال ۲۰۱۶ و قضیه تلاش روسیه برای انحراف افکار آمریکایی‌ها از طریق انتشار اخبار جعلی در فیسبوک و دیگر رسانه‌های اجتماعی پرداخته و نتیجه گرفته که در آن سال همه مباحث درباره تلاش مسکو بود و اخبار متمرکز بر ارتش سایبری روسیه و یا مثلا شرکت تولید اخبار جعلی در مقدونیه بود. "در حالی که چنین کابوسی از اشباح خارجی ذهن همه مردم و سیاست‌مداران را پر کرده، ترامپ و متحدان داخلی‌اش، تلاش دارند همان تکنیک‌ها را بومی کنند و همچون عوام‌فریبان و سلطه‌طلبان از آنها برای ماندن در قدرت سود ببرند... ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ بنا دارد با صرف بیش از یک میلیارد دلار - که قرار است از طریق کمک ائتلافی رسانه‌های جناحی، گروه‌های سیاسی خارج از سیستم و افرادی که مستقل در فضای رسانه‌ها و دیجیتال عمل می‌کنند تامین شود - کارزاری از تبلیغات رسانه‌ای و دیجیتال به راه بیاندازد که می‌تواند بزرگترین کمپین انتشار اخبار جعلی و نادرست در تاریخ آمریکا را لقب گیرد". مک‌کی کاپینز که بعد از انتشار این گزارش با برنامه رادیویی "هوای تازه" (فِرِش اِیر- Fresh Air) درباره آن گفتگو کرده می‌گوید شخصا برایش مهم نیست که چه کسی برنده انتخابات آینده می‌شود اما نگران است که اگر دموکرات‌ها هم برای جا نماندن از قافله بخواهند از ابزاری مشابه در تبلیغات انتخابات پیش‌رو استفاده کنند آن‌گاه فارغ از نتیجه انتخابات، این مرزهای اخلاقی اطلاع رسانی در آمریکاست که به طور جبران‌ناپذیری تخریب خواهد شد. "وقتی با استراتژیست‌های سیاسی و دیگر خبرگان حرف می‌زنم، تصویری که از وضعیت موجود ترسیم می‌کنند خیلی ویران‌شهری (مدینه فاسده) است. صحنه انتخاباتی که مملو از بات‌نت‌ها، رسانه‌های محلی پوشالی و دروغین، میکروتبلیغات‌هایی که تشویش و ترس اشاعه می‌دهند و پیامک‌های ناشناس که به صورت کاربر به کاربر و متفاوت از پیامک‌های تجاری (که هیچ‌کس نمی خواند) برای میلیون‌ها نفر ارسال خواهند شد. هر دو حزب به این ابزار دسترسی دارند. اما قرار گرفتن این ابزار در دستان رئیس‌جمهوری که مکررا دروغ می‌گوید، نظریه‌های توطئه را بسط می‌دهد و ابائی از به کار‌گیری منابع و قدرت دولت در جهت منافع خودش ندارد، احتمال ویرانی بزرگتر و بزرگتر می‌شود." اخبار مرتبط برد پراسکال، رئیس ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ که در این تصویرگرافیکی به عنوان مغز متفکر استراتژی انتخاباتی آقای ترامپ جلوه داده شده یک متخصص امور دیجیتال اهل تگزاس است و در سال ۲۰۱۶ رئیس بخش دیجیتال و انفورماتیک ستاد آقای ترامپ بود در نیمه دوم این گزارش آقای کاپینز به شرکتی در یک برج واقع در محله راسلین ویرجینیا اشاره کرده که دقیقا در آنسوی رودخانه پوتومک و تنها چند کیلومتری کاخ‌سفید قرار گرفته و بنا بر ادعای گزارشگر آتلانتیک "مقر فرماندهی این جنگ اطلاعاتی" است و تحت مدیریت برد پارسکال، رئیس ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ اداره می‌شود. البته بدیهی است که تمام این تمهیدات برای راه یافتن به جریان اصلی افکار عمومی آمریکا نیاز به بسترهایی چون فیسبوک و توییتر دارد تا امکان دسترسی مستقیم به مخاطبان را فراهم کنند. شاید هم به همین دلیل است که جورج سوروس، میلیاردر آمریکایی که خود را مدافع ارزش‌های دموکراسی می‌داند، روز چهارشنبه، ۱۹ فوریه، علنا خواستار کنار گذاشته شدن مارک زاکربرگ و شریل سندبرگ، دو مدیر اصلی فیسبوک شده چرا که بر خلاف توییتر، فیسبوک اعلام کرده بنا ندارد بر محتوای تبلیغ‌های سیاسی مربوط به انتخابات امسال نظارت و یا آنها را ممنوع کند. در حقیقت مارک زاکربرگ گفته نمی‌خواهد فیسبوک را وارد وادی "سردبیری و مدیریت اخبار" کند و اجازه خواهد داد که همه تبلیغ‌ها بروی این بزرگترین شبکه اجتماعی جهان منتشر شود تا مخاطب خود میان "سره و ناسره" تمیز قایل شود. ریسک بزرگی که در انتخابات ۲۰۱۶ فیسبوک را به مهد اخبار جعلی و بهشت بات‌ها بدل کرد. بیشتر بخوانید جورج سوروس خواهان حذف مارک زاکربرگ از فیسبوک شد مایکل بلومبرگ به علت سابقه مناقشه برانگیز خود درباره زنان و همچنین نگاه تبعیض‌آمیز علیه سیاه‌پوستان و لاتین‌تبارها مورد انتقاد قرار گرفته است بلومبرگ با "چپ پُر" آمده است مایکل بلومبرگ، میلیاردر سرشناس آمریکایی در مدت کوتاهی که وارد کارزارهای انتخاباتی شده توانسته با استخدام بیش از ۲۰۰۰ پرسنل و صرف حدود ۳۵۰ میلیون دلار در میان سه پیشگام نخست نظرسنجی‌ها برسد. گزارش‌گران می‌گویند وسعت تشکیلات انتخاباتی او در حد و قواره ستادهای انتخاباتی نامزدهای اصلی است حال این که دموکرات‌ها تازه وارد انتخابات مقدماتی درون حزبی شده‌اند و ماه فوریه برای بیش‌تر آنها در حد "دست گرمی" است. "ظهور پر شتاب" مایکل بلومبرگ که همزمان با "افول پر شتاب" جو بایدن، معاون سابق باراک اوباما و "پیش‌تازی" برنی سندرز در کارزاهای دموکرات‌ها شده، خیلی زود تمرکز رسانه‌های آمریکا را متوجه شهردار سابق نیویورک کرده است؛ کسی که خود مالک غول رسانه‌ای بلومبرگ است و نیازی به معرفی ندارد اما به رسم دنیای سیاست در آمریکا حالا که او در قد و قامت ریاست‌جمهوری پا پیش گذاشته باید سوابق اقتصادی و سیاسی‌اش یک بار دیگر از در انظار عمومی وارسی شود. مایکل کرنیش، خبرنگار پرسابقه واشنگتن‌پست در پادکست ریپورترز (گزارشگران) این روزنامه به سابقه پر حرف و حدیث آقای بلومبرگ در ارتباط با زنان پرداخته و به طور خاص بروی یکی از وقایعی که میان آقای بلومبرگ و یکی از کارمندان زن شرکت او پیش آمده بوده اشاره کرده است. "معروف‌ترین مورد به شکایت یکی از زنان فروشنده ارشد (به نام گریسون) در شرکت آقای بلومبرگ است که از او به علت تبعیض جنسیتی علیه خودش شکایت می‌کند. او بلومبرگ را متهم کرده بود که وقتی فهمیده باردار شده به او گفته "بکشش!" بلومبرگ در دادگاه و تحت سوگند گفتن چنین چیزی را انکار کرد هر چند بعدا با خانم گریسون برای پس گرفتن شکایتش در بیرون دادگاه به توافق رسید." در گزارش واشنگتن‌پست برخی از مدارک دادگاه هم ضمیمه شده که در یکی از آنها ماجرا چنین روایت شده: "روز ۱۱ آوریل ۱۹۹۵ حدود ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه صبح بود. بلومبرگ در کافه تریا با چند فروشنده و چند دانشجوی مدرسه اقتصاد دانشگاه نیویورک در حال عکس گرفتن بود که به خانم گریسون برخورد و به او گفت: 'چرا تو را برای عکس دعوت نکردند؟' بعد خودش جواب داد که: 'حتما قیافه ات رو دیدن'. بعد هم به مسخره کردن کارمند تازه ازدواج کرده خود ادامه داده و گفت: 'خب ازدواج چه طوره؟' در ادامه خانم گریسون به رئیس خود می‌گوید که زندگی زناشویی او عالی است و قرار است ظرف چند ماه آینده عالی‌تر هم بشود چرا که او باردار است. اما در جواب مایکل بلومبرگ به او می‌گوید: "بکشش!" خانم گریسون با تعجب می‌پرسد 'چی؟' و آقای بلومبرگ تکرار می‌کند: 'بکشش! بفرما. این هم شماره ۱۶.' که اشاره‌ای بوده به شانزدهمین زن کارمند زیر دست او که باردار شده است." خانم گریسون چند ماه بعد از این ماجرا از شرکت آقای بلومبرگ اخراج می‌شود و بعد از رئیس سابق خود به علت تبعیض جنسیتی در محل کار شکایت می‌کند. شکایتی که در زمان خود در رسانه‌های آمریکا هم مورد توجه قرار گرفت. مایکل کرنیش می‌گوید تحقیقات او نشان می‌دهد که مایکل بلومبرگ در انتها برای فیصله دادن به شکایت خانم گریسون به او مبلغی ۶ رقمی که میزان دقیق آن افشاء نشده پرداخت کرده است. اخبار مرتبط بلومبرگ در جایی از مناظره چهارشنبه برنی سندرز را کمونیست خواند که با اعتراض بقیه نامزدها روبرو شد آیا بلومبرگ کلید کاخ‌سفید را خواهد خرید؟ آلکس برنز، گزارشگر و تحلیل‌گر سیاسی روزنامه نیویورک تایمز در گفتگو با پادکست دیلی به گشاده‌دستی کمپین انتخاباتی مایکل بلومبرگ و لشکر ۲۰۰۰ نفری که در همین ابتدای رقابت‌ها برای تشکیلات انتخاباتی خود استخدام کرده پرداخته است. او در ابتدای این گفتگو به این اظهارنظر که "آیا بلومبرگ آمده که انتخابات مقدماتی حزب دموکرات را بخرد؟" جواب مثبت می‌دهد و می‌گوید: "برای مثال دقت کنید در نیوهمشایر که اصلا نام مایکل بلومبرگ روی برگه‌های رای نوشته نشده بود، تعداد کسانی که به بلومبرگ رای دادند بیشتر از فرماندار ماساچوست بود که او هم مثل بلومبرگ دیر وارد کارزار شد و حالا هم ناچار شد کنار بکشد." "بلومبرگ تا حالا حدود ۴۰۰ میلیون دلار وارد تبلیغات کرده و اون طور که ما شنیدیم به مدیران ستاد خودش گفته نگران پول نباشند... هر چند برای درک عمیق‌تر باید به این نکته توجه داشت که فقط این ۴۰۰ میلیون دلار نیست که به سرعت نام بلومبرگ را در نظرسنجی‌ها بالا کشیده‌، بلکه او طی سالیان گذشته میلیاردها دلار صرف ساخت امپراتوری خود در باور آمریکایی‌ها کرده. باوری که او را یک میلیاردر انسان‌دوست و حامی ارزش‌های دموکراتیک معرفی می‌کند." آلکس برنز می‌گوید از زمان ورود مایکل بلومبرگ به رقابت‌های انتخاباتی او و یکی از همکارانش تلاش کرده‌اند سابقه همه پول‌هایی آقای بلومبرگ در طول چند سال گذشته (پس از کنار رفتن او از پشت شهرداری نیویورک در سال ۲۰۱۳) در امور سیاسی و بشر‌دوستانه خرج کرده استخراج کنند تا بلکه معلوم شود این پول‌ها برای او چه وجهه عمومی و چه پشتیبانی سیاسی دست و پا کرده است. "او در این چند سال میلیاردها دلار صرف فعالیت‌های مقابله با پدیده گرمایش زمین، اصلاح قوانین مالکیت اسلحه و این اواخر کمک به انتخاب نمایندگان دموکرات کنگره کرده تا بلکه اکثریت مجالس کنگره را به دست دموکرات‌ها برساند... در حقیقت او طی انتخابات میان دوره‌ای کنگره در سال ۲۰۱۸ صدها میلیون دلار صرف حمایت از نامزدهای دموکرات کرد که در نهایت ۲۱ نفر از آنها برنده شدند. از میان آن ۲۱ نفر ۱۵ نامزد زن بودند." با وجود این، سابقه پرمناقشه مایکل بلومبرگ درباره زنان و جملات "ضدزن و جنسیتی" که او بارها بر زبان رانده، یکی از نقاط ضعف اصلی این میلیاردر نیویورکی است. در پادکست گزارشگران واشنگتن پست مایکل کرنیش به یکی از رکیک‌ترین آنها که به مایکل بلومبرگ نسبت داده شده اشاره می‌کند: "روزی او خطاب به زنان مدیرفروش شرکت خود می‌گوید 'این کامپیوترهای جدید خیلی کارها بلدند ‌بکنند حتی شاید بتوانند سکس دهانی هم انجام دهند که در آن صورت خیلی از شماها بیکار خواهید شد"'. در پادکست دیلی نیویورک‌تایمز آلکس برنز به سابقه شهرداری بلومبرگ اشاره می‌کند و این که چه طور وقتی او شهردار نیویورک بود به پلیس اجازه داده بود که مسلمانان، سیاه‌پوستان و لاتین‌تبارها را صرفا به خاطر نژاد و مذهب‌شان بیشتر مورد سوءظن قرار دهد. "یکی از مواردی که درباره نقش پول بلومبرگ در سیاست مطرح است گزارشی است که در سال ۲۰۱۵ مرکز ترقی‌ آمریکایی (Center for American Progress) که یک اندیشکده مطرح لیبرال است درباره اسلام‌هراسی تهیه کرد. در پیش‌نویس این گزارش فصلی با چهار هزار کلمه به استراتژی نژادپرستانه پلیس نیویورک در برابر مسلمانان اختصاص داده شده بود و این که چه طور پلیس نیویورک بعد از حملات یازدهم سپتامبر برای جوامع مسلمان نیویورک مامور مخفی و خبرچین گمارده بود... این پیش‌نویس هرگز منتشر نشد چون یکی از مدیران این اندیشکده هشدار داده بود که اگر چنین گزارشی بیرون برود موسسه بلومبرگ به آن واکنش جدی نشان خواهد داد. بعد که گزارش منتشر شد، نه تنها آن فصل مربوط به پلیس نیویورک در زمان شهرداری بلومبرگ کامل حذف شده بود بلکه در تمام گزارش هرگز نامی از مایکل بلومبرگ برده نشده بود." آلکس برنز در ادامه می گوید که تحقیقات نیویورک تایمز نشان داده که تا زمان تهیه آن پیش‌نویس، مایکل بلومبرگ یک و نیم میلیون دلار به مرکز ترقی آمریکایی کمک کرده بود و بعد از آن گزارش هم ۴۰۰ هزار دلار دیگر به آن داده است. "نتیجه اخلاقی این قضیه آن است که اعطای پول از سوی بلومبرگ به افراد و موسسات جناح چپ گویی در میان دموکرات‌ها پدیده‌ای به وجود اورده که به موجب آن آنها حاضرند حتی فعالیت‌ها و ارزش‌هایشان را به نحوی تنظیم کنند که با مایکل بلومبرگ جفت و جور شود حتی هنگامی که بلومبرگ شخصا از آنها نخواسته چنین کنند. در قضیه آن گزارش، ما از مسئولان دم و دستگاه بلومبرگ پرسیدیم که آیا آنها از چنین فصلی در گزارش خبر داشته‌اند و آنها گفتند روح‌شان هم خبر نداشته. ما هم هیچ دلیلی بر خلاف گفته های آنها پیدا نکردیم..." یعنی این یک خود سانسوری از سوی مرکز ترقی آمریکایی بوده که نخواسته خود را با بلومبرگ سرشاخ کند چرا که او یکی از بزرگترین حامیان مالی این موسسه و موسسات شبیه آن در میان دموکرات‌هاست. نمونه بارزتری و موخری که گزارشگر نیویورک تایمز به آن اشاره می‌کند دیدار حدود دو هفته پیش مایکل بلومبرگ از کنگره آمریکا و جلسه او با تنی چند از نمایندگان دموکرات مجلس آمریکاست. "معمولا وقتی نامزد رئیس‌جمهوری به کنگره می‌رود رسم بر این است که او سراغ هر نماینده ای می رود و مستقیما از او می خواهد که از نامزدی او برای ریاست جمهوری حمایت کند. اما این طور که ما دریافتیم دست کم در یکی از جلسات این طور بوده که مایکل بلومبرگ پشت میز نشسته بوده و این نمایندگان دموکرات - اغلب میانه‌رو - بودند که یکی یکی جلو می رفتند با او دست می دادند و از او به خاطر کمک از ستاد انتخاباتی‌شان تشکر می‌کردند. اگر چه این نمایندگان هیچ کدام از نامزدی بلومبرگ حمایت نکردند اما آنها (فعلا) از هیچ نامزد دموکرات دیگری هم حمایت نکرده‌اند. ستاد مایکل بلومبرگ هم می‌گوید به همه این نمایندگان گفته شده که حتی اگر از نامزدی بلومبرگ حمایت کنند هیچ تضمینی نیست که کمکی به کارزارهای انتخاباتی فعلی یا بعدی آنها بشود. اما (شاید لزومی هم به این تاکید نباشد) کافی است خود نمایندگان به سابقه کمک‌های میلیون دلاری بلومبرگ برای دموکرات‌ها نگاه کنند و حساب کار دست‌شان بیاید." مایکل بلومبرگ چهارشنبه شب برای نخستین بار در کنار پنج نامزد پیش‌گام حزب دموکرات در مناظره تلویزیونی شبکه ان‌بی‌سی شرکت کرد. جایی که تقریبا همه نامزدها نوک تیز پیکان خود را به سوی او گرفتند. از برنی سندرز که او را متهم به تلاش برای خریدن انتخابات کرد و گفت آمریکا نباید محل حکومت الیگارش‌ها شود تا الیزابت وارن که خواستار عذرخواهی بلومبرگ بابت اعمال پلیس نیویورک شد و همچنین از بلومبرگ علنا خواست که اگر گذشته ناپاک خود با زنان را می خواهد تطهیر کند روبروی دوربین تلویزیونی به زنانی که تعهد داده‌اند در برابر دریافت مبلغی هرگز از او شکایت نکنند اجازه دهد که جلو بیایند و از تجربه خود بگویند. البته که مایکل بلومبرگ زیر بار چنین درخواستی از سوی الیزابت وارن و بعد از او جو بایدن نرفت، بلکه در معدود دفعاتی که تلاش کرد با حمله به دیگر نامزدها از خود دفاع کند به برنی سندرز گفته که "برای ثروتم زحمت کشیده‌ام و آن را دارم برای امور بشردوستانه هزینه می‌کنم از جمله کلی هم به دموکرات‌ها داده‌ام."
مایکل بلومبرگ با ۶۰ میلیارد دلار دارایی وارد رقابت‌های درونی حزب دموکرات شده و ظرف مدت کوتاهی با صرف بیش از ۳۵۰ میلیون دلار تبلیغات توانسته خود را به رتبه دوم نظرسنجی‌ها برساند. آیا او که روی کاغذ تقریبا ۲۰ برابر دونالد ترامپ ثروت دارد می‌تواند کلید کاخ‌سفید را از چنگ دیگر میلیاردر نیویورکی درآورد؟ خودش که می‌گوید "حتما!"
در رسانه‌های آمریکا؛ 'سلاح' یک میلیارد دلاری ترامپ برای پیروزی در انتخابات چیست؟
در اين رمان تکان دهنده و هيجان انگيز، خاکسار موفق شده است تا هنر داستانسرايی را به بلندی های منحصر به فردی هدايت کند. تصويرهای رنگين و اعجاب انگيز جايگزين شده در جمله‌های موزون و دقيق، هستی پاره پاره تبعيدی ايرانی،‌ ياسين،‌همسرش سارا، پسر کوچکش‌ علی و دوستانش ايوان، کرامت و زاهد را زنده می‌کند. خاکسار امکانات استعاره را برای ملموس کردن تجربه‌های نهفته به کار می‌گيرد و با استفاده از زبان مجاز تا عمق هستی پناهندگانی که قادر به پر کردن شکاف زندگی‌شان نيستند، نفوذ می‌کند. نماد اين پناهنگان، شخص واره‌ ياسين، من- راوی داستان است که در مغازه‌ کوچکی با همکاری کرامت نقش‌های آسيب ديده فرش‌ها را رفو می‌کند. آنجا، در انزوای همدمی با فرش ها و گليم‌های ايرانی، ياسين مکان های خالی "بافت" داستان زندگی خود را در گل ها و برگ های محو شده باز می‌شناسد. "بافت" و "نقش سايه ها"، اين استعاره های هنر داستانسرايی در تمام سطوح ممکن داستان خاکسار گسترش يافته و از بادنماها و شلاق ها رمانی نادر ساخته‌اند که شکل و محتوا را چون دوقلويی در يکديگر باز می‌تاباند؛ زيرا خاکسار خود داستانی را درهم می‌تند که از تاملات شخصيت حساسی چون ياسين، خاطرات و روياهايش و حرف ها و يادداشت‌های ايوان چک که نويسنده است، تشکيل می‌شود. نقش پنهان در اين تکه پاره های به هم دوخته، ‌تنها در پايان و با نمايان شدن رشته‌هايی که زندگی ياسين، زاهد، کرامت و ايوان را به هم می‌پيوندند، ديده می‌شود. می توان تکنيکی را که خاکساراز آن بهره برده است Mise en abyme (بخشی از متن که در آن کل متن به صورتی نمادين بازتابانده می‌شود و به همين دليل می توان آن را "متن بازتاب" هم گفت- مترجم) يا پندار بی کرانگی Droste- effect ناميد. از متن بازتاب می‌توان اينجا به صورت تحت‌ اللفظی برداشت کرد. ياسين خود را گرفتار ناسازه ‌ای می‌بيند. استعاره‌هايی که او با تشويق ايوان سعی می‌کند از طريق آنها به زندگی‌اش معنا بدهد، او را به کل گذشته باز می‌گرداند؛ به طوری که آنچه خاکسار در يک صحنه‌ کليدی در دهان ياسين می‌گذارد، ‌حقيقی می‌نمايد:‌"ايوان معتقد است که استعاره ها بيرونی‌اند. نيازی به نويسنده بودن من و تو ندارند. کافی است نگاهت را عوض کنی." اعتقاد ايوان با هشدارش نشان داده می‌شود:"تو تنها به اينجا نيامدی. تو در واقع با مغازه کوچکت به اينجا کوچ کردی." قدرت تخيل ايوان ياسين را وامی‌دارد که بگويد ای کاش او هم نويسنده بود:‌"اگر بودم می‌توانستم اين استعاره را گسترش بدهم و از آن واقعيتی بسازم که معمای موقعيتم را در آن ببينم." اگر ايوان "بافنده" ای در اختيار ياسين بگذارد که او بتواند با آنها داستانی از زندگی‌اش بسازد، اين آرزوها برآورده می‌شوند. اين رشته‌ها بيش از همه از روايت های تکه پاره ای تشکيل شده اند که نقش اصلی در آنها با "زاهد" است که مفقودالاثر شده و نيز با دوست دختر هلندی‌اش،‌ ولی ياسين و ايوان نيز در‌ آن نقش‌ دارند. در داستان از هم گسيخته‌ ايوان که هم حکايت عشق و هم روايت ناتوانی در جدا شدن از گذشته است،‌ واقعيت و افسانه درهم می‌شوند. ايوان آن قدرها هم در پی بازتاباندن واقعيت نيست،‌ بلکه می‌خواهد با کمک تخيل و معنای عميق‌تر هستی آدم هايش را کشف کند. دست آخر ياسين با سرهم کردن "رشته‌"های داستان ايوان می‌فهمد که چرا رفيق قديمی‌اش، ‌زاهد، که از گذشته عذاب می‌کشيد،‌ از هلند گذاشته رفته است. و نيز در عکس‌هايی که کرامت از پرندگان می‌گيرد،‌ در تحسين زاهد از درخت کهنی که درست وسط شهر در برابر آسفالت مقاومت می‌کند و در دلمشغولی خودش با نقش‌ها، ريشه کن شدنشان را خواهد ديد. ياسين به واقع، با پيروی از نظر ايوان آغاز به ديدن استعاره ها در واقعيت می‌کند.اين لحظه‌ روشن شدن اين واقعيت نيز هست که ناتوانی ياسين در رفوی قاليچه‌ای که زاهد روی آن کار می‌کرده است به گذشته‌ی او مربوط می‌شود. آيا اين نقش مايه‌ گيج کننده او را به ياد نقش مايه ای می‌اندازد که اثر ضربه‌های شلاق بر گرده‌ ای بوده است؟ يا به ياد چرخش‌های غريب زندگی خودش که بنا به گفته‌ کرامت، نقش آن نه در هلند، که از پيش در ايران زده شد؛ وقتی که زندان، شکنجه و فرار به خارج از کشور نه تنها به خود او بلکه به صميمی ترين رابطه‌اش آسيب رساند. با رسيدن به اين نقطه، ‌خاکسار نقش در پيوند با ايران را به عهده‌ ياسين می‌گذارد تا داستان زاهد را که در عين حال داستان خود او هم شده است، روايت کند. خاکسار در اينجا خاطره ها و روياهای ياسين را به کار می‌گيرد. تصويرهايی که از پيش چشم دور نمی‌شوند، چون تصوير مادر ياسين زير درخت توت، هنگامی که فرزند دستگير شده اش را می بيند که به پشت سرش نگاه می‌کند. اين تصويرها زير پوست ياسين شعله ورند. اما با کوشش او در رمز‌گشايی و کنترلشان، شايد خاکسار به هدف خود، به سخن درآوردن گذشته به منظور کنار آمدن با آن رسيده باشد. هدفی که در بادنما ها و شلاق ها پيش چشم داشته است. پيتر اسلوتردايک زمانی نوشته است:"زبان بايد آن جايی به وجود آمده باشد که آتشی شعله ور است." ياسين همين مطلب را در رمان خطاب به هلنا به سخنی ديگر می‌گويد:‌"يک چيزهايی هست که هميشه ما را به مبدا می دوزد... اين مشکل ماست هلنا! در کمتر آثاری از ما گذشته بيان شده است... به اين دليل گذشته در ما نمی ‌ميرد. زنده می ماند. اما شما از آن می‌نويسيد، حرف می زنيد، به شيوه‌های گوناگون. .. ما آنها را در دل هامان نگاه می ‌داريم. اين کار را خراب می ‌کند." خاکسار در پی پايان خوش برای رمانش نيست. ياسين قاليچه را می‌گذارد بماند برای کسی ديگر که اسير بار گذشته نباشد. با اين حال، با بازگشت ياسين به مغازه‌ کرامت، جايی که او در نقش فرشی ديگر نمادی اميدوارانه کشف می‌کند، داستان با خوش بينی‌ محتاطانه‌ ای پايان می ‌يابد.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاين مقاله کوتاه، نقدی است بر رمان "بادنماها و شلاق ها" اثر نسيم خاکسار که در سال 1997 با عنوان " گذشته، هر تبعيدی را تمام عمر دنبال می کند" در روزنامه "تورو" چاپ شد. اين رمان، همان سال با ترجمه "يوهان ترهار" و "ميکه استرو" در هلند منتشر شده بود. اوديله يانسن منتقد ادبی درهلند است که برای روزنامه‌ "تورو" و چند مجله ادبی در هلند نقد کتاب می‌نويسد. خدمات
نسيم خاکسار، نويسنده ايرانی که هم از سوی رژيم شاه و هم از سوی رژيم آيت الله خمينی تحت تعقيب بوده، در سال ۱۹۸۳ زادگاهش ايران را ترک کرده است. از اين نويسنده تبعيدی ساکن هلند، مجموعه داستان بقال خروزويل(‌۱۹۹۱) سفر تاجيکستان( ۱۹۹۴) و اخيرا رمان بادنماها و شلاق ها به ترجمه درخشان "يوهان ترهار" و "ميکه استرو" منتشر شده است.
نقدی بر ترجمه هلندی رمان بادنماها و شلاق ها
نیروهای امنیتی افغان در یک محل رای‌گیری وزیر داخله/کشور افغانستان گفت که ٦٨ تحرک علیه مراکز انتخاباتی توسط نیروهای پلیس و ارتش افغانستان در روز انتخابات دفع شده است. مسعود اندرابی، وزیر داخله افغانستان و اسدالله خالد، وزیر دفاع افغانستان در یک نشست خبری مشترک پس از پایان انتخابات شرکت کردند. آقای اندرابی گفت که طالبان تنها توانستند از راه دور با پرتاب راکت‌ها و چسپاندن مین‌ها عمل کنند اما نتوانستند باعث اخلال در انتخابات شوند. وزیر داخله افغانستان گفت در جریان انتخابات ٢ پلیس و ٢ سرباز ارتش کشته شدند و ٣٧ ‌نفر از ماموران امنیتی زخمی شدند. براساس گزارش‌ها از سراسر افغانستان در حوادث امنیتی که از صبح امروز تا پایان رای‌دهی گزارش شده، ۴ کشته از جمله یک زن و یک کودک و ۷۲ نفر زخمی که بیشترشان غیرنظامیان هستند. با آنهم مشخص است که تهدیدهای امنیتی طالبان پیش از برگزاری انتخابات موجب کاهش حضور رای‌دهندگان در مراکز رای‌دهی شده است. هنوز تصویر روشنی از تاثیر نگرانی‌های امنیتی بر میزان مشارکت مردم گزارش نشده است. هفتاد و دو هزار نیروی امنیتی برای امنیت انتخابات در نظر گرفته شده بودند نهادهای ناظر سطح مشارکت را در نیمه اول روز پایین گزارش داده‌‌اند و روی هم رفته به نظر می‌رسد که در مقایسه با انتخابات‌های دیگر سطح مشارکت پایین‌تر بوده است. قطع شبکه‌های مخابراتی در بخش‌های از افغانستان به ویژه ولایت‌های شمال‌شرقی قندوز، تخار، بدخشان و بغلان رخ داد. کمیسیون انتخابات گفته به همین دلیل دقیقا نمی‌دانند در حدود ۸۰۰ مرکز رای‌دهی دراین مناطق چه گذشته است. عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی حکومت وحدت ملی در هنگام رای‌دهی، خطاب به طالبان گفت که تهدید مردم بی‌گناه قوت شما را نشان نمی‌دهد و تلفات مردم بی‌گناه خیری را نصیب شما نمی‌سازد. او گفت که به روند صلح و گفتگو تعهد دارد ولی گفتگو باید در یک روند قبول شده از طرف مردم افغانستان انجام شود. او به طالبان گفت که تهدید مردم غیرنظامی کاری نیست که کسی را به هدفش نزدیک سازد. عبدالله عبدالله او از تمام مقام‌های دولتی افغانستان نیز خواست که در روند انتخابات مداخله نکنند و برای برگزاری انتخابات شفاف و سراسری تلاش کنند. شورشیان نمی‌تواند انتخابات ''''اخلال کند '''' محمد اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان نیز در هنگام ریختن برگه رای خود به صندوق، گفت از نیروهای امنیتی کشورش برای تامین امنیت رای دهندگان قدردانی کرد. او از جریان رای گیری در سراسر کشور ابراز رضایت و خوشنودی کرد. وزارت داخله/ کشور افغانستان نیز در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی گفت که تدابیر امنیتی شدید در سراسر افغانستان برای برگزاری انتخابات به اجرا درآمده است. نصرت رحیمی، سخنگوی وزارت داخله/کشور افغانستان که امروز در یکنشست خبری صحبت می‌کرد، گفت نیروهای امنیتی تاکنون توانسته‌اند که امنیت مراکز رای‌دهی در سراسر این کشور را تامین کنند. او افزوده که تاهنوز هیچ مرکز رای‌دهی با تهدید جدی امنیتی رو به رو نشده‌ است. وزارت داخله/کشور می‌گوید بیش از ۷۰ هزار نیروی نظامی برای امنیت انتخابات در سراسر کشور مستقر شده‌اند. خوشحال سعادت معاون وزیر داخله در گفتگو با بی‌بی‌سی می‌گوید "شورشیان نمی‌توانند پروسه انتخابات را اخلال کنند." حوادث امنیتی که تاکنون گزارش شده از سه نفر کشته شده، یک خانم در ولایت کنر در شرق افغانستان به دلیل حمله شورشیان به یک مرکز رای‌دهی کشته، یک خانم و یک کودک دیگر نیز در ولایت ارزگان در جنوب افغانستان به دلیل فرود راکت در نزدیکی خانه شان کشته شده‌اند. علاوه برکشته شدگان یک سرباز ارتش در کابل، چهار غیرنظامی در ولایت کنر، یک دختر در ولایت پکتیکا، ۱۳ کودک و خانم در ولایت ارزگان، ۱۷ نفر در ولایت قندهار و شش نفر دیگر در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان زخمی شده‌اند. در اوایل صبح در ولسوالی کهمرد ولایت بامیان بر اثر حمله به یک مرکز رای‌دهی یک فرد غیرنظامی زخمی شد. تیراندازی‌های پراکنده دیگر نیز در این ولایت و ولایت همجوار، دایکندی گزارش شده است. پانزده تن از رای‌دهندگانی که امروز در قندهار به مرکز رای رفته بودند، در اثر انفجار ناشی از مواد جاسازی شده در یک بلندگو زخمی شدند. در عکس یکی از این زخمیان دیده می‌شود که در بیمارستان شهر قندهار تحت مداوا قرار دارد. مسئولان امنیتی ولایت غزنی می‌گویند که صبح امروز سه راکت/خمپاره در محوطه ریاست اطلاعات و فرهنگ غزنی در همسایگی یک مرکز رای‌دهی اصابت کرده است. به گفته مسئولان این رویداد تلفاتی در پی نداشته است. سفارت آلمان در افغانستان در صفحه رسمی توییترش نوشته: "ما حملات طالبان به رای‌دهندگان، مراکز رای‌دهی و کارمندان مراکز رای‌دهی را به شدت محکوم می‌کنیم. ممانعت از روند دموکراتیک و آسیب رساندن به غیرنظامیان به هیچ وجه رفتار قابل قبولی نیست. در شبکه‌های اجتماعی ویدئوهایی نشر شد که برخی از تهدیدهای امنیتی باعث شده تعدادی رای دهندگان افغان‌ پیش از ترک محل‌های رای دهی انگشت‌های جوهری خود را بشویند. نمایندگی اتحادیه اروپا در کابل نیز در صفحه توئیترش گفته که نیروهای امنیتی هوشیار و بااعتماد به نفس هستند. نمایندگی اتحادیه اروپا در افغانستان در صفحه رسمی توییترش نوشته: " دیپلمات‌های اتحادیه اروپا در کابل با دیدن شهروندان در صف‌های رای‌دهی تحت تاثیر قرار گرفتند. کارمندان انتخابات حاضر، شایسته و موثر هستند. نیروهای امنیتی هوشیار و با اعتماد به نفس هستند. به همه‌شان احترام می‌گذاریم." بنیاد انتخابات شفاف افغانستان (تیفا) اعلام کرده که براساس گزارش ناظرین این نهاد: ۹۸ درصد مراکز رای دهی ازقبل اعلام شده توسط کمیسیون انتخابات در ۳۴ ولایت افغانستان باز شده‌اند. همچنین این نهاد مستقل انتخابتی گزارش داده که نیروهای امنیتی در بیشتر از ۹۹ درصد مراکز رای دهی حضور دارند. تقریبا کل کارمندان کمیسیون انتخابات در زمان معین شده در محل رای گیری حضور داشتند.
با وجود تهدیدهای طالبان و نگرانی‌های گسترده امنیتی، روند انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بدون اخلال بسیار جدی امنیتی برگزار شد. گزارش شده که در انفجار بمب‌های مغناطیسی و دیگر حوادث امنیتی دست کم ۴ نفر کشته و ۷۲ نفر زخمی شده‌اند. این تلفات در مقایسه با هفته‌های منتهی به انتخابات که خشونت‌ها به اوج رسید، در روند انتخابات اخلال جدی ایجاد نکرده است.
انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بدون اخلال جدی امنیتی برگزار شد
"من حتما در انتخابات اسرائيل رای خواهم داد. من برای اولين بار تصميم گرفته ام به حزب "عمل" (حزب کارگر) رای بدهم. در اين مرحله کسی فکر نمی کند که اين حزب بيشتر از حزب کاديما رای بياورد و پيروز شود، ولی من می خواهم تا حد ممکن اين حزب (کارگر) قويتر وارد پارلمان شود. اولين انتطار من از اين حزب اين است که کارهای عملی و واضح در راستای صلح انجام دهد. با در نظر گرفتن واقعيـت های موجود، امير پرتز تنها کسی است که می تواند اين کار بکند و اولين اقدام او ملاقات با راهبران عرب بوده است که به نظر من خيلی کار مهمی بود. مساله صلح با فلسطينيان به بيشتر مسائل ديگر مربوط است. مثلا در حال حاضر فقر به حدی رسيده که يک سوم از کودکان اسرائيلی زير خط فقر زندگی می کنند. رسيدگی به اين مساله نيز ضروری است. علت گسترش فقر به نظر من سياست های کاپيتاليستی وزير اقتصاد پيشين (نتانياهو) است که در ظاهر وضع را بهبود بخشيد، ولی بيشتر مردم هزينه های اين سياست را پرداختند. پيش بينی من اين است مطمئنا حزب کاديما بزرگترين حزب پارلمان خواهد بود و حدودا يک سوم کرسی های پارلمان را اشغال خواهد کرد. حزب دوم حزب عمل و در رده سوم هم حزب ليکود که به رياست بنيامين نتانياهو خواهد بود. علت پيروزی کاديما، محبوبيت آريل شارون در بين اسرائيلی هاست، وگرنه اهود اولمرت چندان محبوب نيست. مساله اسرائيليان و فلسطينيان به دوطريق قابل حل است: يکی مذاکره و ديگری اقدامات يکجانبه از طرف اسرائيل (کاری که آريل شارون در غزه انجام داد). اهود اولمرت تا جايی که من می دانم قصد ادامه مذاکرات با فلسطينی ها را ندارد و ترس من اين است که اقدامات يکجانبه ای را انجام دهد و شهرک های غيرقانونی بزرگ را در مناطق فلسطينی خالی نکند. پيروزی کاديما برای من نتيجه جالبی نخواهد بود، ولی به نظر من اين پيروزی حتمی است! تنها اميد اين است که ائتلاف با حزب عمل تشيکل دهد نه با ليکود و احزاب دست راستی ديگر." در اسرائيل هر دو سال انتخابات برگزار می شود (انتخابات پيش از موعد) و من فکر می کنم اين امر زائيده امين نبودن رهبران آن است. علت سلب اعتماد من از احزاب اين است که مثلا حزب ليکود شعار می دهد که اگر دولت تشکيل دهد حداقل حقوق کارگران را هزار دلار خواهند کرد و مستمری بازنشستگی را افزايش خواهد داد. آقای نتانياهو (رهبر ليکود) در حکومت قبلی وزير دارايی بود و فشار زيادی به مردم آورد ولی البته در جمع کمک زيادی به کشور کرد ولی مردم تحت فشار بودند، هر چند اين کار دولت را از ورشکستگی اقتصادی نجات داد. يا مثلا اينکه آقای اولمرت (از حزب کاديما)، گذشته خيلی روشنی ندارد او زمانی شهردار اورشليم (بيت المقدس) بوده و مردم خاطره خوبی از آن دوران ندارند... غير از همه اينها، اين احزاب مانند هزارفاميل هستند که وقتی به قدرت می رسند، بر سر قدرت معامله می کنند. از همه چيز مهمتر برای من به عنوان يک ايرانی-اسرائيلی، صلح است، ولی من زياد خوشبين نيستم که صلح برقرار بشود. چرا که هم اسرائيل و هم فلسطينی ها موقعيت های بسيار خوبی را از دست داده اند و چندين سال پيش می شد که يک دولت فلسطينی تشکيل شود... اما چنين نشد تا اينکه دولت الان به دست حماس افتاد. آنها دولت اسرائيل را به رسميت نمی شناسند و به همين دليل اسرائيل نمی تواند با آنها مذاکره کند. اين جای تاسف دارد. دلم می خواست که می شد حزب برنده با ايران وارد مذاکره شود تا شايد ما هم می توانستم به ايران برويم. دلم خيلی تنگ شده... من و خانواده ام 28 سال است که در اسرائيل هستيم، ما به عبری صحبت کرده ايم ولی به فارسی خواب ديده ايم..." دولت های اسرائيل زمان زيادی که برای رسيدن به صلح با رهبران جنبش الفتح در اختيار داشتند را از دست دادند. اميدوارم دولت آينده اسير دشمنی بی حاصل با حماس نشود. هر يک روز عقب افتادن صلح برابر است با راديکال تر شدن جوانان آرمان خواه فلسطينی. مسلما بر سر ميز مذاکره نشاندن حماس سخت است اما اگر جامعه جهانی دست از تحقير حماس بر دارد و با احترام گذاشتن به نظر مردم فلسطين موقعيت جديد حماس را به رسميت بشناسد توافق با حماس دور از دسترس نخواهد بود. لا اقل اين راه کار برای مردم منطقه کم هزينه تر از ماجراجويی های کاخ سفيد و تند روهای اسرائيلی خواهد بود. پيام - تهران اول اين که باعث و بانی همه اين مشکلات اين است که عده ای خارجی سرزمينی را اشغال کرده اند و تلاش می کنند ساکنان آن را اخراج کنند. دوم اين که تروريست اصلی دولت اسرائيل است که سالانه چندين برابر آن چه گروه های مسلح فلسطينی می کشند، انسان های بی گناه را به قتل می رساند. سوم اين که اعمال فشار بی رويه بر فلسطينيان باعث شده که آنان برای دست يابی به خواسته هايشان هيچ مسير منطقی نداشته باشند و برای همين است که دست به حملات انتحاری می زنند. آن چه به نظرم عجيب می رسد اين است که به نظر می رسد طرفين اين دعوا بيشتر از اين که به دنبال حل مشکلاتشان باشند، به دنبال جا ر و جنجال و بازار گرمی اند. کيارا - اردبيل من فکر می کنم حل مشکلات اسرائيل يک مانع جدی دارد و آن بنا شدن بر مبنای به خاک و خون کشيدن هزاران فلسطينی و گرفتن سرزمين آنهاست. اينچنين نظامی هيچگاه نخواهد توانست روی آرامش ببيند. نيما - شيراز من اميدوارم هر حزبی که در اسرائيل موفق ميشه بتونه دولتی رو تشکيل بدن که صلح خاورميانه رو به ارمغان بياره. خيلی دوست دارم هر چه زودتر روزی رو ببينم که ايران و اسرائيل دو کشور بسيار دوست و نزديک منطقه اند . رامين -کرج يهودی نيستم اما مردم اسرائيل را مانند هموطنان خودم با جان و دل دوستشان دارم. اگر من شهروند اسرائيلی بودم حتما به حزب ليکود رای ميدادم. جناب نتانياهو محبوبيت خاصی ندارد ولی ضامن صلح در منطقه و يک اسرائيل قوی و مقتدر ميتواند باشد. ليکود ميتواند حماس را برای هميشه به صلح وادارد ما در منطقه خاورميانه نياز به صلح عادلانه داريم و اين صلح در خاورميانه فقط با فشار سياسی ميسر است والا اگر حزب کاديما يا حزب کارگر سرکار بيايد بايد سالها کجدار و مريز با فلسطينبان زندگی کردو روز بروز گوشه ای از خاک اسرائيل را به فلسطينيان داد و اين برای يک اسرائيلی دردآور است که بزور سربازان وطنی از خانه و کاشانه خود آواره شوند. ديندار - آلمان صلح بين ايران و اسرائيل ميتواند باعث شکوفايی اقتصادی هر دو کشور شود. باضافه ميتواند باعث از بين رفتن کدورت مابين مردم فلسطين با اسرائيل شود و اثرات مثبتی بر روی آينده اجتماعی و مرزی آنها بگذارد. احزاب اسرائيل نيز مانند احزاب دولت ايران هميشه تعصبی بوده اند و اين موجب رکود اقتصادی اين دو کشور گرديده زيرا مخارج عظيمی را بايستی به قدرتهای نظامی و دفاعی شان تقديم ميکنند در حاليکه با سطح فقر رو به صعود ميرود. مسعود - هلسينکی ای کاش دمکراسی اسرائيل در ايران هم برقرار شود. تا شاهد شکوفايی در رابطه با ايران و اسرائيل باشيم. برای هموطنان اسرائيلی ايرانی تبار آرزوی موفقيت دارم. اميد است شرايط بهبود گردد و اين ايرانيان عزيز از ايران ديدار کنند. سينا - ش - شيراز يکی از واقعيات مديريت در جوامع انسانی اين است که تصور می کنند با عده ای کوچک می توانند عده ای به تعداد زياد را هدايت کنند! در حالی که درواقع اين عملی که مردم از آن به هدايت جامعه نام می برند، مهار جامعه است. هيچ حزبی نمی تواند بدون پشتيبانی عملی اکثريت افراد تاثيرگذار در اهداف خود موفق شود. در اسرائيل شاهد دو جامعه متفاوت فلسطينی و اسرائيلی هستيم و به علت جدايی طلبانه بودن اين دو با هم تا به حال به توافق و صلحی نرسيده اند. راه حل مناقشه اسرائيل ۳ راه است: ۱. نابودی يکی از اين دو جامعه ۲. بی اعتقاد شدن به اعتقادات مذهبی از طرف يکی از اين دو جوامع برای کنار گذاشتن اختلافات مرزی ۳. تشکيل يک کشور فراگير با دو ايالت فلسطين و اسرائيل. شهاب برادران ديلمقانی - تهران خدمات
اسرائيلی ها روز سه شنبه 28 مارس به پای صندوق های رای می روند، در حالی که نظرسنجی ها نشان می دهد که حزب ميانه روی کاديما که آريل شارون پيش از سکته مغزی تاسيس کرده بود، از ساير احزاب جلوتر است. حزب کاديما تهديد کرده که به سلطه سنتی حزب دست راستی ليکود پايان دهد. ايرانيان ساکن اسرائيل ديدگاه های متفاوتی نسبت به شرکت يا عدم شرکت در انتخابت دارند. در اينجا، دو فرد ايرانی - اسرائيلی ساکن بيت المقدس ديدگاه های خود را با ما درميان گذاشتند:
رو در رو: دو ايرانی-اسرائيلی از انتخابات سخن می گويند
پس از انقلاب، عباس پهلوان مدتی زندانی شد و سپس به پاریس رفت، در فرانسه با گروههای مخالف جمهوری اسلامی همکاری رسانه ای داشت و اکنون سيزده سال است که در لس آنجلس سردبیر عصرامروز یکی از دو نشریه یومیه این شهر است. از عباس پهلوان درباره سیاست و مواضع عصر امروز پرسیدیم : ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم، مخالف دخالت دین در سیاست و حکومتیم و طرفدار مردمسالاری و دموکراسی در ایران؛ در نتیجه، بیشتر مطالب ما مقاله است تا خبر. در عین حال ما خبرهایمان را قبلاً از رادیوها می گرفتیم و حالا از سایتهای اينترنتی می گیریم از جمله بی بی سی اما خود ما تغییرات عمده ای در نوع ارائه این خبرها می دهیم، یعنی مطابق با همین روشی که خودمان داریم، مثلاً خبرگزاری ایران می گوید آقای بوش مدعی است که در ایران آزادی نیست، ما می نویسیم آقای بوش گفت که در ایران آزادی نیست. اضافه بر اخبار و مقالات پیامهای تلفنی داریم، شعرهای معاصر داریم و هر روز یک غزل داریم و یک ستون شعر نو. می دانم که تیراژروزنامه را به من نخواهید گفت ولی فکر می کنید در لس آنجلس این نشریه شما را چند نفرمی خوانند؟ پنج مغازه این نشریه را در سرتاسر لس آنجلس پخش می کنند، از چهار صبح در فروشگاههای ایرانی و کتابفروشیها. اضافه بر آن ما از طریق اینترنت که تمام صفحاتمان در آن منتشر می شود، تعداد بیشماری خواننده در خارج از این شهر حتی چند برابر خواننده در لس آنجلس داریم، در سراسر اروپا و ایران، خیلی ایمیل برای ما می فرستند از اروپا از خیلی از جاهای دیگر و فکر می کنم از طریق اینترنت خیلی بیننده دارد. می خواستم یک سؤال کلی بکنم در رابطه با رسانه ها و مطبوعات در لس آنجلس، بین اینها هیچ همکاری هست؟ بخصوص آنهایی که کارسیاسی می کنند یعنی آنهایی که مخالف حکومت ایرانند؟ وقتی من آمدم اینجا اولین کاری که کردم کانون رسانه ها را تشکیل دادم و خیلی زحمت کشیدم اما با وجود دودستگی و اختلاف و اینها نتوانستم مقاومت بکنم. خیلی فشار روی من بود، اول اینکه عده ای می گفتند که این از پاریس آمده برای ما می خواهد کانون درست کند، با این حال از همه آنها جلوتر بودم یعنی پیشکسوت بودم، حرف مرا هم زیاد گوش کردند ولی به هر حال اینجا مبارزه هایی که بود میان دستگاههای مختلف، نتوانستیم به جایی برسیم و اصولاً با وجود این جمعیتی که اینجا هست برد رسانه ها کم است. یعنی استقبالی که باید بشود نمی شود؟ نخیر نمی شود. چرا؟ به خاطر کیفیت خود رسانه هاست یا به خاطر بی علاقه بودن مردم است؟ به خاطر کیفیت خود رسانه هاست به خاطر اینکه اغلب بخصوص تلویزیونها با هم دعوا می کنند، دعواهای خصوصی خود را در رسانه شان مطرح می کنند، یک مقدار هم وضع توزیع کشش کافی ندارد، سابق بر این عصر امروز در شمال کالیفرنیا هم پخش می شد ولی الآن دیگر نمی شود. اصولاً علاقه مردم هم کمتر شده، همین طور شنونده رادیوها کمتر شده، اصولاً وضع رسانه ها به خوبی سالهای اولیه حتی به خوبی ده سال پیش نیست. شاید به خاطر اینکه رفته رفته نسل جدیدی آمده که فارسی کمتر بلدند و کمتر می خوانند؟ من که اینجا آمدم خیلی به من فشار آوردند که سرمایه گذاری کنیم که مجله فردوسی را منتشر کنیم. من مطالعه کردم دیدم آن مجله فردوسی که تجربه پانزده ساله ما بود اتکایش روی دانشگاهیان، استادان، معلمان و جوانان بود ولی اینجا هر جوانی و استادی هست یا دانشجویی هست فارسی نمی تواند بخواند، از این رو دیدم که بردی نخواهد داشت اگر مجله فردوسی را به همان سبک در اینجا منتشر کنیم. ما فقط همین عصرامروز را کمی نو کردیم، خواننده های ما کسانی اند اغلب چهل ساله به بالا، پسر من نمی تواند فارسی بخواند با اینکه فارسی خوب صحبت می کند فقط تیترها را می تواند بخواند اما مسئله این است که با وجود اینکه بعضی مجلات صفحه های انگلیسی گذاشته اند و دو تا نشریه انگلیسی هم در می آید، آنها هم خریدار ندارند. علت دیگرش هم می تواند این باشد که تعداد زیادی از مردم ممکن است علاقه به سیاست نداشته باشند، یعنی مثلاً شما می بینید که تلویزیونهایی که کار سیاسی نمی کنند، تجارتی ترند و برنامه های سرگرم کننده دارند، وضعشان از نظر مالی بهتراست و بیشتر هم بیننده دارند یا مثلاً فرض بکنید مجله ای که بیشتر به هنر می پردازد. برای اینکه قبلاً مردم تشنه خبر بودند روزنامه می خواندند ولی الآن رادیو هست خودشان اینترنت دارند، عطش خبری مردم از این طریق اقناع می شود و روزنامه فقط جنبه ای پیدا می کند که حاشیه داشته باشد یا حاشیه هنری داشته باشد یا مثل ما حاشیه دیگری داشته باشد که مطالب را تحليل بکند. یعنی پس شما معتقد نیستید که روزنامه شما برای اینکه وضع مالی اش بهتر بشود مرامش را عوض بکند یا بیشتر به مسائل هنری بپردازد. ما نمی توانیم این کار را بکنیم، در هرحال من به شخصه نمی توانم سیاسی نباشم. برای اینکه هم مبارزه کردم با این رژیم، هم به زندان افتادم، هم دو تا گوشم آسیب دیده، هم پایم آسیب دیده و هم دندانهایم آسیب دیده اند، بنابراین نمی توانم سیاسی نباشم. خوب همین مبارزه سیاسی که می کنید شما که تنها نیستید و رسانه هایی اینجا کار سیاسی می کنند یعنی مخالف حکومت ایرانند، به نظر شما راهی که اینها برای این مبارزه در پیش گرفتند راه درستی است یا اینکه اشتباه می کنند؟ یعنی منظورم این است که اختلافات داخلی باعث می شود که اصلاً این مبارزه هیچ نتیجه ای ندهد و هیچ ثمری نداشته باشد؟ آنهایی که صدایشان به ایران می رسد کارشان ثمربخش است، ما برای يک توده ای که اینجا هست برای اینکه نا امید نشوند، برای اینکه دلسرد نشوند با مقالات و اخبار دلگرمشان می کنیم، ما فقط اینجا را می توانیم گرم کنیم، از اینجا نمی توانیم آنجا نه شورش راه بیندازیم نه قیام کنیم. نه منظورم رسانه ها به طور کلی است، روزنامه شما نیست، چون مثلاً در ایران می گویند که کسانی هستند که می آیند در تلویزیون حرفهایی می زنند که برنامه سیاسی شان تبدیل به کمدی می شود. آنهایی که صدایشان به ایران می رسد غیرسیاسی اند. یعنی سیاسیها در ایران دیده نمی شوند؟ بعضیها هستند که می خواهند دو جنبه ای باشند یعنی یک خورده هم سیاسی باشند، بله یک کسی هست در واشنگتن به همه فحش می دهد، به دین فحش می دهد، به اسلام فحش می دهد، به پيامبر اسلام فحش می دهد، به آخوند هم فحش می دهد، ولی کاری اش نمی شود کرد. منظورم این بود که مثلاً در تلویزیون يک آقایی آمد چیزی درست کرد که برای مردم باعث خنده شده بود، این روی مبارزه شما اثر عکس نمی کند؟ چرا، مسلم است، جمهوری اسلامی از این ترفندها در اینجا زیاد می زند. یک عده ای اول خیلی تندند بعد می گویند مبارزه فایده ای ندارد و یک عده ای از مردم که به این دل بسته اند یک دفعه شل می شوند یا مثلاً اگر به من معتقدند که مبارزه می کنم، یک دفعه من بگویم که دیگر فایده ندارد و ما ماندنی شده ایم. جمهوری اسلامی از این کارها در اینجا خیلی می کند، بخصوص با عواملی که دارد ایجاد نفاق می کند، ایجاد دعوا می کند، ولی آنکه صدایش برسد به ایران خیلی مؤثر است. بله ما خودمان در جبهه نجات و بعد در راديو درفش کاویانی که برنامه هایمان از صوت العرب پخش می شد خیلی تأثیر داشت، دو بار ما امجدیه و چنین بار مبارکه را شلوغ کردیم. خوب فرض بکنید امجدیه شلوغ بشود، این غیر از اثر تبلیغاتی چه اثر دیگری دارد؟ باید در آنجا تشکل وجود داشته باشد، باید در ایران تشکلهايی باشد، شما الآن فکر بکنید مثلاً اگر الآن بی بی سی بتواند حوادث ایران را منعکس بکند کم تأثیر دارد؟ وقتی شما بخواهید بازنشسته بشوید، چه کسی این کار را انجام خوهد داد؟ باید جوانها بیایند وسط، ما کسانی که یک مقدار کناره گرفته بودند مثل استادهای دانشگاه را یک مقدار علاقمند کردیم که کار بکنند. روزنامه نگار جوان نمی آید، من در ایران که بودم چندین نسل را در فردوسی تربیت کردم، خیلی شاعرها بودند نویسنده ها بودند ولی اینجا متأسفانه نه. یعنی علاقه ندارند؟ همین طور که گفتم فارسی نمی دانند. یا اینکه فکر می کنند درآمد برایشان ندارد؟ اگر فارسی بدانند، بتوانند بنویسند، درآمد هم دارد. من تنها کسی که توانستم تربیت بکنم دخترم بود، آن هم در پاریس بود مجبورش کردم فارسی بخواند و حرف بزند، الآن هم اینجا برنامه تلویزیونی دارد. بقیه لهجه دارند یعنی آنهایی که می آیند پای تلویزیون می خواهند حرف بزنند همه لهجه دارند و مقدار زیادی انگلیسی مخلوط فارسی می کنند، اگر این نسل ما برود هیچ نسلی نیست، من الآن هفتاد سالم است. شما غیر از کار روزنامه نگاری نویسنده هم بودید و داستان هم می نوشتید. اصلاً دلم می خواست داستان بنویسم، یعنی اساس روزنامه نگاری هم با داستان نویسها بوده، مطیع الدوله حجازی، محمد مسعود، صادق هدایت هم در مجله سخن می نوشت اما او هم به هر حال اساسش بر همین بود، پرويز نقیبی، مجید دوامی، ناصر خدایار اینها همه نویسنده بودند، من یک هفته که کمی از سیاست روز دور بشوم می خواهم که داستان بنویسم. در حال حاضر داستانی در دست دارید؟ چیزهایی یادداشت می کنم ولی فرصت نمی کنم بنویسم، خیلی دلم می خواهد داستانهایی را که گاهی اوقات می شنوم و شرح حالهایی را که از ایران یا لابلای مطبوعات ایران می بینم به صورت داستان درآورم. من آن موقعها هم نوول می نوشتم، شش تا کتاب نوول دارم که معروفترینش نادرویش است، بعد دو تا سفرنامه حج و سفرنامه هند دارم، بسیاری از داستانهایم در ایران مانده، پنج سال که در ایران بیکار بودم هر روز می نوشتم ولی نمی دانم کجاست. خدمات
عباس پهلوان یکی از شناخته شده ترین روزنامه نگاران ایران قبل از انقلاب است، او چهارده سال سردبیر مجله فردوسی بود که به نشریه روشنفکران ایران شهرت داشت.
روزنامه نگاری سياسی در خارج از ايران
این عکس که در مقابل بیمارستان علی ابن ابی طالب گرفته شده، از معدود تصاویری است که از افراد مشکوک به کرونا در قم منتشر شده است او به بی بی سی فارسی گفت رسانه‌های محلی برای پوشش اخبار این شهر زیر فشارند و ترجیح حکومت پوشش از سوی صدا و سیماست. در حال حاضر، آمار ضد و نقیضی درباره شمار بیمارانی که بر اثر ویروس کرونا جان خود را از دست داده‌اند، منتشر شده است. به گفته مقامات وزارت بهداشت شمار مرگ و میر ناشی از کرونا امروز (۶ اسفند/۲۵ فوریه) در سراسر کشور ۱۵ نفر است و یک نماینده مجلس پیشتر این تعداد را تنها در شهر قم ۵۰ نفر اعلام کرد. این موضوع را ایرج حریرچی، معاون وزیر بهداشت تکذیب کرد اما نماینده قم در پاسخ گفت اسامی چهل نفر از این پنجاه نفر را برای معاون وزیر فرستاده است. چه آمار ۵۰ نفر صحت داشته باشد، چه آمار ۱۵ نفر، ایران بعد از چین بالاترین آمار مرگ و میر ناشی از کرونا را دارد؛ ضمن اینکه تعدادی از مقامات ایران نیز از ابتلای خود به کرونا خبر داده‌اند. اعلام آمار ضد و نقیض مردم را به وحشت انداخته است. محمدرضا قدیر، رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم و نخستین کسی که ابتلا به کرونا را در این شهر تایید کرد، در مصاحبه‌ای زنده در صدا و سیما گفته بود از آنها خواسته‌اند آماری اعلام نکنند و این موضوع به اداره کل اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت واگذار شود. او یک روز پس از این مصاحبه خود نیز قرنطینه شد. یک شهروند قم: من تا حالا قم را اینقدر خلوت ندیده بودم. شهر در یک خوابی فرو رفته در حال حاضر در قم دو بیمارستان به بیماران مشکوک به کرونا اختصاص یافته است. پس از شیوع کرونا، ابتدا بیمارستان کامکار قم به طور اختصاصی برای عفونت‌های حاد تنفسی در نظر گرفته شد. اما با آغاز موج دوم مراجعه بیماران مشکوک به کرونا، بیمارستان فرقانی نیز از بیماران دیگر خالی شد و تنها برای همین موارد آغاز به کار کرد. یک پزشک در قم که نخواست نامش فاش شود، وضعیت بیمارستان کامکار را اینچنین توصیف کرده است: "بیمارستان کامکار در فاز قرنطینه است. تمام اتاق‌های جراحی بسته شده و بیماران قلبی و داخلی و جراحی را به بیمارستان نکوئی و بهشتی انتقال دادند. در حال حاضر، در بیمارستان کامکار تنها بیماران تنفسی و به عبارت دیگر کرونایی را می‌خوابانند... بخش‌ها همه پر از بیماران کرونایی است، بخش اورژانس، بخش‌های عفونی و جراحی، داخلی، سی سی یو و آی سی یو. در بچه‌های پرستار هم ترس افتاده است". این پزشک مستقر در قم می‌‌گوید: "اینکه واقعا اینها کروناست یا نه کسی نمی‌داند، چون پزشکان اجازه ندارند که آزمایش کرونا انجام دهند. انجام آزمایش کرونا ممنوع است. کاری که پزشکان می‌کنند این است که علائم کرونا شبیه آنفولانزای H۱N۱ و آنفولانزای B را چک می‌کنند و بعد اگر منفی باشد احتمال قوی می‌‌دهیم که مریض به کرونا مبتلاست. مثلا در یک هفته بیمارستان کامکار شش نفر بر اثر سندروم زجر تنفسی فوت شدند که از عوارض کروناست". شش روز پس از آنکه مقامات به طور رسمی شیوع کرونا در ایران را تایید کردند، شمار مبتلایان حدود ۹۵ نفر و شمار جانباختگان ۱۵ نفر اعلام شد. منتقدان اما می‌گویند عدد واقعی بسیار فراتر از آمار دولتی است. یک پزشک در قم که نخواست نامش فاش شود گفته 'پزشکان اجازه ندارند که آزمایش کرونا انجام دهند. انجام آزمایش کرونا ممنوع است' این منتقدان بر این نکته انگشت می‌گذارند که میزان مرگ و میر ناشی از کرونا در ایران و جهان توازن ندارد: در ایران دستکم ۱۵درصد مبتلایان جانباخته‌اند که این آمار در جهان حدود ۲ درصد است. پروفسور کریس ویتی، بالاترین مقام پزشکی در بریتانیا، شیوع ویروس کرونا در ایران را "بسیار نگران‌کننده" خوانده و گفته است به همین دلیل توصیه‌های جدیدی برای کسانی که از ایران به بریتانیا می‌آیند ارائه شده است. آقای ویتی گفته "نسبت تعداد کشته‌ها به افراد مبتلا بسیار بالا است. از نگاه ما این نشان دهنده آن است که این تنها نوک کوه یخی است که قسمت بسیار بزرگ آن هنوز سر بر نیاورده است." دولت ایران اولین موارد قطعی ابتلا به این بیماری را چهارشنبه ۳۰ بهمن در شهر قم شناسایی کرد. شایعات درباره ورود کرونا به قم اما از چندین روز قبل به گوش می‌رسید. احمد امیرآبادی فراهانی، نماینده قم در مجلس شورای اسلامی می‌گوید اولین فوت ناشی از کرونا ۲۴ بهمن بود، یعنی شش روز پیش از آنکه مقامات دولتی ایران حاضر به تایید خبر شوند. این نماینده عضو هیات رئیسه مجلس می‌گوید کرونا سه هفته است که به قم آمده و ظرف دو هفته جان حدود ۵۰ نفر را گرفت. او آمار افراد در قرنطینه را حدود ۲۵۰ نفر عنوان کرد. یک شهروند قم که نمی‌خواست نامش فاش شود به بی بی سی فارسی گفت یک جراح کلینیک فارابی عمل یکی از اعضای خانواده او را عقب انداخته است و به آنها پیشنهاد کرده برای عمل به شهر دیگری هم نروند. این ساکن قم به بی بی سی فارسی گفت "دکتر عینا به ما گفت که کشور دو سه هفته است که درگیر کروناست. اما حکومت آنقدر دیر اقدام کرده که هیج کجای ایران دیگر پاک نیست و جایی نیست که احتمال آلودگی وجود نداشته باشد. ما هم برخی از کادر پرستاری را جدا کردیم که به بخش های دیگر نروند و دو هفته بگذرد و مشخص شود که بیماری از حالت نهفتگی خارج شود و افراد سلامت برگردند سر کار". کرونا چگونه به قم رسید؟ قم با حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر جمعیت، هفتمین شهر پر جمعیت ایران است و پس از مشهد دومین شهر زیارتی این کشور. اما جدای از جمعیت قم، خطر اصلی رفت و آمد گردشگران به این شهر است: سالانه ۲۰ میلیون گردشگر داخلی و ۲.۵ میلیون گردشگر خارجی برای زیارت حرم معصومه و مسجد جمکران راهی قم می‌شوند. کیانوش جهانپور، معاون اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت پس از تایید ورود کرونا به ایران و درگیرشدن چهار استان تهران، گیلان، مرکزی و قم گفت که همه مبتلایان "یا از ساکنان قم بوده‌اند یا اینکه در روزها و هفته‌های اخیر به این شهر رفت و آمد داشتند". اما شیوع این بیماری از کانون قم، به استان‌های ایران محدود نشد و بلافاصله به کشورهای منطقه کشیده شد. بلافاصله چند ناقل کرونا در کویت، لبنان و عراق و عمان و افغانستان شناسایی شدند که همگی سابقه رفت و آمد به قم را داشتند. مقام‌های ایران به دنبال منشاء شیوع کرونا در ایرانند و تا کنون کارگران چینی قم، مهاجران غیر قانونی و حتی طلاب چینی از جمله ناقلان اولیه این ویروس در ایران معرفی شده‌اند مقام‌های قم از این شهر به عنوان یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای ایران یاد کرده‌اند؛ شهری که محل زندگی و حضور شمار زیادی از اتباع و شیعیان و طلبه‌های افغانستان، پاکستان، عراق و بسیاری دیگر از کشورهاست. همین گسترگی حضور طلبه‌های خارجی بود که یک روز قبل محمدحسین بحرینی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد، حضور ۷۰۰ طلبه چینی در حوزه علمیه قم را از جمله زمینه‎‌های انتشار کرونا در این شهر مذهبی عنوان کرده بود. "جامعة المصطفی" یکی از بزرگترین مراکز آموزش طلاب است که حدود ۴۰ هزار طلبه خارجی در آن مشغول تحصیل‌اند. هر چند یک روز بعد دانشگاه علوم پزشکی مشهد این اظهارات تکذیب کرد. علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور و رئیس پیشین "جامعة المصطفی" هم گفت "بیماری کرونا در قم ربطی به طلاب چینی المصطفی ندارد". سعید نمکی، وزیر بهداشت اما درباره منشا ویروس کرونا در قم نظر دیگری داشت: "طبق بررسی‌هایمان منبع ویروس را پیدا کردیم که از ناقلین چینی بوده است و موارد آن در حال مشخص شدن است. همچنین یکی از فوتی‌ها در قم بازرگانی بود که از طریق پروازهای غیرمستقیم سفرهایی به چین داشته است". مینو محرز، عضو کمیته بیماری‌های عفونی وزارت بهداشت منشاء این بیماری را به کارگران چینی مربوط دانسته که در شهر قم کار می‌‎کنند. در این میان اسدالله عباسی، سخنگوی هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی اما انگشت اشاره را به سوی مهاجران غیرقانونی نشانه رفت و گفت "عامل ابتلا به کرونا در ایران افرادی بودند که از مبادی خروجی غیرقانونی از پاکستان، افغانستان و چین به ایران آمده‌اند". چرا قم قرنطینه نشد؟ مدتی قبل وزارت بهداشت اعلام کرد که این وزارت خانه پیشنهاد قرنطینه شهر قم را مطرح کرده است. سازمان پدافند غیرعامل اما اعلام کرد که "فعلا برای قرنطینه قم به جمع‌بندی نرسیده‌‌ایم". یک مقام ترکیه گفته بود شاید اگر قم قرنطینه می‌شد نیازی به اعمال محدودیت برای رفت و آمد ایرانی‌ها به وجود نمی‌آمد. اما قم هرگز قرنطینه نشد و ویروس از شهر به سرعت به دیگر شهرهای ایران و کشورهای خارجی رفت. در قم تنها محدودیت‌هایی برای زیارت و برگزاری مراسم‌های مذهبی از جمله نماز اعمال شد و تنها بخشی از مراکز دولتی و عمومی تعطیل شد. در قم تنها محدودیت‌هایی برای زیارت و برگزاری مراسم‌های مذهبی از جمله نماز اعمال شد و تنها بخشی از مراکز دولتی و عمومی تعطیل شد در روزهای گذشته بهروز بنیادی سخنگوی کمیسیون بهداشت هشدار داده بود مسئولان عمق فاجعه را درک نکرده‌اند و "گویا باورشان نمی‌شود که کشور در خطر است". حالا اما این ویروس شماری از مقامات ایران را هم درگیر کرده است، از نمایندگان مجلس گرفته تا مقامات بهداشتی و درمانی و کادر بیمارستان‌ها. دلایل زیادی درباره عدم قرنطینه قم طرح شده ‌است. برخی می‌گویند جایگاه این شهر به عنوان یکی از مرکز مهم مرجعیت شیعه در عدم قرنطینه این شهر نقش داشته است. از طرفی این گمانه مطرح است که قرنطینه شهری به بزرگی قم با بیش از یک میلیون جمعیت نیاز به تدارکاتی گسترده دارد که در مدت کوتاه برای دولت ایران مقدور نبوده است و دستگاه‌های اجرایی حتی وعده پخش بسته‌های بهداشتی را هم نتوانستند اجرایی کنند. اما از یک طرف با وجود پیشنهاد وزارت بهداشت، خود این وزارتخانه هرگز در این شهر وضعیت اضطراری بهداشتی اعلام نکرد و حتی اعلام آمار به نحوی بوده که مشخص نیست که آیا دولت اپیدمی شدن این بیماری را پذیرفته یا نه. این در حالی است که با شیوع سریع ویروس کرونا سازمان جهانی بهداشت اعلام وضعیت اضطراری کرده بود. ایران نیز بعد از چین بیشترین آمار مرگ و میر ناشی از کرونا را دارد. اکنون با افزایش آمار مبتلایان به کرونا، زندگی در قم تقریبا متوقف شده است. این ترس در عین حال شاید آخرین راه‌ حل شهروندان و ساکنان قم برای پیشگیری باشد. یک کارمند آزمایشگاه به بی بی سی فارسی گفت "من تا حالا قم را اینقدر خلوت ندیده بودم. شهر در یک خوابی فرو رفته. صبح‌ها که سر کار می روم تعداد ماشین ها را می شود شمرد. تنها مکان‌های شلوغ داروخانه و مراکز بهداشتی است. اضطراب جمعی جامعه را فراگرفته. حتی امروز در آزمایشگاه ما پنج شش مراجعه کننده بیشتر نداشتیم. جای خوشحالی دارد که مردم برای آزمایش غیرضروری بیرون نمی‌آیند. هرچند خیلی ها هم زنگ می‌زنند تا ببینند ما آزمایش کرونا هم داریم یا نه". وضعیتی که شاید با قرنطینه قم می‌توانست محدود به یک شهر بماند حالا به سراسر کشور سرایت کرده است.
"قم به وضوح خلوت است. هیچ چیز عادی به نظر نمی‌رسد. مردم ترسیده‌اند. مهمانی‌ها متوقف شده. مردم مواد مورد نیازشان را انبار کرده‌اند تا از خانه بیرون نروند. تمام مدارس و دانشگاه‌‎ها و حوزه‌ها علمیه و هر جای آموزشی و پژوهشی که فکرش را بکنید تعطیل است. دفاتر مراجع مذهبی کسی را نمی‌پذیرند. روال عادی زندگی به طور مشهودی تغییر کرده است". اینها مشاهدات یک خبرنگار مستقر در قم است که نخواسته نامش فاش شود.
'نوک کوه یخ' کرونا در ایران؛ در قم چه می‌گذرد؟
نخست وزير بريتانيا که از ايالات متحده ديدن می کند در سخنرانی در برابر شورای موسوم به امور جهانی در شهر لس آنجلس در ايالت کاليفرنيا از "کمان افراطگرايی" سخن گفته که به گفته وی، در سرتاسر خاورميانه کشيده شده و بر کشورهای فراتر از منطقه نيز تأثير می گذارد. وی در ارتباط با اين "کمان افراطگرايی" افزوده بود که در عراق، سوريه به فعالان القاعده اجازه می دهد از مرز عبور کنند، در حالی که ايران از افراطگرايی شيعی حمايت می کند. آقای بلر در اين سخنرانی گفته است: "حمايت آنها (سوريه و ايران) از تروريسم، صدور عمدی بی ثباتی و تمايل به تخريب چشم انداز دموکراسی در عراق کاملاً توجيه ناپذير، خطرناک و خطاست، بايد برای سوريه و ايران کاملاً روشن کنيم که تنها يک انتخاب در برابر آنها وجود دارد: به جامعه بين المللی بپيونديد و همان قواعد بازی را بپذيريد که همه ما پذيرفته ايم، يا اينکه با شما برخورد خواهد شد." در واکنش به اين اظهارات، حميدرضا آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران اطلاعيه ای مطبوعاتی صادر و در آن، تونی بلر را سياستمداری جنگ افروز توصيف کرده که "در هماهنگی کامل با آمريکا از جنايتهای رژيم اشغالگر و تروريسم دولتی اسرائيل حمايت بی ‌دريغ کرده و مشوق آتش‌ افروزی صهيونيست ها با کشتار زنان و کودکان و پايمال کردن اصول اوليه انسانی در لبنان و فلسطين است". تونی بلر در سخنان خود در لس آنجلس همچنين آنچه را "اسلام ارتجاعی" ناميد متهم کرد که با بهره برداری از درگيری جاری در غزه و لبنان، اسرائيل را به "اقدامات تلافی جويانه گسترده" تحريک می کند. به گفته وی، در حال حاضر "مبارزه ای اصولی" بر سر ارزشهايی در جريان است که بايد آينده جهان را شکل دهد و "بايد نشان دهيم ارزشهای ما نيرومندتر، بهتر، عادلانه تر و منصفانه تر از انتخابهای ديگر است." سخنگوی وزارت امورخارجه ايران در پاسخ به اين بخش از اظهارات نخست وزير بريتانيا اعلام کرده که آقای بلر حق اظهارنظر در مورد احکام اسلامی را ندارد و تحميل يکسويه ارزشهای غربی به جهان اسلام برای تغيير صحنه خاورميانه قطعاً با مقاومت جهان اسلام مواجه می شود و محکوم به شکست است. سخنگوی وزارت امور خارجه ايران ابراز اميدواری کرده که نخبگان سياسی غرب از نفوذ خود برای جلوگيری از توسعه ديدگاههای آقای بلر و آنچه وی ديدگاههای افراطی نومحافظه‌ کاران خواند وارد عمل شوند. خدمات
پس از آنکه تونی بلر، نخست وزير بريتانيا، دولتهای ايران و سوريه را به حمايت از تروريسم و تشويق افراطگرايی در خاورميانه متهم کرد، سخنگوی وزارت خارجه ايران متقابلاً او را متهم کرد که "با فرافکنی و وارونه جلوه دادن واقعيتها به دنبال سرپوش گذاشتن بر سياستهای غيراخلاقی در حمايت بی ‌حد و حصر از رژيم صهيونيستی در مقابل جهان اسلام است".
واکنش ايران به اظهارات بلر
حملات هوایی نیروهای ائتلاف در سوریه بیشتر به مناطقی در مرز ترکیه و عراق که در کنترل پیکارجویان داعش قرار دارد، متمرکز است گروه دیدبان حقوق بشر سوریه که مرکز آن در بریتانیا قرار دارد از مجروح شدن حدود یکصد نفر در جریان این بمباران خبر داده است. براساس این گزارش هلی‌کوپتر‌های ارتش سوریه هفت بشکه بمب را طی شب گذشته بر شهر الباب در شمال شرق ریخته و متعاقب آن جنگنده‌ها حملات هوایی به این شهر را آغاز کردند. به دلیل شدت حملات انتظار می‌رود که برشمار تلفات افزوده شود. از زمان آغاز حملات هوایی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا از بیش از یک ماه گذشته، ارتش سوریه هم حملاتی را در غرب آن کشور و به مناطقی که در کنترل پیکارجویان مورد حمایت غرب قرار دارد، انجام داده است. حملات هوایی نیروهای ائتلاف در سوریه بیشتر به مناطقی در شمال و شرق و به نواحی در مرز ترکیه و عراق که در کنترل پیکارجویان داعش قرار دارد، متمرکز است.
براساس گزارش‌های دریافتی دست کم ۲۱ نفر در جریان بمباران جنگنده‌های دولت سوریه به شهری در شمال شرق آن کشور کشته شدند. گفته شده که این شهر در کنترل نیروهای گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) قرار دارد.
حمله جنگنده‌های سوری در الباب ۲۱ کشته بر جای گذاشت
آقای متکی اين اظهارات را طی سخنرانی در نشست دادستانهای کشورهای اسلامی در تهران بيان کرده است. تا قبل از دو روز پيش که ايران و آمريکا پس از 27 سال رو در رو به گفتگو بنشينند نيز آقای متکی و ديگر مقامات بلندپايه ايرانی گفته بودند که هدف از اين مذاکره اين است که به آمريکا اعلام کنند که بايد به آنچه اشتباهات آمريکا در عراق می دانند اعتراف کند. در مذاکرات ايران و آمريکا که با شرکت سفيران اين دو کشور در بغداد برگزار شد نيز آن گونه که طرفهای مذاکره کننده اعلام کردند، نماينده ايران به انتقاد از سياستهای آمريکا در عراق پرداخت. پس از پايان مذاکرات اعلام شد که دولت عراق طرفين را به ادامه مذاکره فراخوانده و هر دو طرف ايرانی و آمريکايی اعلام کردند که دعوت عراقيها را بررسی می کنند. بعداً برخی منابع غیر رسمی خبر دادند که مذاکرات ایران و آمریکا تا یک ماه دیگر از سر گرفته می شود. ايران در عراق نتيجه مذاکره با آمريکا را مثبت ارزيابی کرده و طرفين اعلام کرده اند که بر سر حمايت از دولت عراق با يکديگر توافق دارند. سفير ايران گفته در اين مذاکرات تشکیل کمیته ای امنیتی با حضور سه طرف ايرانی، آمريکايی و عراقی به منظور تقویت بنیه نظامی و دفاعی عراق مطرح و بررسی شده است. خدمات
در حالی که احتمال ادامه مذاکرات ميان ايران و آمريکا بر سر عراق مطرح است، منوچهر متکی، وزير امورخارجه ايران طی سخنانی در تهران گفته است: "اگر به اين نتيجه برسيم كه اراده ‌ای از سوی اين كشور [آمريکا] برای حل مشكل و تصحيح اشتباهات گذشته وجود دارد، مذاكرات كماكان ادامه خواهد يافت".
شرط متکی برای ادامه مذاکرات ايران و آمريکا
بنابر آمار رسمی، تاکنون دستکم ۱۴ نفر از کادر پزشکی و درمانی در اثر ابتلا به کرونای ۲۰۱۹ در گذشته‌اند اما منابع مستقل فهرستی از دستکم هفتاد نفر پزشک و پرستاری را منتشر کرده‌اند که یا به کرونا مبتلا شده‌اند یا بر اثر آن فوت کرده‌اند. این آمار در شرایطی منتشر می‌شود که محمد شریفی مقدم، دبیر کل خانه پرستار به روزنامه رسالت گفته "در خصوص آمار پرستاران مبتلا نمی‌توانیم رقمی را اعلام کنیم. آمارها کاملا امنیتی هستند". اخیرا نتایج پژوهشی روی ۴۴ هزار بیمار در چین، نشان داد که پس از سالمندان و مبتلایان به بیماری‌های زمینه‌ای کادر پزشکی و درمانی بیشتر از همه در خطر ابتلا به کرونا هستند. در ایران مسئولان محلی بارها در خصوص کمبود تجهیزات و کادر درمانی و بهداشتی هشدار داده‌اند. کادر درمانی اعتراض دارند که چرا پوشش و وسائل محافظ که سازمان بهداشت جهانی برای پانزده هزار نفر به ایران فرستاده به دستشان نرسیده است. خانه پرستار: دولت در این شرایط استثمار می‌کند وزارت بهداشت برای جبران کمبود پرستار فراخوان جذب با قراردادهای ۸۹ روزه داده. خانه پرستار اما می‌گوید این قراردادها "استثمار نیروی کار" است. در این شرایط مریم حضرتی، معاونت پرستاری وزارت بهداشت برای مقابله با ویروس کرونا فراخوان استخدام منتشر کرده و از پرستاران بیکار، بازنشسته و حتی دانشجویان سال آخر این رشته خواسته برای کار داوطلب شوند. وزارت بهداشت برای جبران کمبود پرستار فراخوان جذب با قراردادهای ۸۹ روزه داده است اما خانه پرستارمی‌گوید این قراردادها "استثمار نیروی کار" است. به عبارت دیگر، حتی در این شرایط دولت ایران حاضر نشده وضعیت شغلی و استخدامی پرستاران را بهبود دهد و دانشگاه‌های علوم پزشکی حتی در آگهی جذب ۸۹ روزه متذکر شده‌اند "انعقاد قرارداد پاره وقت هیچگونه تعهد استخدامی برای دانشگاه ایجاد نخواهد کرد". فرخوان قراردادهای ۸۹ روزه در حالی منتشر می‌شود که سعید نمکی، وزیر بهداشت وعده داده بود پرستاران که به مراقبت از بیماران مبتلا به کرونا مشغولند در اولویت استخدام قرار خواهند گرفت. در سال‌های گذشته پرستاران یکی از معترض‌ترین اصناف ایران بودند و بارها اعتراض و اعتصاب کرده‌اند. استخدام رسمی یکی از اصلی‌ترین مطالبات پرستاران در سال‌های گذشته بوده است. اما جدا از مسئله استخدام‌، رفع تبعیض در دستمزد، تسریع در پرداخت کارانه و اضافه کار چندین ماهه پرستاران از دیگر خواسته‌های این صنف بوده است. دبیر کل خانه پرستار اخیرا یادآوری کرده بود که "پرستاران در حال حاضر در بین کارکنان دولت، پایین‌ترین حقوق را دریافت می‌کنند. حتی از معلم‌ها هم پایین‌تر حقوق می‌گیرند". به گفته سازمان بهداشت جهانی هفتاد درصد نیروی شاغل در بهداشت و درمان در دنیا را زنان تشکیل می‌دهند. در ایران شمار پرستاران زن به نود درصد می‌رسد، از این رو کمی حقوق پرستاران، علاوه بر تبعیض شغلی نشانه تبعیض جنسیتی هم هست. اخیرا اصغر دالوندی، رئیس کل سازمان نظام پرستاری هم در نامه‌ای به وزیر بهداشت از مطالبات برآورده نشده پرستاران را یادآوری کرده بود: حذف اضافه کاری اجباری، استانداردسازی خدمات پرستاری، شفافیت در شرح وظایف مراقبت‌های پرستاری و حذف کارهای غیر مرتبط، پرداخت معوقات پاداش خدمت بازنشستگان و تعیین استاندارد تعداد پرستار به بیمار به صورت آزمایشی با استخدام نیروی جدید. ایران برای رسیدن به استاندارد جهانی با کمبود ۲۹۰ هزار پرستار مواجه است. در حال حاضر به ازای هر هزار نفر، در ایران تنها سه پرستار مشغول به کارند. این کمبود پرستار سبب شده که با شیوع کرونا شمار زیادی از مراکز درمانی مرخصی‌ کادر درمانی و بهداشتی خود را لغو کنند. رهبر، دولت و مجلس ایران وعده داده‌اند که وضعیت را بهبود دهند. آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر ایران اعلام کرد "مدافعان سلامت"، "شهید خدمت" شناخته خواهند شد. علیرضا زالی، فرمانده عملیات مدیریت بیماری کرونا هم در نامه‌ای به سازمان برنامه بودجه خواست "پزشکان، پرستاران و کارکنان خدوم و زحمتکش بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتی درمانی مشغول مبارزه با کرونا در زمره مشاغل سخت رده‌بندی شوند و آسیب‌دیدگان در زمره ایثارگران به شمار آیند." در صورتی که کار این افراد در زمره مشاغل سخت قرار گیرد مزایای و شرایط بازنشستگی آنها تغییر می‌کند. از اخراج عاطفه مسعودی تا مرگ نرجس خانعلی‌زاده شش روز پس ازاعلام رسمی شیوع کرونا در ایران، نرجس خانعلی‌زاده پرستار ۲۵ ساله بر اثر این بیماری فوت شد. او نخستین کادر درمانی بود که درگذشتش به علت کرونا تایید شد. انتشار تصویر چهره مضطرب او هنگام انتقال به آی‌سی‌یو، توجه افکار عمومی را برانگیخت و کمبود امکانات پوششی و ایمنی کادر درمانی را در معرض توجه قرار داد. محمد شریفی مقدم، دبیرکل خانه پرستار می‌گوید: "پرستاران ما باید مسلح باشند و این سلاح یعنی پوشش ایمنی کامل که چندان هم هزینه‌بر نیست. هر پرستار یک ماسک نیاز دارد که باید ماسک فیلتردار اِن ۹۵ باشد، یک گان، پوششی برای پوشاندن کفش و دستکشی برای دست‌ها و عینکی هم برای چشم ها لازم است". اکنون کمبود امکانات و مشکلات معیشتی صدای کادر درمانی را درآورده است. این اعتراض‌ها زمانی بالا گرفت که عاطفه مسعودی، پرستار بیمارستان امام رضای مشهد به خاطر "فعالیت صنفی" اخراج شد. مسئولان دانشگاه علوم پزشکی مشهد اما می‎گویند او به سبب نمره کم ارزشیابی اخراج شده است. در اعتراض به اخراج این پرستار دبیرکل خانه پرستار گفت: "در شرایطی که سیستم درمانی کشور کمبود شدید نیروی پرستار احساس می‌کند؛ پرستاران برای استخدام باید جانشان را گرو بگذارند و بالاخره در شرایط سختی باید کار کنند و حتی یک پرستار هم کمک است، چگونه باور کنیم که نمره ارزشیابی دلیل اخراج این پرستار بوده است؟ من فکر می‌کنم نمره ارزشیابی یک توجیه است". به گفته سازمان بهداشت جهانی هفتاد درصد نیروی شاغل در بهداشت و درمان در دنیا را زنان تشکیل می‌دهند. در ایران این رقم به نود درصد ۹۰ می‌رسد، از این رو کمی حقوق پرستاران، علاوه بر تبعیض شغلی نشانه تبعیض جنسیتی هم هست به گفته او، دانشگاه‌های علوم پزشکی ۱۰ تا ۱۴ ماه کارانه و چند ماه اضافه کاری پرستاران را پرداخت نکرده‌اند. کریم عابدینی، عضو شورای مرکزی خانه پرستار اما به روزنامه رسالت گفته برای مقابله با کرونا، مهم‌ترین مشکل نداشتن نیروهای ثابت برای بخش‌های قرنطینه است: "بیمارستان‌هایی که به قرنطینه اختصاص داده شده، تیم‌های خاص خود را آن طور که باید، اصولی و استاندارد، در اختیار ندارند، به این معنی که از قبل یک سری نیرو را چیدمان نکرده و آموزش لازم و امکانات در اختیارشان گذاشته نشده است. به عنوان مثال در کشور چین، پانسیون‌هایی در نظر گرفته شد تا پرستارانی که در مراکز درگیر با کرونا شیفت دارند، برای مدتی به منزل هم مراجعه نکنند. اما در ایران، پرستاران را به صورت تک شیفت از بیمارستان می‌برند، چون نیرو ندارند و از قبل فکرش را نکرده‌اند و باز همان پرستاری که یک شیفت کار کرده، به محیط قبلی کار خود بازمی گردد و این خطر آلودگی همکاران را تشدید می‌کند". کرونا و بازگشت اعتماد به جامعه پزشکی و درمانی در چند سال گذشته، مجموعه‌ای از اتفاقات اعتماد به کادر درمانی و پزشکی را کاهش داده بود. مرگ عباس کیارستمی، تعیین تعرفه و استفاده از کارتخوان‌ها در مطب پزشکان از جمله مسائل خبرساز بود. کرونا در ایران با وجود همه مضراتش، شاید یک اتفاق خوب رقم زد: اعتماد دوباره مردم و کارکنان بخش درمانی و پزشکی و توجه به این نکته که هر شکافی بین جامعه و کادر درمانی به ضرر هر دو طرف خواهد بود. در عین حال این فرصتی است که دولت و وزارت بهداشت به یاد آورند کادر درمانی که مشکلات معیشتی دارد و سال‌هاست مسائلش نادیده گرفته شده حق دارد به راحتی جانش را برای مقابله با ویروس کرونا به خطر نیندازد بخصوص آنکه حتی پوشش مناسب برای چنین خدمتی را در اختیار نداشته باشد. با این حال پرستاران و پزشکان و دیگر کارکنان بخش‌های بهداشتی با وجود کمبودها و شمار فزاینده بیماران همچنان سیستم درمانی ایران را سرپا نگه داشته‌اند. لیست بلندبالایی از کادرهای پزشکی و درمانی مبتلا و جان‌باخته و به راه اندختن کمپین‌ رقص برای بهبود روحیه، نشانه‌ای از تلاش‌ مستمر این صنف برای مبارزه با کرونا بود، تلاشی که احترام جامعه ایران را برانگیخته است.
این روزها، تقریبا هیچ صنفی به اندازه پرستاران، پزشکان و کادر بهداشتی و درمانی در معرض ابتلا به کرونا نیست. افزایش تعداد مبتلایان و کمبود تجهیزات بار سنگین‌تری هم بر دوش آنها گذاشته است. در این شرایط، خطر ابتلا به ویروس کرونا و اخراج به خاطر فعالیت صنفی، هم امنیت شغلی هم جانی آنها را به خطر انداخته است.
کرونا و کادر درمانی ایران؛ نه امنیت شغلی نه امنیت جانی
مهمانخانه ایکه دانشجویان از آن برای آمادگی کانکور در دانشگاه ها استفاده می‌کردند بیست و سه تن از جان‌باخته‌گان رویداد، از اهالی قریه اکبرخیل شهرستان ازره ولایت لوگر بودند. روز (یکشنبه ۱۲ اردیبهشت/ ثور) چرخبال‌های اردوی ملی پیکر این بیست و سه نوجوان را به خانواده‌های‌شان در روستای اکبرخیل تسلیم داد. اهالی اکبرخیل شش نفر از کشته‌شدگان را در 'آرامگاه خرم‌خیل' دفن کردند و ۱۷ تن دیگر را در 'آرامگاه کهنه' به خاک سپردند. حسیب استانکزی، رئیس شورای ولایتی لوگر گفت: در میان جان‌باخته‌گان رویداد تنها سه یا چهار جوان از پلیس محلی حضور دارند، دیگر همه‌ کشته‌گان غیرنظامیان هستند. اکبرخیل، قریه کوهستانی مربوط ولایت لوگر است که در نزدیکی مرز ننگرهار موقعیت دارد. حدود ۴۰۰ خانواده در این قریه زندگی می‌کنند. نورعلی پدر شاه‌ولی یکی از قربانیان رویداد، با اندوه از کودکی‌های فرزند و هم‌بازی‌هایش روایت می‌کند: همه‌شان پیش چشم ما بزرگ شدند. ما قد کشیدن‌شان را دیدیم. همه آنها همسن و سال بودند. با هم رشد کردند، در یک میدان با هم کریکت بازی کردند و همه در یک مسجد نماز می‌خواندند. آخر، با هم به زیر خاک رفتند. بیشتر جان‌باخته‌گان، دانش‌آموزانی هستند که برای ورود به آزمون سرتاسری کنکور آماد‌گی می‌گرفتند. آنها روز سه‌شنبه (۷ اردیبهشت) قریه‌شان را برای سپری‌کردن آزمون کنکور ترک کردند و راهی مهمان‌خانه‌ای در مرکز پل علم شدند. بیست و سه تن از جان‌باخته‌گان رویداد، از اهالی قریه اکبرخیل شهرستان ازره ولایت لوگر بودند داکتر عبدالولی، رئیس پیشین شورای ولایتی لوگر در سال ۱۳۹۲ ساختمان مهمان‌خانه را ساخت تا کسانی که توان پرداخت هزینه‌ی هتل را ندارند، و از روستاهای دور به مرکز شهرستان می‌آیند، در آنجا به سر ببرند. باشندگان ازره می‌گویند: دروازه مهمان‌خانه همیشه به روی مردم باز بود. مهمانان مجبور نبودند برای بود و باش، هزینه اقامت یا برق را بپردازند. عامل حمله کی بود؟ در زمان اقامت دانش‌آموزان داوطلب کنکور و شماری دیگر از باشندگان ازره، مرد میان‌سالی به مهمان‌خانه آمد و خود را نماینده موسسه خیریه‌ای معرفی کرد که قصد دارد به آنها کمک کند. او برای دانش‌آموزان گفته لیستی از باشند‌گان مهمان‌خانه را تهیه کنند و برایش بدهند. او می‌خواهد از پول ذکاتش برای‌شان رخت بخرد و خیاطی را معرفی کند تا لباس تازه برای‌شان بدوزد. نزدیک اذان شام، روز جمعه (۱۰ اردیبهشت) مرد میان‌سال، خودرو نوع "داینا" را وارد حیاط (حویلی) مهمان‌خانه کرد. او در خودرو، مقداری رخت و هندوانه برای مهمانان آورده بود. کسی نمی‌دانست که در زیر هندوانه و رخت‌ها، مواد منفجره نیز جاسازی شده است. با اذان نماز شام، مرد میان‌سال در کنار دیگران روزه را افطار کرد، اما تا آخر با آنها نماند. او اندکی غذا خورد. از دیگران خواست به خودرو سر بزنند و برای خودشان رخت دلخواه‌شان را انتخاب کنند. سپس، دیگر کسی او را در مهمان‌خانه ندید. مرد خود را در میانه بازار ازره گم کرده بود. باشنده‌گان ازره می‌گویند: دروازه مهمان‌خانه همیشه به روی مردم باز بود. مهمانان مجبور نبودند برای بود و باش، هزینه اقامت یا برق را بپردازند ساعت ۰۶:۴۰ شام، انفجار قدرتمندی لوگر را تکان داد. قدرت انفجار در حدی بود که ساحه تخریب آن تا یک کیلومتری ماحول مهمان‌خانه رسیده است. ساختمان ریاست زنان، شورای ولایتی، شفاخانه، مسجد و بسیاری خانه‌های مسکونی به شدت آسیب دیدند. شیشه‌های منازل فرو پاشیدند و قلب پیرمردی که خانه‌اش در همسایه‌گی مهمان‌خانه بود، دیگر از کار افتاد. حسیب استانکزی، رئیس شورای ولایتی لوگر گفت: قلب او منفجر شده بود. هنوز هیچ گروهی مسئولیت رویداد را نگرفته است. 'همه شاگردانم را کشتند' احمدولی وکیل وقتی که چشم‌هایش را باز کرد، در شفاخانه بود. آخرین چیزی که او به خاطر می‌آورد، این است که با شاگردانش سر سفره نشسته بود تا روزه‌شان را افطار کنند. احمدولی استاد رشته ریاضی در دانشگاه لوگر است. او آموزشگاهی در قریه اکبرخیل ایجاد کرده و برای نوجوانان آن روستا، آمادگی کانکور درس می‌دهد. وکیل در آستانه برگزاری کنکور، با شور و هیجان، به مرکز ولسوالی آمد تا شاگردانش را در نزدیکی‌های یک آزمون سرنوشت‌ساز همراهی کند. احمدولی در آن شب و روز در مهمان‌خانه، به شاگردانش کمک می‌کرد که چگونه جدول پرسش‌ها را خانه‌پری کنند و چطور رشته دلخواه‌شان را انتخاب کنند. وکیل به یاد می‌آورد که چگونه شاگردانش برای رسیدن به رویاهای‌شان نقشه می‌کشیدند و به سختی زحمت می‌کشیدند. شاگردش نورعلی را به خاطر می‌آورد که گفته بود آرزو دارد معادن افغانستان را استخراج کند تا دیگر کشورش فقیر نباشد. از همین رو، قرار بود نورعلی در کنکور جیولوژی معدن دانشگاه لوگر را انتخاب کند. انفجار در حدی بود که ساحه تخریب آن تا یک کیلومتری ماحول مهمان‌خانه رسیده است پس از انفجار، احمدولی وکیل را برای درمان به کابل منتقل کردند. تا رسیدن به شفاخانه ایمرجنسی در کابل، کسی به او از کشته‌شدن دانش‌آموزانش چیزی نگفته بود، ایمرجنسی گوشی‌اش زنگ خورد. یکی از دوستانش بود. او از احمدولی پرسیده بود: 'حالت چطور است؟' و احمدولی پاسخ داده بود: 'شاگردانم چطور هستند؟' شنیده بود: 'همه‌شان کشته شدند.' احمدولی هنوز نمی‌دانست که کاکایش، عبدالله و پسر کاکایش، حبیب چه وضعی دارند. زمانی که او را از شفاخانه ایمرجنسی به شفاخانه چهارصد بستر انتقالی دادند، در دهلیز چهارصد بستر، چشمش به تابوتی افتاد که بر رویش نوشته بودند: عبدالله ولد عبدالوکیل. او از شفاخانه چهارصد بستر در کابل مرخصی گرفت و به روستایش در لوگر برگشت. در قریه، خبر شد که امروز، مراسم تدفین پسر کاکایش نیز هست. احمدولی تازه فهمیده است که شاگردانش، کاکایش و پسر کاکایش را همزمان از دست داده است. با این همه، او می‌گوید به زودی صحتمند خواهد شد و دوباره صنف آماده‌گی کنکورش را برگزار خواهد کرد. صدای احمدولی خسته و شکسته است، ولی می‌گوید: "اگر صد بار دیگر هم زخمی شوم، به کارم ادامه می‌دهم و به شاگردانم ریاضی یاد خواهم داد." بلال نیکزاد، ملک قریه اکبرخیل می‌گوید: "تمام قریه زیر ماتم غرق شده. از خانه‌ای پسرشان، از خانه‌ای برادرزاده، خواهرزاده، پسر کاکا، پسر مامای‌شان کشته شده. همه‌ی قریه عزادار است. او می‌گوید زمانی که چرخبال‌های اردوی ملی جنازه‌ها را پایین کردند، یکایک‌شان را شمار گرفتم. ۲۳ تن بودند. همه را کفن کردیم،. غسل‌شان دادیم. بعد جیب‌های همه‌شان را جستجو کردم. پول تمام‌شان را که جمع کردم به ۲۰۰۰ افغانی نمی‌رسید. همه‌شان از طبقه فقیر جامعه بودند." مادری که تنها ماند... بابو ۴۵ ساله چند سال پیش همسرش را در جنگ از دست داد بار دوم فرزندش را در ننگرهار و این بار فرزند آخرش در لوگر کشته شد بابو ۴۵ ساله چند سال پیش همسرش را در جنگ از دست داد. خودرو همسر او در شهرستان خاک‌جبار کابل با ماین کنار جاده برخورد کرد و جان باخت. فرزند اولش را اعضای گروه داعش در ننگرهار کشتند. تنها واحدالله، آخرین فرزندش مانده بود که همدم و امید مادر برای آینده بود. بابو آخرین فرزندش را هم در انفجار خودرو در مهمان‌خانه ازره از دست داده است. او دیگر کاملاَ تنهاست. در جریان نوشتن این گزارش، به طور پیهم با اهالی قریه کرم‌خیل به تماس هستم. نام ۲۴ جان‌باخته و ۱۱۰ زخمی این حمله را از زیر چشمم می‌گذرانم. به این فکر می‌کنم که هر کدام این نام‌ها داستانی دارند، آرزویی، خانواده‌ای، امیدی و آینده‌ای که از آنها گرفته شد. ناگهان تلفنم زنگ خورد. تماس یکی از اهالی قریه کرم‌خیل است. او خبر می‌دهد که جمیله، همسر باران یکی از قربانیان رویداد سه روز پیش در حمام خودش را قفل کرده و به ضرب گلوله دست به خودکشی زده است. باران ۳۵ ساله، نجار بود. او برای تثبیت درجه‌ی معلولیت به مرکز ولایت ولسوالی رفته بود. بی‌خبر از آنکه این سفر جانش را خواهد گرفت. پس از سقوط دولت طالبان و شکل‌گیری دولت جدید در افغانستان، شمار فراوانی از مردم این کشور از سوی عاملین گوناگون قربانی خشونت‌ها شدند. یافته‌های کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان نشان می‌دهد که تنها در ۱۲ سال اخیر، ۳۱ هزار و ۱۱۳ تن در جنگ افغانستان کشته و ۶۲ هزار و ۶۶۲ تن زخمی شده‌اند. معلوم نیست که آیا گفتگوهای صلح منجر به پایان این خون‌ریزی طولانی خواهد شد و در گفتگوهای استانبول که احتمالاَ در آینده‌ی نزدیک برگزار خواهد شد، آیا فرصت فراهم خواهد شد که قربانیان جنگ روایت‌های خویش را از این نبرد بی‌رحمانه، در حضور طرف‌های جنگ نقل کنند یا خیر؟
چند روز از انفجار خونین خودرو بمب‌گذاری شده در شهر پل علم مرکز ولایت لوگر در جنوب کابل گذشت. در این حمله دست کم ۲۴ تن جان‌ ‌شان را از دست دادند و ۱۱۰ تن دیگر زخمی شدند.
انفجار خونین لوگر؛ بر سر نوجوانان قریه اکبرخیل چه آمد؟
موسسه نت‌بلاکس در این مدت گزارشهای زیادی درباره قطعی اینترنت در ایران منتشر کرد افزایش ناگهانی قیمت بنزین، باعث اعتراض‌های گسترده در ایران شد. مقام‌های ایران یک روز پس از آغاز این اعتراضات، دسترسی شهروندان این کشور به اینترنت را قطع کردند. پس از پنج روز قطعی کامل اینترنت، مقام‌های ایران گفتند دسترسی اینترنت به تدریج فراهم خواهد شد. اینترنت ایران در روزهای ششم و هفتم اعتراض‌ها، در برخی شهرها وصل شد اما قطعی به شکلی جدی در بسیاری از شهرها تا صبح روز شنبه به قوت خود باقی ماند. قطعی اینترنت، خسارات اقتصادی سنگینی به شرکت‌های داخلی وارد کرده است. در مدت قطع اینترنت، گزارش‌های ضد و نقیضی درباره ارتباط برخی شهروندان با اینترنت ملی منتشر شد. برخی از مخاطبان بی‌بی‌سی فارسی در تماسهایشان گفتند به هیج گونه اینترنت - از جمله سرویس‌های داخلی - دسترسی ندارند. گفتگو با امیر رشیدی درباره دسترسی به اینترنت پس از اعتراض‌ها قطع ارتباط اینترنتی با انتقاد شماری از کشورها و نهادهای مدافع حقوق بشر و آزادی بیان مواجه شده است. محمد جواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات ایران که آمریکا او را به خاطر نقش داشتن در سانسور اینترنت تحریم کرده گفته است "مسئولیت مستقیمی" در قطع اینترنت نداشته و این اتفاق به دستور "شورای امنیت کشور" رخ داده است. اعتراض‌های گسترده‌ به دنبال سه برابر شدن ناگهانی قیمت بنزین در مواردی به خشونت کشیده شد. صدها بانک و ساختمان دولتی در این اعتراض‌ها به آتش کشیده شده یا تخریب شدند. عفو بین‌الملل شمار کشته‌شدگان را ۱۱۵ نفر برآورد کرده است. تداوم فضای امنیتی در ایران، همزمان با برگشت محدود اینترنت
با گذشت حدود یک هفته از قطعی اینترنت در ایران، گروه نت‌بلاکس که کار نظارت بر ترافیک اینترنت را انجام می‌دهد می‌گوید که سطح اینترنت ایران به ۶۴ درصد رسیده و در حال افزایش است. این رقم در روزهای اعتراض حدود پنج درصد بود. همزمان با اعتراض‌ها ، اینترنت به دستور یک شورای دولتی در وزارت کشور، قطع شده بود.
بازگشت اینترنت در ایران آغاز شد
او در سرزمین مادری‌ام، آلمان زندگی می‌کند. ما با هم آلمانی حرف می‌زنیم، زبانی که سرشار از واژه‌های عجیب‌و‌غریب است، اما این کلمه را تابه‌حال نشنیده‌ام: fremdschämen به معنای شرمندگی به جای دیگری یا از رفتار دیگری (واژه‌ای آلمانی که معادلی به زبان‌های دیگر ندارد). مغرور‌تر از آن هستم که از او بپرسم این واژه چه معنایی دارد. بالاخره خودم معنایش را پیدا می‌کنم، هنوز این برایم کمی دردناک است که دریابم پس از سال‌ها زندگی در خارج از کشور، زبان مادری‌ام گاهی برایم زبان خارجی محسوب می‌شود. بسیاری از مهاجران قدیمی خوب می‌دانند که چطور زبان مادری آدم کم‌کم رنگ‌و‌جلای خود را از دست می‌دهد. به نظر جریان کاملاً روشن است: هرچه زمان بیشتری دور باشید، زبان مادری‌تان بیشتر صدمه می‌خورد. اما این نسبت همیشه نسبتی مستقیم نیست. در واقع کارکرد علمی چرایی و چه‌زمانی و چگونگی فراموشی زبان مادری بسیار پیچیده است و اغلب هم روالی مرسوم و عادی نیست. روشن شده است که مدت زمان دور بودن شما همیشه اهمیت ندارد. معاشرت و تماس با گویندگان زبان مادری در خارج از کشور مهارت‌های زبان مادری شما را کاهش می‌دهد و مسائل عاطفی و احساسی مانند آسیب‌های روحی و روانی بزرگ‌ترین عامل مؤثر در این زمینه است. فقط مهاجران قدیمی نیستند که در معرض این فراموشی قرار می‌گیرند، تقریباً همه کسانی که زبان دومی را انتخاب می‌کنند با این موضوع مواجهند. مونیکا اشمیت، زبان‌شناس دانشگاه اسکس در جنوب شرقی انگلستان، می‌گوید: "در همان لحظه‌ای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری می‌کنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت می‌کنند". اشمیت از محققان برجسته در زمینه فرسایش زبانی است، زمینه تحقیقی رو به گسترشی که به این موضوع می‌پردازد که چرا ما زبان مادری‌مان را فراموش می‌کنیم. در بچه‌ها، این پدیده تا حدی تفسیر‌پذیر‌تر است چون مغز آنها معمولاً انعطاف‌پذیری و سازگاری بیشتری دارد. تا سن حدود ۱۲ سالگی، مهارت‌های زبانی فرد بسیارآسیب‌پذیرند. تحقیقات نشان داده است که حتی بچه‌های ۹ ساله ممکن است وقتی از کشوری که در آن به دنیا آمده‌اند دور شوند، زبان مادری خود را به طور کامل فراموش کنند. افراد مسن‌‌تر اگر آسیب‌های روحی و روانی را از سر گذرانده باشند بیشتر احتمال دارد که زبان مادری خود را فراموش کنند. اما در بزرگسالان، زبان مادری جز در موقعیت‌ها و شرایط استثنایی، بعید است که کاملاً از بین برود و فراموش شود. برای مثال، اشمیت به تحلیل زبان آلمانی پناهندگان آلمانی یهودی زمان جنگ در بریتانیا و ایالات متحده پرداخت. عامل اصلی مؤثر بر مهارت‌های زبانی آنها این نبود که چه مدت خارج از کشورشان بوده‌اند یا چند سال‌شان بوده است که کشورشان را ترک کرده‌اند بلکه این بوده که چه میزان آسیب‌های روحی و روانی به عنوان قربانیان آزار‌های نازی‌ها کشیدند. کسانی که آلمان را در اوایل رژیم نازی، پیش از جنایت‌های هولناک ترک کرده‌اند زبان آلمانی را بهتر حرف می‌زنند، با اینکه مدت بیشتری در خارج از کشورشان بوده‌اند. آنهایی که دیر‌تر کشور‌شان را ترک کرده‌اند، بخصوص پس از قتل‌عام ۱۹۳۸، معروف به شب بلورین (حمله به خانه‌ها و مغازه‌ها و کنیسه‌های یهودیان و شکستن شیشه‌های آنها) به سختی به آلمانی حرف می‌زنند یا اصلاً آن را فراموش کرده‌اند. اشمیت ادامه می‌دهد: "کاملاً روشن است که این نتیجه آسیب روحی و روانی است، با اینکه آلمانی زبان کودکی و خانه و خانواده برای آنها بوده است اما در عین‌حال زبان خاطرات تلخ و دردناک هم بوده است. پناهندگان خیلی آسیب‌دیده این زبان را در درون خود سرکوب می‌کنند. چنان که یکی از آنها می‌گفت: "من حس می‌کنم آلمان به من خیانت کرد. امریکا کشور من و انگلیسی زبان من است." جابه‌جایی زبان چنین فراموشی و فقدانی مورد کمیاب و نادری است. در بیشتر مهاجران، زبان مادری کم‌و‌بیش همراه با زبان جدید به زندگی خود ادامه می‌دهد. این که زبان اول چقدر خوب بماند بستگی بسیار زیادی به مهارت‌های درونی فرد دارد: افرادی که به طور معمول مهارت‌های زبانی خوبی دارند، زبان مادری خود را نیز بهتر حفظ می‌کنند، هرچقدر هم که دور از سرزمین خود باشند. اشمیت می‌گوید: "اما روانی و شیوایی زبان مادری به چگونگی سامان دادن زبان‌های مختلف در مغز بستگی دارد. تفاوت اساسی میان مغز فرد تک‌زبانه و دو‌زبانه این است که وقتی دو زبانه شوید، باید نوعی اتاقک کنترل در مغز و ذهن خود داشته باشید که جابه‌جایی بین دو زبان را ممکن کند". اشمیت مثالی می‌زند: وقتی او به چیزی در برابرش نگاه می‌کند، ذهن او میان دو واژه انتخاب می‌کند، برای مثال واژه انگلیسی 'desk' (به معنای میز) و واژه آلمانی 'Schreibtisch' (او آلمانی است و این واژه به معنای میز‌تحریر است) وقتی او در محیط و فضای انگلیسی زبان قرار داشته باشد، واژه آلمانی را در ذهنش کنار می‌گذارد و واژه انگلیسی را انتخاب می‌کند و برعکس. اگر این کارکرد تنظیمی ضعیف باشد، گوینده ممکن است تلاش و تقلای بسیاری برای یافتن واژه صحیح کند یا مدام از واژه‌های زبان دیگر استفاده کند. نشست‌ و‌ برخاست و معاشرت با هم‌زبانان و گویندگان زبان مادری کارها را بدتر می‌کند چون وقتی بدانید مخاطبان‌تان هر دو زبان را متوجه می‌شوند انگیزه زیادی برای چسبیدن فقط به یک زبان باقی نمی‌ماند. نتیجه هم معمولاً نوعی زبان‌ترکیبی است. در لندن که یکی از چند‌زبانه‌ترین شهر‌های دنیاست، این زبان ترکیبی بسیار رواج دارد تا حدی که شبیه نوعی گویش شهری آن شده است. در این شهر مردم به بیش از ۳۰۰ زبان گوناگون حرف می‌زنند و بیش از ۲۰ درصد از لندنی‌ها زبان‌مادری غیر از انگلیسی دارند. درپیاده‌روی در پارک‌های شمال لندن، من چندین نمونه از آن را مشاهده کردم. از لهستانی تا کره‌ای که همه کمی تا قسمتی با انگلیسی در آمیخته بودند. دو دلداده روی زیرانداز پیک‌نیک‌شان دراز کشیده‌اند و به ایتالیایی با هم گپ می‌زنند. ناگهان یکی از آنها با هیجان گفت: "من فراموش کردم la finestra را ببندم! " (جمله به انگلیسی گفته شد اما واژه پنجره به ایتالیایی ادا شد). بعضی از مهاجران کوبایی که به میامی آمده‌اند، بر اثر ارتباط با کلمبیایی‌ها و مکزیکی‌ها گویش منطقه‌ای خاصی برای خود پیدا کرده‌اند. در زمین بازی، سه زن با هم خوراکی می‌خورند و به عربی صحبت می‌کنند. پسرکی به طرف یکی از آنها می‌دود و فریاد می‌زند: " عبدالله به من حرف بد می‌زند! " مادرش در پاسخ او جمله‌اش را با "گوش کن...!" به انگلیسی شروع کرد و دنباله جمله را به عربی ادامه داد. البته جابه‌جایی زبانی مثل فراموش کردن آن نیست اما اشمیت چنین استدلال می‌کند که در طول زمان این جا‌به‌جایی غیر‌رسمی کار مغز و ذهن را برای ماندن بر یک مسیر زبانی دشوار می‌کند: "شما خودتان را در مارپیچ شتابنده‌ای از جابه‌جایی و تغییر زبانی می‌یابید." حرف بزنید لارا دومینگیوئز، زبان‌شناس دانشگاه ساوت‌همپتون در جنوب انگلستان، وقتی دو گروه از مهاجران قدیمی یعنی اسپانیایی‌های مقیم بریتانیا و کوبایی‌های مقیم ایالات متحده را با هم مقایسه کرد، متوجه کارکرد مشابهی شد. اسپانیایی‌ها در مناطق مختلف بریتانیا زندگی می‌کنند و بیشتر آنها به انگلیسی صحبت می‌کنند. کوبایی‌ها همه در میامی، شهری با جمعیت زیادی از اهالی امریکای لاتین زندگی می‌کنند و همیشه اسپانیایی صحبت می‌کنند. دومینگیوئز می‌گوید: "مشخص است که همه اسپانیایی‌زبان‌های بریتانیا می‌گویند 'اوه... ما کلمه‌ها را فراموش کرده‌ایم' این همان چیزی است که بیشتر مردم می‌گویند: 'برای ما سخت است که کلمه مناسب را پیدا کنیم. بخصوص اگر از واژه‌های مربوط به کارمان باشد". او به عنوان اسپانیایی‌زبانی که بیشتر زندگی حرفه‌ای خود را خارج از کشورش سپری کرده است، از این تلاش و کشمکش به خوبی آگاه است، و به من در این مورد گفت: "فکر کنم اگر قرار بود این گفتگو را به اسپانیایی و با فردی اسپانیایی‌زبان انجام دهم بعید می‌دانم از پس آن بر‌می‌آمدم." هرچند وقتی او زبان افراد مورد آزمایشش را تحلیل کرد متوجه تفاوت آشکاری شد. اسپانیایی‌های منزوی به طور کامل و به‌‌خوبی زیر‌بنای دستور زبان خود را حفظ کرده بودند اما کوبایی‌ها که به طور مداوم از زبان مادری خود استفاده می‌کردند، رد و نشان زبان خود را به طور مشخصی از دست داده بودند. عامل اصلی در این زمینه تأثیر زبان انگلیسی نبود، بلکه گونه‌های مختلف زبان اسپانیایی بود که در میامی به آن سخن گفته می‌شد. به عبارت دیگر، کوبایی‌ها بیشتر مانند کلمبیایی‌ها یا مکزیکی‌ها حرف می‌زدند. در‌ واقع، وقتی دومینگیوئز پس از اقامتش در امریکا به اسپانیا بازگشت، جایی که دوستان مکزیکی زیادی داشت، دوستانش در وطن به او گفتند که او حالا کمی شبیه مکزیکی‌ها حرف می‌زند. نظریه او این است که هرچه دو زبان یا گویش به هم نزدیک‌تر و شبیه‌تر باشند، بیشتر احتمال دارد که بر زبان مادری ما اثر بگذارند و آن را دگرگون کنند. او این موضوع را مناسبتی می‌بیند که باید گرامی داشته شود. اثبات قدرت اختراع و خلاقیت انسان. در همان لحظه‌ای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری می‌کنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت می‌کنند او ادامه می‌دهد: " فرسایش زبانی چیز بدی نیست. جریانی کاملاً طبیعی است. این مردم تغییراتی در دستور زبان‌شان ایجاد کردند تا زبان‌شان تناسب بیشتر و بهتری با واقعیت محیط اطراف‌شان پیدا کند. هر آنچه به ما اجازه یاد گرفتن زبان را می‌دهد، حتماً به ما اجازه ایجاد چنین تغییراتی در آن را هم می‌دهد." بسیار خوب است که یادآوری کنیم از دیدگاه زبان‌شناسی، چیزی به نام وحشتناک بودن در زبان خود وجود ندارد. فرسایش زبان مادری هم برگشت‌پذیر است، حداقل در بزرگسالان: گاهی یک سفر به وطن برای این امر کافی ا‌ست. هنوز برای بسیاری از ما، زبان‌مادری‌مان پیوندی عمیق با هویت درونی و خاطرات و وجودمان دارد. شاید به همین دلیل بود که من تصمیم گرفتم هر طور شده آن واژه ترجمه‌ناپذیر آلمانی را در پیام اسرار‌آمیز برادرم بدون هیچ کمکی از دیگران دریابم و بفهمم. برای اینکه خیالم راحت شود، خیلی سریع دنبال معنای آن گشتم. Fremdschämen احساس ناشی از مشاهده کسی یا چیزی است که چنان وضعیت خفت‌بار و پستی دارد که ما برای آن فرد یا چیز احساس شرمندگی و شرمساری می‌کنیم. اینطور که معلوم است این واژه‌ای بسیار همه‌گیر است و سال‌هاست که در زبان آلمانی استفاده می‌شود. فقط من تازه به آن برخورده‌ام، درست مثل بسیاری از چیزهای دیگری که مرا یاد وطنم می‌اندازد. پس از ۲۰ سال زندگی در خارج از کشور، نباید از مواجه شدن با چنین موردی شگفت‌زده بشوم. باید بگویم هنوز حسی غم‌انگیز در مورد استفاده برادرم از واژه‌هایی که من دیگر معنای آنها را نمی‌دانم، وجود دارد. شاید نوعی احساس از دست‌دادن یا فاصله‌ای نامنتظر. حتماً باید برای این احساس هم واژه‌ای آلمانی وجود داشته باشد، اما من برای یادآوری آن به کمی زمان نیاز دارم.
در آشپزخانه‌ام، در لندن نشسته‌ام و تلاش می‌کنم از پیامی که برادرم برایم فرستاده است سر در‌بیاورم.
آیا ممکن است زبان مادری‌‌مان را فراموش کنیم؟
بازار اصفهان؛ با تصمیم ستاد ملی مبارزه با کرونا در ایران فعالیت کلیه مشاغل گروه‌های ۲و ۳و ۴ به مدت یک ماه از ساعت ۱۸ به بعد ممنوع اعلام شد به گفته تیمور حسینی، جانشین فرمانده پلیس راه ایران این طرح از ساعت ۱۰ صبح چهارشنبه ۲۸ آبان (فردا) تا ساعت ۲۴ روز جمعه هفته جاری(۳۰ آبان)، هیچ پلاک غیربومی اجازه ورود به مرکز استان ها را نخواهد داشت و از سوی دیگر پلاک‌های بومی نیز اجازه خروج از مرکز استان را نخواهند داشت. به گفته پلیس راه، خودروهای متخلف ۵۰۰ هزار تومان جریمه می‌شوند. این محدودیت‌ها جدا از آنچه است که قرار است از روز اول آذر در ایران به اجرا گذاشته شود. جزئیات طرحی که قرار است از روز شنبه اول آذر اجرا شود، هنوز اعلام نشده است. وزارت بهداشت ایران امروز (سه‌شنبه ۲۷ آبان ماه) اعلام کرد که ۴۸۲ نفر دیگر پس از ابتلا به کرونا جان خود را از دست داده‌اند و مجموع جان باختگان این بیماری به ۴۲ هزار و ۴۶۱ نفر رسیده است. همچنین ۱۳ هزار و ۳۵۲ مورد جدید ابتلا به کووید ۱۹ در ایران طی ۲۴ ساعت گذشته شناسایی شده که ۳ هزار و ۷۹ نفر از آنها بستری شده‌اند. همچنین سازمان اداری و استخدامی ایران در یک بخشنامه بر اساس مناطقی که وضعیت قرمز، نارنجی یا زرد دارند، محدودیت‌هایی برای فعالیت کارکنان و سازمان‌های بخش‌های ضروری (مشاغل سطح یک) تعیین کرده است. به گزارش ایسنا و بر اساس این بخشنامه که امروز صادر شده است در شغل‌های ضروری و مورد نیاز مردم مانند بخش مواد غذایی و درمانی در شهرهای با وضعیت قرمز کارکنان تا ۵۰ درصد، وضعیت نارنجی یک سوم و در وضعیت زرد به طور کامل در محل کار حضور داشته باشند. این در حالی است که بر اساس گزارش وزارت بهداشت ایران استان‌های تهران، اصفهان، قم، آذربایجان شرقی، خراسان جنوبی، سمنان، قزوین، لرستان، اردبیل، خوزستان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، گیلان، بوشهر، زنجان، ایلام، خراسان رضوی، مازندران، چهارمحال و بختیاری، البرز، آذربایجان غربی، مرکزی، کرمان، خراسان شمالی، همدان، یزد و کردستان در وضعیت قرمز قرار دارند. و استان‌های هرمزگان، فارس، گلستان و سیستان و بلوچستان نیز در وضعیت نارنجی و زرد قرار دارند. بر اساس این بخشنامه کلیه کلاس‌های درسی و مدارس باید به شکل غیرحضوری باشد و مراکز مذهبی و فرهنگی همه تعطیل است. نیروهای مسلح و ارتش شامل این بخشنامه نمی‌شود. در این بخشنامه همچنین آمده که در کار "زیرساخت‌ها و خدمات الکترونیکی" نباید خللی وارد شود و به همین دلیل باید صد در صد کارکنان این بخش‌ها در سر کار حاضر باشند. طبق این بخشنامه کلیه جلسات اداری و دولتی در شهرهایی که وضعیت قرمز است باید حداکثر ۱۵ نفر، وضعیت نارنجی ۲۰ نفر و وضعیت زرد ۳۰ نفر باشد. عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور ایران تاکید کرده است که اجرای این محدودیت‌ها شامل همه دستگاه‌ها می‌شود و افزود که آنچه که ستاد ملی تصمیم‌گیری کرده و حکم قانون را دارد، او افزود که اینکه چه تعدادی می‌توانند در جلسه باشند "نه فقط شامل مجلس شورای اسلامی بلکه شامل دولت و کمیسیون‌های دولت هم می‌شود." هشدار وزیر بهداشت ایران درباره رسیدن به ''آمار روزانه ۴ رقمی جان‌باختگان ' سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران با تایید صحبت‌های امروز وزیر راه ایران مبنی بر رصد کردن افراد از طریق تلفن همراه گفته است: "برای ردیابی افراد در قرنطینه سیستمی را در نظر گرفتیم و برای آنها جریمه در نظر گرفتیم، در مرحله اول فرد مثبتی که در جامعه تردد کند ۲۰۰ هزارتومان جریمه خواهد شد، و در مرحله بعد به قرنطینه اجباری خواهد رفت". وی گفته است که "هیچ آفتی برای اقتصاد یک کشور از تعطیلی و طولانی شدن دوره اپیدمی بیماری بدتر نیست" و "تعطیلی بهتر از این است که کاسبی آلوده شود و یک ماه گرفتار بیماری شود و خدایی نکرده بر اثر بیماری جان خود را از دست دهد". به گزارش ایسنا وزیر بهداشت ایران می‌گوید که پس از جلسه روز شنبه ستاد ملی مقابله با کرونا و عدم تصویب پیشنهاد تعطیلی چند هفته‌ای کشور، نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران و حسن روحانی، رئیس جمهوری نوشته که پس از آن رهبر ایران خواستار جلسه حضوری شده و در آنجا تصمیم گرفته شده که "مصادیق تعیین محدودیت‌ها بر عهده وزارت بهداشت است". آقای نمکی از آیت‌الله خامنه‌ای نقل کرده است: "بین مقوله سلامت، اقتصاد و حتی امنیت، مقوله سلامت مردم اولویت دارد و اگر دیدیم باید یکی را انتخاب کنیم، سلامت اولی‌ترین است". به گفته وی محدودیت‌هایی که از ابتدای آذر قرار است برقرار شود "یکی از حیاتی ترین تاریخ‌ها برای مدیریت کرونا است، اگر مردم کوتاه بیایند بازی را می‌بازیم و به مرگ‌های ۴ رقمی می‌رسیم". وزیر بهداشت ایران می‌گوید "۵۱ درصد از عوامل ایجاد کننده بیماری دورهمی‌ها است، نمی‌شود ما شهرها را تعطیل کنیم و در این شب‌های طولانی زمستان ۶۰ نفر در یک خانه جمع شوند". مردم چه می‌گویند: تعطیلی تهران ماههاست که گفته می‌شود خبرگزاری ایسنا همچنین اقدام به انتشار نظرات مردم در گفتگو با این رسانه در خصوص محدودیت اعمال شده مبنی بر تعطیلی پس از سال ۶ عصر نموده است. یکی از شهروندان در این ویدیو می‌گوید که "تعطیلی بعد از ساعت ۶ بیشتر شبیه شوخی است، اگر کرونا شب‌ کار بود آنوقت اعمال چنین طرحی درست است". "تعطیلی دو هفته‌ای را هم که الان سه ماه است ما در مورد آن می‌شنویم و هنوزم که هنوزه اجرایی نشده". شهروند دیگری می‌گوید "تعطیلی پس از ساعت ۶ تاثیر گذار نیست ولی اگر دو هفته واقعا همه چیز تعطیل بشه و از مردم هم به لحاظ معیشتی هم از مردم پیشتیبانی بشه چون طبقه فقیر در بحرانی هستند و اگر من امروز کار نکنم فردا واقعا خرجی ندارم". یک خانم دستفروش می‌گوید: "حقوق همسرم یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان است و اگر من در این سرما نیایم و نمی‌تونیم خرج زندگی را در بیاریم و مجبور به این کار هستم، من دیابتی هستم و ناراحتی قلبی هم دارم و اگر مجبور نباشم اصلا اینجا برای دستفروشی نمی‌آیم". وزیر راه: می‌خواهیم موبایل بیماران کرونایی را رصد کنیم وزیر راه ایران گفته است که دولت قصد دارد تا با رصد تلفن‌های همراه تردد بیماران را محدود کند محمد اسلامی، وزیر راه دولت ایران گفته است که با توجه به اعمال محدودیت‌های جدیدی که قرار است از ابتدای آذرماه در ایران به اجرا گذاشته شود "درصددیم تا از طریق شبکه تلفن همراه بیماران کرونایی را رصد کرده و از تردد آن‌ها به خارج از شهرها، محل کار و دیگر اماکن جلوگیری شود." آقای اسلامی گفته است که وزارت بهداشت بدنبال غربالگری مبتلایان در کشور است و "نکته مهم اینجاست که به صورت سیستمی بتوانند مبتلایان را از طریق موبایل‌هایشان کنترل و مانیتور کنند تا تردد آن‌ها را محدود کنیم". به گفته آقای اسلامی قرار است از مسافرت مبتلایان پس از شناسایی از طریق موبایل‌هایشان "با وسائل حمل و نقل عمومی جلوگیری کنیم یا در ترددهایشان به محل کار محدودیت ایجاد شود و پس از شناسایی آن‌ها، از افراد پیرامون‌شان تست گرفته شده و اجازه گسترش زنجیره انتقال داده نشود." وزیر راه ایران در خصوص نحوه انجام این روش توضیح بیشتری نداده است اما بسیاری از فعالان تکنولوژی نگران نقض حریم خصوصی کاربران تلفن همراه با اعمال چنین روش‌هایی و ردیابی افراد بدون اجازه آنان هستند. بسیاری از فعالان تکنولوژی نگران نقض حریم خصوصی کاربران تلفن همراه با اعمال چنین ردیابی هستند حضور بیشتر از ۱۵ نفر در جلسات هیات دولت 'ممنوع است' شب گذشته علیرضا رئیسی، سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا اعلام کرد در مناطق قرمز از نظر شیوع ویروس حداکثر سقف نفرات حاضر در جلسه باید ۱۵ نفر باشد. اقای رئیسی گفته "بدین معنا که جلسه هیات دولت هم اگر بخواهد برگزار شود باید با ۱۵ نفره برگزار شود و بقیه به صورت وبیناری حضور داشته باشند". تهران در وضعیت قرمز قرار دارد و بنابر آنچه این مقام ایرانی گفته جلسات هیات دولت از هفته آینده باید به صورت تازه ای برگزار شود. به گفته دکتر رئیسی "در سطح هشدار دو و یا شهرهای نارنجی هم حداکثر افرادی که می توانند در جلسه حضور پیدا کنند، ۲۰ نفر و در هشدار شهرهای زرد نیز حضور در جلسه حداکثر با ۳۰ نفر تعیین شده و بیش از آن ممنوع است". بر اساس اظهارات سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا "۲۵ مرکز استان حداقل شامل این محدودیت‌ها خواهند شد و کلانشهرها هم جزو آن هستند. همه مشاغل به جز مشاغل سطح یک مانند مراکز تهیه مایحتاج ضروری مردم، خدمات‌رسانی ضروری، امداد و نجات، فروشگاه های زنجیره‌ای، مراکز درمانی و سلامت از جمله بیمارستان‌ها و مطب‌ها و مراکز تامین زیرساخت آب، برق، گاز و تلفن تعطیل هستند". آمار رسمی و مرگ و میر ناشی از کرونا در هفته های اخیر به طور پیوسته بالا رفته و در روزهای مداما رکورد شکسته است. مجموع فوت شدگان ناشی از ویروس کرونا و بیماری کووید-۱۹ در ایران از مرز ۴۰ هزار نفر گذشته است. امروز نیز آقای رئیس گفت که "تردد درون شهری از ساعت ۲۱ تا ۴ صبح از اول آذرماه ممنوع است". آقای رئیسی این اقدام را در ادامه "تشدید محدودیت ها در شهرها و مناطق قرمز" در ایران اعلام کرد. قرار بود در جلسه ستاد مقابله با کرونا ایران در روز شنبه ۲۴ آبان تعطیلی چندین هفته‌ای مورد بررسی و تصویب قرار بگیرد که این طرح با مخالفت حسن روحانی مواجه شد. پس از این جلسه اعلام شد که از اول آذر محدودیت‌های جدیدی برای مهار کرونا اعمال می‌شود. اما برخلاف گفته‌ها و درخواست‌های قبلی مقام‌های وزارت بهداشت و رئیسان دانشگاه‌های علوم پزشکی، برنامه‌ای برای تعطیلی کامل وجود ندارد. در رسانه‌های ایران گزارش‌های تاییدنشده‌ای منتشر شد که از اختلاف نظر حسن روحانی و دکتر سعید نمکی، وزیر بهداشت، در جلسه روز شنبه خبر می‌داد. در روزهای اخیر آمار روزانه رسمی از درگذشتگان کرونا در ایران به بالای ۴۰۰ نفر رسیده و مقام‌های وزارت بهداشت هشدار داده‌اند که بدون تعطیلی‌های گسترده آمار رسمی قربانیان روزانه کووید-۱۹ به بیش از هزار نفر خواهد رسید. وزارت بهداشت ایران گفته است که شبکه درمانی ایران دیگر جوابگوی شمار بحرانی بیماران نیست. هنوز به طور مشخص اعلام نشده است که آیا از ابتدای آذر دولت تصمیم به تعطیلی گسترده مناطقی که به لحاظ شیوع کرونا قرمز اعلام شده است دارد یا خیر. سعید نمکی، وزیر بهداشت ایران هفته گذشته در جلسه‌ای با چند مقام بهداشتی گفته بود: "امروز دیگر روز مماشات یا قصور و کوتاه آمدن نیست. دیگر نباید ته رودخانه، مجروح و جنازه جمع کنید و اگر در سرچشمه اتفاقی در حال رخ دادن است، باید ورود کنید." مقام‌های وزارت بهداشت از آغاز شیوع کرونا در ایران از بی‌توجهی دیگر نهادهای حکومتی به هشدارهایشان انتقاد می‌کنند. یکی از این موارد درخواست وزیر بهداشت برای توقف پروازها از چین بود. تحقیقات بی‌بی‌سی فارسی حاکی از آن است که مقام‌های ایرانی در اذعان به آغاز شیوع کرونا پنهانکاری کردند و همچنین در مقاطع مختلف آمار واقعی قربانیان روزانه بین دو تا سه برابر آمار رسمی بوده که وزارت بهداشت ارائه داده است.
در حالیکه آمار روزانه جان باختگان از کرونا در ایران بار دیگر رکورد شکست، پلیس راه ایران محدودیت ورود و خروج از ۲۵ استان ایران را از فردا به اجرا گذاشته است.
کرونا در ایران؛ محدودیت تردد در ۲۵ مرکز استان ایران از صبح چهارشنبه
آنچه در زیر می آید شرح فهرست واری از روند مهمترین تحولات پرونده اتمی ایران در سال های گذشته تا امروز است. سال ۲۰۰۱ افسران اطلاعاتی آمریکا به سیمور هرش، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی، گفتند که تاسیسات هسته ای نظامی ایران نه در نیروگاه آب سبک بوشهر بلکه در "اماکن نظامی" قرار دارد. سال ۲۰۰۲ ژانویه: جورج بوش، رییس جمهور آمریکا، چند ماه بعد از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱، ایران را همراه عراق و کره شمالی در "محور شرارت" قرار داد. جورج بوش، رئیس جمهوری وقت آمریکا ایران را از جمله کشورهای "محور شرارت" خواند اوت: فردی از مخالفان جمهوری اسلامی به نام علیرضا جعفرزاده ادعا کرد ایران در نطنز تاسیسات غنی سازی اورانیوم و در اراک، راکتور آب سنگین ساخته است. سپتامبر: روسیه مقدمات ساخت راکتوری ۸۰۰ میلیون دلاری را در حوالی بوشهر آغاز کرد. قرار بود این نیروگاه تا آخر سال ۲۰۰۳ وارد مدار شود. دسامبر: آمریکا ایران را به تلاش برای تولید تسلیحات اتمی متهم کرد و تصاویری ماهواره ای منتشر کرد که تاسیساتی اتمی در نطنز و اراک را نشان می داد. رسانه های آمریکایی ادعا کردند این تاسیسات کاربرد نظامی دارد. بالا سال ۲۰۰۳ فوریه: محمد البرادعی، مدیر آژانس بین المللی انرژی اتمی به ایران سفر کرد تا گفته تهران را مبنی بر این که برنامه اتمی اش صلح آمیز است، تایید کند. از آن زمان تا ماه مه، بازرسان چندین بازرسی در ایران انجام دادند. مه: ایران تایید کرد تاسیساتی را در نطنز و اراک می سازد ولی تاکید کرد که اینها همانند نیروگاه بوشهر صرفا برای تولید انرژی هسته ای و کاربرد غیر نظامی آن است. ژوئن: آقای البرادعی اظهار کرد که بازرسی ها نشان داده که "ایران برخی از مواد و فعالیتهای اتمی خود را گزارش نداده است" و خواستار همکاری تهران شد. با این حال این گزارش اعلام نکرد که ایران مفاد معاهده منع تکثیر تسلیحات اتمی را نقض کرده است. در همین حال، وزرای خارجه اتحادیه اروپا از ایران خواستند اجازه دهد بازرسی های سختگیرانه تری اعمال شود. ژوئن: آری فلیشر، سخنگوی کاخ سفید، توسل به "گزینه نظامی" در برخورد با ایران را منتفی ندانست. ژوئن: آژانس از ایران خواست پروتکل الحاقی معاهده منع تکثیر تسلیحات هسته ای را امضا کند و به بازرسان اجازه دهد به تاسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی دسترسی نامحدود و سرزده داشته باشند. ژوئیه: بازرسان دور تازه ای از بازرسی را آغاز کردند. روزنامه واشنگتن پست نیز خبر داد بازرسان در جریان بازرسی قبلی خود نشانه هایی از اورانیوم غنی شده در نطنز یافته اند. رئیس جمهوری وقت ایران گفت که تسلیحات اتمی در راهبرد نظامی کشورش جایی ندارد ژوئیه: اتحادیه اروپا هشدار داد که اگر ایران همکاری کاملی با بازرسان نداشته باشد، بروکسل شاید در مناسبات سیاسی و اقتصادی خود با جمهوری اسلامی تجدید نظر کند. اوت: محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران، اعلام کرد که تسلیحات اتمی هیچ جایگاهی در راهبرد نظامی کشورش ندارد، ولی ایران از فناوری اتمی دست نخواهد کشید. اوت: تهران اعلام کرد که به بازرسی سرزده تن می دهد ولی این تضمین را می خواهد که بازرسان اسرار برنامه های راهبردی نظامی اش را افشا نخواهند کرد. گزارش محرمانه آژانس اتمی ادعا کرد ایران دو نوع اورانیوم غنی شده تولید کرد که برای مصارف صلح جویانه کاربردی ندارد. سپتامبر: واشنگتن اعلام کرد که ایران پایبند توافقنامه های بین المللی منع تکثیر هسته ای نیست، ولی پیشنهاد بریتانیا، آلمان و فرانسه را پذیرفت که تا آخر اکتبر به جمهوری اسلامی وقت داده شود تا فعالیت های اتمی خود را کاملا افشا کند و بازرسی های سرزده را بپذیرد. سپتامبر: آژانس تا ۳۱ اکتبر به ایران فرصت داد برنامه هسته ای خود را فاش کند، ولی جمهوری اسلامی این ضرب الاجل را نپذیرفت. اکتبر: یکی از گروه های مخالف جمهوری اسلامی ادعا کرد ایران یک کارخانه غنی سازی اورانیوم برای مقاصد نظامی در اصفهان ساخته است. اکتبر:کمال خرازی، وزیر امور خارجه ایران، قول داد جمهوری اسلامی در جریان مذاکراتش با سه کشور اروپایی "شفافیت کامل" را اصل قرار دهد. اندکی بعد یکی از دیپلماتهای غربی اعلام کرد ایران پذیرفته است غنی سازی اورانیوم را متوقف و پروتکل الحاقی را امضا کند. علی اکبر صالحی نماینده پیشین ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و وزیر امور خارجه ایران در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد در حال حاضر رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است نوامبر: آژانس در گزارشی اعلام کرد که ایران اذعان کرده که پلوتونیوم، ماده ای که می توان برای تولید جنگ افزار اتمی بکار برد، تولید کرده است، ولی افزود هیچ مدرکی در دست نیست که ایران قصد تولید بمب اتمی را دارد. نوامبر: واشنگتن این گزارش را رد کرد و آن را "باورنکردنی" خواند. آژانس از گزارش خود دفاع کرد. نوامبر: آژانس این قطعنامه را تصویب کرد ولی تحریم ایران را توصیه نکرد. دسامبر: علی اکبر صالحی، نماینده وقت ایران در آژانس، پروتکل الحاقی را امضا کرد تا تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی در معرض بازرسی بی قید و شرط قرار گیرد. بالا سال ۲۰۰۴ آوریل: ایران داشتن تاسیسات اتمی مخفی را تکذیب و اصرار کرد که بکارگیری آزمایشی اورانیوم غنی شده در اصفهان مغایر با تعهداتش در پروتکل الحاقی نیست. آوریل: غلامرضا آقازاده، رییس سازمان انرژی اتمی ایران اعلام کرد که جمهوری اسلامی "داوطلبانه" تولید سانترفیوژ را متوقف می کند. مه: ایران گزارشی با بیش از هزار صفحه را درباره فعالیت های اتمی خود تحویل آژانس داد. ژوئن: دیپلماتها گفتند ایران در بازار سیاه اتمی به دنبال "دهها هزار" قطعه برای برنامه هسته ای خود بوده است. ژوئن: ایران اعلام کرد که تسلیم فشارهای بین المللی نخواهد شد و از جهان خواست که این کشور را عضو "باشگاه هسته ای" بداند. ژوئیه: ایران پلمپ آژانس روی سانترفیوژها را فک و تولید سانترفیوژ در نطنز را آغاز کرد. ژوئیه: ایران اذعان کرد تولید قطعات سانترفیوژ را که برای غنی سازی اورانیوم است، از سر گرفته ولی تاکید کرد که فعالیت های غنی سازی را از سر نگرفته است. اوت: کمال خرازی، وزیر وقت امور خارجه ایران اعلام کرد که جمهوری اسلامی هرگونه حمله پیشگیرانه اسراییل به تاسیسات اتمی اش را با زور پاسخ خواهد داد. سپتامبر: ایران تعلیق نامحدود غنی سازی را نپذیرفت و گفت که تولید سانترفوژ را متوقف نخواهد کرد. سپتامبر: آژانس به تهران تا ۲۵ نوامبر فرصت داد تا فعالیت های اتمی خود را افشا کند. سپتامبر: ایران اعلام کرد که فراوری گسترده کیک زرد را که گامی به سوی غنی سازی است، از سر گرفته است. اکتبر: برلین، لندن و پاریس از تهران خواستند کلیه فعالیت های مربوط به غنی سازی را متوقف کند وگرنه پرونده اش به شورای امنیت ارجاع خواهد شد. این سه کشور اروپایی مشوق هایی را پیشنهاد دادند. بالا سال ۲۰۰۵ ژانویه: بازرسان آژانس از تاسیسات پارچین در جنوب شرقی تهران بازدید کردند. فوریه: ایران اعلام کرد به رغم پیشنهاد اروپا برای ارایه راکتور آب سبک، ساخت راکتور آب سنگین در اراک را که ممکن است برای مقاصد نظامی بکار گرفته شود، متوقف نخواهد کرد. مه: اروپاییان به ایران هشدار دادند که هر گونه از سرگیری فعالیت های هسته ای به روند مذاکره پایان خواهد داد. مه: تهران هشدار داد که تصمیمش در خصوص فراوری اورانیوم بازگشت ناپذیر است. اوت: محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور جدید ایران سوگند یاد کرد و جمهوری اسلامی تهدید کرد که فراوری را ظرف چند روز آتی از سر خواهد گرفت. اوت: تهران مجموعه مشوق های اروپا را ناکافی خواند. اوت: علی لاریجانی بجای حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی شد و سرپرستی مذاکرات با اروپاییان را بر عهده گرفت. آقای لاریجانی یک روز بعد اعلام کرد به مذاکرات ادامه می دهد. اوت: آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران، درخواست اروپایی ها دایر بر اینکه ایران باید از تلاش برای تولید سوخت هسته ای دست بردارد را "حرف زور" خواند و گفت این خواسته تحت تاثیر فشارهای آمریکا مطرح شده است. اوت: بریتانیا، آلمان و فرانسه مذاکرات ۳۱ اوت خود با ایران را به دلیل از سرگیری فعالیت های اتمی در تاسیسات اصفهان لغو کردند. سخنگوی وزارت خارجه فرانسه اعلام کرد که از سرگیری فرآوری اورانیوم ناقض مفاد توافقنامه پاریس است که طرف های دخیل در مذاکرات در نوامبر ۲۰۰۴ امضا کرده بودند. سپتامبر: خاویر سولانا، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام کرد که ایران ممکن است بخاطر فعالیت های اتمی خود به شورای امنیت ارجاع شود. سپتامبر: آقای لاریجانی درخواست اتحادیه اروپا مبنی بر این که ایران تا پیش از اجلاس ۱۹ سپتامبر آژانس فعالیت های غنی سازی خود را به حالت تعلیق درآورد، رد کرد. در همین روز، ایران ترکیب تیم مذاکره کننده خود را تغییر داد. ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی خواسته تا پرونده این کشور را به حالت عادی بازگرداند سپتامبر: آقای احمدی نژاد در مقر سازمان ملل اعلام کرد برخی کشورها مانع از دسترسی آزاد سایر کشورها به فناوری، بویژه فناوری اتمی می شوند. وی بدون اشاره به نام کشوری خاص گفت که همین کشورها نیات هسته ای ایران را خلاف واقعیت جلوه می دهند. او خواستار تشکیل کمیته ای در سازمان ملل برای مقابله با "آپارتاید اتمی" شد. سپتامبر: آمریکا و اتحادیه اروپا واکنش تندی به سخنان رییس جمهور ایران نشان دادند و از آژانس خواستند پرونده را به شورای امنیت ارجاع دهد. گرگ شولت، نماینده آمریکا در آژانس بین المللی انرژی اتمی گفت که ایران با ادامه فرآوری اورانیوم در تاسیسات اصفهان، مسیر مقابله جویی را در پیش گرفته است. یک روز بعد آقای لاریجانی هشدار داد که شاید ایران تصمیم به لغو بازرسی های سرزده آژانس بگیرد. سپتامبر: قطعنامه شورای حکام با اکثریت آرا به تصویب رسید و از ایران خواست مذاکرات با سه کشور اروپایی را از سر بگیرد، پروتکل الحاقی را به تصویب قوه مقننه برساند و برنامه غنی سازی اورانیوم را متوقف کند. سپتامبر: منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران قطعنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی را غیرقانونی و غیرقابل قبول خواند اما در عین حال گفت که ایران راه مذاکره را بسته نمی بیند. سپتامبر: وزارت خارجه ایران تهدید کرد که در صورت اصلاح نشدن قطعنامه یا پافشاری برای اجرای آن، کشورش غنی سازی اورانیوم را از سر خواهد گرفت و مانع بازرسی های سرزده و گسترده تر از تاسیسات اتمی خود خواهد شد. اکتبر: جان بولتون، سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد، ایران را متهم کرد که برای ۱۸ سال سعی در توسعه سلاح های اتمی داشته درحالی که در این مدت جهان را درباره نیات خود "فریب" داده است. نوامبر: آقای لاریجانی با ارسال نامه برای کشورهای اروپایی اعلام کرد که جمهوری اسلامی مایل به از سرگیری مذاکرات اتمی است. نوامبر: نمایندگان مجلس ایران رای دادند که اگر پرونده اتمی جمهوری اسلامی به شورای امنیت ارجاع شود، ایران باید فعالیت های داوطلبانه از جمله اجازه بازرسی سرزده از تاسیسات اتمی بر اساس پروتکل الحاقی را متوقف کند. بالا سال ۲۰۰۶ رئیس شورای امنیت در بیانیه ای خواستار تعلیق کامل و پایدار فعالیت های اتمی ایران شد ژانویه: علی لاریجانی طرح روسیه برای انجام بخش مهم غنی سازی در خاک آن کشور را رد کرد. ژانویه: وزرای خارجه بریتانیا، فرانسه و آلمان بعد از دیدار در برلین گفتند مذاکرات اتمی با ایران به بن بست رسیده است و آنها می خواهند شورای امنیت در این پرونده مداخله کند. ژانویه: محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران، در واکنش به اظهارات مقام های اروپایی و آمریکایی و تهدیدهای آنها مبنی بر ارجاع ایران به شواری امنیت، گفت "اهرم های لازم را در مقابل تهدید های غرب داریم." ژانویه: مقام هایی از ایران و اتحادیه اروپا در بروکسل، پایتخت بلژیک، دیدار کردند. از این گفتگوها گزارش های گوناگونی به دست می رسید. در حالی که ایرانی ها از موفقیت مذاکرات سخن می گفتند، دیپلمات های اروپایی گفتند مقام های ایرانی حرف تازه ای نداشتند و جلسه بی نتیجه بوده است. ژانویه: وزیران خارجه آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه و چین که همراه با وزیر خارجه آلمان و نماینده اتحادیه اروپا در اجلاسی در لندن شرکت کرده بودند با صدور بیانیه ای در ساعات اولیه بامداد این روز، درخواست کردند شورای حکام آژانس بین المللی در نشست فوق العاده خود (۲ فوریه) موضوع فعالیت هسته ای ایران را به منظور رسیدگی به شورای امنیت گزارش کند. فوریه: همزمان با آغاز اجلاس اضطراری شورای حکام آژانس انرژی اتمی، علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، در نامه ای به محمد البرادعی، رییس آژانس، هشدار داد که در صورت ارجاع کشورش به شورای امنیت، دولت جمهوری اسلامی "چاره ای نخواهد داشت" جز اینکه کلیه همکاری های داوطلبانه خود با آژانس را متوقف کند. فوریه: پس از تعویق مجدد یک روزه در اعلام رای شورای حکام، سرانجام با رای مثبت ۲۷ کشور از ۳۵ کشور عضو (۳ مخالف و ۵ ممتنع) 'گزارش' پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد. در همین روز محمود احمدی نژاد در نامه ای به سازمان انرژی اتمی ایران دستور به تعلیق اجرای 'داوطلبانه' پروتکل الحاقی داد. آژانس در سال 2011 برای اولین بار از احتمال انحراف برنامه اتمی ایران به سوی مقاصد نظامی ابراز نگرانی کرد مارس: شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی جمع بندی خود از فعالیت اتمی ایران را همراه با گزارش رئیس آژانس در این زمینه به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاد. این شورا قطعنامه تازه ای درباره ایران صادر نکرد و ارسال گزارش فعالیت اتمی ایران به شورای امنیت بر اساس قطعنامه ای انجام گرفت که چهارم فوریه (پانزدهم بهمن) صادر شده بود. مارس: رئیس شورای امنیت در بیانیه ای خواستار تعلیق کامل و پایدار فعالیت های اتمی ایران شد. آوریل: ایران برای اولین بار از غنی سازی ۳.۵ درصدی اورانیوم خبر داد. ژوئیه: شورای امنیت سازمان ملل طی قطعنامه ای خواستار توقف برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران شد. دسامبر: شورای امنیت سازمان ملل در دومین قطعنامه خود درباره ایران، فروش و در اختیار گذاشتن تجهیزات اتمی و نظامی به این کشور را تحریم کرد و مجددا خواستار تعلیق برنامه غنی سازی اورانیوم این کشور شد. بالا سال ۲۰۰۷ مارس: شورای امنیت سازمان ملل برای سومین بار طی قطعنامه ای ایران را مورد تحریم قرار داد. آوریل: محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران از توانایی کشورش در تولید سوخت اتمی خبر داد. بالا سال ۲۰۰۸ مارس: شورای امنیت با صدور چهارمین قطعنامه تحریم های جدیدی علیه ایران وضع کرد. سپتامبر: شورای امنیت با صدور قطعنامه ای تحریم های پیشین ایران را یادآوری کرد و برای پنجمین بار خواستار توقف برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران شد. بالا سال ۲۰۰۹ آوریل: ایران از استقرار ۷ هزار دستگاه سانتریفوژ که از تجهیزات اصلی تولید اورانیوم غنی شده است، در شهر نطنز خبر داد. سپتامبر: تاسیسات مخفی اتمی ایران در قم به نام فردو برملا شد. اکتبر: ایران طرح غنی سازی اورانیوم در خارج از مرزهای این کشور را رد کرد. بالا سال ۲۰۱۰ ژوئن: شورای امنیت سازمان ملل متحد در ششمین قطعنامه خود، تحرم های تازه ای علیه ایران وضع کرد. روسیه که پیشتر با اعمال تحریم های تازه علیه ایران مخالف بود، سرانجام با تحریم تازه ایران موافقت کرد. ژوئیه: ایران اعلام کرد که آماده مذاکره فوری با گروه ۱+۵ متشکل از اعضای دائم شورای امنیت (بریتانیا، آمریکا، فرانسه، چین، روسیه) به همراه آلمان است. اوت: ایران سوخت گذاری در نیروگاه اتمی بوشهر را آغاز کرد. سپتامبر: در حالی که ایران با ارسال یک نامه به گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی اعتراض کرده بود، یوکیا آمانو، مدیر کل این آژانس از اینکه ایران مانع انجام تحقیقات شده است، ابراز تاسف کرد. شورای امنیت چهار قطعنامه تحریمی علیه صادر کرده است اکتبر: وزیر امور خارجه پاکستان، ضمن توصیه به مقامات ایرانی برای گفتگو با آمریکا، گفته است که ایران با تهدید اتمی روبرو نیست و به اسلحه اتمی احتیاجی ندارد. نوامبر: اولی هاینونن معاون سابق هیات بازرسی آژانس بین المللی انرژی اتمی و مسئول مستقیم بازرسی مراکز هسته ای ایران گفته است کرم استاکس نت احتمالاً عامل تاخیر در برنامه های هسته ای ایران است. نوامبر: رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا گفت که تحریم های وضع شده علیه ایران ممکن است باعث ایجاد شکاف میان محمود احمدی نژاد و آیت الله علی خامنه ای شده باشد. نوامبر: وزیر دفاع آمریکا با رد اظهارات نخست وزیر اسرائیل در مورد لزوم توسل به تهدید نظامی برای متوقف کردن برنامه اتمی ایران، بر کارآیی تحریم های اقتصادی تاکید کرد. نوامبر: دو دانشمند اتمی ایران در پایتخت این کشور هدف حمله مسلحانه قرار گرفتند. محمود احمدی نژاد اسرائیل و کشورهای غربی را متهم به طرح ریزی این ترور کرد. دسامبر: رهبران روسیه و هند در بیانیه مشترکی ضمن تاکید بر حق ایران در برخورداری از فناوری صلح آمیز اتمی، از این کشور خواستند به قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل عمل کند. وزیر خارجه روسیه. جدیدترین پیشنهاد اتمی به ایران موسوم به طرح گام به گام مربوط به این کشور است دسامبر: گفت و گوهای دو روزه ایران و شش قدرت جهانی در ژنو به پایان رسید و تنها توافق دو طرف این بود که این گفت‌وگو ها ادامه پیدا کنند. دسامبر: علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، از افزایش تدابیر امنیتی برای محافظت از دانشمندان هسته‌ای این کشور خبر داد. دسامبر: ایران می گوید که اولین محموله کیک زرد تولید شده در مجتمع گچین بندرعباس به سایت هسته ای اصفهان منتقل شده و این کشور به خودکفایی در تولید کیک زرد دست یافته است. بالا سال ۲۰۱۱ ژانویه: مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ مذاکرات دو روزه خود را در استانبول ترکیه آغار کردند. از ایران سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی این کشور و مسئول پرونده اتمی ایران در این مذاکرات شرکت داشت. ژانویه: روزنامه نیویورک تایمز نوشت که کرم کامپیوتری استاکس نت، پروژه مشترک آمریکا و اسرائیل برای از کار انداختن برنامه غنی سازی اورانیوم ایران بوده است. ژانویه: آخرین دور مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ در استانبول، از سوی کشورهای غربی ناامید کننده توصیف شد. فوریه: کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت این اتحادیه در حال بررسی لغو منع سفر علی اکبر صالحی، وزیر خارجه جدید ایران است که به دلیل نقشی که در برنامه اتمی ایران داشته مشمول تحریم شده است. فوریه: وزیر امور خارجه بریتانیا در جریان سفر به ابوظبی خواستار تحریم های سخت تر علیه برنامه هسته ای ایران شد. او گفت انجام مذاکرات بیشتر غیرممکن است مگر این که ایران از شروطش صرف نظر کند. فوریه: آژانس اتمی در تازه ترین گزارش خود گفت که ایران قصد دارد سوخت نیروگاه اتمی بوشهر را از قلب راکتور آن تخلیه کند. فوریه: علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی گزارش مربوط به تخلیه سوخت نیروگاه هسته ای بوشهر را تایید کرد. فوریه: بنابر گزارش محرمانه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، مقام‌های ایران بر سر ساخت بمب اتمی اختلاف نظر دارند. این گزارش، نسخه به روز شده‌ای از ارزیابی ۴ سال پیش اطلاعات ملی آمریکاست. فریدون عباسی دوانی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران مارس: یک مقام سپاه پاسداران ایران اذعان کرده ویروس رایانه ای استاکس نت بر صنایع کشور تاثیر گذاشته اما گفت بخش های عمده ای' از آن کنترل و خنثی شده و از 'هکرهایی که حسن نیت دارند' دعوت به همکاری کرد. مارس: فریدون عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران گفت که این سازمان در سال های اخیر از "ناحیه مدیریت و منابع انسانی " آسیب دیده است. مارس: نظرسنجی 'صندوق مارشال' حاکی است که اگر تحریم ها مانع از دستیابی ایران به سلاح اتمی نشود، اکثریت سیاستگذاران در اتحادیه اروپا و آمریکا از حمله نظامی به آن کشور حمایت نخواهند کرد. مه: کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته است نامه سعید جلیلی نکات جدیدی ندارد و نیاز به ملاقات دیگری را توجیه نمی کند. مه: اتحادیه اروپا و آمریکا تحریم های جدیدی علیه ایران وضع کردند. وزرای خارجه اتحادیه اروپا در نشست بروکسل شماری از مقام‌ها و شرکت‌های ایرانی را به ظن ارتباط با برنامه هسته‌ای این کشور تحریم کردند. این تحریم‌ها شامل مسدود کردن دارایی‌ها و ممنوعیت سفر برای افراد می شود. مه: فریدون عباسی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران گفت آژانس بین المللی انرژی اتمی سازمان ملل متحد، در بعضی از کنفرانس ها و کارگاه ها، جلوی شرکت متخصصان ایرانی را گرفته است. ژوئیه: ایران از نصب سانتریفوژهای جدید خبر داد که که با کیفیت و سرعت بیشتر در غنی سازی اورانیوم کاربرد دارد. ژوئیه: خبرگزاری آسوشیتدپرس به نقل از منابع دیپلماتیک خبر داد که برنامه هسته‌ای ایران در مرکز فردو از برنامه زمانی تعیین شده عقب افتاده است. اوت: ایران از انتقال سانتریفوژهایش از سایت نطنز به سایت فردو در قم خبر داد. اوت: سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه طرحی را شامل "رویکرد گام به گام" نسبت به پرونده اتمی ایران مطرح کرد که بر اساس آن، متناسب با هرگام ایران در برآورده کردن خواسته های جامعه جهانی، تحریم های وضع شده بین المللی علیه این کشور کاهش یابد. اوت: ایران از طرح روسیه استقبال کرد. علی اکبر صالحی، وزیر خارجه ایران خواستار دریافت جزئیات پیشنهاد روسیه شد. اوت: فریدون عباسی، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرزی اتمی ایران گفت که تهران دیگر درباره عدم تولید سوخت هسته ای یا مبادله آن با کشورهای دیگر مذاکره نخواهد کرد. اوت: نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه، هشدار داده است که 'بلند پروازی های اتمی و موشکی ایران' می‌تواند به حمله پیشگیرانه علیه این کشور منجر شود. علی لاریجانی اولین مسئول مذاکرات اتمی در دولت محمود احمدی نژاد بود سپتامبر: آژانس بین المللی انرژی اتمی از احتمال انحراف برنامه اتمی ایران به سوی اهداف نظامی ابراز نگرانی کرد. سپتامبر: آژانس اعلام کرد که از فوریه ۲۰۰۷ ایران بیش از ۴ هزار و ۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده در سایت نطنز تولید کرده است. سپتامبر: رئیس سازمان انرژی اتمی ایران می گوید که کشورهای مخالف هسته ای شدن ایران مرتب در حال آسیب زدن به تاسیسات هسته ای "از طریق ویروس یا فروش تجهیزات معیوب" هستند. سپتامبر: شبکه برق نیروگاه اتمی بوشهر ساعت ۲۳ و ۲۹ دقیقه شنبه، ۱۲ شهریور با قدرت ۶۰ مگاوات به شبکه سراسری برق وصل شد. سپتامبر: محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران از آمادگی کشورش برای توقف غنی سازی هسته ای در صورت دریافت اورانیوم غنی شده با غلظت ۲۰ درصد خبر داد. سپتامبر: آمریکا پیشنهاد ایران مبنی بر واگذاری اورانیوم غنی شده با خلوص پایین به این کشور را رد کرد. سپتامبر: آنتونیو پاتریوتا، وزیر خارجه برزیل، گفت این ترس وجود دارد که برنامه اتمی ایران بطور کامل صلح آمیز نباشد و تهران باید از طریق گفت و گو تنش ها را کاهش دهد. سپتامبر: چنگ جینگیه، سفیر چین در آژانس بین المللی انرژی اتمی خواهان افزایش تحرکات دیپلماتیک برای پایان دادن به مناقشه اتمی ایران شد. سپتامبر: ایالات متحده با رد پیشنهاد تازه ایران برای از سرگیری گفت و گوهای هسته ای با گروه ۱+۵، آن را مانور تبلیغاتی دانست و این کشور را به بی توجهی به تعهدات بین المللی خود متهم کرد. مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی اکتبر: کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، می گوید اگر تهران برای گفت و گوهایی مفید آماده باشد، غرب مذاکرات هسته ای با این کشور را از سر خواهد گرفت. اکتبر: شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل درباره افزایش احتمال حمله نظامی به ایران هشدار داد. نوامبر: دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد گفته است که رویکرد تبعیض‌آمیز توام با انگیزه‌های سیاسی کشورهای توسعه‌یافته باعث شده است عضویت در ان‌پی‌تی (پیمان منع گسترش تسلیحات هسته‌ای) و موافقتنامه‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نه تنها همکاری‌های هسته‌ای را تسهیل نکند، بلکه مانع چنین همکاری‌هایی باشد. نوامبر: ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، گفت که ایالات متحده با اسرائیل درباره گزارش های منتشر شده مبنی بر امکان حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران رایزنی هایی داشته است. نوامبر: دمیتری مدودف، رئیس جمهوری روسیه، گفت ایران باید به تعهداتی که در برابر جامعه بین المللی بر عهده گرفته از جمله در زمینه اهداف صلح آمیز برنامه هسته ای خود عمل کند. نوامبر: ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل گزارش‌ها و گمانه زنی‌های اخیر در مورد قصد اسرائیل برای حمله نظامی علیه تأسیسات اتمی ایران را رد کرد. نوامبر: روزنامه واشنگتن پست شامگاه یکشنبه طی مقاله ای به نقل از کارشناسان اتمی و دیپلمات های غربی نوشته است گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی نشان می دهد ایران به کمک دانشمندان خارجی توانسته است موانع فنی را برطرف کند و به آستانه توانایی اتمی برسد. نوامبر: سفیر فرانسه در تهران گفت که کشورش و دیگر دولت های درگیر در مذاکرات اتمی با ایران، از پیشنهاد اتمی روسیه به ایران موسوم به "طرح گام به گام" اطلاع نداشته اند. نوامبر: وزیر خارجه ایران گفت اگر آژانس اطلاعاتی درباره برنامه اتمی کشورش دارد که در گذشته هم به نوعی مطرح شده، همه موارد را بگوید و به گفته وی "مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار . . ." نوامبر: محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در آستانه انتشار گزارش تازه یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مورد برنامه اتمی ایران، به شدت از او انتقاد کرد. آقای احمدی نژاد گفت که آمانو اختیاری ندارد و حرف‌های آمریکا را تکرار می کند. دسامبر: لئون پانه تا، وزیر دفاع آمریکا گفت که ایران تا یک سال دیگر به توانایی تولید بمب هسته ای دست پیدا خواهد کرد. او گفت ممکن است ایرانی ها دارای تاسیسات مخفی برای غنی سازی اورانیوم باشند. دسامبر: مجلس نمایندگان آمریکا با تصویب طرح بودجه دفاعی ایالات متحده، به گسترش تحریم های اقتصادی ایران از جمله تحریم بانک مرکزی این کشور رای داد. دسامبر: مذاکره کننده ارشد هسته‌ای ایران از پیشنهاد کشورش برای انجام دور جدیدی از مذاکرات با گروه ۵+۱ خبر داد و مقامات اروپایی هم گفتند که از مذاکرات معنادار و بدون پیش شرط با ایران استقبال می‌کنند. دسامبر: مقام های ایرانی هشدار دادند که در صورت تحریم خرید نفت ایران توسط کشورهای غربی، ایران جلوی عبور نفت سایر کشورها را از تنگه هرمز خواهد گرفت که با واکنش تند آمریکا رو به رو شد. بالا سال ۲۰۱۲ ایران، اسرائیل را متهم به دست داشتن در ترور مصطفی احمدی روشن کرد ژانویه: یک روز بعد از دعوت ایران برای از سرگیری دور جدید گفتگوهای هسته ای با گروه ۱+۵، سازمان انرژی اتمی این کشور اعلام کرد که اولین نمونه از میله سوخت هسته ای حاوی اورانیوم را ساخته و آزمایش کرده است. ژانویه: آژانس بین المللی انرژی اتمی تایید کرد که ایران غنی سازی اورانیوم در تاسیسات زیرزمینی فردو را آغاز کرده است. آمریکا می گوید که این تصمیم ایران روند نقض تعهدات بین المللی از سوی ایران را بیشتر تشدید می کند. ژانویه: فریدون عباسی دوانی، رئیس سازمان انرژی‌اتمی ایران از افتتاح تأسیسات غنی سازی فردو در نزدیکی قم در آینده ای نزدیک خبر داد. ژانویه:مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی سایت غنی سازی نطنز در انفجاری در تهران کشته شد. ایران، اسرائیل را متهم به دست داشتن در این ترور کرد. بریتانیا و آمریکا این ترور را محکوم کردند. ژانویه: وزیر دفاع آمریکا گفت که ایران علیرغم زمینه سازی برای ساخت سلاحهای اتمی هنوز اقدام به ساخت بمب هسته ای نکرده است. او در عین حال گفت که نباید هیچ گزینه‌ای را از نظر دور داشت. ژانویه: آژانس بین المللی انرژی اتمی تایید کرد که ایران غنی سازی اورانیوم در تاسیسات زیرزمینی فردو را آغاز کرده است. آمریکا می گوید که این تصمیم ایران روند نقض تعهدات بین المللی از سوی ایران را بیشتر تشدید می کند. ژانویه: نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه هشدار داد که هرگونه مداخله نظامی در ایران برای مقابله با برنامه هسته ای این کشور، باعث بروز جنگ و هرج و مرج در سرتاسر خاورمیانه و حتی فراتر از آن منطقه خواهد شد. ژانویه: کشورهای عضو اتحادیه اروپا در نشستی در بروکسل رسما بر سر توقف خرید و واردات نفت از ایران به توافق رسیدند. اتحادیه اروپا همچنین اعلام کرد که دارایی های بانک مرکزی ایران را هم مسدود خواهد کرد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارش ماه فوریه خود نوشت که در مورد برنامه هسته‌ای ایران همچنان نگرانی جدی دارد فوریه: گروهی از شخصیت‌های دموکرات، جمهوریخواه و مستقل در آمریکا با انتشار گزارشی خواهان افزایش تهدید سیاسی و نظامی ایران با هدف توقف برنامه هسته‌ای نظامی این کشور شدند. فوریه: وزیر امور خارجه ایران 'تهدیدهای غربی‌ها' مبنی بر احتمال حمله نظامی به ایران را بی‌اساس خواند، ولی گفت که این کشور برای بدترین سناریوها نقشه‌هایی دارد و از هر نظر آماده است. فوریه: نخستین صفحه سوخت اتمی تولید شده در ایران با استفاده از اورانیوم با غنای ۲۰ درصد در رآکتور تحقیقاتی تهران نصب و همزمان، استفاده از اولین زنجیره نسل جدید سانتریفیوژهای تولید ایران در نطنز آغاز شد. فوریه: تیم بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به سرپرستی هرمن ناکارتس معاون مدیرکل این آژانس، برای ادامه مذاکرات با مقام های ایرانی بر سر برنامه هسته ای این کشور وارد تهران شد. فوریه: آژانس بین المللی انرژی اتمی گفت که سفر هیات این آژانس به ایران بدون دستیابی به نتیجه پایان یافته است. یوکیا آمانو، مدیرکل این آژانس گفت ایران به هیات اعزامی اجازه بازدید از منظقه نظامی پارچین در شرق تهران را نداده است. فوریه: آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارش تازه خود گفت که در مورد برنامه هسته‌ای ایران همچنان نگرانی جدی دارد و با وجود مذاکرات فشرده با مقام‌های ایرانی، ابهامات در مورد ابعاد احتمالی نظامی برنامه هسته‌ای ایران، همچنان به قوت خود باقی است. سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران و مسئول پرونده اتمی و کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سرپرست هیات مذاکره کننده با ایران مارس: سخنگوی کاخ سفید گفت که ایران هنوز به طور علنی وارد فاز تولید سلاح هسته ای نشده و تحریم های اعمال شده علیه برنامه اتمی این کشور از فرصت لازم برای فشار به این کشور برخوردار هستند. مارس: باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا به ایران هشدار داد که برای جلوگیری از دسترسی ایران به سلاح هسته ای، در مورد توسل به زور تردید نخواهد کرد. مارس: کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، از طرف گروه ۱+۵ موافقت خود را برای انجام دور تازه ای از مذاکرات اتمی با ایران اعلام کرد. مارس: دفتر نمایندگی ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی در بیانیه ای بار دیگر موافقت مشروط خود را با بازدید بازرسان آژانس از سایت نظامی پارچین تکرار کرد. مارس: باراک اوباما گفت که دنیا علیه حکومت ایران متحد است و تحریم‌های اعمال شده علیه آن کشور کارساز بوده اند. او همچنین گفت آمریکا اجازه نخواهد داد که ایران به سلاح اتمی دست یابد. با این حال گفت که اعتقاد دارد دیپلماسی هنوز در مورد ایران کارساز است. آوریل: گروه ۱+۵ موافقت کردند که بر سر موضوع هسته ای ایران، با نمایندگان این کشور گفتگو کنند. همزمان خبرگزاری آسوشیتدپرس خبر از افرایش فعالیت ها در منطقه پارچین داد. عکس یادگاری سعید جلیلی و کاترین اشتون در آغاز مذاکرات یک روزه در استانبول آوریل: ایران و کشورهای ۱+۵ پس از چند روز کشمکش در تعیین محل مذاکرات، بر سر میزبانی شهر استانبول ترکیه به توافق رسیدند. ایران می گوید مرحله دوم این دور از مذاکرات احتمالا در بغداد، پایتخت عراق خواهد بود. آوریل: علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران، یک روز پیش از آغاز مذاکرات استانبول، با انتشار مقاله ای در روزنامه واشنگتن پست نوشت که اگر قرار باشد این گفت و گوها فقط براى جلوگیرى از وقوع یک جنگ و به تاخیر انداختن برخوردهاى شدیدتر باشد، دیوار بى اعتمادى فرو نخواهد ریخت و مذاکرات به نتیجه اى نخواهد رسید. آقای صالحی در این یادداشت با عنوان "ما سلاح اتمی نمی خواهیم" نوشت این مذاکرات در صورتی به نتیجه می رسد که گفت‌و‌گویی جامع و بلندمدت باشد، نگرانی‌های همه طرف‌های این گفت و گو مدنظر قرار گیرد، و "اراده و آمادگی برای دادن و گرفتن، بدون پیش شرط" وجود داشته باشد. آوریل: سعید جلیلی مذاکره کننده ارشد اتمی ایران و کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که به نمایندگی از گروه پنج بعلاوه یک (شامل آمریکا، فرانسه، بریتانیا، چین، روسیه و آلمان) با ایران گفت و گو می کرد، مذاکرات استانبول را "سازنده و مثبت" توصیف کردند و بر سر انجام دور بعدی مذاکرات در بغداد پایتخت عراق به توافق رسیدند. آوریل: آمریکا با اسنقبال از نتایج مذاکرات استانبول، اعلام کرد کاهش تحریم ها علیه ایران در دستور کار قدرت های جهانی نیست. آوریل: مقام های اسرائیلی از وقفه پنح هفته ای میان مذاکرات استانبول تا بغداد انتقاد کردند و این پنج هفته را فرصتی به ایران برای توسعه برنامه های اتمی اش با خیال آسوده توصیف کردند. می: ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی دو دور در وین مذاکره کردند. سعید جلیلی و کاترین اشتون در آغاز نشست دو روزه بغداد می: یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی، یک روز پیش از نشست ایران و گروه پنج بعلاوه یک در تهران، با مقام های جمهوری اسلامی ایران دیدار کرد. مه: ایران و گروه پنج بعلاوه یک در روزهای بیست و سوم و بیست و چهارم می در حالی که گرد و غبار شدید در شهر بغداد تاخیر در برگزاری نشست را محتمل کرده بود، با یکدیگر مذاکره کردند. ایران بسته پیشنهادی خود به غرب را که در سال های پیش ارائه کرده بود با تغییراتی دوباره به گروه پنج بعلاوه یک تحویل داد. دیپلمات ها از فشردگی مذاکرات و دشواری آن سخن گفتند. مه: در پایان روز دوم مذاکرات اتمی، دو طرف اعلام کردند که اواخر ماه می در مسکو پایتخت روسیه، برای سومین بار در سال جاری خورشیدی، گفت و گو خواهند کرد. اعضای گروه پنج بعلاوه یک بعد از پایان نشست، بلافاصله عراق را ترک کردند و نماینده آمریکا عازم اسرائیل شد. هیات ایرانی هم پس از پایان مذاکرات، راهی کربلا و نجف از شهرهای مقدس شیعیان شد. سعید جلیلی، مسئول پرونده اتمی ایران در نشست خود با خبرنگاران اعلام کرده بود که هیات ایرانی آمادگی داشت مذاکرات را برای سومین روز پیاپی در بغداد ادامه دهد. مه: یک روز پس از گفت و گو های اتمی در بغداد، بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی گفتند که نشانه هایی از غنی سازی اورانیوم با غلظت بیشتر از ۲۰ درصد در تاسیسات فردو در ایران پیدا کرده‌اند. ایران در واکنش به این موضوع به آژانس بین المللی اتمی گفت "ممکن است نقص فنی باعث غنی سازی ۲۷ درصدی شده باشد." می: علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی، گزارش آژانس مبنی بر تولید بیش از ۶ تن اورانیوم تا غنای ۵ درصد و تولید بیش از ۱۴۰ کیلوگرم اورانیوم تا غنای ۲۰ درصد توسط ایران را تایید کرد. نماینده ایران این آمار را نشانه موفقیت های علمی دانست. ژوئن: علی باقری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، خطاب به هلگا اشمید، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نوشته، منتشر کرده است که در آن خانم اشمید به عدم آمادگی در فراهم کردن مقدمات مذاکرات هسته‌ای آتی متهم شده است. ژوئن: در آستانه مذاکرات اتمی ایران با نمایندگان گروه ۱+۵ در مسکو معاون امور بین‌الملل رئیس‌جمهور ایران نسبت به نتیجه این مذاکرات ابراز خوشبینی کرده است. یک فرمانده ارشد نیروهای مسلح ایران هم گفته است که این مذاکرات بر مبنای مصالح و منافع ملی ایران دنبال می‌شود. جولای: اتحادیه اروپا تحریم صنایع نفت و خرید نفت ایران را از ابتدای جولای (یازدهم تیر) به اجرا گذاشت. سپتامبر: فریدون عباسی دوانی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران که برای شرکت در مجمع عمومی آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین پایتخت اتریش به سر می برد، گفته روز جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ (هفدهم اوت ۲۰۱۲) با استفاده از مواد منفجره کابل‌های برق در مسیر شهر قم به مجموعه فردو قطع" شده و "در اولین ساعات صبح روز بعد بازرسان آژانس تقاضای بازرسی سرزده از آن مجموعه" کردند. او به آژانس هشدار داد که "خرابکاران و جاسوسان" به آن نفوذ کرده اند. سپتامبر: کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به نمایندگی از شش قدرت جهانی و سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به نمایندگی از این کشور در استانبول ترکیه با هم دیدار کرده اند. دو طرف پس از گفت و گو در هتلی در استانبول، عازم ضیافت شام در کنسولگری ایران شدند. دو طرف از این دیدار ابراز رضایت کردند اما جزئیاتی از محتوی گفت و گوی انجام شده، منتشر نشد. سپتامبر: فریدون عباسی دوانی با متهم کردن سازمان های اطلاعاتی غربی، به خصوص MI۶ (سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا) به جاسوسی از برنامه هسته ای این کشور گفت ایران گاهی برای حفاظت از تاسیسات اتمی خود اطلاعات نادرستی را ارائه کرده است. او به روزنامه الحیات گفت که ایران گاهی به غلط نقطه ضعف هایی را از خود به نمایش گذاشته و گاهی هم درباره توانایی های خود اغراق کرده است. سپتامبر: ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به سوال خبرنگاران درباره سخنان فریدون عباسی دوانی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران گفت: "این سخنان به نگرانی جامعه بین المللی از آن چه که واقعا در این کشور رخ می دهد، می افزاید." ایالات متحده سخنان آقای عباسی دوانی را درباره ارائه "اطلاعات غلط به آژانس" بیانگر اعتراف این کشور به دروغگویی خواند. آیت الله خامنه ای می گوید وعده کشورهای غربی در کاهش تحریم ها، دروغ است اکتبر: به دنبال کاهش شدید ارزش ریال و افزایش کم سابقه قیمت ارز و اعتراضات در بازار تهران به سیاست های دولت، ایالات متحده بار دیگر حکومت ایران را مسوول نابسامانی اقتصادی در این کشور معرفی کرد. مایک همر، معاون روابط عمومی وزارت امورخارجه آمریکا گفت اگر حکومت ایران با گروه ۱+۵ بر سر پیشنهادهای ارائه شده به طور جدی و جامع وارد تعامل شود، تحریم ها کاسته خواهد شد. اکتبر: آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی که به استان خراسان شمالی در شمال شرقی این کشور سفر کرده، اعمال تحریم های گسترده علیه ایران را "غیرمنطقی و وحشیانه" خوانده و گفته وعده کشورهای غربی در کاهش تحریم ها در صورت توقف غنی سازی اورانیوم "دروغ" است. بالا سال ۲۰۱۳ ژانویه: سخنگوی دفتر کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته است که ایران پیشنهاد گروه ۱+۵ را برای مذاکره در ماه جاری میلادی در استانبول ترکیه نپذیرفته است. مایا کوتسیانچیچ روز شنبه هفتم بهمن (۲۶ ژانویه) به بی بی سی فارسی گفت پیشنهاد مذاکره برای تاریخ ۲۸ و ۲۹ ژانویه (نهم و دهم بهمن) در شهر استانبول ترکیه بود. ساعاتی پیش از آن، دو خبرگزاری فارس و مهر در ایران از قول علی باقری، معاون دبیرشورای عالی امنیت ملی ایران از آمادگی این کشور برای انجام مذاکرات خبر داده و خواهان پایبندی گروه ۱+۵ به تاریخ مورد توافق در ماه ژانویه شده بود. ژانویه: سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، قدرت‌های غربی را به دلیل عدم دستیابی به توافقی بر سر محل برگزاری مذاکرات مربوط به بحران اتمی ایران به داشتن "رفتارهای بچگانه "متهم کرد. آقای لاوروف گفت "ما آماده ایم که در هر جا و هر چه سریعتر دیدار کنیم." ژانویه: منوچهر متکی، وزیر امور خارجه پیشین ایران که در حین ماموریت خارجی توسط محمود احمدی نژاد از وزارت عزل شد، از رفتار مقام های کشورش در مذاکرات اتمی با گروه ۱+۵ به طور کم سابقه‌ای انتقاد کرد. آقای متکی در یادداشتی که روز هفتم بهمن با عنوان "پیشنهادهای ناپخته در مذاکرات هسته ای" در وب سایت رسمی‌اش منتشر کرده، رفتار ایران در تعیین محل مذاکرات را مورد انتقاد قرار داده و گفته "با توجه به شرایط عراق و مصر و حتی ترکیه در پی مواضع مداخله جویانه‌اش در مسائل منطقه به ویژه سوریه، اساسا برگزاری نشست‌های کشورمان با ۱+۵ در خارج از کشورهای مذاکره کننده منفعت خاصی برای ما ندارد." فوریه: جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا گفته است که کشورش آماده مذاکره مستقیم با ایران است و هر وقت آیت‌الله علی خامنه‌ای به طور جدی خواهان مذاکره باشد، این گفت‌و‌گو انجام می شود. آقای بایدن گفت که کشورش از تماس های دوجانبه ای که به کاهش اختلافات بین المللی بر سر برنامه اتمی ایران بینجامد، حمایت می کند. فوریه: علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ درباره پیشنهاد جو بایدن، معاون رئیس جمهوری آمریکا درباره گفتگوی مستقیم با ایران گفت: "این اظهارات را با نگاهی مثبت مورد نظر قرار می‌دهیم." فوریه: در ادامه تبادل پیام های رسانه ای میان مقام های ایران و آمریکا، اخیر، آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد مذاکره با آمریکا را رد کرده و به مقامات ایرانی هشدار داده که "مصالح کشور را حفظ کنند و این بداخلاقی‌هایی که دیده می شود را کنار بگذارند." رهبر ایران مذاکره با آمریکا را رد کرده و گفته است که "عده‌ای از روی ساده‌لوحی یا غرض از پیشنهاد مذاکره آمریکا خوشحال می‌شوند؛ مذاکره مشکلی را حل نمی‌کند." فوریه: دور تازه ای از مذاکرات اتمی میان ایران و گروه ۱+۵ در شهر آلماتی قزاقستان برگزار شد. ایرانیان دست اندرکار در مذاکرات، نوروز پرمشغله ای خواهند داشت. دو روز قبل از عید، در استانبول، کارشناسان فنی دو طرف دیدار خواهند داشت و سه روز بعد از سیزده بدر، دوباره برای گفت و گو در سطح عالی به آلماتی می روند. این تنها نتیجه ملموسی است که از مذاکرات قزاقستان بیرون آمده است. فوریه: ساعتی پس از پایان مذاکرات اتمی دو روزه ایران و گروه پنج بعلاوه یک در قزاقستان، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در جمع خبرنگاران در تهران به آن واکنش نشان داد. آقای احمدی نژاد روز چهارشنبه نهم اسفند (بیست و هفتم فوریه) در پاسخ به سئوالی درباره توافق ایران و پنج بعلاوه یک برای دور بعدی مذاکرات در شهر آلماتی قزاقستان گفته است "چه اشکالی دارد این توافق خوب است به هر حال مذاکره بهتر از دعوا است." آقای احمدی نژاد گفته است سعید جلیلی مذاکره کننده ارشد اتمی ایران "از مذاکرات برگردند و گزارشات را بیاورند تا راجع به آن بحث و بررسی شود." آوریل: در جریان دومین دور مذاکرات اتمی ایران و شش قدرت جهاتی به میزبانی قزاقستان، یک دیپلمات غربی در محل مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ در آلماتی، گفت که نمایندگان ایران پاسخی روشن و قطعی به پیشنهاد قدرتهای بزرگ برای حل و فصل مناقشه هسته ای میان دو طرف نداده اند. ایران در ابتدای مذاکرات گفته بود که برنامه های مشخصی را ارائه کرده است اما بنا به گفته این دیپلمات غربی پیشنهادهای جدید ایران عملا همان پیشنهادهای قدیمی ارائه شده در روسیه در سال گذشته بودند که همان زمان توسط قدرتهای بزرگ رد شدند. مه: حسن روحانی، نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران گفت که باید جلوی تصویب قطعنامه های تازه گرفته شود و در مرحله بعد برای کاهش تحریم ها تلاش کنیم. آقای روحانی گفته هم باید چرخ سانترفیوژهای ایران بچرخد و هم چرخ زندگی مردم. ژوئن: حسن روحانی که با شعار اعتدالگرایی و تنش زدایی از سیاست خارجی ایران نامزد انتخابات شده بود با کسب اکثریت قاطع آرا در مرحله به پیروزی رسید و هفتمین رئیس جمهور ایران شد. ژوئیه: به دنبال پیروزی آقای روحانی در انتخابات، رئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر بریتانیا، رئیس جمهور چین، روسیه و فرانسه (این کشورها اعضای دائم شورای امنیت هم هستند) انتخاب او را تبریک گفتند. اوت: محمدجواد ظریف از دیپلمات های باسابقه و از مذاکره کننده ارشد اتمی ایران در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی، وزیر امور خارجه جدید ایران شد. سپتامبر: حسن روحانی، مسئولیت مذاکرات اتمی را به وزارت خارجه محول کرد. حسن روحانی مذاکره کننده ارشد اتمی سابق، هفتمین رئیس جمهور ایران شد اکتبر: محمدجواد ظریف در حاشیه دیدار با وزرای خارجه کشورهای ۵+۱ و کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در نیویورک و در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، با جان کری وزیر خارجه آمریکا به طور دوجانبه ملاقات و گفت و گو کرد. این نخستین گفت و گوی وزاری خارجه ایران و آمریکا طی ۳۴ سال اخیر بوده است. اکتبر: حسن روحانی و باراک اوباما، روسای جمهور ایران و آمریکا در پایان سفر آقای روحانی به نیویورک تلفنی گفت و گو و بر حل و فصل دیپلماتیک پرونده اتمی ایران تاکید کردند. اکتبر: اولین دور از مذاکرات اتمی ایران و گروه پنج بعلاو یک در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی به میزبانی مقر اروپایی سازمان ملل در ژنو سوئیس برگزار شد. دو طرف پس از پایان مذاکرات دو روزه، با ابراز رضایت از گفت و گوها از توافق برای دور دیگری از مذاکرات در اوایل ماه نوامبر (اواسط آبان ماه) خبر دادند. طرح پیشنهادی ایران با عنوان "پایانی بر یک بحران غیرضروری، آغازی برای افق های جدید" محور مذاکرات دو روزه ژنو بود. نوامبر: روز پنجشنبه هفتم نوامبر، نخستین روز از مذاکرات ایران و ١+٥ با حضور محمد جواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، و کاترین اشتون در مقر اروپایی سازمان ملل در ژنو آغاز شد و با شرکت هیات‌های نمایندگی ایران و کشورهای عضو گروه ١+٥، به ریاست معاونان یا مقامات ارشد وزارت خارجه آنها، ادامه یافت. دومین روز مذاکرات ایران و ۱+۵ در ژنو (روز جمعه) در حالی آغاز شده است که وزرای خارجه آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان برای پیوستن به مذاکرات عازم ژنو شده‌اند. ۲۴ نوامبر: ایران و گروه ۱+۵ به توافق موقتی بر سر برنامه اتمی ایران و تعلیق تحریم ها دست پیدا کردند. بر اساس این توافق در برابر وقفه در برخی از فعالیت های اتمی ایران، بخشی از تحریم های فعلی به حالت تعلیق در می آید و گروه ۱+۵ متعهد می شود که در جریان گفت و گوها برای رسیدن به توافق جامع اتمی، از اعمال هرگونه تحریم تازه علیه ایران خودداری کند. سال ۲۰۱۴ ژانویه: توافق موقت ژنو اجرایی شد. قرار است طی مدت اجرای این توافق بخشی از دارایی های مسدود شده ایران آزاد شود. ژوئیه: ایران و گروه ۱+۵ برای رسیدن به توافق نهایی، مدت اجرای توافق موقت ژنو را تا سالگرد آن تمدید کردند. نوامبر: محمدجواد ظریف و جان کری در جریان مذاکرات اتمی در وین چندین نوبت با هم دیدار کردند. با طولانی شدن مذاکرات، ایران و گروه ۱+۵ توافق کردند مدت اجرای توافق موقت اتمی ژنو بار دیگر به مدت شش ماه تمدید شود. سال ۲۰۱۵ فوریه: دور تازه ای از مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ در سوئیس برگزار شد. وزرای خارجه ایران و گروه ۱+۵ بر عزم خود برای رسیدن به توافق نهایی تاکید کردند. مارس: علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و ارنست مونیز وزیر انرژی آمریکا هم به مذاکرات پیوستند. مارس: با نزدیک شدن به زمان عید نوروز، و طولانی شدن مذاکران و ضرورت مشورت های بیشتر با پایتخت ها، مذاکره کنندگان بر ادامه مذاکرات پس از سال نوی ایرانی به تفاهم رسیدند. مارس: ایران و گروه ۱+۵ بر سر راه جزئیات حل ها برای رسیدن به توافق نهایی در لوزان سوئیس به تفاهم رسیدند. مه: مذاکرات وزرای خارجه ایران و آمریکا در وین آغاز شد. رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و وزیر انرژی آمریکا و برادر رئیس جمهور ایران هم در مذاکرات حاضر شده اند. ۲۴ ژوئیه: پس از یکی از طولانی ترین مذاکرات میان ایران و گروه ۱+۵ که ۱۸ روز طول کشید، طرف ها به توافق جامع اتمی دست پیدا کردند. دور آخر مذاکرات که به توافق منتهی شد، ۱۸ روز طول کشید شورای امنیت با انتشار قطعنامه ای، توافق ایران و گروه ۱+۵ را مورد پذیرش قرار داد و زمینه لغو قعطنامه های پیشین خود علیه ایران را آماده کرد. اکتبر: پس از اعلام پذیرش توافق از سوی اتحادیه اروپا و آمریکا، و تصویب لایحه ای در مجلس ایران، آیت الله علی خامنه ای، طی نامه ای به حسن روحانی، مصوبه شورای عالی امنیت ملی ایران را تایید و به این ترتیب توافق رسما مورد پذیرش ایران قرار گرفت. ۱۵ دسامبر: آزانس بین المللی انرژی اتمی، پرونده موسوم به ابعاد نظامی احتمالی برنامه اتمی ایران (پی ام دی) را خاتمه یافته اعلام کرد. دسامبر: ایران به جمع آوری سانترفیوژهایش مطابق توافق برجام سرعت بخشیده و مبادله اورانیوم غنی شده با سنگ اورانیوم را با روسیه آغاز کرد. سال ۲۰۱۶: ژانویه: ایران از خروج کامل ذخایر اوارنیوم غنی شده تا میزان تعهد داده شده بر اساس برجام خبر داد. بر اساس گزارش ها ایران در حدود ۱۱ تن اورانیوم غنی شده خود را به روسیه فرستاد و در برابر آن در حدود ۲۰۰ تن کیک زرد دریافت کرد. مقام های ایرانی می گویند به سرعت خود را آماده روز اجرای توافق و رفع تحریم ها می کنند.
فعالیت های اتمی ایران و تردیدهای جامعه بین المللی نسبت به مقاصدی که این کشور از برنامه اتمی خود دنبال می کند، سال‌هاست که به یکی از موضوعات جهانی بدل شده است. کشورهای غربی ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای متهم می کنند اما ایران ضمن رد این اتهام، تاکید دارد که برنامه اتمی‌اش کاملا صلح آمیز و دارای اهداف علمی و پزشکی است.
گاهشمار مناقشه اتمی ایران
خوبی آقا؟ قربانت. آلبوم جديدت، "آلوده" شیش ماهیه که بیرون از ایران پخش شده. پس فرصت خوبیه که ببينیم از نتیجه کار راضی بودی یا نه ؟ البته توی اين بازار محدود شده موسيقی راک ايرانی! درسته. اين آلبوم رو توی آمريکا و کانادا و محدود توی اروپا منتشر کرديم. بد نبوده اما طبق معمول توی ايران چون نميشه پخش کرد بازار اصلی رو از دست داديم. البته مشکلات اين کار زياد بوده چون وقتی کار خارج از ايران منتشر ميشه، من خودم هيچ کنترلی بر روی اون ندارم. خيلی دوست داشتم آلبومم توی ايران منتشر می شد. آيا بیرون آمدن " آلوده " تاثيری روی کار خودت گذاشته؟ خيلی زياد. استقبال مردم خيلی خوب بوده. البته يک سری از اوهامی های قديمی احساس می کردن اين آلبوم نسبت به کارهای قبل خيلی تغيير کرده. اين آلبوم سودی هم برات داشت؟ زياد نه. اما خوشبختانه ضرری هم نداد! کجا آهنگها رو ضبط کردی؟ همه کار داخل ايران ضبط شده. يک عده ميگن که موسیقی راک یعنی ریتم و ملودی و اینجور چیزاش با کلام ایرانی جور در نمياد. و اگه بخوای روش فارسی بخونی یه جوری لنگ می زنه و یا مجبوری با لهجه بخونی!اما تو تونستی شعرهای حافظ رو با سبک راک بزنی! بخدا آدم شاخ در میاره؟ نظر هر کسی برای خودش محترمه. بعضی ها يک مقدار قديمی فکر می کنن، يعنی ميگن هر چيزی يه کادری داره و در بيرون از اون کادر معنی نميده. اما من فکر می کنم تمام چيزهايی که توی اين دنيا هست رو ميتونی از يک زاويه ديگه بهش نگاه کنی و بعد همه چيز دوباره جديد ميشه. نميخوام چون خودم اين کار رو کردم از خودم تعريفی بکنم، اما به نظرم سخت ترين کار، همين به کار بردن شعرهای پيچيده و کلاسيک بر روی سبک راک بوده! پس خيلی کارهای ديگه هم ميشه کرد. اسم آلبوم اول گروه اوهام " نهال حیرت" بود و آهنگ درویشش که با ویدیویی از زرتشت ( کاریکاتوریست معروف ایرانی ) بیرون آمد، خیلی گرفت. این آلبوم اولین آلبوم راک ایرانی وبد که سرزبونها افتاد و مثل توپ صدا کرد و در نتیجه اش کنسرتهایی در تهران ( مخفی) و آلمان ( در جشنواره هنر) اجرا کردن و منهم تو آلمان بچه ها رو دیدم و کنسرتشون رو زنده از شب هفتم پخش کردیم.شهرام يادت مياد هفت هشت سال پيش با بابک آخوندی که توی گروه اوهام گيتار ميزد، نشستيم و گپ زديم؟ اون موقع چند سالت بود؟ آره. اون موقع ۲۴ سالم بود. اما بعدش ديديم که بچه های گروه از هم جدا شدن؟ چرا؟ نشد ديگه. اونطور که ميخواستيم پيش نرفت. بابک که از گروه خارج شد، شاهرخ هم از ايران رفت. اصلی ترين علت اين بود که نمی تونستيم کار بکنيم. وقتی يک گروه موسيقی نتونه کار بکنه دلسرد ميشه و اختلافات هم به دنبالش مياد. من شنيدم تو خيلی شاخ و شونه کشی! شايعه ست که به خاطر استفاده از شعرهای حافظ تو حتی ميتونستی از وزارت ارشاد جواز پخش آلبومت رو بگيری! اما مثل اينکه رفتی و قلدور بازی در آوردی، درسته؟ نمی دونم. شايد نقطه ضعف باشه يا قوت. ولی من نمی تونم زير بار حرف های غير منطقی برم! هر کسی برای خودش يک سری خط و خطوط داره که بايد بر روی اونها حرکت بکنه. آره، شايد ميشد مجوز بگيرم، اما ترجيح دادم راهی رو برم که فکر می کردم درسته! يعنی برای دنبال کردن اين کار به وزارت ارشاد هم رفتی؟ آره. بارها برای اين کار رفتيم و بهمون مجوز ندادن! اين چند سال آخر بود که ديگه بی خيال شدم. بعضی از بچه ها اين آلبوم جدیدتو توی ايران خریدن، درسته؟ آره. خيلی محدود وارد ايران شده و جاهايی که سی دی های موسيقی ميفروشن دارن! راستی، ظاهرت "راک" نيست! در حالی که خواننده های راک توی خارج رو که می بينی، اکثراً موی بلند دارن و قيافه هاشون همه خشنه! ( با خنده ) موی بلند که دست خودم نيست! اما اصولاً خودم خيلی آروم هستم و اونقدر اهل سر و صدا و شلوغ بازی نيستم. خيلی هم منزوی هستم و زندگی آرومی رو ميگذرونم. توی اين چند ماهه که آلبوم جديد راک شما بيرون اومده، موسيقی رپ ايرانی خيلی رو اومده! فکر می کنی اين سبک موسيقی داره سبک راک ايرانی رو عقب ميزنه؟ من فکر می کنم اين بر ميگرده به سن کسانی که شنونده موسيقی هستن. ايران کشور جوونيه. فکر کنم جماعت زير بيست سال خيلی زياده و طبيعيه که موسيقی رپ رو بيشتر دوست داشته باشن. ولی فکر می کنم راک هنوز جای خودش رو داره. من خودم موسيقی رپ رو خيلی دوست دارم. پس نظرت درباره جلو زدن موسيقی رپ چيه؟ خوبه. مهم اينه که موسيقی تغيير بکنه، جلو بره و يک جا متوقف نشه. سبکش زياد مهم نيست. فکر نمی کنی اين کار راک زير زمينی رو به خطر بندازه؟ نه! فکر می کنم بچه هايی که موسيقی راک ميزنن يک مقدار بی حال هستن. چون بازخور زيادی از کارهاشون نگرفتن. اما الان می بينيم که گروه رپی مثل "زد بازی" خيلی خوب پيشرفت کرده، چون فعال هستن و خيلی کار می کنن. به من گفتی که بعد از اومدن آلبوم جديد، زندگی منزوی داشتی، درسته؟ آره. راستش توی چند سال گذشته وضعيت زندگی به هم ريخته ای داشتم. به اندازه کافی خود اوهام هم اون سال های اول جنجال به پا کرد. اين بود که احساس کردم موقع اون رسيده که برم يه جای خلوت و يک مقداری فکر کنم. استراحت کنم و باطری هام رو يکجوری شارژ بکنم تا بتونم يک چيز جديدی شروع کنم. چون کارها داشت يک مقداری تکراری ميشد. اوهام داشت تبديل ميشد به يک فرمول. اون فرمول رو ميخوام از بين ببرم که حالت کليشه ای پيدا نکنه. بنابراين حرکت بعديت چيه؟ توی اين فکر هستم که تغييراتی زيادی ايجاد بکنم. در ضمن يک خبر بدم که شايد خيلی ها خوشحال بشن يا شايدم ناراحت، ولی فقط يک آلبوم ديگه با اوهام ضبط می کنم و ميخوام اون رو بفرستم توی بايگانی و خرابش نکنم. ميخوام يک کار جديد با شعرهای خودم و موسيقی متفاوتی شروع کنم. موضوع و سبک موسيقی آينده ات که گفتی چيه؟ فکر کردم که موسيقی با شعر حافظ خيلی باحاله. اما چيزهايی که توی زندگی روزمره ما اتفاق می افته رو نميشه با اين شعر توصيف کرد. از يک طرف ميخوام با قشر جوون تر ارتباط برقرار بکنم و لحن شعر کلاسيک يک مقدار مانعش هست. بنابراين سبک کاملاً متفاوتی خواهد بود. ما بعدش نشستیم و شهرام با گیتاری که از یه کافه قرض گرفته بودیم و کوک نداشت چند جمله ای که از آهنگ آینده اش یادش بود رو برام اجرا کرد که تو صدای مصاحبه می تونین بشنوین. خدمات
با شهرام شعرباف از گروه اوهام تو کوچه های پر باد استامبول قدم زدیم، از کنار دود کباب جا خالی دادیم . گربه ها رو پخ کردیم ترسوندیم! از سربالائی های سنگفرش بالا رفتیم و کلی نفس نفس زدیم و عرق ریختیم . زیر یه درخت توت تازه یادمون افتاد که درباره آلبوم جدیدش و زندگی خصوصيش باید حرف می زدیم!
شهرام اوهام
این روزنامه ها در مقالات خود نسبت به تشدید حملات گروه های تندرو و اصولگرا به دولت ابراز نگرانی کرده و خواهان برخورد جدی تر دولت با خودسران شده اند. تیترها و عکس های صفحه اول آرمان احسان انصاری در ابتدای مصاحبه خود با عیسی سحرخیز روزنامه نگار اصلاح طلب که به تازگی بعد از چند سال زندان آزاد شده است نوشته: یکی از نکاتی که دکترحسن روحانی را دربین دیگر نامزد‌های انتخابات ریاست‌جمهوری متمایز می‌کرد، تاکید وی بر ایجاد فضای باز مدنی، احیای احزاب و آزادی بیشتر مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی بود. این در شرایطی بود که با کنار کشیدن محمد‌رضا عارف‌، رأی اغلب روشنفکران تحول خواه ونیروهای اجتماعی مردمسالار به سبد تنها نامزدی که لباس روحانیت به تن داشت سرازیر شد. آرمان از قول عیسی سحرخیز نوشته: «دولت یازدهم تنها به ۱۰ درصد از شعارهایی که درباره توسعه فرهنگی و سیاسی و آزادی احزاب و گروه‌ها در زمان انتخابات می‌داد، عمل کرده است . در همین حال ما در ایران امروز شاهد جریان اصلاح‌طلبی جدید و با کارکرد متفاوتی هستیم‌. مشکل فیلم من روحانی هستم پخش فیلم مستندی با عنوان من روحانی هستم جنجال برانگیزترین موضوع هفته گذشته بود و در این هفته روزنامه های مختلف به دنبال کارگردان و سرمایه گذار این فیلم رفته اند. علی ذهابی در گزارش اصلی شرق نوشته: کارگردان موردنظر کلا در دسترس نمی‌باشد. فردی به نام «معصومه نبوی» اصلا وجود خارجی ندارد و به گفته «زهرا حقی» پژوهشگر و نماینده مرکز چند رسانه‌ای «شفق» نبوی نام مستعار کارگردان فیلم جنجالی "من روحانی هستم" است. به نوشته این گزارش خانم حقی در نشست خبری عوامل فیلم "من روحانی هستم" در خبرگزاری نسیم در پاسخ به اینکه چرا کارگردان این فیلم مستند در این نشست حضور ندارد؟» گفت: کارگردان این فیلم سال‌های سال در عرصه مستندسازی فعالیت می‌کند و در تمام این سال‌ها با نام مستعار نبوی فیلم ساخته است. در این جلسه توضیح داده شده در پایان تیتراژ اسم واقعی این مستندساز دیده می‌شود. شرق نوشته در تیتراژ پایانی فیلم چنین آمده: تحقیقات: زهرا حقی، زهرا سیاوشی. مدیر تولید: علی نبوی. تصویرساز: زهرا عسگرزاده، سمانه کمرروستا. تدوین: فریده انصاریان. انیماتور: فاطمه هاشم‌مقدم. فیلمنامه: منصوره اخوان. همچنین از علیرضا زاکانی نماینده اصولگرای مجلس تقدیر و تشکر شده است. حالا احتمالا معمای بعدی، یافتن «معصومه نبوی» واقعی از میان این افراد است. پیش از این مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره سوابق معصومه نبوی گفته بود: "هیچ سابقه‌ای از ایشان در وزارت ارشاد وجود ندارد و فردی به نام معصومه نبوی تاکنون هیچ موجودیت عینی ندارد." در حالی که روزنامه های اصلاح طلب و هواداران دولت در پی یافتن کارگردان مستند من روحانی هستم برآمده اند حسین شریعتمداری در یادداشت روز کیهان این جست و جو ها را جوسازی اصلاح طلبانی خوانده که قصد دارند روحانی را به سمت خود و خواست های خاینانه شان بکشانند. به نوشته مدیر این روزنامه با توجه به تاکید فیلم بر سوابق و مواضع اسلامی و انقلابی آقای روحانی مخالفت اعلام شده ایشان با آن را می‌توان در سه احتمال زیر جستجو کرد. اول این که رئیس‌جمهور فیلم را ندیده و به ابراز مخالفت برخی از نزدیکان - به شدت غیر قابل اعتماد - خود اعتماد کرده و دیگر این که شاید جناب روحانی از باب فروتنی، تعریف از خود را مذموم دانسته است یادداشت روز کیهان سومین احتمال را چنین آورده: انشاءالله چنین نباشد، این که آقای دکتر روحانی خدای نخواسته قصد آن دارند از گذشته انقلابی خود خداحافظی کرده و با چهره دیگری که تصور می‌کنند همخوانی بیشتری با برخی از قدرت‌های غربی دارد! در عرصه حضور پیدا کنند وگرنه چرا باید از فیلم مستندی که سوابق انقلابی و اسلامی دکتر روحانی را ارائه می‌کند، تا این اندازه عصبانی باشند؟! تیتر و عکس صفحه اول ابتکار چند روزنامه امروز خبر حمله گروهی به کنسرتی که با مجوز دولتی قرار بود در یزد برپا شود در صفحه اول خود آورده و در مقالاتی آن را تقبیح کرده اند. عبدالحسین مختاباد نماینده شورای شهر تهران با عنوان "یکی بر سر شاخ، بن می‌برید" در شرق نوشته کنسرت موسیقی از سوی وزارت ارشاد مجوز گرفته و مراحل اداری را طی کرده، ایجاد اختلال در برگزاری آن به هر شکل و حالتی تبعاتی دارد که بخشی از آن به لطمه‌خوردن قدرت فرهنگی و مدیریتی وزارت ارشاد بازمی‌گردد. نویسنده با یادآوری این که یکی از معضلات اصلی جامعه ما، پرکردن اوقات فراغت به شکل مطلوب و مناسب است. اگر نتوانیم اوقات فراغت مفیدی برای مردم مخصوصا جوان‌ها ایجاد کنیم، ناهنجاری‌های اجتماعی پدید می‌آید. یکی از بهترین شیوه‌هایی که می‌توان وضعیت اوقات فراغت در جامعه را ارتقا بخشید و آن را هدایت کرد، مانوس‌کردن مردم با هنر و در راس آن، موسیقی است. ۳۵ سال از انقلاب گذشته است، با این حال، هنوز، از نظر سخت‌افزاری و نرم‌افزاری در زمینه موسیقی دچار عقب‌ماندگی‌های زیادی هستیم. هنوز سالن‌های مناسبی برای برپایی کنسرت یا حتی اکران فیلم‌های سینمایی ساخته نشده است. نویسنده مقاله شرق تاکید کرده: باید از حالت «ملوک‌الطوایفی» خارج شده و همه پایبند به قانون باشیم. مگر برگزاری یک کنسرت در شهرستان با تهران چه تفاوتی دارد که هنرمندان برای اجرای برنامه‌های خود در شهرستان‌ها تا این حد دچار مشکل می‌شوند؟ راه‌حلی که می‌تواند نوعی مدیریت واحد در این حوزه ایجاد کند و جلو خودسری و خودسری‌ها را بگیرد، التزام به قانون است. تنها نامی از قانون مانده فضل الله یاری در سرمقاله ابتکار به مظلومیت قانون اشاره کرده و نوشته «ای کاش حجاب وعفاف به اندازه قوانین راهنمایی و رانندگی اهمیت داشت.» این نوشته که روز چهارشنبه بر پلاکارد برخی از شرکت کنندگان در راهپیمایی بدون مجوز نقش بسته بود، خود گویای جایگاه مفاهیم در ذهن برخی از این افراد است. بیشتر گردانندگان این گونه تجمعات با در برابر هم قرار دادن دو مفهوم حجاب و قوانین راهنمایی و رانندگی می خواهند القاء کنند که مسئولان دولت( که فعلاً با آنان هماهنگ نیستند) به قوانین راهنمایی و رانندگی چسبیده اند و بی خیال عفاف و حجاب شده اند. مقاله ابتکار به لغو همایشی در بروجرد و تظاهرات خیابانی مخالفان مذاکرات هسته ای و حمله گروهی به آرامگاه یک ایرانشناس در اصفهان اشاره کرده نوشته در دو دهه اخیر به موارد بسیاری می رسیم که این گروه ها در یک طرف ارزشهای دینی را مستمسک قرار داده اند تا طرف دیگر یعنی خواسته های مشروع مردم را به عقب برانند. همین افراد در سایر زمینه ها عقب نیستند هم ماشین آخرین سیستم دارند و هم آژانس هواپیمایی، هم خانه های رویایی دارند و هم سرگرم تجارت های کلان شده اند. مقاله ابتکار در نهایت به مسوولان امنیتی و قضایی یادآوری کرده که گاه دقتی بیش از اندازه لازم نیز به خرج می دهند و در مواردی از کنار قانون شکنی ها به راحتی می گذرند و آنچه که در پایان می ماند یک قانون تضعیف شده و در حقیقت یک شیر بی یال و دم و اشکم است، که تنها نامی از قانون بر خود دارد . با پاکستان چه باید گفت متین مسلم در مقاله ای در شهروند با اشاره به حضور امروز نخست وزیر پاکستان در تهران نوشته : اختلاف‌نظر بر سر احداث خط لوله انتقال گاز به هند موسوم به «خط لوله صلح» مهمترین آنهاست که از دید تهران، اسلام‌آباد آشکارا و به بهانه‌های گوناگون از انجام تعهداتش سر باز زده و سرمایه‌گذاری‌های وزارت نفت ایران در این پروژه سنگین ۵.۲ میلیارد دلاری را با ضررهای هنگفتی روبه‌رو کرده است. اما این برای پاکستانی‌ها ظاهرا هیچ اهمیتی نداشته و نگران آن هم نیستند. به همین دلیل ترکیب هیأت وارد شده به تهران تعجب‌آور است. چراکه طی سال‌های اخیر ایران اساسا برای آنها به‌عنوان یک نقطه استراتژیک اقتصادی مطرح نبوده است. نویسنده پس از اشاره ای به ضعف دولت پاکستان و نفوذ گروه های تندرو در آن جا نوشته این‌که ایران با دولت پاکستان در اثباتی‌ترین حالت، دقیقا به چه توافقاتی می‌تواند دست یابد؟ بخش زیادی از آن به تحولات سیاسی منطقه و قدرت رانش دیپلماسی منطقه‌ای ایران مربوط می‌شود، اما بخش مهم‌تر آن به کارآمدی همین دولت نوازشریف تحت‌تاثیر نگاه ارتش بازمی‌گردد. نویسنده در نهایت پییشنهاد کرده توافق های امنیتی و سیاسی در اولویت مذاکرات دو دولت قرار گیرد چرا که روابط حاکم بر مناسبات دو کشور نشان می‌دهد در شرایط فعلی هیچ مزیت اقتصادی ایران نمی‌تواند جاذبه یا تعهد پایداری برای پاکستان نسبت به ایران ایجاد کند. اما امنیت منطقه‌ای مهمترین موضوعی است که لازم است ایران بر سر آن با پاکستان به توافق برسد انفعال سراسری در برابر فاجعه جمیله کدیور در مقاله ای در روزان با اشاره به این که قریب یک ماه از ربوده شدن دویست دختر دانش آموز توسط گروه شورشى نیجریه ای به اصطلاح اسلام گراى بوکوحرام می گذرد نوشته: مهم سکوت امت و علماى مسلمان اعم از شیعه و اهل سنت در قبال محکومیت این عمل شنیع و قبیح است که باید برای زدودن چنین تصاویر زشتى توسط وابستگان القاعده شکل گیرد نماینده سابق مجلس تاکید کرده: ایران به عنوان کشورى مسلمان ضرورى بود که اول از همه در قبال این فاجعه موضعگیرى کند تا تلقى جهانى درقبال کشورهایى که در مقابل این چهره هاى مخدوش از اسلام و گروههایى که تصویرى وارونه از اسلام ارایه مى دهند روشن باشد. به نظر مقاله روزان: بى موضعى فعالان حقوق بشر ایرانى در محکوم کردن این اتفاق ضدحقوق بشر عجیب است، به خصوص که شیرین عبادى به عنوان یک فعال ایرانى هم یکى از برندگان حقوق بشر صلح نوبل بوده است طبیعى است که این انتظار بیشتر بوده است. فاطمه راکعی یک نماینده دیگر پیشین مجلس در مقاله ای در آرمان از همگان خواسته در برابر بوکوحرام موضع بگیرید. کارتون سلمان طاهری، شهروند مردم قانع نمی شوند صالح نیکبخت با اشاره به مصوبه دیروز مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره لزوم حسابرسی به ثروت و دارایی مقامات دولتی نوشته: قانون اساسی در اصول خود مقرر کرده است، رئیس‌جمهور و وزرا باید دارایی خود را در زمان پیش از تصدی مقام خود اعلام کنند و دارایی این مقامات پس از پایان تصدی آنان در مقام مربوطه نباید به طور غیرمتعارف افزایش یابد. این هم در یک قانون عادی باید به تصویب مجلس برسد . به نظر حقوقدان در سال های گذشته این نحوه رسیدگی به دارایی ها کافی بود اما اینک با توجه به این که مقاماتی از دولت گذشته در پرونده های مالی درگیر هستند که از نزدیکان دولت محسوب بودند چنان که در پرونده مه‌آفرید خسروی و هم در پرونده بابک زنجانی افراد و اشخاصی درگیر ماجرا شدند که به نوعی خود را جزو حامیان دولت قبل تلقی می‌کردند. سازوکار جدی تری لازم است. نویسنده مقاله آرمان در نهایت با اشاره به حجم بدهی های افراد به بانک ها که جمعا حدود پنجاه میلیارد دلار است نوشته: افرادی با حمایت مقامات صد میلیون دلار که امروز هفتصد میلیارد تومان می شود دریافت داشته اند و حتی یک آپارتمان کوچک هم وثیقه نگذاشته اند، پس دیگر افکار عمومی تنها به تصویب این قانون در مجمع تشخیص مصلحت نظام قانع نمی‌شود و باید به معنای واقعی کلمه در مورد ثروت‌ها و دارایی‌های افرادی که به جاهایی رسیده‌اند. قانون از کجا آورده‌ای را اجرا کرد. اگر دلواپس بودیم منصور فرزامی در سرمقاله مردم سالاری با زبان طنز نوشته: اگر دلواپس بودیم، امروز همه دشت و بیابان، مسکن مهر چشم نوازی و دلبری می‌کرد، اکنون قیمت زمین ۹۰ برابر و ارزش خانه ۶۰ برابر می‌شد آنوقت همه سود می‌بردند و خانه‌هایشان پراز سکه‌های دومیلیونی و دلارهای چند هزار تومانی می‌شد! پس، دلواپس نبودیم که آن آقا قهر کرد و رفت و گرنه حالا همه جا پراز کارت‌های هدیه بود و سکه‌ها از کیسه‌ها سرریز می‌کرد! و کشور ما هم پر از نفت فروشان مامانی مثل بابک زنجانی بود و همه سرکار گذاشته می‌شدند و دیگر در این دیار ما تنابنده‌ای بیکار نبود که در غفلت ما سخن از بیکارگان ۲۰ و ۳۰ درصدی بگویند و حالا که قلم به دست دشمن افتاده هرچه می‌خواهد بنویسد. به نوشته این مقاله: اگر حواسمان سرجایش بود و دلواپس این روزگار وانفسا می‌شدیم، در این مملکت نابغه پرور، امروز روز از زیرزمین هرخانه‌ای صدای چرخش سانتریفیوژها می‌آمد و صاحب خانه‌ها می‌آمدند بسته بسته انرژی هسته‌ای تحویل می‌دادند نه آن که این دولت پرادعا با طمطراق بیاید و سانتریفیوژهای نازنین رابرعکس بچرخاند. قطار که عقب عقب می رود کار آروین، شرق محمد حسین روانبخش در ستون طنز مردم سالاری در فهرست کارهای ابتکاری دولت سابق به قطار شیراز - اصفهان رسیده و نوشته: داستان این قطار، از ۱۳ خرداد ۸۸ آغاز شد ؛ یعنی ۹ روز قبل از انتخابات عجیب خرداد ۸۸ . در آن زمان دولت بسیار محترم احمدی‌نژاد احتیاج داشت که پروژه‌ بزرگی را افتتاح کند، افتتاح شد‌... اما بعد از انتخابات، معاون وزیر راه با اعتماد به نفس اعلام کرد که این راه آهن قرار است به صورت کامل و صددرصد در دهه فجر دوباره به بهره‌برداری برسد. و دوباره رسید. نویسنده یادآوری کرده که: چند وقت گذشت و وزیر راه وقت در مجلس استیضاح شد و برکنار شد و وزارتخانه‌های راه و مسکن ادغام شد و علی نیکزاد وزیر راه و مسکن شد‌... و نیکزاد در خرداد ۹۰ با اعتماد به نفسی بالاتر از حمید بهبهانی خبر داد که ۸۵ درصد کارهای این راه آهن به پایان رسیده و دو ماه دیگر افتتاح می‌شود‌. در نهایت دو سال گذشت تا قطار به حرکت در آمد؛ حالا نماینده جهرم در مجلس اعلام کرد که ایستگاه راه‌آهن شیراز زیرساخت گردشی ندارد و قطار بعد از رسیدن به ایستگاه شیراز برای برگشت به اصفهان باید دنده‌ عقب حرکت کند و تا اصفهان به همین شیوه طی مسیر کند. طنزنویس مردم در نهایت نوشته: زمانی احمدی‌نژاد می‌گفت قطار پیشرفت ایران ترمز و دنده عقب ندارد؛ اما گویا دنده عقب‌هایی که از آنجا برداشته بودند را به طور ابتکاری روی قطار اصفهان – شیراز بسته اند تا بلا استفاده نماند... واقعا چه دولتی داشتیم و قدرش را ندانستیم!
سفر نخست وزیر پاکستان به تهران، نزدیک بودن تاریخ برگزاری جلسه توافق جامع هسته ای، حمله گروه اندکی به یک کنسرت در یزد، تصمیم مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد لزوم بررسی دارایی مقامات از جمله مطالب و گزارش های مهم روزنامه های امروز تهران است.
بررسی روزنامه‌های صبح یکشنبه تهران - ۲۱ اردیبهشت
زمان: شنبه 12 ژوئن( 23 خرداد) ساعت 18:45 به وقت گرينويچ(برابر 23:15 تهران)داور: اورس ماير از سوئيس اين ديدار با پيروزی اسپانيا پس از 92 دقيقه بپايان رسيد. نيمه اول بازی بدون گل خاتمه يافت. در نيمه دوم والرن از تيم اسپانيا در دقيقه 60 بازی تنها گل اين ديدار را بثمر ساند. از ديگر حوادث اين ديدار اخراج شارانف از روسيه بود. او بدليل دريافت دومين کارت زرد در اين ديدار در دقيقه 87 مجبور به ترک زمين شد. ميخل سالگادو به علت مصدوميت عضله زرد پی اش به بازی در مقابل روسيه نرسيد و بجای او کارلس پويل بازی می کند. پيشتر گفته شده بود ديويد آلبلدا نيز به علت کشيدگی عضله بازی نمی کند. روسيه در بازی ويکتور اونوپکو( مصدوميت زانو)، سرگئی ايگناشويچ (مصدوميت قوزک پا) و الکساندر پانوف( مصدوميت زانو) در تيم روسيه حضور ندارند. اسپانيا و روسيه تاکنون شش بار در مقابل هم قرار گرفته اند که سهم اسپانيا سه برد و سهم روسيه يک برد بوده است. دو بازی از اين شش بازی به تساوی انجاميده است. ترکيب دو تيم اسپانيا: کاسيلاس، پويل، مارچنا، هلگيورا، براوو، اتکسبريا، ديويد آلبلدا، روبن باراجا، (آلونسو از دقيقه 59)، ويسنته، رائول (تورز از دقيقه 77)، فرناندو مورينتس (والرن از دقيقه 59) روسيه: سرگئی افچيننکوف، يويسيوف، سمرتين، رومان شارانوف، واديمديمتری سينکف، رولان گوسف (راديمف از دقيقه 45)، ديمتری آلينيچف، يوگئنی آلدونين ( سيچف از دقيقه 68)، آلکساندر موستوفويی، اسماعيلف (کارياکا از دقيقه 74)، بوليکين. خدمات
گروه Aمحل برگزاری: ورزشگاه فارو
اسپانيا 1 - روسيه 0
اولین سوال را با پرسیدن سن شروع کردم تا اختلاف سنی مشخص بشه وا ببنیم آهنگساز تا چه حد می تونه برادری بکنه! دلنازه: من بیست و سه سالمهزین الدین: بیست و پنج دلنازه از چه سنی شروع به خوانندگی کردی؟ از ۱۰ سالگی شروع کردم. از کجا شروع کردی؟ مدرسه، خونه،... ؟ در یک آزمون هنری برای خوانندگی رتبه بالایی آوردم و از اونجا تشویق شدم وارد این هنر بشم. ولی کارم را به صورت جدی از سن ۱۵ سالگی، زمانی که خانوادگی به شهر خجند نقل مکان کردیم شروع کردم. با برادرم گروه دلنازه را به راه انداختيم و تا به حال هم ادامه دادیم. خوانندگی برای زنان در تاجیکستان چقدر سخت و یا آسونه؟ زمانیکه اولین آلبوممون را پنج سال پیش بیرون دادیم، خیلیها به ما گفتند که بس کنید و به این کار ادامه ندهید. به ما می گفتند که مردم به کارهای شما علاقه ندارند. ما هم گفتیم که تا زمانیکه حتی یک طرفدار هم برای ما باقی مونده باشه ما به کارمون ادامه می دهیم. خوشبختانه سال به سال طرفدارهای ما بیشتر شده و از روی همین ابراز محبتها و تشویق ها توانستیم سالی یک آلبوم را بهشون تقدیم کنیم. اسم اولین آلبومتون چی بود؟ زین الدین: اسم اولین آلبوم "مادر" بود. که اتفاقا مادرتون هم اینجا حضور دارند و در ترجمه بعضی از کلمات روسی کمک می کنند. ایشون فقط مادر ما نیستند و رهبر ما هستند! و آلبوم دوم؟ اسمش "به نزد من بیا" بود که شعرهاش یک بیت در میان، فارسی و روسی بود. و آلبومهای دیگه؟ سومی "عاشق شدم" و چهارمی" دنیا" و پنجمی هم "نگار من". با وجود حضور گسترده فرهنگ، هنر و زبان روسی خواننده های ایرانی اینجا خیلی معروفند، مخصوصا بین جوانها. دلیلش چيست؟ به نظر دليلش اين است که آهنگها به زبان فارسی است. زبان فارسی هویت ملی ماست و دیگری اینکه خیلی از کارهای هنرمندهای ایرانی جوان پسند است. مخصوصا اندی که زمانیکه برای اجرای برنامه اینجا اومده بود من به دیدارش رفتم و سی دی همه کارهای خودم رو بهش هدیه کردم. امیدوارم که به زودی بین جوانهای ایرانی حسابی معروف بشی و از این به بعد هنرمندهای ایرانی سی دی کارهاشون را به تو هدیه کنند خدمات
دلنازه يکی از خواننده های جوان و معروف تاجيکه. به دليل گرفتاری های زيادش مجبور شديم مصاحبه رو ساعت هشت صبح انجام بديم، البته در حضور زين الدين، آهنگساز دلنازه. دلنازه شايد جزو محدود خواننده هائيه که به راحتی نمی تونه از دست آهنگسازش فرار کنه، چون آهنگساز در واقع برادر بزرگترشه.
دلنازه، خواننده معروف تاجيک
پس از این حادثه، گروهی از روحانیون در کابل، ضمن برگزاری تظاهرات به دولت افغانستان هشدار دادند که اگر فعالیت نهادهای مدنی را متوقف نکند، با خشم مردم مواجه خواهد شد. این نوع تهدید، از یک طرف نشان دهنده آگاهی این گروه از نفوذ اجتماعی خویش است و از جانب دیگر بیانگر ظهور یک رقیب جدید به نام 'جامعه مدنی' است که جایگاه روحانیت را به چالش می‌کشد. روحانیت به عنوان یک نهاد روحانیت هم به مثابه یک صنف و هم به عنوان یک طبقه اجتماعی پیشینه و جایگاه مهمی در تولید الگوهای رفتاری، خلق ارزش‌های اجتماعی و ترسیم مناسبات اجتماعی دارد. از این رو کارکرد این گروه به صفت یک 'نهاد' در تاریخ تحولات اجتماعی ـ فرهنگی و سیاسی برجسته و قابل مطالعه است. نهاد روحانیت، مهم‌ترین نهاد اجتماعی در جامعه افغانستان است که تاکنون رقیب قدرتمندی نداشته تا نقش انحصاری آن را به چالش بکشد. تسلط بر اذهان جامعه، نقش آموزشی و مدیریت مناسبات اجتماعی، این نهاد را به مثابه واسطه قدرت سیاسی و توده‌ها قرار داده و از همین رو به بازتولید مشروعیت آن کمک کرده است. قدرت نهاد روحانیت موجب شده که قدرت سیاسی نیز این نهاد را به رسمیت بشناسد و در مقاطع مختلف از نیروی قدرتمند آن هم بهره بگیرد و هم ضربه بخورد. روحانیت و منابع قدرت روحانیون، با تکیه بر گزاره‌های عینی و ذهنی، دارای قدرتی هستند که می‌توانند بر روند جریانات جامعه تاثیر بگذارند. این قدرت معطوف به منابع متعددی است که مدام بازتولید می‌شوند. مهم‌ترین منابع این قدرت عبارتند از: ۱. پایگاه اجتماعی نفوذ گسترده اجتماعی و مدیریت ذهنی ـ روانی توده‌ها، تبیعت جامعه را در پی دارد. این نفوذ، پایگاه اجتماعی مستحکمی در مردم ایجاد کرده که به مثابه یک سنگر در برابر نفوذ سایر موج‌های فرهنگی و فکری عمل می‌کند. چنین قدرتی به ملایان اعتماد به نفس می‌بخشد که با رقیبان از موضع آشتی‌ناپذیر برخورد کنند. علاوه براین، توانایی در بسیج اجتماعی، می‌تواند قدرتی را برای این گروه ایجاد کند که در هر زمان و هر مکان به نیرویی عظیم تبدیل شود. ۲. قدرت بیان روحانیون عموما سخنران‎های ماهری هستند که بر مخاطبان خود تاثیر می‌گذارند. سخنوری از یکسو ابزار تاثیرگذاری بر توده‌ها است و از سوی دیگر منفذی می‌شود که روان جمعی مخاطبان را تسخیر می کند. ۳. منشا الهی روحانیون، خود را وارثان پیامبران، جانشینان خداوند در زمین و مفسران قرآن می‌دانند. این نوع قرائت معرفتی از رسالت این صنف، مشروعیت ویژه‌ای به عملکرد آن‌ها می‌بخشد. به همین دلیل است که دین‌داران آنها را واسطه خداوند می‌پندارند و تبعیت از آنان را امری الهی می‌دانند. الزام آور بودن این نوع بینش موجب شده که تصور دین منهای روحانیت و روحانیت منهای دین، امری غیر ممکن تلقی شود. ۴. گروه مرجع روحانیون به دلیل نفوذ اجتماعی از مهم‌ترین گروه‌های مرجع به شمار می‌روند. وابستگی توده‌ها به این گروه و حضور آنها در تولید فرهنگ دینی و باورهای آیینی، تصویری قدسی برای روحانیون در جامعه افغانستان پدید آورده است. وابستگی ذهنی توده‌های دین‌دار به روحانیون، روندی است که تاریخ تحولات افغانستان را با پیچیدگی‌های ناگشوده ای درآمیخته است. این نوع وابستگی‌ها معطوف به نوع عملکردی است که روحانیون در حوزه‌های مختلف تبارز می‌دهند. ۵. قدرت رسانه‌ای منبر، مسجد، قبرستان، مکتب‌خانه و تکیه‌خانه، مهم‌ترین و موثرترین منابع رسانه‌ای برای روحانیون است که روند تبلیغ پیام آنان را به جامعه تسهیل می‌کند. ۶. نفوذ سیاسی تحولات پس از ۱۳۵۷، روحانیون را در آستانه یک تحول و سرنوشت بی‌نظیر قرار داد. حمایت بیرونی، قرارگرفتن در راس رهبری احزاب سیاسی ـ جهادی و دست یافتن به قدرت نظامی و مادی، آنها را به بازیگران نیرومند صحنه‌های سیاسی ـ اجتماعی و نظامی بدل کرد. نفوذ و قدرت تردید ناپذیر این گروه، عرصه تازه‌ای برای حضور و نفوذ تعیین‌کننده آنها در جامعه فراهم ساخته و نقش روحانیون را فراتر از کارکردهای دینی در مقام رهبران سیاسی، بر روند قدرت سیاسی و تحولات استراتژیک برجسته ساخت. نهادهای مدنی و منابع قدرت‌ساز تحولات سیاسی ـ اجتماعی پساطالبان، موجب پدید آمدن گفتمان جدیدی شد که مهم‌ترین نشانه آن در هیات 'نهادهای مدنی' تبلور یافت. نهادهای مدنی، برساخته‌های فضای نسبتا دموکراتیکی اند که به مثابه بخشی از قدرت جدید در تعامل اجتماعی ـ سیاسی محسوب می‌شوند که تاثیرات قابل سنجشی در طی یک و نیم دهه اخیر به نمایش گذاشته‌اند. این نهادهای فعالیت‌های مدنی هرچند هنوز به یک قدرت تعیین کننده تبدیل نشده‌اند اما تاثیر مهمی در حوزه زندگی سیاسی ـ شهری پدید آورده‌اند. منابع الهام بخش و قدرت‌ساز نهادهای مدنی می‌تواند بسیار متنوع باشد اما آنچه مایه استمرار فعالیت‌های مدنی و استقرار نهادهای مدنی ـ دموکراتیک در افغانستان شده، می‌توان حداقل در چهار اصل ذیل فهرست کرد: ۱. قانون حمایت‌های قانونی و فضای نسبتا باز سیاسی شرایط مناسبی را برای رشد نهادهای مدنی در یک دهه اخیر فراهم ساخته است. آزمایش فعالیت‌های مدنی، شکل‌گیری مناسبات جدید، تغییر الگوهای زندگی سیاسی، رشد نسل تحصیل کرده و پدید آمدن زمینه‌های مناسب برای فعالیت زنان، گسترش روند شهرنشینی و توسعه رسانه‌های آزاد از عوامل مهم کمک به تکوین نهادهای مدنی بودند. سنجش تاثیری که فعالیت این نهادها بر تحولات این سال ها گذاشته، نشان می‌دهد که نهادها و فعالیت‌های مدنی به مثابه یک گروه فشار، از اثرگذاری قابل توجهی برخوردار و به یک اهرم نسبتا قدرتمند در تعامل اجتماعی بدل شده‌اند. ۲. پشتوانه خارجی حضور و حمایت نهادهای بین‌المللی، اساسی‌ترین عامل در شکل‌گیری و تقویت نهادهای مدنی است. در پرتو مساعدت‌های این نیروها، نهادهای مدنی در حوزه‌های مختلف زندگی شهروندی دارای نقش برای ادامه فعالیت شدند. ۳. ابزارهای فرهنگی مهم‌ترین حوزه فعالیت نهادهای مدنی، توسل جستن به رویکردهای فرهنگی است. رشد توانایی‌های فرهنگی و ظرفیت‌های آموزشی و رسانه‌ای، موجب شده تا مستحکم‌ترین استوانه و زمینه تاثیر فعالیت‌های مدنی بر گفتمان فرهنگی و فرایند باورهای شهروندی شکل بگیرد. بنابراین، روند استمرار نهادها و فعالیت‌های مدنی به رشد فرهنگی و توسعه آگاهی اجتماعی منوط است. حضور پررونق فعالیت‌های فرهنگی، موجب جذب مخاطب و همنوایی با نهادهای مدنی می‌شود. ۴. قدرت خیابانی استفاده از عرصه خیابان به عنوان یک صحنه سیاسی برای تاثیر گذاشتن بر روند سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و خواسته‌های شهروندی و مدنی،آموزه‌ای است که از رویکردهای دمکراتیک نشات می‌گیرد. نهادهای مدنی، از عرصه خیابان، برای بیان خواسته‌های شهروندی و اعتراضات مدنی‌شان بیشترین سود را برده‌اند. روحانیت و جامعه مدنی؛ الگوی چندصدایی نهاد روحانیت، از لحاظ فکری، ذهنی و ساختار سازمانی، نهادی است که تساهل با نهادهای رقیب و گفتمان با نهادهای ماهیتا سکولار را برنمی‌تابد. نهادهای مدنی و روندهای دموکراتیک بزرگترین چالش برای موجودیت اجتماعی نهاد روحانیت در افغانستان است. هرچه نفوذ و حضور نهادهای مدنی بیشتر شود به همان میزان، دایره نفوذ روحانیون در جامعه کوچکتر می شود. ۱. تفریق مخاطب فعالیت‌های مدنی و پیام‌های دموکراتیک نهادهای فرهنگی، الهام‌بخش جوانان و اقشار متوسط می‌شود. این رویکرد، این گروه‌ها را از نفوذ گرایش‌های سنتی دور می‌سازد. این روند، به کاهش مخاطب و جدایی بخش‌هایی از جامعه از نفوذ روحانیون منجر می‌شود. ۲. سکولاریزاسیون روحانیت به دلیل باورهای دینی و نقش تبلیغی‌ خود هر نوع فعالیتی را که به نحوی موجب تزلزل در باورهای دینی مردم شود و یا سبب جذب آنها در امور غیر دینی شود مخالف ارزش‌های مذهبی می‌پندارد و با آن به مبارزه برمی‌خیزد. نهادهای مدنی، زمینه رشد گرایش‌های دموکراتیک را فراهم می‌سازند. توسعه این فعالیت‌ها از یکسو به رشد ارزش‌های شهروندی منجر می‌ شود و از سوی دیگر نفوذ اجتماعی روحانیت را در مناسبات اجتماعی با چالش مواجه می‌سازد. ۳. آگاهی جنسیتی حضور و گرایش زنان به نهادهای مدنی و فعالیت‌های دموکراتیک، به آگاهی هویتی و جسارت اجتماعی آنان کمک می‌کند. از آنجا که زنان عمده‌ترین مخاطب و اصلی‌ترین حوزه نفوذ روحانیت در جامعه افغانستان هستند، هر نوع مدعای برابری‌خواهانه و فعالیت آگاهی‌بخش، می‌تواند موقعیت اجتماعی آن را در باورهای سنتی به چالش بکشد. ۴. انتقاد و پرسشگری تجربه فعالیت‌های مدنی در افغانستان در طول یک دهه نشان می‌دهد که تداوم آنها می‌تواند نهال انتقادگری را در تمام حوزه‌های اجتماعی و از جمله روحانیون و نهادهای دینی در ذهن ها بکارد. انتقاد از تناقض‌گویی‌ها و ترویج خرافات با گشایش ذهنی و فضای دموکراتیک شکل می‌گیرد. متزلزل شدن آن دسته از مبانی خرافی که متضمن سلطه فرهنگی بر جامعه است، موجب کاهش منزلت قدسی، تنزل کیش شخصیت و کمرنگ شدن تاثیر القائات است. ۵. خطر چندصدایی طرح مفاهیم مدرن و بنیادین مانند آزادی، برابری و حقوق زنان و اقلیت‌های دینی از سوی نهادهای مدنی، افغانستان را از جامعه تک‌صدایی، به جامعه چندصدایی تبدیل کرده که در پرتو آگاهی نسبی و دستاوردهای دموکراتیک شنیده می‌شود. خطر عبور از تک‌صدایی و رواج چندصدایی، بزرگ‌ترین خطری است که بیش از هر مرجعی، نهادهای استبدادی جامعه را تهدید می کند. از همین روست که آن ها در راه رشد جامعه مدنی کارشکنی می کنند.
قتل فرخنده یک تکان ذهنی ـ روانی برای مردم افغانستان بود. آنچه در این میان بیش از همه مورد پرسش قرار می‌گیرد نقش روحانیت و برخی آموزه‌های دینی و تاثیر القائات روانی آنها در مشروعیت بخشیدن به باورهای زن‌ستیزانه و تاثیر آموزش‌های آنان در تقویت پتانسیل نیرومند خشونت اجتماعی است.
تنازع قدرت؛ تقابل روحانیت با جامعه مدنی
لُب سخن خوارج این بود که دو گزینه بیش نیست یا باید درست به اسلام عمل کنید، یا توقع نداشته باشید مسلمان شمرده شوید؛ به عبارتی یا صد یا صفر. این سخن نزدیک به عبارت مشهوری است که سید قطب در عصر حاضر گفت: یا اسلام کامل یا هیچ/ سید قطب در مصر چند دهه است که اصطلاح تکفیری وارد ادبیات سیاسی شده و برای بیان ویژگی برخی از گروه‌های دینی به کار میرود. با ظهور داعش در سالیان اخیر این اصطلاح کاربرد گسترده‌تری پیدا کرده و گاه به مثابه اتهام بر افراد یا گروه‌هایی اطلاق شده است. این اصطلاح هنوز تعریف مورد اتفاقی ندارد، اما بیش از آنکه اصطلاحی سیاسی باشد اصطلاحی کلامی-الهیاتی است، و بدون اشراف بر ریشه‌های تئولوژیک آن نمی‌توان معنا و مصداق درست آن را نشان داد. در مفهومی ساده، تکفیری به افراد و گروه‌هایی از دین‌داران گفته می‌شود که در کافر خواندن دیگران بی‌پروایی و زیاده‌روی می‌کنند. اما پدیده زیاده‌روی در کافر خواندن دیگران به تازگی پیدا نشده، بلکه نخستین بار در روزگار یاران پیامبر اسلام نمایان شد. این به هنگامی بود که پس از قتل خلیفه سوم، جنگ‌های داخلی میان مسلمانان به وقوع پیوست و به کشته شدن هزاران مسلمان از یاران و غیر یاران به دست همدیگر انجامید. در پی آن جنگ‌ها پرسش‌هایی کلامی در باره مبنای مرزبندی میان مردم پیش آمد و اینکه جنگ با چه کسانی رواست و در چه حالتی می‌توان دست به قتل هم‌کیشان خود زد. اختلاف نظر در باره مبانی ایمان‌داری و معیارهای آن، مسلمانان را به چند گروه تقسیم کرد. شماری از آنان که موقفی تند و سخت‌گیرانه در این زمینه داشتند از سوی دیگران خوارج خوانده شدند. لُب سخن خوارج این بود که دو گزینه بیش نیست یا باید درست به اسلام عمل کنید، یا توقع نداشته باشید مسلمان شمرده شوید؛ به عبارتی یا صد یا صفر. این سخن نزدیک به عبارت مشهوری است که سید قطب در عصر حاضر گفت: یا اسلام کامل یا هیچ. از نظر خوارج کسی که گناه کبیره انجام دهد ایمانش از میان می‌رود و کافر می‌گردد. چنین کسی جان و مالش مصونیت ندارد و نمی‌تواند از تعرض مومنان در امان باشد. از آن‌جایی که اجتناب کامل از گناه بسیار دشوار است، و مقاومت در برابر برخی از گناهان، به ویژه گناهان لذت‌بخش و وسوسه‌انگیز، حتی برای بخشی از مومنان به سختی امکان‌پذیر می‌شود، بسیاری از مسلمانانِ متدین نیز از دید خوارج محکوم به بی‌ایمانی، و جان و مال‌شان مباح می‌شد. این رویکرد که به مرور زمان پایه‌های کلامی و استدلالی نیز پیدا کرد، در کنار سایر کشمکش‌هایی که ریشه در رقابت‌های قبیله‌ای بر سر قدرت و ثروت داشت جامعه اسلامی آن روزگار را تقریبا برای دو قرن، دچار آشوب‌های گسترده ای کرد. برای مهار این وضعیت، هم خلیفگان اموی و عباسی نیروی فراوان صرف کردند و هم عالمان و فقیهان مختلف، تا حربه تکفیر را در غلاف کرده، استفاده از آن را به حد اقل برسانند. آنان اما نتوانستند یا نخواستند آن را برای همیشه به یک‌سو بگذارند، و از این رو همیشه به مثابه آتشی در زیر خاکستر باقی ماند. حربه تکفیر در ادوار بعدی نیز در خصومت‌های فرقه‌ای از نیام کشیده شد، اما نه به صورت گسترده و اپیدیمیک. مثلا، امام محمد غزالی برخی از فیلسوفان مسلمان را متهم به کفر کرد، و از آنسو، برخی فقیهان سخت‌گیر غزالی را متهم به گم‌راهی کردند و دو نظریه‌پرداز برجسته عرفان اسلامی، عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی، به اتهام انحراف در عقیده بر دار شدند، هم‌چنان‌که شماری دیگر مورد شکنجه و تبعید قرار گرفتند. اما هر چه بود این امر تبدیل به رویه‌ای عام نشد و وجدان عمومی جامعه اسلامی از توسل گسترده به این حربه ابا داشت. تا اینکه جنبش وهابیت در قرن هیجدهم در شبه جزیره عربستان به راه افتاد و با مشرک خواندن بسیاری از مسلمانان دروازه تکفیر را از نو در جامعه اسلامی گشود. برخی از تندرویهای وهابیت واکنش به خشونت‌های مذهبی شیعیان صفوی بود که پیش از آن به قصد امحای مذاهب سنی در ایران و اطراف آن رخ داده و با کشتار وسیع سنیان برای اجبار آنان به تغییر مذهب همراه شده بود. اما از آن‌جا که ایدئولوژی وهابیت بر میراث اهل حدیث متکی بود، امکانی درونی در این میراث برای خویشتن‌داری و احتیاط در باب تکفیر وجود داشت، به دلیل وجود روایاتی از پیامبر اسلام که تکفیر را به شدت نکوهش میکرد، و همان سبب شد که این جنبش از شدت و حِدت اولیه باز گردد و نسل‌های بعدی عالمان این گروه مانند شیخ ابن باز، ناصر الدین آلبانی و امثال آنان، با حفظ فاصله خود با تکفیری‌ها، شیوه‌ای معتدل‌تر در پیش بگیرند، هرچند این از خشونت زبانی‌شان در برابر دیگر فرقه‌های مسلمان نکاست و پرخاش‌گری اهل حدیث کمابیش ادامه پیدا کرد. عریان‌ترین گروه‌های تکفیری که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند یکی گروه جهیمان عتیبی در سعودی بود، و دیگری گروه شکری مصطفی در مصر؛ و آخرین حلقه تکفیری که پا به میدان نهاده است گروه داعش است که همه رقبای خود، به شمول دیگر سلفیان جهادی را کافر میخواند/ جهیمان عتیبی از سید قطب مصری تا مودودی پاکستانی جهشی که در قرن بیستم در گرایش به تکفیر پیش آمد و آن را رفته رفته به معضلی بزرگ تبدیل کرد به میان آمدن تئوری حاکمیت الهی به دست دو تن از نظریه‌پردازان مشهور مسلمان، یکی ابوالاعلی مودودی در پاکستان و دیگری سید قطب در مصر بود. این دو نویسنده که نیای همه جریانهای اسلام سیاسی به شمار میروند، در نیمه قرن بیستم، از این زاویه به موضوع نگاه میکردند که جریان‌های چپ با تکیه بر تئوری‌پردازی‌های کارل مارکس و پیروان وی مانند لنین و مائو و جریان‌های لیبرال با تکیه بر تئوری‌پردازی‌های مکتب لیبرالیسم، میدان‌دار تحولات سیاسی و اجتماعی شده اند. این دو تصور می‌کردند که مسلمانان نیاز به اَبَرروایتی مشابه، اما با چاشنی اسلامی، دارند تا از این راه با واکنشی درخور به دو جریان یاد شده، مسیر خود را از آنان جدا کنند، به ویژه آن‌گاه که دو اردوگاه بزرگ سیاسی و نظامی بر پایه آن دو روایت تشکیل شده و جهان را به دو قطب رو در رو تقسیم می‌کرد. مودودی و سید قطب، به تبعیت از حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین، تشکیل اردوگاه بزرگ اسلامی را بر پایه اَبرروایتی متفاوت پیشنهاد می‌کردند. هسته کانونی اندیشه‌های هر دو که مبنای شکل‌گیری ابرروایت مورد نظر ایشان است حاکمیت الهی و تاکید بر ناکارآمدی حاکمیت انسانی است. سایر مولفه‌های فکری آنان بر مدار این ایده کانونی می‌چرخد. از نظر آنان نه تنها سوسیالیسم و لیبرالیسم بلکه کلیت دانش و خرد انسانی از کشف و شناسایی راه و رسم درست زندگی عاجز، و در تعیین ارزش‌های زندگی محکوم به شکست است، و آن‌چه در این مسیر ارائه می‌کند اعم از نظام سیاسی تا سیستم اقتصادی و تا قوانین و مقررات حقوقی، چونکه به اصول ‌وحیانی تکیه ندارد، فاقد مشروعیت و در حکم فراورده‌های جاهلیت است. از نظر آنان تن دادن به قوانین ساخته انسان به مثابه عبادت غیر خداست، و از این طریق دریچه فروغلتیدن به جاهلیت و کفر گشوده می‌شود. طبق این دیدگاه بنیادیترین عبارت دینی یعنی لا اله الا الله، مساوی با لا حاکمَ الا الله است، یعنی به جای عبارت: هیچ معبودی جز خدا سزاوار پرستش نیست، باید گفت: هیچ ذاتی جز خدا سزاوار حکومت کردن نیست. ارائه دادن تفسیری معطوف به قدرت و حاکمیت از بنیادی‌ترین آموزه‌های عقیدتی اسلام و نشاندن خدا بر مسند حاکمیت انسانی، پیشینه‌ای به این سبک و سیاق در تاریخ اندیشه موروثی مسلمانان جز در میان خوارج نداشت. از این رو، این تفسیر از همان آغاز با واکنش‌های تندی از سوی بخش قابل توجهی از عالمان مسلمان رو به رو شد و در ردیف بدعت‌های ناپسند به شمار رفت. نه تنها نهادهای مذهبی معتبری مانند الازهر مصر و دارالعلوم دیوبند در هند آن را مردود شمردند، بلکه شماری از مشهورترین دعوت‌گران دینی مسلمان مانند ابو الحسن ندوی از هند و حسن هضیبی از مصر و کسانی دیگر در نقد آن کتاب نوشتند. اما سِحر کلام دو نظریه‌پرداز یاد شده و علاقه‌ای که عموم جنبش‌های اسلام سیاسی به آثار آنان نشان دادند، به کمک شبکه‌های گسترده سازمانی‌شان در سراسر جهان اسلام، آن انتقادها را از رونق افکند و به فراموشی فروبرد. عریان‌ترین گروه‌های تکفیری که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند یکی گروه جهیمان عتیبی در سعودی بود، و دیگری گروه شکری مصطفی در مصر؛ و آخرین حلقه تکفیری که پا به میدان نهاده است گروه داعش است که همه رقبای خود، به شمول دیگر سلفیان جهادی را کافر میخواند. ولی هیچ‌یک از این‌ها به لحاظ تاثیرگذاری فکری و تئوریک وزن چندانی نداشته‌ است، و آنچه سبب شیرازه‌بندی اندیشه تکفیر در این روزگار گردید دو کتاب کلیدی بود: یکی کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن از مودودی و دیگری کتاب نشانه‌های راه از سید قطب. این کتاب‌ها با تعریف مجدد کلیدواژ‌ه‌های دینیِ ایمان، اسلام، کفر، جاهلیت، دین، الله، رَبّ و عبادت دستگاه هرمنوتیکی جدیدی برای تفسیر دین، و منظومه الهیاتی نوینی برای مسلمانی، پی‌ افکندند که عموم سازمان‌های تندرو مسلمان از آن‌جا عزیمت می‌کنند. بیشتر بخوانید: با توجه به این پیشینه فکری و سیر تاریخی، گرایش به تکفیر شامل طیف وسیعی از گرایش‌های افراطی دینی است که همه در اصلِ متوسل شدن به تکفیر همانندند، اما در میزان استفاده از آن و گستره‌ای که برای محکومان به کفر ترسیم می‌کنند، از هم فرق دارند. شماری از آنان مانند بخشی از بنیادگرایان دینی، مسلمانان لیبرال و سکولار را کافر می‌خوانند، گروهی از آنان مانند سلفیانِ تندرو به صوفیان، شیعیان و اسماعیلیان به چشم مشرک و خارج از دین می‌نگرند، شماری دیگر از آنان مانند بخشی از طالبان کسانی را که با نظام‌های حاکم همکاری دارند کافر می‌شمارند، و شماری دیگر مانند داعش حتی هم‌کیشان جهادی خود مانند طالبان، القاعده و جبهة النصرة را هم محکوم به کفر می‌کنند. اشتراک در عنصر تکفیری‌گری مرز شناوری را میان این گروه‌ها به وجود آورده و جا به جایی در صفوف شان را آسان کرده است. هم اکنون بخشی از طالبان به داعش پیوسته یا در آستانه پیوستن هستند، و از آن سو، بخشی از بنیادگرایان غیر مسلح خود را برای حذف قهری دیگراندیشان و مخالفان فکری خود آماده می‌کنند و شگرد شان برای این کار قرار دادن سکولار، لاییک، بی دین و کافر در یک سیاق معنایی است که به وفور در تبلیغات خود به کار می‌گیرند تا ذهن جامعه را به پذیرش روحیه تکفیری آماده کنند. تکفیری‌های بالفعل این حربه را به صورت سیستماتیک در مقابل دیگر مسلمانان، چه مسلمانان سکولار و چه مسلمانان سنتی، به کار می‌گیرند، و تکفیری‌های بالقوه‌ منتظر رسیدن به بزنگاهند تا این ویژگی خود را به فعلیت برسانند! اما اگر از این قیل و قال فاصله گرفته از منظری امروزی به موضوع نگاه کنیم، توسل به تکفیر شیوه‌ای منسوخ و متعلق به قرون وسطی است و در روزگاری معنا داشت که انسان‌ها حق نداشتند دارای اعتقادات خاص خود باشند بلکه مکلف بودند اعتقاداتی را که دیگران لازم می‌دانستند بالاجبار بپذیرند. در جایی که انسان‌ها به بلوغ فکری رسیده، انتخاب دین و عقیده را حقی شخصی و خصوصی می‌دانند که ربطی به دیگران ندارد، تکفیر معنای خود را از دست می‌دهد. تکفیر در بنیاد خود سازوکاری است برای اِعمال سلطه به قصد حذف مخالفان و نفی حقوق شان، از راه بیرون راندن آنان از دایره اعتقاداتی خاص. اگر دین‌داری موضوعی شخصی و حقی انتخابی شناخته شود و هیچ ‌کس به سبب چنان انتخابی مرتکب جرم و تخطی قانونی به شمار نرود، توپخانه تکفیر از کار می‌افتد و این سامانه از هم می‌پاشد. به باور نگارنده، ایده تکفیر گلوگیرترین آزمون درونی در برابر کلیت تمدن اسلامی در قرن بیست و یکم است و بدون چیرگی بر آن، جهان اسلام و بسی فراتر از آن در آتش خواهند سوخت.
محمد محق، سفیر افغانستان در مصر در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به سابقه جریانات تکفیری در تاریخ اسلام درباره گروه های بنیادگرای اسلامی در تاریخ معاصر نوشته است.
جهان اسلام و تکفیری‌ها از دیروز تا امروز
مشاوران آقای دوستم اعلام کرده‌اند که عطا محمد نور برای شرکت در مراسم نامزدی پسر معاون اول رئیس جمهوری افغانستان به آنکارا رفته است اما تحولات سیاسی افغانستان مثل هر وقت دیگر چنان شتابان است که ۹ ماه پس از آن، نامزدی باتور دوستم پسر ژنرال، پای رهبران شمال افغانستان را حتی به آنکارا کشانده ‌است. به‌نظر می‌رسد تنها یک چیز توانسته است که ژنرال دوستم، معاون اول ریاست جمهوری، عطا محمد نور والی بلخ، محمد محقق، معاون رئیس اجرایی، صلاح‌الدین ربانی، وزیر خارجه افغانستان و احمد ضیاء مسعود، معاون پیشین رئیس جمهوری را کنار هم قرار بدهد: به قول معروف "روز بد". رهبران جنبش ملی اسلامی، جمعیت اسلامی و حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان که عمدتا خود را نماینده سه قوم بزرگ ازبک، تاجیک و هزاره می‌دانند و پیشینه پرفراز و نشیب اتفاق و بی‌اتفاقی با هم دارند، امشب بار دیگر در حاشیه جشن نامزدی پسر ژنرال دوستم در آنکارا جلسه برگزار می‌کنند تا برای پیشبرد امور سیاسی و برون‌رفت از "فشار و انزوای" که رئیس جمهور اشرف غنی بر آنان تحمیل کرده، ائتلافی تشکیل دهند. دیدار مهم پیش‌رو در رده رهبری سه حزب عمده سیاسی افغانستان در ترکیه پس از چندین مورد رفت و آمدهای اعتمادسازی و داد و گرفت هدیه‌های ارزشمند میان نزدیکان آنها انجام می‌گیرد. چهره‌های سیاسی با نفوذ افغانستان برغم آنکه در دولت اند و از مدیران ارشد اجرایی، ابتدا با امید فراوان در محور رئیس جمهور اشرف غنی حکومت وحدت ملی تشکیل دادند ولی رفته رفته هر یک به طریقی از او سرخورده شده و فاصله گرفتند و حالا در پی ایجاد جبهه واحد در مقابل ارگ ریاست جمهوری اند. آقای محقق نیز ظاهرا برای شرکت در مراسم نامزدی فرزند ژنرال دوستم به آنکارا رفته است. ناراحتی دوستم به محدود شدن اختیارات معاون نخست و بعد هم پرونده اتهام آزار جنسی احمد ایشچی برمی‌گردد که رئیس جمهور غنی سرانجام بین دوستم و ایشچی، طرف شاکی را گرفت. اختلاف صلاح‌الدین ربانی از نفوذ ریاست جمهوری در انتصاب دیپلمات‌ها از جمله معاون نماینده افغانستان در سازمان ملل متحد، رئیسان پیشین کمیسیون‌های انتخاباتی، تعینات در سطوح پایین‌تر از سفیر و در کل نگاه متفاوت آنان به آوردن اصلاحات در وزارت خارجه و بعد هم انتقال صلاحیت‌های وزیر به مدیران زیر دستش بالا گرفت. عطا محمد نور هم که پس از یک بلاتکلیفی سیاسی دوساله توانست دوباره والی بلخ شود و یک دوره مذاکرات بلندپروازانه‌ای با رئیس جمهور درباره چگونگی اجرای موافقتنامه سیاسی حکومت وحدت ملی را روی دست گرفت، بالاخره بصورت غافلگیرانه‌ای به زمین خورد و از چشم ارگ افتاد. آقای نور در تازه‌ترین اظهاراتش در مراسم نماز عید فطر در بلخ در مورد "حرکت‌های مدنی خطرناک و گسترده" علیه دولت هشدار داد. محمد محقق هم از بی‌صلاحیت بودن مقامش و تشریفاتی بودن وزیرانش شاکی است. او پیش از سفر به ترکیه به دیدار عطا محمد نور رفت و در صفحه رسمی فیسبوکش هم نوشت: "حکومت به شکل دیکتاتوری پادشاهی مطلقه اداره می‌شود. تمامی صلاحیت‌ها از بودجه و مالی تا تقرر کادرها در ادارات ملکی (غیرنظامی) و نظامی تا سطح یک مامور رتبه پایین و یک آمر (مسئول) حوزه (پلیس) در کنترل یک حلقه است. دو سه ابروزیر که به راس هرم قدرت نزدیک است، اختیارات همه وزارتخانه‌ها را دارند و دیگر وزیران در وزارت خودهم صلاحیت ندارند." در کنار آن اعتراضات و تنش‌های سیاسی هفته‌های اخیر در کابل نیز در جمع‌ آمدن این رهبران نقش دارد. حکومت وحدت ملی در این دو سال و نیم گذشته که پی در پی از بحران‌های ناامنی و سیاسی می‌گذرد، اکنون با چالش بزرگ رو برو شده است. این سنگین‌وزن‌های سیاسی که به "بانک‌های رای قومی" معروف اند و توان بسیج همگانی را تا حد زیادی دارند، اگر از در ناسازگاری پیش آیند، ثبات سیاسی بیش از پیش شکننده خواهد شد. اما براساس گفت‌وگوهای که بی‌بی‌سی با چند مشاور آنان انجام داده ‌است، به جز از احمد ضیاء مسعود که خواستار انتخابات زودهنگام و کنار رفتن حکومت وحدت ملی است، دیگران به دنبال براندازی حکومت نیستند و مطالبات خود را در این مرحله به اصلاحات در نظام متمرکز کرده‌اند. سخنگوی آقای غنی اتهام‌ها در مورد انحصار قدرت از سوی او را رد می‌کند و می‌گوید اشرف غنی تنها نقش رهبری‌کننده امور را ایفا می‌کند یک منبع نزدیک به ژنرال دوستم که به دلیل ادامه گفت‌وگوها حاضر نیست از او نام ببریم از آنکارا گفت که رهبران شمال افغانستان دو هدف دارند: "همه درک کرده‌اند که مشکل انحصار قدرت در دست یک نفر (اشرف غنی) را به تنهایی حل نمی‌توانند و باید با هم باشند؛ اصلاحات اساسی در تمام سطوح حکومت، مشارکت واقعی اقوام و تمرکززدایی قدرت در یک حلقه محدود و سرانجام هم تامین عدالت خواسته اول است." هدف دیگر این رهبران به گفته منبع ما این است که در مقابل خطر افراط‌گرایان اسلامی که شمال و شمال شرق افغانستان را تهدید می‌کنند، یکجا بیاستند و از ولایت‌های خود دفاع کنند. در ماه‌های اخیر در کنار گسترش فعالیت گروه طالبان، از فعالیت‌های گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) و چند گروه دیگر اسلام‌گرا در شمال و شمال‌شرق افغانستان گزارش‌های منتشر شده است. اما یک بحث بنیادی دیگر برای چشم‌انداز سیاسی افغانستان هم میان این رهبران مطرح شده است. یک مشاور دیگر که در جلسات مقدماتی این رهبران شرکت داشته، می‌گوید که همه آنها از نحوه برخورد ابزاری که راس هرم قدرت با آنها داشته، سرخورده شده‌اند. به گفته او آنها در صددند که در دراز مدت روی ایجاد یک تیم انتخاباتی آینده که متفاوت از گذشته باشد، کار کنند. به گفته او منظور آنها از تیم متفاوت، ایجاد ائتلاف بزرگ از تمامی اقوام در دور یک چهره غیرپشتون در انتخابات دو سال آینده ریاست جمهوری است. ژنرال دوستم و احمد ضیا مسعود از اعضای عمده تشکیل‌دهنده ائتلاف انتخاباتی آقای غنی در سال ۲۰۱۴ بودند در کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ میان شرکت‌کننده‌ها توافق نانوشته بدست آمد که براساس مرکز قدرت افغانستان در این یک و نیم دهه گذشته همواره به دست یک رهبر تکنوکرات پشتون بوده اما دو معاونت ریاست جمهوری به دو قوم بزرگ افغانستان تقسیم شده و پست‌های کابینه هم بر اساس اقوام به مشارکت گذاشته شده است. باور بسیاری از سیاستمداران افغان تا به امروز این بوده است که رهبری برای ریاست جمهوری افغانستان برگزیده شود که مورد حمایت غرب باشد، از قوم پشتون که به صورت سنتی زمام امور را در افغانستان به دست داشته است، باشد و بتواند بستر پشتیبانی و مشارکت دیگر گروه‌های قومی افغانستان را فراهم کند. ائتلاف‌ها و شکست ائتلاف‌ها برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت در تاریخ فعالیت‌های سیاسی این رهبران سنتی افغان پیشینه درازی دارد و بیشتر این‌گونه اتحادها با به میان آمدن سود و زیان جناحی از هم پاشیده است. نمونه جالب آن در همین انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ بود که ائتلاف ژنرال دوستم، احمد ضیا مسعود، عطا محمد نور و محمد محقق، موسوم به "ائتلاف انتخاباتی" چندپارچه شد و هر یک در جستجوی کاندیدای با امکان بیشتر پیروزی، سراغی کسی را گرفت. در آن زمان گفته شد زلمی خلیلزاد، انوارالحق احدی، اشرف غنی و چند تکنوکرات دیگر با این رهبران چند بار دیدار کردند و به آنها هشدار دادند که این ائتلاف‌شان موجب تقابل قومی و از هم‌گسیختگی در افغانستان خواهد شد. یکی دیگر از این رهبران هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ از ناظران سیاسی می‌پرسید که به نظر آنها چه کسی کاندیدای مورد حمایت غرب است که با او ائتلاف کند. صلاح‌الدین ربانی، وزیر خارجه افغانستان و رئیس حزب جمعیت اسلامی نیز پس از اعتراضات اخیر در کابل خواهان تغییرات اساسی در رهبری نیروهای امنیتی افغانستان شده است این بار هم عطا محمد نور که قدرتمندترین در میان آنها است، دو راه برای خود برگزیده است؛ او در گفت‌وگوی چندی پیشش با من گفت در انتخابات بعدی یا خود او نامزد ریاست جمهوری است یا هم معاون نامزدی با شانس بالای پیروزی خواهد شد. اما تا همین جا هم، مانور رهبران شمال برای دولت اشرف غنی که در واقع مدیران ارشد دولت او هم هستند و آشکارا علیه او لشکرکشی سیاسی دارند، سخت تمام شده است. شاه حسین مرتضوی، سخنگوی رئیس جمهوری افغانستان، به قواعد بازی در حکومتداری اشاره می‌کند و می‌گوید:"جریان‌های سیاسی با رعایت اصول و قواعد بازی در مطابقت با قانون اساسی نقش موثر و سازنده خود را در وضعیت موجود ایفا کنند و خوب خواهد بود که مرز بین حکومت و اپوزیسیون تفکیک شود. ما از کدام زاویه، از کدام منظر و مقام به موضوع می‌پردازیم. تجربه ائتلاف‌ها موسمی و فصلی است و کارهای استراتیژیک ضرورت به برنامه‌های استراتیژیک دارد و با نگاه سطحی و غیرعمیق به سیاست و حکومت‌داری نمی‌توانیم به اصلاحات و حکومت‌داری خوب کمک کنیم." اجماع ملی و حکومت فراگیر همواره ورد زبان رئیس جمهور اشرف غنی است. اما اتهامان انحصار قدرت که انگیزه اصلی فاصله گرفتن رهبران نیرومند و پرطرفدار شمال از او خوانده شده است، هم روز به روز سنگین‌تر می‌شود. سخنگوی ارگ ریاست جمهوری در مورد این اتهامات می‌گوید:"اول در کابینه، شورای امنیت و ده شورا در ارگ به شمول رهبران حکومت وحدت ملی، وزرا و روسای مستقل حضور دارند. یک فرد در هیچ موضوعی تصمیم گیرنده نیست. رئیس جمهوری صرفا نقش رهبری کننده و جمع‌بندی کننده را دارد. تمام انتقادهای که اینها در سطح رسانه‌ها مطرح می‌کنند، اگر روی میز به صورت تخصصی بیآید، با پیشنهاد و راهکارهای مشخص می‌‎تواند مشکلات را درست حل کند. بنابراین، چه از لحاظ سیاسی، قومی و حزبی، ترکیب در نهادهای تصمیم‌گیری متوازن است." به‌نظر می‌رسد تا جشن پیوند نامزدی باتور دوستم در ترکیه پایان می‌یابد، شاید سرنوشت ازدواج سیاسی رهبران شمال افغانستان هم نهایی شود. اخیرا در نشست ویژه شورای امنیت در مورد افغانستان، نماینده ویژه سازمان ملل برای این کشور در مورد از بین رفتن اجماع سیاسی در افغانستان هشدار داد و خواهان تغییر عملکرد دولت افغانستان برای برخورد با بحران سیاسی شد صرف نظر از اطمینانی که نزدیکان این رهبران مبنی بر بی‌میلی آنها به فروکشاندن حکومت وحدت ملی اشرف غنی می‌دهند، نفس چنین جبهه‌ای اوضاع شکننده سیاسی افغانستان را بیشتر از گذشته بی‌ثبات خواهد کرد. ادامه تقابل سیاسی در افغانستانِ درگیر هزار و یک مساله دیگر، هیچ کمکی به برآورده شدن قول و قرارهای انتخاباتی رهبران حکومت وحدت ملی نخواهد کرد.
وقتی ژنرال عبدالرشید دوستم مراسم ازدواج دخترش آی‌جمال دوستم را ۹ ماه پیش در جوزجان برپا کرد، عطا محمد نور و محمد محقق از یک قدمی‌ او در شهر مزارشریف، نه تنها زحمت رفتن به ولایت همسایه جوزجان را نکشیدند بلکه حتی لازم ندیدند به این رقیب دیرینه سیاسی خود پیام تبریکی بدهند.
ائتلاف سیاسی در مراسم نامزدی پسر ژنرال دوستم؟
اين رويکرد بخصوص پس از حوادث يازده سپتامبر و رويدادهای متعاقب آن و شدت گرفتن فعاليت های تروريستی گروه های اسلامی تندرو بسيار محسوس بوده است. يکی از مهمترين ويژگی های اين فيلم ها، پرداختن به بحران و کابوس ناشی از حوادث پس از يازده سپتامبر در ميان مسلمانان بريتانيا و تاثير اين بحران بر زندگی و کار آنان است. به طور کلی دو نوع گرايش عمده را در فيلم های جديد انگليسی که بر مبنای اين موضوع ساخته شده اند می توان تشخيص داد: فيلم هايی که با يک پيشداوری و قطعيت در مورد گروه هايی از مسلمانان در جوامع غربی (در اين مورد خاص جامعه بريتانيا) که به بهانه جهاد اسلامی، مبارزه با کفر و غرب ستيزی درگير عمليات تروريستی و انتحاری، انفجارها و کشتارهای دسته جمعی شهروندان بی گناه اين جوامع اند، ساخته می شوند (مثل شبکه هامبورگ) و فيلم هايی که با ديدی رئاليستی و جامعه شناختی به بررسی و تحليل شرايط و موقعيت اقليت های مسلمان و تاثير تنش ها و بحران های سياسی خصوصا بحران های ناشی از حوادث پس از يازده سپتامبر بر زندگی آنها می پردازند (فيلم هائی چون يک بوسه عاشقانه ساخته کن لوچ و ياسمين ساخته کنی گلنان). در فيلم های دسته اول که به نوعی گرايش غالب در اين زمينه محسوب می شود، فيلمساز سعی دارد با استفاده از شگردهای مستند سازی مثل دوربين سوبژکتيو، تصاوير سياه و سفيد که با دوربين روی دست گرفته شده، نماهای بازسازی شده با کيفيت دوربين های CCTV مستقر در فرودگاه ها و خيابانها و يا ارجاع به تيترهای خبری روزنامه ها و آوردن ميان نويس (caption) لابلای تصاوير به کارش سنديت بخشيده و به بيننده اينگونه القا کند که دارد فيلمی واقعی(factual) از ماجرايی واقعی با آدم هايی واقعی می بيند که در چند و چون آن شکی وجود ندارد چرا که او فيلم خود را بر اساس اسناد و مدارک معتبر و خدشه ناپذيری ساخته است که سرويس های اطلاعاتی و امنيتی بريتانيا و آمريکا در اختيار او گذاشته اند. اما گرايش دوم مربوط به فيلمسازانی است که اصولا با ديدی واقع بينانه و انسان گرايانه به مسلمانان جامعه خود نگريسته و برداشت و تحليل دقيقی از وضعيت آنان در فيلم های خود داشته اند. مسلمانانی که در فيلم های اين دسته از فيلمسازان تصوير شده اند مردمی عادی اند که اگرچه باورها، اعتقادات و تعصبات مذهبی و قومی خود را دارند اما هيچ ارتباطی با شبکه ترور اسلامی ندارند. هرچند فشارها، تحقير ها و رفتار خشونت آميز و نژاد پرستانه جامعه ميزبان می تواند تخم نفرت، کينه و غرب ستيزی را در دلهای آنها بکارد و آنها را به سمت خشونت و انتقام و همدلی با گروه های تندرو اسلامی سوق دهد. در اينجا دو فيلم شبکه هامبورگ و ياسمين به عنوان دو نمونه شاخص از اين دو گرايش مورد بررسی قرار می گيرد. شبکه هامبورگ (Hamburg Cell) شبکه هامبورگ ساخته آنتونيا برد، فيلمی مستند داستانی (Docu-Drama) است که بر اساس حادثه يازده سپتامبر 2001 و عمليات گروه القاعده در آمريکا ساخته شده است. در واقع فيلمساز، از طريق دراماتيزه کردن اين حادثه، خواسته است انگيزه های سياسی، مذهبی و ايدئولوژيک عوامل مسبب اين فاحعه را بررسی نمايد. فيلم به طور مشخص بر زندگی" زياد جراه" دانشجوی لبنانی که در هامبورگ تحصيل می کند، متمرکز شده است و سير تحول او را از يک دانشجوی غيرمذهبی به يک مسلمان متعصب نشان می دهد. "زياد" که از خانواده ای مرفه و مسلمان است، در ابتدا رفتاری غيرمذهبی و سبک زندگی کاملا غربی دارد. ريش اش را می تراشد، مشروب می خورد و با دوست دخترش به کافه و بار می رود، اما به تدريج تحت تاثير تبليغات شبکه القاعده در هامبورگ قرار می گيرد و جذب گروه آنها می شود. او به تدريج از گذشته خود جدا شده و سبک زندگی غربی را کنار گذاشته و راه و روش ديگری در پيش می گيرد. ريش می گذارد و نماز می خواند، از مشروب خوردن دست می کشد و دوست دخترش را وادار می کند که حجاب اسلامی داشته باشد. در پايان فيلم، او يکی از همان کسانی است که در عمليات انتحاری القاعده در نيويورک شرکت کرده و با هواپيما به برج مرکز تجاری آمريکا می کوبد. اگرچه فيلم، ساختار دراماتيک درست و محکمی دارد و همه عوامل و عناصر را به دقت کنار هم می چيند تا به حادثه يازده سپتامبر منجر شود اما همانگونه که قبلا گفته شد، اساسا متکی بر پيش فرض هايی است که فيلمساز از قبل در ذهن دارد و در جهت اثبات آنها پيش می رود. به اعتباری، روايت او از حادثه يازده سپتامبر، مطابق روايت رسمی نهاد های دولتی آمريکا و رسانه های گروهی وابسته به آن است. آنتونيا برد، سازنده فيلم مشهور و جنجالی کشيش (The Priest )، اين فيلم را نخستين تجربه مستند داستانی خود می داند و در باره آن می گويد: "برای ساختن اين فيلم، تحقيقات زيادی به عمل آورديم. ما موضوع بسيار مشکلی را باز سازی می کرديم و بايد علائق تماشاگر را در نظر می گرفتيم." این درست است که فیلمساز، درباره انگیزه های ایدیولوژیک گروه های بنیادگرای اسلامی و فرهنگ و آداب آنها تحقیقات وسیعی به عمل آورده و سعی کرده زمینه های اعتقادی و ایمانی عملیات انتحاری و تروریستی و شیوه سربازگیری گروه القاعده را در کشورهای غربی به تصویر درآورد، اما تحلیل و نتیجه گیری نهایی او برمبنای داده ها و اطلاعاتی است که از سوی منابع رسمی و سرویس های امنیتی آمریکا دراختیار او قرارگرفته است . به علاوه صحنه ای در فیلم وجود دارد که نشان می دهد علیرغم تحقیقاتی که فیلمساز درباره اعتقادات اسلامی تروریست ها انجام داده، نتوانسته شناخت درستی از باورهای آنان به دست آورد. به عنوان مثال در صحنه ای از فیلم یکی از تروریست ها، خوابی را که در باره بهشت و حوریان بهشتی دیده است برای عطا توصیف می کند. اما آنچه که او تعریف می کند ارتباط چندانی با تعبیر قرآنی از مفهوم بهشت و حوریان بهشتی ندارد بلکه بیشتر روایتی غربی و هالیوودی از این موضوع است . تصاویر دختران بیکینی پوش کنار ساحل فلوریدا که فیلمساز در تفسیر این خواب می آورد تاییدی است بر اين ادعا. فیلم، دو راه در مقابل شخصيت اصلی خود، "زياد" می گذارد. یا غيرمذهبی باشد و ارزش ها، فرهنگ و راه و روش زندگی غربی را بپذیرد یا مسلمان باشد و حرف از جهاد و شهادت بزند، جامعه غرب را کافر بداند و خواهان نابودی آن باشد. غربی که به نظر آنها "مظهر ماتریالیسم، پول و فساد است و خدا در آن فراموش شده است." فیلمساز هیچ راه دیگری نشان نمی دهد؟ اما آیا راه دیگری هست ؟ یاسمين (Yasemin) یاسمین ساخته کنی گلنان نمونه ای از گرایش دوم در این زمینه است و تصویر دیگری از مسلمانان در جامعه امروز بریتانیا ارائه می کند. فیلم به بررسی تنش های نژادی و مذهبی درشمال انگلستان (یورکشایر) می پردازد. فیلمساز در این باره می گوید: " یک جنگ نامرئی در بریتانیا در حال وقوع است. شرایط مسلمانان کشور ما، درست مثل شرایط ایرلندی ها در دهه هفتاد و هشتاد است. گناهکاری مگر اینکه ثابت شود بی گناهی. هر فردی مجرم است تا زمانی که خلاف آن ثابت شود." این تم اصلی فیلم یاسمین است. هر آسیایی مسلمانی از دید سرویس های امنیتی بریتانیا، تروریست به حساب می آید تا زمانی که ثابت شود بی گناه است. یاسمین یک زن مسلمان مدرن است که از هویت اسلامی اش خجالت می کشد. چرا که او در جامعه ای زندگی می کند که با یک زن مسلمان با حجاب مشکل دارد. او نیز همانند "زیاد" شخصیت فیلم شبکه شبکه هامبورگ ، میان یک زن مدرن غربی بودن و یک زن مسلمان معتقد به شریعت و ارزش های اسلامی گیر کرده است. او متعلق به یک خانواده سنتی و مذهبی پاکستانی است که حتی شوهر او را که آدم بی سواد و ساده لوحی است، از پاکستان برای او آورده اند و یاسمین حتی از دیدن او نیز اکراه دارد. شوهر نیمه دیوانه، " فیصل"، با ظاهری پریشان که او را نیز از ریشه اش کنده و به این سوی جهان پرتاب کرده اند، به شدت احساس تنهایی و از خود بیگانگی می کند. شروع فیلم بسیار غافلگیر کننده است. ابتدا صدای اذان را بر روی تصاویری از شهر و عده ای از نمازگزاران در حال عبادت در مسجدی می شنویم و ناگهان صحنه قطع می شود به یاسمین که در گوشه ای خارج از شهر، اتومبیلش را پارک کرده و مانتو و مقنعه اش را در گوشه ای خلوت از تن درآورده و شلوار جین و تی شرت می پوشد. (این عمل او چند بار در طول فیلم تکرار می شود.) ياسمين برای حفظ شغلش ناگزیر است روسری از سر بردارد و به سبک یک زن غربی لباس بپوشد. او دچار یک تناقض و دوگانگی فکری و رفتاری وحشتناک و ویران کننده ای است که او را به شدت آسیب پذیر ساخته است. پدر یاسمین مسلمانی معتقد و متولی یک مسجد است و برادر کوچکش نیز موذن مسجد. با وقوع حادثه یازده سپتامبر، فشار بر اقلیت مسلمان بریتانیا شدت می گیرد. یاسمین که تاکنون خود را جزئی از جامعه بریتانیا فرض می کرده است، همه جا مورد تحقیر و توهین قرار می گیرد. در محل کارش، عکس او را که به صورت آگهی بر روی دیوار نصب شده، دست کاری کرده و به صورت عکس بن لادن در می آورند و یا بر روی شیشه اتومبیل او کلمه توهین آمیز “PAKI” را می نویسند. پلیس ضد تروریست به خانه آنها ریخته و شوهرش را به اتهام واهی همدستی با تروریست ها دستگیر و به زندان می افکند. در اینجاست که یاسمین برای نخستین بار با او همدردی نشان داده و برای نجات او وارد عمل می شود. پدر یاسمین با فعالیت گروه های مسلمان تندرو در مسجد مخالف است و آنها را از مسجد می راند و اعلامیه هایشان را دور می ریزد اما برادر کوچک یاسمین که احساس می کند به شدت تحقیر شده است، حس خشم و نفرت در وجودش شعله می کشد و او را به سمت کینه جویی و انتقام می کشاند. به همین منظور با گروه های تندرو مسلمان ارتباط برقرار کرده و به دنبال ایده های آنها می رود. فیلم به خوبی تاثیر حوادث پس از یازده سپتامبر را بر زندگی خانواده یاسمین دنبال کرده و نشان می دهد چگونه یک خانواده سنتی مسلمان در دل یک جامعه مدرن آسیب پذیر شده و شالوده آن فرو می ریزد. برادر یاسمین به خشونت و ترور کشیده شده و به تندروهای اسلامی در افغانستان ملحق می شود و پدر که درمانده و تنها باقی مانده، نوار اذان را در ضبط صوت مسجد می گذارد و مسلمانان را به انجام عمل خیر فرا می خواند: حی علی خیرالعمل . فیلم یاسمین در عین حال که به مسئله هویت قومی و مذهبی در جامعه بریتانیا توجه کرده و قوانین حقوقی و شهروندی در این جامعه را مورد پرسش قرار می دهد اما تاکید اصلی آن بر اسلاموفوبیا (ترس از اسلام گرایی ) است. فیلم نشان می دهد که چگونه می توان یک شهروند بریتانیایی بود و در عین حال یک آسیایی مسلمان باقی ماند. ياسمين در ماه اکتبر در فستيوال فيلم لندن به نمايش در خواهد آمد. خدمات
پخش تلويزيونی فيلم شبکه هامبورگ از کانال چهار و اکران عمومی فيلم يک بوسه عاشقانه ساخته کن لوچ پس از نمايش موفقيت آميز آن در جشنواره های کن، برلين و ادينبورگ و همينطور نمايش فيلم ياسمين ساخته کنی گلنان در جشنواره ادينبورگ همه دال بر اين نکته اند که سينمای بريتانيا، در رويکرد تازه خود، توجه خاصی به موقعيت اقليت های مذهبی، نژادی و قومی، خصوصا آسيايی های مسلمان در جامعه امروز بريتانيا نشان داده است.
تصوير مسلمانان در سينمای امروز بريتانيا
بيژن پاکزاد: طراح لباس و صاحب بوتيک بيژن در بورلی هيلز من معتقدم ايران بايد بمب اتمی داشته باشد، ايران مهمتر از پاکستان، هند و اسرائيل است پس اگر اين کار می تواند به فرهنگ و استقامت هفتاد ميليون نفر کمک کند، چرا که نه، چرا آنهای ديگر داشته باشتد و ما نداشته باشيم؟ فقط در اينجا يک نکته خيلی باريکی هست؛ شما می پرسيد که آيا ما همه بايد ماشين داشته باشيم؟ بلی، ولی اگر مست باشيم آيا بايد پشت فرمان بنشينيم؟ خير. اگر اين اتم دست يک آدم مستی می افتد و آن آدم مست ممکن است کارهايی بکند که عده ای بی خانمان شوند، پس ما نبايد داشته باشيم. با خبرهايی که در حال حاضر می بينيم و می شنويم، با اين که خيلی مسلمانم، تعجب می کنم که رئيس جمهور جديد مملکت سابق من بگويد اسرائيل از بين برود، من نمی فهمم که اين يعنی چه. وقتی می گويند اسرائيل را بايد به دريا بريزيد و نبايد باشد، بسيار حرف زشت و غيرانسانی است، اينها يک وحشتی برای من به وجود می آورد که آيا اين بايد ساخته بشود يا نبايد ساخته بشود. شهره آغداشلو: بازيگر سينما در سال ۲۰۰۳ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، من از طرف تلويزيون پاکستانيها استخدام شدم تا برای مصاحبه با ژنرال مشرف، رئيس جمهور پاکستان به سازمان ملل متحد بروم، اولين سؤال من از ژنرال مشرف در باره فعاليتهای هسته ای پاکستان بود که آيا بالاخره می خواهند که اين فعاليت های هسته ای را متوقف بکنند يا خير. جواب ژنرال مشرف به من اين بود که چرا ما بايد اول اين فعاليتها را متوقف کنيم؟ چرا هند اين فعاليتها را متوقف نمی کند؟ چرا هند داشته باشد و ما نداشته باشيم؟ تصور من اين است که اگر از هر ايرانی وطن پرستی اين سؤال را بکنيد، اين ايرانی هر کجای جهان که باشد، همين پاسخ را به شما خواهد داد که اگر هند دارد و پاکستان دارد، ايران چرا نبايد داشته باشد؟ اما بلافاصله اين سؤال پيش می آيد که اين سلاح هسته ای دست چه کسانی است و چگونه از آن استفاده خواهند کرد؟ اين را من تا به امروز با همه بی دانشی ام دريافته ام که اگر قرار باشد روزی در آمريکا از اين سلاح استفاده شود، نه تنها بايد با فرد فرد آمريکاييها در اين باره مشورت بشود و بگويد که آيا می خواهد يا نمی خواهد اين کار بشود، بلکه رئيس جمهور هم حتماً ماهها خودش تنهايی راه خواهد رفت و تمام موهای سرش را می کند تا به اين نتيجه برسد اين کار را بکند يا نکند. ولی وقتی بمب اتمی دست کسانی است که مثل بچه ها رفتار می کنند و حرفهايی می زنند که آدم خنده اش می گيرد، يعنی فکر می کند که فقط يک بچه می تواند تا اين حد ابلهانه حرف بزند، آن وقت انسان دوباره فکر می کند که آيا بايد به عنوان ايرانی وطن پرست حرف بزند يا به عنوان ايرانی هوشمند و عاقبت انديش. بهروز صوراسرافيل: روزنامه نگار و برنامه ساز تلويزيون ما نمی توانيم از لحاظ اقتصادی و تجارتی صحبت از گلوباليزاسيون و جهانی شدن کنيم ولی وقتی که می رسد به سلاح اتمی، آن وقت محلی فکر کنيم، خير، اين مسئله، مسئله جهانی است. در مورد جنگ ايران و عراق، برای شخص من کاملاً آسان بود و ترديد نبود که من از ايران، حتی با وجود رژيم جمهوری اسلامی در مقابل مهاجم عراقی حمايت می کردم اما از لحظه ای که و از روزی که ايرانيها آمدند و برخلاف آنچه که قبلاً می گفتند اورانيوم غنی شده درست کردند و خودشان اعلام کردند و افتخار کردند، جنبه وطن پرستانه و حتی جنبه ايرانی بودن قضيه بکلی به نظر من تمام شد. اکنون من به عنوان يک انسان، وظيفه ام اين است که در مقابل چنين پديده خطرناکی موضع بگيرم، اگر چنين رژيمی به بمب اتمی دست پيدا کند و بعد آن را در اختيار ديگران بگذارد، آنها ممکن است بيايند و همان اتفاقی را که در يازدهم سپتامبر در آمريکا افتاد اين بار با بمب اتمی يا تاکتيکی يا استراتژيک تکرار کنند. در آن صورت ديگر مسئله وطن پرستی بنده و آب و خاک ايران مطرح نيست، به نظر من مسئله جهانی است و معتقدم که به هر قيمتی شده از جمله به قيمت جنگ، دنيا بايد جلوی چنين چيزی را بگيرد، يعنی برای بنده فرقی نمی کند که ايرانی ام يا اهل يوگسلاوی. نجم الدين مشکاتی: استاد مهندسی صنايع در دانشگاه کاليفرنيای جنوبی من شايد نظرم در اين باره تا حدی بی طرفانه نباشد يا شايد گرايشهای خاصی داشته باشم چون يکی از زمينه های تحقيقاتی من در ۲۵ سال گذشته مسئله ايمنی نيروگاههای اتمی بوده است. من در مورد نيروگاه اتمی بوشهر قدری مطالعه کرده و نيروگاههای اتمی زيادی ديده ام از جمله چرنوبيل در اوکراين، شايد بيشتر از هر ايرانی ای به نيروگاههای اتمی در دنيا سفر کرده باشم. به نظر من حساب نيروگاه اتمی بوشهر را بايد از مسائل ديگر جدا کرد، اين نيروگاهی است که آژانس بين المللی انرژی اتمی تائيد کرده، حق مسلم ايران است و بايد به اتمام برسد. در مورد بقيه فعاليتهای اتمی ايران، آن قسمتهايی که زير بدنه آژانس بين المللی انرژی اتمی است، به نظر من بسيار مشروع است و بايد اجرا شود اما آن فعاليتهای اتمی که زير بدنه آژانس نيست، متاسفانه من هيچ اطلاعی ندارم و نمی توانم اظهار نظر کنم. ثريا سپه پور: نويسنده و پژوهشگر در دانشگاه کاليفرنيا اين برنامه هسته ای يک بهانه است. در سال ۱۹۸۱، بعد از گروگانگيری در سفارت آمريکا در تهران، در الجزيره قراردادی بسته شد که بر اساس آن ايران گروگانها را آزاد کرد و آمريکا هم قبول کرد که به هيچ وجه چه سياسی و چه نظامی در کار ايران دخالت نکند. اما از سال ۸۱ به بعد ابن برنامه آمريکا بوده که از لحاظ سياسی و هر نوع ديگر در کار دولت ايران دخالت می کند و مقصودش هم اين بوده که رژيم ايران را سرنگون کند، منتهی هيچ جوری نتوانسته رژيم ايران را از پای بياندازد. و حالا اين آخرين بهانه ای است که بتواند با اين برنامه هسته ای ايران را از بين ببرد و رژيم را بيندازد وگرنه خلافی که به قول اينها ايران با برنامه هسته ای اش کرده، مثل اين است که جاده ای داشته باشيم با سرعت مجاز حداکثر شصت کيلومتر در ساعت. ايران ۶۲ کيلومتر رفته و کسان ديگری که خلاف کرده اند هفتاد يا هشتاد کيلومتر رفته اند و آمريکا و آژانس بين المللی انرژی اتمی کاری نکرده اند. اسدالله مروتی: رئيس هيئت مديره راديو صدای ايران آن حکومت، اتم را برای حفظ خودش می خواهد نه برای مملکت. آن عده ای که در داخل ايران با اين برنامه موافقند به عنوان يک ايرانی می گويند که من ايرانی هم بايد دارای چنين نيرويی داشته باشم. ولی حقيقت اين است که حکومت الان به دنبال اين کار است، شايد اگر يک حکومت ملی بود، يک حکومت مردمی بود، تمام افراد و دولت های خارجی هم حتی موافقت می کردند که ايران به امور اتمی بپردازد، در حال فعلی تا اين حکومت هست ما نبايد در امور اتمی دخالت کنيم. ما جوامع ايرانی در داخل و خارج کشور بايد با کشورهائی که مخالف داشتن اين اسلحه در ايران هستند همفکری و همکاری کنيم و اين کار را هم خواهيم کرد. حسن شماعی زاده: خواننده و آهنگساز من با اينکه با خودم شرط کرده ام که ديگر در مسائل سياسی دخالت نکنم و حرفی نزنم ولی اين مسئله تقريباً اجتماعی است. دولت ايران موفق شده که اين مسئله را به صورت مسئله ملی درآورد و دستگاههای ارتباط جمعی خارج از کشور نتوانسته اند اين را به مردم تفهيم کنند، از اين رو دولت ايران موفق شده اين مسئله را مثل مسئله نفت کند. ايران حقش است که انرژی هسته ای داشته باشد حتی حقش است که بمب اتم هم داشته باشد اما در دست که؟ مسئله آن است. هما سرشار: نويسنده و روزنامه نگار من با اتمی شدن همه کشورها مخالفم از جمله ايران. با اتمی شدن کشوری که حکومتش حکومتی غيرقابل پيش بينی است صد در صد مخالفم و فکر می کنم دنيا از اين بابت به خطر می افتد. اما حالا دعوا بر سر اين است که چرا ايران نداشته باشد و چند کشور ديگر داشته باشند. در حال حاضر من فرق زيادی ميان ايران و پاکستان نمی بينم برای اينکه در پاکستان هم تندروهای مذهبی می توانند يک روزی کاری بکنند که دنيا را به خطر بيندازد. بنابراين ذره ای برای من جای سؤال دارد که چرا در موقعيتهای اين چنينی فشار به اين زيادی روی ايران می آورند؟ فکر می کنم حتماً بهانه ای است مثل آنچه برای صدام حسين در نظر گرفتند، شايد برنامه هايی دارند که در آينده به ايران حمله بکنند يا ايران را تحت فشار قرار دهند. اگر فردا روزی حکومتی در ايران بر سر کار بيايد مثل حکومت دوران شاه که دوست آمريکا بود و آن موقع هم برنامه اتمی داشتند و کسی کاری به کارشان نداشت، آيا ديگر هسته ای شدن ايران مشکل اساسی نيست؟ با گذاشتن اين معادلات در کنار يکديگر، می بينيم که مشکل آمريکا و ساير کشورهای غربی با حکومت ايران است نه با هسته ای شدنش. اگر به قول خودشان حکومتی دموکرات، حکومتی قابل پيش بينی و افرادی سر کار بيايند که دچار جنون آنی نمی شوند يا از نظر تندروی مذهبی تصميمهای حاد نمی گيرند يا از بمب اتمی شان نمی خواهند برای از بين بردن کشور ديگری استفاده کنند، حتماً می گذارند استفاده کند. بنابراين اينجا مسئله سياسی است تا اينکه مسئله هسته ای باشد. مری آپيک: بازيگر تئاتر و سينما من مخالف بمب اتم هستم در هرجايی، چه بخواهد آمريکا باشد چه در هرجای دنيا باشد. هرچيزی که تخريب بکند من مخالفش هستم، من مخالف جنگم، من مخالف از دست دادن آدمهای خوبم، من خودم دو پسر دارم بنابراين برای من مسئله جنگ، تخريب، بمب اتم، بمب معمولی، هواپيمای جنگی قابل قبول نيست. من مخالف اين سيستم فکری در دنيا هستم؛ ايجاد کردن اينها بجز گرفتاری و بدبختی برای مردم دنيا چيز ديگری نخواهد بود. در سياستهای داخلی اش هم نمی توانم وارد شوم يا حرفی بزنم برای اينکه نمی دانم واقعاً آمريکا چه کاری را عمدی می کند و چه کاری را نمی کند يا موقعيت ايران چيست؛ آيا ايران می خواهد بگويد که ما در مقابل شما قدرت داريم، با جنگی که شما در همسايگی ما عراق راه انداختيد و امکان دارد روزی هم بخواهيد به سراغ ما بياييد، بنا بر اين ما بمب اتم داريم که شما از ما بترسيد؟ من نمی دانم که موضع ايران از نظر سياسی چيست و استراتژی آنها چيست اما اصلاً موجوديت بمب اتم خودش برای بشر چيز وحشتناکی است. مهرداد پاکروان: مدير شرکت کلتکس تهيه و توزيع کننده موسيقی صوتی و تصويری اين بحران اتمی که می شود گفت بالغ بر هفت يا هشت ماه است که سروصدايش بيشتر شده، مجهولی است که در واقع مشخص نيست پشت قضيه چه هست و چگونه است. هر روز برگ ديگری بخصوص از ايران صادر می شود که دنيای غرب را غافلگير می کند مثل نامه ای که رئيس جمهور ايران برای رئيس جمهور آمريکا فرستاد. يعنی واقعاً چه دستهايی اين پشت هست و چه هدفهايی هست مجهولی است که من پاسخی برايش ندارم. اما به طور کلی اگر کسی مسئول باشد و دولتی مسئول باشد که چيزی داشته باشد، به نظر من می تواند داشته باشد اما من کشور کنونی ايران را کشور مسئولی نمی بينم که رآکتور اتمی يا سلاح اتمی داشته باشد. مازيار جبرانی: کمدين در واقع راجع به اين اختلاف بين ايران و آمريکا خيلی نگرانم چون که هم آنجا فاميل دارم و هم اين که من واقعاً مملکت ايران را دوست دارم. متأسفانه وقتی جنگ بين دو طرف در می گيرد، هميشه مردم ممالکند که زجر می کشند و هميشه هم آغاز کار از ماجراهای سياسی است. من اميدوارم که اينها بتوانند با ديپلماسی به يک نتيجه ای برسند، کجا برسند من نمی دانم. هر روز که روزنامه ها را نگاه می کنم می بينم که انگار هر دو طرف حرف می زنند ولی هيچکس به هيچکس گوش نمی کند. مثلاً آمريکا چگونه می تواند قبول کند که با هند روی بمب اتمی کار کند و بعد به ايران بگويد که نمی توانی اتم داشته باشی. ايران هم در جايی هست که می خواهد پيشرفت کند، تکنولوزی اش پيشرفت کند اما اگر واقعاً اين برای مملکت ايران خطر بزرگی باشد، بايد نگاه کرد و ديد که آيا می ارزد که خدای نکرده جنگی در بگيرد. الان در عراق می گويند بين پنجاه تا صد هزار بيگناه کشته شده، آيا می ارزد؟ خشايار شجاعتی: مشاور اقتصادی اگر داستان بر سر اين بود که آمريکا بر اساس مصالح و منافع ملی خود حرکت می کرد و از اين در وارد می شد، اين مسئله صد در صد به هر شکل ديپلماتيکی حل شده بود. اشکال قضيه در آنجاست که به نظر من دولت آمريکا در کل و بالاخص در منطقه خاورميانه، ديپلماسی اش در واقع اطاعت کورکورانه از منافع و منويات اسرائيل است. اسرائيل طبق طرحی که در سال ۱۹۸۲ در انستيتوی تحقيقات استراتژيک صهيونيسم در تل آويو تهيه شد، برنامه اش اين است که کل کشورهای خاورميانه را تجزيه کند، دولتهای ملی در اين کشورها را سرنگون کند و تقسيمشان کند به گروههای نژادی، قومی و مذهبی تا در اين ميان دولت اسرائيل بتواند طرح اصلی خود يعنی اسرائيل بزرگ، از نيل تا فرات، را پياده کند. جالب اين است که در آن طرح که در آن سال نوشته شد، اولين کشوری را که پيشنهاد کردند بايد از بين برود عراق بود و همين سياست را آمريکاييها در مورد عراق پيش بردند. بنابراين چون اين مسئله گره می خورد به خواست دولت اسرائيل، حدس من اين است که فردا حتی اگر جمهوری اسلامی بگويد ما همه چيز را قبول داريم، سوخت هم دنبالش نمی رويم، حاضريم همه چيز را به روسيه ببريم و تمام نيروگاهها را هم تعطيل می کنيم، دولت بوش اعلام خواهد کرد که چون هوای تهران آلوده است ما بايد ايران را بمباران کنيم. بنابراين راه حل ديپلماتيکی برای اين مسئله وجود ندارد. مهرداد پارسا: تحليلگر و برنامه ساز تلويزيون هر حرکتی که به مردم صدمه بزند از نظر من محکوم است اما اين بحران هسته ای که در ايران به وجود آمده بايد ببينيم هدفش چيست. رژيم تلاشش بر اين است که هم در خارج از کشور و هم درون ايران خودش را در اوج اقتدار نشان دهد. در درون برای سرکوب و جلوگيری از مطالبات مردم و در خارج از کشور هم برای اينکه اين انگ تروريستی را يک جوری در مقابلش بايستد که صدمه از خارجی نبيند. در اين دهکده کوچک جهانی ما بايد زندگی کنيم و داشتن سلاح کشتار جمعی عامل بسيار خطرناکی برای امنيت جهان است اما من معتقدم آن فشاری که خارجيها می آورند و هر جنگی که دارند بايد با رژيم جمهوری اسلامی باشد نه با ملت ايران. برای اينکه از همين فشاری که اکنون جهانيان ايجاد کرده اند، رژيم جمهوری اسلامی بهره برداری می کند که اينها با ملت ايران کار دارند، در صورتی که چنين چيزی نيست. خواست اول ما در الويت اين است که جلوی فعاليتهای رژييم جمهوری اسلامی گرفته شود، حالا يا با زور اسلحه است يا از طريق مذاکرات ديپلماتيک که نتيجه بسيار ضعيفی خواهد داشت. در هر حال بنده با هر نوع جنگ چه در کوچه خودم، چه در شهر خودم، چه در کشور خودم، چه در تمام جهان مخالفم اما در مقابل زورگوی ديکتاتور چه کاری می شود کرد؟ من فکر می کنم هيچ چيز بجز زور نمی تواند يک گرگ درنده را از بين ببرد. نادر باقرزاده: استاد کامپيوتر و مهندسی برق در دانشگاه کاليفرنيا تا حالا سابقه نداشته که کشوری عضو آژانس بين المللی انرژی اتمی باشد و معاهده عدم گسترش تسليحات هسته ای (ان پی تی) را هم امضا کرده باشد، آن وقت توانسته باشد به باشگاه اتمی وارد شود. آن سه کشوری که بمب اتمی دارند، اسرائيل و هند و پاکستان، اين پيمان را امضا نکرده اند و کره شمالی هم که می گويند حالا چند تا بمب دارد دو سه سال پيش از آن خارج شد. بنابراين اگر بتوانند ايران را تحت کنترل آژانس نگاه دارند که تنها به دنبال برنامه های صلح آميز اتمی باشد و به ايران اجازه دهند که چرخه سوخت را هم تحت نظر بازرسان آژانس تا حدودی جلو ببرد، به نظر من مسئله حل شده است اما موضعی که آمريکا گرفته اين است که ما نه تنها نمی خواهيم ايران چرخه سوخت داشته باشد بلکه با داشتن دانش آن هم مخالفيم. اين دانش به احتمال زياد در داخل يک سی دی است که در تمام ايران پخش شده و در مغز بچه های دانشگاه شريف است که دور تا دور ايران هستند، پس گرفتن اين دانش از ايران سخت است، از آن خط عبور کرده اند. بنابراين آمريکا در اين باره بايد کمی کوتاه بيايد وگرنه مسئله حل شدنی نيست و به احتمال زياد کار به جنگ می رسد که بيشتر کشورها با آن موافق نيستند. عباس پهلوان: روزنامه نگار و سردبير نشريه عصر امروز اينها يک مقدار برای ماندن خودشان اين سروصداها را می کنند تا يک تضمينی از غرب بگيرند چون آمريکا رسماً گفته که ما می خواهيم اين رژيم را از بين ببريم چون غيرمنتخب است و ما در کنار مردم هستيم. در يک محيط سالم می شود انرژی اتمی داشت اما از دولتی که اين سابقه تروريستی را دارد، پنجاه ميليون به حماس می دهد و حزب الله را به وجود آورده، جهان کمی می ترسد. با اين ادعاهايی که می کنند که جهان بزودی تسليم ما می شود، اينها را به واهمه می اندازد. چنين حکومتی بايد قدری با صلح و صفاتر باشد تا بتواند اتم داشته باشد، کمی از اين گنده گوييها دست بردارد، در دنيا عوام کم نيستند که بترسند و بگويند نکند که اينها اين کار ها را بکنند. اينها اعتماد عمومی جلب نمی کنند، اين طور به نظر می آيد که خودشان هم بدشان نمی آيد جنگی بشود، آقای بنی صدر هم چند وقت پيش گفته بود که يک گروهی در ايران هستند که می خواهند جنگ را به غرب تحميل کنند. وگرنه آدمی که در خانه شيشه ای نشسته که سنگ به شيشه مردم نمی زند. امير شجره: مدير تلويزيون پارس اولاً به آمريکا ربطی ندارد که ايران چه می خواهد بکند. ثانياً بايد به دنيا به طور مساوی نگاه کرد، نمی شود ما بگوييم يک کشور می تواند داشته باشد و يک کشور نمی تواند، اين از نظر ديد کلی جهانی. ولی آن طرف قضيه، با تصويری که حکومت ايران امروز از خودش نشان می دهد و با منابع عظيم انرژی که در اختيار دارد، از نظر علمی و منطقی نمی تواند قصد ديگری جز توليد اسلحه اتمی داشته باشد و چون نشان داده که از تروريستها حمايت می کند، خطرناک است که اين اسلحه دست اين گروه بيفتد، نه البته دست کشور ايران چون کشور ايران بحثش جداست. ايران اگر به دست ايرانی آگاه اداره می شد حق داشت انرژی اتمی داشته باشد، اسلحه اتمی هم داشته باشد ولی وقتی دست اينهاست، بايد ايران را فراموش کرد. شما داروها را ديده ايد که رويش نوشته اند که از دسترس بچه ها دور نگاه داريد، چرا؟ برای اينکه اين احتمال هست که اين بچه دارو را بردارد و همه را بخورد و مسموم شود يا داخل غذا بريزد و همه را مسموم کند. وقتی اسلحه را دست آدم ناشی بدهی خطر ايجاد می کند ولی از اين نظر که بخواهند ايران را درگير جنگ کنند يا تحريم اقتصادی بکنند، من فکر می کنم هيچ آدم عاقلی آن را دوست ندارد. حسين حقيقی: حقوقدان بحران هسته ای ايران را از دو ديد بايد نگاه کرد. يکی اينکه ملت ايران مثل همه ملل ديگر شايسته اين هستند و استحقاق اين را دارند که به فن آوری هسته ای دست پيدا کنند منتهی تيغ تيز را به دست زنگی مست دادن سؤال بين المللی است. ما وقتی می بينيم که در ايران حکومت از چه گروههايی حمايت می کند، چه نقشی در توطئه های بين المللی دارد، امنيت فکری از جهانيان سلب می شود که اگر چنين حکومتی به دستش دانش و بعد امکانات توليد تسليحات اتمی رسيد دنيا چه امنيتی دارد که اين گروه از اين امکانات اتمی سوء استفاده و استفاده غير انسانی نکند. بايد هيئت حاکمه نخست مقبوليت جهانی پيدا کند، بعد اين فن آوری را داشته باشد. عليرضا حکمت شعار: خبرنگار عکاس و برنامه ساز راديو و تلويزيون متأسفانه فکر می کنم شرايط به آن شکلی که ما فکرش را می کرديم نيست، آرزو می کردم که به اين وضع نرسد که الآن همه هموطنان عزيز نگران هستند. به هر حال مشخص است که نمی شود جلوی پيشرفت تکنولوژی و فن آوری را گرفت. اميدوارم که در جهت مثبت بتوانند راهکاری بينديشند و مسير را به سمتی سوق دهند که از تمام اين تکنولوژی و فن آوری که اکثر کشورهای جهان به دنبالش هستند، از جمله کشورهای همسايه ما، در جهت مثبت استفاده شود و روابط با آمريکا هم انشاءالله بهتر شود. اين تنها دعائی است که می توانم بکنم. فؤاد دبيری: دانشجوی دکترای کامپيوتر در دانشگاه کاليفرنيا - لس آنجلس من معتقدم که آمريکا به نيت ايران گير داده است، يعنی معتقد است که ايران در آينده ممکن است سلاح اتمی بسازد و اين شک هم به خاطر سابقه حکومت ايران است وگرنه هيچ دليل عينی برای اين قضيه ندارد. اگر شواهد و مدارک مشخص داشت ديگر بحث مذاکره مطرح نبود، در نتيجه طرفين کنار نمی آيند. از طرفی به نظر من حق ايران است که انرژی اتمی داشته باشد، از طرفی هم نگرانيها شايد تا حدی طبيعی باشد که در آينده چه استفاده ای از اين تکنولوژی خواهد شد. ولی در حال حاضر معتقدم که هيچ دليل و مدرکی در دست آمريکا نيست و شايد نظير همان اتهاماتی باشد که در مورد عراق وارد شد و ديديم هم که خبری نبود، البته ايران کنار نخواهد آمد. گيلدا: دکتر طب مکمل (کايروپراکتيک) از دانشگاه کاليفرنيای جنوبی بايد به اين مسئله دو طرف جوری توجه کنند که مسالمت آميز حلش کنند، نه اين که تنها بخواهند جنگ بر سر آن راه بيندازند يا محدوديت و اين نوع چيزها. راهی که هردو طرف می روند غلط است و بايد راهی پيدا کنند که ارتباطشان بهتر شود. اين حق ما و هر ملتی است که اين فن آوری را داشته باشد، از نظر حقوق بشر هم بايد داشته باشيم اما از نظر سياسی با در نظر گرفتن مخالفت ايران با امپرياليسم محدوديتهايی هست. بايد ثابت کنيم که اين حق ماست. رضا: دانشجوی راه و ساختمان در دانشگاه کاليفرنيا - لانگ بيچ اين مسئله هسته ای حق ماست، آمريکا حرف زور می زند، بدون هيچ مبنايی حرف می زند اما مسئله سياسی است. از آن طرف هم ايران برای اينکه به خاطر اقتصاد داخلی خودش، کمی روابط بين المللی اش را بهتر بکند، بايد کمی با اينها راه بيايد. با موضعی که ايران گرفته و اين واقعيت که به هرحال آمريکا قدرت اول است، تيره شدن بيشتر روابط اقتصاد ايران را دچار مشکل می کند. البته آمريکا هم حرف زور می زند که برای هيچ کشوری قابل قبول نيست اگر ايران به آمريکا بگويد که نمی توانی انرژی هسته ای داشته باشی، امريکا قبول می کند؟ اين نوع نگاه رئيسانه کردن به دنيا خود آمريکا را هم خراب می کند. نيما گيلک: دانشجوی مهندسی شيمی در دانشگاه کاليفرنيا - لانگ بيچ در فعاليت اتمی هر کشوری بايد کاری که دوست دارد بکند، به کشور ديگر ربط ندارد. هلن: دانشجوی زيست شناسی در دانشگاه کاليفرنيا - لانگ بيچ برای حل مسئله هسته ای، به نظر من بايد يا اينها کوتاه بيايند يا آنها. ليلا: فارغ التحصيل رشته جهانگردی از نظر يک ايرانی يا هر انسانی که حق حيات دارد، فکر می کنم هر کشوری احتياج به انرژی اتمی دارد. چين يک سری مبارزه کرد تا گرفت، هند هم همين طور اما حالا هردو می گويند ايران نبايد داشته باشد، اين صحيح نيست، همه بايد در حد معقولی انرژی اتمی داشته باشند، من موافقم که ايران هم داشته باشد. سارا: فارغ التحصيل روانشناسی من واقعاً متأسفم چون ايران وطن من است و من نمی خواهم هيچ خاری به چشم هيچ ايرانی برود، ترسم از اين است که اين مشاجره ها و گفتگوها موقعی خدای نکرده به آنجا بکشد. من آرزو داشتم که هيچ کسی بمب اتمی نداشت، آرزو داشتم که همه ما يکی باشيم، يک ملت باشيم و همديگر را دوست داشته باشيم، به عوض اين که با هم دعوا کنيم و بجنگيم از دست آوردهای همديگر استفاده کنيم، از اين همه پيشرفت های همديگر استفاده کنيم و نه اين که بد همديگر را بخواهيم. محمد: کارشناس اقتصاد (بازنشسته) من فکر می کنم که جهان سوم و ايران هميشه تابع ابرقدرت هستند و اميدم به اين است که در آينده ايران و آمريکا صد در صد با هم سازش کنند. اين همه اختلاف و ناراحتی به خاطر يک سری مسائل پيچيده ای است که انگليس سالهای سال است که ايران را اسير آن کرده است. من فکر می کنم که به عنوان يک ايرانی جابجا شدن آمريکا و انگليس به نفع ماست، هميشه به نفع ماست که آمريکا با ايران نزديک باشد برعکس انگليس که هميشه خون ما را خشک کرده. اگر درباره ديدگاههای مطرح شده در اين صفحه يا کلاً ديدگاه ايرانيان لس آنجلس درباره مسئله اتمی ايران نظری داريد از طريق پنجره ای که در سمت چپ اين صفحه قرار دارد برای ما بنويسيد ديدگاههای شما: واقعاً متأثرم که اولاً چرا شما بعضی از اين افراد را نامدار می دانيد، برای اينکه مصاحبه شما ارزش داشته باشد بهتر است با تعدادی افراد صاحبنظر و خبره گفتگو کنيد نه هر کسی که حالا لس آنجلس نشين شد ثانياً مبنای بحث قابل خدشه است بايد اول ثابت بشود که ايران دنبال سلاح اتمی است بعد در موردش صحبت بشود واقعاً که از بی بی سی انتظار نمی رفت برای ايران همه چيز برعکس است: گناهکار مگر اينکه خلافش ثابت شود. مهرداد - سيدنی (استراليا) توضيح بی بی سی: همان گونه که در مقدمه اين مطلب اشاره شده، سؤالی که با افرادی که در اين صفحه از آنان نام برده شده، مطرح گرديده اين است که درباره مناقشه اتمی ايران چه نظری دارند و صلحجويانه بودن يا نبودن فعاليت اتمی ايران موضوعی است که سؤال شوندگان به خواست خود مطرح کرده اند. به نظر می رسد ديد رسانه های داخلی آمريکا روی آنها تأثير گذاشته و بيطرفانه به موضوع نمی نگرند. امين - يزد واقعاً جالب است که در يک صفحه از تعدادی شخصيت مطالبی ذکر می شود که گاه متناقض يکديگرند توأم با اظهارنظرهای متين و علمی، متأسفانه بعضی مطالبی عنوان کرده اند که بطن آنها با صحبتهای آقای احمدی نژاد فرقی نمی کند و واقعاً جای تأسف است وفتی ايرانی صحبت از حمله به ايران می کند، اگر از خود سؤال می کنيد که چرا ايرانيان لس آنجلس لابی بانفوذ ندارند جوابتان را در همين صفحه می توانيد بيابيد، من فکر می کنم آقايان و خانمهای هنرمند به حرفه خود بپردازند و اجازه دهند صاحبنظران با علم روز و آگاه به مسائل سياسی رسيدگی کنند و اگر نمی توانيد باری از مشکلات ايران و ايرانی برداريد آن را سنگينتر نکنيد چرا که شما هيچگونه احساسی نسبت به نيازها و آنچه درون ايران می گذرد، نداريد، اميدوارم خوانندگان غيرايرانی اين صفحه، مطالب عنوان شده را چکيده تفکر تمام ايرانيان ندانند. سعيد - ويرجينيای غربی (آمريکا) تا زمانی که آمريکا حکم عروسک را در دست اسرائيل دارد دنيا آرامش نخواهد داشت، تمام قلدارهای دنيا بايد بدانند که دوران قلدری تمام شده است، آمريکا، اسرائيل، ايران و بقيه ستمکاران، مردم دنيا در هر کشوری می دانند چه می خواهند اگر اين پول پرستان جاه طلب بگذارند؛ دولتمردان هر دو کشور آمريکا و ايران ديوانه اند ولی آمريکا دارد زور می گويد. ناهيد - ويرجينيا (آمريکا) اگر آقايان خيلی از سلاح هسته ای در دست ايران نگرانند بيايند شروع کنند اول از همه خودشان کلاهکهای هسته ای را که دارند نابود کنند. باور کنيد همه کشورهای ديگر هم اين کار را خواهند کرد اما صحبت سر اين حرفها نيست بلکه صحبت سر حرف زور است که ماهم تن به زور نمی دهيم نداده ايم و نخواهيم داد. عباس - مونيخ (آلمان) من هم مثل هر انسان ديگری وطنم را دوست دارم و افتخار می کنم که کشورم به جايی رسيده که ادعا می کند با استفاده از متخصصان داخلی و بدون توجه به مخالفت قدرتهای بزرگ جهان به تکنولوژی روز دنيا دسترسی دارد اما از طرفی متأسفم از اينکه رئيس جمهور مملکت ايران بی پرده و علناً آرزوی نابودی ملت ديگری همچون اسرائيل را در تريبونهای خبری عرضه می کند و مدعی است که اين خواسته همه ملت ايران است، چرا ايشان به جای ابراز دشمنی با ديگر دولتها سعی در برقراری رابطه دوستی با آنان نمی کند؟ چنانچه آمريکا، اسرائيل و ايران با يکديگر صلح کنند بسياری از بحرانهای موجود در جهان بخصوص در خاورميانه برطرف خواهد شد. علی - منچستر (انگلستان) خدمات
آنچه می خوانيد ديدگاه شماری از چهره های مشهور و متخصص ايرانی در لس آنجلس از حرفه ها و تخصصهای مختلف درباره مسئله هسته ای ايران است، هرچند بسياری از پاسخ دهندگان بيشتر به استفاده غيرصلحجويانه از انرژی اتمی اشاره کرده اند، در پايان نيز ديدگاههای شماری از شهروندان ايرانی لس آنجلس به عنوان نمونه ای از طرز فکر عامه جامعه ايرانی اين شهر آمده است.
ديدگاه ايرانيان سرشناس لس آنجلس درباره مسئله اتمی
بعضی از آنها هنوز به باور نفرت‌‌بار خود چسبیده‌اند و در برابر ما فریاد می‌کشند: "ما شکست‌ناپذیریم!". دیگران برای راه فرار، راهی به سوی خانه‌، التماس می‌کنند. در میان واکنش مبهم دولت‌های غربی، کودکان آنها در حال مردن هستند. ام‌اسما، زن بلژیکی‌ـ مراکشی، هنوز در این خیال است که در شش سال اقامتش در سوریه و همراهی با داعش، به زنان و کودکان کمک کرده است. او که قبلاً پرستار بوده است، روبنده‌اش را با دستکش سیاهی که در دست دارد، چنگ می‌‌زند و می‌گوید:"این انتخاب من است، در بلژیک من نمی‌توانستم روبنده ببندم، این انتخاب من است". او می‌گوید:"هر دینی خطایی کرده است، یک دین خوب به ما نشان بدهید". همانطور که او همراه با زنان سیاهپوش دیگر فریاد می‌زند، بچه‌ای که سوختگی شدیدی دارد همراه مادرش در کالسکه‌اش درمیان گل‌و‌لای از راه می‌رسد. مادرش فریاد می‌زند:"ببینید چه به روز ما آورده‌اند" و منظورش نیروهای آمریکایی است. الهول کابوسی است، اردوگاهی که با ظرفیت ۱۱۰۰۰ نفر اکنون پذیرای ۷۰ هزار نفر است. در دوران تاریک پس از سقوط شبه‌خلافت داعش، ناگهان جمعیت اردوگاه افزایش پیدا کرد. اکنون در حال انفجار است. ام‌اسما می‌گوید که لزومی ندارد برای حملهٔ سال ۲۰۱۶ داعش به بروکسل متأسف باشد. در این حمله ۳۲ نفر، به‌جز بمب‌گذاران، کشته شدند. از نظر او، حمله به کشورش از طرف گروهی که او به آن پیوسته است، نیازی به پاسخگویی ندارد. او خودش را قربانی می‌داند و اعتقاد دارد که غرب با حملات هوایی‌اش به آخرین قرار‌گاه‌های داعش در باغوز باعث بدبختی آنها شده است. او نفرت و خشونت‌های داعش را فراموش کرده است. این همان فریب ذهنی جهادی‌هاست، نوعی حافظهٔ انتخابی برای فراموشی همهٔ کارهای هولناک. ام‌اسما می‌گوید: "من دربارهٔ آنچه شوهرم انجام داد چیزی نمی‌گویم، من نمی‌دانم او چه کرده است". او زنی است که هم در کشوری آزاد و هم تحت حکومت داعش زندگی کرده است. او به من گفت که به‌خوبی می‌داند کدام بهتر است. همانطور که به من پشت کرد و از من دور شد، گفت:" تو ذهنت بسته است". زنان داعش از جهاد نکاح تا آوارگی فقط دو هفته از زمانی که باغوز آخرین منطقهٔ تحت سلطهٔ داعش، به دست نیرو‌های کرد افتاده است، می‌گذرد. کرد‌ها آرام آرام پیش رفتند و با آتش‌بس‌های پی‌در‌پی اجازه دادند که زنان و کودکان و مجروحان منطقه را ترک کنند. هواپیما‌های جنگنده‌ٔ نیرو‌های ائتلاف که شهروندان بسیاری را در موصل و رقه، دو پایتخت از دست‌رفتهٔ داعش، کشته بودند در مورد باغوز احتیاط بیشتری به‌خرج دادند. کودکان قربانی داعش از خانواده‌هایش به عنوان آخرین سنگر دفاعی استفاده کرد. پسری عراقی که از جنگ جان سالم به‌در‌برده بود، به من گفت:" در یک روز، حداقل ۲۰۰۰ نفر کشته شدند. داعش ماشین‌ها را در میان چادر‌های خانواده‌ها قرار داده بود. ما می‌دانستیم که ماشین‌ها هدف قرار می‌گیرند، از آنها خواستیم که ماشین‌ها را از آنجا ببرند، اما این کار را نکردند و همه ماشین‌ها منفجر شدند". وقتی جنگ تمام شد، پیش از رسیدن رسانه‌ها، باغوز از اجساد پاکسازی شد. مردان داعش فقط سربازان میدان جنگ نبودند. آنها با خود زنان و کودکان و خانواده‌های بزرگ‌شان را همراه داشتند. نور یکی از قربانیان این فاجعه است. دختر شش‌ ساله، صورتش تیر خورده است و درد انگار چیزی است که او به آن خو کرده است نور یکی از قربانیان این فاجعه است. او روی تخت معاینهٔ درمانگاه هلال‌احمر در اردوگاه دراز کشیده است. دختر شش‌ ساله، صورتش تیر خورده است. ۱۵ روز پیش بوده است و از آن زمان تا امروز هیچ مراقبت پزشکی از او نشده است. گونه‌هایش ورم کرده است و دندان‌هایش خرد شده است. درد انگار چیزی است که او به آن خو کرده است، چون فقط وقتی حرکتی می‌کند، فریادی می‌کشد. تک‌تیر‌اندازی وارد چادر آنها در باغوز شد. او با خواهر و خانواده‌اش در چادر پنهان شده بودند، بخشی از ارتش طرفداردو‌‌آتشه داعش که تا آخر همراه آنها ماندند. در الهول، بسیاری از مجروحان جنگی، کودکان بودند. مادر نور، از ترکمنستان، از شدت بیماری نمی‌توانست بایستد. او در کنار نور، بر لبهٔ تخت تلو‌تلو‌خوران ایستاده بود. شوهرش که از جنگجویان داعش بود، مدتی قبل کشته شده بود. وضعیت نور نیاز به مراقبت فوری پزشکی داشت و او را به بیمارستانی در شهر حسکه فرستادند. حالا تخت درمانگاه خالی شده بود و پوشش چرمی سیاه‌رنگ آن در انتظار بیمار دیگری بود. اسما محمد چند‌روزه به نظر می‌رسید اما درواقع شش‌ماهه بود و ضعیف‌تر از آن بود که گریه کند اما اسما انگار اصلاً وجود نداشت: او انسان ضعیف و کوچکی بود که انگار وجود نداشت، ضعیف‌تر از آن بود که گریه کند، چند‌روزه به نظر می‌رسید اما درواقع شش‌ماهه بود. خواهرش بالای سرش ایستاده و نگاهش را به زیر انداخته بود. در آخرین روز‌های جنگ داعش، خانوادهٔ آنها گرسنگی‌های طولانی کشیدند. خلافت آواره حدود ۱۶۹ کودک در جریان فرار از باغوز کشته شدند، کودکانی که هیچ گناهی نداشتند. آنها که مانده‌اند در خطر بیماری‌های مختلف هستند و خطر بزرگ‌تری در این میان وجود دارد که دولت‌های غربی انگار آن را نادیده گرفته‌اند. آنها هنوز تحت سرپرستی و مراقبت والدین تندروی خود هستند که بد‌خواهی و کینهٔ آنها انگار نه از بین رفته و نه بهتر شده است، همانطور مانده و قوی‌تر هم می‌شود. آنهایی که از داعش زنده ماندند با کامیون‌های رو‌باز از میان صحرا در جمعیت‌های ده‌هزار‌تایی به الهول آورده شدند. روستای کنار اردوگاه، همان جایی است که زمانی داعش زنان ایزدی را در آن به عنوان برده به فروش رسانده بود. نه‌چندان دورتر هم صد‌ها نفر از نیرو‌های کرد در یک حملهٔ داعش کشته شده‌اند. مدرسه‌ٔ دو‌طبقه‌ای در روستا هنوز نقش پرچم داعش را بر خود دارد که در باران‌های بهار و آفتاب تابستان رنگ می‌بازد. مکان اردوگاه در حاشیهٔ روستا قرار دارد: دولتی کوچک، خلیفه‌ای آواره، خطری رو‌به‌رشد که اکنون از خود روستا بزرگ‌تر شده است. آنچه در این اردوگاه مانده است را هیچ‌کس نمی‌خواهد. بعضی از دولت‌ها افرادشان را پس گرفتند: روسیه، عربستان سعودی و مراکش. امریکا هم یک زن را پس گرفت. بریتانیا برنامه‌ای برای بازگرداندن جنگجویان داعش و خانواده‌هاشان ندارد. الهول همان اردوگاهی است که شمیمه بیگم، نوجوان اهل لندن، ابتدا در آنجا نگهداری می‌شد و همان‌جا بود که او خبردار شد که از حق شهروندی بریتانیا محروم شده است. فرانسه هم چند نفر از کودکان یتیمی را که والدین‌شان در جنگ برای داعش کشته شده بودند را پذیرفته است. در آنجا افراط‌گرایی وجود دارد و بلافاصله پس از جنگ جایی برای داوری این که چه کسی اصلاح شده است و چه کسی بر همان باور مانده است، نیست. ایدئولوژی مسموم زنان خارجی در بخش جداگانه‌ای از اردوگاه و با نظارت نگهبانان مسلح نگهداری می‌شوند. ایدئولوژی و باور‌های آنها بسیار مسموم است. اینجا جایی است که باور‌مندان واقعی را نگهداری می‌کنند. نگهبان، کبودی سرش را نشانم داد و گفت:" دیروز آنها به ما سنگ پرت کردند". در ورودی اردوگاه، یک کیسه قطعات مرغ خام در میان کثافت‌ها افتاده است. زنان به حصار که با زنجیر قفل شده، فشار می‌آورند و همدیگر را هل می‌دهند و التماس می‌کنند که بیرون بروند. از همه‌جا هستند: برزیل، آلمان، فرانسه، مراکش، سومالی و.... زنان در اردوگاه الهول زنان غربی خیلی بااحتیاط حرف می‌زنند. آنها می‌ترسند که زنان تندروی اردوگاه ببینند با مردان غریبه حرف می‌زنند و به آنها حمله کنند. اگر روبنده خود را بردارند، بعضی از زنان به آنها حمله می‌کنند و برای مجازات چادر‌هاشان را به‌آتش می‌کشند. لئونورا مسینگ، ۱۹ ساله از آلمان، می‌گوید: "زنان تونسی و روس از همه بدتر هستند" او به دو چادر گروهی بزرگ اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد:"آنها آخرین کسانی هستند که از باغوز بیرون آمده‌اند". مسینگ وقتی فقط ۱۵ سال داشت به داعش پیوست، یک ماه پس از آنکه دختر ۱۵ سالهٔ دیگر، شمیمه بیگم و دوستانش از بریتانیا به سوریه فرار کردند. مسینگ سومین همسر مرد آلمانی افراطی داعشی شد که اکنون در اسارت نیرو‌های کرد است. زن آلمانی سرشار از پشیمانی است، پشیمانی که نه فقط نتیجهٔ شرایطی است که در آن قرار دارد، بلکه آنطور که می‌گوید پشیمان از این همه سال در چنگ داعش بودن است. او توضیح می‌دهد: " شش ماه بود که نزد داعش آمده بودم و از پدرم خواستم که به من کمک کند و یک قاچاقچی بفرستند که مرا نجات دهد. آنها قاچاقچی را فرستادند اما نیرو‌های امنیتی داعش او را کشتند و مرا هم دستگیر کردند چون عکس‌های مرا در تلفن همراه آن قاچاقچی پیدا کرده بودند. برای اولین بار من در شهر رقه به زندان افتادم و برای بار دوم در روستای شفا". نوزاد دو‌ماهه‌ای با صورت چروکیده در آغوش دارد، دومین فرزندش، که در باغوز در میانهٔ جنگ به‌دنیا آمده است. او می‌گوید: "من به تنهایی فرزندم را به دنیا آوردم. نه دکتری بود و نه پرستاری. شوهرم را فرستادم بیرون، فرستادمش در حالی که گریه می‌کردم، می‌دانید که زنان چه اعتقادی دارند، گفتم برو بگرد، او گفت اینجا هیچ‌کس نیست، فریاد زدم برو بگرد". لئونورا مسینگ: من به تنهایی فرزندم را به دنیا آوردم. نه دکتری بود و نه پرستاری او هنوز عاشق شوهر تندروی خود است و می‌گوید اگر برای گذراندن دوران حبس به آلمان فرستاده شود، برای او صبر خواهد کرد. او مرگ پسر شمیمه بیگم را تعریف می‌کند، که در اردوگاه به دنیا آمد و ۲۰ روز بعد هم مرد. هر دو بچه‌های خودش بیمار بودند اما او فکر می‌کند دلیل کافی دارد که باور داشته باشد آنها در امان هستند. دیدار بعدی ما خیلی کوتاه بود، مسینگ قراری داشت. یک کاروان از زره‌پوش‌ها همراه با محافظان مسلح از راه رسیدند که غربی‌ها در آن بودند. مسینگ می‌گوید: " دولت آلمان می‌خواهد از فرزندان من نگهداری کند". رحم و بخشندگی تا کجا؟ وزیر امور خارجهٔ بریتانیا گفت که برای دیپلمات‌های بریتانیایی سفر به سوریه خطرناک است، جایی که هیچ سفیر و سفارتی ندارد. هنوز هیچ تصمیم و برنامه‌ای برای بازگرداندن زنان و کودکان و بسیاری از کسانی که شوهران‌شان کشته شده‌اند یا از تابعیت بریتانیایی محروم شده‌اند، ندارد. ابر‌های تیره بر فراز سرمان در‌هم می‌پیچند، دو زن خشمگین از میان زمین گل‌آلود، مستقیم به طرف من و همکاری سوری‌ام می‌آیند. اردوگاه بوی بدی می‌دهد، وضعیت بهداشتی وخیمی دارد و باران هم هیچ کمکی به این وضعیت نمی‌کند. یکی از زنان کیف چرمی‌ روی شانه‌اش انداخته است که گیرهٔ درخشانی دارد. از میان روبنده و چادر‌هاشان می‌بینم که چشمان نو‌جوانی دارند. آنها پرسشگرانه اما بی‌آنکه تهدید کنند، می‌پرسند: " شوهر‌های ما کجا هستند؟ چه زمانی آنها را آزاد می‌کنید؟" وقتی همکارم شانه‌هایش را بالا می‌اندازد یکی از زنان می‌گوید: "از او بپرس" و با دستش که دستکش سیاه دارد، به من اشاره می‌کند. از زیر چادر سیاه زن دیگر صدای خنده‌ای به گوش می‌رسد. آنها همین روزها پاسخ خود را دریافت می‌کنند، چون عراق هم تصمیم گرفته است آدم‌های خود را بازگرداند. زندانی‌های خیلی مهم اول فرستاده می‌شوند و حتماً اعدام می‌شوند و زنان و بچه‌هاشان هم به عراق فرستاده می‌شوند.اردوگاه‌ها آماده شده است، خیلی با الهول فاصله ندارد فقط در آن طرف مرز عراق قرار دارد. این کار شاید کمی از فشار و بار اردوگاه کم کند اما پرسش ماندگاری که الهول در برابر غرب قرار می‌دهد، بر جای خود باقی‌ست: چقدر رحم وبخشندگی باید در برابر دشمنی که هیچ رحم و مروتی ندارد به کار برد؟ و حالا که داعش نابود شده است، چه بر سر زنان و فرزندان آنها خواهد آمد؟
اردوگاه الهول در شمال‌شرقی سوریه مکانی سرشار از خشم و پرسش‌های بی‌پاسخ است. در این اردوگاه زنان و کودکان به‌جامانده از گروه موسوم به دولت اسلامی ( داعش ) مستقر هستند، جدا از مردان‌شان، کابوس خلافت و دولت‌ها.
گروه دولت اسلامی: زنان و کودکانی که هیچ‌کس آنها را نمی‌خواهد
شيرين عبادی، وکيل و حقوقدان، روز بيستم مهرماه، به طور کاملا غير منتظره ای به عنوان اولين زن مسلمان و ايرانی برنده جايزه صلح نوبل معرفی شد. اين موفقيت بی سابقه برای يک زن ايرانی، در شرايطی که مساله حقوق بشر يکی از مهم ترين مسايل جامعه ايران محسوب می شود، شادمانی فراوان ايرانيان در سراسر جهان را به همراه داشت. در حالی که رسانه های همگانی در ايران، به جز چند روزنامه اصلاح طلب، کوشيدند که هيچ اهميتی برای اين واقعه قايل نشوند و حتی مقامات بلندپايه، از جمله محمد خاتمی در اين باره پيام تبريکی نفرستادند، مساله انتخاب خانم عبادی به خبر اول رسانه های جهان بدل شد و بسياری از رهبران جهان اين موفقيت را به وی تبريک گفتند. استقبال گرم ده ها هزار نفر از شهروندان ايرانی از خانم عبادی هنگام ورود به ايران، نشان داد که اين حادثه تا چه اندازه برای مردم مهم بوده است.همزمان 180 نماينده مجلس نيز با انتشار بيانيه ای، به شيرين عبادی تبريک گفتند. با اين همه، محافظه کاران به حملات لفظی خود به شيرين عبادی ادامه دادند و از جمله وی را به دليل حضور در مجامع خارج کشور، بدون رعايت حجاب اسلامی به باد انتقاد گرفتند. از سوی ديگر، عملکرد خانم عبادی و به ويژه عدم اشاره به وضعيت حقوق بشر در مراسم دريافت جايزه و نيز تاکيد بر سازگاری اسلام و دموکراسی و عدم وجود هيچ گونه تناقض و ناهمسازی ميان اسلام و حقوق بشر، با انتقاد برخی گروه ها و چهره ها در ميان مردم و روشنفکران مواجه شد. زندانيان سياسی و مطبوعاتی در آخرين هفته فروردين، دادگاه تجديد نظر، حکم قطعی 4.5 سال زندان برای حسين قاضيان و عباس عبدی، دو تن از متهمان پرونده معروف به نظر سنجی را صادر کرد و اين در حالی بود که دستگاه قضايی اعلام کرد، رسيدگی به بخش ديگری از پرونده، به دليل آنچه که مسايل امنيتی خوانده شد، همچنان ادامه داشت. اين دو پيش از اين، به اتهام ارتباط غير مجاز با بيگانگان و فروش اطلاعات محرمانه به آنان، به ترتيب به 8 و 9 سال زندان محکوم شده بودند. عباس عبدی، نامه ای خطاب به شماری از مسئولان جمهوری اسلامی نوشت که در آن ضمن شرح رفتاری که با وی در زندان شده، درخواست آزادی نيز مطرح شده بود. اما اين نامه نيز بی جواب ماند. در آخرين روزهای فروردين، اجرای حکم زندان شش ماهه احمد زيدآبادی، روزنامه نگار و دستگيری سينا مطلبی، روزنامه نگار و نويسنده يک وبلاگ شخصی، نشانه روشنی از تداوم برخورد تند و سختگيرانه قوه قضاييه در سال جديد بود. صدور حکم 253 ضربه شلاق و 4 سال زندان، برای عليرضا جباری، نويسنده، مترجم و عضو کانون نويسندگان ايران، نمونه ديگری از تداوم اين رويکرد بود. اما مشکلات کانون نويسندگان ايران بيش از داشتن دو عضو خود، عليرضا جباری و ناصر زرافشان در زندان بود و به ويژه، فرآيند احضار برخی از اعضای آن همچنان ادامه يافت. اين کانون، در اوايل اسفند ماه برای دومين سال متوالی به دليل ممانعت نيروهای امنيتی نتوانست مجمع عمومی خود را برای انتخاب هيئت دبيران جديد برگزار کند. روز شنبه، 20 ارديبهشت، دادگاه انقلاب در پايان فرآيندی که از اسفند ماه سال 1379 آغاز شده بود، 15 تن از نيروهای ملی- مذهبی را به زندان هايی از 4 تا 11 سال محکوم کرد و آنان را برای 5 تا 10 سال از حقوق اجتماعی خود محروم کرد. ايرج جمشيدی سردبير روزنامه آسيا، اواخر تيرماه بازداشت شد و تا پايان سال در زندان ماند. بهزاد زرين پور، عضو شورای سردبيری اين روزنامه نيز مدتی را در بازداشت به سر برد و بعد آزاد شد. همچنين اسماعيل جمشيدی، روزنامه نگار و نويسنده نيز مدتی را در زندان سپری کرد و بدون آنکه درباره اتهاماتش توضيحی داده شود، آزاد شد. در اواخر خردادماه و به دنبال ناآرامی های دانشجويی، که مقامات جمهوری اسلامی از آن به عنوان اغتشاش ياد کردند، تقی رحمانی، هدی صابر، رضا عليجانی، از نيروهای ملی- مذهبی و محسن سازگارا، از فعالان سياسی به اتهام تحريک دانشجويان بازداشت شدند. آقای سازگارا، مدتی بعد، پس از آنکه دست به اعتصاب غذايی طولانی زد، با قرار وثيقه ای 600 ميليون تومانی آزاد شد. اما فعالان ملی- مذهبی، به رغم آنکه وزارت اطلاعات آشکارا اعلام کرد که هيچ سندی که تاييد کند بازداشت شدگان نقشی در تحريک دانشجويان داشته اند وجود ندارد، همچنان با وجود اعتراض خانواده های خود، سال 82 را در زندان به پايان رساندند. در سال گذشته، همچنين تعداد زيادی از دانشجويان، به اتهام مشارکت در آنچه که اغتشاش خوانده شد، بازداشت و شماری از آنان، پس از مدتی از زندان آزاد شدند. اين درحالی بود که دانشجويانی که از حادثه 18 تيرماه 1378 در زندان بودند، سال گذشته را نيز در بازداشت گذراندند. در اين ميان، احمد باطبی، يکی از اين دانشجويان، هنگامی که در جريان مرخصی خود با آمبئی ليگابو، گزارشگر سازمان ملل در امور آزادی عقيده و بيان ديدار کرد، ابتدا ربوده و بعد اعلام شد که بازداشت و به زندان بازگردانده شده است. قتل يک خبرنگار در زندان روز بيستم تيرماه، مدير کل مطبوعات خارجی وزارت ارشاد اعلام کرد ه زهرا کاظمی، خبرنگار و عکاس کانادايی ايرانی الاصل، به علت سکته مغزی در بيمارستانی متعلق به سپاه پاسداران درگذشته است. اما پس از آنکه مشخص شد که خانم کاظمی در جريان بازداشت و بازجويی جان خود را از دست داده، بلافاصله جنجالی بزرگ پديد آمد. زهرا کاظمی، روز دوم تير، هنگام عکاسی از بيرون زندان اوين بازداشت شد و چند روز بعد، به دليل آنچه که بعدا معلوم شد ضربه مغزی بوده، در بيمارستان بستری شد. نقش دادستانی تهران، وزارت اطلاعات و نيروی انتظامی در بازداشت و بازجويی از خانم کاظمی، سوالاتی اساسی درباره مسئولان مرگ و چگونگی کشته شدن وی را مطرح کرد. به دنبال بالا گرفتن بحث ها در اين زمينه، که اکنون به موضوع جديدی در مناقشات جناحی نيز بدل شده بود و دامنه منازعات را به نيروهای امنيتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی گسترش داده بود، محمد خاتمی، کميته ای مرکب از پنج وزير کابينه را مامور رسيدگی به اين پرونده کرد. اين هيئت در گزارش خود تاکيد کرد که زهرا کاظمی نه به دليل سکته مغزی، بلکه به دليل خونريزی مغزی ناشی از اصابت جسم سخت به جمجمه جان باخته است. پس از اين گزارش اين سوال شکل گرفت که چرا در ابتدا علت مرگ، سکته مغزی اعلام شده است. در پيگيری اين سوال، مدير کل مطبوعات خارجی وزارت ارشاد فاش کرد که به دستور سعيد مرتضوی، دادستان تهران که خود شخصا در بازجويی از زهرا کاظمی حضور داشته، چنين سخنی را مطرح کرده است. اين امر، به ويژه پس از آنکه رييس قوه قضاييه رسيدگی به گزارش ارايه شده به رييس جمهوری را به دادستانی تهران ارجاع داد، بحث های فراوانی را برانگيخت. در جريان رسيدگی به اين پرونده، موضوع از دادستانی تهران به دادسرای نظامی رفت و سرانجام در حالی که اصلاح طلبان دادستان تهران را مسئول قتل خانم کاظمی می دانستند، اين دادسرا، در نهايت يکی از بازجويان وزارت اطلاعات را به قتل شبه عمد زهرا کاظمی متهم کرد. اين مساله، به رويارويی نيروهای امنيتی در جمهوری اسلامی ابعاد تازه ای داد، اما در نهايت موجب نشد که از ابهامات موجود در پرونده زهرا کاظمی کاسته شود. پرونده خانم کاظمی، به دليل تابعيت کانادايی وی، در عرصه سياست خارجی نيز به موضوعی عمده بدل شد و از جمله روابط جمهوری اسلامی و کانادا را به تيرگی کشاند. آخرين تحول مهم در پرونده زهرا کاظمی آن بود که در اواسط بهمن ماه، شيرين عبادی، برنده جايزه نوبل سال 2003 ميلادی، رسما اعلام کرد که وکالت خانواده زهرا کاظمی را پذيرفته است، تا به اين ترتيب، اميدها برای احتمال روشن شدن سرنوشت اين پرونده زنده بماند. خدمات
شادمانی ها و سنگينی يک جايزه بزرگ
کوشش برای کسب آزادی بيان و پاسداری ازحقوق بشر
آنچه در زیر می خوانید، بخش هایی از اظهار نظر مقامات وقت ایران است، که عینا بدون ویرایش نقل می‌شود: آیت الله خمینی در مردادماه ۱۳۵۸ "اگر بنا بود مانند سایر انقلاب ها در دنیا انقلاباتی که واقع شد، پشت سر انقلاب چند هزار فاسد را دار می زنند و آتش می زنند قضیه تمام می شود. می گویند شده رستاخیز، ما می خواهیم رستاخیز شود، یک حزب را چند حزب را که صحیح عمل می کنند می گذاریم و باقی همه ممنوع اعلام می کنیم، هر نوشته جاتی که اینها کردند و برخلاف مسیر اسلام است همه را از بین می بریم. بعد از آنکه به آنها فهماندیم که شما دیکتاتور هستید ما آزادی خواه بودیم، شما نگذاشتید، ما آزادی دادیم، حالا که اینطور شد ما انقلابی برخورد می کنیم، هر چه می خواهند، روزنامه های خارج بنویسند، اینها هم در خانه فریاد بزنند لاکن بیرون نمی توانند باید منزوی شوند، ما نمی توانیم مهلت دهیم، شرع جایز نیست، مهلت دهیم، ما خطا کردیم، دولت خطا کرد، همه ما خطا کردیم فکر کردیم با انسان سر و کار داریم، انسانی رفتار کردیم، اما با انسان سر و کار نداریم با حیوان درنده سر و کار داریم، نمی شود با حیوان درنده به ملایمت برخورد کرد، نمی کنیم دیگر." محمد موسوی بجنوردی که پس از انقلاب عضو شورای عالی قضایی بوده در دهه ۶۰ در یادداشتی که در سایت آفتاب چاپ شده می گوید: "بازرس می‌فرستادیم مثل آقای مجید انصاری، این بازرس‌ها را به زندان‌ها برای سرکشی می‌فرستادیم تا ببینیم شرایط زندان‌ها چگونه است. چرا که من به جز عضویت در شورای عالی قضایی، عضو هیات چهار نفره عفو امام (بنده، آیت‌الله محمدی گیلانی، آیت‌الله ابطحی کاشانی و قاضی خرم‌آبادی) هم بودم. یکی از کارهای این هیات فرستادن بازرس به تمام زندان‌های کشور بود. تا بفهمیم که چه کسی اصلاح شده و کی اصلاح نشده است. مسجل می‌شد که کسی اصلاح شده او را عفو می‌کردیم." محمد محمدی گیلانی، حاکم شرع دادگاه های انقلاب در اوایل دهه ۶۰ "شورای عالی قضایی راجع به اعدام گروهک ها تصمیم گرفته است. قاضی نظر می دهد، یکی از مجتهدین دینی که شرایط اجتهاد در آنها است،به رویت می رساند. هوادار و سمپات ملغی است، آنچه معیار و میزان در محاکمه دادگاه شرع است، عبارت از عملی که این فرد به منصه ظهور رسانده عمل ملاک نقادی و محاکمه است، بهایی گروه جاسوس، فرقه جاسوس که برای سازمانهای استعماری جاسوسی می کنند و خسارتی که این فرقه ضاله بهایی از لحاظ اقتصاد وارد آورده است، الله اکبر؛ آنهایی که برای دادگاه محرز شده جاسوس اسرائیل هستند بر دادگاه، حاکم شرع واجب است به حکم قرآن این محاربین به سزای عمل خود برسند." صادق خلخالی، حاکم شرع انقلاب اسلامی، شهریورماه ۱۳۶۳ صبح آزادگان "من با قاطعیت در گنبد وارد شدم، و یکی از کارهای برجسته و انقلابی در گنبد. ۹۴ نفر منجمله توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را بنده اعدام کردم. ۹۴ نفر را اعدام کردم نه یک نفر را. می‌گویند قتل رهبران ترکمن عمدی بود، من توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را بگذارم زنده بمانند که چه؟" یوسف صانعی، دادستان، تیرماه ۱۳۶۲، روزنامه جمهوری اسلامی "نکند امروز که آرامش داریم و مسئولین که امروز امنیت دارند، آن پدر و مادرهای ضد انقلاب از مسئولین سراغ آزادی فرزندانشان را بگیرند که هرگاه سراغ این مسائل رفتیم، سراغ قتلگاه حزب برویم [و با دیدن نمونه جنایات آنها، تصمیم به آزادی آنها نگیریم]. اینها توبه کنندگان نیستند، می آیند بیرون افعی می شوند. مسئولین مملکت و ملت یک وقت تحت تأثیر قرار نگیرند. هرگاه تحت تأثیر قرار گرفتید سراغ جنایت هایشان بروید. زندانی بودن آنها مرضیّ خدایی [مورد رضایت خدا] است. حرکتی نشود که ما خدای نکرده علیه دادگاه انقلاب حرف بزنیم. امروز با تلاش برادران سپاه و کمیته ها و شهربانی و دادگاه های انقلاب بوده که ما هستیم و الّا آنها رحم ندارند. [آنها] خائنین به مملکت هستند و به پدر و مادر خودشان هم رحم نمی کنند و باید به مجازاتشان برسند. من اینجا به عنوان یک مسئول قوه قضائیه دست آن عزیزانی را می بوسم و حاضرم کفش هایشان را جفت کنم که با دست های پرتوانشان ضد انقلاب را گرفتند و به دادگاه بردند و به مجازات رساندند. آفرین بر آنها. نکند ما به دادگاه های انقلاب بدبین شویم." یوسف صانعی در سخنرانی سال ۱۳۶۴ خطاب به گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی و هوادارانشان: برگرفته از کتاب "بازخوانی دیدگاه های سیاسی و فقهی آیت الله صانعی"، امید حسینی "آن روزی که علیه آنان به عنوان مفسد کیفرخواست صادر می شود، قوم و خویش‌ها به التماس نیفتند و فلان روحانی را نبینند" "امید ضد انقلاب از اوین باید قطع باشد. اوین باید محیط ترس باشد. اوین باید محیط رعب باشد. این اشتباه است که بگوییم آقا هیچ کس نترسد، نه آقا! ضدانقلاب باید از اینکه می گویند می بریمت اوین لرزه بر تنش بیفتد." آیت الله خمینی، حکم اعدام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ "از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه‌الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می‌باشد، رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام‌اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد." نامه احمد خمینی به آیت الله خمینی در مورد وضعیت زندانیان سیاسی که احکامشان در حال پایان است و پاسخ رهبر جمهوری اسلامی ایران: "بسمه تعالی، در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است." نامه آیت الله منتظری به آیت الله خمینی پس از اطلاع از اعدام‌ها (کتاب خاطرات آیت الله منتظری که در آلمان منتشر شده است) "آیا میدانید که جنایاتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادى از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ آیا میدانید که در زندان (شهر) مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می دانید که در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می‌گیرند؟" نامه آیت الله منتظری به عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی: "مگر قاضی های شما اینها را به ۵ یا ۱۰ سال زندان محکوم نکرده اند، مگر شما مسئول نبوده اید، آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویید که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان. شما خودت میرفتی با آنها صحبت میکردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به ۵ سال زندان محکوم شده و روحش هم از فعالیتهای منافقین خبر دار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم." متن نامه حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان به آیت الله خمینی در مورد چگونگی اجرای احکام، ۲۳/۵/۱۳۶۷ "بسمه تعالی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دامت برکاته با عرض سلام، در رابطه با حکم اخیر حضرتعالی راجع به منافقین گرچه اینجانب کوچکتر از آنم که در این باره صحبتی بکنم ولی از جهت کسب رهنمود و من باب وظیفه شرعی و مسئولیت خطیری که در تشخیص موضوع به عهده می‎باشد معروض می‎دارد که بر سر نفاق بودن یا پافشاری بر موضع منافقین، تفسیرها و تحلیلهای گوناگونی می‎شود و نظرها و سلیقه ها بین افراط و تفریط قرار دارد که به تفصیل خدمت حاج احمد آقا عرض کردم و از تکرار آن خودداری می‎شود. من باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به نامهای طاهر رنجبر – مصطفی بهزادی – احمد آسخ و محمدرضا آشوع با اینکه منافقین را محکوم می‎کردند و حاضر به هر نوع مصاحبه و افشاگری در رادیو و تلویزیون و ویدئو و یا اعلام موضع در جمع زندانیان بودند، نماینده اطلاعات از آنها سئوال کرد شما که جمهوری اسلامی را بر حق و منافقین را بر باطل می‎دانید حاضرید همین الان به نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غیره شرکت کنید، بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند، نماینده اطلاعات گفت اینها سر موضع هستند چون حاضر نیستند که در راه نظام حق بجنگند. به ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اینها با مردم عادی فرق می‎کند و در هر صورت با رای اکثریت نامبردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولین اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند. حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان – محمد حسین احمدی رونوشت : حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری مدظله" نامه دیگر آیت الله منتظری به آیت الله خمینی " سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرت عالی به قم آمده بود. میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان (تردید از من است) از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید، تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟، گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟، گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟، گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟، گفت مگر همه مردان حاضرند روی مین بروند، وانگهی از من تازه مسلمان نباید این همه انتظار داشت. گفت معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد، و این قاضی شرع میگفت من هر چه اصرار کردم تصمیمات به اتفاق آرا باشد و اکثریت پذیرفته نشد، و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند" بنابر مندرجات کتاب خاطرات آیت الله منتظری، وی با حسینعلی نیری، قاضی شرع اوین، مرتضی اشراقی، دادستان و مصطفی پور محمدی، نماینده وزارت اطلاعات صحبت می‌کند و به آنها می‌گوید: " گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید." عبدالکریم موسوی اردبیلی، ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ در نماز جمعه تهران "جمع کثیری از ایران رفته اند آنجا (عراق) برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند، یک جمعی هم در ایران در زندان هستند. مردم بر علیه اینها چنان آتشی هستند، قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید، اینها که محاکمه ندارند. حکمشان معلوم، موضوعش معلوم و جزایش نیز معلوم می باشد، قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند." علی خامنه ای، رئیس جمهور؛ روزنامه رسالت ۱۶ آذرماه ۶۷ "مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند... این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهٔ مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ... ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنیم. با این مسئله شوخی که نمی‌کنیم." محمد موسوی خوئینی‌ها، دادستان‌ کل کشور، ۳۰ دی ۶۷ "ما از بالا رفتن آمار اعدام‌ها واهمه‌ای نداریم." علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه، بهمن ۶۷ "در این کشور کسانی که (اقدام به مبارزهٔ مسلحانه می‌کنند) باید کشته شوند و این قانون است. زندانیانی که در این ماه‌های اخیر اعدام شده‌اند مجاهدین خلق بوده‌اند که سعی داشتند به داخل ایران پیشروی کنند. سایر اعدام شدگان نیز به قتل شخصیت‌های سیاسی اعتراف کرده بودند" مجید انصاری رئیس سازمان زندان‌ها، روزنامه کیهان اردیبهشت ۶۸ "عده‌ای از زندانیان در زندان تشکیلات داشتند که پس از عملیات مرصاد کشف شد. لذا اینان که تعداد بسیار کمی بودند پس از عملیات اعدام شدند." علی‌محمد دستغیب پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری۱۳۸۸ در گفت و گو با جرس "پس از پایان عملیات مرصاد تعداد زیادی از زندانیان اعدام شدند، بنده با آنکه چند مرتبه آن را مطالعه کردم، اما ابهامات این کار برایم رفع نشد، و به درستی متوجه علت این اعدام های گسترده نشدم." رحیم پورازغدی، از سخنرانان محافل مذهبی ایران (سخنرانی در میان دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی) "۱۵ هزار نفر را بین سال‌های ۶۰ تا ۶۷ قصابی کردند. گروه تروریست از سال ۵۹ آدمکشی کردند. اعلام جنگ مسلحانه کردند. کسانیکه در سال ۶۰ تا آخر جنگ در خیابان ها می گشتند، هر دختری که حجاب داشت، یا پسری که ریش و محاسن داشت را بدون اینکه بپرسند مسلسل در می آورند و می کشتند، کسانی که در سبزی فروشی، مغازه می رفتند و عکس امام در آن بود ،نارنجک می انداختند، هر قانونی در دنیا می گه حکم اینها اعدام است. خونشان به جنایت آلوده بوده. گروه‌های مسلحی که ارتباط با سازمان جاسوسی داشتند را چی کارش می کردند، اگر اعدام نمی کردند، خائن بودند." ربیع الله کمری، عضو شورای مرکزی اعتماد ملی ۲۹ مهر ۱۳۸۸ "منافقانی که در سال ۶۷ اعدام شدند، در واقع به سزای عمل خود رسیدند، چون با دست زدن به عمل مسلحانه در مقابل نظام اسلامی ایستادند و پاسخشان همین بود که اعدام شوند." میرحسین موسوی، نامزد ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ "بنده به هیچ وجه نه نقشی داشتم نه اطلاعی، حتی با اینکه یکی از اعضای هیات سه نفره منصوب به نماینده وزارت اطلاعات بود و قاعدتا وزیر اطلاعات می بایست من و دولت را در جریان می گذاشت، آقای ری شهری حتی کلمه ای را هم راجع به این موضوع نگفت، نه در هیات دولت، نه به طور خصوصی به شخص بنده، ما در بی اطلاعی محض بودیم و وقتی هم خبر دار شدیم، سعی در جلوگیری داشتیم. اینکه بنده نقش داشتم خلاف واقع است و اصلا به ما اجازه ورود به این موضوع را نمی دادند. با این حال این جنایتی است که رخ داد و واقعیت این است که هنوز هیچ کسی از ابعاد واقعی آن خبر ندارد و شاید در آینده بتوان بیشتر و جامع تر به این واقعه و ابعاد آن پرداخت." مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری دولت یازدهم در سال ۱۳۹۲ "اینکه من در دهه ۶۰ لیستی از اعدامی ها را نزد آیت الله منتظری برده ام و ایشان مخالفت کرده اند قطعا دروغ است، من در وزارت اطلاعات یک روز پست امنیتی نداشتم. در دوسال اول چون می خواستم در جبهه باشم با اصرار آقای ری شهری وارد وزارت اطلاعات شدم و مسئول ضد جاسوسی شدم بنده در آن حوزه که تازه نیمه امنیتی است تنها دو سال حضور داشتم. بنابراین درگیر اعدامها نبودم."
در پی اعتراض گروه‌های سیاسی به سیاست های نظام جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از اعضا و هواداران آنها زندانی و یا در طول دهه ۶۰ اعدام شدند. آمارها حکایت از اعدام هزاران نفر در این دهه دارد. مقامات جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ نسبت به این اعدام‌ها موضع‌گیری‌هایی داشتند که چندان با هم متفاوت نبود. در این میان تنها آیت الله حسینعلی منتظری به این اعدام‌ها اعتراض کرد که او نیز در پی افزایش اختلافاتش با آیت الله خمینی از سمت نائب ولی فقیه خلع شد.
موضع گیری مقامات وقت ایران درباره اعدامهای دهه ۶۰
مسئولان وزارت دفاع آمريکا روز پنجشنبه حاضر نشدند هويت فرد دستگيرشده را فاش کنند اما گفتند که او تابعيت مشترک آمريکايی و اردنی دارد. ماتيو واکسمن، معاون وزير دفاع آمريکا گفت اين فرد در جريان حمله ای در اواخر سال 2004 بازداشت شده و مواد منفجره و اسلحه از خانه او در عراق به دست آمده است. زرقاوی مسئوليت بسياری از وقايع مرگبار در عراق از جمله بمبگذاری ها و گردن زدن گروگانها را پذيرفته است. آقای واکسمن افزود که دستيار بازداشت شده زرقاوی، يکی از فرستادگان او برای تماس و ارتباط با گروههای شورشی در چند شهر عراق بوده است. ابومصعب زرقاوی گروه خود را پيرو شبکه ترور القاعده به رهبری اسامه بن لادن اعلام کرده و ايالات متحده برای قتل يا به اسارت درآوردن او 25 ميليون دلار جايزه تعيين کرده است. تحليلگر مسائل امنيتی بی بی سی، گوردون کوررا می گويد همانگونه که اسامه بن لادن نماد شورش جهانی اسلام گرايان است، زرقاوی نيز شهرت و آوازه روزافزونی به مثابه نماد شورش عراق يافته است. گفته می شود که زرقاوی رهبری گروه "توحيد و جهاد" را برعهده دارد که شمار اعضای آن بين 20 تا 500 نفر تخمين زده می شود. خدمات
مقامات آمريکايی می گويند يکی از دستياران ارشد ابومصعب زرقاوی در بازداشت نيروهای آمريکا در عراق است. ابومصعب زرقاوی که رهبری پيکارجويان را برعهده دارد، در صدر فهرست افرادی است که در عراق تحت تعقيب هستند.
'دستيار زرقاوی' در بازداشت آمريکاست
اسپانيا 1 - روسيه 0 خدمات
يونان 2 - پرتغال 1
آلبوم عکس - روز اول
اپرای "پریا" ساخته شیدا قرچه‌داغی - بر پایه شعری از شاملو - به دلیل داشتن تک‌خوان زن هیچگاه در ایران مجوز نشر نگرفت به مناسبت بیستمین سالمرگ احمدشاملو مجموعه مطالبی در سایت بی‌بی‌سی منتشر می‌شود. شیدا قرچه‌داغی یکی از معدود آهنگسازان زن در عرصه موسیقی ایران است. او مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرد و در سال ۱۳۶۸ (۱۹۸۹) اُپرایی روی ترجمه انگلیسی شعر "پریا" از احمد شاملو آفرید. اپرا در نوامبر همان سال در تورنتو روی صحنه رفت. قرچه‌داغی کوشید نسخه شنیداری اثر را در ایران منتشر کند ولی تنها به یک دلیل موفق به انجام این کار نشد: وجود تک‌خوان زن در اپرا. دوم مرداد امسال، بیستمین سالگرد درگذشت احمد شاملو، تلنگری برای قرچه‌داغی شد:‌ پس از سه دهه، طاقت او برای انتظار کشیدن به سر آمد. "بنیاد پژوهش‌های زنان ایران" در آمریکا نیز پشتیبانی از کار را به عهده گرفت تا این اپرا پس از بیش از سی سال دوباره شنیده شود. قرچه‌داغی می‌گوید: "در دنیای به این بزرگی چه دلیلی داشت که بخواهیم منتظر مجوز دولت ایران بمانیم؟!" بیشتر بخوانید: سرنوشت اندوهبار اپرا در ایران در نوشته‌های اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی به نام "اپرا" و "اپرت"هایی از میرزاده عشقی، علینقی وزیری، پرویز محمود و ... برمی‌خوریم؛ با این حال آفرینش اپرا در ایران - با ساختار حرفه‌ای و شناخته شده جهانی - در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی آغاز شد. نخستین اپرایی که در این دوره از یک آهنگساز ایرانی روی صحنه رفت "جشن دهقان" ساخته احمد پژمان بود. این اپرا در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷) در جشن گشایش تالار رودکی (اپراخانه تهران) به کارگردانی عنایت رضایی اجرا شد. پس از احمد پژمان، حسین دهلوی با "اپرای خسرو و شیرین" (۱۳۴۹) و لوریس چکناواریان با "اپرای پردیس و پریسا" (۱۳۵۲) نیز برای پدید آوردن مکتب اپرای ایران گام برداشتند. اپرای پریا پس از سی سال دوباره شنیده می‌شود انقلاب اسلامی اما به همه این فعالیت‌ها پایان داد. "گروه اپرای تهران" منحل شد، کلیه برنامه‌های اپرا و باله در تالار رودکی لغو شدند و حتا از اجرای اپرای "مانا و مانی" که حسین دهلوی به مناسبت سال جهانی کودک آفریده بود جلوگیری شد. دلیل این جلوگیری نیز تنها یک مورد بود: وجود تک‌خوان زن در اپرا. در سال‌های پس از انقلاب، این ممنوعیت تنها در مواردی بسیار معدود - به شکل موقت - نادیده گرفته شده است. اجرای اپرای "رستم و سهراب" ساخته لوریس چکناواریان در سال‌ ۱۳۷۹ (۲۰۰۰) یکی از این موارد است. ممنوعیت اساسی در این زمینه اما همچنان پابرجاست و حتا زنانی که در زمینه موسیقی دستگاهی ایران کار می‌کنند - همچون پریسا از نسل گذشته و سپیده رییس‌سادات از نسل کنونی - چهار دهه پس از انقلاب، هنوز اجازه کنسرت‌های عمومی در ایران را ندارند. در کنار ممنوعیت تک‌خوانی زنان، در سال‌های اخیر برخی از نهادها و آهنگسازان دولتی به بازنویسی پیشینه اپرا در ایران نیز روی آورده‌اند. یکی از این تلاش‌ها معرفی اپرای "عاشورا" به عنوان "نخستین اپرای ملی" است که به گواه اسناد تاریخی، ادعایی ساختگی است. 'پریا' سرچشمه الهام برای ساخت یک اپرا صفحه‌ای از اپرای پریا به خط آهنگساز زبان عامیانه و محتوای اجتماعی "پریا" شیدا قرچه‌داغی را از جوانی مجذوب خود کرده بود. او مدتها در اندیشه صحنه‌ای کردن این شعر بود؛ یکی از مشهورترین آثار احمد شاملو که در سال ۱۳۳۳ سروده شده و فضای سیاسی-اجتماعی ایران در آن بازتاب یافته است. پیش از اپرای پریا، آثار شیدا قرچه‌داغی عموما برای موسیقی فیلم، پیانو و گروه‌های مجلسی ساخته شده بودند. "پریا" نخستین اپرای اوست. قرچه‌داغی می‌گوید: "شعر پریا از جنبه صحنه‌سازی در اپرا به نظرم بسیار جالب می‌آمد ولی زمانی که ساخت اپرا را آغاز کردم متوجه شدم که از جنبه داستانی، آغاز و پایان مشخصی ندارد. در نتیجه از احمد کریمی حکاک که ترجمه سروده‌های شاملو به انگلیسی را انجام داده بود درخواست کردم قطعه اضافه‌ای به نام 'آزادی ' برای اپرا بسراید تا از جنبه داستانی، اپرا از آن یاری بگیرد." قرچه‌داغی تاکید می‌کند که با اینحال داستان در این اثر مانند داستان‌های معمول در اپراها از آب در نیامده و با توجه به محتوای شعر به نوعی "شرح اوضاع" در تابلوهای گوناگون بدل شده است. تاثیراتی کُلی از موسیقی ایرانی در بسیاری از آثار قرچه‌داغی که برای سازهای غربی نوشته شده‌اند شنیده می‌شود. "چهارگاه" (برای کلارینت و پیانو) از شناخته‌ شده‌‌ترین کارهای او در این زمینه است. اورتور (مقدمه) در اپرای پریا نیز در بخش‌هایی ملهم از دستگاه چهارگاه است. قرچه‌داغی الهام از موسیقی سرزمین زادگاه را نه تعمدی بلکه روندی طبیعی در کار هر آهنگساز می‌داند. پریا: نخستین اپرای ایرانی با متن انگلیسی اپرای پریا (The Fairies) نخستین اپرا از یک آهنگساز ایرانی با متن (لیبرتو) انگلیسی است. به گفته شیدا قرچه‌داغی، دلیل اصلی ساخت اپرا به انگلیسی این بود که اثر قرار بود در کانادا روی صحنه برود: "آهنگسازان معمولا به زبان سرزمین خودشان اپرا را می‌سازند و بعدها اگر لازم باشد اثر را ترجمه می‌کنند. در اجراهای خارجی حتا گاهی زبان را تغییر نمی‌دهند و ترجمه تنها در بالای صحنه برای تماشاچیان نشان داده می‌شود. با این‌همه در سال ۱۹۸۹ ما به این نتیجه رسیدیم که اگر بخواهیم به دنبال مخاطب گسترده‌تری باشیم باید این اپرا را به انگلیسی ارائه کنیم." بخش سازی اپرای پریا با آنسامبل تورنتو به رهبری اوون آندرهیل و بخش‌های آوازی با گروه کُر و تکخوانان اجرا شده است. تنها یک بخش از این اپرای ۷۳ دقیقه‌ای - با ساختاری متفاوت با دیگر بخش‌ها - به‌وسیله سازهای محلی (سرنا و دایره) اجرا شده است. این بخش در واقع هیچگاه در نسخه اصلی اپرا نوشته نشده بود. به گفته آهنگساز، کارگردان اپرا نخستین اجرای "پریا" را به صورت یک اپرا-باله تنظیم کرده بود. با توجه به کمبود بودجه او برای در اختیار گرفتن یک گروه از رقصندگان باله با سفارت شوروی در کانادا تماس گرفت: "یک برداشت اشتباه از محتوای کار ما موجب شد که سفارت شوروی به جای رقصندگان باله، یک گروه از نوازندگان و رقصندگان محلی تاجیک به کانادا اعزام کند: گروه حصار. زمانی که گروه به تورنتو رسید ما در برابر عمل انجام شده قرار گرفته بودیم در نتیجه یکی از قطعات در این اپرا به نام 'جشن ' با سرنا، سازهای کوبه‌ای و رقصندگان محلی از تاجیکستان اجرا شد. در واقع اشتباه سفارت این بخش را پدید آورد ولی نتیجه برای من جالب بود!" قرچه‌داغی می‌افزاید: "در اجرای زنده بین بخش‌هایی از اپرا، کیهان کلهر با سه‌تار و آواز، شعر پریا را به پارسی - بدون همراهی ارکستر - اجرا کرد ولی این بخش‌ها در آلبومی که اکنون منتشر شده حذف شده‌اند." نخستین اپرا از یک آهنگساز زن از ایران اپرای پریا نخستین اپرا ساخته یک آهنگساز زن از ایران است. پیش از شیدا قرچه‌داغی نام تنها آهنگساز زن ایرانی که در دوره معاصر به چشم می‌خورد فوزیه مجد است. گرچه زنان زیادی در ایران در زمینه نوازندگی و خوانندگی فعالیت‌ جدی و تاثیرگذار داشته‌اند اما در زمینه آهنگسازی قرچه‌داغی معتقد است مسئولیت‌های زندگی دلیل اصلی در همه جای دنیاست که زنان فعالیت گسترده‌ای در آهنگسازی نداشته باشند. او می‌گوید: "این موضوع محدود به ایران نیست. در آهنگسازی به تمرکز جدی نیاز دارید. این کار، یک فعالیت بسیار شخصی است که با هیاهوی خانه و بچه نمی‌توان آن را انجام داد. خود من هم در زندگی مجبور شده‌ام کارهایی را نادیده بگیرم تا بتوانم آهنگسازی کنم. در دوره‌ای حتا به ناگزیر آهنگسازی را کنار گذاشتم تا فرزندانم بزرگتر شدند و سپس توانستم باز هم برای این کار زمان بگذارم. آهنگسازی به عنوان یک کارِ آفرینشی با نوازندگی بسیار متفاوت است." شیدا قرچه‌‌‌داغی اکنون در مونترال زندگی می‌کند شیدا قرچه داغی: از موسیقی فیلم و کودک تا اپرا شیدا قرچه‌داغی، متولد ۱۳۲۰ در تهران، موسیقی را با فراگیری پیانو نزد دینا باغداساریان آغاز کرد. بعدها برای تحصیل موسیقی راهی اتریش شد و پس از پایان تحصیل در آکادمی موسیقی وین، در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی فعالیت حرفه‌ای خود را در تهران آغاز کرد. در این دوره یکی از فعال‌ترین آهنگسازان در زمینه موسیقی فیلم بود و برای حدود چهل کار موسیقی متن نوشت. از مستند و پویانمایی گرفته تا فیلم‌ و سریال‌های تلویزیونی. موسیقی فیلم "رگبار" (۱۳۵۱) به کارگردانی بهرام بیضایی و سریال "غارتگران "(۱۳۵۶) به کارگردانی محمد متوسلانی از جمله آثار قرچه‌داغی در این زمینه است. شیدا قرچه‌داغی همچنین پایه‌گذار بخش موسیقی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ایران است که خود پنج سال نیز مدیریت آن را به عهده داشت. در این دوره برای چندین داستان کودک موسیقی ساخت که توسط کانون به صورت صفحه منتشر شدند. مدت کوتاهی پس از انقلاب اسلامی، قرچه‌داغی راهی آلمان شد و پس از چندین سال تدریس در شهر والدکیرش، زندگی و کار را در کانادا پی گرفت. از کارهای او می‌توان "به یاد فروغ فرخزاد" (برای پیانو)، "دیالوگ" (برای ویلنسل و پیانو) و آلبوم "شعرهای باباطاهر" (برای آواز و ارکستر) را نام برد که در سال ۱۳۵۳ با خوانندگی پری زنگنه، همراهی ارکستر کانون و دکلمه امیر نوری منتشر شد. قرچه‌داغی اپرای تازه‌ای به نام "سرنوشت یا نه..." نیز نوشته که به دلیل نبود بودجه هنوز اجرا نشده است.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ زنان ایرانی حدود چهل سال اجازه حضور در ورزشگاه‌ها را پیدا نکردند. اعتراض‌های داخلی زمانی نتیجه داد که فیفا ایران را به محرومیت از میزبانی مسابقات تهدید کرد. در حوزه موسیقی اما همچنان ممنوعیت تک‌خوانی زنان پابرجاست. چهار دهه گلایه اهالی موسیقی نتیجه نداده و روشن نیست برای رفع این محدودیت به کجا باید متوسل شوند. مشهورترین واکنش به این ممنوعیت، سخنان حسین دهلوی، آهنگساز پیش‌کسوت است که به وزیر ارشاد وقت گفته بود افرادی که از صدای آهنگین زن دچار وسوسه‌های نفسانی می‌شوند "باید به پزشک مراجعه کنند."
اُپرای پریا: سه دهه ممنوعیت برای بزرگداشت موسیقایی احمد شاملو
به نظر می‌رسد جریان‌های مختلف حکومتی در ایران تحلیل واقع گرایانه یا درک مشترکی از این شورش بی‌سابقه ندارند. تا اینجای کار که آن ها در عین پذیرش وجود نارضایتی‌های اقتصادی، ریشه بحران را در ریاض، واشینگتن، تل آویو یا نهایتاً سلطنت طلبان، تجزیه طلبان، داعش و سازمان مجاهدین خلق دیده‌اند دینامیک پیچیده این اعتراضات آن را به پدیده‌ای بی سابقه در سه دهه اخیر تبدیل کرده است. ابعاد ناآرامی از نظر تعداد کانون‌هایی که همزمان درگیر بحران‌اند و گستره جغرافیایی، بدون تردید بزرگ‌تر از جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ و ناآرامی‌های کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ است. معترضان در شعارهای خود به صراحت علی خامنه‌ای و نهاد روحانیت را هدف می‌گیرند و رادیکالیزمی بی‌محابا را به نمایش می‌گذارند. شعارهای کلاسیک اعتراضات دو دهه اخیر در زمینه زندانیان سیاسی یا آزادی‌های مدنی کمرنگ شده‌اند و نشانی از شعارهای شاخص هواداران جنبش سبز مثلاً در زمینه حصر خانگی نیست. شعارهای جدید عمدتاً نهاد روحانیت، گرانی، ولخرجی‌های حکومت در خاورمیانه و فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی را هدف می‌گیرد و ابعاد ملی‌گرایانه یا بعضاً حتی نگاهی تحسین آمیز به خاندان پهلوی دارد. معترضان رهبری سیاسی مشخصی ندارند، با این حال با هماهنگی‌ حیرت آوری آتش می‌زنند، تخریب می کنند و به مصاف نیروهای سرکوب می‌روند. واضح است که حکومت با شکل جدیدی از خشم دهک‌های نابرخوردار مواجه شده که دیگر نه بخش‌هایی از قدرت یا روال‌های سیاسی، که کلیت نظام و اساس مداخله روحانیون در قدرت را به چالش گرفته است. درباره این مساله که جرقه بحران یعنی تظاهرات پنج شنبه هفتم دی ماه در مشهد توسط محافل مخالف دولت زده شده حرف و حدیث هایی دهان به دهان می چرخد. برخی شواهد نشان می‌دهد که تجمعات آن روز خراسان رضوی یک سناریوی اصولگرایانه با هدف برجسته سازی مشکلات اقتصادی و القای ناکارآمدی دولت بوده که به دلیل اشتباه محاسباتی به سرعت از هدف اصلی خود منحرف و نهایتاً به کارزاری علیه کلیت نظام تبدیل شده است. بیشتر بخوانید: با این حال موضوع کلیدی در این ماجرا دیگر نه پشت پرده تجمعات هفتم دی در خراسان رضوی که چرایی سرایت فوری این اعتراضات به چهارگوشه کشور و ماهیت این ناآرامی‌های دامنه‌دار و شدیداً رادیکال است. به نظر می‌رسد جریان‌های مختلف حکومتی در ایران تحلیل واقع گرایانه یا درک مشترکی از این شورش بی‌سابقه ندارند. تا اینجای کار که آن ها در عین پذیرش وجود نارضایتی‌های اقتصادی، ریشه بحران را در ریاض، واشینگتن، تل آویو یا نهایتاً سلطنت طلبان، تجزیه طلبان، داعش و سازمان مجاهدین خلق دیده‌اند. در این نگاه، اصولگرایان شعارهای سیاسی روشن و صریح معترضان علیه نظام و نظم فعلی آن را از اساس نادیده گرفته اند. در اصلاح طلبان هم گرایشی واضح برای پذیرش سهم دولت و اصلاح طلبان در بروز شورش اجتماعی به چشم نمی‌خورد. ظاهراً دو جناح اصلی کشور خواسته یا ناخواسته برای تنزل این اعتراضات بی‌سر اما ملی به یک جنبش لمپنیستی، سرکوب آن، انکار شرایطی که منجر به این ناامیدی اجتماعی شده و بالطبع انکار سهم خود در انسداد سیاسی فعلی متحد شده‌اند. بایستی پذیرفت که این خشم عریان و رادیکالیزم حیرت‌آور محصول دو دهه سرسختی حکومت در قبال مطالبات عمومی و لجبازی مداوم با کنش‌های توده‌ است. مساله این است که تمام مجاری و مکانیزم‌های متعارف اعمال تغییر در روال سیاسی کشور از سوی حاکمیت و شخص آیت‌الله خامنه‌ای مسدود شده‌اند. درخواست رفراندوم که در هفت اصل مختلف قانون اساسی (اصول ۶ و ۵۹ و ۹۹ و ۱۱۰ و ۱۲۳ و ۱۳۲ و ۱۷۷) مورد پذیرش قرار گرفته به یک خط قرمز جدی تبدیل شده. نهاد پارلمان با ترفندهایی مثل نظارت استصوابی یا «لزوم احراز صلاحیت نامزدها» عملاً خلع ید شده و رسانه‌ها و نهادهای مدنی عقیم شده‌اند. نهادهای فرادستی مثل قوه قضاییه که قرار بود بی طرف و ملجاء مظلومان باشند به ابزار اصولگرایان تبدیل شده‌اند. روسای جمهور عملا تدارکاتچی هستند و مهندسی انتخابات، شهروندان را در یک دور باطل سیاسی قرار داده است. در دو دهه اخیر اکثریت جامعه بارها پس از شرکت در انتخابات‌های دو قطبی احساس پیروزی کرده، با این حال بلافاصله با واکنش‌های لجبازانه مواجه شده و سرخورده عقب رفته است. سال هاست که ایران دچار انسداد سیاسی است. افکار عمومی نظاره‌گر و صاحب تحلیل است. سرنوشت پرونده‌هایی مثل کهریزک یا سعید طوسی، درست یا غلط بخشی از شهروندان را به این نتیجه می‌رساند که حتی در زمینه‌هایی مثل تجاوز به عنف هم امیدی به عدالت نیست. ماجرای کنسرت در مشهد شهروندان را به این نتیجه می‌رساند که اکثریت مردم حتی در صورت برخورداری از حمایت دولت، مجلس و شوراهای شهر هم نمی‌توانند بر اراده لجبازانه یک نماینده استانی رهبر فایق آیند. سه برادر رئیس قوه قضاییه به فساد متهم می شوند با این حال آب از آب تکان نمی‌خورد. آیت الله احمد جنتی که از مردم «نه» گرفته، با سرسختی رهبر یک پله بالاتر می‌رود و با دخالت مشهود خودش و فقهای شورای نگهبان، نماینده زرتشتی منتخب مردم را از شورای شهر یزد بیرون می کشد. مساله اصلاً پیچیده نیست. واضح است که این سرخوردگی‌های مداوم و مکرر، به یک دمل چرکین و خشم عمومی علیه شخص رهبر تبدیل می‌شوند. در شرایط انسداد سیاسی و در حالی که فساد ساختاری و تبعیض به پارادیم مسلط تبدیل شده، عقب نشینی های مکرر حسن روحانی در سال جاری حکم یک چاشنی انفجاری را داشت. انتخابات دو قطبی و پرحاشیه ریاست جمهوری انرژی اجتماعی فوق العاده‌ای را آزاد کرد. با وجود انتظارات روانی سنگین جامعه اما آقای روحانی با سرعتی شوکه کننده از مواضع خود عقب نشست و به جای ادامه تعامل با هوادرانش ترجیح داد با سپاه پاسداران و سایر نهادهای اصولگرا توافق کند. این رویداد سرخوردگی عظیمی در جامعه ایجاد کرد. سلسله تحولات بعدی نیز بر دامنه این سرخوردگی‌ها افزود: از ماجرای ورشکستگی موسسات مالی گرفته تا ناکارآمدی دولت در زلزله کرمانشاه، دورخیز برای افزایش قیمت بنزین، حذف بخشی از یارانه ها و افزایش سه برابری عوارض خروج از کشور در سال آینده و نهایتاً افزایش قیمت برخی از کالاهای اساسی. اشتباه استراتژیک حلقه مرکزی رئیس جمهور این بود که پویش «پشیمانم» را حرکتی «فرمایشی» و اصولگرایانه دانست. واقعیت این است که بخشی از افکار عمومی مخصوصا دهک‌های پایین جامعه تصور می‌کردند حسن روحانی با حکومت و علیه منافع طبقه محروم همدست شده است. از نگاه این بخش از جامعه، روحانی و حامیانش اکنون همانجایی ایستاده‌اند که ناطق نوری و محافظه‌کاران عملگرا در سال ۱۳۷۶ ایستاده بودند. اشتباه استراتژیک حلقه مرکزی رئیس جمهور اشتباه استراتژیک حلقه مرکزی رئیس جمهور این بود که پویش «پشیمانم» را حرکتی «فرمایشی» و اصولگرایانه دانست. واقعیت این است که بخشی از افکار عمومی مخصوصا دهک‌های پایین جامعه تصور می‌کردند حسن روحانی با حکومت و علیه منافع طبقه محروم همدست شده است. از نگاه این بخش از جامعه، روحانی و حامیانش اکنون همانجایی ایستاده‌اند که ناطق نوری و محافظه‌کاران عملگرا در سال ۱۳۷۶ ایستاده بودند. در شرایطی که بخشی از جامعه حسن روحانی را همدست رهبر می‌پندارد، شعار «اصلاح طلب، اصولگرا - دیگر تمامه ماجرا» دور از انتظار نیست. در شرایطی که عقب نشینی‌ها و ناکامی‌های مکرر اصلاح طلبان و سکوتشان در ماه‌های اخیر بر انگاره فرصت طلبی آنان دامن زده، طبیعی است که بخشی از جامعه در جستجوی راه سومی باشند. ناآرامی‌های بی سابقه اخیر در حقیقت مارش بلند اعلام موجودیت یک جریان سوم اجتماعی است که فراتر از اصلاح طلبان و منتقدین حرفه‌ای وارد میدان شده است. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ که یکی از دو قطبی ترین انتخابات های تاریخ جمهوری اسلامی بود، بیش از پانزده میلیون ایرانی از حضور در پای صندوق‌ها و شرکت در این بازی بزرگ امتناع کردند. این تعداد به همراه انبوه سرخوردگان ماه‌های اخیر حالا تصمیم به بازیگری گرفته و در جستجوی راس هرم و رهبران خود است. گروهی که خط قرمزهای معمول را به رسمیت نمی‌شناسد، پرچم یا نشانی ندارد، هدف سیاسی مشخصی هم ندارد، اما خسته است. طبقه متوسط شهری که بزرگترین طبقه اجتماعی ایران است تا این لحظه به وضوح بر لبه دیوار نشسته و از ورود به معرکه خودداری کرده است. اکثر هنرمندان، نخبگان و سلبریتی ها سکوت کرده اند. تاکنون هیچ خبری هم از استعفاهای دولتی، اعتصابات بازار یا حمایت کارفرمایان نیست. در صورت عدم حمایت طبقه متوسط، انرژی این موج اجتماعی منطقاً مستهلک و زمینه سرکوب آن فراهم خواهد شد. با این حال این اعتراضات تا همین حالا هم درس‌هایی بزرگ داشته است. حکومت احتمالاً متوجه شده که صبر عمومی در مقابل فشارهای دائمی حدی دارد. اصلاح طلبان احتمالا فهمیده‌اند که جایگاه اجتماعی شان می‌تواند مورد تهدید قرار گیرد. خود معترضان هم متوجه شده‌اند به لطف شبکه‌های مجازی واقعا می‌توانند یک جریان سوم باشند.
نا آرامی‌های دامنه‌دار اخیر همچنان زیر نگاه حیران احزاب و گروه های داخلی در جریان است. حدود هفت ماه پس از یک انتخابات داغ با مشارکت گسترده ای که به اعتقاد آیت‌الله علی خامنه‌ای «نشانه‌ای آشکار از استحکام پایه‌های نظام و دلبستگی همگانی به آن» بود، ده‌ها شهر مختلف صحنه جنگ و گریز حکومت و معترضان شده است. مکانیزم مهار خشن هنوز فعال نشده و یگان‌های ویژه سپاه که لایه بالادستی ساختار سرکوب‌اند تا این لحظه وارد خیابان‌ها نشده‌اند. با این حال فیلترینگ تلگرام و اینستاگرام که خط قرمز دولت بود، کاهش سرعت اینترنت و بازداشت‌های گسترده نشان می‌دهد که حکومت با نگرانی جدی وارد ماجرا شده است.
دینامیک پیچیده اعتراضات اخیر: چرا اینگونه شد؟
وی که در ژنو و در نشست سالانه کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد و در جمع خبرنگاران سخن می گفت افزود: در ايران با زنان به عنوان شهروند درجه دو برخورد می شود و سطح آزادی بيان نيز محدود است. خانم عبادی گفت که تلاش های مجلس (که در چهارسال گذشته در دست اصلاح طلبان بوده است) برای تصويب قوانينی در جهت تغيير شرايط موجود نيز توسط شورای نگهبان خنثی شده است. شيرين عبادی، همچنين کميسيون حقوق بشر سازمان ملل را به خاطر آنچه از آن به عنوان ناتوانی کميسيون مذکور در به تصوير کشيدن کارنامه حقوق بشر جمهوری اسلامی در سال های اخير خواند، مورد انتقاد قرار داد. کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد از سال 2001 ميلادی به اين سو قطعنامه ای در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران صادر نکرده است. در سال 2001 گزارش انتقادی اتحاديه اروپا در مورد وضع حقوق بشر در ايران رای لازم برای انتشار نياورد. در دهه 90 ميلادی همه ساله قطعنامه ای در مورد وضع حقوق بشر در ايران منتشر می شد. خدمات
شيرين عبادی، برنده جايزه نوبل صلح و فعال در امور حقوق بشر، روز چهارشنبه چهاردهم آوريل گفت نظارت و کنترل روحانيون بر تصويب و اعمال قوانين در ايران باعث شده که حقوق بشر، به ويژه حقوق زنان به طور مداوم نقض شود.
عبادی: زنان در ايران شهروند درجه دو هستند
ثبت پاسارگارد در تيرماه سال ۸۳ کميته ميراث جهانی يونسکو پاسارگاد و ارگ بم را در فهرست ميراث جهانی ثبت کرد. قرار است در اجلاس سال ۸۴ که تيرماه آينده در آفريقای جنوبی تشکيل می شود گنبد سلطانيه را نيز در فهرست ميراث جهانی ثبت کند. غرق چندين محوطه باستانی عيلامی و هخامنشی دو سد سيوند در استان فارس و کارون ۳ در استان خوزستان بدون هماهنگی و اطلاع ميراث فرهنگی احداث شده و با آبگيری آنها تعداد زيادی محوطه های شناسايی شده و کاوش نشده اين مناطق درآب غرق شده و خواهد شد. سد سيوند در منطقه تنگه بلاغی در فاصله ۸ کيلومتری محوطه ثبت جهانی شده پاسارگارد در استان فارس قرار دارد. به اعتقاد کارشناسان تنگه بلاغی محل عبورمهم ترين راه باستانی کشور يعنی راه شاهی است که به دستور داريوش هخامنشی ساخته شده و پاسارگارد را به تخت جمشيد و شوش متصل می کرده است. باستان شناسان ايرانی و ايتاليايی در کاوش های نجات بخشی محوطه های پشت سد سيوند با کشف بقايای معماری دوره هخامنشی توانستند سبک معماری مردم در آن دوران را شناسايی کنند. به نظر عليرضا عسگری سرپرست تيم مشترک کاوش ايران و ايتاليا نجات محوطه ها و آثار دورن تنگه بلاغی حداقل به چهارسال وقت نياز دارد، در غير اين صورت آبگيری سد سيوند بيش از نيمی از محوطه ها، بدون کاوش غرق خواهد شد. عمليات نجات بخشی محوطه های باستانی تنگه بلاغی در دی ماه توسط باستان شناسان خارجی و داخلی انجام خواهد شد. ساخت سد سيوند در دوران رياست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ در تنگه بلاغی و روی رودخانه پلوار آغاز شد و کارشناسان با توجه به آبرفتی و سست بودن خاک منطقه احتمال می دهند که جمع شدن آب در پشت سد و افزايش رطوبت هوا و بالا آمدن سطح آب های زير زمينی به مجموعه ثبت شده پاسارگارد صدمه بزند. ساخت سد کارون ايذه نيز در دوران آقای رفسنجانی و بدون توجه به آثار باستانی آغاز شد. آبگيری اين سد از ۱۸ آبان سال۸۳ آغاز شد، اما با توافق پژوهشکده باستان شناسی سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری و مسئولان سد کارون ۳، آبگيری تا پايان نجات بخشی آثار باستانی محوطه به تعويق افتاد. باستان شناسان گروه نجات بخشی آثار اين منطقه که از مرداد ماه به کاوش پرداختند، توانسته اند شيرهای سنگی و سنگ قبرهای افراشته و تعداد زيادی آثار سفالی را از غرق شدن نجات دهند و با تمرکز بر گورهای منطقه زيرکوه و اشيای کشف شده در گورها به اطلاعاتی در باره زندگی عيلاميان در ۲۷۰۰ سال پيش از دست يابند. محوطه های باستانی و آثار تاريخی چون زيگورات، چغازنبيل، شهر ساسانی جندی شاپور و ايوان کرخه در استان خوزستان واقع اند. کشف يک شهر زير زمينی در تابستان ۸۳ در حوالی کاشان در شهر نوش آباد يک شهر زير زمينی سه طبقه کشف شد.ساکنان اين شهر که در ۸ کيلومتری کاشان قرار دارد، به هنگام حفر چاه فاضلاب در زير زمين به فضاها و دالان هايی برمی خوردند که وجود آنها در اعماق زمين تعجب آور بود. از همين رو مردم و شهردار اين شهر در تماس با مسئولان ميراث فرهنگی خواستار بررسی اين حفره ها و دالان ها شدند. کارشناسان پس از يک ماه حفاری و کاوش باستان شناسی توانستند يک شهر زير زمينی با سه طبقه سازه که از دالان ها، پلان ها و فضاهای معماری مختلفی تشکيل شده بود، شناسايی کنند. سازه های طبقه اول در ارتفاع ۵/۲ متری و طبقه سوم در ارتفاع ۱۸ متری زير زمين قرار گرفته است و ارتفاع هر طبقه از شهر نزديک به ۱۸۰ سانتيمتر است. کارشناسان بر اين گمان اند که ساکنان اين منطقه از بيم حمله دشمنان، اين شهر را در اعماق زمين ساخته اند تا در صورت ضرورت در آنجا پناه بگيرند. سکونت يک ميليون ساله انسان در ايران با کشف سه دندان انسان از نوع هوموارکتوس يا نخستين انسانهای راست قامت متعلق به يک ميليون سال پيش در منطقه فسيلی مراغه، شواهد احتمال سکونت انسان در ايران از ۱۰۰ هزار سال به يک ميليون سال افزايش يافت. انسانهای هوموارکتوس حدود يک تا يک و نيم ميليون سال پيش در غارها می زيسته اند، شکارگر بوده اند و کشف آتش کار آنها بوده است. در بررسی های ديرين شناسی در منطقه فسيلی مراغه کارشناسان تاکنون قطعاتی از فسيلهای حيوانات عظيم الجثه ای مانند اسب، زرافه، کرگدن و فيل متعلق به يک ميليون سال پيش پيدا کرده اند. اجساد مدفون در ديوار ارگ بم با ادامه عمليات نجات بخشی ارگ بم که در زلزله دی ۱۳۸۲ به شدت آسيب ديد، کارشناسان در نقاط مختلف ديوارها و حصارهای ارگ بم بقايای اجساد ۶۲ کودک و نوزاد کفن پوش برخوردند. پس از تحقيقات کارشناسان اعلام کردند اين اجساد متعلق به دوره قاجاريه و زمانی است که نصرالدوله فرمانفرما مشهور به شاهزاده فيروز ميرزا ارگ بم را محاصره کرده بود. استرداد لوح های هخامنشی بازگرداندن سيصد لوح گلی متعلق به دوران هخامنشی از آمريکا يکی از اتفاقات مهم در حوزه ميراث فرهنگی در سال ۸۳ بود. اين لوحها بخشی از ده هزار لوح کامل و قطعات لوح های سفالی است که باستان شناسان دانشگاه شيکاگو در سال ۱۹۳۳ از محوطه تخت جمشيد به دست آوردند. در اين لوح ها جزيياتی از تشکيلات و سازماندهی اداری دوره هخامنشی و تغذيه روزانه کارگران محوطه تخت جمشيد در حدود ۵۰۰ سال قبل از ميلاد در دوران حکومت داريوش اول به زبان عيلامی و به خط ميخی ثبت شده است. اين لوح ها سال ۱۹۳۷ در اختيار موسسه شرق شناسی دانشگاه شيکاگو در آمريکا بوده است. دانشگاه شيکاگو در ۱۹۵۱ نزديک به ۳۷ هزار از اين لوحها را به ايران بازگرداند و اين نخستين بار پس از انقلاب است که چنين مبادله ای ميان ايران و آمريکا رخ می دهد. حراج اشياء عتيقه ايران در پاريس و لندن سال گذشته تعدادی از اشياء عتيقه ايرانی در بازارهای جهانی به فروش رسيد. در فرانسه در يک حراج بزرگ در پاريس مجموعه ای شامل520 قطعه از آثار باستانی و عتيقه ايران و مربوط به دوران های ساسانی، سامانی، عباسی، سلجوقی، ايلخانی، صفوی و قاجار به حراج گذاشته شد. در حراج ساتبی لندن نيز تابلويی از فتحعلی شاه قاجار کار مهرعلی اصفهانی و تابلويی از چهره زن جوانی با روسری سپيد متعلق به دوره محمد شاه قاجار و دو تابلوی رنگ و روغن از زنان اشرافی دوران صفويه متعلق به مکتب اصفهان مربوط به نيمه دوم قرن هفدهم ميلادی به فروش رسيد. اين حراج بخشی از حراج آثار هنری ايرانی و اسلامی بنياد برکلی بود. بازگشت اشياء قاچاق شده جيرفت در اواخر اسفند ۱۱۸ قلم از اشيای قاچاق شده جيرفت از لندن شامل يک کاسه سنگی و دو محموله ۳۰ و ۸۷ قطعه ای به ايران بازگردانده شد. به گزارش خبرگزاری ميراث فرهنگی مقامات انگليس اين اشياء را به صورت سه محموله به سفارت ايران در لندن تحويل دادند و چند روز بعد اين اشياء به ايران بازگردانده شد. تشکيل يگان پاسداران ميراث فرهنگی غارت محوطه های کاوش نشده جيرفت سبب شد تا مسئولان به فکر حفاظت از اين محوطه بيافتند و بالاخره پس از مدت ها بحث و گفتگو برای حفاظت از آثار باستانی، به ويژه محوطه هايی که هنوز توسط باستان شناسان کاوش نشده اند، قرار شد يگان پاسداران ميراث فرهنگی تشکيل شود. در ماه های پايانی سال ۸۳ فرمانده اين يگان منصوب شد، اما اين يگان هنوز نيروی انسانی ندارد. برای جلوگيری از خروج غير قانونی اشيای باستانی تفاهم نامه ای بين سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری و ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز، کميته تخصصی مبارزه با قاچاق اشياء عتيقه تشکيل شد. ايران و ميراث معنوی در خرداد ماه دولت پيوستن ايران به کنوانسيون حفظ ميراث معنوی يونسکو را تصويب کرد.سازمان جهانی يونسکو در مهرماه ۱۳۸۲ با هدف حمايت از خرده فرهنگ ها در برابر جهانی شدن کنوانسيون حفظ ميراث معنوی را تصويب کرد. اجرای اين کنوانسيون منوط به پيوستن سی کشور به آن است. ايران برای نخستين قدم در اجلاس سال ۲۰۰۵ پرونده نوروز و گويش مراغی را به يونسکو ارائه خواهد کرد. پرونده همچنان مفتوح ميدان نقش جهان با ساخت برج جهان نما در اطراف ميدان نقش جهان اصفهان و تجاری شدن حريم آن ، اين ميدان در معرض آسيب جدی قرار می گيرد. مسئولان ميراث فرهنگی تاکنون بسيار تلاش کرده اند تا مانع ساخت اين برج شوند و چندين بار نيز اعلام شده که ساخت آن متوقف شده، اما کوتاه زمانی بعد ساخت آن از سر گرفته شده است. کانون مدافعان حقوق بشر به رياست شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ با پيگيری حقوقی چندين بار خواستار توقف ساخت برج جهان نما شده و حتی شيرين عبادی اسفند ماه طی نامه سرگشاده ای به رييس جمهور در اين باره هشدار داد. شهر اصفهان در سال ۱۹۷۹ در فهرست آثار ميراث فرهنگی جهان ثبت شده و لطمه ای که ساخت اين برج به ميدان نقش جهان می زند چنان حساس است که يونسکو به ايران اعلام کرده است که بايد از ارتفاع اين برج بکاهد. يونسکو تابستان ۸۴ پس از مطالعه گزارش ايران در مورد اين موضوع، در باره افزودن اصفهان به فهرست آثار تهديد شده جهان تصميم خواهد گرفت. توافق ميراث فرهنگی و موزه لوور در آبان ماه بين حسين مرعشی رييس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری و آقای هانری لوی رت رييس موزه لوور پاريس توافقنامه ای برای همکاری به امضاء رسيد. به موجب اين توافق سازمان ميراث فرهنگی و موزه لوور در زمينه هايی چون پژوهش حوزه های باستانی، تاريخ هنر، موزه داری، حفاظت و مرمت، مبارزه بر عليه نقل و انتقال غير قانونی آثار فرهنگی و... همکاری خواهند کرد. اين موافقتنامه تا ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ اعتبار دارد. مردان نمکی يازده سال پس از کشف اسکلت مرد نمکی در اعماق معدن نمک چهرآباد زنجان در پاييز ۸۳ بقايای اسکلت دو مرد نمکی ديگر در آن معدن کشف شد. پس از متوقف کردن بهره برداری از معدن نمک، کارشناسان به کاوش در اين معدن پرداختند و به زودی اسکلت مرد نمکی چهارم که از نظر لباس و اجزای بدن کامل تر و سالم تر از مردان نمکی ديگر است، کشف شد. به گفته يحيی رحمتی مديرکل ميراث فرهنگی زنجان بخش هايی از بافت و نسوج نرم در بدن مرد نمکی چهار سالم و محفوظ مانده است. تاکنون با بررسی چند تونل قديمی در اعماق معدن نمک چهرآباد زنجان قسمتی از پارچه و لباس پشمی، دو لنگه کفش چرمی سالم و يک شلوار و پيراهن پشمی به دست آمده است. کارشناسان با توجه به اشياء کشف شده از مرد نمکی يک مانند گوشواره طلای آويخته به گوش، اشياء فلزی و سفال های خاکستری نقش دار و با توجه به آرايش مو و سيمای ظاهری، و با توجه به طرز لباس پوشيدن او و پس از مقايسه اين اشياء با نقوش تخت جمشيد و يافته های باستان شناسان در گورستان های تپه مارليک اعلام کردند مردنمکی يک از سکاييان است که خراج گذار حکومت هخامنش بوده اند، و از نظر زمانی به قرن هشت قبل از ميلاد تعلق دارد. با کشف مرد نمکی چهار برنامه های مطالعات ژئو تکنيک ( تکنولوژی شناخت زمين )، ژنتيک و مطالعات ميدانی برای کشف ارتباط ميان تپه ها و سکونت گاه های باستانی شناخته شده شتاب گرفته است. کاوشهای باستان شناسی در جيرفت سال گذشته در سومين فصل کاوشهای باستان شناسی در محوطه های باستانی جيرفت در حاشيه هليل رود هفت فضای مسکونی کشف شد و به اين ترتيب در دوسال گذشته در جريان بررسی های باستان شناسی حوزه تمدن هليل رود بيش از ۹۵ محوطه متعلق به هزاره پنجم پيش از ميلاد شناسايی شده که ۶۰ محوطه آن گورستان است. در کاوش های علمی و حفاری های غير مجاز قاچاقچيان آثار سنگی، سفالی و بقايای معماری از هزاره سوم پيش از ميلاد به دست آمده است. آنچه توجه باستان شناسان را در اين محوطه جلب کرده وسعت گورستان های آن است. آنها حدس می زنند اين منطقه در دوران باستان بسيار پرجمعيت بوده است. با کشف بخشی از يک آجر کتيبه دار با دو سطر نوشته در بخش بنای يادمانی محوطه باستانی کنار صندل در حوزه تمدن هليل رود و در مراحل پايانی اين فصل از کاوش وجود خط در اين منطقه در نيمه نخست هزاره سوم قبل از ميلاد و در عصر مفرغ به اثبات رسيد. به گفته دکتر يوسف مجيدزاده سرپرست هيئت کاوش باستان شناسی حوزه هليل رود خط اين کتيبه نسخه جديدتر خط نوشتاری عيلامی است که در کتيبه پوزوراين شوشيناک به دست آمده است. اين آجر کتيبه دار برای خواندن و رمز گشايی در اختيار فرانسوالا کارشناس بزرگ فرانسوی و چند کارشناس بين المللی قرار خواهد گرفت. در طول ۴۰۰ کيلومتر رودخانه هليل رود، در شهرستان های بافت، کهنوج، جيرفت و عنبرآباد تاکنون بيش از ۷۰۰ محوطه باستانی شناسايی شده است. شهر سوخته با اين کشفيات کارشناسان پی بردند که زنان شهر سوخته در پنج هزار سال قبل علاوه بر استفاده از گردنبند و دستبند، گوشواره نيز به گوش می کردند. مشخص شد که به دليل رواج ازدواج فاميلی ميان ساکنان شهر سوخته بيماری مهلک هيدروسفالی در ميان کودکان اين منطقه شايع بوده و اغلب کودکان تا پيش از ۱۳ سالگی بر اثر اين بيماری می مردند. قبلا جمجمه ای از يک بيمار مبتلا به بيماری هيدروسفالی به دست آمده بود که روی آن اثرات جراحی موفقيت آميزی ديده می شد. شهرسوخته در ۵۶ کيلومتری زابل در استان سيستان و بلوچستان و در حاشيه جاده زابل زاهدان واقع شده و پنجهزار سال قدمت دارد. اين شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از ميلاد پايه گذاری شده و مردم اين شهر در چهار دوره بين سال های ۱۸۰۰ تا ۳۲۰۰ قبل از ميلاد در آن سکونت داشته اند. دهانه غلامان، شهر بی سکنه يکی ديگر از اتفاقات مهم مربوط به ميراث فرهنگی نتايج کاوش در شهر دهانه غلامان در ۲ کيلومتری روستای قلعه نو و ۴۴ کيلومتری شهرستان زابل است. باستان شناسان ايرانی و ايتاليايی در کاوش های اين شهر ۲۵۰۰ ساله پی بردند که ساختمان های اين شهر در روی بلندی هايی از سطح زمين های کشاورزی و با هدف دفاع از شهر در مقابل سيل های ناگهانی و فصلی رود هيرمند ساخته شده است و نکته مهم اينکه ساخت و معماری شهر بر مبنای نقشه بوده است. بنا به خبر خبرگزاری ميراث فرهنگی اين اولين بار است که در سايت های باستانی تهيه نقشه و موضوع پيش ساخته بودن يک کلان شهر مطرح می شود. شهر دهانه غلامان ۲۷ ساختمان مهم و کليدی داشته است از جمله دو ساختمان مذهبی و صنعتی. شهر دهانه غلامان يکی از پايتخت های معتبر دوران هخامنشی بوده، و بر مبنای شواهد و تحقيقات باستان شناسی مذهب ساکنان آن تلفيقی از مذاهب هند و ايرانی و زرتشتی بوده است. دو نکته بسيار مهم درباره شهر غلامان وجود دارد: نبود هيچ اثری از برج و بارو، دژ و ديوار دفاعی در شهر، که نشان دهنده زندگی صلح آميز مردم آن بوده، و نبود هيچگونه اموال منقول و غير منقول حتی در لايه های باستانی که باستان شناسان فکر می کنند به احتمال بسيار زياد ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال پس از ساخت شهر، ساکنان آن با برنامه ريزی دقيق و در فرصتی مناسب تمامی اموال خود را جمع آوری و به مکان نامعلومی ـ شايد پاکستان فعلی مهاجرت کرده اند. آنها بر اين گمان اند که احتمالا خشک شدن رود هيرمند سبب اين مهاجرت بوده است. باستان شناسان ايتاليايی در سال ۱۹۶۰ شهر دهانه غلامان را شناسايی کردند و عمليات حفاری آن بين سال های ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ به طول انجاميد. مساحت شهر دهانه غلامان ۱۵۰۰ متر در ۸۰۰ متر است. خدمات
سالی که گذشت برای ميراث فرهنگی به چند دليل بسيار با اهميت بود. نخست اينکه سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری با هم ادغام شد، دوم اينکه بودجه اين سازمان مقداری افزايش يافت و بعد هم در سال گذشته چند فصل کاوش در مناطق باستانی با موفقيت انجام شد و ديگر اينکه در سال گذشته بر خلاف سال قبل آثار باستانی کمتری مورد تعرض قاچاقچيان عتيقه و عواملشان قرار گرفت يا سرقت شد.
ميراث فرهنگی در سالی که گذشت
وی روز پنج شنبه 9 مارس، در ديدار اعضای مجلس خبرگان رهبری گفت:" در 27 سال اخير و در مقاطع مختلف، نظير اين گونه مسائل مطرح بوده است و اكنون نيز مردم و مسئولان جمهوری اسلامی، مقتدرتر از هر زمان ديگر، همچون فولاد آب ‌ديده، در مقابل هر فشار و توطئه‌ ای پايداری می ‌كنند و با اتكال به خدا، به‌ كارگيری عقل و تدبير و حفظ وحدت و همدلی، حركت به سمت فن آوری‌های پيشرفته از جمله انرژی هسته ‌ای را ادامه می ‌دهند." به گفته آيت الله خامنه ای، "داشتن بهانه برای ادامه جنگ روانی با نظام اسلامی و جلوگيری از پيشرفت‌های ايران در عرصه علم و فن آوری" دو علت اصلی مخالفت آمريكا با استفاده صلح ‌آميز ملت ايران از انرژی هسته ‌ای است. رهبر جمهوری اسلامی در عين حال از مخالفت با برنامه های اتمی ايران به عنوان يک بهانه ياد کرده و گفته است اگر امروز ملت و دولت ايران از حق خود درباره انرژی هسته ‌ای عقب‌ نشينی كنند، ماجرا پايان نمی ‌يابد و آمريكايی ‌ها بهانه ديگری می ‌تراشند. مقامات جمهوری اسلامی بارها عنوان کرده اند که حتی با عقب نشينی اين کشور از برنامه های هسته ای خود، غرب و از جمله آمريکا با استناد به مسايل ديگری نظير صلح خاورميانه و حقوق بشر همچنان سياست فشار بر جمهوری اسلامی را پی خواهند گرفت. آيت الله خامنه ای نيز در اظهارات روز پنج شنبه خود گفت مقابله آمريكايی‌ ها با جمهوری اسلامی عملا در استمرار جنگ روانی با نظام و ملت ايران معنا پيدا می ‌كند و جنگ روانی هم به گفته وی نياز به بهانه دارد كه دولتمردان آمريكايی امروز انرژی هسته‌ای را بهانه اين كار قرار داده‌اند. وی افزود:"در مقاطع مختلف هرگاه بهانه‌ای به هر علت عملا پايان می ‌يافت، سلطه‌ گران آمريكايی بلافاصله بهانه ديگری طرح می ‌كردند، چراكه آنان استمرار جنگ روانی با ملت ايران را راه اصلی مقابله با نظام اسلامی می ‌دانند." آيت الله خامنه ای تصريح کرد:" توجه به مسير كلی حركت دشمن برای درک اهداف واقعی او، ضروری است و تجربه‌های مكرر ملت ايران و تأمل در اهداف كلی آمريكا، نشان می ‌دهد اگر در مساله انرژی هسته‌ ای كوتاه بياييم، فردا بحث تحقيقات دانشگاهی را پيش می ‌كشند. به گفته وی، مساله فقط انرژی هسته‌ای نيست؛ بلكه "تلاش دنباله ‌دار دشمن بهانه ‌گير" برای جلوگيری از پيشرفت و اقتدار و رونق ايران است و همين واقعيات، موضوع را به مساله‌ای سرنوشت ‌ساز تبديل می ‌كند كه بايد با درک مصلحت عظيم كشور و آينده ايران بر سر آن ايستاد و همچون ديگر مسائل مهم پس از پيروزی انقلاب، با تحمل مسائل و مشكلات احتمالی آن ايستادگی كرد و به پيروزی رسيد. رهبر جمهوری اسلامی در عين حال، تقويت وحدت را راه اصلی مقابله با توطئه های دشمنان دانست و گفت در مقابل آمريکا بايد شالوده مستحكم داخلی را تقويت كرد. آيت الله خامنه ای، يگانگی و همدلی حول محورهای اسلاميت نظام، اصول قانون اساسی و ساختار نظام جمهوری اسلامی با همه اركان آن را شرط اول وحدت دانست و گفت اين اصول از سوی آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی و قانون اساسی مورد تاکيد قرار گرفته است. با وجود اين، وی اشاره ای به اختلاف نظرهای موجود در بين نيروهای درون حاکميت و راهکارهای عملی برای ايجاد وحدت مورد نظر خود نکرد. پيشتر نيز، اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در سخنانی در مجلس خبرنگان رهبری، خواستار انسجام و وحدت ملی برای مقابله با خطراتی شده بود که به گفته وی نظام و انقلاب را تهديد می کند. با اين همه، برخی از نيروهای سياسی بيرون از قدرت، رويکرد رهبران جمهوری اسلامی برای ايجاد وحدت و انسجام ملی را مورد انتقاد قرار داده اند، زيرا به گفته آنان، چنين طرحی دربرگيرنده همه نيروهای سياسی موجود در جامعه نيست و دامنه آن تنها به جناح های داخلی حاکميت محدود می ماند. خدمات
آيت ‌الله علی خامنه ‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در واکنش به تصميم روز چهارشنبه شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در مورد گزارش پرونده فعاليت های هسته ای ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد تاکيد کرده است که انرژی هسته‌ ای نيازی حقيقي است و مسئولان موظفند بدون تسليم شدن در برابر فشارها، حركت ايران را به سمت فن آوری‌های پيشرفته از جمله انرژی هسته‌ای ادامه دهند.
تاکيد رهبر جمهوری اسلامی بر ادامه برنامه های اتمی
تا چهار ثانيه مانده به پايان اين مسابقه، فلاح با يک امتياز وازا - آری از کيت مورگان از کانادا پيش بود، ولی درست در لحظات آخر مورگان موفق شد فلاح را ضربه فنی کند. با اين شکست، فلاح از دور مسابقات خارج شد و پنجمين بخت ايران کسب مدال المپيک در رشته جودو از بين رفت. ايران با 7 جودوکار در آتن شرکت کرد. تاکنون چهار جودوکار از بازيها حذف شدند و آرش مير اسماعيلی جودوکار وزن دوم ايران به علت خودداری از مبارزه با حريف اسرائيلی از بازيها کناره گرفت. مسعود خسروی نژاد در وزن منهای ۱۰۰ کيلوگرم و سيد محمود ميران در وزن به اضافه ۱۰۰ کيلوگرم روزهای پنجشنبه ۲۹ مرداد (۱۹ اوت) و جمعه ۳۰ مرداد (۲۰ اوت) به رقابت خواهند پرداخت. خدمات
عباس فلاح جودوکار تيم ملی ايران در وزن منهای 90 کيلوگرم، در نخستين مسابقه خود در بازيهای آتن، مقابل حريف کانادائی اش شکست خورد و از دور رقابتها حذف شد.
حذف جودوکار ايرانی ديگری از بازيهای المپيک
در جریان مبارزات انتخاباتی تغییر چهره شهرها با نصب پوستر نامزدها در معابر عمومی و خیابانها برای جلب نظر رای دهندگان به شکل وسیعی مورد استفاده قرار می گیرد. انتخابات سال ۷۶ نیز از این قاعده مستثنی نبود در جریان مبارزات انتخاباتی تغییر چهره شهرها با نصب پوستر نامزدها در معابر عمومی و خیابانها برای جلب نظر رای دهندگان به شکل وسیعی مورد استفاده قرار می گیرد. انتخابات سال ۷۶ نیز از این قاعده مستثنی نبود. با وجود گذشت بیست سال و با بوجود آمدن روشهای جدید تبلیغاتی در فضای مجازی همچنان این روش تبلیغاتی در ایران و در جریان مبارزات انتخاباتی مورد استفاده قرار می گیرد و هنوز چاپ عکس کاندیداها یک سنت انتخاباتی در ایران است. در کنار پوسترها و کاغذهای رنگارنگ تبلیغاتی،‌ وقتی در روزهای انتخابات سال ۹۶ به حجم بالای عکس ها و ویدیو هایی که در شبکه های اجتماعی بین مردم و کاربران فضای مجازی رد و بدل می شد دقت کردم به این فکر کردم که بیست سال پیش، سال ۱۳۷۶ و انتخابات دوم خرداد، تنها محل موجود برای عرضه عکسهای عکاسان مجلات و روزنامه های چاپی بود. برای عکاسان تازه کار و یا غیرحرفه ای، تقریبا هیچ فضایی برای ارایه عکس وجود نداشت و به همین جهت این عکاسان حرفه ای بودند که فضای بیشتری برای عمل و ثبت تاریخ آن سالها داشتند و شاید به غیر از ویدیوهای رسمی باقی مانده از آن روزها، عکس عکاسان حرفه ای شاغل در روزنامه ها و خبرگزاری تنها سندهای بجا مانده از آن روزها باشد اما انتخابات سال ۹۶ نشان داد این فضا دیگر در دست عکاسان حرفه ای و نشریات نیست و این بازار به مراتب گسترده تر شده و وب سایت های مختلف نیز به آن افزوده شده اند. بیشتر بخوانید: صفحه ویژه؛ انتخابات ۱۳۹۶ ایران هاشمی رفسنجانی و نزدیکی و دوری به قدرت به روایت دوربین عکس سلفی و تاثیرش بر رفتار مردم شبکه‌های اجتماعی؛ پست‌هایی که رای شدند برای من که به عنوان عکاس فعالیت مطبوعاتی خودم را از سال ۷۶ شروع کردم و دوازده سال به طور مستمر به ثبت وقایع سیاسی - اجتماعی و فرهنگی کشور بود، سال ۱۳۷۶ شروع یک دوره ۱۲ ساله فعالیت بود که حالا هشت سال از آخرین عکسی که در تب و تاب انتخابات سال ۱۳۸۸ گرفتم می گذرد. انتخابات خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی محمد خاتمی، مطبوعات ایران را وارد عرصه جدیدی کرد که در آن عکاسی هم جایگاه ویژه و جدیدی یافت. کثرت مطبوعات منتشر شده در‌آن سالها باعث شد سرویس عکس مطبوعات جدی تر از قبل فعالیت کند تجربه انتخابات ۷۶ و عکاسی مطبوعاتی انتخابات خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی محمد خاتمی، مطبوعات ایران را وارد عرصه جدیدی کرد که در آن عکاسی هم جایگاه ویژه و جدیدی یافت. کثرت مطبوعات منتشر شده در‌آن سالها باعث شد سرویس عکس مطبوعات جدی تر از قبل فعالیت کند. بیست سال پیش وقتی در آخرین سال دانشگاه مشغول به تحصیل در رشته عکاسی بودم با اینکه تجربه عکاسی مطبوعاتی چندانی نداشتم برای عکسبرداری از سخنرانی آقای خاتمی در جریان مبارزه انتخاباتی به مسجد شاه در بازار تهران رفتم. برای صرفه جویی در هزینه ها یک رول فیلم سی و پنج میلیمتری سیاه و سفید تاریخ مصرف گذشته را که مخصوص فیلمهای سینمایی بود خریده و با برش دادن آن برای استفاده عکاسی در حلقه های ۳۵ میلیمتری جا دادم. گرمای هوا و آفتاب شدید ظهر عکاسی را سخت تر می کرد. یک دوربین معمولی با یک لنز نرمال پنجاه میلیمتری داشتم که یک فلاش کوچک هم روی آن نصب کرده بودم. آنزمان هنوز محمد خاتمی را از نزدیک ندیده بودم و همچنان منتظر او بودم که یک آن دیدم فرد کنار دستم به شیشه ماشین اشاره می کند، تا به خود جنبیدم تنها یک فریم توانستم عکاسی کنم که نصف صورت آقای خاتمی در آن عکس دیده می شود. در واقع تداوم عکاسی مطبوعاتی برای من با این عکس آغاز می شود. در همان روز و روزهای بعد بی آنکه برای نشریه ای کار کنم مرتب به دنبال عکاسی از فعالیت های انتخاباتی بودم که یک پای آن علی اکبر ناطق نوری رییس وقت مجلس شورای اسلامی بود و برای امثال من دسترسی به جایگاه رسمی وی کمی دشوارتر بود با این حال توانستم یکبار در ورزشگاه هفتم تیر از تجمع انتخاباتی ناطق نوری نیز عکاسی کنم. شرایط در کمپین آقای خاتمی راحت تر و محدودیت ها نیز کمتر بودند. در یکی از سخنرانی های آقای خاتمی در مسجد دانشگاه تهران، عباس عطار عکاس معروف آژانس مگنوم را دیدم که کنارم مشغول عکاسی است. چند عکس از مراسم گرفتم و بقیه سخنرانی آقای خاتمی به رفتار عباس خیره شده بودم. او بی آنکه مزاحمتی برای دیگران ایجاد کند آرام کنار منبر کوچک مسجد ایستاده بود. همین شد که در روزهای بعد چشمم بدنبال این بود که بار دیگر او را ببینم که یک بار دیگر این اتفاق افتاد و در یکی دیگر از مراسم او را دیدم. امروز که عکسهای عباس از آن روزها را می بینم دلیل آن آرامش را بیشتر درک کنم. او در واقع همه چیز را تحت نظر داشت تا بهترین انتخاب ممکن را انجام دهد. انتشار تصاویر دیدار ابراهیم رییسی دیگر نامزد انتخاباتی با امیر تتلو خواننده جنجالی زیر زمینی رپ در آخرین روزهای تبلیغات انتخاباتی مورد توجه قرار گرفت. انتشار اولیه عکس این دیدار، شوک بزرگی در میان کاربران شبکه های اجتماعی ایجاد کرد آن زمان نه تنها اینترنت در دسترس نبود بلکه عکاسی از چنین رویدادی نیز عمدتا هزینه بر بود چرا که باید با نگاتیو و فیلم عکاسی می شد. لذا افراد کمتری نسبت به زمان حاضر دست به ثبت چنین رویدادهایی می زدند. در کنار همه موانع جایی هم برای انتشار عکسهایم نبود. نه اینستاگرامی بود نه تلگرامی که عکس هایم بدون نیاز به مطبوعات آن روزها دیده شوند. اما عکس ها، این روزها ورای جلد روزنامه های رسمی و مجلات، در هزاران کانال و شبکه اجتماعی دست به دست می چرخند و یک عکس از یک عکاس ناشناس گاه بیش از عکس یک عکاس حرفه ای دیده می شود. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ که با اعلام پیروزی حسن روحانی به پایان رسید، نه تنها خبرنگاران و عکاسان حرفه ای مطبوعاتی بلکه میلیونها شهروند ایرانی با استفاده از تکنولوژی گوشی های تلفن همراه مجهز به دوربین به ثبت تصویری این رویداد مهم سیاسی پرداختند. اما روزنامه های منسوب به جناح های مختلف در ایران همچنان عکسهایی با جمعیت زیاد را روی صفحه اولشان منتشر می کنند، روشی که دیگر در عرصه عکاسی منسوخ شده و کمتر نشریه و خبرگزاری عکس برتر را عکس با جمعیت بیشتر می داند. عکاسان روزنامه های ایرانی اغلب تا سالها همین رویه را دنبال می کردند. اما آیا وظیفه عکاس تنها به تصویر در آوردن جمعیت انبوه شرکت کننده است؟ با اوج گرفتن مبارزات انتخاباتی بین شش نامزد حاضر در انتخابات دوره دوازدهم بارها بر مقایسه این انتخابات با انتخابات ریاست جمهوری بیست سال پیش که محمد خاتمی برنده آن بود اشاره های فراوانی شد. در سال ۷۶ تمام همت نظام و باور عمومی مردم این بود که ناطق نوری برنده آن خواهد بود ولی در عمل خلاف آن روی داد. در انتخابات اخیر نیز تمام توان نیروهای مخالف به منظور جلوگیری از ادامه ریاست جمهوری روحانی در دوره دوم متمرکز بود و همین عامل باعث شد تا عرصه شبکه های اجتماعی نظیر تلگرام، اینستاگرام و توییتر محلی برای رویارویی طرفداران هر دو نامزد اصلی یعنی ابراهیم رییسی و حسن روحانی بدل شوند. این عکس روزنامه نگاران دیگر را بر آن داشت تا به دنبال میرزا آقا بروند و داستان او هم در میان هیاهوی انتخاباتی شنیده شود عکس و عکاس و ثبت لحظه های تاریخی درست یک روز مانده به اتمام فرصت تبلیغات انتخاباتی در دوره اخیر حسن روحانی به شهر اردبیل سفر کرده بود. فرید موسوی عکاس اهل شهر اردبیل که برای عکاسی از مراسم رفته بود موفق شد یکی از عکسهای پربیننده در فضای اینترنتی این دوره از تبلیغات انتخاباتی را ثبت کند. او با عکاسی از چهره یک مرد میانسال (که بعدا مشخص شد اسمش میرزا آقا و فروشنده میوه و تره بار است) که پوستری از حسن روحانی را درست نگه داشته در صفحه اینستاگرام خود درباره نحوه عکاسی و حس و حال خود نوشته و آرزو کرده بود که ‪"‬امیدوار است روزی عکاس واقعی شود.‪"‬ اما فرید بی آنکه خود بداند یکی از ماندگارترین عکسهای انتخاباتی سال ٩٦ در ‪جریان انتخابات ریاست جمهوری‬ ایران را ثبت کرد که اکنون به دفعات در شبکه های اجتماعی بازنشر می شود. عکس گرفته شده هنوز تا رسیدن به یک عکس ایده آل فاصله زیادی دارد. این عکس کادر بندی دقیقی ندارد و عوامل مزاحم نظیر فرد سمت چپ و نیز حرکت دست فرد سمت راست باعث از بین رفتن تمرکز بیننده می شود. عکاس دو بار این عکس را با فاصله زمانی یک روز منتشر کرده است و در بار دوم نسبتا انتخاب درستی از آن را شاهد هستیم. نکته مهمی که فرید درباره عکاسی از چنین رویدادی فهمیده بود این بود که در جریان مراسم نباید تنها به ثبت لحظات حضور نامزد انتخاباتی یا سخنرانان بسنده کرد بلکه باید حواشی را گاه از متن جدی تر دید و فارغ از سخنران ها و شلوغی صحنه به دنبال ثبت میرزا آقاها رفت. فرق میرزا آقا در عکس فرید از همه جمعیت حاضر در سالن که در شادی و شعف اند چشمان غمگین و نگاه متفاوت اوست که این عکس را ماندگار کرده است . همین عکس روزنامه نگاران دیگر را بر آن داشت تا به دنبال میرزا آقا بروند و داستان او هم در میان هیاهوی انتخاباتی شنیده شود. (در پیگیری های بعد از انتشار عکس و مصاحبه ای که با میرزا آقا انجام گرفت مشخص شد که او جانباز زیر ۲۵ درصد جنگ ایران و عراق است). اکنون تاثیر این عکس چنان گسترده بود که فرید دیروز در صفحه اینستاگرام خود خبر از دیدار استاندار اردبیل با میرزا آقا داد و نوشته او بزودی به دیدار حسن روحانی نیز خواهد رفت. اما در سوی دیگر انتشار تصاویر دیدار ابراهیم رییسی دیگر نامزد انتخاباتی با امیر تتلو خواننده جنجالی زیر زمینی رپ در آخرین روزهای تبلیغات انتخاباتی مورد توجه قرار گرفت. انتشار اولیه عکس این دیدار، شوک بزرگی در میان کاربران شبکه های اجتماعی ایجاد کرد. یک کاندیدای روحانی و محافظه کار در کنار خواننده ای که تمام بدنش را تتو کرده و بازداشت و زندانی هم شده چیزی خارج از عرف موجود بود، مسئله ای که انتقادهای بسیاری را چه در قالب طنز چه در قالب رسمی به این کاندیدا وارد کرد. مخاطبی در زیر عکس منتشر شده با کنایه نوشته بود در حالیکه فوتبالیست های کشور برای داشتن تتو به کمیته انضباطی فراخوانده می شوند در ویدیوی منتشر شده تتلو جزییات تتوهای بدن اش را به آقای رییسی شرح می دهد. عکس به ظاهر خیلی ساده است اما حتی نشستن آن دو در نزدیکترین فاصله به هم بسیار تصنعی به نظر می رسد. درست برخلاف عکس میرزا آقا که تصویری طبیعی از یک اتفاق است، این عکس در واقع با بیننده ارتباط برقرار نمی کند و همه چیز ساختگی بنظر می آید. این در حالیست که بر خلاف میرزا آقا که ناشناس بود امیر تتلو با صدها عکس در فضای مجازی در صفحه اینستاگرام خود بیش از ۴ میلیون نفر طرفدار دارد. اینجاست که میتوان به قدرت جادویی عکس و نقش آن در ثبت لحظات ماندگار تاریخ پی برد. انتخابات خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی محمد خاتمی، مطبوعات ایران را وارد عرصه جدیدی کرد که در آن عکاسی هم جایگاه ویژه و جدیدی یافت. کثرت مطبوعات منتشر شده در‌آن سالها باعث شد سرویس عکس مطبوعات جدی تر از قبل فعالیت کند
آنچه در طول رقابت های انتخاباتی در اغلب کشورها مورد توجه قرار می گیرد عکس العمل جامعه نسبت به موضع گیری نامزدهای انتخاباتی پیرامون مسایل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. برپایی تجمعات و گردهمایی های انتخاباتی نیز فرصت مناسبی است تا عکاسان برای ثبت آن بکوشند. شاید فضای انتخاباتی را بتوان به تنها جشن ملی در کشورهای جهان شبیه دانست که همه مردم به نوعی در آن نقش ایفا می کنند. از خر داد ۷۶ تا اردیبهشت ۹۶؛ رویدادها از دریچه عکس
از انتخابات ۷۶ تا ۹۶؛ یک فریم و دو قاب
در مرحله رفت مسابقات نيمه نهايی فوتبال قهرمانان اروپا، سه شنبه شب 18 آوريل، تيم بارسلونا موفق شد با تک گل نيمه دوم ژولی آث ميلان، ميزبان اين مسابقه، را در ورزشگاه سن سيرو اين شهر شکست دهد. اين ديدار در نيمه اول گلی در بر نداشت و دو تيم نتوانستند بازی زيبايی ارايه کنند، اما در دقايق اوليه نيمه دوم (57)، اين بارسلونا بود که توسط ژولی، بازيکن فرانسوی خود، و روی پاس دقيق رونالدينيو، ستاره برزيلی اين تيم، به گل دست يافت. ديدار برگشت اين دو تيم چهارشنبه هفته آينده، 26 آوريل، در ورزشگاه نيوکمپ شهر بارسلون برگزار می شود. همچنين در ديگر ديدار دور رفت مرحله نيمه نهايی، چهارشنبه شب 19 آوريل، تيمهای آرسنال از انگلستان و ويارئال اسپانيا در ورزشگاه هايبری شهر لندن ديدار خواهند کرد. سه طلا و دو برنز برای ايران در وزنه‌برداری باشگاه‌های آسيا در دومين روز ازپنجمين دوره‌ مسابقات وزنه‌برداری جوانان باشگاه‌های آسيا در تاشکند ازبکستان، رسول تقيان نماينده‌ ايران به ۳ مدال طلا دست يافت. اين رقابتها روز سه شنبه در دسته‌ ۶۹ کيلوگرم پيگيری شد و طی آن رسول تقيان با بالای سر بردن وزنه‌های ۱۲۷ و ۱۶۱ کيلوگرم درحرکت يک ضرب و دو ضرب درمجموع با رکورد ۲۸۸ کيلوگرم برسکوی نخست آسيا ايستاد و وزنه برداران قرقيزستان و ازبکستان دوم و سوم شدند. همچنين احد سنجابی عضو تيم نفت مسجد سليمان در رقابت‌های وزن ‪ ۷۷‬کيلوگرم مسابقات به دو مدال برنز دست يافت. سنجابی با زدن وزنه ‪ ۱۶۲‬کيلوگرم در حرکت دو ضرب و حدنصاب مجموع ‪ ۲۹۱‬کيلوگرم دو مدال برنز به گردن آويخت. در اين وزن وزنه‌بردار چينی که رکورد حرکت يک ضرب اين دسته را شکست، توانست سه مدال طلا کسب کند. در روز نخست اين رقابتها وزنه برداران ايران به سه مدال طلا، دو نقره و سه برنز دست يافته بودند. پيروزی تيم ملی فوتبال اميد ايران برابر ازبکستان تيم ملی اميد فوتبال ايران در ادامه مسابقات چهار جانبه ويتنام روز سه شنبه، در دومين ديدار خود با نتيجه ۲ بر صفر ازبکستان را شکست داد. هر دوگل ايران را احسان خرسندی در دقايق ۳۰ و ۴۸ به ثمر رساند. تيم ايران روز گذشته در اولين ديدارخود با تيم ملی اميد استراليا، به تساوی صفر بر صفر رسيده بود. قرارداد ۱۹۵ ميليون دلاری شرکت هواپيمايی امارات با فيفا شرکت هواپيمايی امارات قراردادی به ارزش ‪ ۱۹۵‬ميليون دلار با فدراسيون بين‌المللی فوتبال (فيفا) برای حمايت مالی کليه رقابت‌های تحت پوشش فيفا منعقد کرد. براساس اين قرارداد، هواپيمايی امارات از سال ‪ ۲۰۰۷‬برای مدت هفت سال حمايت‌کننده مالی کليه رقابت‌های فوتبال تحت نظر فيفا خواهد بود. اين قرارداد توسط شيخ احمد بن سعيد المکتوم، رئيس هواپيمايی امارات، و سپ بلاتر رئيس فيفا امضا شده است. شرکت هواپيمايی امارات پيش از اين نيز، قراردادی را در زمينه حمايت مالی رقابت‌های فوتبال جام جهانی ‪ ۲۰۰۶‬آلمان امضا کرده بود. افزايش دستمزد داوران در جام جهانی ‪۲۰۰۶‬ آلمان دستمزد داوران قضاوت‌کننده در مرحله نهايی مسابقات جام جهانی ‪۲۰۰۶‬ آلمان با ‪ ۱۰۰‬درصد افزايش، مبلغ ‪ ۴۰‬هزار دلار اعلام شد. همچنين در هر مسابقه دو کمک داور هر ديدار مبلغ ‪ ۲۰‬هزار دلار دريافت می‌کنند. ‪ همچنين فدراسيون بين المللی فوتبال اعلام کرده که قرار است برای اولين بار مبلغ ۲۰ هزار دلار به داوران و کمک داورانی که از ليست داوران انتخابی فيفا حذف شدند پرداخت کند. فيفا در ابتدا ‪ ۴۶‬داور برای قضاوت در مسابقات جام جهانی در نظر گرفته بود که ‪ ۱۶‬نفر از اين فهرست کنار گذاشته شدند. خدمات
پيروزی بارسلونا در زمين آث ميلان
تازه ترين خبرهای ورزشی ايران و جهان
وی شب گذشته در یک گفتگوی تلویزیونی به شبکه خبر ایران گفته است که "در مناطقی که سیل جاری شده ظرفیت خروجی پل‌ها با دبی آب رودخانه‌ها انطباق ندارد" و "این مساله با جاری شدن سیل در برخی استان‌ها از جمله خوزستان و بوشهر بسیار تأثیرگذار بوده است". به گفته آقای نجار "بر اساس هشدارهای سازمان هواشناسی آماده باش دستگاه‌های اجرایی در استان خوزستان انجام شده، اما با توجه به اینکه اهواز فاقد نهر آب است و شبکه فاضلاب آن نیز بسیار فرسوده شده، باید آبگرفتگی ها در این شهر با استفاده از پمپ تخلیه شود." این مقام مسئول وزارت کشور می‌گوید: "در شهرهای آبادان و خرمشهر نیز همین وضعیت است و آبگرفتگی معابر باید با پمپ‌های آب تخلیه شود و امسال با افزایش تعداد پمپ‌های آب، آبگرفتگی در معابر اهواز، آبادان و خرمشهر خیلی کمتر از سال گذشته بوده است." دو روز پیش صادق حقیقی‌پور، مدیرعامل شرکت آب‌وفاضلاب خوزستان گفته بود که "دفع آب بارندگی جزو وظایف قانونی ما نیست" و این در حالیست که غلامرضا شریعتی، استاندار خوزستان نیز گفته بود مشکل فاضلاب به او ربطی ندارد و مشخص نیست کدام نهاد باید پیگیر مسئله جاری شدن فاضلاب در سطح شهرهای خوزستان باشد. مجتبی یوسفی، نماینده اهواز در مجلس ایران نیز گفته است: "برای ساماندهی شبکه فاضلاب اهواز شش هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز است و حوزه‌های آب و فاضلاب اهواز به علت نبود زیرساخت‌های مورد نیاز" دچار بحران شده‌اند. به گفته آقای یوسفی "در حالی که خوزستان استان بزرگ تأمین کننده انرژی و درآمدهای مورد نیاز است در زمینه زیرساخت‌ها بسیار ضعیف است و با بارش باران کمتر از ۵۰ میلی متر این شهر و یا بندر امام و ماهشهر دچار آبگرفتگی زیادی شدند". از روز گذشته و بر اثر باران‌های سیل‌آسا و بالا آمدن آب برخی مسیرهای استان بوشهر مسدود شده و برخی شهرهای دیگر ایران از جمله یزد، ابرکوه، ممسنی، گناوه، دیلم، دشتستان و بوشهر دچار آبگرفتگی شده‌اند. روز شنبه شماری از سیل‌زدگان استان خوزستان مقابل دادگستری و شهرداری بندر امام خمینی تجمع کردند و خواستار استعفای مسئولانی شدند که "بی‌کفایت" می‌خواندند. گزارش شده بعد از این تجمع شهردار بندر امام تعلیق شده است. معترضان در سربندر شعار می‌دادند "مسئول بی‌لیاقت نمی‌خواهیم". سربندر نام قدیم بخش مسکونی بندر امام خمینی در خوزستان است که در سیل چند روز گذشته بسیاری از خانه‌های آن زیر آب رفته است. این بندر بزرگ‌ترین بندر تجاری ایران است. خبرگزاری تسنیم به نقل از سعید بزاز، یکی از اعضای شورای شهر بندر امام خمینی گزارش داده که محمد عبیاوی، شهردار با حکم استاندار خوزستان تعلیق شده است. او یکی از مسئولانی است که معترضان خواستار محاکمه او هستند.
در حالیکه از روزهای پایانی هفته گذشته سیل در استان‌های جنوب و جنوب غربی ایران جاری شده است و خانه‌های بسیاری از مردم بر اثر آبگرفتگی دچار خسارت‌های فراوانی شده و در برخی شهرهای استان خوزستان فاضلاب به داخل خانه‌ها آمده، اسماعیل نجار، رئیس سازمان مدیریت بحران ایران می‌گوید: "برای مقابله با بلایای طبیعی سال گذشته پنج هزار و ۸۴ میلیارد تومان اعتبار پیشنهاد شد که حدود ۳۰۰ میلیارد تومان در قانون بودجه منظور شده و تا کنون نیز هیچ مبلغی در اختیار دستگاه های اجرایی استان خوزستان قرار نگرفته است."
سیل در جنوب ایران؛ مقام دولتی: خوزستان بودجه مقابله با بلایای طبیعی را دریافت نکرده
از راست به چپ: انیس نقاش، احمد زکی یمانی (وزیر نفت پیشین عربستان)، کارلوس (معروف به شغال)، جمشید آموزگار( نخست‌وزیر پیشین ایران) جمشید آموزگار و احمد زکی یمانی، هدف اصلی آن گروگانگیری بودند. در آن زمان، گروگانگیران انگیزه خود را رساندن صدای فلسطینیان به جهانیان اعلام و دولت اتریش را مجبور کردند هر دو ساعت یک بار بیانیه ای در حمایت از فلسطینیان از رادیو پخش کند وگرنه گروگانها را می کشند؛ اما انیس نقاش بعدها فاش کرد که انگیزه اصلی گروگانگیری، گرفتن پول از دولتهای ایران و سعودی بوده است. جمشید آموزگار (راست)، احمد زکی یمانی (چپ) گروگانگیری در زمانی رخ داد که لبنان بتازگی صحنه جنگ داخلی میان فلسطینیان و فالانژهای مسیحی شده بود. ایران و عربستان سعودی برای جلوگیری از گسترش نفوذ فلسطینیان، به فالانژهای لبنانی کمک مالی می کردند. در لبنان، چپگرایان (عمدتا شیعه و دروزی و مسیحی) و ناصریستها (عمدتا سنی) به فلسطینیها پیوسته و با فالانژهای مسیحی می جنگیدند. یکی از سران جبهه خلق برای آزادی فلسطین به نام ودیع حداد، که لبنانی مسیحی بود، برای اینکه دولتهای ایران و سعودی را وادار به ترک حمایت از فالانژهای مسیحی کند، گروگانگیری شرکت کنندگان نشست اوپک را طرحریزی می کند و اجرای این عملیات را به انیس نقاش می سپارد. انیس نقاش از شانزده سالگی به جنبش فتح پیوسته بود. پس از چند سال فعالیت، به دستور جنبش فتح به گروه ودیع حداد می پیوندد که کارش اجرای عملیات برون‌مرزی (همچون هواپیماربایی) و همچنین اداره امور اطلاعاتی و ضداطلاعاتی درون گروههای مسلح فلسطینی بود. ودیع حداد عملا مستقل از سران گروههای فلسطینی فعالیت می‌کرد و انیس نقاش به گفته خودش، نفوذی جنبش فتح در گروه او بود. انیس نقاش که بود؟ انیس نقاش برای اجرای عملیات گروگانگیری با کارلوس (معروف به شغال) همراه می شود که اهل ونزوئلا و از بحث برانگیزترین و ماجراجوترین چهره های تاریخ معاصر جهان است، دشمنانش او را تروریست بین المللی و دوستانش مبارز انقلابی جهانی می دانند. انیس نقاش و کارلوس تیمی شش نفره شکل می دهند و گروگانگیری را اجرا می کنند. در آن زمان غیر از کارلوس، تنها هویت یک زن و مرد آلمانی عضو این تیم فاش شد و گفته شد هدایت کننده عملیات در کنار کارلوس، فردی به نام خالد بوده که هیچگاه هویت اصلی اش به دست نیامد. کارلوس در سال ۲۰۰۴ در بیست و پنجمین سالگرد گروگانگیری وین (دسامبر ۲۰۰۰) انیس نقاش در تلویزیون الجزیره ظاهر شد و برای نخستین بار اذعان کرد که خالد، خود او بوده است. انیس نقاش در این گفتگوی تلویزیونی فاش کرد که هدف اصلی گروگانگیری این بوده که جمشید آموزگار و زکی یمانی، هر یک در مقابل دریافت پنج میلیون دلار از دولتهای ایران و سعودی آزاد شوند و "رساندن صدای فلسطینیان به گوش جهانیان" تنها پوششی ظاهری و تبلیغاتی بوده است. در نهایت هم دولت عربستان این مبلغ را از جانب خودش و ایران می پردازد و گروگانها که به الجزایر برده شده بودند، آزاد می شوند. اما نه دولتهای ایران و سعودی و نه گروگانگیران یا گروههای فلسطینی، رد و بدل پول را علنی نمی کنند. نکته دیگری که انیس نقاش در این گفتگو فاش کرد این بود که گروگانگیری به خواست یکی از دولتهای عربی عضو اوپک انجام گرفته بوده اما حاضر نشد نام این دولت را بگوید. گفت فاش کردن این نام همچون روغن ریختن روی آتش است. او افزود که خواست آن دولت عربی این بوده که پس از دریافت پول، جمشید آموزگار و زکی یمانی را بکشند. ولی او و کارلوس با اینکه ودیع حداد دستور قتل این دو گروگان را به آنها داده بوده، با هم قرار می گذارند که دست به این قتل نزنند چون آن را بشدت به زیان مبارزات فلسطینیان می دانستند. از همین روست که انیس نقاش خود را نجات دهنده جان جمشید آموزگار و زکی یمانی می دانست. بیشتر بخوانید: هم شواهد حکایت می کند و هم اظهارات هانس یواخیم کلاین (گروگانگیر آلمانی) در دادگاه مؤید آن است که دولتی عربی که خواهان گروگانگیری و قتل جمشید آموزگار و زکی یمانی بود، به احتمال زیاد لیبی بوده است و این عملیات به طور مشخص به دستور مستقیم معمر قذافی رهبر لیبی انجام گرفت. چهل و پنج سال پس از گروگانگیری، از میان گروگانگیرها کارلوس زنده مانده که در فرانسه دوران محکومیت ابد را می گذارند و هانس یواخیم کلاین که او هم در فرانسه اما آزادانه با خانواده اش زندگی می کند. هویت و سرنوشت دو تن از گروگانگیران هیچگاه فاش نشد. جمشید آموزگار چهار سال پیش در امریکا درگذشت و انیس نقاش دیروز در دمشق و زکی یمانی امروز در لندن درگذشتند.
انیس نقاش را ایرانیان با سوء قصد نافرجامش به جان شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاهنشاهی می شناسند اما در سطح جهانی، نام او با رخداد تاریخی مهمتری گره خورده: گروگانگیری شرکت کنندگان نشست اوپک در وین در دسامبر ۱۹۷۵ (دی ۱۳۵۴). انیس نقاش به گفته خودش در این رخداد، جان نخست وزیر ایرانی دیگری را به جای اینکه بگیرد، نجات داد: جمشید آموزگار، نماینده ایران در اوپک. از تصادف روزگار، دیگر گروگان انیس نقاش یعنی احمد زکی یمانی، وزیر نفت پیشین عربستان، امروز و به فاصله کمتر از یک روز از او درگذشت.
مرگ گروگان و گروگانگیر به فاصله یک روز
به گفته منابع پلیس عراقی، یک دستگاه کامیون حامل مواد منفجره در نزدیکی یکی از پستهای بازرسی پلیس شهر رمادی که در يکی از نقاط پرجمعيت اين شهر قرار دارد، منفجر و باعث کشته شدن چند مأمور پليس و تعداد زيادی شهروند غيرنظامی شده است. بر اساس برخی از گزارشها، پس از وقوع انفجار گاز کلر در فضا پخش شد و ممکن است سیلندرهای محتوی این گاز در کامیون جاسازی شده باشد. در سه ماه اخیر، ده مورد انفجار در استان انبار روی داده که در آنها به منظور ایجاد تلفات بیشتر، سیلندرهای گاز کلر به کار رفته است. رمادی یکی از مراکز فعالیت گروه های سنی مخالف دولت مرکزی و نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا محسوب می شود. در گزارشی دیگر، از شهر دیوانیه، مرکز استان قادسیه خبر رسیده است که نیروهای آمریکایی و نظامیان عراقی در عملیاتی مشترک با شبه نظامیان سپاه مهدی در این شهر درگیر شده اند. در پی حمله نیروهای امنیتی عراق به مراکز تجمع شبه نظامیان سپاه مهدی، رفت و آمد خودروها در این شهر از ساعات اولیه بامداد ممنوع اعلام شده است. مقامات عراقی و آمریکایی به منظور خاتمه دادن به خشونت های فرقه ای در عراق برنامه ای را برای پاکسازی مناطق این کشور از شبه نظامیان مسلح به اجرا گذاشته اند. خدمات
در ادامه حملات گروه های شورشی در عراق، انفجار انتحاری در شهر رمادی، مرکز استان انبار در غرب عراق، دست کم سی کشته و پنجاه زخمی برجای گذاشته و همزمان، از زدوخورد بین نیروهای آمریکایی و شبه نظامیان شیعه خبر رسیده است.
تلفات سنگین بمبگذاری انتحاری در عراق
در فاصله اندکی پس از کشف حوزه گازی موسوم به پارس جنوبی در آبهای خلیج فارس، در سال میلادی 1988، ایران تمایل خود را به صدور بخشی از تولیدات این حوزه به هند و پاکستان و از این طریق وارد شدن به بازارهای جهانی گاز را آشکار ساخت. هدف ابتدائی پروژه خط لوله صلح در ابتدا ایران تنها صادرات گاز طبیعی به پاکستان را هدف قرار داده بود و به این منظور از سال 1993 میلادی گفتگوهائی را با آن کشور آغاز کرد. اشتیاق پاکستان برای دراختیار گرفتن منابع تازه تامین انرژی، به توافق سریع بین دو کشور انجامید و در نتیجه در سال 1995 قرارداد مقدماتی کشیدن لوله گاز مابین دو کشور به امضاء رسید. در پی آن، ایران به دنبال ایفای نقش فعالتر بمنظور گشودن بازار های وسیعتر برای صادرات گاز متوجه کشور هند شد و پیشنهاد کرد که خط لوله گاز پس از رسیدن به بندر کراچی در پاکستان تا خاک هند ادامه یابد. دولت هند ابتدا با توجه به مشکلات روابط دو جانبه با پاکستان و اختلافات دو کشور در مورد کشمیر، رغبت چندانی به این طرح نشان نداد ولی بدلیل کمبود منابع گاز و افزیش چشمگیر مصرف، کم کم به این طرح گرایش یافت. از سال 2000 میلادی مذاکرات سه جانبه بین تهران اسلام آباد و دهلی نو پیرامون عملی ساختن طرح خط لوله گاز یاد شده که ایران آنرا "خط لوله صلح" نامیده است شکل جدی تری گرفت. از آن زمان مشکلات متعدد سیاسی، فنی و مالی مانع از دست یابی به توافق نهائی شده است. مشکلات در سالهای 1995 قیمتهای جهانی نفت پایین و اشتیاق ایران برای صدور گاز فراوان بود. به این دلیل مسائل مربوط به قیمت گذاری گاز صادراتی کم اهمیت تر از آنچه که می باید مورد توجه قرار گرفته بود. ولی حصول تجارب ناشی از صادرات محدود گاز ایران به ترکیه و مشکلات عدیده آن، نگرش ایران در ارتباط با شرایط اجرای طرح تغییر یافت. در عین حال تاثیر مستقیم قیمتهای جهانی نفت بر بازار گاز و افزایش تدریجی و پایداری بهای جهانی نفت از ابتدای سال 2002، تقاضای بازار برای گازطبیعی را با سرعتی بیش از میزان پیش بینی کارشناسان افزایش داد. گرمی بازارهای جهانی نفت و به نوبه خود گاز طبیعی، موجب شد که انتظارات ایران نیز در قبال درامد های ناشی از صادرات گاز و در نتیجه قیمتهای فروش آن متحول شود. به دلیل افزایش قیمتهای جهانی نفت برخی از کارشناسان ایرانی می گویند در صورت تزریق بخشی از گازهای تولیدی به چاههای نفت و در نتیجه افزایش میزان بازیافت آنها، می توان به افزایش صادرات نفت با قیمتهای بالا دست یافت. از این لحاظ، خودداری از صدور گاز می تواند متضمن منافع مالی بیشتری باشد تا صدور آن به بازارهای نامطمئن با قیمتهای پایین. بجز موانع حقوقی و مالی تامین هزینه های طرح نیز از جمله مشکلات موجود طرح صدور گاز به پاکستان و هند محسوب می شود. هزینه این خط لوله 2700 کیلومتری 7.5 میلیارد دلار برآورد شده است. با توجه به محدودیتهای ناشی از اعمال تحریمهای آمریکا علیه ایران، یافتن سرمایه گذار نه تنها برای ایران که برای پاکستان و هند نیز بمنظور اجرای طرح در خاک آنها دشوار خواهد بود. بعلاوه، مخالفت آشکار آمریکا با طرح یاد شده، بر این اساس که اجرای آن به "افزایش در آمدهای ایران میانجامد"، از جمله عوامل باز دارنده در راه به نتیجه رسیدن آن بوده است. چشم انداز مذاکرات ایران با در اختیار داشتن 15% از مجموع ذخایر گاز جهان پس از روسیه در مقام دوم جهانی است. با توجه به در اختیار داشتن این ذخایر چشمگیر، ا نتظارمی رفت که ایران بتواند از لحاظ صادرات گاز نیز در ردیف بالای صادرکنندگان گاز قرار گیرد. قطر با ذخایری کمتر از ایران سالانه حجم زیادی گاز صادر می کند و سعی دارد سهم خود را در بازار صادرات گاز افزایش دهد. این در حالی است که تولید گاز ایران فقط به اندازه مصرف داخلی است و صدور گاز به ترکیه اکنون بیشتر جنبه نمادین دارد زیرا این کشور برای تامین نیاز داخلی خود به همان اندازه گاز از ترکمنستان وارد می کند. در صورت عملی شدن قرارداد صدور گاز به پاکستان و هند که ظرفیت آن به 150 میلیون متر مکعب در روز بالغ خواهد شد میزان تولیدات گاز ایران می باید تا تقریبا 40 درصد افزایش یابد. دست یافتن به این چشم انداز تا چهار سال آینده مشکل بنظر می رسد. مصرف داخلی اعمال نرخهای ارزان داخلی و در نتیجه تشویق به مصرف بی رویه آن، میزان سوخت گاز در داخل طی 8 سال گذشته دو برابرشده است. این افزایش مصرف با ادامه سیاست اعمال نرخهای ارزان، بدون داشتن نسبت مستقیم با رشد اقتصادی کشور، همچنان در حال افزایش است. حال آنکه حتی در صورت عدم افزایش تولید داخلی و تنها با تکیه بر صرفه جوئی در مصرف ایران شرایط آن را داشت که در ردیف صادرکنندگان مهم جهانی گاز قرار گیرد. بدلیل این مجموعه مشکلات گفتگوهای سه جانبه اخیر که در آن حجت الله غنیمی فرد، نماینده وزیر نفت ایران، احمد وقار معاون وزیر نفت پاکستان و ساندراشان معاون وزیر نفت هند شرکت داشتند، نتوانست بجز حصول توافق کلی برای ازمیان بر داشتن "بعضی از موانع" به نتیجه بزرگتری دست یابد. این گفتگوها قرار است در ماه آینده همچنان ادامه یابد. خدمات
تازه ترین دور مذاکرات ایران با پاکستان وهند بمنظور دست یافتن به توافق پبرامون کشیدن خط لوله ای که منابع گازی ایران را در خلیج فارس به دو کشور یاد شده متصل کند در تهران پایان یافت. اظهارات غیر رسمی نمایندگان سه کشو در پایان گفتگوها علیرغم امیدواریهایی که عنوان شده بود، حاکی است که مشکلات عملی شدن این طرح همچنان باقی است.
مشکلات طرح صدور گاز ایران به پاکستان و هند
شاتل فضايی ديسکاوری پس از آنکه کرانه شرقی تا غربی آمريکا را سوار بر پشت يک هواپيمای ويژه بوئينگ 747 طی کرد، به پايگاه فضايی کندی در ايالت فلوريدا بازگشته است. اين سفينه به دليل شرايط نامساعد جوی ناگزير شده بود روز نهم اوت، هنگام بازگشت از ماموريت فضايی 14 روزه خود، در ايالت کاليفرنيا بر زمين بنشيند. شاتل ديسکاوری روز جمعه پايگاه هوايی ادواردز در کاليفرنيا را ترک کرد اما باز هم شرايط بد آب و هوايی، بازگشتش به فلوريدا را به تاخير انداخت. پس از آنکه ناسا اعلام کرد که اين سفينه تا سال آينده پروازی نخواهد داشت و زمينگير می شود، آينده برنامه های اين شاتل در ابهام فرو رفت. توقفگاه لوئيزيانا پيشبينی می شد که سفر 3591 کيلومتری از کاليفرنيا تا فلوريدا، يک ميليون دلار هزينه داشته باشد. استفن رابينسون، يکی از هفت فضانوردی که ديسکاوری را به پايگاه فضايی بين المللی هدايت کردند، جزو گروه کوچکی بود که برای استقبال از اين شاتل هنگام بازگشت به پايگاهش گرد آمدند. قرار بود شاتل و هواپيمای حامل آن در راه بازگشت به فلوريدا، يک روز را در ايالت لوئزيانا توقف کند اما در نهايت دو روز را در اين مکان ماندند. ديسکاوری در طول مدتی که در کاليفرنيا مانده بود، مورد تعمير و نگهداری قرار گرفت و خدمه متخصص به صورت شبانه روزی مشغول به کار بودند تا اجرام زائد و خطرناک را از سطح آن بزدايند و سوخت باقيمانده در مخازن آن را خالی کنند. متخصصان يک دم مخروطی شکل از جنس آلومينيوم را به شاتل وصل کردند تا مقاومت هوا را کاهش دهد. آينده نامعلوم بازگشت ديسکاوری به پايگاهش در حالی صورت می گيرد که برنامه های آينده اين شاتل آميخته به ابهام است. ناسا اعلام کرده است که اين سفينه شاتل، دست کم تا ماه مارس سال آينده بارديگر پرواز نخواهد کرد و ماموريتهايش به تعليق در می آيد. فضاپيماهای نوع شاتل به منظور سفر های مکرر به فضا طراحی و ساخته شده اند. تصميم برای زمينگير شدن شاتل ديسکاوری، پس از آن گرفته شد که در جريان پرتاب اين سفينه به فضا در بيست و ششم ژوئيه، يک تکه بزرگ عايق حرارتی از يکی از مخزنهای خارجی سوخت آن کنده شد. مشکل مشابهی باعث انهدام شاتل کلمبيا در سال 2003، هنگام بازگشت به جو زمين شد و به مرگ هفت فضانوردی که در اين سفينه بودند انجاميد. خدمات
فرود شاتل را تماشا کنيد
شاتل ديسکاوری به فلوريدا بازگشت
این روزها در کهن دیار ما هیچ مدرسه ای نیست که از شور مهر خالی باشد؛ مگر پیرترین مدرسه شهرمان؛ مادر مدرسه های نوین ایران؛ یادگار میرزا تقی خان؛ مدرسه کمال الملک غفاری، علینقی وزیری، بدیع الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، صادق هدایت، محمود حسابی، مهدی بازرگان، احسان نراقی، بهرام بیضایی و .... دارالفنون. پشت در مدرسه تیر و تخته تلنبار شده، راهروها بوی نم گرفته، قاب پنجره ها از جا درآمده، غبار بر در و دیوار جا خوش کرده، درختان حیاط خشکیده، باغچه ها علفزار شده، زنگ قدیمی مدرسه در گوشه ای زنگ زده و سکوت، حاکم بلامنازع است. شبیه کارخانه، با نقشه سربازخانه میرزا تقی خان امیرکبیر چه امیدها که به این مدرسه نبسته بود. می خواست این جا همه جور دانش و فنی را به سبک و سیاق فرنگستان، آموزش دهند. از پزشکی و شیمی و ریاضیات گرفته تا تئاتر و نقاشی و موزیک؛ و از جغرافیا و زبان های خارجی تا اسلحه سازی. روی این حساب نامش را گذاردند دارالفنون که ترجمه ای بود از پلی تکنیک فرنگی ها. ساختمان مدرسه را میرزا رضای مهندس از معماران دربار طراحی کرد؛ به همان شیوه معهود معماران قدیم: حیاطی در وسط و ایوان هایی در چهار طرف و حجره هایی در پشت ایوان ها. معماری مدرسه نسبتی هم با حال و هوای سربازخانه ها داشت؛ چه آن که میرزا رضا قبلا هنگام لشگرکشی محمد شاه قاجار به هرات چند قلعه جنگی برای او ساخته بود. اکنون نیز طراحی باغچه ها و سنگفرش های حیاط مدرسه درست مثل پرچم بریتانیا، "بعلاوه" و "ضربدری" متقاطع را به نمایش می گذارد که گویا اقتباسی است از سربازخانه ولیچ بریتانیا. به هر روی، قرار بود که اینجا کارخانه آدم سازی شود؛ چرا که امیر گفته بود: کسی که نیت یک ساله دارد، گندم می کارد و آن که دهساله، درخت می نشاند و آن که صد ساله، آدم تربیت می کند. مسبب باز شدن چشم و گوش مردم هنوز صد سال به نیمه نرسیده بود که تربیت شدگان دارالفنون پرچمدار نواندیشی در جامعه سنت زده قجری شدند. در مدت چهل سال یعنی از بنیاد مدرسه در ۱۲۳۰ خورشیدی تا سال ۱۲۷۱ حدود ۱۱۰۰ دانشجو از دارالفنون فارغ التحصیل شدند و اگرچه بیشترشان شازده و اعیان زاده بودند، اما بسیاری شان آن گونه که امیر آرزو داشت، آدم بار آمدند. این را ناصرالدین شاه خیلی خوب می فهمید و گاه از آن بیمناک می شد. یک بار در جواب اعتمادالسلطنه که گفت در زمان فتحعلیشاه یکی نبود نامه ناپلئون به شاه را ترجمه کند و حالا چهار پنج هزار نفر فرانسه دان در تهران هستند، "دستی به سبیل مبارک کشید و فرمود: آن وقت بهتر از حالا بود. هنوز چشم و گوش مردم این طور باز نشده بود." تازه این زمانی بود که هنوز مشروطه پا نگرفته بود و اگر میرزا رضای کرمانی آرزوی صد سال سلطنت سلطان صاحب قران را ناتمام نمی گذاشت، آن وقت به چشم خود می دید که هرجا سخن از قانون و آزادی است، شاگردان دارالفنون حاضر و ناظرند: در اداره روزنامه های بی پروا؛ در مطبعه هایی که شبنامه علیه حکومت نشر می دادند؛ زیر چادر بست نشینان سفارت انگلیس که مشروطه می خواستند و در هر کوچه و خیابان و مسجد و مدرسه ای که حرف قانون و آزادی و پارلمنت بر سر زبان ها بود. در این مدت، دارالفنون سبب خیر شد تا مدارس دیگری نیز پایه و مایه بگیرند. در دوره مظفری ( ۱۲۸۵ – ۱۲۷۵ خورشیدی) میرزا حسن رشدیه، دبستان های نوین خود را بنیان نهاد؛ سید محمد طباطبایی مدرسه اسلام را تأسیس کرد؛ دولت مدارس عالی مانند مدرسه فلاحت و علوم سیاسی را راه انداخت و انجمن معارف در تشکیل مدرسه های جدید کوشش ها به خرج داد . کاهش رتبه به دبیرستان مدارس جدید وقتی از راه رسیدند که دارالفنون قوت گذشته را از دست داده بود. خیلی از رشته های درسی از پیکره اش جدا شدند، فنون نظامی به شکل دیگری در آمدند و جایی که مفتخر بود ۲۰ سال زودتر از پلی تکنیک توکیو کار خود را آغاز کرده است، شد یک دبیرستان معمولی. اما این دبیرستان در دوره پهلوی اول ( ۱۳۲۰- ۱۳۰۴ خورشیدی ) که برنامه های وسیعی برای گسترش آموزش ابتدایی و متوسطه تدارک دیده شد، سرآمد مدرسه های ایران بود؛ شاید از آن رو که نامی بزرگ بر تارک و تجربه ای سترگ بر پشت داشت. در سال ۱۳۰۸ خورشیدی، ساختمان مدرسه تکافوی انبوه شاگردان را نمی داد و هم از این رو دولت دست به کار توسعه ساختمان شد؛ توسعه که نه، بنای قدیمی مدرسه را که اتاق هایش مذهب و منقش بود، درهم کوبیدند و به کلی مدرسه جدیدی ساختند. چیزی که از قدیم ماند، همان حیاط بود و آب نمای وسط حیاط. این بازسازی را مهندس مارکف گرجستانی الاصل انجام داد و حسین لرزاده، معمار کهنه کار ایرانی سردر چشم نواز و شکوهمند فعلی را رو به خیابان ناصر خسرو برافراشت. دارالفنون با همین شکل و شمایل و با همان اعتباری که به عنوان یک دبیرستان ممتاز داشت، دوره پهلوی را از سر گذراند و به دوران پس از انقلاب رسید. در این مدت نه از وزن شاگردان و معلمانش کاسته شد و نه از فعالیت های آزادیخواهانه دست کشید؛ چنان که شاگردانش در نهضت ملی شدن نفت، سلسله جنبان دیگر دانش آموزان بودند و در صحنه هایی چون ۱۶ آذر ۱۳۳۲ یا اول بهمن ۱۳۴۰ در تظاهرات اعتراض آمیز شرکت جستند. بعد انقلاب ۱۳۵۷ نیز، کسانی اداره حکومت انقلابی را در دست گرفتند، دانش آموخته دارالفنون بودند: مهدی بازرگان، یدالله سحابی، مصطفی چمران، حسن حبیبی، محمد علی نجفی و ... هیچ کس یادش نرفته بود که امیر کبیر بند ناف مدرسه را به اصلاح طلبی و تحول خواهی بسته است. سکوت از پس ۱۵۰ سال جنبش دارالفنون پس از انقلاب، مدتی مرکز تربیت معلم و خوابگاه شد و مدتی هم مرکز آموزش های ضمن خدمت بود. آن گاه در ابتدای دهه ۷۰ تعطیل شد. تنها هراز گاهی گروههای فیلمبرداری صدا و سیما یا کارگردانان سینما سکوت مدرسه را درهم می شکستند تا در فضای تاریخی اش هنرپیشگان را جلوی دوربین بفرستند. در سال ۱۳۷۸ و در حالی که دارالفنون از پس نزدیک به ۱۵۰ سال جنبش، سکوتی دردناک را تجربه می کرد، وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفت زندگی دوباره را در آن جاری سازد. پس از برگزاری جلسه های بسیار، چنین تشخیص داده شد که مدرسه بودن دارالفنون ساختمان فرسوده اش را - که اینک در فهرست آثار ملی ثبت شده بود- تهدید می کند. بنابراین پیشنهاد شد که "گنجینه تاریخ تعلیم و تربیت کشور" یا همان موزه آموزش و پرورش در ساختمان دارالفنون برپا شود. با این وجود، مدرسه تا تبدیل به موزه، راه درازی در پیش داشت و کالبد فرسوده اش خود را نیازمند مرمت اساسی می دید. قصه پرغصه دارالفنون از آن زمان تا به امروز قصه ای است که مدام سطرهایی از آن تکرار می شود. گاهی بودجه ای می رسد و با آن بخشی از عملیات مرمت پیش می رود، اما بودجه ناکافی خیلی زود ته می کشد و کار مرمت تا دریافت بودجه ای دیگر تعطیل می شود. در سکوت و انتظار اکنون خاموشی دارالفنون و روزگار محنت بارش آنقدر ترحم انگیز شده که غلامعلی حداد عادل ، رییس مجلس شورای ایران نیز بانگ اعتراض برمی آورد و در نامه ای به رییس جمهور می نویسد: "به عنوان کسی که سال های طولانی در آموزش و پرورش خدمت کرده ام، معتقدم دارالفنون از آن جهت که نماد آموزش و پرورش جدید در کشور ماست، شایسته است همچنان جایگاه و نقش خود را به عنوان یک مدرسه حفظ کند. لازم است که دارالفنون مجددا با اجرای بعضی تعمیرات لازم مانند گذشته به یک دبیرستان تبدیل شود." آقای حداد عادل همچنین پیشنهاد کرده که اگر حوالی مدرسه به علت از میان رفتن بافت مسکونی، دانش آموزی یافت نمی شود، مدرسه را به شاگردان بی بضاعت جنوب شهر اختصاص دهند تا "توسعه عدالت آموزشی" تحقق یابد. این پیشنهاد تا آنجا که به زندگی دوباره دارالفنون مربوط می شود، در خور تأمل است. اما دبیرستان شدن دوباره دارالفنون مخالفان بسیاری دارد. آن ها می گویند چگونه می شود به صدها شاگرد دبیرستانی پر شر و شور فهماند که اینجا یک بنای تاریخی است و باید با ملاحظات بسیار از آن بهره برد؛ نباید در راه پله ها دست جمعی بالا و پایین پرید ؛ نباید روی دیوارها با گچ خط کشید؛ نباید با کلید بر در و دیوار یادگاری نوشت؛ نباید به درها لگد زد و ... به همین سبب، بلافاصله پس از انتشار نامه رییس مجلس به رییس جمهور، علیرضا قهاری، دبیر انجمن مفاخر و معماری ایران با مدرسه شدن دارالفنون به علل پیش گفته مخالفت کرد. مدیران سازمان میراث فرهنگی نیز تاکنون حرمت نگاه داشته و در رد پیشنهاد رییس مجلس سخنی نگفته اند، اما در گفت و گو با خبرنگاران یادآور شده اند که مدرسه شدن دارالفنون منوط به بررسی بیشتر است و آن ها باید روشن کنند که حضور دانش آموزان مخل اصول حفاظت از این اثر ملی هست یا نه. با این اوضاع و احوال، دارالفنون که هشت سالی برای بودجه مرمت به انتظار نشسته، احتمالا باید سال های دیگری را نیز در کشاکش موزه شدن یا مدرسه شدن سپری کند و هر روز از خود بپرسد: راهروها کی از بوی نم خالی خواهد شد؟ غبار کی از در و دیوار رخت برخواهد بست؟ آب کی به پای درختان تشنه خواهد رسید؟ و زنگ قدیمی کی به صدا درخواهد آمد؟ کی؟ خدمات
دوباره مهر از راه رسید. دوباره حیاط مدرسه از هیاهوی بچه ها لبریز شد، دوباره صدای زنگ در گوش کلاس ها پیچید، دوباره شاگردان پشت نیمکت ها خزیدند وهزاران هزار چشم چموش سیاه زل زد به تخته سیاه.
زنگ دارالفنون کی به صدا درمی آید؟
جیم کسیدی، یادداشت‌نویس سرشناس نیویورکر با اشاره به نتایج نظرسنجی جدید نیویورک تایمز و کالج سی‌ینا نوشته که دموکرات‎ها برای شکست دونالد ترامپ در انتخابات سال آینده نیاز به یک استراتژی دوگانه دارند دموکرات‌ها می‌گویند بعد از حدود ۴۰ روز سوال و جواب کردن مقام‌ها در پشت درهای بسته اکنون با علنی کردن این جلسات قصد دارند به مردم آمریکا فرصت دهند که با شنیدن اظهارات شاهدان خود درباره "سوء عملکرد" رئیس‌جمهور قضاوت کنند. اما جمهوری‌خواهان می‌گویند اگر دموکرات‌ها راست می‌گویند چرا حالا که کمتر از یکسال به انتخابات سراسری مانده نباید "منتظر قضاوت مستقیم مردم" ماند. البته دست کم آنچه از نتایج چند انتخابات ایالتی بیرون آمده خبر خوشی از "قضاوت مردم" برای جمهوری‌خواهان در پی نداشته؛ از انتخاب (تقریبا قطعی) یک فرماندار دموکرات در ایالت کنتاکی که در سال ۲۰۱۶ با رای بسیار بالا به آقای ترامپ آری گفته بود تا "پاداش" مردم ویرجینیا به زنی که دو سال پیش به هنگام عبور کاروان خودروهای حامل آقای ترامپ با بالا بردن انگشت وسط خود به رئیس‌جمهوری اهانت کرد و البته چند روز بعد از محل کارش اخراج شد! جولی بریسکمن (دوچرخه سوار) به علت آنچه نقض قوانین محل کارش به علت انتشار این عکس عنوان شده بود، ناچار به استعفاء شد جولی بریسکمن: در آن لحظه انگشتم تنها راه انتقال انتقادم بود! دو سال پیش تقریبا در همین روزهای پاییز، انتشار عکسی از زنی دوچرخه‌سوار که به هنگام عبور کاروان خودروهای حامل دونالد ترامپ، انگشت وسط دست خود را بالا گرفته بود، در رسانه‌های آمریکا و جهان خبرساز شد. درباره جزییات آن خبر بیشتر بخوانید: این زن، جولی بریسکمن، چند روز بعد شغلش به عنوان بازاریاب یک شرکت پیمان‌کار دولتی را از دست داد اما حالا تنها دو سال بعد شغل دیگری به دست آورده است. او تا دو ماه دیگر بر صندلی خواهد نشست که یکی از ماموریت‌هایش نظارت بر زمین گلفی است که دونالد ترامپ در ناحیه لائدن ایالت ویرجینیا دارد. جولی بریسکمن که در جریان انتخابات محلی روز سه‌شنبه (پنجم نوامبر) نامزد شده بود توانسته با پیروزی بر مقام فعلی این پست که یک جمهوری‌خواه است، به عنوان عضو جدید شورای ناظر بر دولت محلی انتخاب شود. خانم بریسکمن پس از این پیروزی درباره رفتار توهین‌آمیزش در روز ۲۸ اکتبر سال ۲۰۱۷ به رسانه‌ها گفته: "دیدم پرزیدنت و کاروان او که برای شنیدن انتقادهای من توقف نخواهند کرد... اگر فریاد هم بزنم او که از پشت شیشه‌های ضدگلوله صدایم را نخواهد شنید، بنابراین بالا بردن انگشتم تنها راهی بود که می‌توانست تقریبا همه انتقادهای من از سیاست‌های او را در آن لحظه تبیین کند." خانم بریسکمن تنها یکی از چند نامزد دموکراتی بود که در انتخابات دو روز پیش توانستند پس از ۲۶ سال اکثریت کرسی‌های حکومتی در ایالت ویرجینیا را به این حزب برسانند. آیا "پاداشی" که مردم ناحیه لائدن ویرجینیا به خانم بریسکمن دادند می‌تواند درباره نتایج انتخابات سال آینده پیش‌بینی به دست دهد؟ آیا دموکرات‌ها به صرف "عصبانیت" هواداران خود از دونالد ترامپ می‌توانند امیدوار باشند هر نامزدی را که به میدان بفرستند فاتح بعدی کاخ‌سفید خواهد بود؟ "توانایی رویارویی با دونالد ترامپ" همچنان مهمترین شاخص رای دهندگان دموکرات برای انتخاب نامزد این حزب گزارش شده است بایدن، سندرز یا وارن، مساله این است! دانشگاه سی‌ینا و روزنامه نیویورک‌تایمز در یک نظرسنجی عمده جدید از مردم آمریکا پرسیده‌اند که نظرشان درباره شانس پیروزی دوباره دونالد ترامپ چیست و این که از نظر آنها کدام یک از سه نامزد پیشتاز در اردوی دموکرات‌ها قادر به شکست آقای ترامپ خواهد بود. مایکل باربارو در پادکست رادیویی روز سه‌شنبه (پنجم نوامبر) خود به نتایج این نظرسنجی پرداخته که شاید مهم‌ترین نکته آن این باشد که "آمریکا هنوز آماده انتخاب یک رئیس‌جمهور زن نیست!" آن طور که نتایج این نظرسنجی نشان داده آقای ترامپ همچنان در ایالتی‌هایی چون میشیگان، اوهایو، ویسکانسن و پنسیلوانیا از محبوبیت بالایی برخوردار است و با وجود سابقه تاریخی تمایل این ایالت‌ها به دموکرات‌ها، این حزب چشم‌انداز شفافی برای پس گرفتن آرای آنها در نوامبر ۲۰۲۰ ندارد؛ دست کم برای حالا! این نظرسنجی نشان داده که در میان سه پیشرو رقابت‌های حزب دموکرات جو بایدن از نظر پاسخ‌دهندگان "انتخاب موجه‌تری" است چرا که به نظر آنها توانایی بیشتری برای شکست دادن دونالد ترامپ دارد. بعد از آقای بایدن، برنی سندرز در ایالت‌هایی که اصطلاحا "ایالات بنفش - غیرقابل اتکاء برای یک حزب" نامیده می‌شوند برای رویارویی با دونالد ترامپ "قوی‌تر" است. مطابق نظرسنجی جدید نیویورک تایمز تنها جو بایدن در شش ایالت حساس میشیگان، پنسیلوانیا، ویسکانسن، فلوریدا، آریزونا و کارولینای شمالی قادر به رویارویی با دونالد ترامپ است نکته قابل توجه در نظرسنجی جدید نیویورک تایمز و کالج سی‌ینا این است که الیزابت وارن که بسیاری او را هم اکنون پیشتاز اصلی رقابت‌های حزب دموکرات می‌دانند در این ایالت‌های حساس و تعیین‌کننده از نظر پاسخ‌دهندگان فعلا شانسی برای شکست دادن دونالد ترامپ ندارد و مهم‌تر این که این نظرسنجی مدعی است دریافته که "جنسیت و سیاست‌های چپ‌گرایانه" خانم وارن در قضاوت پاسخ دهندگان نقش داشته است. برای سنجش این دو شاخص، برگزارکنندگان این نظرسنجی از پیش دو سوالی را طراحی کرده بودند که به مخاطب اجازه می‌داد مکنونات ذهنی خود درباره جنسیت و سیاست‌های الیزابت وارن را بروز دهد بدون این که احساس کند در حال ابراز یک عقیده "جنسیت‌زده" یا "ضد زن" است. یکی از این دو سوال این بود: "آیا با این جمله موافقید که اکثر زنانی که برای ریاست جمهوری نامزد می‌شوند به اندازه کافی مقبولیت کسب نمی‌کنند؟" و آن طور که نت کوهن، از مدیران برگزاری این نظرسنجی می‌گوید "۴۰ درصد از پاسخ‌دهندگان به این سوال جواب مثبت دادند". اخبار مرتبط میراث 'جاودانه' ترامپ برای آمریکا چیست؟ گبی اورر که پیش‌تر برای رسانه‌های راست‌گرایی چون نیویورک پست، فاکس‌نیوز و واشنگتن اکزمینر می‌نوشته، در یاداشت جدید خود برای پولتیکو به اهتمام دونالد ترامپ برای منصوب کردن قضات و مسئولان قضایی محافظه‌کار در سراسر آمریکا اشاره کرده و آن را "میراثی" خوانده که تبعات آن احتمالا تا ۵۰ سال بعد از ریاست جمهوری آقای ترامپ هم برجای خواهد ماند. او یادداشت خود را این چنین آغاز کرده: "می‌گویند در دنیای ترامپ اگر ۶۰ سال یا بیشتر سن دارید باید فکر انتخاب شدن به عنوان یک قاضی فدرال را از سرتان بیرون کنید. چرا که ترامپ می‌خواهد ارکان نظام قضایی را دست کم برای ۵۰ سال آینده تحت تاثیر قرار دهد نه فقط برای ۱۰ سال آینده." در ادامه گبی اورر به جلسه روز گذشته (چهارشنبه ششم نوامبر) در کاخ‌سفید اشاره کرده که طی آن آقای ترامپ میزبان سناتورهای حزب جمهوری‌خواه و وکلای محافظه‌کار و فعالان آزادی‌های ‌مذهبی بود و در آنجا اعلام کرده که در پی تلاش‌های رئیس‌جمهوری، به زودی منصوبان او ۲۵ درصد از ۱۷۵ قاضی فدرال دادگاه‌های تجدید نظر آمریکا را تشکیل خواهند داد. آقای ترامپ در این دیدار که سناتورهای برجسته‌ جمهوری‌خواه چون میچ مک‌کانل، رئیس سنا، لیندزی گراهام، چاک گرسلی، تد کروز و چند سناتور ارشد دیگر هم حضور داشتند گفته: "میانگین سنی قضاتی که من منصوب کردم زیر ۵۰ سال است و آنها به طور میانگین ۱۰ سال از قضاتی که باراک اوباما منصوب کرده بود جوان‌ترند". اظهاراتی که جدا از میزان صلاحیت قضایی این افراد به این مهم اشاره دارد که جمهوری‌خواهان افق حضور قضات محافظه‌کار در دستگاه قضایی آمریکا را برای خود فراخ‌تر از دموکرات‌ها کرده‌اند. آن طور که گبی اورر نوشته در این جلسه کلی شکلفورد از موسسه محافظه‌کار "فیرست لیبرتی" با تمجید از تلاش‌های آقای ترامپ گفته: "در این برهه زمانی، به لحاظ سیاسی بسیار با اهمیت است که آقای ترامپ بر دستاوردهای (این چنین) خود تاکید کند چون همان طور که همه نظرسنجی‌ها نشان داده‌اند الویت اول کلیسای انجیلی (یکی از مهمترین اقشار مذهبی حامی آقای ترامپ) همین مساله قضات است". بسیاری از پیروان کلیسای انجیلی امیدوارند با اکثریت یافتن حضور قضات محافظه‌کار در محافل قضایی آمریکا زمینه برای لغو احکامی چون قانونی‌شدن سقط جنین و یا ازدواج همجنس‌خواهان فراهم شود. همین موضوعات آنها را به وفادارترین گروه مذهبی میان سفیدپوستان حامی آقای ترامپ در چهار سال گذشته بدل کند به طوری که حتی رسوایی‌های جنسی نسبت داده شده به رئیس‌جمهوری آمریکا که در تناقض جدی با آموزه‌های این بخش از مسیحیت است نتوانسته در آن خللی ایجاد کند. آن طور که در این گزارش پولتیکو آمده آقای ترامپ در این جلسه ۴۰ دقیقه‌ای هرگز به مساله استیضاح اشاره نکرده است و نکته دیگر هم حضور کانونی هفت سناتور برجسته جمهوری‌خواه به رهبری میچ مک‌کانل در این جلسه بوده است که در صورت قطعی شدن استیضاح آقای ترامپ، تا چند هفته دیگر نقش محوری در ابقا یا برکناری او از ریاست کاخ‌سفید خواهند داشت. اخبار مرتبط جیمز کومی، رئیس سابق اف‌بی‌آی به سناتورهای کنگره نقش تاریخی "سوگند به وفاداری به قانون اساسی" را یادآوری کرده است جیمز کومی: نخستین قانون مصوب کنگره نیروی محرکه استیضاح خواهد شد جیمز کومی، رئیس سابق اف‌بی‌آی که اخراج او از سوی آقای ترامپ در بهار سال ۲۰۱۷ مقدمه شکل‌گیری تحقیقات بازرس ویژه رابرت مولر درباره ستاد انتخاباتی آقای ترامپ شد در یادداشتی که در واشنگتن پست منتشر کرده نوشته: "در بهار سال ۱۷۹۸ کنگره (نوپای آمریکا) نخستین قانونی را که تصویب کرد همین قانون ادای سوگند نمایندگان مردم و مقام‌ها بود... قانونی که مجلس نمایندگان و سنا آن را تصویب کردند و جورج واشنگتن، رئیس جمهور وقت آن را امضاء کرد... قانونی که نمایندگان و مقام‌ها را موظف می‌کرد که پشتیانی و التزام خود به قانون اساسی جدید آمریکا را طی مراسم سوگند رسمی اعلام کنند." در ادامه این یادداشت آقای کومی که پس از اخراج از اف‌بی‌آی به یکی از منتقدان جدی آقای ترامپ بدل شده، به تشریح مبانی و اهمیت این قانون و نقش آن در حفظ دموکراسی آمریکا اشاره کرده است و در پایان هم آورده: "و اما حالا، هیچ چیز عوض نشده. این قانون به اندازه همین کشور قدمت دارد. تعهد به آن هم تغییری نکرده است. اگر ادای سوگند و تعهد دادن به وفاداری و حفاظت از قانون اساسی که سنگ بنای قانون ما هستند هنوز معنا دارند، بنابراین، سناتورهای کنگره و همکاران آنها باید آماده شوند که نشان دهند سوگندی که یاد کرده‌اند در مقابل اعمال ترامپ چه معنایی دارد. همه مردم آمریکا به این اظهارات گوش خواهند کرد؛ به ویژه کودکان و جوانانی که ممکن است یک روزی در آینده بخواهند سوگند وفاداری به قانون اساسی یاد کنند." اخبار مرتبط
شمارش معکوس برای پخش زنده جلسات استماع شاهدان در کنگره آمریکا آغاز شده است. بسیاری از میکده‌ها و اغذیه فروشی‌هایی که تلویزیون‌های بزرگ برای تماشای رویدادهای مهم و اغلب ورزشی دارند، از هم اکنون مقدمات را برای پذیرایی از میهمانان آماده کرده‌اند. اتاق‌های خبر رسانه‌ها جنب و جوش جدیدی را تجربه می‌کنند؛ عکاسان و فیلم‌برداران به دنبال نقطه مناسب برای استقرار سه پایه دوربین‌ خود هستند و خبرنگاران و مفسران رسانه‌ای هم تلاش می‌کنند خودشان را حتمن در گوشه‌ای از پوشش این جلسات پرتعرض جا دهند.
در رسانه‌های آمریکا؛ پاداش مردم ویرجینیا به زنی که به ترامپ ناسزا گفت
در این بازی ظاهرا برای هر شخص ۵۰ وظیفه مختلف در طی ۵۰ روز تعیین می‌شود و گفته شده که این چالش با موارد زیادی از خودکشی در دنیا ربط داشته اما درباره خود این بازی اطلاعات کمی وجود دارد. گفته می‌شود که وظایف تعیین شده در مراحل اول معمولا بی‌ضرر است، مثلا: "نیمه شب بیدار شو"، "یک فیلم ترسناک نگاه کن"، اما بتدریج خشن‌تر و خطرناک‌تر می‌شود: "لبه بام یک ساختمان بلند بایست" یا "روی دست خود یک زخم به شکل نهنگ درست کن". و در چالش آخر از شرکت کننده خواسته می‌شود که خودکشی کند. تصور بر این است که این بازی از روسیه شروع شده اما گزارش‌هایی از کشورهای مختلف جهان مانند اوکراین، هند و آمریکا حاکی از گسترش سریع آن بود. در سال‌های گذشته صدها مورد خودکشی و مرگ به این بازی که به بازی خودکشی معروف شده، ربط داده شده اما تحقیقات دقیق‌تر نکته جالبی را فاش می‌کند: این بازی، حداقل به این شکلی که گزارش شده، اصلا وجود خارجی ندارد. اصل ماجرا چیست؟ داستان چالش نهنگ آبی با نام رینا پالنکووا مطرح شد. در ۲۲ نوامبر سال ۲۰۱۵، رینا، نوجوانی که در جنوب شرق روسیه زندگی می‌کرد عکسی از خود در اینترنت منتشر کرد. در این عکس او در حالیکه با یک شال صورت خود را پوشانده بود، انگشت خود را که به نظر می‌آمد خون روی آن خشک شده رو به دوربین گرفته بود. او در شرح این عکس خداحافظی کرده بود. رینا فردای آن روز خود را کشت. خبرهای مرتبط با نهنگ آبی: درباره مرگ رینا بحث شدیدی در یک چت‌روم در بزرگترین شبکه اجتماعی روسی زبان به نام وی-کُنتاکته (وی‌کِی) درگرفت. در این چت روم، نوجوانان درباره هر موضوعی که دوست داشتند می‌نوشتند، موضوعاتی مثل مدرسه و آنچه همکلاسی‌هایشان دوست دارند و همچنین موضوع‌هایی مانند افسردگی، تنهایی و حتی خودکشی. داستان‌های ترسناکی مبادله می‌شد. نکته وحشتناک همه این داستان‌ها این بود که واقعی قلمداد می‌شدند و اغلب آنها همراه با یک فیلم جعلی بودند، مثل جمله "بر اساس یک اتفاق واقعی" که در ابتدای فیلم‌های کلاسیک ترسناک نوشته می‌شد. در نوشته‌های پرتب و تابی که در این گروه درباره رینا و مرگ او نوشته شد، مرز واقعیت و قصه از بین رفته بود. بعضی‌ها اقدام او برای پایان دادن به زندگی‌اش را ستودند و بعضی هم ویدئوهایی منتشر کردند که مدعی می‌شد مربوط به لحظات آخر زندگی این دختر است. اما در میان همه این شایعات یک مشکل بزرگ وجود داشت. داریا رادچنکو، محقق ارشد آکادمی اقتصاد ملی و ادارات عمومی روسیه، که درباره چالش نهنگ آبی تحقیق می‌کند می‌گوید: "در حقیقت هیچکس نمی‌دانست که چه چیز باعث خودکشی او شده است." خیلی زود پس از آن، ماجرای رینا با داستان خودکشی نوجوان‌های دیگری گره خورد. در روز کریسمس سال ۲۰۱۵، آنجلینا داویدوا، نوجوان ۱۲ ساله در شهر ریازان روسیه خودش را کشت. شب بعد از آن دیانا کوزنتسووا، یک نوجوان دیگر در همین شهر خودکشی کرد. وقتی پدر و مادر این دو نوجوان حساب‌های کاربری دخترانشان را بررسی کردند، با نکته عجیبی رو به رو شدند: هر دو دختر عضو گروه‌های آنلاین بودند. در این گروه، تصاویری از رینا پالنکووا، یادداشت‌هایی درباره خودکشی با چند اشاره به نهنگ آبی منتشر شده بود. چرا نهنگ آبی؟ حدس و گمان‌های زیادی وجود دارد که در این گروه‌ها نهنگ چطور به خودکشی ربط پیدا کرده، بعضی روزنامه نگاران می‌گویند نام بازی 'نهنگ آبی' ظاهرا از پدیده آمدن نهنگ‌ها به ساحل که به مرگ آنها منجر می‌شود الهام گرفته شده است. دلیل این پدیده طبیعی هنوز روشن نشده است. بعضی‌های دیگر هم آن را به شعری از گروه لومن که یک گروه راک روس هستند نسبت می‌دهند. به‌سختی می‌توان گفت چرا بعضی تصویرها به طور خاص می‌تواند چنین موجی ایجاد کند؛ نهنگ‌ها به نظر حیواناتی منزوی و غمگین هستند. یکی از تصویرهایی که در شبکه‌های اجتماعی بسیار بازنشر شد نهنگی را در حال پرواز بر فراز شهری در شب نشان می‌داد. همان چیزی که ذات این گروه‌ها را نشان می‌دهد؛ گروه‌هایی مالیخولیایی و تا حد زیادی سوررئال. در سال ۲۰۱۶ بود که گمانه زنی درباره نهنگ‌های آبی و خودکشی در جامعه روسیه به بحثی ملی تبدیل شد اما گزارش گالیا مورسالیه‌وا، یکی از خبرنگاران روزنامه نووایا گازتا، چاپ مسکو که به انتشار گزارش‌های تحقیقی و افشاگرانه شهرت دارد شکل جدی‌تری به ماجرا داد. مورسالیه‌وا دریافت که در بعضی از گروه‌های آنلاین، که اسم‌هایی مثل نهنگ‌های اقیانوس یا اف ۵۷ داشتند، یک بازی وجود دارد. در این بازی "راهنما" برای بازی کننده ۵۰ وظیفه در طی ۵۰ روز تعیین می‌کند. در روز آخر کاربر طوری هدایت می‌شود که خود را بکشد. در گزارش نووایا گازیتا، تخمین زده شده که در فاصله نوامبر سال ۲۰۱۵ تا آوریل ۲۰۱۶، صد و سی کودک عضو این گروه‌ها خودکشی کرده‌اند؛ همان چیزی که در سراسر جهان چالش نهنگ آبی را سر زبان‌ها انداخت. زیاد طول نکشید که زنگ هشدار به صدا درآمد. فرماندار اولیانووسک، در غرب روسیه در یک برنامه تلویزیونی چالش نهنگ آبی را با داعش مقایسه کرد. خیلی زود وحشت به خارج از روسیه سرایت کرد. در جورجیا آمریکا یک دختر ۱۶ ساله خودکشی کرد. خانواده او بعدها درباره چالش نهنگ آبی شنیدند و آن وقت بود که مفهوم نقاشی‌هایی را فهمیدند که دخترشان در مدرسه کشیده بود. در این نقاشی‌های یک متری، نهنگ‌های آبی به تصویر کشیده شده بودند. بعد خودکشی‌های دیگر اتفاق افتاد: پسری که نامش آیسایا گونزالس بود در آمریکا، یک جوان ۱۹ ساله در حیدرآباد هند و یولیا کنستانتیوا و ورونیکا ولکووا، دو دختر روس خودکشی کردند. کنستانتینوا چند روز پیش از مرگ تصویر یک نهنگ آبی را در صفحه اینستاگرام خود گذاشته بود. مظنون چه کسی بود؟ در نوامبر سال ۲۰۱۶، یک جوان ۲۲ ساله روس به نام فیلیپ بودکین که گفته بود این بازی ابتکار اوست، به اتهام تشویق نوجوانان به خودکشی بازداشت شد. او در سن پترزبورگ به رسانه‌ها گفت که با تشویق افراد بی‌ارزش به خودکشی قصد تمیزکردن جامعه را داشته است: "بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که این کار اشتباه است اما در نهایت احساس می‌کنم که کار درستی انجام داده‌ام." به گزارش رسانه‌ها، او که دانشجوی سابق روان‌شناسی، عاشق کامپیوتر و تهیه کننده موسیقی بود، برای واداشتن نوجوانان به کشتن خود روش‌های پیشرفته‌ای داشت. او گفت که ابتدا بازی را در سال ۲۰۱۳ با نام اف۵۷، خلق کرده بود: اول نام خودش فیلیپ و دو شماره آخر تلفنش. دهم مه ۲۰۱۷ او در دادگاه مجرم شناخته و به سه سال زندان محکوم شد. 'مو بر تنم راست شد' به نظر می‌آمد که پرونده ساده ایست اما تحقیقات بیشتر نشان داد که ماجرای چالش نهنگ آبی آنقدر که به نظر می‌رسد، ساده نیست. "ایوگنی برگ" در راه دفتر کارش بود که برای اولین بار درباره "چت روم"‌های شبکه وی-کُنتاکته خواند: "به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. ماه مه بود ولی هوا بسیار گرفته بود. با خودم فکر کردم وای خدا، یک نفر آنجا تلاش می‌کند که بچه ها را در روسیه بکشد. از تصورش مو بر تنم راست شد." برگ در روزنامه مدوزا، یک سازمان رسانه‌ای مستقل روسی زبان روزنامه نگار تحقیقی بود و تصمیم گرفت که بیشتر در این باره تحقیق کند. در این راه با سرگی پستوف، پدر یکی از دخترها که حوالی کریسمس ۲۰۱۵ مرده بود، ملاقات کرد. پس از مرگ دخترشان او و همسرش سازمانی به نام حمایت از کودکان در مقابل جرائم اینترنتی تاسیس و جزوه‌ای تهیه کرده بودند. آنها در این جزوه سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای خارجی را تلویحا مسئول مرگ دخترشان دانستند و آن را بخشی از عملیات نابودی مردم روسیه از طریق واداشتن کودکان به خودکشی دانستند. ایوگنی برگ می‌گوید: "آقای پستوف منبع اصلی آمار مقاله روزنامه نووایا گازتا بود. او با استناد به منابع خبری و عمومی، این خودکشی‌های گروهی را شمرده بود که ۱۳۰ نفر شده بود." در این داستان که با شایعه‌ها و شنیده‌های بسیار همراه بود، آمار ۱۳۰ نفر، یکی از معدود "واقعیت‌های" گزارش شده بود. اما همین رقم هم که به وسیله بسیاری از رسانه‌ها استفاده شده بود، منبع مطمئنی نداشت. بر اساس گزارش ایوگنی برگ و نشریه مدوزا، اصل این آمار را پدر و مادری منتشر کرده که اتفاق دردناکی برایشان افتاده بود و به دنبال دلایل آن بودند. به گفته مسئولان روزنامه نووایا گازیتا، مقاله آنها بیش از یک میلیون و پانصد هزار بار خوانده شده بود. ما ادعاهای اوگنی برگ را مبنی بر اینکه مقاله نووایا گازتا، در بهترین حالت پایه و اساس ضعیفی داشته مستقیما با گالیا مورسالیه‌وا، نویسنده مقاله مطرح کردیم. او کاملا این ادعا را رد کرد که مقاله‌اش بر اساس یک آمار اشتباه تهیه شده است. خانم مورسالیه‌وا می‌گوید: "این رقم ۱۳۰ نفر فقط بر اساس نتیجه گیری پدری که دخترش را از دست داده، نیست. این کاملا اشتباه است. این رقم نتیجه تحقیق از بیش از دویست پدر و مادر است که بچه‌هایشان را از دست داده‌اند. پدر آن دختر در آن مقطع به ما کمک کرد. هیچ دلیلی نمی‌بینم که به او اعتماد نکنم. خیلی چیزها را چک کرده‌ام." خانم مورسالیه‌وا می‌گوید که ماه‌ها برای این گزارش تحقیق کرده و با پدر و مادرها و کارشناسان حقوق و روانشناسی صحبت کرده است. او می‌گوید دلیل چاپ گزارش این بوده که به نظر او مشکل به اندازه کافی جدی گرفته نشده و او قصد داشته با چاپ این مطلب مسئولان را وادار به بررسی بیشتر کند. با وجود مطالب زیادی که درباره این چالش نوشته شده، نه پلیس نه روزنامه نگاران حتی یک مورد خودکشی را ثابت نکرده‌اند که به این گروه‌ها ربط داشته باشد. خانم مورسالیه‌وا ادعا می کند: "بیش از ۱۳۰ مورد خودکشی اتفاق افتاده است اما به من بگو که چه کسی می‌‍تواند تایید کند که چرا اتفاق افتاده است؟ چطور می‌توان تایید کرد؟" به نظر می‌رسد معمای دشواری است. اصولا چطور می‌توان علت یک خودکشی را "ثابت کرد"؟ شاید درست‌تر باشد که گفته شود این نوجوانان از افسردگی رنج می‌بردند و آنهایی که تمایل به خودکشی داشتند، پای‌شان به گروه‌هایی که درباره این موضوع صحبت می‌کردند کشیده شده است. ممکن است همه این نوجوان‌ها برای ابراز احساساتشان در اینترنت از عکس‌های مشابه مثل عکس نهنگ‌ها استفاده می‌کردند. نهنگ آبی: داستان ساختگی یا واقعیت؟ با تصاویر سوررئال و داستان‌های وحشتناکی که واقعیت یا خیالی بودن آنها قابل تشخیص نیست، کاملا ممکن است که بزرگسالان از فضای صفحات اجتماعی و اتاق‌های گفت‌وگوی اینترنتی نوجوانان برداشت غلطی بکنند. این احتمال وجود دارد که روزنامه نگاران و پدر و مادرهای نگران با در کنار هم گذاشتن عناصر متناقض به یک نتیجه غیرواقعی رسیده باشند. این نتیجه‌گیری منطبق با یافته‌های آلکساندرا آرخوپووا، استاد مطالعات مردم شناسی در دانشگاه دولتی روسیه است. وقتی او و همکارانش وارد گروه‌های آنلاینی شدند که گفته شده بود با چالش نهنگ آبی ارتباط دارند، چیز عجیبی یافتند. خانم آرخوپووا می‌گوید: "معلوم شد همه آنهایی که نقش 'راهنما' را داشتند بچه‌های ۱۲ تا ۱۴ ساله هستند." گذشته از اینکه بعضی بزرگسالان خودشان را جای بچه‌ها جا می‌زنند، به نظر می‌رسد همه راهنماها کودکانی هستند که درباره بازی نهنگ آبی شنیده یا خوانده‌اند. تحقیق آرخوپووا نتیجه گرفته که احتمالا تا قبل از انتشار گزارش روزنامه نووایا گازتا اصلا "چالشی" وجود نداشته است. خانم آرخوپووا می‌گوید راهنماهایی که او با آنها تماس گرفته مو به مو از آنچه رسانه‌ها درباره بازی نهنگ آبی می‌گفتند تقلید می‌کردند: "در همه این گروه‌ها جوانان منتظر این بازی هستند، بازی‌ای که اصلا شروع نشده است." زندانی پرونده اما تکلیف فیلیپ بودکین، جوانی که اعتراف به طراحی این بازی کرده بود و در زندان است چه می‌شود؟ احتمالا این به حرفه او در زمینه موسیقی مربوط می‌شود. دوستان بودکین در گفتگو با ایوگنی برگ، این که او طراح این کار شرورانه بوده را رد کردند. آنها گفتند که کاربران گروه آنلاین آنها در اثر مرگ لینا پالنکووا، "شوکه" شده بودند و او قصد داشته از جو ایجاد شده برای افزایش تعداد پیگیرهایش (followers) استفاده کند و به موسیقی خود بپردازد. وقتی بودکین بازداشت شد، ۱۵ شکایت علیه او مطرح شد اما در ماه‌های بعد به جز یک شکایت بقیه کنار گذاشته شدند. واقعیت چالش نهنگ آبی قطعا بسیار غم‌انگیزتر و ملموس‌تر از آن چیزی است که مقاله‌ها نشان می‌دهد؛ آمار خودکشی در روسیه بخصوص در بین جوانان بسیار بالاست. بله، ممکن است برخی نوجوانان به فضاهای چت در اینترنت که درباره خودکشی صحبت می‌شود، بروند و شاید در این فضاها چیزهایی مانند بازی نهنگ آبی به اشتراک گذاشته شود، اما فکر اینکه یک بازی ترسناک بتواند نوجوانان آسیب پذیر را با شکنجه‌هایی هر چه شدیدتر وادار به خودکشی کند، بیشتر ساده انگاشتن یک مشکل پیچیده به نظر می‌رسد.
گزارش شده چالش نهنگ آبی نوعی بازی خودکشی در اینترنت است که نوجوانان را هدف قرار داده است.
نهنگ آبی: داستان ساختگی یا واقعیت؟
هیچ کدام از کشورهای آفریقایی از سازمان ملل در تقبیح نقض حقوق بشر چین در سین‌کیانگ، هنگ‌کنگ و تبت حمایت نکرده‌اند در واقع برخی از دیپلمات‌های آفریقایی اخیرا با شرکت در اجلاسی در پکن سیاست‌های چین در منطقه را تحسین کرده‌اند. گفته می‌شود که دست‌کم یک میلیون نفر از اویغورها در سین‌کیانگ در مجموعه گسترده‌ای از اردوگاه‌ها در بازداشت هستند. چین با اتهام‌هایی از جمله کار اجباری، عقیم‌سازی اجباری، شکنجه و نسل‌کشی مواجه است که تمام این ادعاها را انکار می‌کند. دولت چین از وجود این اردوگاه‌های بازداشت دفاع کرده است، با این ادعا که این‌ها "مراکز بازآموزی" و اشتغال برای مبارزه با تروریسم و افراط‌گرایی مذهبی هستند. اداما کامپار، سفیر بورکینافاسو در چین، در کنفرانسی که در ماه مارس با عنوان "سین‌کیانگ از نگاه سفیران آفریقا در چین" برگزار شد، گفت: "برخی قدرت‌های غربی که در مورد مسائل به اصطلاح مرتبط با سین‌کیانگ اغراق می‌کنند، در واقع حملات بی‌دلیلی را ضد چین شروع کرده‌اند تا اهداف نهان خود را تامین کنند. " در این نشست سودان و همچنین کنگو شرکت داشته‌اند که دنیل اواسا، سفیر کنگو، گفته است که از آنچه چین مجموعه‌ای از اقدامات ضدتروریسم در منطقه می‌خواند، حمایت می‌کند. او همچنین از "دستاوردهای بزرگ توسعه سین‌کیانگ در زمینه‌های مختلف در سال‌های اخیر" تقدیر کرده است. سازمان دیده‌بان حقوق بشر گفته است که این نشست، نمونه‌ای از سکوت آفریقا در مورد یک نگرانی مهم جهانی است. کارین کانزا نانتولیا، مدیر امور حمایت از آفریقا در دیده‌بان حقوق بشر، در بیانیه‌ای گفته است:‌ "این ممکن است روال عادی دیپلماسی باشد، اما اراده دولت‌های آفریقایی در سکوت در قبال سرکوب حقوق بشر پکن، پیامدهایی در دنیای واقعی دارد. "او اضافه کرده است که "کشورهای آفریقایی اغلب به طور موجه، بی‌تفاوتی کشورهای دیگر را نسبت به مصیبت‌های خودشان تقبیح کرده‌اند و به دنبال همبستگی جهانی با رنج انسانی بوده‌اند. " تغییر نسلی؟ اما ایژویوم اوتوبو، عضو غیرمقیم موسسه حاکمیت جهانی در بروکسل، می‌گوید که رهبران آفریقایی و چین تفاهم مشترکی مبتنی بر سه حوزه اصلی دارند: حقوق بشر، منافع اقتصادی و عدم مداخله در امور داخلی. وقتی پای حقوق بشر به میان می‌آید، موضع آفریقا که عمدتا طرفدار چین است، به طور فزاینده‌ای این قاره را در برابر غرب قرار می‌دهد. در جریان رای‌گیری شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو در ژوئن ۲۰۲۰، در مورد قانون بحث‌برانگیز امنیت ملی هنگ‌کنگ که مجازات‌های سنگینی را برای فعالان سیاسی وضع کرد و عملا خودمختاری منطقه را پایان داد، ۲۵ کشور آفریقایی، در بزرگترین گروه‌بندی از تمام قاره‌ها، از چین حمایت کردند. ماه‌ها بعد در اکتبر همان سال، هیچ کدام از کشورهای آفریقایی به کشورهای غربی در تقبیح نقض حقوق بشر چین در سین‌کیانگ، هنگ‌کنگ و تبت نپیوستند. سازمان دیده‌بان حقوق بشر رهبران آفریقایی را متهم می‌کند که منافع اقتصادی به دست آمده از چین را به دیگر نگرانی‌های جهانی اولویت می‌دهند. با این حال اریک اورلندر، یکی از بنیانگذاران پروژه چین و آفریقا، می‌گوید که برای سیاست‌گذاران آفریقایی دشمنی نکردن با پکن "اولویت بسیار مهمتری در سیاست خارجی است. " این بنیانگذار پروژه چین و آفریقا به بی‌بی‌سی گفت:‌ "آنچه که به نظر می‌رسد منتقدان نمی‌فهمند آن است که کشورهای فقیر و در حال توسعه - که خیلی از آنها همچنین بدهی بسیار زیادی به چین دارند و عمده تجارت آنها وابسته به چین است - در موقعیتی نیستند که ضربه ناگهانی حاصل از ناراحت کردن چین را تاب بیاورند. " چین هر سه سال یک بار نشستی با حضور سران کشورهای آفریقایی برگزار می‌کند عامل مهم دیگر رابطه‌ای به قدمت چند دهه است که در دهه ۷۰ میلادی استحکام یافته است، وقتی که کشورهای آفریقایی نقش حیاتی در کمک به پیوستن دوباره چین به سازمان ملل ایفا کردند؛ در حالی که آمریکا با این موضوع مخالفت می‌کرد. کلیف مبویا، تحلیل‌گر مسائل چین و آفریقا که مقیم کنیاست، به بی‌بی‌سی گفت: ‌"از آن زمان این رابطه فقط محکم‌تر شده است. " مبویا می‌گوید: ‌"سی سال است که چین این رسم را جا انداخته که اولین سفر وزیر امور خارجه‌اش در سال نو به آفریقا باشد، و این صرفا یک کار نمادین نیست بلکه نشانه آن است که آنها بر روی یک رابطه بلندمدت سرمایه‌گذاری کرده‌اند و این تاثیر زیادی بر آفریقایی‌ها می‌گذارد. " با این حال جوانان آفریقایی ممکن است چندان تحت تاثیر قرار نگیرند، چرا که بر اساس یک مطالعه اخیر موسسه افروبارومتر، دیدگاه اکثرا مثبتی نسبت به آمریکا و مدل توسعه آن دارند. اما نسل قدیمی‌تر و سران دولت‌ها احساس متفاوتی دارند - و تصمیم آنها برای متوسل شدن به چین در سرمایه‌گذاری زیرساخت‌ها به ویژه در ۲۰ سال اخیر - دورنمای قاره آفریقا را با جاده‌های گسترده، پل‌ها، ریل‌های قطار و بندرها متحول کرده است. همچنین سرمایه‌گذاری چین در زیرساخت‌های اینترنت آفریقا اطمینان داده است که این قاره در اقتصاد دیجیتال مهجور نیست. به گفته آقای اتوبو، بعضی از این پروژه‌ها بخشی از پروژه چندمیلیاردی چین با عنوان "کمربند و جاده" هستند که ۴۶ کشور آفریقایی قرارداد آن را امضا کرده‌اند. ایژیوم اتوبو می‌پرسد که "معادل آن از سوی کشورهای غربی کجاست؟" و اضافه می‌کند که یافتن همتایی در ابعاد سرمایه‌گذاری چین دشوار است. آقای اورلندر می‌گوید که نبود شفافیت در قراردادهای امضا شده برای سرمایه‌گذاری این پروژه‌های عظیم، به این تردیدها دامن زده است که دسیسه‌ای در به دام انداختن قاره آفریقا زیر بار قرض‌هایی وجود دارد که توان بازپرداخت آنها را ندارد. با این حال بی‌اعتبار بودن نظریه "دام بدهی" ثابت شده است. به احتمال زیاد بخشش بدهی‌ها و دسترسی به واکسن کووید-۱۹، موضوعات اصلی همایش همکاری‌ چین و آفریقا (FOCAC) خواهد بود که یک نشست عالی‌رتبه سه‌سالانه است و دوره بعدی آن در اواخر سال جاری در سنگال برگزار خواهد شد. دیپلماسی واکسن پس از همه‌گیری جهانی کرونا، پرچم چین منظره معمول فرودگاه‌های قاره آفریقا شده است که نشان‌‌‌دهنده ورود کمک‌های حیاتی مانند تجهیزات حفاظت شخصی و اخیرا واکسن‌های ساخت چین است. آنچه که به دیپلماسی واکسن چین معروف شده تا کنون به ۱۳ کشور آفریقایی رسیده است، که یا این واکسن‌ها را خریده‌اند یا به شکل کمک دریافت کرده‌اند. زیمبابوه در میان کشورهایی است که از واکسن‌های ساخت چین استفاده می‌کند در مقایسه هیچ حمایت مستقیمی از سوی بریتانیا یا آمریکا، به جز از طریق پروژه جهانی کواکس - که چین هم از آن حمایت می‌کند - وجود ندارد. کواکس تا کنون ۱۸ میلیون دوز واکسن به ۴۱ کشور آفریقایی تحویل داده است. استفاده از واکسن کووید-۱۹ به عنوان ابزاری برای نفوذ در سراسر جهان، رقابتی جاری در میان قدرت‌های جهانی است. دومینیک راب، وزیر امور خارجه بریتانیا، در ماه مارس سال جاری از کشورهای در حال توسعه خواست تا منتظر واکسن‌های با "استاندارد طلایی" بمانند به جای آنکه از چین و روسیه واکسن بگیرند. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، که کمتر وضعیت را به عنوان یک مسابقه می‌بیند در میان جمعی از دانشجویان آفریقایی گفته است: ‌"ما از کسی نمی خواهیم که بین آمریکا یا چین انتخاب کند، اما من شما را به پرسیدن سوال‌های سخت می‌کنم، به کاوش زیر سطح، به درخواست شفافیت و به گرفتن تصمیم‌های آگاهانه تشویق می‌‌‌کنم. " شاهراه نایروبی، که یک بزرگراه چهاربانده ۲۷ کیلومتری است، یکی از پروژه‌های سرمایه‌گذاری شده از سوی چین در کنیاست قدرت‌های غربی می‌دانند که از لحاظ وام و زیرساخت‌ها نمی‌توانند با چین رقابت کنند و هیچ اقدام تلافی‌جویانه‌ای برای کشورهایی که کمک‌های چین را دریافت می‌کنند یا بیش از اندازه طرفدار چین هستند، وجود نداشته است. در عوض کشورهای غربی به شعارهایی مانند دعوت به دموکراسی و سرمایه‌گذاری بدون فساد ارجاع می‌دهند. به همین دلیل، غیرقابل تصور است که در آینده نزدیک هیچ کدام از کشورهای آفریقایی، سران چین را به خاطر رفتارشان با اویغورها به دادگاه بین‌المللی لاهه بکشانند. همان‌ اتفاقی که در سال ۲۰۱۹ برای آن‌سانگ‌ سوچی وقتی که رهبر میانمار بود افتاد و وزیر سابق دادگستری گامبیا به دلیل برخورد میانمار با اقلیت مسلمان روهینگیا، خانم سوچی را به دادگاه کشاند. ابوبکر تامادو، وزیر دادگستری وقت گامبیا، مورد حمایت سازمان همکاری اسلامی بود، گروهی متشکل از ۵۷ کشور مسلمان که ۲۷ عضو آن آفریقایی هستند. این اقدام که با تشویق غرب روبرو شده، تاکنون منجر به آن شده است که دیوان بین المللی دادگستری به میانمار دستور دهد اقداماتی برای جلوگیری از نسل کشی انجام دهد.
کشورهای آفریقایی در میان کشورهایی نیستند که چین را به خاطر برخوردش با جمعیت عمدتا مسلمان اویغور در منطقه سین‌کیانگ در شمال غرب این کشور، بازخواست می‌کنند.
چرا کشورهای آفریقایی در مورد حقوق بشر از چین حمایت می‌کنند
در میان این کشمکش‌ها و جدل‌های حقیقی و مجازی موافقان و مخالفان تحریم، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده، در پاسخ به سوال خبرنگاری در مورد کاهش تحریم‌های ایران گفت تاکنون هیچ درخواست رسمی و مستقیمی از ایران دریافت نکرده است و اگر دریافت کند رویه تحریم‌ها را تغییر خواهد داد. اکنون این سوال مطرح شده که آیا درخواست رسمی ایران می‌تواند نوش‌دارویی باشد برای بحران تحریم‌ها؟ از این مهم‌تر، آیا ایران هیچ انگیزه و اراده‌ای برای پیدا کردن راه برون‌رفت از بحران با دولت دونالد ترامپ دارد؟ آن هم در ماه‌های پایانی دور اول دوران ریاست‌جمهوری او و پس از تنش‌های ماه‌های اخیر که دو کشور را تا مرز رویارویی مستقیم نظامی پیش برده است؟ در این میان، ساز و کار مالی اینستکس چقدر می‌تواند راهگشا باشد؟ اینستکس؛ نمادین یا راهکار عملی؟ اختلافات سه کشور اروپایی عضو برجام (آلمان، بریتانیا و فرانسه) با دونالد ترامپ به خروج یک‌جانبه‌ آمریکا از این توافق و اعمال تحریم‌‌های ثانویه محدود نمی‌شود با این حال ساز و کار مالی اینستکس از معدود اقدامات عملی اروپا در برابر سیاست‌های آمریکا به حساب می‌آید. حال سوال اینجاست: آیا اینستکس که اولین تراکنش آن پس از یک سال، آن هم برای تجهیزات پزشکی و به مبلغی بالغ بر ۵۰۰ هزار یورو انجام شد می‌تواند جایگزینی باشد برای حجم مبادلات ایران و اروپا پس از برجام و قبل از اعمال تحریم‌های ثانویه آمریکا؟ فراموش نکنیم که تنها صادرات کالا از اتحادیه اروپا به ایران در سال ۲۰۱۷، نزدیک به ۱۱ میلیارد یورو بود. حقیقت این است که اینستکس، در وضعیت امروزی‌اش بیشتر ابزاری نمادین در دست اروپاست تا به آمریکا نشان دهد خود تصمیم می‌گیرد با چه کشوری روابط تجاری داشته باشد تا اینکه راهکاری باشد عملی و درخور تعدیل بحران تحریم‌ها. اما چنانچه کشورهای دیگری از جمله چین، روسیه و هند نیز به این ساز و کار بپیوندند، این احتمال وجود دارد که اینستکس بتواند تا حدی تاثیر تحریم‌های یک‌جانبه و ثانویه آمریکا را محدود کند. چرا امیدی به حل اختلافات نیست؟ در یکی دو سال گذشته، افراد و گروه‌های بسیاری تلاش کردند چاره‌ای برای بحران آمریکا و ایران بیابند اما همگی به بن‌بست رسیدند. تلاش‌های شینزو آبه (نخست‌وزیر ژاپن) و امانوئل مکرون (رئيس‌جمهور فرانسه) از پر سر‌و‌صداترین این‌ها بود. هر دو سعی کردند از روابط شخصی خوبشان با آقای ترامپ برای کاهش تنش‌ تهران و واشنگتن استفاده کنند. اما نتیجه سفر شینزو آبه به تهران فقط پاسخ سرد رهبر جمهوری اسلامی بود به نامه ترامپ که همزمان شد با انفجار چند نفتکش در دریای عمان. مذاکراتی هم که امانوئل مکرون در حاشیه اجلاس گروه ۷ و هم‌زمان با حضور ترامپ در فرانسه ترتیب داده بود، در لحظات آخر منتفی شد و جواد ظریف دست خالی به تهران بازگشت. حال پس از ترور قاسم سلیمانی و ادامه درگیری‌های نیابتی ایران و آمریکا در عراق، در زمانی که دونالد ترامپ خود با بحران جدی شیوع کرونا در آمریکا دست و پنجه نرم می‌کند که هر روز آمار مرگ و بیکاری را در این کشور بالاتر می‌برد، بعید به نظر می‌رسد که بررسی جدی تحریم‌ها از اولویت‌هایش باشد. در حالی که بیش از ۷۰ درصد آمریکایی‌های حامی حزب جمهوری‌‌خواه موافق ادامه تحریم‌‌ ایران هستند، تلاش برخی دموکرات‌ها و فعالان سیاسی‌ آمریکایی که اغلبشان از مخالفان دونالد ترامپ به حساب می‌آیند نمی‌تواند فشار معناداری برای تغییر رویه به او وارد کند. از این‌ها گذشته، دیگر گرفتن "عکس یادگاری" با حسن روحانی یا جواد ظریف در برابر دوربین‌‌های صدها خبرنگار نه مقدور است نه می‌تواند توجه رسانه‌ها را از تعداد تلفات و بیکاری ناشی از شیوع کرونا در آمریکا، به موضوع ایران تغییر دهد. در عین حال، نباید از یاد ببریم که کلیدی‌ترین هم‌پیمانان و حامیان دونالد ترامپ که به او دسترسی مستقیم دارند، چه در کابینه، چه در سنا و مجلس نمایندگان آمریکا، چه حامیان مالی و چه رهبران سیاسی کشورها، همگی از سرسخت‌ترین مخالفان ایران و موافق ادامه فشار حداکثری هستند. در همین روزها و علیرغم بحران کرونا هم در آمریکا هم در ایران، نیویورک‌تایمز نوشت مایک‌ پمپئو، وزیر خارجه آمزیکا، همراه با ریچارد گرنل سفیر سابق این کشور در آلمان و سرپرست فعلی اداره اطلاعات ملی تلاش کرده‌اند که آقای ترامپ را قانع کنند حمله نظامی مستقیم در چنین شرایطی، ایران را غافل‌گیر می‌کند و ‌می‌تواند رهبرانش را پای میز مذاکره بکشاند. بنا بر تمام این شواهد و با در نظر گرفتن عمق اختلافات دو کشور، حتی قبل از تنش‌های اخیر، دور از انتظار است که رئيس‌جمهوری که همه تحولات را با چشمی تاجر‌مآبانه می‌نگرد، تنها با "درخواست مستقیم" و بدون گرفتن امتیازهای جدی حاضر به تغییر روند تحریم‌ها شود. پاسخ دونالد ترامپ به آن خبرنگار، احتمالا جوابی بود در لحظه؛ او رئیس‌جمهوری است که با ساز‌ و‌ کار رسانه شاید بیش از هر سیاست‌مدار دیگری در دنیای امروز آشنا است و بارها نشان داده که بسادگی می‌تواند جهت و موضوع سوال یا چالش را با جوابش کاملا تغییر دهد. او اینجا هم توانست صورت مسئله را، حداقل برای مدت کوتاهی تغییر دهد. دونالد ترامپ به جای اظهار نظر در مورد تعلیق موقت تحریم‌هایی که به دستور او اعمال می‌شوند و هزینه گزافی که در شرایطی بحرانی به مردم ایران تحمیل می‌کنند، به چرایی و احتمال تغییر رویه در صورت درخواست مستقیم ایران پرداخت. اما اگر تحولات سه سال گذشته گواهی بر خط مشی آینده‌ نچندان دور آمریکا و ایران باشد، می‌توان انتظار داشت که نه ایران درخواستی مستقیم برای کاهش یا لغو تحریم‌ها به دونالد ترامپ بفرستد نه حتی به فرض چنین درخواستی، آمریکا تغییری در سیاست تحریمی‌اش ایجاد کند. آینده گره کور تحریم‌ها در دوران ریاست‌‌جمهوری دونالد ترامپ،‌ تحریم‌های ایران در ابعادی بسیار گسترده‌تر، لایه‌لایه‌تر و پیچیده‌تر اعمال شده و تعدیل معنادار آنها دشوار و زمان‌بر خواهد بود. حتی اگر سیاست کاخ سفید تغییری جدی کند و اقدام‌های عملی برای تعدیل تحریم‌ها آغاز شوند، باز کردن گره کور تحریم‌هایی که بسیاریشان اکنون قانون شده‌اند، در کنار جلب اعتماد شرکت‌ها، سرمایه‌گذاران و مهم‌تر از آن بانک‌ها و موسسات مالی که از ترس تحریم‌های آمریکا حاضر نیستند حتی در مورد اقلام معاف از تحریم با ایران معامله کنند، فرآیندی پیچیده و زمان‌بر است. علاوه بر این، چند ماه بیشتر تا انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باقی‌ نمانده و بحران کرونا، هم از نظر اجتماعی هم اقتصادی، تهدیدی جدی برای پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات شده است. در این شرایط بعید است دونالد ترامپ دست به اقدامی بزند که سبب نارضایتی حامیان جمهوری‌خواهش شود، حامیانی که بشدت مخالف تعلیق تحریم‌های ایران هستند.
در چند هفته گذشته، بحرانی‌تر شدن اوضاع ایران بر اثر شیوع ویروس کرونا، برخی فعالان حوزه سیاست و حقوق ‌بشر را بر آن داشت باز هم تلاش کنند برای گره کور تحریم‌ها، چاره‌ای حتی موقت یا کم‌رمق بیابند. دیگر آنکه پس از بیش از یک‌سال، اولین مبادله تجاری از طریق ساز و کار مالی اینستکس با موفقیت انجام شد. اما با شدت گرفتن تلاش‌ها برای کندتر کردن تیغ تیز تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا، هشدارهای موافقان سیاست فشار حداکثری بر ایران نیز بالا گرفت و هر روز در رسانه‌های مختلف مطالب و محتوای جدیدی له و علیه تخفیف تحریم‌ها منتشر می‌شود.
نوش‌داروی تحریم‌ها؛ درخواست مستقیم از ترامپ؟
شورای نگهبان و خروج از عدالت نهضت آزادی ايران در بيانيه‌ی شماره ۲ خود درباره نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری، الزامات و پيش نيازهای انتخابات آزاد و سالم و شروط لازم برای جلب اعتماد و اطمينان مردم به شرکت در انتخابات، از جمله استعفای اعضای فعلی شورای نگهبان، را اعلام کرد. شورای محترم نگهبان، از زبان سخنگوی خود، واکنش نشان داده، مطالبی را بيان کرده است که پاسخگويی به آنها ضرورت دارد. ۱ـ گفته‌اند: «صلاحيت کانديدای نهضت آزادی را بر اساس نظر حضرت امام (ره) بررسی می‌کنيم. حکم و نظر امام برای شورای نگهبان لازم الاجرا و متوقف در زمان معين مثل انتخابات مجلس و رياست جمهوری نيست و تغييری هم در اين مورد حاصل نشده است.» اشاره سخنگوی محترم شورا ظاهرا به نامه منتسب به رهبر فقيد انقلاب است که نخستين بار در بهمن سال ۱۳۶۸، ماه‌ها پس از درگذشت ايشان، توسط آقای سيد علی اکبر محتشمی‌پور منتشرشد. نهضت آزادی ايران چه در آن زمان و چه در بيانيه ها و مناسبت‌های مختلف عدم اصالت اين نامه را نشان داده است. رهبر فقيد انقلاب، که دستيازی به اقدامات ناصوابی را پس از درگذشتشان پيش بينی می‌کرده‌اند، در وصيت نامه خويش با وضوح و صراحت کامل راه سوء استفاده‌های احتمالی را مسدود کرده، گفته‌اند: "اکنون که من حاضرم بعضی نسبت های بی واقعيت به من داده ميشود و ممکن است پس از من حجم آن افزوده شود. لهذا عرض ميکنم آنچه به من نسبت داده شده يا ميشود مورد تصديق نيست مگر آنکه صدای من يا خط و امضای من باشدبا تصديق کارشناسان يا در صدای جمهوری اسلامی چيزی گفته باشم." بديهی است که به موجب موازين شرعی، شهادت اشخاص حقيقی يا حقوقی ديگر، حتی بر اساس قوانين تصويب شده پس از درگذشت وصيت کننده نمی‌تواند مفاد وصيت نامه را خدشه‌دار کند. آيت الله سيد حسين موسوی تبريزی، دادستان کل جمهوری اسلامی ايران در زمان انتشار نامه، صراحتاً شهادت داده ‌است که نامه مذکور به خط بنيان‌گذار جمهوری اسلامی ايران نبوده، بلکه به خط مرحوم حاج سيد احمد خمينی است و برای مقاصد خاص سياسی تنظيم و منتشر شده است. منتشر کننده نامه نيز در حال حاضر تمايلی به مطرح شدن دوباره آن نامه نداشته، آن را مساله‌ای می‌داند که در گذشته رخ داده و تمام شده است و بهتر است که به فراموشی سپرده شود(١) موسسه حفظ و نشر آثار امام نيز از استناد اشخاص به آن نامه راضی نيست. زيرا آن کار به آبرو و حيثيت نويسنده نامه و رهبر فقيد انقلاب لطمه می‌زند و از اين رو، بهترين راه را مسکوت گذاشتن آن می‌داند. علاوه بر اين، همان‌طور که بارها يادآور شده‌ايم، حتی اگر فرض بر اصالت نامه گذاشته شود، باز هم مفاد آن به لحاظ شرعی و حقوقی قابل اعتنا و استناد نمی‌باشد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران با صراحت رهبر را در برابر قانون با ديگر مردم برابر می‌داند. بنابراين، حتی رهبر نيز حق ندارد که به کسی يا گروهی تهمت وارد کند. اگر بر طبق آنچه که در نامه بيان شده است، مدارکی دال بر خيانت رهبران نهضت آزادی ايران، ازجمله دبيرکل فقيد آن شادروان مهندس بازرگان، در اختيار رهبر انقلاب گذاشته شده ‌بود، حق آن می بود که آنها را برای رسيدگی به اتهامات و محاکمه رهبران نهضت آزادی ايران در اختيار دادستان قرار می‌دادند. تاييد اصالت چنين نامه‌ای و استناد به آن بيش از هر چيز وهن رهبر فقيد انقلاب است. با توجه به اين که رهبر فقيد انقلاب اصرار سران سه قوه برای انحلال نهضت آزادی ايران و بازداشت سران آن را نپذيرفتند و درخواست بدخواهان نهضت آزادی را برای انحلال آن با قاطعيت رد کردند، استناد به اين نامه برای محکوم کردن نهضت آزادی ايران و محروم نمودن اعضای آن از حقوق قانونی، هيچ‌گونه توجيهی ندارد و ادعای نبود آزادی و عدالت را در جمهوری اسلامی ايران اثبات می‌کند. سخنگوی شورای نگهبان مدعی است که نامه منتسب به رهبر فقيد انقلاب ملاک قضاوت شورا درباره‌ی صلاحيت نهضت آزادی ايران است. چنين سخنی ممکن است برای برخی از جوانان که خاطره‌ای از دوران انقلاب و دهه اول پس از پيروزی آن ندارند و اهل مطالعه هم نيستند مطلوب و مطبوع باشد، اما همه کسانی که در انقلاب و سال‌های پس از آن در فعاليت‌ها حضور داشته‌ و يا به صحيفه نور ـ مجموعه‌ سخنرانی‌ها و نامه‌های بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران ـ مراجعه کرده باشند، به خوبی دريافته‌اند که رهبر فقيد انقلاب چه خطاب‌ها و عتاب‌هايی به همين شورای نگهبان داشته‌اند .... آيا تنها اظهارنظر احتمالی رهبر فقيد انقلاب در باره نهضت آزادی ايران برای شورای نگهبان معتبر است و آيا نظرات ديگر ايشان از جمله درباره رابطه با عربستان سعودی، فقه نو و سنتی يا «ميزان بودن رای مردم» اعتبار ندارد؟ ما بر اساس آموزه های دينی و تربيت اسلامی نمی خواهيم که حتی حرمت افراد و دست اندرکاران نگارش و انتشار اين نامه آسيب ببيند و مخدوش شود.بنابر اين از کسانی که علاقه‌مند به کشور، رهبر فقيد انقلاب هستند و حتی دست‌اندرکاران تهيه نامه ياد شده، توقع داريم که به هر ترتيب که خود صلاح ميدانند اقدام کرده، از سوءاستفاده نا آگاهان يا غرض‌ورزان از نام و اعتبارشان جلوگيری کنند. البته همه ميدانند که مفاد اين نامه به لحاظ قانونی تاثيری بر مطالبات نهضت آزادی ايران و فعاليت های قانونی آن ندارد. زيرا حتی در صورت پذيرش صحت و اصالت نامه، بر اساس نص صريح قانون اساسی حاکميت از آن ملت است و هيچ نهادی، مقامی، حزبی، گروهی و طبقه‌ای نميتواند اين حق الهی را از مردم سلب کند. از اين رو، حتی رهبر انقلاب نيز حق و صلاحيت سلب حقوق قانونی و الهی مردم را ندارد و نميتواند جامعه را از خدمت يک فرد يا گروه محروم کند، همانگونه که حضرت امير(ع) نيز به خود اجازه ندادند که حقوق مردم، حتی مخالفانشان را بر خلاف قانون پايمال کنند و ناديده بگيرند . البته رفتارهای دوگانه شورای نگهبان چندان باعث شگفتی نيست. وقتی اعضای محترم شورای نگهبان خلاف آيات شريف قرآن، سيره پيامبر گرامی و امامان معصوم عمل می‌کنند، بی‌اعتنايی به توصيه‌ها يا دستورهای رهبر فقيد انقلاب چه جای تعجب دارد؟ همين واکنش‌ معترضانه سخنگوی شورای نگهبان به درخواست استعفای اعضای شورا، قرينه‌ای است بر اثبات خروج شورای نگهبان از عدالت و ضرورت استعفای اعضای آن. شورای نگهبان در ردصلاحيت‌ جمع زيادی از نامزدهای انتخابات دوره هفتم مجلس نسبت‌های ناروايی بر آنان وارد ساخت و آنان را بی‌اعتقاد، اکثرا بی‌دين، مشهور به بدنامی و بعضا مرتد خواند. هر حقوق‌دان يا فقيهی می‌داند که اين نوع اظهارنظر و قضاوت درباره اشخاص خلاف شرع و قانون است. اعضای شورای نگهبان نه تنها برطبق تبصره ماده ۵۰ و تبصره ماده ۵۱ قانون انتخابات عمل نکرده‌اند بلکه حتی حاضر به حضور در دادگاه و ارايه مستندات خود در دادگاه نشده‌اند. بهتر آن بود که شورای نگهبان پيرامون رفتارهای خلاف شرع و قانون خود توضيح می‌داد و از کسانی که به آنها جفا کرده و بهتان زده بود عذر می‌خواست. اما به جای آن سخنگوی شورا اتهامات جديدی را مطرح کرده است. ۲ـ آقای الهام در واکنش به اظهارات دبير کل نهضت آزادی ايران مبنی بر اينکه اعضای فعلی شورای نگهبان صلاحيت عضويت در آن را ندارند و بايد به خاطر عملکردشان استعفا دهند گفت : «استعفا راه اندازی جنگ روانی است .ايشان و نهضت آزادی کجای نظام را قبول دارند که شورای نگهبان را قبول داشته باشند؟» آيا درخواست استعفای اعضای شورای نگهبان،‌ که از عدالت خارج شده و صلاحيت امانت‌داری را از دست داده‌اند، « راه‌اندازی جنگ روانی» است يا تهمت و بهتان زدن به نامزدهای انتخاباتی برای حذف سياسی آنها و حفظ قدرت به هر قيمت. راه اندازی جنگ روانی و قبول نداشتن نظام اتهام جديدی است که گويا به تازگی برای محکوم کردن نهضت آزادی ايران به ذهن سخن‌گوی شورای نگهبان رسيده و ايشان را به پيشگويی و قضاوت وادار کرده است، وگرنه تخطئه يک تقاضای قانونی که از حقوق اساسی همه‌ی آحاد ملت است، نميتواند بهانه‌ای باشد برای اينکه فردی، بدون هيچ دليل و مدرک محکمه پسند گروهی را که بيش از سن او فعاليت سياسی و اجتماعی داشته، اعضای آن از اثر گذارترين افراد در پيروزی انقلاب و تا سيس نظام جمهوری اسلامی و مدافع اصالت انقلاب بوده و آن را بر خاسته از متن توده های مردم ميدانند - و به همين سبب، مورد تهاجم دشمنان و مخالفان نظام بوده اند- به راحتی در صف دشمنان انقلاب يا نظام قرار دهد و آب به آسياب دشمنان بريزد. البته چون آقای الهام برای پيروزی انقلاب و استقرار نظام هزينه ای نکرده و اصولا در جريان دشوار مبارزات نبوده است، شايد درک مسائل برايش آسان نباشد و نتواند درباره اشخاص و گروه‌ها به درستی داوری کند. بنابراين، برای اينکه ايشان اطلاع واقع‌بينانه ازمواضع نهضت و عملکردآن به دست آورند، توصيه می‌کنيم که ايشان لااقل مدافعات سران نهضت آزادی ايران در دادگاه های نظامی حکومت استبدادی پهلوی را مطالعه کنند و از اظهار نظرهای غير اصولی و غير منطقی خودداری ورزند. به بيان ديگر، لازم است که ايشان در ابتدا حداقل ملاک های قضاوت را فراگيرند و سپس به قضاوت بنشينند. ۳ـ آقای الهام گفته‌اند : «ما در هيچ جا استنباط نکرديم که کار شورا نظارت استصوابی مورد نظر نهضت آزادی باشد. اگر چنين برداشتی را استنباط کرديم طبق رضايت اين نهضت عمل خواهيم کرد .» ما به آقای الهام واعضای محترم شورای نگهبان توصيه می‌کنيم صورت مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی را مطالعه کنند تا نيت و استنباط قانونگذار را از تأسيس نهاد شورای نگهبان دريابند و مطابق آن عمل کنند . ماانتظار نداريم که شما طبق نظر نهضت آزادی ايران عمل کنيد، بلکه ميخواهيم که خود را موظف به عمل کردن در چارچوب قانون بدانيد. احراز صلاحيت نمايندگان مجلس و رئيس جمهور، به عنوان و کلای مردم در اجرای امور مربوط به آنان، تنها در صلاحيت مردم است. وظيفه شورای نگهبان نيز- مطابق اصل ۹۹ قانون اساسی - نظارت بر فرايند انتخابات برای جلوگيری از تقلب‌، فساد و اعمال نظر افراد و گروه‌های ذی نفوذ در تضييع حقوق مردم می باشد . شورای نگهبان حق ورود به صلاحيت نامزدها را ندارد، اين مردم ايران هستند که بايد ، با تشخيص صلاحيت افراد، انجام دادن امور شان را به آنان بسپارند. هدف قانونگذار از نظارت شورای نگهبان مراقبت براجرای صحيح انتخابات و جلوگيری از اعمال نظر صاحبان قدرت در مخدوش شدن اراده جمعی ملت در تعيين سرنوشت خود و حفاظت از آزادی ملت بوده است، نه اينکه شورای نگهبان وارونه عملکرده، انتخابات را دو مرحله ای نمايد به گونه‌ای که در مرحله نخست همه افرادی را که به لحاظ سياسی مطابق ميل خود نمی‌يابد تصفيه کند و تنها معدودی از افراد وابسته به جناح خود را واجد صلاحيت معرفی نمايد، يعنی انتخابات فرمايشی کرده، از ورود نمايندگان واقعی ملت به مجلس يا نشستن بر کرسی رياست جمهوری جلوگيری کند و اکثريت مردم را از انتخاب آگاهانه و آزادانه محروم نمايد. اين نوع نظارت در تناقض آشکار با روح قانون اساسی و نيت و باور تدوين کنندگان آن در پاسداری از حق ملت است. طبق قانون، صلاحيت‌ نامزدها بايد از چهار مرجع قانونی استعلام شود و استنباط‌های شخصی و گروهی نبايد ملاک تشخيص قرار گيرد. نامزدها حق دارند که به اعلام نظر چهار مرجع قانونی نيز اعتراض وبه دادگاه شکايت کنندتا تصميم نهايی در مورد اتهامات توسط دادگاه صالح اعلام شود. ۴ـ آقای الهام در پاسخ به سؤالی مبنی بر اينکه شورای نگهبان چه نمره‌ای را به عملکرد خود در طول سال جاری می‌دهد گفت: «آنچه شورا به آن عمل کرده طبق قانون و بر حسب وظيفه اين شورا بوده است. مکلف به حسن انجام وظيفه و پاسخگويی نيز بوديم. ما خود را اول نزد احکم الحاکمين و پس از آن به ملت ايران پاسخگو می‌دانيم.» پاسخگويی در برابر احکم الحاکمين مربوط به جهان آخرت است و نتيجه آن برای مردم روشن نيست. اما پاسخگويی به ملت در عمل تجلی نمی يابد، مگرآن ‌که شورای نگهبان حاضر شود که از طريق روزنامه‌ها وديگر رسانه های جمعی پاسخگوی عملکرد خود در برابر ردصلاحيت شدگان باشد و با ارائه مستندات قانونی اتهاماتی را که به نامزد ها وارد کرده است اثبات کند. اين در حالی است که شورای نگهبان حتی حاضر نشده است که در برابر قوه قضائيه نظام جمهوری اسلامی که شورا خود را پاسدار آن نظام و مأمور مطابقت قوانين آن با قانون اساسی و شرع انور می‌داند قرار گيرد و از عملکردش دفاع کند. پس اين پاسخگويی به ملت در کجا و چگونه بايد عينيت يابد و به ظهور و بروز برسد؟ شورای نگهبان قانون اساسی که قوه قضائيه را برای قضاوت بر عملکردش واجد اهليت و صلاحيت نمی‌داند - وبه گفته رئيس جمهور حتی دستور مقام رهبری را در تعديل ردصلاحيت‌های غيرقانونی ناديده می‌گيرد- چگونه ديگران را به پذيرش و تبعيت از برداشت‌های ناصواب خود فرامی‌خواند؟ اين که اعضای شورای نگهبان چه پاسخی به احکم‌الحاکمين درباره رفتارهايشان خواهند داد، امری است که به خود آنان مربوط است، امادر باره سپردن امانت به اهل آن و ايراد بهتان و تهمت به بندگان خدا بايد در همين جهان و به صاحبان اصلی اين سرزمين پاسخ دهندو حتی اگر نزد خودشان و خدا ، حق را به جانب خويش می دهند، به نفع صاحبان امانت کنار روند و اجرشان را از خدا بگيرند. به بيان ديگر، آنان بايد احکم الحاکمين و مردم را به واقع ناظر و قاضی اعمال شان دانسته، با تأمين آزادی انتخاب برای نامزدها و انتخاب‌کنندگان زمينه وفاق و وحدت ملی و حضور گسترده و آگاهانه مردم را در انتخابات فراهم سازند وگرنه حرف و ادعا به تنهائی چاره‌ساز نخواهد بود. خداوند نيز به شما هشدار داده است که: «لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون» (٢). ۵ ـ آقای الهام گفته‌اند: «نظارت بايد يک نظارت عادلانه و موثر باشد.» در حالی که جمع زيادی از شخصيت‌ها و فعالان سياسی، که در دوره‌های پيشين به وسيله همين شورای نگهبان تأييد صلاحيت شده وچند سال برای مردم قانونگذاری کرده‌اند، با اتهامات بی پايه و بدون استناد قانونی ردصلاحيت شده‌اند و به اعتراض و شکايت آنها هم وقعی گذاشته نشده است،چگونه می توان ادعا کرد که نظارت عادلانه صورت گرفته است؟ نهضت آزادی ايران، به عنوان ايفای وظيفه امر به معروف و نهی از منکر و نصيحت به حاکمان، خير خواهانه هشدار می‌دهد که در شرايط حساس کنونی، که تهديدهای بالفعل و بالقوه از هر سو کيان کشور را در معرض تهديد قرار داده است از تنگ‌نظری‌‌ها، خودبينی‌ها وگروه گرايی ها دست بردارند و اجازه دهند که مردم با وفاق و همدلی و با احساس تعلق اجتماعی خود را درتعيين سرنوشت کشوروجامعه سهيم بدانند و برای پاسداری از آن احساس مسئوليت و اثر گذاری کنند. در فروردين ماه ۱۳۵۸،نزديک به ۹۹ در صد مردم اين کشور به نظام جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند، اما بينش واپسگرايانه و عملکرد تنگ‌نظرانه جمعی از قدرت مداران حلقه طرفداران نظام را به تدريج تنگ کرده است تا آنجا که اگر امروز يک همه‌پرسی آزاد صورت گيرد، معلوم نيست که چند درصد مردم به اين نظام رأی مثبت خواهند داد. پس اقتدار گرايان و انحصار خواهان بايد به خود آيند وصادقانه و مجدانه به قانون و حقوق ملت گردن نهند. والعاقبه للمتقين. نهضت آزادی ايران ١. « ... بنده شخصا می‌گويم در انتخابات مجلس ششم به نهضت آزادی و ملی-مذهبی‌ها ظلم شد و من دستگيری آن‌ها به اتهام براندازی را محکوم می‌کنم و الآن هم محکوم می‌کنم. ملی-مذهبی‌ها و نهضت آزادی نبايد از حق حضور و کانديداتوری انتخابات محروم شوند. زمانی که ... سران سه قوه به علت مخالفت با نهضت آزادی جلسه‌ای برای دستگيری سران آنها با حضور امام گذاشتند [اوايل سال ۱۳۶۷]،‌ امام فرمودند نهضت آزادی‌ها با نظام مخالف نيستند با شما مخالفند و حتی اگر با من هم مخالف باشند، من جزء اصول دين نيستم و اجازه ندادند با آنها برخورد کنند.» سخنرانی حجت الاسلام محتشمی‌پور در جمع فعالان سياسی استان بوشهر-هفته نامه نصير ۲۹/۹/۱۳۸۳ ٢. چرا چيزی را می‌گوييد که عمل نمی‌کنيد؟ نزد خدا سخت منفور است چيزی را بگوييد که عمل نمی‌کنيد. (صف، ۲و۳) خدمات
متن کامل بيانيه نهضت ازادی ايران که در پاسخ به اظهارات اخير سخنگوی شورای نگهبان صادر شده، به شرح زير است:
متن کامل بيانه نهضت آزادی
به دلیل وجود مقادیر زیاد فیبر، ویتامین‌های C و E، پتاسیم، منیزیم و همچنین چربی‌های غیراشباع (که گفته می‌شود باعث بروز بیماری‌های قلبی-عروقی نمی‌شوند) در گیاهان، گیاه‌خواری فواید بسیاری دارد. گیاه‌خواران عموما لاغرتر هستند و چربی و قند خون پایین‌تری به نسبت همه چیزخواران دارند. با این وجود، به علت عدم مصرف محصولات حیوانی، بخصوص در گیاه‌خوارانی که از هیچ فراورده حیوانی مثل تخم مرغ یا لبنیات استفاده نمی‌کنند، احتمال کمبود ویتامین های B12 و D، آهن، روی، کلسیم و آمینواسیدهای ضروری افزایش می‌یابد و گیاهخواران را نیازمند مصرف مکمل برای جبران این نیازها می‌کند. گرچه رژیم‌های گیاه‌خواری با رعایت اصول درست تغذیه می‌توانند روش مناسبی برای اغلب افراد در سنین مختلف باشند، اما در توضیح و تبلیغ رژیم‌های گیاه‌خواری، باورهای نادرستی نیز رواج یافته است. برخی از متداولترین این باورها عبارتند از: اجتناب از گوشتخواری به خودی خود باعث سلامت می‌شود: بسیاری بر این باورند که غذاهای گیاهی سالم هستند و فرآورده‌های حیوانی ناسالم. براساس تعریف شورای اطلاعات غذایی اروپا (EUFIC) تغذیه سالم تنها بخاطر نوع رژیم غذایی گیاه‌خواری و همه چیزخواری نیست، بلکه به نوع مواد غذایی و طرز پخت آن نیز بستگی دارد. به عنوان مثال غذای گیاهی حاوی شکر بسیار که در روغن فراوان طبخ شده باشد، غذایی ناسالم است اما غذایی گوشتی عاری از چربی و شیرینی اضافی که به صورت آبپز یا کبابی آماده شده، غذایی سالم محسوب می‌شود. براساس مطالعات صورت گرفته، گیاه‌خوارانی که مقادیر زیادی کربوهیدرات، شکر و چربی مصرف می‌کنند، سود کمتری از رژیم گیاه‌خواری می‌برند و ممکن است در معرض بیماری‌های گوناگون قرار بگیرند. گوشتخواری باعث بروز بیماری‌های قلبی_عروقی، سرطان‌های گوناگون و کاهش عمر می‌شود: در سال‌های اخیر مطالعاتی صورت گرفته که نشان می‌دهد خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی-عروقی و انواع سرطان در گیاه‌خواران کمتر از همه‌چیزخواران است. همچنین گفته شده که طول عمر گیاه‌خواران بیشتر از همه‌چیزخواران است. اما آنچه عامل اصلی این تفاوت‌هاست مصرف گوشت یا محصولات جانوری نیست بلکه مصرف بالای چربی‌های اشباع، کلسترول، غذاهای ناسالم و فرآوری شده و از همه مهمتر سبک زندگی امروزی، یعنی کم شدن فعالیت بدنی است. به عقیده بسیاری از محققان، غذاهای گوشتی اگر با چربی کمتر و بصورت مناسب پخته شوند، نقش چندانی در بالابردن خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی-عروقی و سرطان های گوناگون ندارند. البته در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد، برخی تحقیقات نشان می‌دهند مصرف زیاد محصولات حیوانی خطر برخی سرطان‌ها را افزایش می‌دهد در مقابل عده‌ای معتقدند که شواهد کافی حتی در مورد مضر بودن چربی اشباع وجود ندارد و اصولا هر نوع چربی طبیعی سالم است و فقط چربی مصنوعی (چربی ترانس یا روغن جامد) مضر است. در مجموع بسیاری از محققان بر این عقیده‌اند که دلیل اصلی کاهش انواع بیماری‌های مزمن در گیاه‌خواران، صرفا گیاه‌خواری و پرهیز از محصولات گوشتی نیست، بلکه به این علت است که معمولا کسانی که سبک زندگی گیاه‌خواری را برمی‌گزینند نگرش متفاوتی به زندگی و سلامت دارند؛ به تغذیه خود بیشتر توجه می‌کنند، محصولات غذایی سالمتری می‌خورند، بیشتر ورزش می‌کنند و بیشتراز الکل و سیگار پرهیز می‌کنند. مطالعات نشان می‌دهند که ضرر رژیم‌های همه‌چیزخواری بیشتر به علت مصرف مواد مضر از قبیل چربی‌های اشباع و کلسترول است نه بخاطر خود گوشت و سایر محصولات حیوانی. پروتئین‌های حیوانی برای سلامت انسان مضر هستند: مطالعات نشان می‌دهند که مصرف هر دو نوع پروتئین گیاهی و حیوانی برای بدن انسان لازم و مفید است. مصرف درست و به اندازه پروتئین حیوانی همانند پروتئین گیاهی موجب کاهش وزن، بهبود سلامت ماهیچه‌ها و استخوان‌ها، کاهش فشار خون و دیابت می شود. انسان‌ از ابتدا گیاه‌خوار بوده است: آناتومی بدن انسان از جمله شکل آرواره‌ها و سیستم گوارشی شبیه به جانوران همه‌چیزخوار است. مطالعات نشان می‌دهند که اجداد انسان امروزی همه‌چیزخوار بوده و از تمام محصولات غذایی؛ گوشت، دانه‌های روغنی، میوه و سبزیجات استفاده می‌کرده است. یکی از دلایل رشد مغز انسان به نسبت سایر پستانداران از جمله نخستی‌ها، به عنوان نزدیک‌ترین راسته جانوری به انسان، مصرف مواد غذایی سرشار از پروتئین بوده است. انسان می‌تواند همانند سایر پستانداران گیاه‌خوار، پروتئین و ویتامین‌های لازم را از گیاهان بدست آورد: این باور بیشتر میان کسانی رواج دارد که از هرگونه محصول حیوانی مانند لبنیات و تخم‌مرغ پرهیز می‌کنند اما واقعیت این است که دستگاه گوارش انسان با دستگاه گوارش پستانداران گیاه‌خوار کاملا متفاوت است. حیوانات گیاه‌خوار لوله گوارش طولانی‌تری از همه چیزخواران و گوشتخواران دارند و قادر هستند سلولز (ماده اصلی دیواره سلول گیاهی) را هضم کنند. به عنوان مثال گاوها دارای باکتری‌های هوازی در دستگاه گوارش خود هستند که با آزادکردن آنزیم های خاصی می‌توانند فیبرهای گیاهی را بشکنند و از پروتئین، کربوهیدرات و موادمعدنی آن استفاده کنند. دستگاه گوارش انسان برخلاف این قبیل جانداران قادر به شکستن سلولز نیست، در نتیجه نمی‌تواند پروتئین و اسیدهای آمینه لازم را تنها با خوردن گیاهان بدست آورد و نیاز به سایر محصولات از جمله فرآورده‌های حیوانی دارد. گیاه‌خواری می‌تواند تمامی ریزمغذی‌ها (ویتامین ها و مواد معدنی) را تامین کند: برخی از طرفداران گیاه‌خواری چنین عقیده‌ای دارند. تحقیقات نشان می‌دهند که گیاه‌خواران بیشتر دچار کمبود ویتامین B12 ، ویتامین D، آهن، روی و مس هستند و برای دریافت این ریزمغذی ها نیازمند مصرف مکمل هستند. گیاه‌خواری می‌تواند باعث نجات کره زمین و محیط زیست از گرمایش و فرسایش شود: براساس تحقیقات انجام شده کاهش گوشتخواری می‌تواند تا حد قابل توجهی جلوی گرمایش و فرسایش منابع کره زمین را بگیرد. رشد بی‌رویه مصرف گوشت در دهه‌های اخیر موجب گسترش تولید صنعتی مواد گوشتی شده که علاوه بر گرم کردن هوای کره زمین، فشار بی‌اندازه‌ای به منابع حیاتی کره زمین مثل آب وارد می‌کند. اما اگر تولید صنعتی مواد غذایی برای سیر کردن جمعیت هفت میلیارد نفری جهان با ملاحظات زیست‌محیطی همراه نباشد مشکل حل نمی‌شود. کشاورزی غیراصولی، استفاده وسیع از آفت‌کش‌ها و کودهای صنعتی، سیستم آبیاری اشتباه و عوامل دیگر هم نقش زیادی در آسیب زدن به منابع کره زمین دارند. سی تا پنجاه درصد محصولات غذایی پیش از آنکه به دست مصرف کننده برسند، در سیر برداشت، بسته بندی، حمل و نقل، نگهداری و همچنین فروش از بین می‌روند که خود اتلاف جبران ناپذیر منابع ارزشمند محیط زیست است. به این اضافه کنید اسراف عظیم محصولات غذایی را بپس از این که به دست مصرف‌کننده می‌رسند. در نتیجه، کاهش مصرف محصولات حیوانی در حفاظت از کره زمین و محیط زیست موثر است اما با وجود نقائص فاحش در کشاورزی، توزیع مواد غذایی و همچنین الگوی نامناسب مصرف مواد غذایی، روند گرمایش و فرسایش کره زمین پا برجا خواهد ماند. از سوی دیگر، به فرض گیاه‌خوار شدن تمامی ساکنان زمین، باید محصولات حیوانی را با گیاهی جایگزین کرد که خود این هم خاک و آب و منابع کره زمین و زیستگاه‌هایی جانوری را معرض خطر قرار می‌دهد. بنابراین با اینکه کاهش مصرف گوشت هم برای سلامتی هم برای حفظ کره زمین سودمند است، توقف گوشتخواری عملی‌ترین راه ممکن برای حفظ محیط زیست زمین نیست، بلکه نظام کشاورزی هم باید متحول شود. در نهایت نکته اصلی این است که با رعایت اصول تغذیه سالم، هردو رژیم همه‌چیزخواری و گیاه‌خواری می‌توانند متضمن سلامت و عمر طولانی برای افراد باشند و بهتر است در باره رژیم غذایی مناسب با پزشک و متخصص هم مشورت شود. افزایش مصرف سبزیجات، میوه، حبوبات و مغزدانه‌ها و همچنین کاهش مصرف گوشت و چربی‌های اشباع شاید بهترین روش تغذیه برای همه چیزخواران باشد. همچنین مصرف متناسب مواد غذایی گیاهی مختلف و متنوع، ضامن سلامت کسانی است که گیاه‌خواری را به عنوان سبک زندگی خود در پیش گرفته‌اند. تعادل و توازن در مصرف مواد غذایی و پرهیز از مواد مضر مانند چربی اشباع شده و قند و همچنین ورزش می‌تواند سلامت و عمر طولانی را برای افراد با رژیم‌های غذایی گوناگون به ارمغان بیاورد.
گیا ه‌ خواری نه تنها نوعی رژیم غذایی، بلکه نوعی سبک زندگی است که این روزها گرایش به طیف‌های مختلف آن بیش از پیش گسترش یافته و افراد زیادی به دنبال تغییر رژیم غذایی و سبک زندگی خود هستند. با توجه تحقیقات گسترده‌‎ای که درباره مزایا و معایب رژیم‌های همه‌چیزخواری و گیا ه‌ خواری صورت گرفته، به نظر می‌رسد رژیم ‌ های گیا ه‌ خواری را با درنظر گرفتن اصول سلامت، می توان به عنوان سبک زندگی مناسبی برای تمام عمر در نظر گرفت.
گیاه‌خواری، همه‌چیزخواری و باورهای رایج
آنا-لوییز تیلور بی‌بی‌سی خوردن خوراکی‌های دارای بافت، از جمله انار، راهی برای بیدار کردن دوباره حواس است آیا شما چیزی را که می‌خواهید بخورید تنها با نگاه کردن به آن انتخاب می‌کنید؟ آن را می‌چشید؟ لمس می‌کنید؟ می‌بویید؟ یا گوش می‌کنید ببینید چه صدایی می‌دهد؟ پژوهشگران دانشگاه علوم غذایی پولنزو در ایتالیا می‌گویند مردم فراموش کرده‌اند که هنگام انتخاب و خوردن خوراکی‌ها تمام حواس خود را به کار بگیرند. به این معنی که استفاده از این حواس را "قطع" کرده‌اند و حواس‌شان هم "تنبل" شده است. آنها در حال بررسی راه‌هایی هستند که مردم به جای تکیه بر یک حس، مثل حس بینایی، به تعامل با خوراکی بپردازند. طعم‌های شش‌گانه دانشمندان تاکنون کشف کرده‌اند که انسان‌ها شش نوع مزه را درک می‌کنند: براساس مقاله‌ای که در نشریه "آگاهی و شناخت" منتشر شده است، رنگ وسیله مهمی برای دادن اطلاعات در مورد طعم غذاست و وقتی ما به غذا نگاه می‌کنیم، این کار با دادن سرنخ‌هایی درباره میزان خوراکی بودن، طعم غذا و شدت آن انجام می‌شود. اما محققان می‌گویند که انتظارات مردم در ارتباط دادن رنگ با طعم ‌یک خوراکی، از تجربیات پیشین آنها سرچشمه می‌گیرد. شونا جیسون میلر، یکی از دانشجویان دانشگاه علوم غذایی پولنزو می‌گوید که پیش‌فرض مصرف‌کنندگان، تکیه بر نگاه کردن به غذاهاست، چون مدام هنگام خرید یا سر میز غذا با رنگ، سروصدا، نور و تصاویر تا ورای مرزهای حسی بمباران می‌شوند. او می‌گوید: "به قدری اتفاق‌های مختلف رخ می‌دهد که ما دیگر به جزییات کوچکی مثل بافت و بوی غذا توجه نمی‌کنیم." هرچند به کار انداختن حواس دیگرمان می‌تواند مشکل باشد. بعضی فروشگاه‌ها مشتریان را به لمس محصولات تشویق نمی‌کنند و بو کردن یک خوراکی بسته‌بندی‌شده کار بسیار سختی ‌است. به هر روی، چشیدن یا فکر کردن درباره مزه یک خوراکی باید کاری شدنی باشد،‌ همانطور که بسیاری از تولیدکنندگان اجازه می‌دهند مصرف‌کنندگان قبل از خرید، جنس مورد نظرشان را امتحان کنند. به هر صورت، چشایی چیزی نسبی است و تحت تاثیر عوامل محیطی قرار می‌گیرد. پروفسور میرکو مارکونی از دانشگاه رجیو امیلیا می‌گوید که در حال حاضر شش نوع مزه وجود دارد که مردم می‌توانند تشخیص بدهند و به شور، شیرین، تلخ، ترش، گوشتی (یا خوشمزه) و چرب تعبیر می‌شوند. اما شاید دانشمندان بتوانند مزه‌های بیشتری را پیدا کنند. او می‌گوید: "ما دانش کمی در مورد مزه و طعم داریم، اما حافظه ما نحوه عملکرد حواس‌مان را شکل می‌دهد." شگفت‌زده کردن کام با استفاده از مزه‌های غیرمنتظره راهیست برای آن که مردم دوباره با آنچه می‌خورند ارتباط برقرار کنند. به تازگی برای برنامه‌ای در ایتالیا، تیم پژوهشی پروفسور نیکلا پرولو ، نان فوکاچیا با طعم کوکتل نگرونی، بستنی ایتالیایی با طعم پنیر موزارلا، عصاره گوجه‌فرنگی و ریحان، و یک کوکتل با طعم تیرامیسو را ابداع کرد تا در این مورد بررسی کند. به گفته ژاکلین بلازر، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تغذیه، یک فهرست غذای مدرن، از قطعات منفکی از غذاها درست می‌شود، طوری که جای بیشتری برای خوردن و آزمون غذاهایی با مواد اولیه غیرمتعارف و ناهمگون فراهم شود. چگونه تمام حواس را طعم‌شناس کنیم؟ غذایی با طعم‌های قوی، مثل کاری هندی درست کنید او می‌گوید: "من در چند رستوران کار کردم ... ما بستنی موزارلا یا سس با طعم آب‌نبات نعناعی درست کردیم. مثال معروفش یک آب‌نبات بادام سوخته بود که در آن پنیر کپک‌دار (پنیر آبی) وجود داشت. خوب این چیزی است که مردم انتظارش را ندارند." شما ممکن است به راحتی قادر باشید یک خوراکی را براساس مزه، بو یا شکل آن تشخیص دهید. اما آیا می‌توانید یک خوراکی یا نوشیدنی را براساس صدایی که تولید می‌کند، شناسایی کنید؟ بعضی خوراکی‌ها هیچ صدایی تولید نمی‌کنند، اما صدای برخی غذاها برای مزه دادن آنها لازم است. برای مثال، چیپس را در نظر بگیرید. پل وارلا و سوزانا فیسزمن در کتاب "آشپزخانه به مثابه آزمایشگاه" می‌نویسند: "درک ترد بودن یک غذا یا خوراکی، تا حدی به حس شنوایی مربوط است. همه غذاهای ترد موقع خورده شدن سر و صدا تولید می‌کنند." برخی پژوهشگران هم بر این باورند که صدای یک خوراکی با طعم آن در ارتباط است. نتایج یک پژوهش دیگر که در نشریه "آگاهی و شناخت" منتشر شده است، نشان می‌دهد که درک مزه غذا نباید فقط با استفاده از یک حس تعریف شود، بلکه باید از تمام حواس استفاده شود و آنها را با عمل خوردن هماهنگ کنیم. در این پژوهش آمده است که "برای توصیف ترکیبی از مزه و بو، سیستم عصبی سه‌گانه (یا همان عصب پنجم جمجمه‌ای که مسئول احساس در چهره و به وجود آورنده حرکاتی مانند گاز زدن، جویدن و بلع است) به همراه حس لامسه، که به آنها نشانه‌های بینایی و شنوایی را هم اضافه می‌کنیم، بر درک ما از غذایی که می‌چشیم، تاثیر می‌گذارند." وقتی یکی از حواس پنج‌گانه ما مثل بویایی از دست رفته باشد، بقیه حواس باید به کار آیند. آنوسمیا چیست؟ ابتلا به آنوسمیا (فقدان حس بویایی)، به معنای از دست دادن حس شامه به صورت کامل یا بخشی از آن است دکتر کارل فیلپات در سال ۲۰۱۰ میلادی، یک کلینیک بو و مزه در بیمارستان جیمز پاجت گورلستون نورویچ راه‌اندازی کرد تا به افرادی که حس بویایی خود را از دست داده‌ و دچار بیماری آنوسمیا (فقدان حس بویایی) شده‌اند، کمک کند. این مشکل می‌تواند بر اثر بیماری مزمن سینوس‌ها، پس از ضربه شدید به سر، یا پس از سرماخوردگی ایجاد شود و مبتلایان ممکن است درجات مختلفی از حس بویایی خود را از دست بدهند. او می‌گوید: "۸۰ درصد آنچه ما از مزه غذا احساس می‌کنیم بستگی به بوی آن دارد، ۲۰ درصد هم تنها به مزه مربوط است." او اضافه می‌کند: "بیشتر مردم می‌گویند که اگر نتوانی آن (خوراکی) را بچشی، نمی‌توانی بوی آن را حس کنی." دانکن بوک که عاشق غذا بود، از بالای پله‌ها زمین خورد و سرش ضربه دید. بعد از این حادثه، او متوجه شد که دیگر هیچ بویی را حس نمی‌کند. او گروهی را به نام "حس پنجم" برای بیماران مبتلا به آنوسمیا تشکیل داده است. دانکن که هنوز می تواند بعضی از مزه‌های خوراکی‌ها را تشخیص دهد، می‌گوید که از دست دادن حس بویایی سبب شد او بیش از پیش از خود سوال کند که چرا ما فراموش کرده‌ایم هنگام غذاخوردن همه حواس‌مان را به کار ببریم؟ او می‌گوید: "می‌خواهم بپرسم آیا ما واقعا و اساسا می‌دانیم که چه می‌خوریم؟" دکتر فیلپات می‌گوید: "از دست دادن حس بویایی، مبتلایان آنوسمیا را وادار می‌کند نوع دیگری از ارتباط حسی را به وجود ‌آورند و بیشتر تلاش کنند تا غذا برایشان خوشایند شود." برخی بیماران مبتلا به آنوسمیا غذاهای داغ و پرادویه را برای خوردن انتخاب می‌کنند و برخی دیگر، احساس می‌کنند که دیگر نمی‌توانند از غذا لذت ببرند و دچار سوء‌تغذیه می‌شوند. اما چگونه یک فرد مبتلا به آنوسمیا می‌تواند تجربه پخت و پز و خوردن را بهبود ببخشد؟ دکتر فیلپات پیشنهاد می‌کند که برای چنین کاری، از مقدمات تهیه غذا شروع شود و به جز افزودن طعم و ادویه، از مزه "گوشتی" که مزه پنجم ما بعد از شوری، شیرینی، ترشی و تلخی است، استفاده شود. خرد کردن سبزی می‌تواند به بیماران مبتلا به آنوسمیا کمک کند تا دوباره از آشپزی لذت ببرند دانکن بوک یک رویکرد عملی را نشان می‌دهد؛ در دست گرفتن خوراکی‌ها و لمس و درک آنها در حالت پخته و خام، کلید کار است. او می‌گوید: "با استفاده از تضاد و مزه‌های بنیادی در غذا از این کار (آشپزی) لذت می‌برم. فکر می‌کنم یک راهش هم بافت خوراکی‌هاست." او توضیح می‌دهد: "خیلی اوقات مردم از کسانی که ناشنوا یا نابینا هستند، می‌پرسند که آیا حواس دیگر نظیر بویایی یا شنوایی به آنها در جبران حسی که ندارند، کمک می‌کند؟ در این مورد هم من گمان می‌کنم که به نسبت دیگران، آگاهی بیشتری در مورد حس چشایی خودم دارم." او اضافه می‌کند: "دوست دارم از خوراکی استفاده کنم تا از آن لذت ببرم. خرد کردن سبزی، حتی اگر مزه آن را نچشم، نفس کار خردن کردن و آب کشیدن سبزی، یک کار شعوری و آگاهی‌دهنده است. من اجزای آنها را درک می‌کنم و تاثیر آنها را روی بدنم و چگونگی لذت بردن از غذا را می‌فهمم." "۸۰ درصد آنچه ما از مزه غذا احساس می‌کنیم بستگی به بوی آن دارد، ۲۰ درصد هم تنها به مزه مربوط است" دکتر کارل فیلپات، کلینیک بو و طعم دانکن هم‌اکنون در حال ارتقا و بهبود بخشیدن به دستورهای تهیه غذاست و برنامه‌هایی را برای چشیدن خوراکی‌ها ترتیب می‌دهد. از جمله برنامه‌ای که به تازگی در نورویچ برگزار شد تا کسانی که حس بویایی خود را از دست داده‌اند، تشویق شوند دوباره با خوراکی‌ها ارتباط برقرار کنند. اما بقیه مردم برای ارتباط دوباره با خوراکی‌ها چه می‌توانند بکنند؟ شونا جیسون میلر می‌گوید: "من خیلی اوقات فکر می‌کنم که واقعا (برای خوردن) عجله داریم. وقتی زمان بیشتری صرف غذا خوردن بکنید، می‌توانید از حواستان درک بهتری پیدا کنید و این واقعا اهمیت دارد." همکار او جسیکا پیرس گمان می‌کند که استفاده از تمامی حواس به طور همزمان، برای آنکه بفهمید واقعا چه می‌خورید، بسیار مهم است. او می‌گوید: "فقط براساس حس بینایی قضاوت نکنید، بلکه لمس کنید، گوش کنید، بو کنید و بچشید." در این زمینه بیشتر بخوانید بیشتر بخوانید: موضوعات مرتبط
پژوهشگران می‌گویند که ما هنگام انتخاب و خوردن غذا، بیش از حد روی یک یا دو حس، به ویژه حس‌های لامسه و چشایی تکیه می‌کنیم.
حواستان را از تنبلی درآورید؛ خوردن با حواس
افراد غیرنظامی که براثر جنگ در هلمند آواره شدند، هرچقدر وسایل خانه را توانستند با خود گرفتند همین چند روز پیش، گل‌محمد حیاط بزرگ خانه و درخت بلند باغ را با بالن‌های سرخ تزیین کرد تا فراغت خواهر جوانش را از مکتب جشن بگیرد. امروز خواهر و بقیه اعضای خانواده او در لشکرگاه آواره‌اند و در خانه کوچکی با ۹ خانواده دیگر به سر می‌برند. به دلیل تهدیدهای امنیتی، او گل‌ محمد را به عنوان نام مستعار برای خودش پیشنهاد می‌کند. می‌گوید شبی که فرار کردند تا صبح روی جاده‌ها آواره بودند: "در این خانه حدود پنجاه نفر هستیم. آشپزخانه و دستشویی را هم تبدیل به اتاق کردیم. تعدادی روی حیاط خیمه/چادر زده‌اند. پسران جوان پشت بام می‌خوابند. شنبه نزدهم میزان/مهر، طالبان به روستای گل محمد هجوم بردند که با راه اندازی حملات زمینی و هوایی نیروهای طرفدار دولت روبرو شد و در یک شبانه روز دست‌کم ۳۵ هزار نفر از جمله گل محمد آواره شدند. گذرگاه مرگ و زندگی گل محمد بارها شاهد عینی جنگ و کشتار بوده اما آنچه این بار اتفاق افتاد جنگی بود که هرگز به چشم سر ندیده بود. او می‌گوید همه جا جنگ بود، همه دنبال نجات جان خود بودند و مثل صحنه‌های باورنکردنی فیلم همه وحشت‌زده فرار می‌کردند. مردم از امنیت نسبی شبانه استفاده کرده و از جنگ در لشکرگاه می‌گریزند خانه گل محمد در روستای کوچکی در حومه ولسوالی نادعلی هلمند است و در درگیری‌های این هفته از اولین نقاطی بود که زیر حمله قرار گرفت. او می‌گوید زندگی عادی در یک چشم به هم زدن به آشوب بدل شد. گل محمد:‌ "یک خمپاره به حویلی همسایه ما فرود آمد و دو نفر را کشت. ما با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتیم و دوستان نزدیک ما بودند. مادر ۲۳ ساله و پسر ۱ ساله‌اش جلو چشمان پدر کشته شدند. او ماند آنجا که خانم و همسرش را به خاک بسپارد." گل محمد می‌گوید که خانه‌اش (که قبل از حمله در اینجا دیده می‌شود) حالا به عنوان یک پایگاه این یا آن طرف دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد آن طور که گل محمد روایت می‌کند او حدود یک کیلومتر از تبادل آتش بین طالبان و نیروهای دولتی فاصله داشت:‌ "بعد از نماز شام درگیری شدت گرفته بود و در جاده‌ها آتش باری جریان داشت و گلوله‌ها از بالای سر من عبور می‌کردند. فاصله‌ای بین مرگ و زندگی نبود." بعضی از بستگان گل محمد هنوز در روستاهای زیر جنگ در محاصره نیروهای دولت و افراد طالبان گیر کرده‌اند: "مادرم برای همین مریض و شوکه شده چون نگران خانواده‌هایی است که در قریه مانده‌اند. آنجا برق نیست و شبکه‌های تلفنی قطع شده و نمی‌دانیم به کسانی که نتوانستند لشکرگاه بیایند چه اتفاقی افتاده است." برادر گل محمد گربه شان را هم هنگام ورود به شهر لشکرگاه در دست گرفته است اکثر ۳۵ هزار نفر اهالی روستاهایی که به میدان جنگ بدل شده، با تاکسی، اتوبوس و حتی تراکتورها فرار کردند و همه دار و ندارشان را ماندند. مرگ کودک در رحم مادر آمار دقیقی از تلفات غیرنظامیان در درگیری‌های هلمند منتشر نشده است. اما پزشکان در هلمند می‌گویند نوع جراحاتی که زخمی‌های این درگیری‌ها برداشته‌اند بیان می‌کند که وضعیت در هلمند تا چه اندازه وخیم است. جوان‌ترین قربانی این حملات کودکی در رحم مادرش است که قبل از به دنیا آمدن کشته شد. مادر باردار با دوستانش در باغ مشغول نوشیدن چای بودند که جنگ شروع شد و یکی از اولین گلوله‌ها به باغ آن‌ها فرود آمد و به شکم او اصابت کرد. مادر نجات یافت اما گلوله خود را به جنین چند ماهه در شکم او رساند. عکس‌های سونوگرافی نشان می‌دهد که گلوله‌ای بزرگ در سمت چپ سینه کودک گیر کرده است. مرگ کودکی که تا هنوز به دنیا نیامده یادآور این است که خشونت‌های افغانستان حتی به جنینی در رحم مادر هم رحم ندارد. اما گوشه غم‌انگیزتر داستان این است که این زن و شوهرش پنج سال منتظر آبستن بودند و بعد از سال‌ها درمان خانم جوان باردار شده بود. محمد فروغ ناظر سلامت روان شفاخانه پزشکان بدون مرز در هلمند می‌گوید که این زن جوان به آن‌ها گفته او و همسرش "هیجان زیادی داشتند که بالاخره صاحب طفل می‌شوند. حتی برای فرزندشان نام انتخاب کرده بودند و برای او برنامه‌های زیادی داشتند." او به محمد فروغ گفته که نمی‌تواند به آن خانه برگردد چون خانه او را به یاد کودکش می‌اندازد. خانه گل محمد که برای جشن فارغ التحصیلی خواهرش تزئین شده است این و رویدادهای دیگر کارکنان پزشکی بیمارستان را هم سخت زیر فشار قرار داده است. آن‌ها همچنین مشغول مراقبت از مادر دیگری هستند که موقع شیر دادن به بچه‌اش تیر خورد. هر دو زنده ماندند اما یکی این طرف خط جنگ و دیگری آن طرف. در محاصره حملات تمام طرف‌های جنگ قصه‌های جنگ این چند روز هلمند، به ماجرای این دو زن و آوارگی گل‌ محمد خلاصه نمی‌شود. کرام‌الله جوان ۱۹ ساله از روستای "چاه انجیر" ولسوالی نادعلی قبل حمله، طبق معمول اول صبح بیدار شد و کالا و مواشی را برای پنج‌شنبه بازار آماده می‌کرد. اما خبر رسید که طالبان به روستا نزدیک شده‌اند و دید که وقت زیادی برای فرار ندارد. تا خانواده آماده شد که خانه را ترک کند، افراد طالبان به در پشتی باغ رسیده بودند و نظامیان دولتی هم به ورودی اصلی و آن‌ها در وسط گیر کردند. "ما مردم دهقان هستیم و خانه و حویلی بزرگی داریم. وقتی می‌خواستیم فرار کنیم طالبان در یک طرف باغ رسیده بودند و نیروهای دولتی آنطرف دیگر بودند و از طرفی هم صدای هواپیما‌ها از آسمان شنیده می‌شد و ما از چهار طرف محاصره شده بودیم." پلیس افغانستان در زمان ناامنی‌ها و درگیری‌های شدید در سال ۲۰۱۶ مسافران را جستجو (تلاش) می‌کند کرام‌الله توضیح می‌دهد که برای نجات جانشان چطور برادر بزرگترش با هر دو طرف صحبت کرد تا آن‌ها را نکشند:‌ "ما برایشان عذر کردیم، گفتیم ما را نکشید. بگذارید ما برویم و بعد هر کاری خواستید کنید." خانه آن‌ها نزدیک یک پاسگاه نظامیان افغان در شمال شرق ولسوالی نادعلی است. او می‌گوید دو طرف جنگ به خانه آن‌ها هجوم بردند: "ما که فرار کردیم خانه ما به سنگر جنگ ‌آنها بدل می‌شود، یا نیروهای دولتی یا گروه طالبان." کرام‌الله، مادرش و هشت برادر و شش خواهرش آخرین افرادی بودند که روستا را ترک کردند. او مدتی است نامزد شده بود و مشغول کار بود تا پول ذخیره کند و تدارک عروسی‌اش را در ماه‌های آینده بگیرد: "حالا مطمین نیستم که بتوانم چون هر چیزی این سال‌ها جمع کرده بودم برباد رفت. تنها چیزی که به آن فکر می‌کنم حفظ جان خودم و خانواده‌ام هست." چهار سال پیش هم در حمله نسبتا مشابه به این روستاها، او همه چیزش را از دست داده بود از جمله پسر خاله‌اش را. بار اول نیست زندگی دست‌کم پنج هزار خانواده‌ در نادعلی، ناوه، نهر سراج و اطراف لشکرگاه این هفته به سادگی و به سرعت زیر و رو شد و طبق بررسی سازمان‌های امدادرسان تلفات سنگین جانی و خسارات چشمگیر مالی بر جا ماند. اما این اولین بار نیست که هلمند دستخوش حملات سنگین نظامی می‌شود، اولین بار هم نیست که این خانواده‌ها مجبور می‌شوند تن به آوارگی دهند. موتر (ماشین) سوخته گل محمد در درگیری‌های سال ۲۰۱۶ اواخر تابستان سال ۱۳۹۵ (آگست ۲۰۱۶) گروه طالبان حملات سنگینی در چند ولسوالی هلمند راه‌اندازی کردند. روستاهایی کرام‌الله و گل‌محمد اولین مناطقی بود که در آن زمان به کنترل گروه طالبان درآمد. کرام‌الله و گل محمد هر دو، خانه، باغ، دارایی و مواشی‌شان (دام ها) را از دست دادند. تازه خانه‌های شان را آماده بازسازی کرده بودند که حملات این هفته باز همه چیز را به باد داد. کرام‌الله: "تفاوت حملات امسال با جنگ چهار سال پیش فقط در این است که ما در سال ۲۰۱۶ به توانایی دولت اعتماد داشتیم. در ۲۰۱۶ اعتماد کردیم و همه چیز را از دست دادیم ولی این بار می‌فهمیدم که اگر طالبان حمله کنند دولت نمی‌تواند مقاومت کند." گل‌محمد می‌گوید آثار بمباران سال ۲۰۱۶ و خرابی‌های جنگ چهار سال پیش هنوز روی در و دیوار خانه و باغی که تازه برای فارغ‌ تحصیلی خواهرش تزیین کرده بود، دیده می‌شد. درگیری‌های تابستان ۲۰۱۶ گل محمد و خانواده‌اش را ۲ سال آواره روستاهای دیگر کرد. او یک خودرو داشت، چند گاو تعدادی گوسفند که همه از بین رفتند و کاغدهای دانشگاهش هم نابود شد:‌ "با این همه دو سال پیش به قریه برگشتیم و دوباره زندگی را شروع کردیم و خانه را آهسته آهسته آباد کردیم. دو سال وقت گرفت که دوباره سر پا بایستیم. ولی همه چیز دوباره نابود شد." گروه طالبان سال‌هاست در تکاپوی گرفتن کنترل ولایت جنوبی هلمند بوده است اما حضور سنگین نیروهای بریتانیایی تا سال ۲۰۱۴ و پشتیبانی قاطع نیروهای هوایی آمریکایی از نظامیان افغان به طالبان مجال رسیدن به این آرزو را نداده است. هرچند با خروج نیرو‌های بین‌المللی از پایگاه‌های نظامی هلمند این ولایت به ناخن افگار دولت افغانستان تبدیل شده و در معرض حملات سنگین این گروه بوده است. خانواده گل محمد در لشکرگاه در این خیمه به سر می‌برند هلمند از ولایت‌های کلیدی و راهبردی افغانستان است، هم از نظر موقعیت و هم به دلیل این که مرکز تولید و قاچاق هیرویین کشور محسوب می‌شود و برای همین از خطوط اول جنگ سال‌های اخیر بوده است. حتی همزمان که نمایندگان طالبان و هیات کابل در قطر در یک ماه گذشته مشغول بحث در مورد مقدمات گفت‌وگوهای احتمالی صلح بودند، هلمند میدان داغ‌ترین جنگ دو گروه بوده است و در پرتو شمارش معکوس برای خروج نظامیان آمریکایی در ماه‌های آینده از افغانستان و در حاشیه تلاش‌های شکننده صلح قطر، روزنه‌ای برای پایان جنگ در روستاهای افغانستان به چشم نمی‌خورد. فقط می‌خواهیم جنگ نباشد افرادی مثل گل محمد و کرام‌الله مثل بیشتر شهروندان افغانستان نمی‌دانند در -مذاکرات صلح میان هیات دولت و هیات طالبان- در دوحه قطر واقعا چه می‌گذرد اما یک چیز را خوب می‌دانند، می‌دانند که مهم‌ترین چیزی که می‌‌خواهند آتش‌بس دایمی است. شفاخانه ولایتی در هلمند گل‌ محمد: "ما فقط می‌خواهیم که جنگ ختم شود. اگر دولت می‌تواند کنترل را به دست بگیرد پس باید عملیات کند تا ما بتوانیم به خانه‌های خود برگردیم. اگر نمی‌تواند محل را به طالبان بگذارد تا آتشباری پایان یابد و در جنگ بین‌ آنها کشته نشویم. آن‌ها می‌جنگند و ما کشته می‌شویم." گروه طالبان و نظامیان افغان که حمایت نیروهای هوایی آمریکایی را با خود دارند یکدیگر را به نقض توافقات خود در جنگ افغانستان متهم می‌کنند. در توافق بین آمریکا و گروه طالبان آمده است تا دو طرف از حمله به مواضع یکدیگر خودداری کنند تا راه برای مذاکرات صلح هموار شود. خبرنگاران محلی می‌گویند نیمی از چهارده ولسوالی هلمند هر از گاهی در کنترل طالبان در می‌آید و روستاهای حومه لشکرگاه هم بین دو طرف هر چند وقت دست به دست می‌شود. نبود پشتوانه به موقع نظامی، نبود نیروی کافی و نبود تجهیزات از دلایل اصلی وخامت اوضاع امنیتی این ولایت عنوان می‌شود. گل محمد می‌گوید وقتی جنگجویان طالبان به روستا رسید همه پا به فرار گذاشتند از جمله نیروهای پلیس: "ما دیدیم که سربازان افغان از محل فرار می‌کردند. ما در موترهای عادی بودیم و آنها سوار بر خودروهای نظامی با سرعت بیشتری محل را ترک می‌کردند." حتی گاو گل محمد نیز به لشکرگاه فرار کرد دولت افغانستان گفته در اوایل حملات، نیروهای دولتی عقب نشینی تاکتیکی کرده اما در پی آن نظامیان تازه نفس به محل اعزام کرده و با حضور نیروهای زمینی و هوایی کنترل روستاها را پس گرفته است. وزیر دفاع افغانستان هم چهارشنبه (۲۳ میزان/مهر) در سفری یک روزه از لشکرگاه مرکز هلمند دیدن کرد اما به رغم آن درگیری برای یک هفته کامل ادامه داشته است. مکاتب روستاها بسته شده، بیمارستان‌ها گنجایش پذیرش همه زخمی‌ها را ندارند، راه‌های زمینی به مرکز لشکرگاه مسدود است و ادامه قطع دسترسی قربانیان به کمک‌های فوری بشردوستانه نگرانی سازمان‌های بین‌المللی را به همراه داشته است. در پایان، چند روز یا هفته وقت خواهد گرفت تا یا نیروهای دولتی موفق ‌شوند کنترل محلات را پس بگیرند یا طالبان به پیشروی در این روستاها ادامه بدهند. برای بیجاشدگان اما سال‌ها وقت می‌گیرد تا روی خاکسترهای بازمانده از جنگ، باز زندگی جدیدی از سر بنا کنند. مقامات هلمند: طالبان را از لشگر‌گاه بیرون راندیم جنگ در هلمند؛ خلیل‌زاد: افزایش حملات روند صلح را با خطر مواجه کرده است یوناما: در جنگ هلمند غیرنظامیان به شمول زنان و کودکان کشته و زخمی شده‌اند
"از کجا شروع کنم؟ وحشت بود، آشوب و بدبختی..." گل‌ محمد آموزگار ۲۵ ساله در هلمند، داستان نجاتش از چنگ جنگ را با این جمله شروع می‌کند. داستان نجات خانواده‌ ۲۵ نفری‌ که از زیر گلوله‌باری طالبان و ارتش در ولسوالی نادعلی فرار کردند.
'آن‌ها می‌جنگند ما می‌میریم'؛ روایت فرار آوارگان هلمند از کام مرگ
رمشا شفا در سن ۱۳ سالگی با سحر دخترش در افغانستان وقتی رمشا شفا داستان زندگی خود را برایم تعریف می‌کرد، باور نمی‌کردم، یک سلبریتی موفق که طرفداران بسیاری مسحور او هستند، خود قربانی تمام عیار سنت‌های مردسالاری و جنگ افغانستان بوده است. زندگی رمشا شفا، روایت دختری است که با مقدرات سرنوشتی که بسیاری از دختران دیگر را در افغانستان زمین‌گیر کرده، متفاوت است. او تسلیم نشده، دست و پنجه نرم کرده و در نهایت به قهرمان داستانش بدل شده است. رمشا تنها فرزند خردسال خانواده بوده، دو سال بیشتر نداشته که طالبان پدر و مادرش را به ظن همکاری با سازمان ملل و راه‌اندازی مدارس زیرزمینی کشتند. او می‌گوید که دقیقا نمی‌داند آنها چرا کشته شدند و طبق سنت‌های محلی و قومی، یکی از بستگان دور خانواده‌اش مسئولیت سرپرستی او را به عهده گرفتند. خود این خانواده فرزندان زیادی داشت و نمی‌توانستند مدت زیادی و به درستی از او مواظبت کند. همین بود که زیر فشار اقتصادی و در 'معامله‌ای '، رامشه ۱۲ ساله را به عقد تاجر ۳۸ ساله تریاک درآوردند که دو همسر دیگر و ۶ فرزند نیز داشت. شوهر او در کشت کوکنار و قاچاق تریاک دخیل بود و به گفته رامشه همچنان در تلاش ازدواج با دختران جوان بیشتر بود. رمشا آن سال‌ها را مثل کابوس به یاد می‌آورد: "تا روزی که آنجا بودم می‌ترسیدم و مواظب بودم حرف نادرستی از دهنم بیرون نشود. تمام زندگی‌ام یا در آشپزخانه بود، یا مشغول جمع و جاروب خانه، مثل یک برده، مثل یک نوکر که با دادن پول یا زمین خریده شده بود. اصلا روحم را از جسمم کشیده بودند، خود باور نمی‌کردم که حقی داشته باشی، آنجا شرایط همین است، کودکان دختر طوری شست‌وشوی ذهنی می‌شوند که از روزی که می‌دانند دختر هستند، باور دارند که حقی ندارند. ما راحت قبول کرده بودیم و مرد خانواده را مثل مالک خود فکر می‌کردیم." رمشا در میان کودکان هلمندی فرار به کابل یک سال بعد از ازدواج، رمشادر سن ۱۳ سالگی، دختری به دنیا می‌آورد و اسم او را سحر می‌گذارد. در همین زمان، خانواده‌ای از بستگان دور رمشا از اروپا به قندهار سفر می‌کند، از داستان او مطلع می‌شود و با او تماس می‌گیرد. مرد این خانواده، همکلاسی پدرش بوده و آنها به او وعده می‌دهند که کمکش خواهند کرد تا قندهار را ترک کند. رمشا می‌گوید شوهرش معمولا مشغول و بیرون از خانه بود و به‌ویژه در فصل برداشت کوکنار به جاهای مختلف سفر می‌کرد. وقتی همسرش در یک سفر تجاری به ننگرهار می‌رود، رامشه دخترش سحر را بر می‌دارد و به کمک این خانواده به کابل فرار می‌کند. در کابل زندگی مخفی را آغاز می‌کند. شوهرش تلاش داشته که تا او را پیدا کند و دوباره به قندهار برگرداند ولی حتی تصور این موضوع برایش وحشتناک بود. همین بود که بارها محل زندگی‌اش در کابل را تغییر می‌دهد و تمام امیدش این است که بتواند با حمایت همان خانواده که در فرارش کمک کرده بود، از افغانستان خارج شود. رمشا تا این زمان درس به صورت رسمی نخوانده بود، مدرسه نرفته بود و فقط از سوی معلمان خانگی آموزش‌های ابتدایی دیده بود. در کابل تصمیم می‌گیرد به مکتب برود. به لیسه الفتح در منطقه مکروریان کابل ثبت نام می‌کند و در این مکتب موفق می‌شود بورسیه یکساله آموزش در یکی از مدارس آمریکا را بدست بیاورد. این بورسیه‌ها از سوی نیروهای آمریکایی در افغانستان به شماری از دانش‌آموزان مکاتب افغانستان داده می‌شود. رمشا می‌گوید که این بورسیه تنها به خود او اجازه رفتن به آمریکا می‌داد و او با کمال تلخی مجبور می‌شود سحر یک‌ ساله را به این خانواده سپرده و خود راهی سفر به دیاری شود که تا آن زمان فقط سربازان نظامی آن را در خیابان‌های قندهار و کابل دیده بود. بازگشت با نظامیان آمریکایی به جنگ هلمند رمشا ابتدا به نیویورک می‌رود و بعد در مدرسه‌ای در ویرجینیا مشغول فراگرفتن درس می‌شود. او می‌گوید که آمریکا برایش شوک بزرگ فرهنگی بود و "اصلا برای مدتی فکر می‌کردم به کره دیگری رفته‌ام و خود را مثل موجودی احساس می‌کردم که از سیاره دیگری آمده باشم. حسم توصیف‌ناپذیر بود. نمی‌توانم بگویم خوشحال بودم یا ناراحت ولی آمریکا مرا به صورت اساسی تغییر داد." وقتی رمشاکابل را ترک کرد، به او گفته شده بود که به زودی میتواند دخترش را نیز به آمریکا ببرد ولی این روند شش سال را در بر گرفت و چه بسا تلاش برای آوردن سحر به آمریکا، سرنوشت این مادر تنها را که خود نیز نوجوانی بیش نبود، به کجاها که نکشانده است. "وقتی آمریکا آمدم، تنها فکرم این بود که چگونه بتوانم دخترم را به آمریکا بیاورم. در آمریکا درخواست پناهندگی ندادم، چون راهنمای درست نداشتم. اگر درخواست پناهندگی داده بودم، آسانتر می‌توانستم دخترم را بیاورم. به من گفتند که اگر با نظامیان آمریکایی کار کنم، می‌توانم گرین کارت بگیرم و سحر را هم به آمریکا دعوت کنم." رمشا شفا رمشامی‌گوید که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ ارتش آمریکا شمار زیادی مترجم استخدام می‌کرد. باراک اوباما، رئیس جمهوری وقت آمریکا با اعزام بیش از صد هزار نیروهای آمریکایی به افغانستان، جنگ با طالبان را تشدید کرد. او می‌گوید: "برای من هم این یک شانس بود و کمر را بستم و گفتم حالا از انجام هر کار لازمی که به آوردن سحر کمک کند، دریغ نمی‌کنم." رمشا می‌گوید که در سال ۲۰۰۸ ترجمه برای نظامیان آمریکایی شروع کرد و ابتدا قرار بود با 'انستیتوی دفاعی زبان ' در ویرجینیا کار کند. ولی الزامات کاری مجبورش می‌سازد که همرکاب سربازان آمریکایی راهی جبهه داغ هلمند شود. رمشااز برخورد نظامیان آمریکایی با خودش در این دوره کاری راضی نیست. می‌گوید که به دلیل این‌که گرین کارت آمریکا نداشته، با او 'برخورد تبعیض‌آمیز ' می‌شده و برخلاف بسیاری دیگر از مترجمان به خطرناک‌ترین جبهه‌های جنگ فرستاده می‌شد. رمشا در پایگاه لیدرنیک (Camp Leatherneck) در ولسوالی واشیر هلمند مستقر بود و بیشتر ماموریت‌هایش را هم در نقاط مرگبار مثل مارجه و نوزاد این ولایت انجام داده است. ویزای سحر به آمریکا رد شد رمشا از سال ۲۰۰۹ تا اواخر ۲۰۱۱ برای سه سال در هلمند و قندهار با نیروهای آمریکایی کار کرد و به گفته خودش در ده‌ها عملیات در کنار این نیروها شرکت داشت. رمشا در جریان ماموریتش شش ماه را در پایگاه دیور (Camp Dwyer) در ولسوالی گرمسیر هلمند سپری کرد و در همانجا با یک سرگرد/جگرن نیروی دریایی آمریکا آشنا شد. رامشه شفا در هلمند رمشامی‌گوید که فضای نظامی پایگاه آمریکایی‌ فرصت برقراری روابط شخصی را محدود می‌ساخت، با این حال او داستان سحر را با این سرگرد در میان می‌گذارد و او وعده کمک می‌دهد. در سه سال کار در پایگاه‌های نظامی آمریکا در افغانستان اجازه نداشت به دیدن دخترش به کابل برود و حتی اجازه نداشته با مردم محلی تماس برقرار کند. هرنوع تماس و صحبت با "محلی‌ها" مجازات سنگینی به دنبال داشت و نقض اصول قرارداد دانسته می‌شد. قرارداد کاری رمشابه عنوان مترجم به پایان می‌رسد، او به آمریکا بر می‌گردد و با اسناد و توصیه‌نامه‌هایی‌ که از ارتش آمریکا بدست آورده، برای دخترش ویزا درخواست می‌کند، اما اداره مهاجرت آمریکا این درخواست را رد می‌کند. رمشا می‌گوید که این تصمیم اداره مهاجرت آمریکا چنان بر او تاثیر گذاشت که یک بار دست به خودکشی زد و سر از شفاخانه درآورد. ازدواج در اوکیناوای ژاپن در پایان سال ۲۰۱۱ سرگرد آمریکایی که به گفته رمشا قبلا دوبار ازدواج کرده بود، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد و رمشا به امید آوردن دخترش به آمریکا این پیشنهاد را قبول می‌کند. او با این نظامی آمریکایی رهسپار جزیره اوکیناوای ژاپن محل ماموریت جدید شوهرش می‌شود. ازدواج‌ آنها در یک پایگاه آمریکایی در این جزیره انجام می‌شود و مادر و دختر پس از شش سال دوری و فراق با هم یک‌جا می‌شوند. رامشه شفا و اندی شوهر جدید رمشا ۳ فرزند از ازدواج‌های قبلی‌اش دارد که با آنها در اوکیناوا زندگی می‌کنند. رمشا هجده ساله از این ۴ کودک نیز مواظبت می‌کند و می‌گوید با برخی از این کودکان تفاوت سنی کمی داشته. او در این پایگاه به کار قبلی‌اش، ترجمه و تدریس زبان بر می‌گردد. تنها برادر شوهرش که بزرگتر از او بوده، در سال ۲۰۰۹ در حمله طالبان در کابل کشته می‌شود ورمشابه تدریج متوجه می‌شود که "شوهرش از افغان‌ها، مسلمان‌ها و خاورمیانه‌ای‌ها" متنفر شده است. رمشامی‌گوید که دریافتم که زندگی با این افسر آمریکایی برایم کار آسانی نیست. شوهرش هربار که به یاد برادر کشته شده‌اش می‌افتاده، با رمشابدرفتاری کرده و حتی در مواردی مانع صحبت سحر به زبان مادری‌اش می‌شده است. رمشادر مصاحبه‌های متعدد با رسانه‌های آمریکایی در باره جزییات این بدرفتاری‌ها صحبت کرده است. با این حال سه سال در ژاپن با هم زندگی کردند. آغاز زندگی هنری "افغان‌ها به فیلم‌ها و آهنگ‌های هندی علاقه فراوان دارند و من هم از راه همین علاقمندی با موسیقی آشنا شدم. از جاپان دو سه بار به کانادا رفتم و به کمک قیس الفت و شکیب عثمانی نخستین آهنگم را بنام آرزو ضبط کردیم. بیشتر واکنش‌ها به آن آهنگ این بود که من فارسی بلد نیستم و احتمالا یک آوازخوان هندی هستم." رمشا موسیقی را کاملا آماتور فرامی‌گیرد و می‌گوید کهحتی زمانی که خردسال بودم، آهنگ‌های هندی را زمزمه می‌کردم و یک بار هم در برابر افراد گروه طالبان در قندهار زمزمه کرده که موجب عصبانیت آنها ‌می‌شود. رمشامی‌گوید بعد از بازگشت به آمریکا اختلافاتش با شوهرش بیشتر می‌شود. می‌گوید شوهرش پیوسته او را تهدید می‌کرد که اگر از او جدا شود، عکس‌های شخصی‌ام را در میان افغان‌ها پخش خواهد کرد. رامشه شفا با فرید زلاند او بالاخره از شوهرش در آمریکا جدا می‌شود. انتشار تصاویر شخصی و نیمه‌برهنه رمشا در شبکه‌های اجتماعی افغان‌ها در سال ۲۰۱۷ سروصدا بر پا کرد و او می‌گوید در پی دست‌بدست شدن این تصاویر تهدید شد و مجبور شد به پلیس مراجعه کند. رمشامی‌گوید در ماجرای پخش عکس‌های خصوصی او، حتی شماری آوازخوانان هم‌وطنش هم علیه او فعالیت کردند و در نتیجه او برخی از قراردادهای کاری با نهادها و رسانه‌های افغانستان را از دست داد. رمشامی‌گوید که فضای کار هنری با افغان‌ها دشوار شده بود ولی هنرمندان ایرانی در لس آنجلس از او استقبال کردند و یک آهنگ هم با اندی خواننده مشهور ایرانی ضبط کرد. او حالا مشغول کار در استودیوی آونگ است. "آونگ میوزیک" ناشر موسیقی ایرانی آمریکایی مستقر در لس آنجلس است. بنیان‌گذار این شرکت فرید زلاند آهنگساز مشهور افغان است. رمشاکه زبان مادری‌اش پشتو است، می‌گوید در هنگام کار با هنرمندان ایرانی با زبان فارسی بیشتر آشنا شده و حالا آهنگ‌های فارسی با لهجه ایرانی و افغانستانی می‌خواند، و آهنگ‌هایی به زبان‌های پشتو و اردو. آلبوم جدید رمشا شفا در حال تولید است و تا طی چند ماه آینده راهی بازار می‌شود. رمشا در پیشبرد مراحل تحصیلاتش نیز موفق بوده است؛ دوره لیسانس را در ویرجینیا و ماستری را همزمان با کار در اوکیناوای ژاپن به پایان می‌رساند و تا پایان امسال دکتری خود را در رشته روانشناسی اجتماعی در دانشگاه آمریکایی کالیفرنیا تکمیل می‌کند. رمشابرنامه‌های هنری گسترده در سال آینده برای خود تنظیم کرده و از همه مهمتر با خوشحالی می‌گوید: سحر هم حالا از شاگردان ممتاز مدرسه‌‌اش است. یک دختر و مادر خوشحال در کنارهم در آمریکا زندگی می‌کنند. رمشا شفا
رمشا شفا، خواننده پرآوازه افغان ساکن لس آنجلس در یک مصاحبه اختصاصی با بی‌بی‌سی فارسی داستان پرماجرای زندگی‌اش را تعریف می‌کند. داستان دختری از ولایت محافظه‌کار قندهار در جنوب افغانستان آغاز می‌شود، از کشته شدن والدینش در ۲ سالگی تا قربانی شدن ازدواج اجباری در ۱۲ سالگی.
رمشا شفا؛ قربانی مردسالاری که با تقدیر جنگید و ستاره موسیقی شد
در اين مدت شرکت رايانه ای اپل بيش از هشت و نيم ميليون دستگاه آی پاد فروخته که نسبت به دوره مشابه سال قبل حاکی از رشدی ۳۵ درصدی است. با در نظرگرفتن فروش خوب رايانه های خانگی و قابل حمل اين شرکت، درآمد حاصل از فروش جهانی اين شرکت ۴۰ درصد چرخش مالی اپل را شامل می شود. استيو جابز، مدير عامل اپل گفته که سال گذشته يکی از "شگفت آورترين" دوران پيشرفت اين شرکت بوده است. اين شرکت طی سال گذشته، بيش از ۳۹ ميليون دستگاه پخش موسيقی ديجيتال و بيش از پنج ميليون رايانه فروخته است. مجموع فروش در سه ماهه منتهی به سپتامبر از سه ميليارد و ۶۸۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۵ به چهار ميليارد و ۸۴۰ ميليون دلار در سال ۲۰۰۶ افزايش يافته است. اپل گفته است انتظار دارد فروشش در سه ماهه اول سال آينده بين شش تا شش ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار رشد داشته باشد. آقای جابز افزوده است: "سال ۲۰۰۷ شاهد هيجان انگيزترين محصولات تازه در تاريخ شرکت اپل خواهيم بود". خدمات
تقاضای جهانی برای "آی پاد"، دستگاه پخش موسيقی ساخت شرکت اپل و ديگر محصولات رايانه ای اين شرکت در سه ماهه آخر سال ۲۰۰۶ باعث شده سود اين شرکت ۲۷ درصد افزايش يافته و به ۵۴۶ ميليون دلار برسد.
فروش آی پاد، سود اپل را افزايش داد
دو از بیست و چهار و حالا سه از سه لسترسیتی در فصل گذشته نتایج درخشانی گرفته بود و تا دو هفته مانده به پایان لیگ در رده سوم جدول قرار داشت اما دو شکست متوالی مقابل تاتنهام و منچستریونایتد در دو بازی پایانی فصل باعث شد لستر در رده پنجم لیگ را تمام کند و به لیگ قهرمانان نرسد. مهمترین عامل در از دست رفتن جایگاه لستر در میان چهار تیم اول جدول، نتایج ضعیف مقابل چهار تیم برتر لیگ بود؛ لستر هر دو بازی رفت و برگشت را به منچسترسیتی و منچستریونایتد و لیورپول باخته بود و فقط دو تساوی مقابل چلسی به دست آورده ‌بود؛ درواقع دو امتیاز از ۲۴ امتیاز ممکن. احتمالا همین آمار بسیار ضعیف برندن راجرز که سبک فوتبال‌اش شبیه گواردیولاست را متقاعد کرده که در فصل جاری، با انعطاف بیشتری نقشه بازی‌های بزرگ را طراحی کند. انعطاف به این مفهوم که لستر برای کسب امتیاز مقابل سیتی یا لیورپول اگر لازم بود، کمی از فلسفه فوتبال راجرز فاصله بگیرد؛ چیزی که در جریان بازی یکشنبه شب برجسته بود، نه فقط در زمینه مالکیت توپ، بلکه در انتخاب سبک بازی دفاع - ضدحمله پیش از شروع مسابقه. راجرز که فصل گذشته از ۲۴ امتیاز ممکن مقابل چهار تیم بالانشین جدول ۲ امتیاز گرفته بود، حالا تا همین جای کار ۳ امتیاز از یک بازی مقابل یکی از مدعیان اصلی قهرمانی گرفته است. استرلینگ بیرون محوطه را ترجیح می‌دهد من‌سیتی در ۱۵ دقیقه ابتدایی بازی در اجرای برنامه‌های خود موفق بود و نزدیک به ۸۰ درصد مالکیت توپ و گل ریاض محرز در دقیقه ۴ در دل این فشار ۱۵ دقیقه ای به دست آمد، اما هرچه از زمان بازی گذشت، مشخص شد که نبودن آگوئرو و ژسوس، دو مهاجم کلاسیک آبی‌ها، چه مشکلات فنی ویژه‌ای برای گواردیولا ایجاد کرده است. پپ در غیاب دو مهاجم خود، استرلینگ را در مرکز خط حمله قرار داد. استرلینگ می‌تواند یک مهاجم مکمل باشد، اما اینکه تنها مهاجم مرکزی تیم باشد، چیزی است که خودش هم تجربه چندانی در آن ندارد. استرلینگ که مهاجم سمت راست یا چپ گواردیولا در آرایش ۳-۳-۴ است، به صورت ذاتی علاقه به شروع حرکت از کانال‌های کناری دارد، در حالی که در پستی که مقابل لستر بازی می‌کرد، نباید زیاد از کانال‌های مرکزی فاصله بگیرد. درعمل اما استرلینگ بیشتر به سبک بازی همیشگی خودش گرایش داشت. در تصویر لمس توپ استرلینگ در مناطق مختلف زمین مقابل لستر را می‌بینید. مشخص است که استرلینگ از یک سو به توپ‌گیری در سمت چپ(همان منطقه مورد علاقه‌اش برای شروع حرکت با توپ) گرایش داشته و از سوی دیگر به عقب کشیدن و توپ‌گیری پشت محوطه جریمه. فقط ۶ بار لمس توپ در محوطه جریمه، چیزی نبود که به سیتی در روند بازی کمک چندانی کند. اعداد کلیدی مسابقه اگر استرلینگ در یک تیم دفاع - ضدحمله‌ای این سبک بازی را ارائه می‌کرد، موضوع چندان ساده نبود اما مرور برخی اعداد مربوط به بازی نشان می‌دهد که من‌سیتی در شبی که دقایق زیادی صاحب توپ بوده، نتوانسته در خط حمله به شکل مطلوبی کار کند. سیتی ۷۳ درصد مالکیت توپ مقابل لستر داشت و تعداد شوت‌ها هم ۱۶ به ۷ بوده، اما تعداد ضربات ‌من‌سیتی داخل چارچوب از لستر کمتر بوده که این نکته اصلی مسابقه است. لستر درحالی تمام ضربات داخل چارچوبش به گل تبدیل شد که این ضربات از کل تلاش‌های من‌سیتی در فاز حمله موثرتر بود. در تصویر شوت‌های داخل چارچوب دو تیم را می‌بینید. شوت‌های لستر که با رنگ آبی مشخص شده، بیش از شوت‌های منچسترسیتی است. گواردیولا برای جبران شکل بازی استرلینگ و همینطور افزایش توان هجومی تیم‌اش، در نیمه دوم دلپ مهاجم انگلیسی ۱۷ ساله خود را هم به زمین فرستاد تا سیتی یک مهاجم کلاسیک و بلندزن در محوطه جریمه حریف داشته باشد اما روند کار هجومی سیتی تفاوت چندانی نکرد. مجموعه این نکات نشان می‌دهد که گواردیولا به شدت منتظر بازگشت آگوئرو یا ژسوس از مصدومیت است تا در خط حمله اوضاع بهتر شود. واردی؛ آلن شیرر معاصر سه ضربه و هر سه ضربه در چارچوب. دو پنالتی را خودش به دست اورد و یک گل هم با ضربه رباح ماجری زد. جیمی واردی حالا در همین سه مسابقه ابتدای فصل ۵ گله شده و یک استارت قوی زده است؛ مهاجمی که کارنامه حرفه‌ایش یادآور آلن شیرر است. شیرر به رغم نمایش‌های ویژه و آمار گلزنی عالی، سال‌ها در نیوکاسل ماند و الکس فرگوسن در چندین مصاحبه اعلام کرد که یکی از حسرت‌های او ناتوانی در جذب شیرر بود. جیمی واردی هم یکی از موفق‌ترین مهاجمان انگلیسی در شش فصل اخیر است اما هیچ پیشنهادی او را برای جدایی از لستر وسوسه نکرد. واردی البته یک عنوان قهرمانی با لستر در لیگ برتر دارد. او مدتی پیش گفته بود که هر تابستان چند بازیکن خوب لستر، تیم را ترک می‌کنند و دوباره طول می‌کشد تا تیم سرحال شود. این رنجی است که مهاجم نخبه لستر برای بالا کشیدن تیم‌اش متحمل می‌شود. در جدول، آمار گلزنی واردی در شش فصل اخیر را می‌بینید. واردی در فصل ۲۰۱۵-۲۰۱۶ که منجر به قهرمانی لستر شد، ۲۴ گل زد و در چهار فصل بعدی هم فقط در یک فصل کمتر از ۱۸ گل زده است. حالا در ۳۳ سالگی واردی یک فصل دیگر را به خوبی شروع کرده است؛ هت‌تریک یک بازیکن مقابل تیم گواردیولا به ندرت اتفاق می‌افتد.
۹ امتیاز از سه بازی؛ این هدف پپ گواردیولا از بازی با لستر، پیش از شروع این مسابقه بود. شکل بازی سیتی و اشتهای این تیم در فاز حمله نشان می‌داد که ایستادن کنار اورتون در صدر جدول چه اهمیتی برای پپ دارد. اما آنچه در عمل رخ داد، غافلگیرکننده بود. نتیجه ۲-۵ برای لستر،‌ آن هم در خانه سیتیزن‌ها. نکات ویژه بازی را مرور می‌کنیم.
فوت‌وفن؛‌‌ منچسترسیتی-لستر: برد تاریخی با 'آلن شیرر' معاصر
آقای اوباما همچون رئیس جمهوری قبلی این تحریم های را تمدید می کند این تحریم ها شرکت های آمریکایی را از کمک به توسعه صنعت نفت ایران، انجام مبادلات تجاری، صادرات و واردات، و همچنین سرمایه گذاری در آن کشور باز می دارد. جورج بوش رئیس جمهور قبلی آمریکا نیز هرساله این تحریم ها را تمدید می کرد. باراک اوباما در پیامی به کنگره گفت: "اقدامات و سیاست های دولت ایران در تضاد با منافع آمریکا در منطقه است و همچنان تهدیدی غیرمتعارف و خارق العاده را متوجه" منافع ملی و اقتصاد آمریکا می کند. این تحریم ها تنها یک بخش از طیف وسیعی از تدابیر تنبیهی آمریکا علیه ایران است که به دلایل مختلف از جمله آنچه حمایت این کشور از تروریسم و برنامه اتمی ایران اعمال شده است. ایران کلیه این اتهامات را رد کرده است. دولت اوباما برخلاف دولت بوش می گوید آماده تعامل دیپلماتیک مستقیم با ایران برای بحث درباره طیفی از مسائل است. واشنگتن نسبت به حضور تهران در یک کنفرانس بین المللی درباره آینده افغانستان که قرار است در پایان ماه جاری در هلند برگزار شود ابراز علاقه کرده است. ایران روز پنجشنبه اعلام کرد در این کنفرانس شرکت خواهد کرد. عده ای از تحلیل گران عقیده دارند موضوع افغانستان می تواند گشایشی در روابط ایران و غرب ایجاد کند که به دلیل برنامه هسته ای ایران در سال های اخیر بسیار پرتنش بوده است.
باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا روز پنجشنبه گفت که یکی از چند رشته تحریم های آمریکا علیه ایران که ابتدا در سال 1995 توسط بیل کلینتون اعمال شده بود را برای یک سال دیگر تمدید می کند. هدف این تحریم ها مقابله با آنچیزی است که آمریکا حمایت ایران از تروریسم و تلاش برای دستیابی به سلاح های اتمی می داند.
اوباما تحریم های آمریکا علیه ایران را تمدید کرد
آنجا که سينما در تنگنای اتاقی محدود و جعبه ای کوچک، نه به واسطه توسعه فن، که به اقتضای شرايط ويژه اجتماعی حبس می شود، اين موقعيت تازه، شايد نوع ديگری از بيگانه سازی را جلوه می دهد. لذت از سينما، در ايران امروز، بيش از آن که در ميانه جماعت و در آن تالار تاريک مرموز و بر آن پرده وسيع رخ دهد، در آسودگی امن خانه و دور از اجتماع، بر صفحه کوچک تلويزيون شکل می گيرد. در طول هفته، دهها فيلم سينمايی از شبکه های مختلف سيما پخش می شود. به جز نمايش عمومی فيلم های سينمايی در ايام ثابت، مناسبت های خاص، از قبيل اعياد و جشنها و تعطيلات، بهانه مناسبی را برای نمايش آثار بعضاً ارزشمند سينمايی فراهم می کند. بسياری از آثار سينمايی روز جهان که با معيارهای پخش جمهوری اسلامی منافاتی نداشته باشد و با دستکاري هايی امکان عرضه آنها باشد، در کمترين فاصله از پخش جهانی آن و با دست و دلبازی فراوان، بر روی صفحه تلويزيون مردم نقش می بندد. در زمانه ای که خانه نشينی و گرايش به تفريحات خانگی، عادت غالب ايرانيان شده است و حضور در اجتماع، زحمات و عوارضی دارد که جماعت از شرکت در آن تا حد ممکن اجتناب می کنند، نمايش آثار جذاب و برتر سينمايی از تلويزيون، محيطی دوست داشتنی و مطبوع را برای زاويه امن خانه فراهم می کند. در حالی که برای حمايت از توليدات داخلی سينمای ايران تدابير فراوانی به کار بسته می شود و نمايش فيلم های سينمايی روز جهان در سينماها با دشواري های بسياری ميسر است، تلويزيون ايران، بی مهابا و با دست و دلبازی و بی اعتنا به تدابير مديران سينمايی، به پخش اين آثار می پردازد و عملاً بسياری از سياستهای حمايتی سينمای ايران را نقض می کند. فیلم های پخش شده از تلویزیون ایران شامل آثار سرگرم کننده در گونه های خانوادگی، کودک، حادثه ای، کمدی، علمی تخيلی، رزمی و آثار ارزشمند کلاسيک، تاريخی، فلسفی، هنری می شوند. با اين همه، آيا به دليل رقابت نابرابر سينما و تلويزيون، و توجه به توليدات داخلی، حق است که حتی نمايش آثار ارزشمند سينمای جهان را زير سؤال بريم؟ واقعيت آن است که نمايش بسياری آثار هنری و نخبه گرا در برنامه های تخصصی شبکه های مختلف سيما، فرصت مطلوبی را برای شيفتگان سينمای فرهنگی و جويندگان اين حرفه فراهم آورده است.طبقه بندی برنامه ها در حال حاضر برنامه هايی که به نمايش فيلم های سينمايی از تلويزيون می پردازند، در چند گروه قرار می گيرند: ـ اوقات ثابتی که سالهاست ويژه پخش فيلم سينمايی است، از جمله؛ عصرهای جمعه از شبکه يک يا سه شنبه شبها از شبکه دو که معمولا آثار عامه پسند در قالبهای خانوادگی يا حادثه ای را شامل می شود.ـ مناسبتهای مختلفی مانند نوروز، تابستان، جشنهای انقلاب، مناسبتها و اعياد ملی و مذهبی که بهانه ای می شوند برای پخش آثار سينمايی از تلويزيون. در اين ايام، معمولاً مسئولان شبکه ها سعی می کنند فيلمهای مناسب آن ايام و اعياد فراهم کنند؛ اما گاهی فيلمهای سينمايی نمايش داده شده ارتباط مستقيمی نيز با آن مناسبت ندارند. گاه برخی مناسبتها خود بهانه ای می شوند برای تهيه مجموعه ای از آثار سينمايی که روزانه يا شبانه در ساعات خاصی به نمايش در می آيد. از جمله، مجموعه های شبانه ای که چند سالی است تحت عنوان جشنواره تابستانی (يا نوروزی) فيلمهای سينمايی شبکه دو پخش می شود. ـ اما تعدادی برنامه ويژه در شبکه های مختلف، به نمايش آثار شاخص و معمولاً ارزشمند سينمای ايران و جهان می پردازند و به نحوی فراتر از ارائه صرف فيلم قرار می گيرند. در اين برنامه ها عموماً از زاويه تخصصی به فيلم و سينما نگريسته می شود و بحثهای تحليلی و کارشناسانه حول آن صورت می گيرد. برنامه هايی چون؛ سينما چهار، سينما يک، صد فيلم، سينما ماورا، سينما صامت در اين گروه قرار می گيرند. در ابتدا و لابه لای برنامه، معمولاً اطلاعات مناسبی در باره فيلم، تاريخچه و طبقه بندی موضوعی اثر، کارگردان و برخی عوامل فيلم، توسط گوينده يا مجری داده می شود و در کنار آن نقد و تحليل فيلم توسط کارشناسان ميهمان برنامه ارائه می شود. هرچند همواره مباحث تحليلی کارشناسان از عمق و غنای مناسبی برخوردار نيست و بسا که گفتارهای کارشناسی توسط افرادی ادا می شود که الزاماً متخصص آن سينما، کشور، گونه يا طبقه خاص نيستند؛ با اين همه، بخش کارشناسی اين برنامه ها معمولاً ضميمه مطلوبی برای دوستداران و کاوشگران سينمای فرهنگی محسوب می شود. برنامه های پشت صحنه به جز نمايش آثار سينمايی، ويژه برنامه هايی نيز در باره هنر ـ صنعت سينما به طور مداوم از تلويزيون ايران پخش می شود. در سالهايی نه چندان دور، رسم نامطلوبی در تلويزيون ايران باب بود که به بهانه بررسی و تحليل يک فيلم، پاره هايی از يک فيلم سينمايی را پخش می کردند و در لابه لای آن قطعات، به تحليل فيلم (و چه بسا تخطئه محتوای فيلم و نگاه فيلمساز) می پرداختند. اين شيوه گرچه در اين دوره به طور کامل منسوخ نشده و هنوز رد آن در برنامه هايی چون: سينما سياست در شبکه سه و پرده شيشه ای در شبکه يک ديده می شود، اما امروزه پرداختن به موضوع فيلم و سينما در برنامه های تلويزيونی سر و شکل مناسبتری يافته است. در اين ميان برنامه‌های متنوعی، با استفاده از جذابيتهای جانبی پرداخت يک اثر سينمايی، آموزشهای مطلوبی از هنر صنعت سينما ارائه می دهند. برخی برنامه ها چون: بدلکاران و سينمای حرفه ای با دستاويز قرار دادن جاذبه های جلوه های ويژه و صحنه های خارق العاده، پشت صحنه سينما را هويدا می کنند، و برخی نيز با ارائه ميزگردها و بحثهای تخصصی دامنه دار، به کاوش در حرفه سينما و سينماگران می پردازند. برنامه هايی چون برداشت دو (شبکه دو) و سينما جشنواره (شبکه پنج) از اين دست است. از طرفی برنامه های تخصصی ديگری نيز ويژه فيلم کوتاه (سينمايی ديگر از شبکه دو) و فيلم مستند (مستند چهار از شبکه چهار) در اين ميان قرار می گيرند. محدوده های نمايش هرچند برنامه سازان تلويزيون می کوشند آثاری مناسب سياست های پخش سيمای جمهوری اسلامی را بيابند، اما همواره آثار شاخص سينمای جهان اين شيوه را همراهی نمی کند و به ناچار، مميزی در اين مرحله رخ می نمايد؛ از حذف صحنه های مسئله دار گرفته تا تغيير قاب تصوير برای پوشاندن زوايای ممنوعه، از تغيير موسيقی و صدای فيلم گرفته تا تغيير داستان و مفهوم کلی و روابط شخصيتها. برنامه های تخصصی نمايش آثار سينمايی در ایران سينما چهار هرچند مجموعه های مشابهی پيشتر از تلويزيون ايران پخش می شد، اما قديمی ترين و آشناترين برنامه تخصصی موجود، سينما چهار است که از سال ۱۳۷۸ پخش ناپيوسته آن از شبکه چهار آغاز شده است. الگوی عام برنامه هايی از اين دست از سينما چهار گرفته شده است. مقدمه ای در باره فيلم و کارگردان و تاريخچه فيلم توسط گوينده يا مجری گفته می شود، ميهمانان معرفی می شوند و گفتار اوليه خود را در باره فيلم ارائه می دهند، فيلم نمايش داده می شود و در آخر توسط کارشناسان مورد نقد و تحليل مشروح قرار می گيرد. بسياری از آثار ارزشمند سينمای ايران و جهان در اين برنامه عرضه شده است. از جمله: محاکمه اورسون ولز، چشمان بدون چهره ژرژ فرانژو، قول شون پن، باران ساز فرانسيس فورد کاپولا، رودخانه مرموز کلينت ايستوود، چارلی و کارخانه شکلات سازی تيم برتون، چه کسی ليبرتی والانس را کشت جان فورد و ابله کوروساوا. سينما يک برنامه ديگری که تا حد زيادی برپايه الگو، شيوه و موضوع سينما چهار ساخته شده، سينما يک است که از سال ۱۳۸۱ پخش آن از شبکه يک سيما آغاز شده و اخيراً دوره جديد آن از سرگرفته شده است. اين برنامه نيز با همراهی کارشناسان ميهمان و به مدد نويسندگان و محققان خود، ضمن ارائه اطلاعات مناسب، تحليل کارشناسان را نيز با فيلم همراه می کند. از آثاری که در اين برنامه به نمايش درآمده می توان به: دورافتاده رابرت زمه کيس، رونين جان فرانکن هايمر، سالوادور اوليور استون، قاتلين پيرزن برداران کوئن، خاطرات موتورسيکلت والتر سالس، بی خوابی کريستوفر نولان، اتاق پسر نانی مورتی، من سام هستم جسی نلسون، گلن گری گلن راس جيمز فولی و ترافيک ژاک تاتی اشاره کرد. سينما ماورا برنامه ديگری که هر هفته از شبکه چهار به نمايش آثار نخبه گرای سينمای جهان می پردازد، سينما ماورا است. تفاوت اين برنامه با مجموعه های مشابه، موضوع ويژه آن است که سعی می کند به آثاری بپردازد که امور ماوراءالطبيعه و نشانه های معنوی را مورد توجه قرار می دهند. اين مجموعه از سال ۱۳۸۴ در پی پا گرفتن موج تازه تشويق توليدات دينی و مذهبی که منجر به ابداع واژه «معناگرا» در سينمای ايران شد، به راه افتاده است. قالب اين برنامه نيز همچنان نمايش فيلم و ارائه اطلاعات و نقد و بررسی فيلم به مدد مححققان و کارشناسان ميهمان برنامه است. از آثار قابل توجه اين مجموعه می توان به هفت ديويد فينچر، بارش سنگها کن لوچ، موهبت الهی نيک هام، فرستاده ای از آسمان کريگ کلايد، آب تيره والتر سالس و روز هشتم ژاکو ون دورمل اشاره کرد. صد فيلم از ديگر برنامه های تخصصی سينما، صد فيلم است که پخش آن از سال ۱۳۸۳ از شبکه سه سيما آغاز شد. سازندگان اين برنامه قصد داشتند در قياس با برنامه های نخبه گرای مشابه، با توجه بيشتر به جاذبه های عامه پسند، صد فيلم از آثار برتر سينمای جهان را گلچين کنند و نمايش دهند. اما مدتی است که اين برنامه، پيش از دست يابی به عدد صد، متوقف شده است. از جمله آثار ارزشمندی که در اين برنامه به نمايش درآمده است می توان به: ارتباط فرانسوی ويليام فريدکين، خوب، بد، زشت سرجيو لئونه، پرواز برفراز آشيانه فاخته ميلوش فورمن، پرندگان آلفرد هيچکاک، همشهری کين اورسون ولز، داشتن و نداشتن هاوارد هاوکس، جيب بر روبر برسون، سينما پاراديزو جوزپه تورناتوره و ... اشاره کرد. خدمات
در ميان انبوه توليدات شبانه روزی هفت شبکه تلويزيون دولتی ايران، موسوم به سيمای جمهوری اسلامی، نمايش آثار شاخص سينمای ايران و جهان جايگاه ويژه ای دارد.
سينمای جهان در قاب تلويزيون ايران
آقای لاریجانی در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران گفت "برخی فکر می کنند چون غربی ها راجع به سنگسار به ما فحش می دهند ما خجالت می کشیم که احکام را اجرا کنیم در صورتی که چنین چیزی نیست اصل فقه شیعه و فقه اهل بیت، فقه خجالت نیست." اجرای سنگسار و اعدام همواره با واکنش داخلی و بین المللی گسترده ای مواجه بوده و دو ماه پیش نیز نهادهای بین المللی سنگسار یک مرد در شهرستان تاکستان را محکوم کردند. در سال های اخیر انتقاداتی نسبت به نقض حقوق بشر در ایران مطرح شده اما آنطور که آقای لاریجانی می گوید "ستاد حقوق بشر" به این خاطر درست نشده بلکه به دنبال آن است که مسائل حقوق بشر را از دیدگاه اسلامی پیگیری کند. نظر شما چیست؟ آیا با حکم سنگسار و اعدام موافقید؟ آیا به نظر شما اجرای این حکم می تواند از وقوع جرم جلوگیری کند؟ این موضوع بحث برنامه صدای شما در رادیو بی بی سی است که روز پنجشنبه پخش می شود. تهیه کننده این برنامه شادی الهی و مهمان این هفته شادی صدر، حقوقدان و فعال حقوق بشر در ایران است. خدمات
محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران، اجرای حکم سنگسار یک مرد در شهرستان تاکستان را ناشی از اشتباه قاضی دانسته و گفته است: خجالت نمی کشیم که احکام را اجرا کنیم.
دفاع از اجرای حکم سنگسار؟
اگر در سال ۲۰۱۳ به شهر تاجی در عراق رفته بودید، شاید با صحنه عجیبی روبه‌رو می‌شدید. این شهر که در یک ساعتی شمال بغداد قرار گرفته است، محل یکی از پایگاه‌های ارتش آمریکا است که زمینی خاکی دارد و دیوارهای قطور بتونی. در این محیط بود که سربازان آمریکایی در پی انفجاری مرگبار مراسم یادبودی برای یکی از هم‌قطاران خود برگزار کردند. هم‌قطاری که بر حسب اتفاق ربات بود. دوستان و آشنایان این قهرمان شجاع او را "بومر" صدا می‌کردند. وظیفه او این بود که جلوتر از دیگران حرکت کند و بمب‌هایی را که کار گذاشته بود پیدا کند. وظیفه‌ای که منجر به نجات جان خیلی‌ها شد. در مراسم تشییع جنازه‌اش دو نشان افتخار به بومر اهدا شد، نشان معتبر قلب بنفش و ستاره برنزی، و بقایای آهنی او با احترام نظامی کامل و شلیک ۲۱ توپ دفن شد. ارتش آمریکا از ربات‌های چابک چندمنظوره کنترلی برای یافتن بمب استفاده می‌کند بومر از نوع ربات‌های چابک چندمنظوره کنترلی بود که مصرف نظامی دارند و کمابیش شبیه کامیون‌های اسباب‌بازی با گردنی درازند که در انتهای آن دوربینی نصب شده است. قیمت این ربات‌ها نسبتا ارزان است - هر کدام حدود ۱۹ هزار دلار تمام می‌شود - و یافتن جایگزین برای آن‌ها اصلا سخت نیست. با این حال این سربازها با ربات خود دوست شده بودند. وقتی که مرد، مثل یک حیوان خانگی محبوب برایش عزاداری کردند. حالا کافی است که چند سال جلوتر بیاییم تا این داستان دیگر آن اندازه که فکر می‌کنیم عجیب نباشد. در ژانویه ۲۰۱۷، کارکنان شبکه تلویزیونی سی‌بی‌سی برای پنج ربات نامه‌رسان این شبکه جشن بازنشستگی برگزار کردند. این ربات‌ها ۲۵ سال بود که در راه‌روهای این شرکت رفت‌وآمد می‌کردند و نامه‌های کارمندان را به دستشان می‌رساندند، صداهای بامزه از خود درمی‌آوردند، و مرتب به این و آن می‌خوردند. در این جشن هم کیک بود و هم بادکنک. ویدیوی خداحافظی پرخاطره‌ای هم پخش شد. حتی کارتی هم برای خداحافظی تهیه شده بود که حاوی پیام‌هایی چون "ممنون بابت خاطرات روزانه" و "بوق! بوق! بوق!" این ربات‌ها احتمالا روزهای باقی‌مانده خود را در یکی از چندین و چند موزه‌ای سپری خواهند کرد که خواهان نگهداری از آن‌ها شده‌اند. با این‌که ربات‌ها اغلب به عنوان موجودات حسابگری معرفی می‌شوند که می‌خواهند مشاغل ما را بدزدند، به نظر می‌رسد که ظهور ربات‌ها جنبه دیگری هم دارد. از ربات‌های انسان‌نمای دست‌ و پا چلفتی دفاتر کاری گرفته تا ربات‌های پیشرفته کارخانه‌ای، انگار انسان‌ها چاره‌ای جز برقراری ارتباط با ماشین‌آلات ندارند. وقتی اتفاق بدی می‌افتد برای همکاران غیرانسان خود احساس ناراحتی می‌کنیم، برای آن‌ها شخصیت قائل می‌شویم، روی آن‌ها اسم می‌گذاریم و حتی سر جنسیتشان بحث می‌کنیم. حتی به سوفیا، رباتی که دارد آموزش پزشکی می‌بیند، شهروندی عربستان سعودی اعطا شد. البته همه ربات‌های همکار طوری طراحی نشده‌اند که دوست‌داشتنی باشند. خیلی از آن‌ها جعبه‌هایی مکعبی‌اند که نه صورت دارند، نه می‌توانند حرف بزنند، و نه از هوش مصنوعی بویی برده‌اند. پس چرا به آن‌ها اهمیت می‌دهیم؟ و این برخورد چه تاثیری بر آینده کار خواهد گذاشت؟ از نحوه طراحی ربات‌ها گرفته تا حس همدردی با آن‌ها، همه این روابط می‌تواند مفهوم کار را تغییر دهد اولیویا آزبورن، متخصص نانوتکنولوژی در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای، می‌گوید "وقتی تازه کارم را در اینجا شروع کرده بود همکاری داشتم که در طراحی یکی از ربات‌هایی که روزانه استفاده می‌کردم نقش ایفا کرده بود. او می‌گفت این ربات خاص هر کاری دلش بخواهد می‌کند. اسمش زلدا است." کار زلدا عکاسی از جنین‌های گورخرماهی بود. این عکس‌ها در ادامه توسط خانم آزبورن بررسی می‌شد. او در آن زمان مشغول مطالعه آثار ذرات نانو بر رشد طبیعی این ماهی‌ها بود. "شما در اتاقی هستید که چیزی جز ماشین در آن نیست. به مرور به آن‌ها وابسته می‌شوید. حتی بعضا برایشان غصه می‌خورید چون چیزی جز برق نصیبشان نمی‌شود!" چیزی که چنین دوستی‌های عجیب را ممکن می‌کند گرایش طبیعی انسان به شخصیت‌بخشی به چیزهای مختلف است، از جمله حیوان‌ها، گیاهان، خدایان، آب‌‌وهوا، و اجسام بی‌جان. این گرایش می‌تواند نتایج عجیبی در بر داشته باشد: از مقایسه فلفل دلمه‌ای با سیاست‌مداران گرفته تا محبوب شدن ویدیوی خرس قطبی‌ که سگی را نوازش می‌کند. حتی اگر شرایط مهیا باشد ما به سنگ‌ها هم شخصیت می‌دهیم. در آزمایشی که چندی پیش برنده جایزه ایگ‌نوبل هم شد، از دانشجوها خواسته شده بود ویژگی‌های شخصیتی تعدادی سنگ را مشخص کنند. چیزی که برای محققان شگفت‌آور بود این بود که دانشجوها به راحتی از پس این کار بر آمدند و به هر سنگی شخصیتی مختص به خود دادند. ظاهرا یکی از آن‌ها مثل "کاسبان بزرگ نیویورکی پولدار، ملایم و شاید تا حدی مشکوک" بود، و چند تا هم "هیپی" بودند. اما وقتی پای ربات‌ها در میان باشد این رفتار شکل و شمایلی بس جذابتر به خود می‌گیرد. در خیلی از موارد ما نه تنها به آن‌ها انسانیت می‌بخشیم، بلکه با آن‌ها همدردی هم می‌کنیم. اینترنت پر بوده از نگرانی برای ربات نگهبانی که خودش را در حوض مرکز خریدی در شهر واشنگتن "غرق کرده بود". این ربات که استیو نام داشت بعد از لیز خوردن روی چند پله در وضعیتی بحرانی بود. همکارانش سریعا به کمکش آمده بودند و صحنه نجات توسط مردمی که تجمع کرده بودند ضبط شده بود. استیو همان ربات نگهبانی است که در حوض مرکز خریدی افتاد که مامور مراقبت از آن بود در حقیقت حس همدردی ما با آن‌ها به شدت شبیه احساسات ما نسبت به بقیه انسان‌ها است. در سال ۲۰۱۳،‌ عده‌ای از دانشمندان دانشگاه دویسبورگ-ایسن در آلمان از مغز تعدادی داوطلب در حالی که شاهد رفتار محبت‌آمیز و خشن مردم با یک انسان، یک ربات، و یک جسم بی‌جان بودند تصویربرداری کردند. یکی از سناریوها شامل خفه کردن قربانی با قرار دادن "سر" او در یک کیسه پلاستیکی می‌شد. سناریوهای دیگری هم بود، مثل بغل کردن و ماساژ دادن. با این‌که میزان ناراحتی آن‌ها برای ربات‌ها کمتر از انسان‌ها بود، تفاوتی میان نواحی فعال مغز داوطلبانی که داشتند شکنجه انسان‌ها و ربات‌ها را تماشا می‌کردند وجود نداشت. این محققان در آزمایش دیگری متوجه شدند که ما در برابر تماشای آزار ربات‌ها واکنش فیزیکی محسوسی نشان می‌دهیم. به نظر می‌رسد که برای عبور از مرحله همدردی صرف و ایجاد رابطه دوستی با ربات‌های همکارمان وقوع سه اتفاق الزامی است. در قدم اول به انگیزه نیاز داریم. ما در طول تاریخ بشری به توپ، شمشیر، کشتی، ماشین، توربین، و ربات اسامی انسانی داده‌ایم. پیتر مک‌کلر، متخصص نام‌گذاری در دانشگاه ناتینگهام، می‌گوید "این‌گونه برخورد در بیشتر مواقع به این برمی‌گردد که ما می‌خواهیم با ماشین‌های بزرگی که کار کردن با آن‌ها سخت است رابطه برقرار کنیم. برای همین روی آن‌ها اسم می‌گذاریم و به آن‌ها لقب می‌دهیم تا به نوعی بر آن‌ها مسلط شویم. انگار که می‌خواهیم از چیزی پیشگیری کنیم." یک نمونه از این رفتار به ایجاد کلمه انگلیسی GUN، به معنی تفنگ، منجر شد. در انگلستان قرن دوازدهم، گانیلد نامی متداول برای زنان بود. دو سه قرن بعد، این کلمه اسکاندیناویایی - که به معنی نبرد بود - به عنوان اسم روی کمان زنبورکی‌ گذاشته شد که از کاخ وینزور دفاع می‌کرد - بانو گانیلدا. با تغییر کاربرد به مرور کوتاهتر شد و به گان خلاصه شد، و به اسلحه‌های گرم دستی اطلاق شد، سلاح‌هایی که شدیدا خطرناک و غیر قابل پیش‌بینی بودند. ربات‌ها در ارتش خدمت می‌کنند، جای شریکان عشقی را پر می‌کنند، از مراکز خرید نگهبانی می‌کنند، و حتی با استفاده از حسگرهای مادون قرمز برای شراب غذای مناسب پیشنهاد می‌دهند آقای مک‌کلر می‌گوید ماشین‌ها معمولا با اسامی زنانه صدا می‌شوند که احتمالا کرداری جنسیت‌زده است. او می‌گوید "من حدس می‌زنم که با نوعی تلاش مردانه برای تسلط بر زن سروکار داریم." این مساله شاید توضیح دهد که چرا در دنیای مدرن رسم است که به ماشین‌های حفر تونل اسامی زنانه اطلاق شود - دستگاه‌هایی به طول ۱۵۰ متر که چند ردیف دندان تیز دارند. در جریان اجرای پروژه چند میلیارد دلاری حفر تونل زیر شهر لندن از دستگاه‌هایی استفاده می‌شد که آدا، فیلیس، ویکتوریا، الیزابت، ماری، سوفیا، جسیکا و الی نام داشتند. گرایش به انسان‌سازی ماشین‌ها ممکن است در شرایط خاص به ایجاد روابط احساسی واقعی منجر شود، مانند اتفاقی که با بومر در عراق افتاد. لاسانا هریس، استاد روان‌شناسی در کالج دانشگاهی لندن، می‌گوید "مردم مرتب سعی می‌کنند برای اشیاء جنبه انسانی قائل شوند، و نگاه انسانی داشتن به رباتی که نقشی اساسی در حفظ جان شما دارد اصلا عجیب نیست." و به نظر می‌رسد که این رابطه، مثل رابطه با دیگر انسان‌ها، در صورت تجربه دردی مشترک عمیقتر می‌شود. عزاداری برای از دست دادن ربات‌های نظامی اصلا عجیب نیست؛ در یک مورد مشخص جعبه‌‌ای پر از تکه‌های ربات را برای تولیدکننده فرستاده بودند و در یادداشتی پرسیده بودند که آیا "می‌توانید تعمیرش کنید؟" یک انگیزه متداول دیگر تنهایی است. اگر در تاریخ تکامل به عقب برویم، می‌بینیم که جست‌وجو برای پیدا کردن دوست نقشی اساسی در حفظ جان ما بازی می‌کرده است. احتمالا به همین خاطر است که انزوای اجتماعی یا طرد شدن، مثل طلاق، اغلب به دردهای فیزیکی منجر می‌شوند؛ بدن‌های ما هر چه در توانشان باشد می‌کنند تا ما را به پیدا کردن و نگه داشتن دوست تشویق کنند. وقتی انسانی در دسترس نباشد، نیازهای اجتماعی ما باید به شیوه دیگری برطرف شود؛ چه یک توپ والیبال در جزیره‌ای خشک و خالی باشد، چه رباتی در یک آزمایشگاه. بر اساس گزارشی که اخیرا در مجله وایرد منتشر شده است، بعضی‌ها برای وابستگانی که تنها زندگی می‌کنند ربات‌های جاروبرقی می‌خرند تا کمتر احساس تنهایی کنند. و در نهایت این‌که ربات مورد نظر باید شباهت محسوسی به انسان داشته باشد تا زمینه برای تخیلات ما فراهم شود. مثلا چراغ‌های جلو و جلوپنجره یک ماشین که روی هم صورت انسان را تداعی می‌کنند، یا تلاش‌های یک ربات دست و پا چلفتی که می‌خواهد جعبه‌ای را روی میزی بگذارد، اما مرتب اشتباه می‌کند و نهایتا هم چپ می‌شود. آقای هریس می‌گوید "اگر آن جسم خاص رفتاری غیر قابل پیش‌بینی داشته باشد، مانند ماشینی که روشن نمی‌شود، یا خیلی تکان تکان بخورد، رفتاری که انگار ناشی از حرکات و انرژی خودانگیخته است، احتمال این‌که شخصیتی انسانی برایش قائل شویم بیشتر است." یک نمونه خوب برای این تئوری رومبا یا همان ربات جاروبرقی است که تحقیقات نشان می‌دهد به راحتی شخصیت‌دار می‌شود - آن هم با وجود این‌که چیزی جز صفحه سیاه‌وسفیدی که صدای بوق درمی‌آورد نیست. در سال ۲۰۱۰ آزمایشی انجام گرفت که در آن عده‌ای بازیگر در برابر دوربین ادای جاروبرقی‌هایی را در می‌آوردند که شخصیت‌های متفاوتی داشتند، مثل "جسارت" یا "بی‌دقتی". سپس محققان با استفاده از این ویدیوها تعدادی جاروبرقی را به نحوی برنامه‌ریزی کردند که از این ویژگی‌های شخصیتی پیروی کنند. مثلا یک ربات آرام ممکن است صدای کمتری تولید کند. وقتی از گروهی از مردم عادی هلند خواسته شد که شخصیت هر ربات را حدس بزنند، جواب‌ها به شکل عجیبی دقیق بود. وقتی به جسم بی‌جانی شخصیت می‌دهیم، رابطه ما با آن شدیدا شبیه روابطی است که با انسان‌های دیگر داریم. و اینجاست که خطر ما را تهدید می‌کند. نکته نخست این است که ما با جانبداری‌های روانی مشابهی سروکار داریم. تحقیقات نشان می‌دهد که ربات‌ها هم مثل انسان‌ها وقتی اشتباه می‌کنند دوست‌داشتنی‌تر می‌شوند. برای نمونه، افراد شرکت‌کننده در یک تحقیق ربات‌هایی را ترجیح می‌دادند که یا با انجام کارهای عجیب عرف اجتماعی را رعایت نمی‌کردند، یا ناکارآمد بودند و دستورات اشتباه می‌دادند. سرگئی سانتوز یکی از اختراعاتش را بغل می‌کند، رباتی برای روابط جنسی که به عقیده او می‌تواند حافظ روابط زناشویی باشد در فیلم مستندی که چندی پیش از تلویزیون بی‌بی‌سی پخش شد، صحنه بسیار گویایی وجود دارد. لی لان، کارگر مهاجری که در یکی از مراکز بسته‌بندی شرکت علی‌بابا در چین کار می‌کند، از احساسات خود نسبت به ربات‌های همکارش می‌گوید: "من حس می‌کنم که ربات‌ها مثل انسان‌ها هستند. آن‌ها هم ممکن است اشتباه کنند و اسیر هیجانات شوند. انسان‌ها باید بر آن‌ها نظارت داشته باشند و به آن‌ها توجه کنند." مشخص است که دوستی بیشتر با ربات‌هایی که اشتباه می‌کنند و کارشان را بلد نیستند اصلا اتفاق ایده‌آلی نیست. امروزه خیلی از بیمارستان‌ها دارند برای انتقال دارو به بیماران از ربات استفاده می‌کنند. با این‌که این ربات‌ها چیزی جز یک جعبه چرخ‌دار نیستند، اما رفتارشان خیلی انسانی است - می‌توانند درها را باز و بسته کنند و دکمه آسانسور را بزنند، و در صورت گیر کردن کمک بخواهند. اما اگر داروی اشتباهی به بیماران بدهند چه؟ حتی می‌توان شرایطی را در نظر گرفت که دوستی میان سربازان و ربات‌های بمب‌یاب در آن خطرناک باشد. از خود را در برابر گلوله قرار دادن گرفته تا خنثی‌سازی بمب، تاریخ جنگ پر از داستان افرادی است که خود را فدای دوستانشان کرده‌اند. اگر سربازان نسبت به هم‌قطاران ربات خود دیدی انسانی داشته باشند، ممکن است احساس کنند که آن‌ها هم لیاقت فداکاری را دارند. بالاخره شکی نیست که خلاف این فرایند - همان انسانیت‌زدایی - هزاران سال که در توجیه خشونت علیه سربازان دشمن به کار گرفته می‌شود. مثلا در جریان نسل‌کشی رواندا، قبایل تحت ستم غالبا با حیوانات مقایسه می‌شدند. ما حتی شاهد بحث‌هایی بر سر امکان ایجاد روابط عاشقانه میان انسان‌ها و ربات‌ها بوده‌ایم، اتفاقی که مشکلات اخلاقی جدیدی به معادله اضافه می‌کند. اتحادیه اروپا در حال حاضر در حال بررسی این موضوع است که آیا ربات‌های بسیار پیشرفته‌ای که هوش مصنوعی دارند باید "انسان الکترونیکی" محسوب شوند و از برخی حقوق انسانی برخوردار باشند یا نه. این ربات خوش‌مشرب برای بچه‌ها قصه می‌گوید، آواز می‌خواند و می‌رقصد - اما آیا هیچ وقت می‌تواند جای هم‌بازی انسانی را بگیرد؟ اما رابطه دوستانه با ربات‌های همکارمان از بیشتر جهات یک اتفاق خوب است. اتفاقا خانم آزبورن می‌توانست دستیار انسان داشته باشد، ولی ترجیح می‌داد که با زلدا کار کند که احتمالا اهل بحث و جدل نیست. او می‌گوید "خیلی از روزها فکر می‌کردم که عجب تصمیم خوبی گرفتم چون مثل یک تیم خوب کار می‌کردیم." زلدا برای دوستی به اندازه کافی انسان بود، اما در عین حال توانایی‌های مشخص ابرانسانی هم داشت، مثل تصحیح اشتباهات خانم آزبورن. به گفته او "بعضا طول موجی را که می‌خواستم برای عکاسی استفاده کنم وارد می‌کردم - مثلا طول موج نور قرمز - اما زلدا می‌گفت بعید است که بخواهی از این طول موج استفاده کنی، چرا از آن یکی استفاده نمی‌کنی؟ و این خیلی تاثیرگذار بود. ممکن بود کلی طول موج مختلف استفاده کنم و هرگز متوجه اشتباه‌ام نشوم. این چیزی است که مردم باید درک کنند - ربات‌ها خیلی باهوش اند." همزمان که ربات‌ها دارند وارد محیط کار می‌شوند، مردم هم دارند متوجه می‌شوند که ربات‌ها می‌توانند متحدان ارزشمندی باشند که فواید یک همراه و همکار را دارند ولی از سیاسی‌بازی بویی نبرده‌اند. بومر شاید نخستین رباتی بوده باشد که جنازه‌اش را تشییع می‌کردند، اما قطعا آخرین نخواهد بود. روحش شاد.
تفکر غالب به ما می‌گوید که ربات‌ها قرار است مشاغل ما را مال خود کنند، اما ما انسان‌ها در عمل در حال علاقمند شدن به همکاران ربات خود هستیم.
انسان‌ها در حال علاقه‌مند شدن به ربات‌ها هستند؟
سه نفر از اين مشاهير خانم تونی مارسون نويسنده سياه پوست آمريکائی، شن نی يانگ فيزيکدان چينی و احمد زوايل شيميدان مصری بودند که به ترتيب برندگان جايزه نوبل ادبيات، فيزيک و شيمی درسالهای گذشته هستند. چهار نفر ديگر عبارت بودند از مومينگ پو، زيست شناس چينی، مونک اولسن کارشناس متون قرون وسطائی از دانمارک، کافارلی رياضی دان آمريکايی، ادی شمير پژوهشگر صنايع کامپيوتر از اسرائيل و عباس کيارستمی فيلمساز ايرانی. مدعوين اين مراسم، تنی چند از وزيران کابينه فرانسه، سفرای کشورهايی که اتباعشان دکترای افتخاری دريافت می کردند و شخصيتهای علمی، فرهنگی و هنری مقيم فرانسه بودند. دريافت کنندگان دکترای افتخاری در ردای سياه ويژه دکترا، هر کدام توسط يکی از اساتيد دانشسرای عالی همراهی می شدند. آنها در حاليکه همه حاضران به نشانه احترام برپا ايستاده بودند به تالار آمدند و در سکوی ويژه ای جا گرفتند. مراسم به اين صورت بود که هر بار يکی از استادان همراه خطابه ای در معرفی شخصيت دريافت کننده دکترای افتخاری بر اهميت کارهای او می خواند آنگاه رئيس دانشگاه شال دکترا را برشانه او می انداخت و ديپلم دکترا را که هر بار پيشخدمتی دريک سينی نقره به حضور می آورد به دريافت کننده اهدا می کرد. پرفسور ژان لوک گورژه هنگام معرفی کيارستمی گفت: "شاعری که خود در جوانی درگذشت گفته است که ديگر نه شاعری که در جوانی در گذشته باشد وجود دارد و نه هنرمندی که دير شناخته شده باشد. آقای کيارستمی شما شاعريد و پس از بيست و پنج سال شما را باز شناخته اند. درخت مورد علاقه شما که مظهر آبادانی و صلح است، درخت زيتون، زمان زيادی می طلبد تا ثمر دهد." او وجه تمايز فيلمسازی کيارستمی را در ويژگی های صوری و روائی، پيچيدگی های ايمائی و طنز آميز آن دانست و اينکه به طريقی نافذ به جامعه ايران، وضع زنان ايران و به طور کلی رابطه ميان سنت و تجدد می پردازد. او گفت که کيارستمی از ما می خواهد بی آنکه در دام تنگ نظری های معلم مابانه و سياست بازانه گرفتار شويم، فيلم را به عنوان يک نگاه و يک سفر درنظربگيريم و سينما را به عنوان يک وسيله تفکر و تجليل. پروفسور گورژه کيارستمی را بعنوان پيشگام و رهبر يک مکتب سينمايی ايرانی و يکی از آفرينندگان هنر هفتم و در شمار بزرگانی مانند روبر برسون، روبرتو روسلينی، ژاک تاتی، فرانچسکو روزی، ساتيا جيت رای و ياسوجيرو ازو، خواند. سپس رئيس دانشگاه با همان تشريفات ديپلم دکترای افتخاری را به کيارستمی اهدا کرد. کيارستمی در گفت وگويی که در پايان مراسم با هم داشتيم گفت تصور نمی کنم دريافت اين دکترا در وضع من تاثير عمده ای بگذارد. ولی از اين جهت خوشحالم که در مراسم، اول گفتند يک فيلمساز ايرانی و بعد اسم مرا آوردند. به هر حال، در اين روزها که ايران اين همه مورد سوال وسوءظن هست، وقتی که يک تائيديه ای می گيرد، من اول به عنوان يک ايرانی خوشحال می شوم و دوم يک بار ديگر خوشحالی من مضاعف است وقتی که اين(مانسيون) به من تعلق گرفته است، به عنوان يک فيلمساز. اما تصور نمی کنم تاثير فوق العاده ای در کار من بگذارد. برای اينکه من الان مشغول کارهای تجربی هستم و ترسی از اينکه موقعيت فعلی خود را به خطر بياندازم ندارم و فکر نمی کنم اين جايزه قوت مرا برای کارهای تجربی بيشتر بکند." به او گفتم ولی به هرحال فراموش نکنيم که چهار پنج فيلم شما هنوز اجازه نمايش نگرفته است. آقای کيا رستمی گفت به هرحال چاره ای ندارند جز اينکه اجازه بدهند و خواهند داد! خدمات
در مراسم شکوهمندی که پنجشنبه شب (18 دسامبر) در تالار کلمانسوی کاخ سنای فرانسه برگزار شد، دانشسرای عالی پاريس ( اکول نرمال سوپريور) که يکی از دانشکده های بسيار معتبر و قديمی فرانسه است و اکثر دولتمردان و صاحبان صنايع موفق از فارغ التحصيلان آن هستند، به هفت شخصيت برجسته علمی، ادبی و هنری از کشورهای مختلف جهان دکترای افتخاری اهدا کرد.
اهدای دکترای افتخاری به کيارستمی
تقی رحمانی، رضا عليجانی و هدی صابر در تازه ترين دوره بازداشت های خود نزديک به دو سال است که در زندان به سر می برند و در حالی که می گويند حدود سه ماه است رئيس قوه قضائيه به "آزادی مشروط" آنها دستور داده است، هنوز اين دستور اجرا نشده است. آنها در نامه های خود که در سايت ملی مذهبی ها منتشر شده گفته اند که در دو سا ل گذشته، خانواده ها و وکلای ايشان حدود ۴۰ نامه خطاب به روسای سه قوه، دادستان کل‌ کشور، وزير دادگستری‌، رئيس‌ دادگستری‌ تهران‌، کميسيونهای‌ مختلف‌ مجلس‌ و نهادها و مسئولان ديگر نوشته‌ اند و همزمان‌ با آن‌ نزديک‌ به‌ ۴۰ نوبت‌ ديدار با رئيس‌ جمهور، رئيس‌ مجلس‌ ششم‌، رئيس‌ دادگستری‌، کميسيون‌ های‌ مختلف‌ مجلس‌، نماينده‌ رئيس‌جمهور و رئيس‌ دستگاه‌ قضايی‌، در هيئت‌ بررسی‌ مسائل‌ زندان‌ها، دادستان‌ تهران‌، قاضی‌ شعبه‌ داشته اند اما تا کنون نتوانسته اند به دلايل دستگيری و ادامه حبس خود و مستندات آن دست يابند. دستگيری "در صحنه اغتشاش"؟ هدی صابر در نامه خود نوشته است در حالی که "صبح‌ روز شنبه‌ ۲۴ خرداد ۱۳۸۲ در نزديکی‌ منزل‌ مسکونی‌ در برابر ديدگاه‌ متحير عابران‌ محل‌، توسط‌ يک‌ تيم‌ عملياتی‌ پنج‌ نفره‌ محاصره‌ و دستگير شدم"، اما دو روز پس از بازداشت "با يک‌ فرم‌ به‌ اصطلاح‌ تفهيم‌ اتهام برای‌ امضا روبرو شدم‌‌ که‌ تصريح‌ می‌کرد که‌ در صحنه‌ اغتشاش‌ دانشگاه‌ حاضر و در همان‌ صحنه‌ دستگير شده‌ام‌." آقای صابر در نامه بلند خود ضمن ارائه جزئيات زيادی از دستگيری و ادامه حبس خود به چالش حقوقی با قوه قضائيه پرداخته و اعمال بازداشت کنندگان، بازجويان و دادياران را با قوانين موجود در ايران مغاير دانسته است. وی که به همراه دو زندانی ديگر تنها در آستانه سفر نماينده کميسيون حقوق بشر سازمان ملل به ايران از انفرادی به اتاق جمعی منتقل شدند، می نويسد: "بازپرس‌ پرونده‌ (بازپرس‌ شعبه‌ ۱۲ مستقر در دادياری‌ زندان‌ اوين‌) با آن‌ که‌ محل‌ استقرار اداری‌اش‌ تا زندان‌ خاص‌ محل‌ بازداشت‌ من‌ کمتر از ۳۰۰ متر فاصله‌ داشت‌، تا روز ۱۷ آبان‌ ۱۳۸۲ ـ تنها يک‌ روز قبل‌ از بازديد ليگابو از زندان‌ اوين‌ ـ نه‌ ديداری‌ با من‌ داشت‌ و طبيعتاً نه‌ مطلبی‌ از من‌ 'بازپرسيد'. وی‌ حدود ۱۵۰ روز پس‌ از بازداشت‌، من‌ و هم‌پرونده‌هايم‌ را احضار و در يک‌ اقدام‌ صوری‌ آن‌ هم‌ توسط‌ يکی‌ از کارمندان‌ دادياری‌ ـ و نه‌ حتی‌ خود ـ از من‌ و هم‌پرونده‌ها خواست‌ تا 'آخرين‌ دفاع' مان‌ را در "چند سطر" بنويسيم‌. هنگامی‌ که‌ من‌ از کارمند مربوطه‌ سؤال‌ کردم‌ 'آخرين‌ دفاع‌ در برابر کدام‌ کيفرخواست‌؟'، وی‌ پرسش‌ را به‌ بازپرس‌ منتقل‌ و به‌ توصيه‌ بازپرس‌، با تلفن‌ همراه‌ سربازجوی‌ پرونده‌ تماس‌ گرفت‌ و در حالی‌ که‌ من‌ و هم‌پرونده‌ها در راهرو دادياری‌ در انتظار به‌ سر می‌برديم‌، کيفرخواستی‌ که‌ به‌ طور تلفنی‌ از سربازجو به‌ کارمند دادياری‌ منتقل‌ می‌شد، در چند سطر مکتوب‌ و در مقابل‌ 'متهم' قرار گرفت." "حکمی در کار نيست" آقای صابر می گويد در حالی که گفته می شود اين زندانيان در حال گذراندن دوره محکوميت قطعی خود هستند رئيس شعبه تجديد نظر در گفتگوی دادستان تهران با وی در حضور خانواده های زندانيان تصريح کرده که "حکمی ابلاغ نکرده است". رضا عليجانی نيز در نامه خود به شرح اين ماجرا پرداخته و می نويسد: "‌ تصميم‌گيرندگان‌ پيرامون‌ پرونده‌ ما پس‌ از ماهها کش‌ و قوس‌ در ۱۳ ارديبهشت‌ ماه‌ ۸۳ ورقه‌ای‌ را به‌ ما نشان‌ دادند (وبه‌ تعبير خودشان‌ ابلاغ‌ کردند) که‌ بيانگر قطعی‌ شدن‌ حکم‌ بدوی‌ ما در پرونده‌ ملی‌ ـ مذهبی‌ها بود. اين‌ ورقه‌ هم‌ طبق‌ معمول‌ مهر و امضاء نداشت‌. بنده‌ در پايين‌ آن‌ ورقه‌ فقط‌ نوشتم‌ که‌ 'رؤيت‌ شد. به‌ وکيلم‌ داده‌ شود.' و حتی‌ از به‌ کارگيری‌ تعبير 'ابلاغ‌ شد' هم‌ خودداری‌ کردم‌. اما تصور اوليه‌ اين‌ بود که‌ فقدان‌ مهر و امضاء مسئله‌ای‌ معمول‌ در اين‌ نوع‌ پرونده‌هاست‌ و اين‌ ورقه‌ يک‌ ورقه‌ رسمی‌ است‌. اما بعداً با مراجعات‌ مکرر وکلا و خانواده‌ها به‌ شعبه‌ ۳۶ دادگاه‌ تجديدنظر، و نيز در مکالمه‌ تلفنی‌ آقای‌ شريعتمداری‌ وزير بازرگانی‌ (به‌ عنوان‌ يک‌ عضو از هيئت‌ بررسی‌ وضعيت‌ زندانيان‌ سياسی‌) در حضور خانواده‌های‌ ما و نيز مکالمه‌ تلفنی‌ خود آقای‌ مرتضوی‌ با آقای‌ زرگر رئيس‌ شعبه‌ ۳۶ باز در حضور خانواده‌های‌ ما، که‌ در هر دو مورد نيز تلفن‌ روی‌ آيفون‌ بوده‌ و مکالمه‌ را همگان‌ می‌شنيدند؛ آقای‌ زرگر به‌ صراحت‌ اعلام‌ می‌کند که‌ ايشان‌ حکمی‌ صادر و ابلاغ‌ نکرده‌ است‌." بلاتکليفی آزادی مشروط تقی رحمانی نيز در نامه خود شرح می دهد که چگونه با وجود دستور رئيس قوه قضايی برای آزادی اين زندانيان آنها همچنان در زندان نگه داشته شده اند: "دادستان‌ تهران‌ نامه‌ای‌ را در ۵/۱۱/۸۳ به‌ امضای‌ رياست‌ قوه‌ قضاييه‌ می‌رساند که‌ در آن‌ نامه‌ با آزادی‌ مشروط‌ (سپری‌ شدن‌ نيمی‌ از مدت‌ محکوميت‌) سه‌ زندانی‌ ملی‌ ـ مذهبی‌ موافقت‌ شده‌ بود. جالب‌ اين‌ بود که‌ نويددهنده‌ آزادی‌ بنده‌ و دوستان‌، خود از موانع‌ اصلی‌ اين‌ روند آزادسازی‌ است‌. بعد از برملا شدن‌ ظلم‌ و اجحاف‌ در حق‌ وبلاگ‌نويسان‌ مظلوم‌، تيم‌ ضابطين‌ و دادستان‌ تهران‌ برای‌ عدم‌ مراجعه‌ و سماجت‌ خانواده‌های‌ ملی‌ ـ مذهبی‌ که‌ کفش‌ آهنين‌ به‌ پا کرده‌ و مدام‌ به‌ سراغ‌ هر نهاد، ارگان‌ و فرد مسئول‌ در اين‌ مملکت‌ رفته‌ و دادخواهی‌ و تظلم‌خواهی‌ می‌نمودند، به‌ شيوه‌ای‌ خاص‌ با وعده‌ برای‌ آزادی‌، اقدام‌ به‌ تدارک‌ نمايشی‌ برای‌ آزادی‌ مشروط‌ کردند. اما پرسش‌ اين‌ بود که‌ زمانی‌ که‌ قاضی‌ تجديدنظر حکمی‌ ابلاغ‌ نکرده‌، چگونه‌ اين‌ حکم‌ در اجرای‌ احکام‌ در حال‌ اجراست‌ و دادستان‌ مدعی‌ است‌ که‌ ناظر بر اجرای‌ حکم‌ است‌. مگر جز اين‌ است‌ که‌ دادستان‌ برای‌ مشروعيت‌ دادن‌ به‌ حبس‌ غيرقانونی‌ بنده‌ و دوستانم‌ اين‌ ترفند را به‌ کار گرفته‌ است‌." زندان ويژه و "ادرار در ليوان" اين زندانيان به گفته خود در زندانی در داخل زندان اوين محبوس اند که از نظام پذيرش و نگهداری اوين جداست و به گفته آنان حتی رئيس زندان اوين نيز بر آن نظارتی و در آن نفوذی ندارد. رضا عليجانی در نامه خود نکات تکان دهنده ای از شيوه نگهداری آنها در زندان را فاش می کند و مدعی می شود که : "وضعيت‌ ضوابط‌ و اداره‌ انفرادی‌های‌ اين‌ زندان‌ ويژه‌ نيز در ابتدا بسيار ناشيانه‌ و افتضاح‌ بود. به‌ طور مثال‌ همه‌ زندانيان‌ مجبور بوديم‌ با چشم‌بند در سالن‌ انفرادی‌ پابرهنه‌ راه‌ برويم‌ در حالی‌ که‌ خود آقايان‌ با کفش‌ و دمپايی‌ راه‌ می‌رفتند ـ يک‌ حوله‌ کوچک‌ برای‌ خشک‌ کردن‌ دست‌ و صورت‌ نمی‌دادند و مجبور بوديم‌ با آستين‌ روپوش‌ زندان‌ دست‌ و صورتمان‌ را خشک‌ کنيم‌ ـ با وجود شدت‌ گرمای‌ هوا در تابستان‌ يک‌ ظرف‌ کوچک‌ پلاستيکی‌ آب‌ هم‌ در سلولها نبود ـ نگهبان‌ها فکر می‌کردند فقط‌ روزی‌ سه‌ بار بايد زندانيان‌ را به‌ دستشويی‌ ببرند و بيشتر از سه‌ بار را يا نمی‌بردند يا با تعلل‌ بسيار می‌بردند. مدت‌ها طول‌ کشيد تا مسائل‌ ابتدايی‌ رايج‌ در زندان‌های‌ انفرادی‌ توسط‌ مسئولين‌ اين‌ بازداشتگاه‌ که‌ دو سه‌ سالی‌ بود پذيرای‌ زندانيان‌ انفرادی‌ بود پذيرفته‌ شود. من‌ خودم‌ يک‌ بار در يکی‌ از شب‌ها به‌ علت‌ دل‌پيچه‌ شديدی‌ که‌ داشتم‌ و عدم‌ مراجعه‌ نگهبان‌ برای‌ بردن‌ به‌ دستشويی‌، در طی‌ يک‌ شب‌ دوبار مجبور شدم‌ در ظرف‌ يک‌ بار مصرفی‌ که‌ صبحانه‌ می‌دادند مدفوع‌ کنم‌ و دوستان‌ ديگری‌ هم‌ بودند که‌ به‌ علت‌ برخی‌ بيماری‌ها دچار تکرر ادرار بودند و مجبور می‌شدند در داخل‌ ليوان‌ يا ظروف‌ ديگری‌ در سلول‌ ادرار کنند." "نه خدا ديدم و نه قانون" اين زندانيان در نامه های خود می گويند که خواستار اعمال قوانين موجود و رهايی از بلاتکليفی هستند. هدی صابر می نويسد: "من‌ می‌پرسم‌ چنانچه‌ من‌ به‌ طور قانونی‌ در حال‌ سپری‌ کردن‌ 'حکم‌' هستم‌ چرا در زندان‌ عمومی‌ همچون‌ ديگران‌ به‌ سر نمی‌برم‌؟ چرا در قرنطينه‌؟ چرا در زندان‌ امنيتی‌؟" تقی رحمانی نيز در خطاب به آيت الله شاهرودی می نويسد" "به‌ عنوان‌ مسئول‌ قوه‌ قضاييه‌ نمی‌توان‌ فقط‌ در نقش‌ و هيئت‌ يك‌ منتقد ظاهر شد و هر از گاهی‌ از بی‌عدالتی‌ها در قوه‌ قضاييه‌ و يا بخشی‌ از آن‌ سخن‌ گفت‌." او مدعی است که "آن‌ چه‌ برخي‌ مسئولان‌ قضايي‌ در مورد پرونده‌ وبلاگ‌نويسان‌ كردند، امری‌ استثنايی‌ نيست‌، لااقل‌ در سال‌های‌ اخير از سال‌ 1379 به‌ اين‌ سو اين‌ شيوه‌ در مورد بسياری‌ از متهمان‌ مطبوعاتی‌ و سياسی‌ اعم‌ از روشنفكر، دانشجو و فعال‌ سياسی‌ اعمال‌ شده‌ است‌. ترديدی‌ نيست‌ كه‌ رياست‌ قوه‌ قضاييه‌ مسئول‌ اين‌ نوع‌ اعمال‌ خواهد بود و پاسخگوی‌ اصلي‌ در برابر مردم‌." هدی صابر نيز در خطاب به رئيس قوه قضايی گفته های اخير او در دفاع از "حقوق شهروندی" را در تضاد با آنچه در زندانها می گذرد ارزيابی کرده است و می گويد: "اينجانب در تجربه ملموس پنج ساله اخير خود در رويارويی با آن بخش از نظام که با آن سر و کار داشتم نه خدا را ديدم و نه قانون." "ما گروگان ايم" آقای صابر در پايان نامه خود محمد خاتمی را به عنوان رئيس جمهور و رئيس شورای عالی امنيت ملی خطاب قرار داده و می نويسد: " آقای‌ خاتمی‌! به‌ صراحت‌ می‌گويم‌ روند دو سال‌ اخيری‌ که‌ بر ما رفت‌ از بدو دستگيری‌ تاکنون‌، يک‌ 'گروگانگيری' آشکار توسط‌ طيفی‌ است‌ که‌ خود را صاحب‌ 'اراده‌ برتر' تلقی‌ می‌کند و ما 'گروگان' آنيم‌. نگهداشت‌ و حبس‌ ما حاکی‌ از اراده‌ مشخص‌ سياسی‌ است‌ و کمترين‌ دليل‌ حقوقی‌ را فاقد است‌." اين زندانيان که می گويند پس از دو سال سکوت به نوشتن اين نامه ها اقدام کرده اند در نامه های خود که به تاريخ ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۴ نوشته شده است گفته اند که اگر ظرف يکی دو هفته تعيين تکليف نشوند دست به انتشار نامه ها خواهند زد و ممکن است که اعتراض خود را به روش های ديگری ادامه دهند. انتشار نامه های ايشان گويای آن است که اقدامی از طرف مخاطبان نامه ها صورت نگرفته است. خدمات
سه زندانی ملی -مذهبی با انتشار نامه هايی که نزديک به سه هفته پيش به رئيس جمهوری و رئيس قوه قضائيه نوشته اند، به ادامه حبس خود که آنرا بدون مستند و بدون حکم توصيف می کنند اعتراض کرده اند.
زندانيان ملی-مذهبی: ما گروگان ايم
حميدرضا آصفی، سخنگوی وزارت خارجه ايران روز يکشنبه در جريان يک مصاحبه مطبوعاتی در تهران گفت مهلتی که از سوی ايران برای سه کشور اروپايی (بريتانيا، فرانسه و آلمان) طرف مذاکره ايران تعيين شده، روز دوشنبه پايان خواهد يافت. قبلا علی آقامحمدی، مسئول کميته اطلاع رسانی شورای عالی امنيت ملی که دبير آن (حسن روحانی) سرپرستی مذاکرات ايران و اروپا را بر عهده دارد، از تعيين مهلت تا ساعت 5 بعد از ظهر (12:30 به وقت گرينويچ) يکشنبه 31 ژوئيه برای دريافت پيشنهادات سه کشور اروپايی خبر داده بود اما سخنگوی وزارت خارجه ايران گفت چنين ضرب الاجلی صحت ندارد و تصريح کرد آخرين مهلت برای ارائه پيشنهادهای اروپا تا پايان ماه ژوئيه است. آقای آصفی در همين حال گفت: "بازرسان آژانس اتمی انرژی اتمی كه درحال حاضر در تهران هستند، در زمان آغاز فعاليت (تاسيسات هسته ای) اصفهان آنجا حضور خواهند داشت و با نظارت آنها اين كار انجام خواهد شد." البته مقام های ايرانی تاکيد کرده اند که غنی سازی کامل اورانيوم، همچنان در حالت تعليق باقی خواهد ماند. واکنش بريتانيا نسبت به هشدار ايران وزارت خارجه بريتانيا بلافاصله پس از انتشار اين اخبار، به مقام های جمهوری اسلامی هشدار داد تا از دست زدن به اقدامی يک جانبه در مورد برنامه های اتمی که به گفته اين وزارتخانه مذاکرات بين المللی در مورد برنامه های اتمی ايران را دشوارتر خواهد ساخت، خودداری ورزند. در بيانيه ای که وزارت خارجه بريتانيا منتشر کرده، همچنين تصريح شده که طرح پيشنهادی سه کشور اروپايی ظرف يک هفته به ايران ارائه خواهد شد. وزارت خارجه بريتانيا در عين حال اقدام احتمالی ايران در از سرگيری فعاليت تاسيسات اتمی اصفهان را "غير ضروری و مخرب" توصيف و خاطرنشان کرده چنانکه ايران دست به اين اقدام بزند، سه کشور اروپايی به عنوان گام نخست، با آژانس بين المللی انرژی اتمی وارد مذاکره خواهند شد. سه کشور بريتانيا، فرانسه و آلمان تلاش دارند بحران مربوط به برنامه هسته ای ايران را از طريق مذاکرات ديپلماتيک حل کنند. ديپلماتهای بريتانيايی، فرانسوی و آلمانی می گويند آنها هرگز وعده نداده بودند که پيشنهادهايشان تا آغاز ماه اوت آماده شود. ايران بارها گفته است که فارغ از کم و کيف پيشنهادهای طرف اروپايی، برخی از فعاليتهای هسته ای خود را از سر خواهد گرفت. تهران تاکيد می کند که برنامه هسته ای اش، صرفا اهداف غيرنظامی دارد. "انتظارات" سه کشور اروپايی در تلاش هستند تا مجموعه ای از تدابيری را تدوين کنند که اميد دارند ايران را به سازش بر سر تداوم فعاليتهای خود در زمينه غنی سازی اورانيوم، ترغيب کند. غنی سازی اورانيوم می تواند در سوخت رسانی به نيروگاههای هسته ای به کار رود اما در عين حال، می تواند مواد مورد نياز برای تسليحات اتمی را نيز فراهم کند. يکی از سخنگويان شورای عالی امنيت ملی به خبرنگاران گفت که سه کشور اروپايی رسما خواسته اند تا مهلت ارائه پيشنهادهای هسته ای شان تا روز هفتم ماه اوت تمديد شود. علی آقامحمدی، که رياست کميته اطلاع رسانی اين شورا را بر عهده دارد گفت: "ما هرگونه تاخيری را رد کرده ايم. ما انتظار داريم پيشنهادهای آنها تا روز اول اوت ارائه شود و حداقل انتظارات ايران را برآورده کند." با وجود اين، اروپايی ها می گويند تعهدی نداشته اند که پيشنهادهايشان را تا اول اوت تسليم کنند و اکنون نيز خواستار مهلتی نشده اند. آنها می گويند قرار بوده که پيشنهادهای خود را اواخر ماه ژوئيه يا اوايل ماه اوت ارائه کنند. اين درحالی است که آقای آقامحمدی در گفتگو با رسانه های خبری گفته بود که نمايندگان سياسی اين سه کشور اروپايی، با حضور در دبيرخانه شورای عالی امنيت ملی پيشنهاد خود را در قالب نامه ای رسمی تسليم کرده اند. آقای آقامحمدی گفت در اين نامه همچنين خواسته شده است که مذاکرات هسته ای ايران نيز به دليل پيچيدگی موضوع، تا سی ام ماه اوت به تعويق بيفتد اما اين درخواست نيز از سوی ايران رد شده است. به گفته آقای آقامحمدی، کشورهای اروپايی پيشنهاد کرده اند که در حاشيه نشست سران چهار کشور در نيويورک، مذاکراتی نيز در سطح وزيران انجام گيرد. محورهای پيشنهادی اروپا در نامه حسن روحانی به محمد خاتمی در همين حال حسن روحانی دبير شورای عالی امنيت ملی در واپسين روزهای دوران رياست جمهوری محمد خاتمی، نامه ای به وی نوشته و در آن گزارشی درباره پرونده هسته ‌ای جمهوری اسلامی ارايه کرده است. در بخشی از اين نامه به محورهای طرح پيشنهادی اروپا به ايران اشاره شده است. آقای روحانی در نامه خود خاطرنشان کرده که گرچه طرح اروپا در حال تدوين نهايی است ولی بر اساس اظهارات و شواهد، چندين موضوع در طرح اروپا پذيرفته شده و قابل ارايه است. وی از جمله به "حمايت کامل از برنامه توليد انرژی هسته ‌ای در ايران شامل تامين نيروگاه از منابع غربی" به عنوان يکی از اين محورها اشاره کرده است. آقای روحانی در ادامه اين نامه نوشته "تضمين ارائه سوخت نيروگاه ‌ها به مدت طولانی و با پشتوانه آژانس و سازمان ملل"، "تضمين‌ های مربوط به تماميت ارضی، استقلال، حاکميت ملی و عدم تجاوز به ايران"، "تقويت روابط سياسی و امنيتی شامل همکاريهای سياسی - امنيتی در منطقه" و "شناسايی ايران به عنوان منبع اصلی تامين انرژی برای اروپا شامل نفت و گاز" از ديگر محورهای طرح اروپا هستند. "رفع تدريجی موانع ارسال تجهيزات، فناوری پيشرفته و همکاريهای تکنولوژيک"، "نقويت همکاريهای بين ‌المللی از جمله در مقابله با تروريسم و مواد مخدر" و "پيشرفت سريع در نهايی شدن موافقتنامه تجاری ايران و اروپا و عضويت ايران در سازمان تجارت جهانی" از ديگر مواردی است که حسن روحانی از آنها به عنوان بخش ديگری از موارد پيشنهادی اروپا به ايران ياد کرده است. در اين محورها ظاهرا اشاره ای به موافقت اروپا با غنی سازی اورانيوم در ايران نشده است. اگرچه آقای روحانی در نامه خطاب به آقای خاتمی نوشته "در مورد چرخه سوخت نيز راه حل ميانه و قابل تفاهم كاملا برای اروپا روشن است و چنانچه اراده سياسی برای حل و فصل موضوع به صورت جدی باشد امكان تفاهم فراهم خواهد بود." آقای روحانی افزوده: "برخی از قرائن حاكی از آن است كه اروپا قصد دارد پيشنهاد خود را بر مبنای حداقلی ارائه نمايد و تا سپتامبر با ايران مذاكره نمايد تا نهايتا پس از روشن شدن سياست دولت جديد، پيشنهاد خود را تكميل نمايد." اما وی تصرح كرده که "به اروپايی ‌ها گوشزد شده است كه چنين شيوه ‌ای خطای غير قابل بازگشت خواهد بود و در صورتی كه طرح اروپا برای ايران قابل قبول نباشد، (جمهوری اسلامی) به اقدامات عملی دست خواهد زد و البته همچنان آماده مذاكرات خواهد بود." غنی سازی اورانيوم که ايران می گويد هدف از آن تامين سوخت اتمی است، حساس ترين محور مذاکرات ايران و اروپاست و در واقع به نظر می رسد پيشنهادات اروپا با هدف منصرف کردن ايران از اين کار ارائه می شود. انتقال قدرت محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران هفته گذشته گفت اميدوار است ديپلمات های اروپايی اجازه دهند تا فعاليتهای غنی سازی اورانيوم از سرگرفته شود ولی در هر صورت ايران غنی سازی را آغاز خواهد کرد. طرف اروپايی تصريح کرده است که از سرگيری فعاليت هسته ای به معنای پايان مذاکرات خواهد بود. آمريکا تهران را متهم می کند که به دنبال برپايی زرادخانه هسته ای است و با فعاليتهای غنی سازی اورانيوم توسط اين کشور مخالفت می کند. ايران همواره اين اتهامات را رد کرده است. محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری منتخب ايران گفته است که می خواهد برنامه هسته ای را ادامه دهد. خدمات
ايران به سه کشور اروپايی طرف مذاکرات هسته ای هشدار داد چنانکه اين کشورها تا روز دوشنبه يک اوت پيشنهادهای خود را در مورد برنامه هسته ای ايران ارائه نکنند، تاسيسات اتمی اصفهان بار ديگر فعال خواهد شد. اين موضع ايران بلافاصله با واکنش وزارت خارجه بريتانيا روبرو شد که نسبت به هرگونه اقدام يکجانبه به ايران هشدار داده است.
هشدار بريتانيا به ايران در مورد تاسيسات اتمی اصفهان
صفحه‌ای از قرآن اهدایی نادرشاه به حاکم محلی داغستان از سال ۱۹۲۲ با شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی بر پایه ایده‌های کمونیستی، یکی از اولویت‌ها حذف دین از جامعه بود؛ چه اسلام چه مسیحیت. به گفته گردانندگان مرکز علمی داغستان، در آن زمان نگهداری نسخه‌های خطی پارسی یا عربی که به دلیل الفبا حتی در ظاهر نشان از پیوند با دنیای اسلام داشتند برای صاحبانشان خطرناک بود. به همین خاطر با شکل گرفتنِ کتابخانه‌ این مرکز در سال ۱۹۶۳ بسیاری از نسخه‌های خطی به آن هدیه یا فروخته شدند. پاتمت علیبکوا پژوهشگر ارشد مرکز علمی داغستان می‌گوید: "با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این فضا عوض شد و امروزه بسیاری از دارندگان نسخه‌های خطی، این آثار را برای برکت خانه، یادگار نیاکان و همچنین مطالعه شخصی در خانه نگه می‌دارند." خانم علیبکوا که سال‌ها در ماخاچ‌قلعه، پایتخت جمهوری خودمختار داغستان در جنوب روسیه، به آموزش زبان پارسی مشغول بوده می‌گوید حتی پیش از این دوره، خاورشناسان داغستانی در کتابخانه‌های شخصی و خزائن مساجد به مطالعه نسخه‌های خطی مشغول بوده‌اند و در سال‌های اخیر بسیاری از این نسخه‌ها را دیجیتال کرده‌اند. امروزه بیش از صد نسخه خطی پارسی در موسسه تاریخ، باستان‌شناسی و نژادشناسی داغستان -وابسته به فرهنگستان علوم روسیه- نگهداری می‌شوند. کهن‌ترین نسخه در این مرکز "اخلاق ناصری" است؛ یکی از مشهورترین آثار خواجه نصیرالدین طوسی دانشمند ایرانی درباره اخلاق شخصی و اجتماعی، به تاریخ ۱۲۳۵ میلادی. در سال ۱۹۶۴ جورج مایکل ویکنز کل این اثررا به انگلیسی ترجمه کرد که با پشتیبانی یونسکو و بنیاد ترجمه و نشر کتاب (به مدیریت احسان یارشاطر) در لندن چاپ شد. اثر نفیس دیگر، دانشنامه‌ایست از محمد بن محمود آمُلی به تاریخ ۱۳۳۹ میلادی: "نفائس‌الفنون"؛ از مشهورترین آثار علمی به زبان پارسی در سده چهاردهم میلادی که برای آموزش دانشجویان استفاده می‌شد. 'اخلاق ناصری' کهن‌ترین نسخه خطی پارسی در مرکز علمی داغستان است. پیوندهای تاریخی: پیش و پس از اسلام پیوندهای تاریخی ایران و داغستان به دوران پیش از اسلام باز می‌گردد. در شهر دربند دژ عظیمی از دوران ساسانی به یادگار مانده که برای پاسداری از مرز‌های شمالی امپراتوری ایران ساخته شده بود و در سال ۲۰۰۳ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. بر دیوارهای این سامانه‌ "پدافند"، ده‎ها کتیبه به زبان پهلوی (پارسی میانه)‌ به چشم می‌خورند. داغستان شمالی‌ترین نقطه دنیاست که در آن نوشته‌ای به زبان پهلوی کشف شده است. در "دربندنامه" نقل شده خسرو انوشیروان، امپراتور ساسانی در زمان حکومتش، حدود سه هزار خانواده ایرانی را به این منطقه کوچاند. در دانشنامه ایرانیکا آمده، در سده‌های بعد،‌ شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی نیز سیاست "پارسی‌سازی" داغستان را تکرار کردند. گردشگران خارجی نیز دست‌کم تا سده دوازدهم میلادی به یک جامعه بزرگ پارسی‌زبان -در کنار اقوام دیگر- در داغستان اشاره کرده‌اند. اعراب در جریان فتح ایران در سده هفتم میلادی، زمانی که به داغستان کنونی رسیدند از عظمت دژ و دیوارهای دفاعی دربند شگفت‌زده شدند و آن را "باب الابواب" (دروازه‌ دروازه‌ها) نامیدند. آنها نیز پس از به قدرت رسیدن در آن منطقه، هزاران عرب را به آنجا کوچاندند. پاتمت علیبکوا معتقد است پس از ورود اسلام به داغستان گرچه زبان عربی در منطقه چیره شد ولی نگارش نسخه‌های خطی به پارسی همچنان رونق داشت: "دانشمندان داغستانی به ادبیات عربی مسلط بودند ولی گرایش بیشتری به زبان پارسی داشتند. بسیاری از آنها برای تکمیل آموخته‌های خود به کتاب‌های علمی پارسی‌ روی می‌آوردند. خودشان هم به این زبان آثار علمی و ادبی می‌نوشتند و حتی آنها را به زبان‌های محلی ترجمه می‌کردند." فرهنگ سه زبانه پارسی-ترکی-عربی به دلیل کوهستانی بودن داغستان، در دوره اسلامی نویسندگان عرب در برخی از آثارشان آن را "بلاد االجبال" نامیده‌اند. پس از بیرون راندن اعراب از داغستان، حکومت‌های "ترک‌زبان" حضوری مستمر در منطقه پیدا کردند و نام‌های عربی شده‌ بسیاری از اماکن و مناطق در این دوره با نام‌های ترکی جایگزین شدند. نام کنونی "داغستان" که از حدود سده چهاردهم میلادی رایج شده نیز ترکیبی از واژه تُرکی "داغ" به معنای کوه و پسوند پارسی "ستان" به معنای سرزمین است. از جنبه نژادی و زبانی، داغستان یکی از پرتنوع‌ترین مناطق روسیه است که قدرت‌های گوناگون برای به دست‌ آوردن آن دائم با یکدیگر رقابت داشته‌اند. نگاهی کلی به آثار تاریخی-فرهنگی این منطقه در دوره اسلامی، حضور توأمان و پُررنگ سه فرهنگ پارسی، عربی و ترکی را در کنار فرهنگ‌ها و زبان‌های بومی نشان می‌دهد. بیشتر بخوانید: بخشی از فرهنگ پارسی-عربی-ترکی از حدود سال ۱۷۹۹ میلادی، در بایگانی مرکز علمی داغستان. در چنین فضایی شگفت‌آور نیست که یکی از نسخه‌های منحصربه‌فرد در کتابخانه مرکز علمی داغستان یک فرهنگ پارسی-ترکی-عربی است که زمان نگارش آن سال ۱۷۹۹ میلادی برآورد شده است. این "قاموس" را دبیر قاضی خونزاخی به درخواست حاکم داغستان برای آموزش مترجمان تدوین کرده است. در این فرهنگ، در برابر هر واژه پارسی، برابرِ ترکی آن و توضیحاتی به عربی نگاشته شده است. گاه شعری هم که واژه در آن به‌کار رفته آمده است؛ بیشتر از سروده‌های حافظ. این فضا البته از زمان پیمان‌نامه گلستان (۱۸۱۳ میلادی) و جدا شدن این مناطق از ایران دگرگون شد و اکنون زبان روسی زبان ارتباط اقوام ساکن داغستان است. هم‌اکنون فهرست کردن نسخه‌های خطی و کتاب‌های چاپ سنگی پارسی در مرکز علمی داغستان با جدیت در جریان است. برخی دست‌نوشته‌ها پیش از رسیدن به بایگانی کتابخانه دچار آسیب‌های فراوانی شده‌اند. این مرکز در تلاش است با دیجیتال کردن نسخه‌ها، از همین میراثِ بجای مانده پاسداری کند.
دوره افشاریان یکی از دوره‌هایی است که داغستان جزیی از خاک ایران بود. در آن زمان، نادرشاه یک قرآن کوچک به رسم یادبود برای حاکم محلی داغستان ارسال کرد. داغستانی‌ها اما می‌گویند، حاکم برای نادرشاه نامه‌ای نوشت و نظر به اهمیت این کتاب، خواستار نسخه بزرگ‌تری از آن شد. امپراتور هم قرآن عظیمی برای او فرستاد که اکنون در مرکز علمی داغستان نگه داشته می‌شود. این اثر تنها یکی از نسخه‌های خطی منحصربه‌فرد در کتابخانه این مرکز است.
اخلاق ناصری، نفائس‌الفنون و گنجینه نسخه‌های خطی پارسی در داغستان
پایان دوران بگم بگم و نقد سیاست های شکست خورده دولت احمدی نژاد و بررسی این که چقدر احتمال دارد دولت دست به یک بازی بزند و انتخابات را برگذار نکند، از جمله مطالب این روزنامه هاست که همچون ماه های گذشته در گزارش ها و مقالات متعدد خود از تورم و گرانی به شدت انتقاد کرده اند. سرگردانی در انتخابات کارتون هادی حیدری، شرق ریحانه طباطبایی در گزارشی در بهار نوشته خبــــرهــای امیدوارکننده‌ای از جبهه اصولگرایان به گوش نمی‌رسد. اعضای ائتلاف‌ها چندان به پیروزیشان در انتخابات امیدوار نیستند. نتایج نظرسنجی‌ها راضی‌کننده نیست و برخلاف قبل که خود را پیروز و دست‌کم ۶۰‌ درصد آرا را متعلق به جریان خود می‌دانستند، از باخت حرف می‌زنند. "اصولگراها از چند طرف زیر فشار هستند؛ از طرفی دولتی که یک روز حمایتش می‌کردند آن‌ها را تهدید به افشا می‌کند و می‌خواهد «گوشه»‌ای از پرونده‌هایشان را بالا بزند، از طرفی دیگر ائتلاف‌هایشان شکننده شد و هر روز خبری مبنی بر خروج یکی از اعضا بیرون می‌آید و تمام اعضای ائتلاف می‌خواهند در انتخابات پیش رو شرکت کنند. اصلاح‌طلبان نیز که هنوز نامزد نهایی معرفی نکرده‌اند و همین اصولگرایان را بیشتر سردرگم می‌کند. مواجهه اصولگرایان با مردمی که آنان را به خاطر حمایتشان از دولت نهم و دهم و اوضاع اقتصادی پیش‌آمده مورد سوال و نقد قرار می‌دهند و شریک کارنامه دولت می‌دانند، هم هر روز جدی‌تر می‌شود." پایان سیاست بگم بگم محمدعلی وکیلی در سرمقاله ابتکار نوشته "ساحت سیاست ایران با احمدی نژاد دگرگون شد. ادبیات جدیدی در این ساحت حاکم گردید. بگم،بگم اوج ادبیات این دوره بحساب می آید. تا پیش از انتخابات ۸۴ رقابت حالت گفتمانی داشت و کمتر شکل شخصی پیدا میکرد. به عنوان مثال خاتمی ۷۶ به عنوان نماینده گفتمان اصلاح طلبی در تقابل با گفتمان محافظه کاری آقای ناطق نوری پیروز میدان گردید. ادبیات رقابت، گفتمانی بود. آندو در محافل خصوصی با هم رفتاری دوستانه داشتند ولی در بستر رقابت، هر کدام حامل ادبیات گفتمانی جریان متبوع خود بودند. برای اولین بار دکتر احمدی نژاد در رقابت سال ۸۴ ادبیات جدیدی را به عرصه رقابت وارد کرد. در آن زمان او تلاش کرد به نام ادبیات عدالت، وارد زندگی شخصی آقای هاشمی رفسنجانی شود. به عبارتی احمدی نژاد استارت بگم،بگم را درانتخابات ۸۴ زد. به نظر نویسنده حالا شیشه بگم، بگم، از روزی که احمدی نژاد در مجلس فیلم نشان داد، ترک برداشت. ولی او یکبار خیز برداشته تا نهایت بهره را از این کارت اختصاصی ببرد. اما دیگر گوشه پرونده تان را بالا بزنم، جایی در بین ملت ندارد، چنان که در انتهای هفته در قم و اصفهان سعی کرد بخشی از آن پرونده را رونمایی کند اما همچنان که از مدتهاپیش کارشناسان حدس زده بودند، برخی دست او را خالی و تهدیدش را یک بلوف تبلیغاتی قلمداد میکنند و آن را تابوی شکست خورده میپندارند. اعتماد هم در گزارشی در ابتدای گزارشی پرسیده: می خواهد گوشه پرونده چه کسانی را بالا بزند تا جایی میان ملت نداشته باشند؟ آنها که احمدی نژاد دایم درباره‌شان کد می دهد، کیستند؟ در دو انتخابات گذشته احمدی نژاد هر چه از اصلاح طلبان در چنته داشته رو کرده. او در دو انتخابات گذشته رقیبی جز اصلاحات برای خود نمی دید و می دانست که اصولگرایانی نظیر قالیباف و لاریجانی ۸۴ و رضایی ۸۸ در اندازه رقابت نیستند. حالا اما از اصلاح‌طلبان چیزی در چنته ندارد و در عوض با در اختیار داشتن ۸ سال دولت توانسته است به اسناد احتمالی علیه رقبای اصولگرا دست یابد. بنابراین نزدیک‌ترین احتمال به واقعیت این است که مخاطب احمدی نژاد همین کاندیداهای ریز و درشت اصولگرا باشند. روز گذشته دو کاندیدای احتمالی انتخابات در مواجهه با خبرنگاران نسبت به «بگم، بگم»‌های احمدی نژاد اعلام نظر کردند و گفتند که آماده‌اند تا در برابر این رفتار از خود دفاع کنند. علی اکبر ولایتی که بسیاری او را کاندیدای نهایی ائتلاف ۱+۲ میدانند، گفت که برای این رفتار احمدی نژادی ها آماده است و مصطفی پورمحمدی هم که به احتمال کاندیدای ائتلاف اکثریت اصولگرایان خواهد بود نشان داد که او هم از افشاگری ها واهمه ندارد. محمد حسین روان بخش در ستون طنز مردم سالاری نوشته سفرهای استانی این روزهای دولت پرشور برگزار میشود ولی صداوسیما که زمانی نمک جریان را خیلی افزایش میداد، حالا استقبال از سفرهای استانی را همانطوری که هست، نشان میدهد و واضح است که دولتمردان از این رفتار گله دارند! سفر اخیر احمدی نژاد به اصفهان هم مثل سفر به سمنان و اهواز با حضور بیش‌از ۴۰ – ۵۰ نفر از مردم برگزار شد ولی صداوسیما آن را به صورت جمعیت میلیاردی یا حداقل میلیونی نشان نداد و به همین علت استاندار اصفهان گفت: پوشش نامناسب خبری سفر رییس‌جمهوری توسط صداوسیما را نه جفا به دولت، بلکه جفا به مردم این استان می دانم. تیتر و عکس صفحه اول آرمان نویسنده در پایان اضافه کرده: ما هرچه فکر کردیم که چرا این کار صداوسیما جفا به مردم این استان است، چیزی دستگیرمان نشد،... این را هم بعید می دانیم که یارانه مردم به دلیل عدم استقبال از دولت قطع شود . پس معنی جفا به مردم چیست؟ احمدی نژاد دردها را نشان داد مهدی مالمیر در سرمقاله مردم سالاری نوشته: بذر مشکلات اخیر سال‌ها پیش از دولت کنونی در زمین سیاست افشانده شده است!‌ نحیف بودن نهادهای مدنی، ‌از توش و توان افتادن مطبوعات مستقل، چرخه معیوب اطلاع‌رسانی، بیتوجهی به احزاب و کارکردهای آن، ‌اقتصاد نفتی و ... بیماریهای سخت جان کالبد سیاست در کشور ما بوده‌اند که تنها نمود هذیانی و تب‌آلود آن‌ها در این هشت ساله در قالب بیپرنسیب بودن کارگزار سیاسی، نزول اخلاق سیاسی، افشاگریهای غیربهداشتی، رواج ادبیات رمزی و تهدیدآمیز با هدف مرعوب کردن رقبای سیاسی، اختلاس‌های بیسابقه اقتصادی و ... خود را به رخ کشیده‌اند. به نوشته این مقاله سالیان پیش زمانی که در دوران اصلاحات، عزم دولت برای تقویت نهادهای مدنی، مطبوعات مستقل و ... تا حدودی جزم بود، اما برخی دایه‌های مهربان تر از مادر با این بهانه که اولویت کشور نه نهادهای مدنی که اقتصاد و معیشت است برای به کرسی نشاندن منویات خود از هیچ ابزاری برای سنگ‌اندازی در برابر دولت اصلاحات فروگذاری نکردند تا آن جا که مسئول دولت بعدها به فغان آمد که هر نه روز با یک بحران روبرو بوده است و... در آن روزها این نکته بدیهی نمیگذشت که در هنگامه در رسیدن بیماری مهلک (فقدان نهادهای مدنی) این کل کالبد اجتماعی است که در خطر میافتد. بیماری بی رحمی که چندان اعتنایی به منافع گروهی ندارد و با کیان جامعه درمیافتد و به مثابه سیلی که از سیل بندها گذشته است، ‌پیر و جوان و کوچک و بزرگ و راست و چپ و پاکدامن و تردامن را کورانه به بازی مرگ و زندگی میکشاند. و سرانجام اینکه: ‌اگر با شروع کار دولت‌های نهم و دهم بر گستره مشکلات کشور افزوده شد، دست کم این قدر بود که این دولت از بسیاری از بیماری های دیرپا و پنهان پهنه سیاست پرده برگرفت و زنگ هشدار فرا رسیدن بحران را برای دلسوزان جامعه به صدا درآورد از این رو شاید سهم خود را به سیاست (گرچه با تحمیل رنج‌ها و اشکها و سختیهای فراوان به اقشار مختلف اجتماعی) ادا کرده باشد. آیا دولت می تواند در انتخابات اخلال کند داود محمدی در سرمقاله شرق نوشته در حاشیه مسایل بنیادین، احتمال‌هایی نظیر خودداری دولتی‌ها از برگزاری انتخابات نیز مطرح است. اما احمدی‌نژاد حتی قدرت اعمال اراده بر وزرای منتخب خود را ندارد. آمار بالای «اخراجی‌های کابینه» که رکوردی در تاریخ جمهوری اسلامی است، در خوانش نخست، گویای قاطعیت اوست اما در نگاهی عمیق‌تر، مهر تاییدی بر این واقعیت است که اعضای کابینه منتخب او حاضر به تمکین مطلق از او نیستند. رییس قوه مجریه در «بزنگاه‌ها» نباید از قاطبه وزرایش انتظار هم‌گامی داشته باشد. به همین روال؛ اگر فرضیه‌های بدبینانه محقق شود و رییس دولت، از پذیرش مسوولیت انتخابات خودداری ورزد؛ قابل پیش‌بینی است که جز معدودی استثنا، سایر اعضای کابینه، به ویژه وزیر کشور که متولی مستقیم اجرای انتخابات است، او را تنها خواهند گذاشت. به نوشته این مقاله: از دیگر حاشیه‌های مطرح؛ استفاده جناح دولتی از حربه «افشاگری» علیه نامزدهاست. اما این حربه هم به دلایلی مانند متهم‌بودن برخی دولتمردان در پرونده‌هایی نظیر اختلاس سه‌هزارمیلیاردتومانی، پرونده بیمه، عدم واریز درآمد نفت به خزانه، تبدیل غیرقانونی دلار نفتی در بازار آزاد و واریز نکردن مابه‌التفاوت آن به خزانه، استفاده انتخاباتی دولتی‌ها از اموال عمومی و ده‌ها اتهام ریز و درشت دیگر، برندگی پیشین خود را از دست داده است. تیتر و عکس صفحه اول تهران امروز سردبیر شرق در نهایت نوشته: حامیان دولت که در خاکریز اول، زمین‌گیر شده‌اند، قاعدتا؛ امکان فتح استحکامات قرارگاه ریاست‌جمهوری یازدهم را نخواهند داشت. همچنین تندروی تبلیغی جناح دولتی، خود، گواهی می‌دهد که آنان مسیر کامیابی را در سنگلاخ تهییج توده‌ها و جلب آرای خاکستری و سرگردان جست‌وجو می‌کنند و نه در میانبر پیروزی بدون نیاز به آرای اکثریت رای‌دهندگان. اگر چنین توانی بود، راهکارهای تبلیغی کم‌هزینه و حتی حرکت با «چراغ خاموش» در صدر اولویت‌های دستورکار انتخاباتی دولتی‌ها قرار می‌گرفت. وعده ها و ریشه مشکلات اقتصاد علیرضا خانی در سرمقاله روزنامه اطلاعات با انتقاد از وعده های عجیب گذشته نامزدهای انتخاباتی که هیچ کدام عملی نشد پیشنهاد کرده نامزد های انتخابات آینده به مردم بگویند وقتی رئیس جمهور شدم ناگهان همه فرزندان بیکار شما سر کار نخواهند رفت. این یک معجزه است و من معجزه‌گر نیستم. تورم را نمیتوانم یکباره صفر کنم. اگر کس دیگری هم گفت که میتواند باور نکنید. اصلاً تورم نباید صفر باشد اما باید از رقم وحشتناک کنونی به رقم معقول‌تری تنزل یابد. این کار هم ناگهانی ممکن نیست. نویسنده درباره سیاست خارجی هم پیشنهاد کرد نامزدها اعلام دارند می خواهم رئیس جمهور شوم و تلاش میکنم تنش را از کشور دورتر و کم‌تر کنم. البته که نمی توانم آن‌را به کلی از بین ببرم. نمی توانم به همه جهان دستور بدهم که الزاماً با ما دوست باشند، چنان که ً تلاش می کنم نظام آموزش و پروش را از وضع رقّت‌بار فعلی بیرون آورم. اما برای این تغییر نه خودرأیی می کنم و نه خودمحوری. کارشناسان بزرگ آموزش و پرورش و مدیریت آموزشی را از میان خود شما و حتی از کشورهای دیگر جمع می کنم تا به صورت دقیق همه ضعف‌ها و نقص‌های این نظام آموزشی را بکاوند و بیابند و برای اصلاح اساسی آن برنامه و نقشه ارائه دهند در پایان مقاله اطلاعات به نامزدهای انتخاباتی پیشنهاد شده بگویند: با تداوم الی الابد پرداخت یارانه نقدی هرگز موافق نیستم. باید مردم توانمند شوند و مزد کار خود را بگیرند. چرا مردم کشورهایی که یارانه نمی گیرند بهتر از مردم ما زندگی میکنند؟ چون به اندازه ارزش کارشان درآمد و قدرت خرید دارند. می گویند یارانه پول نفت است که متعلق به مردم است و ما به خودشان می دهیم. مگر بقیه کشورهای نفتی، مردمشان را حقوق‌بگیر دولت کرده‌اند؟ کارتون احمد عربانی، بهار عزت‌الله یوسفیان ملا در مقاله ای در تهران امروز نوشته ریل اقتصادی کشور در دولت آینده به چه سمتی باید تنظیم شود و آیا به تغییر در جهت حرکت اقتصاد کشور نیاز داریم؟ آنچه مسلم است طی سال‌های گذشته مشکلاتی برای اقتصاد کشور پیش آمده که عمدتا ریشه در مشکلات غیراقتصادی دارند. سوءمدیریت و سیاست‌زدگی اقتصاد از جمله مشکلاتی است که گریبانگیر اقتصاد کشور شده است و لاجرم تغییر در حرکت اقتصادی کشور هم باید از همین نقطه شروع شود. این نماینده مجلس پرسیده برای رفع موانع و مشکلات اقتصادی امروز که وضع معیشت مردم را هدف قرار داده چه کاری «میتوان» و چه کاری «باید» انجام داد؟ دولت در ۸ سال گذشته وعده‌های اقتصادی عریض و طویلی مطرح کرده بود که امروزه با عدم تحقق آنها روبه‌رو شده‌ایم. در این شرایط باید دولت سوژه‌ای برای خود دست‌وپا کند تا توجهات به آن سمت جلب شود و کاستیها به چشم نیاید. از نظر دولت «انتخابات یازدهم ریاست‌جمهوری» که انتخاباتی به شدت مهم و اثرگذار هم هست، بهترین دستاویز برای منحرف کردن اذهان عمومی است. مقاله تهران امروز در نهایت می نویسد: سخنانی که رئیس‌جمهوری به زبان می آورد و تایید و تکذیب‌هایی که صورت می گیرد از نظر مسئولان می تواند اذهان را از وعده‌های اقتصادی پیشین دولت منحرف کند و آنها را به سمت سیاست‌زدگی پیش ببرد. با این وجود اما دولت از این موضوع غافل است که مردم این روزها به شدت به‌دنبال برطرف شدن معضلات اقتصادی خود هستند و در فکر کسی هستند که بتواند اقتصاد و معیشت آنها را بسامان کرده و سرگردانی هایشان را خاتمه دهد. بنابراین دولت در این میان اشتباهی تاکتیکی کرده، اما همین اشتباه تبعات سنگینی برای اقتصاد داشته‌است که این روزها به خوبی شاهد آن هستیم. استانداردترین نظرسنجی‌ دنیا مسعود مرعشی در مقدمه ستون طنز بهار نوشته: هر ایرانی، به واسطه ایرانی بودن، مکلف و موظف است که روزانه به سایت‌های خبری- تحلیلی ارزشی نزدیک به اصولگرایان سر بزند. در مراجعه به این سایت‌ها با نظرسنجی‌های معتبری از این دست مواجه می‌شویم که رییس ستاد و صدا گفته "۹۵‌درصد از مردمی که شبکه های ماهواره ای را می بینند، تلویزیون ایران را تماشا می‌کنند". - سلام. از طرف یه سازمان نظرسنجی و آمارگیری معتبر خدمت می‌رسیم. شما ماهواره دارید؟ (از تلویزیون توی خانه، صدای زنی به گوش می‌رسد که جیغ‌جیغ می‌کند و هی می‌گوید «چنار! چنار! اگه بلایی سر لاله بیارن تو مقصری! ») - نه! ما غلط بکنیم! هرگز ما در خونه ماهواره نگه نمی‌داریم. - اگه زبونم لال، دور از جونتون، خدای ناکرده، یه روزی ماهواره داشتید، شبکه‌های ماهواره‌ای رو که نگاه نمی‌کنید؟ - نه آقا اصلا! به جون شوهرم فقط بعضی وقت‌ها رسانه‌های خارجی رو به قصد نقادی و فهم و درک توطئه‌هاشون علیه ملت ایران رصد می‌کنیم. - ئه! یعنی ماهواره دارید؟! دوستان ما در طرح تعویض ماهواره‌های فرسوده با گیرنده‌های دیجیتال صفر در محل حاضر هستن. هزینه هم نداره، فقط باید پول گیرنده دیجیتال رو بپردازید (همکاران ایشان با عملیات راپل از آسمان فرود می‌آیند.). کارتون روز کارتون رسول آذرگون، جام جم
روزنامه های اول هفته تهران، همچنان مهم ترین بخش های خود را به انتخاباتی اختصاص داده اند که به نوشته بیشترشان همچنان غبارآلوده و مبهم است و با وجود ده ها داوطلب که هر روز بیشتر هم می شوند، اما چهره ای که بتواند گمانه زنی ها را تغییر دهد، هنوز ظاهر نشده است.
بررسی روزنامه های صبح شنبه تهران – هفتم اردیبهشت
در خردادماه گذشته مشخص شد که سازمان اطلاعات سپاه به ریاست حسین طائب مدیر کانال تلگرامی وزیر اطلاعات محمود علوی را بازداشت کرده است در جدیدترین نمونه از این اختلافات، به‌تازگی وزارت اطلاعات از یک سو و سازمان اطلاعات سپاه و قوه قضاییه از سوی دیگر، بر سر محکومیت ۵ ساله یک عضو تیم مذاکرات هسته ای به اتهام جاسوسی، به پاسخگویی به همدیگر پرداختند. شخص محمود علوی وزیر اطلاعات ایران در روز ۱۹ مهر، با اعلام اینکه عبدالرسول دری اصفهانی از نظر این وزارتخانه جاسوس نیست بلکه "همکار" این وزارتخانه بوده، تاکید کرد که "مرجع تشخیص موضوعات مرتبط به جاسوسی معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات است". روز ۲۰ مهر، خبرگزاری وابسته به قوه قضاییه، بدون اینکه وارد بحث "مرجع تشخیص جاسوسی" شود، به آقای علوی پاسخ داد که وزارت اطلاعات تنها "ضابط قضایی" نیست و نهادهای دیگری همچون سپاه هم در این جایگاه قرار دارند. بحث در مورد اینکه مرجع تشخیص جاسوسی در ایران کجاست، یک هفته قبل از تنش اخیر بر سر پرونده عبدالرسول دری اصفهانی، از زاویه ای دیگر بالا گرفته بود. آن دفعه موضوع درگیری، انتشار اتهام "جاسوسی" علیه دختر رئیس قوه قضاییه بود. بیشتر بخوانید: وزیر اطلاعات، در ۱۲ مهر گفت هیچ یک از اعضای خانواده صادق لاریجانی پرونده جاسوسی ندارد و افزود: "یگانه مرجع حرفه ای تشخیص اقدامات جاسوسی در کشور معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات است." عبارت "یگانه مرجع حرفه ای تشخیص جاسوسی"، نوعی تاکید زیرپوستی بر این موضع به شمار می آمد که وزارت اطلاعات، سازمان های اطلاعاتی دیگر را در زمینه تشخیص جاسوسی صاحب‌نظر نمی داند. در نتیجه، تعجبی نداشت که حسین طائب، رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، به طور جداگانه با رد اتهام جاسوسی از خانواده رئیس قوه قضاییه، از "اشراف اطلاعاتی" سازمان خود بر "سرویس های جاسوسی" خبر دهد، که گویی تاکیدی متقابل بر نقش آن در عرصه "ضدجاسوسی" بود. آقای طائب، در ادامه، همچنین از برخورد قضایی با "با مفسدین و عوامل نفوذی دشمن" و "بالاخص دستگیری و اعلام محکومیت جواسیس دوتابعیتی" دفاع کرد که به وضوح، کنایه ای به پرونده عبدالرسول دری اصفهانی بود. موارد جدید پاسخگویی سپاه و وزارت اطلاعات به یکدیگر، تنها بر سر حیطه اختیاراتشان نبوده و شامل مجموعه ای از موضوعات متنوع دیگر هم می شده. به عنوان نمونه، حتی سهم هریک از این دو نهاد در عملیات اطلاعاتی معروف، هر ازگاه موضوع درگیری های رسانه ای شده است. یکی از موارد خبرساز این درگیری، در ۳۱ خرداد گذشته رخ داد، که به دنبال حمله موشکی ایران به مواضع داعش در دیرالزور سوریه، مسئولیت شناسایی مکان های مورد تهاجم به موضوع اختلافی جدید تبدیل شد. بلافاصله بعد از حمله موشکی وزیر اطلاعات گفت "نقاط تجمع سرکردگان داعش توسط وزارت اطلاعات در اختیار یگان موشکی سپاه قرار گرفت" اما سپاه، با صدور اطلاعیه ای تاکید کرد که شناسایی این نقاط تجمع "صرفا توسط عوامل میدانی نیروی قدس سپاه" انجام شده است. اختلافی مشابه، چند ماه قبل هم به فضای رسانه ای ایران راه یافته بود. این بار، شروع ماجرا در ۵ اسفند ۱۳۹۵ بود که حسین نجات، قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه گفت خنثی کردن یک "عملیات تروریستی" در ۲۲ بهمن همان سال، تبادل زندانیان ایرانی و آمریکایی در آستانه اعلام توافق هسته ای و بازداشت عبدالمالک ریگی رهبر گروه جندالله، از سوی این سازمان انجام شده است. در واکنش به این اظهارات، نقل قول یک مقام وزارت اطلاعات -بدون ذکر نام- در رسانه‌ها انعکاس یافت که تصریح داشت هر سه عملیات مورد اشاره سرتیپ نجات منحصرا از سوی وزارت اطلاعات انجام شده و نه هیچ نهاد اطلاعاتی دیگری. در پاسخ به این تکذیب، حسین نجات گفت: "چنانچه تمامی فعالیت‌های اطلاعات سپاه به نام وزارت اطلاعات هم منتشر شود، ما هیچ گلایه‌ای نداریم." محمود علوی در روز رای اعتماد خود در مجلس گفت: "اگر مقام معظم رهبری تمامی اختیارات وزارت اطلاعات را هم بگیرند و به نهادی دیگر بدهند دست ادب به سینه می‌گیریم و تمکین می‌کنیم" فراتر از درگیری لفظی موارد جدید درگیری اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات، تنها به پاسخگویی های رسانه ای دو طرف محدود نبوده و در مواردی، حتی به درگیری های عملی منجر شده است. جنجالی ترین نمونه از این نوع درگیری ها، پس از دستگیری تعدادی از مدیران کانال های تلگرامی حامی دولت در اسفند ۱۳۹۵ رخ داد که به زودی مشخص شد کار سازمان اطلاعات سپاه بوده است. به دنبال این برخورد، وزیر اطلاعات و شخص رئیس جمهور اتهامات امنیتی وارد شده به این مدیران را بی اساس دانستند و قوه قضاییه -همچون سایر موارد مشابه - از موضع سازمان اطلاعات سپاه حمایت کرد. غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه در ۲۳ فرودین امسال، با رد اظهارات محمود علوی که گفته بود دستگیر شدگان مرتکب جرم نشده اند، گفت در ارتباط با این افراد "مطالبی در مورد خود وزیر اطلاعات مطرح است" و در نتیجه وزیر "حتی نمی تواند در این پرونده اظهار نظر کند". در آن زمان، اغلب مخاطبان رسانه ها از کنایه سخنگوی قوه قضاییه و پاسخ وزیر که گفت ظاهرا دستگیرشدگان "شریک جرم بنده هستند" سر درنیاوردند. موضوع، دو ماه بعد و در پی حضور محمود علوی در مجلس برای پاسخگویی به سوالات نمایندگان، اطلاعات عجیبی در مورد هویت برخی دستگیرشدگان انتشار یافت. در ۱۶ خرداد گذشته، مشخصا حسین نقوی حسینی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی نقل کرد که آقای علوی در این جلسه گفته که در جریان دستگیری مدیران کانال های تلگرامی حامی دولت، مدیر کانال تلگرامی وزیر اطلاعات هم بازداشت شده است. بیشتر بخوانید: در ۵ تیر گذشته، همسر مجتبی باقری، مدیر کانال تلگرام وزیر اطلاعات، در شرحی که از وضعیت آقای باقری منتشر کرد نوشت در ملاقات‌های خود با کارشناس اطلاعات سپاه متوجه شده که این سازمان و قوه قضاییه به شدت نسبت به عملکرد محمود علوی "معترض هستند"، و آقای باقری را "قربانی منازعات دو بخش اطّلاعات سپاه و قوه قضاییه با وزارت اطّلاعات" دانست. اگرچه اخبار مربوط به درگیری نهادهای امنیتی در ایران تازگی نداشت، اما احتمالا بخش هایی از افکار عمومی، هرگز تصور نمی کردند میزان این درگیری به حدی گسترش یافته باشد که سازمان اطلاعات سپاه، مدیر کانال تلگرانی شخص وزیر اطلاعات را دستگیر کند و وزیر هم قادر به انجام کاری برای کمک به او نباشد. در جریان رای اعتماد به کابینه دولت دوازدهم در ۲۵ مرداد، علی مطهری، نایب رئیس مجلس با اشاره به مواردی همچون دستگیری مدیران کانال های تلگرامی، از محمود علوی انتقاد کرد که قادر به "صیانت از حقوق وزارت اطلاعات" نیست و به نهادهای موازی "اجازه دخالت در کار این وزارتخانه را می‌دهد". او به عنوان نمونه گفت: "وقتی از وزیر اطلاعات درباره بازداشت مدیران کانال‌های تلگرامی در آستانه سال ۹۶ سؤال کردیم ایشان گفت این کار توسط نهاد دیگری انجام شده و خود من هم معترض هستم. همین‌طور زمانی که از بازداشت برخی دانشجویان و خبرنگاران یا افرادی که به اتهام جاسوسی بازداشت شده‌اند سؤال می‌کنیم وزیر جوابی ندارد و می‌گوید از حیطه اختیار من خارج است." آقای علوی در پاسخ خود به انتقادات آقای مطهری، یادآوری کرد که وزارت اطلاعات علاوه بر پاسخ به مجلس، در چارچوب مورد نظر رهبری عمل می کند و افزود: "اگر مقام معظم رهبری تمامی اختیارات وزارت اطلاعات را هم بگیرند و به نهادی دیگر بدهند دست ادب به سینه می‌گیریم و تمکین می‌کنیم." حیدر مصلحی، در زمان وزارت خود و هنگامی که وزارتخانه او در حداکثر سطح هماهنگی با رهبر قرار داشت، هشدار داد که "باید جلوی موازی‌کار کردن‌ها و به تیپ هم زدن‌ها در کارهای اطلاعاتی گرفته شود" سابقه اختلافات دو نهاد هرچند انتصاب وزیر اطلاعات در ایران باید به تایید رهبر برسد، اما این وزیر عضوی از هیات وزیران است. عبارت "موازی کاری" دستگاه های اطلاعاتی، در ابتدا در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی مشهور شد. نخستین وزیر اطلاعات آقای خاتمی قربانعلی دری نجف‌آبادی بود، که پس از برکناریش بر سر ماجرای قتل های زنجیره‌ای، برخی نشریات اصلاح طلب او را چهاردهمین گزینه محمد خاتمی برای پست وزارت اطلاعات معرفی کردند. در پی روی کار آمدن علی یونسی و انجام تغییرات قابل توجه در وزارت اطلاعات بر سر پرونده قتل ها، بسیاری از منتسبان آیت الله خامنه ای اعتماد سابق خود را به این وزارتخانه از دست دادند. در نتیجه، واحدهای اطلاعاتی سپاه پاسداران، نیروی انتظامی و قوه قضائیه، بیش از گذشته به انجام وظایف موازی با وزارت اطلاعات پرداختند. با پایان دوره محمد خاتمی و به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد، این تصور وجود داشت که نیاز حکومت ایران به وجود دستگاه های اطلاعاتی موازی کاهش خواهد یافت. غلامحسین محسنی اژه ای، نخستین وزیر اطلاعات آقای احمدی نژاد، در ابتدای روی کار آمدن خود در سال ۱۳۸۴ تاکید کرد که خواهد کوشید تا موازی کاری در فعالیت های اطلاعاتی را کاهش بدهد. بیشتر بخوانید: اما در عمل، موازی کاری نهادهای مختلف کاهش نیافت و حتی پس از انتخابات ۱۳۸۸ و متهم شدن وزارت اطلاعات به بی کفایتی در پیش بینی و برخورد با اعتراضات انتخاباتی، رهبر جمهوری اسلامی دستور تشکیل سازمان اطلاعاتی جدیدی را در سپاه پاسداران ایران صادر کرد. بر مبنای این دستور، "معاونت اطلاعات سپاه" از مهر ۱۳۸۸ به "سازمان اطلاعات سپاه" ارتقا یافت - که البته ارتباطی با "حفاظت اطلاعات سپاه" نداشت که وظیفه آن، حفاظت از اطلاعات داخلی سپاه بود. میان وظایف وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه، از همان ابتدا تفکیک روشنی وجود نداشت و این عدم تفکیک، باعث شد تا حتی در زمانی که مدیران این دونهاد اطلاعاتی همسو بودند -مقطع مسئولیت حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات و حسین طائب در اطلاعات سپاه- هر از گاه نشانه هایی از اختلاف آنها به رسانه ها راه پیدا کند. در ادامه همین وضعیت بود که حیدر مصلحی وزیر اطلاعات وقت، در حاشیه همایش سراسری "امنیت پایدار" در ۹ خرداد ۱۳۹۱، یکی از اهداف برگزاری آن همایش را جلوگیری از "موازی کاری دستگاه‌های اطلاعاتی" عنوان کرد. آقای مصلحی حتی به صراحت هشدار داد که "باید جلوی موازی‌کار کردن‌ها و به تیپ هم زدن‌ها در کارهای اطلاعاتی گرفته شود". گلایه حیدر مصلحی از "به تیپ هم زدن" نهادهای اطلاعاتی در حالی عنوان می شد که از فروردین ۱۳۹۰، به دنبال تلاش ناکام محمود احمدی نژاد برای برکناری وزیر اطلاعات خود، آقای مصلحی در هماهنگی مطلق با رهبر عمل می کرد و رئیس جمهور وقت، عملا کنترلی با این وزارتخانه نداشت. غلامحسین محسنی اژه ای، نخستین وزیر اطلاعات محمود احمدی نژاد، در ابتدای روی کار آمدن خود گفت موازی کاری در فعالیت های اطلاعاتی را کاهش می دهد، اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، که اندکی پس از پایان مسئولیت او، معاون اطلاعات سپاه به یک سازمان اطلاعاتی جدید تبدیل شد "شورای هماهنگی اطلاعات؟" در هنگام تنظیم اساسنامه وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲، این نهاد به عنوان تشکیلات اطلاعاتی اصلی ایران معرفی شد. در این اساسنامه، تشکیل شورای به نام "شورای هماهنگی اطلاعات" نیز پیش بینی شد تا با محوریت وزارت اطلاعات، به هماهنگ کردن فعالیت های اطلاعاتی نهادهای گوناگون بپردازد. با وجود این، تا قبل از شروع به کار دولت اول حسن روحانی، خبری از تشکیل جلسات این شورا در دست نیست. با شروع به کار حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، وی کوشید با احیای "شورای هماهنگی اطلاعات"، جلوی موازی کاری را بگیرد و احتمالا جایگاه وزارت اطلاعات را در مجموعه نهادهای اطلاعاتی کشور تقویت کند. در ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، محمود علوی با اعلام انجام "مقدمات" فعالیت شورای هماهنگی اطلاعات ابراز امیدواری کرد که تشکیل این شورا منجر به "هماهنگی بیشتر" دستگاه های اطلاعاتی مختلف شود. در ۷ آبان همان سال خبر تشکیل نخستین جلسه این شورا به ریاست محمود علوی منتشر شد. بیشتر بخوانید: از آن زمان تاکنون، در مورد محتوای جلسات این شورا و تصمیم های گرفته شده در آنها خبر مشخصی وجود ندارد. با وجود این، در جلسه رای اعتماد دولت دوازدهم در ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس خبر از تشکیل هفتگی جلسات شورای هماهنگی اطلاعات در محل دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی داده است. خبری که ظاهرا به معنی این است که مسئولان ارشد وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه، هر هفته می توانند در جلسات شورای هماهنگی وزارت اطلاعات به طرح مشکلات خود بپردازند. وقتی این دو نهاد اطلاعاتی، علی رغم جلسات شورای هماهنگی اطلاعات، هر از گاه به شیوه هفته ها و ماه های اخیر به پاسخگویی رسانه ای به یکدیگر می پردازند، لابد باید نتیجه گرفت که طیفی از مشکلات آنها، جدی تر از آن بوده اند که در این جلسات هفتگی قابل حل و فصل باشند. حتی با وجود اینکه وزیر اطلاعات تاکید دارد: "اگر مقام معظم رهبری تمامی اختیارات وزارت اطلاعات را هم بگیرند و به نهادی دیگر بدهند، دست ادب به سینه می‌گیریم و تمکین می‌کنیم."
در سطح حکومت ایران، گویی دیگر حتی تلاشی برای "رسانه ای نشدن" اختلافات سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات صورت نمی گیرد.
اختلاف اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات تا کجا پیش می‌رود؟
روز سه شنبه 22 اسفند ماه نیز غلامحسین الهام با اشاره به اکران فیلم 300، این فیلم را در راستای تبلیغات علیه فرهنگ ایرانی خواند، همچنین جواد شمقدری مشاور فرهنگی رئیس جمهوری ایران نیز از این فیلم به عنوان بخشی از تبلیغات روانی علیه ایران یاد کرد که وجهه باستانی تمدن ایران را تخریب می کند. برخی از ایرانیان معتقدند که این فیلم توهینی به ایرانیان و تاریخ این کشور است و علیه آن دست به کار تهیه طومار اینترنتی و یا بمب گوگلی (سایتی که با لینک دادن به آن رتبه اش در گوگل بالا می آید و اعتراضی علیه این فیلم است) شده اند. این فیلم از روی کتاب مصوری نوشته فرانک میلر به همین نام توسط شرکت "برادران وارنر" ساخته شده است. داستان فیلم نبرد سپاه دهها هزار نفری خشایارشا که گفته می شود بالغ بر 250.000 نفر بوده است با 300 نفر از رزم آوران اسپارت است. در این نبرد که حدود سه روز به طول می انجامد ارتش امپراتوری هخامنشی در برابر 300 رزم آور اسپارتی در یک تنگه در نزدیکی آتن متوقف شد و تنها زمانی توانست آنها را شکست بدهد که در اثر خیانت یک یونانی راه دیگری برای دور زدن آنها و محاصره اسپارتی ها یافت. این فیلم در دو روز آخر هفته با استقبال بسیاری در آمریکا روبرو شده است و به فروشی معادل هفتاد میلیون دلار رسیده است که استقبالی غیر منتظره محسوب می شود. برخی از ایرانیان می گویند علاوه بر تحریفات تاریخی که در فیلم رخ می نماید، چهره ایرانیان بی شباهت به هیولاها نیست. امیر عزتی منتقد فیلم در فنلاند می گوید: "در بحبوحه تلاش جمهوری اسلامی برای رسیدن به انرژی هسته ای نشان دادن چنین چیزی در سینمای آمریکا می تواند یک اتفاق طبیعی باشد چون ایرانی ها هم از آمریکایی ها در فیلم های خودشان چهره ای منفی نشان می دهند." این منتقد فیلم ادامه می دهد: "اما جنجال ایجاد شده توسط ایرانی ها در اینترنت نشان می دهد که خیلی شتابزده و از روی شیفتگی و نفرت توام نسبت به سینمای آمریکا این واکنش را نشان داده اند، چون ما فیلم های خیلی جدی تری در طول سالهای گذشته داشتیم که به ایران می پرداخت و یا چند مجموعه مستندی که شبکه های تلویزیونی مشهور در باره ایران نمایش دادند و در آنها چهره نا مطلوبی از ایرانیان نشان داده شد ولی تا این حد با اعتراض ایرانیان روبرو نشده اند." آقای عزتی می گوید جنجال در باره این فیلم و تبلیغات منفی پیرامون آن در نهایت به نفع فیلم تمام می شود زیرا هدف از تولید این فیلم صرفاً کسب درآمد برای کمپانی سازنده بوده است. در همین حال پندار یوسفی که سازنده بمب گوگلی برای اعتراض به این فیلم است می گوید: "مشکل اصلی این است که ایرانی ها در این فیلم به شکل موجوداتی کریه، وحشی و تهوع آور نشان داده شدند، البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که این فیلم از روی یک کتاب کمیک تهیه شده است و شخصیت های تخیلی و بزرگ نمایی از عناصر این گونه کتاب ها هستند ولی با این وجود من هیچ کتاب کمیکی که تا این حد یک طرفه تصویر منفی از یک ملت ترسیم کند و در عین حال ادعای بازگویی یک داستان تاریخی و واقعی داشته باشد را ندیده ام." با این حال با آغاز اکران این فیلم در کشورهای دیگر، به نظر می رسد دامنه این مباحثات در باره این فیلم که به زعم برخی از رسانه ها و مطبوعات ایرانی فیلمی برای تبلیغات آگاهانه علیه ایران خوانده شده است، بالا خواهد گرفت. اگر شما هم این فیلم را دیده اید یا نظری در باره آن دارید از طریق پنجره موجود در این صفحه برای ما بفرستید. لطفا به خط و زبان فارسی و فشرده بنویسید. زیبا از اصفهان به نظر من بهترین شیوه مبارزه اینه که صدا و سیما به کمک یه شرکت معتبر خارجی یک فیلم زیبا با جلوه های تصویری بالا در مورد زندگی کوروش کبیر بسازد و به دنیا عرضه کند. تا همه با فرهنگ و تاریخ باستان ایران زمین آشنا بشوند. متاسفانه دولت مردای ما دلشون برای این چیزها اصلا نمی سوزه. همون خلیج فارس هم اگه مردم اعتراض نمی کردند چیزی نمی گفتن و الان خلیج عربی شده بود. غیرت هم خوب چیزیه. منیره از فنلاند من این فیلم را دیده ام کار هنری خوبی بود و تاریخی - تخیلی. ما متاسفانه همیشه دوست داریم همه از ما تعریف کنند و هیچگاه برای نظر هنری یک نویسنده ارزش نمی گذاریم. کسانی که فکر می کنند که ما در طول تاریخ سراسر نیکو بوده ایم و قابل ستایش مسلما افراد کم سوادی هستیم که دامنه اطلاعاتمان فقط به آنچه از منابع در دسترس خوانده اند محدود می شوند و نمی خواهیم نظرات و حکایتهایی که جهان در مورد ما مطرح می کنند را قبول داشته باشند. بابک از سانفرانسیکو کاش خشایارشا بجای حمله به یونان از آنها دموکراسی یاد می گرفت. رضا از شیراز این فیلم واقعا ضعیف هست ، چه از لحاظ فیلمنامه و چه از نظر هنری! کل مدت فیلمبرداری این فیلم ۶۰ روز بوده و یکسال فقط جلوه های ویژه ی فیلم به طول انجامیده که کاملا بیانگر رتبه ی فیلم هست. ماندانا از کپنهاک به نظر من سیاست خیلی کثیف هست. اکنون که نیاز به آرای مثبت برای حمله به ایران را دارند، باپست نشان دادن و بی ارزش تلقی نمودن فرهنگ و تاریخ این مملکت توهین بزرگی به تمام ایرانیان نموده و همه را زیر سوال برده اند. آریا از کرج این درست که تاریخ رو ملل فاتح می نویسند اما اینکه تاریخ نوشته شده رو تغییر بدن خیلی خنده داره. ظاهرا دوستان آمریکایی فراموش کردن که این داستان درست برگرفته از رشادت سردار شجاع ایرانی جناب آریو برزن بود که با یاران اندکش تونست جلوی سپاه عظیم اسکندر رو بگیره و مطمئنم که همه اونایی که مطالعات تاریخی کمی هم که داشته باشند این رشادت رو تو تاریخ ایران خوندن. رضا از ونکوور به تمام عزیزانی که در ایران هستن می خواهم بگم بیرون از ایران مردم کشورها مختلف اینجوری که بیشترتون فکرمی کنید از تاریخ و فرهنگ ایران اطلایی ندارن. و فکر میکنم هیچ علاقه ای هم ندارن. ما داریم با این قضیه احساساتی برخورد میکنیم و فکر میکنم برایه تغییر دادن این ما باید اول ازخودمون شروع کنیم. بیشتر نظرهایی که من هم اینجا و هم در وبسایتهایی دیگر خواندم واقعا نشون داد که بیشتر نظرات از روی احساس بود و بیشتر کسانی که نظر داده بودن حتا از تاریخ ایران چیزه بیشتری از انچه ما در کلاس درس یاد گرفته بودیم بلد نبودن. پس بایید اول خودمان را اصلاح کنیم و بعد دیگران را. به امید ایرانی سربلند. مسعود از بوشهر با سلام به ایران و ایرانیان من شخصا جه میتونم بگم...!! از ماست که بر ماست ..! وقتی که ارزشهای فرهنگی و سنتی ایران و ایرانیان کم کم به بیرنگی متمایل میشوند, وقتی که فردی با درایت و واقع بینی وجود ندارد که سکان این کشتی قدیمی را بدست بگیرد و اونو ترمیم کنه! وقتی خود تیشه برداشته و بر ریشه این درخت کهن میزنیم و وقتی خود خواهی ها و ... چیره میشوند ! باید انتظار این قبیل دردها و اهانت ها را هم داشت هر چند که بار اول نیست. برای اینکه بی پدریم ! یتیم مانده ایم ! خود پدران و مادرانمان را طرد کرده ایم و بی حرمتی میکنیم ! برای خود تاریخ کذایی درست کرده ایم و از دیگران تحفه گرفته ایم و به آن میبالیم ... فرزین منوچهری از کانادا به نظر من به تصویر کشیدن چهره ای کریه از ایرانیان و بد توصیف کردن انها بدتر از شعار مرگ بر امریکا و امریکای جنایتکار و شیطان بزرگ و... نیست. این می تواند بازتاب رفتار نابخردانه خود ما باشد. اردشیر محتشم از مشهد ساخت این فیلم برخلاف سازندگان در نهایت تبلیغی مثبت برای ایرانیان خواهد شد. چون تمدن عظیم ایرانی بالاتر و برتر ازاین است که خدشه به ان وارد شود. محمد رضا از تهران چیزی که مسلمه اینه که ما هیچگونه مدرک و یا سند مکتوب و یا حتی پیکره و نقش نگاره در منابع ایرانی راجع این جنگ نداریم و هر چیزی که گفته میشه تنها و تنها از منابع یونانی نشات می گیره که دست پخت تعصب و غلو و روحیه سلطه جویی آنهاست و الان هم که اینقدر دنیای غرب این جنگ یا مثلا جنگ اسکندر رو با آب و تاب دامن می زنند از این جهت هست که اونها ادعا دارند جانشین تمدن های یونان و رم هستند و با ساختن و تکرار داستان این جنگ ها و رویدادهای مشابه مثلا تلویحا می خوان ادعای یکه تازی و شماره یک بودن خودشون رو به رخ بکشن... اما حقیقت چیه؟ نقاط تاریک بسیاری این بین وجود داره که بسیاری از روشنفکران غربی نوشته های یونانیان که در تاریخ به دروغگویی شهره هستند(کوروش کبیر در گفته ای دروغگویی ایشان رو بهشون گوشزد می کنه) رو مورد تردید قرار دادن و نوشته های هرودوت رو در این زمینه تصویر سازی خیالی عنوان کردن... علی از نیویورک این روزها ایران فقط دنبال بهانه است تا بتواند امریکا را برای دیگران یه طور دیگه نشون بده و بگه که امریکایی ها زیادی به ایران فشار میارند تا اینطوری بتونه فکر بقیه کشورها را عوض کنه چرا به فیلم هایی دیگری که اینطوری در باره ایران درست کردند اعتراض نشده الان ایران فقط رسوایی امریکا را در جهان میخاد تا بقیه را هم نظر خودش کنه البته امریکا هم در مقابل میخاد جلوی این همه زور گویی های ایران را بگیره. شهاب برداران دیلمقانی تاریخ را نمی توان با سلیقه و تحریف تغییر داد و فقط کافی است بتوانیم به زمان دیگر برویم تا خود به طور دقیق آن ماجراهای تاریخی را شاهد باشیم. اما ساخت چنین فیلمی نشانگر وجود این تفکر در بین مردم نا آشنا با امپراطوری پارس دارد که اگر سرزمین ایرانی ها امروز این چنین مخالف پیشرفت علم و فناوری است و به جای مراسم شادی آور و انسانی به مراسم غمناک و سیاسی روی می آورند هست، پس حتما از ابتدا هم اینگونه بوده اند و یونانی ها هم برای همین از آنها متنفر بوده اند... اصولا چنین منطق و تفکری است که باعث جنگها می شود؛ چون هر کس درستی را از دید خود و منطقه سکونتش می سنجد و این است دلیل وجود مرزها و ویزاها و خشونتهای تروریستی و جنگ و نابودی و کندی پیشرفت علم و بشریت. شاهرخ از ساندیگو چرا بمابرمیخوره؟ ما ۲۸ سال فریاد زدیم مرگ بر امریکا. چم توقع دیگه داریم؟ بریم اول فرهنگ ۴۰۰ ساله خودمونو که خواب موندیم را درست کنیم بعد همه چیز خود بخود درست میشه. آتوسا از تهران جالبه که ملت ایران ۲۵۰۰ سال پیش برده دار نبودند و این خود نشانی از فرهنگ والای ایران بوده در حالی که حدود۱۵۰ سال پیش در امریکا برده داری رایج بوده و حال ملت ما به شکل بربر به تصویر کشیده میشود جای بسی شرمساریست. دانیال از تهران فکر میکنم این فیلم تیر خلاصی باشه برای خوش خیالی همه آنهایی که فکر میکنند امریکایی ها فقط با آخوندها مشکل دارند و قراره بیان و مارو نجات بدن، دیگه کاملا واضح است که اونها نه احترامی برای ما و فرهنگ و تمدنمان قایلند و نه ارزشی برای جان و مال و ناموس ما بلکه مثل همیشه دنبال منافع خودشانند و بعضی وقتها هم موقعیت ایجاب میکنه که مثلا آقای بوش عید نوروز را تبریک بگه و بعضی ساده دل ها هم باور کنند. اشکان از ونکوور سینمای هالیود به طور کلی سینمایی تجاری است و تنها هدف ان پول در اوردن است که برای رسیدن به این هدف دست به هر نوع رویا پردازی و تحریف واقعیت میزند. این فیلم هم نمونه ای از صدها تولیدات این کارخانه رویا سازی است. با امضا کردن یک طومار و جنجال در مورد فیلم نه تنها جلوی پخش این فیلم و ساخت مشابهات ان گرفته نمیشود بلکه به نوعی به تبلیغ برای فیلم می انجامد. یادمان باشد که هر روزه در وسایل ارتباط جمعی غربی نمونه های بسیار جدی تر و اثر گذار تر به صور مختلف از قبیل مستند های تلویزیونی، قطعات خبری و مقالات روزنامه ها به خورد افکار عمومی داده میشود که سعی در برتر جلوه دادن فرهنگ غربی و لزوم صدور دموکراسی به ملتهای عقب مانده و وحشی دیگر نقاط دنیا دارند. وظیفه ما نه تنها به عنوان یک ایرانی بلکه به عنوان یک شهروند عدالت خواه و حقیقت جوی این دنیا, شناخت نفس این سیستم پیچیده و مبارزه ریشه ای با انست. تنها از راه تلاش فرهنگی و حمایت فیلم سازان و نویسندگان و فرهیختگان ایرانی، عرب، افریقایی، اسیایی و تمامی کشورهای مظلوم جهان سوم است که میتوان یک سر و گردن بالاتر از تمامی این فیلمها و تبلیغات ایستاد و اثر انها را خنثی کرد. ساخت و نمایش این فیلم را باید به نوعی به فال نیک گرفت چرا که به نوعی، تلنگری به بعضی از ما ایرانیان است که تا به حال مصرف کننده و ستایشگر این سیستم بوده ایم. امید انواری از دبی چرا ما ایرونی ها دوست داریم همیشه تو رویا زندگی کنیم ؟؟؟ آیا الان خیلی متمدن هستیم ؟ دلم میخواد که یک روز ابزار مدرنیته که از غرب وارد کردیم ( مثل ماشین و موبایل و ..) رو بگذاریم کنار و بعدش ببینیم که تمدن ما در چه حدی هست. ما عادت کردیم که همیشه با این افسانه زندگی کنیم : کشوری با۲۵۰ سال سابقه تمدن درخشان ... من نمیدونم که اگه کورش نبود امروز به کی افتخار میکردیم ؟؟ قاجار ها یا سلجوقی ها؟ یا صفویه ؟؟ خوبه که اول یه ذره . حتی ۴ خط در مورد کشورمون مطالعه کنیم بعد فوری جوش بیاریم.. نمونه زنده این فیلم رو میتونید به صورت زنده و مستند در کوچه خیابان های تهران ببینید .من اگر جای فیلمساز بودم به جای این همه خرج. میرفتم و یک مستند از ایران میساختم. ما همانی هستیم که امروز هستیم. نه انی که ۲۰۰۰ سال پیش بوده اند. کامران از لس آنجلس ای هموطنان نازنین اشکالی که در این طومار میبینم ربط دادن دو چیری است که حداقل در حال حاضر بهم نباید ربط داده شوند. هالیوودیها و غربیها و سیاستمداران و هر آنکه خواستار تولید فیلمی به اسم و با محتوبات ۳۰۰ داشته یک چیز را کامل و واضح به همه جهانیان رسانده. ایرانیها بربر و وحشی هستند. آیا این توهین به همه ما از هر دین و مذهب و قومیتی نیست؟ اگر آری. پس دیگر نیازی به غرض ورزی و یا دخیل کردن تجربه های شخصیمان از آبرو و شرف ملیمان نیست. بله منهم با تصحیح کردن کمبودها و هزاران مسله و معضل فعلی صد البته موافقم ولی نه در موقعی که دیگران صریحا به همه ما بدون استثنا کثیفترین حرفها را میزنند. که به گفته و تحقیق خودشان کاملا غلط و کذب محظ است. به امید پیروزی و موفقیت روزافزون همگی هموطنان عزیز. مریم از تهران من تصور می کنم بین آزادی عقیده و توهین کردن به هویت یک ملت تفاوت ظریف و هوشمندانه ای وجود دارد که متاسفانه همه افراد قادر به تشخیص آن نیستند. این فیلم به نظرمن نمودی از خشم عده ای نسبت به برتری دیگران است. اسماعیل از تهران شاید عده ایی کمتر در مورد تاریخ مطالعه داشته باشند. لازمه در مورد این موضوعی که در کتاب هرودوت و یکی دو نفر مورخ – افسانه سرای یونانی ثبت شده توضیحی بدم. این اشخاص برای بزرگ کردن یونانیها و اینکه گفته بشه به بزرگترین و متمدن ترین امپراتوری دنیا سفر کردن چنان با آب و تاب شرح پیروزیهای یونانیها رو نوشتن که بشر تا به امروز در جهل فرو رفته .با شهرتی که این افراد با نوشتن اینگونه تاریخها و نمایشنامه به دست میآوردن پول خوبی به جیب میزدند. باید گفت مقایسه ایران ( بجای واژه پارس ) و یونان در آن زمان همچون مقایسه اسب و پشه هست. یونانیها دورترین ملتی بودن که زیر سلطه ایران بودند و سربازان یونانی حتی در نبرد با شورشیهای آتنی در ارتش ایران خدمت می کردند... بابک از تهران: به نام یزدان پاک با درود فراوان به همه هموطنان با توجه به این که در این مورد خاص، از حکومت و دولتمردان مان توقع واکنش مناسب و معرفی درست تاریخ و فرهنگ ایران نمی توان داشت، چون خود تا حد زیادی زمینه ساز این امر بوده اند و نه از دشمنان این کهن بوم و بر، چرا که آنان نیز به دنبال مطامع خویشند لذا از همه ایرانیان خصوصاً هموطنان مقیم خارج از کشور می خواهم که خود تا آنجا که می توانند نسبت به معرفی تاریخ و فرهنگ واقعی و اصیل ایرانی به مردم دیگر دنیا تلاش کنند. ناهید از کانادا: من فکر می کنم بهمون بر خورده چون الان که چیزی نداریم بهش افتخار کنیم میترسیم اگر تاریخ رو هم دستکاری کنند دیگر فاتحه ما خوانده می شود. محسن از کپنهاگ: بله این فیلم توهینی آشکار به یک ملت است. این فیلم هم همانند اسکندر در راستای سیاست جنجال آفرینی غرب است. جالب اینجاست که بدنبال راهی جهت آشتی غرب و شرق هستند و انتظار صلح در خاورمیانه هم دارند. ولی خب حداقل این قبیل فیلمهای شرم آور بستری برای ما خواهد شد که بدانیم باید خود پاسدار تاریخ و فرهنگ خویش باشیم. علیرضا از واشنگتن: کار ماها شده فقط ایراد از این و اون گرفتن! ایستادیم تا کسی کاری میکنه فریاد وامصیبتا سر بدیم که ای داد به فرهنگ غنی ما توهین شد و و و چرا انگشت انتقادمون رو بسمت خودمون و کارگردانان سینمایی خودمون نمیگیریم؟ شد یکبار فیلمی از تاریخ هخامنشی درست کنیم و واقعیت رو به این جهانی که بقول شما همشون به ایران گیر دادن نشون بدیم؟ اصلا چرا راه دور میریم؟ تا حالا شما از جنگ چالدران که ۳۰۰ نفر ایرانی مقابل لشکر عثمانی ایستادگی کردن چیزی شنیدید؟ چرا کارگردانان ما که راه براه فیلم برای نزدیکی و ارادتمندی ایرانیان به اعراب درست میکنند تحقیقی در مورد جنگ چالدران نمیکنند؟ محسن از گوتمبرگ: ما ایرانیان هالیوود را درک نمیکنیم. دلیلش هم این است که می خواهیم هرچه را ببینیم باور کنیم. آمریکایی ها اینطور فکر نمی کنند. اگر نظر آنه ارا در مورد این فیلم بپرسید مطمئن باشید که خواهند گفت که "این فقط یک فیلم است". یعنی برایشان ارزش علمی و غیره ندارد. اولین بار این عبارت را از دهان یک آمریکایی در ترکیه شنیدم که میگفت این ترکها خیال میکنند که همه زنهای آمریکایی خراب هستند چون در فیلمها همه زنها خیلی راحت با مردان میآمیزند. هالیوود قصد تاریخ نگاری نداشته و ندارد بلکه از تاریخ و سایر مسائل اقتباس میکند و فیلمی برای سرگرمی می سازد. من بسیاری از شخصیتها و فیلمها را از جمله پرل هاربر، catch me if you can، تایتانیک و بسیاری دیگر را پیگیری کردم جریان اصلا چیز دیگری بوده. هیچکس هم اعتراضی نکرده. آمریکایی ها در مورد بسیاری کشورهای دیگر هم فیلم زننده ساخته اند اما کسی اعتراضی نکرده. حتا فیلم بورات که واقعا... بازهم این حساسیتی که ما ایرانی ها نشان میدیم نشان ندادند. گویا همه درک میکنند که it´s just a movie بغیر از ما ایرانیان! ما سر فیلم «بدون دخترم هرگز» هم همیندقدر برآشفتیم. آیا مشکل در خود ما نیست؟ آیا ما از خودمان شک داریم؟ رضا از مالمو، سوئد نصف بیشتر کسایی که تو غرب این فیلمو دیدن احساس تعجب میکن وقتی میفهمن پرشیا همون ایران است. بعد ادعای با سوادیشون هم میشه. دل ادم میسوزه که از وایکینگهای وحشی یک قوم متمدن و از قوم پاک اریا چهره ای وحشی نشون میدن.همه ما مقصریم. بزرگمهر وزیری از هیوستون من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن اشنا کرد. زمانی که رهبران حکومت اسلامی ، به بزرگان تاریخ ایران و پدیده های فرهنگی آن توهین می کنند. از دشمن ( به گفته حکومت ) چه می توان چشم داشت. سرافزار از لندن به نظر مصداق واقعی گر خدا خواهد عدو شود سبب خیر اینکه بعضی از هموطنان تاحالا فکرمی کردندغرب فقط با جمهوری اسلامی مخالف هست. اینها کلأ با تمدن ایرانی مخالفن. اون از یونانیها که ایرانیها را وحشی میخواندند انها هم نوادگان همانها هستند. هادی از شیراز به آنها بگویید اگر با امروز ایران مشکل دارید حق ندارید تاریخ دنیا را تحریف کنید. حالا این ما چند نفر هستیم که در مقابل لشکر دنیا می ایستیم. حمید از لندن باید به حال بشریت گریه کرد که پول و قدرت در اختیار عده اندکی که برای منافع خودشون تاریخ را به راحتی تحریف می کنند و تمدن های بنیادین و ملت های ارزشمند و در واقع بشریت رو به تمسخر می گیرند. شیرین زاکانی از تهران من از سازندگان این فیلم این سوال را دارم که آیا واقعا ایران را از نزدیک دیده اند که چنین بی شرمانه تمدن عظیم آن را زیر سوال می برند؟ مریم از تهران اتحاد اکثر مردم به خصوص جوانان و پیش قدم شدن آنها برای اعتراض به این توهینی که به تاریخ باستان ما شد بیشتر از همه برای دولت مردان درس هایی داشت. اینکه بدانند دوره ی ظالم و بد دانستن پادشاهان و سلسله های ٢٥٠٠ ساله و بی اهمیت دانستن این تاریخ و تلاش در حذف نمودن آن از سویشان به سر آمده. الان مردم به خصوص جوانان بیشتر از هر زمان دیگه ای به این تاریخ و فرهنگ با شکوهشان افتخار می کنند و هیچ توهینی را چه از جانب دیگر کشور ها و سازندگان هالیوودی و چه حتی از جانب برخی گروه های داخلی تحمل نمی کنند. این نکته را در عکس العمل آنها نسبت به آب گیری سد سیوند و به خطر افتادن مقبره کوروش می توان به خوبی دید. ایفا از نروژ: به دوستانی که رگ غیرتشون ورم کرده بشارت میدم که هالیوود فیلم دیگری هم در سال ۲۰۰۶ ساخته به نام" One night with the king" که اون هم داستان خشایارش است ولی بییار با ابهت. مسئله اینست که ۵ سال دیگه نه فیلم۳۰۰ یاد دنیا میماند و نه اون یکی ولی ما خودمان با کارهامون وجه ایران و ایرانی را به باد دادیم و میدهیم. بهزاد از اسکاتلند: امریکا صاحب یک تاریخ ۵۰۰ ساله است که ۵۰ در صدش با جنگ و خونریزی بوده ولی هیچ وقت دولت مردانش به این تاریخ توهین نکردن ولی وقتی دولت مردان ایرانی صبح تا شب دغدغه ی اسلام دارند و آشکارا فرهنگ ۲۵۰۰ ساله ایران باستان را مسخره می کنند و تمام سنن کهن ما را نفی می کنند و برزگ مردانی چون کوروش و داریوش یا خشایار را بربر و جنگ طلب نشان می دهند، دیگر چه انتظاری از زک اسنایدر یا میلر داریم که شاید حتی نمی دانند ایران کجاست! به قول قدیمیها از ماست که بر ماست! سیامک از تهران: به نظر من هیچ گونه فاکتور غیر منطقی در این فیلم وجود ندارد. فیلم تاریخی که بر اساس کمیک استریپ فرانک میلر ساخته شده باشد، بهتر از این نمیشود. بهتر است این را در ژانر علمی تخیلی طبقه بندی کنیم تا خیال همه راحت شود. امیر- سایه از فرانکفورت: بسیار جای تاسف دارد که افکار عمومی در جهان با ساخته شدن و به اکران رفتن چنین فیلمهایی دچار آشفته گی و سردرگمی میشود. انگار نه اینکه حاکمان کنونی ایران سعی در معرفی کردن ایرانی اسلامی دارند و ایرانی قبل از اسلام را دوست ندارند. چطور میشود که مثل اعتراض در مورد کاریکاتورها در دانمارک لااقل یکی از مقامات رسمی ایران(حتی روحانی) یک اعتراض بکند و بگوید که هالیود به یک ملت و به یک قوم اهانت کرده است. از ماست که بر ماست. نورالدین از پاریس: البته تاریخ را فاتحان آن می نویسند,الان هم فاتحان تاریخی دوران ما همین غربی ها هستند, و طبیعی است تصویری غلو شده بنفع فرهنگ غربی ارائه کنند, کما اینکه زمانی که اسکندر مقدونی چند صد سال بعد از واقعه ترموپیل به ایران حمله کرد درکوهای کیلویه فارس سردار ایرانی بنام ”آریو برزن” در سناریویی مشابه همین نبرد جلوی سپاه او را گرفت و عجیب اینکه یونانی ها هم تنها بعد از خیانت یک ایرانی توانستند آریو برزن را دور زده به فتح پرسپولیس نائل بشوند. ولی هم وطنان عزیز قطعا توجه دارند تصویر احمدی نژاد در رسانه های خبری جهان در قرن بیست و یکم متمدنانه تر از همان هیولاهایی که در این فیلم بعنوان ایرانیان نمایش داده می شوند نیست در نتیجه اگر کسی مسئول ارائه چنین تصویر وحشی از ماست نه کارگردانان هالیوود بلکه همین هایی هستند که باسم اسلام و دین در کشورمان حکومت می کنند و چنین تصویری از همین تمدن کهن ارائه می کنند. مگر خلخالی نبود که با بولدوزر می خواست تخت جمشید را صاف کند؟ علی صاحبنام ازهند: موضوع این است که ایا بینده- بخصوص یک نوجوان، در هنگام دیدن فیلم این را به یاد می اورد که غیر حقیقی است و ایا این موضوع در اول ویا اخر فیلم به صراحت قید میشود که فیلم خبالی است؟ جواب: نه. پس فرهنگ سازی علیه یک ملت چه معنی دارد؟ ایا امریکا یی ها با قهرمان پروری در فیلم هاشون، موضوع وحشیگری و خشونتشان را تحت تاثیر نمی دهند. ایا در این فیلم بیان میشود که ایرانیها ان لشکر منظم را از ان سر دنیا با کشتی به سر دیگر دنیا انتقال دادند و این ماورای قدرت تمدنهای ان زمان بوده و این یعنی تمدن پیشرفته!- ایا این قدرت را به روشنی برجسته میکند. جواب : نه! - پس یعنی عوض کردن حقیقی تاریخ. پس اعتراض به حق است. کامرون از تهران: حداقل فایده این فیلم ۳۰۰ این بود که بعضی ها می فهمیدند که توهین کردن به فرهنگ دیگران چه مزه ای می دهد. امید از انگلستان: اعتراض های ما بسیار اشتباه است. ما خودمان داریم این فیلم راتبلیغ می کنیم. همه دنیا تاربخ کهن ما را میداند. این فقط یک فیلم تخیلی است که ها حالا با سر و صدای که ما ایجاد میکنیم فروش فیلم را فوق العاده بالا میبرد.چیزی که دقیقا تهیه کنندگان فیلم میخواهند. غوغای بپا شده ضمینه ساز شهرت این فیلم خواهد شد. هنوز در انگلستان اکران نشده،بسیاری خواهان تماشائ این فیلم هستند. حتی ما ایرانیهای که اعتراض میکنیم !!! سام از تهران: میگن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. خوب شد این فیلمو این غربیها ساختن ما بفهمیم که چقدر ایرانی ها در مورد تاریخشون اطلاع دارن شاید هم با شنیدن توهین به تاریخمان با سرچ کردن در اینترنت تو وبلاگ ها تازه فهمیدن که خشایارشا چندمین پادشاه هخامنشی بوده! بهر حال همینکه تلنگری بود برای ما ایرانیها خوب بود اما باید جواب این کارشونو به غربیها بدیم نباید بذاریم آب خوش از گلوشون پایین بره. ولی یادتون باشه تا دیروز ما میگفتیم همه باید تاریخو بدونن و بدونن که گذشتشون چی بوده و حالا چی شده و جواب میشنیدیم به چه درد میخوره این چیزا یه موضوعی بوده تموم شده رفته اما امروز همه اهمیتشو درک میکنیم. محمد عرفانی از تهران: آقای فرانک میلر در این کتاب طوری از توحش ایرانیان حرف زدن انگار تاریخ تمدن ایرانیان و دموکراسی و آزادی خواهی ۲۵۰۰ سال پیش و وضع قوانین توسط کورش کبیر را از صفحه تاریخ بدون نگاه ورق زده اند. آزادی دین و مسلک در آن زمان در سرزمین ایران بر هیج تاریخ نویسی پنهان نیست در تاریخ این سرزمین هیچ سندی بر برده داری وجود ندارد حال تمدنهای دیگر را بررسی کنید مصریان یونانیان و حتی اعراب بادیه نشین، قضاوت کنید دموکراسی کجاست؟ تفاوت را می توان در ادوار دیگر هم بررسی کرد فقط با یک اشاره به دوران قبل از رنسانس می توان به قاضی رفت . دوستانی که فیلم را دیده اند میگویند فیلم خنده داریست بدون دیدن فیلم می توان حدس زد که خنده دار است یونانیان آزادمنش و ایرانیان وحشی!!!!!؟؟ پارمیس از تورنتو: من خودم قسمت هایی از این فیلم را دیدم در بعضی از قسمت های فیلم چهره ی ایرانی ها بیشتر به موجودات وحشی شباهت داره تا انسان با دیدن فقط قسمت هایی از فیلم میشه فهمید که منظور از ساخته این فیلم چیه! راستش این فیلم خیلی ناراحتم کرد. مهری از کلمبوس: هوم....چه موقع مناسبی برای نمایش این فیلم. آمریکا میخواهد در ذهن مردمش یک چهره حیوانی از ایرانی ها بسازد. این کمک خواهد کرد تا هر چه بهتر و دلیلی دیگر برای حمله به ایران داشته باشد. با de-humanize کردن ایرانی ها افکار عمومی آمریکا را با بمباران ایران همساز میکنند. اگر قصد و غرضی در کار نبود و تهیه کننده و کارگردان می خواستند در مورد پرشین تحقیق کنند با دانش بسیار کمی که دارند حداقل میتوانستند انجیل کتاب مقدس مسیحیان را باز کنند و درمورد پرشین بخوانند. بابک سهیلی از واشنگتن: تعجبی ندارد اگر بدانید هالیوود را جه کسانی میگرداند خوشحالم تازه تازه افراد خوش خیال هموطن دارند از خواب خرگوشی برمیخیزند و پی به واقعیتهای پشت پرده می برند. من خودم مستند جدیدی در دست اتمام دارم که بر اسناد و واقعیت ها افشاگری کرده و چهره توحش دولت آمریکا را فاش خواهم کرد. که البته آن هم معرف حضور افراد خردمند و بینا است. فقط فراموش نکنیم ما ملتی با غنای عظیم هستیم و بیایید دست در دست هم این توطعه رذیل بر ضد هویتمان را افشا کنیم تا دیگر چنان جسارتی حتا به فکرشان خطور نکند. کامران از هیوستون: هموطنی میگه: خیلی از آمریکایها نمیدون ایران کجاست! خنده داره! این هموطن ما کجا زندگی میکنه و کی این حرف رو بهش زده بماند...ولی دوستان اینجا آمریکاست. هالیوود حساب اش با دولت آمریکا جداست. کمپانیهای سازنده فیلم و کسانی که داستان مینویسن با دولت آمریکا کاری ندارن و دولت نمیتونه جلوی این فعالیتها رو بگیره. اینجا ایران نیست که با ابتدایترین خواست و حق مردم مخالفت بکنه و جلو هر مجله و روزنامه و خبری رو بگیره. این فیلم رو من دیدم. از نظر صنعت فیلم سازی قابل تحسینه و فیلم رو طوری ساختن که پول در بیاره. حالا در این فیلم و در این کتاب تاریخ تحریف شده باید اونو در قالب فیلم و کتاب مد نظر گرفت نه اینکه با این فیلم و با این کتاب کل تاریخ عوض شده...زیادی خوداتونو ناراحت نکنید. هوبین از آمریکا: تجربه زندگی بیست سالی که در آمریکا دارم به من آموخته است هالیوود در اختیار چه اندیشه ای است و برای چه در چه زمان های مختلف چه فیلم هایی راتهیه و ارائه می دهند. در مورد فیلم ۳۰۰ باید گفت جعل تاریخ یک ملتی نباید به خاطر مسایل سیاسی انجام بگیرد ولی احساس می کنم ساخت این فیلم در جواب برگزاری کنفرانس هالوکاست در تهران باشد. هرچه هست جعل تاریخ درست نیست و نتیجه عکس خواهد داد. جوانی از کرج: درسته که تو این فیلم به ما و به تاریخ ما و به گذشته ما توهین شده اما خود ما برای زنده نگه داشتن گذشته مون چیکار کردیم چند تا فیلم تاپ تاریخی در مورد ایران باستان نه ایران بعد از اسلام ساخته شده به هر صورت می شه خیلی متمدنانه برخورد کرد واسه همین توی petition شرکت کنید. احمد رضا از تهران: به نظر من ساختن اینجور فیلما یه جور مقدمه چینی برای تهییج افکار عمومی دنیا علیه ایران وجنگ است. به دوستانی هم که خیلی ناراحتن می گم زیاد حرص نخورید.... مردم ایران اگه تمدن داشتن رییس جمهورشون احمدی نژاد نبود. جواد از مشهد: بابا این چه حرفیه که می زنید، چه ربطی به حکومت داره؟ ما خودمان باید مملکتمان را بشناسیم . اگه اینقدر ادعای دوستی ایران رو دارید برید یه کم درباره تاریخ کشورتان مطالعه کنید. کتاب هم تا دلتان بخواهد هست. مشکل این است که جوانان ما اصلا با کتاب میانه خوبی ندارند. در ضمن از زحمات کسانی که کار اعتراض را ترتیب دادند ممنونم ، دستشون درد نکنه. ولی خودمونیم بهتر نیست به جای این حرفها ایرانیهای متمول و پولدار که ظاهرا خیلی قریحه ایرانپرستی دارن! تو خارج - اگه تو ایران نمیشه - فیلمی رو بسازن تا جواب این همه توهین باشه؟ تاکی خودمونو دست کم بگیریم؟ حسن از تهران: من از اینکه این فیلم ساخته شده خوشحالم و برای خوشحالی خود دو دلیل دارم . ۱- اینکه سرانجام پس از ۲۷ سال مشخص شد ما هم دارای سابقه تاریخی هستیم که می توانیم به آن افتخار بکنیم و اگر به آن توهین شود به قول یکی از دوستان رگ گردنمان ورم می کند . ۲- شاید تولید این فیلم سبب شود فیلم سازان ایرانی با نگاهی به تاریخ سرزمین خود ، فیلم های تاریخی با شکوه بسازند . به هر حال شاید این فیلم برخی از ایرانیان رابه یاد گذشته باشکوه خود بیاورد. باقر از بابل: وقتی که تاریخ تمدن در آمریکا به چند صد سال نیز نمی رسد معلوم است که برای ضربه زدن به تمدن چند هزار ساله ایران اینچنین فیلم هایی ساخته شود. آرش جهانشاهی از تهران: پانزده ساله بودم که کتاب شاه جنگ ایرانیان در یونان وچالداران را خواندم و نیک میدانم که این فیلم دروغی بیش نیست اما بدانید تا روزی که خودمان برای تاریخ خود و شاهنشاهی چون کوروش بزرگ ارزش نمی گذاریم نباید انتظار چیز دیگری را داشته باشیم. حمید از تهران: به نظر من هم نباید یک فیلم را اینقدر بزرگ کنیم. کسانی که جاهل هستند با بمب گوگلی ما آگاه نمی شوند و کسانی هم که اهل فکر هستند می دانند ایرانی ها در تمدن بشری سهم بیشتری از خیلی از ملت هایی دارند که وقتی قدرتی پیدا کردند کشورهای دیگر را با خاک یکسان کردند و فرهنگ و نسل آن کشورها را نابود کردند. از دوران گذشته که رومی ها، عربها و مغول ها را نام ببریم تا اکنون که باید آلمان ها، زاپنی ها، ترک ها، روس ها، انگلیسی ها، آمریکایی ها و صرب ها را نام برد. و مگر آمریکا با این عظمت در برابر مردم فقیر ویتنام به خفت نیا فتاد. ولی به هر حال همه این ها گذشته و باید به فکر سرانجام بهتر بود برای همه. هیوا از فرانسه: ایرانی ها خود در بسیاری از فیلمهایشان تاریخ را برای ملتها و اقوام دیگر وارونه جلوه داده اند و به فرهنگ دیگران توهین کرده اند، حال دیگران در حق ما همین کار را میکنند. نتیجه و جواب توهین چیزی غیر از توهین نیست! من به عنوان یک ایرانی هیچگاه به لشکرکشی ها و کشتار هخامنشیان افتخار نمیکنم. اگر قتل و کشتار دیگر ملتها افتخارآفرین باشد، مغولها از هرکسی مفتخرتر اند! ولی همیشه به ایرانی بودن شخصیتهایی چون خیام، سعدی، حافظ، مولوی و غیره به خود میبالم چون این اشخاص از خود کتاب و فرهنگ به جای گذاشتند نه خاطرات قتل و خون. اگر در دنیا نام ایران به نیکی یاد می شود به خاطر ایرانیانی است که به انسانیت و فرهنگ انسان خدمتی کرده اند نه چیز دیگر. مصطفی از دهلران: به گفته خود هردوت تاریخ نویس یونانی خشایارزیباترین مرد دوران خود بوده هست. محمد از کرج: جای تاسف زیادی است برای غربی های که ادعای واقعیت گرایی و حقیقت طلبی را با خود دنبال می کنند. آیا واقعیت این است یا واقعیت جنایت دهشتناک ویتنام و افغانستان و عراق و سومالی و شیلی وکوزوو. این غربی ها عجب کم حافظه شده اند... ولیکن این فیلم بسیار به نفع ما ایرانی هاست زیرا باعث می شود دشمن را بخوبی بشناسیم و با یکدیگر متحد شویم و سیلی در پوزه ظالمان جهان بزنیم. حمید از تهران: اون زمانی که ما تمدن و تاریخ داشتیم اصلاً آمریکایی وجود نداشت و کشوری باید همچین ادعایی بکنه که تاریخی داشته باشه نه یه قاره ای که ۱۵۰ ساله تازه کشف شده و کشور آمریکایی که ۱۰۰ سال با رفتن اروپایی ها شکل گرفته. ضمناً در اون زمان خشایار شاه به روم حمله کرد و پادشاه اون زمان روم دختر خودش رو به همسری خشایار شاه درآورد تا دیگه خشایار شاه به روم حمله نکنه. آیدین از تبریز: هر ملتی باید جنبه انتقاد را داشته باشد. بیش از این با ایجاد جنجال در قبال یک موضوع تاریخی که معتبرترین مورخ باستان یعنی هردوت آن را نقل کرده، آبروی خود را نبرید! آیا آنهایی که برای امپراتوری هخامنشی غش می کنند و تعصبی نوستالژیک دارند می دانند که کل دوران حکمرانی هخامنشیان کمتر از ۱۰۰ سال بود (مقایسه کنید با تمدنهای چند هزار ساله سومر و مصر) و با حمله لشکر کوچکی به فرماندهی اسکندر ارتش بزرگ ولی بی نظم هخامنشی به سرعت شکست خورد! برای مطالعه حقایق به تاریخ تمدن ویل دورانت مراجعه کنید نه به نوشته های مورخین کوروش پرست وطنی! ایرانیان بهتر است به جای بزرگنمایی تاریخ باستان به عنوان مسکنی برای دردهای امروزشان، حقایق امروز را بپذیرند و برای رسیدن به حداقل های تمدن امروز که فرسنگها از آن فاصله دارند تلاش کنند. فهیم از انگلستان: بارها از زبان روحانیون در ایران شنیدیم که اجداد و نیاکان ما را قبل از اسلام، وحشی و نادان بیان کردند و می کنند! بنابراین چه توقعی میتوانیم از غیرایرانی ها داشته باشیم؟ امروز منشور کوروش بزرگ را در جلو درب سازمان ملل می بینیم که شوربختانه با قوانینی که در ایران فعلی تصویب و اجرا میشود، قابل مقایسه نیست. رضا از تهران: کاش افراد مسئول در ایران هم یک روز عظمت میزان تاثیر هنر در معرفی فرهنگها رو بفهمن. هیچوقت برای ساخت یک فیلم "خوب" از تاریخ ایران تلاش نکردن و نخواهند کرد، افسوس. فرهاد از ناتینگهام: ماایرانیان یک کمی بیش اندازه به نژاد و تاریخ خود می بالیم و این باعث شده تا مردم کشورهای دیگر ما را به چشم مردمی نژاد پرست و خودخواه ببینند و این ما را از مردم کشورهای دیگر تا حدودی جدا کرده است و این فیلم هم نشان دهنده همین واقعیت است که ما خودمان آن را نمی بینیم. قاسم از تهران: فیلم را دیدم. چهره ای نازیبا از ایرانیها به نمایش گذاشته است. نمی شد مانند افسانه تروا فیلمی را ساخت که کسی را نرنجاند؟ فارغ از تصویر ایرانیان این فیلم برای ایرانی ها نیز یک درس دارد: می توان در سیاهی بارش تیرهای -هوشمند یا نادان- امپراتوری هزار ملت زمان ایستاد و از آزادگی دفاع کرد. این درسی است که اسپارتها هزاران سال پیش به ما دیکته کردند. ما نیز این درس را فراموش نکرده ایم. لیلا از استانبول: دراین فیلم ایرانیان به صورت بربر دیده شده اند و پوشش ایرانیان نشان دهنده اینه که کارگردان هیچ گونه پیشینه تاریخی در زمینه ایران و نحوه پوشش ندارد ... کافی بود چند عکس از تخت جمشید ببینه تا این مشکلش حل شه ... در هر صورت هیچ کدام از این ها نمی تونه تاریخ ایران رو زیر سوال ببره ... امپراطوری پرس از بزرگترین امپراطوریها در طول تاریخ بوده و با چنین فیلمهای سطحی هیچ وفت زیر سوال نمی ره. ما همیشه ایرانی هستیم و به ایرانی بودن خودمان هر جای دنیا که باشیم افتخار می کنیم. سعید از اتریش: مشکل ما این حکومت فعلی که در ایران حکومت می کنند. به دلیل اینکه هرچه چهره کشور را در جوامع جهانی منفور و زشت ترسیم کنند دیگران هم سوء استفاده میکنند. محمود از شیراز: به نظرمن پیشینیان یک ملت آنقدربرای یک ملت باارزشند که نباید دستمایه مردمان امروزگردند من خود به نوبه خودم برای تمامی گذشتگان دیگر ملتها احترام خاص دارم وقتی فیلمهای روم باستان رامی بینم اشک ازچشمانم سرازیرمیشود مانند فیلم گلایدیاتور باید آزادگی و عشق و دوستی باشد تا یکدیگر را درک کنیم. مهدی از ایتالیا: به نظر من هیچ کس پذیرنده این نیست که یک سپاه ۲۵۰ هزار نفری با این شرایط با۳۰۰ نفر ایطوری نبرد کند. قطعا یونانیان بودند که چنین تاریخ من درآوردی را نوشتند برای اینکه نشان دهند چقدرشجاع وزرنگ هستند که با یک سپاه بسیار بزرگی در افتادند. اما حقیقت قضیه بر عکس است. بابک از تهران: در واقع کل تاریخ بوسیله کسی که پدر تاریخ نگاری نامیده می شود یعنی هرودت تحریف شده و بیشتر افسانه سرایی کرده تا بازگوی تاریخ. البته این امر در فرهنگ افسانه سرای یونان آن زمان که با هومر شروع شده تعجب آور نیست و شکست سنگین یونان بوسیله ایرانیان. حتی در هویتها هم آنان تحریف کردند. خود هرودت یک ایرانی بوده که در ترکیه امروز قسمتی از ایران آن روز بدنیا آمده و بخوبی به زبان پارسی و کتابخانه های پارسی دسترسی داشته و بعد به آتن مهاجرت می کند. دروغ دیگر بزرگ تاریخ یونانی بودن اسکندر است. به هرکه این صفحه را میخواند توصیه می کنم تاریخ هرودت را کامل بخواند تا بداند که بوده وچه میتواند باشد. بزرگترین امپراطوری جهانی که فرمانده نیروی دریای آن یک زن بوده و یونان آن را بزرگترین توهین و تحقیر به خود می دانسته. فراموش نکنیم که ایرانیان تنها قوم شرقی هستند که یک پایتخت اروپائی را در اوج قدرت و تمدنش نه یک بار بلکه دو بار تسخیر کردند. شکست آن قدر عظیم بوده است که تاریخ باید تحریف شود و ایران و ایرانی هرگز دیگر به آن هویت و غرور اصیل پارسی نباید رسد. آیدین طلایی زاد از مالزی: من درمالزی درس میخوانم ولی این فیلم را دیدم در این فیلم تمام داستان را بیان نکرده اند که بعد از جنگ هخامنشی پادشاه اسپارتی را می کشد وانتقام میگیرد. در این فیلم حتی عدد ۳۰۰ را به شکل zooکه به معنای باغ وحش هست بیان کردن به ایران ولی ایرانیان نباید نگران باشند زیرا همه ایران و شخصیت ایرانی رو میدانند . علالی از آلمان: خوبه که این ای-میل وجود داره واالا کمتر کسی بخودش این زحمتو میداد که از طریق نامه اعتراض کنه. بعد از جنگ دوم هزاران فیلم از سنگدلی و وحشیگری آلمانی اساخته شده و اگر آلمانیا میخواستند با نامه اعتراض کنن، احتمالأ الان آلمان با کمبود کاغذ و مداد مواجه بود. خودشون به دنیا این اجازه رو ندادند که کسی اونهارو به چشم وحشی ها نگاه کنه. حالا شما بشینیند طومار بنویسیند که چرا به ایرانیها اهانت شده. انگار همه کارامون درست بوده فقط مونده بود یکی با فیلم ۳۰۰ بهمون اهانت کنه. در ضمن یادتون نره فیلم " بدون دخترم هرگز " رو. آخرش چی شد؟ رشید از تهران: نگران چی هستیم؟ اینکه دیدگاه مردم دنیا با دیدن یک فیلم تخیلی نسبت به تاریخ و ملت ایران عوض بشه ؟ فیلمی که بر اساس یک کمیک ساخته شده! اگر هم قرار هست این فیلم روی کسی تاُثیر داشته باشه مطمئن باشید اون آدم ارزش این همه حرص خوردن و نداره. پارسی از بریتانیا: تبلیغات ضدایرانی ازهمان زمان این رویداد همیشه درکاربوده است. مورخان یونانی کارشان بیشتر جعل و یا بازگوییهای غیرمستند بوده است. هرودوت نوشته هایش را دراجتماع یونانیها هنگام بازیهای ورزشی می خوانده و لابد بایستی روغنش را زیاد می کرده که پول بیشتری بهش بدهند. اردشیر از تورنتو: آمریکا کشوری است سرمایه داری و همه چیز در بخش خصوصی از جمله سینما. یک فیلمی ساختند برای پولسازی. حالا ذهن توطئه یاب ایرانی به کار می افتد دستهای پشت پرده را افشا کند. آخه بابا اینو که همه میدانند هالیوود دشمن شماره یک جورج بوش و سیاستهای جنگجویانه است. اینها اغلب طرفدار دموکراتها هستند. حالا یکی می گوید اینها میخواهند افکار عمومی رابرای جنگ بسازند. یکی میگه فرهنگ ما را سیاه نمائی کنند. مگه بعد از انقلاب چیزی از فرهنگ ایران باقی هم مانده که اینها انرا خراب کنند؟ مجید از تهران: من واقعا برای کسانی که این فیلم روتهیه کردند متاسفم چون زمانی که ایران تا سودان پیشروی کرده بود و همه دنیا زیر نظر ایران بود آمریکا وجود نداشت در ضمن فیلم هم هرچقدر مغرضانه باشد لااقل باید کمی منصفانه باشد. عبدالرحمن از مشهد: سلسله هخامنشی عدل گستر ترین و متمدن ترین جامعه را در بالاترین سطح رضایت مندی اجتماعی پیش روی ما میگذارد. منشور حقوق بشر و کتیبه های به یادگارمانده از این دوران موید کلام بنده است. آیا شما میدانید در زمان هخامنشی بانک بوده و مردم برای هم چک میکشیدند که این کلمه یک کلمه به یادگار مانده از آن دوران است. حاکم وحشی و بدوی موجود در این فیلم به هیچ عنوان با حاکمان هخامنشی در تاریخ ما سازگار نیست. خیلی از عالمان و اندیشمندان پس از تحقیق در مورد ذوالقرنین که پادشاهی عادل و پیامبر خدا بوده وی را به سرسلسله هخامنشی یعنی کورش منتسب می کنند. امیر از تهران: دنیا نباید این مسئله را فراموش کند که ایرانیان باستان و در راس آنها کوروش کبیر بنیان گذار اصلی می باشد که ما امروزه از آن بنام حقوق بشر نام می بریم این مسئله به ویژه در جنگ بابل خودنمایی می کند با این اوصاف تصویری که این فیلم از ایرانیان تجسم نموده است جای سوال دارد و این واقعیت را نمایان می کند که این فیلم خالی از واقعیات تاریخی است. هادی از تهران: من هم فیلم رو ندیدم. ولی داستانهائی که از اون شنیده میشه نشون از تلاش و سرمایه گذاری کلان برای تحریف تاریخه. بنظرم این اقدام هم مشابه خیلی از اقدام ها دیگه در راستای سیاست کلان آمریکا برای منزوی کردن ماست. ولی اشتباه اصلی زمانی رخ میده که ما در تقابل با چنین حرکتهایی صرفا برخوردی منفعلانه کرده که ضررهای اینچنین برخوردی باز باعث تخریب وجهة ایرانی در جهان میشه. بنظر من در برخورد با چنین اقداماتی که اولین باز نبوده و آخرین بار هم نخواهد بود باید ریشه ای، عمیق و متفکرانه باشه که طبعا تاثیر بیشتر در افکار عمومی دنیا میذاره. باید ببینیم که چیکار کردیم که اونها بخودشون اجازه میدن به این شکل تاریخ رو قلب کنن؟ مهدی از شیراز: چی می تونم بگم وقتی می بینم خشایار و کوروش و داریوش آن قدر مهجورن که حتی هیچ کدوم از ماها که معترضیم نمی دونیم اونا دقیقا کی بودن و چه کار کردن و فقط چندتا نامن که اونا رو حفظیم... چی می تونم بگم وقتی که سالهاست بی آزار توی مرزای خودمون نشستیم و توسط غربی ها تحقیر می شیم... چی میشه گفت وقتی اسکندر الیور استون فاتح حکیم ایران است اما خشایار ایران فاتح وحشی اسپارت... قابل توجه خیلی ها این که وقایع اصلی این جنگ به هرودوت هم ربطی نداره. وقایع این جنگ رو یه یونانی که در سپاه اسپارت حضور داشته نوشته که تحت عنوان جنگ ترموپیل معروف شده. ترموپیل همون تنگه وقوع جنگه. این کتاب سالها پیش توسط ذبیح الله منصوری به فارسی ترجمه شده به نام جنگ چالدران و یونان. در این کتاب نویسنده که خودش یونانیه و دایم از قدرت یونانیها می نویسه هیچ جا از وحشی گری و نفرت ننوشته و حتی توضیح می ده که چطور خشایار اسرا رو بخشید که یکی از اونها همین کاتب جنگ بوده و چطور حتی قاتل فرد خائن به یونانیها رو می بخشه و به اونا می گه که اگر اونم بود فرد خائن به سرزمینش رو می کشت. بروید بخونیدش... تجارت با تاریخ کار کثیفیه که ذهن بیننده ها رو با یک رمان بجای یک تاریخ آلوده می کنه. نکته دیگه هم اینکه قهرمانان هر کشوری سفاکان ملت دیگه بودن. مثل چنگیز، اسکندر، تیمور، نادر، سزار و ... رضا از تهران: این که یه فیلمی اینجوری ساخته شود و بعد هم اعتراض کنند جز تبلیغ برای اون فیلم نتیجه دیگری نخواهد داشت شاید تو خبرها خوانده باشید که فروش فیلم در این دو روز اخیر جند برابر شده است. من خودم از امضا کنندگان طومار علیه این فیلم بودم ولی خدایش با این حرفهایی که مسئولین ما می زنند و این تیپ و قیافه، خوب کاریش نمیشه کرد بالاخره ما اینیم دیگه. بهتر است بجای زندگی در گذشته ها به واقعیت امروز بپردازیم تا کی باید بشینیم بگیم ما این بودیم آن بودیم و فلان و بهمان ... الان چی هستیم ؟ آرش از پونک: نسبت به یک موضوع تاریخی دیدگاههای گوناگونی وجود دارد و هر گروهی آن واقعه را به نفع خود بازسازی می کند. در این موقعیت نیز ما وظیفه داشتیم تا با کار تاریخی منطقی و مستدل از خودمان این فیلم و امثال آن را نا موجه جلوه دهیم . در ضمن رفتار و نوع کردار فعلی ما ایرانیان نیز در این امر موثر واقع می شود. غزل از دوبی: این جنگ بین تمدنهاست و اولین و آخرین حمله هم به تمدن ما نیست. ما بجای داد و فریاد کردن باید به صورت کاملا برنامه ریزی شده از تمدن ایران دفاع کنیم. نه تنها با اعتراض ، بلکه با معرفی تمدن زیبایمان با صدای بلند به جهانیان. مگر نه اینکه کشورهایی مثل ترکیه و افغانستان امروز دارند بر سر ملیت مولانا با هم بحث می کنند. ما هم بجای یه برنامه ریزی فرهنگی حسابی برای ثابت کردن خودمون به دنیا، با اعتماد به نفس بی جا به افغانستان و ترکیه میخندیم. مسلما ۱۰۰ سال دیگه کمتر کسی مولانا رو ایرانی می داند. اگر دولت ما بی عرضه هست، خودمون باید فکری کنیم. از قدیم گفتن از ماست که بر ماست. فریبا از تهران: دردآور است که پیشینه و تاریخ ملتی قربانی بازیهای سیاسی شود آمریکا هر زمان با کشوری دشمن می شود از طریق هالیوود دست به کار تخریب فرهنگی و تاریخی آن کشور می زند همان کار که با شوروی در دوران جنگ سرد کرد. به هر حال من با اعتراض به این فیلم موافقم. ارزشهای هنری فیلم جای خود اما نشان دادن ایرانیان به عنوان قومی وحشی و نادان و هیولاصفت پذیرفتنی نیست ؛ ملت ایران نقش انکار ناپذیری در تشکیل و توسعه تمدن بشری داشته است و تاریخ گواه آن است هر چند دولت کنونی ضد دمکراسی باشد و یا مطلوب غربیان نباشد ... دینداراز آخن، آلمان: اولا به این فیلم نبایستی اعتراضی شود این اعتراض از سوی حامیان جمهوری اسلامی ایران است که برای سرپوش گذاشتن به ماجرای انرژی هسته ای و ساخت بمب اتم می باشد. سوال من این است اگر واقعا اعتراضی به موضوع فیلم است چرا این اعتراضات از قبل به نوشته های نوشته فرانک میلر نشده است ایشون قبلا تمام وقایع فیلم را روی کاغذ نوشته بود و کتابها در این مورد چاپ شده است چرا به چاپ اون کتابها و نوشته ها انتقادی نشده است اونهایی فیلم را ندیده اند بیخود قضاوت بی مورد نفرمایند اول فیلم را ببینند و کتابش را بخوانند و بعد قضاوت کنند. دوم ما ایرانیان خودمون عیبها و ایرادات خودمان را با کنایه و ایما و اشاره به همدیگر می گوییم اما وقتی دیگری همون ایرادات را میگوید سریع اعتراض داریم بهتره بجای اعتراض بفکر اصلاح خود باشیم. امیر از لندن: اونهایی که در انگلیس زندگی میکنن حتما برنامه امسال big brother و جنجال ناشی از برخورد نژاد پرستانه با هنرپیشه هندی را به یاد دارن و دیدن چطور دولت هند هم پیگیر ماجرا شد و مجلس و دولت انگلیس هم درگیر ماجرا شدن. نشون دادن اجداد ما به صورت هیولاهای کم عقل اون هم در سطح جهانی و نه فقط انگلیس بی تردید توهین بزرگتریست از انچه دراون برنامه اتفاق افتاد. از دولت ما که هیچ انتظاری برای عکس العمل نیست چون اونا فقط اگر یه بادی تو فلسطین در بره موضع گیری می کنن، خوشبختانه مردم ایران با امضای این طومار نشون دادن که یه جاهایی در کنار هم هستند. اما افتخار به فرهنگ گذشته برای سرافرازی امروز کافی نیست. چرا وقتی تو عصر حاضر وقتی یه حرکت ناشایست چه در داخل مثل سرکوب بانوان شجاع ایران و چه در خارج مثل بی احترامی به نخبگان ایرانی (دانشجویان دانشگاه شریف) در امریکا شد، هیچ طوماری تشکیل نشد. تا کی باید تو یاد گذشته بخوابیم و از حال و آینده غافل باشیم. حمید از مشهد: سالهای زیادی است که در ایران به فرهنگ ملل توهین و تمسخر می شود. در مراسم رسمی و غیر رسمی به کشورها مرگ می فرستیم. سالهای زیادی است که فرهنگ ایرانی باستان را فعالانه در محاق قرار داده ایم و اسامی پادشاهان باستان را روی قاچاقچیان و تبهکاران گذاشته ایم. با این همه، باز هم برمی آشوبیم که به ما توهین کرده اند. این ما هستیم که در سالها، توهین به دیگران و به خود را در فرهنگ این ملت تثبیت کرده ایم. خودکرده را تدبیر نیست. حسین از مونترال: نمایش فیلم درشرایط کنونی کمی بو دارد و تنها کار منطقی این است بگذاریم بو خودشان راخفه کند. می توانیم با روی خوش میل های اعتراضی بزنیم و نه اینکه ۲۵۰۰۰۰ نفری به کمپانی وارنر حمله کنیم. شهریار از هامبورگ: زمان نمایش این فیلم در اروپا و آمریکا باید معنی دار تلقی شود و بنظر من اتفاقی نیست. در حال حاضر جوسازی بر علیه ایران شدیدتر شده و نباید فراموش کرد لابی یهودیان در آمریکا حرف اول را می زند. ساناز از تهران: به نظر می‌رسد با سوءاستفاده‌های لذیذی که یونانی ها با کمک هالیوودی‌ها در این سالها در فیلم‌های تولیدی از فرهنگشان برده‌اند، ما تنها نشسته و تماشا کرده‌ایم و به رغم توانمندی‌های مناسب سینما، تلویزیون و هنرمندان ایرانی برنامه‌ای برای ساخت اثرهای تاریخی در مورد ایرانیان هزاران سال پیش نداریم و این ضعف موجود فضایی مناسب برای سوءاستفاده معاندان تاریخی با گذشته درخشان ایرانیان شده است. در ضمن ایرانی ها اکنون بهتر معنی احترام جرج بوش وکشورش به تمدن وتاریخ ایران زمین رامی فهمند، افسوس. محمد حسن جریته از تهران: با ۳۰۰۰ تا فیلم ۳۰۰ هم نمی توان خدشه ای به شکوه تمدن بی نظیر امپراتوری پارس وارد کرد. داوود از گوتنبرگ: به نظر من باید هرکسی به هر شکلی که میتونه به این جور کارها اعتراض کنه. اگر دولت ایران به این جور کارها اعتراضی نداره دلیلش رو همه میدون که اونها یه جورهای خواست خودشون هم هست تا بتونن تاریخ ایران رو از بین ببرن طبق گفته یکی از همین ارکان دولت در کنفرانس با کشورهای عربی ایران بعد از اسلام تاریخ بدست آورد. روشنک از مشهد: کسی که خودش احترام به تاریخ و فرهنگ خودش نمیگذاره نباید توقع همین احترام را از دیگران داشته باشه، ببینید ما با فرهنگ و تاریخ و تمدن خودمون چه کردیم؟ علیرضا کاریزی از تهران: اگر هر ایرانی فقط ۱۰۰۰ تومان پرداخت نماید با ساختن فیلمی شکوه تاریخ ایران را به رخ جهانیان خواهیم کشاند. ساحل از هندوستان: غربیها میخواهند فرهنگ نداشنه خودشان را با خراب کردن و توهین به فرهنگ غنی ایران عزیز ماست مالی کنند. امیر از سیدنی: تاریخ همیشه مبهمه. همونطوری که حمله آمریکا به عراق توجیه نداره حمله خشایارشاه به یونان هم توجیه نداشته. بهرحال کسی که پول داره فیلم هم می سازه افکار دنیا رو هم جهت می ده. آدمی که نه پول داره نه قدرت بهتره خودشو با بمب گوگلی و این حرفا سرکار نذاره. مانی از تهران: اعتراض به محتوی تحریف شده این فیلم حق هر ایرانی است لیکن بهترین اعتراض ساختن فیلمی از شکوه تخت جمشید و معرفی تمدن کهن ایران باستان به جهان است افسوس که هیچگاه قدمی برداشته نشد. نرگس از ایران: اگر جامعه ایرانی جامعه ای باز بود و توریست ها ی فراوانی به ایران رفت وآمد داشتند و اطلاع رسانی در مورد ایران یک طرفه نبود اشکالی نداشت که چنین فیلمی ساخته شود ولی وقتی هم اکنون نیز مردم دنیا از روی بی خبری مردم ایران را بسیار عقب افتاده می پندارند ساخت و اکران چنین فیلم هایی می تواند برای ایران و ایرانی فاجعه بار باشد. به قولی اینها می خواهند تاریخ ما را مسخ کنند به گونه ای که از ایرانی بودنمان شرم کنیم. سوال من آن است که چرا فیلمی مثبت در مورد ایرانی ها ساخته نشده و نمی شود؟ مهدی از ایلام:عجب احترامی به حقوق ملتها و انسانها متاسفم که ادعای رهبری دنیا از سوی چنین جماعتی شنیده می شود. نیما از استانبول: وظیفه همه ایرانیان است که در هر جای دنیا از اصالت و هویت ملی خود دفاع کرده و از این حرکتها بیزاری جویند لااقل اگر کاری هم نمی کنند مخالفت خود را ابراز کنند کسانی مانند سردار شجاع ایرانی آریوبرزن جان خود را فدا کرده و انصاف نیست ما لااقل اعتراض نکنیم. محمد از تهران: زمانی که زمامداران یک مملکت بخاطر اهداف شوم خود به تخریب فرهنگ دیرینه آن می پردازند، دیگر انتظاری بیشتر از یک بیگانه نمی توان داشت. تا کنون حتی یک فیلم داخلی درباره ایران دوره هخامنشیان برای اشاعه فرهنگ غنی مان ساخته نشده است که این خود مایه شرمندگی و خجالت است. امیر از ایران: به همه دوستان توصیه می کنم برای نقد منصفانه این واقعه کتاب "شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان" نوشته "اشتن متز" آلمانی و "جون بارک" آمریکایی که توسط مرحوم ذبیح ا.. منصوری ترجمه هم شده را حتما بخوانند. در این که این واقعه رخ داده هیچ شکی نیست ولی علاوه بر ۳۰۰ سرباز اسپارت ۲ تا ۳ هزار سرباز یونانی هم اونها رو حمایت می کردند. در مورد شکل و شمایل و ابهت خشایار هم توضیح کامل داده شده. در ضمن سرزمین اسپارت که کشور کوچکی در یونان بوده به دلیل رشادت در این جنگ مورد عفو خشایار شاه قرار گرفت و ۱۷ اسیر اسپارتی را آزاد کرد. اشک از ونکوور: سینمای هالیود به طور کلی سینمایی تجاری است و تنها هدف آن پول در آوردن است که برای رسیدن به این هدف دست به هر نوع رویا پردازی و تحریف واقعیت می زند. این فیلم هم نمونه ای از صدها تولیدات این کارخانه رویا سازی است. با امضا کردن یک طومار و جنجال در مورد فیلم نه تنها جلوی پخش این فیلم و ساخت مشابهات آن گرفته نمی شود بلکه به نوعی به تبلیغ برای فیلم می انجامد. یادمان باشد که هر روزه در وسایل ارتباط جمعی غربی نمونه های بسیار جدی تر و اثر گذار تر به صور مختلف از قبیل مستند های تلویزیونی، قطعات خبری و مقالات روزنامه ها به خورد افکار عمومی داده میشود که سعی در برتر جلوه دادن فرهنگ غربی و لزوم صدور دموکراسی به ملتهای عقب مانده و وحشی دیگر نقاط دنیا دارند. وظیفه ما نه تنها به عنوان یک ایرانی بلکه به عنوان یک شهروند عدالت خواه و حقیقت جوی این دنیا، شناخت نفس این سیستم پیچیده و مبارزه ریشه ای با آن ست. تنها از راه تلاش فرهنگی و حمایت فیلم سازان و نویسندگان و فرهیختگان ایرانی، عرب، آفریقایی، آسیایی و تمامی کشورهای مظلوم جهان سوم است که میتوان یک سر و گردن بالاتر از تمامی این فیلمها و تبلیغات ایستاد و اثر آنها را خنثی کرد. ساخت و نمایش این فیلم را باید به نوعی به فال نیک گرفت چرا که به نوعی، تلنگری به بعضی از ما ایرانیان است که تا به حال مصرف کننده و ستایشگر این سیستم بوده ایم. اسماعیل از تهران: اولا خیلی متاسفم برای بعضی از دوستان که در مقابل این اهانت خیلی راحت اظهار روشن فکری می کنن و از تازه به دوران رسیده های آمریکایی دفاع می کنند. و ثانیا ما همگی می دانیم که این کارها در جهتی خاص و با هدف کم کردن اعتماد به نفس ما ایرانیان انجام می شوند. این را دشمنان ما خوب می دانند و البته با وجود چنین دوستانی چه حاجت یه دشمن. هر آدمی که کمی عاقل باشد می داند تحریف فرهنگی و تاریخی چه اثراتی دارد. مسلم از کرمانشاه: وقتی که آقای احمدی نژاد با رفتار کودکانه خود اعتبار هزاران سالاله ایران را اینقدر لوث کرده اند چنین فیلم های در دنیای رسانه سالار غرب باور پذیر می نمایند حالا بجای سرخ پوست ها در فیلم های دهه ۳۰ ایرانی ها مظهر پلیدی شده اند و این حاصل تلاشهای آقای احمدی نژاد است. محمد علی از تبریز: غنای فرهنگی ایران زمین بقدری است که با نمایش اینگونه فیلمها هیچ خدشه ای به آن وارد نمی شود. پندار نیک - کردار نیک - رفتار نیک شعار ایرانیان بوده است درضمن کسی نمی تواند منکر قدرت بی پایان ایرانیان شود. امیر از تهران: وقتی حکومت ما به تاریخ گذشته ایران توهین می‌کنه از بیگانه چه انتظاری داریم؟! از ماست که بر ماست. محمد از تبریز: با سلام.به نظر من این فیلم کاملا از روی قصد وغرض ساخته شده و می خوان به این وسیله چهره ایران رو خدشه دار کنن. فقط ما باید فکر کنیم به اینکه چرا این اتفاق ها و این دشمنی ها حتی به سینما هم کشیده می شه. غرب داره از تمام ابزارش در جهت رسیدن به منافع خودش استفاده می کنه ولی به این فکر نمی کنه، یعنی نمی خواد فکرکنه که وقتی همه غرب در جنگ تحمیلی عراق فکر شکست ایران رو داشتن به واقع ما اون ۳۰۰ نفر بودیم. هادی از ایران: سازندگان فیلم نهایت خشم خود را از یک کشور آزاده نشان می دهند. وشخصیت سازندگان فیلم در همین حد است که به نام ایران نشان میدهند دنیا شاهد جنایتهای دنیای غرب است نیازی به تهمت دیگران نیست. پیمان از فرانکفورت: امضا کردن این طومار به این معنی نیست که ما ذوق هنری نداریم، بلکه خیلی هم داریم. من خودم این فیلم را با دوستانم، دیده‌ام از لحاض داستانی قشنگ است. ما فقط می‌خواهیم به جهانیان برسانیم که ایرانیان آنطوری که در آن فیلم نشان داده شده‌اند هرگز نبوده‌اند بلکه انسانهای بسیار متمدن بوده‌اند. به دوستان هم پیشنهاد می‌کنم که بهتر است این بمب گوگلی را در مورد آقای احمدی نژاد بسازند، که آبروی ما را در جهان بیشتر از اینها برده است. مهری از برلین: این تازگی ندارد که هر زمان آمریکا با ملتی درگیر باشد، به دست همه رسانه هایی ممکن سعی در بی فرهنگ و بی تمدن جلوه دادن آن ملت دارد تا سرکوب آنان را در افکار عمومی آسان و خود آن ملت را نسبت به خویش تحقیر شده و بی اعتماد بسازد. سایه از کرج: واقعا متاسفم می بینم که تاریخ و سینما در این فیلم دچار سرطان سیاست زدگی شدن. اما یادمون باشه که شاید بشه به یک نفر همیشه دروغ گفت و شاید بشه به همه یک بار دروغ گفت اما نمیشه به همه همیشه دروغ گفت. وجدان بیدار تاریخ و مردم روزی این دروغ ها و دستهای پشت پرده را افشا خواهد کرد. محمد رضا از تهران: ما نمی توانیم آمریکا را به خاطر این فیلم سرزنش کنیم و خود مان را منصف و با فرهنگ جلوه دهیم چون می بینیم خود مان هم دیگر ملیت ها را در فیلمهایمان تحقیر کرده ایم اگر و اگر از دست مان بر بیاید ما هم این کار را می کنیم. اعلمی از زوریخ: تاریخ برای عبرت گرفتن است نه برای افتخار کردن یا حتی مسخره کردن. اصولاً اینجا تو غرب از هرچیزی برای پول در آوردن استفاده می کنند، حتی به قیمت پایمال کردن حقوق و وجهۀ دیگر ملتها. اینجا در غرب از انسانیت به معنای حقیقی خبری نیست. هایده از گرگان: احساسات ناسیونالیستی هر شخص با هر ملیتی بدون حمایت از دولت کشورش هم با دیدن تحریف و توهین به تاریخ کشورش تحریک میشه. ساخت فیلمی که تاریخ را با جانبداری به مسخره گرفته ارزشی جز پوزخند برای بینندگان روشنفکر و تاسف برای سازندگانش در پی ندارد. کاظمی تکمیلی از رودبار: با سلام کار ما به کجا کشیده است که آمریکائیان که با کشتار سرخپوستان حدود ۲۵۰ سال قدمت دارند تمدن عظیم ایران را به سخره گرفته اند. کافی است فقط سری به الواح ایرانی موجود در دانشگاه شیکاگو بزنند تا ببینند کدام کشور دارای مردمانی با فرهنگ و اصیل است. حسن از ملبورن: به نظر من هیچ انسان فهمیده ای نباید به خودش اجازه بده به فرهنگ ملتی به هر نحوی توهین کنه. مهناز از تهران: باسلام واقعا فکر می کنید برای سیاستمداران ما مهم است که چهره ایرانیان در جهان چگونه باشد برای همین است که هر کسی به خودش اجازه می دهد به هر صورت به ما و فرهنگ و تاریخ ما توهین کند. حسن از مشهد: به نظر من اونا یک فیلم خلاف واقعیت ساختن ما هم اگه میتونیم یک فیلم در این خصوص و یا داستانهای تاریخی پادشاهان ایران طبق واقعیت بسازیم متاسفانه در کشور ما به فیلمهایی که مربوط به پادشاهان باشه اصلا اجازه پخش نمیدن و بیشتر فیلمسازان رو آوردن به فیلمهای عشق وعاشقی و سطح پایین و شاید هم علت اینه که اکثر کارگردانان بعد از چند بار بازیگری تبدیل به کارگردان میشن و تحصیلات اینکار رو ندارن اگر دقت کرده باشیم فیلمهایی از ایران در جشنواره های خارجی جایزه می گیرن که نشان دهنده فقر و بدبختی یک خانواده ایرانی باشند و عقب ماندگی ایران رو به تصویر کشیده باشند و متاسفانه کسی اصلا به این نکته توجه نمیکند بهتر است بجای هیاهو و اعتراض ما نیز با کار فرهنگی و ساخت فیلم جواب آنها را بدهیم. مهرداد از لس آنجلس: به عنوان یک ایرانی که سالیان در آمریکا زندگی می کند میدانم که دلیل ساختن چنین فیلمی در چنین مقطعی از زمان که احتمال درگیری نظامی با ایران وجود دارد چیزی نیست بجز آماده سازی افکار عمومی برای توجیه حمله. در امریکا مردم تاریخ را از روی فیلمها یاد میگیرند. آنها علاالدین، سندباد و علی بابا را به عنوان کاراکترهای دیزنی میشناسند و هیچ کس نمیداند که اصل این شخصیت ها از کتاب هزار و یک شب ایرانی یا خاورمیانه آمده اند. اگر هم بدانند کتمان میکنند. هدف سازندگان این فیلم نه خلق یک اثر هنری، نه آزادی بیان بلکه تحریف تاریخ است و من متاسفم برای تمامی کسانی که به راحتی چشم بر تحریف تاریخ می بندند و دهان به دفاع از ازادی بیان باز می کنند. علیرضا از ونکوور: هالوکاست چه ربطی به این فیلم دارد؟ خوشحالم که دست ایرانیان به هیچ کجا بند نیست که استبدادی که درون مملکتشان حاکم است و از آن لذت هم می برند را به بقیه ملتهای آزاد دنیا تحمیل کنند. مهدی از مشهد: باسلام.به نظر من غرب حرکت زشتی را در تخریب فرهنگ یک کشور آغاز کرده است. آنها مسائل سیاسی و مشکلات با سیستم حکومتی ایران را با فرهنگ و تمدن یک کشور درآمیخته اند. آنها به هر طریقی قصد منزوی کردن حکومت ایران ولو باتحریف تاریخ را دارند. دنیا باید بداند که مردمان این سرزمین نقش بسزائی در شکوفایی تمدن بشری داشته اند. کاوشهای باستانی در شهر سوخته-سیلک-جیرفت و مستندات نقش بسته بر الواح گلی هخامنشی که منشور اولیه حقوق بشر را در بیش از ۲۵۰۰ سال پیش به بشریت عرضه کرده است و هزاران تپه های باستانی دست نخورده همگی نشانگر عظمت فرهنگ مردمان این سرزمین است! همه می دانند که تخت چمشید از معدود عجایب باستان است که حتی هردوت (تحریف نویس تاریخ) نامی از بکارگیری برده ها در برپایی آن نکرده است. شما می توانید خود قضاوت کنید که آیا این مردم خوی درندگی داشته اند یا...؟.اما مردم ما نیز در صورت انتقادات سازنده نباید دلخور شوند و آنها را گامی برای خود سازی و پیشرفت وطن خویش بپذیرند. واقعیت ها را باید بدون تعصب پذیرفت. من فکر می کنم تنها افتخار به گذشته ها برای زیستن در قرن ۲۱ کافی نیست. ما باید نوع دوستی ها را جایگزین خود خواهی ها،تلاش را جایگزین تن پروری، مثبت نگری را جایگزین منفی نگری، انسان دوستی راجایگزین خون و مذهب پرستی و پاسخ گویی منطقی به منتقد به جای دشمن تراشی نماییم و دست در دست یکدیگر داده و برای ساختن ایرانی آباد و آزاد در کنار سایر ملل همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشیم. ایراندخت سینا از ایران: اینکه از نظر عقلی و نظامی یک هم چه جنگی را نمیتوان بدون داشتن بمب اتم پیروز شد که کاملأبر همه باید آشکار باشد..اما اگر حرف حرف آبروی ملی میباشد که باید گفت که ۲۸ سال است که آبروی ما می رود و هیچ قدم متحدی بر نمیداریم اگر آبرویمان برایمان مهم است فقط باید یک هفته هر ایرانی ایراندوست به خیابان بیاید و آنوقت است که آبرویمان بازمی گردد و با این فیلمها هم دیگر ما سبک نمیشویم. محمد رضا از بم: هویت ایرانیان با این تبلیغات مخدوش نخواهد شد. ولی باید درست بیاندیشیم که برای این گونه مسائل چه بکنیم تا دیگران به خود اجازه ندهند چنین اقدامی کنند. فرشید از تهران: تهیه و اکران این فیلم به هویت، فرهنگ، حیثیت، شرف و جامعه بزرگ ایرانی و کلیه قومیت های آن اعم از ترک، لُر، بلوچ، سیستانی، عرب، فارس، کُرد، خراسانی، مازندرانی، آذری، ترکمن و ... ضربه شدیدی وارد کرده است. به منظور حفظ هویت ملی ایرانی پیشنهاد می شود تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیما سریعاً اقدام به تهیه و اکران فیلم های تاریخی از دوره پیش از اسلام نظیر کورش کبیر، داریوش کبیر، سورنا سردار اشکانی، شاپور اول، و ... نمایند. مهدی تقی زاده از تهران: به نظر من این یک توطئه و یک جنگ روانی قبل از جنگ اصلی است اما آمریکایی ها بدانند با این فیلمها هیج غلطی نمی توانند بکنند مملکت ما صاحب دارد. آرمین رحیمیان از ایران: متاسفانه سرکوب ملت ها به یک عادت تبدیل شده و هر که قویتر عمل کند پیروزی ظاهری از آن اوست. ولی حقیقت انکار نا پذیر است و این تنها یک دوره کوتاه بحرانی برای ملت دیار مورد حمله قرار گرفته خواهد بود. خورشید هیچگاه پشت ابر پنهان نمی ماند. بهمن ضیایی از تهران: ریشه های هر ملت تاریخ آن ملت است ، اگر این تاریخ تحریف بشود ، چه باید کرد ؟ شهروند افغانی از کابل: افتخارات تاریخ ایران تنها برای ایرانیان نیست بلکه برای تمام آریایی ها است لهذاغربی ها باید مدیون احسان تاریخ فلسفه ادب و ریاضی آنها باشند نه اینکه خود را بد جلوه دهند. بهرام از تهران: ما که با دست خودمون مقبره کورش را زیر آب می کنیم دیگه از بقیه چه انتظاری داریم؟ مجید از مشهد : من معتقدم که نمی توانیم سازندگان فیلم ۳۰۰ را به خاطر ساخت آن متهم و محکوم کنیم. به هرحال این امر در هالیوود بدیهی است ! و فقط محدود به تحریف تاریخ ایران نمی شود! اما نکته ای که بسیار مهم تر است، کم کاری سیاست گذاران جمهوری اسلامی نسبت به فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ایران است. متاسفانه آنها هیچ اهمیتی به این مقوله مهم نمی دهند و در بسیاری از مواقع نیز در صدد خدشه دار کردن این تمدن عظیم هستند. نمونه های آن هم بسیار زیاد است. اقدام به تخریب تخت جمشید در اوایل انقلاب و اتفاقات اخیر که در باره تهدید میراث تاریخی و فرهنگی ایران به گوش می رسد. حتی در مواقعی نیز اظهار نظرسیاست گذاران فرهنگی حکومت گویای این موضوع است که آنها تاریخ ایران را تحریف می کنند و همه افتخار و شکوفایی تمدن ایران را مربوط به دوران پس از اسلام می دانند! من معتقدم به جای اینکه ساخته شدن فیلم ۳۰۰ را محکوم کنیم باید به طور جدی و پیگیر، مانع از عملی شدن سیاست ها ی ضد ایرانی سران حکوکت اسلامی ایران شویم. چرا که آنها با سیاست گذاری های غلط خود ایران را در ورطه نابودی کامل برده اند. چه از نظر فرهنگی و تاریخی و چه از نظر موجودیت ایران در جهان امروز. مهدی از تهران: واقعا برای آمریکا متاسفم. آنها با این اقدامات خود به ما ثابت می کنند که هرگز دوست ایرانیان نیستند و شعار دوستی آنها دروغی بیش نیست. آزاده ایرانی از تهران: ضرب المثلی داریم که می‌گوید احترام مسجد را متولی آن نگه می‌دارد. اگر آقایان دراین سه دهه به تاریخ مملکت خودشان احترام می‌گذاشتند، هیچ کس از هیچ کجای دنیا به خود اجازه چنین کاری نمی داد. ولی وقتی از ابتدای انقلاب خودمان به تاریخ خودمان توهین می‌کنیم دیگر چه انتظاری از بیگانگان می‌توان داشت؟ علی صلاحی از تهران: این فیلم تحریف کودکانه و مضحک تاریخ از سوی هالیوود می باشد. این فیلم بیانگر تعصبات کور و هیجانی علیه ملتهای دیگر است. هیچ کس در این دنیا حق ندارد کتمان حقیقت نموده و به جنگهای فرقه ای، نژادی و دینی در بین انسانها دامن بزند. از آنجا که نطفه جنگها ابتدا در ذهن انسان بسته می شود پس شایسته است که اذهان انسان بدور از این گونه جهالت های مخرب بماند. م.ک از کرج : بی احترامی به ملتها کاریست زشت و در خور ندامت. کامبیز از تهران: امیدوارم با دیدن این فیلم ملی گرایانی که دم از خیرخواهی وحسن نیت آمریکا و انگلیس نسبت به ایران میزنند سر عقل بییایند که مشکل آنها با ایران ربطی بنیادگرایی اسلامی و غیره ندارد بله ریشه ۲۵۰۰ ساله دارد. جالب آنکه رژیم اسلامی که تا دیروز ایران قبل از اسلام را طاغوتی می نامید امروز مدعی خشایارشاه شده است! و رادیوی حکومتی از آن برای خود استفاده می کند. آرش از کوالالامپور: من خودم ۲روز پیش فیلم رو تو سینما دیدم. فیلم کاملا دروغ و سرشار از کذبیات و هجویاته ولی این با این اعتراض ها نمی شه افکاره جامعه جهانی روتغییر داد .به نظر من ایران هم باید یک فیلم پرخرج با جلوههای ویِژه درباره کوروش کبیر رابرای ساخت به فیلمسازان غربی سفارش بدهد. مسعود از مشهد: بی تفاوتی در این مورد موجب گستاخی بیشتر اونها می شه و فکر می کنند میتوانند تاریخ با عظمت یک ملت رو سیاه جلوه بدن .چطور گذشته رو ندید بگیریم . همین ایرانیان خیلی از علوم را بنیان گذاری کردن در وقتی که اروپا در جهل بود و آمریکایی وجود نداشت. جای تاسف دارد که هر جا فیلمی ساخته میشود ایرانی ها افرادی متحجر و دور از تمدن نشان داده میشود . آنوقت برای خودشان تاریخ درخشان میسازنند و به این تاریخ خیالی افتخار می کنند. امیر ارسلان از شانگهای: آوازه تاریخ ایران توی دنیا پیچیده ولی هی شما میگید ایرانی هارو به غول تشبیه کردن بابا اونا احمدی نژاد الگوی کار قرار دادن، مملکتو داره نابود میکنه حالا ما هی میگیم فیلم فیلم باور کنید اونا تصویر روز ایران و کشیدن. محسن از تهران: اصلا مهم نیست آمریکا چون قدمتی نداره با ساختن این فیلمها نمی تونه آبروی یه کشور با سابقه بیش از ۲۵۰۰ سال رو از بین ببره فیلم ۳۰۰ مثل فیلم اسکندر به فراموشی سپرده میشه اما این نام ایرانه که همیشه پاورجاست. مهدی از همدان: به نظر من نهایت زشتی و پستی است که با ساخت این فیلم ها با انگیزه سیاسی چهره و گذشته ملتی پر افتخار را خدشه دار کنند فقط به دلیل آنکه آنانی که در قدرت هستند مخالف سیاست های آمریکا هستند در حالی که ملت ما همه چه آنها که موافق آمریکا و سیاست های آن هستند و چه مخالفان آن همگی نسبت به گذشته با شکوه خود افتخار می کنند و ساخت چنین فیلم های بی شرمانه ای نتیجه ای غیر از ایجاد نفرت در وجود ما ایرانیان نخواهد داشت. یاشار از تهران: از دوستان عزیزی که در بربریت سلسله هخامنشی شک دارند خواهش می کنم کتیبه داریوش در بیستون رو بخونن و به عنوان یه انسان قضاوت کنن. کامران از تهران: فقط آدمها سودجو می توانند به این راحتی به ملتی با افتخاراتی بزرگ توهین کنند که فاقد ارزش می باشد و اگر مرجعی بود که دولت ایران می توانست ازتهیه کننده کارگردان وسایر عوامل شکایت کرد حتما"باید این اقدام پاسخ داده شود. احسان از کوالالامپور: من این فیلم رو دیدم. فیلم از تکنولوژی بالای تصویری بهره میبره ولی از لحاض هنری واقعا ارزشی نداره. خط داستان این فیلم بسیار یکنواخت، تکراری و بی مزه است. در بسیاری از صحنه ها حوصله بینندگان خارجی هم سر میره. دوست چینی-مالزیایی من از این فیلم بعنوان "Increadibles ۲" و یا "Fantastic ۳۰۰" با تمسخر نام میبره. نادری از شیراز: من این فیلم را ندیدم. تاریخ غیر قابل تحریف است اگرچه اهداف سیاسی یا اقتصادی موجب شود هر از گاهی تهاجماتی بر علیه واقعیتهای تاریخی صورت پذیرد . ایرانیان از گذشته تاکنون ملتی فرهنگی و صلح طلب بوده اند هرچند ممکن است در مواردی حکومتها قدری به خطا رفته باشند. آزاد از تهران: من با اردوان از نیوجرسی موافقم .تا کی به گذشته ببالیم در حالی که وضعیت موجودمان شرم آور است ، با این فیلم و هزار فیلم بد تر از این هم اتفاقی برای تاریخ ایران نمی افتد. کاظم از کوالالامپور: من واقعا متاسفم که واشنگتن بازی سیاسی خود را به تاریخ ایران کشیده و امیدوارم ایرانیان با تبلیغات سازنده خود حداقل جلوی تاثیر زیاد ان روی مردم دنیا را بگیرند. چون حداقل در مالزی که من زندگی می کنم می بینم که روی روابط مردم با ایرانیان هم تاثیر گذاشته چون اینا مردمان ساده ای هستند و این تبلیغات گسترده روی انها براحتی تاثیر گذاره. دولت ما آنقدر مشغول سیاست شده که جایی برای توجه به این مسائل نداره ولی امیدوارم ما ایرانیان در هر جای دنیا که هستیم با اتحاد با یکدیگر سعی در کم کردن تاثیر این قبیل فیلمها کنیم. سعید از کلمبوس: ساختن اینگوه فیلمها توسط هالیوود و بقصد غیرانسانی نشان دادن دشمنان آمریکا امری رایج است. اگر نگاه کنید تمام دشمنان آمریکا فرضی و غیرفرضی با تصاویر اهریمنی در سینمای آمریکا نشان داده شده اند. اما دوستان هر چقدر هم که خلافکار باشند چنین تصویری در سینمای آمریکا ندارند. حالا هم ایران و ایرانی با چنین تصاویری تصویر میشود. مصرف آن هم آماده کردن ذهن مردم آمریکا برای حمله به کشوری به نام ایران است، بخصوص مردمی که اخبار گوش نمیدهند، اما توسط فیلم و سرگرمیها دشمنان مورد نیاز دولت آمریکا را می شناسند. نکته ای که اما جالب است این است که قیلم به شدت تمام مرزهای نژادپرستی را طی کرده و در واقع تمام مردم خاورمیانه را اهریمنی و دیوخو و جنایتکار نشان میدهد. حتی دوستان آمریکایی من که با من به دیدن فیلم آمده بودند با تعجب این موضوع را تایید می کردند. محمود از تهران: به عقیده من "هنر"ابزاری برای نزدیکی انسان ها به یکدیگرورسیدن به نوعی دیدگاه مشترک ازمفهوم زیباییه. چیزی که در ناخودآگاه همه ما هست و در نهایت باعث ماندگاری یک اثر هنری و یادآفرینندگان آن میشه. با توجه به اینکه در میان "سینما"دوستان هالیوود لزوما سمبل سینمای هنری محسوب نشده نمی توان در مورد این دست آثار تولید شده در آن اظهار نظر جدی کرد. به امید روزی که هنرمندان مستقل از سیاستمداران و دست کم اندکی آینده اندیش تر از آن ها باشند. آتش از کرج: من هم موافق توهین به هیچ ملیتی نیستم، ولی چرا وقتی تلویزیون ایران روزی هزار بار از آمریکا و آمریکاییها بد گویی می کند کسی اعتراض نمی کند؟ نیما از تهران: وقتی که ما برای تاریخ کهن خود ارزشی نمی گذاریم و آثار باستانی را با دست خودمان ویران می کنیم ،از بیگانگان چه انتظاری داریم ؟ احمد از بروجرد: به نظر من این گونه برخورد جمعی با مسئله یک اتفاق بزرگ است که از هر ایرانی انتظار میرود. هموطنان عزیز به فکر آینده روشن باشید با احترام به گذشته سرفراز. علیرضا از تهران: در کتب تاریخی فارسی ما دقیقا همانند همین فیلمنامه از فرماندهی به نام اریوبرزن نام برده شده است و یکی از اسرای که به دست نیروهای روم گرفتار شده است مسیری را که نیروهای ایرانی بر لشکر روم بسته بودند را به آنها نشان می دهد. بابک از ونکوور: من فیلم ۳۰۰ را دیده ام و کاملا با فرهاد از کلگری موافقم فیلم غیر واقعی و مهوع است. البته از نظر تکنیکی عالی ساخته شده است وقتی یک ملتی به نیاکان خود و فرهنگ ملی خود به دیده احترام نمینگرد از دیگران چه انتظاری میتوان داشت. فرهاد از تهران: با توجه به تغییر نگرش دنیا درباره ایران که فقط به دلیل ناهماهنگی داخلی و خارجی حکومت حاکم در ایران است. این دور از ذهن نیست که اینگونه فیلمها ساخته بشه ، که البته نمونه مشابهش را من در فیلم اسکندر دیدم که واقعاً چهره بدی از ایرانیان ترسیم شده بود. رضا از بوشهر: آقای میلر این داستان را بر اساس مستندات یوتانی نوشته که درخیلی از موارد در مورد ایران باستان به تحریف تاریخ دست زده اند . در صورتی که این اسکندر و سپاه یونان بود که تخت جمشید را به آتش کشید و اگر وحشی گری صورت گرفنه باشد از طرف مقابل نیز کم نبوده. همین مجسمه آزادی آمریکا پیکر تاییس ،همسر اسکندر مقدونی است که در برخی کتب تاریخی اشاره شده اسکندر به تحریک ایشان تخت جمشید را به آتش کشید. آمریکا قبل از حمله به یک کشور معمولا فیلمش را اول می سازد مثل "هات شات" و ... .آمریکا هم خود را وام دار تمدن بونان می داند. مسعود از تهران: اگه خودمون به تاریخ گذشتمون افتخار نکنیم و سعی در معرفی اون به دنیا نداشته باشیم چه توقعی از دیگران اونهم در این بحبوحه اختلاف با دنیا داریم؟ یادمون نره خشایارشاه کوچیک نمیشه حتی با هزاران فیلم چون تاریخ و دمکراسی وامدار خشایارشاهه یه آهنگساز درباره موتزارت میگه "ممکنه سالها موتزارت فراموش بشه ولی قطعا روزی انسانهایی زیبایی آهنگهای موتزارت رو درک خواهند کرد" حالا هم عصبانی نشین خشایارشاه کسی نیست که یه فیلمساز بتونه باهاش ازین شوخیها بکنه. حمید از تهران: متاسفانه در جایی که دولتمردان تاریخ تمدن خود را از ۱۴۰۰ سال پیش بدانند و در کتب درسی آموزش دهند، چه جای تعجب است اما نگاهی مختصر بر آنچه پس از این جنگ می گذرد گویای واقعیت هاست. چطور ممکن است پادشاهی بزعم فیلم اینچنین وحشی، به پاس وفاداری پادشاه اسپارت دستور دفن محترمانه آنرا به ساخت مقبره ای بر فراز گور او دهد؟! حسن از تهران: به نظر من نه تنها هالیوود با ساختن چنین فیلمهایی خودش را ضایع میکند تاریخ پرافتخار ایران به خصوص کورش کبیر باساختن این فیلمهای پوچ و بی ارزش تحریف و ضایع نمی گردد همین غربیها هرچه دارند از کورش کبیر از جابربن حیان از ابن سینا از حافظ از سعدی از زکریای رازی از...اینها دارند تمدن وحشیانه غرب قبل از انقلاب صنعتی برهیچ کسی پوشیده نیست. سهیل از هند: امروز هنر در خدمت سیاست است است و سیاست هم در خدمت ثروت آیا سران آمریکا خود صاحبان شرکتهای نفتی مثل هالی برتون نیستند؟ پس اگه میخای به حقت برسی باید پول دار باشی اون وقت تو هم هرچی دلت خواست بساز. خالد از کابل: البته هالیوود با هیولا نشان دادن ایرانیان در فیلم ۳۰۰، بسیار نزدیک می شود به بازهای کاخ سفید؛ تا به این ترتیب تبلیغات سیاسی و مطبوعاتی کارتل های مطبوعاتی جنگ طلب، زمینه و معنا پیدا کند. این یاد تان باشد که نشانه ها که انعکاس دهنده ی مسایلی اند، به زودی میتواند ذهنیت ها را شکل داده و پروپاگندا را راست نمایی نماید. شاید برای آمریکایی ها ساختن این تصویر از یکی از کشور های محور شرارت لازم می باشد. به هر ترتیب سرباز آمریکایی با هیولا خواهد جنگید نه با انسان های که خواهان آرامش و صلح هستند. واکنش در برابر این اقدام هالیوود؛ باید مدنی و به دور از هوچی گری باشد. مهم این است که ما دیگران متقاعد بسازیم که این کار درست نیست، نه این که از غرور و اساطیر دم بزنیم. خوب است که ایرانیان هم در باره ی سرخپوستان و کشتار آنها که مبنای آغازین برای ساختن امریکای امروز است، بسازند. اگر توانایی اش را دارند. مسعود از رشت: در مورد فیلم هایی که چهره بدی از ایرانیان نمایش می دهد جای حرفی نیست ، امروزه چهره ایرانیان را دولتمردانمان در حال خراب کردن هستند و روز بروز هم این کار را بیشتر می کنند. ولی آنچه که برای ایرانیان مانده تاریخ پرافتخار ایران است و باید این تنها چیز باقیمانده را با چنگ و دندان نگاه داشت. محسن از تهران : حالا ورق برگشته ، یک زمانی شاه ایران برای تبلیغات فرهنگ و تمدن کهن ایرانی به برگزاری مراسم جشن های ۲۵۰۰ ساله پرداخت و پس از ان هزاران غیر ایرانی برای دیدن تمدن عظیم ایران به ایران سفر کردند و آنها بهترین سفیر تبلیغاتی برای ایران شدند اما امروز ما نه تنها به تاریخ کهن مان افتخار نمی کنیم بلکه هر روز دستمایه سرشکستگی ایرانیان را در تمام دنیا ایجاد می نماییم. آرش از تهران: واقعا جای تاسف است که ایرانی ها حاضر نیستند خود را در امروز ببینند. اگر در امروز با چشم باز خود را می دیدیم، می فهمیدیم که داریم تاریخ می سازیم. وضعیت ما در امروز تاریخ ما را و قضاوت همگان را در مورد ما می سازد و نه فیلمی تجاری. ای کاش به جای این همه احساس پوچ و بی محتوی ذره ای شعور تاریخی داشتیم و به جای جنجال بر سر هیچ، ذره ای فکر می کردیم ایرانی ها در امروز چه برای ارائه در این دهکده به هم پیوسته جهانی دارند؟ بهتر است از همین لحظه دست از این مسخره بازی ها برداریم و به جای دایره کشیدن دور خود و تاریخی که اتفاقا همان غربی ها آن را به ما شناسانده اند! خود را بخشی جداناپذیر از جامعه بزرگ بشر بدانیم و به همان اندازه که سهم می دهیم، سهم بخواهیم. علی از نیویورک : متاسفانه تحریف تاریخ به ناجوانمردانه ترین وجهی در مورد تاریخ مشرق زمین انجام شده. متاسفانه غرب تازه به دوران رسیده با بزرگ کردن تمدن رومی و یونانی تلاش دارد که روحیه برتری و یا لااقل تساوی را در مشرق زمین نابود کند. شکی نیست که تمدنهای ایرانی چینی و هندی(و قبل از آنها تمدنهای خاورمیانه ای) بسیار غنیتر از تمدن مبتنی بر زور رومی و تمدن یونانی که با دروغهای هرودوت به صورت یک آرمانشهر در آمده است بوده اند. فرزان از آلبرتا، کانادا یک: 90 درصد آمریکایی ها و مردم کشورهای دیگه نمیدوند که پرشیا همون ایران کنونی است. دو:اگه ایرانیا خیلی نگران وجهه شون تو دنیا هستن نرن آدمایی مثل افراد حکومت فعلی رو انتخاب کنن که اونا هزار مرتبه بدتر از فیلم ۳۰۰ به آبرو و شخصیت و فرهنگ و تاریخ ایران لطمه زدن و میزنن. حسین از تهران: مسلما" توهین به فرهنگ وادب ملت ایران است. ملتی با داشتن بیش از ۲۵۰۰سال سابقه تمدن و خدمت به سایر فرهنگها و تمدن ها سزاوار اینگونه بی حرمتی ها نمی باشد. سید محمد جواد از مشهد: تقصیر خودمونه وقتی فیلمهای مزخرف و چرندی مثل نرگس و جابرن حیان میسازیم و مردم به تماشای اونها می شینند باعث می شه که نتونیم یک فیلم باارزش در دفاع از کشور وتاریخمون بسازیم لذا دشمنان ملت مااین کارو میکنند البته علیه ما. محمود از کرمانشاه: یک سئوال داشتم خواهش می کنم تهیه کنندگان فیلم جوابم را بدهند : تعداد دانشمندان ایرانی حاضر در ناسا، مراکز تحقیقاتی ، بیمارستانها ، دانشگاه ها و مؤسسات علمی در کشورهای غربی چه تعداد است؟ و آثار علمی ، هنری و ادبی مثل دیوان حافظ، مثنوی معنوی ، شاهنامه فردوسی ، بوستان و گلستان،‌ کتاب های شفا و قانون،‌آثار باستانی تخت جمشید، بیستون ، دانشگاه جندی شاپور ، سی و سه پل و گنبد منارجنبان اصفهان و صدها نمونه دیگر زاییده ی فکر و اندیشه ی چه کسانی است؟ و از نظر اخلاقی پیام غرب برای انسانیت چه چیزی می تواند باشد؟ محمد از تهران: هیچ تمدنی از بیرون نابود نمی گردد مگر اینکه از درون نابود شده باشد: ویل دورانت. یک فیلم آن هم به شکل تخیلی و گیشه ای به تاریخ ما صدمه ای وارد نمی کند. اگر در کشور خودمان قدری به اطرافمان و این نسل جدید سردر گم به نام نسل سوم نگاه کنیم . اگر به تخریب آثار باستانی و به دزدیده شدن مفاخر و تاریخمان توسط کشور های همسایه که نتیجه بی تفاوتی مسئولین نظام جمهوری اسلامی به تاریخ کهن این کشوراست نظری بیاندازیم آنوقت می فهمیم که تخریب پیشینه ما از خودمان آغاز شده نه از آمریکایی ها. امیر از تهران: با توجه به فرهنگ دیرپا و متمدن ایران چه در زمان قبل از اسلام و چه در زمان بعد از آن جای هیچ شک و تردیدی نیست که ایران و ایرانی همواره پرچمدار فرهنگ و هنر و تمدن در سراسر دنیا بوده و حتی با مرور مختصر تاریخ دنیا هر انسان با شعوری می فهمد که ایران با داشتن شعرا و هنرمندان و آثار باستانی و ریاضی دانان و اشخاص بزرگی مثل فیلسوف قرن ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی - غیاث الدین جمشید کاشانی- ابونصر فارابی - محمد زکریای رازی -خواجه نصیر الدین طوسی - حماسه سرای بزرگ ایران فردوسی - سعدی - سرآمد شاعران و سخنوران شیخ اجل حافظ - رودکی - و غیره که نام بردن تمام آنها در اینجا امری است غیرممکن و همچین آثار بسیار با ارزش چه در معماری و چه در علوم نجوم و پزشکی و جبر و ریاضیات و فلسفه و موسیقی - بسیار ابلهانه است که این تبلیغات سوء موجب بدنامی مردم ایران زمین شود. البته اینکه مردم سرزمین من در شجاعت و غیرت و مردانگی همتا ندارند شکی نیست و اینگونه چهره سازی برای مردم من هرگز. چرا از زمان داریوش کبیر که ایران دارای تمدنی بسیار پیشرفته نسبت به سایر تمدنها بود فیلم نمی سازند. چرا از قوانین حمورابی که اولین قانون مدن دنیاست فیلم نمی سازند. افسوس از این همه سطحی نگری. حسین فیروزآبادی: همه می دانند نژاد ایرانیان اروپایی و آریایی می باشد بنابرین اگر تصاویر ایرانیان را بصورت هیولا وحیوانات خبیث نشان می دهند نشانه ای از مردم اروپا و امریکایی(اروپایی) می باشد بنابرین آمریکایی ها چهره واقعی خود را نشان داده اند. سعید از تبریز: چهره ایران و ایرانی با فیلم خدشه دار نمیشود این مائیم که چهره واقعی خود را با عملکردمان در صحنه‌های بین‌المللی به نمایش میگذاریم خوب و معقول باشیم تا خوب بشناسندمان. آرمان رویان از تهران: به نظر من متاسفانه در مورد نقد و واکنشهایی که به این فیلم شده بسیار سلیقه ای و سیاسی برخورد شده فیلم همونطور که مشخصه از یک کمیک بوک گرفته شده و ساختگی بودن روایت داستان کاملا مشخصه. منتها ما باید جنبه نقد و نقد پذیری رو در خودمون افزایش بدیم . اگر کسی مثل فرانک میلر با یک کمیک بوک ساده اینطور به جنجال کشیده میشه پس چرا از سوی آمریکاییها اقدامی علیه فیلمهای متعدد ضدآمریکایی که در ایران ساخته میشن انجام نمیشه. این نشانه فرهنگ بالای آمریکایی و جنبه نقد پذیری آنهاست . آنوفت ما ایرانیهای دایه بهتر از مادر با یک فیلم کاملا ساختگی از کوره در میریم . البته ما در همه حال انسانهای ناراضی هستیم . به عنوان مثال چرا از آقای باب یاری که با فیلم شاهکارش Crash هویت ایرانی رو در آمریکا زنده کرد در ایران حرفی زده نشد؟ مانا شفقت از تهران: اینکه این فیلم به ایران و ایرانیان توهین کرده باشد مرا نگران نمی کند. شاید موجب نگرانی این باشد که ظاهراً بجز ما ایرانیان همه از این فیلم (بخوانید توهین) کلی کیف کرده اند... باور ندارید، نگاهی بیاندازید به اظهار نظرات بینندگان در سایت های معروف اطلاعات فیلم و سینما. فرید یاشین از ونکوور: ساخت و نمایش این فیلم اثبات کننده حقانیت ایرانیان و عقده های درونی سازندگان فیلم است. هیچ فرد عاقلی نمتواند منکر تمدن بالای ایرانیان هخامنشی در دوران داریوش و خشایار شاه شود. محمد کاظم فرقانی از یزد: ایران نیز باید در مقابله با این حرکت یک فیلم درباره هولوکاست بسازد. ایمان میر از تهران: کسی که این فیلم رو ساخته نه شناختی از ایران داشته نه تاریخ آخه تو اون دوران کجا قلیون بوده که اینا تو فیلم آوردن و ایران در آن زمان اوج تمدن و آزادی بوده و اروپا در قرون وسطا و وحشی گری سر می کردن. شاهین از ارومیه: آن چه ۳۰۰ و فیلم‌های مشابه نمی‌گویند و یا نمی‌خواهند که بگویند: وضعیت ظاهر و خوی منش ایرانیان - قدرت فرماندهی و راهبری نظامی فرماندهان - صلح‌طلب بودن ایرانیان و پرهیز انها از غارت و تخریب و کشتار در سرزمین‌های تحت سلطه. هادی از تبریز: با تایید نظرات دوستان می خواهم که تمام دنیا بدونه که هرگز نمی تواند تاریخ ایران را عوض کند وبه قول خودشون "فقط حقیقت حقیقت دارد" سیاوش از ونکوور: واقعاً برای من جالبه که بعد از این همه سال ما هنوز انقدر تعصب الکی داریم. فیلم زیباست. همه هم میدونند که یک داستان دقیقی نیست. من هیچ توهینی در این فیلم نمیبینم. نسیم از هیوستون: اين اولين باری نيست که تصويری که از ايرانی ها به دنيا ارائه ميشود با افتخارات ما هماهنگ نيست. اين اتفاق تاريخی واقعيت دارد اما به تصوير کشيدن ايرانيان به عنوان حيوانات وحشی آن هم در هنگامی که دنيا به کل از افتخارات ما اطلاع ندارد يا آن را به فراموشی سپرده حرکتی است که قابل گذشت نيست. کامران از تهران: فقط آدمهای سودجومی توانند به این راحتی به ملتی با افتخاراتی بزرگ توهین کنند که فاقد ارزش می باشد واگر مرجعی بود که دولت ایران می توانست ازتهیه کننده کارگردان وسایرعوامل شکایت کرد حتما"باید این اقدام پاسخ داده شود. احسان از کوالالامپور: من این فیلم رو دیدم. فیلم از تکنولوژی بالای تصویری بهره میبره ولی از لحاظ هنری واقعا ارزشی نداره. خط داستان این فیلم بسیار یکنواخت، تکراری و بی مزه است. در بسیاری از صحنه ها حوصله بینندگان خارجی هم سر میره. دوست چینی-مالزیایی من از این فیلم بعنوان "Increadibles ۲" و یا "Fantastic ۳۰۰" با تمسخر نام میبره. نادری از شیراز: من این فیلم را ندیدم. تاریخ غیر قابل تحریف است اگرچه اهداف سیاسی یا اقتصادی موجب شود هر از گاهی تهاجماتی بر علیه واقعیتهای تاریخی صورت پذیرد . ایرانیان از گذشته تاکنون ملتی فرهنگی و صلح طلب بوده اند هرچند ممکن است در مواردی حکومتها قدری به خطا رفته باشند. شیدا از تهران: من این فیلم را ندیدم اما اظهارنظر همه دوستان را خواندم گدشته وتاریخ سازنده ونشاندهنده هویت هر ملتی است به خودمان اکنون نگاه کنیم و بپرسیم آیا ما ازهمان ایرانی هستیم که افتخارمان بوده و هست؟ آزاد از تهران: من با اردوان از نیوجرسی موافقم .تا کی به گذشته ببالیم در حالی که وضعیت موجودمان شرم آور است ، با این فیلم و هزار فیلم بد تر از این هم اتفاقی برای تاریخ ایران نمی افتد. نازی از تهران: این فیلم به سفارش دولت آمریکا برای تحریک افکارعمومی علیه ایران ساخته شده است: آماده کردن افکارعمومی برای حمله نظامی به ایران. همه که تاریخ دان نیستند. متاسفانه آنچه را می بینند باور می کنند. کاظم از کوالالامپور: من واقعا متاسفم که واشینگتن بازی سیاسی خود را به تاریخ ایران کشیده و امیدوارم ایرانیان با تبلیغات سازنده خود حداقل جلوی تاثیر زیاد ان روی مردم دنیا را بگیرند چون حداقل در مالزی که من زندگی می کنم می بینم که روی روابط مردم با ایرانیان هم تاثیر گذاشته چون اینا مردمان ساده ای هستند و این تبلیغات گسترده روی انها براحتی تاثیر گذاره. دولت ما آنقدر مشغول سیاست شده که جایی برای توجه به این مسائل نداره ولی امیدوارم ما ایرانیان در هر جای دنیا که هستیم با اتحاد با یکدیگر سعی در کم کردن تاثیر این قبیل فیلمها کنیم. احمد از تهران: کسانی که تاریخی کمتر از ۸۰۰سال دارند، امروز با ساختن این گونه فیلمها سعی در تخریب ملتها دارند. علی از اهواز: جالب است که چندی پیش همین سینمای هالیوود فیلم "شبی با پادشاه" را که در مورد روزهای قبل از حمله خشایار شاه به یونان است و معشوقه یهودی خشایار را به تصویر می کشد ارایه کرد و تصویر نسبتا خوبی از ایرانیان نشان داد و خشایار را هم شاهی جوان و خوش تیپ نشان می دهد. من فکر می کنم این فیلم ۳۰۰ تاثیر منفی درنظر مردم دنیا بر علیه ایرانیان نمی تواند بگذارد هر چند متاسفانه اطلاعات در مورد تمدن ما به دلیل کوتاهی از طرف خود ما غلط می باشد.مگر خود ما جز در اواخر حکومت شاه فقید برای ارایه تاریخمان به دنیا تا کنون چه کار مهمی انجام داده ایم؟ کوروش از لندن: به نظر من با این که این مسئله در مقابل اتفاقایی که امروز توی دنیا میفته پیش پا افتاده به نظر میاد، من به خودمون حق رنجیدن رو میدم. سینا از واشینگتن: فیلمسازان آمریکا به نظر من نباید اصل و نصب خود را فراموش کنند. این فیلم تحریف حقیقت وتوهین به ایران است. این اولین بار نیست که چنین اتفاقی می افتد. کمبود فرهنگی آمریکا را ایرانیان مقصر نیستند. علی از قزوین: من قسمت هایی از فیلم را دیدم ظاهرا فیلم کم ارزشی هست ارزش این همه توجه را ندارد. امیر از لندن: هالیوودهمیشه درخدمت سیاست آمریکا بوده وساختن این فیلم در موقعیت فعلی برای برانگیختن روحیه ناسیونالیستی ایرانیان برای برنامه های آینده می باشد که در آینده موردنیازاست. عزت از آمریکا: ۳۰۰ فیلم مستند نیست. فیلمی تجارتی برای کودکان و نو جوانان است که هر جور میتونند تغیراتی در داستان بدن برای فروش بیشتر آن. صهبا از سانفرانسیسکو: فکر می کنم کمی بهتر است آتش ناسیو نالیستی و گاه نژاد پرستانه خودرا پائین کشیده و به حقایق ناظر باشیم. برای من این سئوال مطرح است که در ۳۰ سال گذشته در کجا ادب و وقار در قبال دولتهای غربی از طرف ما نشان داده شده است که امروز طالب احترام متقابل باشیم؟ چنانچه قائل به تصویر فرهنگی خودمان در دیگر کشورها می باشیم به نظرم بهتر است خود با اخلاق و اعمالمان رواج دهنده فرهنگ اصیل مان باشیم و این مهم را از دیگر امتها انتظار نداشته باشیم. فراموش نکنیم که اگر از اوضاع سیاسی فرهنگی اجتماعی جامعه مان راضی نیستیم خود خالق این وضعیت بوده ایم و نه هیچ فرد دیگر. به عبارتی لایق آن هستیم که هستیم. مهرشاد از تورنتو: وقتی که در کشور خود ما به مظاهر تمدن درخشان ایرانی بی توجهی میشود(سد سیوند) به دیگران اجازه داده میشود ایران را دستمایه سودجویی خود کنند.بنظر من باید بجای بحث به روی فیلم که به فروش آن کمک می کند واقعیت تاریخی واقعه را در دسترس همه قرار داد و از آن به عنوان بهانه ای برای معرفی تمدن ایران استفاده کرد. سارا از آمریکا: فکر می کنید که آمریکایی ها در این فیلم از پرشین ها بدشان آمده؟ نه، اصلان. اینها از بزن بهادر ها خوششان میاد و مورد احترامشان است. اگه خواسته بودند به ایرانی ها توهین کنند که مظلوم نشانشون میدادند. آرش از گرینزبرو: من این فیلم را ندیدم و هرگز حاضر به پرداخت هیچ گونه هزینه ای برای تماشای این فیلم نیستم. من معتقدم صرف نظر از تئوری توطئه یا همان حکایت دائی جان ناپلئون که حالا قرار است نسیب آمریکا و هالیوودش شود، سازندگان چنین فیلمهای کم ارزشی، دانسته و مخصوصأ دست بر روی چنین موضوعاتی مئ گذراند تا اسم خود را مطرح کنند و با جنجال آفرینی فروش فیلم خود را تضمین کنند. کارگردان و سازندگان این فیلم از روزهای نخست اکران فیلمشان با انتقاد شدید روبرو شده وبه بی ارزش بودن فیلمی که ساختند پی برده اند و همان کارگردانان و دست اندرکاران هالیوودی به اندازه کافی به انتقاد از فیلم ۳۰۰ پرداخته اند. بهترین کاری که ما برای اعتراض میتوانیم انجام دهیم تحریم فیلم مربوطه و فرستادن اعتراضات خود مستقیمأبه سازندگان فیلم ۳۰۰ است. زیرا با جنجال آفرینی تنها به سازندگان فیلم کمک کردیم. سزاوار آنست که بجای اتلاف وقت و انرژی خود برای این فیلم کم ارزش به دفاع از آثار تاریخی خود، هم چون مقبره کوروش بزرگ و محوطه باستانی بلاغی، بپردازیم و به روشنگری و شناخت تاریخ و تمدن خود کمک کنیم.... آرین از فنلاند: کتاب مصوری و خنده دار فرانک میلر خیلی بهانه خوبی شده برای سازندگان این فیلم. به هرکس اعتراض کنی میگن این فیلم از روی کتابی نوشته شده که فقط خنده داره. کجای این فیلم خنده داره؟ فیلمی که مقوله آن به قول خود فیلمسازان تاریخی است. رضا از کویت: ما باید اعتراض خود را ولو به هر صورت نشان دهیم. بهترین راه دمکراتیک هم همین طومارنویسی است. این همه اختلاف بین دو سپاه کاملا مسخره است ولی فراموش نکنید که این فیلم توسط غربی ها ساخته شده است و نمی توان توقع داشت که چهره خوبی از ما نشان بدهند.هالیوودیان آمده اند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند و با توجه به ناتوانی دولت مردان ایران از در نشان دادن فرهنگ اصیل پارسی از ایرانیان دیو بسازند امان از این که ایران تا بوده و هست مهد تمدن و دانش و تاریخ کهن خواهد بودمهم این است که ما ایرانیان در حال حاضر چگونه آینده خود را رقم می زنیم. فرناد از سیدنی: شما در مورد تاریخی تعصب دارید که به جرات میتوان گفت چیز زیادی از آن نمی دانیم. سیاستمداران هر کشور نظیر بزرگان خانواده برای هر کشور هستند. اولا که تعصب، بسیار کور و ناپسند است و عامل اصلی حقارت ما پس از اسلام همین تعصب بوده است. ثانیا اگر بنا بر تعصب است چرا کسی نسبت به امروز سرزمینمان که در آنیم و خود بخشی از آن هستیم کسی تعصب ندارد و به آن انسانهای کوچکی که بر مسند امور بزرگ هستند و بساط خنده به یک قوم بزرگ بوده را در جهان فراهم کرده اند ایرادی جدی نمی گیرید. همانا این اقلیت آن قوم اسپارت هستند که این اکثریت بی شکل به اصطلاح ایرانی را حدود سی سال است که شکست داده اند و به ذلت و خواری کشانده اند. خود را به امور کوچک نگمارید و به فکر ساختن تاریخ فردای خود باشید ایمان از اصفهان: با در نظر گرفتن تاریخ و با در نظر گرفتن هویت ملی باید گفت: ایران از کشورهایی است که دارای تمدنی کهن است. با تمدنی بیش از ۲۵۰۰ سال حال آمریکایی که تمدنش بیش از۴۰۰سال نیست چگونه میتواند تاریخ کشور مرا اینگونه کریه به جهانیان معرفی نماید. ما ایرانیان اگر از تمدن خود دور نماده بودیم و ابزار لازم را داشتیم می توانستیم از هویت خود دفاع کنیم . حال که قدرت رسانه ای همپون هالیوود به دست یک مشت سود جوست باید به حال تمدن از دست رفته خود بگرییم. من فقط میتوانم بگویم دموکراسی آمریکایی که میگویند این است مبارزه سیاسی با توهین و تخریب تمدن یک ملت . در پایان نیز باید بگویم رمی ها نیز جنایتکار بودند نمونه آن حمله اسکندر به ایران و سیاووش از مانیل: این حرکت محکوم است، و ناشی از عفده هایی دیرین به ملت پارس است. آیا فکر می کنند با یک فیلم کاذب میتوانند حفبفت تاریخ را بی شرمانه تغییر دهند؟ منیره از تورنتو: متاسف هستم که یک اثر تاریخی را باید به این صورت به فیلم کشید. این ار نداشتن سواد است و بس پوریا از تورنتو: صرف نظر از این فیلم و فیلم های مشابه باید یادمان باشد که دنیای غرب تاریخ باستان را از دیدگاه یونان و روم ویا از کتب مذهبی می بیند که با دیدگاه ما قاعدتا متفاوت است. سوال این است که ما تاچه اندازه غرب را با فرهنگ و تاریخ خود اشنا کرده ایم. یا انکه چند در صد مردم ایران از همچین واقعه ای یعنی نبرد ترموپیل اطلاع دارند. شاید دیدن این فیلم از نظری برای ما بد نباشد که ببنیم که غرب از ما چه میبیند . کشوری که سی سال ضد فرهنگ خود حرف زده و تبلیغ فرهنگی غریب را کرده چه انتظاری از دیگران دارد؟ در خیلی از موارد تاریخی جای بحث وجود دارد ولی ما ایا ابزارش را داریم؟ علی از مونترال: من هنوز فیلم رو ندیدم ولی نظرم اینه که سینمای ایران درسته که از نظر امکانات به پای هالی وود نمیرسه ولی حداقل میتونه به جای درست کردن فیلمهای عشق و عاشقی یا شخصیت پردازی واسه جنگجویان عرب صدر اسلام, کمی هم چهره واقعی تاریخ پر افتخار ایرانیان باستان رو به تصویر بکشه وگرنه تا وقتی تاریخ ما رو غربی ها معرفی کنن از این بهتر در نمیاد کرامت از شیکاگو: این از ماست که بر ماست! ملتی که رهبرشون هولوکاست رو انکار کنه و اسراییل رو تهدید به نابودی و خودش رو به این وسیله شریک هیتلر بدونه و تمام سوابق تاریخی قبل از اسلام ایران رو کافرانه وناچیز بخونه اونها هم هیچ عکس العملی از خودشون نشون ندن مسلمه که خارجیها هم ارزشی برای اونها قایل نمیشن و این تصویر زشت رو ازشون تو مغز مردم تصویر میکنن ساخته میشه ! سیروس از تهران: از اینکه در فیلمی پیشینیان ما ایرانیان را ددمنش به تصویر کشیده اند اندوهگینم اما می اندیشم که وقتی در زمان حال زنان در کشور ما به آن شدت سرکوب می شوند در ۱۸ تیر آنچنان به دانشجویان حمله می شود قانون سنگسار اجرا می شود دیگر چگونه می توان گذشته بسیار دورمان را متمدنانه پنداشت؟ آنچه در کشورمان هم اکنون می گذرد توهینی بسیار بزرگتر به ایرانیان از هر فیلمی است. عباس از همیلتون، کانادا: من فیلم رو دیدم و فکر میکنم این شروع حرکتی است که جهت تخریب ملت ایران و به حمله نظامی امریکا به ایران منتهی می شود حامد از کوالالامپور: بعد از دیدن این فیلم ساعت ها تو فکر بودم که چطوری ۳۰۰ نفر میتونن فقط ظرف چند ساعت جنگ کوهی از جنازه ی پرشین ها بسازن که حتی می تونه فراتر از افسانه باشه. در قسمتی از فیلم شخصیت اصلی مشغول خوردن میوه هنگام کشتن ایرانی ها توسط هم رزمانش هست. در فیلم الکساندر هم توهین هایی به ایرانیان شده بود ولی نه به این شدت. شاهین از آتلانتا: اگر فیلمهای جنگ دوم را دیده باشید میبینید که در همون فیلمها ۴-۵ پارتیزان لهستانی یا فرانسوی ارتش المان رو حریفند و المانها ادمهای بی دست و پا اینم یک فیلم شبیه بقیه. باوربفرماید نصف بیشتر نمی توانند ایران رو روی نقشه نشان بدهند. آرش از سیاتل: مسئله ای که هیچکس بهش توجه نمیکنه شروع سیاستی جدید است. تا یکماه پیش تقریبا همه حرفها راجع به جمهوری اسلامی بود. اینها حتی اسم ایران رو هم نمیتونستن بگن و آخر هم میگفتن "آی رن"، حالا در چند هفته اخیر دائما در همه جا صحبت از سیاست های پرشینز و بمب اتمی پرشینز و ... این مسئله حتی به سطح اخبار محلی هم کشیده شده. اینها اتفاقی نیست و این هم تنها فیلمی برای پول در آوردن نیست. میلیونها مخاطب در سراسر دنیا این فیلم رو میبینن و در ذهنشون کم کم مسلمون بد با ایرانی بد عوض میشه، واقعا اگر همه مثل دولتهای عرب با آمریکا متحد بودن آیا مسلمون بد وجود داشت! ؟ خیلی ها با موضوع سطحی برخورد می کنند ولی دامنه جنگ روانی به محدوده قومیتها کشیده شده.اگر ترکها ، کردها ، ترکمنها و اعراب ایران که همشون ایرانی هستن براشون یک دشمن خیالی بخواهید درست کنید ، کی بهتر از پرشینز؟ قلی از مونته کارلو: ما برای رسیدن به حق مسلم یک عده دیگر بهای بیشتری هم باید بپردازیم این که چیزی نیست. قابل توجه آنهاییکه ۲۸ ساله که بجای فکر کردن ,دنبال لوله کشی نفت درب منزل یا جمع کردن پول نفت از سر سفره هستند. ولی خودمونیم کشور گشایی شاهان ایران در گذشته آیا باعث افتخاره؟ بعضی کشور ها اندازه یک نقطه هستند ولی با مردمی آرام و قابل احترام. تو کل تاریخمون چند تا بیشتر آدم قابل احترام نداریم. تعصب رو بگذارید کنار.با شمشیر که نمیشه عدالت رو برقرار کرد میشه؟ مژگان از تورنتو: ساخت و نمایش این فیلم در حالیکه انظار دنیا رو به ایران است مسلما بی ارتباط با بحران هسته ای ایران نیست. این فیلم بهانه ای خواهد بود برای تخریب بیشتر چهره ایران و متاسفانه دولتمردان ایران خودشان بیشتر به این تخریب دامن می زنند. آریا از تورنتو: هالیوود همیشه سعی در خراب کردن چهره خاور میانه ای ها مخصوصا ایرانی ها داشته.کی به یاد دارید که هیچگاه فیلمی خوب راجع به ما ساخته باشند.این فیلم کاملا سیاسی یعنی ایران اتمی اگر به وسیله غرب ازاد مهار نشه تمدن غرب از بین خواهد رفت. رضا امیری از پکن: با این که بعضی از دوستان ساخت این چنین فیلم هائی رو حق یک کارگردان میدونن ,آیا به این هم فکر کردن که اگر ما هم یک روز در باره اونا همچین فیلمی می ساختیم چه غوغایی به پا میکردن؟؟ به نظر من اونا هیچ حقی ندارن که با فقط ۵۰۰ سال تارخ بخواهند تارخ ۲۵۰۰ ساله ما رو زیر سوال ببرند. رضا از اتاوا: هرچند این فیلم تصویری بسیار نادرست از ایرانیان ارائه میده، هرگز نباید برخورد ما ایرانی ها سانسور یا تندگویی باشه، برعکس با نقد آرام و بازگوئی حقایق تاریخی مانند منع برده داری در ایران باستان و ترس اسپارتان ها از آزادی برده ها در وطنشون توسط ایرانیان میتونیم دیگران را از خلاف واقع بودن این فیلم آگاه کنیم. محسن از پراگ: اصلا نیازی به سرو صدا نبود! شما هم هزینه کنید و محصول با کیفیتی برای تبلیغ از فرهنگ گذشتگان تان ارائه کنید! اینکه ما برای هر اتفاقی بمب گوگلی درست کنیم نشان از عدم بلوغ فرهنگ معاصر جامعه ماست. رضا از پرت: وقتی خیلی از آمریکاییها حتی نمی دانند ایران کجاست چگونه به خود اجازه می دهند در مورد تاریخ این کشور فیلمی اینگونه بی محتواو یکجانبه بسازند. بی جهت نیست وقتی از اکثرمردم استرالیا در مورد آمریکا می پرسم اکثرا احساس نفرت می کنند. جواد از کلن: البته نباید از فیلم ساز ایراد گرفت بلکه باید از میلر و هرودوت ایراد گرفت که دروغ به خورد مردم داده اند چطور ممکنه که به یک کشوری حمله بشه و فقط ۳۰۰ نفر نیروی نظامی آماده داشته باشه. ثانیاً اگر نیروی یونان اینقدر کم بوده مگر خشایار شاه دیوانه بوده که این همه سرباز بسیج کنه به قول هرودوت یک میلیون سرباز! حالا بعدها گفتند این تعداد با عقل جور در نمیاد پس ۳۰۰ نفر هم با عقل جور در نمیاد! احتمالاً سیصد هزار نفر بودند اما هرودوت که یونانی بوده این حقارت رو نتونسته اعتراف کنه. نبیل خلج آبادی از تهران: هموطنان عزیزم مطمئن باشند تمدن پارسی پیش از اینها بر خود دیده و خدشه ای به آن وارد نشده است. شباهت بسیار زیادی در این تحریف تاریخی به حمله اسکندر مقدونی به ایران دیده میشود و در حقیقت میتوان دریافت که چقدر سرنوشت این سیصد نفر به سرنوشت آریو برزن دلیر و یارانش شبیه است. ...طبق روال ۲۵۰۰ ساله هیچ آسیب جدی نمیتوانند به این تمدن وارد کنند ولو در گیشه خوب پول بسازند. احسان از تهران: توصیه میکنم فیلنامه نویسان هالیوود یه کم در مورد تاریخ مطالعه کنندچون جدا از همه تناقضات تاریخی موجود در فیلم باید متذکر شد که در تاریخ ثبت شده که خشایارشا چهره ای بسیار زیبا داشته (حداقل شکل هیولا نبوده). ناصر از مشهد: ایران داران تمدنی بسیار بزرگ و والایی بوده است و اثار تاریخی موجود حاکی از این مطلب است و به نظر هن هر کس و یا دولتی به این تمدن و فرهنگ توهین کند باید با اعتراض شدید ما متوجه شود مثلا در موقع نامیدن خلیج فارس به خلیج عربی من از عکس العمل ایرانی ها بسیار خوشحال شدم و البته این ضعف و مشکل داشتن خود دولت و نظام را نشان می دهد که نماینده های ما محسوب می شوند .به هر حال از مردم خواهشندم به هر گونه و صورتی با این توهین ها مقابله کنند. مصی از تهران: تاریخ پارسیان غنی تر از این حرفها است و ساخت این فیلم نمی تونه واقعیت رو کتمان کنه. در ضمن فراموش نکنیم که با سیاست های آب دوغ خیاری احمدی نژاد بعید نیست که بعهدها شاهد فیلم های موهن تر از این ها باشیم. الن از بروکسل: از این عزیزانی که از ساختن این فیلم عصبانی هستند کدامشان واقعا به فرهنگ ایرانی بودن پایبند بودند. شهرام شایان از تهران: همان طوری که از اسم این فیلم پیداست یعنی فقط این یک فیلم است. هیچ فیلمی نتوانسته به طور یقین واقعیات را به تصویر بکشاند اگر غیر از این بود واقعیات خیلی تلخ تر از این چیزی بود که در این فیلم به نمایش در آمده است من به عنوان یک ایرانی نظرم را میگویم همان طوری که کار گردانان ایرانی به خود حق میدهند در مورد فرهنگ غرب فیلم بسازند خوب طبیعیست که آنان نیز میسازند در ضمن هالیوود حتی در مورد فرهنگ غرب نیز فیلم های زیادی ساخته است و فرهنگ خودشان را نیز زیر سوال برده بهتر آن است که رجوع کنیم به کتب مورخان ایرانی کهن تا ببینیم در ایران گذشته چه اتفاقات ناگواری در ایران رخ داده است ما همیشه یاد گرفتیم که انتقاد کنیم وبدی ها را ببینیم که البته غلط است بهتر است عینک بد بینی را از چشمانمان برداشته واقعات را ببینیم بنظر فیلم زیبائی با مضمون تاریخی اجتماعی تخیلی میتواند باشد سراسر فیلم جلوهای ویژه زیبائی به کار گرفته شده هنر پیشگان این فیلم به زیبائی نقش آفرینی کرده اند کسانی که از این فیلم ایراد گرفته اند را باید بگویم همیشه فیلم ها بر وقف مراد شما نباید باشد! بهتر است در تخصص خودتان سخن بگوئید... مهران از سبزوار: وقتی خود این حکومت ۲۵۰۰ سال تمدن ایران را نفی می کند و همیشه آنرا به نام نظام سیاه شاهنشاهی می خواند و همه شاهان و حکمرانان تاریخ ایران را ظالم و غارتگر معرفی میکند و ایرانی را فقط بعد از اسلام دارای فرهنگ می داند از دیگران چه انتظاری است. مطمئن باشید این تخم لق را خود این نظام در دهان آنها گذاشته است.... محمد و الهام از آنکارا: هر فیلمی که علیه ایران ساخته شود مخالف معیارهای فرهنگی و تاریخی ایران باستان است. این فیلم با در نظر گرفتن افکار پوچ نویسنده به اصطلاح روشن فکری به ساخت در امده است که اصیلترین تمدن جهان را زیر سوال برده است و دنبال دمکراسی ای که منشاش خود امپراطوری ایران بودند پرداخته است. سارا از تهران: تمام تلاشهایی که انجام شده خیلی خوبه اما باید این اعتراضها به شکل گسترده تر و مشخص تری در جامعه امریکا انعکاس پیدا کند تا بیننده های این فیلم بفهمند این حقیقت نیست . مهدی از سیدنی: به نظر من این فیلم خیانت به تاریخ است. اگر نویسنده و یا کارگردان به دنبال قهرمان پروری هستند می توانند از اقوام و یا کشورهای فرضی استفاده کنند. ولی این کار درستی نیست که برای ساخت یک فیلم تاریخ را تحریف کنند و ایرانی را که در زمان هخامنشیان مهد و مامن ادیان و فرهنگهای مختلف و دارای تمدنی منحصر به فرد بوده را به شکلی کاملا متفاوت و وحشی نمایش دهند. امید از تبریز: مگه قراره فیلمها منطبق با تاریخ باشند کدام فیلمهای ساخته شده در کشور خودمون منطبق با تاریخ که نه بلکه با واقعیتهای جامعه ماست همشون دارن حقایق رو تحریف میکنند و ما هم عادت کردیم. احمد از ژنو: ۳۰۰ فیلمی است که بسیار برایش زحمت کشیده شده و خرج زیادی در بر داشته. ای کاش این فیلم از روی حقیقت ساخته می شد نه از روی مقاصد سیاسی.نه با پول مردم بد بخت آمریکا. این کار بی عرزگی ما ایرانی ها و دولت ما را نیز نشان می دهد. دولت ما که نمی دانم مخالف persian ها هست یا اینکه علت دیگه ای دارد. از ساختن یه فیلم از تاریخ خودمون خودداری میکند و مردم هم که هیچ.نه اعتراضی نه چیزی. این فیلم الان در موقعیت حساس کنونی هسته ای ایران می تواند ما را وحشی و فاقد فرهنگ داشتن انرژی هسته ای به جهان معرفی کند. امید از دوبی: همین الانش در تهران مردم دارن سر یک تصادف کوچیک همدیگر رو تیکه تیکه میکنند. اون وقت ماها به داستانی که مال یک فیلم هست ایراد میگیریم. حکومت.سیاست خارجی و یک سری مسائل دینی ما تو دنیا تابلو شده وسر جریان هسته ای همه با ماقطع رابطه کردن.اون وقت توقع داریم که فیلم بسازن در مورد تجلیل از ایران و ایرانی. خوبه که واقع گرا باشیم. احسان از تهران: این دفعه هم مثل دفعه های قبل، آنها فیلمشان را پخش می کنند .ما مقداری بهمان برمیخورد ورگ گردنمان باد میکند بعد همه چی یادمان میرود ابزار قذرت دست آنهاست. رفیعی از تهران: به عقیده بنده وقتی شاه خدابیامرز جشنهای ۲۵۰۰ ساله رابه خاطر اینکه عظمت و تمدن ایران زمین را به دنیا نشان دهد برگزار کرد و از تمام دنیا آمدند و در مقابل شاه ایران تعظیم کردند یا بهتر بگویم درمقابل ملت ایران وتمدنش تعظیم کردند ما ملت نمک نشناس و در راس آن آخوند و روشنفکر خیانتکاربه مملکت به آن اعتراض کردند و بعد از آن درطول ۲۸ سال حکومت خیانتکار به این آب و خاک که منکر تاریخ و تمدن این مرزوبوم هستنددیگر چه انتظاری از اجانب است که بیایند و از تاریخ ما خوب بگویند. به جای اینکه به آنها تف و لعنت بکنیم باید به خودمون لعنت بفرستیم که ازماست که برماست پس به جای اینکه الکی غیرت واهی و پوچ به خودمون بگیریم بریم به نمک نشناسیهای خودمون که به گذشته و تاریخمان کرده ایم فحش بدیم و خودمونرو درست کنیم. هومن از ونکوور: به نظر من چون این فیلم به ناریخی حمله میکند که نه تنها ایرانیان به آن می بالند بلکه کشور های دیگر نیز آن را آغاز تمدن جهان میدانند. حال اگر به تاریخ کنونی ایران حمله شود کسی جدی نمیگیرد ولی برای تمدن ۷ هزارساله ایران کسی نمیتواند حرفی درآورد چون منشور کوروش را در جلو درب سازمان ملل میتوان دید. کتایون از تهران: من از سازندگان فیلم ۳۰۰ سپاسگزارم. نه برای آنکه سعی کردند بسیار عریان و آشکار به ایران توهین کنند و یا سعی در فروخفتن حقارت شکست از ایران در قرن ها پیش را داشتند، بلکه به این دلیل که زمینه ای برای هویدا شدن شکوه و جلال ایران و تمدن ایرانی در دوران هخامنشی را فراهم کردند. اگر سازندگان این فیلم می دانستند که نتیجه آن اعاده حیثیت سلسله پادشاهی هخامنشی است شاید هرگز این کار را نمی کردند. واقعیت آن است که هر کدام از ایرانیان که چند برگی از کتاب تاریخ میهن خود را خوانده همواره نسبت به دوران هخامنشی احساس نوستالژیک دارد. تاریخ هر رشته ای را که در ایران جستجو می کنی منشا آن به دوران هخامنشی می رسد. آغاز سرشماری جمعیت، احترام به حقوق بشر و آزادی عقاید، استراتژی های نظامی، امور مالیه و جمع آوری مالیات از مردم و ... همگی در دوران هخامنشی با وجود ابتدایی ترین وسایل به بهترین نحو اجرا می شد. اما از ۲۷ سال پیش تفکری خاص در ایران سعی داشت تاریخ را قلب کند. اکنون فیلم ۳۰۰ موجب شده که همان متحجران نیز از دوران هخامنشی به نیکی یاد کنند و اذعان کنند که هرچه تاکنون تبلیغ می شده صحیح نبوده است.پس آقای میلر! هنرمندان هالیوود! ممنون! داریوش دهکردی از لردگان: من از سه دید به این داستان می پردازم. نخست اینکه از نظر تاریخی در نبرد ترموپیل در بهار ۴۸۰ ق.م ابتدانیروی ایران در آرتمیزیوم سپاه مشترک یونانی-اسپارتی را در هم شکست و سپس سپاه لئونیداس را در ترموپیل درهم کوبید و خشایارشاه وارد قسمت مرکزی یونان شد و یونانی ها تا تنگه کورنت عقب نشستند. آتن تسخیر و به آتش کشیده شد. دوم از دید ظاهری همه میدانند که ایرانیان از خوش قیافه ترین مردم دنیا هستند و خودهرودت هم از سیمای خوب آنها در دوران خود یاد کرده است. سوم اینکه نه تنها یک فیلم که در حد انیمیشن است بلکه هیچ ساخته دیگری نمی تواند حقایق بزرگ و ریشه ! ار فرهنگ و تمدن ایرانی را خدشه دار کند زیرا اینها تاریخ هستند و تحریف تاریخ هیچ گاه موفق نبوده است حتی اگر ما ایرانیان دست به این تحریف بزنیم. مرلین از تهران : به نظر من این حق هر فیلمسازی است که فیلم دلخواهش رو بسازه.ما نباید فقط توی دنیا غر بزنیم و از همه طلبکار باشیم.خوب ما هم می تونیم بر علیه اون ها فیلم بسازیم و من دوست دارم این کار رو بکنیم.اما هرگز نمی تونیم بگیم چرا ساختی؟ خیرالله سبحانی نصیر محله از کرج: من هم بدين وسيله بيزاري خودرا از هرگونه حركتي كه منجر به خدشه دار شدن ارزشهاي فرهنگي هرملتي ميگردد اعلام مينمايم. مهران از لندن : به نظر شما اگر زمان شاه بود باز هم کسی از اين جور فيلمها درست مي کرد؟ مملکت و ملت ما بی صاحبن. ما کسی رو نداريم که از تاريخ و حيثيت ايرانی دفاع کنه و اينو گارگردانها و نويسندهای هاليود بخوبی بهش واقفن. بدون نام: فیلم 300 تاثیر منفی بیشتری دارد یا ساخته شدن سد سیوند و از بین رفتن مقبره کوروش کبیر؟ مطمئنا 100 سال آینده کسی از فیلم 300 چیزی نمی داند ولی اگر مقبره کوروش پابرجا باشد، اسمش به یاد می ماند. کاوه از چالوس: مسلما تحریف وقایع تاریخی اشتباه است. امروز بیش تر از هر زمان دیگری به ساخته شدن یک فیلم جامع و کامل درباره امپراتوری ایران باستان نیاز می باشد. مهدی از وین: اين فيلم تحريف بي شرمانه تاريخ از سوی هاليوود می باشد. حسن از ونکوور: با سلام. ما بايد اعتراض خودرا ولو به هر صورت نشان دهيم. بهترين راه دمکراتيک هم همين طومارنويسی است. با تشکر. ناصیر از اسلو: اين دور از انسانيات است. فرهاد از کلگری، کانادا: من اين فيلم را ديده ام. به نظر من از لحاظ جنبه هنری فيلم خوبی است. اما داستان فيلم کاملا بچه گانه است. حتی اگر ايرانی هم نباشی به سوژه فيلم می خنديد. اين همه اختلاف بين دو سپاه کاملا مسخره است ولی فراموش نکنيد که اين فيلم توسط غربی ها ساخته شده است و نمی توان توقع داشت که چهره خوبی از ما نشان بدهند. دولت و حکومت بی لياقت ما ياد بگيره که حتی يک فيلم هم در باره تاريخ ما نساخته است! در صحنه هايی از فيلم ياد صحرای کربلا می افتيد و فکر می کنيد اين 300 تا همون 72 تن هستند. محسن از تهران: با داشتن رئيس جمهوری مثل احمدی نزاد از اين نوع فپلم ها در آبنده هم زیاد خواهپم داشت. شاهین از تهران: چرا پرسش درباره هولوکاست ممنوع است ولی فیلم ساختن و تحریف تاریخ و توهین به فرهنگهای دیگر آزاد؟ یعنی اولی خیلی بدتر از دومیه؟ صلاح الدین از اسلو: من فیلم را ندیده‌ام و واقعا نمی دانم به ایرانیان توهین کرده یا نه ولی شکست سپاهیان خشایار در برابر اسپارتی توهین محسوب نمیشود، در بیشتر فیلمهای جنگی ایرانی نیز طرف مقابل همیشه با وجود نیروی بیشتر مغلوب می شود علاوه بر آن نمونه فیلم های که اقلیت های ایرانی را تحقیر می کند دیده می شود، شخصیتهای کرد بیشتر به صورت راهزن اسلحه بدست معرفی می شوند ، ترکها بعنوان کسانی که شغلهای سطح پایینی را دارا بوده و اسباب خنده دیگران میشوند یا بلوچها به عنوان قاچاقچی مواد مخدر و غیره نشان داده میشوند، جای تعجب است که ارشاد اسلامی مجوز همچون فیلمهایی را صادر می کند و کسی اعتراض نم یکند، ولی فیلم 300 را توهین به ایران می دانند، در حالی که نم یتوان امپراتوری خشیار را از لحاظ جغرافی و سیاسی ایران امروز به حساب آورد. محسن از هلسینکی: سينمای ايالات متحده بايد شرم داشته باشد که مي خواهد روی حقيقت سرپوش بگذارد. ايالات متحده بهتر است که فيلم های ديگر را که در آنها سرخپوستان آمريکا را با شکنجه و شتم و کشتار نسل کشی مي کردند هم بسازد. ايران و ايرانيان تاريخ و فرهنگ دارند و اين چيزي نيست که قدرتي بتواند روي آن سرپوش گذارد به قول معروف، آن چيز که عيان است، چه حاجت به بيان است. حال که مصدق ها و شريعتی های روشنفکر عصر ما نيستند، هاليووديان آمده اند تا از آب گل آلود ماهی بگيرند و با توجه به ناتوانی دولت مردان ايران از در نشان دادن فرهنگ اصيل پارسی از ايرانيان ديو بسازند امان از اين که ايران تا بوده و هست مهد تمدن و دانش و تاريخ کهن خواهد بود و هيچ هاليوودی نمي تواند آن جوهر شاعران و خرد آن ديار را درک کند. ساتگین از مونیخ: این مسخره بازی ها را بگذارید کنار. اگر می توانید بمبی مثل بمب گوگلی بسازید که احمدی نژاد را عوض کند که هر روز به چهره تان در دنیا گلاب می پاشد و به زندگی تان گند می زند. زهرا از بیرمنگام: من ديگه برام مهم نيست چون اين آمريکايی ها و انگليسی هر کاری کنن حتی اگه خودشون رو پاره کنند ايران همون ايران با عظمت هست تاريخ ايران همون تاريخ با شکوه است ايران رو همه می شناسن و اين انگليسی و آمريکايی ها هيچ غلطی نمی تونن بکنند. مهرزاد از تهران: خوب بود که قبل از تولید چنین فیلمی حداقل یه نگاهی به تصاویر ایرانیان می انداختند. خشایارشاه که به هیچ پادشاه ایرانی شبیه نیست حتی بیرحم ترینشان. نظامیان هم یا شبیه اعرب هستند یا لاکپشت های نینجا. هما از ناتینگهام، بریتانیا: پسرخاله من دیروز تو لس آنجلس رفته بود و این فیلم و دیده بود، بهش گفتم که این فیلم توهین به ایرانی ها است. گفت اَ، راست میگی پرشیا یعنی ایران؟! خلاصه اینکه زیاد نگران نباشین، من اینجا وقتی به بعضی ها میگم ایرانی هستم میگن عرب هستی دیگه، زبانت عربی دیگه. محمد رضا از تهران: باید توجه داشت كه تاريخ نگار اين واقعه هرودوت است كه ايشان دروغگويي ناوارد است ودروغ بودن حرفهايش توسط مورخين براحتي و بارها اثبات شده است -امپراتوري ايران در آن زمان پيشرفته ترين امكانات و علوم و فنون را داشته است- نشان دادن ايراني ها بصورت بربر در حالي صورت مي گيردكه ايراني هخامنشي نويسنده اولين حقوق بشر مي باشد واروپاييان درآن زمان حمام رفتن را گناهي نابخشوني مي دانستند و آمريكايي ها وجود خارجي نداشته اند. احسان از میبد: اصل تاريخ يك چيز است وتوهمات تاريخي يك چيز ديگر. قدرت ميتواند توهمات و افكار عمومي را شكل دهد. رسانه قدرتمند است و در خدمت سياست و سياست در خدمت ثروت. هميشه و همه جا. فریور از اتاوا: بله، اين فيلم به نظر من توهينی است به تاريخ، و مليت ايرانی که در آن ايرانيان بسيار وحشی و بی فرهنگ نشان داده شده اند. بطور مثال خشايارشا در اين فيلم با صورتی پر از پيرسينگ (حلقه) وشبيه يک وحشی نشان داده شده. البته بايد گفت که در عوض سری به يوتيوب بزنيد و برای Engineering an Empire جستجوکنيد و لذت ببريد. حمید از تهران: دوستی گفتند "حق هر فیلمسازی است که فیلم مورد نظرش را بسازد." مرلین گرامی، حق؟! به گند کشیدن تاریخ یک ملت توسط یک ملت بدون هیچ پیشینه ای سنگین تر هست یا تردید در مورد واقعیت هالوکاست؟ محمد: من فكر مي كنم تاريخ را هميشه طرف برنده مي نويسه و اين در مورد ما صدق مي كنه. هاليوود در موارد تاريخي اگر غرب و نمايندگانش هم بازنده باشند با تضعيف شكست شان براي خودشان شكستي قهرمانانه به تصوير مي كشند واين ناشي از يك نوع عقده گشاييشونه. اردوان از نیوجرسی: مشکل ما ایرانیان این است که بجای حال در تاریخ گذشته زندگی می کنیم. با ساختن این قبیل فیلم ها نه خشایار شاه هیولا میشود و نه یونانی ها (یا هر ملت دیگری) ارزش کسب میکنند. مهم این است که ما ایرانیان در حال حاضر چگونه آینده خود را رقم می زنیم. واقعا آشفته شدن راجع به همچنین فیلم پوچی مایه تاسف است. علی از نورث کالورینا، آمریکا: چه می شود کرد، هالیوود است وهدفش فقط پول در آوردن و در این کار ابایی از مهیج کردن فیلم به بهای تحریف تاریخ و به شکل هیولا نشان دادن ما ایرانی ها ندارد. به قول یکی اگر توش پول باشه هالیوودی ها پدر مادر خودشان را هم حاضر هستند بصورت هیولا یا خوک و سگ نشان بدهند. هیاهو راه انداختن و زیر سئوال بردن فیلم ازنقطه نظر تاریخی فقط باعث فروش بیشتر این فیلم شود که خواسته سازندگان فیلم است. فراموش نکنید که اکثر سینما روهای امریکایی ۹۹.۹۹% تاریخ، حقیقت تاریخی و تمدن ایران و یونان برایشان اصلا مهم نیست. آنهامعمولا فیلم را فقط به قصد تفریح می بینند و برای اکثرشان فقط جذابیت و زرق و برق فیلم مهم است. آتمان ناظم از تهران: در دنیایی که غرب داعیه ی روشن فکری را علم کرده است بی توجهی به تاریخ ملل و تغییر واقعیتهای تاریخی نهایت رذالت بشری است و سازندگان این فیلم در جامعه ای که ادعای دموکراسی می کند باید بخاطر توهینش به ملت بزرگی چون ایران محاکمه و جریمه ای سنگین شود. در این غائله سردمداران ضیف النفس ایران نیز که با سیاست های غلط زمینه ساز چنین توهینی به ملت شریف ایران شده اند مقصرند که باید جوابگو باشند. شاهین از آتلانتا، آمریکا: زمانی که آقای لاریجانی نماینده اتمی فعلی ۳-۴ سال پیش اعلام می کند ایرانیان قبل از اسلام بی تمدن بودند انتظار دیگری هم نمیشه داشت. محسن از کرمان: به نظر من سستی و بی اعتنایی ما ایرانیها در معرفی تاریخ و مشاهیر تاریخی مان به جهانیان سبب ساخت چنین فیلم هایی می شود. البته من معتقدم که افتخار تاریخ ما از آن گذشتگان ماست و این وظیفه ایرانیان امروز است که باید برای ایران افتخار و برای آیندگان تاریخی پر شکوه بسازد. سام از آمریکا: من دیروز این فیلم را دیدم و وقتی یک جنگنده یونانی ایرانیان را "سگهای بی مادر" خواند تمام سینما خندید. حقیقت آنست که ما در طول تاریخ ارزشی برای هم و آزادی قایل نبودیم. وقتی پدر شعر ما زنان را آمده از ریشه "زدن" میخواند چرا بما بر میخورد؟ تاریخ و روحیه ما پر از شوونیسم فارسی است. اشکان از مونترال: ایرانیان در زمان هخامنشیان به فاتحان جنتلمن مشهور بودند در حالی که این فیلم خلاف این را نشان می دهد. فرید از اتاووا: ما ایرانیها اصولا انسانهایی احساساتی و مرده پرستیم. ما خود را وارثان کوروش می نامیم که اولین قانون حقوق بشر را تدوین کرده، حال درمقابل دیکتاتورترین حکومت آن هم از نوع مذهبیش لب فرو بسته ایم، کاش نصف این پیامها را در محکومیت آخوندها می نوشتیم. مهتاب از لندن: به نظر من این جنجال فقط باعث فروش بیشتر این فیلم می شود. این وظیفه همه ایرانیان است که فرهنگ و تاریخ ایران را به جهانیان معرفی کنیم نه اینکه فقط اعتراض آن هم به محض اینکه کسی حرفی زد. از طرف دیگر این نخستین یا آخرین بار نیست که هالیوود تاریخ کشوری را تحریف میکند. نادر از آمریکا: این فیلم ارزش دیدن درسینما را ندارد چون باعث فروش بالای آن میشود. اما چرا نباید اعتراض کرد؟ یونانیان هنگام اکران فیلم الکساندراعتراض وسیعی کردند وکارگردان را تهدید به شکایت در دادگاه های بین المللی نمودند. البته فیلم الکساندر ورشکسته شد. چرا ما اعتراض نکنیم؟ علی از مونیخ: عجب از دست این آمریکایها دارن کاری میکنن که ما ها هم حرفهای احمدی نژاد را قبول کنیم حالا که از دست این رژیم ناراحتن گیردادن به تاریخ وفرهنگ ما ایرانیها، حالا خوبه ما هم بگیم به قول امام آمریکا شیطان بزرگه. علی از لندن: به نظر من ساختن چنین فیلمهای بیانگر نگاه فیلمساز و تهیه کنندگان آن فیلم و برداشت آنان از تاریخ یک کشور است ولی نباید فراموش کرد که بعداز حمله اعراب به ایران تمام کتابها و مدارک تاریخی ابران باستان توسط عمر به آتش کشیده شد و تنها واقعه نگار تاریخ آن زمان هرودوت بوده که چندین کتاب و فیلم بر اساس آن ساخته شدن و مطمئن ااین هم آخرین آنها نخواهد بود. ولی آنچه مسلم است اینکه ما ایرانیان باید به آنچه باقی مانده و توانایی آنچه را داریم و میتوانیم بکنیم را باتمام قوا برای ایران و ایرانیان انجام بدهیم و این ماموریت با مبارزه و جلوگیری از آبگیری سد سیوند شروع میشود. محسن شیرین از کیف: من فیلم را دیدم . وضعیت فیلم هیچ ربطی به ایران فعلی ندارد. مثل اکثر فیلمهای اکشن تنها سرگرمی هدف است. اما خوب است به همین بمب گوگلی اکتفا کنیم! محمد رضا از تهران: آخه اگه ایرانی ها اینقدر زشت بودن پس من چرا اینقدر خوش تیپم؟ محمد از سنگاپور: فیلم تمام دروغ بود شاهان ایران قدرتمند و به هیج کس باج نمی دادن و تمام جنگها شجاع بودن فیلم را برعکس ساخته بودن. بامشاد از اوترخت: در هر حال چون این فیلم اولین و آخرین فیلمی نیست که با تحریف تاریخ قصد پول به جیب زدن داره لازمه که از هر طریق ممکن ایرانیها مثل همیشه واکنش نشون بدهند. البته فراموش نکنیم که در فیلم اسکندر مقدونی هم ایرانیها رو ملتی عقب مونده نشون داده بودند ولی در آن زمان استفاده از ابزاری فراگیر چون اینترنت برای نشان دادن فریاد اعتراض به میزان حال گسترده نبود. مرتضی از ایران: اگه امروز من ایرانی از تاریخ مملکتم چیزی نمیدونم و "حکومت ما بر این اساس بوجود آورده شده که ۲۵۰۰ سال نظام شاهنشاهی و ظلم رو از بین برده" اونوقت من به چه آثار باستانی و چه پیشینه تاریخی افتخار بکنم . اگه شاه جشن های ۲۵۰۰ ساله رو تو ایران گرفت چقدر برای ما آثار مثبت داشت چرا که قوم آریایی و سرزمین پارسها دوباره زنده شد. وقتی آقای لاریجانی میگه ایرانی ها قبل از اسلام وحشی بودن از دیگران (آمریکایی ها) چه انتظاری میشه داشت . ما چند تا فیلم از ایران باستان ساختیم؟ ما چه نو آوری تو صنعت فیلم سازی کردیم؟ مقصر خود مائیم ما چقدر از فردوسی و شاهنامه گفتیم و این رو از چشم مسئولین ایرانی می بینم و اینو بگم که این دسته فیلم های سینمای آمریکا آدمهای با فرهنگ و اصیل رو راضی نمیکنه. تمام یهودی ها و اینکه امروز وجود دارند به کوروش کبیر مدیون هستن. کوروش کبیر به تمام بشریت تعلق داره . اگه زیر سئوال بردن هالوکاست زشته این کار هم واقعا شرم آوره. علی از ادنسه، دانمارک: ما که قرار نیست اینقدر نازک نارنجی بشیم و گناه این فیلم سازی را گردن انس و جنس بیندازیم. ما میدانیم کی هستیم و حضرات هم از تاریخ خود خبر دارند. به انسانهای والا فقط توهین میشود. حسن از اردبیل: من میخوام به آقای پندار یوسفی عرض کنم که اگه اینقدر غیرتی هستی و به فکر ایران چرا در مورد مسایل مهمتری که در داخل ایران اتفاق می افتد طومار درست نمیکنی؟ اونها که بیگانه اند چرا چشم روی این مسئله باز نمیکنی که آورندگان اسلام ناب محمدی ثروت ایران را کرور کرور به عراق و افغانستان و فلسطین و سوریه می فرستند در حالی که بسیاری از مردم ما محتاج نان شبشان هستند. حسن از کپنهاک: فکر نمی کنید که تاریخ ایران احتیاج به باز نگری عمیق دارد. میدانیم که تاریخ بعد از به قدرت رسیدن رضاخان به تحریر درآمد و کلی نوشته های مغرضانه و بر ضد اعراب نوشته شد، توجه شما را به کنفرانس پاریس درباره تاریخ ایران که به ریاست بوم رژه ایران شناس که در ۲۷ ژانویه برگزار شد جلب می کنم و در رابطه با فیلم ۳۰۰ از کجا که حقیقت نداشته باشد، ما فقط مطالب زیبا و انسانی میشنویم، آن هم از دورانی که شمشیر و توحش بر دنیا حاکم بوده. رامین از خرم آباد: به نظر من دولتمردان ایران بیشتر ضد فرهنگ ایرانی و هخامنشی هستند نمونه اش هم سد سیوند. اگر اینها بویی از فرهنگ ایرانی می بردند تا به حال حداقل یک فیلم درباره کورش کبیر و هخامنشیان می ساختند. علیرضا چراغی از بندر عسلویه: به نظر میرسد بعد از ساختن فیلم اسکندر کبیراین نوع جریان فیلم سازی در آمریکای شمالی به سریالی تبدیل شده برای تخریب اذهان عمومی برعلیه ایرانیان وحداقل انتظار از مسوولین این است درجهت جلوگیری کردن از خدشه دار کردن وجه ایرانیان تکانی به خود دهند. سامان از کانادا: دوستان این اولین و آخرین فیلمی نخواهد بود که به تاریخ ایران باستان توهین کرده است. ولی دوستان گرامی در کشوری که دولتمردان آن هیچ ارزشی به هویت ایرانی نمی دهند از خارجی که فقط به منافع خود می اندیشد، چه انتظاری می توان داشت. یادمان نرود که تاریخ باستان ما توسط همین خارجی ها کشف شد آن هم زمانی که دولتمردان ایران در فکر حرمسرای خویش بودند. متاسفانه ما از لحاظ متخصصین تارخ ایران باستان در فقر مطلق هستیم. هیچ ایرانی تا کنون نتوانسته کتاب تحقیقاتی تاریخ ایران را بدون مرجعیت خارجی آن بنویسد. محمد عمر از نیویورک: این فیلم کوششی است برای مسخ تاریخ و توجییه سیاست های فعلی غرب در قبال ایران. دروغ و کذب چنان در همه ابعاد این فلم مشهود است که نمیتوان آن را انکار کرد. مطابق به کتب هرودت و سایر منابع تاریخی، هنگام حمله ارتش ایران به اروپا و یونان عده کثیری از یونانیان قشون ایران را همراهی میکردند و حتی در کمپ اسپارتی ها در ترموپیل سربازان شهر تب، یکی از شهرهای معتبر یونان باستان، تا آخر طرفدار ایران باقیمانده و توسط خود یونانیان قتل عام شدند. اگر به جنگ های ایران و یونان میان سالهای ۴۹۰ الی ۳۸۷ ق م نظر افکنیم، این ایرانیان بودند که با تحمیل معاهده آنتال سیداس بر اسپارت در سال ۳۸۷ ق م پیروز شدند، نه اسپارتی ها. خلاصه باید توسط دادگاه بین المللی علیه این فیلم اعلام جرم شود. پیام از مونترال: این فیلم را من ندیدم ولی جالبه که اولا کشوری که قدمت تاریخی آن به ۵۰۰سال نمیرسه از کشور و مردمانی ایراد میگیره که اندازه تاریخ قدمت دارند. دوم اینکه ایا آمریکایها هنوز بلایی که بر سر سرخپوستها ۴۰۰ سال پیش آورده اند رو بیاد دارند یا نه؟ و اگرراه دور نرویم کی قانون برده داری در امریکا از بین رفت؟ کسی یادش هست؟ اردلان از خرم آباد: من خوشحالم که بازیگران و کارگردانان مطرح و بسیار خوب هالیوود در این فیلم بی ارزش از نظر فیلمنامه ای و کارگردانی حضور نداشته اند.این فیلم واقعا جدا از سینمای با ارزش هالیوود است. مهرداد از تهران : زمانی که چنین حاکمانی بر ما حکومت میکنند باید انتظار بدتر از این فیلمها را داشته باشیم مگر اینکه دست به دست هم بدیم و به جهانیان نشان بدهیم ایران (پرشیا) تمدنی کهن و سراسر افتخار در پشت سر داشته که ما وارثان به حق آن هستیم.ِ فیلمهای سطح پایینی همچون ۳۰۰ هیجگاه تمدن کهن مارا خدشه دار نمی کند. الف نون از زاگرب: ایرانی های عزیز آیا یادتان به فیلم های سرخپوستی می آید؟ میدانید که همین هالیوود بود که سرخ پوستان قاره ی آمریکا را افرادی وحشی، کثیف، بی فرهنگ و بی هویت نشان می داد. هالیوود نماد خودخواهی و کبرو غرور سیاست ایالات متحد آمریکا است. علیرضا از آریزونا: کارگردان و نویسندگان این فیلم مسخره هیچ گونه اطلاعی در مورد تاریخ ایران باستان ندشتند آنها با اتفاقات امروزه سعی در از بین بردن وجهه ایرانیان در دنیا را دارن. به نظر من دولت ایران باید یک شکایت سنگین از این ها بکند. منوچهر از ونکوور: جالب اینجاست که همه ما ناراحتیم از این موضوع ولی نفر اول داخل صف سینما می ایستیم و با خرید بلیط حمایت می کنیم که اقای زاک بیشتر از این فیلم ها بسازد، از جلوی یک سینما رد می شدم شاید بگم ۵۰ درصد ایرانی بودن. مریم از تهران: عریان بودن که از افتخارات غربیهاست چرا به ما نسبت می دهند؟ در تبلیغ این فیلم وقیحانه نوشته اند که این نبرد زمینه دموکراسی در غرب را پدید آورد! وحشی اسکندر مقدونی است و سربازان آمریکایی هستند که به اسم دموکراسی قضیه زندان ابوغریب را درست کردند. دانیال از هلند: چرا فکر می کنیم همه باید از ما و از فرهنگ و تمدن ما خوششون بیاد. مگه ما حتی هموطن های خودمون رو مسخره نمیکنیم. جهان عوض شده. هر کسی آزاده نظرش رو بگه اگه نمی تونی تحمل کنی مشکله خودته عزیز جان. من هم ایرانی هستم و افتخار میکنم ولی واسه نظرات دیگران ارزش قائل هستم. مژگان از تهران: اگر می خواهیم این اعتراضها موثر باشه نباید مثل قضیه خلیج فارس یکدفعه شور برمون داره و بعدش هم بریم پی کارمون باید تداوم داشته باشه و صرفا" بین ایرانیها نباشه بلکه با غیر ایرانیها هم مطرح بشه اما نه از روی تعصب که نتیجه معکوس داشته باشه بلکه با استدلال و منطق. قربانعلی از دوسلدورف: در جایی میخواندم که نوشته شده بود مردمی که از زمان حال خود ناراضی اند و ناامید به آینده خود، گذشته گرا میشوند. این همه فیلم علیه آلمانها و ژاپنیها و حتی سربازان آمریکایی در ویتنام هالیوود ساخته همه نگاه می کنند و نتیجه خودشون را می گیرند مسلماً اگر خشایار شاه زنده بشه و شروع به تعریف ماجرا کنه ما نمیتوانیم زبان او را بفهمیم یعنی ما حتی همین اشتراک زبانی را با اجداد ایرانیمان در طول تاریخ از دست داده ایم پس تعصب بی مورد است. فرهادی از تهران: فراموش نکنیم فیلمسازان ما عراقی ها را چگونه تصویر می کردند و چگونه یک بچه بسیجی روبروی یک سپاه عراقی که تمام نفرات ان با چهره های بسیار کریهی تصویر شده بودند قرار می گرفت. فرشاد از تهران: مسلما اسپارت بیش از ۳۰۰ نفر جمعیت داشته و اگر چنانکه در این فیلم ادعا می شود بوده هیچگاه ایران موفق به اشغال یونان وآتن نمی شد، بنابراین چنین برداشتی از ماجراهای این جنگ بی مورد وصرفا با هدف توهین به ایران بوده است. سعید از شیراز: واقعا متاسفم برای هالیوودیها که هنر را با سیاست قاطی کردن، یکی نیست ازشون سوال کنه اون موقع که جنگ شد آیا کشوری به نام آمریکا وجود داشت؟ هرمز از دالاس تگزاس: اولا هیچ کسی از واقعی بودن اصل این حماسه و این جنگ مدرک مستند و درستی نداره و صد البته به خاطر قدمت موضوع محتوی حماسه تحریف و تحریفتر شده. دوما هموطنان نباید هر موضوعی رو به دولت آمریکا نسبت بدن چون واقعا بچه گانه است. هوطنان باید از اون دنیا تئوری سازی و بسته خارج بشن. اکثر فیلمهای هالیوود برای پول درآوردنه. حالا ممکنه افرادی موضوع فیلم رو توهین آمیز تلقی بکنن و یا بهش عناوین مختلفی بدن و حتی تحریم اش بکنن. ولی واقعیت اینه که برای یه فیلمی که سرمایه گذاری بزرگی شده باید داستان و فیلم طوری ساخته باشه که درآمد داشته باشه. من این فیلم رو دیدم. هنر سینمایی که در این فیلم به کار رفته تحسین آمیزه. شما بودید چه میکردید؟؟ دانا استوار اندیش از لندن: این فیلم افکار عمومی را برای حمله واقعی به ایران آماده می کند. موسی از ایران: با شنیدن خبرهای مربوط به این فیلم، یاد زبانزد معروف «از ماست که بر ماست» افتادم. در این آشفته بازار آبگیری سد سیوند، نابودی تدریجی تخت جمشید، گذشتن دکل برق فشار قوی از آرامگاه فردوسی بزرگ، برج سازی پیرامون نقش جهان و ... واکنش فزون از اندازه به این فیلم بسیار شگفت انگیز است. این فیلم مدتی در اذهان عمومی باقی می ماند و به زودی محو می شود؛ در حالی که نابودی یادمان های باستانی، ارائه تصویر نامناسب از پادشاهان و فرهنگ ایرانیان پیش از اسلام در کتاب های درسی، کمرنگ کردن آیین های ایرانی و... زیان هایی جبران ناپذیر و ماندگار دارد که شوربختانه کوچکترین توجهی بدان ها نمی شود! در صورت به سامان بودن اوضاع فرهنگی ایران، پرخاش به این فیلم کاری منطقی و خردمندانه بود. یا وضع موجود، دامن زدن به این داستان وجهه ی ایرانیان را بیش از پیش خراب می کند. کیان از آبادان: من تنها یک سوال از مسولین فرهنگی ایران دارم و آن این است که در مقابل این موارد ایا تا کنون فیلم یا حتی گزارشی در سطح جهانی برای دفاع از ایرانیان و فرهنگ غنی آنمها تهیه شده است من نشان دادن چهره کریه از هر ملت یا قومی را صحیح نمی دانم اما باید بپذیریم جایی که ما حرفی از فرهنگ خود برای گفتن نداشته باشیم این مسائل عادی است. وحید از تهران: با سلام واقعا متاسفم از این آزادی که به فرهنگ و تمدن یک ملت چنین بی احترامی می شود. خیلی برام جالب است نظر خود آنها را داشته باشم ولی کسانی که این چنین فیلمی ساختند بدانند ایران و ایرانی همیشه بزرگ و متمدن بوده و همیشه ماه پشت ابر نخواهد ماند. شهرام از مونترال: من معتقدم که ما ایرانیها بزرگترین توهین را خودمان به خودمون کردیم و اون وقتی بود که احمدی نژاد را به عنوان رییس جمهور انتخاب کردیم.تاثیر رفتار احمدی نژاد در تخریب هویت ایرانی از هزارتا فیلم بدتره. محمد از مسکو: وقتی که تمام دنیا رو با خود دشمن کردیم وقتی که ما رو با عرب ها دارن اشتباه میگیرن به عظمت و شکوه و درایت شاه فقید ایران که جشن های دوهزارو پانصد ساله رو برگزار میکرد پی میبرم. بهنام از تورنتو: به نظر من ایرانیان به جای برآشفتن و تهیه تومار اینترنتی که فقط به فروش بیشتر این فیلم بی ارزش تاریخی کمک میکند؛ بهتر است با ساختن فیلم های تاریخی مستند در جلب تحسین ایران و ایرانی باستان بکوشند ولو با سفارش ساخت این گونه فیلم ها به خود هالیوود. البته من گمان نمی برم که دولتمردان این روزگار ایران ذره ای از این توهین به تاریخ ایران باستان برتافته باشند. هادی از آستین تگزاس: من دیشب این فیلم را دیدم. این فیلم یک دروغ بی شرمانه است که دارند به خورد مردم دنیا می دهند. باید در سالن سینما در امریکا می بودید و می دیدید که چطور سالن سینما پر از جمعیت با این ۳۰۰ نفر دروغین همذات پنداری می کرد. چگونه است که در فیلم اسکندر لشکرکشی آن بی فرهنگی که کتابخانه ها را آتش زد خوب جلوه داده می شود و ایرانیان رو در این فیلم وحشی های بی تمدن نشان می دهند. باید به این فیلم سراسر دروغ اعتراض کرد. ارحام از لس آنجلس: احساسات و افکار عمومی بر علیه ایران و ایرانی باید برانگیخته شود تازمینه ساز حمله نظامی به ایران باشد. ساخت این فیلم تنها در این جهت است. فرشاد از تهران: تبریک می گم به سیاستمداران جمهوری اسلامی که بار دگر بحثی پیش آمد که تمدن بزرگ هخامنشی و ایرانی بد جلوه داده شد. طرفدار هیچ حزبی و گروهی نیستم ولی باید اقرار کرد سیاستهای ضد ملی گرایانه این حکومت باعث تخریب چهره زیبای تمدن ایران در این ۲۸ سال شده ولی الان اگر چینین فیلمی در مورد تمدن اسلامی یا عربی پیش می آمد فریاد همین آقایون گوش دنیا رو کر میکرد و کاسه داغ تراز آش می شدند. مهدی از پاریس: اینکه راجع به ایران امروز حرفی زده بشه خیلی متفاوته با آنچه که ایران باستان تداعی گر اوونه، امپراتوری هخامنشی در زمان خودش حداقل یک سوم از تمدن بشر بوده و صاحب بالاترین درجات در علم، هنر، ادب و فرهنگ و حتی دین باوری. چگونه ممکنه که چنین سرزمینی با چنین دستاوردهایی توسط وحشی ها اداره شده باشه! من برای کسانی که آرام آرام هر مرزی که میتونه نشان دهنده احترام انسانها به حقیقت باشه رو میشکنند متأسفم. آرش از ساری: به این نکته توجه داشته باشید که به هر شکلی تحریف تاریخ ناشایست هست. هم به شکلی که آقای احمدی نژاد هالوکاست رو تکذیب می کنه و هم اینکه هالیوود با تحریف گسترش دمکراسی در دنیا به دست خشایار شاه ایران از امپراتوری هخامنشی سعی در وارانه جلوه دادن تاریخ داره. اما این همه زحمتی که آقای احمدی نژاد به خود در تکزیب هالوکاست داد، صرف در نشان دادن حداقل به میراث بردن ترویج دمکراسی کورش کبیر می کرد، مسلما نتیجه این نبود. خشایار از استکهلم: من اولش نگران بودم. بعدا دیدم که فیلم مسخره ایه بیشتر یک کارتون برای جوانهاست. علی از برلین: اصلا این طور نیست که هر فیلم ساز حق داشته باشد هر فیلمی بسازد. از طرفی با امیر عزتی هم مخالفم. در ایران هرگز مشابه چنین فیلمی درباره آمریکاییان ساخته نشده و نباید هم بشود. من با تحریف تاریخ در این فیلم هیچ مشکلی ندارم. چون این فیلم یک فیلم تخیلی است. ولی با نگاه نژادپرستانه مشکل دارم. نژادپرستی در هر لباسی محکوم است و سینما هم در این مورد استثنا نیست. ناصر از بروکسل: از نظر ایرانیها مرگ خوب است ولی برای همسایه. همیشه خود را از دیگران بهتر، داناتر و با فرهنگتر میدانند. به همه توهین میکنند، دیگران را مسخره میکنند و برای آنها زشت ترین و توهین آمیزترین جوکها را میسازند و تعریف میکنند، وقتی نوبت به خوشان میرسد فریادشان گوش فلک را کر میکند و اسم این کار خودشان را اتحاد یا همبستگی و یا بسیج مینامند. ناصر از تهران: من هم موافقم که هر فیلم سازی حق داره که فیلم دلخواهش رو بسازه ولی بنظر من فیلمساز کشوری که سمبل جنایت و وحشیگری است بهتر نیست کمی هم به این موضوع بپردازد تا شاید کمی چهره منفور کشورش را در اذهان جهانیان بهبود ببخشد. مسعود از تهران: ببینید باید از یک زاویه دیگر هم به این فیلم نگاه کرد... اولاً چرا انتظار داریم که آنها تصویری فیلسوف مآب و اندیشمند از ما خلق کنند؟ برداشت فعلی دنیا از ما خیلی خرابتر از این حرفها است... ما بجای اینکه به یک فیلم که نهایتاً شش هفت ماهی در اذهان باقی می ماند و سپس از یاد می رود حنجره خودمان را پاره کنیم باید برویم سراغ آنهایی که مسبب ایجاد چنین تصویری از ما هستند. ضمناً تا فیلم را ندیده اید بیخودی اظهار نظر نکنید... کلاً فضای کارهای میلر فضایی بشدت اغراق آمیز و سورئالیستی می باشد... در نهایت نکته دیگر اینست که وقتی ما میگوییم فلان سردار اسلام این قدر دشمن را کشت که تا زیر زانوش پر از خون بود نباید انتظار داشته باشیم دیگران مشابه آن را برای ما نگویند. فرناز از بروجرد: چرا وقتی مقبره کوروش کبیر و تو مملکت خودمون دارن میفرستن زیر آب یا کنار میدان نقش جهان برج سازی میکردن کسی صداش در نیومد؟ آیا زمانی که خود ما با زبان عربی به یشواز نوروز میریم، وقتی ارتش به اصطلاح ملی ایران در خلیج فارس فقط و فقط اسامی عربی روی تمام تاسیسات و مانورهای نظامی خودش میگذاره، وقتی تمام تعطیلات رسمی کشور به واسطه تولد یا درگذشت اعراب نامگذاری شده و در بین روحانیون و سران مملکت حتی یک نفر هم اسم ایرانی نداره و نام قهرمانانی چون کوروش حتی برای یک بار هم از دهان رهبران ایران بعد از انقلاب بیرون نیومده آیا واقعا باید همه تقصیرات و به گردن این و اون بندازیم؟ وقتی پرچم آمریکا رو هر روز در نهایت بی فرهنگی توی ایران به بهانه های مختلف آتیش میزنیم و فریاد مرگ بر آمریکا و این و اون سر میدیم آیا میشه از یه آمریکایی توقع داشت در مورد فرهنگ ایران فیلم بسازه؟ ایمان از کانادا: شروع این نوع توهینها از ویل دورانت شروع شد.وقتی او در کتاب معروفش تاریخ تمدن ایرانها را ناعادلانه برای حمله به یونان در زمان خشایارشا بربر خواند. در حالیکه کمتر از ۲۰۰ سال بعد از آن اسکندر ایران را ومخصوصا تخت جمشید را به آتش کشید وهیچ کس یونانیا نرا بربر نخواند. امیدواریم که تاریخ در آینده کمتر وسیله ای برای سواستفاده و و توهین به دیگر ملتها توسط هالیوود شود ساسان از خرم آباد: تاسف می خورم هم به حال سازندگان فیلم هم به حال خودمون که اینگونه ساکت در برابر این توهین نشستیم. پرویز از تورنتو: متاسفانه در هیچ دوره از تاریخ ایران یک مورخ نداشته و تاریخ دوران هخامنشی توسط هرودت یونانی نوشته شده و امکان هر گونه تحریف هست. مجید از برلین : در ایران ما ضرب المثلی داریم که میگه وقتی بیش نماز بگ... بس نماز باید بر... وقتی توی ایران دولت مان چیزی از تاریخ حالیش نیست ما انتظار از بیگانه نباید داشته باشیم. تحریف تاریخ هالوکاست تحریف تاریخ ایران را به همراه داره. چیزی که عوض داره گله نداره چون هالیوود دست یهودی هاست. امید از تورنتو: مفهوم توهین توی فرهنگ ما ایرانی ها دیگه مخدوش شده. من نمی دونم چرا ما به توهین این قدر حساس شدیم. من نمی فهمم مرز آزادی ها کجاست یک روز حکم ارتداد سلمان رشدی صادر شد به این علت که به پیامبر توهین کرده، یک روز پخش یک فیلم توهین قلمداد شد یک وقت دیگر هم هالوکست یه موقعی هم نشنال جیاگرافی. یک نفر به من بگه خط تلاقی آزادی و توهین کجاست ؟ کاوه از کانادا: من به همراه دوستان کانادائی به دیدن فیلم مورد نظر رفتیم. به هر حال فیلم به هیج وجه ادعای به تصویر کشیدن ناریخ را ندارد و تنها جنبه تخیلی دارد. ما که خیلی خندیدیم ولی نباید از حق گذشت که به هر حال باعث تاثیر منفی بروی بیننده می شود. البته بیننده ای که کمی متفکر باشد به خود می گوید مگر چنین چیزی ممکن است و آنقدر آش شور است که با آنهمه special effect هم باز قابل باور نیست. ... من فکر می کنم که عوام فریبی همچنان در دنیا رونق دارد و این تنها به دلیل عوام بودن اکثریت مردم دنیاست و سازنده هم حق دارد برای پر کردن جیب خودش برای اکثریت فیلم بسازد و نه برای یک اقلیت عاقل. این فیلم ارزش ناراحت شدن یک ملت با ادعای فرهنگ غنی را ندارد. ایرانی ها برای اثبات خودشان در هر جای دنیا که باشند راه های فراوانی دارند که دیگران را به احترام وادار میکند. تاثیر یک ایرانی بافرهنگ در میان یک جمع خارجی (انگلیسی آمریکائی کانادائی و یا هر ملیتی) بسیار بیشتر از این فیلم سرگرم کننده است. من مطمئن هستم که دوستان کانادائی من هر زمان که بخواهند از ایرانی ها یاد کنند ابتدا من و رفتار های من به ذهنشان می رسد تا شخصیت های این فیلم. دانیال از مشهد: به نظر من هدف از ساخت این فیلم فروش بالا بوده و نه توهین به ایرانیان از این نظر فیلم کاملا موفقه اما تو این فیلم هم عین خیلی دیگه از فیلمهای هالیوود خالی بندی های زیادی شده. در این فیلم ایرانی ها عین سوسک حمام نشان داده شدن که به راحتی کشته می شن البته همونطور که گفتم این خالی بندی ها فقط مربوط به این فیلم نیست تو بیشتر فیلم های هالیوود دیده میشه. مریم حشمت زاده از وینی پگ: کاش همه تلاش کنیم تا خودمان در هر جا که هستیم خوب و انسان باشیم. انوقت حتی غیرایرانیان هم دروغهای شاخدار راجع به ما را باور نخواهند کرد.عیدتان مبارک. جاوید جلالی از هلسینکی: این اعتراضات تاثیر خوبی در اذهان جوامع غربی خواهد داشت. چون دنیا متوجه میشه که ایرانی ها برای فرهنگ قبل از اسلامشون ارزش قائلند. با این وجود سازندگان این قبیل فیلمها قصد اهانت به هیچکِس را ندارند. در هالیوود تنها داستان بفروش است که اهمیت دارد نه چیز دیگری.۳۰۰ اما فیلمی تاریخی نیست. حتی تکنیک آن مخصوص فانتزی و انیمیشن است. مصطفی از بوداپست: واقعا برای جامعه سینما و هالیوود متاسفم که سیاست کثیفشون رو هم تو فبلمها هم میارن اون هم با لجن مال کردن تاریخ یک امپراطوری که در سراسر جهان خوشنام بوده و برای مثال در زمان کشتار یهودیان این پادشاه ایران بود که به آنها پناه داد. حسام از برایتون: مردم ایران به جای با غیرت نشون دادن خودشون نسبت به این فیلم برن غیرت شون را به دولت فعلی ایران نشون بدن. مهدی از لندن: به نظر من اصلا مشکلی ندارد. همه می دانند که شخصیت های این فیلم تخیلی هستند و فرنک میلر داستان پرداز است نه تاریخ دان . من مطمئنم کارگردان این فیلم اصلا از مسئله هسته ای ایران خبری ندار ند. نسرین از انگلستان: با ساختن این فیلم توهین بزرگی به فرهنگ و تمدن ایرانی ها کردن و همه ایرانی ها باید این فیلم را بایکوت کند و کارگردان آن یک انسان نا آگاه از فرهنگ ایران است . جمشید پروانی از ونکوور: در بعضی فلم های ایرانی به اقلیت های ایران وحتی به افغان ها توهین صورت می گیرد آیا این ها را متوجه شدید؟ مسعود از ونکوور: امپراطوری باستان ایران تنها تمدنی است که خداوند در کتاب مقد س از ان به نیکی یادکرده. نیما از انگلستان: من فیلم را دیدم و باید بگویم عمدی به ما ایرانیان توهین شده. من تاریخ این جنگ را خوانده ام. متاسفانه خیلی دور از واقع و توهین آمیز ساخته شده، ایرانیان را مردمی دد منش، خونخوار، مزدور و ترسو معرفی کرده اند، واقعا جای تاسف است. خدمات
اکران فیلم 300 در روزهای اخیر در آمریکای شمالی، به مباحث بسیاری بین ایرانیان در کشورهای مختلف دامن زده است.
اکران فیلم 300: توهین به ایرانیان؟
تعيين اين روز درست دو سال پس از صدور اعلاميه جهانی حقوق بشر توسط همين مجمع صورت گرفت. در اين اعلاميه تصريح شده که احترام به حقوق بشر و کرامت انسان 'بنياد آزادی، صلح و عدالت در جهان است'. از آن زمان تا کنون، شبکه گسترده ای از مکانيزمها و نهادهای مختلف با هدف اولويت بخشيدن به حقوق بشر و مقابله با موارد نقض حقوق بشر در سرتاسر جهان ايجاد شده است. اين در حاليست که تداوم نقض حقوق بشر در گوشه و کنار جهان همچنان يکی از جدی ترين نگرانی هايی است که توجه عمومی را در سطح بين المللی به خود جلب کرده است. تبعات 'جنگ عليه تروريسم' بر حقوق بشر از جمله مواردی است که نگرانی های بين المللی گسترده و فزاينده ای را در ميان طرفداران حقوق بشر در سرتاسر جهان بوجود آورده است؛ از جنجال زندان ابو غريب گرفته تا اتهامات نقض حقوق بشر در بازداشتگاه گوانتانمو و زندانهای مخفی سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا در خارج از اين کشور. حکومت ايران نيز بکرات از سوی نهادهای بين المللی به نقض حقوق بشر متهم شده که يکی ازجديدترين موارد آن قطعنامه اخير مجمع عمومی سازمان ملل متحد عليه وضعيت حقوق بشر در اين کشور است. در اين قطعنامه نسبت به آنچه ' تداوم کاربرد شکنجه و رفتارها و مجازاتهای بيرحمانه، غير بشری و تحقير آميز عليه بازداشت شدگان در ايران' خوانده شده، شديدا ابراز نگرانی شده است. از جمله موضوعات ديگری که در قطعنامه مذکور به آنها اشاره شده، اعدام در ملا عام، نقض حقوق اقليتهای قومی و نژادی و ارعاب فعالان حقوق بشر و پيگرد قضايی آنان است. شما وضعيت حقوق بشر را در ايران و جهان چگونه می بينيد؟ چه چشم اندازی برای آن متصور هستيد؟ به عقيده شما، تلاشهای جهانی برای مقابله با نقض حقوق بشر تا چه حد نتيجه بخش بوده است؟ شما چه راهکارهايی را پيشنهاد می کنيد؟ به نظر شما چه چيز بزرگترين تهديد عليه حقوق بشر در دنيای امروزاست؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا به خط و زبان فارسی بنويسيد! به نظر من انسانها به آنچه که دارند لايقند نه بيشتر و نه کمتر. سرنوشت انسانها در دست خودشان است. تا وقتی که از سوی کسی ظلم پذيرفته نشود ظالمی به وجود نخواهد آمد. پيمان - سربندر فقط ميتونم در مورد ايران بگم که از بدتر هم مگه ميتونه باشه. نظری در مورد کشورهای ديگر ندارم. فرين - تهران چنين اتهاماتی چيز جديدی نيست، مدتهای مديدی است که حقوق بشر در ايران پايمال ميشه، و هر روز مردم نا آگاه تر از حقوق خود، گام به جلو بر می دارند. آرتی - اوکراين پس از بيست و پنج سال کار و زندگی در بسياری از نقاط جهان برايم محرز است که هر کشوری که با اهداف و منافع دولتهای غربی و در راس آنها آمريکا انطباق نداشته باشد به اتهام عدم توجه به حقوق بشر متهم می شود. نمونه بارز اين سياست را در مورد چين تجربه کرده ام: در سالهای هشتاد و نود ميلادی که سياستهای دولت چين در تضاد با منافع آمريکا قرار داشت، چينی ها مورد هجوم تبليغات جدی عدم رعايت حقوق بشر قرار داشته اند، امروزه که سياستهای چين دستخوش تغيير شده است صحبتی از رعايت و يا عدم رعايت حقوق بشر در چين نيست در حاليکه در سفر دو سال پيش اينجانب به چهار شهر متفاوت در چين نه تنها هيچ تغييری در بهبود اوضاع حقوق بشری قابل مشاهده نبود بلکه تقليل سن فحشا و مسايل مشابه حاکی از رشد موازين عدم رعايت حقوق بشر را نشان می داد. به نظر اينجانب سازمانهای موجود برای اهداف اعلام شده حقوق بشری شايستگی و وجاهت ندارند و سياستهای دولتهای غربی و در راس آنها آمريکا که اين سازمانها را تحت الحمايه خود قرار داده اند آنها را عقيم کرده است. عابديان - تهران من به عنوان يکی از جوانان بهايی ايران که تحت فشار بسيار زيادی قرار دارند و بسياری از حقوق اوليه آنها پايمال شده است دوست دارم کمی در مورد حقوق بشر ايرانی صحبت بکنم: حقوق بشر در ايران يعنی راه ندادن بسياری از جوانان با استعداد تنها به علت مذهب و اعتقادی که دارند. حقوق بشر در ايران يعنی مصادره بسياری از اموال ايرانيان به علت آئين آنها. حقوق بشر در ايران يعنی تحت فشار قرار دادن و زندانی کردن به علت عقيده. و حقوق بشر در ايران بسيار معناهای بالاتری از اين دارد که در اين مختصر نمی گنجد... شميم - شيراز متأسفانه در دولت جديد ايران، وضع خيلی بدتر شده است. فقط می توان روی کمک خدا حساب کرد. مهدی - تهران وضعيت حقوق بشر در ايران شايد بهترين نباشد ولی از خيلی از کشورها بهتر است. مهدی - شيراز با نگاهی گذرا به چند سال ميهمانداری ايران از مهاجرين افغانستانی و وقايعی چون کشتار مهاجرين در اردوگاه سفيد سنگ در فريمان و وقايعی از اين قبيل وضعيت حقوق بشر در ايران کاملا مشخص ميشود. احسان - قم حقوق بشر تو هر کشوری به نوبه خودش و بنا به فرهنگ خودشون نقض می شه از جمله ايران. کامران - تهران حقوق بشر در تمام دنيا شعاری بيش نيست. مصداق بارز پايمال حقوق بشر در اروپای متمدن، جلوگيری از پوشيدن حجاب برای مسلمانان در ادارات و مدارس می باشد. موسی - خور متأسفانه بزرگترين ناقضان حقوق بشر در جهان دم از رعايت حقوق بشر می زنند انگار آنها معنای ديگری از حقوق و از بشر دارند که ما نمی دانيم. در ايران عالی ترين نوع حقوق بشر رعايت می شود که نه در غرب و نه هيچ جای ديگر آنرا نمی بينيم. اگر ايران هم مانند آمريکا و انگليس پول خرج می کرد باز کسی او را به عنوان نقض کننده حقوق بشر معرفی می کند. متأسفانه جهان کنونی به نقض کننده ترين افراد در طول تاريخ جايزه صلح نوبل را داده که خود می دانيد. در اين جهان با اين بينش هيچ انتظاری به بهبود حقوق بشر در سطح جهان نخواهيم ديد. علی - بندرعباس جای خيلی تعجب است، که جهان به اين بزرگيش همه ظلم و استبداد قدرتهای غربی را ناديده گرفته وهميشه انگشت انتقاد را متوجه کشور هايی می گردانند که ظلم واستبداد آنها ناشی از مداخله قدرتهای غربی بوده... عزيزی - باميان به نظر من وقتی که انسانها به حقوق ومطالبات خودآگاهی کامل داشته باشند و با تمام توانشان از آن پاسداری نمايند هيچ فردی چه هموطن و چه بيگانه نمی تواند آنان رااز حقوق طبيعی شان محروم نمايد. امکان دارد که نيرويی داخلی يا خارجی در يک محدوده زمانی بر اراده همگانی شهروندان يک کشور غلبه کند ولی مقطعی است پس عاملی که موجب از بين رفتن يا محدود شدن حقوق ملتها می شود در ابتدا نا آگاهی مردمان به حقوق خويش و ديگری عدم اتحاد و يکدستی ايشان باهم است که متاسفانه کشور عزيز ما از اين مسئله بسيار خسارت ديده چه در گذشته و چه در حال و خدای ناکرده در آينده. مسعود - تهران فرض کنيد که حقوق بشر در ايران کاملاً رعايت می شود و در اروپا و آمريکا اصلا خبری از حقوق بشر نيست. اما چرا وقتی در آنجا کسی حق خود را پايمال شده می بيند اعتراض می کند، حداقل با چند نفر از همدردان خود و افراد ديگر يکجا جمع می شوند و اعتراض خود را مبنی بر اينکه حقوق بشر (مثلاً حقوق زنان يا کارگران) در فلان مکان رعايت نمی شود بيان می کنند، اما در کشور ما چطور؟ کسی حق کوچکترين شکايتی را دارد؟ کسی می تواند اعتراضی کند و بعد هم سالم بماند؟ ديگر چه برسد به اينکه بگويی حقوق بشر رعايت نمی شود. حالا مقايسه با شماست. نازنين - شيراز حقوق بشر در کل دنيا مرده است و از خيلی وقت پيش به خاک سپرده شده لذا هر کسی از آن دم بزند فقط برای تسکين خود استفاده می کند و به قدری اين کلمه تکراری شده که با شنيدن آن و با توجه به عمل نشدن به آن حال انسان و بشر به هم می خورد. محمود - اصفهان تا زمانی که يک مبنای درست برای حقوق بشر وجود ندارد با کدام ترازو می توان آن را اندازه گرفت. به نظر من حقوق بشر يک کلاه بسيار بزرگ است که غربی ها سر ملت های خود می گذارند. مراد بيگ حرف جديدی نيست . تاريخ صحت اين مسئله است که در ادوار مختلف حقوق انسانها ناديده گرفته شده و عدالت زير پا له! در ايران نيز آنقدر اين مسئله شاخص است که شايد کمتر کسی بدان آگاه نباشد چرا که شکل عام تری دارد و در لابلای زندگی مردم رخنه کرده، می توان گفت تا وقتی ستم و ستمديده در دنيا هست نقض حقوق هم هست. در ايران به شکلی و در آمريکا مهد تمدن به شکل ديگر و در آفريقا به صورتی ديگر. ولی در نهايت تفکر بشری به اين تاريخ سياه پايان خواهد داد گرچه هزينه سنگينی برايش داشته باشد. زهره - تهران در اين رابطه سئوال های کلی پيش می آيد، سازمان حقوق بشر و سازمان ملل متحد در باره افراد و آمار در کشورها از نظر زندگی مانند: جنسيت - امکانات مادی زندگی ( کار) - تحصيلات و پارامترهای زندگی چقدر اطلاعات دارد؟ سازمان ملل متحد و حقوق بشر بر افراد در تمام کشورها و حکومت ها چقدر تسلط دارد که از حقوق بشر حرف می زند؟ سازمان حقوق بشر به زندانيهای سياسی در کشورها و حکومتها چقدر تسلط دارد که منتقدان کشور مانند استادان دانشگاه و دانشجويان و خبرنگاران را زندانی می کند و می کشند تسلط و نفوذ دارد که از حقوق بشر حرف می زند؟ سازمان ملل متحد چقدر به کرامت انسانی و بنياد آزادی و صلح و عدالت نسبی در کشورها و حکومتها نفود دارد و به مردم آنها احترام می گذارد که دم از حقوق بشر می زند؟ سازمان ملل متحد و حقوق بشر چقدر در کشورها اطلاعات از زندگی فقيرانه دارد که دم از حقوق بشر می زند و آيا می داند مردم فقير کشورها چطور زندگی می کنند و درآمدشان از کجاست که حرف از حقوق بشر می زند؟ سازمان ملل متحد به کدام پارامترها حقوق بشر می گويد؟ با يک طرح می توان به اين شناخت تمام افراد در تمام کشورها پی برد و به کشورها حاکم بر کشورها تسلط داشت و تمام مردم آنها را شناخت که در عرض ۵ تا ده سال می توان در تمام کشورها فقر زدائی کرد و اطلاعاتی کلی از تمام بشر روی زمين بدست آورد. عمران شفيقی - ايران هرحکومتی حقوق بشررا نقض کند، مجرم است ولی اينکه حکومتی درکشوری که در حدود۳۰۰۰ سال پيش اعلاميه جهانی حقوق بشر را نوشته (کورش کبير) به نام خدا و اسلام آنرانقض می کند، مصيبت بارتر است! من که اميد خود را ازدست داده ام. هر تلاشی دراين راه بيفايده است چون نه گوش شنوائی در داخل وجود دارد و نه عزم راسخی درخارج ! فاطمه - تهران به لحاظ آشنايی به حقوق اوليه انسانی و همچنين آزادی بيان پيشرفتهای خوبی داشته ايم که آن نيز حاصل زحمات مجلس ششم و آقای خاتمی و فعاليت روزنامه های آزاد در دوره رياست ايشان بر قوه مجريه می باشد. ولی متاسفانه بدليل تندروی بعضی از دانشجويان و ارباب قلم و کارشکنی های گروه های خشونت طلب به رهبری جناح محافظه کار به علاوه ناپختگی اصلاح طلبان در صحنه های سياسی و اجتماعی اين دست آوردها به مرور در حال بيرنگ شدن ميباشد. با رای مردم به آقای دکتر احمدی نژاد (يا هر طور فکر بکنيم) راه طولانی اين ملت برای دستيابی به حقوق اوليه بشری و دموکراسی بنظر طولانی تر مينمايد. رضا - تهران حرف جديدی نيست. تاريخ شاهدی بر صحت اين مسئله است که در ادوار مختلف حقوق انسانها ناديده گرفته شده و عدالت زير پا له! در ايران نيز آنقدر اين مسئله شاخص است که شايد کمتر کسی بدان آگاه نباشد چرا که شکل عام تری دارد و در لابلای زندگی مردم رخنه کرده ... ميتوان گفت : تا وقتی ستم و ستمديده در دنيا هست نقض حقوق هم هست. در ايران به شکلی و در آمريکا به شکل ديگر و در آفريقا بصورتی ديگر. ولی در نهايت تفکر بشری به اين تاريخ سياه پايان خواهد داد گرچه هزينه سنگينی برايش داشته باشد. زهره - تهران به نظر من حقوق بشر نه فقط در ايران زير پا گذاشته ميشود بلکه در خيلی از کشورهای ديگه که سخن از دموکراسی و حقوق بشر ميزنند زير پا گذاشته ميشود. هوار - الميره - هلند رژيم جمهوری اسلامی نماد بارز نقض حقوق بشر در لفافه است. کنترل و محدود سازی جوانان به بهانه اسلام و حکمرانی بر عقايد مردم. مردمی که بيشتر عرفی - مذهبی فکر و زندگی می کنند و لذا به آسانی گول حکومت ايران را می خورند. حکومت ايران شايد تنها حکومتی در دنيا باشد که هر کاری در آن قابل توجيه است. من از حکومتهای اروپايی و آمريکا تقاضا دارم که جهت کاهش اثرات حکومت ايران بر جوانان بر تسهيلات خود در پذيرش دانشجويان و کارشناسان ايرانی مقيم ايران افزوده و جديت بيشتری به منظور فشار بر حکومت ايران در ارتباط با حقوق بشر به خرج دهند. افشين - تهران آيا واقعا مسئولان جمهوری اسلامی ايران قادر خواهند بود فقط يک روز مانند يک شهروند ايرانی زندگی بکنند ؟ زندگی در ايران بسيار سخت و دشوار است و قوانين يک طرفه که فقط برای شهروندان وضع شده است بسيار سخت و يکجانبه است . از سازمان ملل می خواهم فقط يک بار رفراندم در ايران برگزار کند . آنگاه مردم ايران خواهند گفت تا چه اندازه اين نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند . بهروز شيخی مقدم من به عنوان يک زن در جمهوری اسلامی با قوانين ارتجاعی آن موافق نيستم و در ضمن با امکان وجود توافق بين حکام ايران و جامعه جهانی برسر مسئله هسته ای، موضوع دفاع از حقوق بشر را در کشور خود خاتمه يافته می بينم. مريم - تهران از مسئولين دفتر سازمان ملل متحد در امور پناهندهگان در تهران عاجزانه تقاضا دارم نسبت به کارکنان اردوگاه سليمان خانی در تهران نظارت بيشتری داشته باشد عدم مسئول مربوطه برای رهنمای پناهندگان در ساعت کاری که باعث سر درگمی مراجعين است با توجه برين که پناهنده افغان از سواد خواندن بهره کافی ندارند. رفتار ناشيسته ديگر کاکنان مربوطه با داد فرياد با استفاده از کلمات زشت که در شان منزلت يک کارمند سازمان جهانی نيست. محمد حسين محمدی - تهران متاسفانه ما همواره عادت کرده ايم که رعايت حقوق بشر را تنها از دولتها بخواهيم و در راه مبارزه برای تحقق آن تنها دولتها را خطاب قرار دهيم. در حاليکه شرط برقراری کامل حقوق بشر اولا آگاهی تک تک انسانها از حقوق اساسی خود و ثانيا گسترش فرهنگ رعايت حقوق بشر در پايين ترين لايه های اجتماع است. واقعيت اين است که در جوامع سنتی مانند ايران بيشترين نقض حقوق بشر از سوی خود مردم انجام می شود، نقض حقوق زنان، تحقير اقليتهای قومی و نژادی و ... متاسفانه به يک ناهنجاری فرهنگی تبديل شده است. برای غلبه بر اين معضل بايد به آگاه سازی توده های مردم و اصلاح فرهنگ عمومی همت گماشت. مطمئنا اگر زنان بر حقوق خود آگاه شوند و يا اقليتهای قومی و نژادی حقوق انسانی خود در زمينه آموزش زبان مادری، احترام به تاريخ و فرهنگ خود را بشناسند، خود برای احقاق حقوق انسانيشان دست به کار خواهند شد و اين مهمترين قدم در راه پيروزی مبارزات فعالين حقوق بشر خواهد بود. آيدين - تبريز ببينيد حقوق بشر در ايران را نبايست با خيلی از کشورهای ديگر مقايسه کد اصلا به نظر من رژيم ايران يک رژيم نژاد پرست هست و بايد همانند آفريقای جنوبی تحريم و منزوی شود من بعنوان يک کرد و سنی واقعا تحت فشار هستيم و انواع تبعيض ها را بايد تحمل کنيم جمهوری اسلامی حتی به احوال شخصی وعقايد اقراد نيز بايد نظارت کند مثلا می گويد کجا نماز بخوان پشت سر چه کسی نماز بخوان چطور غذا بخور و چی بپوش واقعا وحشتناک است من فکر نمی کنم در هيچ جای دنيا به اين اندازه نقض حقوق بشر وجود داشته باشد در سنندج اگر ببينند جوانان در يک مسجدی رو می آورند فوری در مسجد را می بنندند و روحانی اهل تسنن مسجد را به دادگاه ويژه می برند من نمی دانم جامعه بين الملل تا کی بايد اين رژيم منحوس و پوسيده را تحمل کند تا کی بايد ملت بدبخت ايران اين وضعيت را تحمل کنند. راميار - سنندج من به عنوان کسی که ۲۰سال در ايران زندگی کرده ام وضعيت حقوق بشر در ايران را بسيار تضييع شده ميدانم . واقعا ما در کشوری زندگی ميکنيم که در آن حقوق گورکن بيشتر از بهای آزادی است. در اين کشور بر اساس سياست های ديکتاتوری لذت زندگی را از من و هم سن و سالانم گرفته اند. افشين - تهران حکايت شکنجه در ايران و شکنجه های آمريکا (ابوغريب-گوانتانامو-زندانهای اروپايی سيا-و...) و انرژی هسته ای ايران و آمريکا - حکايت گوسفنده و بزه است : که وقتی گوسفندی از جوی پريد در يک لحظه دنبه اش بالا پريد - بزه داد و هوار و شلوغ کاری راه انداخت که دنبه ات رفت بالا پشتت رو ديدم - ... حالا برای اين يه زره اينقدر شلوغ کاری ميکنی؟ مهدی - تهران دنيا به دنبال اين است که ايران را تخليه کند و مردم سرگرم مخالفت با دولتند. سالانه هزاران نفر با سرمايه های ميليون دلاری از ايران به غير از نفت و... خارح می شوند که شايد ۱۰۰ برابر نفت ارزش داشته باشند. دنيا هم منتظر است تا ايران فقط دو دهه با مشکلات درگير باشد تا نسل جديد ايرانيها در خارج از کشور که سرمايه ايران را دارند و چيزی ار ايران نمی دانند به صحنه روزگار بيايد و اين سرمايه ها که فاينانس شده هستند ديگر به ايران برنگردند، فقط و فقط به اين علت که بعد از دو دهه ديگر ايرانی نيستند! مردم ايران اگر به خارج از کشور سفر کنند و واقعيت را ببينن! که ديگر مردم دنيا چگونه زندگی می کنند، حتی يک لحظه اجازه مخالفت با سردمداران را به خود نمی دهند. ما مشکلمان اين است که مردمان بدی هستيم و هميشه نا شکريم! کسری - تهران حقوق بشر وقتی به طور کامل رعايت می شود که حقوق همه بر اساس قانونی بر اساس عدالت تعريف شده باشد. در ايران دين در قانون اساسی، بی دينان و کم معتقدان به دين حقوقشان به همين صورت نقض می شود. در زندانهای CIA و Pentagon هم به دليل توجه قانون که بيشتر بر شهروندان آمريکا استوار است، حقوق غير آمريکايی ها نقض می شود. پس ابتدا بايد عدالت و حقوق مساوی را صرف نظر از اعتقاد، مليت، نژاد، جنس و ديگر موارد، در قانون اساسی همه کشورها گنجاند تا در هيچ کجای دنيا شاهد نقض حقوق اشرف مخلوقات پيش نيايد. شهاب برادران ديلمقانی - تهران در مقايسه با انگليس واقعا عاليست. اصلا قابل مقايسه نيست. بخصوص حقوق زن. سميرا - لندن خدمات
دهم سپتامبر روز جهانی حقوق بشر است که نخستين بار در سال ۱۹۵۰ از سوی مجمع عمومی سازمان ملل اعلام شد.
وضعيت حقوق بشر را در ايران و جهان چگونه ارزيابی می کنيد؟
هفتاد و نهمین و آخرین نخست‌وزیر ایران، از سال ۱۳۶۸ و در پی قدرت گرفتن جناح راست در قوای سه‌گانه و کنار زدن جناح چپ حکومت (خط امامی‌ها) از کانون اصلی قدرت فاصله گرفت، اما او در همسایگی اصلی ترین مراکز حکومت باقی ماند. بن بست اختر که اکنون ورودی آن با در آهنی سفید رنگی مسدود شده است، در فاصله چندصد متری بیت رهبری، نهاد ریاست جمهوری و سپاه حفاظت انصار المهدی قرار دارد که قرارگاهی است زیرمجموعه سپاه پاسداران که تیم‌های حفاظت شخصیت‌های جمهوری اسلامی را تعیین و مجهز می‌کند. این وضعیت، یعنی دوری از قدرت و نزدیکی جغرافیایی به مراکز حکومتی می توانست همچنان بی دردسر ادامه پیدا کند، اگر میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نامزد نمی شد یا به نتیجه آن انتخابات اعتراض نمی کرد. سه دختر موسوی و رهنورد تا زمانی که ازدواج کنند و از "کوچه اختر" بروند، ساکن همین ساختمان بودند و تا روز ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۸۹ در همین خانه به راحتی به دیدار والدینشان می‌رفتند. آقای موسوی و خانم رهنورد روز ۲۵ بهمن شال و کلاه کردند تا برای پیوستن به تجمع حمایت از مردم تونس و مصر راهی خیابان شوند. محافظان‌شان اما دستور گرفته بودند تا از مقر خود (خانه اختر) خارج نشوند؛ محافظانی غریبه که دیگر "احمد یزدان‌فر"، سرتیم پیشین محافظان موسوی در میان‌شان نبود. آقای یزدانفر محافظی بود که از سال ۱۳۶۲ یعنی به مدت سی سال همچون سایه میرحسین موسوی را همراهی می‌کرد. به روایت نخست‌وزیر سال‌های جنگ، ماموران امنیتی ۲۸ اردیبشت ماه ۱۳۸۹ او را در خیابان متوقف و "بازداشت کرده بودند". آقای موسوی و خانم رهنورد روز ۲۵ بهمن و در چنین وضعیتی تصمیم می‌گیرند که بدون محافظ و با خودرو پرایدشان به سمت تظاهرات حرکت کنند. اما نیروهای امنیتی پیش‌تر کلید خودرو را هم از محافظان گرفته بودند و یک ون نیروی انتظامی را به گونه‌ای بر سر کوچه باریک اختر در کنار دکه نگهبانی قرار داده بودند که امکان هرگونه رفت و آمدی سد شده بود. 'ما بی‌زمان شده‌ایم' تاریخ دقیق حصر خانگی موسوی و رهنورد روشن نیست. آنچه مشخص است از ۲۷‌ بهمن‌ماه سال ۱۳۸۹ ارتباط آن دو به طور کامل با بیرون قطع می‌شود. از این پس به مدت دو هفته روشن نیست که دقیقا چه اتفاقی افتاده است. در این فاصله گزارش‌هایی ضد و نقیض از محل نگهداری موسوی و رهنورد منتشر می‌شود. شماری از سایت‌های مخالف و حتی حامی دولت وقت خبر دادند که موسوی، رهنورد و کروبی به زندان پادگان حشمتیه منتقل شده‌اند؛ زندانی با "درجه بالای امنیتی" که اداره آن با تایید سازمان زندان‌ها به ارتش واگذار شده بود. ۲۵ بهمن ماه، ون نیرو انتظامی در مقابل کوچه اختر گمانه‌زنی‌ها ادامه داشت تا سرانجام دهم اسفندماه همان سال، غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان وقت کل ایران خبر بازداشت چهره‌های شاخص جنبش سبز در پادگان حشمتیه را تکذیب کرد. همه چیز همان طور پیش رفته بود که احمد جنتی، امام جمعه تهران در خطبه‌های نماز جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۹ توصیف کرده بود؛ کلیه راه‌های ارتباطی موسوی و رهنورد قطع و درهایی تازه بر راه ورود و خروج نصب شد. اصطلاح "حصر" بار دیگر اشاره‌ای بود به حبس خانگی یکی از بالاترین مقام‌های پیشین جمهوری اسلامی. در فاصله دو هفته‌ای بین ۲۷ بهمن تا دهم اسفند، خانه موسوی و رهنورد آرایش امنیتی می‌گیرد. بسیاری از وسایل شخصی، نقاشی‌ها، اسناد و مدارک نخست‌وزیر پیشین ایران ضبط می‌شود. وسایل ارتباطی و تلفن‌های همراه‌شان را مصادره می‌کنند و حتی خط موبایل موسوی به فروش می‌رسد. مأموران در خانه، حیاط و کوچه دوربین‌های مداربسته نصب می‌کنند و پنجره‌ها را به طور کامل با حفاظ میله‌ای و ورقه‌های فلزی می‌پوشانند. در این دوران موسوی و رهنورد نیز به طبقه دوم خانه منتقل می‌شوند. شماری از نیروهای امنیتی نیز در طبقه اول مستقر می‌شوند. آقای موسوی در توصیف شدت فشارها امنیتی و انزوای ناشی از آن گفته بود: "ما بی‌زمان شده‌ایم". در ماه‌های اول، محصوران در وضعیتی کاملا ایزوله به سر می‌برند و از تلویزیون، رادیو، روزنامه و هر گونه ملاقاتی محروم بودند. همزمان، خانه دیگری که در همسایگی آنها قرار داشت برای استقرار نیروهای امنیتی خالی و تجهیز شد؛ خانه‌ای که بعدتر فرزندان و خانواده موسوی و رهنورد تنها در آنجا اجازه می‌یابند تا با پدر و مادر خود ملاقات کنند. 'خواب درخت روزنامه می‌بینم' ادامه حصر، زندگی آقای موسوی و خانم رهنورد را مشمول همان زمان تکراری و روزمره‌ای کرد که احتمالا هر زندانی‌ای در دوران حبس با آن مواجه می‌شود. زندگی‌ای که برنامه‌ریزی خاص خود را می‌طلبد. محصوران کوچه اختر اما وضعیت کاملا متفاوتی دارند: "زندان آنان مشمول هیچ قانون خاصی نیست." آقای موسوی در اعتراض به شرایطی "فراقانونی" و بدون ضابطه خانه‌ای که حالا به زندان تبدیل شده، از زندانبانان خود خواسته بود تا آئین‌نامه یا پروتکلی برای همین حصر خانگی غیرقانونی ارائه شود تا دست‌کم حدود برخوردها و قواعد آن روشن باشد. برای مثال ملاقات‌کنندگان آقای موسوی و خانم رهنورد (یعنی بستگان درجه یک آنها) برای مدت مدیدی اجازه نداشتند مواد غذایی برای آن دو ببرند. آنها برای یک بطری آب هم باید پول می‌دادند تا ماموران تهیه کنند. بعدتر اما گفته شد که زندانبانان مسئولیتی در قبال غذای آن دو ندارند. در حال حاضر، هر هفته یکی از ملاقات‌کنندگان به نوبت مواد غذایی خام را تهیه می‌کند و به ماموران در کوچه اختر تحویل می‌دهد تا آقای موسوی و خانم رهنورد خود غذایشان را درست کنند. البته تمام مواد غذایی‌ بازرسی می‌شود. به طور کلی با فروکش کردن ناآرامی‌ها و پس از آن تغییر دولت، شیوه نظارت بر حصر نیز تغییر کرده است. به مرور زمان آقای موسوی و خانم رهنورد از طبقه دوم خانه که تنظیم دمای آن حتی پیش از حصر نیز دچار مشکل بود به طبقه اول منتقل شدند. همچنین پس از چند ماه اولیه حصر که در آن کتاب ممنوع بود آنها اکنون امکان یافته‌اند تا از کتابخانه که در طبقه زیر خانه است استفاده کنند. کتابخانه‌ای با چند صد جلد کتاب که آتلیه هنری آن دو نیز به شمار می‌آید. با گذشت چند ماه نخست حصر خانواده آنها هم دیگر می‌توانستند برایشان کتاب ببرند؛ کتاب‌هایی که برخی‌شان به دست‌شان می‌رسد و برخی‌شان نیز بازگردانده می‌شود. اما در تمام طول دوران حصر، سختگیری بر یک چیز بیشتر از همه بوده است. همان چیزی که میرحسین موسوی خواب دیده بود درختان آن در حیاط خانه‌اش روییده است: "روزنامه". سردبیر پیشین روزنامه جمهوری اسلامی یک بار خطاب به نگهبانانش می‌گوید "۱۰۰۰ روز روزنامه به من بدهکارید." البته اکنون برخی روزنامه‌های کشور به دست آقای موسوی ۷۴ ساله و خانم رهنورد ۷۰ ساله می رسد و بدین ترتیب آنها تا حدی می‌توانند از اخبار سیاسی مطلع شوند. البته اجازه تماشای تلویزیون دولتی نیز از دیگر مواردی است که با گذشت زمان و حتی پیش از دریافت روزنامه ممکن شده بود. اما شاید مهمترین تغییری که در دوران اخیر وضعیت آنها را تحت تأثیر قرار داده، امکان استفاده از حیاط خانه است. حیاطی که یاس امین‌الدوله آن را خود آقای موسوی کاشته و درخت توت بزرگی در آن قرار دارد. خانم رهنورد و آقای موسوی می‌گویند که حالا حیاط خانه سر سبزتر شده و آنها بخشی از زمان خود را برای رسیدگی به حیاط خانه صرف می‌کنند. اما شاید بتوان گفت که اصلی‌ترین مشغولیت آقای موسوی و خانم رهنورد در حصر علاوه بر پیگیری اخبار روزانه، نقاشی است. فعالیت هنری‌ای که این دو هنرمند هم به صورت انفرادی و هم دو نفره پیگیری می‌کنند. پیشتر ماموران اجازه نمی دادند تا کاغذ و وسایل نقاشی به دست محصوران برسد. اکنون اما کاغذ و پارچه‌ای که اعضای خانواده تهیه می‌کنند با اجازه ماموران به دست‌شان می‌رسد. وضعیت سلامتی پس از نزدیک به پنج سال با وجود تغییراتی نسبی در شرایط حبس این دو چهره شاخص جنبش سبز، آنچه بیش از هر چیز موجب نگرانی است، وضعیت جسمی آنها است. مدت‌ها است که دیگر پزشک معتمد خانواده اجازه نیافته است تا با آنها ملاقات کند. زهرا رهنورد در طول ماه‌های اول بازداشت حدود ۱۴ کیلو از وزن خود را از دست داد و میرحسین موسوی نیز تا کنون دو بار به بیمارستان منتقل شده است. این در حالی است که بنابر آخرین گزارش‌ها طی هفته جاری میرحسین موسوی نیز به سبب مشکلات گوارشی با کاهش محسوس وزن مواجه شده است. پنج سال از محصور شدن میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در خانه خودشان می گذرد. آنها در "بی زمانی" پنج سال پیرتر شده اند، اما در بیرون از خانه کوچه اختر، زمان نایستاد. در این فاصله، اتفاقات زیادی افتاد و از جمله یک بار دیگر انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و رییس جمهوری تازه با وعده های تازه به روی کار آمد. با این همه، حسن روحانی که وعده داده بود کلیدی در دست دارد که درهای بسته را باز می کند، هنوز نتوانسته در خانه کوچه اختر را باز کند.
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در سال ۱۳۶۹، یعنی یک سال پس از حذف مقام نخست‌وزیری از قانون اساسی، به همراه سه فرزندشان کوکب، نرگس و زهرا به خانه تازه خود در "کوچه اختر" آمدند، خانه‌ای دو طبقه با حیاطی سرسبز و زیرزمینی که قرار بود هم آتلیه هنری باشد و هم کتابخانه‌.
زندگی روزانه موسوی و رهنورد در حصر چگونه است؟
اين جنبش در ارتقای آگاهی سياسی و بسيج توده های گسترده مردم در راستای آرمان های ملی نقشی مهم و فراموش نشدنی ايفا کرد. هدف غايی جنبش واگذاری بی کم و کاست قدرت سياسی به مردم در سايه يک نظام عادلانه و قانونمند بود. کتاب تازه دکتر فخرالدين عظيمی به عنوان "حاکميت ملی و دشمنان آن" تلاش در معرفی برخی از گوشه ها و جوانب پنهان اين جنبش است. کتاب نخست در پيشگفتاری فشرده و پرمايه، به اهداف سياسی دولت دکتر محمد مصدق برای احقاق حقوق ملت ايران نگاهی تازه می افکند و نشان می دهد که اين پيکار در شرايطی بس دشوار و بغرنج به پيش رفته است: "نگارنده کوشيده است تصويری از تلاشهايی به دست دهد که از يک سو برای به کرسی نشاندن حاکميت ملی ايران و از سوی ديگر برای دست نيافتنی کردن اين هدف و برانداختن دولت مصدق صورت گرفت؛ نقشی از نيروهای درگير، اهميت نسبی آنها و پيوندهای ستيزه گران بومی و بيگانه، ترسيم کند و جنبه هايی از کارنامه سياسی دولت مصدق را نيز بکاود." "بررسی نقش، ترکيب، و انگيزه های ياوران مصدق، و به ويژه مخالفان او، و ارزيابی قلمرو يا حوزه اقتدار و امکانات و دشواريهای گوناگونی که وی در روزگار نخست وزيری پيش رو داشت، درک دوران مهمی از زندگی سياسی ايرانيان را آسانتر می کند. بدون ژرفانگری در چند و چون آنچه به مرداد ۱۳۳۲ انجاميد، درک بسياری از دگرگونيها و کاميابيها و ناکاميهای بعدی ناممکن است. اين پژوهش بر تازه ترين سندها و منبعهايی تکيه دارد که تا کنون از آرشيوهای انگلستان و امريکا يا از منابع ايرانی به دست آمده است." (ص ۲۴-۲۵) بررسی همه جانبه و ژرف کاوانه روشن می سازد که نهضت ملی ايران جنبشی ريشه دار و پردامنه بود که نمی توانست به ضرب چند عمليات توطئه گرانه و يک اقدام کودتايی از پای در آيد. دولت مصدق به مثابه والاترين تبلور جنبش، از بدو تولد با کلاف درهم پيچيده ای از عنادها و ستيزه ها و خرابکاری ها روبرو بود و در برابر جبهه گسترده ای از سرسخت ترين دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفت. مخالفان مصدق در سراسر دوران ۲۸ ماهه زمامداری او حتی يک روز از ستيزه جويی با او دست برنداشتند و تا حکومت او را سرنگون و خودش را در بند نديدند، آرام نگرفتند. دشمنان بومی و بيگانه مصدق به عقيده نويسنده کتاب مخالفان بومی و بيگانه مصدق تنها در يک پيوند و همکاری نزديک و هماهنگ توانستند حکومت مصدق را براندازند. او بر اين نکته انگشت می گذارد که هدف استعمارگران، تنها چنگ انداختن بر ذخاير و ثروت های ملی ايران نبوده است. هدف اصلی و شايد مهمتر آنها "از ميان بردن يا اعتبارزدايی از آرمان هايی بود که مصدق به بر کشيدن و تحقق آنها کمر بسته بود. هدف کودتا - که تنها به پشتوانه همدستی و هماهنگی نيروهای بيگانه و ياوران بومی آنها به نتيجه رسيد - فقط اين نبود که موضوع نفت به دلخواه کشورهای غربی حل شود. هدف اصلی ديگر اين بود که آرمانها و تلاشهای ايرانيان برای حصول حاکميت ملی و پيشرفت به سوی جامعه ای دموکراتيک ناکام بماند." (ص ۲۳۰) تصويری که کتاب از محمدرضا پهلوی ارائه داده، نيز با تصوير آشنايی که کمابيش در اذهان وجود دارد، متفاوت است. دربار او البته کانون توطئه و خرابکاری است، اما خود او با حاکمی جبار و مقتدر فاصله دارد. رفتار او را اغلب با ترديد و تزلزل و گاه با حزم زيرکانه همراه می بينيم. "شاه به اين نتيجه رسيده بود که بقای سياسی او از طريق رعايت ظواهر مشروطه خواهانه، تظاهر به بيطرفی، و خودداری از مقابله با احساسات ملی، بهتر تأمين خواهد شد. او آماده بود هر اقدامی را عليه مصدق تأييد کند به شرط آنکه اين کار نيازمند دخالت يا درگيری مستقيم خود او نباشد و کسی نتواند وی را درگير بپندارد." (ص ۱۰۰) تغيير جبهه همراهان پيشين عظيمی نقش برخی از همرزمان پيشين مصدق را که از او جدا شدند و در ستيز با او از دشمنانش نيز پيشی گرفتند، بس مهم می داند، و در فصلی تحت عنوان "ياران پيشين: دوستی های گذرا و دشمنی های پايدار" عملکرد و انگيزه های گوناگون آنان را در بوته نقد قرار می دهد. او می نويسد: "شخصيتهای مهمی که از صف پشتيبانان مصدق کناره گرفتند و فعالانه به آنان پشت کردند عبارت بودند از: آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی، حسين مکی، مظفر بقايی و ابوالحسن حائری زاده. اينان که نقش مهمی در پديد آوردن جنبش ملی ايفا کرده بودند، نقشی بس مهمتر در از ميان بردن آن بازی کردند. اين گروه به مخالفان مصدق بدل شدند. دشمن کامی آنان کار دشمنان ديگر مصدق را بسيار آسان کرد... اين ياران پيشين از ابراز هيچ انتقاد گزنده ای نسبت به مصدق فروگذار نکردند، اما در کمتر موردی پيشنهاد تأمل آميز و سازنده ای به او دادند. آنان درباره مسائل پيچيده ای مانند موضوع نفت، دشواريهای اقتصادی، نظم و قانون، يا لوازم و مقتضيات يک نظام سياسی مشروطه کارآمد، سخن و انديشه مثبت و درخوری برای عرضه نداشتند و از حد سخنان کلی و شعار فراتر نمی رفتند." (ص ۱۰۷-۱۱۰) نويسنده تأکيد می کند که برخی از اين افراد در گذشته به اعتلای جنبش ملی ياری رسانده بودند و چه بسا روی گردانی از مصدق را، عين صداقت و ميهن دوستی می دانستند، اما مقاصد و نيات آنها در يک داوری تاريخی به حساب نمی آيد، آنچه به حساب می آيد اين است که "آگاهانه يا ناآگاهانه به آسانی و روشنی، خود را در اختيار کسانی گذاشته بودند و در خدمت پيشبرد هدفهايی قرار داده بودند که خود علنا آن هدفها را نفی و نکوهش می کردند."(ص ۱۲۷) در ميان کسانی که به ويژه در يک سال آخر زمامداری مصدق تيشه به ريشه حکومت او و در نتيجه حاکميت ملی زدند، بی ترديد آيت الله کاشانی، به خاطر مقام دينی برجسته اش، نقش مهمتری داشت. اينکه او از رژيم کودتا طرفی نبست يا به آمالی که داشت نرسيد، از اهميت نقش او نمی کاهد. کتاب انگيزه اصلی او را دعوی "زعامت دينی" و انکار آن از جانب يک سياستمدار غيردينی می داند. "اساسی ترين عاملی که موجب دشمنی فزاينده کاشانی با مصدق، و خصومت ديرنده اسلام گرايان ديگر با او بود، اين واقعيت بود که يک رهبر غيرمذهبی (سکولار) به پشتوانه باورها، ارزشها و احساسات ملی توانسته است يک آيت الله سياسی بلندپايه را تحت الشعاع قرار دهد، ترفندهای او را خنثی کند و او را به حاشيه سياست ايران براند."(ص ۱۱۷) پايمردی به رغم شرايط ناهموار جنبش ملی در شرايطی پا گرفت که جامعه هنوز با آثار ديرپای عقب ماندگی دست به گريبان بود. ناآگاهی و ناپختگی سياسی همه گير بود. استبداد فردی از آرمانهای نهضت مشروطه چيزی باقی نگذاشته بود. دوران پرشتاب پس از شهريور ۱۳۲۰ به جای پيشرفت و ثبات، ناآرامی و هرج و مرج به ارمغان آورده بود. ساختارهای مدنی، نظام پارلمانی و نهادهای دموکراتيک هنوز در اولين مراحل خود بودند. برای پی ريزی يک جامعه مدنی فعال و شکوفا هنوز به کار و تلاشی سخت و درازمدت نياز بود. از نظر شرايط بين المللی نهضت ملی ايران در بطن جهان دوقطبی و در اوج جنگ سرد دو ابرقدرت شکل گرفت. به زعم نويسنده کتاب اقبال توفيق يک جنبش ملی "جهان سومی" در آن شرايط تيره و تار ناچيز بود. وی چنين استدلال می کند: "برخی گمان کرده اند که اگر مصدق قاطعيت بيشتری نشان داده بود کودتاگران شکست می خوردند و ماجرا تمام می شد.... اما شرايط آن روز ايران و جهان به گونه ای بود که مقامات آمريکايی و انگليسی، نه تنها کمونيسم، بلکه ناسيوناليسم بی طرفانه را نيز تحمل ناپذير می دانستند. آنان بر آن بودند که با هر ابزار و به هر بهايی چيرگی دوباره خود را بر ايران و ذخاير نفتی آن برقرار کنند و اين کار را مستلزم برافکندن دولت مصدق می دانستند. اگر کوششهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آنان نيز به فرجام نرسيده بود، به هيچ روی از تلاش پی گير و خشونت آميز برای به روی کار آوردن رژيمی دلخواه خود در ايران دست برنمی داشتند."(ص ۲۰) کتاب نشان می دهد که دکتر مصدق در آخرين دوران حکومت خود، به ويژه پس از شبه کودتای نهم اسفند، در زير فشارهای بی امان داخلی و خارجی، اميد خود را به پيروزی تا حد زيادی از دست داده بود. اين تنها حميت ملی، احساس مسئوليت و وجدان اخلاقی او بود که او را همچنان به پايداری وا می داشت. "برنامه و استراتژی مصدق در رويارويی با امپرياليسم و اقتدارجويی شاه موجب جاذبه و نفوذ و اقتدار اخلاقی جبهه ملی شده بود، ولی نمی توانست به کاميابی بينجامد. مفروضات يا لوازم ساختاری مورد نياز اين کاميابی، عمدتا فراهم نبود. نه شرايط داخلی ايران پيشرفت کار مصدق را تسهيل می کرد و نه اوضاع بين المللی که به شدت زير تأثير منفی جنگ سرد بود. اوضاع ايران و جهان هيچکدام اميدواری مصدق را در پی افکندن نظام مشروطه معتبر، يا ملی کردن حقيقی نفت کشور، توجيه نمی کرد. با اين همه، از ديدگاه مصدق، نفس تلاش برای دستيابی به اين هدفها، خود هدفی ارجمند بود و فقط ابزاری برای رسيدن به اين هدفها به شمار نمی آمد. استراتژی اصلی او اين بود که در مبارزه ضدامپرياليستی و ضداستبدادی پايمردی نشان دهد؛ بکوشد پويايی سياسی جنبش ملی را پابرجا نگه دارد و بر ترفندهای مخالفان چيره شود. رهيافت او برای غلبه بر اين ترفندها آن بود که موضعی جسورانه، شفاف و مبتنی بر اصول در پيش گيرد که از شائبه و خدشه اخلاقی پيراسته باشد. منش آرمان خواهانه و نامتعارف مصدق برای مخالفان بومی و بيگانه او به آسانی قابل درک نبود..." (ص ۲۲۷) تعارض اخلاق و سياست؟ عظيمی در کتاب خود، که از جهتی می تواند تکميل کننده کتاب پيشين او "بحران دموکراسی در ايران" به شمار آيد، بر ضعفهای جنبش و به اصطلاح آسيب شناسی نهضت ملی بيشتر درنگ می کند. در اين رهگذر او می کوشد گوشه ها و ابعادی از عملکرد سياسی دکتر مصدق را در پرتو منش شخصی و سجايای اخلاقی او توضيح دهد. در شرايطی که نهادهای مدنی کارآمدی برای تجهيز و هدايت جنبش مردم حضور ندارند، طبعا يک رهبر بانفوذ اهميت بيشتری می يابد و تا حد قهرمان ملی بالا می رود. اين در شرايطی سودمند، و گاهی تنها راه هدايت جنبش است، اما هم بر رهبر و هم بر جنبش محدوديت هايی را تحميل می کند. با مطالعه دقيق رفتار سياسی مصدق او را رهبری تيزهوش و نوانديش، اما گاه سنت گرا و تا حدی انعطاف ناپذير می بينيم. بی اعتقادی به شيوه های تبليغاتی مدرن، دست کم گرفتن حربه های خصمانه مانند شايعه پراکنی و جوسازی معاندان، کم بها دادن به فعاليت متشکل سازمانی و... امروزه از کاستی های اساسی يک سياستگری کارآمد به شمار می رود. در کتاب بارها بر وسواسها و دغدغه های اخلاقی مصدق تأکيد شده است: "مصدق نخست وزيری را نه به عنوان رهبر يک حزب ريشه دار سياسی و آماده برای کسب قدرت، بلکه به عنوان رهبر جنبشی ناهمگن و کمابيش خودانگيخته بر عهده گرفت. جنبشی که پشتوانه مصدق بود، در بنياد، از گرايشی مخالفت انديش ملهم بود و پايگاه مناسبی برای حکومتگری نبود. مصدق از پايگاه تشکيلاتی مؤثری برخوردار نبود و می بايست بيش از هر چيز، بر پشتيبانی و اعتماد عمومی تکيه کند. اين پشتيبانی و اعتماد را نيز او به ياری وجهه ملی بی خدشه، پاکدامنی شخصی و دلبستگيهای وطن دوستانه، يا حيثيتی که طی ساليان دراز به دست آورده و حفظ کرده بود، پايدار نگاه می داشت. پشتيبانی و ياور مردمی از يک سو مايه توانمندی فراوان او بود، ولی از سوی ديگر نمی توانست آزادی عمل او را محدود نکند. او اغلب ناگزير بود از سياستها و اقداماتی که از ديدگاه سياسی به مصلحت بودند، اما ممکن بود وجهه اجتماعی او را مخدوش کنند، بپرهيزد." (ص ۲۰۶-۲۰۷) مصدق در رويارويی با مخالفانی که با سلاح توطئه و خرابکاری علنی به ميدان آمده بودند، از راه روش سياسی خود عدول نکرد. او اصرار داشت با قانون شکنان نيز به زبان قانون سخن بگويد، و در رويارويی با بيرحم ترين دشمنان دموکراسی، همچنان "دموکرات" باقی بماند. به قول کتاب: "مصدق با سرکوب کردن مخالفان و با دست زدن به روشهای غيرقانونی و غيراخلاقی سر سازگاری نداشت، اما با مخالفانی رويارو بود که در تب و تاب فرو شکستن او از هيچ راه و روشی فروگذار نمی کردند و خود را به هنجارهای قانونی و اخلاقی مقيد نمی ديدند." (ص ۲۲۵) مصدق در واپسين مرحله سرگذشت سياسی خود با چنان موانع سخت و ناهمواری روبرو بود که جز با رشته ای از تدابير قاطع و نيرومند نمی توانست حکومت خود را نجات دهد. کتاب پس از توضيح اين دشواری ها، نتيجه می گيرد: "کودتا از بسياری جهات ضربه فرجامين متمرکز و کوبنده ای عليه دولت آسيب پذيری بود که از آغاز روی کار آمدنش آماج ستيزهای بی امان بود و پيوسته دامنه امکانات و تواناييهايش کاسته شده بود. شايد مصدقيان می توانستند تلاشهای مخالفان خود را در مرداد ۱۳۳۲ فرو کوبند و فروپاشی دولت خود را در آن ماه مانع شوند، اما آنان با توجه به دشواری های سترگ و کوبنده ای که در پيش رو داشتند تنها به شرطی می توانستند بر سر کار بمانند که به ذهنيت، رهيافت و شيوه عملی انقلابی روی آورند، اما آنان در بنياد برای چنين رويکردی نامجهز و ناکارآمد بودند." (ص ۱۹۹) آخرين نکته برجسته در مطالعه رفتار سياسی مصدق، اين انديشه تأمل انگيز است که شايد ابزاری که مصدق برگزيده بود، و تا آخر به آن وفادار ماند، برای هدف سترگی که پيش رو داشت، چندان مناسب نبود. زيرا: "آنچه او به انجام آن کمر بسته بود، وظيفه ای انقلابی بود، در حالی که خود مرد اصلاح بود نه انقلاب." نام کتاب: حاکميت ملی و دشمنان آن - پژوهشی در کارنامه مخالفان بومی و بيگانه مصدقنويسنده: فخرالدين عظيمیناشر: نشر نگاره آفتابچاپ نخست: پائيز 1383شمارگان: 3000 نسخه خدمات
نهضت ملی مردم ايران که پس از شهريور ۱۳۲۰ شکل گرفت، مرحله ای مهم و بنيادين در مبارزات ضداستعماری مردم خاور زمين بود. اگرچه اين جنبش سرانجام با کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شکست خورد، اما طی چند سال توانسته بود بر ارکان و مناسبات استعماری ضربه سهمگينی وارد سازد.
نگاهی به کتاب 'حاکميت ملی و دشمنان آن'
اما صندوق قابل معامله (ای‌تی‌اف) چیست؟ صندوق‌های قابل معامله همچون دیگر انواع صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک در بورس هستند، هر چند تفاوت‌هایی با آنها دارند. مجموعه‌ای از سهام شرکت‌های مختلف یا دیگر انواع دارایی در قالب یک صندوق جمع می‌شود تا خریداران با خرید یک یا چند واحد از سهام این صندوق‌ها سرمایه‌گذاری مطمئن‌تری انجام دهند. در واقع خریداران سهام این صندوق‌ها، سبدی از سهام شرکت‌های متفاوت و انواع اوراق بهاداری را خریداری می‌کنند که یک تیم، مدیریت این سبد دارایی یا پرتفولیو را عهده دار است. عملکرد بازارگردانان این صندوق‌ها باعث می‌شود تا خریداران نسبت به خرید یا فروش سهم یا سهام این صندوق‌ها اقدام کنند. تفاوت سرمایه گذاری در صندوق‌های قابل معامله (ای‌تی‌اف) با سرمایه‌گذاری در صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک در چیست؟ مهم ترین ویژگی صندوق‌های قابل معامله، خرید و فروش آسان سهام این صندوق‌هاست که به لحظه و برخط همچون سهام شرکتی می‌توان آن را خرید و فروخت و نقدشوندگی آن همچون سهام معمولی است. در صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک باید در پایان هر روز کاری ارزش خالصی دارایی‌های صندوق که اصطلاحا NAV نامیده می‌شود، محاسبه شود تا بر اساس آن ارزیابی، ارزش سهام صندوق تعیین شود. با این حساب ارزش خالص دارایی صندوق‌های قابل معامله یا ای‌تی‌اف‌ها با سرعت بیشتری محاسبه، اعلام و تعیین می‌شود. توان بالای نقدشوندگی، سادگی، سهولت و سرعت بالای معامله از مهم‌ترین ویژگی‌های این صندوق‌ها به شمار می‌آید. درباره بورس تهران بیشتر بخوانید: نخستین صندوق قابل معامله در بورس ایران شامل سهام چه شرکت‌هایی می‌شود؟ بر اساس اعلام فرهاد دژپسند، وزیر امور اقتصادی و دارایی، سهام باقی‌مانده دولت در بانک‌های "تجارت"، "ملت" و "صادرات ایران" و همچنین سهام شرکت‌های "بیمه البرز" و "بیمه اتکایی امین"، دارایی‌های این صندوق خواهند بود. نکته قابل توجه در فروش این سهام، بی‌نیازی از دریافت کد سهامداری است یعنی افراد حقیقی با دردست داشتن کارت ملی و ارایه کد ملی می‌توانند سهام این صندوق را از شعب منتخب همین بانک‌ها نیز خریداری کنند. آیا محدودیتی برای میزان خرید هر نفر وضع شده است؟ بله، دولت برای این کار محدودیت‌هایی در نظر گرفته است. هر فرد حقیقی با کد ملی می‌تواند تا سقف دو میلیون تومان از سهام این صندوق خریداری کند. دیگر محدودیت موجود بر سر راه فروش این سهام، مجاز بودن خرید سهام تنها از سوی افراد حقیقی است و شرکت‌ها یا همان افراد حقوقی در عرضه نخست مجاز به خرید سهام نیستند. دیگر محدودیتی که از آن سخن گفته شده است، ممنوعیت فروش سهام خریداری شده در عرضه اولیه به مدت دو ماه است، در این بازه زمانی بلوکه ماندن دو ماهه افراد می‌توانند برای دریافت کد سهامداری در سامانه "سجام" اقدام کنند. دولت چه شرایط دیگری برای عرضه این سهام قایل شده است؟ بر اساس اعلام وزیر اقتصاد، در مرحله پذیره‌نویسی سهام این صندوق، ۲۰ درصد تخفیف برای خریداران درنظر گرفته شده است تا "میزان جذابیت و سوددهی این سهام بالاتر باشد." این اقدام دولت البته غیر معمول است چراکه اصولا سهام شرکت‌های حاضر در سبد دارایی‌های این صندوق پیشتر در بورس عرضه شده، قیمت مشخص دارند و اصطلاحا از مرحله کشف قیمت گذر کرده‌اند. در واقع قیمت سهام آنها هر روز بر اساس سازوکار بورس معلوم و مشخص است، از این رو ارایه تخفیف برای فروش سهام صندوقی متشکل از سهام این شرکت‌ها، رویکردی غیر معمول است. ارزش کلی این عرضه چقدر است؟ بر اساس اعلام مسوولین دولتی، قرار است سهامی به ارزش ۱۶ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان با این سازوکار فروخته شود که با توجه به تخفیفی ۲۰ درصدی و دیگر هزینه‌های عملیاتی عرضه سهام در قالب صندوق قابل معامله، رقمی در حدود ۱۳ هزار میلیارد تومان به عنوان درآمد این عرضه نصیب دولت خواهد شد. چه انتقادهایی به این تصمیم دولت وارد است؟ علاوه بر تخفیف درنظر گرفته شده برای فروش سهام صندوق، مهم‌ترین انتقادی که بر این تصمیم وارد آمده است، قصد دولت از این واگذاری‌هاست. منتقدان خصوصی سازی در تمام سال‌های گذشته، اعلام کرده‌اند که خصوصی‌سازی تنها با هدف کسب درآمد، مهم‌ترین آفت خصوصی‌سازی به حساب می‌آید. این منتقدان شیوه عمل دولت در واگذاری سهام دولتی و فروش شرکت‌ها به این نکته اشاره می‌کنند که در این نوع از واگذاری‌ها، "مدیریت ناکارآمد و غیربهینه بخش دولتی بر شرکت‌ها به بخش خصوصی منتقل می‌شود." در واقع بخش خصوصی یا مردم سهام و مالکیت شرکت‌هایی را در اختیار می‌گیرند که همچنان عزل و نصب مدیران و تعیین خط مشی مدیریتی آن واحدها و شرکت‌ها در اختیار دولت است اما تبعات این مدیریت حال بر دوش کسانی سنگینی می‌کند که برگه‌های سهام آن شرکت‌ها به نام آنهاست.
آن طور که حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران و فرهاد دژپسند، وزیر امور اقتصادی و دارایی گفته، دولت عزم خود را جزم کرده است تا بخشی از سهام شرکت‌های دولتی شامل سه بانک و دو بیمه را از میانه اردیبهشت ماه ۹۹، در قالب سهام "صندوق قابل معامله" در بورس یا اصطلاحا ETF به بازار عرضه کند. این نخستین بار در تاریخ بورس ایران است که یک صندوق قابل معامله به بازار عرضه می‌شود.
صندوق قابل معامله یا ای تی اف چیست و دولت ایران چطور سهام بانک‌ها و بیمه‌ها را می‌فروشد؟
هيئت های ديپلماتيک غربی و ايرانی نيز در اين مدت سفرهای متعددی به کشورهای عربی داشته اند و با آنها در اين زمينه گفتگو کرده اند. شبکه های تلويزيونی عرب زبان از جمله دو شبکه جهانی ' الجزيره' و ' العربيه' نيز تازه ترين خبرها در باره برنامه ی هسته ای ايران را در صدر مطالب خود دنبال می کنند، و رسانه های محلی نيز با دقت اين موضوع را پوشش می دهند. تجربه نشان داده است که که هيچگاه در ميان کشورهای عربی در زمينه يکی از مسائل بين المللی و حتی گاهی منطقه ای توافقی اصولی و طولانی مدت وجود نداشته است. در زمينه برنامه هسته ای ايران نيز تا حدود زيادی چنين است. در اين ميان بشار اسد، رييس جمهور سوريه، طی سفری که محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، در ابتدای سال جاری ميلادی به دمشق داشت، از برنامه هسته ای ايران قاطعانه حمايت کرد و استفاده صلح آميز از انرژی هسته ای را حق مسلم ايران دانست. کشورهايی نظير سودان، بخشی از حاکميت در لبنان و نيز دولتمردانی در عراق نيز نظراتی مشابه ابراز کرده اند. نگرانی اعراب حاشيه خليج فارس اما کشورهای عرب حاشيه خليج فارس موضعی متفاوت از سوريه داشته اند. کشورهايی که در کنار روابط گسترده ی اقتصادی با ايران، روابطی تنگاتنگ با آمريکا دارند و سالهاست که در منطقه، ميزبان چندين پايگاه نظامی آمريکا هستند. اين کشورها در سالهای اخير از رهگذر افزايش قيمت نفت، رونق بازرگانی و گسترش صنعت حمل و نقل در منطقه، دوره ای از رشد و شکوفايی اقتصادی را شاهد بوده اند. عبدالباری عطوان سر دبير روزنامه "القدس العربی" چاپ لندن درباره مواضع و نگرانيهای اين کشورها می گويد: "اين کشورها احساس می کنند که نمی توانند از پيامدهای برنامه ی هسته ای ايران و جنجال بر سر اين برنامه مصون بمانند. مثلا اگر جنگ شود، آنها شديدا نگران اقدامات تلافی جويانه ايران هستند. چون چندين پايگاه نظامی آمريکايی در قطر، بحرين، کويت و امارات متحده عربی وجود دارد که قطعا از اهداف ايران (در صورت بروز جنگ) خواهد بود." وی با اشاره به تبعات ديگر هر گونه درگيری احتمالی در منطقه می افزايد: "مسئله بعد اينست که ۷۵ درصد آب آشاميدنی اين کشورها از نمک گيری آب دريا به دست می آيد. اگر اين آب آلوده شود، آنها با يک مصيبت روبرو خواهند بود." فن آوری نامطمئن تاکنون در چندين نشست سران شورای همکاری خليج فارس که شامل شش کشور عرب حاشيه خليج فارس است در زمينه پيامدهای زيست محيطی برنامه هسته ای ايران ابراز نگرانی شده است. در آخرين اظهار نظر ها عبدالرحمن العطيه دبير اين شورا و نيز شيخ سيف بن زايد آل نهيان وزير کشور امارات متحده عربی از اعضای اين شورا، اظهار داشته اند که فاصله نيروگاه اتمی بوشهر از سواحل کشورهای عضو اين شورا بسيار کمتر از فاصله آن تا تهران است. از نظر برخی تحليل گران نگرانی کشورهای حاشيه خليج فارس در زمينه پيامدهای زيست محيطی اين برنامه به معنای اينست که آنان حتی با برنامه ی هسته ای صلح آميز در ايران نيز موافق نيستند. حقی که حتی آمريکا به عنوان رهبر مخالفان برنامه هسته ايران آنرا زير سئوال نبرده است. واقع شدن ايران بر روی خط زلزله و نيز آنچنانکه محجوب زويری کارشناس عرب می گويد نوع فن آوری بکار رفته در تاسيسات هسته ای ايران از جمله دلايل ديگر اين موضع آنان است: "عربهای منطقه به اين مسئله که تکنولوژی تاسيسات هسته ای ايران از نوع روسی است، با نگرانی نگاه می کنند. به تجربه ثابت شده است که تکنولوژی روسی در مقايسه با نوع غربی اش، از اطمينان کمتری برخوردار است، و احتمال خطر وجود دارد." اعراب و مواضع ناشفاف با تمام اينها هيچ کدام از کشورهای شورای همکاری خليج فارس نيز به صورت قطعی با برنامه ی هسته ای ايران مخالفت نکرده اند و مواضع آنان کاملا با آمريکا و اتحاديه اروپا مطابق نبوده است. حتی در حاليکه شورای امنيت سازمان ملل متحد و آژانس بين المللی انرژی اتمی همصدا با آمريکا و اتحاديه اروپا خواهان توقف برنامه غنی سازی اورانيوم توسط ايران بوده اند، اين کشورها در اين زمينه به اظهار نظری روشن نپرداخته اند. در واقع شعار شورای همکاری خليج فارس مبنی بر "خاوميانه ای عاری از سلاحهای هسته ای و کشتار جمعی"، در جهان عرب و نيز در ميان خود اعضای اين شورا به تعبيرهايی گوناگون منجر شده است. به عنوان مثال سعودالفيصل، وزير امور خارجه عربستان سعودی، به عنوان يکی از اعضای اين شورا در لندن گفت که عربستان به ايران اعتماد دارد و جنجال فعلی بر سر برنامه ی هسته ای ايران به دليل معيارهای دوگانه غرب است. او از کشورهای غربی به دليل آنچه اهمال در برابر برنامه ی هسته ای اسرائيل خواند انتقاد کرد. البته او از ايران نيز خواست تا از خود انعطاف نشان دهد و به منافع منطقه بينديشد. علاوه بر اين عمر موسی دبيرکل اتحاديه عرب نيز در آستانه بيست و ششمين نشست اجلاس شورای همکاری خليج فارس در ابوظبی قويا خواهان فشار اين اجلاس بر اسرائيل به جای تمرکز بر برنامه هسته ای ايران شد. اسرائيل، غرب و معيار دوگانه در واقع اکثر قريب به اتفاق کشورهای عربی از سوريه گرفته تا دولتهای عرب حاشيه خليج فارس و نيز دولتهايی مانند مصر، سودان، اردن و الجزاير به گونه ای غرب را به دليل استانداردهای دوگانه و مسامحه با اسرائيل مورد انتقاد قرار داده اند. بر اساس تخمين يکی از سازمانهای تحقيقی آمريکا (FAS – Federal of American Scientists ) هم اکنون اسرائيل حدود ۲۰۰ کلاهک هسته ای در اختيار دارد. اين ميزان از سلاحهای هسته ای، اسرائيل را در رده ششمين قدرت هسته ای جهان قرار می دهد. براساس گزارش اين سازمان، اسرائيل علاوه بر استفاده از موشکهای بالستيک، به راحتی می تواند بمب های هسته ای اش را با جنگنده های اف شانزده آمريکايی بر فراز منطقه هدف ببرد که در اين صورت حتی مقابله با اين هواپيماها توسط پدافند هوايی نيز، می تواند يک جهنم واقعی برپا کند. عبدالباری عطوان سر دبير روزنامه القدس العربی می گويد که اين عوامل، جهان عرب را در ترس فرو برده است. او می گويد که افکار عمومی در جهان عرب فشار فزاينده بر ايران را با وجود زرادخانه اسرائيل در منطقه، رفتاری "متناقض و رياکارانه" از سوی غرب قلمداد می کنند. آمريکا و متحدان اروپايی اش همواره استدلال کرده اند که چون اسرائيل پيمان منع گسترش سلاحهای هسته ای را امضا نکرده است، بنابراين جامعه جهانی نمی تواند اين کشور را تحت فشار قرار دهد. همچنين جک استرا وزير خارجه بريتانيا گفته است که اسرائيل هيچگاه موجوديت کشوری را زير سئوال نبرده است ولی محمود احمدی نژاد رييس جمهور ايران خواهان حذف اسرائيل از نقشه جهان شده است. کشورهای عربی و الگوی ليبی دو هفته پيش لاينل ريچی خواننده ی آمريکايی در برابر يک ساختمان نيمه ويران در ليبی برنامه اجرا کرد و بعد عايشه قذافی دختر معمر قذافی رييس جمهور ليبی در اين ساختمان نيمه ويران طی سخنانی کوتاه گفت: شعار ما اينست صلح نه ويرانی، صلح نه جنگ! بيست سال پيش اين ساختمان توسط آمريکايی ها بمباران شد و ليبی سالها در برابر آمريکا و متحدان اروپايی اش قرار داشت. اکنون ليبی راه هماهنگی با جامعه جهانی را در پيش گرفته است و برنامه ای که ادعا می شد شامل توليد سلاحهای هسته ای و کشتار جمعی است را داوطلبانه کنار گذاشته است. با وجود تجربه ی عراق که تاسيسات هسته ای اش (موسوم به اوسيراک) در گامهای ابتدايی در سال ۱۹۸۱ توسط اسرائيل بمباران شد، و تجربه ليبی، برخی مجامع عرب اصرار دارند که بايد در گرماگرم جنجال بر سر برنامه هسته ای ايران، عربها نيز برنامه ای مشابه را آغاز کنند. از جمله چند هفته پيش عمر موسی دبير کل اتحاديه عرب در نشست خارتوم در سودان ضمن محکوم کردن اسرائيل و تاکيد بر حق ايران در استفاده از انرژی صلح آميز هسته ای از کشورهای عربی خواست که با تمام سرعت و امکانات به سوی استفاده از انرژی صلح آميز هسته ای حرکت کنند. سخنانی که به نگرانيهای غرب مبنی بر ايجاد يک مسابقه هسته ای در خاورميانه دامن زد. ولی به عقيده حسن فحص فعال سياسی عرب، تجربه عراق و ليبی انگيزه تلاشی عملی و قابل توجه به سوی برنامه هسته ای در ميان عربها را تضعيف کرده است. او می گويد: "وقتی صدام در عراق سعی کرد تا يک برنامه ی هسته ای را آغاز کند، عربها با توجه به شخصيت صدام، بسيار نگران شدند. بنابراين هيچگاه تصور اين را به خود شان راه ندادند که از اين برنامه حمايت کنند. در مرحله ديگر پس لرزه های زلزله ای که بعد از يازده سپتامبر رخ داد، سريعا در ليبی خودش را نشان داد و ليبی به اصطلاح داوطلبانه ولی درحقيقت "تسليم وار" برنامه اش را رها کرد." دور و نزديک؛ ايران و اعراب ايران و چندين کشورعربی به اسرائيل به عنوان دشمنی مشترک نگاه می کنند. همچنين ايران سالهاست که به دليل حمايت از برخی گروههای فلسطينی و سياستهای ضد اسرائيلی اش تحت فشار غرب قرار دارد. علاوه بر اين ايران با در پيش گرفتن سياستی ايدئو لوژيک همواره بر اشتراکات اسلامی اش با جهان عرب تاکيد کرده است. اما اين مواضع تا چه اندازه به حمايت گسترده دولتهای عرب از برنامه هسته ای ايران در برابر فشارهای فزاينده غرب منجر شده است؟ دکتر رضا قاسمی کارشناس روابط ايران و کشورهای عربی و سفير سابق ايران در کويت دستاورد ايران را اندک می داند. او علاوه بر اختلافات مذهبی ايران با بخش بزرگی از جامعه عرب و نيز بدبينی هايی که بين دو طرف در طول تاريخ موجود بوده است، روش نظام جمهوری اسلامی را نيز خالی از اشکال نمی داند. آقای قاسمی می گويد: "کمک هايی که ايران به برخی گروه های عرب و يا حتی دولت های عرب می کند، راه به جايی نمی برد." وی با اشاره به اثر انقلاب اسلامی در ايران اضافه می کند: "اينکه عرب ها، خصوصا عرب های منطقه خليج فارس، در طول تاريخ رابطه خيلی دوستانه ای با دولتهای ايران نداشته اند چيز جديدی نيست، ولی بعد از انقلاب انديشه صدور انقلاب و شعارهای انقلابی هم خيلی آنها را نگران کرد." "حالا تصور کنيد اين دولتی که مدعی صدور انقلاب است و با برخی از اقليتهای مذهبی در کشورهای عربی هم اشتراک مذهبی دارد، بيايد و قدرت اتمی شود. اين مسئله اصلا برای آنها پذيرفتنی نيست." احساسات ضد آمريکايی و موقعيت دشوار دولتمردان عرب علاوه بر اينها حسن فحص فعال سياسی عرب بر اين عقيده است که عرب ها، خصوصا عرب های منطقه حاشيه خيلج فارس از آينده برنامه هسته ای ايران و نيز اينکه ايران به عنوان عضوی از باشگاه هسته ای جهان، نفوذ بيشتری در منطقه بيابد ترس دارند. او معتقد است که سر انجام موضع دولتهای عربی اين خواهد بود که به نظر سازمان ملل متحد، حتی اگر کاملا عليه ايران باشد، گردن بگذارند. با تمام اينها نيز حتی اردن و مصر از جمله ی متحدان نزديک آمريکا در جهان عرب که رابطه ای گرم با ايران نداشته اند نيز، حمايت آشکار و رسمی از سياستهای آمريکا درباره ايران را به صلاح خود ندانسته اند. از جمله حسنی مبارک رييس جمهور مصر چندين بار به آمريکا درباره عواقب حمله نظامی به ايران هشدار داد و احمد ابوالغيث وزير خارجه اين کشور در سازمان ملل متحد بر راه حل ديپلماتيک به عنوان تنها گزينه ای که بايد دنبال شود تاکيد کرد. برخی کارشناسان می گويند که اين موضع آنان تا حد زيادی تحت تاثير افکار عمومی در جهان عرب است و اينکه آنها نمی خواهند با حمايت از آمريکا خود را در موضعی دشوار قرار دهند. چرا که بسياری از مردم عادی نيز با دقت اين مسئله را دنبال می کنند. دوگانگی افکار عمومی اعراب البته با وجود اينکه موضع ايران طرفداران زيادی در ميان توده های مردم دارد، مجموع نظرات در ميان طيفی از راديکال ترين موافقان و مخالفان سير می کند. به عنوان نمونه، رضا صادق دانشجوی رشته مهندسی اهل فلسطين بر اين عقيده است که ايران بايد برای حمايت از جهان اسلام حتی به سلاح هسته ای نيز مسلح باشد، اما هشام دانشجوی مصری با هرنوع تصميم شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران موافق است. او فکر می کند که ايران در صورت تبديل شدن به يک قدرت اتمی، بلافاصله به توليد سلاح دست خواهد زد و همسايگانش را تهديد خواهد کرد. در روزنامه ها نيز نظرات مختلف و گامی متناقض است. در يکی از مقالات روزنامه الاهرام چاپ مصر يکی از نويسندگان عميقا به پشتبانی از اين برنامه پرداخت و نوشت که عرب ها برای پذيرش ادعاهای آمريکا دليلی ندارند. در مقابل در يکی از مقالات روزنامه الحيات چاپ لندن با اين برنامه مخالفت شده است. نويسنده در اين مقاله حتی پيشنهاد کرده است که نبايد بيشتر از اين به ايران فرصت داد و وقت آن رسيده است که ديپلماسی با فشار و شايد هم با اعمال زور همراه شود. نظراتی مبنی بر پيشنهاد راه حل بينابين نيز هر از گاهی در روزنامه های عرب منتشر می شود، از جمله گلف نيوز روزنامه ای در امارات متحده عربی به غرب توصيه کرده است که از جبهه گيری در برابر ايران و يا استفاده از گزينه ی نظامی در اين زمينه پرهيز کند، چه اينکه به نظر نويسنده اين روزنامه عربهای منطقه نمی خواهند تاوان اين جنگ ناخواسته را بپردازند. خدمات
اينگونه به نظر می آيد که ابعاد جهانی و منطقه ای برنامه هسته ای ايران به يکی از مهمترين موضوعات روز برای جامعه عرب تبديل شده است. از يک سال پيش تاکنون تقريبا در هر نشست بزرگ منطقه ای و يا بين المللی اعراب به اين مسئله اشاره شده و اظهار نظرهای مختلفی درباره آن مطرح شده است.
موافقان سينه چاک، مخالفان سرسخت: برنامه اتمی ايران از ديد اعراب
به موجب این پیشنهاد، در قبال تعلیق غنی سازی اورانیوم در ایران، تحریمهای شورای امنیت علیه این کشور همزمان متوقف می شود و بلافاصله مذاکره میان ایران و اتحادیه اروپا بر سر برنامه اتمی ایران آغاز می شود. پیش از طرح پیشنهاد تایم اوت، شرط آغاز گفتگو با ایران، تعلیق کامل غنی سازی اورانیوم تا زمان به نتیجه رسیدن مذاکرات قرار داده شده بود. معنی مصلحتی علی لاریجانی در پاسخ به مایکل شوستر از رادیو ان پی ار آمریکا گفته است: "بحث تایم اوت آقای برادعی تعلیق نیست، تئوری ایشان این است که طرفین در جایگاه کنونی خود بایستند و این از بحث تعلیق متفاوت است". علی رغم آنکه آقای لاریجانی، تعلیق همزمان غنی سازی اورانیوم در ایران با توقف تحریمهای تنبیهی شورای امنیت را رد کرده و آن را بی ارتباط با پیشنهاد تایم اوت خوانده است، ارتباط این دو با یکدیگر غیرقابل انکار است. در ورزشهایی مانند والیبال یا بسکتبال، مربیان هر یک از دو تیم در حال بازی می توانند از داور مسابقه تقاضای توقف بازی را کرده، در فاصله مشخصی با بازیکنان خود گفتگو کنند. این توقف را اصطلاحاً تایم اوت می خوانند، روشن است که در زمان تایم اوت بازی از جریان می افتد، بنابراین ادامه غنی سازی در زمان تایم اوت مجاز نخواهد بود. آقای لاریجانی همچنین در پاسخ به آنا فرانسیس نیکت خبرنگار روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت نیز که پرسیده بود: "موضوع توقفی که ایران طرح می کند ایستادن بر مواضعی است که تاکنون حاصل شده؟" تأکید کرده است: "آقای برادعی آن چیزی که در مورد طرح به من گفتند این بود". مشکلات قبول تایم اوت بسیار بعید است که آقای لاریجانی پس از گفتگوهای طولانی با خاویر سولانا، مسئول سیاست خارجی اروپا و همچنین محمد برادعی، موفق به درک روشن پیشنهاد تایم اوت و موضوع پیشنهاد مربوط به آن در ارتباط با برنامه هسته ای ایران نشده و پیش از آن نیز اشرافی به معنی متعارفی آن نیافته باشد. نکته اینجاست که پذیرفتن اصل گفتگو برای توافق بر سر تایم اوت مخالف سیاستهای هسته ای اعلام شده ایران است و از این جهت آقای لاریجانی خود را در شرایطی نمی بیند که با قبول گفتگو پیرامون تایم اوت امکان توقف غنی سازی اورانیوم را پذیرا شود. از طرفی بدون قبول راه حل میانه و نشان دادن انعطاف از سوی ایران، ادامه گفتگوهای مقدماتی با اتحادیه اروپا با خطر توقف روبرو خواهد شد، حال آنکه ایران مصر به ادامه این گفتگوهاست. به این جهت، به نظر می رسد که مسئولان ایرانی طی گفتگوهای مقدماتی با اروپا و آژانس انرژی اتمی پیشنهاد تایم اوت را "قابل مذاکره" قلمداد کردند ولی به دلیل مغایرت آن با سیاستهای هسته ای تجدیدنظریافته ایران، دبیر شورای عالی امنیت ملی که خود از معماران این سیاست است از پذیرش آن در شرایط کنونی خودداری می ورزد. بیم از واکنشهای داخلی و قصد کسب امتیاز قبول تعلیق غنی سازی اورانیوم تحت هر عنوان واکنش تند گروههای دست راستی را در داخل ایران برخواهد انگیخت و دولت متهم به پیروی از سیاستهایی خواهد شد که خود پیش از روی کار آمدن محکوم کرده بود. به علاوه، چنین تصمیمی موقعیت ایران را در مذاکرات ثانوی تضعیف خواهد کرد. به نظر می رسد ایران مایل باشد که در صورت قبول تعلیق غنی سازی اورانیوم، در طول مذاکرات به آن تن دهد و در قبال تعلیق، امتیازهایی دریافت کند، حال آنکه قبول زودهنگام تعلیق در شکم تایم اوت فقط به متوقف ساختن تنبیهات شورای امنیت خواهد انجامید و نه بیشتر. به این جهت، شاید آقای لاریجانی با انکار معنی درست تایم اوت و موضوع پیشنهاد برادعی، قصد دارد ضمن باز نگاه داشتن باب گفتگوهای مقدماتی با اروپا و عدم رد تعلیق موقت، به پایبندی به سیاستهای رسمی و اعلام شده دولت ایران نیزادامه دهد. در حالی که هم معنی ساده عبارت تایم اوت روشن است و هم مفهوم پبشنهاد آقای برادعی. اهمیت موضوع در هر حال در این است که ایران قبول تعلیق اورانیوم را به صورت مشروط رد نمی کند و این امر در صورت تحقق عقبگرد عمده ای در اجرای برنامه ها و سیاستهای هسته ای ایران خواهد بود. خدمات
انتشار متن گفتگوی علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران با نمایندگان مطبوعاتی آمریکا و اروپا نشان داد که پیشنهاد محمد برادعی، دبیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی برای خروج پرونده هسته ای ایران از بن بست، که به "تایم اوت" معروف شده، علی رغم انکارهای رسمی، مورد توجه جدی قرار گرفته و در مذاکرات مقدماتی اخیر نیز مطرح شده است.
اختلاف در معنی 'تایم اوت'
عمل جراحی روی سر آلکس فرگوسن قرار است آقای فرگوسن، ۷۶ ساله، همچنان در بخش عمومی بیمارستان رویال سالفورد برای طی دوره نقاهت و بازتوانی بستری شود. تیم فوتبال منچستر یونایتد با رهبری آقای فرگوسن دوبار قهرمان جام باشگاههای اروپا؛ سیزده بار قهرمان لیگ برتر فوتبال انگلیس و ۵ بار قهرمان جام حذفی شده است. سر الکس فرگوسن در سال ۲۰۱۳ بعد از ۲۶ سال حضور بر صندلی سرمربی‌گری تیم فوتبال منچستر یونایتد بازنشسته شد. در سال ۲۰۱۳ و همزمان با بازنشستگی او یک خیابان در شهر منچستر که به ورزشگاه اولدترافورد، استادیوم خانگی تیم منچستر یونایتد ختم می‌شود، به نام سرآلکس فرگوسن نام‌گذاری شد. فرگوسن میان سال‌های ۱۹۸۶ تا ۲۰۱۳ برای منچستریونایتد جام های رنگارنگ کسب کرد
آلکس فرگوسن، سرمربی اسطوره‌ای فوتبال انگلستان که چند روز پیش به علت خونریزی مغزی جراحی شده بود با بهبود نسبی از بخش مراقبت‌های ویژه ترخیص شده است.
آلکس فرگوسن از بخش مراقبت‌‎های ویژه بیرون آمد
پیشتر، دبیرکل سازمان همکاری اسلامی گفته بود که سوریه در نشست سران شرکت نخواهد داشت و وزیران خارجه کشورهای عضو روز دوشنبه در مورد پیشنهاد لغو عضویت سوریه گفتگو خواهند کرد. آقای صالحی گفته است که ایران با تعلیق عضویت هر کشوری در این سازمان مخالفت می کند زیرا "تعلیق عضویت به این معنا نیست که شما در حال حرکت به جلو برای حل مساله هستید بلکه به معنای پاک کردن صورت مساله است." در عین حال، برخی رسانه های خبری گفته اند که وزیران خارجه سازمان همکاری اسلامی در جلسه روز دوشنبه موضوع تعلیق عضویت سوریه از این سازمان را به منظور درج در پیش نویس قطعنامه اجلاس سران تصویب کرده اند اما این خبر هنوز از سوی منابع رسمی تایید نشده است. به گفته ناظران، اگرچه تعلیق عضویت سوریه از سازمان همکاری اسلامی بر توانایی عملی حکومت آن کشور در مقابله نظامی با مخالفان تاثیر مستقیم نخواهد داشت، اما نشانه انزوای بیشتر آن در جامعه جهانی است.
در آستانه برگزاری اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (سازمان کنفرانس اسلامی سابق) در جده، وزیر خارجه ایران از مخالفت جمهوری اسلامی با تعلیق عضویت سوریه در این سازمان خبر داده است.
مخالفت ایران با تعلیق عضویت سوریه در سازمان همکاری اسلامی
اين جايزه که بنيادش توسط آلفرد نوبل مخترع و صنعتگر سوئدی گذاشته شد، از سال 1901 هر سال به يکی از فعالان صلح در جهان داده می شود. جايزه صلح نوبل، که معادل يک ميليون و 290 هزار دلار است در ماه دسامبر در پايتخت نروژ به آقای البراعی اعطا خواهد شد. امسال 199 نفر نامزد دريافت اين جايزه بودند که اين تعداد نامزد تاکنون بی سابقه بوده است. کميته جايزه نوبل گفت که اعطای اين جايزه به آقای البراعی که اهل مصر است، به پاس تلاش او برای پيشبرد استفاده صلح آميز از انرژی هسته ای و جلوگيری از کاربرد آن در مصارف نظامی است. اين کميته همچنين به خطر روزافزون سلاح های اتمی اشاره کرده و گفته است اعطای اين جايزه تلاشی برای تاکيد بر اهميت همکاری بين المللی در مقابله با اين خطر است. شما در اين باره چه نظری داريد؟ به نظر من آقای البرادی در قسمت ماموريت اش در آژانس بين الملی انرژی اتمی تا اندازه خوب درخشيده است و نبايد خدمات اش ناديده گرفته شود به عنوان مثال درقبال کشورهای ايران وعراق در برابر سياست های امريکا و بريتانيا ازخود ايستاده گی نشان داد و حتی امريکا علنا با نامزدی محمدالبرادی برای بار سوم به رياست انرژی اتمی مخالفت نمود. من فکرميکنم نسبت به بعضی از برندگان قبلی اين جايزه بزرگ تاريخی حق مسلم البرادی به دريافت چنين جايزه ميباشد وهمچنان بايد اضافه نمود که کميسيونی که برندگان اين جايزه را انتخاب ميکند از شخصيت های بسيار آگاه جامعه ما هستند.... فرهاد فياض - کابل به نظر من تنها دليل دادن اين جايزه به البرادعی به دست آوردن اجماع جهانی بر عليه فعاليت هسته ای ايران است. چون دنيا فکر می کند البرادعی با صلح طلب بودن نتوانست برای پرونده ايران فکری بکند پس ايران مقصر است و صلح از نظر آنها يعنی اينکه هيچ کس از ترس سلاحهای اسرائيل و آمريکا نتواند حرف بزند و دنيا در سکوت و آرامش باشد. مجتبی - جهرم آيا اهدای جايزه صلح به آقای البرادعی و در حقيقت به آژانس بين ا لمللی انرژی اتمی در چنين زمانی که آژانس هر روزه توسط کشورهای عدم تعهد درباره اقدامات تبعيض آميزاين سازمان وآپارتايد اتمی به نفع کشورهای قدرتمند مورداعتراض و انتقاد قرار ميگيرد و باز در چنين زمان حساسی که پرونده ايران يعنی يکی از همين معترضين در شرف ارجاع به شورای امنيت است هدفی غير از تاييد فعاليتهای اين سازمان وسرپوش گذاشتن به اقدامات تبعيض آميز آن رادنبال می کند؟ سعيد - تهران آقای البرادعی همان طور که خود بهتر از هر کسی ميداند در راستای اهداف کشورهای استعماری و صهيونيستی قدم بر ميدارد و نمونه بارز آن سکوت وی در مقابل سلاحهای اتمی اسراييل است. واين موضوع صلاحيت وی را در پستی که در اختيار دارد تحت الشعاع قرار ميدهد و اميدوارم ايشان در مقابل شورای حکام الهی که در جهان آخرت تشکيل خواهد شد به عنوان يک مسلمان بخاطر ظلمی که به ملت ايران روا ميدارد پاسخی داشته باشد. رامين - اراک اولا اعطای اين جايزه به يک سازمان بين المللی جالب به نظر نميرسد. چون اين سازمان و آقای البرادعی هر کاری که انجام می دهد از سر وظايفی است که به وی محول شده است نه تلاسش برای گسترش صلح . ثانيا اعطای جايزه به شخصی که در رسيدن به بسياری از اهداف سازمانی اش عاجز مانده است و حتی در زمينه بعضی از اين اهداف (نظير کاهش سلاح های اتمی کشور های هسته ای ) هيچ تلاشی از خود بروز نداده هم عجيب است. حسين - کرج به نظر من آقای البرادعی در قسمت ماموريتش در آژانس بين الملی انرژی اتمی تا اندازه خوب درخشيده است و نبايد خدماتش را ناديده گرفته شود. به عنوان مثال در قبال کشورهای ايران و عراق از زمان صدام تا کنون در برابر سياست های امريکا و بريتانيا از خود ايستادگی نشان داد و حتی امريکا علنا از نامزدی مجدد وی به رياست انرژی اتمی مخالفت کرد. من فکر می کنم نسبت به بعضی از برندگان قبلی اين جايزه بزرگ تاريخی حق مسلم البرادعی است. بايد اضافه نمود که کمسيون نوبل از شخصيت های بسيار آگاه جامعه بين المللی تشکيل شده است. فرهاد - فياض اين جايزه همانند جايزه ای که به شيرين عبادی داده شد برای وارد کردن فشار به جمهوری اسلامی است که رويه اش را تغيير دهد و با غرب کنار بيايد. آقای البرداعی برای خلع سلاح اسراييل چه کرده که به وی جايزه صلح داده می شود؟ از سوی ديگر آمريکا در پی توسعه و گسترش نوعی جديد از سلاح اتمی است. اگر آقای البرداعی واقعا می خواهد جلوی گسترش سلاح های اتمی را بگيرد، بايستی به اين دو مشکل حاد برسد. مشکل ايران (و کره شمالی) تنها بخشی از قضيه است. اميداوم امر به ايشان مشتبه نشود که حالا که جايزه صلح گرفته، مشکل سلاح های اتمی در دنيا حل شده و راهی که می رود درست است. هنوز هم آمريکايی هست که به بهانه سلاح های کشتار جمعی به کشور های ديگر حمله می کند. پس تا زمانی که سياست های غلط آمريکا وجود دارد، مشکل اتمی هم وجود خواهد داشت. ايران (وکره شمالی) فقط مهره هايی کم ارزش در اين بازی شطرنج هستند . محمد کانادا اهدای جايزه نوبل پيامی بود به ممالک ديکتاتور دنيا که ميخواهند به جای تکيه بر مردم بر سلاح هسته ای تکيه کنند. اين ممالک بايد هوشيار باشند که موضوع گسترش سلاحهای هسته ای در زير ذره بين بين المللی قرار دارد و هيچ کشوری حق ندارد که با هر بهانه ای اقدام به توليد يا گسترش سلاحهای هسته ای نمايد. ياشار - زنجان می خواستم بدانم اين دوستانی که جايزه صلح نوبل را اينقدر سياسی و بی ارزش ميدانند آيا زمانی که اين جايزه به خانم عبادی داده شد هم از اين حرفها ميزدند؟ نيما - کرج من در پيام ها يک نکته جالب ديدم. البردايی ميگويد: وی گفت که هدف آژانس بين المللی انرژی اتمی اطمينان يافتن از اين موضوع است که جهانی عاری از سلاح های اتمی داريم... جهانی که تروريست ها در آن به تسليحات اتمی دسترسی پيدا نمی کنند. آژانس گاهی در فعاليت خود برای کنترل اسلحه اتمی در برخی زمينه ها کوتاهی کرده است، مثلا در مورد ايران اما آژانس در جلوگيری از مسابقه تسليحاتی و دور کردن سلاح هسته ای از دست عناصر غيرمسئول اقدامات مهمی کرده است. پيام جايزه صلح اين است که بايد اسلحه کشتار جمعی را از دسترس افراد غيرمسئول، که همه جا هستند، دور کرد، در غير اين صورت زندگی روی کره زمين دشوار می شود. سوال اينجاست وقتی که همه ميدانيم حتی اگر سلاح کشتار جمعی عليه نيروی نظامی هم بکار گرفته شود باز هم مردم بيگناه عادی را قربانی خواهد کرد، ديگر در دست تروريست يا باصطلاح مسول چه معنی دارد؟ رضا دانش - ليور پول جای بسی خوشوقتی است که برقراری صلح در اولويت اول است. با اين کار اميد آن ميرود که نقش کم رنگ آژانس بين االمللی انرژی اتمی که نشان داد در اين چند مورد اخير توانايی تصميم گيری درست را ندارد و کاملا وابسته به قدرتهای جهانی است کمی پر رنگ شود و مردم جهان يک موقع فکر نکنند که اين آژانس تلاشی نکرده است که اگر غير از اين بود اسرائيل ، امريکا ، روسيه ، کره شمالی، هندوستان گرسنه و...سلاحهای هسته نداشتند. سهراب عاشورلو - تهران جايزه جهانی صلح نوبل در زمينه جنگ افزارهای کشتار جمعی و بر قراری صلح جهانی حق فرد يا افرادی است که بتوانند حق غير منصفانه و غير انسانی وتو در سازمان ملل را حذف و همچنين دولتهای صاحب سلاح اتمی و کشتار جمعی نظير امريکا، انگليس، فرانسه، هند، روسيه، چين، پاکستان، اسرائيل و ... را وادار به خلع اينگونه سلاح ها نمايند. در غير اين صورت هرجايزه ای بين المللی بعنوان صلح با هدف منع اشاعه جنگ افزارهای کشتار جمعی در حد يک جوک باقی ميماند و فقط افراد ساده لوح آن را باور خواهند کرد. رضا - رشت در نظر گرفتن جايزه صلح نوبل به البرادئی بی ارتباط با خدمت او به قدرت های زورگو و بعضی قدرت های غربی نيست . وای به صلحی که شارون هم نامزد دريافت جايزه آن ميشود. آرين - تبريز جوائز در صورت برای اشخاص داده مشود که مخترع باشد و يا مشکل حاد جهانی را بتواند به صورت مسالمت آميز حل نمايد . پس سوال اينجاست که آقای البرادعی کدام مشکل هسته ای را حل کرده که امروز برنده جايزه نوبل شناخته شده است؟ محمد عارف حميد - پروان در کل برقراری و اعطای اينچنين جوايزی به سازمانی يا اشخاصی مانند شيرين عبادی و آقای البرادعی وغيره نشان از آن دارد که انسان فطرتا بدنبال صلح و آرامش هست اما با توجه به نظرات بعضی از دوستان بنظرمی آيد که ره آورد سياسی انقلاب اسلامی بصورتی برايمان رقم خورده که هر گونه حرکتی اين چنينی در هر گوشه ای از جهان را نشان ازسياست دشمن فرضی ميدانيم و با خود ميگوئيم اين هم يکی ديگر از آن کارهای سياسی است که عليه ما ايرانی ها به راه انداختند حتی بعضی از روزنامه های داخلی هم اين جايزه را نشانه خوش خدمتی به دشمن فرضی انقلاب اسلامی ميدانند. نميدانم که واقعيت اين هست يا نه ولی تا کی و تا کجا بايد اين دشمن فرضی را پيش رو داشته باشيم و هميشه منتظرآن باشيم که همه دنيا دارند برای ما ايرانی ها نقشه طرح ريزی ميکنند وهوشيارانه عمل کنيم آخر کی وقت آن خواهد رسيد تا دشمن ساختگی را کنار بگذاريم و بدنبال صلح و آرامش بگرديم و از بابت اينکه امثال خانم شيرين عبادی يا حتی آقای البرادعی جايزه صلح نوبل دريافت ميکنند به خود بباليم. کفاش - قشم دست اقای البرادعی به خاطر حمايت از اسراييل و آمريکا و فشار بر ايران درد نکند که باعث شده جايزه صلح نوبل به ايشان تعلق گيرد! به ياد داشته باشيم عامل کشتار های صبرا و شتيلا آقای شارون هم نامزد دريافت اين جايزه بود. نيما - تهران اقدامات ايشان برای جلوگيری از خشونت بين ايران و ايالات متحده، قابل تقدير است اما ظاهرا کار از کار گذشته و اين جايزه فقط اقدامات گذشته ايشان را ميتواند مد نظر قرار دهد. متاسفانه دو طرز تفکر همسان حاکم بر ايران و ايالات متحده ميتواند زمينه های لازم را برای درگيری فراهم آورده و از خود آلفرد نوبل هم کاری ساخته نيست. نادر - تهران من هميشه ازکودکی تصورميکردم کشورهای اسکانديناوی و در راس آنها سوئد کشور مستقلو دور از فشارهای آمريکا ميباشد ولی با ديدن اين خبرمتوجه شدم که سوئدی ها هم بازيچه آمريکائيها هستند. راستی اگر محمد البرادعی در مورد اسرائيل هم چنين اطلاعيه و گزارش هائی ميداد آيا مجددا بعنوان رئيس انتخاب ميشد؟ چه رسد به اينکه برنده جايزه صلح نوبل شود. سعيد - تهران اين جايزه هنوز برای آقای البرادعی زود بود. به نظر من کسی که هنوز نتوانسته کشوری مثل اسراييل را که به گفته خود آژانس حدود دويست کلاهک هسته ای دارد را وادار به نابودی آنها کند و منطقه خاورميانه را از شر اين کلاهک ها خلاص کند آنچنان شايستگی دريافت جايزه صلح نوبل را نداشته است. صادق - اهواز از روند پيگيری پرونده هسته ای ايران و ساير کشورها از جمله ژاپن، برزيل، کره جنوبی و... مشخص است که اقای برادعی دست نشانده امريکا و غرب بوده و اين جايزه به پاس خوش خدمتی به غرب و امريکا به او داده شده و صرفآ جنبه سياسی دارد. البته می دانم نظر مرا انعکاس نمی دهيد ولی اين را بدانيد که ما از حق خود با صلابت و استوار دفاع خواهيم کرد. حسين - قم به نظر بنده، جايزه صلح نوبل مشخصا اهداف سياسی خاصی را دنبال می کند که بعضی اوقات مثبت و گاهی اوقات منفی است. به نظر من، آقای البرادعی و سازمان بين المللی انرژی اتمی برای اين جايزه گرفتند که جدی تر و محکم تر پرونده هسته ای را دنبال کنند. محمدرضا ميرزاامينی - تهران از آن جهت که هر جايزه ی نوبلی به افرادی داده می شود که به خوبی از استعمار طرفداری ميکنند پس نتيجه می گيريم که چون البرادعی وظيفه خود را در قبال آمريکا به خوبی انجام داده پس غير ممکن است که اين جايزه به کس ديگری جز طرفداران آمريکا داده شود. سيد عماد صدوری - اليگودرز يک واقعيت را از نظر نبايد دور داشت و آن اينکه هر چند بنظر می رسد، اين اعطای جايزه بوی يک تصميم سياسی را می دهد که شايد بی ارتباط با پرونده هسته ای ايران نيز نباشد. اما نبايد از نظر دور داشت که تلاشهای آقای البرادعی به عنوان يک سياستمدار با سابقه در دور نگهداشتن کشورهای عضو کلوپ هسته ای بطور نمونه در پرونده هسته ای ايران از تصميمات خارج از چهارچوب مقررات و نيز آشنا نمودن هر چه بيشتر سايرين به پايبندی به مقررات تا چه اندازه وقتگير و طاقت فرسا بوده. مضافا اينکه دولت امريکا چندان نظر موافقی با ايشان نداشته است. اگر بخواهيم بطور احساسی به قضايا بنگريم بايد گفت اين انتخاب باعث خواهد شد در آينده وزن و اهميت آقای البرادعی در پيشبرد تصميمات به نفع صلح و ثبات بين المللی بيش از پيش فزونی يابد. امير - تهران اقدامی خوبی بود به شرطی که ايشان جرات ابراز نظر در مورد عاری سازی خاورميانه از سلاحهای هسته ای و عضويت برخی طرفها در پيمان منع تکثير سلاحهای هسته ای بر زبان بياورد. البته اين نکته را نيز بايد ذکر کرد که عدم اعطای جايزه به يک سازمان غير انتفاعی در ژاپن قابل تامل و جای بسی شگفتی است. جواد - سلمانی جايزه نوبل آقای البرادعی يک پيام پر معنی برای ايران است. در واقع جامعه جهانی می خواهد اين پيام را به ايران بدهد که مراقب تصميمات آينده باشد، زيرا تصميمات اين آژانس که جايزه صلح نوبل را برده است در آينده اعتبار به مراتب بيشتری خواهد داشت. روشنک - همايون نژاد با ديدن دولتها و افرادی که از اين جايزه استقبال کرده اند می توان به ارزش اين جايزه پی برد و ديد چطور غرب و اسراييل از جايزه استقبال کرده تا خشنودی خودشان را از بندگی آژانس و شخص البرادعی در محروم کردن ملتها از حقوق طبيعی شان بروز دهند. فردين - تورونتو عکس العمل صبورانه البرادعی در قبال برنامه هسته ای ايران خود نشانگر اين است که اين جايزه به او تعلق دارد. او در قبال کره شمالی نيز صبورانه رفتار کرد و اخيرا موفق پيشرفت های چندانی در آن زمينه گرديده است. حال بايد ديد که با توجه به احتمال مرجوع شدن پرونده اتمی ايران به سازمان ملل، آيا البرادعی موفق خواهد شد تا مانع اين کار شود يا خير، زيرا صبر هم حد و مرزی دارد. محسن - هلسينکی تا صلح را چه معنا کنيم؟ اين صلح بسته شرايط جهانی در هر روز تغيير معنا دارد. چه بسا روزی عاملان اصلی ولی پنهان جنگ و نفاق در دنيا اين جايزه را تصاحب کنند. تا اين معنا و مفهوم متغيير باشد صلح هم ماندگار نيست و برندگان جوايز نيز به اين اعتبار صلح طلب نيستند. زمانی - فرانسه اين جايزه را به نشانه هماهنگی جهانی در شناخت و مبارزه با تلاش های تهديد کننده هسته ای بايد ارج گذاشت. اما بايد پذيرفت که هر چند ايشان نيک می انديشند، اما نيک کردار نبوده و از عمل صحيح و قاطع باز مانده اند. خواه دولت صهونيست اسرائيلی باشد يا حکومت اسلامی ايران. طوفان - تهران در عصر سقوط ارزشها، ناديده گرفتن زحمات و خدمات انسانهای شيفته صلح و عدالت و اعطای بی اساس جايزه صلح نوبل به آقای محمد البرادعی به ريشخند گرفتن جامعه بين المللی و توهين به آلفرد نوبل است. با اين اوصاف جای تعجب نخواهد بود که فردا اين جايزه به آقايان بوش و بلر نيز اعطا شود. اين اقدام بی معنا و توجيه ناپذيراز سوی ديگر خدمت به عوام فريببی های آينده افراطيون در ايران خواهد بود. آرمان - استهکلم جايزه صلح نوبل تبديل به مساله ای سياسی شده است آقای البرادعی در سال اخير هيچ پيشرفتی در زمينه مسايل هسته ای از جمله حل بحران هسته ايران و تلاش برای عضويت اسرائيل در ان پی تی نداشته است. سينا - کرمان به نظر من اصلا" حق ايشان نبوده چون در مورد سلاح های هسته ای اسرائيل و کره جنوبی کوتاه اومد و حق مسلم ايران در دستيابی به انرژی صلح اميز هسته ای را به خاطر تهديدهای آمريکا و عواملش پايمال کرد. اگر چه ايشان تاکيد داشتند که آلودگی ها سانتريفوژ ها خارجی هست حتی پيشنهاد خوب آقای احمدی نژاد مثمر ثمر نشد .... جايزه صلح نوبل به نظر من بايد به آقای خاتمی داده شود .... امروزه حتی جايزه صلح نوبل بازيچه دست آمريکا و کشور های غربی شده. مهدی - یاسوج اين کار خيلی به نظرم عجيب و مسخره بود. قدرت داره تموم ارزشهايی را که در طول دو سال پيش به جايزه ها جهانی داشتيم از بين می بره. واقعا که مسخره است. ايشون در نگاهداری صلح جهانی چکار کردند؟؟؟ عراق که به جنگ کشيده شد ايران هم که وضعيتش اينجوريه انگار که اصلا کر شدند و نمی شنوند که ايران و دولت ايران چی می گن.... اميرمسعود - اصفهان جالب به نظر می رسه. البرادعی غير از فشارهايی که به ايران آورده و تکرار مطالب تکراری درباره ايران، چه کار ديگه ای انجام داده؟ البته خوب همين يه کارش به مذاق آقايون خوش اومد. اگه به اسرائيل گير ميداد بازم جايزه رو بهش می دادند؟ عادل - تهران واقعاً به حق بود اين جايزه. آقای البرادعی بدون توسل به کمترين خشونت بازيگر اصلی محروم کردن ۷۰ مليون ايرانی از حقشون هست. خون هم قرار نيست از دماغ هيچ کس بريزه. چه صلح طلبی از اين بالاتر؟؟! حسين - شيراز به نظر من بهتر بود اول آقايان تصميم گيرنده صبر ميکردند و عملکرد بعدی آقای البرادعی را در خصوص بلندپروازی های جمهوری اسلامی در قبال برنامه هسته ای را ملاحظه مينمودند و بعد تصميم گيری ميکردند چون به نظر من ايشان در قبال جمهوری اسلامی مسامحه نموده است. علوی - مشهد جايزه نوبل چند سالی است که از اعتبار افتاده نمونه اش همين اهدای اين جايزه به البرادعی است. وجود سلاحهای اتمی در اسرائيل و آمريکا و نا ديده گرفتن حقوق هسته ای ايران نمونه هايی از بی لياقتی البردعی است. هادی - سلطانيه خدمات
بنا به اعلام کميته نوبل که مقر آن در اسلوست، جايزه صلح نوبل سال 2005 به طور مشترک به محمد البرادعی و آژانس بين المللی انرژی اتمی که او مديريت آن را به عهده دارد، داده می شود.
نظر دهيد: البرادعی جايزه صلح نوبل را برد
چاد وولف به صورت موقت وزیر امنیت داخلی کابینه آقای ترامپ است او سومین وزیر کابینه است که طی ۶ روز گذشته در مخالفت با مواضع و اظهارات آقای ترامپ از کاخ سفید جدا می‌شود. پیش از او هم وزرای حمل نقل و آموزش و پرورش با استعفای سرگشاده، ضمن موضع‌گیری در برابر آقای ترامپ، از رفتار او که «تشویش و ترغیب» هواداران افراطی‌اش ارزیابی شده، از همراهی با هیات دولت کنار کشیده بودند. با این حال، استعفای چاد وولف می‌تواند مهم‌تر تلقی شود چرا که وزارت تحت امر او - امنیت داخلی - یکی از حوزه هایی بود که سیاست‌های مهاجرستیزانه، احداث دیوار مکزیک و جداسازی کودکان از والدین در مرزها و در چند ماه گذشته، برخورد با معترضان به مرگ جورج فلوید و خشونت پلیس را دنبال می‌کرد. استعفای چاد وولف در آستانه برگزاری مراسم تحلیف جو بایدن - ۲۰ ژانویه - روی می‌دهد که رویدادی با حساسیت‌های فوق امنیتی است و بخشی از تامین امنیت آن بر عهده همین وزارت امنیت داخلی است. در آستانه روز انتقال قدرت در آمریکا و پس از حمله مرگبار روز شش ژانویه، اعضای گارد ملی در مقابل ساختمان کنگره مستقر شدند
در ادامه مخالفت‌ها با رفتار و اظهارات دونالد ترامپ در جریان وقایع چهارشنبه گذشته که به حمله خونین به ساختمان کنگره آمریکا انجامید، چاد وولف، وزیر امنیت داخلی کابینه آقای ترامپ هم استعفاء داده است.
حمله به کنگره آمریکا؛ وزیر امنیت داخلی کابینه ترامپ هم استعفاء کرد
بحران عراق و نگرانی چین دکتر ژائو زوگوی انستیتوی بین المللی مطالعات استراتژیک بحران کنونی ناشی از دو عامل است. عامل اول افزایش جسارت نیروهای بشار اسد رئیس جمهوری سوریه در داخل کشور است. آنچه که یک درگیری بین رژیم سوریه و مخالفان میانه رو بود اکنون به جنگ سه جانبه قدرت بین دولت سوریه، مخالفان و نیروهای افراطی مانند داعش (دولت اسلامی عراق و شام) تبدیل شده. در حالی که موقعیت رژیم سوریه تقویت می شود، نیروهای سوری حلقه فعالیت شورشیان داعش را در این کشور تنگ تر کرده و این گروه را به طرف شمال عراق می رانند. عامل دوم به حاشیه رانده شدن بیشتر سنی های عراقی از لحاظ سیاسی، توسط شیعیان تحت رهبری نوری مالکی نخست وزیر این کشور است. این موضوع مناقشات بین دو جناح را تشدید کرده و عراق را به صورت محل مناسبی برای فعالیت پیکارجویان داعش درآورده است. ونگ یی، وزیر خارجه چین که اخیرا از عراق دیدن کرده، خواهان برقراری ثبات در منطقه شده است. دولت چین امیدوار است که چون آقای مالکی با رای مردم انتخاب شده، بتواند برای بازگرداندن ثبات تدابیری اتخاذ کند. ولی با وجود درخواست ها برای مداخله چین، تصور نمی کنم چین دست به این کار بزند. سه شرکت بزرگ نفتی چین در عراق سرمایه گذاری کرده و مشغول فعالیتند. این شرکت ها از نزدیک وضعیت را تحت نظر داشته و تا کنون پرسنل خود را از عراق خارج نکرده اند. بدیهی است که دولت چین بسیار نگران وضع کنونی است. این کشور به نفت وارداتی به شدت وابسته است و ما هم اکنون تاثیر متلاطم بودن بازار نفت را احساس می کنیم. برقراری ثبات در عراق نه تنها به نفع چین بلکه به نفع خود عراقی هاست. داعش: چالشی برای خاورمیانه "سایکس- پیکو" آریل گونزالس لواجی دبیر دپارتمان اوراسیا در دانشگاه ملی لا پلاتا کارشناس امور خاورمیانه و مدیر مرکز مطالعات بین المللی آرژانتین اشغال موصل و سایر شهرهای مهم سنی نشین عراق توسط پیکارجویان داعش، چالشی برای سیاست ملی سازی در عراق و پایه و اساس خاورمیانه مدرن است. به موجب قرارداد سایکس-پیکو که در سال ۱۹۱۶به طور سری به امضای بریتانیا و فرانسه رسیده بود، امپراطوری عثمانی به منطقه های نفوذ ارضی فرانسه، بریتانیا و روسیه تقسیم شده بود. بخش اعظم مرزهای کنونی خاورمیانه و کشورهایی که از تقسیم سرزمین های واقع در این منطقه ایجاد شده بودند، به موجب این پیمان ۹۸ ساله شکل گرفتند. در حقیقت حربه دیپلماسی، طراح خاورمیانه ای بود که به دنبال پیمان سایکس-پیکو به وجود آمد. داعش می خواهد با تغییر مرزهای کنونی که میراث پیمان سایکس-پیکو، جنگ جهانی دوم و نیز روند استعمارزدایی محسوب می شود، یک دولت اسلامی در سراسر این منطقه تاسیس کند. پیکارجویان داعش اکنون یک محور جدید سنی نشین ترسیم کرده اند که از الباب در ۴۰ کیلومتری شمال شرق حلب در سوریه شروع شده و تا فلوجه و موصل در عراق ادامه می یابد. در ترسیم مجدد خاورمیانه جدید، از رادیکالیسم اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی استفاده می شود. کمک مالی کویتی ها، عربستانی ها و قطری های ثروتمند و مقادیر زیادی اسلحه که به وسایل مختلف فراهم شده و نیز حمایت قبایل محلی و بعثی های سابق عراقی به ترسیم نقشه جدید خاورمیانه کمک می کند. ولی جای تردید نیست که مداخله غرب پس از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، وضعیت عراق را وخیم تر کرد و اختلافات موجود میان گروه های قومی و جوامع فرقه ای را نشان داد. از زمان مداخله نظامی آمریکا هیچ دولت عراقی نتوانسته تمام مناطق کشور را کنترل کند. اکنون وضعیت امنیتی به کلی درهم ریخته و تقریبا تمام مناطق سنی نشین تحت کنترل نیروهای داعش به رهبری ابوبکر البغدادی درآمده اند. ابوبکر البغدادی یک "ستاره" جدید جهادی محسوب می شود. گسترش نظامی داعش، بر سه قدرت منطقه ای- ترکیه، ایران و عربستان سعودی تاثیر خواهد گذاشت. این سه کشور برای بسط نفوذشان در منطقه با یکدیگر رقابت می کنند. ایران نگران ایجاد یک سرزمین جدید سنی رادیکال است. ترکیه احساس می کند که خطر مستقیم تهدیدش می کند. ولی این تحولات به نفع عربستان سعودی است که از لحاظ گرایش های ایدئولوژیک و سیاسی به داعش نزدیک تر است تا به دولت عراق. و مسئله تنها به توزیع مجدد قدرت منطقه ای و سرسپردگی ها تمام نمی شود: این بحران باعث افزایش قیمت نفت خواهد شد. خاورمیانه جدید در حال شکل گرفتن است و چشم انداز خوبی ندارد. عراق: مساله بین‌المللی یا مساله داخلی قدرت‌های غربی؟ امیر طاهری نویسنده و روزنامه نگار بحث در باره عراق در حقیقت بحث در باره یک ملت نیست. نباید جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ را که به سرنگونی رژیم صدام حسین انجامید، در محدوده سیاست خارجی قرار داد بلکه آن را باید بخشی از سیاست های داخلی آمریکا و بریتانیا دانست. اگر شما چپگرا باشید این مداخله را "یک فاجعه" می خوانید. اگر بخواهید نشان دهید که به راست گرایش دارید، از "دموکراسی های غربی آزادکننده عراق" صحبت می کنید. از نظر گروه اول، تا روز محشر هر اتفاق بدی که در عراق بیافتد آن را به سرنگون کردن صدام حسین ارتباط می دهند. از نظر گروه دوم، هر دستیابی مثبت عراقی ها را باید تا ابد یک "پیروزی دموکراسی غربی" تلقی کرد. این دو نقطه نظر، منعکس کننده بحث وسیع تری درباره نفوذ خارجی قدرت های غربی-احساس تقصیر و نیز غرور است. و تناقض در اینجاست که این دو استدلال، مانند دوقلوهای سیامی، از ناحیه سر به هم چسبیده اند ولو این که قلب جدا داشته باشند. هر دو استدلال به ملت های غربی در ارتباط با خیر یا شر، قدرت تقریبا ماوراء طبیعت می دهد. در هر دو استدلال ملت هایی که غربی نیستند در تاریخ خودشان به ابزار و وسیله تبدیل می شوند. آنها یا ساکنان یک بهشت زمینی هستند که در اثر مداخله غرب به دوزخ تبدیل شده یا عزاداران نوحه خوانی اند که برای پایان یافتن رنج و عذابشان منتظر امداد غیبی هستند. سقوط صدام حسین یک واقعه عمده در تاریخ اخیر عراق بود. ولی عراقی ها باید دست کم به این دلیل که نخواستند به طرفداری از صدام حسین بجنگند، خودشان را در آزادسازی کشورشان سهیم بدانند. از سال ۲۰۰۳، عراقی ها هم کارهای خوب و هم کارهای بد انجام داده اند. در هر دو مورد جنگ فرصت انجام این کارها فراهم آورده بود و تعریف یا ملامت در هر مورد باید عمدتا متوجه خود عراقی ها باشد. آنچه در عراق اتفاق می افتد یک جنگ فرقه ای نیست بلکه جنگ فرقه گراهاست که ۱۵ قرن سابقه دارد؛ یعنی مدت ها قبل از این که کشورهایی مانند آمریکا یا بریتانیا بر روی نقشه ظاهر شوند. عراقی‌ها: قربانیان تجاوز، وضعیت و اشتباهات خودشان النا ساپونینا شرق شناس روس و کارشناس علوم سیاسی حمله تهاجمی پیکارجویان افراطی به شهرهای عراق واشغال چندین شهر واقع در مرکز این کشور، ثابت کرده که در واقع دولتی در عراق وجود ندارد. جورج بوش رئیس جمهوری سابق آمریکا در نظر داشت دموکراسی را در عراق پیاده کند ولی درعوض این کشور اکنون در آستانه متلاشی شدن قرار گرفته است. جو وحشت صورت عادی پیدا کرده و جوامع مذهبی در حال جنگ با یکدیگرند. نوری مالکی، نخست وزیر عراق که از سال ۲۰۰۶ توسط آمریکا حمایت می شود به صورت یک حاکم مستبد درآمده است. یک هفته قبل از اوج خشونت ها با اثیل نجفی، فرماندار استان نینوا گفتگویی داشتم. موصل مرکز این استان، اولین شهر عراقی بود که به تصرف نفرات داعش درآمد. اثیل نجفی با نزدیک شدن نیروهای داعش از شهر فرار کرد. من به شما اطمینان می دهم که او می دانست چه اتفاقی خواهد افتاد ولی نمی دانست تصرف موصل با این سرعت انجام خواهد گرفت. وی معتقد بود سیاست های آقای مالکی موجب ایجاد یک چنین جو رادیکالی شده است. برای مقامات محلی مناطق عمدتا سنی نشین، مقابله با ناآرامی ها به طور فزاینده ای مشکل تر می شود. نیروهای جهادی این وضعیت را درک کرده و توانستند به سهولت این مناطق را تصرف کنند. در بعضی نقاط حتی از ورود آنان استقبال شد. برای آمریکا که نیروهایش در سال ۲۰۰۳ عراق را اشغال کرده و تا سال ۲۰۱۱ در این کشور باقی مانده بودند، حوادث اخیر به منزله یک شکست وحشتناک است و ثابت کرد استراتژی آنان اشتباه بوده. اشغال عراق انتظارات را برآورده نکرد. ولی باید تاکید کنم که من با نظر آن دسته از کارشناسان روس که معتقدند هدف آمریکا ایجاد هرج و مرج در خاورمیانه بوده مخالفم. به عقیده من در حال حاضر وضعیت عراق در کنترل هیچ کس نیست. و برای آمریکا این شکست لطمه شدیدی به شهرتش است. با این وجود، در دو سال گذشته عراقی ها از آزادی بیشتری برخوردار بوده اند. نیروهای خارجی از این کشور خارج شده اند. عراق دارای منابع گاز و نفت قابل توجهی است. اکنون وقت آن رسیده که به این که همه تقصیرها را به گردن آمریکا بیاندازیم خاتمه دهیم. عراقی ها مسوول کشور خودشان هستند و دلیلی ندارد که ما را متقاعد کنند که تنها گزینه ممکن این است که یک شخص مستبد و ستمگر بر آنها حکومت کند. عراقی ها باید دموکراسی خودشان را پیدا کنند. راه برای ایجاد یک دولت با اعتبار در عراق وجود دارد. به شمال این کشور نگاه کنید؛ جایی که کردهای عراقی عاقلانه و با موفقیت در حال ساختن آینده خودشان هستند. آنها می دانند با آزادی شان باید چکار کنند. ولی عراقی ها باید خودشان به خودشان کمک کنند. از خارج کمکی نخواهد شد. سووالی که هنوز مطرح است این است که آیا یک عراق جدید سرزمین های خودش را در داخل مرزهای فعلی حفظ خواهد کرد؟ ولی حتی این مسئله را هم باید خود عراقی ها حل کنند.
اشغال موصل و چندین شهر دیگر توسط پیکارجویان داعش، چالشی برای سیاست‌های دولت عراق و دیگر کشورها به شمار می‌رود. تحلیلگران بین‌المللی در این باره چه می‌گویند؟
داعش و عراق: تحلیلگران چه می‌گویند
در اخبار آمده بود که زن جوان ۱۹ ساله ای به نام ليلا مافی به جرم رابطه جنسی نامشروع از سوی شعبه ۲۵دادگستری شهر اراک به اعدام محکوم شده است. مدير روابط عمومی دادگستری استان مرکزی در گفتگويی با خبرگزاری آسوشيتد پرس اين خبر را تائيد کرده است. برخی از سازمان های حقوق بشر و حتی دولت های خارجی به صدور حکم اعدام زن جوان اعتراض کرده و آن را مغاير با موازين حقوق بشر دانسته اند. به گفته فعالان حقوق بشر، از جمله سازمان عفو بين الملل حکم صادره درباره اين زن جوان که سه فرزند دارد، حتی با قوانين جزايی جمهوری اسلامی نيز باطل است. زيرا ليلا از بلوغ عقلی برخوردار نيست و سن عقلی او از هشت سال فراتر نمی رود. اما مدير روابط عمومی دادگستری استان مرکزی با رد اين نظر گفته است که ليلا دارای سلامت کامل جسمی و روانی است و به جرم خود اعتراف کرده است. گفته می شود که ليلا در دادگاه توضيح داده که مادرش او را به فحشا وا داشته و او با فروختن تن خود، به تأمين هزينه خانواده فقيرش کمک کرده است. ليلا چند بار به عقد دايم يا موقت مردان سالمند درآمده است. سازمان عفو بين الملل طی فراخوانی از تمام هواداران حقوق بشر خواسته است که به حکم صادره اعتراض کنند و از ديوان عالی کشور بخواهند که رأی دادگستری اراک را لغو کند. نظر شما چيست؟آيا اين حکم را برای ليلا عادلانه می دانيد؟ آيا اعدام اين زن جوان با موازين حقوق بشر مغايرت دارد؟ شما برای رسيدن به قضاوتی عادلانه چه راهی می شناسيد؟ نظر خود را برای ما بفرستيد.لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد. اصولا مرز شئونات اخلاقی و روابط جنسی به شدت به وضعيت فرهنگی محيط بستگی دارد با اينحال وضعيت سلامت روانی چنين افرادی می بايست با جديدترين يافته های علوم روان شناسی و جامعه شناسی تطبيق داده شود کاری که دستگاه قضايی ما نه امکان و نه توانايی انجام آن را دارد. حتی در صورتيکه سلامت چنين افرادی تائيد شود، نمی بايست به راحتی حرف از شديدترين حالت مجازات يعنی اعدام را به ميان کشيد. ا. حنيف - تهران اولأ ليلا و امثال او خود قربانيان شرايط خانوادگی و اجتماعی جامعه ايران هستند و نه تنها او را مستحق اين حکم نمی دانم بلکه معتقدم که اگر عمل ليلا در جامعه ايران خلاف تلقی ميگردد پس بايدعوامل آن را زدود. ثانیأ کسانی که اين زن را فاسد می دانند، خودشان کسانی هستند که او و امثال او را فاسد می کنند و زمانيکه به چنين عملی دست ميزنند هرگز به فکراين نبوده اند که عواقب اين عمل شانبرای آن قربانی بيچاره چه خواهد بود. ع. ق. ميرزاده - هلند برای افرادی که اين قضيه را با اسلام رودررو می کنند متاسفم. به نظر من بايد اين زن را با شديدترين وجه کشت آن هم در مقابل انظار عمومی. به کوری چشم همه ايران يک کشور اسلامی است و خواهد بود. من يک حزب اللهی يا يک بسيجی نيستم ولی اين وضع بهتر از وضع کشورهايی چون آمريکا و انگليس و ... است. علی - تهران جرمی که ليلا به آن محکوم شده گواهی بيگناهی اوست. يعنی کودکی ۹ ساله به اجبار مادر..... با اعدام ليلا فرزندان او که زير دست مادربزرگشان پرورش خواهند يافت چه عاقبتی خواهند داشت؟ چند سال ديگربايد شاهد اعدام فرزندان ليلا باشيم؟ چگونه دادگاه ليلا۱۹ ساله آن دختر ۱۶ ساله و پسر۱۷ ساله فوری به اجرای حکم می رسد اما هنوز از حکم و اجرای آن درمورد جانيان پاکدشت خبری نيست؟ نازنين خراسانی - تهران آنجا که همچين فاجعه ای وجود دارد بايد منتظر همچين حکمی هم که ريشه در اعماق تاريخ دارد و حتی اگر از آن هم چشم پوشی کنيم ريشه در سرکوب دوچندان جامعه دارد.... بايد جلوی آن را گرفت. ريشه اين حرکت ها را بايد اعدام کرد نه نتيجهء اين پديده را. ريشهء اين فجايع همانا حکومت های سرمايه داری آن هم از نوع فاشيستی و مذهبی اش هستند. نيما - تهران بياييد زندگی اين زن را تصور کنيم که از اوايل زندگی مزه تلخ محروميت از يک خانواده سالم را تجربه کرده و زير فشارهای روانی و بنا به روايت نقل شده فشار مادر از همان ابتدای نوجوانی دست به روسپيگری زده و برای هميشه در تصور خويش خود را از يک زندگی شرافتمندانه محروم يافته است و در تمام اين مدت در ترس از گرفتار شدن، رسوا شدن و مورد مجازات قرار گرفتن بسر برده است. اعدام اين زن جوان پايان تراژدی زندگی غمبار اوست که فدای غفلت جامعه شده است. ابوبکر - هرات بيشتر به خاطر بی اعتمادی ام به قوانين جزايی با اعدام اين زن جوان مخالفم. وگرنه عقل سليم حکم دادگاه سالم را رد نميکند تا يک نظر شخصی را بپذيرد! اکبر - تهران اين دست از مشکلات در جامعه ما يکی دوتا نيست که بتوان با اعدام افرادی که محکوم به شرايط محيطی و اجتماعی هستند حل شود. برای حل چنين مشکلاتی بايد به علل بروز آنها در جامعه به اصطلاح مسلمان پرداخت.... فايزه - مشهد کلاً ليلا و امثال او خود قربانيان شرايط خانوادگی و اجتماعی هستند و نه تنها او را مستحق اين حکم نمی دانم بلکه معتقدم بايد تحت حمايت دولت قرار بگيرد. کسانی که اين زن را فاسد می دانند, خودشان کسانی هستند که او و امثال او را فاسد می کنند... رضا - شيراز در اينکه کار ليلا زشت و شايسته مجازات است شکی نيست اما چه مجازاتی؟! با توجه به شرايط خانواده و سالم نبودن وی از نظر روحی و روانی مجازات اعدام سنگين و نا عادلانه است. با اين نوع مجازات ها ريشه اين نوع خودفروشی ها از بين نمی رود بلکه تنها رعب و وحشت مردم زياد می شود. مسعود - اصفهان به نظر من از آنجا که پدر و مادر اين جوان او را وادار به اين کار ساخته اند با اين که او به سن قانونی هم رسيده است باز هم در فرهنگ جامعه ما اختيار دختر تا حد زيادی در دست خانواده است و اگر اجبار خانواده در کار بوده اين حکم بايد درباره پدر و مادر او اجرا شود... اميد - فسا کشتن در اسلام منفور است و اسراف در قصاص حرام. اعدام يک انسان مجازات ابدی بازماندگان بی گناه اوست. مسلمانان موظفند با بسم الله الرحمن الرحيم شروع به هر عمل کنند. آقايانی که اين احکام را ميدهند حتما معنی الرحمن الرحيم را ميدانند، اما ايا قلب فهمش را دارند؟ خداوند رحيم به شيطان رجيم مهلت داد. آيا يک زن نوزده ساله از شيطان رجيم تر است؟ پيروز - آمريکا متأسفانه در جامعه ما کسانی از نظر مالی و عقلی در حد مطلوب می باشند ولی عفيف و پاکدامن نمانده اند ولی از ديد افراد ذيصلاح يا بدور مانده يا بخاطر بعضی مصالح از آن چشم پوشيدند ولی ليلا همانطور که گفته شده از اين دو نعمت برخوردار نبوده همان طور که حکم ژيلای۱۳ ساله حکم عوض شد از سازمان حقوق خواهشمنديم که کمکی به ليلای۱۹ساله نيز گردد... مصطفی و زهرا - يزد اين حکم البته که به هيچ وجه عادلانه نيست. بحث کردن بر سر اينکه حالا بياييد فکر کنيم ببينيم مجازات اعدام خوب است يا بد, اسلامی است, يا غير اسلامی, همه تلف کردن وقت است. اين حکم ناعادلانه بودنش ريشه در نقض گسترده حقوق بشر تحت اين حاکميت است. بنابراين جزء ناچيزی از هزاران مورد نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی است... زهرا - مشهد من جز آنچه اينجا نوشته شده، چيز ديگری از اين زن نمی دانم. بر اساس اين مطالب ليلا پيش از آنکه مجرم باشد، قربانی است. مجرم اصلی آن نظم اجتماعی است که مادر ليلا و بعد هم خود ليلا را به فروش تن او برای زنده ماندن وا داشته است. راستی با خريداران او - که قربانيان ديگرند - چه کرده اند؟ رفيعی - تهران اسلام دين کاملی است که تمام احکام و دستورات و حدود آن قابل احترام و اجا ميباشد، به شرط آنکه در مورد همه افراد جامعه يکسان اجرا شود و طوری نباشد که شتردزدان آزاد بگردند و آفتابه دزد بيچاره قربانی شود.... رضا - تبريز حتی اگر بر حق بودن قوانين اسلامی را بپذيريم باز بنا به قانون شرع اجرای احکام اسلامی جز به دست معصوم و در زمان معصوم قابل اجرا نيست. چرا که انسان ها قدرت و توانايی درک کامل احکام اسلام را ندارند و بنا بر اين احکام معطل ظهور معصوم اند... اجرای احکام اسلامی در زمان غيبت در شيعه رايج نيست... ارتين - اهواز من صد در صد با فحشا مخالفم ولی بايد علتها را جستجو کرد. راه حل اعدام کردن نيست. يک نفر را اعدام می کنيد با بقيه چه کار می کنيد؟ آيا همه را می توان اعدام کرد؟ چرا اينقدر زن خيابانی داريم؟ و آيا چه حمايتی از اين قشر شده است؟ با اينهمه فقر و بدبختی و فلاکت ديگر نمی دانم که چه بايد بگويم..... عاطفه - تهران با توجه به فاسد بودن اين زن و امکان فاسد نمودن جوانان اين مملکت حکم اعدام وی نه تنها لازم بلکه واجب است... اگر خيلی به فکر آزادی و حقوق بشر هستيد چرا در قبال کشورهايی که حجاب را ممنوع کرده اند موضع نمی گيريد؟ مگر حجاب داشتن جزآزادی فردی نيست؟ محمد رضاپور - ايران اعدام زن جوان ۱۹ ساله بنام ليلا مافی برخلاف عقل و منطق است زيرا او در سنين کودکی که هنوز دست چپ و راست خود را نمی شناخته از سوی مادرش به زور به اين کار وادار شده است و هم اکنون به اين کار معتاد شده است. در حقيقت مجرم اصلی مادر اوست و او بايد سزای خيانت کردن به دخترش را پس دهد و دادگاه بايستی افرادی نظير ليلا مافی را به يک کانون اصلاح و تربيت معرفی نمايد. احسان محسنی - اراک دادگاه جمهوری اسلامی به عوض حکم اعدام اين خانم بيچاره بايد برای وی و خانواده اش فکر کار و زندگی کند. اين يک زن نيست بلکه نمايانگر يک جامعه است که دولت بايد حل اين مشکل را نمايد. با اعدام يک زن مظلوم گناه ازبين نميرود بايد ريشه يابی نمود که گناه چرا سر می زند و عامل اصلی گناه چيست. اميد وارم مسئولين در اين زمينه از نگاه قانونی و انسانيت تفکر عميق نموده بعد فيصله نمايند. علی قاسمی - کابل هر روز تعداد زيادی زن به خودفروشی اقرار ميکنند ولی چه ميشود که هر از گاهی فردی مظلوم را به قربانگاه آورده برای عبرت ديگران ذبح ميکنند. از دختری ۱۶ ساله گرفته تا مادری ۱۹ ساله با فرزند... اين گونه احکام طالبانی برای افراد بی گناه موجه نيست.... مريم - تهران اگر تصميم داريم رشد کنيم بايد ابتدا قانون را قبول داشته باشيم. اگر جايی از قانون مشکل دارد، بايد تلاش کنيم که آن را اصلاح کنيم. ولی نبايد از اينکه قانون اجرا ميشود ناراحت باشيم. ايران عضويت در کنوانسيون حقوق بشر را پذيرفته است ولی اين شرط را هم وارد کرده است که در صورتيکه مخالف موازين شرعی نباشد. بنابراين در مورد اين موضوع خاص، سازمانهای بين المللی بر سر اصل موضوع اعدام مشکل ندارند. صرفا بحث بر سر اين است که طبق قانون ايران، اگر فرد خطاکار اختيار يا عقل نداشته باشد، بر او حدی وارد نيست. سازمانهای بين المللی گفته اند که به نظر ميرسد کسی که در مقابل دادگاه براحتی به خطاهای خود اعتراف کرده از سلامت عقل و روان برخوردار نيست. قوه قضاييه ايران هم اعلام کرده از دو سال پيش او را تحت نظر داشته و طبق گواهی پزشکان، سلامت عقل و روان او تاييد شده است. موضوعی به همين سادگی! اگر استدلال اين است که بايد مسببين اصلی مجازات شوند، پس هيچ کس مسئوليت اعمال خود را بر عهده نميگيرد! با اين استدلال قاتل پاکدشت هم تبرئه خواهد شد! چرا که او هم در کودکی مورد آزار قرار گرفته بود و داشت عقده های درونی خود را خالی ميکرد. آنانی که عمل اين فرد را بدليل فقر موجه ميکنند، مسلما از فقر هيچ نميدانند. چه بسيارند زنان و مردانی که در فقر مطلق زندگی ميکنند ولی دست به دزدی و قتل و هيچ کار خلاف ديگری نميزنند. فقر مالی، فقر فرهنگی، بی عدالتی و دلايل بسيار ديگری دست به دست هم ميدهند که افراد به اعمال ناشايست دست بزنند. ولی اين دليل بر مقصر نبودن خود افراد نيست. محمد حکيمی - تهران تا وقتی که ريشه را درمان نکنند هرس کردن درخت هيچ تاثيری ندارد، بلکه باعث جری تر شدن افراد خلافکار و بزهکار در سطح جامعه شده است که نمونه آن اعدام خفاش شب بود که ديديم که بعد از مدتی باز جنايت پاکداشت که به مراتب فجيع تر بود اتفاق افتاد. با اعدام يک زن بی پناه هيچ مشکلی حل نخواهد شد. کاوه - تهران به نظر من بايد به قانون هر کشور احترام گذاشت در غير اين صورت هرج و مرج گريبان گير جامعه خواهد شد. يک دختر ۱۹ ساله آن هم در ايران با آنهمه مشکلات که داشته قاعدتا نميتواند مجنون باشد و خوب و بد را تشخيص ميدهد... حميد - اسلو اين نمونه ای از قوانين و بينش قضائی در اسلام در مورد زن و انسان است. بنظر من و بر اساس دلايل روشن و مستند قضاوت در اسلام و اساسا در اديان سطحی نگر بوده و قادر نيست به عمق وقايع و فجايع نفوذ کرده ريشه را پيدا و علاج نمايد. لذا در اين نوع قضاوت ها بسيار اتفاق می افتد که سر بيگناه بالای دار برود. در قضيه ليلا عامل و يا عوامل که عبارت از شرائط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر خانواده ليلا بوده و نيز سوء استفاده کنندگان از ليلا همه تبرئه هستند و باز هم به فجابع خود ادامه ميدهند. اما ليلای بيگناه بايد بميرد... تلاشهای مدافعان حقوق بشر تا کنون در ايران دارای آثار بلند مدت و دائمی نبوده و معمولا هرگاه در مورد بيگناهی حکم ناجوانمردانه ای صادر شده و سيستم تحت فشار قرار گرفته تنها همان مورد برای ساکت کردن صدا ها و کاهش فشار ها بصورت تعليق در آمده يا ماست مالی شده است.... ملازاده - ايران زنی که در ۱۹ سالگی ۳ بچه دارد قطعاً در شرايط عادی از نظر خانوادگی، اجتماعی و شخصيتی نيست. او يک بدبخت است همانند دهها ميليون ايرانی بدبخت ديگر که از مشکلات اقتصادی، اجتماعی،فرهنگی، امنيتی و شخصيتی رنج ميبرند. اعدام شايسته عاملان و تداوم دهندگان اين وضعيت است! حسين - جانباز جنگ از نگاه اسلام بايد در مظهر عام سنگسار شود. اما بايد علت اين کار معلوم گردد که بنا بر اخلاق منفی خلاف شرع اسلام اين عمل را انجام داده است و يا بنابر مجبوريت های اقتصادی و يا اين عمل به جبر و اکراه بالای ان تطبيق شده است که در اين صورت بنا بر اعلاميه جهانی حقوق بشر شايد قوانين اجتماعی صور ديگری حکم نمايد. عنايت - کابل به نظر من اصلا نبا يد حکم اعدامی وجود داشته باشد. دوم در مورد اين زن کاملا بيگناه می باشد و خود قاضی بايد مجازات شود که ديگه کسی را برای چنين جرمهايی اعدام نکند. و در آخر بايد متذکر شوم قوانين ايران برای ۱۴۰۰پيش و در زمان صدر اسلام هست و با امروزه مطابقت ندارد اين زن نه تنها که نبايد اعدام شود بلکه بايد کمک شود تا خودفروشی نکند و اين در مورد همه زنان خود فروش صادق است که برای نياز اوليه دست به چنين کاری می زنند... محمد رضا - تهران اگر جمهوری ايران ميخواهد ريشه فساد را برجيند بايد جلوی مردان بی بند و بار را که با مقدار کمی هزينه همچين زن هايی را بدبخت ميکنند را جمع کند. حکم صادره بسيار سنگين است. مهرداد - شيراز مشکل ما با اين حکم نيست، مشکل ما با اسلام است... سهراب - تهران اگر او حالا يک زن بالغ است پس بايد مجازات شود. و اگر کمبود دارد بهتر که نباشد. سلامت جامعه و جوان مهمتر از جان يک زن است. سميرا - تهران حکم را عادلانه نمی‌دانم. با موازين حقوق بشر مغاير است. رابطه جنسی نياز به قضاوت ديگران ندارد. يک تصميم شخصی است در هر حالتی مگر آنکه تجاوز باشد. شهره - تهران اعدام حکمی غير انسانی است و جز در موارد بسيار استثنايی (مثلا جنايتکاران جنگی) بايد لغو گردد. رابطه جنسی بهر شکل آن حق مسلم هر انسانی است و فقط دادگاهی ضد حقوق بشر ميتواند چنين احکامی صادر کند. رضا - قزوين درست است که دستور اسلام است و بايد اعدام شود در صورت سلامتی جسمی و عقلی ولی دولت بايد به فکر پيدا کردن ريشه آن باشد که چرا يک زن جوان برای تامين معاش زندگی خود دست به چنين کاری می زند. برای چه دست به کار نمی شوند که فقر را ريشه کن کنند؟ مختاری - تهران کسانی که اين حکم را صادر کردند و خودشان را مجری قانون می نامند بايد جلوی فقر را بگيرند تا دخترها و زنها مجبور نشوند بخاطر روزی خود و خانواده خود بدنشان را بفروشند. داريوش - تهران مقصر اصلی دولتمردان اين جامعه اند که از يک طرف با اعمال سياستهای غلط، باعث گسترش فقر و رو آوردن اينگونه دختران به تن فروشی شده اند و از طرف ديگر با اعمال محدوديتهای فراوان باعث عطش و تشنگی جنسی مردان و بخصوص جوانان شده اند. به اميد روزی که با از بين رفتن اين محدوديتها در جامعه زندگی بهتری داشته باشيم. بهرام - تهران به نظر من آن عده مردانی که اين جرم را مرتکب شده اند بايد مجازات شوند. تا در آينده مردان ديگر جراًت چنين عملی را ننمايند. عاشق - پيشاور باز هم پاک کردن صورت مسئله، باز هم خفه کردن بيمار بجای يافتن درد، باز هم بريدن طناب و سقوط آنکه در چاه افتاده است، بياييم درد را درمان کنيم، بياييم ليلا ها را نجات دهيم، آيا مجنونی صدای ما را نمی شنود؟ عبد الله - شيراز من متاسفم که زنان ايران به دليل فقر خود فروشی می کنند و اين حکومت بجای ريشه يابی و کمک به آنها و باسخکويی با اعدام آنها صورت مساله را پاک ميکند... امين - تهران چرا مردی که اين عمل را انجام داده و فاعل قضيه ميباشد را کاری ندارند؟ اصلا خيابانهای تهران پر است از فاحشه چطور اين يکی بايد اعدام شود؟... بهرام - تهران به نظر من حکم اعدام به جرم فحشا درست نيست، زيرا اين شخص به حريم شخصی کسی تجاوز نکرده. همچنين اين گونه اعمال در ايران ناشی از يک نوع بيماری روانی است که کم و بيش بيشتر مردم به آن دچار شده اند... حامد - مشهد به کسانی که در اينجا بر اعدام ليلا صحه گذاشته اند بگوييد آيا اگر روزی فرزند ۹ ساله خودتان مرتکب چنين کاری شود حاضريد صد بار تازيانه بخورد؟ يا اگر زنی را که خيلی دوست می داريد اگر به مرگ محکوم شود باز هم ناراحت نمی شويد؟ علاوه بر اين به اين آقايان بگوييد ما بايد سعی کنيم که مجازات اعدام از کشورمان برداشته شود... نرگس - قم به نظر من قوه قضايی ايران عدالت لازم برای محاکمه شهروندان را ندارد. کار ليلا هر چه ناپسند باشد بدتر از کار رئيس دادسرای کرج که دختران فراری را ميفروخت نبوده است... مهديه - تهران قيچی کردن شاخ و برگ هرز فايده ندارد، بلکه می بايست ريشه درخت فاسد را از بيخ و بن قطع نمود و اين ريشه همان نظام سرمايه داری افسار گسيخته که باعث فاصله طبقاتی و ففر است. علی احمدی - ايران اول بايد ديد که چه کسی باعث نگون بختی اين زن بيچاره شده است. آيا دولت و جامعه مقصر نيست. آيا اين بدبخت به خاطر شهوت جنسی به اين کار روی آورده است يا اين که به خاطر فقر خانواده و معاش آنها او را مجبور به تن فروشی کرده اند. آيا با اعدام او مشکل آقايان حل می شود. شايد امثال اين در جامعه زياد باشد و به نظر می رسد که به خاطر فقر و تهيدستی بخش زيادی از اقشار جامعه زيادتر هم می شوند. اگر قرار باشد عوامل فساد را بگيرند به نظرم بايد از مجالس پارتی شبانه قشر مرفه جامعه شروع کرد که هر شب با داير کردن مجالس عياشی، و استفاده از اين زنان نگون بخت آينده آنها را تباه می کنند... حيدری - تهران اين بی عدالتی محض است. اول اينکه رابطه جنسی اصلا جرم نيست. تنها مرتجعان حاکم بر کشور ما اين را جرم می دانند. دوم اينکه اگر استناد به قوانين پوسيده خودشان اين عمل جرم باشد آيا برای مردهايی که به طرق مختلف مثل صيغه و... از او سوءاستفاده کرده اند جرم نيست. چرا ابتدا اين مردها محاکمه و اعدام نمی شوند؟ ميثم - يزد يکی از راههائی که دولتهای غربی می روند و کاملا هم غلط است درافتادن با احکام خداوند است و اين ناشی از بی عقلی است، چون اولا خداوند خالق بشر و عالم به خير و صلاح اوست، ثانيا شما فکر می کنيد همه چيز در دنيا خلاصه شده و با مرگ همه چيز تمام می شود که اين ناشی از کوته بينی است. ثالثا مخترعين و مکتشفين شما يا هر جای ديگر برای هر مصنوع خود بروشوری و دستورالعمل بهره برداری و تعمير و نگهداری چاپ و منتشر می کند، آيا خداوند سبحان حق ندارد برای بهترين مخلوقاتش چنين دستورالعملی بدهد. البته خدا لعنت کند آن کس يا کسانی که باعث گمراهی اين دختر شدند. رابعا کشورهای غربی با فحشا کنار آمدند و به ديگران هم هديه کرديد که باعث شده بيماريهای مختلف از جمله ايدز از سر و کول جوامع بالا رود. خامسا دخالت در امور ديگر کشورها چه معنا دارد... عبدالله تهرانی - تهران متاسفانه بخشی از جامعه ما (که عمدتا تحت تاثير تبليغات حکومتی به ويژه صدا و سيما هستند) از هر انتقادی که از بيگانگان و غرب صادر شود نه تنها عبرت نمی گيرند بلکه آن را دستمايه‏ تقويت ديدگاههای اشتباه خود می‏کنند. به نظر من با توجه به وجود چنين نگاه هايی، منتقدين دلسوز بايد با کمک های عملی و احداث پايگاههای حمايت از قربانيان خشونت عليه زنان و کودکان در ايران يا تبليغ موثر، حکومت ايران را در اجرای احکام بدوی تنها بگذارند. نادر اعدام حق اوست و بايد اين حکم اجرا گردد تا کانون خانواده ها حفظ گردد و گرنه در ايران نيز مثل غرب هيچ کس مايل به تشکيل خانواده نخواهد بود. اگر سازمانهای بشردوستانه خيلی راست می گويند در مورد ساير حقوق انسانها که ضايع می شود اقدامی نمی کنند و فقط به دين و فرهنگها حمله می کنند. احمد - تهران من به عنوان يک مسلمان و شيعه و کسی که لااقل در هر سال يک بار قرآن را با ترجمه آن ختم می کنم بايد بگويم اين حکم به طور صد در صد بر خلاف قوانين و مقررات قرآن است. کسانيکه اين حکم را انشاء کرده اند نه از مسلمانی بويی برده اند و نه از آدميت... بنده به سهم خودم و به عنوان يک مسلمان حاضرم در هر حرکت و حمايتی از اين خانم شرکت کنم. حميد رضا - تهران اين کار آنان نمی تواند جلوی موارد ديگر را بگيرد آنان بايد به دنبال ريشه اصلی باشند. در ضمن اعدام زنی ۱۹ ساله که ۳ فرزند دارد و از سلامت فکری برخوردار نيست ظالمانه است. حامد - تهران در ايران امروز تعداد زنانی که اينگونه تحت فشار يا از روی ميل اقدام به خودفروشی می کنند بسيار زياد است. مقابله با اين مشکل با اعدام يکی از آنها نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث خراب تر شدن وجهه ايران در جهان می شود کما آنکه ديديم چند روز پيش اردن نيز به نقض حقوق بشر در ايران رای مثبت داد! در جهان امروز لزوم بازنگری در قوانين اسلامی مطابق با زمان حال به روشنی پيداست. ميثم - کرج نظر من اين است که هر زن مسلمان که خود را مسلمان می گويد بايد زحمت بکشد همت کند و با شرايط اسلامی کار کند. خداوند روزی رسان است. مگر اينکه می گويند از طريق فحشا نفقه فاميل را به دست می آورد اين حرف غلط است. هر چيزی که قرآن می گويد بايد بالايش تطبيق شود. احمد وحيد ستانکزی - کابل اين حکم را برای ليلا ناعادلانه و مغاير موازين حقوق بشر می دانم و کلاً ليلا و امثال او را که خود قربانيان شرايط خانوادگی و اجتماعی هستند را مستحق مجازات نمی دانم. نسرين - آلمان متأسفانه بسياری از اين علما به حساب حامی دين و مذهب بودن در لابلای قوانين شرعی خود را گم کرده اند و در جايی که هزاران مشکل اجتماعی دامن گير جامعه است به مردم به خيال دارو زهر می پراکند. البته که اعدام افرادی همچون اين زن، دل هر صاحب عقلی را به درد می آورد چرا که به جای کمک کردن به او برای داشتن يک زندگی شرافتمندانه طبيعی که آرزوی هر انسانی است او را به مرگ محکوم می کنند تا درس عبرتی باشد برای ديگران و افتخاری بماند برای آنانی که به خيال خودشان اسلام را از ديگران بيشتر می دانند و بهتر حمايت می کنند. نا آگاه از اينکه اسلام برای حمايت و خوشبختی انسانها آمده است و نه انسان برای اسلام. سلام مهربان - کابل به نظر من حکم اعدام در هر وجه آن غيرانسانی است. کسانی که ادعای اصلاح جامعه از طريق اعدام درمانی و يا سنگسار درمانی را دارند بهتر است بدانند که با پاک کردن مسئله مشکل حل نمی شود. مشکل ايرانی فقر مالی و بالطبع فقر تربيتی و فرهنگی است. اين آقايانی که شبانه روز تمام ذکر و فکرشان مدينه فاضله است بهتر است هر کدام از اين حضرات اول از خودشان شروع کنند و ببيند که فساد اخلاقی و مالی حضرات تا کجای استخوانشان نفوذ کرده و خود شخصاً هر کدام تا به حال چند بار حق ضعفا و فقرا را حيف و ميل کرده اند. اگر برای هر ۱۰۰۰۰ تومان حق ضايع شده فقط و فقط يک تازيانه بخورند من فکر نمی کنم که حتی يک نفرشان در ايران زنده بماند! من با اعدام خانم ليلا مخالف هستم ولی سوال من از کسانی است که مسئول نگهداری از خانواده های فقير هستند در اين چند سال به چه کاری مشغول بودند که نديدند مادری عزيز جانش را برای تهيه خورد و خوراک اجاره می داده! ... پيمان - آلمان من نمی دانم آيا ليلا مجرد است يا نه؟ تا آنجايی که من می دانم در اسلام حکم فرد مجرد برای زنا اعدام نيست. اما اينکه اين موضوع با حقوق بشر مغاير است يا نه، ما بايد در نظر داشته باشيم که در ايران مردم حدود ربع قرن پيش رای به ايجاد حکومت اسلامی دادند. حکومت اسلامی هم يعنی حکومت قوانين اسلام بر جامعه چه مغاير با آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و غيره باشد و چه نباشد. من فکر می کنم در حال حاضر بهترين کار برپايی يک همه پرسی باشد که مردم بار ديگر نوع حکومت مورد نظر خود را انتخاب کنند چون به نظر می رسد امروزه اکثريت مردم با حکومت اسلامی مخالف هستند و به دنبال حکومت دمکراسی می باشند. بعد از انتخاب نوع حکومت، اقليت مجبور به پذيرفتن نظر جامعه خواهند بود. و اگر حکومت دمکراسی انتخاب شد آن موقع می شود درباره اينکه اين حکم با حقوق بشر می خواند يا نه و غيره بحث کرد. علی - تهران البته اطلاعاتی که داده شده برای نظر کافی نيست اين چيزی است که من می خوانم با اسنادی در ارتباط نيستم. اگر چه با اعدام مخالفم اما در بعضی موارد آن را لازم می دانم اما نه در اين مورد خاص. البته لازم به ذکر است کشور ايران فرهنگ خاص خود را دارد، بايد اطلاعات دقيقتر باشد تا بتوان نظر داد. اينکه در ايران دستگاه قضائی مرتکب اشتباه يا مرتکب رای ناحق است شکی نيست اما نگاه مغرضانه ديگران و سوءاستفاده از اين مقال از طرف ديگر کشورها را نبايد ناديده بگيرم. اسماعيل واحدی - تهران اگر همين زن در کشورهای پيشرفته زندگی می کرد نه تنها اعدام نمی شد بلکه از کمک دولت نيز بهره می جست. کسانی که اين زن را فاسد می دانند کسانی هستند که او را فاسد کردند. آرمان - امريکا شديداً با اعدام مخالفم، چون در کشوری که ميليونها مشکل حياتی وجود دارد، چرا بايد اينقدر به عمل اين خانم اهميت داد؟ اصلاً معلوم نيست شاکی اين خانم چه کسی هست؟ اگر کسانی فکر می کنند که با اعدام اين زن قضيه فحشا حل شده و عاليجنابان به بهشت برين قدم رنجه می فرمايند، بايد بگويم که واقعاً در اشتباهند. شهرام - پاريس در سن ۱۹ سالگی شخصيت انسان به طور کامل شکل نگرفته و مسيرش روشن نشده است. به نظر من ارزش اين را دارد که به اين زن فرصت زندگی داده شود با توجه به اينکه در جامعه کم نيستند افراد شرور و تبهکاری که بيشتر از اين زن لياقت مجازات مرگ دارند و همينجور راست راست در جامعه برای خود می چرخند. از جمله کسانيکه دزديهای کلان اقتصادی می کنند و يا دست به قتل و غارت و تجاوز می زنند. اين زن ۱۹ ساله بيشتر قربانيست تا مجرم. حتی اگر اينکارها را با ميل شخصی هم می کرده باز قربانی محسوب می شود و بايد به اين زن کمک کرد تا راه صحيح زندگی را بيابد. متاسفانه در مملکت ما اولويت بر مبارزه با تجاوزات جنسی نيست بلکه بيشتر تاکيد بر روی مبارزه با روابط نامشروع جنسی است. اولويت بايد بر روی مبارزه با امثال قاتلين پاکدشت باشد و کسانيکه که برای زندگی انسانها ارزش قائل نيستند. سينا منصوری - تهران اين حکم به هيچ وجه عادلانه نيست. فشارهای بين المللی برای برچيده شدن احکامی اين چنينی بسيار موثرند ولی حرکتهای درون ايران موثرترند. ليلا و امثال ليلا قربانی فقر و بی عدالتی هستند... البته من معتقدم اسلام دين انعطاف پذيری است و آنچه در ايران شاهديم نبايد تماما به اسلام ربط داد. ولی دين به عنوان يک نهاد اجتماعی می بايست پويا بوده و با توسعه اجتماعی متناسبا متحول شود وگرنه می تواند خود موجب فقر و بی عدالتی و فساد شود. رضا - سيدنی من فکر می کنم هيچ انسانی حق نداره برای همنوع خودش مجازات مرگ تعيين کنه. اين جور احکام حتی اگر احکام دينی هم باشن بهشون از اين جهت ايراد وارده که چرا اگه رابطه جنسی نامشروع مجازاتش اعدام هست فقط يک طرف قضيه بايد اعدام بشه؟ من خودم مخالف اعدام هستم ولی حالا که قراره کسی اعدام بشه بايد اون مادری رو اعدام کرد که دختر ۸ سالش رو ميفروشه يا اون مردی که به يه دختر بچه تجاوز ميکنه. کاش مسوولين کشور به جای مبارزه با به قول خودشون فحشا با فقر که ريشه تمام فسادهاست مبارزه کنن که دخترکان نارس مملکت ما برای سير کردن شکم خانواده هاشون مجبور به حراج جسم نازنينشون نشن. برای کشوری با ثروت ايران به خدا جای تاسف داره! آيا وقتش نرسيده به جای فرار از حقايق تلخ جامعه به گونه ای ديگر و با چشمانی باز برخورد کنيم. فرناز - سوئد هيچ چيزی نمی شود گفت. چون اينها آخر کاری که نبايد بکنند ميکنند و هيچ کاری نه به حقوق بشر دارند و نه چيز ديگری. طبق ماده ۸۲ قانون مجازات اگر با محارم زنا کند موجب صدور حکم اعدام خواهد شد و اين حکمش طبق آيه اول سوره نسا و قانون مجازات ۱۰۰ ضربه شلاق است و قانون رجم هم طبق دستور حقوق بشر و اطاعت قوه قضاييه منتفی است. محمد - تهران چه چيزی عادلانه است؟ اين دختر ايرانی به گفته خود رژيم فقط به جرم فحشا به اعدام محکوم گشته است! در نظامی که احمد باطبی به جرم سر دست گرفتن پيراهن خونينی به اعدام و با بخشش به ۱۵ سال زندان محکوم می شود، اعدام ليلا به جرم فحشا زياد نبايد تعجب برانگيز باشد. فقط اين سوال باقی می ماند که در نظام مدعی رعايت حق و عدالت آيا در ۲۶ سال گذشته عدالت اقتصادی رعايت گشته است که اين همه دختر و زن برای تهيه احتياجات اوليه خويش مجبور به تن فروشی نشوند؟ متاسفانه قدرت حاکمه و ضعف جامعه باعث گشته که براحتی از کنار اين همه ظلم و ستم گذشته و دختری که همانند دختر من و توست بايد در ۹ سالگی ۱۰۰ ضربه شلاق و يکبار وضع حمل و دوباره در ۱۴ سالگی ۱۰۰ ضربه ديگر و يک وضع حمل ديگر کند! شرم بر ما که ادعای انسان بودن داريم و اجازه می دهيم اين ظلم ادامه پيدا کند. بابک - تهران اين قبيل محاکمه ها سالهای سال است که در نزد مردم ايران محکوم شده است و ديگر کسی بابت اين گونه محاکمه ها برای عوامل اجرايی آن هورا نمی کشد بلکه برعکس اين کارها باعث کينه ونفرت بيشتر مردم می شود. بدون شک اين اولين باری نيست که دستگاه قضايی چنين احکامی را صادر می کند همچنان که در گذشته شاهد اعدام و شلاق کودکان ۱۰ و۱۳ساله نيز بوده ايم. مادرانی که به تنهايی بايد شکم فرزندان خود را سير کنند و تمام درها را به سوی خود بسته می بينند و به ناچار تن به کثيف ترين کارها می دهند تا مبادا از گرسنگی اشک از چشمان کودکانشان جاری شود. آری اين وضعيت جامعه کنونی ما است و اين عدالتی است که عده ای برای ما هديه آورده اند. ميلاد دشتی می گويند قانون کور است، می گويند قانون "عاطفه" نمی شناسد و هنوز آنقدر مجنون نشده است که "ليلا" را درک کند. اما من فکر می کنم که فرشته عدالت در سرزمين کور و کر شده است. رضا - اراک اقدامات جمهوری اسلامی در اين رابطه شباهت زيادی به اقدامات قرون وسطائی دارد. اين اعدامها تا به حال باعث کاهش و جلوگيری از چنين کارهايی نشده لذا طبيعی است که بايد با اين واقعيت تلخ جامعه منطقی برخورد کرد و به گونه ای ديگر برنامه ريزی و سازماندهی کرد اما چه می شود که در اين کشور قوه قهريه و نقض حقوق بشر جای خود را با هر روش منطقی ديگری عوض کرده است. صادق - اراک جای بسی تاسف است که در کشور ما ايران هنوز قوانين اقوام عقب مانده اجرا می شود. اگر اين واقعا بر اساس قوانين دين اسلام است که وای به حال ما مسلمانان. محسن رضاوند - تهران من فکر می کنم اگر کسی تنها به قصد لذت جويی اقدام به برقراری رابطه جنسی خارج از ازدواج نمايد نيز مجرم نيست. زيرا انسان موجودی است دارای نيازها و غرايز ويژه ای که هر يک در جهان خارج مرتفع کننده ای دارند. اما در اين مورد خاص ليلا نه تنها مجرم نيست، که قربانی است. بايد به حال سرزمينی که قربانی را به جای مجرم مجازات می کند افسوس خورد. منوچهر - تهران چند وقت پيش نمايندگان زن مجلس هفتم گفتند اگر ده نفر از روسپی ها اعدام شوند ديگر کسی جرات تن فروشی و هرزگی نمی کند. از ابتدای مجلس هفتم هر وقت نمايندگان چيزی در باره مسائل اجتماعی گفتند، قوه قضائيه در جهت آن حرکت کرد. شايد هم نمايندگان زمينه کار را برای قوه قضائيه آماده می کنند. اول کار مجلس هم وقتی نمايندگان از بی بند و باری در جامعه صحبت کردند قوه قضائيه ضابطان خود و اداره مفاسد را علم کرد و تعداد زيادی از جوانان را دستگير و محاکمه و ارعاب کرد. مسلما اعدام به دليل رابطه جنسی بسيار احمقانه هست. کاملا با آزادی های فردی متناقض است. چه شخص روسپی باشد چه نباشد. سال پيش هم شخصی به خاطر نوشيدن مشروب اعدام شد. اين ها نقض حقوق بشر و آزادی های فردی است. چه با قوانين جمهوری اسلامی سازگار باشد چه نباشد. اعدام حتی به دليل قتل عمد هم در جوامع پيشرفته اروپايی مضموم و متروک است چه برسد به رابطه جنسی. البته بررسی دليل روسپی شدن زنان جوان هم قابل بحث است که آن هم به وضع بد اقتصادی که نتيجه سياست های غلط جمهوری اسلامی است باز می گردد. فرزاد - مشهد اگر اين زن از روی اراده و سلامت عقلی (مجنون نباشد) مرتکب گناه شده بايد به مجازات برسد. احمد - قم من نميدانم که چرا اين دختر بيچاره که اينقدر در زندگی از همه طرف شکنجه شده و زجر کشيده حکم اعدام می گيرد، اما مادرش که او را از ۹ سالگی به روسپيگری وادار کرده هيچ مشکلی ندارد، و يا تمامی مردانی که جسم او را با پول خريده اند بدون هيچ نگرانی به زندگی ننگين خود ادامه می دهند و در سکوت شاهد از بين رفتن ليلا هستند؟ چگونه است که جمهوری اسلامی شبکه مخوف عنکبوتی اينترنتی را کشف می کند اما از يافتن معلولين اصلی اين مصيبت اجتماعی عاجز است؟ ظلم تا کجا؟ ليلا مومنی - گلاسکو مشکل اين است که سازمانهای جهانی حقوق بشر از اسلام چيزی نمی دانند. قوانين جزايی ما بر اساس موازين شرع مقدس اسلام است. از ديدگاه اسلام شلاق زدن، قصاص، حکم سنگسار و غيره وجود دارند ولی هر کدام از آنها با توجه به نوع جرم، رعايت شرايط خاص و توسط حاکم شرع عادل قابل اجرا هستند. آرش - تهران اعدام عملی غير انسانی و قتل عمد است. مجازات اعدام بايد لغو گردد. ليلای ۱۹ ساله هيچ گناهی ندارد به جز آنکه قربانی فقر شده است. نازنين صديقی - سوئد حتی اگر ليلا با عقل سليم به فحشا دست زده باشد به نظر من دليل اعدام او نمی باشد. چون در کشور ما جناياتی در مورد بشريت صورت می گيرد که دل هر انسانی به درد می آيد. مثلا شکنجه شدن يک نوزاد سی وپنج روزه يا شکنجه کودک دو ساله توسط پدرش که تنها به چند ماه زندان محکوم شد. نرگس - قم مگر می شود مجازات اعدام را حال در مورد هر انسانی و به هر دليلی عادلانه و درست دانست ... ؟ در حالی که در مورد اين زن جوان همگان می دانند که جرم او چيزی است که در نيمی از دنيا اساساً جرم تعريف نمی شود. امير - تهران خدمات
در ايران حکم اعدام برای يک زن جوان تائيد شده و برای ابرام و صدور حکم نهايی به ديوان عالی کشور فرستاده شده است.
حکم اعدام برای يک زن 19 ساله: نظر شما چيست؟
کارنامه شما طيف وسيعی از آثار را در بر دارد. داستان کوتاه، رمان، شعر، شعر و داستان کودکان، نقد ادبی و کارهای گزارشی که در مقوله روزنامه نگاری می گنجند. اين تنوع کار چگونه در يک نفر می گنجند؟ من هر وقت چيزی به ذهنم می آيد که احساس می کنم بايد آن را بنويسم ، در آن لحظه برای من مهم نيست کی ام، چی ام، شاعرم، داستان نويسم، مقاله نويسم، ... قالب مناسبش را پيدا می کنم و می نويسم. اگر داستان است، داستان می نويسم، اگر شعر است شعر می نويسم. مهم نيست که چی هست. ولی مردم عادت ندارند که ببينند کسی هم منتقد باشد، هم داستان کوتاه و بلند بنويسد، هم شعرهای عميق و فلسفی بگويد و هم برای بچه ها شعرهای ساده بگويد، و هم به قول شما کارهای روزنامه نگاری را دنبال کند. می گويند آقا شما چرا خودت را حرام می کنی؟ می گويم من خودم را حرام نمی کنم، هر وقت حرفی دارم به زبان و شکلی که بايد بيان می کنم. البته آنهايی که با يک عنوان خاص خود را نگه می دارند و مردم را به آن عادت می دهند، فکر می کنند برنده هستند. اما من فکر می کنم در زندگی هيچ برد و باختی به آن معنا وجود ندارد. برنده نهايی باد است و آفتاب است و خاک. گاه که با چنين مواردی برخورد می کردم، می گفتم دی . اچ . لارنس را می شناسيد؟ خب يک آدمی بود که اگر از مردم درباره او بپرسيد، می گويند رمان نويس بود. اما او شاعر هم بود. مجموعه شعرهای او حدود هزار صفحه است. نقاش هم بود. نقاشی می کرد درحدی که نمايشگاه می گذاشت. مقاله نويس هم بود. مقالات اجتماعی دارد، مقالات تربيتی دارد، مقالات فلسفی دارد، و البته داستان کوتاه دارد، داستان بلند دارد ، رمان های بزرگ هم دارد. نه اينکه همه اين کارها را بکند به دليل آنکه بخواهد شهرتش بيشتر بشود، نه، احساس می کرد الان می خواهد شعر بگويد، شعر می گفت، می خواهد نقاشی بکند، نقاشی می کرد. انسان بی قراری بود که دريافتهای خودش را به شکلهای مختلف بيان می کرد. آدم اين جور است. هر کس هم به يک شکل عمل می کند. ولی در تقسيم بندی کارهای شما، بطور کلی با دو نوع کار مواجه هستيم. يکی کارهای ماندگارتر مانند شعر و داستان و نقد ادبی و ترجمه و از اين قبيل و ديگر کارهايی که زير عنوان روزنامه نگاری جا می گيرند. آيا در کار روزنامه نگاری هم از ايران سابقه داشتيد يا از بی بی سی شروع کرديد؟ من روزنامه نگاری را جزيی از کل نوشتن می دانم. از بچگی هم شروع کردم به نوشتن. مثلا يادم می آيد که اولين شعرهايی که می گفتم، کلاس پنج و شش ابتدايی، در قالب غزل و مثنوی بود. کلاس اول متوسطه که رفتم، سالهای 28-1327 در ايران روزنامه ها و مجلات زيادی در می آمد. حتی برای بچه های مدرسه هم روزنامه داشتند. مثلا روزنامه هايی که نيروی سومی ها در می آوردند، جبهه ملی ها و چپی ها در می آوردند که اسم اين يکی « روزنامه دانش آموزان » بود. معلمی داشتيم که واقعاً می خواست ادبيات را حالی ما بکند. اولين انشايی که در کلاس اول يا دوم متوسطه برای اين معلم نوشتم يک داستان کوتاه بود با عنوان « هشت و سی و پنج دقيقه ». بچه ای بود که بايد هشت و نيم به کلاس می رسيد ولی مسايل زندگی اش سبب شد که پنج دقيقه دير برسد و تنبيه بشود. در سير داستان خواننده با خانواده و مشکلات او آشنا می شد. رفتم اين داستان را به عنوان انشاء سر کلاس خواندم. معلم آن را از من گرفت و برد به مدارس ديگری که درس می داد، برای بچه های ديگر خواند. بعد هم خودش آن را داد به روزنامه دانش آموزان. داستان من در آنجا برنده جايزه اول داستان نويسی شد و طی مراسمی يک جلد کتاب «چه بايد کرد» چرنيشفسکی به من دادند. جالب است برايتان بگويم که زمانی اين قضيه را برای غلامحسين ساعدی تعريف می کردم، گفت « برنده دوم می دانی که بود؟ » گفتم « نه ! » گفت « من بودم ، و جايزه سوم را هم هرمز ميلانيان برد. (1)به اين ترتيب شروع کردم به نوشتن. چهارم متوسطه رفتم دانشسرای مقدماتی. دو سال که آنجا بودم چند داستان نوشتم. يادم می آيد داستانی نوشتم به اسم « حسن کاکل و سگش » و فرستادم برای نيروی سوم هفتگی که جلال آل احمد نمی دانم سردبيرش بود يا عضو هيئت تحريريه اش. با اسم مستعار «شباهنگ» چاپ شد. اين در سال ۱۳۳۱ بود. من سه تا داستان برای آنها فرستادم که هر سه تا چاپ شد : « حسن کاکل و سگش » ، « طلاق » و « نامه ای که برگشت ». بلند شدم رفتم دفتر نيروی سوم که گمانم توی کوچه فتوحی بود، خيابان سعدی، بغل بيمه. رفتم دم در، يک نفر در آستانه در ايستاده بود با سبيل کلفت. گفتم ببخشيد آقا، من می خواستم آقای آل احمد را ببينم. سه نفر سر کوچه ايستاده بودند حرف می زدند. آنها را نشان داد و گفت «يکی از سه نفر که می بينی آل احمد است. » من رفتم پيش آن سه نفر و گفتم « ببخشيد ، کدامتان آقای آل احمد هستيد؟» يکی از آنها که حتماً با آل احمد شوخی داشت کاری کرد که آل احمد از جاش پريد. بعد برگشت ، به من گفت « بيا برويم دفتر.» مرا برد به دفتر هفته نامه نيروی سوم. ساختمان بزرگی نبود. در راه پله هاش هم چند نفری ايستاده بودند، از جمله مردی که قدش کوتاه بود و همه دورش جمع شده بودند. آل احمد خطاب به او گفت « آقای ملکی، ( ۲ ) اين ميم شباهنگ است که ما داستانهای کوتاهش را چاپ کرده ايم. اين را با لحنی گفت که انگار می خواست بگويد : اين کسی که داستانهاش را چاپ کرده ايم، همين جغله ای است که می بينيد. من از اين حالت برخورد خوشم نيامد. پشيمان شدم از رفتن و ديدن او. استنباطم اين شد که دارد به خليل ملکی می گويد : من فکر کرده بودم که اين آدم که ما داستانهايش را چاپ می کنيم لااقل سی چهل سالش باشد. نمی دانستم که يک بچه مدرسه است. يعنی انگار گول خورده بود، چون در يک شماره نيروی سوم هفتگی، داستان خودش را چاپ می کرد، در يک شماره داستان مرا. داستانهای يک بچه مدرسه را که با پست می فرستاد در حد داستانهای خودش ديده بود. بنابراين داستان نويسی را از همان سنين نوجوانی و جوانی آغاز کرديد. شعر نو را چطور؟ از همان سنين. تا کلاس پنجم متوسطه اقلاً دوازده داستان در روزنامه های مختلف چاپ کرده بودم، از جمله در روزنامه « شبچراغ » که ابوتراب جلی ( ۳ ) در می آورد. شعر کلاسيک را از بچگی شروع کرده بودم، اما شعر نو را بعد از داستان کوتاه شروع کردم. توللی می خواندم، شعرهای اسلامی ندوشن، ايرج علی آبادی ( دريا )، و هوشنگ ابتهاج ( سايه ) را می خواندم. ترجمه شعرهای خارجی را در نشريه های مثل « سوگند » می خواندم. از اين زمانها شروع کردم به گفتن شعرهای چهار پاره. ديپلم دانشسرا را که برابر پنجم متوسطه بود، گرفتم و معلم شدم، در دهی در حوالی تهران به نام «مراد آباد» و در آنجا شروع کردم به شعرهای بی وزن و قافيه ولی آهنگين گفتن. آنها رامی فرستادم برای مجله «خوشه» که چند تن از شعرای معروف صفحه شعرش را می گرداندند، نادرپور و شاملو و زهری و يکی دو نفر ديگر. يادم می آيد اولين شعری که دادم به «خوشه» ، خيلی خوب چاپ کرده بودند ، يعنی برای آن تصوير کشيده بودند و خوب عرضه کرده بودند. از آن به بعد ديگر مرتباً به آنها شعر می دادم. بعد شاملو از آنجا به مجله « بامشاد» رفت. يک مدتی هم به آنجا شعر می دادم. وقتی رفتم شاملو را ديدم، گفت «ِ م . ک تويی؟» گفتم « آره ، اسمم محمود کيانوش است و شعرهايم را م. ک امضاء می کنم. » گفت « واقعا خيال می کردم بايد آدم 39-38 ساله ای باشی.» شاملو خودش آن وقتها سی سالی بيشتر نداشت. بعد از آن هم با مجلات مختلف همکاری می کردم. از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۸ از همين شعرهای آهنگين گفتم ولی بعد احساس کردم که اين يک چيزی کم دارد و آن موسيقی است، موسيقی ای که از وزن ايجاد می شود، از قافيه ايجاد می شود، از هماهنگی صدای کلمه ها با معنای آنها در شعر ايجاد می شود، و چيزهای ديگر. بنابراين شروع کردم به گفتن نوعی شعرعروضی با مصراعهای بلند و کوتاه که شايد به آن نتوان گفت نيمايی، و گاهی هم به تناسب مضمون تغييراتی در وزن عروضی می دادم. نادر نادرپور در مصاحبه ای با صدرالدين الهی از محمود کيانوش به عنوان شاعر « مکتب سخن » ياد کرده بود در حالی که من وقتی رفتم « سخن» سردبير شدم، کيانوش بودم و مکتب خاصی هم در شعر نداشتم. خاص بودن شعر من شايد می توانست نگرش فلسفی من در خيلی از آنها باشد. چطور شد که به مجله سخن رفتيد؟ دوستم آقای رضا سيد حسينی مرا در انتشارات نيل ، در چهار راه مخبرالدوله، ديد و گفت « خانلری با تو کار دارد.» با هم رفتيم به دفتر سخن، خانلری با من مدتی صحبت کرد، و دست آخر ديدم گرفتار سردبيری سخن شده ام. انتشارات نيل يک نشريه ای هم به نام « انتقاد کتاب » در می آورد آيا با آن نشريه ای هم کار می کرديد؟ بله، يک دوره آن نشريه را من در آوردم. يک دوره هم ساعدی در آورد. سردبير معينی نداشت. گمانم سال 1337 بود که به اتفاق تقی مدرسی به مجله صدف رفتم. يک يا دو شماره آن را با هم در آورديم . بعد تقی مدرسی رفت آمريکا و تا آخر آن دوره «صدف» را من درآوردم. بعد ديگر صاحبش، آقای عظيمی زواره ای، از شرکای نيل، آن را تعطيل کرد. يعنی بعد از شما ديگر بسته شد؟ بله، بعد از من بسته شد. البته سيروس پرهام که يکی ديگر از شرکای نيل بود، گفت اعلام کن که از دوره بعد «صدف» فصلی در خواهد آمد. اما راستش اهل مجله درآوردن نبودند. مجله برايشان سودآور نبود. «سخن» هم سودآور نبود، اما خانلری خرجش را تحمل می کرد. می توانيد بگوييد که شيوه شما با شيوه آقای م. به آذين ( محمود اعتماد زاده) که قبل از شما سردبير صدف بود چه تفاوتی داشت؟ مخصوصا اين موضوع را می پرسم. برای آنکه من از آدم های خيلی درست و حسابی شنيده ام که آقای به آذين به عنوان مثال داستان های همينگ وی را چاپ نمی کرد، به اصطلاح آنها را ضد خلقی می دانست. آيا به غير از صدف وارد مطبوعات ديگر هم شديد؟ مطبوعات ديگر نه، فقط با بعضی نشريات همکاری غيرمستقيم و گاهگاهی داشتم. فقط با بامشاد بود که حتی بعد از اينکه شاملو هم رفت، مدّتی مرتباً همکاری می کردم. پوروالی آدم بسيار فهميده و با منشی بود. تا سال ۱۳۳۸ هم در مجله «آشنا»ی احمد شاملو حضور داشتم. درواقع قسمت اعظم اين مجله را من پر می کردم. آن وقت ها من هم دانشگاه می رفتم و هم معلم بودم. در آشنا هم به صورت رايگان و محض دوستی با شاملو همکاری می کردم، ولی خوب شاملو هم آدمی بود که متوجه موقعيت ديگران نبود ، شعرش از خودش جدا بود. از سال ۳۸ ديگر خود شاملو هم احساس کرد که فاصله هايی وجود دارد، برای آنکه شاملو آدم بسيار با ذوقی بود ولی آدم با سوادی نبود. وقتی می ديد يک دوستش نظر مستقلی دارد و به کم مايگی او پی برده است، از او فاصله می گرفت. در اين باره داستانها دارم که در اين گفتگو جا و مجالش نيست. در ساختن خيلی از شعرهايش هم بيش از حد الهام از ديگران بهره می گرفت. مثلاً وقتی کسی ترجمه فرانسوی يک مجموعه شعرانگليسی را برايش می آورد، اين شعرها را می خواند، و آنوقت يک روز صبح به من می گفت : « کيا جان، بيا ببين، ديشب من هفت تا شعر گفتم.» واقعا آدم با ذوقی بود. يک مصراع از شعر الوار کافی بود که برای يک شعر کامل او الهام بخش باشد. بعدها من گاهی به شوخی به بعضی از رفقا می گفتم من اينها را بهشان می گويم شعرهای پشمکی. می گفتند چرا پشمکی؟ می گفتم برای اينکه هر کدام از آنها يک حبه قند است که آن را توی ماشين مخصوصی انداخته اند، به صورت يک پشمک بزرگ در آورده اند، ولی وقتی در دهان بگذاريد، باز همان يک حبه قند می شود ، يعنی همان جمله يا مصراعی که شاملو از آن الهام گرفته بود. با اخوان هم هيچگاه نزديک شديد؟ نه، من هيچوقت با اخوان دمخور نشدم ، ولی شعر او را درختی می دانستم که ريشه در خاک کلاسيک دارد و شاخسارش در هوا و آفتاب نو بالا می رود. پس بعد از آشنا ديگر کار مطبوعاتی را بطور جدی دنبال نکرديد تا وقتی وارد بی بی سی شديد؟ چرا. رفتم به مجله سخن. از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ سردبير سخن بودم. بعد از سخن رفتم انتشارات فرانکلين که مرکز انتشارات آموزشی وزارت آموزش و پرورش وابسته به آن بود و مجله پيک را در می آورد. مجله پيک خيلی زود پنج تا شد برای سنهای مختلف. هشت سالی در آنجا بودم. اين کار را هم اول برای کمک به معاش قبول کردم، ولی آن را جدی گرفتم. علی اصغر مهاجر که بعد از همايون صنعتی رئيس انتشارات فرانکلين شده بود از من دعوت به همکاری کرد. رفتم آنجا، گفت چند روز برو ببين وضع مجله «پيک» چطور است. دلش می خواست من آنجا را اداره کنم. گفتم نه، من اهل اين جور مسئوليتها نيستم، اما همکاری می کنم. آنوقت ديدم جای شعر در پيک تقريباً خالی است. پروين دولت آبادی گهگاه برای بچه ها شعرهای خوبی می گفت، اما شعرهای ديگری که آنوقتها برای بچه ها در نشريات عرضه می کردند، شعر کودک نبود. به هر حال هشت سال در آنجا شعر کودک را تجربه کردم و از اين تجربه اصولی بيرون کشيدم و کتاب «شعر کودک در ايران» را نوشتم، که در اصل گفتاری بود برای يک سمينار «شورای کتاب کودک». راستش اگر می دانستم که درک و دريافت شعر جهانی در سرزمين من از حدّ شعر کودک و نوجوان بالاتر نخواهد رفت، حتماً برای کودکان و نوجوانان با اسم مستعار شعر می گفتم. تا چه سالی در فرانکلين بوديد؟ دقيق يادم نيست، به گمانم تا سال ۱۳۵۴ . برای آنکه ما سال ۵۵ به کلی آمديم به انگلستان. ولی يادم هست که سال ۵۴ که آمده بودم لندن، چون پسرم در اينجا درس می خواند، حدود پنج ماه از اينجا برای مجله های پيک شعر می فرستادم، و در همان سال بود که در دو شعر با بچه ها خداحافظی کردم. از کی وارد بی بی سی شديد؟ بعد از انقلاب. در سال ۱۹۸۱ ديگر وضع مالی ام بد شده بود. پس انداز هم نداشتم. ناچار همکاری آزاد با بی بی سی را در ژانويه ۱۹۸۲ شروع کردم. وقتی وارد بی بی سی شدم، خيلی زود فهميدم که برای راديو چطور بايد نوشت. اگر بخواهيد بطور خلاصه به ما بگوييد که فرق نوشتن برای راديو با ديگر رسانه ها چيست چه خواهيد گفت؟ می گويم طوری بنويسيد که انگار داريد برای يک نفر حرف می زنيد. يعنی شما برای گوش ها می نويسيد نه برای چشم ها. انشايی ننويسيد. کتابی ننويسيد. فضل فروشی نکنيد. کلمه هايی که شنونده ناچار باشد روی آن درنگ کند به کار نبريد. گفتاری و ساده و روشن بنويسيد. از بين کارهای مطبوعاتی و کارهای شعر و داستان کدام بيشتر به شما هيجان داده و کدام را بيشتر دوست داشته ايد؟ من کار مطبوعاتی را يک کار حرفه ای می دانم. در نتيجه وقتی من در مطبوعات نقد ادبی يا داستان کوتاه می نوشتم، اين همان کيانوش بود که خلق می کرد و می نوشت. اما وقتی مقالات ديگران را تصحيح می کردم، اين ديگر کار خلاقه نبود. منظورم اين است که وقتی مطالب ديگران را درست می کنيد و آنها را برای چاپ در مجله ای تنظيم می کنيد، به اين جور کارها نمی توانيد خلاقه بگوييد. مسلما به آنچه در مطبوعات نوشته ام و پای آنها امضا گذاشته ام علاقه داشته ام، و آنها را نتيجه کار خلاقه می دانسته ام. مقصودم بيشتر کارهای راديويی شما بود. گزارش های شما در راديو بسيار جدی است و سطح کار را بالا می برد. شنيده ام که کارهای شما شنوندگان جدی تر را به خود جلب کرده است. من وقتی يک برنامه درست می کنم، مثلا برنامه صادق هدايت را، که در چهارده قسمت درست کردم، احساسم اين است که دارم چهارده تا مقاله می نويسم. در اينجا من سطح کار را به نسبت بالا تر می گيرم. اما در گزارش های سياسی شما در واقع هيچ آزادی نداريد. ترجمه می کنيد و می خوانيد. يا در يک مصاحبه سياسی، نظر کسی را می پرسيد. خوب، در اينگونه مواقع شما احساس کار خلاقه نمی کنيد. البته من سالهاست که فقط برنامه های اجتماعی و فرهنگی تهيه می کنم و به اخبار و گزارشهای سياسی کاری ندارم. خب از مطبوعات بيرون برويم. شما شعر فارسی را در اين سالها دنبال کرده ايد حتی کتابی هم با عنوان « شعر فارسی در غربت » چاپ کرده ايد. وضع شعر فارسی را در داخل بهتر می بينيد يا در خارج؟ متاسفانه بايد بگويم از نظر کلی، من يک نا اميدی نسبت به شعر معاصر دارم. ببينيد، نيمايوشيج خصوصيتی داشت و آن اين بود که وحدت مضمونی را در شعر حفظ کرد، وزن عروضی را شکست، يعنی مصراعها راکوتاه و بلند آورد، و نظام قافيه در شعر کلاسيک را به هم ريخت و آوردن قافيه را به منزله يک موسيقی اضافه در خدمت معنی گذاشت. ولی نيما را هيچکس نتوانست تقليد کند. برای اينکه او زبان عجيب و غريبی داشت که در واقع می شود گفت ضعف و ناتوانی در نظم سخن فارسی را شگرد کار خودش کرد. اين قابل تقليد نبود. شاملو در چند شعر از او تقليد کرد، ولی باز زبانش روشن و مفهوم بود و نيمايی نمی شد، و اين را فهميد و تقليد از نيما را ادامه نداد. اسماعيل شاهرودی هم يکی از شاعرانی بود که در بعضی از شعرهايش از نيما تقليد کرد ، ولی اين تقليد تا اندازه ای مضمونی بود ، زبانی نبود. نيما واقعا مقلد نداشت و نمی توانست داشته باشد. خودش تا آخر عمر تجربه می کرد. اما بايد بگويم که دو سه نفر هستند که مقلّد زياد دارند، مقلدهای « قرد و نجاری». يکی احمد شاملو است، به جهت اينکه شعر آهنگين گفت و زبانش را هم پيدا کرد، اما ديگرانی که از او پيروی کردند، در واقع «شعر آسان» را دنبال کردند، نه شاملو را. جمله ها را وارونه می کنند طوری که مثل يک ترجمه بد باشد، و فکر می کنند که شعرنو شاملويی گفته اند. يکی هم سهراب سپهری است که در مقام يک نقاش اگر ده تابلو می کشيد از يک نيزار که تکرار يک موضوع بود با صحنه پردازی متفاوت، اين کار در نقاشی عيبی نداشت، اما در شعر تعابير و تشبيهات و استعاراتی که می آورد درست انتزاعی کردن محسوسات بود، يعنی کاری که در شعر نبايد بکنيم. ما در شعر بايد انتزاعيات را محسوس بکنيم، يعنی به جای آنکه انديشه را بدهيم، بايد انديشه را با تصوير به صورت قابل لمس محسوس در بياوريم. با تصويرهای کلامی عين احساس را منقل کنيم، نه اينکه از احساس يک جمله رياضی و انتزاعی بسازيم. اين کارها افراد را گول می زند و «شبه شعر» و «شعر کاذب» گفتن را آسان می کند. به طور کلی می خواهم بگويم شعر معاصر تا حد زيادی سوراخ دعا را گم کرده است. در بين شعرايی که از نسل دوم مهاجران اند و انگليسی يا زبانهای ديگر ياد گرفته اند و اين زبانهای خارجی را از فارسی بهتر می دانند، شاعرانی پيدا می شوند که شعر به مفهوم اروپايی يا جهانی می گويند. شعر يک حادثه است و شما نمی توانيد قصد کنيد که درباره مثلأ فلان موضوع شعر بگوييد. شعر در عبور است، وقتی آمد، بايد بشناسيدش و بگيريدش. شعر همواره در اطراف ما اتفاق می افتد، يا رو نشان می دهد، ولی متاسفانه اغلب شعرا آن را نمی گيرند و می روند پشت ميز می نشينند و شعر می سازند. اين است که آدم کم برخورد می کند به شعری که به مفهوم جهانی شعر باشد. هرچه هم که شعرهای فارسی را وقتی شعر نيست، ترجمه بکنيد، جهانی نمی شود. بعضيها جهانی شدن را با ترجمه شدن به زبان های ديگر اشتباه می گيرند. شما ترجمه هم بکنيد اشاعه پيدا نمی کند. آدم بايد خودش جهانی باشد، جهانی ببيند، جهانی فکر کند تا شعرش جهانی باشد. در زبان فارسی تمام بار تعهدی که بر دوش زبان هست تا همين اواخر بر پشت شعر حمل شده، ولی در سالهای اخير بويژه پس از انقلاب - هر چند اين کار قبل از انقلاب شروع شده بود - اينطور به نظر می آيد که نقش شعر دارد کم رنگ تر می شود و در عوض داستان نويسی و مقاله نويسی و روی هم رفته نثر دارد جای آن را می گيرد. من فکر می کنم، همانطور که اشاره کرديد، اين موضوع از پيش از انقلاب شروع شد. انقلاب که آمد يک جرئت و ميدانی داد به هر کس که چيزهايی می نوشت. اين جرئت و ميدان موجب شد کسانی پيدا شوند که بروند بخوانند، مطالعه بکنند و ذهنشان را پرورش بدهند. اين دفعه نثر نويسی واقعا وسعت گرفت. انقلاب ميدان را باز کرد. در حالی که شعر تا مدتها بعد ازانقلاب، تا زمانی که سانسور دوباره پيدايش نشده بود، ميدانی نداشت. برای اينکه ايما اشاره های سياسی در شعر ديگر طرفداری نداشت. بگذاريد مثالی برايتان بزنم. احمد شاملو در زمان انقلاب لندن بود. دوست مشترکمان عباس جوانمرد يک روز به من گفت بيا برويم به ديدار شاملو. رفتيم. احمد شاملو می گفت می دانيد، من احساس می کنم که شعر من در دوره خفقان اسلوب و شکل پيدا کرده و حالا که آزادی بيان هست، من نمی توانم شعر بگويم. احساس می کرد که شعرش در دوره خفقان شکل و نظام پيدا کرده. چرا؟ برای آنکه مثلاً می نوشت: سالِ بدسالِ باد سالِ شکسالِ روزهای دراز و استقامت های کمسالی که غرور گدايی کردسال پستسال دردسال عزا سال اشک پوریسال خون مرتضیسال کبيسه... اين کنايه ها و تصويرهای سمبوليک می گرفت. ولی بعد از انقلاب هزار تا از اين حرف ها می زديد، هيچ فايده نداشت. اين است که در چند سال اول انقلاب شعر درواقع آن محل سابق را نداشت. مردم می خواستند بدانند. اتفاقی افتاده بود، می خواستند بفهمند. اين بود که مقاله و داستان بيشتر جا می افتاد. و حالا شعر بايد برگردد به وضع سابق خودش. در اروپا هم در دويست سال گذشته، مخصوصاً در يک قرن گذشته، شعر راهی برای خودش داشته و در همان راه پيش رفته است، به اين معنی که شعر بيشتر مربوط به خواص بوده است، در حالی که رمان هم مال خواص بوده و هم مال عموم مردم، چون رمان می خواهد عين زندگی را تصوير کند، تعبيرش با خواننده است، ولی تصويرش را کم و بيش هر خواننده ای می تواند بگيرد. فکر کردن گويا اساسا با زبان نثر هماهنگی بيشتری دارد. در ايران هم گويا ما تازه شروع کرده ايم به فکر کردن. مسلماً. زبان نثر برای توضيح است، برای گفتگوست، برای تعليم است. يک نفر برای ديگری آنچه را که او نمی داند می گويد، يا آنچه را او می داند واضح تر، عميق تر و اصولی تر بيان می کند. شعر اصلا اين نيست، شعر هنر است. خواندن برای آنکه موضوعی برای آدم روشن شود مال همه وقت است. نه مثل نقاشی است، نه مثل موسيقی و نه مثل شعر است. هنرها موقعيت های خاص دارند، ولی نوشتن برای فهميدن امور جاری موقعيت ديگری دارد. اجازه بدهيد يکی دو سوال هم درباره رمان ها و داستان های شما مطرح کنم. در «غواص و ماهی» رضا طمغاچيان متحول می شود و از زندگی مرسوم می گريزد‎؛ در رمان « در آفاق نفس» هم فرهاد نوغانی تقريبا به چنين حالی می رسد. می خواهم بدانم بين مهاجرت شما از ايران و رفتن رضا طمغاچيان به ماهانگرد و گريز فرهاد نوغانی از خانه اش می توان ارتباطی برقرار کرد. اين را ديگران هم از من پرسيده اند. واقع اين است که من سفری آمده ام که طول کشيده است. چيز ديگری اصلا در کار نبوده است. در «غواص و ماهی» با ملاحظه و نظاره نسل خودم، می خواستم چيزی بنويسم که آن دوره - سالهای ۳۵ تا ۵۰ – را نشان بدهم. در دانشکده هم مثلا همکلاس هايی داشتيم که يکی از آنها اداهای همين طمغاچيان را داشت. من فکر می کردم کسی که مادرش زود بميرد و دايه او را بزرگ کند يک حالت دوگانگی پيدا می کند. اين بعد رئاليستی غواص و ماهی است. بعد تمثيلی آن را بخواهيد بگيريد من می خواستم در عين حال بگويم که انسان می خواهد برگردد به زندگی ساده خودش، می خواهد از اين بارها خلاص شود و غير مستقيم بازگشت داشته باشد به زندگی ساده انسان وارسته. شايد آنجا من يک عارف امروزی هستم. احساسم اين است که انسان ها، اگر زندگی مظاهر دورنی اش را نشان بدهد، شايد از خيلی از مواهب دنيا بگذرند و به نوعی وارستگی برسند. نه به معنای آنکه آدم برود درويش بشود و گوشه ای بنشيند، نه؛ بلکه اينقدر پابند نيازها نباشد. ضمناً در «غوّاص و ماهی» سفر عبدالله برای يافتن رضا طمغاچيان سفری است برای پيدا کردن خود گمشده اش. هم در غواص و ماهی هم در آفاق نفس و هم در داستان « معمای دوستی » - داستان اول در طاس لغزنده – رويای دوستی پايدار وجود دارد. دوستی هايی که نقش همان وفاداری را در داستان های عاشقانه قديم بازی می کند. اين رويای دوستی پايدار از کجا می آيد. در ايران در زمانی که نسل من بزرگ می شد بين پسرها و دخترها هيچ ارتباطی وجود نداشت. پسرها غمخوار زندگی هم بودند. تنها با هم می گشتند و حسرت با دخترها بودن را می خوردند. برای من هم همينطور بود. دوستی داشتم که چلنگر ( ۴ ) می خواند، « ايام محبس» ( ۵ )می خواند، «سوگند» ( ۶ ) می خواند، شعر می گفت. به اين دليلها با هم دوست شديم و واقعا تا آخر کلاس سوم متوسطه بيشتر اوقات با هم بوديم. گشت و گذارمان با هم بود، با هم به دانشسرای مقدماتی رفتيم. منتها سر امتحان او حرفی زد که سياسی تلقی کردند و اخراجش کردند. از آنجا سرنوشت او البته عوض شد. به هر حال در زمان ما بين پسرها دوستی های عميق برقرار می شد. بين دخترها هم دوستی آن جوری برقرار می شد که می گفتند بارانی هم هستند. منظور به هيچوجه رابطه جنسی نبود، منظور اين بود که اينها غمخوار و همدل شب و روز يکديگرند. اينکه شما می گوييد رويای دوستی پايدار، بايد بگويم که دوستی های نسل در نسل مردان ايرانی همينطور بوده است. در « معمای دوستی » هم خواستم همين را نشان بدهم که وقتی دو نفر اينطور با هم دوست می شوند که شب و روزشان با هم می گذرد، وقتی يکی می آيد زن می گيرد، آن ديگری اصلا معلق می شود و نمی داند چه کار بايد بکند. نسبت به آن زن حسادت دارد، نه برای آنکه تعلق خاطر جنسی به دوستش داشته باشد، نه. فقط زندگی اش با او گذشته و از فردا بدون تکليف است. توی آن داستان هم وقتی می روند بالای آبشار که يک بار ديگر مثل گذشته ها با هم باشند، آن بيچاره خودش می افتد، اما مردم فکر می کنند که دوستش او را از آن بالا پرت کرده و کشته است. به هر حال اين دوستی ها وجود داشت. يار گرمابه و گلستان هم بودند. از قديم هم بوده است. دو يار زيرک و از باده کهن دو منی / فراغتی و کتابی و گوشه چمنی. من قبول دارم. هر سه موردی که اشاره کرديد درست است، ولی در داستان کوتاه من فقط می خواستم بگويم اين دوستی ها به اين شکل اگر آدم ها عاقل نباشند، به انحراف روحی می کشد، البته بدون آنکه ربطی به انحراف جنسی داشته باشد. ۱ – هرمز ميلانيان. زبان شناس ايرانی که پس از انقلاب تا دو سه سال پيش مقيم فرانسه بود اما امروز در ايران زندگی می کند. ۲ – خليل ملکی از رهبران حزب توده که از طرز فکر کميته مرکزی ناخشنود بود و دست به انشعاب زد و نيروی سوم را تشکيل داد. ۳ – از طنزنويسان معاصر که چند سال پيش در ايران درگذشت. ۴ – چلنگر نام يک نشريه طنز است که شاعر و طنز سرای معروف افراشته منتشر می کرد و بعدها به تقليد از آن در زمان انقلاب يکی دو نشريه مانند آهنگر منتشر شد. ۵ – ايام محبس نام کتابی از علی دشتی. ۶ – سوگند از نشريات معروف حزب توده ايران. خدمات
نام محمود کيانوش اگرچه بيشتر با شعر و داستان آميخته است، اما فعاليت او در عرصه های گوناگون از نقد ادبی گرفته تا ترجمه و روزنامه نگاری، دست مصاحبه گر را برای سوال های گوناگون باز می گذارد. از اين رو برخلاف معمول اين صفحات که با نويسندگان در باب داستان نويسی و قصه های شان، و رويهمرفته صرفا درباره آثار داستانی شان به گفتگو می نشينيم، در گفتگو با کيانوش از حد قصه هايش فراتر می رويم. نقد ادبی و شعر و روزنامه نگاری او در راديو بی بی سی، دستمايه لازم را برای يک گفتگوی گسترده تر فراهم می آورد. به اين جهت از تنوع کارهای او آغاز می کنيم و برای آنکه سخن به درازا نکشد، در پايان گفتگو، در يکی دو سوال به قصه هايش می پردازيم.
داستان ايرانی در غربت: گفتگو با محمود کيانوش
گمانه زنی هایی درباره آینده مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای پنج به اضافه یک، و گزارش های مصوری از فراگیر شدن غبار و ریزگردها که اینک از جنوب به سوی غرب کشور می رود همزمان با افزایش میزان بی آبی کرمان و اطراف از دیگر مطالب این روزنامه هاست. روز همبستگی یا؟ تیتر و عکس صفحه اول ابتکار اعتماد در سرمقاله خود با اشاره به فردا به عنوان سالروز انقلاب پرسیده: چه نگرش یا رفتاری از سوی ما می‌تواند بروز یابد تا یادآور خاطره ٢٢ بهمن ١٣٥٧ باشد؟ البته که حضور در راهپیمایی یک رفتار مهم است که همه خواهند آمد ولی این ساده‌ترین کاری است که می‌توان انجام داد. رفتار کلیدی اتحاد و انسجامی است که در مهم‌ترین چالش پیش روی کشور یعنی مذاکرات ایران و ١+٥ باید از خود نشان دهیم. به نظر این مقاله: واقعیت راهپیمایی در کنار چنین اتحادی باید منعکس و معنا شود و الا اگر در این موضوع متفرق باشیم حتی اگر در کنار هم راه برویم چه اهمیتی دارد؟ اهمیت ٢٢ بهمن سال ٥٧ در این بود که وقتی رهبر انقلاب دستور نقض حکومت نظامی را داد همه اجابت کردند و طی یک روز پرونده آن رژیم بسته شد. امروز هم دولت ایران در حال مذاکره است. خط مشی آن نیز از سوی رهبر نظام تعیین شده است. سخنان دو روز پیش ایشان بسیار گویا و روشن و برخلاف ادعای مخالفان دولت نشان داد که همه توافقات در چارچوب این سیاست‌ها بوده است. اعتماد بدون نام بردن از رسانه های تندرو نوشته: موجب تاسف است که برخی در آستانه ٢٢ بهمن که نماد وحدت سیاسی مردم در دفاع از منافع کشور است در یک سخنرانی اجتماع کرده و شعار تندی علیه روند مذاکرات سر می‌دهند. روشن است که هر شعاری باید ناظر و معطوف به واقعیتی بیرونی باشد. پرسش این است که این شعار خطاب به چه کسانی است؟ این شعارها از موضع اپوزیسیون است و نه از موضع کسانی که خود را طرفدار نظام معرفی می‌کنند. این شعار را کسانی سر داده‌اند که با عملکرد ناصواب خود کشور را به وضعیت امروز رسانده‌اند و اکنون نیز نعل وارونه می‌زنند تا فضای ایجادشده علیه رفتارهای سوء خود را در هشت سال گذشته تحت‌الشعاع قرار دهند و در نهایت نیز مانع از ایجاد وحدت و همدلی مردم در این امر مهم شوند. وقتی قافیه تنگ آید حسن وزینی در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: درست همان روز که افکار عمومی مهم‌ترین راهبرد هسته‌ای را از زبان سکاندار انقلاب برگرفتند، حلقه مخالفان، خود را به نشنیدن و ندیدن زدند. آنها باز هم نوشتند که دولت در تدارک توطئه‌ای برای واگذاری امتیاز‌های بی‌شمار است. این مخالفان شاید باور ندارند که این مذاکرات تحت هدایت عالی رهبر و با مجوز ایشان صورت گرفته و می‌گیرد. به نوشته این مقاله: از روز آغازین مذاکرات هسته‌ای، مخالفان در پوستین منتقدان پا به پای تیم مذاکره کننده برای تحریف و تخریب نتایج آن، نفس زده و عرق ریخته‌اند. مخالفان مذاکره حق دارند که چنگ به هر ریسمانی بزنند و مدام از وجود شواهد مستند علیه دیپلماسی اعتدال سخن بگویند اما مشروط به اینکه جامه منتقد به تن نکرده و با صراحت بگویند که منافع سیاسی و اقتصادی آنها در مذاکره و توافق نیست. ضرب‌المثلی می‌گوید شتر سواری دولا دولا نمی‌شود. بله نمی‌شود که یک روز مذاکره را امری شیطانی دانست و روز بعد مدعی شد که تیم مذاکره همه تحریم‌ها را باید لغو کند یا در آستانه هر نشست مهم، از وجود سناریویی پنهانی و زیانبار خبر داد، اما به محض اینکه دیپلماسی اعتدال در تأمین منافع ملی مقتدرانه‌تر از رویکرد شعاری عمل می‌کند، سکوت کرد. سرمقاله ایران در نهایت نوشته: این مدعیان باید بگویند اگر منتقد هستند به چه چیزی انتقاد دارند و چه پیشنهادی دارند و اگر مخالف هستند- که از این حق برخوردارند- با صراحت اعلام کنند با اصل توافق و رفع تحریم مخالفند. اگر ادعای این مخالفان را با عیار انتقاد بسنجیم نمی‌توان آنها را منتقد نامید. آنها در گذشته با حمایت‌های قلمی و رسانه‌ای خود مانع از طرح هرگونه انتقادی نسبت به عملکرد هسته‌ای دولت سابق شدند، اکنون نیز همه دستاوردها را به باد تمسخر می‌گیرند و چنان وانمود می‌کنند که تیم ایرانی یک مأموریت بیشتر برای خود تعریف نکرده و آن این است که همه امتیازها را در طبق خیانت بگذارد و تقدیم امریکا بکند. آمریکای دشمن، آمریکای در گفتگو تیتر و عکس صفحه اول کیهان کیهان که همصدا با دیگر روزنامه های مخالف دولت از مردم دعوت کرده که برای مرگ برآمریکا و همچون گذشته برای کوبیدن مشت محکم به دهان ابرقدرت جهانی به خیابان ها بروند و عکس بزرگی هم از گام زدن مردم روی پرچم آمریکا به عنوان الگو تظاهرات فردا در صفحه اول خود چاپ کرده در گزارشی مدعی شده که جان کری تهدید به ترک مذاکرات کرده در حالی است که ادامه مذاکرات تنها گزینه پیش روی آمریکاست و اکنون آمریکاست که با بیانات اخیر رهبر و نفی طرح توافق دو مرحله‌ای، دست‌های خود را بسته می‌بیند. کیهان که مقاله بی نامی را به عنوان تیتر اول خود برگزیده در بخشی از آن نوشته های سابق مدیر این روزنامه را تکرار کرده که نوشته بود چالش ۱۱ ساله هسته‌ای بر سر کلیات نیست چرا که کلیات تماماً و بدون کم و کاست برای همه کشورهای عضو معاهده NPT و از جمله جمهوری اسلامی ایران تثبیت شده و به رسمیت شناخته شده است و آنچه بهانه چالش بیش از ۱۱ سال گذشته بوده و هست جزئیات است. بنابراین توافق روی کلیات یعنی توافق روی آنچه درباره آن اختلافی نبوده و نیست و این توافق غیر از کش دادن چالش و تمدید مذاکرات هیچ مفهوم دیگری نداشته و نخواهد داشت. یک فراز که به نظر می رسد در آخرین دقایق بر گزارش اصلی کیهان اضافه شده تصریح دارد که ساعتی پس از انتشار بیانات رهبر جمهوری اسلامی و ابراز مخالفت قاطع و صریح با طرح توافق دو مرحله‌ای، جان کری وزیر خارجه آمریکا که نقشه از پیش طراحی شده علیه برنامه هسته‌ای ایران را نقش برآب می‌دید، در مصاحبه‌ای شتابزده با شبکه NBC گفت «اگر در مذاکرات هسته‌ای با ایران تا اواخر ماه مارس- اوایل فروردین ماه- توافق کلی حاصل نشود، این مذاکرات ادامه نخواهد یافت»! علی خرم در مقاله ای در آرمان نوشته: بعد از اجلاس وین ۸ که مذاکرات برای هفت ماه دیگر تمدید شد، برخی خوشحال بودند که این فاصله خوبی برای رفع اختلافات و کسب دستاورد در محیطی آرام و بدون فشار است و برخی دیگر معتقد بودند ای کاش مذاکرات در همان جا با کمی انعطاف طرفین خاتمه می‌یافت و به آینده موکول نمی‌شد چرا که اول مذاکرات به انتهای خود رسیده و در ادامه مذاکرات کارشناسی نتایج چندان جدیدی به‌دست نمی‌آید و گذشت زمان به نفع آنها که به صلح و امنیت می‌اندیشند، نیست و تندروها و مخالفین صلح جهانی درصدد تخریب هرنوع توافق هسته‌ای بین ایران و گروه ۱+۵ خواهند بود. این دیپلمات سابق اظهار نظر کرده که از قضا شاهد از غیب آمد و نتانیاهو، نخست‌وزیر اسراییل در همان روز تمدید مذاکرات هسته‌ای طی مصاحبه‌ای با خوشحالی از اینکه توافقی صورت نگرفته، اعلام کرد تمام تلاش خود را به‌کار خواهد گرفت که هرگز موافقتی در پایان هفت ماه هم صورت نگیرد. در همین راستا برخی کشورهای منطقه و تندروها در آمریکا دست به‌کار شدند و شرایطی برای دولت آمریکا به‌وجود آوردند که نتانیاهو با سفر به آمریکا در زمینه ایران‌هراسی به کنگره آمریکا رهنمود ارائه دهد! مقاله آرمان به این جا رسیده که: این اشباع بحث‌ها و گفتگوها به ایران و گروه ۱+۵ می‌آموزد که زمان تصمیم‌گیری فرا رسیده و یکی به امید انعطاف دیگری نباید باشد. درحقیقت هردو طرف باید اراده برای توافق و پایان دادن به مذاکرات هسته‌ای داشته باشند وگرنه مذاکرات برد-برد، آبرومند و از نوع خوب محسوب نمی‌شود. با این ترتیب پیش‌بینی می‌شود شتاب جدیدی به مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ داده می‌شود که با عبور از برخی جزئیات تا پایان اسفندماه به توافق اصولی دست یابند. آغازی بی‌پایان ولی‌الله شجاع پوریان در مقاله ای در شرق با اشاره به گسترش فساد اقتصادی در کشور به پرونده محمدرضا رحیمی اشاره کرده که به نوشته برخی روزنامه های امروز قوه قضاییه در تدارک اجرای حکم زندانی وی است. این نماینده اصلاح طلب سابق مجلس نوشته: اینکه رییس‌جمهوری سابق کشور که تا چندی پیش اعضای کابینه‌اش را خط قرمز خود معرفی می‌کرد و آنها را از هرگونه اتهامی منزه می‌دانست، چشم بر روی واقعیت می‌بندد و تخلفات صورت‌گرفته را به دوران قبل از ریاست‌جمهوری خودش منسوب می‌کند، نوعی بداخلاقی سیاسی است که نباید به‌راحتی از کنار آن گذشت. اکنون که آقای رحیمی اقرار کرده است که در برنامه‌ریزی، هماهنگی و تصمیم‌گیری درباره چنین موضوعی به‌صورت خودجوش عمل نکرده باید روشن شود دست‌های پشت‌پرده در این ماجرای قابل تامل کدامند؟ نویسنده با تاکید بر این که باید روشن شود کدام اشخاص و گروه‌ها از مهندسی انتخابات سود برده‌اند؟ آیا مجلسی که قرار است در راس همه امور باشد و خود را محتاج رقم چندمیلیونی برای رقابت در عرصه انتخابات می‌بیند، توان نظارت بر دولت را دارد؟ اگر در گذشته اصطلاح احزاب دولت‌ساخته در سپهر سیاسی کشور رایج بوده، از این پس باید مجالس دولت‌ساخته را نیز به ادبیات سیاسی کشور افزود! مقاله شرق به این جا رسیده که: به‌نظر می‌رسد در سطوح پایین‌تر، روزنه‌هایی برای تخلف موثر و نه تقلب وجود دارد و همچنان که معاون‌اول رییس‌جمهوری در نامه خود عنوان کرده ١٧٠ کاندیدای ‌مجلس با رانت‌ دولتی در صحنه انتخابات حاضر شده‌اند؛ بدیهی است در این شرایط، معقول است اگر انتظار داشته باشیم تمامی متخلفان که حال موضوعیت رفتار آنان علنی شده و حساسیت افکار‌عمومی را در پی داشته، شناسایی و معرفی شوند. گزارشی از تبت آیدین سیارسریع در بخش طنز بی قانون در روزنامه قانون نوشته محمود می اید یک سریال است در ژانر وحشت که آقای احمدی نژاد در شهر‌ری در بخشی از آن فرمودند که: من در سفری در شرق آسیا بودم، پس از سخنرانی من یک پیرمرد بودایی گفت من ۹۰ سال منتظر شنیدن چنین صحبت‌هایی بودم. این طنزنویس به تجسم این صحنه پرداخته و از قول یک شاهد عینی نوشته: ایشان به تبت آمده بود و قرار بود در قصر پوتالا سخنرانی کند. ما هم برای شنیدن سخنرانی به قصر رفته بودیم. آقای احمدی نژاد احساس صمیمیت خاصی می‌کرد برای همین ابتدای سخنرانی‌اش گفت: مالایاااا ... سین جیاااانگ ... بدانند که اون لاماهاااا ... پاتایاااا ... البته مسئولان قصر فورا به ایشان گفتند که اینجا خانواده نشسته است و خواهش کردند که فارسی حرف بزنند. شاهد عینی به نوشته طنزنویس بی قانون: تا اینجای سخنرانی چون کسی نمی‌فهمید آقای احمدی‌نژاد از چه چیزی صحبت می‌کند جو آرامی حاکم بود، ولی از آن لحظه ایشان احساس کرد که باید راجع به بودیسم و حالت عرفانی‌ای به نام نیروانا هم صحبت کند، اوضاع از کنترل خارج شد. شگفت‌انگیز بود. همه داشتند قصر را ترک می‌کردند و آقای احمدی نژاد به صحبت‌هایش ادامه می‌داد. تا حالا ندیده بودم این همه صندلی با آن میزان توجه و دقت به سخنان یک نفر گوش کنند و آن پیرمرد گفت: من نود سال منتظر شنیدن چنین صحبت‌هایی بودم. صادرات ریزگرد کارتون امین منتظری، بی قانون ریزگردها مهم ترین موضوع داخلی روزنامه های امروز است که همگی مقالات و گزارش هایی با عکس هایی از جنوب کشور دارند و در عین حال خبر داده اند که استان های غربی هم بزودی گرفتار این فاجعه می شوند. علی محقق در سرمقاله ابتکار نوشته یک دهه است که اهالی غرب و جنوب کشور در فصولی از سال پدیده گرد و غبارهای موسمی را تجربه می‌کنند. این پدیده از همان ابتدا و در اواسط دهه هشتاد «ریزگرد عراقی» و گاهی «ریزگرد عربی» نام گرفت و انگشت اتهام در داخل کشور همواره متوجه همسایه غربی و دیگر کشورهای عربی منطقه بود. هرازگاهی هم که ردپاهایی از گردو غبارهای با منشاء داخلی در خوزستان مشاهده شد، باز هم دیوار حاشا بلند شد و اصلا کسی به روی خودش نیاورد که به مدد سیاست های وزارتخانه های نیرو و نفت، بیش از دو سوم تالاب های هورالعظیم و شادگان و... بی آب شده است. به نوشته این مقاله: اواخر بهار امسال در کسری از ساعت طوفانی از ماسه و غبار بر سر اهالی پایتخت آوار شد. گرد و غباری که منشاء آن نه عراقی و نه عربی و نه حتی خوزستانی که تهرانی بود و بیخ گوش پایتخت و در دشت های جنوب غربی تهران شکل گرفته بود و بی دفاعی قلب کشور در مقابل این پدیده را به همه گوشزد کرد. طوفان خردادماه تهران باعث شده تا حداقل در پایتخت کشور حنای قطعیت دادن به عراقی بودن ریزگردها دیگر رنگی نداشته باشد. سرمقاله ابتکار از قول مدیرکل محیط زیست خوزستان نقل کرده که گرد و خاک های اخیر از ماهشهر در جنوب شرق اهواز به سمت مرکز استان و شهرهای شادگان، اندیمشک، دزفول و شوش حرکت کرد و افزوده: با توجه به منشاء و مسیر جدید ریزگردها و جهت باد، احتمالا این بار علاوه بر این که در ساخت ریزگرد خودکفا شده ایم با عبور موج زمستانه ریزگردها از مرز، احتمالا برای اولین بار به عراق هم ریزگرد صادر کرده ایم! باید برگشت به خانه اول گرانی گوشت - کارتون جواد تکجو، اعتماد بیژن بیرنگ در مقاله ای در صفحه آخر اعتماد در میان هیاهو سالگرد انقلاب و مخالفت ها با مذاکرات هسته ای و جنجال ریزگردها از عشق نوشته است چرا که به نوشته این کارگردان و نویسنده: عشق، بحران اصلی این روزهای ایرانی ها است. بحرانی که انگار هیچ‌کس حواسش به آن نیست و در درگیری‌های روزمره، گم و نابود شده. به جوان‌های این روزها نگاه کنید؛ به نسل سومی‌های در آستانه میانسالی و این نسل چهارمی‌های تازه از راه رسیده؛ حرف همدیگر را نمی‌فهمند، اصلا یکدیگر را نمی‌فهمند. کافی است به دهه هفتادی بگویی: « تو دهه هفتادی هستی»، سریع شاکی می‌شود که نه من متولد ٦٩ هستم و دهه شصتی حساب می‌شوم. حواسش هم نیست که همین جمله، همین جواب، چقدر از بحران و گسل میان نسل‌ها حرف می‌زند. این هنرمند در ادامه مقاله خود اضافه کرده: همین است که کسی نمی‌بیند که در روابط ما، آن شور هستی نیست و همه همدیگر را متهم می‌کنیم، پرخاشگر شدیم، عصبی هستیم و هیچ‌وقت از هیچ‌چیزی راضی نمی‌شویم. عشق در جامعه ما تعطیل شده و نسل جوان ما، نسل فراموش شده‌ای است که کسی کاری به آنها ندارد. نسلی که تا چشم باز کرده با دغدغه و ترس بوده و حالا هم آنقدر به دنبال دغدغه‌های روزمره است که حواسش نیست، آنچه از عشق می‌داند کم است، گنگ است و در لایه‌های مفاهیم سنگین، بیخود پیچیده و تودرتو می‌شود. توصیه نویسنده مقاله اعتماد این است که برگردیم به خانه اول. به همان جایی که مادربزرگ‌ها توی قصه‌ها تعریف می‌کردند و این روزها، همه با آن مشکل دارند و تعریفش را گم کرده‌اند. می‌گویم باید برگردیم به عشق و دوباره به زندگی با عشق نگاه کنیم. به عزیزترین جای زندگی‌مان؛ آنجایی که قلب‌مان می‌تپد و انگیزه ادامه می‌شود. به جایی که همه انگار گمش کردیم و یادمان رفته. تا عشق نباشد، زندگی هم تعطیل می‌شود.
روزنامه های صبح امروز تهران در آستانه سالروز انقلاب در صدر اخبار خود با تیترهای بزرگ از مردم دعوت کرده اند که فردا در راهپیمایی های ۲۲ بهمن که هر ساله برگزار می شوند همبستگی خود را به نمایش بگذارند. رسانه های تندرو و اصولگرا بر شعارهای ضد آمریکایی به عنوان انگیزه اصلی راهپیمایی ها یاد کرده اند در حالی که رسانه های اصلاح طلب و هوادار دولت با اشاره به مذاکرات هسته ای و تازه ترین گفته های آیت الله خامنه ای از مردم خواسته اند راه پیمایی ها را میدان برخوردهای سیاسی نکنند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ سه شنبه ۲۱ بهمن
با این حال او تنها شاعر و نویسنده نبود. او از جوانی مقالات بسیاری درباره نظریات تئاتری خود نوشت. به ویژه در تقابل با فعالیت فرهنگی حزب نازی که می‌کوشید جوانان را به ایده‌های نژادپرستانه جذب کند، او نمایشنامه‌های آموزشی خود را نوشت. برشت معتقد بود که برای خنثی کردن تبلیغات رژیم نازی، تئاتر باید زحمتکشان را به مقاومت و اعتراض برانگیزد. برای رسیدن به همین هدف بود که او تئاتر اپیک یا روایتی را پایه‌گذاری کرد. برتولت برشت از مخالفان جدی آیین هنر برای هنر بود. او به هنر متعهد باور داشت، هنرمندان را در برابر جامعه مسئول می‌دانست و اعتقاد داشت که هنر تنها برای سرگرمی نیست، بلکه باید به جامعه خدمت کند و به ویژه زحمتکشان را که به حقوق خود آشنا نیستند، به فکر وا دارد. تئاتر او، به پیروی از سنت گرانقدر کانت، تئاتری خردگرای است، به این معنی که بیش از تأثیر احساسی بر تحلیل موقعیت‌های واقعی، از دیدگاه طبقاتی و با در نظر گرفتن منافع رنجبران، تکیه دارد. بر پایه همین رهیافت تحول‌طلبانه بود که او راه خود را از تئاتر سنتی جدا کرد، سبک تازه‌ای در تئاتر پدید آورد و مقالات نظری بسیاری در تعریف و تشریح آن نوشت. برشت سیر تئاتر جهان تا روزگار خود را تئاتر ارسطویی خواند، زیرا این تئاتر همچنان بر پایه همان اصولی استوار بود که بیش از دو هزار سال پیش توسط ارسطو بیان شده بود. جانمایه این تئاتر محاکات یا تقلید بود و هدف اصلی آن تزکیه یا پالایش روحی تماشاگر (کاتارسیس). به بیان ساده و روشن: این تئاتر قصد داشت تماشاگر را چنان شیفته و مجذوب کند که از راه همذات‌پنداری با شخصیت‌های نمایش به اعتلای روحی دست یابد. برشت به شالوده نظری این تئاتر، از جمله در نظریات هم‌میهن خود شیلر، حمله کرد و گفت این تئاتر دستگاهی بسته و ایستاست، تنها احساسات تماشاگر را به بازی می‌گیرد، همچون مخدری قوی او را به طور موقت به رخوتی لذت‌بخش فرو می‌برد اما در نهایت او را کودن و ابله رها می‌کند تا همچنان پیرو و مدافع "وضع موجود" باشد. نمایی از تله تئاتر 'زندگی گالیله' نوشته برتولت برشت، محصول ۱۹۶۴ بی بی سی اما هنرمند متعهد که به تحول انقلابی جامعه معتقد است، باید تئاتری خلق کند تا تماشاگران را به دگرگون ساختن وضع موجود مجاب و توانا سازد. کارل مارکس زمانی گفته بود: "وظیفه فیلسوفان نه تفسیر جهان، بل تغییر آن است". بیشتر بخوانید: برشت؛ گرزیران از افسونگری، ابهام و پیچیدگی بازپرسی از برشت در آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، فضای اختناق‌آمیزی در آمریکا حاکم شد. داشتن افکار مترقی "جرم" به حساب آمد، نیروها و روشنفکران چپگرا "عناصر دشمن" خوانده شدند. راست‌گرایان افراطی به سرکردگی سناتور جوزف مک‌کارتی کارزار مخوفی علیه هنرمندان و نویسندگان مترقی به راه انداختند. تقریبا تمام هنرمندان و نویسندگان خوب و شایسته با "کمیته تحقیق درباره فعالیت‌های ضدامریکایی" سروکار پیدا کردند. ادگار هوور، که از سال ۱۹۲۴ تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۲ در رأس اف‌بی‌آی بود، لشکری از مزدوران خبرچین را برای تعقیب بهترین روشنفکران آمریکا اجیر کرده بود. برخی از این عناصر دست‌آموز بعدها به مقامات بالا رسیدند. تمام کسانی که زمانی در آمریکا نسبت به خطر نازیسم و فاشیسم هشدار داده و مبارزه با آن را خواستار شده بودند، در مظان عقاید کمونیستی قرار گرفتند و به "به خطر انداختن امنیت ملی" متهم شدند. برتولت برشت که در سانتامونیکای کالیفرنیا زندگی می‌کرد، روز ۳۰ اکتبر ۱۹۴۷ "برای ادای پاره‌ای توضیحات" به واشنگتن فرا خوانده شد. برشت اظهاریه‌ای درباره وضعیت خود نوشته بود که پس از ادای سوگند و معرفی خود، تقاضا کرد آن را در دادگاه بخواند. او در این اظهاریه از جمله نوشته بود: "گمان می‌کنم برخی از شعرها و نمایشنامه‌هایی که من در مبارزه با رژیم هیتلر نوشته‌ام، موجب احضار من به این دادگاه شده‌اند. فعالیت‌های من، حتی آنها که مستقیم علیه هیتلر هستند، صرفاً جنبه ادبی دارند و به هیچ جا وابسته نیستند. من به عنوان مهمان ایالات متحده، از دخالت در امور سیاسی این کشور، حتی به صورت ادبی، خودداری کرده‌ام.... با هلنه وایگل٬ سومین همسرش اکنون که در برابر کمیته فعالیت‌های ضدامریکایی قرار گرفته‌ام، مایلم برای اولین بار چند کلمه‌ای درباره مسائل امریکا صحبت کنم. با توجه به تجاربی که به عنوان شاعر و نمایشنامه‌نویس در این دو دهه اخیر کسب کرده‌ام، می‌خواهم بگویم که ملت بزرگ آمریکا زیان جبران‌ناپذیری خواهد دید اگر به هرکس اجازه دهد که از رقابت آزاد در حوزه‌های فرهنگی جلوگیری کند یا هنر را از آزادی محروم سازد، زیرا بدون آزادی از هنر هیچ چیز باقی نخواهد ماند. ما در جهان خطرناکی زندگی می‌کنیم. امروزه وضع تمدن ما به نحوی است که برای برخورداری از سعادت و آسایش هرگونه امکانی در اختیار داریم، اما در عمل از فقر و محرومیت زیاد دور نیستیم. ما از جنگ‌های بزرگ بسی رنج برده‌ایم، اما گویا جنگ‌های وحشتناک‌تری در پیش است، که تنها یکی از آنها می‌تواند تبار انسانی را یکسره از روی زمین محو کند. شاید ما نمونه آخرین نسل نوع بشر باشیم." برشت متن خود را به انگلیسی برگردانده و برای خواندن در دادگاه آماده کرده بود. اما رئیس دادگاه پس از نگاهی گذرا به نوشته برشت، آن را "نامربوط به جریان بازرسی" دانست و با قرائت آن مخالفت کرد. اریک بنتلی، پژوهشگر بریتانیایی مقیم امریکا، که در سال ۱۹۴۹ در زوریخ با برشت درباره دادگاه او گفت‌وگو کرده، می‌نویسد: برشت از جریان دادگاه راضی بود و با خنده گفت: "آنها اصلا به بدی نازی‌ها نبودند. نازی‌ها هرگز نمی‌گذاشتند که من در دادگاه سیگار بکشم. در واشنگتن به من اجازه دادند که سیگار بکشم و من این طور می‌توانستم بعد از هر سؤالی پکی بزنم و خودم را برای جواب آماده کنم". بیشتر بخوانید: زنان زندگی برتولت برشت سند روسفیدی برشت برتولت برشت هنرمندی معترض بود که با نظم موجود سر سازش نداشت. با وجود سرشت اعتراض‌آمیز هنرش، او بنا به جهان‌بینی انقلابی، خود را مدافع "حکومت زحمتکشان" می‌دانست، اتحاد شوروی و نظام سیاسی مخلوق آن را تحقق آرمان سوسیالیستی می‌دید. او در دهها شعر و مقاله از جبهه ضدفاشیستی، به رهبری اتحاد شوروی، حمایت کرد و به تلافی جوایز لنین و استالین را برنده شد. در کنار شوستاکوویچ آهنگساز و پیانیست برجسته روس یادداشت‌های روزانه و اشعاری که پس از مرگ برتولت برشت منتشر شد، نشان می‌دهد که او با وحشت و نگرانی روند انحطاط اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی را به سوی نظامی سرکوبگر و خودکامه دنبال می‌کرده است. برخی از دوستان هنرمند برشت مانند مایرهولد و ترتیاکوف در اتحاد شوروی قربانی تصفیه‌های استالینی شدند و این نمی‌توانست از دید برشت پنهان بماند. این واقعیت که او پس از فرار از آلمان، به جای اتحاد شوروی، که کعبه آمال کمونیست‌ها به شمار می‌رفت، امریکا را انتخاب کرد، به اندازه کافی گویاست. برشت که در سال ۱۹۴۸ به امید برپایی "آلمان بهتر" به آلمان شرقی رفت، از نزدیک شاهد بود که آن نظام هر روز از آرمان‌های سوسیالیستی دورتر می‌شود. "دولت کارگران و دهقانان" در روز ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳ تمام ماسک‌ها را از صورت برداشت و قیام کارگران معترض را با تانک و مسلسل جواب داد. برشت با قطعه شعری هجوآمیز نشان داد که وجدان او همچنان بیدار است و زیر بار تعصبات و "کوری ایدئولوژیک" به خواب نرفته است: برشت که از حدود یک سال قبل بیمار بود، روز دهم اوت ۱۹۵۶ برای آخرین بار به تئاتر رفت. با شاگردان و اطرافیان خود گفت‌وگو کرد و به آنها گفت از پیشرفت آنها و رونق کار تئاتر خوشحال است و می‌داند بدون او همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. احساس ضعف می‌کرد و ناگزیر شد زودتر به خانه برگردد. چارلز لافتن در نمایی از تئاتر گالیله به کارگردانی جوزف لوزی سه روز بعد در خانه دچار تپش قلب شد و فشار خونش به شدت پایین افتاد. شامگاه روز بعد ۱۴ اوت نزدیک نیمه‌شب نفس او در قفسه سینه محبوس ماند. خطاب به پزشکی که می‌کوشید قلب او را به کار اندازد، گفت: "راحتم بگذارید!" این آخرین کلام برشت بود. هنگام مرگ تنها ۵۸ سال داشت. گفته‌اند که نارسایی قلبی او بیماری ساده‌ای بود اما پزشکان درست تشخیص نداده بودند. بیشتر بخوانید: به آیندگان؛ برتولت برشت برشت، این ماده‌گرای سرسخت، سه سال قبل از مرگ در نامه‌ای به همسرش هلنه وایگل درباره کفن و دفن خود رهنمودی کامل داده بود، از جمله: پیش از آن که به گورم بگذارید، دشنه‌ای به قلبم فرو کنید تا مبادا زنده به گور شوم. تابوتم را از پولاد محکم بسازید، چون دلم نمی‌خواهد خوراک کرم‌ها شوم... یک سال پیش از آن، روزی که مرگ خود را نزدیک دیده بود، یادداشتی برای "آکادمی هنرهای کشور" فرستاد، با این مضمون: "پس از مرگ مایل نیستم در جایی در انظار مردم یا نمایش عموم دفن شوم. بر سر گورم هیچ نطقی خوانده نشود. مایلم در گورستان نزدیک خانه‌ام در خیابان شاوسه دفن شوم". بنا به خواست خودش در گوری ساده خفته است و بر سنگ مزارش تنها نامش حک شده: برتولت برشت.
۱۴ اوت ۲۰۱۶ شصت سال از مرگ برتولت برشت٬ شاعر و نمایش‌نامه‌نویس مشهور آلمانی می‌گذرد.
برتولت برشت؛ هنرمندی که دنیا را پرآشوب می‌خواست