# ---
stringlengths
5
627
مغز به سادگی زمینه نادرست برای استفاده از واژگان ذهنی است - بنابراین جستجوی حالت‌های ذهنی مغز یک خطای دسته‌بندی یا نوعی خطای استدلال است.
و این مشخصه یک حالت ذهنی است که دارای نوعی کیفیت تجربی است، مثلاً درد، که آزار دهنده است.
وجود حوادث مغزی، به طور مستقل از خود، نمی‌تواند توضیح دهد که چرا آنها با این تجربیات کیفی متناظر همراه هستند.
این موضوع از یک فرض درباره امکان تفسیرهای کاهنده نشأت می‌گیرد.
مارتین هایدگر، فیلوسوف آلمانی قرن بیستم، فرضیه‌های هستی شناختی که چنین مدل کاهنده‌ای را تکیه گاه قرار داده است، مورد انتقاد قرار داد و ادعا کرد که ممکن نیست تجربه را با این اصطلاحات درک کرد.
این مشکل توضیح جنبه‌های خود اندیشی نفر اول حالت‌های ذهنی و هشیاری به طور کلی از نظر عصب شناسی کمی نفر سوم "فاصله تبیینی" نامیده می‌شود.
دو دسته جداگانه در گیر هستند و یکی نمی‌تواند به دیگری کاهش یابد.
از نظر ناگل، علم هنوز قادر به توضیح تجربه ذهنی نیست زیرا هنوز به سطح یا نوع دانشی که لازم است، نرسیده است.
این ویژگی حالت‌های ذهنی این موضوع را در بر می‌گیرد که آنها دارای محتوا و ارجاع معنایی هستند و بنابراین می‌توان به آنها ارزش حقیقت اختصاص داد.
اما ایده‌ها یا قضاوت‌های ذهنی درست یا غلط هستند، پس چگونه می‌توان حالت‌های ذهنی (ایده‌ها یا قضاوت‌ها) را فرآیندهای طبیعی دانست؟
اگر یک واقعیت درست باشد، آنگاه ایده درست است؛ در غیر این صورت، اشتباه است.
از آنجا که فرایندهای ذهنی به طور تنگاتنگی با فرایندهای جسمانی مرتبط هستند، توصیفاتی که علوم طبیعی از انسان ها ارائه می دهند، نقش مهمی در فلسفه ذهن دارند.
در زمینه نوروبیولوژی، زیرشاخه های زیادی وجود دارند که به روابط بین حالات و فرایندهای ذهنی و فیزیکی می پردازند: نوروفیزیولوژی حسی رابطه بین فرایندهای ادراک و تحریک را بررسی می کند.
در نهایت، زیست شناسی تکاملی منشأ و توسعه سیستم عصبی انسان را مطالعه می کند و به همان اندازه که این پایه ذهن است، توسعه روانی و تبارشناختی پدیده های ذهنی را از ابتدایی ترین مراحل آنها شرح می دهد.
یک مثال ساده ضرب است.
این سوال به دلیل تحقیقات در زمینه هوش مصنوعی (AI) به پیشانی بسیاری از مباحثات فلسفی پرتاب شده است.
هدف هوش مصنوعی قوی، برعکس، کامپیوتری با آگاهی مشابه انسان ها است.
آزمون تورینگ انتقادات زیادی دریافت کرده است که مشهورترین آن احتمالا آزمایش فکری اتاق چینی است که توسط سیرل فرموله شده است.
روانشناسی قوانینی را که این حالات ذهنی را به یکدیگر یا با ورودی ها و خروجی ها به ارگانیسم انسانی پیوند می دهد، بررسی می کند.
قانون روانشناسی فرم ها می گوید که اشیایی که در یک جهت حرکت می کنند به عنوان مرتبط با یکدیگر درک می شوند.
این شامل تحقیق در مورد هوش و رفتار است، به ویژه تمرکز بر نحوه نمایش، پردازش و تبدیل اطلاعات (در دانشکده هایی مانند ادراک، زبان، حافظه، استدلال و احساس) در سیستم های عصبی (انسان یا سایر حیوانات) و ماشین ها (به عنوان مثال کامپیوتر) است.
با این وجود، کار هگل به طور اساسی از سبک فلسفه ذهن آنگلوساکسون متفاوت است.
پدیدارشناسی که توسط ادموند هوسرل تأسیس شد، بر محتوای ذهن انسان (به noema مراجعه کنید) و نحوه شکل دادن فرایندها به تجربیات ما متمرکز است.
این مورد برای جبرگرایان مادی است.
برخی این استدلال را یک قدم جلوتر می برند: افراد نمی توانند به تنهایی تعیین کنند که چه می خواهند و چه می کنند.
کسانی که این موضع را اتخاذ می کنند، پیشنهاد می کنند که سوال "آیا ما آزاد هستیم؟"
شناسایی آزادی با عدم تعیین، مناسب نیست.
مهم ترین سازگار در تاریخ فلسفه دیوید هیوم بود.
این فیلسوفان تأیید می کنند که مسیر جهان یا الف) به طور کامل توسط قانون طبیعی تعیین نمی شود، جایی که قانون طبیعی توسط یک عامل مستقل از نظر فیزیکی قطع می شود، ب) فقط توسط قانون طبیعی تصادفی تعیین می شود، یا ج) توسط قانون طبیعی تصادفی در راستای تلاش ذهنی یک عامل غیرقابل کاهش از نظر فیزیکی تعیین می شود.
آنها به این ترتیب استدلال می کنند: اگر اراده ما توسط هیچ چیز تعیین نشود، پس ما به طور تصادفی آنچه را که می خواهیم می خواهیم.
ایده خود به عنوان یک هسته اساسی ثابت از ایده یک روح غیر مادی گرفته شده است.
مانترانگا، اصلی ترین نهاد حاکم بر این ایالت ها، متشکل از پادشاه، نخست وزیر، فرمانده ارتش، کشیش ارشد پادشاه بود.
آرتاشاسترا شرحی از علم سیاست برای یک حاکم خردمند، سیاست های مربوط به امور خارجه و جنگ ها، سیستم دولت جاسوسی و نظارت و ثبات اقتصادی کشور را ارائه می دهد.
فلسفه های اصلی در این دوره، کنفوسیوس، قانونی گری، موهیسم، کشاورزی و تائوئیسم، هر کدام جنبه سیاسی در مکاتب فلسفی خود داشتند.
قانونی گری دولتی بسیار اقتدارگرا را بر اساس مجازات ها و قوانین سختگیرانه حمایت می کرد.
با این حال، در اواخر دوره باستان، دیدگاه "سنتی" اشعری از اسلام به طور کلی پیروز شده بود.
با این حال، در تفکر غربی، به طور کلی فرض می شود که این حوزه خاص فقط مختص فیلسوفان بزرگ اسلام بوده است: الکندی (الکیندوس)، فارابی (ابوناسر)، ابن سینا (ابوعلی سینا)، ابن باجه (آوی مپس) و ابن رشد (آوروئه).
به عنوان مثال، ایده های خوارج در اوایل تاریخ اسلام در مورد خلافت و امت، یا ایده شیعه اسلام در مورد مفهوم امامت، به عنوان اثبات اندیشه سیاسی تلقی می شود.
آریستوییسم در دوران طلایی اسلام شکوفا شد و شاهد ظهور فیلسوفان پیرو ارسطو بود که ایده های ارسطو را در زمینه جهان اسلام پیاده سازی کردند.
از دیگر فیلسوفان سیاسی برجسته آن زمان می توان به نظام الملک، دانشمند ایرانی و وزیر امپراتوری سلجوقی اشاره کرد که سیاساتنامه یا "کتاب حکومت" را به زبان انگلیسی نوشت.
شاید تأثیرگذارترین فیلسوف سیاسی قرون وسطی اروپا، سنت توماس آکویناس بود که به احیای آثار ارسطو کمک کرد که تنها از طریق اسپانیای مسلمان به اروپا کاتولیک منتقل شده بود، همراه با تفسیرهای آوروئه.
دیگران، مانند نیکول اورسم در کتاب خود، Livre de Politiques، به طور قاطع این حق را برای سرنگونی یک حاکم ظالم رد کردند.
این اثر و همچنین دیسکورس، یک تحلیل دقیق از دوران باستان کلاسیک، تأثیر زیادی در تفکر سیاسی مدرن در غرب داشت.
در هر صورت، ماکیاولی دیدگاه عمل گرا و تا حدودی نتیجه گرا در مورد سیاست را ارائه می دهد، جایی که خیر و شر صرفاً وسیله ای برای رسیدن به هدف هستند - به عنوان مثال، کسب و حفظ قدرت مطلق.
این نظریه پردازان تحت تأثیر دو سوال اساسی بودند: اول، با چه حقی یا نیازی مردم دولت تشکیل می دهند؟ و دوم، بهترین شکل برای یک کشور چیست؟
اصطلاح "دولت" به گروه خاصی از افراد اشاره می کند که نهادهای دولت را اشغال کرده اند و قوانین و مقرراتی را ایجاد می کنند که مردم، از جمله خودشان، ملزم به رعایت آن هستند.
همچنین می توان آن را به عنوان ایده بازار آزاد که در تجارت بین المللی اعمال می شود، درک کرد.
بی پرواترین منتقد کلیسا در فرانسه، فرانسوا ماری اروئه دو ولتر، یک شخصیت نماینده از عصر روشنگری بود.
"تنها پشیمانی من در مرگ این است که نمی توانم در این کار خیر و شریف، بهترین و محترم ترین کاری که ذهن انسان می تواند به آن اشاره کند، به شما کمک کنم."
لاک برای رد نظریه سیاسی پدرانه رابرت فیلمر به نفع یک سیستم طبیعی مبتنی بر طبیعت در یک سیستم خاص داده شده، ایستاده بود.
بر خلاف دیدگاه غالب آکویناس در مورد نجات روح از گناه اصلی، لاک معتقد است ذهن انسان به عنوان یک تابولا راسا وارد این دنیا می شود.
اگرچه ممکن است نگران محدودیت های آزادی توسط پادشاهان یا اشراف نیکوکار باشید، اما نگرانی سنتی این است که وقتی حاکمان در برابر حکومت شده پاسخگو نیستند، به جای منافع حکومت شده، به نفع خود حکومت خواهند کرد.
عدالت شامل وظایفی است که وظایف کامل هستند - یعنی وظایفی که با حقوق مرتبط هستند.
او از کتاب "در مورد آزادی" برای بحث در مورد برابری جنسیتی در جامعه استفاده می کند.
آزادی باستانی، آزادی جمهوری خواهانه مشارکتی بود که به شهروندان حق می داد تا از طریق بحث و رای گیری در مجمع عمومی به طور مستقیم بر سیاست تأثیر بگذارند.
آزادی باستانی همچنین محدود به جوامع نسبتاً کوچک و همگن بود که در آن مردم می توانستند به راحتی در یک مکان گرد هم آیند تا امور عمومی را انجام دهند.
در عوض، رأی دهندگان نمایندگانی را انتخاب می کردند که به نمایندگی از مردم در پارلمان بحث و گفتگو می کردند و شهروندان را از ضرورت مشارکت روزانه سیاسی نجات می دادند.
هابس در کتاب "لوویاتان" نظریه خود را در مورد بنیان دولت ها و حکومت های مشروع و ایجاد علم عینی اخلاق بیان کرد.
در آن ایالت، هر شخص حق یا مجوز برای هر چیزی در جهان خواهد داشت.
این کتاب که در سال 1762 منتشر شد، به یکی از تأثیرگذارترین آثار فلسفه سیاسی در سنت غربی تبدیل شد.
"کسانی که خود را ارباب دیگران می پندارند، در واقع برده های بزرگتری از آنها هستند."
انقلاب صنعتی انقلابی موازی در تفکر سیاسی به وجود آورد.
در اواسط قرن نوزدهم، مارکسیسم توسعه یافت و سوسیالیسم به طور کلی حمایت مردمی فزاینده ای به دست آورد، عمدتا از طبقه کارگر شهری.
بر خلاف مارکس که به مادی گرایی تاریخی اعتقاد داشت، هگل به پدیدارشناسی روح اعتقاد داشت.
در دنیای آنگلوساکسون، ضد امپریالیسم و ​​چندگانگی در آغاز قرن بیستم شروع به رواج کرد.
این زمان ژان پل سارتر و لوئی آلتوسر، و پیروزی های مائو تسه تونگ در چین و فیدل کاسترو در کوبا، و همچنین وقایع می 1968، منجر به افزایش علاقه به ایدئولوژی انقلابی، به ویژه توسط چپ جدید شد.
استعمار و نژادپرستی مسائل مهمی بودند که مطرح شدند.
ظهور فمینیسم، جنبش های اجتماعی LGBT و پایان استعمار و محرومیت سیاسی اقلیت هایی مانند آفریقایی-آمریکایی ها و اقلیت های جنسی در جهان توسعه یافته، منجر به اهمیت فمینیسم، پسااستعماری و تفکر چندفرهنگی شده است.
راولز از یک آزمایش فکری، موقعیت اصلی، استفاده کرد که در آن احزاب نماینده اصول عدالت را برای ساختار اساسی جامعه از پشت پرده جهل انتخاب می کنند.
همزمان با ظهور اخلاق تحلیلی در تفکر آنگلوساکسون، در اروپا، چندین خط جدید فلسفی که به نقد جوامع موجود اشاره داشتند، بین دهه های 1950 و 1980 ظهور کردند.
در مسیرهای تا حدودی متفاوت، تعدادی از دیگر متفکران قاره‌ای - که هنوز هم تحت تأثیر مارکسیسم هستند - تأکید جدیدی بر ساختارگرایی و "بازگشت به هگل" گذاشتند.
بحث دیگری در مورد انتقادات (متمایز) از نظریه سیاسی لیبرال توسط مایکل والزر، مایکل سندل و چارلز تیلور شکل گرفت.
جامعه گرایان تمایل دارند از کنترل محلی بیشتر و همچنین سیاست های اقتصادی و اجتماعی که رشد سرمایه اجتماعی را تشویق می کنند، حمایت کنند.
یک جفت دیدگاه سیاسی همپوشانی که در اواخر قرن بیستم پدیدار شدند، جمهوری خواهی (یا نئو یا جمهوری خواه مدنی) و رویکرد قابلیت هستند.
از نظر جمهوری خواه، حتی وضعیت برده داری، صرف نظر از اینکه چگونه با آن برده رفتار می شود، قابل اعتراض است.
هم رویکرد قابلیت و هم جمهوری خواهی انتخاب را به عنوان چیزی که باید منابع آن تأمین شود، در نظر می گیرند.
این نظریه ها قابل توجه هستند که انسان ها حیوانات اجتماعی هستند و پلیس (شهر دولت یونان باستان) برای ایجاد زندگی خوب مناسب برای چنین حیواناتی وجود داشت.
بورک یکی از بزرگ ترین حامیان انقلاب آمریکا بود.
چامسکی منتقد برجسته سیاست خارجی آمریکا، نئولیبرالیسم و ​​کاپیتالیسم دولتی معاصر، درگیری اسرائیل و فلسطین و رسانه های خبری اصلی است.
ویلیام ای. کانولی: به معرفی فلسفه پسامدرن در نظریه سیاسی کمک کرد و نظریه های جدیدی در مورد چندگانگی و دموکراسی آگونیستی را ترویج داد.
توماس هیل گرین: متفکر لیبرال مدرن و حامی اولیه آزادی مثبت.
کار اولیه او تحت تأثیر قوی مکتب فرانکفورت بود.
او از سرمایه داری بازار آزاد حمایت می کرد که در آن نقش اصلی دولت حفظ حاکمیت قانون و اجازه دادن به توسعه نظم خودجوش است.
دیوید هیوم: هیوم از نظریه قرارداد اجتماعی جان لاک و دیگران به عنوان متکی بر افسانه ای از توافق واقعی انتقاد کرد.
مشهورترین برای اعلامیه استقلال ایالات متحده.
استدلال کرد که برای حفظ صلح جهانی به یک سازمان بین المللی نیاز است.
او از هابس در این مورد فاصله گرفت که با فرض وجود جامعه ای که در آن ارزش های اخلاقی مستقل از قدرت دولتی و به طور گسترده مشترک هستند، او از دولتی با قدرت محدود به حفاظت از اموال شخصی دفاع کرد.
یکی از بنیانگذاران مارکسیسم غربی.
حساب دولتمردی را از دیدگاه واقع بینانه ارائه کرد، به جای اینکه به ایده آلیسم متکی باشد.
او به عنوان یک نظریه پرداز سیاسی، به تفکیک قوا اعتقاد داشت و مجموعه ای جامع از ضمانت ها را پیشنهاد کرد که برای محافظت از حقوق یک فرد در برابر استبداد اکثریت ضروری است.
مفهوم "فروکش کردن سرکوبگرانه" را معرفی کرد که در آن کنترل اجتماعی نه تنها از طریق کنترل مستقیم، بلکه از طریق دستکاری تمایلات نیز می تواند عمل کند.
مفهوم ایدئولوژی را به معنای اعتقادات (درست یا غلط) که اقدامات اجتماعی را شکل می دهند و کنترل می کنند، ایجاد کرد.
منسیوس: یکی از مهم ترین متفکران مکتب کنفوسیوس، او اولین نظریه پرداز است که استدلال منسجمی را برای تعهد حاکمان به حکومت شده ارائه می دهد.
مونته اسکیو: از حفاظت از مردم توسط "تعادل قوا" در تقسیمات یک دولت تحلیل کرد.
مترجمان او در مورد محتوای فلسفه سیاسی او بحث کرده اند.
افلاطون: یک دیالوگ طولانی "جمهوری" نوشت که در آن فلسفه سیاسی خود را شرح داد: شهروندان باید به سه دسته تقسیم شوند.
آین رند: بنیانگذار اوبژکتیویسم و ​​محرک اصلی جنبش های اوبژکتیویستی و لیبرترینی در میانه قرن بیستم آمریکا.
دولت باید از اقتصاد به همان شکلی و به همان دلایلی جدا شود که از دین جدا شده بود.
آدام اسمیت: اغلب گفته می شود که بنیانگذار اقتصاد مدرن است. ظهور مزایای اقتصادی از رفتار خودخواهانه ("دست نامرئی") صنعتگران و تجار را توضیح داد.
سوکرات: به طور گسترده به عنوان بنیانگذار فلسفه سیاسی غربی، از طریق تأثیر کلامی او بر معاصران آتنی شناخته می شود. از آنجایی که سقراط هیچ چیزی ننوشت، بسیاری از آنچه در مورد او و آموزه هایش می دانیم از طریق مشهورترین شاگردش، افلاطون، به دست می آید.