text
stringlengths 2
364
| label
class label 5
classes |
---|---|
من کیت و گروهبان رابینز رو به بیمارستان اشکوپهاس فرستادم تا دربارۀ گذشتۀ خانم مونرو تحقیق کنن | 2neutral
|
دِ هنوز که طوری نشده که | 0anger
|
این ادا اصولها چیه دیگه؟ | 0anger
|
مگه تدریس هم میکنن؟ | 4surprise
|
من نمیتونم به این سرعت خودمو عوض کنم | 0anger
|
من مردی هستم که برای اولین بار شادی رو تو زندگیش پیدا کرده | 2neutral
|
وقتی ما به واریکینو رفتیم، خیلی به ما کمک کرد | 2neutral
|
من اولین باره که میبینمت، چطور ازم میخوای که بهت اعتماد کنم؟ | 0anger
|
موضوع دیگه اینکه شنیدم بئاتریس استعفا داده | 0anger
|
یه اتفاقایی تو این مدت افتاده درسته؟ | 0anger
|
خب اون چیه؟ | 4surprise
|
بلند شو اقلاً چیزی بخور | 0anger
|
راجع به همه چی صحبت میکنی جز پول | 0anger
|
من نمیدونم از کجا درز کرده | 0anger
|
بیشتر با تلفن تماس میگرفتم. | 3sadness
|
امشب باید با مادرش جشن بگیریم | 1happiness
|
به هر حال پلیس به این نتیجه رسیده که توماس ریپلی مفقود شده | 2neutral
|
باید قسم بخوری. | 0anger
|
میبینی زینت سادات، قیافۀ حسین آقا با جوونیهای مهندس مو نمیزنه | 2neutral
|
پس مراسم فقط تشریفاتی بوده تا بچشو پدردار کنه | 2neutral
|
پس تو اینجوری اجباراً توی زندگیت شکست میخوری | 0anger
|
بازم دهن به دهنش میزاری | 0anger
|
آخرین بار کِی آقای کرامتون رو دیدین؟ | 2neutral
|
آقای رمی، شما از دورانت حرف میزنید؟ اون بخاطر عشق منه که از ثروتمند شدن صرفنظر میکنه؟ | 4surprise
|
این؟ | 4surprise
|
همانطور که مطلعید، من با ماریان صحبت کردم و از تمام ماجراهای تلخی که پیش اومده خبردار شدم، همینطور از نامهای که به لورا نوشته شده | 2neutral
|
تو اتاق خودش گرفته خوابیده. | 0anger
|
نکنه میخوای ما رو حالا سلاخ و جلادمون هم بکنی؟ | 0anger
|
شاید شما ندونید ولی من سالهاست که وکیل خانوادگی اینها هستم. پدر لورا آقای فلیپر لی از دوستان خوبم بود. لورا و ماریان رو هم از وقتی که خیلی کوچیک بودن میشناسم و به هر دوشون مثل دخترای خودم علاقهمندم و بیش از هر کس دیگهای علاقهمندم تا ازدواج لورا اساس و پایۀ درستی داشته باشه | 2neutral
|
چرا خبری از اون به من ندادن | 0anger
|
و در اتاق محقری دیوار به دیوار اتاق الیزابت زندگی میکنه | 2neutral
|
اگه به خاطر سر چارلز باسکرویل و چند آدم خوشقلب دیگه نبود احتمالاً تحت توجهات پدرم از گرسنگی تلف شده بودم. | 0anger
|
اگرچه برای معالجۀ این مرض اجتماعی بسیار سخنها گفتهاند و کتابها نوشتهاند اما داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است. | 2neutral
|
تحقیقات اون کاملاً رضایتبخشه. | 3sadness
|
شاید گفت، یادم نموند. | 2neutral
|
و این در حالی بود که همین اثر و بسیاری دیگه از رمانهای هسه به خاطر نفرتی که هیتلر از اون داشت، در سراسر آلمان توقیف بودن | 2neutral
|
با این همه هیچ یک از این دو نفر تمایلی ندارند تا به پرسش دلینا که نمیدونه در سالهای قبل بین اون دو نفر چه گذشته پاسخ بدن. | 2neutral
|
دِ یالا برو تو اتاق، برو بالا سرش | 0anger
|
اما اون، اما اون با توجه به سن حساسی که داره قدرت تحمل این دوری رو نداره. | 3sadness
|
من آخرین صفحههای زندگی فنشا رو به چالهای پر از آب باران سپردم | 3sadness
|
با خودم کنار اومدم، اون بالاخره نیومد. | 3sadness
|
اما امیررضا به مادرش قول داده که نشانی از برادر گمشدهاش پیدا کنه. | 2neutral
|
حالا بهت میزنم، من میزنم. | 0anger
|
چرا به این زودی میرین؟ | 0anger
|
من دارم تو این خونه لعنتی کار میکنم، رزی میفهمی؟ | 0anger
|
نه، نه، نه، ولم کن زن، قسم خوردن گناه داره آخه | 0anger
|
برید، این خجالتآوره. | 0anger
|
بیجهت از دستش عصبانی هستی | 1happiness
|
پولشو دادم به تو که دست از سر اونها ورداری. | 0anger
|
شما چقدر خوبین | 1happiness
|
خب، باشه، باشه، چی بهش بگم حالا؟ | 2neutral
|
الان حقش نیست که با ورود یکی دیگه به اون کممحلی کنم | 3sadness
|
البته که میشد. | 2neutral
|
حرف بزن دیگه. | 0anger
|
تصور میفرمایید که در این تحقیقات حضور ما هم لازم باشه؟ | 2neutral
|
من نمیگم که اونجا هرگز بارون نمیباره. | 0anger
|
ای شیطون | 1happiness
|
واقعاً که خجالت داره، با این سن و سال هنوز هم دست بردار نیستی؟ | 0anger
|
من نمیدونم جواب تو رو بدم یا همکار محترمو یا این همسایهها رو؟ | 0anger
|
کاملاً پیدا است قربان. | 3sadness
|
نگاهتون، چشماتون، چهرتون داره داد میزنه در مورد من چی فکر میکنین ولی اشتباه میکنین. | 3sadness
|
معصومه خانم سواد نداشته یه آدم بیسوادم ممکنه خیلی کارا بکنه که به ضررش باشه | 0anger
|
غیر از اون اعتقاد دارم که شما بهشدت تو این خونه داری از موقعیت نویسندگیات سوءاستفاده میکنی. | 0anger
|
خونه؟ | 4surprise
|
چند تا نامهست یه دفترچۀ کوچیک پر از یادداشت و خاطره، تو یکیش هم نوشته بیام دنبال شماها | 3sadness
|
چون من هم در رکاب امپراطور باید عازم آلمان باشم از تو خداحافظی میکنم | 2neutral
|
پس پشت فرمون بشینم؟ | 0anger
|
متأسفانه همه میدونیم، در حال حاضر این مدرسه داره شرایط حساسی رو طی میکنه. | 3sadness
|
تعارف نکنید آقا، ما از خانم دستور داریم نسبت به کسانی که به این خونه وارد میشن خوشرفتار و مهماننواز باشیم | 1happiness
|
این چه صبح غیرآفتابی نادلانگیزی بود. | 0anger
|
متوجه حرفهای خودتون باشید | 0anger
|
یاسی یه روز منو آفیش کن بیام سر ضبط | 1happiness
|
از شما پرسیدم کی هستین و اینجا چکار میکردین؟ | 0anger
|
چرا شما گذاشتید که من به مردی که برای من ساخته نشده دلبستگی پیدا کنم؟ به مردی که شایستۀ شماست و من او رو دچار رنجی غیرقابل جبران کردم، رنجی که خودم هم در اون سهیم هستم | 3sadness
|
ضربۀ خودتون رو بزنید | 0anger
|
مسلم شد که کرایهکنندۀ اتومبیل خود اون بوده | 2neutral
|
بگیرید، دستهای منو ببندین. پاهای منو ببندید. من خودمو به شما میبخشم | 0anger
|
من از شما نفرت دارم، دشمن شما هستم | 0anger
|
این هم از بچه بزرگکردن ما باید بودی میدیدی مازیار با چه شور و شوقی لباس کار پوشید که خونه رو تمیز کنه. | 0anger
|
ساکت باش | 0anger
|
هیچی هیچی نمیخوام، هیچی. فقط هر دوتون از سر من دست وردارین، من و بچهمو به حال خودمون بزارین. | 3sadness
|
چی کار کرده؟ | 4surprise
|
خب تو هم اگه این دفترچه رو میخووندی، مثل من فکر میکردی، بخدا انگار هست، انگار داره منو میبینه | 0anger
|
برم فرانسه؟ | 4surprise
|
ببینم کسی از رستوران خارج نشد | 2neutral
|
پدر جان بیچاره اگه بخاطر مسائلی گناه نکرده رو به گردن نمیگرفت، امروز شما هم کرامتون رو شاهد و مدعی اون پرونده نمیشناختید ولی بهتره بدونید کرامتون بود که پدر جانو به زندان انداخت نه هیئت منصفه | 0anger
|
شمارۀ آپارتمانو ازت پرسید؟ | 2neutral
|
دیگه فایدهای نداره | 0anger
|
البته حتماً این کارو میکنم، برو جانم، برو. | 1happiness
|
حدود یک ماه و نیم میشد نه دیده بودمش و نه ازش خبر داشتم | 2neutral
|
آخه مزاحم چی؟ | 4surprise
|
تا اونجا که من میتوانم به شما وعدۀ مساعدت و یاری دهم اجرای خواست شاه شامات است که دستور میدهم هر چه زودتر تحقیقات انجام و نتیجه حاصل شده تا مقصر هر که باشد به مجازات رسیده، قائله خاتمه پیدا کند | 2neutral
|
من، نمیدونم چرا خانم میخوان من رو مرخص کنه، من مستحق این مجازات نبودم. همیشه سعی کردم که خدماتم موردپسند خانوم باشه | 3sadness
|
الان دو ماهه از عروسی ما میگذره. | 3sadness
|
میتونی بری | 2neutral
|
تو میخوای منو یه هیولا ببینی | 0anger
|
همیشه در خانۀ ما به روی تو باز بوده | 2neutral
|
ساندرا، ساندرا، تو داری منو دیوانه میکنی، آخه حرف بزن | 0anger
|
شما از لحظهای که وارد این اتاق شدید به ما دروغ گفتید | 0anger
|
حاضرم یه هفته از صبح تا شب بشینم سر درس ریاضی جدید اما سرما نخورم. | 1happiness
|