text
stringlengths
27
2.34k
اگر بی‌رمقی اقتصاد آفریقا ادامه داشته باشد، این رکود خیلی از مردم را به مهاجرت خواهد کشاند. هرچه باشد، منافع مهاجرت خیلی زیاد است: اگر شخصی با درآمد میانۀ تونس به فرانسه مهاجرت کند و آنجا شروع به کسب درآمد کند و حتی در محدودۀ صدک بیستم فرانسه درآمد داشته باشد، درآمدش تقریباً سه‌ برابر شده و علاوه‌برآن شانس زندگی بهتری برای فرزندانش مهیا کرده است. منافع مهاجرت به اروپا برای اهالی آفریقای جنوب صحرا از این هم بیشتر است: اگر شخصی با درآمد میانۀ اوگاندا به نروژ مهاجرت کند و درآمدی در سطح صدک بیستم نروژ داشته باشد، درآمدش ۱۸ برابر شده است. ناتوانی اقتصادهای آفریقایی در رسیدن به همتایان ثروتمندشان (و بنابراین ناتوانی در کاهش نابرابری درآمد جهانی در آینده) موجب افزایش مهاجرت خواهد شد و ممکن است احزاب سیاسی بیگانه‌هراس و بومی‌گرا را در کشورهای ثروتمند، به‌خصوص در اروپا، تقویت کند.
وفور منابع طبیعی در آفریقا، در کنار فقر مزمن و دولت‌های ضعیف، منجر به رقابت قدرت‌های مسلط جهانی بر سر این قاره خواهد شد. با اینکه غرب بعد از پایان جنگ سرد آفریقا را نادیده گرفت، سرمایه‌گذاری‌های اخیر چین در این قاره ایالات‌متحده و دیگران را نسبت به اهمیت آن هوشیار کرده است. آژانس توسعۀ جهانی ایالات‌متحده به‌شکل غیرمستقیم، نه فقط از طریق تغییر جهت به‌سوی توجه به آفریقا، بلکه همچنین با تصمیم به تمرکز بر پروژه‌های زیربنایی سنتی مشابه پروژه‌های موردعلاقۀ چینی‌ها به پیشوازشان رفته است. کشورهای آفریقایی دارند یاد می‌گیرند که رقابت قدرت‌های بزرگ شاید در کل برایشان بد نباشد، چون می‌توانند از یک ابرقدرت در مقابل ابرقدرت دیگر استفاده کنند. ولی این سناریوی شوم هم ممکن است که این قاره به کشورهای دوست و دشمن تقسیم شود که با هم رقابت می‌کنند یا به جنگِ هم می‌روند. چنین آشوبی آرمان ایجاد آفریقایی را که بتواند موفقیت بازار مشترک اروپا را تکرار کند بسیار دسترس‌ناپذیرتر خواهد کرد. احتمال بروز جهش در رشد اقتصادی آفریقا تا حدی که در سال‌های پیشِ رو بتواند به‌شکل چشمگیری جلوی نابرابری جهانی بایستد اندک است.
نابرابری جهانی به هر سمتی که برود تغییرات قابل‌ملاحظه‌ای در پیش است. اگر رشد چین کاهش چشمگیری پیدا نکند، افزایش سهم شهروندان چینی در سطوح بالاترِ توزیع درآمد جهانی ادامه خواهد یافت و، به همان نسبت، سهم غربی‌ها در این گروه کاهش خواهد یافت. این دگرگونی نشان‌دهندۀ تغییر بارز وضعیتی است که از زمان انقلاب صنعتی وجود داشته است، وضعیتی که غربی‌ها قاطعانه در رأس هرم درآمد جهانی قرار داشتند و حتی غربی‌های فقیر هم از نظر وضعیت جهانی جایگاه بالایی داشتند. افت تدریجی موقعیت درآمدیِ طبقات پایین و متوسطِ روبه‌پایین در غرب منبع جدید دوقطبی‌شدن فضای درون این کشورها خواهد شد: اغنیا در کشورهای غربی در مقیاس جهانی ثروتمند خواهند ماند، ولی فقرا در همان کشورها در سلسله‌مراتب جهانی تنزل خواهند کرد. برای اینکه نابرابری روند نزولی بگیرد، نیاز به رشد اقتصادی قوی کشورهای پرجمعیت آفریقایی است که همچنان غیرمحتمل است. احتمالاً آفریقا در آینده، مثل گذشته، مهاجرت به خارج از آفریقا، رقابت قدرت‌های بزرگ بر سر منابع این قاره و فقر ماندگار و دولت‌های ضعیف را پیش رو داشته باشد.
و با‌وجوداین دستیابی به جهانی با برابری بیشتر همچنان هدف مفیدی است. کمتر متفکری مثل آدام اسمیت، فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم و بنیان‌گذار اقتصاد سیاسی، اهمیت برابری را درک کرده است. آدام اسمیت در شاهکارش، ثروت ملل، ایجاد شکاف ثروت و قدرت بین غرب و مابقی جهان را، که منجر به استعمار و جنگ‌های غیرعادلانه شد، مورد توجه قرارداد و نوشت «برتری نیروهای طرف اروپایی آن‌قدر زیاد بود که می‌توانستند در آن کشورهای دورافتاده با مصونیتْ هر نوع بی‌عدالتی را مرتکب شوند». عدم توازن قدرت بین دو طرفݧݧݧݧݩْ خشونت و رفتارهای غیرانسانی را تقویت کرد. بااین‌حال اسمیت هنوز دلیلی برای امیدواری داشت. اسمیت تصور می‌کرد «شاید از این به بعد بومیان آن کشورها قوی‌تر شوند یا اروپاییان ضعیف‌تر شوند». «و ساکنان چهارگوشۀ جهان به برابری در قوت و شجاعت برسند و ترس متقابلی بینشان ایجاد شود که خود به‌تنهایی می‌تواند رفتار ناعادلانۀ ملت‌های مستقل را به نوعی احترام به حقوق یکدیگر بدل کند».
شب شده بود و دیگر باید خداحافظی می‌کردیم. من و شیلا لایمینگ تمام روز با هم حرف زده بودیم -سر ناهار در تاکوفروشی، حین گشت‌وگذار در شهر برلینگتون، هنگام خرید، و موقع شام در انباری که به رستوران تبدیل شده بود. بنابراین برای نوشتنِ مطلبی که قصد داشتم دربارۀ لایمینگ و کتاب جذاب جدیدش تدارک ببینم نقل‌قولِ خوب کم نداشتم. نُهِ شب بود و من، در همان حال که جست‌زنان از روی چاله‌های یخ‌زدۀ پارکینگ می‌پریدم و با لایمینگ و شوهرش خوش‌وبش می‌کردم، در فکر بلیت ساعت ۵:۴۵ صبحم بودم. مسلماً، مطمئن‌ترین راه این بود که تاکسی بگیرم و یک‌راست به فرودگاه لاکویینتا بروم.
دلیل اشتیاقم برای ملاقات با لایمینگ این نبود که کتابش به نظرم جالب آمده، دلیل اصلی‌اش این بود که عمیقاً باور داشتم حرف درستی در کتابش می‌زند. او در این کتاب که نامش را معاشرت: قدرت تمام‌عیار وقت‌کُشی گذاشته است می‌نویسد «بی‌آنکه بخواهم، شاهد بحرانی هستم که مدام در حال شدت‌گرفتن است: مردم یا به‌سختی با هم معاشرت می‌کنند، یا اصلاً معاشرت بلد نیستند و نگرانی و اضطراب خودشان را از این بابت ابراز می‌کنند». من هم بحران را می‌بینم که در حال سربرآوردن است، آن هم نه‌ فقط میان هم‌سن‌وسالان خودم، بلکه حتی در میان هم‌سن‌وسال‌های فرزندان نوجوانم و شاگردانم در کالج. ما در دوران همه‌گیری کووید منزوی‌تر از قبل شده‌ایم، به همین دلیل داریم توانایی انجام کاری را از دست می‌دهیم که از نظر من اوج تعامل انسانی است: اینکه با دوستانمان دور هم جمع شویم و برای خودمان اراجیف بگوییم. با لایمینگ موافقم که دیگر هیچ‌کس میلی به معاشرت ندارد، و موافقم که چنین وضعی «فاجعۀ محض» است.
نمی‌خواستم دربارۀ این کتاب فقط مطلب بنویسم. می‌خواستم به آن عمل کنم -می‌خواستم چالشی را که لایمینگ پیشِ روی خوانندگانش می‌گذارد بپذیرم. لایمینگ می‌گوید خطر کنید. فرصتی جور کنید تا اوقاتی را با دیگران به بطالت و بی‌برنامگی بگذرانید و هیچ کاری نکنید. این شد که از لایمینگ، که کاملاً با هم غریبه بودیم، پرسیدم که اگر اشکالی ندارد به ورمونت بروم و یک روز با او وقت بگذرانم. ازآنجاکه او هم دوستدار وقت‌گذرانی و معاشرت است، موافقت کرد. تازه، وقتی هم که شوهرش، دِیو هاسِلین، دعوت کرد به خانه‌شان بروم و بیشتر دورِ هم باشیم، گفتم «حتماً، می‌توانم کمی بیشتر بمانم».
مسلماً من تنها کسی نیستم که هرچه از ۱۶ تا، مثلاً، ۲۵ سالگی‌اش به یاد دارد عمدتاً خاطرات وقت‌گذرانی با دوستانش در اتاق‌خواب، اتاق‌های مزخرف خوابگاه و بعدتر آپارتمان‌های مزخرف‌تر است. من قبلاً شغل‌هایی داشتم که حقوقشان زیاد نبود، بنابراین وضعم آن‌قدر خوب نبود که برای تفریح به بار یا کلوب بروم، پس به‌جایش وقتم را ساعت‌ها با تعدادی از دوستانم می‌گذراندم: جوک می‌گفتیم، درددل می‌کردیم، دربارۀ سیاستْ حرف‌های جدی می‌زدیم و با اخبار هنری شوخی می‌کردیم (یا برعکس).
لایمینگ در کتابش می‌نویسد آن سال‌ها «معاشرت تقریباً ساده بود». اما این روزها، هرچند وقت‌گذرانی با دوستان هنوز هم پابرجاست -در اتاق پذیرایی، دور آتش، یا در دورهمی‌های آخر هفته با دوستانِ دانشگاه که قرارومدارش بارها به هم می‌خورَد- اما به سرگرمی پرزحمتی بدل شده که برنامه‌ریزی‌کردن برایش مستلزم هماهنگ‌شدن آدم‌ها و رد‌وبدل‌کردن کلی پیام است. یادم است یک‌بار در زمان دانشجویی‌ام پرسه‌زنان سر از خانۀ دوستم اِرِن درآوردم. بی‌خبر رفتم داخل و نشستم پای همان برنامه‌ای که داشت از تلویزیون پخش می‌شد. می‌دانستم ارن در خانه است؛ صدایش را در دست‌شویی می‌شنیدم. وقتی به اتاق برگشت، از دیدن من روی مبل ذره‌ای تعجب نکرد. این روزها تصورش هم برایم ناممکن است که چنین کاری کنم، حتی با صمیمی‌ترین دوستانم.
و البته من آدم خوش‌شانسی هستم، چون هنوز هم دوستانی دارم که، در صورت برنامه‌ریزی کافی، در کل پایۀ معاشرت هستند. چنین دوستانی در قرن بیست‌ویکم روزبه‌روز کمیاب‌تر می‌شوند. در سال ۱۹۹۰، ۶۳ درصد مردم آمریکا اعلام کردند که پنج یا بیشتر از پنج دوست صمیمی دارند. اما، در سال ۲۰۲۱، آمار افرادی که همین تعداد دوست صمیمی داشته‌اند فقط ۳۸ درصد بوده است. بر اساس پیمایشی که ادارۀ آمار کار دربارۀ نحوۀ وقت‌گذرانی مردم آمریکا انجام داده، بیست سال پیش، در هر روز عادی، ۳۸ درصدِ افراد با دوستان خود معاشرت یا تماس داشته‌اند. این رقم در سال ۲۰۲۱ به ۲۸ درصد کاهش یافته است.
در همین حین، جوان‌هایی را می‌بینم که از یک دور هم جمع‌شدنِ ساده برای انجام‌دادن -یا حتی انجام‌ندادن- کاری عاجزند و هر روز با این ناتوانی دست‌به‌گریبان‌اند. دخترهای من، که هر دو نوجوان‌ هستند، دلشان برای معاشرت‌های بیرون از مدرسه غنج می‌زند، بااین‌حال نه خودشان حاضرند برای قرارگذاشتن پیش‌قدم شوند و نه دوستانشان. هر وقت هم که پیش‌قدم ‌شوند، معمولاً متوجه می‌شوند دوستانشان آن‌قدر برای خودشان برنامه دارند که دیگر وقت اضافه‌ای برایشان نمی‌ماند که بخواهند آن را با این‌جور وقت‌گذرانی‌ها پر کنند.
لایمینگ، که در کالج چمپلِین اصول نوشتن درس می‌دهد، نگران است که گوشی‌های هوشمند، همه‌گیری کووید و تغییر هنجارهای اجتماعی دست به دستِ هم داده باشند و توان معاشرت‌های خودمانی را از کل یک نسل گرفته باشد. از من می‌پرسد «اخیراً در کالج تدریس داشته‌ای؟ در کلاس‌های من، چون بچه‌ها خودشان انتخاب کرده‌اند که با هم در یک کلاس باشند، اشتراکات زیادی با هم دارند اما وقتی در کلاس قدم می‌زنم بینشان چیزی جز سکوت مطلق نمی‌بینم».
لایمینگ این را موقع ناهار در یک تاکوفروشی در مرکز شهر برایم تعریف کرد، ناهاری که بیست دقیقه بعد از سفارش‌دادن غذایمان به جذابیتش افزوده هم شد، چون دختر پیش‌خدمت آمد و رک‌وراست اعتراف کرد که فراموش کرده سفارش ما را ثبت کند. به‌عبارت‌دیگر، حالا کلی وقت برای حرف‌زدن داشتیم، و من خوب حس می‌کردم که هر دو سعی داریم بر معذب‌بودنمان در آن دیدار اول غلبه کنیم، دیداری که با برنامه‌ریزی ترتیب داده بودیم تا دربارۀ معاشرت‌هایی تبادل‌نظر کنیم که بی‌اجبار و بدون برنامه‌ریزی قبلی شکل می‌گیرند.
یادم آمد که بعد از سی سالگی دوست‌ پیداکردن چقدر برای خودم سخت شده بود و چند سال طول کشید تا من و همسرم بتوانیم دوست‌هایی پیدا کنیم که هم مثل ما دوستدار معاشرت باشند و هم رویشان آن‌قدر باز باشد که حس کنیم می‌توانیم با آن‌ها جور شویم. آیا لایمینگ در برلینگتون، شهری که در بحبوحۀ همه‌گیری به آن نقل‌مکان کرده، دوستی پیدا کرده است؟ دوست واقعی؟ دوست صمیمی؟ جواب می‌دهد «هنوز نمی‌دانم، شاید با یکی از همسایه‌ها بتوانم دوست شوم». تعریف می‌کند که چند وقت پیش به خانۀ یکی از همسایه‌ها رفته و، بعد از آنکه مدتی روی مبل می‌نشینند، خانم همسایه می‌گوید «ای داد! نزدیک بود پاهایم را بیاورم بالا روی مبل، و بگذارم زیر پای تو». گفتم «چه حیف، ای کاش این کار را می‌کرد. اگر این کار را می‌کرد راحت‌تر دوست نمی‌شدید؟».
لایمینگ جواب داد «او گفت نمی‌داند به آن مرحله رسیده‌ایم یا نه. اما یک‌جورهایی معنی کارش این است که تقریباً حس می‌کرده می‌تواند چنین کاری کند».
کتاب معاشرت پر است از روایت‌های روشنگر با همان حال و هوای حیرت‌آور، از داستان هولناک شب عجیبی که کنار تعدادی غریبه در اسکاتلند صبح می‌شود تا اتفاق ‌جبران‌ناپذیر صورت‌حسابی ۲۰۰دلاری که رئیس دانشگاه گردن لایمینگ انداخته است. متن کتاب طوری است که گویی نویسنده‌اش اساساً به‌قصدِ رقم‌زدن خاطرات جدید، و هرچه بیشتر، از خانه بیرون می‌زند و بعد نگهشان می‌دارد تا در فرصت مناسب برای دیگران تعریف کند. لایمینگ می‌نویسد معاشرت حقیقی دربارۀ داستان‌هاست، اصلاً بخش زیادی از معاشرت را داستان‌ها می‌سازند. «معاشرت فرایندی است که در آن داستان‌های قدیمی دوباره جان می‌گیرند و هم‌زمان داستان‌های تازه‌ متولد می‌شوند».
بعد از آنکه بعدازظهر را به خرید در مرکز شهر برلینگتون گذراندیم، راحت و ناخودآگاه مشغول تعریف‌کردن داستان‌ شدیم، بهترین داستان‌هایی که به خاطرمان می‌رسید. داستان دانشجوی کارشناسی ارشدی که قرار بوده در نبودِ لایمینگ مراقب خانه‌اش باشد، اما زیرزمین خانه را آب بسته و آن را پر از قورباغه کرده بود. ماجرای روزی که من و دخترم سر از هتلی درآوردیم که میزبان همایش بدنسازی بود، و جای باسن برنزه‌کردۀ ورزشکارها روی ملحفه‌های سفیدی که روی تمام مبلمان لابی کشیده بودند مانده بود. داستانِ کار هرسالۀ لایمینگ که از قدیم به‌عنوان نوازندۀ نی‌انبان همراه با گروه پیتزبورگیِ «میلِر لایت گِرلز»، برای تشویق آدم‌هایی که در روز پاتریک مقدس خوش‌گذرانی می‌کنند، از کافه‌ای به کافۀ دیگر می‌رود. با حیرت می‌گوید «یک بار، درست وسط نواختن آهنگ بودم که یک نفر آمد مرا بلند کرد و گذاشت روی پیشخوان کافه. چطور این کار را کرد؟».
با هم دربارۀ تفریح‌های محشر شبانه حرف زدیم، دربارۀ اینکه دورهمیِ مداوم می‌تواند با خلق تجربه‌های مشترک نوعی صمیمیت ایجاد کند. در دوره و زمانه‌ای که تمرکز آدم‌ها دوام چندانی ندارد، اینکه به هر ترتیبی با یک نفر دیگر وقت بگذرانید آن‌قدر غیرمعمول است که می‌تواند مغز را به یک‌جور شوریدگی شعف‌انگیز بکشاند. لایمینگ می‌گفت سال‌ها پیش که با شوهرش برای شرکت در همایشی به کانزاس رفته بودند با چند غریبه که در آخرین میزگردِ همان‌روز همدیگر را دیده بودند برای شام به بیرون می‌روند. دست آخر، گذرشان به کلوب جازی افتاد که نوازنده‌هایش تا هر وقت که برای نوشیدنی‌ها مشتری پیدا می‌شد به نواختن ادامه می‌دادند. تعریف کرد که «پنج صبح از آنجا بیرون آمدیم، سوار یک تاکسیِ وَن شدیم و به هتل برگشتیم. و در تک‌تکِ تصاویری که از آن شب به یاد دارم دست‌هایمان دور گردن هم است، می‌دانی، مثلاً این‌جوری …». اینجا ادای چهرۀ آدم‌ها در این‌طور عکس‌ها را درمی‌آورَد، چهره‌های توأم با شادی و عشق‌ وافر. بعد هم می‌زند زیر خنده. «دیگر هیچ‌وقت هیچ‌کدامشان را ندیدیم».
در فروشگاه شیشه‌جات، لایمینگ تابلوی نقاشیِ «ماهی بزرگ ماهی کوچک را خورد»، اثر گروتسکی از بروگل، را برداشت و گفت «این را آویزان می‌کنم توی سرویس بهداشتی. جان می‌دهد برای به حرف آوردنِ آدم‌ها».
پرسیدم «از معاشرت با آدم جدیدی که یک وقتی یک جایی او را دیده‌ای داستانی داری که برای تعریف‌کردنش منتظر فرصت باشی؟ می‌دانی، مثلاً بگویی می‌خواهم از دوست جدیدم برایتان ماجرای معرکه‌ای تعریف کنم. حتماً هلاکش می‌شوید».
می‌گوید «چندتایی دارم. باید موقعیتش پیش بیاید تا تعریفشان کنم. ببینیم به آنجا می‌رسیم یا نه».
حال و هوای کتابِ معاشرت مشابه اثر پرفروش جنی اودِل یعنی چگونه هیچ‌ کاری نکنیم است و بارها به آن ارجاع می‌دهد و، درست مثل همان کتاب، انتشارات کوچکی به نام ملویل هاوس منتشرش کرده است. کتاب معاشرت نه‌تنها در پیِ تشخیص علت است بلکه می‌خواهد راه‌حلی هم ارائه کند. لایمینگ برای آنکه خوانندگان را به معاشرتِ بیشتر ترغیب کند چند راهکار عملی پیش رویشان می‌گذارد: گوشی و باقی ابزارهای هوشمند را کنار بگذارید، هر طور شده در زندگی‌تان اوقاتی را بگنجانید که بی‌برنامه و بی‌حاصل سپری‌شان کنید. لایمینگ می‌نویسد «دلگرم‌شدن» از همه چیز مهم‌تر است -اینکه یادمان باشد اوضاع هرقدر هم که دشوار باشد، ما بی‌شک آیندۀ بهتری رقم خواهیم زد. لایمینگ می‌نویسد «برای معاشرت لازم است که فرد ظرفیت‌های اجتماعی‌اش را بارها و بارها به کار بگیرد و اِعمال کند. این کار ممکن است توان‌فرسا باشد». اما، برای دست‌یافتن به آینده‌ای که همگی خواهان- و محتاجش- هستیم، ضروری است تاب‌وتوانی را که از تمام معاشرت‌های قبلی‌مان، از خاطرات خوش گذشته، به دست آورده‌ایم به کار بگیریم تا متعهد شویم و تجدید عهد کنیم، که به زندگیِ توأم با خوش‌مشربی و محبتِ متقابل پایبند باشیم.
توصیه‌های او در تمام فصل‌ها به چشم می‌خورند، فصل‌هایی که همۀ انواع معاشرت را بررسی می‌کنند: معاشرت در مهمانی، معاشرت در اینترنت، معاشرت موقع بداهه‌نوازی (لایمینگ به‌غیر از نی‌انبان، گیتار و آکاردئون هم می‌نوازد). حتی یکی از فصل‌های کتاب دربارۀ تظاهر به معاشرت برای خوشایندِ مستند‌ مسابقه‌های تلویزیونی است. ولی ساعتِ نُه‌ونیمِ آن شب که از پله‌های خیس خانۀ دنج و راحت شیلا و دِیو بالا می‌رفتیم، موج شادی عظیمی در دلم حس می‌کردم، چون داشتیم از آن دسته معاشرت‌هایی را آغاز می‌کردیم که من بیش از باقی معاشرت‌ها می‌پسندم: لم‌دادن روی مبل، گوش‌دادن به موسیقی و صحبت‌کردن.
شیلا گفت «آهنگ اول را همیشه مهمان باید انتخاب کند». بنابراین، بعد از اینکه جلوی در کفش‌هایم را درآوردم، با اطلاع از مسئولیتی که بر دوشم گذاشته بودند، نگاهی به صفحه‌های موسیقی‌شان انداختم. ایندی راکِ مدرن؟ گروه دِد؟ یا شاید هم فلیت‌وود مک، محبوب‌ترین گروه موسیقی جهان؟ از آشپزخانه صدای به‌هم‌خوردنِ بطری نوشیدنی‌هایی را که شیلا و دِیو در حال مخلوط‌کردنشان بودند می‌شنیدم. دِیو به اتاق برگشت، صفحه‌ای را که انتخاب کرده بودم گرفت و با صدای بلند به شیلا گفت «قرار است کیف کنی!». شیلا که با سه لیوان بزرگ برگشته بود، یک لحظه ایستاد تا نُت‌های آغازینِ «لیج‌اَند‌لیف» از گروه فِیرپورت کانوِنشِن را بشنود. بعد با هیجان گفت «باورم نمی‌شود! من دیوانۀ این آلبومم!».
شیلا تعارف کرد روی کاناپۀ بزرگ قهوه‌ای‌رنگی بنشینم. گفت «تازه خریدیمش!». قبلاً یک مبل دونفره داشته‌اند، اما برای نشستنِ سه نفر خیلی کوچک و ناراحت بوده است. دِیو یادآوری کرد که من اولین کسی هستم که روی کاناپۀ جدیدشان با آن‌ها معاشرت می‌کنم. پس به مبارکیِ این اتفاق نوشیدیم.
دِیو آن‌قدر صدای موسیقی را بلند کرده بود که باید دقیقاً درِ گوش همدیگر حرف می‌زدیم تا صدای هم را بشنویم. شیلا از علاقۀ زیادش به کافه‌هایی گفت که نوشیدنی تیکی سرو می‌کنند. من از او دربارۀ صفحۀ موسیقیِ فیلم «هزارتو» که قاب کرده و به دیوار زده بودند پرسیدم. دِیو چیپس‌های یک‌نفرۀ رایگانی را که از شرکت نرم‌افزاریِ محل کارش گرفته بود در کاسه ریخت، و بحثمان بالا گرفت که چیپس با طعم ناچو و پنیر خوشمزه‌تر است یا با طعم سس رنچ. من بلند شدم تا راجع به چند کتاب خاصِ کتابخانه‌شان چیزی بپرسم. شیلا بلند شد و آهنگی را پخش کرد که در شکل‌گیری مفاهیم کتابش نقش مهمی داشته است. دِیو بلند شد و رفت دست‌شویی، و من و شیلا از این گفتیم که همیشه درست در لحظه‌ای خاص از صحبت و معاشرت، ناخواسته، حواست متوجه صدای کسی می‌شود که فقط چند قدم آن‌طرف‌تر دارد با شدتِ تمام ادرار می‌کند.
آهنگ بعدی را دِیو انتخاب کرد، آهنگِ «امشب می‌خواهم چراغ‌های روشن را ببینم» از ریچارد و لیندا تامپسون. می‌خواستم بدانم آیا شیلا نگران نیست که تا این حد دیگران را به دوری از فناوری، صحبت رودررو و حتی گوش‌دادن به موسیقی‌های قدیمی سفارش می‌کند. سؤالم از او کمابیش چنین چیزی بود: «تو به خوانندگان توصیه می‌کنی که از شیوه‌های امروزیِ زندگی دوری کنند. نمی‌ترسی اُمّل و عقب‌مانده به نظر برسی؟».
جواب داد «ببین، من ترقی‌خواه هستم. باید به آینده خوش‌بین باشم. خودم می‌دانم که با دوست‌داشتنِ چیزهای قدیمی و توصیه‌کردنشان به جوان‌ها خودم را به تله می‌اندازم. می‌دانم که غرق‌شدن در نوستالژی مشکل‌ساز است». او می‌گفت، و من تند و بدخط در دفترم می‌نوشتم. «اما وقتی آینده مبهم و تار به نظر می‌رسد، مجبور می‌شوی برای اینکه دوام بیاوری برای خودت پناهگاه بسازی. پناهگاه‌های من همه‌شان مربوط به گذشته نیستند، اما بعضی قبلاݧݧݧݧݧݧً کارساز بوده‌اند، و حالا هم می‌توانند کارساز باشند».
سؤالات موشکافانه‌ای از هم می‌کردیم. برای اینکه به دام نوستالژی نیفتی چه‌کار می‌کنی؟ اولین کنسرتی که رفتی چه بود؟ اگر بحث پول مطرح نباشد، دوست داری کجا زندگی کنی؟ باورت می‌شود این عکس جذاب متعلق به مؤسس شرکت ضبط و پخش موسیقیِ ویندهام هیل در دورۀ جنبش عصر جدید در دهۀ ۸۰ باشد؟ صدای همخوانی لیندا و ریچارد به سکوت وادارمان کرد، صدای زن مثل کلارینت و صدای مرد مثل ساکسیفون بم و محزون بود. دلم می‌خواست پایم را جمع کنم و چهارزانو روی مبل و کنار دِیو بنشینم، اما این کار را نکردم چون خُل نیستم.
شیلا می‌نویسد «معاشرت خوب یا بد نداریم؛ یا کسی اهل معاشرت هست یا نیست»، اما من بعد از یک روز وقت‌گذراندن با شیلا چندان با او هم‌نظر نیستم. شیلا در معاشرت سَرتر است. و این صرفاً ربطی به برون‌گرایی ندارد، یعنی فقط به شخصیت ذاتی او مربوط نیست. با وجود اینکه آن روز نوشیدنی خورده بودیم، این مسئله ربطی به فروکش‌کردنِ کمرویی‌اش هم ندارد. شیلا معاشرت را تمرین می‌کند -او برای این پدیدۀ به‌ظاهر بی‌زحمت زحمت می‌کشد. شیلا و دِیو برای این کار برنامه ریخته‌اند، جهان‌بینی خاص خودشان را دارند و حتی خانه‌شان را طوری ساخته‌اند که برای معاشرت مناسب باشد، چون اگر شوق معاشرت داشته باشی، زندگی‌ات را طوری می‌سازی که به این شوق بال و پر بدهد. معاشرت را در زندگی روزمره‌ات جای می‌دهی، حتی اگر گاهی وقتت به بطالت بگذرد. برای اینکه چه کسی اولین آهنگ را انتخاب کند قانون می‌گذاری، کاری می‌کنی مهمانت راحت باشد، و برای آهنگ موردنظر مهمان، هرچه باشد، با صدای بلند اشتیاق نشان می‌دهی. تابلوی جالبی را در سرویس بهداشتی آویزان می‌کنی تا برای صحبت‌کردن بهانه دست آدم‌ها بدهی! چیزی برای گفتن داری و گوش‌کردن را بلدی.
و دست‌آخر، در تعریف‌کردن داستان‌هایت سخاوت به خرج می‌دهی. آخرِ شب، شیلا برایم از لحظه‌ای گفت که زندگی هنری‌اش متحول شده است، حین اجرایی از یک گروهِ نمایش کاباره‌ای به نام سیرکِس کانترَپشن که درست وقتی به راهنمایی و منبع الهام نیاز داشت سر راهش قرار گرفته بود. دو نفر از اعضای آن گروه بعدها در حادثۀ کشتار جمعی در کافه‌ای در سیاتل کشته شدند و شیلا، همان‌طور که صدای گیتار ریچارد تامپسون در اتاق نشیمن پیچیده بود، تعریف کرد که بعضی‌وقت‎ها خیلی دلش می‌خواهد آن شب را دوباره به چشم ببیند. می‌گفت ای‌کاش می‌توانست یک بار دیگر آن شعلۀ خلاقیت را احساس کند. از اینکه آیندۀ گروه به آن شکل تراژیک نابود شده بود غم سنگینی در دل داشت. بعید بود این از آن داستان‌هایی باشد که قبلاً -وقتی دربارۀ داستان‌های دوستان تازه‌اش پرسیدم- حرفشان را زده بود. این از آن داستان‌هایی بود که دقیقاً داستان نبود، آغاز و پایان درستی نداشت، بیشتر شبیه یک‌جور پیشکش بود. می‌خواست بگوید این هدیۀ من برای توست که همین حالا و همین‌جا کنارم هستی.
وقتی از خانه‌شان بیرون آمدم، دمای هوا به زیر صفر رسیده بود. با هر زحمتی که بود، پیاده‌روِ لغزنده و یخ‌زده را طی کردم و خودم را به تاکسی رساندم. تا زمان پروازم دقیقاً پنج ساعت مانده بود. یادم نمی‌آمد آخرین باری که در یک شب بیشتر از آنکه خوابیده باشم معاشرت کرده بودم کِی بود. شاید دیگر هیچ‌وقت با هم صحبت نکنیم. اما من دلگرم شده بودم و آن‌قدر خورده بودم که کم مانده بود منفجر شوم.
در دنیای ارتباطات امروزی، ایمیل به یکی از مهمترین وسایل ارتباطی تبدیل شده است. از ارسال پیام‌های شخصی تا ایمیل‌های کاری مهم، ایمیل‌ها جزء بخش مهمی از زندگی ما شده‌اند. بنابراین، انتخاب مناسب‌ترین "هاست ایمیل" برای مدیریت ایمیل‌ها بسیار مهم است. در این مقاله، به موضوع هاست ایمیل خواهیم پرداخت و به شما راهنمایی خواهیم کرد که چگونه بهترین گزینه را برای نیازهایتان انتخاب کنید.
ابتدا، باید مفهوم " هاست ایمیل چیست" را مورد بررسی قرار دهیم. هاست ایمیل، یک سرویس میزبانی و ذخیره‌سازی ایمیل‌ها است که به شما اجازه می‌دهد ایمیل‌های خود را ارسال، دریافت، و مدیریت کنید. این سرویس از پروتکل‌هایی مانند SMTPو IMAP/POP3 برای ارسال و دریافت ایمیل‌ها استفاده می‌کند و نقش مهمی در امنیت و حفاظت از اطلاعات شما ایفا می‌کند.
هاست ایمیل، یکی از مفاهیم مهم در دنیای ارتباطات و ایمیل‌های مدرن است که در زمینه‌ی ارتباطات و ارسال و دریافت پیام‌های الکترونیکی نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. این سیستم، به عنوان یک سرویس میزبانی و ذخیره‌سازی ایمیل‌ها، به کاربران امکان می‌دهد تا به راحتی ایمیل‌های خود را مدیریت کرده و به دیگران ارسال کنند. بنابراین، در اینجا به تفصیل به برخی جنبه‌های مهم و مفهومی "هاست ایمیل" پرداخته و نقش آن در ایمنی و مدیریت ایمیل‌ها را بررسی خواهیم کرد.
اکنون که مفهوم هاست ایمیل را متوجه شدیم، به بررسی انواع مختلف هاست ایمیل می‌پردازیم. این انواع شامل هاست اشتراکی، هاست اختصاصی، و هاست ابری می‌شوند. هاست اشتراکی مناسب برای کاربران عادی است که نیاز به یک راهکار ساده دارند. هاست اختصاصی برای کسب و کارها و سازمان‌های بزرگ مناسب است و هاست ابری به شما امکان مدیریت ایمیل‌های خود از هر جایی را می‌دهد. همچنین، هاست رایگان نیز موجود است اما معمولاً با محدودیت‌هایی همراه است که می‌توانند برای مدیریت ایمیل‌های حرفه‌ای مناسب نباشند.
اگر به دنبال یک هاست ایمیل مناسب برای کسب و کار یا پروژه خود هستید، باید معیارهای مهمی را در نظر بگیرید. قابلیت‌های امنیتی، ظرفیت ذخیره‌سازی، پشتیبانی از پروتکل‌های مختلف، و قیمت‌گذاری از جمله معیارهای اصلی هستند. همچنین، می‌توانید به دنبال هاست‌هایی بگردید که امکان ساخت ایمیل شرکتی رایگان را نیز ارائه می‌دهند. این امکان به کسب و کارها کمک می‌کند تا هویت شرکتی خود را بیشتر تبلیغ کنند.
هاست ایمیل نه تنها به کاربران عادی بلکه به شرکت‌ها و سازمان‌ها نیز امکان مدیریت ایمیل‌های خود را می‌دهد. این اهمیت به خاطر نقش بسیار حیاتی ایمیل در ارتباطات کاری و شخصی افراد است. با استفاده از ایمیل، می‌توانید پیام‌ها، اطلاعات مهم و اسناد کاری را به سرعت و کم هزینه به دیگران ارسال کنید. همچنین، ایمیل به عنوان یک وسیله‌ی ارتباطی اساسی در تبادل اطلاعات و ارتباطات کاری در سطوح مختلف استفاده می‌شود.
مهاجرت ایمیل، یا "Mailbox Migration"، به عملیات انتقال اطلاعات و ایمیل‌های از یک سرویس ایمیل به سرویس دیگر اشاره دارد. این عملیات معمولاً در مواردی انجام می‌شود که شرکت‌ها یا سازمان‌ها تصمیم به تغییر سرویس ایمیل یا مهاجرت به سیستم‌های جدیدی می‌گیرند. مهاجرت ایمیل به عنوان یک فرآیند پیچیده شامل انتقال اطلاعات، مخاطبین، تنظیمات، و تاریخچه‌های ایمیلی می‌باشد و نیاز به برنامه‌ریزی دقیق و اجرای بهینه دارد. این عملیات به کمک ابزارها و تکنیک‌های خاصی انجام می‌شود تا از از دست رفتن اطلاعات و ایمیل‌ها جلوگیری شود و انتقال بدون مشکل انجام شود. مهاجرت ایمیل می‌تواند به بهبود ارتباطات داخلی و خارجی و افزایش بهره‌وری کاری در یک سازمان کمک کند.
در این مقاله، به معرفی مفهوم "هاست ایمیل" پرداختیم و انواع مختلف آن را مورد بررسی قرار دادیم. همچنین، نکات مهمی را برای انتخاب بهترین هاست ایمیل بر اساس نیازهای شما ارائه دادیم. با انتخاب درست هاست ایمیل، شما می‌توانید از مزایای ایمیل بهره‌بری بهتری داشته باشید و به بهبود ارتباطات و امنیت اطلاعات خود بپردازید. بنابراین، برای خرید هاست ایمیل یا هاست‌های دیگر مانند هاست وردپرس یا هاست پایتون، از راهنمایی‌های ارائه شده در این مقاله بهره‌برید و تصمیم مناسبی بگیرید.
پروتئین‌ها نقش بسیار مهمی در سلول‌های یوکاریوتی و پروکاریوتی دارند. تمام آنزیم‌های مسیر متابولیسم، کانال‌های انتقال یون غشا، اسکلت سلولی، بخشی از ماتریکس خارج سلولی، گیرنده هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی، گروهی از هورمون‌ها، ناقل پروتئین‌ها در غشا و آنتی‌بادی‌های سیستم ایمنی از پروتئین تشکیل شده است. در نتیجه بدون سنتز پروتئین سلول‌ها قادر به انجام عملکرد خود و ادامه بقا نیستند. سنتز پروتئین‌ها از رونویسی ژن‌ها در هسته شروع می‌شود. آنزیم‌های RNA پلیمراز در هسته کدهای ژنتیکی DNA را به نوکلئوتیدهای mRNA تبدیل می‌کنند. mRNA وارد سیتوپلاسم و به توالی آمینواسیدی پروتئین‌ها ترجمه می‌شود. فرایند ترجمه در سیتوپلاسم به آنزیم‌ها، فاکتورهای تنظیمی، tRNA و ریبوزوم نیاز دارد. اما ریبوزوم چیست و چه ساختاری دارد؟ جواب این سوال را در همین مطلب از مجله فرادرس مطالعه خواهید کرد. ریبوزم‌ها ماشین مولکولی سنتز پروتئین است که از RNA و پروتئین تشکیل شده است. RNA ریبوزوم‌ها فعالیت آنزیمی دارد و به تشکیل پیوند بین آمینواسیدها کمک می‌کند. در این مطلب توضیح می‌دهیم عملکرد ریبوزم چیست و چه ساختاری دارد.
ریبوزوم یکی از ساختارهای سلولی است که در سنتز پروتئین‌ها شرکت می‌کند. در هر سلول یوکاریوتی و پروکاریوتی تعداد زیادی ریبوزوم وجود دارد. ریبوزوم‌های پروکاریوتی در سیتوپلاسم قرار دارند. ریبوزوم‌های یوکاریوتی به شکل آزاد در سیتوپلاسم یا متصل به غشای شبکه اندوپلاسمی زبر هستند. دلیل نامگذاری شبکه اندوپلاسمی زبر وجود ریبوزوم‌ها است. اندازه و تعداد ریبوزوم در سلول‌های مختلف بر اساس نوع سلول و مراحل چرخه سلولی متفاوت است. برای مثال تعداد ریبوزوم‌ها در مرحله G2 از مرحله سیتوکینز بیشتر است. هر ریبوزوم از دو زیرواحد تشکیل شده است که mRNA بین آن‌ها قرار می‌گیرد و در طول mRNA حرکت می‌کند. ریبوزوم کدون‌ها را به کمک tRNA ترجمه می‌کند و پروتئین سنتز می‌شود.
ریبوزوم‌های پروکاریوتی در سیتوپلاسم این سلول‌ها تولید می‌شود. اما تولید ریبوزوم‌های یوکاریوتی به‌ آنزیم‌ها و پروتئین های تنظیمی هسته و سیتوپلاسم نیاز دارد. رونویسی ژن rRNA، رونویسی ژن پروتئین‌های ریبوزومی، پردازش mRNA و پردازش rRNA در هسته و ترجمه، تغییرات پس از ترجمه و سرهم‌ شدن ریبوزوم در سیتوپلاسم انجام می‌شود.
ریبوزوم از دو زیرواحد تشکیل شده است که یکی بزرگ‌تر از دیگری است. پروتئین و RNA ریبوزومی (rRNA) مولکول‌های سازنده این زیرواحدها است. دوسوم ریبوزوم از rRNA و یک‌سوم آن از پروتئین تشکیل می‌شود. پل نمکی منیزیم، برهم‌کنش مولکول‌های RNA و برهم‌کنش RNA به پروتئین ساختار ریبوزوم را پایدار می‌کند. زیرواحدهای ریبوزوم را با واحد سودبرگ (S) مشخص می‌کنیم. این واحد سرعت ته‌نشینی ترکیبات محلول در شتاب بالا را نشان می‌دهد. سرعت ته‌نشینی به شکل و اندازه مولکول بستگی دارد.
ریبوزوم پروکاریوتی ۷۰ S و ریبوزوم یوکاریوتی ۸۰ S است. ریبوزوم پروکاریوتی از دو زیرواحد ۵۰S (زیرواحد بزرگ) و ۳۰ S (زیرواحد کوچک) تشکیل شده است. زیرواحد بزرگ این ریبوزوم‌ها از دو RNA ریبوزومی ۲۳ S (۲۹۰۴ نوکلئوتید) و ۵ S (۱۲۰ نوکلئوتید) و زیرواحد کوچک آن از یک RNA ریبوزومی ۱۶ S (۱۵۴۲ نوکلئوتید) تشکیل شده است.
ریبوزوم‌های یوکاریوتی از زیرواحدهای ۶۰ S و ۴۰ S تشکیل شده است. زیرواحد ۶۰ S از سه مولکول RNA ریبوزومی ۲۸ S (۴۷۱۸ نوکلئوتید)، ۵٫۸ S (۱۶۰ نوکلئوتید) و ۱۸ S (۱۲۰ نوکلئوتید) تشکیل شده است. زیرواحد ۴۰ S این ساختار از یک RNA ریبوزومی ۱۸ S (۱۸۷۴ نوکلئوتیدی) تشکیل شده است. علاوه بر سیتوپلاسم و شبکه اندوپلاسمی در میتوکندری و کلروپلاست سلول‌های یوکاریوتی ریبوزوم وجود دارد. ساختار این ریبوزوم‌ها شبیه ریبوزوم‌های پروکاریوتی است. در هر ریبوزوم سه جایگاه A، P و E برای اتصال به tRNA وجود دارد. tRNA همراه آمینواسید جایگاه A محل اتصال tRNA همراه آمینواسید، جایگاه P محل اتصال tRNA متصل به زنجیره پلی‌پپتیدی و جایگاه E محل خروج tRNA از ریبوزوم است.
تعداد ژن‌های rRNA در سلول‌های پروکاریوتی کمتر از سلول‌های یوکاریوتی است. ژن‌های پروکاریوتی در ساختارهایی به نام اوپران قرار دارند. در این ساختارها چند ژن به‌وسیله یک توالی مشترک تنظیم می‌شود و RNA پس از رونویسی به قطعات کوچک‌تر شکسته می‌شود. ژن‌های یوکاریوتی در توالی‌های تکراری پشت سرهم قرار دارند و به‌وسیله توالی‌های متفاوت تنظیم می‌شود. آنزیم RNA پلیمراز I و III ژن‌های RNA ریبوزومی را کنترل می‌کند. از رونویسی زن‌های به‌وسیله RNA پلیمراز I مولکول RNA ریبوزومی ۴۵ S تشکیل می‌شود. این RNA در تغییرات پس از رونویسی به RNAهای ۱۸، ۵٫۸ و ۲۸ S تقسیم می‌شود. ژن RNA ریبوزومی ۵ S به‌وسیله RNS پلیمراز III رونویسی می‌شود.
در بخش‌های قبلی این مطلب از مجله فرادرس اشاره کردیم که ریبوزوم‌ها ماشین‌های مولکولی سنتز پروتئین هستند. این نوکلئوپروتئین‌ها کدون‌های نوکلئوتیدی mRNA را با کمک فاکتورهای تنظیم ترجمه به آمینواسیدهای زنجیره پلی‌پپتیدی تبدیل می‌کنند. mRNA در سه مرحله شروع، طویل شدن و پایان ترجمه می‌شود. این فرایند در پروکاریوت‌ها و یوکاریوت‌ها کمی متفاوت است. پروتئین‌های بیشتری در ترجمه mRNA یوکاریوتی شرکت می‌کنند و tRNA آغازگر آن‌ها به متیونین متصل است. اما مراحل ترجمه مشابه هم هستند. در این بخش از مطلب، ترجمه پروتئین‌ها در پروکاریوت‌ها را توضیح می‌دهیم.
در شروع ترجمه mRNA پروکاریوتی، زیرواحد ۳۰ S به توالی شاین-دالگارنو متصل می‌شود. این توالی در بالادست کدون شروع AUG قرار دارد و مکمل انتهای 3 RNA ریبوزومی ۱۶ S است. در این مرحله فاکتورهای شروع ترجمه IF1، IF2 و IF3 شرکت می‌کنند. اتصال محکم IF3 به زیرواحد کوچک از اتصال آن به زیرواحد بزرگ جلوگیری و برهم‌کنش tRNA هایی با آمینواسیدی غیر از فرمیل متیونین با mRNA را مهار می‌کند. IF2 آنزیم GTPase است و با هیدرولیز نوکلئوتید GTP انرژی لازم برای شروع ترجمه را تامین می‌کند و IF2 با فرمیل متیونین tRNA برهم‌کنش می‌دهد.
IF1 پروتئینی است که به کنار هم قرار گرفتن اجزای کمپلکس شروع ترجمه کمک می‌کند. این فاکتور ترجمه به جایگاه A متصل می‌شود و از ورود tRNA شروع ترجمه به این جایگاه جلوگیری می‌کند. در نتیجه tRNA شروع در جایگاه P قرار می‌گیرد. پس از اتصال فرمیل متیونین tRNA به جایگاه P تغییر کنفورماسیون ریبوزوم سبب جدا شدن پروتئین‌های IF1 و IF3 از زیرواحد کوچک می‌شود و IF2 اتصال دو زیر واحد را تحریک می‌کند. پس از اتصال دو زیرواحد ریبوزوم IF2 از کمپلکس شروع رونویسی جدا می‌شود.
در مرحله طویل شدن پروکاریوت‌ها tRNA متصل به آمینواسید به‌وسیله فاکتور طویل سازی EF-tu به جایگاه A منتقل می‌شود. اتصال ‌tRNA به کدون با تغییر کنفورماسیون ریبوزوم همراه است. همزمان EF-tu یک مولکول GTP را به GDP تبدیل می‌کند و از tRNA جایگاه A جدا می‌شود. در مرحله بعد آمینواسید متصل به tRNA جایگاه P، با آمینواسید جایگاه A پیوند پپتیدی تشکیل می‌دهد. RNA ریبوزومی ۲۳ S تشکیل این پیوند را کاتالیز می‌کند. پس از تشکیل پیوند پپتیدی یک tRNA بدون آمینواسید در جایگاه P و یک tRNA همراه زنجیره پلی‌پپتیدی در جایگاه A وجود دارد. tRNA بدون آمینواسید باید از ریبوزوم خارج شود. EF-G آنزیم GTPase است که انرژی لازم برای حرکت ریبوزوم و خروج tRNA را فراهم می‌کند. هیدرولیز GTP به GDP با تغییر کنفورماسیون و حرکت ریبوزوم به اندازه یک کدون همراه است. در نتیجه tRNA بدون آمینواسید در جایگاه E و زنجیره پلی‌پپتیدی-tRNA در جایگاه P قرار می‌گیرد. جایگاه A خالی و آماده ورود آمینواسید بعدی است.
در پروکاریوت‌ها حرکت ریبوزوم و اضافه شدن آمینواسیدها تا زمان قرار گرفتن کدون (UAA، UAG و UGA) پایان در جایگاه A ادامه دارد. آمینواسیدی برای این کدون وجود ندارد و به جای آمینواسید tRNA، فاکتورهای آزادسازی به جایگاه A متصل می‌شود. RF1، RF2 و RF3 فاکتورهای پروتئینی این مرحله هستند. این دو فاکتور کدون UAA را شناسایی می‌کنند. اما کدون UAG فقط به‌وسیله RF1 و کدون UGA فقط به‌وسیله RF2 شناسایی می‌شود. ‌RF3 آنزیم GTPase مرحله پایان است که به کمپلکس RF1 و RF2 همراه ریبوزوم متصل می‌شود. اتصال RF1 و RF2 به کدون پایان با جدا شدن زنجیره پلی‌پپتیدی از tRNA همراه است. برای ادامه یافتن ترجمه پروتئین‌ها در سلول، mRNA و دو زیرواحد ریبوزوم باید از هم جدا شوند. فاکتور بازیابی ریبوزوم (RRF) و EF-G با هیدرولیز GTP دو زیرواحد ریبوزوم و IF3 مولکول tRNA بدون آمینواسید را از زیرواحد ۳۰ S جدا می‌کند.
بافت‌ها و اندام‌های بدن انسان گاهی عملکرد صحیح خود را به دلیل جهش‌های ژنتیکی، افزایش سن، بیماری‌های مختلف و آسیب‌های فیزیکی از دست می‌دهند. بعضی از این اختلال‌ها با مصرف منظم داروها درمان می‌شود. اما در بعضی شرایط نیاز است بافت یا اندام جایگزین شود. به علاوه در بعضی از موارد اثرات جانبی استفاده ار داروها بسیار زیاد است. در این موارد بافت از بین‌رفته را می‌توان با بافت‌های مصنوعی جایگزین کرد یا از حامل‌های مختلف برای رساندن دارو به بافت هدف و کاهش عوارض جانبی بهره برد. به موادی که در ساخت این تجهیزات استفاده می‌شود، بیومواد گفته می‌شود. ویژگی‌های مکانیکی، تخریب‌پذیری، روش ساخت و زیست سازگاری ویژگی‌های مهمی است که در تولید این تجهیزات در نظر گرفته می‌شود.
زیست سازگاری به این معنی است که بیوماده در بدن کمترین پاسخ ایمنی را ایجاد کند و به بافت آسیبی نرساند. سمیت سلولی، حساسیت‌زایی و تحریک‌زایی سه فاکتور اصلی است که باید قبل از ورود بیوماده به بدن به‌وسیله آنالیزهای شیمیایی، کشت سلول و مطالعات حیوانی بررسی شود. در این مطلب از مجله فرادرس ویژگی‌های زیست سازگاری و روش‌های آنالیز آن را توضیح می‌دهیم.
بیومواد به ترکیباتی می‌گویند که در دستگاه‌های پزشکی (ایمپلنت‌های دندانی، ضربان‌ساز قلب، پروتزهای استخوانی، دریچه های قلب و فنر رگ‌ها) یا حامل‌های دارویی استفاده می‌شوند. این ترکیبات با دو روش طبیعی و مصنوعی تهیه می‌شوند. بیومواد طبیعی پلیمرها یا موادمعدنی موجود در طبیعت هستند و بیومواد سنتزی در آزمایشگاه تولید می‌شوند. فلزات، پلیمرها، هیدروژل‌ها، سرامیک و شیشه انواع بیوموادی هستند که در ساخت تجهیزات پزشکی کاربرد دارند. این مواد باید ویژگی‌های شیمیایی و مکانیکی مناسبی برای عملکرد کارآمد در بدن داشته باشند. زیست سازگاری یکی از این ویژگی‌ها است.
زیست‌ سازگاری شیوه تعامل بیومواد با بدن را نشان می‌دهد. این ویژگی مشخص می‌کند بیومواد چه اثری روی خون و سایر بافت‌های بدن، و بافت‌ها چه اثری روی بیومواد دارند. مواد زیست سازگار در بافت هدف و سایر بافت‌های بدن سمیت یا پاسخ ایمنی شدید ایجاد نمی‌کنند. ویژگی‌های سطح (صافی، زبری و تخلخل)، اندازه، شکل، سرعت تجزیه بیوماده، زمان تماس بیوماده با بافت‌ها، آبگریزی یا آبدوستی، اندازه و ترکیب شیمیایی بیومواد نقش مهمی در میزان زیست سازگاری این ترکیبات دارد.
زیست سازگاری با دو پارمتر تعریف می‌شود. ماده زیست‌سازگار آسیبی به بدن نمی‌رساند (Biosafety) و در عین حال عملکرد خود در بدن را حفظ می‌کند (Bifunctionality). اکسید آلومینیوم، شیشه‌های زیستی، آلیاژ کبالت-کروم، هیدروکسی آپاتیت، پلیمر پلی‌ونیل کلرید (PVC)، پلی‌اتیلن‌ (PE)، پلی‌پروپیلن (PP)، پلی تترا فلوئورواتیلن (PTFE)، پلی متیل متاکریلات (PMMA)، استیل بی‌رنگ، تری متیل کربونات، تیتانیوم و آلیاژهای آن، زیرکونیوم پلی اتیلن گلایکول (PEG)، آلژینات و کیتوزان بیومواد زیست‌سازگاری هستند که در ساخت تجهیزات پزشکی و حامل‌های دارویی کاربرد دارند.
سرامیک‌ها ترکیبات معدنی غیرفلزی هستند که با پیوندهای یونی در دمای بسیار بالا ساخته می‌شوند. به بیومواد سرامیکی، بیوسرامیک گفته می‌شود. این مواد زیست‌سازگاری بسیار زیادی دارند و در ساخت ایمپلنت‌های استخوانی، دندانی و مفصلی از آن‌ها استفاده می‌شود. بیوسرامیک‌های خنثی پایداری زیادی در برابر فشار دارند و با مایعات بدن واکنش نمی‌دهند. به علاوه سرعت تجزیه این ترکیبات از فلزات کمتر است و برای مدت بیشتری ساختار خود را حفظ می‌کنند. آلومینیوم اکسید و زیرکونیوم اکسید بیوسرامیک‌هایی هستند که در ساخت تجهیزات پزشکی کاربرد دارند. این ترکیبات به فرسایش مقاوم هستند و سختی زیادی دارند.
شیشه، شیشه سرامیک و کلسیم فسفات‌ها، سرامیک‌های زیست‌فعال هستند. این ترکیبات با بافت استخوانی واکنش می‌دهند اما التهاب ایجاد نمی‌کنند. این واکنش با تولید هیدروکسی کربونات آپاتیت و اتصال سرامیک به استخوان همراه است. پیوند سرامیک و استخوان از پیوندهای داخلی بافت استخوانی قوی‌تر است. بیوسرامیک‌های زیست فعال و تجزیه‌پذیر در طراحی سیستم‌هایی استفاده می‌شوند که باید پس از مدتی از بدن حذف شوند و جای خود را به بافت‌ها بدهند. سرامیک‌های کلسیم تری‌فسفات از انواع سرامیک‌های تجزیه پذیر هستند که شباهت زیادی به ماتریکس معدنی استخوان‌ها دارند.
پلیمرها در طراحی سیستم‌های دارورسانی، داربست‌های مهندسی بافت و ایمپلنت‌های موقت کاربرد دارند. بعضی از پلیمرها در بدن واکنش ایمنی ایجاد نمی‌کنند و به مرور زمان از بین می‌روند و به آن‌ها پلیمرهای تخریب‌پذیر گفته می‌شود. بعضی از پلیمرها در بدن واکنش ایمنی ایجاد نمی‌کنند اما یون‌ها و ترکیبات شیمیایی آزاد شده از آن‌ها منجر به تشکیل لایه‌ای از بافت فیبروزی می‌شود که بین بافت هدف و بیوماده فاصله ایجاد می‌کند. به این ترکیبات، پلیمرهای «زیست‌تحمل» (Biotolerant) گفته می‌شود. پلیمرهای تخریب‌پذیر به‌وسیله آنزیم‌های بدن یا هیدرولیز از بین می‌روند. پلیمرهای طبیعی به‌وسیله آنزیم‌های آزاد شده از بافت، سلول‌های سیستم ایمنی و فلور میکروبی بدن تجزیه می‌شود. سرعت تجزیه این پلیمرها به محل ایمپلنت و غلظت آنزیم‌ها دارد.
پلیمرهای زیست‌تحمل با هیدرولیز پیوند بین‌مولکولی از بین می‌روند. هیدرولیز ممکن است فقط سطح یا سطح و بخش‌های داخلی را همزمان تجزیه کند. مکانیسم تجزیه نقش مهمی در انتخاب نوع پلیمر دارد. پلیمرهایی که فقط سطح آن‌ها تجزیه می شود، گزینه مناسبی برای سیستم‌های دارورسانی آهسته رهش و داربست‌های ترمیم بافت استخوان هستند. پلی گلایکولیک‌اسید (PGA)، پلی لاکتیک‌اسید (PLA)، پلی لاکتید کو گلایکولیک‌اسید (PLGA) و پلی کاپرولاکتون (PCL) ازجمله پلیمرهایی هستند که در بدن هیدرولیز می‌شوند.
فلزات ترکیباتی با مقاومت بالا نسبت به فشار، رسانایی الکتریکی، رسانایی گرمایی و تورق‌پذیری هستند. از این ترکیبات بیشتر در طراحی ایمپلنت‌های دندانی و استخوانی، مفصل مصنوعی و تجهیزات پزشکی استفاده می‌شود. تمام فلزات زیست‌سازگار به جز تیتانیوم و آلیاژهای آن زیست‌تحمل هستند. تیتانیوم و آلیاژهای آن در گروه بیومواد خنثی قرار می‌گیرند. بیومواد خنثی با بافت‌ها و مایعات بدن واکنش نمی‌دهند و کپسولی از بافت فیبروزی آن‌ها را از بافت‌های اطراف جدا می‌کند. تیتانیوم و آلیاژهای آن، استیل بی‌رنگ و آلیاژهای کبالت-کروم متداول‌ترین فلزات زیست‌سازگار در ساخت ایمپلنت‌ها و تجهیزات پزشکی هستند.
در شرایط فیزیولوژی سیستم ایمنی بدن با واکنش‌های التهابی و غیراختصاصی برای از بین بردن هر ماده خارجی فعال می‌شود. بیومواد تجهیزات پزشکی، ایمپلنت‌ها و حامل‌های دارویی، مولکول‌های غیرخودی به حساب می‌آیند که سیستم ایمنی را فعال می‌کنند. میزان پاسخ التهابی و آسیب بافتی ایجاد شده، میزان زیست‌سازگاری بیوماده را مشخص می‌کند. فعال شدن پاسخ التهابی و مکانیسم‌های ترمیم زخم اولین پاسخ سیستم ایمنی به ایمپلنت‌ها است. این پاسخ در دو مرحله حاد و مزمن ایجاد می‌شود. پاسخ التهابی حاد بین چند ساعت تا چند روز ادامه دارد. در این مرحله انتقال پروتئین‌ها، پلاسما و تعداد نوتروفیل‌ها در بافت افزایش می‌یابد.در این مرحله جریان خون به بافت بیشتر و ماتریکس پروتئینی برای ترمیم زخم در بافت تشکیل می‌شود.
اگر بیوماده برای مدت طولانی‌تری در بدن باقی بماند منجر به التهاب مزمن می‌شود. در این مرحله تعداد ماکروفاژها و لنفوسیت‌های بافت و تقسیم سلول‌های مویرگ و بافت پیوندی برای ترمیم زخم افزایش می‌باید. در نهایت بافت تخریب شده با ماتریکس خارج سلولی جایگزین می‌شود. ماتریکس خارج سلولی از رشته‌های پروتئینی و پلی‌ساکاریدها تشکیل شده است. این ساختار به تمایز و سازمان‌یابی سلول‌ها برای ترمیم زخم کمک می‌کند. در نهایت ایمپلنت در کپسولی از مویرگ‌ها و رشته‌های کلاژنی حبس و ارتباط آن با بافت اطراف قطع می‌شود.
استفاده از بیومواد زیست‌سازگار، بیومواد با پوشش‌های زیست‌سازگار و داروهای ضدالتهاب پاسخ‌های التهابی را کاهش و کارایی ایمپلنت‌ها در بدن را افزایش می‌دهد. پوشش‌های زیست‌سازگار با افزایش آبدوستی بیوماده احتمال ایجاد واکنش‌های التهابی را کاهش می‌دهد. استفاده از پلیمرهای طبیعی (آلژینات، کیتوزان، دکستران، کلاژن و هیالورونان) و سنتزی (پلی‌لاکتیک‌اسید، پلی‌اتیلن گلایکول، پلی لاکتیک کوگلیکولیک‌اسید و ونیل الکل) یکی از روش‌های متدوال پوشش‌دار کردن بیوموادی است که زیست‌سازگاری کمی دارند. داروهای ضدالتهابی با مهار فاکتورهای پیش‌التهابی (پروستوگلاندین و لوکوترین) از ایجاد پاسخ التهابی جلوگیری می‌کنند. در نتیجه کپسول اطراف ایمپلنت تشکیل نمی‌شود و بیوماده عملکرد خود در بدن را انجام می‌دهد.
تعداد بسیار کمی از بیومواد در بدن کاملا خنثی هستند. بیشتر این ترکیبات طیفی از واکنش‌های ایمنی ایجاد می‌کنند. به همین دلیل قبل از انتقال این مواد به بدن باید ویژگی‌های مختلف آن‌ها به ویژه زیست‌سازگاری را بررسی کنیم. هر چه سیستم تشکیل شده از بیوماده پیچیده‌تر باشد، به تست‌های بیشتری برای اطمینان از زیست‌سازگاری آن نیاز است. این تست‌ها در سه مرحله آنالیز ترکیب شیمیایی، تست‌های in vitro و تست‌های in vivo (تست‌های حیوانی) انجام می‌شود. به علاوه می‌توان ویژگی‌های یک سیستم زیستی را قبل از تست‌های حیوانی و ورود به بدن انسان به‌وسیله شبیه‌سازی‌های کامپیوتری (in silico) بررسی کرد. تست‌های زیست‌سازگاری سمیت سلولی، حساسیت‌زایی، تحریک کنندگی، سمیت سیستمیک و سمیت ژنتیکی بیومواد را در محیط آزمایشگاه و بدن موجود زنده بررسی می‌کنند. در ادامه این مطلب از مجله فرادرس هر یک از این تست‌ها را توضیح می‌دهیم.
آنالیز ترکیب شیمیایی: تست‌های شیمی تجزیه با استفاده از اطلاعات موجود در مورد ترکیب شیمیایی مواد و اطلاعات in vivo پژوهش‌های قبلی، سمیت بیومواد و تجهیزات پزشکی را پیش‌بینی می‌کند. به کمک این تست‌ها می‌توان احتمال نشت بخشی از بیوماده در بدن (برای مثال جدا شدن یک یون) و اثر فلزات، پلیمرها، رنگ‌ها و ترکیبات افزودنی را پیش‌بینی کرد.
تست‌های in vitro: این روش‌ها ویژگی‌های بیوماده را قبل از ورود به بدن موجود زنده بررسی می‌کند. در این تست‌ها از کشت سلول برای بررسی سمیت و اثر بیوماده استفاده می‌شود.
تست‌های in vivo: در این روش از حیوانات به عنوان یک محیط مدل استفاده و اثر بیوماده بررسی می‌شود. به کمک این روش می‌توان میزان جذب بیوماده یا دارو از خون، میزان سمیت بیوماده، متابولیت‌های حاصل از تجزیه بیوماده، نحوه تجزیه بیوماده در موجود زنده، زمان تجزیه و نحوه دفع بیوماده را بررسی کرد. این تست‌ها برای سیستم‌های جدیدی انجام می‌شود که اطلاعاتی در مورد زیست‌سازگاری ترکیبات آن وجود دارد.
بیومواد را می‌توان با روش‌های کشت سلول‌های مدل یا سلول‌های جدا شده از بدن بررسی کرد. در این روش تعداد سلول‌ها، مرحله رشد سلول‌ها، نوع سلول، زمان تماس سلول‌ها با بیوماده، مورفولوژی و مساحت سطح بیوماده باید کنترل شود. در بررسی بیوموادی با چگالی پایین مثل پلیمر لنزهای تماسی، می‌توان بخش کوچکی از بیوماده را به محیط کشت سلول اضافه کرد و تماس مستقیم با سلول قرار داد. سمیت سلولی در این روش با مشاهده تغییر شکل و لیز شدن سلول‌ها تشخیص داد.
سمیت سلولی بیومواد چگالی بالا را می‌توان با استفاده از «انتشار آگار» (Agar Diffusion) بررسی کرد. در این روش لایه نازکی از ژل آگار همراه با موادغذایی مورد نیاز سلول روی سلول‌های محیط کشت قرار می‌گیرد. پس از انکوباسیون تغییر شکل یا لیز شدن سلول‌ها سمیت بیوماده را نشان می‌دهد. این تست‌ها سمیت سلولی را به طور کیفی و در طیفی بین غیرسمی تا سمیت شدید بررسی می‌کنند. در حالت غیرسمی تا سمیت خفیف بیوماده قابل قبول است و در حالت سمیت متوسط و شدید بیوماده رد می‌شود.
غیرسمی: در این حالت گرانول‌های پراکنده‌ای در سیتوپلاسم وجود دارد و هیچ سلولی لیز نشده است.
سمیت کم: کمتر از ۲۰٪ سلول‌ها شکلی کروی و اتصال ضعیفی با محیط کشت دارند و در سیتوپلاسم آن‌ها گرانول‌های سیتوپلاسمی وجود ندارد. چند سلول لیز شده در محیط کشت دیده می‌شود.
سمیت خفیف: کمتر از ۵۰٪ سلول‌ها کروی هستند که گرانول‌های سیتوپلاسمی ندارند. تعداد سلول‌های لیز شده و فاصله بین سلول‌ها زیاد نیست.
سمیت متوسط: کمتر از ۷۰٪ سلول‌ها کروی هستند یا لیز شده‌اند.
سمیت زیاد: تقریبا تمام سلول‌ها لیز شده‌اند.
تست MTT یکی از روش‌های متدوال بررسی کمی سمیت سلولی است. در این روش ۳-(۴،۵-متیل تیانوزول-۲-ایل) -۲،۵-دی فنیل تترازولیوم برومید به محیط کشت اضافه می‌شود. این ترکیب زرد رنگ در حضور آنزیم سوکسینات دهیدروژناز کاهش یافته و رنگ آن آبی می‌شود. این آنزیم در میتوکندری سلول‌های سالم وجود دارد. به همین دلیل می‌توان درصد سلول‌های زنده را بر اساس شدت رنگ ایجاد شده پس از اضافه کردن بیوماده به محیط کشت تعیین کنیم. با این روش نمی‌توان درصد سلول‌های تغییر شکل‌یافته را مشخص کرد.
تست حساسیت ایجاد پاسخ ایمنی منطقه‌ای و سیستمی بیوماده را مشخص می‌کند. تست حداکثرسازی حساسیت در خوکچه هندی یکی از روش‌هایی است که احتمال ایجاد واکنش‌های آلرژیک دستگاه‌های در تماس با سطح، بخش‌های داخلی و مایعات بدن را بررسی می‌کند. در این روش برای افزایش حساسیت پوستی بیوماده با «ادجوانت فروند» (Freund's adjuvant) ترکیب می‌شود. ادجوانت فروند، امولسیون آنتی‌ژن در روغن‌های معدنی است. در مرحله اول این ترکیب با روش درون‌پوستی به حیوان تزریق می‌شود و در مرحله دوم به شکل موضعی روی پوست قرار می‌گیرد. در نهایت سطح آنتی‌بادی خون حیوان اندازه گرفته می‌شود. حساسیت بیوموادی که با پوست سالم و بدون زخم در تماس هستند را می‌توان با قرار دادن بخشی از ماده روی پوست بررسی کرد.
«تست گره لنفاوی جوندگان» ( Murine Local Lymph Node Assay | LLNA) یکی دیگر از روش‌های تعیین حساسیت بیومواد است. در این روش تعداد لنفوسیت‌های ایجاد شده در پاسخ به ماده حساسیت‌زا تعیین می‌شود. وقتی پوست در معرض یک آلرژن قرار می‌گیرد، سلول‌های لانگرهانس آلرژن را به گره لنفاوی منتقل و تقسیم لنفوسیت‌های T را تحریک می‌کنند. در نتیجه بر اساس تعداد لنفوسیت‌های T می‌توان درصد حساسیت را مشخص کرد.
در این تست‌ها میزان تحریک‌زایی بیوماده روی سطح پوست یا مخاط داخلی مدل‌های حیوانی بررسی می‌شود. در این روش، مخاط در تماس با ماده و زمان تماس باید با نمونه انسانی یکسان باشد. تست درون‌پوستی و تحریک اولیه پوست در تعیین تحریک‌زایی بیومواد کاربرد دارند.
تست داخل‌جلدی: این روش برای بررسی تحریک‌زایی دستگاه‌هایی که با سطح پوست، اندام‌ها داخلی یا مایعات بدن در تماس هستند استفاده می‌شود. در این روش بیوماده هدف و محلول خنثی با روش داخل‌جلدی تزریق می‌شود. پس از مدتی با بررسی قرمزی و تورم پوست می توان تحریک‌زایی بیوماده را مشخص کرد.
تحریک اولیه پوست: این تست برای بررسی تحریک‌زایی دستگاه‌هایی کاربرد دارد که با پوست سالم یا زخمی در ارتباط است. در این روش بیوماده در تماس مستقیم با پوست سالم و زخمی خرگوش قرار می‌یگرد. پس از ۲۴ ساعت بیوماده از پوست برداشته و میزان تورم و قرمزی بررسی می‌شود.
تست سمیت سیستمی حاد، سمیت و ایجاد پاسخ ایمنی بیوماده در خون را بررسی می‌کند. در این روش بیوماده و محلول کنترل منفی با روش وریدی یا درون‌صفاقی به موش تزریق می‌شود. اثر سمیت در حیوان بلافاصله پس از تزریق و چهار مرحله دیگر بررسی می‌شود. این روش سمیت بیوموادی که با خون و اندام‌های داخلی در ارتباط هستند تعیین می‌شود.
سمیت ژنتیکی بیومواد به‌وسیله تست‌های in vitro و in vivo تغییر DNA در اثر بیوماده را بررسی می‌کند. به این تغییرات جهش ژنتیکی گفته می‌شود. بیومواد ممکن است سمیت ژنتیکی نداشته باشد یا یک نوکلئوتید DNA را تغییر دهد، بین دو رشته DNA قرار بگیرد، در دو رشته DNA شکست ایجاد کند یا شکل کروموزوم‌ها را تغییر دهد. «Ames» متداول‌ترین تست بررسی سمیت ژنتیکی است. در این روش از باکتری سالمونلا تیفیموریوم برای برسی جهش استفاده می‌شود. در بعضی شاخه‌های این باکتری ژن آنزیم سنتز هیستیدین جهش‌یافته و باکتری در محیط رشد به آمینواسید هیستیدین نیاز دارد. اگر بیوماده موتاژن باشد، ژن باکتری را تغییر می‌دهد و باکتری در محیط فاقد هیستیدین رشد می‌کند. برای بررسی سمیت ژنتیکی بیوموادی که بیش از ۲۴ ساعت در بدن قرار می‌گردند، علاوه بر تست Ames باید تست‌های سیتوژنتیکی انجام شود. این تست‌ها با روش‌های in vitro و in vivo تغییر کروموزوم‌ها را مشخص می‌کند.
تست سازگاری با خون برای دستگاه‌هایی انجام می‌شود که در ارتباط مستقیم با خون هستندو در این تست‌ها لیز شدن سلول‌های خونی (همولیز)، انعقاد خون و تحریک سیستم کمپلمان بررسی می‌شود. تست همولیز برای تمام تجهیزات پزشکی به جز تجهیزاتی که فقط با پوست سالم و مخاط تماس دارند، انجام می‌شود. در این تست لیز شدن گلبول قرمز پس از تماس با بیوماده بررسی می‌شود. تست انعقاد خون برای تجهیزاتی انجام می‌شود که در ارتباط مستقیم با خون هستند. در این تست اثر بیوماده بر زمان انعقاد خون بررسی می‌شود. برای انجام تست تحریک کمپلمان پلاسمای خون خارج از بدن در معرض بیوماده قرار می‌گیرد. فعال شدن پروتئین‌های کمپلمان در این حالت نشان‌دهنده ایجاد واکنش‌های التهابی در بدن موجود زنده است.
تست‌های سمیت سرطان احتمال ایجاد تومور به‌وسیله بیومواد یا باقی‌مانده آن‌ها را مدت زمانی که بیوماده با بدن در ارتباط است بررسی می‌کند. تست‌های سمیت تولید مثل برای تجهیزاتی انجام می‌شود که برای مدت طولانی یا همیشگی با بافت‌ها داخلی در ارتباط هستند. این تست‌ها اثر بیوماده بر دستگاه تولید مثل، باروری، رشد جنین و مراحل اولیه رشد نوزاد را بررسی می‌کند.
ISO مخفف عبارت «International Organization for Standardization» به معنی سازمان جهانی تعیین استانداردها است. ISO 10993 استانداردهای لازم برای سنجش زیست سازگاری تجهیزات پزشکی را مشخص می‌کند. در این پروتکل تجهیزات پزشکی بر اساس ماندگاری در بدن به سه دسته تقسیم می شوند. تجهیزاتی که برای مدت کوتاه (کمتر از ۲۴ ساعت) در بدن باقی‌می‌ماند. تجهیزاتی که برای مدت طولانی (بین ۲۴ ساعت تا ۳۰ روز) در بدن باقی می‌ماند و تجهیزاتی که به‌طور دائم (بیش از ۳۰ روز) در بدن باقی می‌ماند.