text
stringlengths
0
1.24k
برنجاسف کوهي .
کرم دار .
زهوار در رفته .
غم زدگي .
غمزده .
مسبب ناراحتي .
وجه تفضيلي .
وخيم تر .
بدتري .
بدتر جلوه دادن .
پرستش کردن .
شايسته احترام .
غير محترم .
امتياز آوردن .
وخيم شدن صفت .
پشم ريشته .
پشم تابيده .
پشم اعلي .
پارچه پشمي .
مخمر آبجو .
ازرش .
پر اهميت .
ارزنده .
قابل صرف وقت .
ارزش دار .
ميخواستم .
ميخواستند .
نميخواست .
نميخواستند .
نميخواستيم .
مجروحکردن .
زخم زدنپيچانده .
غيرمجروح .
بي جراحت .
زمان سوم فعل .
چيز جالب .
آشغال سبزي .
ويران شدن .
مسبب خرابي .
دعوا کننده .
اهل مشاجره .
مخاصم .
پوشانيدن .
لفافه دار کردن .
به نتيجه رسيدن .
چادرشب .
لفاف بسته بندي .
جلد کتاب .
بارپيچ .
کاغذ بسته بندي .
تلافي درآوردن .
انتقامجو .
تافته .
دور هم انداخته .
حلقه حلقه شده .
اوراق چي .
سسک .
گردش گرداندن .
چلاندن پارچه .
سر و کله زدن .
کشتي گير .
ضعيف‌الحال .
تاسف آور .
جنبانيدن .
لول خوردن .
پيچ و خم دار .
چيزيکه ميلولد .
کارگر سازنده .
انتزاع کردن .
بزورستان .
چين دادن آژنگ .
چين خوردگي .
چروکيده شدن .
مچ دست .
سر دست .
مچ پوش .
ساعت مچي .
قابل درج .
تاليف کردن .
انشا کردن .
نوک نوشتن .
نوک نويسنده .
راي کتبي .
سوخت شده .
محسوب کردن .
راقم .
آزرده شدن .
تاب خورده .
درهم پيچيده .
نوشتاري .
کتبي .
سهو خطا .
خطا کاري .
متضرر .
مظلوم .
پر غلط .
بشکل در آمده .
تشکيل شده .
از کار درآورده .
ساخته .