text
stringlengths
300
261k
چرا جامعه‌های برابر کارآمدتر هستند؟ حسین هوشمند | پژوهشگر فلسفه سیاسیکشورهای صنعتی به‌قدر کافی ثروتمند هستند، رشد اقتصادی در این کشورها به‌حدی پیش رفته است که می‌تواند شرایط مادی را برای عموم مردم بهبود بخشد. به‌رغم این، افراد محروم نه تنها از شرایط زندگی بسیار بدی رنج می‌برند بلکه سلامتی آنها در خطر نابودی است. شواهد تجربی فراوانی وجود دارند مبنی بر این که نابرابری آثار بسیار جدی بر سلامت جسم و جان کسانی می‌گذارد که بهره اندکی از مال و منال دارند. نابرابری موجب زندگی ناسالم، ناشاد و کوتاهی عمر می‌شود. خشونت، اعتیاد و. را باعث می‌گردد. روابط آدم‌هایی را که در یک جامعه اما در طبقات اجتماعی - اقتصادی متفاوتی به دنیا آمده‌اند، تخریب می‌کند و اعتماد اجتماعی را از بین می‌برد. به مصرف‌گرایی بی‌رویه دامن می‌زند که نهایتا منابع این کره خاکی را خواهد بلعید.به‌طور کلی کیفیت زندگی ( quality of life ) همه شهروندان عمیقا تحت ت ثیر نابرابری‌های اقتصادی قرار دارد. پاره‌ای پژوهش‌ها نشان می‌دهند که رشد نابرابری‌های اجتماعی - اقتصادی در سه دهه اخیر مهمترین منبع و منش کثیری از بیماری‌ها و بحران‌های اجتماعی در جهان کنونی است. 1 در یکی از مهمترین پژوهش‌های مذکور، یعنی کتاب The Spirit Level : Why More Equal Societies Almost Always Do Better ، ریچارد ویلکنسون ( Richard Wilkinson ) - که چهل سال در زمینه سیاست‌گذاری بهداشت تحقیق کرده است - و کیت پیکت ( Kate Pickett ) متخصص اپیدمیولوژی، با بررسی و تحلیل داده‌ها و اطلاعات فراوانی از منابع سازمان ملل، سازمان بهداشت جهانی، بانک جهانی و مرکز آمار آمریکا و. نشان می‌دهند که شواهد علیه نابرابری به‌قدری عظیم و گسترده است که غیر قابل انکار هستند.داده‌ها و اطلاعات آنها، دامنه گسترده‌ای از مشکلات و نابسامانی‌های اجتماعی به‌خصوص در زمینه بهداشت و سلامت را آشکار می‌سازند که ناشی از نابرابری‌های اقتصادی است. آنها با بررسی شاخص ارزیابی کیفیت زندگی یا رفاه یا محرومیت براساس داده‌های مذکور، نشان می‌دهند که ارتباط نیرومندی بین سطح نابرابری‌های اقتصادی با پیامدهای اجتماعی آنها دارد. این پژوهش نشان می‌دهد که در ژاپن، کشورهای اسکاندیناوی (دانمارک، سوید و نروژ) شیب این نسبت به‌طور قابل ملاحظه‌ای کم است، اما در آمریکا، انگلستان و پرتقال این شیب بطور نامطلوبی زیاد است. کانادا، استرالیا و اروپای قاره‌ای در وضعیت متوسطی قرار دارند.ثروت ملی یا درآمد سرانه افراد چندان اهمیتی در شاخص مذکور ندارند. به‌طور مثال، آمریکا یکی از ثروتمندترین کشورهاست و دارای افراد کثیری با درآمد سرانه بسیار بالا است، با وجود این کمترین سطح طول عمر را در بین کشورهای توسعه یافته دارد. میزان خشونت و خصوصا قتل عمد بسیار فاجعه‌بار است. جرایمی که با خشونت همراه هستند بیشترین ارتباط را با میزان نابرابری دارند. به‌خصوص در بین جوانانی که فاقد تحصیلات و منابع اقتصادی ضروری برای رسیدن به یک منزلت اجتماعی مطلوب و کسب شهروندی کامل هستند، تجربه زندگی روزانه در پایین‌ترین لایه‌های جامعه، خشم و نفرت روزافزون آنها را دامن می‌زند.این پژوهش نشان می‌دهد که نه‌تنها فقرا، بلکه کل افراد جامعه از نابرابری ت ثیر می‌پذیرند. مطابق با این پژوهش، نسبت بین نابرابری از یک‌سو و فقر سلامت جسمی و روحی و بحران‌های اجتماعی از سوی دیگر به‌حدی عمیق است که نمی‌توان آن را امری تصادفی توصیف کرد. افراد بسیاری در آمریکا و انگلستان - که نابرابری‌های اقتصادی عمیق و گسترده‌ای وجود دارد - گرفتار مشکلات ذهنی و روحی هستند و به‌شدت از سلامت روان رنج می‌برند.ویلکنسون و پیکت، جوامع نابرابر را ناکارآمد ( dysfunctional ) توصیف می‌کنند. یک از نتایج اسف‌باری که این پژوهش به آن اشاره می‌کند این است که در کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان، نابرابری اقتصادی و اجتماعی چندان نهادینه شده است که یک چهارم جمعیت‌شان از نظر ذهنی و روحی بیمار هستند. این نوع رشد و توسعه اقتصادی بسیار نامتوازن است و اگر بخواهیم از زبان پزشکی وام بگیریم، می‌توان گفت این نحوه رشد اقتصادی چیزی نیست جز از نوع بدخیم آن. در این کتاب، رویکرد پاره‌ای از روان‌شناسان که بر این باورند که فقر سلامت روان بسیاری از افراد از طریق رفتاردرمانی شناختی ( cognitive behavioral therapy ) به آسانی قابل درمان است، مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. نویسندگان این کتاب می‌گویند مصرف‌گرایی، از خودبیگانی، اضطراب، انزوا یا طردشدگی و احساس غربت و تنهایی از پیامدهای نابرابری اجتماعی و اقتصادی هستند و بنابراین، نمی‌توان به‌مدد راهکارهای فردی به آنها پاسخ داد. به بیان دیگر، این قبیل مسایل صرفا راه حل فردی ندارند. بحران‌های اجتماعی ریشه در ساختار اساسی جامعه دارند. مهمترین درسی که این کتاب می‌آموزد این است که جوامعی که برابری بیشتری دارند همواره بهتر عمل می‌کنند، یعنی کارآمدتر هستند. نکات مذکور ما را به ت مل در نظریه عدالت اجتماعی یا عدالت توزیعی فرامی‌خوانند.عدالت اجتماعی چیست؟غالبا عموم افراد فکر می‌کنند که می‌دانند عدالت چیست و برای اینکه عدالت تحقق بیابد چه باید کرد. آنها (شاید متناسب با دانش و تخصصی که دارند) به‌طور قاطعانه یا مدافع عدالت اجتماعی هستند یا مخالف آن. اگرچه درک آنها از عدالت بسیار اجمالی و ابتدایی است. گذشته از عامه مردم، فعالان سیاسی هم غالبا به‌واسطه درگیر شدن در رقابت‌های حزبی یا اعتماد به صندوق ر ی اصولا وقت و انگیزه‌ای برای فکر کردن درباره عدالت ندارند. بنابراین، اغلب افراد در برخورد با مسایل سیاسی و اجتماعی به همان فهم ابتدایی و ساده خودشان اکتفاء و اتکاء می‌ورزند. هنگامی‌که مردم با فقر شدید یا حاشیه‌نشینی روبرو می‌شوند، یا وقتی که فیلم یا عکسی از زندگی فلاکت‌بار فقرا را می‌بینند به فکر عدالت اجتماعی می‌افتند. آنها ممکن است با ت ثر یا خشم بگویند که فقرا و خانواده‌هایشان مانند دیگران باید غذا، پوشاک، و سرپناه داشته باشند، و نسبت به این سیکل فقر یعنی استمرار نسل به نسل آن معترض باشند. اما آنها فاقد یک نظریه‌درباره عدالت اجتماعی هستند تا نشان دهد رنج‌ها و مصایب محرومین و فقرا معلول شرور متعدد و درهم بافته‌ای است و اینکه تبیین کند که چگونه می‌توان به‌طور موثر به درمان آنها اقدام کرد؟اگر کسی به‌طور تخصصی‌تر به مطالعه در این مسایل بپردازد (مثلا در زمینه فلسفه سیاسی تحصیل کرده باشد) آنگاه ممکن است مس له عدالت اجتماعی یا عدالت توزیعی را جدی بگیرد. مس له عدالت هنگامی به‌طور معنادار مطرح می‌شود که افراد به ارزش‌هایی نظیر اینها باور داشته باشند: برابری اخلاقی همه انسان‌ها، نیاز همه آدمیان به یک سلسله آزادی‌های اساسی، وابستگی این آزادی‌ها به پاره‌ای از چیزهای مادی (مانند ثروت و درآمد)، و اینکه دولت باید توزیع آنها را بین اعضای جامعه ت مین و تضمین کند. ارزش‌ها و باورهای مذکور، ضرورت و مبانی عدالت توزیعی نزد لیبرال‌های برابری‌خواه را تبیین می‌کند. این باورها نشان می‌دهد که نظریه عدالت توزیعی با سوالاتی اساسی در باره فرد، جامعه، و دولت گره خورده است.ایده عدالت اجتماعی یا عدالت توزیعی مفهوم جنجال‌برانگیزی است که در دو قرن گذشته در مباحث سیاسی محوریت داشته است، چهار جریان فکری مسلط در فضای آکادمیک و روشنفکری غرب پدید آمده‌اند که به دلایل متفاوت، مفهوم عدالت توزیعی را رد می‌کنند یا تقلیل می‌دهند. این جریان‌ها عبارتند از: 1 ٫ مرتجعین ( reactionaries ): از افرادی مانند ماندویل Mandeville ، مالتوس Malthus ، برک Burke و تاونسند Townsend گرفته تا داروینیست‌های اجتماعی و نیولیبرالیست‌ها. آنها مخالف هر نوع یارانه دولتی برای فقرا هستند و معتقدند در عدالت مفهوم توزیع نهفته نیست. آنها بر این باورند که گرسنگی در ایجاد انگیزه در فقرا مفید و کارآمد است و خواستار لغو قانون حمایت از فقرا هستند. تاونسند می‌گفت: "فقرا مانند دیگر مردم نیستند، موجودات استثنایی، ذاتا گستاخ، شرور و بدطینت که مناسب کارهای پست و فرومایه‌اند." همین ایده در هربرت اسپنسر هم دیده می‌شود. در واقع، مفاد این استدلال هر چند وقتی به اشکال گوناگون بازسازی می‌شود و علیه سیاست رفاهی دولت‌ها به‌کار گرفته می‌شود. 2 . پوزیتویست‌ها: آنها به‌دنبال حذف زبان اخلاقی از تمام علوم اجتماعی‌اند و می‌خواهند مسایل اجتماعی را از منظر علمی محض تحلیل کنند نه از دیدگاه اخلاقی. مثلا ای جی آیر می‌گفت: مفاهیمی مانند قرارداد اجتماعی و اراده عمومی حتی یک دقیقه تاب تحلیل منطقی را ندارند و او هم جایگزینی برای آنها نمی‌شناسد. پوزیتویست‌ها، مسایل فلسفه سیاسی را یا به اختلافات درباره واقعیت تقلیل می‌دهند - که باید در علوم اجتماعی حل و فصل شوند - یا به بیان ذهنی عواطف فرو می‌کاهند - که اصولا عقلانی نیستند. بنابراین تنها، تحلیل منطقی مفاهیم می‌ماند. بنابراین، آنها قادر نیستند هیچ نظریه‌ای درباره عدالت اجتماعی ارایه کنند. 3 . مارکسیست‌ها: آنها هم خواستار محو زبان اخلاقی و خصوصا عدالت (حقوق و.) هستند اگرچه نه به دلایل علمی. بسیاری از مارکسیستها بر این گمانند که عدالت نه تنها مهمترین فضیلت نهادهای اجتماعی نیست بلکه در یک جامعه خوب اساسا نیازی به آن نیست. عدالت هنگامی ضروری است که بستر یا زمینه نیاز به عدالت یا مقتضیات عدالت ( Circumstances of Justice ) - یعنی شرایطی که نوعی تضاد منافع را ایجاد می‌کند - وجود داشته باشد، آنگاه اصول عدالت راه‌حلی برای این تضاد محسوب می‌شود. این اوضاع و زمینه دو دسته‌اند:الف) اهداف متعارض ب) منابع مادی محدود. اگر مردم در اهداف‌شان اختلاف داشته باشند یا گرفتار منابع محدود باشند، آنگاه ناگزیر تضاد و تعارض منافع (یا ادعای حقوق) پیش می‌آید. مارکسیست‌ها مدعی‌اند که اگر ما بتوانیم هر کدام از این دو عامل ایجاد تعارض - یعنی اهداف متضاد و منابع محدود - را از بین ببریم، در نتیجه نیازی به نظریه برابری حقوقی (یا عدالت) نخواهیم داشت بلکه نبود آن بهتر است از بودن آن. به گمان مارکس، به‌رغم اینکه عدالت به حل تضادها کمک می‌کند اما به ایجاد تضادهای دیگر منجر می‌شود یا موجب تنزل حس طبیعی اجتماعی بودن در افراد می‌گردد. مارکس می‌گوید با توجه به شرایط جهان سرمایه‌داری، عدالت مت سفانه یک ضرورت است اما در جامعه مطلوب (یعنی جامعه کمونیستی) با وجود فراوانی منابع، یک مانع است.رویکرد منفی مارکس به عدالت ریشه در دیدگاه کلان او دارد. مارکس بر این باور بود که کمونیسم نیاز به اغلب مفاهیم و مقولات متعلق به لیبرالیسم از جمله حقوق، مدارا، دموکراسی انتخابی، احزاب سیاسی رقیب، حاکمیت قانون و بازار آزاد را برطرف خواهد کرد. مفاهیم مذکور جنبه درمانی برای بحران‌های اجتماعی، فرهنگی، مادی و معرفت شناختی دارند که روزی فرا می‌رسد که می‌توان از دست همه آنها راحت شد. مارکس جامعه‌ای را فارغ از کمبود، تضاد منافع اقتصادی، جدایی‌های قومی و نژادی در نظر داشت. چنین جامعه‌ای نیازی به نهادهایی که دولت لیبرال برای درمان و حل این مسایل ایجاد کرده است نخواهد داشت. به‌علاوه، به گمان مارکس درگیر شدن در بحث‌های اخلاقی درباره این نهادها چیزی نیست جز دور شدن از مس له واقعی، یعنی انقلاب اجتناب‌ناپذیر پرولتاریا. پیامد رویکرد منفی مارکس به اخلاق و عدالت اجتماعی این بوده است که تا سال‌های اخیر - به استثنای جریان مارکسیسم تحلیلی - تعلق خاطر جدی در جهت بسط یک نظریه هنجاری درباره عدالت در سنت مارکسیستی پدید نیامده است. 4 . فایده‌گرایان ( utilitarians ): آنها مشکلی با زبان اخلاقی ندارند اما تمام اخلاقیات را فقط به یک اصل تقلیل می‌دهند: لذت ( pleasure )، شادکامی( happiness ) یا آسایش ( well - being ). به‌علاوه، فایده‌گرایان براین باورند که خیر فرد باید مغلوب خیر جامعه باشد جرمی بنتام می‌گوید که "هیچ حقی وجود ندارد که وقتی الغای آن به نفع جامعه باشد نتواند ملغی و باطل شود". اگر مس له اساسی عدالت را دفاع از افراد در مقابل قربانی کردن آنها برای هر نوع خیر اجتماعی فراگیرتر بدانیم، در این صورت فایده‌گرایان جای اندکی برای فضیلت عدالت اجتماعی باز می‌گذارند. از این رو، به‌رغم اینکه بنتام و به‌خصوص جان استوارت میل و به تبع او سیدویک بر نوعی برنامه رفاه برای کاهش فقر توجه جدی داشتند اما مبانی اخلاق فایده‌گرایانه قادر به ارایه یک نظریه عدالت توزیعی قابل دفاعی نیست.نظریه "عدالت به‌منزله انصاف"از آغاز قرن نوزدهم تا نیمه دوم قرن بیستم آثار جدی در فلسفه سیاسی متعلق به یکی از جریان‌های مذکور بود که همه آنها فاقد یک نظریه معقول در باره عدالت بودند. جان رالز ( 1921 - 2002 ) برجسته‌ترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم - با انتشار نظریه‌ای درباره عدالت (در سال 1971 )، دریافت‌های خام و متعارضی که در دو قرن گذشته درباره توزیع عادلانه منافع و مزایا وجود داشت را سروسامان داد و برای نخستین بار، تبیین دقیق و روشنی از عدالت توزیعی ارایه کرد.رالز به فلسفه اخلاق - پس از حملات مارکسیست‌ها و پوزیتیویست‌ها علیه آن - جان تازه‌ای بخشید و موجب شد تا نظام‌های اخلاقی (یعنی تفکر در باره ارزش‌ها و هنجارها) حیات و رونق تازه‌ای بگیرند. او بر این باور بود که نظام‌های اخلاقی محصول جامعه بشری است و برای حل مشکلات زندگی جمعی پدید آمده‌اند. از دیدگاه رالز، نظام اخلاقی اگر نتواند طرحی برای حل مسایل مناقشه‌برانگیز ارایه دهد، بی‌فایده است. به بیان دیگر، نظام اخلاقی بی‌ثمر است مگر اینکه نوعی فرآیند تصمیم‌گیری را فراهم آورد.اما، رالز به فیلسوفان اخلاق هشدار می‌دهد که آنها نباید تصور کنند که می‌توانند برای تمام مسایل اخلاقی که در زندگی آدمیان پدید می‌آیند راه حل ارایه دهند او می‌گوید: "حل و فصل مس له عدالت اجتماعی - یعنی عدالتی که بر ساختار اساسی جامعه اطلاق می‌شود آسان‌تر خواهد بود تا حل و فصل موارد دشوار در زندگی روزمره". وی می‌افزاید که اگر عدالت در ساختار اساسی جامعه حل و فصل شود به حل‌و‌فصل مسایل و بحران‌های اخلاقی روزمره (مانند انزوا و طردشدگی، اعتیاد، بی‌اعتمادی، طلاق و.) هم کمک می‌کند یا لااقل شدت و دشواری‌های آنها کمتر خواهد شد.موضوع عدالت: ساختار اساسی جامعهبر خلاف نظریه‌های رایج اخلاقی که معطوف به ارزیابی اخلاقی رفتار و منش افراد ( ethics ) است جان رالز با طرح نظریه "عدالت به‌منزله انصاف" به ارزیابی اخلاقی نهادهای اساسی جامعه می‌پردازد. تمرکز و ت کید او بر عدالت اجتماعی از این بصیرت نش ت می‌گیرد که دانش اخلاقی ( ethics )، به‌طور روزافزون از تبیین جنبه‌های مهم جوامع مدرن ناتوان است. چنین جوامعی، مسایل اجتماعی کلانی (مانند نابرابری، فقر و بیکاری) را دامن می‌زنند که بهتر می‌توان از طریق نهادها به آنها پرداخت تا با تحلیل اخلاقیات یا رفتارهای متقابل افراد.برتری تحلیل اخلاقی نهادین ( institutional ) در حوزه اقتصادی، یعنی جایی که با نابرابری‌ها و محرومیت‌هایی مانند فقر و بیکاری مواجه هستیم، بهتر درک می‌شود. نظریه‌های اخلاقی رایج با ترغیب افراد به صدقه دادن، به رفع چنان محرومیت‌هایی فرا می‌خوانند. اما، التزام به تکالیف اخلاقی ایجابی (یعنی احسان و کمک به دیگران) - خصوصا در کشورهای انگلوفن - بسیار نادر است یا اصلا خبری از آن نیست. در این کشورها، اخلاق فردی عمدتا مبتنی بر تکالیف سلبی، یعنی آسیب نرساندن به دیگران است. از این رو، در جوامع کنونی، این امر فراتر از خواست و توان افراد است که انتظار داشته باشیم روابط روزمره اقتصادی‌شان را طوری تنظیم کنند که باعث بدتر شدن وضعیت فقر و بیکاری در جامعه نشوند. هرگونه دستورالعمل اخلاقی برای این مقصود، تنها ممکن است موجب احساس گناه در افراد شود، در حالی که رنج‌های محرومین و فقرا را تسکین نمی‌دهد.رالز می‌گوید که عوامل اصلی نابرابری‌ها، محرومیت‌ها و مسایلی مانند فقر، بیکاری، و بحران محیط زیست نهادهای اساسی جامعه هستند. این نهادها دارای دو ویژگی‌اند: الف) از قوه قهریه ( coercive ) برخوردارند، ب) ت ثیر فراگیر و عمیقی بر زندگی ما دارند. از این رو، او ت کید می‌کند که تفکر و توجه اخلاقی ما باید بر طراحی، ساماندهی و اصلاح نظم نهادین یا ساختار اساسی جامعه متمرکز گردد، نه بر رفتارها و غفلت‌های اعضای جامعه. این رویکرد مسیولیت خاصی را بر یکایک ما به منزله شهروندان جامعه مدرن بر عهده می‌نهد: مسیولیت مشارکت در وضع و اجراء نظم عادلانه نهادین جامعه. با در نظر گرفتن جامعه به منزله یک نظام همکاری منصفانه بین شهروندان آزاد و برابر - مناسب‌ترین اصول حاکم بر ساختار اساسی جامعه کدامند؟اصول "عدالت به‌منزله انصاف"رالز کوشیده است برداشتی از عدالت ارایه کند تا دامنه نابرابری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را محدود سازد. او می‌گوید مادامیکه، ما گام‌های اساسی در جهت محدود کردن (یا کاهش) نابرابری اقتصادی - اجتماعی بر نداریم، یا روند امور سیاسی را از چنین نابرابری‌ها پاک نکنیم، بنگاه‌ها و افرادی که از قدرت و منزلت برتری برخوردارند به‌رغم برابری صوری در نظام انتخاباتی - کنترل زندگی ما را در دست خواهند گرفت. رالز می‌افزاید به دلیل اینکه زندگی هر فردی وابسته به همکاری با دیگران است، نباید افراد به‌واسطه بخت و خوش اقبالی مدعی سهم بیشتری از تولید جمعی باشند. از این رو، هر نظام عادلانه اقتصادی، دامنه اختلاف در نوع و سطح زندگی مردم را که ناشی از اختلاف در استعدادها و نعمت‌های طبیعی آنها است، باید به حداقل برساند. باید بر این نظریه که نظام اقتصادی، صحنه رقابت استعدادها و مهارت‌های ذاتی و نژادی (یا عرصه زد و بند ژن‌های برتر) است و بدان‌گونه طراحی شده است که به افراد خوش اقبال و چابک پاداش می‌دهد، مهر خاتمت بنهیم. زیرا که حیات اقتصادی ما بخشی از یک نظام منصفانه مبتنی بر همکاری اجتماعی است که باید سطح معیشت قابل قبولی را برای تمام شهروندان ت مین و تضمین کند. او می‌گوید "تمام ارزش‌های اجتماعی باید به نحو برابر توزیع شوند مگر اینکه توزیع نابرابر به سود همه باشد." اما، برای اینکه نابرابری به نفع همگان تمام شود لاجرم باید به کسانی سود برساند که از منابع ثروت و درآمد بهره کمتری برده‌اند.درکتاب "نظریه‌ای درباره عدالت،" رالز می‌کوشد تا بین ارز‌ش‌های لیبرالیسم کلاسیک و برابری‌خواهی سوسیالیسم سازگاری بخشد. همنشینی آزادی و برابری در اصول دوگانه زیر چنین بیان شده است: 1 . مطابق با اصل اول که ناظر بر "آزادی‌های اساسی برابر" است، تمام شهروندان از حق حداکثر آزادی‌های فردی و سیاسی برابر برخوردارند. این آزادی‌ها شامل آزادی وجدان و تفکر (از جمله آزادی‌های دینی)، حق مشارکت سیاسی، آزادی تجمع، و برخورداری از حق عدالت قضایی است. رالز می‌گوید که هر تیوری درباره عدالت باید تقدم را به آزادی‌های اساسی بدهد. اصطلاح "آزادی‌های اساسی" بیانگر یک سلسله شرایط اجتماعی ضروری برای رشد و به کارگیری کامل توانمندی‌های عقلانی و اخلاقی افراد در طول زندگی‌شان است. از این رو، نمی‌توان این دسته از آزادی‌ها را به بهانه دفاع از ارزش‌های جامعه نقض یا محدود کرد. اصل اول، همچنین شامل فرصت‌های برابر سیاسی است که نفوذ اربابان قدرت و ثروت را در قلمرو سیاست نفی می‌کند. بر وفق این اصل، شهروندانی که انگیزه کافی برای فعالیت سیاسی دارند نباید به‌دلیل فقدان تمکن مالی از حق مشارکت سیاسی محروم گردند. 2 ٫ اصل دوم در نظریه عدالت رالز دارای دو جزء است. جزء اول عبارت است از "فرصت‌های منصفانه برابر" که متضمن محدود کردن دامنه نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی است. این اصل، ایجاب می‌کند که برخورداری از منصب‌ها و مشاغل برای عموم شهروندان به یکسان قابل دسترس باشد. اصل برابری منصفانه فرصت‌ها می‌گوید که افرادی که از انگیزه‌ها و مهارت‌های یکسان برخوردارند فارغ از طبقه اجتماعی‌شان باید دارای شانس و فرصت برابر برای کسب منصب‌ها و موقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی باشند. به بیان دیگر، برخورداری از مقام و منصب‌های عالی اجتماعی - اقتصادی، نباید وابسته به زمینه‌ها و شرایطی باشد که افراد در آن متولد شده و رشد یافته‌اند.به‌رغم اینکه جزء نخست در اصل دوم می‌گوید که همه شهروندان باید از فرصت‌های برابر در کسب مشاغل اقتصادی و دولتی برخوردار باشند، اما ممکن است که کماکان شاهد نابرابری‌های اقتصادی در جامعه باشیم. زیرا افراد، حتی اگر از فرصت‌های برابر برخوردار باشند، پاره‌ای از آنها به‌خاطر بهره‌مند بودن از استعدادها و مهارت‌های ذاتی می‌توانند خود را در عرصه رقابت‌های اقتصادی بالا بکشند. دو گروه از افراد را فرض کنید که گروه اول متشکل از افرادی برخوردار از استعدادهای ذاتی فوق العاده، و گروه دوم شامل افرادی محروم از استعدادهای درخشان. افراد در هر دو گروه به سختی کار می‌کنند اما بهره‌مندی و دستاوردهای آنها از حاصل کارشان متفاوت است و این تفاوت، خواه‌ناخواه، در نوع و سطح زندگی آنها اثرات عمیق و گسترده‌ای بجا می‌گذارد. مشکل از اینجا ناشی می‌شود که اختلاف در حاصل دست‌رنج افراد، ریشه در استعداد و دیگر امکانات طبیعی آدمیان در قمار زندگی دارد. رالز می‌پرسد آیا صرفا به‌دلیل اختلاف در استعداد و مهارت‌های ذاتی، پاره‌ای از افراد باید بهتر از دیگران زندگی کنند؟در پاسخ به این مس له، رالز جزء دوم از اصل دوم یعنی "اصل تفاوت" را که متضمن بیشینه ساختن ( maximize ) چشم‌داشت‌های اقتصادی محروم‌ترین گروه‌های اجتماعی است، مطرح می‌کند. این اصل مهم ایجاب می‌کند که هر نظام عادلانه اقتصادی، دامنه اختلاف در نوع و سطح زندگی مردم را که ناشی از اختلاف در استعدادها و توانمندی‌های طبیعی است، به حداقل برساند. اصل تفاوت به برابری رادیکال یا برابری یکنواخت یعنی هم سطحی درآمدها منجر نمی‌شود. به‌طور مثال، تا این حد قابل هضم و پذیرش است که درآمد یک پزشک جراح از یک کارگر ساده بیشتر باشد، اما نظریه عدالت اقتضاء می‌کند که چنین نابرابری‌هایی به وخیم‌تر شدن وضع افراد کم‌بهره یا محروم در جامعه نیانجامد. به بیان دیگر، رالز به دنبال این است که نظام اقتصادی به گونه‌ای تنظیم شود تا در ساختار آن، به زندگی کم‌بهره‌ترین یا محروم‌ترین افراد جامعه اولویت داده شود.فهم صحیح اصل تفاوت منوط به این است که آن را در پیوند با اصول پیشین در نظر بگیریم به دلیل اینکه اصول مذکور پیامدهای توزیعی مهمی را در بردارند که شامل حقوق و آزادی‌های اساسی، و همچنین محدودیت‌هایی بر ثروت و درآمد به منظور تضمین برابری منصفانه فرصت است. به این اعتبار، می‌توان گفت که مس له کانونی عدالت توزیعی، تعیین محدودیت‌هایی برای استفاده بهینه از مالکیت خصوصی است. مطابق با دیدگاه نیولیبرالیسم یا libertarianism ، افراد باید از حق مالکیت شخصی بهره بگیرند قطع نظر از اینکه، برخورداری از این حق تا چه حد بر آزادی، و به‌طور کلی بر زندگی دیگران ت ثیر می‌گذارد. در مقابل، رالز ت کید می‌کند که حق مالکیت شخصی، تنها در چارچوب حفظ حرمت و استقلال فرد پذیرفتنی است. از این رو، حق مطلق مالکیت خصوصی جزء حقوق ذاتی اشخاص به شمار نمی‌آید و بنابراین، پیش‌شرط رشد قابلیت‌های اخلاقی و عقلی شهروندان تلقی نمی‌گردد.بدین ترتیب، اصول "عدالت به‌منزله انصاف" برابری‌طلبانه است: اصل اول، اصل آزادی‌های اساسی برابر است و اصل دوم دربرگیرنده برابری فرصت و تعیین آستانه برابری است (=اصل تفاوت). اصل تفاوت - که ناظر بر بیشینه ساختن حداکثری چشم‌داشت‌های اقتصادی محروم‌ترین افراد و گروه‌های اجتماعی است - مهمترین مولفه نظریه عدالت توزیعی رالز را تبیین می‌کند. رالز می‌گوید که تفاوت در شایستگی نباید مبنایی برای تفاوت در توزیع مزایای اجتماعی باشد. دلیل این امر این است که شایستگی‌های افراد محصول عواملی هستند که افراد مسیول آنها نیستند. در واقع بخش اعظم توانایی یا قابلیت افراد برای کسب موفقیت در جامعه محصول زمینه خانوادگی، تحصیل و دیگر عوامل محیطی است که برخی افراد از آنها برخوردارند و دیگران نیستند. این‌ها عواملی هستند که افراد در پدید آوردن آنها نقشی ندارند. رالز از این هم فراتر می‌رود و می‌گوید که استعدادهای ذاتی (یا طبیعی) افراد که تفاوت عظیمی در سطح زندگی‌شان را به‌دنبال دارد آنها نقشی در پدید آمدنش ندارند. ما صرفا با چنان استعدادهایی به دنیا می‌آییم، از این‌رو بخت یا شانس افراد نباید عامل برخورداری از مزایای اجتماعی بیشتر شود. گام نهایی در استدلال رالز این است که حتی سعی و کوشش‌های متفاوت نباید مبنای تفاوت در پاداش‌ها باشد. رالز می‌گوید انگیزه و میزان کوششی که افراد می‌کنند خود بخش مهمی از کارکرد عوامل محیطی و استعدادهای طبیعی است. بنابراین حتی تفاوت در کوشش‌های افراد غالبا ناشی از تفاوت در شرایط و بستری است که افراد نقشی و مسیولیتی در قبال آنها ندارند.قرارداد اجتماعیبه‌منظور دفاع از اصول دوگانه عدالت، رالز به بازاندیشی در سنت "قرارداد اجتماعی" هابز، لاک، روسو و کانت می‌پردازد. بر وفق این سنت، صحیح‌ترین روش برای به سامان در آوردن یک جامعه این است که اعضای آن در یک وضعیت فرضی درباره آن به توافق برسند. به این اعتبار، رالز از ما می‌خواهد تا یک حالت فرضی را که وی "وضع اصلی (یا اولیه)" می‌نامد در نظر بگیریم که در چنان وضعی، اصول عدالت حاکم بر جامعه را انتخاب می‌کنیم. فرض این است که در وضعیت آغازین، افراد به‌منزله اشخاصی آزاد و برابر می‌توانند به تعامل اجتماعی منصفانه دست زنند و نیز می‌توانند به‌منزله افرادی خودمختار، معنی و غایت زندگی خویش را برگزینند. در چنین وضعی هر گونه عامل متمایزکننده بین اشخاص مانند نژاد، جنسیت، دین و موقعیت طبقاتی در تلقی ما از عدالت نقشی ندارد. چرا که اساسا ما در "پرده غفلت" نسبت به این تمایزات به سر می‌بریم یعنی به‌کلی از آنها بی خبر هستیم. در پس این پرده غفلت، تمام اوصافی که ما را از یکدیگر متمایز می‌سازد رخت بر می‌بندد و تنها قابلیت‌های مشترک ذاتی ما همچون افراد آزاد و برابر باقی می‌ماند.رالز بر این باور است که در یک "وضع اصلی (یا اولیه)"، اشخاص، اصول دوگانه عدالت وی را انتخاب خواهند کرد. فرض کنید که در چنین وضعی (و با وجود پرده غفلت)، شما می‌خواهید اصول و قواعدی را برای تنظیم روابط اجتماعی برگزینید. شما نمی‌دانید که از چه موقعیت اجتماعی برخوردار خواهید بود اما اخلاقا خود را موظف می‌دانید که مطابق اصول انتخابی خود زندگی کنید. به همین دلیل شما می‌خواهید که قواعد حاکم بر جامعه به‌گونه‌ای باشد که مورد قبول همه اعضاء قرار گیرد، فارغ از اینکه آنها از چه مقام و منزلت اجتماعی برخوردار باشند. رالز می‌گوید که اصول دوگانه "عدالت به‌منزله انصاف" دقیقا چنین تضمینی را می‌دهد. این اصول می‌گویند که قواعد و مقررات اجتماعی تعیین شده می‌توانند از سوی تمام اعضاء آزاد و برابر جامعه مورد قبول قرار گیرند. به دلیل اینکه، اصول یادشده آزادی‌های اساسی و فرصت‌های منصفانه برابر را برای همه تضمین کرده و سطح قابل قبولی از زندگی را، حتی برای کسانی که در موقعیت اجتماعی فروتر قرار دارند، ت مین می‌کند.نظریه "عدالت به‌منزله انصاف" تفسیری است لیبرالی درباره عدالت اجتماعی، زیرا این نظریه به حداکثر آزادی‌های اساسی اولویت می‌دهد آزادی‌هایی که افراد را قادر می‌سازند تا آزادانه به باورهای اخلاقی - دینی شان عمل کنند، درباره ارزش‌های‌شان تصمیم بگیرند و نوع و شیوه زندگی مطلوب‌شان را انتخاب کنند. همچنین این نظریه بر بازار مبتنی بر رقابت آزاد - در مقابل بازار مبتنی بر کنترل دولت - ت کید می‌کند. نظریه عدالت رالز یک نظریه دموکراتیک است زیرا ایجاب می‌کند که نهادهای اساسی حاکم بر جامعه، حقوق اساسی برابر - از جمله حق مشارکت سیاسی - را برای عموم شهروندان تضمین کنند و نیز فرصت‌های برابر در آموزش و اشتغال برای آنها فراهم آورند. این نظریه برابری‌خواه ( egalitarian ) است، زیرا علاوه بر حفظ و ت مین آزادی‌های اساسی برابر و برابری منصفانه فرصت‌ها، متضمن بیشینه کردن مزایا و منافع برای محروم‌ترین افراد جامعه است. 1 - Michael Marmot , Status Syndrome : How your Social Standing Directly Affects Your Health ( Holt Paperbacks , 2005 ).
جامعه و طراحان لباس در جامعه امروزی طراح لباس نقش بسیار مهم و تاثیرگذاری در جامعه دارد. زیرا این طراح با لباس هایی که طراحی می‌کند بر پوشش و فرهنگ جامعه تاثیر می‌گذارد و قالب کلی جامعه را نمایش می‌دهد. پس می‌توان گفت وظیفه یک طراح لباس و جایگاه این شغل در جامعه بسیار حیاتی است و باید توجه زیادی به این رشته هنری شود.در نتیجه آموزش طراحی لباس و تربیت طراحان لباس در یک جامعه با توجه به فرهنگ و اصول آن، از مهم‌ترین مسایل دنیای امروز است. ناگفته نماند که توجه به سلیقه افراد جامعه و به روز بودن نیز در این رشته هنری مهم می‌باشد.در واقع در دوره‌های آموزش طراحی لباس، هنرجو می‌آموزد که با در نظر گرفتن نکات ذکر شده و دیگر اصول، به ایده پردازی بپردازد و با کمک ابزار آنها را روی کاغذ ترسیم کرده و ارایه دهد. و با همراهی تولیدکنندگان طرح هایش را به مرحله تولید برساند.مدرسه مد و لباس مهسا زارع با برگزاری دوره‌های آموزش طراحی لباس در خدمت هنرجویان و علاقمندان به صنعت مد و لباس بوده و آنها را قدم به قدم تا ورود به بازار کار همراهی می‌کند. برای اطلاع از دوره‌های آموزشی به وب سایت مدرسه مد و لباس مهسا زارع رجوع کنید.
در ستایش کودکی و هر دم نو شدن در واژه‌نامه‌های فارسی مفهوم کودکی و مترادف‌هایش به‌طور کلی عبارتند از: کودک، بچه، فرزند، رود (زاد و رود)، نوباوه، طفل، صبی و ولید. بنابر لغت‌نامه‌های دهخدا و معین، ریشه‌ی واژه‌های مترادف کودک و بچه به ترتیب "کوتک" و "وچک" به معنی کوچک، خرد و صغیر است. کلمات فرزند و رود بر محور معنای "زادن"، و کلمه‌ی نوباوه بنا به تعریف دهخدا از روی کلمه‌ی "باوه" به معنی "رسیده و نو" ساخته شده و در اصل به معنی "میوه‌ی تازه‌به دست آمده" است (مترداف نوبر). مترادف‌های عربی موجود در فارسی نیز از ساگن‌ها ( nuance ) یا ریزه‌تفاوت‌ها و دلالت‌های ضمنی ویژه‌ای برخوردار هستند. برای مثال، عبارت "طفل معصوم" با معادل فارسی آن یعنی "کودک بی‌گناه " عینا یکی نیست. بنابراین بار معنایی مفهوم کودکی در فارسی بیش‌تر بر کوچکی دلالت دارد. اما حد و مرز سنی این مفهوم در زبان فارسی تا پیش از گسترش‌یابی ضرورت ترجمه چندان معین و مشخص نبوده است.با بهروز صفدری، مترجم و نویسنده و از اعضای قدیمی جنبش موقعیت‌گرایان در فرانسه درباره‌ی مفهوم کودکی گفت‌و‌گو کردم و اولین سوالم را از این‌جا و نزاع بر سر واژه آغاز کردم. بهروز صفدری عمدتا به خاطر تلاش‌های‌اش در ترجمه و معرفی جنبش سیتواسیونیستی به زبان فارسی، به ویژه جامعه‌ی نمایش اثر گی دوبور (تهران، نشر آگه) شناخته شده است. از میان دیگر ترجمه‌های وی می‌توان به رسوایی شاعران، اثر بنژامن پره، شاعر سورریالیست، اینک آن انسان، و شرحی بر چنین گفت زرتشت نیچه (تهران، نشر بازتاب‌نگار)، در ستایش تن‌آسایی، شامل متن معروف پل لافارک (تهران، نشر کلاغ)، شعر و واقعیت و قطعات عمودی، از روبرتو خواروز (تهران، نشر بازتاب‌نگار) بین‌الملل نوع بشر اثر رایول ونه‌گم (تهران، نشر کلاغ) و فرنچ تیوری و آواتارهایش (به همراه سمیه خواجوندی) اشاره کرد. تحصیلات دانشگاهی او در رشته‌ی جامعه‌شناسی بوده و مقیم فرانسه است.بزرگیان: شما مترجم هستید و شغل‌تان با کلمه است. کلمه کوچک‌ترین واحد معنادار در زبان است. شاید بشود گفت کلمه نوعی کودک در ساختار زبان است. خود همین کلمه‌ی کودک کمی مبهم است و خب طبیعتا این به اندیشیدن درباره‌اش هم سرایت می‌کند.محمد حیدری ملایری در فرهنگ ریشه‌شناختی خود، در برابر ( Child ) و معادل فرانسوی آن ( Enfant ) به جای "کودک" واژه‌ی "فرزند" را ثبت کرده و در توضیح آن نوشته است‌: "شخص، چه پسر و چه دختر، از تولد تا بلوغ معادل ( offspring ) است." هر چند او به علت این دوگانگی در معادل‌گذاری اشاره‌ای نکرده، اما به گمان من با این موضوع روبه‌رو شده که ( Child و Enfant ) در جاهایی به معنی "کودک" و در جاهایی دیگر معادل "بچه و فرزند" است مثلا در عبارت "فرزند زمانه‌ی خود بودن" نمی‌توان کلمه‌ی "کودک" را به کار برد.نکته‌ی دیگر این است که در زبان‌های اروپایی مفهوم کودکی با استفاده‌از چندین ریشه‌ی واژگانی لاتینی و یونانی ساخته شده است و این اتیمولوژی یا ریشه‌شناسی غنی‌تر و پیچیده‌تر از سازوبرگ ریشه‌شناسی فارسی است. مثلا ( Pu riculture ) از ریشه‌ی لاتینی ( puer ) پسربچه هم‌ریشه با سانسکریت ( putra ) و نیز ( puerilis ) (بچگانه، نابخردانه): پرستاری و مراقبت از نوزدان معنا می‌شود. ( P dagogie ) از دو ریشه‌ی یونانی به معنای "کودک" و "بردن، همراهی کردن" (در یونان قدیم، برده‌ای که کودک را به مکتب می‌برد.) است. در معادل‌های فارسی رایج، یعنی آموزش‌گری یا تعلیم و تربیت، نشانی از معنای کودک ( P dophile ) با همین پیشوند ساخته شده، نیست. در ادبیات گذشته‌ی ما این معنا را با کلماتی چون "غلام‌بارگی" و "شاهدبازی" بیان می‌کرده‌اند و امروز معادل‌هایی چون "بچه‌بازی"، "کودک‌بازی" و "کودک‌بارگی" برایش به کار می‌رود.( P diatrie ) از همان ریشه، و به معنی پزشکی کودکان است. جالب است که در فارسی معادل "پزشکی اطفال" تاکنون بیش‌تر به کار رفته است.نکته‌ی دیگر، تفاوت دو کلمه‌ی ( enfantin و infantile ) است که از یک ریشه‌اند اما تفاوت ظریفی میان‌شان هست. حال‌آن‌که هر دو را در فارسی با معادل‌هایی چون "بچگانه" یا "کودکانه" ترجمه کرده‌اند و حذف این تفاوت معنایی گاه باعث بدفهمی‌های وخیمی می‌شود. اولی می‌تواند باری مثبت و حاکی از روحیه‌و حال و هوای کودکانه داشته باشد، اما دومی نوعی اختلال رفتاری، ناپختگی، قهقرا و واپس‌گرایی منشی در رفتار شخص بزرگ‌سال است. به همین دلیل واژه‌نامه‌ی روان‌شناسی (فرهنگ معاصر) معادل "کودک‌ماندگی" را برای ( infantilisme ) انتخاب کرده است.و سرانجام این‌که واژه‌ی ( enfant ) به معنی کودک در فرانسوی از ریشه‌ی کلمه‌ی لاتین ( infans ) درست شده که خود از پیشوند نفر ( in ) و فعل ( farer ) حرف‌زدن تشکیل شده، به معنی "کسی که حرف نمی‌زند" یا صامت در برابر ناطق. جا دارد یادآوری کنم این تمایز میان معنای متداول و عادی کلمه‌ی کودک و معنای ریشه‌شناختی آن، "فاقد زبان، زبان‌بسته، کسی که زبان باز نکرده"، بعدها در تیوری روان‌کاوهای مانند فرنسزی ( Ferenczi ) و وینیکوت ( Winnicott ) جایگاه مهمی یافت و آن‌ها از این دو کلمه و معناهای متفاوت‌شان در تدوین نظریات خود استفاده کردند.نیچه وقتی از کودکی حرف می‌زند به‌نظر می‌رسد با توجه به توضیحات زبان‌شناختی شما به معنای ( enfantin ) آن توجه دارد. همان توان آفرینندگی که لازمه‌ی خلق هر نوع جهانی تازه است. یا به عبارتی کودکی به معنای خالی بودن از فرهنگ عمومی، نمی‌دانم درست متوجه شده‌ام؟مفهوم یا بهتر بگوییم استعاره‌ی کودکی، معنای محوری و بنیادین اندیشه‌ی نیچه‌ای است. کامل‌ترین و شکیل‌ترین بیان این استعاره را نیچه در بخش "سه دگردیسی" در "چنین گفت زرتشت" ارایه داده است. طرح عظیم نیچه در سیمای زرتشت برای تبدیل‌سرشت عالم و آدم، با تمثیلی در سه چهره‌ی شتر، شیر، و سرانجام کودک آغاز می‌شود. به نقل از پی‌یر ابر سوفرن در کتاب زرتشت نیچه: "او می‌آموزاند که چگونه باید از اطاعت منفعلانه‌ی شتر که همواره هر باری را که بر گرده‌اش می‌نهند قبول می‌کند نخست با خشونت وحشیانه‌ی شیر به واژگونی بار سنگین ارزش‌ها پرداخت و سپس با اصالت معصومانه‌ی کودک به آفرینش ارزش‌های نو رسید. و این همچون تصویری از زندگی (تربیت منفعلانه، بحران نوجوانی، پاگذاشتن به بزرگ‌سالی) و نیز تصویری از زندگی خود نیچه است." نیچه در چندین فصل‌از کتاب چنین گفت زرتشت به گفتارهای کودک و طرح آفرینش‌گری او می‌پردازد که در این‌جا پرداختن به همه‌ی آن‌ها ناممکن است.به عبارت دقیق‌تر "کودک" الگوی استعاری توان‌خواهی و ابرانسان نیچه‌ای است.اما شاید بد نباشد کمی درباره‌ی اثرات مفهوم کودک نیچه در علوم انسانی و اجتماعی سخن بگوییم. به‌عنوان نمونه ژان فرانسوا دوپرون، پژوهش‌گر و استاد علوم تربیتی، و نیز نویسنده‌ی کتابی با عنوان "ایده‌های ما درباره‌ی کودکی" بر‌پایه‌ی واکاوی تاریخی بازنمودهای کودکی در غرب، این بازنمودها را به چهار گروه تقسیم می‌کند: 1 کودکی به‌مثابه‌ی کمبود و نقصان در قیاس با پختگی و تحقق‌یافتگی در بزرگ‌سالی. در این بازنمود، کودک همچون موجودی نگریسته می‌شود فاقد فضایل، حامل گناه نخستین و بازمانده‌های خوی جانوری، دستخوش رانه‌های سرکش، با ذهنیت و عواطفی بیرون از کنترل قوای عقلی. تشبیه کودک به حیوان بی‌زبان ( infans ) در این بازنمود با الگوی تربیتی متناسب با آن، شیوه‌های خشن برای "تربیت کردن و بار آوردن"، همانند "اهلی کردن و تربیت جانوران" همراه است. 2 کودکی به‌مثابه‌ی معصومیت و پاکی معنوی. در این تلقی کودک در سیمایی مسیحایی، با روحی سبک‌بال و پیامبرگونه، میانجی میان بشریت و ذات خدایی است. الگوی تربیتی در این بازنمود بر‌پایه‌ی حفاظت و نگهداری و پرورش این خصوصیت در کودکان با کمک مربی خیرخواه شکل می‌گیرد. 3 بازنمود متکی به داده‌ها و رویکردی علمی: توصیف و تعریف عقلانی از کودکی بر‌پایه‌ی داده‌های فراهم‌آمده در رشته‌های گوناگون پزشکی، روان‌شناسی، پزشکی کودکان، و غیره به منظور تامین رشد و توسعه‌ی کودک و تبدیل کردن او به یک بزرگ‌سال بهنجار بنا بر موازین تعریف‌شده در این علوم. 4 و سرانجام بازنمودی که کودک را "کودک سوژه" و موجودی دارای حقوق می‌داند. الگوی تربیتی در این بازنمود مربی کودک یا پداگوگ را "عامل رهایی‌بخش" یعنی زمینه‌ساز "رهایی" کودک از انواع ستم‌ها و خشونت‌های، سنتی، روانی و اجتماعی می‌داند.ژان فرانسوا دوپرون پس از این واکاوی و با نقد ریشه‌ای بینش نیولیبرال به کودک و کودکی، مفهوم "کودکی بزرگ" را بر‌پایه‌ی مفهوم نیچه‌ای "سلامتی بزرگ" پیش می‌نهد و می‌نویسد:"به نظر ما کودکی بزرگ همان پتانسیل پایدار زایندگی آفرینش‌گرایانه‌ای است که در حیات انسانی می‌تراود و به ذهنیت‌سازی تصدیق‌کننده در سیاله‌ی واقعیت امکان وجود می‌بخشد. در این صورت، کودکی توان تصدیق‌کننده‌، توانمندی مقاومت در برابر تهاجم و تعدی‌های واقعیت، و کیفیتی هنجارآفرین است. آن سلامتی بزرگ که نیچه خواهان اعتلای آن به مثابه‌ی "فضیلتی برنا و برومند" است، وابسته به کارکرد همین کودکی بزرگ است. بنابراین پیداست که آرمان تربیتی کودک خردسال به‌مثابه‌ی سوژه باید با درک و دریافتی همراه شود که کودک را حامل چنین نوید زیبایی، یعنی کودکی بزرگ، و شاخص "سلامتی تربیتی" را، نه آمار و ارقام قابلیت‌ها و ارزیابی‌های آموزشی، بلکه مضمون اسپینوزایی نیچه‌ای شادی می‌داند."این نویسنده در پایان این عبارات را از کتاب دانش شاد نیچه نقل می‌کند: "حقیقت امر این است که ما در حال رشدیم، در حال تغییر دایم. پوسته‌های پیر را دور می‌ریزیم، در هر بهار پوستی نو می‌اندازیم و هردم جوان‌تر، آتی‌تر و بالنده‌تر می‌شویم."درواقع نگاه نیچه‌ای به کودکی است که می‌تواند برداشت ما را از کودک و تربیت کودک تغییر بدهد. کودکان یا زیر سلطه‌ی زشت‌ترین مناسبات زندگی‌های ما مجبور به کاراند و در جنگ‌ها کشته می‌شوند و در خانواده‌های از هم پاشیده‌ی عاطفی شاهد جنگ بقای والدین‌شان هستند یا در شکل‌های مدرن‌تر و توسعه یافته‌ترش در کشورهای پیشرفته، تبدیل به سوژه‌هایی مطیع برای آینده می‌شوند. برای من جالب است با توجه به این‌که از شما به تازگی ترجمه‌ی کتاب "بین‌الملل نوع بشر" از رایول ونه‌گم در ایران منتشر شده، کمی درباره‌ی این مفهوم در آثار موقعیت‌سازان (سیتیونیست‌ها) صحبت کنید.برای ونه‌گم از اولین کتاب ( 1967 ) تا کتاب‌های اخیرش مفهوم و معنای کودکی جایگاهی بنیادین دارد. کتاب "بین‌الملل نوع بشر" با این جمله آغاز می‌شود: "به کودکان که جهان را با آن‌چه در آن زنده و شگرفاست بازخواهند آفرید." فکر می‌کنم بهترین کار برای پاسخ به درخواست تو نقل تکه‌هایی از این کتاب و کتاب دیگری "اعلامیه‌ی حقوق موجود انسانی" از اوست که به فارسی ترجمه کرده‌ام:"هولباخ این نکته را یادآور شده که مطمین‌ترین وسیله برای گول‌زدن انسان‌ها و استمرار بخشیدن به‌پیش‌داوری‌ها، فریب‌دادن آن‌ها در کودکی است‌. تمام گذشته‌ی کودک صرفا تاریخ دروغ‌ها و بدرفتاری‌هایی است که خانواده‌ی سنتا جبار بر او اعمال کرده است‌، خانواده‌ای که تا همین چندی پیش از اهمیت نخستین ساعت‌ها، ماه‌ها و سال‌های زندگی بچه‌ها یک‌سره بی‌خبر بود. مدرسه هم وظیفه‌ی خود را ادامه‌ی این کار ننگین خانواده می‌دانست تا به‌طور زنجیره‌ای به‌تولید روان‌نژندهایی آکنده از علم و تحقیر بپردازد که آشویتس‌ها، زندان‌های اعمال شاقه برای کودکان‌، و کارخانه‌های خرفت‌سازی روزمره را بنا نهادند. در حالی‌که ورشکستگی قدرت پدرسالار به‌آگاهی والدین از خودویژه‌گی و خودمختاری کودکان ارجحیت می‌بخشد، تدریس همچنان اسیر ذهنیتی کهنه‌گراست‌، مضافا این‌که کیفیت آن دچار همان افتی است که از سوی سرمایه‌داری انگلی به‌تمام بخش‌های عام‌المنفعه تحمیل می‌شود."و در ادامه می‌گوید: "محکوم‌کردن کودک به‌یک پرورش اسارت‌گاهی جنایتی علیه اوست‌. سپردن او به‌ترکه‌ی قدرت که تا رده‌ی گزمگان تنزل یافته‌اند لطمه‌زدن به‌کیفیت وجودی او به مثابه‌ی انسان است‌، همچنان که تبدیل کودک به‌قربانی کلاه‌برداری‌است که بودجه‌های تحصیلی را به‌سود پول سوداگرانه کاهش می‌دهد، سایبرنتیزه‌کردن او در شبکه‌های تحمیق رایانه‌ای‌، آموختن کلیانتلیسم به‌کودک به‌جای یاد دادن استقلال به‌او، ترغیب کودک به کینه‌توزی تمکین‌کنند‌گان و پرخاش‌گری واپس‌رانده‌گان به‌جای برانگیختن سرشاری و هنر خوش‌بخت‌بودن در او، تعلیم کودک بر‌پایه‌ی قانون استیلای قوی بر ضعیف که رقابت و مسابقه پشتوانه‌ای بس مفید و موثر برای آن است‌، و خلاصه آشنا کردن او با تاریک‌اندیشی سود به‌جای رشد دادن هوش و درک او از خویش و از جهان‌، که یگانه سلاح درخور برای رد انتگریسم‌ها و جباریت‌های جوراجور است‌. مبارزه برای کودکان متضمن گسستی مطلق از توتالیتاریسم مبادله‌ی آزاد و هرج‌و مرج سازمان‌یافته‌ی آن است‌. آگاهی حسی انتخاب دوست‌داشتن و ناز و نوازش یک یا دو فرزند زاده‌ی میل را به‌زاد و ولدگرایی پدرسالارانه‌، که فرزندانی با تعداد بیش‌از حد را محکوم به‌فقر و فلاکتی عاطفی و مادی می‌سازد، ترجیح می‌دهد، در حالی‌که سیاست تحصیلی سرمایه‌داری انگلی با کودک همچون چارپایی مطیع موازین سودآوری رفتار می‌کند."و در جایی دیگر می‌نویسد: "هر موجود انسانی حق دارد برای خوش‌بختی خویش و خوش‌بختی فرزندانش بچه‌دار شود. کودک فردی است تمام‌و کمال، نه یک ابژه‌ی سوددهی و قدرت متعلق به کارخانه‌ی خانوادهای که تولیدش کرده است. او در راستای خوش‌بختی‌ای است که باید ساخت و نه جبری که باید به دوش کشید. از همین‌رو تکثیر فرزندانی که تیمار و توجه عشق و هوشمندی حسی برای‌شان تضمین نشده باشد جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود. اولی در لوای کنترل آماری و مصرف‌گرایانه شمار کودکان را محدود می‌کند، دومی این شمار را کثرت می‌بخشد تا قدرت کشیشان را با شیوع فلاکت و مرگ تقویت‌کند. پیدایش یک موجود انسانی نقطه‌ی عطف پیوند میل و آگاهی است. تصمیم‌گیری در این‌باره نه با خدا است، آنگونه که کشیش‌ها، پاستورها، امام‌ها، خاخام‌ها و دیگر کارمندان اداره‌ی احتضار آن را موعظه می‌کردند، و نه با اقتصاد است آن‌گونه که، با همان کلبی‌مسلکی، دولت‌های محلی، ملی و فراملی پیشنهاد می‌کنند. این تصمیم‌گیری با هر یک از ماست، هر یک از مایی که در درون و به‌دست‌مان زندگی پیوسته بازآفریده می‌شود."یا در جای دیگری: "نوزاد پرتوافشان عشق است زیرا خود ثمره‌ی عشقی است که، آگاهانه یا ناآگاهانه، به او زندگی بخشیده است. او حق دارد در محیطی مورد پذیرایی و استقبال قرار گیرد که به او اجازه دهد تا دهنده و گیرنده‌ی مهر و محبتی به‌اندازه‌ی‌کافی روشن باشد تا اندک‌اندک او را نسبت به مسیر و معنای انسانی سرنوشت‌اش بیدار سازد. حق آفریدن و ترویج زندگی همچون خمیر مایه‌ای ویران‌گر در دل تمدن کالایی عمل می‌کند. ازاین‌رو اقتصاد همواره کودک و بخش کودکانه‌ای را که انسان در دل خود نگاه‌داشته است، تحقیر کرده، جریحه‌دار ساخته، آزار داده و خرفت گردانده است. در رویارویی با تمدنی که از اولین روزهای زندگانی ناانسانیت قطره‌قطره در آن چکانده می‌شده است، ما می‌خواهیم زین‌پس هر کودکی در تصدیق فراشد انسانی‌اش زاده شود و این امر در کسانی که او را خلق کرده‌اند آگاهی از ماجرایی را برانگیزد شورانگیز و پر از موانع، ماجرایی که باز زاده‌شدن آن‌ها در خویش از خلال آن هم‌چون گنجینه‌یی مهروموم‌شده در حافظه‌ی جهان نهفته است. نخستین لحظه‌ها‌ی زند گی پیش‌طرحی از کل زند گی‌اند. هرچه کم‌تر خشک و بی‌روح و سنگ‌دلانه باشند، مسیر جریان زندگانی را بهتر تنظیم می‌کنند. هرچه مراقبت اعتماد متقابل بیش‌تری برقرار سازد، رابطه‌ی مبتنی بر وابستگی که مکتب بند گی اختیاری است بهتر فسخ خواهد شد."
استفاده از کلان داده یا بیگ دیتا در مدیریت دولتی : بررسی یک طرح پژوهش آنچه در ادامه می‌خوانید یک طرح پژوهش در ارتباط با اثر گذاری کلان داده بر حوزه مدیریت دولتی و سیاست گذاری است. همان طور که میدانید ارزش‌ها و مفاهیمی اساسی و کلیدی مانند دموکراسی، بروکراسی، مشارکت، پاسخگویی، منافع عامه، عدالت و . ستون هایی هستند که در مدیریت دولتی و به تبع آن سیاست گذاری حول آن‌ها شکل گرفته‌اند. آنچه در ادامه این مقاله بررسی می‌شود، نمونه‌ای از کاربست کلان داده‌ها در حوزه مدیریت دولتی و خط مشی گذاری است.این نوشتار را پیش از این به عنوان تکلیف درس روش تحقیق (به عنوان نمونه‌ای از یک پروپوزال) ارایه کرده‌ام.برای این که محتوا از موضوع بحث ما یعنی کلان داده‌ها و نقش آنها در مدیریت دولتی و سیاست گذاری دور نشود تا حد امکان، مطالبی که پیرامون روش تحقیق در بود را حذف کرده‌ام. به نظرم در نهایت، علی‌رغم برخی ازکاستی‌ها، مطالب عنوان شده می‌تواند دید خوبی در ارتباط با کلان داده در حوزه مدیریت دولتی و سیاست گذاری به مخاطب علاقه‌مند بدهد.بررسی امکان اثر گذاری کلان داده‌های بر تحقق دموکراسی رایزنانه اگر از آنچه با عنوان اندیشه فیلسوفان پیشاسقراطی نام برده می‌شود بگذریم می‌توان گفت که دموکراسی و بحث پیرامون آن به اندازه تاریخ اندیشه انسانی عمر و پیچیدگی دارد(فاستر، 1394 ). پژوهشگر برای درک درست از چنین مفهومی‌باید نگاه ژرف نگر و کل نگر داشته باشد به این معنی که نه تنها باید سیر اندیشه را در طول تاریخ مورد بررسی قرار دهد بلکه باید در هر دوره از تاریخ و در نظر هر یک اندیشمندان، گفتمان‌ها و پارادایم‌های تاریخی غالب نیز به اندازه قابل توجهی مداقه انجام دهد تا بتواند بر ابعاد این موضوع تسلط یابد. در واقع از آن جایی که دموکراسی در ساحت‌های مختلف در حیات اجتماعی انسان‌ها در طول هزاره‌های گذشته موثر بوده‌و از آن‌ها تاثیر پذیرفته است مطالعه این پدیده بدون نگاه جامع نگر به به هریک از این المان‌ها امکان پذیر نمی‌باشد. مطالعات دموکراسی متاثر از جریان‌های اجتماعی و علمی‌زمانه بوده است (بشیریه، 1380 ). مطالعه دموکراسی در کنار مفهوم توسعه و انقلاب دو ادبیات مختلف را خلق می‌کند. آنچه با عنوان گذار به دموکراسی مورد توجه اندیشمندان قرار می‌گیرد از آنچه در بحث مشروعیت بخشی دموکراسی به حکومت‌ها مطرح می‌شود به کلی جداست. اگر آرنت و رالز در ثنای دموکراسی سخن گفته‌اند (آرنت، 1380 رالز 1397 ) این به معنای توافق نظری در میان آن دو نیست. از منظری دیگر اگر افلاطون و‌هابرماس هر دو به انتقاد از دموکراسی می‌پردازند این انتقاد نیز به دال بر این نیست که نگاهشان به جایگزین دموکراسی یکسان باشد و یکی در انتهای بحث خود به الگوی فیلسوف - شاه می‌رسد و دیگری به دموکراسی مبتنی بر گفتمان.هابرماس آخرین بازمانده حلقه فرانکفورت(لسناف، 1392 ) نیز مانند بسیاری دیگر از فیلسوفان سیاسی نقدهای خود را بر دموکراسی و به خصوص آنچه دردوران او با عنوان لیبرال دموکراسی مطرح بوده است ابراز کرده است. او در تلاش خود برای "بازسازی" مفهوم دموکراسی بر مبنای نظام سازیی که پیش از آن با مفهوم "عقلانیت ارتباطی" ارایه داده است، مدل دموکراسی رایزنانه و مفهوم "ساحت عمومی" را ارایه می‌کند. در این طرحواره از دموکراسی تلاش می‌شود تا با تاکید بر "ساحت عمومی" شکاف میان مردم و حاکمیت که نتیجه ناخواسته لیبرال دموکراسی است پوشش داده شود(یزدخواستی و عدلی‌پور و سپهری، 1392 ). به زعم وی امر سیاسی را نمی‌توان به امر اخلاقی تقلیل داد و به نظر تاکید بیش از حد بر منفعت عامه باعث گرایش به سمت استبداد و انحصار گرایی می‌شود(قزلسفلی و دوست محمدی).در الگوی دموکراسی رایزنانه که می‌توان آن را به عنوان شاخه‌ای ازآنچه تحت عنوان دموکراسی مبتنی بر گفتمان مطرح می‌شود بیان کرد، تلاش بر این است که میان آحاد مردم و نهادها در زمینه تصمیم گیری همگرایی صورت پذیرد. مفهوم سازی صورت پذیرفته توسط‌هابرماس از دموکراسی می‌تواند برای ما دو دستاورد بسیار مهم داشته باشد. اول آن که‌هابرماس به عنوان یک فیلسوف سیاسی الگویی معتبر از دموکراسی را در برابر لیبرال دموکراسی ارایه می‌کند. امروز شاهد آن هستیم کسانی که مدینه فاضله لیبرال دموکراسی را با عنوان یک نظام آرمانی یا "پایان تاریخ" صورت بندی کرده بودند، خود گرایش به سمت آرا و نظرات‌هابرماس و اندیشمندانی چون او تمایل پیدا کرده اند(گروه مدیریت دولتی دانشگاه استنفورد، 2018 ). در وهله دوم الگوی‌هابرماس از دموکراسی مبتنی بر ارتباطات است و در دنیای امروز ما ارتباطات و انتقال داده و دانش و پیام بیش از هر عاملی رشد داشته داشته تا آنجا که عصر ما عصر دانش و دانایی دانسته و ما معاصر با انقلاب اطلاعاتی بوده‌ایم. این رویداد و تبعات ان مانند تکنولوژی‌ها و ابزار‌های توسعه یافته در بسترش تاثیر خود را بر نحوه اداره حکومت و آنچه ما به عنوان دموکراسی می‌شناسیم پیش از این گذاشته و در ادامه نیز شاهد تاثیرات آن خواهیم بود(عبداللهی و شیخ انصاری، 1396 ).در حال حاضر در دنیا روند تغییرات به سمت استفاده از داده‌ها در کاربردهای گوناگون است و مساله حکومت و حکمرانی و به تبع آن دموکراسی نیز از آن مستثنی نبوده است(یانسن و کوک، 2016 متیوس ویانسن، 2015 ساژنا، 2017 ). در درون پارادایم‌های اطلاعات نیز روند‌های گوناگونی در حال شکل گیری است که ازمیان آن‌ها صورت بندی BOLD که خلاصه‌ای برای اطلاعات باز، عظیم، و پیوسته داده‌ای است بیش از سایرین مورد توجه قرار گرفته است(خان و همکاران، 2015 یانسن و کوک، 2016 ). منظور از داده‌های باز حکومتی مجموعه‌ای داده‌هاست که به صورت رایگان یا هزینه کم، در دسترس شهروندان قرار گرفته باشد(یانسن، 2012 ) و امکان خوانش ماشینی، باز نشر و استفاده دوباره برای این داده‌ها فراهم باشد(هاردی و ماروشات، 2017 ). از طرفی اگر این داده‌ها ای با سرعت زیاد در حجم و تنوع بالا منتشر شوند، کلان داده نامیده می‌شوند(لیک و دریک، 2014 تسایی و همکاران، 2015 مارو و همکاران، 2015 ) و داده‌های پیوسته اشاره به فرایندی دارد که در آن مجموعه از بهترین تجربیات برای انتشارداده‌های ساختار یافته در اینترنت پیگیری می‌شود(ویراکدی، 2016 ). این آخرین مرحله در یک پیاده سازی درجه یک از نقشه‌ای برای انتشار داده‌های باز است. داده‌ی پیوسته ارجاع به نوعی داده دارد که در اینترنت منتشر می‌شود و قابلیت خوانایی با ماشین را دارد و علاوه بر این به سازه‌های داده‌ای دیگر نیز بسته و مربوط است(میلتی و حسین، 2016 ). ما شاهد آن هستیم که استفاده از داده‌های BOLD در عرصه‌های مختلف حاکمیتی گسترش داشته است. بررسی رضایت شهروندان، مبارزه با فساد، بررسی کارایی و بهروری دولت و بسیاری دیگر از مسایل در حال حاضر با استفاده از داده‌های BOLD تغییرات اساسی یافته و ضمن حل برخی مشکلات در آن‌ها حتی شاهد توسعه به صورت کلی در یک مفهوم بوده‌ایم(ماکیوفسکی، 2016 ).دموکراسی نیز به عنوان یکی از موضوع مهم این تاثیر پذیری را می‌تواند داشته باشد. یعنی اگر استفاده از داده‌های BOLD موجب شد تا مبارزه با فساد در میدان‌هایی که تا پیش از این امکان‌پذیر نبود امکان‌پذیر شود، به کارگیری داده‌های BOLD در حوزه دموکراسی می‌تواند الگویی مانند الگوی‌هابرماس را برای اجرا توانمند سازد.در الگوهای مبتنی بر دموکراسی گفتمان به ویژه الگوی رایزنانه‌هابرماس این مساله وجود دارد که ما با پارادوکس صرفه جویی در مقیاس روبرو می‌شویم، به این معنی که امکان پذیر نیست که همه افراد در یک کشور بر روی یک مساله تبادل نظر کنند و آرای آن‌ها سنجیده و بررسی شود. الگوی پیشنهادی‌هابرماس این تلاش دارد تا در ابتدا با طرح بحث در ساحت عمومی‌"افکار عمومی" را صورت دهی کند و در ادامه با استفاده از نمایندگان "اراده عمومی" را جاری سازد(نرگسیان، 1390 ). اما الگوی‌هابرماس دوضعف اساسی داد. ابتدا این که در برابر این مساله که افکار عمومی‌بیشماری وجود دارد و ضبط و تاثیرگذاری آن‌ها بر دولت چگونه است راه حلی ارایه نمی‌کند و دیگر این که هیچ راه حلی برای بررسی محتوای ساحت افکار عمومی‌ارایه نمی‌کند. به نظر می‌رسد با استفاده از مدل‌ها و راه حل‌هایی که علم اطلاعات و به ویژه راهکارهایی که داده‌های BOLD در اختیار مباحث حکومتی قرار می‌دهد می‌توان دموکراسی رایزنانه را به عمل نزدیک‌تر کرد.مرور ادبیاتبا توجه به این که از یک طرف داده‌های باز در حال حاضر یک روند جدید در دنیا محسوب می‌شود و از طرف دیگر مفهوم ساحت یا فضای عمومی‌هابرماس از مفاهیم جا افتاده در ادبیات پژوهشی است، از ادغام این دو با هم هنوز ادبیات قابل توجهی تولید نشده است و یا ادبیات موجود به صورت مستقیم مربوط به موضوع مورد بررسی نیست. لذا از با توجه به این فقدان به خصوص در بخش بررسی ادبیات به صورت تجربی با مشکل روبرو هستیم اما به قرینه تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از مفاهیم و تحقیقات با اهداف مشابه و نزدیک مانند تاثیرگذاری انتشار داده بر حوزه عمومی‌به صورت غیربلد این فقدان را جبران کنیم.ادبیات نظریاز زمان ورود دموکراسی و آشنایی مردم با الفبای آن در ایران عده‌ای بر این باور بودند که با تحولات فکری، ذهن مردم را با دموکراسی عجین می‌کنند و از این رو به تاسیس فراموشخانه، طبع کتب و روزنامه و یا ایجاد محافل فکری در قهوه خانه‌ها روی آوردند و آن را تلاشی در جهت سوق پیدا کردن به دموکراسی نامیدند. از طرفی دیگر گروهی نمادهای عینی دموکراسی مانند مجلس، قانون اساسی و سایر نهادهای جامعه مدنی را به عنوان محقق کننده دموکراسی در نظر گرفته‌اند (علی‌حسینی و مرندی، 1398 ). داده‌های بلد با توجه به تعریف خود می‌توانند هر دو این نقش‌ها را برای ما بازی کنند. بر طبق تعریف داده باز به داده‌ای گفته می‌شود که:رایگان یا با هزینه کم(یانسن و کوک، 2016 )عمومی‌و بدون نیاز به مجوز و قابلیت استفاده مجدد (یانسن و کوک، 2016 متیوس ویانسن، 2015 ساژنا، 2017 )به‌هنگام و به‌روز بودن(یانسن و کوک، 2016 )ماشین‌خوان بودن(یانسن و کوک، 2016 )قابل تغییر و ترکیب بودن(یانسن و کوک، 2016 هاردی و ماروشات، 2017 )داده‌ی پیوسته‌ی باز ارجاع به نوعی داده دارد که در اینترنت منتشر می‌شود و قابلیت خوانایی با ماشین را دارد و علاوه بر این به سازه‌های داده‌ای دیگر نیز بسته و مربوط است (ماکیوفسکی، 2016 ). از طرفی اگر این داده‌ها ای با سرعت زیاد در حجم و تنوع بالا منتشر شوند، داده‌های عظیم نامیده می‌شوند(لیک و دریک، 2014 تسایی و همکاران، 2015 مارو و همکاران، 2015 ) این جنس از داده هم به عنوان یک جریان آگاه سازنده هم به عنوان یک نماد عینی از دموکراسی می‌تواند مطرح باشد. درباره تاثیرگذاری داده‌ها بر حوزه عمومی‌و متعاقب آن دموکراسی جای دارد در ابتدا حوزه عمومی‌را به خوبی بشناسیم.اندیشه ریشه‌دار تفکیک ساحت‌های حیات اجتماعی بشر به در حوزه عمومی‌و خصوصی، در عصر جدید و ظهور و تطور مدرنیته، دستخوش تغییر شده و با تفکیک حوزه قلمرو دولت از قلمرو حوزه عمومی‌( Public Sphere ) همراه بوده است. یورگن‌هابرماس، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی از جمله صاحب نظران شاخص در مورد مفهوم حوزه عمومی‌در قرن بیستم به شمار می‌رود که به بررسی آن پرداخته است.‌هابرماس در سال 1962 کتاب تحول ساختاری در حوزه عمومی‌و در سال 1981 کتاب نظریه کنش ارتباطی را منتشر کرد و در این دو اثر به حوزه عمومی‌پرداخت. به نظر‌هابرماس، تحول سرمایه داری تجاری در قرن شانزدهم، همراه با اشکال نهادی و در حال تغییر قدرت سیاسی، شرایط ظهور نوع جدیدی از حوزه عمومی‌را در اوایل اروپای مدرن به وجود آورد. در این مضمون، معنای "اقتدار عمومی" آغاز به جابجایی کرد و بیش از پیش، به فعالیتهای یک نظام حکومتی که از نظر قانونی، حوزه‌های انحصار استفاده مشروع از قدرت را معین کرده بود، متمایل شده است. (حبیب‌نژاد و شیرزاد، 1398 ). " حوزه عمومی جدا و مستقل از دولت، نه همانند روابط شخصی و خانوادگی، خصوصی است و نه قلمرو اقتدار دولت است بلکه فضا و عرصه‌ای اجتماعی است که در آن شهروندان در شرایطی برابر و عاری از هرگونه زور، فشار و مصون از دخالتهای دولت، از راه گفتگو، تبادل دیدگاهها، استدلال و مفاهمه درباره امور عمومی‌و خیر و منافع مشترک، مجموعه‌ای از رفتارها، مواضع و جهت گیری‌های ارزشی و هنجاری را ایجاد و تصمیم گیری می‌کنند." (نوذری به نقل از‌هابرماس ، 1381 ) از نظر‌هابرماس حوزه عمومی‌به معنی دقیق کلمه عرصه‌ای است که هیچ حد و حدودی بر فعالیت آن وضع نشده باشد. به زعم وی، حوزه عمومی‌حوزه عقلانی و حقیقت یاب و حقیقت ساز جامعه است. این حوزه، عرصه فکر، گفتگو، استدلال و زبان است، شرایط مکالمه باز و آزاد در حوزه عمومی‌متضمن این اصل است که هیچ فرد یا گروهی نمی‌تواند در خارج از این حوزه (یعنی در عرصه قدرت) مدعی شناخت بهتر خیر و صلاح جامعه باشد (پرتوی و خیابانی، 1398 ). " حوزه عمومی جدا و مستقل از دولت، نه همانند روابط شخصی و خانوادگی، خصوصی است و نه قلمرو اقتدار دولت است بلکه فضا و عرصه‌ای اجتماعی است که در آن شهروندان در شرایطی برابر و عاری از هرگونه زور، فشار و مصون از دخالتهای دولت، از راه گفتگو، تبادل دیدگاهها، استدلال و مفاهمه درباره امور عمومی‌و خیر و منافع مشترک، مجموعه‌ای از رفتارها، مواضع و جهت گیری‌های ارزشی و هنجاری را ایجاد و تصمیم گیری می‌کنند." (نوذری به نقل از هابرماس ، 1381 ). پاسخ به پرسش‌هایی از این قبیل که آزادی، عدالت و برابری چیست، تنها در حوزه عمومی‌هر جامعه‌ای ممکن است داده شود و مورد پذیرش و باور قرار گیرد. حوزه عمومی‌که‌هابرماس از آن صحبت می‌کنند، حد واسط میان دولت رسمی‌(اقتدار عمومی) که بر ابزار اعمال خشونت کنترل دارد و حوزه خصوصی است و کارکرد فعال اجتماعی آن، وابسته به تمایز قطعی و جدایی بین این دو حوزه است(حبیب‌نژاد و شیرزاد، 1398 ). "مردم، هم به فضایی نیاز دارند تا روابط شخصی و خانوادگی خود را آسوده خاطر از دخالت‌های دولت، تنظیم و مدیریت نمایند و هم به فضایی عمومی‌نیازمندند تا فارغ از مداخلات دولت، به گفتگویی عقلانی، منطقی و انتقادی درباره امور عمومی‌و خیر و مصلحت مشترک پردازند". در این پیکره عمومی‌می‌توان مسایل و موضوعات مورد علاقه عمومی‌را به بحث و بررسی گذاشت عرصه‌ای که در آن می‌توان اختلاف نظرات، آرا و افکار را از طریق بحث و استدلال منطقی و نه از طریق توسل به جرم یا مسلم و با توسل به احکام سنتی صادره از سوی عرف وعادات حل کرد، مهم‌ترین شاخص حوزه عمومی، رهایی از حوزه اقتدار دولتی است (عبداللهی و شیخ انصاری، 1396 ). بر این اساس، حوزه عمومی‌حوزه‌ای مستقل و سازمان یافته است که در عین حال که تنظیم رفتار شهروندان و محدود ساختن مداخلات دولتی را بر عهده دارد. میانجی مناسبات دولت و اتباعشان نیز هست. تنها در حوزه عمومی‌جامعه می‌توان اهداف و خواست‌های معقول را تعیین و دولت و سیاست را عقلانی کرد." (پولادی به نقل از‌هابرماس، 1388 ) به دیگر سخن، یکی از اهداف عمده حوزه عمومی جدا از دولت، نظارت بر دولت و شفاف کردن عمال و تصمیمات عمومی، سیاسی و اداری است. "هرکس به طور بالقوه حق حضور و مشارکت در این فضا را دارد و در این حوزه کسی را بر دیگری برتری و امتیازی نیست." (پرتوی و خیابانی، 1398 ).‌هابرماس ریشه‌های تاریخی و مکانی ظهور حوزه عمومی‌را در درون سالن‌ها و مجامع عمومی‌و بحث‌های آزاد و علنی پیگیری می‌کند، از جمله باشگاه‌ها، کافه‌ها، روزنامه‌ها و مطبوعات که در واقع طلایه دار و پیشگام روشنگری ادبی و سیاسی به شمار می‌آیند. در حوزه عمومی‌مردم آزادانه افکار خود را هم در مقام فرد و هم در مقام ذهنی مشترک شکل می‌دهند و افکار مشترک حاصل شده، از طرق گوناگون بر حکومت و قدرت سیاسی اثر می‌گذارد و آن را کنترل یا برخی از سیاست‌های آن را تعدیل می‌کند (غفاری و بهرام، 1394 ). در مقام جمع بندی و ارایه تعریف از حوزه عمومی‌می‌توان بیان داشت: " حوزه عمومی‌به مثابه گونه‌ای فضای عمومی‌است که در آن اعضای جامعه از راه رسانه‌های گوناگون نظیر مطبوعات رسانه‌های الکترونیکی و حتی ارتباط چهره به چهره با همدیگر ملاقات می‌کنند و درباره موضوعات مورد علاقه مشترک، بحث و گفتگو می‌کنند و بنابراین قادرند درباره این موضوعات، ذهنیت یا عقیده مشترکی را شکل دهند.از دهه‌ی 1970 م. علایق رو به رشدی نسبت به نظریه اجتماعی و فرهنگی در طرح پرسش از فضا و مکان به وجود آمده است. به طور کلی در گذشته نظریه مدیران بیشتر به زمان علاقه مند بود و آن را به مثابه‌ی حوزه پویای تغییرات اجتماعی در نظر می‌گرفت و در مقابل، فضا عنصری مرده، ثابت و بی تحرک تلقی می‌شد که حرکت‌های تاریخ آن را به پیش می‌برد. امر مدرنه با زمانمند کردن واقعیت و وجود انسانی، همه فضا را به حیطه‌ی فراموشی سپرده بودند (لارنس گراسبرگ، 1386 ). مفهوم فضای مجازی که به رمان نویس به نام ویلیام گیبسون ( 1984 ) نسبت داده می‌شود، به منزله‌ی مفهوم امکان بیان، است یعنی جایی که واژگان، روابط آنی، داده‌ها، موقعیت مالی و قدرت با استفاده از کامپیوترها با واسطه فناوری ارتباطات آشکار می‌شوند. در یک تعریف ساختارگرا می‌توان گفت: فضا، بر ساخت و تجلی مادی روایتی اجتماعی است که مفروضات و اعمال فرهنگی را نشان می‌دهند (پار کر، 1391 )‌هاروی و کاسیلز بر ساختن و بازسازی فضاها به منزله محیطی ت کید می‌کند که با گسترش سرمایه داری صنعتی خلق شده است. آنها می‌گویند جغرافیای شهرها نتیجه عوامل طبیعی نیست، بلکه نتیجه قدرت سرمایه داری در ایجاد بازارها و کنترل نیروی کار است (پار کر، 1391 ) به زعم‌هاروی نظام سرمایه داری برای باز تولید روابط تولید که شرط بقای آن را البته به طور موقت تضمین می‌کند در مرحله سوم که آن را به صورت دیالکتیکی و در قالب ستری برای چرخه‌های اول و دوم سرمایه می‌آورد، نیازمند فناوری‌های ارتباطی و شبکه‌های اطلاعاتی گسترده است. از نظر‌هاروی سرمایه داری از منظر تولید (چرخه اول سرمایه داری جلد اول کاپیتال مارکس نیازمند تکمیل شدن از طریق سرمایه داری از منظر مصرف (چرخه دوم) و از منظر علم، فناوری و ارتباطات (چرخه سوم) و همین طور به صورت مارپیچی از این قیل چرخها در پویایی‌های نظام سرمایه داری است (هاروی، 1393 ). ما در این پژوهش هر کجا از فضای مجازی یاد شد بر مبنا و پایه ریزی انجام شده‌ای که در این جا به آن اشاره کردیم به تحلیل و بررسی می‌پردازیم.‌هابرماس به چگونگی تضعیف حوزه عمومی‌نیز اشاره دارد و معتقد است که دخالت دولت، سیاست‌های حزبی و دستکاری رسانه‌های جمعی، حوزه عمومی‌را تضعیف می‌کند و حوزه عمومی‌به عنصری ایدیولوژیک بدل می‌شود. به عقیده‌هابرماس، علت زوال مباحثه دموکراتیک راستین، نقشی است که رسانه‌های جمعی انحصاری در ناآگاه و خوش باور نگه داشتن عامه مردم ایفا می‌کنند. اگر حوزه عمومی‌تحت سلطه و سیطره تعداد معدودی از سازمانها و تشکیلات عظیم و قدرتمند قرار گیرد، این حوزه به وسیله و ابزاری برای دستکاری منافع و اذهان عمومی‌تبدیل می‌شود و هر گروه ذینفع خاصی می‌کوشد با دست پیدا کردن بر وسایل ارتباط جمعی، منافع خصوصی خود را به عنوان منافع عمومی‌جلوه دهد که این تاثیر پذیری منفعلانه، یکی از ویژگی‌های حکومتهای توتالیتر و اقتدارگر است که به سادگی مردم را به گله‌های رام شدنی تبدیل می‌کنند (پولادی به نقل از‌هابرماس، 1388 ).هابرماس برای رهایی از این وضعیت، به دنبال احیای دوباره حوزه عمومی‌است.او برای نیل به این مقصود، "نظریه خرد ارتباطی" ( The Theory of Communicative Action ) را به عنوان قاعده حاکم بر بحث و گفتمان برای رسیدن به حقیقت مبنی بر توافق ارایه می‌کند." خرد ارتباطی، نظریه نوینی است که در مقابل مفهوم رایج "عقلانیت ابزاری " ابراز شده است (واشیانی، 1398 ). عقلانیت ابزاری یا عملی شیوه‌ای از زندگی است که فعالیت‌های فردی و اجتماعی را برای ت مین منافع فردی با رویکردی عمل گرایانه لحاظ کند. این نوع عقلانیت برای رسیدن به اهداف عملی معین، مناسبترین وسیله را درنظر می‌گیرد. چنین عقلانیتی ناظر به الگوی وسیله - هدف می‌باشد .خرد ارتباطی‌هابرماس، عقلی است که دیگر در محتوای یک نظم کهن با در اندیشه‌های از پیش تعیین شده جای نمی‌گیرد بلکه فقط در ارتباطی موجودیت می‌یابد که ما با یکدیگر برقرار می‌کنیم( فکوهی و همکاران، 1388 ).‌هابرماس با طرح نظریه خرد ارتباطی معتقد است که مدرنیته در طول تاریخ تطور خود، دو مسیر را پیموده است. یکی مسیر عقلانیت ایزاری و دیگری مسیر عقلانیت ارتباطی با فرهنگی، در عقلانیت ابزاری، انسان متجدد، مدعی سلطه بر طبیعت شد و طبیعت را تسخیر کرد و یک عقل ابزاری شکل گرفت که نهایتا دامن گیر خود انسان هم شد و مخلوق انسان، یعنی تکنولوژی برانسان تسلط پیدا کرد. ولی مدرنیته غربی یک خط توسعه دیگری هم داشت و آن، عقلانیت ارتباطی و فرهنگی بود. در واقع مدرنیته با عقلانیت فرهنگی شروع شد که شاخص‌های آن، حوزه عمومی، جامعه مدنی، کنش کلامی‌آزاد، تضعیف و تخریب ایدیولوژی، ظهور منطق زبان و خلاصه، حوزه حوزه عمومی‌و نسبت آن با روابط بین ال ذهایی افراد بود. (اشرف نظری، 1390 )‌هابرماس مدعی غلبه تدریجی عقلانیت ابزاری بر عقلانیت ارتباطی و در نتیجه تخدیش آگاهی، آزادی و فردیت انسان است و تکمیل پروژه ناتمام مدریینه را منوط به احیاء عقلانیت ارتباطی در جوامع مدرن می‌داند(عبداللهی و شیخ انصاری، 1396 ). در واقع‌هابرماس معتقد است که در زندگی اجتماعی برخی حوزه‌های ارتباطی وجود دارند که در آنها منطق سود و زیان، تحت ت ثیر احساسات انسانی ناشی از ارتباط‌های رو در رو کم رنگ می‌شود و ت ثیرگذاری ناشی از همدلی، جریان قدرت و تسلط را تغییر می‌دهد. او جریان آزاد اطلاعات را در جهان امروزه زمینه ساز توسعه این حوزه‌ها می‌داند (کریمی، 1392 ). "حوزه‌هایی که با توسعه آنها می‌توان به گفتگو پویا و ت ثیرات متقابل فرهنگها برهم امید داشت و با تقویت فرصت‌های اظهار نظر، به دموکراتیزه شدن ساختارهای قدرت پرداخت." (پولادی به نقل از‌هابرماس، 1388 ).در این پژوهش و ارکان آن مانند اهداف و سوالات پژوهش هر کجا به مفهوم حوزه عمومی‌و عقلانیت ارتباطی اشاره شد منظور این برداشت از حوزه عمومی، همین تعریف با ویژگی‌ها و تحلیل‌های یاد شده است. اثرگذاری اینترنت بر این حوزه عمومی‌نیز در همین راستا بررسی می‌شود.به عقیده بیل ریدینگز نیز اینترنت محملی برای دموکراسی و فرصتی برای برابری شهروندان است. ریدینگز این چنین اظهار نظر می‌کند، فضای مجازی نوعی فضای فوق سرزمینی با شکلی فرهنگی از شناخت پسا ملی گرایی است و در سرتاسر شبکه‌ها جریان دارد. اینترنت حامل مکالمات بین میلیون‌ها نفر بدون توجه به جنس، نژاد با رنگ آنهاست، و ظاهرا چنین تصور می‌کند که نکته‌ی اصلی برای هر کس آن است که فقط به مبادله اطلاعات کمک کند، یا در مکالمه جهانی، بزرگ شرکت جوید(یزدان‌پناه و همکاران، 1397 ). در این چارچوب داتا‌هاروی( 2000 ) معتقد است: "جهان سایبر که درباره واقعیات اجتماعی زنده و جسمانی است که در آن افراد از خویشاوندی با حیوانات و ماشین‌ها و تپز هویتهای دایما محدود و دیدگاه‌های منافقی ترسی ندارند. افسانه سایبری بر اساس تخیلات، تصورات و واقعیات گفتمانی خلق شده است که به ایجاد جهان سلطه و تجاوز کمک کرده است. جهانی که در آن علم به طور همزمان به تحکیم روابط سرکوب گرانه و مورد سوال قرار دادن دو گانگی ما بین فرهنگ و طبیعت می‌پردازد (استیونسن، 1384 ). کریستوفر می‌( 2002 ) در اثر خویش تحت عنوان "در جامعه‌ی اطلاعاتی: دیدگاهی شکاکانه دیدگاه‌های اغراق آمیز در مورد انقلاب اطلاعاتی را مورد نقد قرار میدهد. او معتقد است که فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی جدید تغییرات واقعی را به ارمغان بیاورده‌اند. نظر به این که این فناوری‌ها تنها به لحاظ کمی‌و ته کیفی منجر به بروز تغییراتی شده اند(یانگ، 2005 ). می‌با اشاره به اثرات فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی بر کار، مالکیت، اجتماع، سیاست و همچنین نقش آن در دولت و صنعت استدلال می‌کند این فناوری‌ها بدون این که جایگزین چیزی شوند. تنها برخی از عناصر جدید را همراه خود آورده‌اند. می‌بر این اعتقاد است که مفهوم طبقه در جامعه اطلاعاتی تا حد زیادی معنای خود را از دست می‌دهد به دلیل این که جامعه اطلاعاتی بر مبنای تصاحب مالکیت ذهنی به حیات خویش ادامه می‌دهد(می، 2002 ). اینترنت و سایر شکل‌های پدیدار شونده‌ی ارتباطات الکترونیک در حال از بین بردن نظام‌های سنتی دموکراسی و مرزها و نزدیک‌تر کردن فرهنگ‌ها به یکدیگرند (عقیلی، 1397 ). همچنین فناوری‌های اطلاعاتی پیشرفته می‌تواند به تقویت بخش‌های اساسی و مهم کمک و یاری دهد و به عنوان یک پشتیبان محکم حوزه عمومی‌دموکراسی عمل نماید (لیوتار، 1387 ). در این زمینه کلنر بیان می‌کند جامعه‌ی جهانی جدید نوعی جامعه‌ی فن/سرمایه دارانه است و به تغییر شکل جامعه سرمایه داری به گونه‌ای می‌اندیشد که در آن فناوری نه برای سلطه بر خرده نظام‌های اجتماعی، بلکه برای اعتلای آزادی فرهنگی انسان اجتماعی، شیوه‌های جدید سازماندهی اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ را تمهید می‌کند (حسنی، 1394 ). استفاده از فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی، نیروهای گریز از مرکز را تقویت می‌کند، با کمک این فناوری‌ها آنها می‌توانند روابط اطلاعاتی و ارتباطی خود را شکل دهند و حیطه‌های نفوذ مدیریت خود را اداره کنند. به این ترتیب، آنها نظام سیاسی مختص خود را می‌سازند و نقش هماهنگ کننده دولت در یک قلمرو خاص را کنار می‌زنند. برخلاف دولت، فناوری‌های اطلاعاتی هیچ مرزی ندارند (کاراز و جیاتی، 2011 ). رهبری در آنها معمولا بر شایستگی و شخصیت بنا دارد تا مرتبه‌ی اجتماعی با سازمانی و بنابراین قدرته سریع‌تر و آسان‌تر از دیوانسالاری جا به جا می‌شود و با پیدایش وضعیت‌های تازه‌ای که به مهارت‌های جدید نیاز دارد، از کسی به کسی دیگر انتقال می‌یابد (تافلر، 1386 ).حال اینترنت بستری را فراهم آورده است تا افراد بتوانند به اطلاعات به صورت نا محدود و ارزان با قابلیت تحلیل و ارزیابی دسترسی داشته باشند. این اطلاعات که به عنوان داده‌های باز شناخته می‌شود چه تاثیری بر توسعه حوزه عمومی‌و متقابلا اجرای دموکراسی رایزنانه‌هابرماس دارند؟در حال حاضر در دنیا روند تغییرات به سمت استفاده از داده‌ها در کاربردهای گوناگون است و مساله حکومت و حکمرانی و به تبع آن دموکراسی نیز از آن مستثنی نبوده است(یانسن و کوک، 2016 متیوس ویانسن، 2015 ساژنا، 2017 ). در درون پارادایم‌های اطلاعات نیز روند‌های گوناگونی در حال شکل گیری است که ازمیان آن‌ها صورت بندی BOLD که خلاصه‌ای برای اطلاعات باز، عظیم، و پیوسته داده‌ای است بیش از سایرین مورد توجه قرار گرفته است(خان و همکاران، 2015 یانسن و کوک، 2016 ). منظور از داده‌های باز حکومتی مجموعه‌ای داده‌هاست که به صورت رایگان یا هزینه کم، در دسترس شهروندان قرار گرفته باشد(یانسن، 2012 ) و امکان خوانش ماشینی، باز نشر و استفاده دوباره برای این داده‌ها فراهم باشد(هاردی و ماروشات، 2017 ). از طرفی اگر این داده‌ها ای با سرعت زیاد در حجم و تنوع بالا منتشر شوند، داده‌های عظیم نامیده می‌شوند(لیک و دریک، 2014 تسایی و همکاران، 2015 مارو و همکاران، 2015 ) و داده‌های پیوسته اشاره به فرایندی دارد که در آن مجموعه از بهترین تجربیات برای انتشارداده‌های ساختار یافته در اینترنت پیگیری می‌شود(ویراکدی، 2016 ). این آخرین مرحله در یک پیاده سازی درجه یک از نقشه‌ای برای انتشار داده‌های باز است. داده‌ی پیوسته ارجاع به نوعی داده دارد که در اینترنت منتشر می‌شود و قابلیت خوانایی با ماشین را دارد و علاوه بر این به سازه‌های داده‌ای دیگر نیز بسته و مربوط است(میلتی و حسین، 2016 ). ما شاهد آن هستیم که استفاده از داده‌های BOLD در عرصه‌های مختلف حاکمیتی گسترش داشته است. بررسی رضایت شهروندان، مبارزه با فساد، بررسی کارایی و بهروری دولت و بسیاری دیگر از مسایل در حال حاضر با استفاده از داده‌های BOLD تغییرات اساسی یافته و ضمن حل برخی مشکلات در آن‌ها حتی شاهد توسعه به صورت کلی در یک مفهوم بوده‌ایم(ماکیوفسکی، 2016 ) نگاه انتقادی به ادبیات موضوع آ) نگاه بومی‌به مساله حوزه عمومیبه اقتضای مکتبی و کمال گرا بودن قانون اساسی ، نمی‌توان تطبیق کاملی میان حوزه عمومی‌و نظام حقوق اساسی جمهوری اسلامی‌ایران برقرار کرد و تنها با تفاسیر و برداشت‌های نوین می‌توان انتظار داشت که این دو نظام به هم نزدیکتر گردند و از مزایای یکدیگر بهره ببرند ولی درعین حال این همانی میان آن‌ها قطعا منتفی است. مصادیق این عدم تطابق را در مواردی مانند مربوط به حق بر مشارکت از طریق اداره امور عمومی‌با انتخابات آزاد، وجود اصول غیرقابل بازنگری، حق بر انجمن سازی شهروندانو گروه‌ها، و جایگاه آزادی بیان و عقیده شاهد بود.(حبیب‌نژاد و شیرزاد، 1398 ). هرمن و چامسکی با بررسی اخبار نظریه‌ای در مورد رسانه‌ها ارایه می‌کنند که تا حدی به بحث کنونی ما تعمیم پذیر است. این دو اذعان دارند که در انتشار یک داده در میان مردم( حوزه عمومی) پنج فیلتر اساسی وجود دارد که باید بررسی شود. فیلتر اول مربوط به مالکیت ابزار انتشار اطلاعات است. فیلتر دوم به بررسی منابع درآمدی انتشار دهنده اطلاعات اشاره دارد فیلتر سوم به منبع خبر اشاره می‌کند و فیلتر چهارم احتمال مواخذه در صورت انتشار یک اطلاعات را مورد بررسی قرار می‌دهد. در نهایت بحث کنترل و ممیزی به وسیله ایدیولوژی حاکم مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد (دهقان و احمد، 1398 ) . اگر ما این مدل را به عنوان یک ابزار در جهت بررسی امکان پیاده سازی داده‌های باز حکومتی برای ایجاد توسعه فضای عمومی‌در نظر بگیریم انگاه در میابیم که در مورد استفاده از داده‌های بلددر ایران نمی‌توان خوشبین بود.ب)انتقادات و بررسی‌های تاریخی/جامعه شناسانه:قسمت اعظم مطالب انتقادی که درباره اینترنت به نگارش در آمده یا به روش‌هایی اشاره کرده‌اند که اشکال فناورانه جدید به انباشت سرمایه، کالایی کردن و نابودی حوزه عمومی‌پیوند زده شده‌اند و یا به خوش بینی به امکانات ارتباطی اشاره کرده‌اند که ساختار‌های اطلاعاتی دارای سازمان افقی و نه عمودی بیانگر آن هستند. خوشبینان به آینده به خصوص جنبش هایی که ریشه هنرسالارانه داشتند، ستایش از فناوری مدرن را تا حد نوعی شیفتگی افراطی عجیب و غریب و خودویرانگر به پیش بردند. که این شیفتگی به ماشین‌ها پس از جنگ جهانی اول در قالب اشکال پالایش یافته زیباشناسی ماشین پاستورالهای تکنوکراتیک گرو پیوس و مایز وان درروهه، لوکوربوزیه و لژه و مکتب معماری باوهاس، و باله مکانیکی روبه رو می‌شویم. پس از دومین جنگ جهانی نیز باز همین شیوه را در کمینستر فولر و مارشال دو فصلنامه علمی‌- پژوهشی مک لوهان، و در شوک آینده الوین تافلر باز می‌یابیم. مک لوهان، در فهم رسانه‌ها ( 1964 )، اینچنین می‌گوید: "در یک کلام کامپیوتر به اتکای فناوری ظهور نوعی وضعیت قدسی فهم و درک وحدت مطالعات همگانی را وعده می‌دهد. ظاهرا گام منطقی بعدی باید دور زدن و کنار گذاردن زبان‌های مختلف به نفع یک آگاهی کیهانی عام باشد. به موازات وضعیت بی وزنی، که به قول زیست شناسان وعده فناناپذیری جسمانی را در خود نهفته دارد، می‌توانیم به وضعیت بی کلامی‌دست یابیم که نوعی صلح و هماهنگی جمعی دایمی‌را به ما عطا کند" (برمن، 1386 ). گیدنز جامعه شناس انگلیسی نیز ( 1990 ) دیدگاه خوشبینانه‌ای از فناوری جدید اطلاعاتی دارد، او عقیده دارد که مخابرات راه دور می‌تواند ارتباطات زمان و فضا را به گونه‌ای که منجر به ی س و ناامید شدن مردم نشود، دگرگون سازد. به جای آنکه آنان قدرت خود را از دست بدهند، قادرند تا مثلا با مشارکت در نوعی فعالیت سیاسی که محدود به هویت‌های قومی‌و یا ملی نیست از امکانات جدید استفاده کنند. به زعم او روابط اجتماعی را می‌توان در فضایی گسترده و در زمانی کوتاه دوباره سازماندهی کرد (مویر، 1379 ) در ادبیات اخیر خوش بینانه نیز جامعه اطلاعاتی یک جامعه فرا صنعتی است که در آن اطلاعات و فناوری‌های اطلاعاتی نیروهای اصلی رشد هستند. در جامعه اطلاعاتی نوظهور گروه‌های اجتماعی و کارگران خدماتی جدید اکثریت عمده را تشکیل می‌دهند. این جامعه همچنین جامعه‌ای مرفه است که هر کسی از آن منتفع می‌شود. ایالات متحده مدلی از چنین جامعه‌ای است (بویان، 2008 ). از چنین منظری در جامعه اطلاعاتی به طور مستمر توانایی‌ها، مهارت‌ها، دانش و قابلیتهای ضروری تغییر می‌کنند که این امور برای موفقیت کارکنان بسیار مهم هستند (براک و باکلی، 2013 )در قطب مخالف دیدگاه‌های دنباله رو ماکس وبر و سنت فوکویی را داریم که انتقادهای زیادی را به دنیای فناوری وارد کرده و شهروندی و دموکراسی مجازی را در این فضا در‌هاله‌ای از تردید فرو برده‌اند. ماکس وبر در کتاب، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری ( 1904 )، کل جهان سترگ نظام اقتصادی مدرن" را به مثابه "قفس آهنین" ترسیم می‌کند. این نظام انعطاف پذیر کاپیتالیستی، بوروکراتیک و قانون گذار زندگی همه افرادی را که در چارچوب این مکانیسم زاده می‌شوند با نیروی مقاومت ناپذیر تعیین می‌کند. در نظر وبر، معاصران وی چیزی نیستند مگر متخصصان بی روح و لذت پرستان بی دل و این موجود انسان مدرن اسیر این توهم است که به سطحی از رشد و توسعه رسیده است که نوع بشر قبلا هرگز بدان دست نیافته است. بنابراین جامعه‌ی مدرن نه تنها قفسی آهنین است، بلکه ماهیت اعضای آن نیز توسط میله‌های همیین قفس تعیین می‌شود (برمن، 1386 ) دیدگاه‌های میشل فوکو نیز مجموعه‌ای بی پایان و عذاب آور از تغییرات گوناگون بر مضامین وبری قفس آهن است. دغدغه همیشگی فوکو با زندان‌ها بیمارستان‌ها، تیمارستان‌ها و به طور کلی نهادهای تام است. فوکو به طور کلی منکر امکان تحقق هر گونه آزادی، چه در بیرون نهادها و چه در چارچوب پیچ و خم‌های درونی آنهاست و وحشیانه‌ترین تحقیر خویش را تثار کسانی می‌کند که خیال می‌کنند آزاد بودن برای بشر مدرن مهم است. به عم او قدرت خود را در صورت‌های مختلف بازتولید می‌کند و فناوری بخشی از آن است. ما به قدرت دست نمیابیم و تنها از سوی قدرت به جلو رانده می‌شویم. هر انتقادی در حکم تو خالی است زیرا خود منتقد در ماشین سراسر بین نشسته است، بهره مند و انباشته از اثرات قدرت آن زیرا ما بخشی از مکانیسم آن هستیم (برمن، 1386 ). زیگمونت باومن نیز هنگامی‌که "تولید کنندگان نخبه معنا"ی نوین را با انخبگان لاتین گو و لاتین نویس حاضر غیاب و فوق سرزمینی اروپای قرون میانه مقایسه می‌کند. نکته جالبی را خاطر نشان می‌سازد: اعضای سایبرنتیکی، که به طور مطمیتی در وب سایت‌های اثیری اینترنتی لنگر انداخته، معادل امروزی زبان لاتین قرون میانه است . فضایی که برگزیدگان آموزش دیده امروز در آن به سر می‌برند و امکان کمی‌برای آن هست که ساکنان فضای سایبرنتیک بتوانند درباره آن با کسانی صحبت کنند که هنوز با نامیدی گرفتار فضای فیزیکی کاملا واقعی اند. بخصوص این که آنها بتوانند از این گفتگو سود ببرند.(باومن، 1386 ).پ) انتقادات از نگاه تکنولوژیکسومین انتقاد این مساله است که شهروندان امنیت داده‌ای خود را در در دنیای اطلاعات از دست خواهند داد. خطر تعقیب پذیری همه‌ی کنش‌های کاربران شبکه‌های عمومی‌چیزی است که بیشترین ترس را در میان مردم ایجاد کرده است. در اینترنت، همه‌ی مراحل کسب اطلاعات و خدمات مکالمه‌ای را فناوری‌های موسوم به پیگیری ثبت می‌کنند. برای هر قدم برداشته شده در اینترنت یک فایل گزارشی وجود دارد. همچنین استفاده از شماره مشترک در شبکه‌های دیجیتالی می‌تواند باعث ثبت هویت تماس گیرنده شود. با استفاده از فناوری‌های مختلف، شماره‌ی تماس گیرنده ثبت می‌شود (ون دایک، 1395 ). با توجه به امکاناتی که فناوری‌های جدید برای نظارت و مدیریت و کنترل مرکزی پدید آورده است، می‌توان صورت‌های دیگر از حاکمیت با تمایلات تمامیت خواهانه را متصور شد. برای درکی حقیقی از این صورت‌های جدید حاکمیت، نباید پنداشت که آنها به نظارت مستقیم با کنترل کامل همه‌ی سطوح تولید و توزیع اطلاعات نیاز دارند. قدرت سیاسی یا اقتصادی را تنها باید هنگامی‌به کاربرد که شهروندان، کارگران با و مصه ملی و بی مصرف کنندگان از یکی از خطوط تعیین شده که توسط نظام‌های کلان و گسترده الکترونیکی ثبت و محافظت می‌شوند، عبور کنند شفافیت که هدفی قابل تحسین در عملکرد صحیح و موقتی یک جامعه‌ی دموکراتیک است. هنگامی‌که در ارتباط با نظارت دولت تعریف می‌شود، معنای متفاوت پیدا می‌کند. دولتمردان غالبا به دنبال شهروندان اشقانه هستند، کسانی که رفتارهای آنان به سهولت قابل تشخیص و کنترل می‌باشند (دربیگی، 1395 ). مسیله جرم در محیط اینترنت یکی دیگر از عواملی است که دخالت فزاینده‌ی نهاد قدرت را در محیط مجازی افزایش می‌دهد (کوثری 1387 ).تعریف مفاهیم اصلی داده‌های بازداده‌های باز ایده‌ای است که برخی از داده‌ها باید آزادانه و قابل خوانش توسط کامپیوتر در دسترس همه قرار بگیرند تا آنها را بدون دلایل کپی رایت ، ثبت اختراعات یا سایر سازوکارهای کنترل استفاده و منتشر کنند (یانسن و کوک، 2016 هاردی و ماروشات، 2017 ).ساحت عمومیحوزه عمومی آلمانی ( entffentlichkeit ) زمینه‌ای در زندگی اجتماعی است که افراد می‌توانند برای آزادانه بحث و شناسایی مشکلات اجتماعی جمع شوند و از طریق آن بحث بر فعالیت سیاسی ت ثیر بگذارند(پولادی به نقل از‌هابرماس، 1388 ).خرد ارتباطیخرد ارتباطی، نظریه نوینی است که در مقابل مفهوم رایج "عقلانیت ابزاری " ابراز شده است (واشیانی، 1398 ). خرد ارتباطی‌هابرماس، عقلی است که دیگر در محتوای یک نظم کهن با در اندیشه‌های از پیش تعیین شده جای نمی‌گیرد بلکه فقط در ارتباطی موجودیت می‌یابد که ما با یکدیگر برقرار می‌کنیم( فکوهی و همکاران، 1388 ).پی‌نوشت اول: من همه منابع مورد استفاده در این مقاله و همه مطالب دیگری که در حوزه هوش مصنوعی و سیاست گذاری نوشته‌ام را در مطلب دیگری با عنوان منابع یادداشت‌های سیاست‌گذاری آورده‌ام. امیدوارم این نوع ارجاع‌دهی ضمن حفظ امانت بتواند در نهایت، مجموعه‌ای از مطالب و منابع مفید را در قالب یک مجموعه واحد در اختیار علاقه‌مندان بگذارد.پی‌نوشت دوم: از آنجایی که موضوع سیاست‌گذاری با خرد جمعی و گفتگو گره خورده است، تصمیم گرفته‌ام که متن تمامی مقالاتی که در ویرگول نوشته‌ام را در یک فایل باز در گوگل داک قرار دهم تا در صورتی که شما هرگونه ویرایش و جرح و تعدیلی را در متن مقالات نیاز دیدید، از آن طریق و با استفاده از کامنت گذاری پیشنهاد دهید. به نظرم می‌آید که این رویه با ذات موضوع فناوری اطلاعات و هوش تجمعی که یکی از موضوعات مورد علاقه من است نیز سازگارتر است. لینک دسترسی به مطلب در گوگل داکپی‌نوشت سوم: اگر مطالعه این مقاله برای شما جالب بود پیشنهاد میکنم که سایر مقاله‌های من در همین حوزه که در سایت ویرگول نوشته‌ام را نیز مطالعه فرمایید. مطالعه سایر مقالاتاگر دوست دارید بیشتر با هم در ارتباط باشیم از طریق صفحات زیر من را پیدا کنید:لینکدین من توییتر من همین طور اگر فکر کردید که لازمه با هم صحبت کنید میتونید به من در تلگرام و یا جی میل پیام بدید:ایمیل من: [ email protected ] آیدی تلگرام من:
فرهنگ واجب مهجور نگاهی به اهمیت مقوله فرهنگ در فضای انتخاباتاگر به الگوهای انتخابات‌های قبلی نگاه کنیم، متوجه میشویم مردم طبق طریقه‌ای خاص رییس جمهور را انتخاب میکنند. مثلا بیشتر افرادی را انتخاب کرده‌اند که کمتر شناخته شده هستند و برعکس آن چیزی که نشان داده میشود مسیله فرهنگ به طور ناخودآگاه در تصمیم گیری مردم موثر بوده است. راه دور نرویم، سال 96 اثری که گزاره‌های "دیوار کشیدن در خیابان"، "پخش ربنای شجریان" و "استادیوم رفتن خانم‌ها" بر جریان انتخابات گذاشت به مراتب بیشتر از برنامه‌های اقتصادی کاندیدها بود. البته در کنار "رفع حصر" و "سایه جنگ". آقای روحانی نیز به خوبی بازی را بلد بودند و میدانستند اکثریت مردم کل مناظرات را نمیبینند و صرفا بخش‌های کوچکی از حرف‌هایشان ترند میشود.دولت سیزدهم در حوزه اقتصاد، زمین سوخته‌ای تحویل خواهد گرفت. بنابراین، لازم است که نامزدها توجه ویژه‌ای به اقتصاد و وضع معیشت مردم داشته باشند. از هرجهت که نگاه کنیم هم باید چرخ اقتصاد بچرخد تا خیلی از مسایل ریز و درشت درکشور حل شود. اما مگر رییس جمهور فقط مسیول رسیدگی به اقتصاد است؟ و مگر تنها مسیله کشور اقتصاد است؟شرایط به گونه‌ای است که اکثر کاندیدها به جای ارایه برنامه‌هایشان، صرفا وعده‌های عوام‌فریبانه میدهند و دنبال حمایت‌های پرشور مردم هستند، در حالیکه این وعده‌ها و شعار‌ها هیچ عایدی برای مردم نخواهد داشت. برای مثال، در خصوص مسیله آموزش، تا کنون هیچ یک از نامزدها برنامه‌ای برای جبران قصورهای آموزشی در دوران کرونا نداشته‌است. شاید در این شرایط کشوردر نگاه اول این گونه به نظر برسد که مسیله آموزش اولویت نباشد اما باید در نظر داشت که نادیده گرفتن مسیله آموزش، نسلی از فارغ التحصیلان را به جامعه تحویل خواهد داد که در حالی که در آینده بسیار نزدیک قرار است کشور را اداره کنند، علاوه بر نداشتن مهارت، حال سواد تخصصی نیز نخواهند داشت البته اگر آن مدارس خاص که مخصوص طبقات خاص هستند را نادیده بگیریم.در بین تمام ترند‌های انتخاباتی و شعارهایی که نامزدها سر میدهند، مهجورترین موضوع، فرهنگ است.رییس جمهور علاوه بر تمام وظایفی که دارد رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز هست و به جز شخص رییس جمهور، نه نفر دیگر نیز از هییت دولت در این شورا حضور دارند. رییس جمهور وزیر فرهنگ را پیشنهاد می‌دهد، پس مهم است که ر س قوه مجریه چه نگاهی نسبت به فرهنگ دارد چراکه مستقیما بر ریزترین مسایل فرهنگی اثرگذار است.میگوییم کشور دچار مشکلات اقتصادی است. اما آیا حوزه فرهنگ و توسعه فرهنگی نمی‌تواند بازوی حوزه اقتصاد و ابزاری برای عبور از مشکلات اقتصادی باشد؟ چرا سینما را رونق ندهیم؟ چرا صنعت نشر را سامان ندهیم؟ با گردشگری نمیشود ارز به کشور وارد کرد؟ درحالی که کشور ما در تمام شهرها و روستاها و مناطق ییلاق و قشلاق عشایر جاذبه‌های تاریخی و فرهنگی و طبیعی دارد، این سرمایه‌ها در بلاتکلیف‌ترین حالت ممکن قرار دارند. نه تنها از این جاذبه‌ها استفاده‌ای نمیشود بلکه حتی گویا برنامه‌ای جدی برای نابودیشان نیز در پیش گرفته شده است. گنبد مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان، پس از مرمت، مثال بارز رویکرد تخریب محور نسبت به فضاهای گردشگری است. به راحتی و با تلفیق سینما و تاریخ میشود برای کشور درآمدزایی کرد. بسیاری از مردم دنیا علاقه‌مند به دیدن مکان هایی هستند که لوکیشن فیلم و سریال‌ها بوده‌اند، به خصوص اگر تاریخی باشند. در سراسر دنیا بیش از 130 میلیون فارسی‌زبان وجود دارد ما به عنوان بزرگترین کشور فارسی زبان جهان برای زبان فارسی چه کار مهمی انجام داده‌ایم؟ تجربیات تاریخی نشان داده است که هر جا قرار بر نفوذ و تاثیرگذاری بوده است، نه جنگ و اسلحه، بلکه استیلای فرهنگی بوده است که این مهم را برآورده ساخته است. امروز مردم تاجیکستان میگویند ما برای زبان فارسی با شوروی جنگیده‌ایم، شما برایش چه کرده‌اید؟ و اینجاست که از پاسخ باز میمانیم. در حال حاضر بسیاری از مردم اروپا و آمریکا مایل به یادگیری زبان کره‌ای و ژاپنی هستند، فقط چون کی‌- درامر هستند یا طرفدار انیمه و مانگای ژاپن. ما تاریخ مشترک با کشورهای خاورمیانه داریم، از نفوذ غرب هم نگرانیم، اما از اشتراکات فرهنگی برای اثرگذاری استفاده نمیکنیم. همه اینها را دولت باید انجام بدهد، دولت باید حواسش به تربیت دانش‌آموزان باشد، اما نیست. دولت باید وضع نابه سامان فضای مجازی را سامان بدهد، اما کاری نمیکند. دولت باید از فیلم‌ساز ایرانی حمایت درست کند اما تا میتواند سنگ جلوی پایشان می‌اندازد (این موضوع با نظارت درست که وجود ندارد متفاوت است. ساترا و وزارت ارشاد آنجا که باید کاری نمیکنند و با کج سلیقگی فقط مردم را سرخورده میکنند). نامزدها هیچوقت به مسایل اصلی فرهنگی نمیپردازند. اگر جایی بخواهند از فرهنگ صحبت کنند، برای استفاده رسانه‌ای است، اگر از استادیوم رفتن خانم‌ها و پخش ربنای مرحوم شجریان صحبت میشود، نه چون میخواهند مشکلات اصلی خانم‌ها را در جامعه حل کنند یا دلشان برای موسیقی ایرانی میسوزد، بلکه برای این است که حرف زدن از اینها مد است. همه‌ی جهان امروز دارند از مسیله‌ی زنان میگویند و هیچ چیز بهتر نمی‌شود، چرا ما نگوییم؟ در جواب سوال‌های اقتصادی هم پاسخی میدهند که نه تنها هیچ ربطی به اقتصاد ندارد، بلکه گویی در حین پاسخ، طعنه به رقیبان و تسویه‌حساب سیاسی را اصل می‌دانند. مسیله امروز زنان ما حقیقتا این نیست که با چه نام و عنوانی در خانه صدایشان کنند. امنیت شغلی، امنیت روانی در جامعه، نبود امکانات حداقلی برای مادران دانشجو و شاغل، تبعیض‌ها (خصوصا درگرفتن مسیولیت‌های کشوری) و البته سوءاستفاده‌هایی که هرچهار سال یکبار و زمان انتخابات از زنان میشود به مراتب مسایل مهمتری برای بانوان هستند. رییس جمهور نباید یک‌وجهی باشد. رییس جمهور اگر به اقتصاد توجه دارد باید به فرهنگ در عرصه داخلی و بین‌المللی نیز توجه کند. اگر برنامه‌ای برای برون‌رفت از وضع فعلی اقتصادی دارد، باید برنامه‌ای نیز برای برطرف کردن مسایل فرهنگی داشته باشد و قبل از انتخابات آن را به مردم ارایه دهد. همه کاندیداها معتقد هستند که میشود همین شرایط نابسامان اقتصادی را در چهارسال درست کرد، اما فرهنگ مسیله‌ای نیست که چهارسال برای سامان دادن به آن کافی باشد بنابراین نیاز به توجه بیشتری دارد. با وجود همه این‌ها در برنامه‌های چند تن از نامزدهای انتخابات، اشاره به بعضی از مسایل فرهنگی و تربیتی خاص مانند مسیله اسباب بازی‌ها، که از مطالبات رهبری و هر فرد دغدغه‌مند در حوزه کودک و آموزش است، وجود دارد که امیدواریم همین بارقه‌ها بتواند در آینده، نگاهی نو از به مقوله فرهنگ را به جامعه ارایه دهد و شرایط بهتر از این بشود.زینب سادات میرفخرایی / کارشناسی تاریخ
ژاپن یا عربستان؟ دیروز من یک نظرسنجی گذاشتم در توییتر و اینستاگرام درمورد اینکه اگر مجبور به مهاجرت بودید و فقط دو انتخاب ژاپن و عربستان را داشتید ، فارغ از مساله آب و هوا، دوری یا نزدیکی به ایران و مساله دین، کدام رو انتخاب میکردید؟و خوب همونطور که حدس میزدم، اکثریت به کشور ژاپن رای دادند.بیایید اما یه نگاه ساده و در حد اطلاعات عمومی به این دو کشور بیاندازیم.عربستان، کشور وسیعی در جنوب خاورمیانه، با ثروت قابل توجهی که اکثرا از درآمد نفتی این کشور حاصل شده و ستون اقتصادی آن است . به همراه شیوخی کاخ نشین و مردمی مرفع. (شاید خیلی مرفع)اما ژاپن، جزیره‌ای در آسیای شرقی، یکی از قطب‌های بزرگ فناوری و علم که پایه و ستون اقتصاد پویای آن است، به همراه مردمی در رفاه البته سخت کوش و با فرهنگ.خوب میرسیم به اصل قضیه. من از اکثریتی که انتخابتون ژاپن بوده تو نظرسنجی یک سوال دارم ، و اون هم اینه که آیا حاضرید مثل ژاپنی‌ها هشت ساعت مفید و شایدم هم بشتر کارکنید؟ مفید‌ها؟ حاضرید رانندگی محتاط و با فرهنگ داشته باشید؟ حاضرید مثل یک شهروند یا مسول ژاپنی بخاطر اشتباهاتتون از دیگران عذرخواهی کنید. حاضرید مواقع بحرانی مثل سیل و زلزله و . به هنگام امدادرسانی تجمع بیجا نکنید، یا هنگام تقسیم غذا و مایحتاج در یک صف و بدون نزاع و درگیری تنها به اندازه نیاز کمک دریافت گنید؟ و مثالهای بیشماری دیگر از این قبیل.اگر حاضر نیستید و نمیتوانید ، پیشنهاد میکنم گزینه تون رو عوض کنید و عربستان رو انتخاب کنید تا در خانه بنشینید و پاتون را روی پاتون بندازید و پول نفت در سرسفره را نوش جان کنید.اما اگر حاضرید تمام آن کارها رو انجام بدید، خوب چرا تو همین ایران انجامش نمیدید؟ همین میشه فرهنگ دیگه. حتما باید جای دیگه باشه؟ با انجام دادن همین کارها میشه فرهنگ و اقتصاد یک مملکت را در حد ژاپن و حتی بالاتر رشد داد.مگه ژاپنی‌ها بعد جنگ جهانی دوم چی داشتند. هیچی. یک کشور جنگ زده و ویران، بدون نفت و منابع و انرژی، با تحریم جهانی و دو تا شهر که بمب اتم خورده و کاملا نابود شده.ژاپنی‌ها تنها داراییشون وحدت و تلاش بود. که از بغل آن فرهنگ و اقتصاد و . هم رشد کرد و شد این ژاپن امروزی.حالا میتونیم کمی فکر کنیم و بعدش هرکدوم از ما از خودمون شروع کنیم. مطمینا زمانبر هست اما شدنی است.ما الان خیلی جلوتر از ژاپن بعد از جنگ جهانی هستیم.ممنون که وقت گذاشتیدعلیرضا داودی نیا
انتخابات و گذار به دموکراسی مصاحبه با مجید توکلیعباس پشتوان/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌ی فیزیک دانشگاه صنعتی شریفمجتبی نظری/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌ی علوم اقتصادی دانشگاه صنعتی شریفمجید توکلی، پژوهشگر و کنشگر سیاسی و اجتماعی‌و از چهره‌های شناخته شده‌ی جنبش دانشجویی در دهه‌ی هشتاد است.مجید توکلی، فعال سیاسی و اجتماعی‌و از چهره‌های شناخته شده‌ی جنبش دانشجویی در دهه‌ی هشتاد است. فضای کلی گفتگوی ما با او معطوف به انتخابات در جمهوری اسلامی و دوران گذار به دموکراسی است.برای شروع بحث درباره‌ی انتخابات، بد نیست نگاهی توصیفی به طیف‌های مختلف مخالفان و موافقان مشارکت در انتخابات داشته باشیم و اینکه هر کدام از این طیف‌ها چه استدلالی برای کنش خود دارند؟ابتدا دلایل کسانی که مخالف حضور در انتخابات هستند را بررسی می‌کنم و در خلال آن به استدلال‌های موافقان شرکت در انتخابات هم می‌پردازم. همچنین باید توجه کنیم که این بررسی را از نقطه نظر منتقدین وضع موجود انجام می‌دهیم:طیف اول مخالفان، از دیدگاه نظام ارزشی مخالف رای‌دادن هستند که خود به چند دسته تقسیم می‌شوند. دسته‌ی اول معتقدند ما در ایران یک حکومت توتالیتر (تمامیت‌خواه) داریم که انتخابات در آن معنا ندارد. آنچه ما داریم نمایش انتخابات است و با انتخابات و کارکردهای آن در یک حکومت دموکراتیک از قبیل شفافیت نهاد‌های انتخابی، امکان پرسش، استیضاح و عزل فرد برگزیده‌شده نسبتی ندارد. لذا چون حکومت توتالیتر است، انتخابات بلاموضوع است.گروهی هم در همین طیف نقد خود را متوجه نهاد انتخابات می‌کنند و آن را آزاد و عادلانه نمی‌دانند. آنها معتقدند سازوکارهای کاندیداتوری، تبلیغات، رای‌دادن و . با معیارهای انتخابات در نظام دموکراتیک تطابق ندارد.بعضی هم نگاهشان این است که ما از نظر ساختاری و مقدمات حقوقی و قانونی امکان انتخابات آزاد را داریم، اما رفتارهای حکومت موجب شده تارقابت انتخابات ناعادلانه باشد. یک طرف از مزایا و رانت‌های انتخابات در فرآیند احراز صلاحیت، تبلیغات، جهت‌دهی افکار عمومی و برخورداری از تریبون‌ها بهره‌مند است و رقبای او امکان رقابت در این فضا را ندارند. درسال‌های اخیر این نوع نگاه کم‌رنگ‌تر شده و بخشی از مدافعان این ایده به‌ایده‌ی اول گرایش پیدا کرده‌اند.طیف دوم مخالفان، نقدی فرهنگی بر شرکت در انتخابات دارند. آن‌ها معقتدند با شرکت در انتخابات در دو سطح باعث دستکاری فرهنگی می‌شویم. در سطح اول، جامعه را از مطالبات حداکثری و چهره‌های اصیل به مطالبات حداقلی و چهره‌های ناخوشنام سوق می‌دهیم و خود این حداقل‌ها نیز نزول پیدا می‌کنند به طوری که حداقل‌های یک دوره، حداکثرهای دوره‌ی بعد می‌شوند. در سطح دوم، ما با شرکت در انتخابات، مفهوم اصلی دموکراسی که پاسخگوکردن قدرت است را فراموش کرده‌ایم و به این ادعای متداول حکومت که معتقد است همین انتخابات کل دموکراسی است، تن داده‌ایم. همچنین باعث شده‌ایم هسته‌ی اصلی قدرت هیچ‌گاه به طور مستقیم با مسیولیت تصمیماتش مواجه نشود و همواره نیروهای اصلاح‌طلب در قدرت را مسیول نشان دهد. به همین دلیل هیچ‌گاه با تصمیمات سخت و اصلاحات برگشت‌ناپذیر مواجه نشده است. همچنین این نگاه دولت‌گرا، ما را از تمرکز بر سیاست‌ورزی جامعه‌گرا بازداشته است.در نگاه سیاست‌ورزی جامعه‌گرا، فشار اجتماعی منجر به بحران و مشروعیت‌زدایی از قدرت می‌شود و نهایتا با عقب‌نشینی حاکمیت به مطالباتش می‌رسد.سیاست‌ورزی جامعه‌گرا چگونه می‌خواهد قدرت را دموکراتیک کند؟نگاه جامعه‌گرا می‌گوید برای جامعه‌ی بهتر، قدرت باید از رفتار کنونی عقب‌نشینی کند و این عقب‌نشینی نتیجه‌ی شکست و به بن‌بست‌رسیدن حاکمیت است و برای بقا انجام می‌گیرد. در این نگاه فشار اجتماعی منجر به بحران و مشروعیت‌زدایی از قدرت می‌شود و نهایتا با عقب‌نشینی حاکمیت به مطالباتش می‌رسد.این نوع سیاست‌ورزی چه ظهور و بروزی دارد؟ چه تضادی با نگاه دولت‌گرا دارد؟واضح‌ترین شکل نگاه جامعه‌گرا حضور در خیابان و کنش مستقیم در برابر تصمیمات نامطلوب است. بروز دیگر آن در قالب شکل‌گیری گروه‌ها و نهادهای مختلف است. نگاه دولت‌گرا با این تحلیل که تنها راه اصلاح از درون ساختار قدرت است و هر چیزی غیر از آن به هرج و مرج منجر می‌شود، امکان شکل‌گیری و رشد نهادهای اجتماعی را گرفته است. خط اصلی استدلال دولت‌گراها ایجاد عقلانیت از طریق مشروعیت‌دهی به قدرت است که با اعتمادسازی و و مشارکت در قدرت ممکن خواهد شد.به استدلال‌های مخالفان شرکت در انتخابات برگردیم. گروهی از مردم در حد فاصل انتخابات‌های نودودو تا نودوشش با تمام توان مشارکت کردند اما امروز از صندوق رای ناامیدند. این طیف سوم موافقان رای‌ندادن هستند.بله، این طیف از مخالفان مشارکت، سرخوردگان هستند که به خاطر مطالبات مشخصی در گذشته رای دادند و آن مطالبات برآورده نشد. برای افرایش کارآمدی و بهبود اقتصادی یا جلوگیری از فاجعه‌ها و بدترشدن اوضاع رای داده‌اند. یا عده‌ای برای جلوگیری از یک‌دست‌شدن قدرت رای دادند تا در مواقع حساس مواضع همه‌ی افراد حاضر در حکومت یکسان نشود و اتاق‌های سیاسی به اتاق‌های توطیه بدل نشود. اما امروز می‌بینند که در مواقع حساس همه همراه هم هستند و صدای متفاوتی درون حاکمیت شنیده نمی‌شود. همه‌ی آن علل امروز بی‌معنا شده است.همچنین عده‌ای به‌علت مسایل مقطعی و اتفاقات خاص رای نمی‌دهند. مثلا به خاطر کشتار آبان یا ماجرای هواپیما در این انتخابات خاص شرکت‌نمی‌کنند. یا طیفی از سیاستمداران با این تحلیل که در صورت شرکت در انتخابات شکست خواهند خورد دست از مشارکت‌می‌شویند و اعلام عدم مشارکت نیز می‌کنند. عده‌ای هم با رویکرد مبتنی بر تحلیل تصمیم به عدم مشارکت می‌گیرند. با استدلال‌هایی نظیر این که مشارکت آنها در انتخابات ت ثیر کمی خواهد داشت یا در بهترین حالت منجر به شکل‌گیری دولتی شبیه دولت خاتمی یا مجلسی شبیه مجلس ششم می‌شود که در نهایت به ظهور احمدی نژاد و مجلس هفتم اصولگرا انجامید.لازم است هیچ امکانی برای خشونت ساختاری وجود نداشته باشد به این معنی که قانون اجازه‌ی اعدام، شکنجه و مانند آن را ندهد تا وسیله‌ای برای حذف رقیب برای هیچ گروهی وجود نداشته باشد.در مقابل حضور در انتخابات چه گزینه‌هایی مطرح است؟ آیا شاهد پدیده‌ای چون تحریم فعال از طرف طیف‌های متنوع منتقد وضع موجود خواهیم بود؟تحریم فعال می‌تواند معطوف به دو هدف باشد. اول آن که تحریم مختص این انتخابات باشد و با هدف تغییر رفتار حکومت در مورد انتخابات انجام شود. اما اگر بیش از این انتخابات را هدف بگیرد، ابزاری برای مشروعیت‌زدایی از قدرت است و خودش را به کنش‌های خارج از قدرت و جنبش‌های اجتماعی وصل می‌کند. تحریم یا شبه‌تحریم‌هایی از نوع اول را در گذشته داشته‌ایم اما منجر به تغییر رفتار حکومت نشده است. آنچه ما احتمالا در این دوره خواهیم دید، نه تحریم فعال بلکه کنار کشیدن از مشارکت انتخاباتی است.تحریم نوع دوم که از آن صحبت کردید چطور؟ چه ملزوماتی دارد و چه هدفی را دنبال می‌کند؟این نوع تحریم به جنبش اجتماعی وصل می‌شود و نیازمند مفهوم‌سازی، سازمان‌سازی و بردن جهت تحریم به سمت اهداف اصلی یعنی دموکراسی مطلوب و مبارزه با فرودستی در جامعه است. این نوع تحریم نیازمند انگیزه‌های جدی است و باید دید با هدف اصلاح ساختاری شروع به کار می‌کند یا با هدف تغییرات موردی و تقویت مطالبات در آینده.منظورتان صرفا فرودستی اقتصادی است؟خیر. مفهوم فرودستی به‌خصوص در چندماه اخیر در فضای سیاسی ایران مهم‌تر شده و به دلیل تنبلی ذهنی به امر اقتصادی فروکاسته شدهاست. اما معترضین و منتقدین وضع موجود به لحاظ سیاسی هم فرودست هستند زیرا به دلیل غیرخودی‌بودن از معادلات قدرت کنارگذاشته شده‌اند. عده‌ای به لحاظ فرهنگی و اجتماعی فرودست هستند و امکان پیش بردن ایده‌های فرهنگی، قومی، پوشش و سبک زندگی مطلوب خود را ندارند. اما موضوع فرودستی در عرصه‌ی اقتصاد تبلور بیشتری پیدا کرده است.از بحث انتخابات خارج شویم و کمی به مسیله‌ی گذار به دموکراسی بپردازیم. شما در روزهای گذشته رشته توییتی نوشتید که در آن ت کید داشتید گذار باید مبتنی بر حقوق اساسی و سیاسی باشد و از ورود به جزییات فرهنگی و اقتصادی باید چشم پوشید و آن را به رقابت بین احزاب واگذار کرد. آیا این اتفاق احتمال مصادره‌ی مطالبات مردم را به نفع یک گروه که قدرت و لابی قوی‌تری دارد افزایش نمی‌دهد؟برای بحث درمورد گذار، ما به دو فرض اولیه نیاز داریم اول اینکه با خوشبینی درباره‌ی آینده صحبت می‌کنیم. چرا که بدبینی یعنی ترجیح موقعیت فعلی و رویکرد محافظه‌کاری. فرض دوم این است که اختلاف گروه‌ها در راه گذار به دیدگاهشان نسبت به شرایط و شیوه‌ی تحلیل و توصیف آن برمی‌گردد. در رابطه با گذار، سه دوره‌ی زمانی را می‌توان در نظر گرفت: دوران نامطلوب پیش از گذار، دوران مطلوب پس از آن و دوره‌ای میان این دو، یعنی دوره‌ی گذار. وقتی از گذار صحبت می‌کنیم که وضعیت دوره‌ی پیش از گذار را بن‌بست بدانیم. اگر تحلیل فردی از شرایط موجود، یک شبه دموکراسی باشد، طبیعتا دلیلی ندارد که به گذار فکر کند. در سر دیگر طیف، اگر کسی باشد که وضعیت فعلی را یک توتالیتریسم بداند، کاملا خواهان گذار خواهد بود.رشته‌توییت مجید توکلی پیرامون بحث گذار حداقلیپس از گذار باید شامل چه ویژگی‌هایی باشد؟میان گروه‌های گوناگون توافق‌هایی درباره‌ی پس از گذار باید وجود داشته باشد مثلا این که همه‌ی نهادها انتخابی باشند. طبیعتا هرجا از انتخابی‌بودن صحبت می‌کنم، منظورم پاسخگوبودن آن‌ها و در واقع دموکراتیک‌بودن‌شان است. همچنین لازم است هیچ امکانی برای خشونت ساختاری وجود نداشته باشد به این معنی که قانون اجازه‌ی اعدام، شکنجه و مانند آن را ندهد تا وسیله‌ای برای حذف رقیب برای هیچ گروهی وجود نداشته باشد. یک دادخواهی فراگیر به وجود بیاید تا هرکس در هر دوره‌ای اقدامی علیه جامعه صورت داده، در برابر یک دادرسی عادلانه و مطابق با عرف جامعه قرار بگیرد. با درنظرگرفتن مجموعه‌ای از این حقوق اساسی، یک گذار حداقلی شکل می‌گیرد. حال اینجا از بسیاری مطالبات صرفنظر شد. مثلا ممکن است مردم در وضعیت پیش از گذار از وضعیت بهداشت ناراضی باشند اما تصمیم‌گیری درباره‌ی اینکه پس از گذار چه نوع ساختاری در این حوزه پیاده شود، باید به پس از گذار موکول شود. به عنوان نمونه‌ی دیگر، باید از بحث بر سر وضعیت اقتصاد سیاسی بعد از گذار، اینکه سیاست‌های اقتصادی بیشتر به نفع کدام قشر باشد، صرفنظر شود. آیا این صرفنظرکردن درست است یا نه؟ یک بحث این است که اگر برای همه‌ی این موارد، پیش‌تر تصمیم گرفته شود، پس بعد از گذار چه تصمیمی قرار است گرفته شود! در واقع با این کار، اکثر گروه‌ها و احزاب پس از گذار حذف می‌شوند. در حالی که با گذار حداقلی، این تصمیمات، پس از گذار در یک فضای شفاف، که از شروط آینده‌ی مطلوب است و در قالب یک ساختار دموکراتیک، گرفته خواهند شد. بنابراین بسیاری از جهت‌گیری‌ها و تصمیمات پیرامون عدالت، سرمایه، بهداشت و آموزش به مبارزات انتخاباتی دوران دموکراسی منتقل می‌شود. در حوزه‌ی عمل، گذار به دموکراسی یا همان گذار به شرایط مطلوب را تقلیل می‌دهیم به گذار از شرایط نامطلوب یا گذار از دیکتاتوری.در واقع این نوع گذار معطوف به حقوق سیاسی و حقوق اساسی است. حقوق سیاسی به حقوق شهروندی مربوط می‌شود. یعنی قدرت، بی‌طرفی کاملی نسبت به همه‌ی شهروندان داشته باشد و هیچ دوگانه‌ی خودی و غیرخودی به وجود نیاورد. حقوق اساسی تمرکز ویژه‌ای بر امر آزادی، هم آزادی منفی و هم آزادی مثبت دارد. آزادی منفی به معنی عدم واردشدن جبر و دخالتی از بیرون به فرد است و آزادی مثبت معطوف به فراهم‌شدن تمام ظرفیت‌ها برای شکوفایی و خودتحققی او. برای مثال در نظریه‌های لیبرالی، عدالت عمدتا مربوط به آزادی مثبت است. البته حقوق اساسی بیشتر حول آزادی‌های منفی دیده می‌شود. بنابراین در گذار حداقلی، شما بر کمترین مشابهت‌ها و توافقات سوار می‌شوید و از گوناگونی‌های زیادتان در حوزه‌های گوناگون صرفنظر می‌کنید.خود گذار با دو مسیله‌ی مهم گره خورده است. یکی مسیله‌ی خشونت است. هرگونه دگرگونی از یک شرایط نهادینه‌شده که افراد ذی‌نفعی دارد، همواره با مقداری خشونت همراه است. این خشونت ممکن است از نوعی باشد که سریعا کنترل شود و یا در حدی باشد که نتوان آن را کنترل کرد. البته ما خیلی وقت‌ها خشم را به جای خشونت می‌گیریم. فرض کنید در مدرسه معلمی دارید که ویژگی‌های منفی زیادی دارد و آرامش روانی دانش‌آموزان را هم آسیب زده است. اگر ناگهان به هر دلیلی این معلم، از زمانی به بعد از آن کلاس برداشته شود، چه اتفاقی برای بدگویی‌ها و ناسزاگویی‌های شاگردان می‌افتد؟ با حذف آن آدم از آن نهاد، کل خشونت از بین می‌رود. به عمد می‌گویم "خشونت" تا متوجه شویم آنچه که واقعا این روزها گفته می‌شود در جامعه‌ی ما وجود دارد، خشونت نیست بلکه خشم است. خشم با حذف منش آن، به کلی از بین می‌رود. پس اگر شرایط دادخواهی کامل را پس از یک گذار داشته باشید، این خشم‌ها به خشونت تبدیل نخواهد شد. اصلا خشونت مربوط به کسی است که قدرت دارد و خشم مربوط به فرودست، یعنی فرد فاقد قدرت است. بروز خشم در چند ناسزا و بدگویی‌، به عنوان یک شر کوچک، حالتی گذرا دارد و نگران‌کننده نیست. اگر هم خشم تبدیل به افشاگری امر ناپسند شود که دیگر اسمش خشونت نیست، اسمش عدالت در حق جامعه است!در گذار حداقلی، شما بر کمترین مشابهت‌ها و توافقات سوار می‌شوید و از گوناگونی‌های زیادتان در حوزه‌های گوناگون صرفنظر می‌کنید.لازم است یک سوال جدید مطرح کنیم وقتی می‌گوییم گذار شامل خشونت است، این خشونت از طرف حکومت است یا جامعه؟در اینجا مفروضات مختلف در تحلیل جامعه، نتایج متفاوت می‌دهند. از یک سو ممکن است دید این باشد که مثلا مردم ایران، ذاتا خشن هستند و تا بتوانند در خیابان می‌مانند و خواسته‌هایشان را به زور از بقیه می‌گیرند بدون زور حکومت مرکزی همه‌ی قومیت‌ها خواستار جدایی هستند و در شرایط ناپایدار، مردم از طریق اسلحه قرار است با هم تسویه‌ی حسابکنند! نقطه‌ی مقابل این دیدگاه ممکن است بگوید ایرانی‌ها اهل خشونت طولانی نیستند، عصر می‌روند اعتراض، شب برمی‌گردند. سه روز یا نهایتایک هفته در خیابان می‌مانند. در ضمن میان اموال دولت و اموال مردم تمایز قایلند و قرار نیست وقتی به دولت اعتراض دارند، اموال بقیه‌ی مردم را بدزدند! درباره‌ی اقوام هم می‌گوید اگر حکومتی باشد که حقوق آن‌ها را رعایت می‌کند، تبعیض‌ها را برطرف می‌کند و سخن‌گفتن به زبانی را که با آن می‌اندیشند به‌رسمیت می‌شناسد، تمایلی برای گریز از مرکز و استقلال نخواهند داشت چرا که دیگر جامعه‌ی بین‌الملل هم تشکیل کشورهای جدید را در خود نمی‌پذیرد و حتی کردهای عراق با حدود سی سال خودمختاری تبدیل به کشور جدید نشدند. از سوی دیگر اگر بپذیریم وضعیت فرهنگی جامعه‌ی ایرانی در این سال‌ها بهتر از مردمان کشورهای اطراف بوده است و دقت کنیم که در سه تا پنج سال اخیر، جنبش‌های اجتماعی در خاورمیانه و آفریقا، هیچکدام با سرنوشت بدی همراه نبوده است، نگران خشونت از سوی جامعه‌ی ایران نخواهیم بود.اما درمورد خشونت دولت هم پیش‌بینی‌های متفاوت می‌تواند وجود داشته باشد. مثلا ممکن است فرض شما این باشد که این دولت با همراهی برخی اقشار تا آخرین اسلحه مقابل مردم می‌ایستد یا اینکه برعکس، تغییر رویکرد بسیاری گروه‌ها در فضای گذار را ممکن‌تر بدانید. پس در کل، اگر کسی گذار را، نه با یک دید جبری، بلکه به شکل پروژه می‌بیند، باید در راستای کاهش خشونت دو طرف و در پی آن، کاهش مدت گذار تلاش کند. اما زمان گذار فقط معطوف به خشونت نیست. توافق همه‌ی نیروهای فضای سیاسی بر سر حقوق اساسی و گذار حداقلی موجب کوتاه‌شدن آن می‌شود.اصلاح‌طلبان سال‌هاست که به بازتعریف خود نمی‌اندیشند، به خاطر مشکلاتی که در این سال‌ها برای نیروهایشان به وجود آمده و سرخوردگی ناشی از آن، از نگرش راهبردی عقب نشسته‌اند و اساسا تبدیل به جریانی مسیله‌محور شده است.گذار جامعه‌گرا چیست؟نظریه‌های گوناگونی راجع به گذار وجود دارد و نوعی از گذار که اینجا از آن صحبت شد، معطوف به نظریه‌های جامعه‌گرا بود به این صورت که جامعه علیه دولت یکپارچه می‌شود و بر مطالبات محدودی پافشاری می‌کند تا یک وضعیت دموکراتیک مطلوبی را طبق توافق گروه‌های مختلف به دست آورد. این گذار مبتنی بر وجود نارضایتی و تبدیل آن به فشار اجتماعی و اعتراض و ایجاد تغییر سیاسی در زمان بحران مشروعیت است.نسبت اصلاح‌طلبی با دموکراسی چیست؟ به طور ویژه، جریان اصلاح طلبی که در ایران سال‌ها فعالیت کرده نسبتی با دموکراتیزاسیون (دموکراسی‌سازی) دارد؟پروژه‌ی اصلاح‌طلبی در عرصه‌ی سیاست، پاسخگوکردن قدرت است. در عرصه‌های دیگر مثل عرصه‌ی فرهنگی می‌تواند اهداف دیگری داشته باشد. راهبرد اصلاح‌طلبان در سیاست هم دموکراسی‌سازی در سطح کلان بوده است. در نتیجه رابطه‌ی اصلاح‌طلبی با دموکراسی یک رابطه‌ی استراتژیک است. یعنی اگر اصلاح‌طلبی از دموکراسی عدول کند، عملا چیزی از آن باقی نمی‌ماند! اصلاح‌طلبان سال‌هاست که به بازتعریف خود نمی‌اندیشند، به خاطر مشکلاتی که در این سال‌ها برای نیروهایشان به وجود آمده و سرخوردگی ناشی از آن، از نگرش راهبردی عقب نشسته‌اند و اساسا تبدیل به جریانی مسیله‌محور شده است. آن‌ها با تقلیل دموکراسی به صندوق ر ی و صحبت از اینکه تنها در فرصت انتخابات فرصت عرضه‌ی خود را دارند، ارجاع می‌دهند به آن استراتژی دموکراسی‌محورشان. به عنوان نمونه‌ی یک راهبرد جدا از انتخابات، راهبردی مثل آشتی ملی را در سال نودوپنج معرفی می‌کنند، با این هدف که بگویند تمام نیروها باید سهم مساوی برای عرضه‌ی خود به جامعه داشته باشند و عملا می‌خواهند به جناح مقابل بفهمانند که به دنبال حذف آن‌ها نیستند. اما سه ماه بعد در زمان انتخابات، مجبور می‌شوند برای سرپوش بر بحران دستاورد خود، از دوقطبی‌سازی و تخریب جریان مقابل برای تهییج مردم استفاده کنند. این نمود یک بحران استراتژیکی اصلاح‌طلبان است. اصلاح‌طلبان نه تصمیم می‌گیرند که با تغییر راهبرد اصلی خود، عرصه‌ی فعالیت خود را از سیاست خارج کنند، دموکراسی‌سازی را کنار گذاشته و مثلا در عرصه‌ی فرهنگ به تغییر عرف جامعه و یا مثلا مبارزه با حجاب اجباری بپردازند و نه در اجرای راهبرد خود به بازاندیشی می‌پردازد.نیروهای اصلاح طلب همواره از فرصت انتخابات حرف زده‌اند و آن را مجالی برای بیان مطالبات و غنی‌کردن مطالبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دانسته‌اند. در انتخابات‌های کنونی این مسیله موضوعیت دارد؟در دهه‌های اخیر، بدیلی که نیروهای منتقد در میان اصلاح‌طلبان در مقابل رویکرد مشارکت در قدرت و لیست‌دادن برای انتخابات داشتند، رویکرد مطالبه‌محور بود با این هدف که با طرح مطالبات جدید، در آگاهی جامعه دگرگونی صورت گیرد تا برای صف‌آرایی با قدرت آماده‌تر شود. یا هدف این بوده است که مطالبات حداکثری جای مطالبات حداقلی را بگیرد و شکاف جامعه و قدرت بیشتر شود و در ازای مشروعیت‌دادن به قدرت، از آن امتیاز گرفته شود. اما اکنون با ظهور شبکه‌های اجتماعی، دیگر دریچه‌ی یک هفته مانده به انتخابات و میتینگ‌های انتخاباتی تنها فرصت برای انتقال آگاهی به جامعه نیست. بنابراین فضای مطالبه‌محوری فقط به اعلام این که ما هم هستیم، محدود شده است! این رویکرد مطالبه‌محوری به خصوص در دانشگاه در بسیاری زمان‌ها بروز پیدا می‌کرد اما امروز دیگر چنین رویکردی رنگ باخته است و این تحریم فعال که شما از آن پرسیدید، بر رویکرد مطالبه‌محوری کاملا می‌چربد.اکنون با ظهور شبکه‌های اجتماعی، دیگر دریچه‌ی یک هفته مانده به انتخابات و میتینگ‌های انتخاباتی تنها فرصت برای انتقال آگاهی به جامعه نیست. بنابراین فضای مطالبه‌محوری فقط محدود شده به اعلام این که ما هم هستیم!جایگاه فعالیت دانشجویی در راستای گذار به دموکراسی چیست و رسالت دانشگاه در این مقطع زمانی چه می‌تواند باشد؟باید نسبت فعالان دانشجویی را با نیروهای اصلاح‌طلب و جنبش اجتماعی در نظر گرفت. اگر معتقد باشیم دانشگاه تنها حوزه‌ی تسخیرنشده‌ی عمومی توسط قدرت و تنها جایی است که نیروهای سیاسی امکان سخنرانی و پوشش خبری پس از آن به واسطه‌ی حضور در دانشگاه را دارند، این نهاد برای احزاب و گروه‌های سیاسی اهمیت زیادی پیدا می‌کند.از طرفی دانشگاه باید نسبت خود را با جنبش‌های اجتماعی جدید روشن کند. این جنبش‌ها بدون سازمان و رهبر هستند و عمدتا براساس مطالبات محدود و مسایل مقطعی، با فراخوان‌های هد‌فمند و منطقی شکل می‌گیرند. اگر دانشگاه نسبت خود را با این فراخوان‌ها تعیین کند، ممکن است بازیگر اصلی این جنبش‌های اجتماعی شود.فعالان دانشجویی، به عنوان بخشی از دانشجویان همگرا که دغدغه‌های سیاسی - اجتماعی دارند، این امتیاز را دارند که با دورهم‌جمع‌شدن، در قالب تشکل‌ها یا نشریات و گروه‌های فرهنگی مختلف به تبادل فکر بپردازند برای فعالان سیاسی در خارج از دانشگاه، این امکان وجود ندارد که به صورت متناوب بتوانند چنین گردهمایی‌هایی داشته باشند.چهار مسیله یا بحران فعالیت دانشگاه این‌ها هستند: یکی بحران فعالیت است یعنی فعالان دانشجویی، به واسطه‌ی کوتاه‌شدن دوره‌ی دانشجویی و سردرگمی در فضای کشور، نمی‌دانند به چه فعالیتی باید اولویت دهند. بحران دوم، بحران عضویت است به این معنی که فعالان نمی‌دانند چگونه باید دیگران را به عضویت در فعالیت فرهنگی خود ترغیب کنند. سومین بحران، مشارکت و جذب مخاطب است. بحران چهارم هم بحران تعامل است. آن‌ها نمی‌دانند با نهادهای درون دانشگاه و بیرون دانشگاه، نهادهای همگرا و غیرهمگرا چگونه باید تعامل کنند. حل این مشکل‌ها به هم گره خورده و بدون حل بحران‌های دوم و سوم و چهارم نمی‌توان به حل بحران اول، یعنی فهمیدن "چه باید کرد؟" پرداخت. سه نکته حول این سوال مهم است: دانشگاه باید یاد بگیرد به دنبال دیدگاه‌های گسترده‌تر برود. به واسطه‌ی ناامنی‌ای که در جامعه‌ی فعلی سیاسی ایران ایجاد شده، دانشجویان به برخی دیدگاه‌های محدود بسنده کرده‌اند. مسیله‌ی دوم، جدیت است. تا وقتی دانشجوها به فعالیت خود ایمان نداشته باشند موفق به جذب مشارکت دیگران و انجام فعالیت هدفمند نمی‌شوند. این هم می‌توان به مشکلات ساختاری، یعنی کوتاه‌شدن دوره‌ی تحصیل و بدبودن شرایط بازار کار ربط داد. به عنوان مسیله‌ی سوم، به عملگرایی بیشتر توجه کنند و سعی کنند ظرفیت‌های بیشتری برای فعالیت خود بیافرینند و اگر در کوتاه‌مدت امکان عملگرایی مطلوب ندارند، ابتدا برای افزودن ظرفیت‌های فعالیت تلاش کنند و سپس فعالیت کنند.
ثانیه‌ای درون ذهن یک مترجم! واژگان فارسی، در مقایسه با اکثر زبان‌هایی که می‌شناسم ناکارآمد هستند. امروز فهمیدم یک علت مهمش بجز محدود بودن کمی واژگان، کیفیت مفرط بودن آن‌هاست (باید بگویم در همین لحظه برای یافتن واژه مفرط کلی فکر کردم و نتیجه نهایی هم عالی نشد!). یک مثال جالب برای این مفهوم تلاش امروز من برای معادل‌یابی برای واژه Ignorance بود. اگر آن را "حماقت" ترجمه کنیم، آن‌وقت برای Stupidity چه واژه‌ای برگزینیم؟ ما برای یافتن معادل این واژه از یک سو با محدودیت کمی واژگان فارسی در برابر انگلیسی مواجهیم. اما سوی دیگر ماجرا کیفی است. می‌توان Ignorance را "جهل" ترجمه کرد، که تقریبا معنای واژه را می‌رساند. اما جهل کیفیتی بسیار مفرط (به شدت منفی) در فرهنگ و اندیشه فارسی‌زبانان است، در حالی که Ignorance حالتی از نادانی است، که با اندکی آموزش برطرف می‌شود. از طرف دیگر اگر واژه‌ای مثل "ناآگاهی" را برگزینیم، تفریط موجود در این واژه (ناآگاهی حالتی مثبت است که بلافاصله فرد مذکور را از گناه ندانستن تبریه می‌کند) با معنای Ignorance که نادانی فرد را محکوم می‌کند تناسبی ندارد.وقتی به این حقیقت فکر کنیم که زبان، از یک طرف بازتابی از فرهنگ جامعه است و از طرف دیگر، نحوه فکر کردن انسان را شکل می‌دهد، می‌توانیم کمابیش بفهمیم که چرا پذیرش اندیشه‌های جدید برای مردم این منطقه اینقدر دشوار است، گستره شناختی آن‌ها عمدتا محدود به یک مکتب فکری است، و گرایشات ذهنی آن‌ها عموما آمیخته با تعصب و افراط و تفریط است.
چرا ایمان در حال زوال است؟ بررسی کتاب "جهل مقدس" نوشته اولیویه روآآلن وولفترجمه: علی تدین‌راد مرجع: NYTimes به عقیده روآ، اگر دین در جهان مدرن در حال زوال است، فرهنگ هم با همین روند مواجه است. از یک‌طرف با چندفرهنگ‌گرایی روبه‌روییم: بزرگداشت تنوع، تا حدی که همه فرهنگ‌ها، با نگاه و احساسی یکنواخت، منحل و بی‌مصرف می‌شوند. از این مهمتر، جهانی‌سازی را داریم که ایمان واقعی جهان امروز است، و همه سنت‌های محلی را زیر یوغ قواعد بازار کشیده است. زیر نفوذ این دو، چه‌بسا دین تمام پیوستگی‌هایش را با فرهنگی که محمل آن بوده است از دست بدهد. جاکارتا، پایتخت پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان، هشت‌هزار کیلومتر دورتر از شهر مقدس مکه است، و در عین حال، خود مکه هم بیشتر ویژگی‌های فرهنگ عربی خود را از دست داده است.تخمین زمان مطالعه : 8 دقیقهمراسم مدیتیشن بوداییان در حضور دانش‌آموزان آمریکایی، راسل برند، دیوید لینچ و بری زیتو در صف اول مراسم.آلن وولف، نیویورک‌تایمز هر سال زمستان، فاکس نیوز برای برانگیختن خشم مردم در سراسر کشور، نشانه‌هایی از یک جنگ درباره کریسمس را افشا می‌کند. یک‌نفر از توی استودیو اعلان می‌کند که اومانیست‌های سکولار بی‌دین و سنت‌ستیز، از ما می‌خواهند بگوییم "تعطیلات 1 مبارک" یا به همان‌اندازه به جشن زمستانی آفریقایی - آمریکایی‌ها (کوانزا) هم احترام بگذاریم. اما کریسمس چنانچه اسمش نشان می‌دهد به مسیح بر‌می‌گردد. این دشمنان مسیحیت هیچ‌وقت دست از سر ما برنمی‌دارند. حتی بابانویل هم برایشان قداستی ندارد.در واقع همانطور که جامعه‌شناس خوش‌فکر فرانسوی، اولیویه روآ، در جهل مقدس اشاره می‌کند، این مدافعان کریسمس هستند که به سنت‌ها و آموزه‌هایشان وفادار نیستند. به خاطر اینکه هیچ شام کریسمسی در کتاب مقدس نیامده، پیوریتن‌های آمریکایی که سرسختانه به گفته‌های متن مقدس مقیدند، هیچگاه به انتظار نیکلاس قدیس 2 کنار آتش ننشسته‌اند در واقع آنها خیلی راحت کریسمس را در ماساچوست قدغن کرده‌اند.جشن میلاد حضرت عیسی مسیح، به شکلی که ما امروز برگزار می‌کنیم، بیشتر از توماس آکویناس، وامدار چارلز دیکنز است. تعطیلات بزرگ سالانه ما همانطور که روآ می‌گوید، بیشتر یک‌جور "برساخته فرهنگی" است تا مراسمی فرقه‌ای و همین نکته روشن می‌کند چرا مسلمانان بوقلمون ذبح شرعی‌شده می‌خرند و یهودی‌ها جشن هانوکا 3 را به مناسبتی برای هدیه‌دادن بدل کرده‌اند. مدافعان و طرفداران کریسمس با این باور غلط که کریسمس مقدس است، در جرگه طرفداران دنیا قرار گرفته‌اند. مسیحی که آنها در کریسمس دنبالش می‌گردند، برساخته‌خیابان مدیسون 4 است، نه مسیح ناصره.در طول سال‌های اخیر، نظریه‌های فراوانی درباره ظهور بنیادگرایی ارایه شده‌است. روآ اصیل‌ترین و قانع‌کننده‌ترین آنها را ارایه داده است. به نظر او بنیادگرایی به جای اینکه واکنشی باشد در برابر گسترش سکولار شدن جامعه، خود یکی از علایم سکولاریسم است. بنیادگرایی چه به شکل راست مسیحی در ایالات متحده و چه به شکل احیاگری سلفی در جهان اسلام، ربطی به تجریه دینی روحانی عمیق و موثق ندارد. بلکه برعکس، تجسم جهلی مقدس است، اصطلاح روآ که جهان‌بینی کسانی را توصیف می‌کند که با از دست‌دادن همزمان الهیات و ریشه‌های خود، به ایده‌هایی بسیار بی‌حاصل و عبث متوسل شده‌اند. مهمترین نکته‌درباره کسانی که می‌خواهند اصالت دینی ازدست‌رفته را دوباره احیا کنند، این است که نیروهایی آ‌ن‌ها را حمایت و تقویت می‌کنند که از سوی خودشان کاملا محکومند.دو چرخش اساسی، حفره‌ای پدید آورده که بنیادگرایی آن را پر کرده است. یکی از این چرخش‌ها، راجع به سوالیبنیادگرایی به جای اینکه واکنشی باشد در برابر گسترش سکولار شدن جامعه، خود یکی از علایم سکولاریسم است.است برای یک قرن بر جامعه‌شناسی دین سلطه داشته است: آیا با پیشرفت مدرنیته، ایمان رو به زوال خواهد رفت؟ متفکران بزرگ عصر گذشته - کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر - معتقد بودند که به هر شکل این اتفاق رخ خواهد داد. جامعه‌شناسان برجسته معاصر با اشاره به جری فالول 5 و اسامه بن لادن مدعی‌اند که این اتفاق رخ نخواهد داد. روآ با بزرگان عصر قبلی همصداست. او تصدیق می‌کند که دین‌محافظه‌کارانه در حال رشد است. اما هر سخنی درباره احیای دینی "خطای دید" است. او می‌نویسد: دین "در عین حال که بیشتر به چشم می‌آید، دارد رو به زوال می‌رود". اوضاع چنان در حال گذار به جهانی سکولار است که دیگر نمی‌توان بدیلی استعلایی برایش ارایه داد.علاوه بر این، ما شاهد جدایی دین از فرهنگ هستیم، در حالی که دین روزگاری در دل آن جای داشت. دین و فرهنگ مدت‌هاست در مقابله‌ای ناخوشایند قرار گرفته‌اند. مذهب کاتولیک احتمالا ایمانی جهانی و فراگیر است، اما با این حال خیلی پیشتر از آ‌ن‌که اصلاحات واتیکان دوم به مردم اجازه دهد به شیوه بومی خود جشن بگیرند، کاتولیسیسم برزیلی‌ها همانقدری ریشه‌های آمریکای جنوبی خود را داشته که کاتولیسیسم لهستانی‌ها ریشه‌های اروپای شرقی خودش را. اسلام در پی تسخیر جهان یا هرجایی که دستش رسیده بوده است، اما بااین‌حال در ارتباطی تنگاتنگ با فرهنگ عربی‌ای که در آن متولد شده قرار داشته است. تنها دلیلی که "یهودی سکولار" نداریم، به طور گیج‌کننده‌ای این است که ما می‌دانیم یهودیت هم یک قومیت و هم مقوله‌ای دینی است. چنین چیزی را برای بسیاری دیگر از دین‌های جهانی از جمله هندوییسم و بودیسم هم می‌توان مطرح کرد.به عقیده روآ، اگر دین در جهان مدرن در حال زوال است، فرهنگ هم هست. از طرفی ما چندفرهنگ‌گرایی داریم، بزرگداشت تنوعی که به نوعی همه فرهنگ‌ها را با نگاه و احساس یکسان منحل و بی‌مصرف می‌کند. از این مهمتر، جهانی‌سازی را داریم که ایمان واقعی جهان امروز است، و همه سنت‌های محلی را زیر یوغ قواعد بازار کشیده است. زیر نفوذ این دو، چه بسا دین تمام پیوستگی‌هایش را با فرهنگی که محمل آن بوده است از دست بدهد. روآ معتقد است جاکارتا، پایتخت بزرگترین کشور مسلمان جهان، حدود 5000 مایل دورتر از شهر مقدس مکه است، در عین حال، خود مکه هم بیشتر ویژگی‌های فرهنگ عربی خود را از دست داده است.زایران ژاپنی برای یافتن فرهنگ بودایی‌ای پویاتر از آنچه در توکیو رایج است، به سان‌فرانسیسکو سفر می‌کنند. مورمون‌ها 6 دیگر به یووتا 7 محدود نمانده و پیروانی در مانیل 8 پیدا کرده‌اند. حتی کلیساهای مسیحی ارتدوکس که با کشورهای اصلی خود شناخته می‌شدند، خصیصه قومی‌شان را از دست داده‌اند شمار زیادی از پیروان ارتدوکس در فرانسه از قرار گرفتن زیر سلطه اقتداری پاتریارک روسیه 9 سرباز زده‌اند.یکی از اجزای اصلی فرهنگ زبان است. زمانی که کلام خداوند به شکل شفاهی در قالب کلمات بیان می‌شد، زبان مانع گسترش دین می‌شد مبلغان فقط می‌توانستند با کسانی سخن بگویند که می‌فهمیدند چه می‌گویند. پنطی‌کاستالیسم - مذهبی که رشد سریعی در جهان داشته - از پیروانش می‌خواهد که با آواهای دهانی حرف بزنند، چون اصلا بهانتشار کتاب "شکست اسلام سیاسی" روآ در سال 1992 ، به فرانسوی و در سال 1994 به انگلیسی، خشم کسانی که اسلام رادیکال را دشمن اصلی غرب می‌دیدند برانگیخت.زبان احتیاجی ندارند. در این میان تلویزیون و اینترنت به جذابیت بنیادگرایی کمک می‌کند هر دو این امکان را به مفتیان مصری‌می‌دهد که به پیروان خود در اروپا دسترسی داشته باشند (و البته با زبان "گلوبیش 10 " موعظه کنند، یعنی انگلیسی دست‌و‌پا شکسته‌ای که هرجا جهانی شدن پا گرفته، پیدا می‌شود). نمی‌دانیم باید دلواپس قابلیت‌های ایمان برای انطباق با همه‌چیز باشیم، یا از این شلم‌شوربایی که امکان هر انطباقی را برای ایمان فراهم ساخته، برآشفته شویم. روآ می‌نویسد: "روح‌القدس هرجا و همه‌جا هست. بنابراین نیازی نیست دنبال تخته‌سنگی باشیم تا رویش کلیسا بسازیم". فقط خدا می‌داند پولس مقدس از این دین چه خواهد ساخت.انتشار کتاب "شکست اسلام سیاسی" روآ در سال 1992 ، به فرانسوی و در سال 1994 به انگلیسی، خشم کسانی که اسلام رادیکال را دشمن اصلی غرب می‌دیدند برانگیخت. روآ در آن کتاب ادعا کرد که اسلام‌گرایی، انحرافی در ایمان اسلامی است، انحرافی به سمت جنبشی آرمان‌گرا و سیاسی که از جانب بخش کوچکی از مسلمانان مطرح شده و از این روی، نخواهد توانست مدت زیادی در قدرت بماند. (روآ در اثر بعدیش گفت من قانع شده‌ام که آموزه‌های حاکم بر ایران یا برنامه‌های حماس، بیشتر از مذهب، با ملی‌گرایی پیوند دارد). این دیدگاهی نیست که همراه باشد با کسانی که فکر می‌کنند چیزی که آن را اسلام فاشیستی می‌نامند، بزرگترین تهدید برای غرب از زمان هیتلر است. از نظر روآ دست بنیادگرایی اسلامی رو شده است. جای شرمساری است که دیدگاه‌های او در ایالات متحده مورد توجه قرار نمی‌گیرد، به ویژه اگر بدانیم که دیدگاه‌های خصمانه‌تر برنارد لوییس درباره اسلام، به ترغیب دستگاه بوش برای حمله به عراق کمک کرده است.جهل مقدس، تز روآ را به همه اشکال بنیادگرایی تعمیم می‌دهد، نه فقط آن نوعی که در جهان اسلام وجود دارد.اطلاعات کتاب‌شناختی: Olivier , Roy . Holy ignorance : when religion and culture part ways . Oxford University Press , 2010 پی‌نوشت‌ها: این مطلب را آلن وولف نوشته است و در تاریخ 24 دسامبر 2010 با عنوان " faith and modernity " در وب‌سایت نیویورک‌تایمز منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ 29 شهریور 1394 این مطلب را با عنوان "چرا ایمان در حال زوال است؟" و ترجمه علی تدین‌راد منتشر کرده است. الیویه روآ ( Olivier Roy )، اسلام‌شناس فرانسوی، استاد مرکز مطالعات پیشرفته رابرت شومن و نویسنده کتاب جهاد و مرگ: جذابیت جهانی دولت اسلامی ( Jihad and Death : The Global Appeal of Islamic State ) است.[ 1 ] سکولارها می‌گویند به جای کریسمس که عیدی مختص مسیحیان است، باید از واژه "تعطیلات" استفاده کرد که از لحاظ سابقه دینی بی‌طرف باشد [مترجم].[ 2 ] St . Nick : اشاره به بابانویل یا همان Santa Claus [مترجم].[ 3 ] Hanukkah [ 4 ] Madison Avenue : اشاره به خیابان مدیسون نیویورک که مرکز شرکت‌های تبلیغاتی و آگهی‌پردازی امریکاست و نام آن مترادف با صنعت تبلیغات آمریکایی به شمار می‌رود [مترجم].[ 5 ] Jerry Falwell : مفسر سیاسی تلویزیونی بنیادگرا و تبشیری آمریکایی [مترجم].[ 6 ] Mormons [ 7 ] Utah از ایالت‌های جنوب غربی آمریکا [مترجم].[ 8 ] Manila : از شهرهای پرجمعیت فیلیپین با تنوع قومی و فرهنگی گسترده [مترجم].[ 9 ] Russian patriarch : پیشوا یا کشیش اعظم کلیسای ارتدکس روسیه [مترجم].[ 10 ] Globish : زبان ابداعی ساده‌شده‌ای است که در مقایسه با زبان انگلیسی متعارف، ساختار آسانتر و تعداد واژگان کمتری دارد و نام آن ترکیبی از دو واژه English و Global به معنای انگلیسی جهانی است [مترجم].
مستند انقلاب جنسی +دانلود قانونی مستند انقلاب جنسی 1 +دانلود قانونی مستند انقلاب جنسی 2 +دانلود قانونی مستند انقلاب جنسی 3 +دانلود قانونی مستند انقلاب جنسی 4 مجموعه مستند‌های انقلاب جنسی که در این سال‌ها به بازار آمده است ، سعی در نشان دادن حقیقت‌های پنهانی جامعه دارد و به مشکلات جنسی جوانان و جامعه اشاره دارد ، در قسمت اول به بررسی آزادی‌های جنسی در ایران و مقایسه آن با کشورهای اروپایی دارد ، انقلاب جنسی 2 به حقوق زنان و فمینست اشاره دارد ، در انقلاب جنسی 3 نیز گروه مستند ساز سفری به کشور روسیه دارند و داستان دختری روس را نمایش میدهد که پس از چندین تجربه دوستی و رابطه جنسی هنوز عشق واقعی را درک نکرده است و دنبال آن میگردد.دانلود انقلاب جنسی 3 مستند انقلاب جنسی 4 که به بررسی رفتارهای اجباری بدون برنامه ریزی از طرف حاکمیت بر مردم اشاره دارد که این رفتارها در مورد حجاب در ایران نتیجه عکس داشته است ، حدود 4 دهه است که با انواع شیوه سعی شده است که دختران بدحجاب را اصلاح کنند اما این روش‌ها چون اکثرا همراه با زور و اجبار همراه بوده است نتیجه عکس داشته است به طوری که در دورانی به خانوم هایی که مانتوی گشاد اپل دار نیز داشتند گیر میدادند اما امروز حتی نمیشود جلوی مانتوی جلو باز توری را گرفت که همرا با شلوراک یا ساپورت‌های زننده.دانلود انقلاب جنسی 4 آیا ایران در حال رسیدن به انقلاب جنسی میباشد ؟انقلاب جنسی اروپا 200 سال قبل از ایران رخ داده است !در شروع مستند محمد دلاوری از دخترهای جوان ایرانی سوال میکند که زن بودن بهتر است یا مرد بودن ؟تمامی دختران در پاسخ میگویند : مرد بودن در ایران بهتر است ، دختری از پایمال کردن حق زن‌ها در ارثیه میگوید ، دختری دیگر از اینکه دخترها نمیتوانند مثل پسر‌ها تا هر وقت خواستند در خیابان باشن و باید شب زود به خانه برگردند ، و در انتها میگوید احترامی که در ایران به زنان گذاشته میشود فقط بخاطر ترحم است و انگار دارند به خاطر ضعیف بودنت بهت توجه میکنن ! پس دختر بودن توی ایران خیلی سخته !دانلود انقلاب جنسی 2 آرایش‌های غلیظ دختران ایرانی !در قسمتی از مستند این فرضیه مطرح میشود که ریشه مصرف زیاد لوازم آرایشی بیش از حد در ایران در نیازهای جنسی دختران ایرانی که به درستی ارضاء نمیشود و خود را میخواهند همیشه محبوب پسران و مردان ایرانی نگه دارند ، اگر نه این مقدار مصرف لوازم آرایشی در کشورهای اروپایی نیز به چشم نمیخورد ، با اینکه خود آنها تولید کننده این لوازم هستند ، به نظر این خود یه نوع تجاوز جنسی میباشد و ظلم به زنان ایرانی ، چون همیشه در رقابت برای زیبا ماندن هستند.دانلود انقلاب جنسی 1 ایران در آرزوی فمنیستی شدن است !احیاء جایگاه و حقوق زنان در جامعه امری واجب است ولی این سوال میشود که آیا ایران باید در این موضوع بدون آسیب شناسی و به تقلید از غرب در این راه قدم بردارد ، کشورهایی که امروز خود برخی از این راه نادرست میدانند.زنانی که مظهر لطافت و زیبایی هستند نباید مثل مردان ضمخت شوند ، در صحبتی با فردی که میگفت زنان غربی شبیه مردان شده‌اند و حتی اینقدر سرد شده‌اند که ناز و عشوه‌های زنان ایرانی را ندارند که این خود آسیبی به جنس زنان است.نقد مستند : 1 مستند بدون سانسور میباشد به همین دلیل سعی کرده تمام مشکلات جامعه ایرانی و مقایسه‌ای با انصاف با جهان مدرن و کشور‌های اروپایی داشته باشد. 2 سازنده مستند ( حسین شمقدری ) خود جوان میباشد و این باعث شده است که در مصاحبه با جوان‌ها و دانشجویان ارتباط بهتری بگیرد ، به نوعی درد‌ها جوانان را بهتر درک میکند. 3 این مستند با تمامی سختگیری و بعد از مدتی سانسور توانست مجوز پخش را بگیرد و در برخی از دانشگاه‌های ایران اکران شود که با استقبال دانشجویان روبرو شد ، جلسات نقد و بررسی نیز با حضور کارگردان در دانشگاه برگزار شده است.
روش‌های اخلاقی و غیر اخلاقی در نشر تفکرات سلام!داشتم فکر میکردم چطور میشه یک نفر تفکرات خودش رو به دیگران منتقل کنه یا بهتر بگویم کاری کنه که دیگران مطابق میلش فکر و عمل کنند، چند تا نتیجه‌ی اخلاقی و غیر اخلاقی (استفاده نکنید خواهشا) که به ذهنم رسید رو به‌طور خلاصه اینجا نوشتم. 1 - با استدلالطبعا یکی از راه‌های اولیه اینه که شما دلایلی رو که برای داشتن یک عقیده بررسی کرده‌ای رو در اختیار فرد مورد نظرت بگذاری که یک سری خوبی‌ها داره و یک سری بدی‌ها. برای مثال: اگر صرفا بیان استدلالات باشه کسی از طرفین آسیب ذهنی یا جسمی خاصی نمیبینه اما به شرطی که هر دو طرف اصولا این روش رو قبول داشته باشند و یک حداقلی از روابط استدلالی رو درک کنند یا اطلاعات کافی در زمینه مورد بحث داشته باشند، در غیر اینصورت نباید خیلی جواب بده این روش.البته استدلال میتونه لفظی نباشه یعنی شما با نشون دادن یک نمونه‌ی عملی از نتیجه‌ی یک فرآیند هم گام خوبی رو در این راستا بر می‌دارید(شبیه عملکرد پیامبران برای جذب مخاطب) 2 - با زورخب از اونجایی که روش قبل معمولا جوابگو نیست، افراد متناسب با توانایی‌ها و امکاناتی که در اختیار دارند به سراغ کارهای دیگر می‌روند، مثلا اگر توان حکومتی داشته باشند از نیروهای نظامی برای تحمیل عقایدشون استفاده می‌کنند، نمونه‌های عینی و به روزش رو هم که دیگه فکر کنم کاملا جلوی چشمتون داشته باشید! یا اگر صرفا پدر و مادری باشند که بخواهند فرزندشان را به شکلی که دوست دارند در بیاورند از تنبیه‌های فیزیکی، دور کردن از امکانات رفاهی و . استفاده می‌کنند. این روش کم‌کم نسبت به روش‌های دیگر پرهزینه‌تر میشه و احتمالا در آینده‌ی نچندان دور خیلی‌ها دیگر تمایلی به استفاده از اون نداشته باشند. ( حذف نمیشه فقط شکلش عوض میشه) 3 - با احساس گناهفرض کنید از طریق استدلال نمی‌تونید کسی رو به پذیرش تفکری دعوت کنید حالا به هر دلیلی، میتونه ناشی از ضعف شما در بحث کردن باشه یا از عدم نکته‌سنجی فرد مقابل، از طرفی هم توانایی اعمال زور بر اون شخص رو ندارید، یکی از ترفند‌هایی که ازش استفاده میشه، تخریب لایه دفاعی مخاطب با القای احساس گناه در اون شخصه. اینکار باعث میشه کم‌کم اون طرف، دفاع کردن از تفکرات خودش رو نوعی همراهی با ظالمان و مشارکت در اعمال ظلم تلقی کنه. برای مثال برخی از گیاه‌خوران محترم از این روش استفاده می‌کنند، چطور؟ مثلا با گفتن این حرف که "خوردن گوشت خشونت علیه حیوانات مظلومه و آیا شما خودت حاضری که یکی از اعضای خانواده‌ات رو برای سیر کردن شکم کسی از دست بدی؟ دلت میاد اون بره‌ی ناقلا با چشمای خوشگلش رو بکشی؟" ( هرچند معلوم نیست این تعمیم روابط انسانی به حیوانات خودش نوعی انسان‌محوری هست یا نه؟) یا حتی این روش در بین فمینیست‌ها هم دیده شده، کافیه شما با حرف‌های بعضی‌از اونها مخالفت کنی سریع شما رو زن‌ستیز خطاب کرده و در زمره‌ی مردانی که قرن‌ها! بر زنان ظلم کرده‌اند قرار می‌دهند جدا از اینکه اصل مطلب چه بوده و . ( دقت کنید کاری با درست بودن یا نبودن فمینیسم و گیاه‌خواری ندارم صرفا مثالی از این روش زدم!)قابل ذکره که این روش علاوه‌بر خاصیت تخریب قدرت دفاعی مخاطب، میتونه از نشر عقاید جدید در یک فرهنگ هم جلوگیری کنه و افراد با گناهکار دانستن ( شیطانی خواندن) کسی که افکار نسبتا متفاوتی با فرهنگ رایج دارد باعث منزوی شدن وی می‌شوند. 4 - با ایجاد آرزوامان از آرزو! فرض کنید فرد یا گروهی مدت مدیدی در پی رسیدن به چیزی بوده و حالا شما دستیابی به هدفشان را به باور یکسری قواعد خاص مرتبط می‌کنید. خب خیلی احتمال دارد که دست‌وپایشان شل شده به عقاید شما تن دهند (البته اگر درست و حسابی روی مخشان کار کنید) چرا که به نظرشان راهی برای پایان دادن به این انتظار سخت پیدا کرده‌اند و اگر از آن استفاده نکنند ممکن است بعدها دچار حسرت شوند. معمولا این روش در کلاهبرداری‌ها، خرید محصولات غیر ضروری و . دیده‌میشه. مثل شرکت‌های هرمی. البته که دیگران هم متناسب با خود می‌توانند از آن استفاده کنند. ( یک نمونه مذهبی یا سیاسی میتونید بیان کنید؟) 5 - با در دست داشتن جریان اطلاعاتاین یکی به نوعی در عصر جدید، شاهراه اعمال روش‌های قبلی میشه، با کنترل کردن رسانه‌ها، بمب‌باران اطلاعاتی مردم، حذف صداهای مزاحم! و . راه شما برای فریب، ایجاد توهم و نشر تفکراتتون بسیار هموار میشه. البته که متناسب با بزرگی و ویژگی‌های جامعه‌ی هدفتون هزینه‌های زیادی رو برای شما خواهد داشت اما در درازمدت نسبت به اعمال زور قطعا مقرون به صرفه‌تر خواهد بود.مطلب آخردر آخر اینکه علاوه‌بر روش‌های بالا راه‌های دیگر یا ترکیبی از اونها هم در جاهای مختلف به وفور استفاده میشه و هرچند برخی از این روش‌ها غیر اخلاقیست اما ممکن است معتقدان به یک اندیشه‌ی اخلاقی هم گهگاه از آن استفاده کنند که به نظرم ( نظر شخصیست) این کوتاهی از آن افراد است و نه از آن تفکر و وظیفه دارند که این اشتباهات را کمتر کنند!
داستان یونی بووک از زبان محراب حسین زهی - معاونت فرهنگی دانشگاه علم و فرهنگ مجموعه کاردان دانشگاه علم و فرهنگ در مصاحبه با دانشجویان ، اینسری سراغ یونی بووک رفت.یونی بووک فعالیت خود را از سال 98 در دانشگاه علم و فرهنگ شروع کرد و با حمایت بنیاد توسعه کسب و کار و معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه علم و فرهنگ توانست خود را به جامعه دانشجویی بشناساند.
حاضری در چالش"قضاوت"شرکت کنی؟ زود قضاوت کردن، چوبیه که تن همه ما بارها بهش خورده،یکی مون کمتر، یکی مون بیشتربعضی وقتها بخاطر این موضوع،روزها حالمون بد بود و بعضی وقتها هم حال کسی دیگه رو گرفتیم.بعضی وقتها احساس عذاب وجدان کردیم و شرمنده شدیمگاهی اوقات هم از خودمون خشمگین شدیم که چرا من باید اینقدر زود قضاوت می‌کردمو بدتر از همه، مواقعی بود که زود قضاوت کردیم و چیزهایی رو برای همیشه از دست دادیم،پس با همه این احوال،عجب موجود مرموزیه این قضاوت کردن و زود قضاوت کردنبیایم از همین لحظه به بعد، نسبت به این موضوع، خودآگاه‌تر بشیم و هر روز صبح که از خواب بلند میشیم با خودمون جمله زیر رو تکرار کنیم:امروز هر اتفاقی که بیفته،من قضاوت نمی‌کنمهر کسی که حاضره در این چالش شرکت کنه، زیر همین پست بنویسه که من هستم .همینطور اگه دوست داشتین ،بنویسین که از یک تا ده به خودتون در این زمینه چه نمره‌ای میدین؟اگه تجربه‌ای هم دارین، خوشحال میشیم که بخونیم.مرسی که همراهی می‌کنین
تا دنبالش نیای، دنبالت نمیاد! به وفور از این‌که صدایم به جایی نمی‌رسید، شاکی بودم. آن‌قدر با خودم جدل داشتم و ابراز نگرانی‌ام را خفه می‌کردم که با پدیده‌ی بی‌فرهنگی مفرط آشنا شدم. تصورم این بود، اشکال از سیاست‌گذاری یا شاید هم مدرک باشد.اما عادی بود که در برخورد با جوامع خاص و عام متوجه این شوم که فرهنگ را همین سیاست و اقتصاد و مدرک‌گرایی نابود کرده.کسی که جز کتب درسی و جزوات دانشگاهی نمی‌داند و بعضا آن‌ها را نصفه و نیمه خوانده، ادب را در این می‌داند که فرد بی‌ادب (آن هم از منظر خودش) را بایکوت کند یا فیلترهای سنگین رویش بارگزاری کند که مبادا کسی از خلل و بی‌فرهنگی باخبر شود. به بیان مستقیم ماله بکشد و برود.نه ریشه‌یابی کند و نه چیز دیگری، صرفا تحمیل عقاید انجام دهد و اصول دست و پا شکسته‌اش را عرضه دارد.فرهنگ، مفهوم گسترده‌ای دارد و صرفا در بی‌ادبی خلاصه نمی‌شود، علم و ادبیات و هنر و دین اعضای فرهنگ‌اند، دقیقا همان چیزهایی که حتی در همین اینستاگرام طرفداری ندارند. هنرمندان که اکثریت بهایی به هنرشان نمی‌دهند و بیشتر ترجیح می‌دهند اقتصاددان باشند و سیاست‌گذاری کنند. علم هم که در مدرک خلاصه می‌شود و نویسنده‌ها هم افرادی بی‌کارند.دین هم که قرار شده، یک گوشه‌ی منفعت‌دارش را برداریم و گوشه‌ی سختش را تابو بنامیم و تحریف کنیم. برخی هم مفهوم هنر را واژگون کرده‌اند و درگیر ظواهر شده‌اند.مت سفانه تقریبا دیگر فرهنگ جایگاهی در این دنیا ندارد، تا زمانی که کسی دنبال فرهنگ نرود، فرهنگ همراهیش نمی‌کند.
تیاتر چگونه بدون حضور مخاطب زنده می‌ماند؟ تلاش برای تجربه در یک فیلم تیاتر جایی شنیدم چیزهایی که سال هاست وجود دارن همچنان وجود خواهند داشت. چیزی مثل آتش، چرخ و . شاید تغییر شکل بدن، ولی وجود خواهند داشت. به وجود اومدن هنر سینما میتونست تیاتر رو نابود کنه. حتی میشه گفت کار سختی نبوده چندان. هرچند جالبه که بدونین هنرهای سینما و تیاتر خیلی دور‌تر از چیزین که فکر می‌کنین. هنر عکاسی خیلی به سینما نزدیک تره تا تیاتر. تا اینکه در تیاتر چیزی که از قبل از اون شروع به پیدایش کرده بود و اون هم کارگردانیه شروع کرد به گنده‌تر شدن. جالبه که بدونین دیرترین نقشی که به تیاتر اضافه شده کارگردانه. قرن بیستم قرن حکومت کارگردانان بر تیاتره. تا یه مدت نویسندگان و حتی بازیگران برترین نقش تیاتر بودن و کارگردان به معنی ای که میشناسیم وجود نداشته. یه نفر هماهنگ میکرده بالاخره و بازیگر خودش میدونسته چه مدلی باید "خوب" بازی کنه. تیاتر میتونست نابود بشه اگر محدود به داستان گویی نمایشنامه باقی میموند. چون سینما همون کارو خیلی راحت‌تر انجام میداد. برای همین تیاتر بر ایده اجرایی تاکید کرد. ایده اجرایی چیه؟ کانتور میگه متن نمایش باید فوق العاده نوشته شه و من هیچ کلمه ایشو تغییر نمیدم. ولی اینکه چه طور گفته شه و آدم‌ها چیکار کنن اون وظیفه منه. برای همینه که تو نمایشنامه‌های اجراییش دو نفر در حال گفتن دیالوگ‌های عاشقانه بهم همدیگه رو میکشن. بحث تفکیک اعمال و گفتاره. مهمان مامان رو به یاد بیارین. مادره داره پسرشو به بدترین شکل ممکن نفرین میکنه. این دیالوگه. در حال نفرین کردن براش لقمه میگیره که بخوره چون کتلت دوست داره. این کنشه. کار کارگردان تعریف کنش هاست و به نمایش دراوردنشون. اینکه تو بخوای بازیگرانت روی دست هاشون دیالوگ‌ها رو ادا کنن چون به نظرت وضعیت جهان و نمایشنامه معلقه، این ایده اجراییه. تیاتر ویژگی‌های منحصر به فردی داره. حضور لحظه‌ای تماشاگر یکی از اوناست. ولی چند تا از تیاترهایی که میبینین اگر تماشاگر حاضر نبود فرق داشتن؟ یا از حضور لحظه‌ای تماشاگر استفاده کردن. این استفاده‌ها وجود داره. کسی نمیگه نداره. ولی اونقدر گاهی کمرنگ هستن که دیگه قابل صرف نظر میشن. مثلا حضور ما تو تالار وحدت و ردیف آخر اونقدرها هم تعیین کننده نیست. تیاتر به این ویژگی محدود نمیشه. ویژگی جذاب دیگه ش قرارداده. من قرار داد میکنم یک لیوان آب نماد دریای خزره. همه باور میکنن. تو سینما نه. تو باید از دریای خزر فیلم برداری کنی و پخش کنی.من توی این چهار سالی که تیاتر خوندم خیلی توضیح دادم چرا تیاتر وجود داره و با هر بار توضیح خودم بیشتر خوندم و بیشتر یاد گرفتم. بحث درباره تیاتر، کرونا نیست. کرونا ضربه نهایی بود و حادترین شکل از این قضیه. بحث اینه که اگر جهان به غیرحضوری‌تر شدن ادامه بده تیاتر محتاج به حضور باید چیکار کنه. آیا ویژگی‌های دیگه ش به قدری جذاب و مهم نیست که بتونه خودشو ادامه بده؟ در شکلی دیگه؟ فیلم اجرایی که من ساختم در تلاش برای جواب به این سوال بود. که شاید یک راهی باشه برای ادامه مسیر تیاتر حتی به شکل غیر حضوری. تلاش برای القای تجربه تیاتری حتی وقتی حضور ندارین. اگه خواستین میتونین تو اینجا این کارو ببینین.
ما ایرانی‌ها نه تنبلیم و نه بی‌فرهنگ نسخه صوتی چیست؟ تعریف فرهنگ چیست؟ آیا توسعه فرهنگی بر توسعه اقتصادی مقدم است؟ اهمیت توسعه فرهنگی در مقابل توسعه سیاسی و اقتصادی چیست؟ تا چه اندازه ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران به فرهنگ مربوط می‌شود؟آیا ما ایرانی‌ها بی‌فرهنگ هستیم؟محمد فاضلی - شما هم حتما برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی با کارشناسانی را دیده و شنیده‌اید که برای هر مشکل توسعه یک شاه‌کلید دارند.چرا سوخت قاچاق می‌شود؟ چرا کارمندان سازمان‌ها درست کار نمی‌کنند؟چرا بین دو خط رانندگی نمی‌کنیم؟چرا در طبیعت آشغال می‌ریزیم؟چرا ما مثل دانمارک یا کره جنوبی نمی‌شویم؟این کارشناسان برای همه این‌ها یک شاه‌کلید دارند: فرهنگ‌سازی.کارشناسان و برخی متفکران از ما می‌خواهند که بیشتر کتاب بخوانیم، از خودمان شروع کنیم و می‌گویند تا اکثریت ما ایرانی‌ها بافرهنگ نشویم، توسعه پیدا نمی‌کنیم. آیا ما ایرانیان بی‌فرهنگ هستیم و برای حل کردن مشکلات‌اقتصاد و توسعه‌مان باید فرهنگ‌سازی کنیم؟ آیا فرهنگ این قدر مهم است؟فرهنگ‌سازی دردهای ما را درمان می‌کند؟ اگر همه ما خیلی زیاد کتاب بخوانیم توسعه پیدا می‌کنیم؟ آیا مردم کره جنوبی بافرهنگ شدند و بعد توسعه اقتصادی پیدا کردند؟من (محمد فاضلی) و مهدی ناجی در اپیزود سیزدهم پادکست سکه (@ Sekke _ Podcast )، بیش از یک ساعت درباره همه این سوالات بحث کردیم. پادکست سکه - Sekke Podcast اپیزود سیزدهم پادکست سکه:نقش فرهنگ در توسعه اقتصادی ایران چیست؟تعریف فرهنگ چیست؟ آیا توسعه فرهنگی بر توسعه اقتصادی مقدم است؟ اهمیت توسعه فرهنگی در مقابل توسعه سیاسی و اقتصادی چیست؟ تا چه اندازه ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران به فرهنگ مربوط می‌شود؟مهمان: محمد فاضلی، مجری: مهدی ناجی، تدوین و تنظیم: ایمان اسلام‌پناه، تولید محتوا: مبین گودرزی، محمدعلی مردان، گرافیک: علی ملک‌محمدی، کارگردان: بهداد گیلزاد‌کهن، موسیقی: Olafur arnalds - Near light دانلود: Castbox | Anchor | Google Podcast شما را هم به شنیدن، بررسی و نقد این اپیزود درباره "فرهنگ و توسعه" دعوت می‌کنم. پادکست سکه (@ Sekke _ Podcast ) نام کانالی است که تلاش می‌کند رسانه بی‌طرفی برای طرح مباحث مهم درباره اقتصاد و توسعه در ایران باشد. منبع: کانال دغدغه ایرانسایر مطالب:در ستایش کم‌خوانی و کندخوانی، کتابخوانی مسابقه نیستحاجی برخوردار، مردی که به خانه‌های ایران رفاه آوردفیلم مستند: ماک ایران، رویایی که مصادره شدکشف "توطیه جدید آمریکا علیه ایران"آیا ما در امانیم؟ امنیت به زبان آدمیزادسفرنامه: در آن سر دنیا ( 8 - نیوزیلند)بانک گرامین، بانک فقراآقامون جنتلمنه!
مردسالاران مرده‌اند!‌وقتی مورد آزار قرار می‌گیرید چه می‌کنید؟‌وقتی از خوابیدن در خانه پدر و مادر واهمه دارید چه می‌کنید؟‌به کجا پناه می‌برید؟‌وقتی آدمها درباره پدرسالاری یا مردسالاری حرف می‌زنند تاریخ آن را فراموش می‌کنند. مردسالاری برای روزگاری بود که مردان از خانواده‌های خود دفاع می‌کردند. خوابیدن زیر آن سقف امنیت داشت٬ آرامش داشت. آنها دشمنیشان را٬ خشمشان را٬ خشونتشان را برای کسی نگه می‌داشتند که آن آرامش را به هم می‌زد٬ و آن امنیت را به تاراج می‌برد. این روزها پدرسالاری و مردسالاری شده است بهانه‌ای برای ارتکاب هر خشونتی نسبت به آدمهایی که قرار بوده است امنیت و آرامششان را تامین کنند اگر مردند و پدر. داستان رومینا را از هر جهت که بنگری تلخ است. از مردی سی و چند ساله که با دختری سیزده ساله ارتباط برقرار می‌کند و بعد از یکشب آزاد می‌شود. در کجای دین٬ شرع٬ عرف٬ شرف و تاریخ جامعه ما نوشته شده است که چنین گرگ صفتی را باید دوباره آزاد کرد تا به شکار دخترکان معصوم و بیگناه برود؟‌آیا وظیفه این همه دستگاههای عریض و طویلی که همه حقی را برای خود قایلند این نبود که حداقل این گرگ صفت را چند روزی نگه دارند٬ تحقیق کنند؟ آنها که می‌توانند در تهران ده میلیونی از روی عکسی بر فراز پشت بام دختری گمنام را اسیر کنند٬ چطور نتوانستند یا نخواستند این نامرد را تادیب کنند؟از آن طرف داستان دختری که به قاضی التماس می‌کند و می‌ترسد برای آینده‌اش و قاضی او را به پدرش باز می‌گردانند. پدری که داسی تیز کرده در انتظار او دارد. عجیب است داس را برای دخترش تیز کرده است نه آن گرگ راهزن٬ نه آن دزد ناموس. چه شهامتی٬ پدر باشی و دختر را تنبیه کنی نه آن دزد ناموس را. آیا آن قاضی امشب راحت می‌خوابد؟ یا شانه‌اش را بالا می‌اندازد که به وظیفه شرعیش عمل کرده است؟ آن هم شرعی که هنوز صدای هق هق علی را از کوفه می‌شوند وقتی به او از تجاوز معاویه‌های روزگار می‌گفتند. کاش دو هفته‌ای از قتل و ضربت گذشته بود. از آن شبهای قدر٬ از یاد علی از توسل به او برای بخشش گناهان و آمرزش خطاها. کاش در این دنیا کسی یک لحظه از خودش پرسیده بود اگر علی یا مالکش یا حسنش یا حسینش یا عباسش اینجا بود چه می‌کرد؟ در این میان رومینا هست. دختری سیزده ساله٬ بچه٬ کودک٬ بی تجربه و معصوم. بی تجربه و ناآموخته. کودکی نه چیزی می‌دانسته و نه توان دفاع از خودش را داشته است. دختری که دفاع از او و امثال او بهانه همه پدرسالاران و محتسبان و قضات است. دختری که حرمتش را بهانه تجاوز به حریم خصوصی صدهای بیگناه دیگر می‌کنند و به بهانه حفظ امنیت او و امثال او هر روز از پاسخگویی طفره می‌روند و خود را قدرقدرت‌تر می‌خواهند. به راستی با این قدرت چه می‌کنند اگر از آن برای حفظ امنیت استفاده نمی‌کنند؟‌اگر پناه رومینا و رومیناها نمی‌شوند؟ آن شمشیرها و قداره‌ها را برای چه می‌بندند؟ برای چه ذکر می‌گویند و نام مقدسین را می‌آورند؟‌باید خون گریه کرد. باید خون گریه کرد اگر دختری سیزده ساله را به قاتلش بازمی گردانند و تقدیرش را به داسی تیز شده تسلیم می‌کنند. بزرگواری امروز می‌گفت از مردسالاری به نامردسالاری رسیده‌ایم. مردسالارها مرده اند٬ مردسالارها خیلی وقت است که مرده‌اند وقتی دخترکان سیزده ساله اینقدر بی پناهند.
اگر خدا وجود ندارد، چرا باید انسان خوبی باشیم؟! در چند دهه گذشته، وابستگی مذهبی در تمامی جوامع مدرن رو به زوال بوده است. بسیاری نگران این موضوع هستند که با کاهش نفوذ ادیان در جوامع، شاهد گسترش ارزش‌های پوچ اجتماعی و به اصطلاح نهیلیسم در جامعه خواهیم بود. این ترس بر این فرض استوار است که دین و خداباوری منشاء تمامی اعمال خیر و خصوصیات مثبت اخلاقی در جوامع است.ممکن است بسیاری از آتییست‌ها و خداناباوران با این پرسش روبرو شوند که اگر خدا وجود ندارد، چرا تمام انسان‌ها یک تعهد اخلاقی ثابت برای عشق ورزیدن دارند و نه انجام قتل؟چگونه جنبش مولکول‌ها این قدرت و اختیار را دارند که به ما بگویند چگونه رفتار کنیم؟وقتی که خطایی از شما سر میزند، از معیار چه کسی سرپیچی کرده‌اید؟جواب سقراط به این سیوال به این صورت بوده است:وقتی که به کفر گویی متهم شده بود و در دادگاه بر سر حکم اعدامش برای پاسخگویی حاضر شده می‌گوید که دارای یک خدای درونی است، سقراط این رو به این صورت بیان کرده است. نه دیو یا شیطان، می‌گوید خدای درون، یک نیروی درونی، یک نیروی انتقادگر درون، وجدان یا ضمیر هم میتوان نامید.و سقراط بهقدری به اطمنیان رسیده که حتی وقتی که در حال ارایه بهترین سخنرانی زندگی خودش بود، می‌دانسته که اگر حرفی را بزند که صادقانه یا کامل نباشد یا پنهان کاری کند، این نیروی درونی به او خواهد گفت که "بله، حرکت زیرکانه‌ای بود ولی بهتر بود این کار را نمیکردی!" سقراط این را می‌دانست و هر انسانی با اخلاقیات متوسط و معمولی نیز دارای این آگاهی هست.آدام اسمیت ( Adam Smith ) به همین آگاهی "شاهد درونی" می‌گوید. شاهدی که ما باید به صورت مداوم با او در ارتباط باشیم.سی. اس. لوییس ( C . S . Lewis ) بود که تصمیم گرفت نامش را وجدان بگذارد و این را به خدا نسبت بدهد. ولی نتوانست چیزی رو که آدام اسمیت در کتاب "تیوری تمایلات اخلاقی" گفته بود را اصلاح یا تکمیل کند.یا همینطور دفاعیات سقراط برای نجات جانش، در دادگاهی که برای او تشکیل داده بودند.این موضوع گاها در بحث‌ها تعریف شده که چرا مردم بدون وجود ناظر، رفتار خوب و شایسته‌ای دارن؟وقتیکه می‌توانی کیف پولی که در صندوق عقب تاکسی پیدا کردید رو نگه دارید؟ ولی به خود می‌گویید که نه! من میگردم دنبال صاحب اصلی این کیف و به او بر میگردانم.هستند افرادی که این افکار به ذهنشان خطور نمی‌کند. کسانیکه صدای این آگاهی رو نمی‌شنوند و فقط به خودشان فکر می‌کنند. کسانیکه کاملا در برابر این نیروی منتقد درون یا این ناظر اخلاق بی تفاوت هستند. و صد البته که هستند کسانی که فقط از بد رفتاری با مردم و اعمال خشونت و بی رحمی لذت میبرند. واقعیت این است که تمامی این رفتارها و بی اخلاقی‌ها هیچ ارتباطی به روح پلید یا شیطان صفتی این افراد ندارد.نام دسته اول از این افراد را جامعه ستیز گذاشته‌ایم و نام دسته دوم رو سایکوپات که این اتفاق هم در حیات وحش و هم در جوامع انسانی رخ میدهد.مشکل فقط کسانی هستند که فکر میکنند خدا از نفس خودش در آنها دمیده! تصوری که خداباوران بر خلاف آتییست‌ها از خود و گونه انسان دارند این است که ما نسبت به سایر گونه‌ها متفاوت هستیم چون خدا ما را به گونه‌ای متفاوت آفریده و جایگاهی خاص به ما بخشیده و از روح خود در کالبد بی جان ما دمیده و به ما شعور و درک و فهم بخشیده است!تنها توضیح و تفسیری هست که به هیچ عنوان به هیچ دردی نمیخورد، این استدلال ما را به هیج چایی نمی‌رساند و هیچ چیزی را توضیح نمیدهد در واقع کاملا بی خاصیت است.پس چرا باید خوب باشیم؟چون ما غیر از همدیگر کسی را نداریم، میلیون‌ها سال تکامل، حس نوع دوستی و همیاری و مراقبت از خانواده و فرزندان را در ما انباشته کرده و این ما هستیم که در این سیاره کوچک شناور در اقیانوس عظیم کیهانی باید مراقب همنوعان خود باشیم و به یکدیگر تکیه کنیم. این زنجیره پیوندهای انسانی باعث می‌شود تا ما برای دیگران مهم باشیم، همینطور که زندگی دیگران برای ما مهم و تاثیر گذار است.همانطور که دیگران بر زندگی ما تاثیر گذار هستند، ما نیز در زندگی خود وظایفی داریم که باید به بهترین شکل انجام دهیم. حتی اگر خدایی ناظر بر رفتار و کردار ما نباشد و هیچ پاداشی برای ما کنار نگذارد، ما وظیفه داریم که از پدر و مادر خود مراقبت و نگه داری کنیم چون انتظار داریم که کودکان ما نیز در دوران پیری از ما مراقبت و نگهداری کنند. وظیفه داریم تا به دوستان خود در شرایط دشوار کمک کنیم چون این نیاز در گونه ما شکل گرفته که با زندگی اجتماعی ضعف‌ها و مشکلات خود را می‌توانیم بر طرف کنیم.بنابراین وجود و یا عدم وجود خدا، از هیچ یک از ما قاتل جانی و تجاوزگر و بی اخلاق نخواهد ساخت!
جای "بازخورد" در جامعه خالی است سناریو های زیر را در نظر بگیر:الف - در پیاده رو در حال قدم زدنی، یک موتور از کنار تو عبور می کند. از این مطمینی که پیاده رو جای موتور نیست ، اما خوب حرفی نمیزنی و با اینکه او موجب آزار تو شده است ترجیح می دهی ساکت بمانی.ب - در تاکسی در حال بازگشت به خانه ای ، مردی تمام راه را با صدای بلند در حال مکالمه با تلفن همراهش است. اما خوب تحمل میکنی و با اینکه آزار دیده ای اما باز ترجیح میدهی ساکت بمانی.در دو سناریو فوق حقوق من و تو توسط شخص دیگری نادیده گرفته شده است، اما به دلایلی مبهم (شاید ضعف و نبود اعتماد به نفس کافی) ترجیح می دهیم سکوت کنیم، غافل از اینکه همین سکوت معنایی جز مهر تایید زدن بر کار آن شخص ندارد.چندی پیش عزیزی تجربه جالبی را برایم نقل کرد. او گفت که در شهر پاریس به اشتباه در سمت چپ پله برقی ایستاده بودم که بلافاصله خانمی به من تذکر داد که باید در سمت راست بایستم و سمت چپ را برای افرادی که عجله دارند، خالی نگه دارم.البته می توان اینگونه نیز به مساله نگاه کرد که اصلاح این نوع از رفتارها و فرهنگ ها در حیطه وظایف یک سیستم درست است، مثلا پلیس موتور سوارانی را که از پیاده رو عبور می کنند راجریمه کند، اما باید توجه داشت که ما نیز در ضعیف یا غنی کردن فرهنگ جامعه مان نقش داریم و سکوت کردن هیچ کمکی به غنی کردن آن نکرده و نخواهد کرد.پس من بعد می توانیم کمی دقیق‌تر شویم. از کنار بی نظمی ها و آزارهای اجتماعی ساده عبور نکنیم. بازخورد و تذکر دادن را تمرین کنیم، و آماده پذیرش آن نیز باشیم. در این میان مشاهده رفتار متقابل افراد نیز می‌تواند جالب باشد. شاید شخصی خطای خودش را بپذیرد و گرم رفتار کند درحالی که شخص دیگری رفتار نامحترمانه‌ای از خود نشان دهد. با این حال مطمین باش هیچ یک از ما کاری را که اکثریت جامعه نمی‌پسندند را تکرار نخواهیم کرد.
درک درست ازدواج خیلی کوتاه اما موثر! داشتم به فلسفه‌ی زندگی غربی‌ها فکر میکردم این مسیله زمانی برام مطرح شد که یکی ازم پرسید به نظرت چرا دخترای غربی و یه سری از دخترای شرقی وقتی دوست پسرشون بهشون درخواست ازدواج میده انقدر خوشحال میشن؟ به فکر فرو رفتم. درباره‌ی فرهنگ ایرانی خیلی چیزا گفته میشه و خیلی وقتا میبینم تلویزیون داره تلاش میکنه این تنش‌های شدید ازدواج و طلاق رو توی ایران درست کنه اما میتونم بگم که به احتمال خیلی زیادی این مشکل حل نمیشه! حداقل با این شیوه‌ها! بیاین درباره‌ی فرهنگ ازدواج غرب فکر کنیم. بعد از سن 18 ، بسته به نوع خانواده و شخصیت فرزند خانواده، نهایتا تا 22 الی 25 سالگی، فرزند خانواده خانواده رو ترک میکنه و برای خودش خونه اجاره میکنه که خیلی اوقات این اتفاق سر همون 18 سالگی می‌افته به خصوص اگر فرزند بخواد برا تحصیل تو دانشگاه به شهری یا کشوری دیگه سفر کنه. خب پس نتیجه اینکه اون دختر یا پسر از یه سنی تو نوجوانی یا جوانی طعم هزینه کردن و پول در آوردن رو میچشه. در ادامه هر شخصی یک زوج برای خودش برمی گزینه، که بسته به اطمینانش نسبت به شخص مورد نظر، در نهایت غالبا هر فرد با زوجش بدون اینکه ازدواج کنن به یک خونه‌ی واحد نقل مکان میکنن. اینجا اتفاقی که میفته اینه که هر دو طرف هزینه هایی رو داشتن میپرداختن برای خودشون که حالا خیلیاشون مشترکه پس بنا بر این برنامه ریزی مالی میکنن و با شراکت در زندگی بیشتر آشنا میشن، به این صورت که اگه یکی از اونا خونه‌ی شخصی خودش رو اجاره کرده باشه و خونه جا داشته باشه دیگری به اون نقل مکان میکنه و خب مسلما در حالت نرمال هزینه برای زوجین نصف نصف میشه! تو قیاس با شیوه‌ی ازدواج ایرانی مطمینا همه میتونن متوجه‌ی عقب موندگی فرهنگ ازدواج ایرانی بشن! خب خیلی کوتاهش میکنم الان میرسیم به قسمتی که آقا پسر یا حتی در مواقعی دختر خانوم بعد از مدتی از 6 ماه تا 12 سال! بالاخره به طرفش درخواست ازدواج میکنه که غالبا پسر‌ها ین کار رو میکنن! و اینجاس که خیلی وقا میبیند دختر خانوم چشماش پر از اشک میشه و یه سریشون از هیجان جیغ میزنن و یه سریشون با کمی اغراق از حال میرن! با بررسیهای بالا فک کنم هرکسی بتونه حدس بزنه دلیل اون هیجان رو! چون درخواست ازدواج چیزیه که به این راحتیا به کسی اعطا نمیشه! چرا؟ مشخصه چون هر انسانی توی غرب قبل از ازدواج کلی تجربه‌ی زندگی و حتی تجربه‌ی شراکت در زندگی داره! و مطمینا درباره‌ی چیزایی که از دست میده و در ازاش چیزایی که بدست میاره میدونه در نتیجه محتاط عمل میکنه، و خب هر دختری این رو میدونه چون خودش هم زندگی کرده و به اندازه‌ی خودش زحمت کشیده. خلاصه ش میشه یک دختر میدونه که یک پسر چقدر باید قبولش داشته باشه و چقدر باید بهش اطمینان داشته باشه تا بهش درخواست ازدواج بده چون خودش هم سختیای زندگی رو چشیده در حد خودش. هر چند انسان پیچیده‌تر ازین حرفاس و این نوع از فرهنگ ازدواج هم جلوی دور شدن یا حتی جدا شدن زوجین از هم رو نمگیره اما حداقل افراد با دید بهتری از زندگی وارد زندگی همدیگه میشن. همه‌ی اینها رو بذارین جلوی این فرهنگ دیکته شده که یک پسر باید همون اول کاری بهای گزافی رو به صورت یک قسط عند المطالبه در قالب مهریه بپردازه که این کلا معنای زندگی مشترک و مسیولیت پذیری رو میبره زیر سوال! علاوه بر اون زندانی بودن دختر به دست پسر تحت قانون حق طلاقه که کلا قضیه‌ی انسانیت رو میبره زیر سوال! چه برسه به زندگی مشترک! علاوه بر اینها پسر و دختر فقط بنا به شواهد موجود و توصیه‌های افراد دیگه باید همدیگه رو اونم نهایتا تو 6 ماه بشناسن و بعدش بنا بر فرهنگ دیکته شده بهتره که سریعا به اصطلاح خودشون عروسی بگیرن و برن خونه خودشون! نتیجه اینکه بعد از 4 سال زندگی میفهمن کارشون اشتباه بوده چون تازه اون موقع در شرایطی هستن که دختر پسر‌های غربی بدون ازدواج و تعهد اما با شناخت طرف مقابلشون هستن. و خب بنا به فرهنگ دیکته شده خیلی زشته دیگه بخوان جدا شن:) و بنا به فرهنگ دیکته شده یه بچه میارن تا درست شه. :) # letuslive
اجتهاد در عقاید و اخلاق ضرورت‌ها و چالش‌ها سخنرانی مجازی شب بیست‌وششم رمضان 1399 برای مخاطبان دین‌آنلایندر آخرین شب‌های ماه مبارک رمضان که مهم‌ترین نمادهای دینداری مسلمانان را در بر دارد، به‌جاست که در مفهوم "دینداری" درنگ و ت ملی دوباره بکنیم. در آیات متعدد قرآن کریم، دینداری را ترکیبی از "ایمان" و "عمل صالح" می‌بینیم:ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات (سوره عصر)در تطبیق این دو بال دینداری بر دانش‌های دینی، ایمان را باید همان عقاید و علم کلام، و عمل صالح را نیز همان فقه اصغر (احکام شرعی) و اخلاق دانست. از این آیات و روایاتی که موید آنهاست می‌فهمیم که دین مجموعه‌ای از پندارها و رفتارهاست که در کنار هم معنا می‌یابند و اگر یکی از این دو بال نباشد، دین به صورتی مضحک و ناکارآمد درمی‌آید. پس محتوای فرهنگ دینی را این دو بال مهم شکل می‌دهد.از سویی در جامعه کنونی ما صدا و سیما، خطبا و مداحان به عنوان مهم‌ترین سازندگان فرهنگ دینی شناخته می‌شوند و برای تحلیل آسیب‌شناسانه وضعیت دینی کنونی باید نسبت عملکرد این تولیدکنندگان فرهنگی را با تعریف مورد نظر قرآن از دینداری بسنجیم.در آثار علمای شیعه که در طول دوازده قرن پس از غیبت امام دوازدهم نوشته شده است، به هر مقوله عقاید، احکام شرعی و اخلاق توجه شده و البته سهم احکام شرعی به دلیل نیاز بیشتر دینداران در قرون متوالی، بیشتر بوده است. اکنون باید با توجه به نیازهای زمانه ما بررسی شود که آیا نیاز داریم همان‌گونه که در احکام شرعی، اجتهادهای نوینی انجام می‌گیرد، در آن دو بعد فرهنگ‌ساز دیگر نیز اجتهادات جدیدی صورت گیرد.یکی از آسیب‌های جامعه ما این است که افزایش رسانه‌ها موجب افزایش نیاز به تولید محتوا شده و بسیاری از تولیدکنندگان غیر متخصص وارد عرصه شده‌اند تا به نیازهای مخاطبان پاسخ دهند و این خل را پر کنند. این پدیده هرچند مزایایی هم دارد، ولی موجب افزایش محتواهای نادرست و نامعتبر در رسانه‌های مختلف شده و اغلب مداحان و خطبا و حتی رسانه ملی نیز همین محتواهای غیر معتبر را تولید یا تکثیر می‌کنند. در این فرصت کوتاه مایلم چند نکته را درباره پالایش محتوای منابع فرهنگ دینی یادآور شوم:اولین نکته درباره تقلید در اصول دین است. می‌دانیم که اغلب فقهای شیعه معتقدند در اصول دین نباید از کسی تقلید کرد و حتی آن را حرام می‌دانند. از فتوا از دیرباز سابقه دارد و شیخ طوسی به عنوان یکی از نخستین پایه‌گذاران فقه استدلالی شیعه در هزار سال پیش، در آثار خود به این نکته توجه داشته و در کتاب "عده الاصول" که نخستین اثر جامع شیعی در دانش اصول فقه است، می‌گوید اگرچه تقلید در اصول دین باطل است، ولی اگر کسی از فردی که اعتقادات درستی دارد تقلید کند، مواخذه نمی‌شود[ 1 ]. حدود دو قرن پیش نیز شیخ مرتضی انصاری فقیه و اصولی بزرگ نجف در کتاب مشهور خود (فراید الاصول) به همین مساله پرداخت و گفت که در اصول دین، آنچه که موضوعیت دارد، جزم و یقین است و این یقین می‌تواند از تقلید حاصل شود. به گفته شیخ، شبهه‌ها در علم کلام به حدی است که بسیاری از متخصصین نیز عمر خود را صرف مسایل اعتقادی می‌کنند و در نهایت، به نتیجه اندکی می‌رسند پس نباید از مردم عادی انتظار داشت که بدون تقلید از عالم، اصول اعتقادی خود را بشناسند[ 2 ].یکی از دلایل مهمی که فقها و متکلمان را به فتوای تحریم تقلید در اصول دین سوق داده، آیات متعدد قرآن است که اقوام پیشین را به دلیل تقلید اعتقادی کورکورانه از آباء و اجداد خود نکوهش می‌کند. با این حال شرایط جوامع به گونه‌ای پیش رفته که حتی در دوره اسلامی هم اغلب مردم دز مسایل اعتقادی‌شان از علمای دین و روحانیون تقلید کرده‌اند این در حالی است که فقها فتوای تحریم تقلید در اصول دین را داده بودند. بنا بر این چنین پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر و طبیعی است و حتی در جوامع امروزی که تعداد بی‌سوادها به گونه محسوسی کاهش یافته، باز هم اغلب مردم در این امور تقلید می‌کنند و فرصت تحقیق شخصی ندارند.اکنون این پرسش را باید مطرح کنیم که در جامعه دینی ما چه اندازه به آموزش اعتقادی بها داده شده است؟ اگر نظام آموزشی را بررسی کنیم خواهیم دید که آموزش دین در مدارس بسیار ضعیف، کلیشه‌ای و غیر جذاب بوده و هست همان‌گونه که آموزش سایر علوم انسانی دارای ضعف‌های جدی است. شما در طول 12 سالی که تحت برنامه نظام آموزش و پرورش هستید نه یک بار به طول کامل قرآن را می‌خوانید و با معانی و مفاهیم آن آشنا می‌شوید و نه حتی احکام شرعی به صورت کامل و حرفه‌ای آموزش داده می‌شود. تکیه بر قرایت و تجوید و حفظ قرآن، بسیار بیشتر و مهم‌تر از فهم پیام‌های قرآن بوده و از همین رو اغلب کسانی که وارد تحصیلات عالی دانشگاهی یا حوزوی می‌شوند، اطلاع اندکی از قرآن و مسایل اعتقادی دارند. بسیاری از اینها حتی اطلاعی از نام فقها و متخصصان برتر علوم دینی ندارند و رسانه ملی نیز بهای چندانی به پدیده تکثر مراجع تقلید نمی‌دهد. لذا می‌بینیم که اغلب مقلدین از فتوای مراجع خود مطلع نمی‌شوند یا دیر اطلاع می‌یابند.به گمان بنده مهم‌تر از طرح موضوعات جدید در علم کلام، گسترش آگاهی در بین مردم و تشنه کردن آنان نسبت به معرفت دینی است که می‌تواند تقاضا را بالا برده و متکلمان و فقها را ناچار به عرضه محتواها و استدلال‌های به‌روز و کاربردی بکند. بنابر این باید مردم با این‌موضوعات درگیر شوند و فضای بحث فراهم باشد تا بشود به شبهه‌های جدید پاسخ داد.نکته دیگری به نظرم حایز اهمیت است، تسامح در ادله سنن (مستحبات و مکروهات)است که یکی از قواعد مهم فقهی است. این قاعده می‌گوید که درباره ادله و اسناد مستحبات و مکروهات لازم نیست یک فقیه و محقق دینی، مته به خشخاش گذاشته و دقت جدی نشان دهد. ریشه این قاعده به روایاتی برمی‌گردد که به "اخبار من بلغ" شهرت دارد. این روایات می‌گوید که اگر کسی بشنود پیامبر اکرم گفته فلان کار را اگر انجام دهید ثواب دارد، و این کار به امید آن ثواب انجام دهد، حتی اگر پیامبر در واقع چنین سخنی نگفته باشد، آن پاداش به وی تعلق خواهد گرفت.اگرچه برخی فقها همچون صاحب کتاب "هدایه المسترشدین" می‌گویند که فقهای دوره‌های نخست نیز به این قاعده عمل می‌کرده‌اند[ 3 ]، اما به نظر می‌رسد که دست‌کم برخی علمای اولیه شیعه همچون شیخ صدوق و استادش ابن‌ولید قمی اعتقادی به این قاعده نداشته‌اند. شیخ در ذیل روایتی درباره نماز مستحب روز غدیر گفته که چون یکی از راویان این حدیث راستگو و ثقه نیست، پس نمی‌توان به آن عمل کرد[ 4 ]. شیخ صدوق که از نسل اول فقهای عصر غیبت کبری در قرن چهارم است، شاگرد ابن‌ولید قمی بود و این استادش شاگرد مستقیم چند نفر از اصحاب امامان دهم و یازدهم(علیهماالسلام) بوده است. ابن‌ولید حساسیت زیادی درباره غالی بودن راویان داشت و آن‌گونه که شاگردش شیخ صدوق نقل کرده، او نخستین مرتبه غلو را اعتقاد به مصونیت پیامبر از سهو و خطا در زندگی شخصی‌اش می‌دانسته است[ 5 ]. اما این سخت‌گیری‌ها و حساسیت‌ها به تدریج رنگ می‌بازد و در در قرن دهم می‌بینیم که شهید ثانی فتوا می‌دهد که نه تنها در احکام شرعی غیر الزامی، بلکه در نقل روایات تاریخی و مواعظ اخلاقی نیز می‌شود به روایات ضعیف عمل کرد و این فتوا به گزارش شهید ثانی، به نظر اکثریت فقهای شیعه بدل شده است[ 6 ]. شهید ثانی این‌چنین استدلال کرده که چون همگان از نقل مواعظ اخلاقی و قصص تاریخی، هدف خیر دارند، پس می‌توان قاعده تسامح در ادله سنن را اینجا هم جاری کرد و نسبت به اعتبار سندی این روایات آسان گرفت.در نتیجه می‌بینیم که به تدریج، انبوهی از روایات ضعیف درباره سیره معصومین(ع) و خصوصا درباره وقایع عاشورا بین مردم رواج می‌یابد و چون این‌گونه روایات در فضای احساسی و عاطفی بیان می‌شود، اثرگذاری بیشتری دارد و در اذهان مردم به عنوان بخش مهم فرهنگ دینی ماندگار می‌شود. از همین رو می‌بینیم که اثرگذاری این روایات ضعیف، حتی از اثرگذاری روایات و فتواهای معتبر فقهی نیز بیشتر می‌شود، چون عواطف و احساسات توده مردم را درگیر کرده و شکل می‌دهد.این قاعده به نظر می‌رسد از قرن هشتم به شکل مبنای مدون و صریح وارد کتب فقهی شیعه شده و در قرون اخیر می‌بینیم که سید محمد مجاهد (فقیه مهم حاضر در جنگ ایران و روس) از نقل روایات ضعیف در مجالس عزاداری دفاع کرده و می‌گوید که این کار هم مطابق سیره عقلای جامعه است و هم مصداقی از آیه "تعاونوا علی البر و التقوی"[ 7 ] محسوب می‌شود[ 8 ]. پس از وی نیز شیخ مرتضی انصاری در دفاع از نقل اخبار ضعیف به وجدانی و عقلی بودن آن اشاره کرده و می‌گوید که از نظر عقلی نیز چنین کاری خوب است[ 9 ]. البته هر دو فقیه گرانقدر این فتوا را مشروط به کذب نبودن این روایات کرده‌اند، ولی به نظر می‌رسد که این‌گونه فتواها بر اساس عرف زمانه صادر شده و به سبک زندگی آن دوره ارجاع داده شده است. آیا در زمان ما هم می‌شود گفت که عقلانیت زمانه می‌پذیرد که هر حرف خوبی را به افراد مشهور و بزرگان نسبت دهیم؟نمونه مشهور آن که تبدیل به طنز و لطیفه شده، نسبت دادن سخنان مختلف به کسانی چون دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی یا کورش کبیر است که عرف جامعه نتوانست آن را بپذیرد و با اینکه سخنان جذابی به این افراد نسبت داده می‌شد، اما نادرست بودن این کار در منطق و عقلانیت کنونی سبب شده که بدل به جوک و طنز و دست‌مایه تفریح و تمسخر شود. نمونه دیگرش روایات موسوم به طب اسلامی است که فقها در سال‌های اخیر بر ضعیف بودن این روایات ت کید داشتند، ولی در جریان شیوع کرونا دیدیم که به یک مضحکه و عامل تمسخر اصل دین بدل شده بود. بنابر این نمی‌توان گفت وپذیرفت که عقلانیت زمان ما و سیره عقلای این دوره، موافق تسامح در نقل اخبار اعتقادی، تاریخی و اخلاقی است.بنابر این به نظر می‌رسد که باید بازنگری کاملی در کارکرد قاعده تسامح در ادله سنن شود تا آسیب‌های این‌چنینی به فرهنگ دینی وارد نشود. گفتیم که منبع بسیاری از سخنان موهوم و موهنی که در رسانه ملی، رسانه‌های مجازی، سخنان خطبا و روضه‌های مداحان مطرح می‌شود به این قاعده ارتباط دارد و می‌توان با تدقیق آن، مانع بسیاری از خرافه‌ها و آسیب‌ها شد.محور دوم عرایض بنده به اخلاق دینی مربوط می‌شود و این‌که آیا می‌توانیم اخلاق را بیرون از دایره شریعت و دین تعریف کنیم و به عقلانیت جامعه مدد رسانیم، یا اخلاق بدون دین بی‌معناست؟دوستانی که از مباحث فلسفه دین اطلاع دارند می‌دانند که این بحث از زمان سقراط مطرح بوده و در گفتگوی سقراط و فرد دینداری به نام اوتیفرون (یوتیپرو)[ 10 ] که افلاطون گزارش کرده، این پرسش از جانب سقراط مطرح شده که آیا هرچه خدایان خوب و نیک بدانند همان خوب است و یا خوبی و بدی چیزها مستقل از نظر خدایان است؟[ 11 ] اساسا آیین موسی(ع) با ده فرمان و آیین مسیح با مواعظ عیسی(ع) شناخته شده که از منابع اصلی اخلاق در تمدن بشری محسوب می‌شوند. بعدها این بحث در الهیات و فلسفه مسیحی‌ها می‌آید و حتی در متون ادبی قرون اخیر نیز می‌بینیم لیو تولستوی نویسنده مشهور روسی اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، اخلاق بدون دین را به گلی تشبیه می‌کند که کودکی آن را از ریشه جدا کرده و در زمین می‌کارد[ 12 ]داستایوفسکی دیگر نویسنده نامدار روس در قرن نوزدهم نیز در "برادران کارامازوف" از زبان یکی از شخصیت‌های داستان به طرح این مس له می‌پردازد که اگر خدایی وجود نداشته باشد، همه چیز مجاز و مباح خواهد بود[ 13 ]. با این حال ما در مذهب شیعه دوازده امامی معتقدیم که اخلاق بدون دین هم معنا دارد. ما بر خلاف اشعری‌های اهل سنت معتقدیم که عقل ما قادر است خوبی و بدی برخی افعال را درک کند. البته برخی کارها مانند نماز و حج، ماهیت شرعی و در اصطلاح دانش اصول فقه "حقیقت شرعیه" دارند و طبیعی است که عقل بشر نتواند درباره خوبی یا بدی آنها قضاوت کند. ولی اخلاقیات بشری از اموری است که عقل بشر طبق ادله دینی و مذهبی ما می‌تواند درباره آن هدایتگر باشد. من در اینجا به دو نمونه قرآنی و روایی اشاره می‌کنم: آیه 10 سوره ملک می‌گوید: "لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر". دوزخیان می‌گویند که اگر ما به سخنان پیامبران گوش داده بودیم یا از عقل خودمان بهره گرفته بودیم، اکنون در جهنم نبودیم. اگر حرف " و" را به معنای تخییر بدانیم، می‌توان از این آیه استفاده کرد که رفتار عقلانی نیز می‌تواند در فقدان یا عدم دسترسی به سخنان انبیاء(ع) ما را به عاقبت بهشتی و رستگاری برساند. پس می‌توان از اخلاق مستقل از دین و مستفیض از عقل خدادادی سخن گفت. همچنین سخن مشهوری که منابع اولیه شیعه و سنی از امام حسین(ع) در روز عاشورا نقل کرده‌اند که در واکنش به دستور شمر مبنی بر حمله به زنان و کودکان حرم گفته‌اند: "اگر دین ندارید یا از معاد نمی‌ترسید، در دنیای خود آزاده باشید"[ 14 ]. اگر این روایت منسوب به امام، صحیح باشد، می‌شود گفت که ایشان صریحا از اخلاق مستقل از دین سخن گفته و سپاه وحشی دشمن را به تبعیت از اخلاقیات عقلانی انسانی دعوت کرده است.از سوی دیگر گفتیم که ما شیعیان اثنی‌عشری به حسن و قبح ذاتی و عقلی افعال اعتقاد داریم و این یعنی اینکه خوبی و بدی افعال، منبعث از گفته و دستور خدا و شارع مقدس نیست و عقل ما می‌تواند اخلاقیات انسانی بدیهی را درک می‌کند. بر خلاف مذهب اشعری که می‌گوید خدا حتی اگر کودک بی‌گناهی را به جهنم ببرد، کار بدی نکرده است، چون بدی یا خوبی کارها را خودش تعیین می‌کند. ولی ما می‌گوییم بر اساس آیات 108 آل عمران و 31 غافر، خداوند به هیچ‌کس ظلم نمی‌کند و به عقل انسان، قوه تشخیص خوب از بد را داده است.با این حال اگر به جامعه خود دقت کنیم، می‌بینیم که بسیاری از مردم، اخلاقی عمل می‌کنند چون دیندار و مسلمان هستند. سال‌ها پیش دکتر سروش گفته بود که در جامعه مذهبی ما باید مراقب بود که به راحتی ریشه اعتقادات را نزد، چون اخلاق جامعه به دینداری آنها گره خورده و اگر دینداری‌شان متزلزل شود، جامعه از نظر اخلاقی نیز متزلزل خواهد شد. البته به گمانم خود آقای سروش چندان به این سخن ملتزم نبوده است. به نظر بنده هم باید پروژه اصلاح دینی با احتیاط پیش برود و اخلاق اجتماعی را متزلزل نکند. شاید یکی از مهم‌ترین اهداف پروژه اصلاح دینی باید پیاده‌سازی همین آموزه شیعی باشد که اخلاق عقلانی مستقل از دین در جامعه جا بیافتد و افراد به محض تشکیک در عقاید دینی‌شان، به سمت بی‌اخلاقی و ناهنجاری اخلاقی نروند.نکته پایانی را هم به عنوان جمع‌بندی نهایی و با التفات به سخن ابتدایی خود باید عرض کنم که دینداری، ترکیبی از ایمان و عمل صالح است یعنی توازن بین ایمان و عمل صالح توازن بین جهان‌بینی و سبک زندگی. به گونه‌ای نباشیم که فقط سبک زندگی ما دینی باشد و مناسک تهی از اعتقاد و جهان‌بینی الهی را ترویج کرده و انجام دهیم. اشکالی که برخی فلاسفه اخلاق به دینداری می‌گیرند، همین است که می‌گویند دینداری نه تنها موجب تعمیق اخلاقی جوامع نمی‌شود، بلکه با رواج مناسک ظاهری، پوسته‌ای ریاکارانه و کودکانه از اخلاقیات را عرضه می‌کند[ 15 ]. ولی از نظر ما دینداری به معنای توازن در ایمان و عمل صالح است دینداری هم جهان‌بینی توحیدی معتقد به عالم آخرت است و هم سبک زندگی اخلاقی و عقلانی.سخنم را با روایتی منسوب به پیامبر اکرم(ص) به پایان می‌برم که شهید ثانی در کتاب اخلاقی "منیه المرید" آورده است. این روایت را پیش از شهید، منابع روایی اهل سنت نیز نقل کرده‌اند. در این روایت آمده است: نخستین کسی که روز قیامت درباره وی قضاوت می‌شود، مردی است که در یکی از جنگ‌ها به شهادت رسیده و زمانی که نعمت‌های الهی را به وی یادآوری می‌کنند، از وی می‌پرسند که با این نعمت‌ها چه کرده است؟ او به خدا پاسخ می‌دهد: در راه تو جنگیدم و شهید شدم. خداوند می‌گوید: دروغ گفتی! تو جنگیدی تا به عنوان یک فرد شجاع و جسور شناخته شوی و به خواسته خودت رسیدی و مزدت را از مردم گرفته‌ای. سپس دستور داده می‌شود که او را به جهنم روانه کنند[ 16 ]. این روایت اگر صحیح باشد، شاهدی دیگر بر این مدعاست که عمل صالح بدون ایمان، و سبک زندگی دینی تهی از جهان‌بینی نمی‌تواند موجب رستگاری انسان شود. ما نیاز به اجتهادی داریم که این توازن را در دینداری ما برقرار کند.[ 1 ] - عده الاصول، ج 2 ، ص 731 - 730 [ 2 ] - فراید الاصول، ج 1 ، ص 574 [ 3 ] - هدایه المسترشدین، ص 422 [ 4 ] - من لایحضره الفقیه، ج 2 ، ص 90 [ 5 ] - همان، ج 1 ، ص 360 [ 6 ] - الرعایه فی علم الدرایه، ص 94 [ 7 ] - آیه 2 سوره مایده[ 8 ] - مفاتیح الاصول، ص 350 [ 9 ] - رسایل فقهیه، ص 158 [ 10 ] - Euthyphro [ 11 ] - دوره آثار افلاطون، ترجمه لطفی، ج 1 ، ص 245 [ 12 ] - درآمدی بر فلسفه اخلاق، لویی پویمان، ترجمه ارشدنژاد، ص 259 [ 13 ] - برادران کارامازوف، ترجمه صالح حسینی، ج 1 ، ص 103 [ 14 ] - مرحوم عطاردی قوچانی در صفحات 158 ، 164 ، 169 و 193 جلد دوم کتاب "مسند الامام الشهید الحسین بن علی علیه‌السلام" این سخن امام را از منابع مختلف شیعه و سنی از جمله طبری، ابوالفرج اصفهانی و ابن‌اثیر نقل کرده است.[ 15 ] - درآمدی بر فلسفه اخلاق، لویی پویمان، ص 270 [ 16 ] - منیه المرید، ص 134 فایل صوتی را از اینجا بشنوید.
گام به گام تفکر و سواد رسانه‌ای دهم درس 3 از فصل 1 گفت‌وگوی کلاسی (صفحه 21 )فیلم سواد رسانه‌ای در یک دقیقه را ببینید و به پرسش‌های پایانی آن پاسخ دهید.در مورد یک صفحه‌ی وب . تبلیغ یا فیلم فکر کنید و تمام اجزای تشکیل‌دهنده‌اش را شناسایی کنید.تبلیغ تاکسی اینترنتی اسنپ روی یک بنر تبلیغاتیفرستنده: شرکت اسنپپیام معرفی: تاکسی اینترنتی و آنلاین اسنپمجرا/کانال/رسانه:بنر تبلیغاتیگیرنده: تمام کسانی که از حمل‌ونقل عمومی استفاده می‌کنند.بستر/فرهنگ: استفاده از تاکسی‌های اینترنتی و آنلاین.بررسی کنید تمام اجزا چگونه در کنار هم قرارگرفته و هدف سازنده‌اش چیست؟ترغیب بیشتر مردم در استفاده هر چه بیشتر حمل‌ونقل عمومی و بیرون نیاوردن خودروهای شخصی در امور روزمره.رسانه‌ها دو نوع مخاطب دارند، مخاطب فعال و مخاطب منفعل میدانید فرق این دو نوع مخاطب در چه مواردی است؟مخاطب فعال: در رویاروی با پیام‌های رسانه‌ای پنج پرسش زیر را در نظر می‌گیرد و با آگاهی کامل از رسانه‌ها استفاده می‌کند.(پرسش 1 : چه کسی این پیام را تولید کرده است؟( فرستنده و مولف)پرسش 2 : چرا این پیام فرستاده‌شده است؟ (هدف/ انگیزه)پرسش 3 : از چه فنونی برای جلب توجه مخاطب استفاده شده است؟( قالب/ چهارچوب)پرسش 4 : چطور افراد مختلف این پیام را متفاوت درک می‌کنند؟(مخاطبان/ گیرنده)پرسش 5 : چه سبک زندگی، ارزش‌ها و نظریاتی در این پیام ارایه‌شده یا از آن حذف شده است؟( محتوا/ پیام))گفت‌وگوی کلاسی(صفحه 22 )بخشی از یک برنامە تلویزیونی (مانند فوتون، خندوانه، نود و .) را که خودتان با توافق دبیر محترمتان ضبط کرده‌اید، در کلاس تماشا، و با پرسش‌های زیر آن را بررسی کنید.برنامە منتخب شما کدام ساختار، قالب یا گونە ارایە پیام از طریق تلویزیون را دارد؟خندوآنه - - قالب طنزچه مفاهیم و موضوعاتی به شیوە مستقیم و غیرمستقیم در این برنامه منتقل شده است؟مفاهیم مستقیم: طنز و سرگرمی.مفاهیم غیرمستقیم: توجه به کتاب و کتاب‌خوانی و فرهنگ‌سازی و حمایت و تبلیغ محصولات داخلی همچون اسنوا.چه کسی تولیدکننده و مالک پیام است؟رامبد جوان و شبکه نسیمچه کسانی جامعە هدف یا استفاده‌کنندگان این برنامه هستند؟ چرا این پیام فرستاده‌شده است؟مردم ایرانفرهنگ‌سازی و سرگرمی و کسب درآمد از طریق تولید محتوا و تبلیغات.چه سبک زندگی، ارزش‌ها و نظریاتی در این پیام ارایه یا از آن حذف‌شده است؟به سبک زندگی ایرانی اسلامی اشاره دارد که کانون خانواده در ر س آن بوده و به فرهنگ و صرفه‌جویی توجه زیادی دارد.آیا این پیام در هر فرهنگ، جامعه، زمان و مکان دیگری، همین معانی آشکار و پنهان را دارد؟خیر، هر فرهنگ و جامعه اصول و عقاید و باورهایی دارند که معانی آشکارا و پنهان هر پیام مختص به خود جامعه هدف است و نمی‌توان به دیگر جوامع تعمیم دادجهت دانلود اپلیکیشن گام به گام تفکر و سواد رسانه‌ای دهم روی لینک زیر کلیک کنیددانلود گام به گام تفکر دهمفعالیت گروهی (صفحه 24 )در گروه، تبلیغات بازرگانی و فرهنگی زیر را با پنج پرسش کلیدی سواد رسانه‌ای، بررسی و تحلیل، و نتیجه را به کلاس ارایه کنید.فرستنده مولف : سازمان مبارزه با مواد مخدر - - - - گیرنده: معتادان همچنین جوانان و نوجوان که بیشتر در معرض خطر هستند - - - - هدف: اشاره به اینکه با اعتیاد و مصرف دخانیات جان انسان به خطر می‌افتد - - - قالب / چهارچوب: تصویر - - - محتوا/پیام: اهمیت دادن به‌سلامتی در زندگی.فرستنده/مولف: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - - - گیرنده :خانواده‌ها - - - هدف: فرهنگ‌سازی - - قالب: پوستر - - - پیام : توجه به خانواده و استفاده صحیح از تلفن همراه.فرستنده/مولف: مدافعان صلح جهانی - - - مخاطب: افکار عمومی جهان - - - - هدف: اطلاع‌رسانی مردم از اینکه کسانی که دم از صلح می‌زنند، خود شروع‌کننده جنگ‌ها هستند - - - پیام: نظام جهانی با شعار آزادی و صلح جهانی که در پی فریب افکار عمومی است.فرستنده: شرکت تولیدکننده خمیردندان - - - گیرنده: همه مردم بخصوص جوانان و نوجوان - - - هدف: تبلیغ و کسب درآمد - - - - قالب: بیلبورد - - - پیام: مقاوم و بادوام شدن دندان با مصرف این خمیردندان.عکس و مکث(صفحه 25 )هرروز شاهد پیشرفت هر چه بیشتر فناوری بوده که تحرک انسان‌ها نیز به دنبال آن کاهش پیداکرده و سلامتی را به خطر می‌اندازد. به عبارتی هر چه فناوری پیشرفته‌تر شود، سلامتی انسان نیز بیشتر در معرض خطر قرارمیگیرد.فعالیت در خانه (صفحه 25 , 26 )به همراه خانوادە خود پنج پرسش کلیدی را در مورد تصاویر زیر، مطرح کنید و پاسخ را در جای خالی بنویسید.فرستنده: دوست داران محیط زیست - - - مخاطب:همه‌ی مردم - - - - هدف: حمایت و نگرانی نسبت به محیط زیست - - - قالب: پوستر - - - - - پیام: گرم شدن کلی کره زمین، به معنای نابودی حیات بر روی زمین است که هرروزه شاهد افزایش گازهای گلخانه‌ای ناشی از فعالیت انسانی همچون: سوزاندن سوخت (های) فسیلی و تخریب جنگل‌ها است و باید به فکر راه‌حلی برای آن باشیم.فرستنده: دوست داران هنر و هنرمندان - - - مخاطب: همه‌ی مردم - - - هدف: توجه بیشتر به هنرمندان و آثار آن‌ها - - - قالب: کاریکاتور - - - - پیام: آثار هنرمندان از وجود و ذات آن‌ها سرچشمه می‌گیرد.جهت دانلود اپلیکیشن گام به گام تفکر و سواد رسانه‌ای دهم روی لینک زیر کلیک کنیددانلود گام به گام تفکر دهملطیفه‌های رسانه‌ای (صفحه 26 )شما چه موارد دیگری شنیده‌اید؟وانت ندارین؟"چیست؟ .جمله ایست که این روزها در منازل کسانی که اینترنت ندارند، بکار می‌رود.!!!!!!واااااااا، نت ندارین؟!!! - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - سرعت نت فک کرده من کم میارم ؟نمی دونه من تو صف نونوایی و شیر بزرگ شدم!! - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - خدارو شکر اینترنت دیر اومد تو دست و بالمونوگرنه الآن مدرک سوم راهنمایی هم نداشتیم!!تحلیلتان در مورد این لطیفه‌ها چیست؟در قالب طنز و به‌صورت انتقادی به ما می‌فهماند که، با ورود رسانه به زندگی مردم و گسترش و پیشرفت آن‌ها روی سبک زندگی ما ت ثیرات مثبت و منفی داشته است.هم چنین می‌توانید جهت مطالعه گام به گام درس 1 روی لینک زیر کلیک کنیدگام به گام تفکر و سواد رسانه‌ای دهم درس 1 از فصل 1 گام به گام تفکر و سواد رسانه‌ای دهم درس 2 از فصل 1
روشنفکر کیست یا چه کسی روشنفکر نیست؟ آیزایا برلین . متفکر برجسته‌ی بریتانیایی . در این مقاله سعی کرد با شرح و توضیح مفهوم intelligentsia و پیشینه‌ی تاریخی آن، تفاوت‌های اساسی آن را با مفهوم intellectual روشن سازد . در ایران از دیرباز "روشنفکر" را در برابر intellectual گذاشته و پذیرفته‌اند اما واژه‌ی خاصی برای intelligentsia وضع نکرده‌اند. در نوشته‌ها معادل آن را عموما یا همان روشنفکر می‌آورند یا تحصیل‌کردگان . اما . intelligentsia را نمی‌توان به سادگی به تحصیل‌کردگان یا تحصیل‌کردگان خاصی نسبت داد . .برای سهولت کار و درک بهتر مطلب برلین، "کوشندگان" فرهنگی و سیاسی را معادل intelligentsia به کار می‌گیرم . تفاوت بارز این دو مفهوم در این است که روشنفکر می‌اندیشد و از پیش خود درباره مسایل مهم صاحب اندیشه‌ای مستقل است اما "کوشنده" فرهنگی و سیاسی الزاما خود صاحب اندیشه‌ای از پیش خود نیست. او در بهترین حالت‌ها بیشتر حامل یا ناقل اندیشه‌ی دیگران است. هر فکر و اندیشه‌ای را که پسندید و اخذ کرد، به کار می‌بندد تا جامعه‌ی خود را دگرگون کند. پس عملا فعال سیاسی هم هست. با آرمان‌ها و اهداف سیاسی مشخص. در فعالیت‌های فرهنگی خود، باز هدف سیاسی مهمی را در دگرگون کردن شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی خود دنبال می‌کند. اخلاقی هم هست و براساس ارزش‌ها و میزان‌های اخلاقی خود، هنر و ادبیات و هر فکر و اندیشه‌ای را که مشخصا در خدمت اجتماع نباشد و نتواند چون ابزاری در مبارزه‌ی سیاسی و فرهنگی برای بهبود وضع اجتماع به کار گرفته شود، نفی می‌کند. چنین کوشنده‌ای فاقد آزاداندیشی‌های یک روشنفکر مستقل‌اندیش است. او در چنبره‌ی تعصبات نظری و اخلاقی خود فقط به اصولی پایبند است که به خاطر آنها مبارزه می‌کند..یا مرگ یا تجددماشاءالله آجودانیلندن 1381 شمسیصص 34 - 35
آموزش همگانی زبان و ادبیات "ملی" در سال 1919 ، کمیته‌ی آموزش بریتانیا، گروهی را به‌سرپرستی سر هنری نیوبولت، مسیول بررسی جایگاه "انگلیسی" (زبان و ادبیات) در برنامه‌های درسی بریتانیا و چگونگی بهبود وضعیت آن کرد. آن‌ها موظف شدند پیش‌نهادهایی ارایه کنند تا تدریس زبان و ادبیات را در دانشگاه و دیگر نهادهای آموزش عالی ترویج کنند. گزارش 600 صفحه‌ای آن‌ها 333 پیش‌نهاد داشت (نسخه‌ی آنلاین آن را این‌جا ببینید). آن‌ها بر تدریس زبان انگلیسی از نخستین سال آموزش ابتدایی، تدریس خواندن و نوشتن به زبان انگیسی و تدریس نمونه‌های عالی از ادبیات انگلیسی تاکید کردند. یکی از نکاتی که در این بیانیه اعلام شد، اثر وحدت‌بخش تدریس عمومی زبان و ادبیات انگلیسی در جامعه‌ی بریتانیا بود."پرواضح است که با این بیانیه ما ضرورت یک آموزش لیبرال را به تمام کودکان انگلیسی، فارغ از جایگاه و طبقه‌ی اجتماعی آن‌ها، اعلام کرده‌ایم. ما مفتخریم اعلام کنیم که این نه‌تنها باور جدی ماست که این برنامه از هر نظرگاهی منطقی و نافع منافع ملی است، بلکه هیچ دیدگاه مخالفی در انبوه نظرات ارسالی نیز دیده نشد. به‌حکم تجربه و اندیشه‌ی آن‌ها که متخصص امر و محق به اظهار نظرند، آموزشی این‌چنین بیش‌ترین فایده را به شهروندان یک کشور بزرگ خواهد رساند حق عمومی برخوداری از این آموزش، التذاذ عمومی از آن بنیادی نوین برای وحدت ملی به وجود خواهد آورد و حیات ذهنی تمام طبقات اجتماعی را به‌وسیله‌ی تجاربی که پیش‌تر در اختیار عده‌ای قلیل بود، به هم پیوند خواهد داد." (ص 14 و 15 )[ 1 ]تدریس زبان و ادبیات انگلیسی تا سال 1828 در پادشاهی انگلستان انجام نمی‌شد. از قرن هجدهم در اسکاتلند تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه ادینبرو آغاز شده بود اما در انگلستان و ولز هیچ کرسی تدریس زبان و ادبیات انگلیسی وجود نداشت. آکسفورد و کمبریج (پایه‌گذاشته در قرن سیزدهم میلادی)، نمادهای آموزش عالی بریتانیا، به‌ترتیب، از سال 1893 و 1911 به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداختند.این موضوع به‌چشم ما که حدودا یک سده است با نهادهای آموزش عالی مواجه شده‌ایم، جالب توجه است، چراکه به نظر می‌رسد نکته‌ای که نویسندگان گزارش نیوبولت درباب وحدت ملی و یکسانی ذهنیت طبقات اجتماعی نوشتند، در ایران نیز، با آموزش عالی زبان و ادبیات فارسی ذیل پروژه‌ی دولت - ملت‌سازی ایرانی پی‌گیری شد.تاسیس دانشکده‌ی ادبیات به گستره‌ی وسیعی از تحقیقات ادبی منجر شد که همگی در پی ارایه‌ی روایتی (تا جای ممکن، یک‌دست و یک‌پارچه) از تاریخ فرهنگی ایران و اسناد آن (یا به عبارتی متون مصحح) بودند. ولی احمدی، استادیار مطالعات خاورمیانه در دانشگاه برکلی و استاد زبان و ادبیات فارسی، در مقاله‌ای[ 2 ]، به نقش محوری سبک‌شناسی ملک‌الشعراء بهار در پایه‌گذاری رشته‌ی ( discipline ) زبان و ادبیات فارسی و هم‌چنین برساختن یک تاریخ یک‌پارچه‌ی فرهنگی اشاره می‌کند سبک‌شناسی بهار بیش‌تر از آن که کتابی در سبک‌شناسی نثر فارسی باشد، یک تاریخ مفصل از زبان و ادبیات فارسی (با تاکید بر نثر) است و شمول آن بر دوره‌های باستانی زبان فارسی هم‌زمان با دوره‌ی اسلامی، نشانه‌ای از تلاشی در برساختن روایتی یک‌دست و همگون از دو بخش ظاهرا رویاروی تاریخ فرهنگی ایران است. فتوحی نیز در مقاله‌ای[ 3 ] نخستین مرحله‌ی از تاریخ رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی در ایران را متاثر از روی‌کردهای ملی‌گرایانه و احساسات ناسیونالیستی می‌داند. (ص 32 ) او می‌نویسد: "انگیزه‌های نیرومند ملی‌گرایی در دوره‌ی رضاخان، سبب شد تا مطالعات ادبی در زندگی‌نامه‌ی بزرگان و سازندگان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به منزله‌ی رکن هویت اهمیت ویژه‌ای بیابد و متون ادبی فارسی گنجینه‌ی هویت ملی قلمداد شوند. دارالمعلمین و دانشگاه تهران، با حضور چهره‌هایی چون ملک‌الشعرا بهار، حسین خطیبی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر و علی‌اکبر دهخدا و علی‌اصغر حکمت، با تاکید بر چنین هدفی آغاز به کار کردند. تصحیح متون گذشتگان یا به عبارتی، "احیای میراث مکتوب" زبان فارسی، به‌جهت امکانات هویت‌ساز و وحدت‌بخش آن، در زمانه‌ای که "ایران"، در مفهوم مدرن آن، تاسیس می‌شد، اهمیت بسزایی داشت. مساله‌ای که امروز، شاید از اساس، محل پرسش باشد جایگاه دانشکده‌ی ادبیات کجاست و در زمانه‌ی جمهوری اسلامی ایران، نقش مطالعه‌ی آکادمیک و عالی زبان و ادبیات فارسی در جامعه‌ی ایران چیست؟[ 1 ] It will be clearly seen that by this statement we have declared the necessity of what must be in however elementary a form , a liberal education for all English children whatever their position or occupation in life . We are glad to record not only our own strong conviction that such a scheme is , from every point of view , just , reasonable and for the national advantage , but also the fact that in the mass of opinions submitted to us we nowhere find any evidence to the contrary . The judgments and experience laid before us by those who have a large experience and every right to express a judgment , support us in our belief that an education of this kind is the greatest benefit which could be conferred upon any citizen of a great state , and that the common right to it , the common discipline and enjoyment of it , the common possession of the tastes and associations connected with it , would form a new element of national unity , linking together the mental life of all classes by experiences which have hitherto been the privilege of a limited section . ( pp . 14 - 15 )[ 2 ] The Institution of Persian Literature and the Genealogy of Bahar ' s " Stylistics "[ 3 ] رشته‌ی ادبیات فارسی از اقتدار تا انزوا، محمود فتوحی، بخارا 93 ، صص 51 - 31
من، تماشای یک تیاتر و توهین بازیگرها پس از یک مدت طولانی سر و کله زدن مذبوحانه با پروژه و درس و کار، و صد البته زمین خوردنی خنده دار در هر سه مورد، احساس رخوت و ملال عجیبی به من دست داده بود.پنج شنبه عصر بود و دیگر در دفتر شرکت یا همان طبقه خراب شده تاریک، توان ادامه کار‌های بی هدف و بی سر انجامی که به من محول شده بود را نداشتم.از قضا روزی برای عشاق بود، ما که سر در نمی‌آوردیم ولی انگاری عاشق‌ها به معشوق هایشان در چنین روزی هدیه می‌بخشند. بلی البته در پرانتز باید گفت که همان موقع‌ها بابای ما مغازه دار شد و فهمیدیم که عشقی پرحرارت و با دوام میان همه کسانی که این رویداد یا رویداد‌های مشابه را جشن می‌گیرند و جیب آدم‌های مغازه دار وجود دارد.قبل از خاموش کردن رایانه و ترک شرکت یا همان طبقه خراب شده، سایت فروش بلیط تیاتر را نگاهی انداختم. تیاتر‌های جالبی در صحنه نبودند.خلاصه تصمیمم را گرفتم، باید آن روز تیاتر می‌دیدم و از آن روال تکراری و خسته کننده خود را خارج می‌ساختم. یکی که اسمش عجیب غریب بود را نگاهی انداختم نظرات بینندگان آن یا شاید بستگان و رفقای عوامل تیاتر که نوید از تیاتری قابل قبول و به یاد ماندنی را می‌داد.از آنجایی که تیاتر معروفی نبود و قطعا پر نمی‌شد تصمیم بر خرید حضوری و با تخفیف برای دانشجویان شد. دفتر را ترک کردم و سوار مترو شده و در ایستگاه تیاتر شهر پیاده شدم. در زیر گذر چهار راه ولیعصر نگاهم به دختری افتاد که جعبه کادویی در دست ایستاده بود. به سرم زد از حال و هوای آن روز و کافه‌ها و کاپل‌ها عکس بگیرم ولی نگرفتم.راهم را ادامه دادم تنها به سوی تیاتر نوفل لوشاتو رسیدم. کارت دانشجویی که با وجود رفتن رنگ و رویش همچنان پر از ارزش و فاتح ابواب رحمت و گیت‌های آمرزش بود را نشان داده و بلیط تخفیف خورده را دریافت نمودم.تا ساعت شروع تیاتر مانده بود و زوج‌ها یا آدم هایی که در جمع رفقا برای تماشای تیاتر آمده بودند را از روی نیمکت تماشا می‌کردم.تیاتر با اندکی تاخیر آغاز شد. در ابتدا صحنه‌ای شامل تلوزیون قدیمی، یک شاخه بزرگ از درخت و چند اسباب و اثاثیه منزل را شاهد بودیم. بازیگر‌ها شامل دو زن و دو مرد شروع به خیره شدن به ما کردند. سپس به گونه‌ای وحشیانه مطابق با متن نمایشنامه شروع به جمع کردن همه آنچه در صحنه بود کردند. من که در ردیف جلو نشسته بودم از این اعمال عجیب احساس خطر کردم. چرا که به هنگام حمل شاخه بزرگ درخت از صحنه نزدیک بود آن را در آستین بنده و فلان.سپس بازیگر‌ها شروع کردند به گفتن جملاتی شبیه به این که: امروز هیچ نقشی از ما نخواهید دید، امروز هیچ نکته مفهومی را نخواهید آموخت و هیچ اتفاقی تا آخر این نمایش نخواهد افتاد.بله همین گونه یک سری جملات شبیه بالا را با هم می‌گفتند. تا به بخش تعامل با مخاطب رسید. بازیگر‌ها شروع به انتخاب یک تماشاچی با انداختن لیزر رو صورت وی کردند و سپس به وی خیره شدند. این خیره شدن ادامه می‌یافت تا جایی که شرم بر گونه ی تماشاچی می‌نشست. در این لحظه هماهنگ شروع به در آوردن ادای آن بخت برگشته می‌کردند. چند باری این عمل انجام شد و سپس نوبت به بیان جملات توهین آمیز به تماشاچیان رسید. یک سری عبارت‌ها مانند این که شما فکر می‌کنید خیلی می‌فهمید و الان حس با فرهنگ بودن و دانا بودن و این‌ها دارید ولی هیچی نیستید و شعور ندارید و اینها.البته باید بگویم که هر چند ایده جالب می‌نمود ولی در بیان جملات مشکل داشتند و یکی شان تپق می‌زد یا ضعف بیان داشت.در نهایت در خروجی توسط بازیگران باز شد و دیدیم یک دختر بچه در دم در ایستاده است. من هنوز فکر می‌کردم نمایش ادامه دارد و چند نفر هم مشابه من در جای خود نشسته بودند. ولی عده‌ای برخاستند و سالن را ترک کردند و از دختر بچه دم در هدیه‌ای می‌گرفتند. دخترک با احترام تمام کادو‌ها را به آنان می‌داد و با مهربانی و خوشرویی دوست داشتنی به هر کدام می‌گفت: "بفرمایید. این واسه شما است"بلی انگار امروز حتی ما هم مشمول دریافت کادو بودیم. از در خارج شدم و هدیه را از دخترک گرفتم.روی نیمکت نشستم و آن را باز کردم، یک کیسه زباله در آن بود.بعد‌ها راجع به آن سبک تیاتر بیشتر مطالعه کردم و فهمیدم نوع خاصی از تیاتر است که در آن عنصر اصلی توهین و تحقیر مخاطب است.پایان.
آدم‌ها متفاوت اند نسخه صوتی چیست؟ آدم‌ها با هم فرق دارند جمله‌ای که اکثر آدما بهش اعتقاد دارن ولی عده بسیار کمی از همون آدما بهش عمل میکنن یا به عبارتی در سبک زندگیشون از این جمله تا ثیر میپذیرن.آدم‌ها متفاوت اندآدم‌ها معمولا فکر میکنن خودشون درست و صحیح هستن و همه چیز و همه کس رو بر مبنا و معیار هایی که خودشون قبول دارن یا خودشون دوست دارن یا خودشون هستن قضاوت و سنجش میکنن. آدم‌ها به چشم هاشون خیلی اعتماد دارن و شدیدا معتقد هستن که هرچیزی که میبینن و در پی اون هر فکری که میکنن درسته درصورتی که اصلا اینطور نیست از خطای دید‌های رایج گرفته تا قضاوت‌های غلط آدم‌ها رو بار‌ها تو زندگی تون دیدید.مثلا این یک نمونه جالب فریب ذهنه که از گجت نیوز برداشتمش(به یک نقطه از تصویر خیره بشید رنگ‌ها محو میشن) آدم‌ها متفاوت اندحالا نمیخوام خیلی از بحث دور بشیم. ٬خطای دید٬ رو یک سرچ بزنید از این جور چیزا زیاد گیرتون میاد.خلاصه اینکه میخواستم بگم با چشم هایی که انقدر خطا دارند آدم‌ها رو قضاوت نکنیم.اما بریم سر اصل مطلب گفتیم آدم‌ها همه چیز رو مثل خودشون میبینن و این قضیه و همچنین عدم درک تفاوت‌ها جزء اصلی‌ترین دلایل قضاوت‌ها و سوء تفاهم هاست. آدم‌ها باید بدونن وقتی کسی یک حرفی رو میزنه یا یک رفتاری انجام میده این حرف یا رفتار از اون ذهنیت و محیط تفکر و ذهن خودش بیرون اومده نه از ذهن من و شما که سریع اون شخص رو قضاوت کنیم یا حتی خدایی نا کرده عکس العمل نا مناسبی انجام بدیم.دلیل و قصد و نیت انجام کاری یا زدن حرفی توسط یک نفر لزوما اون چیزی نیست که ما با پیشفرض‌های ذهنمون برای خودمون میسازیمو همیشه یادتون باشه تفکر و دنیای ذهنی یک بشر با چیز‌های مختلفی طی سالیان سال ساخته میشه و تقریبا همه چیز زندگی اون شخص در شکل گیری دنیای ذهنی و تفکراتش تا ثیر داره و از اونجایی که زندگی آدم‌ها باهم خیلی فرق میکنه ممکنه ذهنیت هاشون هم باهم کاملا فرق بکنه.مثلا متا سفانه به علت اختلاف طبقاتی موجود در جوامع، دنیای یک آدمی که در پایین شهر زندگی میکنه زیرزمین تا فضا با اون بالا شهریه فرق میکنه. آدمی که در طول دوران زندگیش هم زندگی سختی داشته و هم زندگی راحت و خوبی، به راحتی با کمی دقت میتونه این قضیه رو درک کنه.یا یک مثالی که همه ما میتونیم درکش کنیم: دنیای یک بچه با یک بزرگسال کاملا متفاوته و شمای بزرگسال با کمی دقت در دنیای بچه‌ها یا نوجوان‌ها،جوان‌ها و کلا آدمای معمولی کوچیک‌تر از خودتون میتونید این قضیه رو درک کنید.مخصوصا اگر اون بچه جزء خانواده شما باشه و شباهت هایی هم به شما داشته باشه.آدم‌ها متفاوت اندمثلا وقتی بعضی رفتار‌های اون بچه رو میبینید و یاد بچگی خوتون می‌افتید ممکنه یادتون بیاد با چه ذهنیتی اون کار رو انجام دادید و انتظار چه واکنشی از طرف مقابل داشتید و با دونستن این قضیه میتونید کلی رفتارتون رو نسبت به اون بچه بهتر کنید.همیشه خودتون رو نبینید و رفتار‌ها و آدم‌ها رو با مبانی و منطق خودتون نسنجید چون شما قراره طرف مقابل رو قانع کنید،بهش پاسخی بدید،کمکش کنید،خوشحالش کنید نه خودتونو.دیگران شاید با اون چیزی که شما باهاش خوشحال میشید خوشحال نشن یا شاید حتی ناراحت بشن.دقیقا مثل اینکه وقتی شما از یک رنگی،غذایی یا هر چیزی خوشتون میاد دلیلی نداره دیگران هم از اون خوششون بیاد.شاید اون کاری که از نظر شما درسته از نظر دیگران درست نباشه.شاید شما چیزی رو دوست دارید که طرف مقابل ازش متنفره شما حق ندارید اون رو مجبور کنید یا تحت فشار قرار بدید که کاری که شما میخواید رو انجام بده. برای مثال وقتی میخواید به مسافرتی برید نباید دیگر اعضای خانواده یا اطرافیانتون(دوستان - آشنایان .) رو مجور کنید که با شما بیان. شاید دوست نداشته باشن بیان شما خودتون تنهایی برید و به اونا هم هیچ ربطی نداره که مثلا تنهایی و بدون اونا به شما خوش نمیگذره. اونا میتونن به شما لطف کنن و بر خلاف میلشون با شما بیان و میتونن هم نیان و این حقو دارن.شما باید به حقوق دیگران احترام بگذارید و بدونید دیگران هرکسی هم که باشن اندازه شما آدم هستن.چنانچه امیرالمومنین (ع) میفرمایند:آدم‌ها متفاوت اندپس یادتون باشه کسی رو مجبور به کاری نکنید. و یادتون هم باشه هیچوقت کسی رو قضاوت نکنید چون شاید:یک آدمی که به نظر شما مریض روحی روانی و افسرده هستش از نظر خودش و دیگران نباشه و فقط بر خلاف شمای برونگرا و اجتماعی درون گرا باشه همین!شاید کاری که از نظر شما غلطه و اون داره انجام میده از نظر خودش غلط نباشه یا شاید اصلا نمیدونه یا شاید مجبوره که اون کار رو بکنه شما در شرایطش نیستید و نمیدونید اینو هیچوقت یادتون نره.شاید کاری که برای شما تفریح هست و روحیه شما رو خوب میکنه برای کس دیگه نباشه یا حتی اعصابشو خورد بکنه.پس یادتون نره تفاوت‌ها رو درک کنید. آدم‌ها سلایق،باور‌ها،اعقادات،ذهنیت‌ها،تجربه‌ها،دنیا‌ها و تفکرات متفاوتی دارن و همه شون هم به اندازه شما محترم و مسجود ملایک هستن و حق دارن با شما اختلاف نظر داشته باشن و به خواسته‌های شما پاسخ منفی بدن پس حواستون باشه شما هرکسی هم که باشین حتی والدینشون چطور با اون‌ها رفتار میکنید. نمیگم بزارید هرکس هر کاری بکنه و شما هم مثل ماست وایسید گاهی نیازه آدما وارد عمل بشن ولی اول درک کنید که چرا داره اون کار رو میکنه بعد عکس العمل نشون بدید و یادتون نره اکثر اوقات داد زدن و کوبیدن و به بند کشیدن فایده‌ای نداره و همه چیز رو بدتر میکنه.یک جمله زیبا هست که میگه:ما یک دوم میشنویم یک چهارم گوش میدیم هیچی نمیفهمیم و دو برابر عکس العمل نشون میدیم.و اینم بگم من این مطلبو منتشر نکردم که بگم هرکس آزاده هر درستی دلش میخواد بکنه و لیبرالیسم و از این داستانا. قصد من این بود که متوجه بشید آدم‌ها باهم فرق دارن و همه چیز و همه کس اونجوری که من یا شما فکر میکنیم نیست پس * کسی رو مجبور نکنید و کسی رو قضاوت نکنید. خیلی از حرف هایی هم که زدم مطلق نیستن و حالت استثنا دارن. لینک کوتاه: لینک این قسمت از پادکست در ساندکلاود :
فرهنگ حذف و سیاست سانسور به قلم محمد مختاریسانسور در معنای مصطلح و معمولش، وجه خاص و جدید و مربوط به ابزارها و اشکال اندیشه و بیان است که از آغاز صنعت چاپ، با تحصیل اجازه برای چاپ کتاب، توسط کلیسا یا حکومت‌های استبدادی اروپا باب شد و به بازرسی مطبوعات و کنترل خبر تسری یافت. از دوره‌ی قاجار نیز به روش‌های حکومت ما سرایت کرد، و به جامعه ما انتقال یافت.کشور ما در حالی با معنای جدید سانسور آشنا شد، و تجربه‌ی آن را از قرن نوزدهم آغاز کرد، که اخذ پروانه برای چاپ کتاب، صد سال پیش از آن در خود اروپا از میان رفته بود و پس از انقلاب فرانسه، آزادی نطق و بیان و انتشار کتاب و رورزنامه در قوانین اساسی اغلب کشورها تامین شده بود.اما "حذف" وجه عام و قدیم و مربوط به تمام عرصه‌های پندار و گفتار و رفتار و کردار و نوشتار است که مشخصه یا عارضه‌ای دیرینه است و هویت حاکم و محکوم، و حدود فکر و عمل، یا مجاز و غیرمجاز ، و نحوه‌ی سلوک و روابط هر یک از این دو را در این فرهنگ، معین می‌داشته است. منتها از آنجا که تعیین‌کننده‌ی حدود مجاز و غیرمجاز، تنها حاکمان بوده‌اند، "حذف" اساسا گریبان محکومان را می‌گرفته است .اصولا استقرار و گسترش سیاست سانسور، جز بر پایه‌ی گرایش و نگرش معطوف به "فرهنگ حذف" امکان‌پذیر نیست. به همین سبب نیز هر چه به گذشته‌ی ملت‌ها و فرهنگ‌ها نزدیک‌تر شویم، رابطه‌ی حذف و سانسور را قوی‌تر، گسترده‌تر و مستقیم‌تر می‌یابیم. چنانکه در رم باستان یا دوران حکومت کلیسا نیز مامور یا مفهوم سانسور، به دخالت و کنترل و عیب‌جویی در تمام زمینه‌های عقیدتی و بیانی و عملی و ارتباطی مربوط بوده است. یعنی خط قرمزی بوده که هرجا اراده می‌کرده‌اند کشیده می‌شده است. حال آنکه در "جامعه‌ی مدرن" پس از رنسانس و عصر روشنگری، که فرهنگ حذف، دست کم از لحاظ نظری و اصولی، نفی و طردشده، و آزادی و خرد و حق فرد و تفکر انتقادی پا گرفته است، مفهوم حذف و سانسور نیز کلا مذموم و منتفی شناخته شده است، و مقاومت در برابرش حق طبیعی و بدیهی افراد جامعه به حساب آمده است.جامعه‌ای که تحمل و مدارا و تفکر انتقادی و تنوع اندیشه‌ها را تجربه نکرده، بلکه به حذف ارزش‌ها و گرایش‌ها و روش‌های مخالف عادت داشته است، هر پدیده‌ای را با ترکیبی از فرهنگ حذف و سیاست سانسور محک می‌زند. یعنی هم از طریق رفتارهای نهادی شده و اخلاق فردی و اجتماعی و عرف و افکار عمومی، از اختلاف و تنوع پرهیز می‌کند، و با دستورالعمل‌های ریز و درشت به خودسانسوری ودیگرسانسوری در همه‌ی زمینه‌ها مبتلا می‌ماند، و هم به استعانت و هدایت نهادهای قدرت به اعمال وافکار و حتا سلیقه‌های ثابت و یک‌نواخت و متحدالشکل می‌گراید. در نتیجه به سیاست سانسور مستقیم و غیرمستقیم متوسل می‌شود.به همین ترتیب است حذف تدریجی یا یکباره‌ی مفاهیمی که بار سیاسی اجتماعی اقتصادی ویژه‌ای دارند و بازمانده‌های دوران انقلابند، مانند عدالت، مستضعف، آموزش رایگان، آزادی احزاب و غیره که طی دوسه سال یا از حافظه‌ی جامعه حذف می‌شوند، یا معناهای جدیدی می‌یابند. چنانکه اخیرا بانکها تبلیغ می‌کنند که با پس‌انداز به عدالت اجتماعی می‌رسیم!البته فرهنگ حذف تنها از طریق سیاست‌ها و عملکردهای برنامه‌ریزی شده‌ی نهادهای قدرت تسری و تعمیم نمی‌یابد. بل‌که نوع معرفت و خلق و خو و خصلت افراد، خود مساعدترین وجه و وسیله‌ای برای استقرار و استمرار آن است. به‌همین سبب در هر گوشه از زندگی در روابط و برخوردهای افراد نیز متجلی است. چه درون خانواده که با تحکم و تقوق مردانه و پدرانه حق و رای و نظر زن و فرزند نادیده گرفته می‌شود و چه در اداره و کارگاه که هر کس نفی دیگری را نردبان ترقی خود می‌کند. به همین ترتیب است رفتارهای و برخوردهای حذفی در محله و خیابان و شهر و روستا و مدرسه و دانشگاه و بازار و صنف و انجمن و گروه و سازمان و حزب وکه غالبا به منظور نفی و حذف دیگران و اثبات و تثبیت خویش صورت می‌گیرد.در این یکصدو وپنجاه ساله که از آغاز چاپ کتاب و روزنامه در ایران گذشته است، جامعه‌ی ما میان دو فرهنگ ناهمزمان، نامتجانس و ناهمساز گرفتار بوده است. دو وجه فرهنگی قدیم و جدید، هم از لحاظ مبانی و اصول و ارزش و گرایش و روش با هم در اختلافند، و هم از بابت توزیع اجتماعی این ارزش‌ها و گرایش‌ها و روش‌ها، نامتعادل و نامتوازنند. لایه‌ی نازک و محدودی از جامعه در جهت فرهنگ نو و به اصطلاح مدرنیته و مدرنیسم است که مبشر ومستلزم استقرار"جامعه‌ی مدنی" است و خواهان آزادی‌ها وحقوق دموکراتیک فردی و اجتماعی است. در مقابل لایه‌های تودرتو گسترده‌ای از جامعه نیز بر مبانی ثابت و تغییرناپذیر و قدیم سنت استوارمانده‌اند که از حق فرد در تعیین سرنوشت، و آزادی و خرد، و استقرار و بسط نهادهای مشارکت و مدارا، به طور کلی از "تحزب" و "تفکر انتقادی" تجربه یا ادراکی تاریخی ندارند.از نظر نهادهای سیاسی این فرهنگ، حذف بخش یا بخش‌هایی از فرهنگ و فرهنگ‌سازان مخالف یا به اصطلاح دگراندیش، از جمله نویسندگان و هنرمندان، بسیار طبیعی و بهنجار است. در اینجا"حذف" یک عارضه یا مصلحت و اقتضای سیاسی صرف نیست. بل‌که گرایش و نگرش و روشی است که به کمتر از نفی معنوی یا فیزکی ارزش‌ها و گرایش‌ها و روش‌ها و افراد مخالف رضایت نمی‌دهد.از سال‌های انقلاب تا کنون، کم نشنیده‌ایم که برای مجازات کسی با کوچک‌ترین جرم یا اتهام یا حتا توهم جرم، فریاد برآمده است که "اعدام باید گردد." چه افراد و گروه‌های هوادار دولت و چه افراد وگروه‌های مخالف حکومت، با یک زبان خواستار حذف در هر بعدی بوده‌اندو تنها مصداق‌ها با هم فرق می‌کرده‌اند. در بسیاری از موارد، احکام از پیش صادر شده است. منتها گاه امکان وابزار و قدرت اجرا برای فرد یا گروهی وجود داشته، وگاه وجود نداشته است. انگار قانون یا عرف یا افکار عمومی، هیچ مجازات دیگری جز "اعدام" نمی‌شناخته یا وضع نکرده است. مهم تشخیص هویت مخالف است که باید از میان برداشته شود.استبداد تنها در وجود یک سلطان خودرای یا رییس حکومت مستبد متبلور نیست . بل‌که در نظمی ذهنی و عینی هم معنا می‌شود که به حق فردی و اجتماعی افراد جامعه باور ندارد. در چنین نظمی یا اساسا قانونی در کار نیست، یا قانون تابع اراده‌ی مصادر امور و برقراردارندگان نظام است. نه کسی حق تغییر مبناهای تثبیت شده را دارد، و نه مکانیسمی اجتماعی برای چنین تغییری، یا برای درخواست آنان وجود دارد. تغییر احکام تنها در اختیار نهادهای معین قدرت است. فقط خود آنان به‌هنگامی که از بابتی مصلحت بدانند یا ضرورتی تشخیص دهند، می‌توانند در احکام و سنت‌ها و دستوالعمل‌ها تجدید نظر کنند. یا تعبیرها و تفسیرهایی از آن‌ها به اقتضا ارایه دهند. مراجعه به افکار عمومی هم برای تایید تصمیم‌های گرفته شده است.البته امروزه هیچ حکومت استبدادی نیز وجود ندارد که بتواند بی‌نام آزادی برقرار بماند. یا از مشارکت و رشد سیاسی مردم در تایید خود دم نزند. منتهی بی‌باوری به آزادی و حق انتخاب و خرد جمعی را می‌توان به سادگی از طریق سنجش میزان مشارکت سیاسی مردم بازشناخت. مشارکت سیاسی یکی از ارکان مهم و اساسی رشد سیاسی یک ملت است. معمولا با وجود احزاب سنجیده می‌شود. قدرت و نهادمندی و سازمان یافتگی احزاب، معیار وجود مشارکت و رشد سیاسی است.بعضی از حکومت‌های مبتنی بر فرهنگ"تکلیف" حضور بخشی از مردم را در اجتماع‌های تاییدآمیز، دلیل رشد سیاسی قلمداد می‌کنند. در حالی که مشارکت سیاسی مردم با حضور آنان در راه‌پیمایی‌های رسمی یا خودانگیخته و موافق یا مخالف حکومت‌ها، شناخته نمی‌شود. زیرا چنین حضوری"نهادینه" نیست. هر روز در معرض پراکندگی یا تغییر است. اساس نیز از مختصات جوامع توده‌وار است، نه نشان جامعه‌ی دموکراتیک و آزاد.در اینجا این نکته را باید یادآور شوم که شباهت و اشتراکی که امروزه در عمل‌کرد دموکراسی‌های غربی و حکومت‌های استبدادی برقرار است، در این است که هر دو به یاری رسانه‌ها و ارتباطات و تبلیغات، هم افکار عمومی می‌سازند، هم افکار عمومی را به سکوت وامی‌دارند و هم بخشی از جامعه را به جای افکار عمومی جا می‌زنند.این ویژگی که از دموکراسی‌های غربی نشات گرفته است، در پی دور داشتن جامعه از سنجش خردمندانه‌ی ارزش‌ها و گرایش‌ها و روش‌ها است.منتهی در حکومت‌های استبدادی افکار عمومی، از سرناباوری به مشارکت عمومی، مستقیما هم سانسور می‌شود و در این راه فرهنگ حذف مخصوص به همین افکار عمومی نیز به کار گرفته می‌شود. به همین سبب نیز در چنین جامعه‌ای دوگونه افکار عمومی وجود دارد. یکی آشکار و یک‌دست و رسمی و در خدمت حکومت دیگری پنهان و گوناگون و خودانگیخته و در مخالفت با حکومت، که به شکل زمزمه‌های درگوشی یا نق زدن‌های اجتماعی و طنزهای سیاسی اجتماعی اقتصادی گسترده است.اما در دموکراسی‌های غربی، افکار عمومی با مکانیسم‌های غیر مستقیم تبلیغی، ارتباطی، و یا هدایت‌های سودجویانه و اقتدارطلبانه در جهت خواست‌ها و منافع صاحبان قدرت قرار می‌گیرد، یا کنترل می‌شود. یعنی در حقیقت دموکراسی سببب انتقال تدریجی حاکمیت اکثریت به حاکمیت کارگزاران می‌شود. افکار عموم از طریق تبلیغات و دامن زدن به هیجان‌ها و دورماندن از استدلال و انتقاد، به تصمیم گیری‌های احساساتی و گاه گله‌وار و برخوردهای فارغ از تفکر کشیده می‌شود.علت این امر در استقرار نظامی است که آزادی و خرد و حق انتخاب را نه در جهت موازنه میان حقوق دموکراتیک و برابر مردم، بل‌که صرفا در راستای " عقلانیت اقتصادی " متمرکز کرده است. در نتیجه جامعه را از توزیع عادلانه‌ی "آزادی" و"حق" و "خردانتقادی" محروم داشته است.مثلا در امریکا می‌توان طرحی را هر اندازه هم سودمند باشد، با "غیرامریکایی" جلوه دادن در افکار عمومی، مردود شمرد. و این در جایی است که به قولی هر امریکایی حق دارد همین امروز برای رقابت با روزنامه‌های "نیویورک تایمز" یا "شیکاگوتریبیون" به تاسیس روزنامه‌ای بپردازد. اما این تساوی حقوق، در واقع یک شوخی بیش نیست. قدرت CNN ، هم در سانسور خبری و هم در ساختن افکار عمومی در جنگ خلیج فارس، بر هیچ کس پوشیده نمانده است.این همان مشخصه‌ای است که امروزه منتقدان ایدیولوژی بورژوایی با عنوان "خردباوری ابزاری" آن را به نقد کشیده‌اند. خردی که خودمختاری‌اش را از دست بدهد، ابزار می‌شود، و به انقیاد روند اجتماع در می‌آید. در نتیجه تنها معیارش، ارزش عملی‌اش ، و نقشش در سیطره بر آدمیان و طبیعت است. حتا به تعبیری، خردی که ابزاری می‌شود، ناخردمندانه هم می‌شود، و چون ناخردمندانه می‌شود، درخدمت منافع گروه‌های ممتاز جامعه در می‌آید. و این ، تخریب خود خرد است. در نتیجه حتا می‌تواند سلاحی شود برای سرکوب و روند سقوط به وحشیگری.بدین ترتیب حذف اندیشه‌ی انتقادی، مبنای موثری در سوق دادن مردم یک جامعه به سوی هم‌شکلی وافکار قالبی و گرایش و روش جزمی است. از همین طریق است که تحزب نیز که مهم‌ترین مکانیسم دموکراسی در استفاده از حق تعیین سرنوشت افراد است، به وسیله‌ای در خدمت مراجع قدرت در می‌آید و جامعه از رشد سیاسی باز می‌ماند، یا اساسا غیرسیاسی می‌شود.اما طرح فرهنگ جدید در جامعه‌ی ما از همان آغاز مشروطه، دستخوش مناسبات دیکتاتوری و استعمار، و مستمسک سیاست‌های آنان نیز بوده است. از این رو نه تنها به تجربه‌ای نهادی تبدیل نشده‌است، بل‌که دست و پا شکسته و غالبا در فروع و ظاهرسازی‌های سیاسی و مدنی باقی مانده است. در نتیجه در احاطه‌ی فرهنگ گسترده و قدیم "حذف" ، به صورت ملغمه‌ای در آمده است از قواعد و قوانینی آمیخته به اماها و اگرها و مگرها و شرط و شروطی که جان آزادی را گرفته و در مقابل تن سانسور را فربه کرده است.این التقاطی است که بیش از تکیه بر "جامعه‌ی مدنی" بر معیارهای سنتی "تکلیف" و"حذف" استوار است. ضمن این‌که به تمام عوارض و تجربه‌های بازدارنده و غیرمستقیم غربی نیز مجهز شده است.تاریخ یکصد ساله‌ی ما به خوبی نشان می‌دهد که این‌گونه التقاط میان دو نوع فرهنگ و ارزش و گرایش و روش، جز در جهت تجربه‌های بازدارنده، راه به جایی نبرده است. در این گونه التقاط، یک وجه از این دو فرهنگ، در عمق و نهان یا در سطح و آشکارا، بر وجه دیگر مسلط مانده است. کسانی هم که غالبا از آرزوی ترکیب این دو سخن گفته‌اند، از حد بیان رمانتیسمی آرمانی و مبهم و حتا کلی‌بافی فراتر نرفته‌اند. مبنا و مفهوم و مشخصات نظری و عملی این ترکیب را روشن نکرده‌اند ، که البته امید است روزی روشن شود. همین کلی‌بافی رمانتیک و مبهم نیز همواره از یک "خط قرمز" آغاز شده، و به "خط قرمز" دیگری انجامیده است . نشانه‌های آشکار این نوع برخورد را می‌توان در جنبش اجتماعی چند دهه‌ی اخیر، حول مخالفت با غرب‌زدگی باز شناخت.همین سیاست‌های تعدیل اقتصادی، به وضوح نشان داده است که هرگونه تاکید بر اقتصاد ویژه‌ی فرهنگ سنتی در برابراقتصاد مدرن، یا سراب بوده یا تبلیغات ، یا آرزوهایی که جای برنامه‌ی سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی نشسته است.همچنان که سیاست‌های مربوط به آزادی اندیشه و بیان و سانسور، یا قوانین مربوط به حق انتخاب و آزادی‌های سیاسی و محدودیت و موانع فعالیت احزاب و نهادهای دموکراتیک و نشانگر وجوه دیگر از این التقاط است.فرهنگ و جامعه‌ی التقاطی هم دچار عوارض قدیم است وهم از مشکلات جدید رنج می‌برد. هم از حذف فرهنگی قدیم سود می‌جوید، و هم از سانسور در تجربه‌های جدید غربی استفاده می‌کند. هم به "تابو"های قدیم مفتخر است، و هم با سنت‌شکنی‌های جدید وسوسه می‌شود. هم حذف و سانسور را بدیهی و طبیعی می‌انگارد، وهم از حقوق افراد به لقلقه‌ی زبان یاد می‌کند. سنت در رقابت با نو چاره‌ای جز این ندارد که منطق آن را بپذیرد . از این رو در مواجهه با حق انتخاب و خرد و آزادی، ناگزیر شده است از طریق خود آن‌ها، آن‌ها را نقض کند، و این طریق همان ترکیب امروزین حذف و سانسوراست.این یادداشت از وبسایت انگاره رسانه جامعه و جامعه‌خوان‌ها بازنشر شده‌است.
فرهنگ چیست؟ جامعه کدام است؟ رابطه ما با فرهنگ و جامعه چیست؟ (بخش دوم) این عکس از سایت روزنامه فرهیختان دانلود و منتشر شده است.آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دوم نوشتار "فرهنگ چیست؟ جامعه کدام است و رابطه ما با فرهنگ و جامعه چیست؟"، می‌باشد. همان طور که در بخش پیش اشاره شد، این نوشتار خلاصه‌ای است از فصل 3 کتاب فلسفه امروزین علوم اجتماعی، نوشته برایان فی (ترجمه خشایار دیهیمی انتشارات طرح نو). در حقیقت این خلاصه‌ها و خلاصه‌هایی که در ادامه منتشر خواهد شد، برخی جستجوهای من به عنوان یک کارشناس اجتماعی حوزه آب، به عمق مفاهیم علوم اجتماعی، است و تلاش می‌کنم که در ادامه از بین این مفاهیم و خلاصه‌ها، به تبیینی دقیق‌تر از مسایل اجتماعی آب و نقشی که تخصص و یا متخصصین حوزه علوم اجتماعی برای بهبود مدیریت منابع آب در کشور داشته باشند، پلی بزنم. با توجه به اینکه استنباط حاکمیت بخش آب، از مفهوم جامعه، نقش مهمی را در شکل گیری الگوهای فعلی مدیریت منابع آب در کشور داشته و دارد، در این نوشتار، لازم دیدم تا به نقل از کتاب فلسفه امروزین علوم اجتماعی، تعریف و چارچوب مفهومی مناسبی را از جامعه ارایه دهم. معنای جامعه جامعه سیستمی است که معین می‌کند چگونه اعضای آن رفتار کنند و چه رابطه ای با هم داشته باشند. جامعه به صورت مجموعه‌ای از واحدهایی است که ارتباط متقابل کارکردی دارند و جریان اطلاعاتی که نیازها و استلزامات محیطی و نیز استلزامات درونی به وجود می‌آورد، این واحدها را به هم متصل می‌کند. یک سیستم اجتماعی در واقع ساختارهایی است که حول جریان‌های اطلاعاتی سازمان و سامان یافته است. جریان‌های اطلاعاتی که حاصل شان بقای روابط معین میان اجزای مختلف سیستم و میان سیستم و محیطش است.عاملانی که در این ساختار هستند از جهانشان آگاهی دارند و می‌کوشند بر پایه همین آگاهی به آن واکنش نشان دهند. عاملان درک و تصوری از موقعیتشان دارند، درباره آن استدلال می‌کنند، انگیزه هایی پیدا می‌کنند و دانسته بر اساس این استدلال عمل می‌کنند و خویشتن نگرانه عمل شان را ارزیابی می‌کنند تا ببینند آیا به نتیجه مطلوب خواهند رسید یا نه. عاملان قادر به تعامل هستند یعنی می‌توانند اعمالشان را توضیح بدهند، ارزیابی کنند، توجیه کنند و نقد کنند و بر اساس این تعامل اعمالشان را عوض کنند. عاملان آگاه هستند و توانایی فکر کردن دارند. بنابراین عاملان صرفا چرخ دنده در یک سیستم اجتماعی در حال کار نیستند. جوامع عاملان متشکل از مجریان توانایی است که آگاهانه نقش هایشان را فرا می‌گیرند و بعضا نقش‌ها را در جریان تعقیب اهداف شان عوض می‌کنند. این بدان معنی نیست که قواعد و نقش‌های اجتماعی به رفتار اعضای گروه اجتماعی شکل نمی‌دهد بلکه به این معنی است که رفتار فرد تحت فرد عامل تحت قواعد و نقش‌های اجتماعی مقدور می‌شود و شکل می‌گیرد. این قواعد و نقش‌ها می‌توانند یکی از دو نوع زیر باشند: یا تنظیم کننده باشند یا پایه‌ای. قواعد و نقش‌های تنظیم کننده مشخص می‌کنند چه رفتارها و چه روابطی مجاز یا ممنوع هستند. قواعد و نقش های پایه ای برخی از اشکال فعالیت را مقدور و ممکن می‌سازد.ساختارها موجودیت هایی مادی و جسمانی نیستند که بر فراز سر کسانی قرار گرفته باشند که بر آنها ت ثیر می‌گذارد و برعکس ساختارها در مقام فراهم آورندگان قواعد و نقش‌ها نیازمند فعالیت تفسیری کسانی هستند که بر حسب آنها عمل می‌کنند و ساختار برای فعلیت یافتن نیازمند چنین چیزی است. ساختار شرایط محدود شدن عمل را فراهم می‌آورد و راهنمایی است برای آنکه اعمال چگونه عملی می‌شوند، اما این عاملان هستند که از طریق فعالیتشان ساختار را تولید و بازتولید می‌کنند. ساختارهای اجتماعی مثل برنامه‌هایی نیستند که حرکات آدم‌های ماشینی را معین می کنند. ساختارهای اجتماعی نیازمند فعالیت فکری و احساسی عاملانی هستند که در این ساختارها تصرف می کنند و با این تصرف خود امکان وجود داشتن به این ساختارها می‌دهند. بنابراین، ساختار و عامل ضد همدیگر نیستند. از یک سو ساختارهای اجتماعی خود را به آدمک‌های ماشینی کاملا مطیعی تحمیل نمی‌کند که اراده‌ای از خود ندارند به عکس ساختارهای اجتماعی برای تحقق و فعلیت یافتن نیازمند عاملان هوشمند هستند. از سوی دیگر، اعمال فقط به این دلیل مقدور و ممکن می‌شوند که ساختارهای اجتماعی معینی آنها را مقدور و ساختارهای دیگری آنها را مقید و محدود کرده‌اند. اتصال ذاتی میان ساخت و عمل شامل کنش و واکنش دایمی میان آنهاست، چون ساختارها ضامن اعمالی هستند که بعضا ساختارها را تقویت و بعضا همان ساختار هایی را که این اعمال را مجاز کرده اند، تضعیف می‌کنند. ساختار‌ها اعمال را مقدور و ممکن می‌کنند، و در مقابل اعمال ساختارها را تولید و بازتولید می‌کنند. گیدنز این کنش و واکنش میان عمل و ساختار را ساختاریابی می نامد. بر اساس آنچه گفته شد، جامعه یک چیز نیست بلکه یک فرآیند است. فرایندی از ساختاریابی و پیامدهای مشخص و الگو دار این ساختاریابی. از این منظر جامعه کاری نمی‌کند جامعه چیزی نیست که قدرتی داشته باشد بلکه فرآیندی است که در آن کنش‌های اجتماعی در طول زمان نظم و سامان می‌یابد. به این ترتیب جامعه مثل فرهنگ است. یعنی اسم نیست فعل است. جوامع اساسا ذاتا موجوداتی زمانمند هستند و چیزهایی که چیزهایی مستقل دیگر را شکل دهند و قالب زنند. در واقع جامعه صرفا معمول کردن دینامیک الگوهایی از تعامل است الگوهایی از تعامل که قواعد و نقش ها بر آن ها حاکمند و تعاملی که میان عاملانی صورت می‌گیرد که هویت و موقعیت نسبی آنها تا حدودی بر اساس تفسیری است که خودشان از این واقعیت و نقش دارند و این هویت و موقعیت و تعامل ، دایما تغییر می‌یابد.بخش بعدی این نوشته در خصوص نوع رابطه بین ما، فرهنگ و جامعه خواهد بود .
ترویج فردگرایی با سوپراستارهای هالیوودی بسم الله الرحمن الرحیم.سلام.قبل از هرچیز، خواهش میکنم که راحت از کنار این مقاله‌ها رد نشید. خیلی از ماها خیلی راحت یه خبر یا چیزی رو از این شبکه‌های ضد ایرانی میشنویم و اصلا نمیدانیم دارن چه به خورد ذهن ما میدن و متاسفانه خیلی وقت‌ها هم قضاوت‌های عجولانه میکنیم. خواهش میکنم اگه واقعا برای شما به عنوان یه انسان مهمه که دارید توی چه دنیایی زندگی میکنید، این مقالات رو بخوانید و به آگاهی خودتان اضافه کنید.قبل از شروع، یه نقشه به شما بدم برای پیدا کردن کل مقاله‌های من در ویرگول، به صورت دسته‌بندی شده.انتشارات قلمبه‌ستیز: مقاله‌های اصلی و جدی خودم توی این انتشارات هستن و شاید 90 % از کسایی که لطف میکنن و مطالب من رو میخوانن، مطالب این انتشارات رو دیدن و من رو با این انتشارات میشناسن.انتشارات جنگل: اینجا هم مطالب خود هست، منتها بیشتر مطالبی که زیاد جدی نیستن و بیشتر شاید در دستهء "شخصی" یا "دل‌نوشته" یا غیره، قرار بگیره.انتشارات آشغال‌دانی ذهن: صرفا راجب معرفی کتاب‌ها و کلا هر صحبتی که مربوط به کتاب‌ها باشه.انتشارات 5 خطی: این هم مطالب خودم هست و ایده‌ای هست برای اینکه بتانم مطالب کوتاه‌تر رو اینجا در قالب 5 پاراگراف کوتاه منتشر کنم.انتشارات یهودولوژی: این‌ها اکثرا مقالات خود من نیستن و بیشتر بازنشر مقالات اندیشکدهء مطالعات یهود هستن و هدفش هم شناخت و آگاهی راجب یهود و صهیونیسم و موارد مربوط به اینها هست.انتشارات بهاییلوژی: این‌ها هم غالبا مطالب خودم نیستن و بازنشر از منابع دیگه هستن و هدفش هم شناخت و آگاهی راجب بهاییت هست که کسی گول اینها رو نخوره ان شاء الله.توضیح راجب این قسمتاین مقاله، قسمت دوم هست از یه مقاله‌ء کلی هست به اسم "تجربه‌ای چهل‌ساله از لیبرالیزاسیون دولتی" که تا اینجا 7 قسمتش توسط اندیشکدهء مطالعات یهود منتشر شده.بازم میگم.میدانم که شاید خواندن اینجور مطالب جذابیتی براتان نداشته باشه، ولی ما به عنوان یه انسان باید دنبال آگاهی باشیم.پیشنهاد میکنم با دقت این مقالات بی‌نظیر رو بخوانید. هیچ چیز مثل آگاهی و دانش نیست و آدمی که آگاهی و دانش داشته باشه، به این راحتی‌ها ازش سوء استفاده نمیشه.این مقالات کمک زیادی میکنه که ما حقایق پشت این دنیا رو بفهمیم.عناوین این قسمت‌ها:قسمت اول: زایش لیبرالیسم و سورپرایز قرن بیستمقسمت دوم: ترویج فردگرایی با سوپراستارهای هالیوودیقسمت سوم: فردگرایی اخلاقی در عصر کازابلانکاقسمت چهارم: آمادیوس بیانیهء امانیسم علیه تییسم!قسمت پنجم: هالیوود و ترویج شک‌گرایی افراطی در "اینسپشن"قسمت ششم: هالیوود و خلق جهان موازیقسمت هفتم: هالیوود و چالشی به‌نام مرگمتن قسمت دومهمان‌گونه که پیش از این و در قسمت اول با عنوان "زایش لیبرالیسم و سورپرایز قرن بیستم" به استحضار رسید، لیبرالیسم ( Liberalism ) روشی است که مبتنی بر آن، فرد در انجام امور خود از آزادی مطلق برخوردار بوده و با اعتقاد کامل نسبت به مباح بودن تمامی امور و شیون زندگی، رویکرد خود را مبتنی بر اباحه‌گری تنظیم می‌نماید و در این مسیر هیچ امر و نهیی را در زندگی برنمی‌تابد و هیچ واجب و حرامی را مشروع نمی‌انگارد.به‌عبارت دیگر مسلک لیبرال ( Liberal ) بر طریق و مسیر تعارض با حریم و حدودی است که از جانب غیر و بالاخص از سوی خداوند متعال و شارع مقدس تعیین شده باشد و از این جهت است که ذات آزادی انسانی را در تقابل و تعارض جدی با هرگونه اقتدارگرایی و آمریت‌طلبی ( Authoritarianism ) تعریف نموده و از آنجا که در اندیشه دینی، انسان مکلف بوده و موظف به رعایت اصول و شیونی ویژه و ترک افعالی خاص می‌باشد از این‌رو ذات لیبرالیسم در گام نخست، خود را در تضاد با ادیان الهی قرار می‌دهد و به دین‌زدایی از حریم عمومی جامعه مبادرت می‌ورزد.در نظرگاه لیبرالیستی و زیست اباحه‌گرایانه، انسان موجودی است که بعد از مرگ تمام می‌شود و حساب‌و کتابی در کار نیست پس دنیا تنها محل زیست او بوده و از این جهت است که نفس اماره هیچ حد و نهایتی را نمی‌شناسد و فرامینی غیر از آنچه را که خود از برای خود وضع می‌نماید، نمی‌پذیرد و برنمی‌تابد. و این همه در حالی است که مبتنی بر تفکر فرامادی، نفس انسان بنا بر حریم قدسی و حدود الهی تعریف می‌شود و مشی و روشی عاقلانه و مبتنی بر حیات طیبه در پیش می‌گیرد و از این جهت خداوند وقتی به انسان، علنا و عملا متمدن بودن را آموخت، به او فهماند، اولا انسان موجودی ابدی است و ثانیا در برابر همه‌ی گفتار و کردار خود مسیول است و باید پاسخگو باشد و اصولا همین باور انسان به تعهدی که نسبت به خداوند دارد زمینه‌ساز حقیقی ایجاد تمدن می‌باشد و از این جهت است که دین، اولین اقدامی که در حوزه‌ی تمدن‌سازی صورت داده، این است که انسان و جهان را تعریف نموده است، می‌فرماید انسان و جهان به ابدیت ختم می‌شوند و انسان آن‌قدر ظرفیت دارد که می‌تواند مظهر اسماء الهی باشد. دین می‌گوید انسان در مصاف با مرگ، مرگ را می‌میراند نه این‌که بمیرد. این آن تفکری است که می‌تواند تمدن ایجاد کند.البته جریان لیبرالیسم ( Liberalism ) همواره تلاش می‌کند تا فرهنگ ملل گوناگون را مبتنی بر تیوری‌های همسان‌سازی فرهنگی در ساختار خود هضم نماید و در این مسیر جهانیان را وادار می‌سازد تا ساحت مادی غرب را به‌صورت کمالی مطلق فرض نموده و چنین باور و ذهنیتی در ملت‌ها ایجاد نماید که یا باید عقب‌مانده بمانند و یا باید غرب‌زده شوند و با پذیرش هضم فرهنگ و تمدن خود در نظام غرب، در اوج سعادت به جایگاه انسان آمریکایی نایل گردند.جریان لیبرالیسم تلاش می‌کند این باور را به ملت‌ها بقبولاند که یا باید عقب‌مانده بمانند، یا غرب‌زده شوند!عدم شناخت دقیق از ماهیت جریان نظام‌مند لیبرالیسم ( Liberalism ) و چگونگی ترسیم آرمان‌های آن در کالبد وجودی ایالات متحده آمریکا، سبب می‌شود تا مخاطب سینمایی هیچ‌گاه متوجه نشود که چرا به‌عنوان مثال، در آثار سینمایی شاخصی چون بن‌هور ( Ben - Hur ) که در سال 1959 میلادی تولید شده است، شخصیت مثبت داستان یعنی بن‌هور با بازی چارلتون هستون ( Charlton Heston ) به‌عنوان یک یهودی اصیل با لهجه‌ی آمریکایی همراه است. در حالی‌که شخصیت منفی اثر یعنی مسالا ( Messala ) که استیون بوید ( Stephen Boyd ) نقش آن را بازی می‌کند، انگلیسی را با لهجه‌ای غیرآمریکایی تکلم می‌کند!بر این اساس نظام لیبرالیسم در چارچوب همگون‌سازی فرهنگی، شیوه‌ای از آسیمیلاسیون فرهنگی ( Cultural Assimilation ) را بر روح جامعه جهانی حاکم می‌سازد تا مبتنی بر آن، ملت‌ها با هر فرهنگ و تمدنی، خود را مقهور تمدن مادی غرب فرض نمایند و به این باور برسند که می‌بایست پایان تاریخ تمدن بشری را مبتنی بر قبول لیبرال دموکراسی غربی بپذیرند و شرایط بومی فرهنگ و تمدن خود را هم‌سو و هم‌جهت با این تمدن غالب قرار دهند و اجازه دهند تا لیبرالیسم از طریق تسلط و تغییر سبک زندگی و تغییر فرهنگ‌های معاند با تمنیات جهانی‌سازان و با نفوذ در خواص جامعه، عرف ( Convention ) و نرم ( Norm ) بین‌الملل را جایگزین شرع و دین ( Religion ) سازد و در نهایت سبک زندگی عموم بشر را در جوامع مختلف، دستخوش تغییر قرار داده و استحاله نماید.عدم شناخت دقیق از ماهیت جریان نظام‌مند لیبرالیسم ( Liberalism ) و فهم ماهیت رسانه، بالاخص صنعت سینمای هالیوود در پیگیری تحقق آن بر بستر سبک زندگی آمریکایی ( American Way of Life ) سبب می‌شود تا مخاطب سینمایی هیچ‌گاه نفهمد که به‌راستی چرا چارلی چاپلین ( Charlie Chaplin ) یهودی یا جان وین ( John Wayne ) فراماسون و آلن اسکات ( Allan Scott ) و دیگران، در پایان فیلم‌هایشان تک و تنها با پای پیاده، سوار بر اسب یا ماشین، در مسیری خاکی یا جاده‌ای بیابانی جانب افق را می‌گیرند؟!از این منظر می‌توان ماحصل لیبرالی زیستن را نوعی عرفی‌سازی عمومی جوامع جهانی بر بستر سبک زندگی مادی واحدی دانست که در جهان امروز نوعی از حیات خبیثه را با عنوان سبک زندگی آمریکایی ( American Way of Life ) رقم زده است، سبک زندگی ویژه‌ای که بر بستر رویای آمریکایی ( American Dream ) توسط رسانه‌ها و بالاخص صنعت سینمای هالیوود ترویج شده و به آمال بشر در اقصی نقاط جهان مبدل گردیده است.بی‌تردید همشهری کین ( Citizen Kane ) را می‌توان اثری شاخص با ماهیت رویای آمریکایی ( American Dream ) دانست، فیلمی که سعی اصلی خود را بر ترسیم این مهم نهاده که چگونه می‌توان رویای آمریکایی را محقق ساخت و به سرانجام رساند اثری سینمایی به کارگردانی، نویسندگی، تهیه‌کنندگی و نهایتا بازیگری اورسن ولز ( Orson Welles ) که در سال 1941 میلادی در صنعت سینمای آمریکا ساخته شد و به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا ( American Film Institute ( AFI همچنان عنوان‌دار بهترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا است.همشهری کین ( Citizen Kane ) سعی می‌کند تا با پنج فلاش بک و پنج راوی، رویای آمریکایی را با ترسیم بخش‌های زندگی شخصیتی با عنوان چارلز فاستر کین ( Charles Foster Kane ) و در قالب یک غول ثروتمند روزنامه‌دار، دراماتیزه کند و 75 سال زندگی فاستر کین را (که خود کارگردان نقش او را بازی می‌کند) برای مخاطبان ترسیم نماید شخصیتی که در جای جای فیلم می‌گوید: من یک آمریکایی هستم! و بر این جمله ت کید می‌کند که آمریکایی، یعنی او. شخصیتی که همواره از عدالت و از برابری صحبت می‌کند، البته برابری و عدالتی از بالا به پایین و نه آنچه که از بطن جامعه عیان شده باشد. عدالتی که او خود قهرمان آن باشد و خود او این تصویر را به زندگی مردم آمریکا بیاورد و از زندگی او داستان‌ها بسازند و رویاها از زندگی‌اش شکل بگیرد.در این میان به جهت شناخت صحیح از ماهیت نظام لیبرالیسم و جریان‌سازی‌های پیرامونی آن در سطح نظام بین‌الملل و بالاخص در رویکرد ایالات متحده در پی‌گیری پروژه جهانی شدن ( Globalization ) و در قاعده‌ی بسط نظامات پیرامونی لیبرالیسم در حوزه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و.، ضرورت دارد تا در ابتدا محتوای اصلی و اصول‌فکری‌و مبانی فلسفی‌لیبرالیسم‌را مورد بررسی‌قرار داده و شناختی هرچند مختصر از مبانی تصوری و نظری این نظام به‌دست آوریم و از این رهگذر، تبعات این اندیشه و مسلک و ت ثیر آن بر هبوط روح انسان را بازنمایی کنیم.البته باید توجه داشت که تنوع موضوعات و سلایق در میان لیبرال‌ها، در سیر زمان و در فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون سبب شده است تا نظام لیبرالیسم مد نظر در جوامع مختلف با اضافاتی همراه گردد، اضافاتی که با پسوند‌ها و پیشوندهای گوناگونی همچون لیبرالیسم کلاسیک ( Classical liberalism )، لیبرالیسم فمینیستی ( Liberal feminism )، لیبرالیسم اقتصادی ( Economic liberalism )، لیبرالیسم اجتماعی ( Social liberalism )، لیبرالیسم فراحاکمیتی ( Liberal internationalism )، لیبرالیسم دموکرات ( Liberal Democrats )، لیبرالیسم نهادگرا ( Institutional liberalism )، لیبرالیسم محافظه‌کار ( Liberal conservatism ) و. در جهان امروز موضوعیت پیدا کرده است و این در حالی‌است که مجموع این نظامات در عین تکثر و تعدد خود، تفاوتی در اصول و مفاهیم بنیادی نظام لیبرالیسم با یکدیگر نداشته و از یک اصل و پایهء مشترک بهره‌مند می‌باشند. به‌عبارت دیگر عموم این تکثرها و تنوع‌ها در فرم و در برخی ظواهر بوده و صرفا نمودی از افکاری متفاوت با یکدیگر و در عین حال مشترک در مبانی اصلی نظام لیبرالیسم قلمداد می‌شوند.بر این اساس، نظام لیبرالیسم به‌عنوان یک مکتب و ایدیولوژی شاخص، که در جهان امروز با پسوند‌ها و پیشوندهای گوناگونی رایج می‌باشد و در قامت ایالات متحده آمریکا حلول نموده است، با اصول و مقدمات فکری ویژه و مبانی شاخصی شناخته می‌شود که همه را می‌توان در ده عنوان کلی تعریف نمود: 1 . فردگرایی ( Individualism ) 2 . بشرمحوری ( Humanism ) 3 . سکولاریسم ( Secularism ) 4 . سرمایه‌داری ( Capitalism ) 5 . تجربه‌گرایی ( Scientism ) 6 . خردگرایی افراطی ( Rationalism ) 7 . تسامح و تساهل ( Toleration ) 8 . پلورالیسم دینی ( Pluralism ) 9 . لذت‌گرایی ( Hedonism ) 10 . اصالت نفع ( Utilitarianism ) 1 . فردگرایی (اصالت فرد : Individualism )بی‌تردید اصلی‌ترین و مهم‌ترین اصل در مبانی نظام لیبرالیسم را می‌توان فردگرایی ( Individualism ) و اصالت بخشیدن به فرد دانست.موضوع اصالت فرد و فردگرایی ( Individualism ) را می‌توان اساسی‌ترین رکن در اندیشه‌های توماس جفرسون ( Thomas Jefferson ) به‌عنوان بنیان‌گذار ایده جمهوری‌خواهی ( Republicanism ) در ایالات متحده قلمداد نمود نظریه‌ای محوری در اندیشه‌ی شخصیتی مهم که یکی از متفکران و اندیشمندان شاخص آمریکا و نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا ( United States Declaration of Independence ) محسوب می‌شود و به‌عنوان سومین رییس‌جمهور این کشور از جایگاه ویژه‌ای در بسط نظام لیبرالیسم ( Liberalism ) برخوردار است و در مجموع سبب شده تا فردگرایی همواره به‌عنوان شاخص اصلی رفتار انسان آمریکایی بر پرده‌ی سینما متجلی گردد و بنیان سینمای قهرمان‌محور هالیوود را بنا نهاده و روایت آثار سینمایی را مبتنی بر اصالت فرد بر بستر شخصیت‌پردازی و در کالبد بازیگران شاخصی همچون جرج کلونی ( George Clooney )، لیوناردو دی‌کاپریو ( Leonardo DiCaprio )، سیلوستر استالونه ( Sylvester Stallone )، آرنولد شوارتزنگر ( Arnold Schwarzenegger )، مایکل داگلاس ( Michael Douglas )، داگلاس فربنکس ( Douglas Fairbanks )، تام کروز ( Tom Cruise )، دنیل ردکلیف ( Daniel Radcliffe ) و. موضوعیت بخشیده و به جهانیان عرضه نماید.فردگرایی، جوهره و رکن رکین نظام لیبرالیسم است. بدین معنا که فردیت انسان، به‌عنوان کانون مرکزی و محور عالم قرار گرفته تا هرچیزی بر مبنای خواست و اراده‌ی او تعریف گردد و به این ترتیب اولین گام از زندگی اباحه‌گرایانه محقق می‌گردد.اهمیت موضوع اصالت فرد و فردگرایی ( Individualism ) به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های جریان نظام‌مند لیبرالیسم ( Liberalism )، به‌نحوی است که عملا در صنعت سینمای آمریکا نمی‌توان هیچ قهرمان یا ستاره‌ی هالیوودی را پیدا کرد که فردگرا نباشد و در این میان مخاطب سینما نیز چاره‌ای ندارد جز آن‌که با نظریه‌پردازان لیبرالیسم که این فلسفه را ارایه می‌دهند، هم‌زادپنداری نموده و به تماشای آثاری بنشیند، که به‌صورت غیرمستقیم، مبلغ فردگرایی و مروج دامن زدن به تمنیات انسان لیبرال است.ت کید اصلی فردگرایی در نظام لیبرالیسم بر خصایص فردی در تنظیم پدیده‌های اجتماعی بوده و بر این باور است که تنها فرد در عالم واقعیت دارد و فقط فردها هستند که می‌اندیشند و عمل می‌کنند و جامعه و گروه‌ها، به خودی خود، از واقعیتی خارجی برخوردار نمی‌باشند و هیچ واقعیتی غیر از افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد، در عالم موضوعیت ندارد و فقط انسان‌های منفرد وجود دارند که به مجموع آنها جامعه گفته می‌شود.مخاطب سینمای هالیوود، گرچه در ظاهر غرق تماشای داستان‌های مهیج آمریکایی و مقهور بازی و پی‌گیری ماجرای شخصیت‌ها و قهرمانان مطرح شده در این آثار می‌باشد، اما فی‌الواقع در حال دریافت باورهای فردگرایانه‌ی نظام لیبرالیسم و مشغول دریافت نظریات فلسفی و فکری فیلسوفانی همچون رالف والدو امرسون ( Ralph Waldo Emerson ) است که در بخشی تحت عنوان اتکا به‌نفس ( Self - Reliance ) از مقالات: سری اول ( Essays : First Series ) خود به‌عنوان شیوه‌ی زندگی آمریکایی، به‌صراحت بیان می‌دارد که هیچ قانونی نمی‌تواند جدای قانون طبیعت خودم، برایم مقدس باشد ( No law can be sacred to me but that of my nature ) و یا این‌که آن‌چه که باید انجام دهم این است که همه چیز به من مربوط است، نه این‌که مردم فکر می‌کنند ( What I must do , is all that concerns me , not what the people think ).مبتنی بر نظریه‌ی فردگرایی، فعل و انفعال‌هایی که میان انسان‌ها صورت می‌گیرد، از ماهیتی واقعی برخوردار نبوده و شکل‌گیری جوامع و اجتماعات انسانی، به‌عنوان مرکب واقعی محسوب نمی‌شود و اصولا فرض واحد حقیقی که حاصل جمع افراد انسانی و ارتباطات و تعاملات موجود در میان آنان باشد، از عینیت برخوردار نمی‌باشد این نگرش در ماهیت وجودی خود، همه‌ی پدیده‌های اجتماعی را موضوعاتی قابل تبیین و همراه با توجیه‌هایی روان‌شناسانه تبیین می‌نماید و در مجموع سبب می‌شود تا فرد بر مسندی طاغوتی نشسته و ادعای خدایی نماید و منفعت خویش را بر مصلحت وحیانی رجحان بخشیده، حیات فردی را بر حیات جمعی مقدم دانسته و بدین‌ترتیب غایت آمال آدمی در حضیض تمنیات نفسانی به یغما برده می‌شود.فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش‌کردن با سرمایه‌گذاری از خود برای اهداف بلندمدت مشترک بین همه‌ی مردم. که البته در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است. این فرهنگ در جامعه‌ای اگر جا افتاد، درست نقطه‌ی مقابل فرهنگ فردگرایی غربی امروز است‌که همه‌چیز را برای خود و با محاسبه‌ی شخصی می‌سنجند برای همه‌چیز یک قیمت اسکناسی و پولی قایلند و آن، به‌دست آوردن آن پول است. این درست نقطه‌ی مقابل آن فرهنگ است یعنی: و یوثرون علی‌انفسهم (حشر: 9 ).این‌ها کسانی هستند که ایثار می‌کنند. فرهنگ ایثار، فرهنگ گذشت، فرهنگ مایه‌گذاشتن از خود برای سرنوشت جامعه و برای سرنوشت مردم. این فرهنگ اگر عمومی شد، این کشور و هر جامعه‌ای که این فرهنگ را داشته باشد، هرگز متوقف نخواهد شد، به عقب برنخواهد گشت و پیش خواهد رفت.امام خامنه‌ای : 1393 / 11 / 27 ادامه دارد ان شاء الله . . .نویسنده: م. شاه‌حسینیتا اینجای کار، در یک کلامدر خلاصهء قسمت اول فهمیدیم که:بر اساس این "لیبرالیسم"، فرد از آزادی مطلق برخورداره و زیر بار هیچ تکلیفی هم نمیره! "فردگرایی" مهم‌ترین شاخصهء این رویکرد هست.و در قسمت دوم، دیدیم که:بر اساس این "فردگرایی"، روابط بین انسان‌ها یه ماهیت واقعی ندارن و شکل‌گیری جوامع انسانی هم مرکب واقعی محسوب نمیشه (یعنی کلا اون چیزی که همیشه مهمه، منفعت خود من هست و دیگران هم مهم نیستن).مخلص،یا علی.
تهاجم فرهنگی از زاویه‌ای دیگر برخی این تصور را دارند که اسلام و تمایلات ملی از هم جدا هستند و در دو سوی این طیف کسانی را می‌بینیم که از یک طرف بام افتاده‌اند. دشمنی با اسلام از طرف ملی‌گرایان، و دشمنی با جلوه‌ها و نمادهای ملی و فرهنگی از طرف اسلام‌گرایان، هر دو از سوی اکثریت مردم نادیده گرفته می‌شوند چون چیزی که در متن جامعه وجود دارد رابطه‌ی عمیقی با هر دوی اینها دارد، و مانند یک قالی نمی‌توانیم آن را به صورت رشته‌های تار و پود مستقل از هم تصور کنیم، چون دیگر چیزی به اسم قالی وجود نخواهد داشت. آن چیزی که در زندگی مردم وجود دارد فرهنگ است، و هیچکدام از این دو عامل مستقلا و به تنهایی پشتوانه‌ی آن نیست و نمی‌تواند باشد.داعش خود محصول اسلام غیرملی است، اسلامی که خاستگاه اجتماعی ندارد. اسلام به عنوان یک قدرت معنوی نیرومند نیازمند شخصی در قامت پیامبر است تا با ساختاری غبر برآمده از جامعه رشد کند و نظریه‌های جدید ارایه دهد، که می‌دانیم "مثل او نه بود و نه خواهند بود". تا پیش از به قدرت رسیدن پهلوی، روحانیت ارتباط نزدیکی با همه‌ی ارکان زندگی مردم داشت و می‌توان اینگونه گفت که شاه نماد حاکمیت ملی بود و روحانیت مسیول سایر شیونات جمعی مردم ایران بود. به عنوان مثال در خاطرات کسروی به بخشی از این شیونات که مربوط به قضاوت و دادرسی است اشاره شده است. کسروی خود تحصیلات حوزوی داشت و در سیستم دادرسی نوین زمان رضاشاه صاحب مناصب قضایی بود و به این تفاوت‌های قاجار و پهلوی پرداخته است، که هرچند ایراداتی داشته اما در دوره‌ی رضاشاه، به جای اصلاح به کلی کنار گذاشته می‌شود و دیگر پایگاه مردمی پیدا نمی‌کند، همانگونه که ارتش‌های مردمی جای خود را به ژاندارم‌ها و چکمه‌پوشانی می‌دهد که توحش آنها در تاریخ ایران سابقه ندارد. لذا با وجود چنین سابقه‌ی تاریخی و فرهنگی انتظار حکومت فقیه را می‌توان داشت. اما داعش فاقد چنین خاستگاه فرهنگی و تاریخی است. همانطور که در تاریخ چیزی به نام "دولت اسلامی عراق و شام" هرگز وجود نداشته است، یا هرگز افراد چشم آبی و بور اروپایی را در تاریخ نمی‌بینیم که برای چیزی به کمک مسلمان‌ها آمده باشند، آن هم برای مشارکت در جنگ علیه بقیه‌ی مسلمان‌ها. ممکن است گفته شود داعش اسلام واقعی نیست. این پاسخ بدیهی که به ذهن هر دانش‌آموز اول ابتدایی هم می‌تواند برسد باز هم تفاوتی ایجاد نمی‌کند، زیرا اسلام واقعی همان است که در لابه‌لای زندگی مردم بتواند جریان پیدا کند، که اگر اینطور نباشد واقعی هم نیست. در واقع یک شرط مهم برای واقعی بودن را نخواهد داشت، و داعش از این جهت اسلام واقعی نیست که ریشه‌ی تاریخی و فرهنگی ندارد. داشتن ریشه‌ی تاریخی و فرهنگی خود نیازمند شرایطی است که داعش نمی‌تواند داشته باشد. شرایطی مانند مدارا و عطوفت و ملایمت. اما در مقابل، روحانیت شیعه در طول تاریخ رابطه‌ی نزدیکی با مردم داشته، و حتی عمدتا از سوی مردم تغذیه می‌شده و وابستگی چندانی به شاه نداشته. این ولایت الهی یک رابطه‌ی دوطرفه میان فقیه و مردم است، زیرا تا وقتی مردم به آن فقیه مراجعه نکنند ولایتی هم وجود نخواهد داشت، پس عامل جمهوریت هم اهمیت پیدا می‌کند. این ولایت از آنجایی که ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارد مردمی است، نه به خاطر آنکه حاصل نظریه‌پردازی شخص یا اشخاصی در حوزه یا کلاس‌های درس باشد، یا توطیه‌ی دستگاه‌های اطلاعاتی و قدرت‌های جهانی باشد.پیوند میان فرهنگ ایران و اسلام بسیار عمیق است و همه جا در زندگی روزمره‌ی مردم دیده می‌شود. برای مثال چند روز پیش باری را باید در ترمینال تحویل می‌گرفتم و برای جا‌به‌جایی یک گاری‌گردان به من کمک کرد و بعد راننده‌ی تاکسی که آن مرد را می‌شناخت داستان زندگی او را برایم تعریف کرد که تنهاست و فرزندانش خارج از ایران هستند و روزها با همین گاری کار می‌کند و شب‌ها در ماشین پیکان یکی از راننده‌ها می‌خوابد و در حد اینکه خرج خورد و خوراک و استحمامش را به دست آورد راضی است. و پند حکیمانه‌ای که راننده‌ی تاکسی به من داد از هزار کتاب بهتر بود. گفت چه خوب است که آدم فقط محتاج خدا باشد نه بنده‌ی خدا. این باور درست و حکیمانه همان است که فرمود "حسبنا‌الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر" (خداوند برای ما کافی است، او بهترین وکیل و سرپرست و یاری‌دهنده است) یا "الیس الله بکاف عبده" (آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟). این دو عبارت قرآنی که برای مثال آورده شد یک سازنده‌ی فرهنگ است، و می‌تواند افراد را به گونه‌ای تربیت کند تا جلوی حرص و طمع بیش از اندازه‌ی آنها را بگیرد، همینطور باعث کم شدن حسادت‌ها می‌شود، در هنگام خشم باعث گذشت می‌شود و آثار فراوان دیگر. یگانگی خدا و اعتقاد جامعه به این موضوع منشاء وحدت و همدلی است. یعنی اعتقاد به اینکه خدایی که من می‌پرستم، وجه شباهت من با دیگر افراد جامعه است، و آنها هم مانند من بنده‌ی همین خدا هستند. اصلا به کار بردن اصطلاح "بنده‌ی خدا" در فرهنگ جامعه تاییدکننده‌ی همین موضوع است، و آن حس همراهی و همدلی که به دنبال دارد. حتی می‌توان با استناد به حدیث "الاسلام علانیه و الایمان سریره" اینگونه گفت که میان اسلام و ایمان تفاوت وجود دارد. اسلام امری جمعی و ایمان درونی و فردی است.در طرف دیگر طیف ناسیونالیسم را داریم که یک توهم محض است، چون چیزی که به آن استناد می‌شود وجود ندارد. کوروش کبیر به عنوان مثال چیزی جز یک استوانه یا لوح به همراه تعدادی آثار معماری باستانی و شرح جنگ‌ها و فتوحات در آثار یونانی و عهد عتیق و سنگ‌نوشته‌ها نیست، و نمودی در فرهنگ ما ندارد. می‌توان به او افتخار کرد به عنوان یک نماد ملی در برابر غربی‌ها، اما در حد همین افتخار باقی می‌ماند و زایایی لازم را برای تبدیل شدن به یکی از ابعاد فرهنگی ندارد، چون در زندگی روزمره‌ی مردم کاربردی ندارد. مردم می‌توانند کوه "دماوند" را درک کنند و آن را به صورت روزمره لمس کنند، و به این صورت با گذشته‌ی اساطیری این کوه پیوند بگیرند اما با کوروش چنین رابطه‌ای ندارند، مگر آنکه از سوی غربی‌ها عزت نفسشان پایمال شود یا کوچک شمرده شوند. و آن وقت می‌توانند کوروش را به مثابه همان استوانه بر سر غربی‌ها بکوبند، که اتفاقا تقابل ایران باستان با همین غربی‌ها بوده است، و منشاء تقسیم دنیا به شرق و غرب به همان زمان برمی‌گردد و همواره منظور از شرق ایران بوده است. اما از سایر جهات یک موجود خیالی است، چون از یک شخصیت تاریخی فاصله می‌گیرد و نمادی می‌شود برای "پدر" یا حافظ سرزمین، یا دوستدار ایرانیان، یا جلوه‌ی تقابل ایرانیان و اعراب، که همه‌ی اینها خیالی است و هیچوقت وجود نداشته است.مقصود از ناسیونالیسم رضاشاهی حب وطن یا میهن‌دوستی نیست، بلکه برعکس اشاره دارد به بینشی اروپایی که ریشه‌هایش در جنبش ضدروشنگری قرن هجدهم است و پس از تکامل در قرن نوزده و اوابل قرن بیستم به شکل فاشیسم و نازیسم بروز پیدا می‌کند. انگیزه‌ی آن احساس خشم و شرمساری از بابت افول فرهنگی و عقب‌ماندگی اقتصادی و ناتوانی سیاسی بود و قوه‌ی محرکه‌ی آن دستاوردهای واقعی و خیالی ایران باستان. از یک سو مخالف جهانخواری قدرت‌های اروپایی بود و از سوی دیگر شیفته و فریفته‌ی فرهنگ و اقتدار اروپای جدید. از یک طرف هنجارها و سنت‌های موجود از جمله بسیاری از مواریث فرهنگی ایرانیان و حتی گاه شعر قدیم فارسی را تحقیر می‌کرد و چه بسا مایه‌ی ننگ می‌دانست و از طرف دیگر درباره‌ی افتخارات ایران باستان خیال‌پردازی و احساس غرور می‌کرد. از بابت عوام‌الناس و آداب و رسومشان خجالت می‌کشید (مانند میرزاده‌ی عشقی، تقی آرانی و صادق هدایت) و از اینکه اروپاییان ممکن است کارهای "آنها" را پای "ما" بنویسند ناراحت بود، اما عاشقانه به کوروش کبیر و "نژاد آریایی" می‌بالید. به این ترتیب هم اروپایی‌پسند بود و هم ضدامپریالیست، هم خودشیفته بود و هم خودکم‌بین."دولت و جامعه در ایران" - کاتوزیانیکی از مصداق‌های بارز ملی‌گرایی و نفی هویت ملی را می‌توان در نقد نخبگان نسبت به شاعران بزرگ کلاسیک مشاهده کرد. سعدی تا قبل از ظهور روشنفکران بزرگترین شاعر همه‌ی دوران‌ها به حساب می‌آمد از این جهت که با زندگی ایرانی ارتباطی نزدیک داشت. البته در مناطق عشایری شاعر برجسته‌ای که چنین کارکردی را داشته باشد همواره فردوسی بوده است، اما سعدی روح ایرانی یکجانشین است و نماینده‌ی خرد ایرانی است. چنانکه ادوارد براون می‌گوید هرگاه بین دو ایرانی بحثی صورت می‌گیرد، دست آخر کسی برنده است که بتواند بیتی از سعدی را به آن بحث ارتباط دهد و در واقع کسی را یارای این نیست که روی حرف سعدی حرفی بزند. سعدی همان فرهنگ ایران است، ملایم و معتدل و در عین حال حکیمانه، و سرشار از نکته‌سنجی‌ها و شیرینی‌هایی است که در رفتار ایرانی‌ها همواره مورد توجه جهانگردان بوده است. چنانچه جیمز موریه در "حاجی بابای اصفهانی" سعدی را "شاعر ملی ایران" می‌نامد.نقطه‌ی آغاز خودباختگی ایرانیان دقیقا از جایی شروع می‌شود که انتقادات نسبت به سعدی آغاز می‌شود. میرزا فتحعلی آخوندزاده نخستین روشنفکر ناسیونالیست ایرانی بود و چه جالب است که همواره به سعدی می‌تاخت چرا که سعدی نقطه‌ی مقابل ناسیونالیسم است. همینطور تقی رفعت یا کسروی که سعدی و حافظ را عامل رکود فرهنگی و خمودی و بدبختی ایرانی‌ها‌می‌دانستند و از بین شعرای بزرگ فقط فردوسی را ستایش می‌کرند، تنها به این خاطر که به ایران قبل از اسلام مربوط می‌شود، و مربوط به تاریخ است و خیال‌پردازی نیست. سعدی محبوب‌ترین شخصیت ایرانی تا زمان قاجار بود و طبیعتا از همین ناحیه، مقصر اصلی و ریشه‌ی همه‌ی مشکلات کشور قلمداد می‌شد. در این میان اما حافظ انتقادات کمتری به خود دید، چهره‌ای محافظه‌کارتر دارد و اشعارش آسیبی به کسی نمی‌رساند، چون با خیالات شاعرانه بیشتر همراه است تا زندگی روزمره، و آن وجه خرد ایرانی هم در آن کمتر دیده می‌شود.دشمنی روشنفکران با سعدی دقیقا به موضوع این مطلب برمی‌گردد. نمادهای فرهنگی ایران در آثار سعدی در ظاهر وجود ندارد، یعنی مانند شاهنامه نیست که جهان ایرانی را به عنوان انسانی صاحب تاریخ روایت می‌کند. اما سعدی یک چهره‌ی تیپیکال ایرانی است که میانگین شخصیتی مردم ایران را می‌توان در او دید. چنین شخصیتی یک ناسیونالیست نیست که فقط از دارا و نوشین‌روان بگوید، به آنها هم علاقه دارد اما یک‌بعدی نیست. شاید چنین به نظر برسد که برای سعدی بین یک فرد مقیم فارس با حجاز و شام تفاوتی وجود ندارد. درستش هم همین است چون بین اینها بیش از آنکه تفاوت وجود داشته باشد شباهت هست، و نکته‌ی دوم اینکه همه‌ی اینها انسان هستند و تمایز گذاشتن بین قومیت‌ها و ملیت‌ها خلاف اخلاق انسانی سعدی است. اما هر کاری کنیم باز چیزی هست که باید سعدی را یک ایرانی بدانیم نه یک عرب، جدا از زبان او که فارسی است. این تفاوت همان هویت است که معمولا آنقدر واضح است که به چشم نمی‌آید.استفاده از نمادهای ایرانی در آثار سعدی دیده می‌شود مانند "رستم" که با دیو نفس می‌جنگد، یا "انوشیروان" که در سخن سعدی نماد دادگری است، یا حتی نشانه‌های طبیعی مانند "الوند" که نشانگر بلندی یا سخت‌گذر بودن است. جالب این است که نام این کوه بارها در آثار سعدی تکرار شده که احتمالا نشانگر این است که سعدی آن را از نزدیک دیده و تحت تاثیر بلندی آن قرار گرفته، و به خاطره‌ی دیدار این کوه علاقه‌مند بوده است:فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست / بیا و بر دل من بین که کوه الوند استاما نمادهای غیرایرانی هم در آثار او وجود دارد. او ناسیونالیست نیست که بگوید از آنطرف مرز فارس دیگر به من ربطی ندارد، بلکه دوستدار فرهنگ، زبان و تاریخ ایران است، ولی مهمتر از آن دوستدار انسانیت. او به شاهنامه و داستان‌های آن علاقه‌مند است که بوستان خود را هم بر وزن آن سروده و لحن حماسی آن در بسیاری از اشعار بوستان احساس می‌شود. علاوه بر این به خاک سرزمین خود یعنی فارس علاقه دارد که به صورت یک کشور اداره می‌شد و از بهبهان تا جزیره‌ی کیش را شامل می‌شد.سعدی همینطور شیفته‌ی زبان فارسی است، و خود را به حق پادشاه ملک سخن البته به زبان فارسی می‌داند. او اگرچه اشعاری هم به زبان عربی دارد اما خود را یک شاعر فارسی‌زبان می‌داند نه عربی. در شعر معروفی که در رثای مستعصم آخرین خلیفه‌ی عباسی سروده است ابیاتی به زبان عربی دارد که در آن می‌گوید من در مقابل سخنوران بزرگ عرب عددی نیستم و ادعایی ندارم، و می‌دانم که زیبنده‌ی من نیست که از حدود خودم تجاوز کنم. اما این لحن آن لحنی نیست که از سعدی در اشعار فارسی او می‌شناسیم:جهان به تیغ بلاغت گرفتی ای سعدی / سپاس دار که جز فیض آسمانی نیستیا:نه هر کس حق تواند گفت گستاخ / سخن ملکی است سعدی را مسلم
چرا در یک جامعه ریاکاری زیاد می‌شود؟ رفتار‌های انسانی وقتی از حوزه فردی فراتر می‌روند ، یعنی فراگیر می‌شوند پدیده‌های اجتماعی می‌شوند. علاج آنها هم باید اجتماعی باشد. بدین معنا که هم در حیطه‌ی فردی ، هم در حیطه اجتماعی باید ریشه‌ها و راهکارها مورد توجه قرار گیرد.از جمله این پدیده‌ها که امروزه خیلی فراگیر شده‌اند، ریاکاری است .چند تا از ریشه‌های آنرا می‌توان اینگونه برشمرد: خودکامگی ، از هر نوع که باشد: اجتماعی، فردی، گروهی، سیاسی، دینی، حتی پدر و مادری که در خانه سختگیری می‌کنند، بچه‌ها بسمت دروغگویی و پنهانکاری می‌روند . - ظاهر گرایی، اگر صورتگرایی زیاد شود معنا و عمق از بین می‌رود. - پیوند خوردن منافع دنیوی و رسیدن به منافع دنیوی با رفتار هاو ارزشهای معنوی - انواع ناامنی - واقعیت گریزی در باره‌ی انسان: اینکه حیوان یا فرشته شدن دو سر یک طیف است.و انسان ترکیبی از نور و ظلمت است.هر گاه نگاه سفید و سیاه دیدن نگاه عمومی بشود، آدمها سویه‌های تاریک خود را پنهان می‌کنند - یونگ می‌گوید: انشقاق فرهنگی، هر گاه جامعه‌ای با یک عقبه چند هزار ساله وارد فرهنگی دیگر بشود، در واقع با همان زمینه فرهنگی خود وارد می‌شود. لذا شما میبینید مسلمان ایرانی با مسلمان عراقی و مسلمان هندی و اندونزیایی فرق دارد. در واقع هر کدام از این جوامع عناصر فراوان قبلی خود را وارد فرهنگ جدید می‌کنند. دورگه‌ها و مهاجران هم همینطورند. جوامعی که به ناگهان دچار تغییرات عمیق بنیادی می‌شوند، و این انشقاق فرهنگی را تجربه می‌کنند باحتمال زیاد ریاکار می‌شوند
هیچ کس نپرسید چرا انسان‌ها عصبانی می‌شوند؟ عصبانیت انسان‌ها، پرخاشگری آدم‌ها و حتی به قول برخی از آقایان آشوبگری آنها به راحتی دیده می‌شود و به راحتی قضاوت می‌شوند. انسان بد اخلاق، بی ظرفیت، اوباش و . اما سوال اصلی همچنان باقی است؟چه چیزی باعث عصبانیت وی شده است؟چه کسی مسیول آرامش در محیط خانواده، مدرسه، کار و حتی اجتماع و جامعه است؟
قضاوت در کوچینگ خداوند متعال در سوره حجرات آیه 12 می‌فرماید: "یا یها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید. همیشه این رو شنیدیم که قضاوت کردن میتونه چقدر بد و حتی مخرب باشه در کوچینگ نیز ما از یک سری باورها و اصول تبعیت می‌کنیم که یکی از آنها قضاوت نکردن است. چرا به طور مشخص این اصل قضاوت نکردن را در اکثر کتاب‌های مربیگری و کوچینگ و تجربیات کوچ‌های حرفه‌ای به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر این حرفه می‌شنویم؟ چه ایرادی دارد که ما مراجع خود را قضاوت کنیم؟قضاوت کردن یا به معنای دیگر ارزیابی کردن ساده‌ترین کار دنیاست. چرا که ما به طور ذاتی علاقه داریم که در حال مقایسه کردن خودمان با دیگران باشیم. وقتی من قضاوت می‌کنم یعنی من تو را بر اساس مدل ذهنی خودم جدا می‌کنم و سپس تو را ارزیابی می‌کنم. ارزیابی من الزاما ممکن است اشتباه نباشد ولی من بی طرف نبوده‌ام. من سلیقه خودم را برتر از واقعیت در نظر گرفته‌ام.نقطه مقابل قضاوت بی طرفی و مشاهده‌گر بودن است.وقتی من مشاهده می‌کنم یعنی من به عنوان یک کوچ، فرد بی طرفی هستم که به تو کمک می‌کنم تا خودت را به عنوان مراجع از بیرون ببینی. رفتاری که از تو می‌بینم را به تو بازخورد می‌دهم و سپس نتیجه‌ی آن رفتار را به تو نشان می‌دهم.در کوچینگ قرار نیست که من مدل ذهنی خودم را به تو تزریق کنم. کوچینگ یک گفتگو است. گفتگویی که در آن مراجع حق دارد در آن احساس برابری کند اما کوچ حق ندارد بگوید حق با من است.که اگر این قضاوت صورت بگیرد در فرآیند کوچ ، مسیر کوچینگ به درستی طی نمی‌شود
خواهی نشوی همرنگ! در هر مجموعه‌ای بروز رفتارهای ناهنجار به وقوع می‌پیوندد. لذا کشور ما و شهر ما هم از این قاعده مستثنا نیست. یعنی در اطراف خود به‌احتمال بالا شاهد رفتاری خلاف تعریف هنجار از نگاه اکثر مردم جامعه بوده‌ایم. صحنه‌ی دعوایی را تصور کنید. در محدوده‌ی وقوع درگیری، رفتارها و نقش‌هایی شکل می‌گیرد. دو نفر عامل شکل‌گیری دعوا هستند، دسته‌ای در حال جدا کردن این دو نفر از هم هستند، عده‌ای باوجودآنکه متوجه این حادثه شده‌اند، از محل مانند روزهای عادی می‌گذرند و میزان قابل توجه‌ای از افراد حاضر هم در حال نظاره کردن و فیلم‌برداری می‌باشند. آیا با مشاهده نمونه‌های مشابه تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که دلیل بروز این ناهنجاری چیست؟ چرا برخی هنجارشکن می‌شوند؟ کار کدام‌یک از سه دسته اطراف دعواکننده‌ها درست بوده است؟ اثر این حادثه بر آن افراد چه خواهد بود؟در بروز چنین مواردی، افراد به‌صورت پیش‌فرض واکنش‌های در ذهن دارند که همان‌ها را از خود بروز می‌دهند. اما این پیش‌فرض‌ها از چه طریقی در ذهن ما ایجاد و تثبیت شده‌اند؟ برای یافتن پاسخ نیاز است پیرامون دو کلیدواژه و اثر متقابلشان بررسی‌ای صورت گیرد: فرد و جامعهمرزبندی میان حوزه‌ی فردی و اجتماعی سخت است. چراکه پالس‌هایی که ناخودآگاه از اطرافیان و جامعه‌ی خود دریافت می‌کنیم، رفتارهای درونی ما را می‌سازند و تغییر می‌دهند. همچنین در میان افرادی که زمان مشخصی را تحت یک هویتی باهم می‌گذرانند رفتارهای مشابهی دیده می‌شود مثلا بچه‌های یک تشکل، هم‌تشکلی خود را با اسم مستعاری خطاب می‌کنند که در خارج از آن مجموعه چنین رفتاری معنایی ندارد. خوابگاهی‌ها نیز هنگامی‌که به خانه برمی‌گردند متوجه نهادینه شدن رفتاری در خود می‌شوند که حاصل بودن در خوابگاه است و اکنون با رفتارهای خانگی تعارض یافته است. موارد مذکور تنها مثال بودند. بهتر است ازنظر علمی صحت این گزاره را بررسی کنیم."جونا برگر" از دانشگاه پنسیلوانیا جزو افرادی است که بر روی این موضوع تحقیق کرده است. آزمایش بدین‌صورت بوده است که در مطب دکتر عده‌ای از تیم تحقیق یک عمل نسبتا عجیب را به‌صورت هماهنگ شده انجام می‌دادند. آن‌ها با شنیدن صدای زنگ می‌ایستادند. سپس یک نفر از میان مریض‌های واقعی که نوبت داشت وارد مطب شد. تیم تحقیق رفتار بالا را آن‌قدر ادامه دادند که این شخص نیز به این جمع بپیوندد و رفتار آن‌ها را تکرار کند. پس از رفتن افراد به‌ظاهر مریض، شخص مورد آزمایش در مطب تنها ماند تا نوبتش شود. جالب اینجا بود که اگرچه دیگر کسی در اطرافش حضور نداشت و هیچ دلیلی برای تقلید نمانده بود، او با شنیدن صدای زنگ مجدد برخاست و این رفتار چندین مرتبه تکرار شد. در مرحله‌ی بعد مریض‌های واقعی دیگر هم به‌نوبت وارد اتاق انتظار مطب شدند. رفتار از همین شخص به نفر دوم منتقل شد. نفر سوم که آمد به این دو نفر پیوست. نفر چهارم هم همین‌طور و این رفتار در آن محیط به‌طور کامل نهادینه شد. در پایان آزمایش از شخص اول مراجعه‌کننده دلیل تقلیدش از جمع پرسیده شد. پاسخ او این بود که زمانی که رفتار را انجام نمی‌دادم حس راحتی از من سلب شده بود. آقای برگر از پی انجام این آزمایش نتایج زیر را استخراج کرد:ایجاد شدن یک رفتار در انسان مت ثر از رفتار سایر اعضای جامعه است که به آن "یادگیری اجتماعی" گویند. این کار از سنین پایین شروع می‌شود. درست هنگامی‌که مشاهده می‌کنیم اعضای خانواده، هم‌مدرسه‌ای‌ها، شهروندان و دیگران دیگر در حال انجام عمل یکسانی هستند مغز ما به ما هشدار می‌دهد که از قوانین آن‌ها پیروی کن. اگر به این تقاضای مغزی (ملحق شدن به جمع) پاسخ مثبت دادیم احساس راحتی و در غیر این صورت احساس غیرطبیعی بودن می‌کنیم. همین قبول کردن رفتار دیگران باعث می‌شود ما اجتماعی شویم و درواقع حس راحتی ما ناشی از این است که رفتار ما مورد ت یید دیگران قرار گرفته است. به‌عبارت‌دیگر این آزمایش مشخص می‌سازد موردقبول جامعه قرار گرفتن چطور رفتار فرد را تغییر می‌دهد.موارد بالا علاوه بر آنکه نشان از اثر محیط بر ما (تغییر رفتار شخص اول مراجعه‌کننده) و اثر ما (ایجاد رفتاری نو در افراد مراجعه‌کننده به مطب به کمک تیم تحقیق) بر محیط دارد، یکی از روش‌های تغییر جامعه را مشخص می‌سازد: آن‌قدر جامعه را با رفتاری م نوس کنید تا عادی شدن انجام آن رفتار به ذهن مخاطب القا شود. نکته دوم این است که انجام این کار باید در ذهن مخاطب به‌گونه‌ای تداعی شود که گویا همه در حال انجام این رفتار هستند. پس اگر تو رفتار مذکور را انجام ندهی از بقیه عقب خواهی ماند و یا فردی غیرعادی محسوب می‌شوی. حال چرا ما رفتاری را که غالب جمعیت انجام می‌دهند به‌صورت ناخودآگاه تکرار می‌کنیم؟ دقیقا به همان دلایل مطرح‌شده در بالا ما به تجربه دریافته‌ایم تبعیت از جامعه فواید بسیاری برای ما دارد و تابه‌حال درباره‌ی درست و غلط بودن آن فکر نکرده‌ایم و جالب‌تر آنکه حرف‌های جامعه را برای اثبات درستی رفتار خود می‌آوریم. دقیقا با همین شیوه برخی امور با پرده‌دری عده‌ای به‌مرور در ذهن افراد جامعه خصوصا افرادی که هنوز شخصیتشان شکل نگرفته است، نشست می‌کند و عواقب آن در طی سال‌های آینده خود را نشان می‌دهد.اکنون بهتر می‌توانیم به سوالات اول یعنی "نحوه‌ی برخورد کدام‌یک از حضار در محل درگیری درست بوده است"، پاسخ دهیم. قوام یک جامعه برمی‌گردد به آنکه اعضایش راحت از کنار ناهنجاری‌ها عبور نکنند و در حد توانی که دارند مسیولیت خویش را برای جلوگیری از تکرار این موارد به‌جای آورند. از آن مهم‌تر اما شاید بهتر باشد از نتایج بالا این نکته را وام گرفت که رفتارهای شایسته زینت‌بخش نمودهای رفتاری ما شود تا مردم با رفتارهای شایسته خو گیرند.برای ورود به ربات تلگرامی "هی ت‌الزهرا (س) دانشگاه شریف" و شرکت در مسابقه کلیک کنید.
اگر هیتلر یک تجاوزگر ج.ن.س.ی بود! نسخه صوتی چیست؟ مقدمه:ای کاش هیتلر اصلا تجاوزگر نمی‌شد، در نهایت تاسف باید بگویم اگر هم قضا و قدر اینجور بود که او حتما باید یک تجاوزگر از آب در می‌آمد، ای کاش لااقل یک تجاوزگر ج.ن.س.ی می‌شد، نه یک تجاوزگر فکری! هیتلر با آن چهره‌ی کاریزماتیک، سخنرانی‌های جذاب و زبان بدن عجیبش، میلیونها نفر را مورد تجاوز فکری قرار داد. حتی همین امروز نیز هستند کسانی در گوشه و کنار دنیا و حتی در ایران خودمان، که او را یک قهرمان می‌دانند و دارند با اشتیاق وافری، صلیب شکسته را که نماد حزب نازی بود را روی بدن خود خالکوبی می‌کنند!چند تفاوت اساسی بین تجاوزگر ج.ن.س.ی و تجاوزگر فکری:تجاوزگر ج.ن.س.ی، فقط یک آلت برای تجاوز دارد ولی تجاوزگر فکری، گستردگی آلات تجاوزش به حدی است که قابل شمارش نیست! از آلات تجاوز فکری می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد: زبان چرب و نرم برای بازی با کلمات، قلم به مزد، عکس، فیلم، کتاب، روزنامه، مجلات، تلویزیون، رادیو، ویروس، مجری، سخنران، سلبریتی، شاخ مجازی، موزیک، تخته وایت‌بورد، ماژیک، فضای سایبر و شبکه‌های اجتماعی، بیلبورد، بمب، موشک و انواع و اقسام تسلیحات جنگی و سایر چیزهایی که شاید هرگز به ذهن‌هیچ کدام از ما خطور نکنند!تجاوزگر ج.ن.س.ی، وقتی دستش رو شود، نامش و جرمش، نقل محافل رسانه‌ای می‌شود ولی تجاوزگر فکری، معمولا دستش رو نمی‌شود و اگر هم بشود، کمتر قدرتی از عهده‌ی محاکمه‌ی او بر می‌آید! هیچ بعید نیست نام تجاوزگر فکری نیز نقل محافل رسانه‌ای شود، اما نه به عنوان یک مجرم، بلکه به عنوان یک قهرمان، یک مقام مسیول، یک خدمتگزار مردم، یک مصلح اجتماعی و یا حتی یک کنش‌گر فرهنگی‌!تجاوزگر ج.ن.س.ی، معمولا به دنبال مکانی دنج و خلوت می‌گردد تا خیلی یواشکی و در خفا، به هدف شومش برسد، ولی تجاوزگر فکری، عاشق جمع و شلوغی است! تجاوزگر فکری برای تجاوزش معمولا به دنبال مکان‌های پر جمعیت و تریبون‌های پر مخاطب، می‌گردد!تعداد آسیب‌دیدگان از سوی تجاوزگر ج.ن.س.ی در بدبینانه‌ترین حالت از عدد هزار عبور نمی‌کند ولی وقتی حرف از تعداد آسیب‌دیدگان از سوی تجاوزگر فکری به میان می‌آید، در خوشبینانه‌ترین حالت با عدد میلیون و یا میلیارد، سر و کار داریم! یک تجاوزگر ج.ن.س.ی بیشترین جنگی که می‌تواند راه بیندازد، جنگ بین دو خانواده یا دو محله و قبیله است، ولی یک تجاوزگر فکری، حداقل جنگی که قادر است به راه بیندازد، یک جنگ داخلی گسترده است!تجاوگر ج.ن.س.ی به جز وکیل، هیچ حامی دیگری ندارد ولی تجاوزگر فکری، معمولا از حامیان میلیونی برخوردار است. حامیانی که در حمایت از او حاضر هستند، هر کسی به جز او و خودشان را از بین ببرند!برخورد مردم با تجاوزگر ج.ن.س.ی، از نوع فحش و سرزنش و دشنام و فریاد است ولی برخورد مردم با تجاوزگر فکری، یا از نوع سوت و کف و هورا است و یا از نوع شل کردن، سکوت کردن و دم نزدن!یک تجاوزگر ج.ن.س.ی، معمولا تجاوزش را به زور انجام می‌دهد ولی یک تجاوزگر فکری معمولا در حالی که لبخند می‌زند و بسیار نامحسوس، تجاوزش را انجام می‌دهد!جامعه‌ی هدف تجاوزگر ج.ن.س.ی، محدود به سن و سال و جنسیت خاصی است، ولی جامعه‌ی هدف یک تجاوزگر فکری، هیچ محدودیت سنی و جنسیتی خاصی ندارد!هدف تجاوزگر ج.ن.س.ی، اطفای حریق شهوت‌اش و یا رهایی از عوارض روان نژندش است ولی هدف تجاوزگر فکری معمولا رسیدن به شهرت، قدرت و ثروت است!با این که تجاوزگر ج.ن.س.ی و تجاوزگر فکری، هر دو بی‌شرف هستند، اما در کمال تعجب، یک تجاوزگر ج.ن.س.ی، به یک تجاوزگر فکری، شرف دارد!جامعه‌ی هدف یک تجاوزگر فکری، هیچ محدودیت سنی و جنسیتی خاصی ندارد!مشخصات بارز یک متجاوز فکری:او حتی اگر دو کتاب "شهریار" اثر "نیکولو ماکیاولی" و "هنر همیشه بر حق بودن" یا " 38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده‌اید" اثر "آرتور شوپنهاور" را به عمرش ندیده باشد و نخوانده باشد هم در عمل تابع النعل بالنعل آنها است و نکته به نکته مو به مو، طبق مفاد این دو کتاب رفتار و یا عمل می‌کند!تریبون آزاد برای او هیچ معنا و مفهومی ندارد. او هرگز جلسه‌ی پرسش و پاسخ برگزار نمی‌کند، اگر هم بکند، نمایشی خواهد بود، چون او به هر سوالی پاسخ نخواهد داد. چرا که سوال‌ها قبل از این که به دست او برسند توسط دوستان یا پیروانش، وارسی و گزینش خواهند شد!هیچ کس نمی‌تواند و نباید او را نقد کند. اگر نقد کند، چنانچه تجاوزگر از قدرت زیادی نداشته باشد، با انگ زدن و برچسب زدن، منتقدش را از میدان خارج خواهد کرد و چنانچه قدرت داشته باشد با ترور فیزیکی یا شخصیتی، این کار را خواهد کرد!هر جوری که است باید حرفش را به کرسی بنشاند، اگر شد به نرمی و با لطافت، که چه بهتر، اگر نشد با ضرب و زور و اعمال خشونت! او در هر مجلسی که باشد، معمولا متکلم وحده است. او در اکثر مواقع فقط گوینده است و بقیه، در اغلب موارد، فقط شنونده!یک متجاوز فکری استاد خفه کردن و رقصاندن دیگران است!راه نجات از دست تجاوزگر ج.ن.س.ی و فکری:راه نجات از دست تجاوزگر ج.ن.س.ی: هوشیاری برای به دام او نیفتادن است و داد و فریاد و جیغ کشیدن و پیدا کردن راهی برای فرار، در هنگام به دام افتادن و در نهایت خودکشی برای مورد تجاوز قرار نگرفتن است!راه نجات از دست تجاوزگر فکری: مطالعه‌ی زیاد و بالابردن قدرت تفکر، برای تشخیص سره از ناسره و عمل کردن به مصداق آیه‌ی شریفه‌ی: "الذین یستمعون القول فیتبعون حسنه ول یک الذین هداهم الله و ول یک هم ولو ال لبابه: همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند آنان کسانی هستند که خدا هدایت‌شان کرده، و آنها خردمندانند."، است. تنها کسی از تجاوز فکری، جان و روح سالم به در می‌برد که قادر باشد مثل یک صافی، حرفهای صحیح، عاقلانه و منطقی را بگیرد و حرفهای مغرضانه، ریاکارانه، خرابکارانه و تفرقه‌برانگیز را وانهد. پیشگیری بهتر از درمان است یا علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد!انتخابات نزدیک است. دوباره عرصه برای تجاوزهای فکری باز خواهد شد. در بسیاری از انتخابات‌های صورت پذیرفته، کسانی توانسته‌اند پیروز میدان شوند که اگر هیچ کاری را خوب بلند نبودند، حداقل یک کار را خیلی خوب بلد بودند و آن کار، "تجاوز فکری" بود! در برخی از انتخابات‌های صورت پذیرفته نیز کسانی توانسته‌اند پیروز میدان شوند که از آلات روز و مدرن تجاوز فکری، به خوبی برخوردار بودند! پس بیایید به نصیحت سعدی بزرگوار گوش فرا دهیم که:علاج واقعه پیش از وقوع باید کرددریغ سود ندارد چو رفت کار از دستبه روزگار سلامت سلاح جنگ بسازوگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست!اگر آدم و حوا جلوی تجاوز فکری شیطان، مقاومت کرده بودند و از بهشت رانده نشده بودند، الان همگی در بهشت بودیم! پیشنهاد فیلم: فیلم بامب‌شل 2019 که به خوبی هم به تجاوز ج.ن.س.ی می‌پرازد و هم به تجاوز فکری! توجه: فیلم تقریبا در ژانر محسن بزن جلو است، پس با احتیاط ببینید!دو مطلب قبلیم: - Mohseni - Sh /% D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % B3 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 82 % D8 % A8 % D8 % B1 % D9 % 85 - % D8 % A8 % D9 % 86 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % AF - qnme4r3cpzod - Mohseni - Sh /% DA % 86 % D8 % B1 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AF - % D8 % A8 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % 87 % D8 % B1 - % DA % A9 % D9 % 88 % D8 % AF % DA % A9 % DB % 8C - % DB % 8C % DA % A9 - % D9 % 87 % D9 % 88 % D9 % 84 % D8 % A7 % D9 % 87 % D9 % 88 % D9 % BE - % D8 % A8 % D8 % AE % D8 % B1 % DB % 8C % D9 % 85 - r91gvbkcvqfu دوستان علاقه‌مند به "نوشتن"! به گاهنامه شماره نوزده، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید خرداد هم تمام شده‌، پس لطفا بجنبید! - Mohseni - Sh /% DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % B3 % D8 % AA - % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B2 - % D8 % B4 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % DB % B1 % DB % B9 - jzb8r8kmvdmr اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ "حال خوبتو با من تقسیم کن" سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفا دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بسم‌‌الله. حسن ختام: نام مطلب بعدیم به شرط سلامتی، حیات و دور ماندن از ممات:بدون اینکه بدانیم در حال هضم شدن در شرایط حساس همیشه کنونی هستیم!تبریک صمیمانه به تمام دوستانی که در پویش "پیک زمین" برنده شدند. مخصوصا دوستان عزیزم، آقای دادخواه و آقای مسیح و خانم مارال عباسی و خانم حباب. برای شما، موفقیت‌های بزرگتر و بیشتری را آرزو می‌کنم.
خیالستان زندگی: رانت ساخت‌و‌ساز، سو مدیریت و اتلاف منابع داستان از خبر آغاز ساخت و ساز پلی که از لحاظ وسعت به یک پارک شهری نزدیک است شروع می‌شود. پلی به نام خیالستان زندگی بر فراز اتوبان امام علی (ع).تصویری از پروژه‌ی خیالستان زندگی بر فراز اتوبان امام علی (تصویر از شورا آنلاین)دیدن تصویر این پارک هر دانش‌آموخته‌ی معماری که چند سال با پروژه‌های واقعی در ایران دسته و پنجه نرم کرده باشد را به یاد مقاله‌ای تحت عنوان "محض رضای خدا از کشیدن درخت‌های متعدد بالای آسمان‌خراش‌ها دست بردارید" از سایت آرک دیلی می‌اندازد. این یادداشت بسیار کوتاه به این اشاره دارد که به دلیل موانع علمی و اجتناب از هزینه‌های سرسام‌آور بر خلاف تصاویر خیالی معماران و شهرسازان نمی‌توان فضای سبزی پر از درختان بلند بالا در یک آسمان‌خراش، پارک‌های معلق و در ارتفاع ایجاد کرد و در نهایت واقعیت این بنا‌ها با تصاویر خیالی معماران و شهرسازان متفاوت خواهد بود.اما ضروری نیست تا به اینگونه مقالات مراجعه کنیم. در همین شهر تهران تجربه‌ی تلخ ایده‌ی خیالی و ابتر برج باغ را، که سال 96 سرانجام شورای شهر رای به لغو آن داد بیاد بیاورید. این تجربه‌ی تلخ به ما یاد داد که در عمل کسی نمیتواند در ارتفاع یا روی پل‌های معلق فضای سبز قابل اتکایی درست کند.بعضا دیده می‌شد 80 یا حتی 100 درصد باغ خاک‌برداری شده است و آنچه از باغ، باقی می‌ماند، تعدادی گل و گلدان و نهال، در خاک تازه‌ی کنار برج بود.علی اعطا (اقتصاد آنلاین)سرنوشتی که بعید نیست تصاویر خیال‌انگیز این خیالستان را در عمل به یک زمین خاکی زیر آفتاب سوزان که با چند گلدان خشکیده و نهال تکیده مزین شده، تبدیل کند.اما آن زمان آنقدر مهم نیست که چند درصد فضای سبز به تحقق پیوسته است. مهم این است که پیمان‌کاران مختلف سود خوبی به جیب زده‌اند، طراح پروژه‌هم به اندازه‌ی کافی تا قبل از آن روز از قبال این پروژه برای خود تبلیغات کرده و پروژه‌های دیگر گرفته و مهمتر از همه مدیر شهری هم تا آن روز به واسطه‌ی کلنگ زدن چنین پروژه‌ای به مقام دیگری ترفیع پیدا کرده است. بنابراین تنها چیزی که این پروژه نیست، خیالستان زندگی است. این پروژه خیالستان رانت ساخت‌وساز، خیالستان اتلاف منابع بیت المال و خیالستان سو مدیریت شهری است. ممکن است شما بگویید که این طرز فکر بدبینی این یادداشت نسبت به این پروژه و مدیریت شهری را نشان می‌دهد. "بالاخره مردم این محله‌ها از این پارک استفاده می‌کنند". اما من به شما ثابت می‌کنم که این طور نیست.خیالستان زندگی برای مردم محله ساخته نشده و آن‌ها نه نیازمند چنین پارکی هستند، نه از آن استفاده خواهند کرد. فقط شکنجه می‌شوند و بازیچه و بهانه رانت و فساد خواهند شد.در آذر ماه 1398 از لابراتوار نوآوری شهر آینده به واسطه‌ی دکتر شادی عزیزی خواسته شد تا پروپوزالی را (ظرف مدت 20 روز) برای بهبود وضعیت این منطقه آماده کند. نگارنده این یادداشت مدیریت تیم پژوهش میدانی 14 روزه را در محله‌های سبلان، لشگر، وحیدیه و نظام‌آباد را بر عهده داشته و از نزدیک در مورد مشکلات و نیاز‌های این مردم سوال کرده است.این مسابقه‌ی محدود (با حضور 5 تیم و بدون دعوت عمومی)، که بعدها حداقل برای شخص بنده مشخص شد نمایشی برای توجیه طرح از پیش انتخاب شده بود، تیم ما در لابراتوار نوآوری شهر آینده را بر آن داشت که قبل از پیچیدن نسخه‌هایی مانند "دوخت و دوز بافت‌ها" یا کشیدن درخت‌های عظیم خیالی، پای حرف مردم محله‌های حاشیه‌ی اتوبان امام علی (ع) بنشینیم و به سادگی از آن‌ها بپرسیم:مهمترین مشکل شما چیست؟چطور می‌شود وضع این محله را ارتقا داد؟چه چیزی نیاز دارید؟آیا پلی که دو طرف اتوبان را به هم وصل کنید نیاز دارید؟آیا پارک جدیدی نیاز دارید؟باور کنید ما همه‌ی این سوال‌ها را پرسیدیم و اتفاقا ما هم به دنبال پیدا کردن جواب‌های شبیه به پل یا فضای سبز گشتیم. اما پیدا نکردیم و البته پا فشاری هم نکردیم چون نفعی در این پافشاری برای ما وجود نداشت. بنابراین هرگز و حتی یک نفر از اهالی حرفی از کمبود فضای سبز و یا نیاز ارتباط بین دوطرف اتوبان به میان نیاورد. اگر باور نمی‌کنید می‌توانید به صدای مردم و متن پیاده شده مصاحبه آن‌ها با تیم پژوهش شهر آینده در این لینک گوش کنید. 22 مصاحبه با ساکنان محله‌های سبلان، تسلیهات، لشگر و وحیدیهاین مصاحبه‌ها فرازهایی داشت که ما را بر آن داشت تا به طور کلی ایجاد پل ارتباط بین دو طرف اتوبان و ایجاد فضای سبز را رها کنیم و روی حل مشکلات اساسی‌تر مردم محله تمرکز کنیم و یک طرح اولیه‌ی توسعه‌ی محله نوآورانه به مدیریت شهری ارایه دهیم که این یادداشت فرصت مناسبی برای تشریح آن نیست. در زیر قسمتی از فراز‌های تکان‌دهنده‌ی این مصاحبه‌ها را برایتان به اختصار نقل قول می‌کنم. - شما فکر میکنین که این اتوبان امام علی (ع) که کشیده شد نیاز باشه این دو تا محله به هم وصل بشن؟ تا از خدمات هم استفاده کنن؟ - خدمات نه اون طرف هست نه این طرف - تو خود محله پارک یا بیمارستان دارین؟+ یک پارک داره .پارک کوثر .میری میبینی همه بچه لات‌های سیگاری هستند .اصلا نمیشه بشینی. دوست نداری تو پارکش بری .من خودم شخصا مخالفم اینجا منطقه زندگی باشه - از لحاظ محیط مسکونی یا پارک اینها داره؟+من اصلا اینجا نمیرم. من نزدیک‌ترین پارک که میخوام برم میرم پارک فدک، باز محیطش خیلی بهتره، توی مدنی - همون پارک کوثر؟+ اره، پر اراذل - بعد شما اون سمت اتوبان . اتوبان اومده محله رو نصف کرده دیگه .شما اون سمت رفت و آمد داری؟ مساله‌ای پیش نیومده؟ از لحاظ رفت‌و‌امد مشکلی نیست؟ اتصاله برقراره؟+ بعله.. صد درصد محله مونه دیگه . اتصال چی یعنی؟ - بین اینور و اونور . مثلا اگر بخواین برین اونور می‌تونین راحت برین؟+ خب این پل هوایی [هست دیگه] مشکلی نداره .منتها حال از نظرهای دیگه [امنیت و خدمات و غیره .] که عرض کردم خدمتون . این مشکلات دیگه [هستند که] مشکل حادی شده برای مردم. - اتوبان امام علی و میگی؟چیه مشکلش ؟+ بغل اتوبان فضای سبز ایجاد کردن ،معتادها شب‌ها میان اونجا میخوابن - اینجا پلیس نیست جمع کنه؟+ چرا .بسیج هم داره که گشت میزنه. - چیزی هست که دوست داشتین تو محله بود ؟ یا اگه میخواستین برای محله کاری کنین چی کار میکردین ؟+ همه چی داره خداروشکر ،زمین فوتبال ،زمین تنیس،زمین والیبال ،برای والیبال و استخر اینجا 7 , 8 تا زمین هست. ولی از نظر مدارس سطحش پایینه - پارک داره این محله؟+ یه‌دونه داره که نمیزدن بهتر بود - چرا؟+ پر از خلاف [کار]. کلانتری هم داره ولی کاری نمیکنه. - اها کلانتری هم داره بغل پارک؟+ اره - کسایی که ساکن این سمت هستن از خدمات اون سمت استفاده میکنن ؟+ [مدرسه] ثبت نام نمیکنن چون میگن به منطقه ما نمیخوره .دوست خودم بچه شو برده نارمک نوشت - پس این سمتی‌ها از اون سمت استفاده نمیکنن + نه - از نظر فضای خدماتی [محله] چی [داره] ؟مدرسه ؟درمانگاه ؟+ مدرسه که زیاده ،پارک هست .چهار تا وسیله بازی گذاشتن ولی شما برین سر بزنین میبینی چه قدر مواد جا به جا میشه - شما اگه پنجشنبه جمعه بخواین جایی برین تو محله جایی هست ؟+ من یک بار بچه هامو بردم پارک پشیمون شدم هرکی اومد خلاف کار بود ادم میترسه . - معتاد چی؟معتاد زیاده ؟+ معتاد که زیاده تا دلت بخواد ،پارک تسلیحات بری خفتت میکنن - وقتی امنیت نداریم .پارسال تو همون پارک یه جوان کشته بودن انداخته بودن پشت دستشویی مست کرده بودن ،هیچ کس هم نفهمید ،اینقدر خون ازش رفت که جنازش رو صبح پیدا کردن، وقتی یه کانکس باشه یه سرباز باشه بی سیم بزنه میان به داد مردم میرسن .این خیلی مشکل بزرگیه+ . یه موقع هست توی محله یه چیزی هست، مثل این پله [پل عابر بین دو طرف اتوبان] میاد قضیه رو بدترش می‌کنه . + شما اگر این پل رو بردارید .+ خیلی بهتره .+ یعنی این معتادا جمع میشن رو پل آتیش درست کنن پنج شش نفر می‌شینن این معتادا آتیش روشن کردن و دارن مواد مصرف می‌کنن .و متاسفانه این‌ها فقط بخشی از حرفه‌های برآمده از بیست و چندی مصاحبه است .مردم محله سبلان،تسلیهات، لشگر و وحیدیه از پارک‌ها و فضاهای تفرجی موجود در محله هم استفاده نمی‌کنند! چون امنیت کافی برای آنها وجود ندارد. حاشیه سبز کنار اتوبان‌ها برایشان خوش‌ایند نیست چون از بساط کردن معتاد‌ها و مواد فروش‌ها و کارتن‌خواب‌های در عذاب هستند. خدمات شهری می‌خواهند، مدرسه‌ی خوب، سینما‌ی خوب، فروشگاه خوب! چه کسی و بر اساس چه پژوهشی به این نتیجه رسیده که آن‌هایی که هنوز 7 سال نمی‌شود که از شر ساخت و ساز غول آسای اتوبان امام علی (ع) خلاص شده‌اند را دوباره درگیر ساخت و ساز غول آسای دیگری کند؟ آیا اولویت نیاز این محله‌ها یک پارک خیال‌انگیز است؟ یا اولویت رانت ساخت‌وساز، پیمانکاران، معماران و شهرسازان این است که یک پارک غول پیکر که دردی از هیچ کس دوا نمی‌کند را طراحی و اجرا کنند؟تصویری از ساخت و ساز اتوبان امام علی (ع) (منبع: همشهری آنلاین)طرح سه بعدی از پروژه خیالستان زندگی (منبع ایرنا)پروژه‌ی خیالستان زندگی ساخته می‌شود. طراح آن سری در سر‌ها در می‌آورد. برای پیمان‌کاران کل و جز کار درست می‌کند. مدیریت شهری کلنگش را می‌زند. اما مشکل امنیت، کمبود خدمات مطلوب و مشکلات فرهنگی این خیالستان را به بیابانی پر از اراذل و اوباش که کنترلشان از ظرفیت نیرو‌های انتظامی خارج است ، تبدیل می‌کند.حالا شما بگویید این‌جا چه خیالستانی می‌شود. خیالستان زندگی یاخیالستان رانت ساخت‌و‌ساز، سو مدیریت و اتلاف منابع .
شعری از اخوان که امروز می‌خوانم . از تو چه پنهان عزیز دل! امروز که با همه بی حوصلگی رفتم برای قدم زدن معمول در بوستان زمستانی محل .که خلوت بود خاموش .تاریک بود و حتی دلم نخواست در کافه‌اش به نوشیدن چای بنشینم .این سروده یا نوحه‌ی استاد اخوان ثالث توی سرم هی دور می‌زد و دور میزد .دلم خواست تو هم بخوانی .حالا که انگاری گوگل هم نیست .سایت گنجور هم که اخوان ندارد . این شعر بود عزیزم:''نعش این شهید عزیزروی دست ما مانده ستروی دست ما، دل ماچون نگاه ناباوری . به جا مانده ستاین پیمبر، این سالاراین سپاه را سرداربا پیام‌هایش پاکبا نجابتش . قدسی سرودها برای ما خوانده ستما به این جهاد جاودان مقدس آمدیماو فریادمی‌زدهیچ شک نباید داشتروز خوبتر فرداستوبا ماستاماکنون دیری ستنعش این شهید عزیزروی دست ما چو حسرت دل مابرجاستوروزی این چنین بتر با ماستامروز .ما شکسته ما خسته .ای شما به جای ما پیروز!این شکست و پیروزی . به کامتان خوش باد!هر چه می‌خندیدهر چه می‌زنید، می‌بندیدهر چه می‌برید، می‌باریدخوش به کامتان! . امانعش این عزیز ما را هم به خاک بسپارید .''مهدی اخوان ثالث، نوحه، از این اوستا
تفاوت بیشعور با احمق! حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است ..یعنی: معمولا احمق‌ها آگاهانه دست به حماقت نمی‌زنندخیلی از آن‌ها حتی فکر می‌کنند که خردمند و دانا هستند نه احمق!احمق‌ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند ..بیشعور‌ها اما داستان شان با احمق‌ها فرق دارد.کسی که ساعت سه صبح بوق میزند بیشعور است.کسی که جلو تمام زنان مسیر می‌ایستد بیشعور است.کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می‌کند بیشعور است.کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می‌رود بیشعور است.این‌ها بیشعورند حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعوراحمق بودن درد ندارد،‌درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می‌آیداز خانه و مدرسه، از سرانه مطالعه، از خود شیفتگی، از بی وجدانی، از مرکز فرهنگ فاسدبیشعوری واگیر دارد، هم درد دارد و هم درمان .مشکل ما، احمق‌ها نیستندمشکل ما، هیچوقت احمق‌ها نبودندمشکل ما، بیشعور‌ها هستند.یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمیاره.شعور یعنی تشخیص کار خوب از بدشعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباهسواد یاد گرفتن فرمول و اطلاعات در علم و یا مبحث خاصی است!این شعور هست که راه استفاده درست و یا غلط از علم (سواد) رو به ما میگه!شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد یک انسان میبایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند! بیشعوری/ خاویر کرمنت
تشتت انفجار اخبار. هراس، تنهایی، ناامیدی و تماشای رویاهایی که تباه می‌شوند در این حجم حداقل به سن من قد نمی‌دهد. امروز فیلم ضرب و شتم دختر جوان را به دست یک ذی‌وجود دیدم و چنان خشم‌گین شدم که پناه بردم به صدای محمدرضا شجریان. قشری که سال‌هاست چنین خشونتی را علیه دیگران روا می‌دارد همان است که مقابل کرونا هم پوزخند می‌زند. واقعن بس است. این حجم قلدری دیگر محلی از اعراب ندارد. آن هم در شرایطی که نیاز به مهر، هم‌دلی و بودن بیش از هر چیزی احساس می‌شود باید شاهد چنین اتفاق‌هایی باشیم. شاهد سفرهای پنهانی، شاهد شوخی با اعصاب دیگران با سرفه‌های الکی. شاهد خبرسازی‌ها، شایعه‌پراکنی و گاه دیدن تصاویری که در آن خشونت‌های این چنینی دود از سر آدم بلند می‌کنند. "تشتت" و ایده‌یولوژی‌بازی‌هایی که در این روزها بی‌نهایت رنج‌آورند. اگر نویسنده‌ای بیاید کتابی تبلیغ کند دیگری مسخره‌اش می‌کند، اگر کسی از امید بگوید هست کسی که دست‌اش بیاندازد، اگر از لزوم خواندن تاریخ بگوییم یکی سر بلند می‌کند پس سهم کودکان کار چه؟ این یعنی تشتت. یعنی این‌که بخش مهمی از ما اهل واکنش هستیم تا کنش. مدام در حال یافتن توطیه هستیم. یکی به من پیام داده شما که رمان تالستوی معرفی می‌کنی داری به ناشر پول می‌رسانی! یعنی حماقت در این حد. این‌که هر کاری بکنی حتمن درش سودی وجود دارد که من و امثال من فریب‌اش را می‌خوریم . خجالت بکشید. با کمال میل از ادبیات، سینما، تیاتر و تاریخ خواهم نوشت و برای‌ام مهم نیست چه کسی سود می‌کند، که اصلن نوش جان‌اش اگر کسی با چاپ‌تالستوی ثروت‌مند شود که این پول از هر پولی حلال‌تر است.باید تمام‌قد مقابل هر نوع تحجری ایستاد. مقابل کسانی که آخرین خوانده‌هاشان به قرن ماضی می‌رسد و عمدتن در توییتر مشغول بالابردن دانش! خود هستند. اگر امروز این جامعه چنین دچار تشتت است یکی از دلایل غیر حکومتی‌اش همین "نخواندن" و حتا دست‌انداختن "خواندن" است. من خوش‌حال‌ام که این ویروس کثافت حداقل باعث شده عده‌ای به اجبار شروع کنند به خواندن. آن وقت خیلی اتفاق‌ها نمی‌افتد. آن وقت هر خبر و شایعه‌ای باورپذیر نمی‌شود و می‌توان با ذهن هوش‌مندتری مواجه بود. بله، ما دچار خفقانیم به کلام شجریان اما نفس هست و چون برآید مفرح ذات است. برای همین از گلوله‌باران خشونت که عادی‌شده‌ی این سال‌هاست باید گریخت و زرهی داشت از کلمات. و تامل. آرامش و تردید در هر واقعیتی که ناگهان در بوق می‌شود. باید تردید و شکی را که لازمه‌ی مواجه با هول جهان است یافت. فقط با خواندن و خواندن و خواندن. راه میان‌بری وجود ندارد.
بازی در زمین معاونت جواد درویشبرای پرونده مفصل این شماره از روزنامه دنبال یک گفت‌وگوی مفصل و باجزییات درباره دوره فعلی معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه بودیم. پارسال در شماره 841 روزنامه سراغ دکتر حسینی رفتیم و سعی کردیم صریح و مستقیم درباره ایده‌های دکتر حسینی و برخی حواشی پیش‌آمده در دوره مسیولیتش بپرسیم و بشنویم. امسال اما گفتیم سراغ یکی از دو مشاور دکتر در سمت معاون برویم و از دید او برخی مسایل را واکاوی کنیم. جواد درویش گزینه مناسب‌تری نسبت به مسعود طوسی به نظر می‌رسید، چون هم در دوره‌های قبل در معاونت حضور داشته و می‌تواند بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای هم انجام دهد و هم حواشی و حرف‌وحدیث‌های حول او اگر بگوییم بیشتر از خود دکتر نبود، کمتر هم نبود. گفت‌وگوی طولانی‌مان با درویش حدود سه ساعت طول کشید و نسخه کاملش را در سایت روزنامه برایتان آورده‌ایم. اینجا اما محدودیت صفحه دست‌مان را به تلخیص و گزینش کمی آلوده کرد. در این گفت‌وگو از درویش هم درباره ایده‌ها و نظرات خودش درباره نقش و عملکرد معاونت در دانشگاه پرسیدیم و هم درباره برخی حواشی و اتفاقات که این چند سال همراه همیشگی معاونت بود.به عنوان اولین سوال، از نظر شما وظایف معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه چیست؟مهم‌ترین وظیفه فراهم کردن فضا و موقعیتی مساعد و متعادل و عادلانه است که امکان فعالیت فرهنگی در آن وجود داشته باشد. موقعیتی که در آن آزادی و انگیزه برای فعالیت فرهنگی وجود دارد، عدالت وجود دارد، مثلا در بحث‌های اختصاص بودجه و ت مین مالی، البته قابلیت، اهمیت و فعالیت یک گروه و مجموعه در اختصاص بودجه باید در نظر گرفته شود و تقسیم یکسان به معنای عدالت نخواهد بود. دومین وظیفه پایش و بررسی و تحلیل است متصدی فرهنگ باید حواسش باشد کدام گروه و مجموعه ضعیف شده یا رو به افول رفته‌اند؟ یا کدام گروه ظرفیت لازم را دارد ولی آن ظرفیت به فعلیت نرسیده؟ متصدی فرهنگ باید مدام با گروه‌ها ارتباط نزدیک و دوستانه همراه با نگاه پدرانه داشته و حواسش به آنها جمع باشد مثلا اگر نشریه‌ای مثل "نقطه سرخط" یا دفتر مطالعات فرهنگی با ظرفیت‌های زیاد بوده، متصدی فرهنگ باید تلاش کند جایگزینی برای آن پیدا شود یا دوباره فعال شوند و ظرفیت‌شان بالفعل شود. سومین هم بی‌تفاوت نبودن نسبت به فضای عمومی دانشگاه است. دو مورد قبلی مربوط به فعالین فرهنگی و گروه‌های فعال است ولی مورد سوم مربوط به همه خانواده دانشگاه. تخمین من می‌گوید حداکثر ده درصد دانشجوها در بین فعالین فرهنگی حضور دارند، حتی با احتساب آنهایی که در برنامه‌های فرهنگی و دانشجویی شرکت می‌کنند و مخاطب برنامه هستند. اما حدود 90 درصد از دانشجوها با فضای فرهنگی معمول دانشگاه بیگانه هستند. متصدی فرهنگ نباید فقط مشغول فعالین فرهنگی شود و سایر دانشجوها را رها کند، چون حداقلش این است که بودجه فرهنگی دانشگاه مختص فعالین فرهنگی نیست و به همه دانشجوها اختصاص دارد و متصدی فرهنگ در قبال آنها مسیول است.شما دهه هشتاد دانشجو بودید و مدیریت فرهنگی را از نظر یک دانشجو تجربه کرده‌اید و در دهه نود هم در کنار دو معاون فرهنگی مسیولیت اجرایی داشته‌اید در ساختار معاونت فرهنگی. به هر حال در ساختار اداری دانشگاه معاونت از مدیریت بالاتر است و هروقت بحثی مثل ادغام پیش می‌آید، مخالفان ش ن فرهنگ را در حد یک معاونت در ساختار دانشگاه می‌دانند. به نظر شما در این ده سال واقعا تغییر از سطح مدیریت به معاونت رخ داده یا صرفا یک کرسی در هییت‌رییسه نصیب فرهنگ دانشگاه شده است؟از نظر ساختار مدیریتی دانشگاه معاونت بهتر از مدیریت است، یعنی از نظر من یک رییس دانشگاه عاقل فرهنگ را تبدیل به معاونت می‌کند، چرا که با وجود کم‌ترین سهم در بودجه و مدیریت دانشگاه، پردردسرترین آنهاست و بیشترین هجمه‌ها و فشارها به رییس دانشگاه از همین ناحیه است. حواشی یک اردو یا یک برنامه سالنی یا یک تجمع خیلی بیشتر از مسایل آموزشی و صنفی برای مدیر دانشگاه هزینه به دنبال دارد. بنابراین یک رییس عاقل با تفویض اختیار به معاون فرهنگی، به نوعی یک ضربه‌گیر برای خودش مهیا می‌کند. در فضای آموزش و پژوهش و مسایل صنفی سلسلسه‌مراتب مشخص وجود دارد و کارها روی روال پیگیری می‌شود ولی در زمینه مسایل فرهنگی، خیلی فشارها به صورت مستقیم به رییس دانشگاه وارد می‌شود. از نظر فضای دانشجویی هم معاونت بهتر از مدیریت به نظر می‌رسد و نفع بیشتری برای فعالین دانشجویی دارد، چرا که از نظر من مهم‌ترین نقش متصدی فرهنگ در دانشگاه حفظ و حراست از فضای مطلوب برای فعالیت فرهنگی در دانشگاه و ایجاد زمینه مناسب برای فعالیت مجموعه‌های دانشجویی فعال در زمینه فرهنگ است حراست از آزادی‌های فردی و اجتماعی، مقاومت در برابر فشارهای داخلی و بیرونی در مقابل آزادی‌های مشروع و . بخشی از این وظیفه جنبه ت مین مالی دارد و بخشی هم به اقتدار و وجاهت متصدی فرهنگ برمی‌گردد که حرفش برو باشد. اگر فضا مساعد و متعادل باشد، خود دانشجوها بهترین افرادی‌اند که می‌توانند کار فرهنگی کنند و فضای فرهنگ دانشگاه را زنده و پویا نگه دارند. اگر متصدی فرهنگ دانشگاه خودش مدیری ذیل یک معاون دیگر باشد، این نقش تضعیف و به ضرر فعالین فرهنگی و دانشجویی تمام می‌شود. حضور در هییت‌رییسه دانشگاه به اقتدار و وجاهت متصدی فرهنگ دانشگاه کمک شایانی می‌کند.این اقتدار که شما به آن اشاره کردید، به خود شخص بیشتر وابسته نیست تا جایگاهی که دارد؟به موارد مختلفی بستگی دارد مثلا فضای کلی فرهنگی کشور هم موثر است. خود فرد هم اگر محافظه‌کار بوده و اهل ریسک نباشد، نمی‌تواند از فضای فرهنگی دانشگاه حفظ و حراست کند. اگر حفظ صندلی برای شخص مهم‌تر باشد، خودش را سپر بلا نمی‌کند و وارد درگیری‌ها نمی‌شود. اما حتی یک شخص قوی هم تا وقتی در هییت‌رییسه دانشگاه حضور نداشته باشد و نتواند برنامه یا طرحی را به هییت‌رییسه ببرد و تصویب کند و نتواند بدون واسطه با رییس دانشگاه در ارتباط باشد، آن قدرت لازم برای حفظ و حراست از فضای فرهنگی دانشگاه را ندارد. همچنین وقتی فرهنگ ذیل معاونت دانشجویی تعریف شود، معمولا معاون دانشجویی آدم فرهنگی نیست و بیشتر دغدغه‌های اجرایی دارد و حوصله ورود به بحث‌ها و دردسرها و درگیری‌های مربوط به حوزه فرهنگ را ندارد و از این نظر وجود معاونت فرهنگی مهم است.از نظر شما در این ده سال که فرهنگ در ساختار دانشگاه جایگاه معاونت پیدا کرده، این دو مزیتی که شما گفتید، حاصل شده؟ یعنی تفاوتی بین دهه هشتاد و دهه نود از این دو منظر دیده می‌شود؟بین دهه هشتاد و دهه نود فقط این عامل تغییر پیدا نکرده، هم مدیریت به معاونت ارتقا یافته، هم شخصیت‌های متصدی فرهنگ عوض شده‌اند و هم فضای فرهنگی کشور تحولاتی به خودش دیده است و خیلی راحت نمی‌توان قضاوت کرد. در مجموع به نظرم برای یک متصدی فرهنگ که بخواهد از فعالیت فرهنگی و دانشجویی دفاع کند و یک فضای مساعد و عادلانه را برای فعالیت فرهنگی فراهم کند، شرایط الآن بهتر از ده سال پیش است.تبدیل مدیریت به معاونت باعث شده که فرهنگ و برنامه‌های فرهنگی در چشم‌انداز و برنامه‌ریزی کلان دانشگاه دیده شود و اهمیت پیدا کند؟در دوره اخیر به صورت پررنگ و چشم‌گیری فرهنگ در برنامه‌ها و سیاست‌های دانشگاه نقش داشت و مدیریت برنامه‌ریزی و راهبردی دانشگاه جلسات متعددی با معاونت فرهنگی برگزار می‌کرد، برنامه می‌خواست و برنامه‌ها را به معیارهای کمی تبدیل می‌کرد تا قابل سنجش و ارزیابی باشد و برای سند چشم‌انداز دانشگاه هم از معاونت فرهنگی برنامه خواستند. در جلسه هییت‌امنای دانشگاه هم در سال‌های اخیر فرهنگ و معاونت فرهنگی جایگاه داشته و در گزارش‌ها و برنامه‌ها به آن اشاره شده است. البته حساسیت دکتر حسینی هم در این زمینه موثر بوده است. در عمل هم ت ثیر این برنامه‌ها و دغدغه‌های فرهنگی دیده می‌شود مثلا کمیته ترافیک از دل همین دغدغه‌های فرهنگی بیرون آمد و به خلوت‌تر شدن دانشگاه از خودروهای شخصی منجر شد.در ساختار معاونت فرهنگی اجتماعی، یک معاون فرهنگی وجود دارد و یک مدیر فرهنگی و یک مدیر اجتماعی. به نظرتان این ساختار برای فرهنگ دانشگاه ساختار مناسبی‌ست و می‌تواند معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه را به اهدافش برساند؟ البته در این ده سال خیلی اوقات این ساختار دقیقا اجرا نشده و دو مدیر در بدنه معاونت فعالیت نداشته‌اند.به نظرم اگر این ساختار مضر نباشد، فایده‌ای هم ندارد، چون فرهنگ پدیده‌ای سیال است و ساختارمند کردن به آن ضربه می‌زند. ساختارزدگی در فرهنگ یک آسیب است و همین آسیب را در نهادهای بزرگ فرهنگی کشور مثل سازمان تبلیغات و صداوسیما می‌توانیم ببینیم که چارت‌های بزرگ و غول‌پیکر این نهادها نه تنها کمک نکرده که بیشتر ضربه زده است. ساختار در نهادهای فرهنگی معمولا دست‌وپاگیر است و خروجی‌های مفید و کاربردی هم ربطی به ساختار نداشته و از جای دیگر آمده است. این ساختارها بعضا بر اهداف و خروجی‌ها تحمیل شده و چابکی مجموعه را از بین می‌برد، در حالی که با توجه به سیالیت فرهنگ چابکی لازمه این فضاست.شما مهم‌ترین وظیفه معاونت را حفظ و حراست از فعالیت‌های دانشجویی و فرهنگی و فراهم کردن زمینه مساعد و عادلانه فعالیت برای دانشجوها عنوان کردید. برای انجام این وظیفه ساختار پیشنهادی شما چیست؟این کار به نظر شما چه نیازی به چارت ابلاغی از وزارت علوم دارد که حتما یک معاون و دو مدیر و یک‌سری کارمند در آن وجود داشته باشند؟ تجربه من در معاونت می‌گوید دشوارترین معضل تعریف کار برای این کارمندان است، چون کارهای مرتبط با هر حوزه مثل کانون‌های فرهنگی، انجمن‌های علمی، نشریات و تشکل‌های اسلامی در بازه‌های مختلف زمانی متفاوت است و خیلی ساختار نمی‌پذیرد و ممکن است یک کارمند در یک ماه کاری نداشته باشد و کارمند دیگر در همان ماه با حجم انبوهی از کارها و وظایف مواجه شود. چارت رسمی معمولا اجازه نمی‌دهد که بتوان برنامه‌های جدید تعریف کرد و به سمت همان روند خشک و غیرقابل انعطاف سوق می‌دهد، در حالی که فضای فرهنگی چابکی نیاز دارد.اینکه دکتر حسینی به جای دو مدیر، از شما و آقای طوسی به عنوان مشاور استفاده کرد، از نظر شما در راستای همین چابکی بود؟ و آن را اقدامی مثبت ارزیابی می‌کنید؟از نظر چابکی بله ولی این انتخاب و سلیقه دکتر حسینی بود و تا حدی هم به او تحمیل شد. منظور من از چابکی هم لزوما همین کاری نیست که دکتر حسینی انجام داد یا مجبور به انجامش شد. منظور من از چابکی این است که حتما نباید زیر بار چارت مصوب وزارت علوم رفت و لزومی به تبعیت نعل‌به‌نعل از آن نیست چارتی که همه دانشگاه‌ها را یک‌سان می‌بیند و به تفاوت‌های بین آنها توجهی ندارد مثلا دانشگاه تهران با چندین برابر جمعیت و فضای وسیع‌تر و دیگر تفاوت‌ها لازم نیست چارتی مثل شریف داشته باشد. ضعف و قوت فضای فرهنگی دانشگاه هم ربطی به چارت اداری معاونت ندارد. موفقیت یا عدم موفقیت دوره چهارساله دکتر حسینی هم مت ثر از نبود مدیر و حضور مشاور نبوده است.مشکلاتی که برای کمیته ناظر بر نشریات دانشجویی پیش آمد که بخشی از آن به نبود مدیر فرهنگی برمی‌گشت، بدون تبعیت از چارت ابلاغی وزارت علوم قابل حل بود؟به نظر من این مسایل قابل حل بود و بیشتر خود دانشگاه نخواست تا معاونت فرهنگی و دکتر حسینی.گفتید استفاده از مشاور به جای مدیر به دکتر حسینی تحمیل شد. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟اصلا برای یک مجموعه زیبا نیست که دو مشاور در آن کارهای مدیریتی را انجام دهند عملا نقش مشاوران دکتر حسینی در معاونت فرهنگی همان نقش مدیر فرهنگی و مدیر اجتماعی بود. دانشگاه قانون نانوشته‌ای دارد که بعضی جاها اعمال و بعضی جاها نادیده گرفته می‌شود اینکه مدیران دانشگاه باید هییت علمی باشند. اعمال این قانون نانوشته بیشتر سلیقه‌ای‌ست و درمورد معاونت فرهنگی دانشگاه نخواست زیر بار مدیران غیر هییت علمی برود.وقتی دکتر حسینی در سال 95 به معاونت فرهنگی آمدند، بعد از دکتر نصر دومین متصدی فرهنگ دانشگاه بود که خاستگاه علوم انسانی و فلسفه داشت، در حالی که سایرمتصدیان فرهنگ پیش‌زمینه مهندسی و فنی داشتند. به نظر می‌رسد ت ثیرات این خاستگاه را هم در این دوره چهارساله دیدیم ولی شاید پیش‌بینی‌ها و تا حدودی خوش‌بینی‌ها فراتر از این بود. به نظر شما دانشگاه بعد از دکتر حسینی دوباره فرهنگ را به دست فردی نزدیک به فضای علوم انسانی می‌سپارد یا دوباره به روند قبلی برمی‌گردد؟هر سه موردی که در وظایف متصدی فرهنگ ذکر کردم، نیاز به فکر و بینش و ایدیولوژی دارد اینکه امر فرهنگی را چه‌طور می‌بینیم، نیاز به حساسیت و دغدغه دارد. اینها در شخصی که تمام عمرش در فضای مهندسی بوده، پیدا نمی‌شود. برایش ملموس نیست که آزادی در فعالیت فرهنگی چه‌قدر اهمیت دارد؟ عدالت در تخصیص منابع و مجوزها اهمیتش چیست؟ ایستادگی برای حفظ و حراست از فضای فرهنگی دانشگاه تا چه حد لازم است؟ از این آدم نمی‌توان انتظار هم داشت، چرا که در باورها و نظام ارزشی او این محاسبات نبوده است. همان‌طور که کسی که کار پژوهشی نکرده و ایده پژوهشی ندارد، مناسب معاونت پژوهشی دانشگاه نیست. علوم انسانی خواندن هم ملاک نیست، آدمی باید باشد که در حیطه مسایل فرهنگی و اجتماعی مسیله دارد، فکر دارد، حساسیت دارد، مطالعه هم شرط لازم آن است.تفاوت بین حالتی که متصدی فرهنگ خاستگاه علوم انسانی داشته باشد یا خاستگاه فنی و مهندسی، در این دوره واقعا دیده شد؟به نظر من بله، هرچند نمی‌گویم در حد ایده‌آل بوده و نواقصی وجود داشته ولی اگر دکتر حسینی کسی نبود که در فرهنگ فکر و مسیله و دغدغه داشت، دلیلی نداشت که روی خیلی از موضوعات ایستادگی کند و به نوعی آینده خودش را از بین ببرد. فکر و دغدغه و مسیله در تصمیم‌گیری‌ها هم خودش را نشان می‌دهد و فکر پشت تصمیم در مسایل فرهنگی اهمیت زیادی دارد. من در داخل مجموعه بودم و ممکن است سوگیری داشته باشم ولی از نظر خودم فضای علوم انسانی و فرهنگی دکتر حسینی ت ثیر مثبتی در اتفاقات و روندها داشته است.کسی که در فضای فرهنگی دغدغه و فکر دارد، احتمالا رفتار فعالانه‌تری در معاونت فرهنگی پیش خواهد گرفت و از حالت منفعلانه‌ای که فقط به برنامه‌ها مجوز بدهد و بودجه‌ای بین گروه‌ها تقسیم کند، دور خواهد شد. این رفتار فعالانه طبعیتا حواشی و حرف‌وحدیث‌هایی نیز به دنبال دارد و البته نتایج مثبتی که شما ذکر کردید. به نظرتان یک رییس دانشگاه کدام را ترجیح می‌دهد؟ آرامش ظاهری یک معاونت منفعل برایش خوشایندتر نیست؟ وقتی طرح و برنامه جدید هست، حاشیه هم کنارش پیش نمی‌آید؟اگرچه یک مدیر محافظه‌کار فضای آرام و بدون حاشیه را ترجیح می‌دهد ولی در مقابل وقتی فضا پویا شود و فعالیت‌ها افزایش پیدا کند، آن مدیر خودش هم دیده می‌شود ولو اینکه ضربه پذیرتر شود مثلا در جشنواره اقوام رییس سازمان میراث فرهنگی و معاون رییس‌جمهور به دانشگاه می‌آیند و با رییس دانشگاه دیدار می‌کنند. بخشی از فعالیت‌ها حواشی و دردسر دارد ولی بیشتر فعالیت‌ها اتفاقا به فعال‌تر دیده شدن دانشگاه در رسانه‌ها و در بین مسیولین بالاتر کمک می‌کند و به جان خریدن دردسرها را برای مدیران دانشگاه توجیه می‌کند. احساس رضایت دانشجوها از دانشگاه هم تا حدی به فعالیت‌های فرهنگی برمی‌گردد و برای مدیریت دانشگاه این حس رضایت اهمیت دارد.شما دومین وظیفه معاونت فرهنگی را پایش و بررسی فعالیت‌ها و گروه‌های فرهنگی ذکر کردید مثلا نشریه‌ای مثل "داد" با دغدغه تعدادی از دانشجوها در دانشگاه شکل می‌گیرد و ممکن است چندسال بعد با رفتن فعالین فعلی‌اش، نشریه هم رو به افول بگذارد. شبیه گروه‌های ریشه‌دار نیست که فعالیت‌اش پایدارتر باشد. از نظر شما معاونت فرهنگی نسبت به حیات و ادامه فعالیت چنین نشریه‌ای وظیفه دارد؟ مثلا لازم است این دغدغه را بین فعالین دانشجویی تزریق کند؟صددرصد، این پایش منفعلانه نیست متصدی فرهنگ باید ببینید چه گروه‌هایی ظرفیت ایجاد دارند و ایجاد نشده‌اند، چه گروه‌هایی ضعیف شده‌اند و نیاز به تقویت دارند. اتفاقا مورد داد مثال خوبی‌ست برای اینکه چرا یک آدم با فضای علوم انسانی باید متصدی فرهنگ باشد. نشریه داد قطعا دردسرش برای معاونت بیش از نفعش است. یک آدم با فضای علوم انسانی پای داد می‌ایستد، چون باید به جاهای مختلف از داخل و بیرون دانشگاه پاسخ‌گو باشد ولی نفعش صرفا این بوده که یک نشریه باکیفیت به شریف اضافه شده. معاونت کمک قابل‌توجهی به داد کرد، چون دید ظرفیت فکری و اجرایی خوبی در بین بچه‌های آن وجود دارد. باقی ماندن چنین فعالیتی قطعا وظیفه متصدیان فرهنگ دانشگاه است و راه‌حل هم دارد. به عنوان مثال راه‌حل خود من اختصاص فضای فیزیکی به این‌طور فعالیت‌هاست. یکی از مواردی‌ست که به پایداری فعالیت یک مجموعه کمک می‌کند و شانس حیات آن را افزایش می‌دهد. همین که دفتر مطالعات فرهنگی از بین نرفته، تا حدی به‌خاطر اتاقی بوده که در اختیار داشتند. فضای فیزیکی هم فعالین یک گروه را دور هم جمع می‌کند و هم به جذب باقی دانشجوها به آن گروه کمک می‌کند و هم چیزهای ملموسی (شامل کتاب و تجهیزات) برای نسل‌های بعدی باقی می‌گذارد.با توجه به محدودیت فضاهای در اختیار معاونت می‌توان با همه گروه‌ها یکسان برخورد کرد؟نمی‌توان یکسان برخورد کرد ولی یکی از مواردی که در حفظ و حراست از فضای فعالیت فرهنگی اهمیت دارد، قدرت بالای چانه‌زنی معاون فرهنگی برای جذب منابع و امکانات است. در این چندسال یکی از نقاط قوت دانشگاه اضافه شدن ساختمان‌های جدید به پردیس اصلی بوده ولی سهم معاونت فرهنگی تا الآن صفر بوده و فقط قول‌هایی داده شده است. مدیریت به معاونت تبدیل شده، گروه‌ها و تشکل‌ها و نشریات جدید اضافه شده‌اند ولی به ساختار فیزیکی فرهنگ دانشگاه چیزی افزوده نشده است. یکی از جنبه‌های حمایت از فعالیت‌های فرهنگی همین اختصاص فضای فیزیکی به آنهاست. در واقع در حالت ایده‌آل از نظر من هرکس می‌خواهد فعالیت فرهنگی کند، باید جایی در اختیارش باشد مثلا می‌توان برای فعالیت‌های تازه‌شکل‌گرفته و نوپا، فضاهای اشتراکی در نظر گرفت ولی برای گروه‌های بزرگ‌تر و قدیمی‌تر حتما باید فضای اختصاصی فراهم کرد.نظرتان درباره ساختمان جدید آموزش چیست که تشکل‌ها در آن جایی ندارند؟ معاونت فرهنگی موافق این تصمیم بود؟ و اگر نبود چرا نتوانست جلوی آن را بگیرد؟معاونت مخالف این تصمیم بود ولی نظر دانشگاه این بود که یک فضای محض آموزشی در ساختمان جدید فراهم شود. در واقع آموزش از اول که تشکل‌ها پایشان به ساختمان ابن‌سینا باز شد، با این قضیه مشکل داشت و همیشه دنبال این بود که تشکل‌ها را از آنجا بیرون کند مثلا یک‌زمان گفتند کف ابن‌سینا باید خالی باشد و فعالیت تشکل‌ها به اتاق‌هایشان محدود شود یا اتاق شورای صنفی در ابن‌سینا را ازشان گرفتند، انجمن اسلامی هم یک اتاق دیگر داشت که از انجمن گرفته شد. این چالش همیشگی آموزش با تشکل‌ها بوده و چون زورش از معاونت فرهنگی بیشتر است، توانستند نظرشان را به کرسی بنشانند. البته این موضوع هم روی تشکل‌ها و هم روی دانشگاه ت ثیر منفی خواهد داشت.یکی از انتقادها به معاونت فرهنگی در دوره اخیر این است که به جای ریل‌گذاری و سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی خودش وارد میدان شده و یک‌سری برنامه‌های بزرگ در سطح دانشگاه برگزار کرده مثل جشنواره اقوام، شریف زیبای من و یا حتی همین وبینارهایی که در دوران کرونا اجرا شد و البته بخش قابل‌توجهی از فضای عمومی دانشگاه را دربرگرفت. نظر شما چیست؟ این انتقاد را وارد می‌دانید؟اینکه گفته می‌شود وظیفه معاونت سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری فرهنگی‌ست، به نظر من میزان مداخله و مزاحمت بیشتری در فضای فرهنگی دانشگاه دارد تا اینکه معاونت برود و جاهایی از این فضا که فعالیتی نیست، برنامه‌ای اجرا کند. من موافق سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری فرهنگی برای دانشگاه هستم، البته نه سیاست‌گذاری به معنای تعیین خط مشی برای گروه‌ها و مداخله در برنامه‌های دانشجویی، ولی این بخش محدودی از مسیولیت‌های معاونت فرهنگی‌ست. کسانی هم که معمولا از سیاست‌گذاری حرف می‌زنند، آخر حرف‌شان این است که شما کاری انجام ندهید! اگر سیاست‌گذاری به معنای مداخله در فعالیت گروه‌هاست، به نظر من نسبت به ورود به اجرا و تصدی‌گری فعالیت‌ها، ت ثیر منفی بیشتری دارد. از سوی دیگر اگر ورود به اجرا به معنای محدود شدن بودجه و فضای فعالیت گروه‌ها و نیز موازی‌کاری با آنها باشد، کار درستی نیست ولی اگر فعالیت معاونت به این شکل نباشد و همچنین گروه‌های دانشجویی برای فضای عمومی دانشگاه برنامه‌ای نداشته باشند، معاونت وظیفه دارد برای فضای عمومی دانشگاه طرح‌هایی بریزد و قاطبه دانشجویان و حتی استادان و کارکنان و والدین را مخاطب برنامه‌هایی قرار بدهد. به‌طور کلی معاونتی که به اسم سیاست‌گذاری بخواهد در کار گروه‌ها مداخله کند، نسبت به معاونتی که خودش وارد فاز اجرا شود، خطرناک‌تر است.بنابراین شما عقیده دارید معاونت در این دوره در مناطقی از فضای فرهنگی دانشگاه فعالیت کرده که خالی بوده و گروه‌ها نسبت به آن بی‌تفاوت بوده‌اند؟بله، منظورم از خالی بودن آن منطقه از نظر ضرورت انجام کار و وجود مخاطب و در عین حال نبود فعالیت است مثلا جشنواره اقوام نیازش در دانشگاه احساس می‌شد و اگر گروهی وجود داشت که پای کار آن بیاید، معاونت ورود نمی‌کرد و آن گروه نسبت به معاونت اولویت داشت.در حالتی که گروه‌ها چنین برنامه‌های بزرگی را برگزار کنند، پایداری برنامه‌ها بیشتر نیست؟ چون رویکرد معاونت با تغییر افراد ممکن است عوض شود.بله، همین‌طور است و گروه دانشجویی برای برگزاری چنین برنامه‌ای اولویت دارد. البته شاید بعضا ظرفیت یا دغدغه لازم در گروه دانشجویی وجود نداشته و یا دعوت مناسبی از طرف معاونت صورت نگرفته مثلا شاید جشنواره اقوام را کانون ایران‌گردی می‌توانست برگزار کند اما در این مورد خاص علاوه بر فقدان ظرفیت کافی در گروه، قانون منع اردوهای مختلط هم باعث افول فعالیت این گروه شد، چون اصل کار این گروه اردو بود و با تعداد کم نمی‌شد اردوی مجزا برای پسرها و دخترها برگزار کرد.اقدامی از سوی معاونت در این دوره برای جلوگیری از ضربه زدن قانون منع اردوهای مختلط به گروه‌های دانشجویی انجام شد؟ امکانش وجود داشت؟تا جایی که امکانش بود معاونت سعی کرد لطمه‌ای به برنامه‌های گروه‌ها نخورد مثلا اردوهای بزرگ دانشگاه مثل اردوی پابوس یا اردو جنوب یا اردوی ورودی‌ها هم شامل این قانون می‌شد ولی الآن هم برگزار می‌شوند. البته این قانون در دوره‌های قبلی هم وجود داشت ولی سخت‌گیری خاصی برای آن اعمال نمی‌شد و حضور یک استاد و یا حتی بعضا یک دستیار آموزشی برای صدور مجوز اردو کافی بود ولی در این دوره سخت‌گیری نهادهای بالادستی بیشتر شد و عملا امکان برگزاری خیلی از اردوها از بین رفت.در برنامه‌هایی مثل اردوی ورودی‌ها در این چندسال بحث دانشجویی بودن کار و یا تصدی‌گری معاونت مطرح است. ایده‌آل یک کار دانشجویی از نظر شما چیست؟ دانشجوها از صفر تا صد را خودشان جلو ببرند یا سیاست‌ها و تصمیم‌های کلی را دانشگاه بگیرد و دانشجوها اجرا کنند؟ از طرف دیگر هم معاونت می‌گوید من به دانشجوهایی میدان دادم که در گروه‌های دانشجویی فعال نبودند ولی ظرفیت این کار را دارند، اما گروه‌ها به این رویه انتقاد دارند. نظر شما چیست؟اصل ایده برخی برنامه‌ها که معاونت احساس کرده جای خالی آنها در دانشگاه حس می‌شود، از خود معاونت بیرون آمده و با توجه به بینش و نگاه معاونت به فرهنگ طرح‌ریزی شده و موتور محرک اصلی آن معاونت بوده و نه دانشجوها، یعنی در مرحله ایده و طرح‌ریزی کار دانشجویی نبوده اما در برخی برنامه‌ها مرحله اجرا کاملا به دانشجوها سپرده شده مثل زیباکنار 2 که کاملا در اختیار دانشجوها بود و حتی موضوع کارگروه‌ها را هم خود دانشجوها انتخاب کردند. اما در برخی برنامه‌ها رنگ دانشجویی کمتر شده است. من حالت بینابین را نمی‌پسندم، یعنی یا برنامه متعلق به معاونت و دانشگاه است و معاونت مجری آن که در اینجا ممکن است کارمندان دانشگاه و یا دانشجوهایی که خودشان علاقه دارند، بیایند و کار را جلو ببرند و از قدیم هم این‌دست از دانشجوها بوده‌اند و یا برنامه دانشجویی‌ست که باید صفر تا صدش به دانشجوها سپرده شود و بین این دو حالت وضعیت مناسبی نیست. اشکالی هم ندارد که معاونت بگوید این برنامه متعلق به من است و اجرایش هم با من، چون اصلا وظیفه معاونت بی‌تفاوت نبودن نسبت به فضای عمومی دانشگاه و طرح‌ریزی برای آن است.پرچالش‌ترین برنامه در بین این برنامه‌ها اردوی ورودی‌هاست که از یک طرف دانشگاه این برنامه را برنامه رسمی خودش می‌داند و از سوی دیگر سابقه اجرای آن به برخی گروه‌های دانشجویی برمی‌گردد. نظر شما به صورت خاص درباره اردوی ورودی‌ها چیست؟معضل اردوی ورودی‌ها مربوط به ناتوانی مدیران دانشگاه در تصمیم‌گیری درباره آن است و باعث درگیری بین دانشجوها و معاونت و . می‌شود. دانشگاه‌ها در همه دنیا یک برنامه استقبال از ورودی‌ها دارند و وظیفه دانشگاه است. در ایران هم این برنامه وجود دارد ولی من دانشگاهی را سراغ ندارم که 900 نفر دانشجو را برای آشنایی با دانشگاه، به اردوی مشهد ببرد! حتی دانشگاه امام صادق (ع) با آن جو مذهبی یا اردوی آبعلی می‌برد یا داخل دانشگاه برنامه دارد. در دانشگاه ما یک گروهی در زمانی که جو مذهبی دانشگاه بیشتر بوده تصمیم گرفته که این برنامه را در قالب اردوی مشهد برگزار کند و الآن این معضل دانشگاه شده و دانشگاه نمی‌تواند آن را تغییر دهد و در واگذاری مسیولیت اجرای آن هم با چالش مواجه است. دانشگاه وظیفه دارد این برنامه را برگزار کند ولی چون در توانش نیست که آن را در قالب اردوی مشهد تدارک ببیند، می‌خواهد به دانشجوها بسپارد و اینجا دعوا شکل می‌گیرد که کدام گروه صلاحیت این کار را دارد. در اجرا هم درمورد هزینه‌ها و یا مسایلی پیش‌آمده، دانشگاه به جای اینکه خودش پاسخ‌گو باشد، گروه دانشجویی برگزارکننده را متهم می‌کند. پیشنهاد من این است که مرگ یک‌بار و شیون هم یک‌بار، دانشگاه اردو را تعطیل کند و بخش‌های آشنایی با دانشگاه و خو گرفتن ورودی‌های جدید با محیط دانشگاه را خود دانشگاه برگزار کند، به‌وسیله کارمندان و کارشناسانی که دانشگاه خودش به آنها حقوق می‌دهد.شما دوره‌های مختلف معاونت فرهنگی را چه‌طور می‌بینید و تقسیم‌بندی می‌کنید؟ شاید بتوان گفت دوره دکتر دهقانی دوره اجرایی بوده و مجوز و بودجه به گروه‌ها داده می‌شده و بیشتر یک مدیریت داشتیم تا معاونت، دوره دکتر ملکی یک دوره احتیاط و محافظه‌کاری به شمار می‌رفت، دوره دکتر سعادت هم خیلی کوتاه بود و تنش‌هایی بین دکتر و برخی گروه‌های کم‌تر مذهبی شکل گرفت. در دوره دکتر حسینی برنامه‌های بزرگی برگزار شده و حواشی هم در کنار این برنامه‌ها ایجاد شده است. شما چه‌طور می‌بینید؟برایند مدیریت دکتر دهقانی برای فعالین فرهنگی دانشگاه درخشان‌ترین دوره را شاید رقم زد. در آن دوره مسیول بسیج دانشگاه پیشنهاد برگزاری همایش " 23 سال رهبر" را ارایه کرد و معاونت آن همایش را برگزار کرد، از سوی دیگر مثلا احسان خواجه‌امیری در جشن کانون یاریگران در سالن جباری کنسرت داشت، با سیستم صوت و نورپردازی عجیب‌وغریب و اتفاقاتی که در سالن رخ داد ولی حواشی بعد از آن اصلا در حد اتفاقات داخل سالن نبود، چرا که خیلی از قسمت‌های برنامه خارج از عرف بود. همچنین گروه‌های موسیقی پاپ و راک از بیرون دانشگاه می‌آمدند و کنسرت اجرا می‌کردند، در حالی که الآن به موسیقی سنتی خود گروه موسیقی هم به سختی مجوز داده می‌شود. یا اردوهای مختلط به راحتی و حتی با حضور یک دستیار آموزشی برگزار می‌شد، انجمن اسلامی هم در آن دوره بازگشایی شد و در کل برای فعالین دانشجویی درخشان‌ترین دوره بود. دکتر دهقانی شخصیت بادل‌وجریتی بود، هرچند حمله‌ها هم علیه معاونت کمتر بود، همچنین دکتر دهقانی جسارت پول خرج کردن داشت و راحت به بچه‌ها پول می‌داد و چون با برخی نهادها و اشخاص هم‌سوتر بود، راحت‌تر می‌توانست بودجه و منابع جذب کند و در اختیار دانشجوها قرار دهد. دکتر دهقانی نگاه‌های بسته نداشت و آزاداندیش بود و سعی می‌کرد از آزادی بچه‌ها دفاع کند. در دوره دکتر ملکی من فعالیت کمی داشتم و اطلاعاتم کمتر است و نمی‌توانم قضاوتی کنم، هرچند دکتر ملکی را از زمان حضورم به عنوان نماینده دانشجویی در کمیته ناظر بر نشریات می‌شناختم که دکتر هم نماینده استادان در آن کمیته بود و من او را آدمی اهل تفکر و اندیشه و فرهیخته و با اخلاق خوب و مثبت برآورد می‌کردم. دوره دکتر سعادت هم دوره کوتاهی بود و نمی‌شود زیاد قضاوت کرد. دوره دکتر حسینی دوره خاصی بود، چون در فضای فرهنگی دانشگاه عوامل زیادی موثرند و یکی از آنها دولت مستقر و البته فعالیت و توانمندی و قوای نیروهایی‌ست که به لحاظ فکری مخالف شما هستند. این عوامل را باید در قضاوت در نظر گرفت. در دوره دکتر دهقانی، دولت مستقر و ریاست دانشگاه و فضای فکری و سیاسی دکتر که با گروه‌های مذهبی همراه بود، به او کمک می‌کرد درباره چیزی مثل موسیقی هم راحت‌تر تصمیم بگیرد. اما من اسم دوره دکتر حسینی را ازخودگذشتگی و ایثار می‌گذارم. دکتر حسینی در نظام سیاسی ایران، پست‌های مدیریتی داشته و عموما افراد در این پست‌ها هدف اصلی‌شان حفظ پست و مقام و تلاش برای رسیدن به پست‌های بالاتر است و لزوما به درخشان بودن عملکرد خودشان نمی‌اندیشند اما دکتر حسینی حداقل این نبود و تمام اعتبار و سابقه‌اش را برای ایستادن پای چیزهایی که تفکر و اعتقادش بود گذاشت و بعد از این دیگر دکتر حسینی مورد اعتماد خیلی از مجموعه‌ها نخواهد بود. از نظر فرهنگی نیز دکتر حسینی برخلاف جریان داشت شنا می‌کرد. در زمان دکتر دهقانی گروه‌های مذهبی شامل همین بسیج و هییت و برخی قدیمی‌های هییت و یک حوزه دانشجویی نوپا بود و همین‌ها هم با دکتر دهقانی هم‌سو بودند اما در زمان دکتر حسینی بخشی از فارغ‌التحصیلان بسیج در مجموعه‌های مربوط به سپاه مثل اطلس فعال‌اند و ارتباطات و قدرت قابل‌توجهی دارند، بعضی از قدیمی‌های هییت به صداوسیما و وزارت ارتباطات و دیگر مجموعه‌ها راه یافته‌اند و با آنها مرتبط‌اند، بعضی دیگر از بچه‌های مذهبی به‌واسطه حاج‌آقا قمی در سازمان تبلیغات حضور پیدا کرده‌اند و به رهبری هم دسترسی دارند. بنابراین از نظر فرهنگی شما مخالفانی با این سطح از قدرت و ارتباطات دارید که مجموعه مدیریت دانشگاه و معاونت فرهنگی را هم‌سو با خودشان نمی‌بینند و خودشان را در مقابل آن تعریف می‌کنند و از نظر سیاسی هم طیف انجمن اسلامی خودش را مقابل دکتر حسینی می‌بیند و پشتیبانی از معاونت ندارد و وزارت علوم و خیلی استادان دانشگاه هم حمایتی از دکتر نمی‌کنند. در این شرایط کمتر کسی پای اصول فکری و اعتقادی خودش می‌ایستد. ولی دکتر حسینی به خاطر دانشجویان و آنچه از فرهنگ، اخلاق و انسانیت می‌فهمید، ایستاد و البته ضربه‌اش را هم خورد. البته این به معنای خالی بودن از اشکال نیست و من هم انتقاداتی به این دوره دارم که برخی از آنها را گفتم.اگر شما در معاونت فرهنگی اختیار کامل داشتید چه کارهایی می‌کردید و چه کارهایی انجام نمی‌دادید؟یکی اینکه سعی می‌کردم بودجه فرهنگی یا بودجه‌های دیگری علاوه بر بودجه فرهنگی را به توسعه ساختارهای فیزیکی در معاونت فرهنگی برای استفاده دانشجوها اختصاص دهم و یکی از ایده‌ها فضاهای کار اشتراکی فرهنگی در دانشگاه بود که گروه‌های نوپا و جدید بتوانند از آن استفاده کنند. همچنین تلاش می‌کردم سنت‌ها و ساختارهای ریشه‌دار فرهنگی در دانشگاه ایجاد کنم ساختارهایی مثل همین روزنامه و البته یک دفتر پژوهش و پایش و رصد و تحلیل فرهنگی که موردنیاز دانشگاه است. مورد بعد درباره حواشی و اختلاف‌های بین معاونت فرهنگی و برخی گروه‌ها مثل هییت و بسیج است. در سال‌های 96 و 97 دعواها روبنایی بود و صرفا علیه هم حرف می‌زدند ولی سال 98 دعوا خیلی مبنایی شد و کار به زیرآب‌زنی و حذف کشیده شد. بعد از اتفاقات مربوط به اردوی ورودی‌های 98 کار به جایی رسید که این گروه‌ها و برخی افراد بیرون دانشگاه به این نتیجه رسیدند که دیگر نمی‌شود با معاونت فرهنگی کار کرد، چرا که اردوی ورودی‌ها برای این گروه‌ها و مجموعه‌ها در راستای ارتباط گرفتن با دانشجوها و جذب نیروی انسانی خیلی مهم بود و از آن کوتاه نمی‌آمدند. ما در معاونت خواستیم از طریق گفت‌وگو این اختلاف‌ها را رفع کنیم و اول سراغ بزرگ‌ترها و قدیمی‌ترهای این گروه‌ها رفتیم و صحبت کردیم و نتایج خوبی هم گرفتیم و بعد به صورت مستقیم با بچه‌ها وارد صحبت شدیم تا سطح اختلاف‌ها کاهش یابد. این پیشنهاد را من به دکتر حسینی دادم و دکتر هم موافقت کرد. اصل اختلاف هم سر اردوی ورودی‌ها بود که ما می‌گفتیم اردوی دانشگاه است ولی بچه‌ها نمی‌خواستند آن را از دست بدهند و آخرش هم مشکل و اختلاف رفع نشد. پا پیش گذاشتن برای صحبت و مذاکره را یکی از اشتباهات خودم می‌دانم، چون بعدا حرف‌هایی علیه من زده شد که حق نبود. بعد از این ماجرا هم دکتر حسینی نامه‌ای به شورای مرکزی بسیج نوشت و درخواست صحبت و گفت‌وگو را مطرح کرد که بسیچ در جواب بیانیه به نظر من توهین‌آمیزی نوشت و در کانال‌شان به صورت عمومی منتشر کرد. من اگر جای دکتر حسینی بودم، این حرکت را به شورای نظارت بر تشکل‌ها می‌بردم، مثل باقی تشکل‌ها تا حداقل تذکری به بسیج داده می‌شد. من اگر جای دکتر حسینی بودم و این خواسته را مطرح می‌کردم و مورد قبول دانشگاه قرار نمی‌گرفت، انصراف می‌دادم، چون ش ن معاونت فرهنگی نگه داشته نشده بود، چون حرف بدی زده نشده و نیت دکتر هم صادقانه بود.دلایل جدایی‌تان از معاونت چه بود؟اولین و مهم‌ترینش این بود که نگاه من به چنین جایگاهی یک نگاه بلندمدت و دایمی نبوده و در آینده کاری و حرفه‌ای خودم آن را ندیده‌ام و بیشتر به کارهای پژوهشی و آموزشی و کارهای فرهنگی خارج از ساختار علاقه دارم. این مسیولیت را با توجه به درخواست دکتر حسینی و حضورم در دانشگاه و البته مسیولیت کم و خیلی جدی نبودن کار پذیرفتم ولی هرچه جلوتر رفتیم و هم کارهای خودم بیشتر شد و هم درگیری‌های معاونت افزایش پیدا کرد، دنبال فرصتی برای جدایی بودم که بعد از اردوی ورودی‌ها مهیا شد. دلیل دیگر هم به دانشگاه برمی‌گشت که از اول زیر بار حکم بنده و آقای طوسی نرفت، در حالی که افراد دیگری بودند که مدرک دکترا هم نداشتند و دانشگاه حکم آنها را زده بود. درمورد ما دانشگاه یک قرارداد سالیانه پروژه‌ای وجود داشت که بهمن 98 آن را تمدید نکرد و دلایلی آوردند که من متوجه شدم بهانه‌اند بیشتر. بعد از اختلاف‌های اردوی ورودی‌های 98 و همچنین تجمعات بعد از سقوط هواپیما در دانشگاه، بچه‌های بسیج جلسه‌ای با دکتر فتوحی درباره شخص من گذاشتند و از رییس خواستند که حداقل من را از معاونت کنار بگذارد. بهانه سربازی و تمام نشدن دوره دکترا را مطرح کردند ولی بهانه بود، چون اولا من بعد از عید دفاع کردم و ثانیا قرارداد ما با دانشگاه نیازی به کارت پایان خدمت نداشت و همچنین مسیله سربازی دو سال قبلش هم برقرار بود و در این صورت آن دو سال هم غیرقانونی می‌شد. خلاصه قرارداد بسته نشد ولی این دلیل اصلی نبود و دکتر حسینی خواست که ما بمانیم و بودجه را هم خود دکتر ت مین می‌کرد. من هم چندماهی ماندم اما ش ن و جایگاه آدم بیشتر از آن است که در چنین شرایطی بماند و کار کند. البته من قبل از پیش آمدن بحث قرارداد به دکتر فتوحی ایمیلی زدم و گفتم درست است که در کنار حرف بچه‌های بسیج حرف بنده را هم بشنوید و آخر ایمیل هم ت کید کردم که دیگر نمی‌مانم. بعد از عید به دکتر حسینی گفتم که دیگر نیستم و فقط چند کار باقی‌مانده بود که به اتمام رساندم و شهریورماه بود که رسما کناره گیری کردم. همچنین به نظر خودم کاری را که در ذهن داشتم انجام داده بودم و چون اولویت و برنامه‌ام چیز دیگری‌ست، احساس کردم که باید بروم. دو اتفاق ساده هم در این مدت پیش آمد که حس کردم به چیزی که می‌خواسته‌ام رسیده‌ام یکی مربوط به دعوت از سخنرانان مراسم محرم هییت بود. نمی‌گویم من نقشی در نیامدن آقای قاسمیان داشتم یا از نیامدن شخص او خوشحال شدم، بلکه از این بابت خوشحال شدم که بچه‌های هییت روی پای خودشان ایستادند و تصمیم را خودشان گرفتند. گروه‌های مذهبی به نظر من گروه‌های مهمی در دانشگاه هستند و نباید نادیده گرفته شوند ولی مهم‌ترین آفت‌شان تصمیم‌گیری غیرمستقل بود که به‌خاطر ارتباطات و رودربایستی‌ها و آینده کاری و برخی فشارها از بیرون پیش می‌آمد و بیشترین کنش رسانه‌ای من هم معطوف به همین قضیه و با هدف مشخص بود. بسیج هم در ماجرای بذرپاش مشخص شد تکلیفش چیست و اگر می‌گوییم به‌خاطر برخی وابستگی‌ها، آزادی و آزاداندیشی از میان رفته، حرف بی‌راهی نیست و مسیله شخصی نبوده. رفتار بسیج در ماجرای بذرپاش واقعا منفعلانه و دوگانه بود و موضوع را پیگیری مناسبی نکرد. بنابراین به هدفی که درباره گروه‌های مذهبی دنبال می‌کردم، تا حدی رسیدم.در بحث ادغام معاونت فرهنگی اجتماعی در معاونت دانشجویی تقریبا همه گروه‌ها و فعالین دانشجویی از دکتر حسینی و مجموعه معاونت حمایت کردند. پارسال هم در جریان نامه‌نگاری‌ها طیفی از گروه‌های دانشجویی حمایت‌شان را از دکتر حسینی اعلام کردند ولی اتفاقات سال 98 مثل جریان اردوی ورودی‌ها و حوادث دی‌ماه و بعدش هم نشریه فروغ باز هم حمایت از دکتر کاهش پیدا کرد، یعنی به تدریج دکتر حسینی حمایت گروه‌های دانشجویی را از دست داد. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟من حق را یک‌جاهایی به بچه‌ها می‌دهم. اصل جدایی اتفاق افتاده. در ماجرای اعتراض‌های بعد از سقوط هواپیما نباید تقصیر را متوجه دکتر حسینی دانست و تقصیر متوجه افرادی‌ست که در کمیته ناظر بر تشکل‌ها بودند و باعث شدند تجمع به آن شکل برگزار شود و بعد تبعاتش را نپذیرفتند. آقای طوسی بعدا نامه مفصلی نوشتند و در آن اشاره کردند که همه افراد حاضر در کمیته ناظر بر تشکل‌ها نسبت به اتفاقات رخ‌داده مسیول هستند. اگر تجمع غیرقانونی بوده، افرادی که به آن مجوز دادند باید زیر سوال بروند، نه اینکه بچه‌ها مظلوم واقع شوند و مورد بازخواست نهادهای امنیتی قرار بگیرند و برایشان مشکلاتی ایجاد شود. چرا باید نهادهای امنیتی به دانشگاه فشار آورند که برای دانشجوی خودش در کمیته انضباطی حکم دهد تا آنها دست از سر آن دانشجو بردارند و دانشگاه هم زیر بار این ذلت برود؟ دانشگاه برای اینکه خودش را تبریه کند و مشکلی برایش پیش نیاید، دانشجویش را تخطیه کرده آن هم دانشجویی که با مجوز دانشگاه تجمع برگزار کرده. برای مسیول برنامه‌ای حکم داده شده که خود دانشگاه به آن مجوز داده و این برای دانشگاه خیلی اتفاق زشتی بود. حکم به اسم برنامه 16 آذر بود ولی بعد از تجمعات دی‌ماه صادر شد، در حالی که برنامه 16 آذر هم مجوز داشته است. اگر کمیته ناظر بر تشکل‌ها اشتباه کرده، باید جواب بدهد و اگر حکمش درست بوده، باید در مقابل نهادهای بیرونی بایستد و دانشجو این وسط هیچ‌کاره است. در این قضایا دکتر حسینی نقشی نداشت ولی بچه‌ها سهمی هم برای او قایل بودند. در ماجرای فروغ اما جدایی بچه‌ها از دکتر حسینی بیشتر شد و من هم با این حکم سنگین برای فروغ مخالف بودم. در ماجرای فروغ نظر دکتر حسینی همین بود و من هم قبول نداشتم.درباره اختلاف بین دکتر حسینی و گروه‌های مذهبی چه‌طور؟ بخشی از آن را اشاره کردید که به اردوی ورودی‌ها برمی‌گشت و بخشی دیگر هم به حواشی‌ای مثل جشنواره اقوام. امکانش نبود که سطح اختلاف‌ها این‌قدر زیاد نشود؟جشنواره اقوام بهانه بود و مسیله خاصی وجود نداشت. بیشتر اختلاف بر سر اردوی ورودی‌ها بود و به نظر من دانشگاه باید به‌طور مشخص نظرش را اعلام و اردو را تعطیل می‌کرد، چون نظر رییس دانشگاه هم همین بود ولی بچه‌ها فشار می‌آوردند که سنت حسنه دانشگاه است و برگزار نکردن آن شما را بدنام می‌کند و به‌خاطر همین دکتر فتوحی می‌گفت طبق برنامه دکتر حسینی اردو را برگزار می‌کنیم. شترسورای دولا دولا نمی‌شود، نه بسیج کوتاه می‌آمد و نه دکتر حسینی. من هم تنها راهی که به ذهنم رسید، همان گفت‌وگوها بود که بعدا از آن هم پشیمان شدم.
بدون شرح حرارت گرما خوزستان بی آبی میکند .. " - برق‌ها رفت ."روزمرگی فقر جامعه زدگی فضای‌های مجازی پر سروصدا و رنگ زده (پر از رنگ و لعاب‌های غلیظ برای جذب مخاطب )" برق‌ها آمد ."طنین درود بر پیامبرو خاندانش در سطح شهر .. صلوات بفرستید.. درود بفرستید برفقر بر شهوت و جامعه بیمار جنسیدرود بر لفظ‌ها و مزاحمت‌های خیابانی درود بر تجاوز درود بفرستید بر درد داغدیدگی حماقت از لحظه‌ای آغاز شد که حقوق و امکانات اولیه و ابتدایی مان را گرفتند و ما را گونه‌ای تعلیم دادند که قانع باشیم سپس که گاهی آن حقوق به من ما بازگردانده شد فکر کردیم از نعمتی بزرگ بهره مندیم و بابت آن سپاسگزار شدیم ..آه زندگی سخت می‌گذری .مرگ را آسان می‌کنی . افکار سمی بر دیواره مغزم پاشیده شد فکر فکر فکر .. دغدغه بوی سوختگی می‌آید. غذا سوخت یا غشای مغزم ؟!مگس‌ها .. حرارت . کوفتگی .. خواب زدگی .بی گدار درنگی میزنم بر دیواره خواب برای گریز از تنگه زمان - سلام بر گریز از ناگزیری.ت مثل تجاوز خ مثل خون صورت‌های بی آبرویی که با سیلی صورت خود را سرخ نگاهداشته‌اند .نترس فرشته کوچک تو هنوز پاکی . هیچ کس کثیف‌تر از خانواده‌ای نیست که از ترس آبرویشان روح بیمار فرزندشان را به حراج حرف‌های مردم گذاشتند .این جامعه فرهنگ زده با آداب و رسوم سمی اش کثافت به تمام معناست .غرب زدگی جوانان قصه یک شبه نیست نگاه کنید به قضاوت‌های کثیف تان به چشم‌های آلوده تان به افکار متجاوزتان که حمله می‌کند به قضاوت درباره دیگران آداب و رسومی که به حریم شخصی جوان تجاوز می‌کند همه و همه‌اش برای یک اصل است "احترام به بزرگتر واجب است "آی پیرزن‌ها ای پیرمرد‌ها مادر‌ها پدرها . هرزگی ولگردی تهمت‌های شماست بر دیواره حریم شخصی جوان . احترام نگذاشتید .افکارتان احترام نگذاشت به قشر جوان همه چیز را از فیلتر دین دیدید نگاهتان تک بعدی ست. زبانتان می‌گزد جوانان را . این است که گرایش زیاد میشود به مملکتی با فرهنگی آزاد‌تر با قضاوت‌های کمتر ..همه‌ی رفتار‌ها و افکار شما در ذهن ما ثبت میشود بدرود من برای شما . در قلب ما جایگاهی ندارید .شما مرده‌اید از همین حالا همین لحظه که برچسب هرزگی بر دختران و دختر بازی بر پسران می‌زنید . در جهنم بسوزید .من بیمارم تو چه درکی داری. از قشر جوان امروز ؟هر چه باشد جوان امروز با جوان پنجاه شصت سال پیش فرق دارد. درونم هزاران راز حرف ناگفته اشک‌های نریخته احساسات سقط شده دفن شده است.اگر مغزم را چرخ کنند تیغ‌ها خون و اشک بالا می‌آورند .من درست وسط یک بحرانم .بحران زندگی . بلعیده شدن آرزوی من است .کاش مغزم خفه شود .
چرا به گرانی بنزین اعتراض کردیم؟ اعتراض نشانه‌ی درماندگی یا امید ؟چرا به گرانی بنزین اعتراض کردیم؟ روزی که خبر گرانی بنزین اعلام شد، فکر می‌کردم ما دیگر به گرانی‌ها اعتراض نمی‌کنیم، یک متن نوشتم با این عنوان: چرا به گرانی بنزین اعتراض نمی‌کنیم؟در مورد انفعال مردم نوشتم، از ناامیدی شان برای بهتر شدن اوضاع، از این که وقتی در جامعه‌ای مردم اعتراض نمی‌کنند، یعنی امیدی ندارند که صدایشان شنیده شود.یعنی درماندگی آموخته شده، به این معنی که همه می‌گویند تلاش نکن، حرف نزن، هیچ فایده‌ای ندارد، چیزی تغییر نخواهد کرد.نوشتم که این حرکت یک جور خودکشی دسته جمعی است. مثل خودکشی نهنگ‌ها.شبیه رفتار بیماری است که از خوب شدن ناامید شده، به همین خاطر درمان را رها کرده، منتظر مرگ است.جامعه‌ای که اعتراض نمی‌کند، جامعه‌ی مرده استو قدرتی که اعتراض را نمی‌پذیرد، مردم را مرده می‌خواهد.فردای روز گرانی بنزین ولی، اعتراض شد! چیزی بیش از حد انتظار، اعتراضی که نه تنها در شهرهای بزرگ که در شهرهای کوچک هم اتفاق افتاد. مردمی که فریاد زدند و تصمیم گیرندگانی که نتوانستند چیزی را توضیح دهند.ده روز صدایمان قطع شدنه که حرف نزنیم، حرف زدیم، فریاد کشیدیم و اعتراض کردیم، ولی چشم هایشان را بستند و گوش هایشان را گرفتند،در حالی که می‌دانند هیچ کس از گرانی بنزین و هیچ چیز دیگری خوشحال نخواهد شد،ولی وانمود کردند اینطور است!خودشان یک طرفه پشت تریبون‌ها رفتند و حرف زدند.امروز بعد از حدود ده روز، دوباره همدیگر را دیدیم. همه می‌دانیم چه می‌خواستیم و همیشه هم می‌خواهیم. قطع شدن اینترنت خودش حرف است. این یعنی ساکت باشید، حرف نزنید، چون ما پاسخی برای شما نداریم.اعتراض می‌کنم پس هستمدیگر همه می‌دانیم مردم نجیب ایران، یعنی جماعت مرده.جماعتی که حرف نمی‌زند، اعتراض نمی‌کند، از شما چیزی نمی‌خواهد، یعنی شما را شایسته‌ی تصمیم گیری نمی‌داند.ما مثل نهنگ‌ها خودکشی دسته جمعی نمی‌کنیم،چون با آنها فرق داریم،چون ما انسان هستیم و دارای آینده.انسان هایی که آنقدر تلاش می‌کنند تا به اندازه‌ی خودشان روی دنیا اثر بگذارند.دکتر فایزه خانلرزاده روانشناس
روایت‌هایی از آزار جنسی کلامی در محل کار امروز که سر کار بودید، همکارتان گفت که چقدر اندامتان به هم ریخته است و از شما خواست تا بیشتر مواظب هیکلتان باشید؟ همکارتان وقتی می‌خواهد با شما صحبت کند، بیش از اندازه خودش را نزدیک می‌کند؟ میان صحبت‌های روزمره‌اش فحش‌های جنسی می‌دهد؟ اگر جوابتان به این پرسش‌ها مثبت است، پس شک نکنید که همکارتان یک خشونت‌گر جنسی است. حالا چه زن باشد چه مرد!آزار جنسی در تمام دنیا پدیده شایعی است. آزار جنسی محدوده وسیعی از رفتارها را در بر می‌گیرد و طبق تعاریف علمی، "عملی است با ماهیت جنسی که در آن فرد یا افرادی با تعرض به شخصیت یک فرد، خواستار دریافت التفات جنسی یا تحقیر جنسیتی با توسل به آزار کلامی می‌شوند." در برخی جوامع مردسالار، "آزار جنسی زنان" به‌اندازه‌ای نهادینه شده‌است که اکثریت مطلق زنان آن جامعه در طول زندگی‌شان قربانی آزار جنسی شده‌اند.آزار جنسی می‌تواند در شرایط و مکان‌های مختلفی شکل بگیرد مثلا در محل کار. فرقی هم ندارد همکارمان یک پزشک،‌مهندس،‌مدیر، مسیول و . باشد. حتی ممکن است که آزاردهنده از اینکه رفتار او زننده یا اینکه ممکن است شامل آزار جنسی باشد بی‌خبر باشد و یا حتی نداند که کارش غیرقانونی است.زنان همیشه بیش از مردان قربانی آزار جنسی کلامی و غیرکلامی در محل کار می‌شوند اما ممکن است بسیاری از آقایان هم در محل کارشان با این پدیده روبه‌رو شده باشند اما از آنجا که بیشتر قربانیان آزار جنسی زنان هستند در این گزارش مورد مطالعه قرار گرفته‌اند.برای نگارش این گزارش از زنان شاغل خواسته‌ایم که اگر در محل کارشان با خشونت و آزار جنسی مواجه شده‌اند،‌درباره آن برایمان بنویسند و بگویند که این موضوع چه تاثیری روی آنها گذاشته است. آنچه می‌خوانید،‌روایت‌های مختلف از زنانی است که بارها در محیط کارشان شاهد آزار بوده‌اند:"مریم" برایمان از آزاری که توسط مدیرش دیده،‌نوشته است: "یک بار با مدیرعامل شرکتی که در آن کار می‌کنم در یک جلسه کاری بودم. بعد از اینکه چند دقیقه‌ای حسابی مرا ورانداز کرد،‌گفت: از این به بعد حتما ورزش کن‌خیلی چاق شدی. یا حتی برایم پیش آمده که وقتی از جلسه با آقای مدیر بیرون می‌آیم،‌همکارم می‌گوید که چرا لپ‌هایت گل انداخته؟ این حرف‌ها واقعا برای من بر خورنده است اما همیشه صحبت را قطع می‌کنم و سکوت می‌کنم تا این حرف‌ها ادامه نداشته باشند.""الهه" یکی دیگر از زنانی است که در این‌باره نوشته است: "بارها در محل کارم شاهد کنایه‌های جنسی از سوی آقایان بوده‌ام. همیشه قبل از صحبت کردن با آنها چند باری جملات را در ذهنم مرور می‌کنم که مبادا از فعل یا کلمه‌ای استفاده کنم که برای آنها دستمایه شوخی جنسی شود. این رفتارها همیشه حس بدی به من می‌دهد و دایم خودم را سرزنش می‌کنم که مگر چه رفتاری داشته‌ام که آنها به خودشان اجازه چنین شوخی‌هایی را می‌دهند؟""بهار" که در یک شرکت معتبر کار می‌کند،‌نوشته است:‌"یک روز داشتیم با همکارانم درباره راه‌های جوانی و شادابی صحبت می‌کردیم که یک آقا وسط گفت‌وگو وارد شد و گفت تو به این چیزا فکر نکن. فکر نمی‌کنم سالی یه بارم کسی دلش بخواد طرف تو بیاد. البته من جواب آن آقا را دادم اما اینها مسایلی است که همیشه در ذهن می‌ماند.""زهرا" نوشته است: "مدیر بخش آی‌تی محل کارم مکالمات ما را چک می‌کرد و همه تلاشش این بود که با ثبت پیام‌ها و مکالمات ما اخاذی جنسی کند.""فریبا" که در یک محیط فرهنگی کار می‌کند، می‌گوید: "یک روز وسط کار تصمیم گرفتم که از مدیرم سوال بپرسم. متوجه شدم او در حال تماشای فیلم پورن است. او وقتی مرا دید اصلا به روی خودش نیاورد و در حالی که فیلمش را می‌دید و متوجه بود که من هم آن را می‌بینم، سوالم را جواب داد!"موضوعی که باید به آن توجه داشت، این است که خیلی وقت‌ها فرد آزاردیده صرفا همان قربانی نیست بلکه اگر فردی شاهد آزار جنسی نیز بوده و این رفتار بر او هم ت ثیر منفی گذاشته‌است، آزاردیده تلقی می‌شود. "مهسا" در این‌باره می‌گوید: "من در محل کارم مدیری دارم که خانم‌ها را مجبور به رفتارهای خارج از چارچوب می‌کند. به این معنی که هر خانمی که در رابطه، صمیمانه‌تر و خارج از چارچوب اداری با آقای مدیر صحبت یا رفتار کند،‌شرایط کاری‌اش بهتر می‌شود و زن‌هایی مثل من که رفتارهای معمولی در محیط کار دارند یا اهل ظاهر و آرایش خاصی نیستند، از این موضوع آزار می‌بینند. در واقع زن‌های دیگر این موضوع را آزار و خشونت نمی‌بینند و راضی هم هستند اما این ماییم که آسیب می‌بینیم.""مطهره" از خشونت زنان علیه زنان در محل کار برایمان نوشته است: "مدیر من یک خانم است. یک بار با او بحثم شد و او درست وسط یک مسیله کاملا کاری به من گفت یه چیزی بهت می‌گم که از فردا نتونی اینجا سرتو بالا بگیری. من از ترس فحش جنسی از اتاقش بیرون زدم و بحث را ادامه ندادم. او به عنوان یک زن خشونت‌های عجیبی دارد.""فرزانه" نوشته است: "متلک‌های جنسی از سوی آقایان در محل کار من بیداد می‌کند. هرچند که خود خانم‌ها هم مقصرند. همکارهای مرد من با موضوع عادت ماهانه خانم‌ها شوخی می‌کنند. همین که از چیزی عصبانی می‌شویم و اعتراض می‌کنیم، بلافاصله این موضوع را پیش می‌کشند. متاسفانه برخی خانم‌ها با خنده‌های بیجایشان به این شوخی‌های زشت دامن می‌زنند و این زمینه را برای شوخی‌های بدتر ایجاد می‌کند."در میان همه روایت‌هایی که به دستمان رسیده، "فاطمه" تنها کسی است که حاضر نشده در برابر آزار جنسی کوتاه بیاید و از حق قانونی‌اش استفاده کرده است: "مدیری داشتم که همیشه نگاه‌های هیز مشمیزکننده داشت و درباره اندامم اظهارنظر می‌کرد. در محل کار هیچکس به دادم نرسید و به آزاری که می‌دیدم اهمیت نمی‌داد تا اینکه تصمیم گرفتم از او شکایت کنم. قاضی پرونده شکایت مرا به رسمیت شناخت و پرونده با تعهد دادن آن آقا به پایان رسید و او از محل کارمان اخراج شد. با این حال من روزهای سختی را گذراندم و همیشه با خودم می‌گویم کاش این رفتارها را از ترس حرف دیگران، طولانی‌مدت تحمل نمی‌کردم و زودتر، از آن آدم وقیح شکایت می‌کردم."اما آنچه باید بدانیم چگونگی استفاده از حقی است که قانون برای بانوان در مواجهه با خشونت جنسی قایل شده است. بر اساس ماده 619 قانون مجازات اسلامی که در سال 1375 به تصویب رسیده است، هر کس در اماکن عمومی یا معابر با الفاظ و حرکات مخالف شیونات اسلامی، متعرض، مزاحم و موجب توهین به کودکان و زنان شود، مجازات او دو تا شش ماه حبس و تا 74 ضربه شلاق خواهد بود.اماکن عمومی محل وقوع جرم مزاحمت برای بانوان و کودکان شامل ادارات دولتی و خصوصی، بازار، نمایشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، رستوران‌ها، قهوه‌خانه‌ها، اتوبوس و . است. در واقع هر محلی که جهت رفت و آمد اشخاص در ساعاتی از شبانه‌روز دایر و آماده باشد، جزء اماکن عمومی محسوب خواهد شد. اگر یک بانو در محل کار درگیر مزاحمت آقایان شود، می‌تواند ابتدا به کلانتری مراجعه کند و در آنجا با تشکیل پرونده خواستار رسیدگی به موضوع مورد شکایت باشد. پرونده مزاحمت در کلانتری پس از تکمیل‌شدن از سوی مامورین کلانتری به دادسرا تحویل و در مرحله بعد تحقیقات لازم در رابطه با پرونده شکایت در دادسرا انجام می‌شود. پرونده به شعبه ارسال خواهد شد و در این مرحله نیز قاضی تحقیق وقتی را برای حضور متهم (فرد مزاحم در محل کار) و تحقیق از وی در دادسرا تعیین می‌کند.در ادامه، قاضی دادسرا متهم و شاهدان را با هم روبه‌رو می‌کند و اظهارات آنها و شاکی را مدنظر قرار می‌دهد. در صورت اثبات حرف‌های شاهد یا شاهدان دال بر مزاحمت متهم برای زن در محیط کار، شهادت شاهد به صورت مکتوب درج می‌شود و در نهایت پس از به امضا رسیدن صورت‌جلسه از سوی حاضران، قاضی تحقیق جهت جلوگیری از فرار متهم پرونده و در دسترس بودن وی در مراجع قضایی در زمان احضار، قرار قانونی مناسب به میزان مورد نیاز را نسبت به متهم پرونده صادر خواهد کرد.در نهایت، قاضی دادسرا پرونده را در صورت اثبات ادعای زن مبنی بر ایجاد مزاحمت در محل کار توسط متهم با کمک شاهد و براساس مدارک و مستندات ارایه‌شده با استناد به ماده 619 قانون مجازات اسلامی، فرد مزاحم را مجرم دانسته در نتیجه قرار مجرمیت وی صادر می‌شود. در صورتی که نماینده مدعی‌العموم با نظر قاضی دادسرا موافق باشد، برای متهم کیفرخواست صادر می‌کند و پرونده برای محاکمه و تعیین مجازات به دادگاه می‌رود.شما هم تجربیات خود را در این زمینه به اشتراک بگذارید البته در چارچوبی که بتوان اینجا منتشر کرد.
جاده . جاده در حال اعدام/ اصلاح است حکم اعدام و چیزی که به نام قصاص مطرح است به اندازه‌ی تاریخ خون بار آدمی رد پایی دراز دارد البته نه چندان با افتخار. این که نظم و ثبات اجتماعی نیازمند سامانه‌ای برای تشویق و تنبیه بوده،نه امر غریبی است و نه مساله‌ای بی اهمیت. هم امروز چون هزاران سال تمدن انسان پرسش از چگونگی شکل دادن جامعه و رفتار‌های فردی به گونه‌ای که زندگی سالم و امن را برای همگان فراهم سازد، جزو بحث‌های همیشه‌ی حلقه‌های فکری و حاکمیتی است. پس صحبت از عدم تنبیه و رواداری در برابر رفتار‌های مجرمانه و جامعه ستیزانه نیست. سلامت و رشد انسان‌ها بر اساس نظم و امنیت اجتماعی شکل می‌گیرد. تفاوت جوامع و نظام‌ها اما در نوع نگاه به اصل مساله‌ی نظم و امنیت است. واقعن جوامع پیش رفته که غالبا حکم اعدام را به کناری نهاده‌اند این اندازه غافل اند که از چنین ابزاری اگر مفید و کارآمد برای تنظیم رفتار‌های افراد فرض شود، چشم بپوشند و مردمان خود را به دست هرج و مرج بسپارند یا آن که عقلانیت و تجربه همراه با افکار صاحب نظران را ارج نهاده‌اند که به روشنی ثابت کرده، حکم اعدام و کشتن افراد ارتباطی با نظم و سلامت اجتماع ندارد و خشونت چنین رفتاری خود می‌تواند آستانه‌ی تحریک پذیری و رفتار‌های خشن را کاهش دهد. مگر در همین جامعه‌ی اعتیاد زده و سامانه‌های فساد آور ، حکم اعدام قاچاق چیان و سلطان‌های مختلف توانسته سطح ابتلا به مواد و فساد گسترده را پایین آورد ؟البته آن‌ها که هوشمند ترند بر اصل چنین بحثی خنده خواهند زد چرا که هم ایشان و هم از ما بهتران نیک می‌دانند که کارکرد اعدام و خشونت‌های این چنینی هر چه که عنوان شود،کم‌ترین ارتباط را با امنیت و سلامت دارد و در واقع نشان دادن قدرت است به اهالی کف خیابان و در مورد فساد‌های اقتصادی پاک کردن است، صورت مساله را و تظاهری است کمدی گونه به قاطعیت و بازی‌های مشابه. پس حرف حساب این نوشته چیست؟ تصور این که صبحی از خواب برخیزیم و خود را در جامعه‌ای منظم و قانون مدار ، سوییس وار ، ببینیم یا آن که گروهی ناگهان سر بردارند و طرحی نو در اندازند و باز هم بخواهند مجانی کنند، لابد این بار دلار را و مسکن را . سوگ مندانه خواب ناممکنی است، بل دقیق‌تر آن که .اعدام راهی برای اصلاح نیست ااتفاقا برای ترساندن از اصلاح و تغییرات مسالمت آمیز است، یعنی مشت آهنین به جماعتی نشان دادن که نمی‌خواهند درد و رنجی مضاعف را بر تن خسته‌ی این ملک ببینند. اصلاح طلبی شاید مرده باشد همراه با دروغ مردمانی ، که نان خویش را در این بازار می‌جسته‌اند و در پشت پرده‌های رنگین نرد عشق با قدرت مداران می‌باخته‌اند .اصلاح و اصلاح طلبی نه اسم رمز قدرت پرستان بوده و نه آن چنان که جنگ جویان مدعی اند، عوام روشن فکران را فریفتن .که اصلاح نام فروتنانه‌ی نوعی راهبرد است،نشانی راهکار و مسیری که به تکرار‌های فراوان نیاز مند است، و برای بهتر شدن و رشد تدریجی جامعه‌ای پر مساله با تاریخی سرشار از شکست و دروغ و رویا‌های بر باد رفته و مردمان خسته .روشنی فردا و بهروزی آینده‌ی این جامعه و هر جامعه‌ای در گرو آگاهی و مطالبه‌گری و صدای بلند امروز همه‌ی مردمان برای اصلاح و آزادی و رشد همه جانبه است، از اقتصاد و بازار ملی آن گرفته تا فرهنگ و مطبوعات آزاد و رسانه‌های مستقل و احزاب و گروه‌های سیاسی غیر فرمایشی و انتخابات واقعی و غیره و غیره .مخالفت با اعدام و خشونت کور ، مخالفت با فضای بسته و سیاست‌های نادرست داخلی و خارجی، پرهیز از خشونت و دعوت به اصلاح امور یعنی خواستار فردا ی دیگری هستیم .که ما این آب و خاک را حتا ویران شده، دوست داریم و به روز‌های بهترش امید داریم .که یاد دارم دوستی می‌گفت این سرزمین از پس نامردمانی چون مغول سر برافراشته و به زیستن آزاد وار و فرهنگ آفرینی دلاویزش ادامه داده..!از این پس نیز به هم چنین .
سپهر پهناور دنیای مجازی هر پدیده نوظهور، فارغ از ماهیت و مختصاتش، به شکل توامان دارای نتایج و تبعات مثبت و منفی است. در معدود شرایطی، گاه آثار منفی و سوء چنان شاخ و برگ می‌گیرد و رشد و نمو می‌کند که بر برکات و نتایج مثبت می‌چربد و چنان غالب می‌شود که همه چیز را از صدر تا ذیل تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، مثبت‌ها زیر سایه منفی‌ها قرار گرفته و یکسره مغفول می‌ماند.استفاده از فضای مجازی یک شرط دارد و همین شرط اگر رعایت شود کافی است که دیگر فضای مجازی را به عنوان یک مخاطره جدی در نظر نگیریم و آن هم برخورداری کاربر از "سواد رسانه‌ای" است. او باید بداند که هدف یا اهدافش از انتخاب و ورود به یک رسانه چیست. اصولا این رسانه چه کمکی به او در زندگی فردی و اجتماعی اش خواهد کرد. کاربر باید این فضا را بشناسد و از کارکردهایش مطلع باشد و تنها پس از کسب این مهارت می‌تواند با دید باز در سپهر پهناور دنیای مجازی وارد شود. پس بهتر است به جای ترس از مواجه با این فضا و اقدام برای حذف و رد آن، به سمت و سوی آموزش برای چگونگی دفع تهدیدات و بازشناسی آنچه می‌خواهیم و آنچه نباید دریافت کنیم، حرکت شود.در دهکده جهانی، هر یک از کشورها به سهم خود در تلاش هستند تا بتوانند با ورود به عرصه جدید ارتباطی از رسانه‌های نوین به نحو کافی بهره ببرند. ابزارهای رسانه‌ای دیجیتال سهم قابل توجهی از اوقات فراغت خانواده‌ها و کودکان را به خود اختصاص داده‌اند، این در حالی است که این رسانه‌های نوین دارای ابعاد مثبت و منفی فراوانی هستند و چنانچه راهنمای صحیحی برای استفاده از این وسایل ارتباطی وجود نداشته باشد، ت ثیرات مخربی بر کودکان برجای می‌گذارد و ممکن است مهارت‌های روانی و حرکتی و کلامی آنها را تحت الشعاع قرار دهد بنابراین توجه به سواد رسانه‌ای در خانواده یعنی مکانی که کودکان در آن اولین اصول زندگی را یاد می‌گیرند، اهمیت بسیاری دارد. ضرورت توجه والدین به مفهوم سواد رسانه ایخانواده‌ها با حجم عظیمی از رسانه‌ها و کالاهای فرهنگی مواجه‌اند. توجه ویژه به سواد رسانه‌ای، به انتخاب و استفاده آگاهانه خانواده‌ها در مصرف رسانه‌ها و کالاهای فرهنگی در محیط خانواده کمک می‌کند و موجب می‌شود که والدین هر بازی، پویانمایی، رسانه مجازی یا فیلمی را صرفا به دلیل جذاب و سرگرم کننده بودن برای فرزندان خود خریداری یا در منزل استفاده نکنند و در انتخاب هر رسانه و کالای فرهنگی، هم به میزان سودمندی تربیتی آن و هم به ویژگی‌های رشدی فرزندان خود توجه کنند.توجه به این موضوع تاثیر بسزایی در رشد فکری و جسمی و تحصیلی فرزندان دارد، چرا که بی توجهی به این موضوع و استفاده بدون ضابطه کودکان و نوجوانان از رسانه و کالاهای فرهنگی موجب خواهد شد که آسیب‌های فضای مجازی در کودکان و نوجوانان بیشتر مشاهده شود. آسیب هایی مانند:آسیب‌های روحی و روانی شدید به دلیل دوستی‌های نافرجام اینترنتیقرار گرفتن در معرض اطلاعات نامناسب، خشن، مسایل جنسی و نفرت انگیزتشویق به استفاده از الکل، سیگار یا مواد مخدرنقض حریم خصوصی کودکان و نوجوانان توسط مجرمانتحلیل استعدادهای درونی به دلیل از دست رفتن زمان شکوفایی استعدادها، با استفاده نامحدود از اینترنتآسیب‌های جسمیقمار و شرط بندیگرفتار شدن در دام مجرمین سایبریشبه افکنی در اعتقادات و باورهای مذهبیهویت زدایی از کاربران و ترویج سبک زندگی غربیباید به این نکته توجه کنیم که ماهیت و نوع آسیب‌ها برای دختران و پسران تغییر می‌کند و متناسب با تفاوت‌های روحی روانی و جسمی، نگرانی‌ها و دغدغه‌ها نیز تغییر می‌کنند برای مثال، دختران نوجوان آسیب پذیرترین گروه کاربران در برابر دوستی‌های اینترنتی و افشای اطلاعات خصوصی شان در فضای مجازی هستند و از این جنبه بیشترین خطر متوجه آن‌ها است. در مقابل، پسران نوجوان در برابر بازی‌های رایانه‌ای، مزاحمت اینترنتی و گرفتاری در دام کلاهبرداران و سودجویان آسیب پذیرترند. فضاهای مجازی می‌تواند فرصت مناسبی برای انتقال دانش و فرهنگ نیز باشد، این فضاها می‌تواند همانطور که در مسیر مثبت مورد استفاده قرار گیرد مخرب نیز باشد.در مورد فرصت‌های فضای مجازی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:سرعت دریافت اخبار و اطلاعاتآموزش و انتقال فرهنگارتباط مردم و رهبریکاهش هزینه‌های اقتصادی و اجتماعیگسترش عدالت رسانه ایگسترش تعاملات و تبادل نظرها با سرعت بالافضای مجازی در کنار فرصت آموزش و فرهنگ سازی، بر جنبه سرگرمی نیز استوار است. در بسیاری از کشورها سرگرمی‌های محیطی ماند شهربازی‌ها و مراکز تفریحی و استادیوم‌ها و باغ وحش‌ها و . از توسعه بیشتری برخوردار هستند و این بخش از سرگرمی پررنگ‌تر از سایر بخش هاست اما در برخی کشورها برنامه‌های مجازی سرگرمی که بیشتر ذیل بازی‌های رایانه‌ای و فضاهای فان ایجاد شده در محیط مجازی، این کارکرد را دارند.توجه به رشد سواد رسانه‌ای در کودکان و نوجوانان آن‌ها را قادر خواهد ساخت رسانه و کالای فرهنگی مناسب را بشناسند و پیام‌های آن را با تفکر انتقادی و فعالانه بررسی و تحلیل کنند تا بتوانند از خود در برابر تبعات مخرب تربیتی و رفتارهای مخاطره آمیز مراقبت کنند.
دکتر روانشناس کودک در تهران دوران کودکی اغلب ساده و روشن است. اما در برخی شرایط می‌تواند برای والدین پیچیده و چالش برانگیز شود. دکتر روانشناس کودک در حوزه رشد و همچنین مشکلات احتمالی کودک تخصص دارد. این زمینه از روانشناسی این روزها برای خانواده‌ها کاربرد وسیعی دارد. دکتر روانشناس در تهران یا سایر شهرها، مشکلات کودک از تولد تا سن بلوغ را مورد توجه قرار می‌دهد. امروزه برخلاف گذشته توجه زیادی به دوران کودکی می‌شود. کودکی بر خلاف دیدگاه‌های قدیم یک دوره مجزا از رشد انسان است.دوره کودکی تاثیر غیر قابل مقایسه‌ای در زندگی فرد دارد. حتی کوچکترین اتفاق‌های دوران کودکی می‌تواند تغییرات وسیعی در بزرگسالی ایجاد کند. در کل، روانشناس کودک به تحقیق، ارزیابی و درمان مشکلاتی رشدی می‌پردازد. توجه داشته باشید که اگر کودکی تحت درمان روانشناس کودک قرار گیرد الزاما بیمار نیست. بهترین زمان برای حل مشکلات وقتی است که شدت نیافته باشند.دکتر روانشناس کودک بیش فعالدکتر روانشناس کودک همچنین با مشکلات خفیف هیجانی، ذهنی یا رفتاری کودک کار می‌کند. که از جمله می‌توان اضطراب یا خجالتی بودن را نام برد. همچنین مشکلات جدی‌تر مثل پرخاشگری، بیش فعالی/نقص توجه و یا مشکلات خلقی نیز موضوع مداخله قرار می‌گیرند.همانطور که گفته شد کودکی دوران حساسی است. بنابراین روانشناس کودک نیازمند دانش، صبر و فهم کودک است. روانشناس کودک طیف وسیعی از روش‌های درمانی را در اختیار دارد. این روشها در یک بافت درمانی حمایت کننده و امن انجام می‌شوند. به طور کل کودکی نیازهای تعریف شده خود را دارد. برخی از این نیازها با نیازهای بزرگسالی متفاوت هستند. با توجه به نیازهای کودکی، درمان کودک بهتر است بر یادگیری، خصوصیات و رشد فردی متمرکز باشد. برای مثال کودک بیش فعال ممکن است زود بی حوصله شود. در نتیجه شناخت نیازهای کودک بیش فعال به مدیریت رفتاری او کمک بزرگی می‌کند.ابعاد روانشناسی کودکروانشناسی کودک طیف گسترده‌ای از موضوعات را شامل می‌شود. این موارد شامل تاثیر ژنتیک بر رفتار تا فشارهای اجتماعی موثر بر رشد می‌شوند. در زیر به برخی دیگر از این موارد تاثیرگذار بر روانشناسی کودک اشاره می‌شود.عوامل اثرگذار محطیرشد والدین و شیوه‌های فرزندپروری آنهااجتماع دربرگیرنده خانوادهصفات شخصیتیزباننقش‌های جنسیتیرشد شناختیرشد جنسی کودکروانشناسان کودک رشد هریک از عومل فوق را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. دکتر روانشناس کودک به حل مشکلاتی می‌پردازد که مانع رشد هریک از حوزه‌های فوق باشد. نقص در یک حوزه می‌تواند سایر الگوهای رشدی را متاثر کند. روانشناسان کودک سعی در فهم ابعاد مختلف رشد هر کودک دارند. این ابعاد شامل ترجیح سبک یادگیری، پاسخ‌های هیجانی، خلق و خو و شخصیت کودک می‌شود. کودکی سن تغییرات سریع است. برای رشد یکپارچه کودک لازم است به نیازهای کودک در هر مرحله از رشد توجه شود. رشد روانشناختی کودک نیز مثل رشد فیزیکی او مراحلی دارد. آگاهی از این مراحل یکی از عوامل تاثیرگذار بر رشد موفق کودک است. شناخت رشد شناختی کودک در سالهای اخیر پیشرفت چشمگیری داشته است. درک و مشاهده دنیا در کنار رشد زبان و حافظه موضوع مطالعات مختلفی قرار گرفته است.مراحل رشد روانشناختی کودکاریک اریکسون روانشناسی بود که مراحل رشد کودکی را توصیف کرد. او این مراحل را تا بزرگسالی در تحلیل خود گنجاند. او نیازهای روانشناختی و تعارض احتمالی آنها با عوامل محیطی را مد نظر قرار داد. در هر مرحله از رشد ممکن است نتایج منفی یا مثبتی بدست آید. عبور موفق از هر مرحله احتمال شکل گیری شخصیت سالم در بزرگسالی را افزایش می‌دهد. شکست در هر مرحله مانع دست یابی به مرحله بعد می‌شود. در این شرایط شخصیت بزرگسالی ممکن است با چالش‌های دی روبرو شود. این مراحل عبارتند از:اعتماد درمقابل بی اعتمادی (تا 2 سالگی)خود مختاری درمقابل شرم و شک(تا 4 سالگی)ابتکار درمقابل احساس گناه ( تا 5 سالگی)پشتکار درمقابل حقارت ( تا 12 سالگی)هویت درمقابل سردرگمی نقش (تا 18 سالگی)رشد هیجانی و اجتماعی کودکرشد هیجانی و اجتماعی کود عمیقا به یکدیگر وابسته هستند. رشد هیجانی کودک به فهم احساسات و ابراز آنها اشاره دارد. احساسات و ابراز آنها در کودک از سنین خیلی کم آغاز می‌شود. این احساسات شامل ترس، شادی و یا خشم می‌شود. با بزرگتر شدن کودک احساسات پیچیده‌تری از قبیل احساس اعتماد به نفس، غرور یا گناه تظاهر پیدا می‌کنند. رشد هیجانی کودک همچنین شامل تشخیص و فهم احساسات سایرین نیز می‌باشد. رشد هیجانی بر این اساس تحت تاثیر رشد اجتماعی قرار می‌گیرد. مهارت‌های ارتباطی و فرزندپروری والدین تاثیر مستقیمی بر احساسات و هیجانات کودک دارد. هر پاسخی که والدین به احساسات کودک می‌دهند پیش بینی کننده ابراز آن احساس در آینده خواهد بود. بسته به نوع پاسخ دهی والدین ممکن است برخی هیجانات کودک تقویت شده و یا برخی از آنها ممکن است حتی خاموش شوند.رشد هیجانی شامل یادگیری معنی احساسات و نیز تاثیرگذاری آنها بر سایرین می‌شود. این فرایند مهم که در کودکی شروع می‌شود تا بزرگسالی ادامه میابد. آنچه که احساسات را فراخوانی می‌کند ممکن است از کودکی تا بزرگسالی تغییر کنند. همچنین شدت هیجانات مورد نیاز برای تجربه نیز ممکن است در بزرگسالی تغییر کنند. به همین دلیل توجه به نیازهای هیجانی کودک اهمیت بسزایی دارد.برای کودکانی که تنظیم هیجان را در کودکی تجربه نکردند، بزرگسالی می‌تواند با مشکلات هیجانی از قبیل نارسایی هیجانی همراه باشد. تماسهای چهره به چهره و لمس کردن‌های آرام ساز، نمونه ای از شیوه هایی است که کودک از طریق آنها یاد می‌گیرد چگونه به محرکهای دریافتی از مردم و تجربیات پاسخ دهد. پیوندهای هیجانی کودکی اولیه بر مغز نقش می‌بندند و ساختاری را برای الگوهای ارتباطی بعدی در زندگی شکل می‌دهند.تشخیص مشکلات کودکفهم مشکلات و ناراحتی‌های روانشناختی کودکان آسان نیست. چراکه رشد نرمال کودکی فرایندی با تغییر مداوم است. علایم بیماری‌های کودک بسته به سن او می‌تواند متفاوت باشد. همچنین کودک توانایی کمی در بیان احساسات و دلایل رفتارهای خود دارد. برخی از علایم کودک که نیازمند توجه روانشناختی است به ترتیب زیر است:ناراحتی و ملالت طولانی (بیش از دوهفته)اجتناب و دوری از تعامل‌های بین فردیآسیب به خود یا دیگرانناآرامی و بیش فعالیتغییرات ناگهانی در خلقتغییر در عادات خوردناز دست دادن وزنمشکلات خوابمشکل در توجه و تمرکزترس‌های شدید و غیرمتناسبوابستگی زیاد به یکی از والدیندرمان‌های روانشناختی کودکدرمان‌های روانشناختی کودک طی یک قرن گذشته پیشرفت‌های مهمی داشته است. این درمان‌ها به دلیل حساسیت دوران کودکی از اصول و قواعد مشخصی استفاده می‌کنند. بهبود رفتار و عملکرد کودک تاثیر مستقیمی بر تعادل خانواده دارد. کودکی که تمرکز و توجه بهتری پیدا کند. یا کودکی که به لحاظ بیش فعالی تنظیم مجدد یابد، به آرامش خانواده نیز کمک می‌کند. به همین دلیل توجه روانشناسی به رشد، تربیت و حل مشکلات کودک اهمیت ویژه‌ای می‌دهد. رشد کودک یک زنجیره از توالی متصل به هم هست. بنابراین اقدام به موقع در سنین آغازین منجر به کاهش مشکلات در مراحل بعدی رشد می‌شود. در برخی کودکان مشکلات طی جلسات به سرعت بهبود میابند. علایم کاهش پیدا می‌کنند و بر فرصت‌ها و قابلیت‌ها نیز تمرکز می‌شود.مشکلات هیجانی و شناختی کودک می‌تواند طولانی مدت شود. در این شرایط کودک کنترل کمی بر رفتار خود خواهد داشت. در کودکی هیجان‌ها می‌توانند شدیدتر از بزرگسالی باشند. این شدت یافتگی می‌تواند منجر به روابط بین فردی متعارض شود. با رسیدگی به موقع می‌توان از تاثیر منفی هیجان‌های ناسازگار بر عملکرد شناختی و بالطبع تحصیلی پیشگیری کرد. چانچه کودک ابراز سازگارانه هیجان را یاد بگیرد می‌تواند سطح بهینه‌ای از اضطراب یا افسردگی را تجربه کند. در کنار این موارد والدین نیز می‌توانند از برخی آموزش‌های مفید در زمینه فرزندپروری استفاده کند. استفاده از مشاوره آنلاین در شرایط خاص مثل فاصله طولانی یا مشکلات رفت و آمد می‌تواند در این زمینه مفید باشد.بازی درمانیبازی درمانی نوعی از درمان است که برای کودک طراحی شده است. به این دلیل که کودک مثل بزرگسال نمی‌تواند احساسات و افکار خود را انتقال دهد. همچنین صحبت درباره مشکلات برای کودک دشوار است. انجمن بازی درمانی ( ATP ) بازی درمانی را اینگونه تعریف کرده است. "استفاده سازمان یافته از مدل‌های نظری در یک بافت بین فردی، که با استفاده از بازی به حل مشکلات روانشناختی و بهبود رشد کمک شود". بازی درمانی به کودک کمک می‌کند تا به لحاظ هیجانی تعادل یابند. همچنین بوسیله بازی بدون احساس تهدید و با آرامش می‌توانند ارتباط برقرار کردن را بیاموزند. بازی درمانگرها از ابزار هنری برای ساخت اسباب بازی و صحنه نمایش استفاده می‌کنند. آنها به جهت تحریک تجربیات چندوجهی یکپارچه از هنر، بازی و موسیقی بهره می‌برند.برای مثال ساخت یک ابزار موسیقی مثل طبل ممکن است به عنوان کاتالیزوری برای ابراز خود از طریق ریتم و صدا مورد استفاده قرار گیرد. ساخت عروسک معمولا به داستان گویی منجر می شود. طراحی یک ماسک چهره ممکن است برای اجرای نمایش یا ایفای نقش بکار رود. کودکان روابط و دلبستگی‌های خود را بوسیله بازی به دنیای پیرامونشان مرتبط می‌کنند. بازی، بویژه در حضور دکتر روانشناس کودک باعث آسان سازی بیان خلاقانه می‌شود. بنابراین زمینه‌ای برای رشد روانشناختی کودک در نظر گرفته می‌شود.بازی درمانی بعضی از اشکال بیان خلاقانه هنر را در بر می‌گیرد. بخاطر انطباق پذیری و شیوه غیر مستقیم آن بطور واضح بوسیله پژوهش‌ها تایید شده است. بازی درمانی کودک فرایندی را مهیا می‌کند که در آن درمانگر به دنیای درونی فرد، جهت جستجوی خود و نیز کشف خود بوسیله بیان خلاقانه، اعتماد می‌کند.بازی درمانی برای مشکلات زیر کاربرد دارد (در کودک یا بزرگسال)برای خانواده‌ها مشکلات رفتاری و هیجانی کودک آشفتگی ایجاد می‌کند. در برخی شرایط مشاوره خانواده در تهران برای حل مشکلات توصیه می‌شود. حتی زمان که درمان افسردگی مد نظر باشد مشارکت همه اعضاء خانواده کمک بزرگی خواهد بود.دمانسفقدان یا سوگاسترس پس از سانحهوسواس فکری و عملیمشکلات رشدیاضطرابافسردگیاختلالات یادگیریبیش فعالی/ نقص توجهخشماوتیسممشکل در عزت نفس/ اعتماد به نفسهوش هیجانی پایینمشکلات خوابآزار و ترومابستری طولانی مدت در بیمارستانمشکلات تحصیلیمنبع: - % d8 % b1 % d9 % 88 % d8 % a7 % d9 % 86 % d8 % b4 % d9 % 86 % d8 % a7 % d8 % b3 - % da % a9 % d9 % 88 % d8 % af % da % a9 /
KAR 120C چیزی بی اهمیت نیست مگر این‌که بقیه هم از آن باخبر باشند.جواب، عدد 42 نیست مگر این‌که دوستان‌تان بتوانند سوال مرتبطی برای آن مطرح کنند.چیزی که بی اهمیت باشد بدیهی نیست. بلکه پایه‌های سازنده فرهنگ ما، یک راز مشترک و پنهان و میان‌بری به‌سوی احساس تعلق است.و خالقان فرهنگ هر روز بخش‌های جدیدی ابداع می‌کنند.لینک مرجع: - 120c /
تفاوت بیشعور با احمق تفاوت بی‌شعور با احمق .!حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است، یعنی معمولا احمق‌ها آگاهانه دست به حماقت نمی‌زنند، خیلی از آن‌ها حتی فکر می‌کنند که خردمند و دانا هستند نه احمق! احمق‌ها بیشتر از آن‌که موجب تنفر بشوند ، مایه ترحمند .بیشعورها اما داستان‌شان با احمق‌ها فرق دارد.کسی که ساعت سه صبح بوق میزند بیشعور است? کسی که جلو تمام زنان مسیر می‌ایستد بیشعور ?است! کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می‌کند ?بیشعور است! ??کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می‌رود بیشعور است.????این‌ها بیشعورند حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور!???احمق بودن درد ندارد،‌درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می‌آید، از خانه و مدرسه، از سرانه مطالعه، از خودشیفتگی، از بی وجدانی، از مرکز فرهنگ فاسد، بیشعوری واگیر دارد، هم درد دارد و هم درمان!مشکل ما احمق‌ها نیستند، مشکل ما هیچوقت احمق‌ها نبودند، مشکل ما بیشعورها هستند.یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمیاره. شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد، شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه، سواد یاد گرفتن فرمول و اطلاعات در علم و یا مبحث خاصی است! این شعور هست که راه استفاده درست و یا غلط از علم و سواد رو به ما میگه! شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد یک انسان می‌بایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند!? بیشعوری
دست و پا در باتلاق ماکیاولیسم(زندگی پول است و دگر هیچ) این مطلب دو سال قبل نوشته شده ، بگمانم حالا حالا نوشتنی باشد و احتمالآ خواندنیسامان سامانیدوربین هاییکه مثل دستگاه‌های کپی فقط با پیشرفت تکنولوژی سرعت کپی سازی شان بالا رفته البته با چاشنی نوابغ داخلی در ارایه حقیرانه ، چه مشکلات ، چه مشمیز کننده‌ای بنام (کمدی)واما از ناقلان اثار و طوطیان شکرکن شیرین گفتار آورده‌اند که زمانی عزیزی گفت : اگر ما قدرت جادویی خواندن افکار دیگران را داشتیم نخستین چیزی که در دنیا از میان میرفت عشق بود .روزگاری ملاک بودن اندیشه بود ،میگفت :من فکر میکنم پس هستم ،مدتی گذشت آمدند و گفتند من پیکان دارم پس هستم ،اندکی بعد گفتند من بالای شهر زندگی ای دارم پس هستم ،چیزی نگذشت گفتند من گرین کارت دارم پس هستم کمی بعد گفتند من مدرک دکتری دارم پس هستم یه خورده بعد گفتند من پورش سوارم پس هستم ،و و و و ،و این کمی آخریتر من مشهورم و بقول امروزینش سلبریتی (اوه اوه ،تن به لرزه میافتد) پس هستم ،چرا که بیشتر قبلی‌ها را که دارم (البته بجز من فکر میکنم ، بجای این یکی برخی احتمالآ میگوید ،من هم اندامش را دارم هم با رنگ و روغن جلا پیدا میکنم و میان بدیدنم و فیلم فروش میکند ،کافیست یک نگاه بیاندازید به پوسترهای رنگارنگ که روزی تابو بود اما امروز با به راحتی بگویم ( اسمش بده اما درآمدش عالیه برای بخصوص عوامل سازنده شارون استون باید لنگ بندازه ،(نگاهی بیاندازید به مثلا (فیلم) (ترانه) و مه رویانش !! البته به لطف کاسه‌های رنگ و روغنی و احتمالا برخی (پیشنهادات) و برخی دیگر هم میگویند من هم هیکل و تریپ شاهرخ خانی دارم کمی هم فیگور چارلزبرونسونی قاطیش میکنم ، کلی جنس مخالف میرن تو کف هیکل و جذبه ، بازی بلد نیستم که نیستم ،مگه ما چی از هالیوودی‌ها کمتر داریم هرکی هم که چیزی بگه یا حسوده یا #سینمای ایران# حالیش نیست که توش چه خبره ، البته اگر این آخری رو بگه که بی ربط هم نگفته اینجا هم احتمالا تام هاردی و جیلینهال لنگ میاندازن ،و حتی فیلم هم میسازیم بعنوان یک (کارگردان) مگه من چیم از سوفیاکاپولا کمتره ،کلی هم کننده ترم ، به کسی چه مربوطه همشون هم چشم ندارن دیگری رو ببینن ، زحمت کشیدم کلی رفتم قطر بیش کننده گان فن و کلی چیز آموختم !! و دست پر برگشتم مگه الکییه )(دور نشیم از اصل مطلب ): بله قبلی هارو دارم هیچ کلی هم فالور و لایک کن برای خودم دست و پا کردم ،،از کجا ،به کجا رسیدیم و به کجا خواهیم شد؟بیگمان دستی در کار بوده و هست وگرنه ما که به چشم خودمان ندیدیم ،اینجاست که پای دایی جان معرف به میان میاید ،اما یک چیز این میانه مخدوش شده و آن اینکه این عزیزانه آخری (سلبریتی) از آخر شروع کرده و میخواهند شعار گونه با جیبهای باد کرده از پول بینوایانیکه با آمدن تکنولوژی جدید و به لطف تصاویر تلویزیونی و شبکه‌های روزافزون مثلا اجتماعی با جیبهای ورم کرده از پول ،هم (سیاستمدار) شده‌اند ،هم دلسوز همدیگر و (ملت) و هم کارشناس امور تاریخی و اجتماعی عصر حاضر ،فقط مشکل گاهی بیرون میزند و این دانشمندان ،سیاستمداره فرهنگ مدار یهویی 80 میلیون رو فدای چهار تا اعضای خانواده خود میکند ،در فلان برنامه تلویزیونی با ریختن دوقطره اشک پنهان ،شوهر پیدا میکنند ،نقش در فلان و فلان فیلم میگیرند ،استاد میشوند و و و و ،و الحق اگر تیراژ کتاب در 1500 نسخه گیر کرده و تازه 500 تایش فروش میرود و زورکی هر 100 تا کتاب که چاپ میکنند ،چاپش را نگه داشته و روی 100 تای بعدی مینویسند چاپ دوم در این جمعیت میلیونی ،تا دلمان بخواهد یا نخواهد گوشیهای هوشمند چند صد هزارتایی فروش میرود ،نگارنده خود در زمینه تکنولوژی چیزی برای گفتن دارد ،پس مشکلش تکنولوژی نیست ،بلکه آن مواردیست که در درون آن ، مثلا آگاهی رسانی انجام میشود .که چیزی جز آنچه پیش از این گفته بودم ،بثان اخبار (مجله جوانان ) قدیم نیست ، نقش بلا منازع تکنولوژی را در عرصه ارتباطات ،براحتی در فیلم شبکه ساخته سیدنی لومت آنهم در ان دهه که تکنولوژی پر کاهی هم در برابر تکنولوژی امروز نبود، و بخصوص Her بکارگردانی اسپایک جونز و بازی درخشان فینیکس ،خواهید دید که چگونه فردی دلباخته سیستم عامل سخنگوی دستگاه خود میشود .و در اینجاست که به لطف سایه دیوار طرف ورم میکند و گمان بر آن دارد در سایه خود نشسته ،و باز به لطف ناکارآمدی آنانکه در هرم قدرتند ، که شاید بوی تعمدی بودن و در سایه رفتن خود باشد را هم میدهد ،بسیاری بخصوص بخش وسیعی از جوانان با از میان رفتن باور به خویشتن و بنوعی فرار از خویش ،و مرگ نوعی آرمانگرایی رو به تجدد ،دل خوش دارند به قهرمانان پوشالی ،ساخته پرداخته رسانه‌ها و در حالی که بسیاری ،بقولی با فلاکتی خوشبختند ،با پول خود ، این پوشالیان را هم پولدار هم موفق و بدور از فلاکت کرده‌اند .احتمالا درد را بیشتر انجا خواهی جست که با نبودن رجل سیاسی ،این یکی را که مامان کارگردانش آورده در سینما ،آن یکی را بابای کارگردانش آورده در سینما باز آن یکی را هم مامان کارگردان آورده‌اش در سینما، یکی باباش (بازیگر) بوده و البته [برو بابا پول کجاست] براحتی با رانت پدری نامش در معرفی و در تیتراژ فیلم ثبت میشود ، بعد هم پدر بزرگوارشان میفرمایند ، کاشفان هنر هفتم او را یافته‌اند و من کاره‌ای نبودم {البته اگر بلد بود بنویسد بازیگر سینما بد نبود چه رسد به بازی در فیلم } (نگاه کنید به پرت و پلایی با نام شعله ور که هم پدر بزرگوار غرقه در آفرینش ...هستند هم فرزند عزیزوارشان که برای سیاه لشگرهای بنگلادشی هم آبرو داری نکرده) ،اون یکی با فلان فامیل (بازیگرش) آمده در سینمادیگری با پول پدر و مادر بزرگوارشان تشریف آورده‌اند در سینما آن یکی به لطف ویکی پدیا که با افتخار نوشته زن صیغه‌ای فلانی آمده در سینما و بسیاری روابط محفلی خاص که پیش از این بدان اشاره داشته‌ام ،آمده‌اند در سینما و بسیار اندکند کسانیکه در این عرصه دانش آموخته‌اند و در این (سینما )جایی دارند . در این میانه ظاهرا تنها کسانیکه اینان را با پول بزحمت درآورده شان (معروف) کرده نه تنها جایی ندارند ،بلکه باز مستمسکی و دستاویزی میشوند برای معرفی بیشتر شدن ،یا بقولی به نام این یکی و بکام آن یکی ،البته اگر پوپولیستمان نکنند ،در یک جا میلیونی مردم را فدای خانواده شان میکنند ،در جایی دل میسوزانند برای نرسیدن فلان دارو و تحریم .در جایی انچنان میپوشند و زندگی میکنند ،که درمانده‌ای با سوار بر یکی از چهار چرخهای آنچنانی به هر فلاکتی تن میدهد تا لحظه‌ای خود را در آن بالاهای آنان ببیند ،یاد نه کل فیلم که یک صحنه از فیلم بوتیک افتادم که گلشیفته فراهانی روی پل به رفیقش و در حقیقت به خودش میگفت مگه من از کی کمترم ،از همشون خوشگلترم و آنچه بر او رفت . . . . . . ..گمان دارم سوپر استاری (البته در دوران خودش) همچون مثل بهروز وثوقی که هم فیلمفارسی بازی میکرد هم آثار ارزشمندی در کارنامه خود دارد با گوشیهای امروزی بی شک حداقل رییس یونسکو میشد.به جایی که نامردمانش عصا از کور میدزدند از روی سادگی انسانیت جستجو نکنیمآنچه در این میانه بیش از دیگر پارامترها ،قابل توجه است ،ذهن آشفته،عزیزان معروفه و معروف است که آنچنان در توهم (ایلوژن) و خودشیفتکی (نارسیسیم) فرو رفته‌اند و یابو ورشان داشته که در این وانفسای پیش آمده خود را در تمام مسایل اجتماعی حال حاضر در جامعه صاحب نظر میدانند که البته بیشک (حق) هم دارند ،چون با نگاهی که در جامعه امروز باب گشته بقول ینگه دنیاییها متاسفانه فعل داشتن ( to have ) دیر زمانیست که جای فعل بودن ( to be ) را گرفته، چرا که انچه ما هستیم ملاک نیست آنچه داریم پایه ارزش قرار گرفته ،اینجاست که همان گونه که تصور میرود بی ارزشیها ،ارزش و ارزشها بی ارزش جلوه میکند و حتی نگاه انسانی جای خود را به نگاه ریالی ،دلاری داده و گاهی هم که کلامی بر زبان رانده میشود از سر جلوه گریست تا حرکتی در جهت تغییر شرایط فعلی همانانیکه ،اینان را در این جایگاه قرار داده‌اند . آیا کسانیکه در اکثر موارد با محافظ و عینک و تغییر تیپ و فرار با چهارچرخهابی آنچنانیشان از ولینعمتان خود ،دوری میجویند میتوان در آنچه به زبان میاورند در باب اوضاع همین مردم که از آنان گریزانند ،صداقتی یافت ؟اینجاست که هر چه بیشتر در شیوه رفتار و گفتار اینان غوطه ور شویم چیزی جز (بازی) آن هم از نوع مبتذل در قالب عوام فریبی نخواهیم یافت .میدانم بسیاری از اینان نگارنده را تیره نگر و غیره و غیره ، خواهند خواند .اما رفتارهای اکثریت اینان با بلیط بخرانشان ،چیزی جز انچه نوشتم و باور بدان دارم نشان نمیدهد ،حتی پوست خندهای اجباریشان را .ماکیاولیسم، به مجموعه‌ای از روش‌های مختلف گفته میشود که اشخاص را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی‌داند و در نتیجه به کار بردن هرچیزی برای پیشبرد اهداف حتی کثیف‌ترین آنها رامجاز میداند بقولی هدف وسیله را توجیح میکند یا خودمانی ایرانیش اسمش بده پولش خوبهسامان سامانی
جوابیه وزارت فرهنگ و ارشاد به کمپین معلولان پیرو اعتراض کمپین معلولان به نامه وزارت فرهنگ و ارشاد،این وزارتخانه جوابیه‌ای به کمپین معلولان ارسال نموده که متن آن به شرح ذیل است با سلام احتراما، بازگشت به نامه شماره 249714 مورخ 99 / 11 / 26 درخصوص مطالبات فرهنگی کمپین پیگیری حقوق افراد دارای معلولیت به استحضار می‌رساند تحقق حقوق فرهنگی جامعه معلولان یکی از الزامات غیرقابل اجتناب و از جمله حقوق شهروندی است که ضرورت دارد فارغ از هر گونه تبعیض همانند سایر گروه‌های اجتماعی از آن برخوردار شوند و ابعاد گسترده‌ای را در بر می‌گیرد . در خواست جناب آقای مروتی نیز اشاره به تحقق مطالبات فرهنگی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد که می‌توانست سایر حوزه‌های وزارتخانه که دست اندرکار تولید برنامه‌های هنری، سینمایی، قرآنی رسانه‌های دیجیتال و . هستند را نیز شامل شود، اما در نامه این مطالبات فقط به معاونت امور فرهنگی منحصر شده است. شایان ذکر است معاونت امور فرهنگی همواره سعی بر آن داشته است که به دور از هرگونه تبعیض نسبت به صدور مجوز نشر، ارایه تسهیلات ، خرید کتاب در ماده 10 بند 5 به صراحت بیان شده است: کتابهایی که موجب دانش افزایی گروه‌های خاصی از جامعه همچون کودکان و نوجوانان، زنان، جامعه روستایی و معلول باشد)، حمایت از کتب ارزشمند و استفاده از ظرفیت‌های جامعه معلولان در جشنواره‌های فرهنگی این حوزه اقدام نماید. در سالهای گذشته نیز به دلیل فراهم نبودن زیرساخت‌ها نمایشگاه کتاب تهران در مکانهای فیزیکی و استیجاری برگزار می‌شد که در ایام برگزاری هماهنگی لازم با شهرداری و ناوگان حمل و نقل (بویژه استفاده از سامانه‌های حمل و نقل ویژه افراد دارای معلولیت ) برای سهولت تردد این عزیزان صورت می‌گرفت. در سال جاری با فراهم شدن زیرساخت‌ها امکان برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب تحقق یافت که این موضوع در سالهای آینده نیز تداوم خواهد یافت. همچنین طی دو سال گذشته بیش از 200 عنوان کتاب چاپ اول مرتبط با موضوع معلولیت مجوز چاپ گرفته‌اند. در ادامه به تعدادی از فعالیت‌های این معاونت که در سال جاری با استفاده از فضای مجازی برای سهولت دسترسی تمامی اقشار جامعه صورت گرفته است، اشاره می‌شود 1 ، پویش "با کتاب در خانه" در این پویش، کودکان و نوجوانان سراسر ایران، در کلیپ‌های کوتاه دو دقیقه‌ای که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کردند به معرفی کتابی می‌پرداختند که مطالعه کرده‌اند. هدف از این پویش، استفاده از فراغت به وجود آمده در خانه‌ها، بهره بردن از امکانات موجود در فضاهای مجازی برای ترویج اجتماعی کتاب خوانی در سراسر ایران و تشویق کودکان و نوجوانان به گفت و گو پیرامون کتاب‌های مطالعه شده بود. 2 . طراحی اپلیکیشن جام باشگاههای کتاب خوانی کودک و نوجوان و برگزاری پنجمین دوره جام باشگاههای کتاب خوانی کودک و نوجوان با رویکرد فضای مجازی 3 راه اندازی تعداد زیادی از باشگاههای کتابخوانی ویژه معلولین در سراسر کشور و ارسال رایگان کتاب برای آنها با همکاری سازمان یونیسف 4 . فعالیت 22 هزار باشگاه کتابخوانی به صورت مجازی و اختصاص یارانه 50 درصدی خرید کتاب به 330 هزار عضو 5 . برگزاری فعالیتهای آموزشی و محافل ادبی به صورت مجازی 6 . حمایت از تولید کتابهای الکترونیکی ویژه این گروه و خرید کتابهای مناسب آنها از ناشران مختلف و ایجاد مشوق‌های برای تولید کنندگان این گونه کتابهاارایه تسهیلات برای خرید کتاب‌های الکترونیکی، صوتی و . از پلتفرم‌های کتابخوانی در ایام نوروز در این طرح که با مشارکت مرکز فناوری‌های اطلاعات و رسانه‌های دیجیتال انجام شد، تخفیف‌های 70 و 80 درصدی به کتابهای بزرگسالان و کودک و نوجوان ارایه شد.نامه کمپین معلولان به وزارت فرهنگ و ارشاد https :// t . me / dscampaign / 8598
سفری کوتاه به کلاس رهیافتی به درون دوست دارم چند دقیقه‌ای همراه این سفر کوتاه با من شوید تا برایتان به عنوان داوطلب جمعیت امام علی از تجربه‌ام در این جمعیت و کلاس‌های رهیافتی به درون بگویم. سال 88 بود که با طرح کوچه گردان عاشق و کعبه کریمان با جمعیت آشنا شدم. سال دوم مهندسی شیمی علم و صنعت، سرخورده از جو جامعه، و ناامید از هر تغییری مثبت که بخواهد در جامعه اتفاق بیفتد. بعد از طرح کعبه کریمان (که برای جمع آوری آرزوهای کودکان بیمار بخش خون رفته بودم) هر هفته دوشنبه‌ها عصر بعد از دانشگاه با بچه‌های جمعیت میرفتم بیمارستان مفید و علی اصغر. محیط بیمارستان و حضور در کنار کودکان مبتلا به سرطان و بیماری‌های مزمن رویکرد و الویت‌های زندگی من رو تغییر داد. سال 88 همزمان شد با ایجاد خونه علم خاکسفید، و من به عنوان دانشجوی داوطلب شروع به فعالیت کردم در محله خاکسفید. همه چیز برایم غریب بود. دیدن کودکان بدون شناسنامه. دیدن کودکان محروم از تحصیل. کودکی که پر از شوق رفتن به مدرسه بود ولی در 10 سالگی حتی نمیدانست چگونه باید مداد به دست بگیرد. دیدن رنج کودکان معصوم بستری در بخش خون، و کودکان کار بدون هویت و محروم از تحصیل معادله و فلسفه عدالت در کاینات رو برای من به زیر سوال برد. نقش خداوندی که من به او اعتقاد دارم و او را رحمان و رحیم و عادل میدانم در معادله رنج این جهان کجاست؟از تعدادی از دوستانم شنیدم که موسس جمعیت، شارمین میمندی نژاد، کلاس هایی با عنوان #رهیافتی_به_درون - که دارای محتوی مفید و موثری برای فعالیت اجتماعی در محلات حاشیه است - برگزار میکند. من که از دوران دبیرستان به مطالب علوم انسانی و اجتماعی علاقه مند بودم اولین ترم این کلاس رو ثبت نام کردم و به موازات آن در کنار دانشگاه هر هفته به بیمارستان مفید و علی اصغر میرفتم و یک روز در هفته هم معلم داوطلب خانه علم خاکسفید بودم.کلاس با مطالب پایه‌ای از تاریخ ادیان و تاریخ تمدن بشر به همراه ذکر منابع کتاب‌های متعدد آغاز شد. سپس با مطالب علمی روانشناسی، فلسفه، جامعه شناسی با ذکر کتاب‌های متنوعی که بسیاری مرجع کتاب‌های دانشگاهی رشته‌های فلسفه و علوم انسانی است همراه شد. بخش هایی از کلاس گفتگو پیرامون ارتباط ریشه و عصاره حقیقی ادیان با مفاهیم دگرخواهی، عدالت، مهر، ..و نقش ادیان در جامعه و اجتماع سازی بود.حضور در محلات حاشیه و کلاس‌های #رهیافتی_به_درون مانند تکه‌های پازلی بودند که همدیگر را تکمیل میکردند. حجم درد و رنج‌های برخی از کودکان به قدری زیاد بود که بسیاری از ما داوطلبان را به استیصال می‌رساند و رهیافت مامنی بود برای پاسخ به سوالات داوطلبانی که در خط مقدم آسیب‌های اجتماعی مشغول به فعالیت بودند. یکی از النای به رنج افتاده از بیماری صعب العلاج برای شارمین میمندی نژاد میگفت و از او راهنمایی می‌خواست چگونه مرهم درد بی امان کودک باشد. دیگری در کلاس از یوسف افتاده به چاه محلات خاکسفید و دروازه غار و دره فرحزاد میگفت که از شدت اعتیاد پدر و مادر و کودک آزاری‌ها و کار شبانه روز جانی در بدنش نمانده بود. شارمین میمندی نژاد که در کنار مطالعات فراوان و عمیق از ابتدای جوانی تجربه حضور مستقیم و مستمر در بیمارستان‌های کودکان، کودکان ساکن در بهزیستی، کودکان بزه دیده و معارض با قانون در کانون اصلاح و تربیت و بسیاری از محلات حاشیه کشور را داشت، به زیبایی و صبوری فراوان معلم ما در این مسیر شدند. محورهای اصلی کلاس‌های رهیافت در پاسخ به معضلات و درد و زخم‌های کودکانی که به چشم میدیم، با گوش می‌شنیدیم و با دست لمس می‌کردیم حول سه مفهوم آگاهی، اراده و مسیولیت در گردش بود.تاریخچه زندگی مصلحان اجتماعی، چون مولا علی (ص)، حضرت محمد (ص)، عیسی مسیح (ع) از بعد اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفت. اینکه هر مصلح اجتماعی و پیامبر خدا به عنوان شخصیتی که در برابر بی عدالتی و رنج جامعه‌اش چه وظیفه‌ای بر خود میداند و نقشش به عنوان پیامبر خدا و خلیفه الله در به فعلیت رساندن عادل، رحمان و رحیم بودن پروردگار چگونه است؟ قرابت‌های معنایی رنج‌های اجتماع آن زمان و این زمان ما را رهنمون این موضوع شد که چه بسا راه حل هایی به قدمت تاریخ برای آلام و رنج‌های تاریخی بشر وجود داشته باشد. شخصیت‌های بزرگ و عظیمی چون مولا علی (ع) و محمد (ص) در آن زمانه که دختران زنده به گور می‌شدند، سوالی بزرگ شدند که چرا کودک معصوم باید زنده به گور شود، و درد و رنج کودک انسان را به عنوان فرهنگ و عرف عرب جاهلیت نپذیرفتند. مولا علی، خلیفه مسلمین که در تمام ادوار زندگی اش شانه هایش مکان امن کودکان یتیم کوفه بود. عیسی مسیح (ع) که آغوشش را برای بیماران صعب العلاج و مبتلا به جذام مطرود شده از جامعه گشود و آن‌ها را به قلب اجتماع بازگرداند. حال من دانشجوی مسلمان که دوست دارم پیرو راه مولا علی (ع) باشم، وظیفه‌ام در برابر کودکان به رنج افتاده در جامعه‌ام چگونه است؟ کودک تا کمر خم شده در زباله را باید به عنوان یک واقعیت "عادی" اجتماعی بپذیرم؟ یا باید به پیروی از مصلحان تاریخی آیه "بای ذنب قتلت" را تکرار کنم و پس از آگاه شدن نسبت به درد کودک جامعه‌ام با پذیرفتن مسیولیت اجتماعی ام اراده و تلاش نمایم برای گام برداشتن در مسیر کاهش آلام و رنج‌های او. شارمین میمندی نژاد همه ما را تشویق به مطالعه کتاب‌های حوزه‌های مختلف، تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، جامعه شناسی و.. میکرد تا ابزار صحیح و لازم برای رفتار و برخورد با کودکان را داشته باشیم. داوطلبان دانشجوی بسیاری که رشته‌های مختلف بالاخص فنی - مهندسی بودند علاقه مند شدند تا رشته‌های علوم اجتماعی و انسانی بخوانند. یکی از آن‌ها من بودم. دوست داشتم در حوزه مسایل اجتماعی از رفرنس‌ها و منابع مختلف بهره مند شوم. بعد از ارشد مهندسی شیمی در کنکور علوم اجتماعی شرکت کردم و دانشگاه علامه پذیرفته شدم (رشته مدیریت خدمات اجتماعی). و در محیط آکادمیک هم سعی کردم بر اطلاعاتم بیافزایم ولی باید بدون اغراق بگویم، توانایی، علم و تجربه میدانی شارمین میمندی نژاد در حول مسایل اجتماعی، و استعداد بی بدیلش در انتقال این مفاهیم و انگیزه بخشی به دانشجویان برای حضور داوطلبانه و خالصانه در کنار کودکان محلات حاشیه به گرد پای بسیاری از اساتید عزیز این حوزه که صرفا در حوزه تیوری همان رشته مطالعه داشته، و تجربه عملی در حوزه مسایل اجتماعی ندارند نمی‌رسد.یکی از مسایل بسیار مهمی که شارمین میمندی نژاد به ما آموخت، یادآوری این اصل که اسلام دینی "اجتماعی" است که اصولا انسان را از انزواطلبی و عزلت برحذر میدارد و حتی عبادات فردی را در قالب جمعی (نماز، حج و .) ارزش بیشتری مینهد. با همین رویکرد آیین‌های زیبایی که متناسب با ایام ماه رمضان (کوچه گردان عاشق)، ماه محرم (طفلان مسلم و شام عیاران)، ایام اعتکاف (کعبه کریمان)، ایام حج (صفای سعی) طراحی شد تا به پیروی از سیره عملی مولا علی(ع) و امام حسین (ع) گامی در جهت برقراری عدالت اجتماعی گامی برداشته شود. در آینده اگر فرصتی مقدور شود توضیحات جامع‌تری در مورد طرح‌های آیینی و تاثیر و اهمیت آن‌ها در جامعه و انحرافات و بدعت هایی که در برخی مراسم و مناسک مذهبی رخ داده است تا حدی که برخی مراسم و عزاداری‌ها در تضاد با روح حقیقی آن واقعه قرار گرفته است صحبت خواهم کرد.یکی از جملات تاثیرگذاری که در این کلاس به خاطر دارم و آن را راهنمای راه این فعالیت کرده‌ام این است: "انسان به همان اندازه که شناخت به درد کودکان جامعه پیدا می‌کند و دوستدار آنهاست، به همان اندازه باید نسبت به علل دردهایشان هم شناخت پیدا کند و نسبت به آن‌ها واکنش داشته باشد و برای محو این عوامل همواره در تلاش باشد." این جمله چراغ راهی شد برای بسیاری از ما داوطلبان در جمعیت امام علی (ع).در آخر اگر بخواهم #رهیافتی_به_درون را در یک پاراگراف تعریف کنم، کلاسی است که من را به مسیولیت الهی و انسانی ام نسبت به جامعه و رنج انسان‌ها آگاه می‌کند ابزارها و توانمندی‌های لازم برای بودن صحیح و موثر در کنار به رنج افتادگان اجتماع را قدم به قدم تعریف میکند با کمک گرفتن از جوهره حقیقی آرمان‌ها و تلاش‌های مصلحان اجتماعی و پیامبران الهی به ویژه مولا علی(ع) و حضرت محمد(ص) در کاهش آلام و رنج‌های اجتماع زمانه شان، نقش انسان را به عنوان خلیفه الله در به فعلیت رساندن رحمان، عادل، قادر، غفار، رزاق، فتاح، سمیع و بصیر بودن در جامعه امروزی یادآور میشود به من باور اراده‌ای را می‌دهد که تا قبل، آگاهی باور کردنش را نداشتم من را در مورد عوامل و علل درد و رنج جامعه به فکر وامیدارد و مسیولیت اجتماعی که تا به دیروز از آن غافل بودم را گوشزد می‌کند و کمک میکند تا آن را بپذیرم. مسیولیتی اجتماعی و الهی برای حضور مستمر در کنار به رنج افتادگان جامعه و آگاه کردن جامعه نسبت به درد و رنج آن‌ها و تلاش و مطالبه‌گری مستمر و خستگی ناپذیر برای احقاق حقوقشان.حال به این سوال فکر کنیم، اگر تک تک افراد جامعه به درد و رنج انسان‌های اجتماع شان آگاه شوند، و باور کنند که اراده از بین بردن این درد را در صورت آگاهی به عوامل و علل آن دارند و هر یک مسیولیت اجتماعی نسبت به جامعه شان را داوطلبانه بپذیرند، و برای احقاق حقوق از دست رفته شان تلاش کنند با چه جامعه‌ای روبرو خواهیم بود؟ و از بین رفتن این روح مطالبه‌گری و عدالت خواه و دگرخواه چه ضربه‌ای به جامعه وارد خواهد نمود؟!
5 نکته چگونه شاد زندگی کردن! این سوال که " چگونه شاد زندگی کنیم؟ " همیشه برای ما سوال بوده و اکثر اوقات در خلوتمان به این فکر میکنیم که چگونه در تنهایی خود شاد باشیم. برای اینکه بدانیم چرا شاد بودن آنقدر دشوار است، دلیل علمی وجود دارد و آن هم این است که مغز ما برای شادی سیم کشی نشده، بلکه برای سالم و زنده نگه داشتن ما ساخته شده است. برای همین ما مجبوریم برای شاد بودن بیشتر از معمول جستجو کنیم.تعریف شادی برای هر انسانی متفاوت است اما اصول پایه‌ای دارد که در ادامه آنها بیان میکنیم.مثبت اندیش باشید!مغز ما نمیتواند خود به خود باعث شادی باشد. برای اینکه بتوانیم شاد باشیم باید خودمان تلاش کنیم و راه حل پیدا کنیم.میتوانیم زمان‌های کمی را در طول روز فقط جنبه‌های مثبت زندگیمان را برشماریم. به عنوان مثال سعی کنید به مدت 1 ماه، هر روز 5 الی 10 دقیقه خوبی‌های زندگیتان را بنویسید. این کارا میتوانید بعد از آن 30 روز هم انجام دهید و هر وقت که احساس ناامیدی کردید به لیست خوبی هایتان مراجعه کنید.گقتگو‌های درونی خود را کنترل کنید تا بتوانید مثبت اندیش باشید. همه ما در زندگیمان به خودمان گفتگو‌های منفی داشته اییم. سعی کنید زین پس هر وقت دچار گفتگو منفی با خودتان شدید جلوی خودتان را بگیرید و گفتگو را متوقف کنید. گفتگوی خوب درونی، یکی از جواب‌های چگونه شاد بودن است.پیروزی‌های کوچک را جشن بگیرید!زندگی به طور مکرر بالا پایین میشود. یک روز اتفاق خوب می‌افتد روز دیگر اتفاق بد. یک روز میخندیم، روز دیگر گریه میکنیم. اما همیشه یک سری پیروزی‌ها در زندگی مورد توجه قرار نمیگیرد.ما میتوانیم این پیروزی‌ها را جشن یگیریم و شاد باشیم. برای مثال اگر بالاخره موفق به تمام کردن یک کتاب شدیم، جشن بگیریم.به یاد داشته باشید که فقط پیروزی‌های بزرگ نیاز به جشن گرفتن ندارد. پیروزی‌های کوچک را در خلوت خودتان جشن بگیرید که این جشن‌ها باعث شادی شما در تنهایی خودتان میشود.با تغذیه سالم شاد زندگی کنید!تغذیه سالم یکی از ویژگی‌های افراد شاد است. غذایی که میخوریم تاثیر زیادی بر احساس ما دارد.فست فود نخورید! برخلاف مزه خوبشان اصلا برای بدن مفید نیستند. شما باید غذاهایی بخورید که شامل ویتامین‌ها و سایر مواد مورد نیاز بدنتان باشد. به اندازه غذا بخورید. نه کم نه زیاد!آب را فراموش نکنید! در طول روز حداقل 8 لیوان آب بنوشید ، یا اینکه بطریی تهیه کنید که بشود چندین بار از آن استفاده کرد و در طول روز آن را جلوی چشمتان قرار دهید.ما کامل نیستیم، باید قبولش کنیم!بیشتر ما همواره در تلاش هستیم که خودمان را بی نقص نشان دهیم میخواهیم نشان دهیم که هیچ خطایی از ما سر نمیزند و بلافاصله بعد از خطا خود را تنبیه میکنیم. چرا اینقدر دوست داریم کمال گرا باشیم؟ اصلا مگر انسان کامل وجود دارد؟ با تلاش در این راستا فقط انرژی خود را هدر میدهیم.با اعتماد به خودمان شاد زندگی کنیم!نداشتن اعتماد به نفس در زندگی، این احساس را به ما میدهد که انگار چیزی در زندگی کم داریم. با افزایش اعتماد به نفس ، دیگر نیاز به تایید دیگران ندارید حتی اگر جایی زندگی کنید کسی شما را قبول نداشته باشد، اعتماد به نفس باعث شادی شما میشود.در پایان شایان ذکر است که بگویم همه ما یکبار زندگی میکنیم. پس طبیعی است که دنبال شاد بودن و شاد زندگی کردن باشیم. شاد بودن در زندگی احساس خوبی به شما میدهد یا به قولی " قبل از مرگتان نمیمیرید! "
هدیه برای عید چی بخریم؟! عید نوروز نزدیکه و یکی از سنت‌های خوب نوروز، عیدی دادن به کوچیکترا هست. وقتی هم که بحث عیدی دادن مطرح میشه این سوال پیش میاد که خب چی عیدی بدیم؟؟؟!بعضی‌ها خودشون رو راحت میکنن و یک هدیه راحت و در عین حال دلچسب میدن. اونم چیزی نیست جز پول. من خودمم از بچگی پول عیدی میگرفتم. عیدی خوبیه، ولی به نظر شما بهتر از اون چیزی نیست؟راستی یک سوال دیگه: پیوست فرهنگی که میدونین یعنی چی! یعنی وقتی یک پروژه‌ای قرار انجام بشه، در یک پیوست آثار و لوازم فرهنگی اون سنجیده و بررسی بشه. مثلا فرض کنید یک روستا میخواد به منطقه گردشگری تبدیل بشه. خب این پروژه نیاز به یک سری زیر ساخت‌های داره از جمله هتل، جاده خوب، رستوران‌ها و . . ولی پیوست فرهنگی میاد بررسی میکنه که تبدیل شدن این روستا به منطقه گردشگری چه آثار خوب و بد فرهنگی ای روی مردم این روستا خواهد داشت و برای اونا چه چاره‌ای باید اندیشید.شما هم احتمالا میدونید که متاسفانه به پیوست فرهنگی توجه چندانی نمیشه. چون متاسفانه بحث فرهنگ برای خیلی‌ها کلا چیز مهمی نیست. از نظر اونا چیزی مهمه که توش پول باشه. فقط همین.حالا پیوست فرهنگی رو چرا مطرح کردم؟ برای اینکه بگم آیا شما در عیدی دادن، به پیوست فرهنگیش هم فکر کردین؟ چی عیدی بدین؟ به کیا بدین؟ اگه به کوچیکا بدین به بزرگا ندین چی آثاری داره؟ اگه به همه یک چیز بدین چه آثاری داره؟ و . .یکی از بهترین سوال هایی که در پیوست فرهنگی باید مطرح کرد و بهش جواب داد اینه که آیا میشه چیزی عیدی داد که علاوه بر فواید عادی، در جهت رفع یکی از مشکلات فرهنگی جامعه ایرانی ما هم باشه؟به نظر این سوال خیلی مهمه. شما چطور؟ فکر کنین با همین عیدی ساده‌ای که میدیم، به مرور برخی مشکلات فرهنگی رو هم حل کنیم. عالی نیست؟ به قول معروف با یک تیر دو نشون زدیم. طبیعتا هر کسی برای این سوال جواب خودش رو داره؟ شما جوابتون چیه به این سوال؟ با عیدی دادن کدوم مشکل فرهنگی جامعه رو میتونیم رفع کنیم؟به نظرم یک گزینه راحت و در عین حال بسیار موثر، هدیه دادن کتاب هست. یک هدیه ارزون و در عین حال مفید. هم به صورت مستقیم بر دانش مخاطب اضافه میشه و همه با ایجاد روحیه مطالعه آینده بهتری رو برای تک تک ما و کشور ما به ارمغان میاره. پس تا وقت هست، دنبال کتاب‌های خوب برای هدیه دادن رو از اینجا تهیه کنید.
جر ت ورزی به کودکان، روش‌ها و آموزش‌ها ابزار وجود یا جر ت ورزی به این معنی است که فرد بتواند از حق و عقیده خود بدون تجاوز به حق و عقیده دیگران حمایت کند. این مهارت به فرد اجازه می‌دهد بدون به کار بردن هر گونه خشونت، پرخاشگری و تجاوز به حقوق دیگران، بتواند ضمن احترام به حقوق دیگران، به شیوه‌ای بسیار معقول، آرام، آزادانه و با اعتماد به نفس کامل، عقاید، احساسات و خواسته‌های خود را درباره‌ی یک موقعیت صادقانه ابراز کرده و از حقوق خود دفاع کند، بدون اینکه به ش ن فردی و اجتماعی اش لطمه‌ای وارد شود.کودکانی که نمی‌توانند خواسته‌ها و نظرات خود را بیان کنند سرخورده خواهند شد. آن‌ها وقتی احساس طرد شدن یا ناراحتی و عصبانیت می‌کنند، به جای بیان احساسات و نظرات خود، کناره گیری یا پرخاشگری می‌کنند. آموزش جر ت ورزی تکنیکی است که از طریق آن افراد می‌آموزند چگونه آرام باشند و در موقعیت‌های متفاوت اجتماعی، به طور مناسب و خوشایند ارتباط برقرار کنند.برای آموزش قاطعیت به کودک، می‌توانیم از مثال حیوان‌ها استفاده کنیم:مرحله اول:ماسک سه حیوان(گرگ، لاک پشت و اسب) را تهیه کرده و ابتدا در مورد ویژگی‌های هر کدام از آن‌ها با بچه‌ها صحبت کنید.به نظر شما اگر کسی لاک پشت را اذیت کند، او چه کار می‌کند؟به نظر شما اگر کسی گرگ را اذیت کند او چه کار می‌کند؟به نظر شما اگر کسی اسب را اذیت کند او چه کار می‌کند؟مرحله دوم: پیامد رفتار هر یک هر یک از این سه حیوان را بررسی کنید.لاک پشت: از حق خود دفاع نمی‌کند. همیشه ناراحت است، چون همه از او سواستفاده می‌کنند.گرگ:همه از او می‌ترسند و از او دوری می‌کنند. چون دوستش ندارند، تنها می‌ماند.اسب:در عین حال که از حق خود دفاع می‌کند، به کسی آزار نمی‌رساند . همه دوستش دارند و دوستان زیادی دارد.مرحله سوم: به کودکان آموزش می‌دهیم که رفتار ما انسان‌ها هم مانند این سه حیوان است. برخی از افراد رفتاری مانند گرگ، برخی رفتاری مانند لاک پشت و برخی رفتارشان مثل اسب است. 1 )رفتار لاک پشتی(منفعلانه):افرادی هستند که کاملا مطیعانه رفتار می‌کنند. اشخاص منفعل اغلب از تعارض و طرد شدن می‌ترسند. آن‌ها بر این باورند که اگر به اندازه‌ی کافی با شخصی که پرخاشگرانه رفتار می‌کند، مدارا کنند، شخص پرخاشگر بالاخره به رفتارش پی خواهد برد و دست از کارش بر می‌دارد. این افراد به تمام درخواست‌های دیگران عمل می‌کنند و هیچ کاری را در جهت احقاق حق خود انجام نمی‌دهند. افراد منفعل از تعارض اجتناب می‌کنند که این کارشناس باعث خشنودی دیگران می‌شود. عزت نفس خود را از دست می‌دهند و احساس فزاینده‌ی خشم و آسیب را در خود جمع می‌کنند. 2 )رفتار گرگی(پرخاشگرانه):افراد پرخاشگر تسلط بر دیگران را از طریق واکنش‌های تند کلامی یا فیزیکی به دست می‌آورند. آن‌ها چون پیشبینی می‌کنند که مورد حمله واقع شوند، از خود واکنش‌های پرخاشگرانه نشان می‌دهند. آن‌ها کنترل خشم ندارند و با هر تلنگری منفجر می‌شوند و رفتار‌های ناشایست از خود بروز می‌دهند. 3 )رفتار اسبی(قاطعانه):افراد قاطع بدون اینکه حقوق دیگران را پایمال کنند، از حقوق خود با رفتار مناسب و بدون پرخاشگری دفاع می‌کنند. حرف هایشان غیر تهاجمی و با جسارت بیان می‌کنند.فعالیت: هر یک از حیوان‌های زیر هنگام عصبانیت و ناراحتی چه کار می‌کنند؟ پیامد رفتارشان چیست؟ به نظر شما رفتار کدام یک بهتر است.فعالیت: هر یک از موقعیت‌های زیر را برای بچه‌ها نمایش دهید تا آن‌ها حدس بزنند، چه نوع رفتاری است.مثال: ممکن است در این درس به من کمک کنی؟. به من چه خودت باید بخوانی! (نشانه رفتار گرگی)قدرت نه گفتنما به دنیا نیامدیم تا آرزوها و خواسته‌های دیگران را برآورده کنیم، چرا که گاهی نیاز‌ها و خواسته‌های خود ما هم اهمیت بسیار زیادی دارد. ما تنها تا جایی می‌توانیم با دیگران همراه باشیم و رضایت آنان را به دست بیاوریم که حقوق خودمان را پایمال نکنیم و از اهداف خود دور نشویم.برخی از والدین به فرزندان خود می‌آموزند که همیشه باید به حرف بزرگ‌تر‌ها گوش کرد و همیشه حق با بزرگتر‌ها است. این آموزش کاملا اشتباه است. کودک باید یاد بگیرد که گاهی هم به خواسته‌های دیگران باید نه بگوید، چون در غیر این صورت خود را تسلیم هر نوع خواسته‌ی بیمار گونه و آزار دهنده‌ای کرده است.راهنمای نه گفتن: برای چه کار هایی باید نه بگوییموقتی از ما خواسته می‌شود مسایلی را از والدین خود پنهان کنیموقتی خوراکی از طرف یک فرد ناآشنا به ما تعارف می‌شودوقتی کسی کار خطر ناک به ما پیشنهاد می‌کندوقتی که از ما می‌خواهند تا افراد غریبه همکاری کنیمجر ت ورزی به کودکان، روش‌ها و آموزش‌ها
نمای فرهنگ شرق در ACT یک تفاوتی که میان فرهنگ شرق و غرب وجود دارد نگاه آنها به مسیله رنج است. فرهنگ غرب می‌گوید به هر قیمتی شده باید رنج را حذف و تمام مشکلات را حل کرد. این سرسختی غربی منجر به پیشرفتهای عظیمی شده اما واقعیت زندگی این است که رنج یک امر گریزناپذیر است و شما در هر سطحی از رفاه که باشید نمی‌توانید از برخی از رنج‌ها فرار کنید و اگر نتوانید با این حقیقت کنار بیایید دچار سرخوردگی و ناکامی می‌شوید.از آن سو فرهنگ شرق ضمن به رسمیت شناختن مسیله رنج بر پذیرش این واقعیت تاکید می‌کند که انسان باید با آغوش باز پذیرای تمام احساسات و محدودیت‌های انسانی اش باشد. این پذیرش باعث کاهش رنج نمی‌شود اما حداقل انسان را به آرامشی می‌رساند که از آن سرخوردگی و احساس شکست ناشی از ناتوانی در برابر حل مشکلات جلوگیری می‌کند.کاری که رویکرد روانشناختی پذیرش و تعهد (اکت) کرده تلفیق این دو فرهنگ و دیدگاه است. عبارت پذیرش و تعهد به خوبی نشان می‌دهد که نیمی از آموزه‌های این رویکرد، شرقی و نیمی از آن غربی است و اینجاست که باید هنر استیون هیز بنیانگذار این رویکرد را تحسین کرد.هیز بر خلاف فروید، راجرز، الیس و سایر نظریه پردازان بزرگ حرف جدیدی نزده اما هنر و نبوغ او در ترکیب نظریات و فرهنگهای مختلف است. هیز همچون یک آشپز ماهر توانسته با ترکیب ماده‌های مختلف غذایی بپزد که به ذایقه هر انسانی خوش بیاید.محمد فرد
سرآغاز طرح‌ریزی و تحول در علوم انسانی و اجتماعی نوروز و مراسم آن یکی از زیباترین و مستحکم‌ترین نهادهای ملی به‌جامانده از نیاکان ماست. سردی زمستان تمام می‌شود، طبیعت جان می‌گیرد، فضا نو می‌شود، زندگی جوش و خروش تازه‌ای پیدا می‌کند، خانه‌ها تمیز می‌شوند، مردمان شادی می‌کنند، دوستی‌ها قوت می‌گیرد، روحیه و امید جان تازه‌ای می‌یابد و افراد و نهادها برای سال جدید طرحی نو می‌اندیشند.نوروز امسال ویژگی خاصی دارد و آن هم‌زمانی اش با شروع قرن 15 هجری شمسی است. در قرن گذشته با ت سیس دانشگاه تهران در سال 1313 دانشگاه به معنای جدیدش در ایران متولد شد. دانشگاه‌ها طی قرن گذشته خدمات زیادی در جهت تحول و نوسازی جامعه ایران و ارتقای استاندارد زندگی مردم‌مان انجام دادند. نیروهای متخصصی که دانشگاه‌ها تربیت کردند زیرساخت‌های فیزیکی کشور مانند جاده‌ها و پل‌ها و ساختمان‌ها را ساختند، صنایع جدید را در کشور پایه‌گذاری نمودند، وضع بهداشت و درمان جامعه را بهبود بخشیدند، معلمان و دبیران را برای توسعه آموزش و پرورش تربیت کردند و حوزه حقوق و قضا را سامان دادند و ابزار دفاعی برای کشور تولید کردند. بدون وجود دانشگاه‌ها وضع ایران و مردم آن در دوران عقب‌مانده قاجار باقی می‌ماند و مردم کشور از حضور دانش و فناوری در صحنه زندگی و بهبود شرایط خود محروم باقی می‌ماندند.ولی آنچه دانشگاه‌ها در قرن گذشته انجام دادند با آنچه دانشگاه می‌تواند انجام دهد فاصله دارد. صنایع کشور هنوز به زایندگی و بالندگی درون‌زا نرسیده‌اند، فرهنگ جامعه مشکلات زیادی دارد، مدیریت جامعه کارآمد نیست و از استعدادهای انسانی و مادی جامعه استفاده بهینه نمی‌شود، بیکاری، فقر، فاصله طبقاتی، ضعف اخلاقی و اختلاس و رشوه‌گیری بیداد می‌کند، مدیریت جامعه نتوانسته است زمینه به‌کارگیری نخبگانی را که دانشگاه‌ها تربیت می‌کنند فراهم سازد و هرساله به‌خصوص در دو سه دهه گذشته تعداد زیادی از نخبگان در رشته‌های ریاضیات و علوم، مهندسی و پزشکی از کشور مهاجرت می‌کنند. بسیاری از این کمبودها ناشی از عدم رشد رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی هم‌پای رشته‌های دیگر دانشگاهی بوده است. رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی هستند که دانش مدرن اداره و مدیریت جوامع را ارایه می‌دهند. بدون مجهز شدن به آن دانش و کاربرد آن نمی‌توان جوامع پیچیده امروزی را با کارآمدی اداره کرد. البته عدم رشد کافی علوم مزبور می‌تواند ناشی از شرایط اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور بوده باشد که خود آن شرایط هم ناشی از عدم رشد همان رشته‌ها است.چه زیباست که شروع سال جدید و قرن نو سرآغاز طرح‌ریزی و تحول در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی در آموزش عالی باشد. آموزش عالی به طرح ریزی احتیاج دارد که از طریق آن چرخه‌های ضعف در این رشته‌ها شکسته شود، شرایط جذب بهترین استعدادها به این رشته‌ها فراهم شود، این رشته‌ها با سرعت تقویت شوند، از بهترین دستاوردهای بشری در این رشته‌ها استفاده شود و با آموزش و پژوهش در این رشته‌ها متناسب با شرایط کشور، آموزش عالی نقش کم‌رنگ خود را در ارتقای کیفیت اداره جامعه ایفا نماید. آموزش عالی است که می‌تواند سطح دانش و فهم جامعه و مدیران آن را در حوزه‌های علوم اجتماعی که علوم اداره جامعه هستند ارتقا دهد تا با کاربرد آن از دستاوردهای دیگر آموزش عالی بهره بیشتری نصیب جامعه شود.با امید به چنین طرح‌ریزی، نوروز 1400 و سرآغاز قرن جدید شمسی را خدمت همه اعضای هییت‌علمی، دانشجویان و کادر اداری در آموزش عالی تبریک عرض می‌کنم و برای همه آنها و خانواده محترم‌شان آرزوی سلامتی و شادابی دارم.دکتر علینقی مشایخی
ایران ابر قدرت در سال 1444 شاید تا کنون چیزی درمورد سند الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی نشنیده باشید، ولی ما در این مقاله به آن می‌پردازیم.رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای دستور دادند ایران تا سال 1444 به یکی از 7 ابر قدرت دنیا تبدیل شود. به همین دلیل در این راستا یک سری بیانیه تدوین نموده‌اند و همچنین تاکید داشته‌اند که این بیانات توسط اشخاص با تجربه و پژوهشگر بررسی و در جهت منابع و منافع کشور درست و تدوین نمایند.متن ابلاغ رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیمخداوند جل و علا را سپاس میگزارم که با هدایت و توفیق او تلاش نظام‌مند چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پس از هفت سال در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. این سند، اهم مبانی و آرمانهای پیشرفت را تدوین کرده و افق مطلوب کشور را در پنج دهه‌ی آینده ترسیم و تدابیر موثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن، که کاری عظیم و دشوار اما ممکن و شیرین است، کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه‌ی مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست‌بوم ایران رخ خواهد نمود. ان‌شاءالله. اکنون با تقدیر از متفکران و استادان و صاحب‌نظرانی که طراحی این سند مهم و مدیریت تهیه‌ی آن را بر عهده داشته‌اند، مقرر میدارد: 1 - مجمع تشخیص مصلحت نظام سند پیوست را بعنوان چارچوب بالادستی سیاست‌های کلی مورد ملاحظه قرار دهد و پیشنهادهای تکمیلی برای حصول اطمینان از کفایت آن را در جایگاه یادشده ارایه کند و پس از ابلاغ نسخه نهایی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، سیاست‌های کلی نظام را برای انطباق با الگو بازنگری نماید. 2 - مجلس شورای اسلامی با نگاه ملی به بررسی سند حاضر بپردازد و نکات ضروری برای ارتقای آن را بعنوان سند بالادستی قوانین برنامه‌ای کشور پیشنهاد نماید و تمهیدات لازم را برای تهیه و تصویب طرح‌ها و لوایح برنامه‌ای در چارچوب نسخه نهایی آن مقرر سازد. 3 - دولت فارغ از ملاحظات زودگذر، این سند را از جهت قابلیت اجرا و تحول‌آفرینی بررسی نماید و پیشنهادهای عملی برای ارتقای آن را ارایه دهد. از ذخیره مدیریتی و کارشناسی دولت در مرکز و استانها برای این منظور استفاده شود. 4 - شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی در حیطه وظایف خود به بررسی و ارایه پیشنهاد نسبت به این نسخه از الگو بپردازند. 5 - دانشگاهها و حوزه‌های علمیه و صاحب‌نظران این سند را عمیقا بررسی نمایند و با ارایه پیشنهادهای مشخص برای ارتقای آن بیش از پیش در ترسیم هدف و مسیر پیشرفت کشور مشارکت جویند. 6 - مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با مشورت مراجع مخاطب در بالا، برنامه زمانی بررسی نسخه حاضر الگو از سوی آنها را تنظیم و نظرات و پیشنهادهای تکمیلی را دریافت و دقیقا بررسی و بهره‌برداری کند. و ان‌شاءالله نسخه‌ی ارتقاءیافته الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را حداکثر ظرف دو سال آینده برای تصویب و ابلاغ ارایه نماید. 7 - پس از آن، برای آماده شدن همه‌ی دستگاههای کشور و کمک عمومی مردم برای اجرای الگو، زمانی اختصاص خواهد یافت، بطوری‌که ان‌شاءالله از ابتدای قرن پانزده هجری شمسی اجرای الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی با مقدمات کافی و سرعت مطلوب آغاز شود و امور کشور بر مدار آن قرار گیرد. 8 - صداوسیما و دستگاههای تبلیغی و اطلاع‌رسانی رسمی کشور، اخبار فعالیت‌های یادشده را منتشر نمایند، البته بررسی و ارتقای نسخه حاضر الگو در مراجع یادشده متمرکز خواهد بود تا این کار مهم دستخوش مجادلات روزمره نگردد. پیشرفت، مستلزم تحول مطلوب نفوس انسانی و هنجارها و سازوکارهای اجتماعی است و لذا امری تدریجی و طولانی و وابسته به ایمان و عزم و تلاش ملی و صبر و مداومت همگانی و از همه برتر، تفضلات الهی است که به حول و قوه کبریایی‌اش ان‌شاءالله در تداوم انقلاب اسلامی به این ملت عنایت خواهد فرمود.سیدعلی خامنه‌ای 22 مهر 1397 متن الگوی پایه‌ی اسلامی ایرانی پیشرفت به این شرح است:بسم الله الرحمن الرحیمالگوی پایه، چارچوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و معرف سیر کلی تحولات مطلوب ایران در عرصه‌فکر، علم، معنویت و زندگی بسوی تمدن نوین اسلامی ایرانی در نیم‌قرن آینده است. این الگو با مشارکت گسترده متفکران و صاحب‌نظران ایرانی و بر اساس جهان‌بینی و اصول اسلامی و ارزش‌های انقلاب اسلامی و با توجه به مقتضیات اجتماعی و اقلیمی و میراث فرهنگی ایران، بر طبق روش‌های علمی و با استفاده از دستاوردهای بشری و مطالعه آینده‌پژوهانه تحولات جهانی طراحی شده و شامل مبانی، آرمان‌ها، رسالت، افق و تدابیر است. مبانی، اهم پیش‌فرض‌های اسلامی، فلسفی و علمی جهان‌شمول معطوف به پیشرفت را ارایه می‌دهد. آرمان‌ها، ارزش‌های فرازمانی - فرامکانی و جهت‌بخش پیشرفت است. مبانی و آرمان‌ها وجه اسلامیت الگو را تضمین می‌کنند. رسالت، میثاق مشترک مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت است. افق، آرمان‌های الگو را بر جامعه و زیست‌بوم ایران در نیم‌قرن آینده تصویر می‌کند و هدف‌های واقعی آحاد مردم، جامعه و حکومت ایران را در آن موعد معین می‌سازد. تدابیر، تصمیمات و اقدامات اساسی و بلندمدت برای حل مسایل مهم کشور و شکوفا ساختن قابلیت‌های ماندگار ملی به‌منظور رسیدن به افق است. این الگو با ایمان استوار و عزم راسخ و تلاش عظیم و مدبرانه مردم و مسیولان جمهوری اسلامی ایران اجرا خواهد شد. مبانیمبانی خداشناختی - خدامحوری و توحید، اساس و محور بنیادین حیات فردی و اجتماعی مومنان است. الله معبود یکتا، علیم، حکیم، غنی، رب‌العالمین، رحمن، رحیم، هادی، شارع، تنها مالک و حاکم مطلق هستی است که: - عادل در تکوین، تشریع و سزادهی است - واسع، جبران‌کننده، روزی‌دهنده مخلوقات، اجابت‌کننده دعاها و حاجت‌ها است - ولی مومنان، یاور مجاهدان راه خدا، حامی مظلومان، انتقام‌گیرنده از ظالمان و وفاکننده به وعده خویش است. مبانی جهان‌شناختی - جهان با عوالم غیب و شهودش، سرشت توحیدی دارد و مراتب روحانی، مادی، دنیوی و اخروی‌اش، پیوسته در مسیر تکامل و تعالی به سوی خداوند است. - نظام علی - معلولی بر جهان حاکم است. جهان مادی در طول عالم ماورا است و عوامل موثر در آن منحصر به علل مادی و طبیعی نیست. - جهان محل عمل و آزمایش و بستر تکامل و تعالی و یا سقوط معنوی اختیاری انسان است و بر اساس سنت‌های الهی به کردارهای آدمیان واکنش نشان می‌دهد. - خداوند جهان مادی را در خدمت انسان که امانتدار و آبادکننده آن است، قرار داده که در صورت بهره‌برداری کارآمد و عادلانه، ت مین‌کننده نیازهای او است. مبانی انسان‌شناختی - هدف از آفرینش انسان، معرفت و عبادت پروردگار و در پرتو آن، دستیابی به مقام قرب و خلیفهاللهی است. - حقیقت آدمی، مرکب از ابعاد فطری و طبیعی و ساحات جسمانی و روحانی است. - بعد فطری او که ناشی از نفخه‌ی الهی است منش کرامت ذاتی و نیز برخورداری از اوصاف خداپرستی، دین‌ورزی، کمال‌گرایی، حقیقت‌جویی، خیرخواهی، زیبایی‌گرایی، عدالت‌طلبی، آزادی‌خواهی و دیگر ارزش‌های متعالی است. چنان‌که بعد طبیعی او منش دیگر اوصاف و نیازهای مادی گوناگون است. انسان در کشاکش مقتضیات این دو دسته صفات و نیازها و تحقق معقول و متعادل آن‌ها به کمالات اکتسابی دست می‌یابد. - انسان دارای کمال و سعادت اختیاری است که در صورت انتخاب‌های صحیح و در چارچوب تمسک به هدایت الهی و رشد عقلانی می‌تواند به مرتبه نهایی آن واصل شود. - حیات انسان پس از مرگ تداوم می‌یابد و چگونگی حیات اخروی مبتنی بر باور، بینش، منش، اخلاق، کنش و رفتار آدمیان در زندگی دنیوی است. - با توجه به مبادی پیش‌گفته، انسان دارای حقوقی از جمله حق حیات معقول، آگاهی، زیست معنوی و اخلاقی، دینداری، آزادی تو م با مسیولیت، تعیین سرنوشت و برخورداری از دادرسی عادلانه است. - انسان موجودی اجتماعی است و ت مین بسیاری از نیازها و شکوفایی استعدادهای خود را در بستر تعامل و مشارکت جمعی جستجو می‌کند. مبانی جامعه‌شناختی - جامعه به‌عنوان بستر تعامل و مشارکت در جهت ت مین انواع نیازها و شکوفایی استعدادها، نافی هویت فردی، اختیار و مسیولیت اعضا نیست ولی می‌تواند به بینش، گرایش، منش، توانش و کنش ارادی آن‌ها جهت دهد و از افراد به‌ویژه نخبگان اثر پذیرد. - ساخت‌یافتگی جامعه عمدتا مبتنی بر فرهنگ است که به‌مثابه هویت و روح کلی جامعه در اجزا و عناصر خرد و کلان آن حضور دارد. - بنیادی‌ترین واحد تشکیل‌دهنده جامعه، خانواده است که نقشی بی‌بدیل در تولید، حفظ و ارتقای فرهنگ جامعه دارد. - جوامع با وجود پاره‌ای تفاوت‌ها، تحت ت ثیر سنن الهی و قوانین تکوینی مشترک و فراگیر هستند. - شماری از سنت‌های الهی حاکم بر جوامع و تاریخ عبارتند از: پیوند تحولات اجتماعی با نفس و اراده انسان وفور نعمت در اثر تقوی، عدالت و استقامت عذاب و کیفر جامعه در صورت گسترش ظلم، فساد، گناه و ترک امر به معروف و نهی از منکر امهال و استدراج و سلطه مومنان بر اهل باطل. - تغییرات اجتماعی تحت ت ثیر عوامل فرهنگی، جمعیتی و انسانی، جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، دانشی و فناورانه پدید می‌آید. - جامعه دینی مبتنی بر شکل‌گیری مناسبات اجتماعی بر اساس اصول و ارزش‌های دینی است و دینداری فردی آحاد جامعه به‌تنهایی ضامن تحقق جامعه دینی نیست. - جهت‌گیری تاریخ به سوی آینده‌ای پیشرفته در تمام ابعاد مادی و معنوی با حاکمیت ایمان و تقوا و رهبری امام معصوم(ع) است. - پیشرفت حقیقی با هدایت دین اسلام، رهبری پیشوای الهی، مشارکت و اتحاد مردم و توجه به غایت پایدار تحقق کلمه‌الله حاصل می‌شود. مبانی ارزش‌شناختی - ارزش‌ها ریشه در واقعیت دارند و اصول آن‌ها ثابت، مطلق و جهان‌شمول است. - اصول ارزش‌ها از طریق عقل و فطرت، و تفصیل آن از طریق کتاب و سنت قابل کشف است. - ارزش‌ها در ساحت‌های ارتباطی انسان با خدا، خود، خلق و خلقت‌ساری است. - تحقق ارزش‌ها موجب پیشرفت دنیوی و سعادت اخروی است. مبانی دین‌شناختی - دین، دستگاه جامع معرفتی - معیشتی است که از سوی خداوند متعال برای ت مین کمال و سعادت دنیوی و اخروی آدمیان نازل شده است. - دین کامل، جهان‌شمول و نهایی، اسلام است که بر نبی خاتم(ص) نازل و توسط آن حضرت ابلاغ و تفصیلات آن در سنت پیامبر و اهل‌بیت(ع) بیان شده است. - اسلام با نظام هستی و سرشت انسان، هماهنگی دارد و نقش بدیل‌ناپذیری در ت مین نیازهای نظری و عملی، فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی ایفا می‌کند. به همین جهت، استطاعت کامل برای تمدن‌سازی و ارایه‌ی الگوی پیشرفت دارد. - اسلام در چارچوب مبانی و اصولی ثابت و پایدار و بر مبنای اجتهاد در عرصه‌های اعتقادی، اخلاقی و شریعت و توجه به عناصر انعطاف‌پذیر فقه اسلامی، توان پاسخگویی به نیازهای نوشونده زمانی و مکانی را دارد. - خردورزی و تمسک به دانش بشری و تجارب عقلایی، مورد ت کید اسلام است و وحی، مایه شکوفایی عقل محسوب می‌شود. از این رو تمدن‌سازی و پیشرفت اسلامی افزون بر تکیه بر اصول، ارزش‌ها و تعالیم اسلامی، مبتنی بر عقل و دانش بشری نیز هست.آرمان‌هاآرمان‌های الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ارزش‌های بنیادین فرازمانی و فرامکانی جهت‌دهنده پیشرفت است. مبنایی‌ترین این ارزش‌ها، نیل به خلافت الهی و حیات طیبه است. اهم ارزش‌های تشکیل‌دهنده حیات طیبه عبارتند از: معرفت به حقایق، ایمان به غیب، سلامت جسمی و روانی، مدارا و همزیستی با همنوعان، رحمت و اخوت با مسلمانان، مقابله مقتدرانه با دشمنان، بهره‌برداری کارآمد و عادلانه از طبیعت، تفکر و عقلانیت، آزادی مسیولانه، انضباط اجتماعی و قانون‌مداری، عدالت همه‌جانبه، تعاون، مسیولیت‌پذیری، صداقت، نیل به کفاف، استقلال، امنیت و فراوانی.رسالترسالت ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران، حرکت عقلانی، مومنانه و متعهدانه در جهت ایجاد تمدن نوین اسلامی متناسب با آرمانها در زیست‌بوم ایران است.افقدر سال 1444 هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموما پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) و با سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی و روحیه جهادی، قانون‌مدار، پاسدار ارزش‌ها و هویت ملی و میراث انقلاب اسلامی، تربیت‌یافته به تناسب استعداد و علاقه تا عالی‌ترین مراحل معنوی و علمی و مهارتی، و شاغل در حرفه متناسب‌اند و از احساس امنیت، آرامش، آسایش، سلامت و امید زندگی در سطح برتر جهانی برخوردارند.* * *تا سال 1444 ایران به پیشتاز در تولید علوم انسانی اسلامی و فرهنگ متعالی در سطح بین‌المللی تبدیل شده و در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری جای گرفته و از اقتصادی دانش‌بنیان، خوداتکا و مبتنی بر عقلانیت و معنویت اسلامی، برخوردار و دارای یکی از ده اقتصاد بزرگ دنیا است. تا آن زمان، سلامت محیط زیست و پایداری منابع طبیعی، آب، انرژی و امنیت غذایی با حداقل نابرابری فضایی در کشور فراهم شده کشف منابع، خلق مزیت‌ها و فرصت‌های جدید و وفور نعمت برای همگان با رعایت عدالت بین نسلی حاصل شده است. فقر، فساد و تبعیض در کشور ریشه‌کن گردیده و تکافل عمومی و ت مین اجتماعی جامع و فراگیر و دسترسی آسان همگانی به نظام قضایی عادلانه ت مین شده است.* * *ایران در آن زمان از تداوم رهبری فقیه عادل، شجاع و توانمند و ضمانت کافی برای سیاست‌ها، قوانین و نظامات مبتنی بر اسلام برخوردار است و همچنان با اتکا به آرای عمومی از طریق مشارکت آزادانه مردم در انتخابات به دور از تهدید ثروت و قدرت و با بهره‌گیری نظام‌مند از مشورت جمعی نخبگان اداره می‌شود و قدرت کامل برای دفاع بازدارنده از عزت، حاکمیت ملی و استقلال، امنیت همه‌جانبه و تمامیت ارضی خویش را حفظ کرده و عامل اصلی وحدت و اخوت اسلامی، ثبات منطقه‌ای و عدالت و صلح جهانی است. در سال 1444 ایران از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا و هفت کشور برتر دنیا شناخته می‌شود و دارای ویژگی‌های برجسته جامعه اسلامی و خاستگاه تمدن نوین اسلامی ایرانی است.تدابیر 1 - تبیین و ترویج اسلام ناب محمدی(ص) متناسب با مقتضیات روز 2 - تقویت و تعمیق فرهنگ توحیدی و معادباور و ایمان به غیب 3 - بسط فرهنگ قرآنی و تعمیق معرفت و تداوم محبت اهل‌بیت(ع) از طریق زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا و انتظار بدون انحراف و بدعت 4 - ترویج آموزه‌های اخلاق اسلامی و هنجارهای مدنی و تبلیغ عملی دین 5 - شناساندن علمی و واقع‌بینانه ارزش‌ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی 6 - گسترش تعلیم‌و تربیت وحیانی، عقلانی و علمی 7 - تربیت نیروی انسانی توانمند، خلاق، مسیولیت‌پذیر و دارای روحیه مشارکت جمعی با ت کید بر فرهنگ جهادی و محکم‌کاری 8 - ارتقای موقعیت شغلی، کرامت و منزلت اقشار علمی و فرهنگی به‌ویژه معلمان و استادان 9 - تبیین، ترویج و نهادینه‌سازی سبک زندگی اسلامی ایرانی سالم و خانواده‌محور با تسهیل ازدواج و تحکیم خانواده و ارتقای فرهنگ سلامت در همه ابعاد 10 - اهتمام به احیا و توسعه نمادهای اسلامی ایرانی به‌ویژه در پوشش، معماری و شهرسازی با حفظ تنوع فرهنگی در پهنه سرزمین* * * 11 - تحقیق و نظریه‌پردازی برای تبیین عدم تعارض‌دوگانه‌هایی از قبیل عقل و نقل، علم و دین، پیشرفت و عدالت، ایرانی بودن و اسلامیت، و تولید ثروت و معنویت، از سوی صاحب‌نظران و نهادهای علمی کشور 12 - تقویت و گسترش تولید علمی اصیل، بومی و مفید در رشته‌های علوم انسانی با بهره‌گیری از مبانی و منابع اسلامی و دستاوردهای بشری 13 - توسعه علوم بین‌رشته‌ای و مطالعات و پژوهش‌های چندرشته‌ای بدیع و مفید 14 - کوشش و تعامل فکری بلندمدت و پایدار نخبگان و موسسات علمی برجسته کشور در عرصه بین‌المللی 15 - حمایت فزاینده و مطالبه متناسب از برجسته‌ترین موسسات و شخصیت‌های علمی کشور برای تولید علم در راستای رفع نیازها و حل مسایل اساسی جامعه 16 - ارزش‌گذاری معلومات و مهارت‌های غیررسمی روزآمد و کارآمد، ارتقای دانش‌های مهارتی و تنوع‌بخشی به شیوه‌های مهارت‌افزایی 17 - ارتقای دانش پایه و توسعه شبکه‌های علم، فناوری و نوآوری با همکاری متقابل موسسات علمی و پژوهشی، صنایع و دولت در فرایند تولید کالا و خدمات 18 - ارتقای مهارت‌های حرفه‌ای بومی به فناوری‌های صنعتی با استفاده از دستاوردهای نوین علمی و تجارب تاریخی و احیای بازارهای تولیدی تخصصی مطابق قابلیت‌های سرزمینی 19 - پی‌ریزی و گسترش نهضت کسب‌وکار هنرهای نمایشی و کاربردهای فضای مجازی با استفاده از میراث فرهنگی و ادبی ایرانی اسلامی و قابلیت‌های ملی و محلی مطابق تقاضا و پسند مخاطب منطقه‌ای و جهانی 20 - التزام به رعایت اصول و قواعد اسلامی در غایت و ساختار تصمیمات، سیاست‌گذاری‌ها و نهادسازی‌های اقتصادی و مالی 21 - تحقق عدالت مالیاتی و کاهش فاصله‌های جمع درآمد خالص خانوار از طریق ایجاد نظام یکپارچه مالیات‌ستانی، ت مین اجتماعی و ارایه تسهیلات مالی با بهره‌گیری از سامانه جامع اطلاعاتی ملی 22 - تسهیل ورود کارآفرینان به عرصه‌های اقتصادی به‌ویژه اقتصاد دانش‌بنیان و کاهش هزینه‌های کسب‌وکار با ت کید بر اصلاح قوانین، مقررات و رویه‌های اجرایی کشور 23 - تحقق عدالت در ساختار قانونی نظام بانکی با ایجاد انضباط پولی، رهایی از ربای قرضی، توزیع عادلانه خلق پول بانکی و بهره‌مندسازی عادلانه آحاد مردم جامعه از خدمات پولی 24 - استقلال بودجه دولت از درآمدهای حاصل از بهره‌برداری از منابع طبیعی و ثروت‌های عمومی و انتقال این درآمدها به مردم با ت مین عدالت بین نسلی 25 - توقف خام‌فروشی منابع طبیعی ظرف 15 سال از زمان شروع اجرای الگو و جایگزینی آن با زنجیره پیش‌رونده تولید ارزش افزوده ملی در داخل و خارج کشور 26 - مصون‌سازی و تقویت فرآیندها، سیاست‌ها، تصمیمات و نهادهای اقتصادی در مقابل تکانه‌های سیاسی - اقتصادی هدفمند و غیرهدفمند برون‌زا 27 - توسعه فعالیت‌های زیربنایی، اقتصادی و اجتماعی و مصرف آب، انرژی و سایر منابع حیاتی متناسب با ظرفیت، حقوق و اخلاق زیستی 28 - حفظ حقوق مالکیت عمومی بر منابع طبیعی و ثروت‌های ملی همراه با رعایت ملاحظات صیانتی، زیست‌محیطی و بین نسلی در بهره‌برداری از آن‌ها 29 - کاهش شدت مصرف انرژی و متناسب‌سازی سهم تولید و مصرف انرژی از منابع انرژی پاک 30 - بسترسازی برای استقرار متعادل جمعیت و توازن منطقه‌ای در پهنه سرزمین بر مبنای آمایش ملی و تخصیص امکانات و تسهیل و تشویق سرمایه‌گذاری در بخش‌های اقتصادی و فرهنگی مناطق مختلف و توانمندسازی مناطق محروم با توجه به استعدادهای سرزمینی 31 - تمرکززدایی در ساختار اقتصادی - مالی کشور با واگذاری برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری به استان‌ها و شهرستان‌ها در چارچوب سیاست‌های ملی 32 - بهره‌گیری از دیپلماسی فعال اقتصادی در کسب فناوری‌های پیشرفته و تشویق سرمایه‌گذاری خارجی برای صادرات و حمایت از صادرات تولیدات داخلی با ارزش افزوده 33 - فعال کردن قابلیت‌های سرزمینی و موقعیت ارتباطی ایران از طریق ایجاد زیرساخت‌های پیشرفته برای تبدیل ایران به قطب راهبردی فرهنگی، علمی، فناوری و اقتصادی 34 - گسترش قطب‌های گردشگری طبیعی، فرهنگی، مذهبی و سلامت با محوریت مناطق و مراکز هویت‌ساز 35 - ت مین امنیت و ایمنی غذا و ترویج تغذیه سالم و ارتقای سازوکارهای نظارت بر تولید و توزیع مواد غذایی و مصرفی 36 - پوشش همگانی مراقبت‌ها و خدمات و توزیع عادلانه منابع حوزه سلامت 37 - همکاری بین‌بخشی و مشارکت نظام‌مند مردمی در ارتقای سلامت با اولویت پیشگیری و کنترل عوامل تهدیدکننده 38 - تنظیم نرخ باروری در بیش از سطح جانشینی 39 - اعتلاء و تقویت و ترویج دانش بومی در حوزه سلامت، مبتنی بر شواهد متقن علمی 40 - ارتقای توانمندی‌های حوزه پزشکی با هدف ارایه آموزش، خدمات و تولیدات در سطح ملی و بین‌المللی 41 - اعتلای منزلت و حقوق زنان و ارتقای جایگاه اجتماعی و فرصت‌های عادلانه آنان و ت کید بر نقش مقدس مادری 42 - ارتقای استقلال، اقتدار، پاسخگویی و تخصصی شدن نظام قضایی و تربیت و جذب قضات عالم و متعهد و دانش‌افزایی مستمر و نظارت بر عملکرد قضات و کارکنان قضایی و اصلاح و الکترونیکی کردن فرایندهای دادرسی 43 - طراحی و اجرای راه‌های پیشگیری از جرم و افزایش آگاهی و اخلاق اجتماعی و تقوای عمومی* * * 44 - گسترش فهم عمیق و تحکیم نظریه مردم‌سالاری دینی مبتنی بر ولایت‌فقیه 45 - حفظ و تقویت مردم‌سالاری دینی، مشارکت مردمی، عدالت و ثبات سیاسی 46 - گسترش و تقویت تشکل‌های مردمی به‌منظور افزایش سرمایه اجتماعی و تحکیم ساختار درونی نظام 47 - تقویت فضای آزاداندیشی به‌منظور ارزیابی و نقد علمی سیاست‌ها و عملکردهای گذشته و حال برای تصحیح مستمر آن و حفظ مسیر انقلاب اسلامی 48 - ارتقای نظارت رسمی، مردمی و رسانه‌ای بر ارکان و اجزای نظام و پیشگیری از تداخل منافع شخصیت حقیقی و حقوقی مسیولان و کارکنان حکومت و برخورد بدون تبعیض با مفسدان به‌ویژه در سطوح مدیریتی 49 - اجرای کامل ضمانت‌های پیش‌بینی‌شده در قانون اساسی در حوزه آزادی‌های فردی و اجتماعی و آموزش و ترویج حقوق و تکالیف شهروندی و تقویت احساس آزادی در آحاد جامعه 50 - تعیین ضوابط عادلانه و شفاف‌سازی فرایندهای تخصیص امکانات و امتیازات دولتی، درآمد، ثروت و معیشت مسیولان حکومتی و منابع و هزینه‌های مالی فعالیت سیاستمداران و تشکل‌های سیاسی 51 - گزینش مسیولان و مدیران بر مبنای التزام عملی آنان به حد کفاف در معیشت و اهتمام ایشان به هنجارهای عدالت، صداقت، راستگویی، اعتماد، فداکاری و پاسخگویی 52 - تقویت اقتدار حاکمیتی و ارتقای نظام سیاسی و متناسب‌سازی ساختار اداری کشور با روش‌های جدید به‌گونه‌ای که کمتر از یک‌درصد جمعیت کشور حقوق‌بگیر دولت باشند 53 - پیشگیری از شکل‌گیری تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران، گسترش بسیج مردمی و تقویت بنیه دفاعی بازدارنده 54 - تقریب مذاهب اسلامی و تحکیم اتحاد و انسجام مسلمانان از طریق ت کید بر مشترکات دینی و پرهیز از اهانت به مقدسات مذاهب اسلامی 55 - ترویج عقلانیت و روحیه جهادی در جهان اسلام و حمایت از حرکت‌های اسلامی و نهضت‌های آزادی‌بخش و استیفاء حقوق مردم فلسطین 56 - ت کید بر چندجانبه‌گرایی، گسترش دیپلماسی عمومی و کمک به حکمیت و صلح بین‌المللی.
بیگانگی در سازمان بیگانگی در سازماناحساس نارضایتی و عدم علاقه به کار در محیط‌های کاری از سوی کارکنان از مصادیق مهم قابل مشاهده در اجتماعات شغلی است. گاه به نظر می‌رسد مشاغل اداری مانند وظیفه‌ای شاق و مستمر بر دوش افراد سنگینی می‌کند بطوری که در بسیاری از موارد تمام معضلات و دغدغه‌ها تنها هنگام کار به آنها روی می‌آورند و وقتی از محل کار خارج می‌شوند گویی شخص دیگری هستند به این ترتیب به نظر می‌رسد که حضور کارمندان در محیط کارشان کیفی و ملموس نیست و به تعبیری این حضور بیانگر اجبار به ادامه شغلی است که تنها گذراندن زندگی ادامه آن را توجیه می‌کند. هر چند تعمیم دادن این نوع رفتار‌ها خطاست، اما می‌توان گفت جریان انفعالی برخی نظام‌های شغلی از عوامل متعدد پیچیده‌ای که به هم تنیده‌اند ناشی می‌شود و در این میان عامل نیروی انسانی به عنوان فاعلین و گردانندگان این بخش از اهمیت بسزایی برخوردار است که همواره در معرض نوعی بیگانگی با اطلاق جامعه شناختی "بیگانگی شغلی یا بیگانگی از کار است (توسلی. 1375 ). احساس بیگانگی نسبت به کار تحت تاثیر چه عواملی پدید می‌آید؟ این احساس چگونه در فرد تقویت می‌شود، به گونه‌ای که شخصیت او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نهایتا از او فردی خود بیگانه می‌سازد؟(مارکس . 1373 ). تاثیر فعالیت‌های اقتصادی در هر جامعه‌ای قابل ملاحظه است چنانکه شیوه‌های مختلف تامین معیشت تاثیر بنیادین بر مردم دارند. توزیع کالاها و تغییرات در موقعیت اقتصادی کسانی که آنها را تولید می‌کنند نیز به شدت بر تمام انواع نابرابری‌های اجتماعی تاثیر می‌گذارند .این امر در کنار بیگانگی از مهم‌ترین مسایل مربوط به کار در عصر حاضر محسوب می‌شوند. مارکس از نخستین اندیشمندانی بود که دریافت توسعه صنایع امروزی کار بسیاری از افراد را به وظایف خسته کننده و ملال آور وادار می‌کند (مارکس ، 1373 )به نظر وی نظام تقسیم کار و مناسبات نظام سرمایه‌داری ، انسان‌ها را از کارشان بیگانه می‌کند. در باور او در جوامع سنتی، کار غالبا توان فرسا بود و دهقانان گاه ناچار بودند از بامداد تا شامگاه زحمت بکشند و از کشتزارهایشان مراقبت کنند با این وجود دهقانان تا اندازه‌ای بر کار خود که متضمن اشکال بسیاری از آگاهی و مهارت بود کنترل داشتند. در مقابل کارگران صنعتی ، کمتر بر وظایفی که انجام می‌دادند کنترل دارند و تنها سهم ناچیزی در تولید محصول کلی دارند و هیچ‌گونه تاثیری در مورد این که محصول سرانجام چگونه و به چه کسی فروخته خواهد شد ندارند. بدینسان کار هم‌چون چیزی بیگانه به نظر می‌رسد ، وظیفه‌ای که کارگر مجبور است انجام دهد و برای اینکه درآمدی بدست آورد اما ذاتا رضایت بخش نیست (مارکس، 1373 ).یکی از رایج‌ترین اصطلاحاتی که امروزه در در بحث‌های مربوط به جامعه شناسی بکار برده می‌شود از خود بیگانگی است. صاحب نظران جامعه شناسی برای نخستین بار از خود بیگانی را حالتی تعریف کرده‌اند که در آن آدمی در زندگی روزمره بخشی از وجود خود را فراموش می‌کند تا بتواند به وظیفه شغلی سازمانی خود بپردازد و یا در واقع نقش بازی کند. ولی در این نقش بازی کردن از آن نوع زندگی که برای آن توانایی دارد جدا مانده یا دور می‌افتد و یا بیگانه می‌شود (توسلی، 1375 ).جامعه شناسان کلاسیک ادعا می‌کردند که کارگر قرن نوزدهم میلادی در میان چرخ دنده‌های زنجیره تولید به دلیل نقش‌هایی که به ایفای آنها ناگزیر بود به از خود بیگانگی دچار شده بود. این از خود بیگانگی در چند سطح روی می‌دهد. اولا کارگر از فراورده کار خود و ثانیا از نظام سازمانی (یا وسیله تولید ) که این فراورده را تولید می‌کند بیگانه می‌شود. بنابر نظر اینان دلیل این بیگانگی این است که کارگر اختیار ، آزادی و تسلط بر سرنوشت خود و آرزو برای اظهار وجود را در ازای دریافت یک دستمزد ناچیز از دست می‌دهد . این از دست دادن مفهوم خود در نتیجه پیوستن به نظام کارخانه و یا سازمان تولید وی را بر آن می‌دارد تا از فراورده‌های آن نظام بیزار و یا بیگانه شود. ثانیا آنجا که فرد به ناچار باید آرزوهای خود را برای اظهار وجود و تسلط بر سرنوشت خود رها سازد تا بتواند در نظام کارخانه یا سازمان باقی بماند از آن جنبه‌های خویش که خواهان تسلط بر خود و تجربه با معنا هستند نیز بیگانه می‌شود و دور می‌افتد. در واقع وی از آن جنبه‌های منش یا روان خویش که قادر به ابراز آنها در زندگی روزمره نیست بیگانه می‌شود (توسلی، 1375 ).بدین ترتیب جامعه شناسان معتقدند که اگر انتخاب کار ناصحیح و با فرد ناسازگار باشد تبعات منفی بسیاری در رفتار و شخصیت فرد بر جای خواهد گذارد چنانچه کار برای فردی کهخ آن را انجام می‌دهد اری خارجی تلقی شود، در معنای خاص کلمه کاری از خود بیگانه کننده است. بنابر این برای اینکه کار با از خود بیگانگی همراه نباشد باید از همه جهات مساعد و مورد علاقه باشد. اگر اوضاع و شرایط اقتصادی و اجتماعی که کار در آن انجام می‌شود به گونه‌ای باشد که کارگر احساس کند از او بهره‌کشی می‌شود باز هم فرد در معرض خطر ازخودبیگانگی قرار خواهد گرفت برای یک فرد مهم است که احساس کند کارش منصفانه و به تناسب توانایی، مهارت و کوشش اوست و دستمزد وی نیز متناسب با دستمزد سایر گروه‌های کاری مشابه است و یا او متناسب با کاری که انجام می‌دهد حقوق و دستمزد دریافت می‌کند. ساخت کار هرچه باشد احساس استثمار در فرد باعث ایجاد نارضایتی شغلی و حتی حالات شدید عصبی می‌شود که ممکن است به طغیان بینجامد کار مبتنی بر از خودبیگانگی در همه اشکال آن ممکن است نتایج سویی در شخصیت و رفتار فرد بر جای گذارد و موجب انحطاط و فساد شخصیت وی شود (توسلی. 1374 ).فلاسفه اجتماعی و جامعه شناسان کلاسیک انسان را موجودی بالقوه خلاق می‌دانند که اصل انسانیت و افتراق خود از دیگر حیوانات را به وسیله کار کردن نشان می‌دهد. و در واقع حیات انسان در جامعه با کار عجین شده است. جانداران دیگر حیات خود را مدیون مواهب طبیعت و غرایز خویش هستند و بدون تفکر و تلاش ویژه و با استفاده مستقیم از مواهب طبیعت زندگی می‌کنند .اما انسان تنها در دورانی کوتاه از تاریخ در وضعیتی صرفا طبیعی زیست کرده است. بشر از همان سپیده دم تاریخ با بکارگیری هوش و آگاهی و فعالیت‌های پیچیده مغزی خویش به ابزار سازی پرداخته و ماده و طبیعت را به خدمت خود در آورده است. این انسان به آنچه که مستقیم در دسترس داشته اکتفا نکرده بلکه همواره در تلاش و تکاپو و جستجو بوده است تا با استفاده از آنچه که در دسترس دارد به آنچه که در دسترس ندارد اما نیاز به آن را احساس می‌کند دست یابد و بدین ترتیب کار وی هر روز پیچیده‌تر شده و از مرحله طبیعی و غریزی بشر گرفته و به جنبه فرهنگی دست یافته است. بنابراین از یک طرف مصنوعات و ساخته‌های دست بشر هر روز بیش از پیش او را از محیط دور کرده و در تار و پود ساخته‌های خود وی گرفتار کرده است و از سوی دیگر زندگی اجتماعی مستلزم همکاری و برآوردن نیازهای متقابل است که این امر منجر به شکل‌گیری تقسیم کار و توسعه تخصص‌ها و مهارت‌های مختلف شده و بر پیشرفت کمی و کیفی کار و آثار و نتایج آن افزوده است. و روابط اجتماعی سازمان یافته او را در غالب نهادها و موسسات و واحد‌های کم و بیش وسیع و تخصصی گسترش داده است. کار انسان نه فقط با تجربه و دانش او در امیخته بلکه به صورت یک امر فرهنگی و ارزشی جلوه‌گر شده است. و بدین سان بین اندیشه ،کار و روابط اجتماعی پیوندی ناگسستنی پدید آمده و تمدن و فرهنگ بشری در گرو این سه ویژگی است و این سه عامل از عوامل اساسی و ویژه تاریخ بشری بشمار میرود. به هین دلیل است که باید کار را یکی از ویژگی‌های زندگی نوع بشر محسوب نمود . در واقع انسان موجودی اجتماعی است که حتی امروزه هم با وجود تنوع مجموعه‌های اکولوژی و گوناگونی آهنگ حرکت در پیشرفت فنی و تحول در ساخت اجتماعی و سطح جوامع بشری انسان در زندگی به کار می‌پردازد. و در واقع کار وجه اشتراک و شرط لازم زندگی انسان در جامعه است (توسلی ، 1375 ). جامعه شناسان در تحلیل رابطه انسان و طبیعت از لحاظ کار فعال، بیان می‌کنند که کار انسان با استفاده از فنون و تکنیک‌های مختلف در طبیعت به وجود می‌آورد و طبیعت نیز بر انسان اثر می‌کند و او را تغییر می‌دهد . اینان معتقدند که در نگاه اول کار عبارت از کنشی است که بین انسان و طبیعت به وقوع می‌پیوندد . انسان خود در برابر طبیعت، نقش قدرت طبیعی را ایفا می‌کند . او قدرت جسمانی خود را بکار می‌گیرد تا مواد را به شکلی که برای زندگی‌اش مفید است در آورد و آنها را از آن خویش گرداند. انسان بر همان حال که بر طبیعت خویش اثر می‌گذارد و آن را تغییر می‌دهد طبیعت خاص خویش را نیز تغییر می‌دهد و استعدادهای نهفته‌اش را شکوفا می‌کند (قدیمی ، 1387 ).جهت دانلود پرسشنامه مرتبط با ازخود بیگانگی شغلی می‌توانید به سایت تحلیل آمار مراجعه کنید.
مردم مراقب این‌ها باشید! مردم مراقب این‌ها باشید! دکتر سعید محمد در جمع یاران محمد، حامیان رییسی در مازندران: مردم مراقب این‌ها باشید، این‌ها بلدند خوب و قشنگ حرف بزنند، گفتند باید هم چرخ زندگی مردم بچرخد هم چرخ سانتریفیوژ، اما هم چرخ زندگی مردم را پنچر کردند هم چرخ سانتریفیوژ را خواباندند! آقایان 8 سال هست که در هیچ بعد جامعه هیچ کاری نکردند. اوضاع اقتصادی روی اوضاع فرهنگی جامعه و اوضاع فرهنگی روی اوضاع اقتصادی تاثیر می‌گذارد. 8 سال پیش از هر 8 ازدواج، یک طلاق داشتیم امروز به هر 3 ازدواج یک طلاق رسیدیم. طلاق در جامعه فرهنگی ایران اسلامی جایگاهی نداشت. امروز کشور ما دچار مشکل تحریم و آمریکا نیست. مشکل کشور ما بی‌عملی، بدعملی و دیرعملی و عدم توجه مسیولان به مردم و نگاه بالا به پایین و نگاه لیبرالی بوده است. مراقب باشید کد غلط به شما ندهند. همه مشکلات را گردن تحریم می‌اندازند.
بیشعور یا احمق حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است .یعنی: معمولا احمق‌ها آگاهانه دست به حماقت نمی‌زنند .خیلی از آن‌ها حتی فکر می‌کنند که خردمند و دانا هستند .نه ..احمق!احمق‌ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند.بیشعور‌ها داستان شان با احمق‌ها فرق دارد.کسی که ساعت سه صبح بوق میزند .بیشعور است.کسی که جلو تمام زنان مسیر می‌ایستد ..بیشعور است.کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می‌کند..بیشعور است.کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می‌رود . بیشعور است.این‌ها بیشعورند .حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور ..احمق بودن درد ندارد درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می‌آید .از خانه و مدرسه .از سرانه مطالعه ..از خود شیفتگی .از بی وجدانی..از مرکز فرهنگ فاسد.بیشعوری واگیر دارد. هم درد دارد و هم درمان .مشکل ما، احمق‌ها نیستند مشکل ما، هیچوقت احمق‌ها نبودندمشکل ما، بیشعور‌ها هستند.یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمی‌آورد.شعور یعنی تشخیص کار خوب از بدشعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباهسواد یاد گرفتن فرمول و اطلاعات در علم و یا مبحث خاصی است!این شعور است که راه استفاده درست و یا غلط از علم (سواد) رو به ما می‌گوید!شعور رو به کسی نمی‌شود آموخت یک انسان می‌بایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند!منبع
چگونه می‌توانیم به یک مبلغ بین المللی تبدیل شویم؟ (قسمت سوم) ?برای ورود به عرصه تبلیغ بین الملل کسب شرایط زیر ضروری است:تسلط به فرهنگ: یک مبلغ باید با مفاهیم و برداشت‌های ذهنی یک جامعه آشنایی داشته باشد و اساس تبلیغ را قدر عقول یک جامعه قرار دهد که این کار بدون تسلط به فرهنگ جامعه هدف امری غیرممکن است.گفتار و رفتارهای ما با مفاهیم، قواعد و تصاویر ذهنی مخاطبین تفسیر و تحلیل می‌شود و بدون توجه به آنها ممکن حتی بسیاری از رفتارهای ما با سوء تفسیر مواجه گردند.ممکن است رفتار یا گفتاری در یک جامعه مطلوب و مورد پسند باشد و همان رفتار در جامعه دیگر بسیار مذموم و منفور. به عنوان نمونه انعام دادن در کشور ما به معنای رضایت از خدمات شخص/ سازمان و به جهت قدردانی انجام می‌شود اما همین رفتار در برخی کشورهای به عنوان توهین تلقی می‌شود به این معنا که آن شخص/ سازمان کار خود را به خوبی انجام نداده است.بنابراین تسلط بر فرهنگ جامعه هدف از ضروریات استت و باید یک مبلغ بین الملل با اهتمام بسیار زیاد به مطالعه فرهنگ کشور هدف _قبل از ورود به هر فعالیت تبلیغی _ بپردازدادامه دارد .برای اگاهی بیشتر به کانال و وبلاگ ما سر بزنید
اعتقاد بدون تعصب (% D9 % BE % DB % 8C % D8 % AA % D8 % B1 _% D8 % A8 % D8 % B1 % DA % AF % D8 % B1 ) پیتر برگر ( - 1929 )، جامعه‌شناس و آنتون زایدرولد ( - 1937 )، فیلسوف و جامعه‌شناس است.تکثر میوه مدرنیته و موقعیتی است که در آن گروه‌های مختلف در کنش متقابل با هم در جامعه زندگی می‌کنند اما این وضعیت خالی از تنش نیست. چطور می‌توانیم مسایل اخلاقی مانند سقط جنین، مجازات اعدام یا حقوق اقلیت‌ها را مدیریت کنیم وقتی که گروه‌های مختلف جامعه درباره آنها، نظرها و مواضعی کاملا متضاد دارند و هر کدام بر مواضع خودشان پافشاری می‌کنند؟از نظر پیتر برگر، جامعه شناس برجسته و همکار جامعه شناس و فیلسوفش آنتون زایدرولد پاسخ این پرسش و راه حل این چالش‌ها، "تردید" است.نه تردید فلج کننده نسبی‌گرایی که در آن فرد زیر فشار کثرت گیج‌کننده گزینه‌های مختلف قادر نیست هیچ تصمیمی بگیرد، بلکه تردیدی معقول که به ما اجازه می‌دهد با باورهای اخلاقی محکم پیش برویم بی آنکه تبدیل به فردی متعصب شویم که هر کسی را که مخالف عقایدش باشد، دشمن می‌داند. چطور ما، چه در مقام فرد و چه جامعه، می‌توانیم این نقطه تعادل سهل و ممتنع را بیابیم؟برگر و زایدرولد در کتاب "اعتقاد بدون تعصب" (که نام اصلی آن "در ستایش تردید" است) نشان می‌دهند که چطور تکثر می‌تواند به نسبی گرایی یا بنیادگرایی بینجامد که به نوعی دو روی یک سکه‌اند.بنیادگرایی یک اجماع عام درباره باورها و اهداف مطلوب بر جامعه تحمیل می‌کند بی آنکه جایی برای نظرات متفاوت باقی بگذارد و نسبی‌گرایی هم اساسا رسیدن به ارزش‌های اجتماعی مشترک را غیرممکن می‌کند.نویسندگان کتاب مدعی‌اند که می‌توان موضعی میانه بین نسبی‌گرایی و بنیادگرایی اتخاذ کرد نه فقط در حوزه دین و اخلاق بلکه در حوزه سیاست.به هر تقدیر، "اعتقاد بدون تعصب" درباره این است که چرا عده‌ای در اعتقاداتی که دارند، خشک و با تعصب برخورد می‌کنند و چرا عده‌ای با وجود اعتقادی که دارند، می‌توانند حرف‌های دیگران را نیز بشنوند و درباره آن صحبت کنند.این پدیده‌ای است که ما امروز در برخی روابط می‌بینیم و با خواندن این کتاب می‌توانیم بینشی کامل از به وجود آمدن برخی حرکت‌های رادیکال و بنیادگرایانه را، به خصوص در منطقه‌ای که کشور ما در آن واقع شده، به دست بیاوریم.درست در آستانه قرن بیستم نیچه با لحنی سرشار از یقینی شورانگیز مرگ خدا را اعلام کرد. اما امروز روشن است که مدرنیته لزوما منجر به زوال دین نمی‌شود. چیزی که مدرنیته به آن می‌انجامد "تکثر" است. تکثر موقعیتی است که در آن گروه‌های مختلف در کنش متقابل با هم در جامعه زندگی می‌کنند. اما این وضعیت خالی از تنش نیست. چطور می‌توانیم مسایل اخلاقی مانند سقط جنین، مجازات اعدام یا حقوق اقلیت‌ها را مدیریت کنیم وقتی که گروه‌های مختلف جامعه درباره آنها نظرها و مواضعی کاملا متضاد دارند و هر کدام بر مواضع خودشان پافشاری می‌کنند؟ از نظر پیتر برگر، جامعه‌شناس برجسته و همکار جامعه شناس و فیلسوفش آنتون زایدرولد پاسخ این پرسش و راه حل این چالش‌ها "تردید" است. نه تردید فلج‌کننده نسبی‌گرایی که در آن فرد زیر فشار کثرت گیج‌کننده گزینه‌های مختلف قادر نیست هیچ تصمیمی بگیرد، بلکه تردیدی معقول که به ما اجازه می‌دهد با باورهای اخلاقی محکم پیش برویم بی‌آنکه تبدیل به فردی متعصب شویم که هر کسی را که مخالف عقایدش باشد دشمن می‌داند. چطور ما چه در مقام فرد و چه جامعه می‌توانیم این نقطه تعادل سهل و ممتنع را بیابیم؟ برگر و زایدرولد در کتاب "اعتقاد بدون تعصب" (که نام اصلی آن "در ستایش تردید" است) نشان می‌دهند که چطور تکثر می‌تواند به نسبی‌گرایی یا بنیادگرایی بینجامد که به نوعی دو روی یک سکه‌اند. بنیادگرایی یک اجماع عام را درباره باورها و اهداف مطلوب بر جامعه تحمیل می‌کند بی‌آنکه جایی برای نظرات متفاوت باقی بگذارد و نسبی‌گرایی هم اساسا رسیدن به ارزش‌های اجتماعی مشترک را غیرممکن می‌کند. نویسندگان کتاب مدعی‌اند که می‌توان موضعی میانه بین نسبی‌گرایی و بنیادگرایی اتخاذ کرد. نه فقط در حوزه دین و اخلاق بلکه در حوزه سیاست. کتاب "اعتقاد بدون تعصب" برای هر کسی که به موضوع تردید و مسایل سیاسی، فرهنگی و دینی ناشی از آن می‌اندیشد کتابی مفید و خواندنی است.#با_من_بخوان#تو_هم_بخوان
جامعه‌ی ایرانی پیش به سوی اتمیزگی جامعه‌ی‌اتمیزه در یک تعریف ساده و سازوار با عصر معاصر یعنی اجتماع جماعتی مبری از هویت اصیل، فاقد همبستگی و انسجام اجتماعی و تو م با سرگشتگی اجتماعی که منافع شخصی آنها بر جملگی مصالح غیرفردیشان مرجح شده‌است به بیانی دیگر و موافق با شالوده‌های بومی جامعه‌ی‌ایرانی، به معنای گردهم آمدن مردمانی لاابالی و متفرعن که به حالت آشفتگی روانی و اجتماعی دچار شده‌اند و قدرت اندیشه از آنها سلب شده و شیءوارگی، مناسبات روزمره شهروندان رو محاصره کرده است.پدیده اتمیزه‌شدن در ایران حاصله از دو رویکرد متجانس در دال مرکزی و متباین در دال‌های شناور هستند که این دو رویکرد به عملکرد حکومت و فرهنگ ایرانی تقسیم‌می‌شوند به عبارتی دیگر بسیاری از شاخصه‌های جامعه‌ی توده‌ای که بر پیکره جامعه‌ی‌ایرانی در حال سیطره پیداکردن است، ناشی از تدابیر حاکمیت - چه خواسته و چه ناخواسته - و خصایل فرهنگ دیرینه‌ی‌ایرانی است.در یادداشت فعلی قصد داریم به انطباق‌سنجی شاخصه‌های اتمیزگی با مناسبات کلان جامعه پرداخته و با اشاراتی موردی به عوامل توده‌ای‌ساز که به مانند ویروسی از قدیم‌الایام در حال رشد است، وضعیت جامعه‌ی‌ایرانی را با پدیده‌ی اتمیزگی مقایسه کرده و مخاطراتش را برای دغدغه‌مندان در این حوزه روشن سازیم.جامعه‌ی‌ایرانی رویدادهای مهمی را در تاریخ خود تجربه کرده و روبنای استبداد و استثمار را به‌کرار در پوسته‌ی زندگی خود لمس کرده ولی واندادگی این جامعه از عواملی برمی‌انگیزد که حسرت وجود یک به یک آنها برای تعداد کثیری از کشورها یک رویای باستانی است ولیکن امروزه بحرانهای مختلف و عام‌الشمولی ریشه‌های جامعه را به سستی سوق می‌دهد بحران‌زدگی پیشامدی است که امکان دارد برای یک فرد تا یک طبقه به ارمغان برسد و سیستم زایش جامعه را با اختلال مواجه‌کند، اما هنگامی که بحران‌زدگی مثل عارضه‌ای بر کل جامعه فرودآید و دستان اجرایی هم از مدیریت بحرانها عاجز شوند، آرام آرام این بحرانها تبدیل به دال میان‌تهی در زیر پوست جامعه شده و همبستگی یک ملت را خدشه‌دار و فراتر از آن زنگ خطر فروپاشی حاکمیت وقت را به‌صدا درمی‌آورد با نیم نگاهی به وضعیت فعلی جامعه‌ی ایرانی به بحران‌زدگی که از اهم توده‌ای‌سازهای جامعه می‌تواندباشد در لایه‌های مختلف زندگی مردم پی می‌ببریم. بحران‌زدگی به تنهایی و به دلیل اصالت خود بحران قادر به توده‌ای‌وار ساختن یک جامعه نمی‌تواندباشد - همانطور که دهه اول انقلاب اسلامی هم قادر نبود - ولی هنگامی که ناامیدی حاصل از ناتوانی بر حل بحرانها اذهان عموم را تسخیر درآورد، "شلختگی اجتماعی" خودش را بر معیشت عموم متحمل می‌سازد و و در نهایت با عاری‌سازی مردم از هرگونه هدف سالم، تفرقه‌افکنی در سطوح عقیدتی، متزلزل‌ساختن وجدان جمعی، اخلال در فرهنگ توسعه‌سازی و مهمتر از همه فروپاشی همبستگی اجتماعی، گام بلندی را در توده‌ای ساختن جامعه برمی‌دارد در مکمل آن حاکمیت هم که به وجه مثبت(بدون برنامه هدفمند و متناسب با ظرفیت موجود) خودش را قادر به حل بحرانها نمی‌داند با شعار ما در "برهه حساس تاریخی هستیم" وارد میدان‌شده و با توجیهات مرکب از تبلیغات واهی و سرکوب منتقدین و مدیریت تمثال با مدل مدیریت توده‌ای، گام اصلی را برای توده‌ای ساختن برمی‌دارد.یکی دیگر از توده‌ای‌سازهای جامعه‌ی‌ایرانی ظهور عناصر مدرنیته و به تبع آن فردگرایی است فردیت حاصله از مدرنیته، دو قسم است 1 .فردیت خلاق 2 .فردیت خودخواه آن چیزی که در جامعه‌ی‌ایرانی شاهدش هستیم مت سفانه قسم دوم است چرا که مدرنیته را به‌درستی فهم نکرده و مسیر را برای مورد اول نتوانستیم هموار کنیم (زیرا برترپنداری خود و یکسان‌سازی افراد از خصلت‌های ماست و فاقد تفکرات خودانتقادی هستیم) فرد ایرانی همواره از اوان طفولیت به گونه‌ای تربیت می‌شود که وجود خود را گذرا تلقی کند، لذت را عبث تفسیر کند، زندگی وی بر پایه قضا و قدرها پایه‌ریزی شده‌است و سرنوشتش را تقدیر مشخص می‌سازد اما هنگامی که آگاهی نسبی کسب می‌کند و مدرنیته را محاط زندگیش می‌بیند ایدیولوژی بومی و فراگیری را که مدار سعادت دنیوی وی را پوشش‌دهد نمی‌یابد و ناگزیر اسیر چنگ پدیده‌ای می‌شود که امروزه آن افراد را سوژه نیولیبرالیسم تلقی می‌کنیم. از آنجا که واردات مفاهیم و مرام‌های غیربومی اکثرا به وجه منفی آنها ختم‌می‌شود، از نیولیبرالیسم هم اصالت‌دادن به لذت‌طلبی و مصرف‌گرایی و فردگرایی سودجویانه بر جامعه‌ی‌ایرانی تحمیل شده‌است. فاجعه هنگامی رخ می‌دهد که بحران‌زدگی به تلفیق جامعه‌ی نیولیبرال درآید و آنجاست که اخلاق، عقل و خرد جمعی، درک مصالح کلان و . همگی رنگ می‌بازند و جامعه‌ی توده‌ای شکل می‌گیرد. از مصادیق آن می‌توان به عدم انصراف 98 % جامعه‌ی‌ایرانی از دریافت رایانه با وجود درخواست دولت وقت اشاره‌کرد که نمونه‌ای از حاکم شدن منطق نیولیبرالیستی و اقتضایات روانی بحران‌زدگی است.عامل سوم و واپسین عاملی که از اهمیت بسیاری برخوردار است، رویکرد حاکمیت و استفاده از ابزارهای قدرت به گونه‌ای مصادره به مطلوب و درجهت تربیت منفعلانه شهروندان است. حکومت با انحصار رسانه به عنوان مهم‌ترین دستگاه تبلیغات و هدایت افکار عمومی و همچنین تکوین محتویات کتب آموزشی و امور علمی و فراعلمی دانش‌آموزان و بعضا دانشجویان، نقش سترگی را برای یکسان‌سازی جامعه‌ی‌ایرانی ایفا می‌کند به عبارتی شفاف‌تر، حکومت، فرهنگ را به دلخواه خود بسته‌بندی کرده و از طرق مختلف به مردمش القا می‌کند. بحران هویت پیامد این سیاست مطبوعانه خواهدبود بحرانی که حاصله از هم‌عقیده‌سازی شهروندان به طریق یکجانبه صورت گرفته‌است و فرصت کسب آگاهی و زایش و خلاقیت فرد را سرکوب می‌کند چنانچه حکومت تصمیم‌بگیرد به جای آنکه ایدیولوژی خودش را تحمیل کند، فضای نقادی و فرصت اکتشاف را برای شهروندانش فراهم کند، بحران به این اسفناکی وجود نخواهدداشت. بحران هویت با بیگانه‌سازی شهروندان با خود و جامعه و خدشه‌دار کردن اعتماد بین مردم و حکومت، به پرورش انسان‌هایی می‌پردازد که از بی‌خویشتنی خویش، خویشتن می‌سازند اما خویشتن نو دیگر لایق نام انسان نیست بلکه حیوانی است سودجو و فسادزا که هم گذشته خود را به فراموشی سپرده و هم آینده جمعی را مهمل می‌شمارد. صحیح است که هویت ریشه‌دار و تنومند ایرانی، بیدی نیست که با بادهای واهی امروزی ذره‌ای مرتعش شود ولیکن سرزندگی یک هویت از سبقه آن ممتازتر است همانطور که درخت با میوه هم ارزشمندتر است.این یادداشت هم به انتهاش نزدیک شده و کمی پس‌تر خودش را به بوته فراموشی می‌سپارد در کل نگاه ویژه‌ای باید از طرف متخصصینش به این مسیله شود و ما هم شرحی گذرا برایش مشروح کردیم. علاوه بر چند مورد مزبور فرهنگ پوپولیستی نخبگان و نحیف بودن جامعه‌مدنی‌ایرانی هم می‌توان اضافه کرد که از حوصله من و مقاله خارج است البته ناگفته نماند همانطور موارد ذکر شده عواملی هستند بر توده‌سازی جامعه، عوامل حیاتی هم وجود دارند که پادزهری هستند بر عوامل توده‌ای‌ساز، من جمله نقش دین غیرقابل‌انکارا است که با دعوت و تقویت همبستگی،تعاون و قربت افراد به یکدیگر و همچنین تشیید دیدگاه انتقادی به مسایل و ارج نهادن به انسان آزاد و عبودیت سد محکمی در مقابل بادهای سوزناک توده‌وار هستند
گام‌های کلیدی در پرورش فرزند در مقاله گام‌های کلیدی در پرورش فرزند از مجله اینترنتی جیران در خدمت عزیزان هستیم.تربیت بچه یکی از سخت‌ترین و رضایت بخش‌ترین مشاغل در جهان است - و ممکن است احساس کمترین آمادگی را برای آن داشته باشید.در اینجا 9 نکته در مورد تربیت کودک آورده شده است که می‌تواند به شما کمک کند به عنوان والدین احساس رضایت بیشتری داشته باشید. 1 . عزت نفس کودک خود را تقویت کنیدبچه‌ها وقتی خود را از طریق چشم والدین می‌بینند ، از همان دوران نوزادی احساس خود را در خود پرورش می‌دهند. لحن صدای شما ، زبان بدن شما و هر عبارتی جذب بچه هایتان می‌شود. گفتار و کردار شما به عنوان والدین بیش از هر چیز بر عزت نفس آنها ت ثیر می‌گذارد.ستایش از موفقیت‌ها ، هرچند اندک ، باعث احساس غرور در آنها خواهد شد. اجازه دادن به بچه‌ها به طور مستقل کارها را انجام می‌دهند ، آنها را قادر و قوی می‌کنند. در مقابل ، کوچک شمردن اظهار نظرها یا مقایسه نامطلوب کودک با کودک دیگر احساس بی ارزشی در کودکان ایجاد می‌کند.از اظهارات بارگیری شده یا استفاده از کلمات به عنوان سلاح خودداری کنید. نظراتی مانند "چه کار احمقانه‌ای باید انجام شود!" یا "شما بیشتر مثل یک بچه رفتار می‌کنید تا برادر کوچک خود!" درست مثل ضربات فیزیکی باعث آسیب می‌شود.کلمات خود را با دقت انتخاب کنید و دلسوز باشید. به بچه‌های خود بگویید که همه اشتباه می‌کنند و شما هنوز هم آنها را دوست دارید ، حتی اگر رفتار آنها را دوست ندارید. 2 . بچه‌ها را خوب بگیریدآیا تا به حال فکر نکرده‌اید که در طول یک روز چند بار به بچه‌های خود واکنش منفی نشان می‌دهید؟ ممکن است بیشتر از تعارف ، انتقاد کنید. چه احساسی در مورد رییسی دارید که با آن همه راهنمایی منفی با شما رفتار می‌کند ، حتی اگر حسن نیت داشته باشد؟روش موثرتر این است که بچه‌ها کاری را درست انجام دهند: "شما تخت خود را بدون اینکه از شما سال شود ، مرتب کردید - این بسیار عالی است!" یا "من داشتم تو را با خواهرت تماشا می‌کردم و تو بسیار صبور بودی." این گفته‌ها بیشتر از سرزنشهای مکرر برای تشویق رفتار خوب در طولانی مدت بیشتر خواهد بود.نکته‌ای پیدا کنید که هر روز چیزی برای ستایش پیدا کنید. با پاداش سخاوتمند باشید - عشق ، آغوش و تعارف شما می‌تواند معجزه کند و اغلب به اندازه کافی پاداش دارد. به زودی متوجه خواهید شد که بیشتر در حال رفتاری هستید که دوست دارید مشاهده کنید. 3 . محدودیت‌ها را تنظیم کنید و با نظم و انضباط خود سازگار باشیدنظم و انضباط در هر خانوار لازم است. هدف از نظم و ترتیب این است که به کودکان در انتخاب رفتارهای قابل قبول و یادگیری کنترل خود کمک کند. آنها ممکن است محدودیت هایی را که شما برای آنها تعیین کرده‌اید آزمایش کنند ، اما برای تبدیل شدن به افراد بزرگسال مسیولیت پذیر به این محدودیت‌ها نیاز دارند.وضع قوانین خانه به بچه‌ها کمک می‌کند انتظارات شما را درک کرده و خودکنترلی پیدا کنند. برخی از قوانین ممکن است شامل موارد زیر باشد: تا زمان انجام تکالیف منزل ، تلویزیون نداشته باشید و مجاز به ضربه زدن ، صدا زدن یا اذیت کردن نباشد.ممکن است بخواهید سیستمی در کار داشته باشید: یک اخطار ، به دنبال عواقبی مانند "اتمام وقت" یا از دست دادن امتیازات. یک اشتباه رایج والدین ، پیگیری نکردن عواقب آن است. نمی‌توانید بچه‌ها را به خاطر گفتگوی یک روز نظم دهید و روز دیگر آن را نادیده بگیرید. ثابت قدم بودن به شما می‌آموزد آنچه را انتظار دارید. 4 . برای فرزندان خود وقت بگذاریداغلب برای والدین و بچه‌ها دور هم جمع شدن برای یک وعده خانوادگی دشوار است ، چه رسد به اینکه اوقات با کیفیت را در کنار هم بگذرانند. اما احتمالا هیچ چیز مورد علاقه بچه‌ها نیست. صبح 10 دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید تا بتوانید با کودک خود صبحانه بخورید یا ظرف‌ها را در ظرفشویی بگذارید و بعد از شام پیاده روی کنید. کودکانی که توجه والدین خود را به خود جلب نمی‌کنند ، غالبا رفتار می‌کنند یا بد رفتاری می‌کنند زیرا مطمینا از این طریق مورد توجه قرار می‌گیرند.بسیاری از والدین وقت گذرانی در کنار هم با بچه هایشان را پاداش می‌دانند. هر هفته یک "شب خاص" ایجاد کنید تا در کنار هم باشید و به فرزندان خود اجازه دهید تا تصمیم بگیرند که چگونه وقت خود را بگذرانند. به دنبال راه‌های دیگر اتصال باشید - یادداشت یا چیز خاصی را در جعبه ناهار کودک خود قرار دهید.به نظر می‌رسد نوجوانان نسبت به بچه‌های کوچکتر به توجه کمتری از طرف والدین خود نیاز دارند. از آنجا که فرصت‌های کمتری برای گردهم آمدن والدین و نوجوانان وجود دارد ، والدین باید تمام تلاش خود را بکنند تا وقتی نوجوان خود تمایل به گفتگو یا مشارکت در فعالیت‌های خانوادگی را دارد ، در دسترس باشد. حضور در کنسرت‌ها ، بازی‌ها و سایر رویدادها با نوجوان شما ارتباط محبت آمیزی را ایجاد می‌کند و به شما امکان می‌دهد از راه‌های مهم درباره کودک و دوستانش بیشتر بدانید.اگر والدینی هستید که کار می‌کنید احساس گناه نکنید. بچه‌ها بسیاری از کارهای کوچک شما را انجام می‌دهند - ساختن ذرت بو داده ، کارت بازی ، خرید از پنجره - و آنها را به خاطر می‌آورند. 5 . یک مدل نقش خوب باشیدبچه‌های جوان با مشاهده والدین خود چیزهای زیادی در مورد نحوه رفتار یاد می‌گیرند. هرچه سن آنها کمتر باشد نشانه‌های بیشتری از شما می‌گیرند. قبل از این که جلوی کودک خود را بکوبید یا بالا بیاورید ، به این فکر کنید: آیا اینگونه می‌خواهید فرزندتان هنگام عصبانیت رفتار کند؟ حواستان باشد که بچه هایتان دایما شما را زیر نظر می‌گیرند. مطالعات نشان داده است که کودکانی که ضربه می‌زنند معمولا الگویی برای پرخاشگری در خانه دارند.ویژگی هایی را که می‌خواهید در فرزندان خود مشاهده کنید الگو قرار دهید: احترام ، دوستی ، صداقت ، مهربانی ، تحمل. رفتاری غیرخودخواهانه از خود نشان دهید. بدون انتظار پاداش کارهایی را برای افراد دیگر انجام دهید. تشکر می‌کنم و تعارف می‌کنم. مهمتر از همه ، با فرزندان خود همان گونه رفتار کنید که انتظار دارید دیگران با شما رفتار کنند. 6 . ارتباطات را در اولویت قرار دهیدنمی توانید از بچه‌ها انتظار داشته باشید که همه کارها را انجام دهند ، فقط به این دلیل که شما به عنوان والدین "چنین می‌گویید". آنها همانطور که بزرگسالان می‌خواهند توضیحاتی را می‌خواهند و سزاوار آن هستند. اگر برای توضیح دادن وقت نگذاریم ، بچه‌ها در مورد ارزشها و انگیزه‌های ما و اینکه آیا هیچ مبنایی ندارند ، تعجب می‌کنند. والدینی که با فرزندانشان تعقل می‌کنند به آنها این امکان را می‌دهد که به روشی غیرقانونی درک و یاد بگیرند.انتظارات خود را روشن کنید. اگر مشکلی وجود دارد ، آن را توصیف کنید ، احساسات خود را بیان کنید و از کودک خود دعوت کنید تا در مورد راه حل با شما کار کند. حتما عواقب آن را بگنجانید. پیشنهاد دهید و انتخاب کنید. به پیشنهادات فرزند خود نیز باز باشید. مذاکره کنید کودکانی که در تصمیم گیری‌ها شرکت می‌کنند انگیزه بیشتری برای اجرای آنها دارند. 7 . انعطاف پذیر باشید و مایل باشید سبک والدین خود را تنظیم کنیداگر غالبا با رفتار کودک خود احساس "فروپاشی" می‌کنید ، شاید انتظارات غیرواقعی دارید. والدینی که به "باید" فکر می‌کنند (به عنوان مثال ، "فرزند من باید از این پس آموزش ببیند") خواندن موضوع یا صحبت با سایر والدین یا متخصصان رشد کودک برایشان مفید است.محیط کودکان در رفتار آنها ت ثیر دارد ، بنابراین شما ممکن است با تغییر دادن محیط بتوانید آن رفتار را تغییر دهید. اگر متوجه شدید که دایما به کودک 2 ساله خود "نه" می‌گویید ، به دنبال راه هایی برای تغییر محیط اطراف خود باشید تا موارد کمتری از این امر خارج شود. این امر باعث ناامیدی کمتر هردوی شما خواهد شد.با تغییر فرزندتان ، به تدریج باید سبک فرزندپروری خود را تغییر دهید. به احتمال زیاد ، آنچه در حال حاضر با کودک شما کار می‌کند ، طی یک یا دو سال به همان خوبی کار نمی‌کند.نوجوانان تمایل دارند کمتر به والدین و بیشتر به نظر همسالان خود به عنوان الگو نگاه کنند. اما در حالی که به نوجوان خود اجازه می‌دهید استقلال بیشتری کسب کنید ، همچنان راهنمایی ، تشویق و نظم مناسب را ارایه دهید. و هر لحظه موجود را برای برقراری ارتباط استفاده کنید! 8 . نشان دهید که عشق شما بدون قید و شرط استبه عنوان یک والدین ، شما وظیفه اصلاح و راهنمایی فرزندان خود را دارید. اما نحوه بیان راهنمای اصلاحی شما تفاوت در نحوه دریافت کودک را ایجاد می‌کند.هنگامی که مجبورید با فرزند خود مقابله کنید ، از سرزنش ، انتقاد یا عیب جویی ، که عزت نفس را تضعیف می‌کند و منجر به کینه می‌شود ، خودداری کنید. درعوض ، در پرورش و تشویق حتی در هنگام تربیت فرزندان خود تلاش کنید. اطمینان حاصل کنید که آنها می‌دانند اگرچه شما دفعه بعد بهتر می‌خواهید و انتظار دارید ، اما عشق شما مهم نیست. 9 . نیازها و محدودیت‌های خود را به عنوان والدین بدانیدبا آن روبرو شوید - شما یک پدر و مادر ناقص هستید. شما به عنوان رهبر خانواده نقاط قوت و ضعف دارید. توانایی‌های خود را بشناسید - "من عاشق و فداکار هستم". نذر کنید که روی نقاط ضعف خود کار کنید - "من باید بیشتر با نظم و انضباط سازگار باشم." سعی کنید انتظارات واقع بینانه‌ای از خود ، همسرتان و فرزندانتان داشته باشید. نیازی نیست که همه پاسخ‌ها را داشته باشید - از خود گذشت کنید.و سعی کنید والدین بودن را یک شغل قابل کنترل کنید. به جای تلاش برای پرداختن به یکباره همه موارد ، روی مناطقی تمرکز کنید که به بیشترین توجه نیاز دارند. وقتی سوخته‌اید آن را بپذیرید. برای انجام کارهایی که باعث خوشحالی شما به عنوان یک فرد (یا به عنوان یک زن و شوهر) می‌شود ، از والدین وقت بگذارید.تمرکز بر روی نیازهای شما باعث خودخواهی شما نمی‌شود. این به معنای ساده این است که شما به فکر رفاه خود هستید ، که ارزش مهم دیگری است که برای فرزندان شما الگوبرداری می‌شود.
آزادی در جلسه درمان تو از من میخوای داخل جلسه درمان "آزاد" باشم،من هم از تو میخوام در مقابل "آزاد" بودنم منو قضاوت نکنی، حتی اگر "زیاده از حد" آزاد بودم.من از قضاوت شدن می‌ترسم، تو هم از "زیاده از حد آزاد بودن" من!ولی من تورو دوست دارم، تو هم منو دوست داری.ما با هم به سمت آزادی میریم، من آزاد ، تو خوشحال
چطور دوستی به آلت دست زورمندان تبدیل شد ترجمه: سیدامیرحسین میرابوطالبی مرجع: Guardian نویسنده: ویلیام دیویسچگونگی سوءاستفاده سیاست و کسب‌کارهای بزرگ از روابط اجتماعی و اقتصاد رفتاریافرادی که از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند خودبین‌تر از دیگران بوده و تمایل به رفتارهای متظاهرانه و اغراق‌آمیز دارند اما به جای اینکه به تکنولوژی به عنوان ویروسی بنگریم که افراد را از نظر عصبی و روانی دچار مشکل کرده، به نظر بهتر می‌رسد که کمی عقب‌تر ایستاده و منطق فرهنگی موجود در پشت این قضیه را از نظر بگذرانیم. کارل مارکس بر این باور بود که سرمایه‌داری با جمع کردن افراد در کارخانه‌ها و واداشتن آن‌ها به کار، در واقع در حال شکل دادن به طبقه‌ای است که این نظام را از بین خواهد برد. به طور مشابه، امروز نیز افراد می‌توانند به خاطر سلامت روحی و فیزیکی و یا لذات شخصیشان دور هم جمع شوند اما این گردهمایی اجتماعی می‌تواند منطق خاص خود را داشته باشد که قابل تقلیل به لذت یا بهروزی شخصی نباشد.ویلیام دیویس، گاردین تصور کنید به کافی‌شاپ می‌روید تا کاپوچینو سفارش دهید و پس از نوشیدن آن با خبر می‌شوید که قبلا حساب شده است اما این هدیه غیر منتظره از طرف چه کسی بود؟ بعد متوجه می‌شوید که مشتری قبلی این کار را کرده است. تنها نکته این است که شما هم باید برای مشتری بعدی همین کار را انجام دهید.این سیستم، برنامه قیمت‌گذاری "بعدی را بپرداز" نام گرفته است. به نظر می‌رسد این دیدگاه منطق بازار آزاد را به چالش می‌کشد. مشخصا بازار جایی است که در آن افراد می‌توانند و یا حتی این انتظار از آن‌ها می‌رود که خودخواهانه رفتار کنند. به نظر می‌رسد، این سیستم با ایده‌آل‌گرایی خاص خود، اصول بنیادی محاسبات اقتصادی را هدف قرار داده است.جالب اینکه پژوهش انجام شده در این رابطه نشان می‌دهد پولی که افراد در این سیستم می‌پردازند بیش از سیستم قیمت‌گذاری متعارف است. مینا جانگ سرپرست گروهی که در این رابطه تحقیق کرده‌اند، این موضوع را این طور توضیح می‌دهد: "افراد نمی‌خواهند کم توان به نظر برسند."اینگونه یافته‌ها در اقتصاد رفتاری بسیار رایج است. در اقتصاد رفتاری نیز به مانند اقتصاد متعارف فرض می‌شود که افراد به دنبال حداکثر کردن منافع خودشان هستند - اما نه همیشه. افراد اصولی برای خودشان دارند که هیچگاه آن‌ها را فدای پول نمی‌کنند.شاید افراد خوش‌بین این روند را شروعی امیدوارکننده بدانند که در آن جامعه بیشتر به سمت به اشتراک‌گذاری و هدیه دادن برود و از این طریق قدرت انباشت پولی و خصوصی‌سازی به چالش کشیده شود اما واقعیت این است که این دیدگاه حداقل در شرایط فعلی بیش از اندازه خوش‌بینانه است.یکی از دیدگاه‌های کلیدی اقتصاد رفتاری این است که اگر کسی می‌خواهد کنترل دیگر انسان‌ها را در دست بگیرد نشانه رفتن اخلاقیات و هویت اجتماعی فرد وسیله‌ای بسیار موثرتر از نفع شخصی او است.با توجه به این موضوع در حال حاضر شاهد تغییر در سیاست‌ها و کسب‌وکارها هستیم. در حوزه‌های متفاوتیاگر تجربه خرید افراد با احساس دوستی و هدیه‌دادن همراه باشد، این تجربه به مراتب خوشایندتر خواهد بود. هر جا که ممکن است باید نقش پول را کمرنگ کرداز بهداشت تا بازاریابی، از آموزش نظامی تا مالیه، روز به روز امید بیشتری به وجود می‌آید که می‌توان با استفاده از قدرت "اجتماع" به هدف‌های مورد نظر رسید اما این موضوع در حقیقت به چه معناست؟ در حالی که دوران دموکراسی اجتماعی رو به افول است، معنای این عبارت دستخوش تغییراتی اساسی شده است. در حالی که زمانی این عبارت به معنای چیزی مرتبط با جامعه و صلاح عمومی بود، امروزه بیشتر به معنی تکنیکی برای دستکاری ذهنیت فرد است. روابط اجتماعی و دوستی‌ها هر روز بیشتر قابل ردیابی و اندازه‌گیری می‌شوند. در واقع با این روند به نظر می‌رسد تسلط بر روابط اجتماعی در حال تبدیل به منبع بسیار مهمی از قدرت است.استفاده از روابط اجتماعی برای پول درآوردندر سال‌های اخیر سخاوت تبدیل به یک کسب‌وکار بزرگ شده است. در سال 2009 کریس اندرسون کتابی منتشر کرد به نام رایگان: آینده قیمت‌های رادیکال 1 . او در این کتاب گفت امروزه یکی از روش‌های مناسب در کسب‌وکار، اعطای کالاها و خدمات رایگان به منظور ایجاد رابطه دوستی ساختگی با مشتریان است. اعطای رایگان کالاها و خدمات به منظور اسیر نگاه داشتن مخاطب در دستان خود و ایجاد شهرتی است که با فروش و یا تبلیغات بعدی می‌تواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد. در واقع آنچه اندرسون به آن اشاره دارد، پتانسیل استفاده از روابط غیرپولی برای افزایش سود است.امروزه کسب‌وکارها دیوانه وار به دنبال اجتماعی شدن هستند. به همین دلیل است که برای مثال کوکاکولا تعدادی کمپین بازاریابی مانند قرار دادن اسم افراد بر روی بطری‌های نوشابه راه انداخته که می‌تواند هدیه دادن به دیگران را تشویق کند. مدیران کسب و کارها نیز از کارکنانشان انتظار دارند که در زندگی اجتماعی روزمره‌شان به عنوان "سفیران برند" فعالیت کنند.همه این‌ها در کنار ظهور رو به گسترش "اقتصاد شریک شدن و به اشتراک گذاری" حاوی درس ساده‌ای به کسب‌وکارهای بزرگ است. اگر تجربه خرید افراد با احساس دوستی و هدیه‌دادن همراه باشد، این تجربه به مراتب خوشایندتر خواهد بود. هر جا که ممکن است باید نقش پول را کمرنگ کرد. همانطور که متخصصین بازار باور دارند، پرداخت یکی از نقاط رنج‌آور و ناخوشایند در فرایند رابطه با مشتری است که باید با استفاده از تجربیات اجتماعی هر چه بیشتر نامحسوس شود.دیجیتال کردن روابط اجتماعیدر شرایطی که اقتصاد رفتاری هر روز شواهد بیشتری را برای نشان دادن اینکه ما موجودات نوعدوستی هستیم ارایه می‌دهد، رسانه‌های اجتماعی فرصتی مناسب برای کسب‌وکارها ایجاد کرده‌اند که هر چه بیشتر رفتارهای اجتماعی افراد را دنبال کرده و تحلیل کنند. این اقدامات که مجموعا آن را "تحلیل اجتماعی"در شرایطی که اقتصاد رفتاری هر روز شواهد بیشتری را برای نشان دادن اینکه ما موجودات نوعدوستی هستیم ارایه می‌دهد، رسانه‌های اجتماعی فرصتی مناسب برای کسب‌وکارها ایجاد کرده‌اند که هر چه بیشتر رفتارهای اجتماعی افراد را دنبال کرده و تحلیل کنندمی‌خوانند به این معناست که سلایق و رفتارها با جزییاتی بی‌سابقه قابل ردیابی و تحلیل هستند. در واقع هدف غایی نسبت به اواخر قرن نوزدهم و ظهور بازاریابی و مدیریت امروزی تغییر خاصی نکرده است: پول درآوردن. آنچه تغییر کرده این است که هر کدام از ما به عنوان ابزاری در نظر گرفته می‌شویم که می‌توانیم رفتارها و عادات دوستان و نزدیکانمان را تغییر دهیم. در این میان مهم‌ترین و ارزشمندترین نکته از منظر بازاریابی این است که چطور افراد را به سمتی ببرد که بدون آنکه متوجه برنامه تبلیغاتی شرکت باشند اقدام به پخش و اشاعه نکات مثبت آن برند کنند و دیگران را به استفاده از آن ترغیب کنند. این کار که به "دوستبلیغ" 2 کردن معروف شده است شامل روش‌هایی از جمله استفاده از عکس‌ها و ویدیوهایی در شبکه اجتماعی است که افراد تمایل به اشتراک‌گذاری آن دارند بدون اینکه قصد تبلیغاتی خاصی داشته باشند.در شرایطی که جمع کردن و دسترسی به اطلاعات مربوط به روابط اجتماعی هر روز ساده‌تر شده و مفاهیم وظیفه و نوعدوستی هرچه بیشتر توسط اقتصاددانان درک می‌شود، وسوسه پرسیدن سوال‌های استراتژیک درباره دایره افراد نزدیک به فرد برای بهره بردن از آن بیشتر و بیشتر می‌شود. به کار بردن ذهنیت تحلیل هزینه - منفعت در حوزه‌هایی غیر از بازار معمولا در ابتدا بحث برانگیز است اما می‌تواند خیلی سریع به موضوعی عادی بدل شود. برای مثال امروزه اقتصاددانان دولتی اگر پای ارزیابی سیاستی در میان باشد هیچ ابایی از تعیین قیمت زندگی انسان و یا محیط زیست طبیعی ندارند.استفاده از روابط اجتماعی برای بهبود سلامتدر فوریه سال 2010 در جلسه‌ای شرکت کردم که چند تن از سیاست‌گذاران انگلیسی در آن حضور داشتند و به عنوان جامعه‌شناسی علاقمند به حوزه سیاست‌گذاری به آن جلسه دعوت شده بودم. در آن جلسه نیکلاس کریستاکیس جامعه‌شناس پزشکی ازآمریکا با استفاده از یک‌سری عکس و ویدیو در حال ارایه یافته‌هایش برای سیاست‌گذاران انگلیسی بود. عکس‌هایی که روی صفحه می‌دیدیم مشخص کننده شبکه‌های اجتماعی در حوزه بالتیمور آمریکا بود که نشان می‌داد یک‌سری "رفتارها" و مشکلات پزشکی بین افراد انتقال یافته است.پیام کرسیتاکیس به سیاست‌گذاران حاضر در آن جلسه واضح و مشخص بود. مشکلاتی مانند چاقی بیش از حد، فقر و افسردگی که باعث عدم کارایی افراد می‌شوند شکلی مسری دارند. افرادی که این مشکلات را دارند مانند ویروس در شبکه‌های اجتماعی حرکت کرده و افرادی که در کنارشان هستند را به خطر می‌اندازند.کریستاکیس نمونه‌ای از جنبشی است که در جهان سیاست‌گذاری وجود دارد. در شرایطی که عوامل بازاری به دنبال تفوذ به شبکه‌های اجتماعی ما به منظور تغییر سلیقه و میل ما هستند، سیاست‌گذاران شبکه‌های اجتماعی را به مثابه ابزاری برای بهبود سلامت و بهروزی ما می‌بینند اما آیا واقعا چنین دیدگاهی صحیح است؟چیزی که آن روز به نظرم عجیب و آزاردهنده آمد این بود که همانند تحلیل‌گران اجتماعی شرکت‌ها که سعی می‌کنند رفتارهای مصرف کننده را به محض ظهور بشناسند، ما هم جمع شده بودیم و می‌دیدیم که چطور عادات غذاییسنگ بنای اقتصاد ارتدکس که به زمان آدام اسمیت بازمی‌گردد، این است که نفع شخصی در بازار در نهایت برای جامعه سودمند خواهد بودو یا مشکلات سلامت عده‌ای انسان نسبتا محروم در شهر بالتیمور آمریکا همانند یک بیماری به دیگران سرایت کرده است. انگار که داشتیم از بالا به کلونی مورچه‌ها نگاه می‌کردیم و کسی توجه نمی‌کرد که این‌هایی که درباره‌شان صحبت می‌شود عده‌ای انسان با روابط، گذشته و برنامه‌های متفاوت هستند.زندگی اجتماعی برای بررسی سیاست‌گذاری‌های بهداشت و سلامت مورد توجه قرار گرفته است اما یک نکته ناراحت کننده در این رابطه وجود دارد. امروز تنهایی به عنوان مشکلی عینی شناخته شده، اما فقط به این دلیل که در مغز و بدن به صورت فیزیکی تاثیرگذار است و هزینه‌های مشخص و قابل محاسبه‌ای برای دولت و بیمه‌گران دارد. همین طور روابط دوستانه عده‌ای انسان در یک شهر مورد توجه دولت قرار می‌گیرد، اما برای اینکه این روابط عادات بد غذایی و ناکارایی هزینه‌زا را تشدید می‌کنند.نکته عجیب این است که همه این به اشتراک‌گذاری و بخشندگی و مفاهیمی از این قبیل که به این شکل مطرح می‌شوند، به طور بالقوه جهان بینی خودبینانه‌تری نسبت به جهان‌بینی بازار ارایه می‌دهند. سنگ بنای اقتصاد ارتدکس که به زمان آدام اسمیت بازمی‌گردد، این است که نفع شخصی در بازار در نهایت برای جامعه سودمند خواهد بود اما در دوران فعلی که می‌توان آن را دوران خوش‌بینی اجتماعی نامید این ایده به شکل معکوس مطرح می‌شود: اجتماعی بودن در زندگی روزمره ارزشش را دارد، زیرا در نهایت به شما سود می‌رساند. مشکل اینجاست که میل و رغبت ما به این شکل جدید می‌تواند از کنترل خارج شود.معتاد به تماساینترنت و فیسبوک را می‌توان به‌خاطر روز به روز خودشیفه‌تر شدن جوانان و عدم تعهد به یکدیگر سرزنش کرد. در واقع شواهدنشان می‌دهد افرادی که از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند خودبین‌تر از دیگران بوده و تمایل به رفتارهای متظاهرانه و اغراق آمیز دارند اما به جای اینکه به تکنولوژی به عنوان ویروسی بنگریم که افراد را از نظر عصبی و روانی دچار مشکل کرده، به نظر بهتر می‌رسد که کمی عقب‌تر ایستاده و منطق فرهنگی موجود در پشت این قضیه را از نظر بگذرانیم.چه چیز رسانه‌های اجتماعی را به بخشی ضروری و حتی اعتیادآور تبدیل کرده است؟ کسانی که نمی‌توانند یک دقیقه گوشی موبایل هوشمندشان را زمین بگذارند، فقط به خاطر مطالب و یا امکانات این گوشی‌ها این کار را نمی‌کنند: آن‌ها به شدت به دنبال نوعی از تعامل انسانی هستند، اما نوعی که خودمختاری خصوصی و شخصیشان را محدود نکند.سوسیالیسم نیولیبرالجامعه ما هر روز بیشتر به سمت فردگرایی می‌رود. بازارهاکسانی که نمی‌توانند یک دقیقه گوشی موبایل هوشمندشان را زمین بگذارند به شدت به دنبال نوعی از تعامل انسانی هستند، اما نوعی که خودمختاری خصوصی و شخصیشان را محدود نکندهمه چیز را در حد محاسبات فردی و خودخواهی پایین آورده‌اند. تا وقتی نتوانیم ارزش‌های همراه با دوستی و نوع‌دوستی را بازیابی کنیم هر روز بیشتر به پوچ‌گرایی و تباهی نزدیک خواهیم شد.امروزه مشاوران بازاریابی، اقتصاددانان رفتاری و رسانه‌های اجتماعی در صف اول منتقدین و حمله کنندگان به فروض ماده‌گرایانه و فردگرایانه بازار قرار دارند اما آنچه خود آن‌ها ارایه می‌دهند در واقع، نظریه دیگری از رفتار و روانشناسی فردی است که در آن اجتماع و روابط اجتماعی به عنوان ابزاری برای منفعت پولی، احساسی و یا سلامتی فرد در نظر گرفته می‌شود.آنچه امروز در علاقه کسب‌وکار، رسانه و سیاست‌ها به اجتماعی بودن می‌بینیم چیزی است که شاید بتوان نام آن را "سوسیالیسم نیولیبرال" گذاشت. به اشتراک‌گذاری بر فروش ارجح است تا جایی که به سود مالی شرکت‌های مسلط ضربه نزند. برندها و رفتارها را می‌توان به عنوان عوامل مسری اجتماعی گسترش داد. همدلی و روابط محترم و مهم شمرده می‌شود، اما تنها به عنوان عاداتی که افراد شاد یاد گرفته‌اند انجام دهند. در این شرایط هر چیزی مانند دوستی که یک روز در منطق اقتصادی جایی نداشت در آن جای گرفته است.تقلیل زندگی اجتماعی به روان‌شناسی و یا فیزیولوژی غیر قابل بازگشت نیست و می‌توان این روند را تغییر داد. کارل مارکس بر این باور بود که سرمایه‌داری با جمع کردن افراد در کارخانه‌ها و واداشتن آن‌ها به کار، در واقع در حال شکل دادن به طبقه‌ای است که این نظام را از بین خواهد برد. به طور مشابه، امروز نیز افراد می‌توانند به خاطر سلامت فیزیکی و یا روحیشان و یا لذات شخصیشان دور هم جمع شوند اما این گردهمایی اجتماعی می‌تواند منطق خاص خود را داشته باشد که قابل تقلیل به لذت یا بهروزی شخصی نباشد اما باید اقرار کرد که در این سوسیالیسم نیولیبرال جدید هنوز نشانی که بتواند این امید را برآورده کند دیده نمی‌شود.اطلاعات کتاب‌شناختی:دیویس، ویلیام، صنعت شادی، ترجمه اعظم ورشوچی‌فرد، انتشارات بنگاه نشر و ترجمه پارسه، 1396 . Davies , William . The Happiness Industry : How the Government and Big Business Sold us Well - Being . Verso Books , 2015 پی‌نوشت‌ها: این مطلب را ویلیام دیویس نوشته است و در تاریخ 7 می 2015 با عنوان " How friendship became a tool of the powerful " در وب‌سایت گاردین منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ 14 خرداد 1396 با عنوان "چطور دوستی به آلت دست زورمندان تبدیل شد" و ترجمه سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است. ویلیام دیویس ( William Davies ) جامعه‌شناس و اقتصاددان سیاسی است. محدوده‌های نیولیبرالیسم ( The Limits of Neoliberalism ) و صنعت شادی ( The Happiness Industry ) از جمله کتاب‌های اوست. دیویس برای آتلانتیک، نیو استیتسمن، اپن دموکراسی و پراسپکت می‌نویسد.[ 1 ] Free : The Future of a Radical Price [ 2 ] Friendvertising
رفتار طبیعی برای کودک چیست؟ در این پست از مجله اینترنتی جیران به بررسی رفتار طبیعی یک کودک می‌پردازیم. رفتار طبیعی در کودکان به سن ، شخصیت و رشد جسمی و عاطفی کودک بستگی دارد. اگر با انتظارات خانواده مطابقت نداشته باشد یا اختلال ایجاد کند ، ممکن است رفتار کودک مشکل ساز شود. رفتار طبیعی یا "خوب" معمولا از نظر اجتماعی ، فرهنگی و رشد مناسب تعیین می‌شود. دانستن اینکه در هر سنی از کودک چه انتظاراتی دارید به شما کمک می‌کند تا در مورد طبیعی بودن رفتار او تصمیم بگیرید.برای تغییر رفتار فرزندم چه کاری می‌توانم انجام دهم؟کودکان تمایل دارند وقتی رفتاری را دریافت می‌کنند پاداش بگیرند و وقتی رفتار را نادیده می‌گیرند ، آن را متوقف می‌کنند. سازگاری در واکنش شما به یک رفتار مهم است زیرا پاداش دادن و مجازات یک رفتار مشابه در زمان‌های مختلف کودک شما را گیج می‌کند. وقتی فکر می‌کنید رفتار فرزندتان ممکن است مشکلی باشد ، 3 انتخاب دارید:تصمیم بگیرید که این رفتار مشکلی ایجاد نمی‌کند زیرا متناسب با سن کودک و مرحله رشد است.تلاش برای متوقف کردن رفتار ، یا با نادیده گرفتن آن یا مجازات آن.رفتار جدیدی را که ترجیح می‌دهید معرفی کنید و با پاداش دادن به فرزند خود آن را تقویت کنید.راهی به خوب بودنبهترین راه برای جلوگیری از رفتار ناخواسته ، نادیده گرفتن آن است. این روش در یک بازه زمانی بهتر عمل می‌کند. وقتی می‌خواهید این رفتار بلافاصله متوقف شود ، می‌توانید از روش زمان بندی استفاده کنید.چگونه از روش تایم اوت استفاده کنم؟زودتر از موعد تصمیماتی بگیرید که منجر به یک وقت خارج شود (معمولا عصبانیت یا رفتار پرخاشگرانه یا خطرناک). مکانی را انتخاب کنید که برای کودک جالب نباشد و ترسناک نباشد ، مانند صندلی ، گوشه یا زمین بازی. هنگامی که از خانه دور هستید ، استفاده از اتومبیل یا محل نشستن مجاور را به عنوان مکان مهلت در نظر بگیرید.وقتی رفتار غیرقابل قبول اتفاق افتاد ، به او بگویید این رفتار غیرقابل قبول است و هشدار دهید که اگر رفتار متوقف نشود ، او را در تایم اوت قرار می‌دهی. آرام باشید و عصبانی به نظر نرسید. اگر کودک شما رفتار نامناسبی دارد ، او را با آرامش به منطقه تایم اوت برسانید.در صورت امکان ، مدت زمانی را که کودک شما وقت تلف نکرده است ، پیگیری کنید. یک تایمر تنظیم کنید تا کودک شما از زمان اتمام وقت مطلع شود. مهلت زمانی باید مختصر باشد (بطور کلی 1 دقیقه برای هر سال) و باید بلافاصله پس از رسیدن به مکان مهلت زمانی یا پس از آرام شدن کودک آغاز شود. شما باید در دید کودک یا گوش او باشید ، اما با او صحبت نکنید. اگر کودک از منطقه زمان خارج شد ، او را به آرامی به منطقه برگردانید و تنظیم مجدد تایمر را در نظر بگیرید. وقتی وقت پایان تمام شد ، اجازه دهید کودک مکان تایم اوت را ترک کند. درباره رفتار بد بحث نکنید اما بعدا به دنبال راه هایی برای پاداش دادن و تقویت رفتار خوب باشید.چگونه رفتار جدید و دلخواه را تشویق کنم؟یکی از راه‌های تشویق رفتار خوب استفاده از سیستم پاداش است. کودکانی که می‌فهمند رفتار بد قابل تحمل نیست و پاداش رفتار خوب می‌رود ، مهارت هایی را می‌آموزند که یک عمر برای آنها ماندگار است. این در کودکان بالای 2 سال بهتر جواب می‌دهد. کار کردن ممکن است 2 ماه طول بکشد. صبور بودن و داشتن دفترچه یادداشت رفتاری می‌تواند برای والدین مفید باشد. 1 تا 2 رفتاری را که می‌خواهید تغییر دهید انتخاب کنید (به عنوان مثال ، عادت‌های خواب ، مسواک زدن یا برداشتن اسباب بازی). جایزه‌ای را که فرزندتان از آن برخوردار است انتخاب کنید. به عنوان نمونه‌ای از پاداش‌های خوب می‌توان به داستان اضافی قبل از خواب ، ت خیر نیم ساعت در خواب ، میان وعده ترجیحی یا برای کودکان بزرگتر ، کسب امتیاز نسبت به یک اسباب بازی خاص ، امتیاز یا مقدار کمی پول اشاره کرد.رفتار مطلوب و پاداش را برای کودک توضیح دهید. به عنوان مثال ، به کودک بگویید ، "اگر قبل از پایان این برنامه تلویزیونی وارد لباس خواب می‌شوید و مسواک می‌زنید ، می‌توانید نیم ساعت بعد بیدار بمانید." فقط یک بار از رفتار درخواست کنید. اگر کودک آنچه را می‌خواهید انجام داد ، به او پاداش دهید. در صورت لزوم می‌توانید به کودک کمک کنید ، اما خیلی درگیر آن نشوید. از آنجا که هرگونه توجه والدین ، حتی توجه منفی ، برای کودکان بسیار پاداش آور است ، آنها ممکن است ترجیح دهند در ابتدا به جای پاداش ، توجه والدین را داشته باشند. عبارات انتقال ، مانند "در 5 دقیقه ، زمان بازی به پایان خواهد رسید" ، هنگامی که به کودک خود رفتارهای جدید می‌آموزید ، مفید است.این سیستم به شما کمک می‌کند تا از درگیری قدرت با کودک خود جلوگیری کنید. با این حال ، اگر کودک شما تصمیم بگیرد رفتاری را که شما می‌پرسید ، مجازات نمی‌کند. او به راحتی پاداش نمی‌گیرد.چند روش خوب برای پاداش دادن به فرزند من چیست؟ضرب و شتم ساعت (روش خوب برای یک کودک تازه کار)از کودک بخواهید یک کار را انجام دهد. یک تایمر تنظیم کنید. اگر این کار قبل از زنگ زدن تایمر انجام شود ، کودک شما جایزه می‌گیرد. برای تصمیم گیری در مورد زمان دادن به کودک ، "بهترین زمان" کودک خود را برای انجام آن کار مشخص کنید و 5 دقیقه به او اضافه کنید.بازی رفتار خوب (برای آموزش یک رفتار جدید خوب است)لیستی کوتاه از رفتارهای خوب را روی یک نمودار بنویسید و هر بار که رفتار خوب را مشاهده کردید نمودار را با یک ستاره علامت گذاری کنید. بعد از اینکه فرزندتان تعداد کمی ستاره کسب کرد (بسته به سن کودک) ، به او جایزه بدهید.علامت‌های خوب / علامت‌های بد (بهترین روش برای کودکان سخت ، بسیار فعال)در مدت زمان کوتاهی (حدود یک ساعت) هر بار که فرزندتان رفتار خوبی را مشاهده کردید ، یک علامت بر روی نمودار یا روی دست خود قرار دهید. به عنوان مثال ، اگر می‌بینید که کودک شما بی سر و صدا بازی می‌کند ، بدون درگیری ، اسباب بازی بردن یا کتاب خواندن مشکلی را حل می‌کند ، نمودار را علامت گذاری می‌کنید. بعد از تعداد مشخصی از علامت‌ها ، به فرزندتان جایزه بدهید. همچنین می‌توانید با هر بار بروز رفتار بد ، علایم منفی ایجاد کنید. اگر این کار را انجام دهید ، فقط در صورت وجود امتیازات مثبت بیشتر از علایم منفی ، به فرزندتان جایزه دهید.توسعه زمان آرام (اغلب هنگام شام خوردن مفید است)از کودک خود بخواهید تا برای مدت کوتاهی (شاید 30 دقیقه) بی سر و صدا به تنهایی یا با یک خواهر و برادر بازی کند. کودک خود را مرتبا بررسی کنید (هر 2 تا 5 دقیقه بسته به سن کودک) و به ازای هر چند دقیقه ساکت یا خوب بازی کنید ، یک جایزه یا نشانه بدهید. به تدریج فواصل را افزایش دهید (از بررسی رفتار کودک خود هر 2 تا 5 دقیقه به بررسی هر 30 دقیقه بروید) اما همچنان به پاداش دادن برای هر دوره زمانی که فرزندتان ساکت بود یا بازی خوبی داشت ادامه دهید.اگر رفتار کودک من ناشی از اختلال بیش فعالی با کمبود توجه یا اختلال پردازش حسی باشد ، چه می‌شود؟اگر کودک شما دارای مشکلات حسی (که بعضا اختلال پردازش حسی یا SPD نامیده می‌شود) یا اختلال بیش فعالی با کمبود توجه ( ADHD ) است ، ممکن است نتواند آرام بنشیند. کودکان مبتلا به SPD و ADHD همچنین ممکن است کنترل بسیار محدودی بر خود داشته باشند. این می‌تواند والدین را با چالش بیشتری روبرو کند. کودکانی که به این اختلالات مبتلا هستند غالبا به مجازات‌ها و پاداش‌ها پاسخ نمی‌دهند.در بیشتر مواقع ، والدین کودک مبتلا به ADHD و SPD نیاز دارند که اول با احساسات او کنار بیایید و دوم اینکه با او رفتار کنید. روش‌های زیادی وجود دارد که می‌تواند به کودک مبتلا به ADHD یا SPD برای مقابله با احساسات کمک کند. اینها شامل تمرینات تنفسی ، استفاده از نمودار سطح عاطفی و استفاده از فشار عمیق به عنوان راهی برای آرام کردن آنها است. فقط پس از آرام شدن فرزندتان می‌توانید توضیح دهید که چرا رفتار وی مناسب نبوده یا غیرمنتظره است. با گذشت زمان ، او ممکن است شروع به یادگیری خودتنظیمی احساسات کند. این ممکن است به رفتار کمک کند.چه کار دیگری می‌توانم انجام دهم تا به فرزندم کمک کنم رفتار خوبی داشته باشد؟یک لیست کوتاه از قوانین مهم تهیه کنید و آنها را با فرزند خود دنبال کنید. قوانین باید به ایمنی ، سلامتی و نحوه رفتار با دیگران مربوط شود. هر چه این قوانین کمتر باشد ، ممکن است مجبور به رفتار با قانون شکنی باشید. از درگیری‌های قدرت ، موقعیت‌های بدون برد و افراط و تفریط بپرهیزید. وقتی فکر می‌کنید بیش از حد واکنش نشان داده‌اید ، بهتر است از عقل سلیم برای حل مسیله استفاده کنید ، حتی اگر مجبور باشید با روش پاداش یا مجازات خود متناقض باشید. از این کار غالبا خودداری کنید زیرا ممکن است کودک شما را گیج کند.شخصیت اصلی کودک خود را بپذیرید ، خواه خجالتی ، اجتماعی ، پرحرف یا فعال باشد. شخصیت اساسی را می‌توان کمی تغییر داد ، اما نه خیلی زیاد. سعی کنید از موقعیت هایی که باعث ایجاد مزاحمت در کودک شما می‌شود مانند تحریک بیش از حد ، خستگی یا بی حوصلگی خودداری کنید. از فرزند خود در مقابل افراد دیگر انتقاد نکنید. رفتار کودک خود را بد توصیف کنید ، اما کودک خود را برچسب بد نگذارید. وقتی فرزندتان شایسته آن است ، اغلب او را تحسین کنید. او را با محبت و اغلب لمس کنید. کودکان خواستار و نیازمند توجه والدین خود هستند.به خصوص در زمان خواب و وعده‌های غذایی ، برنامه‌ها و روالهای کمی ایجاد کنید. سخنان انتقالی را ارایه دهید (مانند " 5 دقیقه دیگر ، ما شام خواهیم خورد."). هر زمان که ممکن است به کودک خود اجازه انتخاب دهید. به عنوان مثال ، می‌توانید بپرسید ، "آیا می‌خواهید لباس خواب قرمز یا لباس خواب آبی خود را امشب بخوابید؟" "آیا می‌خواهید من شما را به رختخواب برسانم یا می‌خواهید همه کارها را به تنهایی انجام دهید؟" "کدام کتاب را می‌خواهید بخوانید؟"با بزرگتر شدن کودکان ، ممکن است از مشارکت در ساختن قوانین خانگی لذت ببرند. در هنگام رفتار نادرست در مورد قوانین بحث نکنید ، بلکه فرزند خود را به شرکت در قانونگذاری در زمان دیگری دعوت کنید.مواردی که باید در نظر گرفتوالدین ممکن است برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب ، برای تربیت فرزند از تنبیه بدنی (مانند ضربه زدن با ضربه) استفاده کنند. بزرگترین اشکال در این روش این است که اگرچه مجازات رفتار بد را برای مدتی متوقف می‌کند ، اما به کودک شما نمی‌آموزد که رفتار خود را تغییر دهد. تربیت فرزندتان در واقع فقط به او یاد می‌دهد که رفتارهای خوب را انتخاب کند. اگر فرزند شما رفتار خوبی نمی‌داند ، احتمالا دوباره به رفتار بدش بازمی گردد. تنبیه بدنی با گذشت زمان کمتر اثر می‌کند و باعث می‌شود کودک رفتار پرخاشگرانه‌ای داشته باشد. همچنین می‌تواند بیش از حد به کودک آزاری منتقل شود. سایر روشهای تنبیه ترجیح داده می‌شود و باید در صورت امکان استفاده شود.سوالاتی که می‌توانید از پزشک خود بپرسیدآیا فرزند من اختلال رفتاری دارد؟آیا کودک من اختلال نقص توجه ( ADD ) دارد؟آیا فرزند من دارای اختلال طیف اوتیسم است؟آیا کودک من می‌تواند از رفتار بد خود رشد کند؟اگر می‌ترسم فرزندم بتواند جسمی را به شخص آسیب برساند ، چه کاری باید انجام دهم؟اگر می‌ترسم فرزندم به خودش آسیب برساند چه کاری باید انجام دهم؟آیا دارو به کنترل رفتار کودک من کمک می‌کند؟
آیا تمام رفتارهای انسان اقتصادی است و هرچیزی دراین دنیا قیمت خودش را دارد؟ *قسمت یازدهم جامعه شناسی به زبون خودمونی*سلام سلام این نوشته با نوشته‌های قبلی یه خورده‌ای متفاوته و تفاوتش هم به خاطر اینه که من علاوه بر خوندن رشته جامعه شناسی در دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی بودنم خبرنگارم هستم :)و این گزارشیه که برای خبرگزاری ایسنا نوشتم و قطعا خوندنش براتون مفیده پس در ادامه بخونیدش وآگاه بشید که اطرافتون چه خبراییه ولی نمیدونین:)یک جامعه‌شناس می‌گوید اگر جامعه‌شناسان برای مسایل و معضلات اجتماعی چاره‌اندیشی نکنند این معضلات زیر سایه منطق بازار و اقتصاد قرار خواهد گرفت.به گزارش ایسنا منطقه البرز، دکتر حمزه نوذری در نخستین نشست بررسی مسایل اجتماعی_اقتصادیایران با عنوان "آنچه با پول نمی‌توان خرید"(کالایی شدن جامعه) از سوی جهاد دانشگاهی البرز دردانشگاه خوارزمی برگزار شد گفت: مسایل اجتماعی که در گذشته به شیوه‌های دیگری می‌شد با آنهامقابله کرد امروزه به گونه‌ای شده که می‌توان آنها را به صورت پولی در بازارهای مختلف رفع کرد.وی خاطرنشان کرد: اکنون همه چیز را می‌توان با پرداخت پول خرید مانند کرایه دادن کف دست، پیشانی وپشت سر که محلی برای حک کردن تبلیغات شده یا ایستادن در صف‌های گرفتن ویزا، اجاره دادن رحم، گرفتن مدارک تحصیلی در پردیس‌های دانشگاهی، جنگیدن که به عنوان نمونه می‌توان به خرید سربازان مزدور سومالیایی توسط ارتش آمریکا اشاره کرد اینها نمونه‌هایی از بازارهای سیاه هستند.حمزه نوذری در ادامه گفت: سوالی که برای خیلی‌ها به وجود می‌آید این است که چه اشکالی دارد همه چیز قابل خرید و فروش و مبادله باشد؟ منطق بازار می‌گوید که این اتفاق انتخاب‌های انسان‌ها را بیشترمی‌کند و در مواقعی که توان و انگیزه وجود داشته باشد موردی ندارد.وی افزود: منطق بازارآزاد می‌گوید باید آزادی انتخاب داشته باشیم و این مورد که کسی در صف به جای دیگری بایستد هر دو آزادانه است و هر دو این کار را انتخاب کرده‌اند و این موضوع ارتباطی به دولت ندارد.وی در ادامه گفت: بازار آزاد معتقد است که هر جایی دولت بخواهد منع ایجاد کند بازار سیاه ایجادمی‌شود و مردم باید خودشان انتخاب کنند همچنین خیلی از چیزهایی که بازاری نبودند امروزه بازاری شده‌اند به طوری که حتی خصوصی‌ترین قسمت بدن یک زن (رحم ) اجاره داده می‌شود یا بعضامی‌بینیم که مردان روسپی در جامعه ظهور پیدا می‌کنند.این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی گفت: هر ساله در کشورهای مختلف هزاران کودک معتاد وبیمار از طریق زنان معتاد کنار خیابان به دنیا می‌آیند وقتی برای این قضیه راهکاری ایجاد نشود بازاربرای آن راهکاری را ارایه می‌دهد مثلا با دادن پول به زنان خیابانی آنها را عقیم کند تا نتوانند فرزند معتادو مسیله‌ساز به دنیا بیاورند.نوذری خاطرنشان کرد: وقتی برای این گونه مسایل دولت‌ها، جامعه‌شناسان‌و روانشناسان راه حلی ندارند بازار راهکارهایش را عملی می‌کند مانند پول دادن به زن معتاد در ازای عقیم شدنش که حق بچه‌دارشدن ازآن زن گرفته می‌شود.وی افزود: این تضاد درباره اینکه آیا می‌شود حق فرزندآوری انسان‌ها را خرید در بین افراد خیلی مهم است و این سوال پیش می‌آید که حق فرزندآوری مهم‌تر است یا حق بچه‌ای که می‌خواهد به دنیا بیاید؟ که منطق بازار می‌گوید بگذارید انسان‌ها حقوقی که دارند را خرید و فروش کنند و حق فرزندآوریشان را درمقابل مبلغی واگذار کنند.این استاد جامعه‌شناسی افزود: بحث دیگری که در این باره به وجود می‌آید این است که وقتی اشخاصی تصمیم به خرید و فروش کلیه، پایان‌نامه و کارهایی از این دست می‌کنند خودشان آزادانه این را انتخاب نکرده‌اند بلکه آن را یا از سر ترس، تهدید و یا فقر انجام داده‌اند.نوذری در ادامه گفت: چون شرایط عادلانه در کشور نیست و نابرابری و فقر وجود دارد پس با این قضیه مخالفیم به عبارت دیگر اگر تمامی شرایط درکشور عادلانه بود و کسی خواست فرزند خود را بفروشدحقش را دارد پس نباید جلوی آن را گرفت و باآن مقابله کرد اما در واقع چون در جامعه شرایط یکسان نیست عده‌ای همه چیز را خرید و فروش می‌کنند حتی چیزهایی که ناهنجار و خط قرمز هستند.وی ادامه داد: اما عده‌ای دیگر می‌گویند اگر فضیلتی را خرید و فروش کنیم آن را فاسد کرده‌ایم نه به جهت نابرابری بلکه هر فضیلتی اگر خرید و فروش شود فساد ایجاد می‌کند که به آن منطق یا استدلال فسادمی‌گویند.این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی خاطرنشان کرد: علم اقتصاد می‌گوید که مردم برحسب سود وزیان تصمیم‌هایشان را می‌گیرند و معتقد است که هرکاری ارزشی دارد که می‌توان آن را خرید و باید دید که چه فایده‌ای دارد به عنوان نمونه "گری بکر" اقتصاددانی است که اعتقاد دارد تمام رفتارهای انسان اقتصادی است و قیمتی دارد از جمله ازدواج، عشق، قهوه و . هر چیزی که در این دنیاست قیمتی دارد.نوذری خاطرنشان کرد: مثال‌هایی که زدیم نشان دهنده این هستند که در جوامع برخی از اخلاق و سنن مدنی اگر خرید و فروش شود فاسد می‌شود ولی اقتصاددانان این تفکر را ندارند.وی در پایان بیان کرد: این پرسش‌ها پرسش‌هایی بنیادین هستند و تا زمانی که جامعه شناسان به این پرسش‌ها پاسخ ندهند بازار و نیولیبرالیسم به آن پاسخ می‌دهد و پاسخ هم این است که باید بازاری ایجاد و خرید و فروش‌ها آزادانه انجام شود.سارا پورنصرالله?لینک خبر در خبرگزاری ایسنا:)??; amp ; SSLID = 46 & amp ; amp ; NID = 32657
استیج گرایی و پایداری اجتماعی نظام لیبرال نظام لیبرال سرمایه داری، چطور خودش را اصلاح کرد که توانست، بعد از بحران انقلابهای جهانگیر کمونیستی، هم مجددا ابرقدرت بلامنازع شود و هم دربرابر هر بحران دیگری از آن سنخ بیمه شود؟جان رولز، مشهورترین فیلسوف سیاسی قرن حاضر، بعد از وصف جامعه ی بسامان مطلوب خود، در جستجوی "عوامل پایدارکننده"ی آن به مسایلی اشاره میکند که شاید مرا را به پاسخ این سوال راه بنماید. خوب است توجه کنیم:رولز هرگاه می خواهد از نهادها یا قوانین جامعه بسامان خود مثالی بزند، از نهادها و قوانین و قانون اساسی ایالات متحده‌ی آمریکا یاد میکند! پس میتوان جمله‌ی قبل را اینطور بازنوشت: "رولز درجستجوی عوامل پایدارکننده‌ی جامعه ای مانند جامعه‌ی سیاسی ایالات متحده است." 1 . رولز معتقد است مهمترین عامل پایدارکننده‌ی یک جامعه، آن است که شهروندان آن، ساختار آن جامعه را "به نفع خودشان" بیابند. پس ساختار جامعه‌ای که بخواهد پایدار بماند، باید چنان باشد که به نفع شهروندانش باشد.یا دست کم اینگونه بنظر برسد. اما نفع شهروندان در چیست؟ 2 . از طرفی رولز مهمترین نیاز انسانها را "عزت نفس" و حس ارزشمند بودن میداند. از نظر او انسان وقتی احساس ارزشمند بودن میکند که ببیند که "دیگران برای اهداف او، برای تلاش او در راستای رسیدن به آن اهداف، وبرای آنچه در زندگی اش ارزشمند میداند، ارزش قایلند." اهداف او و تلاش او را سرکوب و تحقیر و تمسخر نمیکنند و بلکه تشویق هم میکنند و به او بخاطر این اهداف و تلاشها احترام میگذارند. رولز (بعنوان یک فیلسوف لیبرال) بسیار برای "آزادی انسانها در تشخیص خیر خود و انتخاب هدف زندگی خود" اهمیت قایل است. پس اهدافی که باید جامعه به آنها بها دهد و شخص را بخاطر آن تشویق کند، بسیار بسیار زیاد و متنوعند. 3 .او در این جستجو، به چیزی اشاره می کند که آن را "اصل ارسطویی" مینامد:"آدمها از بکارگیری مهارتهای پیچیده‌تر خود احساس لذت بیشتری میکنند." بنظر رولز این، یکی از اصولیست که بر "انتخاب هدف" آدمها ت ثیرگذار است: اشخاص تمایل دارند که در طرحی که برای زندگی خود ترسیم میکنند، تا حد ممکن، اهداف و مسیرهایی انتخاب کنند که به تقویت هرچه بیشتر مهارتهایشان و بکارگیری آن کمک کند. رولز میگوید: جامعه‌ای که اصل ارسطویی را برسمیت نشناسد، شهروندان را از "زندگی معنادار" محروم ساخته است. 4 . راه حل رولز: پذیرش و تشویق تشکیل "اجتماعات" است. یعنی جمعهایی (انجمنهایی، باشگاه هایی، گروههایی .) که افرادی را که داراری "هدف یکسان"ند دور هم جمع کند! رولز برای این انجمنها اهمیت بسیاری قایل است. البته این انجمنها کاملا آزادند که ارزشها و قوانین "درونی" خود را داشته باشند و جامعه آنها را برسمیت شناخته و حمایت میکند اما تا جایی که از قوانین کل جامعه تخطی نکنند.بندهای یک و دو و سه را کنار هم بگذاریم: برای پایداری جامعه، لازم است که هر شهروند در جمعی (انجمنی، باشگاهی) عضو باشند که در آن دیگران نیز برای هدفی مشابه هدف خود او تلاش کنند هدف او و تلاش او و مهارتی که با صرف عمر و هزینه کسب کرده را، ارزشمند می‌دانند و او را بابت پیشرفت در این مهارت تشویق میکنند. در یک جامعه‌ی پایدار، باید برای هر تعریفی از "خیر"، برای هر مهارتی، یک جمع اینچنینی بتوان یافت این مهارت، هرچه که باشد(اعم ازحفاظت از محیط زیست، یا رشد معنوی و زندگی طبق یک دین خاص یا رصد ستاره‌ها یا حل مسایل پیچیده‌ی ریاضی یا روپایی زدن با توپ، صدا درآوردن از دماغ، یا هرچی. دقیقا هرچی.جامعه‌ای که اجازه دهد که افراد بابت مهارتی که برای کسب آن عمر و هزینه صرف کرده‌اند، تشویق شوند و تلاششان ارزشمند شمرده شود، پایدار میماند. چون از حمایت این شهروندان برخوردار خواهد بود.تا اینجا نظریه‌ی قشنگ و بسیار آموزنده‌ای بود. نه؟"جامعه‌ای پایدار است که اشخاص نیازهای خود را در آن محقق بیابند.مهمترین نیاز آدمها حس ارزشمند بودن است.آدمها وقتی عزت نفس دارند و خود را ارزشمند میابند که ببینند اهدافشان (و طرحی که برای زندگی و پرورش مهارتهای پیچیده شان ریخته‌اند) ازنظر دیگران هم ارزشمند است.پس جامعه برای پایدار بودن، باید به استعدادها، مهارتها، و هرآنچه که شخص رسیدن به آن را برای خود "خوب" بداند، را به رسمیت شناخته و فرصت شکوفایی و "دیده شدن" به آن بدهد."داستانها و فیلمها و کارتونها (خاصه از نوع آمریکایی) سرشارند از نوجوان یا جوانی(اعم از انسان یا حیوان!) که مهارت خاصی دارد و در خانواده و قبیله و گله‌اش آن مهارت را ارزشمند نمیدانند. نوجوان با ممارست خود و البته با خوش شانسی، به دنیای جدیدی راه میابد که او را بابت مهارتش تشویق میکنند. و دست آخر هم همان مهارت "همه" را نجات میدهد و در لحظه‌ای باشکوه و بیاد ماندنی، او بالای صحنه(استیج مانند)، پیروزمندانه ایستاده و مورد احترام و تشویق همه، حتی آنها که تمسخرش میکردند قرار میگیرد.تصویر نفرت آور، سرکوبگر، خشن، نادان، ازین خانواده یا گله یا جامعه (که اغلب خودشان یک مهارت مشترک دارند اتفاقا!) ارایه میشود. و تصویر روشن و مترقی و نجات بخش و خواستنی از آن دنیای جدید .اینها البته فقط در فیلم و داستان و کارتون نیست! کمی اشکهای شوق و نفسهای از هیجان به ماره افتاده‌ی کسانی که در برنامه‌های مختلف "استعدادیابی" روی استیج، زیر رقص نور وبارش خرده کاغذهای رنگی درمیان کف و سوت تماشاگران ایستاده‌اند را با خود مرور کنید!تیوری قشنگ و آموزنده ایست.اما همه‌ی ماجرای اهمیت انجمنها این نیست!رولز در ادامه‌ی بحث پایداری، به بحث از "حسادت اجتماعی" هم میرسد. حسادتی که در فقیرترها نسبت به غنی‌تر‌ها ایجاد میشود و جامعه را ناپایدار میکند! (به بیان ساده و صریحتر: یعنی به شورش فقیرترها و به هم ریختن سیستم تولید و .. منجر میشود!)آنگاه گوشه‌ای از پرده‌ی این نمایش زیبای تیوری پردازی بالا میرود:"یکی از عواملی که مانع از ایجاد این حسادت ویرانگر میشود آن است که اشخاص اغلب در انجمنها و باشگاهها و .. با افرادی شبیه به خودشان در تعاملند"!!!و کمی قبلتر از این جملات، توضیح داده است :"نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، تنها زمانی موجب ناپایداری جامعه میشودند که اقشار کم برخوردارتر به طور تحقیرآمیز و تلخی با آن نابرابریها مواجه شوند." یعنی اگر این اقشار با آن مواجه نشوند و یا اگر در جامعه "تحقیر" نشوند، هرگز به خاطر "خود نابرابری اقتصادی و اجتماعی" شورش نخواهند کرد! (هرگز دوباره انقلابهای کمونیستی تکرار نخواهد شد!)بله! انجمنها و باشگاهها به پایداری جامعه کمک میکنند.درواقع اصل ارسطویی، عزت نفس، آزادی انتخاب هدف، و و و .همه و همه، کمک میکنند تا شهروند در واقع "سرش گرم قهرمان شدن خودش باشد"! و چیزهایی را "نبیند" که میتوانند در او حس حسادت ویرانگر ایجاد کنند! مثلا نبیند و نپرسد که چرا در جامعه که ،بتعبیر رولز، یک "سیستم همکاری اجتماعی" است، سهم او از کار و زحمت بیشتر از برخی دیگر است و سهم او از منافع همکاری ، کمتر؟
مرد شصت ساله و خیابان خطرناک تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن دوستی می‌گفت اگر موقع حمام رفتن، زیر دوش ایستاده‌اید و در حالی که آب دارد مثل آبشاری با شکوه از سر و رویتان لیز می‌خورد و پایین می‌آید، به مسایل بغرنج دنیا فکر می‌کنید و ایده‌های روشنفکرانه‌تان را توی سر پرورش می‌دهید، بدانید بویی از روشنفکری نبرده‌اید و بهتر است از اساس در مورد خودتان و تصویری که از روشنفکری خود ساخته‌اید شک کنید، چون ساده‌ترین شرط روشنفکری آگاهی به مسیولیت‌های اجتماعی است و شمایی که در خلوت خودتان نمی‌دانید نباید آب را باز بگذارید تا هدر برود، قطعا نخواهید توانست مشکلات جامعه را حل کنید. کسی را می‌شناختم که در روزنامه‌ها دم به دقیقه از رواداری و مسیولیت اجتماعی و جامعه مدنی و حق آزادی بیان و احترام به همنوع می‌نوشت ولی وقتی وارد آسانسور می‌شد یا می‌خواست با اتومبیل شخصی‌اش از چهارراه بگذرد، طوری خود را حق به جانب می‌دانست که اگر کسی کنارش بود می‌توانست ببیند روشنفکر روزنامه‌ای ما چه گلادیاتور خشن بددهنی است که جز خودش نمی‌تواند به هیچکس دیگری فکر کند. در مقابل او آدم‌هایی هستند که ذاتا مسیولیت پذیرند و می‌دانند مسیولیت اجتماعی چیزی نیست که فقط به درد کتاب‌ها و همایش‌ها و برنامه‌های تلویزیونی بخورد، مسیولیت اجتماعی نیاوردن ماشین شخصی در روزهای آلوده است، مسیولیت اجتماعی جفت کردن کفش‌ها جلوی در آپارتمان‌هاست. حتی موضوع ساد‌ه‌ای مثل بلند حرف نزدن با موبایل در تاکسی می‌تواند یک وظیفه شهروندی مهم باشد. اگر سوار تاکسی شدید و به دروغ گفتید این مسیری است که من همیشه هزار تومن بابتش کرایه می‌دهم در حالی که می‌دانید کرایه آن هزار و پانصد تومن است، اگر عمدا اسکناس پاره‌تان را طوری تا زدید که راننده بیچاره نفهمد و آن را از شما تحویل بگیرد، خیالتان راحت باشد که نمی‌توانید خودتان را یک شهروند خوب بدانید. شهروندان خوب شهرهای خوب را می‌سازند، شهرهای خوب هم یک شبه از مریخ با لک‌لک به زمین نمی‌رسند بلکه باید در یک روند تدریجی ساخته شوند. چند وقت پیش در یک خیابان فرعی مردی را دیدم که پراید سفیدش را گوشه‌ای پارک کرده بود و داشت با حوصله قلوه‌سنگ‌هایی را که از درز قسمت باربند یک کامیون به زمین ریخته بود، جمع می‌کرد. با یک نگاه گذرا می‌شد فهمید حدودا شصت ساله است و طرز لباس پوشیدنش به فرهنگیان بازنشسته می‌برد. من که کار خاصی نداشتم چند دقیقه‌ای ایستادم و نگاهش کردم. یعنی جلوی یک دکه مطبوعاتی پا سست کرده بودم و به بهانه دیدن روزنامه‌ها، حواسم به مرد پرایدی بود. کمی گذشت و مرد بعد از جمع کردن همه قلوه سنگ‌ها سوار ماشینش شد که برود. کار من هم تمام شده بود ولی صاحب دکه وقتی نگاه کنجکاوم را دید، بی اینکه چیزی بپرسم توضیح داد که چند وقت پیش همین راننده در این خیابان تصادف کرد بعد هم اضافه کرد رفت و آمد کامیون‌ها از این خیابان زیاد است بخاطر همین ته‌مانده بارهای ساختمانی‌شان گاهی توی خیابان ولو می‌شود. یکی از روزها وقتی همین آقای شصت ساله با پرایدش داشت از اینجا می‌گذشت، بخاطر چند تکه سنگ بزرگ منحرف شد و زد به یک ماشین دیگر. از آن روز اگر از اینجا بگذرد و ببیند چیزی داخل خیابان ریخته، کنار می‌زند و مشغول پاک کردن خیابان می‌شود.ادامه دارد . قسمت قبلی رهنماکالج
من آسیبی نمیبینم همان اولش هم اشتباه می‌کردم. اشتباه می‌کردم که توضیح اضافه می‌دادم به آدم‌ها تا در خیالشان برایم فکرهای دیگری نکنند، اشتباه می‌کردم. باید می‌گذاشتم هرچه به ذهنشان می‌رسد تصورم کنند و در دادگاه بی منطق افکارشان هرچه در توان دارند با من بجنگند و محاکمه‌ام کنند.ذهن‌های کوچک، جز وصله‌های ناجور، چیز دیگری برای عرضه ندارند، همانطور که ذهن‌های بزرگ به‌قدری سرگرم بلندپروازی‌های خودشان‌اند که فرصتی برای قضاوت کردن من ندارند. باید اجازه می‌دادم آدم‌های کوته فکر، مطابق با اصالت وجودی‌شان قضاوتم کنند، چرا که این قضاوت، چیزی را عوض نمی‌کرد، فقط همان لحظه که آن‌ها در دادگاه یک‌طرفه‌ای که قاضی‌و تنها نظاره‌گرش خودشان بودند از سنگینی حجم تحلیل و قضاوت‌ها عذاب می‌کشیدند من آرام و بی‌دغدغه نشسته بودم کنار پنجره‌ی بی تفاوتی‌ام و از آرامش منظره لذت می‌بردم .واقعیت این است که این تحلیل و تفسیرهای بی سر و ته، به کسی آسیبی نمی‌زند، فقط زمان و انرژی و آرامش شخص قضاوت کننده را می‌گیرد.پس فکر آدم‌ها راجع به من، به خودشان مربوط است، چون من آسیبی نمی‌بینم وقتی برایم اهمیتی نداشته باشد.?حالا هی بشینید راجع به من فکر کنید?? راجع به همدیگه فکر کنیم و نظر بدین قضاوت کنیم .واقعا خسته کننده نیست ??راجع به بقیه فکر کنیم و ذهن خودمون رو درگیر بقیه کنیم به جای اینکه درگیر خودمون و کارهای خودمون باشیم .زندگی رو به خودمون زهر نکنیم ???????
معلم، روان‌شناس و مشاور نیست! یکی از باورهای غلطی که در فرهنگ ما نهادینه شده و مردم و مدیران و حاکمان و باسواد و کم‌سواد و بی‌سواد و قشر فرهیخته و دانشگاهی و فرهنگی و کسبه و بازاری و کارمند و کارگر و همه و همه و همه!!! به آن باور و ایمان دارند، (مت سفانه) این است که معلم دانای کل است. به همه‌ی علوم آگاه است و دانش‌آموز می‌تواند هر!!! سوالی که دارد از معلمش بپرسد.از آن بدتر این که همه‌ی اینهایی که نام بردم فکر می‌کنند هر معلمی می‌تواند یک روان‌شناس باشد. یک روان‌شناس و مشاور آگاه و باتجربه.از معلم انتظار دارند برای دانش‌آموزان نقش مشاور را بازی کند. به او مشاوره درسی، تحصیلی، مشکلات زندگی و خانوادگی بدهد. مشکلات یادگیری دانش‌آموز را تشخیص دهد و درمان کند. نسخه بپیچد و به دانش‌آموز راهکار بدهد که چکار کند که در زندگی موفق شود. (اگر راه موفقیت را بلد بود که خودش به جای معلم شدن، موفق شده بود.)و از این ناراحت‌کننده‌تر برای من این است که مدیران کلان کشور نیز چنین درکی از معلمی دارند.امروز طرح‌هایی در آموزش و پرورش اجرا می‌شوند که معلم را در جایگاه یک روان‌شناس و روان‌سنج (طرح شهاب) و یا یک مددکار اجتماعی (طرح بوم) بالا می‌برند، حال این که ما خودمان می‌دانیم هیچ معلمی این همه توانایی و دانش ندارد. حتا اگر هم داشته باشد زمان ندارد، زمان هم داشته باشد دلیلی ندارد که یک نفر این همه تخصص داشته باشد.مگر ممکن است؟در روزگاری که همه‌ی علوم و مهارت‌ها تخصصی شده است، هنوز به معلم به مثابه حکیمی نگاه می‌کنند که همه چیز می‌داند و همه کار بلد است و حلال همه مشکلات دانش‌آموز و جامعه است.بار دیگر که به فکر فرو رفتید که چرا جامعه ما آش در هم جوشی از آدم‌های روان‌گسیخته و پریشان احوال است و هیچ چیزی در جای خودش نیست، یاد این جمله بیفتید که معلم، روان‌شناس و مشاور نیست.اگر معلم فقط نقش واقعی خودش را اجرا کند و بقیه‌ی نقش‌های تحمیلی به او را به متخصصان هر نقش واگذار کنیم، کم کم هر چیز سر جای خودش بر می‌گردد.باور کنید تا آموزش و پرورش اصلاح نشود، این وطن وطن نشود!
یادداشتی درباره تیاتر مستند مقدمه:آلبرت اینیشتین در جایی می‌گوید که " راز خلاقیت در آن است که بتوانید منابع الهام خود را پنهان کنید" اما ما در اینجا از گونه‌ای از تیاتر صحبت می‌کنیم که در تعریف عام به تیاتر مستند معروف است و در آن نمایشنامه نویس/ دراماتورژ راهی خلاف آنچه انیشتین توصیه می‌کند را می‌رود و به جای آنکه از تجربیات و مشاهدات شخصی خود آشنایی زدایی کند و آنها را در موقعیت‌های دراماتیک و داستانی زایده ذهن خود دسته بندی و به مخاطب عرضه کند ، روندی که عموم متون ادبیات دراماتیک برای خلق طی می‌کنند ، بر عکس توجه مخاطب را به منابع واقعی الهام خود در زندگی واقعی معطوف می‌کند.تیاتر مستند ، زیر شاخه‌ای از تیاتر سیاسی و درام تاریخی است که با تکیه بر اطلاعات مستدل در مورد یک واقعه به بازنمایی صحنه‌ای آن رویداد می‌پردازد و در دورانی خلق میشود که نیاز به شکستن تابو‌های اجتماعی بیش از پیش حس می‌شود . از آنجا که آنچه در این فرم از اجرا بازسازی می‌شود، بر اساس اسناد واقعی شکل می‌گیرد ، هدف آن کمک به تقویت قدرت استدلال و تکیه بر منطق فکری مخاطب است. به عبارت دیگر تیاتر مستند ، نوعی تیاتر گزارشی و آگاهی دهنده است ، که در آن اسناد و شواهد بدون تغییر در محتوا و تنها با پرداخت در فرم بر صحنه ارایه می‌شوند. با این همه این شکل از تیاتر ، به هیچ عنوان قصد ندارد این توهم را در مخاطب خود ایجاد کند که واقعیات مورد بحث، قرار است در صحنه‌ی تیاتر تقلید شوند . به همین دلیل تیاتر مستند ، بر خلاف تیاتر ارسطویی ، با استفاده از تمهیدات صحنه پیسکاتوری نمایش داده می‌شود . تیاتر ارسطویی و تیاتر مستندبرشت در کتاب " درباره تیاتر " می‌نویسد : منظور از نمایشنامه نویسی ارسطویی، انواع نمایشنامه نویسی هایی است که در مورد آن‌ها تعریف ارسطو راجع به تراژدی در رساله‌ی " هنر شاعری" ،با توجه به آن چه ما نکته اساسی تعریف وی به شمار می‌آوریم ، مصداق می‌یابد . اما ما این نکته‌ی اساسی را در نظریه مشهوری که " سه وحدت " را لازمه تراژدی می‌داند، نمی‌بینیم. تحقیقات نشان می‌دهد . ارسطو اصولا اشاره‌ای به لزوم وحدت‌های سه گانه نکرده است. اما آنچه از لحاظ اجتماعی بسیار اهمیت دارد . هدفی است که ارسطو برای تراژدی معیین می‌کند ، یعنی کاتارسیس ، که منزه کردن تماشاگر از ترس و ترحم ، به وسیله‌ی تقلید اعمالی که ترس و ترحم را بر می‌انگیزند . این کاتارسیس ، بر مبنای استغراق تماشاگران در اشخاصی است که اعمالشان توسط بازیگران تقلید می‌شود صورت می‌گیرد ." ما نمایشنامه‌ای را ارسطویی می‌نامیم که این نوع غرقه شدن را موجب شود ، چه با کاربرد قواعدی که ارسطو برای نمایشنامه معین کرده است و چه بدون آن . عمل روانی استغراق در طی قرون به انحاء مختلف صورت گرفته است " برتولت برشتبنابراین تیاتر ارسطویی در راستایی رسیدن به هدفی که گفته شد( استغراق تماشگر) از تمهیداتی مثل گره افکنی ، اوج و گره گشایی استفاده می‌کند . علاوه بر این شباهت محل وقوع حادثه در نمایش و اصل آن و هم چنین بر اثر بازی واقع گرای بازیگران باعث می‌شود در بیننده توهمی به وجود بیاید که شاهد یک رویداد آنی و تصادفی و واقعی است ، این عوامل باعث می‌شوند تمام نمایش برای او چنان طبیعی شود که دیگر نتواند با منطق ، قضاوت و یا تفکر و محرک‌های شخصی خود، در آن دخالت کند ، بلکه به گونه‌ای درنمایش غرق می‌شود و قوه قضاوت و تفکر خود درمورد مسایل را از دست می‌دهد .ویژگی‌های تیاتر ارسطویی را می‌توان به شکل زیر جمع بندی کرد _وجود طرح و توطیه_غرق کردن تماشاگر در حوادث روی صحنه و سلب نیروی عمل از او_وجود القا و تلقین_حضور تماشاگر در بطن نمایش و سهیم شدن او در تجربه صحنه_درگیر کردن تماشاگر با حوادث و غرق کردن تماشاگر در احساسات خود_توجه بیشتر مخاطب به پایان نمایش و سرانجام کاراکتر ها_تابعیت صحنه‌ها از هم_پیشرفت در خطی مستقیماما تیاتر مستند در جهت مخالف تیاتر ارسطویی حرکت می‌کند ، این تیاتر قصد ندارد با درگیر کردن و در نتیجه غرق کردن تماشاگر در بطن نمایش، او را همچون شی ای از اشیا دیگر مسخ کند و توان تفکر و قضاوت منطقی از شرایط موجود را بگیرد. در واقع در این نوع از تیاتر مقصود این نیست که به تماشاگر پاسخ هایی آماده داده شود بلکه هدف این است که در نمایش پرسش هایی مطرح شود ، که تماشاگر با تحریک ذهنی و اخلاقی که نمایش در او ایجاد کرده ، با تامل پاسخ‌های خویش را به دست آورد ، به بیان دیگر در تجزیه و تحلیل نهایی این تماشاگر است که باید با تلنگری که نمایش به او زده است ، درست و غلط را بنا بر منطق و عقیده خود تشخیص دهد .تیاتر برای نقد اجتماعی، سیاسینمایش دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی هنرمند به اثر ، در طول تاریخ تیاتر جهان به کرات مشاهده شده و حتی بر طبق نظر ملشینگر پژوهشگر تاریخ تیاتر ، اصولا " تاریخ جهانی تیاتر با یک اثر سیاسی آغاز می‌گردد" ملشینگردر همه زمان‌ها نویسندگان و هنرمندان تیاتر کاستی‌های جامعه خویش را به روی صحنه به نمایش در آورده‌اند و اعتراض به ارزش‌های متدوال جامعه یا سیاست‌های رایج حکومت ، در تیاتر، سنتی بسیار قدیمی است . این اعتراض گاه در لفافه و گاه شدید الحن و صریح بوده است .به عنوان مثال در قرن هفدهم مولیر انعکاسی کاریکاتورگونه از زیاده روی‌های جامعه‌ی زمان خود را عرضه می‌کند و به انتقاد از خصلت شیادی، ریاکاری ، سو استفاده از مذهب و . می‌پردازد. اگرچه شوخی‌های گوناگون که در یک اثر کمدی مطرح می‌شوند ، به تنهایی نمی‌توانند آن اثر را به جرگه تیاتر سیاسی بکشانند، انتقاد‌ها و تندی‌های طنزگونه کمدی به ندرت غیرسیاسی است. در حقیقت آنگونه که ملشینگر عنوان می‌کند در تبدیل یک اثر کمدی به اثر سیاسی " تم و افکت و نتیجه گیری نهایی ، در این رابطه ، از اهمیت زیادی برخوردارند."ملشینگرهمانطور که گفته شد تیاتر مستند ، زیرشاخه‌ای از تیاتر سیاسی و درام تاریخی است که با تکیه بر اطلاعات مستدل در مورد یک واقعه به بازنمایی صحنه‌ای آن رویداد می‌پردازد و در دورانی خلق می‌شود که نیاز به شکستن تابو‌های اجتماعی بیش از پیش حس می‌شود . بنابراین آنچه در تیاتر مستند مورد تاکید فراوان است ، دغدغه و آرمان آگاهی و اصلاح اجتماعی است .نمایشنامه مرگ دانتون اثر گیورگ بوشنر که در دوره‌ی رمانتیسم نوشته شد ، که به زعم نظریه پردازان از اولین نمایشنامه‌های مستند است . در حقیقت انتقادی از ترور در زمان انقلاب فرانسه بود . " این نمایشنامه نشان می‌داد که چگونه روبسپیر و متحدانش ، با روی کار آمدن نظام دیکتاتوری بیرحمانه‌ای که دادرسی ساختگی و از میان برداشتن دانتون را ترتیب داد تا خود را از شر هر مخالف سیاسی راحت کند ، روحیه‌ی انقلابی 1789 را منحرف ساخت." وبینیبا این وجود تیاتر منتقد همیشه به هدف خود نمی‌رسد و تاثیر مورد نظر خود را بر مخاطب نمی‌گذارد . به عنوان مثال برشت در نمایشنامه‌ی گالیله که در 1974 در امریکا به اجرا در آورد ، دانشمندی را به تصویر کشید که برای فرار از شکنجه با سران کلیسا و اولیای امور سازش می‌کند . در حقیقت برشت به این وسیله از دانشمندان علوم معاصر امریکا که با تولید بمب اتم خود را در اختیار جنگ قرار داده بودند انتقاد می‌کرد . اما مخاطب امریکایی تطبیق درستی بین وقایع نمایشنامه و وقایع روز برقرار نکرد و اثر برشت به هدف خود نرسید .بنابراین یکی از عوامل مهم در اثر گذاری این گونه از تیاتر ( تیاتر مستند) باید خیلی مورد توجه قرار بگیرد ، نوع ارتباط با مخاطب است . به طوری که در اکثر آثار اینگونه از تیاتر ، مخاطب به عنوان عاملی فعال و کنشگر در جامعه مورد توجه قرار می‌گیرد.تیاتر مستند" به چشم من نمایشنامه نویس هنرمند چیزی بیش از یک مورخ نیست ، اما از این نظر که تاریخ را از نو می‌آفریند و به جای ارایه روایت صرف ما را مستقیما در قلب زندگی در عصری دیگر می‌کارد ، از تاریخ نویس فراتر می‌رود . آنچه او به ما ارایه می‌کند ، شخصیت است نه خصوصیت ، آدم نه توصیف . برترین وظیفه او این است که تاجایی که می‌تواند مارا به تاریخ ، آنطور که عملا روی داده نزدیک کند"کارل گیورگ بوخنردر وهله اول وقتی لفظ مستند را می‌شنویم ناخودآگاه لفظ‌های بعدی که به ذهن متبادر می‌شود سند و استناد است . سند و استناد کردن جزء لاینفک تیاتر مستند است و استفاده از روزنامه‌ها ، تصاویر ضبط شده ، عکس‌ها و اسلاید‌ها در اجرا‌ها گواه این امر است . با برسی کلمه مستند همانطور که گفته شد در می‌یابیم که اصطلاح تیاتر مستند پارادوکسی در خود دارد به این دلیل که از پیوند دو وجه متناقض حاصل می‌شود : پیوند مستند و درام ، واقعیات و جعلیات ، دنیای واقعی و دنیای کلمه که در هر ترکیب عبارت اول دومی را نقض می‌کند.پیتر وایس در کتاب " چهارده اصل برای یک تیاتر مستند " می‌نویسد :" تیاتر مستند ، تیاتری وابسته به واقعیت است . دقایق جریان کار ، فایل‌ها ، نامه‌ها، جداول آماری ، ..، ارایه بالانس شیت‌های بانک و تعهدات صنعتی ، گزارش‌های رسمی سخنرانی‌ها ، مصاحبه‌ها ، اظهارات اشخاص مشهور ، جراید، رادیو عکس یا فیلمی که حادثه‌ای را گذارش می‌دهد . این تیاتر از متریال سند موثق و معتبر ، که آن را بدون تغییر دادن محتوی و مندرجات آن ، ولی با تغییر در ساختار فرم بر صحنه منتشر می‌کند بر صحنه منتشر می‌کند استفاده می‌کند." وایسدر واقع این تاکید بر استناد کردن یا به زعم وایس " قطعاتی از واقعیت "، به اعتقاد او تنها سلاح بر علیه رسانه‌های خبری غیر قابل اعتماد هستند. تیاتر مستند معترض و مستقل وایس وزنه تعادل و خنثی کننده‌ی مهمی در برابر رسانه‌ی کنترل شده‌ای بود که در آن حاکمان دنیا دستکاری هایشان را پنهان می‌کردند . در واقع تیاتر مستند رسالت سیاسی و اجتماعی خود را برای نشان دادن مسایلی که دنیای مدرن را آماج حمله قرار می‌دهند از قبیل انقلاب ، اعتصاب ، دادگاه‌ها ، جنگ و فقدان آزادی که همگی تم هایی سیاسی _ اجتماعی هستند موضوع اصلی تیاتر مستند محسوب می‌شوند .در تیاتر مستند ، دیالکتیک باید میان مدارک عینی واقعی برقرار باشد و نه میان تخیل نویسنده و مدارک واقعی . همین نوع به کار بردن و کارکرد دیالکتیک وجه تمایز مهم بین نمایشنامه‌های مستند و دیگر نمایشنامه هاست . همانظور که قبلا گفته شد این نوع دیالکتیک وجه اشتراک تیاتر مستند و تیاتر اپیک است و ریشه در این گونه تیاتری دارد . در تیاتر حماسی برشت نیز دیالکتیک از طریق تکنیک فاصله گذاری برشتی توهم واقعی بودن رخداد‌های روی صحنه را از بین می‌برد. روشی که برشت سعی دارد با استفاده از آن تماشاگر را به تعقل وادارد نه اینکه احساسات تماشاگر را بر انگیزد . هم تیاتر مستند و هم تیاتر اپیک سعی در از بین بردن توهم واقعی بودن رخدادهای روی صحنه دارد، اما در در تیاتر مستند یک قدم فراتر می‌رویم و علاوه برکارکرد قبلی تاریخ را به شکل ماتریالیستی و مستند دوباره می‌سازیم.از نظر فرم اجرایی نیز تیاتر مستند با سایر فرم‌ها متفاوت است و بر حسب انواع خود، در به تصویر کشیدن وقایع در برابر مخاطب از روش‌های منحصر به فرد خود استفاده می‌کند و به شیوه‌های مختلفی اجرا می‌شود . از انواع تیاتر مستند می‌توان به تیاتر واژه به واژه ، تیاتر مستند سولو سوشال و مستند‌های داستانی اشاره کرد . آنچه در تمامی این انواع ، جدای شباهت‌های اجرایی ، مشترک است ، استناد بر منابع اولیه است .منابع:کوهستانی ، امیر رضا ، تکنیک یا ژانر : روایت در تیاتر مستند معاصر، تهران، فصلنامه هنر ، شماره 81 _حجتی سعیدی، مریم، بررسی تیاتر مستند با تکیه بر فرم اجرا و امکانات صحنه، پایان نامه جهت اخذ درجهکارشناسی ارشد رشته کارگردانی نمایش،دانشکده سینما تیاتر 1391 _منعم ، محمد (گردآورنده)، تیاتر مستند، مجموعه مقالات ، تهران، نشر بیدگل ، 1392
قضاوت کنید شعار "قضاوت نکنیم" این روزها بسیار پرطرفدار است. شاید با این رویکرد انسانها قصد دارند خودشان را از گزند قضاوت و بعد احتمالا دخالت و سرزنش دیگران در امان نگه دارند. اما اگر به طور قطعی دست از قضاوت برداریم به نظر می‌رسد قطب‌نمای اخلاقی‌مان را گم می‌کنیم. هنگام مواجهه با تجارب جدید در زندگی، بهتر نیست قبلا لااقل به صورت ذهنی کمی با موقعیت آشنا باشیم؟ قضاوت دیگران، به معنای سنجش رفتار و افکارشان، موجب می‌شود چنانچه در موقعیت مشابه آنها قرار گرفتیم، سریع‌تر و هوشمندانه‌تر تصمیم بگیریم. فرض کنید شاهد آنیم که همکارمان رشوه گرفته. معمولا مشکلات اقتصادی دلیل خوبی است برای این کار. اما یادمان باشد اگر نتوانیم این کار را لااقل در ذهن خودمان محکوم کنیم، به زودی خودمانوهم رشوه خواهیم گرفت. چون دلایل حاضر آماده‌ای برای این کار وجود دارد، برای همه، از جمله ما. عده‌ای با توصیه‌ی "قضاوت نکنیم" در پوشش رویکردهای روانشناسی و خودشناسی و . ،موجب از دست رفتن قضاوت‌های اخلاقی شده‌اند. صحبت از اصول اخلاقی هنگام تصمیم‌گیری بسیار مشکل شده. هر کاری از انسان‌ها پذیرفته شده است و حتی در ذهن‌مان جرات نمی‌کنیم اذعان کنیم که فلانی کار اشتباهی کرده است. شاید نیازی نباشد همه‌ی آنچه در ذهنمان می‌گذرد را به زبان بیاوریم. ولی حداقل با خودمان تعارف نکنیم و چارچوبی ارزشی و اخلاقی‌ای داشته باشیم که به اعمالمان جهت دهد، گاهی از کاری منع‌مان کند و گاهی به امری تشویق. فاصله‌ای است میان قضاوت و دخالت. فاصله‌ای است میان صدور حکم تا اجرای آن. از صدور حکم در ذهن نترسیم که اگر چنین شود در واقعیت همه چیز برایمان علی‌السویه خواهد بود و تا به خودمان بیاییم با شعار "اخلاق نسبی است" جهان نابسامانی خلق خواهیم کرد. مطمینا نیازی نیست دیگران را دزد و دروغگو، متقلب خطاب کنیم اما می‌توانیم دزدی و دروغگویی و تقلب را محکوم کنیم. یادمان باشد تخم‌مرغ دزد به آسانی شتر دزد می‌شود.
کمرنگ شدن هویت با نشستن پای ماهواره مصرف رسانه‌ها بدون مدیریت و جهت‌گیری درست سبب آسیب به هویت افراد یک جامعه می‌شود. هویت یعنی پاسخ به این سوال که من کیستم و مسیولیت‌های من در این جایگاه چه چیزهایی هستند.به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سال‌ها پیش مارشال مک لوهان نظریه‌پرداز مشهور علوم ارتباطات و رسانه بیان کرد که جهان به سمت دهکده جهانی شدن پیش می‌رود و مرزهای جغرافیایی شکسته خواهد شد. امروزه با وجود اینترنت، شبکه‌های ماهواره‌ای و فیلم‌های سینمایی به این مرحله رسیده‌ایم.مصرف رسانه‌ها بدون مدیریت و جهت‌گیری درست سبب آسیب به هویت افراد یک جامعه می‌شود. هویت یعنی پاسخ به این سوال که من کیستم و مسیولیت‌های من در این جایگاه چه چیزهایی هستند. امانویل کاستلز جامعه شناس اسپانیایی هویت را سرچشمه معنا و تجربه برای مردم می‌داند‌.هویت اصیل ایرانی اسلامی ما شامل مولفه‌هایی است: پایبندی به آداب و رسوم ایرانی اسلامی، پوشش بومی و دینی، ذایقه غذاهای ایرانی، تعالیم دینی و اعتقادی، گرایش به هنر ایرانی اسلامی، افتخار به مفاخر ملی و دینی، پایبندی به زبان و ادبیات فارسی و اوقات فراغت متعارف و برآمده از فرهنگ و سبک زندگی اسلامی.از جمله رسانه‌هایی که هم توان هویت بخشی و هم توان هویت ستیزی را در خود دارند شبکه‌های ماهواره‌ای هستند. امروزه در ایران شبکه‌های ماهوارهای نفوذ بالایی در میان مردم پیدا کرده‌اند. شبکه‌های فارسی زبان بسیاری به صورت رایگان از طرف دشمنان جمهوری اسلامی با مولفه‌های فرهنگی شرک آلود غربی هدایت می‌شوند و تاثیرات خود را در هویت ایرانی اسلامی ما گذاشته‌و همچنان می‌گذارند.بر اساس پژوهش‌های انجام شده میزان مصرف شبکه‌های ماهواره‌ای و اعتماد و رضایت به آن‌ها با میزان پایبندی به هویت ایرانی اسلامی ما رابطه معکوس دارد. در سال 89 تحقیقی روی دانشجویان کرد دانشگاه سنندج انجام شد. نتایج نشان می‌داد که هر چه افراد استفاده بیشتری از شبکه‌های ماهواره‌ای داشته‌اند، به آرایش و مدگرایی تمایل بیشتری نشان داده و با هویت فرهنگی سنتی کردی خودشان مقابله بیشتری کرده‌اند.همچنین در سال 90 تحقیقی بر روی دانشجویان دانشگاه آزاد اراک نشان داد هرچه میزان تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای در جامعه آماری افزایش یافته بود افراد از نظر هویت سیاسی ضعیف‌تر شده بودند به نحوی که این تاثیر تا 69 درصد تخمین زده می‌شد.زنان در جامعه نقش کلیدی در تربیت افراد آن دارند تا جایی که در کتاب خانواده که بر اساس بیانات مقام معظم رهبری تدوین یافته است، زن را ستون خانواده می‌دانند و هر خانواده مثل یک سلول در جامعه است که اگر زن فاسد شود خانواده فاسد می‌شود و اگر خانواده متزلزل شود یک جامعه آسیب می‌بیند و از پیشرفت باز می‌ماند.بر اساس پژوهشی که روی 400 زن تهرانی انجام شد 82 درصد اعلام کردند که در منزلشان ماهواره دارند و میانگین استفاده آنان از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان در طول شبانه روز دو و نیم ساعت بوده است که از میان آن‌ها 62 درصد رضایت و 40 درصد اعتماد داشته‌اند. این پژوهش نشان می‌دهد که زنان بیشتر از برنامه‌های تفریحی نسبت به برنامه‌های آموزشی و خبری استفاده می‌کردند. هرچه زنان استفاده بیشتری از برنامه‌های تفریحی کرده بودند نسبت به مولفه‌های فرهنگی خودشان بیگانه‌تر شده بودند.مسیولین فرهنگی مخصوصا وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، صدا و سیما و وزارت ارتباطات باید برای جلوگیری از این حادثه و از کف دادن هویت ایرانی اسلامی جامعه دستی بجنبانند. تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای اگر همراه با سواد رسانه‌ای مخاطبان باشد تاثیری در تغییر هویت‌شان نخواهد داشت لذا باید برنامه‌های آموزش سواد رسانه‌ای به صورت گسترده اجرا شود و از طرف دیگر میزان مصرف رسانه‌ها کنترل شود، محصولات جایگزینی تدارک دیده شود که در بردارنده هویت ایرانی اسلامی‌مان باشد.متاسفانه در چند دهه گذشته اگر فقط بخواهیم محصولات سینمایی خودمان را بررسی کنیم به طور کلی آثار تولید شده بیشتر هویت ستیز هستند تا آن که هویت بخش باشند. پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران درباره مطربی است که می‌خواهد از ایران خارج شود و در یک کشور خارجی کنسرت بگذارد. در این فیلم حتی یک مولفه هویتی اسلامی یا ملی پیدا نمی‌شود.بار دیگر سخنانی که با بی اعتنایی از طرف برخی مسیولین روی زمین مانده را نقل می‌کنیم:"جوان را باهویت بار بیاورید. اگر جامعه‌ای احساس هویت نکرد، صداهای بلند تحکم‌آمیز، راحت او را مغلوب خواهد کرد. آن که ایستادگی می‌کند، آن کسی است که احساس هویت می‌کند حالا این هویت، گاهی هویت ملی است، گاهی هویت دینی است، گاهی هویت انسانی است، شرف است هرچه با هویت باید بار بیایند. خوشبختانه امروز جامعه‌ی اسلامی ایرانی ما یک هویت ریشه‌دار و تاریخی و قوی و قابل استقامتی دارد که این را نشان هم داده این را به جوان‌مان بایستی منتقل بکنیم. بالاخره پس مسیله‌فرهنگی مسیله‌مهمی است بخش‌های فرهنگی باید احساس مسیولیت کنند و در این زمینه باید کار کنند." 20 مهر سال 1397 در دیدار با جمعی از استادان و نخبگان دانشگاهیمنتشر شده در خبرگزاری رسا - % D9 % 81 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % B4 - % D8 % B4 % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % B1 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % AD % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % AA
تجاوز لذت دارد! میل به تجاوز در جمعیت زیادی از افراد، عموما مردان، وجود دارد. اگر این میل از حد مشخصی بیشتر شده، تبدیل به نیاز شود، احتمالا یک شخص معمولی را تبدیل به یک شخص متجاوز می‌کند.تجاوز یک انحراف جنسی استبرای این که ماهیت انسان و نیازهایش را بشناسیم، اختلالات روانی کمک زیادی به ما می‌کنند. چرا که این اختلالات زمانی مجال بروز پیدا می‌کنند که کنترل برداشته می‌شود و فرد تنها بر اساس نیارهای غیرقابل مهارش رفتار می‌کند.تجاوز لذت دارد، چون رفتاری برای برآورده کردن یک نیاز است نیازی که در بیشتر انسان‌ها کنترل می‌شود.شخص متجاوز برای این که بتواند مطابق با نیازهایش رفتار کند، نیاز به تحریف‌های شناختی دارد. یکی از مهم‌ترین باورها که عمل تجاوز را باری فرد متجاوز آسان می‌کند، این است :" زن‌ها تجاوز را دوست دارند".اگر دوست نداشت اینطور لباس نمی‌پوشید.این باور در زهن بسیاری از افراد وجود دارد و ما می‌توانیم به روشنی در فیلم و سریال‌ها اثر آن را مشاهده کنیم. صحنه‌های تجاوز، رابطه‌ی جنسی اجباری، خیلی مواقع تبدیل به جذاب‌ترین صحنه‌های فیلم‌ها می‌شوند، بدون این که بیننده احساس مشمیزکننده‌ی مورد تجاوز قرار گرفتن را در قربانی دریافت کند.چرا که آثار بر اساس نیازها و فانتزی‌های نویسنده خلق می‌شوند.یکی دیگر از باورهای غلط که عمل تجاوز را راحت می‌کند این است:"تقصیر خودش بود".او سعی در اغواگری داشت.ظاهرش تحریک کننده بود.این باورهای غلط یا همان " کرم از خود درخته" به حدی در فرهنگ ما ریشه دار و پدیرفته شده است که به نظر می‌رسد قلم فرسایی در مورد آن بیهوده‌تر از آب در هاون کوبیدن باشد!چرا که دهه هاست از تریبون‌های مختلف به جامعه آموزش داده شده که زن باید خود را از دسترس مرد دور نگه دارد تا به او تعرض نشود. در رابطه‌ی جنسی ناخواسته بین مرد و زن، هیچ مسیولیتی متوجه مرد نیست.مرد به عنوان موجودی فاقد کنترل و تجاوز به عنوان رفتاری مردانه و طبیعی تعریف شده، زن باید ارزش خود را حفظ کرده، به هر شکل از خود در برابر مرد مراقبت کند.قوانینی که نوشته شده‌اند و دستوراتی که از بالا آمده‌اند، همه در نهایت جامعه را به این نتیجه رسانیده‌اند:" اگر به زنی تجاوز شد مقصر خودش است"و ما تاثیر این نگرش انحرافی ریشه دار را در بخش زیادی از نظرات و نوشته‌ها و . در فضاهای مجازی و واقعی به روشنی مشاهده می‌کنیم:من نمی‌خواهم از متجاوز دفاع کنم ولی.نمی شود در مورد این مساله به راحتی قضاوت کرد.و نظرات زیادی با این مضمون:خیلی از دختران در مورد تجاوز شلوغ کاری می‌کنند، آنها در واقع ناراحت نیستند و هدفشان فقط تخریب پسر است.همه‌ی این نکرش‌ها، نظرات و ادعاها یک دلیل دارد:تجاوز برای متجاوز لذت بهش استافراد زیادی می‌توانند متجاوز را درک کرده، با او همدلی کنند. با واژه هایی عوام پسند زشتی تجاوز را کم کرده، نقش شرایط را پررنگ کنند. این افراد از تجاوز لذت می‌برند، بنابراین نیاز به باورهای غلطی دارند که به آنها بگوید آدم‌های بدی نیستند.قوانین ما با بزرگواری این امکان را برای این دسته از افراد مبتلا به پارافیلیا فراهم کرده است!به این ترتیب خیلی از افراد اصرار دارند این نگرش را تثبیت کنند که تجاوز مشکل بزرگی نیست و در مورد آن اغراق شده است.بسیاری از دختران از تجاوز لذت برده‌اند و فقط نقش قربانی را بازی می‌کنند.درست زمانی که جهان دارد در این زمینه روشنگری می‌کند و به قربانی‌ها می‌گوید که شرم و احساس گناه را کنار بگذارند و درد خود را فریاد بزنند، عده‌ای دستپاچه سعی می‌کنند در برابر این موج مقاومت کرده، اوضاع را مشابه گذشته نگه دارند.البته این مقاومت در جامعه‌ای که متجاوز را بری از تقصیر می‌داند، کاملا طبیعی و قابل پیش بینی است.برای کسانی که در زیر سایه‌ی چنین قوانین و دستوراتی رشد کرده‌اند، سخت است که یاد بگیرند تجاوز در هر رابطه‌ای می‌تواند اتفاق بیفتد. متجاوز همیشه غریبه نیست و شخص می‌تواند به پارتنر یا همسرش هم تجاوز کند.تجاوز ابدا یک رفتار طبیعی مردانه نیست.مرد به طور طبیعی دوست دارد با عمل جنسی خود بر زن تاثیر بگذارد. یک مرد سالم از رابطه‌ای که در آن احساس کند متجاوز است، لذت نمی‌برد.ولی قوانین و آموزهای جامعه آنقدر قدرت دارند که می‌توانند به گروه‌های مختلف جامعه، باسواد و بی سواد، مذهبی و غیرمذهبی، متحجرانه‌ترین باورهای تاریخ را بقبولانند.
تکثر خشونت در آزارهای خیابانی بی‌تردید یکی از تجربه‌های تلخ تاریخ، ظلم و ستم بر حقوق و امنیت زنان است، از جمله، تهدید امنیت آنها در بیرون از منزل و آسیب‌هایی که به اقتضای شرایط روحی و جسمی بر ایشان وارد می‌شود.آزارهای خیابانی پدیده شومی است که در s طح جهان قربانیان فراوانی دارد و امروزه یکی از دغدغه‌های قابل توجه کارشناسان مسایل اجتماعی و مدیران جامعه می‌باشد، به طوری که با رویکردهای متفاوتی این مسیله را تبیین نموده‌اند.تحلیل‌گران اجتماعی با توجه به آسیب‌های فردی و اجتماعی آزارهای خیابانی و تکثر روزافزون و متنوع آن، ضرورت طرح، بررسی و برنامه‌ریزی در مواجهه با آن را بیان می‌کنند. ترس و ناامنی، فشارهای روانی، مخدوش شدن شخصیت و کاهش مشارکت اجتماعی زنان کمترین پیامد آزارهای خیابانی است که جبرانش نیازمند هزینه‌های مالی و انسانی سنگینی است. بدین لحاظ جهت بررسی علمی این موضوع، در آغاز مفهوم آزار خیابانی تعریف و تحدید می‌شود.تعریف آزار خیابانیدو واژه آزار خیابانی و آزار جنسی از جهت مفهوم و مصداق بسیار به هم نزدیک می‌باشند."آزار جنسی"، مفهومی روان شناختی است و ناظر به رفتاری لذت جویانه از سوی جنس مخالف (مردان) است که رنج و اذیتی را بر طرف مقابل (زنان) تحمیل می کند.سازمان بهداشت جهانی در قطعنامه خشونت علیه زنان، آزار جنسی را چنین تعریف کرده است: "هر نوع رفتار خشن و وابسته به جنسیت که موجب آسیب جسمی، روانی یا رنج زنان می‌شود، چنین رفتاری می تواند با استفاده از تهدید، اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی در جمع یا خفا رخ دهد."[ 1 ]بنابراین در ماهیت این مقوله، نارضایتی و عدم تحمل از سوی جنس مخالف وجود دارد. از این منظر، آزار خیابانی، هر نوع تخیل جنسی است که در مل عام، خارج از خانه و در اماکن عمومی به مرحله بیان و عمل رسیده و موجبات اذیت روحی و روانی فرد بزه دیده را فراهم می‌کند.مطابق نگرش‌های لیبرالیستی، رفتارهای جنسی که از نوع آزار و مزاحمت جنسی باشد و باعث استرس، اضطراب، خشم، ترس، درماندگی و. شود مذموم شمرده می‌شود و روابط جنسی همجنسان یا ناهمجنسان با یکدیگر، چنانچه براساس میل و رغبت دو طرف انجام گیرد، هیچ قبحی ندارد. اما در فرهنگ اسلامی چنین نگرشی وجود ندارد. از منظر اسلامی، روابط جنسی به دو دسته مشروع و نامشروع تقسیم می‌شود. رفتار جنسی نامشروع گاه با خشونت، آزار و اذیت انجام می‌شود. دین اسلام مخالف هر نوع رفتار جنسی نامشروع است، خواه با رضایت یا عدم رضایت باشد و زمانی که بزهکاری جنسی، همراه با آزار و اذیت باشد، آزار جنسی است و اگر فردی در مقابل رفتاری که ماهیت جنسی و التذاذ جنسی دارد تمکین نشان دهد، آن رفتار جزء مقوله آزار جنسی نخواهد بود، بلکه نوعی انحراف جنسی است و عواقب خاص خود را دارد. در قوانین اسلام انحراف جنسی همراه با آزار جنسی شدیدتر مجازات می‌شود. در ماده 82 قانون مجازات اسلامی، زنای به عنف و اکراه، موجب اعدام زانی می‌شود، در حالی که اگر به عنف و اکراه نباشد، در بعضی صور موجب اعدام نیست.انواع آزارهای خیابانیآزار خیابانی هر روز می تواند به شکلی نو و بدیع ظاهر شود و هوسرانی سیری ناپذیر با استخدام قوه خیال، طرحی نوین را در اشباع غریزه جنسی بکار گیرد و وسایل تکنولوژیکی، حمل و نقل و ارتباطات را در خدمت مزاحمت های جنسی قرار دهد. در یک تقسیم‌بندی کلی انواع آزارهای خیابانی عبارتند از: 1 ) آزار گفتاریاین نوع آزار از جلوه های زشت و شایع مزاحمت‌های خیابانی است که فرد مزاحم با مخاطب قرار دادن زن، الفاظی را با نیت شهوانی و به منظور لذت‌جویی بکار می‌برد. در این نوع آزار، بانوان، در حال عبور از خیابان و خرید از بازار یا برگشت به خانه با افراد حقیر و منحرف مواجه می شوند که تمام ارزش و هویت خود را تحت الفاظی رکیک به نمایش می گذارند. تمسخر به ظاهر فرد یا تعریف از او، فحش و ناسزاگویی و تهدید و توهین، از جمله آزارهای لفظی مزاحمان خیابانی است. 2 ) آزار رفتاریدر این نوع آزار نیز شخص فاعل با حرکات و رفتار مخالف شیون و حیثیت زنان، آنها را در معابر و اماکن عمومی مورد آزار جنسی قرار می‌دهد. نظیر آنکه برخی افراد مزاحم از طریق بوق های ممتد خیابانی، روشن و خاموش کردن چراغ و ایست و گریزهای افراطی و معنادار در برابر بانوان منتظر تاکسی، موجب هتک حرمت نوامیس می شوند یا با وسیله نقلیه موتوری به سمت آنها یورش می‌برند یا راه عبور آنها را می‌بندند یا آنها را تعقیب می‌کنند یا با استفاده از ازدحام و شلوغی جمعیت در اتوبوس یا اماکن عمومی به تعرض بدنی اقدام می‌کنند یا با نگاههای ممتد شهوانی و آزاردهنده، آزادی آنان را سلب می‌کنند و . که تمام این موارد از مصادیق آزارهای خیابانی است. گاه این آزارها با استفاده از خشونت، تهدید و با سلاح سرد انجام می شود.[ 2 ]پیامد آزارهای خیابانیانحرافات اجتماعی معمولا آسیب های متعددی را می آفرینند. به طور کلی پیامدهای آزار خیابانی را می توان در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد. 1 ) پیامدهای فردی 1 - 1 ) ت ثیر بر فرد بزهکار تخریب هویت جنسیمزاحمین خیابانی به تناسب نوع تربیت خانوادگی و میزان فرهنگ پذیری و لذت حاصل از تخیل جنسی در قالب گفتار و رفتار، تمایل به تکرار آن دارند. تکرار آزار جنسی باعث پیدایش طبیعت ثانویه در چنین افرادی می گردد به گونه ای که آزارشان را در سطح جامعه تعمیم می دهند. این هویت جنسی جدید، میل به گزینش همسر را از آنها سلب می کند، در حالی که مطابق فرهنگ و آداب اسلامی هویت جنسی، راه خاصی را جهت ارضای غریزه جنسی نشان می دهد. بی قیدی و رهایی مطلقمزاحمان خیابانی به دنبال سوژه مورد نظر خود، بدون مقصد خاصی درخیابان ها به پرسه زدن و ولگردی می پردازند. این موضوع می‌تواند سایر انحرافات اجتماعی را به دنبال داشته باشد که مهمترین و خطرناک ترین آنها تشکیل باند انحراف و خرده فرهنگ بزهکاری است. مغفول گذاردن تکالیفبی‌تردید مزاحمت خیابانی فرصت ها را از مزاحمین سلب می کند و مانع انجام وظایف آنها در محیط خانه، مدرسه و محل کار می شود هر چند که در اغلب موارد، فرد بزهکار به چنین آسیب‌هایی توجهی ندارد. همچنین این رفتار مذموم، فرد را از رعایت و توجه به اصول اخلاقی و مذهبی غافل می‌نماید. احساس شرم و بی ارزشیاحساس گناه و شرم در برخی اوقات و ساعات می تواند اعتماد به نفس را از آنها سلب کرده و در میانسالی به احساس خود کم بینی یا بی ارزشی منتهی شود.[ 3 ] 2 - 1 ) ت ثیر بر فرد بزه دیده سلب امنیت فردیزنانی که مورد آزار خیابانی بوده اند یا این وقایع را شنیده اند، در خیابان ها احساس امنیت و آسودگی ندارند. ترس و بی اعتمادی نسبت به افراد و احتمال سودجویی، روح و روان آنها را آزرده می کند. خدشه به حیثیت و منزلت انسانیهیچ فردی انتظار ندارد که دیگران منزلت او را پایمال کنند، آسیبی که از این جهت متوجه فرد می شود، عواقب خطیری از قبیل افسردگی، تحقیر و خود کم بینی، افزایش خستگی، رنجش و کاهش نشاط را به دنبال دارد. احساس بدبینی به جنس مخالفیکی از پیامدهای طبیعی، ولی زیان‌بار آزارهای خیابانی، ایجاد احساس بدبینی زنان نسبت به جنس مرد است. یعنی وجود چنین آسیب‌هایی می‌تواند ترسیم کننده چهره نامطلوبی از مردان، خصوصا افراد ناشناس برای زنان باشد. این بدبینی به نوبه خود مانع هر نوع معاشرت انسانی بین دو جنس مخالف خواهد بود. احساس بدبینی گاه به تنفر جنسی می‌انجامد و زن را در موضع پرخاشگری نسبت به جنس مرد قرار داده و در زندگی زناشویی اختلالاتی ایجاد می‌کند. تخریب روابط بین فردی و گروهیفرد بزه دیده ممکن است توانایی خود را در ایجاد ارتباط متعادل با دیگران و حتی خانواده از دست بدهد. هرچند این مشکل برای اشخاص دارای هویت سالم و ثابت کمتر ایجاد می‌شود، زیرا آنها احساس می کنند که مورد ظلم و ستم واقع شده اند، هرچند فردی که حقوقش به ناحق ضایع شده و به میزان قدرت خود دفاع کرده است، نباید احساس شرمندگی کند. آسیب های جسمیآزارهای خیابانی گاه با خشونت و ضرب و شتم همراه است، به خصوص زنانی که در مقابل مهاجم تسلیم نمی شوند و از خود دفاع می کنند، دچار آسیب های جسمی می شوند. 2 ) پیامدهای خانوادگی تهدید حیثیت خانوادهبخشی از آسیب ها به خانواده بزه‌دیده منتقل می شود، نظیر مخدوش شدن منزلت و حیثیت خانواده فرد که به جهت تعلق او به خانواده‌اش، این آثار و پیامدها به سایر اعضای خانواده سرایت می‌کند. لذا احساس توهین و تخریب منزلت فرد، آتشی است که دامن خانواده را می گیرد. خانواده هایی که یکدیگر را می شناسند، همسایگانی که با هم ارتباط دارند، اطلاع آنها از وضعیت فرد بزه دیده، ممکن است عزت و آبروی خانواده را مخدوش کند. ایجاد تنش در درون خانوادهگاه مزاحمت های خیابانی باعث جدال و تنش در روابط گرم و صمیمی اعضای خانواده می شود. شوهر، همسرش را و پدر، دخترش را. توبیخ می کند، این تنش ها سبب پیامدهای دیگری از قبیل شک و بدبینی، ممانعت خروج از منزل یا عدم اجازه جهت کار و تحصیل .. می گردد. سلب امنیت خانواده هایکی از عوارض شایع مزاحمت های خیابانی، سلب امنیت خانواده است. به گونه‌ای که والدین کمتر جر ت خواهند کرد که فرزندان خود را در محیط ناامن جامعه روانه کنند. اضطراب، نگرانی، دغدغه و ترس، آرامش آنها را سلب می کند، در نتیجه شادابی و طراوت لازم را در محیط خانه نخواهند داشت. 3 ) پیامدهای اجتماعیهر چند آسیب های معطوف به فرد و خانواده، از اهمیت زیادی برخوردارند، اما این آسیب ها در فضای جامعه مضاعف می شوند زیرا جامعه و فشار اجتماعی بر فرد و خانواده ت ثیرگذار است، جامعه ظرف فرهنگ است و افراد به‌گونه ای اجتماعی می شوند که فرهنگ اقتضا می کند، بنابراین آسیب های اجتماعی بسیاری از افراد، خانواده ها و نهادهای اجتماعی را تحت پوشش قرار می دهد.آزارهای خیابانی و توسعه آن در سطح شهر، حجب و حیا را که عامل مهمی در کنترل اخلاقی است، فرسایش می دهد و همه کسانی را که حیای اجتماعی، مانع ارتکاب علنی فساد اخلاقی آنان می گردد، به صحنه می‌کشاند و کلیت شهر را محیط خلوت آزار جنسی توسط آنان قرار می دهد. کاهش مشارکت اجتماعی زنانبا افزایش مزاحمت‌های خیابانی، مشارکت اجتماعی و فرهنگی زنان، خصوصا زنان محجبه کاهش می‌یابد. زیرا طبیعی است که هر گاه خروج از منزل و موقعیت مطمین، مقارن با آزارهای خیابانی باشد، ترس از عواقب و خطرات آن دامنه فعالیت آنها را کاهش می‌دهد یا هزینه چنین مشارکتی را افزایش می‌دهد. آشفتگی در روابط اجتماعیجامعه سالم، از روابط اجتماعی معقول و مطلوبی برخوردار است و شهروندان از طریق الگو‌های قابل پیش بینی رفتار، کنش متقابل دارند. چنانچه به واسطه دخالت متغیری ناهمگون، معادلات رفتاری تغییر کند و رفتار آدمیان قابل پیش بینی نباشد، با وضعیتی به نام آشفتگی اجتماعی یا آنومی مواجه خواهیم شد. در جامعه آشفته، ارزش ها، مطلوبیت اجتماعی و کارکرد خود را از دست می دهند و هنجارها بدون ممانعت اجتماعی شکسته می شوند.آزارهای خیابانی در روندی رو به گسترش، روابط بین فردی و گروهی را از جهت کمی و کیفی تحت ت ثیر قرار می دهد. از جهت کمی ارتباط فرد آسیب‌دیده به اشخاص خاص، منطقه و قلمرو فیزیکی معینی محدود می شود و نمی‌تواند با هر کسی ارتباط انسانی برقرار کند و رفت و آمدهای او کاهش می‌یابد. از جهت کیفی، رفتارها قابل پیش بینی نیست، هنجارها و ارزش ها مراعات نمی شود. در چنین فضایی قبح اجتماعی آزار جنسی شکسته می شود و در نتیجه فشار اجتماعی بر علیه آن کاهش می یابد. حاصل این موارد، آشفتگی در روابط اجتماعی از جهت اخلاقی و فرهنگی است. ت ثیر منفی در فرآیند جامعه پذیریفرآیند جامعه پذیری و انتقال ارزش های جامعه به درون فرد، مقوله ای است که به وسیله نهادهای مختلف اجتماعی از قبیل خانواده و مدرسه و از خلال ارتباطات افراد و گروههای اجتماعی پدید می آید. جامعه پذیری به ویژه در سنین کودکی و نوجوانی، فرآیندی نیست که با آگاهی و توجه افراد صورت بگیرد، بلکه در اغلب موارد ناآگاهانه و غیر گزینشی است.آزارهای خیابانی که در منظر کودکان و نوجوانان و جوانان به وقوع می پیوندد، فرآیند مستمر جامعه پذیری را در مقوله ارتباطات بهنجار و امنیت شهروندان، به مخاطره می اندازد. آنها ابتدا بدون آگاهی و گزینش دقیق از خوبی یا بدی، چنین رفتارهایی را به عنوان گذران اوقات فراغت و سرگرمی می دانند و سرانجام خود به مزاحمین خیابانی و بزهکاران حرفه ای تبدیل می شوند. کاهش حساسیت ها و افزایش بی تفاوتی اجتماعینظارت و دفاع از ارزش های اجتماعی در جوامع گوناگون به یک اندازه نیست. در فرهنگ ها و جوامع مختلف، افراد تحت ت ثیر باورها و ایدیولوژی های خاص خود و نیز به میزان تعلق و وابستگی به ارزش های اجتماعی، در مقابل هنجارشکنان مقاومت می‌کنند، اما دو عامل سبب کاهش دفاع مردم در حفظ این ارزش ها می شود: 1 ) زمانی که تعلق و وابستگی آنها به این ارزش ها کاهش می‌یابد. 2 ) زمانی که احساس کنند دفاع آنها ت ثیری در حفظ ارزش ها ندارد یا هزینه سنگینی به دنبال دارد.با افزایش مزاحمت های خیابانی، از وابستگی و گرایش اعضای جامعه به حفظ ارزش ها کاسته می شود و با دیدن کثرت مزاحمت های خیابانی، افراد نقش خود را در محافظت از ارزش ها کمرنگ می بینند. زیرا آنها هر روز شاهد مزاحمت های متعدد افراد شرور نسبت به زنان هستند و مس له مزاحمت و آزار به عنوان مس له روزمره و عادی جامعه درمی آید که مجبور هستند آن را تحمل کنند، مجموع این شرایط وجدان عمومی را نسبت به وقوع ناهنجاری های اخلاقی، بی تفاوت می کند و صرفا نوعی تعجب روانی را به جای پافشاری بر سلامت ارزش های اجتماعی، بر پیکر جامعه تزریق می کند.اگر امروزه در شهرهای بزرگ در مقابل انبوهی از چشم های نظاره گر، انواعی از آزارهای خیابانی به نوامیس جامعه صورت می گیرد و گاه پاسخ مناسبی را از مردم دریافت نمی کند، ناشی از نوعی بی تفاوتی اجتماعی در برابر منحرفین است. ترویج فساد اخلاقی و تبدیل آن به ارزش اجتماعی"کثرت دعوت به انحراف در مل عام، قباحت اجتماعی آن را به تدریج زایل می نماید و تهدیدی جدی برای اکتساب ارزش های اخلاقی نوجوانان می باشد، از سوی دیگر، چه بسا تعدادی از افراد سالم جامعه نیز در چنین شرایطی به انحراف کشیده شوند نتیجه قهری تداوم چنین وضعیتی، هنجارمندی رفتارهای ضداخلاقی و انحراف افراد سالم و آسیب پذیری آنها در مقابل این انحراف و در نهایت گسترش فساد و فحشا و ایجاد خدشه و خلل در بنیان های خانواده خواهد بود."[ 4 ] تزلزل ارزش‌های اخلاقیثبات ارزش های اخلاقی در جامعه، با وجود انحرافات اخلاقی (از جمله آزارهای خیابانی) ممکن نیست. اگر خیابان های شهر شاهد بروز مصادیق مختلف آزار خیابانی باشد، معنویت و ارزش های اخلاقی به تدریج تضعیف می شود و آرامش روحی اعضای جامعه برهم خواهد خورد.طرح و نقد برخی نظریات تبیین کنندههرچند برای تبیین این معضل اجتماعی تبیین‌های مختلفی ارایه شده است، اما در این نوشتار سه نظریه مطرح می‌گردد. 1 به اعتقاد برخی تحلیل‌گران مسایل جامعه، منشاء اختلالات اجتماعی نظیر آزارهای خیابانی گذار جامعه از مرحله سنتی به مدرن است. آنها معتقدند که "دگرگونی، تحول، تنش و بحران در ذات جوامعی وجود دارد که به تدریج بازنمادها، موازین و نگرش های سنتی کارکردهای خویش را از دست می دهند"[ 5 ] و تطبیق با دنیای جدید دچار مشکل می شود. "ریشه بسیاری از مسایل اجتماعی و ناهنجاری های رفتاری در سطوح فردی، جریان ها و اقشار اجتماعی، حتی در سطح تعاملات حزبی و سیاسی، ناشی از عدم تعین و سیال بودن و طیف گونگی نظام ارزشی در شرایط فعلی جامعه است."[ 6 ] این دسته از محققان اجتماعی، "گذر از جامعه سنتی به مدرن و شبه مدرن" را واقعیتی اجتناب ناپذیر قلمداد کرده و عمده مسایل اجتماعی و تعارضات فردی و گروهی موجود در جامعه را به ماهیت سیالی و گذرایی جامعه نسبت می دهند. جامعه ای که با نفوذ ارزش های جوامع مدرن و تضعیف ارزش های سنتی، ثبات خود را از دست داده و دچار "وضعیت تثبیت نشده" می‌باشد.این تفکر در رویکردی افراطی، ناهنجاری های موجود را بیش از آنکه هنجارشکنی بداند، "هنجارهای توافق نشده" تلقی می کند، لذا در مواجهه با آن، به جای مجازات متخلف، راههای دستیابی به وفاق ارزشی را پیشنهاد و ت یید می‌کند.[ 7 ] به طور مثال یکی از تبیین های مبتنی بر پارادایم "دوران گذار"، مس له ت خیر سن ازدواج و پیامدهای حاصله است. در این تبیین بیان شده است که موضوع ازدواج در فرهنگ سنتی سه ویژگی عمده داشته که اکنون تغییر کرده است: 1 در گذشته، سن ازدواج با سن بلوغ و فشار نیاز جنسی تطابق داشت. 2 هرچند ارضای جنسی خارج از قلمرو خانواده به طور رسمی تجویز نمی گردید، اما در فرهنگ عمومی (به ویژه در مورد انحرافات جنسی پسران و مردان) با نوعی تساهل و اغماض همراه بود. همجنس بازی، وجود خانه های فساد و فحشا و محله های بدنام، ارضای غریزه جنسی را با مشکل جدی مواجه نمی‌کرد. 3 مراعات هنجارهای مربوط به حجاب شرعی شرایط تحریک پذیری جنسی را کاهش می داد.اما در حال حاضر هرسه ویژگی دستخوش تغییر شده است: اولا: سن ازدواج به ت خیر افتاد. ثانیا: مجاری غیررسمی ارضای غریزه جنسی از طریق کنترل رسمی با انسداد بیشتری مواجه شد. ثالثا: با پیشرفت روز افزون تکنولوژی، عوامل تحریک زای غریزه جنسی امکان کنترل همه جانبه را به شدت کاهش داده است. لذا ما با فاصله ای عمیق بین نظام ارزشی و هنجارهای رسمی و واقعیت جاری مواجه هستیم.[ 8 ] در این مثال مسایل اجتماعی از دریچه "دوران گذار" و براساس پارادایم خاصی تبیین شده است که مفروضات و لوازم بی شماری را به دنبال دارد.در همین موضوع، تناقضات بسیار وجود دارد. به طور نمونه این موضوع که در فرهنگ سنتی با ارضای جنسی خارج از قلمرو خانواده با تساهل برخورد می‌گردید، به فرض صحت، به معنای گریز از هنجارها و روی آوردن به ناهنجارهای جنسی است، در این صورت این عقیده که ارضای خارج از مجاری رسمی، معضل غریزه جنسی را کاهش می دهد، عین تناقض گویی است، زیرا بروز ناهنجارهای جنسی (نظیر همجنس بازی و محله های بدنام) به معنی کاهش معضل جنسی نیست، بلکه عین معضل جنسی است. به علاوه افزایش سن ازدواج و انسداد مجاری غیرمشروع ارضای جنسی، ارتباطی با دوران گذار ندارد، بلکه به عوامل خاصی مرتبط است. نکته قابل توجه آنکه عوامل تکنولوژیکی تحریک زا بیشتر شده است که البته این وضعیت نیز از خصوصیات دوران گذار نیست، بلکه از ویژگی های ذاتی صاحبان تکنولوژی است که در خدمت تخریب فرهنگ کلیه جوامع، به ویژه جوامع اسلامی می باشد.مطابق این پارادایم علت اساسی، مسایل اجتماعی قرار گرفتن در "مرحله گذار" است. بر این مبنا، باید روند عبور از مراحل گذار و رسیدن به مقصد، سرعت بگیرد. قهرا در این نظریه، بازگشت به سنت و فرهنگ گذشته جامعه هدف نمی باشد، بلکه رسیدن به هویتی جدید مدنظر است. این هویت ممکن است در نظر برخی افراد کاملا متمایز از هویت فرهنگی گذشته باشد یا همراه با تغییراتی بنیادین در ارزش ها و هنجارهای گذشته، نوعی همخوانی با ارزش های جدید تلقی شود.در نقد و بررسی چنین چاره جویی هایی می توان بیان کرد که اولا در کیفیت مسایل اجتماعی ایران، اجماع و اتفاق نظری وجود ندارد. به عبارت دیگر، فقدان و تضعیف تعلق به ارزش های مذهبی به عنوان مس له اجتماعی مورد اتفاق همگان نیست. عده ای از محققین اظهار داشته اند که براساس تحقیقات، عدم تعلق به ارزش های مذهبی یا عدم اذعان به مطلوبیت آنها، مس له امروز جامعه نیست، بلکه تعارض بین ارزش ها و کنش های برخی از نوجوانان و جوانان، مس له امروز جامعه است. یعنی جوانان با وجود اینکه ارزش های مذهبی را ارزش می دانند، اما درعمل خلاف آن را مرتکب می شوند، لذا باید به دنبال این مس له بود که چه عواملی باعث مسکوت گذاردن ارزش های مذهبی و عدم ت ثیر ارزش ها در رفتار نوجوانان و جوانان شده است.[ 9 ]ثانیا علاج آسیب فرهنگی از طریق انفعال فرهنگی نه تنها درمان آن نیست، بلکه مرض را تشدید می کند. پذیرش "دوران گذار" صرفا ناظر به پیشرفت تکنولوژی و توسعه نیست، بلکه به طور ضمنی و گاه آشکارا، انفعال در مقابل ارزش ها و فرهنگ غیرمادی مغرب زمین را به دنبال دارد. چنین نگاهی به جای احیای فرهنگ خودی، زمینه فسخ و امحای آن را پرورش می دهد. 2 برخی از کارشناسان مسایل اجتماعی بر این باور هستند که چون روابط سالم و طبیعی بین دختر و پسر را تحمل نمی کنیم و فاصله ای افراطی میان زنان و مردان ایجاد کرده ایم، لذا شاهد پیامدهایی در قالب آزارهای خیابانی هستیم.[ 10 ] برخی با نگاه تاریخی به مس له، بیان می کنند که رویکرد تاریخی ما در روابط زن و مرد ناشی از افراط و تفریط بوده و زنان به عنوان موجودات ثانویه انگاشته می شوند که برآورنده خواسته های مردان هستند. این رویکرد افراطی، زمینه ساز چنین مزاحمت هایی شده است. برخی نیز معتقدند که حیطه روابط دختر و پسر به شکل درست مورد بحث قرار نگرفته است، لذا جوانان یا به لاابالی گری روی می آورند یا به سمت اعتیاد و پرخاشگری گرایش می یابند. آنها با ت کید بر این نکته که یکی از علل تفاوت های جنسی، شناخت یکدیگر برای ازدواج است و با توجه به اینکه شناخت دختر و پسر، نیازمند کنترل و نظارت است، خواستار تعیین حیطه های روابط دختر و پسر جهت شناخت هر چه بیشتر از یکدیگر می باشند.[ 11 ]در این تحلیل، ضمن ت کید بر محدودیت روابط دختر و پسر، لجام گسیختگی این روابط را عامل لاابالی گری می‌شمارد. شناخت دختر و پسر برای ازدواج قطعا مبتنی بر ایجاد روابط سالم فیمابین است، اما چگونه می توان این روابط سالم را تعریف کرد؟ اگر بتوانیم این روابط را نهادینه کنیم و از سوی دیگر، انزجار اجتماعی را از روابط نامشروع تقویت نماییم، در آن صورت می توان به ایده فوق نزدیک شد.صرف نظر از روابط انسانی که در سنت و فرهنگ تاریخی جامعه ما وجود دارد، بسیاری از خانواده ها می توانند بهترین نوع این روابط را ترسیم کنند، اما با توجه به توسعه روابط اجتماعی (از سطح محلی به ملی و فراملی) و قالب های جدیدی که در این روابط پدید آمده است، ت کیدی بر انحصار قالب رفتار، نظیر ازدواج با شیوه وساطت نمی‌شود و شیوه آشنایی دختر و پسر منحصر به قالب خانواده نیست، زیرا حرکت جامعه و تاریخ، قالب های گوناگون و جدیدی را فراروی آدمیان قرار می دهد، مهم این است که چه صورتی را بر اندام این قالب ها می پوشانیم. از هر مقوله ای که برای ت مین معادله شناخت دختر و پسر استفاده شود، شکل و صورت آن نمی تواند بدون چارچوب معینی باشد.در پاسخ به این ایده که فاصله زن و مرد در جامعه یا وجود پیشینه افراطی این فاصله در تاریخ جامعه ما، زمینه ساز آزارهای خیابانی است، ضرورت دارد که گذشته فرهنگی جامعه را مرور نمود. آیا آزارهای خیابانی در سنت و فرهنگ این مرز و بوم وجود داشته است؟!به اعتراف محققان مغرب زمین، امروزه در این جوامع روابط بین زن و مرد در محیط های کاری به گونه ای است که اغلب به روابط جنسی می انجامد، به همین جهت مراکز کار و ادارات از جذابیت خاصی (برای مردان مزاحم) برخوردار است.[ 12 ] بسیار اتفاق می افتد که مزاحمت جنسی و تن دادن به آن، در دنیای غرب، وسیله ای برای ارتقای شغلی، عدم تنزل به مقام پایین تر یا عدم اخراج از محیط کار باشد. طبق یک آزمایش تصادفی در ایالات متحده آمریکا، 42 درصد از 000 / 10 آزمودنی، در محل کار خود مورد مزاحمت جنسی قرار می گیرند.[ 13 ]مدل علی تبیین آزارهای خیابانیآزار خیابانی همانند هر انحراف دیگری، از شرایط فردی، خانوادگی و اجتماعی مت ثر می باشد. سوال این است که چه ویژگی های روانی در فرد، او را وادار به آزار خیابانی می کند؟ محیط اجتماعی و جامعه چگونه انگیزه آزار خیابانی را در فرد پدید می آورد؟مدلی که این تحقیق در تبیین آزار خیابانی برگزیده است، مبتنی بر عوامل متعدد روان شناختی و جامعه شناختی است. آزار خیابانی رفتاری است که فرد در میان انبوهی از زمینه های غریزی و تربیتی یاد می گیرد و زمینه های اجتماعی بستر آن را فراهم می کند.با ت کید بر نقش محوری شخصیت انسان و قدرت گزینش او در عرصه رفتار و کنش، به دنبال عوامل و زمینه های روانی و اجتماعی آزارخیابانی، نخست از زمینه های فردی و روانی و در مرحله دوم از زمینه های خانوادگی و در پایان این بخش، از عوامل اجتماعی آن بحث خواهد شد.تکثر عوامل مختلف بزهکاری های جنسی نباید، مانع نگاه سیستمی و ساختاری شود زیرا در غیر این صورت مبارزه با عوامل موثر غیرممکن خواهد بود. به عبارت روشن تر، در میان عوامل و زمینه های اجتماعی آزارخیابانی و سایر بزهکاری ها، نوعی رابطه علی وجود دارد، به طوری که مجموعه عوامل فوق، پیوسته و سیستمی است، به همان صورت که سایر زمینه های فردی و خانوادگی را باید در این سیستم به صورت یکپارچه ملاحظه کرد. 1 ) زمینه های فردیروان شناسان در تبیین رفتار فردی رویکردهای متفاوتی را نشان داده اند. در رویکرد نیاز و انگیزه، رفتار آدمی به منزله بازتابی از نیازهای زیربنایی او ارزیابی می شود. جهت رفتار و شدت آن، در نظریه های نیاز، تحت ت ثیر ماهیت و الگوی نیاز قرار دارد. نیازها بر انگیزه های افراد ت ثیر گذاشته و انگیزه های رفتار را ایجاد می کند. عنصر فشار خارجی هم برانگیزش موثر است، یعنی تحریک خارجی باعث پیدایش میل به دستیابی یا اجتناب از چیزی می شود.[ 14 ]همچنین "ارزش مشوق" از عواملی است که در ایجاد انگیزش و تعین رفتار موثر است. ارزش مشوق، توانایی یک عمل، در ارضای نیاز فرد است. به عبارت دیگر "ارزش مشوق، نوعی برآورد شخصی از این موضوع است که یک عمل چقدر به آن نیاز مرتبط است."[ 15 ]مهمترین نیازی که آزار جنسی و آزار خیابانی را شکل می دهد، معمولا نیاز جنسی است. نیاز جنسی مانند هر نیاز غریزی، صرفا اشباع خود را طلب می کند و چگونگی ارضای این نیاز را به آدمی نمی آموزد. از سوی دیگر عوامل تحریک زای خارجی (فشار) با برآوردی که فرد از میزان ارتباط رفتار خاص با نیاز جنسی خود دارد (ارزش مشوق) سبب پیدایش انگیزش و تعین رفتار جنسی خاص می شود. به عبارت صریح تر، جوان، تحت ت ثیر نیاز جنسی، ممکن است بدون توجه به ضرورت همگام بودن نیازها و رفتارها، در اثر تجربه ای که از عوامل تحریک زای خارجی دارد، با مشاهده جنس مونث در خیابان، گمان کند مزاحمت جنسی می تواند نیاز او را، هرچند ناقص و با احتمال خطر برآورده نماید.علاوه بر نیاز جنسی، نیازهای دیگری هم در انسان وجود دارد که می تواند نیاز جنسی را تقویت کرده و در تعین‌بخشی آزار خیابانی موثر باشد. مثلا انسان نیاز به توجه، احترام و محبت دیگران دارد. اگر فرد در محیط خانواده، جز تحقیر و سرزنش نبیند، این نیازها اشباع نشده است، لذا هر زمان زمینه ای برای بروز آنها فراهم شود، ممکن است به شکل افراطی ظاهر شود. احساس تنهایی و ضعف در دوست یابی، نقیصه ای است که گاه در شکل های نابهنجار مثل آزار خیابانی جبران می‌شود.مطابق برخی از نظریه های یادگیری اجتماعی، در شرطی شدن رفتار، تجربه مستقیم فرد لازم نیست، بلکه با مشاهده می توان این پاسخ ها را فرا گرفت. همچنین انتظارات مطلوب یا نامطلوب فرد، بر اعمال و احساسات او، ت ثیر شدیدی دارد.[ 16 ] در مس له آزار خیابانی، مشاهده مستقیم یا غیرمستقیم رفتار کسانی که به شکل های مختلف اقدام به آزار خیابانی می کنند، نوعی یادگیری را در ارضای نیاز جنسی به همراه دارد.از نظر "مازلو"، بالاترین نیاز در سلسله مراتب نیازها، نیاز به خودشکوفایی است. هر انسانی، میل به خودشکوفایی دارد. این میل، وسیله قرار نمی گیرد، بلکه برخلاف بسیاری از نیازهای دیگر، هدف است، تا فرد به کمال مطلوب دست یابد، کسانی که در اثر موانعی، به احساس و نیاز خودشکوفایی نرسند، در واقع در کسب هویت انسانی با چالش مواجه می شوند. پوچی، بی هویتی، لذت گرایی مفرط و دیگر آسیب های روانی و اجتماعی، از عدم اشباع نیاز به خودشکوفایی واقعی سرچشمه می گیرد.در ادبیات دینی توجه ویژه‌ای به شناخت قدر و قیمت "خود" و خودشکوفایی شده است، به طوری که پی بردن به شرافت گوهر خویش، مایه حفظ آن از دنایت و پستی شهوت می‌شود.حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند:"خدا رحمت کند کسی را که قدر خود را بشناسد و از مرز خود تجاوز ننماید."[ 17 ] و "هرکس به ارزش خویش ناآگاه باشد، غیر از خود هر ارزش دیگری را هم نادیده می گیرد."[ 18 ]مطابق این دو روایت، شناخت قدر و قیمت خویش، مایه حفظ شخصیت و عدم تجاوز از مرز خویش است، و عدم شناخت از جایگاه و ارزش خود سبب انحطاط و تجاوز به دیگران است.خودشکوفایی به معنی حقیقی کلمه و شناخت قدر و جایگاه خویش در هستی، پیامدهای بسیار مهم و پرفایده ای را به دنبال دارد. حضرت امیرالمومنین (ع) در این مورد می‌فرمایند: "من عرف شرف معناه صانه عن دنایه شهوته و زورمناه"،[ 19 ] "هرکس شرافت گوهر خویش را درک کند، آن را از پستی شهوترانی و فریب آرزو نگه می‌دارد."یکی از زمینه های مهم آزارهای خیابانی که در راستای موضوع خودشکوفایی است، ضعف فرهنگی مزاحمین خیابانی است. یعنی احساسات، عواطف، افکار و ارزش های این افراد در اثر نشناختن جایگاه انسانی و ارزشی خود، در سطحی ابتدایی و گاه غیرانسانی شکل گرفته و باقی مانده است. فقر و بیکاری هم اگرچه در گرایش این افراد به بزهکاری موثر است، اما متغیر اصلی و مستقل نیست.از دیگر زمینه های موثر روانی در خصوص آزار خیابانی بلوغ زودرس، عدم نظارت والدین، اظهار قدرت و رشد یافتگی جنسی، عدم توانایی جنسی و ارضای نادرست آن، احساس رهایی و آزادی مطلق و. است. گاه زمینه های روانی در فرد بزه‌دیده نیز وجود دارد که از جمله آنها تمکین و رضایت در مصاحبت با جنس مخالف و التذاذ در قالب شوخی، طنز و. می‌باشد که می تواند مقدمه رفتارهایی گردد که موافق نظر بزه‌دیده نیست. آشنایی های قبلی، خلوت نشینی ها، مسافرت و سیروسیاحت‌ها به احتمال زیاد به خشونت‌های جنسی می‌انجامد.[ 20 ] 2 ) زمینه های خانوادگیاگر خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی که در ایجاد و شکل‌دهی هویت فرزندان موثر است، نقش فعال خود را از دست بدهد، باید منتظر عواقب سوء اخلاقی و حتی بحران هویتی فرزندان بود. در جامعه معاصر، عوامل متعددی وجود دارند که چنین نقشی را از خانواده سلب کرده یا تضعیف می کنند. تلویزیون در درون خانواده، به عنوان یک عامل بدیل، شبانه روز درجامعه پذیری کودکان و نوجوانان نقش ایفا می کند. شبکه های ماهواره ای، نوارهای ویدیویی، سینما و غیره نقش نظارتی خانواده را در معرض تزلزل قرار می دهند.به طور کلی برخی از عوامل موثر خانوادگی در گرایش فرد به رفتارهای ضد اجتماعی نظیر آزار خیابانی عبارتند از: عدم آگاهی نسبت به انتقال ارزش هامراعات حالات روحی و روانی فرزندان در سنین مختلف، نیازمند شیوه های تربیتی خاصی است تا فرزندان به تدریج با ارزش ها آشنا شوند. آشنانبودن خانواده ها با چنین فرآیندی، سبب افراط و تفریط های تربیتی می شود. بی تفاوتی و سهل انگاری در تربیت فرزندانبرخی خانواده های اهل دانش و فرهنگ، از فرزندان خود غفلت می کنند یا اهمیتی برای ابعاد مختلف تربیتی قایل نمی شوند یا اهل مسامحه و سهل انگاری می باشند. چنین روحیه ای می تواند فرزندان را در دام صیادان حرفه ای در عرصه اخلاق و فرهنگ قرار دهد. عدم اعتقاد به ارزش های مطلوببرخی از خانواده ها، هیچ اعتقادی به ارزش های اسلامی و انسانی ندارند و منش انتقال ضد ارزش ها به فرزندان می باشند. زمانی که پدر خانواده بزهکار است و دچار انواع مزاحمت‌ها و آزارهای جنسی است، بدون تردید فرزندی همانند خود را پرورش می دهد. وجود سابقه بزهکاری درمیان اعضای خانواده، می تواند عامل یادگیری سایر اعضای خانواده باشد. اشتغالات زیاد والدینمت سفانه در برخی از خانواده ها، تربیت و نظارت بر فرزندان جزء اشتغالات والدین نمی‌باشد، در نتیجه با کوتاهی والدین در انجام این وظیفه، دیگران این نقش را ایفا می‌کنند. اختلافات خانوادگیاختلافات، مشاجرات، نزاع و درگیری در خانواده، امنیت و آرامش فرزندان را سلب می کند. سلب امنیت موجب می شود تا برای فرار از این آزارهای روانی و تخلیه عقده های حقارت، به جایگزین های نامناسب نظیر دوستان ناسالم، گروههای نابهنجار، فیلم های ضداخلاقی و . روی آورند و خرده فرهنگ بزهکاری را بپذیرند. تبعیض در تربیتبرخی خانواده ها در تربیت جنسی کودکان، بین فرزندان دختر و پسر تفاوت قایلند و به تربیت جنسی پسران، کمتر اهمیت می دهند و نظارت آنان بر رفتار جنسی پسران، کمتر یا مغفول است. چنین نگرش تبعیض آمیز تربیتی، موجب می‌شود تا فرزندان ذکور در خارج از خانه، از کنترل والدین به دور باشند. بسیاری از این عوامل می تواند زمینه ناهنجاری و آزارخیابانی مردان علیه زنان را فراهم کند. 3 ) زمینه های اجتماعیآزار خیابانی آسیب هایی مبتنی بر جنسیت است که در خیابان، شهر و در متن جامعه بر فرد بزه دیده (عمدتا زنان) وارد می شود. اما این آسیب علیرغم میل فرد بزه دیده، چگونه در فضای عمومی مجال ظهور و بروز می یابد؟! بدون تردید عوامل و زمینه هایی در متن جامعه حضور دارند که بستر رخداد ها و رفتارها را فراهم می کند. برخی از این زمینه‌های اجتماعی عبارتند از: تهاجم فرهنگییکی از مشکلات فرهنگی معاصر، تبلیغات ویرانگری است که مسخ کننده فرهنگ ها می باشد. در اینجا تبلیغ و تغییر فرهنگی با مقولات سیاسی و به خصوص اقتصادی گره می خورد و هویت جدیدی می یابد. تغییر فرهنگ در این وضعیت، با الگوی سلطه گری عجین شده و خصیصه توسعه طلبی فرهنگی را به همراه دارد.[ 21 ]تهاجم فرهنگی از جهت کمیت و کیفیت برنامه ها قابل توجه است. به عنوان مثال براساس آمارهای 10 سال گذشته، وزارت دفاع آمریکا در سراسر جهان دارای یک شبکه با 38 فرستنده تلویزیونی و 20 فرستنده رادیویی بوده است و به اعتراف فیلیپ کومبس، معاون اسبق وزیر کشور آمریکا، تعداد پیام گیران خارجی نسبت به شنوندگان آمریکایی خارج از کشور، بیست به یک درحال افزایش است. ضمن آنکه آژانس اطلاعات ایالات متحده (اوسیا) نیز برای پیام گیران خارجی پیام می دهد. صدای آمریکا، بازوی رادیویی اوسیا، برای پیام گیر خارجی، با وسعتی ناشناخته پیام می فرستد.[ 22 ] امواج الکترونیکی با تصاعدی شبیه تصاعد هندسی در حال افزایش است. شرکت های الکترونیکی بزرگی مثل سی.بی.اس و ان.بی.سی و ای.بی.سی به طور سرسام آوری بخش های مختلف جهان را تحت پوشش اطلاعات و پیام رسانی خود دارد. الگوهایی که این امواج برای جوامع مختلف به ویژه جوامع اسلامی ترسیم می‌کنند، می‌تواند زوال آنها را به آسانی ممکن کند. "خطاها و شکست ها در کشاورزی و صنعت، حتی اگر فاجعه آمیز باشند، باز جبران پذیرند. الگوهای فرهنگی، وقتی مستقر شدند، به شکل پایان ناپذیری پایدار می مانند."[ 23 ]هربرت شیلر به عنوان اندیشمند منتقد جامعه آمریکا صریحا اعلام می دارد که همانندسازی فرهنگی در ایالات متحده سال ها است که به اجرا در آمده و اینک سراسر جهان را تهدید می کند.[ 24 ]تهاجم رسانه ای به دو بخش خارجی و داخلی تقسیم می شود، هرچند منشاء تهاجم از داخل همان مراکز قدرت جهانی هستند. چاپ و توزیع انواع مطبوعات انحرافی در زمینه داستان پردازی ضداخلاقی، تولید و توزیع نوارها و دیسکت ها و سی دی های مبتذل و ضداخلاقی که از مجاری خاصی در دسترس جوانان قرار می گیرد، یکی از ریشه های مهم بزهکاری و آزار خیابانی است. حتی فیلم هایی که از تلویزیون پخش می شود و بسیاری از آنها سوژه های جنسی را در قالبی غیرمطلوب به نمایش می گذارند، در فرهنگ سازی مسایل جنسی موثرند، در حالی که بسیاری از جوانان به جهت مشکلات شغلی، تحصیلی و بالارفتن سن ازدواج، قادر به تشکیل خانواده نمی باشند. آرایش و عملکرد سازمان‌ها و نهادهای فرهنگیهمان‌طور که تهاجم فرهنگی، برنامه‌ای کلان و پیچیده و با مدیریتی پویا است، مقابله نیز باید متناسب و متناظر با آن باشد. لذا نخستین سنگر و پایگاه که مورد این تهاجم واقع می‌شود، سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی و غیر فرهنگی است. اگر تهاجم کارساز شود، فقط به توانایی مهاجم مربوط نمی‌شود، بلکه عدم توانایی تهاجم شده را در مقابله نشان می‌دهد. بدون تردید وجود مزاحمت‌های خیابانی و سایر بزهکاری‌ها و مصادیق خشونت علیه زنان نشان می‌دهد که تهاجم صورت گرفته و کارساز بوده که این وضعیت می‌تواند حاکی از ضعف کارکردی نهادها و دستگاههای فرهنگی در زمینه مسایل فرهنگی باشد. خرده فرهنگ های معارض"در این زمان، خرده فرهنگ های معارض به عنوان عکس العملی در برابر فرهنگ مسلط جامعه، به صورت پدیده ای اجتماعی مطرح شده است. خرده فرهنگ هایی که سنت گریزی، احساس تنهایی، بیگانگی اجتماعی و کاهش گرایش های مذهبی و اخلاقی از ویژگی های آن است و مظاهر این خرده فرهنگ ها به صورت رفتارهای انحرافی نظیر رابطه نامشروع دختر و پسر، پارتی های شبانه، بدلباسی، بی حجابی و. در سطح جامعه نمایان است."[ 25 ]زنان و دختران خیابانی با آرایش ها و پوشش های نامناسب و متنوع، زمینه تحریک احساسات و بروز بزهکاری را فراهم می کنند و مت سفانه سبک و شیوه زندگی آنان از سوی برخی از دختران در مل عام و مجامع عمومی تقلید شده و زمینه ساز آزارهای خیابانی گردیده است. گروه های مرجع و عملکرد نخبگانچگونگی عملکرد اخلاقی و پایبندی نوجوانان و جوانان به ارزش های مذهبی تحت ت ثیر تعلقی است که آنها به گروه مرجع خود دارند. هرگاه گروه مرجع، ارزش های دنیاگرایانه و لذت طلبانه را دنبال کنند، به تبع آنها، افراد هم علیرغم گرایش مثبت به ارزش های مذهبی، در عمل رفتارهایی مغایر با ارزش ها را انجام می دهند.میزان تعهد و پایبندی نخبگان به ارزش های دینی و پرهیز آنها از هر نوع کجروی، در گرایش و پایبندی جوانان و نوجوانان به این ارزش ها ت ثیر مثبت و مستقیمی دارد. اگر گرایش ها و ارزش های مدیران، نخبگان و حاکمان، تغییر کند، گرایش های اجتماعی را به دنبال خود می کشاند. به تعبیر امیرالمومنین علی (ع): "اذا تغیرت نیه السلطان تغیر الزمان"،[ 26 ] "هرگاه نیت سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون می شود." مطابق روایت فوق، نخبگان حاکم در سطوح مختلف فرهنگی و مدیریتی به جهت مباشرت و معاشرت با امور مردم، هر تصمیم آنها، در فرهنگ سازی جامعه اثرگذار است. گریز و دلزدگی از ارزش های دینی، گاه مستند به دوگانگی نخبگان حاکم در گفتار و رفتارشان است. نابرابری طبقاتیوجود تبعیض، عدم توزیع عادلانه منزلت اجتماعی و ثروت، برخی را در فقر و تنگدستی و عده‌ای را در ثروت‌های بادآورده فرو برده است. این وضعیت، امید جوانان را در دستیابی به جایگاه مناسب و شایسته، ت مین و تشکیل زندگی مناسب سلب می‌کند. در چنین شرایطی، افراد به انگیزه‌های متفاوت هنجارها و قواعد اجتماعی را زیر پا می‌گذارند که می‌تواند منجر به بروز انواع انحرافات نظیر مزاحمت خیابانی شود. نقش دوستان و همسالانیکی از نیازهای نوجوانان و جوانان، وابستگی و تعلق به دیگران است. این نیاز در فرآیند اشباع، فرد را به همانندسازی سوق می‌دهد. بخشی از این نیاز، توسط گروه دوستان و همسالان ت مین می گردد، بدین نحو که آنها از یکسو تحت ت ثیر غریزه جنسی و از سوی دیگر تجربه آزار خیابانی، دوست خود را در یک فضای پرهیجان، جذاب و شاد به سوی بزهکارهای جنسی از جمله مزاحمت‌های خیابانی می کشانند. تصاویر نادرست از آزار خیابانیبرخی نوجوانان و جوانان مزاحم، این عمل را نوعی تسلط و قدرت مردانه می دانند و آن را از خصوصیات دوره جوانی می شمارند و گاه این عمل را صرفا نوعی تفنن و تفریح قابل دسترس تلقی می کنند. آنها این تصاویر نادرست را برای توجیه رفتار خود که در واقع از انگیزه های دیگری برانگیخته شده است، بکار می برند. کتمان مزاحمت هایکی از زمینه های ایجاد و تشدید آزارهای خیابانی، کتمان مزاحمت ها از ناحیه فرد بزه‌دیده است. گاه برخی زنان که در خیابان، پارک، محیط آموزشی و مجامع عمومی دیگر مورد تعرض و آزار قرار می‌گیرند، به دلیل برخی مسایل فرهنگی، از جمله ترس از آبرو و حیثیت خود، آن را کتمان کرده و به اطلاع خانواده و مراجع قضایی نمی رسانند. این پدیده، جسارت مزاحمین را در تکرار آزار به دنبال دارد.یکی از زمینه های کتمان مزاحمت، این نگرش عرفی است که تمام زنان آزار دیده زمینه سودجویی مزاحمان را فراهم می کنند و کوتاهی ها و تقصیرها متوجه آنها است. به نظر می رسد این پیش فرض فرهنگی مت ثر از پیشینه فرهنگی و سنتی است. زیرا در زمان گذشته مزاحمت ها متوجه کسانی بود که خود زمینه بزهکاری را ایجاد می کردند، اما امروزه مس له تغییر کرده است. خطر مزاحمت، به بانوان با حجاب جامعه هم سرایت کرده است. بی تفاوتی در مقابل بروز آزارهای خیابانیبی تفاوتی در مقابل آزار و اذیت‌های خیابانی و عدم نقش نظارتی و فشار اجتماعی علیه بزهکاران، یکی از زمینه های تشدید این معضل است.کاهش نظارت اجتماعی می تواند علل مختلفی داشته باشد به طور نمونه ممکن است، فردی که می‌خواهد تذکر اخلاقی بدهد احتمال دهد از سوی افراد مزاحم مورد فحاشی، ضرب و شتم، تهدید و درگیری فیزیکی قرار گیرد. از سوی دیگر ممکن است مجبور شوند که در مراجع قضایی پاسخگو باشند.برای رفع بی تفاوتی ها، باید در فرهنگ عمومی وجوب شرعی نهی از منکر و اهمیت و فواید آن و نیز آسیب های ترک آن به شکل های مختلف بازگو شود. از سوی دیگر نوع برخورد مراجع قضایی در مقابل بزهکارانی که علیه مردم مدافع موضع می گیرند و نیز در برابر کسانی که نهی از منکر کرده اند، بسیار مهم است. از جهت سوم، باید احساسات و عواطف اجتماعی را حول محور الزامات انسانی و ایمانی گرم نگه داشت، زیرا روابط گرم و احساس تعلق به یکدیگر پایه نظم اجتماعی است، به گونه ای که کم و کیف نظم و اخلاق اجتماعی در گرو روابط عاطفی است، لذا هرچه روابط با یکدیگر به سردی گراید، به همان نسبت اعتماد اجتماعی و نظم و تعهد اجتماعی تضعیف می شود.[ 27 ]راهکارهای مقابله با آزار خیابانی بسیج عمومی و احیای غیرت اسلامیوقتی نیروی انتظامی به جهت کثرت و شیوع مزاحمت ها نتواند به طور کامل پاسخگو باشد، بسیج عمومی می تواند فرهنگ موجود را تحت ت ثیر قرار دهد. نقطه شروع این بسیج همگانی، زنده کردن غیرت و حمیت اسلامی است که ریشه ای عمیق در تاریخ و فرهنگ مسلمانان دارد و می تواند بی تفاوتی ها را کاهش دهد. امر به معروف و نهی از منکر"ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر"،[ 28 ] "باید برخی از شما (مردم را) به خیر و صلاح دعوت کنند." علم و آگاهی به "خیر"، از دعوت به خیر متفاوت است. علم و آگاهی، یک بار اتفاق می افتد، اما تعبیر "یدعون الی الخیر" نشانه استمرار فرهنگ سازی خیرات و نیکی ها در جامعه است. به تعبیر علامه طباطبایی(ره)، اگر آگاهی نسبت به خیر و معروف تکرار نشود (معروف عمل نگردد)، استمرار نخواهد یافت، لذا جامعه شایسته، باید سرمایه علم مفید و عمل صالح را حفظ کند.[ 29 ]در ادامه این آیه می فرماید: "و ی مرون بالمعروف و ینهون عن المنکر". بعد از مرحله دعوت به خیر و تغییر فرهنگ عمومی باید به وسیله امر به معروف و نهی از منکر به تعمیق و محافظت از فرهنگ اقدام نمود. احیای امر به معروف و نهی از منکر باعث به حاشیه راندن اشرار و بزهکاران می شود و ترک این اصل، اشرار را بر امور مومنین مسلط می‌کند.[ 30 ] کارآمدی سیستم قضاییعلاوه بر قوانین مربوط به حدود و دیات که درصدد ایجاد نظم و کنترل اجتماعی است، در بخش تعزیرات هم قانون گذار در ماده 619 قوانین مجازات اسلامی، مجازات مربوط به مزاحمت خیابانی را تا 74 ضربه شلاق و دو تا شش ماه حبس تعزیری تعیین کرده است.در برخی موارد هنگام برخورد مردم با مزاحمین خیابانی حرکات ناشایست و گستاخانه نظیر بکارگیری الفاظ رکیک، زشت، درگیری فیزیکی ایجاد می شود که ضروری است زمینه نهی از منکر از سوی حکومت به طور قانونی فراهم شود تا دفاع از حریم جامعه به همراه حفاظت از حقوق شهروندان، سیستم قضایی را کارآمدتر کند.محروم کردن فرد مزاحم از حقوق اجتماعی، به تناسب نوع مزاحمت های خیابانی توسط وی، می تواند ضمن اجرای مجازات، در پیشگیری از وقوع موارد مشابه در جامعه موثر باشد. همسو نمودن ساختارهای اجتماعی با ارزش‌ها و متمرکز نمودن مراکزمبارزه با منکراتپراکندگی مجموعه عوامل و مراکز موثر فرهنگی و اجتماعی که گاه مستقل عمل می‌کنند، مسیر برخورد با منکرات اجتماعی را از ابعاد مختلف مخدوش می‌کند و وحدت رویه در زمینه سیاستگذاری‌ها و شیوه‌های مقابله را سلب می‌کند. اختلافات نظری یا سلیقه‌ای یک بخش با بخش دیگر نیز می‌تواند روند کلی سیستم را کند می‌کند و نظارت و پرسشگری مسیولانه بخش‌های مختلف را از بین ببرد. بنابراین ضروری است تا در زمینه منکرات اجتماعی (پیشگیری، مقابله و درمان) سیستم منظمی بوجود آید. فرهنگسازی رسانه ایبه اعتقاد صاحبنظران ارتباطات، مطبوعات و تلویزیون در ایجاد و حفظ عفت عمومی و احیای روحیه دفاع از ارزش ها و مقابله با بزهکاران، نقش موثری دارند.لزوم تغییر نگرش به سوی آنچه که بایسته است، مهمترین رسالت رسانه ای است. ضروری است برای تغییر نگرش ها در مس له آزار خیابانی با استفاده از رسانه‌های جمعی به موارد ذیل توجه نمود:مخاطبان رسانه می‌تواند شامل عموم مردم، افراد بزه دیده و مزاحمین باشد. در هر صورت به اقتضای مخاطب، شیوه تغییر نگرش متفاوت است. برای تغییر نگرش افراد مزاحم و بزهکار، باید ماهیت زشت عمل و پیامدهای مختلف خانوادگی، هویتی و دینی در قالب هنر ارایه شود. در مورد زنان بزه دیده باید اطلاعاتی درباره خطرات رفتارهای انفعالی و پذیرش مزاحمت، پیامدهای عدم اطلاع به خانواده و مراکز قانونی و شیوه های نجات ارایه شود. تغییر نگرش مردم باید درباره قباحت این رفتار، وظیفه عمومی جامعه در حراست محیط از آلودگی های اخلاقی و ضرورت فریضه امر به معروف و نهی از منکر باشد.نگرش مردم در مورد دختری که امداد می جوید، باید تغییر کند و او را باید زن مسلمان بی پناهی بدانند که از مردم استمداد می جوید.کتمان مزاحمت ها از سوی بانوان باید در دستور کار قرار گیرد و از آن به عنوان زمینه های تشدید آزارها یاد شود. این موضوع آموزش داده شود که گزارش مزاحمت به خانواده یا مراجع قانونی عیب نیست، بلکه رفع عیب است. نظارت خانواده بر رفتار فرزنداننظارت خانواده بر رفتار جوانان و کنترل مشفقانه آنها می تواند مسیر درست زندگی را به جوانان نشان دهد. ابراز مهر و عطوفت و پرکردن فضای خالی تعلقات جوانان به وسیله مهرورزی و شخصیت دادن به فرزندان، کنترل گرایش های جنسی دختر و پسر و آموزش آداب و سنن در رفتار با جنس مخالف، می تواند پیشگیری خوبی را به عمل آورد. خویشتنداری نخبگانعملکرد نخبگان در تولید، نشر و تعمیق فرهنگ، رابطه مستقیمی با گرایش اجتماعی جوانان به سوی ارزش ها دارد. افزایش رغبت نخبگان به ثروت، منزلت و رقابت در کسب امتیازات مادی، برای آن دسته از جوانانی که از مزایای تحصیل، تخصص و تعهد بهره ای ندارند، ارمغانی جز شهوترانی و بزهکاری نخواهد داشت. به ویژه آنکه گرایش های مادی نخبگان به وسیله ایدیولوژی خاصی توجیه و پشتیبانی می شود. بنابراین، نخبگان باید خود را هرچه بیشتر با سطوح متوسط جامعه همخوان کنند. رعایت هنجارهای اجتماعیبسیاری از آزارهای خیابانی، با نقش فرد مورد تهاجم، قابل دفع است. کسانی که با ترس و انفعال، با مس له برخورد کرده اند، بیشتر مورد آزار قرار گرفته اند. لذا باید برخی از راهکارها در سطح فردی مورد توجه قرار گیرد: پرهیز از دوستی با افراد ناشناس و عدم مجالست با افراد و خانواده های بی بندوبار رعایت احتیاط در استفاده از وسایل نقلیه، (در فرض مشکوک بودن در حد امکان از سوار شدن پرهیز شود) رعایت حجاب و متانت در گفتار و رفتار برای جلوگیری از سودجویی جنسی اطلاع خانواده و مراکز قضایی در صورت بروز آزارهای جنسی دفاع فردی در مقابل مزاحمان و تسلیم نشدن در برابر اصرار آنها هر قدر روح ترس و تسلیم در برابر آزارهای خیابانی بیشتر حاکم شود، طمع افراد شرور در اقدام وقیحانه آنها بیشتر می شود.
فرهنگ‌های خوب کرونایی که باید حفظ شوند! فرهنگ‌های خوب کرونایی‌سوپرمارکت محله ما یک دستکاه کارتخوان داره که خیلی بهش وابسته‌س و اجازه نمیده کسی بهش دست بزنه و اون پشت قایمش می‌کرد. هروقت کسی ازش خرید می‌کرد، کارتش رو می‌گرفت و رمزش رو با صدای بلند می‌پرسید و خودش وارد می‌کرد و احتمالا هیچوقت به جمله "الزاما توسط مشتری" روی صفحه ورود رمز دقت نکرده بود.من هم طبق عادت هردفعه سر اینکه ملت خودشون باید رمز کارت رو وارد کنن بحث داشتم.روزهای اول داغ شدن اخبار کرونا رفته بودم ازش خرید کنم. دیدم از ترس کرونا و اینکه دستش به کارت ملت نخوره، کارتخوان رو، رو به مشتری گذاشته که هرکس خودش کارت بکشه و رمزش رو وارد کنه.‌یکبار هم برای انجام کاری با تاکسی آنلاین به مرکز شهر رفتم. راننده که دستکش دستش بود، برای اینکه از طریق جابجایی اسکناس کرونا نگیره، نوشته بود لطفا کرایه خود را بصورت آنلاین پرداخت کنید. در حالی که قبلا خیلی پیش می‌اومد بین راننده و مسافر سر اینکه راننده طلب پول نقد می‌کرد بحث پیش می‌اومد و حتی فیلم زد و خورد اون‌ها منتشر می‌شد.کرونا با همه ترس و وحشتی که با خودش آورد، برخی فرهنگ‌های خوب رو هم به همراه خودش داشت که لازمه بعد از رفع این بحران در دوران پساکرونا هم این فرهنگ‌های خوب کرونایی رو حفظ کنیم. کرونا باعث شد: - سوپرمارکن متوجه بشه اگر مردم خودشون رمز کارتشون رو وارد کنن، دستگاه پوز رو قورت نمی‌دن و چیزی ازش کم نمیشه و میشه با این حق احترام گذاشت. - راننده‌های تاکسی‌های آنلاین یاد گرفتند در حد یک یا دو باک بنزین مدیریت هزینه کنند و با این بهانه که برای بنزین به پول نقد نیاز دارند، اعصاب خودشون و مشتری رو خورد نکنند. - خیلی از مردم و کسب‌وکارها یاد گرفتند برای خریدهای خرد خودشون مثل خرید از نانوایی و پرداخت پول تاکسی و . بجای پول نقد، از اپلیکیشن‌های کیف پول استفاده کنند. - خیلی از افراد و شرکت‌ها با فرهنگ برگزاری جلسات آنلاین آشنا شدند و نیازی نمی‌بینند بابت هر کار کوچکی با شرکت‌های همکار و . یک جلسه حضوری برگزار کنند و با این روش در وقت و انرژی طرفین صرفه‌جویی می‌شود. - فرهنگ خرید آنلاین در خیلی از افراد تقویت شد و این روزها حتی جزیی‌ترین کالاهای مورد نیاز خودشون رو از طریق فروشگاه‌ها و سوپرمارکت‌های آنلاین خرید می‌کنند.‌امیدوارم در فردای پساکرونا، این فرهنگ‌های خوب کرونایی رو حفظ کنیم .‌علاوه بر موار فوق، اگر روبوسی‌های اضافه هم مثل همین دوران حذف شوند و مختص افراد نزیک باقی بمونه، من به شخصه خیلی استقبال می‌کنم ?بعضا پیش اومده طرف در جلسات کاری هم طبق عادت روبوسی می‌کنه.مشاهده این نوشته در اینستاگرام
اندیشه‌های سیاسی آنتینیو گرامشی گرامشی متولد 1891 نظریه پرداز مارکسیست و از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیاست. از تیوریسنن‌ها و مبارزان ضد سرمایه داری است که اصطلاح هزمونی را پیشش کشید . در کودکی به خاطر گوزپشت بودن انزوا داشت. وی با یک دختر روسی ازدواج کرد. گرامشی به دلیل فعالیتهای انقلابی به مسبب حزب فاشیست و موسیلینی از سال 1926 تا 1937 زندانی شده بود که چند روز بعد از ازادی درگذشت.گرامشی از متفکرانی چون هگل، مارکس، انگلس، لنین ، لوکزامبورک و تروتسکی متاثر است. دیدگاه وی به دیدگاه تضاد نزدیکتر است و تصویری که از جامعه ارایه میدهد به صورت یک کل دارای زیر بناست ، به روبنا اصالت و اهمیت بیشتری میدهد.در نگاه گرامشی مهمترین عامل حرکت و انقلاب عوامل ذهنی و فلسفی است و انسان _ به تاثیر از کروچه _ تنها بازیگر اصلی تاریخ به شمار میرود، فکر او برانگیزنده عمل اوسست .وی معتقد به دمیدن خون تازه در مارکسیسم است .گرامشی "هژمونی " را در سه سطح بکار میبرد: در سطح اول هزمونی را به عنوان رهنمود دهندگی طبقه کارگر به متحدانش معرفی کرد.در سطح دوم برتری یک گروه اجتماعی دو شکل به خود میگیرد، سلطه و رهنموددهندگی فکری و اخلاقی، هنگامی که طبقه حاکم بیشتر با استفاده از زور طبقات دیگر را تحت انقیاد درآورد حالت سلطه است . اگر طبقه حاکم برتری خود را به صورت رهنموددهندگی فکری و اخلاقی و . اعمال کند هژمونی برقرار است، درواقع واژه سلطه در مقابل واژه هژمونی قرار میگیرد.بااین سخن در اندیشه گرامشی " جامعه مدنی " مسیوول تولید هژمونی است و دولت مجاز به کاربرد قهر است. هژمونی به صورت فرهنگ و ایدیولوژی با استفاده از موسسات جامعه مدنی ( مثل آموزش و پرورش، خانواده، کلیسا، رسانه‌های گروهی و .) وظیفه اصلی و اساسی مبارزان، مبارزه با دولتی مسلح نیست بلکه آگاه ساختن " ایدیولوژیکی " جامعه جهت رهایی از تسلیم به انواع رازپردازیهای سرمایه داری است.در سطح سوم هژمونی میان دولت و جامعه مدنی توضیع شده ترکیبی از زور و اجماع. هژمونی دوگونه است هژمونی سیاسی: قوای سه گانه دولت لیبرال. هژمونی مدنی: کلیساها، احزاب، اتحادیه‌ها، خانواده، مدارس و .گرامشی به همراه دیگر مارکسیستهای هگلی ( لوکاچ ، کرش ) مارکسیسم ارتدوکس را با چنان مهارتی بازسازی کرد که جایی برای نفوذ اندیشه و تاثیر نیرومند اراده انسان در آن پدید آمد، وی که به مارکسیست لنینی به خاطر عامیانه بوودنش انتقاد داشت نقش برجسته‌ای به اندیشه‌های فرهنگی و روشنفکری بخشید. وی بر آگاهی و اختیار انسان توجه نشان داد و مارکسیسم ماتریالیستی را مورد انتقاد قرار داد و در عوض از فلسفه پراکسیس دفاع کرد. وی درباره زیر بنا و روبنا غیر از آنچه مارکسیستها ابراز میکردند ارایه داد.گرامشی جبر اقتصادی و ایده قوانین تاریخ را رد کرد و گفت انقلاب امری محتوم و گریز ناپذیر نیست صرفا براثر تضاد نیروها و روابط تولید بوجودآید بلکه زمینه آن را باید از طریق گسترش آگاهی طبقات ستمدیده مهیا کرد.اعتقاد به جبر اقتصادی و محتوم بودگی انقلاب شبیه تقدیر ازلی است. اقتصاد نمیتواند به شکلی ساده و روشن سرنوشت سایر ابعاد جامعه را تعیین کند.گرامشی با طرح نظریه هژمونی ، حقیقت انقلاب را رد میکند یعنی زمانیکه هژمونی حاکم است طبقاتستمدیده ستمگر بدون تضاد چشمگیری در کنار هم زندگی خواهند کرد و تاکید بر آگاهی قشر ستمدیده است. طبقه سرمایه دار یک دستگاه نرم افرازی تولید فکر و فرهنگ دارد، علاوه بر سلطه بر توده‌های تحت فرمان با تولید ایدیوولوژی برای خود نوعی استیلاء ایجاد میکند.با برجسته سازی نقش انسانها در تعیین سرنوشت خودشان وی از این رویکرد که میگفت ماتریالیسم تاریخی و ساختارهای اججتماعی اند که درواقع حوادث اجتماعی نقش مهمی ایفا میکنند فاصله گرفت، یهنی ایده هایی که برای مدتهای دراز درون مایه مارکسیسم ارتدوکسی و لنینی بود.از گرامشی به عنوان یک نیومارکسیسم یاد میکنند، وی در اصول اساسی مارکسیسم ارتدوکسی من جمله این عقیده که میکوید فعل و انفعالات صرف اقتصادی و روابط تولیدی موتور محرکه جوامع و راه قطعی پرولتاریا برای دست یابی به قدرت و وقوع یک انقلاب جهانی است را به چالش میطلبد، به اعتقاد او اگر چنین میبود انقلاب پرولتاریا میبایست در جوامعی اتفاق میافتاد که از لحاظ تولیدیپیشرفته‌تر بوده و وارد مرحلهسرمایه داری صنعتی شده بودند و نه جامعه روسیه که در آن زمان اقتصاد دهقانی و ارباب _ رعیتی بود .به جای آنکه محافظه کاران جامعه را از طریق ابزارهای سنتی سلطه و زور کنترل کنند طبقه اجتماعی نوظهور ( روشنفکر ) توده‌ها را جهت میدهد. تنها زمانی خواهیم توانست بر هژمونی حاکم فایق آییم که خود دانش را موضوع مطالعه قرار داده که این ماموریت بر عهده روشنفکران است که ممی بایست دانش موجود را به بوته نقد بکشند و توده‌ها را از فضای اقتدارآمیز و غیرانسانی موجود ولی پنهان باخبر سازند.گرامشی میگفت که توده‌ها برای تحقق یک انقلاب اجتماعی باید دست به عمل بزنند اما توده‌ها برای آنکه دست به عمل بزنندباید از موقعیتشان و ماهیت نظامی که در آن زندگی میکنند آگاهی داشته باشند . گرامشی هرچند که اهمیت عوامل ساختاری بویژه عامل اقتصادی، را تشخیص میداد اما باور نداشت که این عوامل توده‌ها را به به انقلاب وامیدارند. توده‌ها به یک ایدیولوژی انقلابی نیاز دارند و نمیتوانند سرخود عمل کنند.گرامشی بایک مفهوم نخبه گرایانه عمل میکرد که بنابرآن افکار را روشنفکران ایجاد میکنند بعد آنرا به تووده‌ها بسط میدهند و به ووسیله آنها این افکار را عملی میسازند. توده‌ها نمیتوانند به همت خودشان به خودآگاهی دست یابند، آنها به کمک نخبگان اجتماعی نیاز دارند. گرامشی نیز مانند لوکاچ بر افکار جمعی بیشتر تاکید دارد تا ساختارهای اجتماعی.از نظر گرامشی حضور روشنفکران در دستگاه قدرت نه تنها مانعی بر سر راه طبقه اجتماعی مسلط بشمار نمیرود بلکه تداوم سلطه آن طبقه را تضمین میکند. در اندیشه سیاسی گرامشی، جامعه مدنی به عنوان جزیی از روبنا( نه حوزه زیربنا طبق اندیشه مارکس) و مرکز تشکیل قدرت ایدیولوژیک یا هژمونی طبقه حاکم است. در اندیشه گرامشی جامعه مدنی خود جزیی از دولت تلقی میشود با این تفاوت که جامعه مدننی حوزه اجماع و ترغیب و مشروعیت و کارآموزشی است درحالی که حوزه دولت حوزه زور و اجبار و سلطه است.مفهوم کلیدی نظریه سیاسی آنتونیوگرامشی هژمونی یا سلطه همه جانبه سیاسی است. جامعه مدنی شامل مجموعه ارگانهایی است که این ارگانها با سلطه‌ای که گروه مسلط بر تمامی جامعه اعمال میکنند رابطه مستقیم دارد.جامعه مدنی بستر اخلاقی دولت را تشکیل میدهد و هدف آن حفظ ، دفاع، توسعه جبهه نظری و ایدیولوژیک طبقه مسلط است. سازمانهای مختلف آموزشی، مذهبی، رسانه‌ای و .وظیفه نشر ایدیولوژی را بر عهده دارند. تضمین کار ویژه سلطه از طریق نشر ایدیولوژی مسلط ، کار روشنفکران ( منظور گرامشی طبقه وسیع روحانیان، فعالانی حزبی، سازمانها و .) است.گرامشی صحنه اساسی مبارزه سیاسی را جامعه مدنی میداند. از نظر گرامشی دولت قسمت نمادین سلطه سیاسی است که پشت سر آن قلاع حصین ایدیولوژی و روشنفکری قرار دارد. فرو ریختن این قلاع از سرنگونی خود دولت مهمتر است ، در غیر این صورت احراز سلطه ظاهری خواهد بود و جز با دیکتاتوری دوام نمی‌آورد.به بحث گرامشی دولت نمایان‌ترین بخش سلطه است اما مهمترین بخش آن نیست، مهمترین و پایان‌ترین بخش سلطه، سلطه بر جامعه مدنی است و سلطه بر جامعه مدنی میسر نمی‌شود مگر با " کار فرهنگی " . لذا دو برداشت وجود دارد یکی استقلال نسبی دولت در درون نظام سلطه و دیگری اولویت مسایل فرهنگی نسبت به شیوه تولید ( زیر بنا).منابع : نظریه‌های جامعه شناسی در دوران معاصر ، جرج ریترزاندیشه‌های سیاسی حسین بشریه جلد 2 برگزیده‌ای از سایتهای سیاسی
فرهنگ کتابخوانی و جای خالی آن در زندگی امروزه اصولا خود کتاب که پیرامون دست نوشته‌ها و تجربیات و افکار عمیق انسان‌ها در خصوص موضوعات گوناگون زندگی بشر به نگارش درآمده است از بالاترین رتبه‌ی فرهنگی و درک شیونات نویسنده‌ی آن اثر از زندگی می‌باشد که گاهی اوقات،ماه‌ها و سال‌ها از لحظات ناب و دست نیافتنی عمرشان را در این مصروف نموده‌اند. کتاب مقبولترین و نزدیک‌ترین چیز به طبع آدمیان است که نه فراموش می‌شود و نه تغییر می‌کند. کتاب،همنشینی است که تو را خسته و ملول نمی‌کند،دوستی است که تو را فریب نمی‌دهد،رفیقی است که به تو آزار نمی‌رساند و بلند نظر و جوانمردی است که تو را گرفتار،یکنواختی و روزمرگی زندگی نمی‌سازد،اگر هیچ یک از ما نمی‌توانیم همه چیز را بدانیم،اما همه‌ی ما می‌توانیم فردا بیشتر از امروز بدانیم. درست است که امروزه فضاهای مجازی،بخاطر تبلیغات،امکانات و ظاهر جذابشان محبوبیت بیشتری در بین مردم پیدا کرده‌اند اما هرگز نمی‌توانند جای کتاب را در زندگی آدمیان بگیرند،چرا که کتاب لذت بخش‌ترین طعم،واقعی زندگی است اما متاسفانه برخی بخاطر وابستگی به فضاهای مجازی و یا سرپوشی بر بی سوادی خویش،کتاب و کتابخوانی و جستجو در راه علم و فرهنگ را به زندان وجودشان انداخته‌اند . دوست من این را بدان،انسان خردمند همواره تشنه‌ی دانش است،در حالی که انسان بی خرد همیشه به دنبال غدای شکم است پس اگر واقعا کتابخوانی ،یک برگ از کتاب وجود خودت را بخوان!!روز کتاب و کتابخوانی بر عموم دانش آموختگان دانشگاه بین المللی امام رضا (ع) تبریک میگویم . نویسنده: سید رضا رضوی تباردانشجوی رشته مدیریت صنعتی دانشگاه بین المللی امام رضا (ع)#تو_هم_بخوان
مفهوم اجتماعی شدن یا جامعه پذیری در جامعه‌شناسی این مفهوم به فرایندی اطلاق می‌شود که به موجب آن افراد ویژگی‌هایی را که شایسته عضویت آن‌ها در جامعه است را کسب می‌کنند به‌عبارت دیگر جامعه‌پذیری نوعی فرایند کنش متقابل اجتماعی است که در خلال آن فرد هنجارها، ارزش‌ها و دیگر عناصر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در گروه یا محیط پیرامون خود را فرا گرفته، درونی کرده و آن را با شخصیت خود یگانه می‌سازد. (سلیمی و داوری، 1385 ) در مورد ماهیت این فرایند نیز، اختلافاتی وجود دارد.برخی آنرا نوعی فرایند یادگیری می‌دانند که از طریق آن افراد می‌آموزند که در شرایط معین چگونه باید رفتار کنند و هر نقشی یا منزلت اجتماعی چه توقعات و انتظاراتی با خود می‌آورد.گروهی هم جامعه‌پذیری را عبارت از آموزش می‌دانند که در ضمن آن هنجارها و ارزشهای جا افتاده از طریق دادن پاداش و کیفر برای انواع گوناگون رفتارها، آموزش داده می‌شوند .(مک کوایل، 1385 )اگرچه در فارسی مفاهیم جامعه‌پذیری و اجتماعی شدن معادل یکدیگر به‌کار می‌روند لکن از نظر هربرت بلومر اجتماعی شدن به‌معنی ذوب شدن و یکی شدن و جا افتادن در جامعه کلان است و تنها بعد از جامعه‌پذیری است که فرایند اجتماعی شدن می‌تواند رخ دهد.(تنهایی، 1379 )اجتماعی شدن 2 - 2 - 2 تعریف اجتماعی شدن:از نظر لغوی به‌معنای انطباق با جامعه و آشناسازی با جامعه است. (حق‌شناس، 1387 ) یک فرایند مادام‌العمر جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، که طی آن هر فرد، هنجارها، ارزش‌ها و الگوهای رفتاری را که جامعه وی بر آنها ت کید دارد، بصورت جزیی از وجود خویش در می‌آورد. (بلیک و هارولدسن، 1378 ) جامعه‌پذیری فرایندی است که به دنبال آموزشهای عام (اعم از آموزش رسمی و غیر رسمی) به افراد بدست آمده و موجب حلول قوانین رفتاری هر جامعه و همه انتظارات فرهنگی آن، در کل شخصیت روانی افراد، با(توجه به مشارکت آنها در نظام آن اجتماع)، می‌گردد و این قوانین و انتظارات را بر شخصیت فرد حک می‌کند. (دفلور و دنیس، 1383 ) "ویلسون"[ 1 ] که جامعه‌پذیری را فرایند ورود به گروه انسانی یا در آمدن به حلقه اسرار جامعه می‌داند، در این باره می‌گوید "جامعه‌پذیری فرایندی است، که شماری از معجزات کوچک در آن رخ می‌دهد حیوان انسان می‌شود، رفتار صرف، مبدل به شیوه برخورد خوب و بد می‌گردد، فرد به منزله یک واحد ارگانیک، بصورت یک شخص، شخصی آگاه از وجود خویشتن در می‌آید و از لحاظ اشارات پیچیده‌ای که بطور فزاینده از انتظارات دیگران خبر می‌دهد، قادر به کنترل برخوردهایش می‌شود" (بلیک و هارولدسن ص 89 ) مراد از اجتماعی شدن تقریبا" آن یادگیری است که با تصویب گروهی سروکار دارد .(ویلیام، 1376 ) از نظر فروید: اجتماعی شدن فرایندی است که برطبق آن کودک هنجارهای والدین را در خود نهادی می‌کند و یک فراخود بدست می‌آورد .(تنهایی، 1379 )منظور از اجتماعی شدن یا جامعه پذیری آن است که یک انسان از بدو تولدش چگونه با جامعه و فرهنگ( ارزشها و هنجارهای آن) انطباق می‌یابد .(رفیع پور، 1387 )فرایندی است که به انسان، راه‌های زندگی کردن در جامعه را می‌آموزد، شخصیت می‌دهد و ظرفیتهای او را در جهت انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه توسعه می‌بخشد .(کوین، 1387 )جامعه شناسان فرآیند اجتماعی شدن را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار می‌دهند:الف) دیدگاه فردی: از دیدگاه فردی، فرآیند اجتماعی شدن به معنای گسترش "من اجتماعی" است .از طریق آموزش، پیش بینی، ارزیابی و بسط تجربه آگاه در اختیار خویشتن .مید() و همچنین کولی C . H . cooley ) (صاحبنظرانی هستند که اجتماعی شدن را از این دیدگاه مورد بررسی قرار داده‌اند.." (ساروخانی، 1370 ) از نظر فردی، اجتماعی کردن استعدادهای بالقوه فرد را شکوفا می‌کند و امکانات رشد شخصیت و تبدیل فرد به شخصی اجتماعی را فراهم می‌آورد.(قنادان، 1375 )ب) دیدگاه اجتماعی: از این دید گاه، اجتماعی شدن فرآیند انتقال میراث فرهنگی و تداوم آن از این طریق است .جامعه باقی نمی‌ماند مگرآنکه بین اعضاء نوعی وفاق در شیوه‌های اصلی عمل و اندیشه به وجود آید و در خلال قرون تداوم یابد.(ساروخانی، 1370 )از نظر جامعه اجتماعی کردن فرآیندی است برای انتقال ویژگی‌های فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و فراهم آوردن امکان تعامل و استمرار فرهنگ و نیز تربیت افراد برای ایفای نقش‌ها و احراز پایگاه‌های مختلف اجتماعی.(قنادان، 1375 ) عناصر اساسی جامعه‌پذیری جامعه‌پذیری افراد مستلزم سه عنصر اساسی است:الف) کنش متقابل انسانی فرد تنها در جریان کنش متقابل با دیگر انسان‌ها الگو‌های‌رفتاری را یاد گرفته و درونی می‌کند.ب) زبان زبان به انسان‌ها اجازه می‌دهد که فرهنگ را بیافرینند، تجربه‌ها‌را انباشته کنند و شیوه‌های‌رفتاری‌شان را از نسلی به نسل دیگر انتقال دهندج) تجربه‌پذیری عاطفی درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای رایادگیری شیوه ابراز احساسات و روابط عواطفی عنصری لازم برای یادگیری و انتقال ارزش‌های‌فرهنگی است.(ستوده، 1376 ) 2 - 2 - 3 انواع اجتماعی شدن: 1 - رسمی: نهادهای آموزشی و ارتشی، نمونه هایی از عوامل رسمی و ساختارمند انتقال شیوه‌های عملکرد و اندیشیدن مقبول جامعه به فرد به شمار می‌آیند 2 - غیر رسمی: اجتماعی شدن می‌تواند از طریق روابط متقابل با همسالان و عضویت در گروه‌ها و باشگاه‌های غیررسمی نیزتحقق می‌پذیرد.(کوین، 1387 ) 2 - 2 - 4 مراحل اجتماعی شدن: - جامعه‌پذیری در دو مرحله کلی صورت می‌پذیرد:الف) جامعه‌پذیری نخستین Primary Socialization ): ) فرایندی است که میان فرد و گروهی که با وی در تماس نزدیک و صمیمی هستند و غالبا در سال‌های اولیه زندگی، رخ می‌دهد.عوامل اصلی این مرحله خانواده و گروه همسالان هستندب) جامعه‌پذیری ثانوی یا مجدد( Secondary Socialization ): این فرایند در وضعیت‌های رسمی‌تر روی می‌دهد ولی هیچ‌یک از این وضعیت‌ها شخصی نیست.در این مرحله عوامل جامعه‌پذیری بخشی از مسولیت‌های خانواده را به‌عهده می‌گیرند.عوامل اصلی در این مرحله مدرسه و رسانه‌های ارتباط جمعی هستند .(ستوده، 1376 ) - این فرایند که حاصل ارتباط است، عوامل مختلفی دارد که عبارتند از: پدر و مادر، سایر اعضای خانواده، دوستان، همکاران، مدرسه، کلیسا و رسانه‌های جمعی.این عوامل ارزشها و باورها و قراردادهای جامعه را از طریق ارتباط به فرد عرضه می‌کنند و با جامعه‌پذیر کردن فرد، او را به مشارکت فعال اجتماع تبدیل می‌کنند.(گیل، 1384 ) - عوامل جامعه‌پذیری گروه‌ها همان زمینه‌های اجتماعی می‌باشند که فرایندهای مهم جامعه‌پذیری در آن‌ها به وقوع می‌پیوندد.(گیدنز، 1386 )مهم‌ترین این عوامل عبارتند از: 1 - خانواده:فرایند اجتماعی شدن کودک از خانواده شروع می‌شود .خانواده برای کودک معرف همه دنیایی است که او را احاطه کرده است .بنابراین ارزشهایی که در جامعه مهم است بدلیل رعایت اعضای خانواده، کودک از آنها یاد گرفته و اجرا می‌کند .(کوین، 1387 ) در واقع فرزند آدم همانی می‌شود که خودش هست نه آنگونه که می‌خواهد .خانواده مسولیت جامعه‌پذیری کودکان را در سال‌های اولیه و حیاتی زندگی به‌عهده دارد.ارزش‌هایی که فرد می‌پذیرد و نقش‌های گوناگونی که از او انتظار می‌رود انجامشان دهد، نخست در چارچوب محیط خانواده آموخته می‌شود.(کوین، 1373 )نوزاد از بدو تولد نیاز به مادر دارد و مادر نیاز به رسیدگی به او( هر دو طالب و مطلوب یکدیگر) .مادر از شیر خوردن فرزند لذت می‌برد و همزمان تاثیر خود را بر رشد فکری و جسمی فرزند ایفا می‌کند .به مرور زمان، طرز غذا خوردن توالت رفتن، بازی کردن، صحبت کردن و .به همراه تشویق و تنبیهاتی به او یاد می‌دهد .(رفیع پور، 1387 )بعضی از خانواده‌ها برای اجتماعی کردن فرزندان خود آنها را وادار می‌کنند که از منابع اطلاعاتی بهره برداری کنند, دسته‌ای دیگر ازطریق آموزش کلامی وارد می‌شوند و عده‌ای دیگر بر لزوم کسب تجربه ت کید می‌کنند.(سیف، 1368 ) کوین[ 2 ] در تحقیقاتی درسال 1969 به این نتیجه رسید که در نحوه رفتار والدین و ارزش‌های اجتماعی که به وسیله آنان به کودکان آموزش داده می‌شود اختلافاتی وجود دارد که ناشی ازاختلافات طبقاتی است و در نتیجه تجربیاتی که افراد در حرفه‌های مختلف به دست می‌آورند, به وجود آمده است.آنگاه نتیجه می‌گیرد پدرانی که حرفه‌های مختلفی دارند دارای تجربیات مختلفی هستند و در نتیجه فرزندان آنها ارزش‌های اجتماعی مختلفی را تجربه می‌کنند.مشاغل خانواده, نه تنها در ارزش‌های اجتماعی و حتی در صلاحیت تحصیلی فرزندان موثر است بلکه در کارایی پدر در انجام وظایف حرفه‌ای خود در کسب موفقیت‌های اجتماعی فرزندان نیز ت ثیر بسزایی دارد.به طوری که هرقدر پدر دراجرای وظایف حرفه‌ای خود موفق‌تر باشد, ارزش‌های اجتماعی بیشتری را به فرزندان عرضه می‌کند.کهن معتقد است که کودکان به خاطر شرایط حرفه‌ای و تحصیلی پدران, یا با ادامه تحصیلات درجات عالی‌تری را احراز می‌کنند یا به زودی ترک تحصیل می‌کنند و وارد بازار کار می‌شوند.والدینی که از سطح تحصیلات پایین‌تری برخوردارند, در کمک رسانی به دروس فرزندان احساس ناتوانی می‌کنند و از وارد کردن فشار به فرزندان خود در راه کسب دانش و ادامه تحصیل می‌کاهند.فرزندان نیز درنتیجه عدم آموزش حرفه‌ای و یا ادامه ندادن تحصیلات در سطوح بالاتر, احتمالا به حرفه‌ای مشابه حرفه پدر خود بسنده می‌کنند.بنابراین ارزش‌های اجتماعی تربیت فرزند تحت ت ثیر دو عامل حرفه و معلومات والدین قرار دارد .(سیف، 1368 )بنابراین میزان دستمزد و امکانات مالی خانواده, سطح سواد و تحصیلات و آگاهی و به علاوه نوع رابطه والدین و به طور کلی پایگاه اقتصادی - اجتماعی خانواده در چگونگی تکوین و نوع شخصیت اجتماعی فرزندان ت ثیر غیر قابل انکاری دارد.(نقش خانواده درتکوین شخصیت اجتماعی دانش آموزان،پژوهش نامه فرهنگی، شماره 6 ) 2 - مدرسه:مدرسه عاملی است که به‌طور رسمی توسط جامعه موظف به اجتماعی کردن نوجوانان در زمینه مهارت‌ها و ارزش‌های خاصی گردیده است.(رابرتسون، 1377 )
روز نوشت‌های من/شماره 3 روز نوشت‌های من/شماره 31 اکثر ما ایرانی‌ها زندگی رو به روش غلطی که انتخاب کردیم ، میبازیماکثر ما ایرانی‌ها دروغگو هستیم اما دوست نداریم کسی بهمون دروغ بگهاگثر ما ایرانی‌ها غیبت میکنیم اما دوست نداریم کسی پشت سر ما حرف بدی بزنه 2 خانواده‌ی بد جامعه رو تباه میکنه و جامعه‌ی فاسد مسیولین حکومتی رو به دروغ و دزدی وادار میکنه 3 ما جامعه‌ای هستیم که توقع داریم دیگران به خاطر خواسته ما تغییر کنند اما ما حاضر نیستیم قدمی برای اصلاح خودمون برداریم
خشونت پلیس علیه سیاه پوستان این روزهایی که قرار است بروم سمت محله هارلم و آن دوردستهای شمالی پارک مرکزی شهر، بیش از اندکی استرس، هیجان است که ملزمم میکند قبل از تاریکی هوا به آنجا برسم. محله‌های رنگی، مردم در ظاهر شاد و البته فقیر، دورهمی‌های خیابانی، شلوغی جمعیت و سر و صدای بسیار در جامعه‌ی لاتین تبار‌ها و سیاه پوستان نیویورک.شاید به جر ت بشود این رنگ و نژاد و تفاوت هایش را به عنوان بزرگترین دغدغه تاریخی و اجتماعی آمریکا معرفی کرد. مساله‌ای که شهر را پر کرده از کنفرانسهای مشابه جهت دفاع از حقوق تیره پوستان.این یکی هم کنفرانسی در مورد خشونت پلیس علیه سیاه پوستان است. میزبان هم انجمنی است با همین نام "دفاع از حقوق سیاهان"، شعبه هارلم.سه سخنران دعوت کرده‌اند که هر سه استاد دانشگاهند و در عین حال نویسنده کتابی مرتبط با موضوع همایش. یکی سفید پوست، دیگری چینی و آن یکی هم سیاه پوست ولی همگی سعی کردند جوری سخن بگویند که به مذاق حاضران در سالن خوش بیاید. جمعیتی یکدست تیره پوست.وارد که شدم یک ساعتی از مراسم گذشته بود. راستش در مسیر، سری زده بودم به یک کلیسای درب و داغان و قدیمی باپتیستی. کلیسایی که در مدت کوتاه حضورم در آنجا مجبور شدم با تک تک عابدان حاضر در سالن، سلام کرده و خودم را معرفی کنم. گویا رسم غریب نوازی یا شاید هم نشانی بر پیوند برادری شان بود.برگردیم به کنفرانس. همگی از ابتدا تا انتها می‌نالیدند! آن وسطها کمی هم بحث انتخاباتی می‌شد و زیرآب کاندیداهای دموکرات را میزدند، از جو بایدن گرفته تا الیزابت وارن. گویی در همه جای دنیا می‌شود آتویی از دوران جوانی فرد نامزد پیدا کرد و در آینده و در زمان کاندیداتوری اش رو کرد. در یک جایی رنگ و بوی مذهبی و اخلاقی دارد و در یک جای دیگر مثل آمریکا، به سخنان نژادپرستانه و ضد قومی برمیگردد.یکسری آمار هم ارایه کردند مثل همین که در تصویر میبینید: آمریکا بیشترین تعداد زندانی را در جهان دارد و این آمار هم میتواند شاهدی باشد بر تبعیض نژادی در جامعه زندانیان این کشور. از هر صدهزار نفر در آمریکا، 2290 سیاه پوست، 947 لاتین تبار و 420 سفید پوست به طور میانگین در زندان به سر میبرند. رقمی که در همین کشور هم مرز شمالی آمریکا، یعنی کانادا، صرفا 118 نفر است و در ژاپن 51 نفر.جلسه ادامه پیدا میکند و میرسد به پرسش و پاسخ. راستش اولش دوست داشتم که سوالی بپرسم ولی جو انقدر ملتهب شد که کلا از بلند کردن سرم هم منصرف شدم، چه برسد به پرسیدن سوال.حرف کلی شان این بوده و هست و خواهد بود: شما تا زمانی که سیاه نباشید، ما را نمیفهمید، پس نسخه بی فایده برای ما نپیچید و اینکه این مشکل شماست که نمیتوانید بین ما و خودتان عدالت برقرار کنید و نه مشکل ما. میگویند شما که همه چیز را و حتی همجنس گرایی را در مدارس آموزش میدهید، خب احترام به ما را هم آموزش دهید.این طرفی‌ها هم میگویند که شما نژادتان، ذاتا خشن است. یک جورهایی میبردنش به سمت و سوی نظریه لومبرزو و خشونت نژادی. شاهد مثالشان هم از قبیل همین آمار و ارقام است که مثلا 88 درصد زندانیان، سیاه پوستند، پس سیاه پوستان خطرناکترند.سیاه پوستان هم در پاسخ میگویند که ما، تحت تبعیضیم و امکان پیشرفت برابر و تحصیل هم ردیف سفیدان نداریم در نتیجه فقیر میمانیم و جرم هم که از فقر می‌آید. بعد هم تاکید میکنند بر تبعیض پلیس علیه شان. پلیسی که اگر در یک شرایط مشابه، به یک سیاه پوست مظنون شود، بدون ترس، وی را دستگیر میکند و قاضی هم به راحتی زندانی اش میکند، ولی در مورد یک سفید پوست اینچنین نیست.سفیدان هم در جواب به آمار پنجاه درصدی پلیس‌های سیاه پوست در مناطقی که اکثریت سیاه پوستند اشاره میکنند و به میانگین حقوق 65000 دلاری پلیس سیاه پوست که هیچ تفاوتی با یک سفید پوست در همان درجه ندارد.انتهای صحبتشان هم این است که ایالات متحده در طول تاریخ صرفا خواسته که خود را به عنوان حامی عدالت "نشان دهد" و در عمل هیچ اتفاقی نه افتاده و نه خواهد افتاد.آمریکاست و یک دور باطل غیر قابل اجتناب.
مثل سیندرلا نباشیم داستان سیندرلا یک افسانه معروفه کمتر آدمی پیدا میشه که سرگذشت این دختر و شاهزاده سوار بر اسب رو نشنیده باشه محبوب‌ترین روایت رو شارل پرو نویسنده فرانسوی در سال 1697 از این افسانه داشته و کمپانی والت دیزنی هم سال 1950 این داستان رو به کارتونی مسحور کننده تبدیل کرد .دختری زیبا با هیکل تراشیده ، صورتی استخوانی ، لباس‌های پر زرق و برق و تمام چیزی که دختران آرزوی رسیدن به اون رو دارند .بررسی دو کتاب 1 - عقده سیندرلاکتاب عقده سیندلانویسنده این کتاب هدف خودش رو از نوشتن این کتاب تغییر باورهای غلط درباره خانم‌ها ،آگاهی دادن به جامعه و نیافتادن در دام تله هایی که ما رو به دامن زدن به این باورها میرسونه بیان کردهدر این کتاب بسیار سعی شده خصیصه هایی که به خانم‌ها اتلاق می‌شه رو بررسی کنن و بگن که هر انسانی فارغ از جنسیت میتونه این مشکلات رو داشته باشه و نباید به عنوان یک صفت به جنسیت خاصی نسبت داده بشه و بسیار بیان میکنه که هرکسی با سعی و تلاش مسیول ساختن خوشبختی و محقق کردن آرزوهای خودش است و اساسا انتظار برای شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید اشتباهی بیش نیست. 2 - کتاب زن در برابر زنکتاب زن در برابر زنزن در برابر زن از ظلم زن‌ها به خودشون و هم‌جنسانشون می‌گه. این کتاب از این حرف می‌زنه که مردسالاری تنها نتیجه‌ی ظلم مردان نیست و زنان هم نقش عمده‌ای در ظلمی که به هم‌جنسانشان می‌شود دارند. این کتاب هرچند حرف‌های تلخ و گزنده‌ای می‌زنه اما انسان رو به فکر کردن مجبور می‌کنه. واقعیتی که این کتاب بیان می‌کنه این هست که هنوز هم بسیاری از زنان هستند که زندگی زیر سایه‌ی مردان را ترجیح می‌دهند و از زنان مستقل بیزارند.نگاه جامعهزنان در کل دنیا برخی مشکلاتی عمومی و حقوقی یکسانی دارند اما زنان ایرانی قشری هستند که به پشتوانه چندصد سال مردسالاری و محدودیت‌ها در جامعه بسیار کمتر از مردان دیده شدند، تصاویر کلیشه‌ای یکسانی از اون‌ها در کتاب‌های درسی ،فیلم‌ها سریال‌ها، تبلیغات و . به تصویر کشیده میشه که این دید، نگاه جامعه رو شکل داده اما امروز از دریچه پر نفوذ شبکه‌های اجتماعی خودشون دست به کار شدن و داستان‌های خودشون رو روایت می‌کنند شبکه‌های اجتماعی فاصله‌ها رو کمتر کرده برای اولین بار بطور آزاد به زنان این فرصت داده شده تا بیشتر و به گونه‌ای متفاوت دیده بشن اما تغییرات همیشه زمانبر هست باز رگه هایی از طرز تفکر سنتی در نشون دادن سبک زندگی زنان دیده میشه وظایفی کلیشه‌ای و از پیش تعیین شده مثل: غذا پختن ، خانه داری ، بچه داری ، زیبایی و . دغدغه‌های کلیشه‌ای از این دست .مثلا هنوز کمتر دختری به متخصص شدن فکر می‌کنه در سایت‌های کاریابی، سازمان‌ها برخی مشاغل از پیش تعیین شده برای خانم‌ها در نظر گرفته می‌گیرند مثلا در کمتر سازمانی منشی آقا دیده میشه! یا کلا برای مشاغل تخصصی کمتر بدنبال نیرو خانم می‌گردندیک نمونه از سایت‌های کاریابی:کمتر دختری پیدا می‌شود که به پشتوانه و پشتکار خودش از صفر شروع کند و موفقیتش را صرف مدیون خودش باشه بی کمک پدری پولدار ، همسری ثروتمند و یا سواستفاده از زن بودنش و .چند وقت پیش در توییتر خانم هایی که در شرکت‌های بزرگ سیلیکون ولی مشغول بودند به حقوق پایین خودشون اعتراض داشتند و کمپینی با هشتگ # equalpay راه افتاد که برای شفافیت، تمام کارمندان شرکت حقوق خودشون رو میگفتند و خواستار حقوق دستمزد برابر برای مردان و زنان بودندریشه را باید در گذشته جست و جو کرد در تصور سنتی و کلیشه با دخترها از بچگی تا پیری همیشه بعنوان یک جنس تباه رفتار میشه - کسی که همیشه در همه زمینه‌ها (توانایی جسمی ، توانایی تصمیم گیری و .) ضعیفه و نیازمند کمک دیگریستکسی که حق انتخاب نداره کسی که آزاد نیست کسی که محکوم به انجام برخی کارها هست/ نیست اینطوری میشه که : کمتر دختری استقلال در سطوح مختلف رو تجربه می‌کنه کمتر دختری با اعتماد بنفس درست دیده میشه یا اعتماد بنفس دیده نمیشه یا کاذب هست همیشه چشم به ورود یک ناجی توی زندگیش داره که بیاد و با اومدنش اون رو نجات بده خیلی وقت‌ها هم ما در جامعه دچار مشکل زنان علیه زنان هستیم یعنی خود زنان بر علیه خودشان دست به توطیه میزنن مثلا نماینده زنان در بدنه دولت به نظر خودش لزومی به حضور زنان در استادیوم نمیبینه و تشخیصش این هست که زن باید به کارهای خانه بپردازه و ورزش رو از تلویزیون دنبال کنه که این مساله خودش گل به خودی بزرگی بحساب میاد بدنبال ناجی این افسانه که از کودکی به گوش دختر‌ها خوانده می‌شه و با تکرار هر روز و قضاوت بر مبنای زیبایی واژه زیبایی برای اون‌ها به مدل ذهنی تبدیل میشه انگار اون‌ها هیچ وظیفه‌ای جز زیبایی ندارند همیشه بهشون تذکر داده میشه تو دختری نباید این طور حرف بزنی تو دختری نباید اینطور رفتار کنی ، دخترها این کار رو نمی‌کنن و دختر باید تمییز باشه و هزاران باید و نباید دیگرولی برای پسرها این طور نیست اون‌ها زیبایی،آقایی و هزارباید و نباید براشون اجباری نداره انگار که از هفت دولت آزادندبه همین دلایل ساده ولی مهم دخترها اکثرا تا سنی آرزوی ای کاش من پسر بودم دارند چون هرنبایدی برای اونها در مقابل برای پسرها مجاز بحساب میاد و با قبول اینکه دکمه CTRL + Z برای تغییر جنسیت وجود نداره منتظر میشینن تا روزی شاهزاده سوار بر اسب بیاد و اون‌ها رو از شر تمام نبایدها نجات بده و به آرزوشون یعنی ملکه شدن برسونهحتی جایی از تجربیات فردی شنیدم ،یکی از دلایل ازدواجش این بود که بتونه تنهایی بره بیرون بره سفر و برای این کارهای ساده از کسی اجازه نخواد و قرار نباشه به کسی جواب پس بده که چرا بجای 4 : 00 ساعت 4 : 01 به خانه برگشته همین میل به سیندرلا بودن و بدنبال ناجی گشتن باعث میشه معیارها تغییر کنه دختران به دنبال ازدواج‌های کم ریسک باشن و میل به شروع از صفر و ساختن کاهش پیدا کنه مثلا معیار ازدواج بجای علاقه و عشق به سمت مسایل اقتصادی و میل بی اندازه به صفرهای حساب بانکی میره تا علاوه بر آزادی ریسک کمتر و امنیت بیشتر باشه نمونه‌ای واقعی از توییتر کلیشه‌ها و باورهاهمین رفتارهای غلط برخی کلیشه‌های غلط اجتماعی را هم بوجود می‌آورد مثلا :خانم‌ها اکثرا روی اسقلال مالی خودشون حساب نمیکنن همیشه به صورت پیش فرض تصورات بر این هست که وقتی دونفر باهم بیرون میرن آقا باید حساب کنه و حتی لحظه‌ای به فکر خانم نمیرسه که چرا باید آقا حساب کنه ؟ من هم کار می‌کنم حقوق میگیرم و من هم میتونم گزینه‌ای برای پرداخت کردن صورت حساب باشم یا اکثرا فکر می‌کنند حقوق خانم برای خودش هست و باید برای خودش نگه داره ولی حقوق آقا برای هردو اونهاست - تا حالا توجه کردید مثلا توی یک رقابت چند نفره اگر تعدادی آقا و خانم در اون رقابت باشن چرا ذهنیت اکثر بیننده‌ها طرفدار این هستند که کاش خانم‌ها برنده بشن ؟ - همیشه فرض بر اینه که تمام خانم‌ها از موش و سوسک و . میترسن - به پسرهای کوچیک میگن این دختره تو باید ازش حمایت کنی گناه داره نمی‌فهمه تو پسری، قوی ای - خانم‌ها برای اینکه اثبات کنن راننده خوبی هستن باید تلاش کنن انگار همه پسرها راننده به دنیا می‌آیند و همه دخترها نه - وقتی در سازمانی بحث ارتقا شغلی پیش میاد همیشه آقایون تلاش بیشتری برای پیشرفت و رسیدن به جایگاه‌های بالا می‌کنند و خانم از قبل خودش رو شکست خورده و نالایق برای اون جایگاه فرض میکنه و فکر میکنه من؟ محاله ، غیرممکنه - کمتر بیش میاد از یه آقایی سراغ فردی متخصص در زمینه‌ای رو بگیری و یک خانم رو بهت معرفی کنه مثلا در یک جایگاه شغلی یکسان بین یک خانم و یک آقا حتی سعی نمیشه به اون خانم کمک شه تا اعتماد بنفس و توانایی لازم رو برای متخصص شدن بدست بیاره - از هیچ فرصتی برای ابزار قرار دادن زنان دریغ نمیشه : تیزرهای تبلیغات همیشه جنسیت زده ، قرار دادن خانم‌ها در ویترین‌های نمایشگاهی برای جذب مراجعه کننده ، سو استفاده از زنان به عناوین مختلف در محیط‌های کاری از استخدام اون‌ها صرفا برای اختصاص پایین‌ترین میزان دست مزد به اون‌ها تا .وقتی غذا تموم میشه کمتر شاهد کمک آقایون برای جمع آوری میز هستیم آقایون چون بیرون از خونه کار می‌کنند بنابر باورهای غلط فکر می‌کنند نقشی در انجام کارهای خونه ندارند حتی لباس‌های کثیف هم بطور خودکار برای شستن قرار گرفته نمیشه و خانم باید سر کمد بره دونه دونه لباس‌ها رو بررسی کنه که کدام کثیف هست جور دیگر باید دیداز بدو تولد یا شاید پیش از اون تمایزاتی که بین دو جنسیت ، دختر و پسر هست شروع میشه از جبهه بندی بین دو رنگ صورتی و آبی گرفته تا .این روزها کالا بودن فرزند بیش از پیش به چشم میخوره و اکثرا دلیل عقلی و منطقی برای فرزندآوری ندارن چه برسه نقشه راه مشخصی برای ادامه راه با اون داشته باشن، ولی از یک جایی باید این زنجیر پاره شه و ما نباید ادامه دهنده راه فکری انسان هایی باشیم که نسل‌ها قبل از ما زندگی می‌کردند و تفکراتشون سینه به سینه گشته و به ما رسیدهبحث برابری مطلق و فمینسم نیست چون بلحاظ علمی اثبات شده مثلا بنیه و توان جسمی خانم‌ها واقعا کمتر از آقایون هست و در خیلی موارد توقع برابری نامعقول بنظر میرسه تمام تلاش از این بحث‌ها پاک کردن یا اصلاح کلیشه‌های غلط گذشته و ایجاد باورهای بهتر و درست‌تر بر پایه منطق انسانی و برابر هست چون شخصا نظرم اینه که باید این کلیشه‌ها از تغییر رفتار و عملکرد پدر مادرها بوجود بیاد انگشت اشاره‌ام به سمت اونهاست بجای ترسوندن و منع کردن بیایم آگاهی بدیم درباره مسایل و مشکلات احتمالی و عواقبش حرف بزنیم مبادا با آموزه‌های اشتباه سبب بوجود اومدن طرز تفکر غلط بشیم آزادی رو حق انسان بدونیم نه جنسیت خاصی اگر فرزند پسر داریم یاد بدیم بهش تفاوتی در بین رفتار با دختر و پسر وجود نداره شوخی جنسیتی نکنیم / به شوخی‌های جنسیتی نخندیم امروزه برای تغییر الگوهای رفتاری و از بین بردن کلیشه‌ها تربیت فرزندان نیازمند صرف هزینه زمانی بیشتری هست باید قبول کنیم که با ادامه روش تربیتی و رفتاری قدیمی تغییری ایجاد نمیشه پدر و مادر امروز نیازمند مطالعه و تحقیق بیشتره و اندکی از خود گذشتگی بیشتر
اثر بومرنگی امپریالیسم چگونه ویروس کرونا تصویر جامعه‌ای بی‌فرهنگ از غرب ارایه دادهجوم مردم به فروشگاه‌ها و غارت مواد غذایی و بهداشتی، درگیری چند نفر بر سر یک دستمال توالت و نایاب شدنش در برخی از کشورهای غربی، قفسه‌های خالی از مواد ضدعفونی کننده و درخواست عاجزانه مسیولین از مردم در جهت اطمینان‌بخشی و حفظ آرامش این‌ها و بیش از این‌ها صحنه‌هایی بود که طی این چندروزه در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شد. برای ایرانیانی که هر روزه زیر پروپاگاندای رسانه‌های مختلف در جهت نوعی از سیاه‌نمایی و خودتحقیری قرار دارند، دیدن چنین صحنه‌هایی عجیب و گاه حتی جالب بود.طی همین روزها بود که دانستیم حدود 29 درصد فرانسوی‌ها پس از توالت رفتن، لازم نمی‌دانند که دست‌هایشان را با صابون بشویند 1 و اینکه 57 درصد ایتالیایی‌ها و تنها نیمی از مردم هلند عادت به شستن دست‌هایشان پس از دست‌شویی رفتن دارند! البته پیش‌تر هم شاهد رفتارهایی زننده و غیرمتمدنانه چون حراج جمعه سیاه بودیم که درش زدوخوردهایی چند بر سر کالایی که با تخفیف زیاد ارایه‌می‌شده، رخ می‌داد. به راستی فرهنگ غرب آن چیزی است که می‌خواهد از خودش معرفی کند یا جریانی دیگر در بطن جوامع غربی در حال زیست بوده و هست؟فرهنگ غرب کدام است؟این سوالی است که برای خیلی‌ها در این روزها مدام تکرار می‌شود. فرهنگ غرب کدام است و اصولا آیا می‌توان غرب را یک کل منسجم و در مقابل شرق نام نهاد؟ فرهنگ غربی همان کالای لوکسی است که مصرف را از صنعت پویایش به ارث برده یا رفتاری است که بر سر دستمال توالت به جان هم می‌افتند و حاضرند در حراج جمعه سیاه، به خاطر چند صد یورو کم‌تر، به روی هم اسلحه بکشند؟طی سال‌ها تصویری که از فرهنگ خودمان داشتیم، همان ذهنیتی بود که شرق‌شناسان غربی برایمان نگاشته بودند. در همین چارچوب بود که مولفه‌های زندگی مدرن را قطره‌چکانی در حلقوم ما می‌ریختند و اشخاصی هم به نمایندگی از همین مفهوم غرب مدرن و "تروتمیز" برایمان نسخه می‌پیچیدند و می‌گفتند: "باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم" 2 هرگز نباید فراموش کرد که استعمار نوعی اثر بومرنگی شایان توجه بر سازوکارهای قدرت در غرب داشته است مجموعه کاملی از الگوهای استعماری به خود غرب بازگشتند. (میشل فوکو)نخستین مواجهه ایرانیان با مولفه‌های مدرنیته و مدرنیسم را می‌توان از حدود دو قرن پیش ردیابی کرد. طی جنگ‌های پیاپی با روس و از دست دادن بخش‌های وسیعی از کشور، این سوال که چرا در مقابل هجوم بیگانگان این چنین تسلیم و شکست‌خورده‌ایم، در اذهان بسیاری از مردم و مسیولان حکومتی شکل گرفت. با اعزام دانشجویان به اروپا و بازگشت‌شان فهمیدیم که در تمامی آن سال‌هایی که ما در فکر جانشینی سلاطین بودیم، غرب با شکستن دیوارهای نفوذناپذیر کلیسایی، وارد عصر روشنگری و رنسانس شده بود. غرب آزاد شده از بند کلیسای کاتولیک، در بستری تاریخی و فرهنگی، با سنت بازگشت به اصالت مسیحیت لوتری، هم خواهان مبارزه با فساد کلیسای رم شده بود و هم از سویی دیگر می‌خواست که آزاد بیندیشد، سوال بپرسد و در پی شکوفایی صنعتی گام بردارد. چنین فرهنگی را اگر مدرنیته نام‌گذاری کنیم تا پیش از پدیده‌ای به نام استعمار، راهی به خارج از مرزهای اروپایی نداشت. این استعمار بود که به ناچار و برای پیدا کردن بازارهای مصرف، فرهنگ مدرنیته را به دیگر کشورهای جهان هم گسیل داشت.با این‌حال کشورهایی چون ایران با این نوع صدور فرهنگ غریبه نبودند. ایران، مصر، چین و یونان ازجمله کشورهایی تمدن‌ساز در طی تاریخ بودند که گاه با لشگرکشی‌ها و گاه با تبادلات بازرگانی، اقدام به صدور کالاهای فرهنگی خود می‌کردند. نه‌تنها در اوج قدرت و استیلا بلکه در حال ضعف و سستی آن‌جا که از تغییر عادات و رفتار اسکندر و یارانش پس از تصرف ایران‌زمین می‌خوانیم و یا تغییر سلوک مغول در مواجهه با فرهنگ ایرانی.صدور فرهنگ غالب غربی با آنچه در کشورهایی چون چین و ایران شاهدش بودیم تفاوت مهمی هم دارد. همانطور که گفته شد در ایران و چین، در دورانی هم که دولت مرکزی شکست‌خورده بود و قدرت تاثیرگذاری چندانی نداشت، فرهنگ جای خلا قدرت دولت مرکزی را می‌گرفت و پراکندگی‌اش نه‌تنها نقطه ضعفش نبود بلکه نقطه قوتی هم تلقی می‌شد. فرهنگ ایرانی نه فقط با شمشیر و توپ و تفنگ و سرکوب، که با دیگر عناصر قدرت نرم همچون تساهل و تسامح، به عادات رفتاری و سلوک زندگی دیگران راه می‌یافت. چنین الگوی تاثیرگذاری را در فرهنگ غربی که با قدرت سرکوب و استعمار به زندگی‌ها راه می‌یافت، مقایسه کنید. کشور استعمارگر خود را به‌عنوان الگویی مطلق از فرهنگ جلوه‌گر می‌ساخت و با "دیگری" به‌مثابه مردمانی عقب‌افتاده و وحشی رفتار می‌کرد. (رفتار انگلیسی‌ها در تغییر زبان مردمان هند از زبان‌های محلی و فارسی به زبان انگلیسی از همین موارد است.)"پدر خانواده به‌همراه دو دختر و برده‌ای به‌عنوان پرستار"، سال 1850 . (تصویر از گتی ایمجز، موزه جی. پاول گتی)از برده‌داری و استعمار تا هولوکاست و اتاق گازبنا بر تصور غالب، امپریالیسم چیزی است که روی یک "دیگری" اعمال می‌شود. کشورهای سلطه‌گر طی 500 سال گذشته (اکثرا کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی)، سلطه نظامی، سیاسی و فرهنگی بر جمعیت‌های خارجی محروم از قدرت اعمال می‌کردند. این جمعیت‌های خارجی، در معنای فوق، کسانی هستند که آثار منفی و ماندگار امپریالیسم بر آن‌ها تحمیل می‌شد. امپریالیسم چیزی است که در "آنجا"، در مستعمرات، اتفاق می‌افتاد وقتی بحث از تاریخ و کردار استعمار است، سیاست‌های داخلی کشورهای امپریالیست از حیث سیاسی و تحلیلی چندان جالب توجه نیست. 3 اصطلاح "اثر بومرنگی امپریالیسم" نخستین بار پس از جنایات آلمان نازی در اذهان تحلیلگران شکل گرفت. در پاسخ به این سوال که چه شد تنها دو دهه پس از پایان جنگ جهانی اول که به کشته شدن میلیون‌ها نفر منجر شده بود، اروپا باری دیگر شاهد جنگی خانمان‌سوز و جنایات هولناکی چون هولوکاست می‌شد؟ هیتلر و حلقه نزدیکش به‌تنهایی مقصر بودند یا آنکه هولوکاست و دیگر جنایات نازیسم و فاشیسم را باید در بسترهایی تاریخی اجتماعی نگاه کرد؟ اگر از این منظر به جنایات رخ‌داده طی جنگ جهانی دوم بنگریم، می‌بینیم که دیگر کشورهای اروپایی نیز همین رفتار را با مستعمره‌هایشان داشتند.بیش از ده میلیون نفر از آفریقایی‌تبارها به منطقه کاراییب و دیگر مناطق آورده شدند تا بردگی کنند!آنجا که تخمین زده می‌شود در حدود پنجاه میلیون بومی آمریکایی بر اثر استعمار اسپانیا جانشان را از دست داده باشند آنجا که بنا بر داده‌های موجود، ده‌ها میلیون تن بر اثر قحطی‌هایی که بریتانیای کبیر در هند پدید آورده بود، از بین رفتند آنجا که بیش از ده میلیون نفر از آفریقایی‌تبارها به منطقه کاراییب و دیگر مناطق آورده شدند تا بردگی کنند! اروپاییان چنین قدرت استعماری را پس از آنکه خیالشان از وحشی‌گری‌های درونی راحت شد، به دست آورده بودند از جمله پیمان صلح وستفالی (قرن 17 م) که به جنگ‌های سی‌ساله مذهبی و کشتار هزاران نفر خاتمه داده بود.بر اساس اثر "بومرنگی امپریالیسم"، تمام رفتارهایی که حکومت‌های سلطه‌گر با دیگر ملت‌های تحت استعمار به کار می‌گرفتند، به واسطه‌ی چرخش اطلاعات و نخبگان سیاسی، به خود آن کشورهای سلطه‌گر بازمی‌گشت. رفتارهایی چون سرکوب قیام‌ها و شورش‌های به حاشیه رانده‌شدگان، ایجاد سلسله‌مراتب طبقاتی اجتماعی و محروم شدن "دیگران" و این بار منظور از دیگران، آنانی است که در کشور متروپل زندگی می‌کردند ولی چون از حلقه قدرت و خانواده‌های وابسته دور بودند، از امتیازات بسیاری هم محروم می‌شدند.اگر از این زاویه نگاه کنیم، می‌بایست بگوییم که هیتلر و هولوکاست، استثنایی بر سنت روشنگری و آزادی‌خواهی اروپایی نبود. این سنت اگر هم پیش‌تر وجود داشت، به درون مرزهای اروپایی محدود شده بود و آنچه کشورهای استعمارگر غربی با مستعمرین خود کرده بودند، تفاوت چندانی با هولوکاست و اتاق‌های گاز نازی نداشت.بایگانی آلمان فدرال، آشویتساثر بومرنگی امپریالیسمتحقیرکردن، سلب انسانیت از دیگران و بدنام‌کردن انسان‌های دیگر چیزی نیست که بر روان سرکوبگران آثار ناخواسته منفی نداشته باشد. چنان که آلبرت میمی، روشنفکر فرانسوی، در 1957 م نوشته بود: "وضعیت استعماری، همان‌طور که استعمارشدگان را می‌سازد، استعمارگران را نیز می‌سازد". 4 هانا آرنت در "ریشه‌های توتالیتاریسم"، گسترش قلمرو را یکی از دو مولفه ذاتی امپریالیسم و از بنیادهای فاشیسم اروپایی معرفی کرده است. همان‌طور که پیش‌تر گفته شد این تمامیت‌خواهی اروپایی خیلی پیش از هیتلر و در قالب جنگ‌های استعماری در میان بومیان کشورهای مستعمره، در حال چارچوب‌بندی و تیوریزه شدن بود بنابراین بر اثر آنچه اثر بومرنگ امپریالیسمی می‌شناسیم، چه جای تعجب که همان رفتارها و جنایات، این‌بار گریبان خود اروپاییان را بگیرد. هیتلر تنها با اروپاییان همان کرد که دیگر قدرت‌های استعماری با غیر اروپاییان کرده بودند. چنین رفتاری حتی پس از شکست و تسلیم آلمان نازی هم ادامه‌دار بود. آنجا که وینستون چرچیل با تصمیم هری ترومن رییس جمهور وقت ایالات متحده در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی همراهی کرد. چند صدهزار انسان بی‌گناه تنها به فرمانی و چرخش قلمی کشته یا مجروح شدند. جراحاتی که پس از هفتاد سال هنوز هم نشانش بر تن ژاپن یافت می‌شود.هیتلر تنها با اروپاییان همان کرد که دیگر قدرت‌های استعماری با غیر اروپاییان کرده بودند.چنین رفتاری چه فرقی با هولوکاست هیتلری دارد؟ تنها اینکه هیتلر چنین رفتاری را با خود اروپاییان کرد! برتری نژادی و دسته‌بندی آد‌م‌ها بر اساس رنگ پوست هم از نتایج دوران برده‌داری و استعماری بوده است. دونالد ترامپ اکنون در توییت‌هایش، رگه‌هایی از همین برتری سفید را به رخ آمریکا و جهانیان می‌کشد. ترامپ همان می‌کند که پیشینیانش با بومیان آمریکا و آفریقایی‌تبارها می‌کردند. شاید به ظاهر ترامپ نمی‌گوید که نژادپرست است یا معتقد به برتری سفید ولی سیر عملی رفتارش جز این نشان نمی‌دهد.برایند سخندر دورانی که هنوز هم رفتارهای امپریالیستی زنده است، رفتارهایی از جنس غارت فروشگاه‌ها یا نزاع بر سر دستمال توالت، نشانی از اثر بومرنگی امپریالیسمی می‌بینیم که کشور متروپل (استعمارگر) می‌خواست با "دیگران" کند. در این رهگذر ویروس کرونا نه فقط به بخش بزرگی از غربی‌ها، بهداشت را یادآور شد بلکه تلنگری دیگر بود بر بازگشت تمامی رفتارها و اعمالی که زمانی بر کشورهای مستعمره و عمدتا شرقی روا داشته بودند یا می‌خواستند که بدان صورت نشان دهند. با این تفاوت که اکنون چرخش ارزان و آزادانه اطلاعات و در بستر شبکه‌های اجتماعی، با پدیده‌هایی چون شهرندخبرنگار، دیگر نمی‌توان تنها از دریچه فاکس‌نیوز و سی‌ان‌ان به دنیا نگریست.پی‌نوشت: 1 . + 2 . جمله‌ای منسوب به سیدحسن تقی‌زاده از شخصیت‌های علمی و فرهنگی ایران معاصر، از فعالین نهضت مشروطه و مدتی هم رییس مجلس سنا. 3 & 4 : +توجه: این نوشتار بازنشری بود از وب‌سایت سیاست و فرهنگ به قلم نگارنده - effect - of - imperialism /
واگن ویژه بانوان مترو: تبعیض جنسیتی علیه مردان نویسنده:مهندس سید ابوالفضل هاشمیشهرداری تهران در دوران آقای قالیباف توجه ویژه‌ای به بانوان داشته است. شدت این توجه به اندازه‌ای بوده است که شهردار تهران در یکی از سخنرانی‌های انتخاباتی خویش که از تلویزیون رسمی کشور پخش شد با تحقیر آقایان، زنان را در انجام کارها موفق‌تر و بی حاشیه‌تر از مردان دانسته و برای کسب آرای زنان و جلب توجه جامعه به وی، وعده‌های ویژه‌ای به زنان در جامعه داد. البته آقای قالیباف پیشتر نیز در دیدار با فعالان زن از حقوق آنها حمایت کرده بود و سخنان جذابی برای آنها بیان کرده بود. لیکن ایشان حتی یک وعده و شعاری که برای ارتقای سطح علمی، تخصصی و فرهنگی مردان باشد بیان نداشته است. این در حالی است که جنسیت مرد آنقدر که طی سالهای پس از انقلاب اسلامی، دچار افول اجتماعی و شخصیتی شده در قرون متمادی تاریخ ایران هتک حرمت نشده است، که باعث گردیده آمارهای اعتیاد و مصرف دخانیات، افسردگی، بیکاری، کم درآمدی و حضور کمرنگ در دانشگاه‌ها و مشاغل حکومتی در آقایان بی سابقه باشد. این در حالی است که دختران جوان ایرانی از فرصت پیشرفت به مراتب بهتری نسبت به پسران برخوردارند و بدون دغدغه خدمت اجباری سربازی، تامین هزینه‌های زندگی و فشارهای خانوادگی و اجتماعی به اشتغال و پیشرفت در حوزه‌های گوناگون می‌پردازند و هزینه‌های مالی پیشرفت آنها را پدران، شوهران و اخیرا دولت به بهانه حمایت از دختران مجرد و زنان سرپرست خانوار می‌پردازند. این همه باعث شده که جنسیت مذکر در جامعه روز بروز دچار افول شخصیتی شود و نمونه عینی آن را می‌توان در نهادینه شدن ضد ارزش "زن سالاری" در جامعه بدانیم. به گونه‌ای که امروزه با گذاری در مترو و رسانه‌های طرفدار حقوق زنان مشاهده می‌کنیم که احترام به جنس زن به ارزش تبدیل شده ولی توقع احترام و تکریم متقابل از جنس مخالف و احترام به حقوق مردان به حرفی بدیع و جدید می‌ماند که از سوی منتقدین، مطالبه‌ای متحجرانه تلقی می‌شود و گویندگان چنین سخنی از سوی روشنفکران زن پرست "متحجر" و از سوی متدینین مقدس مآب "روشنفکر" نامیده می‌شوند. شاید شما نیز بارها مشاهده کرده باشید که در مترو و اتوبوس، بسیاری از آقایان، صندلی‌های خود را به خانم‌ها تقدیم می‌کنند ولی دیدن صحنه‌ای که در آن خانم‌ها، جای خود را به آقایان تقدیم کرده باشند عجیب و باورکردنی به نظر بیاید. مشاهده اینگونه صحنه‌ها در حالی است که رسانه‌های مدعی حقوق زنان و بسیاری از روزنامه‌ها و سایت‌های خبری و خبرگزاری‌ها، مرتب مشغول گفتن "مصادیق خشونت علیه زنان" هستند و بدون اشاره به مسایل و مشکلات مردان و با توجه افراطی به مسایل و مباحث زنان، بر عصبیت و نفرت مردان می‌افزایند و باعث شده بسیاری از پسران جوان دچار افسردگی گردند.انحصار گرایی زنانهحکومتها قانون وضع می‌کنند و سپس تلاش می‌کنند که، با انواع و اقسام ساز و کارهایی که در اختیار دارند، آن قوانین را اجرایی کنند. دسته‌ای از قوانین عاقلانه و منطقی می‌باشند و مورد پذیرش اغلب آدمیان قرار می‌گیرند، و دسته‌ای دیگر قوانینی زورگویانه هستند که با عقل و منطق اکثر شهروندان یک جامعه همخوانی ندارند. قوانین نادرست و غیر عاقلانه را نباید اجرا کرد و شهروندان نیز، تا آنجا که در توانشان هست، نباید تن به اجرای چنین قوانینی بدهند. این نوع از قانونگریزی در بسیاری از کشورها و حتی آنهایی که دموکراتیک هستند و غالب قوانینشان مورد پسند مردم می‌باشند نیز اتفاق می‌افتد. هر آدمی قبل از اجرای هر قانونی، می‌بایست آن را با عقل و منطق و اخلاق و شعور خویش بسنجد و اگر آن را نادرست می‌یابد، نه تنها آن را اجرا نکند بلکه در تغییر و اصلاح آن نیز تلاش کند. پذیرش یک قانون غلط شاید تنها وقتی مورد قبول باشد که سر باز زدن از آن موجب مشکلات بسیار شود.( 0 )شرکت متروی تهران در حالی از 7 واگن قطارهای خویش، یک و نیم واگن از جلو و یک و نیم واگن از عقب به بانوان اختصاص داده و به صورت حکاکی بر روی شیشه به طور پررنگ بر روی درب ورودی بخش‌های جدا شده نوشته است "ویژه بانوان - Women Only " که جمعیت آقایان در بسیاری از اوقات و علی الخصوص ساعات اوج ازدحام مسافرین از چهار واگن بیشتر می‌گردد و به پنج واگن می‌رسد و بسیاری از آقایان در قسمت اختصاص داده به بانوان می‌ایستند و می‌نشینند. تکرار مداوم این جمله که "یک و نیم واگن از هر طرف قطار به بانوان گرامی اختصاص دارد و ورود آقایان به این بخشها ممنوع می‌باشد" از بلندگوهای ایستگاه‌های مترو و گماشتن 4 مامور با لباس‌های سبز رنگ در دو سر هر دو جهت ایستگاه‌های مترو برای برخورد و درگیر شدن با آقایان، نشان از توجه ویژه مسیولین مترو و شهرداری تهران به این موضوع و نهادینه کردن این فرهنگ دارد.هر روزه در تقاطع مرزی واگن‌های مختلط با واگن ویژه بانوان شاهد درگیری و مواجهه‌های زشت و زننده‌ای از ماموران مترو با مردانی هستیم که به دلیل کمبود جا و همراه بودن با همسرشان می‌خواهند در قسمت اختصاصی زنان بایستند. مامورانی که موظف شده‌اند حتی به بهای توقف مضاعف مترو در ایستگاه و هدر رفت ده‌ها ثانیه از هزاران نفری که از مترو استفاده می‌کنند با آقایان درگیر شوند و به ادب و شخصیت آنها توهین نمایند.این در حالیست که زنان و دختران به گونه‌ای آزادانه می‌توانند در سراسر مترو تردد داشته باشند و هر جایی که علاقه مند بودند بنشینند و با فراخ بال بیشتری در آن تردد داشته باشند. ولی پسرانی که از قضای روزگار "مرد" شده‌اند باید به خاطر جنسیت مذکر خویش، دچار محدودیت باشند. آنها همواره در فشار ازدحام جمعیت آقایان زجرکش می‌شوند و از پشت حایل شیشه‌ای، زنان و دختران جوانی را می‌بینند که در فضایی باز و خلوت می‌نشینند و در آن حال حسرت می‌خورند که چرا مرد شده‌اند و چرا باید متحمل انواع فشارهای قانونی، فرهنگی و اجتماعی باشند و اعتراضی نیز نکنند.شرکت متروی تهران باید به این نکات توجه داشته باشد که اگر به خاطر مسایل دینی تصمیم به این کار گرفته است موظف است برای زنان نیز محدودیت ایجاد نماید که به قسمت آقایان نیایند و حریم‌ها را رعایت کنند. در دین اسلام بارها بر مسیولیت‌های شرعی مرد و زن برای رعایت حریم عفاف و حیا تاکید شده است. به عنوان نمونه قرآن کریم نه تنها به مردان، بلکه به زنان نیز دستور می‌دهد که از نگاه به نامحرم پرهیز نمایند( 1 ). حتی تاکیدات فراتری بر تکلیف دینی زنان مبنی بر رعایت حریم‌ها وجود دارد( 2 ) که متاسفانه در هیاهوی رسانه‌ها مبنی بر حضور زنان در مسابقات ورزشی، کابینه و سکان‌های مدیریتی کشور گم شده است و کمتر رسانه‌ای وجود دارد که در برابر موج سواری خبری و رسانه‌ای فمینیست‌ها مقاومت کند و در برابر آنها موضع گیری نماید. با مصاحبه هایی که با مسیولین ایستگاه‌های مترو در تهران داشته‌ایم متوجه شدیم که مسیولین مترو بر جنبه مدرن موضوع تاکید دارند. استدلال یکی از مسیولین مترو این بود که ژاپن که کشوری بی دین است نیز قسمتی از مترو را به بانوان اختصاص داده است. وی به ما گفت که همانطور که در جامعه، مردان حامی زنان هستند و زنان به خاطر ضعیف بودن و ناراحتی شان جهت حضور در واگن‌های عمومی، چند واگن به زنان اختصاص داده شده است. البته وی پاسخی برای درخواست ما مبنی بر اختصاص واگن هایی به آقایان و ممنوع کردن حضور زنان در آن به ما نداد. وی نگفت که چگونه زنها از اینکه در بسیاری از مشاغل مردانه و ادارات و بانک‌ها و اماکن مختلط حضور بیابند و کارهای مردانه را انجام دهند ناراحت نمی‌شوند ولی چرا برای حضور در واگن‌های عمومی ناراحت می‌شوند. وی نگفت که چرا زنانی که به قسمت آقایان می‌آیند چنین حسی ندارند. وی نگفت که چرا فقط در تصمیماتی که در جهت زن سالاریزه کردن جامعه کاربرد دارد از کشورهای دیگر الگو گرفته می‌شود و مثلا چرا از کشورهایی که واگن‌های مختلط دارند الگو گیری نمی‌شود یا چرا مدلی بومی منطبق با ارزش‌ها و چارچوب شرعی دین ما ابداع و اجرا نمی‌شود؟ وی نگفت که چرا از اینگونه تصمیمات برای آقایان گرفته نمی‌شود، گویا مردان انسان نیستند و فاقد احساسات هستند و نیاز به آرامش روحی روانی ندارند.در ابتدا از هفت واگن مترو، فقط یک واگن از جلو و یک واگن از عقب به زنان اختصاص داشت.عدم ارتقای سطح دانش و فرهنگ مردان جامعه ایرانی به دلیل اهمال رسانه‌ها برای پیگیری حقوق و مطالبات آنها، باعث شده که به صرف حضور زنان در قسمت عمومی و نشستن وی کنار مردی دیگر، نگاه‌های خشن و تند شماری از مردان متعصب و سنتی متوجه کسانی باشد که کنار آن زن نشسته‌اند. حالا اگر خانم بخواهد پایش را به مرد کناری اش بزند، دستش را به پهلوی آقا بزند، صورتش را برگرداند و چهره پسر کنار خویش را ببیند دیگر مقصر نیست و این رفتارهای زشت و هوسبازی‌ها، جزء حقوق زنان تلقی می‌شود و مرد نباید در برابر هیچ یک از این رفتارها واکنش نشان دهد. یا نمونه بارز دیگر در حجاب بانوان است که رعایت آن جزء قوانین رسمی کشور است، حالا اگر زنی آرایش کرده در قسمت آقایان بنشیند این به عنوان حق او شناخته می‌شود، ولی اگر مردی او را نگاه کند به عنوان خشونت و رفتاری ناهنجار شناخته می‌شود. اگر آن مرد به خاطر زیبایی‌های ظاهری و بوی عطر و ادکلن آن زن، تمرکز فکری خود را از دست دهد و دچار عصبیت و فشار روحی شود، حقوق او به رسمیت شناخته نمی‌شود و وی موظف است برای آسایش بانوان، آنها را کنار خویش تحمل کند و هیچگونه اعتراضی نکند ومتحمل سختی و محنت گردد. جامعه مدرن ما به جای آنکه به سمت عدالت یا برابری جنسیتی(که دو مقوله متفاوت هستند) حرکت کند، با تصمیمات فمینیسم زده مسیولان به سمت و سویی حرکت می‌کند که در آن هر قانونی که مورد دلخواه خانم‌ها نباشد برداشته می‌شود و وی از حقوق برابر با مردان برخوردار می‌گردد. اما اگر به خاطر جنسیت خویش حایز امتیاز و ویژگی و حقوقی بیشتر از آقایان شود، به عنوان حق عادلانه او شناخته می‌شود که جای هیچگونه بحث و انتقادی بر آن نیست. لیکن بسیار عجیب و حیرت انگیز است که چنین توجیهاتی برای مردان جامعه وجود ندارد و به لطف فمینیست‌های چادری فراکسیون زنان مجلس و کمیته زنان مجمع تشخیص مصلحت نظام و معاونت زنان نهاد ریاست جمهوری، مردان، روز بروز در حال از دست دادن سکان‌ها و حقوق سابق خویش هستند و زنان از آنها شتاب می‌گیرند و جای آنها را می‌گیرند.تصاویری از حضور زنان در بین مردان در واگن‌های مترونسل پدران ما در دوران مردسالاری پیشرفت کردند، صاحب زندگی شدند، ازدواج کردند و خانواده هایی با چند همسر و فرزند را سرپرستی می‌کردند، لیکن آنچه برای نسل فرزندان خویش به خاطر ارزش گذاری بیش از حد برای دختران و زنان شان به ارمغان آوردند زن سالاری بود. اینک ما هستیم و ارزش‌های زنانه، معیارهای زنانه، قوانین زنانه و زنانی که برای ما مرد شده‌اند و ما را به محاق برده‌اند.رویکرد مسیولان مترو، آگاهانه یا غیرآگاهانه، نیز در همین سو است و دستاورد اجتماعی اینگونه تصمیمات و قوانین در بلند مدت، منجر به انزوا و گوشه گیری پسران و مردان نسل آینده جامعه خواهد شد. اینگونه تبعیض جنسیتی‌ها، زنان و دختران را "اجتماعی‌تر" می‌کند تا در عرصه‌های گوناگون جامعه با اعتماد به نفس بیشتری حاضر شوند و با غرور، تکبر و اعتماد به نفس بی نظیری که حاکمیت با چنین آداب و فرهنگ سازی هایی برای آنها به ارمغان آورده است، کرسی‌های مختلف را فتح نمایند. اینگونه تصمیمات باعث می‌شود جامعه ایرانی، طی چند نسل با سرنوشت جامعه سوید دچار شود که جمعیت آن روز بروز کمتر می‌شود، همچنس بازی و زندگی با همجنس به رفتاری منطقی تبدیل شود، تجرد و خودکشی و دین زدگی و انحراف اخلاقی در آن فوران کند و تفکرات انحرافی و الحادی در آن رشد نماید.نگاهی به نحوه برخورد زنان با مردانی که به بخش زنان در مترو می‌آیند و آنجا می‌نشینند و شدت تنفر آنها از جنس مخالف شان در مواجهه‌های خشک و زننده‌ای که مکررا در مترو مشاهده می‌کنیم مشهود است. نمونه دیگر آن را می‌توان در روند رو به رشد خشونت‌ها و درگیری‌های خانوادگی زوج‌های جوان و نرخ بالای طلاق، که 90 درصد آنها از سوی دختران به دادگاه‌ها درخواست می‌شود، شیوع زندگی مجردی، بی میلی پسران به ازدواج با دختران و افزایش روزافزون خیانت، همسرکشی و شوهرکشی مشاهده کرد. این دستاورد رویکردهای مرد ستیزانه حاکمیت و تجلیل و تعظیم بیش از اندازه زنان است که باعث شده مردان، ترسو شوند و خلقیات زنانه پیدا کنند و زنان جسور گردند و خلقیات مردانه کسب نمایند. به قول یکی از پژوهشگران ایرانی، با روند پیش رو با مردان بی خایه(زنان) و زنان خایه دار(مردان) مواجه می‌شویم( 3 ) که باعث شیوع و گسترش میل به همجنس، نفرت از جنس مخالف و در نهایت رواج و شیوع همجنس بازی می‌شود. مدلی که در کشورهای غربی کارایی خود را به اثبات رسانده و موثر واقع شده و اینک فراماسونرهای ایرانی و مسیولین ناآگاه مشغول پیاده سازی و اجرای آن هستند.سخن طولانی شد. همه‌ی این مباحث به این خاطر بود که بر اهمیت تکریم مردان در جامعه تاکید کنیم و خطرات جهت گیری کشور در باج دادن بی حد و حصر به زنان را مطلع گردیم و فراموش نکنیم که احترام زنان به مردان واجب‌تر از احترام مردان به زنان است( 4 ). و اگر چنین نظری مورد پسند شما نمی‌باشد بر احترام متقابل توصیه می‌کنیم چیزی که گمشده امروز جامعه ماست.منابع: ( 0 ) - - is - not - always - good /( 1 ) ( 2 ) ( 3 ) لینک‌های مرتبط: - قصه سازی شبکه ایران از یک اتفاق خیالی برای متاثر کردن افکار خوانندگان و محدود کردن آزادی مردان - حضور پلیس زن در واگن‌های مترو، گامی دیگر برای امنیتی کردن سرویس‌های عمومی - مترو و واگن اختصاصی برای زنان - تبیان: واگن‌های زنانه دیگر . - فیلم: برخورد تحقیر آمیز زنان پلیس هند با مردانی که به قسمت زنان مترو رفته اند
طرحواره طرحواره به معنی ساختاری است برای غربال‌گری، کد گذاری و ارزیابی محرک‌های بیرونی . طرحواره‌ها به افراد این امکان را می‌دهند تا تجارب محیطی را به شیوه‌ای معنادار طبقه بندی و تفسیر کنند. شکل گیری طرحواره‌ها به صورت ساختار یا چارچوبی است که در سال‌های اولیه زندگی براساس تجربه‌ی کودک و اطرافیان او شکل می‌گیرند. این طرحواره‌ها به تبیین تجارب و پردازش رویدادها کمک می‌کنند و به آن‌ها معنا می‌بخشند.تجارب اولیه تاثیرگذار بر فرایند شکل گیری طرحواره هااین تجارب را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد: 1 _ اولین دسته از تجارب اولیه‌ی ناخوشایند ناشی از ارضا نشدن نیازهای طبیعی فرد در سنین کودکی است. "فقدان عشق" به ویژه عشق نامشروط، بی ثباتی در والدین با مراقبت کنندگان و بی توجهی به نیازهای کودک در شکل گیری طرحواره‌های نقص رهاشدگی یا طرد شدگی و محرومیت هیجانی موثر است. 2 _ دومین دسته که آسیب پذیری به صدمه و نقص / شرم هستند به دنبال رویدادهای آسیب زای دوران کودکی شکل می‌گیرند. کودکان قربانی بدرفتاری‌های جسمی و جنسی دارای طرحواره‌ی نقص/ شرم/ بی کفایتی هستند. 3 _ سومین دسته از طرحواره‌ها بر اثر ارضای بی اندازه برخی نیازها شکل می‌گیرند. والدین گاه آن قدر به کودک می‌بخشند که او را خفه می‌کنند. نمونه‌اش والدینی هستند که بی اندازه از کودک مراقبت وحمایت می‌کنند. آنها با این اقدام کودک را ناتوان بار می‌آورند. در نتیجه مراقبت توجه و حمایت بی اندازه طرحواره‌های استحقاق / بزرگ منشی و وابستگی/ بی کفایتی شکل می‌گیرند. این طرحواره‌ها ناشی از تضعیف یا له شدن نیاز به خودمختاری و ممانعت از رو به رو شدن کودک با واقعیت‌ها و محدودیت‌های جهان خارج است.زندگی اجتماعیزندگی اجتماعی ایجاب می‌کند کودکان با قواعد و قوانین آشنا شوند. آن‌ها باید درک کنند کی و کجا بر نیازها و خواسته‌های خود پافشاری کنند. در چه جاهایی تحمل کنند و کجاها در برابر ناکامی‌ها بردباری ورزند. وقتی چنین اتفاقی نمی‌افتد طرحواره‌های منفی شکل می‌گیرد. 4 _ نوع چهارم تجارب اولیه زندگی که در طرحواره‌ها موثرند عبارت است از درونی کردن یا همانند سازی با افکار، احساسات، تجارب و رفتار والدین یا افراد مهم زندگی. این همانند سازی‌ها در شکل گیری الگوهای رفتاری تاثیر گذارند. برای مثال برخی از کودکان قربانی خشونت، قربانی و برخی دیگر آزارگر می‌شوند. البته این امکان وجود دارد که فرد دو ویژگی را با هم داشته باشد. در واقع کودکان با تمام رفتار‌های والدین همانند سازی نمی‌کنند. بلکه آن‌ها به طور انتخابی به جنبه‌های خاصی از رفتار افراد مهم زندگی شان توجه می‌کنند. برخی از این موارد درونی شده یا همانندسازی شده به طرحواره‌ها و برخی دیگر به سبک‌های مقابله‌ای و مد یا ذهنیت تبدیل می‌شوند. البته در این فرایند خلق و خوی کودک هم نقش دارد.برای مثال کودکی با ویژگی افسرده خویی به احتمال کمتری سبک خوش بینانه‌ی والدین و به احتمال بیشتری ویژگی‌های منفی والدینش را مانند ( منفی گرایی و خود را دست کم گرفتن ) درونی سازی می‌کند. زیرا خوش بینی و دیگر رفتارهای مثبت آن قدر مغایر طبع کودک است که کودک نمی‌تواند آن را جذب کند.شما می‌توانید مقاله شکل گیری طرحواره‌ها را بخوانید.
هرگز از حرف هایی که مردم درباره تو می‌گویند نگران نشو هرگز از حرف هایی که مردم درباره تو می‌گویند نگران نشوهیچگاه کوچکترین توجهی به آن نشان ندههمیشه فقط به یک چیز فکر کن: داور خداستآیا من در برابر او رو سفیدم؟بگذار این معیار قضاوت زندگی تو باشد،تا بیراهه نروی . تو باید روی پای خودت بایستیو تنها ملاحظه‌ات این باشد که:‌هرکاری انجام می‌دهمباید مطابق شعور خودم باشدتصمیم‌گیرنده بایدآگاهی و شعور خودم باشدآنگاه خدا داور تو خواهد بود .#اشو
گشودن "صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن" این مقاله پیش از این در شماره ششم گاه نامه دیالکتیک (مجله انجمن جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی) منتشر شده بود و در اینجا بازنشر می‌گردد.چکیدهکتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن: انسان‌شناسی توسعه‌نیافتگی، و واگیره‌پیشرفت پایدار و همه سویه‌ی فرادادی و فتوتی تالیف دکتر مرتضی فرهادی، استاد مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، که در اواخر سال 1397 منتشر و در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، اردیبهشت 1398 رونمایی شد. این کتاب دوجلدی و پرحجم در ده فصل به مسیله توسعه و توسعه‌نیافتگی پرداخته است. این کتاب با بسیاری از کتاب‌های دیگر در زمینه توسعه متفاوت است، زیرا برخلاف جریان غالب معتقد نیست که فرهنگ ایرانی موجب توسعه‌نیافتگی گشته، بلکه به توسعه و توسعه‌نیافتگی همچون شمشیری دولبه و برآمده از نظم جهانی نگاه می‌کند. در این کتاب با نقد رویکردها و نظریه‌های مکتب نوسازی مواجه می‌شویم. علاوه بر آن نویسنده کتاب خود در برابر گونه‌شناسی‌های غالب از جوامع و از آن‌جمله طبقه‌بندی‌های دوتایی که سنتی را در تضاد با صنعتی نشان می‌دهد، دست به طبقه‌بندی متفاوتی از جوامع می‌زند که قابل توجه است. مسیله مهم دیگر مفهوم‌پردازی‌های واقعیت در این کتاب همچون اقتصاد بادآورده است که می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. سه فصل پایانی کتاب نیز به تجارب متفاوت ژاپن، چین و هند در توسعه پایدار پرداخته شده، و با توجه به راه‌های متفاوت از تجویزهای مکتب نوسازی حایز اهمیت است. در این مقاله کوشیده‌ایم تا در حد وسع این کتاب را معرفی نماییم.واژگان کلیدی: صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن، توسعه پایدار، پتانسیل فرهنگی، اقتصاد بادآورده، مرتضی فرهادیمقدمههر کتابی مانند هر انسان یا موجود دیگری داستانی دارد. نگارش برخی کتاب‌ها از عرق‌ریزان روح نویسندگان برمی‌خیزد، اما کتاب‌هایی هم هستند که نه محصول اندیشه‌ورزی نویسندگان‌شان، بلکه در نتیجه‌ی سفارشی برای تهیه‌ی یک پژوهش زاده شده‌اند."صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن" نام کتابی است میان‌رشته‌ای در باب توسعه از مرتضی فرهادی. این کتاب دو زیر عنوان نیز دارد: "انسان‌شناسی توسعه‌نیافتگی" ، "و واگیره‌پیشرفت پایدار و همه سویه‌ی فرادادی و فتوتی". کتابی حاصل از پژوهش و تاملاتی که چنددهه به طول انجامیده، در دو جلد و ده فصل و 1257 صفحه، که برخی از فصول آن می‌تواند خود کتابی مستقل باشد.مرتضی فرهادی، درباره‌ی این کتاب، خود روایت می‌کند که پس از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه‌ها، در دانشکده‌ی علوم‌اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، تدریس درس "مبانی مردم‌شناسی" را به او واگذار می‌کنند. وی در آن‌زمان، در کتاب‌های مبانی مردم‌شناسی به‌جستجوی فصلی درباره‌ی "فرهنگ و توسعه" برای تدریس در کلاس، در کنار مباحث دیگر پرداخت، اما چیزی نیافت، در نتیجه کوشش کرد تا چنین فصلی را خود فراهم آورد و بنویسد. کوششی که در آن روزها منجربه نوشتن مقاله‌ای هم‌نام با کتاب می‌شود: "صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن". مقاله‌ای که در انتشارات دانشکده علوم‌اجتماعی، به قیمت‌های پنج و ده ریال در اختیار دانشجویان قرار می‌گرفت. دو سال بعد، این مقاله به همایشی درباره‌ی فرهنگ و توسعه ارسال می‌شود. کوشش‌های مرتضی فرهادی درباره‌ی فرهنگ و توسعه محدود به همان مقاله نشد، سی سال ادامه یافت تا این کتاب دوجلدی که در برابر ماست نوشته و چاپ گردد. این نخستین کتاب مرتضی فرهادی نیست که سی‌سال وقت صرف آن کرده، حدود یک‌دهه پیش، "واره: درآمدی به مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی تعاون" منتشر شد، که برای نوشتن آن نیز سی‌سال زمان صرف کرده بود. کتابی شگرف درباره‌ی تعاونی‌های سنتی زنانه، و فرهنگ از یادرفته‌ی "تولید" و "کار" که روایت دیگری از زنان ایران‌زمین ارایه می‌دهد. برخلاف روایت‌های رایج که زنان ایرانی در دوران پیشامدرن در اندرونی‌ها بوده و از خود اراده‌ای نداشته و منفعل بوده‌اند، در "واره" با روایت زنان کنشگر، از نوع کنش‌گر اقتصادی مواجه می‌شویم. "واره" علاوه بر جایزه‌ی کتاب سال جمهوری‌اسلامی ایران، جایزه‌ی یونسکو را نیز از آن خود کرد. با این همه کتابی که می‌توانست در علوم‌اجتماعی جریان‌ساز باشد، نه فقط در میان جامعه‌ی دانشگاهی، بلکه در میان کنشگران و برابری‌خواهان نیز ناشناخته باقی مانده است. سی‌سال کوشش برای نوشتن کتاب، ما را به یاد کوشش‌ها و رنج‌های فردوسی برای سرایش شاهنامه می‌اندازد: "بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب / پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند / بسی رنج بردم در این سال سی / سخن زنده کردم بدین پارسی / نمیرم از این پس که من زنده‌ام / که تخم سخن را پراکنده‌ام".پیشا متنهر کتابی، پیشینه‌ای دارد، در زمینه‌ای خلق می‌گردد و در خلاء نوشته نمی‌شود، باید پرسید که پیشینه‌ی این کتاب چیست. ما در حد وسع به این موضوع می‌پردازیم. در مواجهه با کتاب "صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن"، شاید نخستین چیزی که توجه ما را به خود جلب می‌کند طرح روی جلد آن است که اثری از خود مولف می‌باشد. تصویر این کلاژ بر روی جلد کتاب که انسانی را در حال شخم به‌سیله‌ی تراکتور نشان می‌دهد، شاید تصویری است از مکتب نوسازی و تصور سازه‌محور و تکنولوژی‌محور از توسعه، یعنی اگر پول و امکانات و تکنولوژی باشد، توسعه نیز محقق خواهد شد، دیدگاهی که نویسنده در کتاب، به دنبال نقد و رد آن است. علاوه‌بر آن، تصویر این کلاژ توجه ما را به مسیله‌ی غریبی در علوم‌اجتماعی ایران معطوف می‌کند. استادان و پژوهشگران انگشت‌شماری هستند که خروجی کارهای‌شان را در قالبی جز مقاله و کتاب درمی‌آورند و بسترهای دیگری همچون رمان، شعر، نقاشی، کاریکاتور و فیلم را برای انتقال یافته‌های علمی و نظرات خود به جامعه برمی‌گزینند. این در صورتی است که نخستین پژوهش‌های مردم‌شناسی و فرهنگ عامه در ایران توسط صادق هدایت انجام گرفت. تک‌نگاری یکی از مهم‌ترین سنت‌های علوم‌اجتماعی ایران، از دل ادبیات برآمد، و ادیبانی همچون جلال آل‌احمد و غلام‌حسین ساعدی نخستین تک‌نگاری‌ها را نوشتند جریانی که بعدها در موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی در گروه‌های مطالعات روستایی و عشایری با قوت بیشتری ادامه یافت. روی آوردن اصحاب علوم‌اجتماعی به ساختن فیلم، نوشتن رمان و سرودن شعر، خود حکایتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته، حال چه رسد به اینکه مضامین و دلالت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته باشد. نادر افشارنادری از استادان و محققان پیشکسوت مطالعات روستایی و عشایری، در سال 1347 فیلم بلوط را ساخت. مرتضی کتبی از استادان پیشکسوت روان‌شناسی اجتماعی، سی‌سال پیش رمان "در جستجوی هویت گمشده" را نوشت. همچنین می‌توان به رمان "شازده حمام" نوشته‌ی محمدحسین پاپلی یزدی اشاره کرد. نوشتن رمان توسط کسانی چون علیرضا حسن‌زاده و شروین وکیلی در سال‌های اخیر دنبال می‌شود. مرتضی فرهادی چهل‌سال پیش مجموعه‌ی شعر "در فصل خنده‌های دشوار" را منتشر کرد. مسیله‌ی قابل توجه این است که در کتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن، بارها و به مناسبت‌های مختلف از شعرهای چهل و بیش از چهل‌سال پیش خود نقل قول می‌کند که از ریشه‌دار بودن اندیشه و تفکرات و دغدغه‌های او حکایت دارد.مرتضی فرهادی، نویسنده‌ای است که به جای توجه به سطح، به عمق و ژرفا می‌نگرد. اندیشمندان و نویسندگان مختلف به مبانی نظری یا دیدگاه‌های خاصی تعلق خاطر دارند و اغلب نیز کوشش می‌کنند تا نوشته‌های خود را با بنیان‌های آن مکتب فکری تطبیق دهند. در اینجا مشکلی که پیش می‌آید، اگر نگوییم واقعیت فراموش می‌شود، نظریه بر واقعیت مسلط می‌گردد، و مابه‌ازاهای واقعیت که با آن نظریه همخوانی ندارند نفی و طرد، و تصویری آستیگمات از واقعیت ارایه می‌شود به قول کارل مارکس بدا به حال واقعیت! فرهادی برخلاف جریان‌های غالب در علوم‌اجتماعی ایران که به تقدم نظریه بر میدان معتقدند، از زلف پریشان کسب جمعیت می‌کند، چرا که "بر شانه‌های جوانی خویش ایستاده است" (فرهادی، 1397 ب: پشت جلد)، چنین ایستادنی که از پنجاه و دو سال کار میدانی گسترده مایه می‌گیرد.تقدم میدان بر نظریه در پژوهش‌های درباره‌ی ایران پیشینه‌ای طولانی‌تر دارد و تا حد اطلاع نگارنده به دهه‌ی بیست خورشیدی بازمی‌گردد. این رویکرد تنها به علوم‌اجتماعی محدود نمی‌شود و آن را می‌توان در مطالعات تاریخی کسانی چون محمدابراهیم باستانی پاریزی و ایرج افشار پی گرفت. از اواسط دهه‌ی بیست خورشیدی بود که جلال آل‌احمد پژوهش برای نگارش تک‌نگاری "اورازان" را آغاز کرد، کتابی که در سال 1333 منتشر شد. مقارن با همان ایام اواسط دهه‌سی خورشیدی ایرج افشار نیز نخستین سفر تحقیقاتی خود را با همراهی ابراهیم پورداوود آغاز کرد، و سفرنامه‌ی آن را سالی بعد به چاپ رساند. سفرنامه‌ای که مورد عنایت و استقبال صاحب‌نظرانی چون محمدعلی جمال‌زاده قرار گرفت.اهمیت یافتن مطالعات روستایی و عشایری و پرداختن نویسندگان و روشنفکرانی چون جلال آل‌احمد و غلام‌حسین ساعدی به این حوزه را می‌توان واکنشی در برابر سیاست‌های اقتصادی وقت و انجام برنامه‌های نوسازی از بالا که توسط اصل چهار ترومن و اصلاحات ارضی صورت می‌گرفت، دانست. این حوزه‌ی پژوهشی با شکل‌گیری گروه‌های مطالعات روستایی و عشایری در موسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، با همت پژوهشگرانی چون نادر افشارنادری، خسرو خسروی، علی‌اکبر نیک‌خلق و جواد صفی‌نژاد پی‌گرفته شد. زمینه‌ی مرتضی فرهادی در گسترده‌ترین پروژه‌ی تحقیقاتی‌اش "یاریگری" و "مشارکت" در ارتباط و ادامه‌ی این سنت قرار می‌گیرد. هر چند که او از این سنت نیز فراتر می‌رود و در آثار خود به توصیف بسنده نمی‌کند و با رویکردی بین‌رشته‌ای وارد توضیح، تبیین، گونه‌شناسی و حتی مفهوم‌پردازی می‌شود که در نوع خود آثاری بی‌نظیر را پدید آورده است.گشودن کتابکتاب از یک مقدمه مفصل، و ده فصل تشکیل شده که برخی از این فصول خود می‌توانند به عنوان کتاب کوچک مستقلی منتشر شوند. اما پیش از مواجهه با متن، نوشته‌ای بر پشت جلد کتاب، نظر خواننده را به خود جلب می‌کند که در اینجا نیز عینا نقل می‌گردد: "یکی از گونه‌شناسی‌های دانش در فرهنگ‌های شرقی، بخش‌بندی علوم به دانش‌های آشکار و در اختیار همگان (علوم جلیه) و دانش‌های نهانی (علوم خفیه) است. دانش هزارلایه و هزارتوی میان‌رشته‌ای و میان‌معرفتی توسعه، در غیاب هر گونه معنویت و اخلاق خیرخواهانه و انسان‌گرایانه، همچون علم کیمیای نهان در نهان و خفیه در خفیه، هادی و خدمت‌بخش حاکمیت غرب و مضل و گمراه‌کننده برای شرق است. کشورهای مرکز به هزار بهانه و روش دست می‌زنند تا کشورهای پیرامون را در کار توسعه حیران، ناامید و سرگردان کنند. در بهترین حالت به تمثیل لیو تولستوی آنان همچون مورخ ناشنوایی‌اند که به پرسش‌هایی که از آنان نشده است پاسخ می‌دهند! مولف در این نوشته به برخی از فنون و ترفندهای آنان اشاره‌کرده و کوشیده است که با حذف صداهای گوش‌خراش بازار پرمکر و مکاره‌ی مسگری نظام سوداگری استعماری، گلستان سکوت و فضایی آرام برای خواننده ایجاد کند که صداهای بسیار ظریف اما پرژرفای آوازهای آدمیان همچون صدای تنبور عارفانه‌ی ایرانی را از اقصانقاط جهان بشنود و شاید خواننده به مولف حق دهد که همه‌ی این قیدها را به واژه‌ی توسعه و واگیره‌ی مورد نظرش برای آن بیفزاید! به‌قول لفتن استاوروس استاوریانوس "جهان سوم دربرگیرنده‌ی گروهی از کشورها نیست، بلکه دربرگیرنده مجموعه‌ای از روابط است". گزاره‌ی اصلی شکاف جهانی بر این پایه است "واپس‌ماندگی" پدیده‌ای داخلی (درون‌زا) و برآمده از ساختار کشورهای جهان سوم نیست، بساکه محصول نظام سرمایه‌داری جهان و مکمل آن است. برای چیرگی بر واپس‌ماندگی راهی جز پایان‌دادن به وابستگی و ساختارهای آن وجود ندارد. اینجاست که درمی‌یابیم پیشرفت مسیله‌ای صرفا اقتصادی نیست که با تزریق سرمایه بدست آید. بنابراین این گفته‌ی زلال و گران‌چون حقیقت زیگموند فروید درباره‌ی تمدن غرب که "تکامل‌یافته‌ترین ابزار برای تکامل‌نایافته‌ترین اهداف" بسیار بجاست".نویسنده در مقدمه‌ی کتاب، علاوه بر آنکه به مرور کلی می‌پردازد و هدف خود را از نوشتن این اثر بازگو می‌کند، به مسایلی همچون نقد شرق‌شناسی و اروپامداری، توسعه و فیلسوف تعلیم و تربیت، توجه نشان می‌دهد. اما بخش قابل توجه مقدمه‌ی کتاب را شاید بتوان طرح دیدگاه‌های نویسنده در نقد پست‌مدرنیست‌های ایرانی و یکی از مهم‌ترین مسایل و چالش‌های پیش‌روی علوم‌اجتماعی ایران دانست. نقل عباراتی از این مبحث از قلم نویسنده‌ی کتاب خود گویا است: " .چگونه است که مطالعات فرهنگی و شبه فلسفه‌های افراطی پشتیبان آنکه ادعای نقد همه‌ی روایت‌های بشری را دارد، در ایران به چاقویی تبدیل شده است که نه تنها نمی‌تواند دسته‌ی خود را ببرد، حتی نمی‌تواند به سمت دسته‌ی خود خم شود و آن را نگاه کند؟ مطالعات فرهنگی با همه‌ی نرمش‌ها و چرخش‌های اروپایی خود چگونه است که طرفدانش در جامعه‌ی ما توان تغییر موضوعات و مسایل و نظرگاه‌های آن را ندارند. هنگامی که هیچ چیز ما با غرب برابر نیست چگونه است که موضوعات مطالعات فرهنگی و مطالعات زنان و جوانان ما بایستی کپی‌کاری‌های نازلی از آن باشد. این اوضاع مضحکه‌آمیز سبب شده است که برخی طرفداران متعصب، سردرگمی‌های خود را در زیر سرپوش ضخیمی از گنده‌گویی‌های کم‌ربط و بی‌ربط و سفسطه و مغلطه‌ی مطنطن پنهان کنند. مطالعات فرهنگی که در غرب به نقد مدرنیته می‌پردازد و در این راستا از سنت و دوران پیش از مدرنیته کمک می‌گیرد در ایران معلوم نیست که چه وظیفه‌ای را به عهده دارد؟ و به دنبال چه می‌گردد!؟ در حالی که در ایران به نظر می‌رسد برخی مدعیان پست‌مدرن، نه تنها حامی فرهنگ‌های روستاییان، بومیان، رنگین پوستان، کوچندگان و بدویان دورافتاده و در حال اضمحلال نیستند بلکه حتی از فرهنگ‌ها و تمدن‌های کهن شرقی و موطن خود نیز متنفرند. انگار آنان از هرچه پسوند و رنگ و بوی کهن، چه از ایران چه از چین و ماچین و آفریقا و استرالیا و سرخ‌پوستان آمریکا را داشته باشد بیزارند" (فرهادی، 1397 الف، ج 1 : 103 ).فصل اول کتاب: "راه‌ها و چاه‌ها و چاره‌ها دوگانگی و چندگانگی فرهنگ و نظام سوداگری در غرب، توسعه و تکنولوژی و تبعات آن" به چند موضوع مهم در پیوند با تکنولوژی از جمله دوگانگی و دوگونگی فرهنگ غربی می‌پردازد. نویسنده‌ی کتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن برخلاف جریان‌های غالب که تصوری یک‌پارچه از فرهنگ و تمدن غربی دارند، چنین نمی‌اندیشد و معتقد به چندلایگی فرهنگ و تمدن غربی است. بحث دیگر این فصل مربوط به تفاوتی است که نویسنده کتاب میان "نیاز" و "خواسته" قایل است و توضیحات خواندنی که در نقد طبقه‌بندی نیازهای "جان کیج" ارایه می‌دهد. این فصل زمانی خواندنی‌تر می‌گردد که نظریات مختلفی پیرامون تکنولوژی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن یکجا جمع‌می‌آید و در پایان نیز نویسنده نظرات خود را بیان می‌دارد و چنین می‌نویسد: "تکنولوژی امروزه ابزاری است که به شکل غالب در دست بخش مسلط جامعه جهانی بوده و از جانب این بخش هدایت و برنامه‌ریزی می‌شود و به شکل پیوسته با منافع این اقلیت قدرتمند سازگار و همخوان می‌گردد و به ویژه در پانصدسال گذشته در دست جوامع سوداگری استعماری، هدف و جهتی کاملا سلطه‌گرانه یافته است، پس علت‌العلل وضعیت فناوری را، نه فقط در ذات تکنولوژی، بلکه در جوهره‌ی جامعه‌ای باید جستجو کرد که این تکنولوژی در آن پدیدار گشته و بالیده و تثبیت و تربیت و تسخیرشده است. . ابزارها و ماشین‌ها همچون علم و هنر و فلسفه اگر آینه‌ی تمام‌نمای جامعه‌ی زادگاه خویش نباشند، حداقل کاریکاتور و تصویری از آینه‌ی دق آن می‌باشند. مقصر دانستن تکنولوژی و ماهیت تکنولوژی بدون توجه به ماهیت جامعه‌ی آفریننده‌ی آن، نوعی تبریه‌ی ضمنی و استتارشده‌ی قدرت‌های حاکم و قاهر و جابر جهانی آن می‌باشد و محاکمه‌ی چماق به جای چماق‌دار! و جماق‌زن است و اگرچه امکان دارد نفس داشتن چماق هم وسوسه کننده باشد. .در جامعه‌ی تقسیم شده، تکنولوژی بیش از آنکه به سود اکثریت زیرسلطه باشد، همساز با منافع اقلیت در قدرت است. تاثیرات سویی که برخی جامعه‌شناسان و اندیشه‌ورزان و فلاسفه از تکنولوژی فهمیده‌اند غالبا از اینجا ناشی شده است نه از نفس تکنولوژی، این تاثیرات با تمام اهمیتی که دارند، نمی‌توانند جایگزین تاثیرات جامعه‌ی استیلاگر و قدرت‌های پنهان و آشکار فرماندهی و رهبری و سیاست‌گذاری‌های منفعت‌طلبانه‌ی آگاهانه و ناخودآگاهانه‌ی رقابتی و فردگرایانه‌ی افراطی در این زمینه شوند"(همان: 225 و 226 ).فصل دوم کتاب: "توسعه پایدار دانشگران و دانشگاه‌های ما" به نقد ساختار و عملکرد دانشگاه‌ها به طور عام و دانشکده‌های علوم‌اجتماعی به طور خاص، اختصاص دارد. نویسنده در مواجهه با این مسیله‌پرسشی بنیادین در نسبت با شرایط امروز مطرح می‌کند: "چرا علوم‌اجتماعی ما آبستن پرسش‌های دربایست و بنیادی و بن‌لادی در کشور ما نیست و در نتیجه انگار در حالت بی‌وزنی به‌سر می‌برد یعنی آزاد از کشش‌های واقعیت‌های پرژرفای اجتماعی و همچون حباب آب در سطح و ساحل باقی می‌ماند! علوم‌اجتماعی ما مانندکری است که دارد به سوال‌هایی پاسخ می‌دهد که کسی از او نپرسیده است" (همان: 139 و 140 ). نگارنده‌ی کتاب پس از مرور نظرات برخی از صاحب‌نظران، به بیان دیدگاه‌های خود درباره‌ی خاص‌بودگی مسایل ایران می‌پردازد که نقل برخی از آن‌ها در اینجا خالی از لطف نیست. نویسنده‌ی کتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن در صفحات پایانی فصل دوم این چنین می‌نویسد: " .ما باید چه‌کار کنیم که انگلستان مشکل کمبود آب و باران ندارد، یا تفاوت مشکل آب هلند با مشکل آب ما از زمین تا آسمان است! و مسیله سیاهان و رنگین‌پوستان را در ایران نداریم. برای بازنماندن از انسان‌شناسی و مطالعات فرهنگی مدرن امروزی، چگونه باید برای خود مسیله نژادی و جنبش نژادی و مطالعات سیاهان و سرخ‌پوستان بیافرینیم؟! اگر اروپاییان و آمریکاییان مسیله‌ای به‌نام توسعه ندارند، چرا ما باید آن را کنار بگذاریم؟ اگر مشکل آن‌ها کار و تولید نیست و بازاریابی و تبلیغات تجارتی و بازاریابی پارتیزانی است، چرا ما باید تولید و فرهنگ تولیدی را رها کرده و نوکر بی‌جیره و مواجب آن‌ها در بازاریابی چریکی نیابتی و تنورتابی و بازارگرم‌کنی و مصرف و خرید و پرسه و پاساژ بشویم؟" (همان: 259 و 260 ). وی توضیحات خود درباره‌ی نقد مواجهه‌ی علوم‌اجتماعی ایران با مسایل جامعه‌ی ایرانی ادامه می‌دهد و در پایان فصل به مرگ‌اعلانی علم که از موضوعات مطرح در یک دهه‌ی گذشته در میان صاحب‌نظران ایرانی بوده، می‌پردازد و چنین می‌نویسد: " .هیچ علمی نمی‌میرد، بلکه رشد می‌کند، شاخه و جوانه می‌زند و دگرگونی می‌پذیرد، با شاخه‌های دیگر می‌آمیزد و ترکیبات جدید می‌آفریند، اما از تنه اصلی جدا نمی‌شود و از آن کنده نمی‌شوند و اگر چون دانه از شاخه کشیده هم شوند به دنبال قتل درخت مادر نیستند! تاریخ علم نشان نداده است که علمی مرده باشد و یا علم جدید پدرکشی و یا مادرکشی کرده باشد، نه تنها علم که فلسفه و هنر نیز نمی‌میرند، حتی اگر هگل و هایدگر گفته باشند" (همان: 263 ).فصل سوم، هم‌نام کتاب است: "صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن"، و نخستین مقاله‌ی که نگارش آن به سی‌سال پیش بازمی‌گردد و کتاب از آن زاده شده است. مقاله‌ای که یکی از منابع درسی مرتضی فرهادی در دانشکده علوم‌اجتماعی در طول سی‌سال گذشته بوده و بارها با ویرایش‌های مختلف منتشرشده که آخرین ویرایش این مقاله در نخستین شماره‌ی دوفصلنامه‌ی دانش‌های بومی ایران، در شصت صفحه به چاپ رسیده (فرهادی، 1393 : 71 - 130 )، و در اینجا به صورتی نو ارایه شده است. در همین فصل نویسنده‌ی کتاب، منظور خود را از فراز سنت شرح می‌دهد و چنین می‌نویسد: " .منظور ما از "فراز سنت" در این نوشته، . بخشی از میراث فرهنگی یک ملت می‌باشد که مقوم توسعه پایدار و پایه‌دار موتور محرک و پیش‌برنده و بالابرنده آن است و به شکل دقیق‌تری در کارهای متاخر، مولف بخش بسیار کارآمد و کاربردی آن را به نام "پتانسیل فرهنگی" نام نهاده و تعریف کرده است که شامل فرهنگ تولیدی، فرهنگ کار و دانش‌های سنتی اعم از رسمی مکتوب و دانش مردمی شفاهی و نامکتوب، اعم از دانش صریح و ضمنی و فناوری‌های سنتی و تکنیک‌های بدن و گروه‌ها و سازمان‌های یاریگر و مدیریت‌های سنتی و مشارکتی صنفی و عناصر و مجموعه‌ها و الگوهای وابسته به آن است که تسهیل‌گر، روان‌ساز و توانایی بخش است و بخش دیگری از آنکه بیشتر باورهای نظری برانگیزاننده و پشتیبانی کننده و جهت‌بخش بوده و شامل برخی از رازآموزی‌های مذهبی و هنری و فلسفی واقع‌گرایانه‌ی مردمی ضروری دیرینه و کهن‌ریشه می‌باشند و از آن جمله ادبیات شفاهی چندمنظوره و پرآموزه با محتوی میان‌رشته‌ای و میان‌معرفتی آسان‌نشین بر دل و روان آدمی از اقتصاد تا جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی و تعاون و یاریگری گرفته تا علومی نظیر آب و هواشناسی و گیاه‌شناسی و بوم‌شناسی تا آموزه‌های اخلاقی مذهبی و فلسفی . منظور ما از بر "فراز سنت" قرار گرفتن مکانیکی و فیزیکی و مکانی نیست و از سوی دیگر بر فراز سنتی مرده نیست، بلکه سنتی است که میل به دگرگونی و تکامل و زایش و رویش و جهش دارد. یک پای آن در گذشته و حتی گذشته‌های بسیار دور، و یک پای آن در آینده است" (فرهادی، 1397 الف، ج 1 : 282 - 284 ).در نوشته‌ی سی‌سال پیش مولف کتاب، وضعیت ایران را با مفاهیمی چون "اقتصاد بادآورده"، "خوابیدن زیر دکل‌های نفت" و "معاش بی‌تلاش" توضیح داده است. در روزگاری که هنوز مفاهیمی چون "آزار هلندی"، "نفرین منابع" و "نفرین نفت" وارد ادبیات اقتصادی و توسعه‌ی ایران نشده بود. اما امروز با نگارش و ترجمه کتاب‌هایی چون معمای فراوانی ( 1390 ) این مسیله به ادبیات توسعه در ایران، بیش از پیش راه پیدا کرده است.یکی از جدی‌ترین مسایل مطرح در این فصل، به چالش کشیدن گونه‌شناسی‌های رایج در علوم‌اجتماعی و نظریه‌های جامعه‌شناسی که شناخته‌شده‌ترین نمونه‌ی آن‌، طبقه‌بندی‌ها و تقابل‌های دوتایی از جوامع از جمله سنتی/صنعتی است. نویسنده کتاب در توضیح این موضوع چنین می‌نویسد: "طبقه‌بندی جوامع جهان به سنتی و صنعتی از آن جهت یک طبقه‌بندی نامناسب و گمراه‌کننده است که تلویحا و تصریحا سنت را در برابر صنعت، و سنتی را در برابر صنعتی قرار می‌دهد. درحالی‌که اگرچه جوامع صنعتی امروز جهان با همان جوامع در روزگار سنتی بودنشان تفاوت‌هایی دارند اما بذر و جوانه‌های این جوامع صنعتی از دل همان جوامع سنتی رشد کرده است. پس اگر این طبقه‌بندی به گونه‌ای اصلاح شود که در عین پذیرش تغییر و دگرگونی، نشان دهد جوامع صنعتی امروز بر فراز جوامع سنتی خود بنا شده‌اند، می‌تواند یک طبقه‌بندی کاربردی و راهگشا در مبحث توسعه باشد" (همان: 281 ). نویسنده کتاب کوشش می‌کند تا با رد گونه‌شناسی‌های یادشده، طبقه‌بندی جدیدی را ارایه کند: "گونه‌شناسی ما از جوامع جهان بر پایه زمان و عوامل مهم توسعه در چارچوبی است که برای ما و جهان توسعه‌نیافته می‌تواند آموزنده‌تر باشد. در این طبقه‌بندی آنچه که برای ما مهم‌تر است، طبقه‌بندی سایر کشورهای جهان، یعنی کشورهای توسعه‌نیافته است. ما در این طبقه‌بندی نخست جوامع را به جوامع سنتی صنعتی‌شده و جوامع سنتی صنعتی‌نشده تقسیم می‌کنیم. دادن صفت سنتی به جوامع صنعتی‌شده نظرگاه ضدخلق‌الساعه ما به جامعه، جهان و از آن جمله برای توسعه و جوامع صنعتی و توسعه‌یافته است . به عبارت دیگر نمی‌توان صنعت و یا توسعه‌یافته را بدون سنت و توسعه‌نیافته به تصور درآورد. در تقسیم جوامع به سنتی صنعتی‌شده و سنتی صنعتی‌نشده مولف چیزی را بر واقعیت نیفزوده، بلکه به یک بدیهی فراموش‌شده در ادبیات تضاد طلب علوم‌اجتماعی و زیستی غرب "داروینیسم اجتماعی" اشاره کرده است. تقسیم کشورهای سنتی صنعتی شده به کهن‌بنیاد و نوبنیاد، اشاره به عمق و ریشه و سنت‌های استمراریافته در برخی از کشورها نظیر چین، مصر، ایران، یونان و بین‌النهرین و غیره است که از نظر پتانسیل فرهنگی و شرایط طبیعی و تاریخی به گونه‌ای بوده‌اند که توانسته‌اند، خود را تا به امروز ادامه دهند. این کشورها جوامعی‌اند که توسعه‌یافتگی آن‌ها بیش از آنکه نتیجه‌ی عوامل داخلی باشد، زاده‌ی نیروها و عوامل بازدارنده‌ی نامساعد بیرونی بوده است. جامعه‌شناسان غربی و مکتب نوسازی در طبقه‌بندی کلی و غالبا دوتایی خود به عمد و یا به سهو وارد جزییات این جوامع نمی‌شوند. . در قدم بعدی ما جوامع متمدن سنتی کهن‌فرهنگ را به دو گروه دارای ذخایر و منابع سرشار زیرزمینی و بدون ذخایر سرشار زیرزمینی و سپس گروه دارای ذخایر و منابع سرشار زیرزمینی را به دو دسته‌ی کشورهای دارای منابع سرشار نفت و گاز و گروه‌بدون نفت و گاز طبقه‌بندی کرده‌ایم" (همان: 322 - 324 ).فصل چهارم کتاب: "مکتب نوسازی، روستو و خیز گلایدری"، که نقدی است بر نظریات روستو یکی از نخستین نظریه‌پردازان مکتب نوسازی. نویسنده‌ی کتاب در این فصل می‌کوشد تا دوربودن مدینه‌ی فاضله‌ی ترسیم‌شده توسط روستو و مراحل پنجگانه رشد اقتصادی وی که درواقع دربرابر نظریه‌ی دوره‌بندی مارکسیستی تنظیم شده‌بود و همچنین برنامه‌های توسعه‌ای دیگر همچون اصل چهار ترومن و اصلاحات ارضی را که عمدتا رویکردی از بالا به پایین داشته‌اند، به خصوص با توجه به شرایط ایران و بیان مسایل مختلفی مورد انتقاد قرار می‌دهد. قرایت مولف کتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن از نظریه‌ی مراحل پنجگانه رشد اقتصادی روستو قابل توجه است که علاوه بر توضیحاتی پیرامون این مسیله، با شکلی در صفحه‌ی 367 جلد اول کتاب آن را به خوبی نشان داده است درواقع و در عمل خبری از مراحل پنجگانه رشد اقتصادی نیست و آنچه هست خیزی گلایدری و سپس سقوط در مرداب مصرف‌گرایی! که نام‌گذاری هوشمندانه‌ی این فصل نیز گواه آن است. نویسنده در صفحات پایانی این فصل چنین می‌نویسد: " .در اجرای نسخه‌ی روستو، ظرایفی وجود داشت که نه با منافع درازمدت هییت حاکمه غرب و به‌ویژه خود آمریکا و نه منافع گروه‌های همسود داخلی آن‌ها در ایران سازگار بود. خوش‌بینی و خوش‌خیالی آمریکاییان از موفقیت‌های پی‌درپی در جنگ استعماری با انگلیس و سپس در جنگ جهانی دوم، سبب شد که دانشمندان آن‌ها نیز در آن زمان نتوانند موانع خارجی و داخلی واقعی بر سر راه توسعه کشورهای جهان توسعه‌نیافته را فهم کنند. حتی اگر در آن زمان نیت خیری نیز دست‌کم در ذهن و قلب چنین دانشمندانی وجود داشته است. وجود مبادلات نامتقارن سرد، برای همه‌ی کشورهای توسعه‌نیافته پیرامون قدرت اروپا و آمریکا و به ویژه امکانات فراوان برخی کشورهای کهن‌فرهنگ آسیا و آفریقا و از آن جمله امکانات و منابع فراوان نفت در ایران و آزار خواب در زیر سایه‌ی دکل‌های نفت که بعدا با نام آزار هلندی شهرت یافت که به ملت‌هایی نظیر ما امکان مصرف بدون تولید را داده بود، سبب شد که خیز گلایدری‌شده‌ی نسخه‌پروازی روستو ما را با سر در مرداب مصرف و مصرف‌انبوه و اسراف در مصرف پرتاب کند. . عشق به مصرف در دولت‌ها و مردم ما چنان و رسانه‌های ما پس از کودتای 28 مرداد چنان بالا گرفته بود که یادمان رفت که روستو سفارش کرده بود که برای رسیدن به بلوغ رشد خود نگهدارنده ما باید بخشی از درآمدمان را صرف سرمایه‌گذاری در تولید کنیم اما ما در صرف درآمدهای نفت‌آورده و آب‌آورده و وام‌آورده و غیر چنان پیش رفتیم که رکور مصرف را در جهان مصرف‌زده، زدیم و در بسیاری از موارد، حتی در مصرف مرگ از دیگر کشورها و ملت‌ها پیش افتادیم" (همان: 363 و 364 ).فصل پنجم کتاب: "آزار ایرانی‌الاصل و هلندی الاسم و پیامدها و بسامدهای غیراقتصادی آن در ایران" که به بیان نویسنده یکی از مهم‌ترین بخش‌های کتاب است. از حدود دو دهه پیش کتاب‌ها و مقالاتی با موضوع آزار هلندی به نوشته شده که عمدتا در پی تبیین پیامدهای اقتصادی آن بوده‌اند و در مقابل به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی مسیله، کمتر پرداخته شده است. نویسنده کتاب در این فصل و فصل بعدی کوشش دارد تا به پیامدهای غیراقتصادی آزار هلندی بپردازد زیرا "اگرچه در آغاز ممکن است از اقتصاد سرچشمه بگیرد اما هرگز در اقتصاد متوقف نمی‌شود، زیرا ماهیتی دارد که همه‌ی ارگانیزم‌را درگیر کرده و هم‌چون سرطان، دایم، اندام‌ها و دستگاه‌های سالم را نیز به تصرف خود در می‌آورد، که خطرناک‌ترین آن، درگیری سلسله اعصاب و افت سطح هشیاری موجود در مورد توسعه و هر مسیله مهم و نوعی زوال عقل جمعی می‌شود" (همان: 148 ). علاوه بر این در این فصل نویسنده کتاب نگاهی دوباره و متفاوت به دولت ملی دکتر محمد مصدق و کودتای 28 مرداد 1332 انداخته و از زاویه‌ای کمتر شنیده‌شده و دیده‌شده به آن نگریسته و تحلیل‌هایی نو ارایه داده است. نخستین تحریم نفتی ایران در زمان دولت مصدق صورت گرفت. مسیله‌ای که ایران امروز نیز به گونه‌ای دیگر با آن روبه‌رو گشته و راه‌های برون‌رفت آن زمان، از جمله اقتصاد بدون نفت، خرید اوراق قرضه ملی، جلوگیری از واردات کالاهای غیرضروری و سرمایه‌گذاری در تولید داخلی، می‌تواند امکان‌هایی برای وضعیت کنونی فراهم آورد. این سیاست‌های اقتصادی دولت ملی موجب گشت تا برای نخستین‌بار، صادرات غیرنفتی ایران از وارادت بیشتر شود، مسیله‌ای که دیگر در تاریخ ایران تکرار نشد. با وجود چنین تجربه تاریخی، مولف کتاب، به درستی این پرسش را مطرح می‌کند که چرا در سال‌های پس از کودتای 28 مرداد، این سیاست ملی تداوم نیافت و آنچه رخ‌داد، وابستگی اقتصاد ایران بیش از پیش به نفت بود. حتی در سال‌های پس از انقلاب اسلامی و به خصوص پس از پایان جنگ تحمیلی که وجود روحیه‌ی همکاری و مشارکت‌جویی، امکان‌هایی کمیاب برای توسعه‌ی درون‌زا فراهم می‌آورد، این مهم دنبال نشد، و باز اقتصاد بادآورده و افزایش واردات و وابستگی بیشتر به نفت تا آنجا تداوم یافت که ایران برای دومین‌و سومین‌بار تحریم نفت را تجربه کرد.فصل ششم و آخرین فصل از جلد نخست کتاب: "پیامدها و بسامدهای غیراقتصادی اقتصاد بادآورده" نام دارد که بحثی مفصل در حدود دویست صفحه را به خود اختصاص داده و یکی از فصول بلند کتاب است. نویسنده در این فصل درپی آن است تا نشان دهد که پیامدهای اقتصاد بادآورده تنها محدود به اقتصاد نمی‌شود، بلکه عرصه‌های فرهنگی و حوزه‌های مقدس اجتماع را نیز درمی‌نوردد. علاوه بر آن شیوه‌های تولید را از صنعت به ساختمان‌سازی می‌گرداند. لازم به توضیح است که نویسنده در این کتاب مفهوم اقتصاد بادآورده را برای نخستین‌بار به کار نمی‌برد، بلکه پیش از این نیز در نوشته‌ها و آثار دیگر خود از آن استفاده کرده بود. برای نمونه وی در مقاله‌ی مکل مکل مکینگی اقتصاد بادآورده را این‌گونه تعریف می‌کند: "اقتصاد بادآورده، اقتصادی شکننده و آستیگمات و پر از کاستی و کژی و بیماری‌زا و آزارآفرین است . اقتصاد بادآورده گردآمدن شرایطی لحظه‌ای و امکاناتی ناپایدار است که فرد یا افرادی و یا ملتی در دوره‌ای کوتاه می‌تواند، با تولید کم و یا حتی نزدیک به بی‌تولیدی، چندین و چندبرابر تولیدات خود مصرف کند. اقتصاد بادآورده، اقتصادی تهی از عقلانیت و اکنون‌نگر و انگلی است که کارکرد بنیادی اقتصاد راستین و پایدار که نیازمند اندیشه و تدبیر و تحقیق و تجربه و کار و کوشش، یعنی وظیفه‌ی خطیر تولید است، از آن حذف شده ." (فرهادی، 1396 : 11 و 12 ). بازگردیم به فصل ششم و پیامدهای اقتصاد بادآورده نویسنده کتاب در این فصل در کنار مسایل متعدد به دو مسیله‌ی مهم می‌پردازد که در اینجا خلاصه‌ای از آن‌ها را ذکر می‌کنیم، نخست درباره‌ی این موضوع که اغلب گفته می‌شود مسایل و مشکلات اقتصادی ایران منشا مدیریتی دارد، نویسنده کتاب در این مورد چنین می‌نویسد: "افت‌وخیز و تلاطم‌های نامعمول و پیامدهای اکثرا نامعقول سیاسی و مدیریتی ما، خود نتیجه‌ی مسیله یا مسایل و مشکلات مهم‌تری است و آن این است که مسیر معاش جوامعی مثل ما به گونه‌ای شکل‌گرفته است که اصولا نیاز توجه به واقعیت‌ها و از آن جمله واقعیت‌های مهم اقتصادی جامعه را به حداقل رسانده است، چرا که اصولا نظام متکی به مصرف بدون وجود تولیدات ملی شرایط فرهنگی ویژه‌ای را می‌آفریند که شرایط را برای افکار و اعمال واقع‌گرایانه مشکل می‌سازد و به عبارت دیگر خلا فرهنگ کار، تولید و اقتصاد نامتکی به آن، ضرورت اندیشه دقیق و عمق در کارها را تا اندازه‌ی زیادی از میان می‌برد" (فرهادی، 1397 الف، ج 1 : 451 و 452 ). دومین موضوع قابل ذکر به این مسیله بازمی‌گردد که یکی از دلایلی که عموما در رابطه با توسعه‌نیافتگی کشورهای جهان سوم ذکر می‌گردد عدم وجود ثبات سیاسی است. نویسنده در مواجهه با این نظر چنین می‌نویسد: "آیا وضعیت کشورهای دارای ذخایر زیرزمینی و با سکون و استمرار سیاسی زیاد، بهتر از ما می‌باشند؟ در سیاست‌های بنیادی عربستان سعودی و لیبی تا همین اواخر، در چند دهه گذشته کدام تلاطم و تغییر معناداری وجود داشته است؟ در کشورهای عربی نفت‌خیز دیگر چطور؟" (همان: 452 ). همان‌طور که گفته‌شد نویسنده در این فصل درپی آن است تا نشان دهد که پیامدهای اقتصاد بادآورده تنها محدود به عرصه‌ی اقتصادی نیست، وی در ذیل عناوینی بحث‌های مفصلی را مطرح می‌کند که در اینجا به دلیل محدودیت تنها عناوین آن‌ها ذکر می‌گردد: 1 پیشتازی مصرف، 2 پسرفت مستمر در فرهنگ تولیدی و کار، 3 یارانه‌های پنهان و آشکار مصرفی و وام‌های غیرتولیدی فرودگاه توسعه گلایدری، 4 تنبلی ذهن، 5 تنبلی تن، 6 رشد سرطان فردگرایی و خودخواهی و خودشیفتگی بی‌علت و جهت، 7 اقتصاد بادآورده و واقعیت، 8 مدوارگی (مدپرستی، نوگرایی مرضی و وسواس‌گونه، فکلیسم، ژیگولیسم). در بخش بعدی این فصل نویسنده تحت عنوان: "نمونه‌هایی از سبب‌جویی و گمانه‌زنی‌های ایرانیان در مسیله پس‌افتادگی" بحثی قابل‌توجه و خواندنی از نویسندگان پیش از انقلاب درباره مسیله توسعه‌نیافتگی ایران همراه با تحلیل‌هایی نو ارایه کرده است. وی در این فصل به نقل‌قول‌هایی از صاحب‌نظرانی می‌پردازد که در زمان پهلوی اول، همچون علی‌اکبر داور وزیر دادگستری وقت که معتقد بود مشکلات اقتصادی ایران از آنجا ناشی می‌شوند که ما ایرانیان بیش از تولیدمان مصرف می‌کنیم. همچنین در دوره پهلوی دوم کسانی چون جلال آل‌احمد و محمدابراهیم باستانی پاریزی درباره سیاست‌های اقتصادی، و رابطه‌ی نفت و توسعه‌نیافتگی سخن گفته بودند. صداهایی که نه تنها در زمان خود شنیده نشدند، بلکه در وضعیت کنونی نیز گویی صدایی از آنان به گوش نمی‌رسد و هر آنچه هست آوای مکتب نوسازی و مصرف‌گرایی افسارگسیخته به نفع شرکت‌ها و کارخانه‌های خارجی است. در پایان فصل ششم نیز به تجربیات برخی از کشورهایی اشاره شده که توانسته‌اند با خرید نفت و گاز از کشورهای دارای ذخایر، خود را از این بیماری اقتصادی به دور نگه‌دارند، مسیله‌ای که بیش از پیش کتاب را خواندنی می‌کند.فصل هفتم و نخستین فصل از جلد دوم کتاب: "جامعه‌ی فرامصرف‌گرا و تولید ستیز ایران (آزار ناسور و عود علایم نونما و نوفزود اقتصاد بادآورده و از آن جمله آزار هلندی و نفرین نفت)" که همچون فصل ششم یکی از مفصل‌ترین بحث‌های کتاب است. در این فصل نویسنده به‌طورکلی به نقد روشنفکران و غفلت آنان از تجارب دوقرن اخیر و همچنین غفلت از تجارب تاریخی غرب در مقابل القاهای نظریه‌های مکتب نوسازی می‌پردازد. نویسنده‌ی کتاب در بخش نخست این فصل به پیامدها و آثار مخرب مصرف‌گرایی و مصرف‌گرایی افسارگسیخته می‌پردازد که نقل‌قول‌هایی از صاحب‌نظران کشورهای دیگر همچون هاجون‌چنگ آن را خواندنی می‌کند. در بخش بعدی فصل تحت عنوان: "کت‌بندی زرین فریدمن بزرگترین دروغ اقتصادی سیاسی نظام غرب" به یکی از مسایل اساسی که درطی چنددهه‌ی گذشته درباره‌ی روند توسعه‌ی کشورهای جهان سوم مطرح بوده می‌پردازد، و آن نسخه‌پیچی نظام سوداگری استعماری تحت عنوان توسعه، اما درواقع برای چپاول منابع کشورهای دیگر است، مسیله‌ای که تاریخ چند دهه‌ی گذشته کشورهایی همچون شیلی، افغانستان و عراق را دگرگون کرده کتاب و مستند "دکترین شوک" ( 1389 ) روایتی از رویه‌ی مسلط و مداخله‌گر نظام سوداگری استعماری است. یکی از همین مسایل مطرح امروز، شیوه‌ی مالکیت واحدهای تولیدی و صنعتی و پافشاری برای خصوصی‌سازی آن‌هاست، نویسنده‌ی کتاب در این مورد معتقد است که مسیله‌ی واحدهای صنعتی و تولیدی در ایران بسی بیشتر از مالکیت است، وی چنین می‌نویسد: "اگر اقتصادخوانان ما داستان چندهزار ساله بنه‌ها را در ایران به خوبی فهم کرده بودند و می‌دانستند، متوجه این امر می‌شدند که نوع مالکیت بر آب و زمین بنه‌ها نیست که در گذشته آن‌ها را کارآمد می‌کرده است، بلکه این ساختار تولیدپرور در جامعه‌ایرانی بوده که این بنه‌ها را موفق و سرپا و کارا می‌ساخته است. آنچه تولید و صنایع ما را به زمین زده و تا شرایط همین است به هرشکل با برای صدها بار به زمین می‌زند، مالکیت این صنایع و سرمایه‌های آن نیست چه دولتی باشد، چه خصوصی باشد چه تعاونی باشد چه وقفی و در مالکیت پروردگاری!" (فرهادی، 1397 الف، ج 2 : 703 ). این نقل‌قول از نویسنده کتاب با فرازی از جورج زیمل تکمیل می‌گردد: "مهم قواعد بازی است و نه جنس مهره‌ها!"فصل هشتم کتاب: "ژاپنی پسرعموی شرق شرقی ما چه کرده است و ما چه می‌کنیم؟" که خود کتابی کوچک و پرمنبع است. در این فصل نویسنده، برخلاف رویکرد مکتب نوسازی، نشان می‌دهد که توسعه‌ی ژاپن برآمده از فرهنگ ژاپنی بوده و مدرنیته‌ی ژاپنی بر شانه‌های سنت‌های کهن بنا شده است. این مسیله پرسشی چنین را دربرابر ما مطرح می‌سازد: "چگونه می‌توان سنتی بود اما گذشته‌گرا نبود، چگونه می‌شود هم پیشرفت کرد، هم اصالت داشت. چطور ممکن است هم سنت را حفظ کرد و هم تحول یافت؟" (همان: 912 ). نویسنده کتاب برخلاف اغلب نویسندگان که معتقدند جوامع شرقی و از جمله ایران از ازل چنین بوده‌اند و برای توضیح توسعه‌نیافتگی آن‌ها دست به دامان نظریه‌هایی همچون استبداد شرقی می‌شوند، معتقد است که در صدوپنجاه سال اخیر ما به وضعیت کنونی افتاده‌ایم، و به گونه‌ی دیگری به مسیله می‌نگرند: "اگر استبداد شرقی امری ازلی بوده است و استبداد سبب عقب‌ماندگی است پس چرا مشرق زمین بنا بر طبقه‌بندی مورگان تا اختراع ماشین بخار (دوره تمدن جدید) حدود دو میلیون سال پرچم‌دار پیشرفت و تمدن و فرهنگ در جهان بوده است؟ کشورهایی نظیر ژاپن و چین و هند آیا جزو کشورهای شرقی نبوده‌اند؟ اگر این‌ها نیز شرقی‌اند چگونه است که تا شروع صنعتی‌شدن انگلستان، استبداد شرقی مانع پیشرفت آن‌ها نبوده و چرا کشورهایی نظیر ژاپن و حتی کره‌جنوبی و هند با وجود استبداد شرقی به قول غربیان توانستند در موج دوم توسعه و در مدت نسبتا کوتاهی و بدون غارت استعماری چهارصدساله خود را به توسعه برسانند و کشورهای روم و یونان و مصر باستان در نظام برده‌داری در گذشته و حکومت‌های نازیستی و فاشیستی و استالینیستی و مایوییستی که غرب آن‌ها را به جز روم و یونان باستان که از خود هستند! از بدترین نوع استبداد می‌داند، توانسته‌اند در استبدادی‌ترین لحظات تاریخ خود به توسعه چشم‌گیر در زمینه‌های گوناگون دسترسی پیدا کنند" (همان: 915 ). نویسنده این فصل را با پرداختن به مسایل مختلف، از جمله مقایسه ویژگی‌های کلی سازمان ژاپنی و آمریکایی که در جدولی در صفحه 1019 آورده شده، و همچنین در پایان نیز به وضعیت نفت و گاز در ژاپن پرداخته می‌شود که این فصل را خواندنی‌تر کرده است.فصل نهم کتاب: "چین چه چاره کرده، ما چه می‌کنیم؟" به تجربه توسعه چین از جمله کشورهای موج دوم پرداخته شده است. نویسنده کتاب می‌نویسد دلیل انتخاب چین این بوده که نشان دهد برخلاف تصور غالب نظام سیاسی نیست که می‌تواند یک جامعه را به سمت توسعه راهبری کند، بلکه مهم‌تر از آن فرهنگ تولیدی و فرهنگ کار می‌باشد. وی معتقد است: "سیاست با همه قدرت خود محصول عوامل قوی‌تر اما مستور است که ممکن است در جای‌های نامانوس و شیوه‌های ناملموس و ناپیدا سیاست را شکل داده و کانون‌یا کانون‌های قدرت را بود یا نابود کند" (همان: 1050 ). نویسنده در این فصل علاوه بر پرداختن به تجربه توسعه چین، به نقد نظریه‌های شرق‌شناسانه از مارکس گرفته تا وبر می‌پردازد و در این راه نقل‌قول‌هایی قابل‌توجه از ادوارد سعید، سمیر امین و جان ام. هابسون می‌آورد اما وی در عین نقد، جانب انصاف را به ویژه درباره کارل مارکس فرونمی‌گذارد.فصل دهم، آخرین فصل کتاب: "هندیان، دیرینه‌تر خویشان ما چه کرده‌اند ما چه می‌کنیم" به تجربه‌ی توسعه هند اختصاص یافته است. هند که پیش از جدایی پاکستان، همسایه‌ی دیوار به دیوار ایران بود، و به روایت نویسنده کتاب، مردمانی چون مردمان کرمان و سیستان و بلوچستان و یزد داشت، به همراه چین و ژاپن، راه‌های نرفته و پیش‌بینی نشده‌ای را در توسعه رفتند و به موفقیت‌های چشمگیری دست پیدا کردند که جهان غرب آن‌ها را پیش‌بینی نمی‌کرد، و این موضوع خود نشان دهنده‌ی آن است که راه توسعه و مسیر تاریخ تک‌خطی نیست. برای نمونه، هند در مواجهه با تکنولوژی، به توسعه‌ی تکنولوژی نیمه‌پیشرفته و تکنولوژی نرم دست‌زد، مسیله‌ای که بی‌ارتباط با فرهنگ کار و فرهنگ تولیدی نیست.موخره‌جای فرهنگ و اهمیت آن در کتاب‌های توسعه خالی است. معمولا کتاب‌ها و نظریات توسعه، پای در نظریات مکتب نوسازی دارند و اگر فرهنگ در آن‌ها جایی داشته باشد، از این منظر به فرهنگ می‌نگرند. به عبارت دیگر اگر توجهی به فرهنگ می‌شود، در واقع لیستی از علل و ریشه‌های فرهنگی توسعه‌نیافتگی، پشت سرهم ردیف می‌گردد. روشنفکران ایرانی، نشسته بر برج عاج، نگاهی عاقل‌اندر سفیه به فرهنگ مردم دارند. گاهی این فرهنگ را مانعی برای توسعه می‌دانند، گاهی آن را مبتذل خطاب می‌کنند و گاهی نیز از توهین به آن ابایی ندارند. در کنار این رویکرد، رویکرد دیگری نیز وجود دارد که مرتضی فرهادی در فصول پایانی کتاب صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن، یعنی زمانی که به سه کشور توسعه‌یافته‌ی موج دوم، ژاپن، چین و هند می‌پردازد، کوشش می‌کند تا ریشه‌های فرهنگی توسعه‌ی این کشورها را نمایان سازد.فرهادی نگاهی بین‌رشته‌ای و چندوجهی به توسعه دارد. نگاهی که سبب می‌شود تا در دام نگرش تک‌عاملی نیفتد. رویکردی که برای فرهادی تازگی ندارد، و نمونه‌ی بارز آن را می‌توان در کتاب‌های فرهنگ یاریگری در ایران ( 1391 ) واره ( 1387 ) و انسان‌شناسی یاریگری ( 1388 ) ملاحظه کرد، که از جهات گوناگون به بررسی یک موضوع پرداخته است. در اینجا نیز از جنبه‌ها و زوایای گوناگونی به توسعه پایدار پرداخته و در این راه نوآوری‌های بسیاری داشته که شرح همگی آن‌ها در اینجا ممکن نیست، اما به‌طورکلی می‌توان به دو موضوع نقد بنیان‌های فلسفی و نظری مکتب نوسازی و مفهوم‌پردازی واقعیت، در مفاهیمی چون اقتصاد بادآورده و خوابیدن زیر دکل‌های نفت اشاره کرد. مفاهیمی که می‌تواند خود موضوع تحقیقاتی مفصل در جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی توسعه قرار گیرد.کتاب "صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن" با جملات و فرازهایی امیدوار کننده به پایان می‌رسد: "اکنون ارواح در اشیا چنان رسوخ کرده‌اند که راضی به ورود از در و خروج از پنجره نیستند! و اصولا برای ورود نیازی به در و پنجره ندارند! آنان سواره با اسب‌های ترووایی پیش از این از دروازه‌های دوازده‌گانه‌شناخت عبور کرده‌اند، با این وجود مبارزه در برون و درون و در چهارسوی جهان هرگز به پایان نرسیده است" (فرهادی، 1397 ، ج 2 : 1133 و 1134 ).منابعفرهادی، مرتضی ( 1387 ). واره: درآمدی به مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی تعاون. تهران، شرکت سهامی انتشار.فرهادی، مرتضی ( 1388 ). انسان‌شناسی یاریگری. تهران، نشر ثالث.فرهادی، مرتضی ( 1391 ). فرهنگ یاریگری در ایران. چاپ ششم. تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.فرهادی، مرتضی ( 1393 ). صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن آسیب‌شناسی روند توسعه‌ی پایدار در ایران. دوفصلنامه دانش‌های بومی ایران. شماره 1 ، بهار و تابستان 1393 ، صفحات 71 تا 130 .فرهادی، مرتضی ( 1396 ). آزار مکل مکل مکینگی (دیوک چاهی): ویرانگرترین و دهشت‌انگیزترین زیرگونه اقتصاد بادآورده و پسامدهای اقتصادی و اجتماعی آن. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 77 ، صفحات 1 تا 98 .فرهادی، مرتضی ( 1397 الف). صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن: انسان‌شناسی توسعه‌نیافتگی، و واگیره پیشرفت پایدار و همه‌سویه‌ی فرادادی و فتوتی. تهران، انتشارات دانشگاه علامه‌طباطبایی.فرهادی، مرتضی ( 1397 ب). انسان‌شناسی یاریگری. سمنان، انتشارات حبله‌رود.کارل، تری‌لین ( 1390 ). معمای فراوانی: رونق‌های نفتی و دولت‌های نفتی. ترجمه جعفر خیرخواهان. تهران، نشر نی.کلاین، نایومی ( 1389 ). دکترین شوک: ظهور سرمایه‌داری فاجعه. ترجمه مهرداد شهابی و میرمحمود نبوی. تهران، کتاب آمه.
وقتی گزینه‌ها رو "این"‌یا "اون" می‌کنن معمولا دارن گزینه سومی رو مخفی می‌کنن اگر به یه بچه بگین "این کارتون آخره. بعدش تلویزیون خاموش" معمولا مقاومت می‌کنه اما اگر همین رو عوض کنین به اینکه "وقتی تموم شد خودت می‌پری خاموش می‌کنی یا من خاموش کنم" یکی از گزینه‌ها به نظرش جذاب‌تر میاد و انتخابش می‌کنه. این کلک توی دنیای آدم بزرگ‌ها هم تکرار می‌شه. البته منظورم انتخاب زوری بین "بد" و "بدتر" نیست، اونجا اکثرا می‌دونیم گزینه‌های دیگه (خوب، خوبتر، عالی) هم هستن ولی خب اصولا حق انتخابشون رو نداریم. در اینجا منظورم چیزی مثل "آیا با رقصیدن بچه‌ها با آهنگ ساسی مانکن موافق هستید" یا "قاتل رو اعدام کنیم یا آزاد کنیم؟" است. معمولا سیستم‌ها سعی می‌کنن ما رو سر دوراهی‌های مصنوعی ای بذارن که انگار مخالفت با یکیش باید تایید اون یکی تلقی بشه.اکثر چیزهای اطراف ما اینطوری هستن و از همین طریق هم بقای خودشون رو تضمین می‌کنن. مثلا اگر بگیم با سرمایه داری مخالفیم می‌گن "شوروی هم که شکست خورده" یا اگر بگیم با حجاب اجباری مخالفیم جوابشون اینه که "از مسیج حقوق می‌گیرین؟". یا اگر راسل توضیح بده که "چرا مسیحی نیستم"، اینو به عنوان سند رد مسیحیت و تلویحا پذیرش اسلام نشون می‌دیم (:قصدم کش دادن نیست، فقط یادآوری اینه که هر وقت جایی صحبت از "این یا اون" می‌شه لازمه فکر کنیم که کدوم گزینه سوم و چهارم و پنجم و .. از ماجرا حذف شدن. در داستان این روزها، من هم معتقدم که ساسی مانکن آهنگ مناسب رقص دانش آموزها نیست ولی معلومه که گزینه مقابلش "نرقصیدن" نیست. اتفاقا برای پرورش آدم سالم داشتن زنگ رقص و موزیک شاد احتمالا بسیار کاراتر از یکسری درس‌های ما است یا در بحث "طرفدار حمله آمریکا هستید یا ادامه وضع موجود" جواب من هیچ کدوم است - حتی اگر راه حل دقیق و لحظه‌ای ای نداشته باشم. حداقلش اینه که می‌دونم کشور باید بهتر بشه و با جنگ و وضع موجود این اتفاق نمی‌افته. حالا می‌تونم امیدوارم باشم که یک فشار داخلی این اصلاح رو ایجاد کنه یا یک نیروی داخل حکومت که فعلا اثری ازش نیست یا ترکیب هر دو یا فشار برای حفظ حداقل حقوق انسانی یا کلی چیز دیگه. جواب "آیا با رقصیدن بچه هاتون با آهنگ ساسی مانکن موافق هستین"، برای من یک بله یا خیر ساده نیست بلکه چیزی شبیه اینه که "چرا باید به جایی برسیم که بچه‌ها برای شادی ساسی مانکن پخش کنن؟" یا "خاک بر سرتون که اینقدر همه رو از شادی و انتخاب محروم کردین که رسیدیم به اینجا" یا هر جواب مشابه (: همیشه به گزینه مخفی بین گزینه‌های ارایه شده فکر کنین.
13 درس از سیزده سال جستجو و یادگیری - درس اول خودت را از نعمت تغییر محروم نکن، هر چند سخت و عذاب آور باشد.ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم، که نداشتن نظر و عقیده، یک ننگ بزرگ به حساب می‌آید، درنتیجه ما اغلب "نظرات" خود را بر اساس برداشت‌های سطحی یا ایده‌های وام گرفته شده از دیگران شکل می‌دهیم، بدون آنکه وقت و فکرمان را که برای پرورش اعتقادی راستین ضرورت دارد، صرف کنیم. سپس ما در هر جمعی به دفاع از این عقاید عاریه‌ای می‌پردازیم و خودمان را جوری به این عقاید وابسته می‌کنیم، گویی که تکیه گاهی هستند برای واقعیت خودمان. گفتن جمله‌ی ساده‌ای مثل "نمی دانم"، برایمان عار محسوب می‌شود. اما فهمیدن، بی نهایت رضایت بخش‌تر از به حق بودن است حتی اگر این به معنای تغییر ذهنیت خود در مورد یک موضوع ، یک ایدیولوژی یا مهمتر از همه خودت باشد.یک. چقدر حاضری از عقاید سطحی که بر اساس یک سری شنیده‌ها و گفته‌های سطحی که در جامعه شکل دادی، دست بشوری و بیفتی دنبال اینکه خودت بری دنبالش، تعصباتت رو بذاری کنار، گوش کنی، یاد بگیری، فکر کنی و بفهمی؟ کار سختیه می‌دونم. مرد راه می‌خواد این کار. اما چقدر شیرینه وقتی که دست آوردت می‌شه "فهمیدن". نه اطاعت کردن. نه تبعیت کردن. نه تقلید کورکورانه.دو. خصلت‌های بد خودت رو می‌شناسی؟ تا حالا سعی کردی درون خودت رو یه خونه تکونی بکنی؟ چند وقته ذهنت تو رکود غرق شده؟
آموزش آنلاین با اعمال شاقه بی اخلاقی در انتشار ویدیوهای آموزش آنلاین کودکان اینروزها چیزی که در فضای مجازی بصورت گسترده در حال اشتراک گذاری و آزار دهنده است ، کلیپ‌ها و ویس‌های منتشر شده از کلاسهای آنلاین می‌باشد.موضوعی که از نظر جامعه شناسی و فرهنگی ، نشان از عدم آگاهی از خطرات آن در آینده می‌باشد که میتواند چه میزان آسیب‌های جدی به روح و روان کودکان و خانواده‌ها داشته باشد.فضای مجازی ، موضوعی است که موافقان و مخالفان خود را دارد.نکته قابل توجه اینجاست که هر دو گروه در همین فضا ، مشغول بیانیه دادن هستند.چه در پلتفرمهایی که فیلتر هستند و چه در پلتفرمهایی که هتوز گرفتار تیغ فیلترینگ نشده انداما فضای مجازی در ایران بواسطه همگیری آن ، نیاز به قوانین به روز دارد.قانونی که دستور به فیلتر کردن آن بدهد.افرادی که خود روزی دستور فیلتر شدن یک پلتفرم را میدهد ، خود به جرم فساد اقتصادی ، راهی زندان شود و کسی در قبال تصمیمات شخصی که فسادش مشخص شده است و بر کسب و کار بسیاری از کاربران اثر گذاشت سوالی نکند.حالا فضای مجازی تبدیل به آیینه‌ی شده است که واقعیت جامعه ما را بدون هیچ سانسوری نشان میدهد.اما داستان آموزش آنلاین در ایران چیست؟ کرونا حدود یکسال در حال جولان در ایران و سایر کشورهای دنیاست. هر کشوری بسته به زیرساخت‌های فنی و فرهنگی اقدام به مقابله و در امان نگاه داشتن شهروندان خود از این بلای طبیعی و شاید دست ساخته بشر هستند. کرونا پس از حضور و اپیدیمی شدن آن ، تاثیری شگرفی بر تمام عرصه‌های زندگی بشر گذاشت . از اقتصاد ، آموزش و فرهنگ که هر کدام از این حوزه‌ها در این خصوص تغییراتی شگرف داشته‌اند. اما در این نوشتار قصد دارم در خصوص آموزش آنلاین و چالشهای اینروزها از تاثیر روانی که کودکان این سرزمین در معرض آن قرار دارند ، بنویسم.عزت نفس کودکمان را دریابیمیکی از دلایلی که باعث شد این نوشتار را به رشته تحریردرآورم این بود که کلیپ هایی در فضای مجازی منتشر میشود که مادران و پدران با لحن‌های نامناسب و فحاشی و داد و بیدا بر سری دانش آموزان، انتظار یادگیری سریع و بدون اشکال را دارند.این در حالیست که آموزش و پرورش ، عمده فعالیت آموزشی خود را بصورت آنلاین انجام میدهد.اما آنچه از نظر مسیولین آموزشی کشور مغفول مانده است ، آموزش والدین در خصوص همراهی با کودکان در خصوص یادگیری به شیوه‌ی آنلاین است.همانطور که میدانید اینروزها بار آموزش بیشتر بر دوش خانواده‌ها است و آموزش و پرورش می‌توانست در کنار آموزش آنلاین ، به آموزشهای لازم برای والدین در خصوص ارتباط صحیح با فرزندان در زمان آموزش بپردازد تا شاهد بروز مشکلات اخلاقی و کودک آزاری نباشیم.کافی است صفحات و کانال‌های مجازی را کمی رصد کنید تا با انبوهی از ویدیو‌ها و ویس‌های لو رفته از کلاسهای آنلاین روبرو شوید. پسر دبستانی که شاید سال اول باشد و نمیتواند بصورت کامل قرآن بخواند یا دختری که حروف را به تازگی آموزش دیده است و هنوز نمی‌تواند بصورت کامل بیان کند.در کنار تمامی این موضوعات ، برخوردهای عجیب و غریب برخی والدین با نسل آینده این کشور است .متاسفانه مدارس با آنلاین شدن تدریس ، اقدام به آموزش والدین در مرحله‌ی اول نکرده‌اند.مطمنا معلمی که سابقه تدریس به کودکان را در کارنامه خود دارد ، پس از سالها تجربه ، نحوه تعامل با انواع گروه‌های هوشی کودکان را آموخته و متناسب با آن ، با دانش آموزان رفتار می‌کنند. حاالا فرشته گان ما بواسطه کرونا در خانه موظف هستند که درعرضه چند دقیقه ، یک حرف را فرا گیرند.آن را بنویسند.کلمه سازی کنند.جلمه بنویسند.صدا کشی کنند و تمامی این فعالیتها را بصورت فشرده و دریک محیط پر استرس انجام دهند . چرا که از سوی دیگر، معلم منتظر دریافت نتایج آموزش بصورت عکس ، ویس یا کلیپ در همان لحظه می‌باشد و از سوی دیگر والدین می‌خواهند فرزندشان سریع تکلیف خود را به بهترین نحو انجام دهد تا از سایر مسابقه دهندگان این عرصه جا نمانند.این فشار عصبی مطمنا نه تنها در یادگیری موثر نیست بلکه کودکان را نسبت به آموزش و فراگیری دروس فراری میدهد.علاوه براین در طول چند ساعت ، انواع و اقسام دروس آموزش داده میشود و سوالی که جا دارد از سیستم آموزشی شود این است که کودکی که هنوز در حال یادگیری است ، چگونه پاسخ سوالات را بداند؟ چه چیزی تغییر پیدا کرده است که بایستی شاهد اینهمه تفاوت میان آموزش آنلاین با آموزش حضوری باشیم؟فشار اقتصادی و آموزش آنلاینیکی دیگر از مشکلات خانواده‌ها در اینروزها تامین مایحتاج خود است که هر روز با نوسات شدید و روند صعودی و کمیابی کالاها روبرو هستند. آیا همه‌ی خانواده‌ها ، امکان خرید گوشی هوشمند را دارند؟ در ابتدا گفته شده ، اینترنت شاد بصورت رایگان محاسبه میشود که حتی این موضوع اجرایی نشد. آیا مادر یا پدری که در فکر تامین نیاز‌های اولیه خانواده خود است ، دیگر حوصله یا اشتیاقی برای تدریس آنلاین کودک یا کودکان خود دارد؟ در چنین شرایطی باید والدین با فرزندانشان صبوری کنند و انرژی منفی به کودکان منتقل نکنند چرا که فرزندان هم شرایط سختی را طی می‌کنند که به این صورت آموزش می‌بینند. نکته دیگری که باید والدین مد نظر قرار دهند این است که آموزش‌های جایگزینی مانند آموزش تعاملات اجتماعی، آموزش فعالیت‌های فیزیکی در محیط‌های باز و فعالیت‌های فوق برنامه با حفظ دستور العمل‌های بهداشتی را در برنامه دانش آموز قرار دهند تا با نرفتن به مدرسه دچار کمبود فعالیت‌های حرکتی نشود.علاوه بر این ، آموزش و درمان بر اساس قانون اساسی برای تمامی مردم بایستی بصورت رایگان باشد.در سالهای اخیر در مبحث آموزش با تاسیس انواع دانشگاه‌های پولی ، عملا آموزش دیگر رایگان نیست.از تاسیس مدارس غیرانتفاعی با شهریه‌های میلیونی تا دانشگاه‌های چون بین المل ، آزاد ، پیام نور و علمی کاربردی دیگر کافیست شما بتوانید از پس هزینه‌های آن برآیید تا به مدارکی چون کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکترا دست یابید که با آنلاین شدن در طول یکسال دیگر ، اخذ مدرک به سختی سالهای قبلل نیست.توپ آموزش آنلاین در زمین مردمیکی از سیاست‌های که در این چند سال اخیر از سوی مسیولین در توجیح کم کاری خود بصورت فرهنگ درآمده این است که مسیولین مربوطه همیشه سعی کرده‌اند کاستی‌های حوزه‌ی مدیریتی خود را به مردم نسبت دهند. مواردی که مردم زیاد میخوردند ، مردم زیاد مسافرت میروند ، مردم زیاد کار نمی‌کنند ، مردم خودشان برای فیزوتراپی خودشان را بمالند ، مردم مرغ ، گوشت ، انار وکلی چیزهای دیگر نخورند. در موضوع آموزش آنلاین همین وضعیت است . چرا که بدون هیچ آموزشی به والدین وفرهنگ سازی برای آن ، از مادران و پدران که ممکن است تحصیلات آکدمیک نداشته باشند ، انتظار آموزش به بچه‌ها را دارند.اما مهمترین موضوعی که بایستی به آن پرداخت است این است که با کلیپ هایی که از آموزشهای آنلاین خانواده به بیرون درز می‌کند شاهد شکاف عمیق فرهنگی در بین خانواده‌های ایرانی هستیم که بایستی مسیولین مربوطه چاره‌ای برای آن بیاندیشند.مطمنا این شکاف فرهنگی، کودکان را تحت بیشترین فشار روحی قرار میدهد و مطمنا تاثیرات شدیدی بر روحیه‌ی آنها خواهد گذاشت که نمود آن را می‌توان در سالهای پیش رو دید.پس بهتر است قبل از آنکه کودکانمان در این روزهایی قرنطینه و بواسطه آموزش آنلاین تبدیل به کودکان عصبی و پرخاشگر شوند اقدامی صورت گیرد.از عدالت آموزشی تا مشکلات عجیب اپلیکیشن داخلیمطمنا شما هم اخبار ناگوارخودکشی و فوت‌های بچه هایی که بواسطه نداشتن گوشی‌های هوشمند را شنیده‌اید.دانش آموزانی که بخاطر نداشت گوشی از تحصیل باز ماندند و تعدادشان هم کم نیست و در این راستا وزارت آموزش و پرورش صرفا با حمایت خیرین توانسته اقدامی کوچک انجام دهد.این در حالیست که این وزارت خانه میتوانست با تعطیلی سه ماه تابستان در خصوص تامین تجهیزات مورد نیاز کودکان بی بضاعت و خانواده‌های کم درآمد برنامه ریزی مناسبتری داشته باشد.وقتی پیش بینی شرایط وحشتناک شیوع کرونا در پاییز را اکثر کارشناسان بهداشتی وخود وزارت بهداشت اعلام کرده بود ، علت تعلل وزارت آموزش و پرورش در موضوع تجهیز تمامی کودکان و آموزش والدین در مبحث آموزش آنلاین جای سوال دارد.در سوی دیگر در مبحت نرم افزاری ، آموزش و پروش از نرم افزاری به نام شاد رونمایی کرد. شاد امکانات منحصر به فردی ندارد و مشابه یک پیامرسان می‌باشد که اعضای آن همچون معلم و دانش آموزان بواسطه کد ملی میتوانند تنها بصورت پیام ویسی و متنی و ویدیو در آن فعالیت دارند.بهتر است مسیولین امر و با توجه به اینکه شرایط کرونایی در کشورمان شرایط قرمز است علاوه بر فرهنگ سازی و آموزش خانواده‌ها ، اقدامی در ساخت پلتفرمی تعاملی برای یادگیری بهتر نسل آینده ایران زمین داشته باشد.چرا که در حال حاضر اپلیکیشن‌های زیادی در این حوزه بصورت کاملا تعاملی و ارتباط دو سویه بصورت هوشمند وجود دارد که بدلیل اینکه تبلیغاتی نشود نامی از آنها نمی‌بریم ولی با اندکی جستجو با چنین اپ‌های پولی آشنا میشوید و حتما برای شما سوال میشود با وجود چنین پتانسیل‌های که موجود است بایستی از اپلیکیشنی استفاده کنیم که صرفا یک پیامرسان است تا یک شبکه آموزشی تعاملی و هوشمند!!! علاوه بر این قطعی مکرر شاد در مواقع تدریس ، منجر به مهاجرات گروه‌های درسی به واتساپ میشود.انتظار می‌رود که در یک شبکه‌ی آموزشی ، تعامل میان دانش آموزان و معلمان بصورت مفهومی و بصورت هوشمند باشد.یعنی وقتی معلم در حال تدریس می‌باشد ، ویس یا نهایتا کلیپ آموزش ، بصورت انمیشن برای یادگیری و ارتباط دو طرفه وجود داشته باشد. درسوی دیگر با تحقیقات میدانی که صورت گرفته است ، معملان در این شبکه نهایتا در یک تایم خاص ، آموزشی ناقصی ارایه میدهند و سپس از دانش آموزان در فرصتی کم انتظار یادگیری ، نوشتن و پاسخگویی دارند و بیشتر وقت و زمان یادگیری کودکان بر عهده‌ی خانواده است تا نظام آموزشی!!!!در سوی دیگر با توجه به فرصت تعطیلی تابستان ، این وزارت خانه میتوانست با اندکی تحقیق ، یک نرم افزار تعاملی مناسب با سنین مختلف طراحی و پیاده سازی کند.با گشتی در مارکت‌های ایرانی شاهد نرم افزارهایی آموزشی تعاملی با کیفیت هستیم که تعامل دو طرفه میان نرم افزار و دانش آموزن را حتی بدون حضور آموزگار را میسر کند . در اینگونه نرم افزارها انواع سوالات تعاملی ، انیمیشن‌های جذاب آموزشی طراحی شده است که جذابیت آموزش و شوق یادگیری در میان کودکان را افزایش میدهد.موضوعی که شاد به شدت فاقد هر گونه خلاقیت است و از این موضوع رنج می‌برد.مورد دیگری که خود وزیر ارتباطات در فضای مجازی اقدام به اطلاع رسانی میکند گزارشات کاربرانی است که از عدم دسترسی اینترنت می‌گویند که بر اساس ادعای وزیر مشکلشان حل میشود.بسیاری از دانش آموزان به دلیل عدم دسترسی به اینترنت مجبور به کوهنوردی هستند که بدنبال آن شاهد حوادت ناگواری بودیم.بجز این موارد کاهش سرعت و قطعی‌های زیاد نرم افزار شاد در ساعات آموزش ، اکثر گروه‌های مدارس را مجبور به فعالیت در پیامرسان واتساپ کرده است.اما سوالاتی که پیش می‌آید این است با توجه به اینکه این نرم افزار بومی است و آمار دقیق دانش آموزان و معلمان در اختیار است ، آیا نمیتوان در خصوص اختصاص سروری مناسب به آن اقدام کرد؟ فراموش نکردیم که زمانی تلگرام همگیر شده بود ، وزارت ارتباطات اقدام به تاسیس شبکه‌های توزیع محتوا ( CND )در استانهای مختلف کرد اما در خصوص شبکه‌ی شاهد اطلاعاتی در اختیار نداریم.در ضمن اینکه اگر ما برای چند ده میلیون دانش آموز با محتوی مشخص نتوانیم سرور و پنهای باند مناسب ایجاد کنیم آیا میتوانیم در مقابل پیامرسانهای خارجی حرفی بزنیم ؟ شاید علت عدم استقبال مردم از پیامرسانهای داخلی جدای از موضوع امنیت ، عدم داشتن زیرساختهای کافی باشد.در پایان متذکر می‌شویم آنچه از آموزش آنلاین در حال حاضر شاهد آن هستیم پوسته‌ای از یک پیامرسان است .پیامرسانی فاقد هر گونه خلاقیت و جذابیت در امر آموزش و از سوی دیگر والدینی که هنوز نحوه تعامل با کودکان خود را ندارند و فرهنگ آموزش آنلاین را فرا نگرفته‌اند.امیدواریم که در ماه‌های پیش رو و برای سالهای آتی ، تصمیم گیران در امر آموزش ، اقدامات موثری برای جذاب‌تر کردن ، محیط آموزشی مجازی و حقیقی کنند.متاسفانه آموزش آنلاین در ایران با یک اپلیکیشن فاقد خلاقیت ، عدم هوشمندی و قطعی‌های فراوان ، عدم عدالت آموزشی همگانی در دسترسی به حداقل‌ترین امکانات دیجیتالی چون گوشی و اینترنت و عدم آشنایی خانواده‌ها با آموزش آنلاین و عدم تعامل با کودکان خود ، فرسنگ‌ها از آنچه در دنیای کنونی تحت عنوان آموزش مجازی نام برده میشود ، فاصله داریم.
در مدح فرهنگ سوداگرانه در این عصر فوق کاپیتالیستی، همه چیز بشکل کالا دیده می‌شود، و هر مبادله نیروی کار و اشیا توسط بازار تعیین می‌گردد. در این بین، هنر هم تبدیل به بیزینسی بزرگ شده است که در آن تفریحات، خصوصا موزیک و فیلم، بخش بزرگی از اقتصاد کشورهایی مثل آمریکا را تشکیل می‌دهند. اما بعضی معتقدند پاسخگویی بیش از حد کاپیتالیسم به خواسته‌های عامیانه مردم موجب ایجاد فرهنگی سطحی شده که در آن شهرت مکدونالد بیشتر از موتزارت است. تایلر کوین، استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون، در یکی از شیواترین کتاب‌ها در مورد تاریخ اقتصاد هنر غربی با عنوان "در مدح فرهنگ سوداگرانه" نشان می‌دهد اگر به تصویر کلی نگاه کنیم، درخواهیم یافت که کاپیتالیسم خدمت بزرگی به هنر و فرهنگ کرده است. کاپیتالیسم باعث تشویق نوآوری و بهبود وضعیت اقتصادی جامعه می‌شود و این دو متعاقبا تاثیر بزرگی بر تولید و مصرف هنر دارند. البته ثروت به تنهایی برای ایجاد شرایط مناسب تولید فرهنگ کافی نیست. دیدگاه کالایی به هنر باعث منفعت به هنر، هنرمندان و مصرف‌کنندگان آن می‌گردد. کوین با موفقیت ریشه انواع بازارهای هنری را در گسترش موزیک، کتاب، و نقاشی‌های عوام‌پسند می‌یابد، و در بیشتر موارد، کاپیتالیسم یا سیستم اقتصاد بازاری باعث منفعت رسانی هم به هنرمند و هم مصرف کننده آن گشته است. بعلاوه، ثروت جامعه کاپیتالیستی این امکان را میدهد که منابع بیشتری صرف حفظ میراث فرهنگی گردد. نوآوری‌های تکنولوژیک، تولید هنر را ساده‌تر و ارزان‌تر کرده، تولید انبوه باعث افزایش دسترسی هنر برای افراد بیشتر و با قیمت کمتر گشته است. امروزه بیش از هر زمان دیگری مردم به مجموعه متنوعی از آثار ادبی دسترسی دارند. تعداد افرادی که اپرای حلقه نیبلونگ واگنر را در تلویزیون دیده‌اند از تعداد کل کسانی که از اولین اجرای آن در 1876 تاکنون آن را روی صحنه مشاهده کردند بیشتر است. همچنین فرصت‌های موجود در اقتصاد بازاری به افراد بیشتری امکان میدهد که علایق هنری خود را دنبال کنند. هنرمندان می‌تواند در سیستم کاپیتالیستی موفق بیشتری کسب کنند، درحالیکه در دوران قدیم به حمایت کلیسا و سیاست‌مداران وابسته بودند. کوین با بررسی اینکه چگونه هنرمندان، از باخ و موتزارت گرفته تا نویسندگان مدرن کسب درآمد می‌کردند، بیان می‌کند که سیستم کاپیتالیستی به هنرمندان گزینه‌های بیشتری برای پول درآوردن داده و در نتیجه موجب می‌شود افراد بیشتری دنبال کردن این حرفه را در نظر بگیرند. او یک فصل کامل کتاب را صرف موضوع ثروت، شهرها، و هنر کرده و به ما یادآوری می‌نماید پیشرفت‌های مهم فرهنگی که در فلورانس و ونیز دوران رنسانس، یا آمستردام قرن هفدهم و لندن قرن هجدهم بوقوع پیوستند، همگی در نتیجه رونق تجاری بودند. هنرمندان دوران رنسانس دیگر در اتاق زیر شیروانی خود به تنهایی و مانند بیماران روانی مشغول تبدیل احساسات خود به هنر نبودند. بلکه دارای دستیار، آثار آماده فروش، و لیستی از مشتریان و قراردادها بودند و اکثرا بر اساس دریافت کمیسیون کار می‌کردند. تایلر کوین نویسنده کتاب در مدح فرهنگ سوداگرانهکوین همچنین بخشی از کتاب خود را به موضوع بدبینی فرهنگی اختصاص می‌دهد. به زعم کوین، مخالفت بسیاری از بدبینان فرهنگی یک نوع بدعنقی پیرمردگونه و ضعف تخیل است و در واقع ناراحتی آن‌ها مربوط به تضعیف فرهنگی است که خود در آن بزرگ شده‌اند. اگر شما چهل سال از عمر خود را صرف شنیدن موسیقی باروک کرده باشید، طبیعتا موسیقی رمانتیک چایکوفسکی بنظرتان بیگانه و خشن خواهد آمد، زیرا هنوز توانایی درک آن را پرورش نداده‌اید. از طرفی گروه دیگری از بدبینان فرهنگی در واقع هر آنچه را که به نظر خودشان خوب نباشد بی ارزش خطاب می‌کنند و تنها برای سرمایه انسانی فرهنگی خود ارزش قایل هستند. و گروه سوم مخالفان هم در واقع از آینده و تغییر پایه‌های فرهنگی جامعه وحشت دارند. در عمل، کارایی بالاتر اقتصادی کارگران امروز یعنی آنها وقت بیشتری برای لذت بردن از امکانات فرهنگی دارند. انواع موزیک، ویدیوی نمایش، رقص، اپرا و تیاتر بیش از هر زمان دیگری در دسترس هستند. فروشگاه‌های بزرگ کتاب چنان تنوعی از انتخاب را در برابر مشتریان قرار میدهند که تا 30 سال پیش فقط برای ساکنین چند شهر بزرگ امکان پذیر بود. هرچند بعضی تمایل دارند تصور کنند هنرمند، زندگی و آثارش را صرف سرپیچی از بازار می‌کند، اما در عمل هنر هیچوقت دوستی بهتر از کاپیتالیسم نداشته است.منابع:
بشر خودشیفته هزاره سوم " ما فقط در برابر خودمون مسیولیم "مسموم‌ترین تفکر شکل گرفته در بشریت.از نظر کیرکگور در مرحله‌ی دوم تکامل بشر یعنی بعد از مرحله‌ی لذت گرایی ( زندگی نوجوانانه از نظر تکامل ) و در مرحله‌ی اخلاق گرایی ( مرحله‌ی بزرگسالی از نظر تکامل ) ، بشر خود را به دنیایی که در آن زندگی میکند متعهد میداند و سعی میکند مسیولیت پذیر باشد.در قبال جامعه مسیولیت‌ها رو قبول میکند.مثلا سر کار می‌رود و شغل‌های حساس رو قبول میکند.حتی ( اینجا تنها لذت گرایی نمیتونه توجیه فعالیت‌ها و روش زندگی باشه و به مسیولیت پذیری هم نیازه ) .حتی اغلب ادیان ازین دوره مسیولیت هایی فردی و اجتماعیی را بر فرد واجب میکنند.در این دوره بشردر قبال تک افراد حاضر در زندگی مسیولیت پذیر می‌شود مانند فردی که با او زندگی میکند یا فرزندی که مسیولیت آن را میپذیرد و آن را به دنیا می‌آورد و . .جابز در جمع فارغ التحصیلای هاروارد گفت که : اینکه ما بگیم فقط در قبال خودمون مسیولیم حل کننده‌ی زندگی انسانی و بشری نیست. شاید زندگی حیوانی رو توجیه کند و لذت طلبی را ارضا بکند .جنگ‌ها به وجود آمدند چون صادر کننده‌ی فرمان جنگ فقط در برابر خود و لذاتش مسیول بود و مسیولیتی در برابر جامعه برای خودش قایل نبود. همینطور دزد‌ها ، سیاسیون کثیف ، قاتل‌ها ، متجاوزان و به طور کل همه‌ی ناهنجاری‌ها و رذایل اخلاقی ناشی از این تفکر مسموم هستن که امروزه سرلوحه‌ی زندگی اکثریت نسل جدید و مصرف گرای جهان قرار گرفته است.اما انسان ویژگی منحصر به فرد دیگری داره به اسم انسانیت و این یعنی تعهد و مسیولیت ما در برابر خود،آدم‌های اطرافمان ، جامعه و بشریت.در عصری هستیم که معنا در اکثر وجهه‌های زندگی بشر جای خودش رو به قدرت داده است.تصور جامعه‌ای بدون انگاره‌های اخلاقی ترسناک است.از نظر من هجوم دیتا‌های مبتنی بر اتکا به خود، امتناع از گوش دادن به دیگران، وجهه خطرناکی را از آینده به ما نمایان می‌کند.اکثر معنا هایی که در زندگی با کمال میل آنهارا پذیرفتیم دلالت بر رفتار جمعی و اهمیت دادن به دیگران دادند.به لطف این معناهاست که وطن پرستی، قوم گرایی شکل گرفته اندبه لطف دیدگاه‌های وطن پرستی ، بشر به همنوعی از خود کمک میکندکه احتمالا در طول زندگی کوچکترین هماورد شخصی با هم پیدا نمی‌کنند.صرف دیدن خود به عنوان تنها موجود قابل پرداختن باعث وجود دنیا‌های بیشمار در جامعه میشود.جامعه‌ای رو در نظر بگیرید که تمام جمعیت آن به جای اهمیت دادن به حقوق متقابل تنها به حقوق خود اهمیت میدهند.برای بشری که در چندین هزار سال تکامل به زندگی جمعی و گروهی که از پایه‌های آن اهمیت دادن به همدیگر بوده پایبند بودهکنار آمدن با خودمحوری احتمالا سخت خواهد بود الزاما نه در زمان حالسیل ناگریز انسان‌های موفق و افسرده و یا آمار بالای خودکشی در کشور‌های جهان اول اشاید گریزی بر این باشد.از قضا هر چی اوضاع به جلوتر می‌رود اوضاع اسفناک‌تر میشود.دغدغه‌های هویتی و درونی از انقلاب صنعتی به بعد بیشتر نمایان شده است.و به خصوص در 30 سال اخیر با رشد سریع ابزار‌های ارتباطی رشد بیشتری رو تجربه کرده است.
کجای این زندگی ما بی مسولیت شدیم! حجم این غم و ناراحتی کجای دلم بزارم :((این حجم فقر و این حجم محرومیت نمیتونم هضم کنم کی به اینجا رسیدیم .چقدر بی مسولیت بودیم در مسایل اجتماعی که اون هموطن از حجم ناراحتی و نگرانی به این شکل در بیمارستان افتاد .چقدر پای منافع امون در میان بود که بی توجه شدیم به افراد سطح پایین جامعه .کجای این زندگیمون فقط خودمون و دیدیم و حزب امونو که جلوی ایرادات جناب ریس از ترس حرفی نزدیم و اینگونه شد که الان همه با هم داریم زنده به گور میشویم .کجای این زندگی به اصطلاح دینی و اخلاقی تظاهر کردیم که نتیجش شد بی اخلاقی و بی دینی ..کجای این زندگی منافع فردی ما باعث بی‌توجهی به منافع جمعی شد که نتیجش اینگونه شد .لازمه کمی تامل کنیم مگه نه ؟!ای دوست ای هموطن ای یار وای همدل نگاه کن به رفتار خودمون و دیگران .کجای این زندگی خطا کردیم در قبال خودمون و خودتان و خودمان .:(((
مدافعان بی دفاع مدافعان بی دفاعهنوز تلخی توهین‌ها و جسارت‌های ناروا به وکلا در گذشته از یاد نرفته ... هنوز دردها و بی مهری‌ها و کم توجهی‌ها به وکلا که از جان و مال و ناموس احاد جامعه دفاع می‌کنند التیام نیافته .هر از چندگاهی خبرهای ناگواری از مظلومیت وکیل در دفاع از حقوق موکل به گوش می‌رسداما افسوس ..که باید درد سخت‌تری را تحمل کرد .. این بار از جنس قتل . ظاهرا این صداها فقط جان و فکر خانواده وکلا را به درد می‌آورند زیرا انرا به جان لمس میکنند بی تردید این بی مهری‌ها و کم لطفی‌ها نسبت به حداقل حقوق وکلا در انجام وظایف حرفه‌ای را باید در "جایگاه فرهنگی" ساخته شده در جامعه از وکیل و نهاد وکالت جستجو کرد اندوخته‌های معنوی مثبتی که می‌توانند جلوه دیگری از انسانیت و عدالت را در جامعه به نمایش بگذارد در لایه‌های زیرین کم توجهی مسیولان و متولیان فرهنگی جامعه تبدیل به اندیشه‌های غلط و افکار ناروا و نهایتا ساخت چهره ناپسند از وکیل در اذهان جامعه می‌گردد این هنگام دیگر نمی‌توان به سادگی اینگونه اتفاقات ناگوار را قبول و از کنار آن عبور کرد مصونیت حرفه‌ای وکلا از موضوعات مهم و تامینی برای حفظ شان و جایگاه وکیل در نهاد وکالت می‌باشد که متاسفانه اساسا مبنا و منطقی برای اجرای صحیح آن وجود ندارد . تا کی باید اینگونه اخبار تلخ را شنید و دم نیاورد . مگر نه اینکه وکیل هم عضوی از این جامعه است؟؟؟؟مگر نه اینکه یک وکیل بمانند صنوف دیگر فعالیت می‌نماید؟؟؟وقت آن رسیده که متولیان فرهنگی به جایگاه واقعی وکیل و نهاد وکالت بیش از پیش بپردازند تو شاید اینگونه وقایع تلخ را دیگر شاهد نباشیمهوشنگ مقبولی وکیل پایه یک دادگستریمهدی شکیبافر وکیل پایه یک دادگستری
به یاد نجف دریابندری نجف دریابندریخب، قصه‌ی زنده‌گی عالی‌جناب دریابندری به پایان رسید و من ماندم با انبوهی خاطره از خواندن ترجمه‌ها و کلمات‌اش و البته دیدارهای‌ام با او.مثل بسیاری دیگر. قطعن واضح و مبرهن است نقش‌اش در فرهنگ‌ساختن، در انتخاب کتاب، در چه‌گونه کارکردن و آن‌چه میراث ادبی و فرهنگی‌اش می‌دانیم، اما مهم‌تر از این جنبه منش‌اش بود در زیستن. یک تام سایر تمام‌عیار انگار. پسر ناخدا خلف همان سودای خنده و آزادی بود. چه زمانی که در جوانی اول بار دیدم‌اش بعد آن سکته‌ی هول‌ناک مغزی، چه این اواخر که دیگر لب به سخن نمی‌گشود، هم‌واره در حال خندیدن بود انگار. چه آن زمان که صدای قهقهه‌اش گوش فلک را پر می‌کرد، چه این اواخر که با نگاه‌اش می‌خندید. با جهان شوخی داشت. یک بار در اوان جوانی تا تیررس اعدام رفته و برگشته بود انگار دریافته بود ارزش زیستن و نوشتن را تا مردن در راه یک مرام و حزب. ما مدیون او هستیم به خاطر این سودای روایت و‌خنده. چه وقتی مدیر بود در واحد دوبلاژ تلویزیون در دوران پهلوی دوم، چه آن زمان که به‌صراحت در گفت‌و‌گوهای‌اش از علایق خاص ادبی‌اش می‌گفت. یک بار تعریف کرد که وقتی هوشنگ ابتهاج از زندان آزاد شد در اوایل دهه‌ی شصت، دوستانی واسطه شدند این دو آشتی کنند بعد سی سال. می‌گفت وقتی سایه داخل شد، انبوهی ریش دیدم که کمی ابتهاج میان‌اش بود! و بعد قهقهه‌ی ناب‌اش. هیچ‌گاه دریابندری را در حال گله و ناله از جهان ندیدم، هرچند بسیار بر او سختی رفته بود. گاهی با آدم‌ها شوخی می‌کرد. سمعک نمی‌گذاشت و تاکید داشت راحت می‌شنود! یا ادای چرت‌زدن درمی‌آورد. استاد حفظ حریم‌اش بود. و در این حریم هیچ‌کس راه نداشت گویا. نه تفاخری داشت به ترجمه‌های‌اش نه ابایی که تکرار کند به نظرش بوف کور رمان بدی‌ست! دریابندری خود آن مفهوم شوخ‌طبعانه‌ای بود که به مبارزه با جهان سفت و بی‌رحم می‌رود. آن آشپزخانه‌ی کم‌نظیر و زبان درخشان کتاب آشپزی‌اش با مرحوم راستکار نیز در ادامه‌ی همان ایده‌ی حظ‌بردن از جهان خلاصه می‌شد. برای همین مرثیه برای او دور از اوست، چه پر، شاد و ناب زیست و بارها مرگ را دور زد و احتمالن این بار خودش اجازه داده تا جان‌اش برود! آخر بار در دفتر نشر کارنامه دیدم‌اش. پشت یک میز، نگاه‌مان می‌کرد. فکر کنم باز یکی از همان پیراهن‌های صورتی محبوب‌اش را تن کرده بود، کلامی نگفت در کل آن دورهمی و فقط نگاه کرد. انگار مشغول کار مهمی بود در ذهن‌اش که دخلی به ما نداشت. او چنین بود و چنین هم زیست و چنین هم بی‌تن شد. انگار تام سایر یا هاکلبری تواین در قلب آبادان که هیچ‌گاه نخواست بزرگ شود. و این غبطه‌برانگیز است.
چه‌گونه آموزشگران می‌توانند به ساختن دنیایی مهربان‌تر کمک کنند با ادغام منش‌پروری، یادگیری اجتماعی - هیجانی، و حال‌آگاهی، مدارس می‌توانند نیکی فطری را در دانش‌آموزان پرورش دهند.نویسنده: ویکی زاکرزوسکی 2 فوریه‌ی 2021 ، مجله‌ی نیکی بزرگ‌تر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیامترجم: دکتر احسان بیک‌زادهگروه علمی حکمت زندگیویراسته‌ی مصطفی ملکیانمارتین لوتر کینگ پسر در سال 1947 چنین نوشت: "آموزشی که به کارآیی محدود شود می‌تواند بزرگ‌ترین تهدید برای جامعه از آب درآید. خطرناک‌ترین جنایت‌کار چه‌بسا انسانی باشد برخوردار از عقل، اما بی‌بهره از اخلاق."در دهه‌های اخیر تحقیقات از استدلال او پشتیبانی کرده‌اند. با فهم علمی جدیدمان از رشد اجتماعی، هیجانی، و اخلاقی دانش‌آموزان، گمان می‌کنم که با اطمینان می‌توان گفت که دیگر دست‌آورد تحصیلی به تنهایی یک آموزش‌وپرورش "موفق" محسوب نمی‌شود. کار معلمان انسان‌ها را شکل می‌دهد و این بدان معنا است که آموزش‌وپرورش کمک می‌کند که دنیامان را شکل بدهیم.به همین دلیل است که همه‌ساله در موسسه‌مان، موسسه‌ی تابستانی معلمان، کار را با طرح این پرسش از شرکت‌کنندگان، که از سراسر جهان گرد آمده‌اند، شروع می‌کنیم که "در چه جور دنیایی می‌خواهید زندگی کنید؟" و گرچه پاسخ‌های آنان به این پرسش ممکن است متفاوت باشند، اما یک وجه مشترک دارند: ایجاد تمام این دنیاهای متنوع احتیاج به [وجود] اشخاصی دارد که مهربان و خوب باشند.پس، آموزش‌وپرورش رسمی چه‌گونه می‌تواند در یاری‌رساندن به مردم برای پذیراشدن مهربانی و خوبی ایفاء نقش کند؟ عناصر سازنده همین حالا هم موجود اند تا به معلمان در این راستا کمک کنند، یعنی در زمینه‌های منش‌پروری[ 1 ] ( character education ) ، یادگیری اجتماعی - هیجانی ( social - emotional learning )، و حال‌آگاهی ( mindfulness ). اما معجزه حقیقتا زمانی به وقوع خواهد پیوست که هر سه‌ی این‌ها در هم ادغام شوند و بر پایه‌ی احساس هدفمندی و هویت اخلاقی قوی استوار شوند.هدف و هویت اخلاقی "چرایی" را در اختیارمان می‌گذارندعالمان علوم تجربی شروع کرده‌اند به یورش و دست‌اندازی گسترده به قلم‌رو فهم عقاید روان‌شناختی عمیق‌تر در باب اخلاق آدمی. خصوصا، دو حوزه به عنوان عوامل حیاتی در پرورش فضیلت در حال ظهور اند: هدف و هویت اخلاقی.هدف، ذاتا اخلاقی است، همان‌طور که در تعریف علمی آن می‌توان مشاهده کرد: "داشتن مقصدی در زندگی که عمیقا به آن اهمیت می‌دهید و به معنایی سازنده در دنیای فراتر از خودتان دست دارد." به عنوان مثال، ممکن است شما قصد داشته باشید که نظام مراقبت از سلامت را به یک نظام عادلانه تبدیل کنید و به همین جهت به [آموختن] پزشکی روی آورید، یا هدف شما می‌تواند حمایت از خانواده‌تان باشد. ممکن است بخواهید بر طبق باورهای مذهبی یا معنوی خود زندگی کنید یا برای رفع اختلافات کار کنید.هویت اخلاقی ناظر است بر این‌که یک شخص خوب بودن برای احساس فردیت چه اهمیتی دارد. محققان دریافته‌اند که یک هویت اخلاقی قوی دانش‌آموزان را به گرفتن تصمیمات اخلاقی ترغیب می‌کند و به آنها انگیزه می‌دهد که به نفع جامعه‌رفتار کنند حتی وقتی که برای این رفتار هیچ قدردانی‌ای از آنان نشود.پرورش احساس هدفمندی و هویت قوی، اعم از هویت اخلاقی‌و غیر آن، تکلیف کلیدی نوجوانان در زمینه‌ی رشد است. (در حقیقت، این تکلیف از سنین بسیار پایین‌تر شروع می‌شود، اما در سال‌های نوجوانی بارزتر می‌شود.) اما در تمام مدتی که نوجوانان ممکن است هنوز در حال تصمیم‌گیری باشند یا عملا تصوری [در ذهن] در این باره داشته باشند که چه کسی می‌خواهند باشند (هویت اخلاقی) و چه چیزی می‌خواهند به دنیا عرضه کنند (هدف)، برای توفیق‌یافتن در این چیزها به راه‌نمایی و مهارت نیاز دارند. و این‌جا همان جایی است که منش‌پروری، یادگیری اجتماعی - هیجانی، و حال‌آگاهی می‌توانند "چه‌گونگی" را برای "چرایی" هدف و هویت اخلاقی فراهم کنند، و از این طریق به ما کمک کنند.این امر به ویژه برای معلمان دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان که دانش آموزان‌شان ممکن است دروس مستقل در یادگیری اجتماعی - هیجانی ( SEL )، حال‌آگاهی یا منش را عقب بیاندازند مهم است. محققان دریافته‌اند که گنجاندن این مهارت‌ها در زمینه‌ای که مستقیما به زندگی دانش‌آموزان ربط دارد، این مهارت‌ها را معنادار می‌کند و دانش‌آموزان را به یادگیری آن‌ها علاقه‌مندتر می‌سازد.منش‌پروری "چیستی" را در اختیارمان می‌گذاردمنش‌پروری به دانش آموزان فرصت می‌دهد تا درباره‌ی این‌که چه فضیلت‌هایی را دوست دارند که در خود پرورش دهند و آن فضایل در مقام عمل چه‌گونه به نظر می‌رسند، بیاندیشند.در حالی که آموزش جوانان برای [رشد] منش مفهوم جدیدی نیست این فکرت در قلب آموزش اولیه‌ی آمریکایی و همچنین نظام‌های آموزشی باستانی ودایی، بودایی، و کنفوسیوسی قرار داشت مدارس در قرن بیستم به دلایلی قابل فهم از این هدف دور افتادند. با تنوع روزافزون اجتماع‌هامان، پرسش‌های "ارزش‌های چه کسانی را آموزش می‌دهیم؟" و "مسیولیت آموزش این ارزش‌ها بر عهده‌ی کیست؟" پرسش‌هایی شدند که پاسخ‌گفتن به آنها گریزناپذیر و دشوار بود.با وجود این، حوزه‌ی منش‌پروری از این پرسش‌ها پا پس نکشیده است. بسیاری از برنامه‌ها فهرستی از فضایل از قبیل مسیولیت‌پذیری، انصاف، و روراستی را عرضه می‌کنند تا هر ماه، عمدتا از طریق داستان‌ها، فعالیت‌ها و پروژه‌های خدماتی آموزش داده شوند، و در فرهنگ و جو مدرسه ادغام شوند. و گرچه برخی ممکن است استدلال کنند که رشد فضیلت قلم‌رو خانواده است، من قایل‌ام که مدرسه مکانی است عالی‌برای تمرین و تبادل نظر درباره‌ی و بنابراین تعمیق فهم دانش‌آموزان از فضایل و رفتار فضیلت‌آمیز.بنابراین، از این طریق، منش‌پروری "چیستی" را در اختیارمان می‌گذارد محتوای آ‌ن‌چه قرار است برای پرورش افراد مهربان و خوب آموزش دهیم. و زیبایی انجام این کار در مدارس و اجتماع‌های متنوع ما به این معنی است که معلمان و مراقبان می‌توانند با هم همکاری کنند تا این محتوای آموزشی را تعدیل و خلق کنند تا با ارزش‌هاشان متناسب شود، و، در نتیجه، در [این فرایند] فهم و پذیرش [نحوه‌ی تفکر و بودن و زیستن] دیگر انسان‌ها رشد می‌کنند.اما منش‌پروری وقتی عمدتا به صورت فهرستی از فضایل آموزش داده می‌شود محدودیت‌های خاص خودش را دارد. دانش‌آموزان ممکن است بتوانند خصوصیاتی مانند روراستی، سپاسمندی، و صداقت را تعریف و شناسایی کنند، اما آیا مهارت لازم برای عملی‌کردن آن‌ها را هم دارند؟ به بیانی دیگر، چه‌گونه می‌توانیم به کودکان کمک کنیم که نه‌تنها خوبی‌ها را بدانند، بل‌که درعمل کارهای خوب بکنند؟و این‌جا همان جایی است که یادگیری اجتماعی - هیجانی می‌تواند کمک کند.یادگیری اجتماعی - هیجانی "چه‌گونگی" را در اختیارمان می‌گذارددر 20 سال گذشته یادگیری اجتماعی - هیجانی ( SEL ) به سرعت در مدارس رشد کرده است. خیلی ساده، یادگیری اجتماعی - هیجانی مهارت‌های اجتماعی و هیجانی‌ای را آموزش می‌دهد که به ما کمک می‌کنند روابط بهتری با خود و هم‌دیگر برقرار کنیم، و تصمیمات اخلاقی و انسانی (نوع‌دوستانه = caring ) بگیریم. تحقیقات نشان داده‌اند که یادگیری اجتماعی - هیجانی در صورت اجرای صحیح می‌تواند به افزایش موفقیت تحصیلی، بهبود نگرش‌ها و روابط دانش‌آموزان، و کاهش رفتارهای مخاطره‌آمیز کمک کند.بنابراین، چه‌گونه یادگیری اجتماعی - هیجانی می‌تواند از منش‌پروری حمایت کند؟ با به‌دست‌دادن مهارت‌های لازم برای عملی‌ساختن فضیلت. به بیانی دیگر، یادگیری اجتماعی - هیجانی "چه‌گونگی" "چرایی" منش‌پروری است.به عنوان مثال، شفقت فضیلتی است که تقریبا در هر سنت معنوی و حکیمانه یافت می‌شود و فضیلتی است که در دنیای امروز به شدت مورد حاجت است. در حالی که بسیاری از ما آرزومند ایم که اشخاصی شفیق باشیم، واقعیت آن است که شفقت فضیلتی است که ابراز آن می‌تواند عملا دشوار باشد. در واقع، تحقیقات معلوم کرده‌اند که اگر احساس کنیم که کسی استحقاق رنج‌هایی که می‌برد را دارد، اگر کسی شبیه به ما نباشد، اگر احساس کنیم عجله داریم، یا اگر رنج کسی شدیدتر از آن باشد که بتوانیم ضبط‌ومهارش کنیم، تمام این‌ها، می‌توانند مانع ابراز شفقت ما به او شوند.مهارت‌های اجتماعی و هیجانی می‌توانند به ما کمک کنند تا بر این محدودیت‌های درونی فایق آییم. معلمان در سراسر جهان در کلاس‌های خود دانش‌آموزانی دارند که مشکلاتی باورنکردنی را در زندگی خود تجربه می‌کنند - و پاسخ عادی و طبیعی این است که نسبت به آنها شفیقانه رفتار کنیم. اما گاهی اوقات هزینه‌ی هیجانی دیدن هر روزه‌ی این همه رنج می‌تواند منجر به خستگی مفرط شود، که احساس و ابراز شفقت را، اگر نگوییم غیرممکن، دشوار می‌سازد. با وجود این، داشتن مهارت در شناسایی عواطف چالش‌انگیز، هدایت [به مسیر صحیح ابراز] و آزادکردن آن‌ها می‌تواند به معلمان کمک کند تا از خستگی مفرط اجتناب کرده و به طرزی ایمن و نیروبخش به کار همراه با شفقت‌ورزی خود ادامه دهند.اما یادگیری اجتماعی - هیجانی نیز محدودیت‌هایی دارد. ما می‌توانیم برای کاهش فشارهای روانی‌(= استرس)مان، برای شناسایی تعصبات‌مان، برای کارکردن مشترک و از روی حس همکاری، و غیره، به دانش و مهارت‌های حل تعارض مجهز شویم. اما آیا می‌توانیم از این مهارت‌ها در حالت هیجان‌زدگی نیز استفاده کنیم؟ اگر کسی چیزی بگوید یا کاری کند که یک ماشه‌ی هیجانی را در ما بچکاند، آیا می‌توانیم به حد کافی خویشتن‌دار بمانیم تا در عمل به نحوی پاسخ دهیم که پاس فضایلی را می‌دارد که عزیزشان می‌داریم؟و این‌جا همان جایی است که حال‌آگاهی می‌تواند کمک کند.حال آگاهی آن را "جا می‌اندازد"همانند یادگیری اجتماعی - هیجانی، در دهه‌ی گذشته حال‌آگاهی ( mindfulness ) در مدارس مانند موفقیتی عظیم گل کرده است. در مرکز نیکی بزرگتر، ما حال‌آگاهی را چنین تعریف می‌کنیم: "حفظ آگاهی لحظه‌به‌لحظه نسبت به افکار، احساسات، حس‌های بدنی، و محیط پیرامون، از دریچه‌ی یک عدسی ملایم و پرورش‌دهنده." تحقیقات درباره‌ی حال‌آگاهی در مدارس، هرچند که اندک اند، نشان می‌دهند دانش‌آموزانی که تمرین حال‌آگاهی می‌کنند، بهروزی بیش‌تر، افزایش موفقیت تحصیلی، و مهارت‌های ارتباطی کارآمدتری دارند.حال‌آگاهی به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا به آگاهی خود از ارتباط میان هیجانات‌شان، افکارشان و احساسات بدنی‌شان عمق بدهند، و این آن‌ها را قادرتر می‌سازد که هیجانات خود را تنظیم کنند، و این تنظیم بهتر هیجانات از آن پس بر مواردی از قبیل رفتار، سطوح فشار روانی، روابط، و توانایی تمرکز آن‌ها ت ثیر می‌گذارد.به بیانی دیگر، حال‌آگاهی با تواناساختن دانش‌آموزان در استفاده از مهارت‌های یادگیری اجتماعی - هیجانی در مواقع لزوم، باعث می‌شود که این مهارت‌ها تثبیت شوند/جا بیفتند.مثلا، دانش‌آموزی را در نظر بگیرید که از امتحان وحشت دارد. هنگامی که معلمش یک آزمون کوتاه بدون اطلاع قبلی را در کلاس اعلام می‌کند، این دانش‌آموز به جای آن‌که بهانه‌ای برای ترک کلاس بتراشد، "حال‌آگاهانه" متوجه می‌شود که شروع به عرق‌کردن کرده و حالت تهوع دارد. و این به او علامت می‌دهد که از مهارت‌های یادگیری اجتماعی - هیجانی‌اش برای آرام‌کردن خود، از جمله، تنفس عمیق و گفتگوباخویشتن مثبت استفاده کند.چه‌گونه همه‌ی این‌ها را یک‌جا گرد هم آوریمپس، به طور خلاصه، منش‌پروری فضیلت‌هایی را که مایل ایم در زندگی‌مان پاس بداریم در اختیارمان می‌گذارد، یادگیری اجتماعی - هیجانی به ما مهارت عملی‌ساختن این فضایل را می‌دهد و حال‌آگاهی به ما کمک می‌کند تا آگاهی باطنی و توانایی‌مان برای استفاده از آن مهارت‌ها به وقت ضرورت را افزایش دهیم. و احساس هدفمندی و هویت اخلاقی به دانش‌آموزان کمک خواهد کرد تا برای تبدیل دنیا به دنیایی بهتر این بینش‌ها را روی خودشان به کار بندند.این در مدارس چه‌گونه به نظر می‌رسد؟بیایید یک دانش‌آموز دوره‌ی اول دبیرستان به اسم میا را تصور کنیم که در حال کار روی یک پروژه‌ی گروهی است و متوجه می‌شود که یکی از دوستانش با کپی‌کردن کار گروهی دیگر دارد تقلب می‌کند، و این تقلب در نهایت می‌تواند روی نتیجه‌ی کار کل گروه ت ثیر بگذارد. در این‌جا حال‌آگاهی به او کمک می‌کند که متوجه شود مشت‌هایش گره‌کرده شده و قلبش تاپ‌تاپ می‌زند. او از مهارت‌های یادگیری اجتماعی - هیجانی‌اش برای حل تعارض استفاده می‌کند تا با دوستش صحبت کند، که این به او کمک می‌کند روراستی و مراقبت را تمرین کند، و این هر دو فضیلت منش برای او مهم اند.ادغام این فکرت‌ها به کار معلمان نیز می‌آید. یک معلم تازه‌کار کلاس اول ابتدایی سفیدپوست به اسم جانرا تصور کنید که در راستای فهم دانش‌آموزانش که از لحاظ فرهنگی و اقتصادی متنوع و جورواجور اند، با مقتضیات معلمی و تدریس دست و پنجه نرم می‌کند. تمرین حال‌آگاهی به او کمک می‌کند قبل از واکنش نشان‌دادن به دانش‌آموزی که، به نظر جان، دستورالعمل‌های آموزشی را اجرا نکرده است، نفسی عمیق بکشد تا خودش را متمرکز کند. تربیت خودآگاهی که در [برنامه‌ی] یادگیری اجتماعی - هیجانی دیده است به او علامت می‌دهد تا تشخیص دهد که ممکن است در مورد دانش‌آموزانش‌فرض‌هایی [سوگیرانه و کلیشه‌ای] بکند و لازم است که این فرض‌ها را زیر سوال ببرد. سرانجام، یک معلم خون‌گرم اما متوقع بودن که پایبند عدالت اجتماعی باشد بخشی مهم از منش وی است.خوشبختانه بسیاری از برنامه‌های منش‌پروری، یادگیری اجتماعی - هیجانی، و حال‌آگاهی، همین حالا هم جنبه‌هایی از این سه حوزه را ادغام کرده‌اند. به عنوان مثال، برنامه‌ی موزاییک[ 2 ] کار راتجرز، یادگیری اجتماعی - هیجانی و منش‌پروری را یک‌جا جمع کرده است. مرکز جوبیلی برای منش و فضایل[ 3 ] بر منش‌پروری متمرکز است، اما دارای عناصری از یادگیری اجتماعی - هیجانی و حال‌آگاهی هم هست، در حالی که تعریف جدید کاسل[ 4 ] از یادگیری اجتماعی - هیجانی دارای عناصری از منش‌پروری است. و هم محققان و هم کارورزان دارند شروع می‌کنند به ادغام یادگیری اجتماعی - هیجانی با حال‌آگاهی.باری، آیا این یک تصویر کامل از رشد کل‌نگرانه‌ی کودک است که می‌تواند به ایجاد دنیایی مملو از انسان‌های مهربان و خوب یاری رساند؟ به هیچ وجه در واقع، این یک تصویر نسبتا ساده‌سازانه است. این سفر عملا بسیار پیچیده است. همان‌طور که ماروین برکوویتز، متخصص رشد کودک گفت: "این، علوم موشکی است [که هنوز در اوایل رشد خود است]." ولی، این، نقطه‌ای برای شروع است و از ابزارهایی که معلمان از قبل در اختیار دارند استفاده می‌کند.[ 1 ] در دایره‌المعارف روان‌شناسی ایجابی اثر شان لوپز در تعریف منش‌پروری چنین آمده است: "تعاریف منش‌پروری در گذشته و حال بسیار نوسان داشته و دارند، از تعاریف محدود و تنگ تا تعارف بسیار فراخ اگرچه بسیاری از این تعاریف از این ر ی حمایت می‌کنند که این تعلیم‌وتربیت حامی رشد نقاط قوت، فضایل، مهارت‌های زندگی و شهروندی، و توانایی به کار گرفتن این مهارت‌ها در اوضاع و احوال واقعی است. در سایت وزارت آموزش و پرورش آمریکا هم درباره‌ی منش‌پروری چنین آمده است: " منش‌پروری یک فرایند یادگیری است که دانش‌آموزان و بزرگ‌سالان حاضر در یک اجتماع آموزشی را قادر می‌سازد که ارزش‌های اخلاقی اساسی از قبیل احترام، عدالت، فضیلت شهروندی، و مسیولیت‌پذیری در قبال خود و دیگران را فهم کنند، اهمیت دهند، و بر طبق آن‌ها عمل کنند." م.[ 2 ] MOSAIC program [ 3 ] Jubilee Centre for Character and Virtues [ 4 ] CASEL ' s new definition of SEL آدرس این مقاله در سایت مجله‌ی نیکی بزرگ‌تر:
ویژگی‌‌فرهنگی "حاج قاسم" راهگشای مدیریت فرهنگی تجلی "شیر خدا" و "رستم دستان" در سیره و سلوک شهید "قاسم سلیمانی"شهید سردار سرافراز قاسم سلیمانی بعنوان یک اسطوره و شخصیت تاثیرگذار، نماد اقتدار ومدیرتراز انقلاب اسلامی می‌تواند الگویی برای مدیران و مسیولان کشور باشد.شهید سردار سرافراز قاسم سلیمانی بعنوان یک اسطوره و شخصیت تاثیرگذار، نماد اقتدار ومدیرتراز انقلاب اسلامی می‌تواند الگویی برای مدیران و مسیولان کشور باشد. با نگاه و بررسی شیوه فرماندهی و مدیریت برجسته ایشان و عمل به آن می‌توان گره بسیاری از مشکلات در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و . را گشود. دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی در اقدامی قابل توجه ویژگی‌های برجسته و ممتاز ایشان را احصاء و تبیین نموده است که این موارد قابل تسری و بکارگیری برای آحاد جامعه است. در این نوشته سعی برآن است ویژگی‌های سردار شهید سلیمانی را به حوزه فرهنگی نیز تعمیم داد تا مورد استفاده مدیران و فعالان فرهنگی قرار گیرد. 1 - نبوغ نظامی: سردار سلیمانی مسلط به دانش رزم بود، برای کسب دانش و مهارت، حضوری مستمر و دایم در میادین نبرد داشت. لازم است تا مدیران و فعالان فرهنگی نیز مسلط به کار خود باشند و با رصد فضای فرهنگی کشور و حضور در عرصه‌های مختلف، دانش خود را افزایش دهند. 2 - روحیه سلحشوری و جنگاوری: سردار سلیمانی در میادین جنگ و عملیات‌ها علاوه بر هدایت نیروها، خود نیز با شجاعتی مثال زدنی در خطوط مقدم حضور داشت و بدون ترس با دشمن روبرو می‌شد. مدیر فرهنگی هم با الهام از این شهید بزرگوار باید شجاعت رویارویی با مشکلات را داشته باشد تا بتواند در لحظات حساس تصمیم درست و منطقی را بگیرد، چرا که این حضور موجب افزایش روحیه نیروها و کارایی بیشتر آنها می‌شود. 3 - روحیه شهادت طلبی: شهید سلیمانی عاشق شهادت بود و در فراق همرزمانش می‌سوخت. این روحیه در مدیران فرهنگی و انقلابی باید متبلور باشد و با تاسی از راه و عمل شهدا در رسیدن به هدف والا و سرمنزل مقصود تلاش کنند. 4 - اخلاص: سردار به شدت از ریا و خودنمایی پرهیز می‌کرد. مدیران فرهنگی به دلیل جنس کارشان باید به دور از تکبر و غرور و ریا باشند. باید خالصانه کار کنند و در مواجهه با مردم بی آلایش و صادق باشند. 5 - ارادت و تمسک به اهل بیت(ع): سردار شهید از اعماق جان خویش شیفته اهل بیت(ع) بود. عشق و ارادت به ایمه و اهل بیت باید ریشه در روح و جان فعالان فرهنگی داشته باشد تا با توسل به ایشان بتوانند در راه رسیدن به کمال انسانها نهایت تلاش خویش را بکنند. 6 - ولایت مداری: شهید سلیمانی به غایت یک ولایتمدار واقعی بود و به مقتدای خویش عشق می‌ورزید و مطیع فرمانش بود. لذا یک مدیر فرهنگی نیز باید همچون او، گوش به فرمان تصمیمات و دستورات ولی امر خود باشد. اجرای دستورات رهبری در حوزه فرهنگ نقشه راهی برای کلیه برنامه‌ها و فعالیت‌های هر شخصی است که قصد دارد تا کار فرهنگی کند. 7 - تعبد و معنویت: سردار سلیمانی علاوه بر واجبات به مستحبات نیز توجه می‌کرد و از هر فرصتی برای دعا و مناجات بهره می‌برد. برای داشتن روحیه بالا هم ما باید بر معنویت مان بیافزاییم و البته چه راهی بهتر از ارتباط مستمر با خداوند یگانه و توسل به او در کلیه امور. 8 - فرامرزی بودن: حاج قاسم ضمن آشنایی با جریان مقاومت و جریانات منطقه توانست در این حوزه تاثیر بسیار زیادی بگذارد. در حوزه فرهنگ نیز باید جریانات فرهنگی و اجتماعی با شناخت دقیق مسایل منطقه و جهان اسلام برنامه ریزی برای فعالیت‌های تاثیرگذار در منطقه را سرلوحه کار خود قرار دهند. 9 - دیپلمات برجسته: سردار سلیمانی هر جا که ضرورت می‌یافت، در مقام یک دیپلمات کارکشته و برجسته حضور داشت. رایزنان فرهنگی و سیاست گذاران فرهنگی در عرصه بین المللی نیز باید بتوانند از قدرت خود برای تاثیرگذاری در روابط بین الملل بیشترین و بهترین بهره را برای رشد و تعالی نظام اسلامی ببرند. 10 - سختکوشی: حاج قاسم خستگی ناپذیر بود و از هیچ مشکلی نمی‌هراسید. حوزه فرهنگ، حوزه تلاش و کوشش و پشتکار است. یک عنصر فرهنگی باید تمام قد در راستای تحقق به اهدافش بایستد و از مشکلات و کم کاری‌ها نترسد و با سعی مضاعف و سختکوشی، بر مشکلات پیروز شود. 11 - نظم و انضباط و دقت در امور: سردار در انجام وظایفش دقیق و منظم بود. کار فرهنگی نیز باید بر پایه دقت و نظم باشد. باید در این امور با بررسی دقیق و موشکافانه، برنامه‌ها را پیش برد. این امر مستلزم داشتن مدیرانی منظم و دقیق است که بتوانند انسجام و دقت لازم در اجرای برنامه‌ها را داشته باشند. 12 - سرعت عمل: سرعت عمل از ویژگی‌های هر فرمانده‌ای است. فرمانده فرهنگی باید با سرعت عمل خود جلوی تهاجمات فرهنگی را بگیرد و به موقع از پیشروی و نفوذ مهاجمان فرهنگی جلوگیری نماید. 13 - بیان تاثیرگذار: بیان سردار آمیزه‌ای از عقلانیت و احساس بود و به این دلیل بر دلها می‌نشست. بیان خوب و تاثیرگذار در فرهنگ جزو ابزار مهم و لاینفک هر فعال فرهنگی است. چه بسا بیان سخنانی قوی و موثر از برنامه‌ای بزرگ نیز تاثیر بیشتری داشته باشد. 14 - علاقه به فرهنگ و هنر: شهید سلیمانی به شعر و ادبیات و هنر علاقه مند بود و به تماشای فیلم‌های فاخر می‌نشست. علاقه و تمایل به استفاده از تولیدات فرهنگی باید یک اصل برای مدیران فرهنگی باشد. بررسی تولیدات و محصولات فرهنگی از وظایف و برنامه‌های دایمی هر شخصی که وارد کار فرهنگی می‌شود باید باشد و با رصد مستمر بتواند به روز باشد و مشوق و حامی تولیدکنندگان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باشد. 15 - روحیه انقلابی: حاج قاسم دلبسته و مروج گفتمان انقلاب بود. مدیری که روحیه انقلابی داشته باشد با جان و دل در گسترش و تعالی انقلاب تلاش می‌کند و در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی بهترین برنامه ریزی را انجام می‌دهد. 16 - اعتدال: سردار اهل افراط و تفریط نبود و از حاشیه دوری می‌جست. برای جذب حداکثری در جهت انسجام ملی و وحدت نیز باید فراجناحی عمل کرد. مدیر فرهنگی باید توانایی این را داشته باشد تا تمام نیروها را به سمت خود جذب کند و از هدر رفت استعدادها با ایجاد توازن و انگیزه جلوگیری کند. 17 - سنجیدگی و تدبیر در امور: سردار سلیمانی سنجیده و حساب شده تصمیم می‌گرفت و امور را با تدبر دنبال می‌کرد. فرهنگ حوزه تدبیر و کار درست است. با مشورت و خرد جمعی می‌توان تصمیمات مناسب و دقیقی گرفت. تفکر و تامل در امور یکی از ملزومات هر کاری برای رسیدن به نتیجه مطلوب است. 18 - سادگی و صفا: شهید سلیمانی زندگی ساده‌ای با حداقل امکانات داشت. دوری از تجملات و تشریفات و حضور در کنار مردم، موجب آشنایی هرچه بیشتر او با معضلات و مشکلات فرهنگی، اجتماعی مردم بود. 19 - مردمی بودن: عاشق مردمش بود و مردم نیز عاشقش بودند. مردمی بودن از اصول اساسی مدیر انقلابی و فرهنگی است. باور بر اینکه مدیون مردم هستیم و خدمت به مردم یک واجب است باید در ذهن مدیران نقش بندد. 20 - ارتباط با جوانان: سردار سلیمانی، جوانان را ارزشمندترین سرمایه کشور می‌دانست. این باور باید در ارتباط با جوانان و استفاده از ظرفیت هایشان ترویج یابد. جوانان به عنوان مطلع‌ترین افراد جامعه از وضعیت فرهنگی، می‌توانند دقیق‌ترین تحلیل‌ها و اطلاعات را در اختیار مدیران فرهنگی برای سیاستگذاری و برنامه ریزی امور فرهنگی قرار دهند. 21 - آرامش و طمانینه: حاج قاسم در زمان مناسب قاطع بود ولی با کسی درشتی نمی‌کرد. مودب، موقر و متین بود. آرامش و خوشرفتاری نیز برای یک مدیر واجب است ولی در زمان مناسب باید جدیت و قاطعیت داشته باشد. مدیران فرهنگی چون با حوزه فرهنگ و اجتماع مرتبط هستند باید رفتاری به دور از عصبانیت و خشم داشته باشند و همچنین بتوانند در مواقع لزوم با جدیت و قاطعیت مانع از لغزش و اشتباه دیگران شوند. 22 - خوشخویی: سردار انسانی خوشخو و خوشرو بود. حسن خلق و رفتار باعث جذب بیشتر مردم می‌شود. لذا باید با بهره گیری از ایشان در جلب دل‌های مردم کوشش کرد تا مردم با جان و دل ارتباط بگیرند و مشتاقانه در برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی مشارکت کنند. 23 - ارتباط عمیق با خانواده: تکریم و احترام او به والدین زبانزد خاص و عام بود و رابطه عاطفی اش با همسر و فرزندان، مثال زدنی بود. مدیر فرهنگی که بتواند در زندگی شخصی خود موفق و دوستدار خانواده و اطرفیانش باشد، حتما در جامعه نیز می‌تواند تاثیرگذار و مقبول واقع شود. 24 - درک عمیق از حقیقت دنیا و آخرت: او دریافته بود که دنیا با همه جاذبه هایش، با همه زرق و برقش و همه لذت هایش، ناپایدار و گذرا است، اما درک این موضوع باعث نشده بود تا گوشه انزوا اختیار کند و صرفا به عبادت بپردازد، بلکه مصداق "جنگاوران از روی بصیرت شمشیر می‌زنند" بود. باید به دور از تجملات و لذات دنیوی، کار را فقط برای رضای خدا و نجات انسان انجام داد. 25 - توجه به اصل کمال طلبی: شهید بزرگوار همواره تلاش می‌کرد تا باورهای الهی را تعمیق بخشیده و مسیر اعتلای رفتارهای سازنده را طی کند. باور به خداوند یکتا و حرکت در مسیر او، رشد و تکامل انسان را به دنبال دارد. یک مدیر فرهنگی با چنین روحیه‌ای علاوه بر خود، جامعه‌ای را نیز در مسیر تکامل و عزت قرار می‌دهد.مقام معظم رهبری می‌فرمایند: نفوذ فرهنگی یکی از راه‌های محاصره جمهوری اسلامی است.شایسته است باعنایت به دغدغه‌های معظم له و توجه ویژه ایشان به مقوله فرهنگ، فعالان فرهنگی باید بابکارگیری رهنمودها و نظرات ایشان وهمچنین استفاده از سبک مدیریت موفق و ویژه سردار سلیمانی، در تحقق اهداف والای انقلاب ونظام جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ و هنر اهتمام ورزند.سامانه جامع دیجیتالی شناد نیاز روزافزون کاربرانبا توجه به نیاز روزافزون کاربران جهت دریافت خدمات به صورت الکترونیکی و نیز رشد چشمگیر دسترسی به اینترنت و ارایه خدمات نوین دیجیتالی سامانه جامع دیجیتالی شناد خدمات خود را به کاربران محترم ارایه می‌نماید این خدمات شامل موارد ذیل می‌باشد:فروش نرم‌افزار:شامل نرم افزارهای کاربردی، آموزش، مهندسی، دانشگاهی، و . با مجوز‌های معتبربصورت آنلاین.اخذ پروانه نشرمحصولات دیجیتال:شمیم نرم افزار دانش (شناد) به عنوان ناشر دیجیتال جهت اخذ مجوزهای دیجیتالی جهت نشرنرم افزار: آموزشی، کودک، مذهبی، تخصصی و . کتاب الکترونیکی، اپلیکیشن برخط و برحامل، مجوز نماد اعتماد الکترونیک و ساماندهی مجوز شامد و شابک بر خط و بر حامل و . آماده خدمت رسانی است.خدمات گرافیکی و چاپ دیجیتال:از صفر تا صد برای نشردهندگان سامانه شناد از طراحی تا وکیوم بسته نرم‌افزاریسامانه ارسال پیام کوتاه شامک:ارسال براساس پیش شماره‌های دلخواه شما، طبقه بندی استانی و شهری، کد پستی و منطقه‌ای، طبقه بندی اصناف و شرکت‌ها (بزودی)طراحی انواع وب سایت‌:با قیمت مناسب و ارزان همراه با امکانات ویژه برای اینکه شما یک سایت زیبا و کامل و مورد استفاده داشته باشید، با راهنمایی و مشاوره رایگان، شما می‌توانید با اطلاعات کافی و با هزینه مورد نظر خود اقدام به طراحی سایت نمایید. در ضمن این امکان را برای شما فراهم آورده است تا مجوز‌های لازم را برای وب‌سایت خود دریافت نمایید.سامانه الکترونیکی شناد:کلیه موارد یاد شده شامل، خدمات و اخذ مجوزهای مربوط به کسب و کارهای اینترنتی، با هدف تمرکززدایی در کنار شفافیت و سهولت مراوده با سامانه فقط به صورت کاملا دیجیتالی صورت می‌پذیرد و از طریق پست ارسال می‌گردد.سامانه جامع دیجیتالی شناد شفافیت در کنار نوآوری فناوری‌های نوین دیجیتالی
بیگ پیکچر اگر کسی بگوید مدافعین حرم به هوای پول و پاداش‌های کلان، رفتند و بسیاری برنگشتند حتما پاسخ می‌شنود که چه پول و پاداشی ارزش جان شیرین انسان را دارد؟ که قطعا هم حرفی حق است.نمیدانم چند نفر در اعتراضات اخیر کشور کشته شدند. احتمالا هرگز هم نمی‌فهمم ولی آیا این انصاف است که آنهارا مزدور خارجی‌ها بخوانند؟ چقدر پول بهای عشقی که دیگر هرگز به وصال نخواهد رسید، مادری که جگرش را خاک می‌کند و امیدی که در دلها مرد را می‌پردازد؟همانطور که سردار دلها " حسین " گفت : آزاده باشیدآزاده بودن، انصاف می‌خواهد. انصاف در پذیرش اشتباه، انصاف در درک مردم ، انصاف در پرهیز از دروغ چه به نفع ما باشد و چه به ضررمان، انصاف در خدمت کردن و گاهی انصاف در خدمت نکردن .منصف که باشید امید در دلها جوانه می‌زند. امید که باشد پای آدم در خاکش سفت می‌شود. اما انگار آنقدر غرق در تماشای "بیگ پیکچر" ذهنتان هستید که صدای له شدن آدم‌ها و امیدها و آرزوهایشان را در زیر چرخ‌های ماشین بی انصافی هایتان نمی‌شنوید.به کجا قرار است برسیم ؟ اصلا مگر هدف، رسیدن بود؟ مگر برای اعتلای انسانیت نیامده بودیم ؟ نه اعتلای بزور . فقط کافی بود بسترهای زندگی شرافتمندانه را برای مردمی که امیدشان به شما بود فراهم می‌کردید. انها خودشان راه فطرتشان را می‌یافتند. همین .گل کاشتید. فرار مغزها، آمار بالای مشکلات روانی ، تورم وحشتناک، بیکاری، فساد اداری و اقتصادی، دشمنی با دنیا، تبعیض در آموزش و پرورش، اختلاف طبقاتی، اینهمه پرونده قضایی اختلاف بر سر ارث و میراث، از معنی خالی کردن دین و اخلاق، ارزان شمردن جان انسان‌ها، آلودگی هوا و زمین و آب، رواج ریا، ریا، ریا .باید منصف باشم، گلستان کاشتید. البته که همه این‌ها توطیه دشمن است اما دشمن چه داشت که شما نداشتید؟ شاید دشمن فقط اسم رمز بی انصافی‌های شماست و نه بیشترافراد موثر در دایره نفوذشان اقدام می‌کنند، من دلم عدل و انصاف علی گونه می‌خواهد که هیچ چیز را به هرقیمتی نمی‌خواست، اما دایره نفوذم به اندازه کیبورد لپ تاپم است و اینترنتی که ملیست!