body
stringlengths 26
2.88k
| author
stringlengths 0
23
|
---|---|
هدف نهائی از سرودن اشعار و نشر افکار، کوششی است آگاهانه تا سَری بزرگ را بر روی تنه انسانهای کوچک قرار دهند؛ پس چندان جای تعجب نیست اگر نتیجه نمیبخشد. | حکیم عمر خیام |
من دستگیرهای در کنارهیِ رود ام، آن که توانِ درآویختن ام را دارد، درآویزد! امّا، چوبپایِ شما نیستم. | آرتور شوپنهاور |
ولی چیزی که مرا با «اسپینوزا» پیوند داده، بی علاقگی بی کرانی است که از هر جمله نور می گیرد. این عبارت حیرت آور: «او که به راستی عاشق خدا بود، ولی تمایلی نداشت که خدا هم عاشق او باشد»، با همه مقدمات و نتایجش، همه ظرفیت فکری مرا اشغال کرده است. | فردریش نیچه |
از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد. | برتولت برشت |
یک دوست می تواند اوضاع را عوض کند، وقتی همه به آدم پشت کرده باشند. حتی اگر پایههای این دوستی چندان مستحکم نباشد. | ویکتور هوگو |
پیروزی هزار پدر دارد، اما شکست یتیم است. | دنیل گلمن |
اصل و اساسی که تمام اخلاق گرایان به راستی در باب آن نظری یکسان دارند، این است : کسی را نیازار و هرچه می توانی به دیگران یاری برسان. | جان اف کندی |
انسانی که معنا و هدف زندگی را بداند، نه تنها خود را با افراد ملت خویش برابر خواهد دانست، بلکه با تمام ابنای اقوام دیگر نیز مساوی خواهد شمرد. | آرتور شوپنهاور |
دلیل بسیار خوبی وجود دارد که چرا هیچ کس تاریخ نمی خواند. علت اش این است که تاریخ بیش از اندازه درس برای آموختن دارد. | لئو تولستوی |
من نمیخواهم از طریق آثارم به جاودگانی برسم، میخواهم با نمردن جاودانه بشوم. | لارس اسوندسن |
با مصلحت دیگران ازدواج کردن، در جهنم زیستن است. | حکیم عمر خیام |
فیلسوف بودن به این معنی است که همه پرسشها مجازند، که باید تجربهای از آزادی ذهنی به بالاترین درجه وجود داشته باشد و البته اینکه هیچ چیز سرگیجه آورتر و ناامیدکنندهتر از چنین آزادی نیست. | آرتور شوپنهاور |
تجربه کردن، به تنهائی کافی نیست، تجربه را باید سنجید و در جایگاه خویش قرار داده و آن را تجزیه و تحلیل نمود تا بتوان به نتایج آن دست یافت. | سایمون کریچلی |
مذهب همه چیز را همسو با خود دارد: وحی، پیشگوییهای پیامبرانه، حفاظت از حکومت، برترین شکوه و شهرت ... و افزون برا اینها، این امتیاز گرانبها را که آموزههایش را در دوران حساس کودکی در ذهن حک کند، جایی که به اندیشههایی ذاتی و سرشتی بدل میشوند. | میشل دو مونتینی |
یک اسقف هشتادساله همان حرفی را میزند که در هیجدهسالگی در گوشش خواندهاند. | آرتور شوپنهاور |
خداوند شبانِ من است. محتاج هیچ چیز نخواهم بود. در مرتع هایِ سبز مرا میخواباند. نزدِ آبهایِ راحت مرا رهبری میکند! | اسکار وایلد |
میان آدمیان چیزی نیست، جز دیوارهایی که خود ساخته اند. | وودی آلن |
نیچه اغلب از «دوست داشتن سرنوشت» سخن میگفت. منظورش این بود که بشر میتواند مستقیما با سرنوشت رویاروی شود، آن را بشناسد، شهامت به خرج دهد، آن را بنوازد، به چالش کشد، با آن بستیزد و به آن عشق بورزد. با اینکه ما «ارباب سرنوشت خویشیم»، جملهای متکبرانهست، ولی ما را از قربانی سرنوشت بودن محافظت میکند. ما حقیقتا در آفرینش سرنوشتمان دخیلیم. | لئو تولستوی |
برای اینکه شاد باشیم نباید خیلی نگران دیگران باشیم. | رولو می |
اگر آگاهانه طرحی درافکنده اید که از آنچه در توان شماست کمتر باشید، به شما هشدار می دهم که تا آخر عمرتان ناشادمان خواهید بود. | آلبر کامو |
«از گناه بیزار باش نه از گناهکار» قاعدهای اخلاقی است که گرچه فهمش بهاندازهی کافی آسان است، بهندرت عمل میشود، و به این دلیل است که زهر نفرت در دنیا پراکنده است. | آبراهام مزلو |
تا احساس هست، مرگ نیست و وقتی مرگ بیاید دیگر احساس نیست. | مهاتما گاندی |
اگر هوشیاری و خودآگاهی اجتماعی به شکل ویژگی عمومی یک ملت و نه فقط در حد یک فرد درآید، آنگاه جامعه به یک ابزار دفاعی قدرتمند علیه شیادی عناصر و عوامل عوام فریب و بر ضد فردسالاری استبدادی مسلح خواهد بود. برای ایجاد تغییر و تحول، یک فرد، هرچه بیشتر به کار و کوشش و تلاش بپردازد، به همان میزان نیازش به معجزه کمتر میشود و هرچه کمتر به معجزه نیاز داشته باشد، کمتر به انتظار آن مینشیند. تنها کسانی به سحر و معجزه روی می آورند که منتظر وقوع آن هستند. | اپیکور |
به روزگار شیرین رفاقت سفره خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید. به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل، سپیده می دمد و جان تازه می شود. | مانس اشپربر |
آندره مارلو، رمان نویس فرانسوی، در یکی از داستان هایش، از زبان یک کشیش روستایی که چندین دهه به اعترافِ مردمان گوش سپرده، همه آنچه را از طبیعت بشر آموخته است، این چنین توصیف می کند: « نخست اینکه، مردم بیش از آنکه انسانها تصور می کنند، ناشادند... و دیگر آنکه چیزی به نام انسانِ رشدیافته وجود ندارد.» \r\nبرای هر انسانی مقدر شده که نه فقط نشاط زندگی که تاریکی های ناگزیر زندگی را نیز تجربه کند: بیداری از خواب و خیال، پیری، بیماری، انزوا، فقدان، بی معنایی، انتخاب های رنج آور و در نهایت مرگ را؛ و این مهم درمانگر و بیمار نمی شناسد. | جبران خلیل جبران |
دو چیز بی انتها هستند، جهان هستی و حماقت بشر و من در مورد اولی مطمئن نیستم. | اروین دیوید یالوم |
در زمانه فریب جهانی، گفتن حقیقت یک عمل انقلابی است. | حکیم عمر خیام |
بعضیها سرمایهگذاری بخش خصوصی را به ببری درنده تشبیه کردهاند که باید او را به ضرب گلوله از پای درآورد. عدهای آنرا به صورت گاو شیرده مینگرند که باید دوشیدش. فقط عده قلیلی آن را همانطور که هست می بینند - قاطری که با تمام قدرت گاری را میکشد. | جورج اورول |
تسخیر یک کشور بزرگ از تسخیر قلب کوچک یک زن آسانتر است. | وینستون چرچیل |
بگذار تا گذشته و حال را در آغوش خاطره، تنگ بفشریم و آینده را در آغوش گرم اشتیاق. | ناپلئون بناپارت |
هیج چیز قادر نیست روایت قدرت را به استواری و صلابت خود آن بیان کند. قدرت همانند دلیل و منطق تی قبل از توسل به قهر و خشونتی که در اختیار دارد) روشن و قانع کننده است! | حکیم عمر خیام |
همه آنچه در خلقت است، در درون شماست و هر آنچه درون شماست، در خلقت است. طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم. چرا انسان باید آنچه را در طبیعت ساخته شده از بین ببرد. | حکیم عمر خیام |
تا چهل سالگی که مغزم خوب کار می کرد، به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که به کلی مغزم کار نمی کرد به سیاست! | جبران خلیل جبران |
اگر خاموش باشی تا دیگران بهسخنت آورند بهتر از این است که در حال سخنگفتن دیگران خاموشت کنند. | برتراند راسل |
فرانسیس فوکویاما، جامعه شناس و فیلسوف، اعتماد را نوعی «سرمایه اجتماعی» مینامد. فوکویاما میگوید: «جوامع و سازمانهایی که از اعتماد قوی درونی برخوردارند، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اجتماعی بسیار موفقتر از جوامع و سازمانهایی هستند که اعتماد درونی در آنها کمتر است.» هرچه موقعیت جامعه یا سازمان پیچیدهتر باشد، اعتماد اهمیت بیشتری پیدا میکند. اعتماد میتواند همچون ابزاری برای مدیریت امور پیش بینی ناپذیر به کار آید. | سقراط |
اندرز من به زوجهای جوان این است که به هنگام شادی، همگام با یکدیگر نغمه ساز کنید و پای بکوبید و شادمان باشید، اما امان دهید که هر یک در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها؛ چون تارهای عود که تنهایند هر کدام، اما به کار یک ترانه ی واحد در ارتعاش. | لارس اسوندسن |
ذهنی که بر من تاثیرگذار بوده و تاثیر زیادی بر کل اندیشه من گذاشته، ذهن «اسپینوزا» بوده است. وقتی که بیهوده به هر سو در این جهان نگریستم تا وسیله ای برای انتشار ماهیت عجیبم بیابم، سرانجام به «اخلاق» این مرد رسیدم. من در این جا مسکنی برای اشتیاق هایم یافتم؛ در اینجا پیش چشمانم منظری وسیع و آزاد به جهان مادی و اخلاقی باز شد. | جبران خلیل جبران |
آدام فیلیپس، روانکاو مشهور بریتانیایی، لطیفهای نقل میکند، درباره یک خارجی که بیرون در خانهاش در لندن ایستاده بود و مشت مشت، دانههای ذرت روی زمین میپاشید. یک انگلیسی که از آنجا عبور میکند پیش میرود و از او دلیل این کارش را میپرسد. آن خارجی جواب میدهد:« برای دور نگاه داشتن ببرها.» مرد انگلیسی میگوید:«اینجا که ببری نیست.» و خارجی جواب میدهد:«پس معلوم است که این کار موثر افتاده است.» این واقعیت که یک بدبختی بزرگ بر سرمان نمیآید به هیچ وجه دلیل این نیست که ما عملا روش معقولی را در برابر آن در پیش گرفتهایم. | حکیم عمر خیام |
جایی که بیعدالتی جایگزین قانون شود، مبارزه به وظیفهای مبرم تبدیل میگردد. | لارس اسوندسن |
مشکل این نیست که تعداد احمق ها زیاد است ،مشکل در توزیع نامناسب آن هاست. | لارس اسوندسن |
سلامتی تاجی است بر سر افراد سالم که تنها اشخاص بیمار قادر به دیدن آن هستند. | مارک تواین |
بتهوون آشکارا گفته، هنرش او را از خودکشی بازداشته است. در سی و دو سالگی و در نومیدی حاصل از ناشنوایی اش نوشت: «چیزی مرا از خاتمه دادن به زندگی ام بازداشت. هنر به تنهایی این کار را کرد. افسوس برایم ناممکن است اگر دنیا را ترک کنم، پیش از آنکه همه آنچه را که می خواهم انجام دهم، به پایان رسانده باشم پس این زندگی مصیبت بار را به دنبال خود می کشم.» | بقراط |
ما فقیر هستیم اما خوشسلیقهایم. | اروین دیوید یالوم |
هر فردی عاقل یا دیوانه، در قالب معنایی زندگی میکند که تا حدودی خودش آن را میسازد - به این معنا که فردیست - ولی آن را در درون موقعیتی که در تاریخ و زبان انسانی شریک است، میسازد. به همین دلیل است که زبان تا این حد مهم است: زبان محیطیست که ما در آن قالب معناییمان را مییابیم و شکل میدهیم، محیطی که در آن با سایر انسانها شریکایم. بینزونگر[روانشناس سوئیسی] میگوید: «زبان ریشه روحی هر انسانیست». بر همین اساس ما میگوییم تاریخ جسم فرهنگی هر انسانیست. ... ما هرگز نمیتوانیم قالب معنایی یک بیمار یا هر فرد دیگر را با کاملا بیرون ماندن از این قالب درک کنیم. من باید بتوانم در معنای بیمارم شریک شوم ولی همزمان قالب معنایی خودم را حفظ کنم و در نتیجه ناگزیر و بهحق، اعمالش را برایش تفسیر کنم: البته اغلب اعمالی را که در ارتباط با من انجام میدهد. این مساله در مورد همهی انواع روابط انسانی صدق میکند: دوستی و عشق نیازمند شریک شدن در قالب معناییِ دیگری، بدون صرف نظر کردن از قالبِ خویش است. | فرانسوا ولتر |
من یک آیین خیلی ساده دارم: اینکه زندگی و شادمانی و زیبایی از مرگ غبارآلود بهتر است. | رولو می |
دو چیز ذهن مرا به خود مشغول ساخته و موجب برانگیختن دائمی تحسین و شگفتی ام شده است: آسمان پر ستاره بالای سر من و قانون اخلاقی در درون من. | مولوی |
هر اندازه گناهی بزرگ کهنه شود و به حال اختفا باقی بماند سرانجام هنگام مرگ یا بروز خطر، چون فرصت کشف آن فرارسد، به صورت موحشی زهر خود را برجان آدمی میریزد. | امانوئل کانت |
در فضای بیکران و بر گرد کرات آسمانی درخشان بی شمار، چندین سیاره کوچک تابان می چرخند. هسته سوزان یکی از این کرات را پوسته ای سرد و سخت پوشانده و لایه ای نازک و کپک زده بر سطح این پوسته زندگی و هستی ایجاد کرده. این واقعیت است، واقعیت دنیا. | مولوی |
وقتی پدر یا مادر، همسر، رییس یا معلم به ما میگویند باید چگونه باشیم، در واقع نسخه خودشان را از خود ایدهآلمان، به ما می دهند، تصویری از خود بایدی ما، فردی که فکر میکنیم باید به آن تبدیل شویم. وقتی که ما این خود بایدی را قبول میکنیم، این خود، تبدیل به صندوقی میشود که ما در آن به دام میافتیم؛ آنچه ماکس وبر جامعه شناس، آن را «قفس آهنی» ما نامید و ما در آن مانند یک دلقک، به این سو و آن و سو میدویم و خود را به دیوارهای نامرئی میزنیم. | آرتور شوپنهاور |
کسی که از اندک خویش خوشنود نباشد هیج چیز خوشنودش نخواهد کرد. | دنیل گلمن |
آزادی چیزی جز شانسی برای بهتر بودن نیست. | اپیکور |
من شاید به آنچه که حقیقتاً مورد علاقهام است مطمئن نیستم، اما به آنچه که مورد علاقهام نیست کاملاً اطمینان دارم. | جوزف کمبل |
من هنگامی آزادم که همه ی جهانیان آزاد باشند؛ تا هنگامی که یک نفر اسیر در جهان هست، آزادی وجود ندارد. | آلبر کامو |
اهلِ حقیقت، آزاده جانان، همواره در بیابان زیسته اند و خداوندگارانِ بیابان بوده اند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوش عَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها می زیند.زیرا همیشه چون خر گاریِ مردم را می کِشند. | ژان پل سارتر |
آدمیان محصول عشق را تنها بعد از غیبت یار و تلخی صبر و تیرگی یاس درو خواهند کرد. | فردریش نیچه |
این گفته نیچه را به خاطر بسپارید که:«حقیقتی در کار نیست، آنچه هست تنها تعبیر ماست.» بنابراین اگر بینش های فوق العاده را در بسته بندی های زیبا به بیمارانمان پیشکش می کنیم، یادمان باشد که این بینش، ساخته ذهن ماست، تنها یک تفسیر است و نه لزوما تنها تفسیر ممکن. | جبران خلیل جبران |
فیلسوف کسی است که تصدیق می کند، دانش زیادی ندارد و این موضوع او را آزار می دهد. با این حال او داناتر از همه کسانی است که در مورد دانستنی ها و مهارت خودشان، در زمینه هایی که هیچ اطلاعی از آنها ندارند، سر و صدا می کنند. من می گویم که دانا کسی است که می داند که نمی داند. سقراط خودش اعتراف می کرد که فقط یک چیز می داند و آن اینکه هیچ چیز نمی داند. این گفته را آویزه گوش کن، چون این اعتراف حتی بین فیلسوفها خیلی کمیاب است. یادت باشد که این اعتراف بین مردم، می تواند به قیمت از دست دادن جان آدم تمام شود. همیشه خطرناکترین آدمها کسانی هستند که می پرسند. جواب دادن تا این اندازه خطرناک نیست. در یک سوال می تواند بیش از هزاران جواب، باروت خشک وجود داشته باشد. | اروین دیوید یالوم |
اگر زنها رسوم و قوانین جامعه را زیر پا میگذارند چندان هم گناهکار نیستند زیراکه این قوانین را مردان نوشتهاند. | یاستین گوردر |
نقطه مقابل عشق، نفرت نیست، بلکه بیاحساسی ست. نقطه مقابل اراده، دودلی نیست، بلکه خود را با وقایع خاصی درگیر نکردن، بی اعتنا بودن و بی ارتباط ماندن با آنهاست. | میشل دو مونتینی |
فقط قدرت است که میتواند جلوی قدرت را بگیرد. | رولو می |
حضرت «آدم» یک بشر بود و بس. او سیب را نه بخاطر سیب بودنش، بلکه بخاطر ممنوعیتش میخواست. | شارل دو مونتسکیو |
آری، زندگی مملو از نشاط و سعادت است و حتی در زیر زمین هم میتوان به نیک بختی نایل شد. آلیوشا تو نمیتوانی تصور کنی تا چه اندازه اکنون به زندگی دلبستگی دارم و چه عطشی برای وجودداشتن و شناختن درمیان این دیوارهای خاموش در دل من به وجود آمده است، تمام رنجها و دشواریها را از میان خواهم برد به شرط آنکه درهر لحظه بگویم من هستم، اگر چه بییار و یاورم ولی با وجود این هستم و آفتاب را میبینم و اگر هم نبینم با این همه میدانم که وجود دارد. | مارک تواین |
در جهانی محتاط، آینده بیشتر در سیطره خطرها قرار میگیرد تا در سیطره امکانها. تهدیدهای آینده، علت تغییرات فعلی می شوند. در چنین جهانی ما با «غایتی» زندگی میکنیم که دائما به سمت فاجعه سوق داده میشود. اگر تهدیدی برطرف میشود، همیشه بیشمار تهدید تازه جایش را میگیرند. حد و حدود ممکنِ نبرد با همه این خطرها مرزی نمیشناسد. علی الاصول، ترس خودش به خودش دوام میبخشد. تغییر به نظر مخاطره آمیز میآید، و بنابراین چیزی خطرناک است؛ چون هر تغییری میتواند تغییری در جهت بدتر شدن وضع هم باشد. فرنک فوردی جامعه شناس این پدیده را «محافظه کاری ترس» نام داده است. این سیاست با هر تغییری میستیزد - این سیاست خواهان حفظ وضع موجود است. اگر هم به تغییری رضایت دهد، تغییری در جهت بازگشت به گذشته و رجوع به «اصل» است. | فئودور داستایوسکی |
اینجا کودکی مشغول ساختن قلعه شنی است. او قلعه ای میسازد از دیدنش لذت میبرد و بعد آن را خراب میکند و دوباره شروع به ساختن میکند. تاریخ جهان در اینجا به ثبت رسیده و رویدادهای مهم در این محل به وقوع پیوسته است. در اینجا زندگی مثل دیگ جادوگران در جوش و خروش بوده، در اینجاست که وزش باد زمانه را به نوسان درمیآورد. تاریخ ساخته و باز خراب میشود. ما با جادو میآییم و با فریب میرویم. همواره چیزی در کمین نشسته است تا جای ما را عوض کند. زیر پای ما سفت و محکم نیست. حتی روی شن هم نایستادهایم . ما خود شن هستیم. | لارس اسوندسن |
بی سواد در قرن بیست و یکم فردی نیست که توانایی خواندن و نوشتن ندارد، بلکه فردی است که نمی تواند بیاموزد، آموخته های قبلی را فراموش کندو آن را با آموزه های جدید جایگزین کند. | یاستین گوردر |
ارزش یک اندیشه به خلوص نیت گوینده آن بستگی ندارد. | الوین تافلر |
با مرگ سر و کاری ندارم. وقتی من هستم، او نیست؛ وقتی او باشد، من نیستم. | اسکار وایلد |
شجاعت پس از احتیاط یکی از شرایط مهم سعادت است. | اپیکور |
مردی که محبوب بی چون و چرای مادرش باشد، همه عمر احساس یک فاتح را خواهد داشت، اطمینانی که به موفقیتش دارد، موفقیت واقعی را برایش به ارمغان می آورد. | آرتور شوپنهاور |
اسکیموها همهٔ عمرشان را بین یخها سر میکنند اما هیچ تکواژهای برای یخ ندارند. | زیگموند فروید |
تسلیم و رضا در برابر حوادث علاج ناپذیر، مهمترین توشه سفر زندگی است. | ریچارد براتیگان |
قضاوت فوری در چیزهائی که جنبههای مختلف دارند، دلیل سفاهت و دیوانگی است. | آرتور شوپنهاور |
هیچ کس نمی تواند آزادی خود را هدف خویش سازد، مگر اینکه آزادی دیگران را نیز به همان گونه هدف خود قرار دهد. | میشل دو مونتینی |
هرکاری را در زندگی طوری انجام بده که گویی آخرین کار توست. | حکیم عمر خیام |
بدبختانه هموطنان ما، آنهایی که در راههای صاف و کوبیده شده راه میروند، طوری ساخته شدهاند که پیوسته در مسیر کسانی که میکوشند راه جدیدی باز کنند، سنگ میاندازند. | مارکوس اورلیوس |
آنکه حقیقت را نمیداند نادان است، آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند تبهکار است. | فرانسوا ولتر |
وقتی انسان آموخت آن هم نه فقط بر روی کاغذ) که چگونه با رنج هایش تنها بماند، چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد. | برتولت برشت |
در قسمت نخست عمرمان سلامتی خود را صرف به دست آوردن پول میکنیم در قسمت آخر پول به دست آمده را خرج به دست آوردن سلامتی از کف رفته میکنیم و در فاصلهٔ این دو پول و سلامتی خود را هدر میدهیم. | آلبر کامو |
زندگی ما زاییده اندیشه ماست. | فرانسوا ولتر |
حس نومیدی از اینجا نشات میگیرد که آدم نمیداند چرا میجنگد و حتی نمیداند اصلا باید بجنگد یا نه. | مارکوس اورلیوس |
دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم. | آلبر کامو |
انسان در حقیقت حیوانی وحشی و تنفرانگیز است که ما او را فقط در حالت رام و مهار شده می شناسیم، این حالت را تمدن نامیدهاند. | اروین دیوید یالوم |
عشق به اشکال گوناگون از راه می رسد، ولی این سطور به شکل خاصی از تجربه عشق اشاره دارد: نوعی از خود بی خودی وسواس گونه، ذهنیتی افسون شده که تمامی زندگی فرد را در تصرف خویش درمی آورد.معمولا تجربه چنین حالتی با شکوه است، ولی مواقعی هم هست که شیدایی و از خود بی خودی، بیش از آنکه لذت بیافریند، پریشانی می آورد. گاه امکان به واقعیت پیوستن عشق برای همیشه از میان رفته است، مثل زمانی که دو طرف ازدواج کرده اند و تمایلی هم به چشم پوشی از زندگی مشترکشان ندارند. گاه عشق یک سویه است: یکی عاشق است و دیگری از هر ارتباطی اجتناب می کند یا تنها در آرزوی ارتباط جنسی است. گاه معشوق کاملا دست نیافتنی است: مثلا معلمی است، درمانگر قبلی بیمار یا همسر یکی از دوستانش. اغلب فرد چنان مجذوب عشق می شود که حاضر است از همه چیز - کار، دوستان، خانواده - بگذرد و مدت ها انتظار بکشد تا تنها یک نظر معشوق را ببیند. کسی که در عشقی خارج از حیطه ی زندگی زناشویی گرفتار شده، ممکن است از همسرش فاصله بگیرد، از هر صمیمیتی دوری کند تا رازش پوشیده بماند، حاضر به شرکت در زوج درمانی نشود یا زندگی زناشویی را عمدا در نارضایتی نگه دارد تا رابطه خارج از زناشویی اش را توجیه کند و از بار احساس گناه خود بکاهد. | حکیم عمر خیام |
اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده. | اروین دیوید یالوم |
هیچ چیزی چندش آور تر از احترامی که از ترس نشات گرفته، نیست. | وینستون چرچیل |
یک موجود هرگز نمیتواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند. | آلبر کامو |
دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند. | صائب تبریزی |
آنگاه هستند آنانی که روانِ مسلول دارند.اینان به دنیا نیامده رو به مرگ اند و شیفتهیِ آموزههایِ خستگی و گوشهگیری. آرزویِ مرگ دارند و بر ما ست که آرزوشان را روا شمریم! زنهار از بیدار کردنِ این مردگان و شکستنِ این تابوتهایِ زنده! | ویکتور هوگو |
میتوان چنین گفت که هیچکدام از ما دونفر، درباره یک موضوع ِ خوب و پاکیزه، هیچ اطلاعی نداریم، اما این یکی فکر میکند که میداند ولی درواقع چیزی نمیداند. اما من که بهاندازه او ناآگاهم، چنین فکری ندارم، پس میتوان چنین نتیجه گرفت که من کمی داناتر از او هستم زیرا چیزی را که نمیدانم، فکر نمیکنم که میدانم. | فردریش نیچه |
نوشته ها و نظراتی که انسانهایی همچون من پس از خود به جا می گذارند، بزرگترین لذت زندگی هستند. بدون آن ها من مدت ها قبل در ناامیدی غرق شده بودم. | سقراط |
در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است: روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم بهشت و جهنم را برایش توضیح دهد. استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد:«می توانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظه ای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، آگاهی داشته باشیم. | آرتور شوپنهاور |
تندرستی و زیبائی و نیرومندی و مالداری و همه چیزهای دیگری که در دست نیکمردان باعث و بانی خیر است، بههمان اندازه پلید و عامل شرارت خواهد بود، اگر در دست نابکاران و اراذل قرار گیرد. | دنیل گلمن |
در آمریکا هر ساله حدود 2 میلیون مورد سوء استفادهی جنسی از کودکان گزارش میشود. بین 20 تا 30 درصد از این تعداد را دختر و بقیه قربانیان پسر هستند.با توجه به این خطر، بسیاری از مدارس برنامههایی برای جلوگیری از سوء استفادههای جنسی از کودکان تنظیم کردهاند. در اکثر این برنامهها آموزشهای مختلفی دربارهی سوء استفادهی جنسی به بچهها آموخته میشود. به عنوان مثال آگاه کردن آنها در مورد تفاوت بین لمس«خوب و محترمانه» و لمس«بد و زشت»، هشیار کردن آنها دربارهی خطرات و تشویق کردن آنها برای گزارش کردن این اعمال خلاف به افراد بزرگسال.تحقیقات نشان داده اند که این آموزشها در کاهش جرایم موثر بوده اند، لیکن بچه هایی که تحت آموزشهای جامع و گسترده امل تقویت قابلیتهای اجتماعی و عاطفی مربوطه) قرارداشته اند، بهتر توانستهاند از خود در برابر تهدیدات جنسی محافظت کنند. آنها بهتر از بچه های دیگر میتوانند از فرد خطاکار بخواهند که آنها را رها کند و هوار راه بیندازند و با فرد خلافکار گلاویز شوند، یا او را تهدید به لو دادن کنند و هنگامی که رفتار ناشایستی با آنها شد، عملا آن را به والدین خود بگویند. ویژگی اخیر یعنی گزارش کردن عمل خلافکار، یکی از بهترین راه های پیشگیری کننده است.در تحقیقی که روی تعدادی کودک آزار چهل ساله صورت گرفت، نشان داد، هر یک از آنها به طور متوسط در هر ماه ز دوران نوجوانی خود به بعد) یک قربانی داشتهاند. گزارشی در مورد یک رانندهی اتوبوس و یک معلم کامپیوتر نشان داد که آنها هر ساله سیصد بچه را مورد آزار قرار دادهاند ولی حتی یک بچه از سوء استفادهی جنسی آنها گزارش نداده است تا اینکه یکی از پسرهایی که توسط معلمش مورد سوء استفادهی جنسی قرار گرفته بود همان عمل را با خواهرش انجام داد و بدین ترتیب راز خلافکاران بر ملا شد.بچههایی که تحت آموزش برنامههای مفصل و جامع قرار داشتند سه برابر بیشتر از بچه هایی که برنامه کوتاه مدت را پشت سر گذاشته بودند، احتمال داشت سوء رفتار جنسی را گزارش دهند. مجریان این برنامههای آموزشی، از والدین می خواهند تا آنچه آموزش میدهند را در خانه هم برای بچهها تکرار کنند. بچههایی که والدین شان چنین کردهاند خیلی بهتر از دیگران در مقابل تهدید به سوء استفادهی جنسی مقاومت کردهاند.علاوه بر این قابلیتهای اجتماعی و عاطفی تاثیر قاطعی در این زمینه دارند. برای بچه کافی نیست که فقط چیزهایی دربارهی لمس «بد» بداند بلکه او نیاز به خودآگاهی دارد تا بفهمد چه زمانی در موقعیت نامناسب و ناراحت کننده قرار دارد. او باید آن قدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند حتی در مقابل فرد بزرگسالی که سعی دارد از او سوء استفاده کند جسورانه بایستد و از خود محافظت کند. یک بچه همچنین نیاز به روشهایی برای جلوگیری از سوء رفتار فرد خلافکار دارد، هر نوع عملی اعم از فرار تا تهدید به لو دادن او. بچه ها باید یاد بگیرند چطور بر خواسته های خود تاکید ورزند و به جای کناره گیری، بر احقاق حقوق خود پافشاری کنند و حد و مرز خود را بشناسند و از آنها دفاع کنند.باید به کودک یاد داد که روشهای مثبت تری را برای حل کشمکش های درونی خود بیابد، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشد. اگر اتفاقی برای او رخ داد، خودش را سرزنش نکند و احساس کند که در حمایت والدین و معلمان خود قرار دارد و می تواند به آنها رجوع کند و اگر اتفاق ناخوشایندی برایش افتاد بتواند آن را به دیگران بگوید. | افلاطون |
می خواهم زبان به ستایش آنکس گشایم که در پی آتشی است تا خویشتن را پروانه وار در آن بسوزاند. | دنیل گلمن |
ما، در جستجوی شکل دیگری از زندگی هستیم، چون از وضعیت کنونی خود نمیتوانیم بهره بگیریم. ازآنجائیکه استعداد درونی خویش را نمیشناسیم، بهبالاتر چنگ میاندازیم، اما از این اصل غافلیم که اگر بر شاخه ای بلند هم بهایستیم، بازهم باید باپاهای خود قدم برداریم و اگر بر بالاترین جایگاه ممکن بنشینیم، بازهم برروی نشیمنگاه خویش قرار خواهیم گرفت. | یوهان ولفگانگ گوته |
جمهوریها در نتیجه تجمل، و پادشاهی در اثر فقر سقوط میکنند. | میشل دو مونتینی |
خوشبخت کسی که بهیکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند. | شارل دو مونتسکیو |
زمانی به گونه آشتی ناپذیر احساس تحقیر می کنیم که دریابیم، آن جا که فکر می کردیم، عزیزمان می دارند فقط به ما چون اثاث خانه و تجمل نگریسته اند و صاحبخانه جلوی مهمانانش با ما حس خودپسندی خود را ارضاء کرده است. | ویکتور هوگو |
یکی از بیمارانم که نقص جسمانی شدید، یافتن جفتی مناسب را برایش مشکل کرده بود، با «انتخاب» این اعتقاد که زندگی بدون رابطه ای عاشقانه - جنسی با یک مرد ارزشی ندارد، خود را شکنجه می داد. بسیاری از درها را به روی خود بسته بود از جمله خود را از لذت عمیق دوستی صمیمانه با دیگران محروم کرده بود. بخش عمده ی درمان این بیمار، به چالش طلبیدن آن اعتقاد اولیه بود: اینکه اگر جفتی نیابد هیچ استیدگاهی که همیشه خصوصا برای زنان از سوی جامعه تقویت می شود.) او در نهایت به این ادراک رسید که گرچه در برابر نقص جسمانی اش مسئولیتی ندارد، ولی مسئولیت کامل نوع منش اش نسبت به این نقص با اوست، نیز مسئولیت این تصمیم که به همان نظام اعتقادی اش که به خودخوارنگری شدید منجر شده بود وفادار بماند یا آن را رها کند. | فردریش نیچه |
برق اندیشههای درخشان را در تیمارستانها، که بهفراوانی میدرخشد، باید جستجو کرد. | اروین دیوید یالوم |