id
stringlengths
1
7
url
stringlengths
31
762
title
stringlengths
1
132
text
stringlengths
4
168k
2399
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86
آلمان
آلمان،, با نام رسمی جمهوری فدرال آلمان،, کشوری در اروپای مرکزی است. آلمان دومین کشور پرجمعیت در اروپا پس از روسیه، و پرجمعیت‌ترین کشور اتحادیهٔ اروپا محسوب می‌شود.. آلمان در میان دریای بالتیک و دریای شمال از سمت شمال، و آلپ از جنوب قرار دارد. آلمان با کشورهای دانمارک از شمال، لهستان و جمهوری چک از شرق، اتریش و سوئیس از جنوب، و فرانسه، لوکزامبورگ، بلژیک، و هلند از غرب مرز مشترک دارد. پایتخت این کشور و پرجمعیت‌ترین شهر آن برلین است و مهم‌ترین مرکز تجاری آن نیز شهر فرانکفورت، بزرگ‌ترین شهر منطقهٔ رور است. در اروپای دوران باستان، قبایل متعدد ژرمنی در بخش‌های شمالی آلمان امروزی ساکن بوده‌اند. پیش از سال ۱۰۰ میلادی، از منطقه‌ای به نام ژرمانیا در منابع یاد شده. در سال ۹۶۲، پادشاهی آلمان بخش عمده‌ای از امپراتوری مقدس روم را تشکیل می‌داد. در طول سدهٔ شانزدهم، مناطق شمالی آلمان مرکز اصلاحات پروتستانی شد. به دنبال جنگ‌های ناپلئونی و انحلال امپراتوری مقدس روم در سال ۱۸۰۶، کنفدراسیون آلمان در سال ۱۸۱۵ تشکیل شد. متحدشدن آلمان و تبدیل آن به یک دولت-ملت مدرن به ۱۸ اوت ۱۸۶۶ و پیمان کنفدراسیون آلمان شمالی بازمی‌گردد که در طی آن، پروس و کنفدراسیون آلمان شمالی متحد شدند و در سال ۱۸۷۱ به امپراتوری آلمان تبدیل شد. پس از جنگ جهانی اول و انقلاب ۱۹۱۹–۱۹۱۸، امپراتوری به جمهوری وایمار تبدیل شد. تسخیر قدرت توسط نازی‌ها در سال ۱۹۳۳ منجر به تأسیس یک دیکتاتوری توتالیتر شد که منجر به جنگ جهانی دوم و هولوکاست شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در اروپا و دورهٔ اشغال آلمان توسط متفقین، در سال ۱۹۴۹ آلمان به دو کشور مستقل با دو سیاست مجزا و حاکمیت محدود تقسیم شد: جمهوری فدرال آلمان، که عموماً با نام آلمان غربی شناخته می‌شود، و جمهوری دموکراتیک آلمان، معروف به آلمان شرقی. جمهوری فدرال آلمان یکی از اعضای مؤسس اتحادیهٔ اقتصادی اروپا و اتحادیهٔ اروپا بود، در حالی که جمهوری دموکراتیک آلمان یک کشور کمونیستی بلوک شرق و عضو پیمان ورشو بود. پس از سقوط کمونیسم در آلمان شرقی، ایالت‌های آن به آلمان غربی پیوستند که منجر به اتحاد دوبارهٔ آلمان شد و در تاریخ ۳ اکتبر ۱۹۹۰ جمهوری فدرال آلمان متولد شد. آلمان با اقتصادی بزرگ به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی در نظر گرفته می‌شود. این کشور دارای بزرگ‌ترین اقتصاد اروپا، چهارمین اقتصاد بزرگ جهان بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی و پنجمین بر پایهٔ برابری قدرت خرید است. به عنوان یک قدرت جهانی در صنعت، و وجود بخش‌های علمی و فناوری، آلمان سومین صادرکننده و در عین حال سومین واردکنندهٔ بزرگ جهان است. به عنوان کشوری توسعه‌یافته، سطح دسترسی به خدمات اجتماعی در آلمان بالا است، از جمله مراقبت سلامت سراسری، و تحصیلات رایگان دانشگاهی. آلمان عضو سازمان ملل متحد، اتحادیهٔ اروپا، ناتو، شورای اروپا، گروه هفت، گروه ۲۰ و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی است. همچنین آلمان از نظر تعداد آثار میراث جهانی یونسکو سومین کشور با بیشترین آثار ثبت‌شده در این فهرست است. نام نام آلمان در زبان آلمانی دویچلند است که واژهٔ دُویچ دارای معنای اولیهٔ «متعلق به مردم» بوده‌است. در سدهٔ پانزدهم میلادی، نام رسمی حکومت این سرزمین، تویتونیکوم رگنوم یعنی «حکومت کشورهای آلمانی» به وجود آمد. واژهٔ دویچلند به معنای «سرزمین آلمانی» از همین نام گرفته شده‌است. نام آلمان در زبان فارسی و زبان‌هایی همچون فرانسوی، اسپانیایی، عربی و ترکی از قبیلهٔ آلامان، که قبیله‌ای از ژرمن‌های سوئبی بود گرفته شده‌است. مردم این قبیله در گذشته در آلزاس امروزی و بخش‌هایی از بادن-وورتمبرگ و سوئیس زندگی می‌کردند. تاریخ انسانهای اولیه حدود ۶۰۰٬۰۰۰ سال پیش در آلمان حضور داشتند. باستان‌شناسان در دره نئاندر فُسیل‌های از نئاندرتال ها کشف کردند. همچنین آثار انسان مدرن در سلسله کوه‌های سوآبین کشف شد: مِن جمله فلوت ۴۲۰۰۰ ساله‌ای که قدیمی‌ترین آلت موسیقی یافت شده تا به امروز است، مجسمه ۴۰٬۰۰۰ ساله شیر-انسان از جنس عاج که در سال ۱۹۳۹ در یک غار کشف شد، مجسمه ۳۵٬۰۰۰ ساله ونوس هوله فلس که از عاج ماموت ساخته شده بود و در سال ۲۰۰۸ در غاری در هوله فلس کشف شد. همچنین بشقاب فلزی ساخت عصر برنز اروپا که از یک محل واقع در آلمانِ امروز به‌دست آمده. می‌گویند تاریخ این بشقاب (دیسک) به ۱۶۰۰ سال قبل از مسیح می‌رسد. تاریخ آلمان را می‌توان به چندین بخش عمده براساس رویدادهای واقع شده، تقسیم کرد. ژرمن‌ها در دوران باستان آمیزه ناهمگونی از قبایل بودند که اروپا را در محدوده میان رود راین و ویستولا و میان رود دانوب و دریای شمال و دریای بالتیک اشغال می‌کردند. رومیان این اقوام را به زبان خود گرمانوس یعنی ژرمن‌ها می‌نامیدند. با تصرف سرزمین گل (۵۱ قبل از میلاد) در غرب اروپا توسط ژولیوس سزار، دیکتاتور جمهوری روم، جنگ‌های میان ژرمن‌ها و رومیان در کرانه‌های رود راین برای اولین بار به وقوع پیوست. این جنگ‌ها در آغاز با پیروزی نیروهای رومی همراه بود ولی نیروهای رومی هرگز درصدد اشغال دایمی مناطق آنسوی رود راین برنیامدند و این رودخانه همواره از سوی رومیان به عنوان مرز ایدئال امپراتوری روم و ژرمن‌ها شناخته می‌شد. فرانک‌ها دیگر ژرمن‌هایی بودند که از گرمانیا به سوی غرب روانه شدند. فرانک‌ها با شکاندن رومیان، در سرزمین گل، حکومت‌شان را پایه نهادند، به مسیحیت گرویدند و این سرزمین را پایگاه تاخت و تازهای پسین شان به سرزمین‌های خاوری و دل امپراتوری روم کردند. در شمال نیز فرانک‌ها، دیگر قبایل ژرمن را فرمانبردار خود کردند و رفته رفته امپراتوری برزگی را به هم آوردند که مهار همهٔ اروپای باختری مگر شبه جزیره ایبری را در دست داشت. اوج اقتدار امپراتوری فرانک در روزگار شارلمانی بود. او توانست شمال ایتالیا، از جمله رم را به قلمروش بیفزاید. پس از ورودش به رم، پاپ او را امپراتور روم لقب داد. پس از شارلمان بنا بر سنت ژرمنان، قلمروش میان پسرانش بخش شد. سرانجام با تجزیه شدن امپراتوری شارلمانی، در نواحی شرقی قلمرو آن، امپراتوری قرون وسطایی آلمان شکل گرفت. پس از آن دروان پادشاهی مقدس روم بود که در زمان پادشاهی اوتوی اول معروف به اوتوی بزرگ ، که از سال ۹۳۶ میلادی آغاز شد؛ با تأسیس امپراتوری جدیدی، بر وحدت آلمان‌ها افزوده گشت؛ و آلمان به صورت یکی از مطرح‌ترین قدرت‌های اروپایی درآمد. اختلافات امپراتوری آلمان با مقام پاپ که از زمان هنری سوم و هنری چهارم بروز کرده بود، منجر به قطع روابط با پاپ در زمان پادشاهی شارل چهارم شد. هم‌زمان اصلاحات مذهبی مارتین لوتر، مذهب پروتستان را به وجود آورد و اتحادیه پروتستان‌ها به سال ۱۶۰۸ تشکیل شد. جنگ‌های ۳۰ ساله که سراسر اروپا را فراگرفت(۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸) موجب شد در داخل سرزمین آلمان دو دولت نیرومند اتریش و پروس به وجود آمد. جمهوری وایمار (۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳) امپراتوری آلمان با انقلاب نوامبر و اعلام جمهوری در ۹ نوامبر ۱۹۱۸ پایان یافت. آلمان با کپیتلاسیون، شکست خود در جنگ جهانی اول را پذیرفت. پس از انتخابات مجلس ملی مؤسسان - که در آن زنان برای اولین بار واجد شرایط رای دادن و شرکت در انتخابات بودند - قانون اساسی وایمار در ۱۴ اوت ۱۹۱۹ لازم الاجرا شد. در معاهده صلح ورسای، مناطق قابل توجهی واگذار شد، اشغال سرزمین راینلند (Rheinland) توسط متفقین و پرداخت غرامت‌ها بر این اساس تعیین شد چرا که آلمان تنها مسئول جنگ شناخته شد. این وضعیت اولیه بر فضای سیاسی کشور تأثیر گذاشت. افراط گرایان راست علیه "جنایتکاران نوامبر", بر طبل خنجر از پشت زدن آنان به مردم می‌کوبیدند که به قتل‌های سیاسی و تلاشهایی برای کودتا انجامید (کودتای کاپ ۱۹۲۰ و کودتای هیتلر ۱۹۲۳). قیام‌های کمونیستی مانند قیام روهر (Ruhr) در سال ۱۹۲۰، نبردهای مارچ در آلمان مرکزی در سال ۱۹۲۱ و قیام هامبورگ در سال ۱۹۲۳ نیز باعث بی‌ثباتی شدند. پرداخت غرامت ناکافی باعث شد بلژیک و فرانسه از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ سرزمین روهر (Ruhr) را اشغال کنند. در زمانی کوتاه، «دهه بیست طلایی»، فرهنگ شکوفا شد و از سال ۱۹۲۴ به بعد اقتصاد نیز شکوفا شد. برلین با بیش از چهار میلیون نفر جمعیت، سومین شهر بزرگ و یکی از پویاترین شهرهای جهان بود. رفاه در سال ۱۹۲۹ با بحران اقتصادی جهانی پایان یافت، در اوج آن در سال ۱۹۳۲ بیش از شش میلیون بیکار در آلمان وجود داشت که بیشتر آنها در فلاکت زندگی می‌کردند. محبوبیت احزاب رادیکال افزایش یافت و تشکیل دولت‌های باثبات را برای احزاب میانه‌رو دشوارتر کرد. پس از پیروزی قاطع ناسیونال سوسیالیست‌ها (Nationalsozialisten) در انتخابات رایشستاگ (Reichstagwahl) در سال ۱۹۳۰، صدراعظم که به سرعت تغییر کردند، دیگر اکثریت پارلمانی نداشتند. کابینه‌های ریاست جمهوری آنها به پل فون هیندنبورگ (Paul von Hindenburg) رئیس‌جمهور رایش و احکام اضطراری او وابسته بود. سیاست‌های کاهش تورم صدراعظم هاینریش برونینگ (Heinrich Brüning) بحران اقتصادی را تشدید کرد. جانشین او فرانتس فون پاپن(Franz von Papen) (ژوئن تا نوامبر ۱۹۳۲) دولت دموکراتیک پروس را زیر نظر کمیسر رایش (اعتصاب پروس) قرار داد و انتخابات جدیدی برگزار کرد که در آن ناسیونال سوسیالیست‌ها حتی قوی‌تر شدند. صدراعظم کورت فون شلایشر (Kurt von Schleicher) سعی کرد با «جبهه متقابل» اتحادیه‌های کارگری و بخش‌هایی از ناسیونال سوسیالیست‌ها از قدرت گرفتن آدولف هیتلر (Adolf Hitler) جلوگیری کند، اما فون پاپن هیندنبورگ را متقاعد کرد که در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ هیتلر را به عنوان صدراعظم منصوب کند. در ۲۷ فوریه آتش‌سوزی رایشستاگ رخ داد - که هنوز حل نشده‌است - و هیتلر از آن برای صدور «فرمان آتش سوزی رایشستاگ» استفاده کرد که حقوق اساسی را برای مدت نامحدودی معلق کرد. دستگیری‌های گسترده متعاقب مخالفان سیاسی، به‌ویژه کمونیست‌ها و سوسیال دموکرات‌ها، انتخابات رایشستاگ در سال ۱۹۳۳ را شکل داد، که در آن حزب NSDAP به سختی اکثریت مطلق را از دست داد و با حزب DNVP ارتجاعی (Deutschnationale Volkspartei: حزب خلق ملی آلمان) به حکومت ادامه داد. تصاحب نهایی قدرت پنج روز بعد اتفاق افتاد، زمانی که رایشستاگ قانون توانمندسازی را با رای احزاب بورژوازی، تنها بر خلاف آرای SPD تصویب کرد و بنابراین قانونگذاری را نیز به دولت هیتلر واگذار کرد. دیکتاتوری ناسیونال سوسیالیستی (۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵) در مدت زمان بسیار کوتاهی، حزب ارتجاعی NSDAP یک دولت تک حزبی تمامیت‌خواه را در رایش آلمان به رهبری آدولف هیتلر تأسیس کرد و نهادها را هماهنگ کرد. افراد نامحبوب و مخالفان سیاسی، به‌ویژه کمونیست‌ها، سوسیال دموکرات‌ها و اتحادیه‌های کارگری از همه مقامات حذف شدند، اولین اردوگاه‌های کار اجباری برپا شد، کتاب‌ها سوزانده شدند و هنرهای غیرمحبوب به عنوان «منحط» بدنام شد. تبلیغات نازی‌ها به زندگی خصوصی نیز نفوذ کرد. از قبل بر کودکان برای پیوستن به سازمان‌های حزبی فشار وارد می‌شد. در اکتبر ۱۹۳۳، هیتلر خروج آلمان از جامعه ملل را اعلام کرد. او حکومت داخلی خود را با قتل مخالفان داخلی حزب و همراهان سابق خود تضمین کرد، به ویژه در جریان قتل‌های روم در ۳۰ ژوئن ۱۹۳۴، زمانی که SA به نفع اس‌اس (SS) که بدون قید و شرط تسلیم هیتلر شده بود، خلع شد. ژنرال‌های ارتش رایش شخصاً سوگند رهبری او را یاد کردند. گشتاپو (Gestapo) به عنوان نیروی پلیس مخفی حکومت برای مبارزه با مخالفان سیاسی و ایدئولوژیک مورد استفاده قرار گرفت. هیتلر از ابتدا دو هدف داشت: جنگ تجاوزکارانه و نابودی برای ایجاد «فضای زندگی در شرق» و آزار و اذیت یهودیان که با تبعیض، تحقیر و طرد آغاز شد و به عنوان «راه حل نهایی مسئله یهود» در هولوکاست به پایان رسید. تسلیح بیشتر ارتش در سال ۱۹۳۴ آغاز شد. یک سیاست پولی انبساطی و مدیریت بدهی به سمت جنگ در آینده نزدیک تنظیم شد. برنامه راینهارت بیکاری را کاهش داد. این امر به عنوان تحقق وعده‌های اقتصادی مورد استقبال مردم قرار گرفت. وضعیت یهودیان آلمان بدتر و بدتر می‌شد. قوانین نورنبرگ در سال ۱۹۳۵ روابط بین «آریاییها» (Arier) و یهودیان را به‌عنوان «آلودگی نژادی» به شدت مجازات کرد. یهودیان تمام مناصب دولتی را از دست دادند، خودسرانه مورد آزار و اذیت، سرقت و باج‌گیری قرار گرفتند و در نهایت حرفه خود را به‌طور کامل ممنوع کردند، و دارایی‌های یهودیان آریایی شد. یهودیان نیز به دفعات به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شدند. بسیاری تصمیم به مهاجرت گرفتند، اما بیشتر آنها در آلمان ماندند. ایدئولوژی نژادپرستانه نازی‌ها برای ایجاد یک "جامعه ملی" "سالم" (نژاد برتر) علیه دو گروه دیگر، روماها و اسلاوها به عنوان "فرقه انسان" هدایت شد. همجنس گرایان، معلولان و طبقه ضعیف یا «غیراجتماعی‌ها» نیز توسط رژیم مورد آزار و اذیت و قتل قرار گرفتند، نه به عنوان «بیگانه»، بلکه به عنوان تهدید کننده «سلامت» «بدنه ملی». در همان زمان، رژیم موفقیت‌های تبلیغاتی را جشن گرفت. در سال ۱۹۳۶، بازی‌های المپیک وجهه خارج از کشور را بهبود بخشید و منطقه راینلند غیرنظامی شده (Rheinland) اشغال شد. این گسترش با الحاق اجباری اتریش در مارس ۱۹۳۸ آغاز شد و پس از آن آلمان به عنوان رایش آلمان بزرگ شناخته شد. قرارداد مونیخ در اکتبر ۱۹۳۸ الحاق سودتنلند (Sudetenland) را امضا کرد. با درهم شکستن جمهوری چک-اسلواکی در مارس ۱۹۳۹، هیتلر وعده خود را مبنی بر اینکه سرزمین سودت (Sudetenland) آخرین ادعای ارضی او خواهد بود، زیر پا گذاشت. این امر روشن کرد که سیاست مماشات قدرت‌های غربی در قبال آلمان یک اشتباه بوده‌است. پس از حمله رایش آلمان به لهستان در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، بریتانیا، کانادا، استرالیا، هند، نیوزلند، آفریقای جنوبی و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگ جهانی دوم طی شش سال حدود ۵۵ تا ۶۰ میلیون قربانی گرفت. آلمان در ابتدا به موفقیت‌های نظامی معروف به «بلیتزکریگ» (Blitzkrieg) دست یافت. لهستان در پیمان عدم تجاوز بین هیتلر و استالین تقسیم شد، ارتش نیروهای خود را به غرب برد، به دانمارک و نروژ در "تمرین Weser" و کشورهای بی‌طرف لوکزامبورگ، بلژیک و هلند در "کمپین غربی" حمله کرد. و در سال ۱۹۴۰ بخش بزرگی از فرانسه را در عرض شش هفته اشغال کرد. محبوبیت هیتلر در اوج خود بود. در طول جنگ، رایش سوم آزار و اذیت یهودیان را تشدید کرد. یهودیان از خروج از کشور منع شدند و بسیاری از آنها به دلیل کمبود منابع و بیماری‌های همه گیر در کار اجباری جان خود را از دست دادند. از سال ۱۹۴۱ آنها مجبور شدند "ستاره یهودی" را بپوشند و قتل سیستماتیک آنها در سراسر حوزه نفوذ آلمان آغاز شد. اس‌اس (SS)، که مسئول اصلی اعدام بود، اردوگاه‌های کشتار را در قلمرو لهستان یا شوروی سابق برپا کرد، جایی که اکثر قربانیان که با ماشین‌های گاو آورده شده بودند، بلافاصله با گاز مورد استفاده قرار گرفتند (عملیات راینهارت). بیش از یک میلیون نفر تنها در اتاق‌های گاز و کوره‌های کوره‌های کار اجباری آشویتس به قتل رسیدند. تعداد کل یهودیان کشته شده ۶٬۳ میلیون نفر بود. عملیات بارباروسا در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ (کارزار روسیه ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵) آغاز شد. ارتش آلمان به سمت پایتخت شوروی پیشروی کرد و در نبرد مسکو در دسامبر ۱۹۴۱ متوقف شد. پس از اینکه ژاپن متحد جنگ (→ قدرت‌های محور) در حمله به پرل هاربر در همان ماه به نیروی دریایی آمریکا حمله کرد، آلمان نیز به ایالات متحده آمریکا اعلام جنگ کرد. کمبود منابع و برتری دشمن به زودی نقطه عطفی در جنگ ایجاد کرد که خود را در نبرد شکست خورده استالینگراد با انهدام کامل ارتش ششم آلمان نشان داد. همان‌طور که شکست اجتناب ناپذیرتر شد، سیاست درونی تر شد. جوزف گوبلز در سخنرانی اسپورپالاس خود در ۱۸ فوریه ۱۹۴۳، «جنگ تمام عیار» را اعلام کرد، در حالی که ارتش آلمان تقریباً در تمام جبهه‌ها عقب‌نشینی کردند و بسیاری از شهرهای آلمان در اثر بمباران ویران شدند. زمانی که ارتش شوروی در نبرد برلین پایتخت را تصرف کرده بود، هیتلر در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در Führerbunker خودکشی کرد. پس از تسلیم بی قید و شرط ورماخت در ۸ ماه مه، آخرین دولت رایش در منطقه ویژه مورویک نزدیک فلنزبورگ در ۲۳ مه ۱۹۴۵ دستگیر شد. رهبران سیاسی، نظامی و اقتصادی بازمانده به دلیل مسئولیت فردی خود در جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت در دادگاه نورنبرگ متهم شدند. اشغال متفقین (۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹) آلمان در ۳۱ دسامبر ۱۹۳۷ تقسیم شد. در ۵ ژوئن ۱۹۴۵، چهار قدرت پیروز - ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیای کبیر و سرانجام فرانسه - مناطق اشغالی را تعریف کردند و سپس در مناطق مربوطه خود در غرب خط اودر-نیسه و با هم از طریق فرماندهی متفقین بر برلین بزرگ، حاکمیت خود را اعمال کردند. قلمروهای شرقی آلمان، یک چهارم مساحت کشور، که یک پنجم جمعیت کشور در آن سکونت دارند، پیش از پایان جنگ پس از فتح آنها توسط ارتش سرخ، تحت اداره جمهوری خلق لهستان قرار گرفته بود. شمال پروس شرقی اتحاد جماهیر شوروی (استان کالینینگراد). به تحریک استالین، قدرت‌های غربی این امر را در موافقتنامه پوتسدام (Potsdamer Abkommen) و همچنین اخراج آلمانی‌ها از اروپای مرکزی و شرقی را تأیید کردند. جمهوری اتریش به مرزهای سال ۱۹۳۸ خود بازگردانده شد و همچنین به چهار منطقه اشغالی تقسیم شد. در سال ۱۹۴۶/۱۹۴۷ زارلند (Saarland) از منطقه اشغالی جدا شد و تحت مدیریت مستقیم فرانسه قرار گرفت. در ابتدا، چهار قدرت سعی کردند بر سر یک سیاست اشغال مشترک به توافق برسند. توافق بر سر غیرنظامی کردن، پاکسازی نازی‌ها و فروپاشی کارتل‌ها وجود داشت. تفاوت‌ها در پاسخ این سؤال که- تحت نام دموکراسی چه چیزی را باید درک کرد بین اتحاد جماهیر شوروی و قدرت‌های غربی، که در آغاز جنگ سرد بودند، بیشتر شد. در سه منطقه غربی، متفقین غربی صنعت زغال سنگ و فولاد را که برای بازسازی مهم بود، تحت اساسنامه روهر (Ruhrstatut) قرار دادند. با اصلاحات پولی در ژوئن ۱۹۴۸ و لغو همزمان تثبیت قیمت و مدیریت، مدیر اقتصادی مناطق غرب، لودویگ ارهارد (Ludwig Erhard)، نقطه عطف اقتصادی را رقم زد که اساساً از نظر روانی مهم بود. با اصلاحات ارزی که چند روز بعد در منطقه تحت اشغال شوروی آلمان و محاصره برلین توسط اتحاد جماهیر شوروی دنبال شد، جدایی شرق و غرب عمیق‌تر شد. جمهوری فدرال آلمان و جمهوری آلمان (DDR) (۱۹۴۹ تا ۱۹۹۰) جمهوری فدرال آلمان در ۲۳ مه ۱۹۴۹ در سه منطقه اشغالی غربی تأسیس شد و قانون اساسی به عنوان یک قانون اساسی موقت به اجرا درآمد که مقدمه آن شامل الزامی برای اتحاد مجدد برای یک دوره انتقالی بود. بن مقر حکومت شد. چهار ماه و نیم بعد، جمهوری دموکراتیک آلمان (DDR) در منطقه اشغال شوروی تأسیس شد. هر دو کشور فرعی یکدیگر را بخشی از تداوم یک دولت آلمانی می‌دانستند و دیگری را به رسمیت نمی‌شناختند. هر دو تحت کنترل قدرت‌های اشغالگر باقی ماندند. با ادغام در اتحادهای نظامی مخالف ناتو و معاهده ورشو، آنها استقلال رسمی خود را در سال ۱۹۵۵ دریافت کردند (معاهدات پاریس، اعلامیه حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی). لازمه این امر این بود که در ژوئیه ۱۹۵۱ سه قدرت غربی به‌طور رسمی به وضعیت جنگ با آلمان پایان دهند. اتحاد جماهیر شوروی این را تنها در ژانویه ۱۹۵۵ اعلام کرد، پس از آن سایر کشورهای اروپای شرقی به دنبال آن بودند. متفقین مسئولیت کل آلمان و حقوق آنها در برلین را حفظ کردند. اتحاد دوباره آلمان (از ۱۹۹۰ تا امروز) در ۳ اکتبر ۱۹۹۰ (میلادی) با پیوستن نواحی جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) به جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی) و پیدایش کشور آلمان کنونی رخ داد. با فروریختن دیوار برلین در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ (میلادی) و همگرایی دو آلمان شرقی و غربی، در ۳ اکتبر ۱۹۹۰ جمهوری فدرال آلمان پایه‌گذاری شد. از آن پس هر ساله سوم اکتبر را به عنوان روز اتحاد آلمان جشن می‌گیرند که به چهار دهه جدایی پس از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، پایان داد. بزرگ‌ترین مانع در همگرایی دو آلمان، نگرانی روسیه از پیوستن آلمان شرقی به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بود. اما موافقت میخائیل گورباچف با عضویت آلمان متحد در ناتو عملاً آخرین مانع را از سر راه اتحاد آلمان برداشت. جغرافیا آلمان هفتمین کشور بزرگ اروپا است که از شمال با دانمارک، از شرق با لهستان و جمهوری چک، از جنوب‌شرقی با اتریش، و از جنوب و جنوب‌غربی با سوئیس مرز مشترک دارد. فرانسه، لوکزامبورگ و بلژیک از سوی غرب، و هلند از سوی شمال‌غرب با آلمان هم‌مرز هستند. آلمان همچنین با دریای شمال و دریای بالتیک از سمت شمال و شمال‌شرقی همسایه است. مساحت کلی آلمان است که شامل مساحت زمینی و مساحت آبی می‌شود. بازهٔ ارتفاع در آلمان از بلندی‌های آلپ در جنوب آغاز می‌شود و تا کرانه‌های دریای بالتیک در شمال شرق ادامه دارد. ارتفاعات جنگلی در مرکز قرار دارند و سرزمین‌های پست در شمال واقع شده‌اند. بلندترین نقطه در آلمان، کوه تسوگ‌اشپیتسه با ارتفاع است و پست‌ترین نقطه نیز در نویندورف-ساخزنبانده، قرار دارد که ارتفاع آن زیر سطح دریا است.) شمال آلمان محل عبور رودخانه‌های بزرگی همچون راین، دانوب، و البه است و منابع طبیعی مهم شامل سنگ آهن، زغال سنگ، چوب، زغال قهوه‌ای، اورانیوم، مس، گاز طبیعی، نمک و نیکل است. آب و هوا بیشتر آلمان دارای آب و هوای معتدل است که از اقیانوسی در شمال تا قاره‌ای در شرق و جنوب شرقی متغیر است. زمستان‌ها از سرد در رشته‌های آلپ جنوبی تا خنک و عموماً ابری با بارندگی محدود است، در حالی که تابستان‌ها می‌تواند از گرم و خشک تا خنک و بارانی متغیر باشد. در نواحی شمالی بادهای غربی غالب است که هوای مرطوب را از دریای شمال وارد می‌کند و تعدیل دما و افزایش بارندگی را سبب می‌شود. برعکس، مناطق جنوب شرقی دمای شدیدتری دارند. از فوریه ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰، میانگین دمای ماهانه در آلمان از ۳٫۳ درجه سانتیگراد (۳۷٫۹ درجه فارنهایت) در ژانویه ۲۰۲۰ تا حداکثر ۱۹٫۸ درجه سانتیگراد (۶۷٫۶ درجه فارنهایت) در ژوئن ۲۰۱۹ متغیر بود. میانگین بارندگی ماهانه از ۳۰ لیتر بر متر مربع در فوریه و آوریل ۲۰۱۹ تا ۱۲۵ لیتر بر متر مربع در فوریه ۲۰۲۰ متغیر بود. میانگین ساعت‌های آفتابی ماهانه از ۴۵ در نوامبر ۲۰۱۹ تا ۳۰۰ در ژوئن ۲۰۱۹ متغیر بوده‌است. بالاترین دمای ثبت شده در آلمان ۴۲٫۶ درجه سانتیگراد در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۹ در لینگن و کمترین آن ۳۷٫۸- درجه سانتیگراد در ۱۲ فوریه ۱۹۲۹ در ولنتساخ بود. جغرافیای طبیعی این کشور دارای ۱۶ ایالت است. بزرگ‌ترین ایالت بایرن یا باواریا در جنوب و کوچک‌ترین ایالت برمن در شمال غربی است. آلمان ترکیبی از دشت و جنگل و کوه و ساحل و تعدادی جزیره و مجموعه‌ای از باتلاق‌ها و دریاچه‌ها است. در شمال این کشور سرزمین‌های پست قرار دارند که سواحل آن سدبندی شده‌است. دشت‌های پست شمالی به دشت‌های مرکز آلمان وصل می‌شوند. بزرگ‌ترین دشت‌های آلمان دشت‌های راین بالا، وستفالن و دشت‌های منطقه لایپزیگ هستند. در شمال آلمان تعداد زیادی برکه و دریاچه یافت می‌شود. در قلب آلمان رشته‌کوه‌های مرکزی قرار دارند، این رشته‌کوه‌ها شمال و جنوب آلمان را از هم جدا می‌کنند. کوه‌های هارتس، ارتس، فیشتل، هونسروک و جنگل‌های باواریا از شمال به جنوب کشیده شده‌اند. بلندترین کوه آلمان تسوگ اشپیتسه، در قسمت آلمانی رشته‌کوه آلپ در جنوب این کشور با ارتفاع ۲۹۶۲ متر است. مختصات و موقعیت جغرافیایی جمهوری فدرال آلمان در مرکز قارهٔ اروپا قرار دارد. مساحت آن ۳۵۷٬۳۸۶ کیلومتر مربع است. مرزهای زمینی این کشور در حدود ۳٬۷۵۷ کیلومتر است. همسایگان آلمان در شمال دانمارک، در غرب بلژیک و هلند، در جنوب لوگزامبورگ، سوئیس، اتریش و فرانسه و در شرق لهستان و جمهوری چک هستند. دریای شمال و دریای بالتیک راه‌های آلمان به آب‌های آزاد هستند. سواحل آبی این کشور با این دو دریا حدود ۲٬۳۸۹ کیلومتر است. طولانی‌ترین رودهای آلمان رود راین با ۸۵۶ کیلومتر، رودخانه اِلب ۷۰۰ کیلومتر و رود دانوب ۶۴۷ کیلومتر هستند. آب‌وهوای آلمان آب‌وهوای معتدل اقیانوسی اقیانوس اطلس و آب‌وهوای قاره‌ای می‌باشد. بادهای غالب بر آلمان از سمت غرب می‌وزند. از نظر وضعیت جغرافیایی آلمان از دریای شمال و دریای بالتیک تا رشته‌کوه‌های آلپ در جنوب به پنج ناحیه بزرگ تقسیم می‌شوند، سرزمین‌های پست در شمال، رشته‌کوه‌های میانه، دامنه‌های کم‌ارتفاع کوه‌های میانه در جنوب غربی، دامنه‌های کوه‌های آلپ، کوه‌های آلپ در باواریا. آلمان به‌طور سنتی پس از جنگ به دو بخش آلمان شرقی و آلمان غربی تقسیم می‌شود. البته پس از برچیده شدن دیوار برلین به قسمت شرقی به‌طور رسمی ایالت‌های تازه و به قسمت‌های غربی ایالت‌های قدیمی می‌گویند. جغرافیای انسانی به نقل از ادارهٔ فدرال آمار آلمان، بر اساس سرشماری سراسری که در سال ۲۰۱۱ انجام شده‌است، جمعیت این کشور حدود ۸۰/۲ میلیون نفر است. از این تعداد، حدود ۷۴ میلیون (۹۲٬۳٪) دارای ملیت آلمانی هستند و حدود ۶٬۲ میلیون (۷٬۷٪) باقی‌مانده را اتباع خارجی تشکیل می‌دهند. ایالت نوردراین-وستفالن با حدود ۱۷ میلیون پرجمعیت‌ترین ایالت آلمان است، پس از آن ایالت بایرن و ایالت بادن-وورتمبرگ به ترتیب با ۱۲ و ۱۰ میلیون جمعیت قرار دارند. ایالت برمن و ایالت زارلند کم‌جمعیت‌ترین ایالت‌های آلمان هستند. این کشور از جنوب غرب با فرانسه مرز دارد اتباع خارجی و خارجی‌تبارها بالاترین میزان حضور اتباع خارجی در ایالت‌های هامبورگ، هسن، برلین و بادن-وورتمبرگ و وستفالن است. اتباع خارجی در ایالت‌های جدید کمتر از ۲ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند. حدود ۱۹٪ جمعیّت آلمان، از خانواده‌های مهاجر هستند یا خود مهاجر بوده‌اند. هامبورگ بالاترین میزان مهاجران را به خود اختصاص داده‌است. جمعیت مهاجران این ایالت به نسبت کل جمعیت حدود ۳۰٪ است. جامعهٔ مهاجر آلمان از ۱۷/۹٪ از ترک‌های آلمان، ۱۳/۱٪ لهستانی‌ها، ۸/۷٪ روس‌ها، ۸/۲ قزاق‌ها و ۵/۳٪ ایتالیایی‌تباران و همچنین اقلیت کثیری از مردمان کُرد تشکیل شده‌است. شهرهای بزرگ اشتغال حدود ۴۰ میلیون نفر از جمعیت مشغول به کار هستند، از این تعداد ۵۳٬۲ درصد مرد و ۴۶٬۸ درصد را زنان تشکیل می‌دهند. تقریباً ۲٬۱ میلیون نفر نیز در آلمان فاقد کار هستند که نرخ بیکاری بین این افراد (۱۵–۶۴ ساله) ۵٬۱٪ تا ٪ ۶٬۴ می‌باشد. زبان زبان رسمی کشور آلمان، زبان آلمانی است. حدود ۹۵٪ مردم این کشور به این زبان گویش می‌کنند. دو گویش اصلی این زبان، آلمانی معیار و زبان آلمانی پایین است. زبان تلویزیون‌های رسمی و همچنین زبانی که به مهاجرین آموزش داده می‌شود، زبان آلمانی بالا است. بیش‌تر گویش‌وران آلمانی بالا در جنوب و آلمانی پایین در شمال آلمان زندگی می‌کنند. در عین حال زبان‌های اقلیت، دانمارکی ۰٬۰۶٪، زبان فریسی ۰٬۰۱٪، زبان رومانی ۰٬۰۸٪ و سوربی توسط ۰٬۰۹٪ جمعیت نیز در آلمان استفاده می‌شوند. کردهای آلمان نیز به زبان کردی تکلم میکنند. بزرگ‌ترین گروه زبانی که توسط مهاجران صحبت می‌شود، زبان ترکی استانبولی است. نظام سیاسی تأسیس دولت بر اساس دانش روز و رویه قضایی منسجم دادگاه قانون اساسی فدرال، جمهوری فدرال آلمان به عنوان یک دولت کشور و موضوع حقوق بین‌الملل با رایش آلمان و عبارت قبلی آن، کنفدراسیون آلمان شمالی، یکسان است و بنابراین از سال ۱۸۶۷ دارای تداوم دولتی بوده‌است (به وضعیت حقوقی آلمان پس از ۱۹۴۵ مراجعه کنید). قوانین اساسی از نظر تاریخی متفاوت اطلاعاتی در مورد تصویر دولت مربوطه از خود ارائه می‌دهند. پس از اشغال آلمان توسط چهار قدرت، قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۵، قانون اساسی جمهوری فدرال که در آلمان غربی ایجاد شده بود، در ۲۳ مه ۱۹۴۹ ابلاغ شد و از روز بعد لازم الاجرا شد. دامنه آن با تقسیم آلمان و تا سال ۱۹۵۵ توسط قانون اشغال محدود شد. در بخش شرقی آلمان، GDR به عنوان یک ایالت جداگانه در ۷ اکتبر ۱۹۴۹ تأسیس شد و قانون اساسی را دریافت کرد که در سال ۱۹۶۸ جایگزین شد و در سال ۱۹۷۴ تجدید نظر شد. قانون اساسی پس از اتحاد مجدد ماهیت موقت خود را از دست داد، با پیوستن جمهوری دموکراتیک آلمان به حوزه کاربردی آن در ۳ اکتبر ۱۹۹۰. با پایان مسئولیت چهار قدرت، آلمان متحد به حاکمیت کامل دست یافت. قلمرو ملی جمهوری فدرال قلمرو ملی حکومت جمهوری فدرال (کشور فدرال) از مجموع سرزمین‌های ملی ایالت‌های فدرال آن ناشی می‌شود. قلمرو حکومتی طبق نسخه قدیمی ماده ۲۳ بند ۲ قانون اساسی دو بار با الحاق گسترش یافت: در سال ۱۹۵۷ شامل زارلند، در سال ۱۹۹۰ شامل منطقه الحاق جمهوری آلمان شرقی (DDR) و برلین (بخش شرقی برلین و استاکن غربی). منطقه انحصاری اقتصادی در دریای شمال و بالتیک به قلمرو ملی تعلق ندارد. مسیر مرز ملی درحال حاضر به جز بخش‌هایی از دریاچه کنستانس مشخص است. تنها کاندومینیوم موجود در آلمان، قلمرو مشترک آلمان و لوکزامبورگ است که توسط رودخانه‌های موزل، زائر و آوری در مرز بین دوک‌نشین بزرگ لوکزامبورگ و جمهوری فدرال آلمان (با ایالت‌های راینلاند-فالتز و زارلند) تشکیل شده‌است. این به قانون کنگره وین در ۹ ژوئن ۱۸۱۵ برمی گردد که مقررات آن در یک معاهده مرزی در سال ۱۹۸۴ تأیید شد. این منطقه تنها منطقه عاری از شهرداری در ایالت‌های راینلاند-فالتز و زارلند است. ساختار سیاسی قانون اساسی (Grundgesetz: GG) اصول و مبنای قانون جمهوری فدرال آلمان است. رئیس دولت رئیس‌جمهور فدرال است که در کل وظایف نمایشی دارد. او توسط مجلس فدرال (Bundesversammlung) انتخاب می‌شود. پس از او رئیس مجلس بوندستاگ (Bundestag) آلمان، صدراعظم فدرال، رئیس مجلس بوندسرات (Bundesrat) که نماینده جایگزین رئیس‌جمهور فدرال است و رئیس دادگاه قانون اساسی فدرال قرار دارند. مقر نهاد قانون اساسی دولت فدرال، پایتخت فدرال برلین است (بخش 3 (3) قانون برلین-بن). ماده ۲۰ قانون اساسی که «بند ابدیت» نامیده شده‌است، تضمین می‌کند - آلمان باید به عنوان یک دولت دموکراتیک و دولت رفاه اجتماعی بر اساس حاکمیت قانون و بر مبنای فدرال سازماندهی شود. نظام حکومتی دموکراسی جمهوری پارلمانی است. فدرالیسم در نظام سیاسی به دو سطح تقسیم می‌شود: سطح فدرال که نمایانگر سیاست کل کشور آلمان در عرصه بین‌المللی است و سطح ایالتی (استانی) که در هر یک از ۱۶ ایالت (استان) فدرال وجود دارد. هر سطح دارای ارگان‌های دولتی خاص خود است که شامل قوه مجریه (دولت استانی)، قوه مقننه (مجلس استانی) و قوه قضائیه (دادگاه استانی) می‌شود. ایالت‌ها (استانها) به نوبه خود نظم و اداره شهرها و شهرستانهای خود را برعهده دارند. به عنوان مثال، پنج استان در مجموع به ۲۲ منطقه اداری تقسیم شده‌اند. استانها قوانین خود را دارند. در اصل، آنها دارای وضعیت ایالتی هستند: برای حفظ کیفیت حکومت استانی، آنها دارای حقوق استانی محدود شده هستند که فقط با موافقت دولت فدرال ملی (کشوری) می‌توانند برخی معاهدات محدود با سایر استانهای دیگر منعقد کنند (ماده ۳2 (3)، ماده ۲4 (1) قانون اساسی). جمهوری فدرال را می‌توان به عنوان اتحاد حکومتهای استانها فدرال خود دید و تنها در این صورت است که ویژگی ایالتی پیدا می‌کند، یعنی کشور اتحاد ایالتهای فدرال به معنای واقعی کلمه است. قوه مقننه (قانون گذاری): نظام دو مجلسی نهادهای قانونگذاری فدرال عبارتند از بوندستاگ آلمان (Bundestag)، بوندسرات (Bundestag) و در صورت بروز وضعیت دفاعی، کمیته مشترک (Gemeinsame Ausschuss)، مشروط به الزامات اضافی. قوانین فدرال توسط بوندستاگ با اکثریت ساده تصویب می‌شود. آنها در صورتی تأثیر گذار می‌شوند که بوندسرات اعتراضی اقامه نکرده یا به تصویب نرسانده باشد (ماده ۷۷ قانون اساسی). اصلاح قانون اساسی با اکثریت دو سوم اعضای مجلس بوندستاگ و اکثریت دو سوم اعضای مجلس بوندسرات امکان‌پذیر است (بند ۲ ماده ۷۹ قانون اساسی). در ایالت‌های فدرال، پارلمان‌های ایالتی در مورد قوانین ایالت خود تصمیم‌گیری می‌کنند. اگرچه نمایندگان اعضای مجلسها بر اساس قانون اساسی (ماده ۳۸ قانون اساسی) ملزم نیستند در قانونگذاری از هیچ دستوری پیروی کنند، اما در عمل، تصمیمات مقدماتی احزاب نمایندگان که تبلور خواست و اراده سیاسی مردم هستند، در قانونگذاری غالب است (ماده ۲۱ قانون اساسی). صلاحیت قانونگذاری غالباً بر عهده ایالت‌های فدرال است، مگر اینکه دولت فدرال ملی دارای اختیارات قانونگذاری باشد (ماده‌های ۷۰ تا ۷۲ قانون اساسی) - یعنی قوانین انحصاری یا در موارد خاص. سازماندهی دولتی بر پایهٔ قانون اساسی است. در رأس کشور رئیس‌جمهور قرار دارد که نقش وی نمادین است. رئیس دولت صدراعظم است. وی تعیین‌کنندهٔ سیاست حکومتی است. اعلامیه جهانی حقوق بشر رکن جدایی‌ناپذیر قانون اساسی آلمان است. ماده ۲۰ قانون اساسی نظام سیاسی، آلمان را با مشخصه‌های دموکراتیک بودن، اجتماعی بودن، مبتنی بر قانون بودن و فدرال بودن معرفی می‌کند. قانون اساسی آلمان با باور به سکولاریسم، هرگونه دخالت نهادهای مذهبی در حکومت را منع می‌کند. قوه مجریه قوه مجریه در سطح فدرال (کشوری) توسط دولت فدرال ملی تشکیل می‌شود که اعضای آن صدراعظم فدرال به عنوان رئیس دولت و وزرای فدرال هستند. تمام وزارتخانه‌های فدرال یک دفتر در برلین و یک دفتر در شهر فدرال بن دارند. برخی از آنها دفتر اصلی خود را اغلب در بن دارند. در ۱۳ سطح ایالتی (از ۱۶ ایالت) نخست وزیران، در ایالت‌های هامبورگ و برمن رؤسای مجلس سنا، و در ایالت برلین، شهردار حاکم، ریاست قوه مجریه را بر عهده دارد. ایالت‌های فدرال نیز دموکراسی پارلمانی هستند و رؤسای دولت آن‌ها توسط پارلمان ایالتی انتخاب می‌شوند. اداره‌های فدرال (کشور) و ایالتی (استان) هر کدام توسط وزرای مربوطه اداره می‌شوند. صدر اعظم و وزیران (دولت فدرال) صدراعظم فدرال به پیشنهاد رئیس‌جمهور فدرال توسط مجلس بوندستاگ با اکثریت آرا انتخاب می‌شود (ماده ۶۳ قانون اساسی)، دوره مسئولیت وی با دوره انتخاباتی مجلس بوندستاگ پایان می‌یابد (ماده ۶۹ بند ۲ قانون اساسی). وی را پیش از انتخابات مجلس فقط می‌توان با «رأی عدم اعتماد سازنده» برانداخت. منظور از سازنده این است که مجلس باید جانشینی برای او داشته باشد و تا زمانی که مشخص نباشد چه کسی به جای او می‌نشیند، نمی‌توان او را برکنار کرد (ماده ۶۷ قانون اساسی، اصطلاحاً رای عدم اعتماد سازنده). صدراعظم لزوماً عضو مجلس بوندستاگ است، وزیران معمولاً از دل مجلس بوندستاگ در می‌آیند، اما حتماً لازم نیست چنین باشد. صدراعظم در عمل قدرتمندترین مقام سیاسی است اما مقام تشریفاتی آن پس از رئیس‌جمهور و رئیس بوندس‌تاگ قرار دارد. وزرای فدرال به پیشنهاد صدراعظم منصوب می‌شوند (ماده ۶۴ بند ۱ قانون اساسی)، آنها و صدراعظم دولت فدرال را تشکیل می‌دهند (ماده ۶۲ قانون اساسی) که قدرت سیاست گذاری آن با صدراعظم است (ماده ۶۵ جمله اول قانون اساسی). نقش رهبری در «دموکراسی قوه مجریه» آلمان بر عهده صدراعظم فدرال است. صدراعظم همچنین نامزد آلمان را برای پست کمیسر اتحادیه اروپا معرفی می‌کند. اعمال و اجرای قوانین اصولاً به عهده ایالت‌های فدرال است، مگر اینکه قانون اساسی قانونگذاری و اجرای آن را در سطح فدرال (کشوری) تصریح کرده یا اجازه دهد (ماده ۳۰، ماده ۸۳ قانون اساسی). رئیس‌جمهور رئیس‌جمهور توسط همایش اتحادیه (Bundesversammlung) که آن را به فارسی اجلاس فدرال نیز گفته‌اند، انتخاب می‌شود. همایش اتحادیه تشکیل شده‌است از کل نمایندگان بوندستاگ بعلاوهٔ به تعداد همینان، نمایندگان برگزیدگان مجلس‌های ایالتی. این برگزیدگان لزوماً عضو مجلس ایالتی یا سیاست‌مدار رسمی نیستند، ممکن است مثلاً از چهره‌های فرهنگی و هنری باشند. قوهٔ قضاییه دادرسی به قصد رعایت حق نیرویی می‌طلبد که در قوهٔ قضاییه جمع است. بیان حق بر عهدهٔ قاضی است و امر قاضیان را قوهٔ قضاییه سامان می‌دهد. قضاوت یا تخصصی است یا عمومی در حد قانون اساسی. شاخه‌های تخصصی قضاوت در دادگاه کار، دادگاه امور اداری، دادگاه امور اجتماعی و دادگاه امور مالی تجسم می‌یابند. قضاوت در عمومی‌ترین سطحش از نظر بررسی همخوانی تصمیمی، رأیی یا قانونی با قانون اساسی اتحادیه، بر عهدهٔ دادگاه فدرال قانون اساسی است که مرکز آن در کارلسروهه‌است. در کارلسروهه قاضیان تک تک قوانین مجلس را بررسی نمی‌کنند. آن قانونی بررسی می‌شود که شکایت شود که با قانون اساسی تضاد دارد. شکایت پس از طی سلسله مراتبی به دادگاه کارلسروهه می‌رسد. از آنجایی که دادگاه قانون اساسی فقط از طریق شکایت فعال می‌شود، به اصطلاح گفته می‌شود که از خود ابتکار ندارد، یعنی حق ندارد خود رأساًّ تصمیم بگیرد امری را برای بررسی از نظر سازگاری با قانون اساسی در دستور کار خود قرار دهد. دادگاه فدرال قانون اساسی دارای دو مجلس سناست. مجلس اول به قانونهای پایه و مجلس دوم به قانونهای مربوط به امور دولتی می‌پردازد. هر سنا هشت عضو دارد. نیمی از قاضیان دادگاه قانون اساسی از سوی یک کمیتهٔ ویژهٔ بوندستاگ و نیمی دیگر از سوی بوندس‌رات انتخاب می‌شوند. مدت قضاوت آنان در این دادگاه عالی ۱۲ سال است. ایالت‌ها آلمان دارای شانزده ایالت می‌باشد. هر ایالت دارای یک دولت و قانون اساسی و تا حد زیادی خود مختار و بر اساس سازمان داخلی خود مدیریت می‌شود. مساحت و جمعیت بخش‌های ایالت‌ها متفاوت است، مخصوصاً بین شهرها و سرزمین‌های بزرگ هر ایالت. برای مناطق اداری پنج دولت محلی وجود دارد، یعنی بادن-وورتمبرگ، بایرن، هسن، نوردراین-وستفالن و ساکسونی شامل ۲۲ عدد دولت محلی می‌باشند. از سال ۲۰۰۹ آلمان ۴۰۳ منطقه می‌باشد، این مناطق شامل ۳۰۱ منطقه روستایی و ۱۰۲ منطقه شهری می‌باشد. ایالت‌های آلمان به صورت زیر می‌باشد: احزاب سیاسی امر سیاسی در آلمان در سطوح کشوری و ایالتی و تا حدی کمتر در سطح امور شهری از طریق حزبها و با جانبداری حزبی پیش برده می‌شود. ادعای پیشبرد سیاست غیرحزبی یا فراحزبی در آلمان بی‌معنا و حتی فریبکارانه جلوه می‌کند. علاوه بر احزاب، مردم می‌توانند خواسته‌های سیاسی خود را از طریق انواع و اقسام تشکلهای پایدار یا موقتی پیش برند. مردم آلمان اهل تشکل هستند. به ندرت خواسته‌ای وجود دارد که برای پیشبرد آن تشکلی تشکیل نشود. بر اساس ماده ۲۱ قانون اساسی احزاب در شکل‌گیری اراده سیاسی مردم مشارکت دارند. طیف احزاب توسط احزاب نمایندگی در بوندستاگ شکل می‌گیرد و احزاب جریان اصلی، SPD و احزاب اتحادیه (در جناح‌های CDU و CSU) همیشه به آن تعلق داشته‌اند. پس از انتخابات فدرال در سال ۲۰۲۱، سایر احزاب نیز در آنجا حضور خواهند داشت: Die Linke و Grüne, SSW و همچنین AfD و FDP. SSW برای اولین بار از زمان انتخابات بوندستاگ در سال ۱۹۴۹ در بوندستاگ نماینده شد. همه احزاب ذکر شده در گروه‌های سیاسی در پارلمان اروپا نمایندگی دارند. تقریباً همه احزاب با نفوذ توسط سازمان‌های جوانان حمایت می‌شوند، سایر سازمان‌های سیاسی شامل نمایندگان مدارس، انجمن‌های دانشجویی، سازمان‌های زنان و سالمندان، انجمن‌های تجاری، سازمان‌های شهرداری و انجمن‌های بین‌المللی هستند. بنیادهای وابسته به احزاب به تعیین گفتمان سیاسی کمک می‌کنند - از نظر قانونی مستقل از احزاب. احزاب امور و مسائل سیاسی در آلمان در سطوح کشوری و ایالتی و تا حدی کمتر در سطح امور شهری از طریق حزبها و با جانبداری حزبی پیش برده می‌شود. ادعای پیشبرد سیاست غیرحزبی یا فراحزبی در آلمان بی‌معنا و حتی فریبکارانه جلوه می‌کند. احزاب نیرومند آلمان در سال‌های اخیر ۲۰۲۰ عبارت اند از: حزب دموکرات مسیحی (CDU) حزب سوسیال مسیحی (CSU) حزب سوسیال دموکرات (SPD) حزب لیبرال (دموکرات‌های آزاد FDP) حزب اتحاد ۹۰/سبزها (Bündnis 90/Die Grünen) حزب چپ (Die Linke) حزب آلترناتیو برای آلمان (AFD) تعداد کثیری هم حزب‌های کوچک وجود دارند که به ندرت می‌توانند به مجلس راه یابند، زیرا برای ورود به مجلس در هردو سطح ایالتی و کشوری باید ۵ درصد آرا را به دست آورد. شاخص‌های سیاسی سیاست خارجی آلمان در سیاست خارجی بازیگر تنها نیست. سیاست آن تقویت بلوکی است که «غرب» خوانده می‌شود. آلمان در این بلوک سیاست خود را پیش می‌برد. یک وجه اصلی سیاست خارجی آلمان فعّالیّت آن در صحنهٔ اروپا و جهان در چارچوب اتحادیهٔ اروپاست. آلمان نزدیکی ویژه‌ای با فرانسه دارد. همکاری و همراهی با ایالات متحده آمریکا رکن دیگری از سیاست خارجی آلمان فدرال است. آلمان با اسراییل روابط دوستانهٔ ویژه‌ای دارد و تقویت مناسبات با کشورهای عربی را نیز همواره جزو اولویتهای سیاسی خود قرار داده‌است. در سرتاسر جهان مبنای اعلام‌شده سیاست خارجی آلمان تحکیم صلح، گسترش روابط مودت‌آمیز و کمک به رشد اقتصادی خاصه در جهان سوم است. در سالهای اخیر حقوق بشر به یک مفهوم راهنمای عمدهٔ در سیاست خارجی آلمان بدل شده‌است. سیاست اروپا آلمان یکی از اعضای مؤسس شورای اروپا و جوامع اروپایی است که در دهه ۱۹۹۰ از طریق یکپارچگی عمدتاً اقتصادی، با هم رشد کردند و به اتحادیه سیاسی اروپا (EU) تبدیل شدند. جمهوری فدرال آلمان در سال ۱۹۹۰ به اتحادیه پولی اروپا پیوست و بخشی از بازار واحد اروپا است. یورو از سال ۲۰۰۲ به عنوان وسیله پرداخت معرفی شد و جایگزین مارک آلمان در آلمان شد. آلمان همچنین بخشی از منطقه شنگن و همکاری قضایی و پلیسی از طریق یوروپل و یوروجاست است. سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا تعیین‌کننده سیاست خارجی آلمان است. ماده ۲۳ قانون اساسی چارچوب قانونی سیاست اروپای آلمان در اتحادیه اروپا را تعیین می‌کند. دفتر ثبت اختراع اروپا (مونیخ) و چندین مؤسسه اتحادیه اروپا در آلمان دفتر مرکزی دارند: بانک مرکزی اروپا در فرانکفورت آم ماین، مرجع نظارت بر بیمه اتحادیه اروپا نیز در فرانکفورت و آژانس ایمنی هوانوردی اروپا در کلن. آلمان و ایران در سایت سفارت آلمان در تهران روابط آلمان و ایران چنین توصیف شده‌است: «ایران و آلمان به تاریخی طولانی در روابط سیاسی خود می‌نگرند که تا به اوایل قرن هفدهم می‌رسد. در سال ۱۸۸۵ اولین نمایندگان سیاسی بین ایران و در آن زمان امپراتوری آلمان اعزام شدند. روابط دیپلماتیک بین ایران و جمهوری فدرال آلمان از سال ۱۹۵۲ وجود دارد. این روابط در سال‌های گذشته خالی از تشنج نبوده. به عنوان مثال اعلام رأی دادگاه معروف به میکونوس در آوریل ۱۹۹۷ بحرانی طولانی را به دنبال داشت. با سفر موفقیت‌آمیز ریاست جمهوری اسلامی ایران، آقای خاتمی به آلمان در ژوئن ۲۰۰۰ زیربنایی استوار برای روابط دو کشور گذاشته شد. اخیراً در کنار روابط بازرگانی و فرهنگی، مسئله حقوق بشر و به ویژه نگرانی جامعه بین‌المللی در ارتباط با برنامه هسته‌ای ایران درکانون روابط قرار گرفته‌است.» در سایت سفارت جمهوری اسلامی ایران در برلین روابط ایران و آلمان چنین توصیف شده‌است: «جمهوری اسلامی ایران و جمهوری فدرال آلمان از دیرباز دارای روابطی خوب و سنتی بوده‌اند. روابط ایران و آلمان که از سابقه‌ای پانصد ساله برخوردار است متکی به خواست و تمایل ملتهای آنهاست که در دورانهای مختلف نظر به ملاحظات امنیتی و منافع مشترک آن‌ها بوده‌است. از نظر تاریخی مجموعه‌ای از ملاحظات و عوامل سیاسی، اقتصادی ـ بازرگانی و فرهنگی باعث نزدیکی دو کشور به هم بوده‌است. تاریخ دوکشور فراز و نشیب‌های زیادی داشته و مناسبات دوجانبه را در دورانهای مختلف تحت تأثیر قرار داده‌است.» سیاست خارجی و امنیتی رهنمودهای سیاست خارجی آلمان روابط غربی و همگرایی اروپایی است. از نظر سیاست امنیتی، عضویت در ائتلاف دفاعی فراآتلانتیکی ناتو از سال ۱۹۵۵ در کانون توجه بوده‌است. در طول جنگ سرد، سیاست خارجی آلمان غربی محدود بود. یکی از مهم‌ترین اهداف اتحاد مجدد بود. عملیات نظامی در خارج از کشور مطرح نبود. طبق قانون اساسی، بوندسوهر مجاز به شرکت در جنگ‌های تهاجمی نیست، تنها وظیفه آن دفاع از کشور و اتحاد است. «Ostpolitik جدید» که توسط ائتلاف سوسیال لیبرال از سال ۱۹۶۹ با شعار تغییر از طریق نزدیکی آغاز شد، که متحدان مهم در ابتدا نسبت به آن شک داشتند، توانست مسیر خود را تعیین کند و توسط دولت لیبرال-محافظه کار هلموت کهل از سال ۱۹۸۲ ادامه یافت. از زمان اتحاد مجدد، آلمان مسئولیت بین‌المللی بیشتری داشته‌است. از سال ۱۹۹۱، بوندس‌ور در مأموریت‌های حفظ صلح و اجرای صلح در خارج از آلمان و قلمرو متحدان ناتو (ماموریت‌های خارج از منطقه) تحت نظارت بوندستاگ و همراه با ارتش‌های متحد شرکت می‌کند. دولت فدرال گرهارد شرودر در سال ۲۰۰۳ جنگ عراق را رد کرد و در نتیجه با متحد مهم ایالات متحده مخالفت کرد. آلمان به‌طور سنتی همراه با فرانسه نقش پیشرو در اتحادیه اروپا ایفا می‌کند. آلمان در تلاش برای ایجاد یک سیاست خارجی و امنیتی یکسان و مؤثر اروپا است که فراتر از اتحادیه اقتصادی و پولی است. اهداف دیگر سیاست خارجی، اجرای پروتکل کیوتو در مورد حفاظت از آب و هوا و به رسمیت شناختن دادگاه بین‌المللی کیفری در سراسر جهان است. آلمان علاقه خاصی به راه حل مسالمت آمیز برای مناقشه خاورمیانه دارد که عمدتاً از طریق فرصت‌های تماس غیررسمی بین طرف‌های درگیر از آن حمایت می‌کند. آلمان به همراه متحدانش بریتانیا و فرانسه در تلاش است تا ایران را متقاعد کند که برنامه انرژی هسته‌ای خود را متوقف کند. در ۱۳ ژوئیه ۲۰۱۶، دولت فدرال کتاب سفید جدید سیاست امنیتی و آینده بوندسوهر را به عنوان سند اصلی سیاست امنیتی آلمان تصویب کرد. نیروی نظامی پس از تأسیس در سال ۱۹۴۹، جمهوری فدرال آلمان در ابتدا به دلیل قانون اشغال، اجازه ایجاد نیروهای مسلح خود را نداشت. با این حال، تحت تأثیر جنگ کره و شوروی شدن اروپای شرقی، به جمهوری فدرال اجازه داده شد، به عنوان بخشی از تسلیح مجدد، گارد مرزی فدرال شبه نظامی را به عنوان پلیس مرزی، ابتدا در سال ۱۹۵۱ و سپس نیروهای مسلح کامل از ۱۹۵۵، به منظور پیوستن به ناتو. تأسیس این بوندس‌ور به عنوان پیش‌نیاز برای الحاق، کمک مهمی به غرب و در نتیجه به رسمیت شناختن بین‌المللی جمهوری فدرال بود، اما در داخل کشور تحت تأثیر جنگ جهانی دوم بسیار بحث‌برانگیز بود. پس از اتحاد مجدد در سال ۱۹۹۰، بخش‌هایی از ارتش ملی خلق آلمان (NVA) در این نیروهای مسلح گنجانده شد. از سال ۱۹۵۶ تا ۲۰۱۱، طبق ماده ۱۲ الف قانون اساسی، همه مردان بالای ۱۸ سال مشمول خدمت سربازی اجباری در آلمان بودند. در سال ۲۰۱۱ به حالت تعلیق درآمد و با خدمت داوطلبانه سرباز جایگزین شد. از سال ۲۰۰۱، زنان نیز دسترسی نامحدودی به خدمت در نیروهای مسلح داشته‌اند. سهم آنها ۱۲٫۴ درصد از سربازان (تا سال ۲۰۲۰) است. حدود ۳۱۰۰ سرباز آلمانی در اواسط سال ۲۰۱۹ در خارج از کشور مستقر شدند. بوندسوهر به ارتش، نیروی هوایی و نیروی دریایی و همچنین حوزه‌های سازمانی پشتیبانی پایگاه نیروهای مسلح، خدمات پزشکی مرکزی و فضای سایبری و اطلاعاتی تقسیم می‌شود. پس از پایان جنگ سرد، پس از آنکه حداکثر نیروی آلمانی در زمان صلح ۳۷۰۰۰۰ سرباز آلمانی طبق قوانین بین‌المللی در دو بعلاوه چهار الزام‌آور تعریف شده بود، به تدریج از حدود ۵۰۰۰۰۰ سرباز به کمتر از ۱۸۰۰۰۰ سرباز تا سال ۲۰۱۵ کاهش یافت. معاهده. تعلیق سربازی اجباری در سال ۲۰۱۱ همچنین با اصلاحات جامع بوندسوهر همراه بود که در درجه اول به معنای تعیین حداکثر نیروی پرسنلی ۱۸۵۰۰۰ سرباز و ۵۵۰۰۰ کارمند غیرنظامی بود. علاوه بر این، تعداد تجهیزات سنگین (تانک‌های جنگی، توپخانه) به میزان قابل توجهی کاهش یافت. پس‌زمینه این تغییرات ساختاری تمرکز بوندس‌ور بر مشارکت در مأموریت‌های بین‌المللی سازمان ملل و ناتو از اواسط دهه ۱۹۹۰ بود، که برای آن پرسنل نظامی کمتر و مهم‌تر از همه، مواد سبک‌تر و سریع‌تر مورد نیاز بود. با الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ و جنگ در کل اوکراین از سال ۲۰۲۲، تمرکز وظایف بوندسوهر به دفاع ملی و اتحادی در چارچوب ناتو و اتحادیه اروپا تغییر کرد. Bundeswehr اولین ارتش یک دولت-ملت آلمان است که یک ارتش پارلمانی است که استقرار آن منحصراً توسط بوندستاگ به توصیه دولت فدرال تعیین می‌شود. در زمان صلح، فرمانده کل ("دارنده اختیار فرماندهی و فرماندهی") وزیر دفاع فدرال است. در مورد دفاع، این وظیفه به صدراعظم فدرال منتقل می‌شود. درک بوندس‌ور از سنت هم از ورماخت دوران نازی و هم از NVA فاصله می‌گیرد. این به اصلاحات ارتش پروس در حوالی سال ۱۸۱۰، جنگهای آزادیبخش علیه ناپلئون، مقاومت نظامی علیه ناسیونال سوسیالیسم و تاریخ خود اشاره دارد (به فرمان سنتی مراجعه کنید). الگوی «شهروند با لباس فرم» در مورد سربازان اعمال می‌شود. خالکوبی بزرگ مهم‌ترین مراسم نظامی محسوب می‌شود. ادای سوگند و سوگندهایی که معمولاً توسط سربازان خارج از تأسیسات نظامی گرفته می‌شود تأثیر عمومی بالایی دارد. در سال ۲۰۲۰، جمهوری فدرال آلمان ۴۵٫۲ میلیارد یورو برای Bundeswehr هزینه کرد. بنابراین آلمان یکی از ده کشور جهان با بالاترین بودجه دفاعی است. هزینه‌های آلمان که حدود ۱٫۳ درصد تولید ناخالص داخلی است، کمتر از میانگین کشورهای عضو ناتو (۱٫۶ درصد) است. نیروی نظامی آلمان شامل نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی و خدمات پزشکی و پشتیبانی مشترک می‌شود؛ در شرایط مطلق، هزینه‌های نظامی ارتش آلمان، نهمین در جهان است. کارل تئودور تسو گوتنبرگ وزیر دفاع وقت آلمان در ژانویه سال ۲۰۱۱، لغو خدمت وظیفه عمومی در آلمان را اعلام کرد. خدمت وظیفه عمومی در آلمان از سال ۱۹۵۶ میلادی اجباری بود و هر مرد جوان آلمانی که ۱۸ ساله می‌شد، مکلف بود این دوره را پشت سر بگذارد یا به جای آن خدمات اجتماعی مانند کار در بیمارستان یا نگهداری سالمندان انجام دهد. پلیس و سرویس‌های اطلاعاتی با توجه به فدرالیسم در آلمان، ایالت‌های فدرال مسئول امنیت داخلی جمهوری فدرال و در نتیجه به ویژه پلیس ایالتی و دفاتر تحقیقات جنایی ایالتی هستند. در داخل پلیس، تمایز بیشتری بین پلیس محافظ، پلیس ضد شورش، پلیس جنایی، واحدهای ویژه (مانند گروه ویژه (SEK) یا گروه ضربت سیار (MEK)) و مقامات نظارتی ایجاد می‌شود. به منظور حفظ نظم عمومی، در برخی از شهرداری‌ها توسط ادارات نظم عمومی حمایت می‌شود. با این وجود، چندین سازمان برای حفاظت از امنیت عمومی در سطح فدرال نیز وجود دارد. این به ویژه شامل پلیس فدرال (گارد مرزی فدرال سابق) می‌شود که وظایفی مانند حفاظت از مرزها، پلیس راه‌آهن و مبارزه با تروریسم را بر عهده می‌گیرد و همچنین واحد ویژه GSG 9 و همچنین اداره پلیس جنایی فدرال را حفظ می‌کند. از جمله موارد دیگر، جرایم خاص را دنبال می‌کند. هر دو مستقیماً تابع وزارت کشور فدرال و میهن هستند. علاوه بر این، مقامات اجرایی اداره گمرک فدرال (به عنوان مثال سرویس تحقیقات گمرکی، اداره پلیس جنایی گمرک و گروه پشتیبانی گمرک مرکزی) وجود دارند که مسئول اجرای مقررات مالی، تجاری و قانون کار هستند و به فدرال گزارش می‌دهند. وزارت امور مالی. همچنین سه سرویس اطلاعاتی فدرال در آلمان وجود دارد: سرویس اطلاعات فدرال مدنی (BND) به عنوان یک سرویس اطلاعاتی خارجی، اطلاعات غیرنظامی و نظامی سایر کشورها را جمع‌آوری و ارزیابی می‌کند. به عنوان سرویس‌های اطلاعاتی داخلی، اداره فدرال برای حفاظت از قانون اساسی (BfV)، سرویس ضد جاسوسی نظامی (MAD) برای مجموعه وزارت دفاع فدرال (BMVg) و یک مقام ایالتی برای حفاظت از قانون اساسی در هر یک از ایالت‌های فدرال مسئول وظایف مربوط به حفاظت از قانون اساسی و ضد جاسوسی هستند. سرویس‌های اطلاعاتی در آلمان به دلیل الزام جدایی از اختیارات اجرای پلیس برخوردار نیستند. جرم و جنایت آلمان یکی از امن‌ترین کشورهای جهان است. مانند همه کشورهای مرفه جهان غرب، افزایش جرم و جنایت از اوایل دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ و از آن زمان کاهش یافت، به ویژه در جرایم خشن و سرقت. نرخ قتل در سال به عنوان شاخصی برای مقایسه گرایش به خشونت در دوره‌های زمانی طولانی و در فواصل جغرافیایی زیاد استفاده می‌شود. آلمان در سال ۲۰۱۸ به ازای هر ۱۰۰۰۰۰ نفر ۰٫۹ مورد ابتلا داشت که با میانگین اروپای غربی مطابقت دارد. میانگین کل اروپا ۲٫۸ مورد در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر بود، میانگین جهانی ۵٫۸ بود. کشورهای آسیای شرقی به‌طور متوسط ۰٫۵، سنگاپور تنها ۰٫۲ مورد در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر جمعیت است. داده‌های دقیق و جامع از سال ۱۹۵۳ در آمار جنایات پلیس ثبت شده‌است (تا سال ۱۹۹۰ فقط برای ایالت‌های فدرال قدیمی). به‌طور کلی جرم در سال ۱۹۹۳ به اوج خود رسید. تا سال ۲۰۲۱، این میزان ۲۷ درصد کاهش یافته بود. نرخ سرقت از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۲۱ ۶۵ درصد کاهش یافته‌است. با این حال، اوج جنایات خشونت‌آمیز گزارش شده در دهه ۱۹۹۰ به دست نیامد، بلکه در سال ۲۰۰۷ بود. کاهش در اینجا ۲۵ درصد تا سال ۲۰۲۱ بود. فرض بر این است که تمایل فزاینده ای برای گزارش جنایات و کاهش تعداد موارد گزارش نشده، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان وجود خواهد داشت. حقوق منشأ حقوق آلمان به خانواده حقوقی قاره ای تعلق دارد و بیشتر دوران حیات خود را بدون دستور دولت ملی آلمان توسعه داده‌است؛ بنابراین بر اساس قوانین آلمانی منتقل شده از لحاظ تاریخی است که به قوانین قبیله ای آلمانی و مجموعه‌های حقوقی قرون وسطایی مانند Sachsenspiegel و استقبال از قانون روم از قرن دوازدهم برمی گردد که به دلیل دقیق بودن و جهانی بودن آن برتر تلقی می‌شد. به استثنای چند مصوبه قانونی مانند Constitutio Criminalis Carolina در سال ۱۵۳۲، امپراتوری مقدس روم دارای حقوق خاصی بود. استانداردسازی حقوقی تنها در طول قرن نوزدهم آغاز شد و یک قانون تجاری عمومی آلمان در کنفدراسیون آلمان در سال ۱۸۶۱ و دادگاه امپراتوری در سال ۱۸۷۷ و قوانین عدالت امپراتوری در سال ۱۸۷۹، از جمله موارد دیگر، در امپراتوری آلمان معرفی شد. در سال ۱۹۰۰ قانون مدنی لازم الاجرا شد. دیکتاتوری و دوران پس از جنگ ناسیونال سوسیالیسم قانون را به عنوان وسیله ای برای استبداد منحرف کرد، که برای آن احکام وحشتناک دادگاه خلق، قوانین نورنبرگ و بسیاری از قوانین حقوقی دیگر وجود دارد، که فقط توسط قانون اشغال متفقین، یک منبع قانون غیر آلمانی، لغو شدند. . اگرچه قانون اشغال در پنج قانون فدرال لغو شد و بیشتر مفاد آن به قوانین آلمان راه یافت، اداره دادگستری آلمان همچنان در تلاش است تا قانونی را که توسط دولت غیرقانونی ناسیونال سوسیالیست پاره شده بود، بازگرداند. برای مثال، تعریف قانون کیفری از قتل، که به دوران ناسیونال سوسیالیست بازمی‌گردد، در میان قضات آلمانی مورد مناقشه است. نسخه § ۱۷۵ که در رایش سوم تشدید شد، همچنین به آزار و اذیت گسترده همجنس‌گرایی در جمهوری فدرال انجامید. فقط در سال ۱۹۶۹ اصلاح شد و در سال ۱۹۹۴ از قانون جزا حذف شد. در جمهوری دموکراتیک آلمان، قانون توسط حکومت تک حزبی SED اداره می‌شد. تفکیک قوا و استقلال دادگاه‌ها که در قانون اساسی مقرر شده بود در واقعیت قانون اساسی دور زده شد. در اجرای عدالت و قانونگذاری، جمهوری دموکراتیک آلمان در طول دوره حیات خود تلاش کرد تا از سنت حقوقی بورژوایی که در قیصررایش پایه‌گذاری شده بود و در جمهوری فدرال ادامه داشت، فاصله بگیرد و منابع حقوقی مستقل از نظر تاریخی ایجاد کند. برخلاف جمهوری فدرال، جمهوری دموکراتیک آلمان از نظر قانونی هم هویت و هم جانشینی قانونی رایش آلمان را رد کرد. در قانون مدنی جمهوری دموکراتیک آلمان که در سال ۱۹۷۶ لازم الاجرا شد، «روابط عرضه» شهروندان در پیش زمینه بود. مسائل مربوط به مالکیت تحت نشانه روشن اقتصاد برنامه‌ریزی شده سوسیالیستی تنظیم می‌شد، با معرفی قانون مدنی دیگر تعریفی از مالکیت وجود نداشت. الحاق GDR به توسعه و ادامه وجود قانون GDR پایان داد. به جز موارد قدیمی در اجرای عدالت، دیگر هیچ تأثیری بر قوانین کنونی آلمان ندارد. مجازات اعدام در آلمان با ماده ۱۰۲ قانون اساسی در زمان ابلاغ لغو شد. در جمهوری آلمان، تنها در سال ۱۹۸۷، چند سال قبل از پایان آن، لغو شد. حال حاضر جمهوری فدرال آلمان خود را به عنوان یک کشور قانون اساسی می‌بیند (ماده ۲۰، ماده ۲۸ بند ۱ جمله 1 GG)، به این معنی که فعالیت دولتی فقط توسط قانون قابل توجیه است و توسط قانون محدود می‌شود؛ بنابراین، محتوای قوانین آلمان معمولاً قبل از ایجاد قانون، ابتدا حد حوزه عمل آنها است. به عنوان مثال در بند ۱ قانون جزا کلیه اعمالی که در زمان ارتکاب جرم دارای مجازات قانونی نبوده‌اند از مجازات خارج می‌شوند. هر کس حقوقش توسط مقامات دولتی نقض شود حق دارد در برابر این امر در دادگاه حمایت قانونی کند (بند ۴ ماده ۱۹ قانون اساسی). قضات در اجرای عدالت مشمول هیچ دستورالعملی نیستند و از سایر اختیارات دولتی یا سیاسی مستقل هستند. آلمان دارای دادگاه‌های هیئت منصفه است که اگر انتظار مجازات خیلی زیاد نباشد، قضاوت مشترکاً توسط قضات افتخاری و قضات حرفه ای صادر می‌شود. محاکمه هیئت منصفه در آلمان در سال ۱۹۲۴ لغو شد. قوانین آیین دادرسی گسترده‌ای مانند قانون آیین دادرسی کیفری و قانون آیین دادرسی مدنی، روند دقیق رسیدگی دادگاه را تعیین می‌کند، بلکه روند رسیدگی قبل، خارج و بعد از دادگاه را نیز تعیین می‌کند. صلاحیت اساساً توسط دادگاه‌های ایالت‌های فدرال اعمال می‌شود: در امور مدنی و کیفری توسط دادگاه‌های ناحیه، دادگاه‌های منطقه ای و دادگاه‌های منطقه ای بالاتر (صلاحیت قضایی عادی). از نظر صلاحیت تخصصی، صلاحیت‌های کاری، اداری، اجتماعی و مالی وجود دارد. دادگاه ثبت اختراع فدرال مسئول حمایت قانونی تجاری است. دادگاه‌های فدرال عالی (ماده 95 GG) به عنوان دادگاه‌های استیناف عمل می‌کنند: دادگاه فدرال به عنوان دادگاه مدنی و کیفری عالی، دادگاه فدرال کار، دادگاه اداری فدرال، دادگاه اجتماعی فدرال و دادگاه مالی فدرال. دادگاه‌های قانون اساسی ایالت‌های فدرال و دادگاه قانون اساسی فدرال (ماده 93 GG) در مورد اختلافات قانون اساسی تصمیم می‌گیرند که تصمیمات آنها می‌تواند قدرت قانون داشته باشد و بنابراین سایر دادگاه‌ها را ملزم می‌کند (به بخش ۳۱ قانون دادگاه قانون اساسی فدرال مراجعه کنید). رویه قضایی قانون اساسی توسط دادگاه‌های اتحادیه اروپا حقوق اروپا و رویه قضایی دیوان دادگستری اتحادیه اروپا اهمیت فزاینده ای پیدا می‌کنند. در نتیجه قراردادهای بلندمدت آلمان با اتحادیه اروپا و فعالیت‌های حقوقی مبتنی بر آنها، قوانین آلمان به‌طور قابل توجهی تحت تأثیر قوانین اتحادیه قرار گرفته‌است. در دسامبر ۲۰۲۱، دیوان دادگستری اروپا در حکمی مبتکرانه برای کل اتحادیه اعلام کرد که قانونی که اعلام کرده می‌تواند رویه قضایی دادگاه‌های قانون اساسی کشورهای عضو را نیز نقض کند؛ بنابراین، به گفته ناظران، دیوان دادگستری اروپا نیز مدعی است که آخرین صلاحیت صلاحیت کشورهای عضو است. اینها دیگر نمی‌توانند بر خلاف قوانین اتحادیه اروپا به قانون اساسی خود استناد کنند. پیش از این حکم، درگیری‌های مختلفی بین اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن در مورد آخرین نمونه، رویه قضایی قانون اساسی وجود داشت - از جمله رسیدگی به تخلفات (توقف) علیه آلمان به دلیل حکم دادگاه قانون اساسی فدرال این کشور در مورد نظارت مالی که در تضاد با ECJ بود. اقتصاد آلمان دارای یک بازار اقتصادی اجتماعی با نیروی کار مجرب، موجودی سرمایه بزرگ، سطح پایین فساد، و سطح بالا از نوآوری است. آلمان بزرگ‌ترین اقتصاد ملی در اروپاست و هم چنین جزو چهار تولیدکننده بزرگ در سال ۲۰۰۹ است. بخش خدمات ۷۱٪ از کل تولید ناخالص داخلی، صنعت ۲۸٪ و کشاورزی ۱٪ است. به‌طور متوسط نرخ بیکاری در ماه مه در آلمان ۶٬۷٪ بوده‌است. عرضه نیروی کار نیز با کمبود روبرو بوده‌است و تعداد زیادی «کارگر مهمان» (به آلمانی Gastarbeiter) به ویژه از ترکیه و یوگسلاوی سابق به کار گرفته شده‌اند. از ۱۹۹۰ کمبود نیروی کار در غرب کشور با مهاجرت از شرق، جمهوری دموکراتیک آلمان سابق، نیز مواجه شده‌است. با این حال نرخ متوسط بیکاری در این کشور با افراد نیمه کار به دنبال کار تمام وقت گرفته شده‌است. نرخ بیکاری غیررسمی در این کشور در سال ۲۰۱۱ ۵٬۷٪ بوده‌است. تجارت خارجی و توسعه اقتصادی از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸، و همچنین از سال‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸، اقتصاد آلمان بیش از هر کشور دیگری مازاد صادرات را به ثبت رساند («قهرمان جهانی صادرات»). در طول دهه ۲۰۱۰، آلمان سومین کشوری بود که بالاترین ارزش صادرات را در سرتاسر جهان داشت. در سال ۲۰۲۰، صادرات به ارزش کل ۱۲۰۵ میلیارد یورو رسید، ارزش واردات ۱۰۲۵ میلیارد یورو بود - مازاد تراز تجارت خارجی ۱۸۰ میلیارد یورو. مازاد حساب جاری در سال ۲۰۱۶ بالاترین میزان در جهان بود و بیش از ۷ درصد تولید اقتصادی بود که انتقادهای داخلی و خارجی را برانگیخت. مهم‌ترین شرکای تجاری (واردات و صادرات) در سال ۲۰۲۰ عبارتند از جمهوری خلق چین (۲۱۳ میلیارد یورو حجم تجارت)، هلند (۱۷۳ میلیارد یورو)، ایالات متحده (۱۷۲ میلیارد یورو)، فرانسه (۱۴۷ میلیارد یورو)، لهستان (۱۲۳ میلیارد یورو) و ایتالیا (۱۱۴ میلیارد یورو). بزرگ‌ترین بازارهای صادراتی ایالات متحده آمریکا، چین، فرانسه و هلند بودند. آلمان بیش از نیمی از تجارت خارجی خود را با کشورهای اتحادیه اروپا انجام می‌دهد. ارزش کل صادرات کالاها و خدمات ۴۷ درصد از تولید اقتصادی در سال ۲۰۱۹ را به خود اختصاص داده‌است که در بین اقتصادهای بزرگتر بالا است. بنابراین، این کشور به‌طور بالقوه در برابر نوسانات در تجارت جهانی آسیب‌پذیر است، حتی اگر رشد سال‌های اخیر عمدتاً مصرف‌کننده باشد. صنعت خودرو صنعت خودروسازی در آلمان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از جمله برندهای معروف آلمانی در صنعت خودروسازی می‌توان به مرسدس-بنز، ب‌ام‌و، پورشه، آئودی، فولکس‌واگن اشاره کرد. کشور آلمان در اتحادیه اروپا قانون تعیین می‌کند و آلمان مدافع سیاسی و اقتصادی اتحادیه اروپا است. آلمان سیاست‌های تجاری خود را به‌طور فزاینده‌ای در موافقت نامه اتحادیه اروپا تأیید می‌کند. آلمان واحد پولی مشترک اروپا، یورو را از ۱ ژانویه سال ۲۰۰۲ معرفی کرده‌است. سیاست‌های پولی آلمان را اعضای بانک مرکزی اروپا تعیین می‌کنند. دو دهه پس از اتحاد دو آلمان، استانداردهای زندگی و درآمد سرانه به‌طور قابل ملاحظه بالا رفته‌است. نوسازی و یکپارچه‌سازی اقتصاد شرق آلمان یک فرایند طولانی مدت است که تا سال ۲۰۱۹ به طول می‌انجامد، با انتقال سالانه از غرب به شرق بالغ به حدود ۸۰ میلیارد دلار برنامه‌ریزی شده‌است. در ژانویه ۲۰۰۹ دولت آلمان تصویب طرح محرک اقتصاد ۵۰ میلیارد یورو برای محافظت بخش‌های مختلف از رکود و متعاقب آن افزایش بیکاری است. از بین ۵۰۰ شرکت بزرگ دنیا «از لحاظ سرمایه» ۳۷تای آن‌ها در آلمان می‌باشد. ده شرکت برتر به ترتیب: دایملر، فولکس‌واگن، آلیانتس «سودده‌ترین»، زیمنس، دویچه بانک «دوم در سودده»، ا.آن، دویچه پست، دویچه تلکوم، مترو و ب‌آاس‌اف است. در این میان بیشترین تعداد کارمند برای دویچه پست و بوش است. از برندهای معروف آلمان می‌توان به مرسدس-بنز، ب‌ام‌و، آدیداس، پورشه، فولکس‌واگن و نیوآ اشاره کرد. آلمان برای شرکت‌های کوچک و متوسط تخصصی خود را به رسمیّت شناخته شده‌است. حدود ۱۰۰۰ عدد از این نوع شرکت‌ها، رهبران بازار جهانی در بخش خود هستند و دارای برچسب قهرمان پنهان (واضح نیست برای عموم) هستند. این فهرست شامل بزرگ‌ترین گردش مالی در سال ۲۰۰۹ است: فناوری اطلاعات و مخابرات فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) یک عامل کلیدی مکان‌یابی در نظر گرفته می‌شود. دیجیتالی شدن اقتصاد آلمان با نام پروژه Industry 4.0 ترویج می‌شود. شرکت مخابراتی با بیشترین گردش مالی در آلمان دویچه تلکام است. SAP, Software AG و DATEV از مهم‌ترین تولیدکنندگان نرم‌افزار در جهان هستند که دفتر مرکزی آنها در آلمان است. در بخش سخت‌افزار، توسعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است، به عنوان مثال در Infineon و FTS. علاوه بر شرکت‌های تأسیس شده در بخش ICT، استارت آپ‌های نوآورانه و سرمایه‌گذاری‌های الکترونیکی در آلمان اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. در سال ۲۰۱۷، ۸۸ درصد از جمعیت به اینترنت دسترسی داشتند. حدود ۸۷ درصد توانستند به اتصال پهنای باند برگردند. انرژی آلمان چهارمین تولیدکننده بزرگ انرژی اولیه در اروپا در سال ۲۰۱۰ بود و در بین تولیدکنندگان انرژی جهان در رتبه ۲۴ قرار گرفت. در سال ۲۰۱۲، مصرف انرژی اولیه در آلمان ۱۳۷۵۷ PJ (2005: 14238 PJ) بود. بر این اساس، این کشور دومین مصرف‌کننده انرژی در اروپا و هفتمین مصرف‌کننده انرژی در جهان است. در سال ۲۰۱۲، ۱۰۵۹ شرکت مستقر در آلمان، منبع تغذیه را تضمین کردند. در سال ۲۰۱۶، انرژی‌های تجدیدپذیر ۲۹٬۲ درصد از تولید ناخالص برق، ۱۳٬۴ درصد از انرژی نهایی مورد نیاز در بخش گرمایش و ۵٬۱ درصد از سوخت را تأمین کردند. به عنوان بخشی از سیاست انرژی، برنامه‌ریزی شده‌است تا سهم انرژی‌های تجدیدپذیر در مصرف برق تا سال ۲۰۵۰ به ۸۰ درصد، کاهش مصرف انرژی اولیه تا ۵۰ درصد نسبت به سال ۲۰۰۸ و کاهش انتشار گازهای گلخانه ای ۸۰ تا ۹۵ درصد در مقایسه با ۱۹۹۰ در راستای اهداف اتحادیه اروپا تغییرکند. در مجموع، حداقل ۶۰ درصد مصرف انرژی باید تا سال ۲۰۵۰ توسط انرژی‌های تجدیدپذیر پوشش داده شود. گردشگری آلمان با بیش از ۳۵ میلیون مهمان خارجی که در این کشور اقامت کردند در سال ۲۰۱۶، یکی از هفت کشور پربازدید در جهان بود. حدود ۴۰۰۰ از ۱۱۱۱۶ شورای شهر در آلمان در انجمن‌های گردشگری سازماندهی شده‌اند. ۶۱۳۵ موزه، ۳۶۶ تئاتر، ۳۴ پارک تفریحی و ماجراجویی، ۴۵۰۰۰ زمین تنیس، ۶۴۸ زمین گلف، ۱۹۰۰۰۰ کیلومتر مسیر پیاده‌روی، ۴۰۰۰ کیلومتر مسیرهای دوچرخه سواری مسافت طولانی و مسیرهای تفریحی و موضوعی وجود دارد. گردشگری تجاری و نمایشگاه‌های صنعتی از اهمیت بالایی برخوردار است. آلمان مهم‌ترین مکان نمایشگاه بین‌المللی با چندین نمایشگاه تجاری پیشرو در جهان است. نمایشگاه Internationale Tourismus-Börse Berlin برترین نمایشگاه گردشگری جهان است. علاوه بر این، آلمان بیشترین تراکم برگزاری جشنواره‌ها را دارد. زیرساخت آلمان چهارمین کشور جهان از نظر تولید ناخالص داخلی است و بزرگ‌ترین صادرکننده کالا (از نظر درآمد) و دومین کشور واردکننده کالا در جهان است. بر اساس آمارهای سازمان جهانی تجارت میزان صادرات آلمان در سال ۲۰۰۶میلادی ۱۳۳/۱ تریلیون دلار بود. آلمان به‌جز زغال سنگ معادن نسبتاً کوچک سنگ‌آهن، بوکسیت، سنگ مس، نیکل، قلع، نقره، پتاس و نمک ذخایر طبیعی نسبتاً کمی دارد و شدیداً به واردات مواد اولیه متکی است. در آلمان صنایع زیادی فعالند، صنایعی چون الکتریکی، مکانیکی، مواد شیمیایی، منسوجات، غذایی و وسایل نقلیه. از آغاز دهه ۱۹۸۰ رشد کلانی در صنایع فناوری پیشرفته روی داده‌است. کارخانه‌های خودروسازی بنز، بی‌ام‌و و فولکس‌واگن محصولات خود را در تمام دنیا عرضه می‌کنند. مهم‌ترین صادرات این کشور وسایل نقلیه موتوری و وسایل الکتریکی است. تعداد افراد شاغل در صنایع خدماتی نزدیک به دو برابر کارکنان صنعت تولیدی است. بانکداری و امور مالی از منابع مهم درآمد ارز خارجی است و شهر فرانکفورت یکی از مراکز اصلی امور مالی و تجاری در جهان و مقر بانک مرکزی اروپاست. اتحاد دو آلمان در اکتبر ۱۹۹۰ چالش بزرگی را در پیش روی اقتصاد این کشور قرار داد. در گذشته جمهوری دموکراتیک آلمان دارای موفّقترین اقتصاد در بین کشورهای عضو شورای تعاون اقتصادی کمکان بود، ولی بر حسب میزان و کیفیت تولید محصولات و سطح زندگی مردم کمتر از آلمان غربی سابق توسعه یافته بود. کیفیت زندگی در نیمه غربی آلمان همچنان بالاتر از نیمه شرقی آن است. در سال ۲۰۰۸ آلمان ششمین کشور مصرف‌کننده انرژی بود، که حدود ۶۰ درصد از انرژی اوّلیه آن از خارج وارد می‌شد. سیاست دولت آلمان ترویج حفاظت از انرژی و استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر است. دولت آلمان قصد دارد تا کشور از منابع تجدید شونده تا سال ۲۰۵۰ استفاده کنند. در سال ۲۰۱۰ درصد استفاده انرژی‌ها در کشور آلمان به صورت زیر بوده‌است: زغال سنگ (۲۲٬۹٪)، گاز طبیعی (۲۱٬۸٪)، انرژی هسته‌ای (۱۰٬۸)، برق آبی و باد (۱٬۵٪) و دیگر منابع تجدیدپذیر (۷٬۹٪). در سال ۲۰۰۰، دولت و صنعت برق هسته‌ای، توافق کردند برای فازی از نیروگاه‌های هسته‌ای سال ۲۰۲۱. آلمان متعهد است به پروتکل کیوتو و چند معاهدات دیگر ترویج تنوع زیستی، استانداردهای گسیل کم، بازیافت و استفاده از انرژی تجدیدپذیر و پشتیبانی از توسعه پایدار در سطح جهانی است. دولت آلمان کاهش گسترده فعّالیّت‌های انتشار و تولید گازهای گلخانه‌ای را آغاز کرده‌است. با این وجود این کشور بالاترین میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای در اتحادیه اروپا تا سال ۲۰۱۰ را دارا بوده‌است. مطابق گزارش ACEEE، آلمان در سال ۲۰۱۴ از نظر بهره‌وری انرژی در جایگاه نخست جهان قرار داشته‌است. ترابری آلمان با توجه به موقعیت خوب و قرارگیری در مرکز اروپا، یک مرکز ترابری برای این قاره است. شبکه جاده‌ای آلمان، استاندارد و دارای کیفیت بسیار بالایی‌است. آلمان دارای ترابری متراکم و شبکه‌ای مدرن است و در شبکه بزرگراهی و اتوبانی از نظر مقدار و طول رتبه سوم در جهان را داراست. همچنین شبکه راه‌های این کشور به‌خاطر نبود محدودیت سرعت در بین مردم جهان شناخته شده‌است. همچنین جاده‌های این کشور به‌طور پیوسته تعمیر و نگهداری می‌شوند. این کشور دارای قطار تندرو است؛ آلمان یک شبکه چند منظوره قطارهای سرعت بالا ایجاد کرده‌است. شبکه InterCityExpress یا ICE Deutsche Bahn در شهرهای بزرگ آلمان و همچنین در کشورهای همسایه با سرعت ۳۰۰ کیلومتر / ساعت (۱۹۰ مایل در ساعت) در خدمت عموم مردم می‌باشد. راه‌آهن آلمان از دولت یارانه دریافت می‌کند و در سال ۲۰۱۴ ۱۷٬۰ میلیارد یورو دریافت کرد. بزرگ‌ترین فرودگاه آلمان فرودگاه فرانکفورت است که سومین فرودگاه بزرگ اروپا و مرکز اصلی فعالیت لوفت‌هانزا می‌باشد. عمده فرودگاه‌های دیگر عبارتند از فرودگاه هامبورگ، فرودگاه کلن/بن، و فرودگاه اشتوتگارت. علم و فناوری دستاوردهای آلمان در زمینه علم بسیار مهم و چشمگیر بوده‌است به‌طوری‌که اساس اقتصاد کشور را بنا کرده‌است. جایزه نوبل تا سال ۲۰۱۰ به ۱۰۳ آلمانی رسیده‌است که پس از آمریکا و بریتانیا در رده سوم برندگان قرار دارد. دانشمندان آلمانی موفق به دریافت جوایز متعددی شده‌اند که این جوایز بیشتر در زمینهٔ پزشکی، فیزیک و شیمی هستند. در نجوم یوهانس کپلر با کشف قوانین سه‌گانه کپلر علم نجوم را متحول کرد. آلبرت انیشتین و ماکس پلانک پایه‌گذاران فیزیک نسبیت و فیزیک کوانتوم هستند که این دو زمینه بعدها توسط دو آلمانی دیگر به نام‌های ورنر هایزنبرگ و ماکس بورن پیشرفت کرد. ویلهلم رونتگن موفق به کشف اشعه ایکس شد و نخستین کسی بود که جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۰۱ به دست آورد. اتو هان به عنوان پیشگام در پرتوزایی در سال ۱۹۳۸ موفق به کشف شکاف هسته‌ای شد. در زیست‌شناسی، رابرت کخ و فردیناند کوهن میکروبیولوژی را توسعه دادند. تعداد بیشماری از درخشان‌ترین ریاضی‌دانان تاریخ مانند کارل فریدریش گاوس، داویت هیلبرت، برنهارت ریمان ،گوتفرید لایبنیتس و فلیکس کلاین در آلمان متولد شده‌اند. مخترعان و مهندسانی مانند هانس گایگر، رودولف دیزل و کارل بنز خدمات مهمی به صنعت خودروسازی داشته‌اند یا کنراد تسوزه که مخترع نخستین رایانه دیجیتال الکترومکانیکی است. ورنر فون براون موفق به ساخت اولین وی-۲ موشک بالستیک فضاپیما شد که بعدها نظریات او در ناسا برای پروژه سفر به ماه استفاده شد. کارهای ارزشمند هاینریش هرتز کاشف تابش الکترومغناطیسی نیز از خدمات بی‌مانند دانشمندان آلمانی در زمینه مهندسی برق بوده‌است که به اختراع رادیو انجامید. در حال حاضر، انجمن فیزیک آلمان بزرگ‌ترین انجمن فیزیک در دنیاست و مرکز پژوهش دسی که بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین شتاب‌دهنده دنیا در زمان تأسیس خود بود در هامبورگ، آلمان قرار دارند. مردم‌نگاری سلامت تاریخچه سیستم مراقبت‌های بهداشتی آلمان که به نام محلی «مراقبت‌های بهداشتی» مشهور است، به دوران قرون وسطی بازمی‌گردد و امروزه آلمان دارای قدیمی‌ترین سیستم مراقبت بهداشتی جهان است. این سیستم طبق قانون بیشترین تلاش را برای سلامت شهروندان و افراد آلمانی انجام خواهد داد. در سال ۲۰۱۴، آلمان ۱۱٬۳ درصد تولید ناخالص داخلی خود را در راه مراقبت‌های بهداشتی صرف کرد؛ آلمان در جهان با امید به زندگی ۷۹ ساله برای مردان و ۸۴ سال برای زنان رتبه ۲۷ دارد و میزان مرگ و میر نوزادان بسیار پایین است (۴ در هزار تولد زنده). همچنین هر شهروند آلمانی موظف به داشتن نوعی بیمه است. گردشگری آلمان نهمین کشور پربازدید جهان است که در طول سال ۲۰۱۷ در مجموع ۳۷/۴ میلیون نفر بازدیدکننده داشته‌است. برلین سومین شهر پرجمعیت اروپا است. علاوه بر این، بیش از ۳۰ درصد از آلمانی‌ها تعطیلات خود را در کشور خود می‌گذرانند. گردشگری در آلمان برای این کشور عامل نخست پیشرفت اقتصادی نیست اما با این حال کمک زیادی به اقتصاد محلی و ملّی کشور کرده‌است. همچنین آلمان به خاطر مسیرهای گوناگون توریستی آن، مانند مسیر جاده رمانتیک، مسیر شراب و جاده دژها شناخته شده‌است. ورزش تیم ملی فوتبال این کشور ۴ بار قهرمان جام جهانی شده و چهار بار در این مسابقات به مقام دوم دست یافته‌است. آلمان همچنین ۳ بار قهرمان اروپا شده و تنها دروازه‌بان تاریخ که توپ طلای بهترین بازیکن رقابت‌های جام جهانی (۲۰۰۲) را گرفته الیور کان از آلمان بوده‌است. لقب از اسارت تا قهرمان مربوط به فریتز والتر، فوتبالیست افسانه‌ای این کشور بود. بایرن مونیخ و بروسیا دورتموند از دو تیم مشهور این کشور در سطح جهانی هستند که طی سالیانی است که در رقابت‌های معتبر بوندسلیگا، جام حذفی آلمان، سوپر جام فوتبال آلمان و نیز در آخرین بار در قالب رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا به مصاف هم رفته‌اند. از دیدار این دو تیم به نام کلاسیک آلمان یا دِر کلاسیکر یاد می‌شود. همچنین آلمان یکی از موفق‌ترین کشورها در اتومبیل رانی است. موفق‌ترین تیم مرسدس بنز آ ام گ پتروناس با ۶ قهرمانی در فرمول یک. موفق‌ترین راننده در مسابقات فرمول یک، میشائیل شوماخر با ۷ قهرمانی. سباستین فتل با ۴ قهرمانی و نیکو روزبرگ با ۱ قهرمانی. هرم جمعیتی ۴۱ میلیون از جمعیت آلمان را زنان و ۳۹ میلیون باقی‌مانده را مردان تشکیل می‌دهند. حدود ۱۸ میلیون ازدواج در آلمان ثبت شده‌است. جمعیت زیر ۱۸ ساله‌های آلمان حدود ۱۵٬۷٪ کل جمعیت را تشکیل می‌دهد. ۱۴٬۱٪ جامعهٔ آلمان ۱۸–۲۹ سال سن دارند. ۲۸٬۲٪ جمعیت ۳۰–۴۹ ساله هستند. ۵۰–۶۴ ساله‌های این کشور ۲۰٬۸٪ جامعه را تشکیل می‌دهند و ۲۱٬۲٪ درصد جمعیت نیز بالای ۶۵ سال سن دارند. میانگین سنی ۴۵/۷ سال است. امید به زندگی برای مردان ۷۹/۶ و برای زنان ۸۴/۱ سال می‌باشد. دین مد و طراحی آلمان کشوری پیشرفته در صنعت مد است. صنعت نساجی آلمان شامل حدود ۱۳۰۰ شرکت با بیش از ۱۳۰٬۰۰۰ کارمند در سال ۲۰۱۰ دارا بود که درآمد ۲۸ میلیارد یورویی را به‌دست‌آورد. تقریباً ۴۴ درصد از محصولات این بخش صنعتی آلمان صادر می‌شود. در این کشور رویدادهای مد و طراحی پوشاک به‌صورت سالانه برگزار می‌شوند. طراحان مشهور آلمانی عبارتند از: کارل لاگرفلد، جیل ساندر، ولفگانگ جوپ، فیلیپ پلین و مایکل میالسکی. شرکت‌هایی نظیر آدیداس و پوما نیز نشان‌گر موفقیت آلمان در این زمینه می‌باشند. همچنین مدل‌های سرشناس آلمانی از جمله کلودیا شیفر، هایدی کلوم، تاتیانا پاتیتس، نادیا آورمان، شرمینه شهریور، تونی گارن و بسیاری دیگر را که به شهرت جهانی رسیده‌اند می‌توان نام برد. آموزش سیستم آموزشی امروز آلمان، ریشه در سیستم آموزشی هومبولتی که زمانی در سراسر جهان نمونه بود، و اصلاحات آموزشی پروس دارد. طراحی سیستم آموزشی در هر ایالت بر عهده دولت ایالتی است ("حاکمیت فرهنگی")، اما توسط کنفرانس‌های سراسری وزرای آموزش و پرورش که استانداردهای آموزشی مشترکی را نیز تعیین می‌کنند، هماهنگ می‌شود. بسته به ایالت فدرال، دوره‌های پیش دبستانی و تحصیل اجباری برای کودکان نه تا سیزده سال وجود دارد. حضور در مدارس عمومی حداقل نه سال طول می‌کشد. پس از آن می‌توان در مدارس متوسطه یا مدارس فنی حرفه ای شرکت کرد. اکثر ایالت‌های فدرال آلمان یک سیستم آموزشی ساختاریافته با Hauptschule Realschule و Gymnasium دارند. تقریباً همه جوانان به تحصیلات پس از مدارس عمومی ادامه می‌دهند. بسته به ایالت فدرال، مدرک ورود به دانشگاه پس از دوازده یا سیزده سال تحصیل به دست می‌آید. کارآموزان در شرکت‌ها (Auszubildende) معمولاً یک یا دو روز در هفته در مدرسه فنی حرفه ای شرکت می‌کنند که در سراسر جهان به عنوان یک الگوی موفق آموزش دوگانه (Duale Ausbildung) شناخته می‌شود. معادل آکادمیک آن برنامه دانشگاه دوگانه (Duales Studium) است. دانشجویان می‌توانند بین دانشگاه (Universitäten) و دانشگاه‌های کاربردی (دانشگاه‌های علمی کاربردی: Hochschulen) انتخاب کنند. نسبت فارغ التحصیلان دانشگاهی از دهه ۱۹۷۰ به‌طور پیوسته افزایش یافته‌است. در آزمون‌های سنجش عملکرد دانش آموزان مدرسه، آلمان اغلب در مقایسه جهانی در سطح متوسط یا حتی کمتر از میانگین قرار دارد. در آخرین مطالعات PISA، آلمان توانست پیشرفت کند: در رتبه‌بندی PISA در سال ۲۰۱۵، دانش آموزان آلمانی در ریاضیات از ۷۲ رتبه شانزدهم، در علوم طبیعی رتبه پانزدهم و در درک مطلب رتبه ۱۰ را کسب کردند. عملکرد دانش آموزان آلمانی در هر سه دسته بالاتر از میانگین OECD بود. با این حال، OECD از سیاست آموزشی آلمان در مطالعات PISA انتقاد می‌کند، زیرا موفقیت تحصیلی کودکان خانواده‌های محروم از نظر اجتماعی یا تحصیلی و با پیشینه مهاجرت کمتر از حد متوسط است. برخلاف تلاش‌های اصلاحی در چند دهه گذشته، هنوز از نظر آماری احتمال اینکه کودکان طبقه کارگر به Abitur (دیپلم) یا مدرک دانشگاهی دست یابند نسبت به کودکان طبقات متوسط یا بالاتر، کمتر است. علاوه بر این، سیستم آموزشی آلمان جهت تمایز و حمایت از دانش آموزان با عملکرد بالا یا با عملکرد پایین ضعیف است. هزینه آموزش (۴٬۶ درصد از تولید ناخالص داخلی) کمتر از میانگین در مقایسه OECD است. در نظر گرفته می‌شود که حمایت مدرسه در سنین دبستان نیاز به بهبود دارد، به ویژه با توجه به گزینه‌های مراقبت از کودک و حمایت هدفمند از دانش آموزان ضعیف تر. در سال ۲۰۱۱، حدود ۲٬۳ میلیون (٪ ۴) از جمعیت در سن کار کاملاً بی سواد و ۷٬۵ میلیون نفر از نظر عملکردی بی سواد در نظر گرفته شدند. جستارهای وابسته تاریخ آلمان ایالت‌های آلمان فهرست شهرهای آلمان فهرست پرچم‌های آلمان فهرست دانشگاه‌ها در آلمان اتحاد دوباره آلمان انرژی بادی در آلمان جنگ جهانی دوم یادداشت‌ها پانویس منابع همشهری دموکراتیک، شماره ۷۷٬۱۹ آذر ۱۳۸۴، سید رسول موسوی دویچه وله پیوند به بیرون وبگاه سفارت آلمان در تهران وبگاه رسمی دولت آلمان پورتال رسمی کشور آلمان نگاهی به آلمان امروز (کاری از وزارت امور خارجهٔ آلمان) اطلاعات کتاب The World Factbook در رابطه با آلمان (از CIA) آلمان اروپای غربی اروپای مرکزی ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۸۷۱ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۹ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۱ (میلادی) جمهوری‌های فدرال مشروطه جمهوری‌های فدرال قلمروها و کشورهای ژرمنی‌زبان کشورها و سرزمین‌های آلمانی‌زبان کشورهای آلپ کشورها در اروپا کشورهای جی۷ کشورهای عضو اتحادیه اروپا کشورهای عضو اتحادیه مدیترانه کشورهای عضو جی ۸ کشورهای عضو سازمان ملل متحد کشورهای عضو ناتو کشورهای گروه ۲۰ کشورهای هم‌مرز با اقیانوس اطلس لیبرال دموکراسی نوشتارهای صوتی
2402
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%AF%20%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C
کد فرودگاهی
برای شناسایی و مشخص کردن فرودگاه‌ها برای هرکدام کد ویژه‌ای بکار می‌رود. این کدها به صورت سرواژه درست می‌شوند. برای کدگذاری فرودگاه‌ها دو سامانه بکار می‌رود: کد فرودگاهی یاتا (IATA) (که معروفیت بیشتری دارد) کد فرودگاهی ایکائو (ICAO) مجموعه‌نمایه‌ها
2404
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DA%98%DB%8C%D8%B1%D9%87
آژیره
در راه‌آهن، آژیره دکمه یا پدالی است که لکوموتیوران باید در فواصل زمانی معینی مثلاً هنگام عبور از کنار علامت هشدار فشار دهد، در غیر این صورت ترمز خودبه‌خود به کار می‌افتد. منابع واژگان مصوب فرهنگستان زبان فارسی. ایمنی راه‌آهن تجهیزات ایمنی قطعات قطار
2406
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%DA%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87
ایستگاه چندگانه
هنگامی که یک سامانهی ترابری بیش از یک شیوهٔ ترابری را در بر بگیرد، به آن چندگانه می‌گویند. برای مثال، ایستگاهی که امکان جابجایی از اتوبوس‌ها به قطارها را فراهم می‌کند یک ایستگاه چندگانه نامیده می‌شود. نگارخانه ایستگاه چندگانه ترابری ریلی موضوعات مرتبط با ترابری و توزیع
2407
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DA%86%D8%B1%D8%AE
هزارچرخ
هزارچرخ یا بوژی یا ارابه واگن گونه‌ای شاسی است که حمل‌کننده محورها و چرخ‌های یک وسیله نقلیه، به‌ویژه قطار است. واژه بوژی در اصل یک کلمه فرانسوی است که در لغت به معنای محور می‌باشد. بوژی به سامانه حرکتی (ناقله) واگن گفته می‌شود و متشکل از قاب (تیرهای طولی و عرضی)، مجموعه فنربندی (سامانه تعلیق)، مجموعه چرخ و محور، مجموعه ترمز و ادوات مربوطه می‌باشد. بوژی ضمن توزیع یکنواخت وزن واگن روی خط باعث سهولت در گردش واگن هنگام عبور از قوس، ایمنی سیر، آسانی مبادله واگن بین راه‌آهن‌های با عرض خط مختلف، افزایش ظرفیت بارگیری واگن در بار محوری ثابت می‌شود. بوژی‌های ریلی واژه هزارچرخ مصوبه فرهنگستان زبان فارسی است. منابع هزارچرخ فناوری‌های ریلی فناوری وسایل نقلیه قطعات قطار ویکی‌سازی رباتیک
2408
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%DA%AF%D9%86%20%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA
واگن خدمت
واگن انتهایی قطار برای استراحت یا انجام وظیفه مأموران موظف قطار. منابع فرهنگستان زبان فارسی. وسایل نقلیه ریلی ایالات متحده آمریکا وسایل نقلیه ریلی کانادا وسایل نقلیه ریلی مکزیک وسایل نقلیه ریلی وسایل نقلیه ریلی باری
2410
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D9%84%E2%80%8C%D8%A8%D9%86%D8%AF
ریل‌بند
ریل بند یا تراورس به تکیه‌گاه بتونی یا چوبی یا فولادی می‌گویند که ریلها روی آن بسته می‌شود. در گذشته‌ای نه چندان دور، ریل بندهای فولادی بیشترین مورد استفاده را در راه آهن داشته‌اند. به دلیل هزینه زیاد تولید و عمر مفید کمتر این نوع از ریل بندها امروزه کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد. ریل بندهای چوبی از لحاظ نرمی و سهولت تردد قطارها، مزیت بسیاری بر انواع دیگر دارند؛ ولی این گونه ریل بند هزینه‌های تولید زیادی داشته و بیشتر در کشورهایی استفاده می‌شوند که تولید چوب مناسب ارزان‌تر است. بزرگ‌ترین کارخانه تولید و اشباع ریل بند (با مواد نفتی)ایران در شیرگاه سوادکوه قرار دارد. امروزه در ایران بیشینه راه آهنهای بیرون از ایستگاه‌ها به‌وسیله ریل بندهای بتونی ایجاد می‌شوند. واژه ریل‌بند از مصوبات فرهنگستان زبان ایران است. نگارخانه جستارهای وابسته راه آهن پانویس منابع زیرساخت‌های ریلی فناوری‌های ریلی فرآورده‌های چوبی مسیر دائمی
2411
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%88
خطرو
وسیله‌ای ریلی برای جابه‌جایی مأموران بازرسی و انجام تعمیرات در مسافت های کوتاه و شیب کم، داخل ایستگاه های راه آهن می باشد. استفاده از این وسیله در اوایل ورود راه آهن به ایران، در راه آهن ایران نیز مرسوم بوده و با گذشت زمان و ورود وسایل نقلیه ریلی سبک و دارای موتور محرکه، استفاده این وسایل منسوخ شد. نگارخانه ترابری ریلی وسایل نقلیه ریلی خودروهای با نیروی محرکه انسانی
2414
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%20%28%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%29
بازار (اقتصاد)
بازار به مجموعه‌ای از خریداران بالقوه و بالفعل یک کالا یا خدمت گفته می‌شود. از نظر تاریخی، بازار به محلی گفته می‌شود که خریداران و فروشندگان برای مبادله کالا یا خدمات به آن مراجعه می‌کنند. اما اقتصاددانان به مجموعه خریداران و فروشندگانی که به خرید و فروش کالا یا خدمات خاصی مبادرت می‌کنند، بازار می‌گویند. از دیدگاه بازاریابی، مجموعه خریداران، بازار را تشکیل می‌دهند. در عین حال، کلمه بازار بعضاً به مجموعه‌هایی غیر از مشتریان یا خریداران نیز گفته می‌شود مانند بازار نیروی کار یا بازار رای. تعریف فیلیپ کاتلر، بازار را این‌گونه تعریف می‌کند:: نقش بازار در اقتصاد نظریه‌های گوناگون شکست بازار، از جمله پیروان کینز معتقدند بازار به تنهایی قادر به ایجاد تعادل‌های بهینه نیست و شکست بازار را باید با نظارت‌ها و دخالت‌های دولت جبران کرد. با این حال پیروان مکتب اتریش همچون هایک معتقدند بازار یک نظم خودجوش و قاعده-محور همانند زبان است که حیثیت وجودی مستقل از آن خود ندارد و به اعتبار رعایت برخی قواعد کلی شکل گرفته و منشا اثر در روابط میان انسان‌ها می‌شود. همان‌طور که هیچ زبانی را به هیچ اتهامی در هیچ دادگاهی نمی‌توان محکوم کرد، سخن گفتن از تقصیر نظم بازار نیز بی‌معنی است. البته منظور این نیست که اینگونه نظم‌ها کامل و بی‌عیبند بلکه مقصود روشن کردن جایگاه معرفت شناختی آن‌ها است. هیچ نظمی در عالم انسانی بی‌عیب و نقص نیست، نظم بازار را نیز نمی‌توان از این قاعده مستثنا دانست. از مدافعان نظام بازار آزاد در ایران نیز می‌توان از دکتر موسی غنی‌نژاد نام برد که انتقادهای وارد شده بر نظام بازار را این گونه توضیح می‌دهد: «برخی اقتصاددانان بر این رای هستند که بازار آزاد (لسه فر) در همه شرایط به نحو مطلوب عمل نمی‌کند و برای رفع این عیب تصمیمات اداری- دولتی خارج از نظام بازار ضرورت دارد. مصداق‌هایی که در این خصوص ذکر می‌شود ازقبیل نابرابری در توزیع درآمد و ثروت یا آثار خارجی منفی ناشی از آلوده کردن محیط زیست و غیره، مباحث زیادی را در محافل آکادمیک دامن زده است. بدون وارد شدن در جزئیات این مباحث پیچیده فقط اشاره می‌کنیم که شکست بازار الزاماً و همیشه به این معنی نیست که راه‌حل جایگزین بهتر است. تجربه دولتی‌سازی دهه‌های پس از جنگ دوم جهانی نشان داد که شکست دولت در بسیاری از موارد بدتر از شکست بازار بوده است. درباره بحران مالی اخیر نیز می‌توان گفت که مسئله اساساً ریشه در دولت و تصمیمات سیاسی دارد.» به گفته او القای شبهات و ترویج مغالطه‌های مفهومی منحصر به چپ‌ها نیست. اقتصاددانان حرفه‌ای و متعلق به جریانات مسلط آکادمیک، به ویژه آن‌ها که برای دولت‌ها یا نهادهای وابسته به دولت کار می‌کنند نیز از این آفت در امان نمانده‌اند. یکی از آموزه‌های اقتصاد خرد در توضیح ساختار بازار این است که در شرایط انحصار کامل که یک بنگاه کل تولید صنعت را در اختیار می‌گیرد بنگاه و صنعت یکی می‌شوند به طوریکه بازار در هیئت یک بنگاه (سازمان) ظاهر می‌گردد. از این بحث نظری اغلب این شبهه ایجاد می‌شود که بازار ممکن است در شرایطی تبدیل به بنگاه یا سازمان شود. این تصور خواه ناخواه یادآور تئوری سرمایه‌داری انحصاری مارکسیست‌ها است. واقعیت این است که نظم‌های حاکم بر بازار و بنگاه ماهیت‌های کاملاً متفاوت دارند. نظم بازار از نوع انتزاعی- اعتباری است حال آنکه بنگاه نظم انضمامی- سازمانی دارد. نظام تصمیم‌گیری در بازار دارای خصلت چند مرکزی و قاعده- محور است. در حالیکه تصمیم‌گیری در بنگاه به نحو تک مرکزی و هدف- محور صورت می‌گیرد. خلط مفهومی این دو نظم می‌تواند به نتایج نظری گمراه‌کننده‌ای منجر شود. به عنوان مثال در جریان بحران مالی اخیر، تصمیم‌گیری‌های نادرست برخی بنگاه‌ها به حساب نظام بازار گذاشته شد و در کیفر خواست علیه این نظام گویا دادستان از این نکته بسیار مهم و اساسی غفلت کرد که متهم یک موجود انتزاعی- اعتباری و لذا فاقد قدرت تصمیم‌گیری است! نقش بازار در آزادی‌های سیاسی و اجتماعی فردریش فون هایک و میلتون فریدمن می‌گویند که آزادی اقتصادی شرط لازم برای ایجاد و حفظ مدنیت و آزادی‌های سیاسی است. آن‌ها معتقدند که این آزادی اقتصادی فقط در یک اقتصاد بازارگرا و به ویژه اقتصاد بازار آزاد محقق می‌شود. اما آن‌ها گمان می‌کنند که آزادی اقتصادی کافی در اقتصادهایی قابل دسترسی است که بازارهای آن از طریق قیمت‌ها و حقوق دارایی خصوصی فعالیت می‌کنند. به عقیده آن‌ها هر چه آزادی اقتصادی بیشتر باشد، آزادی‌های مدنی و سیاسی در جامعه افزایش می‌یابد. فریدمن می‌گوید: «آزادی اقتصادی برای آزادی سیاسی یک ضرورت است. اگر مردم بتوانند بدون اجبار یا دستورالعمل مرکزی با هم همکاری کنند، حوزه عمل قدرت سیاسی کاهش می‌یابد.» مطالعات انجام شده توسط موسسه Fraser محافطه کار و حامی بازار آزاد کانادا، بنیاد هریتیج محافظه کار و حامی بازار آزاد آمریکا و ژورنال وال استریت بیان می‌کند که بین آزادی اقتصادی و آزادی‌های سیاسی و مدنی (تا اندازه‌ای که فردریش فون هایک ادعا می‌کند) یک رابطه وجود دارد. آن‌ها با هایک در این نکته هم عقیده‌اند که کشورهایی که آزادی اقتصادی را محدود می‌کنند، در نهایت آزادی‌های مدنی و سیاسی را محدود می‌نمایند. دخالت دولت در بازار امکان دارد که در یک اقتصاد بازار دولت در اقتصاد دخالت داشته باشد. تفاوت اصلی اقتصادهای بازار و اقتصادهای با برنامه در میزان تأثیر دولت نیست، بلکه در این است که آیا این تأثیر برای ممانعت اجباری از تصمیم بخش خصوصی به کار می‌رود یا نه. در یک اقتصاد بازار، اگر دولت به فولاد بیشتری نیاز داشته باشد، مالیات‌ها را جمع آوردی کرده و فولاد را به قیمت بازار خریداری می‌کند. در یک اقتصاد با برنامه، دولتی که فولاد بیشتری می‌خواهد، دستور تولید آن را صادر می‌کند و قیمت آن را خود تعیین می‌نماید. اقتصادی که در آن هم برنامه ریزی مرکزی و هم راهکارهای تولید و توزیع بازار وجود دارد، اقتصاد مختلط نامیده می‌شود. اقتصاد بازار سوسیال آلمان یکی از اقتصادهای مختلط با عملکرد خوب است و اقتصاد دانان خرد معتقدند که در مقایسه با اقتصادهای سوسیال تر دیگر مانند انگلستان، این اقتصاد در مدت زیادی از قرن بیستم قیمت‌های آزاد بیشتری داشت. نقش مناسب دولت در یک اقتصاد بازار همچنان بحث انگیز باقی‌مانده است. اغلب حامیان اقتصاد بازار معتقدند که دولت در تعریف و اعمال قوانین اصلی بازار نقش مشروع دارد. پاسخ به سؤال دربارهٔ میزان قدرت دولت در هدایت اقتصاد و رسیدگی به نا برابری‌های ناشی از بازار، بحث برانگیزتر است. مثلاً دربارهٔ مسائلی مانند تعرفه‌های حمایتی، کنترل فدرال نرخ بهره و برنامه‌های رفاهی اتفاق نظر وجود دارد. میلتون فریدمن و بسیاری از اقتصاد دانان خرد معتقدند که دخالت بیش از حد دولت و قوانین می‌تواند باعث اختلال یا توقف انتقال اطلاعات لازم جهت فعالیت بازار گردد؛ به نظر او عوامل بیرونی بسیار جدی دولت می‌تواند منجر به تورم، کاهش نقدینگی، رکود و بحران اقتصادی گردد. میلتون فریدمن عقیده دارد که بحران بزرگ ناشی از عوامل بیرونی بود که توسط دولت ایجاد شده بودند و در نتیجه دولت مسئول علل بحران بزرگ است. بازار در کشورهای کمونیستی در دهه ۱۹۸۰، اغلب اقتصادهای با برنامه دنیا به دلایل مختلف تلاش کردند که خود را به اقتصاد بازار تبدیل کنند و میزان موفقیت آن‌ها متفاوت بود. در شوروی سابق این فرایند پرسترویکا (بازسازی) نامیده می‌شد، در حالیکه در چین ایجاد یک " اقتصاد بازار سوسیالیست "، یک عنصر از اصلاح اقتصادی چین بود. اگر چه جمهوری خلق چین بزرگ‌ترین کشوری است که حزب حاکم آن خود را کمونیست می‌داند، این کشور چند منطقه ویژه اقتصادی دارد که به بنگاه‌های سرمایه‌داری اختصاص یافته و دولت بر آن‌ها کنترل متمرکز ندارد. این موضوع با نظریه کمونیست که توسط مارکس و انگلس و بعدها توسط لنین، استالین و مائو مطرح شد تناقض دارد. پس از آغاز تجارت با جهان در زمان دنگ ژائوپینگ، جمهوری خلق چین برخی از آزادترین مناطق اقتصادی جهان را اداره می‌کند؛ از جمله هنگ کنگ که مؤسسه هوور و ژورنال وال استریت آن را آزادترین اقتصاد دنیا می‌دانند . این مناطق ویژه اقتصادی برای کسب و کارها، صنایع، واردات و صادرات محدودیت‌های کمی گذاشته‌اند (از جمله حذف عوارض و سیستم قیمت‌گذاری آزاد). از زمان افتتاح مناطق آزاد تجاری نرخ رشد اقتصادی چین همواره بالای ۸٪ بوده و معمولاً مقدار آن در حدود ۱۲٪ بوده‌است. این مناطق ویژه اقتصادی (SEZ) با سرمایه داری دولتی که در شوروی سابق تجربه شد تفاوت دارد، زیرا مناطق ویژه اقتصادی به سرمایه‌گذاران اجازه می‌دهند که صنایع و دارایی‌های شخصی خود را از کنترل دولت مرکزی خارج ساخته و گسترش دهند. مناطق ویژه اقتصادی به صورت اقتصاد بازار عمل می‌کنند، در حالیکه سرمایه‌داری دولتی با رویکرد اقتصاد دستوری بالا به پایین فعالیت می‌نماید. طبق اعلام China.org، " پس از افتتاح شنزن (shenzhen) و سه شهر ساحلی دیگر در جنوب چین به عنوان مناطق آزاد اقتصادی و ده‌ها منطقه توسعه اقتصادی و تکنولوژیکی در دهه ۱۹۸۰، کشور در اوایل دهه ۱۹۹۰ پانزده شهر بندی از جمله شانگهای گوانگژو، شنزن و تیانجین را به عنوان منطقه آزاد تجاری اعلام کرد." همچنین اخیراً چین دارایی خصوصی را به عنوان یک حق به رسمیت شناخته و به بنگاه‌های سرمایه‌گذاری اجازه داده در مراکز خرید مناطق ویژه اقتصادی فعالیت کنند. چند کشور دیگر تحت حاکمیت احزاب کمونیست مانند ویتنام نیز در دهه‌های اخیر اصلاحاتی را در جهت گرایش به بازار انجام داده‌اند. در این نوع اقتصاد دولت مسئولیتی ندارد. پانویس منابع بازار (اقتصاد) اقتصاد انسان‌شناسی بازارهای مالی لیبرالیسم مفهوم‌های مالی پایه
2415
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D8%AE%DA%A9%20%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86
شاخک برقرسان
شاخک برقرسان یا پانتوگراف وسیلهٔ انتقال برق (نیرو) از سیم بالاسر به وسایل کشندهٔ واگن یا لوکوموتیو است. نگارخانه اتوبوس‌های برقی ترابری ریلی قطعات قطار
2417
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87
شیعه
شیعه یکی از مذاهب اسلامی است. واژه شیعه شکل مختصر «شیعه علی» یعنی پیرو یا حزب علی بن ابی‌طالب، است. شیعیان ۱۰ تا ۱۳ درصد از جمعیت مسلمانان جهان و ۳۸ درصد از جمعیت مسلمانان خاورمیانه را تشکیل می‌دهند. عقیده شیعه انتصاب علی بن ابی‌طالب برای جانشینی محمد است. در صورتی که عقیده اهل سنت بر این است که محمد کسی را برای جانشینی خود انتخاب نکرده‌است، و قصد داشته‌است که جامعه در مورد رهبری بین خود تصمیم بگیرد. و انتخاب خلیفه به‌طور ایدئال یک انتخاب دموکراتیک است که توسط جامعه مسلمانان انجام می‌شود. شیعیان پس از علی در مدت دو قرن بعدی به ده‌ها فرقه تقسیم شدند که یکی از آنها شیعه اثنی عشری است که به دلیل انتخاب آن توسط شاه اسماعیل صفوی به عنوان مذهب ملی در قرن دهم هجری یا شانزدهم میلادی به بزرگ‌ترین فرقه شیعه تبدیل شد و سبب شد تا برخی صرفاً اصطلاح شیعه را به آن اطلاق کنند. واژه‌شناسی لفظ شیعه شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر. در زبان عربی در اصل به معنای یک، دو یا گروهی از پیروان است. در قرآن این لفظ چندین بار به این معنا به کار رفته‌است. برای نمونه در آیه ۱۵ سوره قصص دربارهٔ یکی از پیروان موسی از عنوان شیعه موسی و در جای دیگر از ابراهیم به عنوان شیعه نوح یاد می‌کند. در تاریخ اسلام لفظ شیعه، به معنای اصلی و لغوی‌اش برای پیروان افراد مختلفی به کار می‌رفت. برای مثال، گاهی از شیعه علی بن ابی‌طالب و گاهی از شیعه معاویه بن ابی‌سفیان نام برده شده. اما این لفظ به تدریج معنای اصطلاحی پیدا کرد و تنها بر پیروان علی که به امامت او معتقدند اطلاق می‌شود. فرقه‌های شیعه شیعه به زیدیه و کیسانیه و امامیه تقسیم می‌شود. زیدیه بر سه دسته‌اند کیسانیه بر دو دسته‌اند و امامیه بر پانزده دسته‌اند که به فرقه‌های امامیه معروف هستند. امروزه چند دسته اصلی شیعه دوازده‌امامی، شیعه اسماعیلی ،علویان و شیعه زیدی از آن وجود دارد. زیدیه زیدیه طرفداران زید ابن علی ابن حسین پسر سجاد هستند که او خود را امام نمی‌دانست و در سال ۱۲۲ هجری علیه خلافت بنی امیه قیام کرد. زیدیه امامت را منحصر به فرزندان علی و فاطمه نمی‌دانند و هرکس را که برای عدالت قیام کند امام می‌دانند برای همین همواره امام‌هایی داشته‌اند و تا امروز بیش از ۱۱۰ امام داشته‌اند. برای همین زیدیه جزو امامیه محسوب نمی‌شود. کیسانیه کیسانیه طرفداران محمد حنفیه هستند که برادر ناتنی حسن ابن علی و حسین بود (فرزند فاطمه نبود) و خود را امام ندانست هرچند طرفداران او پس از مرگش افسانه‌ای ساختند و او را غایب و مهدی موعود دانستند که سرانجام ظهور خواهد کرد. برای همین کیسانیه نیز جزو امامیه محسوب نمی‌شوند. امامیه ببینید: فرقه‌های امامیه امامیه که توسط محمد باقر (۶۷۶ –۷۳۲ م) و جعفر صادق (۷۰۲–۷۶۵م) بنیانگذاری شده‌است شیعه جعفری نیز نامیده می‌شود و از نظر اعتقادی به امامت فرزندان علی و فاطمه معتقد است. امامیه ده‌ها فرقه بودند که امروزه فقط شیعه دوازده‌امامی، شیعه اسماعیلی و علویان وجود دارند. اثنی عشری بعداز رحلت حسن عسکری امامیه (که قبلاً هم عموماً پس از رحلت هر امام به دسته‌هایی تقسیم می‌شدند) به چهارده فرقه تقسیم شدند که عقاید مختلفی داشتند. بعضی به امامت جعفر برادر حسن عسکری معتقد شدند. بعضی وی را غایب شده دانستند. بعضی فرزند او را به‌دلیل سن کم فاقد شرایط امامت دانستند و… شیعه دوازده امامی امروزی یکی از آن چهارده فرقه است که به امامت محمد ابن حسن در سن چهار سالگی و غیبت صغری در یک سرداب و ارتباط او با مردم از طریق چهار نایب تا هفتاد سال و سپس غیبت کبرای او تا قیامت اعتقاد دارند. از نظر الاهیات (علم کلام) شیخ مفید (۹۴۸–۱۰۲۲م) (۳۳۶–۴۱۳ق) بود که اکثر اعتقادات امروزی اثنی عشری را ایجاد کرد. از جمله ضرورت وجود امام در هر عصر و عصمت امام و وجود نص (حدیثی که دلالت بر امامت دوازده نفر از فرزندان علی و فاطمه می‌کند که هریک فرزندان امام قبلی هستند) او منکرین امامت را کافر دانست و امامان شیعه را از انبیا (به استثنای محمد) برتر می‌دانست و امامان شیعه را در اجرا و تغییر احکام مجاز دانست. در زمان صفویه اثنی‌عشری توسط حکومت به عنوان دین اصلی و حکومتی معرفی شد و تغییرات کمی در شعائر و عقاید و مناسک آن ایجاد شد مخصوصاً توسط روحانی برجسته اخباری محمدباقر مجلسی که شیعه اثنی عشری امروزی موجود در ایران به آن نزدیک‌تر است. اصطلاح رافضی رافضی اصطلاحی بود که زید ابن علی در مورد اهل کوفه که در آخرین ساعات زندگی او را به دلیل امتناع از توهین به دو خلیفه ابوبکر و عمر ترک کردند به کار برد. زید به سختی روافض را که او را ترک کرده‌اند سرزنش کرد و این نام را سلفی‌ها تا امروز برای اشاره به شیعیان دوازده امامی به کار می‌برند. گروهی از سرانشان در حضور زید جمع شدند و گفتند: خدا تو را رحمت کند، دربارهٔ ابوبکر و عمر چه می‌گویی؟ زید گفت: «نشنیده‌ام که احدی از خانواده‌ام از آن دو چشم پوشی کند و جز نیکی دربارهٔ آن‌ها سخنی نگوید، هنگامی که حکومت به آنها سپرده شد، با مردم به عدالت رفتار کردند و به قرآن و سنت عمل کردند». خاستگاه شیعه پس از درگذشت محمد، کسانی که معتقد به اولویت علی ابن ابی‌طالب برای خلافت بودند شیعه نامیده می‌شدند. تمایز این گروه از دیگر مسلمین تا زمان محمد باقر فقط در محبت به اهل بیت و اعتقاد به شایستگی انحصاری آن‌ها برای حکومت مسلمین بود. از زمان آن زمان به تدریج شیعه به عنوان یک مکتب مجزای فقهی حقوقی درآمد. در زمان جعفر صادق با گسترش مباحث کلامی شیعیان (پیروان او) از نظر کلامی نیز در کنار معتزله و اشاعره مکتب ویژه خود را پایه‌گذاری کردند. از زمان جعفر صادق و به دلیل پرهیز او از تلاش برای دستیابی به قدرت سیاسی در سایه جدال بین امویان و عباسیان در بین غالب پیروان او اعتقاد چنین بود که تا زمان قیام قائم آل محمد (که شناخته شده نبود) تغییری در وضعیت سیاسی شیعیان ایجاد نخواهد شد و به همین دلیل شیعیان دوازده امامی تا سال‌ها بعد همواره از امامان بعدی در مورد اینکه قائم هستند یا نه پرس و جو می‌کردند. اکنون «شیعه» در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل علی معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین محمد از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت علی و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده‌است. به گفته مادلونگ، نه در قرآن و نه در میثاق مدینه به قریش جایگاه برتری داده نشده و میثاق مدینه هم نحوه جانشینی محمد را مشخص نکرده‌است. با این وجود، شیوه کلی انتقال ارث در سوره نساء تشریح شده و در قرآن، نبوت هم به صورت ارثی منتقل می‌شود. فردِ درگذشته می‌توانست برای خود یک «وصیت» بنویسد و یک «وصی» را مسئول اجرای آن کند. محمد تا پنج سال آخر عمر هنوز امیدش به داشتن وارثی مذکر را از دست نداده بود و سه سال بعد کنیز قبطی‌اش ماریه پسری به نام ابراهیم زایید اما این پسر خیلی زود مرد. با در نظر گرفتن تمام شرایط، فاطمه تنها وارث اصلی محمد و جانشین مشروع او بود. ادعای شیعیان مبنی بر اینکه محمد علی را وصی — اجرا کننده وصیت — خود کرد قابل تأیید نیست زیرا محمد وصیتی به جا نگذاشت. در واقع تمام روایات می‌گویند محمد قصد داشته وصیتی بنویسد و بیشتر آن‌ها تأیید می‌کنند که عمر مانع او شد. شیعیان اعتقاد دارند او قصد داشته علی را به عنوان وصی خود منصوب کند اما مادلونگ می‌گوید بدیهی است اگر محمد چنین قصدی داشت، می‌توانست در دوره مریضی‌اش به جای ابوبکر، علی را به عنوان امامِ نماز جماعت انتخاب کند. احتمالاً عمر بعد از غدیر خم مخالفتش با وصی‌شدن علی را ابراز کرده و محمد به درستی دریافته عمر خودش را برای جانشینی پیشنهاد داده‌است. شواهد نشان می‌دهد با آغاز مریضی محمد، عمر تلاش کرده قدرت را در دست بگیرد اما محمد، ابوبکر را پیشنهاد داده؛ ابوبکر طرفداران زیادی نداشت اما محبوب بود و در صورت وصی‌شدن ابوبکر، محمد می‌توانست امیدوار باشد که از حقوق وارثانش دفاع خواهد کرد. با این وجود، روایات می‌گویند محمد کماکان قصد داشته در لحظه مرگ وصی خود را مشخص کند، اما مانعش شدند. نظر اسلام‌شناسان این است که ابوبکر و علی به یک اندازه شانس وصی‌شدن داشتند. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و ظهر روز دوشنبه در ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۱ مصادف با ۷ ژوئن سال ۶۳۲م در خانهٔ همسرش عایشه در شهر مدینه در حالی که ۶۳ سال داشت درگذشت. گروهی از مردم به سقیفه بنی ساعده رفتند تا در مورد جانشینی محمد گفتگو کنند. این امر درحالی بود که، علی به همراه طلحه و زبیر و جمعی از خویشان و صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاری‌اش بودند، نتیجه گردهمایی مسلمانان در سقیفه، انتخاب ابوبکر به‌عنوان جانشین محمد بود. گروهی از انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت می‌کردند، اما مهاجران این را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیک‌تر به محمد می‌دانستند. در میان مهاجران عده‌ای نیز به رهبری علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد می‌دانستند. پوناوالا معتقد است تاریخ‌نگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نام‌های ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آن‌ها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنی‌هاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود. این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که او توسط شخص محمد به جانشینی منصوب شده‌است و خلافت باید از آن وی باشد. طبری در تاریخ خود نقل کرده‌است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آن‌ها را بیرون کرد. علی بعداً گفت که اگر چهل یار داشت قیام می‌کرد. به نوشته پوناوالا علی و بنی‌هاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد. بدین ترتیب به تدریج نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و امت پدیدمی‌آورد. همه شیعیان معتقد به انتخاب امامت توسط خدا و ابلاغ آن توسط پیامبر هستند و بنابراین بر اساس حدیث غدیر (و آیاتی چون آیه ولایت و آیه تطهیر و احادیث متواتر دیگر، همچون حدیث منزلت و حدیث ثقلین) علی را امام بر حق می‌دانند، اما اهل سنت به شورا اعتقاد دارند. شیعیان بر این باورند که محمد در زمان حیاتش، جانشین پس از خود را تعیین کرد و پسر عمو و دامادش علی بن ابی‌طالب را به عنوان وصی و خلیفه پس از خود اعلام نمود. شیعیان بر این باورند که اساس و خاستگاه شیعه، دفاع از اسلام و ولایت و عدل است. آنها واقعه غدیرخم را بر حرف خود استناد می‌کنند. هم چنین شیعیان در اثبات حقانیت خود به روایاتی از محمد در منابع اهل سنت استناد می‌کنند، که در آن‌ها به «شیعه علی» اشاره شده‌است. از جمله سیوطی سنی مذهب روایت می‌کند زمانی پیامبر رو به علی کرد و گفت: «سوگند به آن که جانم به دست اوست این شخص - علی - و کسانی که شیعه و پیرو اویند در قیامت رستگارند.» علامه امینی از علمای شیعه‌است که از محبوبیت خاصی در میان شیعیان برخوردار است. وی تمامی روایات دربارهٔ واقعه غدیر را از کتب اهل سنت جمع‌آوری نموده و در چهل مجلد الغدیر منتشر نمود. برخی، تشیع را به فردی به نام عبدالله بن سبا نسبت می‌دهند. اگرچه برخی از تواریخ و «کتب ملل و نحل»، وی را از غالیان شیعه و مؤسس فرقه سبائیه می‌دانند که قائل به الوهیت علی بوده‌است و به همین دلیل مورد لعن و تکفیر علی بن ابی‌طالب واقع شده‌است و حتی برخی اخباری نقل می‌کنند که وی و پیروانش، به دستور علی در آتش سوزانده شده‌اند. مرتضی عسکری در کتاب خود و هم چنین برخی از خاورشناسان و حتی علمای سنی در قرون اخیر، عبدالله بن سبا فردی خیالی و ساخته و پرداخته مخالفان شیعه می‌دانند. برخی از اهل سنت، نظیر محمود شلتوت، مفتی اعظم الازهر معتقدند که تقلید از فقه مذهب جعفری، نظیر مذاهب چهارگانه اهل سنت معتبر است. تاریخ شیعیان بر مبنای تفسیرِ خاصی از تاریخِ صدرِ اسلام و موضوع جانشینی محمد، الگووارهٔ خویش از «اسلام واقعی» را مبتنی بر برداشتِ متمایز از مرجعیت دینی که به اهلِ بیتِ پیامبر واگذار شده بود، ارائه دادند. بعد از انقلابِ عباسیان، شیعیان بر آن شدند که «اهل بیت» را دقیق‌تر تعریف کنند تا تنها علویانِ فاطمی — هم حسنی و هم حسینی — را دربرگیرد. تا پیش از انقلاب عباسی، تشیع در دو شاخه یا جریانِ اصلیِ کِیْسانیّه و امامیّه توسعه یافت که هر کدام تقسیماتِ درونیِ خود را دارند؛ و سپس‌تر، جنبشِ شیعیِ دیگری به بنیان‌گذاریِ زِیْدیّه منجر شد. غُلاتِ شیعه و نظریه‌پردازانِ شخصی با گروه‌های کوچکِ پیروان نیز بودند، که در میانه یا حاشیهٔ جوامعِ مهمِ شیعه وجود داشتند. شاخه یا جناحِ اصلیِ امامیه که بعدها به این نام نامگذاری شد، مانندِ سایرِ شیعیانِ دورهٔ امویان در کوفه مستقر بودند، و درحالی‌که سیاستی خاموش در حوزهٔ سیاسی اتخاذ کرده بود، بااین‌حال بر بعضی از دیدگاه‌های کیسانیه از جمله محکومیتِ سه خلیفهٔ پیش از علی بن ابی‌طالب صحّه می‌گذاشت. در این شرایطْ امامیه، امامت را از طریقِ تنها پسرِ بازماندهٔ حسین بن علی، علی بن حسین زَیْنُ‌الْعابِدین دنبال کرد. پیروزیِ عباسیان — که با شعار «الرضا من آل محمد» به میدان آمده بودند — سببِ سرخوردگیِ شیعیان شد که همه انتظار داشتند تا یک علوی به‌جای یک عباسی موفق به خلافت شود. دشمنی میانِ عباسیان و علویان هنگامی برجسته شد که عباسیان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن‌شان، شروع به آزار و اذیتِ بسیاری از حامیانِ سابقِ شیعه و علوی‌شان کردند و متعاقباً، سخنگویانِ تفسیری سنی از اسلام شدند. عهدشکنیِ عباسیان با ریشه‌های شیعیِ خود، سرانجام هنگامی تکمیل شد که خلیفهٔ سوم، مهدی، اعلام کرد که پیامبر عملاً عمویش، عبّاس بن عَبدُالْمُطَّلِب را به جای علی بن ابی‌طالب به‌عنوانِ جانشین منصوب کرده‌است. در آغاز خلافت عباسی، اکثر پیروانِ جعفر صادق در ابتدا فرزندِ ارشدش، عبداللهِ اَفْطَح را به‌عنوانِ جانشینش شناخته بودند. پس از درگذشتِ عبدالله، آن‌ها به برادرِ کوچک‌ترش، موسی کاظم روی آوردند. این شیعیانِ امامی که عبدالله را به‌عنوانِ امامِ برحق پیش از موسی کاظم به‌رسمیت می‌شناختند، به اَفطَحیّه شناخته شدند. موسی کاظم، که بعدها به‌عنوانِ هفتمین امامِ شیعیان در نظر گرفته شد، به‌زودی با بیعتِ اکثریتِ شیعیانِ امامی از جمله برجسته‌ترین دانشمندان از اصحابِ جعفر صادق مواجه شد. پس از قتلِ او، بسیاری از هوادارانش او را امامِ هفتم و آخرِ خود دانستند که به‌عنوانِ مَهدی باز خواهد گشت. این گروه از شیعیانِ امامی که فرقهٔ قابل‌توجهی دیگر در کوفه تشکیل دادند، به‌نامِ واقِفیّه شناخته شدند. بااین‌حال، گروه دیگری از پیروانِ موسی کاظم، پسرش علی بن موسی الرّضا، را به‌عنوانِ امام جدیدشان تصدیق کردند که پس از آن، به‌عنوانِ هشتمین امامِ شیعیان در نظر گرفته شد. شیعیانِ علی بن موسی الرّضا، خطِّ امامت را در سه نسلِ دیگر در فرزندانش تا امام یازدهم‌شان، حسن عَسکَری با اختلافاتِ جزئی دنبال کردند. این امامان نیز به بغداد یا سامَرّا برده شدند و از نزدیک، تحتِ مراقبتِ عباسیان بودند. باورها اصول دین بر پایه باور شیعه، اصول دین شیعیان پنجگانه است و علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. معاد شیعیان به معاد جسمانی اعتقاد دارند گرچه برخی شبهه‌ها دربارهٔ روحانی بودن معاد مطرح شده‌است، اما اکثر علمای شیعه از جمله شیخ طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی و امام محمد غزالی بر جسمانی بودن معاد تأکید دارند.… قرآن شیعیان قرآن را لوح محفوظ می‌دانند و همه آن‌ها مدعی پیروی از قرآن و سنت محمد هستند و بخاطر پیروی از سنت پیامبر اسلام و دستور خداوند- شیعه تعیین جانشین پیامبر را تنها ویژه خدا و پیامبر می‌داند. منجی باور به ظهور یا بازگشت منجی (نجات دهنده) و موعود در اکثر فرق اسلامی و همچنین دیگر ادیان روشن و غیرقابل کتمان است، آنچنانکه یهودیان چشم به راه پادشاه بنی‌اسرائیل‌اند و مسیحیان به بازگشت عیسی باور دارند، در باورهای زرتشتیان، بودیسم و برخی دیگر ادیان نیز می‌توان گونه‌های مشابه این باور را یافت، در فرق اسلامی، مخصوصاً فرق شیعه، در قرون پس از اسلام، این باور بسیار رایج و مشهود بوده‌است. کیسانیه قائم را محمد حنفیه فرزند دیگر علی بن ابی‌طالب می‌دانند، اسماعیلیه نیز قائم را اسماعیل فرزند ارشد جعفر بن محمد صادق می‌دانند. اما باور شیعیان اثنی‌عشری، این است که منجی آخرالزمان از آل محمد است و او را قائم آل محمد یا مهدی می‌نامند و معتقدند او آخرین و امام دوازدهم شیعیان، حجت بن حسن عسکری است. رجعت اعتقاد به رجعت به معنای زنده شدن بعضی از مردگان در این دنیا و در هنگام ظهور مهدی، از دیگر باورهای شیعه‌است، برخی از علمای شیعه، رجعت را از ضروریات شیعه نمی‌دانند، اما هیچ‌یک به دلیل ادله عقلی و نقلی و قرآنی آن را انکار نمی‌کنند. اگرچه برخی ادیان و حتی فرق اسلامی به گونه‌هایی از بازگشت به زندگی پس از مرگ در اشکال مختلفی چون بازگشت روح در بدنی دیگر یا به تناسخ یا به شکل حلول باور دارند، اما دیدگاه به خصوص شیعه در رجعت، یکی از بزرگ‌ترین تفاوت‌های شیعه با دیگران است، بدین معنی که شیعیان نه تنها به معاد جسمانی باوری عمیق دارند، بلکه معتقدند که در آخر زمان و پس از ظهور قائم آل محمد، برخی از انبیاء مانند عیسی مسیح و اولیاء خدا مانند مالک اشتر و برخی از امامان شیعیان و همچنین برخی از اشقیاء و بدکاران دورانهای بشری رجعت نموده، به دنیا بازمی‌گردند. بدین ترتیب در آخرالزمان، نیکوکاران بر دنیا حکم رانی نموده و بدکاران به مجازات خواهند رسید. شهادت شیعی شهادت سه‌گانه شیعی با شهادت دوگانه اهل سنت که شهادتین خوانده می‌شود متفاوت است. شهادتین می‌گوید: «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله»، اما شیعه به این اعلامیه ایمانی، عبارت علی ولی‌الله را اضافه می‌کند. این عبارت اضافی، تأکید شیعیان بر امامت یا ارث بردن قدرت از طریق آل محمد را در بر می‌گیرد. امامت شیعه معتقد است قرآن و سنت پیامبر اسلام برای ایمان حقیقی کافی نیست و یک مسلمان برای شناخت وظیفه خود و سلوک به سوی خدا در هر زمان نیازمند پیشوایی است، که راه‌شناس و درستکار باشد و او را به سوی خدا راهنمایی کند. این پیشوا حجتی است که توسط خدا انتخاب و توسط پیامبر و امامان پیشین به مسلمانان معرفی می‌گردد؛ بنابراین امامت مفهومی بسیار بنیادی است و امام ویژگی‌ها و مسئولیت‌های متعددی از جمله تبیین و تفسیر دین و هدایت مردم دارد. خلافت پایین مرتبه‌ترین سطح وظایف امام است و تنها وقتی امام به خلافت دست می‌یابد که مسلمانان او را بخواهند و یاری نمایند. چنان‌که علی در زمان خلافت می‌گوید: «اگر نبود حضور حاضران و اقامه حجت به واسطه یاران و اگر نبود عهدی که خدا از آگاهان گرفته‌است تا بر ستمگری ظالم و ستم بر مظلوم آرام نگیرند، افسار شتر خلافت را وامی‌نهادم. (خلافت را نمی‌پذیرفتم)» در بین اکثریت علما و عامه شیعه چنین پنداشته می‌شود که امامان نایبان پیامبر در حکومت و معتبرترین مفسران قرآن و سنت پیامبر محسوب می‌شوند. امامان به دلیل دارا بودن مقام قرب و بندگی خدا منشأ برکات الهی دانسته می‌شوند اما اعتقاد به نیابت آن‌ها در خلقت، تقسیم رزق و تشریع را به عنوان غلو یا زیاده روی می‌دانند. در تمام ادوار حتی در زمان حیات امامان شیعه افراد و گروه‌هایی معتقد به وجود کاملاً فراطبیعی برای امامان بودند. این گروه‌ها به صورت رسمی همواره در اقلیت بودند اما برخی از اعتقادات و روایات آن‌ها پس از دوره غیبت وارد اعتقادات عامه شیعیان شد. عصمت واژه «عصمت» در لغت عربی به معنای نگاه داشتن، حفاظت و ممانعت است. اما این کلمه در اصطلاح علم کلام، به معنای مصونیت از گناه یا لغزش برای برخی از انسان‌ها مانند پیامبران و امامان آمده‌است. نظریه عصمت در مورد امامان شیعه نخستین بار توسط هشام ابن حکم از متکلمان مهم شیعه و از اصحاب امام ششم شیعیان پیشنهاد شد. دانشمندان علم کلام اسلامی مانند خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد و علامه حلی در شرح تجرید، به این نکته اشاره کرده‌اند که بحث عصمت در سه سطح مطرح می‌گردد: سطح اول: عصمت به معنای باز دارندگی از اشتباه در ابلاغ رسالت. در این زمینه دانشمندان علم کلام اعم از اهل تشیع و اهل تسنن، عصمت به معنای یادشده را در مورد پیامبر اسلام تأیید می‌کنند؛ زیرا آیه سوم از سوره نجم با صراحت این امر را بیان کرده‌است که هرگز پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و سخن او چیزی جز وحی الهی نیست. سطح دوم: عصمت به معنای باز دارندگی از گناه و معصیت. در این زمینه عموم علمای علم کلام شیعه، معتقد به عصمت پیامبران و امامان و فاطمه زهرا هستند. سطح سوم: عصمت به معنای باز دارندگی از هرگونه لغزش و اشتباه. در این زمینه میان دانشمندان علم کلام شیعه اتفاق نظر نیست، اما از نظر اکثریت آنان، پیامبر اسلام، دخترش فاطمه زهرا و ائمه شیعیان در مرتبه‌ای قرار دارند که از هر گونه خطا و اشتباه مبری هستند. از این رو به آنان معصوم گفته می‌شود. در مقابل اکثریت یادشده، برخی از دانشمندان شیعه مانند شیخ صدوق در مبحث «سهو النبی»، صدور لغزش‌های کوچک در قضایای شخصی و غیر مبحث ابلاغ و حی و رسالت را محال نمی‌شمارند. تبرک اعتقاد بر این است که تسلیحات و اقلام مقدسه همه انبیا از جمله پیامبر اسلام مسلسل به ائمه رسیده‌است. جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در کتاب کافی می‌گوید: «سلاح رسول خدا نزد من است». علاوه بر این ادعا می‌کند که شمشیر رسول خدا، نشان، لمام و کلاه و پرچمش نزد اوست. عصای موسی و انگشتر سلیمان پسر داوود و سینی که موسی بر آن هدایای خود را تقدیم می‌کرد نزد اوست. چیزی که هرگاه رسول خدا آن را بین مسلمانان و مشرکان قرار می‌داد، تیری از مشرکان به مسلمانان نمی‌رسید و همان شیئی است که ملائکه آوردند.[۴۴] وی نقل کرده‌است که به ارث رسیدن سلاح پیامبر مترادف با اخذ مقام امامت است، مانند آنچه که وارث شدن اریکه عهد در بنی اسرائیل به اخذ مقام نبوت اشاره می‌کرد. امام هشتم شیعیان گفت: اگر سلاح از میان ما برود علم نیز به دنبالش می‌رود و هرگز سلاح از اهل علم (امامت) دور نمی‌شود. شیعه در منابع فرق اسلامی اشعری شیعه را به سه صنف به نام‌های «غالیه»، «رافضه»، «زیدیه» تقسیم می‌کند، و در نتیجه امامیه را با رافضه یکسان می‌گیرد. او در این کتاب، برای غالیه ۱۵ فرقه و برای رافضه ۲۴ و برای زیدیه ۶ فرقه بیان نموده‌است. ملطی، رافضه را با امامیه یکی دانسته و برای آن ۱۸ فرقه نام برده‌است، که زیدیه نیز از آنان است. او در این استعمال، امامیه را به معنی عام یعنی معتقد به امام منصوب گرفته و همه را زیر این عنوان جمع کرده‌است. محقق کتاب محمد زاهد کوثری در پاورقی یادآور می‌شود که امامیه همان فرقه اثناعشری است، ولی مؤلف هر کسی را که به امامت معتقد بوده آن را امامی دانسته‌است. بغدادی برای روافض چهار فرقه اصلی برشمرده که عبارتند از زیدیه، کیسانیه، امامیه و غلاة و برای زیدیه سه فرقه و برای کیسانیه دو فرقه و برای امامیه پانزده فرقه و برای غلاة شش فرقه ذکر کرده‌است. اسفرائینی از غلاة نامی نبرده و روافض را تنها به سه فرقه به نام‌های زیدیه، امامیه و کیسانیه تقسیم نموده و برای امامیه پانزده فرقه ذکر کرده‌است. شهرستانی برای شیعه پنج فرقه ذکر کرده به نام‌های کیسانیه، زیدیه، امامیه، غالیه، اسماعیلیه. احمد امین مصری اساس تشیع را اعتقاد به این می‌داند که علی و فرزندان او از دیگران برای خلافت و امامت شایسته‌تر هستند و پیامبر اسلام نیز آن‌ها را برای این مقام برگزیده است؛ و غیر از فرقه زیدیه، دیگر فرق شیعه را تحت عنوان امامیه نامیده، و مهم‌ترین آن‌ها را اثناعشریه می‌داند. به گفتار شیخ کوثری محقق کتاب ملطی، مناقشه در اصطلاح نیست، هرگاه مقصود از امامیه، اعتقاد به امام منصوب باشد، کلیه فرق شیعه، امامی بوده و همه را می‌توان امامیه نامید، مگر فرقه‌های غالی که اصولاً اسلام آن‌ها زیر سؤال است، واگر مقصود اصطلاح رایج در میان شیعه و غیره باشد، حق این است که امامیه قسمی از شیعه و مرادف با اثنا عشریه و اعتقاد به دوازده امام است، و لذا شیخ مفید می‌گوید: امامیه امامت را پس از امام علی و حسنین در اولاد حسین بن علی متمرکز می‌سازند و امامت را تا امام رضا و سپس تا امام مهدی ادامه می‌دهند. فخر الدین رازی نیز از همین فکر پیروی کرده و می‌گوید: امامیه گروهی از شیعه است که می‌گویند: امام پس از پیامبر اسلام، علی بن ابی‌طالب، سپس پسرش حسن، سپس برادرش حسین، سپس فرزند حسین، علی بن الحسین، و سپس فرزند او محمد باقر و سپس فرزند او جعفر صادق، و سپس فرزند او موسی کاظم و سپس فرزند او علی بن موسی الرضا و سپس فرزندش محمد تقی و سپس فرزند او علی نقی و سپس فرزند او حسن زکی، و سپس فرزند او محمد و او همان امام قائم است که جهان در انتظار اوست. از زمان شیخ صدوق که نگارش عقاید و ملل و نحل در میان شیعه رواج بیشتری پیدا کرده اصطلاح امامیه را در مورد فرقه اثناعشری به کار می‌برند. سعد بن عبداللّه اشعری قمی که از اصحاب عسکری به‌شمار می‌رود و در سال ۲۹۹ درگذشته است، کتابی به نام «مقالات الإمامیة» تألیف نموده‌است. شیخ صدوق (۳۰۶–۳۸۱) کتابی به نام «رسالة فی دین الإمامیة» نوشته که معروف به رساله اعتقادات صدوق است و از این تاریخ به بعد امامیه در کلمات شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» در مورد اثناعشریه به کار می‌رود؛ و همگی حاکی از این است که تقسیم‌بندی اشعری و غیره دقیق نبود یا از آن، معنی عام، اراده نموده‌اند. برخی از پژوهش گران معاصر فرق اسلامی بر این باورند که بسیاری از این فرقه‌ها که اشعری، یا ملطی و دیگران برای «امامیه» برشمرده‌اند، یا وجود خارجی نداشته، و واقعیت آن نوعی فرقه تراشی است، مانند «زراریه» و «هشامیه» یا بر فرض صحت، داشتن عقیده خاص در یک مسئله کلامی، مایه تعدد فرقه نمی‌گردد. آنچه می‌تواند محور تقسیم در مفهوم «امامیه» به معنی اعم باشد، اختلاف و دوگانگی در استمرار امامت و مصادیق آن‌ها است؛ بنابراین فقط می‌توان «زیدیه» و «اسماعیلیه» و «واقفیه» را از فرق شیعه شمرد. شاید انگیزه برای تکثیر فرق، تحقق بخشیدن به حدیث معروف که امت اسلامی را به هفتاد و سه فرقه می‌رساند بوده‌است. زیر شاخه‌های شیعه رجوع شود به :فرقه‌های امامیه شیعیان از سده دوم هجری به بعد به چندین زیرگروه منشعب شده‌اند. مهم‌ترین مذاهب دیگری که از شیعه منشعب شده‌اند، عبارت‌اند از اسماعیلیان، زیدیه، فضلیه، کیسانیه، واقفیه و فطحیه..... این مذاهب علی‌رغم تفاوت‌های آشکار اعتقادی و فقهی در مسئله ضرورت «امامت» اشتراک نظر دارند. البته تفسیر هر یک از امام و مصداق آن منحصر به فرد است. مفاتیح‌العلوم شیعیان را به شش زیرگروه بخش می‌کند، اثنی عشری معتقد به دوازده امام، زیدیه (پیروان زید بن علی)، کیسانیه (پیروان کیسان غلام علی بن ابی‌طالب)، عباسیه (منسوب به آل عباس بن عبدالمطلب)، غالیه، و امامیه. وی امامیه را به ۷ تیره تقسیم می‌کند، ناووسیه (منسوب به عبدالله بن ناووس)، مفضلیه (منسوب به سید ابن طاووس)، قطعیه (که وفات موسی بن جعفر را تأیید کرده‌اند)، شمطیه (منسوب به یحیی بن اشمط)، واقفیه (که در امامت موسی بن جعفر متوقف شده‌اند و وی را زنده می‌دانند)، ممطوره، و احمدیه (منسوب به احمد بن موسی بن جعفر که وی را امام هشتم خود می‌دانند). در کتاب فرهنگ فرق اسلامی از محمدجواد مشکور زیرشاخه‌های بیشتری برای شیعه ذکر شده‌است. دسته‌های مختلف شیعیان در خصوص شرایط امامت، اشخاصی که به عنوان امام منصوب شده‌اند و مأموریت امام اختلاف نظر دارند و بر اساس تفاوت دیدگاهشان در موضوع امامت شاخه‌های شیعه از هم متمایز می‌شوند. برای مثال زیدیه قیام به شمشیر را از ویژگی‌های امام می‌دانند در حالی که اسماعیلیه و امامیه بر علم و عصمت امام تأکید دارند. اکثر قریب به اتفاق شیعه، جز معدودی از فرقه‌ها نظیر ناووسیه، امام را مردی از فرزندان فاطمه زهرا می‌دانند. به لحاظ تاریخی شیعه در سده نخست به عنوان یک گروه از مسلمانان شکل گرفت. برخی این شکل‌گیری را در زمان حیات پیامبر و عده‌ای پس از وفات وی در اختلاف بر سر جانشین او می‌دانند. از زمان خلافت علی بن ابی‌طالب، شیعه علی به عنوان یک اجتماع متشکل ایجاد شد و به‌خصوص پس از واقعه عاشورا دسته‌های متعدد شیعه نظیر ناووسیه، زیدیه، امامیه و فضلیه ظهور کردند و در اواخر سده نخست و اوائل سده دوم به صورت مذهب فقهی و کلامی صورتبندی شدند. جغرافیای تشیع شیعیان حدود ۱۶٪ تا ۳۰٪ از کل جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دهند. بیشتر شیعیان دوازده‌امامی در هند، ایران، عراق، جمهوری آذربایجان، لبنان، افغانستان، پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند یمن و بحرین زندگی می‌کنند. بر اساس آمار سیا ورلد فکت‌بوک ۸۹ درصد مردم ایران ۶۰ تا ۶۵ درصد مردم عراق، ۸۵ درصد مردم جمهوری آذربایجان و ۳۰ درصد مردم کویت و ۲۰ تا ۳۰ درصد مردم افغانستان و ۱۶ درصد مردم امارات متحده عربی شیعه دوازده‌امامی هستند. از شیعیان لبنان، عربستان سعودی، بحرین و قطر آمار دقیقی در دست نیست. همچنین بنابر آمار ۲۰٪ مردم پاکستان شیعه هستند که بخشی از آن‌ها به‌خصوص در کشمیر، اسماعیلی هستند. شیعیان یمن، عمدتاً از زیدیه هستند، اما از آنان نیز آمار دقیقی در دست نیست. همچنین ۲۰ درصد از مردم شیعه ترکیه موسوم به علوییون و شیعیان سوریه نیز علوی هستند. کشورهای دارای بیشترین باورمندان شیعه ایران، عراق، آذربایجان، و بحرین هستند. همچنین شیعیان بزرگ‌ترین گروه مذهبی در لبنان هستند. شیعیان ۳۶٫۳٪ از کل جمعیت و ۳۸٫۶٪ از جمعیت مسلمان خاورمیانه هستند. فقه مراجع تقلید شیعه کتاب‌شناسی اصول کافی من لا یحضره الفقیه تهذیب استبصار بحارالانوار فروع کافی الغدیر آثار الشیعه الامامیه نگارخانه جستارهای وابسته غدیر خم نقد شیعه دوازده‌امامی محمدباقر مجلسی فرقه‌های امامیه عبدالله بن سبا منابع علّامه سیّد محمد حسین حسینی طهرانی، دوره علوم و معارف اسلام، قسمت امام‌شناسی، انتشارات علّامه طباطبائی، مشهد مقدّس. سید علی حق‌شناس، ساختار سیاسی اجتماعی لبنان و تأثیر آن بر پیدایش جنبش آمل، تهران، ۱۳۸۸، انتشارات سنا. الدّرّالمنثور فی تفسیر بالمأثور، عبد الرحمان بن ابی بکر سیوطی شواهد التنزیل، حاکم حسکانی المیزان، علامه طباطبایی یادداشت پانویس پیوند به بیرون چگونه شیعه وارد ایران شد؟ تشیع و ایران؛ رسول جعفریان الدرالمنثور تشیع
2418
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7%D9%88%D8%B7%20%D8%A8%D8%B1%D9%82%20%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C
خطوط برق هوایی
سیم بالاسر به سیم‌ها یا کابل‌هایی که برای انتقال برق از یک نقطه تأمین انرژی به یک قطار، تراموا، یا واگن مترو بکار می‌رود می‌گویند. برق این سیمها از طریق ایستگاه‌های تغذیه که در بازه‌های مشخص قرار گرفته تأمین می‌شود. خود ایستگاه‌های تغذیه معمولاً از یک شبکه برق ولتاژ بالا تغذیه می‌شوند. پایه‌های نصب ترابری ریلی برقی توزیع برق زیرساخت‌های ریلی زیرساخت‌های نیروی الکتریکی فناوری‌های ریلی خودروهای سبز
2421
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF
محمد
محمّد بن عبداللّه (حدود ۵۵۰ تا ۵۷۰ – ۶۳۲ یا بعد از ۶۳۴ میلادی) بنیان‌گذار و پیامبر اسلام است. مسلمانان او را آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویل‌دهندهٔ قرآن می‌دانند. منابع تاریخی برای بازسازی سرگذشت محمّد، قرآن، یافته‌های باستانی، منابع غیراسلامی معاصر او و روایات اسلامی هستند. جزئیات قابل‌اطمینان زندگی او بسیار کم هستند؛ در روایات اسلامی مثل احادیث، به‌طور مفصل به زندگی‌اش پرداخته شده اما برخی از محققان، به این علت که روایات اسلامی قرن‌ها بعد از محمّد نوشته شده‌اند، آن‌ها را فاقد ارزش تاریخی می‌دانند. تاریخ تولد محمّد مشخص نیست؛ او در بازه‌ای میان ۵۵۰ تا ۵۷۰ میلادی متولد شده‌است. از طفولیت و اوایل بزرگسالی‌اش نیز تقریباً اطلاعاتی وجود ندارد و تنها با نخستین آیات قرآن وارد تاریخ شده‌است. در سوره‌هایی که فرض می‌شود نخستین باشند، محمّد به اهل مکّه هشدار نزدیکی آخرالزمان، پایان جهان و عذاب الهی می‌دهد اما آن‌ها پیامش را نمی‌پذیرند و تقاضا می‌کنند این عذاب را بر ایشان نازل کند. محمّد که موفقیتی حاصل نکرده، با پیروانش به یثرب (مدینه) هجرت و آن‌جا امت خود — که در آغاز شامل یهودیان و مسیحیان هم می‌شده — را تأسیس می‌کند. در مدینه، محمّد پیروانش را به جهاد علیه مکیان می‌خواند و پس از چند نبرد، موفق به فتح مکّه می‌شود. در سوره‌های مدنی، هشدارهای آخرالزمانی کاهش یافته‌اند، اما احادیثی مثل «حدیث دو انگشت» نشان می‌دهند محمّد کماکان در انتظار پایان جهان بوده‌است. از اقدامات محمّد در سال‌های پایانی عمر، تدارک حمله به سرزمین مقدّس بوده؛ منابع غیراسلامی هم‌عصر او چنین می‌نمایانند که محمّد شخصاً مهاجمان را رهبری کرده‌است، هر چند منابع اسلامی سعی در کم‌رنگ‌کردن نقش او در این جنگ داشته‌اند. محمّد حدود ده سال پس از هجرت، در سال ۶۳۲ یا بعد از سال ۶۳۴ میلادی درگذشت. محمّد در بستری تاریخی زیست که در آن انتظارات آخرالزمانی وجود داشت و مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان آن دوره تصور می‌کردند پایان جهان به‌زودی می‌رسد. محمّد و جنبش دینی او نیز از بستر تاریخی خود جدا نبوده‌اند؛ هشدارِ نزدیکی یا حتی آغاز شدن آخرالزمان، بخش بزرگی از محتوای قرآن و احادیثِ قدیمی محمّد را تشکیل می‌دهد و منابع غیراسلامی معاصر او به وجههٔ آخرالزمانی جنبش محمّد گواهی داده‌اند. نتیجتاً، برخی دانشوران محمّد را یک «واعظ آخرالزمانی» و اسلام نخستین را جنبشی با محوریت سرزمین مقدّس و اورشلیم محسوب کنند. در مقابل، گروهی از پژوهشگران او را مصلحی عمل‌گرا می‌دانند که از هشدارهای آخرالزمانی به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرده‌است. تألیف قرآن به محمّد نسبت داده می‌شود. قرآن به‌همراه احادیث و روایات مرتبط به او، منبع اصلی شریعت اسلام هستند. مسلمانان محمّد را الگویی برای خود می‌دانند و روزهای منسوب به تولد و درگذشت او را گرامی می‌دارند. پس از مرگ او، پیروانش که بعدها «مسلمان» نام گرفتند، در خصوص جانشینی او دچار اختلاف و به گروه‌های مختلفی از جمله اهل سنت و شیعه تقسیم شدند. محمّد در هنر و ادبیات اسلامی، نمود زیادی داشته‌است، از او نگاره‌های بسیاری کشیده‌شده و اشعار فراوانی در وصفش سروده شده‌است. نزد مسیحیان قرون وسطی، محمّد به‌عنوان مردی حیله‌گر یا بتی که مسلمانان می‌پرستیدند یاد می‌شد؛ در قرن‌های ۱۹ و ۲۰ میلادی، با نگارش کتاب‌های تحقیقی، چندی از دیدگاه‌های منفی جامعهٔ غرب نسبت به او کاهش پیدا کرد. زندگانی و اعمال محمّد همواره مورد انتقاد برخی از غیرمسلمانان بوده‌است. زمینهٔ تاریخی باورهای آخرالزمانی در قرون ششم و هفتم میلادی در آغاز قرن ششم میلادی، بسیاری در خاورمیانه و جهان مدیترانه منتظر پایان جهان بودند و جنبش دینی جدید محمّد در کنارهٔ این فضا (یا حتی به‌عنوان بخشی از آن) شکل گرفت. مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان تصور می‌کردند که درحال زندگی‌کردن سال‌های پایانی جهان هستند و دنیا با پیروزی نهایی یک امپراتوری زمینی به آخر خواهد رسید. امپراتوری روم شرقی از آغاز قرن ششم فعالیت‌هایش در کرانهٔ دریای سرخ را افزایش داده بود که نتیجتاً در سیاست و دین محل زندگی محمّد تأثیر می‌گذاشت. همین زمان برای بسیاری از مسیحیان، آغاز ششمین هزاره از زمان خلقت به حساب می‌آمد. بر اساس باوری که ریشه در یهودیتِ اولیه داشت، جهان شش هزار سال به طول می‌انجامید. عیسی نیز در میانهٔ آخرین هزاره زاده شده بود؛ لذا، با آغاز قرن ششم، ایشان به انتظار پایان جهان نشستند. عدم نابودی دنیا انتظارات آخرالزمانی را از بین نبرد، بلکه تشدید کرد، چراکه تصور می‌کردند وارد «دورهٔ پایان جهان» شده‌اند. فتح اورشلیم توسط خسرو پرویز و بازپس‌گیری صلیب راستین توسط هراکلیوس این انتظارات را به اوج رساند. این جنگ و بیماری‌ها، کشتارها و ویرانی‌هایی که به دنبالش آمدند، با ایجاد فضایی بی‌ثبات و جهانی دلهره‌آور، منطقهٔ خاورمیانه و مدیترانه را آبستن پذیرش شوم‌ترین وعیدها و باشکوه‌ترین وعده‌ها کرده بودند؛ قیام‌های موعودگرایانه از مشخصه‌های این عصر هستند. زرتشتیانِ اواخر دورهٔ ساسانی نیز معتقد بودند جهان با پیروزی امپراتوری زمینی به پایان می‌رسد. ایشان، برخلاف مسیحیان، که روم را در نظر داشتند، برپایی حکومت الهی در زمین را سرنوشت مقدر ایران می‌یافتند. فتوحات پادشاه ایران نقش اساسی در شکست اهریمن از اهورامزدا ایفا می‌کرد؛ نام یکی از منجی‌های زرتشتی، کِی‌بهرام بود. بر اساس زند وهمن یسن، او پس از شکست ایران در سه نبرد، متولد و در سی‌سالگی به‌همراه مردان پارسا از شرق و با درفش‌های افراشته وارد ایران‌زمین خواهد شد تا حکومت ایران را از نو در جهان برقرار کند. این انتظارات، به‌ناگه با شورش بهرام چوبین در پایان قرن ششم (۵۹۰–۵۹۱) زنده شدند؛ بسیاری از هواداران بهرام، او را پادشاه موعود یافتند. شاهان ساسانی نیز خود را وارثان این پیشگویی می‌دانستند؛ پایان هزاره بر اساس محاسبهٔ ساسانیان، سال ۶۵۹ میلادی بود و کی‌بهرام پیش از آن تاریخ می‌بایست دشمنان ایران را شکست می‌داد؛ لذا، تعجب‌آور نیست که اشراف‌زاده‌ای به نام «بهرام» چوبین در سال ۵۹۰ میلادی و بعد از حملهٔ هون‌های سفید به ایران، سر به شورش برداشت و از انتظارات آخرالزمانی استفاده برد. چون خسرو پرویز او را کشت، بسیاری تصور کردند به غیبت رفته و روزی بازخواهد گشت. ظاهراً، فتح اورشلیم توسط خسرو پرویز بر آتش انتظارات آخرالزمانی یهودیان دمیده‌است. به‌گفتهٔ منابع مسیحی، ایرانی‌ها مسیحیان را از اورشلیم بیرون و یهودیان را حاکم شهر کردند. یهودیان محتملاً در این دوره توسط شخصیتی مسیحایی رهبری می‌شدند و می‌توانستند بر کوه معبد قربانی کنند. متون آخرالزمانی یهودی این عهد، شکست رومی‌ها و بازگشت سرزمین مقدّس به فرزندان ابراهیم را آغاز آخرالزمان دانسته‌اند. در سِفر ئلییهو (تألیف آغاز قرن هفتم)، میکائیل خبر از ظهور پادشاه آرمیلوس می‌دهد که نبردهای آخرالزمان را پیروز خواهد شد. او پادشاهی ایرانی خواهد بود که پس از شکست آخرین پادشاه روم از او، مسیحا ظهور و معبد را برپا خواهد کرد. آرمیلوس ظاهراً همان ضدمسیح منابع مسیحی است. سِفر زروبابل متنی مشابه است که در آن، خدا زروبابل را به قسطنطنیه می‌برد. آنجا، میکائیل خانهٔ کثافت (کلیسا) را نشانش می‌دهد و می‌گوید از نزدیکی شیطان با مریم فرزندی به نام آرمیلوس زاییده خواهد شد که با شکست پادشاه ایران سرور جهان می‌شود. مجسمهٔ مادرش (مریم) را از خانهٔ کثافت بیرون می‌برد تا همهٔ ملل چون بتی بپرستندش. آرمیلوس سرانجام مسیحای نسل یوسف را خواهد کشت، اما مسیحای نسل داوود با نفس مسیحایی‌اش شکستش خواهد داد. با نابودی رومیان، اسرائیل جای ایشان را خواهد گرفت و خدا معبد آسمانی را به زمین خواهد فرستاد تا عبادت و قربانی در سرزمین مقدّس برقرار شود. عربستان پیش از اسلام مطالب بی‌شماری در منابع اسلامی دربارهٔ عربستان پیش از اسلام وجود دارد، اما این مطالب دو قرن بعد از وقایع و توسط خارجی‌ها نوشته شده‌اند، به‌صورت شفاهی منتقل می‌شدند و بنا به دلایل دینی و غیره دستخوش تحریف شده‌اند. این منابع، آن عهد را «دورهٔ جاهلیت» نامیده‌اند. با این حال، یافته‌های عظیم باستان‌شناسی از سال ۲۰۰۰ میلادی — که دولت سعودی به باستان‌شناسان خارجی اجازهٔ کاوش داد — چشم‌انداز عربستان پیش از اسلام را تغییر داده‌اند و تاریخ این دوره دیگر بر اساس از منابع اسلامی مطالعه نمی‌شود؛ بلکه این کتیبه‌ها — که دقیق، معاصر و مصون از تحریف هستند — بیشترین اهمیت را دارند. گرچه هیچ‌کدام از آثار اکتشافی به دورهٔ محمّد نسبت داده نشده‌اند، اما کتیبه‌ها، آثار و ابنیهٔ بسیاری از سال‌های پیش از ۵۶۰ میلادی کشف شده‌اند که نشانی از «جاهلیت» ندارند؛ در عوض، مشخص می‌کنند که عربستان قبل از اسلام متشکل از پادشاهی‌های قدرتمند، جوامع شهرنشین، راه‌های تجاری و معماری غنی بوده و بسیاری از مردمش توانایی خواندن و نوشتن داشته‌اند. یافته‌های باستانی همچنین نشان می‌دهند ظاهراً واردات ظروف سرامیکی از سایر سرزمین‌ها در قرن ششم میلادی متوقف شده‌است؛ محتملاً در اثر توقف تجارت به‌دلیل جنگ، بیماری و بلایای طبیعی؛ و همین موضوع منطقه را آبستن انتظارات آخرالزمانی کرده‌است. از نظر دینی، این کشفیات منجر به نتایج مشابهی شده‌اند: عربستان پیش از اسلام بخشی از جهان یهودی-مسیحی مدیترانه بوده‌است. در واقع بت‌پرستی و پرستش خدایان باستانی حداقل از قرن چهارم میلادی — بیش از دو قرن پیش از محمّد — برافتاده بوده و پادشاه حِمیَر حدوداً در سال ۳۸۰ میلادی به یهودیت گرویده‌است. قرآن خود به مسیحی-یهودی بودن مخاطبانش گواهی می‌دهد—از جمله حضور پررنگ شخصیت‌های عهدین که طبیعتاً بت‌پرستان مخاطبان آن‌ها نبوده‌اند— و هرگز به بت‌پرستی‌شان اشاره‌ای نکرده‌است. در عین حال، در اعتقادات این یهودیان و مسیحیان عناصری از دین قدیم عرب وجود داشته که قرآن آن را در تعارض با توحید یافته و به همین دلیل «مُشرک» می نامدشان. به‌گفتهٔ آلفرد-لویی د پرمار، تعلق محمّد به یکی از این فرقه‌های مسیحی-یهودی تقریباً قطعی است. اما اینکه محمّد به کدام فرقهٔ یهودی-مسیحی تعلق داشته، کاملاً مشخص نیست. امیرمعزّی از ترکیبی از فرقه‌های یهودی، فرقه‌های غیرتثلیثی مسیحیت (مثل نسطوریان، آریانیان و غیره)، دگراندیشان مانوی یا حتی آمیزه‌ای از این‌ها را به‌عنوان دین محمّد محتمل می‌داند. رهبر مجموعهٔ ایلاتی که قریش به آن تعلق داشته، احتمالاً خود مسیحی بوده و با روم شرقی روابط نزدیک داشته‌است. خدایان سنگی فقط در منطقهٔ نَبَطیّه یافت شده‌اند و در باقی مناطق، این تندیس‌ها کارکرد عزاداری مردگان را داشته‌اند. در عربستان جنوبی، خدایان بزرگ را با تخت‌های سلطنت خالی نمایش می‌دادند. با اطمینان می‌توان گفت منابع اسلامی — که از بت‌پرستی در عربستان می‌گویند — دچار اشتباه شده‌اند. در واقع، نویسندگان مسلمان حتی نمی‌دانستند خط عربی چگونه شکل گرفته؛ آنان از زید بن عدی در دربار خسرو پرویز به‌عنوان مخترع خط عربی یاد می‌کنند، لیکن خط عربی حداقل ۱۵۰ سال قبل از محمّد در منطقهٔ نَجران استفاده می‌شده و در خدمت تبلیغات مسیحی بوده‌است. یا مثلاً تقویم قمری امروزی — برخلاف روایت مسلمانان — در خارج از مکّه استفاده نمی‌شده و تقویم متفاوتی در نجران رایج بوده‌است. بعد از فتح شاهنشاهی هخامنشی توسط اسکندر مقدونی زبان و فرهنگ یونانی در منطقه رواج پیدا کرد، هرچند زبان‌های خاورمیانه و مراکز سنتی دینی جایگاهشان را از دست ندادند. مسیحیت در این شرایط به وجود آمد. تا قرن چهارم میلادی دولت روم یک کلیسای رسمی مسیحیِ یونانی‌مآب ایجاد کرد و تلاش آن‌ها برای تحمیل این مسیحیت بر مسیحیان غیریونانی زبان خاورمیانه، باعث مقاومت از جانب آن‌ها شد؛ این مقاومت بیشتر از نظر دینی و به‌خصوص دربارهٔ ماهیت شخص عیسی بود. با اختلاف‌های شکل گرفته، سرانجام سه کلیسای سریانی، قبطی و مشرق شکل گرفتند. اعراب شمالی به‌مرور پیرو مسیحیتِ کلیساهای خاورمیانه شدند؛ در شام غَسّانیان کلیسای سریانی و در بین‌النهرین لَخمیان کلیسای مشرق را انتخاب کردند. کلیسای مشرق تقریباً در هر نقطه‌ای که قدرت پادشاهان ایران می‌رسید، سکونتگاه‌های مسیحی ایجاد و کیش خود را تبلیغ می‌کرد. برخی از ساکنان عربستان نیز دین سنتی خود را حفظ کرده بودند. به‌علاوه، قبایل یهودی مثل بنی‌قُرَیظه نیز در آن منطقه زندگی می‌کردند. در یمن دینی یکتاپرستانه با محوریت خدایی به نام «رحمانان» وجود داشت. قرآن تعدادی از خدایان عرب را نام برده: لات، عُزّیٰ، مَنات، وَدّ، هُبَل، سُواع، یَغوث و غیره. مسئلهٔ تاریخ‌نگاری زندگی محمّد منابع زندگانی محمّد چهار دسته‌اند: ۱) قرآن، ۲) کتیبه‌ها، اسناد و یافته‌های باستانی، ۳) منابع معاصر یا نیمه‌معاصر غیراسلامی به زبان‌های ارمنی، یونانی و سریانی و ۴) منابع روایی اسلامی به عربی که حدیث و سیره (یا سیره المَغازی) نامیده می‌شوند. سه گروه نخست محصول صد سالهٔ اول از زمان حیات و مرگ محمّد هستند. احادیث و سیره‌ها اما در نظر تعداد زیادی از پژوهشگران، بازگوکنندهٔ حوادث واقعی زندگی محمّد نیستند، بلکه نشان می‌دهند که مسلمینِ اعصار بعدی چگونه پیامبرشان را به خاطر می‌آوردند؛ خاصه آنکه قدیمی‌ترین اثر مکتوبی که حاوی چنین مطالبی باشد، به بازه‌ای ۱۵۰ تا ۲۵۰ ساله بعد از مرگ محمّد تعلق دارد و حتی قدیمی‌ترین احادیث و سیره‌های موجود نیز مملو از مباحث کلامی و گاه افسانه‌ای هستند. قرآن قرآن قابل‌اطمینان‌ترین منبع برای بازسازی زندگی محمّد است که توسط پیروان محمد پس از مرگ او به عنوان «کلام وحی» مکتوب شده‌است. دربارهٔ الحاقی بودن برخی از آیات و سوره‌ها بحث‌هایی وجود دارد، اما در مجموع اغلب پژوهشگران اتفاق نظر دارند بیشتر مطالب قرآن در قرن هفتم میلادی و در منطقهٔ حجاز شکل گرفته‌اند و آزمایش رادیوکربن بر روی نسخه‌های خطی نشان می‌دهد که بخش بزرگی از آن در نیمهٔ دوم قرن هفتم میلادی (انتهای قرن اول هجری) وجود داشته‌است. یکی از دیدگاه‌های رایج میان دانشوران این است که نسخهٔ نهایی قرآن تا دورهٔ خلافت عبدالملک بن مروان اموی (۶۸۵–۷۰۵ م) تکمیل شده و در این مدت همچنان بازنگری و ویراستاری می‌شده، هرچند استدلال‌هایی در رد این دیدگاه نیز ارائه شده‌است، مثلاً عدم تعمیم دستور قرآن مبنی بر اطاعت از محمّد به دورهٔ بعد از مرگ او. در قرآن اطلاعات دقیقی از محل تولد، مرگ، همسران و فرزندان محمّد و اشارات صریحی به اتفاقات، افراد و تواریخ زندگی و دهه‌های آغازین از اعلام پیامبری او وجود ندارد و تلاشی نمی‌کند که زندگی‌نامه‌ای از محمّد ارائه دهد. مطالب قرآن از چهار دستهٔ آخرالزمانی، احکام، مباحثات با دیگر ادیان و داستان‌های پیامبران هستند. با وجود این، قرآن داستان دو شهر را نیز بازگو می‌کند: یکی مکانی مقدّس به نام «مسجد الحرام» یا «بیت العتیق» است که با «کعبه»، «درهٔ مکّه» یا «منطقهٔ بکه» ارتباط دارد. دیگری «المدینه» (شهر) یا «یثرب» نام دارد که مؤمنان پس از «اخراجشان» در آن سکونت گزیده‌اند. این مکان‌ها ممکن است با مکّه و مدینهٔ منابع اسلامی یکسان نباشند و با تکیه به قرآن به‌تنهایی نمی‌توان موقعیت جغرافیایی‌شان را مشخص کرد. مسلمانان مطالب قرآن را به دو دستهٔ مکی و مدنی تقسیم کرده‌اند. قرآن‌پژوهان معاصر این دسته‌بندی را نپذیرفته‌اند، اما مورد قبول است که برخی از سوره‌های قرآن قبل از هجرت و برخی بعد از هجرت نوشته شده‌اند. با وجود این، دربارهٔ اینکه بتوان قرآن را منبعی دستِ‌اول در ربط با زندگی محمّد یافت، اختلافاتی وجود دارد، چراکه اشاراتش به زندگی محمّد اندک، غیرمنسجم و گنگ هستند. به‌گفتهٔ دانشنامهٔ اسلام، قرآن دربرگیرندهٔ اطلاعات نهان فراوانی از زندگانی محمّد است، اما کاربرد اصلی آن این نیست که «منبعی تاریخی» باشد. از مهم‌ترین دشواری‌ها در درک قرآن، نبود منابع کافی و ابهامات پیرامون عربستان پیش از اسلام است که امکان مطالعهٔ تطبیقی و بررسی فضایی که اسلام به آن پاسخ می‌داد را سلب می‌کند. هیچ تاریخ‌نگاری برای شرح فضای سیاسی، هیچ متن مقدّسی برای شرح فضای دینی و هیچ طوماری برای شرح اختلافات فرقه‌ای پیش از اسلام، موجود نیست. در حالی که برخی از مورخان برای درک تاریخ دینی این دوره، علاوه بر متن قرآنی، همچنان به منابع عربی متأخر نگاه می‌کنند، برخی دیگر تمایل دارند جستجوی خود را برای یافتن زمینه تاریخی با جستجو در جاهای دیگر در شبه جزیره عربستان یا حتی دورتر گسترش دهند. به‌جای آن، مقادیر معتنابهی شعر وجود دارد که استفاده و بررسی صحت آن‌ها دشوار است. لذا برخی از پژوهشگران استدلال‌هایی داشته‌اند (مثلا روایت ولادت عیسی که گفته شده ریشه در کلیسایی در اورشلیم دارد) که قرآن یا بخش‌هایی از آن در فضایی خارج از حجاز و بعد از فتوحات اسلامی شکل گرفته‌است. با وجود این، نیکولای ساینای معتقد است احتمالش کم است این موضوع در مورد بخش‌های بزرگی از قرآن به اثبات برسد. منابع روایی اسلامی: احادیث و سیره‌های نبوی روایات منابع اسلامی دربارهٔ محمّد قرن‌ها بعد از مرگ او نوشته شده‌اند و دارای تناقضات زیادی هستند. بسیاری از پژوهشگران اعتقاد دارند تقریباً هیچ چیزی که در منابع اسلامی نقل شده را نمی‌توان صحیح دانست و باید به آن‌ها به دیدهٔ شک نگریست. این دیدگاه نزد برخی از مسلمانان نیز وجود دارد. در ویراست دوم دانشنامهٔ اسلام — به‌عنوان مرجعِ نظر مرسوم پژوهشگران — سیره‌های محمّد به لحاظ تاریخی عملاً «بی‌ارزش» محسوب شده‌اند. شاید به نظر برسد حداقل بتوان صحت ترتیب وقایع را پذیرفت، اما دانشوران ترتیب وقایع زندگینامه‌های محمّد را یکی از ساختگی‌ترین وجوه سیره‌ها می‌دانند. به عقیدهٔ دانِر، ترتیب وقایع زندگی محمّد را ابن شهاب زُهری رایج کرده، ولی شومِیکِر می‌گوید نباید از نقش ابن اسحاق هم گذشت. این منابع در ابتدا شفاهی بودند و روند جمع‌آوری و تدوینشان از دورهٔ عبدالمَلِک بن مَروانِ اموی آغاز شده‌است. در آن‌ها گفته شده که همهٔ وقایع مهم زندگی محمّد در روز دوشنبه، ۱۲ ربیع‌الاول در سال‌های مختلف روی داده‌اند. برخی از روایات مهم نیز ظاهراً تلاشی برای تاریخ‌مند کردن آیات قرآن یا تنظیم زندگینامه‌ای بر اساس انتظارات مخاطبان از یک «پیامبر واقعی» باشند. احادیث و سیره‌ها محمّد را شخصی ایدئال می‌یابند که خصوصیات اخلاقی و رفتاری‌اش تاییدکنندهٔ عقاید اسلامیِ آغاز قرن دوم هجری است. هیچ سندی — مانند کتیبه‌ها و نسخه‌های اصلی نامه‌های محمّد — وجود ندارد که کاملاً روایت زندگینامه‌های سنتی محمّد را تأیید کنند. فرد دانر و نیکولای ساینای با این توضیحات موافق‌اند، اما می‌گویند این به‌معنای رد کامل سیره‌های محمّد نیست و گاه مطالب اولیه نیز یافت می‌شود. به‌تعبیر سید حسین نصر، هرچند محققان پوزیتیوست، احادیث شفاهی را معمولاً بی‌اعتبار می‌دانند، این احادیث نقشی اصلی را در فهم مسلمانان از محمّد ایفا می‌کند. مسلمانان اعتبار احادیث و روایات را بر اساس اسناد و راویان می‌سنجند، ولی جعل اسناد و حدیث در دورهٔ اولیهٔ اسلام رایج بوده‌است. تا قرن دوم هجری، اسناد راویان را ذکر نمی‌کردند و در چنین دورهٔ متأخری، محتمل است زنجیرهٔ راویان ساختگی باشند. یکی از روش‌های پژوهشگران معاصر برای محک اعتبار احادیث، «ملاک خِجلت/انقطاع» نام دارد: بعید است مسلمانان مطلبی خلاف اعتقاداتشان جعل کنند و به محمّد نسبت دهند؛ لذا وقتی حدیثی با باورهای اسلام تناقض و تفاوت دارد اما در منابع اسلامی حفظ شده، احتمالاً واقعی است. ممکن است نسخه‌های دیگری از روایات صدر اسلام — به‌ویژه مطالب مربوط به نزدیکی آخرالزمان — به دلیل ناسازگاری با اسلامِ قرن دوم هجری از بین رفته باشند. به‌گفتهٔ دیوید کوک، شاید وقتی خلفای اولیه دیدند قیامت موعود محمّد نزدیک نیست و به تأسیس دولت نیاز است، در جریان روند ویرایش قرآن، باورهای آخرالزمانی مؤمنان اولیه را حفظ نکردند. در نظر شومیکر، برخی از منابع مسیحی دورهٔ اموی نشان می‌دهند که مطالبشان را از سنت اسلامی وام گرفته‌اند، حال آن‌که تفاوت‌های چشم‌گیری با سیره‌ها و احادیث کنونی دارند. احتمالاً در جمع‌آوری سیره‌ها و احادیث، از سنت‌های مدنی و عراقی استفاده کرده‌اند و سنت شامی را به کناری گذاشته‌اند. به‌عقیدهٔ مارکوس گراس، احتمالاً از زندگی ابومسلم خراسانی در تهیهٔ سیره‌های نبوی به‌عنوان الگوی اولیهٔ محمّد استفاده کرده‌اند. ابومسلم فرماندهٔ نظامی موفقی بوده که در جنگ‌های بزرگی حضور داشته که می‌توانسته مبنای روایات جنگ‌های محمّد باشد. او دختری به نام فاطمه داشته که نوادگانش به دلیل نسل بردن از او برای خود جایگاهی سیاسی-دینی قائل بودند که شباهت‌هایی با فاطمه دختر محمّد دارد. همچنین ابومسلم جماعتی مخفی را رهبری می‌کرده که شبیه به «انصار» در سرگذشت محمّد هستند. منابع غیراسلامی در تعدادی از منابع غیراسلامی قرن هفتم میلادی به محمّد اشاره شده‌است. اغلب این منابع چند دهه بعد از مرگ محمّد نوشته شده‌اند اما تاریخ نگارششان بسیار قدیمی‌تر از منابع مسلمانان است و گواهی بر محمّد هستند که معتبر به نظر می‌رسد — لذا گرچه تعدادشان و اطلاعاتی که ارائه می‌کنند کم است، اما به پژوهشگران این احساس اطمینان را می‌دهند که محمّد به‌طور کامل افسانه‌ای محصول تخیلات مسلمانانِ قرون بعدی نبوده‌است. بلکه شخصی بدین نام وجود داشته و نوعی جنبش را رهبری می‌کرده‌است. این منابع از ادیان و مناطق گوناگونی هستند. اغلب ریشهٔ مسیحی دارند اما میانشان منابع یهودی، سامری و غیره نیز دیده می‌شود. این موضوع حائز اهمیت است، چراکه استقلال نسبی آن‌ها را نشان می‌دهد و همچنین شاهدی است بر اینکه مرزهای دینی و جغرافیایی سدّی بر انتقال اطلاعات نبوده‌است. برخی از این مطالب غیراسلامی ممکن است نهایتاً از منابعِ مسلمانان صدر اسلام (یعنی مطالب قبل از احادیث و سیره‌های نبوی موجود) وام گرفته شده باشند. رویدادنامهٔ تِئوفانِس —که در قرن نهم میلادی به زبان یونانی نوشته شده‌است — احتمالاً اولین اثر غیراسلامی است که از سیره‌های نبوی به‌عنوان منبع مطالب خود استفاده کرده‌است. آثار باستانی هیچ یافتهٔ باستانی از عربستان از زمان زندگی محمّد کشف نشده‌است. به‌روایت منابع اسلامی، به‌دستور محمّد آیاتی از قرآن را بر روی پوست یا سنگ حک کردند، لیکن در این زمینه نیز باستان‌شناسان مدرکی نیافته‌اند. یک دهه بعد از مرگ محمّد، اسناد اسلامی-عربی پدیدار شده‌اند که حاوی اشاراتی به افراد صدر اسلام، تاریخ هجری و دعاهای اسلامی هستند، هر چند به محمّد اشاره‌ای نکرده‌اند؛ مثلاً کتیبه‌ای از مدینه می‌گوید: «بسم الله. من، زهیر، این را زمانی که عُمَر به سال ۲۴ درگذشت نوشتم.» این اسناد به محمّد نزدیک هستند، اما او را مستقیماً یاد نکرده‌اند. در واقع، اشارات به محمّد در کتیبه‌ها و پاپیروس‌های اولیهٔ اسلامی کاملاً غایب است. نخستین موارد از دههٔ هفتاد و اشاره‌های مرسوم از قرن دوم هجری آغاز شده‌اند. اولین مورد، سکه‌هایی از بیشاپور و ضرب آل زبیر در سال‌های ۶۶ تا ۶۹ هجری با نقش «بسم الله، محمّد رسول‌الله» هستند که نخستین مدرک از شهادتین نیز محسوب می‌شوند. به‌عقیدهٔ شان آنتونی، هدف آل زبیر از گواهی به نبوت محمّد مشروعیت‌بخشی به ادعای خلافتشان بوده‌است. در دههٔ هفتاد هجری، عبدالملک بن مروان اموی، بعد از شکست زبیریان، اصلاحات وسیعی در دستگاه خلافت اعمال کرد، از جمله در ضرب سکه. او نیز روی سکه‌ها نام محمّد را درج می‌کرد. سکه‌های او مردی را نشان می‌دهند که برخی پژوهشگران، چون رابرت هویلند، او را محمّد می‌دانند، با این حال سکه‌شناسان این تعبیر را نپذیرفته‌اند. به‌هرروی، نام محمّد از زمان همین خلیفه در کتیبه‌ها به‌وفور دیده شده‌است، از جمله در کتیبه‌های قبةالصخره. ظاهراً این بخشی از تلاش بنی امیه برای ایجاد وحدت اسلامی حول شخصیت محمّد بوده‌است. اشاره به محمّد در کتیبه‌های غیررسمی نیز از همین زمان رایج شده‌است. نام و نسب نام و القاب نام عربی «محمّد» (در یونی‌کد: ﷴ) به‌معنای «قابل‌ستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شده، رایج‌ترین نام پیامبر اسلام است. با وجود این، میان تاریخ‌پژوهان دربارهٔ معنای لغتِ «محمّد» که در قرآن به کار رفته و اینکه واقعاً نام پیامبر این دین بوده‌است یا نه، اختلاف‌نظر وجود دارد. او در سوره‌ای دیگر «احمد» خطاب شده‌است. به‌گفتهٔ تاریخ اسلام جدید کمبریج، نام محمّد — با توجه به معنای آن — احتمالاً به دورهٔ پس از اعلام پیامبری او تعلق دارد. هارتویگ هرشفلد معتقد است ارجاعات به نام محمّد در قرآن الحاقی هستند و بعداً اضافه شده‌اند. پیامبرِ قرآنی هیچگاه به صورت دوم شخص «محمد» نامیده نشده‌است. قرآن او را با اسامی چون نبی، رسول، طاها، مصطفی، عبدالله، حبیب‌الله، ذکرالله، امین، سراج، منیر، هدی، غیاث، بشیر، نذیر، مذکر، شهید و مبشر خطاب کرده‌است. او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمّل و مدثر — به معنی «جامه به‌خود پیچیده» — خوانده شده‌است. قرآن در سورهٔ احزاب، محمّد را «خاتم‌النبیین» به معنای «مُهرِ پیامبران» می‌خواند. ارتباط خاتم/مهر با نبوت، در منابع یهودی، مسیحی و مانوی نیز دیده می‌شود و در این منابع اصطلاحی به معنای «تأیید کننده» یا «محقق کننده» نبوت است، ولی هیچگاه به معنای «پایانِ نبوت» نبوده‌است. برخی از پیروان اولیهٔ محمد خاتم الانبیاء را به همان معنای «تأییدکنندهٔ تورات و انجیل» تعبیر می‌کردند. تعبیر دیگر اسلامی نیز «آخرینِ پیامبران» بوده‌است. دیوید پاورز ظهور پیامبران دیگر مانند مختار ثقفی بعد از مرگ محمد را مسبب این تغییرِ معنا به حساب می‌آورد. سنوک هورگرونیه لقب «خاتم الانبیاء» را به معنای آخرین پیامبر و نشانهٔ اعتقاد پیروان محمّد به نزدیکی پایان جهان می‌داند. در منابع اسلامی گفته شده محمّد به «الامین» — به معنای قابل‌اعتماد — معروف بود. به گفته دانشنامهٔ اسلام، محتمل است «امین» نام واقعی محمد باشد، چون این نام در واقع مذکر «آمنه» — نام مادر محمد در منابع اسلامی —است. مسلمانان معتقدند خدا به او «اسامی مقدّس» مختلفی بخشیده و «احمد» — به معنای مورد ستایش‌ترین — را نام آسمانی و باطنی او می‌دانند. باور مفسران اسلامی طی قرون متمادی بر این بوده‌است که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط در آینده سخن می‌راند، به احمد اشاره دارد. «ابوالقاسم» کنیهٔ اوست که به‌معنای «پدر قاسم» است و احتمالاً به‌خاطر داشتن فرزندی به نام قاسم به او نسبت داده شده‌است. نسب برای محمّد، هیچ نسب‌نامه یا شجره‌نامهٔ مکتوبی گزارش نشده‌است و شجره‌نامهٔ محمّد از دیدگاه تاریخی معلوم نیست؛ بلکه آنچه موجود است، داستان‌هایی بوده که بعدها به وجود آمده‌است. واریسکو معتقد است که شجره‌نامهٔ شخصیت‌های برجسته، از جمله محمّد، وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی روز ساخته می‌شدند. او می‌گوید با فرض ۳۰ سال برای هر نسل در شجره‌نامهٔ محمّد، عدنان می‌بایست ۶۳۰ سال پیش از محمّد زیسته باشد. اما در تاریخ عرب، پسر عدنان معاصر با بخت‌النصر (د ۵۶۲ قبل از میلاد) متصور می‌شود و بین تاریخ عرب و فرضیهٔ واریسکو، نزدیک به ۷۰۰ سال اختلاف است. او بر این باور است که شجره‌نامهٔ محمّد، توسط گزارش‌کنندگان آن، مورد سانسور قرار گرفته و نام افرادی از میان آن برای صلاح‌دیدهای سیاسی و اجتماعی، حذف شده‌است. به‌گزارش منابع اسلامی، پدر محمّد «عبدالله بن عبدالمطلب» و مادرش «آمنه بنت وهب» از خاندان بنی‌هاشم و از قبیلهٔ قریش بودند. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته در شهر مکّه بود. بر اساس روایتی از محمّد، او دستور داده‌است که در ذکر شجره‌نامهٔ او، از عدنان بالاتر نروند. منابع اسلامی، نسب مادر او را آمنه، بنت وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب گزارش کرده‌اند. سرگذشت محمّد از دیدگاه تاریخی قبل از هجرت سال‌های آغازین از تولد، کودکی و اوایل بزرگسالی محمّد تقریباً هیچ اطلاعی در دست نیست. به‌گفتهٔ منابع اسلامی، او در «عام‌الفیل» (سال فیل) متولد شده‌است؛ سالی که به‌گفتهٔ این منابع، مکّه در معرض حملهٔ سپاه فیل‌های ابرهة بن صباح قرار داشته‌است. قرآن اشاره‌های مبهمی به «اصحاب فیل» کرده، اما ارتباط آن به حملهٔ ابرهه محل تردید است. سیره‌های محمّد عام‌الفیل را به‌طور معمول برابر با سال ۵۷۰ میلادی گزارش کرده‌اند (البته تاریخ‌های دیگری هم روایت شده و تا قرن دوم هجری، میان روایات اسلامی از سال تولد محمّد بیش از ۸۵ سال اختلاف است)، لیکن منابع بسیار معتبر ادبی و کتیبه‌های تاریخی نشان می‌دهند که حملهٔ ابرهة در دههٔ ۵۵۰ میلادی — دو دهه قبل از تاریخ روایت شده — رخ داده‌است؛ نتیجتاً، اگر ارتباط میان تولد محمد و حملهٔ ابرهة حفظ شود، باید میلاد محمد را بیست سال به عقب برد. همچنین، فیل‌های آفریقایی به سختی آموزش می‌بینند و آخرین اشاره به استفادهٔ نظامی از آن‌ها از قرن اول پیش از میلاد است. به‌عقیدهٔ رابینسون، جدا از سایر افسانه‌هایی که منابع اسلامی دربارهٔ آغاز زندگی محمّد گزارش کرده‌اند، اینکه محمّد از طایفهٔ بنی‌هاشم از قبیلهٔ قریش بوده، محتمل می‌نماید. در سورهٔ ضحی۶ گفته شده «مگر نه یتیمت یافت و پناهت داد؟» که توسط اسلام‌شناسان غربی به عنوان مدرکی بر یتیم بودن محمد در کودکی تعبیر شده‌است. دربارهٔ شغل محمّد، دو منبع غیراسلامی از قرن هفتم میلادی — تاریخ سِبِئوس به ارمنی (دههٔ ۶۶۰ میلادی) و رویدادنامهٔ یعقوب اِدِسایی به سُریانی (۶۹۲ م)— او را تاجر نامیده‌اند. یعقوب ادسایی می‌گوید محمّد [پیش از به قدرت رسیدن/هجرت] برای تجارت به شام سفر می‌کرد. اسلام‌شناسان معمولاً تاجر بودن او را می‌پذیرند. در قدیمی‌ترین منابع اسلامی موجود، مانند حدیثی به نقل از ابن شهاب زهری، محمّد نه تاجر، بلکه مانند پیامبران کتاب مقدس چوپان معرفی شده‌است. نخستین گزارش‌ها محمّد تنها با اعلام آغاز «وحی» قرآن وارد تاریخ می‌شود. کماکان، اطلاعات خیلی کمی وجود دارد و تنها منبع قدیمی موجود دربارهٔ آن، قرآن است. نه تنها اطلاعات ارائه شده از سوی قرآن کم است، بلکه ترتیب سوره‌ها نیز مشخص نیست. سنت اسلامی، سورهٔ عَلَق و سورهٔ مُدَّثِّر را قدیمی‌ترین سوره‌های قرآن می‌داند. سورهٔ علق با آیهٔ «بخوان به نام پروردگارت/نام پروردگارت را اعلام کن» آغاز می‌شود. منابع اسلامی روایت می‌کنند که محمّد در غار حرا به خواب رفته بود و جبرئیل بر او ظاهر شد و با خواندن قرآن فراخواندش. محمّد در آغاز بی‌تمایل توصیف شده اما در نهایت نظر او تغییر می‌کند. این سبک داستان‌ها، در ادبیات مسیحی بسیار به چشم می‌خورد. موردی بسیار شبیه به محمّد، چوپانی انگلیسی به نام کادمون از قرن هفتم میلادی است؛ او شبی در غاری به خواب می‌رود و فرشته‌ای بر او ظاهر می‌شود تا تقاضا کند برایش آواز بخواند. کادمون می‌گوید توانایی‌اش را ندارد اما به خواست خدا به‌ناگهان شروع به خواندن سرودهای روحانی می‌کند. حتی در داستانی قدیمی‌تر، آیسخولوس، نمایشنامه‌نویس یونانی قرن دوم میلادی، در تاکستانی به خواب می‌رود و یکی از خدایان یونانی به نام دیونیسوس توانایی تنظیم نمایشنامه‌های تراژدی را به او می‌آموزد. در نظر محققان معاصر، خاصه آنگِلیکا نویوِرت و هریس بیرک‌لاند، سورهٔ علق با توجه به ساختار و محتوایش، اولین سورهٔ قرآن نیست، بلکه به میانه‌ها یا اواخر دورهٔ مکّی تعلق دارد. قرآن مشخص نمی‌کند محمّد تا چقدر می‌توانسته بخواند و بنویسد، ولی بی‌سوادی او یکی از عقاید مسلمانان است — که هدفش دفاع از محمّد در برابر اتهامات تقلید از مسیحیان و یهودیان بوده‌است. در همان قرن هفتم سبئوس، تاریخ‌نگار ارمنی، می‌گوید محمّد «به‌خوبی از تاریخ موسی (تورات) آگاه بود.» و یوحَنّای دمشقی (متوفی ۷۵۰ م) از آشنایی‌اش با کتاب مقدس به‌واسطهٔ راهبی آریانی نوشته‌است. به‌هرروی، مشخص نیست واکنش‌ها نسبت به اعلام پیامبری محمّد چگونه بوده‌است. به‌گفتهٔ خودِ قرآن، مکّیان محمّد را جادوگر، شاعر و جن‌زده یافتند. دلایل دیگر مخالفت مکیان با محمد حمله او به خدایان آنها، انتقاد او از هنجارهای رایج از قبیل کشتن نوزادان دختر و سوءاستفاده از ثروت بود. سنت اسلامی از ابوبکر، علی و خدیجه به‌عنوان اولین مؤمنان نام برده، اما به‌عقیدهٔ رابینسون این گزارش‌ها متأثر از وقایع پس از دورهٔ محمّد بوده‌اند. در برخی منابع اسلامی گفته شده رسالت محمّد از ۴۰سالگی او آغاز شد، اما این اعداد نمادین به نظر می‌رسند. به‌عقیدهٔ کنارد، محمّد ۴۰ساله معرفی شده چراکه این سن اوج قدرت جسمی و ذهنی در زندگی مردان محسوب می‌شده‌است. در نظر رابین، تقسیم زندگی محمّد به سه دورهٔ ۴۰—۱۰—۱۰ ساله، به تقلید از سرگذشت موسی در تورات انجام شده‌است. موسی در زمان اولین ملاقات با یهوه، ۸۰ساله بوده و در ۱۲۰سالگی مرده‌است؛ تنها طول عمر محمّد نسبت به موسی، نصف شده‌است. حتی در منابع اسلامی روایتی وجود دارد که عمر هر پیامبر، نصف پیامبران پیشین خواهد بود. محمّد و آخرالزمان، در مکّه محمد به عنوان یک «هشداردهنده» در سنت پیامبران پیشین، به مسئولیت بشر در مقابل خداوند تأکید داشت و پاداشهای بهشتی و عذاب جهنم را به آنها گوشزد می‌کرد. مضمون اصلی نخستین سوره‌های مکی هشدارها دربارهٔ وقوع آخرالزمان و نزدیکی آن، نابودی هولناک جهان (مثلا شکافته شدن آسمان و گشوده شدن زمین) و سرانجام قضاوت الهی برای رفتن به بهشت و جهنم است. تجلی تأکید قرآن به نزدیکی بسیار زیاد آخرالزمان، در آیهٔ اول سورهٔ نحل دیده می‌شود که با فعل ماضی (أَتَی) می‌گوید «عذاب الهی فرارسیده‌است» و در آیهٔ ۷۹ هشدار می‌دهد که «رسیدن کار قیامت به یک چشم‌بهم‌زدنی یا کمتر از آن است.» جدا از آیات پراکنده، حداقل سی سورهٔ پایانی در ترتیب فعلی سوره‌ها—که دانشوران آنها را «قرآنِ آخرالزمانی» می‌نامند—دربارهٔ هشدار نزدیکی پایان جهان است. اصطلاح رایج قرآن برای آخرالزمان، «الساعَة» است، در لغت به‌معنای «همین لحظه.» اگرچه قرآن زمان دقیق آخرالزمان را مشخص نمی‌کند، اما تاکیدهای مکررش به فوریت آن، سبب شده برخی از پژوهشگران محمّد را در واقع یک «واعظ آخرالزمانی» محسوب کنند. به گفتهٔ کاسانوا، محمّد و پیروانش نه تنها معتقد به نزدیکی آخرالزمان بودند، بلکه انتظار داشتند که دنیا پیش از مرگِ خود محمّد نابود شود. این‌گونه که بسیاری از آیات مکّی قرآن نشان می‌دهند، برخی از مخاطبان محمّد آخرالزمان را انکار می‌کردند؛ قرآن اینان را «مُکَذِّبون» نامیده‌است و پاسخ می‌دهد که «نشانه‌های بسیار در آسمان و زمین هست که از آن روی‌گردانند.» (یوسف، آیه ۱۰۵) و «قیامت نزدیک شد و ماه دو پاره شد.» (قمر، آیه ۱) دیوید کوک عقیده دارد این هشدارها به وقایع کیهانی در آن سال‌ها اشاره دارد. او به‌خصوص آیهٔ آغازین سورهٔ قمر را به پدیدار شدن دنباله‌دار هالی در سال ۶۰۷ میلادی (چند سال پیش از اعلام پیامبری محمّد) مرتبط می‌داند. یوری روبین نیز وقوع ماه‌گرفتگی را مسبب چنین آیاتی می‌یابد. هجرت به نوشته قرآن محمد در ابتدا در حریم مقدسی (که فرض می‌شود مکه باشد) و ساکنان آن عمدتاً دربارهٔ روز قیامت و یگانگی خداوند تردید داشتند، اقامت داشت و قرآن را به عنوان آیات خدا را برایشان می‌خواند. با این حال مشرکان، موعظه او را به عنوان «قصه‌های پیشینیان» رد کردند. درهرحال، به پیداست که محمّد در مکّه موفقیت زیادی حاصل نکرده‌است. به‌گفتهٔ قرآن، کفّار نقشه می‌کشیدند تا محمّد را «بکشند» یا «اخراج» کنند. ولید صالح می‌گوید در سوره‌های پایانی مکّه، احساس ناامیدی دیده می‌شود؛ مثل سورهٔ هود۱۷ که می‌گوید «بیشتر مردم باور نمی‌کنند.» به عقیدهٔ ساینای، چیزی که بیشتر از عدم موفقیت محمّد، اعتبار او را زیر سؤال می‌برده، فرا نرسیدن عذاب الهی موعود او بوده‌است. مشرکان حتی در سورهٔ هود به کنایه از محمّد درخواست می‌کنند این عذاب الهی را بر آن‌ها نازل کند. برخی از سوره‌های پایانی مکّی تلاش می‌کنند دلیل این تأخیر را توضیح دهند؛ مثلاً سورهٔ هود۸ پاسخ می‌دهد «اگر عذاب را به مدت کوتاهی به تأخیر اندازیم، خواهند گفت چه چیزی آن را بازداشت؟» و در سورهٔ یونس گفته که ممکن است این عذاب تا بعد از مرگ محمّد به تأخیر افتاده باشد. ولید صالح معتقد است که باید هجرت محمد را در سایهٔ همین ناامیدی دید: هجرت به مدینه نه تنها یک عقب‌نشینی استراتژیک، بلکه فرصتی برای خروج از بن‌بست مکّه (یعنی عدم وقوع عذاب موعود) بوده‌است. در نظر نیکولای ساینای، محمّد و پیروانش هجرت به مدینه را مشابه هجرت ابراهیم و لوط به ارض موعود می‌دیدند. مدت دورهٔ فعالیت محمّد در مکّه مشخص نیست. در روایت رسمی اسلامی، رسالت او ۲۰ ساله معرفی می‌شود که ده سال در مکّه و ده سال در مدینه بوده‌است. لیکن روایات اسلامی تناقض‌های بسیار دارند؛ در برخی روایات سال‌های پیامبری او بیش از ۲۰ سال به طول می‌انجامد، درحالی که گاه تلاش کرده‌اند — احتمالاً با انگیزهٔ اثبات برتری یک شهر — دورهٔ حضورش در مکّه یا مدینه از دیگری بیشتر باشد؛ مثلاً برخی روایات حاشیه‌ای اسلامی مدت حضورش در مدینه را ۱۳ سال گفته‌اند. بعد از هجرت از آغاز سوره‌های مدنی، سه تغییر مهم در دین قرآنی دیده می‌شود؛ نخست آن‌که حس ناامیدی پایان دورهٔ مکّه، جای خود را به طلب کنش‌گری علیه مشرکان می‌دهد. دوم، درحالی که سوره‌های مکی باور به آخرالزمان و توحید را کافی می‌یافتند، در سوره‌های مدنی جامعهٔ قرآنی خود را از مسیحیان و یهودیان متمایز می‌کند و نهایتاً، سومین تغییر این است که جایگاه محمّد در سوره‌های مدنی بالاتر رفته‌است. تغییر رویکرد قرآن به رویارویی خشونت‌آمیز نظامی با مشرکان، در سورهٔ نساء۷۷ دیده می‌شود. همان آیه مشخص می‌کند که برخی از پیروان محمّد تمایلی به برخورد خشونت‌بار با مشرکان نداشته‌اند، اما این موضوع در نظر قرآن تغییری ایجاد نمی‌کند. به‌عقیدهٔ ساینای، در این نقطه، خشونت نظامی مؤمنان علیه مشرکان جایگزین بلایای آسمانی به‌عنوان عذاب موعود می‌شود. در نظر دیوید مارشال، اینکه در سوره‌های مدنی داستان‌های نزول عذاب الهی پیامبران پیشین روایت نشده‌اند، به‌وضوح به همین تغییر رویکرد قرآن — از بلایای طبیعی به خشونت نظامی — ارتباط دارد. ورود به یثرب به‌گفتهٔ قرآن، مؤمنان پس از اینکه به‌دلیل «ایمانشان به خدا» از محلی که در آن ساکن بودند اخراج شدند، در یثرب سکونت گزیدند. محمّد آنجا پایه‌های امت خود را بنا نهاد. مشخص نیست چرا کفار مدینه به آسانی به او ایمان آوردند، درحالی‌که قریش در مکّه سخت با او مخالف بوده‌اند. مایکل لکر، در تلاش برای قرار دادن هجرت محمّد در بستر وقایع دوران باستان متأخر، می‌گوید با توجه به همزمانی ضدحملهٔ هراکلیوس علیه ساسانیان — مهم‌ترین قدرت سیاسی در عربستان — و هجرت، محتمل است رومی‌ها محمّد را برای به قدرت رسیدن در مدینه یاری کرده باشند. در طول تاریخ معمولاً هر جا دولت منظم بوده ضرب سکه هم بوده، اما هیچ سکه‌ای از دورهٔ حکومت محمّد پیدا نشده‌است. همراهان محمّد، «مهاجرین» و یاران مدینه‌ای او «انصار» نام گرفتند. قرآن مخالفان مدنی محمّد را «منافقون» لقب داده‌است. در یثرب «اهل کتاب» ساکن بودند. قرآن به‌صورت مستقیم اینان را یهودی نمی‌نامد، اما در میثاق مدینه به قبایل یهودی اشاره شده و چند آیه نیز مستقیماً یهودیان را خطاب قرار می‌دهند. تقریباً همهٔ پژوهشگران وثاقت تاریخی میثاق مدینه را پذیرفته‌اند. این متن با قرآن بیگانه است، اما در منابع اسلامی حفظ شده‌است. میثاق مدینه نشان می‌دهد که امّت محمّد — برخلاف اسلام قرون بعدی که نیازمند اعلام صریح ایمان بوده — یهودیان مدینه را هم ظاهراً به‌عنوان بخشی از مؤمنان در بر می‌گرفته‌است، گرچه آن‌ها جایگاهی فرودوست نسبت به تسلیم‌شدگان [مُسلِمون] داشته‌اند. مرز میان دو گروه هنوز به‌روشنی مشخص نبوده‌ و ایمان به خدا و قیامت، تنها پیش‌نیاز حضور در این امّت بوده‌است. این سند همچنین قوانینی برای امّت تنظیم کرده و از آن‌ها خواسته اختلافاتشان را به «خدا و محمّد» ارجاع دهند. تنش بیشتر در رابطهٔ محمّد و پیروانش با یهودیان، حضور مسیحیان در مدینه را نفی نمی‌کند. ازدواج با زینب بنت جحش یکی از روایاتی که منابع اسلامی از دورهٔ حضور محمّد در مدینه نقل کرده‌اند و اسلام‌شناسان غربی نیز آن را تاریخی می‌یابند، ماجرای ازدواج محمّد با زینب بنت جحش، همسر زید بن حارثه پسر خوانده محمّد، است. در آیاتی از سورهٔ احزاب، به این واقعه اشاره شده و یوحَنّای دمشقی، نویسندهٔ مسیحی، نیز آن را روایت کرده‌است. مطابق روایات، محمّد در سال اول هجری به خانهٔ زید می‌رود اما در نبود زید، همسرش زینب را در خانه تنها و نیمه‌برهنه می‌یابد. زینب برمی‌خیزد تا بدن خود را بپوشاند و در همین زمان، محمّد عاشق او می‌شود. اندکی بعد که زید از موضوع خبردار می‌یابد، به محمّد پیشنهاد می‌کند که از زینب طلاق بگیرد تا او با وی ازدواج کند. محمّد — احتمالاً به‌دلیل ممنوعیت ازدواج با همسر پسرخوانده در قرآن — پیشنهاد زید را رد می‌کند اما سورهٔ احزاب۳۷ اجازهٔ این ازدواج را به او می‌دهد: در ادامه، رسم فرزندخواندگی که پیش از اسلام نیز نزد اعراب رایج بود، ملغی شد که در نظر دیوید پاورز، بیم محمّد از آن‌که رابطه‌اش با زینب در دید مردم زنای محارم محسوب شود، مسببش بوده‌است. آیات ۴–۵ سورهٔ احزاب این موضوع به‌صورت ضمنی آمده‌است: «خداوند… پسرخواندگانتان را فرزند شما مقرر نداشته‌است… ایشان را به نام پدرانشان بخوانید.» این داستان تا پایان قرن اول هجری به گوش مسیحیان نیز رسیده بوده، چنان‌که لئون سوم، امپراتور روم شرقی ()، در نامه‌ای به عمر بن عبدالعزیز، خلیفهٔ اموی (/۷۱۷–۷۲۰ م)، می‌گوید محمّد زنی به نام «زدا» را اغفال کرده‌است. محمّد و آخرالزمان، در مدینه برخی از احادیث و روایات قدیمی نشان می‌دهند که محمّد در دورهٔ حضورش در مدینه همچنان در انتظار آخرالزمان بوده‌است. به‌روایت حدیثی موجود در طبقات ابن سعد، «محمّد به همراه آخرالزمان فرستاده شده تا شما را از مجازات شدید نجات دهد.» در حدیثی منسوب به او از تاریخ مصر مقریزی، محمّد می‌گوید «ظهور من و آخرالزمان مرتبطند. به‌راستی که آخرالزمان اندکی پیش از من فرارسیده‌است.» همین موضوع در حدیث «دو انگشت» نیز به چشم می‌خورد. طبری حدیثی نقل می‌کند که به هنگام غروب، درحالی که تنها بخش کوچکی از خورشید دیده می‌شد، محمّد به پیروانش می‌گوید «از این دنیا، همانقدر باقی مانده که از خورشید.» در حدیثی دیگر، از محمّد پرسیده می‌شود که آخرالزمان چه زمانی می‌رسد؟ و او با اشاره به جوان‌ترین فرد حاضر، پاسخ می‌دهد «اگر این مرد جوان تا بزرگسالی زنده بماند، تا پیش از پیری آن را خواهد دید.» در حدیث دیگری که در طبقات ابن سعد موجود است، محمّد در زمان ساخت اولین مسجد مدینه، به کارگران می‌گوید که به جای ساخت سقفی مستحکم، از چوب استفاده کنند، چراکه آخرالزمان زودتر از تکمیل کار خواهد رسید. به‌گفتهٔ شومیکر این احادیث معتبرند، چراکه بعید می‌نماید که مسلمانان نسل‌های بعدی از قول او چنین چیزهایی نوشته باشند. محمّد و مسیحا با وجود انتظارات آخرالزمانی او، در قرآن گفته نشده که محمّد آمدن مسیحا — منجی آخرالزمانی ادیان مسیحی و یهودی — را اعلام کرده‌است. لیکن آموزه‌های یعقوب که حدوداً سال ۶۳۴ میلادی و چند سال بعد از مرگ محمّد نوشته شده، می‌گوید نزد «ساراسِن‌ها» (اعراب) پیامبری ظهور کرده که خبر از آمدن مسیحا داده‌است. در این اثر — که متنی مسیحی علیه یهودیان است — از قول فردی به نام ابراهیم که خود یهودی است، در توصیف محمّد نوشته شده: «یهودیان می‌گفتند پیامبری ظهور کرده‌است، با ساراسن‌ها می‌آید و آمدن مسیحا را مژده می‌دهد.» «[لیک] سخت جست‌وجو کردم، و از آنان که او را به چشم دیده‌اند شنیدم، که حقیقتی در این به‌اصطلاح پیامبر نیست، مگر ریختن خونِ آدمی. در واقع، او می‌گوید کلیدهای بهشت را در دست دارد، که غیرممکن است.» به‌طور مشابه، رموز ربی شمعون بن یوحای، متنی آخرالزمانی یهودی که حاوی مطالبی از اوایل قرن هفتم است، تأیید می‌کند که برخی از یهودیان (احتمالا یهودیان پیرو محمّد) ظهور محمّد را نشانهٔ تحقق آخرالزمان یهودی و او را منادیِ مسیحا یافته‌اند. در این اثر، فرشته‌ای به شمعون بن یوحای وحی می‌کند که محمّد همان شترسوار موعود اشعیاست که پیش از الاغ‌سوار [مسیحا] خواهد آمد و اسرائیل را از اسارت اشرار (یعنی رومی‌ها) رهایی خواهد بخشید. به‌گفتهٔ کاسانوا، عدم اشارهٔ قرآن — به عنوان متنی آخرالزمانی — به آمدن مسیحا امری حیرت‌آور است و دلیلی غیر از حذف آیات مسیحایی توسط خلفا نمی‌توانسته داشته باشد، چراکه محتوای آخرالزمانی قرآن به آن ظاهری شیعی می‌داده‌است. به‌تعبیر شومیکر، محتمل است یهودیان، انتظارات آخرالزمانی محمّد و پیروانش را به دید خود — که منتظر بازگشت مسیحا بودند — تفسیر کرده‌اند، لیکن او این احتمال که محمّد هم معتقد به ظهور شخصیتی مسیحایی بوده را منتفی نمی‌داند. در آیهٔ هفتم سورهٔ رعد، از دو نفر صحبت شده‌است: «تو [محمّد] فقط هشداردهنده‌ای، و هر قومی را راهنمایی هست.» به عبارت دیگر، نقش محمّد در وقایع آخرالزمان جز هشدارِ پیوستن به آن راهنما [شخصیت مسیحایی] نبوده‌است. در نظر امیرمعزّی، محمّد محتملاً عقیده داشته که عیسی، همان مسیحا (المسیح) و منجی آخرالزمان بوده، چنان‌که در قرآن نیز اصطلاح «المسیح عیسی» سه بار به کار رفته‌است. در قرآن سورهٔ زخرف آیات ۵۷–۶۱، گفته شده که عیسی نشانهٔ قیامت است و به‌عقیدهٔ شومیکر، ممکن است آن شخصی که محمّد در انتظارش بوده، ظهور دوم عیسی باشد. باری، برخی از پیروان محمّد، علی بن ابی‌طالب را «مسیحای دوم» می‌دانستند و کلینی، محدّث شیعه، در حدیثی منسوب به محمّد می‌گوید: «یا علی، در تو شباهتی به عیسی بن مریم است.» ذات مسیحایی علی — به‌عنوان منجی، زنده‌کنندهٔ مردگان و داوری‌کنندهٔ آخرالزمان — در خطبه‌ای منسوب به خود او که شبیه به باب‌های ۱۰:۳۰ و ۱۴:۱۱ انجیل یوحَنّاست، دیده می‌شود: پیکارها قرآن می‌گوید کفار پس از اخراج مؤمنان، به آن‌ها اجازه نمی‌دادند به محل عبادت مکّه وارد شوند. ظاهراً این مسئله منجر به درگیری نظامی میان دو گروه شده‌است، چراکه به نبردی در مناطقی مثل «بَدر» و «حُنَین» اشاره کرده‌است. در آیات ۹–۲۷ سورهٔ احزاب، قرآن محاصرهٔ نظامی مدینه توسط ائتلافی از دشمنان را روایت می‌کند که نهایتاً ناموفق بوده‌است. سورهٔ بقره۱۹۱ صراحتاً مؤمنان را دعوت می‌کند که «هر کجا که بر آنان دست یافتید، بکشیدشان و آنان را از همان‌جا که شما را رانده‌اند، برانید… و در مسجدالحرام با آنان کارزار نکنید.» نتیجهٔ این برخوردهای نظامی پیروزی مؤمنان بوده‌است. سورهٔ فتح۲۷ می‌گوید که «به‌راستی خدا رؤیای پیامبرش را محقق کرد. در امن و امان وارد مسجدالحرام شوید» و از آن‌ها می‌خواهد که موهای سر خود را بتراشند. با وجود این، سورهٔ مائده۲ چنان می‌نمایاند که گویی کفار همچنان در زمان زیارت مؤمنان از مسجدالحرام، آنجا حاضر بوده‌اند. سرانجام در آیات ۷–۲۲ و ۲۸ سورهٔ توبه تسلط کامل مؤمنان بر مسجدالحرام اعلام می‌شود و کسانی که برای خدا شریکی قائل هستند را از ورود به آن منع می‌کند. محمّد و سرزمین مقدّس آن‌گونه که در احادیث و سیره‌های اسلامی اشاره شده، محمّد به سال ۶۳۲ م و دو سال پیش از آغاز فتوحات اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۶۳۴ م، درگذشته‌است. لیکن حداقل یازده منبع غیراسلامی از قرون هفتم و هشتم میلادی که از ادیان و مناطق گوناگونی هستند، چنین می‌نمایانند که مؤمنان مهاجم، توسط محمّد رهبری می‌شده‌اند و او بوده که پیروانش را در زمان ورود به سرزمین مقدّس فرماندهی می‌کرده‌است — درحالی‌که بنا به منابع اسلامی، محمّد دو یا سه سال قبل از این واقعه می‌بایست در مدینه مرده باشد. هیچ منبعی تا قبل از نوشته‌شدن نخستین زندگینامهٔ محمّد توسط ابن اسحاق (حدود ۷۵۰ م)، وجود ندارد که زنده بودن محمّد در زمان آغاز فتوحات را منکر شده یا به مرگ محمّد در مدینه اشاره کرده باشد. در نظر شومیکر، محتمل نیست که یازده منبع مستقل از یکدیگر اشتباه یکسانی را مرتکب شده باشند؛ لذا این منابع مطالب خود را باید از مسلمانان صدر اسلام گرفته باشند. مثلاً رویدادنامهٔ خوزستان (تألیف ۶۶۰ م)، دربارهٔ جنگ مؤمنان با ساسانیان هنگام اشاره به فرماندهان دو سپاه، یزدگرد را پادشاه و رستم را فرمانده ارتش ساسانیان معرفی کرده، و سپس از فرماندهٔ مؤمنان چنین می‌گوید: «و خداوند فرزندان اسماعیل را چون ریگ‌های ساحل علیه ایشان [ایرانیان] برانگیخت، که رهبرشان محمّد بود.» در تاریخ پِطریارک‌های اسکندریه (تألیف قبل از ۷۱۷ م) چنین آمده‌است: در منابع اسلامی، اشارات پراکنده‌ای از حملات نظامی مؤمنان به فلسطین در زمان زندگی محمّد وجود دارد، از جمله نبرد موته با روم شرقی در سپتامبر ۶۲۹ م. با وجود این، گفته نشده که محمّد شخصاً آن‌ها را رهبری کرده‌است. در نظر فرد دانر، موته بخشی از سیاست محمّد برای رسیدن به اورشلیم بوده، چراکه با توجه به نزدیکی پایان جهان در نظر محمّد، او بهتر می‌دیده که اورشلیم را در آن لحظه در سلطهٔ خود داشته باشد. نبرد تبوک در سوریه، روایتی دیگر از منابع اسلامی از حمله به سرزمین مقدّس است. این بار اما منابع اسلامی مانند ابن اسحاق، گفته‌اند که محمّد شخصاً (به‌همراهی ۳۰ هزار نفر، به‌روایت واقدی و بلاذری) این حمله را فرماندهی می‌کرده‌است. با وجود این، ادامهٔ روایت چنین است که او تا عقبه در اردن پیشروی کرده، در راه همهٔ دشمنان بدون جنگ به او تسلیم شدند و سپس — به‌طور عجیبی و به جای پیشروی در خاک روم شرقی برای فتح سرزمین مقدّس — به مدینه بازگشته‌است. دانشوران معاصر بر این نظرند که زندگینامه‌های محمّد به‌تقلید از زندگی موسی نوشته شده‌اند؛ لذا در نظر شومیکر، ممکن است نویسندگان اسلامی با هدف ایجاد شباهت بین مرگ محمّد و مرگ موسی — موسی قبل از رسیدن به سرزمین مقدّس/ارض موعود می‌میرد و در فتح آن مشارکتی ندارد — ارتباط میان محمّد و فتح سرزمین مقدّس را از بین برده باشند. به‌روایت ابن اسحاق، محمّد در راه بازگشت به مدینه دقیقاً همان معجزه‌ای که باعث شد موسی از ورود به سرزمین مقدّس منع شود — بیرون کشیدن آب از سنگ؛ سفر اعداد، ۲۰:۱۲— را تکرار می‌کند. نهایتاً، باورهای متفاوتی که مسلمانان اعصار بعد در مقایسه با محمّد نسبت به نزدیکی آخرالزمان و جغرافیای مقدّس داشته‌اند، می‌توانسته یکی از دلایل تلاش آن‌ها برای حذف محمّد از روایت فتح سرزمین مقدّس باشد. محوریت سرزمین مقدّس در اسلامِ نخستین، در روایت تاریخ سبئوس هم دیده می‌شود. به‌گفتهٔ او، گروهی از یهودیان اندکی قبل از اسلام در عربستان ساکن شدند و تلاش کردند بنی‌اسماعیل (اعراب) را به دین خود وارد کنند، اما موفقیتی حاصل نکردند. مدتی بعد، محمّد از بنی‌اسماعیل ظهور کرد و به مردم خود گفت: «خدا این سرزمین را تا ابد به ابراهیم و فرزندانش وعده داد. آن زمان او اسرائیل را دوست می‌داشت. اینک شما فرزندان ابراهیم هستید و خدا از طریق شما وعده را محقق می‌گرداند. خدای ابراهیم را یک‌دل دوست بدارید و پیش روید و سرزمین‌تان را صاحب شوید… چراکه خدا با شماست.» هویلند این سخنان محمّد را یادآور آیهٔ ۲۷ سورهٔ احزاب می‌یابد: «خدا شما [مؤمنان] را وارث سرزمین اهل کتاب و سرزمینی که هنوز در آن پا نگذاشته‌اید قرار داده‌است.» سپس فتح سرزمین مقدّس توسط بنی‌اسماعیل روایت شده‌است. سبئوس حرفی از حضور محمّد در جنگ نزده، اما به مرگ او هم اشاره‌ای نکرده‌است. محمّد و یهودیان قرآنِ مکّی در مجموع دیدگاه مثبتی به یهودیان دارد. در ابتدای ورود محمّد به مدینه، احتمالاً پیروانش برخی رسومات یهودی را فرا گرفتند. سورهٔ بقره142–150 به مؤمنان فرمان می‌دهد به سمت مکّه عبادت کنند و این قبلهٔ جدید، جایگزین قبلهٔ قبلی ایشان می‌شود که نام آن در قرآن نیامده است. به‌گفتهٔ منابع اسلامی، قبلهٔ پیشین مؤمنان — به‌رسم یهودیان — اورشلیم بوده‌است. در همان سوره، به مؤمنان گفته شده مثل «پیشینیان» — احتمالاً یهودیان مدینه — روزه بگیرند. دستور قرآن به نماز در روز جمعه، به رسومات یهودی در روز قبل از شبات شبیه می‌نماید. برخلاف آیات مکّی که محمّد را هشداردهنده‌ای به سوی مشرکان معرفی می‌کنند، سورهٔ مائده19 می‌گوید او به سوی اهل کتاب نیز فرستاده شده‌است. روند جدایی و تمایز مؤمنان از اهل کتاب، در آیاتی که به الوهیت عیسی انتقاد می‌کنند، دیده می‌شود. قرآن را آن‌ها را متهم به تحریف کتب پیامبرانشان کرده‌ و می‌گوید یهودیان عزیر (عزرا؟) را می‌پرستند؛ البته در منابع یهودی مطلبی در این زمینه وجود ندارد. به‌گفتهٔ قرآن، رهبران آنها سیم و زر می‌اندوزند (توبه، ۳۴) اما محمّد اهل کتاب را از قیود سنگین نجات خواهد داد (اعراف، ۱۵۷). برخلاف سوره‌های مکی، سوره‌های مدنی محمّد را برابر با (یا حتی برتر از) عیسی و موسی نمایانده‌اند؛ سوره نساء می‌گوید پیروی از محمّد، پیروی از خداست. رابطهٔ محمّد با یهودیان در سیره‌ها و احادیث هم بازتاب پررنگی داشته‌است. درگذشت تاریخ مرگ محمّد در قرآن یافت نمی‌شود. تمام منابع اسلامی از زمان سیرهٔ ابن اسحاق تاریخی برابر با سال ۶۳۲ میلادی را برای سال درگذشت او گزارش کرده‌اند، اما با توجه به منابع غیراسلامی قرن اول ه‍. ق، محمّد حداقل تا سال‌های ۶۳۴–۶۳۵ م زنده بوده‌است. سال هجرت در سکه‌های عربی-ساسانی صدر اسلام — بر اساس گاه‌شماری یزدگردی — ظاهراً برابر ۶۲۴–۶۲۵ م است؛ لذا اگر محمّد ۱۰ سال بعد از هجرت زندگی کرده باشد، او در ۶۳۴–۶۳۵ م مرده‌است. از سویی، پایپروسی از سال ۶۴۳ به «سال بیست و دو» اشاره کرده‌است؛ بر این اساس، تقویمی با مبدأ ۶۲۱–۶۲۲ م مورد استفاده بوده‌است. این نشان می‌دهد مسلمانان از زمان صدر اسلام بر سر تاریخ هجرت و مرگ محمّد بعد از فتح فلسطین، اختلاف داشته‌اند. منابع اسلامی زمان آغاز فتوحات را سال ۶۳۴ م می‌دانند. به‌گفتهٔ پاتریشا کرون و مایکل کوک، تاریخ‌نگاری اسلامی زمان مرگ محمّد را دو سال به عقب برده‌است. شومیکر، عدم وقوع آخرالزمان قبل از مرگ محمّد و در نتیجهٔ آن تغییر ماهیت اسلام از جنبشی آخرالزمانی به دینی آینده‌محور را انگیزه ایجاد این تغییر در منابع اسلامی دربارهٔ زمان و مکان مرگ محمّد می‌داند؛ اگر محمّد هر لحظه انتظار پایان جهان را داشته — یا به‌گفتهٔ فرد دانر و دیوید کوک انتظارات آخرالزمانی او محرک فتوحات مسلمانان بوده — با گذشت سال‌ها از مرگ او و تحقق نیافتن وعدهٔ پایان جهان، دین اسلام که بر امپراتوری عظیمی حاکم بوده، به تغییر در خاطرهٔ مرگ مؤسسش نیاز داشت، چراکه اسلامِ نخستین جنبشی آخرالزمانی با محوریت اورشلیم و سرزمین مقدّس بوده‌است. نیکلای ساینای می‌گوید رد کردن نظریهٔ کرون و کوک دربارهٔ تغییر در تاریخ مرگ محمّد دشوار است، اما به همان اندازه محتمل است که در واقع زمان آغاز لشکرکشی‌ها را دو سال به جلو برده‌اند و محمّد خود قبل از مرگش در سال ۶۳۲ میلادی بخشی از حملات را سازماندهی کرده‌است. آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ آل عمران به‌طور صریحی به احتمال مرگ یا کشته‌شدن محمّد در آینده اشاره کرده‌است. به‌گفتهٔ شومیکر، هرچند به نظر می‌رسد این آیه مسئلهٔ مرگ محمّد پیش از رسیدن آخرالزمان را تأیید کرده باشد، اما نزد اسلام‌شناسان دربارهٔ الحاقی‌بودن آن به قرآن بحث‌هایی وجود داشته‌است. بر اساس روایتی از سیرهٔ ابن اسحاق، بعد از مرگ محمّد، عُمَر بن خطّاب مردن او را منکر شد؛ وقتی ابوبکر از گفتهٔ عمر مطلع شد، به مسجد رفت و آیهٔ ۱۴۴ آل عمران را خواند. ابن اسحاق می‌افزاید که گویی هیچ‌کس تا به آن روز این آیه را نشنیده بود. شومیکر معتقد است که این داستان، قویاً نشان می‌دهد که آیه الحاقی است و برای تأیید اصالت آن، ساخت چنین داستان عجیبی ضروری بوده‌است. به‌عقیدهٔ کاسانوا، اینجا مسئلهٔ «زمان» مرگ محمّد — و نه جاودانگی او — است که باعث این پریشانی‌ها شده، زیرا پیروانش انتظار نداشتند او قبل از رسیدن آخرالزمان بمیرد. در روایتی از ابن شهاب زهری، عمر در توجیه انکار مرگ محمّد می‌گوید «او [محمّد] تصور می‌کرد که آخرینِ ما خواهد بود [که می‌میرد].» در نظر شومیکر، این داستان بسیار قدیمی است، زیرا محتمل نیست نویسندگان متأخر، پیشگویی اشتباهی را برای محمّد جعل کرده باشند. از طرفی، نیکلای ساینای الحاقی‌بودن آیه را محتمل نمی‌داند. او می‌گوید به احتمال مرگ محمّد در آیات دیگری هم اشاره شده و قرآن گفته تنها خدا مشخص می‌کند که محمّد تا قیامت زنده بماند یا قبلش بمیرد. داستان انکار مرگ محمّد توسط عمر نسخهٔ دیگری هم دارد که مادلونگ آن را حتی قدیمی‌تر از داستان اول می‌یابد؛ در این داستان عباس، عموی محمّد، است که به عمر یادآوری می‌کند که جنازهٔ محمّد شروع به گندیدن کرده و باید دفن شود. منابع مسیحی اولیه نیز مطلب مشابهی دربارهٔ بو گرفتن جنازهٔ محمّد نقل کرده‌اند. شومیکر می‌گوید اگر در زمان ساخته‌شدن داستان عباس، آیهٔ ۱۴۴ وجود می‌داشت، او نیز می‌توانست به جای اشاره به بو گرفتن جنازه، آیه را برای عمر قرائت کند. سرگذشت محمّد به روایت اسلامی در مکّه تولد و کودکی به‌گزارش مرتضی عاملی، محمّد به سال عام‌الفیل — چهل سال قبل از بعثت — زاده شد. در روز ولادت او بین منابع شیعی و سنّی اختلاف است و بیشتر منابع شیعه، تاریخ ۱۷ و بیشتر منابع سنّی ۱۲ ربیع‌الاول را روز ولادت دانسته‌اند. منابع اسلامی، محل تولّد او را شهر مکّه در عربستان امروزی دانسته‌اند و این نظر عموماً مورد پذیرش همگان است. پیش از تولّد محمّد، پدرش عبدالله، درگذشت. عبدالله— که بازرگان بود — در راه بازگشت از سفری تجاری شام بیمار شد و درگذشت. عبدالمطلب، پدربزرگ محمّد و بزرگ‌خاندان قریش، محمّد را پس از تولّد طبق عادت مرسوم، به دایهای به نام حلیمه بنی‌سعد سپرد. او دو سال در قبیله سعد بن بکر — شاخه‌ای از قبیلهٔ هوازن — نزد حلیمه ماند. با وجود این، برخی از پژوهشگران غربی درستیِ تاریخی سپرده شدن محمّد به حلیمه را رد کرده‌اند. زمانی‌که محمّد ۶ساله بود، به‌همراه مادرش، آمنه، و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر عبدالله و دیدار از خویشاوندان، راهی یثرب شدند. آمنه در مسیرِ بازگشت، در محلی به نام «ابواء» درگذشت. و پس از آن، عبدالمطلبِ ۸۰ساله، سرپرستی محمّد را بر عهده گرفت. هر چند محمّد تحت سرپرستی عبدالمطلب — رهبر مکّه — قرار داشت، اما دوران یتیمی را با سختی‌های فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمّد از معدود موضوع‌هایی است که از میان مسائل زندگی محمّد در قرآن مورد اشاره قرار گرفته‌است. در این‌باره خطاب به محمّد آمده‌است: «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟». در ۸سالگیِ محمّد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمّد — که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکّه داشت — سرپرستی محمّد را بر عهده گرفت. محمّد در ۱۲سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیرهٔ ابن اسحاق نقل شده‌است که در این سفر با بَحیرا سرجیوس — راهبی مسیحی — دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید. بنابر گزارشی دیگر، محمّد در سفر دومش به شام توسط راهبی به نام نستور به پیامبری‌اش بشارت داده شد. به‌گزارش ولش، داستان‌های بسیاری در منابع اولیه در مورد محمّد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابل‌اطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمّد در این داستان‌ها بسیار متفاوت با چهره‌ای است که قرآن از محمّد ارائه می‌دهد. این داستان‌ها از دیدگاه تاریخی بیشتر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند. نوجوانی تا پیش از اعلام پیامبری محمّد در دوران نوجوانی در جنگ‌های فِجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارش‌ها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند. مرتضی عاملی اما به حضور او در این جنگ، با دید تردید نگریسته‌است. سن او در هنگام بروز این جنگ‌ها ۱۴ تا ۲۸ سال بود. پیمان حلف‌الفضول پس از جنگ‌های فِجار در خانهٔ عبدالله بن جَدعان میان برخی از قبایل قریش منعقد شد تا به عدالت پایبند باشند و جمعاً از ستم‌دیدگانی که قبیله‌ای در مکّه ندارند، حمایت کنند. محمّد نیز در حالی که بیست‌ساله بود در این پیمان عضو شد. محمّد این پیمان را می‌ستود و می‌گفت: اگر بار دیگر به این پیمان فراخوانده شود، به آن می‌پیوندد. منابع اسلامی می‌گویند محمّد هرگز تفکرات بت‌پرستی نداشت و بت‌پرستی نکرد. محمّد در این دوران، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله و راه‌کارهای عملی، جهت حل‌وفصل اختلافات ارائه می‌کرد. مثلاً گفته شده یکی از موارد اختلافی نصب حجرالاسود — سنگ سیاه و مقدّسی در بنای کعبه — در مکانش بود که محمّد پیشنهاد داد تا پارچه‌ای را آورده و هر قبیله بخشی از آن پارچه را گرفته و حجرالاسود را همگی تا محل نصب حمل نمایند. به‌گفتهٔ منابع اسلامی، امانت‌داری و وفاداری نیز از صفات برجستهٔ محمّد پیش از اسلام بوده‌است و گاه او را «محمّد امین» می‌خواندند. محمّد که مدت‌ها بود دیگر سرمایه‌ای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایه‌داران مکّه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا به‌نیابت از آنان به بازرگانی بپردازد. بیشترین مطالب در خصوص زندگانی تجاری محمّد در منابع اسلامی نیز مربوط به رابطهٔ تجاری او با خدیجه است. محمّد سفری به شام داشت و در این سفر از جانب خدیجه به قصد تجارت عازم بود. دیگر گزارش‌ها دربارهٔ تجارت او، مربوط به سفری تجاری به بازار حَبَشه، اجرت او برای یکی از تجارت‌هایش و ادعای شراکت یکی از افراد بنی‌مخزوم در تجارت با محمّد است که البته هیچ‌کدام به شغل مستمر تجارت اشاره ندارد. این سفر نیابتی و ازدواج در ۲۵سالگی محمّد عنوان شده‌است و محمّد پس از همین سفر بود که نسبت به ازدواج با خدیجه اقدام کرد. با وجود این، در سیره‌ها و روایت‌های گزارش شده از صحابه محمّد، او به‌عنوان یک چوپان به تصویر کشیده شده‌است که در ازای دریافت پول، گوسفندان دیگران را به چرا می‌برده‌است. از زندگانی او در این دوره اطلاعات بیشتری روایت نشده، جز اینکه به جهت رفتارهای ناپسند قومش ناخشنود بود و زمان زیادی را تنها در غار حرا می‌گذراند. گزارش‌های منابع اسلامی بیان می‌کنند که محمّد هیچ‌گاه از شبه جزیرهٔ عربستان خارج نشده‌است بعثت و اعلام پیامبری بنابر برخی روایت‌های اسلامی، محمّد پیش از بعثت، هر سال چند هفته را در غار حرا به عبادت و تفکر می‌پرداخته‌است. در یکی از شب‌های سال ۱۳ ق. ه‍/۶۱۰ م که محمّد چهل ساله بود، جبرئیل — فرشتهٔ وحی در اسلام — در غار حرا بر محمّد ظاهر شد و سه مرتبه به او گفت: «إقرأ» — یعنی: بخوان! — و سپس آیه‌های ابتدایی سورهٔ علق را برایش خواند. رسول جعفریان، نویسندهٔ شیعه، معتقد است که قطعاً نخستین آیات نازل شده، آیات ابتدایی سورهٔ علق بوده‌است. سپس مدتی فاصلهٔ بین این آیات و آیات بعدی که به سورهٔ مُدَّثِّر مربوط است، واقع می‌شود. اما اختلاف بین منابع زیاد است، به‌طوری‌که از سه روز تا سه سال ذکر شده‌است. نزول نخستین آیات قرآن، در ماه رمضان صورت گرفت و احتمالاً در هفدهم این ماه یا شب قدر بود که این اتفاق افتاد. البته، طبق روایت شیعی، بعثت به نبوت در ۲۷ ماه رجب صورت گرفته‌است. به‌عقیدهٔ جعفریان، احتمالاً بعثت پیش از دریافت آیات بود. در خصوص حالات محمّد در زمان نخستین دریافت وحی، مطالبی توسط سیره‌نویسان نقل شده‌است که عمدتاً به عایشه می‌رسد. پس از ماجرای اولین ملاقات محمّد با فرشتهٔ وحی، او دچار تزلزل شد و در اینکه وحی را دریافت کرده یا آنکه دچار تسخیر جنّیان شده‌است، مردد بود؛ تا آنکه آیات بعدی و همین‌طور مشورت با وَرَقة بن نَوفل و سخنان خدیجه، به او اطمینان داد که آنچه دریافت کرده‌است، وحی بوده‌است. برپایهٔ روایت‌های اسلامی، خدیجه زن محمّد نخستین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. از ابوبکر دوست نزدیک محمّد، علی بن ابی‌طالب پسرعموی ده‌سالهٔ او و پسرخوانده‌اش زَید بن حارِثه به‌عنوان اولین مردان مؤمن نام برده شده‌است. بنابر گزارش ابن اسحاق، واقدی و روایتی از جعفر صادق، محمّد تا سه سال، دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ می‌کرد. پس از ۳ سال، دعوت علنی آغاز شد. هنگامی که آیهٔ انذار ابلاغ شد، محمّد خویشاوندان نزدیکش در بنی‌هاشم شامل فرزندان عبدالمطلب را که ۴۵ نفر می‌شدند، دعوت کرد و آنها را به دینش دعوت کرد و از این میان، تنها علی که ۱۳ سال داشت، پاسخ داد. سپس محمّد گفت: «این [علی]، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به او گوش فرا دهید و از او پیروی کنید.» اما، حاضران وی را ریشخند کردند. پس از این دیدار برخی از زنان بنی‌هاشم نیز اسلام آوردند. پس از دعوت عشیره، هنگامی که محمّد مطمئن شد ابوطالب در برابر بزرگان قریش از او پشتیبانی می‌کند، بالای کوه صفا رفت و مردم را فراخواند و سپس دربارهٔ توحید — یگانگی خدا — و باور به الله، پیامبری و روز رستاخیز با آن‌ها سخن گفت. مدتی بعد، آیه نازل شد: «پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما شرِ ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.» در آغاز دعوت بیش‌ترِ اهل مکّه محمّد را نادیده گرفتند، شماری او را مسخره کردند و برخی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمّد ایمان آوردند را می‌توان به ۳ گروه اصلی دسته‌بندی کرد: برادران جوان و فرزندانِ بازرگانان بزرگ مکّه، افرادی که موقعیت اجتماعی دست‌اولشان را در قبیله‌شان از دست داده بودند و نمی‌توانستند آن را دوباره به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکّه، به‌ویژه خارجی‌ها. تا سال چهارم بعد از بعثت سیره‌نویسان حدود ۲۸ نفر از مردان را ذکر کرده‌اند که مسلمان شده‌اند. در سه سال نخستین، دعوتِ محمّد بی‌توجه به عقاید مشرکان بود و قریش نیز با او دشمنی نکرد. نگرانی مکّیان از آن نبود که کسی از آیین شان به مسیحیت یا اسلام بگرود، آن‌ها نگران بودند که نظام ارزشی و قبایلی‌شان مورد تردید قرار گیرد یا درآمد پرسود آنان از زیارت‌های مذهبی، لطمه ببیند. به‌گفتهٔ ابن سعد و ابن هشام، آغاز دشمنی‌ها و مخالفت‌ها با محمّد، پس از گفتن آیه‌هایی که در آن نیاکان بت‌پرست اهل مکّه و پرستش بت‌ها محکوم شده بودند، و به‌گفتهٔ برخی دیگر از همان آغاز تبلیغ همگانی بود. افزایش محاصره و آزار مکیان و هجرت مسلمانان به حبشه افزایش شمار پیروان محمّد باعث شد که او خطری برای قبیله‌های منطقه و حاکمان شهر بشود. بازرگانان نیرومند مکّه به قصد سازش، به محمّد پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازهٔ ورود به حلقهٔ درونی بازرگانان را بدهند و موقعیتش را با ازدواجی پرسود تثبیت کنند. اما محمّد این پیشنهادها را نپذیرفت. منابع اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمّد و یارانش را به ثبت رسانده‌اند. مسلمانان در ابتدا تا حدی می‌توانستند آزادانه نماز بخوانند. اما به‌تدریج با مخالفت مشرکان مکّه مواجه شدند و مجبور شدند مخفیانه عبادت کنند. به‌خصوص پس از درگیری سعد بن ابی‌وَقّاص با یکی از مشرکان که منجر به شکستن سر وی توسط سعد شد، آن‌ها آزادی خود را از دست دادند و حتی محمّد و گروهی از پیروانش مجبور شدند در خانهٔ ارقم بن ابی‌ارقم بر روی کوه صفا مخفی شوند. شیوهٔ آزار مسلمانان بستگی به جایگاه قبیله‌ای آن‌ها داشت؛ مثلاً گفته شده سمیّه که به نخستین زن شهید اسلام شهرت دارد، بردهٔ عمرو بن هشام، معروف به ابوجهل، بود. او با نیزهٔ اربابش به این دلیل که نمی‌خواست از اسلام برگردد، کشته شد. بِلال حبشی، یک مسلمان بردهٔ دیگر، به‌دست اربابش امیة بن خلف شکنجه می‌شد تا دست از اسلام بردارد. در این زمان، محمّد شخصاً به‌جز فحاشی، از دیگر اشکال آزار و اذیت جسمانی در امان بود؛ زیرا تحت پشتیبانی بنی‌هاشم بود. در سال ۸ ق. ه‍/۶۱۵ م، برخی از پیروان محمّد به حبشه هجرت کردند و تحت پشتیبانی نَجاشی — پادشاه مسیحی حبشه — در آن جا ساکن شدند. این سفر که از ترس و آزار مکّیان نسبت به مسلمان صورت گرفت، به اولین هجرت اسلامی مشهور شد. برآورد جعفریان آن است که تا سال ۸ ق. ه، حدود صد نفر مسلمان شده بودند. ابن سعد به دو هجرت مجزا اشاره می‌کند. به‌گفتهٔ وی اکثرِ مهاجرینِ گروهِ اول، پیش از هجرت مسلمانان به مدینه، به مکّه بازگشتند در حالی که گروهِ دوم، در بازگشتی مستقیم، به مدینه رفتند. ابن هشام و طبری اما از یک مهاجرت به سمت حبشه سخن می‌گویند. بر اساس نامهٔ معروف عُروه، اکثر مهاجران پس از قوی‌تر شدن اسلام — به دنبال اضافه شدن عمر و حمزه به جمع مسلمانان — به شهر خود بازگشتند. در عین حال داستانی کاملاً متفاوت با عنوان «غَرانیق» در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکّه بیان شده‌است. بر پایهٔ این داستان، محمّد هنگام خواندن سورهٔ نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند. با رسیدن خبر این ماجرا به مسلمانان هجرت کرده به حبشه، برخی از آن‌ها قصد بازگشت به مکّه را کردند. تقریباً همهٔ مسلمانان قرون بعد این داستان را ساختگی دانسته و رد می‌کردند. در سال ۶ ق. ه‍/۶۱۷ م، رهبران مَخزوم و بَنو عبدِشمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنی‌هاشم که رقیب تجاریشان بودند را تحت محاصرهٔ اجتماعی و اقتصادی قرار دادند. آنها پیمانی نوشتند تا بر اساس آن، با خاندان عبدالمطلب ازدواج و معامله نکنند و این پیمان را بر کعبه آویختند. محمّد به‌همراه خاندانش نیز به دره‌ای مشهور به شعب ابی‌طالب رفتند. هدف از این محاصره فشار بر بنی‌هاشم برای عدم نگهبانی از جان محمّد بود. این محاصره سه سال به طول انجامید، اما در پایان به‌علت عدم تحقق اهدافش، شکست خورد. بعد از سه سال، موریانه‌ها پیمان‌نامه را از بین بردند و قریشان پذیرفتند که مخالفانشان را رها کنند. به‌گفتهٔ آلفورد ولش در دانشنامهٔ اسلام، ممکن است که آن بخش از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به محله خودشان — شعب ابی‌طالب — رفته و از تجارت و ازدواج با آن‌ها خودداری کند، اغراق شده‌باشد و قرآن برخلاف سیره‌های پیامبر دربارهٔ این داستان سکوت کرده‌است. در سال ۴ ق. ه‍/۶۱۹ م، هم خدیجه همسر محمّد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند. با درگذشت ابوطالب که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت، رهبری این خاندان به ابولهب — دشمن دیرینهٔ محمّد — سپرده شد. اگرچه محمّد در سال‌های پایانی حضورش در مکّه، هنوز پیروان اندکی به دست می‌آورد، اما در کل تلاش‌های او در مکّه شکست خورده بودند. محمّد برای یافتن یک پشتیبان و دعوت به اسلام، به طائف — از شهرهای نزدیک مکّه — رفت، اما موفق نشد و مورد حمله و آزار مردم آن شهر نیز قرار گرفت؛ بنابراین ناچار به بازگشت به مکّه شد. اسراء و معراج بر پایه منابع اسلامی، محمّد در بین سال‌های ۲ تا ۳ ق. ه شبی به واسطهٔ حیوانی بالدار، سفری از مکّه به مسجدالاقصی داشته‌است که به «اِسراء» شناخته می‌شود و پس از آن سفری به نام «معراج» از مسجدالاقصی به آسمان داشته‌است. محمّد در این سفر از بهشت و جهنم بازدید و با پیامبران پیش از خود گفت‌وگو کرده‌است، پس از آن نیز با دستور نمازهای پنج‌گانه به مکّه بازگشته‌است. فردریک کولبی می‌گوید هیچ‌کدام از آیات قرآن از داستان سفر محمّد به آسمان‌ها پشتیبانی نمی‌کند. مسلمانان در ۲۷ رجب «لیلة الاسراء و المعراج» را جشن می‌گیرند. بنا به نظر بیش‌تر مفسران مسلمان، آیه‌های آغازین سورهٔ اسراء و آیاتی از سورهٔ نجم به این واقعه اشاره دارند. بیعت عَقَبه و هجرت محمّد در صدر اسلام، افرادِ بسیاری به‌قصد بازرگانی یا به‌جا آوردن حج به مکّه سفر می‌کردند. محمّد از این موقعیت برای یافتن خانه‌ای تازه برای خود و پیروانش، استفاده کرد. پس از چندین گفت‌وگویِ ناموفق، در صحبت با شماری از اهالی یَثرِب — که بعدها مدینه خوانده شد — نتایجی حاصل شد. از دیگر سو، مردم یثرب اختلاف‌های شدید داخلی داشتند که تصمیم گرفتند با توجه به روش‌های منصفانه و صادقانه محمّد، از او تقاضا کنند تا به‌عنوان قاضی و داور در میان آنان زندگی کند. گروهی ۱۲ نفره، به سال ۲ ق. ه‍/۶۲۰ م از یثرب عازم مکّه شدند تا با محمّد در این خصوص گفت‌وگو کنند. آنان با محمّد پیمانی بستند که به «پیمان عقبهٔ اول» شهرت یافت. محمّد سپس مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آن‌ها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. این‌چنین بود که کسانی تقریباً از همهٔ قبیله‌های مدینه، به آیین اسلام گرویدند، تا آن‌جا که در سال بعد، ۷۵ مسلمان از مدینه برای حج و دیدار محمّد به مکّه آمدند و شبانه و پنهانی با محمّد پیمان دومی به نام «پیمان دوم عقبه» یا «پیمان جنگ» بستند. در این بیعت، اهالی مدینه ملزم شدند تا همان‌طور که از زنان و فرزندانشان پشتیبانی می‌کنند، از محمّد نیز پشتیبانی کنند. پس از پیمان دوم عقبه، محمّد پیروانش در مکّه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. قریش تلاش کرد تا از خروج یاران محمّد از مکّه جلوگیری کند؛ اما تقریباً همهٔ مسلمانان موفق به ترک مکّه شدند. نتیجتاً قریشیان برای کشتن محمّد نقشه کشیدند. محمّد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی به‌همراه ابوبکر از شهر بیرون رفت. به‌این‌ترتیب محمّد در سال ۱ ه‍.ق/۶۲۲ م و سیزده سال پس از آغاز پیامبری خود، به مدینه — یک واحهٔ کشاورزیِ بزرگ — هجرت کرد. بعدها این هجرت، مبدأی تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمّد «یثرب» نامیده می‌شد و پس از این هجرت «مدینةُ النَّبی» یا به‌اختصار «مدینه» خوانده شد. در اندیشهٔ اسلامی، این هجرت، آغاز دورهٔ اسلامی و پایان دورهٔ جاهلیت در نظر گرفته می‌شود. محمّد در مدینه بنیان‌نهادن ساختار سیاسی اجتماعی نو یکی از نخستین کارهای محمّد پس از هجرت که برای حل شکایت‌های درازمدت قبیله‌های گوناگونِ مدینه صورت گرفت، مکتوب‌کردن سندی بود که به «میثاق مدینه» شهرت یافت. این موافقت‌نامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را میان ۸ قبیلهٔ مدینه و مهاجران مسلمان از مکّه برقرار می‌کرد که در آن حقوق و وظیفه‌های هر شهروند و چگونگی رابطه‌های میان گروه‌های گوناگون مشخص شده بود. این پیمان، مفهوم ساختار اجتماعی «امّت» را به‌عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف می‌کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می‌شد؛ اما غیریکتاپرستان مدینه را در بر نمی‌گرفت. پیمان مدینه به یهودیان مدینه در ازای وفاداری سیاسی به مسلمانان، حق استقلال فرهنگی و مذهبی می‌داد. ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شده‌بود، ظاهری مذهبی داشت اما ملاحظه‌های عملی نیز در آن انجام شده‌بود و به شکل گسترده‌ای قانون‌های قدیمی قبیله‌ای عرب‌ها را پاس می‌داشت. این پیمان، قبیله‌ها را مسئول رفتار اعضایشان می‌دانست. محمّد همچنین برای ایجاد پیوند بین مهاجرین و انصار، پیمان برادری بین آنها وضع کرد. محمّد که در ابتدا به‌جهت یگانه‌پرستی یهودیان، به پذیرش اسلام از جانب آنان امید داشت، پس از دریافت پاسخ منفی آنان در پذیرش اسلام، در تمایز بین امّت خود و یهود کوشید. تغییر قبله از جانب اورشلیم به کعبه، از این اقدامات قلمداد شده‌است. علاوه بر این، تشریع دیگر احکام شرعی پس از هجرت، همچنان ادامه داشت. محمّد برای تبلیغ اسلام، مبلغانی را نیز به قبایل مختلف و نامه‌هایی را به سران کشورهای همسایه ارسال می‌کرد. او پس از ورود به مدینه، اقدام به بنای مسجد نمود. او در زمینی که خریداری یا به نقلی هدیه گرفته بود، مسجدی را بنا کرد. بنابر گزارش منابع اسلامی، زنان و خود محمّد نیز در ساخت این مسجد همراهی کردند. روایت‌های اسلامی گزارش کرده‌اند که ارسال نامه‌ای از جانب قریشیان مکّه، برای تحریک اوس و خزرج علیه محمّد، از وقایع صورت گرفته در سال دوم ه‍.ق است. پس از رسیدن خبر ارسال نامهٔ قریش، محمّد طی مذاکره‌ای، آنان را از اقدامشان منصرف کرد. پیکارها با مکّه متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکّه اموال آن‌ها را مصادره کردند. به‌دلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آن‌ها نبود که مشغول به کار شوند، آن‌ها جهت ارتزاق، شروع به یورش به کاروان‌های اهل مکّه کردند. این حرکت باعث شروع جنگ مسلحانه بین اهل مکّه و مدینه شد. این حملات به‌وسیلهٔ تداخل در بازرگانی مکّیان، آنان را تحت فشار قرار داد و به مسلمانان اجازهٔ کسب ثروت، قدرت و قدر و منزلت می‌داد در حالی که آن‌ها به سمت هدف نهایی‌شان یعنی تهییج کردن مکّه به تسلیم در مقابل دین جدید نزدیک می‌کرد. محمّد نیز در این میان آیات ۳۹ و ۴۰ سورهٔ حج را برای مسلمانان خواند که در آن‌ها اجازهٔ استفاده از نیروی نظامی صادر می‌شد. بعدها محمّد تصمیم برای حمله به یکی از کاروان‌های مکّه گرفت، سپس اهل مکّه در پاسخ به حملات مسلمانان، سپاهی فراهم آوردند ولی در نبرد شکل گرفته که غَزوهٔ بَدر مشهور شد، شکست خوردند. یک سال بعد قریش در جنگی دیگر با نام غزوهٔ اُحُد، مسلمانان را شکست داد و محمّد نیز در آن زخمی شد، ولی چون قریش خود را به‌اندازهٔ کافی قوی نمی‌دید، تا مدینه پیشروی نکردند و عقب‌نشینی کردند. در ۵ ه‍.ق/آوریل ۶۲۷ م قریش با ۱۰٬۰۰۰ تن به مدینه حمله کرد؛ اما به‌سبب وجود خَندَق گردِ مدینه، سپاه قریش — پس از ۴۰ روز — ناامید شد و عقب‌نشینی کرد. در خلال این جنگ‌ها، به‌علت همدستی سه قبیله از یهودیان با مشرکان با وجود تعهد قبلی مبنی بر عدم خیانت، بین مسلمانان و این سه قبیله اختلاف و درگیری پیش‌آمد. دو قبیلهٔ بنی‌قَینُقاع و بنی‌نَضیر تبعید و قبیلهٔ بنی‌قُرَیظه حذف شدند. در سال ششم قبیلهٔ بنی مصطلق که بر ضد محمّد تجمع کرده بودند، توسط سپاه اسلام شکست خورد. پس از آن، اکثر نواحی مکّه با مسلمانان هم‌پیمان بودند و تنها نگرانی محمّد، مکّه بود. صلح حُدَیبیّه اگرچه محمّد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را می‌دادند را تحویل داده بود، مسلمانان آن را به‌خاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶ ه‍.ق/۶۲۸ م، محمّد به‌همراه ۱۴۰۰ تن از پیروانش جهت انجام حج عُمره به سمت مکّه رفتند. قریش با شنیدن نزدیک‌شدن مسلمانان به مکّه، ۲۰۰ سوار را فرستاد که آن‌ها را متوقف کنند. محمّد با طی مسیر صعب‌العبورتری، آن‌ها را دور زد و به حدیبیه، در حومهٔ شهر مکّه رسید. مذاکرات با مکّه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف ردوبدل شد. در نهایت پیمان صلحی به‌مدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد که به «صلح حدیبیه» شهرت یافت. آورده این قرارداد برای مسلمانان، به رسمیت شناخته شدن از نظر سیاسی و مذهبی توسط مکّیان بود. مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنی‌ها را کنار بگذارند و محمّد سال بعد بتواند برای حج به مکّه بیاید و همچنین اگر کسی از اهل مکّه به مدینه رفت، به مکّه بازگردانده شود ولی نه بالعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمّد یا با قریش در پیمان باشند. در ابتدای امر، برخی مسلمانان از این صلح، ابراز ناخشنودی کردند، اما بعدها آن را لازمهٔ گسترش اسلام دیدند. محمّد با استفاده از مفاد این قرارداد توانست قلعهٔ یهودیان خیبر را نیز طی غزوه‌ای فتح کند. این پیمان‌نامه، محمّد را در فتح آسان‌تر مکّه نیز کمک کرد. فتح مکّه و پس از آن محمّد پیمان صلحی با یکی از زیرشاخه‌های قبیله بنی‌خزاعه بست. قبیله بنی‌خزاعه روابط دوستانه‌ای با محمّد داشت در حالی که دشمنش، قبیله بنی‌بکر با مکیان اتحاد داشت. خاندانی از بنی‌بکر شبانه به بنی‌خزاعه یورش می‌برند و تعدادی از آن‌ها را می‌کشند. اهل مکّه، متحدانشان را با فراهم کردن اسلحه، کمک و طبق برخی از منابع، تعداد کمی از اهل مکّه نیز در این جنگ شرکت می‌کنند. این اقدام، مقدماتی را برای فسخ صلح حدیبیه که تا پیش از آن دو سال پایدار بود، فراهم می‌آورد. پس از این واقعه، محمّد پیغامی به مکّه فرستاد و در آن سه شرط را مشخص می‌کند و از اهل مکّه می‌خواهد تا یکی را بپذیرند. شروط این بود که اهالی مکّه خون‌بهای کسانی که از قبیله بنی‌خزاعه کشته شده‌اند را بدهد، یا اتحادشان با بنی‌بکر را برهم بزنند، یا پیمان حدیبیه را منسوخ اعلام کنند. پاسخ مکّه این بود که آن‌ها فقط شرط آخر را می‌پذیرند. اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را احیا کند؛ ولی محمّد درخواستشان را نپذیرفت و نیروهای خود را برای جنگ با مکّه آماده کرد. در سال ۸ ه‍.ق/۶۳۰ م، محمّد با نیروی بسیار زیادی که گفته می‌شود ۱۰٬۰۰۰ نفر بودند، به سمت مکّه حرکت کرد و با حداقل کشتار، کنترل مکّه را به دست گرفت. محمّد بخشش عمومی برای تمامی رفتارهای گذشته و توهین‌ها به اهل مکّه داد، به جز ده زن و مرد که او را مورد تمسخر قرار داده بودند و در شعرها و آوازهایشان به او ناسزا گفته بودند. او برخی از این افراد را نیز بعداً بخشید. اکثر اهل مکّه مسلمان شدند و محمّد متعاقباً نسبت به شکستن تمامی بت‌های درون کعبه اقدام کرد. با فتح مکّه، ابوسفیان — رهبر قریشیان مکّه — و همسرش هند، مسلمان شدند. یکی از دلایل فتح آسان مکّه، تغییر مذهب ابوسفیان عنوان شده‌است. پس از فتح مکّه، محمّد ترجیح داد تا خانه خود را در مدینه نگه‌دارد. فتح عربستان و فراسوی آن پانزده روز پس از فتح مکّه، محمّد متوجهٔ تهدید نظامی از سوی قبایل هوازن که در حال جمع‌آوری لشکری بزرگ بودند شد. هوازن دشمنان قدیمی قریش بودند. قبیله ثقیف که در شهر طائف زندگی می‌کردند نیز به دلیل کاهش وجهه قریش در منطقه، سیاستی ضد مکی اتخاذ کرد. محمّد با همکاری تازه مسلمانان مکّه، هر دوی این قبایل را در غزوه حنین شکست داد. در سال دهم هجری، قبیلهٔ ثقیف نمایندگانی به مدینه فرستادند تا خود را تسلیم محمّد کرده و اسلام را بپذیرند. خیلی از بادیه‌نشینان نیز جهت امن بودن از حملات محمّد و همچنین بهره‌بردن از غنایم جنگی به اسلام گرویدند. البته بادیه‌نشینان آدابی مغایر با آداب اسلام داشتند و می‌خواستند که استقلال، منش اخلاقی و سنن اجدادی خود را حفظ کنند؛ بنابراین محمّد فقط از آن‌ها طلب پیمان نظامی و سیاسی کرد که بر اساس آن بادیه‌نشینان حاکمیت مدینه را پذیرفتند و متعهد شدند که به مسلمانان یا متحدان آن‌ها حمله نکنند، و زکات — نوعی مالیات اسلامی — را پرداخت نمایند. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمّد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمّد از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل هراکلیوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند (دربارهٔ جعلی بودن نامه‌ها، بنگرید به نامه‌های محمّد به سران کشورها#بررسی تاریخی). نخستین هدف در فراسوی عربستان، دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد. در همان سال، محمّد به سمت تبوک، در شمال عربستان، لشکرکشی کرد. دلیل این امر شکست قبلی سپاه مسلمانان در جنگ موته در برابر امپراتوری روم شرقی و همچنین گزارش‌هایی مبنی بر برخورد دشمنانه با مسلمانان بود. اگرچه درگیری‌ای در تبوک رخ نداد، ولی برخی از شیخ‌های قبایل آن ناحیه، خود را تابع محمّد اعلان کردند. در نهایت سال دهم، سال پیوستن قبایل مختلف عربستان به اسلام بود؛ به طوری که این سال را «سنة الوفود» نامیدند. محمّد در همین سال، پیمانی نیز با مسیحیان نجران داشت. حجةالوداع در پایان سال دهم ه‍.ق/۶۳۲ م، محمّد آخرین حج زندگانی خود و اولین حج تمتع را انجام داد و از این طریق تمام جزئیات مراسم حج را به پیروانش تعلیم داد. در راه بازگشت محمّد و مسلمانان به مدینه و در بین راه، محمّد به صورت ناگهانی به مدت سه روز در محلی به نام غدیر خم توقف کرد و با جمع‌کردن حجاج، خطبه‌ای خواند و در آن جمله «هر که من مولای اویم، پس این علی مولای اوست» را با بلندکردن دست علی در برابر جمعیت گفت. واژهٔ «مولا» در عربی به دو معنای «دوست» و «رهبر» است. شیعیان بر این باورند که این عبارت، گواهی روشن بر اثبات امامت و جانشینی علی پس از محمّد است؛ اما در مقابل، اهل سنت یا منکر این واقعه شده‌اند یا آن را دلیلی بر امامت نمی‌دانند. اهل سنت معتقدند که عده‌ای از تقسیم غنایم در اردوکشی به یمن که توسط علی انجام شد، ناراضی بودند و محمّد در پاسخ به آن‌ها علی را دوست خویش معرفی کرد تا ناخشنودی آنان را فرونشاند. درگذشت محمّد چند ماه پس از حجةالوداع در روز دوشنبه‌ای، سخت بیمار شد تا جایی که نمی‌توانست از خانه بیرون رود و بنابر گزارش‌هایی از منابع سنّی، ابوبکر به جای او نماز خواند. بنابر روایتی — مشهور به ماجرای قلم و دوات — در منابع اسلامی، محمّد قصد داشت تا در بستر بیماری، وصیتی بنویسد، اما توسط عمر به هذیان‌گویی متهم شد. در دانشنامه اسلام، بیماری محمّد، تب معمولی توصیف شده‌است که به جهت فشارهای روحی و جسمی، تشدید شده‌بود. بر اساس گزارش‌هایی در منابع اسلامی، محمّد بارها توسط مخالفان مکی و یهودی‌اش مورد ترورهای ناموفق قرار گرفته بود. مرتضی عاملی با بررسی روایت‌های گزارش‌شده در سیره‌ها و منابع شیعه و سنّی، دو دیدگاه کلی در این خصوص را مبنی بر مسموم شدن محمّد به دست توطئه‌ای یهودی یا به دست همسرانش را مطرح عنوان می‌کند. در منابع سنّی، روایت‌هایی از عایشه، ابوهریره، انس بن مالک و دیگران، در مورد مسموم شدن محمّد توسط یهودیان خیبر و در منابع شیعی، روایت‌هایی از حسن مجتبی و جعفر صادق دربارهٔ مسموم شدن محمّد توسط دو زن از همسران محمّد، گزارش شده‌اند. محمّد چند روزی بیماری را تحمل کرد تا آنکه در نهایت به سال ۶۳۲ م در خانه عایشه (در مدینه) درگذشت. منابع در تاریخ درگذشت او دچار اختلاف هستند. منابع سنّی مذهب، ماه درگذشت محمّد را ربیع‌الاول دانسته‌اند و منابع شیعی، روز ۲۸ صفر را گزارش کرده‌اند. بیشتر منابع دانشنامه‌ای، تاریخ مرگ او را ۸ ژوئن ۶۳۲، مصادف با ۱۰ ربیع‌الاول ۱۱ ه‍.ق عنوان شده‌است. سن او در هنگام درگذشت، ۶۳ سال عنوان شده‌است. مرتضی عاملی گزارش می‌کند که منابع اسلامی در محل دفن محمّد، اختلاف دارند؛ بر طبق روایتی، علی بن ابی‌طالب، و بنابر وصیت محمّد، جسدش را در اتاقی که درآن درگذشت، دفن کرد. با وجود این، منابعی از دفن محمّد در بقیع یا مسجدالحرام گزارش‌هایی را نقل کرده‌اند. بر مدفن او امروزه گنبد سبزی قرار دارد. نقل است که چون محمّد درگذشت، عده‌ای مانند عمر بن خطاب مردن او را باور نداشتند؛ اما ابوبکر به منبر رفته و مرگ محمّد را با استناد به سوره آل عمران۱۴۴ حتمی عنوان می‌کند. به گزارش منابع اسلامی، عباس، فضل بن عباس، قثم بن عباس، اسامه بن زید و یک غلام نیز در مراسم غسل و کفن پیامبر شرکت داشتند و به علی در این امر کمک کردند. با وجود این، مرتضی عاملی این گزارش‌ها را با واقع مطابق نمی‌داند و به آنها خدشه وارد می‌کند و مدعی است علی، به تنهایی پیامبر را غسل و تدفین کرد. مادلونگ نیز افراد شرکت کننده در این مراسم را علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر و زید گزارش می‌کند. به گزارشی دیگر غران — برده آزاد شده محمّد — به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمّد در مراسم خاکسپاری او حاضر بودند. جانشینی محمّد با مرگ محمّد، جامعه اسلامی برای تعیین جانشین او دچار اختلاف شد. به عقیده ریزوی فایزر، این مشکل به جهت عدم صراحت پیامبر اسلام به جانشین خود بوده‌است. با وجود این، شیعیان بر این باورند که محمّد در غدیر خم، به صراحت از علی ابن ابی طالب به عنوان جانشین خویش یاد کرده‌است و در مقابل اهل سنت این مراسم را برای آشتی دادن علی با کسانی می‌دانست که از علی خوششان نمی‌آمد. به گفته محمود ایوب و فرد دانر، این‌که محمّد ظاهراً موفق نشده برای خودش جانشینی تعیین کند و قرآن هم در این زمینه سکوت کرده، احتمالاً به انتظارات آخرالزمانی او مرتبط است؛ از آن‌جا که قرار بوده جهان هر لحظه به پایان برسد و نابود شود، اساساً مسائل بلندمدتی مثل جانشینی بی‌اهمیت می‌شوند، زیرا محمّد انتظار نداشته پیروانش عمری درازتر از خودش داشته باشند. جمعی از مسلمانان از جمله گروهی از انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند تا خلیفه بعدی را تعیین کنند. در این میان انصار از سعد بن عباده حمایت می‌کردند، اما مهاجران این را نپذیرفتند و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیک‌تر به محمّد می‌دانستند. عمر بن خطاب، ابوبکر را به عنوان جانشین در سقیفه نامزد کرد و بقیه، حمایت خود را افزودند و ابوبکر به عنوان اولین خلیفه مسلمین انتخاب شد. پوناوالا می‌نویسد تاریخ‌نگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نام‌های ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف شد. آنان انصار را جمع و مقدمات نصب ابوبکر را فراهم کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنی‌هاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود. در میان مهاجرین، عده‌ای نیز به رهبری علی معتقد بودند. زبیر، طلحه، عباس، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار، علی را وارث مشروع محمّد می‌دانستند. این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمّد به جانشینی منصوب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد. علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کرده‌است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آن‌ها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر می‌گفت که اگر چهل یاور داشت قیام می‌کرد. لئورا وچا ولیری در دانشنامه اسلام معتقد است که ماجرای رویدادهای خانه فاطمه زهرا، هرچند ممکن است با توضیحات اضافی همراه باشد، اما از جهت وقوع تاریخی قابل انکار نیست. به نوشته پوناوالا علی و بنی‌هاشم تا قبل از درگذشت فاطمه — نزدیک به ۶ ماه — از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد. به تدریج نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی نداشت. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدیدمی‌آورد. فوری‌ترین کار ابوبکر، رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی که مورخان مسلمان بعدی نام «جنگ‌های ارتداد» بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود. پس از ابوبکر، به ترتیب عمر بن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب به خلافت رسیدند که به خلفای راشدین مشهور شدند. پس از آنان حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. امویان آندلس، فاطمیان، حفصیان، مرینیان و برخی دیگر از حکومت‌ها نیز خود را جانشین محمّد می‌دانستند. خانواده همسران قرآن گاهی به مسائل خانوادگی محمد پرداخته، ولی هیچ‌کدام از زنان محمد را به نام نخوانده‌است. قرآن از زنان او به عنوان «امهات المومنین» به معنای «مادران مؤمنان» یاد و برای آن‌ها محدودیت‌های پوشش—که در منابع بعدی به تمام زنان مسلمان تعمیم داده شد—و ممنوعیت ازدواج بعد از مرگ محمد اعمال کرده‌است. در منابع اسلامی بعدی گفته شده که محمّد سیزده یا چهارده زن و کنیز داشته‌است و در هنگام درگذشت محمّد، نه نفر از همسرانش در قید حیات بودند. منابع در اینکه ماریهٔ قِبطیّه و ریحانه بنت زید از همسران محمّد بوده‌اند یا از کنیزان او، دچار اختلافند. محمّد از حکم شرع اسلام مبنی بر حداکثر چهار همسر برای هر مرد مسلمان، استثناء شده بود که در منابع اسلامی دلایل مختلفی برای آن ذکر شده‌است. بر اساس روایت اسلامی، محمّد در سن ۲۵ سالگی، با خدیجه که سنّی بین ۲۸ تا ۴۵ سال داشت، ازدواج کرد. بنابر قول مشهور، خدیجه پیش از ازدواج با محمّد دو بار ازدواج کرده بود و از آن مردان صاحب دو پسر و یک دختر شده بود. با وجود این، برخی از مورخان مسلمان چون ابن شهرآشوب او را باکره دانسته‌اند. گفته شده محمّد تا خدیجه زنده بود، همسر دیگری نگرفت. بر اساس روایات اهل سنت، پس از درگذشت خدیجه در سال سوم پیش از هجرت، خوله بنت حکیم به محمّد پیشنهاد کرد که با سوده یا با عایشه ازدواج کند. محمّد از خوله خواست تا هر دو را خواستگاری کند. در خصوص سن عایشه در هنگام ازدواج، بین منابع اختلافاتی گزارش شده‌است. در این میان برخی منابع سن او را ۶ سال و برخی بیش از ۱۷ سال گزارش کرده‌اند. برخی منابع اسلامی او را تنها همسر باکره محمّد می‌دانند. در بین سال‌های دوم تا چهارم ه‍. ق، محمّد با ام سلمه و پس از آن با حفصه و سپس با زینب بنت خزیمه ازدواج کرد. در سال پنجم، محمّد با زینب بنت جحش، سال ششم با جویره، و در سال ششم تا هفتم با ام حبیبه، صفیه و میمونه ازدواج نمود. ماریه را فرمانروای مصر به محمّد هدیه داده بود و کنیز شد. ریحانه نیز دیگر کنیز محمّد بود که پس از نبرد بنی‌قریظه به عقد محمّد درآمد. مورخینی چون حاکم نیشابوری و ابن سعد تا ۹ همسر دیگر را به محمّد نسبت می‌دهند که عبارتند از: «عالیه بنت ظَبیان، قَتیله بنت قَیس، خَولَه بنت هُذَیل، لَیلیٰ بنت خُطَیْم، فاطمه بنت شُرَیْح، هِند بنت یزید، اَسماء بنت نُعمان، سَنا بنت صَلت و زنی از بنی‌غِفار». فرزندان مطابق روایات اسلامی، از سیزده همسر محمّد، فقط خدیجه و ماریه از او صاحب فرزند شدند. بنابر روایتی از ابن کثیر در بدایة و النهایه، محمّد دربارهٔ خدیجه به عایشه می‌گوید: «خدا از خدیجه به من فرزند عطا کرد، در حالی که زنانم برایم اولادی نیاوردند…» بنابر گزارش‌ها، محمّد از ازدواج با خدیجه صاحب دو پسر — که در کودکی درگذشتند — و چهار دختر شد. ماریه قبطیه نیز برای محمّد فرزند پسری به نام ابراهیم آورد. در بسیاری از احادیث منسوب به محمّد، مانند احادیث منقول توسط ابن ماجه، محمّد البخاری و غیره، از ابراهیم به عنوان «نبی بن نبی» (پیامبر پسر پیامبر) یاد شده و از قول محمّد روایت شده اگر ابراهیم نمی‌مرد، بعد از مرگ پدرش به پیامبری می‌رسید. به عقیدهٔ برخی دانشوران نظیر فرایدمن، تاریخ مرگ ابراهیم در روایات اسلامی را قبل از مرگ محمّد قرار داده‌اند تا با باور به ختمیت وحی تعارضی نداشته باشد. در خصوص تعداد دختران محمّد، منابع به اتفاق، چهار دختر به نام‌های فاطمه، زینب، رقیه و ام‌کلثوم را یاد کرده‌اند. در بین منابع سیره نویسی، اختلافی در خصوص اینکه سه دختر رقیه، ام‌کلثوم و زینب، دختران حقیقی محمّدند یا آنکه محمّد، پدرخوانده آنان محسوب می‌شود، گزارش شده‌است. در خصوص فرزندان پسر نیز منابع اتفاق نظر دارند که ابراهیم و قاسم دو فرزند محمّد هستند. ابن اسحاق علاوه بر این دو، طاهر را نیز دیگر فرزند محمّد و خدیجه گزارش کرده‌است. اما زبیر بن بکار، فرزند دیگری را به نام عبدالله به فرزندان محمّد و خدیجه می‌افزاید و معتقد است چون پس از اسلام به دنیا آمده‌است به او لقب طاهر و طیب را داده‌اند. با وجود این، در حدیث از جعفر صادق، امام ششم شیعیان امامیه، فرزندان پسر محمّد از خدیجه، سه تن با نام‌های عبدالله، قاسم و طاهر گزارش شده‌اند. به گزارش ابن اسحاق، تمام فرزندان محمّد غیر از ابراهیم در عصر جاهلیت و پیش از اسلام به دنیا آمده و در همان عصر از دنیا رفتند. نسل محمّد از طریق فاطمهٔ زهرا ادامه یافت که به‌عنوان شریف یا سید شناخته می‌شوند. آن‌ها به‌عنوان تنها نسل بازمانده از محمّد، مورد احترام شیعه و سنّیاند. شیعیان حسن، حسین و فرزندان از نسل حسین را امام و جانشین برحق محمّد می‌دانند. میراث اسلام و اصلاحات سیاسی اسلام — به معنای پذیرش الله به عنوان خدا و پایبندی به آن — آئینی است که ریشه در جنبش دینی محمّد دارد. محمّد، امت خود را به خواندن روزانه پنج نوبت نماز موظف کرده بود. «مسلمانان» نامی است که از زمان عبدالملک بن مروان بر روی پیروان محمّد گذاشتند. کلمات «اسلام» و «مسلمان» در قرآن به کار رفته‌اند، اما قرآن معمولاً پیروان محمّد را «مؤمنان» نامیده‌است. اگرچه منابع اسلامی بعدی می‌گویند محمّد و پیروانش از ابتدا «مسلمان» نامیده می‌شدند، اما به گفتهٔ دانر، «مسلمان» در معنای قرآنی با «مسلمان» به معنای پیرو دین اسلام متفاوت است. آیاتی مثل حجرات۱۴ نشان می‌دهند «مؤمن» و «مسلم» معنای یکسانی نداشته‌اند و «ایمان» از «اسلام» برتر محسوب شده‌است. نظر به قرآن، از جملهٔ اعتقادات مؤمنان باور به وحدانیت خدا، روز قیامت، وحی، نبوت و فرشتگان بوده‌است. تمام این اصول در خاورمیانهٔ آن زمان شناخته شده بودند، اما در قرآن معنای مشخصی گرفته‌اند. با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور شود مؤمنان در زمان محمّد خودشان را پیرو دین جدیدی محسوب می‌کرده‌اند. به بیان دیگر، برخی از مؤمنان می‌توانستند مسیحی (غیر تثلیثی) یا یهودی بوده باشند و سورهٔ آل عمران۱۹۹ هم این را تأیید می‌کند. به عقیدهٔ محمّدعلی امیرمعزی، نخستین مدارک از محمّد به عنوان پیامبر دینی مستقل از یهودیت و مسیحیت اولین بار در زمان عبدالملک بن مروان—و با هدف سلطه بر عقاید مردم و نهایتاً سلطهٔ سیاسی—پدیدار شده‌اند. دانر می‌گوید شهادتین در آغاز فقط حاوی شهادت به یگانگی خدا بوده و شهادت به نبوت محمّد بعداً به عنوان بخشی از همین تحولات به آن اضافه شده‌است. در نظر شومیکر، با ظهور هویت متمایز اسلامی در زمان عبدالملک نیاز به جمع‌آوری قرآن احساس شد تا نقش کتاب مقدّس مستقل اسلام در مقایسه با تورات و اناجیل را داشته باشد. اینکه یوحنای دمشقی—یکی از مقامات مسیحی دولت اموی—پیروان محمّد را فرقه ای مسیحیِ بدعت گذار محسوب کرده را باید در واقع به عنوان شاهدی بر ماهیت اسلامِ نخستین دید. مورخانی مانند وات، رابینسون و اسپوزیتو، توافق نظر دارند که اصلاحات اجتماعی اسلام، جامعه عرب موجود را در حوزه‌هایی همچون امنیت اجتماعی، ساختار خانواده، برده‌داری، حقوق زنان، کودکان و اقلیت‌های قومی بهبود بخشید. به گفتهٔ لوئیس، «اسلام از همان ابتدا اختلاف‌های طبقاتی و مزیت‌های طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغل‌های مختلف برای افراد مستعد باز بود.» قرآن و سنت قرآن کتابی است که محمّد، آن را از جانب خدا معرفی می‌کرد. این کتاب مهم‌ترین و اولین منبع مسلمان در برداشت احکام شرعی است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمّد می‌دانند. دربارهٔ جمع‌آوری قرآن، روایت رسمی اهل سنت این است که قرآن بی کم و کاست تا زمان عثمان تدوین شده بود و مصحف‌های موازی از بین رفته بودند. با این حال، پژوهش‌های نقادانهٔ یک قرن و نیم اخیر از سوی اسلام‌شناسان دربارهٔ روند شکل‌گیری قرآن، تصویر بسیار پیچیده‌تری به دست می‌دهد. به گفتهٔ امیرمعزی، در متن قرآن نشانه‌های ویراستاری طولانی مدت دیده می‌شود و تثبیت آن تا زمان خلافت عبدالملک بن مروان اموی به طول انجامیده‌است. در نظر شومیکر، شواهد زبان‌شناسی لهجهٔ قرآن را به سرزمین شام یا ممالک عربِ روم شرقی در اوایل دورهٔ فتوحات—در مقایسه با حجازی قبل از فتوحات—شبیه‌تر می‌نمایانند. به تعبیر رابینسون، دولت عثمان اساساً منابع لازم برای تثبیت قرآن را نداشته‌است. حتی پذیرش همین متن—مصحف عثمان/حکومتی—از سوی همهٔ مسلمانان، خاصه شیعیان، قرن‌ها زمان برده‌است. باور به تحریف قرآن، از خشونت‌های متناوب پس مرگ محمّد تا پایان قرن سوم هجری جدا نیست. این وقایع شخصیت‌های تاریخ اسلام و عقاید ایشان را در برابر یکدیگر قرار می‌دادند و انگیزهٔ دستکاری قرآن را فراهم می‌کردند؛ مثلاً، شیعیان معتقد بودند قرآن از سوی مخالفان علی تحریف شده‌است؛ لذا حداقل تا قرن چهارم هجری، مصحف‌های دیگری—از جمله مصحف علی و مصحف عبدالله بن مسعود—که تفاوت‌های شگرفی با مصحف حکومتی داشته‌اند، رایج بوده‌اند. سنت حاوی اعمال و گفته‌هایی است که به محمّد نسبت داده شده و از مسائلی مانند عقاید و آداب مذهبی، بهداشت شخصی و دفن مردگان گرفته تا سؤالات فلسفی مانند عشق میان انسان‌ها و خدا را شامل می‌شود. مسلمانان به محمّد به عنوان الگو می‌نگرند و سنت او تأثیر زیادی در فرهنگ اسلامی گذاشته‌است. بسیاری از آداب مذهبی مانند نماز، روزه و حج، در سنت یافت می‌شود ولی در ظاهر قرآن یافت نمی‌شوند. احادیثی که از او گزارش شده‌است در موضوعات معنوی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است و مرزبندی‌های مشخصی را برای مسلمانان رقم زده‌است. در دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز دستور داده شد تا تمام سخنان محمّد به صورت مکتوب، ثبت گردند و بعدها تمام اعمالی که از محمّد گزارش می‌شد، همچون سخنش مورد استناد فقیهان مسلمان قرار گرفت. در مورد اهمیت و مورد استناد بودن سنت محمّد برای برداشت استنباط احکام شرعی، اختلافی بین فرقه‌های اسلامی وجود ندارد. در هنر، فرهنگ و ادبیات اسلامی در هنر برخلاف ادیانی مثل مسیحیت، هنرهای اسلامی به‌طور اکید، غیر شمایلی بوده و مسلمانان از به تصویر کشیدن الله و محمّد، منع شده‌اند. البته محمّد در هنرهای اسلامی به اشکال دیگری حضور داشته‌است. اسامی او، به خصوص «محمّد»، به صورت خوشنویسی در سرتاسر جهان اسلام مثل مساجد به‌چشم می‌خورد. همچنین مینیاتورهای ایرانی، ترکی و مغولی بسیاری وجود دارد که پیکر محمّد در آن‌ها ترسیم و صورت او اغلب مخفی یا محو و در هاله‌ای از نور ترسیم شده‌است. معجزات او از موضوع‌های مینیاتورهای اسلامی است. عبارت «محمّد رسول‌الله» به صورت کتیبه و نقوش، بخشی از هنر اسلامی را شکل داده‌است. در ادوار مختلف، هنرمندان اسلامی، به نمادپردازی نام محمّد اقدام کرده‌اند. طرح شمسه در برخی منابع اسلامی به عنوان نماد محمّد گزارش شده‌است. هنرمندان خراسانی، اولین نقوش شمسه را با نگارش نام محمّد شکل داده‌اند. در ادبیات اسلام پس از ظهورش بلافاصله در شعر عربی بازتاب یافت. اشعاری از دوران محمد گزارش شده، ولی احتمالاً مربوط به آن دوران نیستند و احتمال جعل در آنها وجود دارد. کهن‌ترین شعر در موضوع اسلام، به اعشی، شاعر دوران محمّد، منسوب است که در شعر او تنها به «محمّد» و «نبی» اشاره شده‌است. اشعار منسوب به حسان بن ثابت در وصف محمد، بخشی از منابع مسلمانان برای ادراک محمّد به حساب می‌آیند. موضوع این اشعار ستایش محمّد، وصف اوصاف او و گزارش جنگ‌های محمّد است. حجم قابل توجهی از ادبیات اسلامی به شرح فضایل محمّد اختصاص یافته‌است. زندگی‌نامه او در اشعار و ادبیات تمام مناطق مسلمان رسوخ کرده‌است؛ شعرهای عامیانهٔ بسیاری دربارهٔ محمّد و معجزه‌های او سروده شده‌است. موضوع شق‌القمر از موضوع‌های مورد علاقه در ادبیات هندی است. معراج نیز به‌طور گسترده‌ای در ادبیات اسلامی و مینیاتورهای ایرانی — که به «معراج‌نامه» معروفند — به‌کار رفته‌است. روابط او با حیوانات و سخن گفتن با آنها از موضوعاتی است که در ادبیات‌های اسلامی مورد توجه قرار گرفته‌است. داستان ضمانت آهو توسط او و سخن گفتن با زنبور از جمله این قصص هستند. در داستان‌ها و شعرهای اسلامی محمد نور اولیهٔ خلقت نامیده شده‌است. در ادبیات مسلمانان، محمّد نمادی منحصر به فرد از یک سیاستمدار، قهرمان انقلابی و یک استراتژیست نظامی درخشان است. از محمّد در آهنگ‌ها و اشعار مختلفی تمجید شده‌است. جلوه محمّد در اشعار فارسی، تا پیش از مشروطه، عمدتاً در موضوع‌های بعثت، معراج و حوادث زندگانی و سخنان او خلاصه می‌شد. فردوسی، نظامی، مولوی و غیره وقایع زندگی محمّد را به شعر درآورده‌اند. پس از انقلاب مشروطه و همزمان با تغییراتی در نوع نگرش به شعر و ادبیات فارسی، شعر معاصر از ترسیم عوالم ماورایی به سمت جوهره‌های زمینی سوق داده شد. این عصر، محمّد را در چهار بعد مدحی، حادثه‌ای، روایتی و تصویری مورد توجه قرار داده‌اند. در فرهنگ اسلامی مسلمانان از قرن دوازدهم میلادی، روز «میلاد محمّد» را جشن می‌گیرند؛ این جشن‌ها بعدها توسط محافظه‌کاران دینی، محکوم به بدعت شد. همچنین مدفن منسوب به او، زیارتگاه حاجیانی است که به مدینه وارد می‌شوند. صلوات بر محمّد، از رسوم مسلمانان است که به عقیدهٔ آنان، سبب جلب شفاعت محمّد در رستاخیز می‌شود. دیدگاه‌ها در دین اسلام نبوت محمّد در منابع اسلامی، با واقعه شرح صدر آغاز شده‌است که بر اساس آن، دو فرشته یا انسان قلب محمّد را از سینه او خارج و پاک کردند. با گذشت زمان، حرمت و جایگاه محمّد در باورهای اسلامی به عنوان فردی مقدّس بالا رفته‌است و مقامات مسلمان برای حفظ یاد او، اقدامات متعددی داشته‌اند. محمّد از تقدس ویژه‌ای نزد مسلمانان برخوردار است؛ اکسیم رودینسون در اینباره گزارش می‌کند که در قسطنطنیه، ۲ تار مو از محمّد یافت شده‌است که در چهل کیسه که هر کدام در دیگری قرار داده شده‌است، نگهداری می‌شود. شیعیان محمّد را علاوه بر مقام پیامبری، به جهت پدر بودن برای امامان خویش نیز، می‌ستایند. محمّد به همراه دخترش فاطمه، دو نوه‌اش حسن و حسین و داماداش علی، یکی از پنج تن آل عباست. تمام فرقه‌های صوفی نیز طریقت خود را به محمّد می‌رسانند. به عقیده مسلمانان، اولین چیزی که خداوند خلق کرده‌است، محمّد بوده‌است. مسلمانان محمّد را اغلب خاموش، همواره با تبسم، خوشبو و پاکیزه و ساده‌زیست توصیف کرده‌اند. در منابع اسلامی توصیفاتی از چهره و ظاهر محمّد هم وجود دارد. طبقات ابن سعد به علی نسبت می‌دهد که «قد رسول‌الله نه بلند بود و نه کوتاه. انگشتانش کلفت و سرش بزرگ بود. چهره‌اش سرخ و زیبا، و چشمانش سیاه و مژگانش بلند بودند. گردنش مانند مجسمه نقره‌ای [درخشان] بود.» با وجود گستردگی فرقه‌های اسلامی، هر فرقه دیدگاه خاص خود را نسبت به محمّد دارد. این تنش‌ها بین شیعه و سنّی، نمود بیشتری دارد. به صورت تاریخی میان مسلمانان، در مورد انجام گناه کبیره یا صغیره توسط محمّد، ماهیت آن در صورت پذیرش خطاپذیری، در دوران قبل یا بعد از تبلیغش اختلاف نظر وجود داشته‌است. به عنوان مثال حنبلیها معتقد بوده‌اند که محمّد تنها عصمت در انتقال وحی داشته ولی خود از گناه مصون نبوده‌است. متکلمان شیعه، همچون هشام بن حکم، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، نظرات مختلفی دربارهٔ جزئیات عصمت پیامبران داشته‌اند. غیر از شیعیان، معتزله نیز از طرفداران عصمت محمّد هستند. به‌طور کلی در اینکه آیا محمّد می‌توانسته به صورت آگاهانه مرتکب گناه صغیره بشود یا خیر، اختلاف وجود دارد. در قرآن پایه‌های فهم مسلمانان از محمّد، در قرآن ریشه دارد. قرآن محمّد را در ردیف سایر پیامبران گزارش می‌کند اما او را به صفت «خاتم الانبیا»، ممتاز می‌کند. بنابر این عقیده، پس از او کسی به پیامبری مبعوث نخواهد شد. در قرآن محمّد به «اُمّی» نیز خطاب شده‌است که توسط عموم مسلمانان به بی‌سوادی محمّد تعبیر می‌شود. قرآن محمّد را الگویی پسندیده برای دیگران عنوان می‌کند. بر اساس آیه‌هایی از قرآن همچون آیهٔ ۸۰ سورهٔ نساء، اطاعت از محمّد، اطاعت از خداست. در قرآن، چهره‌ای نه‌چندان غیرطبیعی از محمّد به تصویر کشیده شده‌است و معجزات محمّد به‌سختی از آموزه‌های صریح قرآن برداشت می‌شود. قرآن تنها به‌صراحت از دریافت وحی از جانب خدا به‌عنوان یک عمل معجزه‌آسا برای محمّد یاد می‌کند. به همین دلیل است که معجزهٔ اساسی محمّد، قرآن عنوان شده‌است. همچنین در قرآن سخنی که به‌صراحت از عصمت محمّد گزارش کرده‌باشد، وجود ندارد و بلکه چند آیه به استغفار او از خطاهایش اشاره دارد. آیات آغازین سورهٔ فتح خطاب به محمّد می‌گویند گناهان پیشین تو را بخشیدیم و گناهان آینده تو را نیز خواهیم بخشید. نام محمّد چهار مرتبه در قرآن آمده‌است اما موضوع بیشتر آیات قرآن خود اوست. در قرآن محمّد به‌صورت فرستادهٔ خدا و مورد احترام یاد شده‌است و از پیروان محمّد خواسته شده‌است که بدون اجازه به خانهٔ او وارد نشوند و درگوش او در جمع سخن نگویند. معجزه‌های محمّد در قرآن — سورهٔ اسراء — وقتی مخالفان محمّد از او طلب می‌کنند معجزه‌ای انجام دهد، به آن‌ها می‌گوید که محمّد معجزه‌ای غیر از قرآن نخواهد آورد. با این حال در منابع اسلامی قرون بعدی، معجزات بسیاری مثل شق‌القمر، معراج و غیره به محمّد منسوب شده که در قرآن اشارهٔ صریحی به آن‌ها نشده‌است. در سایر ادیان بابیان و بهائیان معتقدند که دین جدید آنها، دین محمّد را نسخ کرده‌است. به عقیده آنان، محمّد آخرین پیامبر دوره سابق و یکی از مظاهر ظهور است. در باور گورو نانک — بنیانگذار آئین سیک — محمّد نماینده خدای برتر هندوها، برهمن است. مورمون‌ها نیز او را دریافت‌کننده نور خدا و حقایق اخلاقی و به عنوان یکی از رهبران بزرگ دینی در جهان می‌دانند. به باور برخی از مسلمانان، در کتب ادیان ابراهیمی پیشین، چون تورات و انجیل، تولد محمّد پیش‌بینی شده‌است. به باور آن‌ها کوه پاران که در سفر تثنیه به درخشش خداوند در آن به گفتهٔ موسی اشاره شده‌است، همان مکّه است و مقصود موسی، تولد محمّد بوده‌است. همچنین ایشان معتقدند در انجیل، عیسی تولد محمّد را پیش‌بینی کرده‌است و لفظ «پریقلیطوس» یا «فارقلیطا» در انجیل به محمّد اشاره دارد. به نوشته محمود طالقانی، روحانی شیعه، مسلمانان معتقد به ذکر نام و مشخصات محمّد در کتاب‌های پیش از خود هستند و قرآن نیز در آیه ۱۵۷ سوره اعراف به این موضوع اشاره کرده‌است. این در حالی است که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نمی‌پذیرند. همچنین وی سبب هجرت اقوامی از یهود، به سرزمین حجاز و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی‌نشان یثرب را همین پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌ها می‌داند. او آیهٔ ۸۹ سورهٔ بقره را دربارهٔ امید و انتظار اولیه و سپس کفر اهل کتاب به محمّد و دین جدید وی دانسته‌است. در نوشته‌های مسیحی سده‌های میانه است که با شیوه جدلی محمّد را به عنوان خارج از دین یا حتی ضدمسیح تصویر کرده‌است. به نوشته نصر، آثار محققان غربی مدرن که از سده ۱۸ به بعد تألیف شده‌است دسته دیگری از آثار است که رویکردی تاریخی‌تر به موضوع دارند، متأثر از مکاتب فلسفی و کلامی مدرن غرب هستند و پیامبری محمّد را رد می‌کنند. این نوشته‌ها بیشتر بر جنبه‌ها و عوامل انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه دارند نه امور دینی، اعتقادی و روحانی. تنها در اواخر سده بیستم نویسندگان غربی روش‌های علمی مدرن غربی را با یکدلی نسبت به موضوع مطالعه تلفیق کردند و به‌خصوص به واقعیت‌های دینی و روحانی درگیر در مطالعه زندگی محمّد توجه کردند. در فرهنگ غرب در قرون وسطی، محمّد در تصور عمومی غربی‌ها، بت یا خدای مسلمانان پنداشته می‌شد. پس از اصلاحات پروتستانی، تصور غرب از محمّد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به محمّد، به شخص متقلب، مکار و خودخواهی تبدیل شد. نوشته‌های غربی از قرن ۱۸ میلادی به بعد، تحلیل‌های تاریخی‌تری از محمّد ارائه می‌کردند که عموماً ادعای پیامبری او را رد می‌کرد. این نوشته‌ها آغشته به فلسفه غربی و تأثیرپذیرفته از الهیاتی بود که نویسندگان این اثرها به آن‌ها اعتقاد داشتند. بسیاری از این مطالعات بر پایه تحقیقات تاریخی بنا می‌شدند و توجه بیشتری به عوامل انسانی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی در مقایسه با عوامل مذهبی، الهی یا روحانی داشتند. از قرن نوزدهم به بعد، محققان غربی به تحقیق در منابع کلاسیک عربی مشغول شدند، اما در این تحقیقات، گزارش زندگی‌نامه محمّد با تعصبات همراه بود و بی‌طرفی رعایت نمی‌شد. ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل معتقد به صداقت کامل و حسن نیت محمد هستند. البته صداقت کامل البته لزوماً درستی را ایجاب نمی‌کند؛ محمّد ممکن است آنچه در ضمیر ناخودآگاهش بوده‌است را با وحی الهی اشتباه گرفته باشد. به گفتهٔ آلفورد ولش دلیل تأثیر زیاد محمّد و موفقیت او اعتقاد خدشه‌ناپذیر او به مأموریتش بود. نظریهٔ افسانه بودن محمد یکی از مکاتب اسلام‌شناسی غربی، موسوم به «مکتب تجدیدنظرطلبانه»، قرائت متفاوتی از ظهور اسلام دارد. پاتریشا کرون سرشناس‌ترین اسلام‌شناسِ شکاک است. دیدگاه مورخان مذکور بر این واقعیت استوار است که هیچ اثری از محمد، مثل سکه و کتیبه، در یافته‌های معاصر او وجود ندارد. فولکر پوپ، به عنوان مثال، می‌گوید اولین سکه‌های «اسلامی» از سال ۶۴۱ و همزمان با مرگ هراکلیوس هستند. تاریخ هجرت، همان تاریخ پیروزی هراکلیوس و دست نشاندگان عربش بر ساسانیان است؛ لذا «سال اعراب» در منابع سریانی (هجرت) در واقع زمانی بوده که این اعراب خودمختار شدند. رابرت کار، هجرت را از ریشهٔ «[فرزندان] هاجر» (اعراب) می‌داند که بعداً معنای «مهاجرت» به آن داده شده، ولی در اصل به همان معنی «سال اعراب» سریانی بوده‌است. لغت «مسلمان» هرگز در منابع مسیحیِ معاصر ظهور اسلام یافت نشده و اینان را «هاجریون» یا «بنی اسماعیل» نامیده‌اند. ریموند دکین معتقد است بنی عباس در واقع شاخه‌ای از امویان بودند که برای ساخت شجره‌نامهٔ خود، «محمد» و «علی» را جعل کردند، ولی این دو در اصل چیزی غیر از شخصیت‌های مسیحیِ گنوسی نبودند. این نظریات معمولاً در جریان اصلی اسلام‌شناسی لحاظ نمی‌شوند. نقد محمّد یکی از انتقادهایی که در جامعه‌ها و قشرهای گوناگون به محمد گرفته می‌شود، تعدد همسرهای او بوده‌است که آن را ناشی از «شهوت‌پرستی» می‌دانند. همچنین محمّد به‌صورت استثنائی از حکم کلی ممنوعیت ازدواج با بیش از چهار زن، معاف شده بود. او معمولاً توسط غیرمسلمانان، به‌ویژه در اروپا و آمریکای شمالی، مورد نقد قرار گرفته‌است. مقامات کلیسای لاتین قرون وسطی اغلب او را جادوگر و پیامبر دروغینِ تشنهٔ قدرت و لذت‌طلب می‌دانستند. صلیبیون محمّد را به‌عنوان یک بت‌پرست به تصویر می‌کشیدند. دانته آلیگری — شاعر مشهور ایتالیایی — محمّد را مستحق جهنمی که مخصوص بدعت‌گذاران است می‌داند. این دیدگاهِ قرون‌وسطایی تا به امروز نیز ادامه داشته‌است. از او در برخی آثار جدلی، به‌عنوان ضدمسیح نیز یاد شده‌است. این تحلیل‌ها در دورهٔ معاصر، بعضاً تحت فشارهای ایدئولوژیک یا در اثر مسائلی چون تروریسم اسلامی و ترس از اسلام بوده‌است. علی دشتی، منتقد اسلام، محمّد را یک انسان عادی می‌داند که قرآن، ساخته اوست. به‌عقیدهٔ او، ضعف محمّد در برابر زنان، یک خصیصهٔ شخصی است و نباید در ارزیابی رهبری او لحاظ شود. او همچنین جنگ محمّد با یهودیان و مکّیان را برای رسیدن به اهدافش ضروری می‌دانست. دشتی در نهایت، محمّد را انسانی خارق‌العاده ترسیم می‌کند که نگران هم‌نوع‌هایش بوده‌است. پال والکر، مورّخ غربی، معتقد است که در قرآن و احادیث به محمّد گناه و خطاهای مختلفی نسبت داده شده و مسلمانان اولیه نیز ظاهراً چنین برداشتی داشته‌اند؛ والکر معتقد است که دیدگاه خطاناپذیر بودن محمّد، ابتدا توسط شیعیان به محمّد نسبت داده شده‌است. فاطمه مرنیسی، جامعه‌شناس مراکشی، معتقد است که محمّد با تمام تلاش‌هایش نتوانست برابری زن و مرد را در جامعهٔ اسلامی به ارمغان آورد که البته آن را ناشی از فضای جنگ‌زدهٔ صدر اسلام می‌داند. اغلب مسلمانان مخالف نمایاندن تصویر چهرهٔ محمّد هستند. چاپ کاریکاتورهای محمّد در روزنامهٔ یولاندز-پستن در سال ۲۰۰۵ م واکنش‌های تندی را در میان مسلمانان به دنبال داشت. تظاهرکنندگان در هندوستان و پاکستان پرچم دانمارک و چندین کلیسای مسیحیان را آتش زدند، در خیابان‌ها با قمه تعدادی از مسیحیان را مورد حمله قرار دادند، یک مسیحی را داخل تیوپ لاستیکی پر از نفت به آتش کشیدند و در پی به آتش کشیدن کنسولگری ایتالیا در بنغازی لیبی، ۹ نفر کشته شدند. در آمریکا، نروژ، آلمان، فرانسه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی، به نشان همبستگی با یولاندز-پُستن، کاریکاتورها را چاپ کردند. به تصویر کشیدن محمّد در داستانی با عنوان آیات شیطانی در رمانی از سلمان رشدی نیز اعتراض‌هایی را به همراه داشته‌است. خمینی فتوای قتلش را داد و در اوت ۲۰۲۲ مسلمانی با چاقو به او حمله و زخمی‌اش کرد. توضیحات قرآن یادداشت‌ها پانویس منابع منابع فارسی و عربی منابع انگلیسی و فرانسوی {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=Rahman|نام=Fazlur|عنوان=Islam. University Of Chicago Press|سال=1979|شابک=0-226-70281-2}} منابع برای مطالعه بیشتر Ali, Wijdan. From the Literal to the Spiritual: The Development of Prophet Muhammad's Portrayal from 13th century Ilkhanid Miniatures to 17th century Ottoman Art. In Proceedings of the 11th International Congress of Turkish Art, eds. M. Kiel, N. Landman, and H. Theunissen. No. 7, 1–24. Utrecht, The Netherlands, August 23–28, 1999. Ishaq, Ibn; Guillaume, Alfred, ed. (2002). The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah. Oxford University Press. . Ramadan, Tariq (2007). In the Footsteps of the Prophet: Lessons from the Life of Muhammad. Oxford University Press. . (اثر ابن اسحاق (م۱۵۱ق–۷۶۸م) که توسّط ابن هشام'' (م۲۱۳ق) گردآوری و مطالبی به آن افزوده شد) پیوند به بیرون السیرة النبویة، محمّد بن إسحاق About the Prophet Muhammad (University of Southern California) Muhammad: Legacy of a Prophet — PBS Site اسطوره‌های اسلامی اسلام افراد مقدس نزد شیعه دوازده‌امامی اهالی سده ۶ (میلادی) اهالی سده ۷ (میلادی) اهالی مدینه اهالی مکه بنیان‌گذاران مذهب پنج تن آل عبا پیامبران اولوالعزم پیامبران در اسلام پیامبران عرب پیامبران تاجران عرب چهارده معصوم خاکسپاری‌ها در مدینه درگذشتگان ۱۱ (قمری) درگذشتگان ۶۳۲ (میلادی) دیپلمات‌های اهل عربستان سعودی رهبران مذهبی اسلامی رهبران مذهبی مسلمان سده ۷ (میلادی) زادگان دهه ۵۷۰ (میلادی) ژنرال‌های عرب سیاستمداران عرب شخصیت‌های قرآن عرب‌های سده ۶ (میلادی) عرب‌های سده ۷ (میلادی) عرب‌های مسلمان فرزندخواندگی توسط خویشاوندان فروشندگان سده ۷ (میلادی) قاضی‌های سده ۷ (میلادی) قانون‌گذاران سده ۷ (میلادی) در آسیا قرآن قریش معجزه‌کنندگان مهاجرین نیکوکاران
2422
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D9%84%20%D8%B1%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%A2%D9%87%D9%86
ریل راه‌آهن
ریل فولاد نوردشده‌ای است که به شکل معین و به صورت دو رشتهٔ موازی روی ریل‌بندها نصب می‌شود. هدف از ساخت و نصب ریل‌ها معمولاً گذر واگن از روی آن‌هاست. برای تثبیت و تعادل ریل‌ها قطعات شکسته‌شدهٔ سنگ روی بستر راه‌آهن ریخته می‌شود. به این قطعه‌سنگ‌ها پارسنگ یا «بالاست» می‌گویند. جستارهای وابسته جوش احتراقی مونوریل نگارخانه منابع Wikipedia contributors, "Rail tracks," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Rail_tracks&oldid=187874205 (accessed January 31, 2008). خطوط راه‌آهن زیرساخت‌های ریلی فولاد سازه مسیر دائمی طرح‌بندی مسیر راه‌آهن
2426
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
آواشناسی
آواشناسی یا فونتیک شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که به مطالعه اصوات گفتار انسان می‌پردازد و با خواص فیزیکی اصوات گفتاری (آواها) ارتباط دارد که عبارتند از: تولید فیزیولوژیکی آن‌ها، خواص آکوستیک، درک مخاطب و وضعیت نروفیزیولوژیکی. از سوی دیگر، واج‌شناسی به تعیین مشخصات دستوری چکیده سامانه‌های اصوات مربوط می‌شود. پیشینه آواشناسی در سال ۲۵۰۰ پیش از میلاد مسیح در هند باستان مورد مطالعه قرار گرفته است و تعریف پانینی از مکان و طرز گفتار اصوات صامت در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح به زبان سانسکریت برمی گردد. امروزه الفبای هندی اصلی، حروف صمات خود را مطابق با دسته‌بندی پانینی منظم کرده‌اند. یونانیان باستان نیز نخستین افرادی تلقی می‌شوند که یک سیستم نوشتاری را برای الفبای آوایی ارائه کردند. آواشناسی مدرن با الکساندر ملویل بل آغاز شد که کتاب «گفتار مرئی» او سیستمی از نشانه‌های دقیق را برای نوشتن اصوات گفتاری فراهم می‌کرد. مطالعه آواشناسی در اواخر دهه نوزدهم به سرعت رشد کرد که بخشی از آن ناشی از ابداع آواسنج (فنوگراف) بود که اجازه می‌داد تا سیگنال گفتار ثبت شود. آواشناسان قادر بودند چندین بار سیگنال گفتار را بازپخش کنند و از فیلترهای آکوستیک برای آن سیگنال استفاده کنند و البته برای انجام این کار باید قادر به استنتاج دقیق‌تری در مورد طبیعت آکوستیک سیگنال گفتار می‌بودند. لودیمار هرمان با استفاده از آواسنج ادیسون خواص طیفی اصوات صامت و صدادار را بررسی کرد و در این مقالات بود که اصطلاح «مرکب» برای نخستین بار معرفی شد. همچنین، هرمان صداهای ضبط‌شده‌اي صدادار را در سرعت‌های متفاوتی بازپخش کرد که با آواسنج ادیسون ساخته شده بود و این‌گونه نظریات تولید حروف صدادار ویلیس و ویتستون را آزمایش کرد. زمینه‌های فرعی آواشناسی به عنوان رشته‌ای تحقیقاتی دارای سه شاخه اصلی است: آواشناسی تفصیلی به تفصیل گفتار مربوط می‌شود؛ یعنی موقعیت، شکل و حرکت تفصیل دهنده‌ها یا اعضای گفتاری مانند لب‌ها، زبان و تاهای دهانی آواشناسی آکوستیک با آکوستیک گفتار ارتباط دارد: خواص طیف‌سنجی امواج صدای تولیدشده با گفتار مانند فرکانس، شدت و ساختار هارمونیک آن‌ها. آواشناسی ممیزی با درک گفتار متناسب است: درک، دسته‌بندی و شناسایی اصوات گفتاری و نقش سیستم ممیزی و مغز در این فرایند. آوانگاری آوانگاری فونتیک سیستمی برای نوشتن آوای اصوات است که در زبان گفتاری یا زبان اشاره ایجاد می‌شود. در شناخته شده‌ترین سیستم برای آوانگاری فونتیک یعنی الفبای آوانگاری بین‌المللی (IPA) از نقشه‌برداری یک به یک بین آواها و نمادهای نوشتاری استفاده می‌شود. , طبیعت استانداردشده IPA به کاربران آن اجازه می‌دهد تا آواها، گویش‌ها و لحن‌های زبان‌های مختلف را به درستی و به‌طور جامع بنویسند. IPA , نه تنها برای مطالعه آواشناسی، بلکه برای آموزش زبان، بازیگری حرفه‌ای و آسیب‌شناسی گفتار ابزار مفیدی است. کاربردها کاربردهای آواشناسی عبارتند از: آواشناسی مباحثه‌ای که عبارت است از کاربرد آواشناسی (علم گفتار) برای اهداف (قانونی) مباحثه‌ای شناسایی گفتار یعنی آنالیز و آوانویسی گفتار ضبط شده با استفاده از یک سیستم کامپیوتری دانش نامولوژی و انتخاب نام برند ارتباط با واج‌شناسی برخلاف آواشناسی، واج‌شناسی عبارت است از مطالعه چگونگی الگوپذیری اصوات و ایماها بین زبان‌ها که چنین مسائلی را با سطوح و جنبه‌های دیگر زبان مرتبط‌می‌کند. آواشناسی با خواص تفصیلی و آکوستیک اصوات گفتاری، چگونگی تولید شدن آن‌ها و چگونگی درک آن‌ها ارتباط‌دارد. آواشناسان می‌توانند به عنوان بخشی از این بررسی به خواص فیزیکی کنتراست‌های صدای معنادار یا معنای اجتماعی کدگذاری شده در سیگنال گفتار (مانند جنسیت، مسائل جنسی، مسائل اخلاقی و غیره) بپردازند. با این حال یکی از بخش‌های اساسی تحقیقات انجام شده در زمینه آواشناسی به عناصر معنی‌دار موجود در سیگنال گفتار مربوط‌نمی‌شود. درحالی‌که به شکل گسترده‌ای در مورد این مسئله موافقت شده که واج‌شناسی ریشه در آواشناسی دارد، شاخه متمایزی از زبان‌شناسی است که به اصوات و ایماها به عنوان واحدهای چکیده (مانند ویژگی‌ها، واج‌ها، وزن‌ها، هجاها و غیره) و تغییر شرطی آن‌ها (مثلا از طریق قوانین اَلوفونیک، محدودیت‌ها یا قوانین اشتقاق آن‌ها) مربوط می‌شود. واج‌شناسی از طریق دسته‌ای از ویژگی‌های متمایز با آواشناسی ارتباط دارد که نمایش چکیده واحدهای گفتاری را برای ایماهای تفصیلی، سیگنال‌های آکوستیک یا نمایش‌های ادراکی مجسم می‌کند. پانویس جستارهای وابسته آوا واج‌شناسی و آواشناسی فارسی واج‌شناسی الفبای آوانگاری بین‌المللی زبان‌شناسی منابع ویکی‌پدیای انگلیسی منابع بیشتر O'Grady, William, et al. (2005). Contemporary Linguistics: An Introduction (5th ed.).Bedford/St. Martin's. . پیوند به بیرون وب‌گاه زبان فارسی جدول آواشناسی انگلیسی همراه با صدا اصطلاحات زبان‌شناسی زبان‌شناسی شاخه‌های زبان‌شناسی
2429
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C%20%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1
سینی دوار
به صفحه‌ای فلزی که برای تغییر سمت و سوی لوکوموتیو یا انتقال آن به خطوط گوناگون ریلی بکار می‌رود سینی دَوّار می‌گویند. منابع برابرهای فرهنگستان زبان فارسی. ترابری ریلی زیرساخت‌های ریلی سینی‌های دوار
2434
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87
آمادگاه
آمادگاه (به انگلیسی : Motive power depot) و ( به صورت مختصرMPD) به مکانی گفته می‌شود که لوکوموتیو در آن ذخیره می‌شود وقتی که از آن استفاده نمی‌شود و هم چنین برای تعمیر و نگهداری هم می باشد. آمادگاه ها در اصل به عنوان در حال اجرا ، یا سوله موتور و برای کوتاه مدت آلونک شناخته می شود. آمادگاه ها دارای امکانات برای سوخت گیری و جایگزینی آب ، روغن موتور و گریس و برای لوکوموتیو بخار دفع خاکستر ارائه شده است. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی پارکینگ‌ها زیرساخت‌های ریلی لوکوموتیوها نگهداری
2435
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%86%DA%AF
پارسنگ
پارسَنگ یا بالاست قطعات شکسته شده سنگ است که روی بستر راه آهن ریخته می‌شود تا از لغزیدن خط آهن جلوگیری کرده و ایجاد تعادل برای ریل‌ها کند. پارسنگ‌ها همچنین آب‌های بارشی را رد می‌کنند و باعث زهکشی مسیر راه آهن می‌شوند. نوعی از خطوط آهن هم هست که در آنها پارسنگ بکار نرفته و به خط آهن بی‌پارسنگ معروفند. پارسنگ همچنین مفهومی است در وزن کردن با ترازو. بالاست لایه‌ای از مصالح سنگی شکسته با قطر متوسط ۲۰ تا ۶۰ میلیمتر است که مجموعه تراورس‌ها و ریل بر روی آن قرار گرفته و پیش بینی آن برای رسیدن به اهداف زیر ضروری است: تحمل نیروهای قائم، افقی و جانبی وارده بر تراورسها به منظور نگهداشتن خط در موقعیت معین خود تأمین بخشی از برجهندگی و جذب انرژی خط پخش و انتقال بارها به لایه‌های تحتانی زهکشی آبهای سطحی تنظیم و تراز نمودن سطح ریل حین ریل گذاری و تعمیرات میرایی و استهلاک ضربات، ارتعاشات و صداهای حاصل از حرکت وسایل نقلیه ریلی عایق یخبندان برای لایه زیر خود جلوگیری از رشد گیاهان در خط زیر بالاست زیر بالاست لایه‌ای از مصالح نسبتاً ریزدانه است که توصیه می‌شود به منظور دستیابی به اهداف زیر بین بالاست و سطح تمام شده زیر سازی اجرا شود: کاهش تنشهای وارد بر لایه‌های زیرسازی نگهداری سطح بالای بستر در مقابل نفوذ سنگهای بالاست محافظت از سطح زیرسازی در برابر یخبندان جلوگیری از نفوذ ذرات ریز بستر روسازی به بالاست تسهیل بیشتر زهکشی منابع Wikipedia contributors, "Track ballast," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Track_ballast&oldid=188664555 (accessed February 17, 2008). مصوبات فرهنگستان زبان فارسی در زمینه ترابری. مسیر دائمی زیرساخت‌های ریلی
2437
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%20%D9%82%D8%B7%D8%A7%D8%B1
قلاب قطار
قلاب قطار بخشی از تجهیزات قطار است که امکان آزاد شدن اتصال بین دو خط‌نورد (واگن) را فراهم می‌کند. نگارخانه منابع پیوند به بیرون West Somerset Railway - Feature: Couplings – Descriptions of: three-link, Instanter, Screw, Buckeye فناوری‌های ریلی قطعات قطار
2438
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%DA%A9%D9%88%D9%87
اشترانکوه
اُشْتُرانْ‌کوه مشهور به آلپ ایران، بلندترین نقطه استان لرستان، رشته‌کوهی در شرق استان لرستان، واقع در شهرستان دورود و از جنوب شرقی دورود تا شمال غربی الیگودرز و یکی از بلندترین رشته‌کوه‌های زاگرس است. بلندترین قله این رشته‌کوه به نام سن‌بران به ارتفاع ۴۱۵۰ متر است و یکی از ۱۵۱۵ قله بسیار برجسته جهان به‌شمار می‌رود. این رشته‌کوه سرچشمه یکی از سرشاخه‌های اصلی رود دز به نام ماربره است که در دوره کوهزایی آلپی جدید ایجاد شده‌است. این کوه از جمله کوه‌های جوان می‌باشد که در حدود ۳۰ میلیون سال پیش ایجاد شده‌است. قله‌های بلند و پر برف، دره‌های ژرف و طولانی، رودهای دائمی، پوشش گیاهی و جانوری بسیار متنوع، روستاهای کوهپایه‌ای از جمله ویژگی‌های اشترانکوه می‌باشد که به سبب بلندی در شعاع ۱۰۰ کیلومتری به خوبی پیدا است. گفته می‌شود نام آن به سبب وجود قله‌های ۸ گانه که برخی از آن‌ها بلندتر از ۴۰۰۰ متر می‌باشد و مانند کاروانی از شتر به ردیف قرار گرفته، به شترکوه یا اشترانکوه معروف گشته‌است. قله‌های مهم آن از شمال باختری به جنوب خاوری این‌هاست: چال میشان، گل‌گل، گل‌گهر، سن‌بران، کوله لایو، میرزایی، فیالسون، لگه، سراب شاه تخت، سوزنی مهرجمال، پیاره دره تخت، پیاره کمندان، ازنادر و کوله‌جنو. در ارتفاعات اشتران‌کوه دره‌هایی یخچالی وجود دارد که در اصطلاح محلی به آن‌ها چال می‌گویند. از جمله این چال‌ها می‌توان از چال میشان، چال کبود، چال بران، چال فیالسون، چال شاه‌تخت، چال پیارو و چال همایون نام برد. رودهای کوچک بسیاری از این قله‌ها سرچشمه می‌گیرند که ماربره، گهررود، دره دایی و دره دزدان از آن جمله‌اند. دریاچه گهر معروف به نگین اشترانکوه در یکی از دامنه‌های جنوب باختری و در دره گَهَررود قرار دارد. دریاچه گهر که یکی از مناطق گردشگری ایران محسوب می‌شود در دامنهٔ‌جنوبی این رشته کوه قرار دارد؛ که به نگین زاگرس معروف است. دامنه‌های اشتران‌کوه از دیرباز محل استقرار برخی طوایف لر بوده‌است، پس از مهاجرت از آن‌جا و عبور از میافارقین و، آنان بعدها به اتابکان لرستان شهرت یافتند. مراتع دامنه‌های اشتران‌کوه مورد استفاده عشایر این ناحیه است؛ و دارای جاذبه‌های طبیعی بسیاری است. حیات وحش این رشته کوه در حدود سال ۱۳۴۰ از لحاظ گونه‌های جانوری و گیاهی جزء مناطق حفاظت شده قرار گرفت و در سال ۱۳۴۸ جزء محیط زیست جهانی قرار گرفت. از گونه‌های جانوری آن می‌توان به خرس قهوه‌ای، روباه، کفتارراه راه ، گراز، گرگ خاکستری، بز کوهی، قوچ، گربه وحشی، گربه جنگلی، سنجاب درختی، مار قیطانی و از پرندگان می‌توان به عقاب، کبک، جغد، اردک و شاهین اشاره نمود که همگی تحت حفاظت محیط زیست می‌باشند. در اشتران‌کوه پسته کوهی به فراوانی یافت می‌شود و پوشش گیاهی متنوع آن اعم از گون، ریواس و استپ‌ها در شیب ملایم بعضی نقاط و گل‌های طبیعی و خودرو محل مناسبی برای جانوران ساکن در اشترانکوه‌است که در آن زاد و ولد کرده و از آنان تغذیه می‌کنند. اشتران‌کوه پذیرای کوهنوردان و گردشگران و زمین‌شناسانی از اقصی نقاط کشور و خارج از کشور بوده که برای تفریح و ورزش و پژوهش علمی مراجعه نموده‌اند. منطقه حفاظت‌شده منطقه حفاظت‌شده اشتران‌کوه یکی از مناطق حفاظت‌شده ایران است که علاوه بر دریاچه گهر، تونل برفی، چشمه قلقل و دره تخت را نیز شامل می‌شود؛ این منطقه ۹۸ هزار هکتار وسعت دارد و یکی از مهم‌ترین منابع طبیعی ایران به‌شمار می‌آید. جستارهای ویژه فهرست کوه‌های ایران پانویس منابع عباس‌اقبال، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران، ۱۳۶۴ش؛ عباس جعفری، کوه‌ها و کوه‌نامه ایران، تهران، ۱۳۶۸ش؛ عبدالواحد خنجی، «فرهنگ کوه‌های ایران»، شکار و طبیعت، تهران، ۱۳۳۹ش، شم ۷؛ مشکوتی، نصرت‌الله، از سلاجقه تا صفویه، تهران، ۱۳۴۳ش نقشه عملیات مشترک (زمینی)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۷۱ش، گ ۹–۳۹. کتاب درسی جغرافیای استان لرستان پیوند به بیرون زمین‌چهرهای استان لرستان کوهنوردی در ایران کوه‌های استان لرستان کوه‌های ایران کوه‌های چهار هزار متری کوه‌های چهار هزار متری زاگرس کوه‌های زاگرس جاذبه‌های گردشگری دورود مناطق حفاظت‌شده استان لرستان
2444
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D8%AC
کرج
{{جعبه شهر ایران |نام‌رسمی= |عرض‌جغرافیایی=۳۵٫۸۲ |طول‌جغرافیایی=۵۰٫۹۷ | فتوکلاژ = بله | تصویر = |اندازه‌تصویر=۲۵۰ |استان=البرز |شهرستان=کرج |بخش= مرکزی |دهستان= |نام‌محلی= |نام‌های‌قدیمی=کوه‌رج، کراج، کاوک، کرژ |سال‌شهرشدن= |جمعیت=۱٬۵۹۲٬۴۹۲|رشد جمعیت= ۴/۷٪ |تراکم‌جمعیت= ۷٬۵۰۰ |مساحت=۲۲۰ کیلومتر مربع |ارتفاع=۱٬۳۰۰ متر |میانگین‌دما=۱۵ درجهٔ سانتی‌گراد |میانگین‌بارش‌سالانه=۲۵۱/۷ میلی‌متر |شمارروزهای‌یخبندان=۵۰ روز |ره‌آورد= | شهردار= مهرداد کیانی |پیش‌شماره= ۰۲۶ | پلاک اتومبیل = ۶۸ تمام حروف ۲۱ ص، و ۳۸ ب، د، س، م، ن، هـ، ی ۳۰ د، س، ل، م | وبگاه= karaj.ir |پانویس= |نشان‌واره شهرداری= |اندازه تصویر= |نام‌های‌دیگر= |سال تأسیس شهرداری=۱۳۳۰}} کَرَج () مرکز استان البرز، مرکز شهرستان کرج و یکی از کلان‌شهرهای ایران است. کلان‌شهر کرج نیز بیست و دومین کلان‌شهر پرجمعیت خاورمیانه است. کرج در کوهپایه‌های البرز مرکزی با وسعت ۱۶۰ کیلومتر مربع قرار دارد. کرج تا قبل از تشکیل استان البرز در سال ۱۳۸۹ جزو استان تهران بود؛ با تشکیل استان البرز کرج به عنوان مرکز استان البرز قرار گرفت. این شهر به علت موقعیت جغرافیایی مناسب، داشتن شهرک‌های صنعتی، موقعیت اقتصادی و همجواری با کلانشهر تهران بسیار مهاجرپذیر است. کرج پس از تهران بزرگ‌ترین شهر مهاجرپذیر ایران است و به همین دلیل به آن لقب «ایران کوچک» داده شده‌است. همچنین جمعیت این شهر نسبت به سایر شهرهای بزرگ ایران جوان‌تر است، و بالاترین میزان رشد موالید یا زاد و ولد را به خود اختصاص داده‌است. این شهر در میان کلان‌شهرهای ایران با رشد جمعیت سالانهٔ ۴/۷ درصد یکی از بالاترین رشد جمعیت را دارد. نام برای نام کرج تعابیر مختلفی ارائه شده‌است، که البته این تعابیر مختلف معانی به نسبت مشابهی ارائه می‌دهند. فرهنگ نفیسی کرج (karaj) را به معنی گوی، گریبان، چاک و شکاف جامه معنا کرده‌است. همچنین محمدحسین بن خلف تبریزی در کتاب برهان قاطع دربارهٔ نام کرج چنین گفته‌است: بفتح اول وسکون ثانی وجیم گوی گریبان را گویند. که این تعبیر نیز همان معنی را می‌دهد. فریدون جنیدی از صاحب نظران زبان و فرهنگ ایران در مقاله‌ای به نام «گزارشی پیرامون معنی واژه کرمان» بخش نخست این واژه یعنی «کر» را در نام مناطق فلات ایران نظیر کرمان، کرکوک، کرمانشاه، کرند، کرج و … را هم خانواده می‌داند و آنها را از واژه اوستایی کئری (kaeri) برگرفته می‌داند که به معنای رشته‌کوه است. جنیدی با توجه به موقعیت جغرافیایی کوهستانی کرج، این تعبیر از نام این شهر را منطقی‌ترین معنای نام کرج خوانده‌است که ریشه‌ای ایرانی و اوستایی دارد. در کتاب از صید ماهی تا پادشاهی در مورد تاریخچه کرج آمده که از کلمه کرجی به معنی قایق گرفته شده‌است چون برای ورود به تفرج گاه کرج باید از رودخانه کرج با کرجی عبور می‌کردند. پیشینه دوران باستان آثار باقی‌مانده در عهد باستان و دوران حکومت هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان در منطقهٔ کرج گواه است که این ناحیه در روزگاران گذشته از تمدن پیشرفته‌ای برخوردار بوده‌است. کرج، مدتی جزء مازندران و زمانی بخشی از ری بوده‌است و گاهی از روستاهای رودبار ارنگه محسوب می‌شده‌است. تا پیش از حملهٔ مغول رفت‌وآمد کاروان‌ها بیشتر از راهی بوده که از طریق سگز آباد و شهریار (تهران) به ری می‌رفته‌است. پس از این دوره راه قزوین–کرج–ری اهمیت بیشتری یافت ولی اهمیت کرج در دورهٔ صفوی به دلیل قرار گرفتن بر سر راه تهران-قزوین-تبریز بیشتر شده و کاروانسراها، پل‌ها و قلعه‌ها ایجاد شده در حاشیهٔ این جاده به آن هویت بخشیده‌است. مقدسی در سدهٔ چهارم هجری قمری از کرج به عنوان یکی از روستاهای ری نام برده‌است. در آغاز سدهٔ هفتم هـ. ق یاقوت حموی نیز کرج را تابع ری دانسته‌است. حمدالله مستوفی، در سدهٔ هشتم هـ. ق در کتاب مشهور خود (نزهة القلوب) کن و کرج را از ولایات تابع رودبار ارنگه برشمرده و در ذکر رودخانه‌های عراق عجم از کوهرود نام می‌برد که ویژگی‌های آن به‌طور دقیق قابل تطبیق بر روی رودخانه کرج است. در سده‌های میانهٔ اسلام و پس از آن به ویژه در عهد آخرین پادشاهان صفوی که تهران مقر حکومتی دربار می‌شود، مسیر تهران–کرج–قزوین مورد توجه قرار می‌گیرد و به احتمال فراوان کاروانسرای صفوی کرج قابل انتساب به همین دوره‌است. دوران قاجار دورهٔ قاجار به ویژه دورهٔ فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه کرج به علت هم‌جواری با پایتخت و قرار گرفتن بر سر راه ارتباطی سلطانیه و تبریز مورد توجهٔ سلیمان میرزا قرار گرفت و کاخ سلیمانیه را در آنجا ساخت. در همین دوران سپاهی‌ها زیادی از منطقه عبور کرده و یادداشت‌هایی از خود بر جای گذاشته‌اند. در این دورهٔ کرج به عنوان قسمتی از راه اصلی تهران-قزوین شناخته می‌شد. در بیشتر سفرنامه‌ها ایرانی و غربی به گستردگی از این مکان یاد نشده‌است. دوران پهلوی در کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران که در دهه ۱۳۲۰ خورشیدی توسط حسینعلی رزم آرا تألیف شده‌است، دربارهٔ کرج این‌گونه نوشته‌است که این نشان دهنده وضعیت کرج در آن روزگار است:کرج شهری کوچک بر سر راه شوسه تهران به قزوین است که در ۳۹ کیلومتری باختر تهران و ۱۰۱ کیلومتری خاور قزوین واقع است؛ در دامنه رودخانه کرج با آب و هوایی سردسیر و معتدل است. حدود ۵۰٬۰۰۰ نفر سکنه دارد که شیعه مذهب و فارسی‌زبان هستند. آب شهر از رودخانه کرج تأمین می‌شود. کرج در گذشته دهی بیش نبوده، پس از احداث راه و شوسه و موسسات کشاورزی آباد شده. از فلکه آن چهار خیابان در چهار جهت اصلی احداث گردیده، بناهای جدید و مغازه‌های نوساز در طرفین خیابانها بنا شده و روز به روز به‌آبادی آن افزوده می‌گردد. دانشکده کشاورزی و کارخانه قند در جنوب باختر آن واقع شده‌است. ادارات دولتی کرج عبارتند از بخشداری، شهرداری، کلانتری، دارائی، آمار، شعبات بانک ملی و کشاورزی، دامپروری، بهداری، فرهنگ، مراکز پست و تلگراف و تلفن، دسته ژاندارمری، دامپزشکی، ۳ دبستان و ۱ دبیرستان. کارخانه‌های کرج عبارتند از، کارخانه قند، سیم سازی، مقواسازی و مشروب سازی. کرج از طرف خاور از راه شوسه آسفالته به تهران - از شمال از راه شوسه درجه ۱ در طول دره کرج چالوس - از طرف باختر از راه شوسه آسفالته به قزوین و از طرف جنوب به راه نیمه شوسه به سمت اشتهارد و زرند منشعب می‌گردد. راه‌آهن تهران آذربایجان از جنوب کرج گذشته و ایستگاه راه‌آهن معتبر آن در جنوب شهر واقع است. پمپ بنزین و ۲۰۰ باب مغازه مختلفه دارد. در تمام ساعات روز اتوبوس خط تهران به کرج رفت و آمد می‌نماید. آثار قدیم آن کاروانسرای شاه‌عباسی و بنای امامزاده حسن می‌باشد. در سال ۱۳۱۲ هـ. خ با احداث جادهٔ آسفالت تهران-کرج به سواحل دریا خزر (چالوس) و همچنین احداث جاده‌ها غرب کشور (قزوین-همدان-زنجان-تبریز-و…)، کرج به گلوگاه مهم ارتباطی تبدیل گردید. در دورهٔ پهلوی احداث کارخانه‌ها و تأسیسات صنعتی فراوان حد فاصل تهران-کرج-قزوین و اطراف آن باعث شکوفایی و گسترش روزافزون شهر گردید. دوران پس از انقلاب اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، بر سرعت گسترش این کلان‌شهر هر روزه افزوده می‌گردید تا امروزه که چهرهٔ یک شهر به نام و مشهور با کلیهٔ پیشرفت‌های صنعتی، آموزشی، علمی، بهداشتی، تفریحی و … را به خود گرفته، به حدی که چهرهٔ چند دههٔ گذشتهٔ آن با چهرهٔ کرج امروز غیرقابل مقایسه می‌باشد. مراحل گسترش تاریخی کرج، در محدودهٔ خیابان‌های کشاورز و مصباح، روستایی تابع بخش ساوجبلاغ از توابع حوزهٔ ۱۹ تهران بود و در این دوره مراکز اداری و تجاری آن گاهی تهران، [ارنگه بزرگ]، بوده‌است. سپس شهر کرج تابع شهرستان تهران شد و نمایندگی‌های ادارات مرکزی به رتق و فتق امور آن می‌پرداختند. این شهرستان با جهشی سریع از دورهٔ روستایی و شهری گذشت و منطقهٔ بسیار وسیعی را دربر گرفت. اشتهارد، شهریار، طالقان، ساوجبلاغ، کوهپایه و بخش حومهٔ تابع استان تهران، همه قلمرو کرج به حساب می‌آمد. پس از انقلاب اسلامی، با گسترش سریع و افزایش جمعیت و پیدایش قطب‌های جاذبه‌ای، کرج به چندین شهرستان و منطقه تقسیم شد؛ که اینک هر کدام از بخش‌های پیشین به یک شهرستان و بسیاری از روستاهای اقماری آن خود به شهر و شهرک‌هایی تبدیل شده‌اند. محدوده‌ای که امروز کرج بزرگ (شهر کرج) نامیده می‌شود، در گذشته شامل روستاهایی تابع حوزهٔ کن، شهرستان شمیران، ساوجبلاغ و شهریار و ارنگه بزرگ بوده‌است؛ و کلاک، سرجوب، حصار، وسیه، باغ پیر، بیلقان، حسین‌آباد بیلقان، علی‌آباد پرگیرک، زورآباد، بیدستان، دشت ویان، جوادآباد، نهر رستم، درهٔ دروا، حسن‌آباد، حاجی‌آباد، صوفی‌آباد، وهرجرد (ورگرد)، دلمبر، حیدرآباد، میان‌جاده، شنبه‌دژ، نوزمین، سیاه کلان، کسین، کارخانهٔ قند، گلشهر، مهرویلا، مهرشهر، حسین‌آباد، پیشاهنگی، گلدشت، جو مردآباد، سرحد آباد، آسیاب برجی، سرآسیاب، ده کرج، حسین‌آباد راه‌آهن، شهر صنعتی، اطراف امامزاده طاهر و امامزاده حسن، باغ فلاحت و مناطق دیگری که در سال‌های اخیر در محدودهٔ شهر کرج قرار گرفته، را در بر می‌گرفته‌است. در سال ۱۳۸۹ خورشیدی پس از تصویب مجلس شورای اسلامی، شهر کرج به همراه ۳ شهرستان دیگر در قالب استان البرز جای گرفت. جغرافیا موقعیت کرج در ۳۶ کیلومتری غرب تهران، در کرانهٔ غربی رود کرج و در دامنهٔ جنوبی رشته کوه البرز گسترده شده‌است. این شهرستان از شمال به شهرستان چالوس، از شرق به شهرستان تهران، از جنوب به شهرستان شهریار و از غرب به شهرستان ساوجبلاغ و شهرستان اشتهارد محدود است. شهر کرج با طول جغرافیایی ۵۱ درجه و ۰ دقیقه و ۳۰ ثانیهٔ خاوری و عرض جغرافیایی ۳۵ درجه و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیهٔ شمالی (پل تاریخی کرج، ورودی جادهٔ کرج-چالوس)، با ارتفاع ۱٬۲۹۷ متر از سطح دریا (ایستگاه راه‌آهن)، در فاصلهٔ ۳۶ کیلومتری شمال غربی تهران واقع شده‌است. این شهر با مساحتی معادل ۱۷۵٫۴ کیلومتر مربع و حریمی به وسعت ۱۷۸٫۹ کیلومتر مربع در دامنهٔ رشته‌کوه البرز مرکزی قرار دارد و مرکز شهرستان کرج می‌باشد. جلگهٔ پهناور کرج با ارتفاع متوسط ۱٬۳۲۰ متر از سطح دریا در مسیر راه ارتباطی وسائل نقلیهٔ حامل کالاها وارداتی و صادراتی از مرز ترکیه و جمهوری آذربایجان و به مقصد تهران و بالعکس است. رشته‌کوه‌های البرز همچون دیواری بلند استان مازندران را از کرج جدا کرده‌است. دهستان کرج در میان دره‌های پرپیچ و خم البرز و در اطراف جاده چالوس قرار دارند. از تونل کندوان تا روستا مراد تپه در غرب اشتهارد، حوزهٔ فرمانداری کرج را تشکیل می‌دهد. حوزهٔ فرمانداری کرج در سال ۱۳۳۷ برای جمعیتی در حدود ۳۵ هزار نفر و با وسعتی در حدود ۵٬۸۳۰ کیلومتر مربع بنیاد شد. با گذشت زمان و افزایش جمعیت، شهرستان‌های طالقان، ساوجبلاغ، نظرآباد، اشتهارد و فردیس از شهرستان کرج جدا و هر کدام تبدیل به یک شهرستان مستقل شدند. شهر کرج امروزه به عنوان مرکز شهرستان کرج به حساب می‌آید. آب و هوا در مقیاس کلی منطقهٔ کرج همانند سایر بخش‌های استان البرز در فصول سرد سال متأثر از سیستم‌های شمالی و شمال غربی و غربی به ویژه جنوب غربی بوده و ریزش‌های جوی آن که از ماه‌های آبان و آذر آغاز و تا اواسط اردیبهشت ماه ادامه دارد، تابعی از فعالیت‌های سیستم‌های فوق می‌باشد. از نظر ویژگی‌های خرد اقلیمی، منطقهٔ کرج از پاره‌ای جهات دارای مختصات شاخصی است که به آن‌ها اشاره می‌شود: منطقهٔ کرج به لحاظ اقلیمی تحت تأثیر ارتفاعات البرز و درهٔ چالوس و رودخانهٔ کرج قرار دارد که موجب خنک و مرطوب‌تر شدن این منطقه نسبت به تهران می‌گردد و این تمایز تقریباً در تمام طول سال مشاهده می‌گردد. علت اختلاف دمای کرج نسبت به تهران به خصوص در شب‌ها به سبب نزدیکی کرج به ارتفاعات شمالی و سرد شدن شبانهٔ این دامنه‌ها و وزش باد کوه به دشت می‌باشد. دور بودن کرج از دشت کویر نیز موجب برودت و رطوبت بیشتر این منطقه نسبت به تهران در فصول مختلف سال، به ویژه در تابستان می‌گردد. در مورد بارندگی‌های تابستانهٔ کرج می‌توان این‌گونه بیان داشت که گاهی اوقات برخورد دو تودهٔ هوای گرم جنوبی و نسبتاً سرد و مرطوب شمالی که در سطوح فوقانی ناحیهٔ البرز صورت می‌گیرد، موجب می‌گردد که ابرهای جوششی بسیار فعال در منطقه پدید آمده و ریزش‌های رگباری شدیدی را به‌وجود آورد که غالباً همراه با سیل است. برخی از مشخصه‌های اقلیمی ایستگاه تحقیقات هواشناسی کشاورزی کرج در دورهٔ آماری ۱۳۵۰ تا ۱۳۸۰ به شرح ذیل می‌باشد: میانگین بارندگی سالیانهٔ کرج حدود ۲۵۱ میلی‌متر با ضریب تغییرات ۲۴٫۱ درصد و حداقل ۸۹٫۳ میلی‌متر و حداکثر ۳۷۴٫۴ میلی‌متر می‌باشد. فصل زمستان با ۴۲٫۳ درصد و فصل تابستان با ۱٫۵ درصد بیشترین و کمترین سهم را در بارش سالیانه بر عهده دارند. حداقل و حداکثر مطلق دما به ترتیب ۲۰- و ۴۲ درجه و میانگین سالیانه نیز ۱۴٫۱ درجهٔ سانتی‌گراد می‌باشد. ماه تیر با میانگین ۲۶٫۰ درجهٔ سانتی‌گراد و دی با ۱٫۲ درجهٔ سانتی‌گراد به ترتیب گرم‌ترین و سردترین ماه سال محسوب می‌شوند. میانگین تعداد روزهای یخبندان با آستانه‌های صفر، ۵- و ۱۰- به ترتیب ۷۶٫۲۴ و ۷ روز می‌باشد. میانگین سالیانهٔ رطوبت نسبی ۵۲ درصد و میانگین حداکثر و حداقل آن به ترتیب ۷۲ و ۳۸ درصد می‌باشد. جمع تبخیر سالیانه از تشت کلاس A بالغ بر ۲٬۱۸۴ میلی‌متر می‌باشد. دی با متوسط ۲۶ میلی‌متر و تیر با ۳۷۵ میلی‌متر به ترتیب کمترین و بیشترین مقدار تبخیر را دارا هستند. مجموع سالیانهٔ تبخیر-تعرق پتانسیل کیاه مرجع به روش پنمن مانتیث ۱٬۳۰۷ میلی‌متر محاسبه گردیده‌است. میانگین ساعات آفتابی سالیانه در طی دورهٔ آماری برابر با ۲٬۸۹۹ ساعت به ثبت رسیده‌است. باد غالب در کرج که بر مبنای سه نوبت دیدبانی (صبح، ظهر و عصر) محاسبه گردیده‌است، در جهت شمال غربی بوده و متوسط آن ۳٫۴ متر بر ثانیه می‌باشد. بیشترین سرعت باد در کرج ۲۴٫۵ متر بر ثانیه از سمت غرب و میانگین سرعت باد ۲٫۲ متر بر ثانیه به ثبت رسیده‌است. امروزه هوای کرج به دلیل گسترش شهر و تردد زیاد وسائل نقلیه و وجود کارخانه‌ها و شهرک‌های صنعتی رو به آلودگی است به‌طوری‌که در فصل‌های پاییز و زمستان وارونگی هوا کاملاً قابل لمس بوده‌است. منبع: مخاطرات طبیعی زمین لرزه شهر کرج به علت قرار گرفتن در منطقه لرزه خیز، وجود بافت‌های فرسوده بسیار و جمعیت متراکم بسیار از زمین لرزه آسیب‌پذیر است.براساس مطالعات ژئوفیزیکی انجام شده، گسل‌های اطراف شهر کرج پتانسیل لرزه زایی بالایی دارند. عامل اصلی خطر زمین لرزه در شهر کرج بخش غربی گسل مشاء، بخش غربی گسل شمال تهران، گسل ایپک و گسل بوئین زهرا می‌باشد. تاب آوری مناطق شهری در برابر زمین لرزه بر اساس تحقیقات انجام شده شهر کرج از لحاظ تاب آوری در برابر زمین لرزه در وضعیت نامطلوبی قرار دارد. بر پایهٔ بررسی‌های سال ۱۳۸۷ خورشیدی، کلانشهر کرج در آن سال دارای ۶۸۰ هکتار بافت فرسودهٔ شهری بوده‌است. مناطق عظیمیه، گوهردشت و جهانشهر به علت ساخت و ساز اصولی، ساختمان‌های نوساز و معابر عریض، مقاوم‌ترین مناطق کرج در برابر زمین لرزه هستند و همچنین مناطق حصارک بالا، کیانمهر، مرکز شهر کرج و اسلام‌آباد به علت وجود بافت‌های فرسوده بسیار، جمعیت متراکم، عدم نقشه‌کشی شهری اصولی و هندسی، کم‌ترین میزان تاب آوری را در برابر زمین لرزه دارند. سیل شهر کرج از لحاظ خطر وقوع سیل در وضعیت نامطلوبی قرار دارد. مناطق کوهستانی شمال و شمال شرقی کرج از جمله عظیمیه، مرکز شهر کرج و مناطق اطراف رودخانه کرج بیشترین خطر سیل خیزی را دارند. مناطق جنوبی و دشت‌های کرج مانند مهرشهر نیز کمترین خطر سیل خیزی را دارند. از علل افزایش خطر وقوع سیل در کرج می‌توان به ساخت و ساز بی‌رویه در حریم رودخانه‌ها و حوضه‌های آبریز و عدم وجود سیستم هدایت و جمع‌آوری فاضلاب شهری در برخی مناطق اشاره کرد. جمعیت‌شناسی اقوام طی پژوهشی که شرکت پژوهشگران خبرهٔ پارس به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۱۳۹۹ انجام داد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعهٔ آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱٬۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظر سنجی نمونه‌گیری شد در کرج به قرار زیر بود: جمعیت جمعیت شهر کرج بر پایهٔ سرشماری سال ۱۳۹۵ ه‍.خ برابر با ۱٬۵۹۲٬۴۹۲ تن بوده که این رقم با احتساب جمعیت ساکن در حومهٔ شهر ( کلان‌شهر کرج) به ۱٬۹۷۳٬۴۷۰ تن می‌رسد. کرج چهارمین شهر پرجمعیت ایران و بیست و دومین کلان‌شهر پرجمعیت خاورمیانه است. رشد جمعیت در شهر کرج برابر با ۴/۷ درصد بوده‌است که بالاترین میزان رشد جمعیت در بین شهرهای ایران است. زبان مردم کرج به زبان فارسی و گویش کرجی و زبان ترکی گویش می‌کنند. مشکلات اجتماعی کمبود امکانات آموزشی رشد سریع جمعیت در استان البرز و مرکز آن، همواره از رشد توسعه فضاهای آموزشی بیشتر بوده به گونه‌ای که در حال حاضر محروم‌ترین استان کشور به لحاظ شاخص استاندارد سرانه فضای آموزشی، استان البرز می‌باشد. متوسط سرانه فضاهای آموزشی در کشور ۵/۲ سانتی‌متر مربع است که این مقدار در استان البرز ۳/۰۹ سانتی‌متر مربع می‌باشد. طبق آمار اداره‌کل آموزش و پرورش البرز ۴۴۷ مدرسه با ۵۰۰۰ کلاس در استان البرز نیاز است تا به سرانه کشوری برسد. از این مقدار ۶۱ درصد سهم شهرستان کرج و ۲۱ درصد سهم شهرستان فردیس است. حاشیه نشینی حاشیه‌نشینی از معضلات بزرگ کرج است که به علت مهاجرپذیری بالا روی داده‌است. کرج در زمینه حاشیه نشینی، رتبه دوم در ایران را داراست. از علت‌های مهم حاشیه نشینی در کرج، وجود زندان‌های بزرگ ملی در کرج است که باعث مهاجرت خانواده‌های زندانیان به کرج و اسکان در نزدیکی زندان‌ها است. از دیگر علت‌های مهم نیز می‌توان به مهاجرپذیری بالا، عدم برنامه‌ریزی شهری و همجواری با تهران اشاره کرد. زیرساخت‌ها ترابری حمل و نقل جاده‌ای مسیر جابجایی کاروان‌ها به سمت جادهٔ چالوس از میان روستای کرج که در دورهٔ قاجار ساخته شده‌است امروزه جای خود را به بزرگراه داده‌است. این مسیر تهران را به کرانه‌های دریای خزر از طریق تونل کندوان که در سال ۱۹۳۸ احداث شد، متصل می‌کند. یکی دیگر از راه‌های اصلی که از میان کرج می‌گذرد بزرگراهی بود که تهران را به آذربایجان و گیلان متصل می‌کند. کلان‌شهر کرج، از دیرباز پل ارتباطی و گلوگاه بسیار مهمی در حد فاصل تهران-قزوین و شهرهای استان مازندران بوده‌است. مهم‌ترین راه‌های ارتباطی کرج عبارت‌اند از: آزادراه تهران- کرج- قزوین بزرگراه یادگارامام (کنارگذر مهرشهر) آزادراه کنارگذر شمالی کرج (شهید سلیمانی) و آزادراه شهدای البرز بزرگراه فتح (جاده قدیم کرج) بزرگراه لشکری (جاده مخصوص کرج) خیابان بهشتی و جاده ۳۲ راه آسفالتهٔ کرج-چالوس به طول ۱۶۱ کیلومتر پایانه‌های مسافربری پایانه‌های مسافربری کرج (پایانه‌های: شهید کلانتری، البرز،شهید سلطانی و گلشهر) نقش عمده‌ای را در زمینهٔ ترابری و جابجایی بار و مسافر از مقصد کرج به سوی نقاط مختلف ایران و درون کرج بر عهده دارند. فرودگاه فرودگاه بین‌المللی پیام کرج یک فرودگاه مسافربری، پستی و سازمانی اقتصادی با پتانسیل‌های ویژه است. این سازمان دارای فرودگاه بین‌المللی- هاب پستی و تنها منطقهٔ ویژهٔ اقتصادی استان البرز و مرکز کشور است که در مسیر شاهراه ارتباطی ۹ استان کشور قرار گرفته‌است. منطقهٔ ویژهٔ اقتصادی پیام در زمینی به مساحت سه هزار و ۶۰۰ هکتار در اراضی ۱۰ هزار هکتاری فرودگاه بین‌المللی پیام جهت حمل و نقل بار هوایی و پستی- انبارداری- خدمات سردخانه‌ای- صنایع بسته‌بندی- فراوری کالا و صادرات کالاهای فاسدشدنی در محدودهٔ فرودگاه بین‌المللی پیام واقع در استان البرز در جنوب غربی شهر کرج در سال ۱۳۶۹ تأسیس شده‌است. این فرودگاه در ابتدا فقط کاربرد باری و پستی داشت که سرانجام در ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ نخستین پرواز مسافری به سمت مشهد انجام شد. در سال ۱۴۰۰ مجوز پرواز هواپیما به عنوان تاکسی‌هوایی در این فرودگاه داده شد که این اتفاق برای نخستین بار در ایران در فرودگاه پیام افتاده‌است. بخش تاکسی‌هوایی این فرودگاه ظرفیت سفر به تمام فرودگاه‌های ایران را دارد. باند این فرودگاه دارای قابلیت فرود هواپیماهایی پهن‌پیکر همچون آنتونوف۱۲۴ را دارا می‌باشد. مترو مطالعات امکان‌سنجی احداث قطار شهری کرج و حومه که با همکاری سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور صورت گرفته در ابتدای سه‌ماههٔ نخست سال ۸۲ به انجام رسید که کلیات آن در جلسهٔ مورخهٔ ۸۲/۳/۲۱ شورای ترافیک استان تأیید گردید و در جلسهٔ مورخهٔ ۸۲/۵/۸ کمیتهٔ فنی شورای عالی ترافیک شهرهای کشور، ۲۵ کیلومتر آن به تصویب رسیده و سرانجام این امر در تاریخ ۸۲/۷/۹ به تصویب نهائی شورای عالی ترافیک شهرهای کشور رسید.در سال ۱۳۷۷ فعالیت روزانهٔ قطار سریع‌السیر کرج-تهران (از ایستگاه گلشهر تا ایستگاه صادقیه) مورد بهره‌برداری قرار گرفت و در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۹۸نیز ایستگاه شهید سلیمانی به طول ۴۳ کیلومتر از گلشهر تا شهرجدید هشتگرد مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌است. قطعه یک از خط ۲ متروی کرج از ایستگاه چهل و پنج متری گلشهر تا ایستگاه آیت الله طالقانی به طول ۶/۵ کیلومتر در ۸ اسفند ۱۴۰۱ با حضور وزیر کشور به بهره‌برداری رسید. توضیحات: در انشعاب‌ها، ایستگاه مشترک هم در تعداد ایستگاه‌های خط اصلی و هم در تعداد ایستگاه‌های خط منشعب‌شده آمده‌است. راه‌آهن ایستگاه راه‌آهن شهر کرج که در قسمت جنوب آزادراه تهران-کرج قرار دارد یکی دیگر از شبکه‌های انتقال مسافر و بار می‌باشد که فاصلهٔ آن از تهران به کرج ۴۱ کیلومتر و از ایستگاه کرج تا قزوین ۱۰۳ کیلومتر است. منبع: اتوبوسرانی و تاکسی‌رانی اتوبوسرانی کرج و حومه که در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین زیرمجموعه‌های سازمان حمل و نقل بار و مسافر شهرداری کرج محسوب می‌شود در تاریخ ۱۳۷۰/۶/۳۱ فعالیت خود را با کنترل خطوط تحت پوشش مینی‌بوس‌رانی در بخش خصوصی رسماً آغاز نمود. پس از مدت کوتاهی با خرید ۱۲ دستگاه اتوبوس در واقع پایهٔ اصلی حمل و نقل ناوگان اتوبوسرانی کرج در اواخر سال ۱۳۷۰ پایه‌گذاری شد. بنابر آمار اعلامی در ابتدای سال ۱۴۰۰ ه‍.ش مجموع ناوگان ملکی فعال در خطوط اتوبوس‌رانی کرج ۹۳ دستگاه و مجموع ناوگان بخش خصوصی فعال ۱۷۶ دستگاه، تعداد خطوط شهری و حومه ۴۷ خط و تعداد خطوط منتهی به تهران نیز ۶ خط می‌باشد. میانگین سن ناوگان ملکی شش سال و میانگین سن ناوگان بخش خصوصی نیز سیزده سال است. تعداد خطوط تاکسیرانی کرج ۱۱۵ خط است. در شهر کرج ۱۲۵۰۰ دستگاه تاکسی وجود دارد که ۷۷۰۰ تاکسی ایستگاهی و ۴۸۰۰ دستگاه تاکسی به صورت گردشی فعالیت می‌کنند. مراکز صنعتی کرج دارای تعداد زیادی واحدهای تولیدی و صنعتی است که در مناطق مختلف شهر یا عمدتاً در شهرک‌های صنعتی متمرکز شده‌اند. برای نمونه دو شهرک صنعتی سیمین دشت و بهارستان مجموعاً بیش از ۴۷۰ واحد تولیدی فعال دارند و بیش از ۹۵۰ واحد دیگر در مناطق مختلف شهر و حومهٔ آن قرار دارند. فضای سبز شهر کرج در گذشته‌ای نه چندان دور، با توجه به آب و هوای مناسب و وجود منابع آبی چون رودخانهٔ کرج، باغ شهری زیبا و سبز با درختان کهن و بی‌شمار بوده‌است که آثار آن هنوز هم در شهر به چشم می‌خورد. در طی ۴۰ سال اخیر و با مهاجرت‌های زیاد از سراسر ایران به این شهر، رفته رفته باغ‌های آن تخریب و با مناطق مسکونی و راه‌ها جایگزین گردید. از مناطقی که دارای درختان انبوه زیادی بوده‌اند و در حال حاضر نسبت به دیگر مناطق کرج دارای فضای سبز و درختان بیشتری هستند می‌توان به جهان‌شهر، مهرشهر و عظیمیه اشاره کرد. پارک جهان‌نما، باغ سیب مهرشهر و باغ‌های محمدصادق فاتح در جهان‌شهر از جمله باغ‌های بزرگ کرج هستند که البته قسمت‌های زیادی از آن‌ها در ۳۰ سال اخیر از بین رفته‌است. در حدود ۵ الی ۶ سال اخیر شهرداری کرج تصمیم گرفته که هویت باغ‌شهر کرج را به این شهر برگرداند و اقدام به ساخت پارک‌ها و بوستان‌های متعدد در سطح شهر کرده‌است. البته راه زیادی تا احیای باغ‌های انبوه از دست رفته باقی است. در حال حاضر شهر کرج دارای بیش از ۲۴۳ پارک و بوستان کوچک و بزرگ است. از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به پارک جهان‌نما، پارک چمران، باغ سیب مهرشهر، پارک ایران کوچک، پارک تنیس (باغ فاتح)، پارک نبوت، پارک ایران‌زمین، پارک خانواده و پارک هامون اشاره کرد. مجموعه‌های ورزشی مجموعه ورزشی انقلاب اسلامی ورزشگاه انقلاب کرج در حال حاضر ورزشگاه خانگی تیم شهدای رزکان البرز در لیگ دسته دوم کشور محسوب می‌شود. تیم فوتبال سایپای کرج در سال ۱۳۸۶ در این ورزشگاه با برد ۲ بر صفر مقابل تیم مس کرمان قهرمان لیگ برتر ششم شد. تیم والیبال سایپا هم در سال ۹۰ با باخت برابر تیم کاله آمل در این ورزشگاه در دیدار فینال به مقام نایب قهرمانی لیگ برتر والیبال کشور نائل شد. تیم‌های فعال ورزشی در لیگ کشور تیم مقاومت البرز در لیگ برتر فوتسال ایران تیم آقایان بوتاپارس ایرانیان در لیگ یک فوتسال ایران تیم زنان بوتا پارس ایرانیان و تیم زنان نصر فردیس کرج در لیگ برتر فوتسال زنان ایران ورزشگاه دکتر شریعتی ورزشگاه شریعتی هم بین سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۹ میزبان بازی‌های خانگی باشگاه فوتبال بهمن کرج بود و این تیم در این ورزشگاه به افتخارات زیادی در سطح اول فوتبال کشور رسید. این ورزشگاه همچنین در چند سال ابتدایی میزبان بازی‌های تیم فوتبال سایپای کرج هم بود. هم‌اکنون این ورزشگاه میزبان بازی‌های خانگی باشگاه‌های: شهرداری کرج و مردانپاشا البرز، در لیگ دسته سوم و میزبان برخی بازی‌های فوتبال پایه استان البرز است. مراکز درمانی مهم بیمارستان امام علی بیمارستان شهید مدنی بیمارستان کمالی بیمارستان ثارالله بیمارستان کوثر بیمارستان شهید رجایی بیمارستان کسری بیمارستان قائم بیمارستان امام خمینی بیمارستان تخت جمشید بیمارستان چشم‌پزشکی نور البرز بیمارستان آرام مراکز آموزش عالی و پژوهشی پژوهشگاه مواد و انرژی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی البرز پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران دانشگاه خوارزمی کرج دانشگاه هنر پردیس کرج مؤسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج دانشگاه پیام نور کرج دانشگاه فرهنگیان دانشکده فنی و حرفه ای شهید بهشتی کرج مرکز مطالعات خلیج فارس پژوهشگاه علوم و فنون هسته ای (وابسته به سازمان انرژی اتمی) مؤسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر (وابسته به وزارت جهاد کشاورزی) مؤسسه تحقیقات علوم دامی کشور (وابسته به وزارت جهاد کشاورزی) دانشگاه فرهنگیان البرز (پردیس حکیم فردوسی (برادران) و پردیس امیرکبیر (خواهران)) مکان‌های تاریخی در حوزه فرمانداری کرج بیش از ۱۰۰ اثر با ارزش فرهنگی – تاریخی و هنری شناسایی شده و در گزارش بررسی و شناسایی این منطقه درج گردیده. از آثار و مکان‌های تاریخی که دارای قدمت دوره اسلام و پیش از اسلام و دوره قاجار و صفوی و قرن ۷ و ۸ و ۹ هـ. ق می‌توان موارد زیر را نام برد. آثار فرهنگی و تاریخی دهستان‌های نسا، آسارا و آدران در منطقه‌ای کوهستانی قرار داشته و آبادی‌های آن‌ها در دره‌های پرشیب یا بر کناره بلند کوه‌ها ایجاد شده‌است. در شهرهای کمال شهر، گرمدره، محمدشهر از حوزه فرمانداری کرج آثار ارزشمند و چشمگیری وجود دارد که شماری از آن‌ها توسط کارشناسان میراث فرهنگی استان تهران و کرج شناسایی شده و تعدادی نیز در حال بازسازی و استحکام بخشی هستند. دو گرمابهٔ قدیمی واقع در روستاهای هلجرد و بیلقان نیز از آثار تاریخی کرج است. مراکز فرهنگی مراکز مذهبی استان البرز دارای ۱۰۰۰ مسجد است که نیمی از آنها، تقریباً ۵۰۰ مسجد در کرج واقع شده‌اند. موزه‌ها موزه تاریخ طبیعی و تنوع زیستی کرج این موزه با وسعت هزار متر در پارک چمران واقع شده‌است. در این موزه، نمونه‌هایی از گونه‌های جانوری، حشرات، سنگ‌ها و کانی‌ها، جمجمه و سردیس‌های گونه‌های جانوری نگهداری می‌شود. همچنین نمونه‌های بسیاری از جانوران تاکسیدرمی شده در این موزه نگهداری می‌شود. کاخ موزه سلیمانیه این مجموعه در سال‌های ۱۲۲۴ تا ۱۲۲۷ به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته شده‌است. فضای داخلی این بنا با گچبری‌ها و نقش‌های مربوط به دوران قاجاریه آراسته شده‌است. بخش‌های زیادی از بناهای محوطه این کاخ تخریب شده‌است و درحال حاضر تنها بنای اصلی این کاخ باقی مانده‌است. موزه جانورشناسی جلال افشار این موزه در محوطه دانشکده پردیس کشاورزی کرج واقع شده‌است. این موزه در سال ۱۳۰۹ با کاربری مدرسه و با نام مدرسه فلاحت آغاز به کار نمود. در حال حاضر این مکان به موزه تبدیل شده‌است. در این موزه گونه‌های مختلفی از حشرات و آبزیان به نمایش گذاشته شده‌اند همچنین این موزه بخش‌هایی نظیر آزمایشگاه پژوهشی، کتابخانه و عکاسخانه تخصصی را داراست. موزه اسناد و نسخ و مردم‌شناسی در این موزه انواعی از ابزارهای مورد استفاده مردمان گذشته، سلاح‌های جنگی، نسخ‌های تاریخی، اسناد حکومتی، نامه‌های تجار و عکسها و اسناد قدیم کرج وجود دارد. موزه تندیس این موزه بیش از ۱۲۰ تندیس و تابلو را به نمایش گذاشته‌است که نمایانگر نحوه زندگی مردمان قدیم ایران است. این موزه در بلوار چمران کرج واقع شده‌است. موزه شهدای کرج در این موزه وسایل شخصی به جا مانده از کشته شدگان جنگ ایران و عراق به نمایش گذاشته شده‌است. این موزه در امامزاده محمد قرار دارد. سینماها شهر کرج از نظر تعداد سینماها آمار نامطلوبی دارد. کرج نسبت به جمعیت شهر تعداد بسیار کمی سینما دارد. سینما ساویز این سینما در گوهردشت واقع شده‌است. سینما ساویز در سال ۱۳۸۱ با ۳ سالن افتتاح شد. سینما هجرت این سینما قدیمی‌ترین سینمای کرج می‌باشد و در میدان اصلی کرج واقع شده‌است که در سال ۱۳۴۷ راه‌اندازی شد. سینما پرشین این سینما در مهرشهر واقع شده‌است که در سال ۱۳۸۶ ساخته شد و در سال ۱۳۹۳ افتتاح شد. این سینما دارای چهار سالن می‌باشد که در مجموع ۶۰۰ نفر ظرفیت دارد. سینما سپهر سینما سپهر در شهرک وحدت کرج واقع شده‌است که در سال ۱۳۹۰ افتتاح شد. این سینما دارای گنجایش ۳۵۰ نفری است. سینما فردیس این سینما در شهر فردیس است که در سال ۱۳۸۵ با یک سالن با ظرفیت ۳۱۸ نفر تأسیس شده‌است. پردیس سینمایی اکومال پردیس سینمایی اکومال نخستین پردیس استاندارد سینمایی استان البرز است. این مجموعه سینمایی دارای ۶ سالن و ظرفیت ۱۰۰۰ نفر، است. جاذبه‌های گردشگری از جمله جاذبه‌های گردشگری کرج می‌توان جاده کرج - چالوس، باغ سیب مهرشهر، کاخ مروارید (شمس)، روستای تاریخی آتشگاه و باغ لاله‌های گچسر را نام برد. کاروانسرای شاه‌عباسی، کاخ ناصرالدین شاهی شهرستانک، پل تاریخی کرج، پارک‌های کرج و امامزاده طاهر کرج که مدفن بسیاری از نام آوران شعر و هنر معاصر ایران است از دیگر جاذبه‌های تاریخی - فرهنگی گردشگری کرج به‌شمار می‌روند. دیگر جاذبه‌های گردشگری کرج: مجموعه سد امیرکبیر، امکانات ورزش‌های آبی از جمله قایق‌سواری، اسکی روی آب، ماهیگیری پیست اسکی دیزین پیست اسکی خور روستای آتشگاه کرج دهکده واریان کاخ سلیمانیه و موزه جانورشناسی کرج واقع در دانشکده کشاورزی موزه تاریخ طبیعی کرج حمام تاریخی مصباح دره ارنگه روستای برغان رودخانه کرج غار یخ‌مراد دره پل خواب روستای وینه (کرج) آبشار آدران دهکده آبی پارس باغات جهانشهر کوه نور عظیمیه دهکده توریستی تفریحی باغستان پیست موتور کراس حصارک مناطق و محله‌ها شهر کرج دارای ۱۰ منطقه شهری است. منطقه۱: عظیمیه، اسلام‌آباد منطقه۲: اصفهانیها، قلمستان، مصباح، ترک آباد، ساسانی، شهرک بنفشه، شهرک استاندارد، شیخ‌آباد، نوروز آباد، حسین‌آباد راه‌آهن، شهرک ذوب آهن، آسیاب برجی منطقه۳: مهرشهر منطقه ۴: حسین‌آباد، فاز۴ مهرشهر منطقه۵: حصارک پایین، گلشهر، دهقان ویلا منطقه۶: حصارک بالا، شاهین ویلا منطقه۷: گوهردشت، باغستان منطقه۸: کوی کارمندان شمالی، عظیمیه، حسن‌آباد، جهانشهر، حاجی‌آباد منطقه۹: کوی کارمندان جنوبی، مهرویلا منطقه۱۰: شهرک جهان‌نما، کلاک، خلج‌آباد، حصار (بروزرسانی جدول: تا آبان ۱۴۰۱'') مناطق اقماری محمدشهر سرحدآباد کیانمهر آق‌تپه سیاست شهرداری کرج شهرداری کرج سازمان غیردولتی است که مسئولیت اداره شهر کرج را برعهده دارد. مسئولیت مدیریت این سازمان با شهردار کرج است که با حکم از طریق رای‌گیری در شورای شهر کرج انتخاب می‌شود و به وزارت کشور معرفی می‌گردد و وزارت کشور با بررسی صلاحیت منتخب شورا حکم شهردار را صادر می‌کند. شهرداری کرج شامل ۱۰ منطقه است که مدیریت هر منطقه به عهده شهردار آن منطقه است که توسط شهردار کرج انتخاب می‌شود. شهردار کرج، مهرداد کیانی می‌باشد. شورای شهر کرج شورای اسلامی شهر کرج، شورایی مرکب از ۱۳ نفر است که با رأی مردم شهر کرج، برای تصمیم‌گیری در خصوص امور مربوط به شهرداری کرج انتخاب می‌شوند. رئیس کنونی شورای شهر کرج علی قاسم‌پور می‌باشد. روابط جهانی شهرهای خواهرخوانده بوگور، اندونزی چنگدو، چین طی دیدار سرپرست شهرداری کرج با فرماندار هاوانا، در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۱ مراحل انعقاد تفاهم‌نامه جهت خواهرخواندگی این دو شهر مطرح و بررسی شد. خواهرخواندگی ناشهری کرج: آموزش و پرورش کرج با آموزش پرورش شهرستان نیمروز متروی تهران با متروی کرج نماد شهری با توجه به رشد سریع جمعیت، سیاست‌های نادرست شهرداری و عدم تخصیص نماد شاخص شهری به کرج، این شهر تا پیش از احداث باغ گلهای پارک چمران بدون نماد شاخص شهری بود؛ گل لاله پس از احداث باغ گلها در بوستان چمران کرج، گل لاله به عنوان نماد اصلی شهر کرج و حتی استان البرز شناخته می‌شود. روز فرهنگی کرج با توجه به نامگذاری کرج در سال‌های اخیر با عنوان ایران کوچک و وجود اقوام گوناگون در این شهر، باید برای معرفی این شهر، اقدامات اساسی صورت پذیرد که برپایی جشنواره روز فرهنگی کرج یکی از رویدادهای تأثیرگذار بوده و نماد همبستگی اقوام ایران‌زمین است. روز فرهنگی کرج در روز ۲۱ فروردین است که همزمان با آغاز جشنواره لاله‌ها، به عنوان روز فرهنگی کرج، نامگذاری شده‌است. پارک ملی ایران کوچک همچنین در سالهای اخیر با احداث پارک ایران کوچک در قسمتی از باغ‌های فاتح، این پارک به عنوان نماد هویتی کرج معرفی شده‌است. این پارک تجلی پیوند هویت باغ شهری با معماری فرهنگی ایران زمین در کرج است. مشکلات زیست‌محیطی با توجه به افزایش شدید جمعیت شهر کرج در سال‌های اخیر و عدم برنامه‌ریزی برای کنترل تراکم جمعیتی و بهبود زیرساخت‌های شهری، شهر کرج با مشکلات زیست‌محیطی بسیاری روبه‌رو شده‌است. برجسته‌ترین مشکلات زیست‌محیطی شهر کرج، آلودگی هوا و بحران آب است. آلودگی هوا آلودگی هوا بزرگ‌ترین مشکل زیست‌محیطی شهر کرج است. به حدی که در پاییز سال ۱۳۹۹ شهر کرج ۴۴ روز هوای ناسالم را تجربه کرده‌است که آمار بسیار نامطلوبی است. همچنین در سالهای اخیر کرج در ردیف ۸ شهر آلوده کشور قرار گرفته‌است. درسال ۱۴۰۱ با ثبت رکوردی جدید، شاخص کیفیت هوا در کرج ۴ بار از عدد ۳۰۰ گذر کرد و درحالت خطرناک قرارگرفت. از مهم‌ترین علل افزایش آلودگی هوا در کرج، خشک‌شدن تالاب صالحیه، عدم وجود ناوگان حمل و نقل عمومی استاندارد، تخریب باغات، عدم وجود خطوط حمل‌ونقل ریلی به تناسب جمعیت و تراکم جمعیتی بالا به نسبت زیرساخت‌های موجود می‌باشد. بحران آب کرج به خصوص در سال‌های اخیر با بحران جدی آب روبه‌رو بوده‌است. از مهم‌ترین علل بحران آب در کرج، اختصاص آب سد کرج به تهران بوده‌است که باعث شده‌است که آب شهر کرج از طریق چاه‌ها و سفره آب‌های زیر زمینی تأمین شود و کرج را با بحران مواجه کند. از دیگر علت‌ها نیز تغییرات اقلیمی و افزایش جمعیت می‌باشد. تراکم جمعیتی بالا تراکم جمعیتی بسیار بالا در کرج یکی از مشکلات مهم این شهر است که باعث بروز مشکلات بسیار جدی در کرج شده‌است. تراکم جمعیتی در کرج ۸۹۱ تن است که ۱۹ برابر متوسط کشوری است. در اوایل انقلاب اسلامی، کرج ۲۵۰ هزار تن سکنه داشت اما امروزه ۱٬۵۹۲٬۴۹۲ تن جمعیت دارد در حالی که زیرساخت‌های موجود جوابگوی جمعیت یک‌ونیم میلیون نفری کرج نیست. مهم‌ترین علت افزایش تراکم جمعیتی شهر، مهاجرت بالای افراد از اقصی نقاط کشور و نیاز این جمعیت به مسکن می‌باشد که آپارتمان نشینی و ساخت و ساز انبوه در کرج و به طبع این اتفاق، تراکم جمعیتی شهر را به شدت افزایش داده‌است . از سوی دیگر افزایش نیافتن امکاناتی نظیر سرانه فضای سبز و آموزش به تناسب افزایش جمعیت و به‌طور کلی غالب شدن سرانه مسکن بر سرانه فضای سبز، آموزش و بهداشت باعث بروز مشکلات شهری شده‌است. از مشکلات به وجود آمده بخاطر تراکم جمعیتی بالای شهر می‌توان به کمبود سرانه آموزشی، کمبود امکانات بهداشتی، ترافیک، کمبود آب و برق، آلودگی هوا، کمبود امکانات حمل و نقل عمومی و عدم امکان مدیریت بحران در صورت اتفاقاتی نظیر شیوع بیماری‌های واگیر یا زمین لرزه اشاره کرد. فرونشست زمین فرونشست زمین یکی از بحران‌های زیست‌محیطی مهم شهرهای ایران است که در سال‌های اخیر بسیار گسترش یافته‌است. کرج در سال‌های اخیر دچار این بحران زیست‌محیطی شده‌است. مناطق مهرشهر، کمالشهر و محمدشهر با میزان شش سانتی‌متر در سال بیشترین میزان فرونشست زمین در مناطق کرج و اطراف شهر را دارند. علت اصلی این فرونشست‌ها برداشت بی‌رویه از آبخوان‌های زیرزمینی است. به دلیل انتقال آب سدهای کرج و طالقان به تهران، آب شرب اکثر مناطق شهری کرج از سفره آب‌های زیرزمینی تأمین می‌شود و کاهش حجم آبخوان‌ها باعث فرونشست زمین و ایجاد فروچاله‌ها خواهد شد. از خطرات فرونشست زمین می‌توان به تخریب تأسیسات زیرزمینی، از بین رفتن چاه‌های تأمین آب و در موارد شدید به تخریب سازه‌ها اشاره کرد. مراکز خرید مهم <div class="reflist references-small references-column-count references-column-count-3" style=""> بازار انقلاب مرکز خرید مهرادمال مرکز خرید ماندگار مرکز خرید مهستان مرکز خرید پارسیان مرکز خرید ملاصدرا مجتمع تجاری ملاصدرا مجتمع تجاری نیکامال مرکز خرید برج آموت مرکز خرید برج میلاد مرکز خرید برج طالقانی مجتمع تجاری یادمان بازار بزرگ آزادی مشاهیر نگارخانه جستارهای وابسته فهرست کلان‌شهرهای ایران یادداشت‌ها منابع پیوند به بیرون شهرداری کرج سایت فرمانداری کرج نقشه جامع شهر کرج شهرهای استان البرز شهرهای شهرستان کرج مرکز استان‌های ایران ویکی‌سازی رباتیک
2449
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DA%A9%D9%85%20%D8%B4%D8%B1%D8%B9%DB%8C
حکم شرعی
فرمان یک اعلامیه قانونی است که معمولاً توسط یک رئیس کشور مانند رئیس جمهور در یک نظام جمهوری یا یک پادشاه (فرمان سلطنتی) طبق رویه‌های خاصی (معمولاً در قانون اساسی تعیین می‌شود) صادر می‌شود. قدرت قانون را دارد. اصطلاح خاص مورد استفاده برای این مفهوم ممکن است از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد. برای مثال، فرمان‌های اجرایی که توسط رئیس‌جمهور ایالات متحده صادر می‌شود، فرمان هستند (اگرچه یک فرمان دقیقاً یک دستور نیست). حکم براساس قلمرو قدرت ایران بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی، رهبر سیاست‌های کلی جمهوری اسلامی را مشخص و تعیین می‌کنند. پانویس منابع حکم‌های رسمی قوانین فرانسه منابع حقوق
2456
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%A7
شهرستان ازنا
شهرستان ازنا یکی از شهرستانهای استان لرستان است. مرکز این شهرستان، شهر ازنا است. این شهر در دشت وسیع جاپلق جا دارد. شهرستان ازنا از جنوب به اشترانکوه و سفیدکوه از غرب به دربند و چشمه قل‌قل و تیان و شهرستان دورود، از شرق و شمال به امامزاده قاسم و مؤمن‌آباد در دشت فرزیان و شهرستان شازند و شهرستان خمین و از شرق به شهرستان الیگودرز محدود است. تقسیمات کشوری بخش مرکزی شهرستان ازنادهستان پاچه‌لک غربیی دهستان سیلاخور شرقی بخش جاپلق دهستان جاپلق شرقی دهستان جاپلق غربی کشاورزی بیش از ۸۰ درصد از مساحت شهرستان ازنا را دشتهای حاصل خیز و کشاورزی تشکیل می‌دهد وضعیت جغرافیایی ازنا زیبا و جذاب است به طوری که بیشتر مناطق را دشت تشکیل می‌دهد اما این دشت‌ها که به نوبه خود جزء بهترین مناطق کشاورزی ایران نیز می‌باشد به طرز زیبایی به یکباره به کوه‌های سر به فلک کشیده از جمله اشترانکوه، سفیدکوه بزرگ و کوچک چال خاتون و مسترون (ماه‌سران) تبدیل می‌شود. این وجه جغرافیایی وضع اقتصادی کشاورزان را بهبود بخشیده به طوری که شهرستان ازنا حدود ۱۰ درصد لوبیای کشور را تولید می‌کند. طبق آمار سازمان جهاد کشاورزی استان لرستان، شهرستان ازنا مقام اول را در تولید گندم استان را دارا می‌باشد. وجود دو سیلوی بزرگ در شهر ازنا و در کنار ایستگاه راه‌آهن این شهر را به محل تجمع و انتقال گندم منطقه تبدیل کرده‌است. زبان زبان مردم شهرستان ازنا لری با دو گویش بختیاری و گاپله ایی است. منابع ازنا
2461
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87
ریزپردازنده
ریزپرداز، یا ریزپردازنده یا میکروپرسسور تراشه کوچکی است که می‌تواند عملیات حسابی و منطقی را انجام دهد. این تراشه‌ها از تعداد بسیار زیادی ترانزیستور ساخته شده‌اند. که بر روی یک مدار مجتمع (یا بیشتر) پیاده‌سازی می‌شوند. ریزپردازنده قلب هر رایانه دستی یا رومیزی است که به عنوان واحد پردازشگر مرکزی شناخته شده‌است. یک دستگاه محاسبه‌ای کامل است که روی یک تراشه واحد ساخته می‌شود و مجموع دستورهای دستگاه را اجرا می‌کند. سه کار مهم را انجام می‌دهد: یکی اینکه از واحد همبستگی منطقی/ حساب، استفاده می‌کند یعنی کارهای وابسته به ریاضی چون جمع، تفریق، ضرب و تقسیم‌ را انجام می‌دهد، دوم می‌تواند اطلاعات را از مکان یک حافظه به حافظه دیگر انتقال دهد و سوم اینکه می‌تواند تصمیم بگیرد و به یک سری از دستورهای جدید که بر اساس آن تصمیمات است جهش کند. فناوری پردازنده‌ها بر پایه حداقل طول کانال ترانزیستور‌های آن‌ها که معمولاً "mosfet" هستند، سنجیده می‌شوند. در واحدهای پردازش مرکزی P۴ عادی این مقدار ۰٫۱۸ میکرون است. در پردازنده‌های جدید این مقدار به ۱۲ نانومتر کاهش پیدا کرده‌است و هم‌اکنون نیز سعی بر کاهش آن است. یکی دیگر از معیارهای فناوری پردازنده‌ها حداکثر بسامد پالس ساعت (Clock Pulse) است. هرچه این مقدار بیشتر باشد واحدهای منطقی داخلی سریع‌تر به ورودی‌ها واکنش می‌دهند. یکی از مسایل مهم در طراحی ریزپردازنده‌ها، کنترل دمای CPU است. به دلیل افزایش روزافزون سرعت CPU، دمای داخلی هم زیاد می‌شود و احتمال سوختن پردازنده هست. یکی از راهکارهای کاهش گرما نصب گرماخور (Heatsink) روی سطح خارجی CPU و همچنین قرار دادن لوله‌های نازک دارای آب در داخل آن از این قبیل هستند. ساختار آرایش درونی یک ریز پردازنده بر اساس سن طراحی و اهداف مورد نظر گرفته شده در آن بسیار متفاوت است. پیچیدگی مدار مجتمع همراه است با محدودیت‌های فیزیکی مانند، تعداد ترانزیستورهایی که می‌توان آن‌ها را در یک تراشه قرار داد، تعداد بسته‌بندی‌های نهایی که می‌توانند پردازنده را به دیگر بخش‌های سیستم متصل کنند، تعداد اتصالات ممکن در تراشه، و میزان حرارتی که تراشه می‌تواند ساطع کند. تکنولوژی پیشرفته تراشه‌های قدرتمند تر و پیچیده تری را امروزه ارائه می‌کنند. ریز پردازنده‌های کوچک فرضی شامل واحدهایی هستند که می‌توانند عملیاتهای حسابی و منطقی را انجام دهند (ALU). ALU، عملکردهای مختلفی مانند جمع، تفریق، یا دیگر عملیتهای AND or OR را بر عهده دارد. هریک از عملکردهای مجموعه ALU، می‌توانند در این پردازنده‌ها نقش بسزایی داشته باشند برای مثال، ثبات‌ها می‌تواند مسئولیت کنترل سایر عناصر را بر عهده گیرد و نتایج آخرین عملکرد را نشان دهد (صفر، منفی، بیش از حد و غیره). بخش کنترل منطقی می‌تواند دستورالعمل‌هایی برای کدهای عملیاتی از حافظه بازیابی کند و مشخص کند برای هر عملیات چه بخشی باید دستورالعمل را اجاره کند. یک کد مجزای عملیاتی می‌تواند مسیر داده‌ها، ثبت، و دیگر عناصر موجود در پردازنده را به‌شدت تحت تأثیر قرار دهد. همان‌طور که تکنولوژی در مدارها پیشرفت می‌کند، این امکان وجود دارد تا پردازنده‌های پیچیده‌تر و بیشتری را در یک تراشه قرار داد. اندازهٔ داده‌ها می‌تواند بزرگتر شود، و در اینصورت ترانزیستورهای بیشتری می‌توانند در تراشه قرار داده شوند و در نتیجه اندازه لغات می‌تواند از ۴ بیت به ۸ بیت افزایش یابد و در نتیجه به ۶۴ بیت برسد. ویژگی‌های بیشتری وجود دارد که می‌توان به معماری پردازنده اضافه نمود، ثبات‌ها می‌توانند سرعت برنامه‌ها را افزایش دهد، و از دستورالعمل‌های پیچیده برای ساخت برنامه‌های فشرده تر استفاده کنند. برای مثال، حساب ممیز اغلب در میکرو پردازنده‌های ۸ بیتی در دسترس نیست، اما می‌توان از راه نرم‌افزارها انرا اجرا نمود. ادغام واحدهای ممیز شناور را در آغاز می‌توان به عنوان مدارهای مجتمع جداگانه بررسی کرد و سپس انرا به عنوان بخشی از تراشه‌های میکرو پردازنده مشابه در نظر گرفت، و محاسبات ممیز شناور را افزایش داد. گاهی، محدودیت‌های فیزیکی مدارهای مجتمع می‌توانند رویکردهای خاصی به وجود آورند. به جای پردازش تمام کلمات می‌توان از یک مدار مجتمع استفاده نمود، مدارهای متعدد در زیر مجموعه‌های پردازش داده می‌توانند به صورت موازی قرار گیرند. درحالی‌که این کار نیازمند اصول منطقی دیگر می‌باشد، برای مثال، در هر بخش می‌توان کلمات بیشتری داشت، در نتیجه یک سیستم ۳۲ بیتی می‌تواند از مدارهای یکپارچه همراه با ظرفیت ۴ بیتی برای هر بخش استفاده کند. با در نظر گرفتن توانایی قرار دادن ترانزیستورها ی بیشتر در تراشه، این امکان وجود دارد تا حافظه را به سهولت روی یک Die پردازنده یکپارچه‌سازی کرد. این حافظه نهان دارای مزیتهای بسیاری است و می‌تواند دستیابی به حافظه تراشه را آسان‌تر کند، و در نتیجه افزایش سرعت پردازش را ممکن سازد، در گذشته پردازنده با تأخیر و به آهستگی می‌توانست به حافظه خارجی دسترسی داشته باشد. اهداف خاص طراحی یک پردازنده هدف کلی یک سیستم است. ابزار پردازش‌کننده خاصی وجود دارد که تکنولوژی را دنبال می‌کنند. میکروکنترلر ها، ریز پردازنده‌ها را با استفاده از ابزار ثانوی که در سیستم قرار دارند یکپارچه‌سازی می‌کنند. پردازش سیگنال‌های دیجیتال (DSP) مخصوص واحدهای منفرد پردازش است. واحدهای پردازشی گرافیکی ممکن است محدودیتی در برنامه‌ها و سهولت استفاده از آن‌ها نداشته باشند. برای مثال، GPU ها در طول سال ۱۹۹۰، بیشتر برنامه پذیر نبودند. امروزه امکانات کمی در مورد آن‌ها و برنامه‌ریزی با آن‌ها به وجود آمده‌است مانند برنامه‌نویسی شیدر (Vertex shader). پردازنده‌های ۳۲ بیتی، دارای منطق دیجیتالی بیشتری هستند، بنابراین، پردازنده‌های ۳۲ بیتی (و گسترده‌تر) می‌توانند سرو صداهای بیشتری ایجاد کنند و از دیگر پردازنده‌ها مصرف بیشتری دارند؛ بنابراین پردازنده‌های ۸ یا ۱۶ بیتی بهتر از پردازنده ۳۲ بیتی برای سیستم دارای ترشه و میکرو کنترلر هستند و در واقع بخشی از سیگنال‌های ترکیبی بحساب می‌آیند که در مدارهای مجتمع قرار دارند و نسبت به صدای ایجاد شده حساس تر می‌باشند مانند آنالوگ‌هایی که نسبت به مبدل‌های دیجیتال رزولوشن بالاتری دارند. در یک فرایند مشابه، میکروهای ۸ بیتی از توان کمتری برای کار استفاده می‌کنند، و در برخی عملکردها می‌توانند توان بسیار کمتری نسبت به پردازنده‌های ۳۲ بیتی مصرف کنند. با این حال، برخی از افراد می‌گویند، میکرو ۳۲ بیتی ممکن است از متوسط توان کمتری نسبت به میکرو ۸ بیتی استفاده کند، زمانی‌که نرم‌افزارها به عملیاتهای مشخصی نیاز دارند، مانند ممیزی شناور ریتضی، چرخهٔ ساعت بیشتری در ۸ بیت نسبت به ۳۲ بیت طول می‌کشد، و بنابراین، میکرو ۸ بیت زمان بیشتری در عملیاتهایی با توان بالا نیاز خواهد داشت. اپلیکیشن‌های جاسازی شده هزاران آیتم وجود دارد که به‌طور سنتی مربوط به ریز پردازنده‌های کامپیوتری نمی‌شوند. این موارد شامل صدها و هزارها ابزار می‌شوند، ماشین‌ها (واحدها و تجهیزات جانبی آنها)، کلیدهای ماشین، ابزار و لوازم مورد نیاز برای ازمایش‌ها، اسباب‌بازیها، سوییچ‌ها و قطع‌کننده‌های مدار الکتریکی، هشدار دهنده دود، بسته‌های باتری، و اجزای بصری (از dvd پلیرها گرفته تا جعبه‌های گرامافون). برخی از این محصولات تلفن همراه، سیستم‌های DVD پلیر و HDTV نام دارند که برای ابزار مصرف‌کننده با توان بالا، هزینه کم، و میکرو پردازنده‌ها مورد نیاز هستند. به‌طور فزاینده ایی استانداردهای کنترل آلودگی نیازمند تولیدکنندگانی در زمینه خودروها هستند که بتوانند سیستم‌های ریزپردازنده در خودروها را مدیریت کنند و کنترل بهینه ایی روی خودرو داشته باشند . کنترل برنامه ناپذیر به هزینه‌های بیشتر، پیچیده‌تر نیاز دارند تا بتوانند به نتایج بهتری در زمینه عملکرد ریز پردازنده‌ها دست یابند. برنامه کنترل ریزپردازنده (نرم‌افزارهای جاسازی شده) را می‌توان به راحتی طبق نیازهای متفاوت در خط تولید طراحی کرد، و اجازه دهیم طراحی مجدد محصول به حداقل برسد و کارایی محصول بالاتر رود. ویژگی‌های مختلفی وجود دارد که می‌توان انرا در مدل‌های مختلف در خط تولید مورد مقایسه قرار داد. کنترل ریز پردازنده‌ها در یک سیستم می‌تواند استراتژی‌های لازم را فراهم سازد و می‌توان با استفاده از کنترل‌های الکترومغناطیسی و کنترل‌های الکترونیکی به اهداف مورد نظر رسید. برای مثال، یک سیستم کنترل موتور اتومبیلی است که می‌تواند بر اساس سرعت موتور، باری که موتور متحمل می‌شود و دمای محیط طیف وسیعی از عملکردهای سوخت را به وجود آورد و تنظیم کند. تاریخچه ظهور کامپیوترهایی با قیمت پایین در مدارهای مجتمع توانست جامعه مدرن را تغییر دهد. ریز پردازنده‌های چند منظوره در کامپیوترهای شخصی برای محاسبات، ویرایش متن، صفحه نمایش‌های چند رسانه ایی، و ارتباط از طریق کامپیوتر مورد استفاده قرار می‌گیرند. ریزپردازنده‌های بسیاری هستند که در این سیستم‌ها قرار داده شده‌اند، و کنترل دیجیتالی روی بسیاری از تلفن‌های همراه و فرایندهای صنعتی و لوازم اتومبیل دارند. اولین استفاده از واژه ریزپردازنده به سیستم‌های کامپیوتری Viatron بر می‌گردد که به شرح مدارهای مجتمع مورد استفاده در سیستم‌های ۲۱ می‌پردازند، این سیستم‌ها کامپیوترهای کوچکی بودند که در ۱۹۶۸ معرفی شدند. اینتل اولین ریز پردازنده ۴ بیتی خود (۴۰۰۴) را در ۱۹۷۱معرفی و ریزپردازنده ۸ بیتی (۸۰۰۸) خود را در ۱۹۷۲ معرفی کرد. در طول دهه ۱۹۶۰، ریزپردازنده‌های کامپیوتری در مقیاس‌های کوچک و متوسط ساخته شدند (IC)، و هر کدام شامل صدها و هزاران ترانزیستور بودند. این ترانزیستورها بر روی تخته‌ها و مدارها قرار گرفتند، و اغلب به تابلوهای متعدد متصل شدند. تعداد زیادی از گیتهای منطقی گسسته با توان‌های الکتریکی متفاوت مورد استفاده قرار گرفتند و بنابراین حرارت بیشتری ایجاد کردند. فاصله ایی که سیگنال‌ها باید طی کنند تا به میان ICها و تخته‌ها برسند می‌تواند سرعت عملیاتی کامپیوتر را با محدودیت مواجه کند. در مأموریت‌های فضایی ناسا به ماه در دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، تمام محاسبات پردازنده‌ها برای راهنمایی‌های اولیه و کنترل توسط یک پردازنده کوچک به نام "The Apollo Guidance Computer" انجام شد. در واقع نوعی استفاده از عناصر منطقی در مدارها که دارای سه ورودی NOR در گیت‌ها بود. اولین ریز پردازنده در اوایل دهه ۱۹۷۰ به وجود آمد و برای محاسبات الکترونیکی مورد استفاده قرار گرفت، همچنین از رمز دو دویی برای معماری پردازنده ۴ بیتی استفاده شد. دیگر استفاده از ریز پردازنده‌های ۴ و ۸ بیتی، مانند ترمینال‌ها، پرینترها، و انواع ابزارهای خودکار بوده‌است. ریز پردارنده‌های ۸ بیتی و ۱۶ بیتی در دهه ۱۹۷۰ توانستند اهداف کلی را در نظر بگیرند و بر اساس ان عمل کنند. از آنجا که در سال ۱۹۷۰، افزایش ظرفیت ریزپردازنده‌ها با تبعیت از قانون مور انجام شد، و این امر پیشنهاد می‌دهد که تعداد عناصر مورد استفاده در هر تراشه را می‌توان مورد بررسی قرار داد و در هر سال به دوبرابر رساند. با وجود تکنولوژی‌های اخیر، در هر دو سال، تغییر کرده‌است که در هر بار قانون مور هم مورد ارزیابی قرار گرفت. جستارهای وابسته رمزپردازنده ایمن ریزپردازنده R2000 ریزمعماری معماری رایانه مهندسی کامپیوتر منابع پیوند به بیرون اختراع‌های آمریکایی الکترونیک دیجیتال تاریخچه سخت‌افزار رایانه ریزپردازنده‌ها ریزرایانه‌ها معرفی‌شده‌های ۱۹۷۱ (میلادی) مهندسی مخابرات همه مقاله‌های بدون منابع معتبر
2470
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%D8%AC%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
واج‌شناسی
واج‌شناسی یا فونولوژی یکی از زیرشاخه‌های زبان‌شناسی است که به بررسی نظام آوایی زبان می‌پردازد و جایگاه عناصر آوایی زنجیری و زبرزنجیری را در نظام زبان مشخص می‌کند. در این حوزه، مسائلی مانند آوا، واج، واج‌گونه، گام یا پایه، هجا، تکواژ، تکیه، آهنگ، رکن و وزن شعر مورد بررسی قرار می‌گیرند. بررسی زنجیره‌های علائمِ زبان اشاره و نظامِ آوایی زبان‌گونه‌ها هم جزو همین حوزه محسوب می‌شود. واج‌ها در دانش زبان‌شناسی به کوچکترین جزءِ کلام، «واج» می‌گویند. (مانندِ آ، ب، پ، …،ن، و، ه، ی) واج‌هایی که برای تولیدشان در دهان نیاز به مانع باشد «همخوان» می‌گویند و واج‌هایی را که بدون مانع در برابر جریان هوا در دهان ساخته می‌شوند را «واکه» می‌نامند. گاهی پیش می‌آید که واج‌گاهِ برخی واج‌ها‌ متنوع باشد؛ یعنی یک واج با تفاوتِ کوچکی، به شکلِ متفاوتِ دیگری هم اَدا شود. به این «اَشکالِ گوناگون»، واج‌گونه‌های یک واج می‌گوییم. برای اینکه مشخص کنیم که محصولاتِ واج‌گاه‌‌های گوناگون را واج‌های متفاوت حساب کنیم یا واج‌گونه‌های یک واج، نیاز به واژگانی به نامِ «جفت‌های کمینه» (minimal pair) به عنوان معیار داریم. در این واژه‌ها همهٔ آواها (phonem) مگر یک آوایشان با هم یکسان اند. اگر تک‌آوایِ متفاوتشان باعث تغییر معنا بشود، آن دو آوا را دو واج جداگانه حساب می‌کنیم ولی اگر باعث تغییر معنا نشود، آنان را واج‌گونه‌های یک واج حساب می‌کنیم. برای نمونه /پ/ و /ب/ در واژه‌هایی مانند «پاک» و «باک» باعث دگرگونی معنایی می‌شوند. در اینجا /پ/ و /ب/ را واحدهای صوتی تمایزبخش یا به عبارتی، «واج» می‌گوییم. اما مثلا تفاوتِ واج‌گاهیِ واجِ کاف در واژگانِ «کاسه» و «کافه» در مقایسه با «کیف» و «کتاب»، واج‌گونه محسوب می‌شود. (اگر دقت بکنید، زبان برای تلفظِ «ک» در «کاسه» و «کافه» عقب‌تر به کامْ (سقفِ دهانْ) برخورد می‌کند به نسبتِ «ک» در دو واژه‌ی پسین.) دو آوا که در یک زبان خاصیت تمایز بخشیدن دارند ممکن است در زبان دیگر این خاصیت را نداشته باشند. برای نمونه در زبان فارسی، /v/ و /w/ هر دو، یک واج به حساب می‌آیند ولی در زبان انگلیسی این‌طور نیست و هر کدام واجی جداگانه اند. بررسی عملکرد واج‌ها و تنظیم آنها در یک شبکه یا دستگاه را واج‌شناسی گویند. هجا هجاها بر اساس اصل توالی رسایی (Sonority Sequencing Principle) ایجاد می‌شوند. معمولاً یک واکه در مرکز هجا و چند همخوان در آغازه و پایانه هجا قرار می‌گیرند. رویکردهای نظری در واجشناسی واجشناسی خطی واجشناسی خودواحد نظریه بهینگی واجشناسی کارکردگرا جستارهای وابسته آواشناسی واجشناسی و آواشناسی فارسی الفبای آوانگاری بین‌المللی زبانشناسی واج منابع «واجشناسی: نظریه بهینگی»، محمود بی‌جن‌خان، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۸۴ «واجشناسی: رویکردهای قاعده‌بنیاد»، عالیه کرد زعفران‌لو کامبوزیا، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۸۵ «واجشناسی: تحلیل نظام آهنگ زبان فارسی»، محرم اسلامی، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۸۴ «آواشناسی زبان فارسی»، یدالله ثمره، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۴ ارتباط کلامی اصطلاحات زبان‌شناسی دستور زبان
2475
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D8%AC%D8%AF
ابجد
صورت هشتگانه حروف جُمَّل که با نام اولین صورت (ابجد)، معروف است. ترتیب حروف صامت یا بی‌صدا در این نسق، همان ترتیب عبری–آرامی است و این امر، مؤید آن است که عرب، الفبای خود را از آنان و از طریق نبطیان اقتباس کرده‌است. حروف اَبجَد، شیوه‌ای برای مرتب‌سازی حروف زبان عربی است که برپایه الفبای اولیه خط فنیقی، مرتب شده‌اند. گاهی این شیوه در شماره‌گذاری موارد یا صفحات به کار می‌رود. برای آسانی از بَر کردن ترتیب این حروف، هر چندتا حرف پیاپی، به شکل واژه درآمده و تلفظ می‌شوند. این واژه‌ها عبارت‌اند از: «اَبْجَدْ - هَوَّزْ - حُطّی - کَلَمَنْ - سَعْفَصْ - قَرَشَتْ - ثَخِذْ - ضَظِغْ» از الفبای ابجد برای متناظر کردن اعداد و واژه‌ها نیز استفاده می‌شود. به این ترتیب که برای هر حرف واژه‌ای که بخواهند به عدد تبدیلش کنند، عدد متناظر را از جدول زیر برمی‌دارند و اعداد به دست‌آمده را جمع می‌زنند. برای نمونه در این روش، واژهٔ «علی» برابر با «۱۱۰» می‌شود همچنین «یاعلی» برابر با «۱۲۱» می‌باشد. همزه (أ) و الف (ا) هر یک را به عدد ۱ حساب می‌کنند و حروفی که به واسطه تشدید مکرر است، یک حرف محاسبه می‌شوند؛ مثلاً واژه فَعّال را ۱۸۱ می‌گیرند؛ چون ف ۸۰، ع ۷۰، ا ۱ و ل ۳۰ است. حساب کلماتی همچون اله و رحمن صورت مکتوب است؛ نه ملفوظ. از این رو اله عدد ۳۶ خواهد بود و رحمن ۲۹۸. برخی افراد برای این شماره‌ها ویژگی‌های فراطبیعی قائلند. کاربرد الف) صفحه‌های مقدمهٔ بعضی از کتاب‌ها را با این عددها شماره‌گذاری می‌کنند. ب) تاریخ وقایع مهم را با ترکیب حروف ابجد به صورت یک واژه یا یک عبارت یا یک جملهٔ معنی دار یا شعر درمی‌آورند که به خاطر سپردن آن واژه یا عبارت یا آن جمله یا شعر، تاریخ مزبور را حساب می‌کنند (ماده تاریخ). ج) در موسیقی پس از اسلام، در ثبت اصوات و دساتین از حروف ابجد استفاده شده‌است. برای نمونه نغمه‌های دستگاه شور با حروف ابجد عبارت بوده‌اند از: «یح یه یب ی ح ه ج ا» و فاصله‌ها و ابعاد آن‌ها: «ط ط ج‍ ج‍ ط ج‍ ج» که در موسیقی امروز به ترتیب نت‌های سل، لاکرن، سی بمل، دو، ر، می‌بمل، فا و سل را تشکیل می‌دهند. د) گاهی در نوشتن، برای جدا کردن مطالب مختلف از یکدیگر، آن‌ها را با حروف ابجد مشخص می‌کنند؛ مثلاً در همین‌جا برای جدا کردن کاربردهای حروف ابجد، آن‌ها را با حروف الف، ب، ج و … مشخص کردیم. ارزش حروف ارزش حروف ابجد کبیر به شرح زیر هستند: مناقشات در حساب (جمل) ابجدی حروف گچ پژ فارسی چون چهار حرف "گ چ پ ژ" در زبان عربی فصیح وجود ندارد، عده ای نزدیکترین حرف عربی به آن را معادل گرفته‌اند (گ=ک=۲۰)، (چ=ج=۳)، (پ=ب=۲) و (ژ=ز=۷). اما گروهی نیز معادل این حروف چهارگانه را صفر گرفته‌اند. مثلاً، براین اساس واژه "پروین" در ابجد کبیر به دو روش قابل حساب است. روش اول: (پ=ب)+ر+و+ی+ن=۲+۲۰۰+۶+۱۰+۵۰=۲۶۸ روش دوم: (پ=معادل ندارد)+ر+و+ی+ن=۰+۲۰۰+۶+۱۰+۵۰=۲۶۶ تشدید گروهی حروف مشدد را دو حرف حساب می‌کنند، اما مشهورتر آن است که حروف مشدد یک حرف به حساب آیند؛ مثلاً، اگر حرف "میم" در "محمّد" دو حرف حساب شود نتیجه "۱۳۲" خواهد بود اما اگر به طریق مشهور یک حرف حساب شود نتیجه "۹۲" خواهد بود. حروف والی حروف والی یا ناخوانا در عربی شامل (ا، و، ل، ی) هستند که نوشته شده ولی خوانده نمی‌شوند؛ چنین حروفی در محاسبات جمل حذف می‌شوند. مثلا "الف" وسط در اسم "ابوالفضل" خوانده نمی‌شود لذا به صورت "ابولفضل" معادل "۹۴۹" حساب می‌شود. پانویس پیوند به بیرون کتاب سر المستتر اثر شیخ بهایی الفبا خط عربی سامانه‌های نوشتاری ابجد عددنویسه‌ها فراهنجار
2480
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29
محمد (ابهام‌زدایی)
محمد پیامبر اسلام بود. محمد همچنین می‌تواند به موارد زیر اشاره داشته‌باشد: محمد (نام)، نامی مردانه محمد (سوره)، سوره ۴۷ از قرآن محمد (شوشتر)، روستایی در استان خوزستان محمد (فیلم ۱۳۹۴)، فیلمی از مجید مجیدی محمد: آخرین پیامبر، فیلم پویانمایی وحدت (ترانه) صفحه‌های ابهام‌زدایی مکان‌ها صفحه‌های ابهام‌زدایی نام افراد
2485
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
معناشناسی
معناشناسی یا معنی‌شناسی ، دانش بررسی و مطالعهٔ معانی در زبان‌های انسانی است. به‌طورکلی، بررسی ارتباط میان واژه و معنا را معناشناسی می‌گویند. معادل انگلیسی و فرانسوی (sémantique) معناشناسی برگرفته از لغت یونانیِ semantika (اسم خنثی جمع semantias) علم مطالعهٔ معناست. این علم معمولاً بر روی رابطهٔ بین دلالت‌کننده‌ها مانند لغات، عبارت‌ها، علائم و نشانه‌ها و این‌که معانیشان برای چه استفاده می‌شود تمرکز دارد. مفاهیم زبان‌شناسی و زبان‌شناسی معنایی بررسی معانی‌ای است که توسط انسان‌ها برای نشان‌دادن خودشان در طول زبان استفاده می‌شود. دیگر اَشکال معناشناسی زبان‌های برنامه‌ریزی‌شده، منطق‌های مجرد و نشانه‌شناسی را شامل می‌شود. خود کلمه معناشناسی طیفی از عقاید، از عامیانه گرفته یا کاملاً فنی را مشخص می‌کند. این عبارت (لغت) اغلب در زبان مرسوم برای مشخص‌کردن مشکل درک که یک انتخاب کلمه یا معنی ضمنی پایین می‌آید، استفاده می‌شود. این مشکل فهم موضوع بسیاری بررسی‌های رسمی در طول یک دوره طولانی، و به‌طور قابل‌توجهی در زمینهٔ معناشناسی رسمی بوده‌ است. در زبان‌شناسی این علم بررسی (مطالعه) تفسیر علایم یا نشانه‌هایی است که مأموران یا جوامع در شرایط محیطی و زمینه‌هایی خاص از آن‌ها استفاده کرده‌اند. با این دیدگاه، صداها، عبارت مربوط به صورت، زبان اشاره، محتوای معنایی (معنادار) دارند و هر کدام چندین شاخهٔ مطالعاتی دارد. در زبان نوشتاری، چیزهایی مانند ساختار پاراگراف و نشانه‌گذاری محتوای معنایی دارد. در اشکال دیگر زبان، محتوای معنایی دیگری وجود دارد. زبان‌شناسی نوین پژوهش پیرامون خواص مربوط به معانی را به شیوه‌های عینی و سیستماتیک دنبال می‌کند و در این راه دامنهٔ وسیعی از زبان‌ها و بیان‌ها را در نظر می‌گیرد. بدین ترتیب، گوناگونی و ابعاد شیوه‌های زبان‌شناسانه بیشتر و وسیع‌تر از روش‌هایی‌ست که منطقیان و فلاسفه با تمرکز بر دامنهٔ محدودتری از جملات در درون یک زبان واحد به‌ کار گرفته‌اند. از لحاظ زبانشناسی، دانش معناشناسی به موضوعات پایه‌ای خود می‌پردازد؛ نظیر چندمعنایی (آرایه‌ای که به ابهامات معنایی می‌پردازد)، ترادف (آرایه‌ای که پیرامون لغات هم‌معنی می‌باشد)، تضاد (معانی مخالف یک لغت)، هم‌آوایی، مجاز مرسل و… به‌عنوان زمینه‌ای پیچیده و حیاتی در تحلیل زبان‌شناسی، معناشناسی خود به دانش‌های متعدد از رشته‌های علمی وسیع و اساسی دیگری نظیر منطق، ریاضیات، و فلسفه نیازمند است. مطالعه (بررسی) رسمی معناشناسی با بسیاری زمینه‌های دیگر تحقیق ازجمله لغت‌شناسی، علم نحو، واقع‌گرایی، ریشه‌شناسی و دیگر زمینه‌ها تقسیم می‌شود؛ اگرچه معناشناسی یک زمینهٔ کاملاً تعریف‌شده در نوع خودش اغلب با ویژگی‌های ترکیبی‌ست. در فلسفهٔ زبان، معناشناسی و ارجاع زمینه‌های مرتبط هستند. زمینه‌های مرتبط بیشتر شامل زبان‌شناسی تاریخی و تطبیقی و نمادشناسی‌ست؛ بنابراین، بررسی رسمی معناشناسی پیچیده‌است. معناشناسی با علم نحو که علم ترکیبات واحدهای یک زبان (بدون توجه به معنی شان) می‌باشد و علم واقع گرایی که مطالعه روابط بین علائم یک زبان می‌باشد، معنایشان و استفاده‌کنندگان زبان مقایسه می‌شود. در واژگان علمی و بین‌المللی، معناشناسی (semanties, semasialogy) نیز نامیده می‌شود. زبان‌شناسی در زبان‌شناسی، معناشناسی زیرشاخه‌ای‌ست که برای مطالعه و بررسی معنا، همانی که در سطوح واژگان، عبارات، جملات و واحدهای بزرگتر تجزیه و تحلیل (متون) اصلی اساسی می‌باشد، اشاره دارد. منطقهٔ اصلی مطالعه معنای علائم و مطالعهٔ روابط بین واحدهای مختلف زبان‌شناسی از جمله متشابه، مترادف، متضاد، تعداد معانی، معانی بیشتر، کنایه، هم معنا و غیره می‌باشد نگرانی اصلی این است که چگونه معنا به بخش‌های بزرگتر متن در نتیجه ترکیب از واحدهای کوچکتر معانی متصل می‌شود. به‌طور سنتی، معناشناسی مطالعهٔ احساس و مرجع تفکیکی، شرایط واقعی ساختار مبحثی، نقش‌های موضوعی و تجزیه تحلیل و اتصال تمامی اینها به نحو را شامل می‌شده‌است. دستور زبان مانتگیو در اواخر دههٔ شصت (۱۹۶۰) ریچارد مانتگیو سیستمی را برای تعریف ورودی‌های معانی در لغت‌نامه در شرایط حساب لامبدا مطرح کرد. در این شرایط، تجزیهٔ معانی جمله‌ای مانند «جان هر پیراشکی را خورد» (John ate every bagel)، متشکل از یک فاعل (John) و گزاره (ate every bagel) است. مانتگیو نشان داد که معانی این جمله در کل می‌تواند معانی تفکیک‌شدهٔ اجزایش و به‌طور نسبی قوانین کمی از ترکیب باشد. گزارهٔ منطقی به‌دست‌آمده بعداً شرح داده خواهد شد؛ مثلاً استفاده از طرح‌های حقیقیِ نظریه که در نهایت معانی را به مجموعه‌ای از جوامع تارسکیان مرتبط می‌کند که ممکن است خارج از منطق قرار گیرد. در چنین اسم‌هایی، معانی یا اولیه برای فرضیه‌های زبان‌شناسی از دههٔ ۱۹۷۰ اساسی می‌باشد. برخلاف جذابیتش، گرامر مانتگیو توسط تنوع وابستگی متن در حس کلمه محدود شد و منجر به چندین تلاش در یکی‌کردن متن مانند زیر شد: معناشناسی موقعیتی (دههٔ ۱۹۸۰): مقادیر واقعی ناقص هستند. آن‌ها براساس متن تعیین می‌شوند. لغت‌نامهٔ تولیدی (دههٔ ۱۹۹۰): مقوله‌ها (انواع) ناقص هستند و براساس متن تعیین می‌شوند. معناشناسی و منطق در منطق نیز بررسی ارتباط میان نمادها و آنچه را نمادها نشان می‌دهند معناشناسی می‌نامند. خوب است در آغاز به این نکته اشاره کنیم که در معناشناسی، میانِ واژه و فرهنگ‌واژه (lexeme) تفاوت وجود دارد. واژه را که همه می‌شناسیم. اما فرهنگ‌واژه یا واژهٔ قاموسی شامل بن واژه، واژهٔ کامل، یا یک اصطلاح (idiom) است و به‌طورکلی واحد و یکان فرهنگ‌نویسی به‌شمار می‌رود؛ بنابراین، «سگ»، «شادمانی»، «سروکله زدن»، هر سه، فرهنگ‌واژه هستند. موضوعات برخی از موضوعات عمده در این مبحث وسیع عبارت است از: طبیعت معانی خواص سیستم مفهومی به‌عنوان زیربنای معانی سهم ساختارهای نحوی در تفسیر و تبیین جملات زبان نقش فاکتورهای غیر گرامری در تفهیم سخن علوم کامپیوتر در حوزهٔ علوم کامپیوتر، معناشناسی منعکس‌کنندهٔ معانی مربوط به برنامه‌ها و توابع است. از این منظر، مفاهیم و ایده‌های مربوط به معناشناسی است که امکان تفکیک و جداسازی برنامه‌ها به دو بخش نحوی و معنایی را فراهم می‌کند. برای نمونه، باآن‌که عبارت زیر صورت‌های نحوی متفاوت و گوناگونی را در زبان‌های مختلف به خود می‌گیرد، در همه جا معنای یکسانی دارد: x += y; (C, Java, etc.) x:= x + y; (Pascal) Let x = x + y; (early BASIC) x = x + y (most BASIC dialects, Fortran) پانوشته‌ها جستارهای وابسته وب معانی‌نگر فلسفه زبان منابع ویکی‌پدیای انگلیسی Crystal D. , The Cambridge Encyclopedia of Language, 2nd Edition, Cambridge University Press, 1996. O'Grady, W. , Dobrovolsky, M. , and Aronoff, M. , Contemporary Linguistics, An Introduction, 2nd Edition, St. Martin' Press, Inc. , 1993. پیوند به بیرون معناشناسی، دانشنامهٔ دنبلید معناشناسی، دانشنامهٔ رشد وبگاه زبان فارسی دستور زبان فلسفه اجتماعی مفهوم‌ها در منطق
2487
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%A8%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87
جاماسب‌نامه
جاماسب‌نامه یا ژاماسپ‌نامک، کتابی است به زبان پارسی میانه و نویسنده آن جاماسب حکیم از خاندان هوگو است که در اوستا ستوده شده‌است. جاماسب در کتاب خود در پاسخ به پرسشهای گشتاسب‌شاه، پیشگویی‌هایی درباره آینده کرده‌است. قطعاتی از دست‌نوشتهٔ آسیب‌دیدهٔ این اثر به خط پهلوی بر جای مانده اما متن کامل آن تنها به پازند موجود است. جستارهای وابسته جاماسپی پانویس منابع کتاب «پایان جهان و ظهور موعود در ادیان ایران باستان» نوشتهٔ داریوش احمدی پیوند به بیرون ترجمهٔ انگلیسی متن جاماسب‌نامه ادبیات فارسی میانه متون زرتشتی
2488
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D9%88%DA%AF%D9%88
خاندان هوگو
خاندان هْوُگّْوَ از خاندان‌های برجسته ایران باستان بوده‌است. یکی از افراد این خاندان به نام فرشوشتر هوگو (Frashushtar hvogva) پدرزن زرتشت و یکی از نخستین گروندگان به دین او بوده‌است. فرشوشتر و برادرش جاماسب هوگو هر دو وزیر گشتاسب‌شاه بودند و از مزداپرستان نامبردار بشمار می‌آیند که در سرتاسر اوستا از آنان با درود و ستایش یاد می‌شود. شهاب‌الدین سهروردی در کتاب حکمةالاشراق خود فرشوشتر را در تراز جاماسب و بزرگمهر از خردورزان و فیلسوفان ایران کهن می‌داند که روش فلسفی آنان قاعده فلسفه اشراق در نور و تاریکی بوده‌است. منبع برگرفته از اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران ۱۳۷۴ ص ۱۰۲۲ مزدیسنا هوگو، خاندان
2489
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B3%D9%BE
گشتاسپ
گُشتاسپ یا گُشتاسب یا کی‌گشتاسپ یا ویشتاسپ یا کی‌ویشتاسپ (به معنی دارنده اسب آماده) نام پادشاه ایران در زمان زرتشت است. زرتشت دین جدید را به گشتاسب عرضه کرد و گشتاسپ دین وی را پذیرفت و از وی پشتیبانی کرد. در گاهان (گاثه‌ها)، چهار بار از این فرمانروا یاد می‌شود که سه بار آن به صورت کی‌گشتاسب است. کی به معنی رئیس عشیره و فرمانروا بوده و عنوان فرمانروایان دودمان کیانیان است که گشتاسب نیز یکی از آنان بوده‌است. همچنین گفته‌اند که عنوان کی (کَوی) در ایران شرقی معنی شاه را داشته‌است. گشتاسب بنابر روایات دینی از میان پادشاهان قدیم، گشتاسب کسی است که نام او بیشتر از همه در ادبیات پارسی میانه آمده‌است. وی پسر و جانشینِ لهراسپ بود. در دین‌کرد آمده‌است که ،زرتشت در سی سالگی نخستین الهام را از اهورامزدا دریافت. ده سال بعد، هفتمین وحی بر او نازل شد و گشتاسب در همین هنگام آیین مزدیسنا را پذیرفت. بزرگترین جنگ‌های این پادشاه، جنگ‌هایی بود که با ارجاسپ پادشاهِ توران (خیونان) کرد. لشکر ارجاسپ از ترکان و چینی‌یان و دیگر اقوام خارجی ترکیب شده‌ بود. جنگ‌های سخت با این پادشاه سرانجام با پیروزی گشتاسب و مزدیسنا پایان یافت. بنابر روایتِ بندهش، نبردِ قطعی میان ویشتاسب و ارجاسپ در کوه کومس واقع در مرز سمنان و گرگان رخ داد. پس از پیروزی، گشتاسب پادشاهان بزرگ بی‌دین را، به دین نو خواند و برای هریک نسخه‌ای از کتاب اوستا همراه با یک مغ فرستاد تا آنان را به مزدیسنا هدایت کنند. گشتاسب بنابر روایات ملی دربارهٔ ویشتاسپ (بشتاسب، بشتاسف، گشتاسپ) طبری، مسعودی، دینوری، حمزه اصفهانی، ابوریحان بیرونی، مطهر بن طاهر مقدسی، ثعالبی، دقیقی، فردوسی و ابن بلخی روایاتی نقل کرده‌اند. چون سی سال از سلطنت گشتاسپ گذشت زرتشت از آذربایجان به دربار او رفت و دین جدید را در آنجا اظهار کرد و کتاب موسوم به اوستا که با خط زرین بر روی دوازده هزار پوست گاو نر نوشته شده‌بود، بر پادشاه عرضه کرد. گشتاسپ‌شاه دین زرتشت را پذیرفت و آتشکده‌ها بنا کرد. بعد واقعهٔ جنگ ارجاسپ پادشاه توران پیش‌آمد و ارجاسپ بر کشور گشتاسپ یورش آورد. گشتاسپ برای دفاع، مردانی چون جاماسپ (داماد زرتشت)، زریر برادر خویش و چند تن از پسرانش را شامل اسفندیار (سپندیاذ) داشت. تورانیان بر اثر پهلوانی‌های اسفندیار شکست خوردند؛ ولی گشتاسپ بر اثر افتخاراتی که نصیب فرزندش اسفندیار شده بود بر او رشک برد و او را به جنگ رستم گسیل کرد. در این جنگ اسفندیار به دست رستم کشته شد. گشتاسپ در شاهنامه در شاهنامه فردوسی چهره گشتاسب به کلی با آنچه در اوستا می‌بینیم متفاوت است. در حماسه فردوسی گشتاسب شاهی خودخواه و لجوج است که نمی‌تواند از ایران در برابر تاخت و تاز تورانیان مراقبت کند. این‌گونه که پیداست دو روایت دربارهٔ گشتاسب‌شاه در دست بوده‌است. یکی روایت موبدان زرتشتی و دیگری روایتی از زندگی و کارکرد گشتاسب در میان مردم ایران. همین روایت دوم است که در شاهنامه بازتاب یافته‌است. در منابع قدیمی، آبادسازی منطقه تالش گشتاسبی را به گشتاسب‌شاه نسبت داده‌اند. گشتاسپ در جوانی و زمانی‌که هنوز لهراسپ بر مسند قدرت تکیه زده بود بسیار روابط لجوجانه‌ای با پدر داشت و انتظارش این بود که پدر منصب شاهانه‌ای به وی اهدا نماید که در خور شأن او باشد. اما لهراسپ واهمه داشت و می‌گفت که نصایح کیخسرو اینست: زمانی‌که گشتاسپ با قهر از پایتخت با سیصد سوار خود شبانه و پنهانی خارج شد هنوز از مرز کشور خارج نشده بود که برادرش زریر او را برگرداند و منصب دلخواه او را از جانب پدر وعده داد امّا موقعی‌که بازگشت اوضاع را بر وفق مراد ندید و این بار تنها از ایران گریخت. بار نخست مقصد او سرزمین هندوان بود، ولی این‌بار راهی سرزمین روم شد. ناراحتی گشتاسپ از پدر به دلیل مخالفت او با بلندپروازی‌های گشتاسپ و ارادت فراوان شاه به کاووسیان (بستگان کی‌کاووس و کی‌خسرو) بود. گشتاسپ لباس رزم یا لباسی که مناسب سفر باشد پوشید و کلاه‌خودش را بر سر نهاد. حکیم توس یک ویژگی تاریخی درباره پوشش گشتاسپ بیان می‌فرماید که تا قرون اسلامی و بعد از آن رسم همه سرداران بود؛ او می‌گوید کلاه گشتاسپ مزیّن به پر هما بود: شاید این رسم ارزانیان بوده که گشتاسپ اصالت خویش را به آن قوم و تمدن ربط می‌داد. باری به هر جهت گشتاسپ به لب رود مرزی رسید که در آنجا با رودبانی به نام هیشوی آشنا شد که از وی نام و منظورش از گذر از مرز (برای جنگ یا اقامت) را پرسید. گشتاسپ سلام و درود فرستاد و گفت دبیر است و می‌خواهد با قایق به آن سوی رود برود و اگر مرزبان یاری نماید هدیه خواهد گرفت. پس از عبور از رود، آوارگی گشتاسپ شروع شد چون در کشور بیگانه او دیگر شاهزاده نبود بلکه به مسکینان شباهت داشت. آوارگی گشتاسپ در سرزمین روم از همین‌جا شروع شد. ظاهراً اگر اندوخته‌ای هم داشت هیشوی از او گرفت و باید کاری پیدا می‌کرد. ابتدا نزد دبیران قیصر رفت و خواست کاری به وی بسپارند امّا از روی حسادت یکی از دبیران گفت ما خود نیز اینجا اضافه هستیم. وقتی از اشتغال دبیری در دربار روم ناامید برگشت تصمیم گرفت هرکاری که باشد انجام دهد. لذا سراغ چوپان قیصر رفت او هم جوابش نمود. آنگاه به ساربان شهر رو زد تا شتربانی کند ولی ساربان نیز نپذیرفت و به سراغ آهنگر سرشناسی به نام بوراب رفت. آهنگر قطعه سنگی داد تا سرخ نموده آهنش کند، گشتاسپ با مهارت سنگ را در کوره گذاشت سرخ شد روی سندان آورد چنان ضربه‌ای کوفت که سنگ متلاشی شد و آهنگر او را بدین زور و بازو مناسب کارش ندید و جوابش کرد. گشتاسپ ناامید و گرسنه روانه روستایی شد که در نزدیکی شهر قرار داشت. گشتاسپ به سایه‌سار درخت تنومندی که در کنار رودی قرار گرفته پناه برده و غمگین و افسرده درباره آینده مبهم خویش به فکر فرو می‌رود. دهقانی هنگام گذر اشک‌های گشتاسپ را دیده نزد او آمد و وی را به خانه یا مزرعه‌اش دعوت کرد و بسیار از او پذیرایی نمود. هنگام معارفه یکدیگر دهقان خود را از اعقاب فریدون معرفی می‌کند. بدینگونه گشتاسپ مدتی نزد دهقان می‌آساید و کمک حال دهقان می‌شود ولی شکار را نیز فراموش نمی‌کند. «فرخ‌زاد» همچنان ‌که گشتاسپ نزد دهقان مشغول بود، قیصر روم برای دختر بزرگش،کتایون، به دنبال شوی مناسب می‌گشت. به همین جهت جویندگان وصلت با دختر قیصر در تالار قصر گرد آمده بودند تا کتایون از ایشان یکی را برگزیند. امّا او از میان جمع شوهری مناسب برای خود نیافت؛ لذا قیصر اعلان عمومی کرد تا هرکسی که می‌تواند در مجلس نامزدی حاضر شود. دهقان که در شهر بود چنین اعلامیه‌ای شنیده وقتی به مزرعه آمد به گشتاسپ گفت تو چرا در چنین مجلس حاضر نشوی؟ اینک حاضر شو با هم به میدان قصر برویم. گشتاسپ بی‌درنگ آماده شد و هنگام ورود مانند غریبه‌ها در گوشه‌ای لابه‌لای جماعت ناظر صحنه شد. کتایون از همه سان دید و داشت ناامید می‌شد که در گوشه‌ای گشتاسپ را دید که مانند بی‌کسان صحنه را تماشا می‌کرد. آنگاه کتایون او را طلبید و نامزد خویش نمود و نزد قیصر آورد. ولی قیصر به دلیل اینکه دخترش مردی بی‌نام و نشان را برگزیده هر دو را از قصر راند. آنها نزد مرد دهقان به زندگی فقیرانهٔ خود ادامه دادند. قیصر علاوه بر کتایون دو دختر دیگر داشت و آن دو نیز مستعد شوی برای خویش بودند اما قیصر برای دختران شرط گذاشت تا هر بی‌نام و نشانی جرأت ازدواج با دخترانش ننماید. زمانی‌که میرین یکی از اشراف روم از دختر دوم، دل‌آرام، خواستگاری نمود شرط قیصر این شد که میرین گرگی تنومند را که در «بیشه فاسقون» یکه‌تازی می‌کند، نابود سازد. میرین اهل این حرف‌ها نبود ولی با بررسی طالع خویش درمی‌یابد مقدر است که روزی مرد بزرگی از ایران‌زمین به روم می‌آید و علاوه بر وصلت با دختر قیصر، روم را از دو بلای بزرگ رهایی می‌بخشد. میرین به فکر می‌افتد این فرد را پیدا کند و از او بخواهد به کشتن گرگ کمر ببندد به گونه‌ای که این کار به نام میرین پایان پذیرد. به این ترتیب میرین گشتاسپ را از طریق هیشوی پیدا می‌کند و شمشیر پرآوازه‌ی سلم را برای این ماموریت به او می‌سپارد. گشتاسپ گرگ را به اسم میرین می‌کشد و میرین موفق می‌شود دل‌آرام دختر دوم قیصر را به عقد خویش درآورد. فرد دیگری به نام اهرن دختر سوم قیصر را خواستگاری نمود، اما شرط شد اژدهایی را در «کوه سقیلا» بکشد. اهرن نیز دست به دامان گشتاسپ می‌شود تا اژدها را به جای تو بکشد و به این ترتیب در نهایت موفق می‌شود با دختر سوم قیصر وصلت کند. قیصر به مناسبت رهایی مردم روم از چنگال گرگ و اژدها جشنی ترتیب داد، تا از دو داماد خویش قدردانی کرده باشد. اما کتایون از گشتاسپ خواست تا در میدان چوگان حاضر شده و خودی نشان دهد. گشتاسپ در بازی چوگان فوق‌العاده مورد نظر قیصر قرار گرفت و قیصر خواست تا او را نزدش ببرند. رفتن همان و آشکار شدن بانی همه وقایع اخیر همان. قیصر چون این‌گونه دید، خواست تا از او بیشتر بداند و به همین خاطر نزد دخترش کتایون رفت. از او پرسید که شوهرش چگونه مردیست، از کجا آمده و نژادش به کیست. کتایون گفت پرسیده‌ام، هر بار جوابی دگرگونه داده؛ فقط خویش را فرخ‌زاد می‌نامد و بیش از این نمی‌گوید. از آن به بعد قیصر بر خود می‌بالید که چنین پهلوانی داماد اوست. بنابراین جسور شد و از کشورهای همسایه باج و خراج خواست. نخست، کشور خزر که الیاس حاکم آنجا بود فرمان را دریافت کرد. الیاس چون سابقه باج‌دهی به روم را در تاریخ کشورش ندیده بود جواب قاطعی به سفیر قیصر داد و گفت چندان به فرخ‌زاد دل نبندد که در جنگ هلاک خواهد شد. قیصر پاسخ الیاس را به گشتاسپ (فرخ‌زاد) گوشزد کرد و گشتاسپ چنین گفت که دو داماد کوچکتر، میرین و اهرن، را از مرز خزر بازخوان چون امید به همراهی ایشان ندارم. آنگاه اعلان جنگ به الیاس نما. توصیه گشتاسپ انجام پذیرفت. متعاقب آن جنگی بین الیاس و فرخ‌زاد درگرفت. هنگام نبرد الیاس خواست تا فرخ‌زاد را با وعده به سوی خود کشاند و به خیانت به قیصر وادارد، امّا موفق نشد و الیاس به دست فرخ‌زاد هلاک و خاک خزر ضمیمه روم گشت. آوازه فرخ‌زاد، پهلوان رومی، از مرزهای روم و خزر فراتر رفت و به لهراسپ در ایران نیز رسید. پیکی از سوی قیصر برای درخواست باج از ایران به دربار لهراسپ آمد و موضوع در جلسه‌ای متشکل از بزرگان مطرح شد و قالوس سفیر روم چندی بماند تا جواب گیرد. لهراسپ زریر را فرا خواند و از جسارت تازه رومیان گفت و آشکار شد پهلوانی به نام فرخ‌زاد در دربار روم ظاهر گشته که خزر را نیز به تازگی برای قیصر فتح نموده‌ است. فردای آن شب لهراسپ قالوس ‌رومی را نزد خویش فرا خواند و از او خواست تا راست بگوید؛ قضیه باج خواهی رومیان که سابقه نداشت، سببش چیست؟ قالوس گفت پادشاه ایران آگاه باشد! قیصر مردی را یافته که تمام جنگجویان زمین را هنگام نبرد به سخره می‌گیرد و هماوردی در جهان ندارد. آنگاه لهراسپ گفت این مرد که می‌گویی یه چه کسی شبیه است؟ و قالوس گفت فقط زریر است که بسیار شبیه فرخ‌زاد است. لهراسپ دانست آن پهلوان حتماً پسرش گشتاسپ است. مکتوبی به قابوس داد تا نزد قیصر برد و گفت که باج ایران متعاقباً ارسال خواهد شد. اعلان پرداخت باج روم لهراسپ تا پاسی از شب به فکر فرورفت و زریر را پیش خواند و گفت: «به گمانم او کسی جز برادرت نیست. باید شتاب کنی که درنگ، تباهی در پی خواهد داشت.» نکته‌ی تاریخی در این بخش یادکرد از شهر حلب است که ظاهراً نقطه‌ی مرزی ایران و روم است و سپاه ایران به توصیه‌ی لهراسپ باید در آنجا توقف می‌کرد و اردو می‌زد. ایرانیان به سپهسالاری زریر به همراه تاج و تخت و کفش زرّین در مجموع ردای پادشاهی به حلب راهی شدند. در این لشکرکشی افرادی از خاندان کیکاووس و گودرز، زریر را همراهی می‌کنند. وقتی سپاه ایران به حلب رسید، درفش همایون افراشته شد. زریر با پنج تن دیگر به درگاه قیصر آمدند. در کاخ، قیصر و قالوس و گشتاسپ نشسته بودند که سالار بار ورود ایرانیان را اعلام نمود. وقتی زریر و همراهان وارد شدند از قیصر پوزش خواستند، با همه‌ی رومیان حاضر چاق سلامتی کرده امّا هیچ به گشتاسپ روی خوش نشان ندادند. قیصر از این بابت سؤال نمود و زریر در پاسخ گفت: «گشتاسپ وقتی از بندگی سیر گشت، گریخته، به روم پناه آورد». گشتاسپ هیچ نگفت و ساکت فقط نظاره می‌کرد. هنگامی که قیصر این‌گونه یافت تأمل کرد و دانست که هرچه در باب فرخ‌زاد شنیده درست بوده است. پیغام لهراسپ تقدیم شد ولی حقایقی پشت این روابط پنهان است و آن جنگ و تهدید است امّا درست آشکار نیست تهدید از جانب لهراسپ علیه قیصر است یا فرخ‌زاد علیه ایران: فردای آن روز قیصر به فرخ‌زاد گفت که چرا پاسخی نمی‌دهد و فرخ‌زاد گفت من پیش از این نزد شاه ایران بودم همه ایرانیان از رزم و هنرهای من آگه‌اند. بهتر است من به اردوگاه ایرانیان روم، گره این کار به دست من است. سوار بر بادپایی روانه شد تا چاره‌ای برای پیشگیری از جنگ آتی بیابد. وقتی سپاه ایران و بزرگان گشتاسپ را دیدند او را شناختند، نمازش برده، همه مطیع فرمان او شدند. زریر از پدر پیر که تنها کارش عبادت است گفت و پیام لهراسپ را داد و گفت لهراسپ تاج و تخت ایران را به ما سپرد تا تقدیم تو گردد. وقتی گشتاسپ تاج و تخت کیانی را دید شاد گشت تاج بر سر نهاده بر تخت نشست و همه سپاه در صف ایستاده طوق طاعتش را به گردن آویختند. بدین منوال جنگ احتمالی ایران و روم با تفویض پادشاهی به گشتاسپ ختم به خیر شد. چون قیصر از ماجرا آگاه شد، نزد ایرانیان آمد و فرخ‌زاد را در آغوش گرفت و از کارهای گذشته پوزش خواست. گشتاسپ آنگاه به قیصر گفت کتایون را نزد وی فرستد تا او همراه لشکر به ایران روانه گردد. قیصر با هدایای فراوان کتایون را آورد و خود نیز تا چند فرسخ شاه جدید ایران را بدرقه نمود. امّا گشتاسپ که نمی‌خواست پدر زنش متحمل رنج سفر گردد او را بازگرداند و ایرانیان به راه طولانی ادامه دادند. گشتاسپ وقتی به ایران رسید لهراسپ به استقبال او آمد، هر دو از یکدیگر پوزش خواستند و سپس لهراسپ رو به فرزندش گفت همه‌ی وقایع که بر سرت رانده شد رای خدا بوده، از من مرنج. گشتاسپ نیز جز بقای عمر و سایه‌ی پدر آرزو نکرد. زندگی پرماجرای گشتاسپ از بدو تولد تا هنگام جلوس بر تخت ایران این‌گونه به سر آمد. نظریه همسانی گشتاسپ کیانی با گشتاسپ هخامنشی یکسان بودنِ نام ویشتاسپ یا گشتاسپ، پادشاهِ پشتیبان زرتشت که وجود تاریخی او به وسیلهٔ گاهان تأیید می‌شود و ویشتاسپ، پدر داریوش بزرگ، باعث شده برخی از دانشمندان آن دو را یکی بپندارند. این مطلب را هرتل و سپس هرتسفلد در کتاب تاریخ باستان‌شناختی ایران مطرح کرده‌است. آرتور کریستن‌سن این نظریه را رد کرده است. جستارهای وابسته نظریه یکسان بودن ویشتاسپ هخامنشی و ویشتاسپ کیانی پانویس منابع گشتاسپ گرفته از اوستا، گزارش و پژوهش تاریخ گشتاسپ قطره دریایی، تهران ۱۳۸۰ص ۱۰۴۶). کریستن سن، آرتور. کیانیان. ترجمهٔ ذبیح‌الله صفا. چاپ پنجم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۸ ادبیات مزدیسنا اسطوره‌شناسی ایرانی پادشاهان کیانی شاهنامه تاریخ مزدیسنا شخصیت‌های شاهنامه
2490
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%87%D8%A7
گاتاها
گاتاها (اوستایی: 𐬔𐬁𐬚𐬁، gāθā، سرود سانسکریت: گاثا، پهلوی: گاسان، گاهان) یا گاهان یا گات‌ها ۱۷ سروده‌ای است که از دیرباز از سخنانِ زرتشت اسپنتمان دانسته می‌شده‌است و در برگیرندهٔ پیام و آموزش‌های وی و بنیادِ مزدیسنا است که کهن‌ترین و سپنتاترین بخش از نسک اوستا شمرده می‌شود. این سروده‌ها به لهجه گاهانی زبان اوستایی‌اند و متن بسیار پیچیده‌ای دارند. معنای واژهٔ گات گات‌ها (اوستایی) جمعِ گات در زبان اوستایی به معنای «سرود» است که در زبان پهلوی به گاث (گاس) دگرگون شده و در زبان پارسی گاه گفته می‌شود. ردپای این واژه در دستگاه‌های موسیقی امروز ایرانی همانند سه گاه و چهار گاه بر جای مانده‌است. سراینده بر اساس سنت، پنج گاتها را خود زرتشت سروده‌است، بنابراین تنها میراث دینی معتبری است که از او برای آیندگان باقی مانده‌است. گات‌ها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان، روشِ ارائهٔ مطالب، فکر و اندیشه، سبک شعر و ویژگی‌های دیگر با دیگر بخش‌های اوستا تفاوت دارد، ازین روی همهٔ اوستاشناسان و دانشمندان آن را از خودِ زرتشت می‌دانند. به استثنای ژان کلنز و اریک پیرارت، مترجمان بر این باورند که زرتشت نویسنده گاتها بوده‌است، و در این اتفاق نظر دارند که آخرین اثر این مجموعه، یسنا ۵۳، تألیف او نبوده، بلکه از حلقه پیروان او صادر شده‌است. ژان کلنز و اریک پیرار در انتساب گات‌ها به شخص زرتشت تردید کرده‌اند، از آن روی که ۱۰ بار در گات‌ها از زردشت با ضمیر سوم شخص مفرد یاد شده یا آنکه زرتشت مورد خطاب قرار گرفته‌است. هلموت هومباخ در دانشنامه ایرانیکا در رد این تردیدها این گونه می‌نویسد: گرچه اینها از صنایع ادبی هستند و در اشعار شرق (اینگونه استعارات) ناشناخته نیست. پیامبر (زرتشت) این استعارات را از آنجا بکار گرفته که نام خود را در یاد اهورامزدا منقوش نماید. اثبات این رسم (کاربرد ضمیر سوم) با یسنا ۴۳٫۸ است. هنگامی که از زرتشت نامش پرسیده می‌شود، خود را زرثوشترا معرفی می‌کند. جداسازی از دیگر بخش‌های اوستا در میان دانشمندان نخستین کسی که گاهان را به عنوان تصنیف‌های احتمالی خود زرتشت از بقیهٔ اوستا جدا کرد، مارتین هاوگ آلمانی بود. این دانشمند متوجه شد که نویسندهٔ گاهان تنها از یک خدا نام می‌برد و با برخی نیایش‌ها مخالف است. او زرتشت را پیامبر یکتاپرستی معرفی کرد. ساختار و چینش گات‌ها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان‌اند که به شدت موجز و فشرده بوده و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزندِ فراموشی یا دستبردِ روزگار، آن‌ها را به نظم درآورده‌اند تا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آن‌ها تعیین کرده‌اند. در کل، ۱۷ سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند، حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه است که بعدها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شده‌اند. این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آن‌ها در یسنا شناخته می‌شوند. به هر یک از فصل‌های یسنا و گات‌ها هات گفته می‌شود. وزن گات‌ها ویژگی وزن گاهان شکل پاره‌ای است. هر پاره دارای تعداد معینی بیت و هر بیت تعداد مشخصی هجا دارد. شمار هجاهای هر مصراع جای درنگ و شمار ابیات یک پاره، وزن هر پاره را معین می‌کند. مصراع‌های هفت هجایی اصلی‌ترین رکن در هر پنج وزن گاهان است. سپنتامینوگاه دارای پاره‌های چهار بیتی است و هر بیت دو مصراع چهار و هفت‌هجایی دارد. یسن ۴۷ کمترین پاره(۶ پاره) و یسن‌های ۳۱ و ۵۱ بیشترین پاره(۲۲ پاره) را دارند. نام بخش‌های گات‌ها و نامگذاری گات‌ها در ۵ بخش دسته‌بندی شده‌اند. اَهونَوَدگاه دربارهٔ نیایشِ خدا، گزینش پیامبر ازآنجا که نخستین واژهٔ آن اهون ویتی خوانده می‌شده و در پهلوی اهنودگات می‌خوانند. شامل ۷ هات (فصل) می‌باشد. هر فصل مشتمل بر چند قطعه و هر قطعه دارای سه مصراع است؛ و هر مصراع شانزده هجا دارد که پس از هجای هفتم وقف یا سکته‌ای است (۹+۷) آغاز آن از شروع هات ۲۸ تا پایان هات ۳۴ است. اُشتَوَدگاه دربارهٔ راز آفرینش، خودشناسی، خداشناسی. اشتاویتی و به پهلوی اشتودگات دارای چهار «هات» است و هر هات به چندین قطعه قسمت شده که هریک پنج مصراع دارد و هر مصراع ۱۱ هجا دارد و سکته یا وقف بعد از هجای چهارم است (۷+۴) شامل هات ۴۳، ۴۴، ۴۵ و ۴۶ می‌شود. سپَنتمَدگاه دربارهٔ آفرینش و پیرامون آن سپنتامینو، چهار «هات» دارد. هر هات چندین قطعه و هر قطعه ۴ مصراع و هر مصراع یازده هجا دارد، وقف مانند اشتودگات پس از هجای چهارم است (۷+۴) شامل هات ۴۷، ۴۸، ۴۹ و ۵۰ می‌شود. وُهوخْشتَرگاه دربارهٔ تازه شدن جهان و بهرهٔ کارکرد آدمی تنها یک هات دارد، هر قطعه ۳ مصراع و هر مصراع ۱۴ هجا دارد و سکته یا وقف در وسط آن یعنی پس از هجای هفتم می‌آید (۷+۷) شامل هات ۵۱ می‌شود. وَهیشتوایشْت‌گاه دربارهٔ والاترین آرزوی اشو زرتشت و اشوان هفت هات دارد، قطعه‌ها مرکب از دو مصراع کوتاه و دو مصراع بلنداند. مصراع کوتاه ۱۲هجایی، با وقف پس از هجای ۷ ام. (۵+۷) و مصراع‌های بلند ۱۹ هجایی با دو وقف یکی پس از هجای هفتم و دیگری پس از هجای ۱۴ام است. شامل هات ۵۳ می‌شود. هر یک از این ۱۷ فصل یا هات نیز دارای نامی می‌باشند. وجه تسمیهٔ نام‌گذاری این هفده یسنا به موجبِ واژه‌های آغازگرِ هر هات است. زبان گات‌ها، به زبان گاتی یا اوستایی کهن سروده شده‌است. زبان گاتی بخشی از گروهِ زبان‌های ایرانی کهن بوده که زیر شاخهٔ خانوادهٔ خاوری زبان‌های هندواروپایی، شرق ایران را دربرمی‌گیرد. زبانِ این بخش، به کهنگیِ زبانِ ریگ ودا کتابِ مذهبیِ هندوان آریایی است و پیشینهٔ آن -دستِ کم- به ۸ سده پیش از میلاد می‌رسد. بیشترِ آنچه از اوستای گاهانی فهمیده می‌شود -هم از نظر واژگان و هم دستوری- تنها بخاطر همین خویشاوندیِ اوستای گاتی با زبان سانسکریت ودایی است. گات‌ها برای نخستین بار در سدهٔ هجدهم به همتِ اوستاشناسان اروپایی شناسایی شد. به گفتهٔ ویلیام ملاندرا: «گات‌ها در مقایسه با ادبیات سایر ادیان مشرقی شاید مبهم‌ترین و پرابهام‌ترین سروده‌ها باشند. تقریباً هر بند از گات‌ها آماده چندین تفسیر است.» برگردان و ترجمه پارسی میانه در نوشته‌های یسنا به پهلوی، گات‌ها به همراه برگردانِ پارسی میانه به‌صورتِ واژه به واژه می‌آیند که به نظر می‌رسد از اواخر دوران پادشاهی ساسانیان باشد. نویسندگانِ آن دانش بسیار ضعیفی از زبان اوستایی کهن داشته‌اند. اشتباهات سنگین بی تأثیر منفی بر دانش دوران معاصر نبوده‌است. تقلید از نظم واژگان آزاد اصل اوستایی توسط ترجمه فارسی میانه مانع دیگری برای استفاده از آن است، اما گاهی اوقات اطلاعات ارائه شده توسط واژه‌هایی که به منظور استخراج معنایی از ترجمه فارسی میانه اضافه می‌شود تا حدودی قابل توجه تر است. نشان دهنده آثار کم و بیش کم رنگی از یک سنت موثق است. در مجموع، ترجمه فارسی میانه به ندرت نقطه عزیمت مناسبی را برای رویکرد دقیق علمی به گاتاها ارائه می‌دهد، اما مقایسه فشرده تک خطوط آن و لغات مربوطه آنها با اصل گاتایی آنها معمولاً رشته فکری مترجم را آشکار می‌کند. این امر بیانگر تعبیر گاتاها توسط موبدان دوره ساسانی است که دیدگاه کلی آن به اصل نزدیکتر از آنچه در زمان ما دربارهٔ گاتاها تدریس می‌شود، است. سانسکریت نسخه سانسکریت را که نریوسنگ، پژوهشگر سده‌های وسطایی پارسی گردآوری کرده و در بخشی از نسخه‌های خطی یسنا پهلوی آمده‌است، بر پایه زبان اوستایی اصلی نیست، بلکه بر اساس ترجمه فارسی میانه است. زبان‌های اروپایی در حدود سدهٔ ۲۰ میلادی دانشمندان و خاورشناسانی چون جیمز دارمستتر به واسطه ترجمه‌های پهلوی و کریستیان بارتلمه، هلموت هوباخ و اسنلی آیسلر بواسطه شباهت با زبان ودایی به ترجمه پرداخته‌اند. در سده ۱۸ میلادی پژوهشگر فرانسوی «انکتیل دوپرون» با بهره‌گیری از زبان سانسکریت که ریگ‌ودا (اشعار و سرودهای مذهبی هندو) با آن نوشته شده، کلید زبان اوستا و سرانجام گاتاها را پیدا نمود و راه بر ترجمه آن گشوده شد. پارسی امروزی اولین کوشش برای ترجمهٔ گاتاها به زبان فارسی در دوران قاجار و توسط ژول ریشار انجام شد. او که تحصیل کردهٔ فرانسه و مدرس دارالفنون در ایران بود، گاتاها را در سال ۱۸۷۱ میلادی (۱۲۸۸ ه‍.ق برابر با ۱۲۴۹ یا ۱۲۵۰ ه‍.خ) از لاتین به فارسی برگرداند. هرچند که این ترجمه هرگز به چاپ نرسید، اما نسخهٔ خطی این ترجمه در مؤسسه شرق‌شناسی کاما در بمبئی هند موجود است. تاکنون پژوهشگران مختلفی نسبت به ترجمه و انتشار گاتاها به زبان فارسی اقدام کرده‌اند که به ترتیب تاریخ عبارتند از: ابراهیم پورداوود (سال ۱۳۰۵ و بازنگری در ۱۳۳۱)، موسی جوان (۱۳۴۸)، هاشم رضی (سال ۱۳۴۸ و بازنگری در ۱۳۸۰)، موبد فیروز آذرگشسب (۱۳۵۱ تا ۱۳۵۸)، عباس شوشتری (مهرین) (۱۳۵۴)، علی اکبر جعفری (۱۳۵۹)، حسین وحیدی (۱۳۶۶)، جلیل دوستخواه (۱۳۷۴)، موبد رستم شهزادی (۱۳۷۷)، آبتین ساسانفر (۱۳۸۳) و ترجمهٔ مشترک بابک صالحیان و رضا مرادی غیاث‌آبادی (۱۳۹۰). محتوا مفاهیم برجسته و بنیادین تنها یک خدا وجود دارد، خداوند خرد، اهورا مزدا، آفریدگار و پروردگار پیوسته، پشتیبان و پیش برندهٔ کیهان (سرود۸ و ۹) همهٔ باورهای خرافی به خدایان و الهه‌ها و موجودات تخیلی مشابه دروغین و اجرای مراسم برای خشنود ساختن آن‌ها بایستی کنار گذاشته شود و همهٔ تصورات و اعمال غیرمنطقی باید رها شوند. (سرود ۵) آئین وجدان نیک، دین، نام گاتایی مزدیسنا، جهانی و همگانی است. (سرود ۹٫۱۰ و ۱۷٫۱) روشن‌اندیشی خدایی (سروش) توانایی‌های خداوندی را آشکار می‌کند که منجر به درکِ اصول بنیان کیهان و نظم گیتی می‌شود. جهان به نیکی آفریده شده‌است و رو به تکامل پیشروی می‌کند چنان‌که آفریدگار آن اهورامزدا می‌خواهد. (سرود ۸و۹) به بشر آزادی اندیشه، گفتار و کردار بخشیده شده و ذهنی روشن برای تشخیص میان آنچه نیک و بد برای جامعه انسانی دارد. (۳٫۲و۴٫۹و۱۱و۱۲) انسان دو روان سپنتا مَینیو یا روانِ پیش برنده و اَنگره مَینیو یا روانِ پس برنده دارد. روانِ پیش برنده به ترقیِ شخص و دنیای پیرامونش کمک می‌کند. جهان بینی در گاتها از دو جهان یاد می‌شود. جهان مادی-فیزیکی، و جهان مینوی-عقلانی. جهان مادی و عقلانی در هم تنیده هستند. انسان در این دو جهان به‌طور هم‌زمان زندگی و پویایی دارد. تشریفات مذهبی در اندازهٔ بسیار کم یاد می‌شوند. تنها پیشکشی که نیاز است، پیشکش اندیشهٔ نیک است. بر پایهٔ آموزه‌های گاتها تنها با اندیشه، گفتار و کردار است که آدمی زندگی واپسین خود را می‌سازد. استعارات در گاتها اهمیت بکارگیری از استعاره و نقش آن در زبان و ذهن درک شده‌است. سازوکاری که به ذهن اجازه می‌دهد تا فهم دنیای فیزیکی و تجربه‌های اجتماعی به شناخت موضوعات دیگر منجر شود. استعاراتی که زردشت در گاتها استفاده کرده‌است: دوستی با اورمزد، دئنا ونوهی، وهومن، اشا، وهور خشتر، آرمئیتی، سروش، سپنتا مینو، هئورواتت، امرتات، اترا، پل چینوت، اوشتا، گئتا، رتو، دروج. بخش‌هایی از گات‌ها زرتشت از مزدا راهنمایی می‌خواهد زرتشت از مزدا بخشش می‌خواهد این بخش‌ها از برگردان موبد رستم شهزادی از گاتهاست: پرسش‌های بلاغی زرتشت از اورمزد گاتاها در گذر زمان گاتاها و هخامنشیان داریوش اول در سنگ نوشته‌های خود بارها آفرینش اهورامزدا را توصیف می‌کند در این زمان اهورامزدا بصورت یک نام درآمده است. به عنوان مثال در کتیبه الوند. «گفتار نویسان» داریوش هنگام توصیف چگونگی به قدرت رسیدن او، چیرگی بر دشمنان خود و عمل بر اساس قانون اهورامزدا از منابع مختلف استفاده کردند. در کتیبه‌اش در بیستون (۴٫۳۳–۴۰)، توصیف رابطه‌اش با اهورامزدا به احتمال زیاد برگرفته از نسخه پارسی باستانی از گاتها است. او در اینجا علت سرکشی دشمنانش را گمراهی آنها توسط Drauga (دروج اوستایی)، دروغ، می‌داند که از این رو به مردم «دروغ» می‌گفتند. گاتاها و ساسانیان سنگ نوشته‌های سلطنتی شاپور اول و سنگ نوشته پسرش نرسه هر دو حاوی عباراتی است که هخامنشیان نیز از آن بهره می‌بردند و به گاتاها بازمی‌گردد. سنگ نوشته‌های موبد موبدان کرتیر در نزدیکی تخت جمشید، که برای هدایت اصول سنت مقدس (شفاهی) مزدایسنی (dēn mazdēsn) با نمونه خود او ساخته شده‌است جالب توجه است. گاتها و مانی سنت شفاهی زرتشتیان سده سوم میلادی نیز در ادبیات مانوی منعکس شده‌است. مانی با اسامی پهلوی گاتها و همچنین بسیاری از روایات پهلوی آشنا بوده که از آنها برای نشان دادن مفاهیم مانوی استفاده و اقتباس می‌کرده‌است. این بر اساس تصور او از دین خود بود، که او آن را برتر از همه دین‌های پیشین، از جمله انبیای کتاب مقدس، بودا، زرتشت و عیسی می‌دانست، نه تنها به این دلیل که درست‌تر و کامل‌تر از دیگران بود، بلکه همچنین چون خودش آن را متفاوت از دیگران نوشته بود. با این حال، همه این دینها مانند رودخانه‌هایی که به اقیانوس می‌ریزند، وارد دین خود شدند (Skjærvø ۲۰۱۲ , ۲۳–۲۵). به گفته مانی، زرتشت تعالیم خود را خودش ننوشت، بلکه پیروانش این کار را کردند و این پرسش را در ذهن برمی‌انگیزد که آیا سنت زرتشتی در سده سوم میلادی به صورت نوشتاری درآمده بوده‌است. این واقعیت که کتیبه‌های آن زمان دارای یک راست‌نویسی توسعه‌یافته هستند، قویاً نشان می‌دهد که نوشتن به غیر از نامه‌ها و اسناد رسمی، که در آن بیشتر واژگان کتیبه‌ها به ندرت استفاده می‌شد، انجام می‌شدت است. این که آیا آنها تلاش کرده‌اند که مناسک اوستایی را بنویسند یا نه، شاید مشکوک باشد، اما ممکن است ترجمه‌ها و تفسیرها به خوبی نوشته شده باشد. دوران باستان چندین نویسنده کلاسیک به کلمات نوشته شده زرتشت اشاره می‌کنند. افلاطون، به گفته کلمنت اسکندریه، گزارش داده‌است که زرتشت گزارشی از آنچه از خدایان در سفر به هادس و پلینیوس آموخته‌است، نوشته‌است. پلینیوس می‌نویسد که زردشت دو میلیون بیت را سروده‌است. در دوره اشکانی، فیلون بیبلوسی گفته‌است که مجموعه مقدسی در نزد پارسیان وجود دارد که حاوی برخی از سخنان زرتشت است، و پوسانیاس گفت که در لیدیه مغی را دیده‌است. که هنگام خواندن با صدای بلند از کتابی که زبانش برای یونانیان نامفهوم بود، مراسمی را انجام می‌داده‌است. مسعودی مورخ و جغرافی‌دان عرب گزارش می‌دهد که زرتشتیان ایرانی، گبرها، هنوز قادر به یادگرفتن تمام کتاب‌های خود نبودند، اما او همچنین به گزارشی اشاره کرده که گبری در سیستان هنوز کل کتاب را می‌خواند. پیشینه شفاهی صنعتی‌زاده می‌گوید که ممکن است گاتها در ابتدا به‌طور شفاهی و به‌وسیلهٔ نقل از سینه به سینه، به حیات خود ادامه می‌داده‌است. به عقیدهٔ صنعتی گاتهای مکتوبی که به دست ما رسیده‌است با آن تفاوت کمّی و کیفی دارد. پانویس پیوند به بیرون آبتین ساسانفر: گاتاها، سرودهای اشو زرتشت، برگردان هفده هات همنشین بهار: گاتاها Gathas منابع اوستا سرودهای روحانی متون زرتشتی منابع دین‌های باستانی ایرانی
2491
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%A7
یسنا
یسنه، یَسنا یا یسن (در اوستا یا یزشن، به معنیِ نیایش، به اوستایی 𐬫𐬀𐬯𐬥𐬀‎) به دو معنی به کار می‌رود: یسنا به معنی یک مراسم مذهبی بسیار مهم در مزدیسنا، یا یکی از نسک‌های (نسک به معنی فصلی از کتاب) اوستا است که در این مراسم مذهبی خوانده می‌شود. همچنین از نام‌هایی است که زرتشتیان بسیار از آن برای دختران خود استفاده می‌کنند. نام این نام از ریشهٔ ایرانی «یز»(yaz)، و در زبانِ اوستا به معنی پرستش و این یک نام کهن ایرانی زرتشتی برای دختران نیز می‌باشد. واژهٔ «یشتن» (Yashtan)در زبان پهلوی و جشن در فارسی (گرفته شده از یسن) نیز از همین ریشه است. نسک یَسنَه یا یسنا نام مهم‌ترین نسک اوستای کنونی است که ۷۲ هات (فصل) دارد و گاهان پنجگانه زرتشت (گاتاها) نیز جزو همین ۷۲ هات به‌شمار می‌آید. در این نوشته‌ها یزدان‌ها به مراسم فرا خوانده می‌شوند و دستور العمل مراسم داده می‌شود. مانند بقیه نسک‌های اوستا یسنا نیز به‌صورت سرود نوشته شده‌است. مراسم مذهبی جشن یسنا در اتاقی مخصوص در آتشکده برگزار می‌شود. این اتاق را با پاوی‌ها یا آبراه‌ها نشانه‌گذاری می‌کرده‌اند. این مراسم با سرپرستی موبد انجام می‌شود. مراسم شامل خواندن بخش‌هایی از سرودهای نسک یسنا می‌باشد که برجا مانده از اشوزرتشت است و همچنین کهن‌ترین بخش کتاب اوستا نیز است گات‌ها یا سرودهای اشو زرتشت نام دارد. یسنا به معنای قربانی (سنسکریت Yajnah)، در اساس، قربانی کردن هومه (نوشیدنی مقدس) است که در مقابل آتش برگزار می‌شود. محل اجرای آن، اورویسگاه Urvisgah، همان جایی است که آتش را پیوسته در آن روشن نگاه می‌دارند. پیش از آیین یسنای اصلی، پَرَگَنه paragnah اجرا می‌شود، که متشکل از یک سلسله عملیات مقدماتی مختلف است که آخرین آن‌ها آماده ساختن نوشیدنیِ مورد نیاز قربانی است. سایر عملیات که نسبت به آن فرعی است عبارتند از: آیین زوهر یا آب مقدس، که تبرک آبی است که از چاهی در کنار معبد کشیده می‌شود. در آیینی که آمیزش زوهر نامیده می‌شود، آب در پایان مراسم یسنا، دوباره به چاه بازگردانیده می‌شود، یعنی آب زوهر از نو با آب چاهی که از آن گرفته شده یکی می‌شود. آیین بَرسم یا دسته‌ای شاخه، که امروزه با شاخه‌های فلزی جایگزین شده، اما نامش یادآور برهیس barhis است، حصیری که برای نشستن خدایان طی [مراسم] ودایی قربانی بافته می‌شد. در طول آیین پارسی، مقداری آب مقدس بر روی برسم ریخته می‌شود. همان‌طور که دارمستتر در زند و مودی نیز آن را تأیید کرده‌است، عمل نمادپردازی روشن است: «برسم نمایانگر آفرینش گیاهان است و آب مقدس به جای باران؛ زوهر به شکلی روی برسم ریخته می‌شود تا تماس کامل باشد و به این ترتیب، باروری کل آفرینش گیاهان و خاک تضمین شود.». در طول یسنا، برسم روی دو پایهٔ هلای شکل گذاشته می‌شود که خود نماد روشنی از باروری گیاهی است. آیین اَییویدونگهن aiwyaonghan یا «گره». ابتدا یک برگ درخت خرما در آبِ از لحاظ آیینی پالوده شده، شسته می‌شود، سپس آن را به شش نوار باریک تقسیم می‌کنند و دور یکدیگر تاب می‌دهند تا دستهٔ واحدی بسازد و هر دو انتهای آن را گره می‌زنند. رسم است که بَرسم را دسته می‌کنند؛ رشتهٔ واحدی از دستهٔ برسم را در پای پایه‌های هلالی شکل قرار می‌دهند، و رشتهٔ زوهر را در پایان پر گره، روی دیس جیوَم Jivam می‌گذارند. آیین اورورم Urvaram یا «گیاه». شاخه‌ای از درخت انار در آب مقدس شسته می‌شود. آیین جیوَم Jivam یا «شیر زنده». از بزی (به عنوان جایگزین گاو) شیر دوشیده می‌شود. آیین تهیهٔ دَرون، نان مقدس. این نان در لحظهٔ معینی از مراسم توسط موبد موبدان (Zot) (یسنا ۸) خورده می‌شود، و سایر افراد حاضر چنان‌که مایل باشند، پس از مراسم آن را می‌خورند. گوشودو Goshuddo نام کرهٔ شفاف شده یا گی ghee است که یکی از اجزای دَرون darun بوده و برای چرب کردن آن نیز استفاده می‌شود. تهیهٔ هومَه به خودی خود مراسمی کامل است. شاخه‌های گیاه هومه، اِفدرا EPhedra (که نام خود را به افدرین داده‌است) از ایران به هند وارد می‌شود. در آب مقدس شسته و در هاونی که به دیواره‌هایش ابتدا با دستهٔ هاون ربه زده می‌شود، کوبیده و اوراد دفع ارواح پلید (exorcism) تکرار می‌شود. شیاطین به ویژه در مقابل ضربه‌هایی که به دیواره نواخته می‌شود، حساسند. ساقه‌ها با اوروَرَم یا شاخهٔ انار، با افزودن اندکی آب مقدس کوبیده می‌شود. در این میان موبد دعاهای اصلی پارسی را چندین بار می‌خواند. آبگونه‌ای را که به ترتیب جمع می‌شود، از درون یک صافی که از موی گاو مقدس ساخته شده، در حال دعا خوانی، که برخی از آن‌ها «با صدای خفه» خوانده می‌شود، می‌گذرانند. آبگونه‌ای که به ترتیب آماده می‌شود، پرهوم Parahom یا هوم مقدماتی است که طی یسنای اصلی تبرک می‌شود. یسنای اصلی چنان‌که مودی نیز اشاره می‌کند بیش تر، از بازخوانی ۷۲ فصل یسنا که اینجا و آنجا با برخی از آیین‌ها همراهی می‌شود تشکیل شده‌است. مراسم به دو موبد نیاز دارد، که اولی زوت، به تنهایی می‌خواند؛ و دومی راسپی raspi به تناوب پاسخ می‌دهد، اما وظیفهٔ اصلی او مراقبت از آتش است که مراسم در مقابلش اجرا می‌شود. آیین یزشن یکی از مهم و اساسی‌ترین آیین‌های دین کهن ایران یعنی دین زرتشتی به‌شمار می‌آید. واژهٔ «یزشن» از ریشهٔ اوستایی به معنی ستودن، پرستیدن و دعا کردن می‌آید. این ریشه مفهوم‌هایی چون قربانی کردن و نثارِ فدیه را نیز دربردارد. معادل اوستایی یزشن در سانسکریت، یجنه است که معنی ستایش و نیایش یک خدا را می‌رساند و نیز معنی وقف کردن، تقدیس کردن، پیشکش کردن و ستودن یک ایزد با دعا و فدیه را دارد اما نزدیکترین معنی که از این ریشه به ذهن متبادر می‌شود، قربانی کردن است. دو آیین یزشن در ایران و یجنه در هند با یکدیگر قابل مقایسه هستند. با بررسی شباهتهای این دو آیین، می‌توان وجود ریشهٔ مشترک کهنی را برای آنها اثبات کرد. قربانی قربانی در آیین یزشن/یجنه، جایگاه ویژه‌ای دارد. عمل قربانی در آیین‌های یادشده، در زمان‌های گوناگون و مکان‌های متفاوت، به صورت‌های گوناگونی جلوه‌گر می‌شود. اما به هر صورت، روح آیین قربانی در این مراسم همواره وجود داشته و نقش مهمی دارد. زرتشت در راستای اصلاحات خود در دین، مراسم قربانی را ملغی کرد. در دوره‌های بعد، این قربانی کردن‌ها دوباره تا حدودی مرسوم شد و حتی در برخی کتاب‌ها به زبان پهلوی، چگونگی پیشکش کردن قربانی به ایزدان مختلف شرح داده شده‌است. نحوه مراسم در کرده سوم ویسپرداز هفت موبد یا آثرَونانی نام برده شده که در رأس آنها زئوتر یا زوت قرار دارد و ایشان در محل «یزشن‌گاه» (جشن‌گاه) مراسم‌های یسنا خوانی، ویسپرد خوانی و سایر مراسم‌های مشابه را طبق اصول ویژه ای برگزار می‌کردند. در این مراسم‌ها که از شب پیش آغاز شده و تا پگاه ادامه میافته طی آیین‌هایی که در حین اوستا خوانی بوسیلهٔ این موبدان برگزار می‌شده‌است، آب هوم که در حقیقت شیرهٔ گیاهی بیابانی است، تقدیس گردیده و به گفته موبد مهربان فیروزگری به صورت نمادین چند قطره از آن در آب چاهی ریخته می‌شده‌است تا اینگونه پاکی از راه آب‌های به هم پیوستهٔ زیرزمینی در تمام جهان گسترده گردد. این مراسم‌ها با جزئی‌ترین آیین‌هایشان تا حدود ۷۰ سال پیش در شهرهای کرمان و یزد برگزار می‌شده و هم‌اکنون نیز پارسیان این مراسم‌ها را همانگونه برپا می‌دارند. این آیین‌ها در «یزشن‌گاه» که مکانی مقدس و ویژه در کنار آتش ورهرام است، برگزار می‌گردیده‌است. یزشن گاه در واقع بخشی از دربِ مهر است که بوسیلهٔ شیارهایی بنام «پاوی» یا «کش» که روی کف زمین ساخته شده‌است، محصور می‌شود. این شیارها به‌طور نمادین پاکی آیینی درون یزشن گاه را حفاظت می‌کنند. سنگ یا میزی در یزشن گاه است بنام «اورویس» که موبدان، مراسم آیینی را روی آن می‌چینند و موبد زوت، پشت آن قرار می‌گیرد. روز پیش، آیین مقدماتی که موبدانِ پارسی آن را «پراگنا» می‌نامند، انجام می‌شودو معمولاً این آیین بوسیلهٔ موبد «راسپی» برگزار می‌شود. در مراسم روز پیش موبد راسپی وظیفه دارد با آب پاک کلیهٔ آلات مورد استفاده در مراسم و همچنین یزشن‌گاه را پاک و آماده مراسم نماید. همچنین او باید برسم را نیز آماده کند که تشکیل شده از شمار مشخصی شاخه انار یا میله‌های نقره ای که بوسیلهٔ برگ نخل بایستی به هم بسته شوند. از دیگر مراسم‌های روز پیش، تقدیس آب زوهر، تهیه پراهوم با کوبیدن هوم در هاون و همچنین تهیه جیوام می‌باشد. روز پس از مراسم را دو موبد که یکی در مقام زوت و دیگری در مقام راسپی است، برگزار می‌کنند. در آغاز، زوت یک اشم وهو می‌سراید و با راسپی مبادله واج و خواندن یسنا یا ویسپرد را آغاز می‌نمایند و در پایان این مراسم با پیشکش آب زوهر یا تقدیس شده با چاه آب به پایان می‌رسد. رواج آیین یزشن در ایران سالها است که یا برگزار نمی‌شود یا برگزاری آن به شکلی کاملاً محدود است و تنها چند موبد در تهران همچنان این آیین را زنده نگاه داشتهاند و در مراسم گاهنبار شکل ساده شده آن را اجرا می‌کنند. اما در میان پارسیان هند، آیین یزشن هنوز آیین زندهای است. پارسیان هنوز در مناسبت‌های مختلف، مراسم یزشن را برگزار می‌کنند. آیین «یجنه» هندی نیز هنوز به صورتی کاملاً زنده و متداول در هند رواج دارد و مردم برای حل بسیاری از مشکلات خود و برآورده شدن خواسته‌هایشان به این مراسم تمسک می‌جویند. در مراسم یزشن کنونی، قربانی حیوانی دیگر انجام نمی‌شود و قربانی غیر خونین که همان هوم است، جای آن را گرفته‌است. با این وجود تا چندی پیش در این مراسم گاو یا گوسفند قربانی می‌شد و شاید هنوز در برخی روستاهای زرتشتی نشین اثری از آن باقی مانده باشد. جستارهای وابسته یجنه پانویس منابع ایرانیکا پیوند به بیرون دانلود کتاب یسنا آیین کهن ایرانی اوستا فرهنگ در ایران متون زرتشتی نام‌های زنان ایران نسک‌های اوستا
2492
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D8%AA
هات
هات یا ها واژه‌ای فارسی به معنی فصل و بخش یک کتاب است. این واژه در اوستا به گونهٔ هائیتی و در سانسکریت ساتی و در زبان پهلوی هات است. در کتاب اوستای زرتشت به هر یک از بخش‌های هفتاد و دوگانهٔ یسنه، هات گفته می‌شود. گات‌ها سرودهٔ زرتشت از هات ۲۸ یسنه آغاز می‌شود و به‌طور کلی شامل ۱۷ هات است. پانویس منابع اوستا
2494
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA
زرتشت
زرتشت یا زردشت (اوستایی: 𐬰𐬀𐬭𐬀𐬚𐬎𐬱𐬙𐬭𐬀‎، زَرَثوشترَه) رهبر و اصلاح‌گر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را انتخاب کند. آموزه‌های او، هستهٔ اصلی مزدیسنا را تشکیل می‌دهد. زمان دقیق زندگی زرتشت، مشخص نیست. نوشته‌های سنتی، بر آنند که او «۲۵۸ سال پیش از اسکندر» یا «۵۰۰۰ سال پیش از خشایارشا» زیسته‌است. با این حال، پژوهشگران جدید زمان زندگی او را حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌دانند. محل دقیق زندگی او نیز نامشخص است. در منابع از آذربایجان، سیستان و ری به عنوان زادگاه او یاد شده‌است، اما تعیین دقیق آن ساده نیست و به زعم غالب مورخان و باستان‌شناسان امروزی تنها روشن است که در شمال شرق ایران بزرگ زندگی می‌کرده‌است—به گمان عده‌ای از باستان‌شناسان و مورخان، جایی در محدوده تاجیکستان و افغانستان امروزی. مطالب موجود در منابع مزدایی دربارهٔ زرتشت، به دو گروه تاریخی و افسانه‌ای تقسیم می‌شوند. مطالب تاریخی شامل سروده‌های خود او، گاتاها، است که کهن‌ترین بخش اوستا را تشکیل می‌دهد. منابع افسانه‌ای که در طول تاریخ به مرور دربارهٔ او نوشته شده‌اند، از زرتشت تاریخی فاصلهٔ بسیاری گرفته‌اند. این نوشته‌ها، در بخش‌های متاخر اوستا و کتب پهلوی بازتاب داشته‌اند. در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. او با قدم‌های استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا می‌خواند. او در این سروده‌ها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباه‌کنندهٔ زندگی می‌بیند، بازمی‌دارد و به آن‌ها وعدهٔ پیروزی نیکان را می‌دهد. زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد؛ او می‌تواند انتخاب کند که در کنار نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است؛ در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادیِ گرویدن به نیروهای شر هم باشد. در مطالب متاخر شخصیتی افسانه‌ای از زرتشت ترسیم شده‌است؛ چنان‌که جایگاه او را از انسان‌های عادی فراتر برده‌اند و هم‌تراز ایزدان قرار داده‌اند. نوشته‌های پهلوی می‌گویند فر زرتشت از آغاز خلقت وجود داشته‌است، فروهر او ۳۰۰۰ سال قبل از تولدش خلق شد و اهورامزدا در زمان تولد او، تن‌گوهرش را آفریده‌است. او پس از تولد در ۳۰ سالگی با اهورامزدا دیدار کرد و به موجودیت جسمانی دیوان بر روی زمین پایان داد. بخش بزرگی از مطالب تازه‌تر را گفتگوهای او با اهورامزدا می‌سازند که «هَم‌پُرسِگی» نام دارند. بنا به نوشته‌های متاخر، زرتشت در ۷۷ سالگی درگذشت. از زرتشت به عنوان نخستین فیلسوف شناخته‌شدهٔ جهان نام برده شده‌است. نبرد نیروهای خیر و شر مضمون اصلی فلسفهٔ او را می‌سازد که بر بسیاری از مکاتب فلسفی اثر چشم‌گیری گذاشته و تا امروز اندیشهٔ ایرانی را تحت تأثیر خود داشته‌است. به علاوه، فلسفهٔ زرتشت بر فلسفهٔ یونانی و به واسطهٔ آن، بر فلسفهٔ غرب نیز اثرگذار بود. از زرتشت به عنوان نخستین کسی که پاسخی منطقی برای مسئلهٔ شر ارائه کرد، یاد شده‌است. زرتشت در طول تاریخ همواره شخصیت مورد توجهی بوده‌است؛ افراد گوناگون از تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف مانند یونانی‌ها، رومیان، مسیحیان، مسلمانان و غربی‌ها بسته به تصورات و اهداف خودشان، مطالبی به او نسبت داده‌اند. هرچند بیشتر این نوشته‌ها سندیت تاریخی ندارند. افزون بر مزدیسنا، چند دین دیگر هم زرتشت را یکی از شخصیت‌های محترم یا مقدس خود می‌دانند که از جمله این ادیان اهل حق، مانویت، بابیت، بهائیت، مذهب احمدیه و جنبش‌های نوینی چون مزدزنان است. مانی مدعی بود کامل‌کنندهٔ مأموریت زرتشت است و پیروان آیین بهائی از بهاءالله به عنوان یکی از نوادگان زرتشت نام می‌برند. نام در گاتاها نام زرتشت به شکل 𐬰𐬀𐬭𐬀𐬚𐬎𐬱𐬙𐬭𐬀 آمده‌است. این اسم را در فارسی میانه به شکل 𐭦𐭫𐭲𐭥𐭱𐭲، در پارتی Zarhušt، در فارسی میانه مانوی Zrdrwšt و در سغدی Z(a)rušč آورده‌اند. در فارسی کنونی آن را به اشکال مختلفی نوشته‌اند و تلفظ کرده‌اند که از جمله آن زردشت، زرتشت، زَرَتشت و زردهشت است. نویسندگان یونانی چون افلاطون و خانتوس آن را به شکل Ζωροάστρης نوشته‌اند که منبع اشکال لاتین Zōroastrēs و جدیدتر یونانی Ζωροάστρις است. معرب شده نام مذکور زَرَادُشْت یا زَرَادَشْت، ارمنی‌شده آن Zradašt و سریانی‌شده آن Z(a)rādušt است. این اسم را در زبان‌های نوین اروپایی مانند انگلیسی و آلمانی، گاه با استناد به صورت اوستایی آن را Zarathustra می‌نویسند و گاه با استناد به صورت یونانی به شکل Zoroaster. معنی این اسم به صورت دقیق مشخص نیست. عربی و سریانی‌نویسان فکر می‌کردند از ریشه «زر وشت» به معنای پادشاهی زرین یا طلای سلطنتی است. یونانی‌نویسان نیز آن را به کلمه astrothutein در زبان یونانی ربط می‌دادند و تصور می‌کردند معنی آن «ستاره‌پرست» است. نخستین زرتشت‌پژوهشان اروپایی آن را با نام «ایشتار»، ایزدبانوی آشوری، مرتبط دانستند. هیچ‌کدام از فرضیه‌های مذکور امروزه مقبولیتی در میان محققان ندارند. توافق جامعی دربارهٔ معنی اسم زرتشت وجود ندارد اما پذیرفته شده‌است که این نام باید از ریشه ایرانی باستان Zaratuštra گرفته شده باشد. بیشتر محققان و زبان‌شناسان قبول دارند که بخش دوم اسم زرتشت، یعنی uštra، باید به معنی «شتر» باشد اما دربارهٔ بخش دوم، zarat، معانی مختلفی طرح شده‌است. یک فرضیه این است که zarat از zarant سرچشمه می‌گیرد و به معنی «قدیمی» یا «پیر» است. در دفاع از این فرضیه، آن را با járant در نوشته‌های ودایی، zœrond در زبان آسی و زال در فارسی مقایسه کرده‌اند. نتیجتاً معتقدند زرتشت باید به معنی «صاحب شتر پیر» باشد. فرضیه دیگر، آن است که zarat به معنی «حرکت کردن» یا «راندن» است. پس زرتشت باید به معنی «او که شتر می‌راند»، یا در معنی دقیق‌تر، «او شتر پرورش می‌دهد» باشد. فرضیه سومی، بخش اول اسم را به معنی «اشتیاق داشتن» و مرتبط با har (پسندیدن) در ودایی می‌داند؛ بنا به این ترکیب زرتشت معنی «دوستدار شترها» می‌دهد. در فرضیه چهارمی، آن را به معنی «عصبانی» دانسته‌اند و معنای کامل اسم را «صاحب شتر عصبانی» پیشنهاد داده‌اند. در آخر، zarant را به معنی «زرد» و مرتبط با zairi اوستایی متاخرتر حدس زده‌اند؛ با استناد به فرضیه مذکور، زرتشت به معنی «صاحب شتر زرد» است. ریشه‌یابی‌های دیگری هم مطرح شده‌است که به نظر نمی‌رسد پایه علمی و زبان‌شناختی داشته باشد. زرتشت در اوستا بعضاً «سپیتمان زرتشت» یا «زرتشت سپیتمه» هم خوانده شده‌است. این نام طایفه‌ای بود که او در آن تولد یافت که از اسم سپیتمه، نیای طایفه، آمده‌است. در لغت، سپیتمه به معنای «سفید» یا «درخشان» است. زندگی منبع‌شناسی نخستین منبع برای مطالعهٔ زندگی زرتشت، گاتاها، سروده‌های خود او، است. گاتاها حاوی اطلاعاتی مانند نام‌های برخی از اعضای خانوادهٔ زرتشت، شرایط زندگی و چندی از رویدادهای زندگی‌اش است. اما مشخص نیست که این سروده‌ها، چه مدت از زندگی او را شامل می‌شود. پس از آن، بخش‌های متاخر اوستا دومین منبعی است که برای پژوهش در مورد زرتشت به کار می‌آید. اوستای متاخر به نام چند نفر دیگر از اعضای خانواده زرتشت اشاره می‌کند. اما اشاره‌های اندکی به اتفاقات زندگی او دارد. این مشکل از آنجا ناشی می‌شود که بخش‌هایی از اوستا، از جمله سپندنسک و چهردادنسک —که احتمالاً حاوی زندگینامه زرتشت بوده‌اند— از بین رفته‌است. اما قسمت‌های مهمی از کتاب‌های پهلوی مانند دینکرد و گزیده‌های زادسپرم و چند کتاب دیگر، از این دو بخش از اوستا اقتباس شده‌اند. این کتاب‌های پهلوی، سومین منبع جهت مطالعه سرگذشت زرتشتند. البته در این کتاب‌ها تمایز افسانه از حقیقت ساده نیست. در نوشته‌های یونانی–رومی، اسلامی، مسیحی، اروپاییِ قرون‌وسطی و رنسانس و… نیز مطالبی در رابطه با زرتشت آمده‌است که البته تردیدهای جدی دربارهٔ درستی تاریخی آن‌ها وجود دارد. در چندی از آثار ادبیات فارسی مانند شاهنامه و زراتشت‌نامه نیز دربارهٔ سرگذشت زرتشت سخن رفته‌است. زمان و مکان زمان «زرتشت کجا و کی زندگی کرد؟ ما نمی‌دانیم.» جمله‌ای است از هرمان لومل که در کتاب «دین زرتشت»، چاپ سال ۱۹۳۰ میلادی، به چشم می‌خورد. پس از گذشت نزدیک به یک قرن، جمله لومل هنوز صادق است. با وجود تلاش‌های زیادی که برای تعیین دقیق زمان و مکان زندگی زرتشت انجام گرفته‌است، تمام چیزی که محققان در این مورد در دست دارند، حدس و گمان است. مناقشه بر سر زمان زندگی زرتشت، سال‌هاست که یک مشکل بزرگ در مطالعات زرتشتی به‌شمار می‌رود. تنها می‌توان گفت که در میان محققان توافقی وجود دارد که زمان زندگی او را حدود سال ۱۰۰۰ قبل از میلاد، یا یک قرن پیش یا پس از آن، تخمین می‌زند. اما زمان‌های دیگری مانند ۱۷۵۰ قبل از میلاد یا «۲۵۸ سال پیش از اسکندر» هم مطرح شده‌است. از آنجا که هیچ‌کدام از اتفاقاتی که در اوستا شرح آن رفته را نمی‌توان در منابع بیرونی یافت، نتیجتاً نمی‌توان تاریخ تأیید شده‌ای را به زمان زندگی زرتشت پیوند داد. در منابع ایرانی غیراوستایی مانند کتب پهلوی یا منابع عربی و بیزانسی که برپایه سنت ساسانی نوشته شده‌اند، هم تواریخی برای زندگی زرتشت مطرح شده‌است. باید دانست که این تاریخ‌ها برپایه گاه‌شناسی کیهانی زرتشتی محاسبه شده‌اند؛ در گاه‌شناسی زرتشتی، برخلاف گاه‌شناسی سلسله‌های سلطنتی که بر اساس سال‌های پادشاهی یک حاکم محاسبه می‌شود، جهان به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم شده‌است و زمان پس از دوازدهمین هزاره بازخواهد ایستاد. در فصل ۳۶ بندهشن، آفرینش نخستین فانی، یعنی گیومرته (کیومرث)، در نخستین هزاره سومین دوره روی می‌دهد و این هزاره با جمشید، نخستین پادشاه، به پایان می‌رسد. تمام هزاره دوم را پادشاهی ضحاک تشکیل می‌دهد و با پیروزی فریدون بر او خاتمه می‌یابد. هزاره سوم با پادشاهی ویشتاسپ پایان می‌پذیرد و ملاقات او با زرتشت و پذیرفتن مزدیسنا از سوی او، مصادف است با آغاز چهارمین هزاره؛ این هزاره با حمله اعراب به ایران و سقوط شاهنشاهی ساسانی خاتمه می‌پذیرد. از ویشتاسپ تا اسکندر، به گفته منابع زرتشتی، ۲۵۸ سال طول می‌کشد و «۲۵۸ سال قبل از اسکندر» که توسط نیولی و برخی دیگر مطرح شده، از اینجا گرفته شده‌است. اگر تاریخ مطرح شده برای زندگی زرتشت توسط نویسندگان یونانی مانند ۵۰۰۰ سال قبل از نبرد تروآ یا ۶۰۰۰ سال قبل از خشایارشا نیز منبع ایرانی داشته باشد، از همین شیوه تقسیم‌بندی تاریخ به هزاره‌های مختلف ریشه گرفته‌است. اواسط هزاره دوم تا و قرن ۶ پیش از مسیح محدوده‌ای است که معمولاً محققان برای پژوهش در رابطه با زمان تولد زرتشت از آن پا را فراتر نمی‌گذارند. اواسط هزاره دوم قبل از مسیح زمانی است که ریگ‌ودا نگارش شده‌است. شاید به اندازه‌ای که قانع‌کننده باشد، مرتبط به نظر نرسد اما زمانی که پا از این تاریخ فراتر گذاشته شود، محققان وارد قلمروی حدس و گمان شده و دیگر مدرکی در دست ندارند که تاریخ زندگی زرتشت را برآورد کنند. در رابطه با قرن ششم قبل از مسیح، این استدلال مطرح شده که نام هیچ‌کدام از پادشاهان هخامنشی در اوستا نیامده‌است؛ نتیجتاً زرتشت باید خارج از محدوده زمانی پادشاهی این سلسله زندگی کرده باشد. اما مدافعان فرضیه همزمانی زندگی زرتشت و سلسله هخامنشی می‌گویند که برخی شخصیت‌های اوستا، مانند ویشتاسپ کیانی که شاید شباهت‌هایی با پدر داریوش، ویشتاسپ هخامنشی، داشته باشد، بر پایه زندگی شخصیت‌های تاریخی شکل گرفته‌اند. البته احتمال دیگر آن است که چون ویشتاسپ کیانی شخصیت محبوبی در میان ایرانیان بوده، این نام را بر روی پدر داریوش گذارده‌اند. دقیق‌ترین حدسی که می‌توان مطرح کرد، بر پایه تفاوت‌های زبانی است. در اوستا، از دو لهجه مختلف زبان موسوم به اوستایی استفاده شده‌است. بخشی‌های قدیمی‌تر که گاتاها، سروده‌های زرتشت، را هم شامل می‌شود، به زبان اوستایی کهن نگارش شده‌اند و متون جدیدتر، به زبان اوستایی متاخر. زبان‌شناسان به این نکته اشاره کرده‌اند که اوستایی متاخر، نمی‌تواند خیلی قدیمی‌تر یا خیلی جدیدتر از فارسی باستان، یعنی زبان هخامنشیان، باشد. تقریباً همه لغت‌شناسان اتفاق نظر دارند که فاصله زمانی بین اوستایی کهن و متاخر باید چند قرن یا حتی چندین قرن باشد. بدین ترتیب نمی‌توان نظر گراردو نیولی که زمانی زندگی زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از اسکندر تخمین می‌زند، معتبر دانست. مکان دربارهٔ مکان زندگی او، در بخش‌های قدیمی اوستا هیچ سرنخی به دست نمی‌دهد که بتوان از آن برای تعیین محل زندگی زرتشت استفاده کرد. اوستا، جغرافیای وندیداد و یشتها این مسئله را آشکار می‌کنند که اتفاقات ذکر شده در شرق ایران روی داده‌اند اما در سنن متاخرتر، محل زندگی زرتشت را به غرب ایران، چون ماد و آذربایجان، انتقال داده‌اند. منطقی‌تر است که چون اوستا در مناطق شرقی در جریان است، شرق ایران به عنوان محل تولد و زندگی زرتشت پذیرفته شود. به علاوه، دو لهجه‌ای اوستایی مورد استفاده در کتاب به لحاظ زبان‌شناختی متعلق به شرق ایران هستند. هنینگ خوارزم را به عنوان محل زندگی او پیشنهاد داده‌است، درحالی نظر گرشویچ بر روی سغد است. به هر حال توافق جامعی وجود ندارد. می‌توان با اطمینان گفت که زرتشت در شمال شرقی ایران زیسته‌است و مناطق واقع در جنوب شرقی مانند سیستان به اندازه کافی محتمل به نظر نمی‌رسند. جامعه‌ای که در بخش‌های کهن‌تر اوستا توصیف شده‌است هم می‌تواند در رابطه با محل زندگی زرتشت یاری دهنده باشد. در گاتاها یک مرتبه از «خانمان‌ها و روستاها» سخن به میان آمده‌است اما هیچ اشاره‌ای به شهرها، معابد و کانال‌ها نشده‌است. این از جمله دلایلی است که از احتمال زندگی زرتشت در تمدن آمودریا و سیستان می‌کاهد. باستان‌شناسان تاکنون موفق نشده‌اند در تمدن یاز در شمال شرقی ایران هیچ گور یا گورستانی پیدا کنند که این می‌تواند آن تمدن را به جامعه‌ای که در اوستا توصیف شده‌است نزدیک سازد و همین موضوع تمدن یاز را به یکی از محتمل‌ترین گزینه‌ها برای خاستگاه مزدیسنا، یا حداقل ایرانیان شرقی، تبدیل کرده‌است. در ادوار پسین، زرتشت را از اهالی بلخ می‌دانستند که این موضوع به گوش نویسندگان یونانی هم رسیده بود. در کتب پهلوی که سنت متاخرتری را بازتاب می‌دهند، زرتشت را اهل آذربایجان یا رگ قلمداد کرده‌اند؛ در تلاش برای برقراری پیوندی میان این دو، برخی مفسران محل زندگی زرتشت را «ری در آذربایجان» برشمرده‌اند که با تقسیمات اداری شاهنشاهی ساسانی همخوانی ندارد. دربارهٔ محل پادشاهی ویشتاسپ، محلی که زرتشت به آن نقل مکان کرد و در آنجا ویشتاسپ از او و دینش پشتیبانی کرد، از سیستان، سمرقند و بلخ در سنن مختلف نام برده شده‌است که این آخری در شاهنامه هم بازتاب یافته‌است. منسوب کردن زرتشت به رگ فقط در سپندنسک که از بخش‌های متاخر اوستا بوده و امروز از بین رفته، دیده شده‌است. مورخان معمولاً این مکان را با ری در ماد تطبیق داده‌اند اما نیولی و گرنت معتقدند منطقه ذکر شده در اوستا باید مانند باقی مکان‌ها در شرق ایران واقع شده باشد. در بخشی از اوستا، آمده که ردان (رئیسان) همه سرزمین‌ها پنج تن هستند، به جز در رگ که چهار نفرند و زرتشت از همه ردان بالاتر است. نتیجتاً آن را «رگ زرتشتی» لقب داده‌اند. این موضوع باعث شده تا حتی نویسنده آلمانی هومباخ این را مطرح کند که «ری نوعی واتیکان مزدایی بوده و زرتشت نقش پاپ را داشته‌است.» اینگونه بوده که ری را از دیرباز زادگاه زرتشت در نظر گرفته‌اند. در گزیده‌های زادسپرم آمده‌است: چنان پیداست که [با] گذشت سی سال پس از تولد [زرتشت]، در آن سرزمین که پس از نوروز جشن «وهار بودگ» برقرار بود، رفته بود. جایی مخصوص پیدا بود که مردمان از نواحی بسیار بدان جشنزار می‌رفتند… [پس از] سپری شدن پنج روز از جشن… بامداد، زرتشت برای کوبیدن هوم به کناره آب دائیتی رفت که به سبب دیدار زرتشت در آنجا، رد (رئیس) آب‌هاست. [عمق] آب تا به چهارخانه بود و زرتشت بدان بگذشت. نخست تا ساق پای او بود، دوم تا زانو، سوم تا محل جدا شدن دو ران و چهارم تا گردن… هنگامی که از آب بیرون آمد و جامه پوشید آن‌گاه بهمن امشاسپند را دید، به شکل مرد نیکچهر، روشن، برازنده. این توصیفات بیش از اینکه ری در ماد را تداعی کند، تداعی‌کننده گداری در دریای پنج در بدخشان است و حتی با گزارش مأموران انگلیسی از منطقه در قرن ۱۹ نیز همخوانی دارد. در نزدیکی گدار شهری وجود دارد که مردم محلی تا به امروز آن را «راغ» می‌نامند. در مجموع می‌توان گفت اگر رگ واقعاً محل تولد زرتشت بوده باشد، راغ نسبت به ری، ادعای قوی‌تری دارد. در اوستا در بخش‌های کهن زرتشت در قبیلهٔ سپیتامیان که نام جد قبیله، سپیتامه، چند بار در گاتاها ذکر شده، متولد شد. چون بخش دوم (uštra) نام او از لحاظ ریشه‌شناختی با کلمه «شتر» مرتبط است، می‌توان نتیجه گرفت جامعه‌ای که در آن رشد پیدا کرد، یک جامعه مبتنی بر دامپروری بوده‌است. نام‌های اعضای خانواده‌اش در گاتاها نیامده اما در بخش‌های دیگر از مادرش با نام دوغدو و پدرش با نام پوروشاسپه یاد شده‌است. در نام خانوادگی پوروچیستا، دختر کوچک زرتشت، در کنار «سپیتامه» از «هائچت‌اسپه» هم نام برده شده‌است. در نوشته‌های بعدی هائچت‌اسپه را پدر پدربزرگ زرتشت در نظر گرفتند اما ویلیام مالاندرا باور دارد که این نام خانوادگی مادر پوروچیستا باید باشد. زرتشت در یسنه ۴۶، سپیتامیان و هائچت‌اسپیان را مورد خطاب قرار می‌دهد که نشان‌دهندهٔ رابطهٔ نزدیک او با این دو خاندان است. خاندان مهم دیگری که در گاتاها نامش ذکر شده، هوگوَهَ نام دارد که هووی دختر فرَشَوشترهَ، همسر سوم زرتشت، از این خانواده بود. برادر فرَشَوشترهَ، یعنی جاماسپ که وزیر ویشتاسپ هم بود، احتمالاً با دختر کوچک زرتشت ازدواج کرد. اسپه (اسب) در نام پدرش و نام‌خانوادگی همسرش، همچنین نام مادرش (به معنی «دوشیزه شیردوش»)، در کنار نام خود زرتشت، نشان‌گر اعضای یک جامعهٔ دامدارمآبانه است. هرچند که ممکن است این یک سنت خانوادگی باشد و نه شرایطی که زرتشت شخصاً در آن متولد شده‌است. از سه پسر و سه دختر او در اوستای متاخر اسم رفته‌است؛ پسرهایش ایسَت‌واسْتَرَه، اورْوْتَتْ‌نَرَه، هْوَرْچیثْزَه و دخترهایش فرینی و ثریتی و پوروچیستا. پوروچیستا تنها فرزند اوست که نام او در گاتاها ذکر شده‌است؛ او جوان‌ترین دختر زرتشت است و یسنه ۵۳ به افتخار ازدواج او سروده شده‌است. زرتشت در گاتاها خودش را «روحانی» خطاب می‌کند. هرچند که مشخص نیست که او چگونه، کی و کجا به عنوان یک روحانی، آموزش دیده‌است، اما از متن گاتاها برمی‌آید که نویسندهٔ آن باید به خوبی در این مورد، آموزش دیده باشد. مطابق نوشته‌های سنتی، زرتشت ۳۰ ساله بود که با اهورامزدا روبرو شد و آنچنان که در گاتاها آمده‌است، «او را برای خویشتن برگزید.» اما پس از آن، اینگونه که پیداست، در آغاز تنها پسر عمویش میدیوماه به او پیوست و دیگران توجهی نکردند. چنان‌که خود در گاتاها به این موضوع اشاره کرده و به اهورامزدا از «اندک بودن کسان» خود می‌گوید و از ناکامی خود گله می‌کند. چنان‌که از گاتاها برمی‌آید، زرتشت و پیروانش در ابتدا با مخالفت‌هایی روبرو شدند. این مخالفت، افزون بر دلایل دینی، از مسائل اقتصادی نیز برمی‌آمد. در گاتاها، نام چند تن از دشمنان او ذکر شده‌است. در یسنه، هات ۳۲، از شخصی به نام گرهمه یاد شده‌است. تحت تأثیر آموزه‌های گرهمه، کرپان که پیروان او بودند، به آیین‌ها و مناسک خاصی دست می‌زدند که زرتشت با آن‌ها مخالف بود؛ چرا که باور داشت گرهمه در نهایت باعث تباه شدن زندگی خود و پیروانش خواهد شد. زرتشت در گاتاها از دشمن دیگری با نام بندوئه اسم می‌برد و او را «بزرگ‌ترین ستیهنده با من» خطاب می‌کند؛ او می‌گوید بندوئه سر از «اشه» (راستی) پیچیده و پیروانش را به سوی «دروج» (دروغ) رهنمون می‌سازد و «این مرا اندیشناک» کرده. علاوه بر این اشخاص، دو گروه خاص، یعنی کرپان و کویها، نیز به دشمنی با او برخاستند. مناسک و اعمال دینی این دو گروه، بنا به دید زرتشت، باعث تباه‌سازی زندگی می‌شده‌است. ظاهراً کرپان و کوی‌ها توانایی اثرگذاری بر رهبران سیاسی منطقه زندگی زرتشت را نیز داشته‌اند؛ چنان‌که در یسنه، هات ۱۰ آمده «کربان بدکار، [مردمان را] بدان می‌فریبند و فرمانروایان بد با آن به [دُژ] خردی بر سرزمین‌ها فرمان می‌رانند.» چون مقامات و صاحب منصبان دینی اینگونه با مخالفت با زرتشت برآمدند، او مجبور شد تا از محل زندگی خود سفر کند. اشاره‌ای به این وضعیت را می‌توان در یسنه ۴۶، هات ۱ دید. «به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا روم و [از که] پناه جویم؟ مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می‌دارند. همکاران و فرمانروایان دُروَند سرزمین نیز خشنودم نمی‌کنند.» این بخش به لحاظ تاریخی حائز اهمیت است. زرتشت از کلمه dahyu به عنوان «سرزمین» استفاده می‌کند که می‌تواند در لغت به معانی مختلفی به‌کار رود. هیچ اشاره‌ای در گاتاها یا بخش‌های متاخر اوستا وجود ندارد که نشان دهد زرتشت پس از ترک سرزمین خود، مسیر طولانی را طی کرده باشد و در سرزمین جدید، با تفاوت‌های اجتماعی یا زبانی روبرو شده باشد. نتیجتاً می‌توان تصور کرد مسافت جغرافیایی طی شده، محدود بوده‌است. پس از مدتی سفر، با کوی‌ویشتاسپ روبرو می‌شود: «ای زرتشت! کیست دوست اَشَوَن تو؟» که خود او پاسخ می‌دهد: «به راستی او کوی‌ویشتاسپ دلیر است!» در این هات، زرتشت ابتدا به صورت دوم شخص و سپس به صورت اول شخص ظاهر می‌شود. این آرایه ادبی در بخش‌های دیگر گاتاها و در سروده‌های ریگ‌ودا هم دیده می‌شود و می‌توان مدرکی بر اینکه گاتاها توسط خود زرتشت سروده شده‌است، باشد. به هر حال ویشتاسپ او را گرامی می‌دارد و چنان‌که خود زرتشت گوید، «هوادار» او می‌شود. پس از این در گاتاها دیگر هیچ بخشی وجود ندارد که حاوی اطلاعاتی دربارهٔ چگونگی افزایش پیروان زرتشت باشد. می‌توان تصور کرد که بدون پشتیبانی ویشتاسپ، زرتشت احتمالاً نمی‌توانست به موفقیتی که رسید، دست پیدا کند؛ حتی نویسنده دینکرد هم اشاره می‌کند که «اگر ویشتاسپ و معاصرانش دین را نپذیرفته بودند» شاید اوستا «تا این زمان باقی نمی‌ماند.» در بخش‌های متاخر بخش‌های متاخر اوستا از زرتشت تاریخی فاصله می‌گیرند. نام‌های پدرش، مادرش، دختران و پسرانش در این بخش از اوستا ذکر شده‌است. او در اوستای متاخر به عنوان یک شخصیت آرمانی به تصویر کشیده شده‌است: کسی که زندگی خود را وقف خواستهٔ اهورامزدا کرد و دین را به کامل‌ترین شکل ممکن به پا داشت. زندگی زرتشت در دو دورهٔ کیهانی روی می‌داد؛ او در اواخر سومین دورهٔ سه هزار ساله، زاده می‌شود و دیدار او با ویشتاسپ، آغازگر نخستین هزاره از چهارمین دوره است. جزئیات کمی که دربارهٔ زندگی زرتشت در اوستای کهن وجود دارد، باعث شده تا در نوشته‌های متاخرتر، تاریخ پشت سر گذاشته شده و زندگینامه‌ای بر اساس آرمان‌های دینی از زندگی او ترسیم شود. فروردین‌یشت در این مورد اهمیت ویژه‌ای دارد. در این یشت، فروشی زرتشت ستوده شده‌است؛ فروشی او به سان دیگر ایزدان تصور شده‌است و زرتشت از یک انسان فراتر رفته‌است. فروردین‌یشت را می‌توان قدیمی‌ترین متن مرتبط با زرتشت از دید الهیات دانست. در هات ۸۷ تا ۸۹ آمده‌است:اینک بخشایش و فروشی زرتشت سپیتمان اَشَوَن را می‌ستاییم. نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد. نخستین آثربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت، نخستین کسی که بیازمود، نخستین کسی که ستور را، اشه را، منثره ورجاوند را، فرمانبرداری از منثره ورجاوند را، شهریاری مینوی را و همه نهادهای نیک مزدا آفریده را که از آشه است، برای خود پذیرفت و دریافت.نخستین آثربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بپرورد، نخستین کسی که در جهان استومند، [نماز] «اشم وهو…» را خواند؛ دیوان را نفرین کرد و برگزید که مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیش باشد.پیش از ستایش فروشی زرتشت، فروشی کیومرث اَشَوَن ستایش شده‌است. او اولین فانی است، نخستین کسی که «به اهورامزدا گوش فرا داد و از او خانواده سرزمین‌های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد.» ویلیام مالاندرا از این موضوع برداشت می‌کند که در واقع زرتشت جایگاهی مانند کیومرث دوم داشته‌است. به خصوص اینکه زرتشت را اولین «آثربان، ارتشتار و برزیگر ستور پرور» هم خوانده‌اند. با آمدن زرتشت، دوران پرستش دیوان به پایان رسید و مزدیسنا در تمام هفت کشور گسترش پیدا کرد. این فحوای متون الهی دربارهٔ زندگی زرتشت در اوستای متاخر است. تقریباً یک سوم یشتها در ربط با گفتگوی زرتشت با اهورامزدا و دیگر ایزدان است که این بخش‌ها را در نوشته‌های پهلوی «هَمپُرسِگی» (مشاوره) خطاب کرده‌اند. با تولد زرتشت، عالم دوباره جوان شد؛ او را به عنوان نخستین معلم دین اهورایی و کسی که دیوان را به زیر زمین راند، ستوده‌اند. در بخش‌های پایانی فروردین‌یشت دربارهٔ زرتشت آمده‌است:زرتشت رَد جهانی و رَد مینوی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می‌ستاییم که نیک‌خواه‌ترینِ آفریدگان، بهترین شهریارِ آفریدگان، شکوهمندترینِ آفریدگان، فره‌مندترینِ آفریدگان، به ستایش برازنده‌ترینِ آفریدگان، به نیایش سزاوارترینِ آفریدگان، شایسته‌ترین آفریده‌ای که خشنودی وی خواسته شود، به آفرین شایسته‌ترینِ آفریدگان و نزد هر یک از آفریدگان، به راستی ستوده و برازنده ستایش و شایسته نیایش به آیینِ بهترین اشه خوانده شده‌است.بخش‌های دیگر اوستای متاخر نیز تصویر مشابهی از زرتشت به دست می‌دهد؛ به عنوان مثال، در یسنه، هات ۷۰، زرتشت و اهورامزدا در کنار یکدیگر پرستیده شده‌اند. همچنین در هات ۴۲، مزدیسنان که در حالت اول شخص جمع خود را «ما» خطاب می‌کنند، زرتشت را در کنار اهورامزدا ستایش می‌گویند. از چنین خطوطی برمی‌آید که در زمان نگارش اوستای متاخر، زرتشت دیگر با انسانها در یک سطح دیده نمی‌شده، بلکه در جایگاهی نزدیک ایزدان قرار داشته و او را شایسته پرستش می‌دانستند. در آبان‌یشت که شخصیت‌های مختلف خواست خود از آناهیتا را مطرح می‌کنند، اهورامزدا، در ایران‌ویج به کرانه رود دایتی، با هوم آمیخته به شیر، با زبان خرد و با پندار، گفتار و کردار نیک، از آناهیتا می‌خواهد که «مرا این کامیابی ارزانی دار که من پسر پوروشاسپه – زرتشت اَشَوَن – را بر آن دارم که دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.» پس از اهورامزدا، چند نیک و چند شریر خواسته‌های خود از ایزدبانو را مطرح می‌کنند، تا اینکه اهورامزدا به آناهیتا فرمان می‌دهد «از فراز ستارگان به سوی زمین اهورا-آفریده بشتاب!» سپس گفتگوی زرتشت با آناهیتا شرح داده شده‌است. او با لحنی مشابه اهورامزدا، از ایزدبانو می‌خواهد که «مرا این کامیابی ارزانی دار که من کوی‌ویشتاسپ را بر آن دارم که دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.» برای تنظیم‌کنندگان این بخش از اوستا، زرتشت واسطه گفتگو با اهورامزدا و دیگر ایزدان است. به همین دلیل است عباراتی چون «زرتشت از اهورامزدا خواست…» و «اهورامزدا به زرتشت گفت…» به تعدد در اوستای متاخر دیده می‌شوند. در مجموع، سیمای زرتشت، بنا به اوستای متاخر، با آنچه در نوشته‌های پهلوی دیده می‌شود شباهت بسیاری دارد. ظاهراً سپندنسک که بخشی از متون از دست رفته اوستاست، حاوی داستان‌های زندگی او بوده‌است و کمبود اطلاعات دربارهٔ زندگی زرتشت در اوستای متاخر نیز از همین موضوع ناشی می‌شود. در نوشته‌های پهلوی بیشتر نوشته‌های پهلوی موجود مربوط به پس از اسلام است اما این منابع در واقع برگرفته از نوشته‌های قدیمی‌تری است که پیش از اسلام نوشته شده‌اند. زرتشت در نوشته‌های پهلوی، به عنوان یک نمونهٔ کامل از موبد مزدیسنی مجسم شده‌است. او در مرکزیت هویت دینی جامعهٔ مزداپرستان دارد و آن‌ها را از مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و دیگران، متمایز می‌کند. زرتشت همچنین نشانه و گواهی بر درستی تاریخی نوشته‌های زرتشتی است؛ زیرا این نوشته‌ها، به گفته‌های او ارجاع می‌دهند. چندین کتاب زندگینامهٔ افسانه‌ای از او در میان مطالب پهلوی دیده می‌شود که نویسندگان قصد ارائهٔ یک الگوی کامل رفتاری را با آنان داشته‌اند. نقش اصلی زرتشت در این نوشته‌ها، بازنمایی آموزه‌های دینی، اخلاقی، فلسفی و… مزدایی است. به هر صورت، زرتشتی که در کتاب‌های پهلوی دربارهٔ او شرح داده شده‌است، با زرتشت تاریخی شباهتی ندارد. دربارهٔ زندگی زرتشت بنا به منابع پهلوی، کتاب هفتم دینکرد و فصل‌های ۱۲ تا ۲۴ گزیده‌های زادسپرم بیشترین مطالب را ارائه می‌کنند. این منابع بر اساس سپندنسک و چهردادنسک، دو کتاب از کتاب‌های از دست رفته اوستا، نوشته شده‌اند. در کتاب پنجم دینکرد هم خلاصه‌ای از آنچه در کتاب هفتم آمده، وجود دارد و البته حاوی اندک اطلاعات جدیدی هم هست. تولد فصل دوم کتاب هفتم دینکرد که نخستین بخش زندگینامه زرتشت است، «معجزاتی که قبل از تولد او، شکوهمندترینِ مخلوقات، از مادر اتفاق افتاده‌اند» نام دارد. در این کتاب برای زرتشت پیش از ورود او به دنیای مادی هم زندگی قائل شده‌اند. او از سه قسمت تشکیل شده‌است: فر، فروَهر و تن‌گوهر. فر او در ابتدای خلقت الهی برخاسته‌است. فروَهر (یا فروشی) او ۳٬۰۰۰ سال قبل از حمله اهریمن به آفریده‌های اهورامزدا به وجود آمد و پس از این دو، تن‌گوهر او که جسم مادی‌اش است، ساخته شد. ابتدا فر او در جهان آسمانی پخش شد و نور بی‌نهایت به خورشید، ماه و ستارگان و آتش خانه فرهیم‌روانان‌زویش فرستاده شد. این فر زمانی که همسر او، مادربزرگ مادری زرتشت، دوغدو مادر زرتشت را زایید، به او نیز انتقال پیدا کرد. از دختر تازه متولد شده، نور بزرگی پخش می‌شد که همه چیزهایی که بین زمین و آسمان بودند را روشن می‌کرد. بنا به گفتهٔ نوبری، این نور آسمانی که به زرتشتِ هنوز متولد نشده نسبت داده شده‌است، ریشهٔ ایرانی ندارد. در واقع، برگرفته از افسانه‌های بودایی، هندو، یهودی و مسیحی است. چند دهه پیش از او، واتسون برلینگیم نیز متذکر شده بود که بخش‌هایی از سنت زرتشتی به آشکارا از افسانه‌های بودایی تأثیر پذیرفته‌اند. جنی رز اما مخالف بود و اشاره کرد که یونانیان قرن‌ها پیش از اینکه نوشته‌های بودایی مکتوب شوند، با معجزات زرتشت آشنایی داشته‌اند. در ادامهٔ داستان مذکور، آمده نوری که در چشمان آن دختر وجود داشت دیوان و دشمنان زرتشت را آزار می‌داد. نتیجتاً، دیوان برای اینکه نابودش کنند، مردم منطقه محل زندگی را علیه والدینش شوراندند. پدر و مادر دختر برای اینکه فرزندشان را نجات دهند، او را به دهکده‌ای که سپیتامیان در آن زندگی می‌کردند، فرستادند. آنجا شخصی به نام پوروشاسپ از او پاسداری کرد و زمانی که دختر پانزده ساله شد، با او ازدواج کرد. پس از ازدواج فر به پوروشاسپ هم انتقال یافت. پس اهورامزدا، بعد از مشورت با امشاسپندان، تصمیم گرفت زرتشت به عنوان یک انسان عادی متولد شود. فروهر زرتشت که در میان امشاسپندان خفته بود، به زمین انتقال داده شد و در میان شاخه‌های هوم قرار گرفت. بهمن و اردیبهشت دو پرنده را مسئول حمل آن شاخه کردند. پوروشاسپ که نشانه بهمن و اردیبهشت را دید، به دنبال هوم رفت و آن را به همسر خود، دوغدو، سپرد تا از آن حفاظت کند. آن زمان اهورامزدا تصمیم به خلق تن‌گوهر زرتشت گرفت؛ خرداد و امرداد مسئول انتقال آن به زمین شدند. آن دو نیز تن‌گوهر زرتشت را به ابرها سپردند و سپس از آسمان بارید؛ «تازه، قطره‌قطره، بی‌نقص و گرم، برای شادی انسان و دام.» تن‌گوهر بر روی علوفه‌های نزدیک خانه دوغدو نشست. او شش گاو سفید با گوش‌های زرد را برای چرا به سمت آن علوفه‌ها برد. تن‌گوهر از طریق علوفه به گاوها و از گاوها به شیرشان منتقل شد. سپس دوغدو آن‌ها را دوشید، به شیر آب افزود. هوم را با آن مخلوط کرد؛ چنین شد که سه بخش زرتشت در خانه پورشاسپ در کنار یکدیگر قرار گرفتند. دیوان خطر را احساس کردند؛ در نتیجه به دهکده آن‌ها حمله بردند. اما پوروشاسپ و دوغدو نجات پیدا کردند و از شیر مخلوط با هوم نوشیدند. دیوان تلاش کردند تا مانع شوند، اما نتوانستند؛ فر، فروَهر و تن‌گوهر زرتشت حالا در بدن دوغدو یکی شدند. در زمان بارداری دوغدو دیوان تلاش کردند تا با فرستادن بیماریها به سویش، به او صدمه بزنند. اما ندایی از جانب اهورامزدا و امشاسپندان آمد که برای درمان سراغ جادوگران نرود، در عوض دست‌های خودش را بشورد و گوشت و کره برای فرزند هنوز متولد نشده خود به آتش قربانی کند. او به سرعت خوب شد. در زمان تولد زرتشت، چنان نوری از مادرش تابید که قابله‌ها تصور کردند خانه آتش گرفته‌است. خبر تولد زرتشت حتی در میان حیوانات هم پخش شد تا آن‌ها هم بتوانند شاهد زایش او باشند. پس از بازگویی داستان تولد، شجره‌نامه زرتشت ذکر شده‌است. او از قبیله سپیتامیان بود، نسلش به جمشید و هوشنگ و از آنجا با ۴۵ واسطه به کیومرث، نخستین انسان، می‌رسید. کودکی در بخش بعدی به معجزات زرتشت از زمان تولد تا دیدار با اهورامزدا پرداخته شده‌است. او تنها نوزادی بود که در هنگام تولد، به جای گریه کردن، خندید. گزیده‌های زادسپرم ذکر می‌کند که زرتشت در زمان تولد خندید زیرا بهمن وارد ذهنش شده بود. با در نظر گرفتن آموزه‌های زرتشت، مبنی بر اینکه خنده و شادی متعلق به خداست و گریه و عزا متعلق به دیوان، این افسانه به خوبی با آموزه‌های او منطق است. خندهٔ زرتشت، پرستاران و والدینش را به تعجب واداشت و باعث ترس دوراسرو که یک کرپ بود، شد. دوراسرو سردستهٔ جادوگران و همان کسی است که در گاتاها از او به بدی یاد شده‌است. او و یک کرپ دیگر به نام براتروکرش، به دشمنان زرتشت در زمان کودکی‌اش بدل شدند. دوراسرو یک بار توانست پوروشاسپ را بترساند؛ به اندازه‌ای که او تصمیم گرفت فرزند خود را به قتل برساند اما نیروهای ایزدی، مانع شدند. داستان دیگری در رابطه با نجات معجزه‌آسای زرتشت نقل شده‌است، مربوط به آن است که او را به لانه یک گرگ ماده انداختند و توله‌های گرگ را کشتند تا گرگ مادر با خشم بیشتری به زرتشت حمله‌ور شود. اما بهمن و سروش ورود کردند و به او این نیرو را دادند تا گرگ را از بین ببرد. سپس یک میش را کنار او گذاشتند تا به کودک شیر دهد. هنگامی که دوغدو سر رسید، میش ناپدید گشت و دوغدو به خیال اینکه کودکش آسیب دیده، هراسان شد. اما با دیدن سلامتی او، ترسش از بین رفت و عهد کرد که دیگر اجازه ندهد که زرتشت از جلوی چشمانش دور شود. به باور نوبری، این داستان نسخهٔ ایرانی ماجرای ارتباط مؤسسان پادشاهی‌ها و ادیان در کودکی با گرگ‌هاست که بسیار رایج بوده و یک نسخه از آن، در میان رومیان به شکل شیر دادن گرگ به رموس و رومولوس وجود داشته‌است. اما بویس معتقد است این همان داستان رموس و رومولوس است که در دوران اشکانیان و ساسانیان به این شکل تغییرش داده‌اند؛ زیرا در این داستان حیوانی که به کودک شیر می‌دهد، با میش جایگزین شده، به آن دلیل که گرگ در مزدیسنا یک حیوان اهریمنی است. روزی زرتشت در دوران کودکی، مشغول بازی با دیگر کودکان بود. دوراسرو و براتروکرش تصمیم گرفتند که او را بترسانند. هم‌بازی‌های او فرار کردند، اما زرتشت در برابر دشمنانش ایستاد. چندی بعد، پوروشاسپ مراسمی با حضور دو کرپ ترتیب داد و در آن، از دوراسرو درخواست کرد که آیین تقدیس غذا را انجام دهد، اما زرتشت با پدرش هم‌نظر نبود و خواست که خود آن را انجام دهد. پوروشاسپ مخالف بود اما در نهایت زرتشت فائق آمد. دوراسرا در پاسخ زرتشت را نفرین کرد اما نیروهای ایزدی او را به یک مرگ ناخوشایند گرفتار کردند. بزرگسالی آنگاه که ۳۰ ساله شد، بهمن در نزدیکی رود مقدس دایتی از سوی اهورامزدا به سراغش آمد و او را به گفتگو با اهورامزدا خواند. بهمن به شکل مرد بسیار زیبایی ظاهر شد و در لحظه‌ای که زرتشت از رود بیرون آمد تا لباس بپوشد، با او دیدار کرد. بهمن پرسید: «که هستی؟ از که هستی؟» زرتشت پاسخ داد: «منم سیپتمان زرتشت.» بهمن گفت: «برای چه رنج می‌کشی؟... برای چه مبارزه می‌کنی و چه می‌خواهی؟» زرتشت جواب داد: «رنج من برای اهلَوی (اشه) است، مبارزه‌ام برای اهلَوی است، خواسته‌ام اهلَوی است.» سپس بهمن به او کمک کرد که لباس‌هایش را در بیاورد تا بتواند به دیدار اهورامزدا برود. در گزیده‌های زادسپرم زرتشت در کرانه رود دایتی در ایران به دیدار شورایی از هفت امشاسپند (که اهورامزدا هم یکی از آن‌هاست) رفت. ابتدا آن‌ها را ستایش کرد و سپس بر روی صندلی پرسش‌کنندگان نشست و سوالاتی پرسید و اهورامزدا مستقیماً پاسخ داد. به این پرسش و پاسخ، «هَمپُرسگی» می‌گویند. در همان روز، از خرد بی‌پایان اهورامزدا به زرتشت الهام شد. بخش بعدی، دربارهٔ اولین حضور زرتشت در جهان انسان‌ها پس از دیدار با اهورامزداست. او به میان مردم رفت و از آنان خواست که امشاسپندان را پرستش کنند و از دیوان دوری گزینند. همچنین از آن‌ها خواست که خودوده (ازدواج با خویشان نزدیک) انجام دهند که با مخالفتشان روبرو شد. پس از آن، به سوی توران رفت که آنجا، «مردان قدرتمند توران» به رهبری اورایتاتنگ به سختی دین را رد کردند، چنان‌که زرتشت در پاسخ خشم و عذاب اهورامزدا را بر آنان نازل کرد. نیروهای شریر، به رهبری اهریمن، تلاش کردند که زرتشت را نابود سازند. اهریمن شخصاً دیوانی را به سوی زرتشت فرستاد اما در نهایت آن دیوان زخمی و بدون نیرو پیش پای اهریمن بر زمین افتادند. زرتشت اهریمن را دنبال کرد و به سمت او سنگ‌هایی به بزرگی یک خانه پرتاب کرد. پس از آن، زرتشت چنان ظاهر جسمانی دیوان را خرد کرد که دیگر نتوانستند به صورت مرئی بر زمین ظاهر شوند. او این کارها را با استفاده از دعای «یثا آهو ویریو» انجام داد. پس از آن، اهورامزدا دربارهٔ رابطه مردم و دیوان سوالاتی پرسید و در نقش گزارشگری از جهان انسان‌ها ظاهر پاسخ داد که برتری اهورامزدا در زمین مطلق نیست. در ادامه، زرتشت در کرانهٔ رود دایتی و در کنار پوشاکی که برای ملاقات با اهورامزدا از تن خارج کرد، به تصویر کشیده شده‌است. در آنجا، دروجی در قامت زن زیبایی با سینه‌بندی از طلا به دیدارش رفت، پیشنهاد ازدواج داد و گفت: «منم سپندارمذ.» اما زرتشت پاسخ داد: «من سپندارمذ را در روشنایی روز دیدم؛ او از پشت و رو زیبا بود. بچرخ تا بدانم که تو سپندارمذ هستی.» سپس دروج پاسخ داد: «سپیتمان زرتشت، ما گونه‌ای هستیم که از جلو زیبا و از پشت زشتیم.» زرتشت درخواست خود را سه بار تکرار کرد و در پایان، دروج پذیرفت و با چرخش او، زرتشت حیوانات اهریمنی چون قورباغهها و مارها را بر روی ران‌هایش دید. نتیجتاً، دعای «یثا آهو ویریو» را خواند و دروج ناپدید شد. دومین بزنگاه بزرگ زندگی زرتشت، دیدارش با ویشتاسپ است. در دربار ویشتاسپ، کرپان، کَیَگ‌ها و جادوگران به پادشاه گفتند که او را به زنجیر کشد و گرسنگی و تشنگی بدهد، اما ویشتاسپ نپذیرفت. سپس زرتشت اسب پادشاه را به‌طور معجزه‌واری درمان کرد و پس از این، او دین را پذیرفت. برخلاف دیگر بخش‌های نوشتار پهلوی که «با استناد به دین» نقل شده‌اند، این قسمت با استناد به «گویشِ زرتشت» بازگویی شده‌است. در ادامه زرتشت به جنگ طالع‌بینان و جادوگران بابل که داهاگ رهبرشان است رفت و آنان را شکست داد. فصل پنجم از کتاب هفتم دینکرد که باقی زندگی زمینی زرتشت را در چند خط خلاصه کرده، حرفی از نحوه درگذشت او نزده‌است. توضیحات دربارهٔ او در پرده هشتم از فصل پنجم، پس از یک توضیح در ربط با دانش پزشکی‌اش، به پایان می‌رسد. در گزیده‌های زادسپرم، تنها ذکر شده‌است که او «در سال چهل و هفتم [از ملاقات با اهورامزدا]، در سن ۷۷ سالگی درگذشت.» داستان دربارهٔ کشته شدن او به دست یک کرپ به نام توربراتور یک مرتبه، خیلی کوتاه، در کتاب پنجم دینکرد و روایت‌های پهلوی ذکر شده‌است. این موضوع که دربارهٔ درگذشت زرتشت جزئیات زیادی در نوشته‌های پهلوی دیده نمی‌شود، احتمالاً از آن جهت است که منابع قدیمی‌تر به زندگی زرتشت بیش از مرگ زمینی او اهمیت داده‌اند. باقی مطالب کتاب هفتم دینکرد دربارهٔ زندگی ویشتاسپ تا آمدن غیرایرانی‌هایی که به شاهنشاهی ساسانی پایان دادند، است. علاوه بر این‌ها، متون پرشماری در کتب پهلوی به چشم می‌خورند که دربارهٔ گفتگو (هَمپُرسِگی) میان زرتشت و اهورامزداست. گاهی، هدف از نقل این مکالمات، توضیح دادن دربارهٔ یک موضوع است. در یکی از این گفتگوها، به عنوان مثال، زرتشت از اهورامزدا پرسید: «آیا تاکنون به کسی هدیه داده‌ای؟» و اهورامزدا نیز پاسخ داد: «آری، آنگاه که جهان را ساختم، هدیه دادم؛ آنگاه که به کیومرث روح بخشیدم، هدیه دادم؛ آنگاه که تو، زرتشت، از مادرت متولد شدی، هدیه دادم. آنگاه که دین را از من دریافتی، هدیه دادم.» در کل، آنچه دربارهٔ با زرتشت در نوشته‌های پهلوی آمده‌است را نه به درستی می‌توان «افسانه» خواند، نه «تاریخ.» این مطالب بیش از آنکه به قصد بازگویی اطلاعات دربارهٔ زرتشت نوشته شده باشند، به هدف آموزش گردآورده شده‌اند. برخی موارد، با این هدف اضافه شده‌اند تا بر تعالی زرتشت در چشم آن دسته از پیروانش که شاید برای پیوستن به ادیان دیگر وسوسه شده‌اند، افزوده شود. مانند «سیره» محمد، یا زندگی عیسی و بودا، زرتشتِ کتاب‌های پهلوی شریان اصلی رستگاری دینی است که او را به عنوان الهام‌بخش خود معرفی می‌کند. این نوشته‌ها «قدیس‌نگاری» یا «رمانتیستی» نیستند. طبیعتاً داستان‌های قهرمانانه‌ای هستند که در سطح کیهانی رخ می‌دهند؛ اما زرتشت از نوشته‌های پهلوی به شکل یک «پیامبر تماماً شکل گرفته» بیرون می‌آید که مظهر خردی باستانی است. زندگی او پارادایم آموزه‌های دینی زرتشتی است؛ او خود پرستیده نمی‌شود، بلکه نمونه‌ای از فضیلت قهرمانانه و نبرد سازش‌ناپذیر با ظلم و بی‌عدالتی برای پیروانش است. موجودیت تاریخی موجودیت زرتشت به عنوان یک شخصیت تاریخی در میان بیشتر محققان پذیرفته شده‌است؛ اطلاعات کمی دربارهٔ سرگذشت او در مقایسه با شخصیت‌هایی مانند عیسی یا محمد وجود دارد و داستان‌هایی که دربارهٔ زندگی‌اش در نوشته‌های پهلوی یا منابع غربی و اسلامی نوشته شده‌است، به افسانه می‌ماند اما نظر کلی بر آن است که باید برای زرتشت موجودیتی فراتر از یک شخصیت افسانه‌ای قائل شد. هرچند تلاش‌هایی هم برای ترسیم شخصیتی کاملاً افسانه‌ای از زرتشت هم صورت گرفته‌است. ویلیام مالاندرا معتقد است مطالب مربوط به زرتشت را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ نخست دسته‌ای که یک شخص تاریخی را توصیف می‌کنند که سراینده گاتاها، اصلاح‌گر بزرگ دین ایران باستان و شاعری ماهر است که نامش با جنبش دینی که تأسیس کرده پیوند خورده‌است. دسته دیگر، شخصیتی تقریباً افسانه‌ای را توصیف می‌کنند که در متون اوستایی و کتاب‌های پهلوی ستوده شده‌است و در منابع بیرونی؛ چون منابع یونانی و اسلامی، مطالب مختلفی به او نسبت داده شده‌است. در اواخر قرن ۱۹، ایران‌شناس فرانسوی جیمز دارمستتر عنوان کرد که گاتاها را باید در قرن اول قبل از مسیح نوشته باشند، زیرا میان آموزه‌های گاتاها و اندیشه‌های نوافلاطونی شباهت زیادی وجود دارد. برای دارمستتر، زرتشت تنها یک شخصیت افسانه‌ای بود که زندگی‌اش را در کتاب‌های پهلوی توصیف کرده‌اند و نامش را به عنوان نویسنده بر روی مطالبی که به لحاظ زمانی نمی‌تواند به او مربوط باشد، قرار داده‌اند. او انکار نمی‌کرد که شاید چنین شخصی واقعاً وجود تاریخی داشته باشد، اما هیچ ارتباطی میان او و گاتاها قائل نبود. در آن زمان فرضیه دارمستتر به سرعت با مخالفت‌هایی روبرو شد، اما رد ارتباط میان زرتشت و گاتاها مجدداً در ۱۹۶۳ توسط ماریان موله مطرح گردید. او نوشت: «زرتشت سپیتامن کاملاً برای ما ناشناخته باقی مانده‌است.» برای موله، زرتشت تماماً زاده اسطوره و افسانه بود. او در مقدمه کتاب خود نوشت که «انکار کردن حقیقت تاریخی پیامبر ایرانی و یارانش از عهده ما خارج است؛ اما این حقیقت تاریخی ظاهراً تنها به شکل دگرگون شده آیینی به دست ما رسیده‌است.» او معتقد بود که هات آغازین یسنه ۴۶ به هیچ طریقی نمی‌تواند به عنوان یک واقعیت تاریخی در نظر گرفته شود. در باور موله «معلوم نیست این را چه کسی نوشته‌است. آیا خود زرتشت بوده که برای داستان‌های آیینی-نمادین آن را ساخته؟ یا شخص دیگری؟» چندی بعد، عدم ارتباط میان زرتشت و گاتاها مجدداً توسط ژان کلنز و اریک پیرار مورد بررسی قرار گرفت. پرودس اکتور شروو، ایران‌شناس مطرح نروژی، استدلال‌های کلنز را قانع کننده یافت و عنوان کرد «تا جایی که من می‌دانم، از زمان بارتولومه هیچ محقق غربی تلاش نکرده وجود تاریخی زرتشت را ثابت کند؛ این موضوع همینطوری پذیرفته شده. زمانی که در ربط با استدلال‌ها سؤال می‌شود، بیشتر محققان پاسخ می‌دهند «نظر رایج این است.» اما این نظر رایج فقط به اندازه استدلال بنیادینش معتبر است، که البته در این مورد اصلاً وجود ندارد!» استاوسبرگ هم در ۲۰۰۴ نوشت که «مشخص نیست زرتشت کی زندگی کرده‌است (البته اگر واقعاً چنین کسی وجود داشته باشد).» کلنز در دفاع از فرضیه خود، به یسنه ۴۶٫۱۴ استناد کرد که در آن، از زرتشت دربارهٔ هم‌پیمان اَشَوَان سؤالی پرسیده شده‌است. او معتقد است به شدت نامحتمل است که زرتشت از خودش سؤال پرسیده باشد. نتیجتاً زمانی که زرتشت در یسنه ۴۶٫۱۴ گوینده گاتاها نیست، در سایر هات‌ها هم نمی‌تواند باشد. چگونه، به عنوان مثال، اگر زرتشت سراینده گاتاهاست، در یسنه ۲۸٫۶ گوینده اول شخص جمع می‌تواند از اهورامزدا بخواهد که «به زرتشت و به ما یاری ده»؟ کلنز نتیجه می‌گیرد که زرتشت شخصیت مهمی در گاتاهاست، اما سراینده آن نیست. اما اگر سراینده زرتشت نیست، این سؤال مطرح می‌شود که چه کسی است. او پاسخ می‌دهد که «گاتاها خود را به عنوان نوشته‌های یک شخص نشان نمی‌دهد، بلکه گفتمان یک گروهی مذهبی است. این سرودها تجلی نوعی اندیشه هستند.» او صاحب این اندیشه‌ها را یک طبقه روحانی می‌داند که یکی از خودشان را مأمور سرایش گاتاها کرده‌اند تا در زمان مراسم‌های مذهبی آن را اجرا کنند. مالاندرا در بررسی گفته‌های کلنز عنوان می‌کند که استدلال او منطقی آغاز می‌شود، اما فانتزی به پایان می‌رسد. هیچ مدرکی از طبقه روحانی هندوایرانی که در زمان مراسم‌هایشان سرودهای مقدس اجرا می‌کرده‌اند، وجود ندارد. او ادامه می‌دهد بیشتر کسانی که گاتاها را بررسی کرده‌اند، آن را بیان پرشور شخصی الهام‌بخش در گفتگو با خدا، دیگر ایزدان و جامعه یافته‌اند. مالاندرا معتقد است که «تجلی نوعی اندیشه» نمی‌تواند چنین سروده‌هایی را خلق کند، چه برسد به اینکه ایرانیان را برای قرن‌ها، حتی تا عصر حاضر، تحت‌تاثیر خود قرار دهد. او برای اینکه نشان دهد «به شدت نامحتمل» نیست که سراینده خود را به صورت دوم شخص یا سوم شخص مورد خطاب قرار دهد، به مَندَلهَ هفتم، سروده واسیشته در ریگ‌ودا ارجاع می‌دهد که در آن اثر هم سراینده در گفتگو با وَرونهَ، خدایی که شباهت‌هایی با اهورامزدا دارد، مرتباً برای اشاره به خودش از ضمایر اول، دوم و سوم شخص استفاده می‌کند؛ اما هیچ تردیدی وجود ندارد که مَندَلهَ هفتم «تجلی نوعی اندیشه» نیست. به عقیده مالاندرا، زرتشت هم در گاتاها از سنت شاعرانه مشابهی بهره برده‌است. مولتان معانی اسامی زرتشت و اطرافیانش که نشان از یک جامعه دامدارمآبانه دارد را مدرکی بر تأیید موجودیت تاریخی این اشخاص می‌داند. فلسفه و آموزه‌ها دانشنامه فلسفه آکسفورد زرتشت را نخستین فیلسوف شناخته شده جهان می‌داند. فرهنگ فارسی معین او را به عنوان پیامبر ایران باستان که مزدیسنا را بنیان گذاشت، معرفی کرده‌است. آنچه زرتشت مطرح کرد، بر مکتب‌های فلسفی و ادیان پیرامون، مانند اندیشه یونانی و ادیان ابراهیمی نظیر یهودیت و اسلام اثر گسترده‌ای گذاشت. فلسفه زرتشت اخلاقی و خردورزانه‌است. گاهی اشاره کرده‌اند که مزدیسنا در لغت به معنای «پرستش خرد» است و این کلمه، با واژه یونانی فلسفه (φιλοσοφία، فیلاسوفیا، «خرد دوستی») شباهت لغوی دارد. در مرکزیت اندیشه‌های زرتشت، دوگانگی خیر و شر و نبرد صلح‌ناپذیر میان این دو قرار دارد؛ اهورامزدا روشنایی مطلق و اهریمن شر لایتناهی است. این دو از یک نظر محدودند و از یک نظر نامحدود؛ محدودند چرا که در اهورامزدا هیچ شری وجود ندارد و در اهرمن هیچ خیری و نامحدودند چراکه یکی نور بی‌پایان است و دیگری تاریکی بی‌انتها. جهان صحنه نبرد این دو و یارانشان است؛ اما پیروزی پایانی با اهورامزداست و پس از آن شر به‌طور بازگشت‌ناپذیری نابود خواهد شد و دنیا به شکل بی‌نقص خود بازخواهد گشت. انسان آزاد است که جایگاه خود را در این نبرد انتخاب کند؛ این آزادی در تمام طول تکامل تاریخی مزدیسنا در مرکزیت آن قرار داشته‌است. یکتاپرستی یا ثنویت دینی افرادی نظیر ادیان‌شناس ایتالیایی گراردو نیولی و باستان‌شناس ژاپنی تاکورو آداچی عقیده دارند که زرتشت کسی بود که با تبلیغ یکتاپرستی و ستایش اهورامزدا و رد پرستش دیوان تأثیر شگرفی بر تحول ادیان ایرانی گذاشت و مطابق گفته آئوکی تاکه‌شی تنها هدف عبادت را اهورامزدا قرار داد. زرتشت از نظر نیولی در تقابل با کیش قربانی قرار داشت و می‌کوشید معنویت اخلاقی را که از سویی توحیدی و از سوی دیگر دوگانگی بود جایگزین این اعمال کند. دوگانگی زرتشت دوگانگی مابین اشه (راستی) و دروگ (دروغ) بود، نه دوگانگی مابین اهورامزدا و اهریمن. از نظر نیولی این ثنویت بعدها وجهی الاهیاتی یافت که احتمالاً مغان مسئول آن بودند با این حال، پرودس اکتور شروو، ایران‌شناس نروژی، بر آن است که «می‌توان با اطمینان گفت هیچ خبری از یکتاپرستی در ایران باستان نبوده‌است.» او معتقد است نظر فراگیری مانند عقیده نیولی مبنی بر رد کردن پرستش دیگر خدایان توسط زرتشت، ایران‌شناسان را از توضیح دربارهٔ اشاره به دیگر ایزدان در گاتاها بازداشته‌است. به عنوان مثال، در انتهای اوستای کهن، آریامن جهت «حمایت از مردان و زنان [ما]، از پندار نیک زرتشت» دعوت شده‌است و سروش و اشی نیز به دفعات متعدد یاد شده‌اند و در کنار اهورامزدا، اهوراها و اهورانی‌های دیگری هم در فضای اوستای کهن وجود دارند. در مقابل همه این‌ها، ویلیام مالاندرا بر آن است که عباراتی چون یکتاپرستی، ثنویت دینی یا چندخدایی می‌توانند در توصیف آموزه‌های زرتشت گمراه‌کننده باشند و در شرایط مختلف می‌شود هر کدام از این سه عبارت را به آنچه زرتشت در نظر داشت، اطلاق کرد. اهورامزدا زرتشت در گاتاها به دفعات ایزدی نیک به نام «اهورامزدا» (پروردگار خرد یا پروردگار خردمند) را خطاب می‌کند. اهورامزدا نظم کیهانی را از طریق «اشه» (راستی) پایدار نگه می‌دارد. زرتشت او را با صفاتی چون «از همه چیز آگاه»، «تیزبین» و دارای «خرد نافریفتنی» توصیف می‌کند که شباهت‌هایی با نوشته‌های هندوایرانی و ودایی دارد. اما علاوه بر اینها، زرتشت اهورامزدا را «تنها خدای غیرمخلوق»، دارای خرد بی‌پایان، نیک و خوب و خالق و نگهبان «اشه» دانسته و از این حیث، ابعاد جدیدی به پرستش او داده‌است. اما همان‌طور که انسان اَشَوان (اشه مند) در زمین با انسان‌های شریر (دَروَند) روبرو می‌شود، پس اهورامزدا هم دشمنی دارد که به گفته گاتاها او هم غیرمخلوق و البته «همزاد» اهورامزداست. این دشمن، «انگره مینو» (مینوی ناپاک) نام دارد. امشاسپندان در گاتاها یک مرتبه گفته شده که اهورامزدا با «خرد» خود جهان را آفریده‌است؛ اما در جایی دیگر گفته شده که او این کار را از طریق «سپنتا مینوی» خودش به انجام رسانده‌است. رابطه میان سپنتا مینو و اهورامزدا به سادگی قابل تعیین نیست. نخستین عمل اهورامزدا به عنوان خالق، آفرینش ۶ «وجود» بود که سنت زرتشتی آن‌ها را «امشاسپندان» خوانده‌است. این‌ها ابعاد وجود اهورامزدایند که در کنار سپنتا مینو یک هفتگانه نیرومند را تشکیل می‌دهند. آنها هر کدام به یکی از هفت مخلوق مرتبط است؛ مثلاً انسان به سپنتا مینو تعلق دارد؛ یعنی متعلق به خود اهورامزداست. زرتشت رابطه‌ای پیچیده میان اهورامزدا و امشاسپندان قائل است. آن‌ها به اندازه‌ای نزدیکند که زرتشت، به صورت استعاره‌ای، اهورامزدا را پدر «اشه» و «وهومنه» می‌خواند و از آرمیتی (سپندارمذ) به عنوان دختر او یاد می‌کند. اما این رابطه زمانی واضح‌تر می‌شود که زرتشت جمع اهورامزدا و یکی از امشاسپندان را با ضمیر مفرد – «تو» – خطاب می‌کند. به عنوان مثال، در یسنه ۲۹٫۱۰ می‌گوید که «ای اهورامزدا، ای اشه! اینان را از نیرو و شهریاری مینوی برخوردار کن!» به عنوان خالق و نگهدار اشه، اهورامزدا نگهبان عدالت و دوست انسان عادل است. نتیجتاً زرتشت با اعتماد زیادی با او سخن می‌گوید و کمک می‌خواهد و «و مرا آرزوست که با تو دیدار و هَمپُرسِگی کنم.» از این رو مطابق گفته بویس، زرتشت «اطمینان» دارد که مشغول گفتگو با اوست. زرتشت «وظیفه» بازگویی حقیقت به نوع بشر را پذیرفته و زمانی که با مخالفت روبرو می‌شود، رو به سوی خدایش می‌کند و از او یاری می‌خواهد. دیوان در ریگ‌ودا «دئوا» به معنی «الهی» است و «اسورا» معنی «پروردگار» دارد اما در گاتاها کلمه «دائوا» به نیروهای خدایی شریر اطلاق می‌شود. اما به نظر می‌رسد که دیوان همیشه بد نبوده‌اند؛ زرتشت در یسنه ۴۴٫۲۰ از اهورامزدا می‌پرسد که «ای مزدا! آیا دیوان تاکنون فرمان نیکی صادر کرده‌اند؟» عبارت مشابهی در ریگ‌ودا (۷٫۱۰۴٫۱۴) هم وجود دارد که شاعر، آگنی (یکی از دیوان) را به دلیل اینکه از او عصبانی است، سرزنش می‌کند. در واقع به نظر می‌رسد دیوان هندو احساسات مختلفی داشته‌اند و همیشه خیرخواه نبوده‌اند اما تکامل ثنویت در آموزه‌های زرتشت باعث شده تا دیوان را در طبقه نیروهای شریر قرار دهد. او خود در یسنه ۳۰٫۶ می‌گوید که دیوان بد هستند چرا که خود با آزادی جناح شریر این مبارزه کیهانی را انتخاب کرده‌اند. حداقل از اوایل ۱۸۸۰ میلادی قرار دادن دیوان در دسته نیروهای شریر به عنوان اصلاحاتی که زرتشت بر دین ایرانی اعمال کرده در نظر گرفته شده‌است. با این حال هیچ مدرکی دربارهٔ وضعیت دیوان در ایرانِ قبل از زرتشت وجود ندارد. بنا به گفته پرودس اکتور شروو نسبت دادن این اصلاحات به زرتشت به دلیل مقایسه میان متون ایرانی و هندی بوده‌است. مسئله شر با استناد به مسئله شر، اگر خدا نمی‌خواهد مشکلات و ناعدالتی‌های جهان را از بین ببرد، پس شریر است و اگر می‌خواهد اما نمی‌تواند، پس قادر نیست؛ نتیجتاً نمی‌تواند به‌طور همزمان نیک‌خواه و قادر مطلق باشد. ماهیت دوگانه مزدیسنا، زرتشت را به نخستین کسی بدل می‌سازد که پاسخی بر مسئله شر ارائه داد، یا چنان‌که جیمز آر. راسل می‌گوید، به شکل «ظریفی» رام‌نشدنی‌ترین راز تمام ادیان را حل کرد. راه‌حل ارائه شده توسط زرتشت، یعنی کشمکش میان اهورامزدا، آن نیک مطلقی که بدی در او وجود ندارد و اهریمن، آن شریری که نیکی در او وجود ندارد، کاملاً نوآورانه و بکر به نظر می‌رسد. در یک سو، او به پیروان اشه (راستی) وعده پیروزی نهایی خیر بر شر در نبرد پایانی را داد و در سوی دیگر، توضیحاتی منطقی برای موجودیت شر به دلیل وجود آزادی اختیار و دو حالت وجود یا موجودیت ارائه کرد. پاسخ زرتشت به مسئله شر، بر موجودیت دو «مینو»، دو قدرت برابر که در گاتاها «همزاد» توصیف شده‌اند، استوار است. دو قدرت مطلق، خیر و شر، که نه تنها در جهان معنوی تجلی پیدا کرده‌اند، بلکه جهان مادی را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهند. انگره مینو (مینوی شر)، شریر است چرا که با آزادی اختیار برگزیده که چنین باشد. سپنتا مینو (مینوی خیر) خود را در خلقت تجلی داده، حال آنکه انگره مینو خود را با ناپاکی و هجوم خشونت‌آمیز تجلی می‌دهد. ایرانشناس آلمانی والتر هنینگ می‌گوید: «از نظر من، ثنویتی از این نوع تنها می‌تواند بر پایه توحیدی از قبل موجود شکل بگیرد، بر پایه آن که یک خدا، یک خدای خوب، مسئول جهان است. به این دلیل، من می‌خواهم ادعا کنم دینی که زرتشت با آن تربیت شد کاملاً توحیدی بوده‌است. در نتیجه، دینِ زرتشت اعتراضی علیه یکتاپرستی است. هرکجا که یک دین توحیدی پا می‌گیرد – در صورتی که یک انسان با یک مغز درون کله‌اش در آن حوالی وجود داشته باشد – صدای چنین اعتراضاتی بلند می‌شود. هر ادعا مبنی بر اینکه دنیا توسط یک خدای خوب خلق شده باید این سؤال را به وجود بیاورد که چرا جهان خیلی از «خوب بودن» فاصله دارد. جواب زرتشت، که دنیا توسط یک خدای خوب و یک مینوی شریر، دو قدرت برابر، خلق شده پاسخ کاملی است: این یک پاسخ منطقی است.» جیمز بوید و دونالد کروسبی در بررسی نظر هنینگ می‌گویند که این پاسخی خردگرایانه برای خلق جهان توسط خدا — برای اینکه انسان به او در نبرد با نیروهای شر یاری رساند — هم هست و به علاوه تصویر قانع‌کننده‌ای از خدا به عنوان خیر مطلق ارائه می‌کند و به انسان، به عنوان همکار اهورامزدا که آزادانه می‌تواند دعوت خدا را بپذیرد یا رد کند، مقامی والا و جایگاهی مهم می‌دهد؛ اما این سؤال را ایجاد می‌کند که برابری دو مینوی همزاد چطور با پیروزی قطعی نیروهای خیر که زرتشت وعده‌اش را داده از نظر فلسفی و دینی سازگار است؟ اگر پیروزی اهورامزدا قطعی است، «آیا این دوباره همان مشکل سنتی ادیان را زنده نمی‌کند؟» فاکس به این موضوع اضافه می‌کند که «آیا می‌شود همزمان پیروزی نهایی اهورامزدا را قطعی دانست و هم پذیرفت که او در آغاز با یک نیروی شریر برابر بوده‌است؟» بوید و کرسبی معتقدند اگر زرتشت دو نیرو را برابر می‌دانست، دیگر دلیلی نداشت که پیروزی نیکان را پیش‌بینی کند و به علاوه، این موضوع انسان‌ها را وارد یک «قمار نامطمئن» دربارهٔ انتخاب خدای پیروز می‌کند. شیکد و پس از او ماری بویس تلاش کردند این موضوع را با شرح اینکه اهریمن موجودیت گیتیایی ندارد و تنها در حالت مینویی می‌تواند با اهورامزدا رقابت کند، حال آنکه اهورامزدا می‌تواند موجوداتی گیتیایی خلق کند تا به او در نبرد یاری رسانند حل کنند؛ نتیجتاً کفه به سمت نیروهای خیر سنگینی می‌کند. بویس می‌گوید «شر برای زرتشت چیزی است که در دام می‌اندازد و مخلوقات سپنتا مینو را به نابودی می‌کشاند.» نظر بویس بر این استوار است که زرتشت در یسنه ۳۰٫۴ ذکر کرده که از میان دو مینوی همزاد، «یکی زندگی را خلق کرد و دیگری نازندگی را.» برداشت شیکد و بویس نسبت به هنینگ این برتری را دارد که دیگر ضروری نیست مفاهیم مشکل‌دار «قادر مطلق» و «آگاه مطلق» به اهورامزدا نسبت داده شود تا بتواند کشمکش کیهانی را پیروز شود، بلکه انسان‌ها سرنوشت نبرد را رقم می‌زنند؛ به علاوه، این نظریه به زندگی انسان یک «معنی واقعی» می‌بخشد. هرچند این برداشت هم مشکلات خودش را دارد؛ به عنوان مثال بویس شخصاً اشاره می‌کند که سنت زرتشتی خلق موجوداتی چون گرگ را به اهریمن نسبت می‌دهد و شیکد می‌گوید که هیچ اشاره‌ای در اوستا نیست که نشان دهد اهریمن توانایی خلق گیتیایی ندارد. از دید فلسفی هم عدم موجودیت مادی دلیل کافی برای شکست قطعی اهریمن به حساب نمی‌آید. برداشت سومی هم وجود دارد که افرادی چون فاکس، زنر و گرشویچ از آن پشتیبانی می‌کنند: سپنتا مینو و اهورامزدا یکی نیستند. این محققان اشاره به «دو مینوی همزاد» در گاتاها را مورد استناد قرار می‌دهند و برداشت می‌کنند که در واقع سپنتا مینو و انگره مینو فرزندان اهورامزدا هستند و مانند اهورامزدا آزادی اراده دارند؛ اهورامزدا خود راستی را انتخاب کرد اما انگره مینو که دروغ را برگزیده، باید در نهایت نابود شود. آن‌ها استدلال می‌کنند اگر، مطابق یسنه ۴۷٫۳، اهورامزدا «پدر سپنتا مینو» است و سپنتا مینو و انگره مینو همزادند، طبیعتاً اهورامزدا باید پدر انگره مینو هم باشد. نتیجتاً آموزه‌های زرتشت بر «یکتاپرستی» استوار است. اما این موضوع توسط گاتاها پشتیبانی نمی‌شود؛ فاکس خود معترف است که «زرتشت در هیچ‌کجا به‌طور واضحی حرف از یکتاپرستی نمی‌زند.» به علاوه، هاتِ «همزاد بودن دو مینو» هیچ اشاره‌ای به پدر مشترک آنان نمی‌کند و تنها می‌تواند منظور این باشد که در یک زمان پا به عرصه وجود گذاشته‌اند. همچنین اشاره یسنه ۴۷٫۳ به «پدر سپنتا مینو» بودن اهورامزدا احتمالاً معنایی جز ارتباط نزدیک آن دو و حتی یکی بودن آن‌ها ندارد. مشکل فلسفی این برداشت آن است که اگر اهورامزدا، آنطور که زنر ادعا می‌کند، قادر مطلق است پس نباید اهریمن به طریقی مخلوق خود او باشد؟ فاکس پاسخ می‌دهد که اهورامزدا با خلق موجودات آزاد، نیروهای «باالقوه شریر» خلق می‌کند که باز سؤال ایجاد می‌شود: «اگر اهورامزدا می‌داند که آن‌ها رو به شرارت خواهند گذاشت، پس چرا خلقشان می‌کند؟» در مجموع، بنا به گفته گراردو نیولی، ثنویت در قلب آموزه‌های زرتشت قرار دارد و با قرار دادن اهورامزدا در جایگاهی بالاتر نسبت به دو مینو، نمی‌توان منکر دوگانگی آن شد. هرچند نیولی معتقد است در آموزه‌های زرتشت، «ثنویت قدرتمند» و «گرایش‌هایی یکتاپرستانه» هم‌زیستی دارند. نیولی در کتاب زم‍ان و زادگ‍اه زرت‍ش‍ت با اشاره به پدری اهورامزدا برای سپنتا مینیو، و همزاد خوانده شدن دو مینوی متقابل، اهورامزدا را پدر و خاستگاه هر دو مینو دانسته‌است. وی با تأکید بر اینکه ثنویت مطرح شده در گاهان صرفاً ثنویتی اخلاقی و فلسفی است، همزاد بودن دو مینو را به معنی برابری و یکسانی طبیعت آن دو گرفته‌است. فرانتس کونیگ در دانشنامه بریتانیکا می‌نویسد «زرتشت به دلیل یکتاپرستی آشکار (خدایی، که او را اهورامزدا یا «پروردگار حکیم» خوانده‌است) و همچنین دوگانه‌انگاری ادعایی وی (مشهود در تمایز آشکار بین نیروهای نیک و نیروهای شر) مورد توجه دانشمندان بوده‌است.» به عقیده چنگیز مولایی در تاریخ جامع ایران، «خداشناسی زرتشتی بر مبنای اعتقاد به یگانگی و یکتاپرستی اهورامزدا، پرستش و نیایش و رواج نام این خدای یگانه شکل گرفته‌است.» آزادی اختیار زرتشت در گاتاها به وضوح از آزادی اختیار بشر سخن رانده‌است. او در یسنه ۳۱ اهورامزدا را خطاب قرار داده و به او می‌گوید «[تو از ما خواستی] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.» بنا به آموزه‌های زرتشت، هرکسی دیر یا زود در عمر خود باید از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند. او برخورد میان خیر و شر را به این جهان محدود نمی‌داند؛ در همه سطوح، چه در میان حیوانات، چه در میان انسان‌ها و حتی در میان ایزدان و دیوان، و همین‌طور در هر دو جهان معنوی و جهان مادی، برخورد این دو است که اتفاقات را رقم می‌زند. نتیجتاً، آزادی اختیار به بشر محدود نیست و همه موجودات باید از میان خیر و شر انتخاب کنند. زرتشت آزادی اختیار را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌داند، اما به خوبی درک می‌کند «حق آزادی» می‌تواند به معنی «حق انتخاب شر» هم باشد. در همین باب، کلمه اوستایی وَرِنهَ که به معنی آزادی اختیار است، در پهلوی (به شکل وَرَن) به معنی «بدعت» هم استفاده می‌شده‌است. اما آزادی اختیار می‌تواند منجر به مشکل دیگری شود: «تمایز خیر از شر همیشه ساده نیست.» این چیزی است که زرتشت عمیقاً به آن باور دارد. در نتیجه، در گاتاها به دفعات اهورامزدا را خطاب داده و از او دربارهٔ چگونگی انتخاب راه اشه سؤال می‌کند. چنان‌که در یسنه ۴۴ می‌گوید «ای اهورا! از تو می‌پرسم… کدام یک از اینان که با آنان سخن می‌گویم، اَشَوَن و کدام یک دُروَند است؟» او خود را آن که «اهورامزدا برای هر دو گروه برگزیده» می‌داند و وعده می‌دهد که «به سوی شما می‌آیم تا زندگی را به پیروی از «اشه» سر آوریم.» احتمالاً به سبب این باور راسخ که خود از پیروان «اشه» است، باشد که زرتشت در در یسنه ۳۰ اعلام می‌دارد با «گوش‌ها[ی خویش] بشنوید بهترین [سخنان] را و ببینید با منش روشن، هر یک از شما – چه مرد و چه زن – پیش از رویداد بزرگ… از میان دو راه [یکی را] برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید.» سپس توضیح می‌دهد که چگونه آن دو مینوی همزاد یکی در پندار و گفتار و کردار نیک سخن گفت و دیگری بد؛ و نیک‌آگاهان راستی را برمی‌گزینند. جایگاه زنان در گاتاها، زرتشت هرگز مردان را به تنهایی مورد خطاب قرار نمی‌دهد. معمولاً از کلمات خنثی استفاده شده یا زنان و مردان در کنار یکدیگر مورد خطاب واقع شدند. بنا به گفته هینتس، این «برابری جنسیتی در پیام، ظاهری مدرن به این دین باستانی داده‌است.» با این حال، «اهورامزدا» کلمه‌ای مذکر است؛ زرتشت او را پدر امشاسپندان خوانده‌است، از جمله پدر سپنتا آرمیتی (سپندارمذ) که امشاسپندی مؤنث است و نامش با زمین گره خورده. این جنسیت در سطح ایزدی بیش از هرچیز توسط یک نیایش پهلوی بازتاب داده شده‌است: «مادر من سپندارمذ است و پدرم اورمزد.» اشه و اَشَوان الفاظی خنثی هستند. گاتاها (و به‌طور کلی اوستا) زنان را از نظر عاملیت اخلاقی و دینی با مردان در یک مرتبه برابر قرار داده‌است. در لهجه گاتی اوستایی، زن jaini است و مرد nar؛ این دو کلمه معمولاً در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، مانند یسنه ۵۳٫۶ که «مردان و همین‌طور زنان» به کار رفته‌است. همچنین، gənā یک مرتبه در کنار nar (مرد) استفاده شده‌است و آن عبارت را معمولاً «یک مرد یا یک زن اشرافی» ترجمه کرده‌اند. نتیجتاً، gənā به موجودی مؤنث انسانی اشاره دارد، اما در دو مرتبه دیگری که gənā استفاده شده، به نیروهای ایزدی مؤنث اطلاق گردیده‌است. نویسنده یسنه هپته‌هایتی (یسنه هفت‌هات) مشخص نیست، اما پنج هات از هفت هات با لهجه یکسانی نسبت به گاتاها نوشته شده‌اند و جوانا نارتن پیشنهاد داده‌است که خود زرتشت نویسنده آن است. در هپته‌هایتی، دو مرتبه عبارت «یک مرد یا یک زن» و دو مرتبه عبارت «از مردان و زنان» به کار رفته‌است. مسئولیت انسان در گاتاها اشاراتی وجود دارد مبنی بر اینکه انسان، در روز رستاخیز، برای اعمال بازخواست خواهد شد. هرچند این اشارات، نسبتاً اندکند و بعدها در اوستای متاخر و متون پهلوی توسعه یافته‌اند. زرتشت در یسنه ۳۱ از اهورامزدا می‌پرسد که «چگونه گذشت و چگونه خواهد گذشت؟ اَشَوَنان و پیروان دروج را چه پاداشی در دفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟» عباراتی مانند «گرو دمانه» (سرای سرود)، «دمانه ونهیوس مَنَنهو» (سرای منش نیک) و انهیوش وهیشته (بهترین موجودیت) به نظر می‌رسد به پاداش‌هایی که در انتظار آنان پیروان نیکی است، اشاره داشته باشد. در تضاد با این‌ها، به «دروجو دمانه» (سرای دروغ) هم اشاره شده که سزای کسانی خواهد بود که اعمال زشتشان بیش از کارهای نیکشان باشد. از پلی با نام چینود (چینوَتو پرتو) هم در گاتاها یاد شده‌است که در اوستای متاخر و متون پهلوی با جزئیات بیشتر توصیف شده‌است. با این حال نمی‌توان با قطعیت گفت که فرجام‌شناسی که در گاتاها توضیح داده شده‌است، مربوط به داوری اشخاص اشاره دارد، یا داوری جهانی. سروش ایزدی است که در گاتاها با داوری نیکان و شریران مرتبط دانسته شده‌است. یکی از واضح‌ترین عبارات فرجام‌شناسانه گاتاها، سوشیانت است. این عبارت را در ابتدا احتمالاً به خود زرتشت اطلاق می‌کردند. در گاتاها به آهن گداخته هم اشاره شده‌است که البته در فضای سروده‌های زرتشت مشخص نیست به چه موضوعی اشاره دارد. در نوشته‌های پهلوی که دربارهٔ رودی از آهن گداخته نوشته‌اند که نیکان به آسانی از آن عبور می‌کنند که احتمالاً برپایه همین اشاره‌است. همچنین مشخص نیست که به اندیشه بازخیزش مردگان از مرگ در زمان سرایش گاتاها وجود داشته‌است، یا خیر. لومل معتقد است که یسنه ۳۰٫۷ و ۳۴٫۱۴ به همین موضوع مربوط هستند. زرتشت در یسنه ۳۴٫۱۴ از بخشیده شدن پاداشی آرمانی به «تن و جان» پیروان منش نیک (وهومنه) و اشه سخن رانده‌است. گاتاها گاتاها که زرتشتیان زرتشت را سراینده آن می‌دانند، مجموعه‌ای از ۱۷ سرود (هات) است که در پنج بخش (یسنه ۲۸–۳۴، ۴۳–۴۶، ۴۷–۵۰، ۵۱ و ۵۳) مرتب شده‌اند. یسنه ۵۳ (گات پنجم) که تنها یک هات است، نسبت به سایرین قدری نامعمول است. زرتشت این گات را برای مراسم عروسی کوچک‌ترین دختر خود پوروچیستا سروده‌است. در ۱۶ هات دیگر، نام زرتشت ۱۳ مرتبه ذکر شده‌است. در یسنه ۴۳، در پاسخ به سؤال «کیستی؟»، شاعر مستقیماً و به‌طور واضح پاسخ می‌دهد «منم زرتشت» اما در بیشتر موارد دیگر زرتشت به صورت دوم یا سوم شخص خطاب شده‌است. برخی محققان مثل کلنز این مسئله را دلیل محکمی برای رد کردن سرایش گاتاها توسط زرتشت می‌دانند، اما سوم شخص خطاب شدن به عقیده هلمت هامباخ احتمالاً تنها یک آرایه ادبی است که در سروده‌های ریگ‌ودا هم دیده می‌شود. به گفته هامباخ، خواسته طبیعی هر عابدی است که نام خود را از زبان معبود خود بشنود. در سراسر ۱۶ هات، یک شیوه تفکر تقریباً یکپارچه نمایان است: زرتشت تلاش می‌کند با سروده‌هایش اهورامزدا را خشنود کند، دانش خود را نمایش دهد و به پیروان خود امید آینده‌ای بهتر، چه در جهان مادی و چه در جهان معنوی، بدهد. شیوه شاعر در استفاده از آرایه بخش‌گویی قابل توجه است؛ در برخی موارد به جای «من» از «روان من» یا به جای «گاو» از «روان گاو» استفاده شده‌است. یسنه ۴۷ (واقع در گات سوم) که کوتاه‌ترین هات نیز هست، از نظر ادبی نسبت به سایر بخش‌ها برتری دارد؛ به گفته هامباخ، این هات به معنای واقعی کلمه یک «اثر ادبی» است. مفاهیم دوگانه در گاتاها کاملاً نمایان است. زرتشت در یسنه ۳۰ از این می‌گوید که در آغاز، آن دو مینوی همزاد یکی پندار، گفتار و کردار نیک را برگزید و دیگری پندار، گفتار و کردار بد را. یکی زندگی را بنیاد نهاد و دیگری نازندگی را. بهترین منش سهم پیروان اشه است و بدترین زندگانی هواداران دروج را خواهد بود. اگر چه زرتشتیان امروز قبول دارند که خود زرتشت سراینده گاتاهاست، در هیچ‌کجای منابع سنتی زرتشتی چنین موضوعی ذکر نشده‌است. نظریه سروده شدن گاتاها توسط زرتشت، در واقع، نخستین بار توسط محققان غربی طرح شد. ظاهراً مارتین هاوگ (۱۸۲۷–۱۸۷۶)، زبان‌شناس آلمانی که چندین سال را در هند در میان موبدان زرتشتی سپری کرد، نخستین کسی بود که این موضوع را متذکر شد. او پی برد اوستا به لحاظ زبان‌شناختی به دو لهجه مختلف نوشته شده‌است. در مقاله‌ای به سال ۱۸۶۲ میلادی، هاوگ با اشاره به این دو نکته که تنها در گاتاهاست که زرتشت به صورت اول شخص خطاب شده و اینکه در سروش‌یشت، آن ایزد به عنوان نخستین کسی که «پنج گاهان سپیتمان زرتشت» را به شیوه‌ای صحیح برخواند ستوده شده‌است، از نظریه خود دفاع کرد.اما مایکل استاوسبرگ معتقد است این نظریه با آنچه اوستا از خود می‌نماید همخوانی ندارد. بنا به اوستا، هسته اصلی که ستوت یسنیه نام دارد و گاتاها را نیز شامل می‌شود، توسط خود اهورامزدا خلق شده‌است؛ به بیان دیگر، اگر قرار باشد با استناد به اوستا، مؤلفی برای گاتاها در نظر گرفته شود، آن اهورامزداست، نه زرتشت. این موضوع در متون پهلوی هم ذکر شده‌است. بنا به گفته دینکرد، اهورامزدا در گاتاها، گاهی از زبان زرتشت سخن می‌گوید، گاه از زبان امشاسپندان و گاه از زبان دیگر ایزدان، اما هر آنچه آمده گفته‌های اهورامزدا خطاب به زرتشت است. بنا به گفته وایتلی، این مشکل از آن جهت است که نویسندگان متون پهلوی موفق نشده‌اند میان زرتشتِ گاتاها و زرتشت اسطوره‌های پسین تمایز قائل شوند. در گاتاها، زرتشت به شکل یک انسان کاملاً عادی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. در ابتدا، ناامید است و آن را غیرممکن می‌داند، اما به مرور با افزایش باورش به پیروزی نهایی نیکی، اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کند. باور راستین او و آنگونه که با جدیت خواسته‌های خود از اطرافیانش را مطرح می‌کند، نشان از یک اصلاح‌گر واقعی دارد؛ اصلاحات دینی که به زرتشت نسبت داده می‌شود، برای به وقوع پیوستن نیازمند یک «رهبر» یا کسی که آن‌ها را آغاز کند، بوده‌اند. زرتشت از دید ادبیات فارسی پرداختن به زرتشت در ادبیات فارسی موضوعی چالش‌برانگیز بوده‌است؛ چنان‌که احتمالاً قتل دقیقی که حداقل در ظاهر مسلمان بوده، به خاطر تمایلات او به دین مزدیسنا و با انگیزه‌های دینی رخ داده‌است. فردوسی در شاهنامه بخش‌های مربوط به زرتشت و گسترش دین او را مستقیماً از سروده‌های دقیقی برداشته‌است. او خود سبب این کار را به خواب دیدن دقیقی عنوان کرده، اما احتمالاً دلیل اصلی این عمل فردوسی، شانه خالی‌کردن از سرودن دربارهٔ چنین موضوع مناقشه‌آمیزی که می‌توانسته برای او خطر آفرین شود، بوده‌است.در شاهنامه به‌طور کلی تصویر مثبتی از زرتشت مجسم شده‌است. سرایش این اثر، پیش از فردوسی به دقیقی سپرده شده بود. او، برخلاف فردوسی که کتاب را از آغاز آفرینش انسان شروع می‌کند، بنا داشت که زندگی زرتشت را مبدأ کتاب خود در نظر گیرد. در بخش مربوط به زرتشت در شاهنامه، پس از اینکه گشتاسپ دین زرتشت را می‌پذیرد، ایران به آرمان‌شهری تبدیل می‌شود که همه مردم آن در صلح و آرامشند. اگرچه زرتشت به عنوان یک پیامبر یکتاپرست ظاهر می‌شود، اما نبردهای سپاه ایران و سپاه توران در داستان شاهنامه، همان دوگانه سپاه روشنایی و سپاه تاریکی را یادآوری می‌کند. چون گشتاسپ دین مزدایی را می‌پذیرد، آتشکده‌های بسیار برپا می‌کند. سپس زرتشت به عنوان مدافع استقلال ایران به تصویر کشیده می‌شود و پادشاه را از پرداخت خراج به ارجاسپ تورانی بازمی‌دارد: این موضوع ارجاسپ را عصبانی می‌کند. او نامه‌ای تهدید آمیز به گشتاسپ می‌نویسد و می‌گوید در صورتی که به دین کهن بازنگردد، به ایران حمله خواهد کرد. گرشاسپ زرتشت و بزرگان را گرد می‌آورد و مشورت می‌خواهد؛ آنان به او توصیه می‌کنند که تسلیم نشود. سپس جنگ‌های بزرگی درمی‌گیرد و پادشاه پسر خود، اسفندیار، را به فرماندهی سپاه منصوب می‌کند. پیروزی نهایی با ایران است و در پایان داستان، پادشاهان جهان از گشتاسپ تقاضا می‌کنند نسخه‌ای از زند-اوستا را برایشان ارسال کند. در ادبیات فارسی دین زرتشت با عشق و می‌گساری هم در پیوند است. چنان‌که دقیقی این دین را در کنار لب یاقوت‌رنگ، نالهٔ چنگ و می خوش‌رنگ یکی از چهار چیز مهم زندگی‌اش برمی‌شمارد. اگرچه دقیقی اینجا احتمالاً دین خود را معرفی می‌کند، اما در اعصار بعدی نوعی نمادپردازی در کار است. سنایی به می‌گساری با مغان اشاره دارد و عطار در مختارنامه از زبان مختار می‌نویسد که آماده‌است دینش را به خاطر عشق مسیحیت یا مزدیسنا تغییر دهد. اما اوج این موضوع در اشعار حافظ نمایان است. او «پیر مغان» که همان زرتشت باشد، را «مرشد» خود می‌داند و به دفعات به او اشاره می‌کند. چنان‌که در بیتی می‌گوید «منم که گوشه میخانه خانقاه من است – دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است.» اشارات حافظ به «مغان» یا «دیر مغان» معمولاً با اشاره به یار، باده یا چنگ‌نوازی همراه است. آنگونه که، به عنوان مثال، گوید: موضوع برجسته دیگری که دربارهٔ زرتشت در ادبیات فارسی وجود دارد، این است که، حتی در نوشته‌ها و اشعار ادیبان زرتشتی، او را با عناوین اسلامی چون «نبی» و «رسول» خطاب کرده‌اند. به عنوان مثال، ملا فیروز (۱۷۵۷–۱۸۳۰) موبد زرتشتی هندی، زرتشت را «نبی دارای کتاب»، «رسول خدا» و «پادشاه انبیا» خطاب می‌کند. در زراتشت‌نامه، نوشته کیکاووس بن کیخسرو (قرن ۱۳ میلادی)، شاعر معمولاً از لفظ زرتشتی «پیغمبر» استفاده کرده‌است؛ اما در لحظه‌ای که زرتشت با گشتاسپ روبرو می‌شود، خود را «رسول خدا» خطاب می‌کند. البته در همین اثر، کلمه رسول به دیگر ایزدان هم اطلاق شده‌است. در ادبیات فارسی نقل است که زرتشت پس از پذیرفتن دین توسط گشتاسپ، سروی را از بهشت آورد و آن «سرو آزاده» در نزدیکی اولین آتشکده در کشمر کاشته شد. اشعار دقیقی در شاهنامه قدیمی‌ترین منبعی است که این را روایت کرده، اما این داستان ریشه در سنت زرتشتی دارد. تاریخ بیهق از دو سرو نام می‌برد و محل کاشت آن یکی را در قریه فریومد (سبزوار) می‌داند. سرو کشمر در زمان متوکل و به دستور او قطع شد؛ چون آن درخت را برای وی تشریح و توصیف کردند، دستور قطع سرو را برای طاهر بن عبدالله صادر کرد تا چوب‌های آن را برای خلیفه به سامره بفرستند و از آن‌ها در جهت استفاده در ساختمان قصر جدیدش بهره گیرد. بنا به ثعالبی «پس گبرگان جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت کنیم درخواه تا از این بریدن درخت درگذرد، چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته‌اند» اما طاهر که علاقه‌ای به نادیده گرفتن فرمان خلیفه نداشت به آنان گفت: «متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی را رد توان کرد.» او پس از قطع درخت، چوب‌های حاصله را با شتر به سامرا فرستاد که این اقدام بالغ بر پانصد هزار درهم هزینه دربرداشت. به هر روی متوکل پیش از رسیدن درخت به سامرا توسط غلامان ترک خود کشته شد. زرتشت از دید زرتشتیان معاصر در دهه ۱۹۲۰، ترجمه فارسیِ ابراهیم پورداوود از گاتاها و یشت‌ها در بمبئی به چاپ رسید. پورداوود با هدف نمایش شکوه و عظمت ایران باستان، زرتشت را یکی از اجداد دلیر و عادل ایرانیان نمایانده بود و این تصویر مثبت بر احترام مزدیسنا نزد زرتشتیان لیبرال ایرانی هند افزود. همچنین تلاش‌های اروپاییان برای درک زبان و بیانات دینی اوستا از دهه ۱۸۶۰ بر زرتشتیان اثرگذار بود. از آن زمان، بسیاری از نویسندگان زرتشتی تلاش کرده‌اند برداشت خود از گاتاها و اهداف زرتشت را ابراز کنند. ترجمه ادبی گاتاها به نام ترانه‌های الهی زرتشت (۱۹۵۱) و تفسیر آن از دیدگاهی دینی نوشته ایرج تاراپوروالا، یکی شاگردان بارتولومه، نمونه‌ای از همین آثار است. این شیوه توسط زرتشتیان دیگری نیز پی گرفته شده‌است و آنان به‌طور کلی گاتاها را سروده زرتشتِ تاریخی می‌دانند. مانک‌جی نوشیروان‌جی دهالا، موبد پارسی اهل هند، زرتشت را «نمونه کامل خرد» در جامه‌ای الهی می‌دانست که معلم خودش بود و از طریق تفکر و مشاهده می‌آموخت و برداشت او در آثار بسیاری از نویسندگان زرتشتی معاصر یافت می‌شود. به‌طور کلی آن‌ها زرتشت را «متعلق به همه اعصار و مردمان» می‌دانند. اما بحث‌ها دربارهٔ ماهیت او ادامه دارد؛ برخی زرتشت را فیلسوف و محققی روشن‌فکر اما فانی می‌یابند و گروهی دیگر، اعتقاد دارند زرتشت امشاسپندی در جسمی زمینی بود. اختلاف دیگر بر سر تعالیم اوست. «اصلاح‌طلبان» زرتشتی در ایران و هند فقط گاتاها را پیام زرتشت می‌دانند و بر جنبه متافیزیکی آموزه‌های او تأکید دارند. آن‌ها اعتقاد دارند زرتشت یکتاپرست بود و از تشریفات مذهبی دوری می‌جست. «سنت‌گرایان» زرتشت را یک روحانی می‌دانند و بر اهمیت تشریفات مذهبی اصرار دارند. هر دو گروه ثنویت اخلاقی زرتشت (دعوت انسان‌ها به انتخاب نیکی در نبرد خیر و شر) را قبول دارند اما دربارهٔ ثنویت کیهانی میان آن‌ها اختلاف نظر وجود دارد. علی‌رغم اختلافات درون‌دینی، زرتشتیان هرگز در موجود تاریخی زرتشت تردید نداشته‌اند، اما اخیراً برخی از آنان دربارهٔ نظرات محققان غربی که اعتقاد به عدم‌موجودیت تاریخی او دارند، ابراز گله کرده‌اند. زرتشت از دید ادیان دیگر در آیین مانی مانی چهار ساله بود که توسط پدر خود به یک انجمن الخسائی برده شد. الخسائیه یک فرقه یهودی-مسیحی بود. اما چون به مرور با سنت‌های زرتشتی آشنا شد، انجمن مذکور را ترک کرد و در ۲۴ سالگی شروع به تبلیغ آیین خود نمود. اساس اصلی دین مانی بر «دوگانگی نور و تاریکی» و موجودیت «سه زمان» استوار بود؛ هر دو مسئله از آموزه‌های زرتشت ریشه گرفته‌اند. مانی که نظیر زرتشت جهان را صحنه نبرد نیروهای خیر و شر می‌دید، بر آن بود که بشر در دام نیروهای تاریک افتاده‌است و جبهه نور برای اینکه انسان‌ها را نجات دهد، افرادی نظیر زرتشت، بودا و عیسی را به سوی آن‌ها فرستاده‌است. اما آموزه‌های فرستادگان پیشین، ناکامل است و مانی که سرآمد آن‌هاست، آمده‌است تا هرچه آن سه تن گفته‌اند را کامل کند. او معتقد بود که دین جدیدش شامل همه ادیان قدیم، از جمله مزدیسنا، است.در نوشته‌های مانوی که از خرابه‌های معابد مانوی در چین پیدا شده، از زرتشت و دین او با احترام یاد شده‌است. در این نوشته‌ها، نام زرتشت را در ایغوری «زروشچ بورخان» نوشته‌اند. این کلمه بورخان که حدود ده مرتبه در این نوشته‌ها تکرار شده، به معنی «پیامبر الهی» است. این نوشته‌ها به شرح پیکارهای زرتشت و پس از او مانی با جادوگران بابل می‌پردازند. در متن دیگری به زبان پهلوی که در تورفان پیدا شده‌است، از زرتشت در کنار سروش یاد شده‌است. در متن دیگری که البته بخش نخستین آن در نوشته دست‌نویس از بین رفته‌است، آمده «... سرور نامدار و پیشوای دین مزدیسنا.» که قسمت افتاده باید «زرتشت» باشد؛ یعنی جمله به شکل «زرتشت، سرور نامدار و پیشوای دین مزدیسنا» کامل شود. متن دیگری هم در میان نوشته‌های مانوی موجود است که شاید اشاره‌ای به زرتشت داشته باشد. در این متن آمده: «بیا، [ای] منجی‌ام، به ستایش، [ای] بَغ زنده! مانیِ سرور! با سه پسر خدا.» منظور از سه پسر خدا، می‌تواند زرتشت، عیسی و بودا باشد. «پسر خدا» به همین شکل (بَغ‌پوهر) دو مرتبه در نوشته‌های مانوی به عیسی اطلاق شده‌است و دور از ذهن نیست که به بودا و زرتشت نیز اطلاق شود. زرتشت موضوع یک سرود مانوی که در دست‌نویس M-7-1 از نوشته‌های مذکور کشف شده‌است و به زبان پارتی می‌باشد، است. در این سرود از زرتشت به عنوان «رهایی‌بخش پارسا» که در دام جهان مادی گرفتار شده، یاد شده‌است. در اسلام قرآن و احادیث هیچ اشاره‌ای به زرتشت در قرآن نشده‌است. در قرآن کلمه «مجوس» یک مرتبه در کنار «یهود و صابئیان و نصارا» به کار رفته‌است. با این حال، محمد پیروان زرتشت را در میان اهل کتاب قرار نداده بود و مسلمین پس از فتح ایران، چون نمی‌توانستند همه آن‌ها را بکشند یا به اسلام وارد کنند، مجبور شدند زرتشتیان را به جمع اهل کتاب اضافه سازند. در احادیث اسلامی، به خصوص در احادیث شیعه، به کتابی که مجوسیان داشتند و «پیامبری» که به سوی آنان فرستاده شد اشاره شده‌است، اما منظور از این «پیامبر» در اکثر موارد زرتشت نیست. حدیثی از پیامبر اسلام نقل است که «مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی ۱۲ هزار پوست گاو نوشته بود.» احادیث مشابهی از علی بن ابی‌طالب و جعفر صادق نیز وجود دارد که البته جعفر صادق در انتهای حدیث خود می‌گوید: «اسم آن کتاب جاماست بود و اسم پیغمبرشان داماست.» پرسش و پاسخی از جعفر صادق با یک «زندیق» نیز در منابع شیعه وجود دارد که در آن، وی «مجوس» را از اهل کتاب به حساب می‌آورد، اما زرتشت را «پیامبر» آن‌ها نمی‌داند:زندیق… می‌پرسد: «آیا خداوند پیامبری به سوی مجوس فرستاده‌است؟»... جعفر صادق گفت: «هیچ امتی نیست مگر اینکه از طرف خداوند منذری برای آن‌ها مبعوث شده‌است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیامبری با کتاب آسمانی فرستاده شده‌است منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند.» زندیق پرسید: «پیغمبر آن‌ها کیست؟... خالد بن سنان است؟» جعفر پاسخ داد: «خالد یک نفر عرب بدوی بوده…» زندیق پرسید: «آیا پیامبر مجوس زرتشت است؟» جعفر صادق پاسخ داد: «زرتشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عده‌ای پذیرفتند و عده‌ای تکذیب کردند و [او را] از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد.»در منابع شیعه، نقل است که علی بن موسی الرضا با روحانیون و پیروان سایر ادیان مناظراتی داشت. بنا به این منابع، با او «هربذ (هیربد)، بزرگ مجوس» نیز در رابطه با زرتشت به مناظره نشست. متن مکالمه مذکور به شرح زیر است:علی بن موسی الرضا به هربذ گفت: «به من از زرتشت خبر بده آن کس که گمان می‌کنی او پیامبر است. دلیل تو بر نبوت او چیست؟» هربذ گفت: «او برای ما معجزاتی آورد که قبل از او کسی نیاورده بود. ما آن‌ها را مشاهده نکرده بودیم اما از طریق اخبار به ما رسید… پس او را پیروی کردیم.» علی بن موسی پاسخ داد: «به صرف وصول اخبار از او پیروی کردید؟» هربذ جواب داد: «بله.» علی بن موسی گفت: «سایر امم گذشته هم این چنین بودند که خبرهایی از معجزات پیامبران… از معجزات موسی و عیسی و محمد به آن‌ها رسیده بود. پس عذر شما برای عدم اقرار به آن‌ها چیست اگر به صرف وصول اخبار نسبت به معجزات زرتشت به او اقرار کردید؟» هربذ سکوت کرد و در مکان خود قرار گرفت.در اصل عربی متن مذکور که توسط منابع شیعی نقل شده‌است، در برابر کلمه «گمان» از کلمه «زعم» استفاده شده‌است. در ادبیات قرآنی و اسلامی، کلمه «زعم» به معنی «گمان باطل» یا «کذب» است. در واقع، منظور امام هشتم شیعیان این بوده که «به من از زرتشت خبر بده، آن کس که به اشتباه گمان می‌کنی او پیامبر است.» نویسندگان و مورخان مسلمان ابن حزم، نویسنده مسلمان قرن ۱۱، اشاره می‌کند چون زرتشتیان معتقدند کتاب‌های مقدسشان توسط اسکندر مقدونی نابود شده‌است، پس نباید آنان را به عنوان اهل کتاب به حساب آورد. او به نوشته‌های مورخان مسلمان مانند هشام کلبی و محمد بن جریر طبری ارجاع می‌دهد که «زردشت بن اسفیمان» (عربی شده زرتشتره سپیتمه اوستایی) یکی از ساکنان اسراییل و از خدمتکاران یکی از شاگردان ارمیا بود. داستان ادامه می‌دهد که زرتشت به ارباب خود خیانت کرد و مورد نفرین او واقع شد؛ نتیجتاً به جذام مبتلا گردید. ممکن این داستان به گهازی، خدمتکار الیسع در نوشته‌های یهودی اشاره داشته باشد. به هر صورت، در ادامه آمده که زرتشت به طریقی خود را بلخ رساند و پادشاه آنجا، بیشتاسب (ویشتاسپ) را با دین مجوسی آشنا کرد و پادشاه نیز به آن دین درآمد و مردمش هم از او تبعیت کردند. طبری ذکر می‌کند که در مسیر بلخ یک پیامبر یهودی با زرتشت همسفر بود و در زمان رسیدن به بلخ، زرتشت متون یهودی را از عبری ترجمه کرد و باعث شد تا پادشاه دین او را بپذیرد. جاحظ می‌نویسد که زرتشت دشمنان خود را تهدید کرد که آنان را با یخ و برف مجازات می‌کند. او معتقد است که از همین بخش مشخص است زرتشت پیامبر مناطق سردسیر شمال شرق ایران بوده‌است. جاحظ ادامه می‌دهد که «مجوسان هم می‌توانند با همین استدلال محمد را نقد کنند؛ او تهدید به مجازات با آتش کرد زیرا در بیابان‌های گرم عربستان زاده شد. اما این موضوع صحیح نمی‌تواند باشد زیرا عربستان تنها در تابستان گرم است و در زمستان سرد است.» کریستوف بورگل اشاره می‌کند که جاحظ عمداً این نکته را نادیده گرفته که ایران هم می‌تواند در تابستان گرم باشد. جاحظ دلیل موفقیت زرتشت را «فاسد بودن» مردمی که آموزه‌هایش را پذیرفتند، می‌داند: «اگر قدری پاکی و شرافت در کسانی که او را پذیرفتند بود، موفق نمی‌شد.» او ادامه می‌دهد که پیروان زرتشت در فارس، جبال و خراسانند که همه این مناطق از یک گروهند. در این نقطه، چرخش قابل توجهی در نوشته جاحظ پدیدار می‌شود: «خواننده نباید زرتشتیانی که با این دین متولد شدند را بر این اساس قضاوت کند. [به عنوان مثال،] این [صفت‌ها] شامل خسرو پرویز، دوستانش، پزشکانش و جنگاورانش نمی‌شود.» تصویر مثبت‌تری توسط علی بن حسین مسعودی رسم شده‌است. او زرتشت را «پیامبر مجوس» خطاب می‌کند که معجزاتی را انجام داد و توانایی دیدن آینده را داشت. کتابش را بر روی ۱۲٬۰۰۰ پوست نوشت و پادشاهان مطابق آموزه‌هایش حکومت کردند؛ تا اینکه اسکندر آن را نابود کرد. او دوران زرتشت را ۳۵ سال و جانشین او را «جاماسب خردمند» که اولین موبد بود، می‌داند. مسعودی همچنین بر زند و پازند هم تفسیری نوشت. اگر چه مقدسی ثنویت دین زرتشت را بسیار منفی می‌یابد، اما در آفرینش و تاریخ ذکر می‌کند که «من در فارس به آتشکده‌ای رفتم و از مغ‌ها خواستم برایم آنچه در کتاب‌هایشان دربارهٔ آفرینش آمده بخوانند. آن‌ها از روی کتاب زرتشت که به فارسی بود خواندند و توضیح دادند.» ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می‌نویسد که ایرانیان «قبل از زرتشت هم مجوس نامیده می‌شدند.» سایر اطلاعاتی که بیرونی دربارهٔ زرتشتیان می‌دهد در ربط با مراسم‌های آنان است. ثعالبی نظر مشابهی با ابن حزم و طبری دربارهٔ زرتشت و ابتلای او به جذام در اثر نفرین ارمیا دارد. به گفته او، زرتشت و ویشتاسپ سباییان که ستاره‌پرست بودند را مجبور کردند تا دین خود را رها سازند و به دین آن‌ها درآیند. او می‌گوید زرتشت ۳۵ سال پس از آشنایی با ویشتاسپ در ۷۷ سالگی کشته شد؛ پس از او ویشتاسپ نه تنها قاتلش را کشت، بلکه هزاران نفر که ظن ارتباطشان با قاتل می‌رفت را هم از دم تیغ گذراند. علاوه بر این موضوعات، آثار متعددی در موضوع ستاره‌شناسی در ادبیات اسلامی به زرتشت نسبت داده شده‌است. این آثار در واقع ریشه در کتاب‌های زیادی که یونانیان در ستاره‌شناسی و موارد دیگر به زرتشت نسبت داده‌اند، دارند. احتمالاً بخشی از کتاب‌های یونانی به فارسی میانه ترجمه شده بودند و در جریان نهضت ترجمه در زمان عباسیان به عربی بازگردانده شدند. چند قرن بعد، این آثار از عربی به زبان‌های اروپایی ترجمه و راهی غرب شدند. در مسیحیت در ادبیات مسیحی، نام‌هایی چون زرتشت و ویشتاسپ اسامی آشنایی به حساب می‌آمدند، اما نویسندگان مسیحی به ندرت اطلاعات مستندی دربارهٔ این افراد یا مزدیسنا ارائه کرده‌اند. بیشتر اطلاعات آن‌ها دربارهٔ زرتشت، از نوشته‌های یونانی یا لاتین وام گرفته شده‌است. در میان متون به جا مانده از نویسندگان مسیحی غربی، گزارش‌های مفصلی مانند نوشته‌های نویسندگان باستانی چون پلوتارک به چشم نمی‌خورد. مانند یونانیان و رومیان باستان، مسیحیان هم زرتشت را به عنوان مخترع جادو و یک ستاره‌شناس می‌شناختند. کلمنت اسکندریایی (۱۵۰–۲۱۵)، یکی از پدران کلیسا که با ادبیات یونانی هم آشنایی داشت، در نوشته‌هایش اشاره کرده‌است که زرتشت همان ار، پسر ارمنیوس در جمهور اثر افلاطون است. او به جهان زیرزمینی سفر کرد اما بازخواهد گشت و داستان سفرش را تعریف خواهد کرد. جان کریسوستوم در کتاب De sancto Babyla contra Iulianum et Gentiles که اواخر قرن چهارم میلادی نوشته شده، اشاره می‌کند که «بیشتر مردم در انطاکیه (در سوریه) حتی اسم زرتشت را هم نشنیده‌اند.» در نوشته‌های شبه-کلمنتی زرتشت با نمرود یکسان پنداشته شده‌است. بر اساس این نوشته‌ها، او جادوگری شیطانی بود که تلاش کرد بر دنیا چیره شود، اما توسط یک آتش بهشتی کشته شد. در نوشته‌های بیزانسی چون Chronicon Paschale در ربط با همین آتش آمده که بعدها پیروان زرتشت به اشتباه شروع به پرستش آتش کردند. اوسبیوس قیصری، اولین تاریخ‌نگار کلیسای مسیحی، می‌نویسد که زرتشت پادشاه بلخ بود، با نی‌نوس (مؤسس افسانه‌ای نینوا) جنگید و شکست خورد. همچنین او را معاصر ابراهیم معرفی می‌کند. این تصویر کلیشه‌ای از زرتشت، یعنی پادشاه بلخ که جادو را اختراع کرد و در جنگ با نی‌نوس شکست خورد، تصوری بود که تا رنسانس در غرب اروپا از زرتشت مجسم می‌شد. آگوستین شکست زرتشت در جنگ را نشانه‌ای بر ناکارآمدی جادو می‌داند. نوشته‌های گنوسی علاقه بسیار بیشتری نسبت به زرتشت نشان می‌دهند. در میان مجموعه بزرگی از کتاب‌ها و نوشته‌های گنوسی مربوط به قرن چهارم میلادی که در مصر پیدا شده‌است، یک اثر غیرمسیحی با نام حرف‌های راستین زوستریانوس، خدای راستی به چشم می‌خورد. بنا به این نوشته‌ها، زوستریانوس نوه زرتشت است. این کتاب به سفر او به بهشت می‌پردازد و احتمالاً در قرن دوم میلادی نوشته شده‌است. در دیگر نوشته‌های گنوسی هم اشاراتی به زرتشت شده‌است. اشارات زیادی به زرتشت در نوشته‌های سریانی شرقی دیده می‌شود. او را معمولاً با باروخ، کاتب ارمیا، یکی می‌پندارند. در اثر معروف «کتاب زنبور» که حدوداً در ۱۲۲۲ میلادی توسط اسقف سریانی شلومن اخلاطی نوشته شده‌است، از «پیشگویی زرتشت دربارهٔ پروردگار ما» توضیح رفته‌است. او در این کتاب مدعی شده‌است که عیسی یکی از نوادگان زرتشت بود و حتی به شیوه‌ای عارفانه آنان را یکی پنداشته‌است: «من اویم و او من است.» بعضاً او را با بلعم باعورا از شخصیت‌های تورات مرتبط پنداشته‌اند. تئودور برکونی زرتشت را «بلعم دوم» نام می‌دهد. او و چندی دیگر مانند بربهلوم و الندیم از این می‌گویند که زرتشت کتاب خود را به یونانی، سریانی، عبری، فارسی، زبان هیرکانی، مرو، زرناک و سکستان نوشته‌است. این شاید در واقع نقدی بر مانویت باشد زیرا مانویان می‌گفتند مانی کتاب نوشت، اما زرتشت و عیسی نه. یکی پنداشتن زرتشت با دیگر شخصیت‌های سامی چون حزقیال، حام و در موارد اندکی شیث هم در نوشته‌های مسیحی به چشم می‌خورد. انجیل طفولیت سریانی از زرتشت به عنوان «پیامبرِ مسیح» نام برده شده‌است و عملاً او را به یکی از شخصیت‌های ابراهیمی تبدیل کرده‌اند. روی هم رفته، نویسندگان مسیحی نسبت به نویسندگان مسلمان اطلاعات مستند کمتری در ارتباط با زرتشت برای ارائه دارند. با وجود اینکه برخی از نویسندگان مسلمان چون طبری و ثعالبی هم زرتشت را با شخصیت‌های ابراهیمی مانند ارمیا مرتبط می‌دانسته‌اند، اما می‌توان عناصر ایرانی و مزدایی را در بسیاری از آثار محققان مسلمان دید. در دیانت بهائی به باور بهائیان بهاءالله، پایه‌گذار و پیامبر دیانت بهائی، بهرام شاه ورجاوند، موعود آیین زرتشتی است که متون متاخر پهلوی آمدنش را در روز رستاخیز پیش‌بینی کرده بودند. اگر چه در زمان بهاءالله اکثریت باورمندان به آئین بهائی پیشینه بابی یا شیعی داشتند، ولی در اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم شمار قابل توجهی از ایرانیان زرتشتی بهاءالله را پذیرفتند و به آئین بهائی گرویدند. بهاءالله برخی از آثارش را به زبان فارسی سره نگاشته است و کلمات عربی در آنها دیده نمی‌شود. مخاطب این آثار زرتشتیان و بهائیانی بودند که پیشینه دینی زرتشتی داشتند. بهاءالله، مانند سید علی‌محمد باب، ادعا کرد که منجی وعده داده شده در همه ادیان، شامل مزدیسنا، است. مطابق بهائیت، مزدیسنا یکی از نه دین شناخته شده جهان است و در نوشته‌های مقدسش ظهور بهاءالله پیشگویی شده‌است. بر اساس باور بهائیان، بهاءالله یکی از نوادگان زرتشت و یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، بوده‌است. بهائیان زرتشت را در کنار بودا، کریشنا، محمد و موسی، و عیسی همچون باب و بهاءالله به عنوان یکی از مظاهر ظهور به شمار می‌آورند. از نوروز که معتقدند زرتشت مبتکر آن بوده‌است، به عنوان یکی از نه روز مقدس سال در تقویم بهائیان یاد شده‌است. در این تقویم نوروز، روز اول سال و جشن پایان روزه‌داری است. در بابیه گرایش به دین زرتشت در آموزه‌های باب و نویسندگان بابی به وضوح پدیدار است. باب ۵ روز از ۳۶۱ روز سال زرتشتی را به شیوه مزدیسنان به نام گاهان پنج‌گانه کرد. میرزا آقاخان کرمانی، مبلغ پیشین اسلام و بابیت و نیز روشنفکر ایرانی و از منتقدان دین، نوشته‌است: «در ملت زرتشت دروغ از گناهان کبیره بوده که هرگز آمرزش نداشته… امروز گمان نمی‌کنم در تمام ملت مسلمانان، به خصوص در میان ایرانیان، یک راستگو باشد. در ملت و کیش زرتشت، زدن جانور و کشتن جاندار و حیوان باردار بسیار مکروه بوده… کجایند پیشینیان ایران که سر از دخمه بردارند و ببینند خوی زشت شتر چرانان عرب چنان در نهاد ایرانیان رخنه کرده که ریختن خون را بسیار مبارک و میمون می‌پندارند و از قتل مردم بلکه کس و کار و دوست یار ننگ ندارند.» ادوارد براون هم ذکر کرده که بابیان زرتشت را به عنوان یک پیامبر قبول دارند. جنبش‌های دینی نوین اشو، عارف هندی و رهبر جنبش مذهبی راجنیش، زرتشت را می‌ستود و او را تنها مؤسس دین در دنیا می‌دانست که «علیه زندگی نبود، دینشِ دین جشن است، دین شکرگزاری وجود داشتن است. او با لذت‌های زندگی مشکل نداشت و ترک دنیا را نمی‌پسندید.» اواسپه: یک کتاب مقدس جدید نامی است که در اواخر قرن نوزدهم توسط دندانپزشک آمریکایی جان بالو نوبری به اثری داده شده که ادعا می‌شود توسط سفیران فرشتگان به او وحی شده‌است. در این کتاب خالق جهان با نام‌های مختلفی از جمله اورمزد (اهورامزدا) یاد شده و زمان زندگی زرتشت ۹٬۰۰۰ سال قبل دانسته شده‌است. از زرتشت در جنبش جام که در اوایل قرن بیستم توسط فعال مذهبی آلمانی اسکار ارنست برنهاردت، معروف به عبد روشن، به راه افتاد هم یاد شده‌است. در همان سال‌ها، آتمان زرادشت هانیش، یک مهاجر آلمانی از پوزنان، هم دینی نئو-زرتشتی با عنوان «مزدزنان» تأسیس کرد و پیروانش معتقدند روح زرتشت در او حلول کرده‌است. نکته مشترک این جنبش‌ها، تاثیرپذیری آن‌ها از زرتشتِ خلق شده توسط نیچه در چنین گفت زرتشت، است. در فرقه احمدیه که یکی از فرقه‌های اسلام است و توسط میرزا غلام احمد در اواخر قرن ۱۹ در زمان حاکمیت بریتانیایی‌ها بر هند شکل گرفت، زرتشت به عنوان یکی از پیامبران خدا در نظر گرفته می‌شود. میرزا طاهر احمد، خلیفه چهارم جماعت احمدیه، در کتاب وحی، خرد، دانش و حقیقت که به سال ۱۹۹۸ منتشر شد، مدعی شده‌است که شباهت زیادی میان آموزه‌های زرتشت با یهودیت، مسیحیت و اسلام وجود دارد. زرتشت از دید غرب یونانیان باستان یونانیان باستان به زرتشت را مؤسس دین ملی ایرانیان می‌دانستند. این شهرت اصلی او بود؛ اما یونانیان در «تخیلات» خود، چندین زرتشت مختلف را شکل دادند و به هر کدام از این زرتشت‌ها، مسائل مختلفی نسبت داده شد. برداشت یونانیان از زرتشت، تأثیر به سزایی در شکل‌گیری شناخت — یا کج‌شناختی — اروپاییان از «دین شرقی» گذاشت. یونانیان زرتشت را به دو شکل مختلف می‌شناختند: نخست، زرتشتِ مغ، دوم زرتشتِ فیلسوف و ستاره‌شناس. باید در نظر داشت که یونانیان برای شناخت زرتشتِ تاریخی، با دشواری‌هایی روبرو بوده‌اند. چون در آن زمان، وضعیت فرهنگی و سیاسی به گونه‌ای نبود شرایط ارتباط آسان میان ادیان فراهم باشد و فاصله زمانی، مکانی و تفاوت زبانی برای آن زمان بیش از اندازه زیاد بود. مغها تنها واسطه موجود میان یونانیان و زرتشت بودند که خود با زرتشت تاریخی بسیار تفاوت داشتند. احتمالاً پس از اینکه اسکندر و یونانیان با پایین کشیدن امپراتوری هخامنشی، خودشان و دینشان را تحقیر کردند، علاقه‌ای نداشتند که به یونانیان دربارهٔ آیین خود یا مؤسس آن آموزش دهند. در هر حال، یونانیان هم بیشتر از ایرانیان به نبود اطلاعات تاریخی دربارهٔ زرتشت اهمیت نمی‌دادند. یونانیان از نوشتن دربارهٔ پیامبران و مردان خردمند دو هدف داشتند: اول این که آن شخص را در موضعی مناسب نسبت به دینی که تأسیس کرده‌است قرار دهند و دوم آن که آنان با شیوه‌ای «موذیانه» مکاتب فلسفی را به افرادی که در سال‌ها و مکان‌های دور زندگی کرده‌اند نسبت می‌دادند و از آن جهت کسب محبوبیت بیشتر برای دیدگاه خود بهره می‌بردند. یونانیان بهترین نوع خرد را «خرد بیگانه» می‌دانستند و چه گزینه‌ای بهتر از زرتشت؟ شاید این دو هدف «متقلبانه» به نظر برسد اما باید به خاطر داشت که آن‌ها معمولاً این کار را برای فریفتن خوانندگانشان انجام نمی‌دادند. آن‌ها معتقد بودند کسی که یک دین تأسیس کرده‌است، باید بازتابی از دین خود باشد و اگر اطلاعات کمکی دربارهٔ او وجود داشت، می‌توان اطلاعاتی را که به خوبی با داده‌های موجود تطبیق پیدا کند، به آن اضافه کرد. علاوه بر آن، بیشتر تالیفاتی که یونانیان به زرتشت نسبت داده‌اند، تلفیقی از مطالبی هستند که از قبل وجود داشته‌اند و مؤلف تنها به دنبال نام یک «نویسنده قانع‌کننده» بوده که اسم او را بر روی آن تالیفات قرار دهد. علاوه بر دو زرتشت ذکر شده، یونانیان یک زرتشت دیگر هم خلق کردند: زرتشتِ جادوگر. در واقع کلمه مغ که یونانیان به خوبی می‌دانستند به روحانیون ایرانی اطلاق می‌شود، به مرور در زبان یونانی معنای جادوگر گرفت و وارد لاتین و سپس انگلیسی هم شد. در واقع منطقی آن است که وقتی کلمه مغ در زبان یونانی به معنی جادوگر است، پس باید پیامبر مغان را نیز یک جادوگر به حساب آورد. اما شهرت یک مغ دیگر در میان یونانیان و رومیان، یعنی اوستانس، باعث شد تا نام زرتشت با جادوی سیاه پیوند نخورد زیرا نوشته‌های مرتبط با جادوی سیاه را به اوستانس نسبت می‌دادند. آلبرت دی‌یونگ پنج قطعه از متون یونانی را جمع‌آوری کرده‌است که حاوی اطلاعات مهمی (گاه درست و گاه نادرست) دربارهٔ زرتشت است. این نوشته‌ها مربوط به پنج نویسنده یونانی؛ یعنی هرودوت، استرابو، پلوتارک، دیوژن لائرتی و آگاثیاس است. سه نویسنده اخیر از زرتشت به عنوان مؤسس دین مزدیسنا یاد می‌کنند. پلوتارک به ماهیت دوگانه پرستانه دین زرتشت اشاره کرده و زمان زندگی او را تا ۵۰۰۰ سال قبل از جنگ تروآ عقب برده‌است: «دیگران بهترِ آن‌ها را خدا می‌نامند و رقیبش را شیطان. مانند زرتشتِ مغ که، چنان‌که گویند، ۵۰۰۰ سال قبل از محاصره تروآ زندگی کرده‌است؛ او یکی را هورومازس و دیگری را اریمانیوس خطاب می‌کرد.» دیوژن لائرتی نگاه ستایشگرانه‌ای نسبت به مغ‌ها دارد و آن‌ها را از اتهام جادوگری مبری می‌داند. او اسم زرتشت را در زبان یونانی ریشه یابی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این نام به معنای ستاره‌پرست است. اما نظر آگاثیاس بسیار منفی است: «اما ایرانیان امروز… راه‌های جدیدی فرا گرفته‌اند… [و] توسط آموزه‌های زرتشت پسر هورماسدس گمراه شده‌اند. غیرممکن است که با قطعیت گفت که این زرتشت یا زارادس… دقیقاً چه زمانی قوانین خود را آورد. ایرانیان امروز می‌گویند که او معاصر هیستاسپس (ویشتاسپ) بوده‌است اما اطلاعات بیشتری نمی‌دهند، نتیجتاً… نمی‌شود گفت که این هیستاسپس پدر داریوش بود یا شخص دیگری… [زرتشت] در مراسم‌های دینی مغ‌ها معلم و راهنمای آنان بود؛ او شکل اصلی عبادت آن‌ها را با عقاید پیچیده‌ای جایگزین کرد.» به جز اشاره به اینکه زرتشت قوانین مزدیسنا را آورد، اشاره او به هیستاسپس که همان ویشتاسپ، پشتیبان زرتشت، می‌باشد، قابل توجه است. تفاوت زمانی عظیمی بین دورانی که پلوتارک و آگاثیاس برای زندگی زرتشت مطرح کرده‌اند، وجود دارد و این تفاوت در دیگر منابع یونانی و لاتین هم بازتاب داشته‌است؛ گاهی او را تا هزاران سال پیش عقب برده‌اند و زمانی دیگر تنها چند قرن فاصله بین خود و زرتشت قائل هستند و او را به عنوان معاصر و معلم فلاسفه یونانی مانند فیثاغورس معرفی می‌کنند. پیتر کینگزلی در دو مقاله این تفاوت را بررسی کرده‌است. او بر آن است که هیچ‌کدام از زمان‌های مطرح شده اساس تاریخی ندارد؛ اینکه زرتشت را ۵۰۰۰ سال قبل از نبرد تروآ یا ۶۰۰۰ سال قبل از خشایارشا یا افلاطون بدانند، نمایانگر شیوه زرتشتیان در تقسیم تاریخ به هزاره‌های مختلف است و تبدیل کردن زرتشت به معاصر فیثاغورس به نظر تلاشی از سوی آریستوکسنوس بوده‌است تا از عقاید این دو یک مکتب فلسفی بسازد و آن را در برابر مکتب افلاطونی قرار دهد. نامعتبر دانستن تاریخ نزدیکتر (۶ قرن پیش از مسیح) از سوی کینگزلی به تاریخ مطرح شده از سوی یونانیان محدود نمی‌شود زیرا آن تاریخ وارد سنت ایرانی هم شده‌است. دیودور سیسیلی مطلبی را نقل می‌کند که بدون تردید ریشه زرتشتی دارد. او می‌گوید که در «میان ایرانیان، زرتشت ادعا کرد که قانون از سوی «دایمون خوب» به او الهام شده‌است.» نویسنده السیبیادس الهام‌کننده را «تفکر موفق» می‌نامد. منظور این دو نویسنده از «دایمون خوب» و «تفکر موفق» در واقع همان وهومنه (که در لغت به معنی منش نیک است) است. در رابطه با زرتشتِ ستاره‌شناس، مجموعه‌ای از متون یونانی وجود دارد که به زرتشت منسوب است و توسط فرانس کومون و یوزف بیدز جمع‌آوری شده‌است. آن دو این متون را حاصل کار ایرانیانِ یونانی‌شده ساکن آناتولی می‌دانند و نتیجه می‌گیرند که این متون به واقع ریشه زرتشتی دارند. اما راجر بک این مسئله را به چالش می‌کشد و آن‌ها را مطلقاً یونانی می‌داند و بر آن است که نسبت دادن این متون به زرتشت تنها در جهت معتبرتر کردن آن‌ها بوده‌است. منابع باستانی از حجم عظیمی از مطالب ستاره‌شناسی که زرتشت نسبت داده شده بود، گواهی می‌دهند. پلینی به هرمیپوس، نویسنده یونانی ساکن اسکندریه (در قرن دوم پیش از مسیح) که ادعا می‌کند که شخصاً دو میلیون خط (حدود ۸۰۰ جلد) از این دست نوشته‌ها را بررسی و ویرایش کرده‌است، ارجاع می‌دهد. Apotelesmatika (تماشای ستارگان) و Peri physeōs (اندر طبیعت) نام دو کتاب برجسته‌ای هستند که در آن عهد تصور می‌شد زرتشت نوشته‌است. قرن‌ها بعد، در سده دهم، یک دانشنامه بیزانسی به نام سودا ذکر می‌کند که «چهار کتاب اندر طبیعت به او (زرتشت) منسوب است، یک کتاب دربارهٔ سنگ‌های قیمتی، یک اثر دربارهٔ تماشای ستارگان و پنج کتاب دربارهٔ فرجام‌شناسی.» یونانیان تصور می‌کردند که کلمه «زرتشت» به معنای «ستاره زنده» یا «ستاره پرست» است و این موضوع می‌تواند توضیح مناسبی برای چرایی نسبت داده شدن حجم بزرگی از مطالب مرتبط با ستاره‌شناسی به زرتشت، باشد. به علاوه، منابع یونانی حاوی اطلاعاتی‌اند که این فرض را به ذهن می‌آورند که شاید نام زرتشت در مصر نیز مسیر مشابهی را طی کرده باشد. اوسبیوس قیصری در «آمادگی برای انجیل» می‌نویسند:زرتشت مغ در «مجموعه مقدس ایرانیان» چنین می‌نویسد: خدا سر یک شاهین را دارد. او نخستین است، فاسد نشدنی، جاودانی، تولد نیافته، جدا نشدنی، بی‌مانند، حاکم بر هر آنچه زیباست، معظم در میان خوبان، معقول‌ترین در میان معقولان؛ او پدر عدالت و درستی است، خودآموخته است، غیرمخلوق، کامل، خردمند و تنها دانا به ماهیت الهی است.شاید در نگاه اول به نظر برسد که خدای توصیف شده در این متن، اهورامزداست، اما دی‌یونگ معتقد است که از این متن هیچ اشاره‌ای به ایران برداشت نمی‌شود؛ در عوض، شاهین به وضوح اشاره‌ای به مصر است. می‌توان نتیجه گرفت که یا در مصر هم نام زرتشت را بر متون مختلفی می‌نهادند، یا این نوشته ریشه در نوشته‌های ایرانیانی که در مصر ساکن شدند، داشته‌است. رومیان باستان منابع رومی از اینکه زرتشت تنها کسی بود که در زمان تولد به جای گریه کند، خندید حکایت می‌کنند. این شاید تنها افسانه زندگی زرتشت باشد که میان نوشته‌های اروپایی و ایرانی مشترک است. مانند یونانیان، رومیان هم زرتشت را خالق جادو می‌دانستند؛ به عنوان مثال، این موضوع در تاریخ طبیعی پلینی بازتاب داشته‌است. به علاوه، پلینی اطلاعات دیگری هم در ربط با زرتشت گزارش می‌کند که حتی به نظر خود او هم عجیب بودند؛ مثلاً او می‌نویسد ذهن زرتشت به اندازه‌ای فعال بود که وقتی دستی بر روی سرش گذاشته می‌شد، آن را به سمتی پرتاب می‌کرد. این افسانه ریشه ایرانی ندارد، زیرا ایرانیان دل را محل تفکر می‌دانستند، نه ذهن را. در منابع رومیان از ترک دنیا توسط زرتشت سخن به میان آمده‌است. پلینی می‌گوید او ۲۰ سال را در بیابان سپری کرد، هیچ نخورد مگر پنیر. دیو کریسوستوم، فیلسوف یونانی-رومی خبر می‌دهد که زرتشت در پی یافتن خرد و عدالت، ترک دنیا کرد و زندگی‌اش را در کوهی سپری کرد، تا اینکه کوه آتش گرفت. ایرانیان و پادشاه آمدند تا آن ایزد [که کوه را آتش زده بود] را بپرستند که زرتشت سالم از آن خارج شد و به آنان دین مغان را آموزش داد. شبه-افلاطون می‌گوید زرتشت از هفت سالگی دیگر سخن نگفت، تا اینکه در ۳۰ سالگی زبان به سخن باز کرد و همه فلسفه جهان را به پادشاه آموخت. امیانوس مارسلینوس می‌گوید او نزد برهمن‌های هندی رفت. این موضوعات بیشتر یادآور روایات زندگی فیثاغورس هستند، تا زرتشت. یونانیان و به تاسی از آنان، رومی‌ها زرتشت را مؤسس مهرپرستی هم می‌دانستند، چرا که در شیوه تفکر یونانی، همه ادیان مؤسسی دارند و چون مهرپرستی را یک دین ایرانی می‌دانستند و زرتشت نیز مؤسس دین ایرانیان بود، طبیعتاً تصور می‌کردند او مهرپرستی را پایه‌گذاری کرده‌است. جهت مثال، پورفیری، یک فیلسوف نوافلاطونی در قرن سوم، تصویر زنده‌ای از زرتشت به عنوان مؤسس مهرپرستی رسم می‌کند: «زرتشت نخستین کسی بود یک غار را به میترا، پدر و خالق همه، اختصاص داد. آن غار مملو از گل و چشمه بود.» غرب اروپا از همان آغاز در میان نویسندگان اروپایی اولیه مسیحی و سپس در قرون وسطی، مانند اوسبیوس قیصری، جروم، آگوستین، ایزیدور سویلی، وینسنت بووه‌ای، رابانوس مائوروس، گریگوری توری، پتروس کومستور، راجر بیکن و دیگران سنت مشخصی از گزارش‌ها دربارهٔ زرتشت وجود داشت. این سنت با تغییرات اندکی در آثار نویسندگان اوایل دوره مدرن و عصر روشنگری مانند والتر رالی، ساموئل بوخارت، آتاناسیوس کیرشه، اولوس رودبک، جامباتیستا ویکو و گروهی دیگر هم دیده می‌شود. در نوشته‌های این نویسندگان، زرتشت به عنوان پادشاه بلخ و یکی از نوادگان نوح معرفی می‌شد. به گفته آن‌ها، او در نبردی از نی‌نوس شکست خورد و کشته شد. تصور بر آن بود که او ۲ میلیون بیت سروده‌است و در باب هفت علم مقدماتی نوشته‌است؛ بر آن بودند که او می‌خواست به عنوان یک خدا دیده شود و برای این کار از مشورت یک شیطان که در نهایت باعث مرگش هم شد، بهره می‌برد. تصور می‌کردند در لحظه تولد خود خندیده و این نشانه‌ای بود که خبر از ذات شیطانی او می‌داد. او را مخترع جادو و خدای آتش می‌پنداشتند. جادو، به واقع، از جمله مسائلی بود که در غرب با نام زرتشت در پیوند بوده‌است. نویسندگان رنسانس مانند ژان بودن، جوردانو برونو، جووانی باتیستا دلا پورتا، هاینریش کورنلیوس آگریپا، گابریل ند و… که دربارهٔ جادو نوشته‌اند، به زرتشت هم اشاره کرده‌اند. این نویسندگان معتقد بودند که باید «جادوی طبیعی و خالص» را از «جادوی شیطانی» جدا دانست و همزمان زرتشت نیز به عنوان شخص خردمندی که دربارهٔ طبیعت و بهشت می‌دانست شناخته می‌شد. مارسیلیو فیچینو، کاردینال و فیلسوف نوافلاطونی، از زرتشت به عنوان نخستین در میان «شش الهی‌دان باستانی» یاد می‌کند. پنج شخص دیگر هرمس تریسمجیستوس، اورفئوس، اگلائوفاموس، فیثاغورس و افلاطون هستند. فیچینو باور داشت که افلاطون خرد پیشینانش را در نوشته‌های خود ادغام کرده‌است؛ نتیجتاً او زرتشت را سرچشمه تمام مکتب افلاطونی به حساب می‌آورد. فیچینو و بسیاری پس از او، تلاش کردند میان مسیحیت و مکتب افلاطونی نوعی سازگاری پدیدآورند. برای آن‌ها، این سازگاری اثبات «حقانیت» مسیحیت بود؛ هرچند این مسیحیتِ افلاطونی-زرتشتی منجر به این شد که مسیحیت تا حد زیادی دستخوش تغییر شود. چند دهه پیش از فیچینو، در آخرین روزهای امپراتوری بیزانس، گیمیستوس پلتو در پی احیای مکتب افلاطونی برآمد. هدف پلتو، حداقل به گفته دشمنانش، این بود که فلسفه افلاطونی را به عنوان جایگزینی برای مسیحیت مطرح کند. پلتو در کیش جدید خود، از زرتشت به عنوان برترین در میان قانون‌گذاران و حکیمان باستانی نام می‌برد. او از زرتشت به عنوان معلم افلاطون نام می‌برد و او را در آیین جدید خود، جایگزین موسی (که در مسیحیت برترین قانون‌گذار است) کرد. پلتو کیش جدید خود را «خلاصه آموزه‌های زرتشت و افلاطون» نام نهاد. احتمالاً او تحت‌تاثیر آموزه‌های فیلسوف ایرانی سهروردی بانی فلسفه اشراق که ترکیبی از فلسفه افلاطونی و مزدیسناست، بوده‌است. زرتشتِ فلسفه پلتو، به زودی فراموش شد؛ اما آنچه به او نسبت داده شد، بر شهرتش در غرب تأثیر دائمی گذاشت. مجموعه‌ای از متون پراکنده که احتمالاً ریشه در مکتب افلاطونی میانه داشته‌اند را جمع‌آوری کردند و با نام «پیشگویی‌های کلدانی» به زرتشت نسبت دادند؛ نتیجتاً او به نویسنده «صاحب کتابی» تبدیل شد که فیلسوفان غربی آموزه‌هایش را نقل‌قول می‌کردند و بر نوشته‌هایش نقد و تفسیر می‌نوشتند. در قرن ۱۷ به مرور در صحت تاریخی این متون تشکیک‌هایی به وجود آمد، تا اینکه تصمیم گرفتند «نوشته‌های واقعی زرتشت» را به زبان‌های اروپایی ترجمه کنند. ابتدا یک منبع زرتشتی به نام «صد در» توسط توماس هاید در آغاز قرن ۱۸ به لاتین برگردانده شد. چند دهه بعد، ترجمه متون اوستایی هم از راه رسید؛ موبدان زرتشتی منابع اوستایی را برای انکتیل دوپرون به فارسی ترجمه کردند و او هم آن‌ها را به فرانسه و لاتین بازگرداند. با این وجود، مدت‌ها طول کشید تا شهرت پیشین زرتشت و «پیشگویی‌های کلدانی» جذابیت خود را از دست بدهند. با وجود اینکه زرتشت در فلسفه نوافلاطونی، به خصوص در ایتالیا، جایگاه والایی داشت، فلاسفه کشورهای پروتستان شمال اروپا چون گرهارد یوهان ووس، یوهان هاینریش اورسین و تئوفیل گال دیدگاهی منفی نسبت به او داشتند؛ چرا که او را با بت‌پرستی و ثنویت در ارتباط می‌دانستند. برخی چون پیر دانیل هیو تصور می‌کردند زرتشت همان موسی است. در جریان نوظهور «اورینتالیسم» (خاورگرایی) هم تصویر زرتشت مثبت نبود زیرا آن را با کلیشه‌های اسلامی و سنت‌های غربی مخلوط کرده بودند؛ حاصل چنین موضوعی در نوشته‌های اشخاصی چون بارتلمی دو هربلو پدیدار است توماس هاید در کتاب Historia religionis veterum persarum (تاریخ دین ایرانیان باستان) سرگذشت زندگی زرتشت را با استفاده از تمام اطلاعات موجود برای اروپاییان در سال‌های آخر قرن ۱۷ جمع‌آوری کرده‌است: ایرانیان ابتدا «درست‌دین» بودند اما به مرور رو به بدعت نهادند. تا اینکه ابراهیم دین آن‌ها را اصلاح کرد. مجدداً به فساد آلوده شدند، تا اینکه زرتشت وظیفه اصلاح مجدد دین را برعهده گرفت. او شخص درستی برای این کار بود، زیرا در جوانی خدمتکار یک پیامبر یهودی بود. او اطلاعاتی را که از این راه به دست آورده بود به ایران و ایرانیان آموخت. او چنان با اسرار وحی آشنا شده بود که توانست پیشگویی درستی در ربط با تولد عیسی انجام دهد. اینجا «درست‌دین» اشاره‌ای به نوشته‌های پیر بایی دارد. بایی در اثر مشهور خود به نام Dictionnaire Historique et Critique مناظره‌ای خیالی میان ملیسوس، به عنوان نماینده یگانه‌انگاری و زرتشت، به عنوان نماینده ثنویت و سلف مانی، ترتیب داد. بحث‌ها دربارهٔ این مناظره در طول قرن ۱۸ ادامه داشت و «یکتاپرستانه» یا «دوگانه پرستانه» بودن مزدیسنا حتی تا قرن بیستم هم موضوع داغی میان محققان بود. توماس هاید در واقع معتقد بود که ایرانیان باستان یکتاپرست بودند و «درست‌دینان» (با معیارهای مسیحیت پروتستان) هم به پیروان «فرقه» اصلی دین آن‌ها اشاره دارد. انکتیل دوپرون چند سال پس از بازگشت از هند، زند-اوستا را در ۳ جلد منتشر ساخت. در این مجموعه، یک زندگینامه زرتشت بنا به متون جدید فارسی هم وجود داشت. برخلاف هاید، پریدو و دیگران، دوپرون زرتشت را در این زندگینامه در فضایی مانند داستان‌های کتاب مقدس قرار نداد، بلکه تلاش کرد تا تأثیر زرتشت بر تمدن انسانی را بشناساند. بنا به گفته او، زرتشت در قرن ۶ قبل از میلاد زیست، دورانی که دوپرون آن را در باب تفکرات انسانی «انقلابی» می‌داند؛ زیرا در این دوران فرسید فلسفه یونانی را بنا نهاد، کنفوسیوس پاکی اخلاقی را مجدداً برقرار کرد و زرتشت ایده جهان بی‌پایان را مطرح ساخت. زرتشت در اپرای فلوت سحرآمیز، اثری از موتسارت، موسیقی‌دان معروف اتریشی، با نام زاراسترو ظاهر می‌شود. در این اپرا، ملکه شب از شاهزاده تامینو می‌خواهد که دخترش پامینا را از اسارت کاهن اعظم ایزیس، زاراسترو نجات دهد؛ در عوض، شاهزاده تامینو پس از ملاقات با زاراسترو، با اهداف والای او آشنا می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به زاراسترو بپیوندد. زرتشت در فلوت سحرآمیز نجات‌بخشی روشنگر و خردمند است و دوگانه روشنایی و تاریکی در این اپرا نیز به خوبی پیداست. حضور زاراسترو در اپرا با «پرتو خورشید شب را پس خواهد راند/نیروی ناخواستنی ریاکاران را از بین خواهد برد» به پایان می‌رسد. افراد دیگری چون گئورگ فریدریش هندل هم زرتشت را در اپراهایشان به تصویر کشیده‌اند. هگل از این می‌گوید که «ما نخستین بار با شاهنشاهی هخامنشی وارد تاریخ پیوسته شده‌ایم و ایرانیان نخستین مردمان تاریخی‌اند.» او می‌گوید در ایران بود که «نور تابید و آنچه اطرافش بود را روشن ساخت؛ چرا که نور زرتشت به جهان هوشیاری تعلق دارد.» در واقع هگل ایرانیان را به دلیل نظام دینی زرتشتی «نخستین مردمان تاریخی» می‌داند. او معتقد بود که نور مزدایی به انسان این قابلیت را می‌دهد که، در کنار سایر انسان‌ها، به آن آزادی دست پیدا کند که هرچه – تا آنجا که توانایی‌اش را دارد – می‌خواهد انجام دهد. او نبرد میان روشنایی و تاریکی در مزدیسنا را در سازماندهی سیاسی شاهنشاهی هخامنشی بازتاب یافته می‌داند. ماریون کروافورد (۱۸۵۴–۱۹۰۹)، رمان‌نویس آمریکایی ساکن ایتالیا، در ۱۸۹۴ رمانی با نام «زرتشت» منتشر کرد که داستان آن در دربار داریوش جریان دارد. رمان دربارهٔ عشق نافرجام زرتشت به یک شاهدخت یهودی و مأموریت پیامبری اوست. بنا به رمان کراوفورد، دانیال، معلم زرتشت بوده‌است. شهرت زرتشت در غرب پس از چنین گفت زرتشت از فردریش نیچه، برای همیشه تغییر کرد. همانگونه که جنی رز اشاره کرده‌است، در آن ۳ سالی که نیچه کتاب خود را در چهار قسمت منتشر کرد، بیش از ۳۰ کتاب در ربط با متون زرتشتی به زبان آلمانی انتشار یافت. ظاهراً در ابتدا نیچه قصد داشت هراکلیتوس، فیلسوف یونانی، را به عنوان قهرمان کتاب خود انتخاب کند. زرتشت نیچه با زرتشت تاریخی، شباهتی ندارد. نیچه آثار محققان دربارهٔ زرتشت را خوانده بود و خود به خوبی می‌دانست «مرگ خدا»، «ابر انسان» و «بازگشت ابدی» با آموزه‌های زرتشت هم‌خوانی ندارد. او بعدها در یکی از اشعار خود (زیلس-ماریا) از نخستین مرتبه‌ای که دربارهٔ زرتشت شنیده‌است، سخن می‌راند و در اینک انسان گله می‌کند که چرا هیچ‌کس از او نپرسید «زرتشت برای تو چه معنایی دارد؟» نیچه خود توضیح می‌دهد که ویژگی منحصر به فرد زرتشت در تاریخ انسان این است که او اولین شخصی بود که از اخلاقیات برداشتی متافیزیکی داشت؛ در اندیشه‌های او، نبرد بین خیر و شر نیروی اصلی در پس نظم چیزها بود. نیچه می‌گوید «آن ایرانی» مسئول این «تاثیرگذارترینِ اشتباهات»، یعنی «اخلاق»، بود، او از «همه اندیشمندان صادق‌تر بود»، پس اولین کسی است که باید به اشتباهش پی ببرد؛ نتیجتاً زرتشت انتخاب صحیحی برای سخنگوی موضع مخالف بودن، موضعی که بر اشتباه اولیه او غلبه می‌کند، می‌داند. اثر نیچه الهام بخش آثاری چون یک قطعه موسیقی به همین نام (۱۸۹۶) از ریشارد اشتراوس که در فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی هم مورداستفاده قرار گرفت و آلبوم زرتشت (۱۹۷۳) از گروه پراگرسیو راک ایتالیایی موسئو روزنباخ بوده‌است. بازنمایی بصری تاکنون هیچ اثری از ایران باستان پیدا نشده‌است که حاوی بازنمایی تصویری زرتشت باشد. در عهد اسلامی، چند بار که البته به نظر می‌رسد استثنا باشند، زرتشت را در مینیاتورها به تصویر کشیده‌اند. «پروژه شاهنامه» کمبریج فهرستی از شش نگاره از دیدار زرتشت و گشتاسپ را گرد آورده‌است که به ترتیب به سال‌های ۱۳۳۰، ۱۴۵۰، ۱۶۱۶، ۱۶۲۱، ۱۶۵۰ و ۱۸۵۱ تعلق دارند اما تنها قدیمی‌ترین اثر در حال حاضر در نمایش همگانی (در موزه توپقاپی استانبول) قرار دارد. در اروپا، نخستین اثر شناخته شده‌ای که زرتشت را به تصویر کشیده‌است، نسخهٔ تصویری از دانشنامهٔ De universis است. مجسم کردن زرتشت در هنر رنسانس نیز چند بار رخ داده‌است؛ مهم‌ترین آن، مکتب آتن اثر رافائل است که کارشناسان، بر آنند یکی از حاضران در صحنه، زرتشت است. در هنر رنسانس، معمولاً زرتشت را به عنوان یک پادشاه، مغ، انسانی خردمند یا فیلسوف به کشیده‌اند. در میانه‌های قرن ۱۹، در قلعه درسدن در آلمان پرتره‌ای از زرتشت را در میان ۵ قانون‌گذار باستانی قرار دادند. در پایین هر پرتره، شعاری نوشته شده که شعار پرتره زرتشت «چون نور، خالص باش» است. ادوارد بندرمان (۱۸۱۱–۱۸۸۹)، نقاش آلمانی، در یک نقاشی زرتشت را به شکل مردی با ریش‌های سفید و با کاسه‌ای آتشین در دست، به تصویر کشید. نمایش زرتشت در آثار هنری در جوامع مزدایی هم انجام می‌پذیرفت. نمونهٔ آن، نسخهٔ دست‌نویس نقاشی‌شدهٔ کتاب زراتشت‌نامه است که در سال ۱۶۳۴ در ایران تهیه شد و هم‌اکنون در بمبئی نگهداری می‌شود. این تصاویر شامل صحنهٔ خندیدن زرتشت در هنگام تولد، حملاتی که دشمنانش در کودکی علیه او انجام دادند، گفتار او خطاب به زنان و مردان در کنار یک رودخانه، دیدار با بهمن (که در تصویر در حال پرواز کردن نشان داده شده‌است) و چند تصویر از حضور زرتشت در دربار گشتاسپ می‌شود. پس از ورود چاپ، به ویژه چاپ سنگی، به هند بر سرعت تکثیر کتاب‌ها افزوده شد؛ تنها شاهنامه فردوسی از سال ۱۸۴۶ بیش از ۳۰ مرتبهٔ مختلف، به چاپ رسید. در یک نسخه از ۱۸۴۹، زرتشت با خرقه‌ای بلند و عمامه بر سر به تصویر کشیده‌است، در هنگامی که گشتاسپ و اسفندیار با لباس‌های قاجاری در کنار او ایستاده‌اند. بیشتر این نسخه‌های شاهنامه را هنرمندان ناشناس تهیه کرده‌اند اما در همگی آثار شناسنامه‌دار، هنرمندان نام‌های اسلامی دارند و نتیجتاً بعید است که هنرمندان زرتشتی هم در به تصویر کشیدن زرتشت و شاهنامه دخیل بوده باشند. در ۱۸۲۹، جان ملکم – که مدتی فرماندار بمبئی بود – کتاب تاریخ ایران را منتشر کرد که در آن، مدعی شده بود یکی از مجسمه‌های ساسانی طاق‌بستان، زرتشت را نشان می‌دهد. این موضوع به سرعت در میان جوامع پارسی هند پذیرفته شد. نقاشی ملکم از آن تندیس، الهام‌بخش نقاشی‌های آینده از زرتشت شد. در مواردی، آن نقاشی را با شیوه‌های سنتی نمایش شخصیت‌های شاهنامه در مینیاتورها آمیخته‌اند؛ در همان شاهنامهٔ چاپ ۱۸۴۶ نیز شباهت‌هایی میان زرتشت و نقاشی ملکم از مجسمهٔ طاق‌بستان دیده می‌شود. در اوایل قرن بیستم، پژوهشگران پارسی مانند مودی، دالا و سنجانا، نسبت دادن تندیس یادشده به زرتشت را زیر سؤال بردند؛ امروزه، پژوهشگران غربی بر این باورند که آن اثر در طاق بستان نه زرتشت، که میترا را نشان می‌دهد. نقاشی رنگ روغن از قرن ۱۸ به بعد در غرب هند رواج پیدا کرد. در این دوران پرتره زرتشت نیز چند مرتبه نقاشی شد و معمولاً در آتشکدهها قرار می‌گرفت. برخلاف مینیاتورهای شاهنامه یا زرادشت‌نامه که صحنه‌های زندگی او را به تصویر می‌کشیدند، پرتره‌های رنگ روغن زرتشت را معمولاً به صورت ایستاده و به تنهایی نمایش می‌دادند. پرآوازه‌ترین نقاشی رنگ روغن از زرتشت را منچرشاو فکیرجی پیثاوالا و پسرش سهراب بیثاوالا بر روی بوم پیاده کرده‌اند. این نقاشی به اندازه‌ای معروف شد که به بخشی از مراسم‌های مذهبی زرتشتیان بدل گردید. تأثیر طراحی ملکم از تندیس طاق بستان بر اثر پیثاوالا هم دیده می‌شود. این آثار، در همان قرن ۱۹ از هند به ایران هم رسیدند. جستارهای وابسته آزار زرتشتیان زرتشتیان ایران مزدیسنا در دوران صفویان یادداشت‌ها نام‌ها و کلمات پانویس منابع پیوند به بیرون اسطوره‌ها اسطوره‌شناسی ایرانی افراد اقوام ایرانی‌تبار اهالی ری ایزدان مزدیسنا بنیان‌گذاران مذهب پیامبران ایرانی تاریخ ستاره‌بینی رهبران مذهبی زرتشت زرتشت‌شناسی شاعران اهل ایران شخصیت‌های شاهنامه عنوان‌های مذهبی فلسفه ایرانی فیلسوفان سده ۶ (پیش از میلاد) گیاه‌خواران اهل ایران مرگ‌های حل نشده مزدیسنا معجزه‌کنندگان مفاهیم مزدیسنا منابع دین‌های باستانی ایرانی موبدان نویسندگان اهل ایران نویسندگان مرد اهل ایران همه‌خداباوران
2497
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%87%D9%88%D9%86%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87
اهونودگاه
اَهونَوَدگاه ahnavad نام نخستین روز از پنج روز اندرگاه است که آن را به نام نخستین سرود از گاهان پنجگانه زرتشت خوانده‌اند. این سرود که «اهونویتی (Ahunavaiti)» نام دارد شامل ۷ سرود؛ از یسن ۲۸ تا یسن ۳۴ می‌باشد. منابع دوستخواه جلیل. «پیوست»، اوستا: کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه مزدیسنا
2498
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87
اشتودگاه
اُشتَوَدگاه نام دومین روز از پنج روز اندرگاه است که آن را به نام دومین سرود از گاهان پنجگانه زرتشت خوانده‌اند. این سرود که «اوشتویتی (Ushtavaiti)» نام دارد شامل ۴ سرود؛ از یسن ۴۳ تا ۴۶ می‌باشد. منابع دوستخواه، جلیل. اوستا: کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. زرتشتیان
2499
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%BE%D9%86%D8%AA%D9%85%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87
سپنتمدگاه
سپنتمدگاه نام سومین روز از پنج روز اندرگاه است که آن را به نام سومین سرود از گاهان پنجگانه زرتشت خوانده‌اند. این سرود، که سرود «سپنتامینیو (Spentamainyu)» نیز نام دارد، شامل ۴ سرود؛ از یسن ۴۷ تا ۵۰ می‌باشد. منابع دوستخواه جلیل. «پیوست»، اوستا: کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه گاه‌شماری در ایران باستان
2500
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%87%D9%88%D8%AE%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87
وهوخشترگاه
وُهوخْشتَرگاه نام چهارمین روز از پنج روز اندرگاه است که آن را به نام چهارمین سرود از گاهان پنجگانه زرتشت خوانده‌اند. سرود وهوخشترگاه در اوستا، یَسنه را در بردارد. این سرود که «وهوخشثرَ (Vohuxshathra)» نام دارد شامل یسن ۵۱ می‌باشد. منابع دوستخواه جلیل. «پیوست»، اوستا: کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه گاه‌شماری در ایران باستان
2501
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%87%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%AA%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87
وهیشتوایشت‌گاه
وَهیشتوایشْت‌گاه نام پنجمین روز از پنج روز اندرگاه است که آن را به نام پنجمین سرود از گاهان پنجگانه زرتشت خوانده‌اند. این سرود که وهیشتویشتی (Vahishtoishti)» نام دارد دربرگیرنده یسن ۵۳ است. منابع دوستخواه جلیل.«پیوست»، اوستا: کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه مزدیسنا
2502
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B7%D8%A7%D8%B1%20%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C
قطار توربینی
قطار توربینی یا توربوترن (به انگلیسی: turbotrain) به قطاری که با نیروی محرکه توربینی حرکت کند گفته می‌شود. نخستین نمونه از این قطارها در سال ۱۹۶۷ توسط شرکت ملی راه‌آهن فرانسه به کار کرفته شد. ۴ نوع از این قطارها ساخته شده‌است و سال آخرین خدمت آن به ۲۰۰۵ بازمی‌گردد. این قطار زمینه را برای ایجاد ت ژ و ایجاد کرد. جستارهای وابسته توربوشفت منابع ویکی‌پدیای انگلیسی ترابری ریلی در فرانسه قطارها قطارهای تندرو فرانسه
2503
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B7%D8%A7%D8%B1%20%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B4%D8%A7
قطار تماشا
قطار تماشا، خودرو ریلی مسافری با پنجره‌های بزرگ برای آنکه مسافران بتوانند چشم‌اندازهای پیرامون را به خوبی ببینند. به اینگونه قطار در زبان انگلیسی observation railcar می‌گویند. منبع فهرست برابرنهاده‌های فرهنگستان زبان فارسی. مشاهده
2504
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B7%D8%A7%D8%B1%20%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%B1
قطار دوسر
قطار دوسر به قطاری گفته می‌شود که بدون تغییر جهت می‌تواند رفت و برگشت کند. قطار دوسر دارای یک لوکوموتیو در یک انتهای قطار است که از طریق نوعی کنترل از راه دور مانند کنترل قطار چند واحدی به ماشین کنترل در انتهای دیگر قطار متصل است. این وسیله نقلیه دوم ممکن است یک لوکوموتیو دیگر یا یک ماشین کنترل بدون قدرت باشد. در بریتانیا و برخی دیگر از مناطق اروپا، از ماشین کنترل به عنوان تریلر رانندگی یاد می‌شود. در ایالات متحده و کانادا به آنها کابین گفته می‌شود. جستارهای وابسته قطار منابع عملیات ترابری ریلی
2507
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C
بانکداری
مدیریت تجهیز و تخصیص منابع در بازار پول را بانک‌داری می‌گویند. مجموعه‌ای از فعالیت‌ها در عملیات بانکی، شامل سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی و سازماندهی و اجرا، نظام بانک‌داری نام دارد. پیشینه کهن‌ترین شکل بانک‌داری مربوط به میانرودان است که در آنجا یهودیان عهده‌دار امور بانکداری بوده‌اند. مدارکی از این ناحیه به دست آمده‌است که کاملاً حکم چک را دارند. واژه‌ی «بانک» نیز در آن زمان به کار می‌رفته‌است و واژه‌ی «چک» نیز از آن روزگار تا به امروز باقی مانده‌است. اگر فرم درست چک که همان بدهی خود بانک به وجه را در نظر بگیریم از ایالات متّحده و در اوج رواج وام خرید واحد مسکونی رواج یافته است. تاریخچه بانکداری مدرن ریشه بانکداری به معنای امروزی این کلمه، می‌توان در دوره رنسانس ایتالیا و در شهرهای ثروتمند آن در شمال مانند فلورانس، ونیس و ژنووا یافت. خانواده‌های باردی و پروزی در ۴ میلادی بانکداری را در فلورانس با توزیع شعبات در بسیاری از بخش‌های دیگر اروپا گسترش دادند؛ و شاید مشهورترین بانک ایتالیا، بانک medici، باشد که توسط جیووانی مدیسی در سال ۱۳۹۷ میلادی تأسیس شد. اولین بانک سرمایه‌گذاری ایالتی شناخته شد، بانک سنت جورج در ژنووا ایتالیا در سال ۱۴۰۷، تأسیس شد. پیش از آن نیز هلندی‌ها در مناطق استراتژیک مثل بازارها ویا اسکله‌های بنادر، چیزی شبیه پیت حلبی را وارونه روی زمین می‌گذاشتند که به آن بانک گفته می‌شد و با دریافت مبالغی یا پول خارجی را به حساب مشتری می‌گذاشتند و خود را بدهکار بازار می‌کردند و یا پول پرداخت می‌کردند تا هموطنانشان به خارج رفته تجارت کنند. در ایران هم شواهد و مدارکی وجود دارد که از زمان هخامنشیان، سبک صرفی وجود داشته که نظیر بانکداری امروزی بوده است. به این ترتیب که شاه در هر ولایت شخصی را صرف دریافت امانات پولی قرار می‌داده. امروزه دیگر نه پیت حلبی و نه خود شخص طرف حساب دیگران نیستند. جستارهای وابسته بانکداری الکترونیک بانکداری اختصاصی بانکداری اخلاقی بانکداری اینترنتی بی‌نام همراه‌ بانک بانکداری مستقیم بانکداری متمرکز بانکداری تعاونی بانکداری باز بانکداری خرد بانکداری ذخیره کسری بانکداری زمان بانکداری سرمایه‌گذاری بانک تجاری بانک مرکزی بانکداری با تلفن همراه ترفند پونزی منابع اقتصاد چیست؟، محمدمهدی بهکیش، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۸۱. پانویس بانکداری
2510
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D8%B4%20%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A8%DB%8C%D8%A7
دانشگاه بریتیش کلمبیا
دانشگاه بریتیش کلمبیا (به انگلیسی: University of British Columbia (به اختصار: UBC)، یک دانشگاه تحقیقاتی عمومی و یکی از مطرح‌ترین و برجسته‌ترین دانشگاه‌های کانادا و جهان است که در ونکوور، بریتیش کلمبیا واقع شده است. این دانشگاه که در سال ۱۹۰۸ تاسیس شد، قدیمی‌ترین دانشگاه استان بریتیش کلمبیای کانادا است. دانشگاه بریتیش کلمبیا با بودجه تحقیقاتی سالانه ۷۵۹ میلیون دلاری، سالانه بیش از ۸۰۰۰ پروژه را از نظر مالی تامین می‌کند. دانشگاه بریتیش کلمبیا از مرکز شهر ۲۰ دقیقه فاصله دارد و در همسایگی بسیاری از دریاکنارهای محلی است. دریاکنار رک، از بزرگ‌ترین دریاکنارهای پوشش به اختیار جهان، از این جمله‌اند. پارک منطقه‌ای پاسیفیک اسپریت با مساحت ۷٫۶۳ کیلومتر مربع، مانند کمربند سبزی میان شهر و پردیس دانشگاه قرار دارد. در عین حال، تصویر کوه‌های پوشیده از درخت به شمال و اقیانوس آرام به غرب، دیدگاه ناحیه را تشکیل می‌دهند. مساحت پردیس دانشگاه ۱٫۷۵ کیلومتر مربع است و ساختمان‌های آن ۱٫۰۹۱٫۹۹۷ متر مربع را اشغال می‌کنند. پردیس ونکوور در مجاورت زمین‌های موقوفه دانشگاه حدود ۱۰ کیلومتر در غرب مرکز شهر ونکوور قرار دارد. دانشگاه بریتیش کلمبیا، خانه آزمایشگاه ملی کانادا (TRIUMF) برای ذرات و فیزیک هسته‌ای است که در آن، بزرگ‌ترین سیکلوترون جهان قرار دارد. علاوه بر آن، این دانشگاه و انجمن ماکس پلانک مجموعاً اولین موسسه ماکس پلانک را در آمریکای شمالی تاسیس کردند که در مواد کوانتومی تخصص دارد. یکی از بزرگ‌ترین کتابخانه‌های تحقیقاتی در کانادا، سیستم کتابخانه‌ای دانشگاه بریتیش کلمبیا است که دارای بیش از ۱۰ میلیون جلد کتاب در بین ۲۱ شعبه خود است. پردیس اوکناگن که در سال ۲۰۰۵ خریداری شد، در کلونا، بریتیش کلمبیا واقع شده است. بیش از ۵۰۰ دانشمند، مهندس، تکنسین، تاجر و کارکنان اداری در این دانشگاه کار می‌کنند. این دانشگاه سالانه بیش از ۱۰۰۰ محقق ملی و بین‌المللی را جذب می‌کند و در دهه گذشته، بیش از یک میلیارد دلار گردش اقتصادی ایجاد کرده است. در سال ۲۰۰۴، دانشگاه بریتیش کلمبیا در مراسمی به شیرین عبادی به همراه دزموند توتو و دالایی لامای چهاردهم دکترای افتخاری اهدا کرد. دانشکده ها دانشکده های پردیس ونکوور دانشگاه بریتیش کلمبیا : دانشکده علوم کاربردی دانشکده هنر دانشکده علوم گفتاری، گوش و حلق دانشکده کسب و کار سادر (Sauder) دانشکده برنامه ریزی منطقه ای و محلی دانشکده دندانپزشکی دانشکده آموزش دانشکده جنگلداری دانشکده روزنامه نگاری دانشکده حرکت شناسی دانشکده زمین و سیستم های غذایی دانشکده حقوق پیتر آلارد (Peter A. Allard) دانشکده، کتابداری، آرشیو سازی و مطالعات اطلاعاتی دانشکده پزشکی دانشکده موسیقی دانشکده پرستاری دانشکده جمعیت و بهداشت عمومی دانشکده علوم دارویی دانشکده علوم دانشکده امور اجتماعی کالج ونتج دانشگاه بریتیش کلمبیا (Vantage UBC) دانشکده های پردیس اوکانگان دانشکده هنر و علوم اروینگ کی باربر (Irving K. Barber) دانشکده مطالعات خلاق و انتقادی دانشکده آموزش دانشکده مهندسی دانشکده بهداشت و توسعه اجتماعی دانشکده مدیریت دانشکده پزشکی، دوره پزشکی جنوب ( Southern Medical Program, Faculty of Medicine) کالج تحصیلات تکمیلی رتبه‌بندی بر اساس رتبه‌بندی دانشگاه‌های جهان در آموزش عالی توسط موسسهٔ تایمز در سال ۲۰۲۳، دانشگاه بریتیش کلمبیا در رتبه ۴۰ دانشگاه‌های برتر جهان قرار دارد، در حالی که براساس نظامِ رتبه‌بندی QS در سال ۲۰۲۰، این دانشگاه رتبه ۵۱ را در بین دانشگاه‌های برتر دنیا و رتبه سوم را در بین دانشگاه‌های کانادا از آن خود کرده‌است. منابع پیوند به بیرون وبگاه دانشگاه بریتیش کلمبیا (انگلیسی) وبگاه انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه بریتیش کلمبیا دانشگاه بریتیش کلمبیا انجمن دانشگاه‌های مشترک‌المنافع بنیان‌گذاری‌های ۱۸۹۰ (میلادی) در بریتیش کلمبیا بنیان‌گذاری‌های ۱۸۹۰ (میلادی) در کانادا دانشگاه‌ها در کانادا دانشگاه‌ها و کالج‌ها در بریتیش کلمبیا دانشگاه‌ها و کالج‌ها در کانادا دانشگاه‌ها در بریتیش کلمبیا دانشکده‌های پرستاری در کانادا معماری نئوگوتیک در ونکوور نهادهای آموزشی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۸۹۰ (میلادی) نهادهای آموزشی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۱۵ (میلادی) بریتیش کلمبیا، دانشگاه
2518
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B3%DB%8C%D9%84
فسیل
سَنگواره یا فُسیل (از زبان لاتین کلاسیک: Fossilis، یا زبان فرانسوی: Fossile، به معنای «به دست‌آمده از حفاری») به بازمانده‌های جانوران و گیاهان یا بازمانده‌ها و آثار دیگر مثلاً ردپا گفته می‌شود. مثال‌هایی از بقایای جانداران عبارت اند از استخوان، صدف، اسکلت خارجی، مو، روغن، زغال‌سنگ، دی‌ان‌ای یا حتی تصویر و ردی از جانداران یا باکتری‌ها که روی سنگ‌ها نقش بسته‌اند. فرایند سنگواره‌شدن فرآیندی نادر است زیرا بقایای طبیعی معمولاً تجزیه شده و دوباره وارد چرخهٔ مواد می‌گردند. برای اینکه یک سازواره (جاندار)، سنگواره شود می‌بایست روی آن هرچه سریع‌تر با مواد رسوبی پوشیده شود. سنگواره‌ها و روند سنگوارگی انواع گوناگونی دارند. سنگواره‌ها معمولاً از خود مواد بازمانده از سازواره تشکیل شده‌اند، ولی هستند سنگواره‌هایی که تنها شامل اثر و رد یک سازواره مثلاً رد پای یک دایناسور یا خزنده می‌شوند. به اینگونه سنگواره‌ها، سنگواره‌های ردّی می‌گویند. دانش بررسی سنگواره‌ها دیرین‌شناسی نام دارد. یکی از مناسب‌ترین مکان‌ها برای تشکیل سنگواره‌ها می‌توان به حاشیهٔ دلتاها و پیرامون کوه‌های آتشفشانی قدیمی که خاکستر از آن‌ها متصاعد می‌شود و دریاهای کم عمق و یخچال‌ها و باتلاق‌ها نام برد. بیشتر دانشمندان معتقدند که فسیل‌ها در دریاهای قدیمی قرار داشته‌اند و در بین مواد رسوبی قرار گرفته‌اند و در اثر فشار و گرمای زیاد، به شکل کنونی درآمده‌اند. از آثار سنگواره‌ها برای اثبات نظریه‌های زمین‌ساخت ورقه‌ای و تکامل تدریجی استفاده شده‌است. در علم زمین‌شناسی مطالعهٔ دانشگاهی فسیل‌ها در دو مبحث گیاهی و جانوری است که هر کدام به دوبخش بزرگ‌سنگواره‌ها ماکروفسیل و ریزسنگواره‌ها میکروفسیل -و زیرشاخهٔ نانوفسیل‌ها - تقسیم شده و بر این اساس مطالعه می‌شوند. فسیل یا سنگواره را می‌توان از مهم‌ترین منابع اطلاعات دربارهٔ گذشتهٔ موجودات دانست. دانشمندان معتقدند نباید تمام فسیل‌های یک منطقه را جمع‌آوری کرد. جمع‌آوری کامل نمونه‌های تریلوبیت ایران یکی از ناخوشایندترین اتفاقات مطالعاتی این حوزه است. مراغه که به بهشت فسیلی ایران معروف است نمونه‌های فسیلی خشکی را در خود جای داده که در کمتر جایی از دنیا این نمونه‌های حیوانات خشکی باقی مانده‌است. زمان‌بندی زمان‌های تشخیص داده شده دیرینه‌شناسی در صدد این است که چگونگی سیر تحول زندگی در طول زمان زمین‌شناسی نشان داده و توضیح دهد. مشکلی اساسی سخت بودن تاریخ گذاری فسیل‌ها است. بعضی لایه‌های زمین و بسترهایی که فسیل‌ها در آن وجود داشته و در آن‌ها حفظ شده معمولاً فاقد عناصر رادیواکتیو مورد نیاز برای تعیین سن رادیومتری هستند. گونه‌ها فهرست فسیل‌های نشانگر فسیل‌هایی هستند که برای تعریف و شناسایی دوره‌های زمین‌شناسی استفاده می‌شوند. آن‌ها بر این فرض کار می‌کنند که، اگرچه رسوبات مختلف بسته به شرایطی که در آن قرار گرفته‌اند، ممکن است متفاوت به نظر برسند، اما ممکن است بقایای همان گونه از فسیل‌ها را شامل شود. تشخیص قدمت زمانی که یک فسیل کشف می‌شود برای تشخیص عمر آن را می‌توان از راه‌های مختلفی تخمین زد بررسی عمر تقریبی سنگ‌های رسوبی روش ایزوتوپ‌های کربن ۱۴ به این صورت است که مقدار یک ایزوتوپ که معمولاً کربن ۱۲ است نسبت به ایزوتوپ دیگر که معمولاً کربن ۱۴ است، اندازه‌گیری می‌شود. از این سرعت و همچنین از مقدار کربن دوازدهی که در بدن هر موجود زنده وجود دارد، اطلاع داریم. وقتی موجودی می‌میرد، مقدار این کربن-۱۲ در زمان تبدیل به کربن۱۲ کاهش می‌یابد. ما با اندازه گرفتن مقدار کربن۱۲ و کربن۱۴ می‌توانیم سن هر چیزی را تعیین کنیم. اثر (رد پا) فسیل‌هایی کمیاب بیشتر در مسیرها و سوراخ‌های زیرزمینی تشکیل شده‌اند، اما همچنین شامل کودسنگ (مدفوع فسیلی) و علائم باقی‌مانده از تغذیه هستند زیرا آن‌ها ضایع داده‌ای را نشان می‌دهند که محدود به حیوانات با قسمت‌های سخت فسیل نشده نبوده و آن‌ها رفتارهای حیوانات را منعکس می‌کند. انتقالی فسیل انتقالی، هرگونه بقایای فسیل شده از یک شکل زندگی است که دارای صفاتی مشترک هم برای گروه اجدادی وهم برای گروه اولاد ثابت از آن وجود دارد. این امر به ویژه در جایی حائز اهمیت است که گروه فرزندان به واسطهٔ آناتومی ناخالص و نحوهٔ زندگی از گروه اجدادی به شدت متمایز می‌شوند. میکروفسیل‌ها میکروفسیل‌ها در مورد گیاهان فسیل شده و جانورانی که اندازه آن‌ها کوچک‌تر از حدی است که بتوان آن‌ها را با چشم غیرمسلح مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، به کار می‌رود. رزین فسیل رزین (که در محاوره کهربا نامیده می‌شوند) یک پلیمر طبیعی است که در بسیاری از قسمت‌های جهان، حتی در قطب شمال، یافت می‌شود. قدیمی‌ترین تاریخچه‌های فسیلی مربوط به تریاسیک است، هرچند بیشتر آن‌ها مربوط به سنوزوئیک است. ساب فسیل اصطلاح ساب فسیل را می‌توان برای اشاره به بقایایی مانند استخوان‌ها، لانه‌ها یا مدفوع استفاده کرد که روند فسیل‌سازی آن کامل نیست، یا به دلیل اینکه مدت زمانی که حیوان زندگی می‌کرده خیلی کوتاه بوده. (کمتر از ده هزار سال) یا به دلیل شرایطی که بقایای آن‌ها دفن شده بود برای فسیل‌سازی مطلوب نبوده. فسیل‌های شیمیایی فسیل‌های شیمیایی، مواد شیمیایی موجود در سنگ‌ها و سوجت‌های فسیلی (نفت، زغال‌سنگ و گاز طبیعی) هستند که نشانگر زندگی باستانی می‌باشد. فسیل‌های مولکولی و ایزوتوپ نشان‌دهندهٔ مدفوع فسیل‌های شیمیایی هستند. تاریخ مطالعه ابن سینا دربارهٔ فسیل‌ها در کتاب شفا می‌گوید: اگر آنچه در مورد تحجر جانوران و نباتات گفته می‌شود درست باشد، علت این (پدیده) فضیلت معدنی و سنگ ساز قوی است که در برخی از نقاط سنگی پدید می‌آید یا در هنگام زلزله و فرونشست زمین به‌طور ناگهانی از زمین خارج می‌شود و هر چه را که می‌آید سنگ می‌کند. در تماس با آن در واقع، تحجر بدن گیاهان و جانوران، خارق‌العاده‌تر از دگرگونی آب نیست. فسیل‌های شیمیایی فسیل‌های شیمیایی، مواد شیمیایی موجود در سنگ‌ها و سوخت‌های فسیلی (نفت، زغال‌سنگ و گاز طبیعی) هستند که نشانگر زندگی باستانی می‌باشد. فسیل‌های مولکولی و ایزوتوپ نشان‌دهندهٔ مدفوع فسیل‌های شیمیایی هستند. تاریخچهٔ مطالعهٔ فسیل‌ها جمع‌آوری فسیل‌ها حداقل به آغاز تاریخ ثبت شده مربوط می‌شود. خود فسیل‌ها به عنوان پیشینهٔ فسیل‌ها نامیده می‌شوند. پیشینهٔ فسیلی یکی از منابع اولیهٔ داده‌های اساسی برای بررسی تکامل بوده و همچنان به تاریخ زندگی در کرهٔ زمین مربوط می‌باشد. تجارت و جمع‌آوری تجارت فسیلی عمل خرید و فروش فسیل می‌باشد. این کار بارها و بارها به صورت غیرقانونی و مصنوعی مورد سرقت قرار گرفته و این کار از پایگاه‌های تحقیقاتی انجام می‌شود که سالانه نمونه‌های مهم علمی زیادی صرف این کار می‌شود. این مشکل در چین کاملاً آشکار است، جایی که بسیاری از نمونه‌ها در آنجا به سرقت رفته‌اند. فسیل‌ها به عنوان دارو فسیل‌ها به عنوان داروهای درمان و پیشگیری نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند. هرچند نشان داده شده‌است که خوردن برخی از فسیل‌ها، معدهٔ اسیدی و نقصان مواد معدنی بدن را درمان می‌کند. منابع Fossil. (2014, July 15). In Wikipedia, The Free Encyclopedia. Retrieved 10:29, ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۴ پیوند به بیرون The Virtual Fossil Museum throughout Time and Evolution Paleoportal, geology and fossils of the United States The Fossil Record, a complete listing of the families, orders, class and phyla found in the fossil record سنگواره‌ها
2529
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B2%D8%AF%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%A7
مزدیسنا
مَزدَیَسنا (مزداپرستی) که به آن دین زرتشت و دین بِهی هم می‌گویند، دینی یکتاپرستانه و هستی‌شناس توحیدی است که از آموزه‌های رهبر دینی ایرانی، زرتشت اسپیتمان، سرچشمه می‌گیرد. در جهان‌بینی مزدایی، جهان صحنه برخورد میان خیر و شر است و در فرجام کار، نیکی بر بدی پیروز خواهد شد. با وجود اینکه مزدیسنا دینی یکتاپرست است اما در سیر زمان المان‌هایی نیز از یک‌ازچندپرستی، یکتاپرستی/یگانه‌انگاری و چندخدایی در آن دیده می‌شود. بسیاری از ویژگی‌های مزداپرستی مانند یکتاپرستی باور به ظهور منجی، آزادی اراده، حساب‌رسی پس از مرگ و همچنین بهشت و دوزخ بر ادیان و مکاتب فلسفی دیگر، نظیر مسیحیت، یهودیت، اسلام، گنوسیسم، فلسفه یونانی، بهائیت و آیین بودایی تأثیر گذاشته‌اند. اهورامزدا، ایزد ازلی و نیک‌خواه، ایزد برتر و آفریننده نیکی‌های جهان از دید مزداپرستان است. ریشه‌های مزدیسنا به هزاره دوم پیش از میلاد بازمی‌گردد. این دین به همراه ادیان مرتبط با آن یا شاخه‌های دیگرش، نظیر مهرپرستی و آیین زروانی، برای بیش از هزار سال، از حدود ۶۰۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد، دین رسمی شاهنشاهی‌های باستانی ایرانی بوده‌است؛ تا اینکه در نهایت با حمله مسلمانان به ایران جایگاه خود را از دست داد. از آن پس قوانین تبعیض آمیزی علیه زرتشتیان وضع شد و آنان مورد آزار و اذیت توسط مسلمانان قرار گرفتند. برآوردهای اخیر نشان می‌دهد که حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ هزار زرتشتی در سراسر جهان وجود دارد که بیشتر آن‌ها در هند، ایران و کردستان عراق زندگی می‌کنند. اوستا مهم‌ترین کتاب دینی زرتشتیان است. این کتاب گاتاها، سروده‌های زرتشت که به شرح جنبه‌های گوناگون دین بهی می‌پردازد را نیز شامل می‌شود. زرتشت، خدایان ایرانی را به دو گروه اهوراها و دیوها تقسیم کرد که دیوها شایسته پرستش نیستند. اهورامزدا (اهورای خردمند) بزرگ‌ترین اهوراست؛ او آفریدگار بزرگ است و به یاری اشه، جهان را پایدار نگاه می‌دارد. انسان‌ها این اختیار را دارند که برای همراهی کردن یا نکردن اهورامزدا (آفریدگار نیک)، تصمیم بگیرند؛ زیرا مزداپرستی مسئولیت تصمیم‌های انسان را به خود او واگذار کرده‌است. هیچ نیرویی به نیرومندی اهورامزدا وجود ندارد؛ با این حال، انگره‌مَینیو (روان مخرب) که از اکومن پدید آمده، دشمن اصلی دین به‌شمار می‌رود و در برابر سپنتا مینیو (روان نیک) قرار دارد. در نوشته‌های پهلوی از انگره‌مینیو با نام اهریمن نام برده شده‌است و او دشمن خود اهورامزداست. اشه (راستی، نظم جهانی) نیروی زندگی است، از اهورامزدا سرچشمه می‌گیرد و در برابر دروج (دروغ، پلیدی) قرار دارد. اهورامزدا نیکی مطلق است و هیچ چیز شریری در وی وجود ندارد؛ او به یاری امشاسپندان و دیگر ایزدان — که همه آن‌ها اهورامزدا را می‌پرستند و اهورامزدا نیز در اوستا آن‌ها را شایسته پرستش می‌خواند — بر گیتیگ (گیتی، جهان مادی و دیدنی) و مینوگ (مینو، جهان معنوی و نادیدنی) نظارت می‌کند. در دین زرتشت، هدف زندگی اشَاوان (اشه‌مند) شدن است؛ مزداپرستان وظیفه دارند که شادی را در جهان گسترش دهند، زیرا شادی به نیروهای نیک در نبرد با نیروهای شریر یاری می‌رساند. هسته اصلی مزدیسنا را می‌توان در مسائلی چون هومَتَه، هوختَه، هووَرشتَه (پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک)، یاری نیازمندان که راهی برای نشان دادن پایبندی به اشه و گسترش شادی در جهان است، برابری معنوی زنان و مردان و برابر جنسیتی در وظایف و نیک بودن بدون چشم‌داشت به پاداش خلاصه کرد. زرتشتی‌گریِ امروزی، یک دین یکپارچه نیست و مزداپرستان امروزه به دو گروه عمده اصلاح‌گرایان و سنت‌گرایان تقسیم می‌شوند؛ همچنین جنبش‌های دیگری نیز درحال شکل‌گیری در میان زرتشتیان هستند. در دوران شاهنشاهی هخامنشی، دین زرتشتی دین دولتی بود و شامل عبادت رسمی بود. شاهان ایرانی به زرتشتیان پارسا معروف بودند و با قانون زرتشتی به نام اشه حکومت می‌کردند. با این حال کوروش بزرگ که این امپراتوری را پایه‌گذاری کرد، از تحمیل دین زرتشتی بر ساکنان سرزمین‌های فتح شده خودداری کرد. مهربانی کوروش کبیر با یهودیان به عنوان جرقه‌ای برای نفوذ زرتشتیان بر یهودیت ذکر شده‌است. نام واژهٔ مزدیسنا کلمه‌ایی اوستایی است که از دو جزء مَزدَ و یَسنا پدید آمده‌است. مَزدَ (اهورامزدا) معنی خدای دانا یا سرور می‌دهد و یسنا (یسنه) نیز به معنی «پرستی» است و در مجموع معنی مزداپرستی می‌گیرد. این واژه به همراهٔ عربی به گونه «مزدیسنی» هم نوشته شده‌است. در پهلوی کتابی دین زرتشتی را «مزدیسن دین» و «دین مدیسنان» نام نهاده‌اند که از نام اوستایی مَزدَیَسنه دَئنا آمده‌است. پیروان این کیش را «مَزدَیَسَن» می‌نامند که شکل جمع آن «مَزدَیَسنان» است. در واژهٔ مَزدَیَسَن، «مَزدَ» به معنی مَزدا و «یَسَن» به معنای «پرست» می‌باشد. در برابر پرستش مزدا، پرستش دیوان در گذشته به آیین و مرسوم بوده که متون زرتشتی، اینان را دیویسنان و کیششان را دیویسنا ثبت کرده‌اند. در پهلوی کتابی نام‌های دیگری مثل وه‌دین (به‌دین) و دین‌وه (دین‌به) به معنی «دین خوب» هم به کار رفته‌است. در نتیجه پیروان این دین را در زمان ساسانیان و اوایل دوره اسلامی «وه‌دینان» خطاب می‌کردند. این کلمه به شکل «به‌دینان» هنوز هم در میان زرتشتیان ایران و هند به کار می‌رود. نام‌های دیگری برای این دین وجود دارد که مصطلح‌ترین آن در ایران دین زرتشتی است. نویسندگان مسلمان قرون وسطی در فارسی و عربی همه زرتشتیان را مجوس یا المجوس خطاب کرده‌اند. ریشه این اسم به کلمه مغ که برای اشاره به روحانیون زرتشتی به کار می‌رفت برمی‌گردد. مجوس هنوز هم در ایران توسط برخی شیعیان برای تحقیر زرتشتیان به کار می‌رود. از آنجا که پرستشگاه‌های زرتشتی آتشکده (آتخشکدگ در پهلوی) نامیده می‌شوند، کلمه آتش‌پرست در زبان فارسی برای خطاب کردن توأم با تحقیر زرتشتیان وجود دارد که تا به امروز هم توسط برخی از ایرانیان مسلمان استفاده می‌شود. گبر از دیگر عناوینی است که مسلمانان متعصب برای ارجاع به زرتشتیان استفاده می‌کنند. این کلمه به معنی خالی یا عدم است و منظوری که پشت استفاده از آن نهفته‌است، عدم باور به وجود خداست. آن دسته از مزداپرستانی که پس از حمله اعراب به ایران به هندوستان مهاجرت کردند توسط مردم محلی «پارسی» خطاب شدند و نوادگانشان را تا به امروز بدین نام می‌خوانند. بعدها گروه دیگری از زرتشتیان برای فرار از آزار و اذیت در زمان قاجار به هند پناهنده شدند که به آن‌ها «ایرانی» می‌گویند. تاریخچه از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران آگاهی دقیقی در دست نیست. مغان مردان دینی و موبدان هخامنشیان بودند. در مورد این‌که از چه زمانی دین زرتشتی در ری، پایگاه مرکزی مغان آغاز به تلاش کرد، نشانه و شواهد روشنی در دست نیست. گمان می‌رود که دیرینه‌ترین هنگام برای این رویداد هنگام بنیادگذاری شاهنشاهی هخامنشی بوده باشد. زرتشت و آموزش مغان بر روی اندیشه‌های یونانی کارسازی پرداخت که راست و واقعی بود اما نه یونانیان و سریانیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچ‌یک از زرتشت اوستایی و از کیش او که در گاتاهای اوستا بازگو شده‌است، آگاهی نداشتند. به احتمال زیاد مزدیسنا در آغاز یک جنبش محلی در ایران خاوری بوده‌است که هنوز مرزهای آن شناخته نشده‌است. این کیش نو با پایداری و رویارویی شدید کیش‌های رایج رو به رو شده و برای مدتی دراز نتوانست به برتری و چیرگی کامل برسد و چون گسترش یافت، دگرگون شد. کیش زرتشتی با آیین‌هایی که در پی برانداختن آن‌ها برخاسته بود، درآمیخت و مزدیسنا به گونه‌ای بسیار متفاوت به ایران باختری رسید. دوران هخامنشی در مورد زرتشتی بودن هخامنشیان در بین دانشمندان اختلاف دیدگاه وجود دارد. وضعیت مزدیسنان تا پیش از زمان شاهنشاهی اشکانی به درستی دانسته نیست و منابع از میان رفته‌اند. موافقان مزدیسن بودن هخامنشیان گروهی بر این باور هستند که مزدیسنا از زمان هخامنشیان و از زمان داریوش بزرگ بوده‌است و خدای خاندان هخامنشی دست کم از زمان داریوش، اهورامزدا بوده‌است. همچنین در زمان پادشاهی اردشیر یکم در پرامن سال ۴۴۱ پیش از میلاد، گاه‌شمار امپراتوری اصلاح شد و نام ماه‌های سال به نام‌های ایزدان مَزدَیَسنا نامگذاری شدند. می‌توان گفت مزدیسنا در زمان هخامنشیان در حال پیشرفت در میان باورهای توده مردم بوده‌است. برخی از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ویل دورانت، یوهانس هرتل و جرج کامرون این دید سنتی را که زمان زندگی زرتشت در میان سال‌های ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده را پذیرفته‌اند و پدر داریوش بزرگ، ویشتاسپ را همان گشتاسپ پشتیبان زرتشت می‌پندارند. به باور این پژوهشگران، داریوش یک زرتشتی نو دین بوده و این دین را به عنوان دین دولتی در کشور نوپای خود رواج داده‌است؛ بنابراین نظریه زرتشت هم‌زمان با کوروش بزرگ پایه‌گذار شاهنشاهی هخامنشی می‌زیسته‌است. همچنین زرتشت شورش‌ها و رویدادهای واژگون‌گر سال ۵۲۲ پیش از میلاد را به چشم دیده‌بوده و چندی پس از آن درگذشته‌است.کسانی مانند مری بویس که به تفکیک دقیق تعالیم گات‌ها (آموزه‌های خود زرتشت) با اوستای نو و حتی آیین کهن آریایی اعتقادی ندارند، هخامنشیان را به‌طور کلی پیرو زرتشت می‌دانند. اما برخی دیگر از محققان مانند ایگور دیاکونوف بر اینکه که پادشاهان هخامنشی پیرو اوستای نو بوده‌اند پافشاری می‌کنند. مخالفان مَزدیسن بودن هخامنشیان دیدگاه دیگر بر این باور است که با توجه به روایات مورخان یونانی و سنگ‌نوشته‌های بازمانده از زمان هخامنشیان، هم از دید باورها و عقاید و هم از نظر مراسم و آئین هخامنشیان با آیین کهن ایرانی هم‌خوانی دارد. آیینی که افزون بر پرستش اهورامزدا، ایزدان گوناگون و پرشمار و نیروهای طبیعت نیز پرستش می‌شدند. بر پایه این باور، دین هخامنشیان به باورهای ودایی بیشتر از دین زرتشتی نزدیک است. همچنین باور دارند که آمدن صفت مزدیسنه (مزداپرست) که در پاپیروسهای زبان آرامی زمان هخامنشیان آمده دلیلی بر زرتشتی بودن هخامنشیان نمی‌تواند باشد. چنان‌که ذکر نام اهورامزدا در سنگ نبشته‌ها نیز دلیلی برای این امر به‌شمار نمی‌رود. در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی نه تنها به زرتشت بلکه به هیچ مطلب دیگری که بتواند این سنگ نبشته‌ها را رنگ زرتشتی دهد اشاره نشده‌است. از دوره پادشاهی کوروش، سرزمین‌های باختری ایران، به پیوستگی شاهنشاهی هخامنشی درآمد. در این دوره پذیرش مزدیسنا به نیایش دینی خود عمل می‌کردند. اما شاهنشاهان هخامنشی بر دین زرتشتی نبودند و هنگامی که مغان به گستراندن کیش زرتشتی برخاستند، آن را با آیین کهن ایرانی درآمیختند. پس از تاخت اسکندر این دین پس از یورش اسکندر مقدونی و کشته شدن موبدان برای زمان کوتاهی به خاموشی گرایید. چراکه در آن روزگار، بیشتر آثار دینی به شکل شفاهی و سینه به سینه انتقال می‌یافتند و روحانیان با تکرار پیوسته آن‌ها منابع را در یاد داشتند و به گونه‌ای در حکم کتاب‌های زنده این دین بودند. از این رو با کشتار آنها، بسیاری از کتاب‌های باستانی مزدیسنا از بین رفتند یا کاسته شدند. از همین رو کیش زرتشتی، اسکندر را همواره با صفت گُجَسته (به معنی نفرین شده و متضاد خجسته) یاد می‌کند. در متن پهلوی ارداویراف‌نامه گفته می‌شود که وی دستوران، داوران، هیربدان و موبدان بسیاری را کشت. دوران اشکانیان در زمان اشکانیان تلاش‌هایی برای بازآوری مزدیسنا انجام گرفت و سکه‌هایی به نام ایزدان ضرب کردند و آتشکدههایی ساختند. از میان آن‌ها آتش آذر برزین‌مهر در کوه ریوند خراسان از ارج زیادی برخوردار بوده‌است. در متون پهلوی آمده‌است که در دوره بلاش اشکانی اوستاهای تکه‌تکه شده پس از یورش اسکندر گردآوری و بازنویسی شدند. از آنجایی که سیاست مذهبی اشکانیان بر پایه اصل رواداری و سازش دینی بوده‌است و در نگاشته‌هایشان چندان گرایش به مذهب خاصی را بیان نکرده‌اند. اطلاعات امروزی از کیفیت دین در دوره یادشده چندان دقیق نیست. به دنبال همین شیوه، زمینه برای فعالیت آزادانه باورهای گوناگون مذهبی در ایران پدید آمد و مسیحیان و گنوسیان و مهرپرستان آزادانه به آوازه‌گری و نمایاندن دین خود می‌پرداختند. دوران ساسانیان حدود ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی در دوره اردشیر بابکان؛ دین زرتشتی دستخوش یک دوره باززیست و تجدید حیات شد. مزدیسنا در زمان شاهنشاهی ساسانی، به‌دنبال پیروزی‌های اردشیر بابکان دین رسمی ایران شد و فراوانی جمعیت مزدیسنان در زمان ساسانیان به بالاترین اندازه خود رسید. فعالیت‌های کرتیر موبدان موبد دوران ساسانی در این گسترش بی‌تأثیر نبوده‌است. او مبارزات خود علیه نصارا و برهمنان را در سنگ نبشته خود در نقش رجب بیان کرده‌است. در دوره ساسانی آتشکده آذرگشنسب در شیز (تخت سلیمان) آذربایجان از اهمیت بسیاری بهره‌مند شد و شاهان ساسانی همواره نذوراتی را پس از پیروزی‌های خود به آنجا پیشکش می‌نمودند. در همان دوران مانی پیامبر دین نو آیین مانوی که آمیزه از مزدیسنا و مسیحیت بود را عرضه کرد که اگرچه با سرعتی فزاینده رو به گسترش داشت اما به بسیار به دست شاهان و موبدان ساسانی تاخت و تاز شد و دستورهای حکومتی ضد آن برنهاده شد. بر باور مری بویس از میانه‌های دوران ساسانی دین رسمی تحت تأثیر آیین زروانی قرار گرفت و عملاً زروانی دین رسمی کشور شد. در این دوره که روحانیون درباری به قدرت بسیاری رسیده بودند جنبش مزدک پدید آمد که به گونه شدیدی سرکوب شد و قباد یکم پادشاه ساسانی که از این جنبش برابری خواهانه استقبال کرده بود از جایگاه شاهی بر کنار گردید. به‌دنبال آن در زمان انوشیروان گزارش پهلوی اوستای مکتوب نوشته شد. پس از اسلام بیشتر قلمروی ساسانیان تنها در ۱۶ سال در قرن هفتم میلادی توسط عرب‌ها فتح شد. با وجود اینکه دولت و حکومت در اختیار مسلمانان قرار گرفت در ابتدا فشار کمی بر روی مردم سرزمین‌های تازه تابع شده وجود داشت تا اسلام را بپذیرند. مسلمانان به اهل کتاب سه انتخاب می‌دادند: اسلام، مرگ، یا جزیه. در رابطه با دیگران، شامل زرتشتیان، تنها گزینه‌ها، بر روی کاغذ، انتخاب بین اسلام یا مرگ بود اما به دلیل آنکه زرتشتیان در اکثریت مطلق بودند، مسلمانان مجبور شدند تا با آن‌ها مانند اهل کتاب رفتار کنند و به همین دلیل با پرداخت جزیه می‌توانستند به دین خود باقی بمانند. البته تا قرن‌ها در میان مسلمانان بر سر اینکه زرتشتیان می‌توانند از اهالی کتاب به حساب آیند یا خیر، مناقشه وجود داشت. فقیهان مسلمانان بر این نظر بودند که تنها مسلمانان از نظر اخلاقی می‌توانند کامل باشند، اما می‌توان غیرمسلمانان را تا زمانی که برای اربابانشان مشکلی ایجاد نمی‌کنند به حال خود رها کرد. در مجموع، پس از اینکه فتح ایران، با همه خونریزی‌ها، غارت‌ها و ویرانی‌هایی که به بار آورد، به پایان رسید، عهدنامه‌هایی در مناطق مختلف امضا شد و حاکمان عرب از جمعیت محلی در ازای پرداخت جزیه محافظت می‌کردند. عرب‌ها در هر دو زمینه مالیاتی یعنی مالیات بر زمین و مالیات بر اشخاص، یعنی همان جزیه که از غیرمسلمانان گرفته می‌شد، سیستم مالیاتی ساسانیان را به کار گرفتند. این مالیات وجود داشت تا جایگاه غیرمسلمانان را تنزل دهند و همچنین قوانین محدود کننده‌ای وضع شده بود تا نشانگر جایگاه اجتماعی «پست و درجه دوم» آن‌ها باشد. در دوران خلفای راشدین، تا زمانی که غیرمسلمانان جزیه خود را پرداخت می‌کردند و به قوانین محدود کننده اهل ذمه احترام می‌گذاشتند، دولت راضی بود که آن‌ها را «با دینشان و در زمین‌هایشان» به حال خود رها کند. در زمان حکومت بنی‌عباس، مسلمانان ایرانی (که در آن زمان در ایران به اکثریت تبدیل شده بودند) با جمعیت زرتشتی کشور برخورد بدی داشتند و با آن‌ها به صورت تحقیرآمیز رفتار می‌کردند. به عنوان مثال، در قرن ۹ میلادی، یک درخت سرو که در خراسان کاشته شده بود و یک افسانه مربوط به دوران اشکانی کاشت آن را به زرتشت نسبت می‌داد، قطع شد تا از چوب آن برای ساخت قصری در بغداد، ۳٬۲۰۰ کیلومتر آن طرف‌تر، استفاده شود. در موردی دیگر، مصادف با قرن ۱۰ میلادی، زمانی یک دخمه با زحمت و هزینه بسیار زیاد ساخته شد، مسلمانی وارد آن شده و بر روی دیوارهای آن اذان گفت. او با این کار دخمه مذکور را به نفع مسلمانان تصاحب کرد. جایگزینی با اسلام با وجود اذیت و آزار زرتشتیان توسط حکومت جدید، آن‌ها توانستند تا راه و رسم قدیم خود را حفظ کنند. یک فشار اقتصادی و اجتماعی آرام اما مدوام بر روی آن‌ها وجود داشت تا به دین اسلام بگرایند. نخستین گروه‌هایی که به اسلام گرویدند اشراف‌زادگان و جمعیت شهرنشین بودند و سرعت گسترش اسلام میان روستاییان کمتر بود. «قدرت و منافع دنیوی» حالا متعلق به پیروان اسلام بود و اگرچه مطابق سیاست رسمی زرتشتی بودن آزاد بود، اما مسلمانان مشتاقی وجود داشتند که می‌خواستند زرتشتیان را به دین خود وارد سازند و حاضر بودند برای این کار به هر عملی متوسل می‌شدند. بعدها سنتی به وجود آمد تا از اسلام دینی نیمه ایرانی بسازد. یکی از مثال‌ها رواج این افسانه بود که حسین، پسر علی بن ابی‌طالب و نوه پیامبر اسلام محمد با یک شاهزاده اسیر ساسانی به نام شهربانو ازدواج کرده‌است. گفته شده این شخصیتِ «تمام افسانه‌ای» برای حسین فرزندی به دنیا آورد که امام چهارم شیعیان شد و خلافت را که توسط بنی‌امیه به صورت غیرقانونی از آن‌ها گرفته شده‌است را حق خود و فرزندانش می‌دانست. افسانه وجود یک شاهزاده ساسانی در میان خانواده پیامبر اسلام ملی‌گرایی عربی بنی‌امیه را به مبارزه طلبید و ایده یکسان بودن «زرتشتی» و «ایرانی» را به چالش کشید. در نتیجه، مطابق گفته ماری بویس، دیگر تنها زرتشتیان نبودند که وفاداری به گذشته و میهن‌پرستی ایرانی را نمایندگی می‌کردند. نتیجتاً این نظر که ایرانیانی که اسلام پذیرفته‌اند، دیگر ایرانی نیستند طرفدارانش را میان در میان غیرزرتشتیان از دست داد. بدین گونه اسلام آوردن برای ایرانیان ساده‌تر شد. با پشتیبانی ایرانیان بنی‌عباس توانستند در سال ۷۵۰ میلادی بنی‌امیه را از قدرت کنار بزنند. ایرانیان مسلمان چه در ایران و چه در بغداد مورد علاقه خلافت جدید — که به صورت اسمی تا سال ۱۲۵۸ میلادی بر ایران حکومت کرد — بودند. این مسئله اختلافات میان اعراب و ایرانیان مسلمان را از بین برد اما اختلافاتی که میان مسلمانان و غیرمسلمانان وجود داشت را شدت بخشید. عباسیان با تعصب بسیار زیادی دست به آزار و اذیت پیروان سایر ادیان و مذاهب می‌زدند و با وجود اینکه هدف اصلی آزارها پیروان سایر شاخه‌های اسلام بودند، سیاست‌های بنی‌عباس وضعیت غیر مسلمانان را بدتر کرد. با وجود اینکه بنی‌عباس دشمنی شدیدی با مزدیسنا داشتند، آن نسخه از اسلام که آن‌ها در ایران رواج دادند حتی بیشتر تحت تأثیر مزدیسنا قرار گرفت و این باعث شد تا مسلمان شدن برای ایرانیان آسان‌تر شود. بقا با وجود قوانینی که زرتشتیان را برای اسلام آوردن تشویق می‌کرد، مزدیسنا در نقاطی از ایران، به خصوص در مناطقی که از نظر جغرافیایی از بغداد دور بودند قدرتمند باقی ماند. در بخارا در قرن نهم میلادی فرمانده عرب قطیبه مجبور شد تا ساکنان منطقه مورد حکومتش را چهار مرتبه به دین اسلام بگرایاند. در واقع مردم شهر ۳ بار اسلام آوردند و هر سه بار به دین قبلی خود بازگشتند. برای بار چهارم، حاکم شهر دینشان را «از همه جهات برایشان سخت کرد.» او آتشکده‌ها را به مسجد تبدیل کرد، مردم را مجبور کرد نیمی از املاک خود را به مسلمانان بدهند و جمعیت شهر را با پرداخت دو درهم به هر کدام تشویق می‌کرد تا در نماز جمعه حاضر شوند. چنین فشارهایی در شهرهایی که حکام عرب در آن‌ها ساکن بودند معمول بود و این موضوع چاره‌ای جز اسلام آوردن یا مهاجرت به مناطق کشور که قوانین اسلامی در آن‌ها سهل تر بود باقی نمی‌گذاشت. قرن ۹ میلادی برای متون زرتشتی سرنوشت ساز بود. تعداد زیادی از منابع دینی زرتشتیان در این زمان تألیف یا بازنویسی شدند. همه این نوشته‌های دینی در زبان و به خط پهلوی آن زمان نوشته شده‌است و از کلمات عربی تهی است. خواندن خط پهلوی که این متون به آن نوشته شده مشکل است اما احتمالاً اگر کسی از روی نوشته‌ها برای سایرین می‌خواند، هنوز بیشتر جمعیت توانایی درک آن زبان را دارا بود. بسیاری از این کتاب‌ها پاسخی به دشواری‌هایی است که زرتشتیان در آن دوران با آن روبرو بودند و همه آن‌ها مؤمنان را دعوت می‌کنند تا در باور به دین خود ثابت قدم باقی بمانند. برخی، مانند دینکرد، برای دفاع از مزدیسنا نوشته شده‌اند و سایر نوشته‌ها، مانند بندهشن، به توضیح جوانب دین زرتشت پرداخته‌اند. در قرن ۱۰ میلادی در خراسان، یک اشراف‌زاده ایرانی چهار موبد زرتشتی را گردهم آورد تا کتاب خودای‌نامگ که در زمان ساسانیان به فارسی میانه نوشته شده بود را از خط پهلوی به خط عربی بازنویسی کنند. این نوشته کماکان به فارسی میانه نوشته شده بود و در سال ۹۵۷ میلادی به اتمام رسید. این نسخه دست آخر به منبع اصلی کتاب شاهنامه فردوسی تبدیل شد. این نسخه از خودای نامگ در میان زرتشتیان و همین‌طور مسلمانان بسیار محبوب شد. مهاجرت‌های درون کشوری زرتشتیان هم اتفاق می‌افتاد. در میان این مهاجرت‌ها نقل مکان به مناطق کویری ایران مانند یزد و کرمان از برجسته‌ترین‌ها بود. این دو منطقه تا به امروز مهم‌ترین مراکز زرتشتیان ایران به‌شمار می‌آیند. یزد در دوران ایلخانان مغول که «بهترین شانس [غیرمسلمانان] برای بقا آفتابی نشدن بود» به محل استقرار موبد اعظم زرتشتیان تبدیل شد. مهاجرتی که در بقای زرتشتیان تا به امروز نقل مهمی داشته‌است، مهاجرت از شهر سنجان در جنوب غربی خراسان، به گجرات در غرب هند بود. نوادگان زرتشتیانی که به هند پناهنده شدند امروزه به پارسی مشهورند. این گروه امروزه بزرگ‌ترین جامعه زرتشتیان جهان را تشکیل می‌دهند. جدال میان مزدیسنا و اسلام در قرون ۱۰ و ۱۱ میلادی با کم شدن تعداد زرتشتیان کاهش پیدا کرد و سلسله‌های محلی ایرانی تابع خلافت که در ایران به قدرت رسیدند همه «عمیقاً مسلمان بودند.» در یک نامه‌ای که در قرن ۱۶ میلادی توسط زرتشتیان ایرانی به زرتشتیان هند فرستاده شده‌است، موبدان زرتشتی دوران مسلمانان را بدتر از همه ادوار تاریخ مانند ضحاک و اسکندر توصیف می‌کنند: «که در روزگاری که گذشته‌است از کیومرث تا امروز هیچ روزگار سخت‌تر و دشوارتر از این هزاره سر هیشتم نبوده‌است، نه دور ضحاک تازی و نه افراسیاب و نه تورجادو و نه اسکندر.» در هندوستان تصور کلی بر این است که پس از حمله اعراب به ایران، گروهی از زرتشتیان برای فرار از آزار و اذیت دینی توسط مسلمانان به شمال غرب هند پناهنده شده‌اند که در آنجا به پارسیان شهرت یافتند. البته تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که تجارت بین ایران و گجرات سابقه طولانی داشته‌است و شاید بازرگانی در شکل‌گیری هسته اولیه جامعه پارسی‌ها در منطقه تأثیر گذاشته باشد. در گذشته تاریخ اولیه پارسیان را با استفاده اثر منظومی به نام «قصه سنجان» که به سال ۱۵۹۹ میلادی توسط دستور بهمن کی‌قباد بر اساس گفته‌های موبدان زرتشتی به فارسی نوشته شده‌است، بازسازی می‌کردند. با وجود اینکه این اثر را قرن‌ها بعد مهاجرت اولیه نوشته‌اند، اما بیشتر محققان آن را به عنوان یک سند تاریخی مربوط به فرار زرتشتیان از آزار مسلمانان در ایران، قبول دارند. این کتاب داستان زرتشتیانی را روایت می‌کند که با قایق در راه سنجان گرفتار طوفان می‌شوند اما نجات پیدا می‌کنند و به سنجان می‌رسند. آنجا یک پادشاه هندو به آن‌ها پناه می‌دهد و زرتشتیان برای شکرگزاری از نجات پیدا کردن از طوفان آتش بهرام، مقدس‌ترین آتش زرتشتی، را برپا می‌کنند و به یاد پادشاه در تبعیدشان، آن را آتش ایرانشاه می‌نامند. داستان در ادامه ذکر می‌کند که در زمان حمله مسلمین به هند در کنار هندوها با مسلمانان می‌جنگند اما شکست می‌خورند. پس از آن، آتش ایرانشاه را در غاری در بهاروت مخفی می‌کنند. این آتش هم‌اکنون در اوداوا در گجرات هند قرار دارد و همین موضوع به عنوان مدرکی جهت صحت قصه سنجان پذیرفته شده‌است. آلن ویلیام معتقد است که باید به قصه سنجان به عنوان اثری مانند شاهنامه فردوسی نگریست و این داستان بر اساس باورهای زرتشتی پرداخته شده‌است. به هر حال صرف نظر از صحت تاریخی آن، قصه سنجان نشان می‌دهد که پارسیان چه تصوری دربارهٔ تاریخ و نحوه مهاجرت خود به هند داشته‌اند. جوامع پارسی در بندرهای سالی گجرات مانند سورات، بهاروچ و کهمبهات وجود داشته‌اند و به نظر می‌رسد که بیش از یک مهاجرت اتفاق افتاده باشد. قدیمی‌ترین کتیبه‌های زرتشتیان در هند به زبان پهلوی و در ۲۰ مایلی شمال بمبئی پیدا شده‌اند. یکی از این کتیبه‌ها مربوط به سال ۹۹۹ میلادی و دیگری به ۱۰۲۱ است و نام چند زرتشتی را ذکر کرده‌اند. قدیمی‌ترین دخمه‌های شناسایی شده مربوط به ۱۳۰۰ و ۱۳۰۹ هستند. اواخر قرن ۱۳ میلادی موبدان زرتشتی گجرات را به پنج ناحیه تقسیم کردند و در هر ناحیه موبدانی وظیفه داشتند که مراسم‌های دینی را انجام دهند. از اتفاقات برجسته دیگر مربوط به حضور زرتشتیان در هند، حضور یک موبد زرتشتی اهل نوساری به نام مهرجی رانا در دربار اکبر پادشاه مغولی هند است. منابع پارسیان می‌گویند که مهرجی به اندازه‌ای اکبر را تحت تأثیر قرار داد که پادشاه تصمیم گرفت برخی از مراسم‌های دینی زرتشتی را به جا آورد و در دربار خود یک آتش زرتشتی برپا دارد. او همچنین زمین بزرگی به مهرجی بخشید و زرتشتیان چنان از این موبد راضی بودند که او را به عنوان دستور هر پنج ناحیه برگزیدند. به سال ۱۷۶۵ یک آتش بهرام دیگر در نوساری برپا شد که آن ناحیه را به یک مکان زیارتی تبدیل کرد. از مهم‌ترین اسناد مطالعه تاریخ زرتشتیان هند نامه‌های رد و بدل شده میان آنان و زرتشتیان ایران است. پارسیان در نامه‌هایی به هم‌کیشان خود در ایران سوالات دینی، به خصوص در رابطه با اجرای مراسم‌ها، مطرح می‌کردند. این نامه‌ها که ۲۶ تا هستند و اولین آن‌ها به سال ۱۴۷۸ نوشته شده‌است، برای مطالعه زندگی روزمره پارسیان در هند و همچنین آزارهایی که زرتشتیان در ایران از سوی مسلمانان متحمل می‌شدند اهمیت زیادی دارند. دو راهب مسیحی، در سال‌های ۱۳۲۲ و ۱۳۲۵ میلادی، اولین اروپایی‌هایی هستند که در نوشته‌های خود به پارسیان اشاره کرده‌اند. استعمارگران پرتغالی که ۱۴۹۸ به غرب هند رسیدند هم گاهی به آن‌ها اشاره کرده‌اند و زمانی که انگلیسی‌ها پای خود را به شبه‌قاره گذاشتند، بندر بین‌المللی سورات توجهشان را جلب کرد و آنجا بود که آن‌ها با پارسیان ملاقات کردند. اولین انگلیسی که به پارسی‌ها اشاره می‌کند، جان جوردین در ۱۶۰۹، است. پس از او، ادوارد تری و هنری لرد، دو پیشنماز آنگلیکان، در ۱۶۲۵ و ۱۶۳۰ گزارش‌هایی دربارهٔ زرتشتیان هند نوشته‌اند. گزارش کامل‌تری مربوط به سال ۱۶۲۵ توسط ولبراند گلینسن، یک هلندی که ریاست کارخانه‌ای را در هند برعهده داشت، نوشته شده‌است و نسبت به گزارش هنری لرد کامل‌تر است. گزارش لرد بیشتر دربارهٔ دین پارسیان است اما گلینسن به مردمِ پارسی می‌پردازد. او می‌نویسد که آن‌ها در «همه حرفه‌ها فعالند، به جز دریانوردی.» یک گزارش دیگر مربوط به سال ۱۶۹۰ ذکر می‌کند که «بسیار سخت‌کوش و ماهرند و برایشان مهم است که فرزندانشان هم به کار و هنر علاقه‌مند بار آورده شوند. آن‌ها مهم‌ترین مردان صنعت نساجی در کل کشور هستند و بیشتر ابریشم و اجناس سورات به دست آن‌ها تولید می‌شود.» از صفویه تا قاجاریه ایران در دوران صفویه (۱۵۰۱–۱۷۳۶) تغییر مذهب به شیعه را تجربه کرد. این اتفاق اغلب با خشونت انجام می‌شد و زرتشتیان به‌طور فزاینده‌ای تغییر دین اجباری را تجربه کردند. نتیجتاً بسیاری زرتشتیان یزد و کرمان و حومه این شهرها مجبور شدند تا تحت آزار و اذیت اسلام بیاورند. در همین زمان تغییر آتشکده‌ها به مسجد و بی‌احترامی به دخمه یا حتی تخریب آن‌ها شدت بیشتری گرفت. برای اینکه آتشدان‌ها را از مورد بی‌احترامی قرار گرفتن توسط مسلمانان دور نگاه دارند، از اتفاقاتی مانند پرتاب آب دهان توسط فرماندار کرمان بر روی یک آتشدان اجتناب شود، معمولاً آن‌ها را در آتشکده‌ها در مناطقی می‌گذاشتند که جلوی دید نباشد. در زمان شاه عباس اول، تعداد زیادی از زرتشتی‌ها مجبور شدند تا از یزد و کرمان به اصفهان مهاجرت کنند تا در آنجا به عنوان نیروی کار در پیشه‌های گوناگون مورد استفاده قرار گیرند. شاه عباس حتی یک بار یک دستور دستوران (روحانی اعظم) و تعدادی دیگر از زرتشتیان برجسته را به جرم اینکه نتوانسته بودند دستخطی افسانه‌ای که تصور می‌شد متعلق به ابراهیم است و در بین زرتشتیان نگهداری می‌شود را به او تحویل دهند، اعدام کرد. تعداد زرتشتیان اصفهان به روزگار عباس اول را ۱۰ هزار تن نوشته‌اند و در محله‌ای به نام گبرآباد ساکن بودند. در شهرهای دیگر نیز زرتشتیان به عنوان نیروی کار استخدام می‌شدند، به خصوص در کارهای مرتبط با پارچه‌بافی. بیرون شهرها، مسلمانان زرتشتیان را با حقوق بسیار ناچیزی استخدام می‌کردند تا بر روی مزرعه‌هایشان کار کنند. در اواسط دهه ۵۰ در قرن ۱۷، به عنوان بخشی از سیاست‌های خشونت‌آمیز عباس دوم، زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان از مرکز شهر اصفهان اخراج شدند؛ زیرا تصور می‌شد که حضور آن‌ها برای خلوص مراسم‌های مذهبی مسلمانان مضر است و آن‌ها خطری برای جان مسلمین هستند. در دوران شاه‌سلطان حسین، زرتشتیان بیشتر مورد آزار و اذیت قرار گرفتند تا تشیع را به عنوان دین خود قبول کنند. او رهبران زرتشتی که از اسلام آوردن سر باز می‌زدند را اعدام می‌کرد تا درس عبرتی برای سایرین باشند و آتشکده‌هایشان را تخریب می‌کرد و مورد بی‌احترامی قرار می‌داد. پس از اینکه با شورش قبایل افغان سلسله صفویه کنترل ایران را از دست داد، زرتشتیان فقط به‌طور جسته و گریخته مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند. قبایل افغان پس از اینکه کرمان را فتح کردند، زرتشتیان ساکن گبرمحله را به جرم نامسلمانی اعدام نمودند. برخی از زرتشتیان با فرار از طریق قنات جان خود را نجات دادند. موبدانی که در آتشکده‌ها بودند هم از قتل‌عام نجات پیدا کردند و دخمه‌هایی برای به گور سپردن دسته‌جمعی جنازه‌ها ساختند. دست آخر، زرتشتیان مجبور شدند تا با افغان‌ها همکاری کنند. حدود ۵۰۰ مرد زرتشتی به سپاه قبایل افغان پیوستند و در حمله به باغ نصر و کشتار مسلمانان شیعه نقش داشتند. در یزد نیز افغان‌ها به توافقی با زرتشتیان دست پیدا کردند و در حمله به قلعه صفوی شهر از یاری آن‌ها سود جستند. همکاری با افغان‌ها باعث شد بعدها نادرشاه تعداد زیادی از زرتشتیان را مجبور کند اسلام بپذیرند یا کشته شوند. زرتشتیان با سلسله زندیه که تسامح دینی بیشتری از خود نشان می‌داد هم همکاری کردند اما این مسئله برای آن‌ها گران تمام شد زیرا آغامحمدخان قاجار این عمل را به مثابه خیانت پنداشت و آن‌ها را سخت مجازات کرد. در اوایل دوران قاجار، بیشتر زرتشتیان به شغل زراعت مشغول بودند اما تعدادی از آن‌ها نیز به پیشه‌هایی مانند کارگری، نجاری، بافندگی، بانکداری و تجارت مشغول شدند. جزیه مانند گذشته از رهبران جوامع گرفته می‌شد و به حاکمان مسلمان هر منطقه تحویل داده می‌شد؛ اگر مبلغ موردنظر سر وقت و به اندازه کافی پرداخت نمی‌شد، زرتشتیان توسط مسلمانان کتک زده می‌شدند. اسلام آوردن اجباری نیز دوره به دوره صورت می‌پذیرفت و آتشکده‌ها به مسجد تبدیل می‌شدند. نتیجتاً بسیاری از زرتشتی‌ها به مناطق روستایی مهاجرت می‌کردند تا از آزار و اذیت در امان باشند. به عنوان مثال، زرتشتیان تهران را در قرن ۱۹ میلادی تنها ۱۰۰ خانواده و زرتشتیان اصفهان را ۴۰۰ خانواده برآورد کردند. برآوردها دربارهٔ جمعیت زرتشتیان در این دوره متفاوت است؛ به گونه‌ای که مانکجی لیمجی هاتریا، سفیر پارسی که برای بازدید از وضعیت هم‌کیشان ایرانی خود به ایران آمده بود، مجموع زرتشتیان تهران، یزد، شیراز و کرمان را ۷٬۱۲۳ نفر نوشته‌است. زرتشتیان در قرن ۱۹ با این بیم زندگی می‌کردند که خانه‌هایشان توسط مسلمانان مورد حمله قرار بگیرد و اموالشان — به خصوص متون دینی، کالاهای مورد تجارت و وسایل شخصی — غارت یا سوزانده شود. به این ترتیب آن‌ها منازلشان را به گونه‌ای می‌ساختند که محلی برای مخفی کردن آب و غذا و وسایل ارزشمند و متون دینی داشته باشد. برای اینکه از آزار مسلمانان در امان باشند، مراسم‌های دینیشان را پشت درهای بسته و دور از چشم مسلمین انجام می‌دادند. ناپیر مالکوم، معلم انگلیسی، در سال ۱۸۶۵ این نکته را ذکر کرده که زرتشتیان مجبورند از قوانین تحقیرکننده قرون وسطایی وضع شده برای اقلیت‌های غیرمسلمان پیروی کنند. آن‌ها مجبور بودند تا لباس‌های زرد رنگ یا رنگ‌های مشابه به تن کنند تا در اجتماع مشخص باشند، اجازه نداشتند برای در امان ماندن از نور آفتاب چتر همراه داشته باشند و حق نداشتند از عینک استفاده کنند، سوار شدن بر حیواناتی مانند اسب در حضور مسلمانان برای آن‌ها ممنوع بود تا این موضوع باعث نشود که مسلمین در ارتفاع پایین نسبت آنان قرار گیرند و باید در خانه‌هایی با سقف کوتاه و فاقد تهویه مناسب جهت جریان هوای تازه زندگی می‌کردند. آن‌ها حق مسافرت و خروج از منزل در روزهای بارانی را نیز نداشتند. چون این قوانین توسط مأموران دولتی وضع شده بود، زرتشتیان از ترس تلافی جرئت نمی‌کردند شکوه کنند اما دربارهٔ آزار و اذیت‌هایی که متحمل می‌شدند به هم‌کیشان خود در هند نامه می‌نوشتند. انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران در سده نوزدهم، مانکجی لیمجی هاتریا از پارسیان هند به‌عنوان نماینده «انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران» گماشته شد تا دربارهٔ درستی خبرهایی که دربارهٔ زرتشتیان درون ایران به هند می‌رسید و وضعیت کلی آنان گزارشی را به انجمن بنماید. وی در گزارشی که به سال ۱۸۵۴ به انجمن داد، شمار دقیق آنان را چنین گزارش کرد: ۶۶۵۸ نفر در یزد و روستاهای اطراف آن، فقط ۴۵۰ نفر در کرمان و پیرامون، ۵۰ نفر در پایتخت یعنی تهران و شمار اندکی هم در شیراز. این در حالیست که در همان دهه شمار پارسیان بمبئی ۱۱۰، ۵۴۴ نفر (یعنی بیست درصد جمعیت شهر) برآورد شده بود، و نیز ۲۰۰۰۰ نفر در سورات و شاید، ۱۵۰۰۰ نفر در بقیه گجرات و دیگر بخش‌های پراکنده در هند. او در این دوره نسبت به وضعیت نابهنجار زندگی زرتشتیان و به‌عنوان نماینده پارسیان هند به ناصرالدین‌شاه قاجار شکایت برد. پارسیان هند برای به فرجام رسیدن درخواست‌هایشان برای بهبود زندگی زرتشتیان، حکومت هند بریتانیا را تحت فشار گذاردند تا نسبت به شاه اعمال نفوذ کند. مانکجی همچنین به همراه بزرگان پارسی دست به‌کار بازسازی آتشکدهها و دخمههای ویران شده و هر آنچه توانستند برای تهیدستان انجام دادند و به پایه‌گذاری مدارس آموزش به شیوه غربی برای زرتشتیان پرداختند و دیری نگذشت که به کمک صندوق‌های خیریه پارسی، در یزد و کرمان و بسیاری از روستاهای زرتشتی، مدارس ابتدائی بنا نهاده شد و به سال ۱۸۶۵ میلادی یک مدرسه کوچک شبانه‌روزی هم در تهران گشایش یافت. سرانجام با فشارهای پارسیان و پادرمیانی دولت هند بریتانیا، ناصرالدین‌شاه قاجار برخی قوانین را اصلاح کرد و زرتشتیان توانستند به امنیت و ارج بیشتری نسبت به گذشته دست یابند. به‌طور کلی می‌توان گفت نیم‌سده پس از برافتادن جزیه، از جنبه‌های گوناگون، عصر زرّین زرتشتیان ایران بود. عصر حاضر زرتشتیان عصر حاضر به دو گروه زرتشتیان سنتی و زرتشتیان اصلاح‌طلب تقسیم می‌شوند. زرتشتیان سنتی بیشتر از گروه پارسیان هستند که علاوه بر گاتاها و اوستا، متون پهلوی را نیز به عنوان نوشته‌های دینی خود پذیرفته‌اند. آن‌ها، مانند زرتشتیان اصلاح طلب، شکل نوین دین خود را از قرن ۱۹ بنیان گذاشته‌اند تا با جهان امروز سازگار باشد و معمولاً نوکیشان را نمی‌پذیرند. در نتیجه از دید آن‌ها یک نفر برای اینکه زرتشتی باشد، باید از والدین زرتشتی متولد شود. برخی از زرتشتیان سنتی کودکانی که از ازدواج یک زرتشتی – معمولاً تنها در صورتی که پدر زرتشتی باشد – و شخصی که پیرو دین دیگری است را به عنوان یک مزداپرست می‌پذیرند. زرتشتیان اصلاح طلب بر این نظر هستند که باید تنها از گاتاها پیروی کرد و تشریفات و مراسم‌های دینی کاهش پیدا کند. زرتشتیان اصلاح طلب مزدیسنا را بیش از اینکه یک دین بپندارند، آن را به عنوان یک فلسفه قبول دارند. البته این دو گروه شامل همه زرتشتیان نمی‌شود. به عنوان مثال گروهی که به آن‌ها «نئو زرتشتی» هم گفته می‌شود و به دنبال این هستند تا با تفسیر مجدد دین زرتشتی آن را با ارزش‌های غربی سازگار سازند. گروه دیگر احیاگران هستند که نظرشان بر احیا و حفظ سنن و مراسم‌های مذهبی زرتشتی در کنار پذیرفتن اصلاحات اجتماعی است. از قرن نوزدهم پارسیان هند برای نفوذ گسترده بر جامعه و تحصیلاتشان شهره شدند. آن‌ها در طول چندین دهه در توسعه اقتصادی منطقه نقش خیلی مهمی بازی کردند. تعدادی از بزرگ‌ترین شرکت‌های خوشه‌ای در هند متعلق به پارسیان زرتشتی است که گروه تاتا و خانواده گودرج معروف‌ترین آن‌ها هستند. جمشیدجی تاتا مؤسس گروه تاتا به پدر صنعت هند معروف است. در ارمنستان که زمانی یک کشور زرتشتی بود و این دین جایگاه خود را با رواج مسیحیت از دست داد، گزارش‌هایی وجود دارد که تا سال ۱۹۲۰ در این سرزمین هنوز تعدادی از ارمنیان زرتشتی بوده‌اند. جوامع کوچکی از زرتشتیان امروزه در آسیای مرکزی، قفقاز، ایران و یک جامعه رو به رشد از زرتشتیان هندی و ایرانی در ایالات متحده آمریکا وجود دارد. همچنین تعدادی زرتشتی در پادشاهی متحد، کانادا و استرالیا زندگی می‌کنند. بنا به درخواست دولت تاجیکستان، یونسکو سال ۲۰۰۳ را به عنوان «سه هزارمین سالگرد فرهنگ زرتشتی» نامگذاری کرد و به همین مناسبت برنامه‌های مختلفی در سراسر جهان برگزار شد. در سال ۲۰۱۱، انجمن موبدان تهران اعلام کرد که برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران و تاریخ معاصر جوامع زرتشتی جهان، زنانی در ایران و آمریکای شمالی به منصب موبدیاری انتخاب شده‌اند. موبدیار، دستیار موبد، گواهینامه‌ای رسمی دریافت می‌کند و می‌تواند برخی از مراسم‌های دینی را بدون حضور موبد برگزار کند و مردم را به دین زرتشت دعوت کند. ایران زرتشتیان در دوران پهلوی، به دلیل سیاست‌های سکولاریست حکومت و اهمیت ویژه‌ای که برای ایران پیش از اسلام قائل می‌شد، از نظر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با مسلمانان برابر به حساب می‌آمدند. در دهه ۶۰ میلادی حدود ۶۰٬۰۰۰ زرتشتی در ایران زندگی می‌کردند. گسترش سبک زندگی غربی در ایران در قرن بیستم باعث به وجود آمدن تغییراتی در زندگی زرتشتیان نیز شد. ایرانیان زرتشتی امروز اجساد مردگانشان را در آرامگاه‌ها دفن می‌کنند. آن‌ها ابتدا جسد مرده را می‌شویند و در یک کفن سفید می‌گذارند و سپس در یک گور سیمانی قرار می‌دهند که شبیه به دفن مردگان مسلمان است. ایرانیان زرتشتی اغلب عروسی‌های خود را دیگر در آتشکده‌ها برگزار نمی‌کنند، بلکه این اتفاق در تالارها می‌افتد و عروس و داماد نیز لباس‌های به سبک غربی می‌پوشند. با سقوط حکومت پهلوی و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، زرتشتیان عملاً بار دیگر به گروه ذمی‌ها بازگشتند. آن‌ها امروزه در شهرهایی مانند تهران، یزد، کرمان، اصفهان و شیراز ساکنند. با استناد به ماده ۱۳ قانون اساسی اسلامی ایران، زرتشتیان مورد حفاظت حکومت قرار دارند و یک کرسی نیز در مجلس شورای اسلامی ۲۹۰ نفری دارا هستند. با وجود اینکه آن‌ها توسط حکومت به رسمیت شناخته می‌شوند، اما معمولاً در زندگی روزانه از سوی همسایگان مسلمان خود با رفتار خوبی مواجه نمی‌شوند و به‌طور پراکنده هدف آزار و اذیت قرار دارند. مواردی ثبت شده‌است که زنان زرتشتی به صورت اجباری به عقد مردان مسلمان درآمدند و مجبور شدند تا علناً خود را مسلمان اعلام کنند. مهم‌تر از این، قوانینی وجود دارند که میان زرتشتیان و مسلمانان در زندگی روزمره فرق قائل می‌شوند که یادآور وضعیت زرتشتیان در دوران حکومت‌های اسلامی گذشته ایران است. مطابق قوانین موجود، اگر یک زرتشتی مسلمان شود، تمام ارث و میراث خانواده به او تعلق می‌گیرد. در صورتی که یک زرتشتی به صورت غیرعمد باعث مرگ یک مسلمان شود، با حکم اعدام مواجه می‌شود، اما اگر یک مسلمان با یک زرتشتی چنین کند، خطر مشابهی برای او وجود ندارد. این مفهوم که زرتشتیان «نجس» هستند دوباره نزد برخی از مسلمانان احیا شده‌است. به دلیل تبعیض‌هایی وجود دارد، آمار بیکاری در میان زرتشتیان بسیار بالاست و در نتیجه خیلی از ایرانیان زرتشتی در سال‌های اخیر به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مهاجرت کرده‌اند. جوامع محلی زرتشتی ایرانی در کشورهای امروزی ازبکستان و تاجیکستان نیز وجود دارند. رشد اقتصادی که در سال‌های اخیر در کشورهای مسلمان خاورمیانه مانند امارات، بحرین و قطر اتفاق افتاده، باعث مهاجرت زرتشتی‌ها در این کشورها شده‌است. در این کشورها، زرتشتیان تغییراتی در اعتقادات، مراسم‌ها و سنن خود ایجاد کرده‌اند تا بتوانند به همزیستی با مسلمانان بپردازند. جهان‌بینی زرتشتی بر پایه داده‌های متون دینی مزدیسنا، جهان میدان نبرد میان نیروهای خیر و شر (یا نیکی و نیروهای نور و خوبی از یک سو و اهریمن نیروهای تاریکی از سوی دیگر) است. در دین زرتشتی که بیانگر عرصه‌ای از نبرد حق علیه باطل است، در برابر امشاسپندان که فروزه‌های نیک خدا به‌شمار می‌روند، ردیفی از دیوان نیز وجود دارد که صفات انگره مینو بوده و به جنگ علیه امشاسپندان و کلیه مخلوقات آفرینش خدایی می‌پردازند. در اوج این نبرد در والاترین درجه آن بهمن وهومن وهو+من یعنی نیکی من در برابر آن اهرمن اهر+من یعنی زشتی من می‌باشد. این دیوها که صفات اهریمن هستند وظیفهٔ مقابله با تمامی آفرینش اهورایی را که در بهترین صفات نیکی خداوند یعنی وهومن متجلیست را دارند پایین‌تر از دیوهای کماره گروهی دیگر از دیوان نیز وجود دارند که برابر ایزدان دیگر می‌ایستند. اهریمن گروهی از دیوهای کماره را برای برابری مقابل امشاسپندان از وجود خود صادر می‌کند این نبرد میان امشاسپندان و اهرمنان که نمادهای خیر و شر در زندگی انسانی‌اند از اصول دین زرتشت است و پیرو این بسیاری گمان بر ثنویت در دین زرتشت که پایه توحید و یکتاپرستی دارد بردند و اهرمن را در برابر ذات مقدس الوهیت قرار دادند در صورتی که اهرمن که تاریکیست در برابر بهمن که مظهر نور خداوند است می‌باشد بنا بر گفتار سهروردی همه این امشاسپندان تجلیات صفات خداوند در ظهور خیر و نیکی‌ها و نورانیت پروردگارند در قوس صعود و درجه فرا و اهرمن و دیوان تجلیات خداوند در قوس نزول نورانیت و درجه فرو و ارادهٔ پروردگار در گمراه کردن دشمنان می‌باشند و دین زرتشت از ثنویت مبراست و کسانی‌که به کنه معرفت این دین نرسیدند آن را متهم به ثنویت کردند و از مغز آن که رسیدن انسان به درجه نورانیت قدوس که بهمن نامیده شد و ترک مغاک اهرمن که تاریکی انسانیت است آگاه نشدند و همواره اهرمن را در ذات مستقل از خداوند خواندند در حالی که چه اهرمن چه بهمن نمادی از درجات صعود و نزول انسانند و هیچ‌کدام ازین دو مستقل از ذات اقدس باری تعالی نیستند. انسان باید برگزیند که به کدام جبهه می‌پیوندد مزدیسنا به او آموزش می‌دهد که این پروردگار است که سرانجام، پیروز خواهد شد و حتی آنهایی‌که به آتش دوزخ دادباخته و محکوم شده‌اند را از موهبت بهشت (یا پردیس) بی‌بهره نخواهد کرد. مردمان و راست‌اندیشان می‌بایست با گرایش به دین و پیروی از سه فرمان «اندیشه (پندار) نیک، گفتار نیک، کردار نیک» خود را به بالاترین درجات انسانیت رسانده و بدی را در جهان ریشه کن سازد. این شیوه تفکر در عقاید هندی نیز بچشم می‌خورد. اما تفاوت اندیشه زرتشتی با آن در این عنوان شده که در دین زرتشت زندگی و حیات و کار و تلاش نکوهش نشده و بر اساس گفتار زرتشت در گاتاها: براساس این عقاید مرگ و ویرانی منشأ شر داشته و تخریب، کار «روح مخرب» یعنی انگره مینوست (اهریمن) و از این رو تخریب و غم و سوگواری بیش از حد و کشتار پذیرفتنی نیست. منشأ شناخت خیر از شر را اندیشه و وجدان که دئنا آمده دانسته‌اند. جهان مادی و تن و شادمانی آفریده‌های خدا هستند و وظیفه دینی انسان است که از آن‌ها نگاهداری کند و آن‌ها را گسترش دهد و از آن‌ها بهره گیرد. زرتشتیان اعتقاد دارند که در پیروی از این طریق جبری در کار نیست. اختیار برای هر فرد بخشی اساسی از مزدیسنا است. گرچه انسان متحد خداست اما همه آدمیان باید میان راستی و دروغ یکی را برگزینند. اعتقاد به سرنوشتی از پیش مقدر شده از دید اخلاقی زرتشتیان نکوهیده‌است زیرا این کار از عدل و نیکی خدا می‌کاهد. خدا در مزدیسنا خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورامزدا در هرمزدیشت، در حدود شصت صفت نیک آورده شده و تقریباً همه چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساس گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است. بر اساس کتاب بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالف اهورامزدا و زاینده بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توان ذاتی برای مقابله با قدرت اهورامزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست. بلکه اهریمن همان اندیشه بد است اما در باور آیین زروانی، اهریمن برادر و رقیب اهورامزدا و پسر زروان و دارای هویتی جداگانه از اهورامزدا است. زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا. این شائبه احتمالاً به دلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می‌شود که این قطب مخالف سپنتا مینیو با اهریمن یکی گشته‌است. در نظر مزدیسنان، خدا خیر مطلق است و چون اساساً مخالف بدی است، نمی‌تواند هیچ گونه ارتباطی با آن داشته باشد و در سراسر تاریخ در ستیز زندگی و مرگ با بدی درگیر است. خدا سرچشمه همه خوبی‌هاست. شر واقعیت دارد اما نیرویی است که در پی نابودی و فساد و آلودگی است و مرگ، بیماری، فقر و گناه همگی کار اهریمن است که در صدد نابودی جهان ایزدی است. خدا وجودی خردگراست و برای هر چه می‌کند دلیلی دارد. خدا جهان را آفریده‌است که یاور او در نبرد با شر باشد. جهان می‌تواند آوردگاه میان خوب و بد باشد اما ذاتاً نیک است و اگر شر آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفریننده خود را که نظم و هماهنگی است، می‌نمایاند. انکار بنیان نیک خدای جهان مادی یکی از بزرگ‌ترین گناهانی است که یک زرتشتی می‌تواند مرتکب شود. چگونگی و هدف از آفرینش انسان در اساطیر مزدیسنی، عمر جهان دوازده هزار سال است که به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می‌شود. در این اساطیر آفرینشِ مینوی شکل مادی به خود می‌گیرد و به ترتیب بر طبق فروردین‌یشت، بند ۸۶، آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان (گاو ایوداد) و سپس نخستین انسان (گیه مرتن/کیومرث) پیدا آمدند. در داستان اسطوره‌ای آفرینش انسان به روایات ایرانی باستان، هدف از خلقت انسان «کمک به آفریدگار در مبارزه با اهریمن» و «جانشینی خدا در زمین» بیان شده‌است. این آفرینش پس از گذراندن دوره‌های زمانی مشخص تکامل می‌یابد. با توجه به اینکه آفرینش مادی و به‌ویژه کیومرث (انسان) از زمانی آغاز می‌شود که برخوردی بین اهورامزدا و اهریمن پدید می‌آید و دشمنی آنها آشکار می‌شود می‌توان آفرینش را به منظور (یاری به خداوند در جدال با اهریمنان) قلمداد کرد. در بندهش چنین عنوان می‌شود که «... ششم مرد پرهیزگار را آفرید برای از میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همة دیوان». اهورامزدا سرور دانا و خیر مطلق و مخالف همهٔ بدی‌ها و رنج‌هاست. در مقابل او، انگره مینیو (اهریمن) قرار دارد که روح شر است و همواره سعی می‌کند در دنیای مادی و حقیقت، خلل ایجاد کند. زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی اهورا مزدا و انگره مینیو است؛ بنابراین سبب آفرینش مادی و ازجمله انسان در اساطیر ایرانی «مشارکت در نبرد کیهانی» است. در روایات ایرانی همچنین گویا خلق آدمی برای جانشینی خداوند و مبارزه با نیروها و عوامل اهریمنی در زمین خاکی نیز مدنظر بوده‌است؛ به‌گونه‌ای‌که در بندهشن می‌خوانیم: «کیومرث برای یاری و کمک آفریدگار آفریده شد و بدین ترتیب اورمزد او را به شکل انسان آفرید» مرگ، پل چینوت و فرشگرد در باور زرتشتیان، مرگ روح را مجبور می‌کند تا گیتیگ (جهان مادی) را ترک کرده و وارد مینوگ (جهان معنوی) شود. آنگاه روح بر اساس آنچه که در نبرد میان خیر و شر انجام داده‌است، داوری می‌شود. بنا به گفته زرتشت، زن و مرد، خادم و مخدوم، همه نه بر اساس قدرت و ثروتشان در زندگی مادی، که بر اساس دستاوردهای نیکشان قضاوت می‌شوند. آنجا میترا به داوری نشسته و سروش و رشن که ترازوی عدالت را در دست دارد، در کنارش هستند. در ترازوی عدالت، بر یک کفه گفتار، کردار و پندار نیک شخص قرار دارد و بر کفه دیگر، گفتار، کردار و پندار شریرش. اگر کفه نیک بر کفه شر بچربد، شخص می‌تواند، درحالی که دئنه، دوشیزه زیبایی که چهره انسانی باطن شخص است، همراهی‌اش می‌کند، از پل چینوت گذر کرده و وارد پردیس شود. اما اگر کفه شر سنگین‌تر باشد، عرض پل به اندازه لبه خنجر باریک خواهد شد و درحالی که روح تلاش می‌کند از آن عبور کند، عجوزه‌ای وحشتناک بازوی او را گرفته و با خود به جهنم می‌کشاند، جایی که «تیرگی ماندگار دیرپایی و کورسویی و بانگ دریغایی» انتظارش را می‌کشد. مفهوم جهنم، یعنی جایی که اهریمن حاکم آن است و انسان‌ها را شکنجه می‌کند، به نظر از ابتکارات خود زرتشت بوده باشد که به دلیل نیازی که او به وجود عدالت احساس می‌کرده، شکل گرفته‌است. بنا به گفته او، کسانی که نیک و بدشان با هم درآمیخته باشد، وارد حالتی خواهند شد که نه شادی را احساس می‌کنند و نه غم را. باید تصور کرد که ایرانیان قبل از زرتشت، همانگونه که در نوشته‌های ودایی هندی آمده، تصور می‌کردند که پس از ورود به بهشت، انسان به صورت دائمی درآنجا می‌ماند؛ اما در مزدیسنا، حتی گذر کردگان از پل هم باید برای بهترین زندگی تا زمانی که فرشگرد اتفاق افتد صبر کنند، زیرا هنوز نیروهای شریر از بین نرفته‌اند. چون فرشگرد رسد، زمین استخوان‌های مردگان را پس داده و هرکس به «تن پسین» خود می‌رسد. سپس داوری نهایی آغاز می‌شود و خیر از شر برای همیشه جدا می‌شود. آن زمان است که آریامن، ایزد دوستی و سلامتی، با کمک آذر همه فلزهای کوه‌ها را آب خواهد کرد و از آن رود درخشانی بر زمین جاری خواهد شد. تمام انسان‌ها باید از این رود عبور کنند؛ برای نیکان، آنگونه که نوشته‌های پهلوی گفته‌اند، مانند عبور از شیر گرم خواهد بود و برای شریران، مانند پا گذاشتن بر روی گوشت در فلز گداخته. شاید زرتشت در اینجا افسانه‌های مربوط به رودخانه‌های مذاب و فوران آتشفشان‌ها را با مجازات‌هایی که آن زمان با استفاده از فلز گداخته در ایران رایج بوده، ترکیب کرده باشد. با داوری نهایی، شریران مرگ دومی را تجربه خواهند کرد و برای همیشه نابود خواهند شد. ایزدان و نیروهای روشنایی در نبرد بزرگی با دیوان و نیروهای تاریکی روبرو می‌شوند و آنان را شکست خواهند داد. سپس رود فلزی را به سمت جهنم هدایت خواهند کرد و اهریمن، آخرین موجود شریر جهان، از بین خواهد رفت. آنگاه اهورامزدا و ۶ امشاسپند هومه سفید را آماده خواهند کرد؛ چون بازماندگان از آن بنوشند، نامیرا شده و تا ابد، در پادشاهی یزدان، با شادی زندگی خواهند کرد، بدون بیماری، فساد و پیری. آموزه‌های زندگی اگر جهان به خدا تعلق دارد، پس رهبانیت یا زهد و کناره‌گیری از آن گناه است. اگر مشخصهٔ خدا آفرینندگی و افزایش‌بخشی است، پس وظیفهٔ دینی آدمیان کار برای افزایش آفرینش خوب از طریق کشاورزی و پیشه‌وری و ازدواج است. تجرد گناه است زیرا مانع آفرینش خوب است. سقط جنین و همجنس‌گرایی نیز گناه به‌شمار می‌روند، زیرا این اعمال به گونه‌ای مؤثر مانع تحقق هدف واقعی که همان افزایش آفرینش خوب است، می‌شوند. انسان از پنج عنصر اما به صورت واحدی تشکیل شده‌است: روان، جان (اساس زندگی)، فروشی (خود آسمانی او)، وجدان و تن؛ بنابراین سلامت روانی و جسمی همراه هم هستند. این طرز تفکر که با فشار آوردن به بدن می‌توان به پیشرفت معنوی رسید، در دین زرتشتیان مردود شمرده می‌شود. از آنجا که دنیای مادی به خدا تعلق دارد موفقیت مادی که شرافتمندانه و بدون آزار رسانیدن به دیگران به دست آید و با بخشندگی همراه باشد، کمکی است به پیشرفت معنوی و نه مانعی برای آن. برخلاف بسیاری از مکاتب اندیشه‌گرای آیین هندو، دین زرتشتی دارای اخلاق عملی است. تن‌پروری از آن اهریمن است و کار نمک زندگانی است. بدون کار زندگی بیهوده و بی‌فایده است. اهریمن بود که جهان را دچار فقر کرد بنابراین برداشت این دین از زندگی برداشتی شادمانه است. در روزی از ماه که به خدا اختصاص دارد یعنی وز هرمز، یعنی روز اول ماه به مؤمنان اندرز می‌دهند که «می خور و خوش باش» البته به همان نسبت عیاشی و مستی و هرزگی نیز مذموم است زیرا همه باید تحت فرمان اعتدال آرمانی باشند. انسان که مخلوق بزرگ و متعلق به خداست، هدف خاص حمله‌های شر است و وظیفهٔ مؤمنان این است که بر این حمله‌ها غلبه یابند. در اندرز پوریوتکیشان بند ۳۷ به بعد آمده‌است: «بر تردید و آرزوی نادرست با خرد چیره شوند، بر آز با خرسندی، بر خشم با آرامش، بر رشک با نیکخواهی، بر نیاز با هشیاری، بر ستیز با آشتی، بر دروغزنی با راستی.» جهان مادی و تن و شادمانی آفریده‌های خدا هستند و وظیفهٔ دینی انسان است که از آن‌ها نگاهداری کند و آن‌ها را گسترش دهد و از آن‌ها بهره گیرد. زرتشتیان اعتقاد دارند که در پیروی از این طریق جبری در کار نیست. اختیار برای هر فرد بخشی از اساسی از دین زرتشتی است. گرچه انسان متحد خداست اما همهٔ آدمیان باید میان راستی و دروغ یکی را برگزینند. اعتقاد به سرنوشتی از پیش مقدر شده از دید اخلاقی زرتشتیان نکوهیده‌است زیرا این کار از عدل و نیکی خدا می‌کاهد. اصول دین زرتشت اصول دین زرتشتی شرط‌های اصلی خداباوری زرتشتی و دین‌آور بودن است. هر فرد زرتشتی می‌باید در زمان سدره‌پوشی با خرد و اندیشه خود به اطمینان به این اصول ایمان آورده باشد و آن را در طول زندگی مذهبی خود در نظر داشته باشد. دین زرتشتی بر نُه اصل استوار است که به‌ترتیب عبارت‌اند از: ۱. ایمان به یگانگی خدا ۲. ایمان به پیامبری زرتشت ۳. باور به جهان مینوی و عالم معنا ۴. ایمان به نظم و راستی کار جهان (اشه) ۵. باور به جوهر آدمیت ۶. اعتقاد به فروزه‌های هفت‌گانه خداوند ۷. اعتقاد به نیکوکاری ۸. اعتقاد به تقدس عناصر چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش ۹. اعتقاد به فرشگرد یا آخرالزمان. آیین‌ها و جشن‌های دینی زرتشتیان آیین سدره‌پوشی: مراسمی مذهبی است که در طی آن شخص نوجوان با بستن کشتی رسماً به دین زرتشتی می‌گراید. گاهنبارها: جشن‌های آيینی که مجموعاً هفت جشن در سال برای خدا و فروزه‌های هفت‌گانه ی اوست نیز جزو آداب دینی آنان شمرده می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها جشن نوروز است. نوروز: هم‌زمان با اعتدال بهاری است و دوره جشن‌های نوروزی که تا شش روز هم‌زمان با زادروز زرتشت دنبال می‌شود. جشن فروردینگان: جشن و مراسمی است که به بزرگداشت روان درگذشتگان زرتشتی انجام می‌شود. جشن خردادگان: در ششمین روز ماه خرداد این جشن به پاسداشت آب و آبادانی برگزار می‌شود. جشن تیرگان: در سیزدهمین روز از ماه تیر هرساله جشن تیرگان برگزار می‌شود. این جشن به امید دور کردن خشک‌سالی انجام می‌گیرد. جشن امردادگان: این جشن در روز هفتم ماه اَمُرداد برگزار می‌شود. جشن مهرگان: از جشن‌های قدیمی ایرانی است که از هر ساله در روز ۱۶ مهر به نام ایزد مهر برگزار می‌شود. جشن مهرگان اگرچه امروزه محدود به جوامع زرتشتی شده اما درگذشته به خوبی میان مسلمانان ساکن ایران به ویژه سلاطین و طبقه مرفه رایج بوده‌است. جشن آبانگان :این جشن برای بزرگداشت اردویسور ناهید پاک نگهبان آب در زمین است و در آن دختران و زنان می‌رقصند و روی هم آب می‌پاشند. این جشن را می‌توان یادگار آناهیتا ایزدبانوی مهر یا همان «اردویسور ناهید پاک» حساب کرد. جشن بهمنگان: این جشن، هر ساله در روز ۲ بهمن برگزار می‌شود. جشن سده: از جشن‌های قدیمی است که هر سال در ۱۰ بهمن برگزار می‌شود. این جشن با برپایی آتش بزرگ همراه است. جشن اسفندگان: یا اسفندگان در روز ۵ اسفند انجام می‌شود که جشن بزرگداشت سپندارمَذ و نیز ارج نهادن به مقام زن و گرامی‌داشت زمین است. متون دینی اوستا اوستا مجموعه‌ای از متون دینی اصلی مزدیسنا است که در لهجه ایرانی کهن اوستایی نوشته شده‌است. تواریخ مختلفی برای اوستا در متون پهلوی مطرح شده‌است که زمان نگارش بخش‌های مختلف آن از هزاران سال پیش تا زمان سلسله ساسانیان متفاوت بوده‌است. بر اساس نوشته‌های پهلوی، اهورامزدا اوستا را در ۲۱ نسک خلق کرد و زرتشت آن را به کوی‌ویشتاسپ ارائه کرد. آنجا، دو نمونه از آن برداشته شد که یکی را در خزانه سلطنتی گذاردند و دیگری را به بایگانی بردند. در زمان حمله اسکندر به ایران، اوستا سوزانده شد و بخش‌های علمی آن پراکنده شد. دربارهٔ صحت تاریخی سوزانده شدن اوستا توسط اسکندر مدارک تاریخی معتبری وجود ندارد. به هر حال، بعدها شاه بلاش از سلسله اشکانی تلاش کرد تا قسمت‌های پراکنده شده اوستا را جمع‌آوری کند. در زمان ساسانیان، اردشیر به تنسر، موبد اعظم، دستور داد تا کاری که بلاش آغاز کرده را کامل کند و بخش‌های باقی مانده را گرد آورد. پس از او، شاپور اول به موبدان دستور داد که بخش‌های علمی اوستا که در میان یونانیان بودند را مجدداً به کتاب اضافه کنند. آذرباد مهراسپندان یشت‌ها را مجدداً بررسی کرد و در زمان خسرو انوشیروان اوستا را به پهلوی ترجمه کردند. زمان نگارش اوستا به دوران ساسانیان بازمی‌گردد. اما از بخش‌هایی که توسط آنان مکتوب شد تنها قسمت‌هایی باقی مانده‌است. همه نسخه‌های خطی که موجود هستند پس از سقوط سلسله ساسانی نوشته شده‌اند که قدیمی‌ترین آن مربوط به سال ۱۲۸۸ میلادی، ۵۹۰ سال پس از اینکه ساسانیان سقوط کردند، است. متونی که تا امروز باقی مانده‌اند، شامل گاتاها، یسنه، ویسپرد و وندیداد می‌شود که البته دربارهٔ صحت وندیداد در میان زرتشتیان اختلاف نظرهایی وجود دارد. بخشی دیگری با نام خرده‌اوستا نیز باقی مانده‌است که شامل یشت‌ها و متن‌های مهم دیگری مثل سرودها، عبادات و… است. بخش‌های دیگری از اوستا نیز باقی مانده که به «قطعات اوستا» مشهور است. کتب پهلوی منظور از کتب پهلوی نوشته‌هایی است که زرتشتیان در قرون ۹ و ۱۰ میلادی به زبان فارسی میانه نوشته‌اند. این کتاب‌ها، در بیشتر موارد، بازنویسی متون قدیمی‌تری هستند که اصل آن‌ها در دوره ساسانی یا قبل از آن نوشته شده‌است. کتب پهلوی باقی مانده در واقع بازمانده میراث ادبی اواخر دوران ساسانی هستند که درصد زیادی از آن‌ها را مطالب دینی تشکیل می‌دهند. دلیل این مسئله این است که نویسندگان و کاتبان این کتاب‌ها تقریباً همگی به طبقه روحانیون تعلق داشته‌اند. البته علاوه بر متون دینی، نوشته‌هایی در موضوعات دیگر نیز وجود دارد که شامل چند واژه‌نامه و کتاب قانونی و با اهمیت «مادیان هزار دادستان» نیز می‌شود. وجود این کتاب‌ها، نشان از ادبیات غیردینی غنی که در زمان سلسله‌های اشکانی و ساسانی وجود داشته‌است، دارد. برخی از کتاب‌های موجود در یک موضوع نیستند و ترکیبی از مطالب مختلف را در برمی‌گیرند. در میان کتاب‌های مذهبی پهلوی که برای دین زرتشت اهمیت دارد، می‌شود به دینکرد، بندهشن، گزیده‌های زاداسپرم، مینوی خرد، جاماسپ‌نامگ (ایادگار جاماسپیگ)، نامه‌های منوچهر، روایات پهلوی، دادستان دینی و ارداویراف‌نامه اشاره کرد. این کتاب‌ها منبع ثانویه زرتشتی به حساب می‌آیند اما تأثیر مهمی بر این دین گذاشته‌اند. از دینکرد که یکی از مهم‌ترین کتاب‌ها در این فهرست است، تنها ۷ جلد از ۹ جلد اصلی باقی مانده‌است. نیز، از حماسه‌های ایران باستان دو متن به نامهای «کارنامه اردشیر بابکان» و «یادگار زریران» به خط و زبان پهلوی بازمانده اند که دومی در اصل به گویش پهلوی اشکانی بوده‌است. این متون را می‌توان در رده حماسه‌های دینی زرتشتی قرار داد. آداب و احکام دینی آداب و احکام دین زرتشتی شباهت‌های زیادی با ادیان دیگر به ویژه دین اسلام و دین یهود دارد. ضمن اینکه به دلیل ریشه و پیشینه مشترک ویژگی‌های کمابیش نزدیکی بین این دین و دین هندو نیز بچشم می‌خورد. نماز مسئله عبادت و نماز در دین زرتشتی شباهت زیادی با دین اسلام دارد. در دین مزدیسنا پنج نماز روزانه از واجبات شمرده می‌شود و هر فرد زرتشتی که به سن پانزده سالگی رسیده باشد موظف است پنج نماز روزانه را پس از تطهیر سر و دست و پاها به جای آورد. زرتشتیان هر روز در ۵ گاه اهورامزدا را نماز می‌گزارند و هنگام این نمازها دارای محدودیت زمانی است. زرتشتیان برای طهارت آداب ویژه خود را دارند که البته با آداب و سنن اسلامی در کشور ایران کاملاً همخوانی دارد. آب روان، خاک و نور خورشید از تطهیرکنندگان سنتی در این دین هستند و بر پاکیزگی در مزدیسنا پافشاری بسیار شده‌است. در مزدیسنا، آداب شستشو و تطهیر برای مردگان نیز می‌باید صورت پذیرد. ازدواج در دین زرتشتی به آیین زناشویی، آیین پیوکانی گفته می‌شود. ازدواج در میان زرتشتیان امری سفارش شده و پسندیده‌است و به همان اندازه تجرد، چند همسری و طلاق بجز در موارد نادر مانند ناباروری یا بیماری، زشت و مذموم شمرده می‌شود. این اصول، امروزه نیز میان زرتشتیان ایران حتی در محاکم و مراجع قضایی پیش‌بینی شده و رعایت می‌شود. بدرود با گذشتگان در کیش زرتشت، که دین رسمی دودمان هخامنشی بود، خاک، عنصری مقدس شمرده می‌شد و از این روی مردگان را در خاک دفن نمی‌کردند. اعتقاد شدید به عناصر پاک طبیعت و تلاش برای پرهیز از آلودن آن سبب شده بود در گذشته آنان مردگان خود را در بلندی یا در برج خاموشان (دخمه) قرار دهند که جسم آنان به طبیعت بازگردد. واژه دَخمَه در اوستا و در پهلوی دَخمَک، به معنی داغ‌گاه آورده شده‌است. در زبان فارسی به دخمه، استودان و دخمه‌دان هم می‌گویند. بعضی از استودان‌های عهد ساسانی مشتمل بر نوشته‌های مذهبی و نام، در گذشته بوده‌است. این سنت که پیش از زرتشتیان در ایران نیز انجام می‌گرفت ممکن بوده سنتی ایلامی بوده باشد. در دوران پیش از اسلام مردگان زرتشتی در استودان یا دخمه جای می‌گرفتند و استفاده از برج خاموشان در دوران باستان مرسوم نبوده‌است. اما از سده پیش این رسم متروک گردیده و آنان مردگان خود را در مقبره‌های سیمانی که با زمین پاک ارتباط ندارد می‌گذارند یا مرده را در تابوتی آهنین قرار داده و سپس در خاک قرار می‌دهند. آداب سوگواری در آداب سوگواری در مزدیسنا، شیون و زاری بیش از حد برای مردگان جایز نیست و آن را موجب آزرده شدن روان درگذشته و ضعف و کم‌طاقتی بازماندگان می‌دانند. ارج‌گذاری به روان جاویدان دین زرتشتی باور بر این است که روان در گذشته سه روز زیر راهنمایی سروش در این جهان می‌ماند. از این‌رو نمازهای ویژه در سه شب برای آسایش روان و خشنودی سروش خوانده می‌شود. باور این است که روان درگذشتگان سالی پنج روز پیش از نوروز و سپس در روز فروردین ماه از بازماندگان خود در این جهان دیدن می‌کنند و از این رو در آن روزها بازماندگان نیز در آیین ویژه شرکت می‌کنند. رابطه با ادیان دیگر و فرهنگ‌ها چندی از محققان بر این باورند که بخش‌های مهمی از فرجام‌شناسی و دیوشناسی مزدایی بر روی ادیان ابراهیمی تأثیر گذاشته‌اند. همچنین مزدیسنا خود نیز از ادیان دیگر تأثیراتی پذیرفته‌است. در نتیجه تلفیق‌گرایی، در مناطقی مانند سغد، امپراتوری کوشان، ارمنستان، چین و سایر مناطق بخش‌هایی از سنت‌ها و ایزدان راه خود را به مزدیسنا باز کردند. دین زرتشت همچنین بر اسطوره‌شناسی مجار، اسلاو، آستی، ترکی و مغول هم تأثیر گذاشته‌است؛ چنانچه در همه این‌ها دوگانه روشنایی و تاریکی و همچنین خدای خورشید که شاید به جایگاه خورشید در مزدیسنا مربوط باشد، دیده می‌شود. هندوایرانی‌ها ریشه بسیاری از بخش‌های مزدیسنا به فرهنگ و باورهای دوران هندوایرانی‌های پیش از تاریخ بازمی‌گردد؛ یعنی زمانی که هنوز ایرانیان و هندوآریایی‌ها از یکدیگر تمایز پیدا نکرده بودند. نتیجتاً دین زرتشت با دین ودایی که آن هم ریشه در بازه زمانی مشترکی دارد، شباهت‌های زیادی دارد. برخی از شباهت‌های موجود میان این دو دین، هم‌ریشه بودن کلماتی مانند اهورا (خدا) در اوستایی با و آسورا (دیو) در سانسکریت و دَئوَ (دیو) در اوستایی و دِوَ (خدا) در سانسکریت است. دین‌پژوهان با استفاده از بررسی عناصر مشترک در میان مزدیسنا و دین ودایی، بخش‌هایی از دین هندوایرانی را بازسازی کرده‌اند. مفاهیمی مانند زندگی پس از مرگ، مراسم‌ها و مفهوم مرگ در این دو دین نزدیکی‌هایی با یکدیگر دارند. نمادپردازی‌هایی مانند تقدس آتش (آتَر در ایران، اَگنی در هند) و وجود سه آتش زرتشتی (برای روحانیون، جنگاوران و کشاورزان) و پنج آتش طبیعی ودایی (برای انسان‌ها، حیوانات، گیاهان، ابرها و زمین) و شباهت موجود میان دو نوشیدنی مقدس سومه و هومه از دیگر مسائل مشترک میان دو دین مذکور هستند. مانویت مانویت تا حدی یک دین ایرانی است اما در گنوسیسم خاورمیانه‌ای ریشه دارد. در نگاه اول ارتباط میان مزدیسنا و مانویت، واضح به نظر می‌رسد زیرا هر دو دوگانه پرستانه هستند و تعداد زیادی از ایزدان زرتشتی در آیین مانی حضور دارند. گراردو نیولی در دانشنامه دین می‌نویسد که «می‌توانیم بگوییم مانویت از سنت دینی ایرانی برخاسته است و رابطه‌اش با مزدیسنا، مانند رابطه مسیحیت با یهودیت است.» البته تفاوت‌های بزرگی هم در میان این دو وجود دارد. مانویت «شر» را با «ماده» و «خیر» را با «روان» یکسان می‌داند؛ نتیجتاً با همه اشکال ریاضت‌طلبی و برخی اشکال عرفان شباهت دارد. مزدیسنا اما همه اشکال ریاضت‌طلبی را رد می‌کند و هیچ دوگانه‌ای میان ماده و روان در آن وجود ندارد و تنها دوگانه، خیر و شر است. بنا به دین زرتشت، جهان معنوی با جهان طبیعی تفاوت زیادی ندارد. برخلاف مانویان که جهان مادی را مخلوق شیطان می‌دانند، زرتشتیان معتقدند که همه چیزهای خوب توسط اهورامزدا و چیزهای بد توسط اهریمن ساخته شده‌است. ایران بسیاری از بخش‌های مزدیسنا در فرهنگ و اسطوره‌شناسی ایران بزرگ همچنان پدیدار است؛ این مسئله تعجب‌آور نیست زیرا دین زرتشت برای هزار سال دین غالب این منطقه بوده و بیشترین تأثیر را بر ساکنان آن داشته‌است. حتی پس از ظهور اسلام و از دست دادن تأثیر مستقیم خود، مزدیسنا کماکان جایگاه خود را به عنوان بخشی از میراث فرهنگی مردمان ایرانی حفظ کرد. این موضوع در جشن‌ها و سنت‌ها و همین‌طور در شاهنامه نمایان است. فردوسی در کتاب خود که برای هویت ایرانی اهمیت شایانی دارد، داستان‌ها و شخصیت‌هایی را از اوستا وارد اثر مستطاب خود نمود. تأثیر قابل توجه دیگر محترم شمرده شدن سروش، ایزد پیام‌رسان زرتشتی، در اسلام شیعه در ایران است. غرب پس از فتح بابل و آزادسازی یهودیان ساکن آن شهر توسط کوروش کبیر، اندیشه‌های مزدیسنا به متون دینی و ادبی آنان وارد و بعدها جزء افکار و آموزه‌های بنیادین آیین یهودیت شدند. با فتح برخی مناطق یونانی توسط هخامنشیان، اندیشه‌های زرتشتی وارد فلسفه یونانی شده و مسیر تکوین آن را تغییر داد. یونانیان تا پیش از آن ایمان داشتند که توانایی ذهنی انسان اندک است و سرنوشت او توسط خدایان تعیین می‌شود. این خدایان نیز معمولاً براساس میل و هوس خود رفتار می‌کردند. پس از آشنایی با فلسفه ایرانی، آزادی اختیار که از بخش‌های مهم مزدیسناست، وارد فرهنگ آنان شد. تأثیر دین زرتشت بر ادبیات غربی نیز قابل دیدن است. به عنوان مثال دانته آلیگیری احتمالاً در نگارش کمدی الهی از ارداویراف‌نامه که جزئیاتی از سفر کاملی به بهشت و دوزخ را شرح داده بود تأثیر پذیرفته‌است. همچنین جدال خدای نور و خدای تاریکی در مجموعه رمان «ترانه یخ و آتش» و سریال اقتباس شده از آن، یعنی «بازی تاج‌وتخت» نیز تحت تأثیر مزدیسنا شکل گرفته‌است. پس از رنسانس در بیشتر اروپا و بیشتر در اروپای غربی از زرتشت به عنوان استاد جادو، فیلسوف و ستاره‌شناس یاد می‌شد. نمونه‌ای از آن در آلمان اواخر سده هفدهم و اوایل سده هجدهم میلادی «اثر کلاویس ارتیس»، در شیمی به زرتشت تقدیم شد. در سده هجدهم میلادی، ولتر نام «زدیگ» را برای قهرمان زرتشتی یکی از داستان‌های خود برگزید که پس از تلاش و سختی‌های بسیار با دلداده خود که شاهزاده‌ای بابلی است ازدواج می‌کند. البته این داستان واقعیت تاریخی نداشت. ولتر علاقه عمیقی به فرهنگ ایران داشت. آنچنانکه که در محافل خصوصی، دوستانش او را به نام «سعدی» صدا می‌زدند. یوهان ولفگانگ فون گوته نیز در یکی از فصل‌های دیوان غربی-شرقی خود که آن را به حافظ تقدیم کرده به بحث در مورد مزدیسنا پرداخته‌است. زرتشت شخصیت اصلی یکی از مهم‌ترین کتاب‌های فریدریش نیچه، یعنی چنین گفت زرتشت است؛ البته شخصیتی که در این کتاب تصویر شده‌است با زرتشت تاریخی شباهتی ندارد. فلوت سحرآمیز اثر ولفگانگ آمادئوس موتسارت نمونه مشخصی ار تأثیر مزدیسنا در موسیقی اروپا است. در این قطعه، شخصیت زاراسترو (نام زرتشت در زبان لاتین) انباشته از مفاهیم زرتشتی مانند نور و تاریکی، آب و آتش و برتری دادن نیکی و دانش بر هر چیز دیگر است. بارزترین نمونه در زمینه موسیقی قطعه چنین گفت زرتشت اثر ریشارد اشتراوس است. این قطعه موسیقی، دنبال‌کننده همان کتاب «چنین گفت زرتشت» «فریدریش نیچه» است. تاریخچه مزدیسناپژوهی شناخت امروزی از اوستا و محتوی آن تا حد زیادی مرهون تلاش‌های شرق‌شناسان غربی در بازشناسی زبان اوستایی است. هرچند در گذشته در ابتدای دوران اسلامی نیز پژوهش‌های عمده‌ای در این زمینه از سوی برخی دانشمندان مانند ابوریحان بیرونی و شهرستانی و ابن ندیم صورت گرفته بود اما پژوهش‌های روشنگر از حدود سده هجدهم آغاز شد. جایی که انکتیل دوپرون در سال ۱۷۵۵ تصمیم گرفت از فرانسه سفری به شرق را آغاز کند تا ببیند آیا هنوز کسی بر این دین باقی مانده‌است یا خیر. آشنایی او البته از پژوهش‌هایی بود که پیشتر در این زمینه انجام شده‌بود مانند، پژوهش‌های توماس هاید و بریسون و بر اثر انتشار کتب آن‌ها او سفر خود به شرق را آغاز نمود. او در شهر سورات هندوستان که عمدتاً پارسی‌نشین بود میهمان دستور داراب کومانا از علمای زرتشتی بود و همان‌جا دست‌نویس اوستای خود را نوشت و با خود به آکسفورد لندن برد. پس از آن موجی از اوستاشناسی در دانشگاه‌های اروپا به راه افتاد و به‌دنبال آن اشخاصی مانند جیمز دارمستتر و کریستیان بارتولومه تحقیقات اصلی را انجام دادند. هرچند آثار آن‌ها نیز بی‌اشکال نبود اما تا حد زیادی موجب روشن شدن ماهیت زبان اوستایی شد. در ایران نیز پژوهش در این زمینه با ابراهیم پورداوود آغاز شد. جمعیت زرتشتیان جوامع زرتشتی امروزه به دو بخش تقسیم می‌شوند: پارسیان هندی و زرتشتی‌های ایرانی. بر اساس تحقیقی در سال ۲۰۱۲ که توسط فدراسیون اتحادیه‌های زرتشتی آمریکای شمالی انجام شد تعداد زرتشتیان جهان بین ۱۱۱٬۶۹۱ نفر تا ۱۲۱٬۹۶۲ نفر برآورد شده‌است. دلیل اختلافی که بین این دو عدد وجود دارد، این است که در رابطه با جمعیت زرتشتیان در ایران آمارهای مختلفی موجود است. بیشتر زرتشتیان ایران به‌طور مخفی به این آئین ایمان دارند، زیرا پس از انقلاب ایران آزار و اذیت‌های زیادی از سوی دولت جمهوری اسلامی به آنها اعمال شد. جوامع کوچک زرتشتی در سراسر جهان پیدا می‌شوند. درحالی که بزرگ‌ترین جوامع زرتشتی در غرب هند، مرکز ایران و جنوب پاکستان ساکن هستند. زرتشتیان دور از وطن معمولاً در مکان‌هایی مانند ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و مستعمرات سابق بریتانیا مانند کانادا و استرالیا ساکن هستند. در مجموع هر کجا که ایرانیان و گجراتی‌ها حضور پر رنگی دارند، در آنجا جوامع زرتشتی نیز وجود دارد. جنوب آسیا هند خانه بزرگ‌ترین جمعیت زرتشتی در جهان است. پس از اینکه اعراب در زمان نخستین خلفا به ایران حمله کردند، زرتشتیانی که تمایل نداشتند که به دین اسلام بگرایند، ابتدا به مناطق کوهستانی شمال ایران و سپس یزد و مناطق اطرافش پناهنده شدند. بعدها در قرن نهم گروهی از پناهجویان زرتشتی خود را به سواحل غربی هند رساندند و گروه‌های دیگری از آن‌ها هم در مناطق دیگر جهان پراکنده شدند. بیشتر این پناهجویان که خود را به غرب هند رساندند، در گجرات ساکن شدند. نوادگان زرتشتیان ایرانی که به هند مهاجرت کردند امروز به «پارسیان» معروفند. تاریخ دقیق آغاز مهاجرت زرتشتی‌ها به هند مشخص نیست و در افسانه‌ها و سنن پارسیان نیز تاریخ‌های گوناگونی برای آن در نظر گرفته می‌شود. بر پایه سرشماری سال ۲۰۰۱ در هند، تعداد پارسیان ۶۹٬۶۰۱ نفر بوده‌است که ۰٫۰۰۶٪ جمعیت هند را تشکیل می‌دهند. بیشتر آن‌ها در شهر بمبئی و اطراف آن ساکنند. از آنجا که نرخ فرزندآوری پارسیان بسیار کم است و نرخ مهاجرتشان زیاد است، پیش‌بینی می‌شود که جمعیت پارسیان هند تا سال ۲۰۲۰ به ۲۳٬۰۰۰ نفر یا ۰٫۰۰۲٪ جمعیت هند کاهش پیدا کند. در سال ۲۰۰۸ میلادی، نرخ تولد در برابر مرگ و میر زرتشتیان ۱ به ۵ بوده‌است، یعنی در برابر هر ۱۰۰۰ مرگ، تنها ۲۰۰ نفر در جوامع پارسی هند متولد شده‌است. سرشماری سال ۲۰۱۱ هند نشان داد که ۵۷٬۲۶۴ پارسی زرتشتی در هند زندگی می‌کند. در پاکستان جمعیت زرتشتیان در سال ۲۰۱۲ میلادی ۱٬۶۷۵ نفر تخمین زده شده‌است که بیشتر آن‌ها در سند (به خصوص در کراچی) و خیبر پختونخوا زندگی می‌کنند. با وجود این، بانک اطلاعات ملی و سازمان ثبت احوال پاکستان (NADRA) در سال ۲۰۱۳ میلادی اعلام کرد که ۳٬۶۵۰ پارسی در انتخابات این کشور شرکت کرده‌اند. در سال ۲۰۱۸ میلادی این عدد ۴٬۲۳۵ نفر اعلام شد. ایران، عراق و آسیای مرکزی آمارهای مختلفی برای جمعیت زرتشتیان ایران وجود دارد. بر اساس آخرین سرشماری پیش از انقلاب ۱۳۵۷، تعداد زرتشتی‌های ایران ۲۱٬۴۰۰ نفر بوده‌است. بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰، در ایران ۲۵٬۲۷۱ زرتشتی وجود دارد. جوامع زرتشتی ایران معتقدند که تعدادشان حدود ۶۰٬۰۰۰ نفر است. آمار بالای مهاجرت و آمار پایین ازدواج و باروری باعث شده‌است تا جمعیت زرتشتیان در ایران رو به کاهش باشد. حدود ۱۰٬۰۰۰ زرتشتی در مناطق آسیای مرکزی مانند باختر (بلخ)، که در شمال افغانستان است، سغدیانا، مرگیانا و سایر مناطق نزدیک به محل تولد زرتشت که زمانی پایگاه مستحکم زرتشتیان بود زندگی می‌کنند. جوامع زرتشتی در تهران، یزد، کرمان و کرمانشاه وجود دارند. هنوز تعدادی از آن‌ها به زبانی ایرانی صحبت می‌کنند که با فارسی معمول متفاوت است. آن‌ها زبانشان را دری (با دری، نامی که در افغانستان به زبان فارسی می‌گویند، اشتباه نشود) می‌نامند. به زبان آن‌ها همچنین گَوری یا بهدینی هم می‌گویند. برخی مواقع این زبان را بر اساس شهری که در آن تکلم می‌شود می‌نامند، مانند یزدی یا کرمانی. زرتشتیان ایران را به صورت تاریخی گبر هم می‌نامند که البته در ابتدا بار تحقیرآمیز نداشت اما امروز به صورت توهین آمیز به همه غیر مسلمانان گفته می‌شود. در ایران مدارس و نشریاتی ویژه زرتشتیان وجود دارد و تحصیلات آن‌ها در برخی دبیرستان‌ها مانند مارکار تهران‌پارس یا دبیرستان فیروزبهرام انجام می‌شود. نشریه‌ای به نام هفته‌نامه امرداد متعلق به سازمان‌های زرتشتی در ایران به صورت هفتگی چاپ می‌شود. دربارهٔ اینکه آمار کردهای زرتشتی چه اندازه است نظرهای متفاوتی وجود دارد. نماینده زرتشتیان دولت اقلیم کردستان عراق اعلام کرده‌است که در سال‌های اخیر حدود ۱۰۰٬۰۰۰ نفر در کردستان عراق زرتشتی شده‌اند. این آمار توسط رهبران جوامع زرتشتی این منطقه هم تکرار شده‌است. آن‌ها معتقدند که تعداد بیشتری زرتشتی در کردستان عراق وجود دارد که در خفا به این دین پیوسته‌اند. البته آمارهای مستقل این اعداد را تأیید نکرده‌اند. غرب در آمریکای شمالی برآورد می‌شود که بین ۱۸٬۰۰۰ تا ۲۵٬۰۰۰ زرتشتی وجود دارد. آن‌ها از جنوب آسیا یا ایران به این منطقه مهاجرت کرده‌اند. در استرالیا ۳٬۵۰۰ زرتشتی وجود دارد که بیشتر در سیدنی زندگی می‌کنند. در سال ۲۰۱۲ مشخص شد که تعداد زرتشتیان ایالات متحده آمریکا ۱۵٬۰۰۰ نفر است که باعث می‌شود که آمریکا بیشترین جمعیت زرتشتیان جهان پس از هند و ایران را داشته باشد. اخیراً گفته شد که حدود ۳٬۰۰۰ کرد در سوئد زرتشتی شده‌اند. فهرست کشورهای دارای جمعیت زرتشتی به این شرح است: در ادبیات صوفیانه ایرانی آتشکده: در اصطلاح صوفیه دل صوفی است که پیوسته در آتش سودای حق در سوز و گداز است. مولوی عشق را تشبیه به آتشکده کرده و می‌گوید: پیر مغان: پیر طریقت را گویند. دیر مغان: کنایه از مجلس عرفا و اولیا و حلقه ذکر است. کوی مغان: کنایه است از جایگاه درویشان و محل اقامت پیر و مرشد. مغ - مغان: گاهی نیز عاشق حق را مغ گفته‌اند که سینه‌اش پر از آتش محبت اوست و اهل صفا و یکرنگی است. «مغان: علامت یکرنگی و یک جهتی» جستارهای وابسته فهرست کشورها بر پایه جمعیت زرتشتی فهرست دولت‌ها و دودمان‌های زرتشتی پانویس منابع کریستن سن، آرتور. مترجم صفا، ذبیح‌الله. مزداپرستی در ایران قدیم، تهران:انتشارات شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۵۷ مجموعه سخنرانی‌های دومین کنگره تحقیقات ایرانی، جلد دوم. مشهد:دانشگاه ادبیات و علوم انسانی مشهد، ۱۳۵۲ بنونیست، امیل. دین ایرانی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ کریستن سن، آرتور. کیانیان. ترجمه ذبیح‌الله صفا. چاپ پنجم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ نیبرگ، هنریک ساموئل. ترجمه نجم‌آبادی، سیف الدین. دین‌های ایران باستان. تهران:مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‌ها، ۱۳۵۹ هینلز جان. ترجمه آموزگار، ژاله و احمد تفضلی. شناخت اساطیر ایران، تهران: نشر چشمه ۱۳۷۵ پیوند به بیرون انجمن زرتشتیان تهران کانون زرتشتیان تارنمای فرهنگی یَتااَهُو سازمان فرهنگی اُشیهَن UNESCO Parsi Zoroastrian Project (انگلیسی) https://sites.google.com/site/aliakbarkhanjany/zartosht (ارکان اربعه‌ی آئین زردتشت) ادیان توحیدی ادیان هندی اقوام خاورمیانه دین در آسیا دین در امپراتوری ساسانی دین در ایران باستان دین در ایران دین در کردستان دین در هند دین‌های ایرانی فلسفه ایرانی باورها، سنت‌ها و جنبش‌های دینی مزدیسنا یکتاپرستی
2530
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AF%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B4%DB%8C
سدره‌پوشی
آیین سُدره پوشی یکی از آیینهای زرتشتیان است. سدره‌پوشی به منزله زایش نوین است و در گویش دری گجراتی NAVJOT نیز گویند. از همین رو این آیین را «نوزاد» یا «نوزات» نیز می‌نامند. آیین سدره پوشی باید در بامداد انجام شود ولی امروزه در ایران، به دلایل عملی، پس از نیمروز برگزار می‌شود. امروزه زرتشتیان این مراسم را برای فرزندان خود بین سنین ۷ تا ۱۰ سالگی برگزار می‌کنند. خصوصیات سدره سدره پیراهنی است گشاد، سپید رنگ، بدون یقه و با آستینهای کوتاه که از پارچه سفید درست شده و دارای دو کیسه بسیار کوچک، یکی در جلوی سینه و نزدیک قلب که گریبان خوانده می‌شود و دیگری در پشت که گرده نامیده می‌شود و زرتشتیان آن را در زیرلباسهای خود می‌پوشند. درجلو سدره از گردن به پایین، چاکی قرار دارد که تا قسمت سینه می‌رسد و در انتهای آن کیسه کوچکی به نام کیسه کرفه قرار گرفته‌است که به عقیده زرتشتیان مؤمن، گنجینه هومت، هوخت هورشت است؛ یعنی سه اصل بزرگ آیین زرتشتی، پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک که فرد زرتشتی باید بکوشد تا این سه صفت را در خود پرورش دهد. امروزه زرتشتیان سدره را از ململ سفید درست می‌کنند ولی در عهد باستان از پشم و پنبه و حتی گاهی از ابریشم درست می‌شد. به عقیده زرتشتیان سدره جامه ستایش و بندگی اهورا مزدا و به منزله زره و جوشنی است که پوشنده را از شر تمایلات نفسانی و صفات رذیله حفظ می‌کند. سفیدی سدره نشانی از آن است که فرد زرتشتی باید قلب و روح خود را مانند آن سفید و بی‌آلایش نگهدارد و از اعمال ناشایست دوری گزیند. ’’کشتی’’ بندی است باریک و بلند که از ۷۲ نخ پشم درست می‌شود. زمان بافتن این ۷۲ نخ به شش قسمت که هر کدام دارای ۱۲ نخ است تقسیم شده و به هم بافته می‌شود زمانی که عمل بافتن تمام شد گره‌هایی به دو سر کشتی زده می‌شود. زرتشتیان کشتی را بر روی سدره سه دور بگرد کمر می‌بندند و در دور دوم دو گره به جلو و در دور سوم دو گره از پشت سر به کشتی می‌زنند. در عهد باستان کشتی از پشم گوسفند و موی بز و شتر و حتی از پنبه بافته می‌شود ولی امروزه آن را از پشم گوسفند درست می‌کنند. کشتی بند بندگی اهورا مزدا است و افراد زرتشتی از زن و مرد و کوچک بزرگ وظیفه دارند همواره و در هر حال آن را به کمر خود ببندند و از خود دور نکنند. زمانی که افراد استحمام می‌کنند یا موقع شنا و زنان در هنگام عادت ماهیانه می‌توانند کشتی را از کمر خود باز کنند. به‌طوری‌که از مندرجات کتاب‌های مذهبی به دست می‌آید زرتشتیان عهد باستان فرزندان خود را در سن پانزده سالگی سدره پوش می‌نمودند. در تیر یشت کرده ۶ بندهای ۴و۵ آمده: «ای زرتشت اسپنتمان تشتر با چشم‌های درخشان، بلند بالا و بسیار نیرومند، توانا و چست در فروغ پرواز کند به سنی که مرد برای نخستین بار کشتی بندد، به سنی که مرد برای نخستین بار نیرو گیرد و به سنی که مرد برای نخستین بار به بلوغ رسد» و پس از پوشیدن سدره بر روی آن و بر گرد کمر کُستی (کُشتی) می‌بندند. واژه‌شناسی واژه سدره در اوستا (vohumanu vastra) است که به معنی جامه نیک‌اندیشی است. برخی این واژه را که در نسکهای پهلوی شپیک SHAPIK خوانده شده را برابر با پیراهن شب دانسته‌اند. در برخی از نسکهای دینی زرتشتیان این پوشش را پیراهن خوانده‌اند. دربارهٔ خود واژه امروزی سدره گروهی آن را از ریشه vastra در زباان اوستایی می‌دانند که برابر رخت و جامه‌است. گروهی آن را برساخته از دو واژه پارسی سود و رَه دانسته‌اند و این‌گونه آن را سودراه و سودمند و راه سود معنا کرده‌اند. برخی هم آن را گرفته شده از واژه‌های عربی صدره(نیم‌تنه) و ستره(پوشش) دانسته‌اند. نمادشناسی گرده نشانه مسئولیت‌ها و وظیفه‌هایی است که هرکس به عهده دارد و باید به‌درستی انجام دهد. گریبان که کیسه کرفه یا کیسه کار نیک هم خوانده می‌شود، یادآور است که همه کردارهای نیک روی هم انباشته شده و آدمی را به خوشبختی می‌رساند. نزدیک قلب بودن آن نشانهای است که کارهای نیک باید قلباً و خالصانه انجام شود. سپیدی آن نماد پاکی و بی غل و غش بودن است. پیشینه و تاریخچه جشن سدره بنا بررسم ایرانیان باستان وقتی پسری به سن بلوغ می‌رسید برای اینکه بتواند با مردان دیگر به شکارو پیکار بپردازد با برگزاری جشن ویژه‌ای زره و جوشنی به او می‌پوشاندند و کمربندی از کمند یا شمشیری به کمر او می‌بستند و بدین روش او را به جرگه مردان و رده جنگیان درمی‌آوردند. این رسم تا اواخر قرن هجدهم ادامه داشت و هنوز هم در میان مردم هند و اروپایی به نام جشن شوالیه معروف و بین ایلات و عشایر امروزی ایران از جمله عشایر کرد و لر و لک به نام جشن کمربندان یا شال بندان خوانده می‌شود. برای اشو زرتشت هم چنین جشنی برگزارشد و جامهٔ رزمیان بنا به رسم روز بر او پوشاندند ولی هنگامی که او به رهبری جهان برگزیده شد دستور داد تا در این جشن به جای پوشاندن زره و جوشن پیراهن سفید نخی نازکی به نام ‘’سدره’’ که نشانه مهر ودوستی می‌باشد به جوانان بپوشانند و به جای کمربند جنگی و شمشیر، کمربندی از پشم گوسفند به نام کشتی که نمایانگر بی‌آزاری و سود رسانی است به کمر آنان ببندند که این جشن امروز به نام جشن سدره پوشی معروف است در آیین زرتشتی وقتی پسر یا دختر به سن بلوغ رسید برای او مراسم سدره‌پوشی گرفته می‌شود. اهمیت سدره پوشی اهمیت این مراسم مطابق با اهمیت ختنه سوران در دین اسلام، غسل تعمید در دین مسیحیت و اوپانانیا در بین هندوان می‌باشد؛ زیرا بعد از آنکه طفل سدره پوش شد و کشتی ببست، او به عنوان یک فرد زرتشتی شناخته شده و حق دارد مانند سایر زرتشتیان درکلیه مراسم مذهبی و اجتماعی آیین خود شرکت نماید. نحوه اجرای مراسم سدره پوشی وقتی فرزند به سن بلوغ رسید پس از یادگیری تعلیمات دینی و اوستاهای بایسته والدین او روزی را برای برگزاری مراسم سدره پوشی معین و خویشاوندان دوستان خود را برای شرکت در این مراسم دعوت می‌کنند. در این روز ابتدا در وسط سالن یا اتاقی که قرار است این مراسم برگزار شود، سفره بزرگی پهن کرده و در چهار گوشه آن چهار چراغ یا شمع روشن می‌نمایند درمیان سفره نیز یک مجمر آتش، یک ظرف پر از لبان، صندل، چوب عود و سایر گیاهان خوشبو، یک سینی پراز میوه جات خشک شامل پسته، بادام، گردو، قیسی، سنجد، برگه زردآلو و نارگیل که مقداری نقل و شیرینی روی آن پاشیده شده و زرتشتیان آن را لرک می‌گویند و مقداری گل و سبزه در گلدان وکمی آویشن و برنج مخلوط با سنجد و شیرینی در یک ظرف قرار می‌دهند. وقتی تمام اینها در سفره گذاشته شد و میهمانها دور سفره نشستند مراسم اصلی شروع می‌شود. پسر یا دختری که باید ‘’سدره پوش’’ شود پس از استحمام و پوشیدن سدره و لباس زیر در یک طرف سفره به گونه‌ای که رویش به طرف خورشید باشد، می‌نشیند. موبد در طرف دیگر سفره و روبروی طفل قرار گرفته و مراسم را با سرودن اورمزدیشت آغاز می‌کند. بعد از پایان یافتن قرائت اورمزدیشت موبد به طرف دیگر سفره رفته و پشت سر کودک می‌ایستد و کشتی به کمرش بسته می‌شود. سپس کودک آستین‌های موبد را از هر دو طرف در دست گرفته و با او هم پیوند می‌شود. هنگامی که عمل بستن کشتی تمام شد طفل به جای خود می‌نشیند و موبد به جای اول خود برگشته و روبروی کودک ایستاده و اوستای تندرستی را به نام طفل می‌سراید و در حال سرودن آویشن و برنج و شیرینی مخلوط را به تدریج به سر او می‌ریزد. پس از پایان یافتن قسمت مذهبی سدره پوشی والدین و دوستان و خویشان ضمن تبریک، هدایای خود را تقدیم می‌کنند و سپس از میهمانان پذیرایی می‌شود که از جمله تقسیم لرک بین حاضرین می‌باشد. منابع ج. پ آسموسن، اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی، دیانت زرتشتی، ترجمه فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، بی‌تا هنریک ساموئل نینبرگ، دینهای ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم‌آبادی، تهران، ۱۳۵۹ گئو ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ، تهران، انتشارات آگاهان دیده، ۱۳۷۷ مهرداد بهار، دینهای آسیایی زرتشتیان در ایران، تهیه و تدوین: هایده رمضان رستم‌آبادی، پاییز – ۱۳۸۴ مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، نوشته: موبد اردشیر آذرشسب، ناشر: سازمان انتشارات فرَوهر، چاپ سوم، تابستان ۱۳۷۲ از نوروز تا نوروز آئین‌ها و مراسم سنتی زرتشتیان ایران، پژوهش و نگارش، کورش نیکنام مؤسسه انتشاراتی – فرهنگی فَروَهَر، چاپ اول: ۱۳۷۹ – چاپ دوم پیوند به بیرون آیین‌های زرتشتی مناسک گذار
2536
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AD%D9%88
نحو
نَحو یا جمله‌شناسی در زبان‌شناسی به دانش مطالعه‌ی قواعد مربوط به نحوه‌ی ترکیب و در کنار هم آمدن واژه‌ها به‌منظور ایجاد و درک جملات در یک زبان گفته می‌شود. این شاخه‌ی مهم از دستور هر زبان، نظام‌مندی و خلاقیت فراوانی را طلب می‌کند. درست است که انسان‌ها می‌توانند مجموعه ‌کلمات یک جمله را با ترتیب گوناگونی در کنار هم قرار دهند، ولی تمامی آن‌ها جملات معنی‌دار نخواهند شد. مثلاً به این دو جمله توجه بفرمایید: خرید را کتاب مرد. مرد کتاب را خرید. در اینجا، جمله‌ی اول در ساختارهای زبانی زبان فارسی غیرمجاز و بی‌معنی است؛ ولی، دومی که درست همان مجموعه‌ی کلمات را داراست، ساختاری مورد پذیرش از نظر ساختار و دستورهای نحوی زبان فارسی دارد. موضوعات اصلی در نحو عبارتند از ترتیب کلمات، روابط دستوری، ساخت‌های سلسله‌مراتبی یا سازه‌ها، مطابقت دستوری، ماهیت تنوع‌های بین زبان‌ها و رابطه‌ی میان صورت و معنی (معناشناسی). رویکردهای متعددی به نحو وجود دارد که در مفروضات و اهداف با یکدیگر تفاوت دارند. مباحث حوزه‌ی نحو دربردارنده‌ی مباحث مختلفی است که یک نظریه‌ی نحوی باید از پس تبیین آنها بربیاید. رابطه‌ی میان این مباحث در نظریه‌های مختلف متفاوت است؛ ممکن است در برخی نظریه‌ها این مباحث از هم متمایز شوند و یا در برخی نظریات دیگر، یکی از دل دیگری بیرون آمده باشد (به طور مثال ترتیب کلمات در یک نظریه ممکن است نتیجه‌ی قواعد حرکت باشد و از روابط دستوری ریشه بگیرد). توالی فاعل، فعل، مفعول یک توصیف ساده در مورد نحو یک زبان، ترتیبی است که فاعل (S)، فعل (V) و مفعول (O) در جمله تظاهر پیدا می‌کند. بیش از ۸۵٪ زبان‌ها فاعل را در ابتدای جمله قرار می‌دهند؛ خواه ترتیب جمله در آن زبان SVO باشد و یا SOV. ترتیب‌های ممکن دیگر عبارتند از VSO،‌ VOS، OVS و OSV که از میان اینها، تنها VSO نسبتا رایج است و سه توالی دیگر بسیار نادر هستند. در بیشتر نظریه‌های نحوی دستور زایشی این تفاوت ظاهری ریشه در یک ساختار سازه‌ای پیچیده‌تر دارد و هر ترتیبی ممکن است اشتقاق‌های مختلفی داشته باشد. همچنین ترتیب کلمات ممکن است کارکردهای معناشناختی عناصر را نشان بدهد. روابط دستوری یک توصیف دیگر در مورد ساختار زبان، معطوف به مجموعه‌ی روابط دستوری ممکن میان اجزای جمله در هر زبان است. توصیف روابط دستوری می‌تواند شامل متعدی بودن، مجهول‌سازی، نشانه‌گذاری هسته-وابسته و سایر مطابقه‌های دستوری باشد. زبان‌های مختلف معیار‌های مختلفی برای روابط دستوری دارند. جستارهای وابسته سیبویه ابوالاسود دؤلی صرف منابع نحو زبان فارسی برپایهٔ نظریهٔ حاکمیت و مرجع‌گزینی، سیدعلی میرعمادی، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۶ گفتارهایی در نحو، محمد راسخ مهند، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۸ Crystal, D. , The Cambridge Encyclopedia of Language, 2nd edition, Cambridge University Press, 1996. O'Grady, W. , Dobrovolsky, M. , and Aronoff, M. , Contemporary Linguistics, An Introduction, 2nd edition, St. Martin Press, Inc. , 1993. پیوند به بیرون پیکرهٔ وابستگی نحوی زبان فارسی مجوعه‌ای شامل حدود ۳۰هزار جملهٔ برچسب‌خورده با اطلاعات نحوی بر اساس دستور وابستگی. وبگاه زبان فارسی مشخصه‌های معنایی به «نحو» مربوطند اصطلاحات زبان‌شناسی دستور زبان شاخه‌های زبان‌شناسی عناصر نحوی فلسفه زبان مفاهیم معرفت‌شناسی نحو نشانه‌شناسی
2538
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%85%D9%86
اسپیتامن
اسپیتامن (پارسی باستان: spitamana؛ یونانی باستان: Σπιταμένης؛ ۳۷۰ – ۳۲۸ پیش از میلاد) یک سردار ایرانی سغدی بود که رهبری شورش بلخ و سغد بر اسکندر مقدونی را در سال ۳۲۹ و پس از کشته شدن اردشیر پنجم به‌عهده گرفت اما سرانجام به دلیل خیانت همسرش شکست خورد. درحالی که اسکندر مقدونی در اسکندریه اسخاته در نزدیکی سیردریا بود، به او خبر رسید که اسپیتامن سغدیان را شورانده و نیروهای مقدونی حاضر در سمرقند (از شهرهای سغد) را محاصره کرده است. اسکندر که در آن زمان خود قادر نبود کارزار علیه اسپیتامن را رهبری کند، یکی از سرداران خود به نام فرنوخوس از اهالی لیکیه را مامور سرکوب شورش سغد و بلخ کرد. با این حال، اسپیتامن به سختی او را شکست داد و سپاه مقدونی بیش از ۲۰۰۰ پیاده و ۳۰۰ سواره نظام را از دست داد. از آنجایی که اوضاع برای اسکندر به سمت بحرانی شدن پیش می‌رفت، شخصا فرماندهی عملیات سرکوب سمرقند را برعهده گرفت؛ اما پیش از آن به وی خبر رسید که اسپیتامن به سمت بلخ پیش رفته، گرچه توسط ساتراپ باختر، یعنی آرتاباز، عقب رانده شده است. نبرد نهایی در دسامبر ۳۲۸ پیش از میلاد روی داد، جایی که سپاهیان شورشی ایرانی به رهبری اسپیتامن در محلی به نام گابای با نیروهای مقدونیان به رهبری کوینوس روبرو شدند، اما پیروزی با مقدونیان بود. پس از عقب‌نشینی اسپیتامن، همسر او به وی خیانت کرد و او را کشت. وی سپس به نشانه تقاضا برای صلح، سر بریده اسپیتامن را برای اسکندر مقدونی فرستاد و سپاه شوهرش را منحل کرد. اسپیتامن یک دختر به نام آپامه داشت. چند سال پس از آرام شدن اوضاع در سغد و بلخ، آپامه در عروسی شوش به ازدواج سلوکوس، از مهم‌ترین سرداران اسکندر و بنیانگذار امپراتوری سلوکی درآمد. آپامه چند فرزند برای سلوکوس به دنیا آورد که مهم‌ترین آن‌ها آنتیوخوس یکم سوتر بود که بعدها به عنوان دومین شاه سلوکی برتخت نشست. چند شهر نیز به افتخار او آپامیا توسط سلوکوس نامیده شد. اسپیتامن همچنین یکی از شخصیت‌های رمان «حمله به افغانستان» نوشته استیون پرسفیلد است. منابع اسکندر مقدونی اهالی ایران در سده ۴ (پیش از میلاد) درگذشتگان ۳۲۸ (پیش از میلاد) زادگان ۳۷۰ (پیش از میلاد) سغدی‌ها
2543
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
جمجمه‌شناسی
جمجمه‌شناسی (Phrenology) جمجمه‌خوانی یا جمجمه‌شناسی روانی نظریه‌ای شبه علمی است که ادعا دارد منش و شخصیت افراد را می‌توان از روی شکل جمجمهٔ آنها تشخیص داد. فرض این شبهِ علم این است که مغز اندام مربوط به ذهن است و عملکردها و ماژول‌های بخش‌های گوناگون مغز در شکل‌گیریِ جمجمه نقش دارند. بیشتر، پستی‌وبلندی‌های سر است که مورد نظر جمجمه‌خوانان است. چراکه در گذشته ادعا می‌شد که مغز از ماهیچه‌هایی ساخته شده و ماهیچه‌های پُرکارتر، بزرگ‌تر از بقیه هستند و اینگونه، تفاوت میزان فعالیتِ ماهیچه‌های مغز، شکل مغز و جمجمه را تشکیل می‌دهد. هرچند فرض‌های ابتداییِ جمجمه‌خوانی، ریشه در واقعیت‌ها داشتند اما فراتر از دانش‌تجربی تعمیم داده شد و از حیطهٔ علمی فاصله گرفت و از علم جدا شد. امروزه دیگر جمجمه‌شناسی را یک رشتهٔ علمی به حساب نمی‌آورند. ایدهٔ جمجمه‌خوانی پیرامون سال ۱۸۰۰ از سوی یک پزشک آلمانی به نام فرانتس یوزف گال ساخته و پرداخته شد و در سدهٔ نوزدهم میلادی از ۱۸۱۰ تا ۱۸۴۰ بسیار تأثیرگذار واقع شد. آن زمان‌ها مرکز جمجمه‌خوانی در ادینبورگ بود. امروزه می‌دانیم که از نظر علمی، پیشبینیِ شخصیت انسان براساسِ شکل جمجمهٔ فرد، نادرست و بی‌اعتبارِ است. در گذشته نیز دقتِ روش‌شناسیِ جمجمه‌شناسی مشکوک بود و در همان سدهٔ نوزدهم هم برخی آن را شبه علمی می‌دانستند. فهرست مناطق ۱: میل به تخریب، ۲: محبت‌خواهی، ۳: محبت به والدین، ۴: وابستگی عاطفی، ۵: دلبستگی به خانه، ۶: جنگ‌جویی، ۷: رازپوشی، ۸: زیاده‌خواهی، ۹: سازندگی، ۱۰: احتیاط‌کاری، ۱۱: حس جلب تحسین، ۱۲: عزت نفس، ۱۳: خیرخواهی، ۱۴: احترام، ۱۵: ثبات، ۱۶: وجدان، ۱۷: امید، ۱۸: رفعت، ۱۹: اندیشه‌گرایی، ۲۰: شادی و نشاط، ۲۱: تقلید، ۲۲: فردیت، ۲۳: شکل، ۲۴: اندازه، ۲۵: وزن، ۲۶: رنگ، ۲۷: مکان، ۲۸: نظم، ۲۹: محاسبه، ۳۰: احتمالات، ۳۱: زمان، ۳۲: آهنگ، ۳۳: زبان، ۳۴: مقایسه، ۳۵: علیّت، ۳۶: میل به زندگی، ۳۷: میل به غذا. نگارخانه جستارهای وابسته منش‌شناسی چهره‌خوانی حس‌خوانی شخص‌شناسی ارجاعات منابع Debby Applegate, The Most Famous Man in America: The Biography of Henry Ward Beecher. Doubleday, 2006. روان‌شناسی بالینی، تألیف جفری پ. کرامر، داگلاس آ. برنستاین، ویکی فیرز؛ مترجم: مهدی گنجی؛ ویراستار: دکتر حمزه گنجی، تهران: ساوالان، ۱۳۸۸. مقاله در ویکی‌پدیای انگلیسی تاریخ ایده‌ها تاریخ روان‌شناسی تاریخ ستاره‌بینی تاریخ علوم اعصاب جرم‌شناسی چهره‌خوانی روان‌شناسی شبه‌علم فلسفه ذهن نگرش‌های علمی کهن
2544
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C
حس‌خوانی
حس‌خوانی به بررسی و مطالعهٔ احساسات درونی و چگونگی بازتاب این احساسات به بیرون، مثلاً شیوهٔ صدا و سخن یا حرکات بدن می‌گویند. حس‌خوانان می‌کوشند تا از روی حرکات و سکنات افراد، به احساسات درونی آن لحظهٔ آنان پی ببرند. جستارهای وابسته منش‌شناسی جمجمه‌خوانی چهره‌خوانی شخص‌شناسی علائم پزشکی نشانه‌های بیماری واژگان پزشکی
2545
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B4%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
منش‌شناسی
منش‌شناسی یکی از روش‌های تشخیص شخصیت است که در دههٔ ۱۹۲۰ پدید آمد. در آن دهه، شخصی به نام ال. همیلتون مک‌کورمیک (L. Hamilton McCormick) به ترکیب روش‌های چهره‌خوانی، جمجمه‌خوانی و حس‌خوانی با دانش‌های نژادشناسی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی پرداخت تا از این راه، روشی علمی برای ایجاد یک سیستم تعیین منش و شخصیت افراد پدید آورَد. جستارهای وابسته شخص‌شناسی چهره‌خوانی جمجمه‌شناسی شبه‌علم آلمان در سده ۱۹ (میلادی) علم در سده ۱۹ (میلادی) آلمان در سده ۲۰ (میلادی) علم در سده ۲۰ (میلادی) تاریخ روان‌شناسی چهره‌خوانی
2546
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
شخص‌شناسی
شخص‌شناسی شکل نویی از یکی از دانش‌نماهای قدیمی یعنی چهره‌خوانی (علم فِراست) است که از سوی طرفداران گروه «عصر جدید» ارائه شده‌است. روش‌های شخص‌شناسی با جمجمه‌خوانی نزدیکی دارد. شخص‌شناسان می‌کوشند تا میان شکل ظاهریِ چهره و بدن افراد و رفتار و منش آنها ارتباط و پیوندی بیابند. شخص‌شناسی و روش‌های آن از سوی دانشمندان رد شده و به‌عنوان یک دانش‌نمای کاملاً بی‌پایه شناخته می‌شود. چهره‌خوانی
2548
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%86%D9%88%D8%B8%D9%87%D9%88%D8%B1
دین‌های نوظهور
دین‌های نوظهور به آن دسته از روش‌هایی گفته می‌شود که در سده‌ها و دهه‌های اخیر به عموم معرفی شده‌اند. دین‌های نوظهور عبارتند از: یونیتارین مورمون بابی بهائی راستافاری جوچه فالون گنگ ویکا اکنکار ساینتولوژی پاراگادس آیین بیانی آیین بیانی یا آیین بابی به جنبش مذهبی‌ای گفته می‌شود که از سال ۱۲۵۹ قمری تا ۱۲۶۸ قمری به رهبری سید علی‌محمد باب در ایران رونق گرفت. این جنبش در ادامه به کشور عثمانی (ترکیه کنونی) تبعید شد. در آنجا برخی درآیین بیانی باقی ماندند و برخی دیگر به دنبال دعوی بهاءالله به آیین بهایی گرویدند. بخشی از بیانی‌ها که به آئین بهایی نگرویدند، جانشینی صبح ازل برای باب را پذیرفتند. این گروه از بابیان خود را ازلی یا بیانی می‌دانند. سید علی محمد باب در کتاب بیان پیروانش خود را اهل بیان می‌خواند. باب با کمال ایمان و صداقت دربارهٔ اسلام و بزرگان این آیین صحبت می‌کند و همه جا با احترام شایسته از آنان نام می‌برد ولی دوره حکومت اسلام را فقط هزارسال می‌داند یعنی می‌گوید:دویست و شصت سال مدت نزول قرآن و تجلی اخبار معصومین است و پس ازغیبت امام در سال ۲۶۰ هجری قمری که پایان دوره اسلام بود فرا رسید و من ظاهر شدم. سیدعلی محمد باب در اثبات این عقیده به چند آیه قرآن تمسک کرده‌است: یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه کان مقداره الف سنة ممّا تعدون (سوره سجده، آیه ۵) و یستعجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوماً عند ربک کالف سنةٍ ممّا تعدون (سوره حج، آیه ۴۷) یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین. قل لکم میعاد یومٍ لاتستخرون عنهُ ساعة و لاتستقدمون(سوره سبأ، آیات ۲۸و۲۹) پروفسورادوارد براون به نقل از باب می‌نویسد: فرقه بهائی دین بهائی آئینی است که میرزا حسینعلی نوری بنیان‌گذار آن می‌باشد. بهائیان او را فرستاده خدا (پیامبر) در این دوره می‌دانند. مرکز بهائیان در حیفا واقع شده‌است. شمار پیروان این دین بیش از هشت میلیون و پانصد و سی و یک هزار نفر برآورد شده‌است. از نظر پراکندگی جغرافیایی بعد از مسیحیت دومین دین جهان است. بهائیان معتقدند که بهاءالله -بنیانگذار دین بهائی- جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران است. فالون گونگ روش تزکیه ذهن و بدن براساس سه اصل حقیقت، نیکخواهی و بردباری است. این روش از دوران باستان نسل به نسل به صورت تزکیه پنهانی و سینه به سینه از استاد به شاگرد منتقل گردید و در سال ۱۹۹۲ توسط آقای لی هنگ‌جی در کشور چین عمومی شد. در ۲۰ ژوئیه سال ۱۹۹۹، با توجه به تعداد بالای تمرین کنندگان این روش، حزب کمونیست چین آن را ممنوع اعلام کرد و شروع به آزار و شکنجه تمرین کنندگان این روش کرد. آزار و شکنجه تمرین کنندگان فالون گونگ همچنان تاکنون ادامه داشته و بسیاری از آنان قربانی تجارت اعضای داخلی بدن انسان‌های زنده در چین توسط حزب کمونیست چین شده‌اند و اعضای بدن آن‌ها از جمله قلب، کلیه، قرنیه، کبد را در حالی که زنده هستند از بدنشان جدا کرده و به فروش رسانده‌اند. فالون گونگ یک روش تزکیه است و دین نمی‌باشد. اکنکار اِکَنکار طریقت قدیمی است که در حدود سال ۱۹۶۵ از حالت پنهانی درآمد. بنیانگذار این طریقت پال توئیچل بود. مرکز این طریقت در شهر چن‌هسن در ایالت مینه‌سوتا در آمریکا است. ویکا ویکا (یا جادوورزی (ویچکرافت Witchcraft یا کرافت))، عنوانی است که یک فرقهٔ جدید دینی را با آن می‌نامند. این جریان در سال ۱۹۴۹، زمانی که جرالد گارنر Gerald gardner کتاب خود موسوم به «راهنمای جادوی برتر» را منتشر نمود، آغاز گردید. در این کتاب او در قالب داستان‌های تاریخی آیین‌های ویکایی را معرفی می‌کند. او بعدها با همکاری شخصی به نام دورین والیانته Doreen Valiente، «ویچکرافت امروز» و «مفهوم ویچکرافت» را به ترتیب در سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۹ منتشر کرد. هر چند شاخه‌های دیگر ویکایی نیز وجود دارند، اما شاخهٔ گارنریان و شاخهٔ دیگری موسوم به الکساندریان – به بنیانگذاری الکس ساندرز Alex Sanders – در مرکز سنت‌های ویکایی قرار دارند. ساینتولوژی ساینتولوژی مجموعه‌ای از تعالیم است که ال ران هابارد نویسنده داستانهای علمی تخیلی آن را توسعه بخشید. مراحل این دین به OT معروفند و به ترتیب OT I و OT II و … نامیده می‌شوند. مورمون مورمون در اصل فرقه‌ای از مسیحیت که خود را پیروان راستین عیسی مسیح می‌دانند. این فرقه با داشتن مکاشفات جدید و اضافه کردن کتاب‌های دیگر در کنار کتاب مقدس خود را از مسیحیت اصیل جدا کرد. جوزف اسمیت، بنیانگذار فرقه مورمون در سال ۱۸۲۰ زمانی که ۱۵ ساله بود، به گفته خود رؤیایی از جانب خدا دریافت کرد که در آن به او گفته شد همه کلیساها در اشتباهند و او نباید به هیچ‌کدام بپیوندد. ژورف مجدداً در ۱۸ سالگی رؤیایی دیگر دریافت کرد که در آن از جانب فرشته‌ای به نام مورونی به او مأموریتی عظیم داده شد تا به دنبال الواح طلایی و لوحه‌های قدیمی بگردد. سرانجام در سال ۱۸۳۰ پس از به دست آوردن این الواح و ترجمه آن‌ها این کتاب‌ها به عنوان کتاب‌های مورمون‌ها انتشار یافت. گفته می‌شود او با پیدا کردن عینک مخصوص در کنار الواح طلایی و گذراندان سه سال در خلوت و در پس پرده موفق به ترجمه متون شد و در انتها الواح طلایی را به فرشته باز پس داد. منابع تغییر دین فرقه‌ها
2550
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%A7
ویکا
ویکا (یا جادوورزی (ویچکرافت Witchcraft یا کرافت)، عنوانی است که یک فرقهٔ جدید دینی را با آن می‌نامند. تاریخچه ویکاها نئوپاگان‌هایی هستند که بستر طبیعت را می‌پرستند. این فرقه در سال ۱۹۵۴ به دست جرالد گارنر، جادوگر انگلیسی تأسیس شد. طبیعت در فرهنگ ویکن‌ها به معنی هر چیزی است که بدون فشار یا اجبار به وجود آمده باشد. رفتارهای غریزی و خدایانی که نماد این غرایز هستند مورد پرستش یعنی ستایش آن‌ها واقع می‌شود. پیروی از غریزه و پایه قرار نهادن طبیعت بکر و بی‌شعور به عنوان ملاک رفتار خصیصه‌ای است که این فرقه را از همه مذاهبی که در آن مسک نفس وجود دارد متمایز می‌کند؛ و به دلیل اینکه پایه طبیعت است کتاب و نوشته‌های آنان به تجربیات شخصی علاقه خاصی نشان می‌دهد و برای تجربیات خاص خود یک دفتر جداگانه دارند که دفتر شهود و الهام هم به آن می‌گویند و گاه همین تجربیات را در دفتر اوراد و اذکار سحر به نام کتاب سایه‌ها می‌نگارند. کتاب کتاب این فرقه کتاب سایه‌ها نام دارد؛ که تقریرات جادوآموز از استاد خویش می‌باشد؛ و شامل اوراد و تعویذات سحر است. ریشه اسم ویکا wicca یک لغت نصرانی است که به معنی شخص حکیم می‌باشد. البته بعضی ریشه آن رااز جادوگری می‌دانند و عده‌ای آن را مشتق از witan که انگلیسی قدیم است به معنی حکیم می‌دانند. اعتقادات این فرقه به وجود شیطان و خدا اعتقاد ندارد و بستر طبیعت را می‌پرستند؛ ولی الهه یا خدا را می‌پرستند هرچند این صورت الزامی نمی‌باشد؛ و بیشتر الهه زن را می‌پرستند و یک بستر اکوفمینیستی در این فرقه جریان دارد. همچنان که سلنا در تصویر از الهه‌های آنان است و لزومی ندارد که واقعیت خارجی داشته باشد. در اعتقاد ویکن‌ها طبیعت محوری و عمل بر طبق غریزه سفارش می‌شود و برخلاف دیگر مذاهب مسک نفس از غریزه توصیه نمی‌شود. ویژگی‌ها از خصوصیات این فرقه: عبادت خدا و الهه یا فقط الهه اهمیت به زن، خدای زن و کاهن زن. مراسم سبت (یا همان شبات شنبه یهودیت)که بر می‌گردد به فرقه کابالیسم اجرای مراسم توسط بعضی از آن‌ها به صورت عریان انجام می‌شود تعداد زیادی از آنان کتابی تحت عنوان کتاب سایه‌ها برای خود دارند که حاوی اوراد و سحرهای خود می‌باشد و گاه در آن تجارب و خاطرات خود را هم می‌نویسند. البته بعضی دفترچه‌ای جداگانه تحت عنوان شهود برای تجارب خود دارند. اخلاق ویکا ویکا فقط یک نصیحت دارد: «تا وقتی جنبنده‌ای را اذیت نمی‌کنید و اراده خود را بر کسی تحمیل نمی‌کنید هر چه در سر دارید انجام دهید.» اقسام ویکا ویکای اسکندریه ویکای دایانی ویکای گاردنری ویکای الکساندری ویکای پریان نمادها صلیب: همان صلیب مسیحیان است. ستاره داوود: همان ستاره داوود یهودیان است. ستاره پنج پر: ستاره پنج پر که ضلع آن رو به بالا باشد. کتاب سایه‌ها: نوشته‌های جادویی و تجربیات شخصی را در آن می‌نگارند. بدر ماه و اعتدال‌های سالانه خنجر در شراب دو دایره رو به بالا: خدا یک دایره وسط دو هلال چپ و راست: خدایان هلال برعکس رو به خط: غروب ماه هلال روی سطح رو به بالا: طلوع ماه نیمدایره روی خط رو به پایین با فلش به سمت پایین: غروب خورشید نیمدایره روی خط با فلش به سمت بالا: طلوع خورشید balefire broom stick victory love war باورها الهیات اگرچه مشاهدات ویکن‌ها درکلام متفاوت باشد، اکثریت قریب به اتفاق ویکن‌ها ستایش و احترام به الهه و خدایگان دارند. ویکن‌ها در تمامی اعصار قائل به وحدت (Pantheist) وجود هستند. duotheism (اعتقاد به دوخدا) یا چند خداپرستی (متشکل از بسیاری از خدایانشان در بین ویکن‌ها کمتر دیده می‌شود). در برخی از مفاهیم pantheistic و duotheistic، ایزدان از فرهنگ‌های مختلف ممکن است به عنوان جنبه‌های الهه یا خدا دیده شود. خدا و الهه درنظر ویکن‌ها، ویکا مذهبی است که قائل به خدا و الهه، هر دو با هم است (چیزی شبیه فلسفه ین و یانگ در تائویسم). نیروی زندگی تجسمی از طبیعت است و اغلب ماه به عنوان الهه و خورشید به عنوان خدا معرفی می‌شود. به‌طور سنتی خدا را به صورت یک خدای شاخدار که با طبیعت وحشی و بکر و همراه با تمایلات جنسی و شکارگر ظاهر می‌شود نشان می‌دهند؛ و به این خدا نام‌های متفاوت داده‌اند، مانند :انسان سبز، کرنونوس، پان، آتو، کارنایانا. الهه هم یک جنبه سه‌گانه دارد که شامل دوشیزه، مادر و عجوزه است و معمولاً به صورت ماه به تصویر کشیده می‌شود. نماد زندگی و الهام درونی طبیعت و عشق به همه چیزو فرزند است. معمولاً در گردهمایی جادوگران از این الهه استفاده می‌شود. چندخدایی چند خدایی در این ویکنیسم به نوعی وحدت وجود است؛ یعنی همه الهه‌ها با خدا یکی هستند و هر کدام جنبه‌های متفاوتی از خدا را به تصویر می‌کشند و همه یک چیز هستند و به فراخور فرهنگ و باورها متفاوت شده‌اند. الوهیت گاردنر اظهار داشت که موجودی بالاتر از خدا و به رسمیت شناخته شده تر از خدا توسط کاهنان شناسایی شده به عنوان محرک اول، اما هنوز ناشناس باقی مانده‌است. آنیمیسم جان گرایی، همزاد گرایی، اعتقاد باینکه روح اساس‌زندگی است، اعتقاد باینکه ارواح‌مجرد وجود دارند، اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان. ویکن‌ها معتقد هستند که ارواح خدا و الهه‌ها در کاهن‌ها زمانی که زیر ماه یا خورشید شروع به نقاشی خاص می‌کنند حلول می‌کند. زندگی پس از مرگ باورها دربارهٔ زندگی پس از مرگ بین ویکن‌ها متفاوت است. اگر چه عقیده سنتی آن‌ها تناسخ در جسم تازه است. سحر و جادو ویکاها به بعضی طلسمات و اوراد اعتقاد دارند. آنان دایره‌ای گرد هم تشکیل داده و مراسم خود را انجام می‌دهند. آن‌ها از این مراسم برای طرد کردن تأثیرات منفی، شفایابی، عشق و باروری بهره می‌جویند. اخلاق آسیب نرساندن به خود و دیگران. هرچه می‌خواهی بگو یا هرچه می‌خواهی بکن، مردم آزاری مکن، خود گرفتاری و مردم را گرفتار گرفتاری مکن. قانون بازگشت سه‌گانه؛ یعنی انسان هر کاری اعم از خوب یا بدانجام دهد در سرنوشت او مؤثر است. هرچه کنی به خود کنی… گر همه نیک وبد کنی. پروش فضیلت‌هایی مثل حرمت، احترام، فروتنی، قدرت، زیبایی، قدرت و شفقت در درون خود. پایبند بودن به ۱۶۱ قانون جادوگری. در سنت ویکاها همجنسگرایی مردود بود ولی امروزه این گرایش ذاتی از انسان‌ها، پذیرفته شده‌است. پنج گوهر باد، آتش، اب، خاک، عشق کتاب مقدس کتاب این فرقه کتاب سایه‌ها نام دارد؛ که تقریرات جادوآموز از استاد خویش می‌باشد؛ و شامل اوراد و تعویذات سحر است. اعتقادات این فرقه به شیطان و خدا اعتقاد ندارد و بستر طبیعت را می‌پرستند. جستارهای وابسته آیین بودایی هندوییسم منابع ویکی‌پدیای انگلیسی ویکی‌پدیای عربی انگلستان در دهه ۱۹۲۰ (میلادی) انگلستان در دهه ۱۹۵۰ (میلادی) پگانیسم دین‌های نوظهور سحر معرفی‌شده‌های ۱۹۵۴ (میلادی)
2551
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D9%86%D8%A7%D9%85%20%D8%AF%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
فهرست نام دین‌ها
در حالی که تعریف کلمه دین دشوار است، یک مدل استاندارد از دین که در دوره‌های مطالعات دینی استفاده می‌شود، آن را به این صورت تعریف می‌کند: بسیاری از ادیان دارای روایت‌ها، نمادها، سنت‌ها و تاریخ‌های مقدس هستند که هدف آن‌ها معنا بخشیدن به زندگی یا توضیح منشأ حیات یا جهان است. ادیان اخلاق، قوانین دینی یا سبک زندگی را از ایده‌های خود در مورد کیهان و طبیعت انسان استخراج می‌کنند. بر اساس برخی برآوردها، تقریباً ۴۲۰۰ دین، کلیسا، فرقه، دسته‌ها و گروه‌های مذهبی، قبایل، فرهنگ‌ها، جنبش‌ها وجود دارند، که در ممکن است در آینده به بیش از این شمار افزایش یابند. واژه دین گاهی به‌جای واژه «ایمان» یا «نظام اعتقادی» به‌کار می‌رود، اما تفاوت دین با باور شخصی این است که جنبه عمومی دارد. بیشتر ادیان رفتارهای سازمان‌یافته‌ای دارند، از جمله سلسله مراتب روحانی، عضویت، جماعت‌های غیرمذهبی، جلسات منظم یا خدمات به‌منظور تکریم یک خدا یا برای نیایش، مکان‌های مقدس (طبیعی یا ساخته‌شده) و متون مذهبی. برخی از ادیان نیز زبان مقدسی دارند که مختص خودشان است. همچنین دین شامل موعظه‌ها، بزرگداشت بخشش‌های یک خدا یا خدایان، قربانی‌ها، جشنها، اعیاد، خلسه، مناسک، عبادت، مراسم، تشییع جنازه، ازدواج، مراقبه، دعا، واسطه‌گری، موسیقی، هنر، رقص، خدمات عمومی یا دیگر جنبه‌های فرهنگی است. همچنین از باورهای مذهبی برای توضیح پدیده‌های فراروان شناختی، مانند تجربه‌های خارج از بدن، تجربه‌های نزدیک به مرگ و تناسخ، تجربه‌های ماوراء الطبیعی و مواردی دیگر استفاده شده‌است. برخی کارشناسان که موضوع دین را مطالعه می‌کنند، ادیان را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌اند: ۱) ادیان جهانی، اصطلاحی که به ادیان فرافرهنگی و بین‌المللی اشاره دارد. ۲) ادیان قومی، که به گروه‌های مذهبی کوچک‌تر، فرهنگ خاص یا ملت خاص اطلاق می‌شود. ۳) و جنبش‌های دینی جدید که به ادیانی که اخیراً توسعه یافته اشاره دارد. یکی از نظریه‌های آکادمیک مدرن در خصوص دین، ساخت‌گرایی اجتماعی، می‌گوید که دین مفهومی مدرن است که نشان می‌دهد همه اعمال معنوی و عبادت، از مدلی مشابه ادیان ابراهیمی به‌عنوان یک سیستم جهت‌گیری پیروی می‌کنند، که به تفسیر واقعیت و تعریف انسان کمک می‌کند. در زیر فهرست دین‌ها و مذهب‌ها را مشاهده می‌کنید: دین‌های ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام، ادیان ابراهیمی نامیده می‌شوند. بابیه ازلی مسیحیت کاتولیسیسم انگلیکان کلیسای آشوری شرق کلیسای ارتدکس شرقی کلیسای ارتودوکس شرقی کلیسای کاتولیک پروتستانیسم گروه‌های دیگر جنبش طلبه‌های کتاب مقدس مسیحیت جهانی کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان غیر تاریطانی سوئد بورگینیسم یونیتارین جنبش خلاقیت عرفان عرفان مسیحی ابیونی‌ها سرودونیایی‌ها مرقیونیه (نه کاملاً عرفانی) کالربیسین‌ها colorbasians سیمونین‌ها عرفان زودگذر بوربوریت‌ها کاینیت‌ها کارپوخواهان اوفیتس ophites هرمسیه عرفان قرون وسطایی کاتاریسم بوغومیلیه پولیسیان‌ها جنبش تندراکیان عرفانی ایرانی مندائیان مانوی‌گری بگنولی (Bagnolians) عرفانی سوری - مصری ستیان‌ها (Sethians) بازیلیدیان‌ها (Basilidians) والنتینیان‌ها (Valentinians) ابن دیصانs اسلام مدرسه کلام اشعری علم کلام ابو منصور ماتریدی مرجئه معتزله خوارج اباضیه عراقی حروریه صوفری شیعه اسماعیلیان مستعلیه نزاریه جعفری شیعه دوازده‌امامی شیخیه اصولی علوی‌گری / بکتاشیه زیدیه صوفی‌گری بکتاشیه چشتیه جلال‌الدین محمد بلخی مجددیه نقشبندیه جهریه خوفیه سلسله نعمت‌الهی طریقه قادریه Sufi Order International صوفی گرایی بازهدایت شده Sufism Reoriented سهروردیه تیجانیه عرفان جهانی رقص صلح جهانی سنی حنفی بریلوی دیوبندی گیدیمو (قدیم) gedimu یحیانی Xidaotang حنبلی ملکی شافعی گروه‌های دیگر اسلام اهل حدیث یا سلفی اهل قرآن احمدیه جنبش احمدیه جنبش احمدیه لاهور بنیاد الفاتحه بنیاد مسلمانان کانادا دروز اسلام اروپایی پنج درصدی‌ها حزب اتفاق‌المسلمین جماعا المسلمین جدید اسلام لیبرال اسلام کنگره کانادا Moorish Science Temple of America مهدوی امت اسلامی نوواوبیسم مسلمانان بریتانیایی پیشرو بنیاد مسلمانان پیشرو قرآنیان طلوع اسلام United Submitters International وهابیت ذکری یهودی یهودیت ربانی یهودیت ارتدکس حریدی یهودیت حسیدی یهودیت ارتودوکس مدرن یهودی محافظه‌کار Masorti یهودیت کنسرواتوکس اتحاد برای یهودیت سنتی یهودیت اصلاحات یهودیت پیشرو یهودیت لیبرال قرائیم یهودیت غیر ربانی مدرن جایگزین یهودیت یهودیت انسانگرایانه (به عنوان مذهب شناخته نمی‌شود) یهودیت متجدد بازسازی یهودیت گروه‌های تاریخی اسنی‌ها فریسیان (نیای یهودیت ربانی) صدوقیان (نیای احتمالی قرائیم) Zealots Sicarii Sects that believed Jesus was a prophet ابیونی‌ها الخسائیه ناصره (فرقه) دونمه Frankists Rastafari movement Mandaeans and Sabians مندائیان صابئین Sabians of Harran Mandaean Nasaraean Sabeans سامری‌گرایی جهان‌گرایی توحیدگرا مذاهب هندی Religions that originated in India and religions and traditions related to, and descended from, them. Ayyavazhi Bhakti Movement جنبش عشق به خداوند که پیروان آن در عشق به او تمام فعالیت‌های خود را متمرکز بر خدا می‌نمایند. این گروه با الهام از کتاب بهاگاوادگیتا برای رهایی از بازتاب اعمال، فعالیتهای خود را، به عنوان قربانی برای معبود خود انجام می‌دهند. Kabir Panth Sant Mat بودیسم Nikaya Buddhism (which have historically been called هینه‌یانه in the West) ترواده Sri Lankan Amarapura Nikaya Sri Lankan Siam Nikaya Sri Lankan Ramanna Nikaya Bangladeshi Sangharaj Nikaya Bangladeshi Mahasthabir Nikaya Burmese Thudhamma Nikaya Vipassana tradition of Mahasi Sayadaw and disciples Burmese Shwekyin Nikaya Burmese Dvaya Nikaya Thai Maha Nikaya Dhammakaya Movement Thai Thammayut Nikaya Thai Forest Tradition Tradition of Ajahn Chah مهایانه Humanistic Buddhism Madhyamaka Prasangika Svatantrika Sanlun (Three Treatise school) Sanron Maha-Madhyamaka (Jonangpa) بوداگرایی نیچی‌رن Nichiren Shu Nichiren Shoshu Nipponzan Myohoji Soka Gakkai Pure Land فرقه جودو شین بودیسم Tathagatagarbha doctrine Dashabhumika (absorbed into Huayan) Huayan school () Hwaeom Kegon تیانتای تندای Cheontae Yogacara Cittamatra in Tibet Wei-Shi (Consciousness-only school) or یوگه‌چاره شرق آسیا (Dharma-character school) یوگه‌چاره شرق آسیا یوگه‌چاره شرق آسیا Chan / ذن / Seon / Thien Caodong Sōtō Keizan line Jakuen line Giin line رینزایی-ذن رینزایی-ذن Obaku (school of Buddhism) Fuke Zen Won Buddhism: Korean Reformed Buddhism Kwan Um School of Zen Sanbo Kyodan وجره‌یانه شینگون بودیسم تبتی Bön Gelukpa Kagyupa Dagpo Kagyu Karma Kagyu Barom Kagyu Tsalpa Kagyu Phagdru Kagyu Drikung Kagyu Drukpa Kagyu Shangpa Kagyu Nyingmapa Sakyapa Jonangpa New Buddhist movements اوم‌شینریکیو (now known as Aleph) Diamond Way Friends of the Western Buddhist Order New Kadampa Tradition Share International True Buddha School Vipassana movement دین ای الهی دین ای الهی هندوییسم Swaminarayan Shrauta Lingayatism شایویسم شاکتیسم تانترا Ananda Marga سنت اسمارته ویشنوپرستی Gaudiya Vaishnavism ISKCON (Hare Krishna) Hindu reform movements آریه سماج Brahmo Samaj Hinduism in Indonesia Major schools and movements of Hindu philosophy Nyaya Purva mimamsa Samkhya Vaisheshika Vedanta (Uttara Mimamsa) Advaita Vedanta سری اوروبیندو Vishishtadvaita Dvaita Vedanta یوگا Ashtanga Yoga Bhakti yoga هاتا یوگا Siddha Yoga سورات شابد یوگا تانترا Sahaja Yoga Jainism دیگامبارا (Digambara) بیساپانتی (Bisapanthi) دیگامبارا تراپانت (Digambar Terapanth) تاران پنت (Taran Panth) کانجی پنت (Kanji Panth) گوماناپانتا (Gumanapantha) توتاپانتا (Totapantha) شوتابارا (Shvetambara) شوتابارا تراپانت (Svetambar Terapanth) مورتیپوجاکا (Murtipujaka) یا دراواسی (Deravasi) شوتامبارا استاناکواسی (Svetambara Sthanakvasi) سیک (سیخ) خالصه (سیک) نیهانگ (Nihaung) نامداری (Namdhari) کوکا سیکز (Kuka Sikhs) ساه‌اژدری (Sahajdhari) راویداسیا (Ravidassia) دین‌های ایرانی مهرپرستی مزدیسنا یارسان ایزدیه زروانی مندایی مانوی‌گری مزدکیه بابیه بهائیت مذاهب آسیای شرقی کنفسیوسیسم نئو کنفسیوسیسم نیو کنفسیوسیسم شینتو تائوئیسم دیگران کائوداییسم ادیان قومی چینی چئوندوئیسم فالون‌گانگ Hoa Hao I-Kuan Tao Jeung San Do Legalism (Chinese philosophy) موهیسم Oomoto Seicho-No-Ie Tenrikyo مذاهب آفریقایی African diasporic religions are a number of related religions that developed in the Americas among African slaves and their descendants in various countries of the Caribbean Islands and Latin America, as well as parts of the southern United States. They derive from African traditional religions, especially of West and Central Africa, showing similarities to the Yoruba religion in particular. Batuque (religion) Candomblé Dahomey mythology Haitian mythology Kumina Macumba Mami Wata Obeah Oyotunji Quimbanda سانتریا (Lukumi) Umbanda وودوو Indigenous traditional religions Traditionally, these faiths have all been classified "Pagan", but scholars prefer the terms "indigenous/primal/folk/ethnic religions". آفریقایی غرب آفریقا Akan mythology Ashanti mythology (غنا) Dahomey mythology Efik mythology (Nigeria, Cameroon) Igbo mythology (Nigeria, Cameroon) Isoko mythology (Nigeria) Yoruba mythology (Nigeria, Benin) مرکز آفریقا Bushongo mythology (Congo) Bambuti mythology (Congo) Lugbara mythology (Congo) شرق آفریقا Akamba mythology (East Kenya) Dinka mythology (Sudan) Lotuko mythology (Sudan) Masai mythology (Kenya, Tanzania) جنوب آفریقا Khoikhoi mythology Lozi mythology (Zambia) Tumbuka mythology (Malawi) Zulu mythology (South Africa) آمریکایی Abenaki mythology Anishinaabe اساطیر آزتک Blackfoot mythology Cherokee mythology Chickasaw mythology Choctaw mythology Creek mythology Crow mythology Ghost Dance Guarani mythology Haida mythology Ho-Chunk mythology (aka: Winnebago) Hopi mythology Inca mythology Indian Shaker Church اساطیر اینویی Iroquois mythology Keetoowah Nighthawk Society Kuksu (religion) Kwakiutl mythology Lakota mythology Leni Lenape mythology Longhouse religion Mapuche mythology اساطیر مایا Midewiwin Miwok Native American Church Navajo mythology Nootka mythology Ohlone mythology Olmec mythology Pomo mythology Pawnee mythology Salish mythology Selk'nam religion Seneca mythology Southeastern Ceremonial Complex Sun Dance Tsimshian mythology Urarina Ute mythology Wyandot religion Zuni mythology اروپایی آسیایی آسیا بن (دین) اساطیر چین اساطیر ژاپن Ko-shinto (Jomon-jin) Siberian Shamanism تنگری گرایی اروپایی Estonian mythology Shamanism among Eskimo peoples Finnish mythology and Finnish paganism Shamanistic remnants in Hungarian folklore Sami religion (including the Noaidi) Tadibya اقیانوس آرام Australian Aboriginal mythology مردمان آسترونزیایی Balinese mythology Javanese beliefs Melanesian mythology Micronesian mythology Modekngei Nauruan indigenous religion Philippine mythology Anito Gabâ Kulam Polynesian mythology اساطیر هاوایی افسانه‌شناسی مائوری Maori religion Rapa Nui mythology موآی تانگاتا مانو کیش کالا جان فروم فرقهٔ جانسون جنبش شاهزاده فیلیپ وایلالا Historical polytheism Ancient Near Eastern Ancient Egyptian religion دین باستانی سامی Mesopotamian mythology اسطوره‌شناسی عرب (اساطیر عرب) (pre-Islamic) Babylonian and Assyrian religion Babylonian mythology Chaldean mythology Canaanite mythology Canaanite religion Hittite mythology اساطیر ایران Sumerian mythology Indo-European آیین کهن آریایی دین ودائی مزدیسنا Baltic mythology Celtic polytheism اسطوره‌شناسی سلتی اسطوره‌شناسی سلتی Germanic polytheism Anglo-Saxon mythology Continental Germanic mythology اساطیر اسکاندیناوی Ancient Greek religion Finnish polytheism Hungarian mythology Ancient Roman religion اساطیر اسلاو هلنیستی Greco-Roman mysteries آرکادیا مهرپرستی اورفیسم (دین) مکتب فیثاغوری Gallo-Roman religion نئوپاگانیسم هیتنری عصر جدید، باطن‌گرایی و عرفان موج نو نئوشمنیسم ریکی باطن‌گرایی و عرفان حکمت انسانی عرفان مسیحی Esoteric Christianity هندوییسم تانترا Vaastu Shastra Martinism مهربابا چلیپای گلگون Ancient Mystical Order Rosae Crucis Rosicrucian Fellowship تصوف تئوسوفی راز آلود و جادویی جادوی مراسمی جادوی خنوخی گوئشیا جادوی خائوس Hoodoo (folk magic) (Rootwork) New Orleans Voodoo Kulam – Filipino witchcraft National Socialism and Occultism Pow-wow (folk magic) Seiðr – Norse sorcery تلما افسونگری طریقت دست چپ دیوشناسی لوسیفرین شیطان‌پرستی معبد ست شیطان‌گرایی لاویایی کلیسای شیطان New religious movements Creativity The Creativity Movement Shinshukyo Church of World Messianity Konkokyo Oomoto PL Kyodan Seicho-No-Ie Tenrikyo Fictional religions تقلید تمسخر آمیز و ادیان نقیضه Church of Euthanasia هیولای اسپاگتی پرنده Church of the SubGenius Iglesia Maradoniana اسب تک‌شاخ صورتی نامرئی Kibology Landover Baptist Church Last Thursdayism Others دادارباوری Discordianism اکنکار Ethical Culture Fellowship of Reason انسان‌گرایی Jediism جوچه ساینتولوژی انسان‌گرایی سکولار Subud Universal Life Church جهان‌گرایی توحیدگرا راه چهارم Other categorisations By demographics فهرست جمعیت‌های دینی بر اساس مساحت Religion in Africa دین در آسیا Religion in Australia Religion in Europe Religion in North America فهرست نام دین‌ها Religion in South America فهرست کشورها بر پایه مذهب دین رسمی جغرافیای بوداگرایی Christianity by country Roman Catholicism by country Protestantism by country Hinduism by country فهرست کشورها بر پایه جمعیت مسلمان Judaism by country, جمعیت یهودی در کشورها Sikhism by country Buddhism by region جستارهای مرتبط دین مدنی List of Catholic rites and churches List of religious organizations Lists of people by belief اسطوره‌شناسی شمن‌باوری توتم‌پرستی باطن‌گرایی غربی منابع ویکی انگلیسی باورها، سنت‌ها و جنبش‌های دینی فهرست‌های مرتبط با دین معنویت
2554
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%86%D8%B5%D8%B1
عنصر
عنصر در معانی زیر کاربرد دارد: عنصر شیمیایی عنصر الکتریکی عنصر گرمایی عنصر اچ‌تی‌ام‌ال
2559
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%20%28%D8%B4%D8%B9%D8%B1%29
بیت (شعر)
بیت (به انگلیسی: Verse) کوچک‌ترین واحد کامل در شعر کهن فارسی است که دو مصراع (مِصرَع) را شامل می‌شود. بیت در زبان عربی به معنی خانه و در اصطلاح، کوتاهترین شعر در بحرهایِ عروضی، آن است که از دو مصراع تشکیل شده باشد. نمونه: بیت مُصَرّع اگر هر دو مصراع یک بیت قافیه دار باشند، آن بیت را مصرّع می‌نامند؛ یعنی قافیه‌دار. نمونه: نگارخانه منابع همایی، استاد جلال‌الدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴ احمدی گیوی، حسن، و دیگران. زبان و نگارش فارسی، چاپ دهم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، زمستان ۱۳۷۴ شعر گونه استنزایی گونه شعری وزن شعر زبان‌شناسی وزن شعر عربی وزن شعر فارسی شعر عربی شعر فارسی
2560
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D8%B9
مصراع
مصراع یا مِصرَع یا نیم‌بیت کوچک‌ترین جزء از کلام موزون (شعر) در شعر کلاسیک فارسی و واحد وزنی شعر است. موسیقی درونی شعر در یک مصرع شکل می‌گیرد و شعر ادامه می‌یابد. دو مصراع تشکیل یک بیت می‌دهند که حداقلّ معنایی شعر است. از آن جا که لغت «مصراع» به معنی یک لنگه از درِ دولنگه است، بدان مشابهت، نصف هر بیت را مصراع نام‌گذاری کرده‌اند. نمونهٔ مصراع: هرگاه که قافیه را در هر دو مصرع یک بیت رعایت کرده باشند، آن بیت مُصَرَّع و انجام این کار تصریع نام می‌گیرد. نمونهٔ ابیات مُصَرَّع حافظ: بخشی از مثنویِ (الا ای آهوی وحشی)؛ جستارهای وابسته شعر بیت مشاعره منابع همایی، استاد جلال‌الدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴ ادبیات فارسی شعر گونه شعری وزن شعر وزن شعر عربی وزن شعر فارسی قالب‌های شعر فارسی شعر عربی شعر فارسی
2561
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B5%DB%8C%D8%AF%D9%87
قصیده
قَصیده یک قالب شعر کلاسیک فارسی است. موضوع قصاید مدح شاهان و بزرگان، وصف طبیعت و گاه پند و اندرز است. در این نوع شعر بیت اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه است. شاعران ایرانی قصیده را از شعر عربی گرفته‌اند. تفاوت قصیده با قالبِ غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادیِ بیت‌های قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوّت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. شاعر می‌تواند قصیده را در وزن‌های گوناگونی بسراید. بنا بر روایتی نخستین شعر فارسی قصیده‌ای است از محمد وصیف سگزی، دبیر دربار یعقوب لیث صفاری، که تنها ۶ بیت آن باقی مانده‌است. مطلع این قصیده این است: بخش عظیم ادبیات فارسی را در سدهٔ ششم هجری، قصیده تشکیل می‌دهد. از برترین قصیده‌سرایان گذشته ادبیات فارسی می‌توان به سنایی، خاقانی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان، انوری و منوچهری اشاره کرد. فرق غزل و قصیده قصیده دارای ۲۰ تا ۷۰ بیت است، اما غزل دارای ۵ تا ۱۴ بیت است. موضوع قصیده ستایش شاهان و بزرگان وصف طبیعت، گاهی پند و اندرز و همچنین تهنیت جشن‌ها می‌باشد، اما غزل نوعی شعر عاشقانه می‌باشد که بیان عواطف و احساسات، زیبایی معشوق و شکوه روزگار است نمودار تصویری قافیه در قصیده __* _* __ __* __ __* __ __* مصراع‌های هم‌قافیه با * نشان داده شده‌است. انواع قصیده مدحی مذهبی و فلسفی اخلاقی و زهدی سیاسی و اجتماعی مشهورترین قصیده‌سرایان مدیحه‌گو: رودکی، منوچهری دامغانی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، انوری، خاقانی ارکان اصلی قصیده قصیده شعری است که مصراع اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه‌اند و تعداد ابیات آن از ۱۵ بیت بیشتر است. ارکان اصلی قصیده از شش بخش تشکیل می‌شود: ۱- مطلع ۲- تغزّل ۳- تخلص ۴- تنهٔ اصلی قصیده ۵-شریطه و دعا ۶-مقطع مطلع: بیت اوّل قصیده را مطلع می‌نامند که باید در لفظ و معنی جذّاب و دلنشین باشد و دو مصراع آن هم قافیه باشد. مثال: (با کاروان حلّه برفتم ز سیستان با حلّه تنیده ز دل، بافته ز جان) (فرّخی سیستانی). گاهی شاعران برای تغییر محتوا یا تنگنای قافیه در خلال قصیده بیت مُصرّعی می‌آورند و تجدید مطلع می‌نمایند. مثال: خاقانی در قصیده‌ای به مطلع: (عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا برد به دست نخست، هستی ما رازها) تغزّل: ابیات آغازین قصیده اگر در مدح معشوق و توصیف زیبایی‌های او باشد، تغزّل نامیده می‌شود و چنانچه در وصف طبیعت و یادآوری از روزگار جوانی باشد، به آن (تشبیب) و (نسیب) گفته می‌شود. تخلّص: تخلّص در قصیده به معنی گریز زدن و خلاص شدن است و در اصطلاح، بیت یا ابیاتی است شاعر با آن به طرز ماهرانه از مقدّمه و تغزّل به تنهٔ اصلی قصیده وارد می‌شود. گفتنی است تخلّص در غزل، چنانچه پیش از این ذکر شد، با تخلّص در قصیده تفاوت دارد. تنهٔ اصلی قصیده: این بخش، اصلی‌ترین قسمت قصیده و تمام مقصود شاعر را دربردارد که معمولاً محتوا و مضامینی چون مدح، رثا، وصف، پند و اندرز و موعظه، شکوه و شکایت، حکمت، عرفان و مسائل سیاسی و اجتماعی را در بر می‌گیرد. شریطه و دعا: شاعران معمولاً در ابیات پایانی قصیده با ذکر شرط‌هایی برای ممدوح خود آرزوی دوام و بقا می‌کنند؛ مثلاً عنصری در پایان یکی از قصایدش چنین می‌گوید: (همیشه تا به همه وقت خلق عالم را به شادی و غم از ایزد بود قضا و قدر) (بقای شاه جهان باد و عزّ و دولت او دلش به رامش و دستش به باده و ساغر) مقطع: بیت آخر قصیده مقطع نام دارد که معمولاً شاعران در آن به هنرنمایی پرداخته، در انتخاب الفاظ و مفاهیم سعی زیادی می‌نمایند. وجه تسمیه از آن‌جا که در این گونه شعر، نظر شاعر اغلب به شخص و مقصودی معیّن توجّه دارد آن را قصیده یعنی مقصود نام داده‌اند. طبق نظر علمای ادب، در قصاید فارسی مطلع باید که مصرّع باشد و هرگاه که چنین نیست، به آن شعر قطعه می‌گویند و نه قصیده. پیشینه اگرچه پیشینهٔ قصیده به شعر عربی در دوران جاهلیت می‌رسد، لیکن در شعر فارسی از قرن سوم هجری رواج یافت و دوران اوج شکوه آن تا قرن ششم هجری بوده‌است. از قرن هفتم به‌بعد، به‌دلیل از بین رفتن دربارهای مقتدری که مشوق شاعران مدیحه‌سرا بودند، قصیده رو به ضعف نهاد. موضوع قصیده‌ها از قرن نهم به‌بعد، بیشتر تجلیل و ستایش اولیای دین است. در دوران متأخر، محمّدتقی بهار با وارد کردن مضمون‌های اجتماعی و سیاسی در قصیده‌ها، رنگ تازه‌ای به قصیده داد و این قالب شعری را احیا کرد. پانویس ادبیات عرب سخن‌شناسی‌های پاکستان شعر اردو شعر عربی فرم‌های شعر عربی فرهنگ عرب قالب‌های شعر فارسی گونه شعری گونه‌های ادبی
2563
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B9%DB%8C
رباعی
رباعی یا چهارگانه از قالب‌های شعر فارسی است که در فارسی به آن ترانه و چارانه نیز می‌گویند. رباعی در حقیقت تنها قالب کاملاً فارسی است و نوعی شعر است در چهار مصراع که جز مصراع سوم دیگر مصراع‌ها هم قافیه یا مُرَدَّفند. این قالب، یک قالب شعر فارسی است، که در زبان‌های دیگری (از جمله عربی و اردو) نیز مورد استفاده قرار گرفته‌است. بیشترین تعداد ابیات رباعی را عطار نیشابوری در کتاب مختارنامه سروده که قریب به ۴۷۰۰ بیت است. رباعی در مورد منشأ رباعی، در کتاب‌های تاریخی دو روایت متفاوت درج شده‌است: روایت اول، رودکی را ابداع کننده‌ی این نوع شعر (به صورت امروزی) می‌داند و گوید که وزن آن را از ترانه‌ای که کودکی که به هنگام گردو بازی می‌خوانده غلتان غلتان همی‌رود تا بن گو اقتباس کرده‌است. طبق روایت دوم، یعقوب لیث قهرمان اصلی ماجراست و همان جمله را از زبان جوانی می‌شنود که میدان شهر معرکه‌ای به راه انداخته بود و دستور داد شعرای دربار او این قالب شعری را اختراع کرده‌اند. رباعی شامل دو بیت (چهار مصراع) است. رعایت قافیه در مصراع‌های نخست، دوم و چهارم الزامی و در مصراع سوم اختیاری است. شاعران ادوار اولیه، به گفتن رباعیات چهار قافیه‌ای گرایش داشتند، اما به تدریج و از اوایل سدۀ ششم هجری، شکل سه مصراعی قافیه در رباعی رایج شد. کتاب بدایع الافکار، رباعی را این‌گونه شرح می‌دهد: «از مخترعات بحر هَزَج است و رباعی از آن جهت گفتند که بحر هزج در اشعار عرب مربع الاجزاء آمده. پس هر یک بیت از این وزن به مثابه دو بیت مربع باشد و مجموع چهار بیت بود از هزج مربع الاجزاء ... اگر مصراع سوم نیز دارای قافیه باشد، آن را رباعی مُصَرَع گویند و اگر مصرع سوم بی‌قافیه باشد، آن را خصی خوانند.» رباعی‌سرایان معروف‌ترین رباعی‌سرا در تاریخ ادب فارسی حکیم عمر خیام نیشابوری است که مجموعۀ اشعار وی به رباعیات خیام مشهور است. رباعیات عطار، مولوی، اوحدالدین کرمانی، باباافضل کاشی و ابوسعید ابوالخیر و سنایی از شاعران سبک عراقی‌اند که در سرودن رباعی شهرت دارند. پس از افول سبک عراقی و ظهور سبک هندی در عصر صفوی، شاعران منسوب به این سبک افزون‌ بر غزل در رباعی هم نمونه‌های خوبی از خود به یادگار نهادند. از بیدل دهلوی که یکی از بزرگ‌ترین شاعران سبک هندی است، تعداد زیادی رباعی در دست است. شاعران دیگری همچون محوی همدانی و سحابی استرآبادی نیز در این عصر ظهور کردند که دستی بر آتش رباعی داشته‌اند. سحابی استرآبادی شاید از نظر تعداد رباعی با ۶٬۰۰۰ رباعی بزرگ‌ترین شاعر رباعی‌سرای تاریخ ادبیات باشد. در دوران معاصر، نیما یوشیج به سرودن رباعی اشتیاق تمام از خود نشان داد و بیش از ۱٬۸۰۰ رباعی از او به‌ جای مانده‌است. پس از نیما حیات دوبارۀ رباعی، از اواسط دهۀ پنجاه با انتشار مجموعۀ رباعیات کوچک اما اثرگذار مرغ سحر سرودۀ منصور اوجی (تهران، ۱۳۵۷ش) و همچنین سیاوش کسرایی آغاز شد و در دهۀ شصت با رباعیات سید حسن حسینی و قیصر امین پور به اوج خود رسید. این موج، با پایان یافتن جنگ ایران و عراق، به تدریج فروکش کرد. موج دوم رباعی امروز، در اواخر دهۀ هفتاد آغاز شد و بیژن ارژن و ایرج زبردست در ایجاد آن نقش عمده‌ای داشتند. در اوایل دهۀ هشتاد، جلیل صفربیگی نیز به جمع این شاعران اضافه شد. موج سوم رباعی، در اواخر دهۀ هشتاد شکل گرفته و تا امروز توسط رباعی‌سرایانی از جمله عباس صادقی زرینی و میلاد عرفان‌پور همچنان ادامه دارد. نمونه‌هایی از رباعی ادبیات کهن (خیام نیشابوری) (خیام نیشابوری) (محمد واعظ قزوینی) (ظهیر فاریابی) (مولوی) (خیام نیشابوری) ادبیات معاصر (نمونه رباعیات معاصرین) (سید حسن حسینی) (سید مهدی موسوی) (بیژن ارژن) (قیصر امین پور) (ایرج زبردست) (عباس صادقی زرینی) (جلیل صفربیگی) (میلاد عرفان‌پور) (کمال حاجیان) وزن رباعی در فرهنگ عامه وزن رباعی را هم وزنِ عبارت لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله دانسته‌اند اما عروض‌دانان، برای رباعی یک یا دو وزن اصلی قائل‌اند. عروض‌دانان قدیم، وزن رباعی را در دو شجره ی اَخرب و اَخرم بحر هزج قرار داده‌اند که از آن ۲۴ وزن منشعب می‌شود. دکتر شمیسا، برای رباعی یک‌وزن برشمرده و معتقد است از آن یازده وزن فرعی به‌دست می‌آید. برابر عروض علمی، اساس وزن رباعی بر «مستفعل مستفعل مستفعل فع» نهاده شده‌است، که با توجیه دو قانون اختیارات وزنی شاعری، به ۱۲ وزن تبدیل می‌شود: ابدال= که از مستفعل (– – ᴗ ᴗ)، مفعولن (– – –) حاصل می‌شود. قلب= که از مستفعل (– – ᴗ ᴗ)، فاعلات (– ᴗ – ᴗ) به دست می‌آید. مفعولن را می‌توان در هر سه رکن به کار برد. اما فاعلات فقط در رکن دوم می‌تواند به کار رود. به این ترتیب در ۱۲ وزن می‌توان رباعی سرود؛ که چنین‌اند: وزن علمی با خط عروضی و نمونه‌های شعری (به ترتیب جدول بالا): مستفعل مستفعل مستفعل فع: (- – ل ل/_ _ ل ل/_ _ ل ل/_) … مثال: تقدیر که بر کشتنت آزرم نداشت (وزن اصلی) مستفعل مستفعل مفعولن فع: (_ _ ل ل/ _ _ ل ل/ _ _ _ / _) … مثال: امروز تو را دسترس فردا نیست مستفعل فاعلات مستفعل فع: (_ _ ل ل/ _ ل _ ل / _ _ ل ل / _) … مثال: هنگام سپیده دم خروس سحری (گونه اصلی)* مستفعل فاعلات مفعولن فع: (_ _ ل ل/ _ ل _ ل/ _ _ _/ _) … مثال: راز از همه ناکسان نهان باید داشت مستفعل مفعولن مستفعل فع: (_ _ ل ل/ _ _ _/ _ _ ل ل/ _) … مثال: خرسند همی بودم در دام تو من مستفعل مفعولن مفعولن فع: (_ _ ل ل/_ _ _ / _ _ _ / _) … مثال: گفتم که سرانجامت معلومم نیست مفعولن مستفعل مستفعل فع: (_ _ _ / _ _ ل ل/ _ _ ل ل/ _) … مثال: خاقانی را طعنه زنی چون دم تیغ مفعولن مستفعل مفعولن فع: (_ _ _ / _ – ل ل/ _ _ _ / _) … مثال: تا بتوانی خدمت رندان می‌کن مفعولن فاعلات مستفعل فع: (_ _ _ / _ ل _ ل/ _ _ ل ل/ _) … مثال: عمرت تا کی به خودپرستی گذرد مفعولن فاعلات مفعولن فع: (_ _ _ / _ ل _ ل/ _ _ _ / _) … مثال: تا با من از دلت سخن می‌گویی مفعولن مفعولن مستفعل فع: (_ _ _ / _ _ _ / _ _ ل ل / _) … مثال: با یارم می‌گفتم در خشم مرو مفعولن مفعولن مفعولن فع: (_ _ _ / _ _ _/ _ _ _ / _) … مثال: گفتا دارم گفتم کو؟ گفت اینک اما طبق عروض سنتی دوازده شکل دیگر نیز با افزودن یک حرف صامت به آخر هر یک از این انواع به دست می‌آید. افراد دیگری همچون مسعود فرزاد طرح‌های دیگری برای وزن رباعی پیشنهاد داده‌اند. پانویس منابع همایی، استاد جلال‌الدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴ جستارهای وابسته رباعیات خیام شعر دوبیتی ادبیات فارسی ادبیات قرون وسطی شعر قرون وسطی قالب‌های شعر فارسی گونه استنزایی ویکی‌سازی رباتیک رباعی گونه‌های ادبی
2564
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1
رادار
ردیاب، رادار (به فرانسوی و انگلیسی: Radar)، یک دستگاه رادیویی است که برای مشاهده، تشخیص یا آشکارسازی اجسام و نیز اندازه‌گیری برخی ویژگی‌های آن‌ها به کمک موج‌های رادیویی به کار می‌رود. کاربرد اولیهٔ رادار و محل پیدایش و رشد آن در صنایع نظامی و هوانوردی بوده‌است. در صنایع نظامی، نقش اصلیِ یک سامانهٔ راداری، نظارت بر یک گسترهٔ بزرگ و تشخیص جسم‌های متحرک، ردیابی هدف‌ها و استخراج مشخصه‌هایی مانند فاصله، جهت، سرعت، ارتفاع و اندازهٔ هدف است. رادارهای نظامی برای کاربردهای نظارت، ردیابی هدف، هدایت و ناوبری، و دیدن از پشت موانع ساخته می‌شوند. کاربردهای غیرنظامیِ رادار در سیستم‌های تصویربرداری ماهواره‌ای، هدایت کشتی و هواپیما، هواشناسی، کنترل ترافیک و اتومبیل‌های هوشمند است. رادار به‌طور مخفیانه برای کاربردهای نظامی توسط چندین کشور در دوره قبل و در طی جنگ جهانی دوم ساخته شد. یکی از پیشرفت‌های کلیدی در ساخت رادار، اختراع مگنترون‌ها در انگلیس بود که اجازه ساخت سیستم‌هایی نسبتاً کوچک با رزولوشن زیر یک متر را فراهم کرد. اصطلاح RADAR در سال ۱۹۴۰ توسط نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا به عنوان مخفف عبارت "RAdio Detection And Ranging" ابداع شد. اصطلاح radar از آن زمان به بعد به عنوان یک اسم متداول وارد انگلیسی و زبان‌های دیگر شده و دیگر با حروف بزرگ نوشته نمی‌شود. کاربردهای مدرن رادار بسیار متنوع است، از جمله: کنترل ترافیک هوایی و زمینی، نجوم راداری، سامانه‌های پدافند هوایی، سیستم‌های ضد موشک، رادارهای دریایی برای تعیین نشان‌ها و سایر کشتی‌ها، سیستم‌های ضد برخورد هواپیما، سیستم‌های نظارت بر اقیانوس‌ها، نظارت بر فضای خارج از اتمسفر و سیستم‌های پهلوگیری فضایی، پایش بارندگی هواشناسی، ارتفاع سنجی و سیستم‌های کنترل پرواز، سیستم‌های مکان‌یابی موشک هدایت شونده، اتومبیل‌های خودران و رادار زمین نفوذ برای مشاهدات زمین‌شناسی. سیستم‌های راداری با تکنولوژی پیشرفته با پردازش سیگنال دیجیتال، و یادگیری ماشین همراه هستند و قادر به استخراج اطلاعات مفید از سطح نویز بسیار بالا می‌باشند. سایر سیستم‌های مشابه رادار از قسمت‌های دیگر طیف الکترومغناطیسی استفاده می‌کنند. یک مثال LIDAR است که بیشتر از نور مادون قرمز لیزر استفاده می‌کند تا امواج رادیویی. انتظار می‌رود با ظهور وسایل نقلیه بدون راننده، رادار به سیستم عامل خودکار برای نظارت بر محیط خود کمک کند، تا از حوادث ناخواسته جلوگیری کند. ویژگی‌ها رادار، با ارسال و دریافت موج‌های رادیویی کار می‌کند. هدف‌هایی که رادار تشخیص می‌دهد، معمولاً هدف‌های فلزّی یا اجسامی با انعکاس زیاد امواج رادیویی هستند. ویژگی‌های رادار نسبت به دید چشمی: بُرد زیاد وابسته نبودن به نور عبور موج‌ها از مانع‌ها؛ مانند مه، باران، برف اندازه‌گیری دقیق مشخّصه‌هایی مانند فاصله، ارتفاع و سرعت کار در باندهای فرکانسی مختلف اگر جسمی نسبت به طول موج امواج رادار کوچکتر باشد، آشکار نخواهد بود؛ بنابراین از امواج با فرکانس بالاتر و در نتیجه طول موج پایین‌تر استفاده می‌شود تا اجسام با ابعاد کوچک‌تر نیز آشکار شوند. عملکرد رادار، ابتدا موج‌های خود را توسط فرستنده(Transmitter) تولید کرده و توسط آنتن فرستنده آنرا می‌گسلید و در صورتی که مانعی مانند یک شیء پرنده در آسمان، مقابل موج‌های گسیلیده قرار داشته باشد، موج‌های ضعیف‌تری را بازمی‌تاباند. اگر آنتن گیرنده رادار، مقداری از این موج‌ها را دریافت کند، گیرنده(Reciever) موج را از طریق آنتن گیرنده دریافت کرده و پردازشگر می‌تواند مشخصات شیء مانند فاصله را با ضرب سرعت موج در مدت زمان دریافت موج، محاسبه کند. گسترهٔ دید رادار فرستنده رادار، مدت زمانی را به انتشار موج‌ها اختصاص می‌دهد (در رادارهای پالسی) و بخش گیرندهٔ رادار عمل نمی‌کند. اگر جسمْ مقابل رادار، چنان نزدیک باشد که در همین مدت، موج‌های بازتابیده به آنتن رادار برخورند، رادار متوجه نخواهد شد. اگر جسم چنان دور باشد که دیگر موج‌های بازتابی آن پس از مدت زمان دریافت به رادار برسند نیز رادار تشخیص نمی‌دهد. انواع رادار از نظر ارسال موج رادار پالسی (تپی) رادار موج پیوسته، مانند سینوسی یا با مدولاسیون FM معادلهٔ رادار یکجا رادار یکجا، راداری است که آنتن گیرنده و فرستنده‌اش در یکجا باشند و اغلب آنتن گیرنده و فرستنده در این گونه رادار، یکیست. معادلهٔ رادار یکجا اصولی‌ترین معادله برای شناختن اغلب سامانه‌های راداری است. Pr: توانی است (با یکای «وات») که آنتن گیرنده پس از فرستادن موج پس می‌گیرد. Gt: بهرهٔ تقویت آنتن فرستنده است. Ar: مساحت مؤثر آنتن گیرنده است و با مساحت فیزیکی بدنی آنتن، فرق دارد. σ: سطح مقطع راداری (در انگلیسی Radar Cross Section یا RCS می‌گویند) و پراگندگی نیروی برگشت از هدف، تقسیم بر نیروی فرستاده بر هدف است. Rt: دوری هدف است که با یکای «متر» سنجیده می‌شود. کاربردها اطلاعات ارائه شده توسط رادار شامل جهت و بردِ جسم از اسکنر رادار است (یعنی موقعیت). به همین دلیل در کاربردهای مختلفی که نیاز به موقعیت‌یابی بسیار مهم است، استفاده می‌شود. اولین استفاده از رادار برای اهداف نظامی بود: مکان‌یابی اهداف هوایی، زمینی و دریایی. این امر در زمینه غیرنظامی به کاربرد در هواپیما، کشتی و اتومبیل تبدیل شد. در هوانوردی، هواپیماها می‌توانند به رادارهایی مجهز شوند که نزدیک شدن هواپیما یا سایر موانع موجود در مسیر را به آنها هشدار دهند، یا اطلاعات آب و هوایی و یا ارتفاع دقیق را نشان دهند. اولین رادار تجاری نصب شده در هواپیما، واحدی ساخته شده توسط آزمایشگاه بل در سال ۱۹۳۸ بود که بر روی تعدادی از هواپیماهای یونایتد ایرلاینز نصب شد. نظارت و رهگیری هواپیماها و موشک‌ها نظارت و رهگیری هدف‌های دریایی یا زمینی نظارت و رهگیری جسم‌های فضایی هواشناسی اندازه‌گیری سرعت ترابرها رادار دهانه-ترکیبی برای تصویر دو-بعدی و سه-بعدی یافتن مین در زمین فرود (برای نمونه برای هواپیما) دقیق عکس‌برداری از دیگر کره‌ها با رادار تصویری پرهیز از تصادف یافتن آب در منطقه‌های شنزار و خشک نظارت بر هدف‌های جنبنده در زمین نظارت بر هدف‌های جنبنده در منطقه‌های پُردرخت نقشه‌برداری جستارهای وابسته رادار تصویری سامانه‌های واپایش از راه دور رادار روزنه-مصنوعی منابع رادار ابزارهای سنجش اویونیک ایستگاه‌های رادیویی و سیستم‌های آی‌تی‌یو تجهیزات هدایتگر دستگاه‌های هواگرد سامانه‌های ارتباطی بیسیم علوم و فناوری در طی جنگ جهانی دوم فناوری مایکروویو مراقبت پرواز نوواژه‌های دهه ۱۹۴۰ (میلادی) هدف‌گیری (نظامی)
2566
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2
ساز
ساز به ابزار نواختن موسیقی گفته می‌شود. اگرچه هر وسیله‌ای را که صدا بدهد می‌توان ساز دانست ولی در این مقاله منظور از ساز وسایلی است که صرفاً برای اجرای موسیقی ساخته شده‌است. احتمالاً قدیمی‌ترین وسیله تولید موسیقی صدای انسانی است. بعد از آن شاید انواع سازهای کوبه‌ای و پس از آن سازهای بادی قدمت بیشتری دارند. یک تكه استخوان سوراخ شده به نام فلوت دیویج بیب مربوط به دوره انسان نئاندرتال را قدیمی‌ترین ساز بادی کشف‌شده می‌دانند. سازهای زهی نیز در فرهنگ‌های مختلف بشری به کار می‌رفته و در تماس‌های بین فرهنگ‌ها انواع آن متحول شده و بسیاری از این‌گونه سازها در نقاط مختلف جهان دیده می‌شوند که در عین تفاوت جنبه‌های مشترک بسیاری دارند. قدیمی‌ترین ساز زهی، سازی است ایرانی به نام تنبور. فن تولید ساز به‌ویژه پس از انقلاب صنعتی در اروپا پیشرفت بسیار کرد و انواع سازهای پیچیده و زیبا با توانایی صدادهی عالی در اروپا تولید شده و می‌شود. در قرن بیستم ژاپن و اخیراً چین نیز سازهایی با کیفیت بسیار خوب تولید کرده‌اند. همچنین پیشرفت فناوری الکترونیک عرصه وسیعی را برای سازهای الکترونیک باز کرد و به ویژه کاربرد رایانه در تولید موسیقی نمای تازه‌ای از مفهوم ساز را در برابر موسیقی‌دانان گسترده‌است. بررسی و طبقه‌بندی و شناخت سازها را «سازشناسی» یا «ارگانولوژی» می‌نامند. سازها را به صورت‌های مختلف دسته‌بندی کرده‌اند ولی معمول‌ترین (و نه لزوماً دقیق‌ترین) دسته‌بندی سازها تقسیم آن‌ها به سازهای زهی، سازهای بادی، سازهای کوبه‌ای، سازهای صفحه‌کلیددار، سازهای الکترونیک و صدای انسانی است. سازسازی سازسازی یا سازگری به معنای ساختن ساز و ابزار موسیقی است. سازسازی از شاخه‌های موسیقی و صنایع‌دستی به‌شمار می‌آید. هنر سازسازی را می‌توان چکیده‌ای از درودگری، زرگری، معرق، نوازندگی و … دانست. تاریخچه تقریباً در همهٔ نظریات ارائه شده در مورد چگونگی پیدایش ساز، کوبیدن به اعضای بدن و پایکوبی به عنوان نخستین امکانات مورد استفادهٔ انسان برای خلق موسیقی، معرفی شده‌است. پس از دستیابی به ابزار، انسان طریقهٔ ساخت سازهای ابتدایی را آموخت. به عنوان مثال کُنده و تنهٔ درختان را خالی کرد و آن را به عنوان ساز یا وسیله‌ای برای ارسال پیام از طریق ضربه‌های قراردادی، مورد استفاده قرار داد. در قدیمی‌ترین گروه‌بندی سازها که به دو فرهنگ کهن چین و هندوستان تعلق دارد، ۸ وسیلهٔ ایجاد صدا وجود دارد که عبارتند از: پوست حیوانات، سنگ، فلز، گِل پخته (سفال)، ابریشم، چوب، نی، کدوی غلیانی. حضور سازهای موسیقی را می‌توان در آثار تاریخی، نقش‌ها و ظروف باستانی جستجو کرد. یکی از آثار مشهورِ یافته شده در این زمینه، تصویر گروهی از نوازندگان است که بر «جام ارجان» متعلق به نیمهٔ دوم هزارهٔ اول پیش از میلاد، نقش بسته‌است. بر اساس نظریه‌های سازشناسی «سازهای مختلف در کشورهای گوناگون جهان به دست یک سازنده ساز ساخته نشده بلکه مانند زبان و دیگر پدیده‌های اجتماعی که در دنیا سنت شده، مانند غذا و لباس مردمان، همراه با نیازهای انسان‌ها تکامل یافته و سازندگان اولیه آن فرد نبوده و طی هزاران سال تکامل یافته و هر سازی با ذائقه‌ای ملی نقش بارز خود را تاکنون ایفا کرده‌است.» در ایران سازهای ایرانی مانند رباب، بربط، تنبور، دف، ارغنون، چنگ، سرنای، شیپور و چغانه قدمتی سه هزارساله دارند. سازهای ساخته شده در ایران ازنظرِ چگونگی تولید صدا به سازهای زهی، بادی و کوبه‌ای تقسیم‌بندی می‌شوند و ازنظر جنس نیز به ۳ گروه سازهای فلزی، سفالی و چوبی طبقه‌بندی می‌شوند که از آن میان چوب نقش برجسته‌تری داشته‌است. چوب، کُنده و تنهٔ درخت توت، بیشترین کاربرد را در ساخت سازهای ایرانی دارد. شاخ حیواناتی مانند قوچ، پوست بره، صدف دریاهای شمال و جنوب و استخوان قلم پای شتر به صورت محدود در ساخت سازها استفاده شده‌است. همچنین در تعداد اندکی از سازها، مانند ساز دوزله، از استخوان ساق پای مرغ ماهی‌خوار ساخته می‌شده‌است. سازسازی درایران دارای پیشینه‌ای کهن است که به سازهای تکامل یافتهٔ امروز پیوند خورده‌است؛ مثلاً در ساز تار، فرج‌الله که از هنرمندان منتخب دارالصناعه ناصری بود توانست این ساز را در زمان خود به اوج برساند اما پس از او، هوانس آبکاریان، معروف به یحیی، تحول بزرگی در ساز تار به وجود آورد به طوری که امروزه شکل و ساختمان کنونی تار از روی الگوی یحیی برداشته و ساخته می‌شود. کارگاه‌های سازسازی نخستین کارگاه رسمی سازسازی وابسته به دولت در ایران در سال ۱۳۳۴ ه‍.ش به پیشنهاد و کوشش ابوالحسن صبا و با سرپرستی ابراهیم قنبری‌مهر در ادارهٔ فرهنگ و هنر تأسیس شد. مدیریت این کارگاه در ابتدا در دست سورن آراکلیان بود که پس از درگذشت او، ابراهیم قنبری‌مهر جایگزین وی شد. در این کارگاه هنرمندان سازساز به پژوهش، ساخت و تعمیر سازهای مختلف مشغول شدند. از جمله سازهایی که در این کارگاه ساخته شده‌است می‌توان به سازهایی نظیر: هارپ، کنترباس، ویلن، کمانچه، انواع قیچک، رباب، تار، سه‌تار، تنبور، سنتور، قانون، دوتار، عود، دیوان، دهل، نقاره، تمبک، سرنا، مارنای، درازنای و بالامان اشاره کرد. این کارگاه بعدها تحت مدیریت سازمان میراث فرهنگی به کار خود ادامه داد. در سال ۱۳۴۷ ه‍.ش مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی ایرانی وابسته به سازمان رادیو تلویزیون، توسط داریوش صفوت تأسیس شد. در همین زمان، کارگاه سازسازی مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی نیز توسط حسن زادخیل راه‌اندازی شد. در این کارگاه ضمن ساخت ساز، به مطالعه، تحقیق و تعمیر سازهای قدیمی پرداخته شد. در سال ۱۳۶۳ ه‍.ش نخستین آموزشگاه سازسازی با کوشش محمدرضا لطفی در کانون چاووش راه‌اندازی شد. این آموزشگاه به مدت ۳ سال فعال بود. پس از آن مراکزی با عنوان کارگاه‌های سازسازی در تهران و شهرهای مختلف ایران به فعالیت پرداختند. جستارهای وابسته فهرست سازهای موسیقی منابع سازها
2574
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D8%B4%20%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A8%DB%8C%D8%A7
بریتیش کلمبیا
بریتیش کلمبیا ، غربی‌ترین استان کانادا است که در میان رشته‌کوه راکی و اقیانوس آرام قرار گفته‌است. بریتیش کلمبیا از شمال با قلمروهای شمال غرب و قلمرو یوکان، از شرق با استان آلبرتا، از جنوب با ایالت واشینگتنِ امریکا و از غرب با اقیانوس آرام همسایه است. مرکز استان بریتیش کلمبیا شهر ویکتوریا و بزرگ‌ترین شهر آن ونکوور است. این استان در سال ۱۸۷۱، به عنوان ششمین استان به کنفدراسیون کانادا پیوست. مقدمه این استان غربی‌ترین استان کانادا و در کنار اقیانوس آرام جای دارد. بریتیش کلمبیا با داشتن مناطق زیبای طبیعی (۶ پارک ملی). بنابر سرشماری سال ۲۰۱۷ نزدیک به ۴/۸ میلیون نفر را در خود جای داده‌است و بسیاری از ساکنان این استان در منطقه لوئر مین‌لند ساکن هستند. مساحت این استان به اندازه جمع مساحت کشورهای فرانسه، آلمان و هلند است. این شهر با داشتن بالغ بر ۲/۵ میلیون نفر جمعیت سومین شهر پرجمعیت کانادا محسوب می‌شود. سالانه در حدود ۳۵۰۰۰ نفر مهاجر وارد این استان می‌شوند و در کل مهاجرین بخش مهمی از جمعیت استان را تشکیل می‌دهند. درحقیقت حدود ۴۲ درصد از جمعیت ونکوور خارجی هستند. بیشتر چینی‌های کانادا در این شهر زندگی می‌کنند. محیط چند فرهنگی و سطح عالی زندگی، این استان را مقصد بیشتر مهاجران به کانادا کرده‌است. این استان میزبان بازی‌های المپیک زمستانی ۲۰۱۰ در شهرهای ونکوور و ویسلر بود. تاریخچه این استان یکی از غنی‌ترین تاریخچه‌های بومی کانادا را دارد. باستان شناسان شواهدی از حضور انسان در این استان در حدود ۱۱۵۰۰ سال پیش یافته‌اند. به دلیل داشتن خط ساحلی، این استان بالاترین تراکم جمعیت بومی در کانادا را دارد. در زمان ورود اروپایی‌ها بیشتر از نیمی از ساکنان فعلی کانادا در این استان زندگی می‌کردند. ورود اروپایی‌ها با ورود کاشفان معروف انگلیسی به نام‌های جیمز کوک و ناخدا جورج ونکوور در اواخر دهه ۱۷۰۰ آغاز شد. به‌دنبال این کاشفان، بازرگانان پوست نیز به‌طور دائم در این استان ساکن شدند. اصلیت بیشتر شهرهای بزرگ این استان به تجارت پوست بر می‌گردد. این استان به عنوان ششمین استان در سال ۱۸۷۱ به کنفدراسیون کانادا پیوست و مرزهای این استان در اواخر سده نوزدهم میلادی مشخص شدند. در طول این مدت، بریتیش کلمبیا پذیرای مهاجران بسیاری از سراسر جهان به‌ویژه اروپا، چین و ژاپن بوده‌است. با ساخت راه‌آهن در این استان، اقتصاد آن از کشاورزی به معدن و جنگلداری تغییر کرد. اقتصاد این استان بعد از جنگ جهانی دوم شکوفا شد. با درآمد خوب به دست آمده از جنگلداری، استان شروع به سرمایه‌گذاری در مدرن کردن اقتصاد کرد. این دوره همچنین دوره شکوفایی فرهنگ استان بود. شهرهای ونکوور و ویکتوریا به مراکز فرهنگی و هنری تبدیل شدند و صدها نویسنده، هنرمند، شاعر و موسیقیدان را به سمت خود جذب کردند. امروزه این استان دارای اقتصادی شکوفا و سطح زندگی عالی است. شهرهای این استان جزو تمیزترین و بهترین شهرهای جهان به‌شمار می‌آیند. این شرایط موجب شد تا بازی‌های المپیک زمستانی ۲۰۱۰ در این استان برگزار شود. دولت دولت کانادا با یک سیستم فدرال با کنترل بر برخی از امور متعلق به دولت ملی با مرکزیت اتاوا و دیگر امور تحت کنترل دولت استانی عمل می‌کند. این استان مجلس انتخابی دموکراتیک خود را دارد (مجمع قانونگذاری بریتیش کلمبیا) که در مرکز استان، شهر ویکتوریا واقع است. ۸۵ نماینده از سراسر استان (MLA) با رأی اکثریت مردم در هر حوزه انتخاب می‌شوند. فرماندار بریتیش کلمبیا، جودیت گوچان نماینده ملکه بریتانیا در استان بریتیش کلمبیا است. در نبود فرماندار در مجلس ممکن است او یک مدیر را برای اجرای وظایف دفتر خود منصوب کند. از این رو در عمل، معمولاً رئیس دادگستری بریتیش کلمبیا جانشین اوست. دولت وزرایی را برای مناصب مختلف انتصاب می‌کند، اگر چه رسماً بخشی از شورای اجرایی بریتیش کلمبیا (کابینه)، توسط رئیس دولت یا نخست‌وزیر تعیین می‌شود. دولت فعلی استان تحت کنترل حزب لیبرال بریتیش کلمبیا به رهبری کریستی کلارک است که در انتخابات ماه مه سال ۲۰۰۹ گوردون کمپبل نخست‌وزیر پیشین را پس زد. انتخابات این استان هر ۴ سال به‌طور منظم انجام می‌گیرد. حزب لیبرال بریتیش کلمبیا وابسته به حزب لیبرال کانادا نیست و همان عقاید را دنبال نمی‌کند. این حزب بیشتر ائتلاف متنوعی است از باقی‌مانده‌های حزب اعتبار اجتماعی، بسیاری از اعضای حزب لیبرال کانادا، محافظه کاران فدرال و افراد دیگر است، جمعیت جمعیت این استان در حدود ۴/۷ میلیون نفر است و رشد ثابت جمعیت ۵ درصد است. جمعیت این استان در سال ۱۹۹۱ در حدود ۳٬۲ میلیون نفر بوده و نرخ زاد و ولد فقط ۱/۴ است که کمترین از متوسط کانادا (۱/۶) است. این بدین معنی است که استان رشد جمعیت خود را در مهاجرت می‌داند. این استان برای استفاده از نیروی کار به شدت به مهاجرت نیاز دارد. به دلیل نزدیکی این استان به اقیانوس آرام و قاره آسیا، بیشتر مهاجرین از سمت آسیا وارد استان می‌شوند. تقریباً ۱۰ درصد ساکنان این استان چینی هستند. البته جمعیت بسیاری از ژاپنی‌ها، فیلیپینی‌ها و کره‌ای‌ها در این استان زندگی می‌کنند. همچنین شمار بسیاری از اهالی آسیای جنوبی در جنوب ونکوور و در سوری ساکن هستند. در این استان مجموعه‌ای جالب از تقریباً تمام فرهنگ‌های جهان دیده می‌شود. مهاجرت مهاجرت نقش مهمی در شکل‌گیری این استان در گذشته و در اقتصاد آن در حال حاضر دارد. با کاهش آمار زاد و ولد در این استان، مقامات استان رشد جمعیت آتی خود را در مهاجرت می‌بینند. این استان جهت کمک به جذب مهاجر در برنامه انتخاب استانی شرکت دارد که به روند جذب مهاجر و صدور ویزا سرعت می‌بخشد. افراد می‌توانند در دو روش در این برنامه شرکت کنند: حرفه استراتژیک (متخصصین مورد نیاز در بریتیش کلمبیا) و گروه تجاری (مدیران و سرمایه‌گذاران). این استان مقصد مهاجرانی است که از طریق برنامه نیروی کار خارجی موقت اقدام می‌کنند. ایرانیان بریتیش کلمبیا این استان مقصد بسیاری از مهاجران ایرانی است. بسیاری از ایرانی-کانادایی‌های بریتیش کلمبیا در ونکوور بزرگ به‌ویژه در ونکوور شمالی، وست ونکوور و ترای سیتیز (شامل کوکیتلام، پورت کوکیتلام و پورت مودی) ساکن هستند. برخی از مقامات محلی این استان ایرانی هستند. در فروردین ۱۳۹۷ ایالت بریتیش کلمبیا عید نوروز را وارد تقویم رسمی خود کرد. در چند سال اخیر نازنین افشین جم و رامونا امیری از ونکوور عنوان دختر شایسته کانادا انتخاب شده‌اند. شهرهای اصلی بریتیش کلمبیا دارای ۵۱ شهر است که جمعاً جمعیتی معادل ۳٬۰۳۳٬۰۴۶ نفر و به‌طور متوسط جمعیت ۵۹٬۴۷۱ نفر به ازای هر شهر در سرشماری سال ۲۰۱۱ داشته‌است. در این سال بزرگترین و کوچکترین شهرهای بریتیش کلمبیا ونکوور و گرین وود با جمعیت ۶۰۳٬۵۰۲ و ۷۰۸ بوده‌است. بزرگترین شهر از نظر وسعت ابوتسفورد است با مساحت و کوچکترین شهر دانکن با هستند. پرجمعیت ترین شهرها ونکوور با جمعیت ۶۳۰.۰۰۰ نفر ویکتوریا با جمعیت ۲۸۹،۶۲۵ سوری با جمعیت ۳۹۴،۹۷۶ برنابی با جمعیت ۲۰۲،۷۹۹ ریچموند با جمعیت ۱۸۹،۰۰۰ کوکیتلام با جمعیت ۱۱۴،۵۶۵ ابوتسفورد با جمعیت ۱۵۱،۶۸۳ که همگی به جز ویکتوریا جزئی از منطقه کلان شهری ونکوور هستند. ونکوور ونکوور بزرگترین شهر استان و یکی از ده شهر ممتاز جهان است. خود شهر جمعیتی در حدود ۶۳۰٬۰۰۰ نفر دارد ولی کل فضای شهری اطراف موسوم به ونکوور بزرگ در حدود ۲/۵ میلیون نفر ساکن دارد که آن را به سومین شهر پرجمعیت کانادا و پرجمعیت‌ترین در غرب کانادا مبدل ساخته‌است. این شهر در آغاز پایه‌گذاری در سال ۱۸۸۶ فقط هزار نفر جمعیت داشت. اما در سال ۱۹۱۱ جمعیت آن به ۱۰۰٬۰۰۰ نفر رسید. ونکوور به همراه شهر مجاور ویسلر میزبان بازی‌های المپیک ۲۰۱۰ بود. ونکوور برخلاف دیگر مناطق کانادا آب و هوایی ملایم دارد و خبری از زمستان‌های سرد در آن نیست. با توجه به این آب و هوای مناسب، پارک استنلی یکی از بزرگترین پارک‌های آمریکای شمالی در این شهر قرار دارد. دیگر مواردی که فضای این شهر را دیدنی‌تر می‌کنند کوه‌های شمال و اقیانوس آرام در غرب هستند. از این شهر گاهی به «شهر محله‌ها» نام برده می‌شود. این محله‌ها نشانگر وجود هویت مهاجران ساکن در این شهر هستند. از این محله‌ها می‌توان به «Little Italy","Japan town» یا بازار «Punjab» اشاره کرد. از مناطق غیر بومی می‌توان به Granville و Gastown با حال و هوای خاص خود نام برد. سطح بالای زندگی در این شهر مهاجران را به سمت خود جذب می‌کند و نتیجه آن وجود چندین فرهنگ مختلف در این شهر است که زبان اول آن‌ها غیر از انگلیسی است. اگر چه فرهنگ‌های متفاوتی در کل شهر دیده می‌شود، اما یک فرهنگ جالب جدید در این شهر به وجود آمده‌است که تمام فرهنگ‌ها در آن نقش دارند. برای مثال جشنواره قایق اژدها تنها برای چینی‌های کانادا نیست بلکه بسیاری از ساکنان شهر در آن شرکت دارند. اقتصاد ونکوور بر اساس خدمات مالی است. این شهر نقطه مهمی در ترابری کالا از اقیانوس آرام است. میزان صادرات از این بندر بالاترین مقام را در آمریکای شمالی دارد. اخیراً هزینه‌های کم در ونکوور موجب شده تا سومین مرکز فیلم‌سازی در آمریکای شمالی (بعد از نیویورک و لس‌آنجلس) شده و تعداد زیادی از شرکت‌های فیلم‌سازی وارد این شهر شوند و اصطلاحاً نام «Holly Wood North» را به این شهر دهند. وجود دانشگاه‌های تراز اول، این شهر را به محل حضور صنایع خیلی پیشرفته و مخابرات و طراحی بازی‌های تصویری مبدل ساخته‌است. ویکتوریا ویکتوریا مرکز استان بریتیش کلمبیا است که در جزیره ونکوور واقع شده‌است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۱۷ میلادی ۸۵٬۰۰۰ نفر و جمعیت کلان‌شهر (ویکتوریا و حومه) ۳۶۷٬۰۰۰ نفر بوده‌است. اقتصاد استان بریتیش کلمبیا، بزرگترین صادرکننده الوار و محصولات چوب در کانادا است. صادرات الوار در کنار فیلم‌سازی و شیلات یکی از سه صنعت اصلی بریتیش کلمبیا است. اگرچه بیشتر اقتصاد این استان به‌طور سنتی بر منابع طبیعی تکیه دارد اما در سال‌های اخیر شکل آن به سمت صنایع و کارهای خدماتی تغییر کرده‌است. جنگل‌داری، معدن و مخابرات از بخش‌های مهم اقتصادی این استان به حساب می‌آید. گردشگری یکی از منابع اصلی درآمد این استان است. این استان مناظر طبیعی زیبایی از جمله رشته‌کوه راکی، هزاران کیلومتر خط ساحلی و مساحت زیادی از مناطق سرسبز را در بر می‌گیرد. بریتیش کلمبیا بزرگترین شیلات در کانادا و زمین‌های کشاورزی و دامداری بسیاری را دارا است. همچنین این استان سومین تولیدکننده نیروی برق‌آبی و دومین تولیدکننده گاز طبیعی در کانادا است. این استان محل خوبی جهت پیدا کردن کار است. زیرا نرخ بیکاری به پایین‌ترین سطح خود در ۳۰ سال گذشته رسیده‌است (۴٫۵ درصد). بیشتر این مشاغل در حیطه خدمات و فناوری قرار دارند. انتظار می‌رود که این رشد در آینده نیز ادامه پیدا کرده و فرصت‌های شغلی بسیاری برای مهاجرین در استان فراهم آید. سطح استاندارد زندگی این استان به دارا بودن سطح بالای زندگی با داشتن شهر ونکوور یکی از شهرهای مهم جهان ار لحاظ کاری و زندگی شناخته شده‌است. این استان با امکانات اقتصادی و رفاهی بسیار خوب به مهاجرین جدید سرویس می‌دهد. سطح زندگی در ویکتوریا و مناطق داخلی مثل کلونا نیز به همین صورت است. به دلیل هزینه بالای مسکن، هزینه‌های زندگی در این استان بسیار بالا است. اما متوسط درآمد سالیانه نیز به تناسب در سطح بسیار خوب (۳۱٬۵۴۴ دلار کانادا در سال) قرار دارد. «کمترین مقدار دستمزد در ساعت» در این استان ۱۰٫۲۵ دلار در ساعت است که این میزان برابر با میانگین کل در کانادا است. نرخ مالیات بر درآمد در این استان دومین نرخ پایین در کانادا است. وجود پارک‌های محافظت شده بسیار، دو رشته کوه و اقیانوس آرام به فضای تفریحی استان روحیه خاصی داده‌است. میانگین عمر در این استان ۸۰ سال است. مسکن هزینه‌های مسکن، کمی بیشتر ار دیگر نقاط کانادا است. گران‌ترین بخش‌های استان، شهرهای ونکوور و ویکتوریا هستند. البته اطراف آن‌ها خانه‌های حومه‌ای وجود دارد. در کل، درصد متوسط درآمد خانوار با هزینه‌های مالکیت در این دو شهر ۳۰ تا ۶۰ هزار دلار است. هزینه ماهیانه مسکن در این استان ۹۰۴ دلار کمی بیشتر از متوسط کانادا (۸۳۵ دلار) است. بیشتر ساکنان ونکوور ترجیح می‌دهند که در حومه شهر مثل ریچموند، بریتیش کلمبیا، سوری یا برنابی زندگی کنند. هزینه‌های مسکن در این نواحی کمتر و فضای خانه‌ها بیشتر است. این شهرهای حومه‌ای مسافت زیادی تا شهر ندارند به همین دلیل بیشتر مهاجرین جدید در این شهرها ساکن می‌شوند. تحصیلات این استان دارای نظام آموزشی دولتی مورد تأیید جهان است. در کانادا تمامی شهروندان و دارندگان اقامت دائم می‌توانند تا ۲۰ سالگی و تا سقف انتهای دبیرستان از تحصیلات رایگان دولتی استفاده کنند. از هزینه مالیات دوره‌های متنوع آموزشی از جمله مدارس بومی، ملیتی و دوره‌های فرانسوی، دوره‌های هنرهای زیبا، ورزش و دوره‌های فنی برگزار می‌شود. دانش آموزان این استان محدودیت جغرافیایی ندارند و می‌توانند در هر جای استان که بخواهند به‌طور رایگان تحصیل کنند. در سال‌های ۱۰، ۱۱ و ۱۲ دانش‌آموز پس از گذراندن امتحانات استانی می‌تواند فارغ‌التحصیل شود. این استان ۱۹۰۰ برنامه آموزش عالی در ۲۶ مؤسسه آموزش عالی ارائه می‌دهد. در این استان ۶ دانشگاه، سه کالج دانشگاه (با ارائه دوره کارشناسی ارشد اغلب در رشته‌های تخصصی، دوره‌های فنی، مهارت آموزی) و ۱۲ کالج وجود دارد. شهریه متوسط یک سال تحصیل ۴۸۰۰ دلار است که ۱۰ تا ۱۵ درصد بیشتر از متوسط کانادا است. البته برنامه‌های بورسیه و اعطای وام نیز برای دانشجویان وجود دارد. از دانشگاه‌های تراز اول این استان می‌توان به دانشگاه بریتیش کلمبیا، دانشگاه سایمون فریزر و دانشگاه ویکتوریا اشاره کرد که جذب‌کننده محققین و دانشمندان سراسر جهان است. چندین برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی، جایزه نوبل فیزیک و جایزه یادبود نوبل علوم اقتصادی، فارغ‌التحصیل دانشگاه بریتیش کلمبیا هستند. سطح علمی این دانشگاه‌ها کمک شایانی به شکوفایی اقتصاد استان می‌کند. بهداشت طبق قوانین کانادا تمامی شهروندان کانادا می‌توانند از خدمات بهداشتی رایگان استفاده کنند. به عبارت دیگر اکثر هزینه‌های بهداشتی در کانادا به‌طور مستقیم از شهروندان دریافت نمی‌شود. البته خدمات غیرضروری مانند عمل زیبایی یا مراقبت‌های خاص از دندان تحت پوشش این خدمات نیستند. لیست خدمات ضروری غیر رایگان در هر استان متفاوت است. طرح بهداشتی دولتی این استان بیشترین هزینه (۳۵۰۰ دلار در سال برای هر نفر) را در کانادا انجام می‌دهد. فرهنگ فرهنگ این استان متأثر از مناظر زیبای آن است. مردمان این استان به داشتن سلامت جسمی و انجام تفریحات در فضای باز از جمله دوچرخه‌سواری، اسکی، اسنوبرد، قایق‌رانی و شنا مشهور هستند. استان بریتیش کلمبیا دارای یکی از بهترین مناطق طبیعی جهان است و شرایط بسیار خوب تفریحی در این استان فراهم است. فرهنگ این استان تأثیر گرفته از فرهنگ اقوام مهاجر بریتانیایی، آلمانی، چینی، هندی و ژاپنی است. این تعدد فرهنگی موجب شده تا ونکوور سالانه مرکز جذب هنر و فرهنگ از سراسر جهان باشد. سراسرنماها جستارهای وابسته فهرست ناحیه‌های بریتیش کلمبیا فهرست مناطق شهری در بریتیش کلمبیا پانویس بریتیش کلمبیا استان‌های کانادا ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۸۷۱ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۸۷۱ (میلادی) در کانادا جغرافیا شمال غربی اقیانوس آرام شمال غربی اقیانوس آرام غرب کانادا
2577
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%20%D9%88%20%D9%82%D9%84%D9%85%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%A7
استان‌ها و قلمروهای کانادا
کانادا، دومین کشور بزرگ جهان با ۹٫۹۸۵ میلیون کیلومتر مربع وسعت است و از مجموعه ۱۰ استان و ۳سرزمین و در ۵ منطقه اصلی به نام‌های کرانه غربی، شمال، مرکز، علفزارها، و منطقه اقیانوس اطلس تشکیل شده‌است. فرهنگ و جمعیت هر یک از این بخش‌ها متفاوت و نمایانگر تصویری متفاوت از این کشور پهناور هستند. منطقه اطلس (Atlantic): از مجوعه استانهای نوا اسکوشیا، نیوبرانزویک، پرنس ادوارد آیلند و نیوفاندلند و لابرادور تشکیل شده‌است. صنایع ماهیگیری، کشاورزی، جنگلداری، استخراج معادن و گردشگری از مهم‌ترین فعالیت‌های این منطقه به‌شمار می‌روند. کانادای مرکزی (Central Canada): از مجموعه استانهای انتاریو و کبک تشکیل شده‌است. این منطقه پرجمعیت‌ترین ناحیه در کشور کانادا است. استانهای انتاریو و کبک مجموعاً بیشتر از ۴/۳ کل محصولات کانادا را تولید می‌کنند. منطقه علفزارها (Prairies): از مجموعه استان‌های منیتوبا، سسکچوان و آلبرتا تشکیل شده‌است. بیشتر زمین‌های این ناحیه صاف و بارور هستند و برای کشاورزی بسیار مناسب هستند. همچنین این زمین‌ها غنی از منابع انرژی هستند. این منطقه از کوه‌های راکی آغاز شده و در غرب آلبرتا به پایان می‌رسد. رشته‌کوه‌های راکی شامل بلندترین قله‌های آمریکای شمالی هستند. کرانه غربی (West Coast): استان بریتیش کلمبیا به دلیل دامنه‌ها و جنگل‌های زیبایش مشهور است. منابع طبیعی این استان از قبیل صنعت چوب و ماهیگیری برای اقتصاد کشور بسیار مهم است. میوه کاری و صنعت جهانگردی از دیگر فعالیت‌های مهم این استان است. منطقه شمال (North): این منطقه از مجموعه سه سرزمین کانادا تشکیل می‌شود. مناطق نورت وست تریتوریز، یوکان و نوناووت ۳/۱ زمین‌های کانادا را تشکیل می‌دهد. از منابع مهم این منطقه می‌توان به نفت، گاز طبیعی، طلا، روی و سرب اشاره کرد. استان‌ها یادداشت‌ها: قلمروها سه قلمرو یا ناحیه کانادا به همراه مراکز آن‌ها: نگارخانه منابع پیوند به بیرون وبگاه دولت کانادا استان‌ها و قلمروهای کانادا تقسیمات اداری سطح اول بر پایه کشور زیربخش‌های کشور قاره آمریکا فهرست‌های تقسیم‌بندی کشوری
2586
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D9%88
آنتاناناریوو
شهر آنتاناناریوو (به مالاگاسی: Antananarivo، اَنطَنَنَرِيْوُ) پایتخت کشور ماداگاسکار است. آنتاناناریوو یکی از استان‌های کشور ماداگاسکار است. مساحت آن ۵۸٬۲۸۳ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۴٬۵۸۰٬۷۸۸ (در ژوئیه سال ۲۰۰۱) است. مرکز این استان شهر آنتاناناریوو است. این استان تنها استان بدون ساحل کشور ماداگاسکار است. از نقاط دیدنی این استان، منطقه حفاظت شده طبیعی آمبوهیتانتلی (Ambohitantely) است. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی بنیان‌گذاری‌های دهه ۱۶۲۰ (میلادی) در آفریقا پایتخت‌های آفریقا پایتخت‌های منطقه‌ای در ماداگاسکار شهرستان‌های ماداگاسکار ماداگاسکار مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در دهه ۱۶۲۰ (میلادی) مناطق مسکونی در آنالامانگا ناحیه‌های آنالامانگا
2587
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%A8%D9%88%D9%87%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%84%DB%8C
آمبوهیتانتلی
آمبوهیتانتلی (Ambohitantely) نام یک منطقه حفاظت‌شده طبیعی در استان آنتاناناریوو ی کشور ماداگاسکار است. مساحت این منطقه حفاظت‌شده ۵۶۰۰ هکتار و آب و هوای آن گرمسیری است. دمای هوا در این منطقه میان ۱۱ تا ۲۲ درجه سانتیگراد نوسان دارد. گونه‌های جانوری در آن بیشتر از پرندگان، پستانداران و خزندگان و بیشترین گونه گیاهی در این منطقه نخل زینتی است. قوم ساکن در منطقه قوم مرینا است. برای گردشگران هتلی در منطقه به نام آنکازوب (Ankazobe) وجود دارد. منابع بر پایه داده‌هایی در: AMBOHITANTELY SITE Wildmadagascar.com آنالامانگا بنیان‌گذاری‌های ۱۹۸۲ (میلادی) در ماداگاسکار پارک‌های ملی ماداگاسکار رده‌بندی IV اتحادیه بین‌المللی حفاظت از محیط زیست مناطق حفاظت‌شده بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۸۲ (میلادی)
2588
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%A7
مرینا
مِرینا نام قومی است از نژاد مالایی-پولینزی که در مرکز کشور ماداگاسکار بویژه در استان آنتاناناریوو زندگی می‌کنند. نژاد مالایی-پولینزی را با نامهای استرونزیایی و نوسانتاری هم می‌شناسند. منابع The Merina Nation مرینا اقوام در ماداگاسکار
2593
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86
علی جوان
علی جوان (زادهٔ ۵ دی ۱۳۰۵، تهران – درگذشته ۲۲ شهریور ۱۳۹۵) فیزیک‌دان و مخترع ایرانی بود که نخستین لیزر گازی هلیوم_نئون جهان، ساختهٔ وی می‌باشد. او استاد بازنشسته دانشکده فیزیک دانشگاه ام‌آی‌تی و ساکن ایالات متحده آمریکا بود. علی جوان در دسامبر ۱۹۶۰ نخستین لیزر گازی جهان را اختراع کرد که ترکیبی از دو گاز هلیوم و نئون بوده و به همین خاطر با نام لیزر هلیوم-نئون نامیده می‌شود. این لیزر از نوع لیزرهای بی خطر به حساب می‌آیدY رنگ آن سرخ است و در آزمایشگاه‌های دانشگاه‌ها برای بررسی پدیده‌هایی مانند تداخل امواج و آزمایش دو شکاف یانگ کاربرد دارد. پیشینه علی جوان در تهران در یک خانواده آذربایجانی اهل تبریز به دنیا آمد. او از سن ۵ سالگی شیفته ریاضیات و بازی با اعداد بود. دوران دبیرستان را در دبیرستان البرز گذراند. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تهران انجام داد. سپس در سال ۱۹۴۸ (میلادی) به ایالات متحده آمریکا رفت و تحصیلات خود را در مقطع دکترای فیزیک در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. جوان به هنر و به ویژه به موسیقی هم عشق می‌ورزید و در کلاس‌های هنری دانشگاه کلمبیا شرکت می‌کرد. خودش گفته‌است موسیقی باخ جلوه‌ای از عالم ریاضی است. جوان در سال ۱۹۵۸ که عضو گروه تحقیقاتی آزمایشگاه بل بود، اصول لیزر گازی را پایه گذاشت. دو سال بعد، دقیقاً در ساعت ۴ و بیست دقیقه بعد از ظهر دوازدهم دسامبر سال ۱۹۶۰ درحالیکه برف سنگینی شروع به باریدن کرده بود، موفق شد لیزر گازی هلیوم–نئون را ابداع کند. نام دو تن از همکاران وی «ویلیام به‌نت» و «دونالد هه‌ریوت» بود. جوان فردای آنروز لیزر گازی را به وسیلهٔ فرستادن پیغامی تلفنی امتحان کرد و برای نخستین بار در تاریخ، یک مکالمه تلفنی به وسیله یک لیزر نوری انجام شد. تاریخ دقیق آن رویداد، ۱۳ دسامبر سال ۱۹۶۰ بود. وی در سال ۱۹۶۱ با درجه دانشیاری به عضویت هیئت علمی مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) درآمد و در سال۱۹۶۴ به عنوان استاد منصوب شد. او تا قبل از فوت، استاد بازنشسته مؤسسه فناوری ماساچوست در ایالات متحده آمریکا بود. گرایش وی در فیزیک اتمی–مولکولی و اپتیک است. نام علی جوان در کنار بزرگان فیزیک جهان همانند تئودور میمن، نیکولای باسوف، گوردون گولد، آرتور لئونارد شالو، رابرت دیک، سی کومار ان پاتل (لیزرشناس هندی)، احمد زویل (دانشمند مصری که جایزه نوبل شیمی را در سال ۱۹۹۹ برد)، دنیس گابور، (برنده نوبل فیزیک در سال ۱۹۷۱)، نیکلاس بلومبرگن، چارلز هارد تاونز و الکساندر میخایلوویچ پروخورف در تاریخ علم ثبت شده‌است. لیزر گازی لیزرهای گازی نوع ویژه‌ای از لیزر است که در آن گازی درون یک لوله شفاف، مانند لامپ مهتابی، می‌رود. عبور جریان از این لوله باعث رفت‌وآمد فوتون می‌شود؛ یعنی جریان الکتریکی، برای تولید نور، در یک گاز تخلیه می‌شود. نخستین نوع این لیزرها هلیم–نئون بود که در لیزرهای خانگی و مدارس کاربرد دارد. لیزر گازی جوان نخستین لیزری بود که به صورت مداوم کار می‌کرد و باعث شد که در جهان جلب توجه کرده، پایه‌ای برای تحقیقات بیشتر در این زمینه باشد. نوع دیگر لیزر، لیزر دی‌اکسید کربن (CO2)است که می‌تواند نور لیزری بسیار پرقدرت تولید کند و در رادارها بکار برده می‌شود. همچنین، در صنایع جوشکاری و نیز برای ساخت دقیق مواردی که برای بیماران قلبی استفاده می‌شود، قابل استفاده است. در محفظه این لیزر هلیوم و مقداری نیتروژن هم هست. گاز نیتروژن، انرژی الکترودها را ذخیره می‌کند. پس از برخورد مولکول‌های نیتروژن به مولکول CO2 این انرژی انتقال می‌یابد و مولکول‌های CO2 برانگیخته می‌شوند. گاز هلیوم به انتقالِ انرژی کمک می‌کند و سبب می‌شود تا مولکول‌های دی‌اکسید کربن زودتر به ترازهای انرژی عادی یا حالت عادی خود برگردند. لیزر گازی یک نقطه عطف در تاریخ فناوری‌های نوین دنیا به حساب می‌آید. جوان قبل از اختراع لیزر گازی، تئوری لیزر سه سطحی را پایه‌گذاری کرد و اهمیت همگرایی فازی را در این وسیله مایکروویو (ریزموج) نشان داد. این عمل، ایده لیزر بدون پراکندگی را معرفی کرد و او بعداً این ایده را در استفاده از اثر رامان تحریک شده گسترش داد که نهایتاً منجر به بسط نوظهور رژیم نوری شد. پژوهش‌های جوان باعث ایجاد بزرگترین تحقیق لیزری در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی شد و پس از آن بسیاری از بنیان‌های اولیه در استفاده از لیزر به وقوع پیوست. این بنیان‌ها شامل ابداعات زیادی در زمینه اسپکتروسکوپی لیزری، نخستین استفاده از لیزر برای آزمایش دقیق نسبیت خاص، و ایزوتروپی در فضا؛ ابداع تکنولوژی اندازه‌گیری فرکانسی دقیق در طیف نوری و نخستین ساخت ساعت‌های اتمیک لیزری شد. علی جوان، چارلز هارد تاونز و آرتور لئونارد شالو هنگامی که علی جوان کار روی لیزر گازی را آغاز کرد، دو محقق دیگر چارلز هارد تاونز (استادش) و آرتور لئونارد شالو راهی دیگر را برای دستیابی به لیزر پی گرفتند. نظریه آن‌ها مبنی بر این اساس بود که نور لیزرها را می‌توان توسط مکش با یک منبع نور زیاد استخراج کرد؛ نظریه‌ای که اکنون به عنوان «پمپ کردن لیزرهای نوری» شناخته می‌شود. جوان اما به جای استفاده از یک منبع نور قوی، از جریان‌های برقی که انرژی الکتریکی را تبدیل به نور لیزری می‌کند، استفاده کرد. نخستین سمپوزیوم لیزر در سال ۱۹۷۱ بسیاری از فیزیکدانان جهان، از جمله علی جوان، چارلز هارد تاونز (برنده جایزه نوبل فیزیک)، الکساندر میخایلوویچ پروخورف، (برنده جایزه نوبل فیزیک)، سرجیو پریرا پورتو، نیکولاس برومن برگن، بوریس استوچف، پییریاکویی نوت، رایموند کیدر، آرتور لئونارد شالو… و ده‌ها فیزیکدان دیگر به ایران آمدند و در نخستین سمپوزیوم لیزر (سمپوزیوم در فیزیک بنیادی و کاربردی لیزر)، شرکت نمودند. در مورد این سمپوزیوم علاوه بر گزارش Atomic Coherent States in Quantum Optics و کتاب Highly Excited States of the Helium یک کتاب کوچک ۱۳۳ صفحه‌ای از «آبراهام هرتزبرگ» با عنوان Developments in High Power Laser Research و یک جزوه ۱۸ صفحه‌ای که «ویلیام ژوزف کوندل» منتشر نموده، کتاب قطوری هم در ۹۶۰ صفحه منتشر شده‌است. در این مجمع علمی از تلاش‌های تئودور میمن کاشف لیزر جامد یاد شد. در نخستین سمپوزیوم لیزر در مورد تحقیقات نظری مبنی بر امکان نشر لیزری در ناحیه پرتو ایکس تبادل نظر شد و جوان دربارهٔ رزونانس‌های اتمی و مولکولی در بیناب نمایی لیزری صحبت کرد و از جمله یادآور شد که امروزه می‌توان پهنای وسیعی از بسامدهای امواج الکترو مغناطیس درگسترهٔ ماکروویو تا فرو سرخ دور و فروسرخ نزدیک را ترکیب و مقایسه کرد و با کمک روش‌های شناخته شده، گستره این طیف را به ناحیه مرئی کشید. علی جوان در این گردهمایی گفت که اکنون امیدوارانه به دنبال آن هستیم که در دههٔ کاربرد بیناب نمایی و دستیابی به دقت در اندازه‌گیری با مرتبه‌های بسیار بالا، از این شیوه‌ها بهره‌برداری کنیم. برای این کار باید به عناصر ساده بازگردیم و بیناب آن‌ها را دوباره بررسی کنیم. اتم هیدروژن و هلیوم خنثی و یونیده باید دوباره مورد بررسی قرار گیرند. این کار مطمئناً به تعیین دگربارهٔ ثابت پایای ریدبرگ و دیگر ثابت‌ها و فرایندهای بنیادین، با دقتی بیشتر منجر می‌شود و به زودی مقدار نهایی سرعت نور را به دست خواهیم آورد. این امر به همراه توانایی ما در اندازه‌گیری دقیق بسامد در ناحیه مرئی و فروسرخ منجر به دستیابی به ساعت‌های اتمی بسیار پیشرفته خواهد شد. این موفقیت می‌تواند آزمون‌های بهتری در ارتباط با قوانین بنیادین طبیعت و حتی پیش‌بینی‌هایی از نسبیت عام را به دست دهد. این سمپوزیوم ۲۹ آگوست – ۵ سپتامبر ۱۹۷۱ با حمایت دانشگاه صنعتی شریف تهران و با همکاری دانشگاه اصفهان و مؤسسهٔ فناوری ماساچوست (MIT) در دانشگاه اصفهان برگزار شد. افتخارات علی جوان عضو آکادمی ملی علوم و آکادمی هنر و علم آمریکا و عضو افتخاری مؤسسه تریسته Trieste برای ترویج علوم است. جوان شاگرد چارلز تاونز است که در سال ۱۹۶۴ به همراه الکساندر میخایلوویچ پروخورف و نیکولای گنادیویچ باسوف جایزه نوبل فیزیک را دریافت کردند. جوان در سال ۱۹۶۰ موفق به اختراع لیزر گازی شد و در سال ۱۹۶۴ برای تحقیقات در زمینه لیزرهای گازی، مدال استوارت بالنتاین را از انستیتو فرانکلین دریافت نمود. در سال ۱۹۶۶ برنده مدال بنیاد «فه‌نی و جان هرتز» شد و به عنوان Guggeheim Fellow شناخته شد. این فیزیکدان ایرانی در سال ۱۹۷۵ مهم‌ترین نشان انجمن نورشناسی آمریکا یعنی مدال فردریک ایوز را از انجمن اپتیکال دریافت کرد. در جمله‌ای که در کنار این نشان حک شده‌است از آقای جوان به خاطر «پدیدآوردن یک دستگاه نورشناختی (لیزر گازی) با کاربردهای بی‌سابقه در پژوهش‌های علمی» قدردانی فراوان شده‌است. در سال ۱۹۷۹ به عنوان Humbolt Foundation Fellow شناخته شد. جوان در سال ۱۹۹۳ جایزهٔ علمی جهانی آلبرت اینشتین را دریافت نمود. مجدداً در سال ۱۹۹۵ به عنوان Humbolt Foundation Fellow شناخته شد. او همچنین در سال ۲۰۰۷ رتبه دوازدهمین انسان نخبه را در جهان از سوی نشریه تلگراف کسب کرد. نامگذاری روز لیزر در ایران پنجم دی روز لیزر به نام علی جوان نامگذاری شده‌است. مناسبتی که برای نامگذاری این روز در نظر گرفته شد، مصادف با روز تولد وی می‌باشد. زندگی شخصی دکتر جوان دو فرزند دختر (مایا و لیلا) داشته‌اند که وادیم پرلمان فیلمسازی با پیشینه یهودی اوکراینی که فیلمهایی کمابیش مرتبط با ایران و مردم ایران می‌سازد، در مصاحبه ای عنوان داشته که همسر سابق دختر دکتر جوان بوده‌است. پانویس منابع The History Of The Laser نقش دکتر علی جوان در دانش مربوط به لیزر Top 100 living geniuses دکتر علی جوان در لیست صد نابغه برتر جهان Ali Javan. Hall of fame. Camp invention. آشنایی با مخترع ایرانی لیزر گازی در این مقاله به اختراع دکتر علی جوان اشاره شده‌است Scientists Who Made A Difference لیزرهای گازی، چگونه به وجود آمدند. سخنرانی دکتر علی جوان در کنفرانس بین‌المللی لیزر گازی در آمریکا، شهر بالتیمور (سال ۱۹۹۵) در جشن سی و پنج سالگی اختراع لیزر گازی پیشگامان لیزر Laser Pioneers نوشته Jeff Hecht بخش از میزر تا لیزر (علی جوان و لیزر گازی) سخنان Joseph Giordmaine یکی از همکاران دکتر علی جوان در مورد وی Ali Javan and Bell Labs کتاب فارغ التحصیلان البرز Alborz High School Alumni: Homa Katouzian, Lotfi Asker Zadeh, Kamyar Kalantar-Zadeh, Ali Javan, Khosrow Sinai, Siavash Ghomayshi, Paul Merage Ali Javan: Study of infrared and visible gas lasers: Final report (در مورد لیزر گازی) - ۱۹۷۷ Ali Javan: Photoexcitation of lasers and chemical reactors for NASA missions: A theoretical study (NASA contractor report)- ۱۹۸۱ Ali Javan: Development of tunable high pressure CO2 laser for lidar measurements of pollutants and wind velocities, January 1976 to December 1977 (NASA Contractor report) by Ali Javan 1979 Ali Javan: Investigation of the use of masers in the infrared and optical regions (AFCRL) by Ali Javan -1966 مجله Smithsonian شماره آوریل ۱۹۷۱ - مقاله در مورد دکتر علی جوان صدای دکتر علی جوان (در مورد لیزر گازی...) سخنان دکتر علی جوان در مورد میزر و نقش چارلز تاونز دکتر علی جوان به غُبار پیوست - او نماند اما «لیزر گازی» ماند جستارهای وابسته لیزر استادان دانشگاه آذری اهل ایران استادان دانشگاه اهل ایالات متحده آمریکا استادان دانشگاه دور از وطن اهل ایران استادان مؤسسه فناوری ماساچوست اعضای انجمن فیزیک آمریکا اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا اعضای فرهنگستان هنر و دانش آمریکا اعضای مجمع فیلسوفان آمریکا افراد آمریکایی آذری‌تبار افراد ایرانی آذری‌تبار اهالی تهران پژوهشگران لیزر دانش‌آموختگان دانشکده فیزیک دانشگاه تهران دانش‌آموختگان دانشگاه تهران دانش‌آموختگان دانشگاه کلمبیا دانش‌آموختگان دبیرستان البرز درگذشتگان ۱۳۹۵ درگذشتگان ۲۰۱۶ (میلادی) دریافت‌کنندگان جایزه گوگنهایم دور از وطن‌های اهل ایران در ایالات متحده آمریکا راه‌یافتگان به تالار مشاهیر مخترعین ملی زادگان ۱۳۰۵ زادگان ۱۹۲۶ (میلادی) فیزیک‌دانان اهل ایالات متحده آمریکا فیزیک‌دانان اهل ایران مخترعان اهل ایران مخترعان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران مهاجران ایرانی به ایالات متحده آمریکا
2597
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86
انجمن
اَنجُمَن به دسته‌ای از مردم گویند که به‌صورت داوطلبانه در جایی گرد آمده باشند یا مکان گردهمایی‌ای که برای هم‌اندیشی یا رایزنی است. گاهی نام‌های گروه، فوج، مجمع، مجلس هم همین کاربرد را دارد. برترین چیزی که مایه جدایی کاربرد واژه انجمن به‌جای یک گروه یا دسته از مردم می‌شود، داشتن انگیزه همسان است. ساخت انجمن از کارهای پایه و بنیادی هر صنفی است. انجمن‌ها گسترش برنامه‌ها و پیگیری طرحهایی را آسان می‌کنند که برای بهبود آسایش و درآمد اعضایشان برنامه‌ریزی شده‌است. آن‌ها مایه پیشبرد برنامه‌ها و کارها و دسترسی به پشتیبانی نهادها از زمینه ویژه کاری انجمن می‌شوند. انجمن‌ها برای اعضای خود شیوه نامه و آیین‌نامه رفتاری وضع می‌کنند. آن‌ها دیدگاه یگانه ای در برابر جهان گسترده می‌سازند و پیگیری شکوفایی و گسترش کار و پیشه خود را از راه آموزش سازمان یافته و پذیرش اعضای تازه ای که از کارایی بالایی برخوردارند، پشتیبانی می‌کنند. در هر انجمن قوانینی شناسایی، سازماندهی، نشاندهی و بازخواست می‌شود که یا از سوی انجمن پذیرش شده، یا شخص شایسته‌ای آنها را برای همه وضع کرده‌است. ریشه‌شناسی پسوند نون در پایان این واژه همان است که در پایان واژگان نهنبن، سوزن، روزن، میهن، روشن، برزن، هاون، پرویزن، چمن و واژگان نوساخته تاون و پوشن نیز دیده می‌شود و پسوندی است که با آن اسم و به‌ویژه اسم ابزار می‌سازند. جستارهای وابسته آزادی انجمن انجمن علمی انجمن برخط انجمن دانشجویی انجمن تخصصی منابع منبع بخش اول: برگرفته از ماهنامه آموزشی - خبری کاما، سال دوم، شماره سوم، اردیبهشت ۱۳۸۰خ. اتحادیه‌ها انجمن انواع سازمان جامعه مدنی حکومت سازمان‌ها شخصیت حقوقی قوانین سوئیس واژگان حقوقی ur:انجمن سازمان‌های ناسودبر
2599
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D8%AD%D8%A7%D9%84%20%D9%88%20%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C
استان چهارمحال و بختیاری
استان چهارمحال و بختیاری یکی از استان‌های مرکزی کشور به مرکزیت، شهرکرد است.این استان با گستره‌ای برابر با ۱۶٬۴۲۱ کیلومتر مربّع، بیست و دومین استان کشور از نظر پهناوری می‌باشد.استان چهارمحال و بختیاری از جمله بخش‌های کوهستانی فلات مرکزی ایران محسوب می‌شود و در ۳۱ درجه و ۹ دقیقه تا ۳۲ درجه و ۳۸ دقیقه عرض شمالی و ۴۹ درجه و ۳۰ دقیقه تا ۵۱ درجه و ۲۶ دقیقه طول شرقی گرینویچ قرار دارد. این استان از شمال و مشرق به استان اصفهان، از مغرب به استان خوزستان، از جنوب به استان کهگیلویه و بویراحمد و از سوی شمال غربی به استان لرستان محدود می‌شود. حدود ۵۵ درصد ساکنین استان به گویش بختیاری، ۳۰ درصد به زبان فارسی و ۱۵ درصد هم به زبان ترکی قشقایی یا همان ترکی چهارمحالی سخن می‌کنند. شهرکرد با ۲۰۶۶ متر ارتفاع از سطح دریا، بلندترین مرکز استان در ایران است. میانگین ارتفاع در استان چهارمحال و بختیاری حدود ۲۱۵۳ متر است و به همین خاطر استان چهارمحال و بختیاری را بام ایران می‌دانند. تقسیمات کشوری بر پایه آخرین بخش‌بندی سیاسی کشور، استان چهار محال و بختیاری دارای ۱۲ شهرستان، ۴۳ شهر، ۲۸ بخش و ۵۱ دهستان است. شهرستان‌های این استان عبارتند از: شهرکرد، بروجن، فارسان، لردگان، اردل، کوهرنگ، کیار، بن، سامان، خانمیرزا، فلارد و فرخشهر. شهرها و شهرستان‌ها شهرکرد، مرکز کنونی این استان به‌شمار می‌رود. محل شهرستان‌ها و بخش‌ها و تفکیک مراکز شهری به صورت زیر است: پیشینه در بخش‌بندی کشوری منطقه چهارمحال همواره از بلوکات اصفهان به‌شمار می‌رفته؛ مسعود میرزا ظل السلطان، در دو سفر پی در پی خود به چهارمحال، آن را بلوکی سرد، بسیار آباد، پر نعمت و پرجمعیت، با چراگاه‌های سبز و خرم و چمنهای زیاد و آب فراوان وصف کرده و افزوده چهارمحال مشهور به هند کوچک است و بهترین بلوک اصفهان پس از لنجان می‌باشد. تقریباً در اوسط سلطنت ناصری آنگاه که قوای سلطنت رو به ضعف و سلطنت قاجاریه به طرف اضمحلال روان گردید از جمله ممالکی که از ایران منتزع گردید چهارمحال اصفهان بود. بعد از گذشت چهل سال و با ظهور پهلوی و تقدیم دویست کشته، چهارمحال به ایران اتصال پیدا کرد. ولی سلاطین متنبه نشده و تا مدتها به دسایس و حِیَل مانع اجرای قوانین مملکتی شده و هر مالیاتی که در مرکز لغو می‌شد از قبیل باج راه و گله‌داری و غیره سه چهار برابر دریافت می‌کردند. چهارمحال و بختیاری تا پیش از سال ۱۳۳۲ خورشیدی در قالب شهرستان شهرکرد و بختیاری از شهرستان‌های استان اصفهان به‌شمار می‌آمد. در این سال، شهرستان شهرکرد از استان اصفهان جدا و به عنوان فرمانداری مستقل بختیاری و چهارمحال در تقسیمات سیاسی کشور قرار گرفت. در دههٔ ۳۰ با تغییر رویکردهای حکومت در سال ۱۳۳۷ شمسی فرمانداری مستقل بختیاری و چهارمحال به فرمانداری کل ارتقاء می‌یابد و در گسترهٔ آن فرمانداری‌های تازه بروجن و نیز بخش‌های نو شوراب و گندمان ایجاد می‌گردند. در مصوبه سال ۱۳۵۲ هیئت وزیران، فرمانداری کل چهارمحال و بختیاری به استانداری چهارمحال و بختیاری ارتقاء یافت. دربارهٔ نام استان وجه تسمیه نام چهارمحال و بختیاری اشاره به دو بخش منطقه چهارمحال و منطقه بختیاری دارد. چهارمحال بخشی روستانشین میان اصفهان و منطقه ایل‌نشین بختیاری بود. محال جمع مکسر واژه محل به معنی جا و مکان است و چهار محال یعنی چهار ناحیه که عبارت بودند از: لار، کیار، میزدج و گندمان. در بخش‌بندی کنونی استان، لار در شهرستان شهرکرد، شهرستان سامان و شهرستان بن، میزدج در شهرستان فارسان، کیار در شهرستان کیار و گندمان در شهرستان بروجن قرار می‌گیرد. منطقه بختیاری نیز که از دیر باز کوچ گاه ایل بزرگ بختیاری بوده و هست، هم‌اکنون دربردارنده شهرستان‌های کوهرنگ، اردل و لردگان و فارسان و خانمیرزا و بخش ناغان شهرستان کیار و بخش گندمان از شهرستان بروجن می‌باشد. هفشجان مرکز پیشین چهارمحال تا پایان عصر صفوی، کیان مرکز چهارمحال در دوره افشاریه، چالشتر مرکز چهارمحال در دوره زندیه و در میانه قاجاریه و شهرکرد یا دهکرد پیشین مرکز استان از دوره پهلوی و به‌طور رسمی از سال ۱۳۵۲ مرکز استان بختیاری و چهارمحال می‌باشد. منطقه بختیاری استان چهارمحال و بختیاری نیز در واقع بخش گرمسیری ایل بختیاری است که بیشتر کوچ رو هستند. تغییر نام استان برخی از مردم استان و مسئولان استانی و کشوری معتقد به تغییر نام این استان هستند. دلیل اصلی این گروه طولانی بودن نام استان است. طولانی بودن نام استان سبب حذف یکی از بخش‌های نام استان می‌شود، گاه چهار محال خوانده می‌شود و گاه بختیاری و در هر صورت باعث می‌شود که مقصود اصلی از آن به‌دست نیاید. در برخی موارد هم در نامه نگاری‌ها نام کوتاه شده چ و ب به کار می‌برند که چوب خوانده می‌شود. برخی دیگر بر این باور اند که نام استان باعث ایجاد شکاف بین مردم استان می‌شود و با وجود کوچکی استان، آن را به دو بخش تقسیم می‌کند. این توده معتقدند هویت یک استان باید همانند هویت یک کشور از همبستگی کامل برخوردار باشد و مردم آن بر پایه نژاد بخش‌بندی نشوند. تغییر نام استان به دلیل نگرانی از واکنش بختیاری‌ها استان هنوز عملی نشده‌است. جمعیت‌شناسی جمعیت این استان در سال۱۳۹۰، ۸۹۵۲۶۳ نفر گزارش شده‌است. اقوام زبان مردم استان به ترتیب جمعیت به لری بختیاری و فارسی و ترکی قشقایی سخن می گویند.در اکثریت شهرستان های این استان گویش بختیاری رایج است که این شهرستان‌ها عبارتند از: اردل، کوهرنگ، فارسان، لردگان و کیار،فلارد،شهرکرد،بروجن،خانمیرزا و چند روستا از روستا های شهرستان بن.به‌طور خاص مردم شهرهای شهرکرد، هفشجان، بروجن و فرخ‌شهر و به زبان فارسی صحبت می‌کنند،که لهجه‌های دهکردی، هوشگانی، اورجنی و قهفرخی مخصوص شهروندان این استان می‌باشد که از ریشه فارسی پهلوی است و در آن لغات ترکی و عربی زیادی وجود ندارد. ترک‌های چهارمحال نیز بیش از ۱۰ درصد جمعیت ساکنان استان را شامل می‌شود که به زبان قشقایی سخن می‌کنند و به‌طور خاص مردم شهرهای شهرکیان، بلداجی، سامان، بن، فرادنبه، جونقان، سفیددشت، طاقانک، سودجان، هوره، نقنه و یانچشمه به زبان ترکی قشقایی صحبت می‌کنند. بر پایه تحقیقات پروفسور گرهارد دوئرفر، گویش‌های ترکی رایج در چهارمحال در گروه زبانی اوغوزی میانه و جنوبی قراردارد، همچنین زبان ترکی رایج در فرادنبه و شهرکیان، از بکرترین لهجه‌های زبان ترکی در ایران می‌باشد. دانشنامه ایرانیکا در مقاله زبان لری زبان مردم این استان را از نظر جغرافیایی نیمی فارسی و نیمی لری معرفی می‌کند. وبگاه میراث فرهنگی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری زبان لری بختیاری را به عنوان زبان عمومی در این استان معرفی می‌کند. دانشنامه جهان اسلام گویش مردم این استان را فارسی با گویش بختیاری معرفی می‌کند. در برخی شهرستان‌های این استان مانند شهرکرد و بروجن لری جای خود را به فارسی داده‌است. برخی منابع نیز گویش ساکنان این استان را فارسی، ترکی قشقائی و گویش بختیاری معرفی می‌کنند. ارامنه: نواحی شرقی استان چهار محال و بختیاری شامل شهرستان‌های شهرکرد و بروجن از دیرباز سکونت گاه گروه‌هایی از ارامنه بوده‌است. هر چند در دهه‌های اخیر تعداد بسیاری از ارامنه چهارمحال و بختیاری به اصفهان مهاجرت کردند. روستاها ارامنه‌نشین چهارمحال عبارت بودند از: شهرکیان (گرجستانی‌ها در محله گرجیان و ارمنی‌ها در محله احمدآباد)، تشنیز، واستیگان، گیشنیزجان، احمدآباد، قلعه کشیش، لیواسیان، ده ارمنی، سیرک و غیره.در جدول زیر نام شهرهای مختلف استان و زبان گفتاری مردم آن مشخص شده‌است. تاریخ چهارمحال منطقه چهارمحال دارای پیشینه‌ای کهن است. براساس سفالینه‌ها و ابزارهای سنگی ابتدایی کشف شده بروی تپه‌های باستانی و آثار کهن تاریخی شهر هفشجان، قدمت این استان به هزاره هفتم قبل از میلاد بر می‌گردد و بیانگر پیشینه ۹۰۰۰ ساله چهارمحال و بختیاری است. تپه‌های باستانی شهرکیان همچون گورگای تپه (تپه شهرکهنه) با قدمت ۷۰۰۰ ساله و تپه سراب (گنبدک) با قدمت هشت هزار ساله در شهرکیان نیز به صورت دهکده‌هایی کوچک در پیش از تاریخ در دامنه دشت‌های استان قرار داشته‌اند. با شروع دوره مس و سنگ یعنی ۵ تا ۷ هزار سال پیش عملاً انسان‌های ساکن در منطقه چهارمحال مشغول به کار کشاورزی گردیده و به تولید مواد غذایی پرداختند. از ۵۰۰۰ سال قبل چون دیگر مناطق، دوران نگارش یا دوران تاریخی آغاز می‌شود. در این رابطه کشف نمونه‌های سفال لب واریخته ارتباط این منطقه را با مناطق خوزستان و بین‌النهرین و آغاز نگارش در استان را مورد تأیید قرار می‌دهد. در یک سند از اوایل دوره پهلوی (۱۳۰۵) می‌خوانیم:" این مملکت در اول برخلاف تمام ممالک عالم و این اصل مسلم که دو پادشاه در اقلیمی نگنجند دارای دو پادشاه بود یکی ایلخانی و دیگری حاج ایلخانی و لر. به تدریج اولاد و احفاد این دو پادشاه، زن و مرد در این مملکت کوچک به سلطنت رسیده هر یک در یک ده یا دو سه ده سلطنت مطلقه پیدا کردند و در اواخر عده پادشاهان در این مملکت کوچک صدو پنجاه بلکه دویست نفر رسید. هر پادشاه در قلمرو سلطنت خود که یک دهد یا دو ده یا نصف ده بیش نیست یک قصر سلطنتی دارد که بی‌اغراق با بهترین قصور طهران بلکه پاریس برابری می‌کند." بختیاری سرزمین کنونی بختیاری هزاران سال است که سکونت‌گاه گروه‌های مختلف انسانی می‌باشد. منابع و امکانات طبیعی از قبیلِ آب، جنگل، مراتع، بارندگی مناسب، آبگیرهای فراوان و درّه‌های مستعد برای کشاورزی، این سرزمین را به یکی از بهترین زیستگاه‌ها و محل تجمع و سکونت گروه‌های انسانی در گذشته تبدیل نموده بود. افزون بر این امکانات، در بلندی‌های زاگرس و دامنه‌های آن، محیط مناسبی برای رویش نباتات علوفه‌ای و گونه‌های مختلف حیوانات فراهم کرده بود. سرزمین بختیاری در غرب منطقه چهارمحال قرار دارد.بختیاری جزء ای از لرستان محسوب می‌شود و آن را لر بزرگ می‌نامیدند. لُرستان به معنی سکونتگاه مردم لر واژه‌ای است که به سرزمین‌های لرنشین اطلاق می‌گردد و به معنای گستره جغرافیایی است که مردم لر در آن سکونت دارند. حدود لرستان از برخی مناطق دشت‌های شرقی عراق آغاز و تا غرب و جنوب غرب ایران گسترده‌است. حدود سرزمین لرستان در طول دوران دچار دگرگونی شده‌است. گستره نام لرستان پیش از حکومت صفویان، سکونتگاه لرهای بختیاری، لرهای کهگیلویه و لرهای بویراحمدی را هم شامل می‌شد. اما پس از حکومت صفویان سکونتگاه لرهای بختیاری را منطقه بختیاری نام‌گذاری کردند و جغرافیای نام لرستان به حدود استان لرستان و ایلام کنونی محدود شد. در نمودار زیر تقسیمات لرستان از ۳۰۰ هجری قمری تاکنون آورده شده‌است. اقتصاد هرچند استان چهار محال و بختیاری در زمینه کشاورزی، باغداری و دام‌داری در سطح کشور مطرح تر است اما صنعت هم در این استان از رونق خوبی برخوردار است. پولکی و نبات از سوغاتی‌های این استان می‌باشد. کشاورزی استان چهارمحال و بختیاری به سبب موقعیت جغرافیایی ویژه و در اختیار داشتن منابع آبی غنی یکی از مساعدترین مناطق برای کشت، پرورش و تولید بادام در کشور ایران است. استان چهار محال و بختیاری با تولید بیش از ۲۰ درصد از مجموع محصول بادام کشور، رتبه اول تولید بادام در ایران را به خود اختصاص داده‌است. بیشتر باغ‌های بادام این استان در شهرستان سامان قرار دارند. بادام محب (پوست کاغذی) و مامایی مهم‌ترین تولیدات شهرستان سامان می‌باشد که عمدتاً به کشور هند صادر می‌شود و یکی از مهم‌ترین منابع ارز آوری استان می‌باشد. صنعت از مهم‌ترین کارخانه‌های صنعتی استان می‌توان به کارخانه‌های زیر اشاره کرد: فولاد سفیددشت مالت‌سازی هفشجان قند هفشجان خمیر مایه ناغان گچ فارسان آرد چلیچه فولاد فرخ شهر فولاد بروجن ورق خودرو چهارمحال بروجن خودرو لوازم خانگی برفاب شهرکرد سیمان شهرکرد سیمان لردگان گچ لردگان (سردشت) پتروشیمی لردگان گاز کربنیک شهرکرد نساجی حجاب شهرکیان ریسندگی بروجن صنایع شیر و لبنی شهرکیان نهان گل بروجن ظریف مصور بروجن مجتمع کشت و صنعت شهرکرد شرکت شیر خشک نوزاد پگاه کارخانه سیمان شهرکرد کارخانه سیمان شهرکرد در قلب زاگرس مرکزی در استان چهار محال و بختیاری و در ۳۵ کیلومتری شهرکرد در سال ۱۳۸۷ به بهره‌برداری رسید. این واحد تولیدی با دسترسی به معادن بسیار غنی، شرایط منحصر بفردی را در بین تولیدکنندگان داخلی به خود اختصاص داده و با اتکاء به تجارب ارزشمند مدیران، مهندسین و کارکنان و به‌کارگیری پیشرفته‌ترین تکنولوژی و ماشین آلات مدرن قادر به تولید انواع سیمان‌های ۴۲۵–۱، ۵۲۵–۱، تیپ II و تیپ V با مقاومت‌های بسیار بالا گردیده‌است. در سال ۱۳۹۲، کارخانه سیمان شهرکرد برای دومین سال متوالی مقام نخست تولید سیمان کشور را کسب کرد. کارخانه مالت‌سازی هفشجان کارخانه بِه مالت هفشجان باعنوان اولین و تنها کارخانه مالت‌سازی ایران و خاورمیانه در شهرک صنعتی هفشجان قرار دارد. نخستین کارخانه مالت‌سازی صنعتی کشور با ۳۰ میلیارد ریال سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و شبکه بانکی در سال ۱۳۸۹ توسط مهندس رستمی در شهر هفشجان به بهره‌برداری رسید. به مالت، بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین واحد تولیدکنندهٔ جو جوانه زده (مالت)، گندم جوانه زده، فراورده‌های آن و آرد جو در خاورمیانه است. «به مالت» به صورت تخصصی بر روی این دانه‌های جوانه زدهٔ ارزشمند کار کرده و نتیجهٔ این تحقیقات گسترده و ارزشمند، معرفی شدن «به مالت» به عنوان شرکت دانش بنیان و کسب مقام اول بومی‌سازی صنعت مالت‌سازی بوده‌است. کارخانه قند چهارمحال (هفشجان) کارخانه قند هفشجان اولین واحد صنعتی استان چهارمحال و بختیاری و تنها واحد صنعتی استان تا پایان دودمان پهلوی است. عملیات اجرایی و احداث ابنیه کارخانه با ظرفیت اسمی ۱۰۰٬۰۰۰ تن تولید قند و شکر در سال ۱۳۴۸ خورشیدی در زمین‌های ورودی شهر هفشجان با مساحت ۸۰ هکتار و با مشارکت کارشناسان کشور بلژیک آغاز و در سال ۱۳۵۰ با نام کارخانه قند و شکر کوروش کبیر به‌طور رسمی آغاز به کار کرد. هم‌اکنون نیز تنها مشغول به تولید محصول قند است که از زمین‌های کشاورزی اطراف چغندر قند لازم که در حدود ۳۰٬۰۰۰ تن است را جهت تولید قند به این کارخانه صادر می‌کنند. منطقه مسکونی این کارخانه حدود ۳۰۰ نفر جمعیت دارد. گوشت مرغ استان چهار محال و بختیاری از استان‌های مطرح در زمینهٔ تولید گوشت سفید است به‌طوری‌که هم‌اکنون ۲۱ درصد از کل گوشت سفید (مرغ) کشور ایران در استان چهارمحال و بختیاری تولید می‌شود. گوشت ماهی استان چهار محال و بختیاری با داشتن منابع آبی غنی از استان‌های مطرح در پروش ماهی است به‌طوری‌که مطابق آمار سال ۱۳۹۰، ۲۰ درصد ماهی سردآبی کشور در استان چهارمحال و بختیاری تولید شده‌است. استان چهار محال و بختیاری برای پنج سال متوالی است که به عنوان قطب تولید ماهیان سردآبی ایران شناخته می‌شود. گوشت قرمز استان چهار محال و بختیاری با مجموع تولیدات گوشت قرمز به اندازهٔ ۳۵ هزار تُن در سال، ۲٫۵ درصد از مجموع تولیدات گوشت قرمز کشور ایران را به خود اختصاص داده‌است. جغرافیا استان چهارمحال و بختیاری از جمله مناطق کوهستانی فلات مرکزی ایران محسوب می‌شود که در بخش مرکزی رشته کوه‌های زاگرس واقع شده‌است. به علت جوان بودن دوره کوه‌زایی و شرایط تشکیل گسل‌های خاص، در این منطقه وجود بلایا و مخاطرات طبیعی بسیاری چون ریزش بهمن، سیل، زلزله و رانش زمین در اکثر نقاط آن مشاهده می‌شود. ارتفاعات استان چهارمحال و بختیاری به عنوان بام ایران، دارای ۱۶ قلهٔ مرتفع با ارتفاع بیش از ۳۵۰۰ متر است. این کوه‌ها از شمال غرب استان به جنوب شرق آن کشیده شده‌اند و هر چه از غرب استان به طرف شرق آن به پیش رویم از میزان ارتفاعات کاسته می‌شود و در نهایت به دشت‌های نسبتاً وسیع همچون دشت لار، فرادنبه، کیار و گندمان می‌رسیم. ارتفاعات حدود ۷۶ درصد و دشت‌ها در مجموع نزدیک به ۲۴ درصد وسعت استان را شامل می‌شوند و انباشتهٔ رسوبات در آن‌ها زمینه مساعدی برای کشاورزی به وجود آورده‌است. «زردکوه» دومین کوه بلند رشته کوه زاگرس در این استان قرار گرفته‌است. مرتفع‌ترین کوه‌های این استان عبارت‌اند از: آب‌ها به علت ماهیت کوهستانی که در مسیر بادهای مرطوب سیستم‌های مدیترانه‌ای قرار داشته و موجب تخلیه بار این سامانه‌ها می‌گردد، این استان دارای بارش نسبتاً مناسب است به حدی که این منطقه با وجود داشتن تنها یک درصد از مساحت ایران، ده درصد از منابع آب کشور را در اختیار دارد. ریزش‌های جوی (برف و باران) درکوه‌های این استان، سرچشمه معروفترین رودخانه‌های دائمی ایران یعنی کارون، زاینده رود و دز هستند. زاینده رود تنها رودخانه دائمی در فلات مرکزی ایران بوده و کارون نیز بزرگ‌ترین رودخانه ایران و تنها رودخانه قابل کشتیرانی در ایران است که به سبب سد سازی‌های فراوان و انتقال نادرست اب به استان‌های یزد، اصفهان و کرمان، این دو رودخانه دائمی در معرض تهدید قرار گرفته‌اند. در این استان چشمه‌های مختلفی نیز وجود دارد که علاوه بر ایجاد جاذبه‌های گردشگری و زیبایی‌های طبیعی زمینه مناسبی را برای ایجاد کارخانه‌های آب معدنی فراهم کرده‌است. برخی چشمه‌های بزرگ و معروف این استان عبارت‌اند از: چشمه دیمه در چلگرد چشمه زنه در هفشجان چشمه شلمزار در شلمزار چشمه کوهرنگ در چلگرد چشمه مایک در سورشجان چشمه برم در لردگان چشمه مولا در آلیکوه چشمه سرداب در رستم‌آباد چشمه سیاسرد در بروجن چشمه برم در مالخلیفه چشمه پیرغار در فارسان چشمه سندگان در سندگان جنگل‌ها جنگل‌های استان چهارمحال و بختیاری در گروه جنگل‌های غرب و جنوب غرب کشور قرار می‌گیرند. بخش زیادی از این جنگل‌ها در پنج منطقه بازفت، اردل، ناغان، لردگان، دوراهان و فلارد قرار گرفته‌اند. این جنگل‌ها با مساحتی در حدود ۳۰۷ هزار هکتار به صورت نواری از شمال به جنوب از منطقه بازفت در شهرستان کوهرنگ به سمت منطقه فلارد در شهرستان لردگان و شهرستان فلارد کشیده شده‌اند. پوشش عمدهٔ جنگلی این مناطق، تقریباً ۹۸ درصد از بلوط تشکیل شده‌است. حاشیه سبز رودخانه زاینده رود که می‌توان گفت جزی جنگل‌های مصنوعی و توریست پذیر استان می‌باشد. انتقال آب این استان به دلیل وجود آب فراوان، دستخوش مسائل زیست‌محیطی گوناگونی است. از سویی خشکسالی منابع آبی این استان را تهدید می‌کند و پربارش‌ترین استان کشور را به رده کم‌بارش‌ترین استان‌ها رسانیده‌است و از سوی دیگر طرح‌های گوناگون انتقال آب تهدیدات مختلفی را علیه محیط زیست استان بسیج کرده‌است. از جمله مهم‌ترین طرح‌های انتقال آب که به نابودی کامل اکوسیستم استان و از بین رفتن کشاورزی و دامداری به عنوان مشاغل اصلی مردمان این استان منجر می‌شود، می‌توان به: طرح بهشت آباد: انتقال آب کارون به استانهای اصفهان، یزد و کرمان برای مصارف صنعتی و کشاورزی. تونل گلاب: انتقال آب به استان اصفهان. تونل کوهرنگ ۱: انتقال آب کارون به اصفهان. تونل کوهرنگ ۲ : انتقال آب کارون به اصفهان. تونل کوهرنگ ۳ : انتقال آب کارون به اصفهان. سد خرسان۳ : انتقال آب رود خرسان به اصفهان و کرمان. ونک-سولگان:انتقال آب برای باغات رفسنجان با روند کنونی انتقال منابع آبی تا چند سال دیگر بخش عمده استان غیرقابل سکونت و به یک کویر مرتفع تبدیل خواهد شد.این انتقال آب برای مصارف صنعتی درحالی است که در دشت های شهرستان شهرکرد و فرادنبه و سفیددشت به دلیل بی آبی سال‌هاست کشاورزی نمی شود صنابع استان با کم آبی مواجه اند و دامداری‌ها از بی آبی رنج می برند. در حال حاظر اهالی ۲۰۰ روستای چهارمحال و بختیاری با بی آبی و جیره بندی مواجه شده اند و حتی شهر‌هایی در شهرستان‌های لردگان، بروجن، سامان و اردل به دلیل خشکسالی و خشک شدن دشت‌ها، آب شرب آلوده نصیبشان می‌شود. جاذبه‌های طبیعی و گردشگری گردشگاه چشمه زنه هفشجان گردشگاه چشمه زنه هفشجان در دامنه کوه جهاور هفشجانو ۲۰ کیلومتری شهرکرد واقع شده‌است. در روز طبیعت هرسال بیش از ۱۰ هزار نفر از گردشگاه چشمه زنه و طبیعت زیبای آن دیدن می‌کنند. این گردشگاه نزدیک به شهرکرد مرکز کنونی استان چهارمحال و بختیاری است. آب معدنی و لاله‌های واژگون آن از مهم‌ترین ویژگی‌های آن می‌باشد. به منظور تأمین بخشی از آب کشاورزی دشت هفشجان، سدی بر روی این چشمه احداث شده‌است. این سد خاکی با هسته رسی، دارای مخزنی به حجم ۱/۳ میلیون مترمکعب می‌باشد. طول تاج سد ۴۱۰ متر و عرض تاج آن ۸ متر و ارتفاع از روی پی در عمیق‌ترین ناحیه ۴۲ متر است. در وجه تسمیه نام چشمه زنه باید توجه داشت که نام زنه به علت زایش چشمه‌ای جوشان در کوه جهان بین هفشجان می‌باشد. روستای پلکانی سرآقاسید روستای سراقا سید، با قدمت ۶۰۰ ساله در شهرستان کوهرنگ واقع شده‌است. بیشتر مردم این روستا عشایر و بعضی دیگر از آنها کشاورز هستند. روستای سرآقاسید به دلیل معماری پلکانی خود به ماسوله زاگرس شهرت دارد. می‌توان گفت این روستا تنها روستایی از ایران است که هنوز زندگی به روال گذشته و با جمعیتی بالغ بر ۳۰۰۰ نفر جریان دارد این در حالی است که جمعیت ماسوله حدود ۳۰۰ نفر می‌باشد. پارک جنگلی سرچشمه فرخشهر پارک سرچشمه در فرخشهر، با مساحتی بالغ بر۱۲۰ هزار مترمربع دارای چشمه‌ای پراز آب وفضای سبز زیبا و چشم‌نواز است. اولین چیزی که دربدو ورود چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌سازد آب‌نمای زیبای این پارک که بر روی استخرهای پارک قرار دارد. اساس آبادانی وشکل‌گیری پارک سرچشمه فرخ شهر چشمه‌ای است که در بالای پارک قرار گرفته‌است، این چشمه بسیار با ارزش که درمسیر خود برکت و زیبائی و شکوفایی را به ارمغان می‌آورد و جاذبه‌های دلنشینی را به وجود آورده‌است. بخشی دیگری از آب چشمه پس از عبور از پارک مسیر جوی‌های شهر را طی می‌کند و لطافت و سرسبزی را به درختان و گل‌های سطح شهر هدیه می‌کند. این پارک یکی از قدیمی‌ترین پارک‌ها در استان چهار محال و بختیاری است و هرساله در فصل بهار و تابستان میزبان ورود خیل مسافران است. یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد این پارک دارا بودن درختان قدیمی و کهنسال است که زیبایی خاصی به این پارک داده‌است. این پارک دارای تمام امکانات رفاهی و اقامتی می‌باشد. تالاب چغاخور تالاب بین‌المللی چغاخور، حدود دوهزار و ۳۰۰ هکتار مساحت دارد و در دامنه ارتفاعات ۳۸۰۰متری کلار در نزدیک شهر بلداجی از توابع شهرستان بروجن قرار دارد. فاصله تالاب تا شهرکرد ۶۰ کیلومتر است و ویژگی منحصربه‌فرد این تالاب، زیست نوعی ماهی به نام ماهی گورخری است. چشم‌انداز بدیع و پرواز پرندگان مهاجر و بومی، این تالاب را در ردیف یکی از کانون‌های مهم جذب گردشگری کشور و چهارمحال بختیاری قرار داده‌است. با این حال چغاخور نیز مانند بسیاری از تالاب‌های کشور با خطر رو به روست، اما خطری که چغاخور را تهدید می‌کند نه بی‌آبی که غرق شدن در آب است. به گفته هومان خاکپور، کارشناس منابع طبیعی، می‌خواهند از جایی که فرسایش آبی بالاست آب را به این تالاب منتقل کنند و به این ترتیب آبی که وارد تالاب خواهد شد پر از رسوب است. اگر این آب داخل تالاب بیاید علاوه بر این که ارتفاع آب بیش از شش متر می‌شود و ویژگی تالابی چغاخور از بین می‌رود، خسارات دیگری هم وارد می‌شود. خود آب با این سرعتی که وارد تالاب می‌شود یک جریان رودخانه‌ای درست می‌کند که به دلیل جریان تند آب کل اکوسیستم تالاب را از بین خواهد برد. علاوه بر این، آن رسوباتی که با حجم زیاد وارد تالاب می‌شود کل رویشگاه کف تالاب را از بین می‌برد. پل زمان خان پل زمان خان، یکی از بناهای تاریخی واقع در شهرستان سامان است که دارای دو دهانه، ۳۰ متر طول و ارتفاع ۱۲ متری است. پل زمانخان بر روی رودخانه زاینده رود بر روی سه‌پایه سنگی طبیعی بنا شده و در ۲۲ کیلومتری شمال شهرکرد قرار دارد. این پل در زمان صفوی توسط زمان خان نفر از ایل نفر ساخته شده‌است. این پل یکی از مقاصد اصلی گردشگران داخلی وخارجی بوده و سالانه پذیرای میلیونی مسافران و طبیعت دوستان می‌باشد. تمامی خدمات رفاهی و سیاحتی از قبیل بازارچه سنتی و صنایع دستی، خدماتی، اسکان و سرگرمی از قبیل پارک‌ها و ورزش‌های آبی رفتینگ (رودگردی) و کایاک در محل پل زمان‌خان ارائه می‌گردد. چشمه سرداب رستم‌آباد چشمه سرداب رستم‌آباد، در شهرستان اردل و فاصله ۷۰ کیلومتری شهرکرد قرار دارد. این چشمه با دبی آب ۱۱۰۰۰ لیتر در ثانیه در ردیف پرآب‌ترین چشمه‌های کشور قرار دارد. چشمه‌دیمه چشمه‌دیمه، سرچشمه اصلی زاینده‌رود، در ۱۰ کیلومتری چلگرد و مجاور روستای دیمه قرار دارد. آب این چشمه از گواراترین آب‌های جهان است و خواص درمانی از قبیل جلوگیری از پوسیدگی دندان و درمان سنگ کلیه دارد. مناظر چشمگیر و فضاسازی اطراف چشمه، این مکان را در ردیف زیباترین گردشگاه‌های شهرستان کوهرنگ قرار داده‌است. فاصله این جاذبه گردشگری تا شهرکرد ۱۲۰ کیلومتر است. چشمه کوهرنگ چشمهٔ کوهرنگ در شهرستان کوهرنگ، با دبیِ آب زیاد از دامنه‌های «زردکوه» سرچشمه می‌گیرد و پس از گذر از پیچ و خم فراوان به دریاچهٔ سد کوهرنگ می‌ریزد و از تونل اول کوهرنگ وارد زاینده‌رود می‌شود. مناظر بسیار زیبای طبیعیِ اطراف چشمه و حضور عشایر در منطقه، زیبایی آن را دوچندان کرده‌است. چشمهٔ کوهرنگ نیز تا شهرکرد ۱۲۰ کیلومتر فاصله دارد. چشمه‌برم لردگان چشمه‌برم در لردگان، با شهرکرد ۱۵۰ کیلومتر فاصله دارد. این چشمه علاوه بر تأمین آب کشاورزی، یکی از سرشاخه‌های کارون است و چشم‌انداز زیبایی را برای شهر لردگان به‌وجود آورده‌است. اطراف این چشمه به صورت پارکی برای تفرج گردشگران است. این چشمه در محلهٔ ساطح لردگان واقع است که مظهر شهر لردگان است. آبشارِ آتشگاه آبشار آتشگاه در ۱۹۰ کیلومتریِ شهرکرد و در ۴۰ کیلومتریِ شهر لُردگان در دره‌ای به طول دو کیلومتر قرار دارد. مسیر این آبشار از محلِ چشمه تا اتصال به رودخانه'خرسان' را فضایی سرسبز از انواع درختان و گیاهانِ جنگلی فراگرفته و شیبِ زیاد و پستی و بلندی‌های دره، آبشارهای کوچک متعددی را در آن ایجاد کرده‌است. پیوندِ عناصر طبیعی مانند دره، سبزه‌زار و اقلیم مناسب، فضای بسیار فرح بخشی را برای گشت و گذار در این مکان پدیده آورده‌است.. آبشار دره‌عشق آبشار دره‌عشق، در شهرستان اردل در مجاورت روستای دره‌عشق در ۱۱۰ کیلومتری شهرکرد واقع است. این آبشار بیش از یکصد متر ارتفاع دارد و در مجاورت رود کارون قرار دارد. این آبشار در ترکیب با شالیزارها و انارستان‌های دورک شاهپوری فضای شگفت‌انگیزی را به وجود آورده‌است. پارک جنگلی پروز پارک جنگلی پروز در منتهی‌الیه جنوب چهارمحال بختیاری و در فاصله ۵۰ کیلومتری شهر لردگان قرار دارد. گردشگاه زیبای 'پروز' با طبیعت بهشتی خود در امتداد دره‌ای سبز قرار گرفته‌است. فضای دنج و خلوت، سایه سار درختان بلند و قد کشیده پارک، چشمه‌های زلال متعدد، شالیزارهای پراکنده و درختان جنگلی اطراف، تصویری زیبا از طبیعت زیبا را جلوی چشم بیننده به نمایش می‌گذارد. چشمه سیاسرد سیاسرد، گردشگاهی در ۶ کیلومتری جنوب بروجن است که هوایی خنک، مفرح و مطبوع و درختانی زیبا و کهنسال با قدمتی بیش از ۵۰۰سال دارد. هوای خنک و مطبوع و سایه‌سار درختان کهنسال موجود در اطراف چشمه سیاسرد مکانی بسیار زیبا برای تفرج و استراحت باشندگان شهر بروجن و سایر گردشگران پدیدآورده است، به‌طوری‌که همه روزه و به ویژه در روزهای تعطیل این مکان شاهد حضور شمار زیادی از مسافران و گردشگران از استان‌های هم‌جوار می‌باشد. فضاسازی‌های مناسب اطراف چشمه، نزدیکی راه و دسترسی آسان، بر طرف‌داران این کانون گردشگری افزوده و میل به بازدید از این گردشگاه را دوچندان نموده‌است: امکانات و تسهیلات تفریحی، گردشگری، حمل و نقل، اسکان و جاده آسفالته، فضای سبز، سرویس بهداشتی، سکوی نشیمن، دسترسی به واحدهای اقامتی و پذیرایی شهر بروجن، تجهیزات بازی کودکان، پارکینگ، آب آشامیدنی. این تفریحگاه، دارای چشمه‌ای است که منابع آبی آن در زیر کوه سیاسرد واقع شده‌اند. این چشمه در سال‌های آبسالی دارای حجم آب زیاد و گوارایی است. در اطراف این چشمه، باغ‌ها و ویلاهای زیادی ساخته شده‌اند که کوچه‌باغ‌های باصفایی را تشکیل داده‌اند. این تفریحگاه در تابستان، به علت خنکا و مطبوعیت هوا، مورد توجه شهروندان شهر بروجن و شمار زیادی از شهروندان شهر اصفهان و شهرستان‌های تابع آن (همچون شهرضا، دهاقان، مبارکه و نجف‌آباد که آب و هوای گرمتری دارند) قرار گرفته‌است. آبشار تونل کوهرنگ آبشار تونل کوهرنگ، از سرازیر شدن آب تونل اول کوهرنگ به وجود آمده‌است. این تونل به منظور انتقال آب چشمه کوهرنگ و دیگر چشمه‌ها به زاینده رود ایجاد شده‌است. تلاش برای انتقال این آب به زمان‌های قدیم برمی‌گردد. غار سراب غار سراب در ۵۶ کیلومتری جنوب غربی شهرکرد و مجاورت شهر 'باباحیدر' در مسیر دره‌ای زیبا و در مجاورت روستای امیدآباد قرار گرفته‌است. این غار شگفت‌انگیز دو دهانه دارد و به دلیل وجود موانع طبیعی بیش از ۶۰۰ متر از آن قابل دسترسی نیست. از یکی از دهانه‌های غار، آبی خروشان و خنک بیرون می‌آید. ارتفاع سقف غار در بعضی از نقاط به ۱۵ متر می‌رسد. در دالان طویل غار قندیل‌های آهکی زیبا وجود دارد. پیرِ غار پیرغار در جنوب روستای ده‌چشمه، به فاصله ۶ کیلومتری فارسان و ۳۸ کیلومتری شهرکرد قرار دارد. بر روی قسمتی از تپهٔ سنگیِ مشرف به این گردشگاه، سه کتیبه به خط نستعلیق به دستور سردار ظفر بختیاری حک شده‌است. متن این کتیبه‌ها مجملی از شرح لشکرکشی بختیاری‌ها به اصفهان و تهران و نقشِ سردارانِ بختیاری در سرکوب استبداد صغیر و سقوطِ محمدعلی شاه در واقعهٔ مشروطیت است. مجموعه عوامل گردشگاه از جمله کتیبه‌های ارزشمند تاریخی، چشمهٔ پرآب، سایه سار درختان، آبشار زیبا و بلند، کوه‌های اطراف و غار موجود در محل، روزانه پذیرای صدها گردشگر است. رود ارمند رودخانه ارمند در روستای ارمند و شهرستان لردگان نیز از نقاط دیدنی این استان است. این رودخانه یکی از مهم‌ترین سایتهای رفتینگ در سطح کشور بوده و سالانه بسیاری از ورزش دوستان جهت انجام ورزش مهیج رفتینگ به این رودخانه مراجعه می‌کنند این رودخانه در نهایت به سد کارون ۴ می‌رسد و پس از ملحق شدن به رودخانه بازفت، روانه دشت‌های خوزستان می‌شوند. جستارهای وابسته فهرست آثار ملی استان چهارمحال و بختیاری جمعیت شهرهای استان چهارمحال و بختیاری مردم بختیاری طرح بهشت آباد ترک قشقایی فهرست روستاهای استان چهارمحال و بختیاری فهرست شهرهای استان چهارمحال و بختیاری پانویس منابع پیوند به بیرون استانداری چهارمحال بختیاری جغرافیای طبیعی استان چهارمحال بختیاری استان چهارمحال و بختیاری چهارمحال و بختیاری اقوام ترک‌تبار بنیان‌گذاری‌های ۱۳۵۲ در ایران لرها ویکی‌سازی رباتیک
2603
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%87
استان کرمانشاه
استان کرمانشاه () با مساحت ۲۴٬۶۴۰ کیلومتر مربع، هفدهمین استان ایران از نظر وسعت به‌شمار می‌رود. استان کرمانشاه که ۱/۵ درصد مساحت کشور را دربرمی‌گیرد، از استان‌های غربی به‌شمار می‌آید که با کشور عراق مرز مشترک دارند. این استان از شمال به استان کردستان، از جنوب به استان لرستان و ایلام، از شرق به استان همدان و از غرب به استان‌های دیاله و حلبچه در کشور عراق محدود می‌شود. مرکز استان کرمانشاه، شهر کرمانشاه است. بر اساس آخرین تغییرات در سال ۱۳۹۰ استان کرمانشاه از ۱۴ شهرستان، ۳۵ شهر، ۳۱ بخش و ۸۴ دهستان تشکیل شده‌است. نام استان منطقهٔ کنونی استان کرمانشاه در دوره‌های مختلف تاریخی به‌نام‌های مختلفی خوانده می‌شده‌است. استان کنونی کرمانشاه یکی از مراکز اصلی مسکونی در دوران مادها بوده‌است. نام این منطقه که وسعتی بیشتر از حدود کنونی استان داشته‌است، در زمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان نیز همچنان ایالت ماد نام داشته‌است. در منابع پس از اسلام نیز به‌مدت چند قرن از این منطقه با عنوان «ماه» یاد شده که شکل تغییر یافته واژهٔ ماد می‌باشد. از دوران سلجوقیان به کل منطقهٔ غرب ایران ایالت کردستان گفته شد که شهر کرمانشاه نیز یکی از شهرهای آن بود. واژهٔ کرمانشاه تا حوالی زمان به‌قدرت رسیدن صفویان تنها به شهر کرمانشاه اطلاق می‌شده اما کل این منطقه کردستان نام داشته‌است. با این وجود مقارن با حکومت صفویان نام کرمانشاه به کل مناطق همجوار شهر تعمیم داده شده که گاه کرمانشاهان ذکر می‌شده‌است. در دوران پهلوی اول و در ۱۹ دی ۱۳۱۶ خورشیدی قانون تقسیمات کشوری اصلاح شد و منطقهٔ کرمانشاه شامل شهرستان‌های شاه‌آباد، کرمانشاه، ایلام، سنندج، شهرستان ثلاث (ملایر و نهاوند و تویسرکان) و همدان به‌عنوان یکی از ۱۰ استان کشور ایران، با عنوان «استان پنجم» نامگذاری شد. با جدا شدن استان‌های دیگر شیوهٔ نامگذاری استان‌ها نیز تغییر کرد و نام کرمانشاه به‌طور رسمی بر کل استان گذاشته شد. جغرافیا موقعیت استان کرمانشاه در موقعیت ۳۴ درجه شرقی و ۴۷ درجه شمالی شمالی قرار دارد. تقسیمات کشوری تقسیمات کشوری سال ۱۲۹۰ اولین قانون تقسیمات کشوری ایران در سال ۱۲۸۶ کشور را به چهار ایالت و ۱۲ ولایت تقسیم کرد که ولایت کرمانشاه نیز به عنوان یکی از ولایت‌ها در نظر گرفته شد که از یک «شهر حاکم‌نشین» و توابع آن تشکیل شده‌بود. چهار سال بعد و در سال ۱۲۹۰ در «قانون انتخابات مجلس شورای ملی» تعداد ولایت‌ها به ۲۲ ولایت افزایش یافت. تقسیمات کشوری آبان ۱۳۱۶ در ۱۶ آبان سال ۱۳۱۶ دومین قانون تقسیمات کشوری با عنوان «قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران» به تصویب رسید که طی آن کشور به ۶ «استان» و ۵۰ «شهرستان» تقسیم شد و کرمانشاهان نیز بخشی از استان غرب دسته‌بندی شد که ۱۱ شهرستان کردستان، گروس، کرمانشاهان، باوندپور، پشتکوه، لرستان، بروجرد، همدان، خرمشهر و آبادان، خوزستان، کهگیلویه را شامل می‌شد. تقسیمات کشوری دی ۱۳۱۶ در ۱۹ دی ۱۳۱۶، با اصلاح قانون تقسیمات کشوری کشور به ۱۰ استان و ۴۹ شهرستان تقسیم شد و این بار استان پنجم (به مرکزیت کرمانشاه) تشکیل شد که ۶ شهرستان همدان، کرمانشاهان، شاه‌آباد، سنندج، ملایر، ایلام را در بر می‌گرفت. همچنین شهرستان قصر شیرین نیز در سال ۱۳۲۴ به عنوان شهرستان جدیدی در استان پنجم تأسیس شد. تغییرات تدریجی در تقسیمات استان در سال ۱۳۳۷ با فرمان شورای وزرا، شهرستان سنندج از استان پنجم جدا شد و با الحاق مناطق دیگر استان دوازدهم را تشکیل داد. همچنین در همان سال شهرستان پاوه نیز به عنوان شهرستان جدیدی در استان پنجم تأسیس شد. در سال ۱۳۳۹ استان‌ها به جای عدد با اسامی اصلی و تاریخی‌شان نامیده شدند و استان پنجم نیز کرمانشاهان نامیده شد و یکی از ۱۴ استان ایران بود. شهرستان همدان نیز در سال ۱۳۴۰ به فرمانداری کل تبدیل شد که بعداً و در سال ۱۳۵۲ با الحاق مناطقی از استان‌های دیگر به استان همدان بدل شد. در سال ۱۳۴۱ سنقر به عنوان شهرستان جدیدی ذیل استان کرمانشاهان تأسیس شد. همچنین در سال ۱۳۴۳ فرمانداری کل ایلام و پشتکوه منحل و در سال ۱۳۵۳ استان ایلام تشکیل و این مناطق نیز از استان کرمانشاهان جدا شد. علاوه بر این در سال ۱۳۴۷ شهرهای لک‌نشین استان کرمانشاهان از این استان جدا شده و به فرمانداری جدیدالتأسیس لرستان الحاق شدند که در سال ۱۳۴۰ به عنوان بخشی از استان خوزستان ایجاد شده‌بود که این شهرها نیز بعداً و در سال ۱۳۵۲ با تشکیل استان لرستان مناطق شمالی این استان را تشکیل دادند. تغییرات تقسیمات کشوری پس از انقلاب پس از وقوع انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تغییری در مرزهای استان کرمانشاه به وجود نیامد، اما در درون استان مناطق کنگاور، سرپل ذهاب و گیلان‌غرب در سال ۱۳۵۹ به شهرستان تبدیل شدند. همچنین سومین قانون تقسیمات کشوری که در سال ۱۳۶۲ با عنوان «قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید سبب ایجاد تغییراتی در مرزهای استان و یا تأسیس شهرستان‌های جدید نشد، اما تغییراتی در دهستان‌ها و بخش‌ها ایجاد کرد. علاوه بر این نام استان و مرکز آن در سال ۱۳۶۲ به باختران تغییر داده شد، هرچند با اعتراضات مردمی در سال ۱۳۷۲ بار دیگر نام کرمانشاه به استان بازگردانده شد. در سال ۱۳۶۸ شهرستان جوانرود و در سال ۱۳۷۰ شهرستان صحنه به عنوان دو شهرستان جدید در «استان باختران» با مصوبۀ هیئت وزیران تأسیس شدند. پس از آن نیز شهرستان هرسین در سال ۱۳۷۴، شهرستان ثلاث باباجانی در سال ۱۳۸۱، شهرستان روانسر در سال ۱۳۸۳ و شهرستان دالاهو در سال ۱۳۸۴ به عنوان شهرستان‌های جدید «استان کرمانشاه» تشکیل شدند. تقسیمات کشوری کنونی بنابر تقسیمات کشوری کنونی، استان کرمانشاه شامل ۱۴ شهرستان، ۳۱ شهر، ۸۶ دهستان و ۲۷۹۳ آبادی دارای سکنه می‌باشد. این استان از شمال با استان کردستان، از جنوب با استان‌های لرستان و ایلام، از شرق با استان همدان و از غرب با کشور عراق همجوار است و بیش از ۳۳۰ کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق دارد. فهرست شهرستان‌ها اسلام‌آباد غرب پاوه ثلاث باباجانی جوانرود دالاهو روانسر سرپل ذهاب سنقر و کلیایی صحنه قصر شیرین کرمانشاه کنگاور گیلانغرب هرسین مرکزیت منطقۀ ۴ وزارت کشور در سال ۱۳۹۳ وزارت کشور جمهوری اسلامی ایران تقسیم‌بندی جدیدی از استان‌های ایران ارائه داد که در آن کشور برحسب عوامل همجواری، جغرافیایی و ویژگی‌های مشترک به پنج منطقه تقسیم‌بندی شده و هر یک از مناطق پنجگانه یک دبیرخانه دایمی و یک دفتر ستاد مرکزی در وزارت کشور دارد که به مسائل مناطق بدون مراجعه به مرکز رسیدگی می‌کند. در این تقسیم‌بندی که جدای از تقسیمات استانی مصوب مجلس شورای اسلامی است و صرفاً به موضوعات داخلی وزارت کشور ارتباط دارد، استان کرمانشاه همراه با استان‌های ایلام، لرستان، همدان، مرکزی و خوزستان ذیل منطقۀ ۴ دسته‌بندی شده که دبیرخانۀ دایمی آن در شهر کرمانشاه قرار دارد. روستاها در استان کرمانشاه ۳۱۴۹ روستا وجود دارد که ۵۵۴ مورد از آن سکنه خالی شده‌است. همچنین ۱۶۵۴ روستای استان کرمانشاه دارای دهیاری هستند. در استان کرمانشاه ۱۴ روستا به‌عنوان «روستای هدف گردشگری» انتخاب شده‌اند. این روستاها عبارتند از: پیران، حریر، کندوله، حجیج، هرسم، شالان، فش، نوژی‌وران، ورمقان، چرمله علیا، خانقاه، گلین، سرخه‌دیزه و شمشیر. سیاست ساختار سیاسی ادارهٔ استان بالاترین مقام اداری در هر استان، استاندار است که از طرف وزیر کشور تعیین شده و باید از طرف هیئت دولت تأیید شود. در حال حاضر محمدطیب صحرایی استاندار کرمانشاه است. شورای اسلامی استان کرمانشاه بالاترین نهاد تصمیم‌گیری در استان است. این شورا نخستین بار در سال ۱۳۷۲ تشکیل شد. این شورا مطابق با مادهٔ ۱۱ «قانون تشکیلات، وظایف و اختیارات و انتخاب شوراهای اسلامی کشور و انتخاب شهرداران»، از نمایندگان منتخب شوراهای شهرستان‌های تابعه تشکیل می‌شود، که در مرحلهٔ اول با اکثریت مطلق آراء و در صورت عدم کسب اکثریت آراء، در مرحله دوم با اکثریت نسبی از بین اعضای شورای شهرستان انتخاب و معرفی شده‌اند. از شورای اسلامی استان کرمانشاه، ۲ نفر به‌عنوان نمایندهٔ استان برای عضویت در شورای عالی استان‌ها انتخاب می‌شوند. درحال حاضر و از آذر ۱۴۰۱ سید مهدی طالقانی و فرهاد ایصافی رئیس و نائب رئیس شورای اسلامی استان کرمانشاه هستند و سید پیمان موسوی و کیومرث خزلی نیز دو نمایندهٔ استان کرمانشاه در شورای عالی استان‌ها می‌باشند. علاوه‌براین پست‌های اداری، نمایندهٔ رهبر جمهوری اسلامی ایران در استان کرمانشاه نیز با عنوان «نمایندهٔ ولی فقیه در استان کرمانشاه» در تصمیم‌گیری‌ها نقش دارد. در حال حاضر و از اسفند ۱۳۸۶، نمایندگی ولی فقیه در استان کرمانشاه را مصطفی علماء برعهده دارد که امام جمعه شهر کرمانشاه مرکز استان نیز می‌باشد. انتخاب امامان جماعت مراکز شهرستان‌های تابعه که نمایندهٔ ولی فقیه در آن شهرستان‌ها محسوب می‌شوند، بر عهدهٔ نمایندهٔ ولی فقیه در استان است. تاریخ نوشته‌های تاریخی بیانگر این است که کرمانشاه از نخستین مراکز تمدن بشری بوده‌است. برخلاف سایر نقاط ایران که به‌صورت مقطعی مورد سکونت قرار گرفته‌اند، این استان بدون وقفه در دوره‌های مختلف تاریخ محل سکونت بشر بوده‌است. این منطقه در مسیر شاهراه‌های ارتباطی مهمی چون جاده شاهی و راه ابریشم بوده و از مناطق جغرافیایی با اهمیت عصر باستان بوده‌است. مرکز یکی از استان‌های امپراتوری آشور در مکان کنونی استان کرمانشاه قرار داشته که بقایایی از آن در قباق‌تپۀ کوزران به جا مانده‌است. پس از شکست امپراتوری آشور توسط مادها نیز کرمانشاه یکی از مراکز اصلی مسکونی بوده و در زمان هخامنشیان و ساسانیان نیز با حفظ نام ماد از مراکز مهم سیاسی محسوب می‌شده‌است. این استان یکی از مناطق پراهمیت در دوره ساسانیان بوده‌است و آثار بسیار زیاد و ارزشمندی از آن دوره در این استان مانند طاق بستان، کتیبه بیستون و معبد آناهیتا باقی مانده‌است و در طی سده‌های گوناگون نیز به‌دلیل جایگاه ویژه و راهبردی کرمانشاه، این شهرستان دارای اهمیت ویژه‌ای بوده‌است و امروزه نیز از مهم‌ترین شهرهای غرب ایران به‌شمار می‌رود. به گفته هرتسفلد، کرمانشاه در سده ۱۹ میلادی به دروازه آسیا شهرت داشته و اکنون نیز بزرگراه کربلا و عتبات عالیات از این منطقه می‌گذرد.در سده سوم هجری کرمانشاه در حوزه قلمروی صفاریان قرار داشت اما گروهی از کردهای کرمانشاه به نام حسنویه حکومت آل‌حسنویه را تشکیل دادند که حدود نیم قرن بر این منطقه حکومت کردند.در جنگ جهانی اول کرمانشاه توسط حکومت عثمانی تصرف شد اما با سقوط بغداد، نیروهای عثمانی این منطقه را تخلیه کردند و کرمانشاه به‌تصرف قوای متفقین درآمد. در جنگ جهانی اول عشایر کرد منطقه با نیروهای عثمانی درگیر شدند.در جنگ جهانی دوم سپاه منطقه غرب که شامل لشکر ۱۲ کرمانشاه و لشکر ۵ بود تنها نیروی ایرانی بودند که ۴۸ ساعت در برابر قوای انگلیسی مقاومت کردند.در سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ با روی کار آمدن رضاشاه حکومت مرکزی توانست تا اندازه‌ای نفوذ و قدرت خود را در سراسر ایران تأمین نماید. در این زمان سنندج، ایلام و همدان بخشی از استان پنجم بودند. از سال ۱۳۴۰ به‌بعد استان کرمانشاه به دو استان کردستان (به مرکزیت سنندج) و کرمانشاهان تقسیم شد. در سال ۱۳۴۳ فرمانداری کل ایلام تأسیس و در سال ۱۳۵۳ تحت عنوان استان ایلام از استان کرمانشاه منتزع گردید. در سال ۱۳۴۶ نیز فرمانداری کل لرستان تأسیس گردید و شهرهای لک‌نشین استان کرمانشاهان (در جنوب رود سیمره) به فرمانداری کل جدید به مرکزیت خرم‌آباد پیوستند، که بعدها تبدیل به استان مستقلی به‌نام لرستان شد. در سال ۱۳۹۶ زلزله‌ای به‌قدرت ۷٫۲ ریشتر به مرکزیت شهر سرپل‌ذهاب، استان کرمانشاه، بخش‌هایی از کشور عراق و استان‌های نزدیک را لرزاند و خسارات بسیاری به‌جای گذاشت. طبیعت و محیط زیست آب و هوا استان کرمانشاه دارای آب و هوای بسیار متنوعی است و دارای چهار فصل در یک زمان است؛ برای نمونه قصر شیرین دارای آب و هوای گرم، سنقر و پاوه دارای آب و هوای سرد و معتدل و کرمانشاه و اسلام‌آباد غرب دارای آب و هوای معتدل و خشک هستند. بحران محیط زیست و تغییرات اقلیمی از ۱۸ دشت سطح استان، ۱۳ دشت در وضعیت «ممنوعه بحرانی» هستند. در تیر ۱۴۰۰ مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای استان کرمانشاه اعلام کرد که به دلیل حفر بی‌رویهٔ چاه‌های عمیق سفره‌های آب زیرزمینی در دو دشت حسن‌آباد - شیان و روانسر - سنجابی از حیز انتفاع خارج شده‌اند و درحال نشست کردن هستند و به‌همین دلیل به‌عنوان دشت‌های ممنوعه اعلام شده‌اند. به گفتهٔ وی ده هزار حلقه چاه کشاورزی مجاز و نزدیک به پنج هزار حلقه چاه غیرمجاز در استان وجود دارد. در مهر ۱۴۰۱ اعلام شد که از ۲۳ محدودهٔ مطالعاتی در استان کرمانشاه ۱۳ مورد دشت ممنوعه هستند و دو دشت حسن‌آباد-شیان و روانسر سنجابی نیز در وضعیت ممنوعهٔ بحرانی قرار دارد و نشانه‌هایی از فرونشست در آن‌ها در حال ظاهر شدن است. خشکسالی گستردهٔ سال ۱۳۹۹–۱۴۰۰ در خاورمیانه استان کرمانشاه را نیز تحت تأثیر قرار داد. در این سال آبی نزولات جوی در استان کرمانشاه ۳۴٪ کاهش داشت که بر اثر آن روان‌آب‌ها ۶۰٪ و دبی چشمه‌های استان نیز ۷۰٪ کاهش پیدا کرده‌است. در نتیجهٔ این روند ورودی سدها نیز کاهش پیدا کرده و آب‌های سطحی نیز از بین رفته‌اند. تعداد زیادی از سرآب‌های کرمانشاه مانند سرآب‌های یاوری، روانسر، میله‌سر، نوژی‌وران و رودخانه‌های راوند، رازآور، گاماسیاب، قره‌سو و… با کاهش شدید آب مواجه شده و بعضاً به‌کلی خشک شده‌اند. منابع آبی زیرزمینی استان نیز از یک سو به‌دلیل اضافه‌برداشت و از سوی دیگر به‌دلیل فقدان تغذیهٔ مناسب ناشی از خشکسالی کاهش چشمگیری داشته‌اند. در شهریور ۱۴۰۰ یک استاد گروه مدیریت دانشکدهٔ علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه هشدار داد که استان کرمانشاه به‌دلیل «سوء تدبیر و حکمرانی غلط در حوزهٔ آب» به یک بحران زیست‌محیطی دچار شده و منابع زیرزمینی و دشت‌های حاصلخیز آن رو به نابودی می‌روند. وی پیش‌بینی کرد که با تداوم این روند تا ۲۰ سال آینده استان کرمانشاه به منطقه‌ای خشک تبدیل شود. در مرداد ۱۴۰۱ اعلام شد که ۶۰۰ روستا در استان کرمانشاه بر اثر خشکسالی با تنش آبی مواجه هستند. در آبان ۱۴۰۱ رئیس «گروه احیا و تعادل‌بخشی دشت‌های شرکت آب منطقه‌ای کرمانشاه» اعلام کرد که اجاره دادن زمین‌های کشاورزی استان کرمانشاه به کشاورزان استان‌های دیگر به دلیل افزایش کودورزی و متعاقباً افزایش مصرف آب برای آب و خاک عوارض جدی داشته و می‌باید ممنوع شود. در آذر ۱۴۰۱ اعلام شد که بارش‌های سالانه در استان کرمانشاه در سال ۱۴۰۱ نسبت به مدت مشابه سال قبل ۳۷ درصد و نسبت به دورۀ بلندمدت ۶۱ درصد کاهش یافته است و علاوه بر آن بیش از یک میلیارد مترمکعب نیز در بخش ذخایر آب زیرزمینی کسری وجود دارد. مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای کرمانشاه اعلام کرد که برای جبران بخشی از این کمبود اجرای طرح بارورسازی ابرها در کرمانشاه در دست اقدام است. بلایای طبیعی زلزله استان کرمانشاه از جمله مناطق لرزه‌خیز ایران است. هم‌اکنون در استان کرمانشاه ۶ ایستگاه لرزه‌نگاری فعال وجود دارد. در روز ۲۱ آبان ۱۳۹۶ زلزله‌ای به قدرت ۷٫۳ ریشتر مناطق غربی استان کرمانشاه را لرزاند که ۶۲۰ کشته، ۹۳۸۸ زخمی و بیش از ۷۰۰۰۰ بی‌خانمان به‌جای گذاشت. تا روز ۲۱ آبان ۱۴۰۰ یعنی چهار سال پس از این زلزله ۸۷۷۱ زمین‌لرزه در کرمانشاه رخ داده که عمدتاً در مناطق سرپل‌ذهاب، قصر شیرین، تازه‌آباد و سومار رخ داده‌اند. در میان زمین‌لرزه‌ها یک مورد در ۴ آذر ۱۳۹۷ ۶٫۳ ریشتر قدرت داشته و ۱۶ لرزه بین پنج تا شش ریشتر، ۱۵۴ لرزه بین چهار تا پنج ریشتر، ۹۰۴ لرزه بین سه تا چهار ریشتر و مابقی کمتر از سه ریشتر بوده‌اند. مهم‌ترین زلزله‌های ثبت شدهٔ تاریخ استان کرمانشاه به شرح زیرند: زلزلهٔ سال ۹۵۶ میلادی در قصر شیرین که به تخریب این شهر منجر شد. زلزلهٔ سال ۹۵۸ میلادی سرپل ذهاب که به تخریب این شهر منجر شد. زلزلهٔ سال ۱۰۰۷ میلادی شهر دینور که این شهر و تمام روستاهای حومهٔ آن را تخریب کرد. زلزلهٔ سال ۱۱۴۹ میلادی که بقایای شهر سرپل ذهاب را نیز ویران کرد. زلزلهٔ ۱۳ دسامبر ۱۹۵۷ فارسینج در سنقر و کلیایی به‌قدرت ۶/۸ ریشتر که نزدیک به دو هزار کشته و پنج هزار مجروح به‌دنبال داشت. زلزلهٔ ۲۵ آوریل ۲۰۰۲ منطقهٔ صحنه و دینور به‌قدرت ۵/۲ ریشتر که خسارات جانی و مالی بسیاری به‌بار آورد. زلزلهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۰۲ منطقهٔ صحنه و دینور به‌قدرت ۵/۱ ریشتر که خسارات جانی و مالی بسیاری به‌بار آورد. زلزلهٔ ۱۲ نوامبر ۲۰۱۷ غرب استان کرمانشاه به بزرگی ۷/۳ ریشتر که تلفات انسانی و خسارات زیادی به‌بار آورد. زلزلهٔ ۲۵ نوامبر ۲۰۱۸ سرپل‌ذهاب به‌قدرت ۶٫۳ ریشتر. مردم‌شناسی قومیت طی پژوهشی که شرکت پژوهشگران خبره پارس به‌سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۸۹ انجام داد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعه آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظرسنجی نمونه‌گیری شد در استان کرمانشاه به قرار زیر بود: ۹۲٫۵٪ کُرد، ۴٫۲٪ فارس، ۰٫۷٪ لُر، ۰٫۲٪ عرب، ۰٫۵٪ سایر و ۱٫۹٪ بدون جواب. کردها و لکها ساکنین اصلی استان کرمانشاه هستند. استان کرمانشاه سرزمین بومی برخی از بزرگ‌ترین ایلات، عشایر و طوایف کُرد نظیر زنگنه، کلهر، گوران، جاف، سنجابی، قلخانی، کلیایی، باجلان، زوله، جمیر و ایلات لک شامل: ایل بالاوند، جلالوند، کاکاوند، عثمانوند و پایروند محسوب می‌شود. اگرچه در آمارهای رسمی لک‌ها به عنوان بخشی از قومیت کرد در نظر گرفته می‌شوند، اما در چند سال اخیر برخی به این فکر افتاده‌اند که لک‌ها قومیتی جداگانه هستند. آمار دقیق و تفکیک شده‌ای از جمعیت لک‌ها در استان کرمانشاه تهیه نشده‌است. ترک‌های استان کرمانشاه در کنار کردهای کلیایی در شهرستان سنقر و کلیایی زندگی می‌کنند و به زبان ترکی سنقری سخن می‌گویند. زبان سنقری گویشی از زبان ترکی آذربایجانی است که از آن به‌عنوان فرم انتقالی از زبان ترکی آذربایجانی به زبان ترکی خراسانی نیز نام برده می‌شود. همچنین گروهی از مردم لر نیز در شهرستان کنگاور زندگی می‌کنند. این مردم عموماً به گویش لری ثلاثی تکلم می‌کنند. طی دو قرن گذشته عده‌ای از مردم استان‌های دیگر ایران به‌ویژه همدان، مرکزی، اصفهان، سمنان و… به شهر کرمانشاه مهاجرت کرده‌اند. چندین خانوادهٔ غیر کُرد از جمله خانواده‌های آل‌آقا، نجومی، میبدی، فیض مهدوی، شهرستانی، صدوقی، محمّدی عراقی، کزازی، جابری، دزفولی و… طی دو قرن اخیر به‌دلایل مذهبی و برای تبلیغ مذهب تشیع به شهر کرمانشاه مهاجرت کرده‌اند. تأثیر این مهاجرت‌ها را می‌توان در ایجاد لهجه فارسی کرمانشاهی مشاهده کرد. شهروندان غیر ایرانی مطابق با قوانین مهاجرت دولت جمهوری اسلامی ایران، استان کرمانشاه از جملهٔ استان‌های ممنوعه برای اقامت شهروندان کشورهای افغانستان، پاکستان و هند دسته‌بندی شده‌است. با این وجود ۸ شهروند افغانستانی که از ابتدای انقلاب در کوره‌های آجرپزی شهرستان کنگاور به‌کار مشغولند، از این قانون مستثنا شده و مجوز تردد در استان را دریافت کرده‌اند. همچنین ۱۸ شهروند اهل کشورهای پاکستان و هند نیز با صدور مجوز در ادارات و کارخانجات استان کرمانشاه مشغول به‌کارند. تعداد شهروندان دارای تابعیت کشور عراق در استان کرمانشاه در فروردین ۱۳۹۶، ۱۳۰۰ نفر بوده که از این تعداد تنها ۶۵۰ نفر دارای کارت هویتی بوده‌اند. در سال‌های نخست جنگ ایران و عراق ۲۵۰۰ نفر از اتباع عراقی در استان کرمانشاه حضور داشته‌اند که در قالب لشکر بدر با ارتش بعث عراق جنگیده‌اند و بسیاری از آنان سال‌ها در ایران ساکن بودند و در ایران ازدواج کردند؛ اما پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و سقوط صدام اکثر آنها به عراق بازگشتند. به‌طور کلی پس از انقلاب و تا ابتدای سال ۱۳۹۶ بیش از ۸۰۰ هزار شهروند عراقی به استان کرمانشاه مهاجرت کرده‌اند، اما اکثر این افراد پس از مدتی اقامت در استان به‌دلیل نبود شرایط مناسب برای کار و اشتغال به سایر استان‌های ایران مهاجرت کرده‌اند یا به کشور خود بازگشته‌اند. مذهب استان کرمانشاه از دیدگاه مذهبی و دینی دارای گوناگونی بسیار زیادی است. پیروان مذاهب شیعه، سنی و یارسان و اقلیت‌هایی از پیروان سلسله‌های خاکساریه، نعمت‌اللهی، اویسیه، نقشبندیه، قادریه و ادیان یهودی، مسیحی (ارمنی و آشوری) و بهائی در استان کرمانشاه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. بخش زیادی از کردهای کرمانشاه تا اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی پیرو دین یارسان بودند. هنری بایندر سیاح فرانسوی که در اواخر قرن نوزدهم از استان کرمانشاه دیدن کرده، در سفرنامهٔ خود با عنوان «در کردستان، در بین‌النهرین و پرشیا» که در سال ۱۸۸۷ به‌چاپ رسیده‌است دین غالب مردم را یارسان می‌داند. او در بازدیدش از شهر قصر شیرین می‌نویسد: او همچنین در بازدید از شهر کرمانشاه می‌نویسد: زیارتگاه‌ها در استان کرمانشاه زیارتگاه‌های متعددی مربوط به دین اسلام (شیعه و سنی) و نیز دین یارسان وجود دارد. تعداد ۴۵ بقعه و امامزاده در استان کرمانشاه وجود دارد. مهم‌ترین زیارتگاه‌های اهل تشیع در استان کرمانشاه، امامزاده باقر بیستون، امامزاده احمد سنقر، امامزاده ابراهیم کنگاور و آرامگاه احمد بن اسحاق سرپل ذهاب هستند. آرامگاه سید عبیدالله معروف به کوسهٔ هجیج در پاوه، آرامگاه خلیفه حیدر حیدری باینگانی در بخش باینگان و نیز آرامگاه ویس نازار در روانسر نیز از مهم‌ترین زیارتگاه‌های اهل تسنن کرمانشاه هستند. در رابطه با پیروان دین یاری هم مهم‌ترین زیارتگاه‌های آنها همچون زیارتگاه سلطان سهاک، داوکه‌وسوار و خاتون رزبار در مجموعهٔ پردیور در شیخان، بابایادگار در زرده، پیربنیامین و پیرموسی در کرند، شاه‌حیاس در جیحون‌آباد و آتش‌بگ در گره‌بان در استان کرمانشاه واقع شده و پیروان این دین از سراسر ایران و عراق برای زیارت آنها به استان کرمانشاه می‌آیند. هندوستان ایران کرمانشاه را به دلیل تنوع قومی، زبانی و مذهبی، هندوستان ایران یا هندوستان صغیر یا هندوستان کوچک ایران زمین نیز می‌خوانند. در کرمانشاه، اقوام کرد، لک، لر، آذری و فارسی زبانان در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و نماد همزیستی مسالت آمیز اقوام و مذاهب و گویشوران مختلف در کنار یکدیگر می‌باشد. زبان در استان کرمانشاه گویش‌های مختلف زبان کُردی تکلم می‌شود. گویش‌های مختلف کردی جنوبی همچون کرماشانی، کلهری، زنگنه‌ای، سنجابی و کلیایی در شهرستان‌های کرمانشاه، اسلام‌آباد غرب، دالاهو، گیلانغرب، سرپل ذهاب، قصر شیرین، سنقر و کلیایی و بخش‌هایی از صحنه و کنگاور، گویش‌های گورانی شامل گوره‌جویی در دالاهو و هورامی در شهرستان پاوه و روستاهای کندوله و زرده، گویش‌های کردی میانی همچون اردلانی و جافی در شهرستان‌های جوانرود، روانسر، ثلاث باباجانی و بخش‌هایی از شهرستان‌های دالاهو، سرپل ذهاب، قصر شیرین و کرمانشاه، و لکی در شهرستان هرسین، بخش جنوبی شهرستان کرمانشاه و بخش‌هایی از شهرستان‌های صحنه و کنگاور تکلم می‌شود. در بخشی از جمعیت شهرستان کنگاور گویش لُری ثلاثی رواج دارد. همچنین گویش ترکی سنقری نیز در شهر سنقر رواج دارد. در مرکز استان شهر کرمانشاه، علاوه‌بر گویش‌های مختلف زبان کُردی، لهجهٔ فارسی کرمانشاهی نیز رایج شده‌است که تنها خاص شهر کرمانشاه است و گفته می‌شود که با گسترش سازمان‌های اداری در دورهٔ قاجار و نیز تحت تأثیر مهاجران استان‌های دیگر و زائرانی که از مسیر کرمانشاه به عتبات می‌رفته‌اند، ایجاد شده‌است. در اسفند ۱۳۹۵ همزمان با روز جهانی زبان مادری یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ کرمانشاه نسبت به از بین رفتن گویش کُردی کرمانشاهی در شهر کرمانشاه هشدار داد. پوشاک فرهنگ چاپ کتاب در سال ۱۳۹۷ در استان کرمانشاه ۱۸۷ عنوان کتاب با تیراژ ۱۵۵ هزار نسخه به‌چاپ رسیده‌است که عمدهٔ آنها در حوزهٔ ادبیات، علوم دینی و علوم اجتماعی بوده‌است. تنها ۶ عنوان از این کتاب‌ها به گویش‌های گوناگون زبان کردی انتشار یافته‌است. در سال ۱۳۹۸ نیز ۲۵۰ عنوان کتاب با مجموع تیراژ ۱۷۳۸۵۰ نسخه، و در سال ۱۳۹۹ نیز ۲۱۲ عنوان کتاب با تیراژ ۱۸۷۹۰۰ نسخه در استان کرمانشاه به‌چاپ رسیده‌است. بنابر آمار سال ۱۳۹۷ در استان کرمانشاه ۹۸ چاپخانه وجود داشته که ۸۷ واحد آن فعال بوده‌اند. همچنین ۸۷ انتشاراتی دارای مجوز در این استان وجود داشته‌است. بنابر آمار سال ۱۴۰۰ در این استان ۱۱۲ چاپخانه وجود دارد که ۹۸ واحد آن فعال هستند. همچنین ۷۷ انتشاراتی دارای مجوز در استان کرمانشاه وجود دارد که ۳۳ انتشاراتی غیرفعال هستند و بقیه نیز با تعداد عناوین اندک به فعالیت مشغولند. اولین و دومین دورهٔ مراسم انتخاب و معرفی کتاب سال کرمانشاه در سال‌های ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ برگزار شد. سومین دورهٔ این جایزه پس از شش سال وقفه در ۲۶ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد. در مرداد سال ۱۴۰۱ ادارهٔ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه از برگزاری چهارمین دورهٔ این مراسم در نیمهٔ دوم سال خبر داد. نمایشگاه بزرگ کتاب کرمانشاه سالانه همزمان با هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران در ماه آبان برگزار می‌شود. برگزاری این رویداد نامنظم بوده‌است. دومین دورهٔ این نمایشگاه در ۱۷ مهر ۱۳۷۷، چهارمین دوره در خرداد ۱۳۸۷، دهمین دورهٔ آن در مهر ۱۳۹۳ و پانزدهمین دورهٔ این نمایشگاه در روز ۱۸ آذر ۱۳۹۸ گشایش یافت. با این وجود این رویداد فرهنگی به‌دلیل شیوع کرونا در سال ۱۳۹۹ برگزار نشد. کتابخانه‌ها استان کرمانشاه (تا شهریور ۱۳۹۶) از نظر تعداد و نیز سطح زیربنای کتابخانه‌های عمومی در میان ۳۱ استان ایران در رتبهٔ دوازدهم جای دارد. در ۲۲ آبان ۱۴۰۰ اعلام شد که مجموع زیربنای کتابخانه‌های عمومی استان کرمانشاه ۴۳ هزار متر مربع است و به‌ازای هر ۱۰۰ نفر ۲/۵ متر فضای کتابخانه‌ای در این استان وجود دارد. همچنین یک میلیون و ۱۵۰ هزار جلد کتاب در کتابخانه‌های استان کرمانشاه وجود دارد که سرانهٔ آن تقریباً یک جلد به ازای هر دو نفر است و این درحالی است که مطابق با برنامه نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در افق ۱۴۰۴ می‌بایست به‌ازای هر شهروند هشت کتاب در کتابخانه‌های عمومی وجود داشته باشد. بنا بر همین آمار در استان کرمانشاه ۱۰۶ کتابخانه وجود دارد که از این تعداد ۸۸ کتابخانه متعلق به نهاد کتابخانه‌های عمومی و ۱۸ کتابخانه به‌صورت مشارکتی با سایر ادارات است. همچنین از این تعداد ۶۳ کتابخانه شهری، ۲۲ کتابخانه روستایی و سه کتابخانه نیز سیار هستند که در شهرستان‌های هرسین، جوانرود و قصر شیرین فعالیت می‌کنند. در مجموع ۵۰ هزار نفر در کتابخانه‌های عمومی استان کرمانشاه عضویت دارند. ساخت کتابخانهٔ مرکزی استان کرمانشاه در سال ۱۳۸۶ با مساحت یازده هزار متر مربع در پنج طبقه آغاز شد؛ با این وجود این پروژه تا سال ۱۴۰۰ تنها ۶۰ درصد پیشرفت فیزیکی داشته‌است. در ۲۲ آبان ۱۴۰۰ مدیر کل نهاد کتابخانه‌های عمومی استان کرمانشاه اعلام کرد که به‌دلیل کمبود اعتبار حدود چهار هزار متر مربع از مساحت و دو طبقه از طبقات این کتابخانه کم شده تا این نهاد بتواند پروژه را هرچه زودتر به‌اتمام برساند، اما وی باز هم از به‌سرانجام رسیدن این پروژه ابراز ناامیدی کرد. تئاتر به‌جز انواع نمایش‌های سنتی با اهداف آئینی یا سرگرمی که در قالب تعزیه، روحوضی و… از دیرباز اجرا می‌شده‌است، نمایش به‌شکل مدرن آن در کرمانشاه سابقه‌ای بیش از یک قرن دارد. به گفتهٔ محمدعلی سلطانی نخستین نمایش در کرمانشاه در زمان حکومت علی‌خان ظهیرالدوله (صفاعلیشاه) که در ۱۲۸۸ خورشیدی حاکم کرمانشاه بوده‌است به‌روی صحنه رفت و عواید آن به مدرسهٔ علمیهٔ اسلامیه اختصاص پیدا کرد. نخستین گروه تئاتر در کرمانشاه «هیئت تئاترال ارامنه» نام داشت که تقی رهبر سرپرستی آن را برعهده داشت و تا سال ۱۳۲۰ فعال بود. سپس گروه‌های تئاتر دیگری تشکیل شد. در سال ۱۳۲۳ نمایش «اتللو» در سالن دبیرستان شاهپور به‌روی صحنه رفت که نخستین اجرای یک نمایش کلاسیک و سنگین در کرمانشاه بود. تا سال ۱۳۴۵ اجراهای تئاتر در کرمانشاه محدود و در دبیرستان‌ها بود، اما در آن سال کلاس‌های آموزش تئاتر با هدف تربیت هنرآموزان به‌مدت یک ماه با مربیگری بهرام بیضایی در کرمانشاه تشکیل شد. متعاقب آن «مرکز هنرهای دراماتیک کرمانشاه» تأسیس و «گروه نمایش کرمانشاه» نیز تشکیل شد و فعالیت خود را آغاز کرد که تحولی در تئاتر کرمانشاه به وجود آورد. انجمن هنرهای نمایشی استان کرمانشاه اصلی‌ترین نهاد فعال در زمینهٔ هنر تئاتر در این استان به‌شمار می‌رود. این انجمن از سال ۱۳۸۷ و با تأسیس انجمن هنرهای نمایشی ایران شعبهٔ این انجمن در استان کرمانشاه محسوب می‌شود. علیرغم اینکه مستقل‌سازی انجمن‌های استانی در سطح کشور آغاز شده و تا خرداد ۱۴۰۰ در شش استان محقق شده‌است، اما انجمن هنرهای نمایشی استان کرمانشاه هنوز نتوانسته به‌عنوان انجمنی مستقل به‌ثبت برسد. در سال ۱۳۹۹ تعداد ۱۹ گروه نمایشی فعال در استان کرمانشاه مشغول فعالیت در زمینهٔ تئاتر بوده‌اند. همچنین رئیس انجمن نمایش استان کرمانشاه در ۲۹ آبان ۱۴۰۰ اعلام کرد که بیش از ۱۲۰۰ هنرمند در عرصهٔ هنرهای نمایشی استان کرمانشاه به فعالیت مشغول هستند. در آذر سال ۱۳۸۳ نخستین جشنوارهٔ تئاتر در استان کرمانشاه با عنوان نخستین دورهٔ «جشنوارهٔ فصلی تئاتر استانی ماه» در کرمانشاه برگزار شد. سی و دومین جشنوارهٔ استانی تئاتر کرمانشاه نیز در آذر ۱۳۹۹ در کرمانشاه برگزار شد. نخستین دورهٔ «جشنوارهٔ تئاتر خیابانی استان کرمانشاه» نیز در مهر ۱۳۹۴ نیز همزمان با برگزاری بیست و هفتمین دورهٔ جشنوارهٔ استانی تئاتر کرمانشاه برگزار شد. همچنین جشنوارهٔ دیگری نیز برای اجرای تئاتر خیابانی در سطح منطقهٔ غرب کشور از سال ۱۳۹۷ برگزار می‌شود که «جشنوارهٔ منطقه‌ای تئاتر خیابانی هرسین» نام دارد. نخستین دورهٔ این جشنواره در اردیبهشت ۱۳۹۷ و دومین دورهٔ آن در مرداد ۱۳۹۸ برگزار شده‌است. «جشنوارۀ منطقه‌ای تئاتر فجر منطقه یک» طی روزهای ۷ تا ۱۰ دی ۱۴۰۱، با حضور ۲۵۰ هنرمند در قالب ۱۷ گروه از ۱۰ استان به میزبانی کرمانشاه برگزار شد که برگزیدگان آن راهی چهل و یکمین جشنوارۀ بین‌المللی تئاتر فجر شدند. سینما نخستین سینما در استان کرمانشاه سینماتوگراف فروهر بود که در سال ۱۳۱۰ تأسیس شد. دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ اوج رونق سالن‌های سینما در استان کرمانشاه بود، به‌گونه‌ای که در سال ۱۳۵۶ تعداد ۱۰ سالن سینما در استان کرمانشاه به فعالیت مشغول بود. این رونق پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به‌سردی گرایید. درحال حاضر تنها ۲ سینمای فعال در مرکز استان وجود دارد و بقیهٔ شهرستان‌ها فاقد سالن سینمای فعال هستند. در شهریور ۱۴۰۰ در استان کرمانشاه به ازای هر ۱۲۵۰ نفر یک صندلی سینما وجود داشته، درحالی‌که در همان زمان سرانهٔ کشوری یک صندلی به‌ازای ۶۲۰ نفر بوده‌است. تولید فیلم به‌صورت حرفه‌ای در استان کرمانشاه به‌ندرت صورت گرفته‌است. در شهریور ۱۴۰۰ تعداد ۹ مؤسسهٔ فیلمسازی در استان کرمانشاه فعال بوده‌اند. مجمع فیلم‌سازی استان کرمانشاه از ۸ دی ۱۴۰۰ زیر نظر معاون هنری و سینمایی ادارهٔ کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه شکل گرفته که از مدیران شرکت‌های فیلمسازی استان تشکیل شده‌است. مهم‌ترین مرکز تولید فیلم‌های کوتاه، تجربی، مستند و فیلمسازی غیرحرفه‌ای در استان کرمانشاه انجمن سینمای جوانان ایران است که از سال ۱۳۶۴ در مرکز این استان دفتری تأسیس کرده‌است. فعالیت‌های این مرکز بر سه رکن آموزش، تولید و جشنواره مبتنی است. در سال ۱۳۹۶ نخستین دورهٔ «جشنوارهٔ فیلم کوتاه و عکس شبدیز» و در سال ۱۳۹۷ نیز دومین دورهٔ این جشنواره در کرمانشاه برگزار شد. با وجود اینکه برگزارکنندگان جشنواره از تأسیس دبیرخانه و برگزاری سومین دورهٔ آن در سطح ملی در کرمانشاه خبر دادند، اما همه‌گیری کرونا مانع از برگزاری سومین دورهٔ این جشنواره در کرمانشاه شد. همچنین از سال ۱۳۹۱ فیلم‌های جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم فجر همزمان با تهران در سینماهای کرمانشاه نیز نمایش داده می‌شوند. موسیقی استان کرمانشاه از دیرباز یکی از مراکز بااهمیت رشد هنر موسیقی بوده و در موسیقی کردی و ایرانی جایگاه تأثیرگذاری داشته‌ و چهره‌های نامداری از این استان در هنر موسیقی ظهور کرده‌اند. علی اکبر مرادی نوازندهٔ برجستهٔ تنبور از شهر کرمانشاه به عنوان مرکز موسیقی کردی یاد می‌کند و ریشهٔ بسیاری از گوشه‌های موسیقی ایرانی را در موسیقی کرمانشاه می‌داند. حسین علیزاده دیگر استاد موسیقی ایرانی نیز از کرمانشاه با نام «پدر موسیقی ایرانی» یاد کرده‌است. بهمن کاظمی پژوهشگر موسیقی، موسیقی رایج در شهر کرمانشاه را به سه دستهٔ موسیقی باستانی، موسیقی روستایی و موسیقی شهری تقسیم‌بندی می‌کند. از سازهای رایج در موسیقی کردی در استان کرمانشاه می‌توان به تنبور، دف، شمشال و کمانچه اشاره کرد. تا پیش از انقلاب ۵۷، رادیو کردی در کرمانشاه دایر بود و این رادیو مخاطبان بسیاری در میان کردهای هر چهار کشور به دست آورده بود. در ۲۲ دی ۱۳۹۹ شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه از سوی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به‌عنوان شهر ملی تنبور در کشور ایران معرفی شد. در این شهرستان ۱۵۸ کارگاه ساخت تنبور وجود دارد که برخی از آنها قدمت بسیاری دارند. همچنین خانه تنبور از ۲۲ شهریور ۱۳۹۶ با اهتمام علی‌اکبر مرادی موسیقیدان کُرد در این شهرستان فعالیت خود را آغاز کرده‌است. رسانه‌ها در استان کرمانشاه نیز به‌پیروی از قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران، رسانهٔ خصوصی اجازهٔ تأسیس و فعالیت ندارد. تنها رسانه‌های محلی موجود در انحصار حکومت مرکزی هستند و از صدا و سیمای مرکز کرمانشاه پخش می‌شوند. درحال حاضر این نهاد، شبکه استانی زاگرس و رادیو کرمانشاه را به‌عنوان تلویزیون و رادیوی استانی برای مردم استان کرمانشاه پخش می‌کند. صنایع دستی صنایع دستی در استان کرمانشاه به موازات توسعه کشاورزی و دامداری پیشرفت‌هایی داشته و در اقتصاد و زندگی مردم استان به‌ویژه عشایر و روستائیان نقش مهمی دارد. صنایع دستی در استان کرمانشاه از سابقه تاریخی طولانی برخوردار است، به‌طوری که روزگاری کرند غرب زرادخانه مهمی بوده که سلاح‌های گوناگونی می‌ساخته‌است. در زمان یورش‌های تیموریان و جنگ‌های ایران و عثمانی، از سلاح‌های ساخت کرند یاد شده‌است. در استان کرمانشاه حدود ۲۲۷۰۰ هزار هنرمند صنایع دستی در ۶۰ رشته ثبت شده که از این میزان حدود ۱۲ هزار نفر در قالب ۲۸۸ کارگاه مشغول به فعالیت هستند. همچنین چهار شهرستان استان کرمانشاه در زمینهٔ صنایع دستی دارای نشان ثبت هستند و چهار بازارچهٔ دائمی و ۱۰۰ فروشگاه صنایع دستی نیز در استان کرمانشاه وجود دارد. استان کرمانشاه یکی از مراکز بافت فرش در ایران است. در سال ۱۳۹۹ این استان با بافت ۱۰۰ هزار متر مربع برابر با ۵ درصد از کل فرش دست‌بافت ایران جزو ۱۰ استان اول تولیدکنددهٔ فرش دست‌بافت در این کشور بوده‌است. قالی سنقر و کلیایی استان کرمانشاه از گونه‌های بسیار باکیفیت و معروف فرش دست‌بافت به‌شمار می‌آید. به‌طور کلی ۳۵ نقشه مختص به استان کرمانشاه شناسایی شده‌است. در نیمهٔ اول سال ۱۴۰۰ نزدیک به ۳۱ هزار بافنده در ۱۴۰ کارگاه متمرکز و غیرمتمرکز تولید فرش در استان کرمانشاه مشغول فعالیت بوده‌اند. صنایع دستی ساخته‌شده با چوب به دلیل وجود جنگل‌ها و درختان زیاد از دیرباز در استان کرمانشاه رونق داشته‌است. از مهر ۱۴۰۰ آکادمی چوب کرمانشاه به عنوان دفتر نمایندگی سازمان روز جهانی چوب در این استان تأسیس شده که صنایع دستی مربوط به چوب همچون منبت‌کاری و پیکرتراشی با چوب را آموزش می‌دهد. حصیربافی از دیگر صنایع دستی رایج در استان کرمانشاه است که به صورت عمده در شهرستان قصر شیرین صورت می‌گیرد. حصیربافی قصر شیرین با استفاده از شاخه‌های جوان پاجوش درخت خرما انجام می‌شود که در زبان کُردی به آن «فَسیل» گفته می‌شود. در منطقهٔ هورامان صنایع دستی همچون ارغوان‌بافی، مرس‌بافی، تولید لباس‌های کُردی، سفال‌گری و ساخت زیورآلات کُردی رواج دارد. همچنین شهر نودشه در شهرستان پاوه به عنوان شهر ملی گیوه ایران ثبت شده‌است. مراکز فرهنگی و هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در استان کرمانشاه ۴۰ مرکز دارد که ۳۶ مرکز آن ثابت، سه مرکز پستی و یک مرکز سیار است. در ۲۴ مهر ۱۴۰۱ سرپرست این مؤسسه در استان کرمانشاه از وجود ۱۸ هزار عضو فعال و عضویت ۸ تا ۱۰ درصد کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه در مراکز کانون پرورش فکری خبر داد. ورزش ورزش‌های کهن از جمله ورزش‌هایی که به صورت سنتی تا قبل از دوران مدرن در استان کرمانشاه رایج بوده و در فرهنگ مردم این منطقه ریشه دارد و در دوران نوین نیز تداوم یافته‌است، می‌توان به کوهنوردی و صخره‌نوردی، سوارکاری و اسب‌دوانی، کشتی کهن کُردی (زوران)، ورزش پهلوانی، شمشیربازی و تیراندازی اشاره کرد. ورزش‌ها و بازی‌های کُردی برخی بازی‌ها و ورزش‌های کهن در استان کرمانشاه با قدمت بسیار طولانی وجود دارند که ریشه در فرهنگ کهن و باستانی مردم کُرد این منطقه دارند. این بازی‌ها گاه به کودکان اختصاص دارند و گاه همچون زوران تفریحات بزرگسالان بوده‌اند. دختران و پسران بازی‌های متفاوتی انجام می‌داده‌اند، هرچند برخی بازی‌ها میان هر دو مشترک بوده‌است. بازی‌های یکسان ممکن است در مناطق مختلف استان یا دیر نقاط کردستان نام‌های متفاوتی داشته‌باشند. تاکنون بخش کمی از این بازی‌ها مستندسازی و ثبت شده‌اند. از سال ۱۳۸۴ فدراسیون ورزش روستایی و بازی‌های بومی راه‌اندازی شده و ضمن ساخت خانه‌های ورزش در روستاها، «سازمان لیگ ورزش روستایی و بازی‌های بومی محلی» را نیز راه‌اندازی کرده‌است. برای برخی از این بازی‌ها مانند هفت‌سنگ و چوب‌کشی به صورت نامنظم لیگ محلی در سطح استان برگزار شده‌است. همچنین تیم‌های «طناب‌کشی» و «هفت سنگ» استان کرمانشاه در لیگ برتر ورزش‌های سنتی شرکت می‌کنند. برخی از این بازی‌ها به قرار زیر است. گُررزان (به کُردی: گورزان) هَچان (به کُردی: هه‌چان) خواجه‌رو (به کُردی: خواجه‌ڕوو) زوران (به کُردی: زووران) چوجله‌رسکی (به کُردی: چووجله‌ڕه‌سکی) هساره‌خورخور (به کُردی: هه‌ساره‌خورخور) زورملکی (به کُردی: زوورمله‌کی) کوچکه‌چاکی (به کُردی: کوچکه‌چاکی) قُل‌قُلان (به کُردی: قوڵ‌قوڵان) کیل و برد (به کُردی: کێڵ و به‌رد) سوته‌سری (به کُردی: سه‌وه‌ته‌سه‌ری) زقان (به کُردی: زه‌قان) قاپان (به کُردی: قاپان) توپقار (به کُردی: توپقار) گویچرکه (به کُردی: گوێچرکه) کوشان (به کُردی: که‌وشان) طاق یام جفت (به کُردی: تاق یام جفت) هیلکه‌مران (به کُردی: هێلکه‌مه‌ڕان) قاوقاوان (به کُردی: قاوقاوان) مامر من ها له کوو چیغ چرمله (به کُردی: چیخ چه‌رمله) داردیله‌کانی (هه‌له‌مه‌قوو) آموزش آموزش عمومی در سال تحصیلی ۱۴۰۰–۱۳۹۹ در استان کرمانشاه ۴٬۴۶۶ مدرسه وجود داشته که ۱۷٬۵۵۲ کلاس درس را در بر می‌گرفته‌است. تعداد کل دانش‌آموزان استان ۳۹۲٬۴۴۹ نفر بوده که از این میزان ۱۸۳٬۵۳۳ نفر دختر و ۲۰۸٬۹۱۶ نفر پسر بوده‌اند. همچنین در سال تحصیلی ۱۴۰۲–۱۴۰۱ تعداد ۱۴۲ مدرسهٔ غیردولتی در استان کرمانشاه فعال بوده که ۴/۷ درصد دانش‌آموزان استان معادل بیش از ۱۷ هزار دانش‌آموز در این مدارس ثبت نام کرده‌اند. تا پایان سال تحصیلی ۱۴۰۰–۱۴۰۱ تعداد ۲۰۰ مدرسهٔ کانکسی در استان کرمانشاه وجود داشته‌است. همچنین تا تیر ۱۴۰۲ سرانۀ فضای آموزشی مدارس در استان کرمانشاه ۶/۴ متر مربع بوده که از میزان این شاخص در سطح کشوری به اندازۀ ۱/۲ مترمربع بیشتر بوده‌است. در اردیبهشت ۱۴۰۲ اعلام شد که در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲، حدود ۹۰ درصد دانش آموزان متوسطۀ دوم در استان کرمانشاه در رشته‌های نظری مشغول تحصیل بوده‌اند که ۴۹ درصد آن‌ها رشتۀ انسانی، ۴۱ درصد در رشته تجربی و ۱۰ درصد نیز رشتۀ ریاضی-فیزیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده‌اند. در اردیبهشت ۱۴۰۲ معاون آموزش متوسطه ادارۀ کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه از پایین بودن معدل دانش آموزان کلاس دوازدهمی استان در امتحانات نهایی خبر داد و میانگین این نمره را در سال تحصیلی گذشته برای تمامی رشته‌ها ۱۰/۸۱ و در مورد دانش‌آموزان رشتۀ انسانی زیر ۱۰ و نمرۀ ۹ اعلام کرد. به گفتۀ این مقام مسئول یکی از دلایل این مسئله انتخاب رشتۀ دانش‌آموزان کرمانشاهی تحت فشار و تحمیل خانواده و عدم توجه به استعدادها و علایق دانش‌آموزان بوده‌است. آموزش عالی تأسیس دانشگاه در شهر کرمانشاه نخستین بار در سال ۱۳۲۷ در دستور کار کمیسیون فرهنگی مجلس شورای ملی قرار گرفت. اما این امر تا بهمن ۱۳۵۱ یعنی ۲۴ سال بعد به اجرا در نیامد. نخستین نهاد آموزش عالی در استان کرمانشاه «مدرسهٔ عالی پرستاری ۲۵ شهریور کرمانشاه» بود که در سال ۱۳۴۴ فعالیت خود را با پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی ناپیوسته در رشتهٔ پرستاری در ساختمانی در چهارراه شیروخورشید شهر کرمانشاه آغاز کرد. در بهمن ماه سال ۱۳۵۱ دانشکدهٔ علوم کرمانشاهان شروع به فعالیت نمود که در سال ۱۳۵۳ به دانشگاه رازی تغییر نام داد. در سال ۱۳۵۴ دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه رازی نیز تأسیس شد و مدرسهٔ عالی پرستاری کرمانشاه در آن ادغام شد. پس از انقلاب این آموزشگاه به عنوان بخشی از دانشگاه رازی به «آموزشگاه پرستاری و مامایی ۱۷ شهریور» و در سال ۱۳۶۱ نیز بار دیگر به «مجتمع آموزشی و پژوهشی کرمانشاه» تغییر نام داد. این دانشکده در سال ۱۳۶۴ از دانشگاه رازی منفک گردید و «دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه» نامیده شد و آموزشگاه پرستاری و مامایی نیز در سال ۱۳۶۶ با تغییر نام به «دانشکدهٔ پرستاری، مامایی، پیراپزشکی و بهداشت» به این دانشگاه ملحق شد. دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه نیز در سال ۱۳۶۷ تأسیس شد. بنا بر آماری که در مهر ۱۳۹۱ منتشر شده‌است، در استان کرمانشاه ۶۰ مرکز آموزش عالی فعال بوده‌است. همچنین ۹۳ هزار و ۷۹۵ نفر دانشجو در استان مشغول به تحصیل بوده‌اند که این رقم برابر با ۲/۱ درصد دانشجویان کل ایران بوده‌است؛ بنابراین آمار استان کرمانشاه در رتبهٔ ۱۸ در میان استان‌های ایران از نظر پذیرش دانشجو قرار داشته‌است. از این تعداد، ۲۲/۶۴ درصد دانشجویان استان در مقطع کاردانی، بیش از ۷۰ درصد در مقطع کارشناسی، ۵/۳۶ درصد در مقطع کارشناسی ارشد و ۰/۵۵ درصد در مقطع دکترا مشغول به تحصیل بوده‌اند. همچنین تعداد اعضای هیئت علمی ۱۲۲۴ نفر بوده‌است. مهم‌ترین مراکز آموزش عالی در استان کرمانشاه عبارتند از: دانشگاه رازی، واقع در بلوار باغ ابریشم دانشگاه صنعتی کرمانشاه، واقع در بزرگراه امام خمینی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، واقع در سرخه‌لیژه دانشگاه فنی و حرفه‌ای واحد کرمانشاه، واقع در خیابان کسری و شعبه ۲ واقع در کمربندی الهیه دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه، واقع در کسری شهرک ژاندارمری مؤسسه آموزش عالی جهاد دانشگاهی کرمانشاه، واقع در سه راه ۲۲ بهمن دانشگاه فرهنگیان واحد کرمانشاه دانشگاه پیام نور، واقع در کمربندی شرقی مؤسسهٔ آموزش عالی زاگرس مؤسسهٔ آموزش عالی شهید رضایی مؤسسهٔ آموزش عالی کبیر غرب همچنین دانشگاه‌های آزاد و پیام نور شعبه‌هایی را در سایر شهرستان‌های استان دارند. آثار تاریخی در پایان مرداد ۱۴۰۱ اعلام شد که در استان کرمانشاه ۴۱۹۵ اثر تاریخی شناسایی شده که از این تعداد ۲۱۴۴ اثر در فهرست آثار ملی، ۳۶ اثر در فهرست میراث طبیعی و و ۲ اثر (محوطهٔ بیستون و منظر فرهنگی هورامان) نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده‌اند. همچنین از این تعداد آثار ثبت‌شده ۳۱ اثر در فهرست آثار منقول و ۷۸ اثر در فهرست میراث فرهنگی ناملموس قرار دارند. کاروانسراها کاروانسرای قصرشیرین کاروانسرای صفوی بیستون کاروانسرای ماهیدشت کاروانسرای ایلخانی (بیستون) کاروانسرای سرپل ذهاب کاخ‌ها و خانه‌های تاریخی کاخ خسرو خانه خواجه باروخ خانه معین الکتاب خانه سوری خانه خدیوی کاخ شاپور بقایای کاخ ساسانی (عمارت خسروی) کاخ حوش کوری ساختمان قدیمی استانداری کرمانشاه حمام‌ها حمام حسن خان کنگاور حمام حاج اصغر خان کنگاور حمام قلعه حمام بزرگ (حمام سرجوب) حمام پاچمن حمام نظام پل‌ها پل میان راهان پل ماهیدشت پل نوژی وران پل بیستون پل کوچه پل قوزیوند اماکن مذهبی مسجد عبدالله بن عمر آتشکده چهارقاپی معبد آناهیتا پرستشگاه پارتی مسجد جامع کرمانشاه مسجد جامع پاوه مسجد و حسینیه شیخ محمود تم تم مسجد دولتشاه دیگر آثار تاریخی بیستون تاق بستان یا تاق وه سان ساعت سنگی طاق گرا غار سنگی دست‌ساز حسین کوهکن بقعه مالک محیط زیست استان کرمانشاه که دارای آب و هوای متنوعی در مناطق مختلف است در حدود ۷۷۰ چشمه و ۷۴ سرآب را در خود جای داده‌است که آن را بستر مناسبی برای رودخانه‌های فصلی و دائمی تبدیل کرده‌است. کوه‌ها بیش از نیمی از وسعت استان کرمانشاه را کوه‌های مرتفع پوشانده‌است. رشته کوه زاگرس، به صورت مجموعه‌ای از رشته‌های موازی، با دشت‌های مرتفع کوهستانی در بین آنها، پوشش گیاهی متنوعی به وجود آورده‌است. غارها غار جوجار غار قیژه‌لان غار پراو غار قوری‌قلا غار دواشکفت غار شکارچیان غار وزمه مر خرل غار ورواسی مر تاریک مر افتاو غار مرل اشکفت۳ غار کاوات غار چناران جنگل ۱. جنگل‌های بلوط ۲. جنگل‌های ون منابع آبی بر اساس گزارش ادارهٔ شیلات استان کرمانشاه در سال ۱۳۸۵، تعداد ۴۱ رودخانه، ۸۳ سرآب و ۱۱۲ چشمه در این استان وجود داشته‌است. در مرداد ۱۳۸۵ اعلام شد که ۱۵ سد در استان کرمانشاه در حال اجرا و مطالعه است. تا ابتدای سال ۱۳۹۹ تعداد ۱۲ سد در استان کرمانشاه ساخته شده‌بود. به گفتۀ رئیس محیط زیست شهرستان کرمانشاه زمانی نزدیک به ۵۰۰ سراب در استان کرمانشاه وجود داشته‌است، اما تا اردیبهشت ۱۴۰۲ تنها حدود ۷۴ سراب آب دارد و مابقی به دلیل کم‌آبی خشک شده‌اند. ناهمواری‌ها حیات وحش در حال حاضر ۸ پناهگاه حیات وحش در استان کرمانشاه وجود دارد: ۱. بیستون ۲. نواه کوه ۳. کچل ۴.هشیلان ۵. بدر و پریشان ۶. بوزین ۷. مره‌خیل ۸. زله زرد گونه‌های جانوری ۱. آهو ۲. کل ۳. بز وحشی ۴. پلنگ ۵. خرس ۶. گربه وحشی ۷. شوکا ۸. خرگوش ۹. جوجه تیغی ۱۰. گراز کوچ پرندگان مهاجر به استان کرمانشاه هر سال از نیمهٔ آبان آغاز می‌شود و این پرندگان معمولاً تا ماه بهمن در کرمانشاه می‌مانند. در آبان ۱۴۰۰ اعلام شد که به دلیل تغییرات اقلیمی و گرم شدن هوا، کوچ پرندگان از عرض‌های شمالی تغییر کرده و دیرتر آغاز می‌شود. مبدأ بیشتر پرندگان مهاجر به کرمانشاه از عرض‌های شمالی و مناطقی همچون اروپا و قسمتی از روسیه است. یکی از مهم‌ترین فرودگاه‌های پرندگان مهاجر در استان کرمانشاه تالاب هشیلان است که پرندگانی مانند غاز خاکستری، اگرت، حواصیل، سرسبز و … هر ساله به آن مهاجرت می‌کنند. ادارهٔ محیط زیست استان کرمانشاه هر ساله از اوایل ماه دی ماه سرشماری این پرندگان را آغاز می‌کند که این فرایند حدود یک ماه ادامه دارد. گونه‌های گیاهی همچنین بر اساس مطالعه‌ای که نتایج آن در سال ۱۳۹۲ منتشر شده، تعداد گونه‌های گیاهی استان کرمانشاه ۱٬۱۱۵ گونه متعلق به ۹۳ تیرهٔ گیاهی بوده، که از این مجموعه ۱۳۲ گونه انحصاری ایران و ۱۱ گونه انحصاری استان کرمانشاه بوده‌است. ۱۲۴ گونه نیز در گروه گیاهان کمیاب آسیب‌پذیر در معرض خطر جای دارند. در استان کرمانشاه بیش از ۱۴۰ گونهٔ گیاهی خودرو شناسایی شده‌است که از جملهٔ آن‌ها می‌توان به کنگر، موسیر، سماق، ریواس، آنغوزه، پیچک، سورانه، چَویر (چنور)، زو (کندل کوهی)، باریجه، گنور (آوندل)، علف گاوزبان، زیره، آویشن و … اشاره کرد. به دلیل خطر انقراض این گونه‌ها اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان کرمانشاه هرساله برخی از آن‌ها را در شهرستان‌های مختلف استان کشت می‌کند. جمعیت‌شناسی کرمانشاه ۱/۴۵ درصد مساحت کل ایران را تشکیل داده و ۲/۴۴ درصد از جمعیت کشور را نیز در خود جای داده‌است. بنابر آمار سال ۱۳۹۷ نیروی کار مولد استان برابر با ۷۱ درصد جمعیت استان بوده‌است. این در حالی است که نرخ ولادت استان کرمانشاه در سال ۱۳۹۶ برابر با ۱۷ در ده هزار نفر بوده که ۱/۸ نفر کمتر از نرخ کشوری با عدد ۱۸/۸ بوده‌است. روند کاهش نرخ ولادت در استان کرمانشاه از سال ۱۳۹۳ آغا شده و از سال ۱۳۹۴ نیز نرخ وفات سیر افزایشی به خود گرفته‌است. در سال ۱۳۹۶ نرخ وفات استان برابر با ۵/۸ وفات در هر هزار نفر بوده که بالاتر از نرخ کشوری با عدد ۴/۸ بوده‌است. در سال ۱۳۹۶ نرخ رشد استان استان ۱/۱ بوده‌است. همچنین بنابر سرشماری ۱۳۹۵، استان کرمانشاه به لحاظ رتبه سالمندی (افراد بالای ۶۵ سال) در رتبه یازدهم کشور قرار دارد. به‌طور کلی و با توجه به نرخ رشد پایین و نیز مهاجرت بالا، جمعیت استان کرمانشاه به سمت کاهش و نیز پیرشدن حرکت می‌کند. بر اساس آمارهای سال ۱۳۹۶ همچنین سن امید به زندگی در استان کرمانشاه در میان مردان ۷۱/۲۹ سال و در میان زنان حدود ۷۴ سال بوده‌است. بنا بر آمار سال ۱۳۹۷ در استان کرمانشاه ۱۹۵۷۰۱ سالمند بالای شصت سال زندگی می‌کرده که این میزان در سال ۱۴۰۰ به ۲۲۹ هزار نفر افزایش یافته‌است. نرخ سالمندی استان نیز در سال ۱۳۹۷ برابر با ۱۰/۰۲ درصد بود که از این نظر این استان در رتبهٔ هشتم بیشترین جمعیت سالمند ایران قرار داشت. در سال ۱۴۰۰ این میزان به ۱۱/۴ درصد افزایش یافت. در آمار سال ۱۳۹۷ در میان شهرستان‌های استان کرمانشاه، دالاهو با نرخ سالمندی ۱۳/۵۵ درصد پیرترین و ثلاث باباجانی با نرخ سالمندی ۶/۸ درصد جوان‌ترین شهرستان استان محسوب می‌شدند که این شهرستان‌ها در آمار ۱۴۰۰ نیز همچنان جایگاه خود را حفظ کرده‌اند. در آمار سال ۱۴۰۰ از جمعیت سالمندان استان ۱۱۶ هزار نفر را زنان و حدود ۱۱۳ نفر را مردان تشکیل می‌داده‌اند. بنا بر آمار ۱۴۰۱ نیز کرمانشاه با دارا بودن ۱۰/۴۷ درصد از سالمندان ایران، در میان استان‌ها در رتبهٔ هشتم قرار دارد. در اردیبهشت ۱۴۰۲ رییس مرکز بهداشت استان کرمانشاه اعلام کرد که نرخ باروری در استان کرمانشاه به ۱/۵۱ رسیده که پایین‌تر از میانگین کشوری به میزان ۱/۷ است و این در حالی‌ست که برای جایگزینی جمعیت حداقل نرخ باروری باید ۲/۱ باشد و به همین دلیل کرمانشاه با شتاب بالا در حال پیر شدن است. جمعیت عشایر در آبان ۱۴۰۰ سرپرست اداره کل امور عشایر استان کرمانشاه جمعیت عشایر این استان را نزدیک به ۸۰ هزار نفر در قالب ۱۴۱۰۹ خانوار معادل با حدود ۷/۸ درصد جمعیت عشایری کشور و ۴/۳ جمعیت استان اعلام کرد که در ۱۴ ایل و ۱ طایفهٔ مستقل زندگی می‌کنند. همهٔ عشایر کرمانشاه دورهٔ ییلاقی خود را در استان کرمانشاه می‌گذرانند، اما برای گذراندن دوره قشلاقی علاوه بر مناطق گرمسیری استان، گاه به استان‌های ایلام، لرستان و حتی خوزستان کوچ می‌کنند. کوچ پاییزهٔ عشایر استان کرمانشاه در ماه مهر انجام می‌شود و معمولاً ۳۰ تا ۴۵ روز ادامه دارد. عشایر استان کرمانشاه در موسم کوچ مسافت‌هایی بین یک کیلومتر تا ۱۳۰۰ کیلومتر را می‌پیمایند. در فرودین ۱۴۰۲ اعلام شد که عشایر کرمانشاه سالانه بیش از ۲۳ هزار تن شیر، ۱۲ هزار تن گوشت قرمز، ۹۰۰ تن روغن حیوانی و ۱۷۰۰ تن الیاف دامی شامل پشم، کرک، مو تولید می‌کنند. همچنین تولید صنایع دستی توسط عشایر کرمانشاه نیز سالان ۲۲ هزار قطعه است که ۳۰ درصد تولید صنایع دستی استان کرمانشاه را تشکیل می‌دهد. مهاجرت و کاهش جمعیت طی دورۀ ۱۳۷۵-۱۳۸۵ استان کرمانشاه بالاترین سطح منفی میزان خالص مهاجرت در درون کشور را در میان استان‌های ایران دارا بوده‌است. در دورۀ ۱۳۸۵-۱۳۹۰ نیز استان کرمانشاه پس از استان لرستان بالاترین میزان خالص مهاجرت منفی در درون کشور را داشته‌است. در بازۀ ۱۳۹۰-۱۳۹۵ نیز که مهاجرت همچنان روند صعودی داشته نیز کرمانشاه پس از استان‌های لرستان، چهارمحال‌وبختیاری، ایلام و همدان در میان استان‌های ایران در رتبۀ پنجم به لحاظ بالاترین خالص مهاجرت منفی قرار داشته‌است. طی سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ جمعیت استان کرمانشاه تنها ۷/۶ درصد افزایش داشته که از این نظر پس از همدان، لرستان و اردبیل در رتبۀ چهارم کمترین افزایش جمعیت استان‌ها قرار می‌گیرد. این رتبه طی سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰ نیز همچنان متعلق به استان کرمانشاه بوده و این استان در زمرۀ ۷ استانی قرار داشته که تنها بین ۶ تا ۱۲ درصد افزایش جمعیت داشته‌اند و این در حالی بوده که این میزان در برخی از استان‌ها بین ۳۰ تا ۴۰ درصد بوده‌است. به همین دلیل چهار استان همدان، لرستان، اردبیل و کرمانشاه در «لیست قرمز مهاجرت» قرار دارند ه این امر با نرخ بالای اشتغال غیررسمی در این استان‌ها مرتبط دانسته شده‌است. در استان کرمانشاه مهاجرت از روستاها نیز شدن گرفته و جمعیت روستاها در حال کاهش است و حتی بسیاری از روستاها از سکنه خالی می‌شوند. پیش‌بینی شده که تا سال ۱۴۰۵ نرخ رشد جمعیت روستایی در استان کرمانشاه به ۱/۷ کاهش بیابد. وضعیت ازدواج و طلاق از سال ۱۳۹۱ کاهش نرخ ازدواج در استان کرمانشاه آغاز شده‌است. این نرخ در سال ۱۳۹۶ برابر با ۸/۸ ازدواج در هر هزار نفر بوده که بالاتر از نرخ ازدواج کشور با عدد ۷/۶ بوده‌است. همچنین نرخ طلاق در استان کرمانشاه در همان سال ۲/۷ بوده که از نرخ طلاق کشور با عدد ۲/۲ بالاتر است. موقعیت اقتصادی-اجتماعی در آخرین رتبه‌بندی صنعتی استان‌های ایران که از طرف سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور و وزارت صنایع و معادن جمهوری اسلامی ایران برمبنای داده‌های سال ۱۳۸۳ انجام گرفته‌است، استان کرمانشاه در گروه استان‌های «بسیار توسعه‌نیافته» در میان ۲۸ استان در جایگاه ۲۵ قرار داشته و تنها سه استان سیستان و بلوچستان، ایلام و کهگیلویه و بویراحمد پایین‌تر از کرمانشاه قرار داشته‌اند. بنا بر آماری که مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۸ منتشر کرده، سهم استان کرمانشاه از تولید ناخالص ملی برابر با ۶۴۰۰ هزار میلیارد تومان (برابر با ۰٫۶ درصد) است که از این نظر استان کرمانشاه در میان ۳۰ استان در جایگاه ۱۵ ایستاده‌است. در این آمار همچنین تولید سرانهٔ هر فرد در استان کرمانشاه (بدون احتساب تولید نفت در استان‌های ایران) سه میلیون و ۳۴۰ هزار تومان بوده‌است که از این نظر استان کرمانشاه در بین ۳۰ استان در جایگاه ۱۹ قرار گرفته‌است. نرخ بیکاری در استان کرمانشاه در تابستان سال ۱۳۹۸ برابر با ۱۴/۲ درصد اعلام شده که ۳/۷ درصد بیشتر از میانگین کشوری (۱۰/۵ درصد) بوده‌است و استان کرمانشاه از این نظر در میان استان‌های ایران رتبهٔ ششم را داشته‌است. بنا بر آمار سال ۱۳۹۵ نیز شهرستان جوانرود با نرخ بیکاری ۴۷ درصدی دومین نرخ بیکاری را در سراسر ایران پس از بشاگرد در استان هرمزگان داشته‌است. استان کرمانشاه همچنین بالاترین نرخ بیکاری زنان را در میان ۳۱ استان ایران داشته‌است. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، تا پایان سال ۹۴ نرخ بیکاری زنان در سنین ۱۵ تا ۲۹ سال در استان کرمانشاه برابر با ۶۰/۲ درصد بوده‌است. در پاییز ۱۳۹۶ نرخ بیکاری در استان کرمانشاه ۲۵/۶ بوده که رکورد بیشترین میزان بیکاری در کل ایران و بیش از دوبرابر میانگین کشوری ۱۱/۹ درصدی بوده‌است. این آمار نسبت به تابستان ۱۳۹۶، ۷/۶ درصد و نسبت به پاییز ۱۳۹۵، ۱/۱ درصد رشد داشته‌است. در بهار ۱۴۰۱ استان کرمانشاه با نرخ بیکاری ۱۵/۴ بیشترین نرخ بیکاری را در کل استان‌های ایران دارا بوده که این میزان نسبت به میانگین کشوری (۹/۲ درصد) ۶/۲ درصد بالاتر و نسبت به نرخ بیکاری استان در بهار ۱۴۰۰ (۱۴/۷ درصد)، ۰/۷ درصد بالاتر است. نرخ بیکاری استان کرمانشاه در زمستان ۱۴۰۱ نیز ۱۵/۱ درصد بوده که نسبت به زمستان سال قبل آن با نرخ بیکاری ۱۷/۹ درصد، ۲/۸ درصد کاهش داشته‌است. در گزارشی که در سال ۱۴۰۰ تحت‌عنوان «نتایج تفصیلی اشتغال و بخش رسمی و غیررسمی ٩٩-١٣٩٨» از طرف مرکز آمار ایران منتشر شد، نرخ اشتغال غیررسمی در استان کرمانشاه ۶۹ درصد اعلام شد که بر این اساس استان کرمانشاه پس از استان‌های همدان، لرستان، گیلان، آذربایجان‌شرقی و مازندران در رتبۀ ششم بیشترین میزان اشتغال غیررسمی قرار داشته‌است. نرخ مشارکت اقتصادی در استان کرمانشاه در زمستان ۱۴۰۱ برابر با ۳۹/۷ درصد بوده‌است. براساس آخرین پایش ملی محیط کسب و کار مربوط به زمستان سال ۱۳۹۷، استان کرمانشاه با شاخص ۶/۳۵ در میان استان‌های دیگر کشور از نظر شاخص فضای کسب و کار در رتبه ۲۲ قرار دارد. این در حالی است که در پاییز همان سال کرمانشاه در رتبهٔ ۳۱ این رده‌بندی قرار داشت. شاخص فلاکت (مجموع دو نرخ تورم و بیکاری) در استان کرمانشاه برای سال ۱۳۹۷ خورشیدی به میزان ۴۶/۵ درصد محاسبه شده‌است که این استان را در رتبهٔ دوم کشور قرار می‌دهد. این در حالی است که سیاست خصوصی‌سازی در استان کرمانشاه صورت گرفته و مطابق با گفتهٔ رئیس سازمان صنعت، معدن و تجارت استان، در دی ماه ۱۳۹۷ خورشیدی، ۸۴ درصد اقتصاد استان کرمانشاه در دست بخش خصوصی بوده‌است. فقر بنا بر پژوهشی که توسط مجید عینیان و داود سوری با عنوان «فقر و نابرابری، رفتار پس‌انداز خانوار، تورم دهک‌ها» به سفارش دفتر طرح‌های پژوهشی «مؤسسهٔ عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی» طی سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ انجام شده‌است، نواحی شهری استان کرمانشاه دارای نرخ سرشمار فقر به میزان ۱۳/۵ درصد و نواحی روستایی این استان دارای نرخ سرشمار فقر به میزان ۱۷/۷ درصد بوده‌اند. همچنین شهرستان کرمانشاه با داشتن ۲۹ هزار خانوار فقیر در نواحی شهری، به لحاظ تعداد خانوارهای فقیر (بدون در نظر گرفتن نسبت جمعیت) در رتبهٔ یازدهم کشور قرار گرفته‌است. نرخ سرشمار فقر در پژوهش در شهرستان‌های استان کرمانشاه به صورت زیر بوده‌است. نابرابری در توزیع ثروت شاخص جینی در استان کرمانشاه بر اساس داده‌های منتشرشده توسط مرکز آمار ایران طی دههٔ ۱۳۹۰ کاهش داشته‌است. شاخص جینی شاخصی اقتصادی برای محاسبهٔ توزیع ثروت در یک جامعه است که با عددی بین ۰ و ۱ بیان می‌شود. عدد ۱ حداکثر نابرابری را نشان می‌دهد و هرچه این عدد به ۱ نزدیک‌تر باشد نشان‌دهندهٔ نابرابری بیشتر در توزیع ثروت است و هرچه این عدد به ۰ نزدیک‌تر باشد عادلانه‌تر بودن توزیع ثروت در یک جامعه را بیان می‌کند. جدول زیر شاخص جینی را برای کل استان کرمانشاه به تفکیک جمعیت شهری و روستایی طی سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ نشان می‌دهد. نابرابری در دسترسی به منابع در بهمن ۱۴۰۱ رئیس شورای هماهنگی مدیران وزارت نیرو در استان کرمانشاه اذعان کرد که ۱۷ درصد از جمعیت استان کرمانشاه به آب سالم، بهداشتی و پایدار دسترسی ندارند و ۷ درصد مناطق استان نیز به کلی فاقد تأسیسات آبی است. صنعت، معدن، کشاورزی و بازرگانی کشاورزی و باغداری به علت آب و هوا و شرایط اقلیمی، محصولات کشاورزی متعددی در استان کرمانشاه تولید می‌شود و از این استان به عنوان یکی از مراکز کشاورزی ایران یاد می‌شود و بیشتر درآمد اقتصادی کرمانشاه از این راه‌است. استان کرمانشاه با داشتن ۱۱ اقلیم آب و هوایی، میانگین ۲ برابری بارش نسبت به میانگین کشور ایران، آب و هوای چهارفصل و تولید بیش از ۹۸ درصد محصولات زراعی و باغی ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های بالایی در بخش کشاورزی دارد. در سال ۱۴۰۰ از مجموع جمعیت ۲ میلیون نفری استان نزدیک به ۱۲۵ هزار نفر به عنوان بهره‌بردار در بخش کشاورزی مشغول به فعالیت بوده‌اند. در سال ۱۳۹۹ استان کرمانشاه دارای ۹۴۵ هزار هکتار زمین کشاورزی و باغ بوده که بیش از چهار میلیون و ۵۰۰ هزار تن انواع محصولات از آن برداشت شده‌است. در سال ۱۴۰۰ نیز ۴ میلیون و ۱۴۹ هزار تن تولیدات کشاورزی و ۳۴۰ هزار تن محصولات باغی تولید شده‌است که ۴/۵ درصد از کل تولیدات ایران را شامل می‌شود. تعداد تراکتورهای پلاک‌گذاری‌شده در استان کرمانشاه تا بهمن ۱۴۰۱، ۳۲ هزار دستگاه بوده که با توجه به وجود ۹۰۰ هزار هکتار زمین کشاورزی، به ازای هر ۳۰ هکتار زمین یک تراکتور در استان کرمانشاه پلاک‌گذاری شده‌است. همچنین تا این تاریخ ۳۰ درصد از این تراکتورها فرسوده ارزیابی شده‌است. از سال ۱۳۹۸ اجرای برنامهٔ سه سالهٔ توسعهٔ کشاورزی در استان کرمانشاه آغاز شده‌است. در مهر ۱۴۰۰ رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان کرمانشاه اعلام کرد که اجرای این برنامه در ۲ سال نخست علیرغم کاهش بارش باران و وقوع خشکسالی مطلوب بوده‌است. این برنامه در سال ۱۴۰۱ به پایان خواهد رسید و پس از آن برنامهٔ چهار سالهٔ توسعهٔ کشاورزی استان کرمانشاه اجرا خواهد شد که تدوین آن به پایان رسیده‌است. استان کرمانشاه یکی از تأمین‌کنندگان اصلی گندم کشور ایران است. در سال ۱۳۹۸ استان کرمانشاه پنجمین تولیدکنندهٔ گندم در ایران بود و این رتبه در سال ۱۴۰۰ به رغم کاهش تولید به دلیل خشکسالی به رتبهٔ چهارم ارتقاء یافت. در سال ۱۳۹۸ مدیر کل غله و خدمات بازرگانی استان کرمانشاه اعلام کرد که این استان دو برابر نیاز سالانهٔ خود گندم تولید می‌کند. در استان کرمانشاه فصل برداشت گندم از ۱۵ اردیبهشت در مناطق گرمسیر آغاز می‌شود و تا پایان مرداد در مناطق سردسیر ادامه دارد. دو نوع گندم دوروم و خوراکی در استان کرمانشاه تولید می‌شود. همچنین ۵۵ مرکز ذخیره‌سازی گندم در استان کرمانشاه وجود دارد که ۶ مرکز دولتی و ۴۹ مرکز متعلق به بخش خصوصی هستند. همچنین ۱۳ کارخانهٔ آردسازی نیز در استان کرمانشاه فعالیت دارند. همواره ۲۵ درصد از گندم تولیدی سالانهٔ استان کرمانشاه به منظور تأمین بذر سال آتی نزد کشاورزان باقی می‌ماند. در سال ۱۴۰۰ سطح زیر کشت گندم در استان کرمانشاه ۳۹۴ هزار هکتار بوده که از این میزان ۹۴ هزار هکتار آبی و مابقی دیم بوده‌است. به دلیل خشکسالی میزان تولید گندم در استان کرمانشاه با کاهش ۲۳ درصدی همراه بوده، به گونه‌ای که از همین میزان سطح زیر کشت در سال زراعی گذشته ۸۷۰ هزار تن گندم به دست می‌آمد، اما این میزان به ۵۰۰ هزار تن کاهش یافته‌است. میزان خسارت خشکسالی به گندمزارهای مناطق گرمسیری کرمانشاه در حدی بوده که در برخی از آن‌ها امکان برداشت گندم وجود نداشته‌است. استان کرمانشاه یکی از تأمین‌کنندگان اصلی ذرت ایران است. در سال ۱۳۹۹ سطح زیر کشت ذرت در استان کرمانشاه ۲۶ هزار و ۲۰۰ هکتار بوده‌است که ۲۵۰ هزار تن ذرت دانه‌ای از آن برداشت شده‌است و بر این اساس استان کرمانشاه در رتبهٔ دوم تولید ذرت دانه‌ای در میان استان‌های ایران قرار داشته‌است. در سال ۱۴۰۰ نیز استان کرمانشاه در رتبهٔ سوم تولید ذرت در ایران قرار داشته‌است. با توجه به وضعیت آب و هوایی کشت ذرت در استان کرمانشاه به عنوان کشت بهاره و در ابتدای هر سال از اواخر فروردین صورت می‌گیرد و فصل برداشت آن نیز در اوایل پاییز همان سال است. ذرت دانه‌ای در همهٔ شهرستان‌های استان کرمانشاه به استثنای دو شهرستان پاوه و سنقر و کلیایی کشت می‌شود. علاوه بر ذرت دانه‌ای، ذرت علوفه‌ای نیز در استان کرمانشاه کشت می‌شود. در سال ۱۳۹۹ سطح زیر کشت ذرت علوفه‌ای در استان کرمانشاه ۵۱۷۰ هکتار بوده که ۳۷۰ هزار تن محصول از آن برداشت شده‌است. احداث باغات پسته از اواسط دههٔ ۱۳۷۰ در کرمانشاه آغاز شد. اگرچه مافیای پسته در ایران اجازهٔ کاشت این محصول را در دیگر نقاط ایران نمی‌داد، اما به دلیل وقوع خشکسالی در مناطق اصلی کاشت پسته در ایران، مافیای پسته به کاشت این محصول در مناطق پرآب مانند کرمانشاه روی آورد. در شهریور ۱۴۰۰ مجموعاً ۲۳۴ هکتار باغ پسته در استان کرمانشاه وجود داشت که عمدتاً زیر کشت دو رقم پستهٔ اکبری و احمدآقایی قرار داشت. در همهٔ شهرستان‌های استان کرمانشاه کشت پسته وجود دارد، اما بیشترین میزان باغات پسته مربوط به دو شهرستان اسلام‌آباد غرب و گیلانغرب است. همچنین کاشت زیتون در کرمانشاه از سال ۱۳۷۲ در باغی به وسعت سه هکتار در روستای هیروی شهرستان آغاز شروع شد. در مهر ۱۳۹۱ این سطح به ۱۵۵۰ هکتار رسید. در سال ۱۳۹۸ این میزان به ۹۸۲ هکتار کاهش یافته‌است که ۸۵۶ هکتار آن بارور و مابقی نونهال بوده‌اند و بیش از نیمی از آن‌ها به میزان حدود ۵۵۵ هکتار نیز در شهرستان دالاهو قرار داشته‌است. در سال ۱۳۹۱ بیشترین سطح زیر کشت زیتون در استان کرمانشاه به ترتیب در شهرستان‌های دالاهو، سرپل ذهاب، قصرشیرین، گیلانغرب، ثلاث باباجانی، پاوه و کرمانشاه بوده‌است. ایستگاه تحقیقات زیتون دالاهو در شهرستان سرپل ذهاب که یکی از پنج ایستگاه تحقیقات زیتون در ایران است به پژوهش نظام‌مند در رابطه با زیتون در کرمانشاه می‌پردازد. این ایستگاه تاکنون دو ژنوتیپ زیتون بومی استان کرمانشاه را تحت نام‌های دیره و مشکات شناسایی کرده‌است. رقم زیتون دیره با وزنی بالای ۱۰ گرم از درشت‌ترین زیتون‌های موجود در ایران به‌شمار می‌آید. علاوه بر این دو رقم زیتون که خاص منطقهٔ کرمانشاه هستند، زرد زیتون از ارقام داخلی و نیز کنسروالیا، آمیگدالولیا، مانزانیلا، میشن و سویلانا از ارقام خارجی به دلیل سازگاری با وضعیت آب و هوایی استان کرمانشاه در این استان کاشته می‌شوند. کشت زعفران در استان کرمانشاه سابقه‌ای چند هزار ساله دارد؛ اما به فراموشی سپرده شده‌بود و احیای کشت آن از اوایل دههٔ ۱۳۹۰ و همزمان با تلاش‌های جهاد کشاورزی برای تغییر الگوی کشت در کرمانشاه آغاز شد. از استان کرمانشاه به عنوان استانی با بهترین شرایط برای کشت زعفران یاد می‌شود و شهرستان‌های صحنه، اسلام‌آباد غرب، سنقر، کرمانشاه و جوانرود بهترین نقاط این استان برای کشت زعفران هستند. در سال ۱۳۸۹ تنها نیم هکتار زمین به کشت زعفران اختصاص داشت. در سال ۱۳۹۸ سطح زیر کشت زعفران در استان کرمانشاه از ۱۸۵ هکتار به ۳۳۵ هکتار افزایش داده‌شد. همچنین ادارهٔ باغبانی سازمان جهاد کشاورزی استان کرمانشاه اعلام کرد که در برنامه‌ای سه ساله این میزان را به حدود هزار هکتار خواهد رساند. در سال ۱۳۹۹ سطح زیر کشت زعفران در استان کرمانشاه به ۴۲۲ هکتار رسید. نخود یکی دیگر از محصولات کشاورزی استان کرمانشاه است که کشت آن در این منطقه قدمتی طولانی دارد. نخود کرمانشاه یکی از بهترین ارقام نخود در ایران است. استان کرمانشاه با متوسط سطح زیر کشت بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار هکتار و متوسط تولید سالانه ۸۵ هزار تن نخود، نزدیک به ۲۵ درصد از تولید نخود ایران را تأمین می‌کند و در رتبهٔ اول تولید این محصول در ایران قرار دارد. همچنین سهم استان کرمانشاه از تولید نخود ایران تا ۶۰ درصد نیز رسیده‌است. کشت نخود در استان کرمانشاه به دو صورت بهاره و پاییزه انجام می‌شود. کشت نخود در بهار نیازمند آبیاری است و به همین دلیل نخود بهاره را نخود آبی می‌گویند، در حالی که نخود پاییزه با استفاده از آب باران رشد می‌کند. اما متوسط عملکرد نخود بهاره در اراضی زراعی استان کرمانشاه ۵۰۰ کیلوگرم در هکتار و همین رقم برای نخود پاییزه یک تن در هکتار است. نخود آبی کرمانشاه به دلیل درشتی دانه‌ها، طعم خوب و زودپز بودن شهرت دارد. هم نخود پاییزه و هم نخود بهاره در بازهٔ زمانی اواخر بهار تا اوایل تابستان برداشت می‌شوند و این بدین معناست که نخود پاییزه باید مدت زیادی در معرض باران بماند. از نیمهٔ دههٔ ۱۳۹۰ جهاد کشاورزی استان کرمانشاه سطح زیر کشت نخود پاییزه را افزایش داده‌است و به لدیل خشکسالی سهم کشت پاییزه روند صعودی را طی می‌کند. در سال زراعی ۱۳۹۹ سطح زیر کشت نخود در استان کرمانشاه ۱۸۰ هزار هکتار بوده‌است که از این میزان ۱۴۰ هزار هکتار به نخود بهاره و ۴۰ هزار هکتار به نخود پاییزه اختصاص داشته‌است و میزان ۱۱۰ هزار تن نخود از این مزارع برداشت شده‌است. بیشترین سطح زیر کشت نخود در استان به شهرستان کرمانشاه اختصاص داشته‌است. اگرچه استان کرمانشاه بزرگ‌ترین تولیدکنندهٔ نخود در ایران است و محصولات متنوعی مانند نخودچی، آرد نخود خام، آرد نخودچی، لپه، خمیر نخود و غیره از نخود قابل فرآوری است، اما بخش اعظم نخود تولیدی استان کرمانشاه به صورت خام و فرآوری‌نشده با قیمت پایین از این استان خارج شده و تنها کمتر از هزار تن آن در داخل استان فرآوری می‌شود. بخش عظیمی از این محصول به استان آذربایجان شرقی صادر می‌شود و در آنجا با استفاده از آن در شهرستان آذرشهر ۹۵ درصد از لپه و در شهرستان ممقان ۹۹ درصد از نخودچی ایران تولید می‌شود. نخستین دستگاه تولید نخودچی در کرمانشاه در سال ۱۳۹۸ وارد استان کرمانشاه شد و اولین واحد تولید نخودچی از بهمن ۱۳۹۸ شروع به کار کرد. همچنین از سال ۱۳۹۰ شورای ملی نخود ایران در محل اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی استان کرمانشاه تشکیل شده که اولین مجمع عمومی مؤسسین آن در تیر ۱۳۹۱ در کرمانشاه برگزار شد. این شورا اتحادیه صادرکنندگان نخود را نیز در اتاق بازرگانی کرمانشاه تشکیل داده‌است. همچنین در مرداد ۱۴۰۱ اعلام شد که میز نخود در سازمان توسعه تجارت ایران به استان کرمانشاه واگذار شده‌است. چغندر قند یکی دیگر از محصولات کشاورزی استان کرمانشاه است. بیشترین سطح زیر کشت و تولید این محصول مربوط به شهرستان اسلام‌آباد غرب است. چغندر تولیدی در این شهرستان با داشتن عیار ۱۶ از کیفیت بالایی برای تولید قند برخوردار است. در سال ۱۴۰۰ میزان تولید چغندر قند در شهرستان اسلام‌آباد ۲۰۰ هزار تن بوده که ۱۵۰ هزار تن آن در کارخانهٔ قند اسلام‌آباد فرآوری شده و مابقی به کارخانهٔ قند بیستون یا کارخانه‌های استان‌های دیگر فرستاده شده‌است. برداشت چغندر قند در اسلام‌آباد هرساله از اوایل مهر آغاز شده و تا اواخر آبان ادام می‌یابد. آفتابگردان یکی دیگر از محصولات کشاورزی استان کرمانشاه است. شهرستان سنقر و کلیایی قطب کشت آفتابگردان در این استان به‌شمار می‌رود و آفتابگردان آجیلی این شهرستان که رقم عمدهٔ آن را سفید ابلق پوست نازک تشکیل می‌دهد از کیفیت و شهرت بالایی برخوردار است. در سال ۱۴۰۰ سطح زیر کشت آفتابگردان آجیلی در این شهرستان ۲۸۰۰ هکتار بوده که ۶۵۰۰ هزار تن محصول از آن به دست آمده‌است. همچنین نخستین واحد فرآوری صنعتی تخمهٔ آفتابگردان در استان کرمانشاه نیز در شهریور ۱۴۰۰ با ظرفیت هزار تن آغاز به کار کرده‌است. تا پیش از این فرآوری این محصول به صورت سنتی و صادرات آن توسط دلالان استان‌های دیگر صورت می‌گرفت. برداشت آفتابگردان آجیلی در شهرستان سنقر و کلیایی هرساله از اوایل مهر آغاز شده و تا پایان مهر ادامه می‌یابد. یکی از محصولات باغداری در استان کرمانشاه گردو است. تقریباً در همه شهرستان‌های استان باغ گردو وجود دارد، اما بیشترین میزان باغ گردوی استان در شهرستان پاوه قرار دارد. گردوی کرمانشاه به دلیل کوهستانی بودن منطقه و استقرار باغ‌ها در ارتفاعات، دمای مناسب، میزان روغن بالا و عطر و طعم خوب کیفیت بالایی دارد. گردوی تولید شهرستان پاوه نیز به دلیل استفادهٔ کم از سم و کود از محصولات سالم به‌شمار می‌رود. مهم‌ترین ارقام گردوی استان کرمانشاه گردوی چندلر، فرانکت و فرنور است. فصل برداشت گردو در شهرستان‌های گرمسیر کرمانشاه از اوایل شهریور است و در شهرستان‌های سردتر تا اواخر مهر ادامه پیدا می‌کند. گردوی استان کرمانشاه علاوه بر مصرف داخلی به عراق و کشورهای حوزهٔ خلیج فارس صادر می‌شود. در سال زراعی ۱۴۰۰ سطح زیر کشت گردو در باغ‌های استان کرمانشاه بیش از ۹۱۹۲ هکتار بوده که ۱۸ هزار و ۴۶۵ تن گردو از آن به دست آمده‌است. در استان کرمانشاه همچنین مرکبات نیز تولید می‌شود. عمدهٔ محصول مرکبات کرمانشاه مربوط به شهرستان قصر شیرین است که در آن پرتقال، لیموترش، نارنگی و گریپ فروت کشت می‌شود و لیمو شیرین تولیدی آن از مرغوبیت بالایی برخوردار است. در سال زراعی ۱۴۰۰ در شهرستان قصر شیرین حدود ۸۰۰ هکتار باغ مرکبات وجود داشته که ۵۰۰ هکتار آن در مرحله باروری و مابقی به صورت نهال بوده و هنوز به مرحله باروری نرسیده‌است. فصل برداشت مرکبات در قصر شیرین هرساله از اوایل آبان آغاز شده و تا اواخر آذر ماه ادامه پیدا می‌کند. آبزیان، دام و طیور سالانه ۳۶ هزار تن گوشت قرمز در دام‌داری‌های استان کرمانشاه تولید می‌شود که با محاسبهٔ سرانهٔ ۱۳ کیلوگرم گوشت در هر سال، این میزان ۱۰ هزار تن بیش از نیاز استان محسوب می‌شود و مازاد آن به استان‌های قم، تهران، قزوین، اصفهان، و نیز کشورهای کویت، قطر و عمان صادر می‌شود. ۶۰ درصد از تولید گوشت در استان کرمانشاه از دام سبک (گوسفند و بز) و بقیهٔ آن از دام سنگین (گاو اصیل، دو رگه و بومی) استحصال می‌شود. علاوه بر این ۹۰۰ واحد پرورش و تولید گوشت مرغ در استان فعالیت دارد که ظرفیت جوجه‌ریزی آن‌ها ۱۰ و نیم میلیون قطعه عنوان شده‌است. تولید گوشت مرغ در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷، به میزان بیش از ۶۳ هزار تن در هر سال بوده که با احتساب سرانهٔ ۲۶ تا ۲۷ کیلوگرم گوشت مرغ در هر سال، نیاز استان ۵۰ تا ۵۲ هزار تن بوده و مابقی آن به خارج از استان صادر می‌شود. در سال ۱۴۰۰ میزان کل تولیدات آبزیان استان کرمانشاه را ۲۳ هزار تن و ۶۰۵ کیلوگرم بوده‌است. مطابق با این رقم، استان کرمانشاه ۴/۴۸ درصد از آبزیان را در ایران تولید کرده‌است. در سال ۱۳۹۹ تعداد ۳۷۷ مزرعهٔ پرورش ماهی قزل‌آلا در استان کرمانشاه فعالیت داشته‌اند که ۱۵ هزار و ۴۵۰ تن ماهی قزل‌آلا در آن‌ها تولید شده‌است و از نظر تولید ماهی قزل‌آلا استان کرمانشاه در رتبهٔ چهارم کشور ایران قرار داشته‌است. بیشترین میزان تولید ماهی قزل‌آلا در استان کرمانشاه به مزارع پرورش ماهی ریجاب در شهرستان دالاهو مربوط بوده‌است. علاوه بر این در شهریور ۱۴۰۰ تعداد ۵۰ مرکز تولید ماهی‌های زینتی در استان کرمانشاه وجود داشته که بیشتر آن‌ها در شهرستان کرمانشاه بوده و تولید آن‌ها در سال ۱۳۹۹ بیش از ۴/۵ میلیون قطعه انواع ماهیان زینتی بوده‌است. در زمینهٔ تولید ماهیان گرمابی استان کرمانشاه با تولید ۵۵۶۰ تن پس از استان‌های ساحلی بزرگ‌ترین تولیدکنندآ این دسته از ماهیان در ایران به‌شمار می‌رود. تولید ماهیان گرمابی در اکثر شهرستان‌های استان و بیشتر از همه در مجتمع پرورش ماهی شهدای قصرشیرین صورت می‌گیرد. ماهیان گرمابی تولید استان کرمانشاه عمدتاً از نوع فیتوفاگ، آمور، کپور و بیگ‌هد هستند. پشم نیز یکی دیگر از محصولات دامداران استان کرمانشاه است که شهرت بالایی دارد. پشم کرمانشاهی در کنار پشم مشک‌آباد اراک و پشم سیرجان کرمان سه گونهٔ مرغوب پشم در ایران به‌شمار می‌آیند، و در این میان پشم کرمانشاه به دلیل الیاف بلندی که دارد از دو گونهٔ دیگر مرغوب است، تا جایی که دو گونهٔ دیگر نیز به تنهایی قابل استفاده نیستند و باید حتماً با پشم کرمانشاهی ادغام شوند. تنها در استان کرمانشاه سالانه سه هزار تن پشم تولید می‌شود و بهترین پشم تولیدی در این استان نیز مربوط به شهرستان گیلانغرب است که از گوسفند نژاد سنجابی به دست می‌آید و در صنعت فرش و نساجی مورد استفاده قرار می‌گیرد. با این وجود ۹۵ درصد از محصول پشم سالانهٔ استان کرمانشاه به صورت خام به استان‌های دیگر ایران یا کشورهای دیگر فروخته می‌شود و هیچ واحد بزرگ فرآوری شامل شست‌وشو، ریسندگی و رنگرزی پشم در استان کرمانشاه وجود ندارد. زنبورداری نیز در استان کرمانشاه رونق دارد و عسل این منطقه به دلیل وجود باغ‌های میوه از کیفیت بالایی برخوردار است. تولید عسل در استان کرمانشاه در همهٔ شهرستان‌های این استان صورت می‌گیرد، اما دو شهرستان کنگاور و صحنه قطب تولید عسل استان کرمانشاه به‌شمار می‌آیند. سرشماری زنبورهای عسل هرساله در ماه مهر به مدت دوهفته در این استان صورت می‌گیرد. در سال ۱۴۰۰ تعداد ۴۴۳ هزار کُلُنی زنبور عسل در استان کرمانشاه زندگی می‌کرده‌اند. در سال ۱۳۹۹ تولید عسل در ایتان کرمانشاه ۵۷۲۰ تن بوده‌است. صنایع ۵۵/۵ درصد صنعت استان در شهرستان کرمانشاه متمرکز است. همچنین، استان کرمانشاه با وجود ۳ واحد پتروشیمی فعال و ۲ طرح در دست اجرا قطب سوم پتروشیمی کشور است. پالایشگاه کرمانشاه (قدیمی‌ترین پالایشگاه کشور بعد از آبادان) پتروشیمی کرمانشاه، نیروگاه ۶۴۰ مگاواتی بیستون، نیروگاه سیکل ترکیبی ۱۲۸۸ مگاواتی زاگرس، مجتمع شیمیایی بیستون، باختر بیوشیمی و کیمیای غرب‌گستر، سیمان غرب، چینی کرد، مجتمع کشت و صنعت ماهیدشت (روغن نباتی ناز گل) کشت و صنعت روژین تاک، کاشی بیستون، کاشی کاژه سیمان سامان و کاشی کرد از مهم‌ترین واحدهای صنعتی استان است. پالایشگاه آناهیتا، پلیمر کرمانشاه، ذوب آهن فرامان، پتروشیمی اسلام‌آباد غرب، کاغذ کاوه و از جمله طرح‌های در دست احداث استان می‌باشد. شهرک صنعتی درودفرامان کرمانشاه که در سال ۱۳۵۰ تأسیس شده‌بود، در تیر ۱۳۹۷ به دلیل مشکلات متعدد به‌طور کامل ورشکسته و تعطیل شد. شرکت ایران خودرو در شهرک صنعتی صحنه یک خط تولید خودرو راه‌اندازی کرده‌است. این کارخانه که عملیات ساخت آن از سال ۱۳۹۴ آغاز شد، در مرداد ۱۳۹۶ افتتاح شد و از مهر ۱۳۹۶ با ظرفیت اسمی تولید روزانه ۶۰ دستگاه و سالانه ۱۵۰۰۰ دستگاه پژو پارس به تولید انبوه رسید و گفته شده که می‌تواند روزانه ۱۷۵ دستگاه خودروی سواری پژو پارس مونتاژ کند. در ۱ تیر ۱۴۰۲ اعلام شد که هم‌اکنون سالانه ۴۳ هزار دستگاه خودرو در این کارخانه مونتاژ می‌شود. دو کارخانهٔ تولید رب گوجه فرنگی در استان کرمانشاه فعالیت می‌کند. در مرداد ۱۴۰۱ اعلام شد که میز رب گوجه فرنگی در سازمان توسعه تجارت به استان کرمانشاه واگذار شده‌است. معادن کرمانشاه از نظر ذخایر معدنی از استان‌های غنی ایران به‌شمار نمی‌رود و بیشتر معادن این استان مربوط به مصالح ساختمانی است. با این وجود معادنی همچون هماتیت، دولومیت، منگنز، سیلیس، قیر طبیعی، سنگ و گچ در استان کرمانشاه شناسایی شده‌است. در سال ۱۴۰۰ تعداد ۲۷۰ معدن در استان کرمانشاه شناسایی شده‌است که از این تعداد ۱۵۷ معدن فعال و مابقی راکد بوده‌اند. معادن سنگ تزئینی، سنگ لاشه، قیرطبیعی و … بوده‌است. بیشترین تعداد معادن استان کرمانشاه مربوط به معادن سنگ لاشه است و ۹۵ معدن سنگ لاشه در کرمانشاه شناسایی شده‌است. در شهریور ۱۴۰۰ استاندار وقت کرمانشاه اعلام کرد که نزدیک به ۶۵ درصد از مساحت استان به میزان ۱۶ هزار کیلومترمربع دارای ظرفیت‌های معدنی است. معادن استان کرمانشاه در قالب پنج پهنهٔ معدنی دسته‌بندی شده‌اند. بر این اساس در پهنهٔ سنقر معادن ذخایر فلزی مانند هماتیت، در پهنهٔ هرسین معادن سنگ و منگنز، در پهنهٔ میانی و در بخش اسلام‌آباد غرب معادن دولومیت، در پهنهٔ جوانرود-روانسر معادن سیلیس و در پهنهٔ گیلان‌غرب معادن قیر طبیعی و گچ شناسایی شده‌است. محصول معادن کرمانشاه عمدتاً به صورت خام به فروش می‌رسد و به استان‌های دیگر ایران یا کشورهای خارجی منتقل شده و در آنجا فرآوری می‌شود. در حال حاضر سرمایه‌گذاری چندانی در بخش معدن در استان کرمانشاه انجام نشده‌است و حتی معادن کرمانشاه برای ملزومات اولیه همچون برق نیز با مشکل مواجه هستند. افزون بر این سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران (ایمیدرو) که یک هلدینگ دولتی فعال در بخش معادن ایران است، در ازای مطالعاتی که برای مطالعهٔ پنج پهنهٔ معدنی در استان کرمانشاه انجام داده، ۲۵ درصد از معادن شناسایی‌شدهٔ استان کرمانشاه را تملک کرده‌است و محصولات این معادن به صورت خام از استان کرمانشاه خارج می‌شوند. معادن کرمانشاه از سال ۱۳۹۴ به منظور مطالعه توسط شرکت ایمیدرو بلوکه شدند و این وضعیت تا سال ۱۳۹۸ ادامه داشت. اگرچه از سال ۱۳۹۸ با روشن شدن نتایج مطالعات معادن کرمانشاه مجدداً آزاد شده‌اند، اما تا فروردین ۱۴۰۲ هیچ مزایده‌ای برای واگذاری معادن به سرمایه‌گذاران و ایجاد معادن جدید انجام نشده‌است و معادن کرمانشاه به طور کلی راکد و بدون فعالیت مانده‌اند. در استان کرمانشاه معادن قیر طبیعی وجود دارد و بین ۷۵ تا ۸۰ درصد منابع قیر طبیعی ایران در استان کرمانشاه قرار دارند. دست‌کم ۶۰ معدن قیر طبیعی فعال و غیرفعال در استان کرمانشاه وجود دارد. بخش عمدهٔ منابع قیر طبیعی استان کرمانشاه در شهرستان گیلانغرب قرار دارد و شهرستان قصرشیرین نیز از این نظر در رتبهٔ دوم قرار دارد. به‌طور کلی ۶۷ درصد از منابع قیر طبیعی ایران در شهرستان گیلانغرب قرار دارند. همچنین قیر طبیعی معادن گیلانغرب به لحاظ سه ویژگی درصد کربن، هیدروژن و مقدار خاکستر، از بهترین قیرهای طبیعی جهان به‌شمار می‌آید. در سال ۱۳۹۴ حجم برداشت سالانهٔ قیر طبیعی از منابع استان کرمانشاه ۱۰۰ هزار تن بوده‌است. انجمن صنفی معادن قیرطبیعی گیلانغرب ذخیرهٔ قطعی معادن قیرطبیعی استان کرمانشاه را پنج میلیارد تن اعلام کرده‌است، اما منابع دیگر ارقام پایین‌تری را برای این ذخایر اعلام کرده‌اند. اگرچه قیر طبیعی قابل فرآوری بوده و صدها فرآورده از آن قابل استحصال است، اما قیر طبیعی استان کرمانشاه به صورت خام به فروش رسیده و در استان‌های دیگر ایران یا کشورهای خارجی فرآوری می‌شود. در سال ۱۳۹۸ طرحی مبنی بر احداث شهرک تخصصی قیر طبیعی در گیلانغرب از طرف استانداری کرمانشاه مطرح شد، اما اقدام مؤثری برای عملی کردن آن صورت نگرفته‌است. با این وجود در حال حاضر تنها ۳۰ درصد از محصول سالانهٔ قیر طبیعی در داخل استان کرمانشاه فرآوری می‌شود و مابقی به صورت خام از استان خارج می‌شود. معادن سنگ آهن استان کرمانشاه در پهنه شهرستان سنقر و کلیایی قرار دارند. در شهرستان گیلانغرب معادن سنگ گچ وجود دارد. از ۲ معدن سنگ گچ که دارای بیش از ۶ میلیون تن ذخایر سنگ گچ هستند، سالیانه ۹۰ هزار تن گچ استخراج می‌شود. در هریک از معادن استان ۱۰ تا ۱۲ نفر مشغول کار هستند. تجارت میزان صادرات مواد غذایی، مصالح ساختمانی و صنایع دستی کرمانشاه تنها در ۳ ماه نخست سال ۱۳۸۸ مجموع ۹ درصد از صادرات کل کشور را شامل می‌شود. بازارچهٔ مرزی پرویز خان سال ۱۳۸۷ رتبهٔ اول فعالیت را میان بازارچه‌های مرزی کشور کسب کرد. در شش ماه اول سال ۱۳۸۷ بیش از ۲۳۸٬۶۵۲ تن کالای غیرنفتی به ارزش ۱٫۵۳۱ میلیون دلار را از مبادی خروجی استان کرمانشاه صادر شد و همچنان مقام اول صادرات به کشور عراق و مقام هشتم صادرات کشور ایران را به خود تخصیص داد. در استان کرمانشاه ۵۸ اتحادیهٔ صنفی فعالیت می‌کند که اتاق اصناف استان کرمانشاه بر فعالیت‌های آن‌ها نظارت می‌کند. گردشگری در تیر ۱۴۰۲ سرپرست معاونت هماهنگی امور اقتصادی استانداری کرمانشاه از گردشگری به عنوان محور اصلی اقتصاد استان کرمانشاه نام برد. وی گفت تمرکز برنامه‌ریزی دولت بر گردشگری در استان کرمانشاه بر روی دو موضوع گردشگری درمانی و گردشگری مذهبی با محوریت پیاده‌روی اربعین خواهد بود. در مرداد ۱۴۰۱ تعداد ۲۷ هتل، چهار هتل‌آپارتمان، ۱۹ مهمان‌پذیر، ۳۳ واحد پذیرایی بین راهی، ۷۵ خانهٔ مسافر، ۴۳ اقامتگاه بوم‌گردی و ۸۵ دفتر خدمات مسافرتی مجاز و ۱۱۴ راهنمای گردشگری فعال در استان کرمانشاه مشغول فعالیت بوده‌اند. همچنین ۵۰ منطقهٔ نمونهٔ گردشگری و ۱۴ روستای هدف گردشگری در استان کرمانشاه وجود دارد. علاوه بر این در زمینهٔ گردشگری سلامت نیز ۱۴ دفتر خدمات گردشگری با مجوز گردشگری سلامت در استان کرمانشاه وجود دارد که برای پذیرش بیمار از کشورهای دیگر به‌ویژه عراق با بیمارستان‌ها و مراکز درمانی کرمانشاه همکاری دارند. سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاری خارجی در سال ۱۳۹۸ مجموع سرمایه‌گذاری خارجی در استان کرمانشاه ۱۱۰ میلیون یورو بوده‌است. همچنین در ۹ ماه اول سال ۱۳۹۹ مجموع سرمایه‌گذاری خارجی در استان کرمانشاه ۹۲ میلیون یورو بوده‌است. کارخانه فروآلیاژ در شهرک صنعتی مرصاد شهرستان اسلام‌آباد غرب در فاصلهٔ سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ تنها پروژه‌ای بوده که با سرمایه‌گذاری خارجی در استان کرمانشاه به بهره‌برداری رسیده که برای آن ۱۰ میلیون یورو توسط طرف چینی سرمایه‌گذاری شده‌است. سرمایه‌گذاری داخلی در ۱۳ آبان ۱۴۰۰ مدیر مرکز خدمات سرمایه‌گذاری استان کرمانشاه اعلام کرد که از ابتدای سال ۱۴۰۰ تعداد ۱۶۶۴ درخواست سرمایه‌گذاری به ارزش نزدیک به ۱۰۰ هزار میلیارد ریال به ثبت رسیده‌است. ۴۹ درصد از این درخواست‌ها مربوط به بخش صنعت، ۴۷ درصد مربوط به بخش کشاورزی و ۴ درصد نیز مربوط به بخش خدمات بوده‌است. به گفتهٔ وی ۲۰ درصد از این درخواست‌ها رد شده، ۶۰ درصد مورد موافقت قرار گرفته و ۲۰ درصد دیگر نیز در دست بررسی است. امنیت سرمایه‌گذاری دفتر مطالعات اقتصادی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی ایران به صورت مستمر در رابطه با وضعیت اقتصادی استان‌های ایران مطالعاتی انجام می‌دهد که پایش شاخص امنیت ملی سرمایه‌گذاری نیز در این مطالعات صورت می‌گیرد. شاخص امنیت ملی سرمایه‌گذاری عددی بین ۰ تا ۱۰ است که ۰ بهترین وضعیت امنیت سرمایه‌گذاری و ۱۰ بیشترین ریسک سرمایه‌گذاری را بیان می‌کند. این شاخص بر اساس سنجیدن مجموعه‌ای شامل ۳۸ مؤلفه از مؤلفه‌های آماری مانند نرخ تورم، نرخ ارز، ضریب نفوذ بیمه و …، و تعدادی مؤلفه‌های پیمایشی به دست آمده از سرمایه‌گذاران بخش خصوصی تعیین می‌شود. در پایشی که در پاییز ۱۳۹۹ برای شناسایی وضعیت ۴ فصل قبل از آن انجام شده‌است، این شاخص برای استان کرمانشاه در مؤلفه‌های پیمایشی ۶/۹۴ و در مؤلفه‌های آماری ۳/۶۵ و در مجموع ۶/۲۸ بوده‌است که جایگاه ۱۰ را برای استان کرمانشاه در میان استان‌های ایران به لحاظ امنیت سرمایه‌گذاری نشان می‌دهد. این بدین معنی است که استان کرمانشاه به لحاظ ریسک سرمایه‌گذاری دهمین استان امن ایران به‌شمار می‌آید. در همین پژوهش و در رابطه با وضعیت استان کرمانشاه در پاییز ۱۳۹۹، شاخص «ثبات اقتصاد کلان» برابر با ۷/۴۶ و رتبهٔ این استان در میان استان‌های ایران ۲۹ بوده‌است. به لحاظ شفافیت اداری استان کرمانشاه با ۶/۶۴ در جایگاه نهم استان‌های ایران قرار داشته‌است. در رابطه با شاخص «تعریف و تضمین حقوق مالکیت» استان کرمانشاه با ۶/۶۸ در جایگاه ۱۸ بوده‌است. همچنین به لحاظ «ثبات و پیش‌بینی پذیری مقررات و رویه‌های اجرایی» با ۶/۰۲ در رتبهٔ ۱۷ بوده‌است. به لحاظ شاخص «مصونیت جان و مال مردم از تعرض» نیز کرمانشاه با ۴/۱۹ در جایگاه ۷ استان‌های ایران قرار داشته‌است. انرژی در فروردین ۱۴۰۲ اعلام شد که از مجموع ۲۳۶۸ روستای بالای ۲۰ خانوار استان به ۲۰۲۱ روستا گازرسانی شده و ضریب نفوذ گاز در بخش روستایی استان ۸۹.۳ درصد است. همچنین از ۳۵ شهر استان ۳۳ شهر با ضریب نفوذ جمعیت ۹۹.۹ درصد از گاز برخوردار هستند. گازرسانی به دو شهر سومار و ازگله انجام نشده‌است. در اسفند ۱۴۰۱ در استان کرمانشاه ۶۷۰ هزار مشترک گاز وجود داشته‌است که ۱۰ درصد آن‌ها پرمصرف بوده و حدود یک درصد نیز بدمصرف بوده‌اند. در فروردین ۱۴۰۲ سرپرست شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی منطقه کرمانشاه اعلام کرد که طی سال ۱۴۰۱ میزان ۶۵۰ میلیون لیتر بنزین در استان کرمانشاه مصرف شده که این میزان نسبت به سال قبل از آن ۲۰ درصد رشد را نشان می‌دهد. وضعیت مسکن استان کرمانشاه دارای ۲ هزار و ۸۶ هکتار پهنه‌های ناکارآمد شهری است که این پهنه‌های ناکارآمد به چهار گونهٔ بافت تاریخی، بافت‌های فرسوده میانی، سکونتگاه‌های دارای پیشینه روستایی و اسکان غیر روستایی دسته‌بندی می‌شود. در استان کرمانشاه ۴۰۸٬۷۱۶ نفر در بافت‌های ناکارآمد شهری سکونت دارند، که از این منظر استان کرمانشاه در رتبه پنجم کشور قرار دارد. میانگین عمر ساختمان‌ها در کرمانشاه نزدیک به ۲۵ سال اعلام شده‌است. همچنین در ۱ مرداد ۱۴۰۲ اعلام شد که نزدیک به ۱۴ هزار واحد مسکونی خالی در استان کرمانشاه وجود دارد که ۸۰۰۰ واحد آن مربوط به شهرستان کرمانشاه است. سهم استان کرمانشاه از طرح مسکن مهر ۴۶ هزار و ۲۸ واحد بوده‌است که بنا بر اعلام مدیرکل راه و شهرسازی استان، از این تعداد تا بهمن ۱۳۹۸ ۳۸ هزار و ۹۵۷ واحد به متقاضیان تحویل داده شده‌است. در مهر ۱۴۰۰ نیز معاون بازآفرینی شهری و مسکن ادارهٔ کل راه و شهرسازی استان کرمانشاه از تحویل بیش از ۴۰ هزار واحد به متقاضیان خبر داد و ضمن اعلام پایان تعهد این اداره در قبال پروژهٔ مسکن مهر، ۵ هزار واحد باقی‌مانده را متعلق به تعاونی‌ها دانست که یا فاقد متقاضی هستند یا دارای معارض بوده‌اند. سهم استان کرمانشاه از طرح مسکن ملی به‌طور واضح مشخص نشده‌است. گفته‌شده که در این طرح در شهر کرمانشاه مرکز استان، نزدیک به ۴۸۰۰ واحد احداث خواهدشد. در ۲۷ مهر ۱۴۰۰ اعلام شد که کار ساخت ۲۵۰۰ واحد مسکن ملی در شهر کرمانشاه به تازگی شروع شده‌است. سهم استان کرمانشاه از طرح جهش تولید مسکن ۱۲۰ هزار واحد مسکونی اعلام شده که مطابق با برنامه قرار است هر سال حدود ۳۰ هزار واحد در استان ساخته شود. مطابق با برنامه‌ریزی‌های این طرح هزینهٔ ساخت هر مترمربع مسکن بدون احتساب هزینه زمین، مجوزها و … حداقل ۵ میلیون تومان در نظر گرفته شده‌است و پیش‌بینی شده‌است که با اجرای آن ۶۰ هزار میلیارد تومان گردش مالی در بخش مسکن استان کرمانشاه اتفاق بیفتد. شرکت سرمایه‌گذاری مسکن منطقهٔ غرب که سه استان کرمانشاه، کردستان و همدان را تحت پوشش خود دارد، در سال ۱۳۷۴ به عنوان نمایندگی «شرکت گروه سرمایه‌گذاری مسکن» در غرب ایران در شهر کرمانشاه تأسیس شد و در سال ۱۳۸۶ نیز از نمایندگی به یک شرکت مستقل تبدیل شد. با این وجود در مهر ۱۴۰۰ اخباری مبنی بر تلاش سهامدار عمدهٔ آن یعنی «گروه سرمایه‌گذاری مسکن» برای انتقال این شرکت به شهر همدان منتشر شده‌است. انجمن صنعت ساختمان استان کرمانشاه در مرکز استان تأسیس شده‌است. به گفتهٔ رئیس این انجمن در شهریور ۱۴۰۰ حجم سرمایه‌گذاری سرمایه‌داران بخش خصوصی بخش ساختمان استان کرمانشاه نزدیک به هشت هزار میلیارد تومان است. به گفتهٔ وی یک سوم اشتغال و اقتصاد کرمانشاه مربوط به بخش مسکن است. بهداشت و درمان وضعیت سلامت مردم در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه از فشار خون بالا، دیابت و چاقی مفرط به عنوان سه ریزفاکتور اصلی بیماری و اولویت‌های رسیدگی بهداشتی در استان کرمانشاه یاد کرد. در ۲۷ آبان ۱۴۰۰ رئیس دبیرخانهٔ کارگروه سلامت و امنیت غذایی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه اعلام کرد که ۲۰ درصد از جمعیت استان کرمانشاه به بیماری فشار خون بالا دچار هستند که سبب بیماری‌های قلبی، مغزی، کلیوی و چشمی مانند گرفتگی عروق، سردرد، سرگیجه، درد قفسه سینهٔ و تنگی نفس می‌شود. در ۲۵ آبان ۱۳۹۴ مدیر انجمن حمایت از بیماران دیابتی استان کرمانشاه اعلام کرد که حدود ۶ درصد از جمعیت استان کرمانشاه به دیابت مبتلا هستند. در ۲۴ آذر ۱۳۹۷ مدیر حوزهٔ سلامت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه از افزایش شیوع دیابت در استان کرمانشاه به دلیل سبک زندگی ناسالمِ کم‌تحرک و ماشینی، تغذیهٔ نامناسب و مصرف فست فودها، نوشابه، غذاهای حاوی قند و چربی بالا و نیز استرس‌های مزمن خبر داد. در ۹ شهریور ۱۳۹۸ مدیر انجمن حمایت از بیماران دیابتی استان کرمانشاه اعلام کرد که بر مبنای پایش ملی که در سال ۱۳۹۵ انجام شده، میزان ابتلا به دیابت در استان کرمانشاه به ۱۰ درصد رسیده‌است. این میزان تقریباْ با میانگین این بیماری در ایران برابری می‌کند. تنها مرکز دیابت در استان کرمانشاه مرکز تحقیقات دیابت کرمانشاه است که در شهر کرمانشاه و جنب بیمارستان آیت الله طالقانی قرار دارد. کمبود ویتامین دی یکی از مسائل بهداشتی رایج در استان کرمانشاه است. بر اساس مطالعه‌ای که شیوع کمبود این ویتامین را در بازهٔ زمانی ۱۹۹۰–۲۰۱۰ در استان‌های ایران بررسی کرده، استان کرمانشاه در محدودهٔ شیوع بین ۴۰ تا ۶۰ درصد قرار داشته‌است. همچنین بر اساس مطالعه‌ای که در سال ۱۳۹۱ در سراسر ایران و استان کرمانشاه انجام شده، ۱۰۰ درصد دختران نوجوان استان کرمانشاه دچار کمبود شدید ویتامین دی مواجه بوده‌اند که عددی بیشتر از میانگین کشوری آن به میزان ۷۶ درصد را نشان می‌دهد. پوشش بیمه در شهریور ۱۴۰۱ اعلام شد که ۶۲/۵ درصد از جمعیت استان کرمانشاه شامل یک میلیون و ۲۵۰ هزار نفر در قالب پنج صندوق بیمه‌ای شامل «کارکنان دولت، سایر اقشار، روستاییان، سلامت همگانی و ایرانیان» تحت پوشش بیمه سلامت ایران هستند. ۱۰۱۴ مرکز در استان کرمانشاه شامل بیمارستان، درمانگاه، مراکز بهداشت شهری و روستایی، پزشک، دندانپزشک، ماما، داروخانه و مراکز پاراکلینیکی نیز طرف قرارداد بیمه سلامت هستند. مراکز بهداشتی و درمانی اولین بیمارستان در استان کرمانشاه در سال ۱۹۱۶ با حمایت میسیونرهای مسیحی توسط یک پزشک زن آمریکایی به نام «بلانش ویلسون استد» در مرکز استان ساخته‌شد. این بیمارستان که بعداً بیمارستان مسیح نامیده‌شد در حال حاضر غیرفعال است و از آن به عنوان دومین بیمارستان قدیمی ایران یاد می‌شود. در استان کرمانشاه بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های زیادی وجود دارند. دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه دارای چند بیمارستان است که بنا بر آمار در سال ۱۳۹۷ بیش از ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر در بیمارستان‌های مربوط به این دانشگاه ویزیت شده‌اند. از این میزان ۲۵۰ هزار نفر بستری شده‌اند و همچنین ۱۳۰ هزار عمل جراحی نیز انجام شده‌است. بیماری‌های آبله‌مرغان، سل و فلج اطفال در استان کرمانشاه ریشه‌کن شده‌است. استان کرمانشاه به عنوان قطب پزشکی درمانی غرب کشور هرسال بیماران زیادی را از استانهای مجاور و کشور عراق تحت پوشش قرار می‌دهید. معالجه رسمی اتباع خارجی در استان کرمانشاه تحت عنوان توریست درمانی از سال ۱۳۹۵ فعالیت رسمی خود را آغاز کرده‌است بطوریکه در استان ۹ مرکز درمانی وجود دارند که دارای گواهینامه IPD هستند. مراکز درمانی در سطح استان شامل بیمارستان‌های امام خمینی، بیستون، امام حسین، امام علی، فارابی، شهدا، حضرت معصومه و دکتر محمد کرمانشاهی دارای فعالیت در بخش گردشگری سلامت هستند. همچنین بیمارستان‌های سنقر، قصرشیرین و سجاد توانایی خود را برای توریست درمانی اعلام کرده‌اند اما مجوزهای لازم هنوز صادر نشده‌است. نزدیک به ۶۰ درصد از پرسنل کادر درمان در استان کرمانشاه را زنان تشکیل می‌دهند. از ۱۷۱۹ پزشک عمومی در استان کرمانشاه ۸۱۱ نفر زن هستند. فهرست بیمارستان‌ها و مراکز درمانی استان کرمانشاه بیمارستان شهید بهشتی، کرمانشاه بیمارستان امام رضا، کرمانشاه بیمارستان شهدا، کرمانشاه بیمارستان قلب و عروق امام علی، کرمانشاه بیمارستان امام حسین، کرمانشاه بیمارستان طالقانی، کرمانشاه بیمارستان رازی، کرمانشاه بیمارستان حضرت معصومه، کرمانشاه بیمارستان امام خمینی، کرمانشاه بیمارستان ۵۲۰ ارتش، کرمانشاه بیمارستان بیستون، کرمانشاه بیمارستان شهید فهمیده، کرمانشاه بیمارستان معتضدی، کرمانشاه بیمارستان فارابی، کرمانشاه بیمارستان سجاد، کرمانشاه بیمارستان چهارمین شهید محراب، کرمانشاه بیمارستان سینا، کرمانشاه مرکز آموزشی درمانی دکتر محمد کرمانشاهی، کرمانشاه بیمارستان حضرت ابوالفضل، کرمانشاه کلینیک مهدیه ۱، (جوانشیر) کرمانشاه کلینیک مهدیه ۲، (هلال احمر) کرمانشاه کلینیک تخصصی و ویژه مادر، کرمانشاه کلینیک فوق تخصصی شهید دکتر محمدرضا فتاحی، کرمانشاه بیمارستان پردیس، کرمانشاه مرکز بیماری‌های خاص کرمانشاه بیمارستان ویانا ۷۰۰ تختخوابی، کرمانشاه (در دست ساخت) بیمارستان رایانا ۱۵۰ تختخوابی، کرمانشاه (در دست ساخت) هتل‌بیمارستان حکیم، کرمانشاه (در دست ساخت) مرکز رادیوتراپی و شیمی درمانی ۱۵۰ تختخوابی امام رضا، کرمانشاه (در دست ساخت) بیمارستان شهدا، هرسین بیمارستان شهید چمران، کنگاور بیمارستان دکتر معاون، صحنه بیمارستان امام خمینی، سنقر بیمارستان امام خمینی، اسلام‌آباد غرب بیمارستان شهدا، سرپل ذهاب بیمارستان ابوالفضل العباس، قصرشیرین بیمارستان الزهرا، گیلانغرب بیمارستان قدس، پاوه بیمارستان حضرت رسول، جوانرود بیمارستان روانسر (در دست ساخت) بیمارستان تازه‌آباد ثلاث باباجانی (در دست ساخت) بیمارستان کرندغرب دالاهو (در دست ساخت) بیمارستان ۵۰ تختخوابی سرپل ذهاب (در دست ساخت) بیمارستان ۱۰۰ تختخوابی اسلام‌آباد غرب (در دست ساخت) بیمارستان ۹۶ تختخوابی قصرشیرین (در دست ساخت) بیمارستان ۱۰۶ تختخوابی پاوه علاوه بر مراکز رسمی درمانی و بیمارستانها سطح استان، در تمامی ۱۴ شهرستان سطح استان درمانگاه‌ها و مراکز پزشکی متعددی قرار دارند که ظرفیت درمانی استان کرمانشاه را افزایش داده‌است. در اسفندماه سال۹۷ تعداد ۲۹۶۴ تخت بیمارستانی در استان کرمانشاه فعال بوده‌است، که ۲۳۲۸ تخت در بخش دانشگاهی و ۶۳۶ تخت در بخش غیردانشگاهی قرار دارد و سرانه استاندارد تخت بیمارستانی نسبت به جمعیت چهار تخت به ازا هر هزار نفر جمعیت است که با ساخت بیمارستانهای جدید آمار سرانه تخت در استان کرمانشاه بهبود می‌یابد. راه‌ها، حمل و نقل و ترانزیت ارنست هرتسفلد باستان‌شناس آلمانی کرمانشاه را به سبب قرارگیری‌اش در سرزمین‌های غرب ایران و دسترسی به بین‌النهرین، «دروازهٔ آسیا» نامیده‌است. این نام‌گذاری اهمیت جغرافیایی این منطقه را به دلیل قرارگیری بر سر راه تیسفون-هگمتانه نشان می‌دهد. در سه ماههٔ اول سال ۱۳۹۹ روزانه به‌طور متوسط ۴۴۱ هزار و ۷۲۶ تردد خودرو در جاده‌های استان کرمانشاه ثبت شده‌است. بیشترین سهم در این میان مربوط به جادهٔ بیستون به کرمانشاه بوده‌است. جاده‌ها استان کرمانشاه در مسیر جادهٔ ۴۸ قرار دارد که بخشی از بزرگراه ۲ آسیا موسوم به بزرگراه بین‌المللی AH2 است که از دنپاسار در جزیره جاوه اندونزی شروع شده و پس از گذشتن از سنگاپور، مالزی، تایلند، میانمار، بنگلادش، هند، نپال و پاکستان، از مرز میرجاوه وارد ایران شده و در مرز خسروی در شهرستان قصر شیرین در استان کرمانشاه خاتمه پیدا می‌کند. استان کرمانشاه از طریق این جاده در نقطهٔ مرز خسروی به شبکه جاده‌ای بین‌المللی مشرق عربی متصل می‌شود. پروژهٔ آزادراه همدان-کرمانشاه-خسروی در این محور به طول تقریبی ۴۵۰ کیلومتر در حال ساخت است. علاوه بر این کریدور در دست ساختِ شمال غرب-جنوب شرق (کریدور ۱۰) به طول ۱۴۸۵ کیلومتر که بخشی از مسیر ترانزیتی اوراسیا به‌شمار می‌آید از استان کرمانشاه عبور می‌کند و این استان از طریق این کریدور در شمال به دو مرز بین‌المللی جلفا (مرز با جمهوری آذربایجان) و بازرگان (مرز با ترکیه) و در جنوب به بندر امام خمینی در استان خوزستان متصل می‌شود. جادهٔ میاندوآب به کرمانشاه به طول ۴۵۰ کیلومتر و جادهٔ کرمانشاه-هرسین-نورآباد-خرم‌آباد به طول ۱۷۵ کیلومتر بخشی از این کریدور به‌شمار می‌آیند. در اردیبهشت ۱۴۰۲ مدیرکل راه و شهرسازی استان کرمانشاه اعلام کرد که در راستای ایجاد زیرساخت‌های لازم برای توسعۀ مبادلات تجاری در مرز رسمی سومار، پس از ساخت تونل قلاجه، محور اسلام‌آباد-گیلانغرب به عنوان یک مسیر شریانی بسیار مهم استان که به مرز رسمی سومار منتهی می‌شود به بزرگراه تبدیل شده و به مسیر در دست احداث زله‌زرد-سومار متصل خواهد شد. سوانح جاده‌ای در سال ۱۳۹۷ در مجموع ۴۰۷ نفر در سوانح روی‌داده در جاده‌های استان کرمانشاه کشته‌شده و ۴۷۷۰ نفر نیز زخمی شدند. حمل و نقل هوایی فرودگاه کرمانشاه در سال ۱۳۵۰ تأسیس شد. در حال حاضر این فرودگاه با بیش از ۱۲۰ پرواز در هفته هاب منطقهٔ غرب ایران محسوب می‌شود. همچنین ۲ فرودگاه دیگر نیز در گذشته در استان کرمانشاه ساخته شده که اکنون متروکه شده و از آن‌ها بهره‌برداری صورت نمی‌گیرد. یک فرودگاه در شهرستان اسلام‌آباد غرب و در کیلومتر ۳ جادهٔ اسلام‌آباد به حمیل قرار دارد و دومی فرودگاه نفت‌شهر است که در نزدیکی نفت‌شهر در شهرستان قصر شیرین واقع شده‌است. حمل و نقل ریلی ایستگاه راه‌آهن کرمانشاه در ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ با حضور رئیس‌جمهور وقت حسن روحانی افتتاح شد. این خط راه‌آهن کرمانشاه را از طریق ایستگاه راه‌آهن ملایر به پایتخت ایران شهر تهران متصل می‌کند. همچنین راه‌آهن دیگری که قرار است شبکهٔ ریلی جنوب ایران را به راه‌آهن شمال غربی متصل کند از استان کرمانشاه عبور می‌کند. در این طرح که در مراحل ابتدایی قرار دارد، بندر امام خمینی از طریق خط ریلی که از استان‌های خوزستان، لرستان، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی عبور می‌کند به گذرگاه مرزی بازرگان متصل خواهد شد. موقعیت نظامی طی سال‌های جنگ ایران و عراق بخشی از استان کرمانشاه به دلیل جنگ در اختیار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. پس از پایان جنگ نیز بخش‌هایی از این مناطق همچنان در محدودهٔ نظامی و امنیتی واقع شد. این وضعیت به دلیل مشکلاتی که به همراه آورده مورد انتقاد برخی مقامات دولتی نیز قرار گرفته‌است. در شهریور ۱۴۰۰ شهریار حیدری نمایندهٔ حوزهٔ انتخابیه قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلان‌غرب در مجلس شورای اسلامی ضمن انتقاد از مشکلاتی که این وضعیت برای بهره‌برداری از معادن به وجود آورده خواهان آزادسازی این مناطق از منظر شورای عالی امنیت ملی با هدف ایجاد امنیت پایدار و حضور جمعیت در روستاها و مناطق مرزی شد. پایانه‌های مرزی استان کرمانشاه دارای ۵ مرز رسمی با کشور عراق است. کرمانشاه تنها استانی است که با هر دو بخش اقلیم کردستان عراق و بخش عرب‌نشین کشور عراق دارای مرز مشترک است. کرمانشاه از طریق مرزهای خود به دو استان حلبچه و دیاله در کشور عراق متصل می‌شود. در طول جنگ ایران و عراق مرزهای استان کرمانشاه کارکرد تجاری و مبادلاتی خود را از دست دادند و به صحنهٔ جنگ میان دو طرف متخاصم تبدیل شدند. این وضعیت سبب تخریب زیرساخت‌های مرزی شد و تا فروپاشی حکومت بعث در ۹ آوریل ۲۰۰۳ (۲۰ فروردین ۱۳۸۲) ادامه داشت. در این دوران تنها تحول در مرزهای کرمانشاه فراهم کردن تجارت مرزی در دو مرز شیخ صله و شوشمی بود که از طریق آن‌ها انتقال کالا به صورت پیله‌وری صورت می‌گرفت. از آن زمان فروپاشی حکومت بعث و صلح در کردستان عراق بار دیگر امکان بازگشایی مرزهای کرمانشاه را فراهم آورده‌است. استان کرمانشاه دارای پنج مرز با کشور عراق است که عبارت‌اند از: گذرگاه مرزی خسروی گذرگاه مرزی پرویزخان شوشمی شیخ‌صله سومار جستارهای وابسته کردستان ایران کرمانشاه نگارخانه منابع پیوند به بیرون کتاب‌شناسی بایندر، هنری. ۱۳۷۰. سفرنامهٔ هنری بایندر: کردستان، بین‌النهرین و ایران، ترجمهٔ کرامت‌الله افسر، تهران: انتشارات فرهنگسرا (یساولی)، چاپ اول. خان‌حسنی، معصومه، خداکرمی، یحیی، جلیلیان، نسترن و جلیلی عادل. ۱۳۹۷. رویشگاه نیلوفر آبی زرد در استان کرمانشاه، در طبیعت ایران، شمارهٔ ۳، پیاپی ۱۰، مرداد و شهریور ۱۳۹۷؛ صص ۹۵–۸۸. پورشفیع، عبدالله. ۱۳۷۴. بازسازی و جغرافیای شهری قصرشیرین، تهران: آناهیتا. سعیدی‌نیا، آرزو؛ لاریجانی، باقر؛ جلالی‌نیا، شیرین؛ فرزادفر، فرشاد؛ کشتکار، عباسعلی؛ رضایی، احسان و اسماعیلی، ایرج. ۱۳۹۲. بررسی روند شیوع کمبود ویتامین D در جمعیت ایرانی ساکن در کشور جمهوری اسلامی ایران به تفکیک استان در بازۀ زمانی ۱۹۹۰-۲۰۱۰، مجلهٔ دیابت و لیپید ایران، دوماهنامهٔ مرداد-شهریور ۱۳۹۲، دورهٔ ۱۲، شمارهٔ ۶؛ صص ۵۷۴–۵۸۴. گودرزی‌نژاد، شاپور. ۱۳۵۲. کنگاور: جغرافیای انسانی و اقتصادی، مجلهٔ گزارش‌های جغرافیایی، نشریهٔ شمارهٔ ۱۰، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسهٔ جغرافیا، طرح پژوهشی کُردستان، دی‌ماه ۱۳۵۲. کرمانشاه کردستان ایران کردستان مناطق مسکونی کردنشین
2608
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C
علی دایی
علی دایی (زادهٔ ۱۴ بهمن ۱۳۴۸) بازیکن بازنشسته و مربی فوتبال اهل ایران است. دایی در رده باشگاهی، علاوه بر بازی در لیگ ایران؛ سابقه حضور در لیگ‌های قطر، آلمان و امارات را نیز داشته‌است. دایی با زدن ۱۰۹ گل در ۱۴۹ بازی ملی بهترین گلزن تاریخ تیم ملی فوتبال ایران و دومین گلزن برتر جهان در رده ملی، شناخته می‌شود. او در نظرسنجی سایت کنفدراسیون فوتبال آسیا و برنامهٔ تلویزیونی ۹۰ به ترتیب با کسب «۵۹ درصد» و «۷۳ درصد» آراء مخاطبان، به عنوان بهترین مهاجم تاریخ جام ملت‌های آسیا و بهترین مهاجم بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران انتخاب شد. دایی با ثبت ۱۴ گل، رکورد بیشترین گلزنی در تمام ادوار جام ملت‌های آسیا را در اختیار دارد. دایی در سال ۱۳۸۵ به عنوان بازیکن-مربی باشگاه سایپا، پا به عرصه مربیگری گذاشت. او در اسفند ۱۳۸۶ نیز به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد. زندگی شخصی علی دایی در ۱۴ بهمن ۱۳۴۸ (در شناسنامه ۱ فروردین ۱۳۴۸) در محله خیرال اردبیل به‌دنیا آمد. دایی در سال ۱۳۶۶؛ در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب قبول شد و دو ترم هم به دانشگاه رفت؛ ولی در سال ۱۳۶۷ دوباره در کنکور شرکت کرد و این‌بار در رشته مهندسی متالورژی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد و لیسانس خود را بهمن ماه سال ۱۳۷۱ از همان دانشگاه دریافت کرد. دایی متأهل است و دو فرزند دختر به نام‌های «دنیز» و «نورا» دارد. در حالی‌که دایی در خرداد ۱۴۰۱، در گفتگو با عادل فردوسی پور اعلام کرده بود، فقط یک بار در سال ۱۳۸۳ ازدواج کرده؛ «دختر بزرگش دنیز» که ساکن لندن هست با انتشار عکس مادرش (مهسا) در اینستاگرام، به صحبت‌های پدرش واکنش نشان داد. دایی علاوه بر فوتبال، فعالیت‌های متعدد تجاری نیز دارد. او در سال ۱۳۸۸ به عضویت اتاق بازرگانی تهران درآمد. واردات و تولید البسه و لوازم ورزشی،(با چندین شعبه) سرمایه‌گذاری دربخش مسکن و برج‌سازی در شمال تهران فعالیت در حوزه مواد غذایی بیمه و تجارت فولاد، از جمله فعالیت‌های اقتصادی هست که دایی انجام می‌دهد. دایی مدیریت رستوران و جواهرفروشی اش را نیز به همسرش مونا فرخ آذری (مادر نورا) واگذار کرده‌است. در جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران، هواپیمای حامل همسر و فرزند دایی هنگام خروج از ایران که راهی دبی بود، در فرودگاه کیش فرود آمد. این اقدام با دستگیری عبدالمالک ریگی مقایسه شد. مدتی بعد خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت که همسر او قصد رفتن به آمریکا را داشته و به‌دلیل «همراهی با اغتشاشات و تحریک به اعتصاب» ممنوع‌الخروج بوده‌است. دایی بعداً گفت که او و همسرش ممنوع‌الخروج نشده بودند و همسرش طبق قوانین حکومت قصد خروج از ایران را داشته‌است. او ادعای سفر همسرش به آمریکا را تکذیب کرد و گفت «خدا را شکر می‌کنم که هواپیمای‌شان مورد اصابت موشک‌های دشمن قرار نگرفت» که اشاره‌ای به سقوط پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین‌المللی اوکراین بود. دوران باشگاهی آغاز علی دایی فوتبال خود را از استقلال اردبیل آغاز کرد. او پس از قبولی در دانشگاه صنعتی شریف و اقامت در تهران، به تیم تاکسیرانی تهران پیوست. دایی پس از آن، چهار سال در تیم بانک تجارت در مسابقات لیگ تهران به میدان رفت و از آنجا بود که مورد توجه مربیان وقت تیم‌های فوتبال قرار گرفت و برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد. دایی پس از آن به تیم پرسپولیس تهران پیوست و دوران فوتبال حرفه‌ای خود را با بازی در جام آزادگان آغاز کرد. پرسپولیس فصل ۱۳۷۳ علی دایی در سال ۱۳۷۳ به پرسپولیس پیوست. دایی در اولین فصل حضور در پرسپولیس همراه با فرشاد پیوس در خط حمله این تیم ۳۵ گل به ثمر رساندند که دایی زننده ۱۵ گل از این تعداد بود. در رقابت‌ها جام آزادگان که در فصل ۱۳۷۳ با حضور ۲۴ تیم در دو گروه ۱۲ تیمی برگزار شد، پرسپولیس و کشاورز از گروه دو، همراه با سایپا و استقلال از گروه یک به جمع چهار تیم پایانی راه یافتند. در بازی نیمه نهایی این رقابت‌ها پرسپولیس به مصاف استقلال رفت. در دیدار رفت و در حالی که بازی با تساوی ۲–۲ دنبال می‌شد، این مسابقه به جنجال کشیده شد و با آمدن تماشاگران به زمین مسابقه، این بازی ناتمام به پایان رسید. پس از مدتی با حکم کمیته انضباطی، پرسپولیس با نتیجه ۰–۳ بازنده دیدار رفت اعلام شد. در بازی برگشت که در بندرعباس برگزار شد، دو تیم به تساوی بدون گل رسیدند و در نهایت پرسپولیس در مجموع با نتیجه ۰–۳ در دوبازی رفت و برگشت مغلوب استقلال شد و از رسیدن به فینال رقابت‌های جام آزادگان بازماند. در دیدار رده‌بندی این رقابت‌ها، پرسپولیس از بازی با کشاورز انصراف داد و دایی به همراه این تیم، به مقام چهارم جام آزادگان رسید. فصل ۱۳۷۴ علی دایی در دومین فصل حضور در پرسپولیس چهار گل در مسابقات لیگ به ثمر رساند و به همراه این تیم جام آزادگان را فتح کرد. دایی در دو بازی پرسپولیس در مقابل تیم‌های پاس (هفته هفتم) و ملوان (هفته بیست و هشت) که با برتری ۱–۰ پرسپولیس به پایان رسید، زننده گل‌های این تیم بود. دایی در آخرین بازی جام آزادگان در مقابل استقلال اهواز که با نتیجه ۳–۱ به سود پرسپولیس به پایان رسید، دو گل برای این تیم به ثمر رساند. عملکرد دایی در این فصل مورد توجه سرمربی تیم ملی قرار نگرفت و در سال ۱۳۷۴ برای تیم ملی به میدان نرفت. فصل ۱۳۷۵ دایی آخرین بار در دومین مرحله شانزدهمین دوره جام باشگاه‌های آسیا، در مقابل آلیما قزاقستان برای پرسپولیس به میدان رفت. پرسپولیس که در بازی رفت با نتیجه ۰–۳ بازی را به آلیما قزاقستان واگذار کرده بود، در بازی برگشت با نتیجه ۵–۰ در ورزشگاه آزادی تهران این تیم را شکست داد و به مرحله گروهی جام باشگاه‌های آسیا در منطقه غرب آسیا صعود کرد. در این مسابقه که آخرین حضور دایی برای پرسپولیس به‌شمار می‌رفت او دو گل به ثمر رساند. دایی در شهریور ۱۳۷۵ از پرسپولیس جدا شد و به السد قطر پیوست. السد قطر علی دایی در شهریور ۱۳۷۵ به السد قطر پیوست. دایی در فصل ۹۷–۱۹۹۶ به همراه این تیم به مقام پنجم لیگ قطر دست پیدا کرد. آرمینیا بیله فلد علی دایی در سال ۱۹۹۷ به همراه کریم باقری به تیم آرمینیا بیله فلد آلمان پیوست. دایی که پیراهن شماره ۹، آرمینیا بیله فلد را بر تن داشت در ۲۵ مسابقه برای این تیم در فصل ۹۸–۱۹۹۷ به میدان رفت و ۷ گل به ثمر رساند. آرمینیا بیله‌فلد در این فصل به مقام هجدهم در بوندسلیگا دست یافت و به لیگ دو بوندسلیگا سقوط کرد. بایرن مونیخ علی دایی در سال ۱۹۹۸ به باشگاه بایرن مونیخ آلمان پیوست. (پس از علی دایی، وحید هاشمیان در فصل ۰۵–۲۰۰۴ و علی کریمی در دو فصل ۰۷–۲۰۰۵ برای بایرن به میدان رفتند). با آغاز فصل جدید مسابقات فوتبال آلمان، بایرن مونیخ به عنوان قهرمانی در جام پیش فصل؛ موسوم به جام اتحادیه (لیگا پوکال) دست پیدا کرد. (دایی در رقابت‌های جام اتحادیه بر روی نیمکت ذخیره‌های بایرن مونیخ قرار گرفت و برای این تیم به میدان نرفت) دایی که پیراهن شماره ۲۴ بایرن‌مونیخ را بر تن داشت در ۲۳ مسابقه برای این تیم در بوندس‌لیگا به میدان رفت و به همراه این تیم به قهرمانی این رقابت‌ها دست پیدا کرد. دایی پس از نیمکت نشینی در هفته اول بوندس‌لیگا؛ نخستین بار در هفته دوم این رقابت‌ها، به عنوان جانشین کارستن یانکر در دقیقه ۷۰ برابر دویسبورگ برای بایرن‌مونیخ به میدان رفت. پس از غیبت در هفته سوم، دایی برای دومین بار به عنوان جانشین یانکر در دقیقه ۷۰ برابر فرایبورگ از هفته چهارم بوندس‌لیگا به میدان رفت. با گذشت پنج هفته از مسابقات، دایی از ابتدا مسابقه در مقابل هامبورگ برای بایرن‌مونیخ به میدان رفت و در پیروزی ۵–۳ این تیم در مقابل هامبورگ، دو بار برای بایرن‌مونیخ گلزنی کرد. دایی تا پایان فصل، در مجموع ۶ گل برای بایرن مونیخ به ثمر رساند. با پایان رقابت‌های بوندس‌لیگا مجله کیکر نمره میانگین ۳٫۷۳ را به او اختصاص داد. دایی که در مسابقات بوندس‌لیگا غالباً به عنوان ذخیره کارستن یانکر به میدان رفته بود در ۴ مسابقه برای بایرن مونیخ به عنوان جایگزین این بازیکن در لیگ قهرمانان اروپا (در مجموع ۶۸ دقیقه) به میدان رفت و به همراه تیم بایرن مونیخ به فینال لیگ قهرمانان اروپا صعود کرد. اما در دیدار فینال نیز در مقابل منچستر یونایتد به میدان نرفت و از روی نیمکت کار هم تیمی‌هایش را دنبال کرد. با پایان رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا، دایی موفق به گلزنی در این مسابقات نشد و مجله کیکر به دلیل دقایق کوتاه حضور دایی در این مسابقات، به او نمره‌ای نداد. بنا بر نوشته خبرگزاری آلمان دایی در این فصل از رقابت‌های بوندس‌لیگا نتوانست در بایرن‌مونیخ جایگاهی پیدا کند. وب سایت فیفا نیز از جا نیفتادن دایی در این تیم آلمانی در این فصل از رقابت‌ها یاد کرد. هرتابرلین فصل ۲۰۰۰–۱۹۹۹ علی دایی در سال ۱۹۹۹ به تیم هرتابرلین پیوست و پیراهن شماره ۹ این تیم را بر تن کرد. او در پایان فصل به همراه این تیم، رتبه ششم بوندس‌لیگا را کسب کرد. با آغاز رقابت‌های بوندس‌لیگا دایی از همان ابتدا برای هرتابرلین به میدان رفت. دایی در پیروزی ۵–۲ هرتابرلین در مقابل هانزا روستوک در هفته اول بوندس‌لیگا یک گل زد و در دقیقه ۵۸ جای خود را به آراکسیچ داد. دایی تا پایان فصل؛ ۲۸ بار برای هرتابرلین در بوندس‌لیگا به میدان رفت و در مجموع ۳ گل در این مسابقات به ثمر رساند. با پایان رقابت‌های بوندس‌لیگا مجله کیکر نمره میانگین ۴٫۰۸ را به او اختصاص داد. در اولین دور مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا؛ هرتابرلین با تیم‌های گالاتاسرای، آ.ث. میلان و چلسی همگروه شد. در پایان مسابقات دور اول گروهی، هرتابرلین همراه با دایی به مرحله بعدی این رقابت‌ها صعود کرد. هرتابرلین در مسابقات دور دوم گروهی، در رتبه چهارم گروه خود قرار گرفت و از صعود به مراحل بعدی بازماند. علی دایی در مسابقات لیگ قهرمانان اروپا در مجموع ۱۱ بار برای هرتابرلین به میدان رفت. او در مسابقات مرحله اول گروهی، دو بار در مقابل چلسی (پیروزی ۲–۱هرتابرلین) و یک بار در مقابل آ.ث. میلان (تساوی ۱–۱) برای هرتابرلین گلزنی کرد. با پایان رقابت‌های هرتابرلین در لیگ قهرمانان اروپا، مجله کیکر نمره میانگین ۴٫۱۵ را به دایی اختصاص داد. فصل ۲۰۰۱–۲۰۰۰ علی دایی در هفته نخست بوندس‌لیگا، از دقیقه ۷۱ به عنوان جانشین آندریاس اشمیت در مقابل تیم سابق خود بایرن مونیخ به میدان رفت. در این مسابقه که با شکست ۴–۱ هرتابرلین همراه بود، دایی تنها گل تیمش را به ثمر رساند. پس از نیمکت نشینی در هفته دوم و سوم بوندس‌لیگا، دایی در هفته چهارم برابر وولفسبورگ دومین گل فصل خود را به ثمر رساند. پس از گلزنی در مقابل اشتوتگارت در هفته پنجم بوندس‌لیگا، دایی تا پایان فصل نتوانست برای هرتابرلین در این رقابت‌ها گلزنی کند. دایی در مجموع ۲۳ بار (۳ بازی ۹۰ دقیقه‌ای) برای هرتابرلین در بوندس‌لیگا به میدان رفت. با پایان رقابت‌های بوندس‌لیگا، مجله کیکر نمره میانگین ۴٫۱۷ را به او اختصاص داد. دایی در دومین فصل حضور در هرتابرلین، رتبه پنجم بوندس‌لیگا را به دست آورد. هرتابرلین که در بازی‌های فصل گذشته بوندس‌لیگا جواز حضور در مسابقات لیگ قهرمانان اروپا را به دست نیاورده بود، در مسابقات جام یوفا به میدان رفت. دایی در این مسابقات ۵ بار برای هرتابرلین به میدان رفت، که در دو بازی رفت و برگشت در مقابل زیمبرو کیشیلاو مولداوی دو گل به ثمر رساند. (بازی رفت یک گل، بازی برگشت یک گل) با حذف هرتابرلین از جام یوفا، مجله کیکر نمره میانگین ۴٫۵۰ را به دایی در این مسابقات اختصاص داد. فصل ۲۰۰۲–۲۰۰۱ علی دایی در سومین فصل حضور در هرتابرلین مورد توجه قرار نگرفت و در بیشتر مدت حضورش در این فصل نیمکت‌نشین بود. دایی نخستین بار در هفته هفتم بوندس‌لیگا، به عنوان جانشین رب ماس در دقیقه ۵۸ به میدان آمد. او در مجموع ۸ بار برای هرتابرلین در بوندس‌لیگا به میدان رفت. دایی در بازی هفته ۲۱ هرتابرلین در مقابل انرژی کوتبوس، نود دقیقه برای این تیم بازی کرد. دایی در ۷ مسابقه دیگر به عنوان بازیکن جانشین (۹۶ دقیقه در مجموع ۷ بازی) در رقابت‌های بوندس‌لیگا به میدان رفت. با پایان رقابت‌های بوندس‌لیگا، مجله کیکر نمره میانگین ۵ را به دایی اختصاص داد. دایی در تنها بازی خود در جام یوفا نیز به عنوان جانشین آندریاس اشمیت، در نیمه دوم بازی با سروت سوئیس به میدان رفت. مجله کیکر نمره ۵ را در این مسابقه به دایی اختصاص داد. علی دایی در سومین فصل حضور در هرتابرلین نتوانست گلی برای این تیم به ثمر برساند. دایی پس از کسب رتبه چهارم بوندس‌لیگا به همراه هرتابرلین، به دوران حضور خود در فوتبال اروپا پایان داد و به فوتبال آسیا بازگشت. الشباب امارات دایی در سال ۲۰۰۲ با عقد قراردادی ۲ ساله به تیم الشباب امارات پیوست. او در فصل ۲۰۰۳–۲۰۰۲ به همراه این تیم به مقام نهم لیگ فوتبال امارت رسید. عملکرد دایی در الشباب امارات مورد توجه این تیم قرار نگرفت و در حالی که قراردادی دو ساله با این تیم داشت، پس از یک فصل حضور در این تیم از سوی سرمربی الشباب کنار گذاشته شد. دایی پس از رد پیشنهاد تیم جیابی چین، به فوتبال ایران بازگشت و برای پرسپولیس به میدان رفت. پرسپولیس علی دایی در مرداد سال ۱۳۸۲ پس از هفت سال به پرسپولیس بازگشت و به عنوان کاپیتان دوم این تیم پس از افشین پیروانی، از سوی وینگو بگوویچ انتخاب شد. دایی در اولین بازی پرسپولیس در مسابقات لیگ برتر در مقابل پگاه گیلان ۴ گل به ثمر رساند و در پایان فصل با زدن ۱۶ گل به عنوان آقای گل لیگ ایران شناخته شد. (دایی با آغاز دوران فوتبال حرفه‌ای خود از سال ۱۳۷۳ تا پایان آن در سال ۱۳۸۶ تنها عنوان آقای گلی در رده باشگاهی را به دست آورد). دایی در سومین دوره لیگ برتر به همراه پرسپولیس مقام پنجم لیگ را به‌دست‌آورد. وی پس از یک سال حضور در این تیم به صبا باتری پیوست و به دوران حضور خود در پرسپولیس پایان داد. صبا باتری فصل ۸۴–۸۳ علی دایی در شهریور سال ۱۳۸۳ با عقد قراردادی یک ساله به تیم صبا باتری پیوست. این تیم که اولین حضور خود در لیگ برتر را تجربه می‌کرد با صرف هزینه بالا بازیکنان سرشناس لیگ ایران را به خدمت گرفت اما در پایان فصل به مقام نهم لیگ برتر دست پیدا کرد. دایی پس از جدا شدن از پرسپولیس در آبان سال ۱۳۸۳ در مقابل تیم سابق خود به میدان رفت که این دیدار با تساوی بدون گل به پایان رسید. دایی در ۲۵ بازی برای صبا باتری در لیگ برتر به میدان رفت و ۱۲ گل به ثمر رساند. وی به همراه این تیم به مقام قهرمانی جام حذفی دست پیدا کرد. فصل ۸۵–۸۴ علی دایی در سال ۱۳۸۴ برای یک فصل دیگر قرارداد خود در تیم صبا باتری را تمدید کرد. وی در آبان سال ۱۳۸۴ در سومین تقابل با تیم سابق خود؛ در مسابقات لیگ برتر، موفق شد در برابر پرسپولیس گلزنی کند. این دیدار با تساوی ۲–۲ به پایان رسید. وی در پایان مسابقات لیگ برتر به همراه این تیم به مقام چهارم دست پیدا کرد. دایی پس از عملکرد ناموفق در جام جهانی ۲۰۰۶ در لیست فروش باشگاه صبا باتری قرار گرفت و به سایپا البرز پیوست. سایپا علی دایی در مرداد ۱۳۸۵ با قراردادی یک ساله به سایپا پیوست. او با گذشت ۵ هفته از مسابقات لیگ برتر و در حالی که سایپا با مربیگری لورانت با ۱۱ امتیاز در صدر جدول قرار داشت؛ به عنوان جانشین این مربی آلمانی منصوب شد (لورانت از سایپا کناره‌گیری کرد و به لیگ ترکیه رفت) و علاوه بر بازی در سایپا، هدایت این تیم را به عنوان سرمربی نیز به عهده گرفت. (هیئت رئیسه سازمان لیگ، علی‌رغم اینکه نشستن بر روی نیمکت تیم‌های لیگ برتر به عنوان سرمربی را مشروط به ارائه مدرک مربی‌گری A آسیا کرده بود، مجوز مربی‌گری دایی در سایپا را صادر کرد) دایی در نخستین تجربه خود به عنوان بازیکن- مربی در هفته ششم لیگ برتر، در مقابل تیم سابق خود پرسپولیس به میدان رفت. در این بازی که با تساوی ۲–۲ به پایان رسید، دایی هر دو گل سایپا را به ثمر رساند. با گذشت ۲۱ هفته از مسابقات لیگ برتر، سایپا با نتیجه مشابه بازی رفت در مقابل پرسپولیس به تساوی ۲–۲ رسید. در این مسابقه؛ دایی پس از ضربه سر به صورت شیث رضایی، از سوی کمیته انضباطی چهار جلسه از همراهی سایپا محروم شد. پیش از این حکم، نمایندگان مجلس در حوزه‌های اردبیل، ارومیه و تبریز با غیر کارشناسی خواندن تصمیمات کمیته داوران در مورد تیم سایپا و غیرقانونی بودن محرومیت احتمالی دایی، نظارت سازمان تربیت بدنی بر کمیته داوران را از رئیس‌جمهور خواستار شده بودند. یک روز پس از اعلام حکم محرومیت چهار جلسه‌ای دایی از سوی کمیته انضباطی، محرومیت دایی از سوی کمیته استیناف به سه جلسه تعلیقی و یک جلسه محرومیت کاهش پیدا کرد. پس از این حکم دایی با حضور در مجلس اعلام کرد: «شاه‌حسینی (رئیس وقت کمیته انضباطی) صلاحیت داوری فوتبال را نداشته و یک جلسه محرومیت هم حق او نبوده‌است». پس از رأی کمیته استیناف و اظهار نظر دایی، اعضا کمیته انضباطی در اعتراض به رأی کمیته استیناف، دسته جمعی استعفا دادند. با برگزاری ادامه مسابقات لیگ برتر، در یک بازی مانده به پایان این رقابت‌ها سایپا علی‌رغم تساوی ۱–۱ در مقابل پاس با توجه به تفاضل گل بهتر، از جدی‌ترین رقیب خود استقلال اهواز پیش افتاد و به صدر جدول رسید. این در حالی بود که مسئولان باشگاه استقلال اهواز، بابک داوری کمک داور اردبیلی بازی استقلال اهواز و مس کرمان را به جانب‌داری از تیم سایپا متهم کردند. در بازی استقلال اهواز و مس کرمان که تا دقایق پایانی با نتیجه ۱–۰ به سود استقلال اهواز دنبال می‌شد، بابک داوری کمک داور اردبیلی این مسابقه در وقت‌های اضافه بازی، به اشتباه اعلام کرد ضربه بازیکن مس کرمان از خط دروازه استقلال اهواز عبور کرده‌است که در پایان این مسابقه با تساوی ۱–۱ به پایان رسید. علی دایی در آخرین بازی سایپا در مسابقات لیگ برتر برابر مس کرمان به میدان رفت. دایی پس از گلزنی در این مسابقه و کسب عنوان قهرمانی با سایپا، به دوران بازیگری خود پایان داد. او اولین بازیکن/مربی قهرمان تاریخ لیگ ایران شد. رتبه تیم‌های باشگاهی دوران ملی علی دایی نخستین بار در سال ۱۳۷۲ به عنوان بازیکن جانشین در مقابل پاکستان در جام اکو برای تیم ملی به میدان رفت. او در ۱۴۹ بازی، ۱۰۹ گل (بر اساس آمار برنامه نود ۱۰۷ گل) برای تیم ملی ایران به ثمر رسانده‌است و رکورد دار گلزنی در رده ملی می‌باشد. دایی در ششمین حضور خود در ترکیب تیم ملی، اولین گل خود را در سال ۱۳۷۲ برابر تایوان در رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۱۹۹۴ به ثمر رساند. او در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۸۰ برای صدمین بار در مقابل تایلند پیراهن تیم ملی را بر تن کرد.دایی با زدن ۱۴ گل، بهترین گلزن تاریخ جام ملت‌های آسیا شناخته می‌شود. جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ تیم ملی ایران در مرحله مقدماتی جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ با تیم‌های نپال، سری‌لانکا و عمان در گروه پنج این مسابقات قرار گرفت. در این بازی‌ها؛ که به صورت رفت و برگشت در تهران و مسقط برگزار شد، تیم ملی ایران با مربیگری محمد مایلی‌کهن موفق شد به عنوان تیم اول به مرحله نهایی این رقابت‌ها؛ که در امارات برگزار می‌شد راه پیدا کند. علی دایی در این مسابقات در دو بازی رفت و برگشت در مقابل نپال؛ که در مجموع با برتری ۰–۱۲ ایران به پایان رسید ۵ گل (۴ گل بازی رفت و یک گل بازی برگشت) به ثمر رساند. وی همچنین در دو بازی رفت و برگشت در برابر سری‌لانکا؛ که در مجموع با برتری ۰–۱۱ ایران همراه بود نیز ۵ گل (دایی در بازی رفت ۵ گل به ثمر رساند و در بازی برگشت موفق به گلزنی نشد) به ثمر رساند. با آغاز بازی‌های جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶؛ تیم ملی ایران با تیم‌های عراق، تایلند و عربستان در گروه دوم این مسابقات قرار گرفت. در این رقابت‌ها؛ تیم ملی ایران در اولین گام با نتیجه ۲–۱ مغلوب عراق شد، که علی دایی زننده تک گل ایران (از روی نقطه پنالتی) در این مسابقه بود. در بازی دوم؛ که با برتری ۱–۳ ایران در مقابل تایلند همراه بود، دایی بار دیگر گلزنی کرد. وی همچنین در پیروزی ۰–۳ ایران در مقابل عربستان؛ در آخرین بازی مرحله گروهی، سومین گل خود در این رقابت‌ها را به ثمر رساند. تیم ایران در مرحله یک‌چهارم نهایی این رقابت‌ها موفق شد با نتیجه ۲–۶ کره جنوبی را شکست دهد، که دایی در این مسابقه ۴ گل به ثمر رساند. تیم ایران در مرحله نیمه نهایی این رقابت‌ها، پس از تساوی بدون گل (در نود دقیقه بازی و سی دقیقه وقت اضافه) در مقابل عربستان، در ضربات پنالتی با نتیجه ۴–۳ مغلوب این تیم شد، و از رسیدن به فینال این رقابت‌ها بازماند. در این مسابقه علی دایی اولین ضربه پنالتی تیم ملی ایران را به اوت زد. تیم ملی ایران در دیدار رده‌بندی پس از تساوی ۱–۱ در مقابل کویت در پایان نود دقیقه بازی، با نتیجه ۳–۴ در ضربات پنالتی این تیم را شکست داد و به مقام سوم جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ دست پیدا کرد. علی دایی که زننده تک گل ایران در جریان مسابقه بود، در ضربات پنالتی بنا برخواسته سرمربی وقت تیم ملی (محمد مایلی‌کهن) پشت توپ قرار نگرفت. با پایان این رقابت‌ها، دایی با زدن ۸ گل به عنوان بهترین گلزن این مسابقات شناخته شد. جام جهانی ۱۹۹۸ مرحله انتخابی تیم ملی ایران در دور نخست مسابقات انتخابی جام جهانی ۱۹۹۸؛ با تیم‌های مالدیو، قرقیزستان و سوریه در گروه دوم این مسابقات قرار گرفت. در این بازی‌ها؛ که به صورت رفت و برگشت در دمشق و تهران برگزار شد، تیم ملی ایران با مربیگری محمد مایلی‌کهن موفق شد به عنوان تیم اول به دور دوم این رقابت‌ها راه پیدا کند. تیم ایران در نخستین بازی موفق شد با نتیجه ۰–۱۷ مالدیو را شکست دهد، که علی دایی در این مسابقه پس از دست دادن یک ضربه پنالتی در نیمه اول، ۲ گل در نیمه دوم این مسابقه به ثمر رساند. دایی در بازی برگشت که با پیروزی ۰–۹ تیم ملی ایران همراه بود نیز ۲ گل دیگر در مقابل مالدیو به ثمر رساند. او در دو بازی رفت و برگشت در مقابل قرقیزستان نیز به میدان رفت که در بازی رفت که با نتیجه ۰–۷ به سود ایران به پایان رسید یک گل به ثمر رساند. (در دو بازی رفت و برگشت ایران با نتیجه ۱–۱۰ قرقیزستان را شکست داد) دایی در بازی رفت با سوریه که به برتری ۰–۱ تیم ملی ایران انجامید، زننده تک گل مسابقه بود. در آخرین بازی دور اول مقدماتی، تیم ملی ایران در بازی برگشت با سوریه به تساوی ۲–۲ دست پیدا کرد. علی دایی در این مسابقه که از دقیقه ۴۰ به جای محسن گروسی وارد زمین شده بود، پس از پایان بازی در مصاحبه‌ای اعلام کرد: «با این شرایط مرا به تیم ملی دعوت نکنید. تیم ملی جای شوخی و تست زدن نیست». پس از این دور، او در سال ۱۹۹۷ به تیم منتخب آسیا دعوت شد تا در مقابل منتخب جهان قرار بگیرد. منتخب آسیا در این بازی پنج بر سه شکست خورد. تیم ملی ایران در دور دوم مسابقات انتخابی جام جهانی ۱۹۹۸؛ با تیم‌های عربستان، کویت، چین و قطر در گروه یک این مسابقات قرار گرفت. با مشخص شدن تیم‌های هم گروه ایران، ۳۰ بازیکن به اردوی آمادگی تیم ملی دعوت شدند و علی دایی از سوی محمد مایلی کهن سرمربی وقت تیم ملی کنار گذاشته شد. مایلی کهن در واکنش به صحبت‌های دایی پس از بازی با سوریه اعلام کرد: «دایی فکر می‌کند مربی تیم ملی است، اما او باید بداند من مربی تیم ملی هستم و او را دعوت نخواهم کرد». پس از مدتی با وساطت داریوش مصطفوی (رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران) و همچنین وساطت معاون فنی سازمان تربیت بدنی، علی دایی در فاصله ۹ روز تا آغاز رقابت‌های دور دوم مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸، به تیم ملی دعوت شد. دایی چند ماه پس از پایان اختلافات با مایلی‌کهن، در مصاحبه‌ای اعلام کرد: «در جلسه مشترک نماینده مجلس و استاندار اردبیل، با مایلی‌کهن در مجلس شورای اسلامی حضور داشته‌است». با آغاز دور دوم رقابت‌های مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸؛ دایی از ابتدا در ترکیب تیم ملی قرار گرفت. او در ۸ مسابقه برای تیم ملی به میدان رفت و در پیروزی ۰–۳ ایران در مقابل قطر زننده یکی از گل‌های مسابقه بود. دایی همچنین در بازی با چین که با برتری ۱–۴ ایران به پایان رسید، یک گل به ثمر رساند. با شکست ۲–۰ ایران مقابل قطر در آخرین بازی (هشتمین بازی) دور دوم مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸، تیم ملی ایران با مربیگری محمد مایلی‌کهن در رتبه دوم گروه خود قرار گرفت، و برای کسب سومین سهمیه فوتبال قاره آسیا در دیدار پلی آف، به مصاف ژاپن رفت. پس از شکست ایران در آخرین بازی دور دوم مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ در مقابل قطر؛ محمد مایلی‌کهن با کسب ۱۲ امتیاز و قرار دادن ایران در رتبه دوم گروه از سمت خود برکنار شد، و والدیر ویرا هدایت تیم ملی را برای بازی‌های پلی‌آف بر عهده گرفت. در بازی پلی‌آف آسیا؛ که به صورت تک بازی در شهر جوهور بهرو مالزی؛ بین تیم‌های دوم گروه A و B یعنی ایران و ژاپن برگزار شد، تیم ملی ایران با نتیجه ۳–۲ مغلوب ژاپن شد، و از صعود به جام جهانی به عنوان سومین سهمیه قاره آسیا در این مرحله از رقابت‌ها بازماند. در این بازی خداداد عزیزی و دایی دو گل ایران را به ثمر رساندند. پس از شکست در مقابل ژاپن؛ تیم ملی ایران برای کسب چهارمین سهمیه فوتبال آسیا در جام جهانی ۱۹۹۸، در دو بازی رفت و برگشت به مصاف استرالیا نماینده قاره اقیانوسیه رفت. در بازی رفت با گلزنی خداداد عزیزی، تیم ملی ایران به نتیجه مساوی ۱–۱ دست پیدا کرد. در بازی برگشت با گل‌های کریم باقری و خداداد عزیزی؛ تیم ملی ایران با نتیجه ۲–۲ در مقابل استرالیا به تساوی رسید و با توجه به گل زده بیشتر در خانه میزبان، به جام جهانی ۱۹۹۸ راه پیدا کرد. در این مسابقه خداداد عزیزی با پاس گل دایی، موفق به گلزنی شد. بازی‌های جام جهانی ۱۹۹۸ با صعود به جام جهانی ۱۹۹۸، محسن صفایی فراهانی به عنوان رئیس جدید فدراسیون فوتبال، جایگزین داریوش مصطفوی شد. فراهانی در اولین اقدام؛ والدیر ویرا سرمربی تیم ملی را کنار گذاشت و تومیسلاو ایویچ را به عنوان سرمربی تیم ملی منصوب کرد. بنا بر نوشته وب‌سایت یوفا، ایویچ پس از باخت مشکوک ۷–۱ تیم ملی ایران در مقابل تیم آ. اس. رم ایتالیا، از سرمربیگری تیم ملی کنار گذاشته شد و جای خود را به جلال طالبی داد. پیش از این مسابقه نیز، خبرهایی از درگیری فیزیکی رضا شاهرودی و علی دایی در تمرینات تیم ملی، از سوی رسانه‌های ایران اعلام شد. بعدها رضا شاهرودی خود نیز به این ماجرا اعتراف و آن را روایت کرد. با آغاز رقابت‌های جام جهانی ۱۹۹۸، تیم ملی ایران با تیم‌های یوگسلاوی، آمریکا و آلمان در گروه F این رقابت‌ها قرار گرفت. پس از شکست ۱–۰ در مقابل یوگسلاوی، تیم ملی ایران موفق شد با گل‌های استیلی و مهدوی‌کیا با نتیجه ۱–۲ آمریکا را شکست دهد. در این مسابقه مهدوی‌کیا روی پاس دایی موفق شد دومین گل تیم ملی ایران را به ثمر برساند. در ادامه بازی‌های مرحله گروهی؛ تیم ملی ایران در سومین بازی با نتیجه ۲–۰ مغلوب آلمان شد و با قرار گرفتن در رتبه سوم گروه، از صعود به مرحله بعدی این رقابت‌ها بازماند. در این مسابقه دایی عملکرد خوبی نداشت و همراه با استیلی از سوی مجله کیکر با کسب نمره ۵، به عنوان ضعیف‌ترین بازیکنان زمین شناخته شدند. بازی‌های آسیایی ۱۹۹۸ تیم ملی ایران در بازی‌های آسیایی ۱۹۹۸ بانکوک در اولین مرحله گروهی، با تیم‌های قزاقستان و لائوس در گروه H این مسابقات قرار گرفت. پس از پیروزی ۰–۲ در مقابل قزاقستان، تیم ملی ایران در دومین بازی با نتیجه ۱–۶ لائوس را شکست داد و به دور دوم گروهی این رقابت‌ها صعود کرد. اگر چه در آمار سایت‌های ایرانی؛ تعداد گل‌های دایی در برابر لائوس ۲ گل ذکر شده‌است، اما در آمار فیفا یک گل در این مسابقه برای دایی ثبت شده‌است. (ضربه آزاد دایی پس از برخورد به تیر دروازه توسط دروازه‌بان لائوس به گل رفت). در ادامه این رقابت‌ها، دایی در مقابل تیم‌های چین (پیروزی ۱–۲ ایران) و عمان (باخت ۴–۲ ایران) یک گل به ثمر رساند. او در بازی با تاجیکستان که با نتیجه ۰–۵ به سود ایران به پایان رسید دو بار گلزنی کرد. در مرحله یک چهارم نهایی این رقابت‌ها تیم ملی ایران موفق شد با نتیجه ۰–۴ ازبکستان را شکست دهد، که علی دایی در این مسابقه هت‌تریک کرد. پس از شکست چین در نیمه نهایی، تیم ملی ایران در مسابقه فینال با گل‌های علی کریمی و کریم باقری، کویت را شکست داد و به عنوان قهرمانی سیزدهمین دوره این رقابت‌ها دست پیدا کرد. با پایان این رقابت‌ها علی دایی با زدن ۸ گل به عنوان بهترین گلزن این مسابقات شناخته شد. (در آمار فیفا، ضربه آزاد دایی پس از برخورد به تیر دروازه توسط دروازه‌بان لائوس به گل رفت و به عنوان گل به خودی دروازه‌بان این تیم ثبت شده‌است) در این دوره از مسابقات منصور پورحیدری هدایت تیم ملی ایران را بر عهده داشت. جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۰ تیم ملی ایران در مرحله مقدماتی جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۰ با تیم‌های مالدیو، بحرین و سوریه در گروه دو این مسابقات قرار گرفت. در این بازی‌ها؛ که به صورت رفت و برگشت در دمشق و تهران برگزار شد، تیم ملی ایران با مربیگری جلال طالبی موفق شد به عنوان تیم اول به مرحله نهایی این رقابت‌ها؛ که در لبنان برگزار می‌شد راه پیدا کند. با آغاز این رقابت‌ها؛ تیم ملی ایران با نتیجه ۰–۸ مالدیو را شکست داد. در این مسابقه علی دایی ۳ بار دروازه مالدیو را باز کرد. در بازی برگشت نیز، مالدیو با نتیجه ۰–۳ در تهران مغلوب ایران شد که علی دایی یک گل از روی نقطه پنالتی به ثمر رساند. دایی در بازی با تیم‌های سوریه (برد ۰–۱ ایران) و بحرین (برد ۰–۳ ایران) نیز یک بار گلزنی کرد. با آغاز بازی‌های جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۰، تیم ملی ایران در اولین گام با نتیجه ۰–۴ لبنان را شکست داد که علی دایی زننده یکی از گل‌های ایران در این مسابقه بود. دایی در بازی‌های مرحله گروهی در مقابل تیم‌های تایلند (تساوی ۱–۱) و عراق (برد ۰–۱ ایران) نیز یک بار گلزنی کرد. با صعود به مرحله یک‌چهارم نهایی این رقابت‌ها تیم ملی ایران به مصاف کره‌جنوبی رفت. در حالی که ایران با گل کریم باقری تا دقیقه ۹۰ از کره جنوبی پیش افتاده بود، حضور دایی در محوطه جریمه ایران و دفع توپ ناقص او منجر به پاس گل برای بازیکن کره جنوبی شد و بازی با تساوی ۱–۱، به ۳۰ دقیقه وقت اضافه کشیده شد. در نیمه اول وقت‌های اضافه، تیم ملی ایران با گل طلایی مغلوب کره‌جنوبی شد، و از صعود به مرحله بعدی این رقابت‌ها بازماند. مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ با آغاز دور نخست رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۲۰۰۲؛ تیم ملی ایران با تیم‌های گوآم، تاجیکستان و میانمار (انصراف از بازی‌ها) هم‌گروه شد. در این بازی‌ها که به صورت متمرکز و تک بازی در تبریز برگزار شد، تیم ملی ایران در اولین گام با نتیجه ۰–۱۹ گوام را شکست داد؛ که دایی زننده ۴ گل در این مسابقه بود. با پیروزی ۰–۲ در مقابل تاجیکستان (دایی یک گل زد) و انصراف میانمار از این بازی‌ها، تیم ملی ایران به مرحله نهایی رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۲۰۰۲ راه یافت و با تیم‌های عربستان، عراق، بحرین و تایلند هم‌گروه شد. در دور نخست این رقابت‌ها آدمار براگا هدایت تیم ملی ایران را بر عهده داشت. دایی در نخستین بازی ایران در این رقابت‌ها، در مقابل عربستان دو گل به ثمر رساند (یک گل پنالتی). او در بازی برگشت که با تساوی ۲–۲ همراه بود، یک‌بار گلزنی کرد. دایی در ادامه بازی‌های گروهی، در مقابل تیم‌های عراق (برد ۱–۲ ایران) و بحرین (باخت ۳–۱ ایران) نیز یک بار گلزنی کرد. با شکست ۳–۱ ایران در آخرین بازی مرحله گروهی در مقابل بحرین، تیم ملی ایران با کسب رتبه دوم گروه، به مصاف امارات تیم دوم گروه مقابل رفت. در این مرحله از رقابت‌ها، تیم ملی ایران موفق شد در مجموع دو بازی رفت و برگشت با نتیجه ۰–۴ امارات را شکست دهد (دایی یک گل به ثمر رساند) و برای کسب پنجمین سهمیه فوتبال آسیا (کره جنوبی و ژاپن میزبان‌های آسیایی جام جهانی و همچنین عربستان و چین تیم‌های اول هر گروه، پیش تر حضور خود را در این رقابت‌ها قطعی کرده بودند) به مصاف ایرلند، نماینده قاره اروپا رفت. تیم ملی پس از شکست ۲–۰ در بازی رفت، با نتیجه ۰–۱ در بازی برگشت با گل یحیی گلمحمدی ایرلند را شکست داد، اما با توجه به گل زده کمتر در بازی رفت، از صعود به جام جهانی ۲۰۰۲ بازماند. در این مرحله از رقابت‌ها میروسلاو بلاژویچ هدایت تیم ملی ایران را بر عهده داشت. بازی‌های آسیایی ۲۰۰۲ تیم ملی امید ایران (زیر ۲۳ سال) در بازی‌های آسیایی ۲۰۰۲، با تیم‌های امید افغانستان، امید لبنان و امید قطر در گروه E این مسابقات قرار گرفت. در این رقابت‌ها؛ علی دایی، ابراهیم میرزاپور و یحیی گلمحمدی؛ از سوی برانکو ایوانکویچ به عنوان سه بازیکن کمکی بزرگ‌سال، تیم ملی امید ایران را همراهی کردند. دایی در این رقابت‌ها سه بار برای تیم ملی امید ایران به میدان رفت و ۳ گل به ثمر رساند. تیم ملی امید ایران در اولین مسابقه مرحله گروهی، با نتیجه ۰–۱۰ امید افغانستان را شکست داد که دایی در این مسابقه ۲ گل به ثمر رساند. در دیگر بازی مرحله گروهی که با برتری ۰–۲ ایران در مقابل امید لبنان به پایان رسید، دایی از روی نقطه پنالتی دروازه این تیم را باز کرد. پس از بازی در مقابل امید قطر، دایی به دلیل فوت ناگهانی پدرش به ایران بازگشت و در ادامه مسابقات تیم ملی امید را همراهی نکرد. (بازی‌ها و گل‌های دایی در این مسابقات، به عنوان بازی و گل ملی در رده بزرگسالان محاسبه نمی‌شود) جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۴ تیم ملی ایران در مرحله مقدماتی جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۴ با تیم‌های اردن، لبنان و کره شمالی در گروه D این مسابقات قرار گرفت. در این بازی‌ها؛ تیم ملی ایران با مربیگری برانکو ایوانکویچ موفق شد به عنوان تیم اول به مرحله نهایی این رقابت‌ها؛ که در چین برگزار می‌شد راه پیدا کند. تیم ملی ایران در آغاز این رقابت‌ها با نتیجه ۱–۴ اردن را شکست داد که دایی در این مسابقه ۲ گل به ثمر رساند. دایی در بازی با لبنان، که با نتیجه ۰–۳ به سود ایران به پایان رسید یک گل از روی نقطه پنالتی به ثمر رساند. او در بازی برگشت نیز که با برد ۰–۱ ایران همراه بود، زننده تک گل مسابقه بود. با آغاز بازی‌های جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۴؛ تیم ملی ایران با تیم‌های تایلند، ژاپن و عمان در گروه چهارم این مسابقات قرار گرفت. دایی در این رقابت‌ها، عملکرد خوبی نداشت و یک گل در جریان بازی‌ها به ثمر رساند. دو گل دیگر دایی در این مسابقات، از روی نقطه پنالتی به ثمر رسید. با پایان رقابت‌های جام ملت‌های آسیا، دایی به همراه تیم ملی ایران، به مقام سوم دست پیدا کرد. جام جهانی ۲۰۰۶ مرحله انتخابی دور اول مقدماتی تیم ملی ایران در دور نخست مسابقات انتخابی جام جهانی ۲۰۰۶؛ با تیم‌های لائوس، اردن و قطر در گروه اول این مسابقات قرار گرفت. در این بازی‌ها؛ تیم ملی ایران با مربیگری برانکو ایوانکویچ موفق شد به عنوان تیم اول به دور دوم این رقابت‌ها راه پیدا کند. با شروع این رقابت‌ها، ایران در نخستین بازی موفق شد با نتیجه ۱–۳ قطر را شکست دهد، که علی دایی در این مسابقه یک گل از روی نقطه ضربه پنالتی به ثمر رساند. دایی در بازی رفت با لائوس که با برتری ۰–۷ ایران به پایان رسید، ۲ بار گلزنی کرد (یک گل پنالتی). او در بازی برگشت با لائوس که با نتیجه مشابه ۰–۷ به سود ایران به پایان رسید، ۴ گل به ثمر رساند. دایی در بازی برگشت مقابل اردن نیز یک گل به ثمر رساند (برد ۰–۲ ایران) دور دوم مقدماتی تیم ملی ایران در دور دوم مسابقات انتخابی جام جهانی ۲۰۰۶؛ با تیم‌های بحرین، کره شمالی و ژاپن در گروه دو این مسابقات قرار گرفت. دایی در این مرحله از رقابت‌ها عملکرد خوبی نداشت، و تنها گل رو در این مسابقات؛ در آخرین بازی مرحله گروهی در مقابل ژاپن به ثمر رسید. در این مسابقه که بدون حضور لژیونرهای دو تیم و برای مشخص شدن تیم‌های اول و دوم گروه برگزار شد، تیم ملی ایران با نتیجه ۲–۱ مغلوب ژاپن شد، و با قرار گرفتن در رتبه دوم گروه؛ به جام جهانی ۲۰۰۶ صعود کرد. دایی در این مسابقه از روی نقطه پنالتی برای ایران گلزنی کرد. بازی‌های جام جهانی ۲۰۰۶ با قرعه کشی تیم‌های حاضر در جام جهانی ۲۰۰۶، تیم ملی ایران با تیم‌های مکزیک، پرتغال و آنگولا در گروه D این رقابت‌ها قرار گرفت. با آغاز این رقابت‌ها، تیم ملی ایران در اولین بازی با نتیجه ۳–۱ مغلوب مکزیک شد. در این مسابقه، دایی عملکرد خوبی نداشت و از سوی سایت رسمی مسابقات به عنوان ضعیف‌ترین بازیکن زمین شناخته شد. پس این مسابقه و در پی انتقادات کارشناسان داخلی و خارجی از عملکرد دایی، او در بازی با پرتغال از سوی برانکو ایوانکویچ برای تیم ملی ایران به میدان نرفت. دایی در سومین بازی ایران در برابر آنگولا که آخرین حضور او در ترکیب تیم ملی ایران به‌شمار می‌رفت نیز عملکرد خوبی نداشت. با پایان رقابت‌های جام جهانی ۲۰۰۶ و روی کار آمدن امیر قلعه نویی به عنوان سرمربی تیم ملی، دایی در فهرست اولیه ۴۰ بازیکن دعوت شده به تیم ملی قرار نگرفت و برای همیشه از ترکیب تیم ملی ایران، کنار گذاشته شد. گل‌های ملی مربیگری علی دایی سابقه مربیگری در تیم‌های باشگاهی سایپا تهران، پرسپولیس تهران، راه‌آهن، صبای قم و نفت تهران را در کارنامه دارد. او همچنین بیش از یک سال هدایت تیم ملی فوتبال ایران را بر عهده داشت. ملی علی دایی در تاریخ ۱۲ اسفند سال ۱۳۸۶، به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد انتخاب دایی به عنوان سرمربی تیم ملی؛ در حالی از سوی علی‌آبادی رئیس وقت سازمان تربیت بدنی و معاون رئیس‌جمهور (محمود احمدی‌نژاد) انجام شد؛ که دایی پیش از این اعلام کرده بود: «هر کس لابی قوی تری داشته باشد به عنوان سرمربی تیم ملی منصوب می‌شود». پیش از این، فدراسیون فوتبال ایران از افشین قطبی، امیر قلعه نویی، محمد مایلی کهن، بیژن ذوالفقارنسب و مجید جلالی؛ به عنوان گزینه‌های خود برای سرمربی‌گری تیم ملی، نام برده بود. علی دایی در رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰، عملکرد ضعیفی به عنوان سرمربی تیم ملی داشت. تیم ملی در دور پایانی این رقابت‌ها با هدایت دایی، در ۵ مسابقه ۶ امتیاز به دست آورد و در رتبه چهارم جدول بین پنج تیم قرار گرفت. پس از شکست تیم ملی در پنجمین بازی مقابل عربستان، فدراسیون فوتبال؛ علی دایی را از مربی‌گری تیم ملی برکنار کرد. (تیم ملی ایران در ۸ فروردین ۱۳۸۸ و در حضور ۱۰۰ هزار تماشاگر، مقابل عربستان با نتیجه ۲ بر یک شکست خورد و در رتبه چهارم گروه، بین پنج تیم قرار گرفت). باشگاهی سایپا علی دایی در مرداد ۱۳۸۵ با قراردادی یک ساله به سایپا پیوست. او با گذشت ۵ هفته از مسابقات لیگ برتر و در حالی که سایپا با مربی‌گری لورانت با ۱۱ امتیاز در صدر جدول قرار داشت؛ به عنوان جانشین این مربی آلمانی منصوب شد (لورانت از سایپا کناره‌گیری کرد و به لیگ ترکیه رفت) و علاوه بر بازی در سایپا، هدایت این تیم را به عنوان سرمربی نیز به عهده گرفت. (هیئت رئیسه سازمان لیگ، علی‌رغم اینکه نشستن بر روی نیمکت تیم‌های لیگ برتر به عنوان سرمربی را مشروط به ارائه مدرک مربی‌گری A آسیا کرده بود، مجوز مربی‌گری دایی در سایپا را صادر کرد) با برگزاری مسابقات لیگ برتر، در یک بازی مانده به پایان این رقابت‌ها؛ سایپا علی‌رغم تساوی ۱–۱ در مقابل پاس با توجه به تفاضل گل بهتر، از جدی‌ترین رقیب خود استقلال اهواز پیش افتاد و به صدر جدول رسید. این در حالی بود که مسئولان باشگاه استقلال اهواز، بابک داوری کمک داور اردبیلی بازی استقلال اهواز و مس کرمان را به جانب‌داری از تیم سایپا متهم کردند. علی دایی در آخرین بازی سایپا در مسابقات لیگ برتر برابر مس کرمان به میدان رفت. دایی پس از گلزنی در این مسابقه و کسب عنوان قهرمانی با سایپا، به دوران بازیگری خود پایان داد. پرسپولیس فصل ۸۹–۱۳۸۸ علی دایی پس از کنار گذاشته شدن از تیم ملی، در ۷ دی ۱۳۸۸ و در زمان ریاست علی سعیدلو بر سازمان تربیت بدنی، به عنوان سرمربی پرسپولیس انتخاب شد. این در حالی‌بود که با گذشت ۲۱ هفته از مسابقات لیگ برتر، پرسپولیس با هدایت زلاتکو کرانچار، در رتبه سوم جدول قرار داشت. پرسپولیس در پایان فصل با هدایت دایی؛ در رتبه چهارم جدول مسابقات لیگ برتر قرار گرفت و قهرمانی جام حذفی را به‌دست‌آورد. فصل ۹۰–۱۳۸۹ علی دایی در دومین فصل حضور در پرسپولیس، برای دومین بار پیاپی قهرمانی جام حذفی را به‌دست‌آورد. دایی پس از شکست ۴–۱ پرسپولیس مقابل صبای قم در هفته نوزدهم مسابقات لیگ برتر؛ که پنجمین شکست پیاپی پرسپولیس در لیگ برتر با هدایت او به‌شمار می‌رفت، از مربی‌گری این تیم استعفا کرد، اما بار دیگر به پرسپولیس بازگشت و در پایان فصل رتبه چهارم مسابقات لیگ برتر را به دست آورد. پرسپولیس در این فصل از رقابت‌های لیگ برتر با هدایت دایی؛ در دو بازی رفت و برگشت مغلوب استقلال شد (شهرآورد ۶۹ و ۷۰). در مسابقات لیگ قهرمانان آسیا نیز؛ پرسپولیس با هدایت دایی، عملکرد ضعیفی داشت و در مرحله گروهی این مسابقات با کسب ۵ امتیاز از ۶ مسابقه؛ در رتبه چهارم، گروه چهار تیمی قرار گرفت و از دور رقابت‌ها کنار رفت. راه‌آهن علی دایی پس از پایان قرارداد با پرسپولیس و اختلاف با مدیرعامل این تیم (حبیب کاشانی)؛ از پرسپولیس جدا شد و در تیر ماه ۱۳۹۰، به عنوان سرمربی راه‌آهن انتخاب شد. راه‌آهن با هدایت دایی در فصل ۹۱–۱۳۹۰ مسابقات لیگ برتر در جایگاه یازدهم قرار گرفت. راه‌آهن در دومین فصل (لیگ ۹۲–۱۳۹۱) حضور دایی در این تیم به عنوان سرمربی؛ در جدول رده‌بندی مسابقات لیگ برتر، در رده هشتم قرار گرفت. پرسپولیس فصل ۹۳–۱۳۹۲ علی دایی در خرداد ۱۳۹۲ با قراردادی ۳ ساله؛ در زمان مدیرعاملی محمد رویانیان، بار دیگر هدایت پرسپولیس را بر عهده گرفت. این در حالی بود که سال گذشته دایی در مصاحبه ای اعلام کرده بود: «از یک من ریش رویانیان نمی‌ترسد و امثال رویانیان با یک امضاء می‌آیند و می‌روند». با پایان رقابت‌های لیگ برتر در فصل ۹۳–۱۳۹۲؛ پرسپولیس با هدایت علی دایی، عنوان نایب قهرمانی را به دست آورد. فصل ۹۴–۱۳۹۳ با آغاز رقابت‌های لیگ برتر در فصل ۹۴–۱۳۹۳ و تغییرات در مدیریت پرسپولیس، علی دایی پس از قرار دادن پرسپولیس در رده نهم جدول (۲ برد، ۲ تساوی و ۳ باخت)؛ تا پایان هفته هفتم مسابقات لیگ برتر، توسط هیئت مدیره پرسپولیس از این تیم کنار گذاشته شد و حمید درخشان به عنوان جانشین او انتخاب شد. صبای قم، نفت تهران، سایپا علی دایی در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۹۴ به عنوان سرمربی صبای قم انتخاب شد. او در پایان فصل مسابقات لیگ برتر (۹۵–۱۳۹۴) عنوان هفتم با این تیم را کسب کرد. دایی در تاریخ ۱۵ تیرماه ۱۳۹۵، به عنوان سرمربی نفت تهران انتخاب شد. او به همراه این تیم به قهرمانی در جام حذفی دست پیدا کرد. با پایان رقابت‌های لیگ برتر (۹۶–۱۳۹۵) نفت تهران؛ با هدایت دایی، در رده نهم جدول مسابقات قرار گرفت. علی دایی در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ به عنوان سرمربی سایپا انتخاب شد. این تیم با هدایت دایی؛ در پایان مسابقات لیگ برتر (۹۷–۱۳۹۶)، در رده چهارم جدول قرار گرفت. دایی در دومین فصل حضور در این تیم؛ درحالی‌که تا پایان هفته ۲۷ مسابقات لیگ برتر (۹۸–۱۳۹۷)، با قرار دادن سایپا در رده هفتم جدول هدایت این تیم را بر عهده داشت، پس از مصاحبه علیه مدیران باشگاه، در سه بازی مانده به پایان فصل اخراج شد. آمار عملکرد به عنوان سرمربی در لیگ برتر تیم سایپا تهران به رهبری ورنر لورانت تا هفته پنجم لیگ برتر ۸۶–۱۳۸۵ ایران با کسب ۱۱ امتیاز (۳ برد و ۲ مساوی) در صدر جدول قرار داشت، که علی دایی در ۱۷ مهر ۱۳۸۵ به عنوان جانشین لورانت معرفی شد و اولین بازی خود به عنوان مربی-بازیکن را در مقابل پرسپولیس در هفته ششم لیگ برتر انجام داد که این مسابقه با تساوی ۲–۲ به پایان رسید. تیم پرسپولیس به رهبری زلاتکو کرانچار تا هفته ۲۱ لیگ برتر ۸۹–۱۳۸۸ ایران در رتبه سوم جدول قرار داشت، که حبیب کاشانی، کرانچار را برکنار و علی دایی را به جای وی منصوب کرد. پرسپولیس به رهبری علی دایی در لیگ برتر ۸۹–۱۳۸۸ ایران با یک پله تنزل؛ نسبت جایگاه پرسپولیس در زمان سرمربیگری کرانچار، در رتبه چهارم لیگ؛ در پایان فصل قرار گرفت. افتخارات بازیکن پرسپولیس جام آزادگان: ۱۳۷۴ بایرن مونیخ بوندس‌لیگا: ۹۹–۱۹۹۸ لیگا پوکال: ۱۹۹۸ نایب‌قهرمان لیگ قهرمانان اروپا: ۹۹–۱۹۹۸ صبای قم جام حذفی ایران: ۸۴–۱۳۸۳ سوپر جام ایران: ۱۳۸۴ سایپا لیگ برتر خلیج فارس: ۸۶–۱۳۸۵ زیر ۲۳ سال ایران مدال طلای بازی‌های آسیایی: ۲۰۰۲ ایران مقام سوم جام ملت‌های آسیا (۲): ۱۹۹۶، ۲۰۰۴ مدال طلای بازی‌های آسیایی: ۱۹۹۸ جام بین قاره‌ای آسیا-اقیانوسیه: ۲۰۰۳ قهرمانی غرب آسیا: ۲۰۰۴ مربی سایپا لیگ برتر خلیج فارس: ۸۶–۱۳۸۵ ایران قهرمانی غرب آسیا: ۱۳۸۷ پرسپولیس جام حذفی ایران (۲): ۸۹–۱۳۸۸، ۹۰–۱۳۸۹ نایب‌قهرمان لیگ برتر خلیج فارس: ۹۳–۱۳۹۲ نفت تهران جام حذفی ایران: ۹۶–۱۳۹۵ فردی بازیکن سال فوتبال آسیا: ۱۹۹۹ دومین بازیکن سال فوتبال آسیا: ۱۹۹۶ بهترین بازیکن ایرانی قرن بیستم به انتخاب فدراسیون تاریخ و آمار فوتبال دومین گلزن بازی‌های ملی مردان جهان در تمام ادوار: ۱۰۹ گل بهترین گلزن بین‌المللی مردان جهان (۲): ۱۹۹۶، ۲۰۰۴ بهترین گلزن جام ملت‌های آسیا: ۱۹۹۶ (۸ گل) بهترین گلزن بازی‌های آسیایی: ۱۹۹۸ (۸ گل) بهترین گلزن قهرمانی فوتبال غرب آسیا: ۲۰۰۴ (۵ گل) بهترین گلزن لیگ برتر خلیج فارس: ۸۳–۱۳۸۲ (۱۶ گل) عضو تیم منتخب قرن ۲۰ فوتبال آسیا به انتخاب فدراسیون تاریخ و آمار فوتبال (IFFHS) عضو لیست ده بازیکن برتر تاریخ فوتبال آسیا به انتخاب ای‌اس‌پی‌ان عضو تالار مشاهیر فوتبال آسیا: ۲۰۱۴ عضویت در فیفا علی دایی پس از محسن صفایی فراهانی به عنوان دومین ایرانی عضو کمیته فنی فیفا به‌شمار می‌رود. عضویت دایی در فیفا در حالی انجام گرفت که محمد دادکان با ارسال نامه‌ای به فیفا شرایط حضور وی را در فیفا را فراهم کرد. دایی در اواخر سال ۱۳۹۱ از کمیته فنی فیفا کنار گذاشته شد. دعوت به قرعه‌کشی جام جهانی ۲۰۲۲ علی دایی به همراه چند نفر دیگر از ستاره‌های پیشین فوتبال جهان از جمله کافو، لوتار ماتئوس، جی-جی اوکوچا، عادل احمد و تیم کیهیل مهمانان ویژهٔ قرعه‌کشی جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ قطر بودند. حواشی انتقادات علی دایی باوجود بازی‌های خوب در دوران جوانی، در سال‌های پایانی (مخصوصا در بازی‌های جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶) مورد انتقاد برخی از کارشناسان فوتبال، طرفداران و مطبوعات قرار گرفت. پافشاری برانکو ایوانکوویچ در استفاده مداوم از وی در تیم ملی از محبوبیت وی کاست. اما پس از چندی، موفقیت وی در باشگاه سایپا و قهرمانی او به عنوان بازیکن و سرمربی در لیگ برتر باعث شد تا دوباره توجه همگان را به خود جلب کند. همچنین با آغاز سرمربی‌گری در تیم ملی، دایی بار دیگر آماج انتقادات قرار گرفت. او به دلیل «دوشغله» بودن (سرمربی هم‌زمان تیم ملی و تیم سایپا) مورد انتقادات تندی قرار گرفت. ارائه لیست بازیکنان دعوت شده به تیم ملی یکی دیگر از دلایل انتقادات از دایی بود. منتقدان او وجود ۵ بازیکن از باشگاه سایپا که در رده‌های میانی جدول لیگ برتر قرار داشت، عدم حضور بازیکنی از تیم‌های خوزستانی (فولاد خوزستان، استقلال اهواز، صنعت نفت آبادان) و نیز عدم دعوت از برخی بازیکنان بزرگ ایرانی مانند مهدی مهدوی‌کیا و علی کریمی را مورد انتقاد قرار می‌دادند. شکایت از مایلی‌کهن دایی در اعتراض به سخنان محمد مایلی‌کهن سرمربی سابق تیم ملی فوتبال ایران از وی شکایت کرد. دادگاه روز دوشنبه ۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۷ خورشیدی با حضور وکیل دایی و مایلی‌کهن برگزار شد. مایلی‌کهن بر مواضع قبلی خود و انتقادات از دایی پافشاری کرد. دادگاه محمد مایلی کهن را به‌مدت یک سال از مصاحبه با رسانه‌ها محروم اعلام کرد. در پی شکایت علی دایی از مایلی‌کهن، دادگاهی بدوی در ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، وی را به ۴ ماه حبس تعزیری و پرداخت ۱۰۰ هزار تومان جزای نقدی، محکوم کرد. این رأی در دادگاه تجدید نظر نیز تأیید شد. وی در در تاریخ ۲۰ آبان همان سال، برای اجرای حکم با دستبند به اوین منتقل شد. بلافاصله بعد از انتقال مایلی کهن به زندان اوین، محمود گودرزی وزیر ورزش و جوانان به معاونت حقوقی این وزارتخانه دستور پیگیری آزادی محمد مایلی کهن را صادر کرد. دایی نهایتاً در ۲۱ آبان ماه و با واسطه‌گری بسیاری از شخصیت‌ها همچون علی پروین با نوشتن نامه‌ای رضایت داد مایلی کهن از زندان آزاد شود. داوری محسن قهرمانی پس از بازی پرسپولیس و سپاهان در نیم فصل اول مسابقات لیگ برتر در فصل ۹۳–۱۳۹۲ که به میزبانی سپاهان برگزار شد و در طی آن داور مسابقه (محسن قهرمانی) در دقیقه دوم بازیکن پرسپولیس را اخراج؛ و یک پنالتی به نفع سپاهان اعلام کرد، دایی در کنفرانس خبری بعد از بازی بیان کرد: «می‌دانستیم که قهرمانی قرار است در این مسابقه آن طرفی (به سمت سپاهان) غش کند.» دایی همچنین خطاب به قهرمانی اعلام کرد: «آقای قهرمانی من شماره تلفن‌ها و شماره حساب‌ها را نمی‌دانم. اگر تو داوری من پروفسورای داوری دارم.» در پی این اتهام و با توجه به مستنداتی که طرفین ارائه دادند، پس از ۴ ماه حکم پرونده اعلام شد که بر اساس آن محسن قهرمانی از روابط ناسالم مالی بین تیم داوری با باشگاه سپاهان تبرئه شد اما به دلیل دریافت مبالغی از باشگاه راه‌آهن از طریق محمدرضا مولایی (مربی بدن‌سازی تیم در زمان مربیگری علی دایی در این باشگاه) به مدت ۸ ماه از داوری محروم شد. در این حکم نیز علی دایی که از رفتارهای خلاف قانون برخی عوامل وقت باشگاه راه‌آهن مطلع شده لکن علیرغم برخورد شخصی و مخالفت با موضوع، مطابق تأکید قانونی مقررات اخلاقی فیفا، آن را به موقع به اطلاع مراجع ذی صلاح قانونی نرسانده‌است «قصور نموده» و «به استناد بند ۱ ماده ۲۱ و شق الف ماده ۶ قانون اخلاق فیفا مصوب سال ۲۰۱۲ میلادی» به ایشان تذکر داده می‌شودکه از این پس به تکالیف قانونی خود عمل کند. در ادامه این حکم افراد دیگری از باشگاه راه‌آهن مرتبط با پرونده، با حکم محرومیت مقطعی (چند ماهه تا چند ساله)، جریمه مالی و توبیخ کتبی روبرو شدند. خارج از فوتبال ساخت مدرسه در اردبیل علی دایی در شهرک گلستان شهر زادگاهش (اردبیل) یک مدرسه در مقطع متوسطه (هنرستان کار و دانش) به نام ابوالفضل دایی (پدرش) و چند مدرسه دیگر ساخته‌است و از خیرین مدرسه‌ساز اردبیل به‌شمار می‌رود. حضور در شبکه‌های اجتماعی در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۹۲ علی دایی حضور خود در فیسبوک را تکذیب کرد و تنها حضورش در شبکه‌های اجتماعی را در شبکه ارتباطی چهره‌ها و مردم عنوان کرد. وی از راه‌اندازی سایت شخصی‌اش در آینده‌ای نزدیک خبر داد. دایی مدتی بعد در اینستاگرام شروع به فعالیت کرده و صفحه او تا ۸ دی ۱۴۰۱، بیش از ۱۱ میلیون و ۳۰۰ هزار دنبال‌کننده پیدا کرد. سفیر حسن نیت نهضت جهانی علی دایی در سال ۱۳۸۶ توسط فدراسیون فوتبال ایران به عنوان نماینده فوتبال ایران در سازمان یونیسف معرفی شد. دایی و مهتاب کرامتی (بازیگر سینما) به عنوان دو سفیر ایران در این سازمان بین‌المللی عضویت دارند. دریافت نشان شجاعت درجه سه از رئیس‌جمهور پس از پیشنهاد علی کفاشیان (معاون فنی وقت سازمان تربیت بدنی) و تصویب هیئت دولت، علی دایی در سال ۱۳۸۳ از سید محمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت ایران، نشان شجاعت درجه سه دریافت کرد. کمک به زلزله‌زدگان کرمانشاه پس از وقوع زلزله ازگله در آبان ماه ۱۳۹۶، که موجب خسارت زیاد و ویرانی خانه‌های مردم شد، علی دایی برای کمک به مردم زلزله‌زده اعلام آمادگی کرده و چند روز بعد در مناطق زلزله زده سرپل ذهاب حضور یافت. او با استفاده از کمک‌های مردمی و شخصیِ جمع‌آوری شده که رقم آن را در ابتدا ۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان اعلام کرده بود، شروع به خانه‌سازی در روستاهای سرپل ذهاب کرد. او همچنین از ارسال ۶ کامیون و تریلی کمک غیرنقدی به مردم زلزله‌زده خبر داد. پس از مدتی، دایی در اینستاگرامش بازسازی کامل خانه‌های تخریب شده در سه روستای مله‌رولان و تپانی قدیم و جدید را رونمایی کرد. این اقدامات، تقدیر و تشکر مردم و برخی شخصیت‌ها و باشگاه‌های ورزشی را از دایی به همراه داشت. با این وجود، حساب بانکی علی دایی که برای جمع‌آوری کمک به زلزله‌زدگان استفاده می‌شد، مدتی از سوی قوه قضائیه توقیف شده و وی به اداره آگاهی احضار شد. او در یک مصاحبه با اشاره به این مسئله گفت: «بعضی از ارگان‌ها جلوی پای ما سنگ انداختند… همین الان که دارم با شما صحبت می‌کنم حساب‌های زلزله‌زده‌ها که به اسم من بوده‌است، مسدود است اما ما کار خودمان را انجام می‌دهیم و مطمئناً در مسیری گام برداشتیم که به آن ایمان و اعتقاد داشتیم.» او همچنین بیان کرد که برای گزارش کمک به زلزله‌زدگان تنها پاسخگوی مردم است. پاسداشت به پاس فعالیت‌های انسان‌دوستانه و میهن‌پرستانه علی دایی بعد از زلزله کرمانشاه به افتخار وی نام یک گونهٔ گربه ماهی به سینه‌خراش علی دایی نام‌گذاری شد. این گونه در رودخانه‌های استان‌های غربی و جنوب غربی ایران زندگی می‌کند. این اتفاق با حاشیه‌هایی همراه بود. در ۱۵ تیر ۱۴۰۰، خروجی بزرگراه باکری تهران به اتوبان کرج تا ورودی اصلی مجموعه ورزشی آزادی به نام علی دایی به ثبت رسید. جستارهای وابسته فهرست گل‌های بین‌المللی علی دایی لیست فوتبالیست‌های مرد با بیش از ۵۰ گل ملی فهرست برترین گلزنان فوتبال ملی جهان سینه‌خراش علی دایی پانویس منابع پیوند به بیرون علی دایی در سایت Footballdatabase علی دایی در سایت Transfermarkt علی دایی در سایت فیفا علی دایی در وبگاه national-football-teams.com آقای گل‌های لیگ فوتبال ایران افراد ایرانی آذری‌تبار افراد زنده اهالی اردبیل بازیکن سال فوتبال آسیا بازیکنان باشگاه آرمینیا بیله‌فلد بازیکنان باشگاه السد بازیکنان باشگاه الشباب امارات بازیکنان باشگاه بانک تجارت بازیکنان باشگاه بایرن مونیخ بازیکنان باشگاه پرسپولیس بازیکنان باشگاه سایپا بازیکنان باشگاه صبا بازیکنان باشگاه هرتابرلین بازیکنان بوندس‌لیگای ۱ بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران بازیکنان جام جهانی فوتبال ۱۹۹۸ بازیکنان جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶ بازیکنان جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ بازیکنان جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۰ بازیکنان جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۴ بازیکنان فوتبال اهل ایران بازیکنان فوتبال در بازی‌های آسیایی ۱۹۹۴ بازیکنان فوتبال در بازی‌های آسیایی ۱۹۹۸ بازیکنان فوتبال در بازی‌های آسیایی ۲۰۰۲ بازیکنان فوتبال دور از وطن اهل ایران بازیکنان فوتبال دور از وطن در آلمان بازیکنان فوتبال دور از وطن در امارات متحده عربی بازیکنان فوتبال دور از وطن در قطر بازیکنان لیگ آزادگان بازیکنان لیگ برتر امارات متحده عربی بازیکنان لیگ برتر خلیج فارس بازیکنان لیگ ستارگان قطر بنیانگذاران شرکت اهل ایران پرچم‌داران کاروان ایران در بازی‌های آسیایی دانش‌آموختگان دانشکده مهندسی و علم مواد دانشگاه صنعتی شریف دانش‌آموختگان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی دانش‌آموختگان دانشگاه صنعتی شریف دریافت‌کنندگان نشان شجاعت (جمهوری اسلامی) دور از وطن‌های اهل ایران در امارات متحده عربی زادگان ۱۳۴۸ زادگان ۱۹۶۹ (میلادی) سفیران یونیسف کارآفرینان اهل ایران کلوپ سده فیفا مدال‌آوران بازی‌های آسیایی ۱۹۹۸ مدال‌آوران بازی‌های آسیایی ۲۰۰۲ مدال‌آوران بازی‌های آسیایی در فوتبال مدال‌آوران طلا بازی‌های آسیایی اهل ایران مدرسه‌سازان اهل ایران مربیان باشگاه راه‌آهن مربیان باشگاه سایپا مربیان باشگاه صبا مربیان باشگاه صبای قم مربیان باشگاه فوتبال پرسپولیس مربیان باشگاه نفت تهران مربیان تیم ملی فوتبال ایران مربیان فوتبال اهل ایران مربیان لیگ برتر خلیج فارس مهاجمان فوتبال مهندسان متالورژی اهل ایران نیکوکاران اهل اردبیل ورزشکاران آذری اهل ایران ورزشکاران دور از وطن اهل ایران در آلمان ورزشکاران دور از وطن اهل ایران در امارات متحده عربی ورزشکاران دور از وطن اهل ایران در قطر
2609
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%D8%AF%20%D9%85%D8%A7%DA%98%D9%84%D8%A7%D9%86
فردیناند ماژلان
فردیناند ماژلان (زادهٔ بهار ۱۴۸۰ - درگذشته ۷ آوریل ۱۵۲۱ میلادی) پوینده و دریانوردی پرتغالی بود که به دولت اسپانیا خدمت می‌کرد. او نخستین کسی بود که در جهت غرب از اروپا به آسیا رفت و در اقیانوس آرام کشتی راند. ماژلان همچنین نخستین کسی بود که با هدف دور زدن کرهٔ زمین رهبری یک ناوگان اکتشافی را عهده‌دار شد. اگر چه خود در میانهٔ سفر کشته شد گروهی از افراد و ناوگانش به سرکردگی خوان سباستین الکانو با کشتی ویکتوریا توانستند در ۱۵۲۲ میلادی کرهٔ زمین را با موفقیت دور بزنند و به اروپا بازگردند. تولد و سال‌های اول ماژلان در خانواده‌ای اشرافی در سابروسا، ویلا رئال، ایالت تراس دوس مونتِس متولد شد. وقتی که ده ساله بود، والدینش در گذشتند. دو سال بعد وی به نزد برادرش در لیسبون رفت و در دربار شاه جان دوم و ملکه الئونورا به عنوان پیشخدمت مشغول به کار شد. زندگی در لیسبون این فرصت را به او داد تا ــ همراه پسر عمویش فرانسیسکو سرانو ــ ادامهٔ تحصیل دهد و در جغرافیا و ستاره‌شناسی مهارت یابد. در ۱۴۹۶ میلادی ماژلان مقام سلحشوری گرفت. در بیست سالگی برای اولین بار به دریا رفت. در ۱۵۰۵ میلادی دولت او را به هند فرستاد تا ترتیب انتصاب فرانسیسکو دِ آلمئیدا را به مقام نیابت سلطنت پرتغال بدهد و در طول مسیر پایگاه‌های نظامی و دریایی برپا سازد. هم در این سفر بود که برای اولین دفعه ماژلان جنگ را تجربه کرد: وقتی یک سلطان محلی آفریقایی از پرداخت خراج سر باز زد، افراد آلمئیدا حمله بردند و شهر مسلمان‌نشین کیلوا در تانزانیای امروزی را به تصرف درآوردند. در ۱۵۰۶ میلادی ماژلان به هند شرقی سفر کرد تا هیأتی را که دولت پرتغال به جزایر ادویه فرستاده بود همراهی کند. در ۱۵۱۰ میلادی درجهٔ ناخدایی گرفت ولی مدتی بعد به دلیل اشتباه در فرماندهی برکنار و به پرتغال بازگردانده شد. در ۱۵۱۱ میلادی به مراکش فرستاده شد و در نبرد آزامور (۲۸ و ۲۹ اوت ۱۵۱۳ میلادی)، علیه مراکشی‌ها شرکت کرد. با وجود زخم برداشتن در جنگ و دریافت مدال‌های متعدد، اطرافیان وی را به داد و ستد غیرقانونی با مسلمانان متهم کردند. آلمئیدا نایب‌السلطنه هم که با ماژلان اختلاف داشت، در گزارشی به دربار از عملکرد او ابراز نارضایتی کرد. هرچند ماژلان بالاخره از تمام اتهام‌ها تبرئه شد، ولی دیگر مورد اعتماد شاه امانوئل اول نبود. پادشاه تقاضای افزایش حقوق ماژلان را نپذیرفت و اعلام کرد که از تاریخ ۱۵ مهٔ ۱۵۱۴ میلادی، دیگر در دولت پرتغال مقامی برای او در نظر نگرفته‌است. ماژلان که اوضاع را چنین دید، کشور و شهروندی پرتغال را ترک گفت تا در خدمت دربار اسپانیا درآید و نام پرتغالی خود «فرنون دِ ماگالیانش» را به «فرناندو دِ ماگالانس» تغییر داد. نقشه‌هایی برای دور زمین گشتن در ۲۰ اکتبر ۱۵۱۷ میلادی ماژلان به سویل پایتخت اسپانیا در آن دوران رسید و از آنجا به والادولید رفت تا با شاه نوجوان چارلز اول (چارلز پنجم بعدی، امپراتور مقدس روم) ملاقات کند. با یاری خوان دِ آراندا عضو بلندپایهٔ مرکز امور هند در سویل و دیگر دوستان به ویژه یک پرتغالی به نام دیوگو باربوسا، ماژلان سرانجام توانست تابعیت اسپانیا را بدست آورد. وی در سویل نفوذ زیادی یافت و در سایهٔ تدبیر خود توانست شاه و خوان رودریگِیث دِ فونسیسکا – اسقف قدرتمند بورگوس و دشمن قسم‌خوردهٔ کریستف کلمب – را پشتیبان خود کند. در آن دوران تجارت ادویه رونق زیادی داشت و ادویهٔ آسیای جنوب شرقی در بازارهای اروپا به قیمت بسیار گزاف به فروش می‌رفت. مرکز این تجارت پرسود جزایر ملوک (معروف به جزایر ادویه) در اندونزی امروزی بود که برای رسیدن به آن کشتی‌های اروپایی ناچار به دور زدن قارهٔ آفریقا و پیمودن هزاران کیلومتر راه در اقیانوس هند بودند. روزی نقشه‌ای از آمریکای جنوبی به دست ماژلان رسید. در این نقشه – به اشتباه- دلتای عظیم رودخانهٔ لاپلاتا به صورت گذرگاهی ترسیم شده بود که از طریق آن می‌شد به اقیانوس آرام راه برد. ماژلان به فکر افتاد که با استفاده از این مسیر و عبور از جنوب اقیانوس آرام آسان‌تر می‌توان به جزایر ادویه رسید. روی فالئیرو ستاره‌شناس تبعیدی پرتغالی ماژلان را در پیشبرد این نقشه یاری می‌داد و یک بازرگان بسیار ثروتمند به نام کریستوفر دِ هارو که مخالف شاه پرتغال بود، حاضر شد وی را از نظر مالی حمایت putasasa کند. در ۲۲ مارس ۱۵۱۸ میلادی شاه چارلز طرح ماژلان را تصویب کرد. مطابق قرارداد، یک بیستم کل سود حاصل از سرزمین‌های کشف شده بعلاوهٔ حکومت آن‌ها مشترکاً به ماژلان و فالئیرو تعلق می‌گرفت. بعد از تأمین بودجهٔ دولتی، دو شریک پنج کشتی فراهم کردند: ترینیداد (ظرفیت ۱۱۰ تن، خدمه ۵۵ نفر)، سان آنتونیو (ظرفیت ۱۲۰ تن، خدمه ۶۰ نفر)، کونسِپسیون (ظرفیت ۹۰ تن، خدمه ۴۵ نفر)، ویکتوریا (ظرفیت ۸۵ تن، خدمه ۴۲ نفر) و سانتیاگو (ظرفیت ۷۵ تن، خدمه ۳۲ نفر). ترینیداد کشتی دریادار بود و ماژلان خود آن را فرماندهی می‌کرد؛ به غیر از فالئیرو ناخدایان چهار کشتی دیگر به ترتیب عبارت بودند از: خوان دِ کارتِگِنا، گومِس، گاسپار دِ کوئِسادا و لوئیس دِ مِندوزا. مسافرت در ۱۵ اوت ۱۵۱۸ میلادی پنج کشتی تحت فرمان ماژلان، سویل را ترک کردند و در طول رودخانه گوادال کوئی ویر به حرکت درآمدند. اما مقامات اسپانیایی شهر بندری سان لوکار دِ باررامِدا که به ماژلان پرتغالی‌تبار مشکوک بودند، پنج هفته ناوگان او را در دهانهٔ رودخانه معطل کردند و سرانجام در ۲۰ سپتامبر اجازهٔ ادامهٔ سفر را به ماژلان و ۲۷۰ نفر همراهانش دادند. شروع سفر شاه امانوئل پرتغالی که از عزیمت آن‌ها باخبر شد، چند کشتی جنگی را به تعقیبشان فرستاد اما ماژلان موفق شد پرتغالی‌ها را جا بگذارد. ناوگان او پس از توقف کوتاهی در جزایر قناری به جزایر کیپ ورد رفت و از آنجا راهی دماغه سن اوتین در برزیل شد. در ۲۰ سپتامبر از خط استوا گذشتند و در ۶ دسامبر ساحل برزیل در دیدرس قرار گرفت. چون برزیل در آن زمان محدودهٔ پرتغال بود، ماژلان از آن دوری کرد و در ۱۳ دسامبر در منطقهٔ خوش آب و هوایی نزدیک ریو دو ژانیروی امروزی لنگر انداخت. پس از تهیهٔ آذوقه و آماده‌سازی کشتی به سوی جنوب حرکت کردند و در ۱۰ ژانویه ۱۵۲۰ میلادی به مصب رودخانهٔ لاپلاتا رسیدند. جستجو برای یافتن گذرگاهی به اقیانوس آرام باید از همین نقطه آغاز می‌شد ولی چون در نیمکرهٔ جنوبی زمستان بود، ماژلان صلاح دید که برنامهٔ سفر را به تأخیر بیندازند و تا تمام شدن فصل سرما در پاتاگونیا بمانند. خدمه هم برای گذراندن زمستان دست به کار ساختن اقامتگاهی شدند و آن را پوئرتو سان خولیان نامیدند. بدین ترتیب با گذشت شش ماه هنوز در آغاز راه بودند و سرزمین جدیدی پیدا نشده بود. این وضعیت موجب نارضایتی گروهی از دریانوردان شد زیرا همه می‌دانستند که ماژلان تا به هدف خود دست نیابد اجازهٔ بازگشت به اسپانیا را به آنان نخواهد داد. سه تن از ناخدایان مخالف ماژلان که موقعیت را برای سرنگون کردن وی مناسب می‌دیدند، با همدستی تعدادی از افسران شورش کردند و کنترل سه کشتی را برای چند ساعت به دست گرفتند. اما وفادار ماندن بیشتر خدمه به ماژلان، توطئهٔ آن‌ها را ناموفق گذاشت. مندوزا و کوئسادا به اعدام محکوم شدند و کارتاگنا – که جرمش سبک‌تر بود - و یک کشیش را هم در ساحل متروکه‌ای پیاده کردند. با مساعد شدن هوا در ۲۴ اوت سفر از سر گرفته شد. پیش از ترک اقامتگاه، ماژلان کشتی کوچک سانتیاگو را برای بازرسی به پایین دست ساحل فرستاد ولی کشتی در برخورد با صخره‌های زیرآبی غرق شد. بیشتر سرنشینان توانستند خود را به خشکی برسانند و از راه زمینی دوباره به ناوگان ملحق شوند. در ۲۱ اکتبر ۱۵۲۰ میلادی در ۵۲ درجهٔ عرض جنوبی چهار کشتی به دماغه ویرجن رسیدند. عمق زیاد و شوری آب حکایت از آن داشت که بالاخره گذرگاه را یافته‌اند. ماژلان ابتدا دو کشتی سان آنتونیو و کونسپسیون را برای کاوش پیش فرستاد. پس از شناسایی کلی مسیر، ناوگان مسافرت دشوار و ۳۷۳ مایلی خود را به درون تنگه آغاز کرد. این گذرگاه که ماژلان آن را به مناسبت فرارسیدن عید اول نوامبر، «گذرگاه همهٔ قدیسان» خوانده بود اکنون تنگهٔ ماژلان نامیده می‌شود. گومس فرماندهٔ سان آنتونیو که ادامه دادن راه را با آذوقهٔ موجود ممکن نمی‌دانست سایر افسران را با خود همراه کرد و به اسپانیا گریخت. سه کشتی باقی‌مانده سرانجام در ۲۸ نوامبر به آب‌های اقیانوس آرام جنوبی وارد شدند. «آرام» نامی بود که ماژلان به دلیل سکون و آرامش این اقیانوس به آن داده بود. مرگ ماژلان ناوگان با بادبان کشیدن به سمت شمال غربی در ۱۳ فوریه ۱۵۲۱ میلادی از خط استوا گذشت، در ۶ مارس به جزایر ماریانا و در ۱۶ مارس به جزیره هومونهون فیلیپین رسید. ماژلان با یاری مترجم مالایایی خود به آسانی توانست با مردم بومی ارتباط برقرار کند. پس از تبادل هدایا با کالامبو راجهٔ لیمساوا در ۷ آوریل، وی آن‌ها را به جزایر سبو رهنمون کرد. هومابون راجهٔ سبو با آنان رفتاری دوستانه داشت و حتی پذیرفت که به آیین مسیحیت درآید. اما لاپو لاپو راجهٔ ماکتان جزیرهٔ مجاور، این اندازه مطیع نبود و به جای پذیرش مسیحیت و خراج دادن به اسپانیا، جنگ را برگزید. ماژلان با تعداد کمی سرباز به مقابله با بومیان سرکش شتافت و در ۲۷ آوریل در نبرد ماکتان کشته شد. آنتونیو پیگافتا، جهانگرد ثروتمندی که به عنوان وقایع‌نگار ناوگان ماژلان را همراهی می‌کرد، تنها شاهد عینی و قابل اعتماد این واقعه‌است. او می‌نویسد: گشتن به دور زمین ماژلان وصیت کرده بود که مترجم مالایایی پس از مرگ او آزاد شود. این بومی اهل مالزی را که انریکه نام داشت ماژلان در یکی از سفرهای گذشته‌اش به آسیای جنوب غربی در۱۵۱۱ میلادی از برده‌داران سوماترایی خریداری کرده بود؛ هنگام جنگ در آفریقا، اخراج از دربار پرتغال و نائل شدن به مقام دریاسالاری در اسپانیا، انریکه در کنار اربابش حاضر بود بنابراین با رسیدن ناوگان ماژلان به فیلیپین، او اولین کسی شد که (در سفرهای جداگانه) یک دور گرد کرهٔ زمین گشته‌است. پس از درگذشت ماژلان، فرماندهان که وجود انریکه را لازم می‌دیدند از آزاد کردنش خودداری کردند ولی او با کمک راجه هومابون در هنگامهٔ جنگ بومیان و اسپانیایی‌ها موفق به فرار شد. در غیاب وی، آنتونیو پیگافتا که دربارهٔ زبان بومیان مطالعاتی کرده بود، وظیفهٔ برقراری ارتباط را بر عهده گرفت. سه کشتی باقی‌مانده در جستجوی جزایر ادویه مسیر خود را به سمت غرب ادامه دادند. پس از توقف کوتاهی در جزیرهٔ پالاوان، در ۲۱ ژوئن ۱۵۲۱ میلادی دریانوردان محلی ایشان را به جزیرهٔ بورنئو هدایت کردند. ناوگان آنان اکنون تنها به دو فروند کشتی محدود می‌شد؛ کونسپسیون به علت فرسودگی در کرانه‌های پالاوان رها و به آتش کشیده شده بود. آن‌ها مدت سی و پنج روز در ساحل کشور برونئی لنگر انداختند. پیگافتای ونیزی از ثروت و جلال دربار راجه سیریپادا داستان‌ها نقل کرده‌است. بورنئویی‌ها ارتشی از فیل‌های اهلی و ۶۲ توپ جنگی داشتند که بیش از پنج برابر جنگ‌افزارهای موجود در ناوگان ماژلان بود. پیگافتا از فناوری اهالی جزیره نمونه‌هایی ذکر می‌کند؛ از آن جمله‌است ظروف چینی (که هنوز به‌طور گسترده در دسترس اروپاییان قرار نگرفته بود) و عینک (که به تازگی به اروپا رسیده بود). دریانوردان در ۶ نوامبر ۱۵۲۱ میلادی به جزایر مولوک (جزایر ادویه) رسیدند و پس از داد و ستد با سلطانِ تیدور عازم اسپانیا شدند. مدت کوتاهی بعد از حرکت، ترینیداد کشتی فرماندهی، به علت فرسودگی در راه ماند و سرنشینانش ناگزیر به جزیرهٔ ترناته که متعلق به پرتغال بود پناهنده شدند. ترینیداد هم به چنگ پرتغالی‌ها افتاد و نزدیک ساحل جزیره نابود شد. ویکتوریا به فرماندهی خوان سباستین الکانو راه خود را به سوی اسپانیا ادامه داد و در ۶ ماه مه ۱۵۲۲ میلادی دماغهٔ امید نیک را دور زد. در کشتی جز برنج چیزی برای خوردن نبود. تا رسیدن به جزیرهٔ کیپ ورده بیست نفر از خدمه بر اثر سوء تغذیه مردند. دریانوردان می‌دانستند که شاه پرتغال مصمم است مانع رسیدن کشتی‌های ماژلان به اسپانیا شود و ناوگانی جنگی برای نابودیشان فرستاده‌است. الکانو در طول مسیر سعی کرده بود تا به متصرفات پرتغال نزدیک نشود ولی با وضعیت موجود چاره‌ای جز توقف در کیپ ورده نمی‌دید. کشتی در بندر پهلو گرفت و چند نفر به‌طور ناشناس برای تهیهٔ آذوقه به ساحل رفتند ولی مقامات پرتغال به آن‌ها شک بردند. الکانو عاقبت مجبور شد تعدادی از افرادش را در جزیره بگذارد و بگریزد. بازگشت در ۶ سپتامبر ۱۵۲۲ میلادی - سه سال بعد از ترک اسپانیا- خوان سباستین الکانو و هفده نفر خدمه سوار بر کشتی ویکتوریا به بندر سِویل وارد شدند و مأموریت دور زدن کرهٔ زمین را با موفقیت به پایان بردند. ۴ نفر از ۵۵ خدمه کشتی ترینیداد هم سرانجام در ۱۵۲۵ میلادی توانستند خود را به اسپانیا برسانند. یافته‌ها مأموریت ماژلان در تاریخ پویش‌های جغرافیایی نقطهٔ عطفی بود. با به انجام رسیدن این سفر اکتشافی، فرضیهٔ کروی بودن زمین عملاً به اثبات رسید. ماژلان و یارانش همچنین نخستین اروپاییانی بودند که: گذرگاه میان دو اقیانوس اطلس و آرام (تنگه ماژلان) را کشف و از آن عبور کردند. در آمریکای جنوبی «شتر بی‌کوهان» دیدند - که می‌تواند لاما، گواناکو، شترچه یا آلپاکا باشد. نوعی «غاز» سیاه یافتند که به جای پَر کندن باید پوست آن کنده شود (پنگوئن). دو مورد از نزدیکترین کهکشانها به ما یعنی ابرهای ماژلانی (شامل ابر ماژلانی بزرگ و ابر ماژلانی کوچک) را رصد کردند. این دو کهکشان تنها از نیمکره جنوبی قابل رؤیت هستند. محیط کرهٔ زمین را مشخص کردند؛ در این سفر ۱۴٬۴۶۰ لیگ (یکا) (برابر با ۶۹٬۰۰۰ کیلومتر) پیموده شد. به ضرورت ایجاد یک خط تاریخ بین‌المللی پی بردند؛ بدون وجود این خط فرضی دریانوردانی که از سمت غرب دور کرهٔ زمین می‌گردند، یک روز از تقویم واقعی عقب می‌مانند. پانویس منابع اهالی پرتغال در سده ۱۵ (میلادی) اهالی پرتغال در سده ۱۶ (میلادی) تاریخ دریانوردی پرتغال درگذشتگان ۱۵۲۱ (میلادی) زادگان ۱۴۸۰ (میلادی) عصر اکتشاف کاتولیک‌های رومی اهل پرتغال کاتولیک‌های رومی سده ۱۵ (میلادی) کاتولیک‌های رومی سده ۱۶ (میلادی) کاوشگران اقیانوس آرام اهل پرتغال کاوشگران اقیانوس آرام کاوشگران اهل اسپانیا کاوشگران اهل پرتغال کاوشگران سده ۱۶ (میلادی) کاوشگران شیلی کشته‌شدگان با سلاح برنده مردم مستعمره اسپانیایی فیلیپین نیروهای نظامی کشته‌شده در جنگ هند شرقی اسپانیا در سده ۱۶ (میلادی)
2610
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D9%85%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
فهرست میوه‌ها
این فهرست نام میوه‌هایی که چه به صورت خام و چه در برخی خوراک‌پزی‌ها خوردنی محسوب می‌شوند را شامل می‌شود. تعریفی از «میوه» که در این جا استفاده می‌شود این است: «هر بخش خوردنیِ شیرین یا خوشمزه از یک گیاه که به میوه شبیه است، حتی اگر از تخمدان گیاهی توسعه نیافته باشد؛ همچنین در یک مفهوم به لحاظ فنی غیر دقیق [از این واژه] برای برخی سبزیجات شیرین یا خوشمزه یا شبیه‌-شیرین یا شبه-خوشمزه استفاده می شود، برخی از این ها ممکن است شبیه میوه‌ای واقعی باشند یا در طباخی به صورتی که انگار میوه بوده‌اند استفاده شده باشند، برای مثال رابارب.» جستارهای وابسته فهرست میوه‌های غیر خوراکی میوه فهرست خوراک‌های میوه‌ای فهرست آجیل‌های مورد استفاده در آشپزی فهرست بذرهای خوراکی فهرست سبزیجات فهرست گیاهان و ادویه‌جات مورد استفاده در آشپزی فهرست غذاها پانویس منابع برابرهای فرهنگستان زبان فارسی. فرهنگ واژه‌های مصوّب فرهنگستان - دفترهای یکم تا ششم. تهران: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸. فهرست‌های خوراکی‌ها فهرست‌های گیاهان فهرست‌های مربوط به گیاهان فهرست‌های مرتبط با کشاورزی گیاهان گیاهان دارویی گیاه‌شناسی میوه‌ها میوه‌های خوراکی
2612
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D9%88%D9%87
میوه
در گیاه‌شناسی به نهنج و تخمدان رسیده یک گیاه گلدار، میوه یا بَر می‌گویند. میوه‌ها خود معمولاً تخم گونه خود را نیز در دل دارند. هنگامی که در آشپزی بحث از میوه و سبزیجات به‌عنوان غذا می‌شود، این واژه معمولاً فقط به میوه گیاهانی گفته می‌شود که شیرین و گوشت دار هستند مانند آلو، سیب، پرتقال و… درحالیکه گروه بسیار زیادی از سبزیجات معمولی، مغزها و غلات، میوه گیاهان خود محسوب می‌شوند. میوه‌هایی که معمولاً در آشپزی و خوراکی جزو میوه‌ها به حساب نمی‌آیند عبارت‌اند از کدوها (مثل کدو و کدو حلوایی)، ذرت، گوجه فرنگی و فلفل سبز. اینها از نظر یک گیاه‌شناس میوه هستند، اما عموماً در آشپزی جزو سبزیجات در نظر گرفته می‌شوند. گاهی نیز میوه‌های مربوط به آشپزی، از نظر گیاه‌شناسی جزو میوه‌ها به‌شمار نمی‌آیند؛ مانند ریواس که در آن فقط برگ شیرین دمبرگ قابل خوردن است. همچنین بعضی از ادویه‌ها مانند فلفل شیرین و جوز هندی، میوه هستند. گاهی اصطلاح «میوه کاذب» در مورد یک میوه مثل انجیر یا یک ساختار گیاهی که شبیه میوه‌است، اما از یک گل یا تعدادی گل حاصل نمی‌شود بکار می‌رود. بعضی از بازدانگان از قبیل گیاه سرخدار دارای آریلهای گوشتدار شبیه میوه هستند و تعدادی از ارسها، مخروطهای گوشتداری شبیه گیلاس دارند. در بیشتر میوه‌ها، گرده‌افشانی بخش مهمی از پرورش میوه‌است و عدم دانش کافی در مورد گرده سازها و گرده افشان‌ها می‌تواند به تولید محصولات ضعیف یا نامرغوب منجر شود. در تعداد کمی از گونه‌ها فرایندی به نام بکر میوه‌دهی (parthenocarpy) وجود دارد که در آن احتمال تولید میوه در غیاب گرده سازها / گرده افشان‌ها وجود دارد؛ این‌گونه میوه‌ها بدون دانه هستند. در دوره‌های بسیار قدیمِ کره زمین گیاهان میوه‌دار وجود نداشتند. در جریان تکامل گیاهان، برخی از گیاهان برای افزودن به شانس بقای نسل خود به مرور به دور دانه‌های خود موادی خوشمزه و جذاب برای جانوران ترشح کردند تا از این طریق جانوران را تشویق به خوردن دانه‌ها و دفع آن‌ها در نقاط دیگر بکنند. این امر به گسترش جغرافیایی گیاه و بقای آن کمک زیادی می‌کند. مواد جذابی که به دور دانه‌های مختلف گیاهان ترشح شدند به مرور تشکیل انواع میوه‌های امروزی را دادند. رشد و نمو میوه بعد از باروری تخمک دراثر فرایندی به نام «گرده افشانی»، تخمدان شروع به رشد می‌کند. گلبرگها می‌افتند و تخمک درون دانه رشد می‌کند. سرانجام تخمدان (در بیشتر موارد به همراه سایر قسمت‌های گل) ساختاری را حول دانه یا دانه‌ها به وجود می‌آورد که میوه نامیده می‌شود. رشد میوه تا زمان بلوغ دانه‌ها ادامه می‌یابد. در برخی از میوه‌های چند دانه‌ای، مقدار رشد گوشت میوه متناسب با تعداد تخمک‌های بارور شده‌است. دیواره میوه که از دیواره تخمدان گل به وجود آمده پیرابر نامیده می‌شود. پیرابر اغلب به صورت دو یا سه لایه مجزا به نام‌های برون بر (لایه خارجی)، میان بر (لایه میانی) و درون بر (لایه داخلی) جدایش یافته‌است. در بعضی از میوه‌ها به ویژه میوه‌های یکپارچه که از یک تخمدان همبند حاصل شده‌اند، سایر قسمت‌های گل (از قبیل آوند گل که شامل گلبرگها، کاسبرگ‌ها و پرچم‌ها است) با تخمدان درآمیخته شده و با آن رشد می‌کنند. اگر بخش‌های دیگر گل که به آن‌ها اشاره شد قسمت مهمی در میوه باشند به آن میوه ثانوی می‌گویند. چون ممکن است سایر قسمت‌های گل در ساختار میوه مؤثر باشند لذا برای فهم چگونگی شکل‌گیری یک میوه خاص، بررسی ساختار گل آن بسیار مهم است. سیب‌ها از نظر رشد و نمو و شکل بسیار متنوع هستند و همین مسئله ایجاد یک نظام طبقه‌بندی که دربرگیرنده تمامی میوه‌های شناخته باشد را مشکل می‌سازد. به‌علاوه به نظر می‌رسد که بسیاری از اصطلاحات در رابطه با دانه‌ها و میوه به درستی بکار نرفته‌است و این واقعیتی است که درک واژگان را مشکل ساخته نموده. دانه‌ها، تخمک‌های رسیده هستند؛ میوه‌ها، تخمدان‌ها یا برچه‌های محتوی دانه هستند. این توضیح را می‌توان به این دو تعریف افزود که در واژه‌شناسی مربوط به علم گیاه‌شناسی یک مغز نوعی میوه‌است و واژه دیگری برای دانه نیست. سه گروه کلی برای میوه‌ها وجود دارد: میوه‌های یکپارچه میوه‌های فراهم میوه‌های چند بخشی میوه‌های یکپارچه میوه‌های یکپارچه می‌توانند خشک یا گوشتدار بوده و حاصل رشد یک تخمدان ساده یا مرکب ولی با یک مادگی باشند. میوه‌های خشک ممکن است شکوفا (دارای دهانه برای بیرون فرستادن دانه‌ها) ویا ناشکوفا (فاقد دهانه برای خارج کرده دانه‌ها) باشند. انواع میوه‌های خشک و یکپارچه عبارت‌اند از (با مثال): تخم برهه- (آلاله) پوشینه - جوز برزیل گندمه – گندم) شفت لیف‌دار- نارگیل فولیکول – (شیر گیاه) بنشن – (نخود، لوبیا، بادام زمینی) بنشن تک‌دانه‌ای میوه مغزدار- گردو و فندق، راش، بلوط رخنده بر- هویج نیام خورجینی گوشک میوه‌هایی که در آن‌ها بخشی یا تمام پیرابر (دیواره میوه) هنگام بلوغ گوشتداراست را میوه‌های گوشتدار یکپارچه می‌نامند. انواع میوه‌های یکپارچه گوشتدار عبارت‌اند از (با مثال): توت - گوجه فرنگی، آوکادو شفت - آلو، گیلاس، هلو، زیتون توت کاذب - میوه‌های ثانوی موز، زغال‌اخته سیب گونه – میوه‌های ثانوی سیب، گلابی موز میوه‌های فراهم میوه فراهم از یک گل با تعداد زیادی مادگی به وجود می‌آید. نمونه آن تمشک است که میوه‌های یکپارچه اش را شفتک می‌نامند چون هر کدام از آن‌ها شبیه یک شفت کوچکی است که به نهنج متصل می‌باشد. در برخی از میوه‌های خاردار (از قبیل سیاه سته) نهنج باریک و دراز بوده و بخشی از میوه رسیده‌است و سیاه سته را به میوه‌ای ثانوی – فراهمی تبدیل می‌کند. توت فرنگی هم میوه‌ای ثانوی – فراهمی محسوب می‌شود که تنها درآن، دانه‌ها درون تخم‌های برهنه‌ای (یک تخمه) قرار دارند. در تمامی این نمونه‌ها، میوه از یک گل مجزا با تعداد زیادی مادگی به وجود می‌آیند. در بعضی از گیاهان مانند noni، گل‌ها به صورت منظم سرتاسر ساقه تولید می‌شوند و امکان اینکه باهم نمونه‌هایی از گل آوری، رویش میوه و رسیدن آن را ببینیم وجود دارد. میوه‌های چندبخشی میوه چند بخشی به میوه‌ای گفته می‌شود که از یک خوشه گل به وجود آمده باشد (به نام گل آذین). هر گل یک میوه تولید می‌کند اما آن‌ها به صورت یک مجموعه بالغ می‌شوند. مانند آناناس، انجیر خوراکی، توت، پرتقال اوسیج و درخت نان. مراحل گل آوری و رشد میوه در noni یا توت هندی (Morinda citrifolia) را می‌توانید بر روی شاخه‌ای مجزا مشاهده کنید. ابتدا شکوفایی گل‌های سفید به نام سنبله به وجود می‌آید. بعد از باروری، هر گل به یک شفت تبدیل می‌گردد و هنگامیکه شفتها رشد کردند به صورت یک میوه گوشتدار چند بخشی به نام میوه‌پیوسته در هم ادغام می‌شوند. انتشار دانه میوه‌ها سازه‌های گیاهی هستند که ظاهراً تغییراتشان به میزان زیادی با انتشار دانه‌هایشان (پراکندگی نامیده می‌شود) در ارتباط است. بعضی میوه‌ها دارای لایه‌های بیرونی هستند که با خوشه‌ها یا خارگویهایی پوشیده شده که مانع از خورده شدنشان توسط حیوانات شده ویا برای چسبیده به موی حیوانات و استفاده از آن‌ها به‌عنوان عامل انتشار کاربرد دارند. سایر میوه‌ها دراز و پهن می‌شوند بنابراین شبیه بال هواپیما یا ملخ بالگرد باریک می‌گردند. این همچنین یک سازوکار تکاملی برای افزایش دامنه انتشار به حساب می‌آید. نگارخانه جستارهای وابسته گیاه‌شناسی کشاورزی فهرست میوه‌ها آبمیوه‌گیری مارمالاد مربا کمپوت پوست میوه فروگانیسم منابع دانشنامه رشد. اصول باغبانی انتشارات آستان قدس رضوی پیوند به بیرون ریخت‌شناسی گیاه ریخت‌شناسی میوه‌ها گرده‌افشانی مقاله‌های دانشنامه رشد میوه‌های خوراکی
2614
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7
دریا
دریاهای گوناگوندریای فیلیپین بزرگترین دریای جهاندریای عرب در اقیانوس هنددریای مدیترانه میان سه قاره دَریا، بدنه آبی متصل است که دارای آب‌ شور می‌باشد و ۷۰٫۸ درصد سطح زمین را پوشش می‌دهد. دریا، آب‌وهوای زمین را معتدل می‌کند و نقش مهمی در چرخه آب، چرخه کربن و چرخه نیتروژن دارد. اگرچه از زمان پیشاتاریخ، دریانوردی و اکتشاف در دریا، رواج داشته‌ است اما مطالعه مدرن علمی در رابطه با دریا (اقیانوس‌نگاری) به‌طور گسترده به سفر چلنجر بریتانیا در دهه ۱۸۷۰، مربوط می‌شود. دریا به‌طور مرسوم به چهار یا پنج بخش بزرگ، تقسیم شده‌است. مواردی مانند آرام را اقیانوس و مواردی مانند مدیترانه را دریا می‌گویند. در زبان پهلوی این واژه به ریخت drayâb بوده‌است. «واژه زرنگ کهن‌ترین نام سیستان و زاولستان است و در سنگ‌نوشتهٔ بیستون به گونهٔ زرنگا آمده‌ است. به باور پژوهشگران، زرنگ و زریه که به زبان اوستایی به معنای دریا است، و دریه به فارسی هخامنشی و زریا در زبان پهلوی و دریا به زبان امروزی همه یکی است.» بزرگ‌ترین دریاهای جهان عبارتند از: دریای مدیترانه، دریای برینگ، دریای کارائیب، دریای اختسک. با توجه به شرایط فعلی رانش قاره‌ای، نیم‌کره شمالی اکنون به‌طور نسبی بین خشکی و دریا تقسیم شده‌ است (با نسبت ۲:۳) اما نیم‌کره جنوبی به شدت اقیانوسی است (۱:۴٫۷). در اقیانوس پهناور، مقدار نمک حدوداً ۳٫۵ درصد جرم آن را تشکیل می‌دهد، البته این مقدار می‌تواند در آب‌های محدود به خشکی، در نزدیکی دهانه رودخانه‌های بزرگ، یا اعماق زیاد متفاوت باشد. حدود ۸۵ درصد جامدات موجود در آب دریا را سدیم کلرید تشکیل می‌دهد. جریان‌های اعماق دریا از اختلاف در دما و میزان نمک حاصل می‌شوند. جریان‌های سطحی نیز از اصطکاک موج‌های تولید شده در اثر وزش باد و جزر و مد پدیدار می‌شوند. تغییرات سطح آب دریا نیز نتیجه جاذبه ماه و خورشید است. مسیر تمام این‌ها به وسیله مناطق وسیع سطح آبی و زیر آبی تعیین می‌شوند، که حاصل حرکت وضعی زمین می‌باشند (اثر کوریولیس). تغییرات پیشین در سطح دریا فلات قاره، مناطق کم عمق در دریا نزدیک خشکی، را ایجاد کرده‌اند. این آب‌های غنی از مواد معدنی سرشار از زندگی‌اند، که برای انسان‌ها منابع غذایی قابل توجهی (در اصل ماهی، ولی همچنین صدف، پستاندار دریایی، جلبک دریایی) فراهم می‌کنند، که هم در حیات وحش ماهی‌گیری می‌شوند و هم پرورش می‌یابند. متنوع‌ترین مناطق در اطراف آب‌سنگ‌های مرجانی گرمسیری قرار دارند. زمانی شکار نهنگ در دریا، آزاد و رایج بود، اما کاهش تعداد نهنگ‌ها موجب ایجاد کنوانسیون بین‌المللی تنظیم صید نهنگ و در نهایت توقف صید نهنگ شد. اقیانوس‌نگاری نشان داده‌است که حیات تنها محدود به آب‌های سطحی نورگیر نیست: حتی در اعماق و فشار زیاد، مواد معدنی جریان یافته از دریچه‌های گرمایی از اکوسیسیتم منحصر به فرد خود پشتیبانی می‌کنند. حیات ممکن است از آن‌جا آغاز شده باشد، و سفره‌های میکروبی دریایی به‌طور عمومی حاصل رویداد بزرگ اکسیژنی جو زمین می‌باشند؛ هم گیاهان و هم جانوران در ابتدا در دریا فرگشت یافته‌اند. دریا مسیر ضروری تجارت، مسافرت، استخراج مواد معدنی و تولید برق است. همچنین آن را برای جنگ ضروری کرده‌است، و شهرهای بزرگی را در معرض زمین‌لرزه، آتشفشان حاصل از گسل‌های نزدیک دریا؛ امواج قدرتمند سونامی؛ و توفندها، طوفان‌ها و چرخندها ایجاد شده در مناطق استوایی قرار داده‌ است. این اهمیت و دوگانگی، فرهنگ بشری را از خدایان دریا تا شعر حماسی هومر و تا تغییرات ناشی از مبادله کلمبی، از مراسم تدفین وایکینگ‌ها تا هایکوهای ماتسوئو باشو و تا هنر دریایی و موسیقی الهام بخش در طیف گسترده از نیمه‌خوانی " The Complaynt of Scotland " تا شهرزاد اثر نیکولای ریمسکی-کورساکف تحت تأثیر قرار داده‌ است. دریا صحنه فعالیت‌های اوقات فراغت شامل شنا، غواصی اسکوبا، موج‌سواری و قایق‌رانی است. اما رشد جمعیت، صنعتی‌سازی، و کشاورزی متمرکز موجب آلودگی دریایی امروزی شده‌اند. مقدار کربن دی‌اکسید جو در حال افزایش می‌باشد، و در فرایندی با نام «اسیدی‌شدن» اقیانوس پی‌اچ آب را کاهش داده‌ است. طبیعت مشترک دریا صید بی‌رویه را به مشکلی در حال افزایش تبدیل کرده‌ است. تعریف دریا سامانه پیوسته تمام آب‌های پوسته اقیانوسی زمین است، که شامل ۴ اقیانوس نام‌گذاری شده به وسیله سازمان آب‌نگاری بین‌المللی (اقیانوس اطلس، اقیانوس آرام، اقیانوس هند و اقیانوس منجمد شمالی) و آب‌های اقیانوس منجمد جنوبی (چه از آن چهار اقیانوس جدا باشد و چه به همراه آن‌ها حساب گردد) می‌شود. این مفهوم و استفاده از دریا برای توصیف بدنه‌های آبی آب‌های دریا مانند دریای سرخ هر دو به زبان انگلیسی باستان بازمی‌گردد؛ مفهوم کلی تر از انگلیسی میانه به حرف تعریف معینی نیاز دارد.دریا تجلی حق برای انسان ها میباشد .نسب دریا و موج و ترکیب رنگ و آرامش و عظمت و بزرگی و زیبایی و تمام کیفیات آن میتواند محل توجه و تفکر بسیار باشد. با توجه به کاربرد این واژه در طول زمان، هیچ تفاوت مهمی بین اقیانوس و دریا وجود ندارد، البته دریاها کوچکترند و (به استثنای دریای سارگاسو که حاصل چرخاب اطلس شمالی است) معمولاً به خشکی‌های کوچک‌تری در مقایسه با قاره‌ها محدودند. دریاها اغلب بزرگتر از دریاچه‌ها هستند، و شامل نمک می‌باشند، اما دریاچه طبریه دریاچه آب شیرین می‌باشد. در میان اقیانوس‌شناسان، یک تعریف قابل قبول برای دریا وجود دارد؛ با توجه به حقوق بین‌الملل، کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها بیان می‌کند که تمام اقیانوس «دریای واحد» است. علوم فیزیکی زمین تنها سیاره شناخته‌شده‌ای است که سطح آن با آب مایع پوشیده شده‌است، اگرچه مریخ دارای یخ‌های قطبی می‌باشد و ممکن است در سیاره‌های زمین‌سان در منظومه‌های شمسی دیگر اقیانوس وجود داشته باشد. هنوز معلوم نیست آب روی زمین از کجا آمده‌است، اما، با نگاهی از فضا، سیاره ما شبیه اشکال متنوع «تیله آبی» به نظر می‌رسد: اقیانوس‌ها، یخچال‌های قطبی، ابرها. از ۱۳۶۰۰۰۰۰۰۰ کیلومتر مکعب حجم آب زمین، ۹۷٫۲ درصد آن مربوط به دریاهای شناخته شده‌است و بیش از ۷۰ درصد سطح آن را پوشش می‌دهد. ۲٫۱۵ درصد باقی منجمد است، در یخ‌هایی که اقیانوس منجمد شمالی و جنوبگان و اقیانوس منجمد جنوبی آن را پوشش می‌دهند، و یخچال‌های طبیعی سراسر جهان یافت می‌شوند. باقی‌مانده آن (حدوداً ۰٫۶۵ درصد کل آب‌ها) آب‌های زیر زمینی یا مراحل مختلف چرخه آب را شکل می‌دهد که شامل آب شیرین مصرفی جانوران خشکی‌زی می‌باشد: بخار آب در جو زمین، ابرها، باران حاصل از آن‌ها، و دریاچه‌ها و رودخانه‌هایی که خود به خود شکل گرفته‌اند، و آب آن‌ها دوباره و دوباره به دریا بازمی‌گردد. دریا به اندازه‌ای به زمین تسلط دارد که آرتور سی. کلارک نویسنده مشهور انگلیسی گفته‌است بهتر است نام «زمین» را «اقیانوس» قرار دهیم. مطالعه علمی آب و چرخه آبی زمین در حیطه آب‌شناسی می‌باشد؛ دینامیک شاره‌ها فیزیک آب در حال حرکت را بررسی می‌کند. جدیدترین مطالعه دریا اقیانوس‌نگاری است. این علم با مطالعه جریان‌های آبی اقیانوس آغاز شد، اما به رشته‌ای بزرگ و چند زیر رشته‌ای تبدیل شده‌است: این رشته خواص آب دریا را بررسی می‌کند؛ امواج، جزر و مد و جریان‌ها را مطالعه می‌نماید؛ خط سواحل و بستر اقیانوس را رسم؛ و حات موجودات دریا را مطالعه می‌کند. مباحث مربوط به حرکت دریا، نیروهای آن و نیروهایی که بر فراز آن عمل می‌کنند، به عنوان اقیانوس‌نگاری فیزیکی شناخته می‌شوند. زیست‌شناسی دریایی (اقیانوس‌نگاری زیستی) گیاهان، جانوران، و سایر موجودات زنده ساکن اکوسیستم دریا را بررسی می‌کند. اقیانوس‌نگاری شیمیایی نیز دربارهٔ هر دو اطلاعاتی را بیان می‌نماید، این زیر رشته عناصر و مولکول‌های داخل اقیانوس را بررسی می‌کند: به ویژه، نقش اقیانوس در چرخه کربن، و نقش کربن دی‌اکسید در افزایش خاصیت اسیدی آب دریا. دریا و جغرافیای طبیعی دریایی شکل دریا را ترسیم می‌کند، درحالی که جغرافیای دریا (اقیانوس‌شناسی جغرافیایی) شواهد رانش قاره‌ای و ساختار زمین را فراهم، فرایند ته‌نشینی را شفاف سازی، و به مطالعه آتشفشان‌ها و زمین‌لرزه‌ها کمک کرده‌است. آب دریا آب دریا همواره شور است و اگرچه درجه شوری آن می‌تواند متفاوت باشد، حدوداً ۹۰ درصد آب اقیانوس‌ها در هر لیتر ۳۴ تا ۳۵ گرم (۱٫۲ اونس) مواد جامد محلول دارند، که شوری ۳٫۴ تا ۳٫۵ درصدی تولید می‌کنند (اقیانوس‌نگاران برای توصیف ساده‌تر تفاوت‌های کوچک، اغلب به جای درصد، شوری را با در هزار یا بخش در هزار (ppt) بیان می‌کنند). شوری سطح آب‌ها در نیم‌کره شمالی به‌طور عمومی نزدیک به ۳۴ در هزار است، در حالی که در نیم‌کره جنوبی ۳۵ در هزار می‌باشد. حل شونده آب اقیانوس‌ها از هم از آب رودخانه‌های درحال جریان و هم از جریان‌های اقیانوسی فراهم می‌شود. ترکیب نسبی مواد مل شونده، در سراسر اقیانوس ثابت است: سدیم و کلرید حدود ۸۵ درصد آن را شکل می‌دهند. سایر حل‌شونده‌ها، شامل یون‌های فلزی مانند منیزیم و کلسیم و یون‌های منفی مانند سولفات، کربنات، و برمید می‌باشد. در غیاب سایر آلودگی‌ها، نوشیدن آب دریا ضرر ندارد، البته بیش از حد شور است؛ به‌طور مشابه، بدون شیرین‌سازی نمی‌توان برای آبیاری اکثر گیاهان از آن استفاده کرد. برای هدف‌های علمی و فنی، اغلب از شکل استاندارد آب مصنوعی دریا استفاده می‌شود. تنوع‌های شوری تحت عوامل بسیاری قرار دارد: جریان‌هایی که بین دریاها جاری می‌شوند؛ آب شیرین رودخانه‌ها و یخچال‌های طبیعی؛ بارندگی؛ ایجاد و ذوب یخ دریا؛ و تبخیر، که تحت تأثیر دما، بادها و امواج قرار دارد. برای مثال، سطح بالایی دریای بالتیک شوری بسیار کمی دارد (۲۰ تا ۱۵ در هزار) زیرا دمای پایین آب‌وهوای پیرامون، تبخیر را کاهش داده‌است؛ این دریا رودخانه‌های فراوانی دارد؛ و ارتباط اندک آن با دریای شمال موجب ایجاد لایه زیرین خنک و متراکمی می‌شود که به سختی با آب‌های سطحی مخلوط می‌گردد. در مقابل، دریای سرخ بین صحرای بزرگ آفریقا و صحرای عرب قرار دارد؛ تبخیر در این دریا بالا، ولی بارش کم است؛ رودخانه‌های آن بسیار اندک (و اکثراً فصلی) اند؛ و ارتباط آن با سایر دریاها (کانال سوئز در شمال و باب‌المندب در جنوب) بسیار باریک است. شوری میانگین آن ۴۰ در هزار می‌باشد. شوری دریای مدیترانه اندکی کمتر است (۳۷ در هزار)، درحالی این میزان که برخی دریاهای حدود به خشکی بسیار بالاتر است. دریای مرده در هر لیتر ۳۰۰ گرم (۱۱ اونس) ماده حل شونده دارد (۳۰۰ در هزار). دمای دریا عمدتاً بر میزان تابش خورشیدی جذب شده وابسته است. در استوا، جایی که نور خورشید به‌طور مستقیم می‌تابد، دمای لایه‌های سطح می‌تواند تا ۳۰ درجه سانتی‌گراد افزایش یابد؛ در اطراف قطب‌ها، دما در نقطه ذوب با یخ دریا در تعادل دمایی است. شوری آب دمای ذوب را کمتر از دمای ذوب آب شیرین کرده‌است (معمولاً -۱٫۸). این اختلاف دما به گردش مداوم آب در دریا کمک می‌کند. جریان‌های سطحی گرم با دور شدن از استوا سرد می‌شوند. با متراکم‌تر شدن، در آب فرومی‌رود. آب سرد در اعماق دریا، پیش از بالا آمدن سطح، به سمت استوا بازمی‌گردد. در سراسر جهان آب دریای در اعماق، دمایی بین -۲ تا ۵ درجه سانتی‌گراد دارد. در دریاهای منجمد، بلورهای یخی در سطح دریا شروع به شکل‌گیری می‌کنند. این‌ها به قطعات کوچک تقسیم شده، و در صفحه مسطحی یکی می‌گردند، به گونه ای که سوسپانسیون ضخیمی به نام یخ اسفنجی را تشکیل می‌دهند. در شرایط آرام، صفحه نازکی که دریایخ نام دارد، که به عنوان اشکال جدید یخ در دریا به پشت آن ضخیم می‌شود. در آب‌های آشفته، به جای آن، فرازیل در صفحه بزرگی به نام «پنکیک» به یکدیگر متصل می‌شوند. این‌ها در زیر و روی یکدیگر سر می‌خورند، تا تخته یخ‌های شناور را شکل دهند. در طول این فرایندها، آب شور و هوا در میان یخ زندانی می‌شوند. نیلاس با شوری در حدود ۱۲–۱۵ در هزار تشکیل می‌شود رنگ مایل به خاکستری دارد، اما با گذر زمان تازه‌تر می‌شود: بعد از یک سال، مایل به آبی و به ۴–۶ در هزار نزدیک می‌شود. میزان نور خورشیدی که به داخل دریا نفوذ می‌کند، به زاویه خورشید، آب‌وهوای محلی، و کدری دریا بستگی دارد. از نوری که به سطح دریا می‌رسد، بیشتر آن از سطح دریا بازتاب می‌شود، و طول موج قرمز در چند متر بالایی مشاهده می‌گردد. زرد و سبز تا اعماق بیشتر نفوذ می‌کند، و طول موج‌های آبی و بنفش تا حدود ۱۰۰۰ متر نفوذ می‌نماید. میزان اکسیژن موجود در آب دریا در درجه اول به دما و موجودات زنده فتوسنتزیکی مانند جلبک، فیتوپلانکتون، و گیاهانی مانند علف دریایی بستگی دارد که در آن زندگی می‌کنند. در طول روز، فعالیت فتوسنتزی آن‌ها اکسیژن تولید می‌کند، این اکسیژن در آب دریا حل می‌شود و حیوانات دریایی از آن استفاده می‌کنند. اشباع آب از اکسیژن در طول شب و در اعماق زیاد کمتر روی می‌دهد. پایین‌تر از عمق حدوداً ۲۰۰ متر، نور کافی برای فتوسنتز وجود ندارد، و در نتیجه اکسیژن حل شده کمتر است. در پایین آن، اندامگان بی‌هوازی مواد ارگانیک رو به پایین را تجزیه و سولفید هیدروژن تولید می‌کنند. گفته می‌شود که گرم‌شدن زمین اکسیژن سطح و عمق دریا را کاهش خواهد داد، زیرا اکسیژن جو نیز در حال کاهش است. موج‌ها امواج سطح اقیانوس پر نوسانند، این نوسان محصول اصطکاک بین آب و هوایی است که مجاور آن حرکت می‌کند. این اصطکاک انرژی را انتقال می‌دهد و در مسیر عمود بر باد، امواج سطحی را ایجاد می‌کند. نام بالای موج قله موج است و انتهای آن پاهی موج است. فاصله بین دو قله موج را طول موج گویند. این امواج مکانیکی اند: مولکول‌های آب در یک نقطه فرضی، بالا می‌روند و با عبور موج پایین می‌آیند، و مسیری دایره‌ای شکل می‌دهند. انرژی از طریق سطح عبور می‌کند و خود آب هیچ حرکتی افقی انجام نمی‌دهد. اندازه این امواج وضعیت دریا را معین می‌کنند، که (در سطح آزاد) به سرعت باد و موجگاه (فاصله‌ای که در ورای آن باد بر روی آب می‌وزد) بستگی دارد. امواج کوچکتر را امواج مویرگی می‌نامند. با وزش بادهای قوی و طولانی، قله امواج مویرگی افزایش می‌یابد، و امواج بزرگتر و نامنظم‌تری ایجاد می‌شوند که به امواج سطح اقیانوس معروفند. این امواج زمانی به ماکسیمم ارتفاع خود می‌رسند که سرعت آن‌ها به سرعت باد در حال وزش نزدیک شود، و با گذر زمان به‌طور طبیعی به امواج بلند و قدرتمند با مسیر و طول موج رایج تقسیم می‌گردند. این دسته موج‌ها در بادهای چهلگان نیم‌کره جنوبی رایجند که باد در آن‌ها به‌طور مداوم می‌وزد. زمانی که باد فرومی‌نشیند، امواج مویرگی با توجه به کشش سطح ناپدید می‌شوند، اما امواج سطح دریا و دسته موج‌ها تنها به وسیله جاذبه و تداخل ویرانگر امواج کاهش می‌یابند. اما، تداخل سازنده امواج می‌توانند همچنین امواج عظیمی را ایجاد کنند که از امواج معمولی بسیار بزرگترند. اکثر موج‌ها از ۳۳ متر کوتاه ترند، و دو یا سه برابر شدن این ارتفاع در طوفان‌های شدید غیرممکن نیست. برای ساخت و ساز سازه‌های درون دریا مانند نیروگاه‌های بادی دریایی و سکوهای نفت تاریخچه صد ساله امواج آن منطقه را اندازه‌گیری و تجزیه و تحلیل می‌کنند. امواج غول‌آسایی، تا ارتفاع ۲۵ متر مستندسازی شده‌اند. امواج با رسیدن به ساحل و وارد شدن به مناطق کم‌عمق، رفتارشان تغییر می‌کند. اگر با یک زاویه به ساحل برسند، می‌توانند صخره‌ها و پرتگاه‌ها را خم کنند و به آن‌ها شکل دهند. زمانی که موج به نقطه‌ای می‌رسد که در انتهای موج مولکول‌های در حال نوسان با بستر دریا در تماس می‌باشند، اصطکاک شروع به کاهش سرعت این موج می‌کند. این موضوع سبب کاهش فاصله قله‌ها و افزایش ارتفاع امواج می‌شود. زمانی که نسبت ارتفاع به طول موج از ۱:۷ بیشتر می‌شود، موج می‌شکند، و به شکل آب کف‌دار بر سر دریا فرود می‌آید. این موج پیش از عقب‌نشینی به سمت دریا به دلیل جاذبه، به ساحل هجوم می‌برد. سونامی سونامی شکل غیرمعمول موج است که به دلیل رویدادی ناگهانی و قدرتمند مانند زمین‌لرزه یا زمین‌لغزش در زیر آب، برخورد شهاب‌سنگ، فوران آتشفشانی یا فروریختن زمین در دریا ایجاد می‌شود. این رویدادها می‌توانند به‌طور موقت سطح آب دریا را در محل تحت تأثیر قرار گرفته افزایش یا کاهش دهند. انرژی پتانسیل آب آواره به انرژی جنبشی تبدیل می‌شود، موجی کم‌عمق ایجاد می‌کند که با سرعتی متناسب با مربع عمق آب، به طرف بیرون موج تولید می‌کند؛ لذا، سومانی‌ها در سطح آزاد اقیانوس سریع‌تر از فلات قاره‌ای حرکت می‌کنند. با وجود حرکت سونامی با سرعتی بیش از ۹۷۰ کیلومتر بر ساعت، این پدیده در دریاهای عمیق طول موج ۱۳۰ تا ۴۸۰ کیلومتر را دارا می‌باشد و دامنه آن کمتر از ۳ فوت است. در مناطق یکسان، امواج سطحی استاندارد تنها طول موج ۱۰۰ فوت را دارند و سرعتشان تا ۱۰۵ کیلومتر بر ساعت می‌رسد، اما وقتی که با دامنه‌های محتمل ۱۴ متری مقایسه می‌شوند، سونامی‌ها می‌توانند در این مرحله از مرز عبور کنند. سیستم هشدار سونامی بر اساس این حقیقت ایجاد شده‌اند که امواج حاصل از زمین‌لرزه تنها قادرند ۱۴۰۰۰ کیلومتر را در هر ساعت طی کنند، این موضوع ب مناطق در معرض تهدید اجازه می‌دهد که از خطر سونامی آگاه شوند. اندازه‌گیری از شبکه ایستگاه اندازه‌گیری از سطح دریا، امکان تأیید یا رد سومانی را فراهم می‌کند. یک رویداد مخرب در فلات قاره‌ای ممکن است سبب ایجاد یک سونامی در خشکی‌های اطراف شود که قادر است در سراسر اقیانوس جابجا شود. انرژی امواج تنها به تدریج از بین می‌رود، اما در مقابل موج افزایش می‌یابد. از آن جا که موج از منبعی تابش می‌یابد، جبهه موج بلندتر می‌شود و انرژی میانگین کاهش می‌یابد، لذا سواحل دوردست با امواج ضعیفتری مواجه می‌شوند. اما، از آن جا که سرعت موج به عمق آب بستگی دارد، موج در همه جا با سرعتی یکسان حرکت نمی‌کند، و این موضوع مسیر جبهه موج را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این پدیده که نامش شکست نور است، می‌تواند در برخی مکان‌ها بر قدرت یک سونامی در حال پیشرفت تمرکز کند، در حالی که ان را در سایر مکان‌ها ضعیف می‌کند. حرکت سونامی به درون آب کم عمق، همانند سایر امواج، موجب کاهش سرعت موج و افزایش ارتفاع آن می‌شود. ممکن است یا انتها یا قله موج در ابتدا به ساحل برسند. در شرایط اول (انتها)، دریا عقب‌نشینی می‌کند و مناطق تحت جزر و مد را ترک می‌نماید. زمانی که قله می‌رسد، معمولاً نمی‌شکند و به داخل خشکی حمله می‌کند، و تمام مسیرها را سیل فرا می‌گیرد. بیشتر تخریب این فاجعه حاصل سیل‌هایی هستند که مردم و سایر اشیاء را به همراه خود به داخل دریا بازمی‌گردانند و غرق می‌کنند. یک رویداد جغرافیایی می‌تواند چندین سونامی را ایجاد کند. در این شرایط، معمولاً امواج بعدی بین ۸ دقیقه و ۲ ساعت بعد از اولین موج فرا می‌رسند، این امکان نیز وجود دارد که موج اول بزرگترین و مخرب‌ترین موج نباشد. گاهی اوقات، در یک خلیج کم‌عمق سونامی به بور تبدیل می‌شود. جزر و مد به بالا رفتن و پایین آمدن منظم سطح آب در پاسخ به تأثیر گرانش ماه و خورشید بر زمین و تأثیر چرخش زمین، که در دریاها و اقیانوس‌ها مشاهده می‌شود، جزر و مد گویند. در هر مکانی، آب پیرامون چرخه جز و مد بالا می‌آید به به بیشترین ارتفاع خود یعنی «مد» می‌رسد، سپس فروکش می‌کند و به «جزر» می‌رسد. با فروکش کردن آب، موج‌شکن‌ها و مناطق جزری بیشتری نمایان می‌شوند. تفاوت ارتفاع جزر و مد را «طیف جزر و مدی» گویند. بورهای جزر و مد در دهانه رودخانه‌ها روی می‌دهند، جایی که نیروی جزر ورودی، امواج دریا را در مقابل جریان به بالا هل می‌دهند. در هانگژو جمهوری خلق چین، ارتفاع بور به ۹ متر می‌رسد و می‌تواند ۴۰ کیلومتر را در ساعت طی کند. بیشتر مکان‌ها هر روز دو جزر را تجربه می‌کنند، که به فاصله ۱۲ ساعت و ۲۵ دقیقه (نیمی از زمانی که طول می‌کشد زمین یک دور کامل بچرخد و ماه از دید ناظر نسبی به مکان قبلی خود بازگردد) روی می‌دهند. جرم ماه تقریباً ۲۷ میلیون برابر کوچکتر از خورشید است، اما ۴۰۰ برابر خورشید به زمین نزدیکتر است. نیروی کشندی به‌طور مداوم با افزایش فاصله کاهش می‌یابد، لذا تأثیر ماه بر جزر و مد دو برابر بیشتر از خورشید است. در اقیانوس در محلی که زمین به ماه خیلی نزدیک است، یک برآمدگی ایجاد می‌شود، زیرا این همان محلی است که تأثیر جاذبه ماه در آن ماکسیمم می‌باشد. در طرف دیگر زمین، نیروی ماه در ضعیفترین حالت خود است، و این موجب یک برآمدگی دیگر می‌گردد. با گردش ماه به دور زمین، این برآمدگی‌ها نیز همراه آن می‌چرخند. تأثیر خورشید کمتر است، اما خورشید، ماه و زمین در بدر و ماه نو هم تراز می‌شوند، و تأثیر ترکیبی موجب ایجاد «جزر و مد بهاری» می‌شود. در مقابل، زمانی که از دیدگاه ناظر روی زمین، خورشید با ماه زاویه ۹۰ درجه می‌سازد، گرانش ترکیبی تأثیر جزر و مد کاهش می‌یابد، و موجب ایجاد خفیف‌ترین جزر و مدها می‌شود. جریان‌های جزر و مدی آب دریا با لختی آب مخالفت می‌کنند، و ممکن است تحت تأثیر جرم خشکی قرار گیرند. در مکان‌هایی مانند خلیج مکزیک که خشکی حرکت برآمدگی‌ها را مقید می‌کند، روزانه تنها یک مجموعه از جزر و مد اتفاق می‌افتد. در خارج از یک جزیره، ممکن است روزانه در چرخه‌ای پیچیده، چهار جزر اتفاق افتد. تنگه یوریپوس در کالسیس از وابیه، جریان‌های قدرتمندی را تجربه می‌کند که به‌طور ناگهان، و معمولاً روزانه چهار تا ۱۲ بار مسیر خود را تغییر می‌دهد، این اتفاق زمانی روی می‌دهد که زاویه ماه و خورشید ۹۰ درجه می‌گردد. در خلیج‌های قیفی-شکل، طیف جزر و مدی می‌تواند بزرگ باشد. خلیج فاندی در کانادا می‌تواند جزر و مد بهاری ۱۵ متری را تجربه کند. اگرچه جزر و مد منظم و قابل پیش‌بینی است، ارتفاع مد می‌تواند با توجه به بادهای دریایی و ساحلی به ترتیب کاهش و افزایش یابد. یک فشار بالا در مرکز واچرخند، می‌تواند آب را به پایین کشد و با جزرهای غیرطبیعی مرتبط است، درحالی که مکان‌های کم ارتفاع، می‌توانند موجب مدهای عظیم شوند. یک خیزآب زمانی اتفاق می‌افتد که سطح دریا در اثر فشار هوا و وزش طوفان بالا آید. در زمان مد این ارتفاع می‌تواند تا حد چشم‌گیری افزایش یابد. در ۱۹۰۰، در گلوستون تگزاس، در طول یک طوفان، ارتفاع خیزآب تا ۵ متر بالا آمد، و در نتیجه شهر آسیب دید، بیش از ۳۵۰۰ نفر جان باختند، و ۳۶۳۶ خانه ویران شد. جریان‌ها بادی که بر فراز سطح آب دریا می‌وزد، باعث ایجاد اصطکاک در میان آب و دریا می‌شود. این پدیده نه تنها باعث ایجاد امواج می‌شود، بلکه موجب حرکت آب دریا در مسیر وزش باد می‌شود. اگرچه بادها متنوع اند، عمدتاً در تمام مکان‌ها در مسیری واحد می‌وزند، و بنابرین یک جریان سطحی می‌تواند شکل گیرد. بادهای غربی در عرض‌های جغرافیایی میانی رایج است، در حالی که بادهای شرقی بر مناطق استوایی چیره‌اند. زمانی که آب در این راه جابجا می‌شود، سایر آب‌ها جریان می‌یابند تا جای خالی آن را پر کنند، و جابجایی دایره‌ای جریان‌های سطحی با نام چرخاب شکل می‌گیرد. در اقیانوس‌های جهان پنج چرخاب اصلی وجود دارد: دو چرخاب در آرام، دو چرخاب در اطلس، یک چرخاب در اقیانوس هند. چرخاب اطلس شمالی که دریای سارگاسو را ایجاد می‌نماید، سطح‌های شوری ۳۸ در هزار را متراکم می‌سازد. سایر چرخاب‌های کوچک‌تر در دریاهای کوچک‌تر یافت می‌شوند و یک چرخاب واحد در اطراف جنوبگان جریان دارد. هزاران سال است که این چرخاب‌ها چرخش یکسانی دارند، که مکان‌نگاری زمین، مسیر وزش باد، و اثر کوریولیس آن‌ها را هدایت می‌کند. جریان‌های سطحی در نیم‌کره شمالی در جهت عقربه‌های ساعت و در نیم‌کره جنوبی در جهت خلاف می‌چرخند. آبی که از استوا دور می‌شود گرم است، و هرچه جلو می‌رود گرمای خود را از دست می‌دهد. این جریان‌ها تمایل دارند آب‌وهوای زمین را معتدل، مناطق استوایی را خنک و عرض‌های جغرافیایی بالاتر را گرم کنند. آب‌وهوای جهانی و پیش‌بینی وضع هوا به شدت تحت تأثیر اقیانوس جهانی قرار دارد، لذا مدل‌سازی آب‌وهوای جهانی امکان استفاده از مدل‌های گردش اقیانوسی را مانند سایر مدل‌های قطعات اصلی دیگر از جمله جو، سطح زمین، ذرات معلق در هوا، و یخ دریا آسان می‌سازد. مدل‌های اقیانوسی از شاخه‌ای از فیزیک به نام دینامیک ژئوفیزیکی سیالات استفاده می‌کنند که جریان‌های سیالاتی مانند آب دریا را در مقیاس بزرگ توصیف می‌کنند. جریان‌های سطحی تنها چندصد متر بالایی دریا را تحت تأثیر قرار می‌دهند، اما همچنین جریان‌های مقیاس بزرگ در اعماق دریا از جابجایی جرم زیاد آب حاصل می‌شوند. یک جریان اقیانوسی اصلی در سراسر اقیانوس‌های جهان جریان می‌یابد و به عنوان گردش دماشوری یا کمربند حامل جهانی شناخته می‌شود. این جابجایی آرام است و به وسیله تفاوت در چگالی آب ناشی از دما و شوری ایجاد می‌شود. در عرض‌های جغرافیایی بالایی آب به وسیله دمای پایین جوی سرد و متبلور شدن یخ دریا نمکی تر می‌شود. هر دو این موارد آب را چگال‌تر می‌کند و در نتیجه آب فرومی‌رود. از دریای عمیق در اطراف گرینلند، این آب بین مناطق وسیع قاره‌ای در دو طرف اقیانوس اطلس به سمت جنوب جریان می‌یابد. زمانی که این آب به جنوبگان می‌رسد، به توده‌های خنک و فرورفته بیشتری از آب می‌رسد و به سمت غرب جریان می‌یابد. سپس به دو جریان تقسیم می‌شود که به سمت شمال و اقیانوس‌های هند و آرام پیش می‌رود. در این مکان آب به تدریج گرم می‌شود، چگالی‌اش افزایش می‌یابد، تا سطح اقیانوس بالا می‌آید و به دور خود می‌گردد. برخی جریان‌ها دوباره به اطلس بازمی‌گردند. کامل شدن این الگوی چرخش هزار سال طول می‌کشد. در کنار چرخاب‌ها، جریان‌های سطحی موقتی وجود دارند که تحت شرایط ویژه روی می‌دهند. زمانی که موج‌ها به صورت زاویه‌دار به ساحل می‌رسند، جریان در طول ساحلی با تحت فشار قرار گرفتن آب در موازات خط ساحلی ایجاد می‌شوند. آب رو به بالا می‌چرخد و با زاویه قائم نسبت به امواج در نزدیک‌شونده به ساحل می‌رسد، اما تحت تأثیر جاذبه آب را به‌طور مستقیم به پایین می‌کشد. هرچه امواج تفکیک شده بزرگتر ساحل طولانی‌تر و امواج نزدیک‌شونده مورب‌تر باشند، جریان در طول ساحلی قوی‌تر خواهد بود. این جریان‌ها می‌توانند حجم عظیمی از خاک و ریگ را جابجا، زبانه ماسه‌ای ایجاد کند، و سواحل ناپدید شوند و کانال‌های آبی لجن گیرند. جریان شکافنده جریانی از امواج پیش‌روست که زمانی اتفاق می‌افتد که آب در اطراف ساحل و در سمت بالا انبوه می‌شود و از طریق کانال‌های بستر دریا به اقیانوس بازمی‌گردد. این نوع موج در شکاف یک سد ساحلی یا اطراف سازه‌های ساخت بشر مانند یک آبشکن اتفاق می‌افتد. این جریان‌های قوی می‌توانند سرعت ۱ متر بر ثانیه را داشته باشند و قادرند در دوره‌های مختلف جزر و مد، در مکان‌های متفاوت شکل گیرند و شناگران ناآگاه را به درون اقیانوس کشند و غرق نمایند. جریان‌های موقت رو به بالا زمانی روی می‌دهند که باد، آب را از خشکی دور کند و آب‌های عمیق‌تر به منظور پر کردن جای خالی بالا آیند. این آب خنک اغلب سرشار از مواد معدنی می‌باشد و سبب ایجاد فیتوپلانگتون‌ها و افزایش حاصل‌خیزی دریا می‌شود. حوضه‌ها ژرفاسنجی نقشه‌برداری و مطالعه مکان‌نگاری سطح اقیانوس است. روش‌های اندازه‌گیری عمق دریا شامل ژرفاسنج‌های صوتی، ژرفاسنج‌های لیزری هوایی و محاسبه عمق به وسیله داده‌های ماهواره از راه دور می‌باشند. این اطلاعات برای شناسایی مسیرهای کابل‌ها و خطوط لوله زیر دریایی، انتخاب محل مناسب قرار گرفتن تجهیزات نفت و دوربین‌های بادی دور از ساحل و شناسایی محل‌های ماهی‌گیری تازه ممکن به کار می‌روند. زمین از یک هسته مغناطیسی مرکزی، یک گوشته اکثراً مایع، و یک پوسته خارجی سفت و سخت (یا سنگ‌کره) که شامل پوسته سنگی زمین و لایه خارجی و بیشتر جامد گوشته می‌باشد، ایجاد شده‌است. نام پوسته پایین خشکی پوسته قاره‌ای است، درحالی که نام پوسته زیر دریای عمیق پوسته اقیانوسی می‌باشد. پوسته اقیانوسی از بازالت نسبتاً چگال تشکیل شده‌است و ضخامتش بین ۵ تا ۱۰ کیلومتر است. سنگ‌کره نسبتاً نازک، بر روی گوشته ضعیف‌تر و داغ‌تر شناور و به زمین‌ساخت بشقابی شکسته شده‌است. در وسط اقیانوس، بستر آن در بین دو زمین‌ساخت مجاور، به‌طور مداوم به ماگما نیرو وارد می‌کند تا پشته میانی اقیانوس را شکل دهد و جریان‌های همرفتی در گوشته تمایل دارند این زمین‌ساخت‌ها را از یکدیگر جدا نمایند. به موازات این پشته‌ها و در نزدیکی ساحل، یک زمین‌ساخت اقیانوسی می‌توان به زیر یک زمین‌ساخت اقیانوسی دیگر سر خورد، نام این فرایند فرورانش است. دراز گودال های عمیق در این‌جا شکل گرفته‌اند و این فرایند با اصطکاک زمین‌ساخت‌هایی که به یکدیگر ساییده می‌شوند در ارتباط است. این حرکت موجب پیشرفت در پرش‌هایی می‌شود که زمین‌لرزه‌ها را پدید می‌آورند. همچنین گرما تولید می‌شود و ماگما نیرویی رو با الا وارد می‌کند. کوه‌های زیرآبی ایجاد می‌شود، برخی از آن‌ها به جزایر آتشفشانی تبدیل می‌شوند. نزدیک برخی مرزهای بین دریا و خشکی، زمین‌ ساخت‌های اقیانوسی چگال‌تر، به زیر زمین‌ ساخت‌های قاره‌ای سر می‌خورند دراز گودال‌های فرورانشی بیشتری شکل می‌گیرند. با ساییده شدن آن‌ها به یکدیگر، زمین‌ ساخت‌های قاره‌ای تغییر شکل می‌یابند و خم می‌شوند و در نتیجه کوه ایجاد می‌شود و زمین می‌لرزد. عمیق‌ترین درازگودال زمین درازگودال ماریانا به طول حدوداً ۲۵۰۰ کیلومتر در بستر دریاست. این درازگودال در نزدیکی جزایر ماریانا (مجمع‌الجزایر آتشفشانی در اقیانوس آرام غربی) قرار دارد. اگرچه عمق آن به‌طور میانگین تنها ۶۸ کیلومتر است، عمیق‌ترین نقطه آن ۱۰٫۹۹۴ کیلومتر پایین سطح دریاست. حتی یک درازگودال طولانی‌تر در اطراف ساحل پرو و شیلی وجود دارد که عمق آن به ۸۰۶۵ متر می‌رسد و حدوداً ۵۹۰۰ کیلومتر گسترش یافته‌است. این درازگودال در مکانی به وجود آمده‌است که صفحه اقیانوسی نازکا به زیر صفحه قاره‌ای آمریکای جنوبی سر می‌خورد و با فعالیت‌های روبه بالا و آتشفشانی رشته کوه‌های آند در ارتباط است. کناره مکانی که دریا به خشکی می‌رسد را کناره گویند، و بخش بین پایین‌ترین و بالاترین جزر و مد کامل لب دریا است. ساحل تجمع ماسه و سنگ بر لب دریاست. گاه بخشی از خشکی به درون دریا پیش رفته و یک سنگپوز بزرگ به نام دماغه تشکیل می‌دهد. تورفتگی‌های خط ساحلی تشکیل خلیج می‌دهند. خطوط ساحلی تحت تأثیر تعدادی از عوامل شامل قدرت امواج که به لب دریا می‌رسند، شیب حاشیه خشکی، ساختار و سختی صخره ساحلی، شیب سرازیری رو به دریا، و تغییرات سطح خشکی می‌باشد. به‌طور معمول، با سرعت ۶ تا ۸ بار در دقیقه به درون لب دریا وارد می‌شوند. این‌ها امواج سازنده اند زیرا تمایل دارند که به بالای ساحل برسند و تأثیرات فرسایشی اندکی دارند. امواج طوفانی با توالی سریع به لب دریا می‌رسند و به امواج مخرب معروفند، زیرا بازگشت آن‌ها مواد ساحل را به درون دریا می‌کشند. تحت تأثیر آن‌ها، ماسه و سنگ روی ساحل در کنار هم جمع می‌شوند. در نزدیکی مد، قدرت موج طوفانی در پایه تخته سنگ مانند هوا تأثیری خردکننده بر شکاف‌ها و ترک‌ها دارد، آن را تحت فشار قرار می‌دهد و سپس با کاهش فشار انبساط می‌یابد. در همین زمان، ماسه و سنگریزه تأثیری فرسایشی دارند، زیرا به صخره‌ها برخورد می‌کنند. به تدریج، یک سطح موج شکن در پایه تخته‌سنگ ایجاد می‌شود و این تأثیر محافظتی دارد زیرا فرسایش موجی را کاهش می‌دهد. مواد فرسایش یافته از حاشیه خشکی نهایتاً در دریا به پایان می‌رسند، این‌جا در معرض سایش قرار دارد زیرا جریان‌های موازی با ساحل کانال‌ها را صیقل می‌دهند و مواد را از مکان‌های اصلیشان جابجا می‌نمایند. رسوبی که به وسیله رود به دریا حمل می‌شود، بر روی بستر دریا مستقر می‌شود و دلتاها را پدیدمی‌آورد. تمام این مواد تحت تأثیر امواج، جزر و مد و جریان‌ها، جلو و عقب می‌روند. لایروبی مواد را جدا و کانال‌ها را عمیق‌تر می‌کند، اما ممکن است تأثیراتی غیرقابل پیش‌بینی بر خط ساحل داشته باشد. دولت‌ها می‌کوشند با ایجاد موج‌شکن، دیوار دریایی و سایر دفاع‌ها در دریا، از جاری شدن سیل جلوگیری کنند. در بریتانیا، سد تیمز از لندن در مقابل امواج خروشان محافظت می‌کند، درحالی که سقوط لنگرگاه در اطراف نیواورلئان، لوئیزیانا در طول توفند کاترینا یک بحران انسانی در ایالات متحده آمریکا ایجاد کرد. احیای زمین در هنگ‌کنگ با درست کردن و توسعه دو جزیره کوچک، اجازه ساخت فرودگاه بین‌المللی هنگ‌کنگ را فراهم ساخت. پیرو اتخاذ کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها، تحت قوانین بین‌المللی، خط ساحلی خط مبدأ یک کشور مستقل است که به‌طور کلی ولی نه همیشه، هم‌ارز خط کم-آب خود می‌باشد. سطح دریا در اکثر دوره‌های زمین‌شناسی، سطح دریا از سطح امروزی آن بیشتر بوده‌است. عامل اصلی مؤثر بر سطح دریا در طول زمان، تغییر پوسته اقیانوسی و گرایش به سمت پایین در زمانی بسیار طولانی می‌باشد. در آخرین عصر یخبندان، در حدود ۲۰ هزار سال قبل، سطح دریا ۱۲۰ متر پایین‌تر از سطح فعلی خود بود. حداقل در ۱۰۰ سال گذشته، سطح دریا سالانه با حداقل سرعت ۱٫۸ متر افزایش یافته‌است. بیشتر این افزایش را می‌توان به افزایش دمای دریا و انبساط دمایی ۵۰۰ متر بالایی آب دریا نسبت داد. بقیه این سهم (یک چهارم کل) از منابع آبی درون خشکی مانند ذوب برف و یخچال‌های طبیعی و استخراج آب‌های زیرزمینی برای آبیاری و سایر نیازهای کشاورزی و انسان، نشأت می‌گیرد. انتظار می‌رود حداقل تا پایان سده ۲۱ام، افزایش ناشی از گرم شدن زمین ادامه یابد. چرخه آب دریا در چرخه آب نقش دارد، آب از سطح اقیانوس تبخیر به عنوان بخار آب از طریق جو جابجا می‌شود، میعان می‌گردد، به عنوان باران یا برف می‌بارد، و دوباره تا حدود زیادی به دریا بازمی‌گردد. حتی در بیابان آتاکاما، که بارندگی بسیار کم است، مه غلیظ کامانچاکا از سمت دریا می‌وزد و از زندگی گیاهی پشتیبانی می‌کند. در خشکی‌های بزرگ، عوارض زمین‌شناسی می‌توانند مانع از دسترسی برخی مناطق به دریا شوند. این حوضه‌های بسته، به ویژه در آسیای مرکزی، گاهی اوقات دریاچه‌های آب شور دائمی ایجاد می‌کنند، زیرا آب‌های ورودی به آن‌ها بخار می‌شوند و با مواد معدنی حل شده در آن‌ها با گذر زمان انباشته می‌گردند. بیشترین میزان آن در دریای خزر است، اگرچه گاهی این دریاچه به دلیل حوضه پوسته اقیانوسی خود، دریا به حساب می‌آید. سایر مثال‌های قابل توجه عبارتند از دریاچه آرال، در آسیای مرکزی و دریاچه نمک یوتا در غرب ایالات متحده آمریکا. آب این حوضه‌ها در پایان از طریق تبخیر، جریان آب‌های زمینی، و پیوستن حوضه به دلیل رانش قاره‌ای به دریا بازمی‌گردد. چرخه کربن اقیانوس بزرگترین میزان کربن چرخه فعال را در جهان دربردارد، و از نظر میزان کربن ذخیره شده در سنگ‌کره، در رتبه دوم جای گرفته‌است. لایه سطحی اقیانوس‌ها مقدار زیادی کربن آلی محلول را نگه می‌دارد که کربن را به سرعت با جو مبادله می‌کند. تمرکز لایه عمیق کربن غیرآلی محلول حدوداً ۱۵ درصد بیشتر از لایه سطحی است و این لایه برای مدتی بسیار طولانی‌تر در محل خود باقی می‌ماند. گردش دماشوری کربن بین این دو لایه را مبادله می‌کند. کربن به عنوان کربن دی‌اکسید از جو وارد آب می‌شود و پس از حل شدن به کربنیک اسید، کربنات و بی‌کربنات تغییر می‌یابد. CO2 (aq)H2O H2CO3 HCO3− + H+ CO32− + 2 H+ این فرایند یون‌های هیدروژن را آزاد می‌کند، و سبب کاهش پی‌اچ و افزایش خاصیت اسیدی آب می‌شود. همچنین کربن می‌تواند به عنوان حل‌شونده‌ای غیرآلی از طریق رودخانه‌ها وارد دریا شود و به وسیله موجودات زنده فتوسنتزی، به کربن آلی تبدیل شود. این کربن هم می‌تواند از طریق زنجیره غذایی مبادله شود و هم می‌تواند به عنوان کلسیم کربنات در صدف و استخوان یا بافت نرم به لایه‌های عمیق‌تر و سرشار از کربن نفوذ نماید. کربن برای مدتی طولانی هم به عنوان رسوب در این لایه‌ها نفوذ می‌کند و هم از طریق گردش دماشوری به سطح آب بازمی‌گردد. اسیدی شدن آب دریا اندکی قلیایی است و پی‌اچی در حدود ۸٫۲ دارد. اخیراً، فعالیت‌های انسانی به‌طور پیوسته میزان کربن دی‌اکسید جو را افزایش داده‌است؛ تقریباً ۳۰ تا ۴۰ درصد کربن دی‌اکسید اضافی جدب اقیانوس‌ها شده، کربنیک اسید را شکل داده‌اند و با استفاده از فرایندی که اسیدی‌کردن اقیانوس‌ها نام دارد، پی‌اچ را کاهش داده‌اند (اکنون زیر ۸٫۱ می‌باشد). انتظار می‌رود تا سال ۲۱۰۰ پی‌اچ اقیانوس‌ها به ۷٫۷ برسد، که در یک سده تغییری قابل توجه به حساب می‌آید. یکی از عناصر مهم در استخوان‌بندی حیوانات دریایی کلسیم است، ولی کلسیم کربنات تحت فشار بیشتر حل می‌شود، لذا صدف‌ها و اسکلت‌های کربنات زیر حد تعادل آن حل می‌شوند. همچنین حل شوندگی کلسیم کربنات در پی‌اچ پایین افزایش می‌یابد، لذا اسیدی شدن اقیانوس‌ها احتمالاً اثرات عمیقی بر موجودات زنده دریایی دارای غشای آهکی مانند صدف، مرجان و جوجه‌تیغی دریایی خواهد داشت، زیرا توانایی آن‌ها برای تشکیل غشا کاهش، و حد تعادل کربنات تا سطح دریا افزایش می‌یابد. موجودا زنده پلانکتونی تحت تأثیر، شامل نرم‌تنان حلزون‌مانندی با عنوان تیروپودها، و جلبک تک سلولی به نام کوکولیتوفور و روزن‌داران خواهد شد. تمام این‌ها، بخش مهم زنجیره غذایی اند و کاهش تعداد آن‌ها عواقب مهمی‌خواهد داشت. در مناطق استوایی، مرجان به دلیل ناتوانی در ایجاد اسکلت کلسیم کربناتی خود، در معرض خطر بیشتر ی قرار دارند، و این موضوع موجودات زنده‌ای را که در آب‌سنگ‌های مرجانی ساکنند، تحت تأثیر قرار می‌دهد. سرعت فعلی تغییر شیمیایی اقیانوس ظاهراً در تاریخچه زمین‌شناسی زمین بی‌سابقه بوده‌است، این موضوع سبب می‌شود که نتوان پیش‌بینی کرد اکوسیستم دریایی در آینده چگونه قادر به سازگاری با این تغییر شرایط خواهد بود. یکی از نگرانی‌های خاص، اینست که ترکیب اسیدی شدن با عوامل استرس‌زا اضافی پیش‌بینی شده از دماهای بالاتر و کمبود اکسیژن، دریا را تحت تأثیر قرار خواهد داد. زندگی در دریا اقیانوس‌ها خانه مجموعه متنوعی از اشکال حیات می‌باشند که از آن به عنوان زیست‌گاه استفاده می‌کنند. از آن‌جا که نور خورشید تنها به لایه بالایی می‌تابد، بخش اعظم اقیانوس در تاریکی مطلق قرار دارد. از آن‌جا که اعماق و مناطق دمایی مختلف، هریک زیستگاهی را برای دسته واحدی از گونه‌ها فراهم می‌کنند، محیط دریا به عنوان یک دربرگیرنده جامع، دارای تنوع بسیار فراوانی از زندگی می‌باشد. زیستگاه‌های دریا طیف گسترده‌ای را از سطح دریا تا درازگودال‌های شامل می‌باشند، که از جمله آن‌ها می‌توان به آب‌سنگ‌های مرجانی، جنگل‌های کلپ، مراتع علوفه دریایی، استخر جزر و مد، بسترهای گل‌آلود، ماسه‌ای و سنگی، منطقه لجه اشاره کرد. موجودات زنده‌ای که در دریا زندگی می‌کنند، از نهنگ‌های ۳۰ متری تا فیتوپلانگتون‌ها و زئوپلانکتون‌ها، قارچ‌ها، باکتری‌ها، و ویروس‌ها میکروسکوپی متنوع‌اند. زندگی در دریا نقش مهمی در چرخه کربن بازی می‌کند، زیرا موجودات زنده فتوسنتزی کربن دی‌اکسید حل شده را به کربن آلی تبدیل می‌کنند، این موضوع از نظر اقتصادی برای انسان مهم است زیرا ماهی مورد نیاز بشر را تأمین می‌کند. ریشه حیات به دریا بازمی‌گردد، و تمام گروه‌های اصلی حیوانات در آن نمود پیدا کرده‌اند. دانشمندان با توجه به جایی که به نظرشان حیات در آن آغاز شده‌است، از یکدیگر متمایز شده‌اند: آزمایش میلر-یوری یک «سوپ» شیمیایی رقیق شده را در آب آزاد پیش نهاد می‌کند، اما پیش‌نهادهای اخیر شامل بهارهای داغ آتشفشانی، رسوبات خاک رس دانه ریز، یا منافذ دودکش سیاه در دریای عمیق می‌باشند. تمام این موارد بیان‌گر ایجاد محافظی دربرابر تابش فرابنفشی است که در اوایل، توسط جو زمین مسدود نشده بود. زیست‌گاه‌ها زیست‌گاه‌های دریایی را می‌توان به‌طور افقی به زیست‌گاه‌های ساحلی و اقیانوسی تقسیم کرد. زیست‌گاه‌های ساحلی از خط ساحلی تا انتهای فلات قاره ادامه دارند. بیشتر حیات دریایی در این زیست‌گاه‌ها یافت می‌شود، اگرچه فلات قاره تنها ۷ درصد مکان‌های اقیانوسی را به خود اختصاص می‌دهد. زیست گاه‌های اقیانوسی در اعماق اقیانوس و دورتر از انتهای فلات قاره یافت می‌شوند. متناوباً، زیست‌گاه‌های دریایی را می‌توان به‌طور عمودی به لجه (آب‌های آزاد)، منطقه دمرسال (اندکی بالاتر از بستر دریا)، و منطقه ته دریایی (کف دریا) تقسیم کرد. سومین تقسیم‌بندی بر اساس عرض جغرافیایی است: از استوایی به معتدل و از معتدل به قطبی. آب‌سنگ‌های مرجانی، که به «جنگل‌های بارانی دریا» معروفند، کمتر از ۰٫۱ درصد سطح اقیانوس‌های جهان را اشغال می‌کنند، اما، اکوسیستم‌های آن‌ها شامل ۲۵ درصد تمام گونه‌های دریایی می‌شود. مشهورترین آن‌ها آب‌سنگ‌های مرجانی استوایی مانند دیوار بزرگ مرجانی استرالیا اند، اما آب‌سنگ‌های آب سرد، گونه‌های فراوانی شمال مرجان‌ها را در خود پناه می‌دهند (تنها شش عدد از آن‌ها به ایجاد آب‌سنگ کمک می‌کنند). جلبک‌ها و گیاهان تولیدکننده‌های اولیه دریایی (گیاهان و موجودات زنده میکروسکوپی در پلانکتون‌ها) گسترده و بسیار متنوع‌اند. جلبک‌های فتوسنتزی و فیتو پلانکتون‌های میکروسکپی نسبت به جنگل‌های روی خشکی، کمک بیشتری به خروجی فتوسنتزی جهان می‌کنند. در حدود ۴۵ درصد از تولیدات اولیه مواد زنده در دریا بر عهده دیاتوم‌ها است. جلبک‌های بزرگ که به جلبک دریایی مشهورند، از اهمیت بالایی برخوردارند؛ سارگاسوم اشکال شناور رویش را شکل می‌دهد، درحالی که کتانجک جنگل‌های بستر دریا را پدیدمی‌آورد. گیاهان گلدار به شکل علفزارهای دریایی در «علفزارهای» شور کم‌عمق رشد می‌کنند، کرناها در مناطق گرمسیر و نیمه گرمسیر در ساحل ایجاد می‌شوند، و گیاهان شورپسند در نمک‌زارهای سیلابی رشد می‌کنند. تمام این زیست‌گاه‌ها قادرند مقدار زیادی کربن را جدا و از طیف گسترده‌ای از حیات حیوانات بزرگ و کوچک حمایت کنند. نور تنها قادر است تا ۲۰۰ متر بالایی آب نفوذ کند، لذا این بخش تنها قسمتی از دریاست که گیاهان قادرند در آن رشد نمایند. لایه‌های سطح اغلب در ترکیبات نیتروژن فعال زیستی با کمبود مواجه‌اند. چرخه نیتروژن شامل دگرگونی‌های پیچیده میکروبی است که شامل تثبیت نیتروژن، جذب آن، نیتروفیکاسیون، آناموکس و ترکیب نیتروژن می‌باشد. برخی از این فرایندها در اعماق دریا اتفاق می‌افتند، لذا جایی که آب‌های سرد رو به بالا وجود دارند، یا نزدیک مصب، جایی که مواد معدنی از سوی خشکی تأمین می‌شوند، رشد گیاهان بیشتر است. این بدان معناست که حاصل‌خیزترین مکان‌ها، غنی از پلانکتون و بنابرین غنی از ماهی، در اصل ساحلی‌اند. حیوانات و حیات‌های دیگر در دریا طیف وسیع‌تری از آرایه‌های حیوانی نسبت به خشکی وجود دارد، بسیاری از گونه‌های دریایی هنوز کشف نشده‌اند، و تعداد گونه‌هایی که دانشمندان می‌شناسند، به‌طور سالانه افزایش یافته‌است. برخی مهره‌داران مانند مرغ دریایی، خوک دریایی و لاکپشت دریایی، برای تولید مثل به خشکی بازمی‌گردند، ولی ماهیان، آب‌بازسانان، دریاماران شیوه زندگی کاملاً آبی دارند و بسیاری از شاخه‌های بی مهره کلاً دریایی هستند. در واقع، اقیانوس سرشار از حیات است و میکرو زیست‌گاه‌های متنوعی را فراهم می‌کند. یکی از آن‌ها غشای سطحی است که (باوجود پرتاب شدن به اطراف با حرکت موج‌ها) محیطی غنی فراهم می‌کند و خانه باکتری، قارچ دریایی، ریزجلبک، پروتوزوآ ماهی، تخم مرغ، و لاروهای متنوع می‌باشد. لجه شامل زیاگان بزرگ و کوچک و زئوپلانکتون‌های بی‌شماریست که به همراه جریان‌ها جابجا می‌شوند. اکثر موجودات زنده کوچکتر لاروهای ماهی و بی‌مهرگان دریایی اند که تخم‌ها را با تعداد زیاد رها می‌کنند، زیرا شانس هر جنین برای رسیدن به بلوغ خیلی کم است. زئوپلانکتون‌هایی از فیتوپلانکتون‌ها و خودشان تغذیه می‌کنند، و پایه یک زنجیره غذایی پیچیده را شکل می‌دهند، که از طریق ماهیان مختلف و سایر موجودات زنده نکتونی گسترش می‌یابد، که به نوبت به وسیله ماهی‌های مرکب، کوسه‌ها، گرازماهی‌ها و دلفین‌ها و نهنگ‌ها خورده می‌شوند. برخی موجودات دریایی مهاجرت‌های عظیمی را انجام می‌دهند، یا بر پایه فصول به مناطق دیگر مهاجرت می‌کنند یا برای دست‌یابی به غذا در شب و در امان بودن از شکارچیان بزرگ، به لایه‌های بالایی یا پایینی دریا می‌روند. کشتی‌ها می‌توانند گونه‌های مهاجم را از طریق تخلیه آب توازن یا جابجایی موجودات زنده‌ای که به عنوان بخشی از جامعه رسوب کرده، بر روی پوسته کشتی انباشته شده‌اند، بیاورند و گسترش دهند. منطقه دمرسال، از بسیاری از حیواناتی حمایت می‌کند که از موجودات زنده اعماق دریا تغذیه می‌نمایند، یا به دنبال فرار از شکارچیان می‌باشند. بستر دریا روی کف یا زیر آن، طیف گسترده‌ای از زیست‌گاه‌ها را فراهم می‌کند، که موجودات سازگار با این شرایط از آن استفاده می‌کنند. منطقه جزر و مدی با آشکاری دوره‌ای خود، خانه کشتی‌جسبان، نرم‌تنان، و سخت‌پوستان می‌باشد. منطقه نریتیک دارای موجودات زنده فراوانی است که برای رشد کردن به نور نیاز دارند. در این منطقه، اسفنج‌های دریایی، خارپوستان، پرتاران، شقایق‌های دریایی و سایر بی مهرگان در میان سخره‌های جلبکی روکش‌دار زندگی می‌کنند. مرجان‌ها اغلب دارای هم‌زیستی فتوسنتزی می‌باشند و در آب‌های کم عمق که نور بدان‌ها نفوذ دارد زندگی می‌کنند. اسکلت‌های آهکی گسترده‌ای که آن‌ها بیرون می‌اندازند، به درون آب‌سنگ‌های مرجانی رخنه می‌کنند، این آب‌سنگ‌ها از عوارض مهم بستر دریااند. این‌ها زیست‌گاه‌های متنوعی را برای موجودات زنده آب‌سنگ‌ها فراهم می‌کنند. در کف دریاهای عمیق حیات کمتر به چشم می‌خورد، اما زندگی دریای در اطراف آبکوه‌هایی که از اعماق بالا آمده‌اند، نیز شکوفا پیدا کرده‌است. ماهی‌ها و سایر حیوانات برای تخم ریزی و تغذیه در این مکان‌ها جمع می‌شوند. در نزدیکی بستر دریا، ماهی کف‌زی زندگی می‌کند که به‌طور عمده از موجودات زنده لجه‌ای یا بنتوزها تغذیه می‌نماید. اکتشاف دریای عمیق با استفاده از شناورها، دنیای جدیدی از موجودات زنده بر بستر دریا را نشان داد که دانشمندان انتظار مشاهده آن را نداشتند. برخی مانند پوده‌خواران به مواد آلی فرود آمده بر کف دریا وابسته‌اند. سایرین، در اطراف منافذ گرمایی گرد هم می‌آیند، جایی که جریان‌های غنی از مواد معدنی ظاهر می‌شوند (جوامع پشتیبان که تولیدکنندگان اصلی سولفید اکسیدکننده باکتری‌های شیمی‌پروردی اند و مشتریانشان شامل صدف‌های مخصوص، شقایق‌های دریایی، بارناکل‌ها، خرچنگ‌ها، کرم‌ها و ماهیان می‌باشند). نهنگ مرده‌ای که به بستر دریا فرومی‌رود، غذای موجودات زنده فراوانی را فراهم می‌کند، که به‌طور گسترده بر فعالیت باکتری‌های کاهش‌دهنده گوگرد وابسته‌اند. این مکان‌ها از زیست‌گاهی واحد پشتیبانی می‌کند که بسیاری از میکروب‌ها جدید و اشکال دیگر حیات در آن‌جا کشف شده‌اند. انسان و دریا تاریخچه ناوبری و اکتشاف انسان از زمان پیشاتاریخ در دریا سفر کرده‌است، بدین منظور در ابتدا از کلک، دوگوت، قایق رید و کانو استفاده می‌کرد. اکثر مهاجرت‌های انسان‌های اولیه روی زمین اتفاق می‌افتاد: حتی مکان‌هایی مانند قاره آمریکا، ژاپن و بریتانیا که امروزه دریا بینشان فاصله انداخته‌است، به وسیله خشکی‌ها یا یخ در طول آخرین عصر یخبندان قابل دسترس بودند. اما، انسان فلورسی کوتاه، نیاز داشت احتمالاً از تنگه سیپ به عمق ۱۹ کیلومتر عبور کند تا از ساندالند به جزیره کومودو برسد و اگرچه، جزئیات دقیق قطعی نیستند، اجداد بومیان استرالیایی، باید ده‌ها هزار سال قبل، از دریای پهن‌تر والاس لاین عبور کرده و به اقیانوسیه نزدیک رسیده باشند. با وجود نظریه‌های قبلی، اکنون ژرفاسنجی‌های مدرن اکنون پیشنهاد می‌کنند که حتی شهرک‌های اولیه فیلیپین نیازمند عبور از آب‌های عمیق تنگه میندورو یا گذرگاه سیبوتو بودند. مردم ارتوئیروئید شکارچی، در هزاره ششم قبل از میلاد، از طریق دریای کارائیب از رود اورینوکو در ونزوئلا شروع به پخش شدن کردند. در همان زمان، مردم بین‌النهرین برای درزبندی قایق‌های رید و مدتی بعد، برای بادبان‌ها از قیر استفاده می‌کردند. لوتال در هند اولین حوضچه خشک را در ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد بنا نهاد. در ۳۰۰۰ قبل از میلاد، آسترونزیایی‌های تایوان شروع به انتشار در ناحیه دریایی جنوب شرق آسیا کردند. از ۱۳۰۰ تا ۹۰۰ قبل از میلاد، مردم لاپیتا شاهکارهای ناوبری عظیمی را به نمایش گذاشتند، از مجمع‌الجزایر بیستمارک، خارج شدند و به سمت فیجی، تونگا و ساموآ حرکت کردند. فرزندان آنان، سوار بر کانو هزاران مایل به سفر خود در بین جزایر کوچک ادامه دادند. پیش از ۵۰۰، مردم جزایر میکرونزی از جزایر ساندا، در ماداگاسکار در جنوب شرقی آفریقا، و پولینزیایی‌ها پیش از ۸۰۰ در هاوایی، پیش از ۱۲۰۰ در جزیره ایستر، و اندکی بعد در نیوزلند، ساکن شدند. در حدود سال ۶۰۰ قبل از میلاد، نکوی دوم، فرعون مصریان، شروع به ساخت بنا در کانالی کرد که در نهایت به دریای مدیترانه و دریای سرخ متصل می‌شد. هرودوت گفته‌های مصریان را دربارهٔ سفر سه ساله که آفریقا را از دریای سرخ به دلتای نیل وصل می‌کرد، ثبت نموده‌است. در حدود سال ۵۰۰ قبل از میلاد، حنای دریانورد از کارتاژ، در رهنامه خود جزئیاتی دربارهٔ سفرش از طریق اقیانوس اطلس قید کرده که بیان می‌دارد او حداقل به سنگال و احتمالاً به کوه کامرون رسیده‌است؛ و پوتئاس یونانی، در حدود سال ۳۲۵ قبل از میلاد، سفر اکتشافی دیگری را پیرامون بریتانیای کبیر انجام داده بود. فانوس اسکندریه که به سده سوم پیش از میلاد بازمی‌گردد، یکی از عجایب هفت‌گانه جهان به‌شمار می‌رود. در سده دوم پیش از میلاد، بطلمیوس اسکندرانی، نقشه جهان عصر خود را ترسیم کرد، که شامل جزئیاتی از خلیج تایلند بود. کلمب در سفرهای دریایی خود از آن نقشه سود برد. در عصر وایکینگ‌ها، آن‌ها برای مهاجرت به ایسلند، گرینلند، کانادا، و روسیه از کشتی‌های کلینکری استفاده می‌کردند. یک قطب‌نما که شمال مغناطیسی را نشان می‌دهد، در سده اول در لانگهنگ چینی نمایان شد. اما اولین گواه استفاده از آن در سفرهای دریایی چینی به نوشته‌های ژو یو در سال ۱۱۱۵ بازمی‌گردد. «طبیعت از همه چیز» نوشته اسکندر از نکام، اولین اشاره را به کاربرد سوزن مغناطیسی در اروپا دارد، و به سال ۱۱۹۰ و استفاده از آن در میان دریانوردان بازمی‌گردد. عرض جغرافیایی (موقعیت کشتی که از صفر درجه در استوا تا ۹۰ درجه در قطب شمال و جنوب متغیر است) با استفاده از شیب‌سنج (شامل اسطرلاب، سکستانت، و چوبه یعقوب) قابل اندازه‌گیری بود، این وسیله زاویه بین افق و اجرام آسمانی مانند خورشید و ماه را اندازه‌گیری می‌کرد. اندازه‌گیری دقیق طول جغرافیایی (موقعیت کشتی از سمت غرب یا شرق نسبت به نقطه‌ای ثابت) بسیار دشوارتر بود. در سده ۱۵ام، دریانوردان اروپای غربی (آغاز از پرتغال)، با استفاده از دست‌آوردهای آن دوران شامل ترجمه جدول ستارگان از متون اسلامی، بر روی قایق‌های ماهی‌گیری آفریقایی متنوع با نام‌های کاراول، شروع به انجام سفرهای دریایی اکتشافی کردند. در سال ۱۴۷۳، لوپر گونچالوز از استوا عبور کرد و نظریه ارسطو را دربارهٔ وجود حلقه‌ای آتشین که مانع از کشف نیم‌کره جنوبی می‌شود، رد نمود. بارتولومئو دیاس در سال ۱۴۸۷، دماغه امید نیک را دور زد؛ در سال ۱۴۹۸، واسکو دو گاما به مالیندی، کنیا رسید و در آنجا یک ناخدا به او نشان داد که چگونه می‌تواند از طریق بادهای موسمی به هند برسد. در سال ۱۴۹۲، کریستف کلمب از جمهوری جنوا با تخمین غلط دربارهٔ محیط زمین، سفر دریایی خود را از کادیس به جزایر قناری آغاز کرد و بعد از آن در تلاش دستیابی به شرق امپراطوری اسپانیا، وارد اقیانوس اطلس شد. به جای آن، او در جزیره‌ای در دریای کارائیب بر روی خشکی فرود آمد. مبادله کلمبی حاصل موجب معرفی سیب‌زمینی، ذرت، و فلفل تند به جهان باستان شد، درحالی که آبله سرخپوستان آمریکایی را ویران کرد. این اختلال و کاهش جمعیت امکان فتوحات سریع را برای اسپانیایی‌ها فراهم کرد و و موجب اتخاذ گسترده برده‌های آفریقایی برای کشت در مزارع تنباکو، شکر، وسمه، و پنبه شد. در سال ۱۵۱۹، خوان سباستین الکانو، کار فردیناند ماژلان را برای گردش دور جهان کامل کرد. این سفر به همراه سایر سفرهای دریایی کمک کرد تا نقشه‌های اروپاییان نسبت به گذشته بسیار دقیق تر شوند. در سال ۱۵۳۸، گراردوس مرکاتور نقشه‌ای را طراحی کرد که یاتاقان‌های ثابت (خط هم‌گوشه) را مستقیم می‌نمود. در اقیانوس منجمد شمالی، در سال ۱۵۹۴، ویلیام بارنتز، ناخدای هلندی به سوالبارد و دریای بارنتز رسید، درحالی که در جنوبگان، آنتونی دلا روشه در سال ۱۶۷۵، از همگرایی جنوبگانی عبور کرد و سه سفر جدا (یکی بریتانیایی، یکی آمریکایی، و یکی روسی) هر سه ادعا کردند که در سال ۱۸۲۰ جنوبگان را کشف نموده‌اند. ریشه تمام سفرهای دریایی اکتشافی به اروپا بازنمی‌گردد. اگرچه ترسیم نقشه دقیق سواحل روسیه تنها در سده ۱۸ام آغاز شد و مجمع الجزایر سورنایا زملیا تا سال ۱۹۱۰ کشف نشده بودند، نووگرودی‌ها حد اقل از سده ۱۳ام در حال سفر کردن در دریای سفید‌اند. با وجود اولویت طولانی مدت خودبسندگی، چین به‌طور خلاصه تحت دودمان سونگ و دودمان مغول یوآن تأسیس شد. در اوایل سده ۱۵ام، ناوگان کشتی‌های گنج چنگ هه، بارها و بارها با ۳۷۰۰۰ نفر سوار بر ۳۱۷ کشتی، از دودمان مینگ روانه دریا شد و تا سواحل قاره آفریقا پیش رفت. سفرهای چینیان، به زودی محدود شد و در نهایت غیرقانونی گشت. مردم آسیای شرقی شکل سایر قاره‌ها را از طریق نقشه‌های متئو ریسی شناختند. در همین حال، تعیین طول جغرافیایی شامل تقریب و حدس و گمان شد: اندازه‌گیری صحیح آن به یک ساعتی دقیق نیاز داشت که اجازه مقایسه بین ظهر کشتی و زمان دقیق یک نقطه ثابت مانند نصف‌النهار مبدأ در گرینویچ را فراهم می‌کرد. جایزه طول جغرافیایی در بریتانیا در سال ۱۷۷۳ به خاطر ساعت دریایی ساخته شده در سال ۱۷۶۱، به جان هریسون اعطا شد. جیمز کوک، در سفر دوم و سوم خود از نمونه آن استفاده کرد، و موفق به مطالعه اقیانوس آرام شد به مطالعاتی در امپراتوری روسیه، فرانسه، هلند، و ایالات متحده آمریکا الهام بخشید. تکمیل کابل تلگرافی زیردریایی، در طول کانال مانش در سال ۱۸۵۰ و ارتباطات بعدی تمام خط قرمز موجب علاقه بیشتر به دریای عمیق شد. ایده‌های جدید مبنی بر این که هیچ حیاتی در زیر ۳۰۰ فاتوم (۵۵۰ متر) امکان‌پذیر نیست در سال ۱۸۶۰ رد شد، این اتفاق زمانی روی داد که خط مدیترانه خراب و از عمقی چهار برابر بیشتر بالا کشیده شد، این خط کاملاً با حیات دریایی پوشیده شده بود. کشف زنبق دریایی توسط مایکل سارس در اعماق آبدره‌های نروژی به تلاش‌های نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا در طول دهه ۱۸۷۰ کمک کرد این به‌طور مؤثر اقیانوس‌شناسی مدرن را ایجاد کرد. از سال ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۰، سفر وگا راه دریای شمال را تکمیل کرد و برای اولین بار تا اوراسیا ادامه یافت. در طول اواسط دهه ۱۸۹۰، فریتیوف نانسن با استفاده از کشتی طراحی شده ویژه، از یخ شمالی عبور کرد، و نشان داد که اقیانوس منجمد شمالی دریایی آزاد است. در سال ۱۸۹۸ و ۱۸۹۹، کارل چارن اشکال فراوانی از حیات را برای اولین بار در عمق ۴۰۰۰ متری از سطح اقیانوس اطلس جنوبی مطالعه نمود. در سده ۲۰ام، گجوا اولین کشتی بود که در سال ۱۹۰۶ از گذرگاه شمال‌غرب عبور کرد. از سال ۱۹۲۱، سازمان آب‌نگاری بین‌المللی در موناکو نقشه‌برداری از دریا را استانداردسازی کرد و از سال ۱۹۲۴، تحقیقات اکتشاف نهنگ‌ها را مطالعه نمودند، و از دریاهای اطراف جنوبگان عکس‌برداری کردند. یک شناور مخصوص قادر بود در سال ۱۹۳۰، ۴۳۴ متر بر روی کابل به داخل دریا فرورود، در دهه ۱۹۴۰، ژاک-ایو کوستو به توسعه لوازم غواصی موفق و محبوبیت غواصی زیرآبی کمک کرد. جنگ سرد و اکتشاف نفت بعدها موجب ایجاد تحقیقات دریایی عمیق‌تری شد: در سال ۱۹۶۰، بتیسکف تریسته توانست خدمه خود را ۱۰۹۱۵ متر در درازگودال ماریانا به داخل برد، و در سال ۲۰۰۶، یک غواص نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا به ۶۱۰ متری سطح دریا رسید. امروزه، سامانه موقعیت‌یاب جهانی آمریکایی با استفاده از بیش از ۳۰ ماهواره، ناوبری دقیق را امکان‌پذیر ساخته‌است. تحقیقات اقیانوس‌نگرایی بعدی شامل اشکال حیات دریایی، محافظت، محیط دریا، شیمی اقیانوس، مطالعه و مدلسازی دینامیک آب‌وهوا، مرز هوا-دریا، الگوهای آب‌وهوایی، منابع اقیانوسی، انرژی تجدیدپذیر، امواج و جریان‌ها، و طراحی و توسعه ابزار و تکنولوژی‌های جدید برای بررسی اعماق دریا می‌باشد. محققان در بررسی سطح آب‌ها از سیستم سنجش از دور مبتنی بر ماهواره، به همراه کشتی‌های تحقیقاتی، رصدخانه‌های لنگری و ماشین‌های زیردریایی مستقل، استفاده می‌کنند تا تمام بخش‌ها دریا را مطالعه و بازبینی نمایند. تجارت تجارت آبی حداقل از زمان ظهور تمدن، و زمانی که سومریان به تمدن در سند متصل بودند، رواج داشته‌است. شناوری امکان حمل‌ونقل آسان کالاهایی مانند غذا را فراهم می‌کند، و این عامل، از مهم‌ترین موضوعات کارایی بیشتر شهرهای بزرگ جهان در کنار دریا یا رودخانه‌های متصل به دریا می‌باشد. همچنین دریا امکان حمل‌ونقل نسبتاً ایمن کالاهای لوکس را در زمان رواج راه‌زنی، فراهم می‌کند. اما، با توجه به تکمیل نبودن دانش جغرافیایی، دشواری ناوبری در اوایل، و محدودیت تکنولوژی ساخت کشتی، تجارت‌های اولیه به کابوتاژ ساحلی محدود می‌شد. برای مثال، تجارت در اقیانوس هند قرن‌ها در دیلمان (بحرین امروزی) و عدن در یمن صورت گرفت. اگرچه در برخی نقاط از هزاره اول قبل از میلاد، هندی‌ها و اعراب مهار بادهای موسمی را آموختند و توانست با سرعت و امنیت بیشتری در دریا سفر کنند؛ دریانوردان کشتی شکسته این راز را در سال ۱۱۷ پیش از میلاد به ائودوکوس از سیزیکوس یاد دادند، و برای قرن‌ها امکان تجارت مستقیم و گسترده را بین امپراتوری بطلمیوسی و بعدها مصر (استان روم) و بندرهای هند فراهم کردند. در حدود سال ۲۰۰۰ قبل از میلاد، مینوسی‌ها از کرت، اولین امپراتوری دریا را تأسیس کردند، امپراتوری دریایی که به شدت به تجارت و قدرت نیروی دریایی وابسته بود. دولت‌شهرهای فنیقی‌ها و یونانیان در نهایت استعمار دوره باستان را تأسیس کردند، که از دریای آزو تا ساحل مراکش در اقیانوس اطلس کشیده شده بود. تحت سلطه رومیان، بازرگانی به رشد کردن ادامه داد. در قرون اولیه قبل از میلاد، فاصله عشایر هندی از طلای سیبری سبب شد که آن‌ها راه‌های دریایی مالزی و اندونزی بگشایند، آن‌ها را ابتدا به هندوها و سپس مسلمانان معرفی کردند. با فروپاشی امپراتوری روم تجارت در اروپا کاهش یافت، اما در سایر مکان‌ها شکوفا پیدا کرد. قوم تامیل از دودمان چوله تجارت بین دودمان تانگ، امپراتوری سریویجایا، و خلافت عباسیان را رونق داد. به دنبال فتوحات مسلمانان، اعراب بر تجارت دریایی اقیانوس هند مسلط شدند و اسلام از طریق ساحل آفریقای شرقی توسعه یافت و در نهایت به آسیای جنوب شرقی رسید. تأثیر بزرگ عصر کاوش، تبدیل شبکه‌های منطقه‌ای تجارت جهانی به یک بازار واحد بود، این اتفاق حاصل امپراطوری‌های اروپا و تاجران اهل آمستردام، لندن و سایر بندرهای اقیانوس اطلس بود. از سده ۱۶ام تا ۱۹ام، حدود ۱۳ میلیون نفر از طریق اقیانوس اطلس به آمریکا فرستاده و به عنوان برده فروخته شدند. جایزه هیلز مخصوص بازرگانی بود که سریع‌تر از همه از اقیانوس اطلس بگذرد و در سال ۱۹۵۲ به اس‌اس ایالات متحده رسید که در سه روز و ده ساعت و چهل دقیقه توانست این مسیر را طی کند. امروزه، حجم عظیمی از کالاها به ویژه در اطراف اقیانوس آرام و اطلس توسط دریا جابجا می‌شوند. یک مسیر اصلی تجارت از ستون‌های هرکول عبور می‌کند و با عبور از دریای مدیترانه و کانال سوئز به اقیانوس هند و تنگه مالاکا می‌رسد؛ برخی کشتی‌های تجاری نیز از کانال مانش عبور می‌کنند. مسیرهای دریایی مسیرهایی در دریای آزادند که وسایل حمل‌ونقل با روش‌های سنتی مانند بادها و جریان‌ها، از آن‌ها استفاده می‌کنند. بیش از ۶۰ درصد کانتینرهای حمل و نقل کالا در جهان از ۲۰ مسیر تجاری اصلی عبور می‌کنند. ذوب فزاینده یخ اقیانوس منجمد شمالی از سال ۲۰۰۷، کشتی‌ها را قادر ساخته‌است که در برخی ماه‌های تابستان از گذرگاه شمال‌غرب عبور کنند، و دیگر از مسیر طولانی‌تر کانال سوئز و کانال پاناما نروند. حمل‌ونقل بار به وسیله حمل‌ونقل هوایی تکمیل می‌شود، این روش فرایندی گرانتر است که اغلب برای کالاهای ارزشمند و فاسد شدنی به کار می‌رود. تجارت دریایی سالانه کالایی به ارزش بیش از ۴ هزار میلیارد دلار را حمل می‌کند. دو نوع باربری اصلی وجود دارد، حمل بار فله یا حمل عمومی، که اکنون بیشتر در کانتینر حمل می‌شوند. کالاهای اقتصادی در شکل مایع، پودر یا ذرات در مخزن کشتی حمل می‌شوند و شامل نفت، غله، زغال‌سنگ، سنگ معدن، آهن قراضه، ماسه و شن می‌باشد. حمل معمولی اغلب شامل کالاهای تولیدی می‌شود و در بسته‌هایی حمل می‌شود که اغلب به بارکف بسته شده‌اند. قبل از کانتینرسازی در سال ۱۹۵۰، این کالاها خرد خرد بارگیری، حمل و خالی می‌شدند. استفاده از کانتینرها به‌طور قابل توجهی بهره‌وری را افزایش و هزینه حمل آن‌ها را کاهش داده‌است، همچنین اکنون در اندازه استاندارد حمل می‌شوند، و کانتینرهای دارای قفل در پایانه‌های اختصاصی، در کشتی‌های کانتینری تعبیه شده، بارگیری می‌شوند. گاراژداری حمل‌ونقل، قرارداد حمل را می‌بندد، تحویل و رسیدن آن را تنظیم می‌کند و مستندات را مدیریت می‌نماید. ایمنی حمل‌ونقل دریایی به وسیله سازمان بین‌المللی دریا تضمین می‌شود، این سازمان در لندن واقع و در سال ۱۹۵۹ تشکیل شده‌است. اهداف آن شامل توسعه و حفظ چهارچوب قانونی برای حمل‌ونقل، ایمنی دریا، نگرانی‌های محیطی، مسائل قانونی، همکاری فنی و امنیت دریایی می‌شود. ماهی‌گیری حدود ۴۰ هزار سال قبل، انسان در آسیای شرقی در حال فروش ماهی آب شیرین بود. ماهی‌گری با نیزه در کنار ساحل در دوران پارینه‌سنگی رواج داشت. در ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد، استخرهای ماهی معابد سومریان را احاطه کرده بود و متن کلاسیک چینی فان لی که به سده پنجم قبل از میلاد نسبت داده می‌شود، اولین تلاش بر پرورش ماهی بوده‌است. یک تکه باقی‌مانده از برنامه سفر پارت‌ها در سده اول غواصی‌های آزاد محلی برای شکار مروارید در خلیج فارس را توصیف می‌کند، و نوشته‌های اوپیان در سده دوم به روش‌های چهارگانه اصلی ماهی‌گیری یونانیان و رومیان اشاره دارد که عبارتند از قلاب-و-طناب، ماهی‌گیری با تور، گرگور، و نیزه سه‌شاخ. قایق‌های ماه‌گریری سنتی در آب‌های نزدیک ساحل کار می‌کنند، اما در طول اواخر قرون وسطا و اوایل عصر مدرن، ماهی‌گیری در دریای آزاد (به ویژه کاد) برای توسعه‌های اقتصادی و نظامی اروپای شمالی، ایالت‌های نیو انگلند آمریکا، و کانادا اهمیت یافت. ماهی‌گیری بیش از حد در سراسر دریای شمال، موجب توسعه قایق‌های ماهی‌گیری دریای عمیق مانند قایق بریکسهام و قایق اوتر شده‌است، که به عنوان کشتی مادر کرجی‌های مخصوص ماهی‌گیری با طناب دراز می‌باشد. در سده ۱۹ام، پیشرفت‌هایی مانند حمل‌ونقل ریلی، کنسرواسیون ماهی، و سردسازی، تا ماهی‌گیری به صنعتی کامل تبدیل شود. پیشرفت‌های سونار در طول جنگ‌های جهانی، به عنوان یابنده ماهی به کار بسته شدند، و در طول دهه ۱۹۵۰، کشتی‌های کارخانه‌ای بزرگ قادر گشتند در طول یک ساعت، برابر ماهی‌هایی که کرجی‌ها در یک فصل صید می‌کردند، صید نمایند. در دهه ۱۹۶۰، ماهیگیران اقیانوس اطلس شمالی و اقیانوس آرام شمالی به حداکثر بهره‌وری نزدیک بودند. بعد از این که صید ماهی‌گیران غیرمجاز از ۲۰ میلیون تن در سال ۱۹۵۰ به ۹۳٫۵ میلیون تن در دهه ۱۹۸۰ رسید، این میزان تاکنون ثابت مانده‌است. اصلاحات اقتصادی چین موجب افزایش تولیدات ماهی‌گیری از ۷ درصد کل جهان در سال ۱۹۶۱ به ۳۵ درصد در سال ۲۰۱۰ شد. مطالعه علمی پویایی جمعیت شیلات و ملی شدن آب‌های مشترک سابق، هر دو به کنار آمدن با بیش‌ازحد بهره‌برداری کردن کمک می‌کنند، اما موفقیت ماهی‌گیری تجاری مدرن به فعالیت‌های اصلاحی عظیمی نیاز دارد: سقوط شیلات کاد در اطلس شمال‌غربی به کمتر از ۱ درصد سطح تاریخی، در سال ۱۹۹۲ نیاز به یک توقف کامل از سوی کانادا داشت و چین نیز از سال ۲۰۰۰ در مناطق مورد جدال دریای جنوبی چین در حیطه ماهی‌گیری سیاست رشد صفر را اجرا کرده‌است. در سال ۲۰۰۶ تقریباً ۴۳٫۵ میلیون نفر در صید و پرورش خوراک دریایی نقش داشتند، که ۸۵ درصد آن‌ها در آسیا زندگی می‌کردند. حدوداً سه چهارم آن‌ها ماهی‌گیر و ما باقی آن‌ها آبزی‌پرور بودند. در سال ۲۰۱۲، تولید کلی ماهی، سخت‌پوستان، نرم‌تنان و سایر حیوانات آبی رکوردی در حدوداً ۱۷۴ میلیون تن به جای گذاشت، که ۱۰۰ میلیون تن آن به‌طور غیرقانونی صید شده بود. اگر ماهی پروری را نیز در نظر نگیریم، باز هم یک رکورد است، جمعیت این ماهی به‌طور چشم‌گیری تحت تأثیر چرخه ال‌نینیو قرار دارد. تمایل سراسری در حال افزایش است، اما اکنون به جای صید غیرقانونی، توجه بیشتر به آب‌زی پروری در آب‌های داخلی و آبزی‌پروری در دریا می‌باشد. منطقه انحصاری اقتصادی اطراف کشورهای ساحلی تحت کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها به ایالت‌ها اجازه داده‌است که در مناطق بسیار حاصل‌خیز دریا که ۸۷ درصد برداشت سالانه را به خود اختصاص داده‌اند، سهمیه و سایر سیستم‌های مدیریتی را برقرار کنند. گاهی اوقات نتایج غم‌انگیزند (آرام در ماهی‌گیری پس از دوره جنگ جهانی اول موجب شد که در دریای شمال از سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۹، میزان صید دو برابر شود. ) و گاهی نیز کمتر است، لذا: دو دهه بعد، تنها ده درصد میزان کاد حداکثر باقی خواهد ماند. در حال حاضر، گونه‌هایی که بیشتر در خطرند عبارتند از شاه‌ماهی، کاد، موتوماهی، ماهی تونایاتون، ماهی کفشک، ماهی کفال، ماهی مرکب، و ماهی آزاد. تعدادی از آن‌ها مانند ماهیان شکارچی بزرگ، زیر سطوح تاریخی به خوبی باقی‌مانده‌اند. بیش از ۳ میلیون کشتی مشغول به ماهی‌گیری در دریا هستند. کشتی‌های ماهی‌گیری مدرن شامل کرجی‌های ماهی‌گیری، با خدمه اندک، کرجی ماهی‌گیری استرن، کشتی‌های کارخانه‌ای طولانی، و کشتی‌های کارخانه‌ای بزرگ می‌باشند، که برای ماندن طولانی (چند هفته) در دریا تعبیه شده‌اند، و تعداد زیادی ماهی را پردازش و منجمد می‌کنند. فرایند ماهی‌گیری ممکن است ماهی‌گیری با تور بزرگ، ترال، بیل هیدرولیکی، تور گیل و ماهی‌گیری با طناب طولانی باشد. سازمان فائو توسعه ماهی‌گیری‌های محلی را تشویق می‌نماید تا غذای جوامع ساحلی تأمین شود و فقر کاهش یابد. کشتی‌های ماهی‌گیری به‌طور فزاینده با بهره بردن از سهم آب‌های بین‌المللی از آینده را به خطر می‌اندازند. اما، ماهی‌گیری صنعتی سبب تهی شدن سهم‌ها و مناطق در حال توسعه مانند دریای آفریقا شده‌است، و این موضوع آن‌ها را مجبور می‌کند تا غذای دریایی خود را از کشورهای توسعه یافته تهیه کنند. ۸۷ میلیون تن از مواد غذایی و غیر خوراکی دریایی در سال ۲۰۱۰ از طریق کشاورزی دریایی حاصل شدند. حدود ۶۰۰ گونه گیاه و حیوان پرورش یافتند، و از برخی از آن‌ها به عنوان بذر جمعیت وحشی استفاده شد. حیوانات پرورش یافته شامل ماهی، خزندگان آبی، سخت‌پوستان، نرم‌تنان، خیارهای دریایی، توتیای دریایی و چتر دریایی می‌شد. آبزی‌پروری متمرکز در دریا این مزیت را دارد که در آن‌جا غذای پلانکتونی دست‌رس پذیر است و ضایعات به‌طور طبیعی حذف می‌شوند؛ در شرایطی که ضایعات زیان‌آورند، می‌توان از روش‌های چند-گونه‌ای استفاده کرد مثلاً برای غذا دادن به صدف پرورشی از ضایعات حاصل از ماهی آزاد پرورشی استفاده کرد. روش‌های متنوعی مورد استفاده قرار می‌گیرند. می‌توان نرده‌های مشبک مخصوص ماهیان را در دریای آزاد قرار داد، در آب‌های محافظتی تر نیز می‌توان از قفس استفاده کرد، و در هر مد، استخر با آب تازه پر می‌شود. می‌توان پرورش میگوی دریایی را در استخرهای کم‌عمق متصل به دریای آزاد انجام داد. می‌توان در آب طناب آویزان کرد تا به رشد جلبک‌ها و صدف‌ها کمک شود. همچنینی صدف‌ها را می‌توان در سینی‌ها یا در لوله‌های مشبک پرورش داد. خیارهای دریایی نیز در بستر دریا کشت می‌شوند. برنامه‌های تولیدمثل گرفتاری، سبب پرورش لارو شاه‌میگو شده‌است تا نوجوانان در دریا رها شوند و در مکان‌هایی مانند ایالت مین سبب کشت شاه‌میگو گردد. حداقل ۱۴۵ گونه جلبک دریایی (جلبک قرمز، سبز و قهوه‌ای) در سراسر جهان خورده می‌شود، برخی در ژاپن و سایر کشورهای آسیایی پرورش یافته‌اند؛ همچنین پتانسیل فراوانی برای کشاورزی بیشتر وجود دارد. تعداد کمی گیاه گل‌دار دریایی به عنوان غذا استفاده می‌شود اما یک نمونه سالیکورنیای اروپایی است که هم خام و هم پخته مصرف می‌شود. یکی از مشکلات اصلی پیش روی آبزی‌پروری تمایل به کشت تک بعدی و خطر مرتبط با بیماری‌های ماهیان می‌باشد. در دهه ۱۹۹۰، بیماری سبب نابودی گوش‌ماهی چینی و میگوی سفید پرورشی در چین شد، و نیاز جایگزین کردن آن با سایر گونه‌ها به وجود آمد. کشت میگو، نیز در سراسر آسیای جنوب شرقی سبب نابودی جنگل‌های کرنا شده‌است. قانون قانون دریایی بخش مخصوصی از قوانین ملی است که در مسائل و جرم‌های مربوط به دریا به کار می‌رود، زیرا نامعلوم بودن سفرهای دریایی باعث شده‌است که دریا از عصر باستان به عنوان قلمرو قدرت واحد به حساب آید. قوانین رومی، بیزانسی، ترانی و آمالفیان تأثیر مهمی بر فرانسه، جمهوری جنوا، هانزا داشتند، که اولین دادگاه دریایی انگلیسی را تشکیل داده بودند. برخلاف سیستم کامل لا رایج انگلیسی دادگاه‌های دریایی به نظام حقوقی رومی-ژرمنی نزدیکتر بودند و آن‌ها را سواستفاده‌هایی که به انقلاب آمریکا مربوط می‌شد، ترک کردند. اتخاذ قانون اساسی ایالات متحده آمریکا قانون دریایی را دوباره وارد ایالات متحده کرد اما توجه بیشتری به محاکمه می‌شد. قانون دریا بخش مخصوصی از بدنه حقوق بین‌الملل است که در مسائل و جرم‌های دریایی به کار می‌رود. امپراتوری‌هایی مانند امپراتوری روم و چین باستان سال‌ها حوزه قضایی بین‌المللی را ادعا می‌کردند؛ در طول قرون وسطا، جمهوری‌های دریایی ایتالیایی مانند جمهوری ونیز و جمهوری جنوا وجود ایالت‌های رقیب را به رسمیت شناختند، اما حقوق نزدیک شدن به دریا برای رفت‌وآمد را ادعا نمودند. در طول عصر اکتشاف، پرتغال و اسپانیا از قوانینی مشابه پیروی کردند. در سال ۱۶۰۹، کمپانی هند شرقی هلند، یک حقوق‌دان را استخدام کرد تا در مقابل دزدان دریایی ایستادگی کند. در نهایت دورهای سه‌گانه کنوانسیون ملل متحد در مورد دریاها قانون بین‌المللی دریا را شکل داد، اما ایالات متحده آن را به تصویب نرساند، و به جایش سیاست‌های خود را یک به یک و با بیانیه‌های رئیس‌جمهور اتخاذ نمود. کنوانسیون حقوق دریاها در سال ۱۹۸۲ پیش‌نویس شد و در سال ۱۹۹۴ به اجرا درآمد. طبق آن، آب‌های آزاد به روی تمام کشورهای مستقل بازند، خواه ساحلی باشند و خواه محدود به خشکی، و لیستی جامع از آزادی شامل ناوبری، آزادی هوایی، قرار دادن کابل ارتباطی زیردریایی، ساختن جزایر مصنوعی، ماهی‌گیری، و تحقیقات علمی فراهم می‌کند. طبق آن آب‌های سرزمینی تا ۱۲ مایل آبی (۲۲٫۲کیلومتر) گسترش می‌یابند، که خط مبدأ آن‌ها به‌طور معمول هم ارز آب‌های سرزمینی می‌باشد. این منطقه به قوانین بین‌المللی مربوط است اما برای عبور افراد معمولی و ترانزیت آزاد می‌باشد. منطقه به هم پیوسته دور تر از ۱۲ مایل در اختیار کشتی‌های تعقیب داغ است که موظف نقض آداب و رسوم، مالیات، مهاجرت، یا قوانین آلودگی می‌باشند. یک «منطقه اقتصادی ویژه» مکان بهره‌برداری از زندگی دریایی و مواد معدنی می‌باشد که تحت نظارت ملی تا فاصله ۲۰۰ مایل دریایی (۳۷۰ کیلومتر) از خط مبدأ ادامه دارد. کشتی‌ها در طول سفر دریایی از مناطق زمانی مختلفی عبور می‌کنند، لذا زمان دریایی که در دهه ۱۹۲۰ معرفی شده‌است، در آب‌های آزاد به کار می‌رود. هر یک از این مناطق به‌طور مساوی ۱۵ درجه طول جغرافیایی اند، عقربه ساعت در سفر به سمت غرب، به ازای هر منطقه یک ساعت جابجا می‌شود. جنگ از آن زمان که توسعه ناوگان هماهنگ کشتی‌ها قادر به حمله‌اند، جنگ دریایی به بخش مهمی از دفاع از کشورهای دریایی تبدیل شده‌است. اولین جنگ دریایی در تاریخ مکتوب به سوپیلولیوما دوم از هیتی‌ها بازمی‌گردد که در سال ۱۲۱۰ قبل از میلاد، ناوگان قبرسی را به آتش کشید. اندکی بعد، اشغال کل شرق مدیترانه توسط ناوگان‌های مردمان دریا روی داد: در طول دوره‌ای ۵۰ ساله، حملات و تهاجم‌ها تقریباً تمام شهرهای ساحلی بین پیلوس و غزه را نابود کردند. زمانی که امپراتوری‌ها گسترش یافتند و ارتش آنان توانستند خشکی را ترک کنند، شکستن ناوگان تدارکات تاکتیکی قدرتمند شد. نبرد سالامیس در ۴۸۰ قبل از میلاد نقش تعیین‌کننده‌ای در جنگ‌های ایران و یونان داشت علت آن آسیب دیدن طبیعی نبود (اگرچه قابل توجه بود) بلکه فریب تمیستتوکلس و استراتژی برتر آتنی‌ها آنان را قادر ساخت تا کشتی‌های تدارکات را در عبور از تنگه داردانل نابود کنند، و خط عقب‌نشینی ایرانیان را ببندند. اما در طول عصر کشتی‌های چوبی، حفاظت از ناوگان‌های بزرگ کار دشواری بود و همواره احتمال شکستن آن‌ها در شرایط جوی نامساعد وجود داشت، بیشتر آن‌ها در اثر دو طوفان کامیکاز آسیب می‌دیدند که در سال ۱۲۴۷ و ۱۲۸۱ حمله مغول به ژاپن را منحل کرد. دزد دریایی تا امروز به عنوان یک مشکل باقی‌مانده، و در محافظت ایمن هر کشتی تجاری یا پلیس خط ساحلی خسارت دیده‌اند. در گذر زمان، چین در مقابل دزدان دریایی داخلی و ژاپنی مقابله کرده‌است؛ سایر کشورها (از جمله امپراتوری روم، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا)، در عصر خود، با دزدان دریایی جنگیده‌اند تا مسیر تجارت داخلی و خارجی خود را ایمن سازند، امکان بازرسی کشتی‌های خارجی را ایجاد نموده و دزدان دریایی را تنبیه نموده‌اند. در تجارت برده نیز چنین مداخلاتی روی داده‌است. در جهان باستان، علاوه بر نبرد سالامیس، درگیری‌های دریایی بزرگی مانند نبرد آکتیوم روی داد که موجب تأسیس امپراتوری آگوستوس شد. در عصر مدرن، جنگ‌های دریایی مهم عبارت بودند از پیروزی بریتانیا بر آرماندای اسپانیایی در سال ۱۵۸۸ و در نبرد ترافالگار، که سبب شکسته شدن تهدید حمله نیروهای جلو آمده اسپانیایی و فرانسوی شد. (برخی از مهم‌ترین جنگ‌های تاریخ چین نیز دریایی بودند ولی همه آن‌ها در رودخانه اتفاق افتادند نه دریا) با ظهور ماشین بخار، ورقه فولادی گسترده، و مواد منفجره، کشتی‌های جنگی اروپایی در سده ۱۹ام وارد امپریالیسم نو شدند، و امکان دسترسی آزاد به آفریقا، چین، کره و ژاپن به منظور تجارت فراهم شد. اگرچه سیاست‌های داخلی مانع مدرنیته شدن چین گشتند، نیروی دریایی آمریکا موجب ایجاد اصلاحات میجی در ژاپن شدند در طول نبرد تسوشیما در سال ۱۹۰۵ و زمانی که ژاپنی‌ها قادر به شکست قاطعانه روسیه بودند، ثمر داد. ارتش‌های بزرگ در داخل بر تلاش بر ساختن نبرناوهای غول‌پیکر تمرکز کردند، اما این کشتی‌ها در جنگ جهانی اول چندان به کار گرفته نشدند. در مقابل، او-بوت‌های آلمانی بسیار ارزان قیمت‌تر نشان دادند که زیردریاییها می‌توانند کشتی‌ها را حتی در آب‌های دشمن فلج کنند. در جنگ جهانی دوم، جنگ ضد زیردریایی در یک مبارزه سخت در نبرد آتلانتیک (۱۹۳۹-۱۹۴۵) به پیروزی رسید، اما توسعه در فیزیک کاربردی سبب شد که در دهه ۱۹۶۰ زیردریایی‌های موشک بالستیک هسته‌ای از تجهیزات پیشرفته‌ای بهره برند که قادر بود سری دوم دشمنان را نیز منهدم کند. در همین حال، در جنگ مدیترانه، اقیانوس آرام میدان نبرد نشان داد که نیرو هوایی توانایی غلبه بر قویترین کشتی‌ها را دارد. برنامه‌ریزی اولیه برای کاهش دائمی اندازه ارتش دریایی، در جنگ کرده امکان‌ناپذیر بود، که نیاز در حال ادامه برای جابجایی و محافظت از انسان و مواد در دریا را نشان داد. در حال حاضر، تنها، نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا، نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا، و نیروی دریایی فرانسه دارای ارتش دریای آبی صحیح می‌باشند، که قادرند به ساحل دشمن دست یابند، روسیه در طول فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، توانایی خود را از دست داد و چین به سرعت در حال پیشرفت است. سفر اگرچه استفاده از کشتی‌های شخصی کوچک در سفرهای شخصی بی شک به ما قبل تاریخ بر می‌گردد، کشتی‌های بزرگ قادر به آراستن اقیانوس به‌طور معمول برای تجارت و ماهی‌گیری بیشتر تاریخ بشر اختصاص داده شده بودند. حتی نیروهای نظامی نیز به سادگی از این ناوگان‌ها بهره می‌بردند تا از آن‌ها به عنوان کشتی سربازان استفاده کنند، همان‌طور که در عصر باستان و قرون وسطا برای بازرگانی، زیارت و گردشگری به کار می‌رفتند. جهانگردی سفرهای دریایی اکتشافی و استعمار اغلب از سوی سلطنت تدارک دیده می‌شدند، و خارج از بودجه نیروی دریایی بودند؛ در غیر این صورت، آن‌ها اغلب اجاره داده یا فروخته می‌شدند و برای حمل تدارکات به مناطق داخلی به کار می‌رفتند. خدمات اختصاصی و برنامه‌ریزی‌شده مسافران در قرون ۱۶ام یا ۱۷ام پیش‌بینی شد، اما در سال ۱۸۱۷، بلک بال اولین خط مسافرتی در اقیانوس اطلس بود. در عصر دریانوردی، طول این مسافرت‌ها بیشتر به بادهای بیش‌وز و آب‌وهوا بستگی داشت. قایق هی ساحلی در سده ۱۸ام، موجب محبوبیت سفرهای تفریحی در بریتانیا شد در سده بعد، استفاده از بخار سبب رونق بیشتر آن شد. در طول سده ۱۹ام، کشتی‌های اقیانوس‌پیما دارای موتور بخار سبب اتصال شبکه ترابری ریلی جهانی شدند. در ۱۹۰۰، عبور از اقیانوس اطلس حدوداً پنج روز به طول می‌انجامید، و خطوط مسافرتی برای بردن ریباند آبی رقابت کردند، این جایزه به سریع‌ترین کشتی اقیانوس‌پیما اهدا می‌شد. از سال ۱۹۰۹، به مدت ۲۰ سال این جایزه به آرام‌اس مائورتانیا رسید که سرعتش به‌طور میانگین ۴۸٫۲۶ کیلومتر بر ساعت بود. با ظهور حمل‌ونقل هوایی ارزان و سریع، این عصر رو به تاریکی گذاشت، مخصوصاً مسیر نیویورک به پاریس در سال 1958. دریا هنوز مهد قایقرانی تفریحی و کشتی‌های گردشگری بزرگ است. همچنین دریا مسیر پناهندگان و مهاجرت‌های اقتصادی می‌باشد، برخی از روش‌های دریایی ناامن اقدام می‌کنند و برخی به‌طور قاچاقی وارد کشتی‌های حمل‌ونقل کالا می‌شوند. برخی از شکنجه و آزار فرار می‌کنند، درحالی که بسیاری از مهاجرت‌ها دلایل اقتصادی دارند، و می‌کوشند تا به کشورهایی رسند که در نظرشان چشم‌اندازی بهتر دارند. تفریح استفاده از دریا برای تفریح در سده نوزدهم گسترش یافت و در سده بیستم به صنعتی مهم تبدیل شد. فعالیت‌های تفریحی دریایی متنوع اند، و شامل سفرهای کروزینگ، قایق‌رانی، مسابقات قایق‌های موتوری، و ماهی‌گیری؛ سفرهای دریایی تجاری در کشتی‌های گردشی؛ و سفر بر کشتی‌های کوچک‌تر برای طبیعت‌گردی‌هایی مانند نهنگ‌نگری و پرنده‌نگری می‌باشد. بسیاری از افراد از هیجان در دریا لذت می‌برند؛ کودکان در عمق کم، در آب دست و پا می‌زنند، درحالی که دیگران شنا یا در ساحل استراحت می‌کنند. همواره شرایط این‌گونه نبود، در سده ۱۸ام، حمام دریایی به دلیل توصیه دکتر ویلیام بوچان در اروپا رونق یافت. موج‌سواری ورزشی است که در آن موج‌سوار بر روی موج سوار می‌شود، حال ممکن است تخته موج‌سواری داشته باشد، یا نه. سایر ورزش‌های آبی شامل موج‌سواری با کایت، که در آن یک کایت قدرتمند، تخته‌ای را که فردی بر آن سوار است در دریا به پیش می‌برد؛ بادسواری، که در آن نیرو از طریق بادبانی ثابت تأمین می‌شود؛ و اسکی روی آب که یک قایق موتوری اسکی‌باز را می‌کشد.زیر سطح آب، غواصی آزاد ضرورتاً به مناطق کم‌عمق محدود می‌شود. غواصان مروارید به‌طور سنتی پوستشان عاری از چربی بود، در گوششان پنبه قرار می‌دادند، بینی خود را محکم می‌گرفتند و درحالی که در دستشان سبد داشتند، تا عمق ۱۲ متری پایین می‌رفتند تا صدف‌های مروارید را جمع‌آوری کنند. چشم بشر به استفاده در زیر آب عادت ندارد، اما استفاده از ماسک غواصی می‌تواند سبب بهتر شدن بینایی شود. سایر وسایل مفید عبارتند از باله‌های غواصی و لوله تنفس. وسایل اسکوبا امکان تنفس در زیر آب و ساعت‌ها ماندن را فراهم می‌کنند. عمقی که یک غواص می‌تواند بدان برسد و زمانی که می‌تواند در آن باقی بماند با افزایش فشار کاهش محدود می‌شود و برای جلوگیری از بیماری ناشی از کاهش ناگهانی فشار لازم است غواص به سطح آب بازگردد. به غواصان تفریحی پیش‌نهاد می‌شود خود را به عمق ۳۰ متری محدود کنند زیرا پایین‌تر از ان خطر بیهوشی حاصل از نیتروژن افزایش می‌یابد. می‌توان غواصی‌های عمیق‌تر را با استفاده از تجهیزات تخصصی و تمرین انجام داد. تولید برق دریا حجم عظیمی از انرژی را فراهم می‌کند که به وسیله امواج سطح دریا، جزر و مد، تفاوت‌های شوری، اختلاف دمای اقیانوسی اتفاق می‌افتد و می‌توان آن را برای تولید انرژی الکتریکی مهار کرد. اشکال انرژی پایدار شامل انرژی کشندی، انرژی جریان اقیانوسی، توان اسمزی، انرژی گرمایی اقیانوس و انرژی موج می‌باشد. ژنراتورها از انرژی کشندی استفاده می‌کنند تا با استفاده از جریان‌های جزر و مدی الکتریسیته تولید نمایند، گاهی اوقات سدی را به کار می‌گیرند تا آب دریا را در آن ذخیره و بعداً رها نمایند. سد رانس، به طول یک کیلومتر نزدیک سن-مالو در بروتاین که در ۱۹۶۷ افتتاح شد؛ این سد حدوداً ۰٫۵ گیگاوات برق تولید می‌کند، اما از چند طرح مشابه پیروی می‌نماید. انرژی عظیم و بسیار متنوع امواج، توانایی نابودی را به آن‌ها می‌دهد، و ساخت ماشین‌های موجی مقرون به صرفه و قابل اعتماد را مشکل می‌کند. یک نیروگاه موج تجاری کوچک با تولید ۲مگاوات، به نام «اسپری» در سال ۱۹۹۵ در اسکاتلند شمالی ساخته شد، که ۳۰۰ متر با ساحل فاصله داشت. این نیروگاه اندکی بعد به دست امواج آسیب دید و به وسیله یک طوفان نابود شد. انرژی دریایی فعلی می‌تواند بخش عظیم برق مصرفی مناطق مسکونی اطراف دریا را تأمین کند. در اصل، می‌توان آن را به وسیله توربین‌های جریان باز مهار نمود؛ سیستم‌های بستر دریا نیز وجود دارند، ولی تنها به عمق ۴۰ متری محدود می‌شوند. انرژی بادی دریایی نیز به وسیله توربین‌های بادی داخل دریا گرفتار می‌شود؛ مزیت این توربین‌ها اینست که سرعت باد در خشکی دریا بیشتر از خشکی است، اگرچه توربین‌های بادی دریایی هزینه بر ترند. اولین مزرعه توربین بادی دریایی در سال ۱۹۹۱ در دانمارک تأسیس شد، و در سال ۲۰۱۰ ظرفیت مزارع توربین بادی دریایی اروپا به ۳ گیگاوات رسید. نیروگاه‌های انرژی الکتریکی اغلب در ساحل یا کنار یک مدخل قرار دارند، لذا می‌توان از دریا به عنوان یک سینک گرما استفاده کرد. یک سینک گرمای خنک‌تر بازده را افزایش می‌دهد و این موضوع در نیروگاه‌های انرژی اتمی نقش بسیار مهمی دارد. صنعت استخراج مقدار زیادی نفت خام (نفت و گاز طبیعی) در صخره‌های زیر بستر دریا وجود دارد. سکوهای نفت و دکل‌های حفاری نفت و گاز را خارج و برای انتقال به خشکی ذخیره می‌کنند. تولید و نفت و گاز در دریا به دلیل محیط دورافتاده و خشن، دشوار است. حفاری برای نفت می‌تواند تأثیراتی زیست‌محیطی برای دریا به همراه آورد. موج‌های لرزه‌ای در هنگام حفاری می‌توانند سبب شوند که حیوانات مسیر خود را گم کنند، و این موضوع احتمالاً سبب حرکت نهنگ‌ها به سمت ساحل می‌شود. مواد سمی مانند جیوه، سرب و آرسنیک ممکن است آزاد شوند. ممکن است زیرساخت‌ها آسیب بینند و نفت در دریا منتشر شود. دریا دارای مقادیر عظیمی از مواد معدنی حل‌شده ارزشمند می‌باشد. مهم‌ترین آن‌ها، نمک دریایی است که برای موارد خوراکی و صنعتی به کار می‌رود و از زمان گذشته از طریق تبخیر آب در مناطق کم‌عمق به دست آمده‌است. برم که پس از شست‌وشوی خشکی جمع می‌شود، به‌طور اقتصادی از دریای مرده تأمین می‌شود، جایی که به میزان ۵۵۰۰۰ بخش در میلیون (پی‌پی‌ام) می‌توان آن را یافت. سایر مواد معدنی در داخل یا روی بستر دریا را می‌توان با لایروبی استخراج کرد. این روش مزایایی نسبت به استخراج از معادن روی خشکی دارد، زیرا تجهیزات مورد نیاز در این روش در کارخانه‌های کشتی‌سازی تخصصی ساخته می‌شوند و هزینه زیرساختهای آن کمتر است. معایب این روش عبارتند از مشکلاتی که از طریق امواج و جزر و مد ایجاد می‌شوند، تمایل لجن بستن حفاری‌ها، و فرسایش کوه‌های زیر آبی. همچنین خطر فرسایش ساحل و صدمات زیست‌محیطی وجود دارد. منابع سولفید کف دریا منبع بالقوه نقره، طلا، مس، روی، سرب و فلزات کم‌یاب می‌باشند که در دهه ۱۹۶۰ کشف شدند. آن‌ها زمانی تشکیل می‌شوند که آب فوق گرم از منافذ زمین‌گرمایی موجود در آب عمیق به نام «دودکش سیاه» خارج می‌شوند: مواد معدنی در ارتباط با آب‌های سرد اقیانوس عمیق رسوب می‌کنند، و در اطراف منافذ فرود می‌آیند. سنگ‌های معدن بسیار با کیفیتند، ولی استخراج آن‌ها خیلی هزینه بر است. استخراج مقیاس کوچک از سطح دریای عمیق از ساحل پاپوآ گینه نو و با استفاده از ربات آغاز شده‌است، اما موانع دشوارند. نمک‌زدایی روشی خارج کردن نمک از آب دریا است تا آب آشامیدنی مناسب برای نوشیدن و آبیاری تأمین شود. تقطیر خلأ و اسمز معکوس دو روش اصلی هستند، که مقدار زیادی انرژی را به کار می‌گیرند. نمک‌زدایی به‌طور معمول تنها در مکانی انجام می‌گیرد که آب سایر منابع اندک یا انرژی فراوان است، مثلاً مکانی که گرمای تولید شده در نیروگاه بدان راه دارد. آب شور به عنوان فراورده، دارای برخی مواد سمی است و به دریا بازمی‌گردد. مقدار زیادی آذریخ در کف دریا و اقیانوس وجود دارد که در دمای حدود ۲ درجه سانتی‌گراد رسوب می‌کند، و به عنوان منبع بالقوه انرژی به حساب می‌آید. برخی تخمین‌ها مقدار آذریخ در دسترس را بین یک تا ۵ میلیون کیلومتر مکعب برآورد می‌کنند. همچنین روی بستر دریا کلوخ‌های منگنزی وجود دارند که از لایه‌های آهن، منگنز، و سایر هیدروکسیدهای اطراف هسته تشکیل شده‌اند. در اقیانوس آرام، این مواد ۳۰ درصد سطح عمیق اقیانوس را تشکیل می‌دهند. مواد معدنی از آب دریا رسوب می‌کنند و به آرامی رشد می‌یابند. استخراج تجاری نیکل در دهه ۱۹۷۰ مورد توجه قرار گرفت اما، به دلیل وجود منابع مناسب‌تر رها شد. در مناطق مناسب، در بستر دریا، الماس با استفاده از لوله‌های مکشی به دست می‌آید که شن ساحل را بیرون می‌کشند. در آب‌های عمیق‌تر، از خزنده‌های متحرک بستر دریا استفاده می‌شود و مواد حاصل به یک کشتی در بالا پمپ می‌گردند. در نامیبیا، اکنون بیشتر الماس‌ها به جای روش‌های معمول روی خشکی، از منابع آبی جمع‌آوری می‌شوند. آلودگی بسیاری از مواد در اثر فعالیت بشر وارد دریا می‌شوند. مواد حاصل از احتراق سوخت‌ها، از طریق هوا جابجا می‌شوند و طریق بارندگی وارد دریا می‌گردند. خروجی‌های کشاورزی، صنعتی، فاضلابی شامل فلزات سنگین، آفت‌کش‌ها، مواد ضدعفونی‌کننده، مواد شوینده، و سایر مواد شمیایی سنتزشده می‌باشند. این مواد در پوسته سطحی و رسوب دریایی متمرکز می‌شوند. نتیجه تمام این آلودگی‌ها نامعلوم است زیرا مواد فراوانی هستند که این آلودگی را فراهم می‌کنند و تأثیر زیستی آن‌ها چندان مشخص نیست. فلزات سنگینی که بیشترین نگرانی را ایجاد می‌کنند عبارتند از مس، سرب، جیوه، کادمیم، و روی، در بدن بی‌مهرگان دریایی ذخیره می‌شوند. سپس در زنجیره غذایی به سمت بالا حرکت می‌کنند. در برخی مکان‌ها مواد زاید حاصل از کودهای کشاورزی، اصلی‌ترین منابع آلودگی اند و تخلیه فاضلاب‌ها نیز تأثیر مشابهی دارد. مواد مغذی بیشتری که از طریق این منابع فراهم می‌شوند، می‌توانند موجب خورگی شوند. نیتروژن اغلب عامل محدودکننده در سیستم‌های دریایی است و نیتروژن اضافی شکوفایی‌های جلبکی و کشندهای سرخ را از بین می‌برند، و در نتیجه ممکن است میزان اکسیژن آب به می‌رانی کاهش یابد که حیوانات دریایی بمیرند. چنین رویدادهایی در دریای بالتیک و خلیج مکزیک مرداب ایجاد کرده‌اند. برخی شکوفایی‌های جلبکی حاصل سیانوباکتر می‌باشند و سبب می‌شوند صدف‌ها بر رویشان موادی سمی قرار دهند که حیواناتی مانند سمورهای دریایی را شکار کنند. تجهیزات هسته‌ای نیز قادرند دریا را آلوده کنند. سزیم-۱۳۷ رادیواکتیو، در طی فرایندهای هسته‌ای شلافیلد، موجب آلودگی دریای ایرلند شده‌است و گاهی حوادث هسته‌ای مانند حادثه فوکوشیما در سال ۲۰۱۱، موجب نفوذ مواد رادیواکتیو به دریا می‌شوند. ریختن ضایعات (شامل نفت، مایعات مضر، فاضلاب و زباله) در دریا تحت نظارت حقوق بین‌الملل است. کنوانسیون لندن (۱۹۷۲)، یک توافق در سازمان ملل متحد برای ریخت ضایعات در اقیانوس است که۸۹ کشور در ۸ ژوئیه ۲۰۱۰ آن را به تصویب رساندند. مارپل ۷۳/۷۸ کنوانسیونی برای کاهش آلودگی دریا توسط کشتی‌ها می‌باشد. در ماه مه ۲۰۱۳، ۱۵۲ کشور دریایی مارپل را به تصویب رساندند. بیشتر زباله‌های پلاستیکی شناور زیست‌فروسا نیستند، به جای آن نهایتاً با گذر زمان تا سطح مولکولی متلاشی می‌شوند. پلاستیک‌های محکم سال‌ها شناور می‌مانند. در مرکز چرخه اقیانوس آرام، یک تجمع شناور دائمی از زباله‌های پلاستیکی ایجاد شده‌است و اقیانوس اطلس نیز مسیری مشابه را پیموده‌است. پرندگان دریایی مانند آلباتروس و مرغ طوفان در هنگام جستجوی غذا به اشتباه از این زباله‌ها مصرف و پلاستیک غیرقابل هضم را در سیستم گوارش خود جمع می‌کنند. در شکم نهنگ‌ها و لاکپشت‌ها کیسه‌های پلاستیکی و طناب ماهی‌گیری یافت شده‌است. میکرو پلاستیک‌ها در آب فرومی‌روند و زندگی فیلتر فیدرهای بستر دریا را به خطر می‌اندازند. بیشتر آلودگی نفتی دریای از شهرها و صنعت حاصل می‌شوند. نفت برای حیوانات دریایی خطرناک است. می‌تواند بال‌های پرندگان دریایی را مسدود کند، تأثیر عایقی آن‌ها و شناورزی پرندگان را کاهش دهد، یا به وسیله آن‌ها خورده شود. پستانداران دریایی کمتر در خطرند، اما ممکن است با از دست دادن عایق پوستی خود، سردشان شود، کور، کم‌آب یا مسموم شوند. با گسترش نفت، بی‌مهرگان بنتوزی غرق، ماهی‌ها مسموم، و زنجیره غذایی مختل می‌شود. در مدتی کوتاه‌تر، نشت نفت موجب کاهش و بی تعادلی جمعیت حیات‌وحش می‌شود، فعالیت‌های تفریحی تحت تأثیر قرار می‌گیرند، و معیشت مردمی که زندگیشان به دریا وابسته است ویران می‌گردد. محیط دریای ویژگی پاک‌سازی خود را دارد و باکتری‌های طبیعی تلاش خواهند کرد که نفت را از دریا پاک کنند. در خلیج مکزیک، که هنوز باکتری‌های مصرف‌کننده نفت وجود دارند، در مدت چند روز نفت نشتی را مصرف می‌کنند. مردم بومی دریا چندین گروه از عشایر بومی در دریای جنوب‌شرق آسیا در قایق زندگی و در طول روز نیازهای خود را از دریا استخراج می‌کنند. مردم بومی موکن در سواحل تایلند و میانمار و جزایر دریای آندامان زندگی می‌کنند. مردم باجائو در اصل از مجمع‌الجزایر سولو، میندانائو و بورنئو شمالی هستند. برخی کولی‌های دریایی با انجام غواصی آزاد قادرند تا عمق ۳۰ متری در آب فروروند، اگرچه بیشتر آن‌ها روش مقرر و زمینی را انتخاب می‌کنند. مردم بومی اقیانوس منجمد شمالی به عنوان قوم چوکچی، اینوئیت، اینویالوئیت، و مردم یوپیک، پستانداران دریایی مانند نهنگ‌ها را شکار می‌کنند و جزیره‌نشینان تورس استریت ادعای مالکیت دیوار بزرگ مرجانی را دارند. آن‌ها به‌طور سنتی در جزایر زندگی می‌کنند و فعالیت‌هایشان شامل شکار، ماهی‌گیری و تجارت با همسایگان در پاپوآ گینه نو و استرالیا است. در فرهنگ دریا با نمادهای ضد و نقیضی در فرهنگ بشر وجود دارد، هم قدرتمند است و هم آرام، هم زیباست و هم خطرناک. دریا در اسطوره‌شناسی، مذهب، ادبیات، هنر، شعر، فیلم، تئاتر و موسیقی جایگاه ویژه‌ای دارد. باستانیان به آن شخصیت داده‌اند، و اعتقاد دارند که تحت کنترل خدایی است که نیاز به آرامش دارد. همچنین دریا محل سکونت مخلوقات فوق‌العاده می‌باشد: لویاتان در کتاب مقدس، اسکولا در اساطیر یونان، ایسناده در اساطیر ژاپن، و کراکن در اساطیر اسکاندیناوی. همچنین دریای در تصاویر مسیحی حایز اهمیت است، مثلاً گفته می‌شود برخی از حواریون، در دریاچه طبریه ماهی‌گیر بودند. دریا، حیات آن و کشتی‌هایش در نقاشی‌ها به تصویر کشیده شده‌اند، که شامل نقاشی‌های ساده بر روی دیوار غارها خارج لس ایزیس در فرانسه تا ماهی مسیح و از دوچ هندریک وروم تا اوکی‌یوئه هوکوسائی و مناظر دریایی وینسلو هومر می‌شود. در طول عصر طلایی نقاشی هلند، نقاشانی مانند جان پرسلیس، هنریک دوبلز، ویلیام ون ده ولد پدر، ویلیام ون ده ولد پسر و لودف باخوئیزن دریا و قدرت ارتش دریایی هلند را در نقاشی‌های خود ستودند. موسیقی نیز از دریا الهام گرفته‌است. دریانوردان نیمه‌خوانی می‌کردند تا وظایف دشوار را آسان کنند تأثیر بر موسیقی حاصل آب آرام، امواج توفنده، و طوفان‌های دریا هستند. موسیقی سنتی مربوط به دریا شامل اپرای مرد پرنده هلندی، اثر ریشارد واگنر، لا مر اثر کلود دبوسی، آهنگ دریا اثر چارلز ویلرز استنفورد (۱۹۰۴) و نواهای ناوگان (۱۹۱۰)، تصاویر دریا (۱۸۹۹) اثر ادگارد الگار، و سمفونی دریا (۱۹۰۳–۱۹۰۹) اثر رالف وان ویلیامز می‌باشد. دریا به عنوان یک نماد، قرن‌ها در ادبیات و شعر نقش ایفا کرده‌است. گاهی اوقات، تنها یک پس‌زمینه ملایم بوده‌است اما گاهی موضوعاتی مانند طوفان، شکستن کشتی، نبرد، مشکلات، فاجعه، دوری آرزوها، یا مرگ را بیان نموده‌است. در شعر حماسی ادیسه، که در سده ۸ام پیش از میلاد نوشته شده‌است، هومر سفرهای دریایی ده‌ساله قهرمان یونانی، یعنی ادیسئوس را توصیف می‌کند، ادیسئوس پس از جنگی که در ایلیاد آمده‌است، مبارزات فراوانی انجام داد و با بسیاری از خطرات دریا مواجه شد. دریا موضوع اصلی اشعار هایکو شاعر ژاپنی ماتسوئو باشو (۱۶۴۴–۱۶۹۴) می‌باشد. در ادبیات مدرن، رمان‌های الهام گرفته از دریا توسط ملوانانی چون هرمان ملویل، ژوزف کنراد، و هرمان ووک نوشته شده‌است. کارل گوستاو یونگ روان‌شناس بیان کرد که در تعبیر خواب، دریا ذهن ناهشیار فردی و جمعی را نمادین می‌سازد. اگرچه ریشه حیات بر زمین هنوز ناشناخته است، راشل کارسون زیست‌شناس در کتاب جهان پیرامون ما نوشته‌است، «خیلی عجیب است دریایی که زمانی آغازگاه حیات بوده‌است، اکنون به وسیله فعالیت‌های یکی از اشکال آن زندگی تهدید می‌شود. اما دریا، اگرچه به روشی نادرست تغییر کرده‌است، به وجود داشتن ادامه خواهد داد: این خود حیات است که تهدید می‌شود.» جدول مساحت دریاها اقیانوس آرام دریای اختسک دریای ژاپن دریای زرد دریای شرقی چین دریای جنوبی چین دریای فیلیپین اقیانوس اطلس دریای کارائیب دریای سارگاسو دریای شمال اقیانوس هند خلیج فارس دریای سرخ خلیج عدن دریای هرمز (عمان) دریای عرب خلیج بنگال دریای جاوه اقیانوس منجمد شمالی دریای سیاه و سفید اقیانوس منجمد جنوبی دریای آمونسن نگارخانه جستارهای وابسته نام دریانوردان مشهور موجودیت آب در کره زمین موج عظیم ارتفاع از سطح دریا یادداشت‌ها منابع پیوند به بیرون National Oceanic and Atmospheric Administration پهنه‌های آبی دریاها زمین‌چهرهای ساحلی و اقیانوسی فهرست‌های زمین‌چهرها منابع آب نام‌های زنان ایران اقیانوس‌ها
2615
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1
فهرست دریانوردان مشهور
نام دریانوردان نامدار جهان: لایف اریکسون پدرو آلوارز کابرال بارتولومئو دیاس کریستف کلمب فردیناند ماژلان پیری رئیس رابین ناکس-جانستون ژنگ هه جیمز کوک ساتاسپ هیدراسپ الن مک‌آرتور فرانسیس دریک فرانسیس چیچستر جیمز کوک فرانسیس ژویون ابن ماجد واسکو دا گاما تور هیردال جوانی سولدینی توما کوویل دریانوردان دریانوردان مشهور
2628
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%B1%D8%B3
نقرس
نِقرِس، داء‌المفاصل یا بیماری ثروتمندان نوعی بیماری است که در اثر افزایش مداوم میزان اسید اوریک بدن به وجود می‌آید و سبب علائمی از جمله تورم، حملات التهاب، آرتروز حاد، داغ شدن و قرمزیِ مفاصل بدن و یا توفوس و سنگ کلیه می‌شود. ورم مفاصل همراه با سوزش، التهاب و قرمزی معمولاً از ویژگی‌های آن است. مفصل متاتارسوفالانژیال در ابتدای شست پا متداول‌ترین ناحیه ابتلا به این بیماری است (حدود ۵۰٪ از موارد را شامل می‌شود). با این حال، این بیماری می‌تواند در قالب توفوس، سنگ کلیه، یا نفروپاتی اسید اوریک نیز ظاهر شود. عامل این بیماری افزایش میزان اسید اوریک در خون است و اسید اوریک باعث ایجاد کریستال می‌شود، و کریستال‌ها در مفاصل، تاندون‌ها و بافت‌های اطراف رسوب می‌کند. در صورت مشاهده این کریستال‌های خاص در مایع مفصلی، از ابتلا به این بیماری اطمینان حاصل می‌شود. درمان با داروهای ضد التهاب غیر استروئیدی (NSAID)، استروئید، یا کُلشیسین باعث بهبود سندرم‌های بیماری می‌شود. پس از اینکه حمله حاد این بیماری فروکش کرد، میزان اسید اوریک را معمولاً با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی کاهش می‌دهند، و در مواردی که حملات پیاپی وجود دارد، با مصرف آلوپورینول یا پروبنسید از افزایش آن جلوگیری می‌کنند. مصرف چربی و کلسترول زیاد نیز باعث شیوع درد در مفاصل بدن می‌شود. نشانه‌ها و علائم نقرس می‌تواند به شکل‌های مختلف ظاهر شود، گرچه متداول‌ترین آن حملات پیاپی آرتروز التهابی حاد (نوعی ورم مفصل همراه با سوزش، التهاب و قرمزی) است. درد در محل اولین مفصل متاتارسوفالانژیال (محل اتصال شست پا به کف پا) اولین نشانه بیماری در حدود نیمی از مبتلایان به نقرس است. این نشانه (درد در محل اتصال شست پا به کف پا) پوداگرا نامیده می‌شود. علاوه‌براین مفصل، مفاصل دیگر نیز مانند پاشنه‌ها، زانوها، مچ‌ها و انگشتان ممکن است به این بیماری مبتلا شوند. درد مفاصل معمولاً پس از ۲ تا ۴ ساعت و در طول شب شروع می‌شود و پس از ۱۲ ساعت به بالاترین میزان خود می‌رسد. شروع درد آن در شب به دلیل پایین بودن دمای بدن در آن زمان است. علائم دیگر ممکن است در موارد معدودی همراه با درد مفصل بروز کنند، مانند خستگی و تب شدید. افزایش طولانی مدت میزان اوریک اسید (هایپراوریسمی) می‌تواند باعث بروز علائم دیگری نیز بشود، از جمله رسوب سفت و بی دردِ کریستال‌های اسید اوریک که به توفوس معروف‌اند. توفوس شدید می‌تواند به علت سائیدگی استخوان منجر به آرتروز مزمن شود. افزایش طولانی میزان اسید اوریک همچنین ممکن است منجر به رسوب کردن کریستال‌ها در کلیه‌ها و ایجاد سنگ و سنگ کلیه اوراتی گردد. علل بیماری هایپراوریسمی علت اصلی نقرس می‌باشد، که می‌تواند به دلایل مختلفی رخ دهد، از جمله رژیم غذایی، استعداد ژنتیکی، یا دفع ناقص اورات، یعنی نمک‌های اسید اوریک. دفع ناقص اوریک اسید توسط کلیه‌ها عامل اصلی هایپراوریسمی است که حدود ۹۰٪ موارد را شامل می‌شود؛ از طرف دیگر، تولید بیش از حد آن حدود ۱۰٪ موارد را تشکیل می‌دهد. حدود ۱۰٪ از افراد دارای هایپراوریسمی در دوره‌ای از زندگی خود به نقرس مبتلا می‌شوند. با این حال، خطر آن بسته به درجه هایپراوریسمی متغیر است. وقتی میزان آن بین ۴۱۵ تا ۵۳۰ μmol/l (۷ تا ۹/۸ میلی‌گرم در دسی لیتر) باشد، خطر ۵/۰٪ در سال است، در حالی که در موارد بالای ۵۳۵μmol/l (۹ میلی‌گرم در دسی لیتر)، خطر ۵/۴٪ در سال است. سبک زندگی عوامل وابسته به رژیم غذایی حدود ۱۲٪ از موارد ابتلا به نقرس را شامل می‌شود، و ارتباطی خاص با مصرف الکل، نوشیدنی‌های حاوی فروکتوز، گوشت و غذاهای دریایی دارد. عوامل دیگر عبارتند از تروما و جراحی. مطالعات اخیر نشان داده‌است عوامل تغذیه‌ای که زمانی مرتبط دانسته می‌شد در واقع شامل مصرف سبزیجات سرشار از پورین (مانند لوبیا، نخود، عدس و اسفناج) و پروتئین کامل نمی‌شود. مصرف ویتامین ث و فراورده‌های لبنی، همراه با ورزش، ظاهراً خطر ابتلا به این بیماری را کاهش می‌دهد. تصور می‌شود دلیل آن تا حدودی به علت اثر آن‌ها در کاهش مقاومت به انسولین باشد. ژنتیک ابتلا به نقرس تا حدی ژنتیکی است، که حدود ۶۰٪ از تنوع ژنتیکی در میزان اسید اوریک را تشکیل می‌دهد. سه ژن با نام‌های SLC2A9، SLC22A12 و ABCG2 یافت شده‌اند که با نقرس ارتباط متداول دارد، و تنوع آن‌ها می‌تواند خطر ابتلا به آن را حدوداً دو برابر کند. با از بین رفتن عملکرد ژن‌های SLC2A۹ و SLC22A۱۲، جذب اورات کاهش یافته و اورات اضافی ترشح می‌شود و سبب هایپراوریسمی وراثتی می‌گردد. تعدادی از اختلالات نادر ژنتیکی، مانند نفروپاتی هایپراوریسمی جوانی خانوادگی، بیماری کلیوی کیستی مدولاری، بیش فعالیت سنتتاز فسفوریبوزیل پیروفسفات، و نقص هایپوکزانتین-گوانین فسفوریبوزیل ترنسفرات چنان‌که در سندرم لش نیهان مشاهده می‌شود، با نقرس مرتبط هستند. بیماری‌ها نقرس غالباً همراه با بیماری‌های دیگر بروز می‌کند. سندرم متابولیک، ترکیبی از چاقی شکم، زیادی فشار خون، مقاومت به انسولین و میزان غیرعادی لیپید، در حدود ۷۵٪ از موارد ظاهر می‌شود. بیماری‌های دیگری که از عوارض نقرس می‌باشند عبارتند از: پلی سایتمی، مسمویت سرب، نارسایی کلیه، کم خونی همولیتیک، پسوریازیس و پیوند اندام. اگر شاخص توده بدنی در مردان بیش از ۳۵ یا برابر با آن باشد، خطر ابتلا به نقرس سه برابر می‌شود. قرارگیری در معرض سرب به‌طور مداوم و الکل آلوده به سرب به دلیل اثر مضری که روی عملکرد کلیه‌ها می‌گذارند، جزء عوامل خطرزای نقرس هستند. سندروم لش نیهان اغلب با آرتروز نقرسی همراه است. داروها داروهای ادرارآور با حملات نقرس در ارتباط بوده‌است. با این حال، به نظر نمی‌رسد هیدروکلروتیازید با دز کم باعث افزایش خطر ابتلا به آن شود. داروهای دیگری که با این بیماری در ارتباط بوده‌اند عبارتند از نیاسین و آسپیرین (اسید استیل سالیسیلیک). داروهای سرکوبگر سیستم ایمنی، سیکلوسپورین و تاکرولیموس نیز با خطر ابتلا به نقرس در ارتباط هستند، به‌خصوص زمانی که داروهای سرکوبگر سیستم ایمنی همراه با هیدروکلروتیازید مصرف شوند. در کنار داروهای شیمیایی، عصاره گیاه گزنه به دلیل داشتن ماده مؤثر کوئرسیتین، تولید و آزادسازی TNF-α را که از مهم‌ترین عوامل ایجادکننده التهابدر آرتریت روماتوئید است را کاهش می‌دهد. همچنین وجود فلاونوئیدها و پلی فنول‌هایی که در عصاره این گیاه وجود دارد، با مهار رهاسازی هیستامین از ماست سل‌ها و مهار آنزیم ۵-لیپواکسیژناز دخیل در سنتز LTB4، سبب اثرات ضد دردی می‌شوند. این فلاونوئیدها از اتصال فاکتور NF–kB به DNA جلوگیری کرده و مانع از تشکیل کمپلکس NFkB–DNA می‌شوند. اثر دیگر آن‌ها، ممانعت از مهار فاکتور IkB–α (فاکتور تخریبی NF–kB) است که در نتیجه آن مانع از ایجاد التهاب می‌شوند. پاتوفیزیولوژی عوامل رسوب کردن اسید اوریک هنوز به خوبی کشف نشده‌است. گرچه هرقدر مقدار اسید اوریک بیشتر شود احتمال کریستال شدن آن هم افزایش می‌یابد، ولی ممکن است در مقادیر معمولی هم کریستال ایجاد شود. دیگر عواملی که تصور می‌شود در برانگیختن مرحله حاد آرتروز نقش مهمی دارند عبارتند از دماهای سرد، تغییرات ناگهانی در میزان اسید اوریک، اسیدوز، آب رسانی مفصلی، و پروتئین‌های بافت‌مانه برون‌یاخته‌ای، مانند پروتئین گلیکوزیل شده، کلاژن و کندرویتین سولفات. اینکه رسوب‌گذاری در دماهای پایین افزایش می‌یابد تا حدی توجیه می‌کند که چرا مفاصل پا متداول‌ترین نقاط بروز این بیماری است. تغییرات ناگهانی در میزان اسید اوریک ممکن است به دلایل مختلفی رخ دهد، از جمله تروما، جراحی، شیمی درمانی، داروهای ادرارآور، و شروع مصرف آلوپورینول یا دست کشیدن از مصرف آن. مسدودکننده‌های کانال کلسیم و لوزارتان در مقایسه با دیگر داروهای مخصوص زیادی فشار خون خطر کمتری را همراه دارند. تشخیص تشکیل کریستال‌های اوریک اسید در مفاصل با ابتلا به بیماری نقرس در ارتباط است. نقرس را می‌توان در افرادی که مبتلا به هایپراوریسمی و نقرس شست پا هستند بدون نیاز به بررسی‌های بیشتر تشخیص داد و دوره درمان را آغاز کرد. با این حال، اگر نسبت به تشخیص آن شکی وجود داشته باشد، باید آزمایش مایع مفصلی را انجام داد. گرچه استفاده از پرتو ایکس برای تشخیص نقرس مزمن مفید است، کارایی خاصی در حملات حاد ندارد. مایع سینوویال یک تشخیص قطعی برای بیماری نقرس بر پایه شناسایی بلورهای مونوسدیم اورات در مایع سینوویال یا یک توفوس می‌باشد. کلیه نمونه‌های مایع سینوویال بدست آمده از مفاصل متورمی که به این بیماری تشخیص داده نشده‌اند باید برای وجود این بلورها بررسی گردند. تحت میکروسکپی نور قطبیده، این بلورها دارای ریخت سوزنی‌شکل و یک شکست مضاعف منفی قوی می‌باشند. انجام این تست دشوار بوده و برای انجام آن اغلب به یک معاینه‌گر آموزش‌دیده نیاز است. همچنین این مایع باید به نسبت خیلی سریع پس از مکش از بدن مورد بررسی قرار گیرد چرا که دما و pH بر میزان حلالیت آن تأثیر می‌گذارد. آزمایش‌های خون هیپراوریسمی (بالا بودن اسید اوریک خون) یک ویژگی کلاسیک نقرس است، اما این بیماری در نیمی از موردها بدون هیپراوریسمی رخ می‌دهد، و اغلب افراد دارای سطوح بالای اسید اوریک هرگز به نقرس مبتلا نمی‌شوند. به همین علت، کاربرد اندازه‌گیری اسید اوریک در تشخیص این بیماری بسیار محدود می‌باشد. هیپراوریسمی (بالا بودن اسید اوریک خون) به حالتی گفته می‌شود که در آن سطح اورات پلاسما در مردان بالاتر از ۴۲۰ μmol/l (7.0 mg/dl) و در زنان بالاتر از ۳۶۰ μmol/l (6.0 mg/dl) باشد. سایر آزمایش‌های خونی که به صورت رایج انجام می‌گیرند عبارتند از شمارش تعداد گلبول‌های سفید خون، الکترولیت‌ها، عملکرد کلیه‌ها، و نرخ رسوب گلبول‌های قرمز (ESR). اما با این حال، هم گلبول‌های سفید خون و هم ESR می‌توانند در غیاب عفونت و در نتیجه نقرس در سطوح بالایی قرار داشته باشند. شمار تعداد گلبول‌های سفید خون برابر با میزان بالای ۴۰٫۰×۱۰۹/l (۴۰٬۰۰۰/mm۳) ثبت شده‌است. تشخیص افتراقی مهم‌ترین تشخیص افتراقی در نقرس آرتروز عفونی می‌باشد. این موضوع باید در افراد دارای علایم عفونت یا بیمارانی که در امر درمان بهبودی‌ای از خود نشان نداده‌اند لحاظ گردد. برای کمک در امر تشخیص می‌توان رنگ‌آمیزی گرام و پرورش مایع سینوویال را انجام داد. از جمله شرایط دیگری که شبیه به این مورد به نظر می‌رسند شامل شبه‌نقرس و آرتروز روماتیسمی می‌باشند. توفوس نقرسی، به ویژه در مواردی که در مفصل واقع نشده‌است، می‌تواند با کارسینوم سلول قاعده‌ای، یا دیگر نئوپلاسم‌ها اشتباه گرفته شود. پیشگیری هم تغییرات در سبک زندگی و هم داروها می‌توانند به کاهش سطوح اسید اوریک منجر شوند. انتخاب‌های رژیم غذایی و سبک زندگی مؤثر شامل کاهش مصرف مواد غذایی نظیر گوشت و غذاهای دریایی، مصرف کافی ویتامین C، محدود کردن مصرف الکل وفروکتوز (شهد میوه)، و اجتناب از مرض چاقی می‌باشد. یک رژیم غذایی کم‌کالری در مردان چاق، سطوح اسید اوریک را به میزان ۱۰۰ µmol/l (1.7 mg/dl) کاهش داده‌است. مصرف روزانه ۱٬۵۰۰ mg ویتامین C، خطر ابتلا به نقرس را به میزان ۴۵٪ کاهش می‌دهد. مصرف قهوه، و نه چای، خطر ابتلا به نقرس را کاهش می‌دهد. نقرس ممکن است در نتیجه آزادسازی پورین‌ها از سلول‌های دچار قحطی اکسیژن، در درجه بعدی پس از آپنه خواب رخ دهد. دریافت پروتئین بدن از منابع کم چربی لبنی. درمان آپنه می‌تواند بروز حملات را کاهش دهد. خوردن مقداری کمی سرکه سیب در شب نیز احتمال بهبودی را بیشتر میکند درمان هدف اصلی از درمان، فرونشاندن علایم یک حمله حاد می‌باشد. از طریق مصرف داروهای مختلفی که به منظور کاهش سطوح اسید اوریک سرمی استفاده می‌شوند می‌توان از تکرار حملات جلوگیری نمود. اعمال یخ به مدت ۲۰ الی ۳۰ دقیقه و چندین مرتبه در روز باعث کاهش درد می‌شود. از جمله گزینه‌های موجود برای درمان شرایط حاد شامل داروهای ضد التهاب غیر استروئیدی (NSAIDها)، کلشیسین و استروئیدها می‌باشد، در حالی که گزینه‌های موجود برای پیشگیری شامل آلوپورینول، فبوکسوستات و پروبنسید می‌باشد. کاهش سطوح اسید اوریک می‌تواند این بیماری را درمان کند. درمان بیماری‌های همراه بیمار نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. NSAIDها NSAIDها، درمان معمول و درجه نخست برای نقرس به حساب می‌آیند، و هیچ‌کدام از عامل‌های NSAID خاص دارای تأثیر بسیار بیشتر یا بسیار کمتر از عامل‌های NSAID دیگر نمی‌باشد. بهبود شرایط بیمار ممکن است ظرف چهار ساعت اول پس از مصرف دارو مشاهده شود، و ادامه درمان به مدت یک تا دو هفته توصیه می‌گردد. اما با این حال، این داروها برای بیمارانی که دچار مشکلات پزشکی خاص دیگر نظیر خون‌ریزی معدی روده‌ای، عملکرد نامناسب کلیه‌ها، یا عملکرد نامناسب قلب می‌باشند، توصیه نمی‌گردد. با وجود آنکه از لحاظ تاریخی، ایندومتاسین رایج‌ترین NSAID استفاده شده بوده‌است، یک داروی جایگزین نظیر ایبوپروفن، می‌تواند در غیاب اثرگذاری بهتر، به دلیل عوارض جانبی کمتر آن ترجیح داده شود. برای آن دسته از بیمارانی که در معرض عوارض جانبی معدی NSAIDها قرار دارند، می‌توان یک مهارکننده پمپ پروتون اضافی را نیز تجویز نمود. کلشیسین کلشیسین برای آن دسته از بیمارانی که قادر به تحمل NSAIDها نمی‌باشند یک داروی جایگزین می‌باشد. عوارض جانبی آن (در درجه نخست، آشفتگی معدی روده‌ای) استفاده از آن را محدود می‌کند. اما با این حال، آشفتگی معدی روده‌ای به دوز مصرفی بستگی دارد، و احتمال دچار شدن به آن را می‌توان با استفاده از دوزهای مصرفی کمتر ولی همچنان مؤثر، کاهش داد. کلشیسین می‌تواند با برخی از داروهای تجویز شده رایج دیگر نظیر آتورواستاتین و اریترومایسین و برخی از داروهای دیگر برهمکنش داشته باشد. استروئیدها گلوکوکورتیکوییدها به همان میزان NSAIDها مؤثر تشخیص داده شده‌اند و در صورت وجود موارد منع استفاده برای NSAIDها قابل استفاده می‌باشند. این عامل‌ها در صورت تزریق به داخل مفصل نیز به بهبود منجر می‌شوند؛ با این وجود، یک مورد استثناء عفونت مفصلی می‌باشد چرا که استروئیدها این بیماری را حادتر می‌کنند. پگلوتیکاس پگلوتیکاس (Krystexxa) در سال ۲۰۱۰ در ایالات متحده برای درمان نقرس تأیید شده‌است. این دارو برای ۳٪ از بیمارانی که تاب مصرف داروهای دیگر را ندارند یک گزینه به‌شمار می‌رود. پگلوتیکاس هر دو هفته یک بار به صورت یک تزریق درون‌وریدی استعمال می‌شود، و دیده شده‌است که در این گروه جمعیتی بیماران باعث کاهش سطوح اسید اوریک می‌شود. پروفیلاکسیس شماری از داروها برای پیشگیری از رخدادهای مجدد نقرس سودمندند، از جمله مهارکننده زانتین اکسیداز (شامل آلوپورینول و فبوکسوستات) و اوریکوزوریک‍ها (شامل پروبنسید و سولفین‌پیرازون). بنا بر دلایل نظری دال بر حادتر شدن حمله، تجویز این داروها معمولاً تا قبل از گذشت یک تا دو هفته پس از بهبود یک حمله حاد آغاز نمی‌شود، و اغلب برای سه تا شش ماه اول به صورت ترکیبی با یک NSAID یا با یک کلشیسین مورد استفاده قرار می‌گیرند. تجویز این داروها معمولاً تا قبل از آنکه بیمار دو حمله نقرس داشته باشد توصیه نمی‌شوند، مگر آنکه تغییرات مفصلی ویرانگر، تیفوس، یا نارسایی کلیوی اورات حاضر باشد، چرا که تا این تاریخ این داروها مقرون‌به‌صرفه تشخیص داده نشده‌اند. اقدامات مقتضی جهت کاهش سطوح اورات باید افزایش داده شوند تا جایی که سطوح اسید اوریک سرمی به پایین‌تر از ۳۰۰–۳۶۰ µmol/l (5.0–6.0 mg/dl) برسد، و این اقدامات باید به صورت نامحدود ادامه یابند. اگر در زمان یک حمله، این داروها به‌طور دیرینه‌ای مورد استفاده قرار گرفته‌اند، توصیه می‌شود استفاده از آن‌ها را ادامه ندهید. اگر امکان پایین آوردن سطوح اسید اوریک به پایین‌تر از ۶٫۰ mg/dl وجود ندارد و حملات تکرارشونده‌ای دیده می‌شود، بدین صورت تلقی می‌شود که بیماری نقرس موجود در برابر درمان مقاوم است. به‌طور کلی به نظر می‌رسد اثربخشی پروبنسید کمتر از آلوپورینول باشد. نوعاً داروهای اوریکوزوریک در صورتی ترجیح داده می‌شوند که ترشح ناقص اسید اوریک، به صورتی که جمع‌آوری ۲۴-ساعته مایع ادرار که در ظروف مخصوص خود طی شرایط خاص، مقدار اسید اوریک کمتر از ۸۰۰ mg منجر شود، مشاهده گردد. با این وجود، در صورتی که بیمار دارای سابقه سنگ کلیه باشد تجویز این داروها توصیه نمی‌گردد. در یک ترشح مایع ادرار ۲۴-ساعته بیشتر از ۸۰۰ mg، که بیانگر تولید بیش از حد می‌باشد، تجویز یک مهارکننده زانتین اکسیداز ترجیح داده می‌شود. مهارکننده‌های زانتین اکسیداز (شامل آلوپورینول و فبوکسوستات) تولید اسید اوریک را محدود می‌کنند، و درمان بلندمدت با آن‌ها ایمن بوده و توسط بدن بیمار مورد پذیرش قرار می‌گیرد، و در بیماران مبتلا به نارسایی‌های کلیوی و سنگ اوره قابل استفاده است، گرچه آلوپورینول در تعداد کمی از بیماران حساسیت شدید به وجود آورده‌است. در چنین مواردی تجویز داروی جایگزین، یعنی فبوکسوستات، توصیه می‌گردد. عوارض و آسیب های نقرس در صورتی که نقرس و علت های زمینه ای آن کنترل و تعدیل نشوند ممکن است عوارض این بیماری آشکار شوند. این عوارض در اثر رسوب کریستال های اسید اوریک در بافت های بدن و تخریب آنها ایجاد میشود. مهمترین عوارض این بیماری شامل اختلال در راه رفتن و از کار افتادن مفاصل مختلف بدن ، سنگ ها کلیوی ( سنگ کلیه اسید اووریکی ) ، نارسایی های کلیوی ، اختلالات شنوایی ، اختلال در سلامت پوست و زخم های مختلف در نقاط مختلف بدن ، افزایش احتمال ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی از جمله انواع سکته ها ، افزایش احتمال ابتلا به فشار خون میباشد. لازم به ذکر است تمامی عوارض گفته شده در قسمت بالا لزوما در همه افراد مشاهده نمیشود و این عوارض بیشتر در نقرس کنترل نشده مشاهده میگردد. لازم به ذکر است پیروی از توصیه های درمانی ، رعایت نکات مرتبط با تغذیه و در صورت لزوم ادامه دادن دارو درمانی ، یک اصل مهم در پیشگیری از ظهور عوارض این بیماری میباشد. پیش آگهی یک حملهٔ وخیم نقرس معمولاً اگر درمان نشود، بین پنج تا هفت روز برطرف می‌شود. اما، ۶۰ درصد از افراد معمولاً در طول یک سال دو بار دچار حمله نقرس می‌شوند. افرادی که دچار نقرس هستند، در معرض ابتلا به فشار خون، دیابت، سندروم متابولیک، و بیماری‌های کلیوی و قلب عروقی، بنابراین بیشتر در معرض مرگ هستند. این امر ممکن است تا حدی به خاطر ارتباطش با مقاومت انسلین و چاقی باشد، اما به نظر می‌رسد که قسمتی از این خطر به چیز دیگری وابسته نباشد. در صورتی که درمان نشود، قسمت‌های وخیم نقرس می‌تواند به حالت مزمن درآید و سطوح مفاصل را تخریب کند، موجب از شکل افتادگی مفصل شود یا موجب بروز توفی بدون درد می‌شود. این توفی‌ها در ۳۰ درصد از افرادی رخ می‌دهند که به مدت ۵ سال درمان نشده‌اند، و اغلب در قسمت مارپیچ گوش، در طول فرایندهای استخوان آرنج، یا بر روی تاندون‌های آشیل رخ می‌دهند. چنانچه درمان‌های مهاجمی انجام شود، ممکن است این بیماری برطرف شود. سنگ کلیه نیز اغلب موجب پیچیده‌تر شدن نقرس می‌شود، و بین ۱۰ تا ۴۰ درصد افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به دلیل پایین بودن ph ادرار به وجود می‌آید که ته‌نشین شدن اوریک اسید را تسریع می‌کند. سایر انواع نارسایی مزمن کلیوی نیز ممکن است رخ دهد. اپیدمولوژی تقریباً حدود ۱–۲ درصد از جمعیت ساکنان کشورهای غربی در طول عمر خود دچار نقرس می‌شوند و این بیماری در حال شیوع بیشتری است. میزان ابتلا به نقرس در بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ تقریباً دوبرابر شده‌است. این افزایش میزان ابتلا به نقرس به دلیل افزایش طول عمر، تغییر در رژیم غذایی و افزایش بیماری‌های مرتبط با نقرس، همچون سندروم متابلیک و فشار خون بالا می‌باشد. چندین عامل می‌تواند بر میزان ابتلا به نقرس تأثیر بگذارد، از جمله سن، نژاد و فصل‌های سال. شیوع این بیماری در مردان بالای ۳۰ سال و زنان بالای ۵۰ سال به میزان ۲درصد می‌باشد. در کشور آمریکا، میزان ابتلا به نقرس در میان مردان آمریکایی آفریقایی-تبار دوبرابر میزان ابتلا به این بیماری در میان آمریکایی‌های اروپایی‌تبار است. این میزان در میان ساکنان جزایر اقیانوس آرام و مائوری‌های نیوزیلند بالا است، اما در میان بومیان استرالیا علی‌رغم میانگین بالای تجمع اوریک اسید سرم در این افراد، میزان ابتلا نادر است. این بیماری در چین، پلی نزی، و مناطق شهری زیر مجموعه صحرای آفریقا بسیار رایج است. برخی مطالعات نشان می‌دهد که حملات نقرس در فصل بهار بیشتر است. این امر به دلیل تغییرات فصلی در رژیم غذایی، مصرف الکل، فعالیت بدنی و دما می‌باشد. تاریخچه واژهٔ "نقرس" یا "gout" ابتدا توسط راندولفوس باکینگی در حدود سال ۱۲۰۰ میلادی مورد استفاده قرار گرفت. این واژه از عبارت "gutta" در زبان لاتین به معنای "یک قطره" (از مایع) گرفته شده‌است. بر پایه تعریف واژه‌نامه آکسفورد، این واژه از humorism و «مفهوم چکاندن یک ماده بیمارگونه از خون در میان و اطراف مفاصل است». با این حال، نقرس از دوران عتیق نیز شناخته شده بود. در طول تاریخ، بیماری نقرس را به عنوان «پادشاه بیماریها و بیماری پادشاهان» می‌شناخته‌اند یا «بیماری ثروتمندان». نخستین نوشتهٔ مستند در مورد این بیماری مربوط به مصر باستان اسن که یک توصیف از آرتروز انگشت بزرگ پا و مربوط به سال ۲۶۰۰ قبل از میلاد می‌باشد. پزشک یونانی، بقراط در حدود ۴۰۰ قبل از میلاد در کتاب خود با عنوان کلمات قصار، ضمن توجه به عدم وجود این بیماری در میان خواجگان حرم و زنانپیش از یائسگی این بیماری را ارزیابی کرده بود. آئولوس کورنلیوس سلسیوس در سال ۳۰ میلادی ارتباط میان الکل، شروع بعدی یائسگی در میان زنان و مشکلات کلیوی وابسته را توصیف نموده‌است: مجدداً ادرار غلیظ، که رسوبش سفید است، نشان می‌دهد که درد و بیماری قرار است در ناحیه مفاصل و امعا و احشا رخ دهد… مشکلات مفاصلی در دست و پا بسیار رایج و طولانی هستند، همچون نقرس پا و دست. این بیماریها به ندرت به سراغ خواجگان یا پسران قبل از رابطه جنسی با یک زن می‌آیند یا به ندرت به سراغ زنان می‌آیند به جز زنانی که قاعدگی شان سرکوب شده … برخی افراد با خودداری از شراب، شراب انگور و مقاربت تا آخر عمر خود را ایمن می‌کنند. در سال ۱۶۸۳، توماس سایدنهام که پزشکی انگلیسی بود، وقوع این بیماری را در ساعات آغازین بامداد توصیف کرده و وقوع آن را در میان مردان مسن چنین پیش‌بینی می‌کند: بیماران نقرسی عموماً یا پیرمردها هستند یا مردانی که آنقدر در جوانی خود را فرتوت کرده‌اند که دچار پیری زودرس شده‌اند- از میان این عادتهای مخرب هیچ‌یک بیشتر از مقاربت بیش از حد و عواطف خسته‌کننده، مخرب نیست. قربانی با سلامت و خوبی به تخت خواب می‌رود می‌خوابد. حدود ساعت دو صبح با یک درد شدید در انگشت پا و گاهی در پاشنه، قوزک یا پشت پا یدار می‌شود. این درد شبیه یک دررفتگی اندام است و گاهی هم شبیه این است که آب سرد بر روی شخص بریزند. بعد با احساس سرما و لرز و کمی تب همراه است… شب در عذاب و بی خوابی و درد در ناحیه مبتلا و تغییر مداوم و پیوستهٔ جا، از این دنده به آن دنده شدن مداوم بدن با هر درد در مفصل و این درد وقتی بدتر می‌شود که تشنج به سراغ بیمار می‌آید. دانشمند هلندی آنتونی وان لیوونهوک نخستین بار در سال ۱۶۷۹ شکل ظاهری کریستال‌های نک اوریک اسید را توصیف کرد. در سال ۱۸۴۸، پزشک انگلیسی آلفرد بارینگ گارود تشخیص داد که این میزان بیش از حد اوریک اسید در خون عامل بروز نقرس بوده‌است. در سایر حیوانات نقرس در بسیاری از سایر حیوانات نادر است زیرا قادرند آنزیم یوری کیس تولید کنند که اسید اوریک را تجزیه می‌کند. انسان‌ها و دیگر میمونهای بزرگ دارای این قابلیت نیستند و بنابراین نقرس در آن‌ها رایج است. اما گفته می‌شود که گونه 'تیرانوساروس رکس'' که به عنوان «سو» شناخته می‌شوند، دچار نقرس شده بوده‌اند. تحقیق چندین داروی جدید برای درمان نقرس در حال مطالعه هستند، از جمله آناکینرا، کان اکینوماب و ریلوناسپت. یک آنزیم بازترکیب یوری کیس، (راسبوری کیس) در حال حاضر موجود است؛ اما استفادهٔ آن محدود است زیرا یک واکنش ایمنی خودکار ایجاد می‌کند. داروهایی با همین ویژگی اما با خاصیت پادگنی کمتر در حال ساخت هستند. رژیم غذایی مطالعات جدید پژوهشگران نشان می‌دهد، رژیم غذایی DASH از عود نقرس جلوگیری می‌کند. مصرف میزان بالای گوشت و غذای دریایی خطر نقرس را افزایش داده ولی پروتئین گیاهی این اثر را ندارد. لبنیات کم چرب و مکمل باری با ویتامین c و قهوه اثرات محافظتی دارند. مصرف الکل و فروکتوز نیز با افزایش خطر نقرس در ارتباطند. منابع پیوند به بیرون نقرس آرتریت‌ها اوریک اسید بیماری‌های پوستی ناشی از خطاهای متابولیسم بیماری‌های روماتولوژی بیماری‌های متابولیک خطاهای مادرزادی متابولیسم پورین-پیریمیدین روماتولوژی بیماری‌های رسوب بلور
2629
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C
بیماری
بیماری (پارسی میانه: ویماری) به ناهنجاری در بدن یا روان می‌گویند که به‌علت ناراحتی، اختلال عملکرد یا تنش در بیمار یا دیگر افراد مرتبط با او ایجاد می‌گردد. البته باید میان بیماری و سایر حالت‌های پزشکی مانند خستگی، سستی، کسالت و اندوه، تفاوت قائل شد. عامل ایجاد بیماری می‌تواند یک عامل بیرونی (مانند باکتری، انگل، سوءتغذیه) یا درونی (مانند پرکاری تیروئید، دیابت) باشد. همچنین بیماری می‌تواند مادرزادی و ژنتیکی مانند نشانگان ترنر، لب‌شکری یا آلبینیسم باشد. بیماری‌ها همچنین می‌توانند حاد، مزمن، واگیردار یا غیرواگیر باشند. بیماری به‌عنوان یک وضعیت غیرطبیعی خاص، بر ساختار یا عملکرد تمام یا بخشی از پیکرهٔ یک جاندار، تأثیر منفی می‌گذارد و بلافاصله ناشی از یک آسیب خارجی نیست. برای مثال، شکستگی استخوان پس از تصادف رانندگی، یک بیماری نیست اما می‌تواند زمینه‌ساز بیماری باشد. هر بیماری با تعدادی علائم و نشانه‌های ویژه تشخیص داده می‌شود. تشخیص و درمان بیماری بر عهدهٔ پزشک است. کشنده‌ترین بیماری‌ها در انسان، بیماری سرخرگ کرونری (انسداد جریان خون) و به‌دنبال آن بیماری‌های مغزی-عروقی و عفونت‌های دستگاه تنفسی تحتانی هستند. در کشورهای توسعه‌یافته، بیماری‌های عصبی-روانی مانند افسردگی و اضطراب، بیشترین فراوانی را دارند. طبقه‌بندی بیماری‌ها را به روش‌های مختلف می‌توان طبقه‌بندی کرد: عامل ایجادکنندهٔ بیماری مانند بیماری‌های عفونی، بیماری‌های ژنتیکی، بیماری‌های شغلی، بیماری‌های روانی. دورهٔ ابتلا به بیماری مانند بیماری حاد، تحت حاد و مزمن. عضو درگیرشده مانند بیماری‌های قلبی، بیماری‌های گوارشی و ریوی. انواع عوامل بیماری‌های ناشی از سبک زندگی: بسیاری از بیماری‌ها ناشی از سبک زندگی نادرست هستند، مثل غذای ناسالم، استعمال دخانیات، مصرف مواد مخدر یا الکل، عدم فعالیت فیزیکی. عوامل عفونی: بیماری‌هایی که عامل آن‌ها عفونت‌های باکتریایی یا ویروسی یا قارچی است. در موارد نادرتری گروه‌های دیگری از میکروب‌ها مثل آغازیان می‌توانند بیماری‌زایی کنند. عوامل ژنتیکی: بیماری‌هایی که ریشهٔ وراثتی دارند، مثل کوررنگی و هموفیلی بیماری‌های خودایمنی: بیماری خودایمنی هنگامی رخ می‌دهد که دستگاه ایمنی بدن به اشتباه حمله به خود بدن را آغاز می‌کند. مثل روماتیسم مفصلی، ام‌اس، بیماری گریوز. مراحل در یک بیماری عفونی، دورهٔ نهفتگی، زمان میان ورود عامل عفونی و ظاهر شدن علائم است. دورهٔ نهفتگی زمان میان عفونت و توانایی سرایت بیماری به فرد دیگر است که ممکن است پیش، متعاقب یا همزمان با ظهور علائم باشد. برخی از ویروس‌ها فاز خفته‌ای به‌نام فاز تأخیر ویروسی دارند که در آن، ویروس به‌صورت غیرفعال در بدن پنهان می‌شود. برای مثال، ویروس واریسلا زوستر باعث ایجاد آبله‌مرغان در فاز حاد عفونت می‌شود. پس از بهبودی از آبله‌مرغان، ویروس ممکن است سال‌ها در سلول‌های عصبی، نهفته بماند و بعداً باعث ایجاد زونا شود. بیماری حاد بیماری حاد، یک بیماری کوتاه‌مدت مانند سرماخوردگی است. بیماری مزمن یک بیماری مزمن بیماری است که برای مدت طولانی، به‌طور معمول، حداقل شش ماه طول بکشد. در طول این مدت، بیماری ممکن است به‌طور مداوم دارای علامت باشد، یا ممکن است بهبود یابد و به‌طور دوره‌ای عود کند. یک بیماری مزمن ممکن است پایدار باشد (بدتر نشود) یا ممکن است پیش‌رونده باشد (به‌مرور زمان بدتر شود). برخی از بیماری‌های مزمن را می‌توان برای همیشه درمان کرد. بیشتر بیماری‌های مزمن را می‌توان درمان یا کنترل کرد. بیماری بالینی بیماری‌های بالینی پیامدهای بالینی (کلینیکی) دارند. به عبارت دیگر، مرحله‌ای از بیماری که عارضه‌ها یا نشانه‌های ویژهٔ آن بیماری، ایجاد می‌شود؛ مثلاً ایدز یک بیماری بالینی ناشی از عفونت اچ‌آی‌وی است. درمان درمان پایان یک وضعیت پزشکی یا درمانی است که به احتمال زیاد، به آن پایان می‌دهد. بیماری پیش‌رونده بیماری پیش‌رونده، گونه‌ای بیماری است که سیر طبیعی معمول آن، بدتر شدن بیماری تا زمان مرگ، ناتوانی جدی یا نارسایی اندام است. بیماری‌های «به‌تدریج پیش‌رونده» نیز بیماری مزمن هستند. بسیاری از آن‌ها نیز بیماری‌های تباه‌کننده یا دژنراتیو هستند. متضاد بیماری پیش‌رونده، بیماری پایدار یا بیماری استاتیک، یک وضعیت پزشکی است که وجود دارد، اما بهتر یا بدتر نمی‌شود. بیماری مقاوم به درمان بیماری مقاوم به درمان، نوعی بیماری است که در برابر درمان، مقاومت می‌کند. در مواردی ویژه، یک بیماری در یک فرد خاص، می‌تواند بیش از حد طبیعی در مقایسه با سایر افراد، در برابر درمان، مقاومت کند. بیماری تحت بالینی بیماری‌های تحت بالینی، بیماری خاموش یا بیماری بدون علامت نیز نامیده می‌شوند. این مرحله در برخی از بیماری‌ها مرحلهٔ پیش از ظاهر شدن نشانه‌ها است. فاز پایانی اگر از نظر پزشکی انتظار برود، فردی به‌زودی بر اثر یک بیماری بمیرد، صرف‌نظر از این‌که آیا آن بیماری معمولاً باعث مرگ می‌شود یا خیر، بیماری در مرحله یا فاز پایانی است. بهبود بهبود یا بازیابی می‌تواند به ترمیم فرآیندهای فیزیکی (بافت‌ها، اندام‌ها و غیره) و از سرگیری عملکرد سالم بدن، پس از درمان فرایندهای آسیب‌زا اشاره داشته باشد. جستارهای وابسته فهرست بیماری‌ها نشانه‌های بیماری حدت بیماری منابع پیوند به بیرون بیماری‌ها و اختلال‌ها بیم‌سنجی پزشکی در جامعه جمعیت‌شناسی مشکل‌های اجتماعی واژگان پزشکی همه‌گیرشناسی
2630
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%AA%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29
دیابت (ابهام‌زدایی)
دیابت کلمه‌ای است با ریشهٔ یونانی، که از نظر ریشه کلمه شامل دو بخش dia به معنی میان و خلال، و betes از ریشهٔ bainein به معنای عبور تشکیل شده‌است. این لفظ در پزشکی برای مجموعه‌ای از بیماری‌ها به کار می‌رود که وجه اشتراک آن‌ها در پر ادراری بیمار می‌باشد. انواع دیابت از دید پزشکی چندین نوع بیماری دیابت وجود دارد: دیابت شیرین یا مرض قند که در آن پر ادراری بیمار ناشی از افزایش سطح قند در خون و دفع آن در ادرار می‌باشد. در عرف کلمهٔ دیابت معمولاً برای این معنی گفته می‌شود که از دید پزشکی یک غلط مصطلح محسوب می‌شود. دیابت بارداری: هر نوع اختلال تحمل قند که برای اولین بار در طی بارداری ایجاد شود. دیابت بی‌مزه که در آن، بیماری به دلیل اختلالی در کلیه‌ها یا در غدهٔ هیپوفیز ، بیش از اندازه ادرار دفع می‌کند. دیابت دارویی که ناشی از مصرف داروهای ادرار آور مانند تیازیدها می‌باشد. دیابت فسفره اصطلاحی است که متخصصین ارتوپدی برای وضعیتی به کار می‌برند که فرد در اثر اختلالات متابولیک، مقدار زیادی فسفر از ادرار دفع می‌کند و میزان مواد معدنی استخوان‌ها نیز کاهش می‌یابد.
2631
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%AA
دیابت
واژه دیابت در پزشکی برای مجموعه‌ای از بیماری‌ها به کار می‌رود که وجه اشتراک آن‌ها در پر ادراری بیمار می‌باشد. دیابت شیرین یا بیماری قند یک نوع بیماری متابولیکی و مزمن است که نشانهٔ آن قند خون بالاتر از ۱۲۰(میلی‌گرم در دسی لیتر) در یک برههٔ طولانیست. این بیماری سه نوع اصلی نوع ۱، نوع ۲ و بارداری دارد؛ در دیابت نوع ۱ به علت تخریب سلول‌های بتای پانکراس توانایی تولید هورمون انسولین در بدن از بین می‌رود، این نوع از دیابت می‌تواند ناشی از یک بیماری خودایمنی باشد و به دلیل نبود انسولین در بدن فرد مبتلا نیاز حتمی به تزریق انسولین وجود دارد این نوع از دیابت با نام‌های «دیابت وابسته به انسولین» یا «دیابت نوجوانان» نیز شناخته می‌شود. در دیابت نوع ۲، سلول‌های بدن به وجود انسولین پاسخ صحیحی نمی‌دهند و انسولین تولیدی نمی‌تواند عملکرد طبیعی خود را انجام داده و قند موجود در خون را کاهش دهد. این اتفاق در نهایت ممکن است به تخریب سلول‌های بتای پانکراس و توقف کامل تولید انسولین منجر شود. در ابتلای فرد به دیابت نوع دو عوامل ژنتیکی، چاقی و کم‌تحرکی نقش مهمی ایفا می‌کنند. نوع سوم آن دیابت زنانه یا دیابت بارداری نام دارد؛ این بیماری زمانی رخ می‌دهد که زنان باردار بدون سابقه دیابت دچار سطح بالای قند خون شوند. هورمون انسولین و گلوکاگون تنظیم کنندگان قند خون می‌باشند، نقش گلوکاگون بالا بردن قند خون و نقش انسولین پایین آوردن قند خون توسط سازوکارهای مختلف است. در دیابت، سرعت و توانایی بدن در استفاده و سوخت و ساز کامل گلوکز کاهش می‌یابد از این‌رو میزان قند خون افزایش یافته که به‌آن هیپرگلیسمی می‌گویند. وقتی این افزایش قند در دراز مدت در بدن وجود داشته باشد، سبب تخریب رگ‌های بسیار ریز در بدن می‌شود که می‌تواند اعضای مختلف بدن همچون کلیه، چشم و اعصاب را درگیر کند. همچنین دیابت با افزایش ریسک بیماری‌های قلبی عروقی ارتباط مستقیمی دارد؛ لذا غربالگری و تشخیص زودرس این بیماری در افراد دارای بیماری‌های زمینه ای می‌تواند در پیشگیری از این عوارض مؤثر باشد. تشخیص و همچنین غربالگری دیابت با انجام آزمایش قند خون میسر است. طبق آمار بهداشت جهانی شیوع دیابت در بزرگسالان جهان ۸/۸٪ است، که از این تعداد حدود ۹۰٪ آن دیابت نوع ۲ می‌باشد؛ همچنین نرخ شیوع جنسیتی آن به‌طور متوسط در زنان و مردان یکسان است. دسته‌بندی و سبب‌شناسی دیابت بیماری دیابت انواع مختلفی دارد که معمولاً در هنگام تشخیص متمایز می‌شوند؛ بنابراین تعیین نوع دیابت وابسته به شرایطی است که بیماری از خود نشان می‌دهد. خیلی از بیماران به راحتی در یکی از دسته‌های مشخص دیابت جای نمی‌گیرند، مثلاً فردی که دچار دیابت بارداری شده ممکن است بعد از پایان بارداری کماکان مبتلا به دیابت باقی بماند و لذا نوع دیابتش به نوع ۲ تغییر داده شود؛ بنابراین برای پزشک متخصص نوع بیماری دیابت فرد نسبت به درک علت و سبب بیماری او و درمان مؤثر آن اهمیت بسیار کمتری دارد. تقسیم‌بندی قدیم دیابت به دو نوع وابسته به انسولین و غیر وابسته به انسولین که توسط NDDG در ۱۹۷۹ معرفی شد و در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ به‌طور گسترده به کار رفت مشکلاتی در درمان به وجود آورده بود که در نتیجه منجر به ارائه تقسیم‌بندی جدید انواع دیابت توسط سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۷ شد؛ تقسیم‌بندی دیابت به انواع: دیابت نوع ۱، نوع ۲، سایر انواع و دیابت حاملگی انجام گرفت؛ این تقسیم‌بندی با وجودی که هنوز مشکلاتی دارد ولی همچنان پذیرفتنی است و مورد استفاده قرار می‌گیرد. دیابت نوع ۱ (وابسته به انسولین) دیابت ناشی از واکنش ایمنی، (Type 1A) یک اختلال ناهمگون ناشی از جهش‌های (اتوزومال مغلوب و وابسته به ایکس مغلوب) شناخته شده و همچنین توارث چندژنی/کم‌ژنی است. این نوع دیابت دربرگیرنده ۵–۱۰ درصد از انواع دیابت است، قبلاً واژه دیابت وابسته به انسولین یا دیابت نوجوانی برای این نوع رایج بود. در این نوع از دیابت تخریب سلولی سلولهای بتا در پانکراس اتفاق می‌افتد. علت اصلی از دست رفتن سلول‌های β، تخریب سلولی ناشی از واکنش ایمنی سلولی است. در پی این تخریب مارکرهایی در خون رها می‌شوند که شامل آنتی‌بادی علیه انسولین، اُتو آنتی‌بادیهای گاد (GAD۶۵)، اتوآنتی‌بادی تیروزین‌فسفاتازِ «IA-۲ و IA-۲β» است. این مارکرها ممکن است در ۸۵–۹۰٪ از مبتلایان دیده شود. ارتباطی میان HLAهای خاص و این نوع از دیابت هم مشاهده شده‌است. این نوع دیابت در افراد دارای HLA-DQA و DQB و همچنین افراد دارای ژن DRB بیشتر مشاهده می‌شود. شیوع این نوع از دیابت در افرادی که بیماری‌های خودایمن همچون بیماری گریوز، تیروئیدیت هاشیموتو، و بیماری آدیسون دارند بیشتر است. در پی تخریب سلول‌های بتا توسط لنفوسیت‌های T ترشح انسولین کاهش می‌یابد تا جایی‌که انسولین موجود نمی‌تواند قند خون را تنظیم کند. معمولاً بعد از از دست رفتن ۸۰ تا ۹۰ درصد از سلول‌های بتا است که هایپرگلایسمی اتفاق می‌افتد و دیابت ممکن است تشخیص داده شود. در این مرحله است که بیمار نیازمند انسولین خارجی می‌شود تا از بروز کتوزیس جلوگیری شود و هایپرگلایسمی و همچنین متابولیسم چربی و پروتئین کنترل شود. در حال حاضر فاکتور اصلی ایجادکننده دیابت نوع یک واکنش خودایمنی شناخته شده‌است. شواهد قوی نیز وجود دارند که عفونت ویروسی سلول‌های بتای پانکراس را به عنوان اتیولوژی این واکنش ایمنی مطرح کرده‌است. به این ترتیب که ویروس باعث ایجاد آنتی‌بادی‌هایی علیه پروتئین ویروس می‌شود که شعله‌ور کننده یک واکنش خود ایمن علیه سلول‌های بتای مشابه است. دیابت ناشی از ایمنی معمولاً در کودکی و نوجوانی اتفاق می‌افتد اما ممکن است در هر سنی مشاهده شود. دیابت ایدیوپاتیک: در مواردی از دیابت نوع یک علت مشخصی برای بروز آن یافت نشده و در این گروه طبقه‌بندی می‌شوند. بعضی از این بیماران دچار کمبود انسولین دائمی و مستعد کتواسیدوز هستند ولی هیچ شواهدی از واکنش‌های خودایمن در آن‌ها مشاهده نمی‌شود. تعداد کمی از بیماران دیابت نوع یک ایدیوپاتیک هستند و این وضعیت شیوع بیشتر در نژاد آفریقایی و آسیایی دارد. این نوع بیشتر ارثی است و وابسته به اچ‌ال‌ای نیست، همچنین نیاز به انسولین خارجی در این بیماران پایدار نیست و می‌تواند گذرا و دوره ای باشد. دیابت نوع ۲ (غیروابسته به انسولین) در دیابت نوع ۲ که ۹۰–۹۵٪ از بیماران دیابتی را شامل می‌شود، بدن نسبت به عملکرد انسولین دچار مقاومت می‌شود. این بیماران حداقل در ابتدای بیماری نقص انسولین نسبی (و نه مطلق) دارند، به این معنی که بدن فرد مبتلا انسولین تولید می‌کند و حتی ممکن است غلظت انسولین در خون از مقدار معمول آن نیز بیشتر باشد اما گیرنده‌های یاخته‌ای فرد نسبت به انسولین مقاوم شده و در حقیقت نمی‌گذارند انسولین وارد سلولها شده و اعمال طبیعی خود را انجام دهد. این بیماران برای زنده ماندن نیاز به درمان دائم با انسولین خارجی ندارند، اما با پیشرفت بیماری، ممکن است کمبود انسولین نیز ایجاد شود این اتفاق به دلیل تخریب تدریجی سلول‌های انسولین ساز صورت می‌گیرد. علل متعددی برای این وضعیت وجود دارد، مکانیزم‌های جزئی بروز این وضعیت شناخته نشده‌است ولی مشخص است که تخریب اتوایمیون نقشی در بروز این بیماری ندارد. دیابت نوع دوم در افراد چاق بیشتر دیده می‌شود و چاقی خود درجاتی از مقاومت به انسولین ایجاد می‌کند. به‌طور معمول درصد شیوع این بیماری در زنان و مردان برابر است. در این نوع از دیابت کتواسیدوز به ندرت خود به‌خود ایجاد نمی‌شود بلکه در پی یک استرس همچون بروز یک بیماری یا عفونت شکل می‌گیرد. این نوع از دیابت معمولاً سال‌ها تشخیص داده نشده باقی می‌ماند چرا که هایپرگلایسمی (افزایش قند خون) به تدریج ایجاد می‌شود و در اوایل در حدی نیست که علائم کلاسیک دیابت را نشان دهد. با این حال این بیماران در معرض عوارض ماکروواسکولار و میکروواسکولار دیابت هستند. مقاومت به انسولین ممکن است با کاهش وزن و درمان دارویی کمتر شود ولی به ندرت به حد طبیعی بازمی‌گردد. با اینکه اخیراً افزایش شیوع این نوع در کودکان و نوجوانان و سنین پایین دیده شده ولی در بیشتر موارد ریسک بروز این نوع با افزایش سن، چاقی و نبود یا کمبود فعالیت بدنی بیشتر شده و بیشتر در زنان با سابقه قبلی دیابت بارداری و افراد دارای فشار خون بالا یا اختلال چربی خون دیده می‌شود. نوع دو زمینه ژنتیکی قویتری نسبت به نوع یک دارد، با این حال ژنتیک دیابت نوع دو پیچیده‌است و هنوز به خوبی تعریف نشده‌است.دیابت نوع ۲ ممکن است با داروهایی مانند حساس کننده انسولین، تزریق انسولین یا بدون انسولین کنترل و در موارد کمی درمان شود. عوامل تأثیرگذار در بروز دیابت نوع ۲ عوامل بسیاری در بروز این بیماری دخیل هستند که برخی از آن‌ها مانند اضافه وزن، کم‌تحرکی، فشار خون و میزان چربی خون تقریباً به دست خود شخص قابل کنترل است. اما موارد دیگری نیز ظاهراً با این بیماری در ارتباط هستند. به عنوان مثال اگر از خانواده شما شخصی به این بیماری مبتلا شود، نشان دهنده این است که ریسک ابتلای شما به این بیماری نیز وجود دارد (که البته این مسئله نشانه تأثیر ژنتیک در این بیماری است) امروزه برخی تحقیقات مشخص کرده‌اند گسترش این بیماری در نژادهای خاصی مانند سیاه پوستان، اسپانیایی‌ها و سرخپوستان آمریکایی نیز بیشتر است که نشان از تأثیر نژاد در ابتلا به این بیماری دارد. از طرف دیگر با بالا رفتن سن خطر ابتلا به این بیماری بیشتر می‌شود. در زنان نیز ابتلا به دیابت بین فرادی که دچار سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) هستند بیشتر است. دیابت بارداری هر نوع افزایش گلوکز خون در طی بارداری که به حد بالا ۵–۱۰٪ جمعیت برسد دیابت بارداری خوانده می‌شود. مشخص شده‌است که بارداری خود می‌تواند یکی از عوامل ایجادکننده دیابت باشد. این اثر با افزایش مقاومت بدن به انسولین و افزایش انسولین برای جبران این مشکل ایجاد می‌شود. حاملگی می‌تواند حتی نواقص خفیف ترشح انسولین را آشکار کند، این منجر به ایجاد عدم تحمل به گلوکز و دیابت بارداری می‌شود. از طرفی بعضی از افراد که از قبل دچار اختلال خفیف قند خون هستند با آزمایش‌های غربالگری در طی بارداری تحت این گروه طبقه‌بندی می‌شوند. دیابت بارداری ۳–۸٪ از بارداری‌ها را درگیر می‌کند و همچنین یکی از عوامل خطر برای نتایج بد بارداری است. همچنین این وضعیت مستقلاً می‌تواند باعث ایجاد دیابت نوع ۲ شود. تحقیقات نشان داده‌اند که ۵۰٪ از این زنان طی ۲۰–۳۰ سال بعد دچار دیابت خواهند شد. در سال‌های اخیر افزایش میزان ابتلا به دیابت بارداری مشاهده شده‌است. فاکتورهای ایجادکننده متعددی برای این افزایش مطرح شده‌اند. شامل شیوع بالای چاقی در جوانان، بهبود بقای کودکان مؤنثی که وزن تولدشان در دو انتهای طیف وزن طبیعی تولد است. در بزرگسالی این کودکان دچار اختلال در عملکرد انسولین یا توانایی ترشح انسولین هستند که می‌تواند آن‌ها را مستعد ابتلا به دیابت بارداری کند. دیابت بارداری می‌تواند منجر به عوارض جدی و گسترده برای مادر و نوزاد شود. این عوارض را می‌توان با تشخیص و درمان مناسب کاهش داد، زنان دارای ریسک بالای ابتلا با آزمون ۷۵ گرمی تحمل گلوکز(OGTT) در اولین ویزیت بعد از بارداری آزمایش می‌شوند و آزمایش مجددی نیز در ۲۴ تا ۲۸ هفتگی بارداری انجام می‌شود. درمان دیابت بارداری در ابتدا با رژیم غذایی و فعالیت بدنی است و در صورت عدم پاسخ برای کنترل قند از درمان با انسولین استفاده می‌شود. این زنان پس از اتمام بارداری هم به‌طور منظم مورد آزمایش قرار می‌گیرند. انواع دیگر دیابت نواقص ژنتیکی سلول‌های بتا انواع تک‌ژنی دیابت گروه ناهمگونی (هتروژن) از دیابتی‌ها را تشکیل می‌دهند که توسط یک جهش ژنتیکی ایجاد می‌شوند و با اختلال ترشح انسولین مشخص می‌شوند. تخمین زده می‌شود که ۵٪ از تمام انواع دیابت ناشی از این جهش‌ها است، با این حال تشخیص دقیق اهمیت زیادی در درمان، پروگنوزی و ریسک در افراد خانواده دارد. شایعترین نوع معمولاً با بروز افزایش قند در سنین پایین (زیر ۲۵ سال) مشخص می‌شود که دیابت بارز شده در بلوغ جوانان (MODY) نامیده می‌شوند. توارث این نوع اتوزومال مغلوب است، اختلالات در شش محل ژنی تاکنون برای این بیماری شناخته شده که شایعترین آن (۵۰–۷۰٪ موارد) روی کروموزم ۱۲ در فاکتور رونویسی هپاتیک، معروف به جهش HNF-۱α است. شکل دوم مربوط به جهش ژن گلوکوکیناز روی کروموزوم ۷p است که منجر به تولید مولکول معیوب گلوکوکیناز که عامل تبدیل گلوکز به گلوگز-۶-فسفات و تحریک ترشح انسولین است می‌شود. به علت این جهش مقادیر بالاتری از گلوکز لازم است تا منجر به ترشح انسولین حد طبیعی شود. فرم نادرتر جهش در سایر فاکتورهای رونویسی ژنی است شامل HNF-۴α، HNF-۱β، IPF-۱ و NeuroD۱ است. آزمایش‌های ژنتیکی برای این نوع معمولاً در مواردی که سن بروز دیابت پایین است و علایم غیرمعمول بسته به دیابت نوع یک و دو مشاهده می‌شود یا سابقه خانوادگی قوی از این نوع وجود دارد توصیه می‌شود. جهش‌های نقطه‌ای روی دی‌ان‌ای میتوکندریها که به‌طور انحصاری از مادر به ارث می‌رسد این اختلالNIDDM نامیده می‌شود و با بروز دیابت و ناشنوایی مرتبط است. شایعترین فرم جهش موقعیت ۳۲۴۳ در tRNA ژن لوسین است. ضایعه مشابهی در سندرم ملاس (MELAS) دیده می‌شود، با این حال دیابت بخشی از این سندرم نیست. اختلالات ژنتیکی که منجر به ناتوانی تبدیل پروانسولین به انسولین می‌شوند هم در خانواده‌های کمی مشاهده شده‌اند. یک صفت به صورت اتوزومال غالب به ارث می‌رسد. اختلال قند به وجود آمده در این حالت خفیف است. دیابت شیرین نوزادی گروه ناهمگون دیگری از دیابتی‌ها را تشکیل می‌دهد که تا ۶ ماهگی بروز پیدا می‌کند و یکی از هر ۲۰۰هزار تولد زنده را درگیر می‌کند. این اختلال با جهش‌های متعدد که فرایند ارگانوژنز پانکراس، ایجاد سلول‌های بتا و ساخت انسولین را مختل می‌کنند ایجاد می‌شود. این نوزادان برای سن بارداری کوچک(SGA) هستند و چربی زیرپوستی تحلیل یافته دارند. اختلال ژنتیکی عملکرد انسولین اختلالات ژنتیکی عملکرد انسولین شامل موارد نامعمولی از دیابت هستند. اختلال متابولیک ناشی از این جهش‌ها می‌تواند از هایپرانسولینمی و هایپرگلایسمی خفیف تا دیابت شدید را شامل شود. بعضی از افراد دچار این نواقص ممکن است آکانتوز نیگرانس داشته باشند. زنان ممکن است صفات بدنی مردانه را نشان دهند و تخمدان‌های بزرگ‌شده کیستی داشته باشند. در گذشته این سندرم یک نوع مقاومت به انسولین شمرده می‌شد. لپرچانیسم و رابسون‌مندلهال دو سندرم در کودکان هستند که جهش‌هایی در گیرنده‌های انسولین و در نتیجه مقاومت شدید به انسولین دارند. بیماری‌های پانکراس برون‌ریز دیابت یکی از عوارض دیررس پانکراتیت مزمن است. تفاوتی که در این نوع دیابت وجود دارد تخریب کل غدد درون‌ریز پانکراس است و لذا ترشح گلوکاگون هم کاهش می‌یابد، در نتیجه در این بیماران دیابتی احتمال بروز هایپوگلایسمی (افت قند خون) در پی درمان بیشتر می‌شود. غیر از پانکراتیت دیابت می‌تواند عارضه هر نوع صدمه وارد شده به پانکراس شامل عفونت‌ها، جراحی برداشتن پانکراس و سرطان پانکراس نیز باشد. اختلالات غدد درون‌ریز چندین هورمون با عملکرد انسولین می‌توانند مقابله کنند که ترشح بیش از حد هر یک از آن‌ها می‌تواند منجر به دیابت شود. معمولاً این وضعیت در افرادی دیده می‌شود که از قبل به علت نواقص ترشح انسولین مستعد دیابت باشند. افزایش هورمون رشد و کورتیزول از اختلالات شایع هورمونی منجر به دیابت هستند که افزایش عوارض و مرگ و میر قلبی‌عروقی در این بیماری‌ها را به دیابت ناشی این اختلالات هورمونی نسبت داده‌اند. تخمین زده شده که در ۱۶–۵۶٪ از بیماران آگرومگالی دیابت وجود دارد و در کوشینگ شیوع دیابت به ۲۰–۵۰٪ می‌رسد. دیابت در اثر داروها یا مواد شیمیایی تخریب برگشت‌ناپذیر سلول‌های بتا در مواردی نادری در پی مصرف واکور (نوعی سم ضد موش) یا پنتامیدین وریدی ممکن است اتفاق بیفتد. برخی داروها هم می‌توانند عملکرد انسولین را مختل کنند. به عنوان مثال نیکوتینیک اسید و گلوکوکورتیکوئیدها از این دسته هستند. بیمارانی که اینترفرون آلفا می‌گیرند هم در مواردی دچار آنتی‌بادیهای ضد جزایر پانکراس یا نقص شدید انسولین شده‌اند. برخی از داروهای پر کاربرد و نسبتاً بی‌خطر هم با افزایش ریسک بروز دیابت ارتباط دارند، شامل داروهای ضدفشار خون تیازیدی، استاتینها و بتابلاکرها. در مورد استاتین‌ها مطالعات نشان می‌دهد که این افزایش ریسک بسیار اندک است و در حال حاضر این افزایش ریسک توجیه‌کننده قطع یا کاهش مصرف استاتین‌ها نیست. انواع نادر عفونت‌ها: برخی عفونت‌ها همچون عفونتهای سرخک و سایتومگالوویروس و عفونت با کوکساکی ویروس‌های سابتایپ ۳ و ۴. انواع ناشی از ایمنی نادر: سندرم استیف‌من، آنتی‌بادی‌های ضد گیرنده انسولین سایر سندرم‌های ژنتیکی که با افزایش ریسک دیابت همراه هستند: سندرم داون، سندرم کلاینفلتر، سندرم ترنر، سندرم ولفرام، آتاکسی فردریک، بیماری هانتینگتون، سندرم لاورنس-مون-بیدل، دیستروفی میوتونیک، پورفیریا، سندرم پرادر ویلی دسته‌بندی‌های غیررسمی آخرین تقسیم‌بندی رسمی دیابت توسط انجمن دیابت آمریکا در ۱۹۹۷ بود و با وجود مشکلاتی که دارد هنوز توسط مراجع اصلی، مورد تأکید و استفاده است با این وجود مدت‌های مدیدی است که مشخص شده دیابت یک بیماری هتروژن است و شاید نیاز به تقسیم‌بندی جدیدی باشد. در ذیل به چند دسته‌بندی پیشنهادی اشاره می‌گردد: دیابت نوع یک و نیم دیابت خودایمن نهفته بزرگسالان (Latent Autoimmune Diabetes in Adults LADA) که ان را زیرگروهی از نوع یک می‌دانند که خصوصیاتی از دیابت نوع دو را هم دارد و از این رو که در بین دو نوع یک و دو قرار دارد آن را یک و نیم گفته‌اند. اینان با سن کمتر از ۵۰، لاغرتر بوده، سابقه شخصی یا خانوادگی بیماری‌های خودایمن داشته و با احتمال بالا در عرض ۵ سال پس از شروع بیماری، نیازمند انسولین خواهند گشت. دیابت نوع ۳ شواهد اپیدمیولوژیکی و علمی نشانگر وجود ارتباط پاتوفیزیولوژی مشترک بین دیابت نوع 2 (T2DM) و بیماری آلزایمر (AD) می‌باشد. تا آنجا که این فرضیه مطرح شده‌است که AD ممکن است "دیابت نوع ۳" باشد. دانشمندان در پی تحقیقات خود دریافتند که مقاومت به انسولین که شاه علامت مکانیزم دیابت است، در مغز هم رخ می‌دهد. این نکته از آنجا مهم است که بر خلاف اعضای وابسته به انسولین یعنی عضله، کبد و بافت چربی، مغز جزو ارگان‌های غیر وابسته به انسولین است و جهت ورود گلوکز به درون سلول‌های عصبی نیازی به وجود انسولین نمی‌باشد و در ادامه متوجه شدند که این مقاومت با بروز بیماری الزایمر همراه است. مطالعه دیگری نشان داد که آلزایمر می‌تواند بدون بالا رفتن قند خون (هیپرگلایسمی) در مغز بروز کند. علاقه‌مندی رو به رشدی در تشخیص نقش ژن‌های انسولین و فاکتور رشد مشابه انسولین (IGF) و گیرنده‌های مرتبط با آن (T2DM) در بروز اختلالات شناختی، آلزایمر و ضایعات اسکلتی عصبی ناشی از آلزایمر و ضایعات Aβ در مغز وجود دارد. این ارتباط نشان می‌دهد که انسولین و مکانیسم سیگنالینگ انسولین برای بقای نورون‌ها بسیار مهم هستند و مطالعات نشان داد که کاهش رشد مغز و افزایش فسفوریلاسیون tau در موش‌های دارای نقص در گیرنده انسولین ۲ و گیرنده انسولین عصبی وجود دارد. از سوی دیگر، مطالعات مختلف نشان داده‌اند که لیگاندهای قابل استخراج آمیلوئید بتا (ADDL) هم ممکن است مسئول بروز این پدیده باشد. ADDL الیگومرهایی مشابه در مورفولوژی و سایز به پریون‌های مرتبط با بیماری‌های نورودژنراتیو هستند. ADDLها ممکن است باعث کاهش سطح انسولین و مقاومت به انسولین در مغز بیماران آلزایمری شوند. نتیجه‌گیری می‌شود که اصطلاح "دیابت نوع ۳" دقیقاً نشان دهنده این واقعیت است که بیماری آلزایمر نوعی دیابت است که به صورت انتخابی مغز را درگیر می‌کند و دارای ویژگی‌های مولکولی و بیوشیمیایی است که با دیابت نوع ۱ و نوع ۲ همپوشانی دارد. دسته‌بندی پنج خوشه‌ای جدید در این تقسیم‌بندی دیابت به جای دو نوع یک و دو در تقسیم‌بندی انجمن دیابت آمریکا به پنج خوشه (Cluster) به عنوان زیرگروه‌های دیابت دسته‌بندی شده‌اند. هدف این است که بتوان برای هر خوشه درمان مناسب را در زمان مناسب شروع کرد تا به نتایج بهتری نایل شویم. در ۲ مارس ۲۰۱۸ گروهی از پژوهشگران در سوئد و فنلاند اعلام کردند که بر اساس تصویر پیچیده‌تری که آن‌ها از دیابت کشف کرده‌اند، دورهٔ جدیدی در تجویز داروها برای دیابت آغاز شده‌است. این دانشمندان می‌گویند بیماری دیابت دارای پنج نوع مختلف است که درمان متناسب برای هر نوع می‌تواند جداگانه تهیه و تجویز شود. آن‌ها می‌گویند این نتیجه‌گیری آیندهٔ مراقبت از دیابت را دگرگون خواهد کرد اما تغییرات در درمان سریعاً صورت نخواهد گرفت. این مطالعه توسط مرکز دیابت دانشگاه لوند در سوئد و مؤسسهٔ پزشکی مولکولی فنلاند بر روی ۱۴٫۷۵۵ بیمار همراه با بررسی دقیق خون آن‌ها انجام شده‌است. نتایج منتشر شده در دیابت و اندوکرینولوژی لنست نشان می‌دهند که بیماران می‌توانند به پنج گروه متمایز تقسیم شوند: گروه اول: این گروه را دیابت خودایمنی شدید می‌نامند. اینان در سنین پایین مبتلا شده، شاخص توده بدنی انان(BMI) کم است، کمبود انسولین دارند و دارای اتو انتی‌بادی‌های ضد گلوتامیک دکربوکسیلاز که شاخصه نوع یک کلاسیک است، می‌باشند لذا به دیابت نوع یک شبیه است و با آن‌که بدن بیمار خصوصیات یک بدن سالم را نشان می‌دهد، ولی به خاطر عارضهٔ بیماری ایمنی توانایی تولید انسولین را ندارد. گروه دوم: این خوشه دیابت با کمبود شدید انسولین نام دارد. این بیماران به بیماران گروه اول بسیار شبیه هستند ولی با این تفاوت که شاخصه خودایمنی یعنی اتو انتی‌بادی‌های ضد گلوتامیک دکربوکسیلاز را در سرم خود ندارند؛ لذا آنان توانایی تولید انسولین را ندارد ولی این اختلال از نقص در سیستم ایمنی بدن آن‌ها ناشی نمی‌شود. گروه سوم: این خوشه دیابت با مقاومت انسولینی شدید نام گرفته‌است. بیمارانی که در این گروه قرار می‌گیرند به‌طور کلی دچار عارضهٔ اضافه‌وزن هستند؛ و هرچند بدن این بیماران انسولین کافی تولید می‌کند، اما به دلیل مقاومت انسولینی شدید، بدن دیگر قادر به واکنش‌دهی به این هورمون نیست. گروه چهارم: این خوشه دیابت خفیف مرتبط با چاقی نام دارد که بیشتر در افرادی با اضافه‌وزن بالا مشاهده می‌شود، ولی این گروه، فاقد مقاومت واضحی نسبت به انسولین هستند و لذا از نظر متابولیک نسبت به بیماران گروه سوم به وضعیت معمولی نزدیک‌تر هستند. گروه پنجم: دیابت خفیف مرتبط با سن است؛ این خوشه معمولاً در افراد با سن بالا دیده می‌شود و جز سن بالا، مثل خوشه چهار، اختلال متابولیک واضحی ندارد و لذا علائم این گروه در مقایسه با بیماران سایر گروه‌ها خفیف‌تر است. ارتباط تخمدان پلی کیست (PCO) با دیابت افراد مبتلا به PCOS اغلب مشکلاتی در متابولیسم دارند که می‌تواند منجر به مقاومت به انسولین و نوع ۲ این بیماری شود. علائم و نشانه‌ها در مراحل ابتدایی ممکن است دیابت بدون علامت باشد. بسیاری از بیماران به‌طور اتفاقی در یک آزمایش یا در حین غربالگری شناسایی می‌شوند. با بالاتر رفتن قند خون، علائم دیابت آشکارتر می‌شوند. پرادراری، پرنوشی، پرخوری، کاهش وزن با وجود اشتهای زیاد، خستگی و تاری دید از علایم اولیه شایع دیابت است. بسیاری از بیماران در هنگام تشخیص بیماری چندین سال دیابت داشته‌اند و حتی دچار عوارض دیابت شده‌اند. در کودکان دچار دیابت نوع یک علایم معمولاً ناگهانی بارز می‌شوند، این افراد معمولاً قبلاً سالم بوده و چاق نبوده‌اند. در بزرگسالان این علایم معمولاً تدریجی‌تر بارز می‌شوند. عارضه کتواسیدوز می‌تواند به عنوان علامت شروع‌کننده بیماری هم در دیابت نوع یک بارز شود. در دیابت نوع دو معمولاً فرد تا سال‌ها بدون علامت است. علایم معمولاً خفیف هستند و به‌طور تدریجی بدتر می‌شوند. در نهایت فرد دچار خستگی مفرط و تاری دید شده و ممکن است دچار دهیدراتاسیون شود. در این بیماران عارضه کتواسیدوز به علت تولید انسولین اندک کمتر دیده می‌شود. با این حال قند خون می‌تواند به مقادیر بسیار بالایی افزایش یابد و فرد دچار عارضه شوک هایپراوسمولار شود. نتیجه یک مطالعه نشان می‌دهد که استرس و افسردگی، احتمال سکته مغزی و مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی عروقی را در بیماران مبتلا به دیابت بیش از دو برابر افزایش می‌دهد. عوارض حاد کتواسیدوز دیابتی: این عارضه با سه مشخصه بیوشیمیایی کتوز، اسیدوز و هایپرگلیسمی متمایز می‌شود. کتواسیدوز دیابتی می‌تواند به عنوان علامت اولیه در دیابت نوع یک بارز شود ولی معمولاً در بیماران تشخیص داده شده دیابت در موقعیت‌هایی که میزان انسولین خون کمتر از نیاز بدن است ایجاد می‌شود، همچون فراموش کردن دوز انسولین یا افزایش ناکافی دوز انسولین در وضعیت‌های استرس همچون بیماری و جراحی. کتواسیدوز دیابتی با علایم تنفس کاسمال، نفس با بوی کتون، تهوع و استفراغ، دهیدراتاسیون و درد شکم یا کاهش سطح هوشیاری خود را نشان می‌دهد. درمان این وضعیت درمانی تخصصی است که معمولاً نیاز به بستری اورژانس در بخش مراقبت‌های ویژه دارد. رکن اصلی درمان هیدراتاسیون و کنترل قند و اسیدوز است. سندرم هایپراسمولار هیپرگلیسمیک که قبلاً شوک یا کومای هایپراوسمولار نامیده می‌شد: مشخصه اصلی این عارضه هایپراوسمولاریتی خون است. این وضعیت شباهت‌هایی با کتواسیدوز دیابتی دارد با این تفاوت که وجود انسولین مانع از ایجاد کتون‌ها و اسیدوز شدید می‌شود. در این وضعیت هایپرگلایسمی می‌تواند بسیار شدید و گاه بالای ۱۰۰۰ میلی‌گرم در دسی‌لیتر باشد. این وضعیت معمولاً در بیماران دیابت نوع دو دیده می‌شود، و معمولاً با وجود مقادیر بالای قند و نبود کتوز قابل توجه در حضور سایر علایم بالینی تشخیص داده می‌شود. در این بیماران دهیدراتاسیون شدیدتر است و متناسب با افزایش اوسمولاریته پلاسما سطح هوشیاری کاهش پیدا می‌کند. در این عارضه علایم عصبی شامل تشنج و وضعیتی شبیه سکته مغزی مشاهده می‌شود که با تصحیح اوسمولاریتی بهبود می‌یابد. درمان این وضعیت مرگبار باید تهاجمی باشد و شامل تجویز مایعات و انسولین است. هیپوگلیسمی یا افت گلوکز خون:افت قند به مقادیر کمتر از مقادیر طبیعی (۳٫۳ میلی مول در لیتر) که در واقع عارضه ناشی از داروهای کاهش دهنده قند خون است. این عارضه می‌تواند در پی افزایش مصرف گلوکز در موقعیت‌هایی همچون ورزش زیاده از حد، کمبود دریافت غذایی یا مصرف مشروبات الکلی ایجاد شود، این وضعیت می‌تواند شدید باشد و به کما یا تشنج منجر شود. وجود احتمال بروز این عارضه پایین آوردن انتظارات درمانی برای کنترل گلوکز خون را الزامی می‌کند. همچنین بروز آن باعث ایجاد ترس در بیمار نسبت به تکرار عارضه و بی‌توجهی به کنترل قند می‌شود؛ لذا در درمان دیابت توجه جدی می‌شود که از این عارضه پیشگیری شود. در صورت بروز درمان بسته به شدت علایم می‌تواند با مصرف خوراکی یا تزریقی قند و انجام اقدامات تشخیصی و تعیین قند خون صورت گیرد. مزمن عوارض دیابت به‌طور عمده به دو دسته تقسیم می‌شود: عوارض میکروواسکولار (ریز عروقی) شامل رتینوپاتی (نابینایی)، نفروپاتی (آسیب‌های گلومرول و دفع آلبومین) و نوروپاتی (کاهش یا ازدست دادن حس درد) است. نفروپاتی دیابتی و بیماری‌های کلیه: بیماری‌های کلیه از یافته‌های شایع در دیابتی‌ها است. حدود نیمی از بیماران دیابتی در طول عمر خود علایم صدمه کلیوی را نشان می‌دهند. بیماری کلیه عارضه جدی است که می‌تواند منجر با کاهش طول و کیفیت عمر شود. نفروپاتی دیابتی شایعترین عارضه کلیوی دیابت است. نفروپاتی دیابتی به افزایش پیشرونده دفع پروتئین از ادرار (پروتئینوری) گفته می‌شود که در بیماران مزمن دیابتی دیده شده و منجر به کاهش عملکرد کلیه و در نهایت نارسایی کلیه می‌شود. عوامل خطر نفروپاتی دیابتی عبارت است از: طول مدت ابتلا به دیابت، کنترل قند ضعیف، فشار خون بالا، جنسیت مذکر، چاقی و مصرف سیگار. نفروپاتی مراحلی دارد که برای غربالگری، تشخیص و تعیین پروگنوز بیماری کاربرد دارد. در ابتدا بیماران دیابتی دفع طبیعی آلبومین دارند. در مراحل اولیه بروز نفروپاتی دفع پروتئین آلبومین در مقادیر اندک (میکروآلبومینوری) از ادرار ایجاد می‌شود. میزان دفع به تدریج افزایش می‌یابد تا در طی پیشرفت نفروپاتی به دفع واضح پروتئین از ادرار منجر شود. عبور از هر یک از این مراحل حدود پنج سال به طول می‌انجامد. در اواخر این روند سرعت افت عملکرد کلیه افزایش می‌یابد و لذا نارسایی کلیه در مراحل آخر بیماری آشکار می‌شود. علاوه بر نفروپاتی دیابتی، این بیماران ممکن است سایر بیماری‌های کلیه همچون نفروپاتی ناشی از فشار خون و نفروپاتی ایسکمیک را دچار شوند. این بیماری‌ها به‌طور مستقل یا هم‌زمان با نفروپاتی دیابتی اتفاق می‌افتند. بعضی مطالعات مطرح کرده‌اند که در نیمی از بیماران دیابتی دچار نارسایی کلیوی آلبومینوری وجود ندارد. این مسئله اهمیت توجه به سایر ارزیابی‌های عملکرد کلیه علاوه بر آلبومین ادرار را مطرح می‌کند. رتینوپاتی دیابتی: دیابت می‌تواند باعث نابینایی شود، رتینوپاتی دیابتی شایعترین علت موارد جدید نابینایی در افراد مسن رتینوپاتی دیابتی است. کاهش بینایی همچنین با عوارض دیگری شامل افتادن، شکستگی استخوان ران و افزایش چهار برابر مرگ و میر همراه است. به‌طور کلی رتینوپاتی دیابتی به سه شکل دیده می‌شود: ۱-آدم ماکولا (نشت عروقی منتشر یا موضعی در ماکولا) ۲-تجمع پیشرونده عروقی (میکروآنوریسم، خونریزی‌های داخل شبکیه، خمیدگی عروقی، مالفورماسیون‌های عروقی (رتینوپاتی دیابتی غیر پرولیفراتیو) و ۳-انسداد شریانی شبکیه در مراحل آخر. نوروپاتی دیابتی: بیماران دیابتی ممکن است دچار طیف گسترده‌ای از اختلالات چندگانه اعصاب شوند که انواع اعصاب مختلف حسی و حرکتی را می‌تواند درگیر کند. این عارضه معمولاً طی ۱۰ سال از بروز بیماری در ۴۰ تا ۵۰ درصد از دیابتی‌ها مشاهده می‌شود. افراد مبتلا شده به دیابت نوع یک تا پنج سال پس از بروز بیماری ممکن است دچار نوروپاتی نشوند اما در دیابت نوع دو ممکن است این عوارض از همان ابتدا وجود داشته باشند. فاکتورهای خطری که ریسک بروز نوروپاتی را در دیابتی‌ها افزایش می‌دهند عبارتند از: افزایش میزان قند خون، افزایش تری‌گلیسیرید خون، شاخص توده بدنی بالا، مصرف سیگار و فشار خون بالا. زخم پای دیابتی تا حدود زیادی وابسته به نقص حسی ناشی از نوروپاتی دیابتی است که خود عارضه جدی است و می‌تواند منجر به قطع عضو شود. از مشکلات دیگر در نوروپاتی دیابتی دردهای نوروپاتیک است که ناشی از اختلال در اعصاب سمپاتیک است و می‌تواند مشکلات بسیاری برای بیمار و درمانگر ایجاد کند که شامل انواع پلی نوروپاتی یا مونونوروپاتی می‌باشد. از پلی نوروپاتی‌ها می‌توان به پلی نوروپاتی دیستال متقارن، پلی رادیکولوپاتی اشاره کرد. تشخیص زودرس نوروپاتی اهمیت زیادی در پیشگیری از عارضه‌های آن دارد. به‌طور معمول این نوع اختلال دیابتی می‌تواند با درد مزمن شدید همراه باشد. عوارض ماکروواسکولار (درشت عروقی) بیماران دیابتی از افزایش قابل توجه ریسک ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی آترواسکلروزی رنج می‌برند. این شامل سکته مغزی، بیماری عروق کرونر و بیماری‌های عروق محیطی و بیماری لثه و دندان است. ریسک این بیماری‌ها در هر دو نوع اصلی دیابت و حتی در سنین پایین افزایش یافته‌است. مشخص شده‌است که در افراد دیابتی جوان ریسک بروز سکته زودرس بیشتر از افراد سالم است. بیماری عروق کرونر: علت اصلی مرگ و میر در بیماران دیابتی بیماری‌های قلبی است. ۶۵ تا ۸۰ درصد از دیابتی‌ها در اثر بیماری‌های قلبی می‌میرند. بیماران دیابتی در ریسک بالاتری از بیماری‌های قلبی هستند و این مشکلات در سنین پایینتری ایجاد می‌شود. بیماران دیابتی همچنین ریسک بالاتر ابتلا به ایسکمی قلبی ساکت دارند و یک سوم از سکته‌های قلبی در این بیماران بدون علایم شناخته شده سکته اتفاق می‌افتد. سکته مغزی: دیابت یکی از ریسک فاکتورهای قابل تغییر مهم در اولین سکته ایسکمی مغزی است. دیابت ریسک سکته مغزی را در مردان ۲–۳ برابر و در زنان ۲–۵ برابر افزایش می‌دهد. دیابت همچنین ریسک بروز مجدد سکته مغزی را دو برابر افزایش می‌دهد. عوارض سکته مغزی در دیابتی‌ها بدتر از سایر افراد است که این شامل هزینه‌های بیمارستانی، معلولیت‌ها و نواقص عصبی باقی‌مانده، و مرگ و میر در بلندمدت می‌شود. بیماری عروق محیطی:دیابت اولین علت قطع عضو غیرتروماتیک اندام تحتانی به حساب می‌آید. زخم پا در حدود ۱۵٪ مبتلایان به دیابت نوع دو ایجاد می‌گردد و شایع‌ترین محل آن شست پا می‌باشد. در جنس مذکر، دیابت طول کشیده بیشتر از ده سال، نوروپاتی محیطی، سیگارکشیدن، بیماری عروق محیطی و سابقه قطع عضو قبلی یا زخم بیشتر مشاهده می‌گردد. بیماری لثه و بیماری دیابت:احتمال ابتلا به بیماری پریودنتال در افراد مبتلا به دیابت بیشتر است. علت این موضوع، حساسیت بیشتر افراد مبتلا به دیابت در مقابله با عفونت است. در واقع، بیماری لثه ای اغلب به عنوان عارضه‌ای از بیماری دیابت در نظر گرفته می‌شود. افرادی که دیابت آن‌ها تحت کنترل نیست، در معرض خطر بیشتری هستند. خونریزی از لثه، آبسه‌های متعدد و تحلیل شدید استخوان، لقی دندان دراین افراد شایع است. ریسک فاکتورها و غربالگری دیابت نوع یک ریسک بروز دیابت یک را می‌توان با بررسی سابقه خانوادگی این بیماری و توجه به سن بروز و جنسیت اعضا درگیر خانواده تخمین زد. همچنین راه‌های دیگری هم برای پیش‌بینی بروز دیابت نوع یک ارائه شده‌است ولی از آنجا که هنوز راهی برای پیشگیری یا متوقف کردن روند بیماری وجود ندارد استراتژی‌های مختلفی که برای تشخیص زودرس دیابت نوع یک وجود دارد ارزش زیادی ندارند. دیابت نوع دو دیابت نوع دو تشخیص داده نشده یکی از مشکلات رایج در سیستم‌های درمانی است. استفاده از آزمایش‌های ساده قند می‌تواند این افراد را که در معرض دچار شدن به عوارض قابل پیشگیری دیابت هستند تشخیص دهد. آزمون غربالگری مورد استفاده برای تشخیص دیابت آزمون قند ناشتای خون و هموگلوبین A1C است. در صورتی که میزان قند ناشتا یا A1C در حد نزدیک به دیابت باشد انجام آزمایش تحمل قند ۷۵ گرمی نیز توصیه می‌شود. افرادی که در پی این آزمایش‌ها قند بالایی داشته باشند ولی هنوز به میزان تشخیصی دیابت نرسیده باشند به عنوان اختلال تحمل گلوکز طبقه‌بندی می‌شوند. مشخص شده که این افراد هم در معرض عوارض ماکروسکولار دیابت به خصوص در زمینه سندرم متابولیک قرار دارند. ریسک فاکتورهای دیابت نوع دو سن بالای ۴۰ سال فامیل درجه اول مبتلا به دیابت نوع ۲ سابقه اختلالات قند پیش‌دیابتی (اختلال تحمل گلوکز، گلوکز ناشتای مختل) سابقه دیابت بارداری سابقه به دنیا آوردن نوزاد ماکروزوم (وزن بالاتر از حد طبیعی) وجود عوارض انتهایی دیابت روی اعضا بدن وجود فاکتورهای خطر بیماری‌های قلبی عروقی (همچون چربی خون بالا، فشار خون بالا، چاقی) وجود بیماری‌های مربوط به دیابت (سندرم تخمدان پلی‌کیستیک، آکانتوز نیگریکانز، عفونت اچ.آی. وی، برخی اختلالات روان‌پزشکی همچون شیزوفرنی، افسردگی و اختلال دوقطبی) مصرف داروهای مربوط به دیابت: کورتیکواستروئیدها، آنتی‌سایکوتیکهای آتیپیک، درمان اچ‌آی‌وی/ایدز و غیره. تشخیص بر اساس آخرین معیارهای انجمن دیابت آمریکا تشخیص دیابت با ثبت یکی از موارد زیر قطعی است: ثبت حداقل یک میزان قند خون تصادفی بالای ۲۰۰ میلی‌گرم بر دسی‌لیتر به همراه علایم کلاسیک دیابت (پرنوشی، پرادراری، پرخوری) قند ناشتای پلاسمای بالاتر یا مساوی ۱۲۶ میلی‌گرم بر دسی‌لیتر (ناشتا به معنای هشت ساعت عدم مصرف هر نوع کالری قبل انجام آزمایش است) هموگلوبین A1C بالای ۶٫۵٪ نتیجه آزمایش تحمل قند ۷۵ گرمی خوراکی دو ساعته بالای ۲۰۰ میلی‌گرم بر دسی‌لیتر اختلالات پیش‌دیابتی در بیماران دیابت نوع دو، بیماری دیابت به تدریج و در عرض چندین سال بروز می‌کند. بیماران قبل از رسیدن به دیابت آشکار و واضح از یک مرحله مقدماتی بدون علامت عبور می‌کنند. این گروه «پیش دیابتی» (prediabetes) را برخی از منابع تحت عنوان افراد با «خطر افزایش یافته دیابت»(increased risk of diabetes) نامگذاری می‌نمایند و WHO یا سازمان بهداشت جهانی آنان را افراد با «هیپرگلیسمی بینابینی»(intermediate hyperglycemia) می‌نامد. در این گروه از بیماران، معیارهای مربوط به تشخیص بیماری دیابت، یعنی قند خون ناشتا (fasting plasma glucose FPG) یا هموگلوبین A1C یا مقادیر تست تحمل خوراکی قند (oral glucose tolerance test OGTT) از یک طرف از مقادیر نرمال مربوط بالاتر است و از طرف دیگر به حد لازم برای تشخیص بیماری دیابت شیرین نیز نمی‌رسد. بر این اساس در هر یک از روش‌های سه گانهٔ تشخیص دیابت، ما با گروهی برخورد می‌کنیم که در بینابین مقادیر نرمال تا مقادیر دیابتی قرار دارند. در خصوص قند خون ناشتا، مقدار نرمال زیر ۱۰۰ میلی‌گرم در دسی‌لیتر است و حد لازم برای تشخیص دیابت ۱۲۶ میلی‌گرم در دسی‌لیتر است و از این رو بیمارانی که قند خون ناشتای آنان در مقادیر ۱۰۰ تا ۱۲۵ میلی‌گرم در دسی‌لیتر قرار دارد این گروه از بیماران اختلال پیش دیابتی، با عنوان «اختلال قند ناشتا» (Impaired fasting glucose IFG) نامیده می‌شوند. در هموگلوبین A1c مقادیر نرمال زیر ۵٫۶٪ است و حد نصاب تشخیص دیابت بزرگتر مساوی ۶٫۵٪ است و لذا افرادی که مقادیر بین ۵٫۷٪ تا ۶٫۴٪ را دارند، جزو گروه پیش دیابتی قرار می‌گیرند. در تست تحمل قند، مقادیر نرمال قند خون، دو ساعت بعد از خوردن ۷۵ میلی‌گرم قند، کمتر از ۱۴۰ میلی‌گرم در دسی‌لیتر است در حالیکه برای تشخیص دیابت این مقدار باید بزرگتر یا مساوی ۲۰۰ میلی‌گرم در دسی‌لیتر باشد و به همین سبب این زیرگروه از بیماران پیش‌دیابتی که مقادیر این آزمایش آنان بین ۱۴۰ تا ۱۹۹ میلی‌گرم در دسی‌لیتر باشد را به نام «اختلال تحمل قند»(impaired glucose tolerance IGT) می‌نامند. نکته مهم انست که افراد این سه گروه فوق لزوماً برهم منطبق نمی‌باشند، به عبارتی ممکن است فردی قند خون ناشتای وی در حد نرمال باشد ولی با تست تحمل قند، در گروه پیش دیابتی قرار گیرد. نکته بعدی انست که در میدان عمل بالینی، استفاده از تست تحمل قند، هرچند ابزار دقیقی است، نه برای تشخیص دیابت و نه برای تشخیص پیش دیابتی به‌طور معمول توصیه نمی‌شود و از ان بیشتر برای انجام امور تحقیقاتی و اپیدمیولوژیک استفاده می‌گردد و معیارهای فعلی به استفاده از قند خون ناشتا یا هموگلوبین A1c به عنوان مناسب‌ترین تست در افراد بدون علامت تأکید دارند. اما مهم‌ترین موضوع در بیماران پیش دیابتی فرجام آنان و نحوه برخورد با این اختلال است. بیماران دیابت نوع دو قبل از ابتلا به بیماری دیابت باید از مرحله پیش دیابتی عبور نمایند و لذا این یک شانس را به این گروه در معرض خطر می‌دهد که با برخورد مناسب بتوانند جلوی پیشرفت دیابت را بگیرند. امروزه در خصوص درمان دارویی این بیماران اختلاف نظر وجود دارد. انجمن دیابت آمریکا ADA می‌گوید اگر فرد پیش‌دیابتی دارای معیارهای خطر بالا باشد، (شاخص توده بدنیBMI بالای ۳۵، سابقه خانوادگی دیابت در بستگان درجه اول یا خانمی که خود سابقه‌ای از دیابت بارداری دارد)، بهتر است با متفورمین برای جلوگیری از بروز بیماری دیابت درمان شوند. اما اکثر افراد این معیارها را ندارند و برای آنان این نکته مورد توافق همگان می‌باشد که باید سبک زندگی خود را تغییر دهند. لازم است این افراد برنامهٔ مدونی برای کاهش وزن داشته باشند و همچنین افزایش فعالیت فیزیکی به صورت ورزش منظم حداقل ۵ بار در هفته را پیشه نمایند. این بیماران همچنین باید به‌طور سالیانه از نظر ابتلا به بیماری دیابت مورد آزمایش قرار گیرند و در عین حال این افراد علاوه بر دیابت، در خطر بالاتری برای بیماری‌های قلبی عروقی نیز قرار دارند و لذا لازمست که از نظر بیماری‌های قلبی عروقی مورد غربالگری منظم قرار گیرند. پایش قند خون پایش قند خون به دو روش انجام می‌گیرد. پایش قند خون توسط خود بیمار که به آن خود پایشی می‌گویند. پایش قند خون توسط پزشک در خود پایشی، قند خون توسط خود بیمار و با استفاده از یکی از انواع دستگاه‌های خانگی اندازه‌گیری قند خون انجام می‌گیرد در این روش گلوکز پلاسما اندازه‌گیری می‌شود و نمایانگر میزان کنترل قند خون در کوتاه مدت است. ارزیابی کنترل دراز مدت قند خون توسط پزشک انجام می‌گردد که از طریق درخواست آزمایش هموگلوبین A1C صورت می‌گیرد و نمایانگر میزان کنترل قند خون در دو تا سه ماه اخیر است. باید توجه داشت که این دو روش مکمل یکدیگرند و هیچ‌یک جای دیگری را نمی‌گیرد. پزشک با مرور اندازه‌گیری‌های مکرر قند خون توسط بیمار و پاسخ آزمایشگاهی هموگلوبین A1C در خصوص نحوه ادامه درمان و مدیریت دیابت تصمیم می‌گیرد. خود پایشی قند خون یکی از وظایف بسیار مهم بیمار در کنترل بیماری دیابت، کنترل قند خون توسط خود بیمار با استفاده از دستگاه سنجش قند خون است. این روش به افراد دیابتی خصوصاً بیمارانی که انسولین تزریق می‌کنند یا بیمارانی که قند خون کنترل شده‌ای ندارند، کمک می‌کند که نظارت دقیق‌تری بر وضعیت خویش اعمال کنند و مسئولیت بیشتری برای اداره امور خود بر عهده گیرند. کنترل قند خون، مزایای فراوانی دارد. برای مثال کنترل قند خون قبل و ۲ ساعت بعد از صرف غذا به بیمار کمک می‌کند تا میزان تأثیر مصرف غذا بر قند خون را دریابد، پی بردن به این مسئله، بیمار را در انتخاب وعده غذایی مناسب یاری می‌دهد. همچنین می‌توان با کنترل منظم قند خون در زمان فعالیت یا در زمان بیماری، میزان انسولین دریافتی را تنظیم کرد و بالاخره اینکه کنترل منظم قند خون، حس اعتماد به‌نفس را در بیمار افزایش می‌دهد که توانسته از خود به‌خوبی مراقبت کند. آموزش دیابت یا به عبارت کامل تر «آموزش خود مدیریتی دیابت» یک اصطلاح گسترده در تشریح آموزش در مورد بیماری دیابت، پاتوفیزیولوژی، درمان، سازو کار مدیریت بیماری و ایجاد انگیزه برای مدیریت بیماری می‌باشد. تاریخچه آموزش دیابت نخستین بار توسط آپولینیر بوشاردات، دیابتولوژیست (متخصص دیابت) برجسته فرانسوی در قرن ۱۹ میلادی در مجله دیابتولوژیا مطرح گردید. مهارت‌های خود مدیریتی دیابت، از جمله آزمایش شخصی گلوکز ادرار به عنوان روشی برای پایش وضعیت بیماری، توسط بوشاردات به بیماران آموخته می‌شد و سازوکار بروز دیابت در افراد و نیز تأثیرات اصلاح سبک زندگی نظیر فعالیت بدنی، توسط وی به دقت بررسی گردید. بوشاردات از نخستین پژوهشگرانی است که به نقش احتمالی لوزالمعده در بروز دیابت اشاره نمود. اهمیت آموزش دیابت از اوایل قرن ۱۹ میلادی و با معرفی مفهومی با عنوان «خود مدیریتی» در ادبیات پزشکی مرتبط با بیماری‌های مزمن نظیر دیابت، مطالعات گسترده‌ای در زمینه توانمندسازی بیماران دیابتی برای کنترل شخصی دیابت صورت گرفت. ایفای نقش «مدرس دیابت» در ابتدا به عهده پزشکان معالج گذاشته شد و پزشکان یا گذشت زمان، تفهیم ضرورت‌های مدیریت بیماری به بیماران را سرلوحه مراقبت‌های تخصصی خود قرار دادند. با این حال، با گذشت زمان و مشاهده موانع متعددی که بر سر راه آموزش دیابت به بیماران وجود داشت، از جمله مشغله زیاد پزشکان، عدم توجه کافی به نیازهای بیمار و عدم باور به این اصل، سبب شد تا این وظیفه به سایر پرسنل بهداشتی نظیر پرستاران منتقل شود. دستگاه سنجش قند خون انواع متعددی از این دستگاه‌ها در ایران وجود دارد. علاوه بر انواع خارجی، نوع داخلی ان نیز تولید شده‌است. این دستگاه‌ها دارای دو بخش الکترونیکی و نوار اندازه‌گیری قند خون هستند. نوارها یک بار مصرف و تنها در دستگاه مورد نظر قابل استفاده است در صورت عدم تولید هر کدام از این بخش‌ها توسط شرکت سازنده، دستگاهی که در اختیار بیمار است غیرقابل استفاده می‌شود؛ از طرف دیگر انواع تقلبی و تاریخ مصرف گذشته نوارهای دستگاه سنجش قند در بازار ایران موجود است لذا بهترین گزینه برای انتخاب نوع دستگاه، مراجعه به لیست دستگاه‌های سنجش قند خون مورد تأیید وزارت بهداشت است. وزارت بهداشت دستگاه‌های مجوزدار و مورد تأیید این وزارتخانه را به همراه نوع گواهی‌های معتبر آن‌ها اعلام می‌نماید. در هر صورت با توجه به تعداد زیاد پایشگرهای گلوکز در دسترس، حضور یک آموزش دهنده مجرب دیابت جهت کمک به بیمار برای انتخاب نوع پایشگر مناسب بیمار و یادگیری طرز صحیح استفاده از ان دستگاه، الزامی است. پیشگیری برای پیشگیری از تشکیل زخم‌های دیابتی راه‌های مختلفی وجود دارد که عبارتند از: پرهیز از سیگار، تحت کنترل داشتن قند و فشار خون و کلسترول، ورزش برای تحریک جریان خون، تمیز نگه داشتن پاها، بررسی کردن هر روز پاها به منظور یافتن خراش و ترک خوردگی پوست، خشک کردن پاها بعد از حمام. کنترل میزان قند خون از مهم‌ترین موضوع‌ها در برخورد با بیماری دیابت است. به تازگی محققان دانشگاه لیدز آمریکا با استفاده از فناوری لیزر موفق به تولید یک دستگاه غیرتهاجمی شده‌اند که قندخون دیابتی را کنترل می‌کند. این سیستم GlucoSense نام دارد و بدون هیچ سوزن یا جراحی، قندخون را به‌طور مداوم اندازه‌گیری می‌کند. در این روش، بیمار انگشت خود را روی حسگر شیشه‌ای کوچکی قرار می‌دهد. در این هنگام، یک پرتو لیزر کم توان به انگشت تابیده می‌شود. بخشی از این پرتو توسط گلوکز خون جذب و باقی‌مانده به حسگر شیشه‌ای بازتاب می‌شود. ورزش و دیابت ورزش به دیابتی‌ها کمک می‌کند که از شر حمله‌های قلبی و نابینایی و آسیب‌های عصبی در امان باشند. وقتی که غذا می‌خورید سطح قند خونتان افزایش می‌یابد. هر چه بیشتر سطح خون افزایش یابد قند بیشتری به یاخته‌ها می‌چسبد. وقتی که قند به یاخته بچسبد دیگر نمی‌تواند از آن جدا شود و تبدیل به ماده‌ای زیان‌آور به نام سوربیتول می‌شود که این ماده می‌تواند باعث نابینایی و ناشنوایی و آسیب‌های مغزی و قلبی و نشانگان پاهای سوزان و … گردد. وقتی که قند وارد بدن شما می‌شود فقط می‌تواند در یاخته‌های کبد و ماهیچه ذخیره گردد. اگر یاخته‌های کبد و ماهیچه از کربوهیدرات اشباع باشند، قندها دیگر جایی برای رفتن ندارند. اگر ذخیره یاخته‌های ماهیچه در پی ورزش کردن مصرف گردد پس از صرف غذا قندها به وسیله ماهیچه جذب می‌شوند و مقدار آن‌ها در خون افزایش نمی‌یابد؛ بنابراین اگر با یک برنامه ورزشی منظم بتوانیم ذخیره قند ماهیچه‌ها را کاهش دهیم مسلماً می‌توانیم شاهد بهبود همه‌جانبه عوارض بیماری دیابت باشیم. زخم‌های دیابتی زخم‌های دیابتی، جراحت‌هایی در پوست، چشم، اعضای موکوسی یا یک تغییر ماکروسکوپی در اپیتلیوم نرمال افراد دیابتی تیپ ۱ و ۲ می‌باشد. بیش از ۷۵ ٪ افراد دیابتی، مبتلا به زخم‌های دیابتی هستند که در آمریکا بیش از ۸۰ ٪ آن‌ها منجر به قطع عضو می‌شوند که در صورت مراجعه به خوبی درمان می‌شدند. زخم‌ها در هنگام بروز، مستعد عفونت هستند (اگرچه عفونت به ندرت در اتیولوژی زخم‌های دیابتی دخالت دارد). این جراحت‌ها معمولاً به دلیل زخم‌های اولیه، التهاب، عفونت یا شرایط دارویی ایجاد می‌شوند که سلامتی را به‌خطر می‌اندازند. به‌طور کلی افرادی با سابقه دیابت بیش از ۱۰ سال، جنس مذکر (مردها)، عوارض قلبی‌عروقی، عوارض کلیوی، بیشتر از دیگر بیماران دیابتی، در معرض خطر زخم پای دیابتی می‌باشند. دیگر دلایل ایجاد این زخم‌ها شامل عفونت ثانویه (باکتری، قارچ یا ویروس) و ضعف شدید بیمار می‌باشند. علایم زخم دیابتی علایم شایع در عفونت‌های پای دیابتی شامل موارد زیر می‌باشد میخچه ناهنجاری‌های استخوان پا* تب، قرمزی، آدم یا دیگر علایم عفونت بافتی که روی محل جدید عفونت به وجود(scar) می‌آید زخم‌های پا که در ا ثر آسیب عصبی یا جریان خون ضعیف به وجود می‌آیند (زخم‌ها اغلب بالای قوزک یا زیر شست یا در محلی از پا که ناشی از نامناسب بودن کفش است، تشکیل می‌شود). تغییر شکل عضلات، پوست یا استخوان پا در اثر آسیب عصبی و گردش خون ضعیف کند بودن مراحل بهبود زخم پینه بستن پا و انگشتان چماقی درمان درواقع درمانی قطعی برای دیابت وجود ندارد و تنها می‌توان آن را کنترل کرد که در مراحل حاد قرار نگیرد. جایگزینی سلول‌های β از دست رفته، نقش بسزایی در تنظیم قند خون و کاهش اختلالات دیابتی دارد. در طی دهه‌های گذشته استراتژی‌های مختلفی برای جایگزینی سلول‌های β از دست رفته به کار گرفته شد. پیوند جزایر لانگرهانس پانکراس یکی از این راهکارها می‌باشد که به‌طور موفقیت‌آمیزی در کلینیک صورت گرفته‌است. اما در عمل به دلیل کمبود افراد دهنده پیوند و چالش بر سر سرکوب سیستم ایمنی فرد دریافت‌کننده محدود گشت. از راهکارهای دیگر، جایگزینی سلول‌های β از دست رفته از طریق سلول‌های α پانکراسی می‌باشد (تمایز سلول‌های α به β پانکراس). فاکتور رونویسی Arx، یکی از فاکتورهای مهمی است که در حین تشکیل پانکراس باعث تفاوت سرنوشت سلول‌های α و β پانکراسی می‌شود. بیان این فاکتور رونویسی باعث تبدیل سلول‌های پیش ساز اندوکراینی پانکراس به سلول‌های α می‌گردد. این فاکتور با سرکوب بیان فاکتور رونویسی Pax4 باعث بیان فاکتورهای زیردست اختصاصی سلول‌های α می‌گردد. عدم بیان Arx و بیان Pax4 باعث ایجاد سلول‌های β پانکراسی می‌شود؛ بنابراین مطالعه بر روی حذف ژن Arx و در نتیجه بیان Pax4 زمینه مطالعاتی محققان را برای جایگزینی سلول‌های β فراهم کرد. با این حال به نظر می‌رسد که فاکتورهای رونویسی تنها فاکتورهای دخیل در تمایز سلول‌های α به β نیستند. در مطالعه‌ای که در این راستا انجام شد از سلول‌های بنیادی برای ایجاد سلول‌های β تولیدکننده انسولین استفاده شد. اما مشاهدات حاکی از این بود که این سلول‌ها توانایی پاسخ گویی به محرک خارج سلولی گلوکز را ندارند. با وارد کردن این سلول‌ها به بدن موش و بلوغ این سلول‌ها به مدت پنج ماه، این سلول‌ها توانایی بالانس قند خون را نسبت به محرک خارج سلولی گلوکز پیدا می‌کنند. به نظر می‌رسد که تغییرات اپی ژنتیکی نقش قابل ملاحظه‌ای در تعیین سرنوشت سلول‌های اندوکراینی و بلوغ کامل آن‌ها دارد. بعبارتی فاکتورهای رونویسی و تغییرات اپی ژنتیکی هردو با همکاری هم نقش در تعیین سرنوشت یک سلول و بروز ویژگی اختصاصی برای آن سلول دارند. متیلاسیون DNA از جمله تغییرات اپی ژنتیکی است که در بقای یک سلول نقش دارد. مطالعات اخیر نشان داده که نقش متیلاسیون در سلول‌های α پانکراسی تنها در بقای سلولی خلاصه نمی‌شود. در این سلول‌ها متیلاسیون DNA باعث حفظ ویژگی اختصاصی سلول‌های α و تمایز آن‌ها از سایر سلول‌های اندوکراینی می‌گردد. Dnmt1 یکی از آنزیم‌هایی است که در متیلاسیون DNA نقش دارد و محققان به مطالعه هم‌زمان این آنزیم و فاکتور رونویسی Arx برای تمایز سلول‌های α به β می‌پردازند. حذف فاکتور رونویسی Arx به تنهایی باعث تبدیل ۳۰٪ از سلول‌های α به سلول‌های مشابه β بعد از ۱۲ هفته می‌شود. اما سلول‌های جدید تولید شده مارکرهای اختصاصی بلوغ سلول‌های β را ندارند. در مقابل با حذف Dnmt1، هیچ‌یک از فاکتورهای اولیه اختصاصی سلول‌های β بعد از ۱۰ ماه مشاهده نشد. در مرحله بعد، حذف هردو فاکتور Arx و Dnmt1 صورت گرفت. در هفته ۱۲ ام از حذف این دو فاکتور بیش از ۵۰٪ از سلول‌های α، توانایی تولید انسولین را پیدا کردند و بیان فاکتورهای اختصاصی مرتبط با بلوغ سلول‌های β مشاهده شد. نکته قابل توجه این است که سلول‌های β جدید تولید شده از لحاظ خواص فیزیولوژی نیز مشابه سلول‌های β اصلی می‌باشند. در نتیجه این تحقیقات اهمیت دو فاکتور Arx و Dnmt1 در حفظ ویژگی سلول‌های α مشخص گردید و نشان داده شد که حذف این دو فاکتور در بروز ویژگی‌های اختصاصی سلول‌های β دخیل است. برای زخم دیابت نیز می‌توان درمان را در نظر گرفت. درمان زخم‌های دیابتی به طرق مختلف انجام می‌گیرد: مراقبت پا: که شامل مرطوب نگه داشتن محیط زخم با ا انتخاب ماده مناسب، همچنین خشک نگه داشتن لبه‌های زخم. در بیماران دیابتی وابسته به انسولین که مبتلا به زخم هستند، مراقبت‌ها حدود ۳ سال ادامه می‌یابد. آنتی‌بیوتیک‌ها: آنتی‌بیوتیک‌ها حتی زمانی که عفونت‌ها بروز نکرده‌اند (پروفیلاکتیک) تجویز می‌شوند تا از بروز عفونت جلوگیری شود. کنترل قند خون: یکی از عوامل ایجاد زخم‌های دیابتی، بالا بودن قند خون است. بالا بودن قند خون ایمنی را کاهش می‌دهد و بهبودی زخم را به تأخیر می‌اندازد. کنترل قند خون چه به صورت تجویز دارویی و چه به صورت غذایی و همچنین تجویز انسولین به صورت کوتاه مدت زخم را بهبود می‌بخشد و قند اولیه را کنترل می‌کند. پیوند پوست: پیوند پوست نیز می‌تواند زخم‌های دیابتی را درمان کند. جراحی: برداشت بافت مرده اطراف محل زخم معمولاً برای تمیز کردن و بهبودی زخم‌ها انجام می‌شود. جراحی بای پس، جریان خون را در شریان پا بهبود می‌بخشد که ممکن است در التیام زخم و جلوگیری از قطع عضو کمک‌کننده باشد و در پایان قطع عضو برای متوقف کردن گسترش عفونت نیاز است. اکسیژن درمانی هایپر باریک: افزایش ۵ برابر غلظت O از ۲۰ ٪ تا ۱۰۰ ٪ و افزایش فشار آن از ۱ اتمسفر به ۲ اتمسفر در مجموع منجر به ۱۰ برابر شدن میزان اکسیژن می‌شود که یکی از اثرات آن به وجود آمدن رگ‌های خونی بیشتر در محل می‌باشد که منجر به کاهش جریان خون و مناسب تر شدن جریان به مناطقی که بلوک خونی دارند می‌گردد. به نظر می‌رسد درمان اکسیژن هایپر باریک به کاهش قطع عضو کمک می‌کند. محققان آمریکایی اعتقاد دارند درمان رایج دیابت می‌تواند با روند درمان پیری، به بزرگسالان کمک کند تا ۱۲۰ سالگی خوب زندگی کنند. بسیاری از افراد پس از آغاز درمان و استفاده از دارو حتی از قبل هم چاق‌تر می‌شوند و این بدان علت است که فرد دیابتی کنترلی بر روی عادت‌های غذایی خود ندارد و حتی داروهایی که برای درمان فرد استفاده می‌شود نمی‌توانند کارای مورد نظر را داشته باشند تا زمانی که عادت‌های غذایی درست دنبال شود و به همین علت فرد دچار اضافه وزن و چاقی می‌شود. لوزالمعده به منظور جلوگیری از افزایش ناگهانی قند خون پس از صرف غذا مقداری انسولین در خون وارد می‌کند و انسولین با راندن قندها به درون یاخته‌ها از وقوع این امر جلوگیری می‌کند. اما انسولین و تمام داروهایی که از آن ساخته می‌شوند باعث می‌شوند که شما همواره احساس گرسنگی کنید، بنابراین در تجویز انسولین سعی این است که با کمترین میزان مصرف انسولین بتوانیم از بالا رفتن قند خون جلوگیری به عمل بیاوریم. پرهیز غذایی بسیاری از افرادی که بعد از سن ۴۰ سالگی دچار دیابت می‌گردند با رعایت یک رژیم غذایی مشتمل بر مصرف سبزیجات، غلات کامل، حبوبات و ماهی و محدود کردن شدید فراورده‌های شیرینی‌پزی و شکر و محدود کردن دریافت کربوهیدرات می‌توانند حال خود را بهبود بخشند. بسیاری از کسانی که دچار دیابت شده‌اند انسولین مصرف می‌کنند آن‌ها توانایی کافی برای پاسخ دادن به انسولین را ندارند و این امر به علت وزن بالا و مصرف زیاد قندهای تصفیه شده از سوی آنهاست. اولین دستور برای برطرف کردن این حالت استفاده از غلات و دانه‌های کامل به جای فراورده‌های شیرینی و نان‌پزی (آرد سفید) است. این امر با کمک به احساس سیری و خوردن کمتر باعث محدود کردن دریافت مهم‌ترین منبع دریافت چربی‌ها خواهد گردید. طبق نظر پزشکی گیاهی برای کنترل دیابت می‌توان از عرقیات گیاهی همچون:۱- شنبلیله ۲- برگ زیتون ۳- ماستیک ۴- مارتیغال ۵- دارچین ۶- فلفل قرمز ۷- برگ گردو ۸- گزنه و… استفاده کرد؛ و موادی مانند نان سبوس دار و سیب و انار و گردو، کدو، بامیه، در درمان دیابت نقش دارند. برپایه پژوهش‌هایی که در اروپا انجام گرفته‌است نشان داده شده که دریافت مقادیر بسیار زیاد پروتئین به کلیه‌های یک فرد دیابتی آسیب وارد می‌کند بنابراین دیابتی‌ها باید از مقادیر کمتر گوشت و ماکیان و تخم مرغ استفاده نمایند. همچنین تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که کربوهیدرات‌های تصفیه شده میزان نیاز به انسولین را افزایش و چربی‌های غیر اشباع تک‌پیوندی و چندپیوندی موجود در سبزیجات و چربی‌های امگا-۳ موجود در روغن ماهی و همچنین استفاده از آرد کامل و دانه‌های کامل به جای آرد تصفیه شده نیاز به انسولین را کاهش می‌دهد. سطح بالای قند خون بعد از صرف غذا موجب می‌شود که قندها به یاخته‌ها چسبیده و تبدیل به ماده‌ای سمی (برای یاخته‌ها) به نام سوربیتول شوند که این ماده به اعصاب و کلیه و رگ‌ها و قلب آسیب خواهد رساند. نقش ویتامین‌ها در دیابت نقش ویتامین‌ها در دیابت از دیرباز مورد بحث بوده‌است و تاکنون برای آن‌ها نقش معینی مشخص نشده‌است. همواره سؤال این بوده که اگر در مواردی همراهی دیابت با اختلالات ویتامینی دیده می‌شود، ایا این رابطه به صورت رابطه علت و معلولی است یا خیر و اگر فوایدی در مصرف ویتامین دیده می‌شود، ایا به دلیل آثار آنتی‌اکسیدان انهاست یا به دلیل اثر مستقیم آن‌ها در دیابت و اینکه ایا این اثر تنها در افراد خاصی ظاهر می‌گردد یا اینکه در تمام بیماران دیابتی مفید است. بسیاری از بیماران ویتامین‌ها را استفاده می‌نمایند و گروهی از پزشکان آن را پیشنهاد می‌دهند و بعضی از بیماران فوایدی نیز برای ان ذکر می‌کنند ولی این توصیه‌ها هنوز اعتبار قطعی علمی ندارد. مطالعات نشان داده که کمبود ویتامین دی (D) همراه ازدیاد خطر بروز دیابت است ولی در عین حال مصرف ویتامین دی (D) به صورت کمکی اثری در کاهش بروز دیابت نداشته‌است. متا آنالیز یکسری از مطالعات نشان داد که قدرت ویتامین د (D) در پیشگیری از دیابت نوع یک وابسته به دوز و مدت مصرف انست لذا مطالعاتی در این خصوص انجام شد. یک مطالعه نشان داد که مصرف روزانه ۲۰۰۰ واحد ویتامین دی (D) در طی اولین سال زندگی در شیرخواران با کاهش خطر بروز دیابت نوع یک همراه است ولی نتوانستند یک رابطه علت و معلولی را اثبات نمایند. در مطالعه دیگری مصرف ۲۰۰۰ واحد در روز ویتامین د3 (D3) با مصرف روزانه ۴۰۰ واحد که دوز معمول ان است مورد مقایسه قرار گرفت ولی در این بررسی کودکانی وارد مطالعه شده بودند که دارای استعداد ژنتیکی بالایی برای دیابت بودند و لذا قابل تعمیم به کودکان عادی نمی‌باشد. با این وجود بعضی منابع مصرف ویتامین دی (D) را توصیه ضمنی می‌کنند مثلاً یکی از منابع اندوکرینولوژی (غدد درون‌ریز) می‌نویسد: «در بعضی مطالعات ثابت شده که ویتامین دی (D) مقاومت به انسولین را کم کرده و در کاهش وزن و کنترل اشتها نیز مفید است» هر چند که منابع این استدلال خود را ذکر نکرده‌است. ویتامین ب3 (B3) یا نیکوتین امید در یک مطالعه اروپایی به نام «آزمایش اروپایی مداخله در دیابت بتوسط نیکوتین‌امید»(European Nicotinamide Diabetes Intervention Trial ENDIT) مورد آزمایش قرار گرفت و هیچگونه اثر مفیدی از خود در دیابت نشان نداد. رابطه دیابت و ویتامین آ (A) مدت مدیدی مورد مجادله بوده‌است. اولین بار در سال‌های ۱۹۲۹ و ۱۹۳۰ دانشمندان متوجه این رابطه شدند و تاکنون بحث در این خصوص ادامه داشته‌است. اخیراً یک مطالعه نشان داد که سلول‌های بتای پانکراس که محل تولید انسولین هستند، دارای گیرنده‌هایی برای یک متابولیت ویتامین آ (A) به نام all-trans retinoic acid ATRA هستند و لذا برای ویتامین آ (A) یک رابطه علی با دیابت فرض شده‌است هر چند این نظریه نیاز به ارزیابی و تأیید دارد. در عین حال گاهی در مطالعات سوگیری یا تورش هم دیده شده‌است؛ مثلاً یکسری از مطالعات فوایدی از آثار ویتامین ایی (E) یا ویتامین سی (C) در دیابت نشان داده‌اند و دلیل آن را کاهش هموگلوبین A1C ذکر نموده‌اند. هموگلوبین A1C ناشی از قنددار شدن یا گلیکاسیون (glycation) هموگلوبین است و هر چه قند خون بالاتر باشد، میزان هموگلوبین A1C نیز بالاتر می‌رود و بر عکس هر چه قند خون بهتر کنترل گردد، میزان هموگلوبین A1C پایین‌تر است به همین علت یکی از مهم‌ترین آزمایش‌ها در اثبات کنترل مناسب دیابت، میزان هموگلوبین A1C است. ویتامین ایی (E) یا ویتامین سی (C) هر دو از طریق واکنش شیمیایی و نه کم کردن قند خون، مانع گلیکاسیون (glycation) هموگلوبین می‌گردند لذا هر چند بظاهر مصرف آنان موجب کاهش هموگلوبین A1C شده و اینطور نتیجه گرفته شده که این ویتامین‌ها موجب کاهش قند خون شده‌اند ولی در حقیقت این امر ناشی از دخالت آنان در یک واکنش شیمیایی است و نه اثر بر قند خون و لذا این ویتامین‌ها اثری واقعی در کاهش قند خون نداشته‌اند. گاهی نیز موضوع برعکس است یعنی دیابت روی کاهش ویتامین اثر داشته‌است؛ مثلاً مصرف دراز مدت متفورمین که یکی از داروهای دیابت است، گاهی موجب کاهش ویتامین ب12 (B12) می‌گردد. نکته‌ای که باید در مطالعات به ان توجه نمود انست که فواید احتمالی مصرف ویتامین‌ها، در افراد دارای کمبود ویتامین مورد نظر دیده شده‌است و این امر دلالتی بر توصیه به مصرف این ویتامین‌ها در تمامی افراد دیابتی بدون کمبود آن‌ها ندارد و به همین سبب است که معتبرترین مرجع دنیا می‌نویسد: «هیچ شواهد روشنی برای مفید بودن ویتامین‌ها در دیابت در افرادی که کمبود ویتامینی ندارند، وجود ندارد» و سپس می‌گوید: «کاربرد روتین ویتامین‌هایی مثل ایی (E)، سی (C)، دی (D) و آ (A) در دیابت توصیه نمی‌شود چون هنوز شواهد کافی برای کارایی آنان در دسترس نمی‌باشد و خطرات احتمالی مصرف دراز مدت این فراورده‌ها نیز نامعلوم است.» نقش شیرین‌کننده‌ها در دیابت شیرین‌کننده‌ها به صورت ذیل دسته‌بندی می‌شوند: شیرین‌کننده‌های مغذی قندهای غذایی؛ گروهی از کربوهیدرات‌های طبیعی هستند که طعم شیرین را در غذاها ایجاد می‌نمایند. این قندهای طبیعی در مواردی که حاوی گلوکز هستند، در دیابت نه تنها توصیه نمی‌شوند بلکه باید مصرف آنان محدود گردد. متابولیسم فروکتوز وابسته به انسولین نمی‌باشد و لذا ممکن است تصور گردد که در بیماری قند بی‌ضرر باشد، هر چند که باید توجه داشت که فروکتوز می‌تواند در کبد تبدیل به گلوکز و گلیکوژن شده و مطالعات، ضررهای زیاد دیگری از جمله اختلالات چربی را در مصرف فروکتوز فراوان مشاهده نموده‌اند و لذا مصرف زیاد ان در حال حاضر در دیابت توصیه نمی‌شود. گلوکز یا دکستروز فروکتوز یا قند میوه سوکروز که ۵۰٪ گلوکز و ۵۰٪ فروکتوز است. قند ذرت که به ان شربت ذرت هم می‌گویند و حاوی مقدار زیادی گلوکز است. مالتوز که قند موجود در جو و آبجو است. عسل که ۳۵٪ گلوکز و ۴۵٪ فروکتوز دارد پلی اول‌ها یا الکل‌های قندی؛ این‌ها هر چند نوعی کربوهیدرات هستند ولی از نظر تکنیکی قند محسوب نمی‌گردند و از این رو به عنوان جایگزین قندهای طبیعی توصیه می‌شوند و به همین دلیل هم فراورده‌های حاوی آنان را با برچسب «بدون قند» روانه بازار می‌نمایند. با این وجود باید توجه داشت که این فراورده‌ها به راحتی در کبد به قند تبدیل می‌شوند و اگر زیاد مصرف گردند، مضرات زیادی نیز دارند. این فراورده‌های شیرین‌کننده برای دیابت توصیه نمی‌شوند. سوربیتول زایلیتول ایزومالت مانیتول شیرین‌کننده‌های غیر مغذی انواع متعددی از شیرین‌کننده‌های غیر مغذی در دسترس قرار دارند. مدت زیادی است که بحث بر سر دو مطلب دور می‌زند اول آنکه ایا این شیرین‌کننده‌های جایگزین قند، سالم هستند و برای مصرف در بیماران ایمن است؟ و دوم آنکه ایا اگر این فراورده‌ها به جای قند مصرف گردند، در کنترل بیماری دیابت و کاهش قند خون بیماران اثری دارد؟ برای پاسخ به این سوالات دو انجمن علمی آمریکا با اعتبار جهانی، یعنی انجمن قلب آمریکا و انجمن دیابت آمریکا در سال ۲۰۱۲ یک بیانیه مشترک در خصوص شیرین‌کننده‌های غیر مغذی با بررسی شش مورد از آن‌ها که توسط سازمان غذا و داروی آمریکا مجوز گرفته بودند، صادر نمودند که در دو مجله علمی چاپ گردید. نتیجه این بیانیه اینست که احتمالاً مصرف این شیرین‌کننده‌ها برای بیماران دیابتی مفید باشد. این فراورده‌ها عبارتند از: اسپارتام آسه‌سولفام کا نئوتام ساخارین سوکرالوز استویا شک و تردید در مورد شیرین‌کننده‌های غیر مغذی همچنان در بین صاحب نظران ادامه دارد. گاردنر نویسنده اول بیانیه مشترک می‌گوید «ما فقط روی همین شش مورد تأیید شده نظر دادیم و بقیه را بررسی نکرده‌ایم» و از طرف دیگر یکی از استادان دانشگاه هاروارد در ایمن بودن آن‌ها تردید دارد و می‌گوید «تاییدیه سازمان غذا و دارو لزوماً به معنای ایمن بودن فراورده نمی‌باشد و بهتر است به این فراورده‌ها مثل برچسب نیکوتین نگاه شود یعنی آنکه این فراورده‌ها مسلماً از شیرین‌کننده‌های مغذی بهترند ولی به عنوان بخشی از رژیم غذایی مناسب نباید در نظر گرفته شوند.» همین شک‌ها باعث شده که در بین معتبرترین کتب طب داخلی تنها هاریسون در یک نیم خط بگوید «کاهش کالری و استفاده از شیرین‌کننده‌های غیر مغذی در کنترل دیابت موثرند.» و کتاب سیسیل در این خصوص سکوت اختیار کند و در بین معتبرترین کتب اندوکرینولوژی (غدد درون‌ریز) کتاب اندوکرینولوژی (غدد درون‌ریز) ویلیام و کتاب اندوکرینولوژی (غدد درون‌ریز) – بزرگسالان و کودکان - نیز در مبحث دیابت خود چیزی از شیرین‌کننده‌های جایگزین بیان نمی‌کنند که بیانگر همان تردیدها در خصوص توصیه قاطع بر مصرف انانست. عسل و دیابت عسل محتوی گلوکز و فروکتوز است شکر سفید که نام علمی ان ساکاروز می‌باشد نیز ترکیبی از گلوکز و فروکتوز است اما این‌دو با هم تفاوت‌هایی دارند. محتوای کربوهیدراتی عسل بسته به تغذیه، ژنتیک و محل زندگی زنبورها فرق می‌کند در یک مطالعه محتوای کربوهیدراتی عسل به صورت ذیل است: فروکتوز ۳۸٫۲٪ گلوکوز ۳۱٫۳٪ مالتوز ۷٫۱٪ سوکروز ۱٫۳٪ در مطالعه دیگری در المان بدین صورت بوده‌است: فروکتوز ۲۸–۴۱٪ گلوکوز۲۲–۳۵٪ علیرغم اینکه متون قدیمی در مورد فواید غذایی و درمانی عسل نوشته‌اند، علوم پزشکی مدرن چندان اعتقادی به ان در درمان دیابت ندارد. عسل نوعی کربوهیدرات است درست همانند نان و برنج و سیب زمینی و لذا بسیاری از منابع مصرف ان را در دیابت صلاح نمی‌دانند یعنی تفاوتی در مصرف عسل و شکر وجود ندارد حتی این احتمال وجود دارد که چون عسل شیرین‌تر است و در یک قاشق، محتوی کالری بالاتری است، فرد با اشتباه محاسباتی، علی‌رغم مصرف حجم کمتر، مقدار بیشتری کالری مصرف نماید. اخیراً نگاه‌ها به مصرف عسل در دیابت جلب شده‌است و علت ان تمایل عمومی به طب گیاهی و اقبال مردمی به درمان‌های تکمیلی از یک طرف و مطالعات روی جوندگان بود که فوایدی را نشان دادند. اینکه ایا این فواید در انسان‌ها نیز صدق می‌گند یا خیر و اینکه ایا این فواید مربوط به محتویات کربوهیدراتی عسل است یا ناشی از سایر موادی است که در عسل وجود دارد و در شکر موجود نمی‌باشد، نیاز به تحقیقات بیشتری دارد. از جمله مواردی که عنوان شده‌است اینست که احتمال دارد که فوایدی که دیده شده‌است به دلیل وجود مواد آنتی‌اکسیدان در عسل باشد. هر چند در یک سری از مطالعات مزایای متابولیک در مصرف کنترل شده عسل در دیابت نوع یک و دو دیده شده‌است ولی در کل در مطالعات بالینی انجام شده، هنوز فواید روشنی برای توصیه به مصرف عسل در بیماران دیابتی یافت نشده‌است و در واقع شواهد علمی در مجموع به ضرر مصرف آزادانه انست. در دو مطالعه یکی در ایران و دیگری در عربستان نیز مشاهده شد که هر چند عسل فوایدی مثل کاهش وزن یا بهتر کردن چربی کلسترول LDL دارد و دارای شاخص گلایسمیک کمتری است ولی باعث بالا رفتن هموگلوبین A1C شده که بیانگر کنترل بدتر قند است. انجمن دیابت آمریکا ADA نیز برای عسل مزیت خاصی قایل نشده‌است و آن را در کنار سایر شیرین‌کننده‌های طبیعی قرار داده و میزان مصرف ان باید بر اساس میزان کربوهیدرات مجاز برای هر فرد دیابتی محاسبه گردد. در مجموع می‌توان گفت اگر فرد دیابتی چاق است یا اضافه وزن دارد یا بنا به دلایل پزشکی دیگری نباید کربوهیدرات مصرف نماید، بهتر است از مصرف عسل خودداری نماید و در مقابل اگر فرد روی وزن مطلوب است و قند وی به خوبی تحت کنترل است و اجازه مصرف کربوهیدرات در حد معینی را دارد، در این صورت می‌تواند عسل را به جای هر یک از انواع دیگز کربوهیدرات‌ها و در حد مجاز مصرف نماید ولی این‌گونه نمی‌باشد که فرد مختار باشد عسل را بدون ضوابط مصرف کند یا اینکه برداشت نادرستی داشته و عسل را در دیابت مفید بداند و بیشتر از حد مصرف نماید. به عبارت دیگر اگر بیمار عسل دوست دارد و طعم آن را می‌پسندد، می‌تواند آن را مصرف نماید مشروط بر آنکه مقدار کربوهیدرات آن را به‌درستی محاسبه نماید و از میزان کربوهیدرات مجاز روزانه خود کم نماید. ماساژ و دیابت تحقیقات فراوانی بر روی روشهای غیر دارویی از جمله تأثیر ماساژ بر روی کاهش قند خون صورت گرفته‌است. این تحقیقات نشان داده که سبکهای مختلف ماساژ می‌تواند بر روی کاهش قند خون مؤثر باشد. حتی ماساژهای تخصصی مانند ماساژ کف پا نیز می‌تواند بر روی دیابت نوع دو مؤثر باشد. این بررسی‌ها نشان داده ماساژ مناطق مختلف از جمله ساق پا و شکم نیز بر کاهش A1C مؤثر بوده‌است. اما باید در نظر داشت که ماساژ باید با دقت و فشار کم برای افراد دیابتی صورت پذیرد. طول عمر بیماران دیابتی بنیاد بین‌المللی دیابت آماری ارائه کرده‌است که براساس آن این بیماری خاموش در هر شش ثانیه یک قربانی می‌گیرد و تعداد مرگ‌های ناشی از آن بیش از مجموع ایدز، سل و مالاریا است. تغییر الگوی زندگی این بیماران و خود مراقبتی می‌تواند به طول عمر بالای این بیماران کمک کند و این بیماران می‌توانند با کنترل قند و استفاده از دارو عمری کاملاً طبیعی داشته باشند. مطابق برخی تحقیقات مبتلایان به دیابت نوع یک «دیابت کودکی» به‌طور متوسط یک دهه از عمرشان کم می‌شود، نتایج یک تحقیق نشان داده‌است که مردان مبتلا به دیابت نوع یک به‌طور متوسط ۱۱ سال و زنان ۱۳ سال کمتر از افراد غیر مبتلا به دیابت عمر می‌کنند. این مطالعه بر روی ۲۵ هزار فرد مبتلا به دیابت نوع یک در سال‌های ۲۰۱۰–۲۰۰۸ انجام شده‌است. محققان دریافتند که طول عمر مردان مبتلا به دیابت نوع یک به‌طور متوسط ۶۶ سال است در حالیکه مردان سالم عمر متوسط ۷۷ سال داشته‌اند. این مطالعه نشان داده‌است که بیشترین عامل تأثیرگذار بر روی این کاهش طول عمر ناشی از تأثیر دیابت بر روی سلامت سیستم قلبی عروقی است که در ۳۶ درصد مردان و ۳۱ درصد زنان مبتلا به دیابت نوع یک وجود دارد. یکی از دلایل پایین آمدن یک دهه از عمر این بیماران عدم مراقبتهای دایمی و کافیست و مصرف دارو قطعاً نمی‌تواند به اندازه تغذیه مناسب و به اندازه ورزش در کنترل دیابت مؤثر باشد. با این حال عقیده راسخ پزشکان و محققان نشان گویاست که با رعایت موارد لازم فرد دیابتی می‌تواند بیش از ۸۰ سال عمر کند و طول عمری کاملاً طبیعی داشته باشد و ورود داروها و روش‌های مراقبتی و کنترلی جدید نقش قبل توجهی در افزایش طول عمر طبیعی این بیماران در چند سال اخیر داشته‌است. همه‌گیرشناسی در سال ۲۰۱۷، ۴۲۵ میلیون نفر در سراسر جهان به دیابت مبتلا بودند. بالاتر از برآورد ۳۸۲ میلیون نفری سال ۲۰۱۳ و ۱۰۸ میلیون نفری در سال ۱۹۸۰.با توجه به تغییر ساختار سنی جمعیت جهانی، شیوع دیابت در بزرگسالان ۸/۸٪ است، که تقریباً دو برابر میزان ۴٫۷٪ در سال ۱۹۸۰ است. نوع ۲ حدود ۹۰٪ موارد را تشکیل می‌دهد. برخی از داده‌ها نشان می‌دهد که در زنان و مردان نرخ شیوع تقریباً برابر است، اما در بسیاری از جمعیت‌ها دیابت نوع دو در مردان شیوع بیشتری دارد، احتمالاً به دلیل تفاوت‌های وابسته به جنس در میزان حساسیت به انسولین، اثرات چاقی و چربی شکمی و سایر عوامل مؤثر مانند فشار خون بالا، استعمال دخانیات و مصرف الکل باشد سازمان بهداشت جهانی تخمین می‌زند که دیابت در سال ۲۰۱۲ منجر به فوت ۱٫۵ میلیون نفر شود و این موضوع را به هشتمین علت اصلی مرگ تبدیل کرد. با این حال، ۲٫۲ میلیون مرگ دیگر در سراسر جهان ناشی از قند خون بالا و افزایش خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی و سایر عوارض مرتبط با آن (به عنوان مثال نارسایی کلیه) است، که اغلب منجر به مرگ زودرس می‌شود و غالباً به عنوان علت اصلی گواهی‌های مرگ به جای دیابت ذکر می‌شوند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۷، فدراسیون بین‌المللی دیابت (IDF) تخمین زد که دیابت منجر به ۴٫۰ میلیون مرگ در سرتاسر جهان شده‌است، با استفاده از مدل‌سازی برای تخمین تعداد مرگ و میرهایی که می‌توان مستقیم یا غیرمستقیم به دیابت نسبت داد. دیابت در سرتاسر جهان رخ می‌دهد اما در کشورهای توسعه یافته بیشتر شایع است (خصوصاً نوع ۲). با این حال بیشترین افزایش نرخ در کشورهای کم درآمد و متوسط مشاهده شده‌است که در آن بیش از ۸۰٪ مرگ و میر دراثر دیابت مشاهده می‌شود. انتظار می‌رود سریعترین رشد شیوع بیماری در آسیا و آفریقا رخ دهد، جایی که احتمالاً بیشترین افراد مبتلا به دیابت در سال ۲۰۳۰ در آن زندگی خواهند کرد. افزایش نرخ در کشورهای در حال توسعه به دنبال روند شهرنشینی و تغییر سبک زندگی است، از جمله سبک زندگی به‌طور فزاینده ای بی تحرک، تحرک جسمی کمتر و تحول تغذیه جهانی، با افزایش مصرف غذاهای پرانرژی اما فاقد مواد مغذی (اغلب شامل قند و چربی اشباع زیاد هستند که با نام رژیم سبک غربی شناخته می‌شوند) هستند. تعداد افراد مبتلا به دیابت ممکن است بین سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۴۵ تا ۴۸٪ افزایش یابد. دیابت در ایران از هر ۲۰ ایرانی یک نفر به دیابت مبتلاست و نیمی از این تعداد نمی‌دانند که دیابت دارند. هر ۱۰ ثانیه یک نفر در جهان به دلیل عدم آگاهی از دیابت و روش کنترل آن، جان خود را از دست می‌دهد. هر ۳۰ ثانیه یک نفر در جهان به علت عدم آگاهی از دیابت و روش کنترل آن، پای خود را از دست می‌دهد. بر اساس آخرین تحقیقات انجام شده توسط متخصصان ایرانی به رهبری علیرضا استقامتی، از میان جمعیت ۲۵ تا ۷۹ سال ایرانی، ۴٫۵ میلیون نفر به دیابت مبتلا هستند و از هر ۴ فرد دیابتی یک نفر نمی‌داند که دیابت دارد. دیابت در فرهنگ و جامعه میزان ابتلا به بیماری دیابت در جهان با سرعت در حال افزایش است و این میزان در کشورهای در حال توسعه بیش از سایر کشورها است چراکه ساکنان این کشورها به رژیم غذایی مملو از قند و نشاسته روی آورده‌اند که سال‌ها است کشورهای توسعه یافته را دچار مشکل کرده‌است. طبق گزارش انجمن پزشکی آمریکا، فناوری اندازه‌گیری چربی در بدن نشان می‌دهد که آسیایی‌ها با شاخص توده بدنی (BMI) مساوی در مقایسه با اروپایی‌ها، چربی انباشته بیشتری در شکم خود دارند و این مسئله، احتمال ابتلا به دیابت را در آن‌ها افزایش می‌دهد. جستارهای وابسته مدیریت دیابت مدرس دیابت انجمن دیابت ایران واژگان منابع منابع فارسی پیوند به بیرون مرکز تحقیقاتی درمانی دیابت دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید صدوقی یزد بیماری‌های قلب و دستگاه گردش خون بیماری‌های متابولیک بیماری‌های مرتبط با چاقی پزشکی داخلی دیابت علوم تغذیه ماساژ معلولیت بر پایه نوع معلولیت ویکی‌سازی رباتیک
2632
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%88%20%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF
آمینو اسید
اسیدهای آمینه یا آمینواسیدها ترکیباتی آلی متشکل از گروه‌های عاملی، آمینو و کربوکسیلیک اسید هستند. بیش از ۵۰۰ آمینواسید در طبیعت وجود دارد. این ترکیبات را می‌توان بر اساس مکان گروه‌های عاملی هسته، به‌عنوان اسیدهای آمینه آلفا (α-)، بتا (β-)، گاما (γ-) یا دلتا (δ-) طبقه‌بندی کرد. مهم‌ترین آن‌ها آمینواسیدهای آلفا هستند. در زیست‌شیمی اسیدآمینه‌هایی که در آن‌ها گروه‌های آمینو و کربوکسیلیک اسید هر دو به کربنی یگانه چسبیده‌اند، آمینواسید آلفا می‌گویند. ۲۲ اسیدآمینه آلفا واحدهای تشکیل‌دهنده پروتئین‌ هستند. دسته‌بندی دیگر بر اساس قطبیت، یونیزاسیون و نوع گروه زنجیره جانبی (آلیفاتیک، غیر حلقوی، معطر، حاوی هیدروکسیل یا گوگرد و غیره) مربوط می‌شوند. اسیدهای آمینه در هنگام ساخته‌شدن پروتئین‌ها طبق رمز ژنتیکی بر اساس الگویRNAیپک یا mRNA به یکدیگر می‌پیوندند. اسیدهای آمینه علاوه بر نقش در ساخت پروتئین‌ها، در تعدادی از فرآیندها مانند انتقال پیام‌های عصبی و بیوسنتز شرکت می‌کنند. گمان می‌رود که آن‌ها نقش کلیدی در پیدایش حیات روی زمین داشته‌اند. ساختار اسیدهای آمینه هر اسید آمینه، از یک کربن نامتقارن به نام کربن α تشکیل یافته‌است که با چهار گروه مختلف کربوکسیل (COOH) اتم هیدروژن، گروه آمینه بازی (NH۲-) و یک زنجیره غیر جانبی (R-) پیوند برقرار می‌کند. ریشه R ممکن است یک زنجیره کربنی یا یک حلقه کربنی باشد. عوامل دیگری مانند الکل، آمین، کربوکسیل و نیز گوگرد می‌توانند در ساختمان ریشه R شرکت کنند. زنجیره جانبی خود چندین اتم کربن دارد و آنها را به ترتیبی که از کربن آلفا، فاصله می‌گیرند، با حروف بتا (β)، گاما (γ) و دلتا (δ) نشان می‌دهند. اگر در حالی که عامل COOH روی کربن آلفا قرار داد عامل NH۲ روی کربن‌هایی غیر آلفا قرار گیرد. نوع اسید آمینه به β، γ یا δ تغییر خواهد کرد. اسیدهای آمینه آزاد به مقدار بسیار ناچیز در سلول‌ها وجود دارند. بیشتر اسیدهای آمینه آلفا در سنتز پروتئین شرکت می‌کنند، در صورتی که اسیدهای آمینه بتا، گاما و دلتا واسطه‌های شیمیایی هستند. بیشتر اسیدهای آمینه در pH هفت به صورت دو قطبی در می‌آیند یعنی گروه NH۲ پروتون می‌گیرد و گروه COOH هیدروژن خود را از دست می‌دهد و به صورت –COO- در می‌آید. زنجیره جانبی (گروه) R برای پروتئین‌ها می‌تواند یکی از ۲۰ حالت مختلف ممکن باشد و بدین ترتیب یک الفبای بیست حرفی برای ساخت پروتئین‌ها به‌وجود می‌آید. این بیست اسید آمینه می‌توانند با هر ترکیب و به هر تعداد در کنار هم آمده و به ساخت پروتئین منجر شوند. هر آمینو اسید دارای چند کربن و گروه عاملی آمینو (nh2) و دارای (cooh) است ایزومری در اسیدهای آمینه مطابق قرارداد اگر ساختمان فضایی یک اسید آمینه را در نظر بگیریم، چنانچه عامل NH۲ که به کربن آلفا متصل است در طرف چپ باشد، می‌گوییم که این اسید آمینه از نوع L است و هرگاه عامل NH۲ در طرف راست کربن آلفا قرار گیرد، گوییم که این اسید آمینه از نوع D است. برخلاف قندهای طبیعی که از نوع D هستند، اسیدهای آمینه طبیعی همگی از نوع L هستند. این ایزومر‌های نوری را ایزومرهای انانتیومر می‌گویند. به جز ساده‌ترین اسیدآمینه یعنی گلیسین همهٔ آمینواسیدهای دیگر دارای انانتیومر یا ایزومرهای آینه‌ای یا قرینه هستند؛ که به دلیل به وجود آمدن کربن نامتقارن یا کایرال در آنها است. ساختار و نماد تعدادی از اسیدهای آمینه بیست نوع اسید آمینه در تشکیل پروتئین‌ها شرکت دارند. بر اساس گروه R متصل به آنها و در نتیجه خواص شیمیایی آنها، این بیست اسید به سه گروه تقسیم می‌شوند. این سه گروه عبارتند از: هیدروفوبیک قطبی باردار (مثبت و منفی) در هریک از این دسته‌ها می‌توان زیر دسته‌هایی با جزئیات بیشتر تعریف نمود. مانند سیکلیک یا آلیفاتیک، کوچک یا بزرگ، و غیره. جستارهای وابسته کارنیتین اسید آمینه‌های ضروری منابع Murray, R.K. , Granner, D.K. , Mayes, P.A. and Rodwell, V.W. , 2014. Harper’s illustrated biochemistry. Mcgraw-hill. Amino Acids and Peptides by G. C. Barrett and D. T. Elmore- Cambridge University Press, 1998- UK اسیدهای آمینه سوخت‌وساز نیتروژن
2633
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%86
کارنیتین
کارنیتین یا ال-کارنیتین از اسیدهای آمینه لیزین و متیونین ساخته شده و موجب آزاد سازی انرژی از یاخته های چربی می شود. این ماده موجب انتقال اسیدهای چرب به داخل میتوکندری می‌شود. کارنیتین در بافت عضلات و کبد ساخته می‌شود و در برخی مواد غذایی مانند گوشت، گوشت طیور، ماهی، و برخی از فراورده‌های لبنی وجود دارد. کارنیتین نوعی مکمل غذایی است. کارکرد وظیفه اصلی کارنیتین در بدن کمک به سوخت و ساز و تبدیل غذا به انرژی می‌باشد. کارنیتین این عمل را از طریق انتقال اسیدهای چرب بلند زنجیره به داخل میتوکندری‌ها جهت بتااکسیداسیون آن‌ها انجام می‌دهد. از طرف دیگر مصرف چربی‌ها به عنوان منبع انرژی موجب صرفه جویی در مصرف گلیگوژن عضلات گردیده و با حفظ ذخایر گلیکوژن به تأخیر در بروز خستگی ورزش کار می‌انجامد. میتوکندری را می‌توان موتورخانه یاخته‌های بدن دانست. در واقع انرژی مورد نیاز بدن در این بخش از یاخته‌ها تولید می‌شود. برخی از شواهد نشان می‌دهد که میزان نیاز به ال-کارنیتین در دوران کودکی و همچنین در زمان‌های خاصی مانند بارداری و شیردهی که میزان نیاز بدن به انرژی افزایش می‌یابد کمی بالا می‌رود که این افزایش نیاز موجب به افزایش تولید این ماده غذایی از سوی بدن می‌شود. همچنین به‌نظر می‌رسد که وجود ال-کارنیتین برای بهبود کارکرد قلب نیاز است. برای نمونه یک پژوهش نشان داده است میزان کارکرد نابهنجار و تپش غیرعادی قلب پس از ۴۵ هفته مصرف ۴ گرم ال-کارنیتین در روز در بیماران دیابتی که علاوه بر فشار خون بالا از ناراحتی‌های قلبی و رگی رنج می‌بردند به میزان زیادی کاهش یافته و بهبود پیدا نموده است. همچنین پژوهش دیگر نشان داده است که مصرف روزانه ال-کارنیتین در ورزشکاران می‌تواند حتی تا ۲۵٪ میزان توانایی و ظرفیت فعالیت بدنی را بالا ببرد. افرادی که از مکمل‌های ال-کارنیتین استفاده می‌نمایند بعد از انجام فعالیت‌های بدنی به میزان کمتری دچار خستگی و کوفتگی می‌شوند. این بررسی همچنان نشان داد که مصرف ال-کارنیتین دو ساعت پیش و پس از دویدن به مسافت ۲۰ کیلومتر موجب بروز خستگی کمتر و بازیابی سریعتر قوای بدنی گردد. همچنین بررسی‌ها نشان داده است که مصرف ۱۰۰ میلی گرم ال-کارنیتین به ازای هر کیلو وزن افراد و کودکان تالاسمی ماژور به مدت ۳ ماه موجب کاهش نیاز بدن این افراد به پالایش خون شود. منابع تامین ال کارنیتین در بدن از ترکیب دو اسیدآمینه لیزین و متیونین ساخته می‌شود. سلول‌های بدن برای سنتز کارنیتین به ویتامین‌های C، B۶ و B۳ (نیاسین) نیاز دارند. اما می‌توان آن را از منابع غذایی حیوانی مانند گوشت قرمز، لبنیات و آواکادو نیز دریافت کرد. غذاهای گیاهی منبع خوبی برای این ماده نمی‌باشند.L – کارنیتین یک دارو هم می‌باشد و برای درمان بیمارانی به‌کارمی‌رود که بدن آن‌ها به اندازه کافی کارنیتین تولید نمی‌کند. اینک کاربرد آن را به‌عنوان راهی برای پیشگیری از صدماتی بررسی می‌کنند که در اثر کاربرد شیمی‌درمانی به بافت‌ها وارد می‌شود. موارد مصرف دارویی کمبود کارنیتین در برنامه‌های بدنسازی (تقویت عضلانی) جلوگیری از کرامپ عضلانی در همودیالیز و کمک به بهبود عملکرد قلب و عروقی. میزان مصرف: برای فرد ۵۰ کیلویی ۱ تا ۳ گرم همراه غذا به صورت قرص و شربت هم وجود دارد. مصرف ایزومر D کارنیتین بسیار محدود و فقط تحت نظز پزشک است. اثرات جانبی مصرف کارنیتین مصرف زیاد آن موجب شادی و سرخوشی نسبتاً کمی می‌شود که می‌تواند گهگاهی برای پیشرفت وضعیت ذهن و فکر ما مفید باشد. از دیگر اثرات جانبی کارنیتین باید گفت، اگر این ماده بیش از ۳۰۰۰ میلی گرم در روز مصرف شود، ممکن است بدن فرد، بوی ماهی بگیرد. حالت تهوع، اسهال، استفراغ و سردرد نیز در برخی افراد دیده شده‌است. منابع اسیدهای آمینه اسیدهای هیدروکسی ترکیب‌های چهارتایی آمونیوم چربی سوزها مکمل‌های غذایی
2634
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88
ارسطو
اَرِسطو یا اَرِسطاطالیس (; ، , Aristotélēs؛ تلفظ: آریستوتِلِس، زاده ۳۸۴ ق.م. – درگذشته ۳۲۲ ق. م) از فیلسوفان یونان باستان بود. او یکی از مهم‌ترین فیلسوفان غربی به حساب می‌آید. ارسطو همچنین اولین زیست‌شناس بزرگ اروپایی نیز بوده‌است. در هجده سالگی به آکادمی افلاطون راه یافت و به مدت بیست سال در مکتب افلاطون، یعنی آکادمی، دانش و علوم آموخت؛ وی در مدت کم، چنان پیشرفتی در علوم نظری کرد که افلاطون به وی لقب علم داد. او به مدت ۴ سال، آموزگار اسکندر مقدونی بود. نوشته‌های او در زمینه‌ها و رشته‌های گوناگون، از جمله: فیزیک، متافیزیک، اخترشناسی، شعر، ادبیات، زیست‌شناسی، منطق، علم بیان، سیاست، دولت و اخلاق بوده‌اند. ارسطو به همراه سقراط و افلاطون از اثرگذارترین و بزرگ‌ترین فیلسوفان یونان باستان بوده‌است که به همین دلیل، به «معلم اول»، ملقب شده‌است. ارسطو فلسفه را با عنوان «دانش هستی» تعریف می‌کرد. زندگی‌نامه ارسطو در سال ۳۸۴ ق.م. در خانواده‌ای ثروت‌مند از اهالی (استاگیروس/اسطاغیر)، شهری در شمال یونان، به دنیا آمد. در ۱۸ سالگی به آکادمی (فرهنگستان) افلاطون در آتن فرستاده شد و ۲۰ سال در آن‌جا درس خواند. پس از مرگ افلاطون در سال ۳۴۷، ارسطو ناکام از به اختیار گرفتن مدیریت فرهنگستان، به اسوس در آسیای صغیر رفت و با پایتیاس خواهرزادهٔ فرمانروای وقت ازدواج کرد. در ۳۴۳ به دعوت فیلیپ مقدونی آموزش اسکندر مقدونی را بر عهده گرفت. پس از بازگشتش به آتن در ۳۳۵، آموزشگاه خود را به نام لایسیوم تأسیس کرد. در ۳۲۳ و پس از مرگ اسکندر، که آتن را ملحق شاهنشاهی خود کرده بود، آتش احساسات ضد مقدونی اوج گرفت و دامن‌گیر ارسطو شد. او به ناچار به خالکیس پناه برد و سال بعد (۳۲۲) در ۶۲ سالگی درگذشت. فلسفه ارسطو را می‌توان از نخستین فیلسوفان تحلیلی دانست. وی همچنین واضع منطق نیز هست. او با در نظر گرفتن زمین در مرکز گیتی و قرار دادن فلک‌های مختلف برای اجرام آسمانی (مثلا فلک خورشید، فلک ثوابت و…) الگویی از جهان را برای هم روزگاران خود ترسیم کرد. ارسطو چهار عنصر بنیادی کیهان را آب، آتش، خاک و هوا می‌دانست، به‌علاوه عنصر پنجمی به نام اثیر که معتقد بود اجرام آسمانی از آن ساخته شده‌اند. نظر ارسطو در باب زیبایی ارسطو معیارهای فرمی اش برای زیبایی را عمدتا در رساله متافیزیک خود ارائه داده اما در سیاست آن‌ها را تقویت می‌کند. او در اولین مفهوم افلاطونی «فرم جهان شمول» زیبایی را از هم باز می‌کند. او این مفهوم را با فهرست عواملی جایگزین می‌سازد که به تولید و شناخت زیبایی در یک ابژه منتهی می‌شوند. مهم‌ترین این عوامل را می‌توان به این ترتیب دانست: نظم، اندازه، تقارن، تناسبات، ترکیب بندی و داشتن مرزهای مشخص. اخلاق در نظر ارسطو او عقیده دارد همه کارهایی که انسان انجام می‌دهد، برای سود و خیری است که آن را مطلوب می‌شمارد. هر کسی به چیزی میل دارد؛ اما اگر درست توجه شود، می‌بینیم هیچ موجودی به‌غایت و خیر اصلی خود نمی‌رسد، مگر اینکه همواره وظیفه‌ای را که برای آن به وجود آمده‌است، به بهترین نحو اجرا کند؛ مثلاً شمشیر خوب، شمشیری است که وظیفه خاص شمشیر، یعنی تیز بودن و بریدن را به‌خوبی انجام دهد و انجام این وظیفه برای شمشیر، فضیلت است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. وظیفه خاص انسان که مختص به اوست، همان خصلتی است که او را از سایر آفریده‌ها متمایز می‌سازد و آن اندیشیدن و تفکر است. آثار ارسطو آثار ارسطو متنوع و شامل جمیع معارف و علوم یونانی (جز ریاضی) و اصولاً منطق، علوم طبیعی، الهیات و اخلاقیات افلاطون می‌شده‌است که از آن جمله باید از فن شعر، فن خطابه یا‌ بلاغت، کتاب اخلاق، سیاست و مابعدالطبیعه (متافیزیک) را نام برد. مقولات، تعبیرات یا قضایا و ابطال، آنالوطیقای اول و دوم ( قیاس و برهان، جدلیات‌ یا فن جدل و مغالطات که در کل در کتاب ارغنون (ارگانون به معنی ابزار) جمع شده‌اند. کتب علمی: طبیعیات، درباره آسمان، در کون و فساد، علم کائنات جو، تاریخ طبیعی، درباره نفس، تاریخ جانوران، تولد جانوران، و اعضای جانوران. کتب فلسفی: اخلاقیات ادوموسی، اخلاق نیکوماخوس، سیاست، مابعدالطبیعه کتاب ادبی: بوطیقا ارسطو با انتقاد از فرضیه مثل (Idea) فلسفه خود را آغاز می‌کند. حقایق قابل ادراک وجود ندارند آنچه وجود دارد مثال نیست بلکه خرد و جزئی است. وی گفته‌است «علم جز بر کلیات تعلق نمی‌گیرد و برای تشخیص امری بایستی کل آن را مورد بررسی قرار داد». ما هنگامی می‌توانیم دربارهٔ اشیاء قضاوت کنیم که نوع و جنس را بهتر بشناسیم. تعیین قواعدی که حافظ روابط صحیح قضایای کلی با قضایای جزئی و شخصی باشد خاص منطقی است که هیچ‌کس بهتر از ارسطو دربارهٔ آن تحقیق نکرده‌است. همین منطق است که یکی از هدایای ارزنده و گرانبهای این فیلسوف به عالم بشریت به‌شمار می‌آید. جستارهای وابسته نامداران فلسفه غرب فیلسوفان یونان باستان فلسفه مشائی فهرست فیلسوفان متافیزیک مقولات (ارسطو) سیاست (ارسطو) تراژدی فیزیک (ارسطو) افلاطون منابع پیوند به بیرون علی اکبر جعفری: ارسطو بنیانگذار منطق آی کتاب (برداشت آزاد) کتاب فلسفه سوم دبیرستان رشته ادبیات و علوم انسانی چاپ ۹۲ اخلاق‌گرایان پژوهشگران شوخی تاریخ آموزش تاریخ علم تاریخ فلسفه تاریخ منطق تجربه‌گرایان جانورشناسان دانشگاهیان فلسفه درگذشتگان ۳۲۲ (پیش از میلاد) ریاضیدانان یونان باستان زادگان ۳۸۴ (پیش از میلاد) فرهنگ غربی فضیلت فیزیک‌دانان یونان باستان فیلسوفان آموزش و پرورش فیلسوفان اجتماعی فیلسوفان اخلاق فیلسوفان ادبیات فیلسوفان اهل خالکیدیکه باستان فیلسوفان تاریخ فیلسوفان تمایلات جنسی فیلسوفان ذهن فیلسوفان روان‌شناسی فیلسوفان زبان فیلسوفان سده ۴ (پیش از میلاد) فیلسوفان سیاسی یونان باستان فیلسوفان سیاسی فیلسوفان طبیعی فیلسوفان فرهنگ فیلسوفان فناوری فیلسوفان قانون فیلسوفان مشاء فیلسوفان منطق فیلسوفان هنر فیلسوفان و مربیان اسکندر مقدونی فیلسوفان یونان باستان کیهان شناسان متافیزیک‌پژوهان منتقدان اجتماعی منتقدان فرهنگی منطق‌دانان موجزنویسان نظریه‌پردازان بازیگری نظریه‌پردازان علوم بلاغی نویسندگان سده ۴ (پیش از میلاد) نویسندگان مرد اهل یونان هستی‌شناسان هواشناسان اهل یونان هواشناسان یونانیان باستان در مقدونیه باستان سیستم فلسفی ارسطو تفکر انتقادی منطق فلسفی فلسفه غربی فیلسوفان زمان اخلاقیات فضیلت
2635
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%87
شهرستان ارومیه
شهرستان ارومیه به مرکزیت کلان‌شهر ارومیه با جمعیتی بالغ بر ۱٬۰۴۰٬۵۶۵ نفر در استان آذربایجان غربی در شمال غرب ایران واقع شده‌است. ارومیه در گذشته چیچَست نام داشت و در طول تاریخ یکی از آبادترین و در عین حال از پرحادثه‌ترین شهرهای آذربایجان شناخته می‌شود. شهرستان ارومیه به دلیل موقعیت ویژه آن و قرار گرفتن در محل تلاقی و معبر منطقه قفقاز، ارمنستان، آسیای صغیر و بین‌النهرین، تحولات تاریخی مختلف به خود دیده‌است تاریخ کهن این منطقه و زندگی اقوام و ادیان الهی مختلف در کنارهم، شرایط فرهنگی ویژه‌ای به چهره این شهرستان بخشیده و ارومیه به شهر رنگین کمان اقوام و ادیان الهی معروف شده‌است. اماکن مذهبی و تاریخی مانند مسجد جامع ارومیه که یادگاری از تمدن اسلامی و دوران امپراتوری سلجوقیان بوده و بزرگترین و مهم‌ترین محراب مسجد در ایران بعد از محراب مسجد جامع اصفهان به‌شمار می‌رود و کلیسای تاریخی نه‌نه مریم که به عنوان دومین کلیسای تاریخی جهان شناخته می‌شود از آثار بی نظیر تاریخی و مذهبی این منطقه به‌شمار می‌رود. بازار تاریخی ارومیه با معماری اصیل ایرانی- اسلامی یکی از بناهای مهم تاریخی شمال‌غرب کشور محسوب می‌شود اکتشافات باستان‌شناسی انجام شده در تپه‌های باستانی متعدد در این منطقه نشان از قدمت زیاد تمدنی این ناحیه می‌باشد و این آثار وجود تمدن‌های حدود ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را به اثبات می‌رسانند نگهداری این گنجینه‌ها و آثار باستانی و تاریخی در موزه ارومیه باعث شده‌است این موزه یکی از غنی‌ترین و ارزشمندترین گنجینه‌های کشور محسوب شود، و با دارا بودن آثاری از دوره اورارتویی تا قاجار، دومین موزه غنی کشور شناخته می‌شود این شهر یکی از بزرگ‌ترین کانون‌های مذهبی و علمی در گذشته‌های دور بوده و پس از ظهور اسلام نیز ارومیه شهر مهمی به‌شمار می‌رفته‌است. این شهرستان بر اثر حوادث تاریخی بارها ویران شده و دوباره عظمت خود را تجدید نموده‌است. مجموعه پارک ملی دریاچه ارومیه با جزایر و ۳۰ تالاب وابسته و اقماری آب شور و شیرین بزرگ‌ترین زیستگاه حیات وحش خاورمیانه بوده و یکی از مهم‌ترین ذخیره‌گاه‌های زیست‌کره در ایران به‌شمار می‌رود. ارومیه در جلگه‌ای، در کنار دریاچه‌ای به همین نام گسترده شده‌است. زمین‌های بارور ارومیه با آب‌وهوای مساعد و واقع شدن آن در معبر قفقاز، ارمنستان، آسیای‌صغیر و بین‌النهرین از یک‌سو و قرارگرفتن آن در کنار دریاچه ارومیه از سوی دیگر وضع ویژه‌ای به چهره این شهرستان بخشیده‌است. از قرن پانزدهم که ترکان عثمانی جایگزین امپراتوری روم شرقی شدند باز ارومیه، به عنوان شهر سرحدی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده و دارای برج و باروی مهمی گردید، برج سه‌گنبد و مسجدجامع هر دو یادگار مجد و عظمت تمدن اسلامی به‌شمار می‌روند. زبان و قومیت جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۹۵ بالغ بر بیش از ۱٬۰۴۰٬۰۰۰ نفر بوده‌است که از این تعداد ۵۲۷٬۲۷۸ نفر آنان مرد و ۵۱۳٬۲۸۷ نفر آنان زن بوده‌اند. این منطقه از دیرباز محل زندگی اقوام و ادیان مختلف بوده‌است. بیشینه جمعیت شهرستان را آذری‌ها و پس از آن کردها و مسیحیان آشوری و ارمنی تشکیل می‌دهند. زبان‌های رایج در میان مردم شهرستان ارومیه عبارت است از ترکی آذربایجانی و کردی کرمانجی، درصدی هم ارمنی و آشوری. مذهب مردم ارومیه بر طبق آمار منتشره در سال ۱۹۲۷ میلادی ۶۹ درصد شهرستان ارومیه را مسلمانان اهل تشیع (آذربایجانی‌ها)، ۳۰ درصد را مسلمانان اهل سنت (حنفی مذهبان آذربایجانی و شافعی مذهبان کُرد) همچنین ۱ درصد را مسیحیان آشوری و ارمنی تشکیل می‌دادند اقوام در ارومیه ترکهای آذربایجانی ترکهای آذربایجانی که عمده باشندگان استان آذربایجان غربی و همچنین شهرستان ارومیه می‌باشند، در شهرهای ارومیه، قوشچی، نوشین شهر و روستاهای پیرامون آنها که به‌ترتیب در بخش مرکزی، بخش انزل و بخش نازلوی این شهرستان قرار دارند، زندگی می‌کنند. کردها در استان آذربایجان غربی کردها بزرگترین اقلیت قومی استان می‌باشند. بیشتر کردها در قسمت جنوبی استان و در پنج شهرستان عمدتاً کُردنشین استان (مهاباد، بوکان، سردشت، پیرانشهر و اشنویه) و در همسایگی کشور ایران با عراق (اقلیم کردستان عراق) متمرکز هستند، با این حال جمعیتی از کردها نیز در مناطقی از سایر شهرستان‌های استان آذربایجان غربی از جمله در شهرستان ارومیه نیز سکونت دارند. گروه‌هایی از ایلات مختلف کرد در نوار کوهستانی و مرز ایران و ترکیه ساکن هستند. در شهرستان ارومیه از بخش‌ها و مناطق عمده و اصلی که ایل‌های کرد ساکن شده‌اند بخش صومای برادوست و سیلوانا است که محل اسکان ایل‌های مختلف کردزبان شکاک و هرکی می‌باشد. البته کردها در برخی از روستاهای دیگر بخش‌های این شهرستان نیز به صورت پراکنده، ساکن هستند. مسیحیان از نظر قومی اکثر مسیحیان ایران را گروه‌های قومی ارامنه، آشوری‌ها و کلدانی‌ها تشکیل می‌دهند. غالب جمعیت آشوریان و کلدانیان مسیحی‌اند و به زبان «آرامی» صحبت می‌کنند. دربارهٔ تعداد مسیحیان ساکن در ایران آمار دقیقی در دست نیست، اما برخی منابع داخلی تعداد آنان را ۱۵۰ هزار اعلام کرده و برخی منابع نیز تخمین می‌زنند ۲۰۰ الی ۳۰۰ هزار مسیحی در کشور ایران وجود دارد. در زمان سرشماری سال (۱۹۷۶) حدود ۲۰۰٬۰۰۰ هزار نفر آشوی در ایران وجود داشت. قبل شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۰۰ میلادی، آشوری‌ها در شمال غرب ایران، جمعیتی بالغ بر بیش از ۷۶٬۰۰۰ نفر بودند و بزرگترین گروه غیر مسلمان در ارومیه بودند و از ۳۰۰ روستای اطراف ارومیه، ۶۰ روستا کاملاً آشوری‌نشین و ۶۰ روستا نیز ترکیبی با جوامع آشوری، ارمنی و کرد بودند. در طی جنگ جهانی اول منطقه آذربایجان محل تاخت و تاز دو امپراتوری روسیه و عثمانی بود. امروزه جمعیت آشوریان در ایران حدود ۵۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. بیشتر آشوریان ایران امروزه در تهران ساکن شده‌اند ولی در شهر ارومیه و روستاهای پراکنده اطراف ارومیه نیز اقلیت‌هایی از آن‌ها همچنان سکونت دارند. صنعت و اشتغال برخورداری از شرایط منحصر به فرد جغرافیایی و طبیعی باعث شده‌است این منطقه از نظر کشاورزی و صنایع وابسته توسعه فراوانی پیدا کند و به عنوان قطب برتر کشاورزی در کشور شناخته شده و در تولید بسیاری از محصولات کشاورزی رتبه اول کشور را دارا می‌باشد. در تولید محصول سیب درختی کشور ایران در رتبه سوم جهان قرار دارد و قطب اصلی و اول تولید سیب کشور نیز استان آذربایجان غربی و شهرستان ارومیه می‌باشد. استان آذربایجان غربی در زمینه تولید عسل رتبه اول کشور را دارا است و شهرستان ارومیه نیز از مراکز اصلی تولید عسل در این استان قلمداد می‌شود. ارومیه یکی از خوش آب و هواترین شهرهای ایران است و پیشتر به عنوان یک باغ شهر در کشور مطرح بود، در سال‌های اخیر با برگزاری جشنواره‌های متعدد گل، به یکی از شهرهای مطرح در حوزه تنوع گل تبدیل شده‌است. آذربایجان غربی به سرزمین باغ‌های انگور معروف است و ارومیه یکی از مراکز اصلی تولید و فراوری محصول انگور می‌باشد. و فراورده‌های مختلف انگور شامل آب غوره، شیره انگور، کشمش، آب میوه در شهرستان اورمیه تولید می‌شود. استان آذربایجان غربی ۶۰ درصد کنسانتره میوه کشور را تولید می‌کنند و شهرستان ارومیه نیز با دارا بودن قدیمی‌ترین و استانداردترین واحدها در بخش دولتی، در تولید آبمیوه و کنسانتره میوه در سطح کشور پیشرو می‌باشد. استان آذربایجان غربی با داشتن ۳۱۷ واحد سردخانه فعال در ظرفیت بیش از ۸۵۰ هزار تن رکورد دار تعداد سردخانه‌ها در کشور بوده و از قطب‌های اصلی تأمین میوه کشور قلمداد می‌شود. تقسیمات کشوری تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابر آنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۹۵ کل کشور آمده‌است، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است بخش‌ها بخش مرکزی بخش مرکزی شهرستان ارومیه به مرکزیت شهر ارومیه با جمعیتی بالغ ۸۷۹٬۷۰۹ نفر، ۸۵ درصد جمعیت شهرستان را در خود جای داده‌است. ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی در جلگه‌ای در کنار دریاچه لاجوردی به همین نام گسترده‌است. زمین‌های بارور ارومیه با آب و هوای مساعد و واقع شدن آن در معبر قفقاز، ارمنستان، آسیای صغیر و بین‌النهرین از یک سو و قرار گرفتن آن در کنار دریاچه ارومیه از سوی دیگر وضعیت ویژه‌ای به چهره این شهرستان بخشیده‌است. ارومیه از لحاظ جاذبه‌های پنهان شده در رتبه‌های نخست کشوری قرار دارد. شهر ارومیه با دارا بودن طبیعت بکر و زیبا و تاریخ کهن خود که بَناهای متعددی از گذشته در این شهر به یادگار مانده‌است، به‌عنوان بهشت سرسبز و نماد تاریخی ایران مطرح شده‌است. بخش انزل بخش انزل به مرکزیت شهر قوشچی، در فاصله ۵۳ کیلومتری شمال شهر ارومیه واقع شده‌است. اولین دهکده سلامت کشور در این بخش و در نزدیکی شهر قوشچی با نام مجتمع باری قرار گرفته‌است. این طرح با یک هتل ۵ ستاره به نام «هتل دنیز» اولین و تنها طرح ملی عملی شدهٔ دهکده سلامت در سطح کشور است و تاکنون بخش‌های بزرگی از آن به بهره‌برداری رسیده‌است و با تکمیل‌تر شدن فازهای بعدی طرح می‌تواند پتانسیل و جایگاه بالایی در سطح منطقه داشته باشد. قلعه کاظم داشی یکی از مکان‌های دیدنی و تاریخی دریاچه ارومیه می‌باشد که بیشتر شبیه به جزیره سنگی و در حدود ۶۵ کیلومتری ارومیه و ۱٫۵ کیلومتری روستای گوئرچین واقع شده‌است. کاظم داشی در جنگ جهانی اول پناهگاه و سنگر اهالی روستاهای اطراف بود و نام آن به یاد «کاظم خان»، فرمانده افراد محافظ روستا که خود اهل قوشچی بوده نامگذاری شده‌است بخش سیلوانه بخش سیلوانه به مرکزیت شهر سیلوانه در فاصله ۴۰ کیلومتری شهر ارومیه و در غرب شهرستان واقع شده‌است. سیلوانا کلمه‌ای با ریشهٔ ایتالیایی و به معنی جنگل و بیشه سبز و نیز به معنی مکانی از بهشت است. منطقه مرزی سیلوانه در غرب شهرستان ارومیه و در مرز ایران با دو کشور ترکیه و عراق واقع شده‌است. این منطقه به عنوان یکی از ۱۹ منطقه دارای اکسیژن خالص در جهان به‌شمار می‌رود سیلوانا با داشتن یک چشمه آب معدنی گوارا به همین نام و داشتن کوهستان‌هایی مختص ورزش پاراگلایدر یک منطقه گردشگری نمونه در آذربایجان غربی به‌شمار می‌رود. منطقه سیلوانا با وجود دریاچه‌های کوچک و زیبا در پای کوه‌ها و رودخانه‌ها و آبشارهایی که در این منطقه سرازیر هستند، این سرزمین را به صورت تکه‌ای از بهشت درآورده است. سیلوانا پتانسیل بالایی برای توسعه دارد و می‌تواند با جذب سرمایه‌گذاری‌ها و اقدامات زیرساختی، تبدیل به یک قطب اقتصادی و گردشگری در سطح منطقه و کشور گردد. وجود زمین‌های آبی و دیمی مستعد در منطقه، آب‌های فراوان زیرزمینی و جاری، اقلیم کوهستانی، بارندگی مناسب سالیانه، طبیعت زیبا و همیشه سرسبز و وجود راه‌های ارتباطی متعدد با شهرستان‌ها و کشورهای همجوار زمینه مناسبی برای تولید محصولاتی همچون گندم، نخود و جو و لوبیا، عدس، سیب زمینی و سیفی جات، پیاز، گوجه فرنگی ایجاد کرده‌است و اکثر مردم بخش سیلوانا به کشاورزی و دامپروری مشغول هستند از ویژگی‌های این منطقه تولید مرغوب‌ترین عسل طبیعی در ایران است که توسط زنبورداران این منطقه تولید می‌شود. وجود قله‌های پر برف، رودخانه‌ها و چشمه‌های متعدد، طبیعت بکر و چشم‌نوازی را در این منطقه به وجود آورده‌است. محصولات و صنایع دستی و دامی نیز در این بخش تولید می‌شود و شامل فرش، گلیم، جاجیم، کلاه و جوراب پشمی و تولیدات دامی نیز می‌توان یه انواع فراورده‌های لبنی مانند ماست، پنیر، کره، روغن حیوانی و پشم اشاره نمود. بخش صومای برادوست بخش صومای برادوست به مرکزیت شهر سِرو در فاصله ۴۹ کیلومتری از شهر ارومیه و در شمال غرب شهرستان واقع شده‌است. بازارچه مرزی سرو از معروفیت زیادی در سطح منطقه برخوردار است. این بازارچه به عنوان یکی از مراکز عرضه و فروش محصولات کشور ترکیه محسوب می‌شود و می‌توان اکثر برندهای مطرح این کشور را در این بازارچه یافت. بخش نازلو بخش نازلو به مرکزیت شهر نوشین‌شهر در فاصله ۲۴ کیلومتری از شهر ارومیه و در شمال آن واقع شده‌است. شهرهای شهرستان ارومیه شهرستان ارومیه به جز شهر ارومیه که مرکز استان و شهرستان می‌باشد دارای ۵ نقطه شهری دیگر نیز می‌باشد. شهرهای قوشچی، نوشین‌شهر، سیلوانه و شهر سِرو به ترتیب مرکز بخش‌های انزل، نازلو، سیلوانه و بخش صومای برادوست در شهرستان ارومیه می‌باشند و شهر جدید گلمان نیز در بخش مرکزی این شهرستان قرار دارد. دهستان‌ها شهرستان ارومیه شامل ۵ بخش و ۲۰ دهستان می‌باشد. ۹ دهستان باراندوز، باراندوزچای جنوبی، باراندوزچای شمالی، باش قلعه، بکشلوچای، ترکمان، دول، روضه‌چای (بالو)، نازلوی جنوبی، در بخش مرکزی شهرستان ارومیه قرار دارند. دو دهستان انزل شمالی و انزل جنوبی در بخش انزل واقع هستند. دهستان‌های نازلوچای، طلاتپه و نازلوی شمالی در بخش نازلو واقع شده‌اند. دهستان‌های ترگور، مرگور و دشت تابع بخش سیلوانا بوده و ۳ دهستان صومای جنوبی و شمالی و دهستان برادوست در بخش صومای برادوست قرار دارند. روستای بالو بزرگ‌ترین روستای کشور با جمعیتی بیش از ۱۴٬۰۰۰ نفر در دهستان روضه چای ارومیه واقع شده‌است. تعداد آبادی‌های دارای سکنه شهرستان ارومیه ۴۶۰ پارچه‌است. میانگین بلندای شهرستان از سطح دریاهای آزاد ۱۳۵۰ متر است. جستارهای وابسته آذربایجان غربی فهرست شهرستان‌های ایران شهر ارومیه شهر قوشچی شهر سیلوانه شهر نوشین‌شهر شهر سِرو پانویس منابع فرهنگ جغرافیایی شهرستان‌های کشور (شهرستان ارومیه)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۷۹. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (ارومیه). استان‌شناسی آذربایجان غربی، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی. ۱۳۹۰. ملک‌زاده‌دیلمقانی، ت: آذربایجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق. یک. هاشمی سودمند نشر اختر، تبریز، ۲۳۲ ،۱۳۸۵. قربان نژاد، پ، سلیم نما، ر:کتابشناسی توصیفی تاریخ آذربایجان غربی، دانشگاه آزاد اسلامی ارومیه، ۲۰۹ .۱۳۹۲ پناهیان، م، فرهنگ جغرافیایی ملی ترکان ایران زمین، ستاد ارتش، ۸۰۴. بهمن ۱۳۵۱ کاویان پور، ا، تاریخ ارومیه، آذر کهن، تهران ۱۳۷۸ ارومیه ویکی‌سازی رباتیک
2636
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%87%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B1
دهستان ترگور
تَرگَوَر یکی از دهستان‌های واقع در سیلوانه شهرستان ارومیه در استان آذربایجان غربی کشور ایران است. بخش سیلوانه در غرب شهر ارومیه مابین ایران و مرز ترکیه قرار گرفته منطقه‌ای سرسبز و خرم است این منطقه از طرف جنوب به منطقه مرگور و از طرف شرق به ارومیه منتهی می‌شود. تا اوایل سده بیستم بخش بزرگی از جمعیت منطقه ترگور را آشوریان مسیحی تشکیل می‌دادند ولی امروزه دیگر هیچ مسیحی در این منطقه سکونت ندارد ولی کلیساهای آنان در بسیاری از روستاهای منطقه ازجمله سروه، موانا و بالولان برپاست. امروزه ایل اصلی ساکن منطقه ترگور بیگزاده و هرکی وشکاک که از ایلات بزرگ این منطقه می‌باشند و طوایف بزرگ کورد دیگری که در این مناطق ساکن بودن ساکنان این منطقه هستند. زبان گفتاری مردم این منطقه گویش کرمانجی است که یکی از گویش‌های کردی به‌شمار می‌رود. دین مردم این منطقه دین اسلام از شاخه سنی است. منابع فرهنگ جغرافیایی شهرستان‌های کشور (شهرستان ارومیه)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۷۹. کریمی، بهمن، جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران، تهران، ۳۱۶ش دهستان‌های شهرستان ارومیه مناطق مسکونی نوچیا نسل‌کشی آشوری‌ها مناطق مسکونی کردنشین در استان آذربایجان غربی
2642
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C
زبان‌های ایرانی شرقی
زبان‌های ایرانی شرقی زیرگروهی از زبان‌های ایرانی هستند که در دوره ایرانی میانه (از سدۀ ۴ پیش از میلاد) پدیدار شدند. زبان اوستایی معمولاً به عنوان زبان ایرانی شرقی دسته‌بندی می‌شود. برخلاف گویش‌های ایرانی میانه غربی، ایرانی‌های میانه شرقی تلفظ هجاهای پایانی کلمه را حفظ کردند. زبان‌های ایرانی میانۀ شرقی مرزهای همگویی چندان روشنی ندارد. تصور یک ناحیۀ زبانی ایرانی شرقی، توضیحی درخور برای ویژگی‌های مشترک این گروه به دست می‌دهد. بزرگ‌ترین زبان زنده ایرانی شرقی زبان پشتو با حدود ۴۰ میلیون گویشور از کرانه‌های آمودریا در افغانستان تا سند در پاکستان است. دومین زبان بزرگ این خانواده آسی با حدود ۶۰۰٬۰۰۰ گویشور است. سایر زبان‌های شرقی مجموعاً ۲۰۰٬۰۰۰ نفر سخنور دارند. بیشتر زبان‌های ایرانی شرقی در یک منطقۀ پیوسته، جنوب و شرق افغانستان، مناطق مجاور در غرب پاکستان، ولایت خودمختار بدخشان کوهستانی در تاجیکستان و غرب منطقه سین‌کیانگ چین گفتگو می‌شوند. دو زبان زنده در مناطق جداگانه یافت می‌شود: زبان یغنابی در شمال غرب تاجیکستان (نواده سغدی) و زبان آسی در قفقاز (نواده سکایی). این‌ها بقایای یک زنجیره قومی-زبانی بزرگ هستند که در بیشتر مناطق آسیای میانه، اروپای شرقی و بخش‌هایی از قفقاز و غرب آسیا در هزاره یکم پیش از میلاد پراکنده بودند که به نام سکاستان معروف است. ادامۀ حضور زبان‌های ایرانی شرقی در اروپای شرقی تا سدۀ چهارم میلادی با جانشینان سکاها، سرم‌ها، دیده شد. نمودار درختی زبان‌های ایرانی باستان شمال شرقی: سکایی باستان† ایرانی مرکزی: اوستایی† (سده ۷ پیش از میلاد تا ۱۰ میلادی) اوستایی گاه به عنوان ایرانی شرقی دسته‌بندی می‌شود، اما در رده‌بندی‌های اخیر برای آن شاخه‌ای در نظر گرفته نمی‌شود. زبان‌های ایرانی میانه باختری† (سده ۴ پیش از میلاد تا ۹ میلادی) خوارزمی† (سده ۴ پیش از میلاد تا ۱۳ میلادی) سغدی† (از سده ۴ پیش از میلاد) سکایی ختنی† (سده ۵ تا ۱۰ میلادی) تمشقی† (سده ۷ میلادی) سکایی سرمتی† (از سده ۸ پیش از میلاد) زبان‌های نوین (ایرانی نو) پشتو (گویش‌ها: شمالی، جنوبی، مرکزی و دیگران) ونتسی زبان‌های پامیری پامیری شمالی ونجی باستان (ونجی)† یزغلامی شغنانی شغنانی روشانی خوفی برتنگی سریکالی سنگلیچی-اشکاشمی سنگلیچی اشکاشمی وخی مونجی-یدغه مونجی یدغه ارموری-پراچی ارموری پراچی شمالی یغنابی آسی (گویش‌ها: ایرونی، دیگوری، یاسی†) جستارهای وابسته زبان‌های ایرانی غربی زبان‌های ایرانی منابع https://en.wikipedia.org/wiki/Eastern_Iranian_languages زبان‌های ایرانی
2643
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C
نت‌نویسی
نُت‌نویسی یا نَوانِشاننویسی (نُت=نَوانِشان) به هرگونه روشی برای ثبت نوشتاری آثار موسیقایی گفته می‌شود. گونه‌ها و روش‌های نت‌نویسی متفاوتی در طول تاریخ توسط فرهنگ‌ها و مردمان گوناگون به کارمی‌رفته‌اند به گونه‌ای امروزه نیز از روش‌های مختلفی برای نوشتن نت‌ها استفاده می‌شود. اگرچه فرهنگ‌های مختلف از روش‌هایی برای نگهداری ملودی‌ها و ریتم‌های موسیقی خود استفاده کرده‌اند اما این روش‌ها آن‌چنان پیچیده نبوده که امروزه بتوان به درستی موسیقی آنها را درک کرد. با این حال پایه‌های نت‌نویسی نوین غربی، ابتدا در اروپای قرون میانه زده شد که کلیسای کاتولیک برای حفظ یکپارچگی سرودهای مذهبی خود آن را بنیان گذاشت. سپس این نت‌نویسی در دوره‌های رنسانس و باروک و بعدها در دوره‌های موسیقی کلاسیک و رمانتیک گسترش یافته و کامل‌تر شد. کلیدواژه‌های نت‌نویسی مدرن در موسیقی امروز برای نت‌نویسی روش و اصول ویژه‌ای تعریف شده که برای آشنایی با آن اصول، آموختن مبانی زیر گام نخست است (برابرها برگرفته از فرهنگستان زبان فارسی هستند): خطوط حامل (خطوط بُردار) کلان: خط‌های حامل (خط‌های بُردار) کلان، نگاره‌ای است برای نوشتن و خواندن خط موسیقی و دقیق تر از آن برای تعیین زیر و بمی نت‌های موسیقی که متشکل از چند خط (در خط امروزی پنج خط) همراستا با فاصله‌های برابر. هر یک از خط‌ها و هر فاصله بین دو خط جایگاه یک نت معینی است و نام نت‌ها از روی نشانه‌ای به نام کلید معین می‌شود که در ابتدای سمت چپ بردار قرار می‌گیرد. نت‌ها هر چه در محل پایین‌تری از بردار قرار بگیرند، صوتشان بم تر است. خط میزان (barline): خط میزان، خطی که عمود برخطوط بردار، همه پهنای بردار را قطع می‌کند و میزان‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند. کلید (clef): نشانه‌هایی که در آغاز خط‌های بردار جای می‌گیرند تا نام و سطح زیر و بمی نت‌ها را مشخص کند؛ که در پیانو دو کلید به نام‌های کلید فا و کلید سل وجود دارد که کلید سل زیر بودن و کلید فا بم بودن صدا را نشان می‌دهد. مایه‌نما (key signature): مجموعه نشانه‌هایی که پس از کلید می‌آیند و مایه (تن موسیقی) را مشخص می‌کنند. میزان‌نما (time signature): شماره‌هایی که پس از کلید و مایه‌نما نوشته می‌شوند و مشخص‌کننده تعداد ضرب در هر میزان و ارزش زمانی نسبی نت‌ها هستند. خطوط افزوده (ledger lines): خطهای کوتاه در بالا یا پایین بردار تا نت‌های خیلی زیر یا خیلی بم روی آن‌ها نوشته شود. جستارهای وابسته مبانی موسیقی (سلفژ) نت‌نویسی ای‌بی‌سی - گونه‌ای از نت‌نویسی خلاصه‌شده برای توسعه آسان‌تر نرم‌افزارهای کامپیوتری پارتیتور پانویس منابع Adams, Kyle (2009). "On the Metrical Techniques of Flow in Rap Music". Music Theory Online 5, no. 9 (October) (accessed ۴ آوریل ۲۰۱۴). Apel, Willi (1961). The Notation of Polyphonic Music, 900–1600, 5th edition, revised and with commentary. Publications of the Mediaeval Academy of America, no. 38. Cambridge, Mass. : Mediaeval Academy of America. Bagley, Robert (2004). "The Prehistory of Chinese Music Theory". Elsley Zeitlyn Lecture on Chinese Archaeology and Culture. (Tuesday 26 October) British Academy's Autumn 2004 Lecture Programme. London: British Academy. Abstract. Accessed 30 May 2010. Christensen, Thomas (2002). The Cambridge History of Western Music Theory. Cambridge and New York: Cambridge University Press. نشانه‌گذاری ریاضی
2645
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DA%A9%D9%88%D8%A7%DA%98
تکواژ
کوچک‌ترین یکای (واحد) زبان که دارای نقش دستوری و معنایی مستقل می‌باشد تکواژ یا نشانه نام دارد. هجاها و طول آن‌ها نمی‌توانند برای بازشناختن تکواژها ابزار سودمندی باشند. معیار و سنجهٔ بنیادین این است که تکواژ را نمی‌توان به یکاهای دستوری کوچک‌تر بخش کرد. تکواژها از به‌هم‌پیوستن واج‌ها (کوچکترین بخشهای گفتار) ساخته می‌شوند و تکواژها را نمی‌توان به واحدهای دستوری کوچک‌تر بخش کرد. تکواژها را به دو دسته بخش می‌کنند: تکواژ آزاد و تکواژ وابسته در دانش زبان‌شناسی تکواژها را معمولاً میان دو ابرو قرار می‌دهند. مانند: {کن}، {من} شمار تکواژهای یک زبان خیلی بیشتر از شمار واج‌های آن است. تکواژی که مفاهیمی همچون جمع و زمان و نمود و مانند آن را به سازه‌ای می‌افزاید که به آن می‌پیوندد تکواژ تصریفی نامیده می‌شود؛ این تکواژ مقولهٔ دستوری سازه را تغییر نمی‌دهد. (مانند: تکواژ وابستهٔ تصریفی نشانهٔ گروه «ها/ان») تکواژ آزاد به تکواژی می‌گویند که به‌تنهایی در جمله به‌کار رود. تک‌واژ آزاد خود دو بخش است: تکواژ آزاد دستوری: تکواژهایی را گویند که معنی جداگانه‌ای ندارند؛ اما در ساخت دستوری جمله به صورت مستقل به کار می‌روند.این تکواژها عبارتند از: ۱)حروف اضافۀ متمم‌ساز مانند: از، به، تا، برای، از برای، در، با و... ؛ توجه: در واژه‌هایی مثل بنام(مشهور)، باادب و... به و با جزء تکواژهای وابستۀ اشتقاقی اند(مشتق‌سازند) نه تکواژ آزاد دستوری؛هرچند در شمارش تکواژ با هم تفاوتی ندارند. ۲)نشانۀ مفعولی «را»؛ ؛ ۳)حروف ربط همپایه‌ساز مانند: و، اما، ولی، یا ؛ ۴)حروف ربط وابسته‌ساز مانند: که، تا، چون، اگر، زیرا و... ؛ ۵)نقش‌نمای اضافه(در ترکیب‌های وصفی یا اضافی): کتابِ من، خانۀ دوست ؛ نکته:اتصال این حروف(مخصوصا حروف اضافۀ ب) به اسم مانند بخانه، به‌دست، به‌وجود، به‌علت و... با این که در رسم الخط توصیه نمی‌شود، اما در ساختار واژه اثر نخواهد گذاشت؛ گویی که آن‌ها را به صورت جدا(مانند به خانه و...) نوشته ایم. تکواژ آزاد قاموسی (واژگانی): تکواژی است که دارای معنی مستقل است و در فرهنگ لغت برای آن معنی مشخصی می‌توان یافت.همچنین جهت یادآوری، بدیهی است که بن‌های ماضی و مضارع مصدرها و اسامی اشاره نیز در این دسته جای می‌گیرند؛ مانند: ابر، ماه، دست، اسب، رو(بن مضارع رفتن)، خواند(بن ماضی خواندن،این،آن و... نکته: « اینها » و « آنها » همچنین « اینان » و « آنان » از یک تکواژ آزاد قاموسی(این)و یک تکواژ وابسته تصریفی(ها/ان) ساخته شده‌اند. تکواژ وابسته به تکواژی می‌گویند که کاربرد (معنای) مستقل در جمله ندارد و به‌تنهایی یک واژه به ‌شمار نمی‌آید و بر دو نوع است: تکواژ وابستهٔ تصریفی: تکواژهایی را گویند که واژهٔ تازه‌ای نمی‌سازند؛ بلکه حالت واژه را تغییر داده و آن را برای قرار گرفتن در جمله تغییر می‌دهد. انواع تکواژهای تصریفی عبارتند از: ۱)نشانه‌های جمع « ها » و « ان »، نشانه‌های جمع عربی « ون/ین/ات » و همچنین«جات»: درختان،کوه‌ها،مؤمنون،مسئولان،انتقادات.کارخانجات و ... ۲)نشانۀ یای نکره(ناشناس) « ی »: کتابی(یک کتابِ)ارزشمند ۳)پسوند صفت‌های عالی و تفضیلی « ترین و تر »: بزرگ‌ترین، خوب‌تر و... ۴)پیشوندهای فعلی: بِ، مَ، می، همی، نَ: برو، مَیَنداز، می‌خواهند، همی خواهند، ننویس و... ۵)شناسه‌های مضارع: - م/ - ی / - د / یم / ید / - ند : خوانم، خوانی، خواند، خوانیم، خوانید، خوانند ۶)علائم کمکی در ماضی نقلی: ام / ای / است+Φ(تکواژ صفر) / ایم / اید / اند : گفته‌ام، گفته‌ای، گفته‌است، گفته‌ایم، گفته‌اید، گفته‌اند ۷)علامت‌های ماضی‌ساز: د / ید : رساند، رسانید ۸)تکواژ گذراسازِ « ان »: بجهان (ب + جه + ان) ،رساند(رس + ان + د) نکته‌ای دربارۀ تکواژ صفر(Φ): این تکواژ در نوشتار دیده نمی‌شود.همچنین در گفتار نیز خوانده نمی‌شود؛ با وجود این، در محاسبۀ تعداد تکواژِ یک جمله به‌شمار می‌آید. ۱)تکواژ صفر در شناسه‌های سوم شخص مفرد فعل‌های ماضی(به‌جز ماضی التزامی که در آن « َد» شناسه است) دیده می‌شود: رفت = رفت+Φ، رفته‌بود = رفت+ه+بود+Φ رفته‌است = رفت+ه+است+Φ ۲)تکواژ صفر در فعل «است(هست)» نیز به حساب می آید: است= است+Φ (۲ تکواژ) ۳)تکواژ صفر در فعل‌های امری دوم شخص مفرد نیز دیده می‌شود: بخوان = ب+خوان+Φ (۳ تکواژ) تکواژ وابستهٔ اشتقاقی: تکواژهایی را گویند که باعث ایجاد واژه‌ای جدید با معنایی مستقل می‌گردند. مانند: «ار» در رفتار، «چه» در بازیچه، «بان» در باغبان و... تکواژ چندوجهی برخی از وندهای تصریفی را تکواژ چندوجهی (portemanteau) می‌نامند، زیرا در آنِ واحد، به بیش از یک مفهوم دلالت می‌کنند، مانند شناسه در زبان فارسی که هم‌زمان به شخص و شمار دلالت می‌کند و نمی‌توان مشخص ساخت که کدام بخش تکواژ به شخص یا شمار مربوط می‌شود. جستارهای وابسته تک‌واژشناسی تکواژگونه تک‌واژ آزاد تک‌واژ وابسته واج زبان‌شناسی پانویس منابع مجموعه کتاب‌های زبان فارسی متوسطه و پیش‌دانشگاهی، رشتهٔ ادبیات و علوم انسانی ویکی‌پدیای انگلیسی تکواژشناسی واحدهای تکواژی اصطلاحات زبان‌شناسی خواندن
2647
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A8%DA%A9%20%28%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AA%D8%AC%D8%B3%D9%85%DB%8C%29
سبک (هنرهای تجسمی)
در هنرهای تجسمی، سبک عبارت است از «... شیوه‌ای متمایز که امکان گروه‌بندی آثار در دسته‌های مرتبط را فراهم می‌کند» یا «... هر روشی متمایز و در نتیجه قابل تشخیص، که در آن یک عمل یا یک مصنوع ساخته می‌شود. یا باید اجرا و ساخته شود». به ظاهر بصری یک اثر هنری اشاره دارد که آن را به آثار دیگر همان هنرمند یا یکی از همان دوره، آموزش، مکان، «مکتب»، جنبش هنری یا فرهنگ باستان‌شناختی مرتبط می‌کند: «مفهوم سبک از دیرباز مطرح بوده‌ است. شیوۀ اصلی مورخ هنر برای طبقه‌بندی آثار هنری؛ او بر اساس سبک، تاریخ هنر را انتخاب و شکل می‌دهد». سبک اغلب به سبک همگانی یک دوره، کشور یا گروه فرهنگی، گروهی از هنرمندان یا جنبش هنری، و سبک فردی هنرمند در آن سبک گروهی تقسیم می‌شود. تقسیم‌بندی در هر دو نوع سبک اغلب، به «اوایل»، «میانه» یا «متأخر» انجام می‌شود. در برخی از هنرمندان، برای مثال پیکاسو، این تقسیم‌بندی‌ها ممکن است مشخص باشد و به راحتی قابل مشاهده باشد؛ اما در دیگران، آن‌ها نامحسوس‌تر هستند. سبک‌ها معمولاً پویا هستند و در اغلب دوره‌ها همیشه با یک فرآیند تدریجی تغییر می‌کنند، اگرچه سرعت آن‌ها بسیار متفاوت است، به عنوان نمونه از پیشرفت بسیار کند در سبک هنر پیشاتاریخ یا هنر مصر باستان تا تغییرات سریع در سبک‌های هنر مدرن. سبک‌ها اغلب در یک سری از جهش‌ها، با تغییرات نسبتاً ناگهانی و به دنبال دوره‌های توسعۀ کندتر ایجاد می‌شوند. پس از تسلط بحث آکادمیک در تاریخ هنر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، به اصطلاح «تاریخ هنر سبک» در دهه‌های اخیر مورد حملۀ فزاینده‌ای قرار گرفته‌ است و بسیاری از مورخان هنر اکنون ترجیح می‌دهند تا جایی که می‌توانند از طبقه‌بندی سبک‌شناختی اجتناب کنند. بررسی اجمالی هر اثر هنری در تئوری قابلیت تحلیل بر حسب سبک را دارد. نه دوره‌ها و نه هنرمندان نمی‌توانند از داشتن سبک اجتناب کنند، مگر با بی‌کفایتی کامل، و برعکس نمی‌توان گفت که اشیا یا مناظر طبیعی دارای سبک هستند، زیرا سبک تنها از انتخاب‌های سازنده ناشی می‌شود. این که هنرمند آگاهانه سبک را انتخاب کند یا بتواند سبک خود را شناسایی کند، به سختی مهم است. هنرمندان در جوامع توسعه‌یافتۀ اخیر تمایل دارند که نسبت به سبک خود بسیار آگاه باشند، احتمالاً بیش از حد آگاهانه، در حالی که برای هنرمندان پیشین، انتخاب‌ سبک احتمالاً «تا حد زیادی ناخودآگاه» بوده‌ است. بیشتر دوره‌های سبک‌شناسی بعداً توسط مورخان هنر شناسایی و تعریف می‌شوند، اما برخی هنرمندان ممکن است سبک خود را تعریف کرده و نام ببرند. اسامی بیشتر سبک‌های قدیمی ابداع مورخان هنر است و برای دست‌اندرکاران آن سبک‌ها قابل درک نبوده‌ است. برخی به عنوان اصطلاحات تمسخرآمیز، از جمله گوتیک، باروک، و روکوکو سرچشمه گرفته‌اند. از سوی دیگر عنوان کوبیسم شناسایی آگاهانه‌ای بود که توسط چند هنرمند ساخته شد؛ به نظر می‌رسد که این کلمه به جای نقاشان، از منتقدان سرچشمه گرفته‌ است، اما به سرعت توسط هنرمندان پذیرفته شد. هنر غربی، مانند برخی از فرهنگ‌های دیگر، به ویژه هنر چین، تمایل قابل توجهی به احیای سبک‌های «کلاسیک» از گذشته دارد. در تحلیل انتقادی هنرهای تجسمی، سبک یک اثر هنری معمولاً متمایز از شمایل‌نگاری آن تلقی می‌شود که موضوع و محتوای اثر را پوشش می‌دهد، اگر چه برای جاش السنر این تمایز «البته در هیچ مثال واقعی درست نیست؛ اما از نظر لفاظی بسیار مفید بوده‌ است». تاریخچۀ مفهوم نوشته‌های نسبتاً معدود نقد هنر کلاسیک در قرون وسطی دربارۀ زیبایی‌شناسی، مفهوم سبک در هنر یا تحلیل آن را چندان توسعه ندادند، و اگر چه نویسندگان دورۀ رنسانس و باروک در مورد هنر به شدت به آنچه ما سبک می‌نامیم توجه داشتند، اما آن‌ها یک نظریۀ منسجم از آن، حداقل در خارج از معماری ایجاد نکردند:سبک‌های هنری با شرایط فرهنگی تغییر می‌کنند؛ حقیقتی بدیهی برای هر مورخ هنر مدرن، اما ایده‌ای خارق‌العاده در این دوره [اوایل رنسانس و پیش از آن]. همچنین مشخص نیست که چنین ایده‌ای در دوران باستان بیان شده باشد… پلینی به تغییرات در شیوه‌های هنر-ساختی توجه داشت، اما او چنین تغییراتی را به‌خاطر فن‌آوری و ثروت ارتباط می‌داد. وازاری نیز غرابت و از نظر او کمبودهای هنر پیشین را ناشی از عدم دانش فنی و پیچیدگی فرهنگی می‌داند.جورجو وازاری گزارشی بسیار تأثیرگذار، اما بسیار مورد تردید از توسعۀ سبک در نقاشی ایتالیایی (عمدتاً) از جوتو تا دورۀ مانریستی خود را ارائه کرد. او بر توسعۀ سبک فلورانسی بر اساس طراحی مبتنی‌بر-خط، به جای رنگ ونیزی تأکید کرد. او با دیگر نظریه‌پردازان رنسانس مانند لئون باتیستا آلبرتی به بحث‌های کلاسیک دربارهٔ بهترین شیوۀ تعادل در هنر، میان تصویر واقع‌گرایانه طبیعت و ایده‌آل‌سازی آن ادامه داد؛ این بحث تا قرن نوزدهم میلادی و ظهور مدرنیسم ادامه داشت. نظریه‌پرداز نئوکلاسیک، یوهان یواخیم وینکلمان، تغییرات سبکی در هنر کلاسیک یونان را در سال ۱۷۶۴ میلادی تجزیه و تحلیل کرد و آن‌ها را از نزدیک با تغییرات هنر رنسانس مقایسه کرد و «گئورگ هگل این تصور را مدون کرد که هر دورۀ تاریخی دارای یک سبک معمول خواهد بود.» سایه‌ای بسیار طولانی که بر مطالعۀ سبک انداخته است. هگل اغلب به اختراع کلمۀ آلمانی تسایتگایست (روح زمانه) نسبت داده می‌شود، اما او هرگز از این کلمه استفاده نکرد، اگرچه در سخنرانی‌های فلسفۀ تاریخ، از عبارت دِر گایست زاینر تسایت (روح زمان خود) استفاده می‌کند و می‌نویسد: «هیچ کس نمی‌تواند از زمان خود پیشی بگیرد، زیرا روح زمان او، روح خود او نیز هست.» بنای تمهیداتی از سبک‌های هنر و معماری دوره‌ای، از دغدغه‌های اصلی محققان قرن نوزدهم میلادی در زمینۀ جدید و عمدتاً آلمانی‌-زبان تاریخ هنر بود، با نویسندگان مهمی در زمینۀ نظریۀ گستردۀ سبک از جمله: کارل فردریش فون روموهر، گوتفرید زمپر، و آلوئیس ریگل در اشتیل‌فراگن (کتاب مسائل‌سبک) خود در سال ۱۸۹۳ میلادی، با هاینریش ولفلین و پل فرانکل که بحث را در قرن ۲۰ میلادی ادامه دادند. پل یاکوبشتال و یوزف استرزیگوفسکی از جمله مورخان هنر هستند که از ریگل پیروی کردند و طرح‌های بزرگی را برای ردیابی انتقال عناصر سبک‌ها در محدوده‌های زمانی و مکانی بزرگ ارائه کردند. این نوع تاریخ هنر به فرمالیسم، یا مطالعۀ فرم‌ها یا اشکال در هنر نیز معروف است. زمپر، ولفلین و فرانکل و بعداً آکرمن پیشینه‌هایی در تاریخ معماری داشتند و مانند بسیاری از اصطلاحات دیگر برای سبک‌های دوره، چون «رومانسک» و «گوتیک» در ابتدا برای توصیف سبک‌های معماری ابداع کردند، که در آن تغییرات عمده میان سبک‌ها می‌تواند واضح‌تر و آسان‌تر برای تعریف باشد، به ویژه به این دلیل که سبک در معماری با پیروی از یک مجموعه قوانین آسان‌تر از سبک در هنرهای فیگوراتیو مانند نقاشی است. اصطلاحاتی که برای توصیف دوره‌های معماری به وجود آمده‌اند، اغلب متعاقباً در حوزه‌های دیگر هنرهای تجسمی به کار می‌روند، و سپس به‌ طور گسترده‌تر در موسیقی، ادبیات و فرهنگ عمومی به کار می‌روند. در معماری، تغییر سبک اغلب به دنبال کشف تکنیک‌ها یا مصالح جدید، از طاق جناغی به سبک گوتیک تا سازه‌های فلزی و بتن مسلح مدرن، به وجود می‌آید. یک حوزۀ اصلی بحث در تاریخ هنر و باستان‌شناسی این بوده‌ است که تا چه حد تغییر سبک در زمینه‌های دیگر مانند نقاشی یا سفال‌گری نیز پاسخی به امکانات فنی جدید است، یا انگیزۀ خاص خود را برای توسعه دارد (کونست‌وُلن [میل‌هنری] از ریگل)، یا تغییرات در پاسخ به عوامل اجتماعی و اقتصادی مؤثر بر حمایت و شرایط هنرمند، همان‌ گونه که تفکر کنونی تمایل دارد بر آن تأکید کند، با استفاده از نسخه‌های کمتر سفت و سخت‌تر از تاریخ هنر مارکسیستی. اگرچه سبک به عنوان یک مؤلفۀ اصلی تحلیل تاریخی هنر به خوبی تثبیت شده بود، با توجه به اینکه آن را عامل اصلی تاریخ هنر می‌دانستیم، در جنگ جهانی دوم از مُد افتاده بود، زیرا روش‌های دیگر نگاه به هنر در حال توسعه بود، و همچنین واکنشی در برابر تأکید بر سبک؛ برای سوتلانا آلپرز، «استعمال عادی سبک در تاریخ هنر در واقع امری افسرده کننده است». به گفتۀ جیمز الکینز «در اواخر قرن بیستم، انتقاد از سبک با هدف کاهش بیشتر عناصر هگلیِ این مفهوم و حفظ آن به شکلی بود که به راحتی قابل کنترل باشد.». مایر شاپیرو، جیمز آکرمن، ارنست گامبریچ و جورج کوبلر (شکل زمان: ملاحظاتی دربارۀ تاریخ اشیاء، ۱۹۶۲ میلادی) سهم قابل توجهی در این بحث داشته‌اند، که همچنین بر تحولات گسترده‌تری در نظریۀ انتقادی متمرکز شده‌ است. در سال ۲۰۱۰ میلادی جاش السنر آن را با شدت بیشتری بیان کرد: «تقریباً در تمام قرن بیستم میلادی، تاریخ هنر سبک، سلطان مسلم این رشته بوده‌ است، اما از زمان انقلاب‌های دهۀ هفتاد و هشتاد، پادشاه مرده‌ است». اگرچه مقالۀ او راه‌هایی را بررسی می‌کند که در آن «تاریخ هنر سبک» زنده می‌ماند، و نظر او به سختی برای باستان‌شناسی قابل استفاده است. به نظر می‌رسد که استفاده از اصطلاحاتی مانند کنتر-مانیرا رو به کاهش است، زیرا بی‌حوصلگی نسبت به چنین «برچسب‌های سبک» در میان مورخان هنر افزایش می‌یابد. در سال ۲۰۰۰ میلادی مارسیا بی. هال، مورخ هنر برجستۀ نقاشی ایتالیایی قرن ۱۶ میلادی و مربی سیدنی جوزف فریدبرگ (۱۹۹۷–۱۹۱۴ میلادی)، که این اصطلاح را ابداع کرد، توسط منتقدی دربارۀ کتاب وی با عنوان: پس از رافائل: نقاشی در ایتالیای مرکزی در قرن شانزدهم میلادی، به دلیل «نقص اساسی» او در ادامۀ استفاده از این و سایر اصطلاحات، علیرغم عذرخواهی «یادداشت در مورد برچسب‌های سبک» در ابتدای کتاب و قول به حداقل رساندن استفاده از آن‌ها، انتقاد کرد. تلاش نادر اخیر برای ایجاد نظریه‌ای برای توضیح فرآیند محرک تغییرات در سبک هنری، نه صرفاً نظریه‌هایی در مورد چگونگی توصیف و طبقه‌بندی آن‌ها، توسط روانشناس رفتاری کالین مارتیندیل است که نظریۀ تکاملی را بر اساس اصول داروینی ارائه کرده‌ است. با این حال نمی‌توان گفت که این موضوع در میان مورخان هنر مورد حمایت زیادی قرار گرفته‌ است. سبک فردی تاریخ هنر سنتی همچنین تأکید زیادی بر سبک فردی، که گاهی اوقات سبک امضاء یک هنرمند نامیده می‌شود، داشته‌ است: «مفهوم سبک شخصی — این که فردیت را می‌توان به‌ طور منحصر به فرد نه تنها در شیوۀ ترسیم یک هنرمند، بلکه همچنین در ویژگی‌های سبکی نوشتار یک نویسنده بیان کرد (به عنوان مثال) — شاید امری بدیهی از مفاهیم غربی از هویت باشد.». شناسایی سبک‌های فردی به‌ ویژه در انتساب آثار به هنرمندان، که عاملی غالب در ارزش‌گذاری آن‌ها برای بازار هنر است، بیش از همه برای آثار سنت غربی پس از دوران رنسانس است. شناسایی سبک فردی در آثار «اساساً به گروهی از متخصصان در این زمینه موسوم به خبره‌ها اختصاص داده می‌شود»، گروهی که در تجارت هنر و موزه‌ها، اغلب تنش‌هایی میان آن‌ها و جامعۀ مورخان دانشگاهی هنر همراه است. عوامل بررسی توسط خبره‌گان تا حد زیادی موضوع برداشت‌های ذهنی است که تجزیه و تحلیل آن‌ها دشوار است، اما همچنین به دانستن جزئیات تکنیک و «دست» هنرمندان مختلف بستگی دارد. جیووانی مورلی (۱۸۹۱–۱۸۱۶ میلادی) پیشگام مطالعۀ تشخیصی سیستماتیکِ بررسی دقیق جزئیات کوچک بود که کوتاه‌نویسی و قراردادهای به ندرت آگاهانۀ هنرمندان را برای به تصویر کشیدن، به عنوان مثال، گوش یا دست، در نقاشی‌های اساتید قدیمی غربی آشکار می‌کرد. تکنیک‌های او توسط برنارد برنسون و دیگران پذیرفته شد، و در مجسمه‌سازی و بسیاری از انواع هنرهای دیگر، به عنوان مثال توسط سِر جان بیزلی برای نقاشی گلدان آتیک استفاده شده‌ است. تکنیک‌های شخصی می‌تواند در تحلیل سبک فردی مهم باشد. اگر چه آموزش هنرمندان قبل از مدرنیسم اساساً تقلیدی بود؛ آموزشی با تکیه بر روش‌های فنی، چه به عنوان شاگرد در یک کارگاه یا بعداً به عنوان دانشجو در یک آکادمی، اما همیشه جایی برای تنوع شخصی وجود داشت. ایدۀ «اسرار» فنی که به شدت توسط استادی که آن‌ها را توسعه داده محافظت می‌شود، یک موضوع دیرپای در تاریخ هنر است، از روایت احتمالاً اسطوره‌ای وازاری از یان وان آیک تا عادات پنهانی ژرژ سورا. با این حال، ایدۀ سبک شخصی مطمئناً به سنت غربی محدود نمی‌شود. در هنر چینی به همان اندازه عمیقاً مورد توجه است، اما به‌ طور سنتی به عنوان عاملی در قدردانی از برخی از انواع هنرها، بالاتر از همه خوشنویسی و نقاشی ادبی، اما نه دیگران، چون پرسلان چینی، تلقی می‌شود. تمایزی که اغلب در هنرهای به اصطلاح تزئینی در غرب دیده می شود. نقاشی چینی همچنین امکان بیان دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی توسط هنرمند را بسیار زودتر از آنچه در غرب به‌ طور معمول مشاهده می‌شود، فراهم می‌کند. خوشنویسی که در جهان اسلام و شرق آسیا نیز به عنوان یک هنر زیبا تلقی می‌شود، عرصۀ جدیدی را در محدودۀ سبک شخصی به ارمغان می‌آورد. آرمان خوشنویسی غربی سرکوب سبک فردی است، در صورتی که گرافولوژی که بر آن تکیه دارد خود را یک علم می‌داند. ادوارد ادواردز نقاش در حکایت‌های نقاشان (۱۸۰۸ میلادی) می‌گوید: «شیوه قلم‌زنی آقای گینزبرا آنقدر برای خودش عجیب بود که کارش نیازی به امضا نداشت». نمونه‌هایی از سبک‌های شدیداً فردی عبارتند از: هنر کوبیستِ پابلو پیکاسو، سبک پاپ آرتِ اندی وارهول، سبک امپرسیونیستیِ ونسان ون گوگ، نقاشیِ قطره‌ای جکسون پولاک. شیوه «شیوه» یک اصطلاح مرتبط است، که اغلب برای آنچه در واقع تقسیم‌بندی فرعی از تاثیرپذیری از یک سبک، و احتمالاً بر نقاط خاصی از یک سبک یا تکنیک متمرکز است، استفاده می‌شود. در حالی که بسیاری از عناصر سبک دوره‌ای را می‌توان به فرم‌ها یا اشکال مشخص تقلیل داد، که می‌تواند به اندازۀ کافی در نمودارهای-خطی ساده نشان داده شود، «شیوه» بیشتر به معنای سبک و فضای کلی یک اثر، به ویژه آثار پیچیده مانند نقاشی‌هایی که به این راحتی نمی‌توانند مورد تحلیل دقیق قرار گیرند، است. این یک اصطلاح تا حدودی در تاریخ هنر دانشگاهی منسوخ شده است و از به کار بردن آن اجتناب می‌شود، زیرا نادقیق است. هنگامی که از آن استفاده می‌شود اغلب در زمینۀ تقلید از سبک فردی یک هنرمند است، و یکی از سلسله مراتب اصطلاحات محتاطانه یا دیپلماتیک است که در تجارت هنر برای رابطۀ بین یک اثر برای فروش و یک اثر شناخته شده استفاده می‌شود. هنرمند، با «شیوۀ رامبرانت» نشان می‌دهد که رابطه‌ای دور بین سبک کار و سبک خود رامبرانت وجود دارد. «توضیح شیوه فهرست‌نویسی» حراج‌گذاران کریستیز توضیح می‌دهد که «روش …» در کاتالوگ‌های حراجی آن‌ها به معنای: «به نظر ما اثری که به سبک هنرمند اجرا شده اما به تاریخ متأخرتر» است. منریسم (شیوه‌گرایی)، برگرفته از مانیرای ایتالیایی («شیوه») مرحله خاصی از سبک عمومی رنسانس است، اما «شیوه» را می‌توان بسیار گسترده استفاده کرد. سبک در باستان‌شناسی در باستان‌شناسی، علی‌رغم تکنیک‌های مدرن مانند تاریخ‌گذاری رادیوکربنی، دوره یا سبک فرهنگی ابزاری حیاتی در شناسایی و تاریخ‌گذاری نه تنها آثار هنری، بلکه همۀ طبقات مصنوعات باستان‌شناسی، از جمله آثار صرفاً کاربردی است (با نادیده گرفتن این سؤال که آیا مصنوعات صرفاً کاربردی وجود دارند یا خیر). شناسایی سبک‌های فردی هنرمندان یا صنعتگران نیز در برخی موارد حتی برای دوره‌های دور مانند هنر عصر یخبندان در پارینه‌سنگی زبرین اروپا پیشنهاد شده‌ است. همان‌طور که در تاریخ هنر، تحلیل فُرمال مورفولوژی (شکل) مصنوعات فردی نقطه شروع است. این برای ساختن گونه‌شناسی برای انواع مختلف مصنوعات استفاده می‌شود، و با تکنیک پیایه‌بندی، یک تاریخ‌گذاری نسبی بر اساس سبک برای یک سایت یا گروهی از سایت‌ها به دست می‌آید که در آن‌ها نمی‌توان از تکنیک‌های تاریخ‌گذاری مطلق علمی استفاده کرد، به ویژه در مواردی که فقط سنگ، سرامیک یا مصنوعات یا بقایای فلزی در دسترس هستند، که اغلب چنین است. تکه‌های سفال اغلب در مکان‌هایی از فرهنگ‌ها و دوره‌های مختلف بسیار زیاد است، و حتی قطعات کوچک ممکن است با اطمینان از سبک آن‌ها تاریخ‌گذاری شوند. برخلاف روندهای اخیر در تاریخ هنر دانشگاهی، توالی مکاتب تئوری باستان‌شناسی در قرن اخیر، از باستان‌شناسی فرهنگی-تاریخی تا باستان‌شناسی روندگرا و در نهایت ظهور باستان‌شناسی پساروندگرا در دهه‌های اخیر به میزان قابل توجهی از اهمیت باستان‌شناسی کاسته نشده‌است. بررسی سبک در باستان‌شناسی، به عنوان مبنایی برای طبقه‌بندی اشیاء قبل از تفسیر بیشتر. سبک‌وار سبک‌‌وار (Stylization) و استایلیزه (Stylized) [یا سبک‌سازی (Stylisation) و ایجادسبک (Stylised) به ترتیب در انگلیسی بریتانیایی (غیر-آکسفورد)] معنای مشخص‌تری دارند، به تصاویر بصری اشاره می‌کنند که از روش‌های ساده‌سازی شده برای بازنمایی اشیاء یا صحنه‌هایی استفاده می‌کنند که سعی در نمایش کامل، جامع و دقیق ندارند. ظاهر بصری آن‌ها (تقلید یا «واقع‌گرا») که یک تصویر کلی جذاب یا رسا را ترجیح می‌دهند. از نظر فنی‌تر، «تعمیم تزئینی فیگورها و اشیاء با استفاده از تکنیک‌های مرسوم مختلف، از جمله ساده‌سازی خط، فرم و روابط فضا و رنگ» و مشاهده شده‌ است که «هنر سبک‌وار ادراک بصری را به ساختارهایی از الگو در خط، جزئیات سطح و فضای مسطح کاهش می‌دهد.» هنرهای باستانی، سنتی و مدرن، و همچنین فرم‌های رایج مانند کارتون یا پویانمایی اغلب از نمایش‌های سبک‌وار استفاده می‌کنند، بنابراین برای مثال، سیمپسون‌ها مانند هنر آفریقایی سنتی، از تصاویر بسیار سبک‌وار استفاده می‌کنند. دو تابلوی پیکاسو که در بالای این صفحه نشان داده شده‌اند، حرکتی را برای نمایش سبک‌تر از پیکر انسان در سبک نقاش نشان می‌دهند، و اسب سپید آفینگتون نمونه‌ای از تصویر بسیار سبک‌وار ماقبل تاریخ از اسب است. نقوش در هنرهای تزئینی مانند برگ نخلی یا اسلیمی اغلب نسخه‌های بسیار سبک‌وار از اجزاء گیاهان هستند. حتی در هنری که به‌ طور کلی سعی در تقلید یا «رئالیسم» دارد، درجه‌ای از سبک‌سازی اغلب در جزئیات، و به‌ویژه چهره‌ها یا سایر ویژگی‌ها در مقیاس کوچک، مانند افراد یا درختان و غیره در پس‌زمینۀ دور، حتی یک اثر بزرگ، دیده می‌شود. اما این سبک‌سازی نیست که مورد توجه بیننده قرار گیرد، مگر با بررسی دقیق. ترسیمات، پیش‌نمونه‌ها و سایر پیش‌طرح‌هایی که به‌عنوان آثار نهایی برای فروش در نظر گرفته نشده‌اند نیز اغلب سبک‌وار می‌شوند. «سبک‌وار» ممکن است به معنای پذیرش هر سبکی در هر زمینه‌ای باشد، و در انگلیسی آمریکایی اغلب برای سبک تایپوگرافی نام‌ها استفاده می‌شود، همان‌طور که در «ای‌تی‌اندتی (AT&T) نیز به عنوان ATT و at&t استایلیزه می‌شود»: این یک کاربرد خاص است که به نظر می‌رسد از فرهنگ لغت گریز شده‌ است، اگرچه بسط کوچکی از سایر معانی موجود کلمه است. شناسایی کامپیوتری در آزمایشی در سال ۲۰۱۲ میلادی در دانشگاه فن‌آوری لارنس در میشیگان، یک کامپیوتر تقریباً ۱۰۰۰ نقاشی از ۳۴ هنرمند مشهور را با استفاده از یک الگوریتم توسعه‌یافته، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و آن‌ها را در دسته‌های سبکی مشابه با مورخان هنر انسانی قرار داد. تجزیه و تحلیل شامل نمونه‌برداری از بیش از ۴۰۰۰ ویژگی بصری در هر اثر هنری بود. چند عنوان در هنر با توجه به نوع رسانه سبک‌های گوناگونی وجود دارد، برخی هم‌نام هستند و برخی کاملاً مختص همان هنر. معدودی از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها عبارتند از: کلاسیسیسم نئوکلاسیسیسم باروک روکوکو گوتیک رُمانتیک‌گرایی (رومانتیسیسم) واقع‌گرایی (رئالیسم) دریافتگری (امپرسیونیسم) هیجان‌نمایی (اکسپرسیونیسم) ساختگرایی (کانستراکتیویسم) فوویسم (دَدگرایی) حجم‌گرایی (کوبیسم) آینده‌گری (فوتوریسم) دادا (دادائیسم) فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم) هنر همگانی (پاپ آرت) هنر دیدگانی (اُپ آرت) نوگرایی (مدرنیسم) کمینه‌گرایی (مینیمالیسم) فرا-انگاشت (ترانسپرسیونیسم) دوران‌گری (ورتیسیسم) راست‌خط‌کاری (پرسیژنیسم) پسانوگرایی (پست‌مدرنیسم) ساختارشکنی (دیکانستراکشن) و... جستارهای وابسته مکاتب نگارگری ایرانی جنبش‌های هنری ترکیب‌بندی (هنرهای تجسمی) میزانسن منابع مطالعه بیشتر «کاربردهای سبک در باستان‌شناسی»، کانکی، مارگارت دبلیو.، هاستورف، کریستین آن (ویرایشگران)؛ ۱۹۹۰ میلادی، کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، (بررسی توسط کلمنسی چیس کوگینز در مجلۀ باستان‌شناسی میدانی، ۱۹۹۲ میلادی)، از جی‌استور. «تکرارها: باستان‌شناسی، تاریخ هنر، روانکاوی»، دیویس، دبلیو.؛ پنسیلوانیا: انتشارات دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، ۱۹۹۶ میلادی. (فصل «سبک و تاریخ در تاریخ هنر»، صفحات ۱۹۸–۱۷۱). شابک: ۰-۲۷۱-۰۱۵۲۴-۱ «سه مقاله دربارهٔ سبک»، پانوفسکی، اروین؛ کمبریج، ماساچوست، انتشارات ام‌آی‌تی، ۱۹۹۵ میلادی. شابک: ۰-۲۶۲-۱۶۱۵۱-۶ «سبک»، در «نظریه و فلسفهٔ هنر: سبک، هنرمند و جامعه»، شاپیرو، مایر؛ نیویورک: جورج برزیلر، ۱۹۹۵ میلادی، ۱۰۲–۵۱. «دربارهٔ منابع سبک جانوری سکایی»، مردم‌شناسی قطب شمال، شر، یاکوف ای.؛ جلد. ۲۵، شماره ۲، ۱۹۸۸ میلادی، صفحات ۶۰–۴۷، انتشارات دانشگاه ویسکانسین، جی‌استور؛ ص ۵۱–۵۰، دربارهٔ دشواری تسخیر سبک در کلمات بحث می‌کند. «زیبایی‌شناسی و چندوجهی بودن سبک»، سیفکس، مارتین، آریلی، امانوئل؛ ۲۰۱۸ میلادی، نیویورک، پیتر لانگ، شابک: ۹۷۸۳۶۳۱۷۳۹۴۲۶ «سبک در هنر چین»، واتسون، ویلیام؛ ۱۹۷۴ میلادی، نشر پنگوئن، شابک: ۰۱۴۰۲۱۸۶۳۷ «اصول تاریخ هنر. مسئله توسعهٔ سبک در هنرهای متأخر»، ولفلین، هاینریش؛ ترجمه شده از ویرایش هفتم آلمانی (۱۹۲۹ میلادی)، به انگلیسی توسط: ام. دی. هاتینگر، انتشارات دوور نیویورک، ۱۹۵۰ میلادی و چندین تجدید چاپ. همچنین به فهرست‌های السنر، ۱۰۹–۱۰۸ و الکینز مراجعه کنید. تاریخ هنر مفهوم‌های زیبایی‌شناسی سبک نقاشی نظریه هنرهای تجسمی هنرهای تجسمی
2652
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%DA%AF%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87
بیگ‌زاده
بیگ زاده یا بگ‌زاده (به کردی: به‌گزاده)، نام یکی از ایل‌های کُرد ایران است که در شمال غرب ایران و منطقۀ ترگور یکی از سه دهستان واقع در سیلوانا شهرستان ارومیه در استان آذربایجان غربی کشور ایران پراکنده است. حدود ۲۰ روستای واقع‌شده در منطقهٔ ترگور معروف به منطقهٔ بیگ‌زاده‌های عباسی ترگور یا بیگزاده های برده سور همگی کردنشین بوده و اغلب ساکنان آن کشاورز و دامدار هستند. نسب این بیگزاده ها به بیگزادگان مکری در جنوب استان و از شاخه بیگزادگان مکری میاندواب ، موسوم به بیگزاده شیربیگی یا باریک می رسند . بر اساس نوشته های میرمحمد بیگ بیگزاده و چند منبع دیگر ، جد بزرگ بیگزادگان عباسی ترگور ، عباس بیگ نام داشته که یکی از پسران ارشد شیرسلطان بیگ ایلخان مکری مشهور به خانی باریک بوده و از طرف مادری نوەی زینال بیگ حکاری در نواحی حکاری ترکیه بوده است و تا اوایل جوانی در آنجا بسر بردە و سپس بە همراه برادران تنی اش میرقلندر بیگ و حسن خان بیگ به ایران و ناحیه ترگور اورمیه آمدە و امارت مستقل بزرگی بە مرکزیت بردەسور تشکیل می دهد. عباس بیگ در دوره سلطنت محمدشاه قاجار بر اثر برخی جریانات تاریخی بعنوان حاکم اورمیه انتصاب گردیده و به میر عمادالدین ملقب میشود و سپس این لقب جایگزین نام وی یعنی عباس بیگ میگردد. از این جهت ایل بیگزاده عباسی ترگور (نوادگان میر عمادالدین و برادرش میرقلندربیگ) و بیگزادگان شمزینان نیز جزو بیگزادگان شیربیگی مکری محسوب میشوند. پس از میرعمادالدین بیگ ریاست ایل بدست پسرش حسن بیگ میرسد و بعد از وی پسر ارشدش میرحاج بیگ حدود ۱۵ سال ریاست ایل بیگزاده را برعهده گرفته سپس برادرزادەش سرتیپ گرگین بیگ رئیس ایل میشود. بعد از وی پدرش حسین بیگ و سپس برادرش نوری بیگ به ریاست میرسد. ریاست ایل بیگزاده هم اکنون در دست حاج یزدانشیربیگ (یزدین بیگ) عباسی نژاد فرزند عادل بیگ فرزند نوری بیگ فرزند حسین بیگ فرزند حسن بیگ فرزند میر عمادالدین بیگ می باشد. پیشینه خاستگاه‌ کردهای‌ بگ زاده‌ ترگور به امرای مکری در مکریان میرسد. ابن‌ سیاح‌ فرانسوی‌ که‌ در (۱۹۰۶-۱۹۰۷م‌) در ایران‌ به‌ سر می‌برد، راجع‌ به‌ بگ‌زاده‌های‌ ایران‌ می‌نویسد: نسب‌ آنها به‌ پیربداق بیگ یا بداق سلطان فرزند شیرخان‌ بنیان‌گذار ساوجبلاغ‌، از کردان‌ مُکری‌ آذربایجان‌ می‌رسد. بیگزاده های ترگور اورمیه از نوادگان عباس بیگ (میرعمادالدین) مکری بیگزاده فرزند شیرسلطان بیگ ایلخان مکری فرزند میربهرام بیگ مکری بابامیری حاکم مکری فرزند خسروخان حاکم مکری فرزند فرخ پاشای مکری حاکم ولایت مکری ، مراغه و اورمیه فرزند کیکاوس بیگ فرزند محمدخان بیگ فرزند بهرام بیگ فرزند بداق سلطان (بنیانگذار مهاباد و حاکم مکریان) میباشد کە نسب ایشان نیز با چند نسل به سلطان صلاح الدین ایوبی و شاهزادگان شدادی و روادی (ڕەوەندی) کورد و پادشاهی هزبانی و مادها می رسد. بگزادگان‌ تا اواسط قرن‌ (۱۳ق‌/۱۹م‌)، رئیس‌ و خان‌ِ کردهای‌ مکری‌ و حکمران‌ ساوجبلاغ‌ آذربایجان‌ بودند.[۲] گروهی‌ دیگر از بگ‌زادگان‌ نیز که‌ به‌ بگ‌زاده‌های‌ هورامان‌ (اورامان‌) معروفند، اصل‌ و نسب‌ خود را، برخلاف‌ خاندان‌های‌ دیگر کُرد، به‌ تهمورث‌ کیانی‌ (پادشاه‌ افسانه‌ای‌ ایران‌) می‌رسانند. [۳] بگ‌زاده‌های‌ جاف‌ ایران‌ و عراق‌ با چند پشت‌ به‌ «زایربگ‌» (ظاهربگ‌) می‌رسند و نخستین‌ تیره امیران‌ و خان‌های‌ عشایر جاف‌ از آن‌ها برخاسته‌اند. [۴][۵] ظاهربگ‌ در (۱۱۸۶ق‌/۱۷۷۲م‌) همراه‌ با گروهی‌ از جاف‌ها که‌ در جنگ‌ با والیان‌ اردلان‌ شکست‌ خورده‌ بودند، از ایران‌ به‌ «بانی‌ خیلان‌»، واقع‌ در کناره غربی‌ سیروان‌ عراق‌، کوچ‌ کردند و تحت‌ حمایت‌ پاشای‌ کرد سلیمانیه‌ درآمدند.[۶][۷][۸] رفته‌ رفته‌ بگ‌زادگان‌ به‌ رهبری‌ ظاهربگ‌ با غلبه‌ بر عشایر بومی‌ منطقه‌، رهبری‌ جاف‌های‌ ایران‌ و کردستان‌ عراق‌ را بر عهده‌ گرفتند و بر قدرت‌ و نفوذ جاف‌ها افزودند. در این‌ دوره‌، بگ‌زاده‌ها با نفوذ در میان‌ ایل‌ها و طایفه‌های‌ دیگر کرد، قدرتمندترین‌ تیره امیران‌ را در میان‌ عشایر کرد عراق‌ و ایران‌ پدید آوردند. [۹][۱۰][۱۱] اعتمادالسلطنه‌ نیز بگ‌زاده‌ها را از اعیان‌، و معتبرترین‌ طوایف‌ جوانرود کردستان‌ دانسته‌ است‌. [۱۲] نقش تاریخی در اوایل دورة قاجار، بیگ‌های طوایف کُرد حوالی ارومیه و دو سوی مرز ایران و عثمانی، برای عباس‌میرزا نایب‌السلطنه د ۲۴۹ ق، در جنگ، سرباز سواره و پیاده تأمین می‌کردند و از این رو، مورد حمایت او بودند. در زمان محمدرضا شاه پهلوی ، کردهای بیگ‌زاده نیز به سرکردگی نوری بیگ بیگ زاده عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات کردستان در محال ترگور، واقع در منطقة غربی ارومیه، کنترل کامل منطقه غربی ارومیه رو به دست داشتند،به همین دلیل در تقسیم بندی ها زیر مجموعه هیچ ایلی نیستند و به صورت جداگانه حساب میشوند. قليج بيگ: قليج بيگ بیگ‌زاده يكي از شخصیت‌های برجستۀ تاريخ بيگ‌زاده است. وی در سن ۱۱ سالگی پیشتاز قشون بیگ‌زاده‌ها بوده و در جنگی واقع در حد فاصل روستای انبی و روستای آوردی از ناحیۀ ران خود زخمی شده و تا پایان عمرخود می‌لنگیده و به همین خاطر در تاریخ به قلیج‌بیگ معروف شد. قلیج‌بیگ بعد از عقب‌نشینی قوای روس از ارومیه به مدت سه سال به همراه بزرگانی دیگر که جمعاً سی و چهار نفر می‌شدند به روسیه رفتند و آموزش های لازم را دریافت کرده و پس از بازگشت به عنوان مستشار پایه‌های جمهوری مهاباد را بنا نهادند. ایشان در دو دوره اشغال ارومیه به دست روس‌ها برای کردستان نقش مهمی داشتند. در زمان تأسیس جمهوری مهابادنیز رشادت‌های فراوانی در جبهۀ خود به نمایش گذاشتند. چنان چه خالو قربان هرسینی که به عنوان فردی خائن و مزدور برای قلیج‌بیگ شناخته می‌شد که در قیام جنگل باعث شکست میرزا کوچک خان و قیام او نیز شده‌بود و در صدد ضربه زدن به استقلال کردها برآمده‌بود را در جبهۀ بوکان از پای در آورد. نوری‌بیگ و سمکو شکاک: در روایات آمده که وقتی سمکو شکاک داشت قلعۀ معروفش را می‌ساخت از تمام سران طایفه‌های کرد اطراف خواست تا هر کدام یک سنگ را از پایین کوه تا بالای کوه بر دوش برداشته تا با آن‌ها پایۀ قلعه‌اش را بنا کند که با مخالفت نوری‌بیگ بیگ‌زاده همراه شد و روز بعد سمکو ۲ تا از سوارانش را به آنجا فرستاد که نوری‌بیگ دست رد به سینۀ آنها زد که باعث شد روز بعد سمکو با تعدادی سوار راهی منطقۀ بیگزاده‌ها شود<وقتی سمکو وارد دیوان نوری‌بیگ شد همه به غیر از نوری‌بیگ به احترام وی بلند شدند> آن روز سمکو به خاطر شجاعت نوری بیگ ۲ کیسه سکۀ طلا به نوری‌بیگ داد که نوری‌بیگ همانجا پیش چشم سمکو شکاک آن طلاها را بین سواران و غلامانش تقسیم کرد. سمکو، نوری‌بیگ را به قلعه‌اش دعوت کرد. وقتی نوری‌بیگ به آنجا رسید سمکو یک سنگ کوچک به دست گرفت و دستش را روی شانه‌های نوری‌بیگ گذاشت و با هم به بالای کوه و به داخل قلعه رفتند سپس سمکو آن سنگ کوچک را به نوری‌بیگ نشان داد و گفت که تو هم یک سنگ برای قلعۀ من آوردی و دوستی شدیدی بین سمکو و نوری‌بیگ ایجاد شد. (بارزانی‌ها): حمایت بیگ زاده های منطقه ترگور از بارزانی ها در دهۀ چهل و پنجاه هجری شمسی را می‌توان یکی از نقشه‌های تعیین‌کننده برای هدف رسیدن بارزانی به قدرت دانست. جستارهای وابسته ایل پنیانشین ایل جلالی ایل میلان ایل شکاک منابع ۱۳۶۶ش. . ایلات کرد ایل‌های کرد ایران پراکنش کرد عشایر ایران فرهنگ در ایران کردها مردمان ایرانی‌تبار ویکی‌سازی رباتیک جمهوری مهاباد فرهنگ و هنر کردها عنوان‌های عثمانی عنوان‌های پادشاهی عنوان‌ها در هند عنوان‌ها در پاکستان عنوان‌ها در صربستان
2667
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%B9%20%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DB%8C
صنایع دستی
صنایع دستی یا کاردستی نوعی کار است که در آن لوازم تزئینی و کاربردی تنها با استفاده از دست یا ابزار ساده ساخته می‌شود. معمولاً این کلمه به روش‌های سنتی ساختن کالاها و وسایل مختلف گفته می‌شود. استادکاری مخصوص هر یک از این موارد مهم‌ترین ملاک است. چنین چیزهایی اغلب از لحاظ فرهنگی یا مذهبی فوق‌العاده هستند. لوازمی که به صورت تولید انبوه یا با ماشین آلات مختلف ساخته می‌شوند، جزء صنایع دستی نیستند. هر اثر یا صنعتی را به راحتی نمی‌توان در زمره صنایع دستی قرار داد. برای آنکه محصولی را جزو صنایع دستی قلمداد کنیم، باید ویژگی‌هایی داشته باشد، از جمله این ویژگی‌ها می‌توان به نقش فرهنگی و هویت‌بخشی به یک ملت (داشتن بار فرهنگی)، عدم نیاز به سرمایه‌گذاری کلان در مقایسه با دیگر رشته‌های صنعتی، قابلیت ایجاد و توسعه در مناطق مختلف (شهر، روستا و جوامع عشایری)، سهولت در ایجاد مراکز تولید، دارا بودن ارزش افزوده زیاد در مقایسه با صنایع دیگر، خودکفا و متکی به مواد اولیه داخلی، کمک به رشد و توسعه اقتصادی و داشتن زمینه‌های مناسب جهت صادرات اشاره کرد. آنچه مقولهٔ صنایع دستی را از هنر کاردستی متمایز می‌سازد، هدف از ساختن آنهاست. صنایع دستی لوازمی هستند که قرار است مورد استفاده قرار گرفته و کهنه، پوسیده و غیره شوند. موارد استفاده از آن‌ها بیش از یک تزئین ساده‌است. صنایع دستی اغلب کارهای فرهنگی و مرسوم تلقی می‌شوند زیرا به عنوان بخشی از الزامات زندگی روزمره مطرح هستند. درحالی که هنر و کاردستی بیشتر یک فعالیت سرگرمی گونه و یک ارائه بی نقص از یک تکنیک خلاقیت است. از جنبه‌های عملی انواع مختلف صنایع دستی به دلیل شباهت مورد استفاده، مپوشانی زیادی دارند. ۱۰ ژوئن روز جهانی صنایع دستی است. صنایع دستی در ایران از نظر سازمان صنایع دستی در ایران ۳۷۰ رشته صنایع دستی وجود دارد که در ۲۴ دسته قرار می‌گیرند. از جمله صنایع دستی برتر کشور که در سطح بین‌المللی مورد توجه قرار گرفته‌اند می‌توان به فرش‌های دستباف اشاره کرد که معرف بنیه فرهنگی و هنری ایران در جهان است. در سازمان جهانی یونسکو ۶۰۰ صنعت دستی ثبت شده‌است که ۴۵۰ صنعت دستی متعلق به کشور ایران است، از این تعداد ۲۸۷ صنعت متعلق به شهر اصفهان است. ایران سومین کشور تولیدکننده صنایع دستی در جهان است و وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی متولّی این بخش است. صنایع دستی معروف ایرانی گلیم، فرش، گبه، قلمزنی، شیشه‌گری، منبّت کاری، مینا کاری، سفال، چوب، خاتم کاری، ملیله دوزی و فلزکاری دواتگری … جنبش هنر و صنایع دستی در غرب جنبش هنر و صنایع دستی در اواخر قرن ۱۹ به صورت اصلاحات طراحی و جنبش‌های اجتماعی در اروپا، آمریکای شمالی و استرالیا آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. حامیان آن با آرمان‌های بنیانگذاران جنبش مانند ویلیام موریس و جان روس کین، که پیشنهاد کردند در جوامع قبل از صنعتی مانند اروپای قرون وسطی، مردم به تحقّق بخشیدن از طریق فرایند خلّاق صنایع دستی رسیده‌اند. این امر در تضاد با چیزی بود که به عنوان اثرات بیگانه کار صنعتی تلقی می‌شد. این فعّالیّت‌ها صنایع دستی نامیده می‌شدند زیرا بسیاری از آن‌ها در حرفه صنفی تخصّص داشتند. نوجوانان به شاگردی استاد، کار می‌کردند و مهارت‌های خود را در مدت چند سال در ازای دستمزدهای پایین پرورش می‌دادند. زمانی که آموزش آن‌ها تکمیل شد، آن‌ها به خوبی تجهیز شده بودند تا برای خود تجارت کنند و زندگی خود را با مهارتی که می‌توانند مستقیماً درون جامعه مبادله شود و اغلب برای کالاها و خدمات است، به دست آورند. انقلاب صنعتی و افزایش بهره‌وری فرآیندهای تولید به تدریج، بسیاری از نقش‌های هنرمندان حرفه‌ای را کاهش داده یا حذف کرده‌است و امروزه بسیاری از صنایع دستی به‌طور فزاینده‌ای شاهد رکود هستند، به خصوص هنگامی که دیگر به عنوان یک سرگرمی، هنر مردمی و گاهی حتّی هنر زیبا دیده می‌شوند. جستارهای وابسته فهرست صنایع دستی ایران صنایع دستی (هرمزگان) صنایع دستی شمال شرق ایران صنایع دستی اصفهان صنایع دستی استان مازندران صنایع دستی بختیاری‌ها صنایع دستی قزوین صنعت‌گر فهرست صنایع دستی استان اصفهان فهرست صنایع دستی استان فارس فهرست صنایع پتروشیمی ایران فهرست صنایع تبریز منابع هنر هنرها و مهارت‌ها هنرهای تجسمی هنرهای تزئینی
2670
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%20%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C
شاهنشاهی ساسانی
شاهنشاهی ساسانی (به فارسی میانه: 𐭲𐭯𐭩𐭲𐭯𐭮𐭯𐭮) با نام رسمی ایران‌شهر (به پهلوی کتیبه‌ای: 𐭠𐭩𐭫𐭠𐭭𐭱𐭲𐭥𐭩 به پهلوی کتابی: 𐬀𐬌𐬭𐬀𐬥𐬱𐬙𐬥𐬥)، پایان دورهٔ ایران باستان و آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران در سدهٔ ۷ و ۸ میلادی بود که از سال ۲۲۴ میلادی تا ۶۵۱ میلادی به مدت ۴۲۷ سال بر ایران فرمان راند؛ شاهنشاهان این حکومت از خاندان ساسان بودند. این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان چهارم، واپسین شاهنشاه اشکانی، پایه‌گذاری کرد و بیش از چهار سده دوام آورد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از پارس بود، بر پهنهٔ بزرگی از آسیای غربی چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در گذر بازهٔ زمانی افزون بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده می‌شدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. پرچم ایران باستان در این دوره، درفش کاویانی بود که پس از سرنگونی ساسانیان از میان رفت. دورهٔ ساسانی یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی در بسیاری از جَهات به نهایت شکوفایی و پویایی خود رسید. همچنین، ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر فراوانی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیرات ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، بلکه تاثیراتش به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد. ساسانیان نقشی برجسته در پدیداری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش بیشینهٔ چیزی که امروزه به نام دوران طلایی اسلام در زمینهٔ هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل و برده شد. جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی و لایه‌ای اداره و گردانده می‌شد. جامعه به چهار طبقهٔ موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران بخش‌بندی می‌شد. دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند بُن‌مایهٔ بنیادین دادستانی و دینی فرمانروایی ساسانی شمرده می‌شدند. دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشته شدن یزدگرد سوم درگذر حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران به جز گیلان و تبرستان زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد. تاریخچه نام به‌طور رسمی، این امپراتوری به عنوان امپراتوری ایرانیان شناخته می‌شد (زبان پارسی میانه: ایرانشهر Ērānšahr، در زبان پارتی اشکانیان آریان شهر aryānrahr: این اصطلاح برای اولین بار در سنگ‌نوشته شاپور یکم بر کعبه زرتشت آمده‌است جایی که شاه می‌گوید «من شاه ایران شهر (کشور ایران) هستم» در واقع به این دلیل که خاندان ساسان به نام ساسان نامگذاری شده‌است، این امپراتوری در منابع تاریخی و دانشگاهی به عنوان امپراتوری ساسانی شناخته می‌شود. در زبان انگلیسی نیز به عنوان امپراتوری ساسانیان یاد می‌شود، مورخان نیز از امپراتوری ساسانی به عنوان امپراتوری نئو فارسی یاد کرده‌اند زیرا که پس از شاهنشاهی هخامنشی این دومین امپراتوری ایران بود که از پارس (Perse) برخاست. شکل‌گیری و تاریخ دوره آغازین (۲۰۵–۳۱۰) روایت‌های متناقضی از سقوط امپراتوری اشکانی و در پی آن خیزش شاهنشاهی ساسانی وجود دارد که جزئیات این دوره را در هاله‌ای از ابهام قرار داده‌است. شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر اول (اردشیر بابکان) در شهر استخر بنیان نهاده شد. پاپک در آغاز حکمران ناحیه‌ای بود که به آن «خیر» می‌گفتند. با این حال، در سال ۲۰۰ (بر طبق تورج دریایی ۲۰۵–۲۰۶)، او موفق به سرنگون کردن «گوچهر» از خاندان «بازرنگیان» شد. پاپک و بزرگ‌ترین پسرش شاپور، موفق شدند تا قدرت خود را به سرتاسر پارس گسترش دهند. به خاطر طبیعت گیج‌کننده منابع، رویدادهای بعدی ناواضح و گنگ است. با این وجود، با اطمینان می‌توان گفت که پس از مرگ پاپک، اردشیر که در آن هنگام حکمران دارابگرد بود، در نزاعی برای به قدرت رسیدن، وارد جنگی با برادر بزرگ‌ترش شاپور شد. منابع نشان می‌دهند که شاپور، که برای ملاقات کردن با برادرش رفته بود، بر اثر فروپاشی سقف بر سرش کشته شد. در سال ۲۰۸، اردشیر با خاموش کردن شورش‌هایی از طرف دیگر برادرهایش که اعدام شدند، خود را حکمران تمام پارس خواند. وقتی که اردشیر خود را شاهنشاه خواند، پایتخت خود را به بخش‌های جنوبی پارس منتقل کرد و شهر اردشیرخوره (سابقاً گور، امروزه در فیروزآباد) را برپا کرد. این شهر که کوه‌های بلند از آن نگهداری می‌کردند و به آسانی از طریق گردنه‌های باریک قابل دفاع بود، تبدیل به مرکز قدرت‌گیری بیشتر اردشیر شد. این شهر توسط یک دیوار دایره‌ای‌شکل بلند احاطه شده بود که احتمالاً از روی دیوار مشابهی در دارابگرد نمونه‌برداری شده بود و بر بخش شمالی آن کاخ بزرگی بود که بقیه آن هنوز پابرجاست. اردشیر پس از اینکه قدرت خود را در پارس پابرجا کرد، به سرعت قلمرو خود را گسترش داد، از شاهان محلی پارس خواست تا سوگند بخورند با او وفادار باشند و استان‌های مجاور خود از جمله کرمان، اصفهان، شوش و میشان را تحت کنترل خود درآورد. توجه اردوان پنجم، شاه اشکانی، خیلی زود معطوف به قدرت‌گیری اردشیر شد. او در ابتدا در سال ۲۲۴ به حکمران خوزستان دستور داده بود وارد جنگی علیه اردشیر شود، اما اردشیر در این جنگ پیروز شد. اردوان پنجم در دومین تلاش برای شکست دادن اردشیر، او را در جنگی در هرمزگان ملاقات کرد، که اردوان پنجم در این جنگ شکست خورد و کشته شد. پس از کشته شدن شاهنشاه اشکانی، اردشیر به استان‌های غربی حکومتِ اکنون-سرنگون شدهٔ اشکانی هجوم برد و آن‌ها را تصاحب کرد. در آن هنگام دودمان اشکانی بین طرفداران اردوان پنجم و بلاش ششم تقسیم شده بود، که احتمالاً اردشیر را قادر ساخت تا اقتدار خود در جنوب را با کمترین مداخله یا اصلاً بدون مداخله اشکانیان، یکپارچه و مستحکم کند. جغرافیای استان فارس که از دیگر بخش‌های ایران جدا بود، به اردشیر یاری رساند. اردشیر که در سال ۲۲۴ میلادی در تیسپون به عنوان یگانه حکمران فارس تاجگذاری کرد، عنوان شاهنشاه یا «شاه شاهان» را برای خود برگزید (کتیبه‌ها از آذر-آناهید به عنوان Banebshenan banebshen یا شهبانوی شهبانوها ذکر به میان می‌آورند، اما پیوند او با اردشیر ثابت نشده‌است)، به امپراتوری اشکانی که ۴۰۰ ساله بود پایان داد و چهار قرن پادشاهی ساسانیان بر ایران آغاز گشت. در چند سال بعدی، شورشیان محلی گرداگرد امپراتوری سربرآوردند. با این وجود، اردشیر بابکان امپراتوری نوین خود را بیش از پیش به سمت شرق و شمال غربی گسترش داد، استان‌های سیستان، گرگان، خراسان، مرو (واقع در ترکمنستان امروزی)، بلخ و خوارزم را به تصاحب خود درآورد. او همچنین بحرین و موصل را هم به قلمرو ساسانی ضمیمه کرد. بعدها در سنگ‌نبشته‌های ساسانی ادعا شده‌است که شاهان کوشانی، تورانی و مکرانی سلطه‌پذیر اردشیر شده‌اند، هرچند که بر طبق شواهد سکه‌شناسی، به احتمال زیاد آن‌ها سلطه‌پذیر فرزند اردشیر، شاپور اول، پادشاه آینده شده‌اند. از سوی غرب، یورش‌هایی علیه هترا، ارمنستان، آدیابن، با موفقیت کمتری روبرو بود. در سال ۲۳۰، او تا ژرفای قلمروهای روم نیز پیش رفت که این حمله دو سال بعد در طی یک ضدحمله از طرف رومیان، بدون داشتن نتیجه قطعی پایان یافت، هرچند که امپراتور روم، الکساندر سوروس، در روم پیروزی خود را جشن گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵، میان‌رودان، دورا-اروپوس، حران، نصیبین و در نهایت هترا به‌دست ساسانیان افتاد. سپس اردشیر خودش را بازنشسته کرد و باقی عمرش را در پارس گذراند و پسرش جنگ‌های او را ادامه داد. پسر اردشیر بابکان، شاپور اول، که مدتی با پدرش به‌طور مشترک پادشاهی کرد، گسترش دادن شاهنشاهی ساسانیان را ادامه داد، باختر را تصاحب کرد و بخش غربی امپراتوری کوشان را هم به تصاحب خود درآورد، همچنین چندین لشگرکشی علیه امپراتوری روم را هم ترتیب داد. شاپور نخست در حمله به میان‌رودان روم، حران و نصیبین را تصاحب کرد، اما در سال ۲۴۳، سردار رومی Timesitheus، ایرانی‌ها را در نبرد راسائنا شکست داد و سرزمین‌های از دست رفته را پس گرفت. پیشروی‌های متعاقب امپراتور گردیان سوم (۲۳۸–۲۴۴) در پایین رود فرات در نبرد مسیخه شکست خورد (۲۴۴)، که منجر به قتل رسیدن گوردیان توسط نیروهای خودش شد و شاپور را قادر ساخت تا یک صلح‌نامه بسیار مقرون‌به‌صرفه‌تر را با امپراتور تازه، فیلیپ عرب منعقد کند، که به سبب آن او ۵۰۰٬۰۰۰ دیناری غرامت دریافت کرد و خراجی را هم به صورت سالانه بر دوش رومی‌ها گذاشت. شاپور خیلی زود جنگ را از سر گرفت، رومی‌ها را در نبرد باربالیسوس شکست داد (۲۵۳) و سپس احتمالاً انطاکیه را گرفت و تاراج کرد. نتیجه ضدحمله‌های رومی‌ها تحت امپراتوری والرین با مصیبت و فاجعه همراه بود که ارتش روم در ادسا محاصره و درهم شکسته شد و والرین توسط شاپور به اسارت گرفته شد و تا پایان عمرش زندانی شاپور باقی ماند. شاپور پیروزی خود را با کنده‌کاری کردن یک نقش برجسته شکوهمند در نقش رستم و بیشاپور جشن گرفت و همچنین در نزدیکی تخت جمشید هم یک سنگ‌نبشته یادبود به زبان‌های فارسی و یونانی حکاکی کرد. او از موفقیت خود برای پیشروی در آناتولی بهره برد (۲۶۰)، اما پس از شکست خوردن از رومی‌ها و هم‌پیمانان‌شان اذینه پالمیرایی، با آشفتگی عقب‌نشینی کرد و حرم‌سرای خود و تمامی قلمروهای رومی که اشغال کرده بود را از دست داد. مرزهای ایران و روم بر طبق موفقیت‌های نظامی یک طرف، دائماً بین دجله و فرات در تغییر بود. رفت‌وآمد بین مرزها آزاد بود و بازرگانی و ازدواج و حتی جاسوسی را ممکن می‌ساخت. در این برهه از زمان، میان‌رودان در دست ایران بود، اما باید فکری به حال ارمنستان می‌شد که در مقابل اردشیر مقاوت کرده و دشمنش را شکست داده بود. ارمنستان همیشه یکی از نکات مورد اختلاف بین ساسانی‌ها و رومی‌ها بوده‌است. این منطقه برای هر دو مهم بوده، چرا که اهمیت استراتژیک و اقتصادی داشته و به عنوان سرزمین حایل بین ایران و روم بوده. از آنجا که یک شاخه از سلسله اشکانیان در ارمنستان حکومت می‌کردند و ساسانیان با اشکانیان دشمنی داشتند، برای شاپور مهم بود تا مشکل ارمنستان را حل و فصل کند. او ترتیب قتل خسرو را داد و شاهی وفادار به خودش، تیرداد را بر آنجا نشاند که از ۲۵۲–۲۶۲ فرمان‌روایی کرد. شاپور برنامه‌های آبادانی پرشماری داشت. او دستور به ساخت نخستین پل سدی در ایران را داد و شهرهای بسیاری را هم بنیان نهاد، که برخی از آن‌ها توسط مهاجرینی از قلمروهای روم اسکان داده شدند که از جمله این مهاجرین، مسیحیانی بودند که می‌توانستند تحت لوای شاهنشاهی ساسانی، آزادانه دین خورد را پرستش کنند. دو شهر، بیشاپور و نیشابور از روی او نامگذاری شده‌اند. او خصوصاً کیش مانوی‌گری را مورد لطف خود قرار داد و از مانی (که یکی از کتاب‌هایش، شاپورگان را به او هدیه کرده) محافظت کرد و بسیاری از مبلغین مانوی‌گری را به خارج از مرزهای ایران به جهت تبلیغ دین خود فرستاد. او همچنین با یک خاخام بابلی به نام ساموئل دوستی برقرار کرد. این دوستی برای جامعه یهودیان پُرسود بود و به آن‌ها مهلتی داد تا وضع قوانین طاقت‌فرسا علیه آن‌ها را به تعویق بیفتد. شاهان بعدی سیاست تحمل دینی شاپور را لغو کردند. بهرام اول تحت فشار مغ‌های زرتشتی و تأثیرگذاری‌های موبدموبدان، کرتیر، مانی را کشت و پیروان او را مورد آزار و اذیت قرار داد. بهرام دوم، همانند پدرش، تحت تأثیر خواسته‌های موبدان زرتشتی بود. در حیت پادشاهی او، پایتخت ساسانیان، تیسپون، مورد چپاول رومی‌ها، تحت امپراتوری کاروس قرار گرفت و بخش‌های عمدهٔ از ارمنستان، پس از نیم‌قرن استیلای ایرانیان بر آن، به دیوکلتیان واگذار شد. امپراتور پروباس (Probus) برای حمله به قلمرو ساسانیان طرح‌ریزی کرد، اما خودش مرد و کاروس (Carus) جنگ را شروع و به بین‌النهرین حمله کرد و تیسفون را محاصره کرد. در این زمان بهرام دوم در شرق بود. اما کاروس در بین‌النهرین درگذشت و امپراتور بعدی، دیوکلتیان، می‌بایست مشغول به حل مشکلات داخلی می‌شد و با بهرام دوم صلح کرد، که بر طبق آن ارمنستان بین دو کشور تقسیم شد و بخش غربی در دست تیرداد ماند و نرسه بخش بزرگ‌تر را گرفت (که از آن پس ارمنستان ایران نام گرفت). در ۲۹۳ بهرام دوم درگذشت و بهرام سوم که شاه سیستان بود بر تخت نشست، اما نرسه، برادر بهرام دوم، که در شرق بود، به میان‌رودان آمد و مورد استقبال جمعی از اشراف قرار گرفت و در نهایت شاه شد. نرسه، جانشین بهرام سوم (که مدت کوتاهی از سال ۲۹۳ فرمان راند)، جنگ دیگری را علیه رومی‌ها به راه انداخت. نرسه پس از موفقیت‌های اولیه علیه امپراتور گالریوس در رقه سوریه در فرات در سال ۲۹۶، محتمل شکست بزرگی شد. گالریوس نیروهای خود را احتمالاً در بهار ۲۹۸، با دسته‌ای جمع‌آوری‌شده از زمین‌های اجاره‌ای دانوبی امپراتوری، تقویت کرد. نرسه از ارمنستان و میان‌رودان آن طرف‌تر نرفت، که به گالریوس اجازه داد تا در ۲۹۸ تعرضی را در شمال میان‌رودان از طریق ارمنستان انجام دهد. نرسه به ارمنستان عقب‌نشینی کرد تا با نیروهای گالریوس بجنگد، که عواملی به ضرر او بود، زمین‌های پر از پستی و بلندی ارمنستان به نفع پیاده‌نظام روم بود، اما نه به نفع سواره‌نظام ساسانی. کمک‌های محلی به گالریوس او را قادر ساختند تا بتواند نیروهای ایرانی را غافلگیر کند و در دو نبرد پیاپی، گالریوس بر نرسه پیروز شد. در حین دومین جنگ، نیروهای رومی کمپ نرسه، خزانه او، حرم‌سرای او و همسرش را محاصره کردند. گالریوس به سمت سرزمین ماد و آدیبانه پیشروی کرد و پیروزی‌های پیاپی‌ای به‌دست‌آورد، که مهم‌ترین آن‌ها در نزدیکی ارض روم بود، قبل از اول اکتبر ۲۹۸ امنیت را در نصیبین برقرار کرد. از دجله به طرف پایین رفت، تیسپون را گرفت. نرسه قبلاً یک سفیر برای گالریوس فرستاد تا درخواست کند فرزندان و همسرانش را برگرداند. گفتگو برای صلح در بهار ۲۹۹ آغاز شد، که هم دیوکلتیان و هم گالریوس عهده‌دار آن شدند. شرایط صلح سنگین بودند: ایران قلمروهایی به روم تسلیم می‌کرد، به‌طوری‌که دجله مرز بین دو امپراتوری می‌شد. مفاد دیگری هم نوشته شده بود مبنی بر اینکه ارمنستان به روم برگردد و دژ Ziatha هم‌مرز آن باشد. ایبری قفقاز تحت یک گماشتهٔ رومی، به روم وفادار بماند، نصیبین که حالا تحت فرمان روم بود، تبدیل به تنها آب‌گذر برای تجارت بین ایران و روم شود، و روم که کنترل پنج ساتراپی بین دجله و ارمنستان را به دست می‌گرفت: Ingilene, Sophanene (Sophene), Arzanene (Aghdznik), کردوئنه، و Zabdicene (در نزدیکی حکاری در ترکیه امروزی). ساسانی‌ها پنج استان غربی دجله را واگذار کردند و موافقت کردند که در امورات ارمنستان و گرجستان مداخله نکنند. در پیامد این شکست، نرسه تخت را تسلیم کرد و یک سال بعد از دنیا رفت و تخت ساسانی را برای پسرش، هرمز دوم بر جای گذاشت. آشوب در سرتاسر کشور برپا گشت، و در هنگامی که هرمز شورش‌هایی را در سیستان و کوشان سرکوب می‌کرد، در کنترل اشراف‌زادگان ناتوان بود و در نهایت در سال ۳۰۹ توسط بادیه‌نشینان عرب در یک مسافرت شکارچی‌گری به قتل رسید. این شکست نفوذ ساسانیان در ایبری (گرجستان) را کم کرد، چرا که شاه گرجستان و اشراف در ۳۳۰ به مسیحیت گرویدند. این ضعف شاهنشاهی را می‌توان با افتادن واژه «انیران» از عناوین و سکه‌ها دید نخستین دوره شکوفایی (۳۰۹–۳۷۹) پس از مرگ هرمز، عرب‌ها از سوی شمال آغاز به ویران‌گری و به تاراج بردن شهرهای مرکزی شاهنشاهی کردند، حتی به ایالت پارس هم حمله کردند که زادگاه شاهان ساسانی بود. در همین اوقات، اشراف‌زادگان ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومی‌ها پناهنده شد). تخت پادشاهی برای شاپور دوم به ودیعه گذاشته شد. شاپور دوم فرزند نازاده شده یکی از زن‌های هرمز دوم بود که «در زهدان» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد. در حین جوانی او، مادرش و اشراف‌زادگان کشور را اداره می‌کردند. پیرو پا به سن گذاشتن شاپور دوم، او قدرت را به‌طور ظاهری در دست گرفت و خیلی زود ثابت کرد که یک حاکم فعال و کارا است. شاپور دوم در ابتدا ارتش کوچک اما منظم و کارآزمودهٔ خود را به طرف جنوب برای مبارزه با اعراب برد، که آن‌ها را شکست داد، امنیت را در نواحی جنوبی امپراتوری برقرار کرد. او همچنین دیواری برای جلوگیری از حمله اعراب ساخت (واری تازیگان) که به نظر می‌رسد نزدیک شهر حیره بوده‌است و بعدها به خورنق شاپور معروف گشت شاپور همچنین قبایلی از اعراب را در داخل مرزهای ایران اسکان داد. او سپس شروع به اولین لشگرکشی خود علیه روم در غرب کرد، که در آنجا نیروهای ایرانی یک سری جنگ‌ها را بردند، اما در تصاحب قلمرو ناتوان بودند، چرا که محاصره‌های مکرر شهر حساس و مرزی نصیبین با شکست مواجه می‌شد و روم در بازپس‌گیری شهرهای سنجار و آمیدا (آمِد) که به دست ایرانی‌ها افتاده بودند هم موفق بود. این لشگرکشی‌ها با حملات ناگهانی قبایل بیابان‌گرد در مرزهای شرقی امپراتوری متوقف شدند، که فرارود را تهدید می‌کرد، ناحیه‌ای بسیار حیاتی از نظر استراتژیکی برای کنترل کردن جاده ابریشم. از این رو شاپور در شرق به طرف فرارود رفت تا با قبایل بیابان‌گرد شرقی روبرو شود، ولی فرماندهان محلی او توانستند یورش‌های گرفتارکننده‌ای را بر رومی‌ها وارد کنند. او قبایل آسیای مرکزی را در هم شکست، و آن ناحیه را به عنوان یک استان جدید به کشور ضمیمه کرد. او سپس سرزمینی را تصاحب کرد که امروزه به نام افغانستان شناخته می‌شود. به دنبال این پیروزی، گسترش فرهنگی هم نائل شد و هنر ساسانی در ترکستان نفوذ کرد، تا به چین هم رسید. شاپور در کنار پادشاه بیابان‌گردها، گرومبات، شروع به دومین لشگرکشی خود ضد رومی‌ها در ۳۵۹ کرد و خیلی زود موفق شد سینگارا (Singara) و آمیدا را دوباره تصاحب کند. امپراتور روم ژولیان، در پاسخ، تا عمق قلمروهای ایران پیش رفت و نیروهای شاپور را در نبرد تیسپون شکست داد. با این حال او درگرفتن پایتخت ایران ناتوان بود، و وقتی که سعی می‌کرد تا به قلمروهای روم عقب‌نشینی کند، به قتل رسید. ژولیان ناوگان خود را نابود کرده بود تا نیروهایش نتوانند از حمله دست بکشند، و در مقابل شاپور دوم سیاست زمین سوخته را در میان‌رودان در پیش گرفت که باعث گرسنگی نیروهای وی شد. در ژوئن ۳۶۳ ایرانی‌ها که به فیل مجهز بودند رومی‌ها را شکست داده و ژولیان به سختی زخمی شد و درگذشت. جانشین او ژوویان، در ساحل رود شرقی دجله به دام افتاد، و مجبور شد تمام استان‌هایی که ایرانی‌ها در ۲۹۸ به روم واگذار کرده بودند را پس دهد، همین‌طور نصیبین و سینگارا هم به ایران واگذار کرد، تا در مقابل بتواند ارتشش را از ایران بیرون ببرد. شاپور دوم یک سیاست دینی بی‌رحمانه را پی گرفت. در طی دوران پادشاهی او، جمع‌آوری اوستا، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، بد دین‌ها و از دین برگشتگان مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحی‌سازی امپراتور روم توسط کنستانتین بزرگ. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودی‌ها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی می‌کردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند. در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قوی‌تر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت. دوره میانی (۳۷۹–۴۹۸) از مرگ شاپور دوم تا نخستین تاجگذاری قباد اول، یک دوره عمدتاً همراه با صلح و آرامش بین ایران و روم برقرار بود (که در این هنگام به نام روم شرقی یا امپراتوری بیزانس شناخته می‌شد). تنها دو جنگ کوچک بین آن‌ها درگرفت که اولی طی سال‌های ۴۲۱ تا ۴۲۲ و دومی هم در سال ۴۴۰ بود. در تمام این دوره، سیاست دینی ساسانیان از یک پادشاه به پادشاه دیگر به‌طور قابل توجهی تغییر می‌کرد. باوجود یک سری حاکمان ضعیف، سیستم اداری که در دوران شاپور دوم مقرر شده بود، پابرجا باقی ماند و امپراتوری به شکل رضایت‌بخشی عمل می‌کرد. پس از اینکه شاپور دوم در سال ۳۷۹ از دنیا رفت، او یک امپراتوری قدرتمند را برای نابرادری خود اردشیر دوم (۳۷۹–۳۸۳ پسر هرمز دوم) و همین‌طور پسر خود شاپور سوم (۳۸۳–۳۸۸) برجا گذاشت، که هیچ‌کدام از آن‌ها استعداد نیای خود را نشان ندادند. اردشیر دوم که به عنوان نابرادری پادشاه رشد کرده بود، نتوانست جانشین خوبی برای برادر خود شود و شاپور سوم که یک شخصیت اندوهگین بود تا بتواند به چیزی برسد. بهرام چهارم (۳۸۸–۳۹۹) هرچند که مثل پدرش ناتوان نبود، نتوانست افتخار بزرگی برای شاهنشاهی کسب کند. در طی این دوره، ارمنستان طی یک موافقت‌نامه‌ای بین ایران و روم تقسیم شد. ساسانی‌ها حکمرانی خود بر ارمنستان بزرگ را بازیافتند و امپراتوری بیزانس یک بخش کوچک از ارمنستان غربی را در دست داشت. یزدگرد اول (۳۹۹–۴۲۱)، پسر بهرام چهارم، اغلب با کنستانتین بزرگ، امپراتور روم مقایسه می‌شود. همانند او، هم به صورت فیزیکی و هم از نظر دیپلماسی قدرتمند بود. یزدگرد اول همانند همتای رومی خود، فرصت‌طلب بود. او مانند کنستانتین بزرگ، سیاست مصالحه دینی را در پیش گرفت و آزادی برای رشد اقلیت‌های مذهبی را فراهم کرد. آزار و اذیت مسیحیان را متوقف کرد و حتی اشراف و موبدان که به آزار آن‌ها می‌پرداختند را مجازات کرد. پادشاهی او یک دوره نسبتاً صلح‌آمیز بود. او صلحی پابرجا با رومی‌ها برقرار کرد و حتی تئودئوس دوم (۴۰۸–۴۵۰) را هم تحت کفالت خود قبول کرد. او همچنین با یک شاهزاده یهودی ازدواج کرد که برای او پسری به نام نرسی به دنیا آورد. جانشین یزدگرد اول، پسر او، بهرام پنجم (۴۲۱–۴۳۸) معروف به بهرام گور بود، یکی از شناخته‌شده‌ترین شاهان ساسانی که قهرمان بسیاری از افسانه‌ها در ادبیات فارسی است. این افسانه‌ها حتی پس از نابودی شاهنشاهی ساسانی توسط اعراب هم پایدار ماندند. بهرام پنجم، که عمدتاً با نام بهرام گور شناخته می‌شود، پس از مرگ ناگهانی یزدگرد اول (یا ترور او)، به رغم مخالفت‌های اشراف و با کمک منذر، شاه عربی حیره، تاج پادشاهی را تصاحب کرد. مادر بهرام پنجم شوشان‌دخت، دختر رأس جالوت یهودی بود. در ۴۲۷، او در شرق با قبایل بیابان‌گرد هپتالیان مبارزه کرد و آن‌ها را درهم شکست و نفوذ خود را تا آسیای میانه گسترش داد که در آنجا تصویر او برای قرن‌ها بر روی سکه‌های بخارایی (در ازبکستان امروزی) نقش بسته بود. بهرام پنجم پادشاه دست‌نشانده ایران در ارمنستان را برکنار کرد و آنجا را به یکی از استان‌های ایران تبدیل کرد. بهرام پنجم در سنت و فرهنگ ایرانی یک سوگلی تمام‌عیار است، که داستان‌های زیادی از دلاوری‌ها و زیبایی او، از پیروزی‌های او بر رومی‌ها، مردمان ترک، هندی‌ها و آفریقایی‌ها و ماجراهای او در شکار و عشق روایت می‌شود. او همچنین بهرام گور هم خوانده می‌شود. واژه گور به معنای گور خر است که به دلیل علاقه او به شکار و به خصوص به شکار گور خر بر او نهاده شده‌است. او نماد شاهی در اوج دوران شکوفایی است. او تاج شاهی را در رقابت با برادرش تصاحب کرد و با دشمنان خارجی هم مبارزه کرد، اما عمدتاً خودش را با شکار و مهمانی‌های درباری با همسران و درباریان سرگرم نگه می‌داشت. او تجسم رونق و رفاه شاهانه بود. در این دوران، بهترین آثار از ادبیات ساسانی نوشته شدند، قطعات سرشناسی از موسیقی ساسانی تنظیم و ساخته شدند و ورزش‌هایی همانند چوگان تبدیل به سرگرمی شاهانه شدند، سنتی که تا به امروز هم در بسیاری از نظام‌های پادشاهی حفظ شده‌است. یزدگرد دوم (۴۳۸–۴۵۷) پسر بهرام گور، یک پادشاه میانه‌رو بود، اما برخلاف یزدگرد اول، یک سیاست ظالمانه در برابر اقلیت‌های مذهبی در پیش گرفت، خصوصاً برای مسیحیان. با این حال در سال ۴۵۱ در نبرد آوارایر، ارمنی‌های تابع شاهنشاهی تحت رهبری وارتان مامیکونیان موفق شدند آزادی ارمنستان برای پرستش دین مسیحیت را برقرار کنند. که بعدها در ۴۸۴ پیمان‌نامه نورسک هم تأیید شد. یزدگرد دوم در ابتدای سلطنتش ارتشی متشکل از ملیت‌های گوناگون از جمله متحدان هندی‌اش را جمع‌آوری کرد، و در سال ۴۴۱ به امپراتوری روم شرقی حمله کرد، اما خیلی زود پس از جنگی محدود، مجدداً صلح و آرامش برقرار شد. او سپس در سال ۴۴۳ نیروهای خود را در نیشابور جمع کرد و یک لشگرکشی طولانی علیه کیداریان را ترتیب داد. در نهایت، پس از تعدادی جنگ، او کیداریان را شکست داد و در سال ۴۵۰ آن‌ها را به آنسوی رود آمودریا راند. در طی لشگرکشی یزدگرد دوم به غرب، به مسیحیانی که در لشکرش بودند مشکوک شد و آن‌ها را از حکومت و ارتش اخراج کرد. او سپس مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داد و تا حد خیلی کمتری هم همین کار را در مقابل یهودیان انجام داد. به منظور دوباره زرتشتی‌سازی ارمنستان، او شورشی از طرف مسیحیان ارمنستان در ۴۵۱ در نبرد آوارایر را سرکوب کرد. با این حال، ارمنی‌ها، عمدتاً مسیحی باقی ماندند. در سال‌های بعدی سلطنت او، او مجدداً با کیداریان وارد نزاع شد تا اینکه در سال ۴۵۷ از دنیا رفت. هرمز سوم (۴۵۷–۴۵۹) فرزند جوان‌تر یزدگرد دوم، به تخت شاهنشاهی نشست. در طی دوران کوتاه شاهی او، او مرتباً با برادر بزرگتر خود پیروز اول جنگید، که پیروز از حمایت اشراف‌زادگان هم برخوردار بود، و همین‌طور در باختر هم با هپتالیان جنگید. او در سال ۴۵۹ توسط برادرش پیروز کشته شد. در ابتدای قرن پنجم، هپتالیان (هون‌های سفید)، به همراه دیگر گروه‌های بیابان‌گرد به ایران حمله کردند. در ابتدا، بهرام پنجم و یزدگرد دوم شکست‌های قاطعانه‌ای بر آن‌ها وارد کردند و آن‌ها را به سوی شرق راندند. هون‌ها در انتهای قرن پنجم برگشتند و پیروز (۴۵۷–۴۸۴) را در سال ۴۸۳ شکست دادند. به دنبال این پیروزی، هون‌ها به مدت دو سال به بخش‌های شرقی ایران حمله می‌کردند و آنجا را مورد تاخت و تاز و تاراج قرار می‌دادند. آن‌ها تا چند سال پس از آن، خراج‌های سنگینی دریافت می‌کردند. این حملات بی‌ثباتی و هرج و مرج را برای شاهنشاهی به دنبال داشت. پیروز اول مجدداً سعی کرد تا هپتالیان را بیرون براند، اما در راه هرات، او و ارتشش توسط هون‌ها در صحرا به دام افتادند. پیروز اول کشته شد و ارتش او معدوم شد. پس از این پیروزی، هپتالیان تا شهر هرات پیش رفتند، و امپراتوری را در هرج و مرج و بی‌نظمی قرار دادند. در نهایت، یک اشراف‌زاده ایرانی از خاندان کهن کارن، به نام زرمهر (یا سوخرا) تا حدودی نظم را برقرار کرد. او بلاش، یکی از برادران پیروز اول را شوراند تا به تخت پادشاهی بنشیند، هرچند که تهدید هون‌ها تا زمان سلطنت خسرو اول هم پابرجا ماند. بلاش (۴۸۴–۴۸۸) یک پادشاه ملایم و گشاده‌دست بود، او به مسیحیان امتیازاتی داد؛ با این حال، او کاری برای مقابله با دشمنان امپراتوری انجام نداد، خصوصاً در قبال هون‌های سفید. بلاش، پس از چهار سال سلطنت، کور و برکنار شد (گفته می‌شود بزرگان کشور این کار را با او کردند)، و برادرزاده او قباد اول بر تخت نشست. قباد اول (۴۸۸–۵۳۱) پادشاهی نیرومند و اصلاح‌گر بود. قباد اول از فرقه‌ای که توسط مزدک، فرزند «بامداد» بنیان نهاده شده بود حمایت کرد. مزدک خواستار آن بود که ثروتمند باید ثروت و همسران خود را با فقرا تقسیم کند. نیت قباد ظاهراً این بود که با اتخاذ کردن آموزه‌های مزدک، نفوذ و تأثیر بزرگان و آریستوکراسی رو به رشد را در هم بشکند. این اصلاحات باعث شد تا او مخلوع و در «قلعه فراموشی» در شوش به زندان افکنده شود، و برادر کوچکتر او جاماسپ (زاماسپ) در سال ۴۹۶ به قدرت رسید. قباد اول، با این حال، در سال ۴۹۸ گریخت و پادشاه هون‌های سفید به او پناه داد. جاماسپ (۴۹۶–۴۹۸) پیرو برکناری قباد اول توسط اشراف، به تخت شاهنشاهی ساسانی نشست. جاماسپ شاهی خوب و مهربان بود، او مالیات‌ها را به منظور کمک به کشاورزان و فقرا کاهش داد. او همچنین به دین زرتشتی اصلی وفادار بود، همان چیزی که قباد اول با تغییر جهت و سرپیچی از آن باعث شده بود تخت و آزادی خود را در ازای آن از دست بدهد. پادشاهی او خیلی زود به اتمام رسید؛ قباد اول، به عنوان رهبر ارتش بزرگی که پادشاه هپتالیان به او داده بود، به پایتخت برگشت. جاماست از تخت سلطنت کناره‌گیری کرد و تخت را به برادرش داد. پس از روی کار آمدن مجدد قباد اول، هیچ ذکر دیگری از جاماسپ به میان نیامده است، اما باور رایج بر این است که برادرش با او رفتار مساعدی داشته‌است. دومین دوره شکوفایی (۴۹۸–۶۲۲) دوره دوم شکوفایی عصر ساسانی پس از دومین تاجگذاری قباد اول شروع می‌شود. قباد اول با پشتیبانی هپتالیان، یک لشگرکشی علیه رومی‌ها آغاز کرد. در سال ۵۰۲، او ارزروم در ارمنستان را گرفت، اما خیلی زود آن را از دست داد. در سال ۵۰۳، آمِد در دجله را گرفت. در سال ۵۰۴، هون‌های غربی از طرف قفقاز به طرف ارمنستان هجوم بردند که نتیجه آن یک آتش‌بس موقت شد، آمیدا مجدداً تحت کنترل روم درآمد و معاهده صلح هم در سال ۵۰۶ درگرفت. قباد در سال ۵۲۱/۵۲ کنترل لازستان را از دست داد، که حکمرانان آن از آن پس به رومی‌ها وفادار بودند؛ در سال ۵۲۴/۵۲۵ تلاش مشابهی هم از طرف ایبریایی‌ها درگرفت که باعث درگرفتن جنگی بین ایران و روم شد. در سال ۵۲۷، رومی‌ها نصیبین را مورد تاخت و تاز قرار دادند که دفع شد و تلاش‌های رومی‌ها برای تقویت کردن مواضع خود در نزدیکی مرز دو کشور هم خنثی شد. در سال ۵۳۰، قباد لشکری تحت فرماندهی پیروز مهرانی را برای حمله به دارا، شهر مرزی مهم رومی ارسال کرد. این ارتش به مصاف سردار رومی، بلیساریوس رفت، و هرچند از نظر تعداد بیشتر بودند، در جنگ دارا شکست خورد. در همان سال، ارتش دومی از ایران تحت کنترل مهر-مهرو در Satala توسط نیروهای رومی تحت کنترل Sittas و Dorotheus شکست خورد، اما در سال ۵۳۱، ارتشی از ایران که دسته‌ای از لخمی‌ها به فرماندهی المنذر سوم هم آن را همراهی می‌کردند، بلیساریوس را در نبرد کالینیکوم شکست دادند، و در سال ۵۳۲، معاهده صلح ابدی منعقد شد. هر چند که قباد نمی‌توانست خودش را از زیر یوغ هپتالیان خلاص کند، موفق شد نظم را در مرزهای داخلی برقرار کند و در برابر روم شرقی نیز به‌طور کلی با موفقیت جنگید. چندین شهر را هم به وجود آورد که برخی از آن‌ها نام خود را از روی نام قباد گرفته‌اند، و همین‌طور قباد شروع به سامان دادن به مالیات‌ها و اداره داخلی کشور کرد. پس از قباد اول، فرزند او، خسرو اول، که به او «خسرو انوشیروان» یا «انوشه‌روان» (به معنی دارنده روح جاویدان) و «کسرا/کسری» که لقب پادشاهان ساسانی (در عربی به معنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار) است هم می‌گویند، بر ایران فرمان راند (۵۳۱–۵۷۹). او مشهورترین و نامدارترین شاه ساسانی است. خسرو اول برای اصلاحاتش در بدنه حکومتی سالخورده ساسانیان شهرت دارد. او یک سیستم معقول برای مالیات‌گیری معرفی کرد که بر طبق بررسی مالکان زمین‌دار بود، که از دوره پدرش شروع شده بود. او سعی کرد از هر جهت رفاه و درآمد شاهنشاهی‌اش را بهبود دهد. اربابان فئودالی سابق، تجهیزات نظامی، پیروان، و ملازمان خودشان را به میدان می‌آوردند. خسرو اول یک نیروی جدید از دهکان‌ها (دهقان‌ها) درست کرد، که توسط دولت مرکزی و اشراف‌زادگان تجهیز می‌شد و حقوق آن پرداخت می‌شد، این کار باعث شد تا ارتش و اشراف بیشتر به دولت مرکزی نزدیک شوند تا به اربابان محلی. امپراتور ژوستینین یکم (۵۲۷–۵۶۵) به خسرو ۴۴۰٬۰۰۰ قطعه طلا پرداخت کرد که بخشی از همان معاهده صلح ابدی سال ۵۳۲ بود. در سال ۵۴۰، خسرو معاهده را شکست و به سوریه حمله کرد، انطاکیه را تاراج کرد و مبالغ بزرگی پول از چند شهر اخاذی کرد. موفقیت‌های دیگری هم برای او پدید آمد: در سال ۵۴۱ لازستان از ایران شکست خورد، و در سال ۵۴۲ یکی از یورش‌های رومی‌ها به ارمنستان در Anglon با شکست همراه شد. در همان سال، بر طبق درخواست شاه لازستان، خسرو به لازستان وارد شد، قلعه اصلی بیزانسی‌ها در پترا را تصرف کرد و باقی کشور را هم تحت‌الحمایه خود کرد، که جنگ لازی از همین‌جا شروع شد. یک آتش‌بس موقت پنج ساله که در سال ۵۴۵ منعقد شده بود در سال ۵۴۷ شکسته شد، آنگاه که لازستان مجدداً جانب خود را تغییر داد و در نهایت با کمک بیزانسی‌ها گاریسون ایرانی خود را بیرون کرد؛ جنگ ادامه یافت اما محدود به لازستان ماند، در نهایت با بسته شدن معاهده صلحی در سال ۵۶۲، لازستان همچنان در دست رومی‌ها باقی ماند. در سال ۵۶۵ ژوستینین یکم درگذشت و ژوستین دوم (۵۶۵–۵۷۸) جانشین او شد، که تصمیم گرفت تا کمک‌های مالی به سردمداران عرب را متوقف کند تا آن‌ها را از تاخت و تاز به ممالک روم در سوریه بازدارد. یک سال قبل از آن، فرماندار ساسانی ارمنستان، چهرگشنسپ از خاندان سورن، یک معبد آتش در دوین در نزدیکی ایروان امروزی بنیان نهاد، و یکی از اعضای بانفوذ خانواده مامیکونیان را اعدام کرد، که این اعدام موجب یک شورش شد که در اثنای آن فرماندار ایرانی و پاسداران او در سال ۵۷۱ کشته شدند، و شورشیان هم به ایبری گریختند. ژوستین دوم از شورش ارمنی‌ها استفاده کرد و وجه پرداختی سالانه خود به خسرو انوشیروان را برای دفاع از معبرهای قفقاز متوقف کرد. ارمنی‌ها به عنوان متحدین مورد استقبال قرار گرفتند، و ارتشی هم به قلمرو ساسانی ارسال شد که نصیبین را در سال ۵۷۳ محاصره کرد. با این حال، اختلاف و عدم توافق در بین سرداران بیزانسی نه تنها باعث ناکام ماندن محاصره شد، بلکه باعث شد خود آن‌ها هم در شهر قلعه دارا محاصره شوند، که این شهر توسط ایرانی‌ها گرفته شد و سپس آن‌ها سوریه را نابود کردند، که باعث شد ژوستین دوم قبول کند که مبلغی به صورت سالانه در عوض یک آتش‌بس پنج‌ساله در جبهه میان‌رودان به ایران بدهد، هرچند که جنگ در نواحی دیگر همچنان ادامه یافت. در سال ۵۷۶، خسرو انوشیروان آخرین لشگرکشی خود را انجام داد، یورشی به آناتولی که باعث به تاراج بردن سیواس و ملطیه شد، اما با مصیبت و فاجعه پایان یافت: ایرانی‌ها که در بیرون از ملطیه شکست خوردند، در حین عبور از فرات در زیر حملات بیزانسی‌ها، تلفات سنگینی دادند. بیزانسی‌ها با استفاده از نابسامانی تا عمق قلمروهای خسرو انوشیروان پیشروی کردند، حتی نیروهای آب‌خاکی را در آنسوی دریای خزر هم تدارک دیدند. خسرو به دنبال عقد قرارداد صلح افتاد، اما پس از یک پیروزی در سال ۵۷۷ در ارمنستان توسط سردارش تهم‌خسرو، تصمیم گرفت تا جنگ را ادامه دهد، و به این ترتیب جنگ در میان‌رودان ادامه یافت. شورش ارمنی‌ها با عفو عمومی پایان یافت، که باعث شد ارمنستان به امپراتوری ساسانی برگردد. در سال ۵۷۰، معدی کرب، برادر ناتنی شاه یمن، از خسرو درخواست پادرمیانی کرد. خسرو یک ناوگان و یک ارتش کوچک تحت فرماندهی وهریز به منطقه‌ای در نزدیکی عدن امروزی فرستاد، و آن‌ها به طرف پایتخت حمیریان (صنعا) راهپیمایی کردند، که به تصاحب آن‌ها درآمد. سیف پسر معدی کرب که در یورش هم شرکت کرده بود، در مدت زمانی میان دوره ۵۷۵ و ۵۷۷ شاه شد. در نتیجه، ساسانیان قادر بودند تا مقری را در یمن برپا کنند تا بتوانند تجارت دریایی با شرق را اداره کنند. بعدها، یمن از اطاعت از ساسانیان چشم‌پوشی کرد و یک لشگرکشی دیگر در سال ۵۹۸ از طرف ایران اتفاق افتاد که با موفقیت یمن را به عنوان یک استان جدید به شاهنشاهی ساسانی ضمیمه کرد، که تا دوران اغتشاش پس از خسروپرویز پابرجا بود. شاهنشاهی خسرو انوشیروان شاهد خیزش دهقانان (اربابان روستایی) بود، اشراف زمین‌دار خرده‌پا که بعدها ستون فقرات اداری استانی ساسانیان و سیستم جمع‌آوری مالیات آنان را تشکیل دادند. خسرو اول، آبادگری بزرگ بود، پایتخت خود را بهسازی و آذین کرد، شهرهای جدیدی بنیان نهاد، و ساختمان‌های جدیدی ساخت. او کانال‌ها را بازسازی کرد و زمین‌هایی که در جنگ‌ها نابود شده بودند را مجدداً آباد کرد. دژهای مستحکمی در گردنه‌ها و معبرها ساخت و قبایلی مطیع را در شهرهای مرزی که به دقت انتخاب شده بودند، اسکان داد تا پاسدار آن‌ها از هجوم بیگانگان باشند. او نسبت به همه ادیان مصالحه داشت، هرچند که او آیین زرتشتی را آیین رسمی دولت ساخته بود و وقتی هم که یکی از فرزندانش مسیحی شد، به خود نگرفت. پس از انوشیروان، هرمز چهارم (۵۷۹–۵۹۰) بر تخت نشست. جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر می‌شد، اما فاقد نتیجه قطعی بود، تا اینکه هرمز، سردار خود بهرام چوبین را برکنار و تحقیر کرد، که باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد. سال بعد، هرمز توسط یک کودتای کاخی سرنگون شد و پسرش خسرو دوم (خسروپرویز، شاهنشاهی از ۵۹۰ تا ۶۲۸) بر تخت نشست. با این حال، این تغییر در تخت شاهی بهرام چوبین را آرام نکرد، او با خسرو جنگ کرد و او را شکست داد. خسرو مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد، و بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را غصب کرد. خسرو از امپراتور روم موریس (۵۸۲–۶۰۲) درخواست کمک در برابر بهرام را کرد، به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی به بیزانس را داد. برای تقویت کردن این وفاداری، خسرو با دختر موریس، مریم ازدواج کرد. ارتش جدید ایرانی-بیزانسی تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، نرسه و John Mystacon، علیه بهرام شورش کرد، او را در سال ۵۹۱ در جنگ Blarathon شکست داد. وقتی که خسرو به دنبال این پیروزی مجدداً بر تخت نشست، به قول خود وفا کرد و کنترل ارمنستان غربی و ایبری قفقاز را به بیزانس داد. موافقت‌نامه صحل جدید به دو امپراتوری اجازه داد تا نظامی‌گری خود را در جای‌های دیگری دنبال کنند. خسرو قلمرو امپراتوری ساسانی را در مرزهای شرقی گسترش داد و موریس هم کنترل بیزانس بر روی بالکان را پس گرفت. در سال ۶۰۲، موریس توسط فوکاس (۶۰۲–۶۱۰) سرنگون و کشته شد. خسرو به خونخواهی ناجی خود برخاست و قتل او را بهانه کرد و یک حمله جدید علیه بیزانس ترتیب داد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود که به کمک خسرو شتافت و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد. سرداران خسرو به شکل سامان‌مندی شهرهای مرزی بسیار تقویت‌شدهٔ بیزانسی، میان‌رودان و ارمنستان را مغلوب کردند و یک یورش بی‌سابقه را آغازیدند. ایرانی‌ها در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند. در سال ۶۱۳، در خارج از انطاکیه، سرداران ایرانی، شهربراز و شاهین بهمن‌زادگان، یک ضدحمله سنگین که توسط شخص هراکلیوس، امپراتور روم رهبری می‌شد را شکست دادند. پس از آن، پیشروی ایرانی‌ها بی‌وقفه ادامه یافت. اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد و صلیب راستین به دست ایرانی‌ها افتاد، شیئی که از نظر رومی‌های مسیحی، مقدس‌تر از آن در دنیا وجود نداشت. اسکندریه در سال ۶۱۹ سقوط کرد، و باقی‌مانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد. رؤیای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود، درحالی‌که امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود. این اوج گسترش قلمرو ایران همراه بود با شکوفایی تمدن ایرانی در زمینه هنر ایرانی، موسیقی ایرانی و معماری ایرانی. زوال و فروپاشی (۶۲۲–۶۵۱) لشگرکشی‌های خسرو پرویز هرچند که در وهله اول موفق به نظر می‌رسیدند، در واقع باعث فرسوده‌شدن ارتش ایران و تهی شدن خزانه و گنجینه ایران شدند. خسروپرویز در تلاشی برای بازسازی خزینه ملی، مالیات‌ها را بالا برد. در نتیجه، هراکلیوس (۶۱۰–۶۴۱) فرصت غنیمت شمرده و تمامی منابع باقی‌مانده امپراتوری خراب و ویران‌شدهٔ خود را جمع کرد، ارتشش را سازماندهی کرد و یک ضدحمله چشمگیر را تدارک دید. در بین سال‌های ۶۲۲ تا ۶۲۷، او در آناتولی و قفقاز علیه ایرانی‌ها لشگرکشی کرد، در یک رشته از جنگ‌ها در برابر ایرانی‌ها که تحت فرماندهی خسرو، شهربراز، شاهین و شهراپلاکان بودند، به پیروزی رسید، معبد بزرگ زرتشتیان در گنزک را به تاراج برد و با خزرها و خاقانات غربی ترک هم هم‌پیمان شد. در سال ۶۲۶، قسطنطنیه، تحت محاصره نیروهای متحد ایرانی، اسلاوها و آوارها درآمد. ساسانی‌ها تحت فرماندهی شهربراز به شهر سمت شرقی تنگه بسفر حمله کردند، و آوارها و اسلاوها هم از سمت غربی حمله کردند، اما ناوگان بیزانس، از تمامی تلاش‌ها برای منتقل شدن ایرانی‌ها (که در جنگ‌های محاصره‌ای استاد بودند) به آن سوی تنگه برای کمک به آوارها و اسلاوها جلوگیری کرد و در نهایت محاصره با شکست پایان یافت و امپراتوری روم از فروپاشی نجات یافت. در سال ۶۲۷–۶۸، هراکلیوس یک لشگرکشی زمستانی به میان‌رودان انجام داد و با وجود عزیمت کردن هم‌پیمانان خزر خود، ارتش ایران تحت رهبری راهزاد را در نبرد نینوا شکست داد. سپس به طرف پایین دجله راهپیمایی کرد، آنجا را ویران کرد و کاخ خسرو در دستگرد را تاراج کرد. با تخریب کردن پلی بر کانال نهروان به او اجازه حمله به تیسپون داده نشد، او پیش از صرف نظر کردن از رود سیروان در شمال غربی ایران، تاخت و تازهای دیگری هم انجام داد. تأثیر پیروزی‌های هراکلیوس، ویران شدن ثروتمندترین قلمروهای ساسانیان، و تخریب شرمسارانه اهداف مهم و جالب توجه مثل گنزک و دستگرد، به طرز چشمگیری به شرافت خسرو و پشتیبانی اشراف ایرانی از او آسیب زد. در اوایل سال ۶۲۸، خسرو توسط فرزندش قباد دوم (۶۲۸) (یا شیرویه) سرنگون و کشته شد. قباد دوم بلافاصله پایان جنگ را با پس دادن تمامی قلمروهای گرفته شده از روم، اعلام کرد. در سال ۶۲۹، هراکلیوس چلیپای راستین را با برگزاری یک آیین شکوهمندانه به اورشلیم برگرداند. قباد در عرض چند ماه در پی شیوع طاعون در میانرودان و پایتخت درگذشت، به دنبال آن جنگ داخلی و هرج و مرج ایران را فرا گرفت. در طی یک دوره چهارساله و جلوس کردن پنج پادشاه پیاپی، از جمله دو دختر خسرو دوم و سپهبد شهربراز، شاهنشاهی ساسانی به طرز قابل توجهی ضعیف شد. قدرت دولت مرکزی به سردارهای ارتش واگذار شد. چندین سال طول می‌کشید تا یک پادشاه قدرتمند از دل یک سری کودتاها سربرآورد، و ساسانیان هیچگاه مجال این را نیافتند که کاملاً نیروی خود را بازیابند. در بهار ۶۳۲، یزدگرد سوم، یکی از نوه‌های خسرو نخست، که مخفیانه در استخر زندگی می‌کرد، به تخت شاهنشاهی نشست. در همان سال، نخستین قبیله‌های مهاجم عرب، که حالا تحت پرچم اسلام با هم متحد شده بودند، به قلمروهای ساسانی رسیدند. بر طبق گفتهٔ Howard-Johnston، سال‌ها جنگ و خون‌ریزی هم ایرانی‌ها و هم بیزانسی‌ها را ضعیف و فرسوده کرده بود. ساسانیان علاوه بر آن بر اثر زوال اقتصادی، مالیات‌ستانی سنگین از مردم، آشوب دینی، طبقه‌بندی اجتماعی سخت‌گیرانه، مردمشان را خشمگین و چون آتشفشان‌های درپی انفجار کرده بودند، به‌علاوه قدرت‌گیری فزاینده زمین‌داران ایالتی، و سرنگونی پی‌درپی شاهان، حتی ضعیف‌تر از پیش شدند، که باعث تسهیل شدن تسخیر ایران توسط اعراب شد. در سال ۶۳۷ همزمان با خلافت عمر بن خطاب، ارتش مسلمین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص، ارتش بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشکر رستم فرخزاد را در دشت‌های قادسیه (در نزدیکی کربلا عراق امروزی) شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، تیسپون پس از یک محاصره طولانی‌مدت سقوط کرد و به دست اعراب افتاد. یزدگرد سوم از تیسپون به طرف شرق رفت، و عمده گنجینه‌های بزرگ شاهنشاهی خود را در تیسپون گذاشت. اعراب تیسپون را کمی بعد تسخیر کردند، یک منبع مالی بزرگ به چنگ آورده و ارتش ساسانی را بی‌پول گذاشتند. تعدادی از فرماندهان ساسانی مانند فیروزان سعی کردند نیروهایشان را ترکیب کنند تا مانع از پیشرفت مهاجمان عرب شوند، اما این تلاش‌ها بدون وجود یک نیروی مرکزی اثرگذار نبود، و این فرماندهان در جنگ نهاوند شکست خوردند. شاهنشاهی ساسانی، که دیگر ساختار نظامی نداشت، نیروهای مالیات‌ستانی غیراشرافی‌اش ویران شده، منابع مالی‌اش نابود و طبقه آزادان آن به تدریج از بین رفته بودند، حالا تماماً در برابر مهاجمان عاجز و درمانده بود. یزدگرد بلافاصله پس از شنیدن خبر شکست ایرانی‌ها در جنگ نهاوند، به همراه فرخزاد (برادر رستم فرخزاد) و تعدادی از اشراف ایرانی باز هم به سوی استان شرقی خراسان عقب‌نشینی کرد. طبق روایت بلاذری یزدگرد در گناباد مورد استقبال فرستاده مرزبان مرو (نیزک طرخان) قرار گرفت و مدتی نزد شاه بود اما به دلیل طلب خواستگاری از دختر یزدگرد برای مرزبان مرو، شاه خشمگین شد و گفت ما شاه شاهان باشیم و یک نوکر ما از دختر ما خواستگاری نماید؟! در نتیجه نیزک طرخان با یزدگرد به جنگ برخاست، نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد به گناباد (قلعه زیبد) فرستاد و در آنجا جنگی درگرفت و در نتیجه یزدگرد و افرادش شکست خورده و کشته شدند. برخی از اشراف ایرانی هم در آسیای مرکزی سکونت گزیدند که به طرز قابل توجهی به گسترش فرهنگ و زبان ایرانی در آن نواحی و همچنین به پابرجاسازی نخستین سلسله ایرانی اسلامی، سلسله سامانیان، کمک کردند، که به دنبال زنده کردن سنت‌های ساسانی بود. سقوط غیرمنتظره شاهنشاهی ساسانی در یک دوره پنج‌ساله به اتمام رسید و بیشتر قلمروهای آن ضمیمه خلافت اسلامی شدند، با این حال، بیشتر شهرهای ایرانی در برابر حملات مقاومت کردند. خلفای مسلمان مکرراً شورش‌ها در شهرهای همدان، اصفهان و ری را سرکوب می‌کردند. مردم ایران در ابتدا برای گرویدن به اسلام، به‌طور اندکی تحت فشار قرار داشتند، تحت لوای قانون ذمی در دولت اسلامی و پرداخت جزیه به دین خود باقی ماندند. جزیه در عمل جایگزین مالیات‌های سرانه‌ای شد که ساسانیان می‌گرفتند. به علاوه، «مالیات زمین» یا «خراگ» کهن ساسانیان (که در عربی به آن خَراج می‌گویند) هم اتخاذ شد. گفته می‌شود خلیفه عمر گهگاه هیئتی تشکیل می‌داد تا مالیات‌ها بررسی شوند، تا داوری کند که آیا آن‌ها از مبلغی که زمین می‌توانست بهره دهد بیشتر هستند یا نه. اما اعراب زمانی که به ایران حمله کردند تمام شهرهایی که مقاومت می‌کردند را غارت و قتل‌عام می‌کردند و دربارهٔ چگونگی گرویدن مردم ایران به اسلام اختلاف نظر وجود دارد اما بیشتر منابع حکایت از رفتارهای غیرانسانی برای گرویدن به اسلام را دارد ساسانیان اولین سلسله‌ای در ایران هستند که ایده «ایرانشهر» را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می‌کنند. مهم‌ترین میراث ساسانیان این است که مردم ایران اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می‌کنند. به گفتهٔ تورج دریایی، «ما [مردم ایران] پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم». دگرگونی‌های آب‌وهوایی و نقش آن در تاریخ ساسانیان دگرگونی آب‌وهوایی نقشی انکارنشدنی در وقوع رویدادهای تاریخی دارند. تا پیش از ۳۰۰ میلادی، داده‌ها نشان از آب‌وهوایی گرم و به گمانی مرطوب در متصرفات شرقی امپراتوری روم و به پیروی از آن در بخش‌های مهمی از قلمرو ساسانی هستند که به واپسین «دوره گرم رومی» بازمی‌گردد. از سده چهارم میلادی شاهد دگرگونی آب‌وهوایی هستیم که تا سده نهم میلادی به درازا کشید. از سال ۳۵۰ تا ۴۷۰ میلادی شاهد قحطی‌های پی‌درپی در آناتولی هستیم و پیش از خشکسالی‌ها و قحطی‌های قلمرو ساسانی هستند که در منابع اسلامی بدان‌ها اشاره شده‌است. برجسته‌ترین دگرگونی‌های آب‌وهوایی که موجب بروز پیشامدهای مهم در شاهنشاهی ساسانی شد، عبارت‌اند از: مهاجرت یا جذب نهایی سکاها که بیش از یک هزاره در دشت‌های اوراسیا می‌زیستند و فروپاشی نیمه شمالی امپراتوری کوشان به دست شاپور اول، موجب شد تا نبودن قدرت در این منطقه با یورش اقوام هون پر شود. حضور این اقوام فشار بسیاری بر مرزهای خاوری دولت ساسانی وارد کرد و نیمه خاوری قلمرو ایشان را بر باد داد. شواهد سکه‌شناسی نشان می‌دهد که پس از شکست پیروز از هیاطله (۴۸۴ میلادی) و در هنگام پادشاهی بلاش، مرز خاوری ساسانیان به خطی فرضی محدود می‌شد که گرگان را به کرمان متصل می‌کرد. کوچ اقوامی که در سرزمین‌های کوهستانی و سردسیر فلات ایران زندگی می‌کردند و به‌سوی شهرها و جاهای گرمسیر موجب زیاد شدن فشار جمعیتی بر محورهای شمالی و باختری (پیرامون رشته‌کوه‌های البرز و زاگرس) شد. کوچ‌ها نه‌تنها بر منابع خوراکی اندک این مناطق فشار وارد کرد، بلکه موجب خالی شدن مرزهای شمالی و خاوری ایران و ضعیف شدن ساختار دفاعی کشور نیز شد که این رخداد موجب رخنه راحت‌تر مهاجمان خاوری و شمالی شده، دولت ساسانیان را وادار ساخت تا برای ساخت دیوارهای دفاعی در گرگان و دربند بسیار هزینه کند. خشکسالی و قحطی شدید در نیمه دوم سده پنجم میلادی و در دوره فرمانروایی پیروز و قباد اول که پیامدهای مهمی دربرداشت: نخست دگرگونی اجتماعی و بروز جنبش مزدکی در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم میلادی که منجر به ضعیف شدن روحانیون زرتشتی در برابر دربار شد؛ دوم اصلاحات اداری قباد – خسرو که قدرت گرفتن دهقانان و تضعیف بزرگان را در پی داشت. دو رویداد بالا موجب شدند تا گسل‌های بزرگی بین شاه و نظم حاکم پدید آید که نقشی مهم در سرنگونی نهایی شاهنشاهی ساسانی ایفا کردند. دگرگونی آب‌وهوایی در سده ششم میلادی و پیدایش عصر یخ‌بندان کوچک، موجب بهینه شدن چرخه زادوولد موش‌ها و پیدایش و گسترش پاندمیک طاعون خیارکی شد که در تاریخ از آن به نام طاعون یوستینیانوس (۴۵۱ – ۵۴۴ میلادی) یاد شده‌است. این نخستین شیوع پاندمیک بیماری طاعون است که در تاریخ نگاشته شده‌است. طاعون یوستینیانوس هر ۹ تا ۱۲ سال بروز می‌کرد و تا فروپاشی امویان به درازا کشید. پیشرفت پرشتاب سپاه ساسانی در نخستین دهه‌های سده هفتم میلادی می‌تواند ناشی از پیامدهای این بیماری در آناتولی و سوریه باشد. در برابر آن همه‌گیری این بیماری در آذربایجان، می‌تواند عامل کوتاهی و فروپاشی ساسانیان از پشتیبانی این استان کلیدی در هنگام یورش غافلگیرانه هراکلیوس باشد. گمان می‌رود موجی قدرتمند از این اپیدمی به همراه سربازان ایرانی به قلمرو ساسانیان وارد شد. تئوفانس از دچار شدن خسروپرویز به اسهال در هنگام دستگیری به دست شورشیان گزارش می‌دهد و طبری نیز اسهال شدید شهروراز را بیان می‌کند که از مهم‌ترین نشانه‌های این بیماری است. دست‌کم از دو اپیدمی مشخص بیماری طاعون در زمان جانشینان خسروپرویز آگاه هستیم. نخستین آنها طاعون شیرویه است که نام خود را از قباد دوم گرفته‌است. این طاعون در ۶۲۷ – ۶۲۸ میلادی در تیسفون رخ داد و شیرویه به گمانی در اثر این بیماری در ۶۲۹ میلادی درگذشت. سیوطی نیز از واگیر طاعون یزدگردی، در بین سال‌های ۶۳۴ – ۶۴۲ میلادی گزارش می‌دهد، یعنی زمانی که مهم‌ترین نبردهای دولت ساسانی با سپاه تازیان در قادسیه (۶۳۶ میلادی)، جلولا (۶۳۷ میلادی) و نهاوند (۶۴۲ میلادی) رخ داد. نوادگان باور بر این است که خاندان‌ها و رهبران مذهبی زیر از نوادگان شاهان ساسانی بودند. سلسله گاوبارگان (۶۴۲–۷۶۰) نوادگان جاماسپ باوندیان (۶۵۵–۱۳۴۹ م) در طبرستان، از نوادگان باو پسر شاپور پسر کاووس از شاهزادگان ساسانی احمد کسروی در بهار دربارهٔ آن‌ها نوشته‌است: «اوایل قرن سوم که دامنهٔ فتوحات اسلامی در آسیا تا حدود چین و در آفریقا تا سواحل بحر اطلس و در اروپا تا وراء جبل آلپ امتداد یافته بود و در پایتخت‌های اسپانیا و پرتغال به جای ناقوس صدای اذان مسلمین به اطراف طنین می‌انداخت، در قلل جبال سوادکوه آتشکده‌های دین زرتشت دایر و مشتعل بود و اسپهبدان هنوز کیش نیاکان خود را از دست نداده بودند.» پادوسپانیان (۶۶۵–۱۵۹۸) در مازندران، از نوادگان جاماسپ شروان‌شاهان (۱۱۰۰–۱۳۸۲) از شاخه هرمز چهارم بنو منجم (قرن نهم و دهم میلادی) نوادگان مهر گشنسپ، شاهزاده ساسانی آل کامکار (قرن نهم و دهم میلادی) خانواده‌ای دهقان از نوادگان یزدگرد سوم آل میکال (قرن ۹ تا ۱۱ میلادی) ملوک شبانکاره (قرن۸تا۱۳میلادی) از نوادگان اردشیر بابکان و شاپور نخست ساسانی. #ایران ساسانی فرهنگ سیاسی نخستین شاهان ساسانی، خود را از تبار ایزدان می‌خواندند. در کتیبه‌ها و سکه‌هایشان، از دوران اردشیر بابکان تا قرن چهارم میلادی، این نکته را می‌توان فهمید. شاهان ساسانی از زمان اردشیر دوم (حکومت: ۳۷۹–۳۸۳ میلادی)، القاب دیگری برای خود برگزیدند که دیگر نشانی از پیوند آنان با خدایان نداشت. در پایان قرن چهارم میلادی، شاهان خود را فقط مزداپرست/مزدیسن (mzdysn) و شاهان شاه (MLK'n MLK') می‌خواندند و نوشته‌های روی سکه‌هایشان، به علت نامعلومی، مختصرتر شد. همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازمان‌دهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنه سنگین خود را در امور امپراتوری را محسوس ساخت. اعدام مانی به تحریک کرتیر در دوران بهرام دوم، نشانگر وابستگی حکومت به دستگاه دینی است. تعقیب و آزار منظم زندیکان، یعنی تجدیدنظر طلب‌ها (از جمله مانویان) و به ستوه آوردن مکرر یهودیان، بوداییان و مسیحیان گواه مساعی مستمر دستگاه دینی برای ادامه تسلط خود بر مردم است. با وجودی که دستگاه دینی و دولت ساسانی در ضروریات آشکار با یکدیگر متحد بودند، با اینهمه گه‌گاه کشاکشی میان آن‌ها ظاهر می‌گشت که مایه اصلی آن قدرت و منافع آن بوده‌است. در منابع فارسی میانه و در گزارش‌های عربی-فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند. امان چنین نفوذ و هماهنگی مستمری را باید اغراق‌آمیز دانست. باید به خاطر داشته باشیم که موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ می‌کردند و دخالت ساسانیان در خودای‌نامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشته‌است؛ مثلاً پادشاهانی که از روحانیت حمایت می‌کردند، با الحادها و ارتدادها مبارزه می‌نمودند، یا آتشکده‌ها می‌ساختند یا آن‌ها را توسعه می‌دادند (مانند شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو یکم) مورد ستایش فراوان قرار می‌گرفتند. اما پادشاهانی که در برابر قدرت فزاینده دینی به سود دربار یا مردم می‌ایستادند از آن‌ها به بدی یاد می‌شده‌است. مثل نرسه (۲۹۳–۳۰۲ میلادی) که ظاهراً به کمک کرتیر که می‌کوشید تاج و تخت را تصاحب کند، چندین بار برای براندازی او توطئه کرد. وی تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان را متوقف ساخته بود. دولت ساسانی در راس حکومت ساسانی شاه قرارداشت که دارای اختیارات کامل بود. نخستین مقام اداری پس از وی وزرگ فرمادار نام داشت که باید کشور را تحت نظارت شاه اداره می‌کرد. اداره کشور در زمانی که در سفر یا جنگ بود معمولاً به نیابت از وی در اختیار وزیر اعظم یا بزرگ فرمادار بود. وی گاهی به سرداری سپاه نیز گماشته می‌شد و در جنگ‌ها شرکت می‌کرد. مذاکرات سیاسی نیز از وظایف وزرگ فرمادار بود. از وزرای مشهور ساسانی می‌توان ابرسام وزیر اردشیر و مهرنرسه وزیر یزدگرد اول، سورن پهلو وزیر بهرام پنجم و بزرگمهر وزیر انوشیروان را نام برد. اعضای ثابت هیئت وزرا معمولاً در دوره ساسانی دستخوش تغییر می‌شدند اما کسانی که همواره عضو هیئت وزرا بودند این‌ها بودند: وزرگ فرمادار موبدان موبد ایران سپاهبد ایران دبیربد واستریوش بد. امور مالیه دولت توسط شخصی ملقب به واستریوشان یا واستریوش بد و تحت نظارت وزیر اعظم اداره می‌شد. واستر یوشان در واقع وزیر مالیه و صنعت و تجارت و کشاورزی بود. آمارگران درجه اول کشور توسط وزرگ فرمادار منصوب می‌شدند اما تحت نظر واستریوشان به کار مشغول بودند و وظیفه آن‌ها برآورد مالی و تجاری از مناطق مختلف کشور بود. عواید دولت از مالیات ثابت و باج‌های موردی و غنایم و حقوق گمرکی تأمین می‌شد. امور اداری کشور توسط دبیران انجام می‌شد. دبیران در دوره ساسانی طبقه ویژه‌ای داشتند و معمولاً رئیس دبیران ایران از مقربان شاه بود. مکاتبات اداری و سیاسی و نگهداری محاسبات مالی و نظامی به عهده دبیران بود. رئیس دبیران ایران دبیران مهست یا ایران دبیربد نامیده می‌شد. در رتبه بعدی پس از دبیران مهست و تحت نظر وی هفت دبیر کار می‌کردند: داد دبیر (دبیر عدلیه) شهر آمار دبیر (دبیر عواید شاهی) کدگ آمار دبیر (دبیر عایدات درباری) گنج آمار دبیر (دبیر خزانه) آخور آمار دبیر (دبیر اصطبل شاهی) آتش آمار دبیر (دبیر آتشکده‌ها) روانگان دبیر (دبیر امور خیریه) از دید پیروان آیین زرتشت شاه مکلف به انجام تکالیفی بود که از این قرارند: رعایت دستورهای دینی (دین زرتشت) پایبند بودن به دین رسمی کشور (زرتشت) اخلاق نیکو توان عفو و اغماض محبت به رعایا توانایی فراهم آوردن آسودگی رعایا شادی متذکر بودن به گذرا بودن جهان تشویق کاردانان و تنبیه نالایقان دادگری ابقای رسم بارعام گشاده‌دستی بی‌بیم کردن مردمان دقت در نصب کارگزاران از نظر دینی فره ایزدی شاه بدکردار را رها می‌کند و نشانه دور شدن شاه از فره ایزدی این است که مردم غالباً تنگدست شوند و شاه شایستگی اصلاح امور را نداشته باشد یا اینکه در غم مردم نباشد یا راه درمان را نداند. چنین شاهی توان دادگری نخواهد داشت و بر مردم است که به خاطر برقراری دادگری با وی درآویزند. آیین‌های درباری در مراسم درباری شاه بر تخت می‌نشست و پرده‌ای به فاصله ده زراع در پیش روی این تخت قرار داشت که شاه را از دید حاضران پنهان می‌کرد. در موقع مقرر پرده دار که از فرزندان یکی از اسواران بود پرده را کنار می‌زد. در فاصله ده زراع از پرده شاهزادگان و اسواران از طبقه خاندان ساسانی می‌ایستادند و در فاصله ده زراع در پشت سر آن‌ها ندیمان و محارم پادشاه و استادان موسیقی می‌ایستادند و طبقه سوم در فاصله ده زراع از آن‌ها مطرب‌ها و مقلدان و بازیگران بودند. در مراسم درباری افراد ناقص‌العضو یا بیمار یا از طبقات پایین جامعه (پیشه وران و کشاورزان) راه نداشتند. در حضور شاه کسی صحبت یا زمزمه نمی‌کرد تا پرده دار (به اشاره شاه) نوازنده یا خواننده‌ای را فرمان می‌داد تا موسیقی مورد نظر شاه را اجرا کند. تا زمان بهرام گور معمول بود که هر کس درخواستی از شاه داشت باید پیش از شراب نوشیدن شاه به صورت نوشته به شاه تقدیم کند و دستور این بود که هرکس جز این کند گردنش را بزنند. در زمان بهرام گور این رسم تغییر کرد و بهرام دستور داد در زمان مستی نیز درخواست‌ها را پرده دار دریافت کرده و برایش بیاورند. این رسم نا پسند که موجب صدور فرمان‌های نادرست می‌شد بعد ازوی متروک یا اصلاح شد. در مراسم درباری جاسوسانی حضور داشتند و در رفتار افراد حاضر در مراسم و گفتگوی آن‌ها جاسوسی می‌کردند. به ویژه مراقب بودند که رفتار افراد در موقع عدم حضور شاه چگونه‌است. در دو جشن بزرگ‌سال نوروز و مهرگان افراد و بزرگان هدایایی به شاه تقدیم می‌کردند. هرکس از آنچه خود دوست داشت هدیه‌ای تقدیم می‌کرد. بازرگانان و توانگران سیم و زر، جنگیان شمشیر و نیزه و اسب راهوار، شعرا و ادبا نیز شعر و خطبه مناسب. در این بین دبیران هدایا را به دقت می‌نوشتند و هر هدیه آورنده‌ای اگر نیازمند به کمک می‌شد باید الزاماً از شاه (دربار) درخواست کمک می‌کرد. در این‌گونه موارد دوبرابر ارزش هدیه وی از شاه به وی داده می‌شد و اگر هدیه ارزان قیمت بود مثلاً یک میوه، همان میوه را پر از سکه‌های طلا کرده و به آورنده پرداخت می‌کردند. اگر هدیه آورنده در موقع نیاز به دربار رجوع نمی‌کرد بی‌حرمتی به شاه تلقی می‌شد و مجازاتی برای وی در نظر می‌گرفتند. در ابتدای هر فصل شاه جامه‌های فصل پیش را به درباریان می‌بخشید. در مواقعی که جنگی بزرگ پیش می‌آمد مهمانی‌های دربار تعطیل می‌شد و شاه به جز موبدان موبد، ایران دبیر بد و رئیس اسواران کسی را بر خوان نمی‌پذیرفت و غذای سفره نیز منحصر به نان و نمک و سرکه و سبزی و غذایی به نام بزم آورد می‌شد. شاه قدری از غذاها می‌خورد و به سرعت سفره را برمی‌چیدند و به کار ادامه می‌دادند. قدرت نظامی و سپاه تا زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایران‌سپاهبد نامیده می‌شد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد. ایران‌سپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگ‌ها بود معمولاً از اختیارات سپاهبد کاسته می‌شد. مهم‌ترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگ‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیاده‌نظام رومی بسیار مؤثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم می‌زد و آن‌ها را آماج تیرهای تیر اندازان می‌نمود. تمام تن اسواران با تکه‌های فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آن‌ها را می‌پوشاند به‌طوری‌که تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکه‌تکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم می‌کرد. پشت سر اسواران فیل‌های جنگی بودند و در انتهای لشکر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ می‌آمدند و بابت این کار مزدی نیز نمی‌گرفتند به همین دلیل کم اثرترین بخش سپاه بودند. تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار می‌دادند. درمیان سپاه ساسانی معمولاً گروه‌هایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگ‌ها کمک مؤثری می‌کردند. از میان این اقوام سکستانی‌ها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت می‌نامیدند. هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گندسالار می‌خواندند. در جنگ‌هایی که شاه حضور داشت معمولاً در میان سپاه برای وی تختی در نظر می‌گرفتند و گروهی از زبده‌ترین سربازان گرد تخت شاه را فرا می‌گرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت می‌نمودند. ساسانیان برخلاف اشکانیان روش‌های نگهداری و گرفتن دژها را خوب می‌شناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار می‌بردند. سلحشورانی که روزگاری شکست‌های سختی بر ارتش و لژیونرهای رومی وارد آوردند و مانند سد مستحکمی مانع از تسلط آن‌ها بر جاده ابریشم شدند. در واقع این سپاه ساسانی بود که توانست انتقام حمله مقدونی‌های اروپایی را بازپس گیرد و از آن زمان به عنوان یک ابرقدرت هم‌طراز در برابر رومیان ظاهر شود. ساسانیان ابرقدرت دیگری در شرق امپراتوری روم بودند. تقریباً در هر جنگی که ایرانیان با رومی‌ها داشتند، سواران (سواره نظام) نیز حضور داشتند. ماشین نظامی و تجهیزات ساسانیان در تمامی جنبه‌ها هم‌طراز و حتی قوی‌تر از رومی‌ها بود؛ حقیقت تلخی که سرانجام رومیان به آن اعتراف کردند. سواره نظام نخبه و برگزیده ساسانی همانند دیواری مستحکم در برابر رومی‌ها بود تا آن‌ها نتوانند ایران را تسخیر کنند و به مرزهای هند و چین برسند. امروزه کمتر کسی ترس و وحشتی را درک می‌کند که این سواران در دل رقیبان خود برمی‌انگیختند. برای درک این موضوع بهتر است به لیبیانوس (مورخ رومی) مراجعه کنیم، جایی که در آن نوشته‌است: «لژیونرهای رومی ترجیح می‌دهند تا هر سرنوشت و قضا و قدری را تحمل کنند اما با سواران ایرانی رو در رو نشوند.» روابط با دولت‌های همسایه جنگ‌های مکرر با رومیان و در میزان کمتری با دیگران ساسانیان نیز مانند اشکانیان با امپراتوری روم در دشمنیٔ دائم بودند. ساسانیان جانشین اشکانیان شدند و برای بیش از ۴۰۰ سال در کنار رقیب همسایه خود امپراتوری بیزانس یا امپراتوری روم شرقی به عنوان یکی از قدرتهای پیشرو جهان باستان شناخته شدند، به دنبال تقسیم امپراتوری روم در سال ۳۹۵، امپراتوری بیزانس با پایتخت خود در قسطنطنیه به عنوان دشمن اصلی غربی پارس و به‌طور کلی دشمن اصلی باقی ماند. خصومت بین دو امپراتوری شدت گرفت. ساسانیان، همانند امپراتوری روم، دائماً در درگیری با پادشاهی‌های همسایه و انبوهی عشایر قرار داشتند. اگرچه تهدید هجوم عشایری هرگز به‌طور کامل برطرف نشد اما ساسانیان به‌طور کلی با این موارد، نسبت به رومیان بسیار موفق تر عمل می‌کردند. این به دلیل سیاست آنها در ایجاد کارزارهای هماهنگ علیه تهدیدهای عشایری بود. آخرین جنگهای مکرر با بیزانس‌ها که اوج جنگ ایران و بیزانس بود و شامل محاصره قسطنطنیه پایتخت بیزانس بود به پایان رسید. در این جنگها هر دو طرف رقیب به‌طور چشمگیری منابع انسانی و مادی خود را فرسوده کردند. علاوه بر این، درگیری اجتماعی درون امپراتوری باعث تضعیف چشمگیر آن شد.متعاقباً، آنها در مقابل ظهور ناگهانی خلافت اسلامی راشدین، که نیروهایشان تنها چند سال پس از جنگ به هر دو امپراتوری حمله کردند، آسیب‌پذیر بودند. نیروهای مسلمان به سرعت تمام امپراتوری ساسانی را فتح کردند و در جنگهای بیزانس و عرب، امپراتوری بیزانس را از سرزمین‌های خود در شام، قفقاز، مصر و شمال آفریقا محروم کردند. طی قرون بعد، نیمی از امپراتوری بیزانس و کل امپراتوری ساسانیان تحت سیطره مسلمانان قرار گرفت. به‌طور کلی، در طول قرن‌ها، در غرب، قلمرو ساسانی در مجاورت سرزمین دولت بزرگ و پایدار روم بود، اما در شرق، نزدیکترین همسایگان آن امپراتوری کوشان و قبایل کوچنده مانند هپتالیان بودند. ساخت استحکاماتی مانند قلعه توس یا شهر نیشابور، که بعداً به مرکز یادگیری و تجارت تبدیل شد همچنین در دفاع از استانهای شرقی ممانعتی در برابر حمله بود. در جنوب و مرکز عربستان، قبایل عرب بادیه‌نشین گاه به امپراتوری ساسانی حمله می‌کردند. پادشاهی الحیره، یک پادشاهی خاندان ساسانی تشکیل شد تا منطقه حائلی بین قلب امپراتوری و قبایل بادیه‌نشین باشد. انحلال پادشاهی الحیره توسط خسرو دوم در سال ۶۰۲ در شکستهای سرنوشت ساز ساسانی در اواخر قرن در برابر اعراب بادیه‌نشین بسیار مؤثر بود. این شکست‌ها منجر به تصرف ناگهانی امپراتوری ساسانی توسط قبایل بادیه‌نشین تحت لوای اسلام شد. در شمال، خزرها و خاقانات غربی ترک مرتباً به استان‌های شمالی امپراتوری حمله می‌کردند. آنها در سال ۶۳۴ سرزمین ماد را غارت کردند. اندکی پس از آن، سپاه پارس آنها را شکست داد و آنها را بیرون کرد. ساسانیان برای جلوگیری از این حملات استحکامات زیادی در منطقه قفقاز بنا کردند که برجسته‌ترین آنها استحکامات تحمیلی ساخته شده در دربند (داغستان، قفقاز شمالی، اکنون بخشی از روسیه است) که تا حد زیادی دست نخورده باقی مانده‌است. در ضلع شرقی دریای خزر، ساسانیان دیوار بزرگ گرگان را برپا داشتند. یک ساختار دفاعی به طول ۲۰۰ کیلومتر، احتمالاً با هدف محافظت از امپراتوری در برابر مردمان شمالی، مانند هون‌های سفید بود. جنگ با آکسوم در سال ۵۲۲، قبل از سلطنت خسرو انوشیروان، گروهی از آکسومیتها حمله به حمیرهای مسلط در جنوب عربستان را رهبری کردند. رهبر محلی عرب، ذونواس توانست در برابر حمله مقاومت کند اما سرانجام شکست خورد و به دست آکسومی‌ها کشته شد. و مردی آکسومی به نام اریاط، از طرف نجاشی، شاه یمن شد. در سال ۵۳۱، ژوستینین پیشنهاد کرد که آکسومیت‌های یمن با تجارت دریایی با هندیها، پارسها را از تجارت هند جدا کنند. اتیوپیایی‌ها هرگز این درخواست را برآورده نکردند زیرا یک ژنرال آکسومیتی به نام ابرهه کنترل سلطنت یمن را در دست گرفت و یک ملت مستقل ایجاد کرد. پس از مرگ ابرهه، یکی از شاهزادگان حمیری، معدی کرب، در حالی که برادر ناتنی وی، مسروق، تاج و تخت را به دست گرفت، به تبعید رفت. معدی کرب پس از انکار توسط ژوستینین، از خسرو کمک گرفت که او هم ناوگان و ارتش کوچکی را به فرماندهی وهریز فرستاد تا پادشاه جدید یمن را برکنار کند. پس از تسخیر پایتخت صنعا، فرزند معدی کرب، سیف، بر تخت سلطنت نشست. یوستینیان در نهایت مسئول حضور دریایی ساسانیان در یمن بود. خسرو با عدم پشتیبانی اعراب یمنی توانست به معدی کرب کمک کند و متعاقباً یمن را به عنوان مرکز پادشاهی امپراتوری ساسانی تأسیس کرد. روابط با چین امپراتوری ساسانی مانند پیشینیان خود، اشکانی، روابط خارجی فعال با چین داشتند، و سفیرانی از ایران اغلب به چین سفر می‌کردند. اسناد چینی وجود سیزده سفارت ساسانی در چین را نشان می‌دهد. از نظر تجاری، دادوستد زمینی و دریایی با چین برای هر دو امپراتوری‌های ساسانی و چینی مهم بود. تعداد زیادی سکه ساسانی در جنوب چین یافت شده‌است که تجارت دریایی را تأیید می‌کند. در موارد مختلف، پادشاهان ساسانی با استعدادترین نوازندگان و رقصندگان ایرانی خود را به دربار شاهنشاهی چین می‌فرستادند. در لوئویانگ در زمان سلسله‌های جین و شمال وی و به چانگ ان در زمان سلسله‌های سوئی و تانگ. هر دو امپراتوری از تجارت در جاده ابریشم بهره‌مند بودند و در حفظ و حراست از آن تجارت دارای منافع مشترک بودند. از نظر سیاسی، شواهدی از چندین تلاش ساسانی و چینی در ایجاد اتحاد علیه دشمن مشترک وجود دارد. با ظهور گوک‌ترک‌های کوچ‌نشین در آسیای داخلی، همچنین به نظر می‌رسد همکاری چین و ساسانیان برای خنثی‌سازی پیشرفت‌های ترک‌ها باشد. اسنادی از کوه موگ در مورد حضور یک ژنرال چینی در خدمت پادشاه سغد در زمان حمله اعراب صحبت می‌کند. به دنبال حمله اعراب مسلمان به ایران، پیروز سوم، فرزند یزدگرد سوم، به همراه چند نفر از اشراف پارسی فرار کرد و به دربار شاهنشاهی چین پناه برد. به پیروز و پسرش نرسی عناوین بالایی در دربار چین اعطا شد. حداقل در دو نوبت، آخرین بار احتمالاً در سال ۶۷۰، نیروهای چینی با پیروز اعزام شدند تا او را به سلطنت ساسانی برگردانند. این اقدامات نتایج متفاوتی داشت. یکی از آنها احتمالاً به یک حکومت کوتاه مدت پیروز در سکستان ختم شد که از آن برخی شواهد سکه‌شناسی باقی مانده‌است. نرسی بعداً به مقام فرمانده گاردهای شاهنشاهی چین رسید و فرزندان او به عنوان شاهزادگان محترم، پناهندگان ساسانی از حملات اعراب، در چین مستقر شدند. امپراتور چین در آن زمان امپراتور گائوزونگ از تانگ بود. روابط با هند به دنبال فتح ایران و مناطق همسایه، شاپور یکم اقتدار خود را در شمال غربی شبه قاره هند گسترش داد. کوشانی‌های قبلاً خودمختار موظف به پذیرفتن قانون مجوز وی بودند. این کوشانی‌های غربی بودند که افغانستان را در کنترل داشتند. در حالی که کوشان‌های شرقی در هند فعال بودند. اگرچه در اواخر قرن سوم امپراتوری کوشان رو به زوال می‌رفت و در قرن چهارم با امپراتوری گوپتای هند جایگزین شد، واضح است که ساسانیان در شمال غربی هند در طول این دوره همچنان مطرح بودند. ایران، و شمال غربی هند که قبلاً بخشی از کوشانیان را تشکیل می‌داد، به کار فرهنگی پرداختند و همچنین روابط سیاسی در این دوره، به موازات برخی اقدامات ساسانیان در سرزمینهای کوشان گسترش یافت به ویژه، کوشانی‌ها تحت تأثیر تصورشان از سلطنت ساسانی، که از طریق تجارت نقره و منسوجات ساسانی که تصویر امپراطورها در حال شکار یا عدالت پروری بر آن نقش بسته بود، گسترش یافت. با این وجود این تبادل فرهنگی باعث گسترش شیوه‌ها یا نگرش‌های مذهبی ساسانی به کوشانی‌ها نشد. در این دوره مبادلات فرهنگی سطح پایین نیز بین هند و ایران صورت گرفت. به عنوان مثال، پارسیان شکل اولیه شطرنج را وارد کردند، چاتورانگا (فارسی میانه: چترنگ) از هند. در عوض، ایرانیان تخته نرد را به هند وارد کردند. در زمان خسرو اول، کتاب‌های زیادی از هند آورده و به زبان پارسی میانه ترجمه شد. بعضی از اینها بعداً به ادبیات جهان اسلام و ادبیات عربی راه یافتند. نمونه بارز این، ترجمه پنچاتنترا هندی توسط یکی از وزرای خسرو، برزویه پزشک بود. این ترجمه، معروف به کلیله و دمنه، بعداً به ادبیات عرب و اروپا راه یافت. جزئیات سفر افسانه‌ای برزویه به هند و به دست آوردن جسورانه پنچاتنترا توسط وی با جزئیات کامل در شاهنامه فردوسی نوشته شده‌است. نظام و جامعهٔ ساسانی شهرسازی جامعه ساسانی یک جامعه شهرنشینی بود. ساسانیان طرح‌های شهرسازی و عمرانی مدون داشتند. در پایان دوره ساسانیان، میان‌رودان بیشترین چگالی جمعیت را داشت که این به خاطر پروژه‌های شهرسازی، سدسازی و راه‌سازی ساسانیان در قلب شاهنشاهی بود. بنیان نهادن شهرها اصلی‌ترین برنامه عمرانی ساسانیان بود که پیامدهای سیاست، اجتماعی و اقتصادی برای جامعه ایران در اواخر دوره باستان داشت. متن پهلوی شهرستان‌های ایران‌شهر شور شاهان ساسانی برای بنیان‌نهادن و بازسازی شهرها به نام خودشان را نشان می‌دهد. اردشیر یکم و شاپور یکم دو تن از شاهان شهرساز ساسانی هستند. شهرهای بسیاری وجود داشتند که ساکنان آن‌ها رومی‌ها، گوت‌ها، و اقلیت‌های دینی تحت فشار مثل مسیحیت و شاید هم بت‌پرستان و دیگر اسیرانی بودند که از جنگ‌های با روم گرفتار شده بودند. این اسیرگیری‌ها و اسکان آن‌ها در شاهنشاهی باعث سکونت جمعیتی از غیرایرانی‌ها در شاهنشاهی شد که بسیاری از آن‌ها کارگران ماهر و مهندسین بودند که از آن‌ها در کار ساخت و ساز شهرها و سدها و راه‌ها استفاده شد و باعث آشنایی ایرانی‌ها با تکنولوژی رومی گردید و باعث گسترش مسیحیت در ایران شد. در مورد عشایر و قبیله‌های بیابانگرد که در فارسی میانه به آن اصطلاحاً «کرد» می‌گفتند (با قوم کرد اشتباه نشود)، شواهد کمتری وجود دارد. بر پایهٔ گزارش ابن بلخی که اظهار داشته آن‌ها در ارتش ساسانیان به خدمت گرفته شدند، نشان می‌دهد که اقوام بیابان‌گرد در نهایت توسط دولت به عنوان نیروی کار به کار گرفته شده‌اند. از جمله آن‌ها می‌توان به دیلمیان، گیلانیان، کرمانی‌ها و کردها اشاره کرد که هم در دوره ساسانی و هم در دوره اسلامی در ارتش به کار گرفته شدند. شاهنشاه در راس کشور شاهنشاه قرار داشت. وقتی که کسی شانس حضور در محضر شاه را پیدا می‌کرد، شاه را پشت پرده‌ای می‌دید که از چشمان عوام دور بود. این ایده پنهان بودن شاه و عوام در روم و چین هم پیدا می‌شود، شاهان از همدیگر تقلید می‌کردند و سعی می‌کردند گوی سبقت را در تشریفات از هم بربایند. در محضر شاه فقط از طریق «پرده‌دار» (خرم‌باش) می‌شد با شاه ارتباط برقرار کرد و از طریق او بود که خواسته شاه گفته می‌شد. این موارد بخش خصوصی شاهنشاهی را تشکیل می‌دادند. در دور رویداد بزرگ، یکی نوروز و دیگری مهرگان که به فاصله شش ماه از هم قرار داشتند، شاه مردم را به حضور می‌طلبید. این جشن‌ها طبقات مختلف یا حداقل سردمداران آن‌ها را دور هم جمع می‌کرد و آن‌ها را تحت لوای شاه همبسته می‌کرد. با تبادل کردن هدایایی، یگانگی بین شاه و طبقات مختلف به شکل نمادین حفظ می‌شد. شاهان اولیه ساسانی خودشان را از نسل خدایان می‌پنداشتند و به این ترتیب یک شخص عادی نبودند و با او باید به شکل تقدس‌گونه احترام گذاشته می‌شد و دستوراتش اطاعت می‌شد. شاهان بعدی، این لقب را از روی سکه‌ها زدودند و خودشان را به تنهایی مزداپرست خواندند. طبقات در جامعهٔ ساسانی چهار طبقه (پیشگ) وجود داشت که هر طبق آتش‌کده مخصوص به خود را داشت. کاهنان (آسرونان) طبقه‌ای را تشکیل می‌دادند که خود زیرمجموعه‌هایی داشت. سرکاهن (موبدان)، کاهنانی که آتش را نگه می‌داشتند (هیربدان)، الهی‌دانان متخصص (دستوران)، قاضی‌ها (دادوران) و کاهنان دانش‌آموخته (رذان). در قرن پنجم هر کدام از طبقات کاهنان یک رئیس داشتند. مهم‌ترین آتش‌کدهٔ شاهنشاهی متعلق به این دسته بود که آذرفرنبغ نام داشت. جنگاوران (ارتشتاران) دومین طبقه از اجتماع را تشکیل می‌داند و وظیفهٔ آن‌ها حفاظت از شاهنشاهی بود. در ابتدا کل ارتش توسط مقامی تحت عنوان «ایران-سپهبد» اداره می‌شد. بعدها در دوره قباد یکم و خسرو یکم، این مقام از بین رفت و ارتش به چهار قسمت (کوست) تقسیم شد که هر کدام توسط یک سپهبد اداره می‌شد. بالاترین مقام در ارتش ساسانی ارتشتاران‌سالار بود. ارتش از حکام محلی (شهرداران)، شاهزادگان خویشاوند شاه (ویسپوهران)، اشخاص عالی‌رتبه (وزرگان) و نجیب‌زادگان (آزاتان) تشکیل و حمایت می‌شد. دسته‌هایی در ارتش وجود داشت که از جمله آن‌ها سواره‌نظام (اسواران) و پیاده‌ها (پیگان) بود. بین جنگاوران و کاهنان رابطه وجود داشت که از ارزش خاصی برخوردار است، چرا که ایده «ایران‌شهر» به عنوان قلمرویی که توسط اشراف جنگجو حکمرانی می‌شد، توسط موبدان توسعه یافته بود. این باور وجود داشت که یک دسته بدون دیگری نمی‌توانست زنده بماند. در عمل، هر دسته سعی می‌کردند خواست خود را بر دیگری تحمیل کنند که این جنگ طولانی بین آن‌ها کشور را بخش کرد و موجب ضعف شاهنشاهی شد. ارتش که به آن «سپاه» می‌گفتند به بخش‌های کوچکتری تقسیم می‌شد. سواره‌نظام مهم‌ترین بخش ارتش بود که معمولاً از وزرگان یا آزاتان و آن‌هایی که استعداد جنگی از خود نشان داده بودند تشکیل می‌شد. بر طبق گفتهٔ آمیانوس مارسلینیوس، سواره‌نظام سراپا زره می‌پوشید و کلاه‌خودی بر سر می‌گذاشت که تنها سوراخ‌هایی برای چشمان داشت. اسب آن‌ها هم تماماً زره‌پوش بود. بر طبق گفتهٔ طبری در دوره خسرو انوشیروان سلاح‌های آنان چنین بود: زره اسب، نیم‌تنهٔ زرهی سرباز، زره سینه، زره پا، شمشیر، نیزه، سپر، گرز، کمربند، تبرزین یا چماق، جعبه تیر و کمان که حاوی دو کمان به همره زه آن‌ها بود، سی عدد تیر. دیگر گونه سواره‌نظام که در جنگ‌ها استفاده می‌شدند، فیل‌بان‌ها (پیل-بانان) بودند. این حیوانات را می‌توان تانک‌های دنیای باستان فرض کرد که نزدیک بودن ایران به هند آوردن آن‌ها را تسهیل می‌کرد. پیاده‌نظام توسط (پایگان سالار) اداره می‌شد. آن‌ها نیزه و سپر داشتند و پشت آن‌ها در خطوط جنگی، کمان‌داران بودند. دیگر بخش سپاه، ناوگان آن بود که از همان ابتدا در هنگام حمله اردشیر یکم به آن سوی خلیج فارس مورد استفاده بوده‌است. بر طبق طبری به نظر می‌رسد که کشتی‌های ایرانی ظرفیت ۱۰۰ نفر را داشته‌اند. رهبر ناوگان را «ناوبد» می‌گفتند. پست‌های نظامی دیگری هم وجود داشت، مثل فرمانده دژها (ارگ‌بد)، سرپرست مرزها (مرزبان)، عنوان موروثی فرمانده توس در شرف (کنارنگ) و فرمانده ارتش (گند سالار). دومین آتشکده بزرگ کشور برای این طبقه بود که آذرگشنسب نام داشت. سومین دسته برزگران (واستریوشان) و کشاورزان (دهگانان) بودند که وظیفهٔ آن‌ها کشت و کار در زمین‌های کشاورزی و شکوفا نگه داشتن شاهنشاهی بود و به رئیس آن‌ها واستریوشان سالار می‌گفتند. آن‌ها تولیدکننده موارد غذایی و قشر مالیات‌ده شاهنشاهی بودند. آذربرزین مهر سومین آتشکده بزرگ کشور مخصوص این طبقه بود. چهارمین طبقه که بسیار پرشمارتر از سه طبقه دیگر بود و در دین زرتشت به شکل متفاوتی با آن‌ها رفتار می‌شد، پیشه‌ورها بودند. در متون پارسی میانه، به آن‌ها به صورت منفی نگریسته شده‌است. به نظر می‌رسد که این طبقه در پایین‌ترین سطح بوده‌است. این دیدگاه نسبت به پیشه‌ورها و بازرگانان با توجه به تعداد پرشمار آن‌ها در اواخر دوره باستان در ایران، مهم می‌نماید. این دیدگاه منفی تعداد زرتشتیان این طبق را کاهش داده و باعث شده بود تا اقلیت‌ها بیشتر در این طبقه مشغول باشند. این دیدگاه منفی خصوصاً آنجا مهم‌تر می‌شود که با ظهور اسلام، این طبقه خود را آماده پذیرش آن می‌دیدند، چرا که دین اسلام بسیار بیشتر تجارت‌پسندانه بود و محمد بن عبدالله، پیامبر این دین، خود یک تاجر بود. در امپراتوری ساسانی، دین حکومتی زرتشتی تعیین‌کننده رابطه بین زن و مرد بود. این روابط شامل نقش زن و مرد، رسوم ازدواج و حقوق زنان در جامعه می‌شد. اصول اخلاقی، ساختار زندگی زناشویی و رسوم اجتماعی ساسانیان، توسط متون مذهبی و قوانین زمان تعیین می‌شدند. زنان گرچه از حقوق اجتماعی همچون صاحب ملک بودن بهره‌مند بودند ولی این امتیازات بسته به طبقه اجتماعی زن داشت (ممتاز، تحت انقیاد، یا مستقل). زنان چند همسری رایج بود و از دیدگاه حقوق مدنی بین همسر ممتاز و دیگر همسران که گاه از طبقات پایین‌تر بودند تفاوت کامل وجود داشت. زنانی که از طبقات پایین‌تر بودن به عنوان زن خدمتکار (چاکرزن) نامیده می‌شدند و تنها فرزندان پسر آن‌ها جزو خانواده محسوب می‌شد. ازدواج دختران معمولاً در ابتدای جوانی و حدود پانزده سالگی صورت می‌گرفت اما دختران حق انتخاب همسر داشتند. وضع زندگی شهر نشینان نسبتاً خوب بود و می‌توانستند از طریق صنعت و تجارت به دارایی زیادی دست یابند. شهر نشینان این امتیاز را نسبت به کشاورزان داشتند که از خدمات نظامی معاف بودند. روستاییان وضع بدی داشتند و تقریباً غلامان دهگانان محسوب می‌شدند. آن‌ها هم به شاه مالیات می‌دادند و هم به دهگان‌های مالک. جایگاه زنان بستگی به طبقه اجتماعی آنان داشت. مادر و همسر شاهنشاه در بسیاری از فعالیت‌ها و تصمیم‌گیری‌ها آزاد بودند و مهرها و سنگ‌نگاره‌های بجا مانده از آن دوره که حضور آن‌ها در مراسم «بزم» را نشان می‌دهد، نشان از ارزش آنان دارد. آن‌ها به همراه مردان در شکار، می‌گساری و بزم‌ها شرکت داشتند، لباس‌های فاخر می‌پوشیدند و حتی دو زن از میان آن‌ها به مقام شاهنشاهی رسیدند. هرچند که روایات در مورد پوران‌دخت و آذرمیدخت این‌گونه است که هیچ فرزند پسری نبوده تا بر روی تخت شاهنشاهی بنشیند، همینکه این دو زن به عنوان شاهنشاه حکومت کردند، نشان از پذیرش آن‌ها توسط موبدان و روحانیان دارد. متون پارسی میانه زرتشتی که توسط موبدان مرد نوشته شده‌است، دیدگاه آنان را بازتاب می‌دهد. بر طبق گفتهٔ de Jong در یک کلمه می‌توان چیزی که موبدان از زنان می‌خواستند را تشریح کرد: «فرمان‌برداری». زنان عموم به چشم اموال مرد دیده می‌شدند و دارای قیمت بودند (۵۰۰ ستیر). بسیاری از ممنوعیت‌های مذهبی تنها در مورد زنان غیراشرافی اعمال می‌شدند. زنان به عنوان موجودهایی دیده می‌شدند که می‌توانستند شاهنشاهی را به خرابی بکشانند. در بندهشن آمده‌است که اهورا مزدا نتوانسته موجود دیگری را غیر از زنان برای بچه‌آوردن بیافریند، وگرنه آنان را خلق نمی‌کرد. این می‌تواند به این معنی باشد که زنان در ذهن موبدان و مردان «اهورامزدایی» نبودند. در متون پارسی میانه زرتشتی آمده‌است که زنان باید محجوبانه لباس بپوشند. آرایش کردن و کلاه‌گیس برای زنان احتمالاً ممنوع بوده‌است، چرا که در ارداویراف‌نامه آمده‌است که زنی که بر صورتش «رنگ نهاده» و از موی دیگران استفاده کرده و چشم پارسایان را به گناه کشیده، به دوزخ افکنده شده. قوانینی وجود داشته که زنان را از مشارکت در فعالیت‌های روزانه همچون آشپزی، تمیزکاری و برقراری تماس با آتش مقدس در ایام قاعدگی بازمی‌داشته. زنانی که در دوره قاعدگی آمیزش برقرار می‌کردند، سزاوار مرگ بوده‌اند (مرگ‌ارزان). مردان می‌بایست از زنانی که در دوره قاعدگی بودند پرهیز می‌کردند، چرا که زنان در این هنگام خطرناک‌ترین چیز برای موجودات زنده بودند. بر طبق وندیداد، آن‌ها را باید در حصار (دشتانستان) زندانی می‌کردند تا دوره قاعدگی آن‌ها تمام شود. زنان همتراز با کوکان و برده‌ها بودند و کابین یک زن ۲۰۰۰ درهم بود که برابر با قیمت یک برده بود. وقتی که زنی به سن ۹ سالگی می‌رسید، باید ازدواج می‌کرد. این سن برای پسران ۱۵ سالگی بود. این سنین سن ایدئال محسوب می‌شدند و در پایان دنیا، زنان و مردان در این سن وارد بهشت می‌شدند. زنان در هنگام روز باید سه بار در جلو شوهران خود زانو می‌زدند و از آن‌ها می‌پرسیدند که چیزی می‌خواهند یا نه، یا چگونه می‌توانند او را خوشحال کنند. چند نوع ازدواج وجود داشت. زن اصلی یک مرد با اختیارات تام، زن «پادیخشای» نام داشت، که نسبت به دیگر زنان از حقوق بیشتری برخوردار بود. اگر یک شوهر (شوی) نازا بود، می‌توانست همسر خود را به عنوان «چگر» بدهد که در آن زن با یکی از خویشان نزدیک مرد ازواج می‌کرد تا فرزندی برای شوهر اصلی خود بیاورد. اگر مردی بدون داشتن یک فرزند پسر می‌مرد، وظیفهٔ دخترش بود که «ستور» شود، به این معنی که باید با یکی از خویشاوندان مرد، فرزندی بیاورد که اموال مرد به او ارث می‌رسید و زنجیره خانوادگی را حفظ می‌کرد. زنان همچنان می‌توانستند تقاضای طلاق (هلشن یا ابیزاری) دهند و یک گواهی طلاق دریافت کنند. یک مرد می‌توانست زن خود را در صورت نازا بودن، زنا کردن (گاداری) سحر و جادو (جادوگی)، عدم انجام وظایف ضروری، عدم تمکین و رعایت نکردن دوره حبس در حین قاعدگی، طلاق دهد. قوانینی برای حفاظت از زنان وجود داشت، برای مثال اگر به‌طور غیرقانونی زنش را طلاق می‌داد، زن هنوز می‌توانست مقداری تاوان دریافت کند، حتی اگر مرد اموالش را خیرات کرده بود. قانون ایجاب می‌کرد که بخشی از آن ثروت به زن برسد. بر طبق مدیان هزار دادستان، به نظر می‌رسد که اگر زنی طلاق می‌گرفته، می‌توانسته املال یا جهازی که با خودش آورده بود را نزد خود نگه دارد، اما درآمدهای آن به شوهر می‌رسید. مردان دارای امتیاز بالاتر می‌توانستند دو زن داشته باشند (ابوگ یا به فارسی هوو) و شاهان ساسانی می‌توانستند تعداد بیشتری زن داشته باشند. پدر همه‌کاری بود و می‌توانست زن و فرزندان خودش را در صورت ناتوانی از فراهم کردن معاش خانواده، به فروش برساند. اگر به زن شوهرداری تجاوز می‌شد، او ۳۰۰ ستیر و ۵۰۰ ستیر دیگر برای ربوده شدن دریافت می‌کرد و اگر پیش از پا به سن گذاشتن به او تجاوز می‌شد، ۱۲۰۰ درهم به او داده می‌شد. آمیزش در خارج از ازدواج دزدی محسوب می‌شد. زنان یک نیروی بالقوه برای دور کردن مرد از عقاید مذهبی محسوب می‌شدند که خصوصاً این‌طور پنداشته می‌شد که می‌توانستند با نیروی جنسی خود مردان را از مذهب دور کنند، اما نه تا حدی که جلوی بچه‌آوردن گرفته شود. آمیزش کردن یک مرد با زنی نازا، گناه محسوب می‌شد، چرا که منی خود را به هدر داده‌است. زن یا دختر جوانی که نمی‌خواست ازدواج کند سزاوار مرگ بود (مرگ‌ارزان). به مردان پیشنهاد شده که «زنانی که شرم دارند را دوست داشته باش»، «زن جوان را به زنی گیر». همچنین در متون پارسی میانه دیدگاه‌های منفی نسبت به زنان وجود دارد «زنان را خرد نیست»، «رازت را پیش زنان مبر»، «زنی که فرمان‌بردار شوی نیست را به زنی مگیر»، «به زنان اعتماد نکنید تا پشیمان و شرم‌گین نشوید» و به مردان جوان پیشنهاد شده که زن پیر نگیرند، که مجموع این موارد نشان از دیدگاه منفی مردان نسبت به زنان دارد. تنها یک چیز شایسته بود که «اثر اهریمنی لواط» را خنثی می‌کرد و آن «ازدواج با خویشان» یا خویدوده بود. در مورد این نوع ازدواج گمانه‌زنی‌های فراوانی شده‌است. اما بر طبق گفتهٔ تورج دریایی، در کنار گواهی منابع خارجی، هر کس که بتواند اوستایی یا پارسی میانه بخواند، که این خویدوده هرچه بوده، در دوره ساسانیان انجام می‌شده. بر طبق گفتهٔ فرای، ریشه این رسم اگر زرتشتی نباشد، احتمالاً ایلامی بوده‌است که هخامنشیان از آن برای خالص نگه داشتن خون شاهی استفاده می‌کردند، اما انجام آن در بین عوام با شواهد کمتری همراه است. کرتیر ذکر می‌کند که بخشی از کارهای سودمندانه‌ای که کرده این بوده‌است که خویدوده‌های زیادی را ترتیب داده‌است. در متون پارسی میانهٔ متأخر هم از مزایای این ازدواج گفته شده. در دینکرد سوم (فصل هشتاد) سه نوع از این ازدواج آورده شده، بین پدر و دختر، مادر و پسر و در نهایت بین برادر و خواهر. در کنار جنبه مذهبی آن، خویدوده روشی برای نگه داشتن ثروت و خانواده به صورت بی‌کم‌وکاست است، چرا که در صورت وصلت با خانواده‌ای دیگر، بخشی از ثروت از دست می‌رفت. مجازات‌ها مجازات ابزاری بود که توسط دولت برای کنترل جامعه استفاده می‌شد. تازیانه زدن، بریدن بخش‌هایی از بدن و داغ‌گذاری در ایران ساسانی استفاده می‌شد. برای مثال، عدم حضور در دربار در حین یک دزدی یا اگر شوهر در دوران قاعدگی برای همسرش غذا فراهم نمی‌کرد یا دزدی می‌کرد، به او داغ گذاشته می‌شد و اگر یک شخص چهار بار برای جرم‌های گوناگونی داغ‌گذاری می‌شد، برای تمام عمر در حبس می‌ماند. یک مجازات دیگر که برای تحقیر بکار می‌رفت، این بود که شخص را بر روی یک حیوان، معمولاً یک میمون قرار می‌دادند و او را در خیابان‌ها رژه می‌بردند. بریدن درختان، آلوده کردن آب‌ها و دریاچه‌ها و زمین، گناه محسوب می‌شد. به گفتهٔ تورج دریایی، این کار باعث شده بود تا آلودگی‌های محیطی و میزان آسیب‌پذیری طاعون نسبت به امپراتوری روم شرقی کمتر باشد. از آنجا که آب مقدس بود، موبدان زرتشتی روش‌های هوشمندانه‌ای برای دور زدن محدودیت آلودگی آن استفاده از آن برای شست‌وشو و نظافت پیدا کرده بودند؛ مثلاً حمام‌ها در شهرها نزدیک به آتشکده‌ها و جاهایی بنا می‌شد که جشن‌های فصلی (گاهنبارها) انجام می‌گرفتند. دیگر گناه مهمی که سزاوار مرگ بود، لواط (کون‌مُرزی) بود. در مینوی خرد آمده‌است که اهریمن دیگر دیوان و پلیدان را با انجام عمل لواط با خودش به وجود آورده‌است. اگر مردی ناخواسته لواط می‌کرد، سزاوار تازیانه و اگر به میل خویش چنین کاری می‌کرد، سزاوار مرگ بود. دفن کردن مردگان هم گناه شمرده می‌شد. اجساد مردگان در مکان‌هایی به نام دخمه در معرض دسترس کرکس‌ها و سگ‌ها قرار می‌گرفتند. دلیل این کار این بود که آن‌ها بر این باور بودند وقتی روح بدن را ترک می‌کند، بدن شروع به تجزیه می‌کند و آلوده می‌شود. غیر زرتشتیانی که در شاهنشاهی زندگی می‌کردند، مثل مسیحیان، قبرها را بالاتر از سطح زمین درست می‌کردند که برای زرتشتیان قابل پذیرش بود. اما با حمله مسلمانان، دیده می‌شود که آن‌ها اجساد را در زمین دفن می‌کردند که از نظر زرتشتیان آلوده کردن زمین بود. فولکلور در متن پهلوی خسرو و ریدگ برخی از غذاها، نوشیدنی‌ها، دسرها و بازی‌های اشرافی سخن رفته‌است. بر روی بشقاب‌هایی که از آن زمان به جا مانده، شاه را نشسته می‌بینیم که نوازندگانی دور آن مشغول نواختن هستند و دخترانی هم با آهنگ آن می‌رقصند. چندین گونه موسیقی‌دان و آلت موسیقی وجود داشته‌است که از جمله آن چنگ‌سرای، وین‌سرای، وین-کنار-سرای، سور-پیک-سرای، تنبور-سرای، بربوت-سرای، نای-سرای و دومبگ-سرای است. از جمله شعبده‌بازی‌ها و کارهای نمایشی رایج در آن عصر می‌توان به رسن-وازیگ، زنجیر-وازیگ، دار-وازیگ، مار-وازیگ، چمبر-وازیگ، تیر-وازیگ، تاس-وازیگ، وندگ-وازیگ، اندروای-وازیگ، میخ و سپر-وازیگ، زین-وازیگ، گوی-وازیگ، سیل-وازیگ، شمشیر-وازیگ، ورز-وازیگ، شیشگ-وازیگ، کبیگ-وازیگ اشاره کرد که در جلوی دربار انجام می‌شدند، و آشپز (خوالیگر) با دقت در کنار آتش و غذا می‌ایستاد و دهانش را می‌بست تا غذای سلطنتی را آلوده نکند. برده‌داری واژه وردگ یا برده برای اولین بار در کتیبه‌های ساسانی قرن سوم به معنای اسیر ثبت شده‌است. منبع اصلی بردگان در شاهنشاهی ساسانی اسیران جنگی بودند. قوانین برده داری ساسانیان بسیار متفاوت با دیگر حکومت‌های ان عصر بود. برخی از قوانین حاکم بر مالکیت و رفتار با بردگان را می‌توان در کتاب حقوقی به نام مادیانِ هَزار دادِستان، مجموعه ای از احکام قضات ساسانی یافت. برخلاف قوانین مرسوم ان دوران دادگاه‌های ساسانی اسیران یا بردگان را به‌طور کامل به عنوان کالا در نظر نمی‌گرفت. به عنوان مثال، بردگان اجازه داشتند سه روز در ماه استراحت کنند. در پرونده‌های مربوط به خود در دادگاه شهادت دهند یا حق داشتند از صاحبان خود شکایت کنند. رفتارهای خشن نسبت به بردگان می‌توانست منجر به کشاندن صاحبان آنها به دادگاه شود. پرونده ای در دادگاه مربوط به برده‌ای که صاحبش سعی کرده او را در رودخانه دجله غرق کند، ثبت شده‌است. تعداد زیادی برده وجود داشت که بر طبق کاربرد، اصل و جنسیت طبقه‌بندی می‌شدند. برده‌های زن (بندگ پریستار) رایج بودند و مردان خانه بر روی آن‌ها کنترل تام داشتند و می‌توانستند از آن‌ها بچه‌دار شوند. مردمانی که در قرض بودند یا تصمیم داشتند مقداری از زمان خود را در آتشکده‌ها خدمت کنند هم در دسته بردگان قرار می‌گیرند. برده‌ها به اجازه صاحب یا در حین مرگ او آزاد می‌شدند. برده‌ها مزد دریافت می‌کردند و قادر بودند خانواده خودشان را داشته باشند. آموزش و هنر آموزش از دورهٔ ساسانیان، به دلیل باقی ماندن آثار و منابع مکتوب پر شمار، اطلاعات درخوری دربارهٔ وضعیت و شرایط آموزش و تربیت وجود دارد. شواهدی وجود دارد که بیانگر آن است برخی از گروه‌های اجتماعی مانند پیشه‌وران و بازرگانان در ایران باستان، مخصوصاً در دوره ساسانیان، تلاش می‌کردند تا فرزندانشان بتوانند در مدرسه تحصیل کنند. کریستن سن، در یکی از آثارش بدان اشاره می‌کند که، گروه بسیاری از بازرگانان شهرها، دستِ کم، خواندن، نوشتن و حساب می‌دانستند. هنر ساسانی هنر ساسانی اساساً با «جهان بینی مذهبی» همراه است و هر چند ادامه هنرهای قدیم ایران و هخامنشی و پارتی است و تحت تأثیر جریان‌های مختلفی که از سمت شرق و غرب به سوی این هنر سرازیر بود. شکل گرفته‌است، اما ویژگی‌های خاص خود را نیز دارد. گسترش طاق‌های نیم دایره و شلجمی با دهانه فراخ و کنگره‌های واقع بر طاق از ویژگی‌های هنر معماری ساسانیان در اوایل تأسیس این حکومت است. در آثار معماری ساسانی نوعی عناصر قدیمی و کهنه که مربوط به دوره هخامنشی است به چشم می‌خورد که ناشی از فرهنگ محلی مشابه این دو سلسله است. این آثار در کاخ فیروزآباد در قلعه دختر و ابنیه مربوط به شاپور اول در بیشاپور قابل رویت هستند. گچبری که پارت‌ها در کاخ‌ها و بناهای مذهبی استفاده کرده‌اند، در دورهٔ ساسانی رونق ویژه‌ای یافت. بخش عظیمی از تزیینات وابسته به دوره ساسانی گچبری است. در بناهایی مانند طاق کسری در تیسفون نمونه‌های زیبایی از موتیف‌های گچبری یافت شده‌است؛ و همچنین در قلعهٔ یزدگرد هم بهترین طرح‌های هندسی و گل و گیاه و موضوع نقوش گچبری هستند. در بناهای دیگر عهد ساسانی تاق کسری، تخت سلیمان، فیروزآباد و سروستان نیز طرح‌ها و نقش‌های فوق‌العاده زیبای گچبری استفاده شده‌است که این طرح‌ها نقش‌ها در معماری دورهٔ اسلامی به شکل جالبی بدون استفاده از نقوش ذی‌روح به کار گرفته می‌شود. از تزیینات دیگر وابسته به دورهٔ ساسانی استفاده از موزاییک کاری است؛ که به نحو شایسته‌ای در ایوان‌های شرقی و غربی کاخ بیشاپور در شهر بیشاپور استفاده شده‌است. موزاییک یعنی استفاده از قطعات کوچک سنگ رنگی که مهم‌ترین نمونه‌های آن در مکان یادشده یافته شده‌اند، در خصوص ظروف نیز اکثر ظروف دوره ساسانی از فلزات ساخته می‌شده‌است، بیشتر ظروف از جنس نقرهٔ زراندود شده هستند در برخی از ظروف غنی ی نقره به ۹۰ درصد می‌رسد. نقوش. در هنر ساسانی به وضوح می‌توان نقوش جانوری انسانی گیاهی و اساطیری را مشاهده کرد، در هنر ساسانی زنان به وضوح به تصویر کشیده شده‌اند و از نقوش حیوانی می‌توان به جانورانی چون (اسب شیر پلنگ و گراز) اشاره کرد، و اما در نقوش گیاهی درختان انگور و سرو آشکارا قابل مشاهده هستند در خصوص نقوش اساطیری نیز موجودی چون سیمرغ چه بر روی ظروف و چه بر روی اجناس بافتنی قابل مشاهده است. رویهٔ حقوقی در دوره ساسانی مبنای اصلی حقوق اوستا و زند (تفاسیر اوستا) و اجماع نیکان به معنای مجموعه فتاوای موبدان بود. بالاترین مقام در دعاوی حقوقی را موبدان موبد می‌دانستند. در سیستم حقوقی ساسانی در جهت پرهیز از به درازا کشاندن دادرسی تدابیری وجود داشت از جمله اینکه برای ارائه و احضار شهود مهلتهایی پیش‌بینی شده بود. در مواردی طرفین می‌توانستند از قاضی پیش قاضی بالاتری شکایت کنند. اگر قاضی نمی‌توانست در مورد بیگناهی یا گناه کاری فردی به قطعیت دست یابد کار به آزمون می‌رسید. آزمون به دو گونهٔ گرم و سرد بود. آزمون گرم عبور از آتش و آزمون سرد نوشیدن آب آلوده به ترکیبات گوگرد بود (واژه کنونی سوگند در فارسی به همین معناست). مجازاتها معمولاً نسبت به مجازات‌های امروزی بسیار سنگین و سخت بود. مجازات ارتداد، خیانت، فرار از جنگ یا راهزنی مرگ بود. مجازات دزدی، هتک ناموس یا ستم بر دیگران نیز اعدام یا مجازات‌های بدنی سخت بود. برای دزدی لباس در سرما یا غذا در موقع قحطی یا در موارد نظیر آن تخفیف‌های در نظر گرفته شده بود. زندان معمولاً روشی برای از میان برداشتن بی‌سر و صدای مخالفان مهم سیاسی بود. اعدام‌ها معمولاً با شمشیر انجام می‌شد اما در مواردی چون خیانت به دین یا شاه اغلب فرد را مصلوب می‌کردند. اقتصاد کشاورزی با سیستم‌های آبی ممتاز، پایهٔ اقتصاد ساسانی و سهمِ آن در اقتصاد ملی، بیشتر از بازرگانی بود. در دورهٔ ساسانیان از دو مسیر تجاری بهره‌برداری شده‌است؛ راه ابریشم در شمال و راهی دیگر در سواحل جنوبی کشور. کارخانه‌های شوش، شوشتر و گندی‌شاپور نیر برای محصولات ابریشم خود شهرت یافته بودند و با کارخانه‌های چینی رقابت می‌کردند. شیوه اصلی تولید و منبع درآمد و امرار معاش مردم در ایران کشت و برز و کشاورزی بود. محصولات کشاورزی عبارت بودند از غلاتی نظیر جو، چاودار، ارزن، حبوبات، علوفه، الیاف برای ریسندگی، میوه‌هایی نظیر انگور، انجیر، پسته و بادام، خرما و سبزی‌ها و نیز برنج و باغات زردآلو و زیتون. ساسانیان به توسعه کشاورزی بسیار علاقه داشتند و می‌دانیم که در خوزستان و عراق زمین‌های کشاورزی گسترده و قابل کشتی وجود داشته‌است. انقوزه، ریواس، پسته ایرانی و گردوی ایرانی (Persicum) از جمله گیاهان و درختانی بودند که رومی‌ها کشت آن را در سرتاسر اروپا گسترش دادند. فرای اعتقاد دارد که خصوصیات زمین‌دار یا فئودال در خاورمیانه تا حد زیادی با فئودالیسم اروپا فرق داشته‌است. این یافته‌ها را تحقیقات باستانشناسی در جنوب غربی ایران نیز تأیید می‌کند که در کنار روستاها قصرها و قلعه‌ها و دژهایی وجود نداشته‌اند. در ایران انواع گوناگونی از زمین‌داری یا اجاره داری زمین نظیر «زمین‌های دولتی»، «زمین‌های وقفی»، «زمین با مالکیت جمعی»، وجود داشت و زمین را برای اهداف خیریه نیز وقف می‌کردند. اما مهم‌تر از چگونگی مالکیت زمین موضوع تسلط بر آب بود و از این رو مالکیت «قنات‌ها» اهمیت بسیار بیشتری داشت. برخلاف جامعه فئودالی اروپای قرون وسطی، آب در ایران ساسانی ارزش بیشتری از زمین داشت. شغل‌هایی که در بازارها رایج بوده عبارتند از آهنگری، قالب‌کاری با آن (آهِن-پَیکَر)، نقره‌کار (اَسیم‌گر)، قالب‌کاری با نقره (اَسیم-پَیکَر)، سازنده سقف (اشکوب-کَردار)، ریسمان‌ساز (بَنْدْکار)، آن‌هایی که با هاون کار می‌کردند (دیگ‌ساز؟) (چاروگر)، چلنگر، خیاط (دَرزیگ)، سازنده لباس (وسترگ-کَردار)، قوری چینی‌ساز (دوشین‌گر یا جامیگ-پَز)، نجار (دورگر)، شوینده (گازَر)، کفاش (کفش‌گر)، کفاشی که نوعی کفش با ریسمان می‌ساخت (سورگر)، کوزه‌گر (کولْوارگر)، نانوا (نانباگ)، نگارگر کتاب‌ها (نیبیگان-نیگار)، نقاش (نیگارگر)، فنجان‌ساز (پَیال‌گر)، دباغ (پوست‌گر)، (پولاود-پیکر)، رنگرز، سازنده‌های مختلف (رازان)، آرایشگر (ورس-ویرای)، خیمه‌ساز (ویان‌گر)، آشپز (خوالیگر)، سازنده سفره؟ (خوان‌گر)، زرگر، سازنده زین (زین‌گر). نظارت کردن بر فعالیت و قیمت‌های بازار بر عهده (وازاربد) بوده‌است که حداقل از قرن سوم وجود داشته‌است. فرهنگ تمدن غنی و بزرگی که در دوره ساسانیان در ایران پدید آمد در پیشرفت تمدن و فرهنگ ملل آسیا و اروپای شرقی تأثیر به سزایی داشت. این فرهنگ میراث دار فرهنگ هخامنشیان که آن نیز در سرزمین پارس پدید آمده بود شد و جانشینی برای سلوکیان و اشکانیان بود. در فرهنگ ساسانیان عناصر ملی ایران حتی بیش از دوره اشکانیان ظاهر می‌شوند و وسعت و گسترش بسیاری به‌لحاظ زمانی دارند. حتی پس از حمله اعراب نیز تأثیرات پر قدرت این فرهنگ ادامه یافت. ساسانیان در شاهنامه در ادبیات ایران از ساسانیان بسیار گفته‌ند. فردوسی در بخش دوم شاهنامه و پادشاهی یزدگرد سوم چنین می‌آورد. — فردوسی ادیان در دوران ساسانیان آیین مانوی در دوران پادشاهی شاپور اول مانی ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی در بابل زاده شد و یک پزشک بود. به نظر می‌رسد که در ابتدا با والدینش زندگی می‌کرده که در آنجا تحت تأثیر مسیحیت و گنوستیک بوده‌است. دین او از هر جهت یک دین دوگانه‌پرستی بود و خودش در شاپورگان آن را مبتنی بر دو اصل (دو بن) می‌شمارد. چون این سیستم دوگانه‌پرستی بود، از فرهنگ اصطلاحات زرتشتی برای تبلیغ دینش برای کسانی که با این اصطلاحات آشنا بودند استفاده می‌کرد که این می‌تواند خود نشانی باشد که دین زرتشتی در قرن دوم دینی مهم بوده‌است. مانی به هندوستان و چین سفر کرد و در آنجا با مفاهیم دین‌های غیرابراهیمی مثل هندوئیسم و بودیسم آشنا شد، که شاید همین اختلاط‌آمیز بودن و جهانی‌گرایی موجب علاقه شاپور یکم به آن دین شده باشد. چیزی که موجب محبوبیت مانی شد این بود که او در بابل زندگی می‌کرد که افراد مختلف با باورهای گوناگون در آن سکونت داشتند. شاپور یکم به او اجازهٔ تبلیغ دینش را داد و مانی یکی از کتاب‌هایش که شاپورگان نام دارد را به او تقدیم کرده‌است. مانی دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام یکم مؤبدان زرتشتی، همچون کرتیر از پیشرفت دین مانی بیمناک شده، مانی بازداشت و به زندان افکنده می‌شود. پس از مرگ مانی در زندان، توجه مانویان به آسیای میانه، سرزمین ترکان و چین جلب شد و در آنجا پیروانی یافتند. این آیین در غرب به استثنای مصر، به علت محبوبیت و قدرت روزافزون مسیحیت خیلی موفق نبود. دین زرتشت تحت حاکمیت اشکانیان، آیین زرتشت به تغییراتی در مناطق مختلف تقسیم شده بود که شاهد ظهور خدایان محلی فرقه نیز بود. برخی از این تغییرات از سنت‌های مذهبی ایرانی و برخی دیگر نیز از سنت یونان باستان گرفته شده بودند. وقتی اسکندر مقدونی امپراتوری ایران زمان داریوش سوم را فتح کرد بت‌پرستی یونانی و عقاید مذهبی گسترش یافته و با آیین زرتشت آمیخته شد. فرایندی از سنتز مذهبی و فرهنگی یونانی- پارسی که در دوران اشکانیان نیز ادامه داشته‌است. با این حال، در زمان ساسانیان، یک آیین زرتشتی ارتدکس احیا شد و این دین تحولات بیشمار و مهمی را تجربه کرد. رابطه پادشاهان ساسانی و مذاهبی که در امپراتوری آنها وجود داشت پیچیده و متنوع بود. به عنوان مثال، در حالی که شاپور یکم انواع آیین‌ها را تحمل و تشویق می‌کرد و به نظر می‌رسد که خودش پیرو آیین زروانی بوده‌است، اقلیت‌های مذهبی در بعضی مواقع تحت سلطنت پادشاهان بعدی مانند بهرام دوم سرکوب می‌شدند. از طرف دیگر، شاپور دوم، گروه‌های مذهبی به جز مسیحیان را تحمل کرد، که در پی تغییر مذهب کنستانتین آنها را تحت آزار گرفت. مسیحیت و یهودیت از سنگ‌نگاره‌ای که از کرتیر بجا مانده، آزار و اذیت یهودیان، بوداییان، هندویان، Nazarenes، مسیحیان، مندائیان و مانویان مشهود است. خط بعدی نشان می‌دهد که بت در شاهنشاهی وجود داشته یا پرستش می‌شده که شاید اشاره به تندیس‌های رهبران و معلمان بودایی/مسیحی باشد. بر طبق گفتهٔ تورج دریایی، واژهٔ بت در زبان فارسی از واژهٔ بودا گرفته شده‌است. مسیحیان هم در ابتدا مورد آزار و اذیت قرار داشتند، هم به خاطر نگرش جهانی آن‌ها (همچون مانویت)، و هم به این خاطر که ممکن بود جایگاه کیش زرتشتی را به خطر بیندازد. با یهودیان بسیار بهتر رفتار می‌شد. در متون پارسی میانهٔ غیر دینی، رابطه نزدیک شاهنشاه و جمعیت یهودی مشهود است. برای مثال در شهرستان‌های ایران‌شهر گفته شده همسر یزدگرد اول و مادر بهرام گور، شیشین‌دخت یهودی و فرزند رأس جالوت بوده. بر طبق گفتهٔ تلمود، یزدگرد اول رابطه نزدیکی با یهودیان داشته. زرتشتی‌ها می‌توانستند بهرام گور را یک شاه قانونی و یهودیان هم می‌توانست او را یک شاه یهودی بدانند، چرا که به هر حال مادر او یک یهودی بود. آیین مزدک چندی برنیامد که مزدک ظهور کرد و سخنانی تازه‌تر آورد. این مزدک، چنان‌که از اخبار برمی‌آید خود از موبدان بود و آیین تازه‌ای هم که آورد تاویلی از آرای زرتشت به‌شمار می‌آمد. در مسئله وجود شرور و آلام، که هم زرتشت و هم مانی بدان عنایتی خاص داشتند و محور عقاید ثنوی شمرده می‌شد، مزدک رایی تازه آورد و گفت تمام بدی‌ها و زشتی‌های جهان را باید از دیو رشک و دیو خشم و دیو آز دانست زیرا، چیزی که برابری و مساوات مردم را که مایه رضای هرمزد است نابود کرده و از میان برده‌است، قدرت و استیلای این دیوان تبهکار است؛ بنابراین تا هرآنچه مایه رشک و خشم و آز مردم است، از میان نرود مساوات و برابری که فرمان هرمزد و خواست اوست در جهان پدید نمی‌آید. با کشتار شگفت‌انگیز بی‌شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان برافتاد. اما این گمان درست درنیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند و یک چند نیز با نام خرم‌دینی به مقابله با مسلمانان برخاست. زروانیان از محققان، بعضی گمان برده‌اند که این آیین بعد از عهد زرتشت به وجود آمده‌است و از صبغه تأثیر و نفوذ فلسفه یونان برکنار نیست. تأثیر یونان را، در توسعه و تکمیل این آیین، شاید نتوان انکار کرد ولیکن حقیقت آن است که ذکر زروان در اوستا نیز آمده‌است. احتمال است که این عقیده، از تاویل بعضی اقوال اوستا برآمده باشد و مایه‌هایی از عقاید کلدانیان و سپس از فلسفه یونانی نیز بر آن افزوده شده باشد. به هر حال موبدان و روحانیان زرتشتی، آیین زروان را نیز مانند عقاید مانی، نوعی رفض و بدعت می‌شمردند و با آن مخالفت می‌ورزیدند. نهایت آنکه در آخر دوره ساسانی، به سبب تحولی که در همه اوضاع زمانی پیش آمده بود، این آیین نیز رواج بسیار یافت و حتی به عقیده برخی از محققان درین دوره فرقه زروانی بر دیگر فرقه‌های زرتشتی برتری داشت. آیین بودا از سوی مشرق نیز آیین بودا هر روز گسترش می‌یافت. در بلخ و سغد و بلاد مجاور چین و هند، همواره زاهدان و سیاحان بودایی به نشر و بسط تعالیم بودا اشتغال داشتند. در آخر دوره ساسانیان سرگذشت عبرت‌انگیزی از بودا تحت عنوان بوذاسف و بلوهر در بعضی از بلاد ایران انتشار داشت. گذشته از آن، چنان‌که از مآخذ برمی‌آید، بودا یا یکی از شاگردان او کتابی نیز به فارسی داشته‌است. علم، هنر و ادبیات شاهنشاهان ساسانی حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. به دستور خسرو یکم آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه و در گندی‌شاپور تدریس شد و حتی گفته شده که خود او هم آن‌ها را مطالعه کرده‌است. در حین پادشاهی او رویدادنامه‌های تاریخی بسیاری تنظیم شد که از آن‌ها تنها کارنامه اردشیر بابکان باقی مانده‌است که مخلوطی از تاریخ و ادب است که بعدها زیربنایی برای حماسی ملی ایرانیان، شاهنامه شد. وقتی که ژوستینیان یکم درهای مکتب آتن را بست، هفت تن از استادان آنجا به ایران آمده و به دربار خسرو پناهنده شدند. در موقعی که دلتنگ وطن شده بودند، خسرو در عهدنامه ۵۳۳ با ژوستینیان قید کرد که فرزانگان یونانی باید مجاز به بازگشت به خانه باشند و مورد آزار و ستم قرار نگیرند. آکادمی گندی‌شاپور که در قرن پنجم بنیان نهاده شده بود، در دوران خسرو اول تبدیل به «بزرگ‌ترین مرکز اندیشه در جهان» شده بود و از تمام نقاط دنیا دانش‌آموزان و استادان جذب آن می‌شدند. مسیحیان نسطوری در آنجا پذیرفته می‌شدند و آثار یونانی درزمینه پزشکی و فلسفه را به آسوری ترجم کردند. نوافلاطون‌گرایان هم به گندی‌شاپور آمده و تخم عرفان‌گرایی صوفی‌گری را در آنجا کاشتند. دانش پزشکی هند، ایران، سوریه و یونان در آنجا به هم آمیخته شد و مکتب درمانی شکوفایی را ایجاد کرد. از منظر هنری، تمدن ایرانی در دوره ساسانیان از بعضی جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. بخش عمده چیزی که بعدها به تمدن اسلامی در معماری و تحریر معروف شد، در واقع از فرهنگ ایرانی گرفته شده بودند. شاهنشاهی ساسانی در دوران اوج شکوفایی خود از غرب آناتولی تا شمال هند (پاکستان/افغانستان امروزی) کشیده شده بود، اما در فرسنگ‌ها دورتر از مرزهای خود نفوذ داشت. موتیف‌های ساسانی به آسیای مرکزی و چین، شاهنشاهی بیزانس و حتی مروونژی‌ها راه یافت. نگاشته‌ها و نوشته‌هایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبان‌های پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان تخاری نیز آثاری برجا مانده‌است. زبان‌ها در ابتدای شاهنشاهی ساسانی، شاهان از زبان‌های پارسی میانه، یونانی و پارتی برای سنگ‌نگاره‌ها استفاده می‌کردند. اردشیر هم از پارسی میانه و هم از یونانی استفاده کرده‌است. شاپور یکم علاوه بر پارسی میانه و یونانی، از پارتی هم استفاده کرده‌است. از دوران نرسه، دیگر یونانی منسوخ شد و مورد استفاده قرار نگرفت که ممکن است دلالت بر پیکار با فرهنگ یونانی و هلنیستی داشته باشد که روحانیان و دولت در پیش گرفته بودند. نرسه از پارتی و پارسی میانه استفاده کرده‌است. از دوران شاپور دوم، پارتی هم منسوخ و تنها پارسی میانه مورد استفاده قرار می‌گرفت. کرتیر سنگ‌نگاره‌های خود را تنها به زبان پارسی میانه کنده‌است، که یا می‌تواند به این خاطر باشد که او برخلاف شاه، نیازی نداشته تا با غیرایرانیان و غیرزرتشتیان ارتباط برقرار کند. زبان‌های ناحیه‌ای هرچند که پارسی میانه زبان مادری ساسانیان بود، در گستره حکومتی ساسانیان یک زبان اقلیتی محسوب می‌شد و عمدتاً در ایالت پارس و در حوالی ماد و نواحی اطراف آن گستره داشت. با این حال، چندین گویش ایرانی در آن زمان وجود داشت. در کنار فارسی، گویش‌های ایالت ماد همچون آذری و همچنین یکی از گویش‌های آن تاتی، در آذرپایگان (آذربایجان) استفاده می‌شد. دیلمی و گیلانی در گیلان و مازندرانی که به آن طبری می‌گویند در طبرستان تکلم می‌شدند. به علاوه، زبان‌ها و گویش‌های بسیاری دیگری در این دو ناحیه تکلم می‌شدند. بیشتر مردم میانرودان سامی‌تبار بودند و به زبان‌های سامی سخن می‌گفتند و ایرانی‌ها در اقلیت بودند. این اقوام سامی، یهودیانی بودند که تلمود بابلی را نوشتند، و همین‌طور مردمانی بودند که به زبان آسوری و لهجه‌های گوناگونی از زبان آرامی را تکلم می‌کردند. اعراب در میان‌رودان سکونت داشتند و از سده سوم زمانی که اردشیر شمال عربستان را تسخیر کرد، عربی در شاهنشاهی شناخته‌شده بود. در قلمرو ساسانیان در قفقاز، زبان‌های پرشماری تکلم می‌شدند که گرجی و ارمنی غالب بودند و به خاطر اینکه محل سکونت اشراف پارتی بود، زبان پارتی هم نفوذ زیادی پیدا کرد. زبان‌های کارتولی گوناگون (خصوصاً در لازستان)، پارسی میانه، آلبانی قفقاز، سکایی، یونانی و زبان‌های دیگر از جمله دیگر زبان‌های این ناحیه هستند. در خوزستان به چندین زبان سخن گفته می‌شد. زبان نئو-ایلامی یا خوزی (که با دوره تاریخی نباید اشتباه شود) در دوره ساسانی در این ناحیه وجود داشت. پارسی در شمال و شرق و آرامی در بقیه نواحی آنجا. در میشان، آرامی‌ها، به همراه اعراب (که به آن‌ها اعراب میشانی هم گفته می‌شد) و اعراب بیابان‌گرد، به همراه بازرگانان نبتی و پالمیرایی، جمعیت سامی آن استان را تشکیل می‌داد. ایرانی‌ها هم شروع به سکونت در این استان کرده بودند و جمعیتی از زط‌ها هم در آنجا بود که به هند اخراج شدند. دیگر اقوام هندی همچون مالایی‌ها در میشان اسکان داده شدند که یا برده بودند یا ملوانان به خدمت گرفته‌شده. در آسورستان یا دل ایران‌شهر، بیشتر مردم آشوری‌های آرامی‌زبان بودند، در حالی‌که پارسیان، یهودیان و اعراب اقلیت آن استان را تشکیل می‌دادند. به خاطر یورش سکاها و زیرگروه‌های آنها، آلان‌ها به آذربایجان، ارمنستان و دیگر نواحی قفقاز، این ناحیه جمعیت بزرگتری از ایرانی‌ها، هرچند اندک، به خود گرفت. پارتی و دیگر گویش‌های ایرانی در خراسان تکلم می‌شد، در حالی که در مناطق دوردست در شرق که همیشه در دست ساسانی‌ها نبود، سغدی، باختری و خوارزمی و پارتی تکلم می‌شد. در جنوب در سیستان، که در دوره اشکانیان جمعیتی از سکاها بدانجا رفته بودند، سیستانی تکلم می‌شد. کرمان جمعیتی از ایرانی‌ها را به خود داشت که شبیه پارسیان بودند، در شرق دوردست در پاراتان، توران، مکران، بلوچی و زبان‌های غیرایرانی و هندوآریایی تکلم می‌شد. در کلان‌شهرها اسیران جنگی رومی/بیزانسی و جماعتی از مردم سوریه که در شاهنشاهی اسکان داده شده بودند، به زبان لاتین، آسوری و یونانی تکلم می‌کردند. به علاوه، اسلاوها، گوت‌ها و ژرمن‌هایی که به عنوان اسیر جنگی از ارتش رومی/بیزانسی گرفته می‌شدند و در شاهنشاهی اسکان داده شده بودند، به زبان‌های خودشان در شاهنشاهی تکلم می‌کردند. این‌ها تنها زبان‌هایی هستند که ما امروزه از آن‌ها اطلاع داریم، زبان‌ها و لهجه‌های فراوان دیگری بوده‌اند که امروزه از دست رفته‌اند. زبان‌های مردم بیابان‌گرد بیشتر مشکل‌زا هستند. مسلماً کردها وجود داشته و زبان کردی و لهجه‌های مختلف آن، به همراه زبان لری، و همین‌طور چند زبان دیگر که از دست رفته‌اند، وجود داشته‌اند. از قرن پنجم، قبایل ترکی وارد شاهنشاهی شدند (چه با یورش و چه اینکه دولت آن‌ها را برای خدمت در ارتش به کار گرفته باشد) که می‌توان نتیجه گرفت زبان ترکی هم وجود داشته، به‌خصوص در شمال شرق. ساسانیان باید ساختاری را برپا می‌کردند تا استان‌های مختلف را از نظر زبان به هم مرتبط کنند و یک راه ارتباطی عمومی ایجاد کنند. این کار ممکن است با گماشتن فرمانداران پارسی زبان و غیرپارسی زبان و بومیان دوزبانه صورت گرفته باشد. در حالی که شاهزاده‌هایی از خون پادشاهی بر نقاط گوناگون حکمرانی می‌کردند، دستگاهی حکومتی از دبیران، کاهنان و دیگر مناصب بر طبق شواهد موجود از سده چهارم در کتیبه شاپور سکان‌شاه، شاه سیستان وجود داشته‌است. سکه‌های ساسانی مسکوکات ساسانی طلا و نقره و مس بودند اما نسبت بین ارزش آن‌ها در تمام دوره ساسانیان ثابت نبود. درهم نقره معمولاً به بین ۳٫۶۵ تا ۳٫۹۴ (سه و شصت و پنج تا سه و نود و چهار) گرم وزن داشت. این وزن بر اساس سکه‌های اشکانی و سکه‌های فنیقی است. در سکه‌های ساسانی نقش شاه همواره در یک طرف سکه حک شده‌است و در طرف دیگر معمولاً یک آتشدان است. سکه‌های ساسانی از طلا و نقره و مس بود. سکه‌های نقره را زوزن می‌گفتند. تاریخ سکه‌ها مشخص کننده سال‌های سلطنت ساسانی است. خط و زبان سکه‌ها، پهلوی ساسانی می‌باشد. شاهنشاهان ساسانی میراث و اهمیت نفوذ شاهنشاهی ساسانی مدت‌ها پس از فروپاشی آن ادامه داشت. این شاهنشاهی، تحت حکمرانی تعدادی از شاهان توانا پیش از فروپاشی‌اش، به یک رنسانس ایرانی دست یافت که نیروی محرکه‌ای شد برای تمدنی تحت لوای دین نوظهور اسلام. شاهنشاهی ساسانی در ایران مدرن و نواحی حومه آن، به عنوان یکی از دوران شکوه و رونق تمدن ایرانی محسوب می‌شود. در اروپا فرهنگ ساسانیان و ساختار نظامی آن تأثیری شگرف بر تمدن روم گذاشت. ساختار ارتش روم تحت نفوذ روش‌های جنگاوری ایرانی قرار گرفت. نظام شاهی روم، به تقلید از رسوم دربار ساسانی در تیسپون پرداختند و خودشان هم به نوبه خود بر روی سنت‌های تشریفاتی دولت‌های اروپای مدرن اثرگذار بودند. ریشهٔ تشریفات دیپلماسی اروپای مدرن به روابط دیپلماسی بین دولت‌های ایران و شاهنشاهی روم نسبت داده شده‌است. در تاریخ یهودیت در شاهنشاهی ساسانی، تاریخ یهودیت رشد و توسعه شگرفی به خود دید. تلمود بابلی در قرون سه تا شش میلادی در ایران ساسانی تدوین شد و آکادمی‌های آموزشی بزرگی در صورا و پومبدیتا بنیان نهاده شد که تبدیل به زیربنای دانش‌پژوهی یهودی شد. اشخاصی از خاندان شاهی همچون ایفرا هرمز ملکهٔ مادر شاپور دوم و شهبانو شوشان‌دخت، همسر یزدگرد اول، به‌طور قابل توجهی به رابطه نزدیک بین یهودیان و دولت شاهنشاهی ساسانی در تیسپون کمک کردند. در هندوستان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی باعث شد دین رسمی کشور از زرتشتی به اسلام تغییر پیدا کند. زرتشتیان به تدریج از یک دین اکثریت تبدیل به اقلیت شدند که زیر فشار قرار داشتند. تعداد زیادی از آن‌ها برای نجات دادن دین و جان خود، شروع به مهاجرت از آنجا کردند. بر طبق قصه سنجان، در جایی که امروزه به آن گجرات می‌گویند مهاجرت کردند و به آن‌ها آزادی بیشتری برای حفظ رسوم باستانی و آیین‌شان داده شد. نوادگان آن زرتشتی‌ها نقشی کوچک اما قابل توجه در توسعه هندوستان ایفا کردند. امروزه ۷۰٬۰۰۰ زرتشتی در هند وجود دارند. زرتشتی‌ها هنوز از نوعی تقویم استفاده می‌کنند که در دوره ساسانی بنیان‌نهاده شده بود. مبدأ این تقویم هنوز از زمان بر تخت نشستن یزدگرد سوم محاسبه می‌شود که در سال ۶۳۲ میلادی بود. جستارهای وابسته سنگ‌نوشته‌های ساسانی امپراتوری پارس طبقات اجتماعی دوران ساسانی شهرهای ساسانی معماری ساسانیان تاریخ ساسانیان فهرست شاهنشاهان ساسانی منبع‌شناسی تاریخ ساسانی ارتش ساسانیان فهرست نبردهای شاهنشاهی ساسانی محله کوشکک جهرم پانویس منابع تصویرها از:LIVIUS شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی تاریخ ده هزار سالهٔ ایران شاهنامه فردوسی ج۳ و ج۴ تصحیح جیحونی، مصطفی نشر شاهنامه پژوهی زریاب، عباس. تاریخ ساسانیان. تهران:دانشگاه آزاد ایران سمیعی، احمد. ادبیات ساسانی. تهران. انتشارات دانشگاه آزاد ایران، ۱۳۵۵ حق‌شناس، سید علی، حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و بوموسی، تهران، انتشارات سنا، ۱۳۸۹. زارعی، محمد ابراهیم. آشنایی با معماری جهان، همدان، نشر فن آوران، ۱۳۷۹. آرتور آپهم پوپ، معماری ایران، ترجمه کرامت ا… افسر، تهران، فرهنگسرا ،۱۳۶۵. پیرنیا. شیوه‌های معماری ایران، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۵. فرخ، کاوه، سواره نظام زبده ارتش ساسانی، ترجمه بهنام محمدپناه، چاپ دوم. تهران: انتشارات سبزان، ۱۳۸۹. شابک: ۴–۲۷–۵۰۳۳–۶۰۰–۹۷۸ عبدالحسین، زرین‌کوب، دو قرن سکوت، چاپ بیست و سوم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۹. شابک ۶–۳۳–۵۹۸۳–۹۶۴–۹۷۸ کتاب فلزکاری ایران در دوره هخامنشی اشکانی و ساسانی آن سی گانتر و پل جت ترجمه شهرام حیدر آبادان ناشر گنجینه هنر. پیوند به بیرون سقوط ساسانیان، «ماحصل اختلافات داخلی» تاریخ ساسانیان میراث ساسانیان: ایرانشهر یا شکست در برابر اعراب؟ ساسانیکا نمایشگاه تیسفون و پادشان ساسانی در موزه ملی آلمان (ویدئو) آناتولی باستانی ابرقدرت‌ها ارمنستان در سده ۶ (میلادی) ارمنستان در سده ۷ (میلادی) امپراتوری‌های پیشین انحلال‌های ۶۵۱ (میلادی) ایالات در آناتولی قرون وسطی ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در دهه ۲۲۰ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۲۲۴ (میلادی) تاریخ آبخاز تاریخ آسیای مرکزی تاریخ باستان ارمنستان تاریخ باستان افغانستان تاریخ باستان پاکستان تاریخ باستان جمهوری آذربایجان تاریخ باستان عراق تاریخ باستان گرجستان تاریخ داغستان تاریخ سرزمین شام سوریه باستان شاهنشاهی ساسانی شاهنشاهی‌ها و پادشاهی‌های ایران عراق در قرون وسطی کشورهای آفریقای باستان گرجستان در قرون وسطی
2675
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%20%D8%B9%D8%B1%D8%A8
مردم عرب
عرب قومی سامی‌تبار است. بیشتر عرب‌ها در شبه‌جزیرهٔ عربی و شام زندگی می‌کنند. بیشتر مردمان شمال آفریقا نیز عرب‌زبان هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند.اقوام سامی تبار خود جزو مردمان آفرو-آسیایی بوده که با اقوام بربر-حبشی-چادی-کوشی (بومیان سومالی و سودان)هم تبار می باشند پیرامون واژه مراد از عرب اکنون ساکنان شبه جزیرهٔ عربستان، بیشتر مردم عراق و سوریه، جنوب ترکیه، اهالی عرب ایران، اهالی عرب فلسطین، لبنان و اردن، سرزمین‌های شمالی قارهٔ آفریقا یعنی کشورهای مصر، لیبی، تونس، الجزایر، مراکش، صحرا، موریتانی، و بخش‌هایی از سرزمین‌های جنوبی‌تر آن است. پیش از اسلام قبایل عرب در عربستان سکونت داشتند و مردم عراق و سرزمین شام و دیگر کشورهای کنونی عربی، ملت‌های آشوری و کلدانی و قبطی بودند که اصالت آنان سامی بوده با اعراب هم ریشه بودند. واژه عرب برابر بوده‌است با بدو یا بادیه و آب خستِ عرب بنام عربة نامیده می‌شد. در ادبیات پارسی معاصر و سده‌های پسین واژهٔ اَعراب را به عنوان جمع عرب به کار می‌برند. اما واژهٔ اعراب که جمع اَعرابیّ است در عربی اسم جنس است و معنی «عرب‌های بادیه‌نشین» می‌دهد که در متون پارسی کلاسیک نیز در همین معنی به کار رفته‌است. هویت عربی عربستان را مسکن دیرینه اقوام سامی نژاد می‌دانند که از سه هزار سال پیش از میلاد قبایل سامی در این وادی زندگی می‌کردند که کنعانیان و نبطیان نیز جزو این اقوام به حساب می‌آیند. با توجه به اختلاف نظر فراوان در نسب عرب به‌طور دقیق و متقن نمی‌توان از شخصی به عنوان جد اعلای عرب یاد کرد، به خصوص که از نسب و پیشینه عرب بائده اطلاع درستی در دست نیست. اولین بار نام عرب در نیمه قرن نهم قبل میلاد در کنار آشور به کار برده شده‌است؛ ولی در دوران معاصر هویت عرب به‌طور مستقل از هویت مذهبی تعریف می‌شود. با این حال، اکثر عرب‌ها مسلمان هستند و اقلیت آن‌ها به ادیان دیگر مانند یهودیت، مسیحیت، دروزی و بهایی پایبند هستند. به‌طور معمول فردی که یکی از والدین او عرب باشد یا به زبان عربی تکلم کنند را عرب می‌گویند در حالی که ممکن است ریشه‌های تباری مختلف یا حتی غیرعرب، بربر، قبطی، نبطی و غیره داشته باشد. با این وجود برخی اعراب مهاجر که به قاره آمریکا و اروپا طی قرون متمادی مهاجرت کردند تنها به عنوان افرادی با ریشه‌های عربی نام برده می‌شود در حالی که فرهنگ و زبان عربی را حفظ نکردند که می‌توان به میشل تامر ۳۷مین رئیس‌جمهور برزیل با تبار لبنانی اشاره کرد. در کشور مصر و به اسناد تبار بر اساس ژنتیک فقط ۱۷ درصد دارای اصالت عرب هستند. بر اساس بررسی‌های ژنتیک ۶۸ درصد مردم مصر از تبار بومیان آفریقای شمالی، ۱۷ درصد تبار عرب، ۴ درصد یهودی تبار، ۳ درصد تبار آفریقای شرقی، ۳ درصد تباری از آسیای کوچک (شامل تمام اقوام بومی باستان قبل از ترک‌ها به‌ویژه یونانی‌ها) و ۳ درصد از تبار جنوب اروپا و دو درصد از سایر تبارهای اقلیت هستند. دسته‌بندی‌ها از آن جا که ریشه نژادی و امتیازات قومی در نسب عرب نزد جامعه شناسان انعکاسی به سزا دارد، عرب را به دو دسته تقسیم کرده‌اند: اعراب بائده و اعراب باقیه. منظور از عرب باقیه قحطانیان و عدنانیان می‌باشند که در عصر حاضر هنوز مردمی در یمن و حجاز از این دو نژاد یافت می‌شوند. اعراب باقیه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند: اعراب عاربه (یعنی اعراب خالص و اصیل) یا قحطانیان: ساکنان منطقه جنوبی شبه جزیره عربستان خود را از نژاد یعرب بن قحطان فرزند پنجم نوح نبی و عرب خالص می‌دانند به همین جهت به قحطانیان شهرت یافتند. اعراب مستعربه (یعنی اعراب ناخالص و پیوسته با دیگران) یا عدنانیان: ساکنان منطقه شمالی و مرکز شبه جزیره عربستان خود را از نژاد عدنان نواده اسماعیل نبی می‌دانند به همین جهت به عدنانیان شهرت یافتند. قَحْطانیان یا عرب قَحْطانی، یکی از نسب‌های دور اعراب در کنار عدنانیان است. به آنان عرب عاربه و اصیل نیز گفته می‌شود. نیای بزرگ آنها قحطان بن عابر از فرزندان نوح است؛ چنان‌که برخی وی را از نسل ابراهیم یا هود یا خود هود دانسته‌اند. قحطان به همراه قوم خود، از منطقه بابِل یا شمال شبه‌جزیره، به منطقه یمن رفت. قبائل قحطانی در این منطقه حکومت‌هایی را همچون مَعین، قَتبان، حِمیریان و سَبائیان تشکیل دادند و تمدن‌های یمن و فعالیت‌های عمرانی قبل از اسلام، مربوط به قحطانیان بوده‌است. برخی از قبائل قحطانی پس از انحطاط دولت‌های جنوب و ویرانی سد مأرب از یمن مهاجرت کرده و در مناطق مختلف شبه جزیره عرب منتشر شدند از جمله قبیله خُزاعه به منطقه مکه و اوس و خزرج به یثرب، مهاجرت کردند. از نظر پیشینه تاریخی نخست در قسمت جنوبی به علت آب و هوای مساعد تراکم جمعیت بیشتر بود و شهرنشینی رخ داد و مناطق حاصل خیز یمن در تاریخ شهرت دارد ولی در قسمت شمالی شبه جزیره عربستان به علت خشکی و غیرقابل سکونت بودن کوچ نشینی رواج داشت. شکستن سد مأرب و متروک شدن راه بین‌المللی بخور به علت توجه دریانوردان به اقیانوس هند سبب موج مهاجرت‌های گسترده در این مناطق شد. در یک دسته‌بندی دیگر اعراب را به سه دسته اعراب بائده، اعراب عاربه و اعراب مستعربه تقسیم می‌کنند. در مورد جد اعلای اعراب، ابن حزم جمیع عرب را به سه نفر منتسب می‌داند و هر کدام از طوایف عرب را به نام آن اشخاص معرفی می‌کند که عبارتند از: عدنان، قحطان، قضاعه. عدنان از نسل اسماعیل، و قحطان از نسل سام بن نوح بودند. در نسب نامه اغلب قبایل اعراب بائده نام ارم بن سام دیده می‌شود و بدین جهت احتمال آن می‌رود که قصه‌هایی که در مورد این بخش از اعراب در کتب نقل شده مربوط به طوایف آرامی یا نبطی باشد. ابن اثیر مورخ بزرگ اسلامی می‌نویسد از نوح سه فرزند باقی ماند که به نام‌های حام، سام و یافث بودند و سپس از قول وهب بن منبه نقل می‌کند که سام بن نوح پدر اعراب و ایرانیان و رومیان بود. از اعراب بائده، ده یا دوازده قبیله را به اسم و نسب و محل سکونتشان نام می‌برند و سرگذشت‌هایی از آنان نقل می‌کنند برخی از آنها به واسطه سرکشی و نافرمانی به بلای آسمانی هلاک شدند مثل قوم عاد و ثمود، برخی هم در جنگ با قبایل دیگر از میان رفتند. برخی هم به حوادث طبیعی روزگار، منقرض شدند و در هر حال همه از بین رفتند و اگر کسی هم باقی ماند با سایر قبایل مخلوط شدند؛ ولی همان‌طور که گفته شد و در نسب نامه اغلب این قبایل بائده به چشم می‌خورد این است که نسب و ریشه همه این‌ها به ارم بن سام بن نوح می‌رسد و شاید به همین خاطر است که عربستان را مسکن دیرینه اقوام سامی و شاید هم مهد اصلی این نژاد می‌دانند که از سه هزار سال از میلاد قبایل سامی در این وادی زندگی می‌کردند که کنعانیان و نبطیان نیز جزو این اقوام به حساب می‌آیند. با توجه به اختلاف نظر فراوان در نسب عرب به‌طور دقیق و متقن نمی‌توان از شخصی به عنوان جد اعلای عرب یاد کرد، به خصوص که از نسب و پیشینه عرب بائده اطلاع درستی در دست نیست. از دسته‌بندی‌های معروف دیگر اعراب نجد و اعراب حجاز است. اعراب نجد اینان که در شرق شبه جزیره به صورت قبائل مختلف می‌زیستند، روزگار خود را حتی در یک قرن پیش با چادرنشینی و جنگ و گریزها می گذرانیدند. از نیم قرن به این طرف خاندان سعودی در این منطقه حکومت خود را تشکیل داده و امروز پایتخت آنها «ریاض» در منطقه نجد واقع است. یکی از کارهای زشتی که این خاندان نمودند این است که سرزمین مقدس حجاز را به جای این که عربستان بنامند، به نام جد خود «سعود»، عربستان سعودی نامیدند و آن سرزمین مقدس را که تعلق به عموم مسلمانان جهان دارد به عنوان ملک شخصی خود درآورده اند.اعراب حجاز یا عرب اصیل شبه جزیره که قرن‌ها به واسطه وجود خانه خدا در میان آن‌ها، محترم‌ترین مردم به‌شمار می‌رفتند، در قسمت شمال و غرب جزیره به سر می‌بردند. شهرهای حجاز هنگام ظهور اسلام مکه و مدینه و طائف بود. در کنار دریای سرخ و سی و دو فرسخی شهر مدینه هم «ینبع» قرار داشت، که خود بندری بوده‌است، و رابط میان حجاز و آفریقا به‌شمار می‌رفت. قریش نجیب‌ترین مردم حجاز بودند که در شهر مکه سکونت داشتند. نجابت و احترامی که قریش در میان سایر قبایل مختلف عرب کسب کرده بودند، به خاطر «کعبه» خانه خدا و یادگار ابراهیم و اسماعیل بود که قریش خود از اولاد اسماعیل به‌شمار می‌رفتند. به طوری که عموم قبایل عرب در یمن و حجاز و نجد و دیگر نقاط کعبه و شهر مکه را محترم شمرده و آن مکان مقدس را رمز اعتبار خود می‌دانستند. مردم قریش طی سفرهای بازرگانی خود در شام و فلسطین با نصارا و در حیره (عراق) با ایرانیان و در یمن با یهودیان حمیری آشنا شدند، و از مجموع این برخوردها به میزان زیادی از طرز تفکر و آداب و رسوم آنها آگاهی یافتند، بدون اینکه راه و روش و آداب و رسوم خود را از دست بدهند، یا تحت تأثیر آنها قرار گیرند. کار قریش در مکه و طائف تجارت، و اعراب بادیه شترچرانی و جنگ و گریز و قتل و غارت بود. قرآن مجید از این دو وضع قریش و اعراب بادیه در موارد مختلف سخن گفته و اوضاع و احوال و طرز زندگی و روحیات و صفات آنها را بازگو می‌کند. بدوی و حضری تفاوت بین بدو و حضر:از دسته‌بندی‌های دیگر می‌توان به دو دسته (بدوی‌ها) و (حضری‌ها) نیز اشاره کرد. بدوی‌ها:که اعراب نیز نامیده می‌شوند و مفرد آن نیز به صورت اعرابی به کار برده می‌شود (معنی بدوی امروزه برای نشان دادن ابتدایی بودن هم به کار می‌رود) به افرادی گفته می‌شود که در صحرا و بادیه زندگی می‌کنند که اصولاً در نجد و عمان و امارات عربی و اردن ساکن اند. حضری‌ها:که عُرُب نیز نامیده می‌شوند و مفرد آن نیز به صورت عَرَب به کار برده می‌شود، به افرادی گفته می‌شود که به صورت شهرنشین زندگی می‌کنند و دارای تمدن شهری (به عربی:حضارة) هستند و اصولاً در حجاز و شام و حضرموت و یمن ساکن هستند. خصوصیت‌های بدوی:صاحب مادیات زیادی نیستند. بدوی در چادرهایی که از پشم بز بافته شده زندگی می‌کند. خرید و فروش ساز موسیقی و تجارت منبع اصلی بدو بودند. بدو لباس‌های نازک و رنگ روشن می‌پوشد تا حرارت بیابان و صحرا را تحمل کند. بدو اصولاً در مناطقی از شبه جزیره عربستان و آفریقا زندگی می‌کند که دسترسی به مواد غذایی و آب آسان باشد. واکاوی واژهٔ تازی فرزانه بهرام پسر فرزانه فرهاد تاز، نام یکی از پسران سیامک بوده و تازیان از نسل اویند و از برخی تاریخدانان نیز چنین برمی‌آید که تاز پسرزادهٔ سیامک پسر میشی پسر کیومرث بوده و پدر همهٔ عرب است و نسب همهٔ عرب به تاز می‌رسد چنان‌که نسب همهٔ ایرانیان به هوشنگ شاه می‌رسد. (آنندراج) (انجمن آرا)... و در سراج‌اللغات نوشته که تازی به معنی عربی و این منسوب به تاز است چون واژه تاز به معنی تازنده نیز آمده و در آغاز اسلام عربان تاخت و تاراج بسیار در ایران کرده‌اند، برای همین نسبت به تاز کرده. (غیاث اللغات). برخی گمانه زده‌اند که تازی به معنی چادرنشین است، از واژهٔ تاژ و تاز بمعنی چادر و خیمه و یاء نسبت، و همیشه آن را مقابل دهقان آرند. پس دهقان به معنی روستانشین و تازی به معنی چادرنشین است، گروه‌های چادرنشین که ییلاق و قشلاق کنند، مقابل دهقان که ساکن و تخته قاپو باشد؛ بنابراین حدس واژهٔ مورد بحث بار نخست به معنی یکسره چادرنشین بوده‌است و سپس به معنی خاص تری فقط بر عرب گفته شده‌است. مردم چین عرب را تاش نامند و این تاش برگرفته از واژهٔ فارسی تاژی یا تازی است که به معنی چادرنشین است و این نشان می‌دهد که مردم چین در آغاز عرب را به توسط ایرانیان دریانورد و بازرگانان ایران شناخته‌اند. زبان مردم عرب به زبان عربی سخن می‌گویند، در کشورهای شمال آفریقا بخش‌هایی چون الجزایر و لیبی اقلیت‌هایی به فرانسوی نیز سخن می‌گویند. عرب تباران بسیاری در کشورهای اروپایی از جمله در کشور فرانسه زندگی می‌کنند که ریشه بسیاری از آن‌ها به سرزمین‌های شمال آفریقا بازمی‌گردد. یکی از نامدارترین این افراد زین الدین زیدان بازیکن پیشین تیم ملی فرانسه‌است. این زبان از خانوادهٔ زبان‌های سامی است. تاریخ عرب تاریخ اعراب تاریخی پر از تحولات دینی، سیاسی و فراز و فرودهای اجتماعی است. مهم‌ترین و نامدارترین دولت‌ها و پادشاهی‌های عربی دولت و مملکت «سبا» بود که در جنوب دولت معین و شمال دولت قتبان و شمال غربی حضرموت واقع بود، و کم‌کم اسم و شهرت آن بردیگر کشورهای نزدیک غلبه نمود. آغاز تشکیل این دولت به گمان قوی از سده هشتم یا آغاز سده نهم پیش از میلاد مسیح است. از این زمان تا براندازی دولت خودکفای یمن در دست حبشی‌ها در ۵۲۵ مسیحی (میلادی) تاریخ پادشاهی «سبأ» به چهار دوره تقسیم می‌شود که در واقع دو دوره نخست آن دولت سبأ به معنی ویژه بوده و در دو دوره بعد اگر چه اسم دولت «عنوان سبأ» داشت، اما بیشتر نفوذ و حکومت در دست اقوام دیگر یمنی بود. حدس قوی می‌رود که این چهار دوره با چهار رخداد توأم است؛ یعنی پایان نخستین و آغاز دومی با براندازی کامل (یا از دست رفتن موقع مهم) دولت معین و ابتدای سومی با از میان رفتن دولت قتبان و بالا گرفتن نفوذ ریدان و حِمیرها و ابتدای چهارمی با استیلای اولی حبشه و انقراض دولت حضرموت مقارن است. دوره نخست پادشاهی کهنه که به اسم «مکارب» یعنی (سبأ) نامیده می‌شود؛ از ابتدای امر دولت سبأ تا حدود قرن ششم قبل از میلاد مسیح (یا اواسط قرن هشتم) فرمانروای مملکت سبأ بودند. اسامی چند تن از این پادشاهان سبأ از کتیبه‌ها به دست آمده که روی همرفته پنج اسم می‌شود (یعنی اسامی مکرر می‌شود) و با احتمال قوی ۱۴ نفر از آن‌ها یک سلسله را تشکیل می‌دهند که پشت بر پشت در مملکت سبأ حکمرانی کرده‌اند. چند نفر از آن‌ها اسم مشابه مانند: یثعمر یا یثمر دارند. نام عرب به صورت نوشتاری برای نخستین بار در سنگ‌نوشته‌ای آشوری به تاریخ ۸۵۳ پیش از میلاد آمده‌است. در آن سنگ‌نوشته شلمانسر سوم (Shalmaneser III) در ضمن نام بردن از مردمانی که از او در نبرد کرکر شکست خوردند از شاهی به نام گیندیبو از ماتو اربای (سرزمین عرب) نام می‌برد. همچنین در سنگنبشته‌های دوره هخامنشی در ایران از مردمان سرزمین Arabaya به عنوان یکی از ملت‌های پیرو شاهنشاهی هخامنشی نام برده شده‌است. عربها گهگاه به مرزهای ایران نیز حملاتی می‌کردند. یکی از بزرگ‌ترین این حملات در زمان شاپور دوم انجام گرفت که شاپور به سختی آنان را سرکوب کرد. چنین گفته‌اند که او شانه‌های عرب‌ها را سوراخ کرد و از میان آن ریسمانی را گذراند؛ از این رو بدو لقب شانه سنب (ذوالاکتاف) دادند؛ ولی بزرگ‌ترین این حملات پس از پیدایی اسلام روی داد که سرانجام به سرنگونی پادشاهی ساسانیان منجر شد. عرب‌ها پس از ظهور اسلام و در دوران امویان به اروپا تاختند؛ مناطق اسپانیا، پرتغال، آندورا، جنوب فرانسه را به تسلط خود درآوردند، بر دریای مدیترانه تسلط یافتند و این روند در دوره عباسیان نیز ادامه داشت. آن‌ها مجموعاً هفتصد سال در نواحی جنوب غربی اروپا حکومتهایی زیر نظر خلفای مرکزی را اداره می‌کردند. در این دوران بود که کتاب‌های علمی، تاریخی، فلسفی بسیاری از زبان‌های لاتین به عربی ترجمه شد. مردم عرب در سدهٔ هفتم میلادی و پیش از آن، از همسایگان خود تأثیر پذیرفته‌اند و با آنان روابط داشتند. تمدن ایران و روم و آیین‌های زرتشتی، عیسوی و کلیمی در زندگی مادی و معنوی آنان تأثیر داشته و تجارت با ایران و روم باعث می‌شد که بازرگانان عرب که بیشتر از بزرگان قریش بودند بیش از دیگران با فرهنگ همسایگان متمدن خود آشنا باشند؛ چنان‌که بسیاری از کلمه‌های فارسی، رومی، مصری و حبشی توسط همین بازرگانان وارد زبان عربی شد. آداب، رسوم قبل از اسلام مردم عرب پیش از اسلام از دید اجتماعی، به دو دسته تقسیم می‌شدند: عرب بَدوی و در برابر آن، عرب حَضَر. بدوی به معنای چادرنشین است و عرب حضر، شهرنشین. بعد از اسلام برای مسلمانان عرب، مثل از دیگر مسلمانان، روز عید فطر از اهمیت و جایگاه بسیار بالاتری در فرهنگ عمومی آنان برخوردار است و گرامیداشت این روز با هنجارها، رفتارها، و آداب و رسوم بسیاری همراه است. عرب در کتاب‌های تاریخی مذهبی عرب در قرآن به صورت مفرد و جمع ذکر شده‌است. بر اساس کتاب پنجاهه‌ها، فرزندان اسماعیل (فرزند ارشد ابراهیم) با ۶ فرزند دیگر او از قطوره به هم آمیختند و اسماعیلیان و عرب را پدیدآوردند. جستارهای وابسته مردم بدوی اعراب بائده اعراب باقیه اعراب پارسی عرب‌های خوزستان بحرانیان ایرانیان بحرین اعراب پارسی عرب‌های ایران قبیله‌های عرب عرب قحطانی عرب عدنانی یادداشت پانویس اقوام آسیا اقوام آفریقا اقوام خاورمیانه اقوام در آفریقای شمالی اقوام در اتحادیه عرب جوامع مسلمان در آسیا جوامع مسلمان در آفریقا جوامع مسلمان عرب‌ها قبیله‌های عرب مردم سامی مردمان باستانی خاور نزدیک مردمان باستانی
2676
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%84%D9%85%D9%86%D8%B3%D8%B1%20%D8%B3%D9%88%D9%85
شلمنسر سوم
شلمنسر سوم یا شَلْمانَسَّر سوم یا سالماناسار سوم (آوانویسی کتیبه‌ها: Šulmānu-ašarēdu) پادشاه آشور در میان سالهای ۸۵۸ تا ۸۲۳ پ. م بود. وی پسر فرمانروای پیشین آشور یعنی آشور-ناصیر-پال دوم بود. معنی واژه شولانو-آشارِدو، «ایزد شولمانو برتر است.» می‌باشد. شلمنسر سوم طی فرمانروایی طولانی خود همواره در حال لشکرکشی به کشورهای سمت شرق خود بود. لشکریان او به دریاچه وان و کوه‌های توروس رخنه کرده، هیتی‌های کارکمیش را ناچار به پرداخت باج کرده و بر پادشاهی‌های هماث و دمشق چیره شدند. نام ماد برای نخستین بار در یک سنگ نگاره متعلق به شلمنسر سوم در سال ۸۳۵ پیش از میلاد ظاهر گردید. نام بردن از مادها حسن پیرنیا آورده‌است، پادشاهان آشوری که از جنگ‌های خود در ارمنستان و نواحی مجاور یاد کرده‌اند، تا سال ۸۳۷ پیش از میلاد اسمی از مادها و پارس‌ها نبرده‌اند، در این سال شلمنسر سوم یک سفر جنگی به کردستان کرده و برای نخستین بار نام از دو نوع مردم می‌برد، یکی را پارسوا و دیگری را آمادای می‌نامند. به‌طوری‌که آمده پارسواها در کوهستان‌ها مابین رود ذهاب و رود دیاله و آمادای‌ها در جلگه‌های اطراف این ناحیه سکنی داشته‌اند. مردم آمادای همان مادها بوده‌اند زیرا بعدها هم آشوریان به‌طوری‌که از کتیبه‌ها و بیانیه‌های آشوری دیده می‌شود، مادها را به این عنوان می‌نامیدند. آشوریان تا پایان دوران حکومت آشور-ناصیر-پال دوم از قلل مرزی زاگرس نگذشته به نقاط دور دست داخلی آن نفوذ نمی‌کردند؛ ولی بعد از آنکه پایگاه جنگی در زاموا برای خود ایجاد کردند در جهت سرزمین ماد و دریای کاسپی تهاجمات سریع به عمل آوردند. لشکریان شلمنسر سوم پس از قلع و قمع امارات کوچک زاموای خارجی، در سال ۸۵۵ پ. م از طریق گردنهٔ بونائیس به خاک مک‌تیارا شاهک ماننایی حمله کردند، و چون وی خواست از راه دریاچه با استفاده از قایق‌هایی که از شاخهٔ بید بافته و ساخته بودند از چنگ آشوریان فرار کند، شلمنسر سوم به تعقیب او پرداخت و بر دریاچه با وی پیکار کرد ولی چندان توفیقی حاصل نکرد و بر روی هم در طی سه ربع اول قرن نهم پ. م جریان تأسیس دولت‌ها در خطهٔ ارومیه و رود زرین رود بدون برخورد به دشواری‌های بزرگ تعقیب شد. حملات به کوهستان زاگرس در سال -۸۵۹ پ.م. - سلمنسر سوم (شلمانسرسوم) به زاموا لشکر کشید و پادشاهی نینی که مرکز آن قلعهٔ «آریدو» در گردنهٔ سیمه‌سی قرار داشت ظاهراً در حدود جنوب ماننا بوده‌است. باردیگر سلمنسر سوم در سال - ۸۴۲ پ.م. - آشوب نامار را خاموش کرد پیشوای بیت همبان را که مجاور نامار بود به پادشاهی آنجا مستقر ساخت. پیشوای مزبور در سال ۸۳۴ از اطاعت آشور سرپیچی کرد و این بهانه‌ای برای نخستین لشکرکشی سلمنسر سوم به خاک ماد شد. لشکریان آشور از سوی شمال‌شرقی و از طریق گردنه‌های کوهستان خشمار بطرف نامار سرازیر شدند. آشوریان دژهای نامار را تارومار کرده اموالی را که در کوهستان‌ها مخفی شده بود تصرف نمودند و این عملیات چنان سریع انجام گرفت که فرصتی برای اقدامات دیگر باقی‌ماند و آشوریان به قصد غارت و چپاول به داخل سرزمین ماد به حرکت درآمدند. محتملا یانزی نامار به ماد گریخته بود و این خود بهانه‌ای برای حملهٔ سلمنسرسوم به آن خطه شد. لشکریان آشور در مرحلهٔ اوّل پیشرفت خویش وارد کشور پارسوآ شدند و از ۲۷ پادشاهی آن سرزمین خراج ستاندند. لشکریان سلمنسرسوم از کوه‌ها گذشته به سرزمین مسّی در قسمت علیای زرینه رود سرازیر شدند و سپس بسوی دیگر سلسله جبال مزبور و ناحیهٔ خارخار و آرازیاش که در آن عهد به اتحادیه قبایل ماد تعلق داشت حرکت کردند. منابع آشوری برای بار اول از این سرزمین بنام آمادای یاد می‌کنند. احتمالاً آشوریان به بخش علیای رود قزل اوزن نزدیک بیجار کنونی و شاید درّه همدان نفوذ کردند. سال‌نامه‌های سلمنسرسوم نام چهار دژ که وی در سرزمین مادها اشغال کرد ذکر می‌کنند. نام‌های مزبور به زبان ایرانی تعلق ندارد و با اسامی اماکن زاموآ و پارسوآ مشابهت دارد. آشوریان عده‌ای از ساکنان را به بردگی بردند. بخش اعظم ساکنان و دام‌ها علی‌الرسم در کوه‌ها پنهان شده بودند و آشوریان مدتی مدید در درّه‌ها فرمانفرمایی و یکه‌تازی می‌کردند و حتی در خارخار تصویر سلمنسرسوم را بر سنگ نقر کردند؛ ولی با اینحال بعد راه بازگشت پیش گرفتند و یانزی نامار را که به اسارت درآورده بودند با خود بردند و کوشش دیگری برای تحکیم موقع خویش در خاک ماد به عمل نیاوردند. دایان آشور شلمنسر سوم هنگام لشکرکشی بعدی که در سال ۸۲۸ پ. م وقوع یافت، بسیار پیر و فرسوده شده بود و به تن خویش در عملیات شرکت نجست و فرماندهی لشکریان آشور را تورتان دایان-آشور به عهده داشت. این بار لشکرکشی متوجه امارت‌های (پادشاهی‌ها) کوچک جلکهٔ زاموای داخلی (ماننا) بود. نخست دایان‌آشور از درّهٔ زاب بزرگ حرکت کرد و به طرف خوبوشکیه رفت و سپس از خاک شخصی بنام ماگدوبو مالخیس گذشته بسوی جنوب‌شرقی روی کرد و وارد سرزمین اوآلکی پادشاه ماننا گشت. اوآلکی به کوه پناه برد و پنهان شد ولی آشوریان دام‌های بسیار بردند و دهکده‌های خالی را تصرف کردند و از آن جمله بود دهکدهٔ ایزیرتو که بمنزلهٔ دژ و مقرر اوآلکی بود. سپس لشکریان دایان آشور از امارت هارونا که شولوسونو برآن فرمانروا بود گذشتند. شولوسونو به آشور اظهار انقیاد کرد و قرار شد سرزمین او هر سال تعدادی اسب عرابه‌کش به رسم خراج بپردازد. آرتاسارو پادشاه شودورا نیز یک‌بار هدایایی تقدیم دایان‌آشور کرد. آنگاه آشوریان به پارسوآ رفتند و از برخی شاهکان خراج ستاندند و بخشی از پادشاهی‌ها را غارت کردند. وضعیت پیرامون دریاچه ارومیه در قرن هشتم پ. م در شرح لشکرکشی‌های سال‌های ۸۳۴ تا ۸۲۷ پ. م، اراضی ماننا و پارسوآ تحت حکومت شاهکان بسیار قلمداد شده‌اند بدین قرار: کشور گیلزان به پادشاهی اوپو کشور ماننا به پادشاهی اوآلکی کشور هارونا به پادشاهی شولوسونو کشور شوردورا به پادشاهی آرتاسارو کشور آیدا؟ به پادشاهی نیک دیارا کشور؟ به پادشاهی نیک‌دیما کشور آریدو به پادشاهی نینی رفته رفته پادشاهی اوآلکی و نیک‌دیارا بر دیگران بسط یافت و عوام تمام اراضی اطراف دریاچه اورمیه و زاموای داخلی را کشور ماننا یعنی قبیله‌ای که در یکی از آن سرزمین‌ها مسکن داشت، می‌خواندند. از دیگرسو لشکرکشی‌های آشوریان با اینکه جنبهٔ غارت‌گری و کسب غنایم و برده داشت در عین حال تا اندازه‌ای بدین منظور بود که سرزمین مذکور را کاملاً تحت اطاعت درآورند تا وصول خراج از آن مقدور گردد؛ ولی تا آن زمان در این طریق چندان موفقیتی کسب نکرده بودند. جستارهای وابسته تاریخ همدان پانویس منابع ای.م. دیاکونوف. تاریخ ماد. فصل دوم. آشور پادشاهان آشور حاکمان سده ۹ (پیش از میلاد) درگذشتگان ۸۲۳ (پیش از میلاد) درگذشتگان ۸۲۴ (پیش از میلاد)
2677
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF%20%D9%82%D8%B1%D9%82%D8%B1
نبرد قرقر
نبرد قَرقَر یا کرکر (کرکر، Qarqar, Karkar, Carcar) نبردی بود که در قَرقَر در شمال غرب سوریه امروزی در سال ۸۵۳ پیش از میلاد بین شلمنسر سوم پادشاه آشور از یک سو و سپاهی بزرگ از هم‌پیمانان سوری، فینیقی، اسرائیلی، (و به تعبیری حتی کیلیکی و مصری) از سوی دیگر درگرفت. اهمیت این نبرد یکی از این جهت بود که شمار سربازان و ادوات و ابزار جنگی شرکت‌کننده و به کاررفته در آن از همهٔ جنگ‌های پیش از آن بیشتر بود و دیگر این که برخی از قبایل و اقوام برای نخستین بار در این نبرد وارد صحنهٔ تاریخ شدند، مانند اعراب که با شترهای یک کوهانه و تندرو خود در این جنگ شرکت کردند. کشورگشایی آشوری‌ها در سوریه در فاصلهٔ سال‌های ۸۵۴ و ۸۴۶ پ. م. صورت گرفت و سرانجام سوریه به تصرف پادشاه آشور درآمد. دست‌اندازی‌های آشوریان به سرزمین‌های غربی پادشاهان آشوری از مدتی پیش تهاجمات و کشورگشایی‌های خود را آغاز کرده بودند، آشور-دان دوم (۹۳۴–۹۱۲ پ. م) - که نخستین پادشاه دورهٔ آشور نو است و شاید به نوعی بتوان وی را شالوده افکن امپراتوری آشور نو نامید - در طول دورهٔ سلطنتش مقدمات تبدیل آشور به یک قدرت و امپراتوری جهانی را فراهم ساخته بود، وی یک سری اقدامات در راستای کامیابی و شکوفایی اقتصادی و تجاری آشور به انجام رساند، لشکرکشی‌های تنبیهی موفقی در خارج از مرزهای آشور در تمام جهات جغرافیایی به عمل آورد و آرامی‌ها و سایر مردمان قبیله‌ای اطراف مرزهای آشور را یک گوشمالی حسابی داد. وی برای بازسازی آشور، از تور ابدین تا کوهپایه‌های آن سوی اربیل در تمام ایالت‌ها دفاتر و تشکیلات دولتی ایجاد کرد و در همهٔ کشتزارها و مزارع، گاوآهن کار گذاشت، اقدامی که باعث تولید بی‌سابقه و رکورد شکن غلات و حبوبات و در نتیجه ترقی و شکوفایی اقتصادی کشور شد. پس از درگذشت وی، پسرش آداد-نراری دوم (۹۱۲–۸۹۱ پ. م) به سلطنت رسید. او مناطقی را که قبلاً فقط به‌طور صوری و ظاهری تحت استیلا و تابعیت آشور بودند، به‌طور کامل و به معنای واقعی کلمه تحت کنترل درآورد و آرامی‌ها و نوهیتی‌ها و هوری‌ها ی دردسرساز را به مناطق و نقاط دور تبعید کرد، وی در مصاف با بابلیان نیز موفق بود و علاوه بر آن به غرب لشکرکشی کرد و شهر آرامی نصیبین را اشغال کرد و در برقراری ثبات در حوزهٔ رود خابور کوشید. جانشین وی توکولتی-نینورتای دوم هم (۸۹۰–۸۸۴ پ. م) به راه پدر خویش رفت و سعی در اعتلای آشور نمود. دورهٔ حکومت آشور-ناصیر-پال دوم دورهٔ سلطنت آشور-ناصیر-پال دوم (۸۸۳–۸۵۹ پ. م) در مقایسه با چند پادشاه قبل از او برجسته‌تر بود، وی نیز برخی از ایالات و مناطق هیتی‌ها و آرامی‌های شمال سوریه را تصرف کرد، این اقدام برای هیتیان و آرامیان غافلگیرکننده بود. در برابر مهاجمان مقاومت صورت گرفت، اما بسیاری از شهرهای کوچکتر بی‌درنگ تسلیم شده و پرداخت خراج را تعهد کردند. آشور-ناصیر-پال از این خراج برای روغن کاری ماشین جنگی‌اش بهره برد. گفته می‌شود که سپاه آشوری در این جنگ‌ها روزی سی تا چهل کیلومتر راهپیمایی میکرد و حتی به دریای مدیترانه هم رسید و آشور-ناصیر-پال شمشیرش را در آب دریا شست و در آنجا برای ایزدان قربانی کرد. اما با این همه این جنگ‌ها و لشکرکشی‌های آشور-ناصیر-پال موقتی و زودگذر بودند و وی در مجموع نتوانست سلطهٔ درازمدت و پایداری در این مناطق داشته باشد، در واقع اهمیت دورهٔ آشور-ناصیر-پال بیشتر از بابت ساختن و آراستن شهر متروکه کلخو (نیمرود باستان شناسان، کالاح، کلهو، کال در عربی، کاله) بود که آن را پایتخت خود قرار داد. شلمنسر سوم شلمنسر سوم (۸۵۸–۸۲۴ پ. م) جنگجوی قابل و معروفی بوده‌است و در زمان او بود که نبرد معروف قرقر اتفاق افتاد. وی پسر آشور-ناصیر-پال بود و پس از وی به حکومت رسید. شلمنسر در سال ۸۵۷ پ. م. به غرب لشکرکشی کرد و به رشته کوه‌های آمانوس (در ازمنهٔ باستان آمانوس می‌گفتند، این رشته کوه در جنوب ترکیه قرار دارد و امروزه کوه‌های نور یا رشته کوه نور نامیده می‌شود(و سواحل دریای مدیترانه رسید. وی سال بعد (۸۵۶ پ. م) آشوریان را در این سرزمین ساکن کرد. این اقدام وی نه تنها باعث ثبات بیشتر منطقه نشد، بلکه به تنش‌ها و اختلافات دامن هم زد و سایر دولت‌شهرها و پادشاهی‌ها در غرب، اتحادیه‌ای دفاعی در برابر آشوریان تشکیل دادند. در رأس این اتحاد، هاداد-زر پادشاه دمشق، ایرهولنی حاکم حماه و آخاب پادشاه اسرائیل قرار داشتند. به نظر می‌رسد که این متحدین تلاش کرده‌اند تا در حدود آشور نفاق و تفرقه بیندازند و باعث مناقشه شوند، البته از این بابت مطمئن نیستیم، اما تک‌سنگ کورخ که منبع اطلاعاتی اصلی و عمدهٔ ما دربارهٔ نبردها و لشکرکشی‌های غربی شلمنسر سوم می‌باشد، به شورش فردی به نام گیامو در درهٔ رود بالیک اشاره می‌کند. با این حال، گویا خود شلمنسر تمایل به جنگیدن از خود نشان می‌داده تا به‌طور قطعی تعیین کند که به اصطلاح چه کسی رئیس است. او پس از رؤیت شدن ماه کامل در ماه ایار چنان‌که معمول بود، در سالی که دایان آشور سپهسالار آشوری لیمو بود، از نینوا حرکت کرد، از طریق مقایسه دانسته می‌شود که این هنگام، بهار سال ۸۵۳ پیش از میلاد بوده‌است. قشون به سمت غرب حرکت کرد و نخستین رویارویی آن با دشمنان در درهٔ رود بالیک صورت گرفت، یعنی جایی که گیامو قدرت را قبضه کرده بود. موفقیت با طرف آشوری بود، یکی از کتیبه‌های شلمنسر می‌گوید که: آنها با شمشیرهای خودشان، گیامو، رهبر و سرورشان را کشتند. اما در کتیبه‌ای دیگر حدود ۱۵ سال بعد، شلمنسر ادعا می‌کند که خودش گیامو را به قتل رسانده‌است. قشون پادشاه فاتح در شهر کارکمیش از رود فرات گذشت، کتیبه‌های شلمنسر، نام این شهر را کار-شلمنسر گفته‌اند. در پیترو، پادشاه سفیران و فرستادگان ملیدو، گورگوم، کوموهی (کوماگنه)، کارکمیش، آرپاد و حلب را که وفاداری خود را نسبت به پادشاه آشور اعلام می‌داشتند، دریافت کرد. مهم تر از اینها، نمایندگان اراضی ای که اخیراً در غرب به تصرف آشور درآمده بودند، یعنی سمعال و پاتینا به حضور پادشاه بار یافتند. قشون آشور در ادامهٔ لشکرکشی خود (به گونه‌ای که معلوم ماست) به هالمان (یا حلب) رسید، گفته می‌شود که شهر به سمعال تعلق داشت که قبلاً اظهار انقیاد کرده و تسلیم شده بود، ولی شلمنسر تسلیم شدن آن را به صورت رخدادی ویژه یاد می‌کند. پادشاه آشور به ارگ شهر صعود کرد، برای ادد قربانی داد و به سمت جنوب غرب ادامهٔ مسیر داد و به حماه که اولین پادشاهی عضو اتحاد ضدآشوری بود، حمله کرد. آشوری‌ها با چپاول و غارت کردن اطراف سعی کردند دشمنانشان را به جنگ وادارند. شلمنسر می‌گوید: بی گمان این رفتار-نسبتاً خشن در ازای مقاومتی بوده که فرمانروای مزبور از خود نشان داده‌است، هر چند که خشونت برای پادشاهان آشور امری عادی و معمولی تلقی می‌شود. قشون آشور به سمت دریای مدیترانه حرکت کرد و شهر قرقر که در ساحل رود عاصی قرار داشت، هدف بعدی چپاول و غارت‌های سپاه آشور شد. پس از تصرف و غارت این شهر بود که آشوری‌ها با سپاهیانی بی‌شمار از دشمن روبرو شدند: اتحادیهٔ پادشاهان به‌طور جدی تصمیم به مقابله گرفته بودند. جنگ قرقر شلمنسر در تک‌سنگ کورخ نبرد مزبور را اینگونه توصیف می‌کند: (سپس شروع به برشمردن نیروهای متخاصم به شرح زیر می‌کند:) دراینجا چند مسئله پیش می‌آید: یکی اینکه شلمنسر می‌گوید «دوازده پادشاه»، ولی یازده حکمران را می‌شمارد، چند توجیه مختلف برای این مسئله آورده شده‌است، یکی این که در نظر بگیریم که آخرین پادشاه نام برده شده بر دو شهر حکومت می‌کرده، یعنی بائاسا هم شاه آمون بوده و هم شاه بیت-روهوبی، اگرچه این دو سرزمین بوسیلهٔ دمشق از هم جدا می‌شوند، احتمال و ظن دیگر عبارت است از این که شهر قرقر دوازدهمین سرزمین و پادشاهی بوده که در این هنگام، قبل از این که جنگ بزرگ و اصلی دربگیرد، بوسیلهٔ آشوریان تاراج و ویران شده بوده و به همین علت نمی‌توانسته در جنگ شرکت کند و از همین رو شلمنسر از دوازده پادشاهی سخن می‌گوید و حال این که کرکر به علت یاد شده در بالا دیگر نمی‌توانسته با آشوریان درافتد، اگرچه کرکر احتمالاً پادشاهی مستقلی نبوده‌است، محتمل‌ترین توجیه برای این مسئله این است که بگوییم عدد دوازده در اینجا تنها جنبهٔ نمادین و سمبولیک دارد و منظور از آن واقعاً «عدد دوازده» نیست. مسئلهٔ دیگر این که متن از شهری به نام Gu-a-a سخن می‌گوید و برخی از دانشمندان تصور می‌کنند که منظور از آن شهر کوئه است (یکی از سرزمین‌های کم ارتفاع شرق کیلیکیه)، برخی دیگر نیز تصور می‌کنند که املای کلمه اشتباه نوشته شده و باید نوشته می‌شد Gu-bal-a-a که همان بیبلوس باشد، آن‌ها (یعنی گروه دوم دانشمندان) می‌گویند که منطقی تر است که تصور کنیم آن شهر بیبلوس بوده، چون از لحاظ جغرافیایی به ذهن نزدیک تر می‌آید. شلمنسر جنگ را با عبارات کلیشه‌ای و همیشگی پادشاهان آشوری وصف می‌کند، می‌گوید که به یاری قدرت برتری که آشور اربابش به او داده و سلاح‌های قدرتمندی که در اختیارش نهاده شده‌است، با دشمنانش جنگیده و آنان را از شهر قرقر تا شهر گیلزائو شکست داده‌است و ۱۴۰۰۰ تن از مردان جنگی آنان را به قتل رسانده‌است، می‌گوید: در اینجا روایت استل کورخ قطع می‌شود، این مسئله و اینکه اغلاط املائی فراوانی در متن به چشم می‌خورد، نشان می‌دهد که استل مزبور می‌بایستی به سرعت و بدون فوت وقت تهیه و ساخته شود، باید یرای هر فردی که ممکن بود طور دیگری بیندیشد، این مسئله روشن می‌شد که پادشاه آشوری‌ها پیروزی درخشان و بزرگی به دست آورده‌است، اما حقیقت ممکن است متفاوت بوده باشد، به نظر می‌رسد که نبرد کرکر قطعی نبوده، چرا که شلمنسر در سال‌های آتی هم مرتباً با همسایگان غربی آشور در حال پیکار بوده‌است. حتی مخالفان و دشمنان شلمنسر پس از نبرد کرکرهمچنان به سمت پادشاه در دولت شهرهای خود باقی بودند، به غیر از آخاب اسرائیلی که اندکی بعد از این نبرد، در یک نبرد دیگر (که ربطی به جنگ کرکر نداشت) کشته شد. ده سال بعد، شلمنسر برای بار سوم دستور به انشای سالنامه‌هایش داد، داستان مبارزهٔ ۸۵۳ پ. م. خلاصه شد، و تعداد دشمنان کشته شده این بار ۲۵۰۰۰ نفر نوشته شد و ما اطلاع پیدا می‌کنیم که پادشاه آشور سوار کشتی‌ها شده و دریانوردی نموده‌است. منابع آشوری می‌گویند که تعداد سربازان آشوری شرکت‌کننده در این جنگ ۱۰۰٬۰۰۰ نفر بوده‌اند، اما دانشمندان امروزی تصور می‌کنند که کمتر از این بوده باشد، اتحادیهٔ مخالف پادشاه آشور هم بنا به آمار و ارقامی که منبع آشوری به دست می‌دهد، ۶۳٫۰۰۰ سرباز پیاده‌نظام، ۴۰۰۰ ارابهٔ جنگی، ۲۰۰۰ سواره نظام و ۱۰۰۰ شتر داشته‌است. منبع آشوری می‌گوید تلفات آشوریان ۶۶۰۰۰ نفر بوده و این رقم در اردوی مخالف عبارت بوده از ۵۸۰۰۰ پیاده‌نظام و ۱۵۸۰ سواره نظام. پس از نبرد قرقر و پیامدهای آن نبرد در سال‌های پس از جنگ کرکر، جنگ باهمسایگان غربی ادامه پیدا کرد و حتی به آرپاد و کارکمیش هم کشیده شد. شلمنسر در ۸۴۹ پ. م. مجبور شد با کارکمیش و آرپاد بجنگد، یعنی شهرهایی که در ۸۵۳ پ.م به شاه وفادار بودند و علیه هیئت ائتلافی شهرها عمل می‌کردند. در نبردی که در ۸۴۵ پ. م. رخ داد، گروه ائتلاف شهرها از کارکمیش و ارپاد کمکی دریافت نکردند و این بار به نظر می‌رسد که پیروزی قطعی و حتمی بوده باشد، چون که دو شهر مزبور دیگر هیچ‌گاه عضو ائتلاف شهرها نشدند. در جنگی که در سال ۸۴۱ پ. م. روی داد، گویا هیئت ائتلاف شهری دیگر وجود نداشت، چون که آشوریان با هزاعل پادشاه دمشق درگیر شده‌اند. به این ترتیب اتحادیهٔ شهرهای موتلف چند سال پس از تشکیل آن از هم پاشید، چرا که قرار بود که سلطهٔ آشور در سوریه تا دو قرن ادامه داشته باشد. نبرد کرکر نبردی قطعی و حتمی نبود، اما اکنون که ما پس از گذشت قرن‌ها برمی گردیم و به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که شروع پایان استقلال سوریه بود، در ۸۳۳ پ. م. شلمنسر دستور داد که مجسمه‌ای از او نزدیک یکی از دروازه‌های شهر آشور ساخته و نصب شود، کتیبه‌ای که بر آن نوشته شد، از عملیات جنگی و لشکرکشی‌های شلمنسر در سراسر شرق شناخته شدهٔ آن روزگار سخن می‌گوید، اما هنگامی که نوبت به مناطق غربی می‌شود، کتیبه تنها از دو نبرد نام می‌برد: «نبرد کرکر» و «حملهٔ اول به دمشق». هنگامی که شلمنسر درگذشت، توانسته بود سوریه، فینیقیه و بخشی از سرزمین‌های یهودی‌نشین را فتح کند. یادداشت‌ها منابع ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Battle of Qarqar ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Shalmaneser III ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Hadadezer وبسایت livius.org ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Hazael آرامی‌ها آسیا در سده نهم (پیش از میلاد) آشور در سده ۹ (پیش از میلاد) آشور اسرائیل و یهودیه باستان باستان‌شناسی سوریه پادشاهی شمالی اسرائیل تاریخ نظامی سوریه جنگ‌های تاریخ قوم اسرائیل درگیری‌های سده ۹ (پیش از میلاد) دهه ۸۵۰ (پیش از میلاد) عمریان عمون فنیقی‌ها نبردهای ایلام و آشور نبردهای مصر باستان
2679
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%A7
ازنا
اَزنا یکی از شهرهای استان لرستان واقع در خاور این استان است. در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۴۷٬۴۸۹ نفر و هفتمین شهر لرستان از نظر جمعیت است.شهرداری ازنا در سال ۱۳۳۰ تأسیس و در سال ۱۳۴۰ ازنا به عنوان مرکز بخش جاپلق در حوزه شهرستان الیگودرز ارتقاء پیدا نمود. در سال ۱۳۷۳ با تأسیس فرمانداری توسط علی محمد بشارتی وزیر کشور، این بخش از الیگودرز جدا و به شهرستان تبدیل شده و شهر ازنا مرکز آن شد. بر اساس مستندات سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور، شهرداری ازنا از سال ۱۳۴۲ خورشیدی تأسیس شده و در سال ۱۴۰۱، درجه شهرداری این شهر ۸ بوده‌است. مردم‌شناسی مردم مردم شهر ازنا از قوم لر می‌باشند زبان زبان مردم ازنا لری با گویش بختیاری و گاپله ای است. جمعیت بنا بر سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ مرکز آمار ایران، جمعیت شهر ازنا ۴۷٬۴۸۹ نفر بوده‌است. مناطق دیدنی و گردشگری چاه طیان نام چشمه‌ای است که در کوهپایه رشته کوه اشترانکوه میان روستاهای بیدستانه و تیان شهرستان ازنا قرار گرفته‌است. این چشمه که گودالی سنگی به قطر ۳ الی ۴ متر و عمق ۵ متر می‌باشد، یکی از پدیده‌های جالب زمین‌شناسی است و در اوایل بهار به‌طور ناگهانی و به یکباره فوران کرده و پرآب می‌گردد. آب‌دهی آن زیاد بوده و تا ماه‌ها ادامه می‌یابد و پس از مدتی در اواخر تابستان و اوایل پاییز به همان نحو به یکباره خشک شده و تا سال آینده و دوره جدید، بی آب می‌گردد. کارشناسان احتمال داده‌اند، این امر ناشی از ذوب شدن برف‌های اشترانکوه و تونل‌های زیر زمینی بوده و آب برف‌ها در این محل از زمین فوران کرده و تشکیل چشمه می‌دهند. با سرد شدن هوا و بارش برف در اواخر تابستان و اوایل پاییز در اشترانکوه، این چشمه نیز تا دوره یا سال آینده خشک می‌گردد. دره تخت دره‌تخت یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان ازنا واقع در سیزده کیلومتری جنوب این شهرستان در کوهپایه‌های اشترانکوه است. این روستا دارای حدود ۸۳۰ نفر جمعیت است و شغل اغلب مردم آن دامداری و کشاورزی است. در دره‌تخت استخرهای متعدد پرورش ماهی قزل آلای رنگین کمان با ظرفیت‌های گوناگون وجود دارد. دره تخت به علت قرار گرفتن در کوهپایه اشترانکوه و بهره‌مندی از آب دائم و روان دارای نیروگاه تولید برق است که از آن علاوه بر تأمین برق روستاهای همجوار به شبکه سراسری برق در شهرستان ازنا نیز برق داده می‌شود. آب و هوای مناسب این روستا، آن را به یکی از مناطق مناسب جهت کوچ تابستانه عشایر تبدیل کرده‌است. این روستا همچنین در لیست روستاهای هدف گردشگری استان قرار دارد. از جمله دیدنی‌های این روستا می‌توان به سراب‌های گوناگون که به رودخانه ماربره ختم می‌شوند، و همچنین طبیعت زیبای آن اشاره کرد. در فصل بهار دشت لاله‌های واژگون این روستا بسیار دیدنی است. تونل برفی تونل برفی یکی از آثار طبیعی پیرامون شهر ازنا است. این تونل به‌صورت طبیعی در برف و یخ‌های دامنهٔ اشترانکوه در منطقهٔ کمندان شهرستان ازنا به‌وجود آمده‌است. طول این تونل بالغ بر ۸۰۰ متر و ارتفاع آن از کف تونل تا سقف بین ۵٫۲ تا ۳ متر است. از این تونل برفی فقط در فصل‌های بهار و تابستان می‌توان بازدید کرد و برای رسیدن به این تونل باید تا روستای کمندان با اتومبیل رفت و حدوداً دو ساعت نیز پیاده‌روی کرد. دربند دربند دهستانی بزرگ و سرسبز در جلگه شمالی اشتراکوه و در نزدیکی ازنا است که به خاطر وجود ایستگاه راه‌آهن در آن از این روستا بنام «ایستگاه دربند» هم یاد می‌کنند. از چشم‌انداز کوه اشترانکوه این روستا دیده می‌شود. آبشار عروس آبشاری در دامنه‌های کوه در دره ازنا و در مسیر کلیدر تونل برفی است. آبشار دره شِن آبشار زیبایی در روستای احمدآباد و بالاتر از مقبره سید صوفی است. تالاب خروسان تالابی در ۲۸ کیلومتری شهر ازنا در روستای خروسان است. امام زاده قاسم مقبره تاریخی امام زاده قاسم که قدمت آن به دوران سلجوقیان می‌رسد و در آثار ملی ایران هم به ثبت رسیده‌است. بام ازنا بام ازنا یکی از مناطق گردشگری، تفریحی و ورزشی است که از سال ۱۳۹۶ کار احداث آن توسط سیدمرتضی موسویان (شهردار ازنا) شروع شده‌است. این مکان در غرب ازنا واقع شده‌است. موقعیت جغرافیایی شهرستان ازنا در دامنه اشترانکوه قرار دارد. این شهر از غرب به شهرستان دورود می‌رسد و شهرستان الیگودرز در شرق آن قرار دارد. راه‌ها ازنا در میسر جاده اصلی و ارتباطی شهرهای مرکزی و شمالی با غرب و شمالغرب، با شهر تهران ۳۶۵ با شهر اصفهان ۲۴۰ کیلومتر با شهر زنجان ۵۳۹ با شهر خرم‌آباد ۱۳۵ با شهر تبریز ۷۵۷ با شهر رشت ۵۷۷ و با شهر ساری ۶۱۰ کیلومتر فاصله دارد. همچنین ازنا ارتباط استان لرستان را با استان مرکزی برقرار می‌کند و فاصله ازنا با اراک حدود ۷۵ کیلومتر می‌باشد. راه‌آهن سراسری ایران این شهر را به دو نیم تقسیم کرده‌است. این خط که در زمان جنگ جهانی دوم توسط رضا شاه پهلوی ساخته شده از مهم‌ترین علل پیشرفت ازنا می‌باشد. صنایع کارخانجات صنعتی فعال در ازنا عبارتند از صنایع فروآلیاژ ایران، گداز قطعه کیا سازنده قطعات خودرو، شرکت‌های سنگ صادراتی و دیگر صنایع کوچک که عمدتاً به بخش تولید سنگ‌های ساختمانی مشغول هستند. همچنین شرکت ذوب آهن ازنا که از بزرگ‌ترین صنایع فولاد غرب کشور می‌باشد در منطقه ویژه اقتصادی ازنا در حال احداث است. و شرکت تولید داروی بایر افلاک ازنا نیز از دیگر صنایع فعال در این شهر می‌باشد. همچنین ازنا یکی از مهم‌ترین مکان‌ها برای استخراج سنگ سفید چینی کریستال است که بیشتر بصورت سنگ اسلب توسط کوپ‌های استخراج شده از معادن سنگ ازنا تولید و به شهرک‌های صنعتی مانند: شهرک صنعتی محمودآباد اصفهان اانتقال می‌یابند برای برش توسط اره و در نهایت محصولی به نام سنگ اسلب ازنا که توسط معماران و سازندگان داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفته‌است. تپه‌های باستانی ازنا شهرستان ازنا دارای ۱۰۶ تپه باستانی است که دارای شماره ثبت آثار ملی ایران هستند. این تپه‌ها بیشتر مربوط به عصر مفرغ و آهن می‌باشند و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۶ به ثبت رسیده‌اند. وجود تعداد بالای تپه‌های باستانی و وجود مناطق دیگر باستانی در این شهرستان گواه اینست که این منطقه جغرافیایی از دیرباز تا به امروز سکونتگاه انسان‌ها در دوره‌های مختلف بوده‌است. یادداشت‌ها پانویس پیوند به بیرون نگاره‌هایی از ازنا بلندا و جایگاه روستاهای شهرستان ازنا شهرستان ازنا شهرهای استان لرستان شهرهای شهرستان ازنا مناطق گرجی‌نشین
2681
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86
محله‌های تهران
کلان‌شهر تهران در سال ۱۳۹۵خورشیدی جمعاً از ۳۷۶ محله تشکیل می‌شد. شهرک‌ها و کوی‌های متعددی نیز در تهران وجود دارند. = محله‌های قدیمی تهران تهران قدیم از چهار محله تشکیل شده بود به نام‌های سنگلج، اودلاجان (عودلاجان)، بازار و چاله‌میدان. در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار چندین محله تازه در تهران ساخته شد به نام‌های ارگ، چاله حصار، خانی آباد، جوادیه، قنات‌آباد، پاچنار، پامنار، یافت‌آباد، گار ماشین، گود زنبورک‌خانه، صابون‌پزخانه، گود عرب‌ها و دروازه قزوین. محله‌های دیگر شهر تهران بزرگ شهرری، تجریش، تهران‌پارس، تهران نو، نارمک، کَن و فرحزاد، طرشت نظام آباد و حسن‌آباد، بریانک، نازی‌آباد، کوی سیزده آبان، دولت‌آباد، کیان شهر می‌باشد. هنوز بسیاری از آن محلات با همان اسم و رسم قدیم وجود دارند. محله دولت که به دلیل نزدیکی با کاخ‌های سلطنتی به این نام خوانده می‌شد، خیابان‌های لاله‌زار، خیابان شاه‌آباد، خیابان استانبول، خیابان علاءالدوله (فردوسی) خیابان لختی (سعدی) خیابان واگن‌خانه (خیابان اکباتان) خیابان عین الدوله (ایران)، دوشان‌تپه (ژاله)، نظامیه (بهارستان) و دروازه شمیران را شامل بود. محله عودلاجان (اودلاجان) تشکیل می‌شد از خیابان جلیل‌آباد (خیام) کاخ گلستان تا ناصریه (ناصر خسرو) و حدود مسجد شاه و شمال بوذرجمهری شرقی و پامنار و جنوب خیابان چراغ برق (امیر کبیر) و میدان توپخانه، که محله کلیمیان و و زرتشتیان مقیم تهران بوده‌است. محله سنگلج که بخش اعظم و عمده آن را امروزه پارک شهر تشکیل می‌دهد، در گذشته یکی از مراکز مهم سیاسی بود و با اینکه در حال حاضر تقریباً از بین رفته ولی هنوز اشتهار تاریخی خود را از دست نداده. چاله حصار یکی دیگر از محلات جنوب تهران بود که چون آن را خاکبرداری و خاکش را به مصرف حصار کشی تهران رسانده بودند، مقدار زیادی چاله گود مانند داشت، بعدها برای تخلیه زباله‌های شهر از آنجا استفاده می‌کردند. چاله میدان نیز که قبلاً در دوره صفویه خاک آن را به مصرف حصارکشی تهران رسانده بودند، وضعی تقریباً مشابه چاله حصار داشت و محل تخیله زباله تهران به حساب می‌آمد، این محله محدود به جنوب بازار چهل تن و امامزاده سید اسماعیل و میدان مال فروش‌ها، میدان امین السلطان، گمرک، خانی آباد، دروازه غار و پاقاپوق (اعدام) بود.سفرنامه وگردشگری محله تاریخی امامزاده یحیی واقع بین چهار خیابان ری، امیرکبیر، سیروس (مصطفی‌خمینی کنونی) و بوذرجمهری (۱۵ خرداد فعلی). خانه وزیر مختار فرانسه که سید حسن مدرس دوران نمایندگی مجلس را در آن سکونت داشت و همچنین خانه فخرالملوک در این محله واقع شده‌اند. کوچه امامزاده این محله قبلاً دارای یک درخت تنومند بسیار کهن بود که درون بدنه آن درخت محل کسب کفش‌دوز می‌شد. حمام‌های تاریخی متعددی در این محله بوده یا هستند مانند حمام گلشن، نواب و حمام کوچه هداوند مقابل مسجد هداوند در کوچه میرزا محمود وزیر در قسمت شمالی محله و محله درخونگاه. شمال تهران تجریش، نیاوران، قلهک، دروس، زرگنده، جماران، ازگل، لویزان، مینی سیتی، سوهانک، حسین‌آباد، مبارک‌آباد، اقدسیه، زعفرانیه، آجودانیه، محمودیه، فرمانیه، کامرانیه، داودیه، دزاشیب، جردن، الهیه، ولنجک، اوین، ظفر، درکه، ونک شرق تهران تهران نو، تهرانپارس، نارمک، شهرک امید، شهرک زیتون، سرخه حصار، پیروزی، گرگان، وحیدیه، کالاد، شمس‌آباد، حکیمیه، نیروی هوایی، نظام آباد، مجیدیه، حشمتیه، منصورآباد غرب تهران جنت آباد، پونک، شهرک آزادی، ستارخان، آریاشهر، شهر زیبا، شهران، طرشت، گیشا، چیتگر، شهرک اکباتان، کوی بیمه، تهرانسر، حصارک، آزادی، فردوس، دهکده المپیک، شهرک امیر کبیر، کن، وردآورد، شهرک گلستان، تهران ویلا، سعادت آباد، شهرک غرب، فرحزاد، چهار دیواری، جیحون، هاشمی، دامپزشکی، مهرآباد، سرو آزاد جنوب تهران مشیریه، شهرک مسعودیه، افسریه، خانی آباد نو، نازی‌آباد، نعمت‌آباد، یاخچی‌آباد، امیربهادر، آذری، اتابک، خراسان، خزانه فلاح، خزانه بخارایی، شاپور، مولوی، سیروس، دروازه غار، جوادیه، یافت‌آباد، منیریه، امیریه، شوش، بازار تهران، شهرری، کوی سیزده آبان، دولت‌آباد، شهرک رسالت، بازار چینی فروشان، کیان شهر، یافت آباد مرکز تهران یوسف آباد، امیرآباد، عباس‌آباد، جلفا، خواجه عبدالله، بهارشیراز، زرتشت، بهجت آباد، تخت جمشید (طالقانی)، تخت طاووس، سهروردی، آپادانا، توحید، جمهوری، نادری، استانبول، توپخانه، لاله زار، باغ صبا، فاطمی، آرژانتین، آذربایجان تاریخچه و معنی نام بعضی از محلات تهران جماران: زمین‌های جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده‌است. برخی ازاهالی معتقدند که در کوه‌های این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می‌آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده‌است و عده‌ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ‌های بزرگ به دست می‌آمده‌است، آن‌جا را جمران، یعنی محل به‌دست آمدن جمر نامیده‌اند. لویزان: این منطقه از گسترش روستای لویزان و شیان شمیرانات بوجود آمده که دارای آب و هوای بسیار مطبوع در گذشته بود. کامرانیه: زمین‌های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجه‌تعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمین‌های حصاربوعلی، جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین‌ها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید. محمودیه : در این منطقه باغی بوده‌است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده‌است و چون نام او عباس بوده آن را عباسیه می‌گفتند. نیاوران:نام قدیم این منطقه گردوی بوده‌است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده‌است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا” (حد، عظمت و قدرت)؛ ”ور” (صاحب) و "ان” علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت. تهران‌نو : در زمان رضا شاه فرانسوی ها این محله را با نظم هدسی برای خود ساختند و پس از مدتی به سایر مردم فروختند و چون در آن زمان این محله جدید ترین و نو ترین محله تهران بود تهران‌نو نام گرفت. خیابان‌کشی این محله نظم هندسی دارد و خیابان‌های شمال غربی به جنوب شرقی آن با بهره‌گیری از واژه مهر به‌صورت مهربار، مهرافروز، مهرآور، مهرپرور و مهرآگین نام‌گذاری شده‌اند. البته پس از انقلاب ۱۳۵۷ دگرگون کردن برخی از این نام‌ها، این نظم نامگذاری را به‌هم زده‌است. تهران‌نو دارای پنج میدان به نام‌های آشتیانی، اطلاعات (از روی دفتر روزنامه اطلاعات که در حوالی آن میدان قرار داشت گرفته شده)، چایچی (از روی نام مهندس چای‌چی که مالک آن زمان اطراف آن میدان بوده گرفته شده)، لوزی (از روی شکل لوزی آن گرفته شده) و امامت یا میدان وثوق (از روی نام وثوق‌الدوله که دز زمان ناصرالدین شاه مالک خانه خای اطراف میدان بوده گرفته شده) است. تهرانپارس: در دههٔ ۱۳۱۰ خورشیدی ارباب هرمز از بزرگترین سرمایه داران زرتشتی شهرکی در شمال شرق تهران ساخت و نامش را تهرانپارس گذاشت. سپس شمار فراوانی از زرتشتیان به آنجا کوچ کردند. ارباب هرمز با یاری چند تن از مهندسان نام‌آور خیابان بندی وجدول کشی آنجا را انجام داد. ساختار شهرسازی تهرانپارس برپایهٔ اصول شهرسازی نوین است که هم‌اکنون به عنوان یکی از بهترین طرح‌های شهری به‌شمار می‌رود. درگذشته بخش بزرگی از زمین‌های تهرانپارس از آن زرتشتیان بود. اکنون تهرانپارس بسیار گسترش یافته و در منطقهٔ ۴و۸ شهرداری تهران جای گرفته‌است. تهرانپارس دارای چهارمیدان است و شهرک‌هایی مانند شهرک امید، شهید بهشتی، فرهنگیان و پارس در آن واقع شده‌است. از خیابان‌های مهم آن بلوار تیرانداز، خیابان جشنواره، خیابان رشید، خیابان استخر و بلوار وفادار و پروین را می‌توان نام برد. از آنجا که تهرانپارس درکوهپایه‌های جنوبی رشته کوه‌های البرز و نزدیک به پارک‌های جنگلی سرخه حصار و لویزان می‌باشد از آب و هوای خوبی برخوردار است. از یادمان‌های ارزشمند تهرانپارس که در فهرست آثار ملی ثبت شده‌است دو باغ و عمارت را می‌توان نام برد. یکی عمارت ارباب هرمز درباغ اناری واقع در خیابان استخر و دیگری رستم باغ با عمارت‌های کهن آن در فلکهٔ دوم تهرانپارس. رستم باغ که بدست ارباب رستم گیو ساخته شده نمونه‌ای از باغ‌های زیبایی است که زرتشتیان در کشورهند و چین نیز ساخته‌اند. تهرانپارس از شمال به بزرگراه شهید بابایی، ازجنوب به محله تهران نو و خیابان دماوند، از خاور به خاک سفید و از باختر به بزرگراه شهید باقری محدود می‌شود. نارمک: نام محله‌ای واقع در شمال شرق تهران است. در گذشته دهی در ۹ کیلومتری جنوب شرقی تجریش و ۵ کیلومتری راه شوسهٔ دماوند به تهران بوده‌است. محله شهرک زیتون: در سال ۱۳۶۵ جهت سکونت کارکنان وزارت کشاورزی ۲۴۰ هکتار از زمین‌های منابع طبیعی فاقد کاربری را با فروش به تعاونی مسکن شماره یک با تفکیک وارایه سند رسمی واگذار گردید. اختلاف سازمان محیط زیست با وزارت کشاورزی در واگذاری پس از رأی دیوان عدالت اداری به نفع مالکین والزام شهرداری تهران به صدور مجوز منازل ویلایی منتظر حمایت سازمان زمین شهری در ساخت منازل ویلایی در جهت توسعه پایدار شرق تهران می‌باشد. محله نارمک تهران که به محله صد میدان معروف است، دارای ۷/۱۲ کیلومتر مربع مساحت و سه ناحیه شهری است. ۸۹ هزار و ۱۰۳ خانوار با ۳۳۶ هزار و ۷۷۲ نفر جمعیت دارد. این منطقه یکی از قدیمی‌ترین مناطق تهران است که در قدیم، نام آن ده نارمک بوده‌است، یکی از مناطق خوش آب و هوا و سردسیری تهران به‌شمار می‌رود. این محله که در ضلع شمالی محله تهران‌نو واقع شده، به همراه محله تهرانپارس در دههٔ ۲۰ توسط فرانسوی‌ها ساخته شد. این محله دارای ۱۰۰ میدان سرسبز می‌باشد و میدان نبوت (هفت حوض) در نارمک حالت مرکزی و تجاری دارد و از شمال و جنوب به سی‌متری نارمک (خیابان آیت) و از شرق به غرب به خیابان گلبرگ متصل می‌شود. این محله دارای مسجدهای بسیار است که یکی از مساجد معروف مسجد جامع نارمک در خیابان سمنگان است. نارمکاز شمال به خیابان فرجام از غرب به بزرگراه امام علی و از شرق به بزرگراه باقری و از جنوب به خیابان دماوند و خیابان نظام آباد متصل می‌گردد. خیابان‌های مهم آن آیت، شهید ثانی (۴۵متری نارمک)، هنگام، رسالت، سامان، سمنگان، دردشت، فرجام و مدائن و قنبریان و خیابان شیرمرد … است. این محله در سال ۱۳۳۰ شمسی برای سکونت فرهنگیان آموزش و پرورش ساخته شد. ونک: نام ونک تشکیل شده‌است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک) که به صورت صفت ظاهر می‌شود. یوسف آباد:منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی‌الممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید. پل چوبی:قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه‌هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازه‌ها، دروازه شمیران بود با خندق‌هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی استفاده می‌شد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است. شمیران:نظریات مختلفی دربارهٔ این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح‌ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و «ران» به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می‌گفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران می‌گفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده‌است. فرحزاد:این منطقه به دلیل آب و هوای فرح بخشش به این نام معروف شد. البته نام اصلی آن «فره زاد» بوده و گویا به سبب پیدایش آب در آنجا آن را «توشه با عظمت» شمرده‌اند. گیشا:نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده‌است برگرفته از نام دو بنیان‌گذار این منطقه آقایان کینژاد و شاپوری می‌باشد. منیریه:منیریه در زمان قاجار یکی از محله‌های اعیان‌نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران‌میرزا، یکی از صاحب‌منصبان قاجار، به نام منیر گرفته شده‌است. داودیه (بین میرداماد و ظفر):میرزا آقاخان نوری صدراعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت. درکه:اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آن را مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می‌شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می‌شده‌است دانسته‌اند. دزاشیب (در نزدیکی تجریش):روایت شده‌است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام «آشِب» وجود داشته‌است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو می‌گفتند. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک. پل رومی:پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می‌کرده‌است. عده‌ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلال‌الدین رومی گرفته‌شده‌است. جوادیه (جنوب تهران):بسیاری از زمین‌های جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده‌است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده‌است که به نام مسجد فردانش هم معروف است. سیدخندان:سید پیری دانا و شیرین سخن بوده که پیش گویی‌های او زبانزد مردم در سی یا چهل سال پیش بوده‌است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده‌است. فرمانیه:در گذشته املاک زمین‌های این منطقه متعلق به کامران میرزا نایب‌السلطنه بوده‌است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده‌است. آجودانیه:آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا می‌کند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده‌است. اقدسیه:نام قبلی اقدسیه (تا قبل از ۱۲۹۰ قمری) حصار ملا بوده‌است. ناصرالدین شاه زمین‌های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام آمینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.سفرنامه و گردشگری جوانمرد قصاب جنوب تهران جوانمرد قصاب نام یک شخصیت نیمه افسانه‌ای، نیمه تاریخی، و آرامگاهی (بقعه) در نزدیکی شهر ری است. محله پیرامون این بقعه نیز محله جوانمرد قصاب نام دارد. این محل بسیار زیباست و به نسبت بقیه جاهای تهران از آلودگی کمتری رنج می‌برد. در برخی آثار کهن جغرافیایی و تاریخی نیز از مقبره جوانمرد قصاب یاد شده‌است و این گمان را پدیدمی‌آورد که شاید جوانمرد قصاب شخصیت تاریخی ناشناخته‌ای باشد. حمدالله مستوفی از مدفن او در ری و عبدالرزاق سمرقندی در ذکر وقایع از مدفن او در سرخس یاد کرده‌اند. به‌نظر قزوینی جوانمرد قصابِ مدفون در سرخس به جوانمرد قصابِ ری ربطی ندارد.[۴] امروزه نیز در جنوب تهران به سوی ری، در زمین‌های منصورآباد در منطقه بیستم شهرداری تهران بقعه‌ای به نام جوانمرد قصاب هست که به احتمال زیاد بعد از عهد فتحعلی شاه در (۱۲۱۲–۱۲۵۰) ساخته شده‌است. ابیات لوحه قبرِ داخل بقعه نشان می‌دهد که صاحب آن را همان پیر افسانه‌ای صنف قصاب دانسته‌اند. محله اطراف بقعه نیز جوانمرد قصاب نام گرفته و قصه جوانمرد قصاب برای مردم این محل، معروف و مقبره او زیارتگاه است. مقبره‌های دیگری هم در برخی روستاها به نام جوانمرد قصاب وجود دارد [۶] و احتمال دارد همه آن‌ها مقبره‌هایی نمادین برای شخصیت افسانه‌ای جوانمرد قصاب باشند. "'شهرری"' :راگا به ایران باستان یعنی شهر سلطنتی منابع سازمان جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، نقشه جدید تهران و اطراف، چاپ دوم با آخرین تغییرات، (نقشه شماره ۲۴۶)، تهران: هامون ۱۳۷۷ خورشیدی. راه خودرو، نقشه ویژه ترافیکی تهران، ۱۳۸۳ خورشیدی. شهری، جعفر، طهران قدیم. سفرنامه و گردشگری جستارهای وابسته معابر تهران پیوند به بیرون پایگاه اطلاع‌رسانی محلات شهر تهران (پامنیوز) شهرک‌های تهران