id
stringlengths
1
7
url
stringlengths
31
762
title
stringlengths
1
132
text
stringlengths
4
168k
4542
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B3%D9%86
هسن
هِسِن (به آلمانی: Hessen) یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر ویسبادن است. خاتی‌ها از اقوام ژرمن بودند که، پدران هسنیهای امروزی هستند. از کلمه «خاتی»، «هاتی» و سپس «هاسی» در سال ۷۰۰ میلادی و بعد «هِسی» (۷۳۸ ب. م) و هسن ساخته شد. اکثر مردم هسن پروتستان هستند و تنها ۲۶٪ خود را پیرو کلیسای رومی-کاتولیک می‌دانند. فرانکفورت بزرگ‌ترین شهر این ایالت است که خود به تنهایی ۶۵۵٬۰۰۰ نفر جمعیت دارد و جمعیت آن با حومه‌اش به ۲ میلیون می‌رسد. در ضمن قلب اقتصاد آلمان در این شهر است. در منطقه راین-ماین در جنوب هسن نیز تراکم صنعتی از همه‌جایِ آلمان بیشتر است. از لحاظ سیاسی، حزب دمکرات-مسیحی آلمان (CDU) با نخست‌وزیر رولاند کوخ هم‌اکنون در حال حکومت است. قانون ایالتی کنونی هسن در سال ۱۹۴۶ در ویسبادن نوشته شد و از خصوصیات ویژهٔ آن باقی ماندن و لغو نشدن مجازات اعدام در آن است. البته چون در قانون اساسی آلمان این مجازات مجاز نیست و قانون اساسی کشور بر قوانین ایالتی ارجحیت دارد، پس این مجازات به اجرا در نمی‌آید و قانون آن بی‌ارزش است. لهجه‌های هسنی اکثراً جزو لهجِه‌های فرانکی یا مرکز-غربیِ آلمانی هستند. شهرهای مهم فرانکفورت ویسبادن کاسل دارمشتات افنباخ آم ماین هاناو گیسن ماربورگ پانویس منابع پیوند به بیرون پورتال رسمی دولت (نسخه انگلیسی) ایالت هسن
4543
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DA%A9%D9%84%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF-%D9%81%D9%88%D8%B1%D9%BE%D9%88%D9%85%D8%B1%D9%86
مکلنبورگ-فورپومرن
مِکْلِنبورگ-فورپومِن (به آلمانی: Mecklenburg-Vorpommern) یکی از شانزده ایالت آلمان است و در شمال شرق آلمان واقع ‌شده است. این ایالت کم جمعیت ترین ایالت آلمان است و دارای دارای هشت شهرستان است. بزرگترین شهر این ایالت روستوک و پایتخت آن شهر شورین است. نخست وزیر ایالت از سال ٢٠١٧ تاکنون خانم مانوئلا شوازیگ از حزب سوسیال دموکرات آلمان است. شهرهای مهم روستوک شورین نویبراندنبورگ اشترالزوند گرایفسوالت ویسمار نگارخانه منابع ایالت مکلنبورگ-فورپومرن ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) مناطق تقسیم‌شده بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان
4544
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B2%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D9%86
نیدرزاکسن
نیدِرزاکْسِن ( ; ) یک ایالت در آلمان است که در شمال غرب این کشور قرار دارد. نیدرزاکسن با مساحتی بالغ بر دومین ایالت بزرگ آلمان محسوب می‌شود و با دارا بودن ۸ میلیون نفر جمعیت، چهارمین ایالت این کشور از نظر جمعیت است. در نواحی روستایی این ایالت، زبان‌های نیدرزاکسنی شمالی و فریسی ساترلند همچنان تکلم می‌شوند. نیدرزاکسن (از شمال و در جهت عقربه‌های ساعت) با دریای شمال، ایالت‌های شلسویگ-هولشتاین، هامبورگ، مکلنبورگ-فورپومرن، براندنبورگ، زاکسن-آنهالت، تورینگن، هسن و نوردراین-وستفالن، و کشور هلند مرز مشترک دارد. علاوه بر این، دو درون‌بوم و برون‌بوم ایالت برمن در نیدرزاکسن واقع شده‌اند که شامل شهر برمن و بندر آن، برمرهافن می‌شود؛ بنابراین، نیدرزاکسن بیش از هر ایالت دیگری در آلمان، با ایالت‌های دیگر همسایه است. بزرگ‌ترین شهرهای ایالت عبارتند از: پایتخت ایالت هانوفر، براونشوایگ، لونبورگ، اسنابروک، اولدنبورگ، هیلدس‌هایم، زالتسگیتر، وولفسبرگ، و گوتینگن. نیدرزاکسن تنها ایالتی است که هم مناطق دریایی و هم مناطق کوهستانی را در بر می‌گیرد. منطقهٔ شمال غربی این ایالت، در ساحل دریای شمال، East Frisia نامیده می‌شود و شامل جزایر فریسی شرقی است. در منتهی‌الیه غرب نیدرزاکسن، منطقهٔ امسلند قرار دارد که یک منطقهٔ اقتصادی نوظهور اما نسبتاً کم‌جمعیت، است که زمانی تحت سلطهٔ باتلاق‌های غیرقابل دسترس بود. نیمهٔ شمالی نیدرزاکسن به عنوان دشت آلمان شمالی شناخته می‌شود، به جز تپه‌های اطراف ایالت برمن، باقی ایالت تقریباً مسطح است. در سمت جنوب و جنوب غربی، بخش‌های شمالی ارتفاعات مرکزی قرار دارند: کوه‌های وزر و هارتس. بین این دو، تپه‌های نیدرزاکسن، طیفی از برآمدگی‌های کم ارتفاع قرار دارد. شهرهای بزرگ و مراکز اقتصادی نیدرزاکسن عمدتاً در بخش‌های مرکزی و جنوبی آن، یعنی هانوفر، براونشوایگ، اسنابروک، ولفسبورگ، زالتسگیتر، هیلدس‌هایم، و گوتینگن واقع شده‌اند. اولدنبورگ، در نزدیکی خط ساحلی شمال غربی، یکی دیگر از مراکز اقتصادی است. در قرون وسطی به دلیل استخراج نمک و تجارت آن و تا حدودی بهره‌برداری از خلاش، که تا دههٔ ۱۹۶۰ ادامه داشت، این منطقه ثروتمند شده بود. در شمال، رود البه نیدرزاکسن را از هامبورگ، شلسویگ-هولشتاین، مکلنبورگ-فورپومرن، و براندنبورگ جدا می‌کند. کرانه‌های جنوب البه به نام آلتِس لَند (سرزمین قدیمی) شناخته می‌شوند. به دلیل آب و هوای محلی ملایم و خاک حاصلخیز، این منطقه بزرگ‌ترین منطقهٔ پرورش میوه در ایالت است و سیب محصول اصلی آن محسوب می‌شود. بخش اعظم قلمرو این ایالت جزوی از پادشاهی هانوفر بوده‌است و ایالت نیدرزاکسن نشان و دیگر نمادهای پادشاهی سابق را پذیرفته‌است. این کشور با ادغام ایالت هانوفر با سه ایالت کوچکتر در ۱ نوامبر ۱۹۴۶ ایجاد شد. شهرهای مهم هانوفر اولدنبورگ گوتینگن براونشوایگ ولفسبورگ کلاوستال-تسلرفلد هیلدسهایم هان زبان محلی آلمانی سفلای غربی (یا ساکسون سفلا) نام گروهی از گویش‌های مختلف زبان آلمانی سفلاست که گویشوران آن در شمال غربی آلمان در ایالت‌های نیدرزاکسن، نوردراین-وستفالن (منطقه وستفالن)، برمن، هامبورگ، اشلسویگ-هولشتاین و زاکسن-آنهالت (مناطق اطراف ماگدبورگ) در آلمان و مناطقی از هلند (استان‌های خرونینگن، درنته، افریسل و شمال خلدرلاند) و مناطق جنوبی دانمارک را دربرمی گیرد. در زبان محاوره آلمانی به این زبان محلی پلت دویچ هم می‌گویند. جستارهای وابسته ایالت‌های آلمان منابع پیوند به بیرون وبگاه رسمی دولتی وبگاه رسمی گردشگری، تعطیلات و اوقات فراغت در نیدرزاکسن نقشه با نکات برجستهٔ گردشگری، دفترچهٔ یادداشت و راهنمای شخصی ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان
4545
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%84%D9%86
نوردراین-وستفالن
نوردراین-وستفالن (یا به اختصار NRW) پرجمعیت‌ترین ایالت آلمان و چهارمین ایالت از نظر وسعت جغرافیایی است. نوردراین-وستفالن در غرب کشور آلمان قرار دارد و مساحت آن ۳۴۰۸۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۱۸ میلیون نفر است. مرکز این ایالت دوسلدورف و بزرگ‌ترین شهر آن کلن است. چهار شهر از ده شهر بزرگ آلمان، کلن، دوسلدورف، دورتموند و اسن در این ایالت قرار دارند.شهر بن پایتخت سابق جمهوری فدرال آلمان(آلمان غربی) در این ایالت قرار دارد.نوردراین-وستفالن از شمال به ایالت نیدرزاکسن، از شرق به ایالت هسن، از جنوب به راینلاند-فالتز و از مغرب به هلند و بلژیک محدود است. در حال حاضر این ایالت توسط حزب‌های دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات آلمان اداره می‌شود. وضعیت جغرافیایی ساخت جغرافیایی این ایالت در منطقهٔ شمالی از صفحات پست، و در جنوب پوشیده از جنگل که شامل مناطق زاورلاند، برگیشس لاند و زیگرلاند است. کوه‌های این منطقه از ۵۰۰ تا ۸۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در مرکز این ایالت منطقهٔ رور(Ruhrgebiet) واقع شده که در شمال این منطقه، شهرهای: بوتروپ، گلزن‌کیرشن، هرنه، و رِکلینگهاوزن قرار دارند. در مرکز آن، شهرهای: دورتموند، هام و هاگن و در شرق آن بوخوم، اسن، ابرهاوزن و مولهایم قرار گرفته‌است. دویسبورگ و مورز در غرب منطقهٔ رور قرار دارند. دیگر شهرهای بزرگ این ایالت عبارت‌اند از: مونستر در شمال، بیلفلد و پادربورن در شرق، کلن، بن، لورکوزن، برگیش گلادباخ، آخن، مونشن‌گلادباخ، کرفلد، ووپرتال، زولینگن و دوسلدورف در غرب و جنوب غربی این ایالت قرار دارند. تقسیمات جغرافیایی این ایالت به سه بخش عمده تقسیم شده‌است: نوردراین(Nordrhein)که بخش شمالی راین‌لاند است، وستفالن(Westfalen) و لیپه (Lippe) که در سال۱۹۴۷ به‌این ایالت ملحق شد. این سه بخش عمده به بخش‌های کوچک‌تری نیز تقسیم شده‌اند: راین‌لاند برگیشس لاند - آیفل - آخن -نیدرراین - راین‌شینه - کلن/ بن وستفالن مونستر لاند - میندن-راونزبرگ - هوخ‌شتیفت پادربورن - زاورلاند - تکلنبورگ لیپه - لیپر لاند نواحی خاص و مشترک در تقسیمات فوق منطقهٔ رور که قسمتی از آن در راین‌لاند، و قسمتِ دیگرِ آن در وستفالن واقع است. وستفالن شرقی - لیپه، به‌اختصار (OWL)، شامل ناحیه حکومتی دتمولد و بخش میندن-راونزبرگ، که هوخشتیفت پادربورن و ناحیه لیپه را دربر می‌گیرد. کوه‌های ایالت لانگن‌برگ، ۸۴۳٫۱ متر کالر آستن، ۸۴۱ متر کلمنزبرگ، ۸۳۸ متر هوپرکپف، ۸۳۱ متر هوناو، ۸۱۷٫۶ متر سیگن هله، ۸۱۵٫۵ متر رودخانه‌های ایالت آگر - آزه - آلمه برکل - بیگه - بخلتر آا دوسل - ادر - امر - امز امشر - ارفت - گلنه - هلر هنه - هونه - هوپکه - اینده ایسل - لنه - لیپه - مونه نته - نیرز - راین - رور زیگ - زولس - وزر - ولمه ونه - ووپر - ویل تقسیمات اداری منطقه نوردراین - وستفالن به پنج فرمانداری کل تقسیم شده‌است که جمعیت آن‌ها براساس آمار ۳۱دسامبر ۲۰۰۵ به ترتیب زیر می‌باشد: آرنزبرگ = ۳٬۷۶۰٬۴۵۴ نفر دتمولد = ۲٬۰۶۹۷۵۸ نفر دوسلدورف = ۵٬۲۲۶٬۶۴۸ نفر کلن = ۴٬۳۷۸٬۶۲۲ نفر مونستر = ۲٬۶۲۲٬۶۲۳ نفر وضعیت سیاسی یورگن روتگرز، رئیس ایالت نوردراین - وستفالن که در انتخابات ۲۲ ژوئن ۲۰۰۵ انتخاب شد، عضو حزب دموکرات مسیحی(CDU) آلمان است که پس از ائتلاف با حزب دموکرات آزاد(FDP) و کسب اکثریت آرا، به حاکمیت ۴۱ سالهٔ حزب سوسیال دموکرات(SPD) آلمان در این ایالت پایان بخشید. شخصیت‌های برجستهٔ ایالت سیاست‌مداران معروف کنراد آدناور - گوستاو هاینمان - هاینریش لوبکه - یوهانس راو - کارل آرنولد هنرمندان معروف لودویگ وان بتهوون - هاینریش بل - یوزف بویس - آنته فن دروسته-هولزهف - هربرت گرونه‌مایر - هاینریش هاینه - تروده هر - هانس دیتر هوش - آگوست ماکه - ویلی میلوویچ مذهب اعتقادات مردم در ایالت نوردرراین - وستفالن همراه با تحولات تاریخی و اجتماعی مذهب در اروپا، دستخوش تغییر و دگرگونی شده‌است. در پی اصلاحات اعتراضی در قرن شانزدهم و انشعاب کلیسای پروتستان از کاتولیک، بعضی از شهرهای این ایالت به مذهب پروتستان گرویده و بخش عظیمی تابع کلیسای لوتری و اقلیتی نیز پیرو فرقهٔ کالوینی شدند. مذهب جدید به‌ویژه در مناطق میندن/ راوِنزبرگ، برگیشس لاند، مرکیشس زاورلاند و زیگرلاند رواج یافت. دیگر ولایات این ایالت که تحت تسلط حکام کاتولیک بودند، همچنان به اعتقاد خود پابرجا ماندند. ولایاتِ پیروِ کلیسای کاتولیک عبارت‌اند از: کلن/ راینلاند، زاورلاند، مونسترلاند و پادربورنر لاند. این ترکیب مذهبی در قرن نوزدهم در اثر مهاجرت اقوام و سپس هجوم فراریان پس از جنگ جهانی دوم به‌این ایالت، دستخوش نوسان شد. مهاجرت خارجیان مسلمان به‌این ایالت در سال‌های ۱۹۶۰ نیز تحول جدیدی به‌همراه داشت. به‌طور کلی اعتقادات مردم پس از جنگ دوم، در این ایالت با دو پدیدهٔ نو مواجه شد، اول، گسترش سکولاریسم همرا با لامذهبی؛ دوم، توسعه اسلام. پیروان کلیسای کاتولیک - رومی، ٪۴۲٫۲ پیروان کلیسای پروتستان، ٪۲۸٫۳ پیروان دین اسلام، ٪۲٫۸ نمودار جمعیت شهرهای ایالت و توابع آن نمودار انتخابات ایالت اقتصاد نوردراین - وستفالن در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به سرزمین فولاد و زغال‌سنگ معروف بود. صنعت استخراجِ معادنِ زغال‌سنگ و ذوب فلزات که در منطقهٔ رور تمرکز یافته، نه‌تنها در آلمان بل‌که در اروپا اشتهار داشت. صنایع نساجی در شهرهای ووپرتال، کرفلد، مونشن گلادباخ و شهرهای دیگر که دارای سابقهٔ طولانی بوده و به‌صورت کارگاه‌های کوچک خانگی فعالیت داشتند، تبدیل به مدرن‌ترین کارخانجات تولیدی شده‌اند. دیگر صنایع مهم این ایالت عبارت‌اند از: صنایع شیمی و داروسازی، مانند بایر (لورکوزن - کرفلد/ اوردینگن - دورماگن) صنایع ذوب فلزات و فولادسازی مانند تیسن‌کروپ و مانسمان (منطقهٔ رور) صنایع خودرو سازی، مانند اپل و فورد (بوخوم - کلن) حمل و نقل هوائی این ایالت دارای فرودگاه‌های متعدد بین‌المللی است که بزرگ‌ترین آن‌ها دوسلدورف و کلن/ بن، هستند. دیگر فرودگاه‌های بین‌المللی عبارت‌اند از: فرودگاه دورتموند در شهر دورتموند فرودگاه مونستر/ ازنابروک در شهر گرون فرودگاه پادربورن/ لیپ‌شتاد در شهر بورن فرودگاه‌های کوچک‌تر و منطقه‌ای مونشن‌گلادباخ اسن/ مولهایم نیدرراین زیگرلاند از این فرودگاه‌ها برای بعضی از پروازهای داخلی و اروپایی بهره‌برداری می‌شود. خطوط راه‌آهن سراسری ایستگاه‌های بزرگ و اصلی راه‌آهن (Hbf/Hauptbahnhof) در شهرهای دوسلدورف، دورتموند، دویسبورگ، اسن، هاگن، هام، کلن، مونستر، ابرهاوزِن، آخن و ووپرتال از مهم‌ترین ایستگاه‌ها و مرکز تقاطع ریل‌های سراسری هستند. ایستگاه راه‌آهن دورتموند از مهم‌ترین ایستگاه‌های این ایالت و محل توقف و حرکت قطارهای شمال، جنوب، شرق و غرب آلمان است. ایستگاه اتصالی هاگن/ فورهاله یکی از بزرگ‌ترین ایستگاه‌های بزرگ حمل و نقل کالا در آلمان است. خطوط راه‌آهن منطقه‌ای این ایالت دارای سه رشته خط مسافربری است که برحسب زمان و مسیر، با پیوندی متناسب و دقیق، تقسیم بندی شده‌است: خط سریع‌السیر (اکسپرس) منطقه‌ای، دارای ۲۶ انشعاب خط راه‌آهن منطقه‌ای، دارای ۵۷ انشعاب خط مترو منطقه‌ای، دارای ۱۳ انشعاب بزرگ راه ها مسیر بزرگراه‌ها از شمال ایالت به سوی جنوب عبارت‌اند از: A1, A3, A31, A33, A43, A45, A57, A59, A61 مسیر بزرگراه‌ها از غرب ایالت به سوی شرق عبارت‌اند از: A2, A4, A30, A40, A42, A44, A46, A52 راه‌های آبی مهم‌ترین رودهای ایالت از نظر کشتیرانی و حمل و نقل کالا، رود راین است. بخش‌هایی از رودخانه رور هم قابل کشتیرانی است و برای منطقهٔ رور که از نام همین رودخانه گرفته شده، دارای اهمیت است. علاوه‌بر رودخانه‌های مهم و انشعابات آن، کانال‌های متعددی نیز پیوند آن‌ها را ممکن ساخته است. این کانال‌ها که عموماً قابل کشتیرانی هستند، عبارت‌اند از: راین - هرنه - کانال وزل - داتلن - کانال دورتموند - امز - کانال این آبراه‌ها از مهم‌ترین راه‌های کشتیرانی در اروپا هستند. وزن کل کالای حمل شده از راه‌های آبی منطقهٔ رور در سال، ۲۵ میلیون تن است. بندر دویسبورگ معروف به (Duisport)، که رودخانه‌های راین، رور، و کانال راین-هرنه به آن منتهی می‌شوند، مرکز حمل و نقل کالا و کشتیرانی داخلی آلمان شناخته شده و همه ساله به میزان ۷۰ میلیون تن کالا در این بندر دادوستد می‌گردد. می‌توان برای پیشرفت در این حوزه‌ها به این مراجع از جمله آلمان در نگاه آینده مراجعه کرد. فرهنگ فرهنگ به‌عنوان بخشی از نیاز معنوی جوامع متمدن و پیشرفته، همچنین حفظ و پرورش آن، در ایالت نوردراین - وستفالن در تمام جنبه‌های خود نمایان است. در منطقهٔ رور، موزه‌های مختلفی که نمایندهٔ چهرهٔ صنعتی منطقه است، وجود دارد. موزه‌های بزرگ ایالت موزه معدن در بوخوم - موزه کشتیرانی در دویسبورگ - موزه صنعت برق در رکلینگهاوزن - نمایشگاه ایمنی کار در دورتموند - پارکِ منظره در دویسبورگ - موزه فولک‌وانگ در اِسِن - موزه لم‌بروک در دویسبورگ - نگارخانه لودویگ در کاخ ابرهاوزن - موزه در اُستوال/ دورتموند شهرهای کوچک‌تر این ایالت نیز هرکدام دارای موزه‌ای متناسب با ویژگی‌های محلی، صنعتی یا فرهنگی خود هستند. تئاترهای بزرگ ایالت تئاتر گریلو در اِسِن - تماشاخانه بوخوم - تئاتر موزیکال در گلزِن‌کیرشن - اپرای آلمان/ راین در دویسبورگ - تئاتر آلتو در اسن - اپرای دورتموند شهرهای کوچک‌تر این ایالت هرکدام دارای تئاتر شهر بوده و همه‌ماهه برنامه‌های متنوعی را به تماشا می‌گذارند. شهر اسن به نمایندگی از سوی منطقهٔ رور، تقاضای دریافت عنوان پایتخت فرهنگی اروپا را در سال ۲۰۱۰ نموده که این درخواست ابتدا از سوی وزیران فرهنگ ۲۵ کشور اروپایی بررسی و در صورت توافق، تأیید خواهد شد. ورزش استان نوردراین-وستفالن خواستگاه بسیاری از تیم‌های ورزشی مطرح آلمان است. از این جمله می‌توان تیم بورسیا دورتموند، بایر لورکوزن، شالکه و مونشن‌گلادباخ را نام برد. آموزش عالی تا اواسط قرن بیستم ایالت نوردراین-وستفالن دارای تعداد قلیلی دانشگاه و مؤسسات علمی و آموزشی بود. دانشگاه‌های قدیمی با سنتهای علمی و فرهنگی این ایالت شامل دانشگاه وستفالی ویلهلم، مونستر، دانشگاه کلن، دانشگاه راینی فریدریش ویلهلم در بن و دانشگاه فنی راینی وستفالی در آخن است. دانشگاه‌های کلن و مونستر بزرگ‌ترین دانشگاه‌های ایالت هستند و در ردیف بزرگ‌ترین دانشگاه‌های آلمان فدرال قرار دارند. منطقهٔ رور نیز مانند بقیه مناطق ایالت، فاقد مؤسسات عالی آموزشی بود اما در سال‌های ۱۹۶۰(میلادی) و اوایل ۱۹۷۰ با توسعه علوم و افزایش رشته‌های علمی-صنعتی، ساختار آموزشی نیز دگرگون شد. فقط در منطقهٔ رور تعداد شش دانشگاه و ۹ مدرسه عالی با ۱۸۰ هزار دانشجو(آمار ترم زمستانی ۲۰۰۲/۲۰۰۱) حضور دارند. مؤسسات تحقیقاتی و فناوری بیشماری مشغول به پژوهش‌های علمی بوده که در کنار دانشگاه‌ها و دانشکده‌های موجود، بزرگ‌ترین محیط آموزشی و پژوهشی اروپا را تشکیل می‌دهند. رشته‌های مهندسی و علوم طبیعی از پیشروترین و پیشرفته‌ترین رشته‌های تحصیلی در این ایالت هستند. اولین دانشگاه منطقهٔ رور، دانشگاه رور در بوخوم است که در سال ۱۹۶۲ (میلادی) تأسیس شد. این دانشگاه با تعداد ۳۲۰۰۰ دانشجو در ردیف ده دانشگاهِ بزرگِ آلمان جای دارد. معروفترین دانشگاه‌های ایالت دانشگاه رور بوخوم دانشگاه فنی آخن دانشگاه بن دانشگاه مؤتلفه دویسبورگ/ اسن دانشگاه دورتموند دانشگاه آزاد ویتن/ هردکه دانشگاه آموزش از راه دور هاگن مدرسه عالی فولک‌وانگ با رشته اختصاصی موسیقی و هنرهای تزئینی. علاوه‌بر مؤسسات علمی نامبرده، تعداد زیادی دانشکده فنی تخصصی مانند دانشکده‌های نساجی، در شهرهایی که مرکز این صنایع هستند مانند کرفلد، مونشن‌گلادباخ و ووپرتال تأسیس شده‌اند. در تاریخ اول اوت ۱۹۷۱ تعداد پانزده دانشکده فنی در شهرهای زیر تأسیس شد: آخن - بیلفلد - بوخوم - دورتموند - دویسبورگ - دوسلدورف - اسن - هاگن - کلن - کرفلد - لمگو - مونستر - پادربورن - زیگن - ووپرتال مؤسسات تحقیقاتی این مؤسسات در رابطهٔ تنگاتنگی با دانشگاه‌ها و مدارس عالی قرار دارند. انستیتوی ماکس پلانک که یکی از مؤسسات معتبر تحقیقاتی آلمان است، در منطقهٔ رور دارای سه شعبه پژوهشی است. انستیتوی ماکس پلانک بخش تحقیقات فیزیولوژی مولکولی در دورتموند بخش تحقیقات زغال‌سنگ در مولهایم بخش تحقیقات زیست‌شیمی معدنی در مولهایم مرکز پژوهشی یولیش که یکی از بزرگ‌ترین مراکز پژوهشی بین رشته‌ای در اروپاست در این ایالت واقع است. مرکز پژوهشی یولیش مؤسسه شبیه‌سازی پیشرفته (IAS) مؤسسه علوم زیستی و زمین‌شناسی (IBG) مؤسسه سامانه‌های پیچیده (ICS) مؤسسه انرژی و تحقیقات اقلیمی (IEK) مؤسسه علوم اعصاب و پزشکی (INM) مرکز دانش نوترون یولیش (JCNS) مؤسسه فیزیک هسته‌ای (IKP) مؤسسه پیتر گرونبرگ (PGI) مؤسسه تحقیقاتی فراون‌هوفر نیز دارای چهار شعبه در زمینه پژوهش‌های صنعتی و خدماتی است: انستیتوی فراون‌هوفر بخش تحقیقاتی حفاظت محیط‌زیست و فن توان‌نیرو در دورتموند بخش تحقیقات تحرک کالا و حمل و نقل در دورتموند بخش تحقیقات کلیدهای میکروالکترونیکی و تحلیل سیستم‌ها در دویسبورگ بخش تحقیقات نرم‌افزارها و فناوری سیستم‌ها در دورتموند سایر مؤسسات تحقیقاتی بزرگ انیستیتوی تحقیقات اقتصادی مرکز پژوهش‌های ترکیه‌شناسی انستیتوی پژوهش‌های فرهنگی که همگی در شهر اسن متمرکزند. منابع ایالت نوردراین-وستفالن ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان غربی
4546
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AF%20%D9%81%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%B3
راینلاند فالتس
راینلاند فالتس () یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر ماینتس است. این ایالت مهم و غنی طبق معاهده ورسای به مدت ۵۰سال در اختیار متفقین بود. شهرهای مهم لودویگسهافن کایزرسلاوترن کوبلنتس تریر ناساو پانویس منابع وبگاه رسمی ایالت راینلاند فالتس راهنمای گردشگری راینلاند فالتس ایالت راینلاند-فالتز ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان غربی بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی)
4547
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AF
زارلاند
زارلاند یا زارلند یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر زاربروکن (Saarbrücken) است. ایالت زارلاند (Saarland) که در آن حدود یک میلیون نفر زندگی می‌کنند، یک ایالت کوچک است در جنوب غربی آلمان و هم‌مرز ایالت راینلاند-فالتس و دو کشور لوکزامبورگ و فرانسه است. تاریخ ایالت زارلاند به‌خاطر نزدیکی با فرانسه، با رویدادهای تاریخی این کشور گره خورده است. ایالت زارلاند نسبت به ایالت‌های دیگر آلمان، ایالتی جوان است. پدیدهٔ سیاسی‌ای به نام "سرزمین زار"، اولین بار در سال ۱۹۲۰، در پی "قرارداد صلح ورسای" به‌وجود آمد که زیر سرپرستی "جامعهٔ ملل" (بعدها "سازمان ملل") قرار گرفت. در سال ۱۹۳۵ ساکنان «سرزمین زار» در یک همه‌پرسی تصمیم گرفتند، به «رایش آلمان» بپیوندند. این سرزمین سپس، بعد از جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۴۹ تحت حکومت فرانسوی‌ها قرار گرفت. از این سال «سرزمین زار» به منطقه‌ای آزاد تبدیل شد که حتی تیم ملی فوتبال مستقل خود را داشت و در بازی‌های المپیک با تیم‌های ورزشی مستقل خود شرکت می‌کرد. در سال ۱۹۵۷، پس از یک همه‌پرسی، ایالت زارلند به عنوان دهمین ایالت جمهوری فدرال آلمان، به این کشور پیوست. معادن زغال‌سنگ، دودکش‌های پر دود، هوای کثیف آلوده به گرد خاکستر، چشم‌انداز برخی از مناطق این ایالت مانند نوی‌کیرشن و فولکلینگن (Völklingen) را تا پایان سال‌های دههٔ هفتاد، رقم می‌زدند. در سال‌های رونق اقتصادی، حدود ۵۰ هزار کارگر معدن در زارلاند کار می‌کردند. در حال حاضر این تعداد به ۴۰۰۰ نفر کاهش یافته است. از ۱۲ معدن اصلی این منطقه، تنها یک معدن در انسدورف باقی‌مانده است. این معدن هم پس از زلزله‌ای که در اثر استخراج زغال‌سنگ در فوریهٔ سال ۲۰۰۸ رخ داد، در حال حاضر تعطیل است. بناهای وابسته به معادن نوی‌کیرشن و فولکلینگن، به مراکزی برای برپایی نمایشگاه و مراسم فرهنگی تبدیل شده‌اند. در پایان دههٔ هشتاد، این ایالت از نظر اقتصادی سمت و سوی جدیدی برگزید. مؤسسات پژوهشی بزرگی چون ماکس-پلانک، لایبنیتس، و فراونهُفِر پیوسته شعبه‌های جدیدی در این ایالت تأسیس می‌کنند، به‌ویژه در بخش‌های مهندسی و علم مواد، انفورماتیک، نرم‌افزار و هوش مصنوعی. پانویس منابع ایالت زارلند ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۵۷ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۵۷ (میلادی) در آلمان غربی
4548
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D9%86
زاکسن
زاکسن یا ساکسونی (; )، با نام رسمی ایالت آزاد زاکسن , (به سوربی علیا: ) در شرق آلمان واقع شده و از شمال به ایالت براندنبورگ و زاکسن-آنهالت، از غرب به تورینگن، از جنوب یه بایرن و جمهوری چک و از شرق به لهستان محدود است. درسدن پایتخت ایالت و لایپزیگ بزرگترین شهر آن است. ایالت زاکسن با مساحتی برابر با ۱۸٬۴۱۳ کیلومتر مربع از نظر وسعت دهمین ایالت آلمان و با بیش از چهار میلیون نفر جمعیت ششمین ایالت پرجمعیت آلمان است. زاکسن بیش از هزار سال قدمت دارد و در طول تاریخ خود دوک‌نشین قرون وسطایی، انتخابگرنشین امپراتوری مقدس روم، پادشاهی و دو بار جمهوری را تجربه کرده‌است. اولین ایالت آزاد زاکسن در سال ۱۹۱۸ به عنوان یک ایالت تشکیل دهنده جمهوری وایمار تأسیس شد. پس از جنگ جهانی دوم، قبل از اینکه بخشی از آلمان شرقی کمونیستی شود، تحت اشغال شوروی بود و در سال ۱۹۵۲ توسط دولت المان شرقی منحل شد. با اتحاد دوباره آلمان در سال ۱۹۹۰، زاکسن دوباره با کمی تغییر در مرزها، به صورت ایالت آزاد تشکیل و جزو یکی از ۵ ایالت جدید در جمهوری فدرال آلمان شد. محل جغرافیایی این ایالت نباید با محدوده زاکسن قدیم اشتباه گرفته شود که محل زندگی اقوام ساکسون بود. مرزهای زاکسن قدیم بر ایالت‌های فعلی نیدرزاکسن، زاکسن آنهالت و بخش‌های وستفالی در ایالت نوردراین وستفالن منطبق است. جغرافیا تقسیمات ایالت زاکسن به ۱۰ فرمانداری تقسیم شده‌است: باوتسن (BZ) ارتس‌گبیرگس‌کرایس (ERZ) گرلیتس (GR) لایپزیگ (L) مایسن (MEI) میتل‌زاکسن (FG) نوردزاکسن (TDO) زکزیشه شوایتس-اوسترتسگبیرگه (PIR) فوگتلاندکرایس (V) تسویکاو (Z) منطقهٔ ارتس‌گبیرگس‌کرایس، کوه‌های ارتس را شامل می‌شود. همچنین کوهستان سوییس زاکسن، منطقه سوییس زاکسن و شرق کوه‌های ارتس را در بر می‌گیرد. در بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۸، ایالت زاکسن به سه فرمانداری کمنیتس، لایپزیگ و درسدن تقسیم می‌شد. این تقسیم‌بندی در سال ۲۰۰۸ منحل شد. اما در حال حاضر نیز، علاوه بر ۱۰ فرمانداری، سه منطقه شهری نیز هستند که خود نقش فرمانداری را دارند: کمنیتس (C) درسدن (DD) لایپزیگ (L) شهرهای مهم بزرگترین شهرهای ایالت زاکسن در آمار ۳۱ دسامبر سال ۲۰۱۲: فرهنگ مذهب از سال ۲۰۰۹، کلیسای پروتستان با ۲۰٫۵٪ جمعیت، بیشترین اعتقاد را در ایالت داشته‌است. معتقدان به کلیسای کاتولیک با ۳٫۶٪ در اقلیتند. ۷۵٫۹٪ زاکسنی‌ها یا بی‌دینند یا اعتقادات دیگر دارند. زبان متداولترین گویش در ایالت زاکسن، ترکیبی از گویش تورینجین و آلمانی بالا است. استفاده نادرست از گویش زاکسنی در محاوره و اضافه شدن تدریجی برخی ویژگی‌ها به آن، آلمانی بالا را از آلمانی قدیم و آلمانی پایین متمایز کرده‌است. بقیه زبان‌ها و گویش‌های مورد استفاده در زاکسن همگی گویش‌های متفاوتی از زبان مردمان کوه‌های ارتس هستند؛ که تحت تأثیر گویش‌های آلمانی علیا و فوکتلند قرار گرفته‌اند که آن‌ها نیز پیشتر تحت تأثیر زبان‌های فرانکی شرقی قرار گرفته بودند. زبان سوربی بالا (جز زبان‌های اسلاوی) هم هنوز در برخی نقاط لوساتسیا (بخشی از ایالات زاکسن) که محل زندگی اقلیت صرب است، استفاده می‌شود. آلمانی‌های ساکن لوساتسیا نیز گویش ویژه خود را استفاده می‌کنند. تحصیل دانشگاه صنعتی درسدن ، تأسیس شده در سال ۱۸۲۸، یکی از قدیمیترین دانشگاه‌های آلمان است. با داشتن ۳۶۰۶۶ دانشجو در سال ۲۰۱۰، بزرگترین دانشگاه ایالت زاکسن و یکی از ده دانشگاه بزرگ آلمان است. این دانشگاه از اعضای TU9، ائتلافی متشکل از نه مؤسسه پیشرو در فناوری در آلمان می‌باشد. توریسم به غیر از درسدن و لایپزیگ (و قلعه کلدیتز)، ایالت زاکسن مقصد خاصی برای توریست‌های خارجی نیست. مناطق در امتداد مرز جمهوری چک مانند کوه‌های لوساتسیا، کوه‌های ارتس، پارک ملی سوییس زاکسن و فوکتلند هر ساله مقدار قابل توجهی توریست، که اکثراً آلمانی هستند را به خود جذب می‌کنند. همچنین این ایالت، شهرهای تاریخی مانند مایسن، فرایبرگ، بواتزن، پیرنا و گرلیتس را شامل می‌شود که به خوبی حفظ شده‌اند. سیاست رئیس ایالت ، ایالت زاکسن را رهبری می‌کند. استانیسلاو تیلیش از ۲۸ مه سال ۲۰۰۸ این سمت را به عهده دارد. انتخابات ایالتی سال ۲۰۰۹ خلاصه نتایج انتخابات پارلمان ایالت زاکسن مورخ ۳۰ اوت ۲۰۰۹ |- bgcolor=#E9E9E9 ! colspan="2" | حزب ! | ایدئولوژی ! colspan="2" | درصد رای (تغییرات) ! colspan="2" | صندلی (تغییرات) ! | درصد صندلی |- |style="width: 20px" bgcolor=#000000 align="center" | | align="left" | اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان (CDU) | align="left" | محافظه کاری | align="right" | ۴۰٫۲٪ | align="right" | −۰٫۹٪ | align="right" | ۵۸ | align="right" | +۳ | align="right" | ۴۳٫۹٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=#AA0000 align="center" | | align="left" | حزب چپ (سابقاً: PDS) | align="left" | رادیکال، سوسیالیسم، کمونیسم | align="right" | ۲۰٫۶٪ | align="right" | −۳٫۰٪ | align="right" | ۲۹ | align="right" | −۲ | align="right" | ۲۲٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=#CC0000 align="center" | | align="left" | حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD) | align="left" | نولیبرالیسم، سوسیال دموکراسی | align="right" | ۱۰٫۴٪ | align="right" | +۰٫۶٪ | align="right" | ۱۴ | align="right" | +۱ | align="right" | ۱۰٫۶٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=#FFFF00 align="center" | | align="left" | حزب دموکرات آزاد آلمان (FDP) | align="left" | لیبرالیسم کلاسیک | align="right" | ۱۰٫۰٪ | align="right" | +۴٫۱٪ | align="right" | ۱۴ | align="right" | +۷ | align="right" | ۱۰٫۶٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=#99CC33 align="center" | | align="left" | اتحاد ۹۰/سبزها (Die Grünen) | align="left" | سیاست‌های سبز، لیبرالیسم | align="right" | ۶٫۴٪ | align="right" | +۱٫۳٪ | align="right" | ۹ | align="right" | +۳ | align="right" | ۶٫۸٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=#884400 align="center" | | align="left" | حزب دموکرات ملی آلمان (NPD) | align="left" | راست، ناسیونالیسم | align="right" | ۵٫۶٪ | align="right" | −۳٫۶٪ | align="right" | ۸ | align="right" | −۴ | align="right" | ۶٪ |- |style="width: 20px" bgcolor=white align="center" | | align="left" | حزب رفاه حیوانات آلمان (Die Tierschutzpartei) | align="left" | حفاظت از محیط زیست | align="right" | ۲٫۱٪ | align="right" | +۰٫۵٪ | align="right" | | align="right" | | align="right" | |- |style="width: 20px" bgcolor=#FF8800 align="center" | | align="left" | حزب دزدان دریایی آلمان (PIRATEN) | align="left" | آزادی بیان، اصلاحات صحیح، مالکیت معنوی، شفافیت | align="right" | ۱٫۹٪ | align="right" | +۱٫۹٪ | align="right" | | align="right" | | align="right" | |- |style="width: 20px" bgcolor=white align="center" | | align="left" | حزب زاکسن آزاد (Freie Sachsen) | align="left" | تجزیه طلبی | align="right" | ۱٫۴٪ | align="right" | +۱٫۴٪ | align="right" | | align="right" | | align="right" | |- |style="width: 20px" bgcolor=white align="center" | | align="left" | حزب مسیحیان وفادار به انجیل (PBC) | align="left" | مذهبی، محافظه کاری | align="right" | ۰٫۴٪ | align="right" | −۰٫۳٪ | align="right" | | align="right" | | align="right" | |- |style="width: 20px" bgcolor=white align="center" | | align="left" | بقیه احزاب | align="left" | | align="right" | ۱٫۰٪ | align="right" | | align="right" | | align="right" | | align="right" | |- ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" colspan=3 | کل ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" | ۱۰۰٫۰٪ ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" | ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" | ۱۳۲ ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" | +۸ ! align="right" style="background-color:#E9E9E9" | ۱۰۰٫۰٪ |} حزب محافظه کار CDU ائتلافی با حزب لیبرال کلاسیک FDP تشکیل داده‌است. جستارهای وابسته پانویس منابع پیوند به بیرون سایت رسمی دولتی کریسمس در زاکسن چند نکته درباره زاکسن چند داستان درباره درسدن، مرکز ایالت زاکسن ایالات جمهوری وایمار ایالت زاکسن ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۱ (میلادی) ایالت‌های آلمان
4549
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D9%86-%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%84%D8%AA
زاکسن-آنهالت
زاکسن-آنهالت (به آلمانی: Sachsen-Anhalt) یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر ماگدبورگ است. مساحت این ایالت ۲۰٬۴۴۷ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۶/۲ میلیون نفر است. این ایالت از دیدگاه مساحت هشتمین ایالت آلمان و از نظر جمعیت دهمین ایالت پرجمعیت آن کشور است. زاکسن-آنهالت یکی از ایالت‌های تازه آلمان است که تا سال ۱۹۹۰ بخشی از کشور آلمان شرقی بود. این ایالت مدت کمی پیش از اتحاد دوباره آلمان تشکیل شده بود. شهرهای مهم هاله ویتنبرگ منابع ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۱ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۹۰ (میلادی) در آلمان تاریخ آنهالت
4550
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DA%AF%D9%86
تورینگن
تورینگن (به آلمانی: Thüringen) یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر ارفورت است. این ایالت به ۱۷ بخش به صورت زیر تقسیم می‌شود: آلتن بورگر لند آیشفلد گوتا گرایز هیلدبورگ هاوزن لیم کرایز کیف‌هاوزرکرایز نوردهاوزن سالی‌هولزلند سالی اورلا سالفلد رودول اشتات اشمال‌کالدن ماینینگن زومیردا زونبرگ وارت‌بورگ‌کرایس وایمارا لند شهرهای مهم ارفورت وایمار آیزناخ گرا ینا زول ایلمناو پانویس انحلال‌های ۱۹۵۲ (میلادی) ایالات جمهوری وایمار ایالت تورینگن ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۲۰ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۱ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۴۵۰ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۶۳۲ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۲۴۷ (میلادی) ایالت‌های آلمان ایالت‌های امپراتوری مقدس روم بنیان‌گذاری‌های ۱۱۳۰ (میلادی) کشورهای پیشین در اروپا جمهوری‌های پیشین
4551
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%84%D8%B3%D9%88%DB%8C%DA%AF-%D9%87%D9%88%D9%84%D8%B4%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D9%86
شلسویگ-هولشتاین
شِلِسْویگ-هولشْتاین (, ) یکی از ۱۶ ایالت آلمان است که در شمال این کشور قرار دارد و مرکز آن شهر کیل است و دیگر شهرهای مهم آن عبارتند از لوبک و فلنسبورگ. این ایالت میراث‌دار دوک‌نشین هولشتاین و دوک‌نشین شلسویگ است. شلسویگ در دوران وایکینگ‌ها تحت کنترل دانمارک بود، اما در سدهٔ دوازدهم میلادی از آن جدا، و به دوک‌نشین تبدیل شد. این دوک‌نشین با هولشتاین که بخشی از امپراتوری مقدس روم بود مرز مشترک داشت. در آغاز سال ۱۴۶۰، هر دو دوک‌نشین شلسویگ و هولشتاین تحت فرمان پادشاه دانمارک اداره می‌شدند. در سدهٔ نوزدهم، دانمارکی‌ها و آلمانی‌ها هر دو ادعای مالکیت بر شلسویگ-هولشتاین را داشتند. دانمارک در سال ۱۸۴۸ سعی کرد به‌طور رسمی این منطقه را ضمیمهٔ خاک خود کند. پروس پاسخ این امر را با حملهٔ نظامی داد و جنگ اول شلسویگ آغاز شد که با پیروزی دانمارک و امضای پروتکل ۱۸۵۲ لندن به پایان رسید. اما جنگ دوباره در سال ۱۸۶۴ آغاز شد (جنگ دوم شلسویگ)، و این بار پروس و اتریش پیروز شدند و این سرزمین در سال ۱۸۶۷ به پروس پیوست. بیش از ۵۰ سال بعد، پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، متفقین خواستار این بودند که مسئلهٔ حاکمیت این منطقه به همه‌پرسی گذاشته شود، که منجر به بازگرداندن بخش بزرگی از این منطقه به دانمارک شد و قسمت کوچک‌تری در اختیار آلمان ماند که ایالت فعلی را تشکیل می‌دهد. پس از جنگ جهانی دوم، شلسویگ-هولشتاین بیش از یک میلیون پناهنده که عمدتاً از آلمان شرقی بودند را پذیرفت. امروزه، اقتصاد شلسویگ-هولشتاین به دلیل کشاورزی، ماهیگیری، و دامپروری، مانند گاو هلشتاین فریزن شناخته شده‌است. موقعیت جغرافیایی این ایالت و قرارگیری آن در نزدیکی اقیانوس اطلس آن را به یک نقطهٔ تجاری بزرگ و سایت کشتی‌سازی تبدیل کرده‌است. همچنین کانال کیل در این ایالت قرار داد. چاه‌های نفت و مزارع بادی آن در دریا مقادیر قابل توجهی انرژی تولید می‌کنند. این ایالت یک مقصد گردشگری محبوب برای آلمانی‌ها و گردشگران در سراسر جهان است. فرهنگ فرهنگ اشلسویگ-هولشتاین آمیخته‌ای از فرهنگ‌های آلمانی و دانمارکی است. حدود پنجاه هزار تن از مردم در این منطقه به زبان دانمارکی سخن می‌گویند. تقسیمات اداری شلسویگ-هولشتاین دارای ۱۱ ناحیه و ۴ ناحیهٔ شهری است. جستارهای وابسته نمای کلی آلمان شلسویگ دودمان گلوکسبورگ یادداشت‌ها منابع پیوند به بیرون وبگاه رسمی ایالت اشلسویگ-هولشتاین ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۶ (میلادی) در آلمان ایالت‌های آلمان
4554
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%DA%AF%D8%AF%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF
ماگدبورگ
ماگدبورگ () یکی از شهرهای آلمان و مرکز ایالت زاکسن-آنهالت این کشور است که بر کرانه رودخانهٔ البه جای دارد. بر اساس آمار سال ۲۰۱۰ میلادی، جمعیّتی برابر با ۲۳۱٫۵۲۵ نفر داشته‌است. این شهر در حال حاضر دارای دو دانشگاه اتو فون گریک (تأسیس ۱۹۹۳) و دانشگاه علوم کاربردی ماگدبورگ-اشتندال است. تاریخچه ماگدبورگ یکی از شهرهای اصلی آلمان در سده‌های میانه بود. امپراتور اتوی یکم، اوّلین فرمانروای امپراتوری مقدّس روم بیشتر روزگار خود را در این شهر گذراند و در کلیسای جامع همین شهر به خاک سپرده شد. در قرن سیزدهم، این شهر جزئی از پیمان هانزا شد و در آن زمان با جمعیّتی بیش از ۲۰ هزار نفر، یکی از بزرگترین شهرها در امپراتوری مقدس روم بود. در سال ۱۵۲۴ میلادی، مارتین لوتر که تحصیلات پایهٔ خود را در ماگدبورگ گذرانده بود، به این شهر آمد و اصلاحات پروتستانی را اشاعه داد. اصلاحات او خیلی زود پیروان زیادی در شهر پیدا کرد. در طول جنگ‌های سی ساله، در سال ۱۶۲۹ ماگدبورگ به خوبی در مقابل محاصره نیروهای تحت امر آلبرشت فون والنشتاین، فرماندهٔ کاتولیک امپراتوری مقاومت کرد، اما در سال ۱۶۳۱ مورد هجوم نیروهای ژان سرکلایس، فرمانده اسپانیایی کاتولیک‌ها واقع شد. وی ماگدبورگ را به آتش کشید و بیش از ۲۰ هزار نفر از سکنهٔ ماگدبورگ کشته شدند. در پایان جنگ، فقط ۴۰۰ نفر در این شهر زندگی می‌کردند. بر طبق پیمان وستفالیا در سال ۱۶۸۰، ماگدبورگ بعد از مرگ آگوستوس دوک زاکسن - وایسنفلس، به عنوان قلمرویی نیمه خود مختار، به پادشاهی براندنبورگ - پروس واگذار شد. در طول جنگ‌های ناپلئونی، در سال ۱۸۰۶ دژ ماگدبورگ تسلیم نیروهای فرانسوی شد و پس از آن در سال ۱۸۰۷ طبق پیمان تیلسیت، ماگدبورگ به پادشاهی وستفالیا که تحت کنترل فرانسه بود افزوده شد. بعد از جنگ‌ها، ماگدبورگ مرکز استان زاکسن شد و در سال ۱۹۱۲ دژ قدیمی ماگدبورگ برچیده شد. در مدت جنگ جهانی دوم، ماگدبورگ به شدّت توسّط نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا بمباران شد. این بمباران انگلستان، در شب ۱۶ ژانویه ۱۹۴۴ بیشتر نقاط این شهر را تخریب کرد. بر طبق آمار ارائه شده در آن زمان، ۱۶ هزار نفر در جریان آن بمباران جان خود را از دست دادند، امّا هم‌اکنون گفته می‌شود که تعداد کشته‌ها، بین دو تا چهار هزار نفر بوده‌است. بعد از جنگ، به جمهوری دمکراتیک آلمان (آلمان شرقی) ضمیمه شد و در سال ۱۹۹۰ پس از اتّحاد دو آلمان، ماگدبورگ به عنوان مرکز ایالت تازه تأسیس زاکسن آنهالت انتخاب شد. نقاط دیدنی کلیسای جامع یکی از شاخص‌ترین مکان‌های ماگدبورگ، کلیسای جامع این شهر به نام کلیسای کاترین و موریس مقدس با ارتفاع ۱۰۴ متر است که آن را پرارتفاع‌ترین کلیسا در شرق آلمان ساخته‌است. این کلیسا در ابتدا، در سال ۹۳۷ میلادی به صورت صومعه‌ای به نام موریس مقدس ساخته شد. مکان دقیق آن برای مدّت‌ها ناشناخته بود، تا اینکه در سال ۲۰۰۳ اکتشافات، بنایی با عرض ۸۰ و طول ۴۱ متر را آشکار کرد. کلیسای جامع ماگدبورگ با مجسمه‌های بی‌نظیرش مشهور شده‌است؛ از جمله مجسمه‌های اتوی یکم، فرمانروای امپراتوری مقدس روم و همسرش ادتا، مجسمه دوازده باکره در ورودی شمالی و مجسمه‌های کاترین مقدس و موریس مقدس. امپراتور اتوی یکم در کنار همسرش در سال ۹۷۳ میلادی در این کلیسا مدفون شد. تالار قدیمی ماگدبورگ بنای سال‌های ۱۶۸۱ تا ۱۶۹۸ که یکی از مهم‌ترین ساختمان‌ها در دورهٔ خود بود. صومعهٔ بانوی ما (Unser Lieben Frauen) بنای قرن یازدهم، شامل کلیسای سنت مری که هم‌اکنون به‌عنوان موزه هنرهای مدرن استفاده می‌شود. مجسمه اسب سوار ماگدبورگ (Magdeburger Reiter) که احتمالاً مجسمه اتوی یکم می‌باشد. این مجسمه در سال ۱۲۴۰ میلادی ساخته شد. پل آبی ماگدبورگ، طولانی‌ترین پل آبی اروپا باقیمانده‌های دژ عظیم پادشاهی پروس آب و هوا میانگین بارش سالیانهٔ ماگدبورگ حدود ۵۰۰ میلی‌متر است که در مقایسه با میانگین کشور آلمان، منطقهٔ کم بارشی به حساب می‌آید. هم چنین میانگین دمای سالیانه ۸٫۸ درجهٔ سانتیگراد است که با میانگین آلمان برابر است. آب و هوای ماگدبورگ متأثر از سامانه‌های مرطوبی است که از اقیانوس اطلس وارد اروپا می‌شوند. عمدهٔ بارش‌ها در فصل تابستان رخ می‌دهد. در فصل زمستان، ماگدبورگ مورد تهاجم هوای سرد قطبی قرار می‌گیرد که از سمت شبه‌جزیرهٔ اسکاندیناوی و روسیه وارد می‌شود و یخبندان‌های دراز مدّت و سخت را ایجاد می‌کند. در ماگدبورگ کم بارش‌ترین ماه فوریه و پربارش‌ترین آن ژوئن می‌باشد. طبق آمار گرم‌ترین ماه ژوئیه و سردترین ماه، ژانویه است. نگارخانه منابع پیوند به بیرون وبگاه رسمی استان زاکسن اعضای پیمان هانزایی بخش ماگدبورگ شهرستان‌ها در زاکسن-آنهالت شهرک‌های زاکسن-آنهالت شهرهای دانشگاهی آلمان شهرهای زاکسن-آنهالت مارتین لوتر مرکز ایالت‌ها در آلمان هانزا
4555
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%AF%20%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%87
رود البه
البه (به زبان چکی Labe) نام رودخانه‌ای است در اروپای مرکزی. این رودخانه که یکی از آبراه‌های اصلی اروپای مرکزی است از شمال غربی جمهوری چک سرچشمه گرفته پس از گذر از کشور آلمان به دریای شمال می‌ریزد. طبق معاهده ورسای، رودهای البه و اودر و همچنین کانال کیل در آلمان بین‌المللی اعلام شد. خاکستر باقی‌مانده از سوزاندن جسد آدلف هیتلر (رهبر آلمان نازی) در این رودخانه ریخته شد. جغرافیا یکی از مهم‌ترین رودخانه‌های اروپای مرکزی است که پس از رود راین (رود) طولانی‌ترین جریان با بیشترین تردد کشتی، در آلمان است. طول آن ۱٬۱۶۵ کیلومتر و مساحت بستر آن ۱۴۴٬۰۰۰ کیلومتر مربع می‌باشد. «البه» از ارتفاعات «ریزن گبیرگه» در جمهوری چک سرچشمه گرفته و درست از ارتفاع ۱٬۵۰۰ متری از سطح دریا جریان می‌یابد. «البه» پس از اتحاد با چشمه‌های فراوان، ابتدا به‌سوی غرب و سپس به‌طرف شمال «آبگیر بوهم» جریان یافته و پس از دریافت آب رودخانه‌های مولداو و رود اگر، از درسدن می‌گذرد و زمین‌های پست شمال آلمان را مشروب کرده و پیش از ریختن به دریای شمال از طریق کوکسهافن، پهنای آن به پانزده کیلومتر می‌رسد. دهانه رود البه در هامبورگ به پهنای صد کیلومتر شروع می‌شود (به‌نام پائین البه) که هنگام جزرومد، پیش‌روی آب در بستر رود تا شهر گیزتاخت مشاهده می‌شود. رودخانه‌های جنبی در سمت چپ البه عبارت‌اند از مولداو - اگر - مولده - زاله و در سمت راست البه عبارت‌اند از: ایزر - الستر سیاه - هافل. امکان تردد کشتی از هامبورگ تا پراگ مدیون استقرار تأسیسات فنی در محل اختلاف سطح رودخانه البه می‌باشد که به وسیله توربین ها و پمپ‌های فشارقوی، کشتی‌ها را با آسانسور آبی به‌سطح بالاتر رودخانه هدایت می‌کنند. این رودخانه به‌وسیله کانال البه-هافل با رود اشپری و دریاچه‌های اطراف برلین و از آنجا به‌وسیله کانال‌های اودر-هافل و کانال فینو و کانال اودر-اشپری به‌رودخانه اودر مربوط شده‌است. البه از طریق یک کانال جنبی به منطقهٔ رور و رودخانه «راین» ارتباط یافته و از سوی دیگر به‌وسیله شاخه‌ای از کانال میانی به‌بخش سفلای ماگدبورگ و کانال البه-لوبک به دریای شرق مربوط می‌شود. آلودگی رود البه از دهه ۱۹۵۰ تا اویل ۱۹۹۰ میلادی یکی از آلوده‌ترین رودخانه‌های اروپا بود. مهم‌ترین عامل در آلودگی این رودخانه، کارخانجات موجود در جمهوری دموکراتیک آلمان و چکسلواکی سابق است که فاقد استانداردهای زیست‌محیطی بودند و باعث مرگ بیولوژیکی این رودخانه شدند. در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۹۰ میلادی، پیمانی بین کشورهای آلمان، چکسلواکی و جامعهٔ اروپا منعقد و کمسیون محافظت از البه تشکیل گردید. از آن تاریخ به‌بعد با اعمال این قانون کیفیت آب این رودخانه به‌میزان قابل ملاحظه‌ای بهبود یافت. بخش میانی و پایانه این رودخانه (به نام پارک البه به وسعت ۳۷۵٬۰۰۰ هکتار) متعلق به‌منطقه حفاظت‌شده یونسکو می‌باشد. البه در اوت ۲۰۰۲ میلادی طغیان نموده و خسارات زیادی به‌ویژه در استان‌های زاکسن و زاکسن-آنهالت به‌بار آورد. منابع Bibliographisches Institut & F. A. Brockhaus AG, 2005 یادداشت‌ها ۱- در جمهوری چک Riesengebirge ۲- در جمهوری چک Böhmische Becken ۳- در هامبورگ Unterelbe ۴- رودخانه‌های Moldau, Eger, Mulde und Saale ۵- رودخانه‌های Iser, Schwarze Elster und Havel ۶- رود Spree ۷- آبراه Oder-Havel- und Finow-Kanal ۸- منطقه‌ای در وستفالن شمالی Ruhrgebiet ۹- آبراه Mittellandkanal ۱۰- آبراه Elbe-Lübeck-Kanal ۱۱- نام دریا Ostsee ۱۲- سازمان Elbschutzkommission جستارهای وابسته لانگوبارد البه رودهای آلمان رودهای اشلسویگ-هولشتاین رودهای براندنبورگ رودهای بین‌المللی اروپا رودهای جمهوری چک رودهای زاکسن-آنهالت رودهای زاکسن رودهای مکلنبورگ-فورپومرن رودهای نیدرزاکسن رودهای هامبورگ
4556
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%BE%20%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C
میکروسکوپ نوری
میکروسکوپ نوری یا ریزنمای نوری یکی از انواع میکروسکوپ است که از نور مرئی و سیستمی متشکل از چند لنز برای بزرگنمایی اجسام، موجودات و ساختار موادی که با چشم غیر مسلح قابل بررسی نیستند، کاربرد دارد. میکروسکوپ‌های نوری انواع مختلفی دارند که از ساده شروع تا میکروسکوپ‌های بسیار پیچیده برای وضوح بالاتر استفاده می‌شوند. ساختمان اصلی میکروسکوپ نوری شامل عدسی چشمی و عدسی شیئ، دسته یا بدنه صفحه چرخان، صفحه میکروسکوپ، دیافراگم، منبع نور، گیره‌های صفحه، پیچ ماکرومتری، پیچ میکرومتری و پایه است تاریخچه در حدود سال ۱۶۵۰ میلادی دانشمندی به نام رابرت هوک شیشه‌های منحنی به چیزهای خیلی کوچک نگاه کردند و به دقت به بررسی آن‌ها پرداختند. اسم این شیشه‌ها را ره سطح منحنی داشتند، عدسی گذاشتند؛ زیرا شکل آن‌ها مثل دانه‌های عدس بود. معمولاً برای اینکه به چیزهای بسیار کوچک نگاه کنند، بیش از یک عدسی به کار می‌بردند و عدسی‌ها را در دو انتهای یک لولهٔ فلزی جا می‌دادند. اسم این لوله را، با عدسی‌هایی که درون آن بود،میکروسکوپ گذاشتند. میکروسکوپ از دو واژهٔ یونانی «میکرو» به معنی کوچک و «اسکوپ» به معنی دیدن، گرفته شده‌است؛ بنابراین میکروسکوپ یعنی دیدن ذرات کوچک. یکی از موجودات کوچک زنده که دانشمندان بیش از همه آن را مورد مطالعه قرار دادند، کک بود. قبل از اختراع میکروسکوپ در اواسط قرن هفدهم، مشاهدهٔ سلول مقدور نبود، زیرا سلول واحد بسیار کوچکی است که با چشم غیر مسلح، قابل رویت نیست. رابرت هوک اول بار در سال ۱۶۶۵ زیر میکروسکوپ ابتدایی که خود ساخته بود، سلول‌های مرده را در برش‌های چوب پنبه مشاهده کرد. این سلول‌های تو خالی و متصل به هم، شکل لانهٔ زنبور داشتند و هوک آن‌ها را «سلول» نامید که در زبان لاتین مفهوم اتاق کوچک دارد. میکروسکوپ‌های نوری قدیمی‌ترین نوع میکروسکوپ‌ها هستند که شکل فعلی آن‌ها در قرن ۱۷ اختراع شد. احتمالاً مؤثرترین آن‌ها توسط رابرت هوک ساخته شد که به صورت شیشه‌های کوچک نصب شده در یک صفحه فلزی بود که نزدیک چشم نگه‌داشته می‌شد و از روشنایی روز برای دیدن نمونه بهره می‌برد. انواع دیگر میکروسکوپ‌های اولیه تصویر واضحی فراهم نمی‌کردند؛ تا سدهٔ نوزدهم که میکروسکوپ‌های ترکیبی، نسبت به میکروسکوپ‌های تک‌لنزی، به برتری تکنیکی دست یافتند. استفاده از میکروسکوپ‌های ترکیبی ساده‌تر بود و به واسطهٔ پیشرفت در تکنولوژی طراحی، قدرت تفکیک بهبود یافته و نقص‌های عدسی‌ها کاهش یافت. در سال ۱۸۷۶ تئوری تشکیل تصویر اب (Abbé) نشان داد که طول موج نور، محدودیتی در حدود ۰/۲ میکرومتر بر قدرت تفکیک اعمال می‌نماید. در این مرحله، دستگاه تقریباً در حد کمال خود بود و از ۱۹۰۰ به بعد بیش‌تر پیشرفت‌ها، عمدتاً در تکنیک‌های مورد استفاده، روش‌های روشنایی و راه‌های بهبود کنتراست بوده‌است. اختراع میکروسکوپ تحول بزرگی در علم زیست‌شناسی به وجود آورد. با به‌کارگیری این ابزار قوی، بشر توانست ذراتی را که با چشم دیده نمی‌شوند مشاهده کند. یک سلول جانوری را در نظر بگیرید که قطر متوسط آن بین ۱۰ تا ۲۰ میکرون است، این سلول ۵۰ بار کوچکتر از ریزترین جسم قابل روییت با چشم غیر مسلح است؛ بنابراین تنها با اختراع میکروسوپ نوری بود که آدمی توانست سلول را ببیند. در ابتدا تصویرها از نور در میکروسکوپ توسط دوربین‌های عادی تولید می‌شدند؛ اما با پیشرفت در زمینهٔ سنسورهای [سیماس] و باتری‌های [CCD] سیستم ضبط تصاویر دیجیتال شد. اکنون میکروسکوپ‌های دیجیتالی هستند که تصویر یک نمونه را به‌طور مستقیم ضبط و بدون نیاز به عدسی بر رو صفحه رایانه نشان می‌دهند. در عصر حاضر نمونه‌های پیشرفته‌تری وجود دارند که از نور نامرئی استفاده می‌کنند که می‌توان به میکروسکوپ الکترونی روبشی و میکروسکوپ الکترونی عبوری و میکروسکوپ پرآب پویشی اشاره کرد. در سال ۲۰۱۴ جایزه نوبل شیمی به [ویلیام اسکو مورنر] برای توسعهٔ میکروسکوپ فلورسانس در مقیاس نانو اعطا شد. انواع دو دسته اصلی میکروسکوپ نوری وجود دارد که عبارتند از میکروسکوپ ساده و مرکب. میکروسکوپ ساده میکروسکوپی است که از یک عدسی یا ترکیب بهم چسبیده عدسی‌ها میکروسکوپ ساده برای بزرگنمایی از یک عدسی استفاده می‌کند درحالی که میکروسکوپ مرکب از چندین عدسی برای بزرگنمایی استفاده می‌کند. نوع دیگری از میکروسکوپ‌های نوری وجود دارد که از یک دوربین دیجیتال برای ضبط تصاویر استفاده می‌کنند. میکروسکوپ ساده میکروسکوپ ساده (به انگلیسی: Single lens (simple) microscope) از یک عدسی یا ترکیب بهم چسبیده عدسیها استفاده میکند.این میکروسکوپ به بیننده یک تصویر مجازی بزرگتر از جسم می‌دهد. معمولاً بزرگنمایی این عدسی‌ها تا 25 برار است و قدرت تشخیص ذرات 10 میکرون را دارا می‌باشند. نمونه‌های از این میکروسکوپ‌ها عبارتند از : ذره بین ها،[لوپ ها] (عدسی‌هایی که برای بزرگنمایی جواهرات استفاده می‌شود) و عدسی‌های تلسکوپ ها. در ساختار این میکروسکوپ تنها یک عدسی همگرا برای بزرگ نمایی بکار می‌رود. میکروسکوپ مرکب میکروسکوپ مرکب به نوعی از میکروسکوپ گفته می‌شود که در آن از یک سری عدسی برای جمع‌آوری نور از شی مورد بررسی و از یک سری عدسی دیگر، فقط برای تنظیم و فوکوس نور روی شی استفاده می‌شود. به دلیل تعداد بیشتر عدسی‌های بکار گرفته شده در این نوع میکروسکوپ، وزن و قیمت آن‌ها هم در مقایسه با میکروسکوپ‌های ساده بالاتر است. معمولاً دارای ۲ عدسی است یک عدسی شیئی و دیگری عدسی چشمی. فاصله کانونی عدسی شیئی بسیار کم است (کمتر از یک سانتی‌متر) اما فاصله کانونی عدسی چشمی در حدود چند سانتی‌متر است. عدسی شیئی نزدیک جسم برای متمرکز کردن نور و واضح کرن تصویر واقعی و یک یا چند عدسی ترکیبی برای بزرگ کردن تصویر حاصل از عدسی اول. تصویر حاصل از عدسی دوم مجازی است. در این میکروسکوپ امکان تنظیم بزرگنمایی‌های دلخواه با استفاده از عدسی‌های مختلف وجود دارد در عصر حاضر برای هر کاربرد خاص در پزشکی، صنعت، علوم نوعی میکروسکوپ اختراع شده که تعدادی از آن‌ها عبارتند از: استریو میکروسکوپ یا استریوسکوپ یک نوع میکروسکوپ چشمی است که برای مشاهدهٔ نمونه تحت بزرگنمایی اندک، معمولاً با استفاده از نور منعکس شده از منبع یک شیء تا انتقال نور از میان آن، استفاده می‌شود. این دستگاه از دو مسیر چشمی متفاوت با دو عدسی چشمی و شیئی استفاده می‌کند تا زوایای مشاهدهٔ اندکی متفاوت برای چشم‌های چپ و راست فراهم شود. این نظم یک بصری‌سازی سه بعدی از نمونهٔ بررسی شده فراهم می‌کند. استریو میکروسکوپ با ماکروفتوگرافی برای ثبت و بررسی نمونه‌های جامد با توپوگرافی پیچیدهٔ سطح هم پوشانی دارد، از آن جایی که در ماکروفوتوگرافی نیز یک نمای سه بعدی برای آنالیز جزییات لازم است. استریو میکروسکوپ اغلب برای مطالعهٔ سطوح نمونه‌های جامد یا برای انجام کار از فاصلهٔ نزدیک نظیر تشریح، میکرو جراحی، ساعت‌سازی، ساخت تختهٔ مدار و سطوح شکسته همانند با سطوح در شکست نگاری و مهندسی قانونی استفاده می‌شود؛ بنابراین به مقدار زیادی در صنعت ساخت برای ساختن، بررسی و کنترل کیفی استفاده می‌شوند. استریوسکوپ‌ها ابزاری لازم در حشره‌شناسی به‌شمار می‌روند. استریوسکوپ را نباید با میکروسکوپ ترکیبی اشتباه گرفت که مجهز به دو عدسی چشمی و یک دوربین دو چشمی است. در چنین میکروسکوپی، هر دو چشم یک تصویر را می‌بینند، به‌طوری‌که دو عدسی چشمی نمای درشت تری ایجاد می‌کنند تا برای چشم راحتی به همراه آورد. گرچه، تصویر در چنین میکروسکوپی به نسبت آنچه که از یک عدسی چشمی تک چشمی به دست می‌آید، متفاوت نیست. ۲-میکروسکوپ پلاریزان میکروسکوپ پلاریزان یکی از انواع ویژه میکروسکپ‌های نوری است که با استفاده از نور پلاریزه برای مطالعه مقاطع نازک، صیقلی (و یا هردو) در آزمایشگاه‌های کانی‌شناسی، سنگ‌شناسی، فسیل‌شناسی، مینرالوگرافی، کانه آرایی و صنایع سیمان به کار برده می‌شود. میکروسکوپ پلاریزان یک دستگاه اندازه‌گیر نوری برای آزمایشات جزئی نمونه‌ها است. به‌علاوه برای نورهای میکروسکوپ استاندارد یک پلاریزور در کندانسور و یک اسلایدر در لامپ بالای عدسی شیئی وجود دارد که هر دو دارای قابلیت چرخش پذیری، درجه‌بندی و نصب روی دستگاه هستند. نمونه‌ها به وسیلهٔ نور پلاریزه روشن می‌شوند و چرخش این نورها می‌تواند آنالیز شود. میکروسکوپ پلاریزان مخصوصاً برای مطالعات مواد با انکسار مضاعف مانند کریستال‌ها و مواد بدون کریستال کشیده شده مناسب است. به‌طور گسترده‌تری از این وسیله برای میکروسکوپی‌های شیمیایی و کانی‌شناسی‌های نوری استفاده می‌شود. نمونه‌های موجود با یک متغیر سریع و صفحه چرخنده و درجه‌بندی شده مجهز می‌شود. اسلایدر بالایی شامل لنزهای Bertrand برای مشاهده تلسکوپی عناصر لنزهای عدسی شیئی است. در نهایت این میکروسکوپ برای مطالعات معمول بسیار مناسب است. در بسیاری از مطالعات میکروسکوپی مثل مطالعه سنگ‌ها، مواد شیمیایی کریستالی و بسیاری از ترکیبات آلی مثل ساختمان کراتین، عضلات، کلاژن‌ها نیاز به استفاده از میکروسکوپ‌های پلاریزان است. جز این‌ها در مطالعات میکروسکوپی پلاریزان نور پلاریزه است. نور پلاریزه نور معمولی متشکل از فوتونها هستند دارای بردارهای الکتریکی و مغناطیسی عمود برهم می‌باشند. این دو میدان به‌طور سینوسی در حال نوسان می‌باشند و در ضمن در جهت عمود بر صفحه دو میدان یا صفحه ارتعاشات این دو منتشر می‌شوند. ارتعاشات میدان الکتریکی نور غیر پلاریزه در یک نقطه در همه جهات است. اکثر مواد شیشه‌ای و بسیاری از مواد دارای این ویژگی هستند که وقتی یک دسته پرتو نوری به آن‌ها وارد شود در آن صورت سرعت انتشار و نحوه انتشار نور در جهات مختلف در آن‌ها مشابه و یکسان است و تنها تغییری که در نحوه حرکت دسته پرتو ضمن عبور از این مواد حاصل می‌شود آن است که بر اساس قوانین اسنل مسیر و جهت آن‌ها نسبت به قبل از ورودشان به آن ماده تغییر می‌کند. اینگونه مواد را مواد ایزوتروپیک (isotropic) می‌نامند. مواد ایزوتروپیک در همه جهات دارای ضزیب شکست مشابه هستند. بعضی مواد شفاف و نیمه شفاف دارای دو ضریب شکست می‌باشند، یعنی نحوه انتشار نور در داخل این مواد در جهات مختلف متفاوت است. وقتی که یک دسته پرتو نوری به داخل این گونه مواد وارد می‌شود اگر نور غیر پلاریزه باشد در آن صورت به دو دسته پرتو تقسیم می‌شود. این دو دسته پرتو در جهات عمود برهم حرکت می‌کنند و ارتعاشات میدان الکتریکی آن‌ها کاملاً برهم عمود است. هر دسته پرتو به نام نور پلاریزه شده و صفحه ارتعاش آن‌ها را صفحه پلاریزاسیون می‌نامند. موادی که دارای این چنین خاصیتی هستند به نام مواد غیر ایزوتوپ می‌نامند. بعضی مواقع نیز اینگونه مواد را مواد با ضریب شکست دوگانه می‌نامند. در بررسی‌های پلاریزاسیون لازم است که ما نور پلاریزه داشته باشیم این عمل را به وسیلهٔ یک صفحه پلاریزور می‌توان انجام داد. نور خارج شده از صفحه پلاریزور یک نور پلاریز است. میدان الکتریکی این فوتون‌ها تنها در امتداد محور پلاریزاسیون صفحه پلاریزور ارتعاش می‌نماید. ۳-میکروسکوپ فاز کنتراست هدف از این میکروسکوپ‌ها قابل دیدن نمونه‌هائی است که موجب تغییر قابل توجهی در شدت (دامنه) نور عبوری از آن مثل حالت نمونه‌های رنگ آمیزی شده ناست. تنها تغییری که اجزاء مختلف این‌گونه نمونه‌ها بر روی نور عبوری به وجود می‌آورند آن است که موجب تغییر در فاز آن‌ها می‌شود. به عبارت دیگر در روش‌های میکروسکوپ‌های معمولی سیستم ساختمانی نمونه به گونه‌ای است که اجزاء مختلف آن دارای خاصیت جذب متفاوت نور برخوردی به آن‌ها است و بدین لحاظ نور عبور کرده از نمونه در قسمت‌های مختلف دارای شدتهای مختلفی می‌باشند که این تغییر در شدت بستگی به مقدار جذب در قطعات و اجزاء مختلف نمونه وارد و بنابراین ناحیه‌ای که جذب کمتر اتفاق می‌افتد تصویر شیئی روشنتر و بخش‌های با جذب بیشتر تاریکتر مشاهده می‌شوند. در این نمونه‌ها تصویر از نور عبور نموده از نمونه تشکیل می‌شود. بسیاری از نمونه‌ها شدت نور عبور نموده را تغییر چندانی نمی‌دهند و لیکن اجزاء مختلف موجب تغییر فاز نور عبور نموده از آن‌ها می‌شوند و لیکن با توجه به آنکه چشم حساس به فاز یا تغییر فاز نمی‌باشند لذا بایستی به نحوی این تغییر فاز را قابل مشاهده نماییم؛ بنابراین هدف از میکروسکوپ فاز کنتراست تبدیل تغییر فاز به تغییر دامنه است که بتواند به وسیلهٔ چشم قابل مشاهده شود. وقتی که نور از کندانسور عبور نموده و به شیئی برخورد نماید در آن صورت به دلیل پدیده تفرق حاصله در اثر جسم طیف تفرق یافته در پشت عدسی چشمی حاصل می‌شود. با توجه به آنکه جسم مثل یک شبکه متفرق‌کننده عمل می‌نماید در آن صورت تصویر در این شبکه در اثر تفرق در پشت عدسی چشمی ایجاد می‌شود. تصویر حاصله که نشان دهنده جزئیات جسم است در اثر ترکیب نور متفرق شده و نور عبور نموده بدون تفرق ایجاد می‌شود. به علت آنکه بین نور متفرق شده و نور عبور نموده بدون تفرق ایجاد می‌شود. به علت آنکه بین نور متفرق شده و نور مستقیم اختلاف فاز وجود دارد لذا این دو نوع پرتو با همدیگر ترکیب شده و تداخل انجام می‌شود و در نتیجه اختلاف فاز این دو نوع نوز ایجاد تغییر در دامنه یا شدت نور در صفحه تصویر می‌نماید. میکروسکوپ‌های فاز – کنتراست بگونه‌ای طراحی شده‌اند که تغییر فاز حاصله در اثر وجود نمونه و تغییر فاز در اثر تغییر ضریب شکست در اجزاء مختلف آن این تغییر فاز به تغییر شدت تبدیل شود. ۴-میکروسکوپ فلورسانس انواع خاصی از میکروسکوپ نوری که منبع نور آن پرتوهای فرابنفش است. برای مشاهده نمونه زیر این میکروسکوپ‌ها بخش‌ها یا مولکول‌های ویژه داخل سلول با مواد فلورسنت یا نورافشان رنگ آمیزی می‌شوند. زمانی هدف تشخیص پروتئین‌های خاص یا جایگاه آن‌ها در سلول باشد، روش‌های معمولی رنگ آمیزی که پروتئین‌ها را به‌طور عام رنگ می‌کنند قابل استفاده نیست. برای رنگ آمیزی اختصاصی، معمولاً از پادتن‌های اختصاصی متصل به مواد فلورسانت استفاده می‌شود. مواد فلورسانت نور را در طول موج فرابنفش جذب می‌کنند و در طول موج بلندتری در طیف مرئی تابش می‌کنند. تصویری که دیده می‌شود حاصل نور تابش شده از نمونه است. رودامین و فلورسئین دو نوع از رنگ‌های معمول فلورسانت هستند که به ترتیب نور قرمز و سبز از خود تابش می‌کنند. ۵-میکروسکوپ زمینه تاریک ( تصویربرداری میکروسکوپی با نور زمینه تاریک ) برای دیدن جزئیات کامل به صفحه تصویربرداری میکروسکوپی با نور زمینه تاریک رجوع کنید. در میکروسکوپ زمینه تاریک نور حامله از منبع نوری به شکل مخروط در می‌آید و انوار از اطراف به نمونه تابیده می‌شود این کار توسط کندانسور خاص این میکروسکوپ انجام می‌گیرد. در نتیجه تصویر نمونه به صورت روشن در یک زمینه تاریک مشاهده می‌شود. استفاده از میکروسکوپ زمینه سیاه برای مشاهده حرکت باکتری معمول است. منبع تغذیه نور در این نوع میکروسکوپ نور مرئی است و با ایجاد انکسار نور توسط آئینه‌های محدب و مقعر شیء یا نمونه مورد بررسی، شفاف و نورانی در زمینه سیاه دیده می‌شود. مقایسه با میکروسکوپ فاز کنتراست در سیستم میکروسکوپ فاز کنتراست تفاوت اختلاف راه ایجاد شده که موجب تداخل می‌شود منحصراً در اثر ماهیت نمونه است. این در حالی است که در سیستم میکروسکوپ‌های تداخلی عمل تداخل منحصراً به وسیلهٔ نمونه ایجاد نمی‌شود، بلکه اختلاف راه حاصله مربوط به سیستم ساختمانی در میکروسکوپ است که در اثر چگونگی قرار گرفتن اجزاء ایجاد می‌شود؛ بنابراین موقعی که ماهیت نمونه به گونه‌ای باشد که نتواند به حد کافی موجب ایجاد تداخل شود در آن صورت می‌توان این عمل را به سادگی با استفاده از میکروسکوپ‌های تداخلی انجام داد. استفاده از میکروسکوپ‌های فاز کنتراست بعضی مواقع موجب آرتی‌فکتهائی می‌شود که این مشکل در سیستم‌های میکروسکوپ تداخلی واقع نمی‌شود. میکروسکوپ‌های تداخلی حتی می‌تواند برای نمونه‌های غیر شفاف (نمونه‌های رنگ شده) بکار رود و وضوح تصویر بسیار خوب باشد. تصویرهای حاصله با میکروسکوپ‌های تداخلی دارای حالت شبه سه بعدی تا حدی مشابه میکروسکوپ‌های الکترونی است. در این نوع میکروسکوپ معمولاً نوارهای تداخلی کناره‌های تصویر بخاطر اثر هال ظاهر نمی‌شود. عمق میدان وضوح در میکروسکوپ‌های تداخلی دو تا سه برابر بیشتر از میکروسکوپ‌های فاز کنتراست است. در صورت استفاده از نور تکرنگ روشنائی تصویر در میکروسکوپ‌های تداخلی بیشتر از میکروسکوپ‌های فاز کنتراست است. در این نوع میکروسکوپ‌ها در صورتی که اختلاف فاز ایجاد شده حتی برابر چندین طول موج هم باشد باز هم تصویر دارای وضوح زیاد است و لذا نمونه با ضخامت حدود mm 5/0 هم باز قابل مشاهده با این میکروسکوپ‌ها هستند، در حالی که میکروسکوپ فاز کنتراست برای نمونه‌های بسیار نازک حدود 10 [null میکرون] یا کمتر می‌باشند به گونه‌ای که موجب اختلاف فاز زیاد نشوند. ۶- میکروسکوپ نوری کنتراست تداخلی – افتراقی روش میکروسکوپی کنتراست تداخلی – افتراقی (DIC) که با نام کنتراست تداخلی نومارسکی نیز شناخته می‌شود، تکنیکی برای افزایش کنتراست نمونه‌های رنگ نشده و شفاف است. روش DIC برپایهٔ اصول تداخلی استوار است و قادر است اطلاعاتی در مورد طول مسیر اپتیکی نمونه بدست آورد. در میکروسکوپ DIC، قطبش‌های نور یک منبع نور قطبیده به دو بخش متقابلاً همدوس و دارای قطبش عمود برهم جداسازی می‌شود. سپس این پرتوها با عبور از لنز متراکم‌کننده، در نقاطی بسیار نزدیک به هم (حدوداً ۰٫۲ میکرومتر) بر روی نمونه کانونی می‌شوند. به عبارت دیگر مکان کانونی شدن پرتوهای با قطبش مختلف، با وجود داشتن همپوشانی کلی با یکدیگر، بایستی دارای مقدار کمی انحراف باشد. این پرتوها در مکان‌هایی که در ضخامت یا ضریب شکست متفاوت هستند، مسیرهای نوری مختلفی را طی می‌کنند. به دلیل تأخیر ایجاد شده در نور بر اثر عبور از مواد با چگالی اپتیکی بالاتر، در فاز یک پرتو نسبت به دیگری تغییر ایجاد می‌شود. در این حالت در صورتی که به هریک از پرتوها به صورت مستقل نگاه شود، تصویر زمینه روشن نمونه بدست خواهد آمد. با این وجود در این تصویر قسمت‌های نامرئی برای چشم انسان قابل مشاهده نخواهند بود. این قسمت‌های نامرئی با استخراج اطلاعات فازی پرتوها قابل دریافت خواهد بود. به همین دلیل، پرتوها با عبور از لنز شیئی و بازترکیب در یک منشور ولاستون، دارای قطبش یکسان می‌شوند. در این حالت می‌توان به وسیله پدیده تداخل اطلاعات فازی پرتوها را استخراج کرد. ] ۷-میکروسکوپ معکوس یا اینورت (Inverted Microscope) میکروسکوپ های معکوس (اینورت) وسیله ای با ارزش جهت بررسی و آنالیز سلول های کشت شده در آزمایشگاه های کشت سلول می باشند. در یک میکروسکوپ اینورت دقیقاً برخلاف میکروسکوپ های مستقیم (Upright) عدسی های شیئی در قسمت زیرین صفحه ای که جایگاه قرار گرفتن فلاسک کشت می باشد تنظیم می گردند به گونه ای که فلاسک حاوی نمونه بر فراز عدسی قرار می گیرد. در نتیجه فرد کاربر دارای فضای عمل بهتر و بیشتری بوده و امکان استفاده از نمونه های سنگین و بزرگ جهت تهیه تصویر را دارد. جهت مشاهده و بررسی فلاسک های کشت‌ سلول و بافت استفاده از میکروسکوپ معکوس یا اینورت مناسب تر می باشد، به این دلیل که به طور روتین سلول‌ها به کف شفاف فلاسک چسبیده و امکان مشاهده سلول ها با استفاده از میکروسکوپ نوری ساده به دلیل وجود فاصله زیاد لنزهای شیئی تا سطح محیط کشت موجود بر روی سلول ها وجود ندارد. علاوه بر این استفاده از میکروسکوپ های اینورت سبب صرفه جویی در هزینه و و زمان می گردند زیرا مانند میکروسکوپ نوری ساده یا دیگر میکروسکوپ های نوری نمونه ها نیاز به آماده سازی خاصی ندارند. همچنین میکروسکوپ های اینورت در مطالعات و بررسی های سیتوژنتیک استفاده زیادی دارند. ۸-میکروسکوپ دیجیتال یک میکروسکوپ دیجیتال، میکروسکوپی است که دارای یک دوربین دیجیتال کوچک (cmos) است و به یک رایانه متصل می‌شود. تصاویری که از طریق چشمی میکروسکوپ دیده می‌شوند، می‌توانند بر روی نمایشگر رایانه به نمایش درآیند و بر روی هارد دیسک در قالب یک تصویر (در فرمت‌های متفاوت) یا به عنوان ویدئو ذخیره شوند. محققان و پژوهشگران علم و صنعت در خصوص میکروسکوپ‌های دیجیتال، مزایای بی‌شماری را برای میکروسکوپ‌های معمولی برشمرده‌اند. در وهله اول اینکه، برای بررسی دقیق می‌توان تصاویر را ذخیره یا چاپ نمود. علاوه بر این، زمانی که تصاویر از طریق میکروسکوپ دیجیتال دیده می‌شوند می‌توان بر روی نمایشگر رایانه با استفاده از تکنولوژی وب آن تصویر را به‌طور هم‌زمان به چند نفر در مکان‌های مختلف جهت بررسی تصویر نشان داد. همچنین این میکروسکوپ‌ها فوایدی برای معلمان و استادان دارد. تمام کلاس درس می‌توانند به‌طور هم‌زمان در هنگامی که دوربین به یک رایانه و دیتا پروژکتور/ تخته هوشمند متصل است به تماشای نمونه آزمایش بنشینند. این امر موجب صرفه جویی در زمان گشته و مارا از اینکه همه دانش‌آموزان می‌توانند آن نمونه را مشاهده کنند، مطمئن می‌سازد. تصاویر را می‌توان برای استفاده‌های بعدی ذخیره کرد و همچنین با استفاده از نرم‌افزارهای مخصوص، می‌توان اندازه‌گیری نموده و در طول زمان تغییرات را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. یک میکروسکوپ معمولی را می‌توان به سادگی با افزودن چشمی دیجیتال تبدیل به یک میکروسکوپ دیجیتال کرد. چشمی دیجیتال شامل یک دوربین کوچک دیجیتالی است که جایگزین چشمی استاندارد میکروسکوپ می‌گردد و سپس از طریق USB به رایانه متصل می‌گردد. قسمت‌های مهم قسمت‌های مهم یک میکروسکوپ نوری عبارنتد از عدسی چشمی: این عدسی برای مطالعه و مشاهده تصویر است. عدسی شیئی: این عدسی برای بزرگنمایی است و شامل یکی از این چهار عدسی است: الف) عدسی شماره ۴ (عدسی کوچک) ب) عدسی شماره ۱۰ (عدسی خشک) ج) عدسی شماره ۴۰ (عدسی خشک) د) عدسی شماره ۱۰۰ (عدسی روغنی) کندانسور: کندانسور نور را جمع کرده و آن را به‌طور مستقیم روی نمونه هدایت می‌کند. دیافراگم: مقدار نور ورودی را کم و زیاد می‌کند. ماکرومتر:ماکرومتر صفحه میکروسکوپ را بالا و پایین برده و برای پیدا کردن تصویر نمونه بکار می‌رود. میکرومتر: تصویر تنظیم شده را واضح تر کرده و آن را برای مشاهده مشخص تر می‌کند. بین عدسی شیئی (عدسی ۱۰۰) و نمونه فاصله‌ای در حدودmm 1/8 وجود دارد که این فاصله را فاصله کانونی گویند که با روغن امرسیون این فاصله را پر می‌کنند در غیر این صورت بعلت وجود هوا و شکست نور عبوری از نمونه، تصویر ناواضح خواهد بود. حد تفکیک میکروسکوپ نوری (Resolution) در میکروسکوپ نوري معیار کیفیت بر اساس توانایی تجزیه یا حد تفکیک (d) تعریف می شود. توان تفکیک (Resolution) یک سامانه نوري، برابر با توانایی آن سامانه در نمایش دادن دو نقطه بصورت منفرد از یکدیگر است. به بیان دیگر، توان تفکیک کوچکترین فاصله دو نقطه شیئی بوده که آن دو نقطه به صورت جدا از هم قابل تشخیص باشند. هر میزان که مقدار حد تفکیک کمتر باشد، توان تفکیک آن میکروسکوپ بالاتر می باشد. در رابطه زیر حد تفکیک یا Resolution (به اختصار: R) برابر است با: R=0.61 ʎ /n.sinα در این فرمول مقدار 0.61 مقدار ثابت، n ضریب شکست نور ، ʎ طول موج در فضای میان عدسی و شیئ و a زاویه میان شعاع هاي نوری خارج شونده از شیئ که به شکل عمود بر مرکز عدسی می تابد و آخرین شعاع نوری که پس از خارج شدن از شیئ دچار شکست شده و در پی آن وارد عدسی می شود، می باشد. طول موج نوری خاصیتی مهم در حد تفکیک میکروسکوپ می باشد. در واقع می توان گفت که طول موج های کوچک تر وضوح بیشتری را ایجاد می نمایند. بیشترین توان تفکیک در میکروسکوپ نوری در ارتباط با نور مجاور اشعه ماوراء بنفش (UV) است. در میکروسکوپ های نوری، نور فرابنفش مجاور نور آبی، نور سبز و در انتها نور قرمز جهت تشخیص جزئیات در نمونه به کار می رود. اجزا میکروسکوپ نوری بخش نوری اجزای نوری عمدتاً مشتمل بر منبع تغذیه نور و قطعات مرتبط با آن است، از قبیل لامپ با ولتاژ ۲۰ وات، فیلتر تصحیح نور و کندانسور که کندانسور مشمل بر پنج قطعه است که نور را تصحیح کرده و بر روی نمونه یا شیء مورد بررسی متمرکز می‌کند بخش نوری شامل سه بخش اساسی است: دستگاه روشنایی، عدسی شیئی و عدسی چشمی. ۱ -دستگاه روشنایی از سه بخش تشکیل شده‌است. منبع نور: لامپی است که در زیر کندانسور قرار دارد و نور را از سوراخ صفحه میکروسکوپ به جسم می‌تاباند. کندانسور: از مجموعه‌ای از عدسی‌های محدب (کوژ) یا محدب الطرفین ساخته شده که عمل آن‌ها همگرا کردن پرتوهای نوری حاصل از منبع نور و تابانیدن آن‌ها بر روی جسم است تا نور کافی برای مشاهده جسم تأمین گردد. دیافراگم: وسیله تنظیم شدت نور میکروسکوپ است که یا میزان نوری را که منبع روشنایی به کندانسور می‌رسد، تنظیم می‌کند یا شدت نوری را که از کندانسور گذشته و به جسم می‌رسد تنظیم می‌کند ۲ -عدسی شیئی تصویری بزرگرتر از جسم، معکوس و حقیقی ایجاد می‌کند. طول عدسی‌های شیئی با یکدیگر متفاوت است. عدسی کوچک‌تر، عدسی با بزرگنمایی ضعیف‌تری است، در حالی که عدسی بزرگ‌تر، عدسی با بزرگنمایی قوی‌تر است. عدسی‌های دارای بزرگنمایی کم‌تر (مثل: x4 ،x8 ،x10 یا 25 x) را عدسی ضعیف و عدسی‌های دارای بزرگنمایی بیشتر (مثل: x40 ،x60 یا x100) را عدسی قوی می‌خوانند. ۳ -عدسی چشمی عدسی‌های چشمی اساساً از تعدادی عدسی محدب یا محدب الطرفین ساخته شده‌اند. عدسی چشمی در مجموع کار یک ذره بین را انجام می‌دهند و از تصویر ایجاد شده به وسیله عدسی شیئی، تصویری مجازی، مستقیم (معکوس نسبت به جسم اولیه) و بزرگتر درست می‌کند. بخش مکانیکی بخش مکانیکی شامل قسمت‌هایی است که مستقیماً در عبور و تشکیل تصویر نقش اصلی را به عهده ندارند و شامل کلیه بخش‌های نگهدارنده، حرکت دهنده و ثابت‌کننده یک میکروسکوپ است، مانند: پایه: به اشکال نعلی، مدور، مکعب مستطیلی و مانند آن ساخته می‌شود. جنس پایه معموال از فوالد سنگین انتخاب می‌گردد تا در زمان مطالعات میکروسکوپی و عکس‌برداری از هر گونه لغزشی جلوگیری شود. دسته: برای جابجایی میکروسکوپ به کار می‌رود. صفحه میکروسکوپ: صفحه‌ای است فلزی یا کائوچویی که محل قرار دادن جسم مورد مطالعه است. نور از منفذ تعبیه شده در وسط صفحه پالتین عبور کرده و به منونه مورد مطالعه می‌رسد. روی صفحه دو گیره برای نگه داشتن الم نصب شده‌است که الم را به‌طور افقی و در جهات مختلف حرکت می‌دهند. صفحه گردان یا متحرک: قطعه فلزی است، تقریباً به شکل مخروط ناقص که در سطح پایین آن تعدادی سوراخ تعبیه شده‌است. به هر یک از این سوراخ‌ها، یک لوله عدسی شیئی پیچ می‌شود. با چرخاندن صفحه گردان، عدسی شیئی مورد نیاز در میدان دید قرار می‌گیرد. پیچ‌های تنظیم ماکرومتر (سریع) و میکرومتر (دقیق):شامل پیچ تنظیم سریع یا ماکرومتر و پیچ تنظیم دقیق یا میکرومتر است که بر روی دسته میکروسکوپ قرار دارند. این پیچ‌ها صفحه پالتین را در جهت بالا به پایین و بالعکس جابجا می‌کنند. با پیچ بزرگ، صفحه پالتین با سرعت بیشتری بالا و پایین برده می‌شود. سیستم ورنیه: از دو قسمت خط‌کش مانند درست شده‌است که طول و عرض مختصاتی منونه را مشخص می‌کند ومی توان با یادداشت کردن این دو عددپس از جابجاشدن منونه دوباره نقطه مورد نظر را به راحتی پیدا میشود ۷ -لوله میکروسکوپ: استوانه‌ای است به طول تقریبی ۲۰ تا ۲۵ سانتیمتر که عدسی چشمی در بالای آن قرار دارد و از پائین به صفحه گردان متصل است. نحوه کار با میکروسکوپ شامل ۲ بخش است. آماده کردن نمونه میکروسکوپی تنظیم و آماده کردن میکروسکوپ ۱-آماده کردن نمونه میکروسکوپی جسمی با میکروسکوپ قابل مشاهده است که نور بتواند از آن عبور کند و از عدسی‌ها گذشته به چشم برسد. بعالوه این جسم باید آن قدر نازک باشد که جزئیات ساختاری آن بوضوح دیده شود؛ بنابراین یا خود نمونه باید نازک باشد مانند نمونه‌هایی که در آزمایشگاه سلولی مشاهده می‌کنیم در مرحله اقداماتب از قبیل زیر انجام می‌شوند: اسلایس زدن با دستگاه مخصوص سنباده زدن پولیش کردن براق کردن سطح (معمولاً واکنش با یک اسید برای امکان مشاهده ریز ساختار سطح نمونه) برای مشاهده نمونه‌های ضخیم بافتی باید با استفاده از روش‌های ویژه تهیه برش‌ها مقاطع و ساختارهای سلولی نازک و مشخصی تهیه کرد. برای مشاهده نمونه مورد نظر در زیر میکروسکوپ، (لام) یا اسلاید تمیزی را روی میز قرار دهید و با قطره چکانی یک قطره آب در وسط آن بچکانید. سپس نمونه مورد نظر را با پنس روی یک قطره آب وسط لام قرار دهید. (لاملی) را بردارید و یک لبه آن را با زاویه حدود ۴۵ درجه روی لام تکیه دهید و سپس آن را با نوک سوزن به آرامی پایین بیاورید تا نمونه را بپوشاند. با این عمل از تشکیل حباب هوا بین لام و لامل جلوگیری می‌شود. اگر با همه احتیاط معمول حباب هوا ایجاد شد با نوک مداد لامل را فشار دهید تا حباب خارج گردد. همیشه لبه لام ولامل را بگیرید و از تماس انگشتان با سطح آن‌ها خودداری کنید ۲-تنظیم و آماده کردن میکروسکوپ ۱ -صفحه گردان را بچرخانید و کمترین عدسی (مثال x4)را که کوتاهتر است در امتداد لوله میکروسکوپ قرار دهید ضمناً به صدای جا افتادن عدسی توجه کنید. عدسی چشمی را برای فاصلهٔ بین دو مردمک چشم خودتنظیم کنید، طوری‌که با هر دو چشم فقط یک میدان دید دایره‌ای را ببینید اگر این گونه نشود، سعی کنید با دور و نزدیک کردن دو عدسی چشمی از هم برای هر دو چشمتان یک میدان دید ایجاد کنید. با کمک پیچ تنظیم ماکرو صفحهٔ میکروسکوپ را تا پایین‌ترین حد ممکن قرار دهید . ۴-اسلاید مورد نظر را بر روی صفحهٔ میکروسکوپ قرار داده و توسط گیره در جای خود محکم و ثابت کنید. لامپ میکروسکوپ را روشن کنید. در عدسی چشمی نگاه کنید و هم‌زمان با استفاده از پیچ ماکرو، صفحه را بالا بیاورید. این کار را ادامه دهید تا تصویر نمونه ظاهر گردد. این تصویر ممکن است چندان واضح نبوده، زیاد روشن یا نسبتاً تاریک باشد. در صورت عدم وضوح تصویر با کمک پیچ میکرو صفحه را طوری میزان کنید که تصویر واضح و روشن در عدسی‌های چشمی ظاهر گردد. این مرحله را میزان کردن تصویر می‌نامند. شدت نور لامپ و میزان باز و بسته بودن دریچه دیافراگم را نیز در این مرحله تنظیم کنید. برای کم و زیاد کردن نور می‌توانید روزنه دیافراگم را آن قدر تغییر دهید تا میدان دید روشن و واضح شود ولی نور شدید و زننده نباشد. در صورت نیاز به عدسی‌های شیئی دیگر می‌توانید بدون جابجایی صفحه و استفاده از پیچ‌های ماکرو، عدسی‌های قوی تر را انتخاب کرده که در این مرحله ممکن است تصویر واضح نبوده یا کاملاً محو گردد که با استفاده از پیچ‌های میکرو می‌توانید صفحه را کمی جابجا نموده و تصویر را میزان کنید. منابع منابعی برای مطالعهٔ بیشتر Douglas B. Murphy , FUNDAMENTALS OF LIGHT MICROSCOPY AND ELECTRONIC IMAGING, Wiley-Liss, Inc. , 2001. نگارخانه جستارهای وابسته میکروسکوپ اختراع‌های سده ۱۷ (میلادی) اختراع‌های هلندی جمهوری هلند در دهه ۱۵۹۰ (میلادی) جمهوری هلند در دهه ۱۶۰۰ (میلادی) علم و فناوری در جمهوری هلند مقاله‌های دارای ویدئو میکروسکوپی نوری نوری
4557
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AA
فرات
فُرات (آشوری:ܦܪܬ) یکی از دو رود بزرگ منطقهٔ میان رودان است که از کوهستان‌های شرق آناتولی در کشور ترکیه سرچشمه گرفته و به‌سوی کشورهای سوریه، عراق و خلیج فارس روان است. این رود در مغرب کشور عراق و متشکل است از دو شعبه «قره سو» و «مرادچای» که سرچشمه آنها نزدیک رود «ارس» در شرق آناتولی ترکیه است. موقعی که دو شعبه قره‌سو و مرادچای به هم می‌رسند، فرات به دجله نزدیک می‌شود، ولی مجدداً دجله متوجه جنوب شرقی شده و فرات به سمت مغرب مایل می‌شود و سپس در نزدیکی خلیج فارس به رود دجله می‌پیوندد و از آن پس مجموع این دو رود به خلیج فارس می‌ریزد. سرزمینی را که بین دو رود دجله و فرات واقع است، میان‌رودان (بین‌النهرین) یا «الجزیره» نامیده‌اند. طول رودخانه فرات تقریباً ۲۸۰۰ کیلومتر است. وسعت حوزه آبریز فرات حدود ۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. میانگین آبدهی آن ۳۵۶ متر مکعب بر ثانیه است. جریان فرات در جلگه میان‌رودان، بسیار ملایم است و دارای بستری عریض می‌باشد. یگانه عامل حاصلخیزی خاک عراق و جلب جمعیت در جلگه خشک و گرم بین‌النهرین، دو رود فرات و دجله می‌باشد. بابِل، پایتخت قدیم کشور بابل در ساحل فرات بنا شده بود. این رود به‌همراه دجله دو رودی هستند که منطقهٔ میان‌رودان را مشخص و محدود می‌کنند. فرات در غرب دجله قرار دارد. نام این رودخانه از زبان اوستایی و از واژهٔ huperethuua به‌معنی «پایاب خوب» گرفته شده‌است. پایاب به محل کم‌ژرفای رودخانه گفته می‌شود. اِنکی یکی از خدایان سومر بود که باور داشت رود فرات از منی ساخته شده‌است. آلودگی آب فرات انفجار لولۀ سیانور در ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲ اعلام شد که خط لوله حمل سیانور به معدن طلا در منطقۀ ارزنجان ایلیچ در استان دیاربکر در ساعت ۲:۴۵ روز سه شنبه ۲۱ ژوئن ۲۰۲۲ (۳۱ خرداد ۱۴۰۱) منفجر شده و آب رودخانۀ فرات و حوضۀ سد کبان با ۲۰ تُن سیانور آلوده شده‌است. به دنبال بروز این اتفاق، ۴۵ کانون وکلای ترکیه با امضای بیانیه‌ای، اتفاق مذکور را با حادثه چرنوبیل مقایسه کردند و ضمن هشدار نسبت به خطرات آن نه تنها برای منطقه ایلیچ، بلکه برای کل کردستان ترکیه و حتی خاورمیانه خواستار توقف فعالیت معدن طلا در این منطقه شدند. گفته می‌شود که کشاورزی در دست‌کم ۲۰ استان جنوب شرق ترکیه تحت تأثیر این فاجعه قرار خواهد گرفت. جستارهای وابسته حوزه رودی دجله و فرات تونل فرات پانویس فرات امتداد جاده ابریشم بین‌النهرین جزیره (میان‌رودان) جغرافیای کردستان عراق رودهای بین‌المللی رودهای بین‌المللی آسیا رودهای ترکیه رودهای سوریه رودهای عراق رودهای کتاب مقدس عبری رودهای کردستان زمین‌چهرهای استان شانلی‌اورفه مکان‌های ذکر شده در تورات هلال حاصل‌خیز طور عبدین شام (سرزمین)
4573
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86
زمین
|میانگین_شعاع_مداری |تناوب = ۳۶۵٫۲۵۶۳۶۳۰۰۴ روز۱٫۰۰۰۰۱۷۴۲۱ سال |تناوب هلالی = |میانگین سرعت = ۱۰۷٬۲۰۰ km/h |قمرها = یک ماه طبیعی و ۸٬۳۰۰ ماه ساختگی (قمر مصنوعی)) |ابعاد |شعاع متوسط |حجم = |rot_velocity |right_asc_north_pole |declination |albedo = ۰٫۳۶۷ (هندسی)۰٫۳۰۶ (بوند)Williams, David R. (2004-09-01). "Earth Fact Sheet". NASA. Retrieved 2010-08-09. |دما |متوسط شعاع = |شعاع استوایی = |شعاع قطبی = |پختگی = ۰٫۰۰۳۳۵۲۸ |محیط = (استوایی) (نصف‌النهاری) |مساحت سطح = ۵۱۰٬۰۷۲٬۰۰۰ km۲ |جرم = |چگالی = |گرانش سطحی = |سرعت فرار = |چرخش |sidereal_day = ۲۳h ۵۶m ۴٫۱۰۰s |سرعت چرخش استوایی = ۱٬۶۷۴٫۴ کیلومتر بر ساعت یا ۴۶۵٫۱ متر بر ثانیه | axial_tilt = |بعد قطب شمال |میل |pole_ecliptic_lat |pole_ecliptic_lon |آلبدو |single_temperature |temp_name1 = کلوین |min_temp_1 = |mean_temp_1 = |max_temp_1 = |temp_name2 = سلسیوس |min_temp_2 = |mean_temp_2 = |max_temp_2 = |minorplanet |نوع طیف |قدر |قدر مطلق (H) |قطر زاویه‌ای |جو |background |atmosphere_ref |فشار سطح |فشار سطح = ۱۰۱٫۳۲۵ کیلو پاسکال (MSL) |scale_height |ترکیب جو = ۷۸٪ نیتروژن۲۱٪ اکسیژن۰٫۹۳٪ آرگون۰٫۰۳۸٪ دی‌اکسید کربننزدیک به ۱٪ بخار آب (با توجه به اقلیم مقدار آن تغییر می‌کند). }} زَمین سومین سیارهٔ سامانه خورشیدی است که در فاصلهٔ ۱۴۹٬۶۰۰٬۰۰۰ کیلومتر از ستارهٔ خورشید قرار گرفته که از نظر واژه‌شناسی ایرانی، زم در زبان اوستایی به معنای سرد بوده‌است که با پسوند «ین»، واژهٔ زمین را به معنای «جسم سرد» به وجود آورده‌است. نام این سیاره در زبان عربی «الأرض» (جمع: اراضی) است و نام زمین تنها نام فارسی و غیر عربی یک سیاره در سامانهٔ خورشیدی است که به‌طور گسترده در فارسی رایج است. این سیاره چگال‌ترین (به دلیل دارا بودن منابع وسیع آهن و فلزات دیگر) و از نظر بزرگی پنجمین سیاره از هشت سیارهٔ منظومهٔ شمسی است. همچنین در میان چهار سیارهٔ سنگی گردان به دور خورشید (عطارد، زهره، زمین و مریخ) زمین بزرگ‌ترین آن‌ها است. گاهی از آن با نام‌های جهان و تیله آبی نیز یاد می‌شود. نام لاتین آن Terra است. در منظومهٔ شمسی، فاصلهٔ زمین تا خورشید بین فاصلهٔ زهره تا خورشید و فاصلهٔ مریخ تا خورشید است. زمین جزو سیارات داخلی سامانهٔ خورشیدی به‌شمار می‌آید. زمین ششمین جسم در منظومهٔ شمسی بر پایهٔ جرم و حجم است. نزدیک به ۴٫۵۴ میلیارد سال (به صورت دقیق‌تر ۰٫۰۰۰۶ ± ۴٫۵۶۷۲ میلیارد سال) از پیدایش زمین می‌گذرد؛ و پیدایش حیات بر روی سطح آن در طول یک میلیارد سال پدیدار شد. هم‌اکنون زمین خانهٔ میلیون‌ها گونه از جانداران است که انسان یکی از آن‌ها است. زیست‌کرهٔ زمین با گذر زمان جو زمین و دیگر شرایط فیزیکی و شیمیایی این سیاره را دچار دگرگونی‌های شگرفی کرده‌است و محیطی را فراهم کرده‌است تا جانداران، بتوانند به رشد و زیست‌زایی بپردازند. همچنین در اثر این دگرگونی‌ها لایهٔ اوزون به دور این سیاره تشکیل شده‌است، لایه‌ای که با کمک میدان مغناطیسی زمین مانع از ورود پرتوهای آسیب‌رسان خورشید می‌شود و به این ترتیب اجازه می‌دهد در زمین زندگی ادامه یابد. ویژگی‌های فیزیکی، پیشینهٔ زمین‌شناسی و گردش زمین باعث شده‌اند تا زندگی در این دوره‌ها در آن پابرجا بماند و انتظار آن می‌رود که زندگی برای ۵۰۰ میلیون تا ۲٫۳ میلیارد سال دیگر نیز همچنان ادامه داشته باشد. پوستهٔ زمین به چندین لایهٔ سخت یا زمین‌ساخت بشقابی تقسیم شده‌است، این لایه‌ها در گذر میلیون‌ها سال در زمین جابجا می‌شوند. نزدیک به ۷۱٪ از سطح زمین با آب شور اقیانوس‌ها پوشیده شده‌است و باقیماندهٔ آن را قارهها و جزیره‌ها تشکیل می‌دهند که خود آنها نیز تعداد زیادی دریاچه و دیگر سرچشمه‌های آبی را در خود جای داده‌اند. بیشتر سطح قطب‌های زمین از یخ یا دریای یخ‌زده پوشیده شده‌است. ساختار درونی زمین پویا است و لایه‌های آن عبارتند از لایهٔ ضخیم گوشتهٔ جامد، یک لایه، هستهٔ بیرونی که مایع است و میدان مغناطیسی را تولید می‌کند و یک لایه، هستهٔ درونی که آهنی و جامد است. زمین همواره با دیگر جرم‌های آسمانی به ویژه خورشید و ماه در اندرکنش است و به گرد خورشید می‌گردد که یک دور گردش آن برابر با ۳۶۵٫۲۴ روز خورشیدی یا یک سال نجومی است. محور گردش زمین نسبت به خط عمود بر صفحهٔ گردش آن ۲۳٫۴ درجه انحراف دارد. این انحراف باعث ایجاد تغییرات فصلی با دورهٔ گردشی برابر با یک سال اعتدالی یا ۳۶۵٫۲۴ روز می‌شود. تنها ماه طبیعی شناخته شده برای زمین، کرهٔ ماه است که از نزدیک به ۴٫۵۳ میلیارد سال پیش گردش خود به دور زمین را آغاز کرده‌است. ماه باعث ایجاد کشند در آب اقیانوس‌ها، پایدار شدن زاویهٔ انحراف محور زمین و کم‌کم آهسته‌تر شدن سرعت گردش زمین شده‌است. در آخرین بمباران شهابی تقریباً میان ۳٫۸ و ۴٫۱ میلیارد سال پیش، چندین سیارک و شهاب‌سنگ با زمین برخورد کرد و دگرگونی‌های درخور توجهی در سطح زمین ایجاد کرد. جو زمین ترکیبی است از نیتروژن(۷۸درصد)، اکسیژن (۲۱درصد)، کربن دی‌اکسید (٫۰۳درصد)، بخار آب و عناصر کمیابی همانند آرگون و …. بلندترین نقطه بر روی خشکی‌های زمین کوه اورست نام دارد که ۸۸۴۸ متر بالاتر از سطح دریا است. ژرف‌ترین (عمیق‌ترین) قسمت دریاها نیز در نزدیکی جزایر فیلیپین در اقیانوس آرام قرار دارد. عمق این ناحیه حدود ۱۱ کیلومتر پایین‌تر از سطح دریا است و به آن درازگودال ماریانا گفته می‌شود. محدودهٔ دمای هوا بر روی کره زمین میان ۸۹٫۲ درجه زیر صفر (قطب جنوب) تا ۵۶٫۷ درجه بالای صفر (دره مرگ کالیفرنیا) قرار دارد. محیط استوای زمین ۴۰٬۰۷۵٫۱۶ کیلومتر و جرم زمین ۱۰۲۴×۵٫۹۷۳۵ کیلوگرم (هشتاد برابر جرم ماه) است. فاصله کره زمین تا کره ماه ۳۸۴ هزار کیلومتر می‌باشد. انسان‌ها نیازهایشان را از منابع کانی‌ها و محصول‌هایی که از زیست‌کره به‌دست می‌آید، تأمین می‌کنند. نزدیک به ۲۰۰ کشور مستقل در جهان وجود دارد که انسان‌ها در این کشورها پخش شده‌اند و از راه دیپلماسی، سفر، تجارت و فعالیت‌های نظامی با هم در اندر کنش قرار می‌گیرند. فرهنگ و دانش انسان‌ها با گذر زمان بسیار پیشرفت و تغییر کرده‌است. انسان‌ها زمانی به نظریه صاف بودن زمین و بعد نظریهٔ مرکز بودن زمین در جهان معتقد بودند. از دیدگاه‌های امروزی به زمین، می‌توان به دیدگاه فرضیهٔ گایا اشاره کرد. ۲۲ آوریل نیز به عنوان روز جهانی زمین نامگذاری شده‌است. انواع ذخایر معدنی فلزی و غیرفلزی از دیگر ویژگی‌های بخش بیرونی پوسته زمین است. کره زمین دارای چگالی بیشتری نسبت به دیگر سیاره‌های منظومه شمسی است، کُرهٔ کاملی نیست و در نتیجه شدت میدان جاذبه در نقاط مختلف زمین با هم فرق دارد. ریشه‌شناسی واژه از نظر واژه‌شناسی فارسی، زم در زبان اوستایی به معنای سرد بوده‌است که با پسوند «ین»، واژهٔ زمین را به معنای «جسم سرد» به وجود آورده‌است. به این سیاره در زبان پهلوی زمیک گفته می‌شده‌است. گاه‌شناسی دانشمندان برآورد کرده‌اند که نخستین بار ماده در میلیارد سال پیش در سامانهٔ خورشیدی تشکیل شد و در ۴٫۵۴ میلیارد سال پیش (با ۱٪ خطا) زمین و دیگر سیاره‌های سامانه خورشیدی از ابر خورشیدی پدید آمدند. سحابی خورشیدی یا solar nebula ابری است صفحه‌ای شکل ساخته شده از گاز و غبار که پس از تشکیل خورشید برجای مانده‌است. زمین پس از تشکیل در یک دورهٔ ۱۰ تا ۲۰ میلیون ساله، یکپارچگی خود را به‌دست می‌آورد و به کمال می‌رسد. این سیاره در آغاز به صورت مواد ذوب شده بود و کم‌کم با گذر زمان گرمای خود را از دست داد و یک پوستهٔ جامد جایگزین مواد مذاب آن شد. کمی پس از آن در ۴٫۵۳ میلیارد پیش ماه نیز به وجود آمد. مطالعات بر روی یک مادهٔ معدنی نیز نشان می‌دهد که میدان مغناطیسی زمین بیش از ۴٫۲ میلیارد سال پیش وجود داشته‌است. تحلیل این اطلاعات توسط محققان ژئوفیزیک دانشگاه روچستر انگلستان نشان می‌دهد که پیشینه میدان مغناطیسی زمین، بیش از ۴٫۲ میلیارد سال است؛ یعنی حدود ۷۵۰ میلیون سال قبل تر از آنچه تا امروز تصور می‌شد. آخرین فرضیه‌ای که دربارهٔ چگونگی تشکیل ماه بیان شده و مورد پذیرش بیشتر دانشمندان قرار گرفته، فرضیهٔ برخورد بزرگ است. این فرضیه می‌گوید که جسمی (گاهی به آن تیا می‌گویند) به بزرگی بهرام و با جرمی برابر با ۱۰٪ جرم زمین، با زمین برخورد کرد. پس از برخورد بخشی از جرم آن در زمین باقی‌ماند و بخشی از جرم آن‌ها جدا شد و به فضا رفت. مجموعهٔ جرم‌های پرتاب شده یکی شد و در نهایت کرهٔ ماه به وجود آمد. اتمسفر نخستین زمین از بیرون زدن گازها و فعالیت‌های آتش‌فشانی به وجود آمد پس از آن، آب و یخ گرفته شده از سیارک‌ها، خرده سیاره‌ها، دنباله‌دارها و جرم‌های دورتر از نپتون (ترانس-نپتون‌ها) میزان بخار آب فشردهٔ جمع شده در زمین را بالا برد و در نهایت اقیانوس‌ها پدیدار شدند. دانشمندان معتقدند که در آن زمان خورشید تنها ۷۰٪ از درخشندگی حال حاضر خود را داشته ولی هم‌زمان نشانه‌هایی پیدا شده که آب اقیانوس‌ها در آن دوران «مایع» بوده‌است. این دو مطلب یک تناقض به وجود آورده‌اند و هنوز بی‌جواب باقی‌مانده‌اند. هم‌زمانی پخش شدن گازهای گلخانه‌ای در زمین و بالا بودن میزان تغییراتی که در پرتو افکنی خورشید به وجود می‌آمد همگی زمین را به سوی گرم تر شدن می‌برد و مرتب دمای سطح زمین بالاتر می‌رفت و مانع از آن می‌شد تا اقیانوس‌ها یخ بزنند. در ۳٫۵ میلیارد سال پیش میدان مغناطیسی زمین تشکیل شد و کمک کرد تا در اثر باد خورشیدی، اتمسفر زمین تهی نشود. دو فرضیهٔ مهم برای نرخ رشد و گسترش قاره‌ها در زمین وجود دارد: نخست: قاره‌ها دارای رشد پیوسته تا امروز بوده‌اند. دوم: قاره‌ها در آغاز گذشتهٔ زمین، رشد سریع داشته‌اند. مطالعات امروز نشان می‌دهد که فرضیهٔ دوم به واقعیت نزدیک تر است. امروزه دانشمندان معتقدند که در آغاز رشد پوستهٔ قاره‌ای زمین با سرعت انجام شده و پس از آن در یک دورهٔ طولانی پایدار بوده‌است. پس از گذشت صدها میلیون سال در مقیاس زمین‌شناسی سطح قاره‌ها پیوسته به خود شکل می‌داد تا اینکه در آخر شکسته شد و تکه قاره‌ها از هم جدا شدند. قاره‌ها همواره در حال مهاجرت بر روی سطح زمین اند و گاهی با یکدیگر ترکیب می‌شوند و یک ابَرقاره را ایجاد می‌کنند. نزدیک به ۷۵۰ میلیون سال پیش، یکی از قدیمی‌ترین ابَرقاره‌های شناخته به نام رودینیا شروع به شکسته شدن کرد. پس از آن تکه‌های آن دوباره با هم یکی شدند و پانوتیا (۵۴۰ تا ۶۰۰ میلیون سال پیش) و پس از آن پانجه‌آ به وجود آمد که این نیز خود در ۱۸۰ میلیون سال پیش شکسته شد. فرگشت زندگی فرضیه‌ای به نام «زمین گلوله برفی» یا Snowball Earth در دههٔ ۱۹۶۰ مطرح شده‌است این فرضیه می‌گوید که در دوران پیشین‌زیستی نو میان ۷۵۰ و ۵۸۰ میلیون سال پیش، بیشتر سطح زمین از لایه‌ای از یخ پوشیده شده بود. این مطلب بسیار مورد توجه دانشمندان است چون این دوران یخبندان به پیش از انفجار کامبرین، آغاز پدیدار شدن سلول‌های زنده، مربوط است. پس از انفجار کامبرین، نزدیک به ۵۳۵ میلیون سال پیش، پنج دورهٔ انقراض یا خاموشی گسترده در زمین روی داد که آخرین آن‌ها در ۶۵ میلیون سال پیش در اثر برخورد یک شهاب‌سنگ بسیار بزرگ رخ داد و باعث از بین رفتن دایناسورها و دیگر دوزیستان بزرگ هیکل شد؛ البته برخی جانوران کوچکتر مانند پستانداران از این رویداد خاموشی جان سالم به در بردند. با گذشت ۶۵ میلیون سال پستانداران به شاخه‌های گوناگون تقسیم شدند تا آنکه در چند میلیون سال پیش در آفریقا پستاندارانی میمون مانند به نام اررین توگنی توانستند بر روی دو پای خود بایستند. داشتن ابزارهای پیشرفته و کامیابی بیشتر در برقراری ارتباط باعث شد تا این جانوران بتوانند مواد غذایی بیشتری را برای خود فراهم کنند؛ و البته تمامی این پیشرفت‌ها نیازمند داشتن مغزی بزرگتر از آنچه در گذشته داشتند، است. به این ترتیب این جانوران در گذر زمان و با پیشرفته تر شدن و بزرگتر شدن مغزشان کم‌کم به نژاد انسان نزدیک شدند. پیشرفت در کشاورزی و صنعت به انسان‌ها اجازه داد تا در بازهٔ زمانی کوتاهی بر کرهٔ زمین چنان تأثیری بگذارند که تاکنون هیچ‌یک از موجودات زنده چنین نکرده‌است. انسان‌ها بر کمیت و طبیعت دیگر گونه‌های زندگی در کرهٔ زمین دست بردند. الگوی کنونی عصر یخبندان می‌گوید نزدیک به ۴۰ میلیون سال پیش زمین دچار یخ زدگی شد، در دوران پلیستوسن نزدیک به ۳ میلیون سال پیش این وضع شدت گرفت و پس از آن سرزمین‌های با عرض جغرافیایی بالا هر ۴۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ سال دچار چرخهٔ یخ زدگی و گرم شدگی شدند. آخرین یخبندان قاره‌ای در ۱۰٬۰۰۰ سال پیش پایان یافت. آینده آیندهٔ کرهٔ زمین و خورشید به یکدیگر گره خورده‌است. با انباشته شدن پایدار هلیوم در هستهٔ خورشید، کم‌کم به درخشندگی این ستاره افزوده می‌شود به این صورت که تا (یک میلیارد سال) دیگر ۱۰٪ و تا دیگر ۴۰٪ درخشندگی آن بیشتر خواهد شد. مدل‌های هواشناسی نشان داده‌است که اگر پرتوهای دریافت شده از خورشید بیشتر شود زمین دچار دگرگونی‌های نامطلوب مانند از دست دادن آب اقیانوس‌ها خواهد شد. با بالا رفتن دمای هوا در سطح زمین، چرخهٔ غیرآلی دی‌اکسید کربن تندتر می‌شود، با گذشت ۵۰۰ تا ۹۰۰ میلیون سال سطح غلظت این گاز از اندازهٔ مناسب برای گیاهان پایین‌تر می‌رود و گیاهان می‌میرند. با نبود گیاهان اتمسفر نیز دچار کمبود اکسیژن می‌شود و با گذشت چند میلیون سال دیگر حیوانات نیز از بین می‌روند. پس از یک میلیارد سال دیگر تمامی آب‌های زمین ناپدید می‌شود و متوسط دما در سطح زمین به ۷۰ درجهٔ سانتیگراد (۱۵۸ فارنهایت) می‌رسد. انتظار آن می‌رود که برای ۵۰۰ میلیون سال دیگر زمین همچنان توان نگه داشتن زندگی در سطح خود را داشته باشد؛ البته اگر نیتروژن از اتمسفر برداشته شود این بازه می‌تواند به ۲٫۳ میلیارد سال نیز برسد. اگر تصور کنیم که خورشید برای همیشه پایدار و جاودان باقی می‌ماند باز به این دلیل که زمین از درون در حال خنک شدن است، مقدار زیادی از CO۲ موجود در هوا به دلیل کاهش فعالیت‌های آتشفشانی از دست می‌رفت و به دلایل دیگری ۳۵٪ از آب اقیانوس‌ها نیز به داخل گوشته فرومی‌رفت. خورشید نیز مانند دیگر ستارگان که دچار دگرگونی می‌شوند، پس از تبدیل به یک غول سرخ خواهد شد. بررسی‌ها نشان داده‌است که در این هنگام شعاع خورشید ۲۵۰ بار بزرگتر از شعاع آن در عصر حاضر خواهد بود، چیزی نزدیک به یا ۱۵۰٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر. در این هنگام سرنوشت زمین چندان روشن نیست. هنگامی که خورشید یک غول قرمز می‌شود ۳۰٪ از جرم خود را از دست می‌دهد. هنگامی که خورشید به بیشترین حجم خود رسیده زمین در مداری در یا از آن قرار می‌گیرد. انتظار آن می‌رود که زمین پوشش خود را از دست بدهد و به دلیل بیشتر شدن پرتوهای خورشید در زمین (نزدیک به ۵۰۰۰ برابر مقدار کنونی) اگر نگوییم همه، بیشتر آنچه از حیات بر سطح آن باقی‌مانده از بین می‌رود. یک شبیه‌سازی در سال ۲۰۰۸ نشان داد که هنگامی که خورشید یک غول بزرگ می‌شود مدار زمین به دور آن تنگ‌تر شده و زمین به سوی خورشید کشیده خواهد شد تا آنکه وارد اتمسفر خورشید شده و بخار خواهد شد. ساختار و سازهٔ زمین آگاهی بیشتر در مقالهٔ جدول ویژگی‌های فیزیکی زمین زمین یک سیارهٔ سنگی است یعنی به جای آنکه مانند سیارهٔ هرمز یک غول گازی باشد، از خاک و سنگ ساخته‌است. زمین در جرم و حجم در میان چهار سیارهٔ سنگی سامانهٔ خورشیدی در جایگاه نخست قرار دارد. همچنین زمین در میان آن‌ها از بیشترین چگالی و گرانش سطحی، نیرومندترین میدان مغناطیسی و سریع‌ترین سرعت در گردش برخوردار است و احتمالاً تنها سیاره‌ای است که صفحه‌های زمین‌ساخت بشقابی آن فعال‌اند. شکل شکل زمین مانند یک کره‌است با این تفاوت که بر روی دو قطب آن و در راستای محور میان آن دو، دچار پهن شدگی و در گرداگرد استوا دچار بیرون زدگی شده‌است (شکم داده‌است). این بیرون زدگی در ناحیهٔ استوا، به دلیل گردش زمین به وجود آمده‌است و باعث ایجاد اختلاف ۴۳ کیلومتری میان قطر زمین در مدار استوایی و قطر آن میان دو قطب شده‌است. کوه اورست با بلندی ۸۸۴۸ متر بالاتر از سطح آزاد دریاها و درازگودال ماریانا با عمق ۱۰٬۹۱۱ متر پایین‌تر از سطح آزاد دریاها به ترتیب بلندترین و عمیق‌ترین نقاط در سطح کرهٔ زمین‌اند. اما باید به این نکته توجه داشت که به دلیل شکم دادگی کرهٔ زمین در مدار استوا، نوک کوه اورست همچنان دورترین نقطه از مرکز کرهٔ زمین نیست. دورترین نقطه از مرکز کرهٔ زمین یا به عبارت دیگر بیرونی‌ترین نقطه از سطح زمین، نوک آتشفشانی به نام چیمبورازو در اکوادور و کوه اوآسکاران در پرو است. ساختار شیمیایی جرم زمین تقریباً کیلوگرم است و بیشتر از عنصرهایی مانند آهن (۳۲٫۱٪)، اکسیژن (۳۰٫۱٪)، سیلیسیم (۱۵٫۱٪)، منیزیم (۱۳٫۹٪)، گوگرد (۲٫۹٪)، نیکل (۱٫۸٪)، کلسیم (۱٫۵٪) و آلومینیم (۱٫۴٪) ساخته شده‌است ۱٫۲٪ باقی‌مانده را نیز رگه‌هایی از دیگر عنصرها می‌سازد. دانشمندان بر این باورند که ۸۸٫۸٪ از هستهٔ زمین از آهن، ۵٫۸٪ از نیکل، ۴٫۵٪ از گوگرد و ۱٪ از دیگر عنصرها ساخته شده‌است. فرانک کلارک، زمین‌شناس سرشناس محاسبه کرده‌است که کمی بیش از ۴۷٪ پوستهٔ زمین از اکسیژن ساخته شده‌است. بیشتر سنگ‌های سازندهٔ پوستهٔ زمین از مواد اکسیدشده ساخته شده‌اند. البته کلر، گوگرد و فلوئور در این مورد استثناء هستند و مقدار آن‌ها در سنگ‌ها معمولاً کمتر از ۱٪ است. اکسیدهای مهم عبارتند از: سیلیس، آلومینا، اکسید آهن، اکسید منیزیم، آهک، پتاس و سودا یا اکسید سدیم. در میان اکسیدهای گفته شده، سیلیس از همه مهم‌تر است. کلارک نتیجه‌گیری کرده‌است که ۹۹٫۲۲٪ از مواد پوستهٔ زمین از ۱۱ اکسید ساخته شده‌اند. این مواد در جدول کناری آمده‌اند. ساختار درونی درون زمین را مانند دیگر سیاره‌های خاکی می‌توان بسته به تفاوت‌های شیمیایی و فیزیکی (رئولوژی) که در آن دیده می‌شود، به چندین لایه تقسیم کرد. زمین برخلاف دیگر سیاره‌های خاکی از دو هستهٔ بیرونی و درونی جدا از هم ساخته شده‌است. لایهٔ بیرونی زمین که پوسته نام دارد، جامد است و بیشتر از سیلیکات‌ها ساخته شده‌است. درست در زیر پوسته، گوشتهٔ جامد، لایه‌ای با گرانروی بسیار بالا قرار دارد. پوسته و گوشته با کمک لایه‌ای به نام ناپیوستگی موهوروویچیچ از هم جدا می‌شوند. ضخامت پوسته در نقاط گوناگون زمین تغییر می‌کند، این ضخامت به‌طور متوسط در زیر اقیانوس‌ها حدود ۶ کیلومتر است و در بخش‌های قاره‌ای به ۳۰ تا ۵۰ کیلومتر هم می‌رسد. مجموعهٔ پوسته و ناحیهٔ بالایی گوشته که سرد و سخت است روی هم لیتوسفر نام دارد. زمین‌ساخت بشقابی یا همان صفحه‌های تکتونیکی مربوط به لیتوسفر است. در زیر لیتوسفر، لایهٔ آستنوسفر قرار دارد. این لایه به نسبت از گرانروی کمتری برخوردار است به گونه‌ای که لیتوسفر بر روی آن روان است. دگرگونی‌های مهم در ساختار بلوری در گوشته در عمقی میان ۴۱۰ تا ۶۶۰ کیلومتری از سطح زمین رخ می‌دهد. این بازه، که ناحیهٔ گذار نام دارد، گوشتهٔ بیرونی و درونی را از یکدیگر جدا می‌کند. در زیر گوشته، لایه‌ای با گرانروی بسیار کم قرار دارد، این لایه که هستهٔ بیرونی نام دارد بر روی لایهٔ جامد و در حال گردش هستهٔ درونی جای گرفته‌است. گرما گرمای ناشی از یکپارچگی زمین در اثر نیروی گرانشی میان اجزای آن (نزدیک ۲۰٪) و گرمای تولید شده در اثر واپاشی هسته‌ای (۸۰٪) به اتفاقِ هم باعث گرم شدن درون زمین می‌شوند. ایزوتوپهای اصلی که باعث پیدایش این گرما می‌شوند عبارتند از: پتاسیم ۴۰، اورانیم ۲۳۸، اورانیم ۲۳۵ و توریم ۲۳۲. در مرکز زمین دما به بیش از ۷۰۰۰ کلوین و فشار به بیش از ۳۶۰ گیگا پاسکال می‌رسد. از آنجایی که گرمای درونی زمین بیشتر از واپاشی هسته‌ای به وجود می‌آید، دانشمندان برآورد می‌کنند که در آغاز تاریخ زمین، هنگامی که ایزوتوپ‌های با نیمه عمر کوتاه هنوز از دست نرفته بودند، گرمای تولیدی بسیار بیشتر از این مقدار بوده‌است. برای نمونه در سه میلیارد سال پیش این مقدار دو برابر گرمای تولیدی در عصر حاضر بوده‌است. زمین به‌طور متوسط در هر متر مربع گرما از دست می‌دهد که در مجموع توان زمین در از دست دادن گرما برابر با خواهد بود. صفحه‌های زمین‌ساخت لیتوسفر، لایهٔ سخت بیرونی زمین به چندین تکه شکسته شده‌است که به این تکه‌ها، صفحه‌های زمین‌ساخت گفته می‌شود. این تکه‌های سخت کوچکتر می‌توانند نسبت به یکدیگر جابجا شوند. جابجایی و تغییر مرز این صفحه‌های کوچکتر نسبت به هم می‌تواند به سه صورت باشد: مرزهای همگرا (Convergent boundaries) که در آن دو صفحه به هم نزدیک می‌شوند، مرزهای واگرا (Divergent boundaries) که در آن دو تکه از هم دور می‌شوند یا دو تکهٔ به هم پیوسته خرد می‌شوند و دگرگونی مرزها (Transform boundaries) که در آن دو صفحه بر روی یکدیگر سُر می‌خورند و جابجایی جانبی دارند. زمین‌لرزه، فعالیت آتشفشانی، ساخت کوه و پیدایش درازگودال همگی می‌توانند در مرز این صفحه‌ها روی دهند. هفت صفحهٔ اصلی عبارتند از: صفحهٔ اقیانوس آرام یا صفحهٔ آرام، صفحهٔ آمریکای شمالی، صفحهٔ اوراسیا، صفحهٔ آفریقا، صفحهٔ جنوبگان یا آنتارکتیک، صفحهٔ اینداسترالیا یا هند-استرالیا و صفحهٔ آمریکای جنوبی. از میان دیگر صفحه‌ها می‌توان به صفحهٔ عربستان، کارائیب، نازکا در ساحل غربی آمریکای جنوبی و صفحهٔ اسکوشیا در جنوب اقیانوس اطلس اشاره کرد. صفحهٔ استرالیا و هند نزدیک به ۵۰ تا ۵۵ میلیون سال پیش با هم یکی شده‌اند. صفحه‌های اقیانوسی در جابجایی از دیگران سریع‌ترند و در این میان صفحهٔ کوکوز با سرعتی برابر با ۷۵ میلی‌متر در سال و صفحهٔ آرام با ۵۲ تا ۶۹ میلی‌متر در سال، از همه سریع‌تر جابجا می‌شوند. کندترین صفحه در جابجایی صفحهٔ اورسیا است که نزدیک به ۲۱ میلی‌متر در سال جابجا می‌شود. سطح پستی و بلندی‌های زمین از جایی به جای دیگر تفاوت می‌کند. نزدیک به ۷۰٫۸٪ سطح زمین پوشیده از آب است. و بیشتر فلات قاره پایین‌تر از تراز دریا است. خاکی که در زیر آب‌ها قرار دارد خود دارای رشته‌کوه، دره و آتشفشان زیر آب است. همچنین در زیر آب، درازگودال، درهٔ عمیق و باریک زیردریایی، صفحه‌های زمین‌ساخت اقیانوسی و جلگه در عمق اقیانوس و دریا وجود دارد. ۲۹٫۲٪ باقی‌مانده از سطح زمین که از آب پوشیده نیست از کوه، بیابان، جلگه و دیگر پدیده‌های زمین‌شناسی ساخته شده‌است. ناهمواری‌های روی زمین در گذر دوره‌های گوناگون دستخوش دگرگونی و فرسایش شده‌است. ناهمواری‌های سطح زمین در اثر بارندگی، هوازدگی، چرخه‌های گرمایی و دگرگونی‌های شیمیایی، پیوسته ساخته می‌شوند و دوباره فرسایش می‌یابند یا دچار تغییر شکل می‌شوند. یخگیری، فرسایش ساحلی، ساخته شدن آب‌سنگ مرجانی و برخورد شهاب‌سنگ‌ها با زمین از جمله عامل‌های دیگری اند که می‌توانند باعث دگرگونی چهرهٔ زمین شوند. بخشی از پوستهٔ زمین از سنگ‌هایی با چگالی کم مانند سنگ‌های آذرین، سنگ خارا و آندزیت ساخته شده‌است. سنگی مانند بازالت که سازندهٔ اصلی کف اقیانوس‌ها است و خود از آذرین‌های با چگالی بیشتر است، کمتر در پوستهٔ زمین دیده می‌شوند. گونهٔ دیگر سنگ‌ها، سنگ‌های رسوبی است که از انباشته و فشرده شدن مواد ته‌نشینی ساخته می‌شود. نزدیک به ۷۵٪ صفحه‌های قاره‌ای از سنگ‌های رسوبی پوشیده شده‌است. با این حال این گونهٔ سنگ، تنها ۵٪ پوستهٔ زمین را می‌سازند. گونهٔ سوم سنگ‌ها، سنگ‌های دگرگون است که از دگرگونی سنگ‌هایی که پیشتر در زمین بوده‌اند با وارد شدن گرما یا فشار بسیار بالا یا هر دو ساخته می‌شوند. فراوان‌ترین کانی‌های سیلیکاتی در سطح زمین عبارتند از: کوارتز، فلدسپات، آمفیبول، میکا، پیروکسن و الیوین. همچنین از جمله کانی‌های کربناتی فراوان می‌توان به کلسیت (که در سنگ آهک پیدا می‌شود) و دولومیت اشاره کرد. خاک‌سپهر بیرونی‌ترین لایهٔ زمین است که از خاک ساخته شده و خود در فرایندهای ساخت خاک درگیر است. این لایه، لایهٔ ارتباط دهنده میان لیتوسفر، هواکُره، آب‌کُره و زیست‌کُره است. امروزه در مجموع ۱۳٫۳۱٪ از خاک زمین، ویژهٔ کشاورزی است؛ که از آن میان تنها ۴٫۷۱٪ آن همواره محصول می‌دهد. نزدیک به ۴۰٪ از خاک زمین به عنوان چراگاه و کشتزار کاربرد دارد به عبارت دیگر کیلومتر مربع برای کشتزار و کیلومتر مربع برای چراگاه‌است. بلندی ناهمواری‌های زمین از ۴۱۸- متر در دریای مرده آغاز می‌شود و به ۸٬۸۴۸ در قلهٔ اورست می‌رسد (برآورد شده در سال ۲۰۰۵). میانگین بلندی ناهمواری‌های زمین از سطح دریا ۸۴۰ متر است. آب‌کُره یا هیدروسفر فراوانی آب در سطح زمین، عاملی است که باعث شده زمین نسبت به دیگر سیاره‌های سامانهٔ خورشیدی متفاوت باشد و نام «سیارهٔ آبی» بر آن گذاشته شود. هیدروسفر زمین عبارت است از تمام آب‌های سطح زمین، از دریاها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها و آب‌های زیرزمینی تا عمق ۲۰۰۰ متری، گرفته تا آب اقیانوس‌ها همگی در عنوان آب‌کره یا هیدروسفر جای می‌گیرند. عمیق‌ترین جایی از زمین که در آن می‌توان آب زیرزمینی پیدا کرد، گودال چلنجر و درازگودال ماریانا در اقیانوس آرام در عمق ۱۰٬۹۱۱٫۴ متری است. جرم اقیانوس‌ها تن، برابر با ۱/۴۴۰۰ از جرم کل زمین زمین است. سطح پوشش اقیانوس‌ها کیلومتر مربع و عمق متوسط آن در سراسر زمین ۳٬۶۸۲ متر است؛ که اگر حجم آن را برآورد کنیم حجمی نزدیک به کیلومتر مکعب می‌شود. اگر آب اقیانوس‌ها در تمام سطح زمین گسترده می‌شد در آن صورت عمق اقیانوس‌ها بیش از ۲٫۷ کیلومتر می‌شد. نزدیک به ۹۷٫۵ درصد از آب‌های موجود در سطح زمین شور و ۲٫۵ درصد شیرین است که ۶۸٫۷درصد آب‌های شیرین در حال حاضر یخ زده‌اند. متوسط نمک موجود در آب اقیانوس‌ها ۳۵ گرم در یک کیلوگرم از آب دریا است. () این نمک از راه فعالیت‌های آتشفشانی یا از حل شدن نمک‌های موجود در سنگ‌های آذرین سرد شده وارد آب‌ها شده‌است. همچنین اقیانوس‌ها مخزن گازهای جو زمین نیز هستند. این گازها که در آب حل شده‌اند، برای ادامهٔ زندگی بسیاری از گونه‌های حیات در زیر آب، ضروری‌اند. آب دریاها نقش مهمی در چگونگی آب و هوای جهان دارد. در این میان اقیانوس‌ها به عنوان یک منبع گرمایی بزرگ عمل می‌کنند. جابجایی و دگرگونی دما در گسترهٔ اقیانوس باعث جابجایی‌های بزرگی در دمای هوا می‌شود. برای نمونه می‌توان از ال‌نینیو یاد کرد. هوا کُره فشار هوا در سطح زمین به صورت میانگین ۱۰۱٬۳۲۵ کیلو پاسکال است و بلندای آن تا ۸٫۵ کیلومتر اندازه‌گیری شده‌است. می‌توان گفت ۷۸٪ آن از نیتروژن، ۲۱٪ آن از اکسیژن ساخته شده‌است. همچنین اندکی از گازهای بخار آب، دی‌اکسید کربن و دیگر مولکول‌های گازی می‌توان در آن پیدا کرد. بلندای گشت‌سپهر بسته به عرض جغرافیایی متفاوت است برای نمونه در دو قطب ۸ کیلومتر و در استوا ۱۷ کیلومتر است. البته آب و هوا و عامل‌های فصلی هم می‌توانند اثرگذار باشند. زیست‌کرهٔ زمین توانسته‌است دگرگونی‌های بزرگی در هواکره پدیدآورد. پیشینهٔ اکسیژنی که از فرایند نورساخت در هواکره تولید شده به تقریباً ۲۷۰۰ میلیون سال پیش بازمی‌گردد. این فرایند (رویداد بزرگ اکسیژنی)، سازکار هواشناسی زمین را دگرگون کرد. لایه‌ای از گاز اوزون را ساخت که پوششی برای زمین در برابر پرتوهای فرابنفش آمده از نور سفید خورشید بود و امکان جابجایی برخی گازهای ارزشمند مانند بخار آب را فراهم کرد. همچنین هواکره باعث می‌شد تا شهاب‌وارهای کوچک پیش از برخورد با زمین در آسمان بسوزند. هواکره در متعادل کردن دمای زمین هم مؤثر است. در این پدیده که اثر گلخانه‌ای نام دارد گرمایی که از سطح زمین بیرون رفته‌است در میان مولکول‌های هواکره نگه داشته می‌شود. بخار آب، دی‌اکسید کربن، متان و اوزون از گازهای گلخانه‌ای اصلی در هواکرهٔ زمین‌اند. اگر چنین پدیده‌ای نبود، میانگین دمای زمین به جای ۱۵ درجهٔ سانتی‌گراد که اکنون است، باید ۱۸- درجه می‌شد که در این دما امکان پدیدار شدن زندگی بسیار پایین است. آب و هوا نوشتار اصلی: آب و هوا و اقلیم هواکرهٔ زمین دارای مرز روشنی نیست. کم‌کم نازک و نازک‌تر می‌شود تا آن که در پایان در فضای بیرونی ناپدید می‌گردد. سه-چهارم جرم هواکره در ۱۱ کیلومتر نخست از سطح زمین جای گرفته‌است. پایین‌ترین لایهٔ آن تروپوسفر نام دارد. انرژی آمده از سوی خورشید باعث گرم شدن این لایه و سطح زیرین آن و در نتیجه پراکنده گشتن هوا می‌گردد، آنگاه لایهٔ هوای با چگالی کمتر بالا می‌رود و جای آن را لایهٔ سردتر که چگالی بیشتری دارد، پُر می‌کند. نتیجهٔ این فرایند چرخهٔ هواکره است که باعث پخش شدن انرژی گرمایی در زمین می‌شود. نخستین چرخه‌های هواکره‌ای از دسته‌هایی از باد بسامانها در منطقهٔ استوایی، پایین‌تر از عرض جغرافیایی °۳۰ و بادهای بیش‌وز در عرض جغرافیایی میانی که خود عبارت است از منطقهٔ میان °۳۰ و °۶۰ ساخته شده بود. همچنین جریان‌های اقیانوسی عامل‌های مهمی در چگونگی آب و هوا دارند، به ویژه گردش دماشوری که انرژی گرمایی به‌دست آمده از منطقهٔ اقیانوسی استوایی را میان منطقه‌های قطبی بخش می‌کند. بخار آبی که در سطح زمین پدید آمده‌است چون دمای بالاتری دارد به کمک جریان‌های هوا به بالا می‌رود. این بخار آب متراکم می‌شود و به صورت بارندگی به زمین بازمی‌گردد. بیشتر آب به‌دست آمده به کمک رودخانه‌ها به سوی زمین‌های پست‌تر رانده می‌شود و بیشتر رودخانه‌ها آب را به اقیانوس‌ها و دریاها بازمی‌گردانند و برخی آن را در دریاچه جمع‌آوری می‌کنند. چرخهٔ آب ساز و کاری حیاتی برای ادامهٔ زندگی در زمین است و البته عامل مهمی در فرسایش سطح زمین در طول دوره‌های زمین‌شناسی بوده‌است. بارندگی در زمین می‌تواند بسیار گسترده باشد در بعضی منطقه‌ها به‌اندازهٔ چند متر در سال باران می‌بارد و در برخی دیگر کمتر از یک میلی‌متر در سال. چرخهٔ هواکره‌ای، پستی بلندی‌های زمین و تفاوت دما همگی از عامل‌هایی‌اند که در میانگین بارندگی در هر منطقه تأثیر می‌گذارند. هواکُرهٔ بالایی در بالای تروپوسفر، معمولاً هواکره به بخش‌های استراتوسفر، مزوسفر و ترموسفر تقسیم می‌شود. هر لایه یک بازهٔ مربوط به خود دارد که در آن دما نسبت به ارتفاع تغییر می‌کند. فراتر از همهٔ این‌ها لایهٔ اگزوسفر جای دارد که آن قدر نازک می‌شود تا به مغناط‌کره برسد. جایی که میدان مغناطیسی زمین با بادهای خورشیدی اندرکنش دارد. انرژی گرمایی باعث می‌شود برخی از مولکول‌ها که در بالاترین لایهٔ هواکرهٔ زمین‌اند سرعتشان افزایش یابد تا به جایی برسد که بتوانند از پوشش گرانش زمین بگریزند و به فضا روند. این پدیدهٔ نشت هواکره به فضا، به آرامی ولی پایدار روی می‌دهد. چون مولکول‌های آزاد هیدروژن وزن مولکولی کمی دارند و می‌توانند آسان‌تر از دیگران به سرعت گریز نزدیک شوند و به بیرون از هواکره نشت کنند. پدیدهٔ نشت هیدروژن، زمین را به این سو هُل داده، که از یک سیارهٔ کاهنده به یک سیارهٔ اکساینده دگرگون شود. پدیدهٔ نورساخت سرچشمهٔ اکسیژن آزاد است. اما عامل‌های کاهنده مانند هیدروژن خود پیش‌شرط مورد نیاز برای گسترش و انباشته شدن اکسیژن در هواکره‌اند. بنابراین توان هیدروژن در گریز از هواکرهٔ زمین بر طبیعت زندگی پدید آمده در این سیاره تأثیر گذاشته‌است. در سیارهٔ سرشار از اکسیژنی که امروز ما داریم بیشتر هیدروژن پیش از آنکه بتواند از زمین بگریزد به آب تبدیل شده‌است. به جای آن بیشتر کمبود هیدروژن با متلاشی شدن مولکول‌هایی مانند متان جبران می‌شود. گرم شدن زمین گازهای اصلی تشکیل دهنده اتمسفر زمین، یعنی نیتروژن و اکسیژن، گاز گلخانه‌ای نیستند. دلیل آن این است که گازهای دواتمی مانند این دو، اشعه فروسرخ را نه جذب و نه تابش می‌کنند. دی‌اکسید کربن گاز گلخانه‌ای اصلی در اتمسفر است. برای اعصار متمادی درصد آن در جو پایدار مانده‌است، اما متأسفانه سوختن سوخت‌های فسیلی (که دارای کربن ذخیره شده هستند) به سرعت در حال افزایش دی‌اکسید کربن است که به‌طور قطع بیشترین سهم را در این حقیقت که دمای زمین در حال بالا رفتن است، دارد - پدیدهای موسوم به گرم شدن زمین. بخار آب یکی از گازهای گلخانه‌ای است که عملاً بیشترین سهم را در اثر گلخانه‌ای دارد، یعنی چیزی بین ۳۶٪ تا ۶۶٪. مقدار بخار آب موجود در هوا از جایی به جای دیگر تفاوت چشمگیر دارد، اما در کل، فعالیت انسان بر میزان غلظت آن تأثیر مستقیم ندارد (مگر در جاهایی مثل زمین‌های آبیاری شده) و اثرات آن بر آب و هوای زمین ثابت مانده‌است. هم‌اکنون مقدار دو گاز گلخانه‌ای دیگر هم در حال افزایش است: توانایی حفظ حرارت در متان ۲۰ برابر دی‌اکسید کربن است. ما هر ساله ۵۰۰ میلیون تن متان به جو اضافه می‌کنیم. این کار از طریق پرورش دام، معادن زغال‌سنگ، کندوکاو برای نفت و گاز طبیعی، مزارع برنج و پوسیدگی زباله در محل انباشت آن صورت می‌گیرد. هرساله بین ۷ تا ۱۳ میلیون تن اکسید نیتروژن، ناشی از کودهای نیتروژنی، فضولات حیوانی و انسانی و اگزوز خودروها، به جو وارد می‌شود. بیش از دو درجه افزایش در دمای متوسط زمین می‌تواند عواقب بسیار زیان‌باری برای نسل بشر به بار آورد و به همین دلیل موضوع با جدیت در حال پیگیری است. میدان مغناطیسی میدان مغناطیسی زمین بیشتر مانند یک دوقطبی مغناطیسی بزرگ است که می‌توان گفت قطب‌های آن بر روی قطب‌های جغرافیایی این سیاره افتاده‌است. در کمربند یا خط استوای میدان مغناطیسی شدت میدان مغناطیسی در سطح زمین به تسلا و گشتاور مغناطیسی آن به تسلا. مترمکعب می‌رسد. بر پایهٔ نظریهٔ دینامو، این میدان در منطقهٔ هستهٔ بیرونی که مایع است ساخته شده‌است. در هستهٔ بیرونی گرمای زیاد و رسانش گرمایی باعث جابجایی مواد رسانای درون آن می‌شود که این پدیده خود باعث پدید آمدن جریان‌های الکتریکی و از آن میدان مغناطیسی زمین می‌گردد. جابجایی مواد در هستهٔ بیرونی با هرج و مرج همراه‌است و باعث می‌شود که قطب‌های میدان مغناطیسی در بازه‌های زمانی گوناگون جابجایی‌هایی داشته باشد. از این رو در بازه‌های زمانی چند میلیون سال باید چشم به راه چند بار جابجایی در محل قطب‌های مغناطیسی زمین باشیم. برای نمونه، تازه‌ترین جابجایی دو قطب در ۷۰۰٬۰۰۰ سال پیش رخ داده‌است. میدان مغناطیسی زمین، در گِرداگرد آن مغناط‌کره را پدیدآورده است. مغناط‌کره راستای وزش بادهای خورشیدی را کج می‌کند و نمی‌گذارد که به زمین برسند. ناحیهٔ شوک تعظیم، جایی که بادهای خورشیدی در برخورد با میدان مغناطیسی زمین ناگهان سرعت خود را از دست می‌دهند، در فاصله‌ای به‌اندازهٔ ۱۳ برابر شعاع زمین جای دارد. برخورد میان بادهای خورشیدی و میدان مغناطیسی کمربند وان آلن را می‌سازد. یک جفت منطقهٔ هم مرکز چنبره مانند که جایگاه ذرات باردار پرانرژی است. هنگامی که پلاسما وارد هواکرهٔ زمین در منطقهٔ قطبی می‌شود، شفق قطبی را پدیدمی‌آورد. حرکات چندگانهٔ زمین حرکت انتقالی زمین به دور خورشید حرکت انتقالی زمین که واحد سال نجومی نیز می‌باشد یک دور کامل زمین در مدار خود نسبت به یک ستاره ثابت، پیرامون خورشید است که مقدار آن ۳۶۵٫۲۵۶۴ شبانه‌روز معادل ۳۶۵ شبانه‌روز و ۶ ساعت و ۹ دقیقه و ۱۰ ثانیه‌است. سرعت این حرکت زمین در مدار خود به دور خورشید یکسان نیست و در نزدیکی خورشید (هنگام حضیض) بیشترین سرعت و در فاصله دورتر خورشید (هنگام اوج) کمترین سرعت را دارد؛ و میانگین سرعت آن ۳۰ کیلومتر بر ثانیه‌است. با تعدیل محاسبه این حرکت نسبت به نقطه اعتدال، سال اعتدالی به‌دست می‌آید که ۲۰ دقیقه از سال نجومی و گردش انتقالی زمین کمتر است و در گاهشماری کاربرد دارد. با توجه به انحراف مدار انتقالی زمین نسبت به صفحه استوا، در یک دور حرکت انتقالی، میل زمین نسبت به خورشید و متقابل زاویهٔ تابش خورشید در روزهای سال متغیر خواهد بود و موجب تغییر نسبت ساعات شب به روز و تغییرات گسترده و تدریجی سالانهٔ آب و هوایی و دما بر کرهٔ زمین خواهد شد؛ که این تغییرات اقلیمی در چهار مرحلهٔ زمانی تقریباً مساوی به عنوان فصول چهارگانه در زمین نمایان می‌شود. حرکت انتقالی همچنین موجب تغییر ظاهری چهرهٔ سالانه آسمان شب می‌باشد. حرکت وضعی حرکت وضعی زمین چرخشی است که زمین به دور خود انجام می‌دهد که این چرخش به سمت شرق است. زمین به دور محور شمالی و جنوبی‌اش در خلاف حرکت عقربه‌های ساعت می‌چرخد و دوران کامل آن، ۲۳ ساعت و ۵۶ دقیقه و ۴ ثانیه طول می‌کشد. از قاطع‌ترین آزمایش‌هایی که اثبات می‌کند زمین حول محورش در گردش است، آزمایش آونگ فوکو است که در این آزمایش، چرخش زمین به‌طور مستقیم مشاهده می‌شود. حرکت رقص محور این حرکت بسیار کمتر است بنابراین تنها یک لرزش سینوسی در مدار زمین ایجاد می‌کند؛ که دلیل این امر جاذبه و چرخش ماه به دور زمین است. مدار ماه نسبت به دائرةالبروج کج است؛ در نتیجه، صفحهٔ مداری آن دارای حرکت تقدیمی می‌باشد. یک چرخش، ۱۸/۶ سال طول می‌کشد و اختلالی با همین دوره تناوب در حرکت تقدیمی زمین ایجاد می‌کند. این اثر، معروف به رقص محوری، طول دائرةالبروجی را همراه با کجی دائرةالبروج تغییر می‌دهد. در اینجا محاسبات بسیار پیچیده‌تر است؛ اما خوشبختانه اختلالات ناشی از رقص محوری نسبتاً کوچک می‌باشد؛ یعنی تنها کسری از یک دقیقه قوسی. سرعت حرکت محوری زمین به دور خود سطح زمین با سرعت ۴۰۰۸۰ کیلومتر در شبانه روز حرکت می‌کند. این سرعت برابر با ۱۰۴۰ مایل بر ساعت یا ۱۶۷۰ کیلومتر بر ساعت است. (تقریباً نیم کیلومتر بر ثانیه) اندازه این سرعت از تقسیم محیط زمین در خط استوا به‌دست می‌آید. (حدود ۲۴۹۰۰ مایل یا ۴۰۰۷۰ کیلومتر) بر تعداد ساعات شبانه روز (۲۴) به دست می‌آید. با توجه به این که محیط زمین در قطبین به صفر نزدیک می‌شود، هنگامی که به سمت یکی از دو قطب حرکت می‌کنید. این سرعت تقریباً به صفر کاهش می‌یابد. حرکت تقدیمی حرکت تقدیمی حرکتی است که به موجب خم بودن محور زمین نسبت به مدار خود ایجاد می‌شود و در نتیجهٔ کشش گرانشی خورشید، ماه و سیاره‌ها بر برآمدگی استوای زمین به‌وجود می‌آید. این حرکت موجب می‌شود که نقاط اعتدال در میان صورت‌های فلکی به سمت مغرب حرکت کنند. محور چرخش زمین، مخروطی را طی ۲۵۷۶۵ سال طی می‌کند. در حال حاضر محور چرخشی زمین تقریباً در امتداد ستاره قطبی است ولی به‌دلیل این حرکت چند هزار سال دیگر نمی‌توان از این ستاره به‌عنوان ستارهٔ قطبی استفاده کرد. چرخش زمین به دور خودش دورهٔ چرخش زمین نسبت به خورشید (میانگین روز خورشیدی) ۸۶٬۴۰۰ ثانیه‌است (درست‌تر آن ۸۶٬۴۰۰٫۰۰۲۵ ثانیه در دستگاه SI است). امروزه یک روز زمین کمی بلندتر از یک روز در سدهٔ ۱۹ میلادی است این به دلیل شتاب جزر و مدی است که هر روز به‌اندازهٔ ۰ تا ۲ میلی ثانیه از گذشته بلندتر شده‌است. زیست‌پذیری سیاره‌ای که در آن امکان نگهداری زندگی وجود داشته باشد، زیست‌پذیر نام دارد؛ حتی اگر خود آن سیاره سرچشمهٔ پدیدار شدن زندگی نباشد. در زمین آب به صورت مایع پیدا می‌شود، پیرامونی که در آن مولکول‌های آلی پیچیده می‌توانند باهم در اندرکنش قرار گیرند و روی هم سوار شوند. همچنین انرژی کافی در دسترس است تا دگرگشت در آن ادامه یابد. فاصلهٔ زمین از خورشید، سرعت گردش آن به دور خود، شیب آن نسبت به محورش، پیشینهٔ زمین‌شناسی، نگهداری هواکُره در پیرامون خود و میدان مغناطیسی محافظ پیرامون زمین، همگی باعث شده‌اند تا چنین وضعیت آب و هوایی در زمین حاکم و امکان زندگی فراهم باشد. زیست‌کُره بخش زیستی زمین، ساختار زندگی در زمین را «زیست‌کُره» می‌گویند. گمان آن می‌رود که برپایهٔ نظریه تکامل عُمر زندگی در زمین ۳٫۵ میلیارد سال باشد. خود زیست‌کُره به چندین زیست‌بوم تقسیم می‌شود. گونه‌های گیاهی و جانوری در هر زیست‌بوم به هم همانند است. بر روی خشکی، زیست‌بوم‌ها بر پایهٔ عرض جغرافیایی، بلندی از رویهٔ دریاها و رطوبت دسته‌بندی می‌شوند. توندراها که در مدار قطبی شمال و در مدار قطبی جنوب جای دارند یا منطقه‌های با ارتفاع بسیار بالا یا بسیار خشک را می‌توان گفت از زندگی گیاهی و جانوری تُهی اند؛ ولی در برابر آن سرزمین‌های مرطوب و پست منطقهٔ استوایی دارای بیشترین شمار گونه‌های گیاهی و جانوری‌اند. جغرافیای انسانی همچنین مقالهٔ جهان را نیز ببینید. از گذشته تا امروز، نقشه‌نگاری، مطالعه و تلاش برای ساخت نقشه و در کل دانش جغرافیا همگی ابزارهایی بوده‌اند تا به کمک آن‌ها تصویری از زمین نگاشته شود. نقشه‌برداری، تعیین جای‌ها و فاصله‌ها، تا حدی ناوبری، تعیین موقعیت‌ها و راستاها، در امتداد نقشه‌نگاری و جغرافی گسترش یافته‌اند و اطلاعات مورد نیاز بیشتری را با کیفیت بالاتری فراهم کرده‌اند. در ۳۱ اکتبر سال ۲۰۱۱، شمار ساکنان زمین به ۷٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ تَن رسید. بررسی‌ها نشان داده‌است که تا سال ۲۰۵۰ میلادی جمعیت جهان به ۹٫۲ میلیارد تن خواهد رسید. انتظار آن می‌رود که بیشتر این افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه رخ دهد. میزان تراکم جمعیت در سراسر جهان بسیار گسترده و متفاوت است ولی این روشن است که بخش بزرگی از جمعیت جهان در آسیا زندگی می‌کند. همچنین انتظار آن می‌رود که تا سال ۲۰۲۰ میلادی ۶۰٪ جمعیت جهان شهرنشین باشند و بقیه روستانشین. برآورد شده‌است که تنها یک-هشتم سطح زمین برای زندگی انسان مناسب باشد. سه-چهارم سطح زمین را اقیانوس‌ها پوشانده‌اند، و نیمی از خشکی‌های زمین، بیابان (۱۴٪)، کوه‌های بلند (۲۷٪)، یا دیگر خشکی‌هایی است که برای زندگی آدمی چندان مناسب نیست. شمالی‌ترین سکونت گاه همیشگی زمین برای انسان‌ها، آلرت نام دارد () که در جزیرهٔ السمیر در قلمرو نوناووت در کانادا قرار دارد. و جنوبی‌ترین آن، ایستگاه تحقیقاتی اسکات آمونسن در جنوبگان است که می‌توان گفت در قطب جنوب () است. بر پایهٔ داده‌های مارس ۲۰۱۲، بدون در نظر گرفتن سرزمین بی‌صاحب بیرطویل، میان مصر و سودان و بخش‌هایی از جنوبگان: روی هم رفته ۲۰۶ کشور در جهان وجود دارد؛ که در این شمارش، ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل متحد است. همچنین ۵۹ مورد هم قلمروهای وابسته‌اند و شماری هم سرزمین‌های خودمختار یا مورد اختلاف‌اند. از گذشته تاکنون، زمین هرگز یک فرمانروایی یکتا نداشته‌است که در سراسر زمین فرمان براند هرچند فرمانروایی‌هایی بوده‌اند که در دوره‌ای بر بیشتر بخش‌های زمین فرمان می‌رانده‌اند اما امروز از میان رفته‌اند. سازمان ملل متحد یک سازمان بین‌المللی است که برای دخالت در اختلاف‌های میان ملت‌ها به وجود آمده‌است و تلاش می‌کند تا درگیری‌های نظامی میان کشورها را کاهش دهد. این سازمان جایی برای گفتگوهای میان کشورها و بحث دربارهٔ سیاست‌های کلی جهان و حقوق بین‌الملل است و اگر دیدگاه تمام کشورهای عضو، مثبت باشد در درگیری‌های نظامی هم دخالت می‌کند و ساز و کاری را برای این‌گونه درگیری‌ها در نظر می‌گیرد. در ۱۲ آوریل ۱۹۶۱، یوری گاگارین نخستین انسانی بود که توانست مدار زمین را یک دور کامل بپیماید. تا ۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۰ روی هم رفته ۴۸۷ تن توانسته‌اند فضای بیرونی زمین را از نزدیک ببینید و مدار زمین را بپیمایند و دوازده تن آن‌ها هم روی سطح ماه راه رفته‌اند. در حالت عادی تنها انسان‌هایی که در فضا هستند، کسانی اند که در ایستگاه فضایی بین‌المللی کار می‌کنند. هم‌اکنون کسانی که در ایستگاه کار می‌کنند شش نفر اند که هر شش ماه با افراد تازه جایگزین می‌شوند. دورترین فاصله‌ای که انسان تاکنون به آن سفر کرده‌است ۴۰۰٬۱۷۱ کیلومتری از زمین بوده‌است که در جریان پروژهٔ آپولو ۱۳ در سال ۱۹۷۰ به آن دست یافت. دیدگاه عمومی به زمین نماد اخترشناسی برگزیده شده برای زمین یک صلیب است که پیرامون آن را یک دایره فراگرفته‌است. برخلاف دیگر سیاره‌های سامانهٔ خورشیدی، زمین تنها سیاره‌ای است که انسان‌ها تا سالیان دراز، آن را بدون حرکتِ به گرد خورشید می‌دانستند. باور دیگر دربارهٔ زمین صاف بودن آن بود، بسیاری از مردم تا سالیان دراز چنین می‌پنداشتند که زمین صاف است. اما پس از پیشرفت دانش، این باور با باور گِرد بودن زمین جایگزین شد. مسلمانان معتقدند در دین اسلام چنین نبوده‌است؛ و در آیه‌هایی همچون مهد، مهاد، یسبحون و الراجفة زمین را به گهواره‌ای آرام مانند کرده که با وجود حرکت‌های گوناگون همچنان برای سرنشینانش آرام و بی‌خطر است. بااین‌حال تاکنون سندی در زبان عربی یافت نشده که تشبیه به مهد برای بیان حرکت هم کاربرد داشته باشد. مهد سمبل «خاستگاه و قرار» است، همانگونه که ترازو سمبل «عدالت و داوری». حال اینکه هر دوی آن‌ها حرکت هم می‌کنند باعث نمی‌شود اگر زمین را به ترازو تشبیه کرده باشیم؛ به این نتیجه و حکم برسیم که زمین حرکت می‌کند. با ساخت فضاپیماها برداشت کلی انسان از زمین دگرگون شد. امروزه بیشتر مطالعه‌های هواشناسی و داده‌های مربوط به هواکُره، از نمای کلی زمین و نگاه از بیرون به آن، به‌دست آمده‌است. نتیجه به‌دست آوردن آگاهی بیشتر از وضعیت زمین کمک کرد تا جنبش‌های حمایت از محیط زیست به راه بیفتند تا مشکلات مربوط به تأثیر انسان بر پیرامون خود و از میان بردن منابع زمین را پوشش دهند. برخی فرهنگ‌ها زمین را خدا می‌دانستند و ویژه تر آن را یک ایزدبانو فرض می‌کردند. برخی هم آن را خدای مادر یا خدای باروری می‌دانستند. در برخی آیین‌ها به ویژه در اسلام و مسیحیت پروتستانی، دربارهٔ آفرینش زمین از سوی خدای یکتا یا خدایان سخن به میان آمده و به صراحت بر راستی آن تأکید شده‌است. اما در میان گروه‌های مذهبی، آیین‌هایی وجود دارد که این مطلب را نپذیرفته‌اند همچنان که برخی از گروه‌های علمی (و نه همه) نیز پدیدهٔ آفرینش را رد کرده‌اند. برای نمونه می‌توان از تقابل آفرینش‌گرایی و تکامل یاد کرد. زمین در ادبیات فردوسی در شاهنامه آفرینش زمین را چنین توصیف کرده‌است. جستارهای وابسته نیم‌کره‌های زمین علوم زمین زمین‌شناسی یادداشت‌ها منابع اجرام آسمانی شناخته‌شده از قدیم سیاره‌های زمین‌سان سیاره‌های کمربند حیات سیاره‌های منظومه شمسی طبیعت محیط زیست طبیعی جهان منظومه شمسی
4576
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%86
بین‌النهرین
بِینُ الْنَهرِین یا میان‌رودان یا میانْ دو رود نام یک منطقه تاریخی است که میانِ دو رود دجله و فرات جای گرفته و محدودهٔ آن در کشورهای عراق، سوریه، ترکیه، ایران و کویت امروزی است. سومری‌ها و اکدی‌ها (شامل آشوری‌ها و بابلی‌ها) که از مناطق مختلف عراق امروزی سرچشمه می‌گیرند، از آغاز تاریخ مکتوب (حدود ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) تا سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح بر بین‌النهرین تسلط داشتند. در سال ۵۳۹ پیش از میلاد، بابل توسط کوروش بزرگ فتح شد و امپراتوری بابل نو سقوط کرد و جزئی از شاهنشاهی هخامنشی شد. این منطقه در سال ۳۳۲ پیش از میلاد به دست اسکندر مقدونی افتاد و پس از مرگ او بخشی از امپراتوری سلوکی یونانی‌تبار شد. سلوکیان در آنجا سلوکیه را ساخته و پایتخت خود کردند. بعدها آرامی‌ها بر بخش‌های عمده‌ای از بین‌النهرین تسلط یافتند (حدود ۹۰۰ سال قبل از میلاد تا ۲۷۰ سال پس از میلاد). بین‌النهرین محل اولین تحولات انقلاب نوسنگی از حدود ۱۰۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح است. مشخص شده‌است که «الهام‌بخش برخی از مهم‌ترین پیشرفت‌ها در تاریخ بشر، از جمله اختراع چرخ، کاشت اولین محصولات غلات، و توسعه خط شکسته، ریاضیات، نجوم و کشاورزی» بوده‌است. این شهر به عنوان مهد برخی از اولین تمدن‌های جهان شناخته می‌شود. در حدود ۱۵۰ سال پیش از میلاد مسیح، بین‌النهرین تحت کنترل شاهنشاهی اشکانی بود. این منطقه به میدان جنگ بین رومیان و اشکانیان تبدیل شد و بخش‌های غربی منطقه تحت کنترل زودگذر رومیان قرار گرفت. در سال ۲۲۶ میلادی نواحی شرقی بین‌النهرین به دست شاهنشاهی ساسانی افتاد. تقسیم منطقه بین امپراتوری روم شرقی (بیزانس از ۳۹۵ پس از میلاد) و شاهنشاهی ساسانی تا قرن هفتم ادامه یافت تا اینکه با فتح ایران توسط مسلمانان و فتح شام توسط مسلمانان، کنترل کامل منطقه به دست مسلمانان افتاد. تعدادی از دولت‌های بومی بین‌النهرینی عمدتاً نو آشوری و مسیحی بین قرن اول قبل از میلاد و قرن سوم پس از میلاد وجود داشته‌اند، از جمله آدیابن، اوسروئن و هترا. نام‌گذاری ایرانیان این منطقه را میان‌رودان می‌نامیدند که همین نام به یونانی ترجمهٔ گرته‌برداری شد و «مزوپوتامیا» نام گرفت. نخستین مورخ یونانی که این اصطلاح را به کار برد پلیبیوس بود و پس از وی پلینی و استرابون نیز در قرون اولیه میلادی از این اصطلاح استفاده نمودند. واژه رودان در دوره ای به رافدان و رافدین تغییر یافته و در متون قدیمی به رافدین نیز معرفی شده‌است. در نوشته‌های عربی این واژه به «بین‌النهرین» ترجمه‌شده و فارسی نیز همان واژهٔ عربی را به وام گرفتند. در زبان آرامی این منطقه را بث نهرین می‌نامند. عرب‌ها قسمت شمالی بین‌النهرین را جزیره و قسمت جنوبی را عراق می‌نامیدند. جغرافیا بین‌النهرین سرزمین بین رودهای فرات و دجله را در بر می‌گیرد که سرچشمه هر دوی آنها در سرزمین کوهستانی ارمنستان است. هر دو رودخانه توسط شاخه‌های متعدد تغذیه می‌شوند و آب کل سامانه رودخانه از یک منطقه کوهستانی وسیع جمع می‌گردد. مسیرهای زمینی در بین‌النهرین معمولاً از کنار رودخانه فرات عبور می‌کنند زیرا کرانه‌های رودخانه دجله اغلب شیب‌دار و صعب العبور است. آب و هوای منطقه نیمه خشک با وسعت بیابانی وسیع در شمال است که جای خود را به منطقه‌ای به مساحت ۱۵۰۰۰ کیلومتر مربع (۵۸۰۰ مایل مربع) از مرداب‌ها، تالاب‌ها، دشت‌های گلی، نیزارها و جنگل‌های انبوه در جنوب می‌دهد. در منتهی الیه جنوب، فرات و دجله با هم متحد می‌شوند و به خلیج فارس می‌ریزند. تاریخچه پیشاتاریخ خاور نزدیک باستان از دوره پارینه سنگی زیرین آغاز می‌شود. در آن دوره، نوشتار با خط تصویری، خط پیش میخی، در دوره اوروک چهارم پدیدار شد (حدود اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد). ثبت مکتوب وقایع تاریخی - و تاریخ باستانی بین‌النهرین پایین - در اوایل هزاره سوم قبل از میلاد با ثبت سوابق پادشاهان اولیه سلسله با خط میخی آغاز شد. تمام این تاریخ یا با ورود شاهنشاهی هخامنشی در اواخر قرن ششم پیش از میلاد یا با فتح توسط مسلمانان و تأسیس خلافت در اواخر قرن هفتم پس از میلاد به پایان می‌رسد که از آن تاریخ این منطقه به عراق معروف شد. در فاصله این دوره طولانی، بین‌النهرین برخی از دولت‌های بسیار توسعه یافته باستانی و پیچیده از لحاظ اجتماعی جهان را در خود جای داده‌است. این منطقه به همراه دره نیل در مصر باستان، تمدن دره سند در شبه قاره هند و رودخانه زرد در چین باستان یکی از چهار تمدن رودخانه‌ای بود که نوشتن در آن اختراع شد. بین‌النهرین شهرهای مهم تاریخی مانند اوروک، نیپور، نینوا، آشور و بابل و همچنین کشورهای سرزمینی مهمی مانند شهر اریدو، امپراتوری اکدی، سلسله سوم اور و امپراتوری‌های مختلف آشوری را در خود جای داده‌است. برخی از رهبران مهم تاریخی بین‌النهرین عبارتند از: اورنامو (پادشاه اور)، سارگون اکدی (که امپراتوری اکد را تأسیس کرد)، حمورابی (که دولت بابل قدیم را تأسیس کرد)، آشور-اوبالیت یکم، تیگلات-پیلسر یکم (که امپراتوری آشور را گسترش داد)، آشوربانیپال و نبوکدنصر دوم. دوره بندی پیشاتاریخ و تاریخ اولیه نوسنگی پیش از سفال (۱۰۰۰۰–۸۷۰۰ پیش از میلاد) نوسنگی پیش از سفال ب (۸۷۰۰–۶۸۰۰ پیش از میلاد) جرمو (۷۵۰۰–۵۰۰۰ پیش از میلاد) حسونا (در حدود ۶۰۰۰ پیش از میلاد) سامراء (در حدود ۵۷۰۰–۴۹۰۰ پیش از میلاد) فرهنگ حلافی (در حدود ۶۰۰۰–۵۳۰۰ پیش از میلاد) دوره عبید (در حدود ۶۵۰۰–۴۰۰۰ پیش از میلاد) دوره اوروک (در حدود ۴۰۰۰–۳۱۰۰ پیش از میلاد) دوره جمده نصر (در حدود ۳۱۰۰–۲۹۰۰ پیش از میلاد) اوایل عصر برنز دوره اولیه سلسله (۲۹۰۰–۲۳۵۰ پیش از میلاد) امپراتوری اکد (۲۳۵۰–۲۱۰۰ پیش از میلاد) سلسله سوم اور (۲۱۱۲–۲۰۰۴ پیش از میلاد) عصر برنز میانه دوره ایسین-لارسا (قرن ۱۹ تا ۱۸ پیش از میلاد) اولین سلسله بابلی‌ها (قرن ۱۸ تا ۱۷ پیش از میلاد) فوران مینو (حدود ۱۶۲۰ پیش از میلاد) اواخر عصر برنز امپراتوری آشور کهن (قرن ۱۶ تا ۱۱ پیش از میلاد) امپراتوری آشور میانه (حدود ۱۳۶۵–۱۰۷۶ پیش از میلاد) کاسیان در بابل (حدود ۱۵۹۵–۱۱۵۵ پیش از میلاد) فروپاشی تمدن در اواخر عصر برنز (قرن ۱۲ تا ۱۱ پیش از میلاد) عصر آهن ممالک سوری-هیتی (قرن ۱۱ تا ۷ پیش از میلاد) امپراتوری آشوری نو (قرن ۱۰ تا ۷ قبل از میلاد) تسخیر امپراتوری آشور توسط پادشاهی ماد و امپراتوری بابل امپراتوری بابل نو (قرن هفتم تا ششم پیش از میلاد) دوران باستان کلاسیک فتح بابل به دست کوروش بزرگ (قرن ششم پیش از میلاد) بابل هخامنشی، آشوریه هخامنشی (قرن ۶ تا ۴ پیش از میلاد) بین‌النهرین سلوکی (قرن چهارم تا سوم پیش از میلاد) امپراتوری اشکانی (قرن سوم پیش از میلاد تا قرن سوم پس از میلاد) اسروئن (قرن دوم پیش از میلاد تا قرن سوم پس از میلاد) آدیابن (قرن اول تا دوم بعد از میلاد) هاترا (قرن ۱ تا ۲ پس از میلاد) بین‌النهرین رومی (قرن دوم تا هفتم پس از میلاد)، آشور رومی (قرن دوم پس از میلاد) اواخر دوران باستان آسورستان (قرن سوم تا هفتم میلادی) فتح مسلمانان (اواسط قرن هفتم میلادی) زبان و نوشتار اولین زبانی که در بین‌النهرین به نوشته آمد سومری بود که یک زبان پیوندی مجزا بود. همراه با سومری، زبان‌های سامی نیز در بین‌النهرین اولیه صحبت می‌شد. زبان سوباری، زبانی از زاگرس که احتمالاً به خانواده زبان‌های هورو-اورارتوایی مربوط می‌شود، با نام‌های شخصی، رودخانه‌ها و کوه‌ها و در صنایع دستی مختلف گواهی شده‌است. اکدی در طول امپراتوری اکد و امپراتوری آشوری زبان غالب بود، اما سومری برای اهداف اداری، مذهبی، ادبی و علمی حفظ شد. انواع مختلف اکدی تا پایان دوره نو بابلی مورد استفاده قرار گرفت. زبان آرامی کهن که قبلاً در بین‌النهرین رایج شده بود، سپس زبان رسمی اداره استانی اول امپراتوری آشوری نو و سپس امپراتوری هخامنشی شد: زبان‌گونه رسمی، آرامی امپراتوری نامیده می‌شود. زبان اکدی از بین رفت، اما هم زبان اکدی و هم زبان سومری تا چند قرن بعد هم در معابد مورد استفاده قرار می‌گرفتند. آخرین متون اکدی مربوط به اواخر قرن اول میلادی است. در اوایل تاریخ بین‌النهرین (در حدود اواسط هزاره چهارم قبل از میلاد) خط میخی برای زبان سومری اختراع شد. تسلط بر سیستم واژه‌نگاشتی اولیه خط میخی سال‌ها طول کشید؛ بنابراین، فقط تعداد محدودی از افراد به عنوان کاتب استخدام شدند تا در استفاده از آن آموزش ببینند. تا زمانی که استفاده گسترده از خط هجایی تحت حکومت سارگون پذیرفته شد که بخش قابل توجهی از جمعیت بین‌النهرین باسواد شدند. آرشیوهای عظیمی از متون، از زمینه‌های باستان‌شناسی مدارس کتاب‌نویسی بابل قدیم بازیابی شده‌است که از طریق آنها سواد منتشر می‌شد. زبان اکدی در حدود هزاره سوم و دوم پیش از میلاد (تاریخ دقیق آن مورد بحث است) به تدریج جایگزین زبان سومری به عنوان زبان گفتاری بین‌النهرین شد، اما سومری به عنوان یک زبان مقدس، تشریفاتی، ادبی و علمی در بین‌النهرین تا قرن اول بعد از میلاد همچنان استفاده می‌شد. ادبیات در دوران امپراتوری بابل، کتابخانه‌هایی در شهرها و معابد وجود داشت. یک ضرب‌المثل قدیمی سومری می‌گوید: «کسی که در مکتب کاتبان سرآمد باشد، باید با سحر برخیزد». زنان و همچنین مردان خواندن و نوشتن را آموختند، و برای بابلیان سامی، این آموزش شامل دانش زبان منقرض شده سومری و هجایی پیچیده و گسترده بود. مقدار قابل توجهی از ادبیات بابلی از اصل سومری ترجمه شد و زبان دین و قانون تا مدت‌ها زبان پیوندی قدیمی سومری بود. واژگان، دستور زبان‌ها و ترجمه‌های بین خطی برای استفاده دانش آموزان و نیز تفسیرهایی بر متون قدیمی‌تر و توضیحات کلمات و عبارات مبهم گردآوری شد. کاراکترهای هجا همگی مرتب و نامگذاری شدند و فهرست‌های مفصلی تهیه شد. بسیاری از آثار ادبی بابلی هنوز هم امروزه مورد مطالعه قرار می‌گیرند. یکی از معروف‌ترین آنها حماسه گیلگمش در دوازده کتاب بود که توسط یکی از سین‌لقی‌یونینی‌ها از سومری اصلی ترجمه و بر اساس یک اصل نجومی تنظیم شده بود. هر بخش شامل داستان یک ماجراجویی در زندگی حرفه‌ای گیلگمش است. کل داستان یک محصول ترکیبی است، اگرچه احتمال می‌رود که برخی از داستان‌ها به‌طور مصنوعی به شخصیت مرکزی متصل شده باشند. علم و فناوری ریاضیات ریاضیات و علوم بین‌النهرین بر اساس یک دستگاه اعداد پایه ۶۰ (سکساجسیمال) بود. این دستگاه اعداد، مبنای ساعت ۶۰ دقیقه‌ای، روز ۲۴ ساعته و دایره ۳۶۰ درجه امروزی است. تقویم سومری، قمری بود و سه هفته هفت روزه در یک ماه قمری داشت. این شکل از ریاضیات در نقشه‌کشی اولیه بسیار مؤثر بود. بابلی‌ها همچنین قضایایی در مورد چگونگی اندازه‌گیری مساحت چندین شکل و حجم داشتند. آنها محیط یک دایره را سه برابر قطر و مساحت آن را یک دوازدهم مربع محیط اندازه گرفتند که اگر π عدد ۳ در نظر گرفته شود درست است. حجم یک استوانه به عنوان حاصل ضرب مساحت قاعده و ارتفاع در نظر گرفته شد؛ با این حال، حجم یک مخروط ناقص یا یک هرم مربع‌القاعده به اشتباه به عنوان حاصل ضرب ارتفاع و نیمی از مجموع قاعده‌ها در نظر گرفته شد. همچنین، اخیراً کشفی وجود داشت که در آن یک لوح π را به عنوان ۲۵/۸ (۳٫۱۲۵ به جای ۳٫۱۴۱۵۹~) استفاده می‌کرد. مایل بابلی نیز در جهان شهرت دارد که میزان آن هفت برابر مایل مدرن (۱۱ کیلومتر) بود. این اندازه‌گیری برای فواصل در نهایت به یک مایل-زمان تبدیل شد که برای اندازه‌گیری سفر خورشید استفاده می‌شد، و به این طریق زمان را نشان می‌داد. جبر ریشه‌های جبر را می‌توان در بابلی باستان جستجو کرد که یک سیستم حسابی پیشرفته ایجاد کردند که با آن قادر به انجام محاسبات به روش الگوریتمی بودند. لوح گلی بابلی با شماره YBC 7289 (حدود ۱۸۰۰ تا ۱۶۰۰ قبل از میلاد)، تقریبی برای را در چهار رقم مبنای ۶۰ نشان می‌دهد که تا حدود شش رقم اعشار درست است، و نزدیک‌ترین نمایش سه مکانی ممکن سکساجسیمال از است: بابلی‌ها به جواب‌های دقیق علاقه‌مند نبودند، بلکه بیشتر به دنبال تقریب‌ها بودند، و بنابراین معمولاً از درونیابی خطی برای تقریب مقادیر میانی استفاده می‌کردند. یکی از معروف‌ترین لوح‌ها، لوح پلیمپتن ۳۲۲ است که در حدود ۱۹۰۰–۱۶۰۰ قبل از میلاد ساخته شد، که جدولی از سه‌گانه فیثاغورثی را ارائه می‌دهد و برخی از پیشرفته‌ترین ریاضیات قبل از ریاضیات یونانی را نشان می‌دهد. اخترشناسی از زمان سومریان، کشیشان معابد تلاش می‌کردند تا رویدادهای جاری را با موقعیت‌های خاصی از سیارات و ستارگان مرتبط کنند. این امر تا زمان آشور ادامه یافت، زمانی که فهرست‌های لیمو به‌عنوان تداعی سال به سال رویدادها با موقعیت‌های سیاره‌ای ایجاد شدند، که از زمانی که تا به امروز باقی مانده‌اند، امکان تداعی دقیق نسبی با تاریخ‌گذاری مطلق را برای ایجاد تاریخ بین‌النهرین فراهم می‌کنند. ستاره‌شناسان بابلی در ریاضیات بسیار ماهر بودند و می‌توانستند خورشیدگرفتگی‌ها و انقلابین را پیش‌بینی کنند. خردمندان تصور می‌کردند که هر چیزی در نجوم هدفی دارد. بیشتر این تصورات مربوط به دین‌ها و پیشگویی‌ها بود. اخترشناسان بین‌النهرین یک تقویم ۱۲ ماهه را بر اساس چرخه‌های ماه طراحی کردند. آنها سال را به دو فصل تقسیم کردند: تابستان و زمستان. خاستگاه ستاره‌شناسی و همچنین طالع‌بینی از این زمان است. پزشکی قدیمی‌ترین متون بابلی در مورد پزشکی به دوره بابلی قدیم در نیمه اول هزاره دوم قبل از میلاد بازمی‌گردد. با این حال، گسترده‌ترین متن پزشکی بابلی، کتاب راهنمای تشخیصی است که توسط اُمَنُو، یا خردمند ارشد، اساگیل کین آپلی از بورسیپا، در زمان پادشاهی بابلی اداد اپلا ایدینا (۱۰۶۹–۱۰۴۶ قبل از میلاد مسیح) نوشته شده‌است. همراه با طب معاصر مصر، بابلی‌ها مفاهیم تشخیص پزشکی، پیش آگهی، معاینه بالینی، تنقیه، و نسخه‌نویسی را معرفی کردند. علاوه بر این، کتاب راهنمای تشخیصی روش‌های درمانی و علت‌شناسی و استفاده از تجربه‌گرایی، منطق و عقلانیت را در تشخیص، پیش آگهی و درمان معرفی کرد. فناوری مردم بین‌النهرین فناوری‌های بسیاری از جمله فلزکاری و مس، ساخت شیشه و چراغ، پارچه بافی، کنترل سیلاب، ذخیره آب و آبیاری را اختراع کردند. آنها همچنین یکی از اولین جوامع عصر برنز در جهان بودند. آنها از مس، برنز و طلا توسعه پیدا کرده و به آهن رسیدند. کاخ‌ها با صدها کیلوگرم از این فلزات بسیار گران‌قیمت تزئین شده بودند. همچنین از مس، برنز و آهن برای ساخت زره و همچنین سلاح‌های مختلف مانند شمشیر، خنجر، نیزه و گرز استفاده می‌شد. بر اساس یک فرضیه اخیر، پیچ ارشمیدس ممکن است توسط سناخریب، پادشاه آشور، برای سیستم‌های آبی باغ‌های معلق بابل و نینوا در قرن هفتم قبل از میلاد استفاده شده باشد، اگرچه تصور عمده بر این است که پیچ ارشمیدس یک اختراع یونانی در دوران بعد است. بعدها در دوره اشکانیان یا ساسانیان باتری بغداد که احتمالاً اولین باتری جهان بود در بین‌النهرین ساخته شد. جستارهای وابسته ادیان میانرودان باستان ماوراءالنهر نیا-فراتی تمدن زاگرس رافدین منابع پیوند به بیرون Ancient Mesopotamia – timeline, definition, and articles at World History Encyclopedia Mesopotamia – introduction to Mesopotamia from the British Museum By Nile and Tigris, a narrative of journeys in Egypt and Mesopotamia on behalf of the British museum between the years 1886 and 1913, by Sir E. A. Wallis Budge, 1920 (a searchable facsimile at the University of Georgia Libraries; DjVu & layered PDF format) Mesopotamian Archaeology , by Percy S. P. Handcock, 1912 (a searchable facsimile at the University of Georgia Libraries; DjVu & ) تاریخ باستان عراق تاریخ خاورمیانه تاریخ سوریه تاریخ عراق تاریخ غرب آسیا تمدن‌ها جغرافیای ایران جغرافیای ترکیه جغرافیای خاورمیانه جغرافیای سوریه جغرافیای عراق جغرافیای غرب آسیا جغرافیای کویت خاور نزدیک باستان خاور نزدیک خلیج فارس دریای مدیترانه سوریه باستان شام (سرزمین) غرب آسیا مدیترانه شرقی منطقه‌های تاریخی عربستان سعودی منطقه‌های تاریخی هلال حاصل‌خیز
4577
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%20%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%81
فضای هاسدورف
در توپولوژی و شاخه های مرتبط با آن در ریاضیات، یک فضای هاسدورف ، فضای جداسازی شده یا فضای یک فضای توپولوژی است که در آن بین هر دو نقطه مجزا همسایگی ای برای هر کدام وجود دارد به گونه ای که از همسایگی دیگری جدا باشد. در بین بسیاری از اصول جداسازی که می توان روی یک فضای توپولوژی اعمال کرد، "شرایط هاسدورف" بودن () اغلب مورد استفاده و بحث قرار می گیرد. این اصل یکتا بودن حدود دنباله ها، شبکه ها و فیلترها را اعمال می کند. فضاهای هاسدورف به افتخار فلیکس هاسدورف، یکی از بنیانگذاران توپولوژی نامگذاری شده است. تعریف اولیه هاسدورف از یک فضای توپولوژی (در ۱۹۱۴ میلادی) شامل شرط هاسدورف در قالب یک اصل بوده است. تعاریف نقاط x و y در یک فضای توپولوژی چون X را می توان به کمک همسایه‌ها جداسازی کرد اگر وجود داشته باشد یک همسایگی از x چون U و یک همسایگی از y چون V به گونه ای که U و V مجزا باشند (). فضای X را یک فضای هاسدورف گویند اگر تمام نقاط مجزای آن دو به دو توسط چنین همسایگی هایی جداپذیر باشند. این شرط بعد از شروط و سومین اصل جداسازی است، به همین دلیل به فضاهای هاسدورف هم می گویند. برای این فضاها نام فضای جدا شده هم به کار می رود. یک مفهوم مرتبط اما ضعیف تر، مفهوم فضای پیش‌منظم است. X را فضای پیش‌منظم گویند اگر هر دو نقطه متمایز توپولوژیکی (نقاطی که تمام همسایگی هایشان یکی نباشند) را بتوان توسط همسایگی های مجزا جداسازی کرد. فضاهای پیش‌منظم را فضاهای هم می گویند. رابطه بین این دو شرط به این صورت است: یک فضای توپولوژی هاسدورف است است اگر و تنها اگر هم پیش‌منظم باشد (یعنی نقاط متمایز توپولوژیکی آن توسط همسایگی ها جداسازی شود) و هم کولموگوروف (یعنی نقاط متمایز آن به صورت توپولوژیکی هم متمایز باشند). یک فضای توپولوژیکی پیش‌منظم است اگر و تنها اگر خارج قسمت کولموگوروف آن هاسدورف باشد. ارجاعات منابع Arkhangelskii, A.V., L.S. Pontryagin, General Topology I, (1990) Springer-Verlag, Berlin. . Bourbaki; Elements of Mathematics: General Topology, Addison-Wesley (1966). اصول جداسازی فضاهای توپولوژیکی
4582
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B6%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA
روضةالصفات
روضةالصفات کتابی است منظوم به فارسی نوشته عبدی بیگ شیرازی در سال ۹۷۶ هجری برابر با ۱۵۵۹ میلادی. این اثر دربارهٔ توصیف باغ‌های تاریخی شهر قزوین است. ویرایشی از این کتاب در سال ۱۹۷۴ میلادی در مسکو به چاپ رسید. ادبیات فارسی قزوین
4586
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C%20%D8%A8%DB%8C%DA%AF%20%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C
عبدی بیگ شیرازی
خواجه‌زین‌العابدین‌علی مشهور به عبدی بیک شیرازی و متخلص به نویدی متوفی ۹۹۸ قمری (سده دهم هجری، شانزدهم میلادی) از شاعران، حکیمان، ادیبان و دبیران دولت صفوی است که بخش مفید زندگیش را در دوران طهماسب سپری کرده‌است. وی به خاطر تاریخ‌نویسی و شاعری مشهور شد. عبدی بیگ از دبیران و شاعران دربار شاه طهماسب صفوی (۹۳۰ - ۹۴۸ ق) بود. اغلب تذکره‌نویسان مولد وی را شیراز نوشته‌اند، امّا صاحب تذکرهٔ «روز روشن» او را اصفهانی دانسته و نسبت شیرازی وی را به‌جهت کثرت اقامت او در آن شهر می‌داند. عبدی بیگ در جوانی به فراگیری ادب و علم و سیاق و ترسل پرداخت و در این رشته‌ها به‌ویژه، سیاق و حساب به‌زودی نام‌آور و عهده‌دار منصب استیفاء شد. سبک شعر و اثرها نویدی در سرودن مثنوی مهارت بسیار داشت و مثنوی‌های بسیاری پرداخته‌است. از جمله آثار وی «بوستان خیال» است که به تقلید از «بوستان» سعدی، به‌همان وزن و به‌نام شاه طهماسب نوشته شده‌است. از دیگر آثار وی بنا بر گفتهٔ سام میرزا، سه خمسه در جواب «خمسهٔ» نظامی است. خمسهٔ اول: «مظهر اسرار»، «جام جمشیدی»، «مجنون و لیلی»، «هفت اختر»، «آئین اسکندری». خمسهٔ دوم: «جوهر فرد»؛ «دفتر درد»، «فردوس‌العارفین»، «انوار تجلی»، «خزائن‌الملوک» یا «خزائن‌الملکوت». خمسهٔ سوم: «روضة الصفات»، «دوحة الازهار»، «جنة الاثمار»، «زینة الاوراق»، «صحیفة الاخلاص». دکتر صفا منظومهٔ «خزائن‌الملکوت» را جدا از «خزائن‌الملوک» دانسته و آن را مثنوی مذهبی متشکل از هفت بخش یا خزانه در برابر «حدیقةالحقیقة» سنائی به‌نام «سبعة عبدی» ذکر کرده‌است. سبعهٔ مذکور شامل: «صحیفة لاریب»، «لوح مسطور»، «بحر مسجور»، «منشور شاهی»، «مروج‌الاسواق»، «مهیج‌الاشواق»، «نهایة الاعجاز». عبدی بیگ کتابی در تاریخ عهد خود به‌نام «تکملة الخبار» نیز نوشته و آن را در ۹۷۸ ق به پایان رسانده‌است. کتاب «صریح‌الملک»، در شرح املاک و عمارت‌ها و بناهای بقعهٔ شیخ صفی‌الدین اردبیلی نیز از آثار او است. تاریخ نگاری یکی از مهم‌ترین آثار او کتاب تاریخی تکملة الاخبار است که رخدادهای دنیای اسلام را تا سال ۹۷۸ نگاشته و از نظر متن شباهت زیادی با کتاب تاریخ جهان آرا قاضی احمد غفاری کاشانی دارد؛ گرچه غفاری، بیشتر به بیان تواریخ و جزئیات پرداخته اما رنگ و بوی کتاب عبدی بیک بیشتر ادبی است. آثار دیگر عبدی بیک، مجموعه‌ای از آثار منظوم است که هر کدام با نامی خاص، اختصاص به حوزه مشخصی دارد. از آنجا که عبدی بیک یک شاعر ِمورخ است، شعر را وسیله‌ای در خدمت بیان تاریخ و جغرافیا قرار داده و در بسیاری از اشعارش، به وصف محلات و باغهای قزوین یا رخدادهای تاریخی نشسته‌است. بحث از ارزش تاریخی اشعار عبدی بیک که ضمن آن‌ها به بسیاری از جنگها و نبردها و تحولات دیگر پرداخته باید در جای دیگری دنبال شود. در عین حال، به دلیل علاقه اش به شعر عرفانی، به پیروی از نظامی و امیرخسرو دهلوی و دیگر شاعران حکیم، شعر عرفانی هم فراوان سروده و از داستانهای عارفانه و عاشقانه برای بیان عقاید عرفانی خود بهره جسته‌است. سر جمع مجموعه اشعار او را ۵۴۹۴۷ بیت دانسته‌اند. بنگرید، وی بیشتر این اشعار را به درخواست شاه طهماسب یا برای وی سروده و در همه جا به نیکی از او یاد کرده و از انعامات او در حق خود یاد نموده‌است. بسیاری از مجموعه‌های شعری او را خاورشناسان شوروی سابق چاپ کرده‌اند. از آن جمله می‌توان به این آثار اشاره کرد: دوحة الازهار، مظهر الاسرار، جوهر فرد، آیین اسکندری، لیلی و مجنون، هفت اختر، جنة الاثمار، زینة الاوراق و صحیفة الاخلاص و... منابع زادگان سده ۱۶ (میلادی) شاعران اهل شیراز شاعران فارسی‌زبان سده ۱۰ (قمری) شاعران مرد اهل ایران هنرمندان دوره صفویان
4589
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%87%20%D8%AA%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D8%A8%20%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%81%20%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A8%D8%A7
فهرست زبان‌های جهان به ترتیب حروف الفبا
PS 个 T E A M نام هر زبان با خط خودش در جلویِ نام فارسی آن آمده‌است. در مورد زبان‌هایی که نامشان با خطی غیر از خط عربی یا لاتین نوشته شده، یا نیاز به آوانگاری دارند، تلفظ نام آنها نیز نوشته شده‌است. بیش از ۷۱۰۰ زبان در دنیا وجود دارد. در هر چهارده روز یک زبان تبدیل به زبان مرده می‌شود از دلایل آن می‌توان گرایش مردم به شهرهای بزرگ و همچنین فوت افراد بومی‌های آن زبان اشاره کرد. فارسی ایرانی آنچه در زیر می‌بینید فهرستی الفبایی از زبان‌های زندهٔ جهان است. زبان‌هایی که امروزه به طور متداول استفاده نمی‌شوند، در این فهرست نیامده‌اند. آ آفریکانس Afrikaans زبان آدیگِبزه адыгэбзэ (ساجده) زبان آرامی زبان آستوری Asturianu زبان آسی Ирон (ایرون) زبان آلبانیایی Shqip زبان آلمانی Deutsch (دویچ) زبان آمهاری ا (زبان اچمی)Achimi (جنوب فارس وغرب هرمزگان و جنوب شرق بوشهر) زبان ادریسیش فاقد کلمات ث ع ح ض ذ ظ ط زبان اردو اردو زبان ارمنی Հայերեն (هایرن) زبان ازبکی Oʻzbekcha زبان اسپانیایی Español (اسپانیول) زبان اسپرانتو Esperanto (اِسپِرانتو) زبان استونیایی Eesti زبان اسلواکیایی Slovenčina زبان اسلوونیایی Slovenščina زبان اندونزیایی Bahasa Indonesia زبان انگلیسی English زبان فارسی Persian زبان اوکراینی Українська (اوکرائینسکا) زبان اویغوری ئۇيغۇر تىلى (اویغور تیلی) زبان ایتالیایی Italiano زبان ایرلندی Gaeilge زبان ایسلندی Íslenska زبان اراکی ب زبان باسکی Euskara زبان براهویی زبان بلاروسی Беларуская (بلاروسکایا) زبان بلغاری Български (بلگارسکی) زبان بلوچی Baloochi زبان بنگالی زبان بوسنیایی Bosanski زبان لری بختیاری زبان بلتی (Balti) پ زبان پرتغالی Português زبان پشتو پښتو ت زبان تاتاری Tatarça زبان تاتی تاتی زوان زبان تاگالوگ زبان تالشی تؤلشه زوؤن زبان تاجیکی زبان تایلندی ภาษาไทย زبان ترکمنی زبان ترکی آذربایجانی Azərbaycan dili(آذربایجان دیلی) زبان ترکی استانبولی Türkçe زبان ترکی خراسانی زبان ترکی قشقایی ج زبان جاوه‌ای Basa Jawa چ زبان چکی Česká زبان چواش Чӑваш (چواش) زبان چینی 中文 د زبان دانمارکی Dansk زبان دری فارسی زبان دزفولی هخامنش‌های قدیم در ایران ر زبان راژی Raji زبان روسی Русский (روسکی) زبان رومانیایی Română ژ زبان ژاپنی 日本語 (نی هون گُ) س زبان سمنانی (سمنی واژا) زبان سواحیلی Kiswahili زبان سوئدی Svenska زبان سومالی af Soomaali زبان سیسیلی Sicilianu زبان سینهالی Sinhalese ساکسونی جنوبی Plattdüütsch سانسکریت संस्कृतम् . (زبان سیستانی) sistani ش زبان شوشتری[شهری] ص زبان صربی Српски (سرپسکی) ع زبان عبری עברית (ایوْریت) زبان عربی العربیة ف زبان فارسی (زبان پارسی) زبان فرانسوی Français (فِرانسه) زبان فنلاندی Suomi فریزی غربی Frysk ق زبان قرقیزی زبان قزاقی ک زبان کرواتی Hrvatski زبان کره‌ای 한국어 زبان کردی Kurdî کوردی کاتالان Català گ زبان گالیسی Gàidhlig زبان گرجی ქართული زبان گیلکی گیلٚکی زبان گِیلیک اسکاتلندی Galego ل زبان لاتین Latina زبان لتلندی Latviešu زبان لری North louri [زبان لکی]لکستان مرکز غرب فلات ایران زبان لری South louri زبان لوکزامبورگی Lëtzebuergesch زبان لهستانی Polski زبان لیتوانیایی Lietuvių م زبان ماراتی मराठी زبان مازندرانی یا طبری (مازرونی یا تبری) زبان مالایی Bahasa Melayu زبان ماندارین زبان مجاری Magyar زبان مغولی Монгол (مونگول) مین جنوبی Bân-lâm-gú ن زبان نپالی زبان نروژی Norsk نروژی نو Nynorsk (نونورسک) زبان نمیدو иӏмфо و زبان والونی Walon زبان ولزی Cymraeg زبان ویتنامی Tiếng Việt ه زبان هلندی Nederlands زبان هندی हिन्दी زبان هوسایی هندی باستانی ی زبان یاقوتی زبان یونانی Ελληνικά (اِلینیکا) زبان‌های مرده زبان اوستایی زبان پهلوی (پارسی میانه) فارسی زبان مصری (باستان) زبان (پادشاهی) دبلخانان زبان لاتین:صرفاً برای موارد مذهبی (در واتیکان)مورد استفاده است. زبان‌های فراساخته اسپرانتو Esperanto [زبان میانجی] (زبان پایمرد) Interlingua انگلولاتین ایدو Ido تراین تیمیرو سول-ره-سول لوترا نوویال ولاپوکvolapuk جستارهای وابسته فهرست زبان‌ها بر پایه جمعیت سخنگویان بومی منابع Interesting facts ویکی‌پدیا انگلیسی فهرست زبان‌های جهان فهرست‌های مربوط به زبان‌ها نمایه‌های ویکی‌پدیا
4593
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C
کرمانجی
گویش کُرمانجی () بزرگ‌ترین گویش زبان‌های کردی است. کُرمانجی، سرشتی قدیمی‌تر را نسبت به دیگر گویش‌های کردی حفظ کرده‌است. فهم زبان گویشوران کُرمانجی و سورانی (مکریانی، بابانی، اردلانی) برای یک‌دیگر به سختی شدنی است. همجواری گویشوران سورانی و کرمانجی در مناطق شمالی کردستان عراق منجر به شکل‌گیری کرمانجی بادینانی شده‌است که ترکیبی از سورانی و کرمانجی تلقی می‌شود برای فهمیدن بیشتر ازهم. تمام کردهای ساکن لبنان، گرجستان، ارمنستان، جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و اوکراین و همچنین تمام کردهای کردستان سوریه به کرمانجی صحبت می‌کنند. تقریباً همهٔ کردهای کردستان ترکیه (به جز کسانی که به زازاکی صحبت می‌کنند) به گویش کرمانجی صحبت می‌کنند. در عراق، کرمانجی در مناطق موصل، شنگال (سنجار)، دهوک، زاخو، آکره، آمدیا و شیخان صحبت می‌شود. در ایران، کرمانجی در مناطق ارومیه، ماکو، خوی و خراسان (کردهای مهاجر در خراسان) صحبت می‌شود. همچنین کردهای تبعیدی آناتولی میانه ترکیه (آنکارا و قونیه و…) به این گویش صحبت می‌کنند. کردهای افغانستان و پاکستان نیز به کرمانجی صحبت می‌کنند. گستره گویش کردی کرمانجی در بخش‌های کردنشین ترکیه و بخش‌های کردنشین سوریه، بخشی از اقلیم کردستان عراق و در استان آذربایجان غربی در شهرستان‌های اشنویه، ارومیه، سلماس، خوی، شاهین دژ، ماکو، شوط، پلدشت، چالدران، چایپاره و با پاره‌ای تفاوت در میان مردم ایل کردلی، ایل رشنو، ایل شوهان و برخی از مردم ایل ملکشاهی استان‌هایی چون استان کردستان با لهجه پاله‌ای و لهجه ملکشاهی تکلم می‌شود. ایل ملکشاهی جزوی از کنفدراسیون کردهای کرمانج چمشگزک هستند که زمان صفویه به ایران مهاجرت کردند. هم‌اینک در کردستان ترکیه استان استان درسیم (به کردی: Dêrsim) شهری به نام چمشگزک وجود دارد که به کردی کرمانجی به آن ملکشی می‌گویند که همان ملکشاهی است. همچنین در شمال شرق ایران و در استان‌های خراسان شمالی و خراسان رضوی در شهرستان‌های نیشابور، قوچان، بجنورد، اسفراین، شیروان، کلات نادری، درگز، کاشمر، بخش خبوشان فاروج، بخش سنگر فاروج، بخش سرولایت نیشابور، مانه و سملقان و روستای زردکوهی و گودچاه در سبزوار، به گویش کردی کرمانجی تکلم می‌شود. کردی کرمانجی در شهرستان‌های درگز، چناران و فاروج با در اختیار داشتن درصدی بالا، گویش اول است) با توجه به مهاجرت‌های گسترده از سایر شهرهای کرد زبان استان خراسان شمالی به کلانشهر مشهد شمار کردهای کرمانج ساکن در مشهد قابل توجه است. در روستاهایی در شهرستان رودبار استان گیلان به ویژه در بخش عمارلو که شامل دو بخش می‌باشد که عمده ساکنان بخش خورگام که شامل روستاهای لایه بره سر چهارمحل برارود و بیش از یکصد پارچه آبادی و روستا به گویش کردی کرمانجی صحبت می‌کنند پیرکوه و کرماک و روستای کرمانج نشین دوسالده در منطقهٔ عمارلو و برخی روستاهای سیاهکل و در استان اردبیل ،17 روستای شهرستان خلخال به مرکزیت لنبر و نیز در قسمت‌های کردنشین ارمنستان و ترکمنستان و استان شاهومیان و استان کاشاتاق در جمهوری آرتساخ به کردی کرمانجی تکلم می‌شود. بیشتر کردهای ساکن اروپا به گویش کرمانجی تکلم می‌کنند. کردی کرمانجی با آنکه از لهجه‌های مختلفی تشکیل شده‌است ولی لهجهٔ مرجع و کتابی (معیارِ) آن به لهجهٔ جزیری در کردستان ترکیه شبیه است که از زمان‌های دور شاعران و نویسندگانی مانند احمد خانی، ملای جزیری، فقی طیران، ماموستا جگرخون و علی حریری آثار ارزشمندی را خلق کرده‌اند در خراسان بزرگ نیز کردی کرمانجی در مناطق شمالی آن، شمال خطی که مشهد را به بجنورد اتصال می‌دهد و به مرز ترکمنستان محدود می‌شود، تکلم می‌شود. ساکنین برخی روستاهای ترکمنستان که هم‌مرز با ایران هستند مانند روستای فیروزه نیز به این گویش تکلم می‌کنند. در تفلیس پایتخت گرجستان عده زیادی کردهای کرمانج زندگی می‌کنند که پیرو آیین ایزدی هستند. به نظر می‌رسد که آیین «ایزدی» ریشه در دین زرتشتی دارد. در کشور ارمنستان حدود یک سوم کردهای این کشور ساکن ایروان (Erivan)، و بقیه در مناطق الاگوز (Alagöz)، آرارات (Ararat)، ماسیس (Masis) و تالیین (Talinn) ساکن هستند که به لهجه کردی کرمانجی تکلم می‌کنند. این کردها در سال ۱۹۲۰ از کردستان ترکیه به این دیار کوچ اجباری داده شدند. در کشور روسیه (منطقه سیبری) ساکنین شهر نووسیبیسکی و حومه به گویش کردی کرمانجی صحبت می‌کنند. در اطراف شهرستان خلخال واقع در استان اردبیل نیز روستاهایی به زبان کردی کرمانجی تکلم می‌کنند که از شمال به جنوب عبارتند از: میل آغاردان، بلوکانلو، مصطفی لو، پیرانلو، چملوگبین، اوجغاز، مورستان، کلستان علیا، حاجی‌آباد، کلستان سفلی، لنبر، نواشنق، آقبلاغ کرد، غفورآباد، کالار، چلنبر، داودخانی، خداقلی قشلاق و دلیلر وروستایی جعفرآباد که در جنوب شهرستان خلخال و در حد فاصل استان اردبیل، زنجان قرار دارد به گویش کردی کرمانجی اصیل که صحبت می‌کنند.کرمانج های این مناطق از دو طایفه خالتانلو و شاطرانلو می باشند. بیش از ۵۷٪ از کرد زبانان جهان به گویش کردی کرمانجی تکلم می‌کنند. الفبا و نوشتار برای نوشتن کردی کرمانجی در کردستان ترکیه و کردستان سوریه از حروف لاتین، در کردستان عراق و کردستان ایران از خط عربی و در قسمت کردنشین ارمنستان از خط سیریلیک استفاده می‌شود. در استان‌های خراسان رضوی، خراسان شمالی و آذربایجان غربی به عنوان مهم‌ترین استان‌های کرمانج‌نشین در ایران، کاربرد حروف لاتین در حال گسترش است. الفبای کردی از ۳۱ حرف تشکیل می‌شود: A B C Ç D E Ê F G H I Î J K L M N O P Q R S Ş T U Û V W X Y Z زبان کردی دارای ۸ مصوت است: و نیز دارای ۲۳ صامت است: ادبیات کتاب دیوان مم و زین مهم‌ترین اثر ادبی نوشته‌شده به گویش کردی کرمانجی است. کردهای کرمانجی عثمانی و ایران تا پیش از دوران معاصر آثارشان را به زبان فارسی می‌نوشتند؛ مثلاً ادریس بدلیسی از مقام‌های دولت عثمانی و با اصلیت کرد، در سال ۱۵۰۱ میلادی، هشت بهشت را به فارسی نوشت که این کتاب نخستین اثر تاریخی در مورد هشت پادشاه عثمانی است. شاهزاده شرف خان فرمان‌روای امیرنشین کرد بتلیس در اواخر سده شانزدهم اثر تاریخی خود را دربارهٔ کردها به فارسی نوشته‌است. نخستین شاعر شناخته شده کردی کرمانجی «علی حریری» است که در سال ۱۰۰۹ میلادی در حکاری، کردستان ترکیه متولد شده و حدود سال ۱۰۷۹ میلادی از دنیا رفته‌است. مضمون‌های مورد علاقه وی عشق به زادگاه، زیبایی‌های طبیعتش و زیبایی دختران سرزمینش بودند. شناخته‌شده‌ترین شاعر کرد کرمانج در اواخر سده شانزدهم و اوایل سده هفدهم، شیخ احمد نشانی ملقب به ملای جزیری است. او اهل جزیره ابن عمر (جزیره بوتان) بود و مانند بسیاری از ادیبان آن زمان شناخت خوبی از عربی، فارسی و ترکی داشت. ذهن او همچنین از فرهنگ ادبی فارسی و عربی انباشته بود. اثر او بیش از ۲۰۰۰ بیت دارد. در این عصر است که احمد خانی شاعر متولد می‌شود. وی که اصالتاً بایزیدی است، به بیانی نخستین شاعر بزرگ کردی کرمانجی به‌شمار می‌آید. او در اثر خود مم و زین، شعری طولانی با بیش از ۲۶۵۰ بیت، گفته‌است. کردهای کرمانج قفقاز در دوران شوروی نیز تلاش‌های برای نوشتن کردی کرمانجی با خط سیریلیک انجام دادند که از آن جمله می‌توان به انتشار مجموعه اشعار جاسم جلیل (زاده ۱۹۰۸) در نخستین روز جنگ جهانی دوم و همچنین «عرب شامیلوف» پرکارترین رمان‌نویس کرد کرمانج اشاره نمود که از سال ۱۹۳۵ آغاز به انتشار آثارش کرد. در دوره بین دو جنگ جهانی شاهزاده «جلادت بدرخان» و برادرش «کامران» در دمشق سوریه که تحت قیمومیت فرانسه بود گرد هم آمدند و مسببان اصلی نوزایی ادبیات کردی کرمانجی شدند. آن‌ها برای نوشتار الفبای لاتینی بکار می‌بردند و این خط را در نشریه «هه‌وار» باب کردند. این نشریه اقدامات مهمی در جهت معرفی قالب‌های تازه در زبان ادبی کردی کرمانجی صورت داد. در دوران معاصر با سیل مهاجرت پناهندگان از ترکیه و دیگر کشورها به شمال اروپا بسیاری از گویشوران کردی کرمانجی نیز به اسکاندیناوی پناهنده شدند. شاعران و نویسندگان پناهنده در ابتدا آثار خود را برای چاپ به نشریاتی می‌سپردند که توسط انتشارات کردی در سوئد چاپ می‌شوند. مقامات سوئد، با توجه به سیاستی که در قبال جوامع مهاجر کشورشان دارند، به جمعیت پناهندگان کرد نیز بودجه قابل توجهی برای چاپ و نشر آثارشان اختصاص داده‌اند. از اواخر دهه ۷۰، ده‌ها مجله و نشریه و همچنین تعدادی کتاب کودکان، کتاب‌های آموزش الفبا و ترجمه آثار تاریخی در مورد کردها به کردی کرمانجی با خط لاتین به چاپ رسید. آفرینش آثار ادبی نیز ترغیب شد و امین بوز ارسلان داستان‌هایی برای کودکان نوشت و روژان بادناس مجموعه شعری به چاپ رساند. محمود اوزون نیز دو رمان در سبک واقع‌گرایی منتشر کرد. در طی ۱۰ سال ۲۰۰ عنوان کتاب به کردی کرمانجی و کردی سورانی و کردی زازاکی به چاپ رسیده‌است. جستارهای وابسته فهرست کردهای اهل ایران زبان کردی کردها کرمانج کردهای خراسان سورانی پیوند به بیرون فرهنگسرای زبان کردی کرمانجی منابع بلو، جویس: کلیات زبان و ادبیات کردی، مترجم: ضیا مجیدی، لیلا. در: مجله «گوهران». بهار ۱۳۸۶ - شماره ۱۵. زبان کردی کردی کمیجانی زبان‌های اردن زبان‌های ارمنستان زبان‌های ایران زبان‌های ایرانی شمال غربی زبان‌های ترکمنستان زبان‌های ترکیه زبان‌های جمهوری آذربایجان زبان‌های خراسان زبان‌های روسیه زبان‌های سوریه زبان‌های عراق زبان‌های قرقیزستان زبان‌های قزاقستان زبان‌های گرجستان زبان‌های لبنان گویش‌های زبان کردی
4595
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
سورانی
سورانی (، ) یا کردی میانی () یکی از گویش‌های زبان کردی است. سورانی در بخش میانی مناطق کردنشین ایران و همچنین در کردستان عراق صحبت می‌شود. شهرهای اصلی گویشوران سورانی عبارتند از سنندج، بوکان، سقز، پیرانشهر، بانه، اُشنَویه، سردشت، مهاباد، نَقَده، شاهین‌دژ، تکاب، میاندوآب، بیجار، مریوان، سنقر، پاوه،جوانرود، کامیاران، روانسر، در ایران، و سلیمانیه، اربیل، کرکوک، حلبجه، سوران، رانیه، کویسنجق در عراق. اتنولوگ شمار گویشوران سورانی را در سال ۲۰۰۴ میلادی جمعاً ۳٬۷۱۲٬۰۰۰ نفر برآورد می‌کند. لهجه‌های سورانی شاملِ اردلانی، گویش جافی، سقزی و مکریانی است. جمعیت گویشوران سورانی عراق ۲٫۸ میلیون نفر (۱۰٫۶ درصد جمعیت عراق) و جمعیت گویشوران بادینی (کرمانجی) عراق ۲٫۲ میلیون نفر (۸٫۴ درصد جمعیت عراق) است. در عراق، لهجهٔ سلیمانی از گویش سورانی (که در سلیمانیه متداول بود) در زمان سلطهٔ انگلیس‌ها (۱۹۳۲–۱۹۱۸) و در ایران لهجهٔ مکری در دورهٔ فعالیت حزب دموکرات کردستان (۴۶–۱۹۴۰) به‌عنوان معیار سورانی برگزیده شد. پیش از آن در سده‌های ۱۷ و ۱۸ میلادی زبان اورامانی به‌عنوان زبان نوشتار کردی به‌کار رفته‌بود. گفته شده‌است که کردی از زبان مادها منشعب شده‌است، اما از زبان مادی تنها چند واژه باقی مانده‌است و نمی‌توان براساس آن چنین قضاوتی کرد. در میان سورانی‌نویسان پافشاری بر دوری گزیدن از واژه‌های عربی، فارسی و ترکی که کردی تحت سلطهٔ این سه زبان قرار داشته نمایان است و اما این سخت‌گیری و سره‌گرایی سورانی نسبت به واژه‌های اروپایی وجود ندارد. سورانی اصطلاح رایج این گویش در بین مردم است، و برخی از زبان شناسان از عبارت‌های «کردی میانی یا کردی مرکزی» و «کرمانجی میانی» استفاده می‌کنند. تبارشناسی زبانی زبان‌های هندواروپایی زبان‌های هندوایرانی زبان‌های ایرانی زبان‌های ایرانی غربی زبان‌های ایرانی شمال غربی زبان کردی گویش کردی سورانی زبان فارسی نیز از زبان‌های ایرانی غربی است ولی به دستهٔ جنوب غربی تعلق دارد. مناطق و لهجه‌ها شهرهای اصلی گویشور کردی میانی عبارتند از: استان آذربایجان غربی بخش (مکریان) مهاباد، سردشت، بوکان، اشنویه، پیرانشهر، تکاب، شاهین‌دژ ، نقده و میاندوآب . استان کردستان سنندج، سقز، مریوان، کامیاران، دیواندره، بانه، دهگلان، بیجار، سروآباد و قروه. استان کرمانشاه جوانرود، روانسر، ثلاث باباجانی، پاوه، سرپل ذهاب، قصرشیرین و بخش‌هایی از کرمانشاه. استان اربیل (اقلیم کردستان عراق) اربیل، حاج عمران، چومان، سُوران، شقلاوه، کویسنجق، رواندوز و مخمور. استان سلیمانیه (اقلیم کردستان عراق) سلیمانیه، پیشدار، رانیه، دوکان، ماوت، شارباژر، چمچمال، قره‌داغ، دربندیخان، کلار، کفری و خانقین. استان حلبچه (اقلیم کردستان عراق) حلبچه، شهرزور، سیدصادق، پنجوین و سیروان. استان کرکوک (اقلیم کردستان عراق) کرکوک و طوز خورماتو. گویش سورانی خود به چندین لهجه تقسیم می‌شود. لهجهٔ رایج در سنندج لهجهٔ اردلانی است که لهجهٔ مناطق مرزی کردستان سقزی است و لهجهٔ جنوب استان آذربایجان غربی مُکریانی نام دارد. در عراق نیز دو لهجهٔ اصلی سورانی اصلی (در اربیل، کرکوک، سلیمانیه و سقز) و سلیمانیه‌ای رایج است. همچنین لهجهٔ بوکانی که ترکیبی فصیح از کردی سورانی و مکریانی است زبان محاوره منطقهٔ بوکان و حومهٔ آن است. به‌طور کل اردلانی/سلیمانیه‌ای یک گروه و مکریانی/اربیلی نیز یک گروه دیگر را تشکیل می‌دهند. گروه‌ها: گروه یکم: لهجهٔ «اربیلی» در شهر اربیل اقلیم کردستان عراق و در حومهٔ آن و بخشی از شهر اشنویه ایران سخن گفته می‌شود. تمایز اصلی آن در تلفظ بعضی از واژگان همخوان که در آن «ل» به «ر» تغییر شکل می‌دهد. این لهجه رایج‌ترین لهجهٔ زبان کردی میانی است و توسط ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر از کردها تکلم می‌شود. لهجهٔ «مُکریانی» زبان مورد استفاده در جنوب دریاچهٔ ارومیه با مرکز مهاباد، شامل شهرهای سردشت، ربط، بوکان، اشنویه، پیرانشهر ، نقده و میاندوآب است. این منطقه به‌طور سنتی به‌عنوان مُکریان شناخته شده‌است. لازم به ذکر است که شهرهای تکاب و شاهین دژ هم جزعی از منطقه مکریان حساب و شناخته میشوند ، اما به لهجه اردلانی صحبت میکنند. در لهجهٔ «بوکانی» که ترکیبی فصیح از بابانی و مُوکریانی است زبان محاورهٔ منطقهٔ بوکان و حومهٔ آن است. در لهجهٔ «سقزی» که ترکیبی از اردلانی و تا حدودی موکریانی است و به‌صورت لهجه‌ای کاملاً متفاوت در سقز و بانه و تا حدودی دیواندره و تکاب و مریوان تکلم می‌شود. گروه دوم: لهجهٔ «بابانی» در شهر سلیمانیه عراق و شهر بانه و مریوان ایران سخن گفته می‌شود. این منطقه با عنوان بابان شناخته شده‌است. لهجهٔ «گرمیانی» در شهر کرکوک، خورماتو و شهرها و روستاهای نزدیک آن صحبت می‌شود. این منطقه با عنوان گرمیان شناخته شده‌است. لهجهٔ «اردلانی» در شهرهای سنندج، کامیاران، دیواندره، قروه، دهگلان،بیجار در استان کردستان و شهرستان روانسر در استان کرمانشاه و در شهرستانهای تکاب و شاهین‌دژ استان استان آذربایجان غربی تکلم می‌شود . این منطقه به‌عنوان اردلان شناخته شده‌است. لهجهٔ «جافی» در شهرهای جوانرود، ثلاث باباجانی، حلبچه، و نزدیک به نیمی از پاوه ، سرپل‌ذهاب و همچنین شهر کرمانشاه صحبت می‌شود. مقایسه ادبیات از شاعران بزرگ کلاسیک‌سرای این گویش می‌توان به نالی، محوی، حاجی قادر کویی، قانع، هژار، هیمن، شریف و جلال ملکشاه اشاره کرد و از خوانندگان بزرگ آن می‌توان سیدعلی‌اصغر کردستانی، حسن زیرک، ماملی، علی مردان، طاهر توفیق، ناصر رزازی، نجمه غلامی و مظهر خالقی را نام برد. رمان ژانی گه‌ل (درد ملت) نوشته ابراهیم احمد از نخستین رمان‌های قابل توجه در گویش سورانی به‌شمار می‌رود. قدیمی‌ترین آن فرهنگ یک زبانه کردی سورانی به نام فرهنگ خال (تألیف محمّد خال از اهالی سلیمانیه در ۱۹۶۰) است و آخرین فرهنگ مهم دوزبانه سورانی هژار (۱۹۹۵) است. این فرهنگ‌ها به‌طور وضوح نگرش تجویزی و ناسیونالیستی دارند نه توصیفی و از این‌رو از ذکر واژه‌های بیگانه یا هر چه رنگ خارجی دارد دوری گزیده‌اند. زبان نوشتاری در میان زبان‌های ایرانی زبان فارسی در مرحله‌ای بسیار قدیم‌تر از دیگر زبان‌های این خانواده به شکل استاندارد و یک‌دست نوشتاری دست یافت. پس از کنارگذاشته‌شدن خط و زبان استاندارد پارسی میانه، استانداردسازی فارسی نو با روندی طبیعی آغاز شد و در حدود سده‌های ۸ و ۹ میلادی یعنی در زمان رودکی و پس از آن شکل نهایی یک‌دست خود را یافت. استانداردسازی دیگر زبان‌های ایرانی سده‌ها بعد و گاه از طرق سیاست‌گذاری دولتی (مانند فارسی تاجیکی و پشتو) انجام گرفت. استانداردسازی نوشتاری گویش‌های کردی از سدهٔ بیستم آغاز شده و هنوز ادامه دارد. در میان گویش‌های کردی دو شاخهٔ سورانی و کرمانجی نیمه‌استاندارد هستند و استانداردهایی جدا از یک‌دیگر را دنبال کرده‌اند. در مناطق کردنشین ایران از سده‌های دور تا امروز زبان نوشتاری و اداری همواره فارسی بوده‌است. زبان ادبی کردستان عراق نیز تا سال ۱۹۲۰ فارسی و زبان اداری حکومتی آن ترکی عثمانی بود. زبان نوشتاری سورانی که با خط فارسی-عربی و با علاماتی اضافه‌شده نوشته می‌شود در سال‌های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ با بخشنامه‌ای توسط حکومت بریتانیا که بر منطقه مستقر شده‌بود و با قصد ایجاد چنددستگی در کشور عراق و منطقه ایجاد شد. زبان فارسی در مدارس کردستان عراق تا سال ۱۹۲۱ تدریس می‌شد و پس از آن مقامات بریتانیایی از تدریس فارسی و ترکی جلوگیری کردند. در روزنامهٔ رسمی امور اداری بریتانیا، شماره اکتبر ۱۹۲۵ در متن نامهٔ رسمی بریتانیا به سازمان ملل مورخهٔ ۲۴ فوریه ۱۹۲۶ دربارهٔ امور اداری منطقهٔ کردنشین تحت ادارهٔ بریتانیا می‌خوانیم: این نامه ادامه می‌دهد که حکومت بریتانیا پس از ایجاد زبان نوشتاری برای کردی سورانی، «نهایت سعی خود را برای مجاز اعلام کردن و استفادهٔ فعالانه از زبان کردی را تشویق و ترغیب نمود.» با این‌که آثار ادبی تا پیش از اوایل سدهٔ ۱۹ میلادی در گویش سورانی نوشته نشده بود انگلیسی‌ها از میان گورانی، سورانی و بادینانی، گویش سورانی را دست‌مایهٔ خود برای ایجاد یک زبان کردی نوشتاری قرار داده آن را به عنوان زبان رسمی کردهای عراق معرفی کردند. این باعث شد که در آغاز گویشوران بادینی نیمهٔ شمالی کردستان عراق که درک سورانی برایشان دشوار بود کودکان خود را ترجیحاً به مدارس عربی‌زبان بفرستند. زبان نوشتاری کردی در عراق به مرور دو شکل نیمه‌استاندارد پیدا کرد که تا امروزه ادامه دارد. یکی گونهٔ گویش کردی سورانی (بر پایهٔ لهجه‌های سورانی سلیمانیه و اربیل) و دیگری گونهٔ گویش بادینانی (بر پایهٔ لهجهٔ دهوک). این تفاوت‌ها همچنان پابرجاست و مانع ایجاد یک شکل زبانی یک‌دست و استاندارد برای کردهای عراق شده‌است. بخش بزرگی از استانداردسازی‌های اولیه در نوشته‌های کردی سورانی در خلال سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ انجام شد. یک همایش سیاسی در عراق در سال ۱۹۵۹ تصمیم گرفت تا سورانی را «زبان استاندارد ادبی برای همهٔ کردها» اعلام کند، ولی بادینی‌زبانان (کرمانجی‌زبانان) شمال عراق و کردهای ترکیه چنین تصمیمی را نپذیرفتند. در مطبوعات چاپ‌شدهٔ گویش سورانی در ایران گویش مکری (مُکریانی) بوکان و مهاباد معیار نوشتاری است. البته نوشته‌های مکری برخی از ویژگی‌های گویش سلیمانیه را نیز استفاده کرده‌اند. وام‌واژه‌ها وام‌واژه‌ها در سورانی معمولاً دستخوش مقداری دگرگونی آوایی می‌شوند یا با تفاوت‌هایی نوشته می‌شوند. برای نمونه بحث عربی به صورت «باس»، خلق به صورت «خه‌لک» و خلعت به شکل «خه‌لات» تلفظ و نوشته می‌شود. در مراحل آغازین نوشتن به کردی سورانی، نویسندگان استفاده زیادی از واژه‌های فارسی و عربی می‌کردند و این نشانه‌ای از سطح ادبی بالاتر بود؛ ولی در دوره‌های پس از آن و احساس خطر نسبت به زبان کردی از سوی زبان غالب عربی در عراق، معیارسازان کُرد عراق کوشش فراوانی برای بیرون ریختن واژه‌های عربی از سورانی تا حد ممکن انجام دادند. اما کاربرد پسوندهای فارسی مانند -دار (نمونه بریندار: به صورت لغوی یعنی بریدن‌دار، به معنی زخمی)، نشین (نمونه: شانشین: شاه‌نشین)، سازی (چاکسازی: بهسازی) و -خانه (کتێبخانه: به معنی کتابخانه) هم‌چنان رواج دارد. در دورهٔ اولیه و نشست‌های آغازین واژه‌گزینی از سوی زبان‌دانان سورانی کوشش می‌شد تا برای بسیاری از واژه‌های عربی برابرهای فارسی آن‌ها استفاده شود. فارسی و کردی هر دو از زبان‌های ایرانی هستند و نزدیکی این دو زبان دلیل این تصمیم زبان‌دانان کرد بود. وام‌واژه‌های فارسی در کردی مانند آسایش، پرورده، پیوند، چاپ، انجام، تندرستی، هنرمند، گزارش (گوزاریشت)، آراسته (ئاڕاسته) و… از آن دوره نشأت می‌گیرند، ولی امروزه بیشینهٔ کردزبانان عراق این واژه‌ها را واژه‌های اصیل کردی می‌پندارند. برای گریز از کاربرد واژه‌های عربی در کنار واژه‌سازی گسترده در سورانی، از واژه‌های اروپایی (مانند پارتی (حزب)، اکتور (هنرپیشه)) و کرمانجی (مانند مرۆڤ (انسان)، گۆڤار (گاهنامه)) نیز استفاده شد. برخی از واژه‌های سورانی به خاطر نوشتاری نبودن این زبان در قدیم و وام‌گیری از طریق شنیداری از زبان‌های دیگر به صورت‌های تحریف‌شده وارد این زبان شده‌اند. نمونه‌ها: ئه‌نقه‌س (تحریف‌شدهٔ عن قصد و از قصد)، کرماشان (تحریف‌شدهٔ نام کرمانشاه لقب بهرام چهارم ساسانی)، بوردومان (تحریف‌شدهٔ بمباردمان)، کشتوکال (تحریف‌شدهٔ کشت‌وکار)، هه‌ولێر (تحریف‌شدهٔ نام اربیل)، ئالقه (تحریف‌شدهٔ حلقه)، هه‌لبه‌ت (تحریف‌شدهٔ البته)، له‌قه‌م (تحریف‌شدهٔ لقب). یا قه‌ره‌بالغ/قه‌ره‌بالخ (به معنی شلوغ) که از Kalabalık ترکی گرفته شده‌است و آن نیز خود از غلبه عربی (به معنی زیاد) و پسوند -لیک ترکی ساخته شده‌است. از نمونه‌های دیگر می‌توان به وڵات (تحریفی از ولایت)، دمووده‌زگا (تحریفی از دم و دستگاه)، په‌روه‌رده (از پرورده فارسی اما با معنی تحریف‌شده و به معنی پرورش) اشاره کرد. برخی واژه‌ها در سورانی نیز از زبان سُریانی (زبان آشوریان) وام گرفته شده‌است ازجمله واژه خبات (در کردی خه‌بات) که به معنی کوشش و مبارزه است و از واژه سریانی ܚܦܝܛ (خپط) به همین معنی، گرفته شده‌است. یا شیرۆخ و شلوخه به معنی بند کفش که از ریشه سریانی ܣܪܟ (سرک) به معنی چسبیدن گرفته شده‌است. تفاوت‌ها با کُردی کرمانجی بین کُردی سورانی و کُردی کرمانجی تفاوت های دستور زبانی دیده میشود به خصوص در بحث ضمایر. اما ریشه ی واژگان و کلمات مانند هم اند و صرفا در نوع تلفظ با هم تفاوت دارند نمونه ای از این کلمات عبارت اند از: چیا به معنی کوه/ولات به معنی سرزمین و کشور/ژیان به معنی زندگی/حه ز ده کم به معنی دوست دارم/بریندار به معنی زخمی/.... البته دامنه ی لغات در کُردی سورانی بیشتر از کُردی کرمانجی است و برای یک واژه کُردی کرمانجی در کُردی سورانی چندین مترادف و هم معنی دیده میشود، مثلا در کُردی کرمانجی به کشور وڵات میگویند اما در کُردی سورانی علاوه بر وڵات، نیشتمان هم مترادفی محسوب میشود یا در کُردی کرمانجی به کوه چیا می گویند اما در کُردی سورانی علاوه بر چیا به کوه، کێو (با تلفظ کِو)، شاخ و بندن(بەندەن) هم می گویند یا در کُردی کرمانجی بڕیندار ،که به معنی زخمی است، در کُردی سورانی علاوه بر آن به زخمی زام دار هم می گویند. به همین دلیل شاید اگر یک کُرد کرمانج با یک کُرد سوران صحبت کند کامل کُردی سورانی متوجه نشود اما اگر یک کُرد سوران با یک کُرد کرمانج صحبت کند تقریبا تمام کلمات را متوجه میشود و این امر همانطور که در بالا اشاره شد ،ناشی از دامنه ی بالای لغات در کُردی سورانی است. مونه‌های تفاوت دستوری: ضمایر شخصی فارسی، کُردی سورانی و کُردی کرمانجی؛ در کُردی کرمانجی بر خلاف فارسی و کُردی سورانی تفاوت دستوری میان حالات فاعلی، مفعولی و مذکر و مؤنث وجود دارد (آوانویسی لاتین کُردی سورانی نیز در پرانتز آمده): در استان کردستان، گویش منطقه‌ای که از جنوب سنندج آغاز می‌شود و تا کرمانشاه ادامه می‌یابد گونه‌ای کُردی گورانی از زیر شاخه‌های زبان کردی است که از نظر واژه‌ها با کُردی سورانی نزدیکی دارد. الفبا الفبای سورانی (۳۳ حرف دارد): ی، ێ, ﮪ , وو، و، ﯙ , ن، م، ل، ڵ, گ، ک، ق، ڤ, ف، غ، ع، ش، س، ژ، ز، ڕ, ر، د، خ، ح، چ، ج، ت، پ، ب، ئ، ا الفابی کرمانجی (۳۱ حرف دارد): A, B, C, Ç, D, E, Ê, F, G, H, I, Î, J, K, L, M, N, O, P, Q, R, S, Ş, T, U, Û, V, W, X, Y, Z در شوروی پیشین و امروزه در ارمنستان، کرمانجی‌زبانان از الفبایی بر پایهٔ سیریلیک استفاده می‌کنند (۳۲ حرف دارد): А, Б, В, Г, Г', Д, Е, Ә, Ә́, Ж, З, И, Й, К, К', Л, М, Н, О, Ö, П, П', Р, Р', С, Т, Т', У, Ф, Х, Һ, Һ', Ч, Ч', Ш, Щ, Ь, Э, Q, W حروف ڵ, ڶ، ڕ, ڒ, ڔ، ۊ و غ سورانی برابری در الفبای کرمانجی ندارد. پیوند به بیرون ویژگی‌های گویش کردی مرکزی (سورانی) (به انگلیسی) تأثیر گورانی برکردی مرکزی (سورانی) (به انگلیسی)، در قالب پی‌دی‌اف. تأثیر گورانی برکردی مرکزی (سورانی) (به کردی)، در قالب پی‌دی‌اف. منابع زبان سورانی زبان کردی کردی سورانی کردی سورانی گویش‌های زبان کردی
4597
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D9%84
اربیل
اَربیل (، ) یکی از شهرهای کردستان عراق و مرکز استان اربیل و همچنین مرکز کردستان عراق می‌باشد. مختصات جغرافیایی آن ۳۶٫۱۲ شمالی و ۴۴٫۰۱ شرقی است و در ۸۰ کیلومتری شرق موصل قرار گرفته‌است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۰۹ (میلادی) ۲٬۲۹۳٬۸۳۹ نفر برآورد شده‌است. قدمت شهرنشینی در این شهر به ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد و یکی از قدیمی‌ترین شهرهای مسکونی دنیاست. نام اربیل بر اساس قواعد زبان کردی به معنی مکان بهتر یا جای بهتر است. نام‌گذاری اربیل نامی است که بیشتر در سطح جهانی برای این شهر باستانی بکار می‌رود. ریشه نام‌گذاری این شهر را می‌توان در سنگ‌نوشته‌های سومری در ۲۰۰۰ پیش از میلاد به شکل اربیلوم، اوربلوم یا اوربیلوم (𒌨𒉈𒈝𒆠، ur-bi₂-lumki) یافت کرد. مورخان براین باورند که از ریشه‌های سومری «Ur_اور» (شهر) و «Bela_بیلا» (بالا، بلند) تشکیل شده‌است، احتمالاً به این خاطر که شهر در مناطق بالایی و مرتفع، فراتر از جلگه پایینی رود دجله واقع شده‌است. (به معنی شهر بلند) اربیل در زمان آشوریان مرکز دینی مهمی برای آیین پرستش ایزد ایشتار (اشتاروت) بود. در بند چهاردهم از ستون دوم کتیبه بیستون، نام اربیل به صورت 𐎠𐎼𐎲𐎡𐎼𐎠𐎹𐎠 (اَربَ ای رایا- A.Rª.Bª.I.Rª.A.Yª.A) آمده‌است. جغرافیا شهر اربیل در اقلیم کردستان عراق قرار دارد و از نظر جغرافیایی دشت می‌باشد و از قدیم مکانی استراتژیک بوده‌است، زمینهای بسیار مناسبی برای کشاورزی دارد و چهار فصل سال را دارد به اینصورت که تابستانهایی بسیار گرم و زمستانهای سردی دارد. تاریخ دوران باستان اربیل شهری بسیار باستانی است که در زمان آرامی‌ها بنیان گذاشته شد. منطقهٔ اربیل در طی سده‌ها بخشی از ایران هخامنشی را تشکیل می‌داد و مدتی نیز به دست نیروهای اسکندر مقدونی افتاد. پس از آن اشکانیان و ساسانیان و ترک‌های عثمانی طی سده‌های پیاپی بر آن فرمانروایی کردند و ارگ اربیل نیز به دست کردها بنا شد. جنگ گوگمل که در آن اسکندر مقدونی، داریوش سوم را در سال ۳۳۱ پ. م شکست داد، در جایی حدود صد کیلومتری غرب اربیل رخ داد. دوران بگتگینیان در سدهٔ پنجم هجری زین‌الدین علی کوچک‌بن‌بگتگین از صاحب منصبان ترکمان امیر زنگی به خاطر شرکت در نبردهای آن امیر در کردستان، تملک نواحی‌ای را به مرکزیت اربیل به دست آورد. مظفرالدین گوکبوری فرزند زین‌الدین که توسط قایماز حاکم اربیل به نفع برادر جوانترش زین‌الدین یوسف بیرون رانده شده بود، پس از همکاری با صلاح‌الدین ایوبی در جنگ‌های صلیبی در ۵۸۶ هجری به اربیل آمد، وی عملاً به عنوان رئیس زنگیان به مدت چهل و چهار سال سراسر ایالت اربیل را در دست داشت، وی به امور عام‌المنفعه در اربیل اهتمام داشت، چندین مدرسه، خانقاه، بیمارستان و نوانخانه ساخت و موقوفات بسیاری بنا نهاد. گویا نخستین بار در زمان وی عید مولود نبی به‌طور رسمی برگزار شده‌است. در زمان وی دانشمندان و نویسندگان بسیاری به اربیل آمده‌اند، در همهٔ این کارها وزیرش که به مستوفی هولیر مشهور است وی را یاری می‌کرده، کتاب تاریخ هولیر نیز نوشته همان وزیر است. وی در کنار هولیر که همواره به عنوان شهری مسیحی شناخته می‌شد شهری تازه بنانهاد و هر دو شهر را به مراکز ثابت اسلامی تبدیل کرد، این فضا تا ۶۳۴ هجری که هولیر بر اثر یورش مغولان ویران شد ادامه‌یافت. دوران معاصر شهر امروزی اربیل بر روی تپه‌ای باستانی قرار گرفته‌است. بر روی آن تپه، دیوارها و بقایای یک دژ عثمانی به چشم می‌خورد. در سده‌های میانه شهر اربیل به یک کانون بازرگانی بر جادهٔ میان بغداد و موصل تبدیل شد و امروزه نیز با قرار داشتن در مسیرهای جاده‌ای و ریلی از اهمیت زیادی برخوردار است. مجلس منطقهٔ خودگردان کردستان از سال‌ها پیش در شهر اربیل تشکیل می‌شد، ولی کنترل آن تا زمان شورش کردها در پایان جنگ خلیج فارس، عملاً در دست صدام حسین بود. در سال ۱۹۹۱ میان دو حزب اصلی کردها یعنی حزب دموکرات کردستان عراق و اتحاد میهنی کردستان جنگی درگرفت و مجلس نامبرده منحل شد. حزب دموکرات با کمک صدام حسین در سال ۱۹۹۶ اربیل را در دست گرفت. پس از سرنگونی صدام به دست نیروهای آمریکایی، در دهم آوریل ۲۰۰۳ اربیل شاهد جشن و سرور مردم در خیابان‌ها بود. پس از جنگ چندین بمب علیه نیروهای آمریکایی و کردها در شهر منفجر شده که شدیدترین آن انفجار بمبی در روز عید قربان در مقر هر دو حزب در شهر هولیر بود که در آن رویداد ۱۰۹ نفر جان باختند. این بمب‌گذاری را به گروه مسلح انصارالاسلام نسبت می‌دهند. محله‌ها شهر اربیل ۱۷۲ محله دارد که محله‌های قَلات (ارگ اربیل)، خانقاه، بازار، مستوفی، مناره، تعجیل، عرب، سیداوه و سه‌تاقان هسته قدیمی این شهر را تشکیل می‌دهند. فرودگاه فرودگاه بین‌المللی اربیل تا سال ۱۹۹۱ پادگان نظامی بود و در سال ۲۰۰۴ بیشتر از آن برای فرود هواپیماهای جنگی آمریکایی استفاده می‌شد. این فرودگاه در دههٔ ۲۰۰۰ میلادی رتبهٔ بین‌المللی گرفته‌است و روزانه دست‌کم پانزده تا بیست پرواز خارجی را میزبانی می‌کند. بسته شدن مکرر فرودگاه‌های دیگر شهرهای بزرگ عراق همچون بغداد و بصره به رونق این فرودگاه کمک کرده‌است. مردم جمعیت اربیل را مردم کرد تشکیل می‌دهند که به گویش سورانی و لهجه اربیلی صحبت می‌کنند ، بخشی‌هم به گویش کرمانجی صحبت می‌کنند. با این حال اقلیتی از ترکمن ها و آشوری‌ها نیز در اربیل سکونت دارند. البته به دلیل ناامنی در جنوب و مرکز عراق و مهاجرت کردهای دیگر نواحی به اربیل جمعیت شهر به سرعت افزایش پیدا کرده‌است. ابنیۀ تاریخی و مکان‌های گردشگری بناهای هولیر ارگ هولیر منارهٔ چولی (مناره مظفریه) تپهٔ قلیچ‌آقا بازارهای قیصریه منارهٔ باستانی هولیر مکان‌های گردشگری منطقهٔ عین‌کاوه (محلهٔ مسیحیان) محلهٔ شاری خه‌ون (شهر رؤیا) فامیلی فان ماجدی مال فامیلی مال رویال مال بازارهای شهر و بازار شیخَلا پارک سامی عبدالرحمن پارک شانِدَر پارک شهر پارک مناره ماجدی لاند فرانسـ هریری ستادیوم دانشگاه‌ها دانشگاه صلاح‌الدین هولیر دانشگاه پزشکی هولیر دانشگاه تقنی هولیر دانشگاه لبنانی فرنسی هولیر دانشگاه جیهان هولیر دانشگاه ستراتفورد هولیر دانشگاه کتاب هولیر شهرهای خواهرخوانده نشویل، ایالات متحدۀ آمریکا پی‌نوشت منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. منبع گردشگاه‌ها منبع نام هتل‌ها Kurdistan Regional Government. KRG . Climate-Data.org. Retrieved13 August 2013 آدیابن استان اربیل بنیان‌گذاری‌ها در هزاره ۶ (پیش از میلاد) در آسیا کردستان عراق تاریخ جزیره (میان‌رودان) تاریخ عراق جوامع آشوری در عراق جوامع ترکمان در عراق شام (سرزمین) شهرهای آشوری باستان شهرهای کردستان عراق کردستان عراق مراکز شهرستان‌های عراق مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در هزاره ۶ (پیش از میلاد) مناطق مسکونی کردنشین در عراق هلال حاصل‌خیز
4598
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%DA%A9%DB%8C
هرکی
هرکی یکی از ایل‌های کرد است که در کردستان ایران، اقلیم کردستان عراق و کردستان ترکیه ساکن است. این ایل شامل سه عشیره می شود: سیدان مندان سرهاتی ایل هرکی در گذشته تابستان‌ها به ایران و ترکیه می‌آمدند و زمستان‌ها به عراق می‌رفتند. در اقلیم کردستان عراق هم ایل هرکی در اربیل، دهوک و موصل ساکن هستند. همچنین این ایل در کردستان ترکیه نیز در استان های جنوب شرقی ترکیه ازجمله حکاری، وان، شمدینان و آگری سکونت دارد. در این ایل همه ی خانوار ها در دسته های عشیره ای قرار می گیرند. زبان مردم ایل هرکی کردی کرمانجی است و اکثراً در منطقه مرگور، ترگور، دشت باراندوز، ارومیه و همچنین دشت بیل و اشنویه سکونت دارند. منابع مکنزی، استفان. تاریخ خاورمیانه. ترجمه سپهر آزادی. تهران: انتشارات بارز، ۱۳۸۷. فیضی، میر صادق. نگاهی اجمالی بر اقوام ایران. تهران: ناشر نسل نو، ۱۳۸۶. شهبازی، عبدالله. مقدمه‌ای بر شناخت ایلات و عشایر. تهران: نشر نی، ۱۳۸۶. محمدی، آیت. سیری در تاریخ سیاسی کرد و کردهای قم. انتشارات پرسمان، ۱۳۸۲. بهتویی، ح. کرد و پراکندگی او در گستره ایران زمین. تهران: ۱۳۷۷. توحدی، ک. حرکت تاریخی کرد به خراسان. تهران: انتشارات توس و اسفند، ۱۳۶۶ و ۱۳۷۸. جباری، سهیل. تاریخ زندیه. کرمانشاه: انتشارات صدف، ۱۳۳۴. کاظم‌نیا، پیمان. تاریخ سرزمین ایران. تهران: ۱۳۴۵. استان آذربایجان غربی اقوام در ایران اقوام در ترکیه ایلات کرد ویکی‌سازی رباتیک
4601
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D9%84%20%D8%B4%DA%A9%D8%A7%DA%A9
ایل شکاک
شِکاک نام یکی از ایل‌های بزرگ کرد ساکن استان آذربایجان غربی و در شهر ارومیه و سلماس در ایران می‌باشد. محل زندگی مردم ایل شکاک شهرستان‌های ارومیه و سلماس می‌باشد که در سال‌های اخیر بیشتر یکجانشین شده‌اند. مردم ایل شکاک به زبان کردی کرمانجی صحبت می‌کنند. تیره‌های ایل شکاک کارداری و عبدویی دو تیره ایل شکاک هستند. در بین ایل شکاک دو دسته دیگر از طوایف کرد زندگی می‌کنند که در بین تیره‌های دوگانه شکاک‌ها جای نمی‌گیرند؛ ولی با آن‌ها بوده و هستند. دسته اول کرمانج‌ها و دیگری سادات. تیره کارداری از ۱۲ طایفه تشکیل شده‌است که عبارتند از: پزاقا کارداری کچلی مامدی کاردار بوتی پاچیک خدری خلیفی دلان فنک گورک مقری نیسانی مردم این طایفه‌ها در شهرستان سلماس منطقه شپیران سلماس، انزل ارومیه بخش مرکزی ارومیه، صومای و برادوست سکونت دارند. عمر خان شریفی ریاست این تیره را پس از مرگ اسماعیل آقا بر عهده داشت. تیره عبدوی از ۹ طایفه تشکیل شده‌است که عبارتند از: اطمانی پزاقا عبدوی دِری هناره چرکویی شکری مامدی عبدویی نعمتی ایوری مردم این تیره نیز در دهستان کردوان و بخش مرکزی سلماس صومای ارومیه شپیران و اطراف شهرهای ارومیه وسلماس ساکن می‌باشند. کرمانج‌ها منظور از کرمانج در اینجا غیر از اصطلاح کلی است که به گویش شمالی کردی گفته می‌شود بلکه منظور بخشی از مردم ایل شکاک گفته می‌شود. سادات سادات که به شیخ‌های کرد شکاک گفته می‌شود و در نزد مردم از احترام خاصی برخوردارند. محل سکونت عمده آن‌ها در شهرستان سلماس و روستاهای برقزن، شنتال‌ها، حاجی جفان، سید آوا، تمر آوا، دراب، خورخورا، کوزه رش، ودر بخش صومای برادوست در روستاهای خرگوش، کورانه، زنگه کان، سوره بان، شیخان، حصار و مافران زندگی می‌کنند. در حال حاضر باتوجه به ریشه کنی جریانات ارباب رعیتی و یا قدرت قومی و قبیله گری چیزی تحت عنوان ارباب در اقوام کرد به شکل سابق وجود ندارد و صرفا چند رئیس عشیره بصورت مستشار یا نیروی نظامی در مناطق کردنشین برای کنترل مناطق مرزی توسط دولت های مرکزی انتخاب می شوند و بیشتر جنبه میانجی گری برای حل منازعات را دارند. خوراک مردم ایل مردم ایل شکاک به اقتضای دامپروری سابقشان بیشتر آمیخته‌ای است از گوشت و دیگر چیزها. معروفترین غذاهای گوشتی آنها «ساوارا»، «مِخْلُ»، «بِرْیان»، «قَیسی»، «شاکبابْ»، «کفْتُک»، «پَزپُلُو» و «خُرُش» است. «ساوارا» غذایی است از گوشت و بلغور و روغن، «مخل» از گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی و گوشت ومرغ و تخم‌مرغ و روغن، «پردپلو» از آرد و برنج و گوشت و آلوچه، «قلسیل» از گوشت بره و سیر ماست و روغن «خُرش» از گوشت و بادمجان و لوبیا و سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی. خوراک «بریان» بره‌ای است که در شکمش برنج و لپه و کره می‌گذارند و آن را روی تخته‌سنگی که داخل تنور گذاشته‌اند می‌گذارند تا خوب سرخ شود، «کفتک» یا همان «کوفته» و «شاکباب» و «شوربه» به ترتیب کباب شامی و آبگوشت است. خوراک‌های غیر گوشتی آنها نیز عبارت‌اند از «گرا» (آش)، «هک رون» (نیمرو)، مردم ایل بسیار خوش‌خوراک بوده و ب غذا و نحوه پخت صحیح بسیار اهمیت داده است. افراد نامدار اسماعیل سمکو امیرخان لب زیرین عمرخان شریفی عبدالرحمان قاسملو یحیی خان چهریق جستارهای وابسته بیگ زاده ایل پنیانشین ایل جلالی ایل میلان ایل هرکی منابع ایل شکاک ایلات کرد ایل‌های کرد ایران عشایر آذربایجان غربی کردها مردمان ایرانی‌تبار استان شرناق
4603
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
فهرست‌های کتاب‌ها
فهرستی از فهرست‌های کتاب‌ها: فهرست کتاب‌ها برپایه موضوع فهرست کتاب‌ها برپایه زبان فهرستهای خاص فهرست کتاب‌های فارسی فهرست کتاب‌ها و مطبوعات ممنوع در ایران فهرست کتاب‌های درباره تهران فهرست کتاب‌های شیعه فهرست کتاب‌های ارمنی ترجمه‌شده به فارسی فهرست‌های کتاب‌ها ادبیات داستانی فهرست‌های فهرست‌ها
4605
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%20%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D9%87%20%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86
فهرست‌های کتاب‌ها بر پایه زبان
فهرست کتاب‌های فارسی فهرست کتاب‌های عربی نوشته‌شده از سوی ایرانیان فهرست کتاب‌های کردی‌زبان فهرست کتاب‌های ارمنی‌زبان فهرست کتاب‌های فرانسوی‌زبان فهرست کتاب‌های انگلیسی‌زبان زبان کتاب‌ها بر پایه زبان فهرست‌ها
4609
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%84%D9%81%D8%A7
جلفا
جُلفا به سه مکان جغرافیایی زیر گفته می‌شود: جلفا (ایران) شهری در استان استان آذربایجان شرقی ایران. شهرستان جلفا در استان استان آذربایجان شرقی ایران. شهرستان جلفا (جمهوری آذربایجان) در منطقهٔ نخجوان جمهوری آذربایجان. جلفا (جمهوری آذربایجان) شهری در منطقهٔ نخجوان جمهوری آذربایجان. نو جلفا در شهر اصفهان. منطقه جلفا در شهر تهران. صفحه‌های ابهام‌زدایی مکان‌ها
4611
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AC%D9%84%D9%81%D8%A7%20%28%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C%20%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86%29
شهرستان جلفا (جمهوری آذربایجان)
بخش جُلفا یکی از بخش‌های ناحیه خودمختار نخجوان در جمهوری آذربایجان است. شهر جلفای کهن که در این ناحیه واقع بود از شهرهای بزرگ ارمنی‌نشین بود که نزد ارمنیان با نام جوغا نامیده می‌شد. ارمنی‌ها اکنون آن ناحیه را «هین جوغا» به معنی جلفای کهنه، می‌نامند. شاردن فرانسوی در زمان پادشاهی شاه عباس دوم و جانشینش شاه سلیمان سه بار به ایران سفر کرد و از جلفای کهنه گذر کرد. در سفرنامه شاردن می‌خوانیم: این جلفا را از آن جهت جلفای کهنه می‌گویند که از جلفای تازه که روبروی اصفهان ساخته شده باز شناخته شود ولی اکنون تنها یاد آن در برخی خاطرها به جا مانده‌است. جلفای کهنه در طول کناره رود ارس و در شیب یک کوه واقع بود گذرگاه‌های سخت‌گذر داشته و با برجها و حصارهای کوچکی نگهبانی می‌شده‌است. ارامنه می‌گویند این جلفا در زمان‌های گذشته چهار هزار خانه داشته‌است اما اگر مکان سنجش ویرانه‌های موجود باشد می‌توان باور که در زمان آبادانی نیز بیش از نصف این مقدار خانه نداشته‌است. طرح و نقشه جلفای کهنه بسیار خوش‌نما و همانند یک آمفی‌تئاتر طولانی است. در زمان حاضر در این ویرانه شهرک سی خانوار زندگی می‌کنند که همه ارمنی می‌باشند. جلفا را شاه عباس بزرگ ویران کرد و همه ذوق و هنر و صنعتگری و هنری را که برای بر پا داشتن شهری بدان استحکام و استواری به کار رفته بود به خاک سپرد. همان عاملی که شاه را به ویران کردن نخجوان و دیگر شهرهای هم مسیر آن وادار کرده بود وی را به خراب کردن جلفا برانگیخت. او بدین سبب چندین شهر و شهرک را خالی از سکنه و ویران کرد که عثمانیان به هنگام تعرض به ایران و عبور از این راه از تهیه خواربار محروم بمانند. شاه ایران همه شهرها و آبادیهای مسیر آن‌ها را تا تبریز خالی از سکنه و ویران و تبدیل به بیابان کرد تا سپاه دشمن گذشتن از آن را نتوانند. شاه عباس سکنه جلفا را با کلیه احشام و اموال و دارایی به شهرهای دیگر منتقل کرد و پس از ویران کردن آن درختان آن‌ها را به آتش سوزاند و چشمه سارها را نیز به زهر آلود تا دشمن از آن‌ها سیراب نشود. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. سفرنامه شاردن. شهرستان جلفا (جمهوری آذربایجان) شهرستان‌های جمهوری آذربایجان
4612
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%84%D9%81%D8%A7%20%28%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C%20%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86%29
جلفا (جمهوری آذربایجان)
جلفا (به ترکی آذربایجانی: Culfa، به ارمنی: جوغا Ջուղա) شهری مرزی است در جمهوری خودمختار نخجوان جمهوری آذربایجان. ارمنیان این بخش را «هین جوغا» به معنی جلفای کهنه می‌نامند. شهر جلفا مرکز استان قدیمی یرنجاک ارمنستان بود. در منطقهٔ باستانی هین جوغا دشتی از سنگ‌های کنده‌کاری‌شدهٔ باستانی به نام چلیپاسنگ (خاچکار) موجود بود. در سال ۱۶۴۸ ده هزار چلیپاسنگ در گورستان قدیمی جلفا شمارش شد. دولت جمهوری آذربایجان به ویران‌سازی برنامه‌ریزی‌شدهٔ آثار ارمنی دست زده و در سال ۱۹۷۳ تنها ۲٬۷۰۰ از این چلیپاسنگ‌ها در منطقه بجا مانده بود. در سال ۱۹۹۸ از شاهدان عینی این‌سوی مرز یعنی از سوی جلفای ایران گزارش شد که اهالی جمهوری آذربایجان با بلدوزر بقیهٔ چلیپاسنگ‌های باستانی را نیز ویران و با خاک یکسان کردند. گزارشی از سال ۲۰۰۳ از ویرانی کامل منطقهٔ باستانی هین‌جوغا خبر می‌دهد. شهر جلفا (جلفای ایران و نخجوان) از آنجا که مورد تجاوز مکرر عثمانی‌های قرار می‌گرفت به دستور شاه‌عباس بزرگ تخلیه شد و ساکنان آن به شهرهای مرکزی ایران مهاجرت کردند. در زمان جنگ ایران و روسیه طی عهد نامه ترکمنچای جلفا نخجوان از حاکمیت ایران خارج ودر حاکمیت روسیه درآمد. منابع برپایه داده‌هایی از: تاریخ (جلفا)، با عکس Latest Efforts to Save World's Historic Armenian Monuments پایانه‌های مرزی ایران و جمهوری آذربایجان جمهوری آذربایجان مناطق مسکونی در شهرستان جلفا (جمهوری آذربایجان)
4621
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C
اخترشناسی آماتوری
اخترشناسی آماتوری یا نجوم آماتوری، به فعالیت، مطالعه و تحقیق غیرحرفه‌ای و صرفاً بر اساس علاقه در زمینه اخترشناسی گفته می‌شود. اخترشناس آماتور، کسی است که صرفاً از روی علاقه و بدون چشم‌داشت مالی علم ستاره‌شناسی را دنبال می‌کند. اخترشناسان آماتور از رصد آسمان لذت می‌برند و به همین دلیل در شرایط سخت و برای پیدا کردن یک رصدگاه مناسب مسافرت می‌کنند تا به رصد آسمان بپردازند. امروزه اخترشناسان آماتور، با آسمان و صورت‌های فلکی آشنایی بیشتری دارند، و این در حالی است که ممکن است بسیاری از ستاره‌شناسان حرفه‌ای نتوانند صورت‌های فلکی را تشخیص دهند. انجام پروژه‌های علمی گروهی، رصد آسمان، آموزش ستاره‌شناسی به افراد علاقه‌مند، برگزاری شب‌های رصدی و ... از دیگر کارهایی است که یک اخترشناس آماتور می‌تواند انجام دهد. اخترشناسان آماتور تاکنون دستاوردهای بسیاری در کشف دنباله‌دارها و نواختران و شهاب‌سنگ‌ها و حتی سیاره‌ها داشته‌اند. اخترشناسی یکی از معدود رشته‌های علمی است که در آن کار آماتورها به کمک کار حرفه‌ای‌ها می‌آید. .... اخترشناسی آماتوری اخترشناسی رصدی رمانتیسم سرگرمی‌ها علوم شهروندی
4624
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%AF
مه‌بانگ
نظریهٔ مِه‌بانگ یا بیگ بنگ معتبرترین مدل مابین مدل‌های کنونی کیهان‌شناسی (دریای سیاه‌چاله، جهان‌های متناوب و جهان از هم گسسته) است که وجود جهان قابل مشاهده را از ابتدایی‌ترین دوران شناخته‌شده در سراسر دورهٔ فرگشت آن توضیح می‌دهد. این مدل توصیف می‌کند که چگونه جهان از یک وضعیت نخستین با دما و چگالی بسیار زیاد در گذر زمان انبساط یافته‌است و برای طیف گسترده‌ای از پدیده‌های مشاهده‌شده، از جمله فراوانی عناصر سبک، تابش زمینهٔ کیهانی و ساختار بزرگ مقیاس، توضیح جامعی ارائه می‌دهد. مهم‌تر از همهٔ این پدیده‌ها سازگاری این نظریه با قانون هابل-لومتر است: هرچه کهکشان‌ها از زمین دورتر باشند، سرعت دور شدن آن‌ها از زمین نیز بیشتر است. با برون‌یابی انبساط جهان به سمت عقب در طول زمان و با استفاده از قوانین شناخته‌شدهٔ فیزیک، جهان متراکم‌تر و متراکم‌تر می‌شود تا به یک نقطهٔ تکینگی می‌رسیم که در آن زمان و فضا معنی خود را از دست می‌دهند (این نقطه با نام تکینگی مه‌بانگ شناخته می‌شود). اندازه‌گیری‌های جزئی نرخ انبساط جهان این نقطهٔ تکینگی را حدود ۱۳٫۸ میلیارد سال پیش نشان می‌دهد، که می‌توان این رقم را سن جهان در نظر گرفت. پس از انبساط اولیهٔ جهان به اندازهٔ کافی سرد شد که امکان پیدایش ذرات زیراتمی و بعدها اتم‌های ساده، پدید آید. به هم پیوستن ابرهای غول‌پیکر از عناصر اولیه (بیشتر از همه هیدروژن به همراه مقداری هلیم و لیتیم) بر اثر نیروی گرانش، باعث پیدایش ستارگان و کهکشان‌ها شد. در کنار این عناصر سازندهٔ نخستین، اخترشناسان آثار گرانشی مربوط به یک مادهٔ تاریک ناشناخته که کهکشان‌ها را احاطه کرده، را نیز مشاهده نموده‌اند. به نظر می‌رسد که بیشتر پتانسیل گرانشی جهان در این شکل باشد و نظریهٔ مه‌بانگ و سایر مشاهدات مختلف دلالت بر این دارند که این پتانسیل گرانشی اضافی از مادهٔ باریونی (مثل اتم‌های عادی) ناشی نمی‌شود. اندازه‌گیری پدیدهٔ انتقال به سرخ (رد شیفت) نشان داد که انبساط جهان شتاب‌دار است و شتاب‌دار بودن آن نیز به وجود انرژی تاریک مربوط می‌شود. ژرژ لومتر، کشیش و اخترشناس بلژیکی، نخستین‌بار در سال ۱۹۲۷ این ایده را مطرح نمود که انبساط جهان را می‌توان در زمان رو به عقب دنبال نمود تا به نقطهٔ اولیه رسید، که وی آن را اتم نخستین می‌نامید. در سال ۱۹۲۹، ادوین هابل با بررسی پدیدهٔ انتقال به سرخ در کهکشان‌ها به این نتیجه دست یافت که کهکشان‌ها در حال دور شدن از یکدیگر هستند. این کشف مهمی بود که با فرضیهٔ جهان در حال انبساط سازگار بود. تا چندین دهه جامعهٔ علمی به دو دسته طرفداران نظریهٔ مه‌بانگ و نظریهٔ حالت پایدار تقسیم می‌شد که هر دو نظریه انبساط جهان را توضیح می‌داد اما نظریهٔ حالت پایدار برخلاف مه‌بانگ که عمر جهان را متناهی می‌دانست، جهانی ازلی و بدون نقطهٔ ابتدایی را توصیف می‌کرد. در سال ۱۹۶۴ تابش زمینهٔ کیهانی کشف شد، که بسیاری از اخترشناسان را مجاب نمود که نظریهٔ حالت پایدار ابطال شده‌است. برخلاف نظریهٔ حالت پایدار، نظریهٔ مه‌بانگ وجود یک تابش یکنواخت پس‌زمینه در سراسر جهان را پیش‌بینی کرده بود که دلیل وجود آن را دماها و چگالی‌های بالا در گذشته دور می‌داند. با استفاده از قوانین فیزیکی شناخته‌شده می‌توان جزئیات ویژگی‌های جهان را در گذشته تا حالت نخستین چگالی و دمای بسیار بالا محاسبه نمود. مرکز اخترفیزیک هاروارد-اسمیتسونین (CFA) می‌گوید: سناریوی مه‌بانگ دربارهٔ منشأ جهان هستی کاملاً خاموش است. ویژگی‌های مدل نظریه مه‌بانگ توضیح کاملی دربارهٔ طیف گسترده‌ای از پدیده‌های مشاهده‌شده، از جمله فراوانی عناصر سبک، تابش زمینه کیهانی (CMB)، وجود ساختارهای بسیار بزرگ و قانون هابل؛ ارائه می‌دهد. این نظریه بر دو فرض اساسی استوار است: جهانشمول بودن قوانین فیزیک و اصل کیهان‌شناختی. جهانشمول بودن قوانین فیزیکی جزو اصول زیربنایی نظریه نسبیت هستند. اصل کیهان‌شناختی بیان می‌کند که در مقیاس‌های بزرگ، جهان همگن و همسانگرد است؛ یعنی از تمام جهات و مکانها یکسان به نظر می‌رسد. در آغاز این ایده‌ها به عنوان اصولی پذیرفته‌شده بودند، اما امروزه تلاش‌هایی برای آزمودن درستی آن‌ها در جریان است؛ مثلاً این مشاهده که بیشترین انحراف از ثابت ساختار ریز در قسمت عمده‌ای از عمر جهان در حد ۱۰−۵ است، آزمونی برای فرض نخست به‌شمار می‌رود. همچنین نسبیت عام نیز آزمون‌های دشواری را در مقیاس منظومه شمسی و ستارگان دوتایی پشت سر گذارده‌است. جهان بزرگ وقتی از روی زمین مشاهده شود همسانگرد به نظر می‌رسد. اگر واقعاً همسانگرد باشد، باید بتوانیم اصل کیهان‌شناختی را از اصل ساده‌تری به نام اصل کوپرنیکی نتیجه‌گیری کنیم. بنا بر اصل کوپرنیکی، هیچ مشاهده‌کننده برتر یا نقطه مشاهده برتر و ویژه‌ای وجود ندارد. تا امروز، اصل کیهان‌شناختی از طریق مشاهدات دمای تابش زمینه کیهانی تا حد ۱۰−۵، تأیید شده‌است. بنا بر اندازه‌گیری‌های انجام شده در سال ۱۹۹۵، جهان در مقیاس‌های بزرگ با حد بالای ۱۰٪ ناهمگنی، همگن است. انبساط فضا در حال انبساط بودن جهان نخستین بار از مشاهدات نجومی اوایل قرن بیستم نتیجه‌گیری شد و از اجزای اصلی نظریه مه‌بانگ است. نظریه نسبیت عام، از نگاه ریاضیاتی، فضازمان را توسط یک متریک توصیف می‌کند که فاصله‌ای که نقاط نزدیک به هم را از یکدیگر جدا کرده، تعیین می‌کند. این نقاط که ممکن است کهکشان، ستاره یا اجسام دیگر باشند، در یک شبکه یا دستگاه مختصات که کل فضازمان را پوشش داده‌است؛ مشخص می‌شوند. از اصل کیهان شناختی چنین برمی‌آید که این متریک باید همسانگرد و همگن باشد و این شرط تنها با متریک فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر همخوانی دارد. این متریک یک فاکتور مقیاس دارد که توصیف می‌کند اندازه جهان چگونه با زمان تغییر می‌کند. این به ما این امکان را می‌دهد دستگاه مختصات ویژه‌ای به نام دستگاه مختصات همراه تعریف کنیم. در این دستگاه مختصات، شبکه مختصات همگام و هم‌راستا با انبساط جهان منبسط می‌شود و از این رو اجسامی که تنها دلیل حرکتشان، انبساط جهان است، در این دستگاه نقاط ثابتی هستند و حرکتی ندارند. درحالی‌که فاصله مختصاتی(فاصله همراه) آن‌ها ثابت می‌ماند، فاصله فیزیکی آن‌ها متناسب با فاکتور مقیاس گیتی افزایش می‌یابد. مه‌بانگ مانند یک انفجار مادی نیست که مواد به سمت خارج پرتاب شوند و یک جهان خالی از پیش موجود را پر کنند، بلکه در این مورد، خود فضا نیز با گذر زمان منبسط می‌شود و فاصله فیزیکی بین دو نقطه همراه افزایش می‌یابد. به بیان دیگر مه‌بانگ انفجاری در فضا نیست بلکه انبساط خود فضاست. از آنجاییکه متریک فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر(FLRW) بر پایه فرض توزیع یکنواخت ماده و انرژی استوار است، تنها در مقیاس‌های بزرگ مصداق دارد و توده‌های محلی ماده مانند کهکشان ما چون در دام گرانش محدود هستند، الزاماً انبساطی هم‌سرعت با انبساط جهان ندارند. افق‌ها یکی از ویژگی‌های مهم مه‌بانگ، وجود افق هاست. از آنجا که سن گیتی متناهی است و نور نیز با سرعتی متناهی حرکت می‌کند، ممکن است رویدادهایی در گذشته رخ داده باشند که هنوز نور آن‌ها زمان کافی برای رسیدن به ما را نداشته‌است. این موضوع محدودیتی از نظر دورترین جسمی که قابل مشاهده باشد، به‌وجود می‌آورد که افق گذشته خوانده می‌شود. و همچنین بالعکس چون گیتی در حال انبساط است و اجسام دورتر حتی با سرعت بیشتری از ما دور می‌شوند نوری که از جانب ما منتشر شود ممکن است هرگز به اجسام دور نرسد زیرا این اجسام نیز پیوسته در حال عقب رفتن هستند. این محدودیت یک افق آینده تعریف می‌کند که محدوده رویدادهایی در آینده که می‌توانیم تحت تأثیر قرار دهیم را تعیین می‌کند. وجود هر یک از این افق‌های گذشته و آینده وابسته به جزئیات مدل متریک فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر است که گیتی را توصیف می‌کند. درکی که ما از گیتی در دوران بسیار قدیم آن داریم پیشنهاد می‌کند که افق گذشته وجود دارد هرچند که در عمل عدم شفافیت گیتی در دوران بسیار دور گذشته نیز دید ما را محدود می‌کند. پس اگرچه افق ما در فضا عقب‌نشینی می‌کند، دید ما هرگز نمی‌تواند به گذشته دورتر برسد. اگر گیتی به انبساط شتابدارش ادامه دهد یک افق آینده نیز وجود خواهد داشت. تعادل گرمایی برخی فرایندها در لحظات آغازین با سرعت بسیار کمی نسبت به نرخ انبساط جهان رخ می‌دادند؛ تا به تعادل ترمودینامیکی تقریبی برسند. برخی دیگر به اندازه کافی سرعت داشتند که به تعادل گرمایی برسند. پارامتری که معمولاً برای تشخیص اینکه فرایندی در جهان اولیه به تعادل گرمایی رسیده‌است، استفاده می‌شود؛ نسبت میان نرخ فرایند (معمولاً نرخ تصادم بین ذرات) و پارمتر هابل است. هر چه این نسبت بزرگتر باشد؛ ذرات بیشتری می‌بایست قبل از اینکه خیلی از هم دور شوند، به تعادل گرمایی برسند. گاه‌شمار مه‌بانگ طبق نظریه مه‌بانگ، جهان در آغاز بسیار داغ و چگال بود و از آن زمان تا کنون در حال انبساط و سرد شدن بوده‌است. نقطه تکینگی اگر با تکیه بر نظریه نسبیت عام، انبساط جهان را در جهت معکوس در زمان برونیابی کنیم، به نقطه‌ای در گذشته‌ای متناهی با چگالی و دمای بی‌نهایت خواهیم رسید. این وضعیت غیرعادی با نام تکینگی گرانشی شناخته می‌شود و نشان دهنده این است که نظریه نسبیت عام توصیف کافی و کاملی برای قوانین فیزیکی حکمفرما در این نقطه نیست. با مدل‌هایی که تنها بر پایه نسبیت عام ساخته شوند، نمی‌توان تا نقطه تکینگی را برونیابی کرد و تنها تا پیش از پایان دوره پلانک می‌توانند به این نقطه نزدیک شوند. به این نقطه تکینگی نخستین گاهی مه‌بانگ گفته می‌شود. اما واژه مه‌بانگ گاهی نیز به‌طور کلی‌تر و برای اشاره به فاز داغ و فشرده اولیه جهان به کار می‌رود.در هر صورت از مه‌بانگ به عنوان یک رویداد نیز در گفتگوی روزمره به تولد جهان یاد می‌شود؛ زیرا نشان‌دهنده نقطه‌ای در تاریخ است که می‌توان گفت جهان وارد رژیمی شده‌است که در آن قوانین فیزیکی به شکلی که ما می‌شناسیم (به‌طور خاص نسبیت عام و مدل استاندارد فیزیک ذرات بنیادی)؛ کار می‌کنند. بر اساس اندازه‌گیری انبساط جهان با استفاده از ابرنواخترهای Ia و اندازه‌گیری نوسانات دمایی تابش زمینه کیهانی (CMB)، زمانی که از این رویداد گذشته‌است - که به عنوان سن جهان نیز در نظرگرفته می‌شود- برابر با ۰٫۰۲۱ ± ۱۳٫۷۹۹ میلیارد سال تخمین زده می‌شود. علیرغم چگالی بسیار بالای جهان در آن زمان (بسیار بیشتر از چگالی که برای تشکیل یک سیاهچاله لازم است) جهان مجدداً به یک نقطه تکینگی سقوط نکرد. محاسبات و حدودی که عموماً برای توضیح دادن رمبش گرانشی استفاده می‌شوند، معمولاً برای اجسامی با اندازه نسبتاً ثابت؛ مانند ستاره‌ها؛ پاسخگو هستند و در مورد فضای زمان مه‌بانگ که با سرعت در حال انبساط استِ کاربردی ندارند. از آنجایی که جهان اولیه فوراً به چندین سیاهچاله رمبش نکرد، می‌توان نتیجه گرفت که می‌بایست ماده در آن زمان به‌طور تقریباً یکنواختی با شیب تراکم قابل چشم‌پوشی توزیع شده باشد. تورم کیهانی و باریون‌زایی لحظات نخستین پس از مه‌بانگ، موضوع گمانه‌زنی‌های بسیاری است؛ زیرا هیچ داده نجومی در مورد این لحظات در دسترس نیست. در اغلب مدل‌های رایج، جهان در این لحظات به‌طور همگن و همسانگرد از چگالی انرژی بسیار بالا و دماها و فشارهای بسیار زیاد تشکیل شده بود و با سرعت بسیار زیادی در حال انبساط و سرد شدن بود. در بازه بین ۰ تا ۱۰-۴۳ ثانیه پس از شروع انبساط؛ که با نام دوره پلانک شناخته می‌شود؛ چهار نیروی بنیادی (الکترومغناطیس، هسته‌ای قوی و هسته‌ای ضعیف و گرانش) به شکل یک نیروی واحد بودند. در این دوره طول مشخصه جهان برابر با طول پلانک، یعنی ۱٫۶×۱۰−۳۵ متر بود و در نتیجه دمای جهان نیز حدود ۱۰۳۲ درجه سلسیوس بود. حتی مفهوم ذره نیز در این شرایط شکسته می‌شود. درک مناسب این دوره نیازمند به پیدایش یک نظریه گرانش کوانتومی است. پس از دوره پلانک، دوره یکپارچه‌سازی بزرگ آغاز شد که طی آن با کاهش دما گرانش از نیروهای دیگر جدا شد. تقریباً −۳۷۱۰ ثانیه پس از شروع انبساط، یک گذار فاز باعث تورم کیهانی شد که طی آن جهان رشدی نمایی بدون محدودیت به سرعت نور داشت و دما با فاکتور ۱۰۰۰۰۰ کاهش یافت. نوسانات کوانتومی میکروسکوپی که به خاطر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ به‌وجود آمدند تقویت شدند و زیربنای ساختارهای بزرگ جهان شدند. پس از −۳۶۱۰ ثانیه دوره الکتروضعیف آغاز شد، که در آن نیروی هسته‌ای قوی از نیروهای دیگر جدا شد و پس از آن تنها نیروی هسته‌ای ضعیف و الکترومغناطیس به هم پیوسته بودند. تورم کیهانی پس از زمانی بین −۳۲۱۰ تا −۳۳۱۰ ثانیه متوقف شد؛ در حالی که حجم جهان تقریباً با فاکتور ۷۸۱۰ افزایش یافته بود و داغ شدن مجدد اتفاق افتاد تا جاییکه جهان دمای کافی برای تولید یک یک پلاسمای کوارک-گلوئون و همچنین ذرات بنیادی دیگر را پیداکرد. دما به اندازه‌ای بالا بود که حرکات تصادفی ذرات در سرعتهای نسبیتی انجام می‌گرفت و همه انواع جفتهای ماده-پادماده دائماً ایجاد در برخوردها نابود می‌شدند. در نقطه‌ای از زمان، واکنشی ناشناخته به نام باریون زایی باعث نقض پایستگی عدد باریونی شد و در نتیجه آن تعداد کوارک‌ها و لپتون‌ها نسبت به پادکوارک‌ها و پادلپتون‌ها به میزان بسیار بسیار اندکی بیشتر شد (در مرتبه یک در سی میلیون). این رویداد مسبب برتری ماده بر ضد ماده در جهان کنونی است. سرد شدن سرد شدن و کاهش چگالی جهان ادامه پیدا کرد و بنابراین انرژی ذرات نیز کاهش می‌یافت. تغییر فازهای تقارن شکن سبب شدند تا نیروهای بنیادی فیزیک و پارامترهای ذرات بنیادی شکل امروزی خود درآیند و نیروهای الکترومغناطیس و هسته‌ای ضعیف نیز پس از حدود از هم جدا شدند. پس از گذشت حدود −۱۱۱۰ ثانیه تصویر کمی مشخص‌تر می‌شود، زیرا انرژی ذرات کاهش می‌یابد و به مقادیری می‌رسد که در شتاب‌دهنده‌های ذرات بنیادی کنونی قابل دسترسی هستند. پس از حدود -۶۱۰ ثانیه کوارکها و گلوئون‌ها ترکیب شدند تا باریونهایی مانند پروتون و نوترون را پدیدآورند. فزونی اندک تعداد کوارک‌ها به پادکوارک‌ها باعث فزونی اندک تعداد باریون‌ها به پادباریون‌ها شد. دما در این زمان دیگر آن قدر بالا نبود که جفتهای پروتون-پادپروتون (و یا نوترون-پادنوترون) جدیدی بتوانند به‌وجود آیند، از این رو فرایند نابودسازی گسترده‌ای آغاز شد و ذرات و پادذرات شروع به نابودسازی یکدیگر نمودند و از هر ۱۰۱۰ پروتون و نوترون اولیه تنها یکی باقی‌ماند و هیچ پادذره‌ای نیز باقی نماند. فرایند نابودسازی مشابهی نیز در ثانیه ۱، میان الکترونها و پوزیترونها آغاز شد و پس از پایان این نابودسازی‌ها دیگر ذرات در سرعت‌های نسبیتی حرکت نمی‌کردند و چگالی انرژی جهان از فوتونها (به همراه درصد اندکی نوترینو) تشکیل می‌شد. چند دقیقه پس از آغاز انبساط که دمای جهان به یک میلیارد کلوین کاهش یافته بود و چگالی آن قابل مقایسه باچگالی کنونی جو زمین بود، نوترون‌ها و پروتونها با یکدیگر ترکیب شدند تا در جریان فرایندی که به نام هسته زایی مهبانگ خوانده می‌شود هسته‌های دوتریم و هلیم تشکیل گردند. بیشتر پروتون‌ها ترکیب نشدند و به صورت هسته‌های هیدروژن باقی‌ماندند. همچنان‌که جهان رو به سرد شدن می‌گذاشت، چگالی جرم سکون انرژی ماده از نظر گرانشی بر چگالی جرم سکون-انرژی تابش فوتون غلبه نمود. پس از ۳۷۹۰۰۰ سال الکترون‌ها و هسته‌ها با یکدیگر تر کیب شدند و اتم‌های خنثی پدید آمدند (غالباً اتم هیدروژن). بدین ترتیب تابش از ماده جدا شد و بدون مانع جدی در فضا منتشر شد. این تابش با نام تابش زمینه کیهانی خوانده می‌شود. تشکیل ساختار طی یک دوره زمانی طولانی نواحی اندکی چگالتر جهان به تدریج بر اثر گرانش ماده موجود در نزدیکی خود را جذب نموده و چگالتر شدند و در نتیجه آن، ابرهای گازی، ستارهها، کهکشانها و سایر ساختارهای نجومی قابل مشاهده امروزی پدید آمدند. جزئیات این فرایند به مقدار و نوع ماده موجود در جهان بستگی دارد. چهار نوع شناخته شده از ماده عبارتند از ماده تاریک سرد، ماده تاریک گرم، ماده تاریک داغ و ماده باریونی. بهترین اندازه‌گیری‌های کنونی (توسط دبلیومپ) نشانگر این است که داده‌ها با مدل لامبدا-سی دی ام همخوانی دارند. این مدل فرض می‌کند که ماده تاریک موجود در گیتی، سرداست (ماده تاریک گرم توسط فرایند بازیونیده‌شدن اولیه از بین می‌رود) و تخمین زده می‌شود که در حدود ۲۳٪ از ماده-انرژی در جهان را تشکیل می‌دهد در حالی که سهم ماده باریونی (معمولی) تنها ۴٫۶٪ است. در یک مدل گسترده‌تر که ماده تاریک داغ به شکل نوترینو را نیز شامل شود، چگالی فیزیکی باریون Ωbh2 در حدود ۰٫۰۲۳ تخمین زده می‌شود و چگالی ماده تاریک سرد Ωch2 در حدود ۰٫۱۱ و چگالی نوترینو Ωvh2 کمتر از ۰٫۰۰۶۲ خواهد بود. شتاب کیهانی گروه‌های مستقلی از شواهد تجربی از ابر نو اخترهای نوع Ia و تابش زمینه کیهانی بر این واقعیت دلالت دارند که جهان امروزه توسط گونه اسرارآمیزی از انرژی به نام انرژی تاریک تسخیر شده‌است که ظاهراً در تمام فضا پخش شده‌است. مشاهدات پیشنهاد می‌دهند که ۷۳٪ از کل چگالی انرژی جهان از انرژی تاریک تشکیل شده‌است. هنگامی که جهان بسیار جوان بود، احتمالاً از انرژی تاریک پر بوده‌است؛ اما در فضایی بسیار کوچکتر و همه چیز به یکدیگر نزدیک تر. نیروی گرانش غالب شد و به آرامی روند انبساط جهان را کند می‌کرد. اما درنهایت پس از چند میلیارد سال انبساط، کاهش چگالی ماده نسبت به چگالی انرژی تاریک، باعث شدانبساط کیهانی به آرامی شروع به شتاب گرفتن کند. انرژی تاریک در ساده‌ترین شکل به عنوان ثابت کیهانی در معادلات میدان اینشتین در نظریه نسبیت عام فرمول‌بندی می‌شود اما ترکیب و مکانیزم آن و به‌طور کلی‌تر جزئیات معادله حالت آن و ارتباطش با مدل استاندارد ذرات کماکان موضوع پژوهش نظری و تجربی است. مدل کیهان‌شناسی لامبدا سی دی ام می‌تواند با قدرت بالایی سراسر دوره تکامل کیهان پس از دوره تورم کیهانی را مدلسازی کند. این مدل از چارچوب‌های مستقل مکانیک کوانتوم و نسبیت عام انیشتین بهره می‌گیرد. چنانچه پیشتر عنوان شد، هیچ مدل قابل آزمایشی برای توصیف شرایط قبل از ۱۰−۱۵ ثانیه اول در دست نیست. درک اولین دوره‌های تاریخ جهان در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین مسائل حل نشده فیزیک است. تاریخچه واژه‌شناسی واژه «مِه‌بانگ» ترجمه پارسی واژه Big Bang از زبان انگلیسی است. در زبان پارسی یکی از معانی «مِه»، «بزرگ» است و بانگ به معنی آوای بلند است. ابداع واژه Big Bang به فرد هویل نسبت داده می‌شود که برای نخستین بار در سال ۱۹۴۹ از این واژه در یک برنامه رادیویی استفاده کرد. در آن زمان بسیاری بر این باور بودند که هویل که خود طرفدار نظریه حالت پایدار بود با طعنه از این واژه استفاده نموده‌است اما خود وی صریحاً این ادعاها را رد کرد و اعلام نمود که این واژه را تنها برای تصویر کردن اختلاف بین این دو نظریه استفاده نموده‌است. شکل‌گیری نظریه مه‌بانگ نظریه مه‌بانگ از مشاهدات ساختار گیتی و بررسی‌های نظری شکل گرفت. در سال ۱۹۱۲ وستو اسلیفر اثر دوپلر را در یک سحابی مارپیچی (سحابی مارپیچی نامی منسوخ‌شده برای کهکشان مارپیچی است) اندازه‌گیری کرد و خیلی زود دریافت که تمام این سحابی‌ها در حال دور شدن از زمین هستند. او در آن زمان متوجه جنبه‌های کیهان شناختی این کشف نشد. در واقع در آن زمان بحثی داغ پیرامون اینکه این کهکشان‌ها ممکن است جهان‌های جزیره‌مانند دیگری باشند، در جریان بود. ده سال بعد یک کیهان‌شناس و ریاضیدان روسی به نام الکساندر فریدمان بر پایه معادلات میدان نسبیت عام اینشتین معادلات فریدمان را ارائه داد که نشان می‌داد برخلاف مدل جهان ایستا که اینشتین نیز از آن حمایت می‌کرد، جهان ممکن است در حال انبساط باشد. در سال ۱۹۲۴ اندازه‌گیری فاصله بزرگ ما تا نزدیکترین کهکشان مارپیچی توسط ادوین هابل نشان داد که این اجسام در حقیقت کهکشانهای دیگری هستند. از همان سال ادوین هابل با تلاش بسیار در رصدخانه کوه ویلسون سری‌هایی از نمایشگرهای فاصله تدوین کرد که در واقع پایه نردبان فاصله کیهانی بودند. این به وی اجازه می‌داد که فاصله تا کهکشانهایی که انتقال به سرخ آنها قبلاً اغلب توسط اسلیفر اندازه‌گیری شده بود را تخمین بزند. در سال ۱۹۲۹ هابل کشف کرد که رابطه‌ای میان فاصله و سرعت دور شدن وجود دارد، که امروزه به نام قانون هابل شناخته می‌شود. در آن زمان لومتر قبلاً نشان داده بود که این موضوع با استفاده از اصل کیهان‌شناختی، قابل پیش‌بینی است. در سال ۱۹۲۷ ژرژ لومتر؛ فیزیکدان و کشیش کاتولیک بلژیکی؛ در تلاشی جداگانه و با نتیجه‌گیری از معادلات فریدمان پیشنهاد داد که دور شدن کهکشان‌ها ناشی از انبساط کیهان است. در سال ۱۹۳۱ لومتر پارا فراتر نهاد و پیشنهاد کرد که اگر انبساط جهان را در زمان به عقب برگردانیم، هر چه عقب‌تر رویم جهان کوچکتر می‌شود و در نهایت در یک زمان متناهی در گذشته کل جهان در یک نقطه فشرده‌می‌شود؛ یک اتم نخستین که درآن لحظه و از آنجا فابریک زمان و فضا به وجود آمد. در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تقریباً تمام کیهان شناسان برجسته نظریه حالت پایدار و جهان ازلی را ترجیح می‌دادند و گروهی نیز اعتراض داشتند که ایده «آغاز زمان» که از نظریه مه‌بانگ نتیجه‌گیری می‌شود مفاهیم مذهبی را وارد فیزیک نموده‌است. این اعتراض بعدها نیز توسط طرفداران نظریه حالت پایدار دوباره مطرح شد. این واقعیت که ژرژ لومتر، بنیان‌گذار اصلی نظریه مه‌بانگ، یک کشیش کاتولیک بود، به این اعتراضات دامن می‌زد. آرتور ادینگتون با ارسطو هم‌رای بود که جهان نقطه آغازی در زمان ندارد و ماده ابدی است. نقطه آغازی برای زمان در نظر وی غیرقابل قبول می‌نمود. اما لومتر با او موافق نبود و بر این باور بود که اگر دنیا از یک کوانتوم تنها شروع شده باشد مفاهیم زمان و فضا نمی‌توانند در آغاز معنادار باشند؛ آن‌ها تنها زمانی می‌توانند معنی پیدا کنند که کوانتوم اولیه به تعداد کافی از کوانتاها تقسیم شده باشد. اگر این پیشنهاد درست باشد، آغاز دنیا کمی قبل از شروع زمان و مکان رخ داده‌است. در خلال دهه ۱۹۳۰ نظریه‌های دیگری همچون کیهان‌شناسی‌های غیر استاندارد برای توضیح مشاهدات هابل مطرح شدند که از جمله این مدل‌ها می‌توان به مدل میلن ، مدل چرخه‌ای (که در ابتدا توسط فریدمان مطرح شد اما توسط انیشتین و ریچارد تولمان حمایت شد) و فرضیه نور خسته فریتز زوئیکی اشاره کرد. پس از جنگ جهانی دوم دو مدل متمایز وجود داشت. یکی مدل حالت پایدار فرد هویل بود که بنابراین نظریه طی انبساط جهان ماده جدید به‌وجود می‌آید. در این مدل گیتی تقریباً در همه زمان‌ها یکسان است. مدل دیگر نظریه مه‌بانگ ژرژ لومتر بود که توسط جرج گاموف حمایت شد و توسعه یافت. گاموف فردی بود که هسته‌زایی مه‌بانگ را معرفی نمود و همکاران او، رالف آشر آلفر و رابرت هرمان، تابش زمینه کیهانی را پیش‌بینی نمودند. این هویل بود که واژه Big Bang را برای اشاره به نظریه لومتر به کار برد. او این واژه را در یک برنامه رادیویی بی‌بی‌سی در مارس ۱۹۴۹ درحالی‌که از نظریه لومتر به عنوان «این ایده انفجار بزرگ» یاد می‌کرد ابداع نمود. تا مدتی حمایت دانشمندان بین این دو نظریه تقسیم شده بود اما در نهایت شواهد تجربی (مهم‌تر از همه تعداد منابع رادیویی) به تدریج رأی به برتری نظریه مه‌بانگ داد. کشف و تأیید تابش زمینه کیهانی در سال ۱۹۶۴ جایگاه نظریه مه‌بانگ را به عنوان بهترین نظریه در توضیح آغاز و تکامل کیهان مستحکم نمود. بخش بزرگی از تلاش‌های امروز در زمینه کیهان‌شناسی صرف فهمیدن چگونگی شکل‌گیری کهکشان‌ها در نظریه مه‌بانگ، درک فیزیک جهان در زمان‌های قبل تر و قبل تر و هماهنگ‌سازی مشاهدات با نظریه‌ها می‌شود. در سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۰ راجر پنروز، استیون هاوکینگ و جرج الیس مقالاتی منتشر نمودند که در آنها نشان دادند که تکینگی‌های ریاضی شرایط اولیه اجتناب ناپذیری برای مدل‌های نسبیتی مه‌بانگ هستند. پس از آن از دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰، کیهان‌شناسان بر روی توصیف ویژگی‌های جهان مه‌بانگ و حل مسائل حل‌نشده کار کردند. در سال ۱۹۸۱ آلن گوت با معرفی دوره انبساط سریع در جهان نخستین، با که او آن را دوره تورم کیهانی نامید؛ باعث پیشرفتی در تلاشهای نظری برای حل برخی مسایل حل‌نشده در مورد مه‌بانگ شد. در خلال این دهه‌ها دو پرسش کیهان‌شناسی مشاهده‌ای که سبب بحث‌ها و اختلاف نظرهای بسیاری شدند، در مورد مقدار دقیق ثابت هابل و چگالی ماده جهان (پیش از کشف انرژی تاریک گمان می‌رفت که مهم‌ترین عامل تعیین سرنوشت جهان است) بودند. در اواسط دهه ۱۹۹۰ از مشاهده برخی خوشه‌های ستاره‌ای کروی چنین به نظر می‌رسید که این خوشه‌ها در حدود ۱۵ میلیارد سال عمر دارند و این با سنی که برای جهان تخمین زده می‌شد در تناقض بود. این مشکل بعدها با شبیه‌سازی‌های کامپیوتری جدید که آثار کاهش جرم بر اثر بادهای ستاره‌ای را در نظر می‌گرفتند؛ حل شد و سن بسیار کمتری برای این خوشه‌ها محاسبه شد. به دلیل پیشرفت در فناوری تلسکوپ‌ها و تحلیل داده‌های ماهواره‌هایی همچون کاوشگر زمینه کیهان ، تلسکوپ فضایی هابل و دبلیومپ از اواخر دهه ۱۹۹۰ به بعد پیشرفت‌های قابل توجهی در کیهان‌شناسی مه‌بانگ حاصل شده‌است. اکنون کیهان شناسان اندازه‌گیری‌های نسبتاً دقیقی از بسیاری از پارامترهای مدل مه‌بانگ در دست دارند و متوجه این واقعیت غیرمنتظره شدند که به نظر می‌رسد سرعت انبساط جهان رو به افزایش است. شواهد تجربی نظریه مه‌بانگ قدیمی‌ترین و مستقیم‌ترین شواهد تجربی در تأیید نظریه مه‌بانگ عبارتند از: انبساط گیتی بر پایه قانون هابل (با مشاهده پدیده انتقال به سرخ در کهکشانها)، کشف و اندازه‌گیری تابش زمینه کیهانی و فراوانی نسبی عناصر سبک که در جریان هسته زایی مهبانگ تولید شده‌اند. مشاهدات مربوط به شکل‌گیری و تکامل کهکشانها و نحوه توزیع ساختارهای بزرگ مقیاس در گیتی نیز شواهد تازه‌تری هستند که به این گروه اضافه شدند. از این موارد به عنوان چهار ستون نظریه مه‌بانگ نیز یاد شده‌است. در مدل‌های نوین دقیق مه‌بانگ، پدیده‌های فیزیکی دور از ذهنی مطرح می‌شوند که نه در هیچ آزمایشی در روی زمین تجربه شده‌اند و نه در مدل استاندارد فیزیک ذرات راه پیدا کرده‌اند. از جمله این پدیده‌ها می‌توان به ماده تاریک اشاره کرد که اکنون موضوع فعالترین پژوهش‌های آزمایشگاهی است. از سایر موارد می‌توان به مسئله هاله تیزه‌ای و مسئله کهکشان کوتوله در ارتباط با ماده تاریک سرد اشاره نمود. انرژی تاریک نیز از موضوعاتی است که کنجکاوی دانشمندان را بسیار برانگیخته‌است اما مشخص نیست که کشف مستقیم آن امکان‌پذیر باشد. تورم کیهانی و باریون‌زایی نیز همچنان به عنوان ویژگی‌های ابهام‌آمیز مدل‌های نوین مه‌بانگ باقی مانده‌اند و هنوز توضیح کمیتی قابل قبولی برای آن‌ها پیدا نشده‌است. این‌ها تا امروز جز مسائل حل‌نشده فیزیک باقی مانده‌اند. قانون هابل و انبساط فضا مشاهده کهکشانهای دوردست و اختروش‌ها نشان داد است که این اجسام دچار پدیده انتقال به سرخ می‌شوند-نور منتشر این اجسام به طول موج‌های بلندتر منتقل شده‌است-. این پدیده را می‌توان با تطبیق طیف بسامدی یک جسم با الگوی طیف‌بینی خطوط گسیلی و جذبی طیف اتم‌های عناصری که با نور برهم‌کنش دارند، مشاهده نمود. این انتقال به سرخ‌ها به شکل یکنواختی همسانگرد هستند و به‌طور مساوی بین همه اجسام در همه جهتها توزیع شده‌اند. اگر انتقال به سرخ را به عنوان انتقال دوپلری تفسیر کنیم، سرعت عقب‌نشینی این اجسام قابل محاسبه است. برای برخی از کهکشان‌ها می‌توان فاصله را از راه نردبان فاصله کیهانی تخمین زد. اگر نمودار سرعت عقب‌نشینی نسبت به فاصله را رسم کنیم، یک رابطه خطی در آن قابل تشخیص است که به نام قانون هابل مشهور است: v = H۰D که v: سرعت عقب‌نشینی کهکشان یا هر جسم دیگر D: طول همراه(Comoving) تا جسم مورد نظر H۰: ثابت هابل است که بنا بر اندازه‌گیری‌های دبلیومپ مقداری برابر با کیلومتر/ثانیه/مگا پارسک دارد. قانون هابل را به دو گونه ممکن می‌توان توجیه نمود. یا ما در مرکز انفجار کهکشان‌ها هستیم - که با پذیرش اصل کوپرنیکی این توجیه پذیرفتنی نیست - یا اینکه جهان در همه جا به صورت یکنواخت منبسط می‌شود. پیش از اینکه هابل در سال ۱۹۲۹ این مشاهدات و تحلیل را انجام دهد، انبساط جهان توسط فریدمان در سال ۱۹۲۲ و لومتر در سال ۱۹۲۷ با استفاده از نسبیت عام پیش‌بینی شده بود و کماکان سنگ بنای نظریه مه‌بانگ فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر به‌شمار می‌رود در این نظریه رابطه v = HD باید همیشه برقرار باشد. همچنان‌که جهان منبسط می‌شود مقادیر v, Hو D نیز تغییر می‌کند (به همین دلیل ثابت هابل را با H۰ نمایش می‌دهیم که به معنی تابت هابل در زمان کنونی است) برای فواصلی که از اندازه جهان قابل مشاهده بسیار کوچکتر هستند می‌توان انتقال سرخ را به عنوان اثر دوپلر در نظر گرفت که به دلیل سرعت رو به عقب اجسام پدید می‌آید. اما انتقال به سرخ در واقع اثر دوپلر نیست بلکه ناشی از انبساط جهان در فاصله زمانی بین انتشار نور و زمانی است که نور به ما می‌رسد. انبساط متریک جهان را می‌توان توسط مشاهدات مستقیم اصل کیهان شناختی و اصل کوپرنیکی نمایش داد که وقتی با قانون هابل در کنار هم قرار بگیرند هیچ توضیح دیگری جز انبساط جهان قابل تصور نیست. انتقال به سرخ‌های نجومی بسیار همگن و همسانگرد هستند و این موضوع تأییدکننده اصل کیهان شناختی است که می‌گوید جهان در تمام جهت‌ها یکسان به نظر می‌رسد. اگر انتقال به سرخ‌ها ناشی از انفجار از یک مرکز انفجار در نقطه‌ای دور از ما بودند، در جهات مختلف یکسان نبودند. اندازه‌گیری آثار تابش زمینه کیهانی بر سامانه‌های اخترفیزیکی دوردست در سال ۲۰۰۰ اصل کوپرنیکی را اثبات کرد که بیان می‌کند در مقیاس‌های کیهانی، زمین در موقعیتی مرکزی قرار ندارد. تابش مه‌بانگ در زمان گذشته گرم تر بوده‌است و سرد شدن یکنواخت تابش زمینه کیهانی تنها در حالتی قابل توضیح است که جهان انبساط یکنواختی داشته باشد و احتمال اینکه ما در یگانه مرکز انفجار باشیم را از بین می‌برد. تابش زمینه کیهانی در سال ۱۹۶۴ آرنو آلان پنزیاس و رابرت وودرو ویلسون با خوش شانسی تابش زمینه کیهانی را کشف کردند، یک سیگنال چند جهته در باند ریزموج. آن‌ها درحالی‌که می‌کوشیدند تا سیگنال‌های مزاحم پس زمینه را از سیگنال‌های دریافتی آنتن رادیویی خود حذف کنند به این کشف دست یافتند. آن‌ها قادر به حذف این نویز نبودند و متوجه شدند که این نویز در تمام جهات به صورت یکسان دریافت می‌شود. این بدان معنی بود که این سیگنال می‌بایستی از ورای کهکشان آمده باشد، در غیر این صورت نمی‌توانست در تمام جهات آسمان به صورت یکسان دریافت شود. همگرایی شدید این سیگنال نیز نشان می‌داد که منبع این سیگنال در فاصلهٔ دوری از ما قرار دارد و در نتیجه این سیگنال در اوایل عمر جهان ایجاد شده‌است و همچنین منبع قدرتمندی دارد که ما امروزه قادر به دریافت این سیگنال هستیم. وجود این تابش پیش از کشف آن توسط نظریه مه‌بانگ پیش‌بینی شده بود و ویژگی‌های این تابش به خوبی با آنچه در موردش پیش‌بینی شده بود، همخوانی داشت: تابش در همه جهات با طیف یک جسم سیاه ایدئال همخوانی داشت؛ این طیف بر اثر انبساط جهان دچار انتقال سرخ شده و دمای کنونی آن در حدود ۲٫۷۲۵ درجه کلوین است. این موضوع موازنه شواهد تجربی را به نفع نظریه مه‌بانگ تغییر داد و در سال ۱۹۷۸ برای این کشف به پنزیاس و ویلسن جایزه نوبل اهدا شد. در سال ۱۹۸۹ ناسا ماهواره کاوشگر زمینه کیهان(COBE) را به فضا فرستاد. یافته‌های این ماهواره با پیش‌بینی‌ها در مورد تابش زمینه کیهانی همخوانی داشت. این ماهواره دمای پس زمینه این تابش را ۲٫۷۲۶ کلوین اندازه‌گیری نمود (که البته در اندازه‌گیری‌های جدیدتر این مقدار به ۲٫۷۲۵ تغییر یافته‌است) و همچنین برای نخستین بار شواهدی مبنی بر وجود نوسانات (ناهمسان‌گردی) در تابش زمینه کیهانی در مرتبه یک قسمت در ۱۰۵ ارائه داد. جان ماتر و جرج اسموت به عنوان پیشروان این پژوهش، موفق به کسب جایزه نوبل شدند. در خلال سال‌های اخیر آزمایش‌های زمینی و بالنی متعددی، ناهمسان‌گردی‌های تابش زمینه کیهانی را مورد پژوهش قرار داده‌اند. در سال ۲۰۰۰–۲۰۰۱ از آزمایش‌های متعددی که از مهمترینشان می‌توان به آزمایش بومرنگ اشاره نمود، و با اندازه‌گیری اندازه زاویه‌ای ناهمسان‌گردی‌ها، این نتیجه حاصل شد که شکل فضایی جهان تخت است. در اوایل سال ۲۰۰۳ نخستین نتایج کاوشگر ناهمسانگردی ریزموجی ویلکینسون منتشر شد و مقادیر دقیقتری برای برخی از پارامترهای کیهانی به‌دست‌آمد. این نتایج باعث رد چندین مورد از مدل‌های خاص تورم کیهانی شد اما به‌طور کلی با نظریه تورم کیهانی سازگار است. ماهواره پلانک نیز در سال ۲۰۰۹ به فضا پرتاب شد و آزمایش‌های زمینی و بالنی دیگری نیز در مورد تابش زمینه کیهانی در جریان است. فراوانی عناصر نخستین با استفاده از نظریه مهبانگ می‌توان میزان تمرکز هلیم-۴، هلیم-۳، دوتریم و لیتیم-۷ در جهان را نسبت به مقدار هیدروژن معمولی به دست آورد. فراوانی نسبی این عناصر به مقدار نسبت فوتونها به باریونها بستگی دارد. این مقدار را می‌توان به صورت جداگانه از جزئیات ساختاری نوسانات تابش زمینه کیهانی محاسبه نمود. مقادیر تقریبی پیش‌بینی‌شده برای فراوانی نسبی عناصر عبارتند از: حدود ۰٫۲۵ برای نسبت /، حدود ۱۰−۳ برای نسبت /، حدود ۱۰−۴ برای / و حدود ۱۰−۹ برای /. تمام مقادیر اندازه‌گیری شده، حداقل به‌طور تقریبی با مقادیر پیش‌بینی‌شده از طریق نسبت باریون به فوتون همخوانی دارند. این همخوانی به ویژه در مورد دوتریم با دقت بالایی صادق است. برای نسبت مقادیر اندازه‌گیری شده و پیش‌بینی‌شده نزدیک به هم‌اند اما اختلافی نیز وجود دارد و برای نسبت با فاکتور ۲ اختلاف دارد. در دو مورد آخر خطاهای سیستماتیک اندازه‌گیری نیز در اختلاف مشاهده‌شده دخیل‌اند. در هر صورت همخوانی کلی فراوانی‌های نسبی پیش‌بینی‌شده توسط نظریه هسته‌زایی مه‌بانگ و مقادیر اندازه‌گیری‌شده، شاهدی قوی برای درستی نظریه مه‌بانگ به‌شمار می‌رود و این نظریه تنها توضیح ممکن برای فراوانی عناصر سبک است و تقریباً غیرممکن است که بتوان مه‌بانگ را طوری تنظیم نمود که مقداری خیلی بیشتر یا کمتر از ۲۰–۳۰٪ هلیم تولید کند. در واقع به جز مه‌بانگ، هیچ دلیل واضح دیگری وجود ندارد که در جهان جوان نخستین (یعنی پیش از شکل‌گیری ستاره‌ها) مقدار هلیم از دوتریم بیشتر باشد یا میزان دوتریم از بیشتر باشد و نسبت‌ها نیز ثابت باشد. توزیع و تکامل کهکشانها مشاهدات مربوط به شکل و توزیع کهکشانها و اختروشها با پیش‌بینی‌های نظریه مه‌بانگ همخوانی دارند. ترکیبی از مشاهدات و نظریات چنین پیشنهاد می‌کند که نخستین اختروش‌ها و کهکشان‌ها در حدود یک میلیارد سال پس از مه‌بانگ به‌وجود آمده‌اند و از آن موقع تاکنون ساختارهای بزرگتری مانند خوشه‌های کهکشانی و اَبَر خوشه‌ها در حال شکل‌گیری بوده‌اند. جمعیت‌های ستاره‌ای در حال تکامل و پیرتر شدن بوده‌اند به گونه‌ای که کهکشان‌های دورتر (که به دلیل فاصله‌شان به همان شکلی که در اوایل جهان داشتند، دیده می‌شوند) بسیار متفاوت از کهکشان‌های نزدیک به نظر می‌رسند. علاوه بر این، میان کهکشانهایی که به نسبت زمان کمتری از تشکیلشان می‌گذرد، با کهکشانهایی که تقریباً در همان فاصله از ما قرار دارند اما اندکی پس از مه‌بانگ به‌وجود آمده‌اند، تفاوت مشخصی وجود دارد. این‌ها همه شواهدی قوی علیه نظریه حالت پایدار هستند. مشاهدات زایش ستارگان، توزیع کهکشان‌ها و اختروش‌ها و ساختارهای بزرگ‌تر، با نتایج شبیه‌سازی‌های مبتنی بر نظریه مه‌بانگ همخوانی کامل دارند و کمک می‌کنند که جزئیات بیشتری از این نظریه به دست آید. ابرهای گازی نخستین در سال ۲۰۱۱ فضانوردان از طریق بررسی خطوط جذبی طیف اختروش‌های دوردست، چیزی را کشف کردند که به گمان آن‌ها ابرهای دست نخورده‌ای از گازهای نخستین بود. پیش از این تمام اجسام نجومی شناخته‌شده حاوی عناصر سنگین‌تری بودند که در ستارگان به‌وجود آمده‌اند. این دو ابر گازی هیچ عنصری سنگین‌تر از هیدروژن و دوتریم نداشتند. از آنجا که ابرهای گازی شامل عنصر سنگینی نیستند، احتمالاً می‌بایست در نخستین دقایق پس از مه‌بانگ و در حین هسته‌زایی مه‌بانگ شکل‌گرفته باشند. ترکیب آن‌ها با ترکیب پیش‌بینی‌شده توسط نظریه هسته‌زایی مه‌بانگ همخوانی داردو این شاهدی مستقیم برای این موضوع ارائه می‌دهد که در دوره‌ای از عمر گیتی، بیشتر ماده معمولی موجود، به شکل ابرهای گازی متشکل از هیدروژن خنثی بوده‌است. سایر شواهد مقدار تخمین‌زده‌شده برای سن گیتی بر اساس انبساط هابل و تابش زمینه کیهانی، اکنون به خوبی با تخمین‌های دیگری که با استفاده از سن پیرترین ستارگان به دست می‌آیند، همخوانی دارند. چه آن مقادیر تخمینی که از طریق استفاده از نظریه تکامل ستارگان در مورد خوشه‌های ستاره‌ای کروی، به دست می‌آیند، و چه مقادیری که از طریق تاریخ‌نگاری رادیومتریک ستارگان منفرد جمعیت II به دست می‌آیند. این پیش‌بینی که دمای تابش زمینه کیهانی در گذشته بالاتر بوده‌است توسط مشاهدات تجربی خطوط جذب دماهای بسیار پایین در ابرهای گازی در انتقال به سرخ بالا اثبات شده‌است. این پیش‌بینی همچنین بیانگر آن است که دامنه اثر سونیائف زلدوویچ در خوشه‌های کهکشانی مستقیماً به انتقال به سرخ وابسته نیست. شواهد درستی این موضوع را به‌طور تقریبی نشان داده‌اند اما این اثر به ویژگی‌های خوشه بستگی دارد و در طول زمان کیهانی تغییر می‌کند و اندازه‌گیری دقیق را مشکل می‌سازند. در ۱۷ مارس ۲۰۱۴، فضانوردان مرکز اخترفیزیک هاروارد-اسمیتسونین، اعلام نمودند که امواج گرانشی اولیه را ردیابی کرده‌اند، که اگر به تأیید برسد، می‌تواند مدرکی محکم برای تورم کیهانی و مه‌بانگ باشد. هرچند که در ۱۹ ژوئن ۲۰۱۴ گزارش‌هایی مبنی بر کاهش اطمینان نسبت به درستی این کشف منتشر شد و در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۴ این اطمینان حتی کمتر هم شد. مسائل و مشکلات مرتبط در فیزیک مانند هر نظریه دیگری، پیدایش نظریه مه‌بانگ، منجر به ظهور معماها و مسائل تازه‌ای شد. برای برخی پاسخهایی ارائه شده و تعدادی نیز بدون پاسخ مانده‌اند. برخی پاسخهای پیشنهاد شده برای مسائل مدل مه‌بانگ، خود معماهای جدیدی به‌وجودآورده‌اند؛ مثلاً مسئله افق، مسئله تک قطبی مغناطیسی و مسئله تخت بودن عموماً توسط نظریه تورمی حل می‌شوند؛ اما جزئیات جهان تورمی هنوز حل‌نشده باقی مانده‌اند و بسیاری از جمله برخی بنیانگذاران این نظریه بر این باورند که این نظریه رد شده‌است. در بخشهای زیر تعدادی از جنبه‌های رازآلود نظریه مه‌بانگ لیست شده‌اند که همچنان موضوع پژوهش و بررسی اخترفیزیک‌دانان هستند. عدم تقارن باریون هنوز به خوبی نمی‌دانیم که چرا در جهان میزان ماده از پادماده (ضد ماده) بیشتر است. تصور کلی بر این است که وقتی جهان جوان و بسیار داغ بود در یک تعادل آماری بود و تعداد باریونها و پادباریون‌ها برابر بود. این در حالی است که مشاهدات نشان می‌دهند که جهان حتی در دورترین نقاط آن تقریباً به‌طور کامل از ماده ساخته‌شده‌است. اینطور پنداشته می‌شود که فرایندی ناشناخته به نام باریون‌زایی مسئول این عدم تقارن است. برای رخ دادن پدیده باریون‌زایی، باید سه شرط ساخاروف برقرار باشد: پایستگی عدد باریونی نقض شود تقارن سی و تقارن سی پی نقض شود؛ و جهان از شرایط تعادل ترمودینامیکی فاصله بگیرد همه این شرایط در مدل استاندارد رخ می‌دهند اما اثر آن‌ها آن‌قدر زیاد نیست که عدم تقارن باریونی کنونی را توجیه کند. انرژی تاریک اندازه‌گیری‌های رابطه انتقال سرخ-قدر ظاهری ابرنواخترهای نوع Ia نشان می‌دهد که انبساط جهان، از زمانی که جهان به نیمی از سن کنونی‌اش رسیده، شتابدار شده‌است. بنا بر نظریه نسبیت عام برای اینکه چنین شتابی امکانپذیر باشد باید بیشتر انرژی جهان از مؤلفه‌ای با فشار منفی بالا تشکیل شده باشد که این مؤلفه را انرژی تاریک نامیده‌اند. انرژی تاریک اگرچه هنوز در حد گمانه‌زنی است، اما مسائل متعددی را حل می‌کند. اندازه‌گیری‌های تابش زمینه کیهانی نشان می‌دهند که جهان از نظر شکل فضایی تقریباً تخت است و بنابراین طبق نظریه نسبیت عام باید میزان چگالی جرم/انرژی آن تقریباً با مقدار چگالی بحرانی برابر باشد. چگالی جرم جهان را می‌توان از خوشه‌بندی‌های گرانشی آن به دست آورد و اندازه‌گیری‌ها نشان می‌دهد این مقدار تنها ۳۰٪ چگالی بحرانی است. از آنجا که انرژی تاریک بنا بر نظریات موجود، به شیوه متعارف خوشه‌بندی نمی‌شود، بهترین توضیح برای چگالی انرژی گمشده جهان است. انرژی تاریک همچنین در توضیح دو روش اندازه‌گیری هندسی خمش کلی جهان از طریق بسامد لنزهای گرانشی یا با استفاده از ساختار بزرگ مقیاس جهان به عنوان یک خط‌کش کیهانی، سودمند است. اینگونه پنداشته می‌شود که فشار منفی از ویژگی‌های انرژی خلاء است، اما ماهیت دقیق و وجود انرژی تاریک همچنان به عنوان یکی از رازهای مه‌بانگ باقی مانده‌است. نتایج منتشر شده توسط تیم دبلیومپ در سال ۲۰۰۸، جهانی را توصیف می‌کنند که شامل ۷۳٪ انرژی تاریک، ۲۳٪ ماده تاریک، ۴٫۶٪ ماده و معمولی و کمتر از ۱٪ نوترینو است. بنا بر نظریات، چگالی انرژی در ماده با انبساط کیهان کاهش می‌یابد اما چگالی انرژی تاریک ثابت است (یا تقریباً ثابت است). بنابراین در گذشته ماده بخش بزرگتری از کل انرژی جهان را در مقایسه با زمان حال تشکیل می‌داد و اما همچنان‌که سلطه انرژی تاریک در آینده دور افزایش می‌یابد، سهم ماده در انرژی کل جهان کاهش خواهد یافت. انرژی تاریک، به عنوان یکی از مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده جهان توسط نظریه‌پردازان در چندین نظریه رقیب توضیح داده شده‌است؛ مثلاً توسط ثابت کیهانی اینشتین یا نظریه‌های بیگانه‌تری مانند اثیر یا انواع دیگری از تعریف گرانش. مسئله ثابت کیهانی که گاهی از آن به شرم‌آورترین مسئله در فیزیک یاد می‌شود، حاصل اختلاف میان چگالی انرژی اندازه‌گیری‌شده انرژی تاریک با مقدار پیش‌بینی شده آن توسط یکاهای پلانک است. ماده تاریک در دهه های۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مشاهدات مختلفی نشان داد که ماده کافی در جهان برای توجیه قدرت نیروهای گرانشی بین کهکشان‌ها و درون آن‌ها وجود ندارد. این مشاهدات به این ایده منجر شد که ۹۰٪ ماده در جهان ماده تاریک است که نوری از آن منتشر نمی‌گردد و برهمکنشی با ماده باریونی معمولی ندارد. به علاوه، این تصور که گیتی بیشتر از ماده معمولی تشکیل شده باشد، منجر به پیش‌بینی‌هایی می‌شد که به شدت با مشاهدات تجربی در تناقض بودند. به عنوان نمونه در جهان امروز میزان دوتریم بسیار کمتری از آن است که بدون وجود ماده تاریک قابل توجیه باشد. اگرچه وجود ماده تاریک همواره محل بحث و اختلاف نظر بوده‌است، اما مشاهدات مختلفی دلالت بر وجود آن دارند: ناهمسانگردیها در تابش زمینه کیهانی، پراکندگی سرعت گروه‌ها و خوشه‌های کهکشانی، توزیع ساختار بزرگ مقیاس، مطالعات در زمینه همگرایی گرانشی و اندازه‌گیری‌های پرتو ایکس خوشه‌های کهکشانی. تنها گواه غیر مستقیم برای وجود ماده تاریک، تأثیر گرانشی آن بر ماده معمولی است و تاکنون ماده تاریکی در آزمایشگاه‌ها مشاهده‌نشده‌است. در فیزیک ذرات، نامزدهای متعددی برای ماده تاریک پیشنهاد شده‌است و پروژه‌های متعددی برای ردیابی مستقیم آن در حال انجام‌اند. علاوه بر این، مسائل حل‌نشده‌ای در مورد مدل پذیرفته‌شده ماده تاریک سرد نیز وجود دارند که از جمله آن‌ها می‌توان به مسئله کهکشان کوتوله و یا مسئله هاله تیزه‌ای اشاره نمود. نظریه‌های جایگزینی نیز پیشنهاد شده‌اند که نیازی به میزان انبوهی از ماده کشف‌نشده ندارند، بلکه در عوض آن‌ها قوانین گرانش نیوتن و اینشتین را تغییر می‌دهند، اما هیچ‌یک از این نظریه‌ها به اندازه مدل ماده تاریک سرد در توضیح مشاهدات کنونی موفق نبوده‌اند. مسئله افق این مسئله برآمده از این اصل پذیرفته‌شده‌است که در جهان اطلاعات نمی‌تواند باسرعتی بیشتر از سرعت نور منتقل شود. در جهانی با سن متناهی، این اصل حد بیشینه‌ای برای میزان فاصله ممکن میان دو ناحیه از جهان که با یکدیگر رابطه سببی دارند، ایجاد می‌کند(افق ذره). همسانگردی و یکنواختی دمای تابش زمینه کیهانی در سراسر جهان سبب برانگیخته‌شدن پرسشهایی در ارتباط با این اصل می‌شود: اگر جهان تا دوران آخرین پخش همواره از تابش یا ماده تشکیل شده‌باشد، افق ذره در آن زمان می‌بایست متناظر با ۲ درجه در آسمان باشد و برای اینکه نواحی گسترده‌تر از این بتوانند با هم تبادل اطلاعات کنند و هم‌دما شوند، هیچ مکانیزمی وجود نداشته‌است و نمی‌توان توضیح داد که چرا تابش زمینه کیهانی در سراسر جهان دمای یکنواختی دارد. نظریه تورم کیهانی پاسخی برای این تناقض ظاهری پیشنهاد می‌کند؛ بنابراین نظریه در نخستین لحظات پس از مه‌بانگ (پیش از باریون‌زایی)، سراسر جهان را یک میدان انرژی همسانگرد نرده‌ای (اسکالر) و همگن فراگرفته‌است و باعث تورم ناگهانی جهان شده‌است. در حین دوره تورمی، جهان دچار انبساطی نمایی شده‌است که طی آن افق ذره با سرعتی بسیار بیشتر از آنچه پیشتر تصور می‌شد، گسترش یافته‌است. بدین ترتیب حتی نواحی که در در دو انتهای مخالف جهان قابل مشاهده قرار دارند نیز در افق ذره یکدیگر قرار می‌گیرند. همسانگردی مشاهده شده در تابش زمینه کیهانی نیز برآمده از این واقعیت است که نقاط این ناحیه بزرگتر پیش از شروع تورم کیهانی در ارتباط سببی با یکدیگر بوده‌اند. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ پیش‌بینی می‌کند که در حین دوره تورمی نوسانات گرمایی کوانتومی وجود داشته‌است که با تورم گیتی با همین مقیاس بزرگ شده‌اند. این نوسانات بذر تمام ساختارهای کنونی مشاهده‌شده در جهان هستند. نظریه تورمی پیش‌بینی می‌کند که نوسانات نخستین تقریباً مستقل از مقیاس و گاوسی بوده‌اند که این پیش‌بینی توسط اندازه‌گیری‌های تابش زمینه کیهانی با دقت تأیید شده‌است. اگر تورم کیهانی اتفاق افتاده باشد، انبساط نمایی نواحی بزرگ فضا را بسیار دورتر از افق قابل مشاهده ما رانده‌است. یک مسئله مرتبط با این مسئله کلاسیک افق، ناشی از این واقعیت است که در مدل‌های تورمی کنونی، تورم کیهانی پیش از وقوع تقارن‌شکنی الکتروضعیف متوقف می‌شود؛ بنابراین تورم کیهانی نمی‌توانسته مانع از گسستگی در خلأ الکتروضعیف در مقیاس بزرگ، شده‌باشد، زیرا نواحی بسیار دور از هم در جهان قابل مشاهده وقتی دوره الکتروضعیف به پایان رسید، نمی‌توانسته‌اند با هم رابطه علت و معلولی داشته باشند. مسئله تک قطبی مغناطیسی مسئله تک قطبی مغناطیسی در اواخر دهه ۱۹۷۰ مطرح شد. نظریه وحدت بزرگ نقایص توپولوژیکی را در فضا پیش‌بینی می‌کند که می‌تواند در شکل تک قطبی مغناطیسی تجلی یابد. این اجسام می‌توانستند به سادگی در جهان داغ اولیه به‌وجود آیند و باعث شوند چگالی بسیار بیشتر از مقدار اندازه‌گیری‌شده باشد اما تاکنون جستجوها برای تک قطبی مغناطیسی بی‌نتیجه مانده‌است. این مسئله نیز با استفاده از نظریه تورم کیهانی این‌گونه پاسخ داده شده‌است که تورم کیهانی همانگونه که شکل جهان را تخت کرد همه نقایص نقطه‌ای جهان قابل مشاهده را نیز برطرف نمود. مسئله تخت بودن جهان مسئله تخت بودن (یا مسئله پیری) با متریک فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر مرتبط است. خمش فضایی جهان بسته به مقدار چگالی انرژی کل آن ممکن است منفی، مثبت یا صفر باشد. اگر چگالی انرژی آن کمتر از چگالی بحرانی باشد خمش منفی، اگر بزرگتر باشد خمش مثبت و اگر برابر با چگالی بحرانی باشد خمش صفر و فضا تخت خواهد بود. مشکل اینجاست که با وجود اینکه هر اختلاف اندک با مقدار چگالی بحرانی در طول زمان افزایش می‌یابد، شکل جهان همچنان بسیار نزدیک به تخت است. با توجه به اینکه یک مقیاس زمانی طبیعی برای تغییر در شکل تخت، می‌تواند زمان پلانک، ۱۰−۴۳ باشد، این واقعیت که جهان پس از میلیاردها سال نه دچار مرگ گرمایی و نه مه‌رمب شده‌است، به توضیح نیاز دارد؛ مثلاً حتی در زمانی که سن جهان چند دقیقه بود، اختلاف چگالی جهان با چگالی بحرانی می‌بایست به اندازه یک در ۱۰۱۴ باشد و در غیر اینصورت جهان به صورتی که امروز دیده می‌شود، وجود نداشت. سرانجام جهان پیش از مشاهدات مربوط به وجود انرژی تاریک، کیهان شناسان دو سناریوی متفاوت برای آینده جهان متصور بودند. اگر چگالی جرم جهان بیشتر از مقدار بحرانی بود، جهان به اندازه بیشینه‌ای رسیده و شروع به فروپاشی می‌کرد. جهان چگالتر و داغ تر می‌شد تا سر انجام به وضعیتی مشابه وضعیتی که از آن شروع شده‌است برسد. به این فرایند مه‌رمب می‌گویند. در حالت دیگر اگر چگالی جهان با چگالی بحرانی برابر یا از آن کمتر بود انبساط کندتر شده اما هرگز متوقف نخواهد شد. با مصرف شدن تمام گازهای میان ستاره‌ای درون کهکشانها، زایش ستارگان متوقف می‌شود و ستاره‌ها کاملاً می‌سوزند و از خود کوتوله‌های سفید، ستاره‌های نوترونی و سیاهچاله به جای می‌گذارند. در روندی بسیار کند و تدریجی این اجسام با هم برخورد می‌کنند و سیاهچاله‌های بزرگتر و بزرگتری پدید می‌آید و دمای متوسط جهان به سمت صفر مطلق میل خواهد کرد - انجماد بزرگ. علاوه بر این اگر پروتون ناپایدار باشد ماده باریونی ناپدید خواهد شد و تنها تابش و سیاهچاله باقی می‌ماند. در نهایت سیاه چاله‌ها نیز بر اثر انتشار تابش هاوکینگ تبخیر خواهند شد. انتروپی جهان تا نقطه‌ای افزایش خواهد یافت که هیچ شکل سازمان دیده‌ای از انرژی را نمی‌توان از آن استخراج کرد. این سناریو را مرگ گرمایی جهان می‌نامند. مشاهدات جدید مبنی بر شتابدار بودن انبساط جهان، ایجاب می‌کند که بخش‌های بیشتر و بیشتری از جهانی که هم‌اکنون قابل مشاهده است از افق رویداد ما فراتر می‌روند و ارتباط ما با آن بخش‌ها قطع می‌شود. سرانجام نهایی نامعلوم است. مدل لامبدا-سی دی ام انرژی تاریک را به صورت یک ثابت کیهان‌شناسی در نظر می‌گیرد. این نظریه پیشنهاد می‌کند که تنها سامانه‌های گرانشی مانند کهکشان‌ها منسجم می‌مانند و در نهایت آن‌ها نیز بر اثر انبساط و سرد شدن جهان دچار مرگ گرمایی می‌شوند. سایر نظریات مطرح شده برای انرژی تاریک، مانند نظریه انرژی‌های فانتومی پیش‌بینی می‌کنند که در نهایت خوشه‌های کهکشانی، سیاره‌ها، هسته و خود ماده بر اثر انبساط روزافزون، به سرنوشت مه‌گسست دچار می‌شوند و از هم گسیخته می‌شوند. برداشت‌های نادرست یکی از برداشت‌های نادرست متداول در مورد نظریه مه‌بانگ این است که این مدل کاملاً پیدایش جهان را توضیح می‌دهد، درحالی‌که مه‌بانگ علت پیدایش انرژی، زمان و فضا را توصیف نمی‌کند؛ بلکه این نظریه توصیف می‌کند که چگونه جهان از وضعیت چگال و داغ اولیه به شکل کنونی آن رسید. این گمراه‌کننده است که مه‌بانگ را با مقایسه اندازه آن با اشیا روزمره تصور کرد. وقتی اندازه جهان در مه‌بانگ را توصیف می‌کنیم، منظور فقط جهان قابل مشاهده و نه همه جهان است. قانون هابل پیش‌بینی می‌کند که کهکشانهایی که دورتر از فاصله هابل هستند، با سرعتی بیشتر از سرعت نور دور می‌شوند اما نسبیت خاص را نمی‌توان در مورد چیزی فراتر از حرکت در فضا به کار برد. قانون هابل سرعتی را توصیف می‌کند که ناشی از انبساط فضاست و نه حرکت در فضا. اخترشناسان اغلب از پدیده انتقال به سرخ به عنوان یک انتقال دوپلری یاد می‌کنند که ممکن است موجب سوءبرداشت شود. اگرچه این دو به هم شبیه اند اما انتقال به سرخ کیهانی با انتقال به سرخ دوپلری کلاسیک یکسان نیستند؛ زیرا بیشتر نتایج انتقال به سرخ دوپلری انبساط فضا را در نظر نمی‌گیرند. نتیجه‌گیریهای دقیق انتقال به سرخ کیهانی نیاز به استفاده از نظریه نسبیت عام دارد. کیهان‌شناسی پیشا-مه‌بانگ مه‌بانگ چگونگی تکامل جهان از یک چگالی و دمای اولیه که بسیار فراتر از آن توانایی انسان برای بازسازی آن شرایط هستند را توضیح می‌دهد؛ بنابراین برون یابی به نقاط اکستریم و زمانهای اولیه بیشتر بر پایه گمان است. اومتر نام این حالت اولیه را اتم نخستین گذاشت. اینکه چگونه این حالت اولیه جهان به‌وجود آمد، هنوز یک پرسش باز است اما مدل مه‌بانگ برخی ویژگی‌های آن را محدود می‌کند؛ مثلاً برخی قوانین طبیعی به احتمال زیاد به شکل تصادفی به‌وجود آمدند اما طبق مدل‌های تورمی برخی از ترکیب‌های این قوانین از احتمال بالاتری برخوردار هستند. یک جهان تخت بیانگر تعادل میان انرژی پتانسیل گرانشی و سایر اشکال انرژی بدون نیاز به تولید انرژی اضافی است. اگرچه نظریه مه‌بانگ نظریه‌ای پذیرفته‌شده در دانش کیهان‌شناسی فیزیکی امروزی است، اما تغییر آن در آینده دور از ذهن نیست. نظریه مه‌بانگ برپایه معادلات کلاسیک نسبیت عام، وجود یک نقطه تکینگی گرانشی را در مبدأ زمان پیش‌بینی می‌کند، این نقطه با چگالی بی‌نهایت از نظر فیزیکی امکانپذیر نیست. البته می‌دانیم که این معادلات تا پیش از فرارسیدن دوره پلانک و سرد شدن جهان تا دمای پلانک، قابل استفاده نیستند و اصلاح این ضعف نیازمند فرمولبندی مناسبی از یک نظریه گرانش کوانتومی است. برخی فرمول‌بندی‌های گرانش کوانتومی مانند معادله ویلر–دویت دلالت بر این دارند که خود زمان نیز ممکن است یک ویژگی ظهوری باشد. و بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که زمان پیش از مه‌بانگ وجود نداشته‌است. اینکه چه چیزی ممکن است سبب به‌وجودآمدن این نقطه تکینگی شده یا اینکه چگونه و چرا آغاز شده، هنوز نادانسته مانده‌است. اگرچه در شاخه کیهان‌زایی، گمانه‌زنی‌های متعددی در این زمینه صورت گرفته‌است. برخی از این گمانه‌زنی‌ها که البته همگی شامل فرضیه‌های آزموده‌نشده‌اند، عبارتند از: مدلهایی که شامل شرط بدون مرز هارتل-هاوکینگ هستند که در آن کل فضازمان متناهی است. مه‌بانگ نمایانگر سرحد زمان است اما بدون تکینگی. مدل مه‌بانگ شبکه‌ای بیان می‌کند که جهان در لحظه مه‌بانگ، شبکه‌ای نامتناهی از فرمیونها بوده‌است که سراسر دامنه بنیادی را فراگرفته بوده و به آن تقارن چرخشی، انتقالی و پیمانه‌ای می‌بخشیده‌است. این تقارن بالاترین سطح تقارن ممکن است و در نتیجه پایین‌ترین میزان انتروپی ممکن را دارد. مدل‌های کیهان‌شناسی غشایی که در آن‌ها تورم کیهانی ناشی از جابجایی غشاها در نظریه ریسمان است؛ مدل پیش-مه‌بانگ؛ مدل اکپیروتیک که در آن مه‌بانگ ناشی از برخورد غشاهاست؛ و مدل چرخه‌ای که تغییریافته مدل اکپیروتیک است که در آن برخوردها به شکل تناوبی تکرار می‌شوند. درمدل آخری پیش از مه‌بانگ یک مه‌رمب روی می‌دهد و جهان به شکل متناوب و نامتناهی دچار این دو فرایند می‌شود. تورم ابدی که در آن تورم کیهانی به صورت محلی در نقاط مختلف (به شکل تصادفی) پایان می‌یابد؛ و هر نقطه پایانی به یک جهان حبابی تبدیل می‌شود که بر اثر مه‌بانگ خود منبسط می‌شود. پیشنهادهایی که در دو دسته آخر قرار می‌گیرند مه‌بانگ را یا به صورت رویدادی در یک جهان بزرگتر و کهن‌تر ویا در یک چندجهانی می‌بینند. برداشت‌های دینی و فلسفی مه‌بانگ به عنوان نظریه توصیف‌گر مبدأ جهان، جهت‌گیری‌های مذهبی و فلسفی بسیاری برانگیخته است. و در نتیجه این نظریه به یکی از داغ‌ترین موضوعات در مباحثه میان دین و دانش بدل شده‌است. برخی بر این باورند که نظریه مه‌بانگ نشانگر وجود خداست و برخی نیز نشانه‌های آن را در کتب مقدس خود پیدا کرده‌اند، درحالی‌که برخی دیگر عقیده دارند که با نظریه مه‌بانگ وجود مفهوم یک پدیدآورنده غیرضروری است. مه‌بانگ به خودی خود یک نظریه فیزیکی است و تأیید درستی و نادرستی آن از طریق مشاهدات تجربی امکانپذیر است، اما از آنجا که در مورد مبدأ واقعیت حرف می‌زند، نتیجه‌گیری‌های خداشناسانه‌ای در ارتباط با مفهوم پیدایش از هیچ به دنبال دارد. علاوه بر این بسیاری از خداشناسان و فیزیکدانان، نظریه مه‌بانگ را نشانه‌ای از وجود خدا می‌دانند. یکی از بحث‌های پرطرفدار در مورد وجود خدا به نام «کیهان‌شناسی کلام» بر پایه نظریه مه‌بانگ استوار است. در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تقریباً همه کیهان‌شناسان نامدار، مدل جهان پایدار را ترجیح می‌دادند و حتی بسیاری اعتراض داشتند که مفهوم آغاز زمان در نظریه مه‌بانگ، مفاهیم مذهبی را وارد فیزیک نموده‌است و با آن مخالفت می‌کردند و این نتیجه‌گیری که جهان سرآغازی داشته‌است را رد می‌کردند. بسیاری از مفسرین مسلمان ادعا نموده‌اند که در قرآن از مه‌بانگ یاد شده‌است. به عنوان نمونه به آیه سی از سوره انبیاء اشاره شده‌است که ترجمه آن چنین است: «آیا کافران ندانسته‌اند که آسمان‌ها و زمین به‌هم بسته و پیوسته بودند و ما آن دو را شکافته و از هم بازکردیم و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم؟ پس آیا ایمان نمی‌آورند؟» پاپ پیوس دوازدهم در نشست افتتاحیه آکادمی علوم پونتیفیکال در ۲۲ نوامبر ۱۹۵۱ اعلام کرد که نظریه مه‌بانگ با مفهوم خلفت در آیین کاتولیک در تناقض نیست اما پیروان باور آفرینش‌گرایی زمین جوان که تفسیر لغوی کتاب خلقت را قبول دارند، این نظریه را رد می‌کنند. در میان پوراناهای هندو، جهان ابدی و بدون نقطه شروع زمان و به صورت چرخه‌ای توصیف شده‌است تا اینکه بر اثر مه‌بانگ به وجود آمده باشد. اما دانشنامه هندوئیسم بیان می‌کند که نظریه مهبانگ به بشریت یادآوری می‌کند که همه چیز از برهمن سرچشمه گرفته‌است که از یک اتم سبک‌تر و از بزرگ‌ترین‌ها بزرگتر است. ناسادیا سوکتا (سرود آفرینش) در ریگ‌ودا (۱۲۹:۱۰) عنوان می‌کند که جهان از یک نقطه (بیندو) توسط گرما ایجاد شده‌است. رابرت جی مارکز در این باره می‌گوید: «اگر به بی‌نهایت بودن اعتقاد داشته باشیم به پوچی خواهیم رسید». همچنین برای این که در علم پیشرفت کنیم، باید فرض کنیم که برخی اتفاقات واقعی هستند؛ بنابراین چاره‌ای نداریم جز این که فرض کنیم جهان آغازی داشته‌است. اما دربارهٔ این که این آغاز به چه صورت بوده‌است، اکنون شک و تردید داریم. جستارهای وابسته اصل انسان‌نگر نظریه جهش بزرگ کیهان‌زایی آینده یک جهان منبسط‌شونده مرگ گرمای کیهان نظریه حالت پایدار شکل جهان مه‌رمب مه‌گسست دیگر نظریه‌های پیدایش حهان منابع یادداشت‌ها پیوند به بیرون مهبانگ (انفجار بزرگ) دانش فضایی وبگاه فارسی دانش فضایی ایران دربارهٔ علوم و فناوری فضایی نظریه بیگ بنگ بی‌رقیب است/ تناقضات تئوری دنیای بدون انفجار بزرگ Big bang model with animated graphics Evidence for the Big Bang برای مطالعهٔ بیشتر آغازها اخترفیزیک خاستگاه‌ها رویدادهای اخترشناختی کیهان‌شناسی فیزیکی کیهان‌شناسی گیتی مدل‌سازی علمی نسبیت عام نظریه‌های اخترفیزیک نوشتارهای صوتی
4627
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B3
اورانوس
اورانوس هفتمین سیاره از نظر نزدیکی به خورشید و سومین سیاره از نظر اندازه و چهارمین سیاره از نظر جرم در سامانه خورشیدی است. اورانوس هر ۸۴ سال و ۷ روز یکبار به دور خورشید می‌گردد. همچنین هر ۱۷ ساعت و ۱۴ دقیقه یک دور به دور خودش می‌چرخد. اورانوس دارای بیش از ۲۷ قمر است که میراندا، آریل، آمبریل، تیتانیا و اوبرون از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها هستند. این سیاره را ویلیام هرشل در سال ۱۷۸۱ میلادی کشف کرد. اورانوس یکی از سیارات هشت‌گانهٔ منظومهٔ خورشیدی که از لحاظ بُعد فاصله‌اش نسبت به خورشید در ردیف هفتم پس از زحل قرار گرفته‌است. فاصلهٔ متوسط این سیاره تا خورشید ۲٬۸۶۹٬۶۰۰٬۰۰۰ کیلومتر و ۱۴٫۵ بار از کرهٔ زمین بزرگ‌تر است. اورانوس ۲۷ ماه طبیعی دارد. این سیاره با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود. محور حرکت وضعی این سیاره کاملاً با مدار حرکت انتقالی‌اش منطبق است. سفرهای اکتشافی به این سیاره کمتر از ده مأموریت بوده که شاخص‌ترینش مأموریت وویجر ۲ بود که این فضاپیما در ژانویهٔ ۱۹۸۶ به آن رسید. تاریخچه افسانه‌شناسی اورانوس نام یکی از اسطوره‌های یونانی است که تجسم آسمان (و بهشت) محسوب شده و پدربزرگ زئوس و پدر کرونوس می‌باشد. وی با گایا (تجسم زمین و مادر اورانوس) همبستر شد و فرزندان متعددی از وی به دنیا آورد گایا که از این موضوع خسته شده‌بود از کرونوس (یکی از فرزندان) کمک خواست و وی آلت تناسلی اورانوس را با داس برید و به دریا افکند بنابر افسانه‌ای که بین تاریخ‌شناسان مورد اختلاف است آفرودیته الهه عشق از عطری (یا خون) به وجود آمده‌است که هنگام افکنده شدن آلت تناسلی اورانوس به دریا، بلند شد. کشف این سیاره قبل از کشف به‌صورت یک ستاره در کاتالوگ جان فلاستمد در سال ۱۶۹۰ به عنوان ستاره «۳۴ ثور» ثبت شده بود. اخترشناس فرانسوی پیر لمونیر این سیاره را بین ۱۷۵۰ تا ۱۷۶۹ دوازده بار (با در نظر گرفتن ۴ شب متوالی) رصد کرده بود. ولی توسط ویلیام هرشل و در خانه‌اش (اکنون موزه اخترشناسی) در شهر بث، سامرست و در ۱۳ مارس ۱۷۸۱ رصد شد، و در ۲۶ آوریل ۱۷۸۱ به‌عنوان دنباله‌دار گزارش شد. هرشل آن را به عنوان جرمی که در برابر ستارگان اختلاف منظر دارد گزارش داد، او این‌گونه در ژورنال نگاشت: «در نزدیکی زتا ثور … یا یک سحابی است یا یک دنباله‌دار». در ۱۷ مارس نگاشت: «به دنبال سحابی یا دنباله‌دار به این نتیجه رسیدم که دنباله‌دار است زیرا جایش را تغییر می‌دهد». و حتی هنگامی که این جرم را به عنوان کشف به انجمن سلطنتی گزارش می‌داد باز بر این باور بود که دنباله‌دار است و این عقیده را داشت تا زمانی که به‌طور مطلق اثبات شد که اورانوس یک سیاره است. هرشل در ۲۳ آوریل به ستاره‌شناس سلطنتی نویل ماسکلین نگاشت: «من نمی‌دانم چه باید صدایش کرد. شاید بتوان آن را سیاره نامید.». توسط ویلیام هرشل و در ۱۳ مارس ۱۷۸۱ به عنوان دنباله‌دار کشف شد و نام آن توسط جان بوده پیشنهاد گردید وجه تسمیه اورانوس واژه‌ایست یونانی به معنای آسمان، و نیز خدایگان آسمان نیز در میان یونانیان به همین نام خوانده می‌شد. میان غربیان در بین سیارات هشتگانه اورانوس تنها سیاره‌ای است که نام خود را از افسانه‌های یونانی برگرفته است. (برخلاف سایرین که نامی برگرفته از افسانه‌های رومی دارند) مدار و چرخش فاصله متوسط اورانوس از خورشید ۳ میلیارد کیلومتر (۲۰ واحد نجومی است). در مدار آن بی‌نظمی‌هایی دیده شده‌است به علت این‌که کجی محور چرخش آن از ۹۰ درجه بیشتر و برابر ۹۸ درجه یا دقیقتر ۹۷º۵۴' است چرخش سیاره ساعت‌گرد است. نزدیک‌ترین فاصله آن به زمین ۲۷٬۲۰۰ میلیون کیلومتر است.خروج از مرکز آن ۰٫۰۷۴۲ بوده که بسیار به دایره نزدیک است. به علت این‌که این سیاره ۹۸ درجه انحراف دارد در یک چهارم حرکت آن به دور خورشید یکی از قطب‌هایش به سمت زمین است و یک چهارم بعد استوایش و یک چهارم پس از آن قطب مخالف و در انتها دوباره استوایش به سمت زمین خواهد بود. نور خورشید در اورانوس ۱/۴۰۰ نور خورشید در زمین است حرکت آن به دور خورشید ۸۴٫۰۱ سال طول می‌کشد. اولین بار عناصر مداری آن در سال ۱۷۸۳ توسط پیر سیمون لاپلاس محاسبه شد. بی‌نظمی در مدار آن اولین بار توسط جان کوچ آدامز و در سال ۱۸۴۱ مطرح شد و او پیشنهاد داد که جاذبه سیاره‌ای کشف نشده بر آن تأثیر می‌گذارد. در سال ۱۸۴۵ اوربین له وریر مستقلاً شروع به پژوهش در زمینه مدار اورانوس پرداخت. در ۲۳ سپتامبر ۱۸۴۶ یوهان گوتفیلد گاله سیاره را کشف و نام نپتون را بر آن نهاد کجی محور تنها زهره کجی محور بیشتری از اورانوس و برابر ۱۷۷ درجه دارد. اما علت این کجی احتمالاً برخورد جسمی به ابعاد زمین یا چند برابر آن به این سیاره و در اوایل دوران زندگی‌اش بوده‌است. البته کاندیدهای دیگری هم مطرح هستند مانند برخورد یک دسته بزرگ از دنباله‌دارها در اوایل تشکیلش که این خود وجود یک اقیانوس بزرگ داخلی آن را نیز توجیه می‌کند. بینایی از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ قدر ظاهری اورانوس بین +۵٫۶ تا +۵٫۹ متغیر بوده‌است و در صورتی که در حالت ایده‌آل چشم غیرمسلح توانایی دیدن قدر ۶٫۵ را دارد*(این به این معنی است که می‌توان در شرایط ایده‌آل این سیاره را دید) اندازه زاویه‌ای این سیاره بین ۳٫۴ تا ۳٫۷ ثانیه قوسی متغیر است اما در حالت مقابله به ۳٫۶ ثانیه قوسی می‌رسد. در صورتی که اندازه زاویه‌ای زحل ۱۶ تا ۲۰ ثانیه قوسی و مشتری بین ۳۲ تا ۴۵ ثانیه قوسی است. ساختار درونی جرم این سیاره برابر (۰٫۰۰۱۳ ± ۸٫۶۸۱۰) کیلوگرم و ۱۴٫۵۳۶ برابر زمین است و چگالی آن ۱٫۲۵ برآورد می‌شود در نتیجه احتمال می‌رود از جو بسیار ضخیم، گوشته‌ای مایع و هسته‌ای جامد و کوچک تشکیل شده باشد. شتاب گرانشی آن نیز ۹۰ درصد شتاب گرانشی زمین تخمین زده شده‌است. دمای بخش مایع آن ۲۳۰۰ درجه سانتی‌گراد و هسته آن ۷۰۰۰ درجه سانتی‌گراد است. گرمای درونی این سیاره برخلاف دیگر سیارات مشتری‌گون منبع گرمای داخلی قابل توجهی ندارد. جو در جو آن هیدروژن (به شکل H2) و ۱۲ درصد هلیوم و ۲ درصد متان وجود دارد اما از آن‌جایی که متان به‌شدت نور قرمز را جذب می‌کند این سیاره به رنگ آبی مایل به سبز دیده می‌شود. بررسی فروسرخ حاکی از آن است که دمای این سیاره برابر ۵۸ درجه کلوین است. تصاویر رایانه‌ای نشان می‌دهد ابرهای آمونیاکی به بزرگی ۲ تا ۴ کیلومتر در زیر جو اورانوس و در ارتفاعات پایین قرار دارند و این ابرها در استوا در طی ۱۵ ساعت یک بار دور سیاره می‌زنند ولی در نزدیکی قطب این مقدار به ۱۵ ساعت می‌رسد. به نظر می‌رسد این سیاره دارای یونیسفر قوی باشد. بیشتر بادهای این سیاره برخلاف دیگر سیاره‌های مشتری‌گون منظومه شمسی از شرق به غرب می‌وزند نه از شمال به جنوب. جنس سطح سیاره تروپوسفر جو بالایی در ارتفاعات بالایی دما ۶۴ کلوین (با تلورانس ۵ کلوین) می‌گردد و در این ارتفاعات آن بادهایی با سرعت ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر می‌وزند و البته گردبادهایی نیز در آن وجود دارند که به شکل لکه‌هایی دیده می‌شوند. حلقه‌ها حلقه‌های اورانوس در ده مارس ۱۹۷۷ در رصدخانه ایربورن کوئی‌پر ناسا و توسط جیمز الیوت کشف شد شد بدین گونه که قبل و بعد از اختفای یک ستاره پشت اورانوس، نور ستاره متناوباً کم و زیاد می‌شد و با بررسی‌های انجام گرفته در آن هنگام ثابت شد این سیاره ۵ حلقه دارد و بعداً به ۹ حلقه رسید بعد از گذر وویجر ۲ از اورانوس به یازده حلقه افزایش یافت. این حلقه‌ها به ترتیب از بیرونی‌ترین به درونی‌ترین عبارت‌اند از: اپسیلون،1986U1R، دلتا، گاما، اتا، بتا، آلفا، ۴٬۵٬۶ و 1986U2R پهنای حلقه اپسلیون به صد کیلومتر می‌رسد و خرده ریزه‌های آن بین ۱۳ تا ۱۳٫۶ سانتی‌متر است اما پهنای بقیه حلقه‌ها از ۱۰ کیلومتر تجاوز نکرده و از خرده ریزهای حلقه اپسیلون کوچک‌ترند اما کل حلقه سپیدایی برابر ۵ درصد دارد. میدان مغناطیسی میدان مغناطیسی این سیاره ۵۵ تا ۵۸٫۵ درجه نسبت به محور چرخش آن تفاوت دارد و این بیشترین مقداری است که در میان سیارات ثبت شده‌است و پیش‌بینی می‌شود که مرکز مغناطیسی آن در مکان متفاوتی نسبت به مرکز سیاره و با فاصله‌ای حدوداً ۸٬۰۰۰ کیلومتری باشد. وویجر ۲ اثبات نمود که در اطراف اورانوس میدان مغناطیسی قوی‌ای قرار دارد اما شدت آن یک دهم میدان مغناطیسی زحل است. با این حال قدرت آن به‌طور متوسط ۵۰ بار نیرومندتر از میدان مغناطیسی زمین است و دنباله‌ای به طول ۴۶۵٬۰۰۰ کیلومتر(۱۸ برابر شعاع خودش) دارد. و در این مغناطوکره به علت برخورد طوفان‌های خورشیدی و دیگر پرتوهای کیهانی پلاسماهایی با دمای ۱۰٬۰۰۰ کلوین به وجود می‌آید. اقلیم در این سیاره اقلیمی وجود ندارد. قمرها اورانوس ۲۷ قمر طبیعی دارد که از آن ده قمر توسط وویجر ۲ کشف شد.(۹ قمر در ژانویهٔ ۱۹۹۶ کشف شده و در نام آن‌ها ۱۹۹۶ وجود دارد و یک قمر در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۵ کشف و در نام آن ۱۹۹۵ وجود دارد.)بیرونی‌ترین قمر آن اوبرون و بزرگ‌ترین قمر آن تیتانا با قطر ۱٬۵۸۰ کیلومتر است. دو قمر کوردلیا و اوفلیا لبه‌های حلقهٔ اپسلیون را جاروب می‌کنند. در فرهنگ اورانوس در اختربینی (با نماد ) مورد استفاده قرار می‌گیرد و به عنوان سیاره برج دلو محسوب می‌شود. عنصر کشف شده در سال ۱۷۸۹ به خاطر اورانوس اورانیوم نامیده‌شد. عملیات اورانوس همچنین نام یک عملیات در جنگ جهانی دوم بود که توسط ارتش شوروی در مقابل ورماخت به اجرا درآمد و موجب بازپس‌گیری استالین‌گراد شد. پی‌نوشت‌ها منابع Wikipedia contributors, "Uranus," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Uranus&oldid=377377222 (accessed August ۱۰, ۲۰۱۰). غول‌های گازی منظومه شمسی
4628
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D8%B1%20%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86
عمر ستارگان
ستاره ها سرانجام متفاوتی دارند. برخی از آنها پس از میلیاردها سال منفجر شده و گازهای تشکیل دهنده آنها در فضا پخش می‌شوند. برخی نیز به کوتوله سفید تبدیل می‌شوند. در آغاز، درون یک ابر متراکم گازی با گذشت زمان گازها بیشتر دور هم جمع و فشرده‌تر و داغ‌تر شده (انقباض هلمهولتز) و پس از مدتی این گازها به قدری داغ می‌شوند که واکنش‌های هسته‌ای در آن آغاز می‌شود. در این موقع است که ستاره جدید متولد می‌شود. اگر مقدار ماده ستاره جدید کم باشد کم نور و ضعیف می‌شود ولی اگر مقدار مادهٔ تشکیل دهنده آن زیاد باشد داغ و درخشان می‌شود. پس از میلیاردها سال زندگی سرانجام یک ستاره داغ سردشده (به کوتوله‌های سیاه تبدیل می‌شود) و ممکن است منفجر شود و گازهای آن در فضا پراکنده شده و جزئی از ستاره جدید شود. به هر حال سرانجام نهایی یک ستاره وابسته به جرم آن است و همین جرم است که مسیر حرکت عمر ستاره را بر روی نمودار هرتسپرانگ-راسل تعیین می‌کند. جستارهای وابسته ستارگان نسل اول و نسل دوم ستارگان
4629
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%20%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85
امامزاده قاسم
امامزاده قاسم نام چندین مکان جغرافیایی در ایران است، از آن جمله: امام‌زاده قاسم (تهران) در شمیرانات تهران. امامزاده قاسم (ازنا) در منطقه چاپلق ازنا در دشت جاپلق در استان لرستان. امام‌زاده قاسم (زرقان) در استان فارس-زرقان. امام‌زاده قاسم (مهدی‌شهر) نام آرامگاهی در شمال غربی استان سمنان و در شهر مهدی‌شهر (سنگسر) است. امامزاده قاسم (آمل) امامزاده قاسم نام امامزاده‌ای در آمل. امامزاده قاسم (بابل) امامزاده قاسم (تنکابن) امامزاده قاسم (ساری) امامزاده قاسم (بروجرد) امامزاده قاسم کوهپایه نام امامزاده و روستایی به همین نام در شهرستان کوهپایه استان اصفهان
4636
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86
نوترون
نوترون (با نشان n^0) یکی از ذرات هسته‌ای اتم با بار الکتریکی خنثی و جرم مطلق ۲۷- ۱۰ × ۱٬۶۷۴۸۲ کیلوگرم و جرم نسبی ۱٬۰۰۸۶۶۵۴۱ است و به همراه پروتون، جرم اتم را تشکیل می‌دهند. تمامی اتم‌ها (به جز هیدروژن معمولی یا پروتونیوم) در هستهٔ خود نوترون دارند. نوترون از یک کوارک بالا و دو کوارک پایین ساخته شده‌است. جیمز چادویک در سال ۱۹۳۲ این ذره را، که رادرفورد در سال ۱۹۲۰ وجود آن را پیش‌بینی کرده بود، کشف کرد. پروتون‌ها ذراتی با بار الکتریکی مثبت هستند و توسط نیروی کولنی به شدت همدیگر را دفع می‌کنند. علت این‌که پروتون‌های کنارهم همدیگر را دفع نمی‌کنند، برهم‌کنش آن‌ها با نوترون‌ها توسط نیروی هسته‌ای قوی است. نوترون در حال آزاد ذره‌ای ناپایدار است و عمر متوسط آن ۹۱۸ ثانیه است و به پروتون، الکترون و پادنوترینو واپاشیده می‌شود. به این واپاشی، واپاشی بتا منفی (\beta^{-}) می‌گویند. نسبت تعداد پروتون‌ها به نوترون‌ها در هستهٔ اتم‌های مختلف متفاوت است. برای مثال، نسبتِ تعداد نوترون‌ها به پروتون‌ها در اتم اکسیژن نسبت ۱ به ۱ است، در حالی که در اتم آهن به نسبت ۱۵ به ۱۳ است. طبق یک قاعدهٔ کلی که از اصل طرد پائولی نتیجه می‌شود، اگر این نسبت کمتر از ۱/۵ باشد؛ اتم پایدار است و فروپاشیده نمی‌شود و همین، دلیل اصلی پایدار بودن نوترون‌ها در داخل هستهٔ اتم است. هر اتمی که نسبت نوترون‌ها به پروتون‌های آن بیشتر از ۱/۵ باشد، ناپایدار است و در برخی از اتم‌ها با فروپاشی یکی از نوترون‌ها به پروتون و الکترون، سعی در برقراری این تعادل می‌شود. برای مثال: ^{137}_{55}Cs -> {^{137}_{56}Ba} + {e^{-}} + {\bar{\nu_e}} تاریخچه کشف نوترون با اندازه‌گیری‌هایی که ارنست رادرفورد انجام داد، او متوجه شد که جرم هستهٔ اتم تقریباً دوبرابر تعداد پروتون‌ها است. بدین ترتیب او پیش‌بینی کرد که ذره دیگری باید در هسته باشد تا این کمبود جرم را جبران کند. در سال ۱۹۳۲ جیمز چادویک آزمایشی ترتیب داد. او بریلیم را با ذرات آلفا بمباران کرد و متوجه شد که ذرّه‌ای با قدرت نفوذ بسیار بالا از هستهٔ اتم بیرون می‌زند که در میدان مغناطیسی منحرف نمی‌شود. او ابتدا فکر کرد که این باید اشعه X یا گاما باشد؛ اما هنگامی که سرعت آن را اندازه گرفت، متوجه شد که سرعت این ذره یک دهم سرعت نور است. به همین دلیل این ذره را که جرم آن حدود جرم پروتون بود، بار الکتریکی نداشت و سرعت آن یک دهم سرعت نور بود، نوترون نامید و آن را به هسته نسبت داد. داستان کشف نوترون و خصوصیات آن برای تحولات خارق‌العاده در فیزیک اتمی که در نیمه اول قرن ۲۰ رخ داده‌است، محوری است و در نهایت در سال ۱۹۴۵ به بمب اتمی منتهی شد. در مدل رادرفورد در سال ۱۹۱۱، اتم متشکل از یک هسته عظیم با بار مثبت است که توسط ابر بسیار بزرگتر از الکترونهای با بار منفی احاطه شده‌است. در سال ۱۹۲۰، رادرفورد اظهار داشت که این هسته از پروتونهای مثبت و ذرات با بار خنثی تشکیل شده‌است، اتم تنها به پروتون و الکترون محدود نشده‌است. فرض بر این بود که الکترونها در درون هسته ساکن هستند زیرا مشخص شد که تابش بتا از الکترونهای ساطع شده از هسته تشکیل شده‌است. رادرفورد این نوترون‌ها را ذرات غیرقابل شارژ می‌نامید، و از ریشهٔ لاتین کلمه خنثی (نوتری) و پسوند یونانی -on (پسوند مورد استفاده در نام‌های ذرات زیر اتمی، یعنی الکترون و پروتون) نام نوترون را بر این ذره گذاشت. با این حال، منابع مربوط به کلمه نوترون را می‌توان حتی در مطالعات تا اوایل سال ۱۸۹۹ نیز یافت. جستارهای وابسته چشمه نوترون اسپالاسیون درمان با نوترون بور پانویس منابع پیوند به بیرون انرژی هسته‌ای باریون‌ها
4637
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%84%D9%88%D8%B1
بلور
بلور یا کریستال (به فرانسوی: Cristal) به مواد معدنی جامدی گویند که اجزای سازندهٔ آن‌ها (مولکول، اتم یا یونها) در سه جهت فضایی به صورت منظمی کنار هم قرار گرفته باشند یا دارای نظم بلورشناسی باشند. ساختارهای بلورین نظمِ بلند-دامنه داشته و می‌توانند خواص همسانگرد یا ناهمسانگرد داشته باشند. ریشهٔ واژه واژهٔ کریستال ریشهٔ یونانی دارد و به معنی «منجمد شده در اثر سرما» است. یونانی‌ها کریستال را برای اشاره به دُر کوهی به کار می‌بردند. آنها اعتقاد داشتند که اگر آب مدتی در دماهای بسیار پایین نگه‌داشته شود، به حالتی در می‌آید که در دماهای بالا پایدار است. «بلور» نیز واژه‌ای‌ست پارسی، همریشه با واژه «برلیس» (βήρυλλος) یونانی (به معنای زمرد و زبرجد) است. تاریخچه اولین ارجاع به آرایش منظم ذرات سازندهٔ بلورها در آثار ستاره‌شناس مشهور ج. کپلر (۱۶۱۹) و رابرت هوک (۱۶۶۵) کاشف میکروسکوپ یافت می‌شود. مدتی بعد دانشمند مشهور کریستین هوگنز (۱۶۹۰) خواص نوری کریستال‌های کلسیت (CaCO۳) را بررسی کرده و فرضیه‌ای را ارائه کرد که کریستال‌ها از ذرات بسیار کوچکی با شکل مشخص ساخته شده‌اند. پس از آن م.و. اومونوسوف (۱۷۶۵–۱۷۱۱) تئوری ذره‌ای ساختار مواد را کامل کرد. او فرض کرد که ذرات شکل کروی داشته باشند. بلورهای همسانگرد و ناهمسانگرد به بلورهایی که ضریب شکست آن در هر سه راستای بلوری آن یکسان باشد، بلورهای همسانگرد می‌گویند. در مقابل بلورهایی که در یک یا دو یا سه راستای خود ضریب شکست متفاوتی داشته باشند بلورهای ناهمسانگرد می گویند. روش‌های تبلور و رشد بلور روش‌های مختلفی برای تبلور و رشد بلور وجود دارند که در میان رایج‌ترین آنها می‌توان به روش‌های زیر اشاره کرد: روش‌های فاز بخار رسوب شیمیایی بخار (CVD) رسوب فیزیکی بخار (PVD) روش‌های بر پایه محلول استفاده از ضد محلولها کم کردن دما و رساندن محلول به حالت ابر سیر شده انجماد حلال و جدا کردن رسوبات کلوخه‌کردن و استفاده از دستگاه مرکزگریز (سانتریفوژ) وقوع در طبیعت صخره از نظر حجم و وزن، بیشترین مقدار بلورها در کره زمین، بخشی از سنگ بستر جامد آن است. بلورهای موجود در سنگ‌ها به‌طور معمول در محدوده اندازه‌ای کسری از میلی‌متر تا چند سانتی‌متر هستند، گرچه گاهی بلورهای بزرگی نیز پیدا می‌شوند. از سال 1999، بزرگترین بلور طبیعی شناخته شده جهان، بلوری از گوشنیت از مالاکیالینا، ماداگاسکار، با 18 متر طول (59 فوت) و 3.5 متر (11 فوت) قطر و وزن آن 380،000 کیلوگرم (840،000 پوند) است. برخی از بلورها بوسیله فرایندهای ماگمایی و دگرگونی شکل گرفته‌اند و منشأ توده‌های بزرگی از سنگ بلورین هستند. اکثر سنگ‌های آذرین از ماگمای مذاب، شکل گرفته‌اند و درجه تبلور، اساساً به شرایطی بستگی دارد که آن‌ها در آن جامد می‎شوند. سنگ‌هایی مانند گرانیت، که بسیار آرام و تحت فشارهای بسیار بالا سرد شده‌اند، کاملاً متبلور شده‌اند اما بسیاری از انواع گدازه‌ها روی سطح ریخته می‌شوند و خیلی سریع سرد می‌شوند و در این گروه دوم مقدار کمی از ماده آمورف یا شیشه‌ای، رایج است. سایر سنگ‌های بلوری، سنگ‌های دگرگونی مانند سنگ مرمر، میکا-شیست‌ها و کوارتزیت‌ها، مجدداً متبلور می‌شوند. این بدان معناست که در ابتدا آن‌ها سنگ‌های تکه تکه مانند سنگ آهک، شیل و ماسه‌سنگ بوده‌اند و هرگز در حالت مذاب و به‌طور کامل در محلول قرار نگرفته‌اند اما درجه حرارت بالا و شرایط فشار دگرگونی با پاک‌کردن ساختارهای اصلی آن‌ها و القای تبلور مجدد در حالت جامد آن‌ها، روی آن‌ها عمل کرده است. سایر بلورهای سنگی از ته‌نشینی مایعات، معمولاً آب، برای تشکیل دروز (پوششی از بلورهای ریز روی سطح سنگ) یا رگه‌های کوارتز شکل گرفته‌اند. تبخیری‌هایی مانند هالیت (معدنی)، سنگ گچ و برخی از سنگ آهک‌ها از محلول آبی رسوب شده‌اند که بیشتر به دلیل تبخیر در آب و هوای خشک است. یخ یخ‌های بر پایه آب به شکل برف، یخ دریا و یخچال‌های طبیعی ساختارهای بلوری/چندبلوری (پلی کریستال) متداول در کره زمین و سایر سیارات هستند. یک بلور برف تنها یک کریستال یا مجموعه‌ای از بلورها است، در حالی که یک تکه یخ، چندبلور است. بلورهای اندام‌زائی بسیاری از اُرگانیسم‌های زنده قادر به تولید بلور هستند، به عنوان مثال کلسیت و آراگونیت در مورد بیشتر نرم‌تنان یا هیدروکسی آپاتیت در مورد مهره‌داران. نگارخانه جستارهای وابسته بلورشناسی ساختار مواد تک‌کریستال پلی‌کریستال سلول واحد صفحه کریستالی شبکه ولف تقارن بلوری شبکه فضایی عیوب بلوری پانویس Chemical Vapor deposition Physical vapor deposition anti-solvents freeze drying منابع Borchardt-Ott, W. , Crystallography, translation to English by Gould, R.O. , Springer Verlag, 1993. بلورشناسی شیمی معدنی بلورها مفاهیم فیزیکی
4638
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%DB%8C%D9%81
طیف
واژهٔ طیف (پیوستار) یا بیناب کاربردهای گوناگونی دارد. کاربرد این واژه بیشتر برای نشان‌دادن ساختاری است که در آن بتوان جایگاه‌هایی گوناگون را با ارزیابی بیش و کم _بی‌آنکه پله‌پله و گام‌به‌گام باشند_ در بازه‌ای میان دو پایانهٔ ناسازگار با هم، در دوسوی پیوستار از یکدیگر بازشناخت. برای نمونه طیف (پیوستار) گروه‌های گوناگون سیاسی در جایی میان بازهٔ دو گروه ناسازگار چپ‌گرا و راست‌گرا جای دارند. واژهٔ طیف در چندین شاخه‌ٔ دانش امروزی کاربرد دارد. در فیزیک در نظریهٔ موجی نور، به دسته‌بندی پرتوهای نوری که بر پایهٔ طول موج یا بسامد آن‌ها انجام شده باشد، طیف می‌گویند. به آن گروه از پرتوهای دیدنیِ خورشید که باهم رنگ سفید را می‌سازند طیف (بیناب) گفته می‌شود. این رنگ‌ها سرخ، آبی و سبز هستند. از آمیزش این رنگ‌ها، رنگ‌های دیگری پدید می‌آید که همان رنگ‌های پایهٔ نقاشی است یا همان سرخ پررنگ، آبی پررنگ و زرد مرکب. رنگ‌های طیف دیدنی از بیشترین شکست تا کمترین شکست اینها هستند: بنفش، نیلی، آبی، سبز، زرد، نارنجی و سرخ در پزشکی اختلال طیفی اختلال هایی همانند اختلال طیف اوتیسم از نوع اختلال های رشدی-عصبی طیف گونه می باشند. اختلال طیفی اختلالی است که می‌تواند از فردی به فرد دیگر متفاوت ظاهر شود: هر فرد ممکن است برخی از ویژگی‌های مرتبط با آن، اما نه همه آن‌ها را نشان دهد، و ممکن است آنها را به درجات بسیار متفاوتی نشان دهد. افراد اوتیستیک مختلف به عنوان مثال، ممکن است ویژگی‌های متفاوتی از خود نشان دهند و ویژگی های این اختلال طیف گونه ممکن است در زمان‌های مختلف به شکل متفاوتی در هر فرد ظاهر شود. منابع فیزیک نور مفاهیم فیزیکی نور واژگان علمی
4650
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B0%20%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%84
۲۰ آوریل
۲۰ آوریل صد و دهمین روز سال در گاهشماری گریگوری است. (صد و یازدهمین روز در سال کبیسه) ۲۵۵ روز از سال باقیمانده‌است. مناسبت‌ها روز جهانی زبان چینی رویدادها ۱۸۹۹–۶۰۰ ۶۳۶- نبرد یرموک: عربها کنترل سوریه و فلسطین را از امپراتوری روم شرقی گرفتند. ۱۶۵۳- اُلیور کراموِل مجلس را منحل کرد. ۱۶۵۷- یهودیهای نیوآمستردام (بعدها نیویورک نام گرفت) اجازه آزادی دین خود را دریافت کردند. ۱۶۸۹- پادشاه پیشین انگلستان جیمز دوم، عزل شد. ۱۷۷۵- جنگ استقلال آمریکا: بریتانیا عملیات محاصره بوستون و ماساچوست را آغاز کردند. ۱۷۹۲- فرانسه با اتریش وارد جنگ شد. ۱۸۳۶- کنگره ایالات متحده سند ایجاد سرزمین ویسکانسین را تصویب کرد. ۱۸۶۱- جنگ داخلی آمریکا: رابرت ای. لی از مقام خود در ارتش ایالات متحده یعنی فرماندهی نیروهای نظامی در ایالت ویرجینیا، استعفا کرد. ۱۸۶۲- نخستین آزمایش پاستوریزه کردن توسط لوئی پاستور و کلود برنارد انجام شد. ۱۸۸۹- آدولف هیتلر به دنیا آمد. ۱۹۰۰–۱۹۹۹ ۱۹۰۲- پیِر و ماری کوری رادیوم کلراید را تصفیه کردند (به‌طور کامل از اجسام خارجی جدا و تصفیه نشده بود). آن‌ها فکر کردند که آن را به‌طور کامل جدا کرده‌اند. ۱۹۰۸- روز آغاز رقابت‌های لیگ جدید راگبی جنوب. ۱۹۱۴- ۱۹۲۶- الکتریک غرب و برادران وارنر، ویتافون را معرفی کردند، پیشرفتی در جهت اضافه کردن صدا به فیلم. ۱۹۶۷- هواپیمای سوئیسی-بریتانیایی در نیکوزیای قبرس سقوط کرد و ۱۲۶ تن کشته شدند. ۱۹۶۸- در خطوط هوایی آفریقای جنوبی یک بوئینگ ۷۰۷ در حال برخاستن به سوی ویندهوک، جنوب غرب آفریقا سقوط کرد و ۱۲۲ تن کشته شدند. ۱۹۶۸- حزب آزادیخواه کانادا به رهبری پیِر ترودِو در انتخابات فدرال کانادا پیروز شد. ۱۹۶۸- سیاست‌مدار انگلیسی ایناک پاول با مطرح کردن بحث رودخانه‌های خون جنجال به پا کرد. ۱۹۷۲- آپولو ۱۶ برفراز ماه فرود آمد. ۱۹۷۹- رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمی کارتر، با یک خرگوش کُرکی مورد حمله قرار گرفت. ۱۹۹۲- کنسرتی با شرکت همه ستارگان معروف موسیقی غربی به یادبود شخص معرف گروه موزیک کوئین یعنی فردی مرکوری در ورزشگاه ومبلی در لندن برگزار شد. ۱۹۹۷- کشیش سانتیاگو ۱۹۹۸- یک بوئینگ ۷۲۷ خطوط هوایی فرانسه پس از برخاستن از بوگوتا پایتخت کلمبیا، با کوه برخورد کرد و ۵۳ تن کشته شدند. ۱۹۹۹- کشتار در دبیرستان کلمباین در آمریکا ۲۰۰۰–۲۰۹۹ ۲۰۰۱- جنبش ضد جهانی سازی راه پیمایی بزرگی در برابر منطقه آزاد تجاری قاره آمریکا در شهر کبک انجام دادند، که تعدادی از آن‌ها توسط پلیس سرکوب شدند. ۲۰۰۴- توفانی از نوع توفان‌های پیچنده به شیکاگو در آمریکا آسیب رساند. زادروزها ۵۰۰–۱۸۹۹ ۷۰۲- امام صادق، بنیانگذار فقه شیعی (قتل ۷۶۵) ۱۶۳۳ - امپراتور گو-کومیو امپراتور ژاپن (مرگ ۱۶۵۴) ۱۷۴۵ - فیلیپ پینل، فیزیکدان (مرگ ۱۸۲۶) ۱۸۰۸ - امپراتور ناپلون سوم فرانسه (مرگ ۱۸۷۳) ۱۸۱۸ - هاینریش گُوبِل، مخترع (مرگ ۱۸۹۳) ۱۸۳۲ - ارنست ون لیدِن، فیزیکدان (مرگ ۱۹۱۰) ۱۸۷۱ - اسلاوولیوب ادوارد پِنکالا، مخترع (مرگ ۱۹۲۲) ۱۸۷۹ - پاول پواره، خیاط فرانسوی (مرگ ۱۹۴۴) ۱۸۸۵ – ابوالفضل قرایف، دانشمند، پزشک و سیاستمدار اهل جمهوری آذربایجان (د. ۱۹۵۲) ۱۸۸۹ - آلبرت ژان آماتئو، تاجر و فعال اجتماعی (مرگ ۱۹۹۶) ۱۸۸۹ - آدولف هیتلر پیشوا، فرمانده کل ورماخت و صدر اعظم آلمان (مرگ ۱۹۴۵) ۱۸۸۹ - اُتو هاینریش فرانک، پدر آنه فرانک (مرگ ۱۹۸۰) ۱۸۹۳ - خوآن میرو، نگارگر (مرگ ۱۹۸۳) ۱۸۹۳ - هارولد لوید، بازیگر (مرگ ۱۹۷۱) ۱۸۹۵ - اِمیل کریستیان، موسیقی دان جاز (مرگ ۱۹۷۳) ۱۸۹۶ - وُپ می، خلبان کانادایی (مرگ ۱۹۵۲) ۱۹۰۰–۱۹۹۹ ۱۹۰۰ - فرِد رایموند، آهنگ ساز (مرگ ۱۹۵۴) ۱۹۰۸ - لایونل همپتون، موسیقی دان (مرگ ۲۰۰۲) ۱۹۱۵ - جوزف ولپی، روان درمانگر (مرگ ۱۹۹۷) ۱۹۲۰ - جان پاول استیونس، عضو دائم دادگستری عالی ایالات متحده ۱۹۲۳ - ریتا فرانسز ریزو ۱۹۲۵ - تیتو پوِئنتو، موسیقی دان (مرگ ۲۰۰۰) ۱۹۲۸ - جرالد اِس. هاوکینز، ستاره‌شناس (مرگ ۲۰۰۳) ۱۹۳۹ - گرو هارلم برونتلاند، نخست وزیر سابق نروژ ۱۹۳۹ - پیتر اِس. بیگل، مؤلف ۱۹۴۰ - جورج تاکی، بازیگر ۱۹۴۱ - رایان اونیل، بازیگر ۱۹۴۳ - جان الیوت گاردینر، رهبر ارکستر انگلیس ۱۹۴۳ - ادی سجویک، بازیگر (مرگ ۱۹۷۱) ۱۹۴۹ - جسیکا لانگه، بازیگر ۱۹۵۱ - لوتر وندراس، خواننده ۱۹۶۱ - دان متینگلی، بازیکن بیس بال ۱۹۶۴ - کریسپین گلاور، بازیگر ۱۹۶۴ - روزالین سامنرز، اسکیت باز نمایشی ۱۹۶۴ - اندی سِرکیس، بازیگر ۱۹۷۲ - هَنک کوتوله مست عصبانی، شخصیت رادیو و تلویزیون (مرگ ۲۰۰۱) ۱۹۷۶ - جوئی لاورنس، بازیگر درگذشت‌ها ۱۳۰۰–۱۸۹۹ ۱۳۱۴ - پاپ کلمنت پنجم، (زاده ۱۲۶۴) ۱۵۳۴ - الیزابت بارتن، (زاده ~ ۱۵۰۶) ۱۷۶۹ - پونتیاک، رئیس قبیله اتاوا (زاده ~ ۱۷۲۰) ۱۹۰۰–۱۹۹۹ ۱۹۱۲ - برم استوکر، مؤلف (زاده ۱۸۴۷) ۱۹۱۲ - جوزپه پئانو، ریاضی‌دان (زاده ۱۸۵۸) ۱۹۴۷ - کریستیان دهم، پادشاه دانمارک (زاده ۱۸۷۳) ۱۹۵۱ - ایوانوئه بونومی، نخست وزیر سابق ایتالیا (زاده ۱۸۷۳) ۱۹۸۲ - آرچیبالد مک لیش، شاعر و نویسنده (زاده ۱۸۹۲) ۱۹۸۴ - هریستو پرودانوف، کوهنورد بلغاری ۱۹۹۲ - کریستوفر رابین میلنه ۲۰۰۰–۲۰۹۹ ۲۰۰۱ - جوزپه سینوپولی، رهبر ارکستر ایتالیا، آهنگ ساز (زاده ۱۹۴۶) ۲۰۰۲ - الن دیل، خواننده (زاده ۱۹۲۵) جشن‌ها و تعطیلات مذهبی در کانادا و ایالات متحده، ۲۰ آوریل روز جشن دود کردن تنباکوی وحشی است. ۲۰۰۳- ۲۰۱۴- عید پاک یکشنبه می‌باشد. جستارهای وابسته ۳۱ فروردین پیوند به بیرون بی.بی.سی: در این روز امروز در تاریخ:۲۰ آوریل ۱۹ آوریل - ۲۱ آوریل - ۲۰ مارس - ۲۰ مه -- فهرست تمام روزها آوریل روزهای میلادی
4655
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%84
آوریل
آوریل چهارمین ماه در گاهشماری گریگوری و گاه‌شمار ژولینی است و یکی از چهار ماهی است که ۳۰ روز دارد. هرگاه نام آوریل می‌آید خود به خود اشاره به بهار در نیم‌کرهٔ شمالی و پاییز در نیم‌کرهٔ جنوبی دارد. البته برعکس این مطلب برای ماه اکتبر در بین دو نیم‌کرهٔ شمالی و جنوبی برقرار است. آوریل در همان روزی از هفته آغاز می‌شود که ژوئیه در سال‌های معمولی و ژانویه در سال‌های کبیسه آغاز می‌گردد و همیشه آوریل در همان روزی از هفته به پایان می‌رسد که ماه دسامبر به پایان می‌رسد. در گذشته، پیش از آنکه ماه‌های ژانویه و فوریه در سال ۷۰۰ پیش از میلاد، از سوی شاه نوما پمپیلیوس به گاه‌شماری رومی افزوده شود، آوریل دومین ماه سال بود اما پس از این دگرگونی و هنگامی که دوازده ماه سال به ترتیب در گاهشمار جای گرفتند چهارمین ماه سال شد و البته در طول دوران دسمویری نزدیک به سال ۴۵۰ پیش از میلاد، طول این ماه ۲۹ روز در نظر گرفته می‌شد. گمان آن می‌رود که نام آوریل از واژهٔ لاتین Aprilis گرفته شده باشد اما در مورد آن اطمینانی وجود ندارد. ریشه‌شناسی سنتی می‌گوید که آوریل از واژهٔ aperire به معنی «گشودن» گرفته شده برای اشاره به آغاز فصل بهار که در آن گل‌ها و درختان باز می‌شود. این معنی اگر با معنی امروز واژهٔ بهار، ἁνοιξις در زبان یونانی مقایسه شود همچنان معنای درستی می‌دهد. ἁνοιξις (انکسیس) در یونانی به معنی گشایش است. نام برخی از ماه‌های رومی برای بزرگداشت خدایان آنان چنین برگزیده می‌شد، آوریل هم برای ایزدبانو ونوس مقدس شده بود. رویدادها ۱ آوریل خاب نیسان (آشوری‌ها) روز درختکاری (تانزانیا) دروغ اول آوریل ۲ آوریل سیزده‌به‌در (گاهشماری ایرانی) روز جهانی کتاب کودک روز اودیسا، (هند) ۴ آوریل روز جهانی کودک (هنگ کنگ و تایوان) روز استقلال (سنگال) ۵ آوریل روز جهانی کودک (فلسطین) ۷ آوریل روز مادری و زیبایی (ارمنستان) روز زن (موزامبیک) روز جهانی بهداشت ۸ آوریل جشن زادروز بودا (فقط در ژاپن دیگر کشورها از گاهشماری دیگری پیروی می‌کنند) ۱۱ آوریل روز جهانی پارکینسون ۱۲ آوریل ۲۴۰ تاجگذاری شاپور یکم شب یوری، یادبود نخستین انسان در فضا، یوری گاگارین روز جهانی کودک (بولیوی و هائیتی) ۱۳ آوریل روز معلم (اکوادور) ۲۱ آوریل جنبش راستافار روز درختکاری (کنیا) ۲۲ آوریل روز زمین روز جهانی کتاب ۲۴ آوریل نسل‌کشی ارمنی‌ها ۲۶ آوریل فاجعه چرنوبیل ۲۷ آوریل روز آزادی (آفریقای جنوبی) روز ملی (مایوت) جستارهای وابسته ویکی‌پدیا:یادبودهای برگزیده/آوریل پیوند به بیرون آوریل ماه‌ها ماه‌های میلادی
4656
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D9%82%20%DA%AF%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D9%87%D8%AC%D8%B1%DB%8C%20%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AF%DB%8C
تطبیق گاه‌شماری هجری خورشیدی با میلادی
تطبیق گاه‌شماری هجری خورشیدی با میلادی از جهت میزان و نحوهٔ هماهنگی سال‌ها، ماه‌ها و روزها: تطبیق ماه‌های دو گاهشماری تطبیق ماه‌های هجری خورشیدی با میلادی بر اساس جدول زیر، دامنه ماه‌های گاه‌شماری هجری خورشیدی با تاریخ روزهای میلادی تطبیق داده می‌شود.(در بعضی از سال‌ها معمولاً تا یک روز تفاوت یا جابجایی با تطبیق نسبی وجود دارد) تطبیق ماه‌های میلادی با هجری خورشیدی بر اساس جدول زیر، دامنه ماه‌های میلادی با تاریخ روزهای گاه‌شماری هجری خورشیدی تطبیق داده می‌شود.(در بعضی از سال‌ها معمولاً تا یک روز تفاوت یا جابجایی با تطبیق نسبی وجود دارد) ‌* فصل‌ها با ماه‌های میلادی (با حدود ۹٫۵ روز تأخیر) مطابقت نسبی دارد. تطبیق روزهای گاهشماری هجری خورشیدی با میلادی میزان تطبیق روزهای گاه‌شماری هجری خورشیدی و گاه‌شماری میلادی در طی یک قرن و تطبیق سالانه تطبیق روزهای خورشیدی با میلادی میزان تطبیق روزهای گاه‌شماری هجری خورشیدی با گاه‌شماری میلادی طی یک قرن: از آنجا که تقویم هجری خورشیدی (از جمله تقویم رسمی ایران و افغانستان) و تقویم میلادی هر دو گاه‌شماری خورشیدی هستند. صرف نظر از تفاضل سال‌ها و تفاوت سرآغاز ماه‌ها با هم، در روزها هماهنگی نسبی دارند و نوسان‌های محدود در این هماهنگی در نتیجه تمایز شیوه کبیسه‌گیری در دو گاهشماری است. میزان تطبیق روزهای دو گاهشماری در سده اخیر هجری خورشیدی از قرار زیر است (بر اساس الگوریتم هجری خورشیدی): ۱ فروردین= ۲۱ مارس (۸۱ بار) - ۲۲ مارس (۱۲ بار) - ۲۰ مارس (۷ بار) ۸ اسفند = ۲۷ فوریه (۸۱ بار) - ۲۸ فوریه (۱۲ بار) - ۲۶ فوریه (۷ بار) ۹ اسفند = ۲۸ فوریه (۸۱ بار) - ۲۹ فوریه (۱۰ بار) - ۲۷ فوریه (۷ بار) - ۱ مارس (۲ بار) ۱۰ اسفند = ۱ مارس (۷۶ بار) - ۲۹ فوریه (۱۵ بار) - ۲۸ فوریه (۷ بار) - ۲ مارس (۲ بار) ۱۱ اسفند = ۲ مارس (۷۶ بار) - ۱ مارس (۲۲ بار) - ۳ مارس (۲ بار) ۲۹ اسفند = ۲۰ مارس (۷۶ بار) - ۱۹ مارس (۲۲ بار) - ۲۱ مارس (۲ بار) ۳۰ اسفند = ۲۰ مارس (۱۵ بار) - ۲۱ مارس (۱۰ بار) نوروز هجری خورشیدی در ۸۱درصد با ۲۱ مارس میلادی و ۱۲درصد با روز میلادی بعد و ۷درصد با روز میلادی قبل آن مطابق است. نسبت طولی این تطبیق تا ۹ اسفند یکسان است. پس از آن بعلت گسست کبیسه میلادی بیشترین تطبیق یکروز هجری خورشیدی با یکروز میلادی ۷۶درصد، ۲۲درصد با روز قبل و ۲درصد با روز میلادی بعد آن است. روز کبیسه اسفند ۶۰درصد با بیست مارس و ۴۰درصد با روز میلادی پس از آن مطابق است. در سال‌های متفاوت یک قرن هر روز هجری خورشیدی با سه روز متفاوت میلادی و استثنائاً روزهای نه و ده اسفند با چهار روز متفاوت میلادی و کبیسه اسفندماه با دو روز متفاوت میلادی هماهنگ می‌شوند. تطبیق روزهای خورشیدی (سال جاری) با میلادی تطبیق روزهای ویژه سال جاری خورشیدی با سال / میلادی با هم: ۱ فروردین ۸ اسفند ۹ اسفند ۱۰ اسفند ۱۱ اسفند ۲۹ اسفند تطبیق روزهای میلادی با خورشیدی میزان تطبیق روزهای گاهشماری میلادی با گاهشماری هجری خورشیدی طی یک قرن: ۱ ژانویه = ۱۱ دی (۸۱بار) - ۱۰ دی (۱۲بار) - ۱۲ دی (۷بار) ۲۸ فوریه = ۹ اسفند (۸۱بار) - ۸ اسفند (۱۲بار) - ۱۰ اسفند (۷بار) ۲۹ فوریه = ۱۰ اسفند (۱۵بار) - ۹ اسفند (۱۰بار) ۱ مارس = ۱۰ اسفند (۷۶بار) - ۱۱ اسفند (۲۲بار) - ۹ اسفند (۲بار) ۱۹ مارس = ۲۸ اسفند (۷۶بار) - ۲۹ اسفند (۲۲بار) - ۲۷ اسفند (۲بار) ۲۰ مارس = ۲۹ اسفند (۷۶بار) - ۳۰ اسفند (۱۵بار) - ۱ فروردین (۷بار) - ۲۸ اسفند (۲بار) ۲۱ مارس = ۱ فروردین (۸۱بار) - ۳۰ اسفند (۱۰بار) - ۲ فروردین (۷بار) - ۲۹ اسفند (۲بار) ۲۲ مارس = ۲ فروردین (۸۱بار) - ۱ فروردین (۱۲بار) - ۳ فروردین (۷بار) ۳۱ دسامبر = ۱۰ دی (۸۱بار) - ۹ دی (۱۲بار) - ۱۱ دی (۷بار) تطبیق روزهای میلادی (سال جاری) با خورشیدی تطبیق روزهای ویژه سال جاری میلادی با سال / هجری خورشیدی با هم: ۱ ژانویه ۲۸ فوریه ۱ مارس ۱۹ مارس ۲۰ مارس ۲۱ مارس ۲۲ مارس ۳۱ دسامبر هماهنگی نسبی سالانه روزهای خورشیدی با میلادی جدول هماهنگی غالب و نسبی سالانه روزهای خورشیدی با میلادی: منابع
4658
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D9%87
کره
کره ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد: کَره (لبنیات) کَرهٔ آلو، ماده‌ای شیرین برای درست کردن خوردنی‌ها کُرّه (چهارپایان)، بچهٔ برخی چهارپایان مانند اسب یا خر کُره (هندسه)، از شکل‌های هندسی کُرهٔ آسمان کره‌ای فرضی برای محاسبات ستاره‌شناسی کُرهٔ جغرافیایی رقصاک (کُره) نوعی بیماری جغرافیا کُرهٔ شمالی از کشورهای آسیا کُرهٔ جنوبی از کشورهای آسیا امپراتوری کره از امپراتوری های دوران معاصر شرق آسیا شبه جزیرهٔ کُره کره (کشور) کره (رومانی) کره (دزفول) کره (سمیرم سفلی) فیلم‌ها کره (فیلم ۱۹۹۸) کره (فیلم لوینسون ۱۹۹۸) کره (فیلم ۲۰۱۱) کره (فیلم ۲۰۱۳)
4659
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%87
ماه
ماه تنها قمر طبیعی زمین است. این قمر با حدود یک چهارم قطر زمین تقریباً برابر عرض استرالیا است. ماه بزرگ‌ترین قمر طبیعی در منظومه شمسی نسبت به اندازه بزرگی سیاره‌ای که به دور آن می‌چرخد، می‌باشد. این قمر پنجمین قمر بزرگ در منظومه خورشیدی است. به‌طور کلی ماه بزرگتر از هر سیاره کوتوله شناخته شده‌است. ماه یک جرم سیاره‌ای است که یک جسم سنگی متمایز را تشکیل می‌دهد و آن را به یک سیاره اقماری تحت تعاریف ژئوفیزیکی این اصطلاح تعریف می‌کند. ماه فاقد هر گونه اتمسفر، هیدروسفر یا میدان مغناطیسی قابل توجهی است. گرانش سطحی آن حدود یک ششم گرانش زمین است (۰٫۱۶۵۴ گرم). قمر مشتری آیو تنها قمر منظومه خورشیدی است که گرانش و چگالی سطحی بالاتری نسبت به ماه دارد. گردش به دور زمین در فاصله متوسط ۳۸۴۴۰۰ کیلومتر (۲۳۸۹۰۰ مایل)،[۱۸] یا حدود ۳۰ برابر قطر زمین، تأثیر گرانشی آن اندازه زمانی روز زمین را طولانی می‌کند و محرک اصلی جزر و مد زمین است. گردش ماه به دور زمین یک دوره تقریبی ۲۷٫۳ روزه دارد. در طول هر دوره سینودیک ۲۹٫۵ روزه، مقدار سطح قابل مشاهده ای که توسط خورشید روشن می‌شود از صفر تا ۱۰۰٪ متغیر است و در نتیجه فازهای قمری که اساس ماه‌های یک تقویم قمری را تشکیل می‌دهند، ایجاد می‌شوند. ماه به صورت جزر و مدی به زمین قفل شده‌است، به این معنی که طول یک چرخش کامل ماه روی محور خود باعث می‌شود که همان سمت آن (سمت نزدیک) همیشه رو به زمین باشد و روز قمری کمی طولانی‌تر مانند روز سینودی است. دوره زمانی. با این حال، ۵۹٪ از کل سطح ماه را می‌توان از زمین از طریق تغییر در پرسپکتیو به دلیل رخ‌گردی مشاهده کرد. پذیرفته‌شده‌ترین توضیح مبدأ نشان می‌دهد که ماه حدود ۴٫۵۱ میلیارد سال پیش، اندکی پس از زمین، از قطعات ناشی از برخورد غول پیکر بین سیاره و جسم فرضی به اندازه مریخ به نام Theia شکل گرفت. سپس به دلیل برهم کنش جزر و مدی با زمین به مدار وسیع‌تری فرورفت. سمت نزدیک ماه با ماریاهای آتشفشانی تیره ("دریاها") مشخص شده‌است، که فضاهای بین ارتفاعات پوسته درخشان باستانی و دهانه‌های برخوردی برجسته را پر می‌کند. بیشتر حوضه‌های ضربه‌ای بزرگ و سطوح مادیان تا پایان دوره ایمبریا، حدود سه میلیارد سال پیش، در جای خود قرار داشتند. سطح ماه نسبتاً غیرانعکاسی است، با انعکاس کمی روشن‌تر از سطح آسفالت فرسوده. با این حال، به دلیل داشتن قطر زاویه ای بزرگ، ماه کامل درخشان‌ترین جرم آسمانی در آسمان شب است. اندازه ظاهری ماه تقریباً مشابه اندازه خورشید است و به آن اجازه می‌دهد در طول یک خورشید گرفتگی کامل، خورشید را تقریباً به‌طور کامل بپوشاند. هم برجستگی ماه در آسمان زمین و هم چرخه منظم مراحل آن، ارجاعات فرهنگی و تأثیراتی را برای جوامع بشری در طول تاریخ فراهم کرده‌است. چنین تأثیراتی را می‌توان در زبان، نظام‌های تقویمی، هنر و اسطوره‌ها یافت. اولین جسم مصنوعی که به ماه رسید، فضاپیمای بدون خدمه لونا ۲ شوروی سابق در سال ۱۹۵۹ بود. به دنبال آن اولین فرود موفقیت‌آمیز توسط Luna 9 در سال ۱۹۶۶ انجام شد. تنها ماموریت‌های انسانی در ماه تا به امروز، برنامه آپولو ایالات متحده بوده‌است که دوازده فضانورد مرد را بین سال‌های ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ بر ماه فرود آورد. این ماموریت‌ها و بعداً بدون سرنشین. سنگ‌های ماه برگشتی که برای ایجاد درک دقیق زمین‌شناسی از منشأ ماه، ساختار داخلی و تاریخ بعدی استفاده شده‌اند. شکل‌گیری ماه ۴٫۵۱ میلیارد سال پیش، نزدیک به ۶۰ میلیون سال پس از تشکیل منظومهٔ خورشیدی ایجاد شد. چندین سازوکار برای چگونگی پدید آمدن ماه پیشنهاد شده‌است مانند جدا شدن ماه از پوستهٔ زمین در اثر نیروی گریز از مرکز (که باید گردش اولیهٔ زمین بسیار قوی بوده باشد)، نیروی جاذبهٔ ماه دیگری که پیشتر تشکیل شده‌است(که برای آن باید اتمسفر زمین به طرز غیرمنطقی گسترش یافته باشد که انرژی ماه عبوری را هدر دهد)، تشکیل همزمان ماه و زمین از آغاز به صورت قرص برافزایشی (که نبود یا کمبود فلزها در ماه را نمی‌تواند توضیح دهد). هیچ‌کدام از این فرضیه‌ها نمی‌تواند تکانه زاویه‌ای بزرگ میان ماه و زمین را تأمین کند. فرضیهٔ پذیرفته‌تر برای پدیداری ماه این است که سامانهٔ ماه-زمین پس از برخورد جِرمی به بزرگی مریخ (به نام تیا) با زمین نخستین به‌وجود آمده‌است (فرضیه برخورد بزرگ). برخورد باعث شد جرم‌هایی از زمین کَنده و وارد مدار زمین شود سپس با گذشت سال‌ها این جرم‌ها یکپارچه شدند و ماه شکل می‌گیرد. در کنفرانس ۱۹۸۴ کونا، هاوایی، فرضیهٔ برخورد بیش از همه مورد پذیرش قرار گرفت: پیش از کنفرانس شرکت کنندگان به سه دسته تقسیم می‌شدند، آنهایی که به سه نظریهٔ سنتی تشکیل ماه باور داشتند، گروه اندکی که تازه داشتند برخورد بزرگ را جدی می‌گرفتند و دستهٔ بزرگی که در میانه قرار داشتند، نسبت به بحث بی‌تفاوت بودند و معتقد بودند که این بحث هرگز به نتیجه نمی‌رسد. پس از کنفرانس تنها دو گروه اصلی وجود داشت: گروه طرفداران برخورد بزرگ و ندانم‌گراها برخوردهای بزرگ در دوران آغازین منظومهٔ خورشیدی بسیار معمول بوده‌است، شبیه‌سازی کامپیوتری برخوردهای پرقدرت نشان داده که جرم هسته ماه با گشتاور (حرکت زاویه دار) سامانه زمین-ماه همخوانی دارد، همچنین شیبه سازی‌های قدیمی نشان دادند که بیشتر جرم ماه از جرم برخوردکننده گرفته شده‌است و نه از زمین نخستین؛ اما شبیه‌سازی‌های تازه‌تر بیان می‌دارد که بخش زیادی از جرم ماه از زمین نخستین گرفته شده‌است. دیگر جرم‌های داخل منظومه خورشیدی مانند وستا و مریخ بر اساس شهاب سنگ‌هایی که از آنها به دست آمده ترکیب‌های ایزوتوپی بسیار متفاوتی از اکسیژن و تنگستن نسبت به آنچه در زمین است دارند اما ماه و زمین ترکیب‌های ایزوتوپی تقریباً یکسانی دارند. نزدیکی ایزوتوپ‌های ماه و زمین می‌تواند ناشی از آمیخته شدن بخارهایی باشد که پس از برخورد ایجاد شده‌است البته بر سر این مطلب هنوز اختلاف نظر وجود دارد. برخورد بزرگ انرژی زیادی آزاد کرد و مواد آزاد شده دوباره در اثر نیروی گرانش به سامانهٔ ماه-زمین تبدیل شد. این احتمالاً باعث مذاب شدن لایهٔ بیرونی زمین و تشکیل اقیانوسی از مواد مذاب شده‌است؛ به طریق مشابه ماه تازه تشکیل شده هم تأثیر پذیرفته و اقیانوسی از مواد مذاب در سطحش تشکیل شده‌است که عمق آن از ۵۰۰ کیلومتر تا ۱۷۳۷ کیلومتر برآورد می‌شود. همچنین پوستهٔ چهرهٔ دورتر ماه ۵۰ کیلومتر از چهرهٔ نزدیک تر ماه ضخیم‌تر است، پژوهشگران هنوز در این باره تحقیق می‌کنند. در حالی که فرضیهٔ برخورد بزرگ بسیاری از شواهد را توضیح می‌دهد اما همچنان سوالات بسیاری بی‌پاسخ مانده‌است که مهم‌ترین آنها دربارهٔ ترکیبات ماه است. در سال ۲۰۰۱ گروهی از دانشگاه کارنگی واشینگتن گزارشی بسیار دقیق از ایزوتوپ‌های سنگ‌های ماه ارایه کردند. با کمال تعجب آنها دریافتند که سنگ‌های به‌دست آمده از برنامه فضایی آپولو همان نشانه‌های ایزوتوپی را داشتند که سنگ‌های زمین داشت اما با تقریباً با تمام جرم‌های دیگر سامانهٔ خورشیدی متفاوت است. این مشاهده به این دلیل غیرقابل انتظار بود که تصور می‌شود بیشتر مادهٔ سازندهٔ ماه از تیا گرفته شده‌است در سال ۲۰۰۷ نیز اعلام شد که کمتر از ۱ درصد احتمال این وجود دارد که تیا و زمین نشانه‌های ایزوتوپی یکسان داشته باشند. در سال ۲۰۱۲ اعلام شد که دیگر نمونه‌های گرفته شده از ماه توسط آپولو ایزوتوپ‌های تیتانیم یکسان با زمین دارند. ویژگی‌های فیزیکی [[پرونده:Moon Crescent - False Color Mosaic.jpg|چپ||بندانگشتی|تصویری از ماه به‌صورت ناکامل و هلالی]] بر طبق یافته‌های جدید آب در ماه موجود است و برخلاف زمین، ماه دارای هوا، زندگی و میدان مغناطیسی نیست. نمی‌توان گفت که ماه کاملاً غیرفعال است، زیرا «ماه‌لرزه» را باید نشانه‌ای از وجود نوعی حرکت در درون آن دانست. ماه در دوران گذشته، آتشفشانهایی داشته‌است؛ اما غالب حفره‌هایی را که در آن می‌بینیم، نتیجه اصابت سنگ‌های آسمانی در نخستین روزهای شکل‌گیری آن است. بعضی از این حفره‌ها عظیمند برای نمونه عمق حفره نیوتون ۸٬۰۰۰ متر است. هنگامی که سفینه فضایی شوروی به نام لونا ۳ از پشت ماه عکس گرفت، دانشمندان دیدند که روی پنهان ماه درست مانند روی آشکار آن نیست. در آنجا، تعداد حفره‌ها بسیار بیشتر بود؛ اما به‌طور کلی، از حفره‌های روی آشنای ماه کوچک‌تر بودند. جو و خاک ماه جو کره ماه نسبت به جوّ زمین بسیار رقیق و ناچیز است و به این دلیل صدا در جوّ ماه منتقل نمی‌شود و سطح ماه مکانی خاموش و بی‌صداست. فقدان جوّ واقعی به این معنی است که در سطح ماه، مولکول‌های هوا نیز وجود ندارند تا نور خورشید را بپراکنند و با این کار در آسمان ماه ایجاد رنگ کنند؛ به این دلیل، آسمان ماه همیشه سیاه است. نبودِ جو همچنین باعث می‌شود که شهاب‌سنگ‌های کوچک و بزرگ که پیش از رسیدن به زمین در هوا می‌سوزند، در آسمان ماه نسوزند و به‌آسانی به سطح ماه برسند و با شدت به آن اصابت کنند. در کرهٔ ماه همچنین سنگ بازالت به فراوانی یافت می‌شود. در زیر بیشتر سطح ماه، گدازه‌های بازالتی در جریان‌اند. پس از برخورد شهاب‌های کهن به سطح ماه به خاطر نازک شدن سطح، گدازههای بازالت به سطح راه یافت و بخش‌های عظیمی از رویه کره را پوشاند. این مناطق بازالتی و تیره‌رنگ کره ماه به نام دریاوارهای ماه شناخته می‌شوند. خاک ماه تقریباً یک‌رنگ و در همه‌جا خاکستری‌رنگ است و با گرد و غباری پوشیده شده که اصطلاحاً خاکه‌سنگ نامیده می‌شود. ماه در زمین خود صفحات زمین‌ساختی ندارد و از آن‌جا که در کره زمین کوه‌ها در نتیجه فشرده شدن این صفحات به هم پدید می‌آیند در ماه پدیده کوهزایی منشأ زیرسطحی ندارد و تنها بر اثر برخورد شهاب‌ها است که ماه دارای پستی و بلندی‌هایی شده‌است. ماه مثل زمین روز و شب دارد. روز ماه آن قدر گرم است که می‌تواند سرب را ذوب کند. پدیدهُ تفاوت مفرط دمای شب با روز (°۱۵۳-) و (°۱۲۳+) درجه سلسیوس نتیجهُ دیگری از نبودن جو در ماه است. دهانه‌ها و دریاوارها بیش از ۴٬۵ میلیارد سال پیش، سطح ماه به شدت توسط شهاب‌سنگ‌ها بمباران شد و گودال‌های زیادی به نام دهانه در سطح آن به‌وجود آمدند. وسعت بعضی از این دهانه‌های برخوردی به ۳۰۰ کیلومتر (۱۸۵ مایل) می‌رسد که توسط دیواره‌هایی از کوه‌های سنگی که بر اثر برخورد شهاب سنگ‌ها به‌وجود آمده‌اند، محصور شده‌اند. بعضی از گودالها، دیوارهای تراس دار یا حلقه‌های کوهستانی هم مرکز داشته و در اکثر آن‌ها قله‌هایی نیز وجود دارند. دهانه‌هایی که رگه‌های بزرگ و درخشان توف نام دارند، بسیار تماشایی هستند. تعدادی از گودال‌های بزرگ‌تر از گدازه آتشفشانی پر شده و دریاهایی در سطح ماه به‌وجود آورده‌اند. سوی رو به زمین کره ماه (سوی نزدیک)، ظاهری بسیار متفاوت نسبت به سوی دور آن دارد. علت آن اینست که پهنه‌های زیادی از این سوی ماه بر اثر فعالیت‌های آتشفشانی با گدازه‌های تیره‌رنگ پوشیده شده‌اند و آبگیروارهای گوناگونی را به‌وجود آورده‌اند ولی سوی دور ماه همچنان به شکل قدیم یعنی آکنده از گودال باقی‌مانده‌است. حرکاتِ ماه انسان‌ها از قدیم از کرهٔ ماه و چرخشِ منظم آن برای گاهشماری، به‌ویژه در کشاورزی بهره می‌گرفتند، مسافران و دریانوردان نیز از نور و حضورِ ماه برای جهت‌یابی و ناوبری استفاده می‌کردند؛ ماه همچنین در اسطوره‌های اقوام حضور زیادی دارد و در برخی فرهنگ‌ها حتی آن را به عنوان یک ایزد پرستش می‌کرده‌اند. گرانش (جاذبه) ماه باعث به‌وجود آمدن جزر و مد آب‌های کره زمین می‌شود و گرانش کره ماه همچنین باعث باثبات ماندن محور گردش زمین به دور خود می‌شود که در صورت عدم وجود ماه، انحراف محوری زمین مرتباً تغییر می‌کرد و این امر باعث آشفته شدن آب و هوا و فصل‌ها در زمین می‌شد. نیمکره‌ای از ماه در اثر پدیدهُ قفل جزر و مدی به‌طور دائمی رو به زمین قرار دارد که سمت پیدای ماه نامیده می‌شود. نیمه پنهان ماه را سمت پنهان ماه می‌نامند. ماه هر سال حدود ۳٫۵ سانتیمتر از زمین دور می‌شود. حرکت انتقالی، وضعی و شبانه‌روز ماه از آنجا که همیشه یک سمت ماه به سوی زمین است؛ به‌طور متوسط، ماه در هر ۲۷٫۳۲۱۶۶۱ روز یک بار تناوب مداری یا نجومی دارد (یعنی نسبت به یک ستاره ثابت یکبار بدور زمین حرکت انتقالی دارد) که با حرکت وضعی آن نیز برابر است؛ و به‌طور متوسط در هر ۲۹٫۵۳۰۵۸۹ روز یک بار تناوب هلالی دارد (یعنی هر بار زاییده شدن هلال ماه) که دقیقاً با یک شبانه‌روز در کره ماه و همچنین با یک ماه قمری در تقویم قمری برابر است. چرا ماه به روی زمین سقوط نمی‌کند زمین با نیروی گرانش ماه را به سوی خود می‌کشد. اگر انسان ماه را که در حقیقت بی‌وقفه به دور سیاره ما می‌چرخد، از گردش بازمی‌داشت، ماه فقط برای مدت کوتاهی ثابت می‌ایستاد، آنگاه با سرعتی فزاینده به سمت زمین می‌شتافت و در نهایت با آن برخورد می‌کرد. البته این عمل میسر نیست. ماه از همان زمان‌های اولیه با سرعتی برابر ۳۶۵۹ کیلومتر در ساعت به دور زمین در حال گردش بوده‌است. در اثر این حرکت گردشی، یک نیروی گریز از مرکز به سمت خارج ایجاد می‌شود، که درست به اندازه نیروی گرانش زمین که به سمت داخل کشش دارد، است. این دو نیروی مخالف، اثر یکدیگر را به‌طور متقابل خنثی می‌کنند، به نحوی که ماه همواره بر مدار خود باقی می‌ماند. هلال و بدر چگونه تشکیل می‌شود خورشید خود می‌درخشد، ماه را از این رو می‌بینیم که خورشید به آن می‌تابد. اگر آن روی ماه که به سوی ماست، به‌طور کامل مورد تابش خورشید قرار گیرد، ما ماه را به صورت قرص کامل و به عبارت دیگر در حالت بدر مشاهده می‌کنیم. اگر نور خورشید فقط قسمتی از آن روی ماه را که بسوی ماست دربر گیرد، ما ماه را بر حسب میزان تابش نور به صورت هلال باریک نوری، نیم قرص یا به صورت یک گلوله تقریباً گرد نورانی می‌بینیم. این پدیده‌های نوری را فازها یا صورتهای مختلف ماه می‌نامند. هنگامی که ماه در جهت تابش خورشید قرار گیرد، دیده نمی‌شود، زیرا در تابش شدید خورشید محو می‌گردد و علاوه بر این، آن روی ماه که بسوی ماست مورد تابش واقع نمی‌گردد. این وضعیت را ماه نو می‌نامیم. اکنون ماه بر روی مدار خود به حرکت ادامه می‌دهد و پس از چند روز به‌طور محسوسی در سمت چپ یا در شرق خورشید واقع می‌شود. در این وضعیت قسمت کوچکی از نیمه رو به زمین ماه، تحت تابش نور خورشید قرار می‌گیرد. در این دوران ماه را در اوایل شب به صورت داس باریکی که البته روز به روز بر قطر هلال آن افزوده می‌شود، مشاهده می‌کنیم، زیرا در این وضع ماه بعد از خورشید غروب می‌کند. تقریباً یک هفته پس از ماه نو، از دید ناظر زمینی، ماه دقیقاً از پهلو مورد تابش نور خورشید واقع می‌شود. در این حالت انسان نیمی از ماه را تاریک و نیم دیگر را روشن می‌یابد؛ این وضعیت یک‌چهارم نخست نامیده می‌شود. دوباره یک هفته بعد، ماه از دید این ناظر، دقیقاً در مقابل خورشید قرار می‌گیرد. در این حالت ماه به صورت قرص کامل نورانی می‌شود، که به آن بدر (یا در اصطلاح عامیانه ماه شب چهاردهم) می‌گویند. از این حالت به بعد از قطر قسمت نورانی ماه کاسته می‌شود. تقریباً هفت روز پس از بدر، دوباره یک‌چهارم دوم حادث می‌شود. ماه در این حالت از دید ناظر زمینی اکنون در سمت راست یا در غرب خورشید قرار دارد و به عبارت دیگر قبل از طلوع خورشید در آسمان صبحگاهی پدیدار می‌شود، تا بالاخره دوباره به وضعیت ماه نو می‌رسد. فاصله ماه نزدیک‌ترین جِرم آسمانی به زمین است و کرهٔ ماه در حدود سی برابر قطر زمین از زمین فاصله دارد. میانگین فاصلهٔ ماه تا زمین ۳۸۴٬۴۰۳ کیلومتر و قطر ماه ۳٬۴۷۶ کیلومتر است. به‌خاطر این نزدیکیِ نسبیِ فاصله، ماه در آسمان شب تقریباً به‌اندازهٔ خورشید دیده می‌شود، و گاه با گذر از جلوِ خورشید، باعث خورشیدگرفتگی نیز می‌شود. مَهتاب نوری است که از خورشید آمده و از سطح ماه رو به کره زمین بازتابانده شده. نور تقریباً در مدت ۱٫۳ ثانیه فاصله بین زمین تا ماه را طی می‌کند. گام‌های ماه همیشه ۵۰ درصد سطح ماه در معرض نور خورشید قرار دارد. میزان ناحیه روشن ماه، به موقعیت ماه نسبت به زمین و خورشید بستگی دارد. اندازه ناحیه قابل رویت، از کاملاً تاریک تا ماه کامل متغیر است. این دوره کامل هشت مرحله دارد که اهله ماه نامیده می‌شوند. چرخه گام‌های ماه، هر ۲۹٫۵۳ روز کامل می‌شود. خانه‌های ماه خانه‌های ماه، تقسیم‌بندی حرکت شبانه‌روزیِ ماه نسبت بر روی دائرةالبروج است که به ۲۸ خانه تقسیم شده‌است. رخگردی رخگردی یا لیبراسیون پدیده پدیدار شدن ۹ درصد از گوشه‌های نیمه ناآشکار ماه به صورت متناوب در زمانبندی گردش ماهانه ماه است. سَمتِ پنهانِ ماه سَمتِ پنهانِ ماه نیمکره‌ای از کرهٔ ماه است که به‌طور دائمی از کرهٔ زمین روی‌گردان است. سمتِ رو به زمین از کرهٔ ماه را سمت پیدای ماه می‌نامند. سمت پنهان ماه نخستین بار در سال ۱۹۵۹ توسط کاوشگر لونا ۳ شوروی عکس‌برداری شد و نخستین رؤیت مستقیم با چشم انسان در سال ۱۹۶۸ و در جریان مأموریت آپولو ۸ صورت گرفت. تا امروز جمعاً ۲۴ انسان موفق به مشاهدهٔ عینی سمت پنهان ماه شده‌اند. این افراد فضانوردان مأموریت‌های آپولو ۸ و آپولو ۱۰ تا ۱۷ بوده‌اند. رصد و اکتشاف انسان تاکنون ۷۳ مأموریت فضایی به سوی ماه انجام داده‌است. تغییرات دمایی زیاد بر سطح ماه، تابش‌های زیان بار کیهانی و بارش انواع شهاب‌سنگ‌ها اسکان انسان در ماه را با دشواری‌هایی روبه‌رو می‌کند. پژوهشگران آژانس فضایی ژاپن موفق به کشف حفره‌ای گدازه‌ای در کره ماه شده‌اند که به باور آن‌ها این حفره مکانی مناسب برای ساخت اقامتگاه‌های فضایی در آینده‌ای نه چندان دور خواهد بود. سفر به ماه با فناوری‌های کنونی سه روز به درازا می‌کشد و ماه تنها کره خارج از زمین است که انسان‌ها بر آن گام نهاده‌اند. در سال ۱۹۶۹ سازمان ناسا اعلام کرد که نخستین فضانوردان به نام‌های نیل آرمسترانگ و باز آلدرین در قالب پروژه آپولو بر سطح ماه فرود آمدند. مأموریت‌های تجاری پیش‌بینی‌شده در سال ۲۰۰۷ بنیاد جایزهٔ ایکس با همراهی گوگل جایزه لونار ایکس گوگل را جهت تشویق و ترغیب فعالیت‌های تجاری به سمت ماه راه‌اندازی کردند. برای نخستین اقدام خصوصی که تا پایان مارس ۲۰۱۸ برای رسیدن به ماه با یک فرودگر رباتیک صورت می‌گرفت، جایزه‌ای به مبلغ ۲۰ میلیون دلار، و برای دستیابی به شاخص‌های فراتر از آن نیز یک جایزهٔ ۱۰ میلیون دلاری در نظر گرفته شده‌بود. بر پایه گزارش‌ها، تا ماه اوت ۲۰۱۶ تعداد ۱۶ تیم در این رقابت شرکت می‌کرده‌اند. در ژانویه ۲۰۱۸ این بنیاد اعلام کرد که با توجه به این که هیچ‌یک از تیم‌های فینالیست قادر نخواهند بود که تا پیش از موعد مقرر اقدام به پرتاب فضاپیما کنند، این جایزه غیرقابل دریافت خواهد بود. در اوت ۲۰۱۶ دولت ایالات متحده آمریکا اجازهٔ فرود بر روی ماه را برای یک شرکت نوپای مستقر در این کشور با نام «مون اکسپرس» صادر کرد. این اولین باری بود که حق انجام چنین کاری به یک سرمایه‌گذاری خصوصی اعطا می‌شد. این تصمیم به‌عنوان سابقه‌ای در نظر گرفته می‌شود که به تعریف استانداردهای نظارتی برای فعالیت‌های تجاری در اعماق فضا در آینده کمک کرد. از آن زمان تاکنون عملیات شرکت‌ها به روی زمین یا اطراف آن محدود شده‌است. در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۸ ناسا اعلام کرد که نه شرکت بازرگانی در قالب آنچه که با عنوان خدمات محموله‌های قمری تجاری شناخته می‌شود، برای رسیدن به قراردادی با یکدیگر رقابت خواهند کرد که طبق آن قرارداد قادر خواهند بود تا محموله‌های کوچکی را به ماه ارسال کنند. جیم برایدنستاین، مدیر ناسا گفته‌است: «ما در حال بنا کردن یک قابلیت آمریکایی بومی هستیم تا به سطح ماه رفت و آمد کنیم.» تأثیر انسانی علاوه بر ردپاهای برجای مانده از فعالیت‌های انسانی بر روی ماه، تأسیسات دائمی از پیش معین‌شده‌ای نظیر اثر هنری موزهٔ ماه، پیام‌های حسن نیت آپولو ۱۱، پلاک قمری، یادبود فضانورد افتاده، و مصنوعات دیگری نیز وجود داشته‌اند. ستاره‌شناسی از روی ماه ماه محلی مناسب برای استقرار تلسکوپ‌ها است چون فاصلهٔ آن بازمین کم است، نگرانی برای قوهٔ دید نجومی در آن وجود ندارد، دهانه‌های نزدیک قطب‌های ماه به‌طور دائمی تاریک و سرد بوده و برای تلسکوپ‌های فروسرخ سودمند و کاربردی هستند. رادیو تلسکوپ‌های مستقر در سوی دیگر ماه نیز در برابر تداخل با امواج رادیویی زمین محافظت می‌شوند. اگرچه خاک ماه برای بخشهای متحرک تلسکوپ‌ها مشکلاتی را ایجاد می‌کند، اما ترکیب نانولوله‌های کربنی و اپوکسی می‌تواند در ساخت آینه‌هایی با قطر تا ۵۰ متر به‌کار گرفته‌شود. تلسکوپ سمت‌الرأس قمری با استفاده از مایع یونی با کمترین هزینه ساخته می‌شود. در آوریل ۱۹۷۲ در مأموریت آپولو ۱۶ با استفاده از طیف‌سنج/دوربین فرابنفش دور طیف‌ها و تصاویر نجومی متنوعی در طیف فرابنفش به‌ثبت رسید. وضعیت حقوقی با وجود این که سطح‌نشین‌های لونا پرچم‌های شوروی را بر روی ماه پراکنده کرده بودند، و پرچم‌های ایالات متحده توسط فضانوردان آپولو به‌طور نمادین در منطقهٔ فرودشان کاشته شده‌بودند، اما هیچ کشوری ادعای مالکیت بر هیچ‌یک از بخش‌های سطح ماه را ندارد. روسیه، چین و ایالات متحدهٔ آمریکا هرسه عضو پیمان فضای بیرونی سال ۱۹۶۷ هستند، که بر پایهٔ آن، ماه و تمام فضای بیرونی به‌عنوان قلمروی همهٔ بشریت شناخته شده‌اند. این پیمان استفاده از ماه را به استفاده با اهداف صلح‌آمیز محدود کرده و استقرار تأسیسات نظامی و جنگ‌افزارهای کشتارجمعی را صراحتاً منع کرده‌است. در سال ۱۹۷۹ پیمان ماه ایجاد شد تا بهره‌برداری از منابع ماه توسط هر یک از کشورها را محدود کند، اما این پیمان تا ماه نوامبر ۲۰۱۶ تنها توسط ۱۸ کشور به امضا رسیده و تصویب شده‌بود که هیچ‌یک از آن‌ها مشغول برنامهٔ اکتشاف فضایی انسانی که راه‌اندازی آن به‌عهدهٔ خودش بوده‌باشد نبوده یا برنامه‌ای برای اجرای آن نداشته‌است. گرچه چندین شخص حقیقی ادعای مالکیت بر بخش‌ها یا کلیت ماه را داشته‌اند، اما هیچ‌یک از این‌ها معتبر و موثق در نظر گرفته نشده‌اند. در فرهنگ اسطوره‌شناسی تضاد نور میان ارتفاعات درخشان‌تر و دریاوارهای تاریک باعث خلق الگوهایی می‌شوند که از نظر فرهنگ‌های مختلف به‌شکل‌هایی نظیر انسانی در ماه، خرگوش، بوفالو و اشکال دیگری دیده شده‌اند. ماه در بسیاری از تمدن‌های باستانی و ماقبل تاریخی دارای شخصیت یک خدای قمری و دیگر پدیده‌های فراطبیعی بوده‌است، و ترویج مناظر طالع‌بینی ماه امروزه نیز ادامه دارد. در دین نیاهندواروپایی شخصیت خدای مذکری به‌نام مت‌نات به ماه نسبت داده شده‌است. سومری‌های باستان معتقد بودند که ماه همان خدای نانا، پدر اینانا، ایزدبانوی سیارهٔ زهره، و اوتو، خدای خورشید بوده‌است. نانا بعداً با نام سین شناخته‌شد و منحصراً به افسون و جادوگری ربط پیدا کرد. در اسطوره‌شناسی یونانی-رومی خورشید و ماه به‌ترتیب به‌عنوان مرد و زن نمود یافته‌اند (هلیوس/سل و سلنه/لونا). این سیر تکاملی منحصر به شرق دریای مدیترانه است، و در سنت یونان آثار یک خدای قمری مذکر در پیکرهٔ منلائوس حفظ شده‌است. در شمایل‌نگاری بین‌النهرینی هلال نماد اصلی نانا-سین بود. در هنر یونان باستان، سلنه، ایزدبانوی ماه، با یک هلال در پوشش سر خود تصویر شده‌است؛ آرایش این هلال به گونه‌ای است که یادآور شاخ است. چیدمان ماه و ستاره نیز به عصر برنز بازمی‌گردد، جایی که این نماد نمایانگر ترکیب خورشد و ماه، یا ماه و سیارهٔ زهره بوده‌است. این نماد به‌عنوان نشان آرتمیس و هکاته استفاده‌شد، و سپس به‌واسطهٔ حمایت هکاته، به‌عنوان نماد بیزانتیوم مورد استفاده قرار گرفت. در اواخر قرون وسطی، سنت نمادینی برای نمایش دادن خورشید و ماه با صورت شکل گرفت. شق‌القمر معجزه‌ای است که به محمد نسبت داده شده‌است. تقویم جنون ماه در ادبیات و اساطیر ایرانی ماه را در فارسی ماج و ماس و مج و مهیر نیز گفته‌اند. صورت‌های این واژه در زبان‌های ایرانی کهن‌تر مانگ بوده‌است. در ادبیات عرفانی همچنین گوهر شب‌چراغ''' کنایه از ماه است. در ستاره‌شناسی کهن گفته می‌شد که خانهٔ ماه سرطان است و شرف او در ثور است و این‌که ماه در فلک اول است و یکی از کواکب یا سیارات سبعه است. در ادبیات فارسی تابان، شب‌گرد، ناشسته‌رو، مهرپرور از صفات و شمع، چراغ، مشعله، شعله، نقره چنبر، دایره، شیشه، ساغر، پیمانه، قرص، ترنج، سیب، نسرین، صندل، پنبه، گوی، کف، پنجه از تشبیهات ماه است. در اساطیر میان‌رودان خدای ماه را ایزدبانو سین می‌نامند. توصیف ماه در شاهنامه فردوسی: نگارخانه جستارهای وابسته فهرست قمرها یادداشت‌ها منابع کتاب اطلس منظومه خورشیدی نوشته پاتریک مور پیوند به بیرون شکل فعلی ماه کاوشگر مجازی ماه اجرام آسمانی شناخته‌شده از قدیم اقمار جرم-سیاره‌ای قمرها قمرهای منظومه شمسی مقاله‌های دارای ویدئو منظومه شمسی
4670
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%86%20%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%A8%D8%B1%DA%AF
قوانین نورنبرگ
قوانین نورنبرگ (به آلمانی: Nürnberger Gesetze) قوانینی نژادپرستانه بودند که در سال ۱۹۳۵ در صف‌آرایی سالیانهٔ نورنبرگ در رایش بزرگ آلمان اعلام شد. طبق این قوانین موسوم به «قانون حفاظت از نژاد و افتخار آلمانی»، ازدواج میان آلمانی‌ها با یهودیان و کمی بعد سیاه‌پوست‌ها، کولی‌های اروپا و افرادی که شهروند آلمان نبودند ممنوع شد. به دلیل اینکه تعریف قانونی از اینکه چه کسی یهودی است وجود نداشت، بعضی یهودیان از این قانون مستثنی بودند و موفق شدند که از فشار آن رهایی یابند. بعدها با اضافه‌شدن قوانینی که مشخص می‌کرد چه کسی یهودی است اجرای این قوانین ساده‌تر شد. بر اساس قوانین نورنبرگ یک فرد زمانی آلمانی محسوب می‌شد که دارای چهار جد آلمانی بود و زمانی یهودی محسوب می‌شد که سه یا چهار جد یهودی داشت. فردی با یک یا دو جد آلمانی میشلینگ نام داشت که معنی مخلوط است. در این راستا قوانینی برای جلوگیری از مخلوط شدن یهودیان و آلمانی‌ها وضع شد. قوانین نورنبرگ ازدواج افرادی را که یهودی محسوب می‌شدند با غیریهودیان ممنوع کرد و اجازهٔ کار یهودیان را در پست‌های دولتی لغو کرد. هدف قانون گذاران بازگرداندن وضعیت یهودیان قرن ۲۰ آلمان به وضعیت آنان در قرن ۱۹ بود. با این که در قرن ۱۹ یهودیان می‌توانستند برای رهایی از مشکلات به مسیحیت بگروند، در این قوانین این امکان وجود نداشت. این قوانین به عنوان پایه‌ای برای بایکوت کردن بازرگانان یهودی نیز مورد استفاده قرار گرفت. تاریخچه پیش از سال ۱۸۰۶ ایدهٔ تابعیت در هیچ جای امپراتوری روم وجود نداشت. از این رو افراد فقط تحت تابعیت قوانین محلی خود بودند. این قوانین از یکجا به جای دیگر متفاوت بود و مردم را به گروه‌های مختلفی مانند اشراف، یهودی، شهرنشین و غیره تقسیم می‌کرد. ایدههٔ تأبعیت و شهروندی فقط مختص به شهرها بود و این ایده در روستاها وجود نداشت. معمولاً این تابعیت فقط مخصوص کسانی بود که بتوانند مالیات‌ها را پرداخت کنند و همچنین باید یکی از شاخه‌های مسیحیت را قبول داشتند. کسانی که این شرایط را نداشت ساکنین شهر محسوب می‌شدند و لیکن حقوق آن‌ها محفوظ نبود. بیشتر یهودیان در شهرهای آلمان ساکن بودند و به عنوان شهرنشین محسوب می‌شدند هرچند که قوانین دربارهٔ آنان معمولاً سختگیرانه‌تر از جنتیل‌های آن شهر بود. در قرن ۱۸ بعضی از یهودی‌ها موفق به کسب تأبعیت و شهروندی شدند. آن‌ها ولیکن اجازهٔ حرکت میان شهرهای مختلف را نداشتند. با سرکار آمدن ناپلئون و گسترش ایدهٔ شهروندی تمامی افرادی که پیش‌تر حقوقی نداشتند شهروند محسوب شدند. با اینکه این ایدهٔ نو تمام محدودیت‌های موجود برای یهودیان را از بین نبرد، ولیکن آنان اجازه یافتند که حقوق بیشتری به دست آورند. بیشتر محدودیت‌ها علیه یهودیان در سال ۱۸۴۰ از بین رفت و در روستاها نیز در سال ۱۸۶۹ لغو شد. در اواسط قرن ۱۹، حرکت یهودستیزانهٔ ولکیش در آلمان قدرت گرفت. یکی از خواسته‌های اصلی این گروه تبعیض علیه یهودیان و جلوگیری از ازدواج آنان با غیر یهودیان بود. در سال ۱۸۸۱ یک درخواست از این گروه به دولت آلمان ارائه شد که خواستار تبعیض علیه یهودیان و جلوگیری از ازدواج آنان با غیر یهودیان بود که حاوی یک میلیون امضا بود. به دلیل درخواست‌های مردم دولت مجبور شد که تبعیض‌هایی را علیه یهودیان اعمال کند. یکی از رهبران ولکیش به نام هاینریش کلاس معتقد بود که شهروندی تمام یهودیان باید لغو شده و آن‌ها دارای وضعیت مهاجر خارجی باشند. کلاس معتقد بود که یهودیان نباید حق زمین داشتند، کار کردن در دولت، روزنامه‌نگاری، بانکداری و شغل‌های مشابه را داشته باشند. به سمت قوانین نورنبرگ در زمان جنگ جهانی اول یهودیان آلمانی جزو مخلوط شده‌ترین یهودیان در اروپا بودند. آن‌ها اکثراً آلمانی صحبت می‌کردند، ییدیش نمی‌دانستند و اکثراً بی‌دین بودند. با تأسیس حزب سوسیالیسم ناسیونال در سال ۱۹۱۹ درخواست‌های گروه ولکیش بار دیگر قدرت گرفت. بعد از روی کار آمدن نازی‌ها در سال ۱۹۳۳ این امر شدت گرفت. در ۱ آوریل ۱۹۳۳ نازی‌ها درخواست بایکوت تجارت‌های یهودی را کردند. ولیکن در این زمان قوانینی برای ازدواج یهود و غیریهود تأسیس نشد. مشکل اصلی تعریف یهودی بودن بود و اینکه چه کسی یهودی است قانونگذاران را دچار مشکل کرده بود. نخستین قوانین نورنبرگ مربوط به مشکلات ژنتیکی بود و ارتباطی به یهودیان نداشت. بعضی قوانین مربوط به حفظ کردن نژاد آلمانی بود ولیکن به صورت مستقیم یهودیان را خطاب نکرده بود. در بهار و تابستان ۱۹۳۵ گروهی از افسران که از مماشات دولت با یهودیان خسته شده بودند تصمیم به حل مشکل به دست خود کردند. در این زمان حمله به مغازه‌ها و تجارت‌های یهودی شدت گرفت. هیتلر در ۸ اوت ۱۹۳۵ دستور به جلوگیری از حملات انفرادی بر ضد یهودیان داد. با اینکه رئیس بانک مرکزی آلمان هالمار شاکت معتقد بود که هر نوع اقدام بر ضد یهودیان به اقتصاد آلمان آسیب جدی می‌زند، دولت تصمیم گرفت که بر ضد یهودیان اقدام کند. در عین حال دولت اعلام کرد که کسانی را که انفرادی علیه یهودیان اقدام کنند به سختی مجازات خواهد کرد. از نظر هیتلر این قوانین جدید برای راضی کردن افرادی بود که از اعمال انجام شده علیه یهودیان راضی نبودند. در هفتمین گردهمایی حزب نازی در ۱۹۳۵ حزب تصمیم گرفت که پرچم آلمان را با پرچم حزب نازی جایگزین کند. این کار به دلیل حادثهٔ برمن در نیویورک صورت گرفت که در آن تعدادی از مخالفان نازی‌ها پرچم این حزب را نابود کرده و به رودخانه انداختند. وقتی دولت آلمان به این امر اعتراض کرد، دولت آمریکا اعلام کرد که چون پرچم یک حزب و نه کشور آلمان مورد بی‌احترامی قرار گرفته‌است نمی‌تواند کاری انجام دهد. در برابر این اقدام آلمان پرچم نازی را جایگزین پرچم پیشین کرد. در سال ۱۹۳۵ در گردهمایی حزب نازی، گرهارد واگنر اعلام کرد که دولت آلمان به زودی قوانینی را برای حفظ نژاد آلمانی وضع خواهد کرد. نخستین نسخهٔ این قانون در ۱۴ سپتامبر نوشته شد. بیشتر بحث‌های اولیه دربارهٔ این قانون تعریف یهودی بودن بود و اینکه یک فرد باید چند جد یهودی داشته باشد تا یهودی محسوب شود. در ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۵ دو قانون به رایشتاگ عرضه شد که بعداً به قوانین نورنبرگ معروف شد. قانون اول که قانون حفظ نژاد و افتخار آلمانی نام داشت ازدواج بین یهودیان و آلمانی‌ها را ممنوع کرد. این قانون همچنین کار کردن زنان آلمانی کمتر از ۴۵ ساله را در خانهٔ یهودیان ممنوع اعلام کرد. قانون دوم که قانون شهروندی رایش نام داشت اعلام کرد که فقط کسانی که دارای خون آلمانی هستند شهروند محسوب می‌شوند. این قانون با اکثریت آرا در رایشتاگ تصویب شد. متن قوانین قانون حفظ نژاد و افتخار آلمانی به دلیل آنکه حفظ نژاد آلمانی برای بقای مردم آلمان الزامی است و برای عزم جدی برای آیندهٔ ملت آلمان رایشتاگ قانون زیر را تصویب کرده‌است: بخش ۱ ازدواج بین یهودی و شهروندان آلمانی ممنوع است. ازدواج‌هایی که پیش از اجرای این قانون انجام شده، باطل بوده، حتی اگر در خارج از آلمان انجام شده باشند. اجرای این قانون به دست مراجع قانونی خواهد بود. بخش ۲ رابطه جنسی بیرون از ازدواج بین یهودیان و آلمانی‌ها ممنوع خواهد بود. بخش ۳ یهودیان اجازه نخواهند داشت که زنان آلمانی کمتر از ۴۵ سال سن را به عنوان کارگر خانگی استخدام کنند. بخش ۴ یهودیان حق ندارند که پرچم ملی را به نمایش درآورند. یهودیان اجازه دارند که سمبل‌های یهودی را به نمایش درآورند. این حق توسط دولت محافظت خواهد شد. بخش ۵ ۱. کسی که قوانین بخش ۱ را رعایت نکند به کار اجباری سخت محکوم می‌شود. ۲. کسی که قوانین بخش ۲ را رعایت نکند زندانی به همراه کار اجباری خواهد شد. ۳. کسی که قوانین بخش ۳ یا ۴ را رعایت نکند حداکثر به یک سال زندان و جریمه محکوم می‌شود. بخش ۶ وزیر امور داخلی و وزیر دادگستری قوانین مورد نیاز را برای اعمال این قوانین تدوین خواهند کرد. بخش ۷ این قانون از روز اعلام شدن قابل الاجراست و لیکن بخش ۶ تا ۱ ژانویهٔ ۱۹۳۶ اجرا نخواهد شد. تأثیرات با قانونی‌شدن تبعیض علیه یهودیان فشار بر آنان بیشتر شد؛ ولیکن برای اعمال قانون نیاز بود که تعریف صحیح از یهودی بودن اعلام شود. قوانین بعدی این تعاریف را اضافه کردند. قانون شهروندی اثر کمی بر روی یهودیان داشت و تنها اجازهٔ رأی دادن و کارهای دولتی را از آنان سلب کرد. یکی از مشکلات اصلی دولت چگونگی برخورد با نیمه‌یهودیان بود. کسانی که یهودی محسوب می‌شدند از وکیل شدن، پزشک شدن و روزنامه‌نگار شدن منع شدند. یهودیان از استفاده از بیمارستان‌های دولتی منع شده و نباید توسط دولت بعد از ۱۴ سالگی مورد آموزش قرار می‌گرفتند. پارک‌های عمومی، کتابخانه‌ها و سواحل دریا برای یهودیان ممنوع بود. همچنین بر اساس قوانین اضافه شده در ۱۷ اوت ۱۹۳۸ یهودیانی که دارای نام‌های غیریهودی بودند باید یک نام میانی برای خود در نظر می‌گرفتند که این نام برای مردان «اسرائیل» و برای زنان «ساراً» بود. گذرنامهٔ یهودیان باید دارای یک حرف «J» بزرگ بود و می‌توانست برای خروج از آلمان مورد استفاده قرار گیرد، ولیکن ورود به آلمان با این گذرنامه ممنوع بود. اجباری شدن برچسب زرد رنگ در لهستان پس از حملهٔ آلمان مورد استفاده قرار گرفت. بعدها این امر به یهودیان ساکن آلمان نیز تعمیم داده شد. بعدها قوانین حفظ نژاد آلمانی دارای مجازات اعدام شد. به‌طور مثال تاجر یهودی، لئو کازنبرگر که به رابطهٔ جنسی با یک دختر آلمانی کمسال متهم شده بود اعدام گردید. بیرون از آلمان بلغارستان، رومانی، اسلواکی، کرواسی و مجارستان نیز قوانین مشابهی وضع کردند که در آن بعضی شغل‌ها برای یهودیان ممنوع بود. جستارهای وابسته هولوکاست آلمان نازی جنگ جهانی دوم آدولف هیتلر چه کسی یهودی است؟ منابع Mosse, George| "Racism" pages 1217 pages 1206–۱۲۱۳ from The Encyclopedia of the Holocaust Volume 3 edited by Israel Gutman, New York: Macmillan، ۱۹۹۰. Hunt, L. (۲۰۰۹). The Making of the West: Peoples and Cultures, Vol. C: Since 1740. Bedford/St. Martin's. Friedländer, Saul Nazi Germany and the Jews: The Years of Persecution, 1933–1939, New York: HarperCollins، ۱۹97 page 76 Mommsen, Hans "The Realization of the Unthinkable: The "Final Solution of the Jewish Question" in the Third Reich" pages 217–264 from The Nazi Holocaust Part 3 The "Final Solution": The Implementation of Mass Murder Volume 1 edited by Michael Marrus, Westpoint: Meckler، ۱۹89 pages 222–۲۲۳. نبوغ هیتلر، حمید رضا نیک بخش، پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی آلمان در دوران نازیسم، نشر ترآوا، ۱۳۸۸، آلمان در ۱۹۳۵ (میلادی) بایرن در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) اصلاح نژاد نازی تاریخ آلمان تاریخ ملیت تاریخ نورنبرگ تاریخ یهودیان آلمان قانون در ۱۹۳۵ (میلادی) قانون در آلمان نازی قوانین آلمان قوانین نژادپرستانه هولوکاست مذهب و نژاد موضوع‌های وابسته به قانون نژادها نورنبرگ در سده ۲۰ (میلادی) یهودستیزی
4671
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%20%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%A7%D9%88%D9%84
جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول که با عنوان جنگ بزرگ نیز شناخته می‌شود، جنگی جهانی بود که از ۲۸ ژوئیهٔ ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی (۵ مرداد ۱۲۹۳ تا ۱۹ آبان ۱۲۹۷ شمسی) رخ داد و در پی آن سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز و مناطق بسیاری از جهان درگیر جنگ شدند. تلفات جنگ جهانی اول تا آن زمان در تاریخ جنگ‌های جهان بی‌سابقه بود. در این جنگ برای نخستین‌بار از سلاح‌های شیمیایی استفاده و به گونه‌ای انبوه مناطق غیرنظامی بمباران هوایی شد. در پی ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط ملی‌گرای صرب، گاوریلو پرنسیپ و از اعضای گروه دست سیاه، در سارایوو، اتریش-مجارستان جهت انجام چندین خواسته به پادشاهی صربستان ضرب‌الاجل فرستاد و به دنبال برآورده نشدن آن‌ها این کشور را مورد حمله قرار داد. امپراتوری روسیه به عنوان متحد سنتی صربستان، دست به بسیج نیروهای خود زد که موجب نگرانی امپراتوری آلمان متحد اتریش-مجارستان شد. آلمان برای جلوگیری از یک جنگ دوطرفه به متحد روسیه یعنی فرانسه حمله کرد. برای سرعت بخشیدن به روند حمله به خاک فرانسه، ارتش آلمان برای دور زدن خط دفاعی این کشور، طرح اشلیفن را اجرا کرد که به موجب آن نیروهای آلمانی از خاک بلژیک برای حمله به فرانسه عبور می‌کردند. تجاوز آلمان به خاک بلژیک باعث شد امپراتوری بریتانیا نیز به عنوان ضامن استقلال این کشور، به آلمان اعلان جنگ دهد. با ورود تدریجی متحدین دو طرف، درگیری‌های نظامی به در مدت کوتاهی به نقاط مختلف جهان سرایت کرد. با وجود آغاز پرسرعت، جنگ به زودی گرفتار بن‌بست نبرد سنگرها شد. مدت‌ها هیچ‌یک از دو سو نتوانستند به پیروزی مهمی دست یابند و جنگ چهار سال به درازا انجامید و نزدیک به ۱۰ میلیون نفر کشته برجای گذاشت. روسیه اواخر سال ۱۹۱۷ از جنگ خارج شد. مشکلات جدی داخلی و وقوع انقلاب فوریه، روسیه را وادار به امضای پیمان صلح با آلمان کرد. سال بعد ایالات متحده در جانب متفقین وارد درگیری‌ها گردید. سرانجام با پیروزی متفقین و پایان جنگ در سال ۱۹۱۹، با برگزاری کنفرانس صلح پاریس، معاهده‌های جداگانه‌ای امضا شد که تاوان بسیار سنگینی بر شکست‌خوردگان جنگ تحمیل کرد. جنگ جهانی اول از برجسته‌ترین رخدادهای تاریخ بشر است و به گونهٔ مستقیم و غیرمستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ سدهٔ بیستم داشته‌است. این جنگ پایان چندین نظام سلطنتی در اروپا را رقم زد و مایهٔ نابودی چهار دودمان حکومتی هابسبورگ-لورن در اتریش، هوهن‌تسولرن در امپراتوری آلمان، آل عثمان در امپراتوری عثمانی و رومانوف در امپراتوری روسیه شد. با وجود تأسیس جامعه ملل جهت جلوگیری از وقوع چنین جنگ‌هایی، بیشتر تاریخ‌نگاران بر این باورند که شکست دیپلماسی پس از جنگ و تحمیل غرامت‌ها و مجازات‌های تحقیرآمیز بر اساس پیمان‌هایی چون پیمان ورسای بر آلمان و دیگر کشورهای شکست‌خورده، مایهٔ پرورش جنبش‌هایی چون نازیسم و زمینه‌ساز آغاز جنگ جهانی دوم شد. همچنین نادیده گرفتن ایتالیا و امپراتوری ژاپن از سوی قدرت‌های بزرگ‌تر در تقسیم غرامت‌ها، از دلایل رشد فاشیسم در ایتالیا و حملهٔ ژاپن به منچوری دانسته می‌شود. این جنگ همچنین زمینه را برای انقلاب روسیه مهیا ساخت؛ امری که بر آیندهٔ جهان تأثیر گذاشت و به انقلاب‌های سوسیالیستی دامن زد و از سویی زمینه‌ساز تبدیل شوروی به یک ابرقدرت جهانی شد که آغاز جنگ سرد با ایالات متحده را در پی داشت. در غرب آسیا با انحلال امپراتوری عثمانی، کشور نوینی به نام جمهوری ترکیه پایه‌گذاری و قیمومیت موقت مناطق عرب‌نشین تحت حکومت عثمانی تا زمان استقلال آن‌ها به بریتانیا و فرانسه سپرده شد. با فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان، در اروپای مرکزی کشورهای چکسلواکی و یوگسلاوی پدید آمدند و لهستان با پیوند بخش‌هایی از خاک سه امپراتوری آلمان، روسیه و اتریش-مجارستان، استقلال خود را پس از دو سده بازیافت. تحولات اروپا در آستانهٔ جنگ اروپایی اول وحدت آلمان در فاصلهٔ سال‌های ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۱ صورت پذیرفت و نتیجهٔ جنگ‌هایی بود که ویلهلم یکم پادشاه پروس به تحریک بیسمارک با اتریش و فرانسه به راه انداخت. ویلهلم اول پس از رسیدن به پادشاهی، بیسمارک را به نخست‌وزیری برگزید. اولین جنگ بین پروس و دانمارک بود که علت آن اختلاف بر سر دوک‌نشین‌های شلسویگ، هلشتاین و لونبورگ میان پادشاه دانمارک و اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت کرد تا با پروس در حل اختلاف بین اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان پادشاه دانمارک خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد و پادشاه دانمارک به این امر راضی نشد آن دو کشور با ۹۰ هزار سپاه به دانمارک حمله کردند. نیروهای نظامی کریستیان به علت کمبود نیرو، از اتریش و آلمان شکست خوردند و او درخواست صلح کرد و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در وین منعقد شد، دانمارک رسماً از دوک‌نشین‌های سه‌گانه چشم پوشید. پروس دوک‌نشین لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن دوک‌نشین گرفت و حکومت دو دوک‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد. بیسمارک پس از جنگ دانمارک در صدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بی‌طرف بماند و سپس با ویکتور امانوئل دوم پادشاه ایتالیا ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم کرد که در حکومت هلشتاین از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کرده‌است. همچنین موضوع تغییر وضع اتحادیهٔ دولت‌های آلمانی را پیش کشید و مجلس اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی به اتریش اعلان جنگ داد. نبرد سادو که آلمانی‌ها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجهٔ درگیری بین پروس و اتریش را مشخص کرد. بعد از آن دیگر اتریشی‌ها مقاومت جدی نکردند و در فردای جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد که با ناپلئون سوم صلح کند. به موجب معاهدهٔ پراگ، ایالات شلسویک هولشتاین، هانور الکنرال، هس و فرانکفورت ضمیمهٔ پروس شد و پروس، که تا این زمان دو قطعهٔ جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال رودماین در مورد تشکیل یک اتحادیه جدید به مذاکره پرداخت و این هیئت به اسم ممالک مجتمعهٔ آلمان شمالی در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل شد که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی (ممالک باواریا و وورتمبرگ و بادن) می‌شد. جنگ فرانسه با پروس بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با فرانسه بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً ارادهٔ بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیلهٔ ضمیمه کردن ممالک جنوبی به ممالک مجتمعهٔ شمالی، که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیلهٔ احساسی قوی‌تر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) بود از بین ببرد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدام‌های لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل رود رن و همچنین شهر مایانس را تقاضا نمود (پنجم اوت ۱۸۶۶) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در ۲۰ اوت الحاق فوری لوکزامبورگ و اجازهٔ الحاق بلژیک را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً به پروس این آزادی عمل را می‌داد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً به شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آن‌ها خشمگین شده و قراردادهای نظامی ای با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالت‌های جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. لوکزامبورگ ملک شخصی پادشاه هلند بود و او راضی شد به ۹۰ میلیون فرانک آن را به فرانسه بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک پادشاه هلند را مجبور ساخت از فروش لوکزامبورگ خودداری نماید و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در ۱۸۶۸ نام پرنس لئوپلد پسر عمه پادشاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام در روز سه‌شنبه ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا شش ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. به موجب عهدنامهٔ فرانکفورت فرانسه مجبور شد آلزاس و لورن را به آلمان واگذار کند، یک میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. شکست فرانسه در ۱۸۷۱ موجب تشکیل امپراتوری آلمان گردید، باویر، ورتمبرگ و باد به اتحادیه آلمان شمالی پیوستند و پادشاه پروس ویلهلم اول به مقام امپراتوری رسید. امپراتوری ۲۵ دولت مختلف و همچنین سرزمین آلزاس و لورن را که از فرانسه جدا شده بود شامل می‌شد. مجلس امپراتوری (رایشتاگ) با آرای عمومی انتخاب می‌شد و احزاب برجستهٔ آن عبارت بودند از محافظه‌کاران، کاتولیک‌ها، آزادی‌خواهان و سوسیالیست‌ها. بیسمارک سیاست جهاد برای تمدن را در پیش گرفت و اصلاحاتی انجام داد. مجمع سه امپراتور کشور آلمان پس از آن که بر امپراتوری‌های اتریش و فرانسه پیروز شد قدرتمندترین کشور اروپا گردید و قوای نظامی آن بر سایر کشورها برتری یافت ولی از انتقام فرانسه بیم داشت و می‌ترسید کشورهای بزرگ اروپا بر ضد او متحد شوند. به همین علت و به منظور گوشه‌گیر کردن بیسمارک، پس از پیمان صلح فرانکفورت، با اتریش طرح دوستی ریخت. در سال ۱۸۷۱ در طی ملاقات ویلهلم اول و فرانسوا ژوزف این پیمان محکم شد. سال بعد الکساندر دوم تزار روسیه، که شخصاً به امپراتور آلمان علاقه‌مند بود، با آن دو کشور همراه شد و این پیمان به مجمع سه امپراتور معروف گشت. (اکتبر ۱۸۷۳) جنگ روسیه و عثمانی جنگ بین روسیه و عثمانی که در ۱۸۷۷ آغاز شده بود به پایان رسید و روس‌ها در سوم مارس ۱۸۷۸، پیمان سن استفانو را به ترک‌ها تحمیل نمودند. برای رفع اختلاف در این مورد، کنگرهٔ برلین در ژوئیه ۱۸۷۸ بین کشورهای اروپایی تشکیل شد. تزار نسبت به بیسمارک و روشی که در کنگره اعمال کرده بود خشمگین بود و الکساندر دوم رهبر آلمان را به مانند یک خائن نگاه می‌کرد؛ در نتیجه، اتفاق سه امپراتور از بین رفت. همچنین در سال بعد رقابت روسیه و اتریش در بالکان موجب مداخلهٔ آلمان شد و چون اتریش از نژاد ژرمن بود آلمان از اتریش طرفداری کرد. از این رو اتحاد سه‌گانه به اتحاد دوگانه تبدیل شد. به موجب این معاهده آلمان و اتریش قبول نمودند که در هنگام لزوم به هم یاری برسانند و هیچ‌گاه جداگانه با دشمن صلح نکنند. شکل‌گیری اتحاد مثلث سه سال بعد در سال ۱۸۸۲ پیمان دوجانبه به پیمان سه‌جانبه تبدیل شد و ایتالیا به آن ملحق شد. بر اساس مواد محرمانهٔ این پیمان، اگر ایتالیا یا آلمان مورد حملهٔ فرانسه واقع می‌شد، هر سه کشور با مهاجم وارد جنگ می‌شدند. ایتالیایی‌ها که از قدرت دریایی ترس داشتند، اعلام کردند اگر بریتانیا در این حملات شرکت داشته باشد، این پیمان اجرا نمی‌شود، چون ایتالیا از تصرف تونس توسط فرانسه در ۱۸۸۱ ناراضی بود و از طرف دیگر آلمان به آن کشور پیشنهاد کرده بود که برای حفظ لیبی کمکش کند. در نتیجه، ایتالیا نیز مایل بود که وارد اتحاد با آلمان شود (اکتبر ۱۸۸۱). این اتحاد در ابتدا پنج ساله بود ولی بعداً در سال‌های ۱۸۸۷ و ۱۸۹۱ و ۱۹۰۲ و ۱۹۱۲ تجدید شد. در این اتحاد مثلث، آلمان بر دو دولت دیگر مسلط بود و آن‌ها غالباً تابع دستورهای آلمان بودند و در اختلافات بین اتریش و ایتالیا، آلمان همیشه واسطه بود ولی بیشتر از اتریش حمایت می‌کرد. همچنین قراردادهای مخصوصی در مورد طرابلس، آلبانی و مقدونیه و ممالک بالکان بین دولت‌های سه‌گانه امضاء شد که موجب تحکیم اتحاد مثلث می‌شد. در بین این سه دولت اختلافاتی هم وجود داشت؛ ایتالیا و اتریش در شبه جزیرهٔ بالکان و قسمت شرقی مدیترانه با هم اختلاف داشتند و ایتالیا از اتحاد با اتریش ناراضی بود؛ ولی چون اتحاد با آلمان را برای جلوگیری از تجاوزات اتریش ضروری می‌دانست مجبور به تحمل بود. در سال ۱۹۱۱، که ایتالیا با عثمانی بر سر طرابلس در حال جنگ بود، این خطر وجود داشت که اتحاد ایتالیا و آلمان از بین برود؛ زیرا آلمان از دربار قسطنطنیه امتیازات خوبی گرفته بود و برای عثمانی اسلحه و مهمات می‌فرستاد؛ بنابراین در اتحاد مثلث وحدت واقعی بین کشورهای ژرمنی نژاد آلمان و اتریش بود و ایتالیا چندان به حساب نمی‌آمد. ایتالیا هم ظاهراً در اتحاد مثلث بود و از سال ۱۹۰۱، در واقع با متحدین نبود و روش خاصی را در پیش گرفت. مقدمات شکل‌گیری اتفاق مثلث بعد از کنگرهٔ برلین، که روس‌ها از آلمانی‌ها رنجیدند، دولت فرانسه، که منتظر فرصت بود و مایل بود روسیه را به سوی خود جلب کند، از فرصت استفاده کرد ولی تا زمانی که بیسمارک، بر سر کار بود این امر ممکن نشد. در سال ۱۸۹۰، بعد از برکناری بیسمارک سیاست غیرعاقلانهٔ ویلهلم دوم موجب نزدیکی فرانسه و روسیه شد. دولت فرانسه به تزار روس وعدهٔ کمک مالی داد و تزار هم که برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به سرمایهٔ خارجی نیاز داشت با این امر موافقت کرد و سرانجام در اوت ۱۸۹۱ اتحاد بین دو کشور برقرار شد. البته بعد از شکست روسیه از ژاپن در ۱۹۰۵ اساس اتحاد فرانسه و روسیه متزلزل شد؛ ولی به هر حال، فرانسه در مقابل اتحاد مثلث به دوستی احتیاج داشت؛ همچنین، علاوه بر نیاز سیاسی، ارتباطات مالی نیز بین دو کشور برقرار شده بود و فرانسه ۱۳ میلیارد فرانک به روسیه وام داده بود. در مه ۱۹۰۳ ادوارد هفتم از پاریس دیدن کرد و در این دیدار از نظر تحسین‌برانگیز مردم انگلیس نسبت به فرانسه و از افتخارات فرانسه در طول سالیان و از دوستی مردم انگلیس و فرانسه سخن گفت. در ماه اوت همان سال رئیس‌جمهوری فرانسه به اتفاق وزیر امور خارجه آن کشور از لندن دیدار کرد و در هفتم آوریل ۱۹۰۴ عهدنامهٔ معروف بین فرانسه و انگلیس به امضاء رسید. موارد اختلاف شامل امور مربوط به ماهیگیری در پهنهٔ دریای ارض جدید، مسئلهٔ سیام، ماداگاسکار و مهم‌ترین مسئله، آزادی عمل فرانسه در مراکش و آزادی فعالیت انگلیس در مصر بود. فرانسه پس از اتحاد با انگلیس به فعالیت در مراکش پرداخت و واکنش آلمان چنین بود که در مارس ۱۹۰۵م ویلهلم دوم در طنجه حضور یافت و نطق مفصلی را در مورد استقلال مراکش بیان کرد. هدف آلمان از این اقدام برهم زدن اتحاد جدید فرانسه و انگلیس بود. برای حل این موضوع در ۱۹۰۶ یک کنفرانس بین‌المللی در الجزیره برگزار شد که در آن انگلیسی‌ها از فرانسوی‌ها حمایت کردند و کوشش آلمان برای برهم زدن اتحاد بین انگلیس و فرانسه به نتیجه‌ای نرسید. در ۱۹۱۱ بحران دیگری بر سر مراکش به وجود آمد. یک فروند ناو جنگی آلمانی به نام یوزپلنگ برای حفظ منافع آلمان وارد اغادیر شد و آلمانی‌ها پیشنهاد کردند که اگر کنگوی فرانسه به آن‌ها داده شود آن‌ها دیگر مزاحمتی ایجاد نخواهند کرد و سرانجام آلمانی‌ها توانستند به اراضی کوچکی در آفریقا دست یابند. نزدیکی روسیه و بریتانیا دولت وقت فرانسه با روسیه دوست بود. انگلیس هم متحد ژاپن به‌شمار می‌آمد و روس و ژاپن دشمن خطرناک یکدیگر بودند. اما منافع روسیه و انگلیس چنین اقتضاء می‌کرد که روسیه و ژاپن به اتحاد فرانسه و انگلیس وارد شوند؛ ولی بلندپروازی روس‌ها در این تاریخ و قدرت نظامی آن‌ها و همچنین نزدیکی امپراتور روس و آلمان که روابط آن‌ها دوستانه بود مانع این کار می‌شد. مشکل اول با شکست روسیه از ژاپن حل شد. اختلافات دیگر روس و انگلیس بر دو مسئلهٔ دیگر متمرکز بود: یکی بالکان برای تصرف بلغارها و دیگری در ایران که انگلیس دوست داشت این مناطق کاملاً در اختیار خودش باشد. مسئلهٔ دیگر که باعث سردی روابط انگلیس و آلمان شده بود، برخورد قیصر آلمان در موضوع ترانسوال بود؛ زیرا هنگامی که پل کروگر حاکم ترانسوال می‌خواست به ترانسوال استقلال بدهد و در پی متحدی در برابر سیسیل رودز و انگلیس بود تنها قدرتی را انتخاب نمود که سرزمین‌هایی در آفریقای جنوبی داشت و آن کشور آلمان بود پس از پیروزی بوئرها تلگرافی از سوی قیصر آلمان برای او فرستاده شد با این مضمون: «من دوستانه به شما تبریک می‌گویم که شما بدون دریافت کمک خارجی گروه‌های مسلح را سرکوب نمودید و توانستید صلح و آرامش را برقرار نمایید» و این برخورد قیصر برای روابط انگلیس و آلمان عواقب جدی داشت؛ زیرا قیصر از کروگر که دشمن انگلیس بود حمایت کرده بود. مسئلهٔ دیگر صادرات روزافزون آلمانی‌ها بود زیرا در سال ۱۸۹۵ در انگلیس رساله‌ای تحت عنوان ساخت آلمان منتشر شد که خطر صادرات روزافزون آلمان را برای انگلیس تشریح می‌کرد. مسئله دیگر که ایجاد خطر برای انگلیس می‌کرد، پیشرفت نیروی دریایی آلمان بود. ویلهلم دوم از سال ۱۹۰۰ به تقویت نیروی دریایی آلمان پرداخت و علناً اظهار کرد که آلمان نمی‌تواند به نیروی زمینی قناعت کند و باید در نیروی دریایی بر همهٔ کشورها برتری داشته باشد. انجمنی به نام اتحاد دریایی آلمان تشکیل داد و به کمک آن هزینهٔ لازم را برای ساختن کشتی‌های جنگی تأمین کرد. همچنین پیشرفت‌های تجاری و صنعتی آلمان نیز باعث شکست بازار تجارت و صنعت شده بود. به هر حال، این سؤال مطرح است که چرا انگلیس در بین روسیه و آلمان، اولی را انتخاب کرد: چون منافع انگلیس هم از طرف روس و هم از طرف آلمان تهدید می‌شد. از یک طرف خطر توسعهٔ نفوذ روس، و از سوی دیگر خطر نفوذ آلمان در آسیای صغیر و خلیج فارس و اتصال راه‌آهن بغداد به داخل ایران و نزدیک شدن این دو خطر به مرزهای هند به مشکلات دفاع از هند می‌افزود و سیاست انگلیس این بود که این دو دولت را با هم درگیر سازد و قوای آن‌ها را تحلیل ببرد. اما تأمل انگلیس در این بود که خود به کدام طرف ملحق شود. منافع بریتانیا حکم می‌کرد که به روس‌ها نزدیک شود زیرا عقل و درایت روس‌ها اندک و زورشان بیشتر بود؛ ولی مسئله این بود که انگلیس با تقاضاهای روسیه چگونه برخورد نماید. تقاضاهای روس در بالکان، داردانل، ایران و افغانستان. مسئلهٔ ایران و افغانستان یک امر حیاتی بود و صلاح در این بود که هیچ امتیازی در این منطقه ندهد؛ پس بهتر بود که انگلیس، روس‌ها را به سوی بالکان و داردانل سوق دهد و آن‌ها را امیدوار سازد. سرانجام، در قراردادی که در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ در شهر مسکو بسته شد روس و انگلیس اختلافات خود دربارهٔ ایران و افغانستان را حل کردند و چون اختلافات سیاسی انگلیس و فرانسه و روسیه حل شد سه دولت تشکیل اتفاق مثلث را دادند که هدفشان جلوگیری از پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی آلمان بود. بحران‌های بالکان قبل از جنگ از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ جنگ‌هایی درگرفت که زمینهٔ جنگ جهانی اول را آماده ساخت. در سپتامبر ۱۹۱۱ ایتالیا به عثمانی اعلان جنگ داد و طرابلس را اشغال نمود و در نیمهٔ اکتبر ۱۹۱۲ جنگ به پایان رسید. در اکتبر ۱۹۱۲ تقریباً هم‌زمان با ایتالیا؛ بلغارستان، صربستان، یونان و مونته‌نگرو به عثمانی حمله کردند و در اوایل دسامبر ۱۹۱۲ عثمانی درخواست صلح کرد. در تابستان ۱۹۱۳ جنگ دیگری بر سر غنایم به دست آمده از عثمانی درگرفت. کنفرانس سفیران در دسامبر ۱۹۱۲ توسط گری در لندن تشکیل شد و در ۳۰ مه ۱۹۱۳ در لندن قراردادی امضاء شد که ترک‌ها را وادار می‌ساخت مستملکات خود را از میدیا در ساحل دریای سیاه تا آلتوس در ساحل اژه به اروپاییان واگذار کنند. بحران اول و دوم مراکش بحران اول مراکش بحرانی بین‌المللی بود که از مارس ۱۹۰۵ تا مه ۱۹۰۶ بر سر مراکش صورت گرفت. این بحران رابطه بین امپراتوری آلمان با فرانسه و بریتانیا را تضعیف کرد و سنگ محکی برای تضمین توافق قلبی بین فرانسه و بریتانیا بود. این بحران که همزمان با جنگ روسیه و ژاپن بود، تلاشی از سوی امپراتور آلمان، ویلهلم دوم برای تضعیف سیستم دلکسه محسوب می‌شد. فرانسه که بر الجزایر و تونس تسلط یافته بود و مایل بود بر مراکش و اتیوپی نیز تسلط یابد در ژوئن ۱۹۰۴ وامی به سلطان مراکش داد و به موجب آن گمرک و واردات و صادرات این کشور را به زیر نفوذ خود درآورد. این در حالی بود که آلمان خواستار سیاست درهای باز در مراکش بود. در ۳۱ مارس ۱۹۰۵ ویلهلم دوم، قیصر آلمان، با استقبال سلطان مراکش وارد طنجه شد و اعلام کرد که برای حمایت از حاکمیت و استقلال مراکش این سفر را انجام داده‌است. بریتانیا در این بحران جانب فرانسه را گرفت و این اولین نشان جدی بودن توافق قلبی بین دو کشور بود. نخست‌وزیر فرانسه، موریس روور، که حاضر به جنگ با آلمان نبود، به شرکت در کنفرانس الجزیراس که قیصر تشکیل داده بود راضی شد. این امر باعث شد وزیر امور خارجه، دلکسه که می‌دانست دولتش از سیستم او حمایت نمی‌کند استعفا دهد. بحران دوم مراکش یک بحران بین‌المللی بود که بین فرانسه و امپراتوری آلمان اتفاق افتاد. در کنفرانس الجزیراس تفوق فرانسه در مراکش قبول گشت اما پیش‌بینی نشد که آیا در صورت بروز بحران در مراکش فرانسه حق مداخله خواهد داشت یا خیر. پس از آماده‌باش ارتش فرانسه در مراکش در آوریل ۱۹۱۱ برای سرکوب شورشی علیه ملاحافظ، سلطان مراکش، آلمان این کار را مداخله در امور داخلی خواند و با فرستادن کشتی اس‌ام‌اس پانتر به بندر اگادیر واکنش نشان داد و دو قطب اتحاد مثلث و تفاهم مثلث تا نزدیکی جنگ پیش رفتند. در نهایت در ۴ نوامبر ۱۹۱۱ مسئله مراکش با پذیرش تسلط فرانسه بر این کشور از سوی آلمان در ازای تصرف کنگوی فرانسوی حل شد، ولی مشکلات بین دو کشور به جای خود باقی ماند و در نهایت موجب جنگ جهانی اول شد. اوضاع داخلی و تحولات آلمان پس از وحدت آلمان متحد، از نظر قوای مادی و معنوی بی‌نظیر، مجدانه به تعلیم و تربیت فرزندان خود پرداخت، در توسعه فرهنگ و ترویج علوم بر همهٔ کشورها پیشی گرفت و سعی داشت در صنعت و تجارت و بهداشت از علوم و اکتشافات جدید بهره گیرد. از این رو، در مدت کوتاهی بزرگ‌ترین دولت صنعتی و تجاری اروپا شد، مخترعان را تشویق کرد، صنایع شیمیایی را رونق داد، در وضع قوانین اجتماعی هم از بقیهٔ دولت‌ها پیشی گرفت و برای طبقهٔ کارگر اهمیت قائل شد. در حالی که در بقیهٔ کشورها حقی برای کارگران قائل نبودند. واقعیت دیگر این که حکومت خاندان هوهنتسولرن در این کار مؤثر بود. ملت آلمان پس از غلبه بر اتریش و فرانسه دچار غرور ملی شد و سیاست‌مداران آلمانی از روش‌های مختلف این غرور ملی را تقویت کردند. حتی هر معلمی ناگزیر بود که در سر کلاس درس برتری نژادی ملت آلمان بر سایر ملل عالم را بیان کند و در شاگردان خود روح جنگجویی بدمد. گذشته از مجالس درس، در معابر، روزنامه‌ها و کتب و نمایشگاه‌ها این برتری نژادی به نوعی القا می‌شد. حتی نیچه یکی از معروف‌ترین فیلسوفان آلمان هم چنین عقیده‌ای داشت و در یکی از آثار خود چنین گفته‌است که: «اگر آدمی جنگ را فراموش کند از او امید باید برید» و به همین دلیل کم‌کم طرز فکر مردم آلمان یکسره تغییر یافت و بر آن‌ها مسلم شد که نژاد آلمانی ممتاز است و باید به سراسر زمین مسلط باشد و این تسلط هم جز از راه جنگ امکان‌پذیر نیست. ترویج این افکار در آلمان سایر دولت‌های اروپایی را نگران ساخت و باعث شد تا ضد نژاد ژرمنی با هم متحد شوند. دولت آلمان تا اواخر قرن ۱۹ در آفریقا مستعمره‌ای نداشت ولی پس از وحدت چون جمعیت آن افزایش یافت و صنعت و تجارت رونق گرفت به دنبال تحصیل مستعمرات برآمد تا هم قسمتی از مردم آلمان را به آنجا کوچ دهد و هم مواد خامی را که برای کارخانه‌های داخلی لازم داشت فراهم کند و همچنین بازاری برای فروش کالاهای خود بیابد. سرانجام بیسمارک قسمت بزرگی از اراضی آفریقا را به دست آورد که شامل توگو و کامرون در ساحل غربی آفریقا و یک ناحیه در جنوب غربی و ناحیه دیگری در مشرق بود. آلمان پس از پیروزی بر فرانسه از نظر نیروهای نظامی بر سایر کشورهای اروپا برتری یافته بود؛ ولی باز هم به این کار ادامه داد و تا سال ۱۹۱۴ روز به روز بر قوای جنگی خود افزود. از سال ۱۹۱۱ آلمان در افزایش نیروهای جنگی کوشید و میزان گسترش قوای مزبور در سال‌های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ با پیشرفت چهل سالهٔ آن از ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۱ برابر بود. در طی این مدت کوتاه شبکه‌های گستردهٔ راه‌آهن و راه‌های شوسه، تأسیسات عظیم صنعتی، نهادهای قدرتمند اقتصادی و به خصوص تشکیلات گستردهٔ نظامی آلمان موجب وحشت قدرت‌های اروپایی گردید. در سال ۱۹۱۴ آلمان از نظر صنعتی و اقتصادی به پیشرفت‌های عظیمی دست یافت. به لحاظ نظامی نیز دارای قدرتمندترین ارتش و نیروی دریایی شد. روحیهٔ نظامی‌گری در مزرعه، کارخانه و پادگان و همه جا حاکم بود و همه چیز در خدمت ارتش قرار داشت. نیروهای نظامی آلمان بیش از یک میلیون نفر بودند و این افزایش نیروهای صنعتی و نظامی موجب اشباع جامعه آلمان گردید و آلمان مجبور بود سرمایه و کالاهای اضافی را به دیگر مناطق جهان بفرستد؛ بنابراین به دنبال مناطق نفوذ اقتصادی و منابع مواد اولیه بود و این هم یکی از دلایل جنگ جهانی اول بود. برقراری روابط بین آلمان و عثمانی یکی از کشورهایی که آلمان علاقه‌مند بود روابط خود را با آن گسترش دهد امپراتوری عثمانی بود که بر منابع نفتی تسلط داشت. از سال ۱۸۸۰م. آلمان متوجه اهمیت روابط با امپراتوری عثمانی گردید. در سال ۱۸۸۲ سپهسالار فون در گلتز از سوی سلطان عبدالحمید مأموریت یافت ارتش عثمانی را دارای سازمان منظمی سازد و افراد آن را آموزش دهد. افسران برجستهٔ هیئت نظامی آلمانی که در عثمانی فعالیت داشتند شامل فیلدمارشال پروسی فن در گولتس، دو ژنرال دیگر لیمان فن ساندرز و فون فالکنهاین، یک افسر ستاد به نام هانس فون زکت، سه دریاسالار به نام‌های سوچون، اودم و مرتن و چند افسر دیگر بودند. البته یکی از طراحان برنامهٔ گسترش فعالیت آلمان در خاورمیانه مارشال فن بی براشتاین بود که از ۱۸۹۷ تا ۱۹۱۲ سفیر آلمان در باب عالی بود و اعتقاد داشت که اجرای این برنامه موجب درگیری بین روسیه و آلمان خواهد شد. در سال ۱۸۹۸ ویلهلم دوم و ملکهٔ آلمان به استانبول سفر کردند و فصل جدیدی در همکاری بین دو ملت پدید آمد. امپراتور آلمان در مسافرت دوم خود به امپراتوری عثمانی خود را طرفدار دوستی ملت ترک و سایر ملل مسلمان معرفی نمود و در نطق خود اظهار داشت: «اعلیحضرت سلطان عبدالحمید و ۳۰۰ میلیون مسلمان می‌توانند اطمینان داشته باشند که آلمان، دوست و هواخواه آن‌هاست». این سیاست به زودی به لحاظ اقتصادی ثمرات مهمی برای آلمان به بار آورد، بانک‌داران و بازرگانان آلمانی در سراسر امپراتوری عثمانی مستقر شدند و امتیازات مهمی به مؤسسات اقتصادی آلمان داده شد. آلمان در جستجوی نفت بود و علاوه بر آن برای رقابت با انگلیس به یک نیروی دریایی قوی نیاز داشت. آلمانی‌ها در هنگام مذاکره با دولت عثمانی در مورد منابع نفتی عراق سخن نگفتند بلکه فقط تقاضای اخذ امتیاز خط راه‌آهن را داشتند، به این شرط که امتیاز استخراج معادن اطراف راه‌آهن تا شعاع ۲۰ کیلومتر به آن‌ها داده شود. در سال ۱۹۰۲ بانک آلمان، امتیاز ساختمان راه‌آهن برلین – بغداد را به دست آورد که باعث نفوذ هرچه بیشتر آلمان در میان‌رودان می‌گردید. یکی دیگر از امتیازات آلمان از عثمانی ادامهٔ راه‌آهن از بغداد به خانقین بود که آلمان تصمیم داشت پس از اتمام خط آهن بغداد، همین راه را از خانقین به تهران و ولایات مرکزی ادامه دهد و ایران را به اروپا مربوط سازد. در سال ۱۹۱۰ مدت تعهد ایران در مقابل روسیه که ۲۰ سال حق ساختن راه‌آهن را از ایران سلب نموده بود تمام می‌شد؛ به همین علت از طرف بانک مشهور آلمان به نام دویچه بانک مأموری به نام سیدروت به ایران آمد که امتیاز خط آهن خانقین - تهران را به دست آورد. این امر موجب نگرانی مقامات روسی و انگلیسی شد و باعث مبادلهٔ پانویس هفتم آوریل ۱۹۱۰ بین ایران و آن دو دولت شد، و ایران به ناچار تعهد کرد که بعد از این امتیازی که مخالف منافع آن دو دولت باشد به هیچ تبعه دولت خارجی واگذار نکند؛ بنابراین، تلاش آلمان به نتیجه نرسید. اما نفوذ نظامی آلمان در امپراتوری عثمانی افزایش یافت و در ۱۹۱۴ آموزش ارتش عثمانی به یک گروه چهل و دو نفره از افسران آلمانی به ریاست ژنرال لیمان فن ساندرز واگذار شد. سپس آلمان تصمیم گرفت در مورد ادامهٔ راه‌آهن برلین - بغداد با روسیه مذاکراتی انجام دهد. در ۱۹۱۰ تزار نیکلای دوم و ویلهلم امپراتور آلمان در پوتسدام ملاقات کردند و در مورد منافع روس و آلمان در ایران مذاکراتی صورت گرفت. سرانجام، در ۱۹ اوت ۱۹۱۱ قراردادی بین روسیه و آلمان در سن پترزبورگ منعقد شد که به موجب آن دولت آلمان منطقهٔ نفوذ روسیه را به رسمیت شناخت؛ و در عوض روسیه هم اجازه داد که اگر تا چهار سال دیگر راه‌آهن‌های روس به خانقین متصل نشود دولت آلمان حق داشته باشد خط آهن استانبول - بغداد و خانقین - تهران را بسازد. دلایل وقوع جنگ جهانی اول برخی علل جنگ جهانی اول عبارت بود از: رقابت اتریش و روسیه در بالکان، اختلاف بین فرانسه و آلمان از سال ۱۸۷۰ دربارهٔ آلزاس و لرن، رقابت اقتصادی و دریایی بین آلمان و انگلیس، رواج ملی‌گرایی و وطن‌پرستی در اروپا، انبار کردن تسلیحات و آلات جنگی در سطح وسیع توسط دولت‌های اروپایی، وجود اتحاد و جبهه بندی بین کشورهایی که یکی پس از دیگری به دنبال هم پیمانان خود وارد جنگ شدند. اما بهانهٔ شروع جنگ این بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان به دست یک سیاه دست صرب به نام پرنسیب در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ در سارایوو بوسنی به قتل رسید و اتریش ادعا کرد صربستان در این کار دخالت داشته و تقاضا نمود تحقیقاتی با شرکت نمایندگان اتریش صورت پذیرد که دولت صربستان تحقیقات را قبول ننمود و با حضور نمایندگان خارجی مخالفت کرد. دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه بسیج عمومی اعلام کرد و آلمان هم به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. قوای آلمان از بلژیک برای حمله به فرانسه بهره برد و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بی‌طرف موجب دخالت انگلیس در جنگ شد. آغاز جنگ ترور فرانتس فردیناند بحران ژوئیه واکنش مردمی وقتی که در ۱ اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیون‌ها تن از مردم شادمان در خیابان‌های شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی نمودند. مردم تصمیم حاکمان خود را برای رفتن به جنگ مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم می‌آورند. با این وجود، صحنه‌های وحشت‌انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد. یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. طرح اشلیفن طرح ارتش آلمان برای جنگ در دو جبهه، کار کنت اشلیفن بود که بعد از استعفای والدرسی، جانشین مولتکه بزرگتر، در سال۱۸۹۲ به ریاست ستاد کل ارتش آلمان رسیده بود. در آن زمان برای او روشن بود که فرانسه و روسیه در جنگ بعدی با هم متحد می‌شوند و جنگ با یکی، به‌طور قطع به معنای جنگ با هر دو است. هرچه کنت اشلیفن بیشتر به طرح مولتکه بزرگتر در مقابل این پیشامد (که عبارت از دفاع در غرب و آفند محدود در شرق بود) می‌اندیشید کمتر از آن خوشش می‌آمد: چنین جنگی می‌توانست تا ابد ادامه پیدا کند. شاید فرانسه و روسیه، که اساساً جوامعی روستایی بودند، طاقت مبارزه‌ای طولانی از این نوع را داشتند ولی آلمان، با اقتصاد پیشرفته‌اش، به سرعت دچار دردسر می‌شد. آنچه آلمان می‌خواست راهی برای غلبه در جنگ در یک اردوکشی واحد بود. سعی برای تعیین تکلیف در شرق به کلی بیهوده بود، قضیه غرب هم کار ساده‌ای نبود؛ به‌طوری‌که مولتکه بزرگتر خاطر نشان کرده بود اکنون که فرانسوی‌ها خدمت وظیفهٔ عمومی را معمول کرده بودند، نیروی کافی در اختیار داشتند که نفرات لازم برای یک خط دفاع دایمی در طول مرز فرانسه-آلمان را تأمین کند. راه حل ژنرال اشلیفن به طرز خیره‌کننده‌ای ساده بود. او راه خود را از میان خط ماژینو نمی‌گشود؛ آن‌ها را دور می‌زد. این طرح اشلیفن مستلزم آن بود که تمام ارتش آلمان در غرب صف آرایی کند و بیش از نیمی از آن (پنجاه لشکر از هشتاد لشکر موجود) در مقابل بلژیک و هلند موضع بگیرند. این لشکرها که جناح راست ارتش را تشکیل می‌دادند می‌بایست با حداکثر سرعت از هلند و بلژیک می‌گذشتند و قرار بود ظرف سه هفته بسیج و یک هفته راه‌پیمایی به مرز فرانسه بلژیک برسند. از آنجا به فرانسه شمالی وارد می‌شدند و جناح چپ ارتش فرانسه را متوجه خود کرده و خط دفاعی فرانسه را به عقب خم می‌کردند. درونمایهٔ طرح این بود که با عبور از دو کشور هلند و بلژیک میدان عمل وسیع‌تری به دست آورند و مانور آن‌قدر وسعت پیدا کند که تمام ارتش فرانسه را مشغول کند. به‌طوری‌که ژنرال اشلیفن به فرماندهان واحدهایش می‌گفت: «باید آخرین سرباز سمت راست، کانال را با آستینش پاک کند.» حتی یک لشکر فرانسوی نمی‌بایست فرار می‌کرد. ژنرال اشلیفن در سال ۱۹۰۶ کنار رفت. جانشین او هلموت فون مولتکه (معروف به مولتکه جوانتر)، برادرزادهٔ مولتکهٔ نامبرده، قدری سازشکار بود. او دستورهای راهپیمایی جناح راست را تغییر داد تا بتوان هلند را بی‌آسیب گذاشت و تصمیم گرفت ده لشکر برای دفاع از شرق در مقابل حملهٔ روس‌ها نگهداری شود. ژنرال اشلیفن که این تغییرات به گوشش می‌رسید مرتب می‌پرسید آیا رئیس ستاد از حساب‌های پشت سر طرح خبر دارد؟ او پانویس‌هایی برای مولتکه جوانتر فرستاد تا نیاز به استقرار قویترین نیروی ممکن در غرب را توضیح دهد و از جواب‌های طفره‌آمیزی که دریافت می‌کرد برآشفته بود. وقتی مرد (در سال ۱۹۱۳) هنوز نگران بود: آخرین کلماتش به وضوح خطاب به مولتکه جوانتر، این بود که: «همه چیز را کنار بگذارید و جناح راست را قوی نگه دارید». اما در اواخر اوت ۱۹۱۴ با حمله روسیه به پروس شرقیِ آلمان مشخص شد که مولتکهٔ جوانتر حق داشت که نگران تهاجم روس‌ها از شرق باشد. ژنرال هیندنبورگ، فرمانده ارتش هشتم آلمان و رئیس ستاد وی ژنرال لودندورف روس‌ها را در ۲۹ اوت در نبرد حماسه ای تاننبرگ شکست داده و از پروس شرقی بیرون راندند به طوری که تزار دیگر توان حمله به آلمان را نداشت و تنها به اتریش-مجارستان مشغول شد. اما شادی آلمان‌ها هم پایدار نبود چرا که دو هفته بعد در نبرد سرنوشت ساز نبرد اول مارن شکست خوردند تا نقشه اشلیفن مبنی بر محاصره پاریس ناتمام بماند. پس از این شکست، در چهاردهم سپتامبر هلموت فون مولتکهٔ جوانتر از کار برکنار شده تا اریش فون فالکنهاین عهده‌دار ریاست ستاد گردد. تحولات جنگ شمال اروپا پس از استفاده از خاک بلژیک از سوی آلمان برای اجرای طرح اشلیفن، بریتانیا با استناد به معاهده لندن در ۱۸۳۹ که بی‌طرفی بلژیک را تضمین می‌کرد در چهارم اوت ۱۹۱۴ به آلمان اعلان جنگ داد. در شمال اروپا، هلند و کشورهای اسکاندیناوی بر حفظ بی‌طرفی خود اصرار می‌کردند و از ورود به جنگ خودداری می‌ورزیدند. ازین رو تلاش‌ها برای جلب کشورهای حوزه مدیترانه متمرکز شد. عثمانی نخستین هدف سیاسی آلمان جذب عثمانی بود چرا که ورود عثمانی باعث تسلط نیروهای اتحاد محور بر تنگه‌های داردانل و بسفر می‌شد و ارتباط دریایی روسیه با بریتانیا و فرانسه را قطع می‌کرد. ازین گذشته عثمانی پلی بود که ارتباط آلمان با خاورمیانه و آسیا (به ویژه مستعمره مهم بریتانیا یعنی هند) را ممکن می‌ساخت. در نهایت امپراتوری عثمانی در دوم اوت ۱۹۱۴ با امضاء معاهده اتحادی با امپراتوری آلمان، به نفع آلمان وارد جنگ شد. نبرد گالیپولی یا نبرد چناق‌قلعه که بیش از هشت ماه طول کشید در تنگه داردانل درگرفت. این نبرد در ۲۵ آوریل سال ۱۹۱۵ با پیاده شدن لشکر هفتاد هزار نفری متفقین با حمایت ۱۰۹ ناو جنگی و صدها شناور آغاز شد و سرانجام در دسامبر سال ۱۹۱۵ با شکست نیروهای ائتلاف به پایان رسید؛ و در پایان از هر دو جبههٔ متفقین و متحدین بیش از نیم میلیون نفر کشته و زخمی برجای ماند. در این نبرد کشتی‌های نیروی دریایی متفقین آسیب زیادی دیدند. مصطفی کمال آتاترک، افسر ترک در جنگ گالیپولی به شهرت رسید. همچنین یک پیمان برای تقسیم کردن بخشهایی از امپراتوری عثمانی با نام توافق‌نامه سایکس–پیکو به‌صورت مخفیانه بین بریتانیا و فرانسه بسته شد. ایتالیا ایتالیا پس از اعلام بی‌طرفی در سوم اوت ۱۹۱۴ به بهانه تدافعی بودن اتحاد مثلث، به تدریج مذاکرات با متفقین را آغاز کرد. ایتالیا بین بی‌طرف ماندن در ازاء دریافت ترنتینو از سوی اتریش-مجارستان یا پیوستن به متفقین در ازاء بازگرداندن تمام ایالت‌های ایرادنت تردید داشت. آنچه ایتالیا را در ورود به صف متفقین تشویق کرد تغییر وزیر خارجه اتریش-مجارستان در مه ۱۹۱۵ و انصراف از واگذاری ترنتینو به ایتالیا بود. معاهده لندن در مه ۱۹۱۵ بین ایتالیا و متفقین امضاء شد و مقرر داشت: ایتالیا ظرف مدت یک ماه به اتریش-مجارستان اعلان جنگ بدهد. متفقین پس از جنگ الحاق ترنتینو، تیرول جنوبی، تریسته، ایستری، و قسمتی از دالاسی به ایتالیا را به رسمیت بشناسند. بی‌طرفی آلبانی، غیرنظامی بودن قسمت غیرایتالیایی سواحل دریای آدریاتیک و مبادلات مستعمراتی تضمین شود. بالکان در ماه‌های آغازین جنگ صربستان توانست با حمایت روسیه حمله پرتعداد اتریش-مجارستان را دفع نماید. بلغارستان در چهاردهم اکتبر ۱۹۱۵ با اعلان جنگ به صربستان برای حمایت از متحدین وارد جنگ شد. در نوامبر همین سال صربستان پس از یک سال مقاومت توسط نیروهای ژنرال مکنسن سقوط کرد و از سوی اتریش-مجارستان تصرف گردید. در سال بعد دیگر کشورهای بالکان از جمله مونته‌نگرو، رومانی و یونان به متفقین پیوستند. سایر کشورهای اروپایی بسیاری کشورها به صورت نمادین وارد جنگ شدند، مثل پرتغال که در مارس ۱۹۱۶ با فرستادن یک گردان به متفقین پیوست. در نهایت بجز سوئیس، اسپانیا، هلند و کشورهای اسکاندیناوی تمام کشورهای اروپایی وارد جنگ شده بودند. شرق دور ژاپن که متحد بریتانیا و به دنبال سلطه بر مستعمرات آلمان در دریای چین بود از اول اوت ۱۹۱۴ به آلمان اعلان جنگ داده بود. چین نیز که از حمله ژاپن به این کشور پس از پیروزی متفقین نگران بود در ۱۹۱۷ به آلمان اعلان جنگ کرد. جبهه شرق و روسیه در ماه ژوئیه سال ۱۹۱۴ روسیه بخاطر حضور در تفاهم مثلث وارد جنگ جهانی اول شد. بیش از ۱۵میلیون مرد به خدمت خوانده شدند، اما به زودی مشخص شد ارتش عقب افتاده و ضعیف روسیه توانایی مقابله با ارتش‌های مدرن و قدرتمند دنیا مثل ارتش آلمان را ندارد. ترکیب این موارد با فرماندهی ضعیف و نامناسب ارتش روسیه باعث شد از همان ابتدای جنگ ارتش روسیه به ارتشی ضعیف و شکست خورده بدل گردد. روس‌ها در نبرد تاننبرگ و نبردهای دریاچه مازوریان و تهاجم گورلیسه-تارنوف شکست‌های فاجعه بار و سنگینی خوردند. هرچند آنها در نیمه اول ۱۹۱۶ به فرماندهی ژنرال آلکسی بروسیلوف یک رشته عملیات تهاجمی ستودنی موسوم به یورش بروسیلوف بر ضد مواضع آلمان و اتریش_مجارستان در گالیسیا انجام دادند که ارتش اتریش_مجارستان را به کل فلج نمود؛ اما تلفات سنگین ارتش و فقر و بیکاری ناشی از جنگ، باعث وقوع انقلاب روسیه در سال بعد شد. در ۳ مارس ۱۹۱۸ عهدنامه صلح برست - لیتوفسک بین روسیه بلشویک و متحدین امضاء شد که بنابر آن روسیه کلیه ادعاهای حاکمیتی خود را نسبت به فنلاند که قبلاً مورد تأیید قرار گرفته بود پس گرفت، همچنین روسیه تمامی ادعاهای خود در مورد استونی، لیتوانی، لتونی، لهستان، بلاروس و اوکراین را ملغی اعلام کرد. رومانی هم که به دست نیروهای ژنرال مکنسن در اواخر ۱۹۱۶ فتح شده بود، با عقد پیمان بخارست بسیاری از سرزمین‌هایش را به اتریش - مجارستان واگذار کرد. صلح برست - لیتوفسک موجب برهم خوردن توازن قوا شد و پیشروی آلمان در جبهه غرب سرعت گرفت تا آنکه ورود آمریکا به جنگ معادلات نظامی را به کلی تغییر داد. ایالات متحده آمریکا فرانسه و بریتانیا از آغاز ۱۹۱۵ تحریم دریایی آلمان را به اجرا گذاشته بودند، در مقابل آلمانی‌ها جنگ زیردریایی را شروع کردند و به هر کشتی‌ای که به سواحل بریتانیا نزدیک می‌شد حمله می‌کردند. آمریکا که تجارت قابل توجهی با بریتانیا داشت بیشترین خسارت را از این حمله‌ها دید و موجب اعتراض شدید آمریکا در ۳۱ ژانویه ۱۹۱۷ شد. آمریکا در ۳ فوریه مناسبات دیپلماتیک با آلمان را قطع کرد. در مرحله بعد رئیس‌جمهور آمریکا، وودرو ویلسون در تصمیمی به تاریخ ۱۲ مارس ۱۹۱۷ کشتی‌های تجاری آمریکا را به توپ مسلح کرد؛ ولی این امر نیز کارگر نبود و اندکی پس از به توپ بسته شدن یک کشتی مسافربری آمریکایی از سوی آلمان، ویلسون در ۲ آوریل ۱۹۱۸ به کنگره اعلام کرد که آمریکا وارد جنگ جهانی خواهد شد. پیشامد دیگری که به تحریک احساسات ضدآلمانی آمریکایی‌ها کمک کرد، کشف تلگراف وزیرخارجه آلمان به سفیر این کشور در مکزیک معروف به تلگراف زیمرمن بود که توسط بریتانیا کشف و در اختیار ویلسون قرار داده شد. در این تلگراف آمده بود که اگر در صورت جنگ آلمان و آمریکا، مکزیک طرف آلمان را بگیرد پس از پیروزی ایالات نیومکزیکو، تگزاس و آریزونا که آمریکا در ۱۸۴۸ طبق معاهده گوادالوپ به زور تصرف کرده به مکزیک باز خواهد گشت. جبههٔ جنوب آغاز جنگ خاکریزی پایان جنگ در نوامبر ۱۹۱۸، پایان جنگ جهانی اول به وسیله سفارتخانه‌های متفقین (انگلیس، فرانسه، شوروی و آمریکا) در تهران اعلام شد. بر اثر آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقه مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران ۱۹۱۹–۱۹۱۷ عده زیادی از مردم ایران به کام مرگ فرورفتند. جنگ جهانی اول (که با نام‌های جنگ بزرگ و جنگ برای پایان هم جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود) جنگی جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد و در پی آن، بدون زمینه جدی کشمکش، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق زیادی از جهان درگیر جنگ گشتند. تلفات جنگ جهانی اول تا آن زمان در تاریخ بی‌سابقه بود. از سلاح‌های شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ استفاده شد. برای نخستین بار، به گونه‌ای انبوه مناطق غیرنظامی بمباران هوایی شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در ابعادی گسترده رخ داد. این جنگ به خاطر شیوه جنگ خاکریزی به ویژه در جبهه غرب آن نیز شناخته شده‌است. جنگ جهانی اول بین متحدین امپراتوری آلمان (اتریش، مجارستان، عثمانی و بلغارستان) و نیروهای متفق (جمهوری سوم فرانسه، بریتانیا، روسیه (تا نوامبر ۱۹۱۷)، صربستان، ایتالیا، ایالات متحده آمریکا (از اوت ۱۹۱۷)، ژاپن و رومانی) درگرفت. تا مدت‌ها هیچ‌یک از دو سو نتوانستند به پیروزی مهمی دست یابند و جنگ چهار سال به درازا انجامید و تا پیروزی متفقین نزدیک به ۱۰ میلیون تن کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال ۱۹۱۹ و در کنفرانس صلح پاریس، معاهده‌های جداگانه‌ای امضاء شد و تاوان‌های بسیار سنگینی بر شکست‌خوردگان جنگ تحمیل داشت. اعلامیهٔ چهارده‌ماده‌ای ویلسون وودرو ویلسون، رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا در ۸ ژانویه ۱۹۱۸ میلادی پیشنهادهای خود را برای دنیای پس از جنگ جهانی اول اعلام کرد. این پیشنهادها که به «اعلامیه چهارده ماده‌ای ویلسون» مشهور است، هم از جهت پایان دادن به جنگ و هم از جهت تعیین‌کننده بودن برای دنیای بعد از جنگ، دارای اهمیت بسیار بود. یکی از انگیزه‌های پذیرش آتش‌بس و متارکه جنگ، مفاد اعلامیه ویلسون بود که در آن به حق تعیین سرنوشت به وسیله ملت‌ها اشاره داشت. پیشنهادهای ویلسون شامل سه محور عمده بود. اولین موضوع، جلوگیری از جنگ‌های آینده به وسیله کاهش اقدام‌هایی نظیر محدودیت‌های تجاری، ایجاد اختلال در آزادی دریاها، دیپلماسی پشت پرده، تنش‌های استعماری و مسابقه تسلیحاتی بود. محور دوم، مجموعه‌ای از پیشنهادها با هدف به توافق رسیدن بر سر نکات مورد اختلاف در اروپا در زمینه تمامیت ارضی، مرزهای ملی و ناسیونالیسم قومی بود. محور سوم نیز دربرگیرنده مجمعی از کشورها بود که برای حفظ صلح فعالیت می‌کرد. آتش‌بس پروتکل اتحاد اتریش-مجارستان و آلمان در ۱۲ مه ۱۹۱۸ برای ۱۲ سال دیگر به امضاء رسید و از این زمان متفقین تصمیم گرفتند به مسئله ملت‌ها و قومیت‌های تحت سلطه این کشور دامن بزنند. ایتالیا کنگره ملت‌های محروم تحت سلطه اتریش-مجارستان را در ۸ آوریل ۱۹۱۸ در رم تشکیل داد و از این زمان کار منظم تجزیه امپراتوری اتریش - مجارستان آغاز شد. بلغارستان به دلیل این که نتوانسته بود در جنگ‌های بالکان دبروجه را به‌دست‌آورد در ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۸ با متفقین قرارداد آتش‌بس امضاء کرد و ضمن تعهد به تخلیه یونان و صربستان، به متفقین اجازه عبور به طرف اتریش - مجارستان را داد. عمل بلغارستان آلمان را مجبور به ترک مخاصمه کرد، و با وجود مخالفت بریتانیا، فرانسه و ایتالیا (با اصرار آمریکا) متفقین با آتش‌بس بر اساس اعلامیه ویلسون موافقت کردند. پیمان آتش‌بس در نهایت در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ با آلمان به امضاء رسید. عثمانی نیز درخواست آتش‌بس خود را به فرمانده ناوگان بریتانیایی در دریای اژه فرستاد و دو کشور بدون اطلاع فرانسه، قرارداد مودرس را در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ امضاء کردند. معاهدات صلح پیمان ورسای که در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ میلادی در کاخ ورسای در حومه پاریس به امضاء رسید، رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد. مفاد این عهدنامه در ۴۴۰ ماده و ۱۵ بخش تنظیم شد. پیمان ورسای مسئولیت آغاز جنگ و خسارات وارده شده به متفقین را متوجه آلمان دانست و غرامت‌های بی‌سابقه‌ای به این کشور تحمیل کرد. قسمت اعظم پیمان مربوط به جدا کردن بخش‌هایی از سرزمین آلمان بود. آلزاس و لرن به فرانسه داده شد. ناحیه اوپن-مالمدی به بلژیک و «پوزنان» به لهستان ملحق گشت. شهر گدانسک زیر نظر جامعه ملل و سیاست خارجی و گمرکی آن به عهده لهستان قرار گرفت. تعیین سرنوشت شلسویگ و سیلزی علیا موکول به برگزاری همه‌پرسی شد و عاقبت نیز طبق همه‌پرسی که در سال ۱۹۲۱ به عمل آمد، شلسویگ به دانمارک ضمیمه گردید و شلیزین که ۶۰ درصد مردم آن به الحاق به آلمان و ۴۰ درصد به الحاق به لهستان رأی دادند، طبق تصمیم جامعه ملل یک سوم آن به لهستان و بقیه به آلمان تعلق گرفت. بندر ممل و سواحل آن به لیتوانی، هولشتاین به دانمارک واگذار شد. اتحاد آلمان با اتریش منع گردید. زارلاند تحت کنترل جامعه ملل درآمد و راینلاند غیرنظامی شد. علاوه بر این آلمان تمامی مستعمرات خود را از دست داد. کامرون و قسمتی از توگو به فرانسه و آفریقای جنوب غربی به انگلستان و جزایر آلمان اقیانوس آرام به ژاپن واگذار گردید تا زیر قیومیت آن‌ها اداره شوند. براساس ماده ۲۲۲ منشور جامعه ملل قرار شد که اداره این مستعمرات از طرف جامعه ملل به بعضی از قدرت‌های صاحب تجربه سپرده شود تا ضمن اداره، مقدمات استقلال آن‌ها را نیز فراهم نمایند. علاوه بر این موارد مقرر شد: تمامی کشتی‌های جنگی و تجاری آلمان به انگلستان و فرانسه داده شود. آلمان با هزینه خود برای متفقین کشتی بسازد. آلمان باید از تمامی دارایی‌های خود در سایر کشورها چشم بپوشد. آلمان باید ۵۰۰۰ موتور قطار و ۱۵۰ هزار اتومبیل برای متفقین تولید کند. آلمان باید به مدت ۱۰ سال مقادیری (مقادیر در پانویس قرارداد ذکر شده بود) زغال سنگ به فرانسه ایتالیا و بلژیک بپردازد. متفقین تا ۵ سال بر واردات و صادرات آلمان نظارت داشته باشند. رودهای البه و اودر و همچنین کانال کیل در آلمان بین‌المللی اعلام شود. علاوه بر این‌ها آلمان باید ۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون لیره استرلینگ به صورت نقدی غرامت به متفقین بپردازد. ناحیه زغال‌سنگ‌خیز زارلاند به مدت ۱۵ سال به فرانسه واگذار شود. آلمان می‌بایست نیروی زمینی خود را به یکصد هزار نفر آن هم بدون تانک، سلاح سنگین و خودروهای زرهی کاهش دهد. آلمان از داشتن زیردریایی و سربازگیری محروم می‌شود. آلمان از داشتن نیروی هوایی محروم و نیروی دریایی آن هم به ۶ فروند کشتی جنگی و تعدادی رزمناو و اژدرانداز محدود می‌گردد. پیمان‌های صلح با متحدان آلمان شورای چهار کشور مذاکره و عهد پیمان‌های صلح با متحدان آلمان را به شورایی متشکل از وزرای خارجه این کشورها سپرد. این پیمان‌ها که هر یک در یکی از محلات حومه شهر پاریس امضاء و به آن نام نام‌گذاری شد مسئولیت آغاز و خسارت‌های جنگ را به گردن متحدین آلمان گذاشتند و برای هر کدام محدودیت‌ها و جریمه‌هایی مقرر کردند. به موجب پیمان سن ژرمن در ۱۰ سپتامبر ۱۹۱۹ با اتریش مقرر شد: با جدایی سه چهارم خاک و چهار پنجم جمعیت امپراتوری اتریش - مجارستان، سه کشور جدید لهستان، یوگسلاوی و چکسلواکی تأسیس و به رسمیت شناخته شوند. اتریش به عنوان کشور مستقل اجازه اتحاد با آلمان را ندارد مگر با اجازه جامعه ملل. بخش‌هایی از اتریش به ایتالیا واگذار شود. بخش‌هایی از اتریش به رومانی واگذار شود. ارتش اتریش نباید از سی هزار نفر تجاوز کند و اتریش باید تا سی سال به متحدین غرامت جنگی بپردازد. به موجب پیمان نیولی در ۲۷ نوامبر ۱۹۱۹ با بلغارستان مقرر شد: با واگذاری تراس به یونان دسترسی بلغارستان به دریا قطع شود. مقدونیه به صربستان واگذار شود. دبروجه به رومانی واگذار شود. نفرات ارتش بلغارستان به بیست هزار نفر کاهش یابد و بلغارستان مبلغ صد میلیون پوند غرامت جنگی پرداخت کند. به موجب پیمان تریانون در ۴ ژوئن ۱۹۲۰ با مجارستان مقرر شد: مجارستان در مقایسه با سرزمین خود در امپراتوری اتریش - مجارستان سه چهارم سرزمین و یک سوم جمعیت مجار خود را از دست داد. مجارستان از دریای آزاد محروم گردید. ترانسیلوانیا، بخش خاوری منطقه «بانات» و چند ناحیه دیگر به رومانی واگذار شد و مناطق «اسلوواکی» و «روتنیا» به کشور چک اسلواکی رسید. «کرواسی»، «اسلاودینا»، «بانات باختری» به یوگسلاوی واگذار شد و «بورگن لند» به اتریش رسید. نفرات ارتش مجارستان به سی و پنج هزار نفر محدود شد و حق داشتن نیروی هوایی از آن سلب شد. تکلیف بیشتر سرزمین‌های غیرترک عثمانی در قراردادهای نیولی و سایکس-پیکو مشخص شده بود، ولی به هر حال پس از پانزده ماه چانه زنی قرارداد معاهده سور در روز ۱۰ اوت سال ۱۹۲۰ بین متفقین و عثمانی امضاء شد. بر اساس این قرارداد مقرر شد: کلیه سرزمین‌های عرب عثمانی از قلمرو آن جدا شوند و پادشاهی حجاز به استقلال برسد. ایتالیا در جنوب غربی آسیای صغیر به یک قلمرو نفوذ دست یافت. جزایر دودکانس و رودس در دریای اژه به ایتالیا رسید و مابقی جزایر اژه نصیب یونان شدند. تنگه‌های بسفر و داردانل بین‌المللی شده و سرزمین‌های اطراف آن‌ها غیرنظامی اعلام شد. یک جمهوری مستقل ارمنی در ناحیه آناتولی شرقی ایجاد شد. نواحی کُردنشین شمال موصل با شرط دریافت خودمختاری در قلمرو امپراتوری باقی ماند و حق آن برای ارجاع تقاضای استقلال به جامعه ملل طی یک سال به رسمیت شناخته شد. ارتش عثمانی به ۵۰ هزار نفر و حداکثر ۱۳ کشتی محدود شد و حق داشتن نیروهای هوایی از آن سلب شد. با این حال ناعادلانه بودن این قرارداد، خشم ترک‌ها از ورود سربازان یونانی به ازمیر و اختلاف بین فرانسه و بریتانیا باعث شد مصطفی کمال آتاترک بتواند ابتدا یونانی‌ها را از آناتولی بیرون براند و در ۱۹۲۲ قسطنطنیه را آزاد کند. پس از این امر متفقین مجبور شدند ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۳ قرارداد جدیدی با ترکیه امضا کنند که به پیمان لوزان معروف است. نادیده گرفته شدن ایتالیا و ژاپن ایتالیا مصمم به اجرای پیمان لندن و بازگشت تمام سرزمین‌های جدا افتاده خود بود، ولی ویلسون به استناد ماده اول اعلامیه چهارده ماده‌ای (دیپلماسی باز)، خود را مقید به اجرای این قرارداد محرمانه نمی‌دانست و همین اشتباه متفقین بود که منجر به جنگ جهانی دوم و متحد شدن ژاپن و ایتالیا با آلمان شد. جنایات جنگی نسل‌کشی‌های قومی دولتمردان عثمانی و رهبران قیام ترکان جوان در دوران جنگ جهانی اول دست به نابودی عمدی و از پیش برنامه‌ریزی شده (نسل‌کشی) جمعیت ارمنی ساکن سرزمین‌های تحت کنترل این امپراتوری زدند. عملیات در قالب کشتارهای دسته‌جمعی و نیز تبعیدهای اجباری در شرایطی که موجبات مرگ تبعیدشدگان را فراهم آورد، انجام می‌پذیرفت. امروزه تعداد کل قربانیان نسل‌کشی ارمنیان به‌طور عام بین یک تا یک و نیم میلیون نفر برآورد شده‌است. در طی این دوران دیگر گروه‌های قومی منطقه، از جمله آشوریان، یونانیان و کردها نیز به طریقی مشابه مورد حملهٔ ترکان عثمانی قرار گرفتند به گونه‌ای که بسیاری از محققان این رویدادها را نیز بخشی از همان سیاست نابودسازی قومی دولت‌مردان تُرک دانسته‌اند. تعداد قربانیان نسل‌کشی آشوری‌ها را ۲۷۵٫۰۰۰ نفر، نسل‌کشی یونانیان را ۵۰۰٫۰۰۰ نفر و کشتار کردهای علوی را حدود ۵۰ تا ۷۰ هزار نفر تخمین زده‌اند. امروزه این رویدادها به‌طور گسترده به عنوان اولین نسل‌کشی‌های سده بیستم شناخته می‌شود. استفاده از سلاح‌های شیمیایی سلاحهای شیمیایی به‌طور عمده و به‌طور رسمی در جنگ جهانی اول (طی سالهای ۱۹۱۴–۱۹۱۸) مورد استفاده قرارگرفتند. اگر چه اولین بار ارتش انگلیس در سال ۱۸۹۴ در جنگ‌های کریمه از گازهای شیمیایی تهوع آور گوگرد دار در منطقه سباستویول استفاده کرد (که البته چندان مؤثر نبود) با این وجود اولین بار در جنگ جهانی اول (۲۷ آوریل ۱۹۱۵) نیروهای آلمان طی یک حمله وسیع، از گاز سبزرنگی (گاز کلرین) علیه نیروهای بلژیکی مستقر در شهر ایپر استفاده کردند. این حمله شیمیایی نخستین تهاجم وسیع گازی در تاریخ محسوب شد. به دلیل عدم آمادگی (اعم از ماسک یا وسایل دفاعی علیه جنگ شیمیایی)، منجر به مرگ بیش از پنج هزار نفر و مصدوم شدن حدود ۱۵۰۰۰ سرباز بلژیکی و نیروهای متحدین شد. این نیروها در آن زمان هیچ گونه پوشش دفاعی نداشتند؛ لذا تلاش‌های بسیاری در جهت تولید این سلاح از یک سو و نیز روش‌های مقابله با آن ازسوی دیگر آغاز گردید. کاربرد سلاح‌های شیمیایی در جنگ جهانی اول و بعد از آن، روند صعودی سریعی را طی کرد و تلفات زیادی هم داشت. در ژوئیه ۱۹۱۷ ارتش آلمان برای اولین بار از ماده شیمیایی سولفور موستارد یا گاز خردل که بویی شبیه سیر داشت، طی ۱۰ روز نبرد علیه متفقین استفاده کردند که بسیار موفقیت‌آمیز بود. در مجموع استفاده از سلاح‌های شیمیایی طی جنگ جهانی اول منجر به کشته شدن حدود یکصدهزار نفر و مصدوم شدن یک میلیون و دویست هزار نفر گردید. در جریان نبرد دوم ایپر اولین استفاده از سلاح شیمیایی در تاریخ جهان اتفاق افتاد. آلمان‌ها بعد از سه تلاش ناموفق بالاخره موفق شدند با بازکردن بیش از ۵۷۰۰ کپسول حاوی گاز کلرین ابری بزرگ از گاز کلرین ایجاد کنند، این ابر به آرامی روی سنگرهای متفقین را پوشاند و باعث تلفات سنگینی برای متفقین شد. بعد از آن هر دو طرف بارها از سلاح شیمیایی برای تغییر نتیجه به نفع خود استفاده کردند ولی در اکثر مواقع به دلیل وجود ماسک‌های ضد گاز موفق نشدند تأثیر زیادی بگذارند. ایران در جنگ جهانی اول جنگ جهانی اول هم‌زمان با حکومت احمدشاه قاجار بود و دولت مشروطهٔ ایران ضعیف‌ترین دوران خود را می‌گذراند. علی‌رغم اعلام بی‌طرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. بر اثر آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط بریتانیا و روسیه، بیماری و شروع قحطی بزرگ ایران ۱۹۱۷–۱۹۱۹ عدهٔ زیادی از مردم ایران (حدود دو میلیون نفر) جان خود را از دست دادند. در این میان، طایفه‌ای در غرب کاندرلند برای مبارزه با این قحطی به پا خواسته و در میانهٔ راه و قبل از رسیدن به مرکز ایران بر اثر توطئهٔ یکی از نزدیکان خود به‌نام کاظم افندی راه خود را کج و به‌سوی تبریز شتافتند و پس از چندی مبارزه عاقبت توانستند در این شهر سکنی گزیده و در کنار مردم به مبارزه با قحطی بپردازند. روس‌ها تا قزوین پیش رفتند. با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد زمانی که در سال آغازین جنگ جهانی اول در حدود ۱۲۹۳ هجری شمسی، روسیه به ایران برای اخراج مورگان شوستر اولتیماتوم داد و قوای این کشور وارد ایران شدند و تا رباط‌کریم آمدند و به قوای کمیتهٔ دفاع ملی تحت رهبری حیدر لطیفیان حمله کردند. در نتیجهٔ آن، حیدر لطیفیان فرمانده و از رهبران مشروطیت تهران به همراه ۷۰ نفر دیگر ایرانی کشته شده و سرهایشان بریده شد. به گفتهٔ افراد محلی، تنها جسد قابل تشخیص برای حیدر بود. با این وجود، قشون روس از منقرض ساختن حکومت قاجار دست کشیدند. در جنوب ایران، مردم محلی در چند نوبت با قوای انگلیس درگیر شدند که از مهم‌ترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران می‌توان به مبارزه و مقاومت زایر خضرخان اهرمی (تنگستانی) ملقب به امیر اسلام حاکم تنگستان، حسین‌خان چاه‌کوتاهی، از مردان آزادی‌خواه جنوب ایران و رئیس‌علی دلواری، خالو حسین بردخونی دشتی از مبارزان تنگستان و ملا علی تنگستانی از علمای جنوب در استان بوشهر و نبرد جهاد در خوزستان و مبارزهٔ سرسختانه و سرنوشت‌ساز ترکان قشقایی به رهبری صولت‌الدوله قشقایی و مقاومت‌های ناصر دیوان کازرونی و سید عبدالحسین لاری اشاره کرد. جمعی از رجال از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آن‌جا قوای گارد ملی را تشکیل دادند و حکومت موقتی دولت ملی به ریاست رضاقلی نظام‌السلطنه تشکیل گردید. پس از سقوط بغداد اعضاء دولت موقتی دولت ملی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند. در غرب ایران و کردستان نیز ناآرامی‌هایی به وجود آمد. مشایخ نقشبندی در کردستان به فرماندهی شیخ محمد علی حسام الدین نقشبندی و طایفه سراج الدین و سلطان سنجر به قیام علیه ارتش روس برخاستند و توانستند در اطراف سنندج و منطقه مابین اورامانات و کامیاران و سنقر ارتش روسیه را شکست دهند. این پیروزی‌ها در حال گسترش بود که با کشته شدن سلطان سنجر این ناآرامی‌ها به سرعت خاموش شد. تکنولوژی راه‌آهن تجربه و تخصص امپراتوری آلمان در ایجاد و استفاده از خطوط راه‌آهن در روزهای اولیه جنگ روند جنگ را به سود اتحاد مثلث تغییر داد، اما این روند پس از اشغال بلژیک به علت عقب بودن تکنولوژی ریلی و تخریب راه‌آهن از سوی دولت این سرزمین متوقف شد و طرح اشلیفن شکست خورد. آلمانی‌ها قصد داشتند خط راه‌آهنی بین برلین و خلیج فارس بکشند که می‌توانست برای انتقال نفت به کار برود، ولی ساخت آن پس از رسیدن به استانبول متوقف شد. آلمان همچنین خط راه‌آهنی در حجاز ساخت، ولی قطارهای این خط از سوی لورنس عربستان مورد حمله قرار می‌گرفت. نامه‌نگاری در جنگ جهانی اول جنگ جهانی اول به لحاظ فراوانی نامه‌هایی که میان جبهه و پشت جبهه رد و بدل شد از همه جنگ‌های قبل از آن متمایز است. نامه‌های جنگ جهانی اول کمتر سانسور شده‌اند. در همین رابطه است که دولت رایش آلمان فوراً تدارکات عملی وسیعی برای نقل و انتقال پست را به اجرا می‌گذارد. در پایان سال ۱۹۱۴، یعنی ۵ ماه پس از شروع جنگ روزانه ۱۰۰ واگن قطار نامه‌های مردان و زنان و خانواده‌ها از پشت جبهه را برای سربازان حمل می‌کنند و بالعکس. به‌کارگیری ۸ هزار کارمند رسمی و ۱۳ هزار نیروی کمکی موجب شده بود که نامه‌ها برای رسیدن به دست گیرنده بیش از یک هفته در راه نباشند. مجموعاً در ۵ سال جنگ ۲۹ میلیارد نامه، کارت پستال و محموله پستی میان جبهه و کل شهرهای آلمان رد و بدل می‌شود. طرفه این که از این تعداد ۱۱ میلیارد نامه از جبهه به پشت جبهه بوده، ولی تعداد نامه‌های پشت جبهه به جبهه از ۱۸ میلیارد مورد هم فراتر می‌رفت. نوآوری‌ها انتقال خون تلاش‌های زیادی در قرن‌های گذشته برای انتقال خون انجام شده بود، اما با واکنش دستگاه دفاعی بدن در بیشتر موارد با از بین رفتن سلول‌های خون همراه بود و مرگ و میر زیادی در پی داشت. در سال ۱۹۰۱ کارل لندشتاینر در اتریش کشف کرد که انسان‌ها گروه‌های خونی مختلفی دارند. در سال ۱۹۰۷ دانشمندی به نام یان یانسکی که اهل چک بود، گروه خونی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرد. اولین انتقال خون با خون ذخیره شده در سال ۱۹۱۴ توسط پزشکی بلژیکی به نام آلبرت هاستین صورت گرفت و بعد از آن یک جراح انگلیسی به نام جفری کینز موفق به ساخت دستگاهی متحرک شد که با آن امکان ذخیره خون و استفاده از آن در میدان‌های جنگ را هموار می‌کرد. با این وجود برای اولین بار یک دکتر آمریکایی به نام آزوالد هوپ رابرتسون در فرانسه هنگام جنگ، بانک خون را تأسیس کرد. این انتقال خون‌های گسترده هنگام جنگ نیازمند سیستمی منظم از پزشکان و پرستاران بود که گروه‌های خونی اهداکنندگان و سربازان را ثبت و ضبط کنند. این پیشرفت‌ها سال‌ها بعد برای نظام پزشکی همه‌جانبه در سرتاسر جهان مثمر ثمر واقع شد. پیامدهای جنگ جهانی اول نظم نوین جهانی جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود ساخت، امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و دولت جمهوری جایگزین آن شد. امپراتوری‌های شکست خوردهٔ اتریش-مجارستان و امپراتوری عثمانی هر دو از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز به دست انقلابی‌های بلشویک افتاد. برخلاف کنگره وین که کشورهای فاتح توانستند نظمی جهانی بر اساس توازن قوا به پشتوانه کنسرت اروپا به وجود بیاورند، کنفرانس ورسای در دست یافتن به توافقی عام و ایجاد بنایی پایدار برای صلح جهانی ناموفق بود. گرچه تلاش ویلسون برای ایجاد جامعه ملل، نوید صلحی پایدار بر اساس امنیت دسته‌جمعی را می‌داد، ولی از آنجا که توافق فاتحان عمیق و همه‌جانبه نبود بلکه مصلحتی موقتی به‌شمار می‌رفت سیستم امنیت دسته‌جمعی نیز جز در سال‌های ۱۹۲۵–۱۹۳۰ برقرار نشد، به ویژه که خود ایالات متحده نیز در آن نقشی نداشت. آثار جنگ بر زندگی سیاسی اروپا جنگ جهانی اول ابعاد جدیدی به نقش دولت‌ها بخشید. تا قبل از سال ۱۹۱۴ دولت‌ها نقش حداقلی در اداره کشورها داشتند و دولت خوب دولتی در نظر گرفته می‌شد که کمترین مداخله را در زندگی شهروندان خود داشته باشد. در سال ۱۹۱۶ م ملی‌گرایان ایرلندی در دوبلین واقع در ایرلند، قیام عید پاک را ترتیب دادند. این شورش با شکست مواجه شد، اما موج مخالفت‌های گسترده علیه حکومت بریتانیا در ایرلند را به راه انداخت. در سال ۱۹۱۹ مجلس ایرلند، حکومت این کشور را «جمهوری» اعلام کرد، و متعاقب آن ۳ سال جنگ بین ارتش جمهوریخواه ایرلند و بریتانیا درگرفت. در سال ۱۹۲۹ ایرلند جنوبی، به عنوان دولت آزاد ایرلند به استقلال واقعی رسید. شش استان در شمال ایرلند جزء پادشاهی انگلستان باقی ماندند که هم‌اکنون با نام ایرلند شمالی شناخته می‌شوند. وضعیت اقتصادی آلمان پس از جنگ جهانی اول بسیار وخیم شد و نرخ تورم بسیار بالا رفت. در سال ۱۹۲۳، هنگامی که نیروهای فرانسه و بلژیک برای وادار کردن آلمان به پرداخت غرامت جنگی وارد منطقه رور شدند، دولت در اقدامی میهن‌پرستانه، مردم را به مقاومت منفی دعوت کرد. چون افزایش مالیات‌ها مورد پسند عامه نبود، دولت به وسیلهٔ چاپ اسکناس از کارگران کارخانه‌های رور و خانواده‌های آن‌ها حمایت کرد و در همان حال، اجازه داد اعتبارات بانکی با نرخ بهرهٔ بیشتری عرضه شود. در اوج تورم حاصل از این اقدامات، بیش از ۳۰ کارخانه کاغذسازی و ۱۵۰ چاپخانه و دو هزار ماشین چاپ به‌طور شبانه‌روزی برای برآوردن نیاز به پول کار می‌کردند؛ ولی این تدبیرها نیز با شکست مواجه شد، زیرا مقدار پول در گردش از سرعت افزایش قیمت‌ها کمتر بود. اسکناس‌هایی که به مقدار فراوان و با مبلغ اسمی ده‌ها هزار مارک چاپ شده بود، قبل از این که از چاپخانه خارج شود، مجدداً زیر ماشین چاپ می‌رفت و مبلغ اسمی آن به ارقام میلیونی تبدیل می‌شد. کارگران دستمزدهای خود را با کیسه‌های خرید و حتی گاه با چرخ دستی پر از پول و آن هم روزی دو بار دریافت می‌کردند، دستمزد صبح فقط صرف ناهار ظهر می‌شد، زیرا بیم آن می‌رفت نرخ ارز که بعدازظهر اعلام می‌شد، تغییر کند و قیمت‌ها باز هم افزایش یابد. هنگامی که بهای زغال‌سنگ به میزان سرسام‌آوری افزایش یافت، برخی از مردم دستمزدهای بعدازظهر را به جای زغال‌سنگ در اجاق آشپزخانه می‌سوزاندند. سرانجام کار به جایی رسید که با یک دلار آمریکا می‌شد ۴ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد مارک آلمان خریداری کرد. در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ م بسیاری از کشورهای اروپایی از دموکراسی دست کشیدند. حزب نازی هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد و فاشیست‌های موسولینی بر ایتالیا حکومت می‌کنند. در ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این رهبران سازش کنند. آن‌ها عاقبت در سال ۱۹۳۹ در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد. گاه‌شمار جنگ سال ۱۹۱۴ ۲۸ ژوئن: آرشیدوک فرانتز فردیناند در بوسنی به قتل می‌رسد. اتریشی‌ها از این بابت عصبانی می‌شوند؛ چون او قرار بود امپراتور آینده‌شان باشد. ۲۳ ژوئیه: اتریش به این بهانه که تروریست‌ها صرب بوده‌اند، صربستان را مقصر مرگ فردیناند قلمداد می‌کنند. ۲۸ ژوئیه: اتریش - مجارستان جنگ با صربستان را اعلام کرد. ۱ اوت: آلمان جنگ با روسیه را آغاز کرد. ۲ اوت: نظامیان آلمان لوکزامبورگ را اشغال کردند. ۳ اوت: آلمان با فرانسه وارد جنگ شد. ۴ اوت: آلمان به بلژیک که بی‌طرف بود حمله کرد؛ در پاسخ بریتانیا به آلمان اعلام جنگ داد. ۱۰ اوت: اتریش - مجارستان با روسیه وارد جنگ شد. ۱۲ اوت: بریتانیا و فرانسه به اتریش - مجارستان اعلام جنگ کردند. ۲۳ اوت: ژاپن با آلمان وارد جنگ شد. سپتامبر: پیمان اتحاد توسط فرانسه، بریتانیا و روسیه امضاء شد. ۹ اکتبر: بلژیک پس از محاصره آنتورپ توسط نظامیان آلمان سقوط کرد. ۲۹ اکتبر: امپراتوری عثمانی به طرفداری از آلمان و اتریش - مجارستان وارد جنگ شد. ۲ نوامبر: امپراتوری روسیه به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ داد. ۵ نوامبر: فرانسه و بریتانیا با امپراتوری عثمانی وارد جنگ شدند. سال ۱۹۱۵ ۲۴ آوریل: واقعه نسل‌کشی ارمنی‌ها توسط دولت عثمانی. ۲۲ آوریل: استفاده از گاز شیمیایی توسط آلمان. ۲۵ آوریل: نبرد گالیپولی آغاز شد. ۲۶ آوریل: ایتالیا به‌طور مخفیانه پیمان لندن را امضا کرد. ۲۳ می: ایتالیا به اتریش-مجارستان اعلام جنگ کرد. ۱۴ اکتبر: بلغارستان به صربستان اعلام جنگ کرد و به طرفداری از آلمان و اتریش-مجارستان وارد جنگ شد. سال ۱۹۱۶ ۹ مارس: آلمان به پرتغال اعلام جنگ داد. ۱ ژوئیه: نبرد سم آغاز می‌شود ۱۵ اوت: رومانی با اتریش-مجارستان وارد جنگ شد. ۲۸ اوت: ایتالیا با آلمان وارد جنگ شد. ۶ دسامبر: فیلدمارشال آگوست فون مکنزن پس از شکست دادن ارتش رومانی، وارد بخارست شد. سال ۱۹۱۷ ۱۶ ژانویه: آلمان به مکزیک تلگراف زیمرمن را فرستاد و پیشنهاد متحد شدن در مقابل ایالات متحده را داد. آوریل: ایالات متحده با آلمان وارد جنگ شد. ۲۷ ژوئن: یونان به طرفداری از متفقین وارد جنگ شد. ۱۴ اوت: جمهوری چین با آلمان وارد جنگ شد. ۲۶ اکتبر: برزیل با آلمان وارد جنگ شد. ۷ دسامبر: ایالات متحده با اتریش-مجارستان وارد جنگ شد. سال ۱۹۱۸ ۱۱ نوامبر: پیمان صلح امضاء شد. جنگ جهانی اول پایان یافت. جستارهای وابسته توافق‌نامه سایکس–پیکو جنگ لهستان-شوروی مطبوعات جنگ جهانی اول پرتغال در جنگ جهانی اول هواپیما در جنگ جهانی اول فهرست متفقین و متحدین در جنگ جهانی اول فهرست نبردهای جنگ جهانی اول نبرد گالیپولی نقشه اشلیفن اریش لودندورف جبهه خاورمیانه در جنگ جهانی اول منابع First World War.com «تاریخ چند رسانه‌ای جنگ جهانی اول» ارتش بریتانیا در جنگ جهانی اول جنگ جهانی اول، جنگ‌ها و نبردها دانشنامه جنگ جهانی اول اسناد بایگانی جنگ جهانی اول ارتش آلمان در جنگ جهانی اول پادشاهی ا پادشاهی صربستان پادشاهی مونته‌نگرو یتالیا پیوند به بیرون صفحه ویژه بی‌بی‌سی فارسی: صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول بی‌بی‌سی فارسی آنچه گذشت، ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴؛ روزی که دنیا را تغییر داد: لحظه به لحظه تا جنگ جهانی اول بی‌بی‌سی فارسی سارایوو و پیام وحدت در یکصدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول یورونیوز مراسم ویژه آغاز جنگ جهانی اول درسارایوو برگزار شد یورونیوز سارایوو میزبان گردشگران در یکصدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول یورونیوز موفقیت ۱۰ اختراع مدیون جنگ جهانی اول بی‌بی‌سی فارسی تاریخ اتریش-مجارستان تاریخ صربستان تاریخ نوین ایتالیا تاریخچه ایالات متحده آمریکا (۱۸۶۵-۱۹۱۸) جمهوری سوم فرانسه جنگ جنگ‌های آفریقای جنوبی جنگ‌های آلمان جنگ‌های اتریش جنگ‌های ارمنستان جنگ‌های استرالیا جنگ‌های امپراتوری عثمانی جنگ‌های ایالات متحده آمریکا جنگ‌های ایتالیا جنگ‌های ایرلند جنگ‌های با شرکت ایتالیا جنگ‌های برزیل جنگ‌های بریتانیا جنگ‌های بلژیک جنگ‌های بلغارستان جنگ‌های بولیوی جنگ‌های پاناما جنگ‌های پرتغال جنگ‌های تایلند جنگ‌های تایوان جنگ‌های جمهوری آذربایجان جنگ‌های چکسلواکی جنگ‌های رودزیا جنگ‌های روس و ترک جنگ‌های روسیه جنگ‌های رومانی جنگ‌های ژاپن جنگ‌های سری لانکا جنگ‌های سودان جنگ‌های صربستان جنگ‌های فرانسه جنگ‌های کاستاریکا جنگ‌های کانادا جنگ‌های کرواسی جنگ‌های کره جنگ‌های کوبا جنگ‌های گواتمالا جنگ‌های لیبریا جنگ‌های مالت جنگ‌های مجارستان جنگ‌های مونته‌نگرو جنگ‌های نپال جنگ‌های نیکاراگوئه جنگ‌های نیوزیلند جنگ‌های هائیتی جنگ‌های هند بریتانیا جنگ‌های هندوراس جنگ‌های یونان دوره ادواردیان ستیزه‌های جهانی صربستان در دهه ۱۹۱۰ (میلادی) نوشتارهای صوتی
4676
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D8%B1%D8%A7%D8%AA%20%D8%A2%D9%84%D9%81%D8%A7
ذرات آلفا
ذرات آلفا در فیزیک از دو پروتون و دو نوترون دارای پیوند با هم (مشابه هستهٔ هلیوم) تشکیل شده‌است. تاریخچه ذرات آلفا را در ابتدا به عنوان کم نفوذترین تابش‌هایی که از مواد طبیعی گسیل می‌شوند، شناسایی کردند. در سال ۱۹۰۳ ارنست رادرفورد نسبت بار به جرم آن‌ها را با استفاده از انحراف ذرات آلفایی حاصل از فروپاشی رادیوم در میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی تعیین کرد. علی‌رغم مشکل بودن این آزمایش‌های اولیه، نتیجه رادرفورد ۲۵ درصد بیش از مقدار پذیرفته شده فعلی بود و در سال ۱۹۰۹ رادرفورد نشان داد همان‌طور که حدس زده می‌شد ذرات آلفا واقعاً از هسته‌های هلیوم تشکیل شده‌اند. دید کلی ساختمان این ذره پرانرژی که معمولاً از هسته‌های سنگین ناپایدار خارج می‌شود، مشابه هسته هلیوم طبیعی یعنی دارای دو ذره پروتون و دو ذره نوترون است. جرم آن کمی بیش از چهار واحد جرم اتمی و حامل دو بار الکتریکی مثبت است. هسته ناپایداری که از خود پرتو آلفا ساطع می‌کند و تبدیل به هسته دختری می‌شود که عدد اتمی آن دو عدد و عدد جرمی آن ۴ عدد کمتر از اعداد اتمی و جرمی هسته مادر است. منشأ تولید ذرات آلفا در هسته‌های سنگین آهنگ افزایش نیروی دافعه کولنی از نیروی بستگی هسته بر حسب افزایش z بیشتر می‌شود و عامل اصلی گسیل آلفا زا بر اساس دافعه کولنی می‌باشد. ذره آلفا ساختار پایدار و مقیدی دارد و در مقایسه با اجزای تشکیل دهنده آن جرمی نسبتاً کم دارد. در مقایسه با ذرات دیگر واپاشی خودبه‌خودی از لحاظ انرژی فقط برای ذره آلفا امکان‌پذیر است. یون‌سازی پرتو آلفا پرتو آلفا ضمن عبور از درون اتم‌ها آن‌ها را یونیزه یا تحریک می‌کند و در این عمل هر بار مقداری از انرژی خودش را از دست می‌دهد. به علت سنگین و پر انرژی بودن، ذره آلفا مجبور است که در طول مسیر کوتاهش همهٔ انرژی خود را از دست بدهد؛ یعنی شدت یونسازی آن خیلی زیاد است. برای بیان کمیت شدت یونسازی، یونسازی ویژه تعریف شده‌است که آن تعداد از یون‌هایی است که در هر سانتیمتر از طول مسیر پرتو به وجود می‌آید. مقدار یونسازی ویژه هر پرتو تابع درجه حرارت محیط و انرژی و سرعت پرتوها است. چون در طول مسیر به مرور از سرعت و انرژی پرتو کاسته می‌شود لذا میزان یونسازی ویژه آن در ابتدا و در انتهای مسیر تفاوت زیادی دارد. در حقیقت علت این امر احتمال برخورد کمتر در سرعت‌های زیاد و احتمال بیشتر در سرعت‌های کمتر است. جذب و آشکارسازی پرتو آلفا قدرت نفوذ پرتوهای آلفا بسیار کم است. به‌طوری‌که برد پرانرژی‌ترین آن‌ها در هوا از چندین سانتیمتر تجاوز نمی‌کند. برای مثال مقدار آن در آب فقط به حدود چند میکرون است. اگر منبع رادیواکتیو پخش‌کننده پرتوهای آلفا در نقطه‌ای قرار داده شود و در مقابل آن آشکارساز مناسبی که به دستگاه شمارنده‌ای وصل است گذراده شود ملاحظه می‌شود که تا مدتی با افزایش فاصله بین منبع تشعشع و دتکتور، تعداد پرتوهایی که در فاصله زمانی مشخص به بعد از این تعداد به سرعت کاسته می‌شود و نهایتاً به صفر می‌رسد. علت این است که چون پرتوهای آلفای ناشی از یک نوع منبع هم انرژی بوده و جرم آن‌ها زیاد است؛ لذا طول مسیرشان یکسان و به‌طور مستقیم است. ولی به علت اینکه هر ذره به‌طور مستقل انرژی خودش را از دست می‌دهند، لذا انرژی همه آن‌ها در آخر مسیر یکسان نمی‌باشد و برد بعضی از آن‌ها شدت جذب آن‌ها در محیط تحت تابش را حساب کرد. آشکارساز ذرات آلفا بسیار کوچک است شمارنده‌ها باید دارای دریچه خیلی نازک باشند انرژی ذرات آلفای چشمه‌های رادیو بین ۴ تا ۱۰Mev است؛ بنابراین ضخامت دریچه اگر کمی کوچک‌تر از برد ذرات آلفا با انرژی‌های ۴Mev باشد. برای آشکارسازی آلفا مناسب خواهد بود. اگر اشعه بتواند وارد حجم حساس آشکارساز گایگر مولر سه‌گانه شود شمرده خواهد شود. بدین ترتیب شمارنده‌های گایگر تقریباً دارای کارایی یا راندمان ۱۰۰ درصد برای انرژی‌های معمول می‌باشند. به هر حال این کارایی وقتی بدست می‌آید که چشمه بتواند در داخل شمارنده قرار داده می‌شود. حتی در چنین حالتی باید تصحیح مربوط به اثرات دیواره باید انجام شود. جستارهای وابسته توماس رویدز ارنست رادرفورد واپاشی آلفا منابع بنیاد ماده، مایکل اریک، ترجمه نسیم بیابانی، انتشارات علوی انرژی هسته‌ای پرتوزایی تابش یون‌ساز تابش هلیوم
4677
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B3
لینتس
لینتس سومین شهر از نظر جمعیت در کشور اتریش است. جغرافیا این شهر با جمعیت ۲۰۰٬۰۰۰ در شمال شرقی اتریش واقع بر کرانه رود دانوب قرار دارد. این شهر مرکز ایالت اتریش شمالی (Oberösterreich) است. تاریخچه لینتس را رومی‌ها بنیاد کردند و آن را لنتیا می‌نامیدند. آدولف هیتلر در شهر لینتس به دبیرستانی به نام دبیرستان فادینگر (Fadingergymnasium) می‌رفت. در جریان جنگ جهانی دوم، نیروهای ارتش سرخ شوروی روز ۱۳ آوریل سال ۱۹۴۵ به این شهر رسیدند. نیروهای آلمانی بدون مبارزه شهر را تخلیه کردند. شهر لینتس در سال ۲۰۰۹ پایتخت فرهنگی اروپا بود. طرح تبدیل این شهر به یک مرکز فرهنگی، طرحی تازه نیست بلکه آدولف هیتلر، پیشوای آلمان، در نظر داشت تا شهر لینتس یکی از پنج «شهر پیشوا در رایش سوم» باشد. پانویس منابع Wikipedia contributors, "Linz," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed April 11, ۲۰۰۸). پایتخت‌های فرهنگی اروپا شبکه شهرهای خلاق یونسکو شهرها و شهرک‌ها در اوبراسترایش شهرها و شهرک‌های اتریش شهرهای دانشگاهی در اتریش شهرهای رودگذر شهرهای کرانه دانوب مناطق مسکونی در دانوب هولوکاست در اتریش
4679
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%AE
مونیخ
مونیخ یا به آلمانی مونشن، () شهری در جنوب شرقی آلمان بر کرانه رودخانه ایسار و شمال رشته‌کوه آلپ است. مونیخ سومین شهر بزرگ آلمان پس از برلین و هامبورگ است. این شهر با جمعیت یک و نیم میلیون نفری مرکز ایالت بایرن به حساب می‌آید. مونیخ شهری ثروتمند با جاذبه‌های گردشگری بسیار است. مراکز دیدنی، جشن‌ها و برنامه‌های فرهنگی باعث شده‌است تا این شهر در سال ۲۰۱۲ رتبه چهارم بهترین شهرهای دنیا برای زندگی را به خود اختصاص دهد. شرکت‌های ب‌ام‌و، زیمنس، لینده، واکر شیمی، لینهوف، آلیانتس، کراوس‌مافای، میونیک‌ره، کراوس‌مافای‌وگمان و ایرباس دیفنس اند اسپیس در این شهر قرار دارند. تاریخچه تاریخ مونیخ طبق مدارک ثبت شده در آوگسبورگ به سال ۱۱۵۸ تخمین زده شده‌است که در زمان گوئلف هنری لیون دوک ایالت زاکسن و بایرن بود که یک پل روی رود ایسار که پلی برای گرفتن عوارض نمک بود ساخته شد. بعد از دو دهه در سال ۱۱۷۵ مونیخ اهمیت اجتماعی به دست آورد؛ و در سال ۱۱۸۰ بعد از محاکمه هنری لیون اوتو ویتلز باخ اول دوک شد که سلسله ویتلز باخ را تأسیس کرد. در سال ۱۲۴۰ مونیخ به دست ویتلز باخ دوم رسید و در سال ۱۲۵۵ وقتی بایرن به دو بخش تقسیم شد مونیخ در بایرن شمالی قرار گرفت. دوک لوئیس چهارم در سال ۱۳۱۴ پادشاه آلمان شد و در سال ۱۳۲۸ او به عنوان امپراتور رومن مقدس تاجگذاری کرد. او با اهدا کردن انحصار فروش نمک موقعیت این شهر را قویتر ساخت. مونیخ در اواخر قرن ۱۵ از نظر هنر توسعه زیادی یافت که تالار و کلیسا جامع مونیخ از آثار این دوره‌است. وقتی بایرن دوباره به هم پیوست مونیخ پایتخت هنری و سیاسی بایرن شد و تحت تأثیر تصمیمات درباریان شد. در طی سده ۱۶ مونیخ مرکز ضداصلاحات و هنرهای دوره رنسانس شد. دوک ویلیام در سال ۱۵۸۹ هوفبرهاوس را ساخت که به منظور تولید آبجو از آن استفاده شود. در سال ۱۶۰۹ اتحادیه کاتولیک آلمان در مونیخ تأسیس شد. در سال ۱۶۲۳ و در طی جنگ سی ساله امرای انتخاباتی را تشکیل داد. در سال ۱۶۳۲ شهر به وسیلهٔ آدولف گوستاو دوم اشغال شد؛ و در شهر در سال‌های ۱۶۳۴و ۱۶۳۵ بیماری طاعون شایع شد که یک سوم جمعیت مردند؛ و مونیخ از سال ۱۷۰۴ تا ۱۷۴۲ زیر سلطه دودمان هابسبورگ درآمد. در سال ۱۸۰۶ مونیخ مرکز ایالت پادشاهی مونیخ شد و بناها و دانشگاه‌های زیادی در آنجا ساخته شد. در آغاز جنگ جهانی اول زندگی در مونیخ بسیار مشکل بود چون که محاصره مونیخ شرایط را برای بدست آوردن غذا و سوخت مشکل کرد. در طی حمله نیروی هوایی فرانسه در سال۱۹۱۶ سه بمب در مونیخ منفجر شد و صدماتی بر شهر وارد کرد. بعد از جنگ شهر مرکز آشوب‌های سیاسی بود. در سال ۱۹۲۳ هیتلر و حامیان او در مونیخ جمع شدند و کودتای مونیخ را انجام دادند که تلاشی برای برانداختن حکومت وایمار و مصادره قدرت بود. این کودتا تأثیر چندان زیادی نداشت و در نتیجه باعث دستگیری هیتلر و فلج کردن حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان بود. در سال۱۹۳۳ مونیخ باردیگر مرکز قدرت نازی‌ها شد. مونیخ پایگاه اصلی گروه رز سفید بود. رز سفید گروهی متشکل از گروهی از دانش آموزان بود که هدفشان تشکیل جنبش مقاومت علیه فعالیت‌های نازی‌ها بود. شهر مونیخ در پایان جنگ به شدت ویران گشت. بعد از جنگ اوضاع مونیخ که در دست آمریکایی‌ها بود تا حدودی بهبود یافت و در زمره شهرهای مهم آلمان غربی درآمد. امروزه کیفیت زندگی در مونیخ بسیار خوب است و جز شهرهای مدرن دنیاست. جغرافیا مونیخ در دشت‌های بایرن شمالی قرار گرفته‌است و ۵۰ کیلومتر از کوه آلپ فاصله دارد و در ارتفاع ۵۲۰ متری از سطح دریا قرار گرفته‌است. مونیخ دارای آب و هوای بسیار دل‌انگیز و طبیعت بسیار زیبایی است. ترابری ترابری عمومی متروی مونیخ در سال ۱۹۷۱ تأسیس شده و هم‌اکنون دارای ۸ خط و ۹۶ ایستگاه می‌باشد. تراموا مونیخ به‌عنوان شبکه قطار سبک شهری در سال ۱۸۷۶ با نیروی محرکه اسب و از سال ۱۸۹۵ به صورت برقی راه‌اندازی شده و هم‌اکنون دارای ۱۳ خط و ۱۶۵ ایستگاه می‌باشد. اس-بان مونیخ یا قطار حومه با ۸ خط و ۱۵۰ ایستگاه در سال ۱۹۷۲ افتتاح شده‌است. دوچرخه دوچرخه سواری حضور پررنگی در شهر دارد و به عنوان یک جایگزین خوب برای وسایل حمل و نقل موتوری به حساب می‌آید. خطوط ویژهٔ دوچرخه در شهر گسترده شده‌اند و حتی در زمان برف و یخبندان نیز با نگهداری مناسب آمادهٔ استفاده هستند. دوچرخه سوارهای مونیخی به شجاعت یا حتی بی‌محابا بودن مشهور هستند. ازدیاد دوچرخه سواران، به خصوص در ماه‌های گرم سال، گاهی مورد استقبال رانندگان قرار نمی‌گیرد. دوچرخه سواران در صورت نبود خطوط ویژه، موظف هستند از خیابان عبور کنند. مسیرهای ویژهٔ دوچرخه در کنار اکثر خیابان‌ها و پیاده‌روها دیده می‌شوند. در طراحی مسیرهای دوچرخه سعی شده مسیرها هر چه بیشتر ممتد و بدون توقف باشند. دوچرخه سواران موظف به رعایت قوانین مربوط به دوچرخه هستند که در تمام آلمان معتبر است. از جمله: برای نشان دادن قصد پیچیدن به چپ یا راست، به ترتیب دست چپ یا راست خود را به مدت چند ثانیه به صورت افقی رو به بیرون نگاه دارید. برای نشان دادن توقف، یکی از دست‌های خود را به صورت کامل رو به پایین نگاه دارید، به گونه ای که برای رانندگان و دوچرخه سواران پشت سر شما قابل دیدن باشد. محدودیت‌های سرعت ترافیک، شامل دوچرخه‌ها هم می‌شود. مسیرهای دوچرخه سواری به صورت پیش‌فرض یک‌طرفه هستند، و عبور از مسیر سمت راست خیابان مجاز است. مسیر دوطرفه، با استفاده از تابلوی راهنما، مشخصا اعلام می‌شود. دوچرخه سواری در حالت مستی، یا در حال استفاده از گوشی تلفن همراه مجاز نیست. چراغ جلو و چراغ عقب قرمز برای ساعات تاریکی اجباری است. دوچرخه سواری در کنار یکدیگر فقط در صورتی که مزاحم عبور و مرور دیگران نباشد مجاز است. کودکان زیر ۸ سال بایددر پیاده‌رو دوچرخه‌سواری کنند و برای عبور از خیابان نیز باید از دوچرخه پیاده شوند. در صورتی که مسیر دوچرخه‌رو در پیاده‌رو تعبیه و جاسازی شده باشد، این کودکان می‌توانند از آن استفاده کنند. کودکان بین ۸ تا ۱۰ ساله بین پیاده‌رو و دوچرخه‌رو حق انتخاب دارند. نوجوانان و بزرگسالان به جز هنگام همراهی کودک، حق دوچرخه‌سواری در پیاده‌رو را ندارند. افراد بالای ۱۶ سال می‌توانند هنگام دوچرخه‌سواری یک کودک را در گاری متصل به دوچرخه یا روی صندلی کودک حمل کنند. مکان‌های دیدنی مونیخ شهر مونیخ یکی از دیدنی‌ترین مکان‌های آلمان است، از مکان‌های دیدنی شهر مونیخ می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: Englischer Garten: که در نزدیکی مرکز شهر قرار دارد و مساحتی برابر ۳٫۷ کیلومتر مربع داشته، از Central Park نیویورک بزرگتر، و یکی از بزرگ‌ترین پارک‌های عمومی شهری در جهان است. موزه دویچ: موزه آلمان که در جزیره ای در رودخانه ایسر واقع شده‌است، بزرگ‌ترین و یکی از قدیمی‌ترین موزه‌های علمی جهان است. گالری‌های هنری Kunstareal: این شهر چندین نگارخانه هنری مهم دارد، که از آن‌ها می‌توان به Alte Pinakothek, Neue Pinakothek , Pinakothek der Moderne و موزه Brandhorst. نگارخانه جستارهای وابسته کشتار مونیخ جشن اکتبر موزه آلمان فهرست شهرهای آلمان منابع در زمان شرکت در تور اروپا از چه مکان‌هایی در مونیخ دیدن کنیم؟ شهرستان‌ها در بایرن شهرک‌های بایرن شهرهای بایرن شهرهای دانشگاهی آلمان شهرهای میزبان المپیک تابستانی مرکز ایالت‌ها در آلمان مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در سده ۱۲ (میلادی) مونیخ نوشتارهای صوتی
4680
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B5%D9%84%20%D8%AE%D9%88%D8%B4%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D8%A8%DB%8C
اصل خوش‌ترتیبی
بنا به اصل خوش‌ترتیبی اعداد طبیعی هر زیرمجموعۀ غیر تهی از اعداد طبیعی، عضو ابتدا دارد. بنا به اینکه اعداد طبیعی را در چه دستگاهی تعریف می‌کنیم، این ویژگی (خوش‌ترتیب بودن) اعداد طبیعی ممکن است یک «اصل» و یا یک «قضیه» باشد. برای مثال: در «دستگاه پئانو»، اصل خوش‌ترتیبی اعداد طبیعی از «اصل» استقرای ریاضی نتیجه می‌شود. منابع اصل‌ها اصل‌های ریاضیاتی خوش بنیانی نظریه مجموعه‌ها
4681
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85%20%D8%A7%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%B3%DB%8C
تقسیم اقلیدسی
به ازای اعداد صحیح a و b که b مخالف صفر باشد، اعداد صحیح یکتایی مانند q و r وجود دارند به طوریکه: (در این تعریف، q را خارج قسمت، r را باقی‌مانده، a را مقسوم و b را مقسوم‌علیه می‌نامند) اثبات در واقع در اثبات قضیه، مجموعه {a−|b|q>0:q∈Z}{a−|b|q>0:q∈Z} را در نظر میگیریم و نشان می دهیم که غیر تهی است و دارای کوچکترین عضو است و کوچکترین عضو آن را با rr نمایش می دهیم. یعنی به ازای عددی صحیح qq داریم r=a−b|q|r=a−b|q| . اگر r>|b|r>|b| در اینصورت r−b=a−b(q+1)r−b=a−b(q+1) که بنابر تعریف عضوی از مجموعه ی بالا است. اما r−|b|<rr−|b|<r که این با کوچکترین عضو بودن rr در تناقض است. پس باید r≤|b|r≤|b| . برای دومی هم فرض کنیم که یکتا نباشند یعنی a=bq+r0≤r<|b| a=bq+r0≤r<|b| a=bq′+r′0≤r′<|b′| a=bq′+r′0≤r′<|b′| اگر r≠r′r≠r′ پس می توانیم فرض کنیم r′>rr′>r در اینصورت r′−r=|b|(q−q′)r′−r=|b|(q−q′) یعنی |b||r′−r|b||r′−r و لذا b≤r′−rb≤r′−r . در حالیکه از 0≤r<|b|,0≤r′<|b′|0≤r<|b|,0≤r′<|b′| نتیجه می شود r′−r<|b|r′−r<|b| که تناقض است. پس r′=rr′=r و لذا |b|(q−q′)=0|b|(q−q′)=0 و چون b≠0b≠0 پس q−q′=0q−q′=0 لذا q= منابع این قضیه بیانگر همان رابطه تقسیمی است که در دوران ابتدائی به صورت بسیار ساده آموزش داده شده است. قضیه الگوریتم تقسیم برای حالتی که مقسوم یا مقسوم علیه یا هر دو منفی باشند نیز معتبر است. تقسیم حساب قضیه‌ها در نظریه اعداد قضیه‌های ریاضی http://math.irancircle.com/4230/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D8%B1%D9%8A%D8%AA%D9%85-%D8%AA%D9%82%D8%B3%D9%8A%D9%85?show=4233#a4233
4683
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%B3%D9%87
دیوان البسه
دیوان البسه دیوانی طنزآمیز به زبان پارسی است که در آن از واژگان رایج در میان جامه دوزان و بافندگان سده ۹ هجری قمری (سده ۱۵ (میلادی)) ایران بهره گرفته شده‌است. نویسنده این دیوان مولانا نظام‌الدین محمود قاری است. این دیوان در سال ۱۳۰۳–۱۳۰۴ از سوی میرزا حبیب اصفهانی در استانبول به چاپ رسید و در ۱۳۵۹ (خورشیدی) در تهران بازچاپ شد. دیوان البسهٔ وی گذشته از قطعات پراکنده مشتمل است بر منظومهٔ اسرار ابریشم، جنگ نامه، مخیطنامه ورسالهٔ آرایش نامه و رسالهٔ تعریفات و رسالهٔ صد وعظ و نامهٔ پشم با ابریشم. این دیوان در توصیف البسه، جامه‌ها و پوشیدنی‌ها است و به سبب ذکر نام انواع البسه و اصطلاحات مربوط به انواع پوشیدنی‌ها، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و از لحاظ موضوعی در ادبیات فارسی بی‌نظیر است. «پارودی» یا نقیضه‌های نظام قاری، نوعی انقلاب در شعرعرفانی به حساب می‌آید. او با هوشیاری به دگرگون کردن زبان عرفانی ودرهم ریزی ساختار نوین زبان اجتماعی پرداخته است. پانویس ادبیات فارسی کتاب‌های طنز
4684
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%20%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%20%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C
میرزا حبیب اصفهانی
میرْزا حبیبُ الله اصفهانی (۱۲۱۴ - اردیبهشت ۱۲۷۲ ش / ۱۲۵۱ - ذیقعدهٔ ۱۳۱۰ ق / ۱۸۳۵- مهٔ ۱۸۹۳ م)، فرزند اسدالله، یک معلم، ادیب، شاعر، مترجم، ویراستار، فهرست‌نویس، محقق، دستورنویس، روزنامه‌نگار، روشنفکر و فعال سیاسی ایرانی قرن سیزدهم شمسی (قرن نوزدهم میلادی) از شهر بِن (قریه‌ای در اصفهان آن زمان که امروزه شهری در استان چهارمحال و بختیاری می‌باشد) است. اهمیت جایگاه او در تاریخ ایران به دلیل پیشگامی فعالیت‌ها و آثار متعدد و متنوع او در زمینه‌های مختلف و تأثیرگذاری سیاسی و فرهنگی و ادبی و علمی است که در جنبش قبل از انقلاب مشروطه ایران (مصادف با دوره شاهان قاجار، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه) قرار می‌گیرد؛ او با اینکه در روستایی کوچک در آن زمان به دنیا آمد اما با توجه به روحیه جستجوگر، آزادی خواهانه و ایران دوستانه خود، ضمن گذراندن دوره‌های تحصیلی مرسوم آن زمان، به همصحبتی با معدود روشنفکران داخل و خارج از ایران روی آورد و از اولین و مهم‌ترین و تاثیرگذارترین روشنفکران تجددخواه زمانه خود گردید. میرزا حبیب با تبعید (در سال ۱۲۴۵ ش) و پیوستن به یکی از قطب‌های سیاسی و روشنفکری ایرانیان آن زمان در امپراتوری عثمانی یعنی استانبول با محوریت روزنامهٔ اختر بر تحولات سیاسی ایران در جهت وقوع انقلاب مشروطه تأثیر گذاشت. این تأثیرگذاری به خصوص از طریق انتخاب هوشمندانه آثار کارساز جهت ترجمه و نیز نویسندگی در روزنامه اختر در گسترش آگاهی مردم ایران از عقب‌ماندگی خود نسبت به تمدن غرب و روشنگری‌های سیاسی قابل مشاهده است. وی با توجه به آشنایی با تمدن غرب و تسلط او بر چند زبان (فارسی، عربی، فرانسوی و ترکی) و پشتوانه فکری و علمی، آثار متعددی از خود در دوره تبعید در استانبول بر جای گذاشته‌است که به دلیل علمی بودن و پیشگامی در نوع خود در ایران دارای اهمیت‌اند. این آثار و فعالیت‌ها، به ترتیب اهمیت، ارائهٔ دستور زبان فارسی به‌طور مدون و برای اولین بار در قالب چندین کتاب درسی و تحقیقی، تحول در نثر فارسی با ترجمه چند کتاب، تصحیح علمی و دقیق آثار گذشتگان ایران برای نخستین بار، از اولین فهرست‌نگاران علمی ایران با فهرست نمودن کتاب‌های کتابخانه اندرون مسجد ایاصوفیه، از نخستین مترجمان ایران است که همچنین از زبان فرانسوی اولین نمایشنامه را ترجمه کرده‌است، از اولین مترجمان رُمان به فارسی، از اولین محققان ادبی ایران که در تصحیح چند اثر و تحقیقات پیرامون دستور زبان فارسی و تذکره خطاطان می‌توان روش علمی و دقیق او را دریافت. تخلص او در شعر «دَستان» بوده‌است (که البته تنها در ابتدای شاعری استفاده نموده‌است) و در قالب هزل، هجو و طنز تبحر خاصی داشته و سرآمد بوده‌است. میرزا حبیب در دو دهه اخیر از سوی افراد محلی «میرزا حبیب بِنی» و «میرزا حبیب دستان بنی» نامیده شده‌است که البته ضبط نام وی به این شکل در متون قاجاری و بعد از آن سابقه ندارد. وی به سبب اقامت طولانی در استانبول، نزد ترک‌ها به «حبیب اِفِندی» و «میرزا حبیب افندی» شهرت یافته و در دانشنامه‌های ترک دو مقاله دربارهٔ او زیر دو نام اخیر چاپ شده‌است. زندگی وی به دو دورهٔ پیش از تبعید به استانبول و پس از آن، تقسیم می‌گردد که پس از یک عمر تلاش و ممارست و ایران دوستی که در سیر زندگی اش مشخص است؛ سرانجام پس از یک دوره بیماری در اردیبهشت ۱۲۷۲ ش در بورسه عثمانی از دنیا رفت و در همان‌جا به خاک سپرده شد. دوره پیش از تبعید به استانبول (۱۲۵۱–۱۲۸۳ ق / ۱۸۳۵–۱۸۶۶م): مهم‌ترین نکات قابل اشاره در این دورهٔ ۳۲ ساله تحصیلات میرزا حبیب و چگونگی تبعید او به استانبول است. منابع موجود دربارهٔ بخش اول زندگی وی به کوتاهی سخن گفته‌اند و همین اندازه روشن است که او در روستای بِن در چهارمحال، نزدیک شهرکُرد به دنیا آمد. از احوال پدرش نیز آگاهی چندانی در دست نیست، جز اینکه گفته می‌شود وی وابسته به طایفهٔ علی‌بیگلو قره‌باغی بوده‌است. میرزا حبیب مقدمات علوم را در زادگاه خود فراگرفت؛ سپس در اصفهان به تحصیل ادامه داد. گفته می‌شود وی در این زمان ظاهراً برای امرار معاش به کتابت هم مشغول بوده‌است؛ چنان‌که نسخه‌ای ازکتاب مفتاح الفلاح، به قلم او که در «ثمان و ستین مائتین بعد الف» (۱۲۶۸ق / ۱۸۵۱م)، یعنی در ۱۷سالگی، کتابت کرده، موجود است. میرزا حبیب در این زمان، ظاهراً به سبب ناسازگاری فکری با پدر عازم تهران شد و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و حدود سال ۱۲۷۹ق / ۱۸۶۲م، راهی بغداد گردید و ۴ سال در آنجا توقف کرد. در این مدت به فراگیری فقه و اصول، و ادبیات عرب پرداخت. او پس از پایان تحصیلات خود در ۱۲۸۳ق / ۱۸۶۶م به ایران بازگشت و در تهران اقامت گزید. میرزا حبیب اصفهانی پس از بازگشتن به تهران، با روشنفکران و به ویژه با میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله حشر و نشر داشته‌است. در تهران به لامذهبی، دهریگری و بی‌دینی و بابی‌گری متهم شد. این نکته آشکار است که میرزا حبیب در سلک دگراندیشان زمان خود بود و حکومت وقت دیدگاه‌های انتقادی آنان را می‌شناخت و فعالیت‌هایشان را زیرنظر داشت. کتابچه‌ای در مذمت میرزا محمدخان سپهسالار صدراعظم مخفیانه نشر دادند که وی را در آن سخت هجو کرده بودند. میرزا حبیب به اتهام نوشتن این کتابچه تحت تعقیب قرار گرفت و در ۱۲۸۳ از ایران گریخت. سنجابی بدون مدرکی مشخص، مدعی است که میرزا حبیب در بغداد با محافل بابی در ارتباط بوده‌است.اقامت میرزا حبیب در تهران دیری نپایید و او مجبور به ترک ایران و تبعید خود خواسته در استانبول شد. رئیس‌نیا علت این امر را دستگیری روشنفکران ایرانی «در جریان برچیدن بساط فراموش‌خانه» می‌داند این نظر نمی‌تواند درست باشد، زیرا حادثهٔ مذکور ۵ سال پیش از تبعید میرزا حبیب به استانبول، یعنی در ۱۲۷۸ق / ۱۸۶۱م روی‌داده‌بود. برای تبعید او دو علت عمده برشمرده‌اند. خان ملک می‌گوید: «به تهمت اینکه در حق سپهسالار محمد خان صدراعظم هجو ساخته، قصد گرفتن و اذیت وی کردند. در سنهٔ هزار و دویست و هشتاد و سه به ممالک روم گریخت و در دارالسعادهٔ استانبول به دولت عثمانی التجاءبرد». اینال هم به نقل از دست‌نوشتهٔ میرزا حبیب می‌گوید که پس از هجو صدراعظم مجبور به ترک ایران شد. پیرزاده در این باب چنین اظهارنظر می‌کند: «در زمان ریاست میرزا محمد خان سپهسالار، چند نفررا به بدنامیِ دهری‌بودن از طهران نفی‌نمودند؛ از آن جمله میرزا حبیب نیز ازآن بدنامی از طهران فرارنموده، کم‌کم خود را به اسلامبول رسانیده …». زندگی بعدی میرزا حبیب در دوران تبعید، به‌ویژه ارتباط نزدیک او با سفارت ایران در استانبول نشان داد سخن کسانی که سبب تبعید میرزا حبیب را هجو صدراعظم ذکرکرده‌اند، درست‌تر به نظر می‌رسد، زیرا، اولاً برای حکومت ناصرالدین شاه، هجو صدراعظم پذیرفته‌تر از اتهام دهری‌بودن به یک شخص به حساب می‌آمد؛ آن هم صدراعظمی که خودش اندکی پس از تبعید میرزا حبیب، یعنی در ۱۲۸۸ق، از طرف علمای تهران مانند ملاعلی کنی و سید صالح عرب، «ملحد و بی‌دین» نامیده شد، و از کار برکنار گردید،ثانیاً میرزا حبیب از روحیه‌ای طنزپرداز برخوردار بود و به تعبیر پیرزاده زبانش «میل به الفاظ هرزه و لغویات» داشت. ثالثاً اتهام «دهری بودن»، به معنای تقابل عقیدتی با حکومت قاجار و شخص ناصرالدین شاه به‌شمار می‌رفت. اگر این سخن درست می‌بود، میرزا حبیب هیچ‌گاه نمی‌توانست در استانبول همنشین ۳ سفیر ایران، یعنی نمایندگان سیاسی حکومت قاجار شود، در تمامی مجامع و مناسبت‌هایی که سفارت برپا می‌ساخت، شرکت کند، اشعاری در مدح ناصرالدین شاه و همچنین سفیران ایران بسراید، و سرانجام آنکه از طرف دولت ایران، نشان شیر و خورشید هم دریافت دارد (نک: ادامهٔ مقاله). دورهٔ پس از تبعید به استانبول (۱۲۸۳–۱۳۱۰ ق / ۱۸۶۶–۱۸۹۲ م): زمانی که میرزا حبیب راهی استانبول شد، این شهر به دلایلی چون قرارگرفتن بر سر راه اروپا و آسیا، وجود اقلیت‌های یونانی و ارمنی، آمدوشد بسیاری از سیاحان اروپایی به آنجا، و داشتن ارتباط گسترده با بسیاری از بندرهای اروپایی مدیترانه، کانونی بود برای تجمع همهٔ مسلمانان، ازجمله ایرانیان نواندیشِ گریخته از وطن، که خواهان آشنایی با تمدن جدید غربی بودند. افزون بر آن، ایشان دلایل خاص خود را نیز برای تجمع در استانبول داشتند. ازجمله اینکه ضمن نزدیک بودن به کشور خود از آزار دولت قاجاری هم درامان می‌بودند. مرکز عمدهٔ ایرانیان در استانبول، در محلی به نام «خان والده» بود. شمار ایرانیانی را که در این زمان درآنجا اقامت گزیده بودند، تا ۰۰۰‘۱۴ تن تخمین‌زده‌اند. این افراد از لحاظ فرهنگی، طبقاتی و شغلی طیف وسیعی را تشکیل می‌دادند. در چنین شرایطی میرزا حبیب وارد استانبول شد. گفته می‌شود او در حالی که جراحاتی بر پیکر داشت، همراه با پسرعمویش نصرالدین (ناصرالدین) شاهین وارد خاک عثمانی گردید. او پس از ورود، تابعیت دولت عثمانی را پذیرفت و «صاحب مواجب و مرسوم» شد. اینال به نقل از پسر میرزا حبیب، چگونگیِ پذیرش تابعیت او را بدین‌گونه آورده‌است که سپهسالار توسط سفیر ایران، یعنی مشیرالدوله میرزا حسین خان قزوینی، مبلغ ۱۰۰ لیره برای کشتن میرزا حبیب تعیین کرده‌بود، اما میرزاحبیب با اخذ تابعیت عثمانی که با وساطت سفارت انگلیس صورت گرفت، از این خطر رهایی یافت و تحت حمایت صدراعظم علی‌پاشا قرار گرفت. سفیرانی که در این دوره به نمایندگی از ایران در استانبول به سر می‌بردند، به ترتیب عبارت بودند از: میرزا حسین خان قزوینی، مشیرالدوله (۱۲۷۵–۱۲۸۷ق / ۱۸۵۸–۱۸۷۰م)، حسنعلی خان گروسی، امیرنظام (۱۲۸۸–۱۲۹۰ق / ۱۸۷۱–۱۸۷۳م)، محسن خان معین‌الملک، مشیرالدوله (۱۲۹۰–۱۳۰۸ق / ۱۸۷۳–۱۸۹۰م)، و میرزا اسدالله خان ناظم‌الدوله (۱۳۰۸–۱۳۱۲ق / ۱۸۹۰–۱۸۹۴م). در این دوره و در شرایطی که سفارت ایران در استانبول و شخص سفیر، تقریباً بر تمامی امور اجتماعی و فرهنگی محافل ایرانی، اِشراف و حتی نفوذ داشت. برای نواندیشِ محافظه‌کاری مانند میرزا حبیب که ادامهٔ حیاتِ فرهنگی و اجتماعی‌اش وابستگی تام به حضور فعال او در مجامع ایرانی داشت، بسیار مهم می‌نمود که رابطه‌ای حسنه با نمایندگان سیاسی ایران، به‌ویژه سفیر وقت داشته‌باشد. اما میرزا حبیب، به دلایلی که بدانها اشاره‌شد، مجبور بود خود را از سفارت و از شخص سفیر، میرزا حسین خان قزوینی (مشیرالدوله) که ۴ سال بعد (۱۲۸۷ق) مأموریتش پایان می‌پذیرفت، دور نگه‌دارد. با وجود این او یک بار برای ایجاد ارتباط با وی اقدام‌کرد، ولی ظاهراً با بی‌التفاتی سفیر روبه‌رو شد. به سبب همین بی‌مهری سفیر بود که در ۴–۵ سال نخست ورود میرزا حبیب به استانبول، حضور وی در هیچ‌یک از محافل اجتماعی و فرهنگی ایرانیان ثبت نشده، و هیچ گونه فعالیتی در ارتباط با مجامع ایرانی، از طرف وی در منابع انعکاس نیافته‌است. در ۱۲۸۸ق، با رفتن مشیرالدوله، سفیر جدید ایران، امیرنظام حسنعلی خان گروسی، وارد استانبول شد، و این امر سبب شد تا میرزا حبیب بار دیگر خود را به سفارت ایران نزدیک‌کند. وی ظاهراً به مقصود خویش دست یافت، زیرا یک سال بعد، اولین حرکت فرهنگی و اجتماعی خود را پس از تبعید، به منصهٔ ظهور درآورد و آن چاپ نخستین اثرش یعنی دستور سخن در ۱۲۸۹ق در استانبول، آن هم به تشویق امیرنظام حسنعلی خان گروسی بود. در ۱۲۹۰ ق / ۱۸۷۳ م، معین‌الملک به عنوان سفیر جدید ایران وارد استانبول شد و مدت ۱۷ سال در این شهر ماند. او افزون بر سفارت، مدت ۱۲ سال نیز مسئول «گراند متر لژ فراماسونری گراند اوریانت» در این شهر بود. درمقایسه با دیگر سفیران ایران، میرزا حبیب ارتباط نزدیک‌تری با معین‌الملک برقرار ساخت، تا جایی که تقریباً به هر مناسبتی، مانند عید نوروز، یا جشن تولد ناصرالدین شاه، در سفارت حاضر می‌شد و به قرائت سروده‌های خود، از جمله مدایحی در ستایش شاه و سفیر (معین‌الملک) می‌پرداخت. چنین بود که میرزا حبیب در محافل ایرانیان بیشتر دیده‌شد و نامش به مدت ۲۰ سال (۱۲۹۰–۱۳۱۰ ق / ۱۸۷۳–۱۸۹۲ م)، بر سرِ زبانها افتاد. ارتباط میرزا حبیب با سفارت ایران تا آنجا بالا گرفت که در ۱۳۰۴ ق / ۱۸۸۷ م، به دریافت نشان درجه چهارم شیروخورشید از طرف دولت ایران نائل‌شد. با پایان مأموریت معین‌الملک در استانبول (۱۳۰۸ق) و آمدن میرزا اسدالله خان ناظم‌الدوله، ارتباط میرزا حبیب با سفارت ایران همچنان ادامه‌یافت و اشعاری نیز در مدح سفیر جدید سرود. میرزا حبیب در استانبول به واسطه کار برای دولت عثمانی در وزارت معارف و دانش و فعالیت‌هایش از اعتبار بالایی در دولت برخوردار بود و همچنین در بین ایرانیان استانبول مقصد بسیاری بود و احترام و قربی داشت و توانسته بود زندگی راحت و آرامی برای خود فراهم کند به گونه ای که می‌توان گفت یکی از ثروتمندان استانبول به حساب می‌آمده‌است. دوران اقامت میرزا حبیب در استانبول، مصادف با تحول و تجدد در ادبیات و نفوذ علوم غربی در عثمانی بود و طرف‌داران تجدد ادبی و علمی، در کار گشایش انجمن‌ها و انتشار مجلات ادبی، سیاسی و علمی می‌کوشیدند. آثار بزرگان ادبیات اروپایی، مانند مولیر، روسو، هوگو، و جز آنان نیز به‌طور گسترده ترجمه و چاپ می‌شد. مدارس جدید هم یکی پس از دیگری با گرایش به تدریس علوم جدید و زبان فرانسه افتتاح‌می‌گردید. میرزا حبیب نیز با این حرکت تحول‌خواهانه که می‌توان آن را قافلهٔ تجدد ادبی و علمی نامید همسو شد و فعالیتهای خود، اعم از یادگیری زبانهای جدید، مراوده با نواندیشان ایرانی، عضویت در انجمنهای علمی، همکاری با نشریات، تدریس در مدارس جدید، و تألیف و تصنیف را به گونه‌ای تنظیم ساخت که هم‌جهت با نوجویان و نوخواهان ادبی و نواندیشان باشد. فعالیتهای میرزا حبیب در این دوره که همسو با جریان نوخواهی مردم عثمانی بود، اینهاست: ۱. یادگیری زبان میرزا حبیب در آغاز ورود به استانبول، به یادگیری زبانهای ترکی عثمانی و فرانسه اقدام کرد. و درکوتاه‌مدت توانست به ظرایف و دقایق آنها پی ببرد. او با اتکا به این دو زبان و نیز زبان عربی که پیش‌تر در بغداد آموخته‌بود، به امور فرهنگیِ مختلفی روی آورد و خود را تا هنگام مرگ، با آنها مشغول داشت (نک: ادامهٔ مقاله). ۲. عضویت در محافل و مجامع فرهنگی از مهم‌ترین این مجامع «انجمن معارف» در استانبول بود که به نام‌های دیگری، از جمله «انجمن تفتیش و معاینهٔ وزارت جلیلهٔ معارف» نیز خوانده می‌شد. دربارهٔ وظایف میرزا حبیب در این انجمن سخنی گفته نشده‌است، لیکن ظاهراً کاری برعهده داشته که مدتی «به واسطهٔ سعایت دشمنان از آن خدمت معزول گردید، ولی پس از یک سال و نیم، باز مورد التفات سلطانی شده، بر سر خدمت پیشینه رفت». دربارهٔ تاریخ پیوستن او به این انجمن، تنها اینال به نقل از پسر میرزا حبیب گفته که وی پس از واقعهٔ علی سُعاوی در ۱۲۹۵ ق / ۱۸۷۸ م، به این انجمن پیوسته‌است. برای آگاهی دربارهٔ این واقعه، معروف به «حادثهٔ قصر چراغان»، گفتنی است که روزنامهٔ اختر تنها از سال دوازدهم خود (۱۳۰۳ق / ۱۸۸۶م) تازمان درج اطلاعیهٔ مرگ میرزاحبیب (۷ ذیقعدهٔ ۱۳۱۰ق / ۲۳ مهٔ ۱۸۹۳م)، از وی با عنوان عضو انجمن مذکور یادکرده‌است. ۳. مراوده با نواندیشان ایرانی میرزا حبیب در طول اقامت ۲۷سالهٔ خود در استانبول، افزون بر مأموران رسمی ایران، با طیف متنوعی، مشتمل بر نواندیشان ایرانی یا حتی مخالفان فکری و سیاسی حکومت قاجار مجالست داشت، ازجمله: آقاخان کرمانی، احمد روحی کرمانی، حسین خان دانش، میرزاحسین شریف کاشانی، زین‌العابدین مراغه‌ای، عبدالرحیم طالبوف، فتحعلی آخوندزاده، میرزا طاهر تبریزی، سید محمد توفیق همدانی، و فیضی افندی تبریزی که حول ۳ محور یعنی سید جمال‌الدین اسدآبادی، روزنامهٔ اختر، و مدرسهٔ ایرانیان گرد آمده بودند. از میان این افراد، آقاخان کرمانی ارتباط نزدیک‌تری با میرزا حبیب داشت، تاجایی که به گفتهٔ افضل‌الملک (ص «ح») و دولت‌آبادیاو حدود دو سال در منزل میرزا حبیب اقامت گزیده بود. آدمیت و افشار هر یک می‌نویسند که آقاخان و میرزا حبیب در استانبول از راه «رونویس کردن کتاب‌های خطی» و کتابت نسخه‌های گوناگون، امرار معاش می‌کرده‌اند؛ و دانش هم در این باره می‌گوید: میرزا حبیب «بعضی از دیوانهای شعرای معروف را به [آقاخان] نویساند که آن نسخه‌ها امروز عیناً به خط خود میرزا آقاخان درکتابخانه‌های اسلامبول موجود است». به‌نظر می‌رسد، استنساخ نسخه‌های خطی در مقابل دستمزد، اولاً کار مشترک این دو بوده‌است و ثانیاً در مدتی اتفاق افتاده که آقاخان در منزل میرزا حبیب اقامت داشته‌است، زیرا آثار بسیاری به کتابت میرزا حبیب و آقاخان در کتابخانهٔ دانشگاه استانبول موجود است که بیشتر آنها سال کتابت یکسان، یعنی ۱۳۰۸ق دارند. وجود این نسخه‌ها و سال کتابت مشترک، می‌تواند تأییدی بر این موضوع باشد که ۱۳۰۸ق، یکی از دوسالی است که آقاخان در منزل میرزاحبیب حضور داشته‌است. ناگفته نماند که در ۱۳۰۸ق معین‌الملک، به‌عنوان بزرگ‌ترین حامی میرزا حبیب، استانبول را ترک کرده بود. و میرزاحبیب ناگزیر بود برای یافتن راه‌های جدیدی برای امرار معاش خود تلاش نماید. این ضرورت، او را به آقاخان که او هم در عسرت و تنگدستی به‌سر می‌برد، نزدیک‌ترساخت. ۴. همکاری با روزنامهٔ اختر نخستین شمارهٔ این روزنامه در ۱۶ ذیحجهٔ ۱۲۹۲ ق / ۱۳ ژانویهٔ ۱۸۷۶ م در استانبول به مدیریت آقامحمدطاهر قراچه‌داغی تبریزی (د ۱۳۲۵ ق / ۱۹۰۷ م)، سردبیری میرزا مهدی خان تبریزی (د ۱۳۲۵ ق)، و حمایت میرزا محسن خان معین‌الملک، سفیر ایران منتشر شد. این روزنامه را از مهم‌ترین و منظم‌ترین روزنامه‌های فارسی‌زبان فارسی خارج از کشور به‌شمار آورده‌اند که به مدت ۲۳ سال منتشر می‌شد. از مهم‌ترین همکاران این روزنامه، باید از میرزا نجفقلی خان تبریزی، آقاخان کرمانی، احمد روحی کرمانی، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، و میرزا حبیب اصفهانی یاد کرد (پروین، ۳۲۷، ۳۲۹، ۳۳۰). حضور میرزا حبیب در روزنامهٔ اختر، در طول ۱۸ سالی که در انتشار این روزنامه سهمی داشت، بدین شرح است: یک درج سروده‌های او دو چاپ ترجمهٔ کتاب غرائب عواید ملل در بیش از ۵۰ شماره سه آگهی چاپ آثار میرزا حبیب، مانند تصحیح دیوان اطعمه، دیوان البسه، و غرائب عواید ملل چهار درج مقاله‌ای تحت عنوان «تحقیقِ ]تحقیقات[ زبان فارسی» پنج اخبار مربوط به او، مانند خبر دریافت نشان شیر و خورشید و اطلاعیهٔ مرگ وی ناگفته نماند که مقاله‌های بدون امضا در اختر کم نیست و چه بسا برخی از این مقالات از آن میرزا حبیب باشد. باید گفت که گردانندگان اختر، از مجموع آثار یادشده، تنها به دریافت یکی از سروده‌های وی و مقالهٔ «تحقیق [تحقیقات]زبان فارسی» از خود میرزا حبیب تصریح کرده‌اند و متذکر نشده‌اند که بقیهٔ آثار را هم از خود میرزا حبیب یا از مجاری دیگری دریافت کرده‌اند. ۵. تدریس در مدرسهٔ ایرانیان میرزا حبیب لقب خود را «معلم المکاتب» نامیده بود. این لقب می‌رساند که وی در مدارس گوناگون تدریس می‌کرده‌است. از میان این مدارس، تنها نام دو مرکز بر ما روشن است. اول، مدرسهٔ سلطانی، که او در آغاز ورود خود به استانبول، با حمایت صدراعظم، علی پاشا و احمد افندی، در آن به تدریس زبان فارسی و عربی پرداخت. دوم، مدرسهٔ ایرانیان، که ۱۷ سال پس از ورود میرزا حبیب به استانبول (۱۲۹۹ق / ۱۸۸۱م) به عنوان نخستین مدرسهٔ ایرانیان، و به همت شخصی به نام آقا میرزا علی در مسجدِ محلهٔ «خان والده» با ۹ دانش‌آموز آغاز به کار کرد. ۳ سال بعد (۱۳۰۲ق / ۱۸۸۴م)، محسن معین‌الملک (مشیرالدوله)، سفیر ایران، با استفاده از اعانه‌ای که از یک کنسرت موسیقی به دست آورده بود، مدرسهٔ ایرانیان را رسماً در محلهٔ «غدیرگاه» راه‌اندازی کرد. بسیاری از روشنفکران و تحصیل‌کردگان ایرانیِ مقیم استانبول ازجمله میرزا حبیب اصفهانی، آقاخان کرمانی، و در سالهای بعد، محمدعلی تربیت، سید حسن تقی‌زاده، و ابوالقاسم لاهوتی، جذب این مدرسه شدند. این مدرسه به «معلم‌خانهٔ ایرانیان» اشتهار داشت که دانش‌آموزان ایرانی را تربیت می‌کرد شاید یکی از دلایل برپایی این مدرسه در این زمان، مرگ تدریجی ایران‌دوستان در بافت سیاسی عثمانی در سالهای پایانی سفارت میرزا حسین خان مشیرالدوله و سالهای آغازین سفارت حسنعلی خان گروسی بود که نتیجهٔ آن روی کارآمدن «ترکهای جوان» بود که با ایرانی و ایرانیت روی خوشی نداشتند و احتمالاً ایرانیهای استانبول برای آنکه فرزندانشان «تحت تأثیر کتب تبلیغاتی عثمانیان، ازایرانیت دلسرد و از ایران بیزار» نگردند، به ایجاد این مدرسه اقدام کردند. حبیب اصفهانی از نخستین کسانی بود که به معلمی این مدرسه برگزیده شد و سبب آن «تعصب و غیرت [میرزا حبیب] در وطن‌دوستی و ایرانی بودن» او، برخورداری از تجربهٔ تدریس فارسی و عربی در مدرسهٔ سلطانی نیز تسلط وی بر زبانهای فارسی، عربی و ترکی ایرانی می‌تواند باشد. ۳ سال پس از آغاز به کار میرزا حبیب در مدرسهٔ ایرانیان (۱۳۰۳ ق / ۱۸۸۵ م) آقاخان کرمانی هم که به تازگی وارد استانبول شده بود، احتمالاً به پایمردی میرزا حبیب، به این مدرسه پیوست. میرزا حبیب در این مدرسه «غالب اوقات خود را صرف تعلیم لسان فارسی و ترتیب قواعد برای زبان مزبور» می‌کرد. به نظر می‌رسد او تا پایان عمر خود (۱۳۱۰ق) یعنی ۱۰ سالِ نخست حیات مدرسهٔ ایرانیان، با این نهاد همکاری مستمر داشته‌است؛ با وجود این، روزنامهٔ اختر اشاره‌ای مستقیم به مسئولیت او در این مدرسه نکرده‌است. این روزنامه هرگاه می‌خواست از شغل میرزاحبیب در استانبول یاد کند، او را عضو انجمن تفتیش وزارت معارف معرفی می‌کرد. ۶. تألیف میرزا حبیب در طول ۲۷ سال اقامت در استانبول، آثار بسیاری از خود برجای نهاد. سبب شهرت او بیشتر همین آثار بوده‌است که دارای تنوع موضوعی و مشتمل بر تصنیف، تحقیق و تألیف، تصحیح متون، ترجمه، و انتخاب اشعار است. میرزاحبیب در بیشتر این آثار در مقام یک پیشگام و یک مُبدع ظاهر شده، و تأثیراتی شگرف بر آیندگان خود برجای نهاده‌است. او در تصنیف و سرودن شعر، آن‌چنان بر استفاده از ظرایف و طرایف ادبی، نکات ظریف و دلپسند، ملاحت الفاظ، و در یک کلمه طنز و مطایبه اصرار داشت که براون وی را در هزل‌سرایی حتی برتر از عبید زاکانی می‌شمارد. وی در تحقیق و تألیف، دست به خلق آثاری زد که از لحاظ موضوعی درشمار «اولین» ها قرار گرفت و پیشگام در استفاده از روشهای جدید در تحقیقات ادبی محسوب‌گردید. او سالها پیش از علامه قزوینی به تصحیح متون فارسی، هرچند به‌طور بسیط، اقدام کرد و از این‌رو خود را به عنوان یک آغازگر تصحیح متون در تاریخ فرهنگ ایران مطرح ساخت. افزون بر آن وی هنر و خلاقیت خود را در ترجمه به اوج رساند و با تسلطی که بر زبانهای فرانسه، ترکی و عربی داشت، ترجمه‌های خود را که قسمت اعظم آثارش را شامل می‌گردد پدیدآورد. او با اتخاذ روشی سنجیده و درآمیخته به ذوق هنری، و وقوف زیرکانه‌اش به احوالات اجتماعی سیاسی، تسلط به تعابیر، حکایات و ضرب‌المثلها، در کنار قدرت طنز و هزل، جایگاه خود را در ترجمهٔ فارسی در مرتبهٔ کم‌مانندی قرارداده است. آثار میرزا حبیب الف. اشعار شامل سروده‌های او به فارسی و ترکی. تخلص او «دستان» بود، ولی به تصریح خان‌ملک هیچ‌گاه از این تخلص استفاده نکرد. سروده‌های او در قالب قصیده، غزل، قطعه، مثنوی و مفردات است. قصاید میرزا حبیب بیشتر در منقبت رسول، مدح ناصرالدین شاه، محسن معین‌الملک، و میرزا اسدالله خان ناظم‌الدوله، نیز تهنیت نوروز و عید غدیر است. غزلیات وی حجم عمده‌ای از سروده‌هایش را تشکیل می‌دهد، که ازجملهٔ آنها ۵۰ غزل است که مانند عبید زاکانی و بسحق اطعمه ابیاتی از حافظ را در آنها تضمین کرده‌است. میرزا حبیب قطعه شعری هم در ۱۲ بند به نام «خوان سپاس» دارد که در ۱۳۰۷ ق / ۱۸۸۹ م، «به مناسبت مجلس مهمانی هشتمین کنگرهٔ مستشرقین سروده» است. این قطعه همان زمان با ترجمهٔ فرانسوی‌اش به چاپ رسید. احتمال دارد این قطعه شعر را معین‌الملک که در این کنفرانس شرکت داشت. به آنجا برده باشد. گرکانی می‌گوید: این شعر «وزنی سیلابیک (هجایی) [دارد] و از نظر عروضی مطابق با یکی از فروع بحر قریب یعنی اخرب مکفوف مقصور است». تقریباً تمامی حجم مثنویات میرزا حبیب را هزلیات تشکیل می‌دهد. این هزلیات عناوین متنوعی دارند، ازجمله، «راز بستر»، «چهارگاه … مهستی»، «نوای بوسه»، «قصیدهٔ ماستی» و «... نامه». از میان این مثنویات، «چهارگاه … مهستی» و «... نامه»، هرکدام به شکل مستقل، یک بار در استانبول و سپس به کوشش کوهی کرمانی در تهران، و یک بار دیگر هم، همراه باهزلیات صادق ملارجب، خاکشیر اصفهانی، و فوقی یزدی، در مجموعه‌ای تحت عنوان سرور عیش و کامرانی، به کوشش جعفر موسوی منتشر شده‌است. مفردات میرزا حبیب مطایباتی است که به‌طور پراکنده سروده‌است. به نظرمی‌رسد، آنچه بدانها اشاره شد، تمامی تصانیف میرزا حبیب نباشد، زیرا در کتابخانهٔ دانشگاه استانبول دو نسخهٔ خطی تحت عنوانهای «مجموعهٔ اشعار و ضروب امثال» و «مجموعهٔ اشعار و فواید»، به ترتیب در ۱۴۹ و ۱۸۱ برگ، به زبانهای فارسی و ترکی از حبیب اصفهانی نگهداری می‌شود. حجم این سروده‌ها تأییدی برنظر یادشده است. نسخه‌ای عکسی از این آثار توسط مجتبی مینوی تهیه شده که در فهرست کتابخانهٔ وی به نام «مجموعة النفائس» ثبت شده‌است. ب. تألیفات مشتمل بر ۱۱ اثر در ۳ موضوع زبان فارسی، خوشنویسی، و فهرست‌نگاری است. میرزا حبیب در حوزهٔ زبان فارسی ۹ اثر دارد که به ترتیب سالهای چاپ در استانبول، چنین است: ۱. دستور سخن (ه م)، ۱۲۸۹ ق / ۱۸۷۲ م. ۲. دستورجهٔ (دستورچهٔ) فارسی، ۱۲۹۳ ق / ۱۸۷۶ م و ۱۳۰۳ ق / ۱۸۸۵ م، در ۸۲ صفحه؛ این اثر به زبان ترکی، و ظاهراً توسط «جمعیت تدریسیهٔ اسلامیه» منتشر شده‌است. دستور سخن برای تدریس در «دارالشفقه» دارالتربیه‌های اسلامی استانبول تألیف شده بود. ۳. برگ سبز، ۱۳۰۴ ق / ۱۸۸۶ م، ۵۵ صفحه، دراصول تعلیم زبان فارسی. ۴. ممارست فارسی، ۱۳۰۴ق. ۵. «تحقیق زبان فارسی»، که به صورت مقاله‌ای بلند در ۴ شماره از روزنامهٔ اختر در ۱۳۰۷ق / ۱۸۸۹ م به‌طور مسلسل چاپ شده‌است و بحثی دارد دربارهٔ تحول و تطور زبان فارسی درطول حیات خود. ۶. دبستان پارسی، استانبول، ۱۳۰۸ ق / ۱۸۹۰ م، ۱۳۵ صفحه، که تجدید تألیف و خلاصهٔ دستور سخن است. ۷. خلاصهٔ رهنمای فارسی، ۱۳۰۹ق / ۱۸۹۱م و ۱۳۱۶ق / ۱۸۹۸م، ۹۶ صفحه، که راهنمای آموزش زبان فارسی برای ترک‌زبانان در مکاتب رشدیه (دورهٔ متوسطه) بوده‌است. میرزاحبیب این کتاب را در همان سال، به خواهش زاهد پاشا، وزیر معارف عثمانی تألیف کرد. ۸. رهنمای فارسی، ۱۳۰۹ق، و ۱۳۱۲ق / ۱۸۹۴ م، ۱۲۹ صفحه. ۹. رهبر فارسی، ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م، و ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۶ م، ۵۵ صفحه، برای تدریس جمله‌سازی در مدارس رشدیه. همائی می‌گوید او نخستین کسی است که کلمه «دستور» را با عنوان کتابی دربارهٔ قواعد زبان فارسی به‌کار برده و این قواعد را از عربی جدا و آنها را از دایره تقلید از صرف و نحو عربی بیرون برده‌است. براساس اطلاعات موجود، او نخستین کسی بوده که اجزای کلام را در زبان فارسی بررسی و طبقه‌بندی کرده‌است، هرچند که خود را مبتکر این طبقه‌بندی نمی‌داند. میرزاعبدالعظیم‌خان قریب از الگوی او پیروی کرده‌است. نیز احتمال می‌رود که وی به لحاظ آشنایی با زبان فرانسه، از تقسیم‌بندیهای فرنگی در طبقه‌بندی دستوری گرته‌برداری کرده باشد. مهدیقلی هدایت که زبان آلمانی می‌دانسته، می‌گوید میرزاحبیب بعضی قواعد صرف آلمانی را با فارسی تطبیق داده و این کتاب را در اصل برای آموزش زبان فارسی به وارموند آلمانی در استانبول تدارک دیده‌است.همچنین ادعا شده‌است که کتاب قانون قدسی (نوشته عباسقلی آقا باکیخانوف مشهور و متخلص به قدسی*، تفلیس ۱۲۴۷/۱۸۳۱) در دستورزبان فارسی، نزدیک به چهل سال پیش از دستورسخن تألیف شده‌است. در باب انگیزه میرزاحبیب در تألیف دستور فارسی، توجیه‌ها متفاوت است مسلّمآ میرزاحبیب که به تدریس زبان فارسی اشتغال داشته، نیاز به تدوین کتابی منظم در زمینه دستور را احساس کرده‌است، آشنایی وی با زبانهای خارجی و ذهن نوآور و تازه‌جویش نیز در این راه یاور او بوده‌است. در هر حال چه پیش‌گامی میرزاحبیب در تدوین نخستین دستورزبان فارسی اثبات شود چه نشود، سهم او در تکوین این بحث و حق تقدم او قابل انکار نیست. در ضمن دبستان فارسی و دو کتاب دستوری دیگر او، ساده‌تر و مختصرتر از دستورسخن و برای کاربردهای متفاوت، از جمله آموزش دستور به شاگردان مدارس، تدوین شده‌اند. جلال الدین همایی در مقاله‌ای در شماره‌های ۱، ۲، ۳ نشریهٔ فرهنگستان ایران (فرهنگستان اول) که بعدها در مقدمهٔ لغتنامهٔ دهخدا جای گرفت، میرزا حبیب اصفهانی را کسی دانسته که سنگ بنای طرز قواعد و دستور زبان فارسی را بنا نهاد. به این اعتبار، می‌توان او را پدر دستور زبان فارسی شمرد. میرزاحبیب در زمینهٔ خوشنویسی و تذکرهٔ احوال خوشنویسان هم یک اثر به نام خط و خطاطان دارد که در ۱۳۰۵ق / ۱۸۸۷م، به زبان ترکی در استانبول و در مطبعهٔ ابوالضیاء بامقدمهٔ خود وی به چاپ رسید. این اثر تاریخ خطوط اسلامی، به‌ویژه نستعلیق، و تذکرهٔ احوال خوشنویسان اسلامی، ایرانی و عثمانی را دربر می‌گیرد. او در تألیف خط و خطاطان، متکی بر۴ اثر مناقب هنروران (نوشتهٔ مصطفی دفتری، معروف به علی افندی در ۹۹۵ق)، گلزار صواب (نفس‌زاده، نیمهٔ اول سدهٔ ۱۱ق)، تحفة الخطاطین، و سلسلة الخطاطین (هردو نوشتهٔ مستقیم‌زاده در آغاز سدهٔ ۱۲ ق / ۱۸ م) بوده‌است.دربارهٔ ارزش این اثر، خان‌ملک آورده‌است: که وی «یکصد سال تاریخ و سیرهٔ خوشنویسان را برتألیفات سابقین اضافه کرده، نواقص آنها را تکمیل نموده و نظریات جدیدی ضمیمهٔ آنها کرده‌است و [او] به همین دلخوش بوده که هنرمندان و خوشنویسان ایران را بدین‌وسیله از زوایای خاموشی و فراموش‌شدگی بیرون بکشد». این کتاب از منابع مهم کلمان هوار درتدوین کتاب خوشنویسان و مینیاتوریستهای شرق مسلمان بود.این اثر دو ترجمهٔ فارسی دارد: یکی ترجمهٔ بخش نستعلیق‌نویسان توسط جلال‌الدین محدث ارموی که ظاهراً تاکنون به چاپ نرسیده‌است و دیگری ترجمهٔ تمامی کتاب توسط رحیم چاوش اکبری که در ۱۳۶۸ش درتهران به چاپ رسید. از دیگر آثار میرزا حبیب می‌توان به فهرست کتابهای موجود در کتابخانهٔ اندرون مسجد ایاصوفیا، چاپ استانبول، ۱۸۸۷ م اشاره کرد.این اثر حاوی سیاهه‌ای از موجودی کتابهای فارسی، عربی و ترکی کتابخانهٔ ایاصوفیه (نزدیک به ۸۰۰‘۴ نسخه) است. باتدوین این اثر، میرزاحبیب در شمار پیشگامان فهرست‌نگاری نوین ایرانیان قرارگرفته، و سابقهٔ فهرست‌نگاری در ایران را به چند دهه پیش از میرزاعلی ثقةالاسلام تبریزی (مق ۱۳۳۰ق) (ه م)، که نخستین فهرست‌نگار ایرانی به‌شمار آمده، به عقب برده‌است. ج. تصحیح متون میرزا حبیب در این حوزه دارای دو اثر است: دیوان اطعمهٔ ابواسحاق حلاج شیرازی (بسحاق اطعمه)، و دیوان البسه از محمود نظام قاری. انگیزهٔ میرزاحبیب در انتشار این دو اثر را «عشق مفرط [وی] به انتشار زبان فارسی» دانسته‌است. میرزا حبیب (نک: مقدمه بر دیوان البسه، ۴–۵، نیز مقدمه بر دیوان اطعمه، ۵) انگیزهٔ خود را در این باره تعلیم و تفهیم لغات و اصطلاحات و ابقای اسامی و تعبیرات اطعمه و البسه گفته‌است و اینکه چاپهای موجود این آثار، «به‌سبب نقصان نسخه و کثرت غلط‌های آن قابل انتفاع نبود»، بدین سبب به «تصحیح» آنها اقدام‌کرد. این سخن میرزاحبیب در مقدمهٔ دیوان اطعمه (همان‌جا)، نشان از نگاه علمی او به تصحیح متون دارد. او به دو نسخهٔ ناقص اشاره دارد که با تلفیق آنها «نسخهٔ قریب به کامل حاصل» کرده و سپس با «تصحیح» خودش، نسخهٔ واحدی را «به حَیّز طبع» درآورده‌است. دیوان اطعمه و دیوان البسه، هر دو در استانبول، در مطبعهٔ ابوالضیاء و به ترتیب در سالهای ۱۳۰۲ ق / ۱۸۸۵ م، و ۱۳۰۳ ق به چاپ رسیده‌است. آگهی چاپ و فروش این دو اثر بلافاصله پس از انتشار در روزنامهٔ اختر درج‌گردید. د. ترجمه‌ها ازجملهٔ ترجمه‌های میرزا حبیب می‌توان به این آثار اشاره کرد: تأثیر چشمگیر میرزا حبیب در تحول نثر جدید فارسی، به ویژه با ترجمهٔ سه اثر نمایان است: حاجی بابای اصفهانی، سرگذشت ژیل بلاس (نوشته آلن رنه لوساژ) و گزارش مردم‌گریز (ترجمه منظوم از اثر مولیر). ترجمه هر سه اثر به گونه‌های مختلف دیدگاه انتقادی از وضع اجتماعی و سیاسی موجود را در میان خوانندگان ایجاد می‌کرد و طبعاً حکومت مستبد قاجار و نیز حکومت خودکامه عثمانی، که در آن زمان تحرکات اجتماعی تازه را زیر فشار قرار داده بود، با ترویج این نوع ادبیات حاوی دیدگاه‌های انتقادی موافق نبودند. انتساب میرزا حبیب به جنبش‌های دگراندیشانه درون جامعه عثمانی می‌توانست پیامدهای پیش‌بینی نشده‌ای برای وی داشته باشد، شاید به همین علت باشد که نامش روی شماری از آثارش ذکر نشده‌است. از مقایسه این سه ترجمه، پیشگامی میرزا حبیب در ترجمه معاصر فارسی و دستاورد او در این کار پیداست: اتخاذ روشی سنجیده و آمیخته با ذوق هنری در ترجمه‌هایی که گاه کاملاً دقیق و لفظ به لفظ، و گاه آزاد، که نشانه چیره‌دستی او در نثر فارسی و وقوف زیرکانه به اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی زمان است. تسلط میرزا حبیب به چند زبان و به اصطلاحات، تعبیرها، حکایت‌ها، مَثَل‌ها و ظرایف زبانی و لحنی، قدرت طنز و هزل، طبع توانای شاعری و قدرت قافیه‌سازی و سجع‌سازی و استفاده هنرمندانه از وزن کلام و آهنگ واژه‌ها، جایگاه وی را در ترجمه فارسی در مرتبه کم‌مانندی قرار داده‌است. ۱. سرگذشت حاجی بابای اصفهانی (ه م) نوشتهٔ جیمز موریه. ۲. ترجمهٔ منظوم نمایشنامهٔ میزانتروپ اثر مولیر، تحت عنوان گزارش مردم‌گریز، که در استانبول (۱۲۸۶ق / ۱۸۶۹م) چاپ‌شد. این اثر نخستین ترجمهٔ یک متن نمایشی غربی به فارسی است. میرزا حبیب ۳ سال پس از ورود به استانبول، آن را از زبان فرانسه برگردانده‌است. بدین سبب، گمان می‌رود او از ملکم خان که آن موقع در استانبول بود کمک گرفته یا از ترجمهٔ ترکی این نمایشنامه نیز بهره برده‌است. میرزا حبیب این اثر را مجالی مناسب یافته‌است تا برای انتقال پیام و روح اثر مولیر، از تواناییهای خود در استفاده از تلمیحات ادبی طنز، هزل، فرهنگ عامه، بازیهای زبانی و شگردهای قلمی به نحو شایسته استفاده کند.مردم‌گریز ظاهراً نخستین نمایشنامه‌ای است که در ۱۲۸۶ از زبانی بیگانه به فارسی ترجمه شدهو «نخستین تجربه در زمینه انتقال یک نمایشنامه فرنگی به زبان فارسی» بوده‌استمردم‌گریز را حلقه واسطی میان نمایش‌های روحوضی سنّتی و کمدیهای جدید می‌توان شمرد، اثری که مضمون آن مورد علاقه میرزاحبیب و عرصه اِعمال تواناییهای او در استفاده از طنز، هزل، فرهنگ عامه، بازیهای زبانی و شگردهای قلمی بوده‌است. ۳. غرائب عوائد ملل، که اصل این اثر به زبان فرانسه بود.رفاعه بیک مصری آن را به عربی برگرداند و میرزا حبیب آن را از عربی به فارسی ترجمه کرد و در استانبول، در ۱۳۰۳ ق / ۱۸۸۵ م، به چاپ رساند. این اثر در باب «عادات، رسوم و اخلاق» ملل اروپایی است که میرزا حبیب با قصد آشنا ساختن خوانندگان پارسی‌زبان با فرهنگ اروپایی به ترجمهٔ آن پرداخت. تمامی این ترجمه در بسیاری از شماره‌های نشریهٔ اختر به تناوب درج گردید. یک قسمت آن تحت عنوان «در بازی تماشا و تماشاخانه» که در دو شمارهٔ متوالی اختر به چاپ رسید، از نخستین آثاری است که ایرانیان را با نمایش نوین غربی آشنا ساخته‌است؛ ۴. سرگذشت ژیل بلاس دوسانتیان اثر آلن رونه لوساژ، که مترجم در آن پایبندی چندانی به متن اصلی نشان نداده، ولی با زبانی روان و سلیس تغییراتی در تعابیر داده، و حتی اسمهای فارسی را جانشین اسمهای اروپایی کرده‌است. این اثر در زمان میرزا حبیب به چاپ نرسید. محمد خان کفری کرمانشاهی ترجمه‌ای از ژیل بلاس به چاپ رسانده‌است. بنا بر تحقیق مینوی که ترجمهٔ میرزا حبیب به کتابت آقاخان کرمانی را دراختیار داشته، ترجمهٔ کرمانشاهی را از آن میرزا حبیب دانسته‌است. نسخه‌ای از این ترجمه در کرمان و بازمانده از کتابخانهٔ آقاخان موجود است. وجود برخی تعبیرات کرمانی در این ترجمه، باستانی پاریزی را به این باور رسانده‌است که آقاخان نه تنها کاتب این اثر بوده‌است، که در ترجمهٔ آن هم نقش‌داشته‌است. ه. منتخبات میرزا حبیب منتخبی از برخی متون نظم و نثر فارسی تهیه کرده‌است که ازجملهٔ آنها ست: منتخبات گلستان سعدی، استانبول، ۱۳۰۹ ق / ۱۸۹۱ م، و مجموعهٔ دلگشای زیبا (خطی)، که منتخباتی از سروده‌های ۲۰ شاعر است. بسیاری از محققان کتاب منتخب اللطائف عبید زاکانی را که با مقدمهٔ هانری فرته در استانبول (در ۱۳۰۳ق) به چاپ رسیده‌است، از میرزا حبیب دانسته‌اند. در انتساب این اثر به وی تردید وجود دارد، زیرا فرته در مقدمهٔ خودنه‌تنها نامی از میرزا حبیب نبرده، بلکه تصریح‌می‌کند که مطالب منتخب اللطائف را خود وی «گزینش و اتخاذ» کرده‌است، هرچند که طبع هجوپسند میرزا حبیب اقتضا می‌نمود که عنایت ویژه‌ای به عبید زاکانی داشته باشد؛ چنان‌که پیرزاده در ملاقات خود با میرزاحبیب، از جمع‌آوری و چاپ «کتاب عبید زاکانی» توسط وی سخن گفته‌است و میرزا حبیب هم چند سال پس از این ملاقات، یعنی در ۱۳۰۷ ق، به کتابت دیوان عبید زاکانی اقدام کرد. با وجود این، دلیل قانع‌کننده‌ای در دست نیست که منتخب اشعار عبید زاکانی از میرزا حبیب باشد. خانواده میرزا حبیب دو بار در عثمانی ازدواج کرد. حاصل ازدواج اول او پسری به نام کمال بود که در مدرسهٔ سلطانی به تحصیل نظام اشتغال داشت. او پس از جدایی از همسرش، با خانمی از طایفهٔ چرکس ازدواج کرد که نتیجهٔ آن، دو پسر به نامهای جمال و جلال بود احتمالاً میان میرزا حبیب و معین‌الملک، که او نیز دارای همسری از چرکس بود. پیوند خویشی برقرار بوده‌است. همسر اول وی خانم فاطمه الزهرا که قبل از مرگ میرزا حبیب فوت کرده‌است و همسر دوم خانم اقبال (İkbal Hanım) است و فرزندان او سه پسر به نام‌های محمد کمال (Mehmed Kemal Bey پسر بزرگ از همسر اول)، محمد جمال (Mehmed Cemal Bey که زمان مرگ پدر ۱۴ سال داشت) و احمد جلال (Ahmed Celal Bey که در زمان مرگ پدر ۹ سال داشت) مرگ میرزا حبیب پیش از آنکه به ۶۰ سالگی برسد، دچار فربهی، رماتیسم و احتمالاً اختلال حواس شده‌بود. او را برای معالجهٔ رماتیسم در ۱۳۱۰ ق، جهت استفاده از آبهای معدنی شهر بورسه در پای کوه «الوداغ» بردند. معالجات مؤثر واقع نشد و در اوایل ذیقعدهٔ همان سال درگذشت و در گورستان پینارباشی واقع در محلهٔ «چکرگه» در بورسه به خاک سپرده شد. بزرگداشت و جوایز حبیب افندی که زبان عربی و فرانسوی می‌دانست با گویش‌های مختلف ترکی به ویژه جغتایی نیز آشنا بود. به او مدال آکادمی، عضویت در انجمن آسیایی پاریس و خبرنگار افتخاری از سوی دولت فرانسه اعطا شد. ارتباط میرزا حبیب با سفارت ایران تا آنجا بالا گرفت که در ۱۳۰۴ ق / ۱۸۸۷ م، به دریافت نشان درجه چهارم شیروخورشید از طرف دولت ایران نائل‌شد همایشی با عنوان بزرگداشت «میرزا حبیب دستان‌بنی» در مرداد ۱۳۷۹ در شهرکرد برگزار شد. ایرج افشار در یادداشتی در همان زمان به تغییر نام میرزا حبیب و به نقض اصول در تغییردادن بی‌مورد نام مشاهیری چون میرزا حبیب اصفهانی اعتراض کرد و از اطلاعات و مسموعات محلی دربارهٔ میرزاحبیب خبر داد که برای نخستین بار در این همایش بیان شد. همچنین از نسخه‌ای خطی به نام مفتاح‌الفلاح در ایران خبر داد که ظاهرآ مورخ ۱۲۷۸ و به خط خود میرزاحبیب است. تندیسی از میرزاحبیب نیز در میدان ورودی شهر بن قرار داده و شرح کوتاهی هم در احوال او پای تندیس نصب کرده‌اند. مهم‌ترین منابع در مورد زندگی میرزا حبیب مهم‌ترین منابعی که دربارهٔ سوانح زندگی میرزا حبیب سخن گفته‌اند، عبارت‌اند از: نوشته‌های سید احمد خان ملکِ ساسانی و حاجی محمدعلی پیرزاده که هر دو در استانبول با وی ملاقات داشته‌اند، روزنامهٔ اختر که حبیب اصفهانی در طول ۱۸ سال با آن همکاری‌داشته‌است، و مطالبی که یکی از معاصران میرزا حبیب یعنی کمال اینال (۱۸۷۰–۱۹۵۷ م) درکتاب شاعران معاصر ترک، براساس یادداشتهای خودِ میرزا حبیب و نیز گفته‌های پسر او، کمال‌بیک نوشته‌است. ۳ منبع نخست، پایه و مایهٔ بیشتر مراجعی است که به زندگی و آثار میرزا حبیب پرداخته‌اند. پانویس منابع پیشکسوتان ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران: میرزا حبیب اصفهانی [میرزا حبیب اصفهانی، دانشنامه جهان اسلام] علی میرانصاری. «حبیب اصفهانی، میرزا»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۲. صفحهٔ ۴۹ تاریخ ترجمه ادبی از فرانسه به فارسی آدمیت، فریدون، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، تهران، ۱۳۵۷ ش آذرنگ، عبدالحسین، «میرزا حبیب و حاجی بابای اصفهانی»، بخارا، تهران، ۱۳۸۱ش، شم ۲۷ آرین‌پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ اختر، استانبول، شماره‌های مختلف افشار، ایرج، «پیوست ۲، خوان سپاس»، گزارش مردم‌گریز، تهران، ۱۳۸۸ ش همو، «تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسی»، بخارا، تهران، ۱۳۷۹ش، شم ۱۳–۱۴ همو، «سرگذشت میرزاحبیب اصفهانی»، گزارش مردم‌گریز، تهران، ۱۳۸۸ ش همو، سواد و بیاض، تهران، ۱۳۸۹ ش همو، «میرزا حبیب اصفهانی»، یغما، تهران، ۱۳۳۹ ش، س ۱۳، شم ۱۰ افشاری، پرویز، صدراعظم‌های سلسلهٔ قاجار، تهران، ۱۳۷۲ ش افضل‌الملک، غلامحسین، مقدمه بر هشت بهشت میرزا آقاخان کرمانی بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، ۱۳۵۷ ش براون، ادوارد، از سعدی تاجامی، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ ش بهنام، جمشید، «منزلگاهی درراه تجدد ایران: اسلامبول»، ایران‌نامه، نیویورک، ۱۳۷۲ ش، س ۱۱، شم ۲ پروین، ناصرالدین، «اختر اسلامبول»، ایران‌شناسی، ۱۳۷۴ ش، س ۸، شم ۲ پیرزاده، محمدعلی، سفرنامه، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، ۱۳۶۰ ش تراکیایی، دیونوسیوس، فن دستور، ترجمه کورش صفوی، تهران ۱۳۷۷ش حبیب اصفهانی، خط و خطاطان، استانبول، ۱۳۰۵ ق همو، دستور سخن، استانبول، ۱۲۸۹ ق همو، مقدمه بر دیوان اطعمهٔ بسحاق اطعمه، استانبول، ۱۳۰۲ ش همو، مقدمه بر دیوان البسهٔ نظام قاری، استانبول، ۱۳۰۳ ق خانلری، پرویز، هفتاد سخن، تهران، ۱۳۶۹ ش خان‌ملک ساسانی، احمد، «میرزاحبیب اصفهانی»، مدینة الادب، به کوشش عبرت نائینی، تهران، ۱۳۷۶ ش، ج ۲ همو، یادبودهای سفارت استانبول، تهران، ۱۳۴۵ ش همو، «میرزا حبیب اصفهانی»، ارمغان، سال ۱۰، ش ۲و۳ (اردیبهشت ـ خرداد ۱۳۰۸) دانش، حسین خان، ایوان مدائن تسدیس قصیدهٔ خاقانی، برلین، ۱۳۴۳ ق دانش‌پژوه، محمدتقی و ایرج افشار، فهرستوارهٔ کتابخانهٔ مینوی، تهران، ۱۳۷۳ ش همان دو، نسخه‌های خطی، تهران، ۱۳۵۳ ش داودی، حسین، «دبستان ایرانیان استانبول»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۵۶ ش، س ۲۰، شم ۸–۱۰ دولت‌آبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، ۱۳۶۲ ش رائین، اسماعیل، فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران، تهران، ۱۳۵۷ ش رجایی، عبدالمهدی، «نقد روزنامهٔ اختر»، رسانه، تهران، ۱۳۷۹ ش، س ۱۱، شم ۳ رئیس‌نیا، رحیم، ایران و عثمانی در آستانهٔ قرن بیستم، تبریز، ۱۳۷۴ ش ریاحی، محمدامین، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران ۱۳۶۹ش سنجابی، مریم، «دربارهٔ نمایش‌نامهٔ مردم‌گریز»، ترجمهٔ عباس امام، مترجم، مشهد، ۱۳۷۷ ش، س ۷، شم ۲۸ شریفی، جواد، «حبیب اصفهانی»، دانشنامهٔ ادب فارسی، تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۶ شمس، صباح‌الدین، «نکاتی در باب شرح حال میرزاحبیب، نوشتهٔ ایرج افشار»، یغما، تهران، ۱۳۴۰ ش، س ۱۴، شم ۱ فرته، هانری، مقدمه بر لطائف عبید زاکانی، تهران، ۱۳۴۰ ش کلباسی، محمد، «میرزا حبیب و سنت ترجمهٔ ایرانی»، زنده‌رود، ۱۳۸۲ ش، شم ۲۷ گرکانی، فضل‌الله، «وزن خوان سپاس میرزاحبیب»، آینده، تهران، ۱۳۶۰ ش، س ۷، شم ۱–۲ گلچین معانی، احمد، تاریخ تذکره‌های فارسی، تهران، ۱۳۵۰ ش مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، ۱۳۵۲ ش ملک‌پور، جمید، ادبیات نمایشی ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش مینوی، مجتبی، پانزده گفتار دربارهٔ چند تن از رجال ادب اروپا، تهران، ۱۳۴۶ ش ناطق، هما، کارنامهٔ فرهنگی فرنگی در ایران، تهران، ۱۳۸۰ ش هاشم‌پور سبحانی، توفیق و حسام‌الدین آق‌سو، فهرست نسخه‌های خطی فارسی کتابخانهٔ دانشگاه استانبول، تهران، ۱۳۷۴ ش هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش همائی، جلال‌الدین. «دستور زبان فارسی»، در دهخدا، ج :۱ مقدمه؛ غلامحسین یوسفی، یادداشتها: Edwards, E. , A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London , ۱۹۲۲ Huart, C. , Les Calligraphes et les miniaturistes de l'Orient musulman, Paris, ۱۹۰۸ İnal, M. K. , Son asir Türk Şairleri, Istanbul, 1969; Yazıcı, T. , «Ḥabıb EŞfahānı» , EI2, vol. XI Digiroglu, F. (2017). A Persian Intellectual in the 19th Century Ottoman Capital: Mirza Habib Isfahani and His Tereke. The Journal of Ottoman Studies (49), pp. 293-341 اهالی استان چهارمحال و بختیاری اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی) ایرانی‌های مهاجرت‌کرده به امپراتوری عثمانی تبعیدشدگان خوشنویسی درگذشتگان ۱۸۹۳ (میلادی) دستور زبان فارسی روزنامه‌نگاران روشنفکران زادگان ۱۲۵۰ (قمری) زادگان ۱۸۳۵ (میلادی) شاعران ترک‌زبان ایران شاعران سده ۱۹ (میلادی) اهل ایران شاعران مرد اهل ایران فراماسونری فهرست نویسان مترجمان اهل ایران مترجمان سده ۱۹ (میلادی) مترجمان عربی-فارسی مترجمان فرانسوی محققان ایرانی مصححان اهل ایران معلمان مدرسه اهل ایران هجوسرایان هجوسرایی هزل سرایان
4686
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%A6%DB%8C%D9%86
کوئین
کوئین () یک بند راک بریتانیایی است که در سال ۱۹۷۰ در لندن تشکیل شد. ترکیب کلاسیک آن‌ها فردی مرکوری (خوانندهٔ اصلی، پیانو)، برایان می (گیتار، آواز)، راجر تیلور (درام، آواز) و جان دیکن (بیس) بود. آثار ابتدایی آنها تحت تأثیر پراگرسیو راک، هارد راک و هوی متال بود، اما بند به تدریج با در اختیار گرفتن سبک‌های بیشتر مانند آرنا راک و پاپ راک، به کارهای معمولی‌تر و رادیویی پسندتر پرداخت. خوانندهٔ اصلی گروه فردی مرکوری اصالتاً از خانواده‌ای پارسی‌تبار و زرتشتی مقیم هندوستان بود. این خوانندهٔ هنرمند و پرطرفدار که بیش از دو دهه در عرصهٔ موسیقی راک درخشید در پنجم سپتامبر سال ۱۹۴۶ میلادی در شهر زنگبار در کشور تانزانیای کنونی (که آن زمان مستعمرهٔ بریتانیا بود) متولد گردید. در ابتدا خانواده‌اش نام او را «فرخ» گذاشتند اما پس از آن و در شروع دوران دبیرستان که اولین فعالیت‌های موسیقی فردی از آنجا شروع شد او نخست نام هنری خود را «فردی» گذاشت و پس از مدتی فعالیت در گروه «کوئین» نام خانوادگی‌اش را نیز به مرکوری تغییر داد. او در همان دوران کودکی و پس از مشکلات سیاسی زنگبار به همراه خانواده‌اش به انگلستان مهاجرت کردند و پس از اتمام تحصیلات در رشتهٔ موسیقی و هنر به‌عنوان خواننده و ترانه‌نویس سبک موسیقی راک پا به این عرصه نهاد. این خوانندهٔ بریتانیایی به شخصیت گوتیک‌وار و پرزرق‌وبرق و صدای قدرتمندش بر روی صحنه مشهور بود. گروه کوئین در سال ۱۹۷۱ در شهر لندن شکل گرفت. فردی مرکوری خوانندهٔ اصلی و پیانیست، برایان می گیتاریست، جان دیکن گیتاربیس و راجر تیلر به‌عنوان درامر اعضای گروه را تشکیل می‌دادند. راجر و برایان قبل از پیوستن به گروه کوئین با گروه اسمایل همکاری می‌کردند. تاریخچه روزهای اولیه (۱۹۶۸–۱۹۷۴) در سال ۱۹۶۸، برایان می (گیتاریست) که دانشجوی کالج سلطنتی لندن بود به‌همراه تیم استافل (بیسیست) تصمیم به تشکیل گروهی گرفتند. می یک آگهی دست‌نویس را روی تابلوی اعلانات دانشکده برای جذب یک درامر نوشت. راجر تیلور جوان که دانشجوی دندانپزشکی بود این آگهی را مشاهده و پیشنهاد آن را قبول می‌کند. بدین ترتیب آن‌ها گروهی تشکیل داده و آن را اسمایل نامیدند. تیم استافل دوستی با نام فرخ بُلسارا (کسی که نام انگلیسی‌اش فردی بود) را پس از مدتی به گروه معرفی کرد. فردی که آن زمان دانشجوی گرافیک بود در ابتدا کمک‌هایی را به گروه می‌رساند اما بعدها تبدیل به یکی از اعضای ماندگار اسمایل شد. در سال ۱۹۷۰ تیم استافل به گروهی به نام «هامپی بانگ» پیوست و اعضای باقی‌ماندهٔ اسمایل به‌همراه فرخ بلسارا گروهی با نام کوئین تشکیل دادند. زمانی که از بلسارا دربارهٔ نام گروه پرسیدند او در پاسخ گفت: «من این اسم را خیلی سال پیش انتخاب کردم. این فقط یک نام هست. همین! ولی خیلی باشکوه و عالی به نظر می‌رسه، یک اسم شناخته شده و جهانی و در عین حال عامه‌پسنده و هر جور تعبیر و تفسیری از آن ممکنه. یک اسم چند بعدی… البته قطعاً نشاط و سرزندگی و صلابت اسم مد نظرم بوده ولی این تنها یک جنبهٔ قضیه به حساب می‌آد.» گروه در ابتدای فعالیتش، چند نوازندهٔ گیتار بیس را اخراج کرد. جای خالی یک بیسیست در گروه به قدری حس می‌شد که گروه را از ادامهٔ فعالیت سست کرده بود. تا این که آن‌ها با جان دیکن آشنا شدند و در سال ۱۹۷۱ او را برای ضبط اولین آلبوم خود استخدام کردند. آن‌ها چهارتا از آهنگ‌های خود با نام «دروغگو»، «اعتماد به نفست را حفظ کن»، «شب فرا می‌رسد» و «مسیح» را ضبط کردند و حال که دموی نوارها آماده شده بود، آن‌ها دنبال یک کمپانی برای ضبط آثارشان بودند. در این زمان بود که فردی نام خانوادگی خود را به مرکوری تغییر داد. ۲ ژوئیه ۱۹۷۱، کوئین نخستین نمایش خود ترکیب اصلی را در یک دانشگاه سوری خارج از لندن پشت سر گذاشت. مدت کوتاهی قبل از انتشار نخستین آلبوم گروه، مرکوری با استفاده از دانش گرافیکی خود لوگوی گروه کوئین را طراحی کرد که تاج کوئین نام گرفت. لوگو با ترکیبی از نشانه‌های منطقةالبروج برای هر چهار عضو گروه طراحی شده بود؛ دو شیر برای برج اسد (دیکن و تیلور)، یک خرچنگ برای برج سرطان (می) و دو پری برای برج سنبله (مرکوری). دو شیر در سمت راست و چپ لوگو در حال به آغوش کشیدن حرف Q هستند و خرچنگ بالای حرف Q در حالی که شعله‌های آتش بر فرازش شعله‌ور هستند قرار دارد. دو پری هم در قسمت پایین این لوگو و زیر سایهٔ دو شیر قرار گرفته‌اند. همچنین یک تاج بالای حرف Q قرار گرفته و یک ققنوس بر فرازش سایه افکنده‌است. نکتهٔ مهم اینجاست که این نماد بسیار شبیه به آرم سلطنتی بریتانیا می‌باشد. در سال ۱۹۷۳، بعد از وقفه‌هایی در کار گروه، کوئین اولین آلبوم خود را با تأثیر از هوی متال و پراگرسیو راک آن روزها منتشر کرد. آلبوم نقدهای خوبی را دریافت کرد؛ گوردون فلچر از رولینگ استون در خصوص آلبوم نوشت: «آلبوم ابتدایی آن‌ها بسیار خوب است.» و روزنامه دیلی هرالد شیکاگو هم این آلبوم را «آغازی بالاتر از حد میانی» توصیف کرد. آهنگ «اعتماد به نفست را حفظ کن» ساختهٔ برایان می که آهنگ آغازین این آلبوم بود، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین کارهای این آلبوم شناخته شد و در سال ۲۰۰۸، رولینگ استون رتبهٔ ۳۱ را در فهرست «۱۰۰ آهنگ برتر گیتار در تمام زمان‌ها» به این ترانه بخشید. این آلبوم موفق به دریافت گواهی‌نامه طلا در ایالات متحده و بریتانیا شد. دومین ال‌پی گروه، کوئین ۲، در سال ۱۹۷۴، با طرح «عکاس موسیقی راک» مایک راک برای طرح جلد روی این آلبوم منتشر شد. این عکس تبدیل به یکی از طرح‌های نمادین گروه شد و در موزیک ویدئوی ۱۹۷۵ گروه یعنی «راپسودی بوهمی» هم مورد استفاده قرار گرفت. آلبوم به رتبهٔ پنجم در چارت بریتانیا دست یافت. تک‌آهنگ پایانی این آلبوم که توسط فردی مرکوری نوشته شده بود، در جایگاه دهم بریتانیا قرار گرفت و اولین موفقیت گروه را رقم زد. این آلبوم نقدهای مطلوب بسیاری را بیش از موفقیت آلبوم قبلی گروه دریافت کرد. همچنین این اولین آلبوم از سه آلبوم کوئین است که در کتاب ۱۰۰۱ آلبوم که شما باید پیش از مردن گوش کنید ثبت شد. حملهٔ قلبی محض و شبی در اپرا (۱۹۷۴–۱۹۷۶) پس از شش روز اقامت گروه در نیویورک در ماه مهٔ ۱۹۷۴، مشخص شد که برایان می دچار بیماری هپاتیت بوده‌است (او توسط یک سوزن آلوده در واکسیناسیون قبل از تور استرالیا به این بیماری مبتلا شده بود). بعد از عمل جراحی، زمانی که او در دوران نقاهت به سر می‌برد، تور بعدی گروه لغو شد. می از این شرایط بسیار ناراحت شد و از اعضای گروه می‌خواهد که شخص دیگری را جایگزینش کنند اما هیچ‌کدام از اعضای گروه چنین چیزی را نمی‌خواستند. بعد از این جریانات می به گروه بازگشت و به ضبط با گروه ادامه داد. آلبوم بعدی گروه در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. حملهٔ قلبی محض در جایگاه دوم بریتانیا قرار گرفت، به خوبی در اروپا به فروش رسید و به گواهی‌نامهٔ طلا در ایالات متحده دست یافت. این تجربهٔ واقعی از نخستین موفقیت جهانی گروه بود، و موفقیتی که در دو سوی اقیانوس اطلس رقم خورد. گروه با این آلبوم علاوه بر سبک اصلی خود، بختش را با استفاده از چند سبک دیگر امتحان کرد. سبک‌هایی نظیر موسیقی سالن بریتانیا، هوی متال، بالاد، رگتایم و موسیقی کارائیبی. تک‌آهنگ «ملکه قاتل» از آلبوم حملهٔ قلبی محض به رتبهٔ دوم در چارت بریتانیا دست یافت و نخستین موفقیت در ایالات متحده را با دستیابی به جایگاه ۱۲ در ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد رقم زد. آهنگ، ترکیبی از موسیقی کمپ، وودویل و سالن بریتانیا با ذوق و هنر می در نواختن گیتار محسوب می‌شد. دومین تک‌آهنگ آلبوم، «حالا من اینجا هستم»، که بیشتر با آهنگسازی سنتی هارد راک همراه بود، در بریتانیا یازدهم شد. حال آنکه آهنگ پرسرعت راک «سنگ سرد دیوانه» که با ریف‌های دارای تمپوی بالای می همراه بود، پیشرو در سبک اسپید متال شد. طی سال‌های اخیر، آلبوم تحسین بسیاری از انتشارات معتبر جهان را برانگیخته است: در سال ۲۰۰۶، کلاسیک راک جایگاه ۲۸ را در «۱۰۰ آلبوم برتر بریتانیا در تمام دوران» و در سال ۲۰۰۷، موجو رتبهٔ ۸۸ را در «۱۰۰ ضبط‌شده‌ای که جهان را تغییر داد» به این آلبوم اختصاص دادند. همچنین این دومین آلبوم کوئین است که در کتاب ۱۰۰۱ آلبوم که شما باید پیش از مردن گوش کنید ثبت می‌شود. در ۱۹۷۵، کوئین یک تور جهانی را آغاز کرد. سرخط اجراهای آن‌ها در ایالات متحده بود و نخستین اجرایشان را در کانادا پشت سر گذاشتند. در سپتامبر همان سال، گروه از مذاکره با ترایدنت استودیوز خارج شد و در صدد بستن قرارداد با مدیر دیگری برآمد. یکی از این انتخاب‌ها پیشنهادی از مدیر لد زپلین، پیتر گرانت بود. گرانت به امضای قرارداد آن‌ها با شرکت تهیه‌کنندگی لد زپلین، سوان سانگ رکوردز احتیاج داشت. در پایان گروه با مدیر التون جان، یعنی جان رید به توافق رسید. وی در ابتدا چندان‌مطمئن نبود که‌بتواند در آن‌واحد از پس‌مدیریت‌دو گروه‌برآید، امّا وقتی‌شنید آن گروه دیگر، «کوئین» است به‌سرعت تغییر عقیده داد و سازماندهی امور کوئین را برعهده گرفت. او پیت‌براون را به سمت مدیر ناظر روزانه کوئین منصوب کرد و مهمانی بزرگی را به‌خاطر همکاری‌اش با کوئین ترتیب داد. وی همچنین با انتشارات EMI هماهنگ کرد که پیشاپیش ۱۰۰٬۰۰۰ پوند به اعضای کوئین بپردازد تا بتوانند به‌طور کامل با ترایدنت تسویه حساب کنند. در این هنگام، کوئین تک‌آهنگ به‌یاد ماندنی خود Bohemian Rhapsody «حماسه کولی» را ساخت. جان‌رید با اینکه جداً از آن خوشش آمد اما سرسختانه معتقد بود که یک تک‌آهنگ شش دقیقه‌ای را نمی‌توان منتشر کرد. در آن زمان متوسط زمان یک تک آهنگ، حداکثر سه دقیقه بود. اعضای گروه نیز به همان اندازه در عقیده خود مصرّ بودند و در نهایت وی را متقاعد ساختند که تک آهنگ مزبور ارزش ریسک کردن دارد. در ۳۱ اکتبر انتشار تک آهنگ Bohemian Rhapsody در بریتانیا، طوفانی به‌پا کرد و ۹ هفته تمام در جایگاه نخست جدول آهنگ‌های روز جا خوش کرد. خیلی‌زود، اولین نماهنگ (کلیپ‌ویدئویی) کوئین نیز بر اساس آن ساخته شد. ساخت این نماهنگ تنها ۴۵۰۰ پوند خرج برداشت، اما در روند موسیقی غرب انقلابی به‌پا کرد. با وجود مشکلاتی که برای پخش این آهنگ طولانی در رادیو وجود داشت هیچ‌کدام از ایستگاه‌های رادیویی از پخش کامل آن سر باز نزدند. فردی یک نسخه از این تک آهنگ را برای یکی از دوستانش «کنی‌ایوِرت»، که‌صفحه‌چی رادیو بود، فرستاد و به او خاطرنشان کرد که‌این صفحه را شخصاً برای او فرستاده و نباید آن را از رادیو پخش کند. بدین‌ترتیب تک آهنگ مزبور در عرض دو روز، ۱۴ بار از رادیو پخش شد. در ماه دسامبر این سال، آلبوم «شبی در اپرا» A Night At The Opera منتشر شد. عنوان آلبوم از یکی از فیلم‌های برادران مارکس گرفته شده بود. این آلبوم به یکی از گران‌ترین و پرهزینه‌ترین آلبوم‌های موسیقی آن زمان تبدیل شد زیرا برای ضبط آن از شش استودیوی مختلف استفاده شده بود. گاه حتّی سه استودیو به‌طور همزمان مشغول ضبط بودند. یکی‌از آهنگ‌های این آلبوم به نام Death On Two Legs «ویرانگر دوپا!» مشکلاتی برای کوئین به بار آورد. این ترانه با جملاتی نیش‌دار و بعضاً نامؤدبانه، خطاب به شخص مجهولی بود امّا مدیر سابق کوئین، «نورمن‌شفیلد» همه این ناسزاها را به خود گرفت و کوئین را تهدید به شکایت کرد. البته EMI خیلی سریع قضیه را پیش از رسیدن به دادگاه و بالا گرفتن کار فیصله داد. از آثار این گروه می‌توان We Will Rock You به عنوان یک تک آهنگ به همراه We Are the Champions یاد کرد. We Will Rock Youخیلی زود به یکی از آهنگ‌هایی تبدیل شد که موجب شهرت فوق‌العاده کویین بود و تقریباً تا به امروز در رویدادهای ورزشی و استادیوم‌ها شنیده می‌شود. برای ساخت این آهنگ تصمیم گرفتند خیلی ساده کار کنند طوری که یک فرد عادی نیز بتواند با آهنگ همراه شود و این برای اجراهای زنده گروه بسیار مفید بود. یک روز در مسابقات و لایو کیلرز (۱۹۷۶–۱۹۷۹) در سال ۱۹۷۶ EMI یک میلیون نسخه از آلبوم بعدی کوئین را پیش فروش کرد. آلبومی به‌نام A Day At The Races که بار دیگر از عنوان فیلم برادران مارکس گرفته شده‌بود. در آن زمان مقالات زیادی راجع به سبک و مفاهیم فیلم‌های برادران مارکس در مطبوعات به چاپ رسیده بود. راجر این مقالات را خواند و متوجه شباهت‌های بسیاری میان برادران مارکس و کوئین شد. گروچو مارکس نیز متوجه ارتباط مفاهیم موسیقی آهنگ‌های کوئین با فیلم‌هایش شد از این‌رو تلگرافی برای آن‌ها فرستاد و ضمن آن برای اعضای گروه آرزوی موفقیت کرد. احتمالاً آرزوی او به حقیقت پیوست چراکه‌این آلبوم مقام اول را در جدول بهترین‌های موسیقی به دست آورد. سال۱۹۷۶ در شرایطی به پایان رسید که کوئین سرگرم اجرای چند برنامه برای تلویزیون بود و البته مقدمات آلبوم جدیدی را مهیا می‌کرد. بازی و کارها (۱۹۸۰–۱۹۸۴) کوئین پروندهٔ دههٔ ۱۹۸۰ را با آلبوم The Game باز کرد. این آلبوم شامل تک‌آهنگ‌های "Crazy Little Thing Called Love" و "Another One Bites the Dust" بود که هر دو موفق به کسب رتبه نخست در آمریکا شدند. مایکل جکسون پس از شرکت کردن در کنسرت کوئین در لس آنجلس، به فردی مرکوری در پشت صحنه پیشنهاد داد که "Another One Bites the Dust" به صورت تک‌آهنگ منتشر شود، و این آهنگ در اکتبر ۱۹۸۰ به مدت سه هفته رتبهٔ نخست را داشت. همچنین این آلبوم رتبی نخست ۲۰۰ آهنگ برتر بیلبورد را به مدت پنج هفته کسب کرد، و بیش از ۴ میلیون نسخه از آن در آمریکا به فروش رسید. همچنین این نخستین باری بود که کوئین در آلبومش از سینث‌سایزر استفاده می‌کند. پیش از این، روی آلبوم‌هایشان نوشته می‌شد "بدون سینث‌سایزر". لایو اِید و سال‌های پایانی (۱۹۸۵–۱۹۹۰) در سال ۱۹۸۵ یک کنسرت برای کودکان فقیر آفریقا برگزار و پول به دست آمده از آن برای همین هدف خرج شد. هنرمندان قابل توجهی در این کنسرت حضور داشتند از جمله گروه لد زپلین، التون جان و …. گروه کویین نیز در آخرین لحظات وارد لیست اجرا کنندگان شود. می‌توان گفت این کنسرت بهترین اجرا برای گروه کویین بود. این نکته قابل توجه است که اعضای گروه برای مدتی از هم دور بودند و تنها یک اجرا قبل از اجرای زنده داشتند. گروه کویین بعد از این کنسرت شهرت بیشتری به دست آورد و توانست در فهرست یکی از موفق‌ترین گروه‌های راک تاریخ موسیقی شود. مرکوری: سلطان بی چون و چرا (۱۹۸۸–۱۹۹۲) ساخته شده در بهشت و کنسرت ۴۶۶۶۴ (۱۹۹۵–۲۰۰۳) کوئین + پاول راجرز (۲۰۰۴–۲۰۰۹) (۲۰۰۹ تاکنون) اعضای گروه اعضای فعلی برایان می - نوازندهٔ گیتار الکتریک - کیبورد - خواننده (۱۹۷۰ - امروز) راجر تیلور - درامر - پرکاشنیست - خواننده (۱۹۷۰ - امروز) آدام لمبرت-خواننده(۲۰۱۲-امروز) اعضای قبلی فردی مرکوری - خوانندهٔ اصلی - نوازندهٔ پیانو - ریتم گیتار (۱۹۷۰–۱۹۹۱) جان دیکن - نوازندهٔ گیتار بیس. (۱۹۷۱–۱۹۹۷) اعضای اولیه مایک گروس - بیس (۱۹۷۰) باری میچل - بیس (۱۹۷۰–۱۹۷۱) دوگ بوگی - بیس (۱۹۷۱) نمودار زمانی دیسکوگرافی کوئین (۱۹۷۳) کوئین ۲ (۱۹۷۴) حمله قلبی محض (۱۹۷۴) شبی در اپرا (۱۹۷۵) یک روز در مسابقه (۱۹۷۶) اخبار جهان (۱۹۷۷) جاز (۱۹۷۸) بازی (۱۹۸۰) فلش گوردون (۱۹۸۰) فضای داغ (۱۹۸۲) آثار (۱۹۸۴) یک نوع جادو (۱۹۸۶) معجزه (۱۹۸۹) کنایه (۱۹۹۱) ساخت بهشت (۱۹۹۵) منابع پیوند به بیرون کوئین بنیان‌گذاری‌های ۱۹۷۰ (میلادی) در انگلستان برندگان جایزه بریت هنرمندان کپیتال رکوردز هنرمندان الکترا رکوردز هنرمندان ئی‌ام‌آی رکوردز گروه‌های هوی متال انگلیسی گروه‌های پراگرسیو راک انگلیسی برندگان جایزه یک عمر دستاورد گرمی هنرمندان هالیوود رکوردز هنرمندان آیلند رکوردز برندگان جایزه آیور نوولو برندگان جایزه کرنگ! برندگان جایزه موزیک ویدئوی ام‌تی‌وی گروه‌های موسیقی تشکیل‌شده در ۱۹۷۰ (میلادی) گروه‌های موسیقی در لندن گروه‌های موسیقی چهارنفره هنرمندان پارلفون موسیقی‌دانان پراگرسیو پاپ
4707
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%88%D8%B3
کنفوسیوس
کُنفُوسیوس (به چینی: 孔夫子) فیلسوف، نظریه‌پرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی می‌کرد. وی در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از استان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ-چیُو (به معنی تَپه) نامیدند. کنفوسیوس از کلمهٔ کونگ فوزِ، به معنای «استاد بزرگ، کونگ» گرفته شده‌است. آموزه‌های کنفوسیوس اجتماعی بودند نه مذهبی. او هرگز ادعا نکرد از جانب خدا آمده‌است یا حقیقت در انحصار اوست. از خود هیچ اثر مکتوبی به جای نگذاشت اما پس از مرگش برخی از شاگردانش گفته‌های او را در کتابی به نام منتخبات کنفوسیوس منتشر کردند. کنفوسیوس از همهٔ فلاسفهٔ چین در دنیا نام‌آورتر است. عمده‌ترین کار کنفوسیوس این بود که هر آنچه که از فرزانگان کهن برگزیده بود، گرد آورد و بر مبنای این میراث یک نظام جامع فلسفی بنیاد نهاد. این فلسفه در طی بیست و پنج قرنی که چراغ راه ملت چین بوده‌است توانسته عادات و تفکر ملت چین را شکل ببخشد. جامعهٔ مورد نظر او در واقع خانواده‌ای بزرگ است که بر ساختاری سلسله مراتبی، مشتمل بر روابط پنجگانهٔ فرمانروا و فرمانبردار، پدر با فرزند، شوهر با زن، برادر بزرگتر با برادر کوچکتر و دوست با دوست مبتنی است. در این جامعه انسان‌ها به یکدیگر احترام می‌گذارند و نسبت به همدیگر عشق می‌ورزند. از نظر کنفوسیوس، در یک حکومت نیک باید سه هدف اساسی مد نظر باشد: مواد غذایی باید به فراوانی فراهم شود؛ سپاه باید منظم و درستکار باشد و اعتماد مردم به حکومت باید کامل باشد. اندیشه کنفوسیوس اندیشه‌ای انسان محور است. وی اولین گام برای شناخت و کشف اصول و مبانی سیاست را شناخت و تحلیل انسان می‌داند و هدف وی رستگاری انسان است و معتقد است که همه چیز تا زمانی وجود دارد که با انسان هماهنگی داشته باشد و انسان ذاتاً و فطرتاً دارای سرشت پاکی است که در معرض فساد و انحراف قرار می‌گیرد و جوهر وجودی انسان ریشه در تاریخ دارد؛ بنابراین این تاریخ است که مشخص کننده اصل و بدل انسان می‌باشد؛ لذا بنابر باورهای وی بایستی تاریخ را خوب شناخت تا عوامل فساد را کشف نمود. نام اسم «کنفوسیوس» در زبان چینی «کونگ فوزی» است که یونانیان با افزودن پسوند «یوس» در پایان نام او، آن را به «کنفوسیوس» دگرگون کردند که در جهان بیشتر بدین نام شناخته شده‌است. پیشینه تاریخی حاکمان اساطیری و قهرمانان فرهنگی چین در فاصلهٔ سال‌های ۲۸۵۲ پیش از میلاد تا ۲۲۰۵ پیش از میلاد سه شهریار و پنج امپراتور نام دارند. این دوران مصادف با زمان قبل از دوران دودمان شیا می‌باشد. سه شهریار، در تاریخ اسطوره‌ای چین به ایزدشاهان یا نیمه خدایان دارای قدرت جادویی گفته می‌شود. پنج امپراتور زمامداران افسانه‌ای چین باستان بودند که از نظر اخلاقی پادشاهانی حکیم و خردمند و بی‌عیب و نقص محسوب می‌شدند. بنا به منبع، تنوع زیادی در طبقه‌بندی افراد به عنوان سه فرمانروا یا پنج امپراتور وجود دارد. با توجه به ثبتیات مورخ بزرگ یا همان شیجی، این پنج امپراتور عبارت بودند از: هوانگ‌تی یا امپراتور زرد (黄帝) قدیمی‌ترین فرمانروایی است که «سوما چین» مورخ، او را می‌شناسد. از دیدگاه سوماچین، فرمانروایان قبل از هوانگ تی، موجوداتی آسمانی با بدن مار وسر انسان بودند و فقط هوانگ‌تی فرمانروای انسانی بود. جوان سیون (颛 顼) امپراتور کو (帝 喾) امپراتور یائو (尧) امپراتور شون(舜) یائو و شون، همراه با یوی بزرگ (禹)، بنیانگذاران دودمان شیا محسوب می‌شدند و همچنین از آنان با عنوان سه امپراتور نیز نام برده می‌شد. این سه پادشاه، بعدها و در تاریخ چین، توسط کنفسیوس‌گرا‌ها به عنوان الگوهای فرمانروایی و مثال‌ها و نمونه‌های برجسته اخلاقی در نظر گرفته شدند. دودمان شیا که به وسیله یوی بزرگ تأسیس شد، تا سال ۱۵۵۷ ق. م (۱۷۷۶ق. م) ادامه یافت و طی آن هفده نفر فرمانروایی کردند. از تاریخ دقیق این سلسله اطلاع چندانی درست نیست، فقط جزئیات بیشتری دربارهٔ سقوط آخرین فرمانروای شیا ذکر شده‌است. جیه واپسین فرمانروای دودمان شیا، جباری بود که ستمگری او مردم را از وی متنفر و اشراف را خشمگین ساخت. درنتیجه، فردی به نام تانگ شورش کرد و آن جبار را شکست داد و دودمان شانگ را تأسیس نمود. جانشینان او تا سال ۱۰۵۰ ق. م (۱۱۲۲ ق. م) یعنی تا زمانی که به وسیله دودمان ژو از کار برافتادند، در چین سلطنت کردند. آخرین فرمانروای دودمان شانگ، دی شین نام داشت. وی فرمانروای غرب را که در تاریخ به ون ژو معروف است و پدر مؤسس دودمان ژو بود، به زندان افکند. ون سرانجام با کمک فرزندش وو ژو توانست دی شین را شکست دهد و دودمان شانگ را براندازد. بدین ترتیب دودمان ژو در سال ۱۰۵۰ ق. م (۱۱۲۲ ق. م) بر سرکار آمد. پادشاه ون ژو خصایل بسیار نیکویی داشت و به پادشاه فرهنگی معروف است. او به همراه فرزندش وو ژو جامعهٔ آرمانی دوران یائو، شون و یورا دوباره در تاریخ چین باستان احیا کرد. در دوره‌های بعد، پادشاهان دودمان ژو نتوانستند قلمروی خود را به صورت ایالتی کاملاً متمرکز اداره کنند، زیرا این کار مستلزم شبکهٔ ارتباطی مناسب، نظام پولی قابل اجراء و تجربهٔ سیاسی بسیار بود که آنان فاقد آن بودند. از این رو، آن‌ها بخش وسیعی از سرزمینشان را قطعه قطعه کردند و به خویشاوندان حکمران ژو و روسای اصلی قبایل دیگر که در این پیروزی به آن‌ها کمک کرده بودند، سپردند. در نتیجه، نظامی ملوک‌الطوایفی به وجود آمد. با کهنسال شدن دودمان ژو، اعقاب اولین سر کردگان ملوک‌الطوایفی به تدریج به فرمان‌های پادشاه کمتر اعتنا می‌کردند و دایم با یکدیگر می‌جنگیدند و بدین طریق ایالت‌های بزرگ و قدرتمند، قلمرو همسایگان ضعیف‌ترشان را تصرف می‌کردند. از این زمان به بعد پادشاهان این دودمان بیش از عروسکانی در دست زیر دستان مقتدرشان نبودند. در دوره بهار و پاییز حدود ۱۷۰ دولت وجود داشت که اکثر آن‌ها کوچک بودند. پادشاهی‌های بزرگ شروع به بلعیدن پادشاهی‌های کوچک کردند و دولت‌ها به جان هم افتادند. در این زمان، جنگ میان ایالت‌های بزرگ تقریباً به صورت امری دائمی درآمده بود. خود ایالت لو، موطن کنفوسیوس، بیست و یک بار مورد حمله قرار گرفت. بدین ترتیب، نه تنها در ایالت لو، بلکه در ایالات دیگر نیز تقریباً هیچ نظم و اقتداری وجود نداشت، مگر قدرت دهشت‌انگیزی که دائماً جابه‌جا می‌شد. به‌طور کلی ارزش‌های باستانی در معرض شک و تردید قرار گرفته، یا به کناری نهاده شده بود. نه قانونی وجود داشت و نه زندگی انسان از ارزشی برخوردار بود. رشوه‌خواری در تمام سطوح دیده می‌شد. بی‌اخلاقی در روابط میان افراد نیز شایع بود. منسیوس می‌گوید: «جهان رو به زوال و فساد رفت و اصول زندگی سست شدند، سخنان هرزه و اعمال ظالمانه متداول شد و نمونهٔ آن وزیرانی بودند که به حاکمان خود خیانت می‌کردند و فرزندانی که پدران خود را می‌کشتند.» از طرف دیگر از بین رفتن تدریجی قدرت حکومت مرکزی نیز از هر جهت بر مشکلات مردم افزود. در چنین اوضاع و احوالی بود که حکیمان و فیلسوفان زیادی جهت اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم به ظهور کردند، به طوری که در دوره بهار و پاییز (۴۸۱–۷۲۲ ق. م) صد مکتب فلسفی چین به ظهور رسید که یکی از مهم‌ترین آن‌ها مکتب کنفوسیوس بود. زندگی کنفوسیوس در سال ۵۵۱ ق. م در ایالت لو متولد شد. نیاکان او احتمالاً از اشراف زمان خود بودند که موقعیت خود را از دست داده بودند. پدر کنفوسیوس در سه سالگی او درگذشت و از آن پس، در زیر چتر حمایت مادرش قرار گرفت و توسط او آموزش دید. سپس در نوجوانی خود به شکلی خستگی‌ناپذیر به یادگیری پرداخت. مهارت او در هنرهای ششگانهٔ دوران خود، یعنی مراسم مذهبی، موسیقی، کمان‌گیری، ارابه‌رانی، خوشنویسی و حساب، و همچنین آشنایی او با سنت‌های باستانی به ویژه شعر و تاریخ او را قادر ساخت تا در سی سالگی درصدد اصلاح جامعه دوران خود برآید. جامعهٔ دوران کنفوسیوس به هیچ وجه مطلوب او نبود. در واقع، جامعهٔ مطلوب او جامعهٔ سرمشقی بود که خاقان‌های اولیه یائو و شون و یوی بزرگ در هزارهٔ سوم قبل از میلاد داشته‌اند و یکبار دیگر در اوایل دودمان ژو توسط امپراتور ون ژو و فرزندش وو ژو از سال۱۰۵۰ ق. م به بعد در تاریخ چین باستان محقق شده بود. نشانهٔ جامعهٔ سر مشق او، هماهنگی، آرامش و سعادت انسان‌ها بود و او می‌خواست با پیروی از آن سر مشق باستانی، یکبار دیگر این خصوصیات را به جامعهٔ انسانی بازگرداند. اوایل زندگی کنفوسیوس، در سال ۵۵۱ قبل از میلاد، در روستایی به نام تسو، واقع در ایالتِ قدیمی لو – که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است – زاده شد. خانواده‌ای که کنفوسیوس در آن به دنیا آمد، خانواده‌ای پرجمعیت بود. پدرِ کنفوسیوس، شولیانگ هو، افسری بازنشسته بود که با شرکت در جبهه‌های نبرد موفّق شده بود رضایت پادشاه را به دست آورده و زمین‌هایی را به تملّک خود درآورد. شولیانگ سه همسر داشت که هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانسته بودند برایش پسری بزایند؛ نُه دختر او نیز همه ازدواج کرده و به خانواده‌های دیگر پیوسته بودند. به همین دلیل، در سال ۵۵۵ قبل از میلاد، شولیانگ هو، در حالی که شصت و چهار سال سن داشت، دختری پانزده ساله به نام یان چنگ تسای را به عنوانِ همسر متعه خود اختیار کرد. چنگ تسای نیز تا مدّتی نمی‌توانست باردار شود؛ به همین دلیل – چنان‌که از روایات سنتی آئین کنفوسیوس بر می‌آید – از تپّه بالا رفت و بر فرازِ آن به دعا و نماز مشغول شد؛ تا این که سرانجام به کنفوسیوس حامله شد؛ به همین سبب، یکی از نام‌های کنفوسیوس «چیو» به معنی تپّه است. وقتی کنفوسیوس هنوز سه سال داشت، پدرش مُرد و او را در فانگشان، واقع در لوی شرقی، به خاک سپردند. با مرگِ شولیانگ هو، کنفوسیوس و مادرش مجبور بودند از بقیه خانواده جدا شوند، به نحوی که حتّی اجازه نداشتند در مراسم خاکسپاری شولیانگ شرکت کنند. از آن جا که مادرِ کنفوسیوس، زنِ رسمیِ شولیانگ به حساب نمی‌آمد، چیزی از میراثِ شولیانگ به او نرسید و آن‌ها از آن پس مجبور بودند در شاندونگ واقع در شرق چین به تهی دستی روزگار بگذرانند. بر اساس روایات، کنفوسیوس همچنین از کودکی به مطالعه آثاری در زمینه قربانی و آداب معبد می‌پرداخت. چندی بعد، در حالی که کنفوسیوس سنینِ نوجوانی اش را می‌گذراند – به روایتی سیزده سال و به روایتی دیگر شانزده سال داشت – مادرش بر اثر بیماری و کارِ زیاد درگذشت. چنگ تسای را نیز در فانگشان به خاک سپردند. وقتی کنفوسیوس هفده سال داشت، یکی از اشرافِ لو به نام چی پینگ تسو به دنبال شخصی می‌گشت که با آداب قربانی آشنایی داشته باشد؛ به همین دلیل همه عالمان شهر را به مجلسی دعوت کرد و کنفوسیوس نیز در بین آن‌ها حاضر شد. کنفوسیوس در بیست سالگی با دختری به نام یی چی گوان ازدواج کرد. این ازدواجی بود که مادرِ کنفوسیوس بین او و دخترِ دوستِ پدرش ترتیب داده بود. پس از گذشتِ دو سال از این ازدواج، یی چی گوان برای کنفوسیوس پسری زایید که کونگ لی نامیده شد. کنفوسیوس دختری نیز داشته‌است که در برخی کتاب‌ها نامِ او کونگ جیو ثبت شده‌است. کونگ، نام خانوادگی کنفوسیوس است و در عرف زبان چینی نام خانوادگی پیش از نام می‌آید. شغل سیاسی کنفوسیوس در دوره ۵۵۱ تا ۴۷۹ قبل از میلاد در دوره بهار و پاییز زندگی می‌کرد. دوره ای که تقریباً با دوره هخامنشیان در ایران هم‌زمان بود. آن زمان دودمان ژو شرقی (دونگ جوو) حکومت چین را برعهده داشت. امپراتوری جوو از ۷ ایالت کاملاً مستقل تشکیل می‌شد که در واقع هر ایالت یک کشور محسوب می‌شد که برای خود یک شاه داشت. وی در دوران جوانی، مدتی به عنوان انباردار و مسئول امور چراگاه‌ها فعالیت کرد. اما او توانست در سن ۵۱ سالگی شهردار یکی از شهرهای کشور شود و یک سال پس از آن در وزارت راه و ساختمان فعالیت کرد. کنفوسیوس پس از سفرهای طولانی و دیدار با لائوتزه، به ایالت لو برگشت و به پیشنهاد پادشاه آن ایالت، مقام وزارت دادگستری را برعهده گرفت و پس از مدتی نیز وزیر امور داخله شد؛ تا این که سرانجام به وزارت اعظم ایالت لو رسید. او رسیدن به مقام حکومتی را بهترین راه ایجاد اصلاحات اجتماعی می‌دانست. تبعید در این زمان عدالتی که او در کارش داشت، باعث برانگیخته شدن مخالفت‌ها و عزل او از مقامش بود. وقتی در روز عید از گوشت قربانی برایش نفرستادند، کنفوسیوس این اقدام را بهانه قرار داد و وطنش را ترک کرد. در روایتی نیز حاکم منطقه لو (لائوتزه) نمی‌توانست عدالت کنفوسیوس را بستاید و سیاق قبلی را ترجیح می‌داد. وقتی هشتاد غلام زیباروی به دربارش فرستاده شد. مکتب اخلاقی، فضیلت و تقوی را کنار گذاشته و به زیبایی و هنر روی آورد که موجب کناره‌گیری کنفوسیوس شد و وی دوباره به دوره‌گردی روی آورده و فقیر شد. پس از آن، کنفوسیوس بیشتر عمرش را در بین ایالت‌های چین سرگردان بود. سخنان او در مورد شیوه حکومت و اخلاق حاکمان، مورد پذیرش هم‌روزگارانش واقع نشد و حتی به زندان نیز افتاد. بازگشت به خانه پس از ۱۳ سال، یعنی در ۶۸ سالگی، کنفوسیوس به وطن خود، یعنی کشور «لو» بازگشت. هر چند او بسیار مورد احترام مقامات کشور بود، اما به سمت مهمی منصوب نشد. او با توجه به این که نتوانست اندیشه‌های کشورداری خود را مورد توجه و استفاده دولتمردان قرار بدهد، بنابراین تصمیم گرفت تا دیگر در فعالیت‌های سیاسی شرکت نکند و همه اوقات و انرژی خود را به تنظیم کتاب و آموزش اندیشه‌های اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و حتی هنریَ، به شاگردان و پیروان خودش اختصاص داد. در چین باستان آموزش و پرورش از حقوق ویژه اشراف بود، اما کنفوسیوس با شیوه خود این حق را از آنان گرفت و خود شاگردانی را جذب کرد و به آن‌ها آموزش داد. گفته می‌شود که وی سه هزار شاگرد داشته و در میان آن‌ها چند تن جزو دانشمندان آینده بوده‌اند. سرانجام در سال ۴۷۹ پیش از میلاد، در سن ۷۲ سالگی، از دنیا رفت. وی آثار مهمی بر جای نهاد و شاگردان برجسته‌ای پرورش داد که آموزه‌های او را رونق بخشیدند. فلسفه کنفوسیوس را سقراط چینی نیز خوانده‌اند و این مخصوصاً از آن روست که فلسفهٔ وی بیش از هر چیز به انسان و اخلاق انسانی نظر دارد و به آسمان‌ها نگاه نمی‌کند. از مخاطب می‌پرسد که «چون تو در باب زندگی هیچ نمی‌دانی دربارهٔ مرگ چه خواهی دانست؟» منطق نظری کنفوسیوس مبتنی بر این نکته بود که انسان بداند بر چه چیز می‌تواند علم داشته باشد و بر چه چیزی نمی‌تواند. هدف فلسفه او این بود که از طریق تربیت نفس انسان کامل به‌بار آورد. کنفوسیوس دینی به معنای حقیقی تأسیس نکرده‌است و از اینرو نمی‌توان او را جزو پیامبران ادیان جهان امروزی مانند دین برهمنی، زرتشتی یا عیسوی به‌شمار آورد، زیرا این ادیان همه احکامی برای زندگی افراد بشر و مکافات و مجازات برای اعمال مردم در دنیا و آخرت و قواعد و شرایطی برای اجرای آداب و رسوم مذهبی برقرار کرده‌اند، لیکن در تعلیمات او چیزی از این مسائل نمی‌توان یافت. اما همه تصدیق می‌کنند که او بانی مذهب رسمی دولت چین است. این مذهب در حقیقت یک فلسفه اخلاقی می‌باشد که با جامهٔ قدسیت دینی آراسته شده‌است. به عبارت دیگر دین کنفوسیوس نوعی وحدت وجود است و برای شرح آن به مردم مغرب زمین بهتر است آن را با فلسفهٔ اسپینوزا مقایسه کرد. آنچه کنفوسیوس آورده‌است عقیده و الاهیات نیست، بلکه دستور اخلاقی عالی اشرافی و راه انسان برتر است. نزد کنفوسیوس به یک دستگاه فلسفی متعارف، یعنی ساختار سازگار شده‌ای از منطق و فلسفهٔ اولی و اخلاق و سیاست که همه تابع فکری اصلی باشند، برنمی‌خوریم. او خود را نیازمند چنین دستگاه گسترده‌ای ندید و فقط با ذهن نقاد، به آموزش پرداخت و بر فکر و ذهن شاگردان اثر گذاشت. چون می‌خواست فلسفه را در عمل و کارهای حکومتی به کار ببرد از فلسفهٔ فراطبیعی رو برگرفت و کوشید ذهن شاگردان را از مسائل رازدار یا آسمانی برگرداند: افکار کنفوسیوس از تجارب اساسی و قدیمی مذهبی ناشی نبود، با وحی و الهام ارتباطی نداشت و آن را نمی‌شناخت. عقیده نداشت که حیات آدمی تجدید خواهد شد. بهر جهت مردی صوفی مشرب نبود. نیز از زمرهٔ فردگرایان محسوب نمی‌گشت. او بقدری از پرداختن به مسائل لاهوتی رویگردان بود که مفسران امروزی آثارش، او را ندانم‌گرا (Agnostic) می‌دانند. تنها نکته‌ای از فلسفهٔ کنفوسیوس که در متافیزیک می‌گنجد این بود که او در همه نمودها وحدت می‌دید و می‌کوشید بین قواعد رفتار درست و نظام طبیعت هماهنگی پایداری پیدا کند. اندیشه‌های کنفوسیوس، اندیشه‌هایی دینی نیست، بلکه اندیشه‌های وی مربوط به فلسفه، اخلاق، فرهنگ و کشورداری است. در واقع، کنفوسیوس در عرصه‌های مختلف اندیشه‌های خاص خودش را داشت؛ مثلاً در عرصه سیاسی عقیده داشت کشور را باید با اخلاق و آداب خوش و نه به زور ارتش، اداره کرد. و در عرصه فلسفه گفته‌است انسان‌ها شخصیت‌های ذاتی نزدیک به هم دارند و بر اثر تفاوت در سطوح تحصیلی و محیط‌های زندگی، سرنوشت آن‌ها با یکدیگر متفاوت است؛ بنابراین، او مدعی بود که هر نفر باید تحصیلات کسب کند. این اندیشه در زمانی که فقط اشراف حق درس خواندن داشتند، بسیار چشمگیر بود. او خودش هم به اجرای این اندیشه پرداخته و آموزشگاه‌های فراوانی ایجاد کرد و هزاران شاگرد را با دریافت مبلغ بسیار کمی شهریه، تربیت کرد. خلاصه این که اندیشه‌های او بسیار فراگیر و گسترده‌است و آنچه محور یا هسته مکتب او است، امروز هنوز هم از جمله موارد بحث‌انگیز است. در کنفوسیانیسم رابطه آسمان و زمین پس از خلقت قطع می‌شود و خداوند امور انسان را به دست خود انسان می‌سپارد تا به برکت عقل و حکمت راهی برای خود انتخاب کند در نتیجه تاملات فلسفی راهگشای امور عالم است. فلسفه کنفوسیوس به‌طور خلاصه آئینی برای هماهنگی و هارمونی خوانده می‌شود. هماهنگی انسان با طبیعت، هماهنگی در روابط بین فردی و حتی هماهنگی در همه زمینه‌های اقتصادی و سیاسی. فلسفه آموزشی کنفوسیوس هم به تبع اهمیتی که برای هماهنگی قائل بود، به مسئولیت انسان در حفظ و نگه‌داری این هماهنگی در همه ارکان زندگی می‌پرداخت. اخلاق این نظریه امروزه نسبتاً رایج‌تر است که هسته مکتب کنفوسیوس به دو کلمه ژن (کنفوسیانیسم) (仁) و لی (کنفوسیانیسم) (礼) بر می‌گردد. معنی امروزی این دو کلمه چینی با معنای آن، در دوران باستان تفاوت دارد. ژن (کنفوسیانیسم) در واقع نام مجموعه ای از موارد اخلاقی خوش است از جمله احترام، عشق و تقوای فرزندی (وظایف در قبال والدین)، وفاداری، همدردی، اعتمادپذیری و غیره. و لی (کنفوسیانیسم) (Li) یعنی معیار اعمال و گفتار است. لی از دیدگاه کنفوسیوس معانی مختلفی داشت و برای پاکی، ادب، تشریفات و عبادت به کار می‌رفت. به عبارت دیگر، شاه باید شاه، وزیر باید وزیر، پدر باید پدر، و پسر باید پسر باشد. هر نفر نقش خودش را دارد و عملکردهایشان نیز معیارهایی دارد که باید مراعات شود. کلمه «لی»(礼) می‌تواند با نظام‌های اداری، معیارهای اخلاقی، آیین‌های فرهنگی و ادبی نیز مرتبط باشد؛ یعنی هر چه که دارای معیار باشد، می‌تواند تحت پوشش این مفهوم قرار گیرد. و این هم دلیلی شد بر این که سلسله‌های شاهنشاهی پس از او مکتب خود را در جایگاه بسیار برجسته ای قرار دهند. چرا که طبق این اندیشه «ژن» (仁) و «لی»(礼)، شاه باید کشور را خوب اداره کند و مردم باید وفادار باشند که به این ترتیب کشور در محیطی آرام اداره می‌شود؛ یعنی هر نفر باید طبق نقش خود کار خود را انجام دهد. کار شاه خوب اداره کردن، و کار مردم وفاداری به شاه است. پادشاهان این اندیشه را به نفع حکومت خود می‌دانستند و از این رو، اندیشه کنفوسیانیسم را در جایگاه بسیار برتری قرار داده‌اند. کنفوسیوس بیش از هر چیز به اخلاق، به لی (کنفوسیانیسم) (Li) یعنی آیین و قواعد رفتار انسان توجه کرد. بی‌نظمی اجتماعی روزگار خود یا وضع و حال رو به زوال نظام فئودالی راه بی‌نظمی اخلاقی می‌دانست و آن را نتیجه ناتوان شدن و سقوط سنت‌ها و باورهای کهن می‌شمرد اما معتقد بود برای چاره‌کردن این بی‌نظمی اخلاقی نباید فقط به سنت‌های کهن رو آورد بلکه باید دانش بیشتری به دست آورد و با ایجاد زندگی منظم خانوادگی، اخلاق را زنده کرد. از این عقیده بر می‌آید که خردمندی و سامان اجتماعی از خانواده آغاز می‌شود و بنیاد جامعه فردی است خردمند و اخلاقی در خانواده‌ای منظم؛ زیرا «نظم سیاسی کنفوسیوس بر این گمان متمرکز بود که خانواده محل پیدایی روابط سیاسی جامعه است.» خانواده از گردهمایی افراد به‌وجود می‌آید و در اثر معاشرت انسان‌ها به مرحلهٔ نیکی می‌رسد. به عقیده کنفوسیوس سیاست عبارت است از سر و سامان دادن به کارهای اجتماعی و در اندیشهٔ او سیاست و اخلاق یکی‌اند. و به نظر می‌رسد کنفوسیانیسم هم به عنوان نظریهٔ دولت و هم به عنوان هنر حکومت کردن، در اصل ردیفی از اصول اخلاقی آرمان‌گرایانه است. زیرا او «شرط لازم برای شایستگی و صلاحیت حکومت را عمل به لی (کنفوسیانیسم)ها (آیین‌ها و قواعد رفتار اجتماعی انسان) می‌دانست.» کمال مطلوب کنفوسیوس، جامعهٔ بزرگ یا تاتونگ (Tatung) در واقع کمال یافتگی اخلاقی است؛ و هنر حکومت کردن هم در انجام درست کارها نهفته‌است. بنا به این گونه نظریات و باورهاست که در سراسر نوشته‌های پیروان مکتب کنفوسیوسی، سیاست و اخلاق کاملاً با هم پیوند دارند. به نظر کنفوسیوس انسان هرگز موجود تنهایی نبوده همیشه به صورت جمع و در اجتماع زندگی کرده‌است. فیلسوف چینی هم مانند فیلسوف یونانی، ارسطو معتقد بود فقط در معاشرت انسان‌ها با یکدیگر انسان نیکی را می‌شناسد و در تنهایی نمی‌تواند خوب یا بد باشد. کنفوسیوس می‌اندیشید پیش از دست یافتن به نیکی انسان باید آگاهی یابد. گفتار زیر دربارهٔ آموزش، گزارش روشنی از ویژگی سیاسی و اخلاقی اندیشهٔ کنفوسیوس و پیدایی آگاهی است: کنفوسیوس می‌گفت فرمانروا باید انسان فرهیخته و پارسا باشد؛ زیرا تنها چنین فردی می‌تواند زندگی خانواده‌ها را تنظیم کند به زندگی ملی نظم بخشد و به سراسر جهان صلح ببخشد. او می‌تواند این کارها را نه از راه قدرت نظامی یا اقتدار قانون‌گذاری و قضایی بلکه از راه نفوذ اخلاقی شخصی به انجام آورد. کنفوسیوس آشکارا نگفت که آیا بشر نیک یا شر است، این موضوع محور اصلی ستیز بین شاگردان معروف اومنسیوس و هسون‌تسو است. کنفوسیوس در تعلیماتش بر شرافت انسان در روابط اخلاقی تکیه داشت و معتقد بود که برای ایجاد رفاه در جامعه باید به تربیت و تهذیب نفس انسانی از طریق آموزش و پرورش پرداخت. کنفوسیوس تصور می‌کرد که مناسک، یا آیین (لی) - شامل و بیان رفتار مناسب انسان در همه زمینه‌های زندگی - می‌تواند یک مرد را ثابت نگه دارد و یک دولت را محکم کند و تمرین آن‌ها باید از خانه شروع شود. او گفت: «به والدین خود هیچ دغدغه‌ای جز بیماری خود ندهید.» «وقتی والدین شما زنده هستند، به نقاط دور سفر نکنید و اگر مجبور به سفر هستید، باید دقیقاً به آن‌ها بگویید که کجا می‌روید». اما اگر والدین شما در فکر انجام یک کار اشتباه باشند، چه؟ کنفوسیوس توصیه می‌کند: «وقتی سعی می‌کنید آن‌ها را از کارهای خلاف بازدارید، ملایم باشید.» «اگر می‌بینید که آن‌ها تمایلی به توجه به توصیه‌های شما ندارند، با احترام بمانید.» انسان کامل از دیدگاه کنفوسیوس انسان کامل کسی است که نمونه و مثل اعلای آدمیّت باشد. انسان کامل به زبان چینی (چونگ تزو) نامیده می‌شود که دارای جایگاه برجسته و صفاتی است. او می‌گوید: «چنین نفسی به زینت کمال آراسته‌است. و همانند پسری است که محبت والدین را همواره در دل دارد. پدری که به فرزندان خود با عدالت و مهربانی برخورد می‌کند. مأموری است که نسبت به فرمانده خود وفادار است و شوهری که نسبت به همسر خود صمیمی است. و دوستی که با دوست خود مخلص و مؤدب است.» از نظر او انسان کامل به تمام صفات عالی انسانیت آراسته‌است لذا پیروان کنفوسیوس او را به عنوان انسان کامل معرفی می‌کنند. پنج خصلت انسان کامل از دیدگاه کنفوسیوس عزت در نفس بزرگواری در رحمت خلوص در نیت شوق در عمل نیکی در رفتار روش کنفوسیوس برای رسیدن به مقام شرافت انسانیت محبت؛ که هیچ‌گاه مرا آزرده نساخت. حکمت؛ که هیچ‌گاه برایم شک ببار نیاورد. شجاعت؛ که هیچ‌گاه ترس و بیم در دل من ایجاد نکرد. او می‌گفت: من مدعی نیستم که حکمت الهی و تقوا را دارا هستم. تنها چیزی که دربارهٔ خود می‌گویم این است که در راه و روش خود هیچ تردیدی ندارم و در تعلیم به دیگران هیچ‌گاه کوتاهی نکردم. این است انتهای عمل من و بس. آموزش و پرورش هدف از آموزش از دیدگاه کنفوسیوس، تربیت انسان شریف بود. او برای تعریف انسان شریف خصوصیاتی را در نظر گرفت که باید از طریق آموزش‌وپرورش در انسان نهادینه شده و رشد کند. اولین خصوصیت انسان شریف، شجاعت است او شجاعت را در خدمت به حقیقت بدون ترس می‌دید. از نظر او تربیت باید انسان را در دفاع از حقیقت و خدمت به حقیقت بدون ترس از عواقب آن، آماده کند. خصیصه دوم در دیدگاه تربیتی او، وفای به عهد بود. قابل اعتماد بودن و ایستادن روی قول و قرار خود و وفای به عهد در مسیر تربیت یک انسان شریف از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. بدون این خصوصیت، روابط فردی و اجتماعی از هم می‌پاشد و شک و بی‌اعتمادی جایگزین اعتماد و وثوق را می‌گیرد در چنین وضعیتی، جامعه در آستانه فروپاشی و انحطاط قرار می‌گیرد. خصیصه سوم، احترام است. احترام به خود و دیگران از دیدگاه کنفوسیوس برای حفظ و بقای یک جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است. باید بدانیم که فلسفه کنفوسیوس، به شدت مدافع نظام طبقاتی و سلسه مراتب قدرت در جامعه بود و فلسفه آموزشی او نیز با حفظ و دوام این سیستم هماهنگ شده بود. کنفوسیوس می‌کوشید این طبقات را از طریق آموزه‌های اخلاقی و تربیتی خود از طریق حفظ و پاسداشت احترام بین طبقات انسانی، باقی نگه دارد. برای مثال رابطه بین برادر بزرگتر و کوچکتر، زن و شوهر، معلم و شاگرد، حاکمیت و رعیت باید بر اساس احترام متقابل حفظ شود. خصیصه چهارم انسان شریف، عقل و خرد است. کنفوسیوس می‌پنداشت که برخی از انسان‌ها، به‌طور فطری دانا و خردمند هستند اما برای دیگرانی که به اندازه کافی دانا نیستند، خردمندی باید آموزش داده شود؛ بنابراین یکی از پایه‌های آموزشی او، تعلیم عقل و خرد به دانش‌آموزان بود. تکامل اجتماعی در نظام اندیشه کنفوسیوس جامعه ترکیبی از روابط بین افراد است. جامعه به پنج نوع رابطه بخشبندی شده‌است: فرمانروا/ارباب/کارفرما – فرمانبردار/رعیت/کارگر، پدر – پسر، شوهر – زن، برادر بزرگتر – برادر کوچکتر و دوست – دوست، دولت یا حکومت فقط به یکی از این روابط چندجانبه مربوط است؛ یعنی به رابطه بین فرمانروا و فرمانبردار و بنابراین فقط یکی از اجزای جامعه است. کنفوسیوس معتقد بود دولت محصول تکامل اجتماع است. گفتارهای زیر بیان ساده و روشن مربوط به مراحل تکامل اجتماعی است که منجر به پیدایی دولت تاریخی شد: «با پیدایی آسمان و زمین، هم مواد به‌وجود آمدند. پس از به وجود آمدن مواد، زن و مرد آمد، با وجود زن و مرد، زناشویی پیدا شد، از زناشویی پدری و فرزندی ظاهر شد، از پدری و فرزندی فرمانروایی و فرمانبری پدید آمد، از فرمانروایی و فرمانبری، فرادستی و فرودستی پدیدار شد. به دنبال تفاوت بین فرادست و فرودست نهادهای مالکیت و قانونی بودن پیدا شدند.» این نظریهٔ تکامل اجتماعی؛ که به نظر طبیعت‌گرایان عینی و توصیفی می‌رسد. در واقع در سطح بسیار آرمان‌گرایانه قرار داشت. در این معنا تصوری که از جامعه وجود داشت این بود که هستی طبیعی از سادگی به پیچیدگی، بر حسب سلسله مراتب اخلاقی ترقی کرده‌است؛ بنابراین با در نظرگرفتن نگرش آرمان‌گرایانه کنفوسیوس می‌توان گفت او دولت را محصول اخلاقی تکامل اجتماعی می‌دانست و تفاوت بین فرادست و فرودست یا فرمانروا و فرمانبر را پدیده‌ای طبیعی در جامعه توجیه می‌کرد. سیاست کنفوسیوس همه جا طرفدار نظم و قدرت قانونی حکومت و درعین حال مخالف استبداد و خودسری پادشاهان بود. همچون فلاسفه هند حق سلطه و قدرت مطلقه را برای پادشاه قائل نشد، بلکه آن را موکول به رضایت ملت نموده‌است، چنان‌که می‌گوید: کسی بر امپراتوری سلطنت خواهد کرد که ملت رضایت دهد و کسی سلطنت را از دست می‌دهد که رضایت ملت را از دست دهد. در اندیشهٔ کنفوسیوس بین دولت و خانواده چندان مرز روشنی وجود نداشت. او می‌گفت دولت جز خانواده‌ای بزرگ نیست و حکومت جز حکومت خانواده در حد گسترده نیست. رابطه فرمانروا با اتباع خود مانند رابطه پدر با فرزندان است، فرمانروای خوب پدر خوب و تبعهٔ خوب فرزند خوبی هستند. اصول حاکم بر روابط سیاسی نیز در اساس همان اصولی است که بر روابط خانوادگی حاکم است. بار دیگر دیده می‌شود سیاست و اخلاق در اصل یکی دانسته شده‌اند یا یکی هستند و نیز بین دولت و خانواده تفاوت چندانی نیست. در زمان کنفوسیوس دو طبقه عمده طبقه اشراف حاکم و طبقه سرف و برده، طبقه ارباب یا چون‌تسو (ChunTzu) و طبقهٔ عوام یا «هسیاوجن» (Hsiao jen) وجود داشتند. طبقات متوسط بازرگان صاحبان مستقل زمین‌های کشاورزی یا خرده مالکان و روشنفکران در حال پیدایی بودند. در این میان کنفوسیوس سخنگوی طبقهٌ اشراف بود؛ بنابراین شگفت نیست که سرانجام کنفوسیانیسم آموزهٔ رسمی طبقهٔ حاکم در چین شد. شاید بارزترین وجه غالب در شخصیت و تفکر کنفوسیوس را همان کنفوسیوس دولتمرد خواند. این استاد یگانه تقریباً تمامی عمر خود را بر سر تفکر دربارهٔ دولت آرمانی صرف کرده‌است. کنفوسیوس در زمانه‌ای می‌زیست که از قدرت مرکزی «جو» کم می‌شد و دولت‌های کوچکترِ دست نشانده هر کدام پادشاهی را از آن خود می‌دانست. تاریخدانان این دورهٔ پر آشوب را دورهٔ بهار و پاییز (تقریباً از ۷۷۱ پ.م. تا ۴۷۶ پ. م) نام‌گذاری کرده‌اند و دورهٔ پس از آن را عصر دولت‌های جنگ‌طلب (تقریباً از ۴۷۶ پ.م. تا ۲۲۱ پ. م) توصیف کرده‌اند که در واقع زمان زوال قدرت مرکزی و نابودی سراسری تمام ساختار قانونی و اجتماعی کشور بود. کنفوسیوس که هواخواه نظم و شکوه گذشتگان بود و رؤیای چنان پادشاهی را در سر می‌پروراند و حتی آن را در کلاس‌های خود به شاگردانش تعلیم می‌داد، سعی در به تصویر کشیدن جامعهٔ آرمانی خود بر مبنای تفکر انسان مدارانه‌اش بود. والاترین آرمان کنفوسیوس حکومت جهانی بود که آن را «هماهنگی بزرگ» می‌خواند. او بیش ازهر چیز خواستار یک جامعهٔ بی‌کشاکش و ستیز بود. از این رو او آنگونه قوانین و قواعد حکومت را ارج ویژه می‌نهد که در پی تعادل اجتماعی و محیط عدل و انصاف‌اند. سنت‌گرایی و محافظه‌کاری کنفوسیوس بر مطالعه تاریخ و میراث فردی و جمعی تأکید می‌کرد. از نظر او بازآموزی و انتقال سینه به سینه مناسک و آئین‌های سنتی به نسل‌های آینده به عنوان وارثین میراث تمدن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. به نظر کنفوسیوس، حفظ این آئین‌ها سبب نزدیک شدن افراد جامعه به یکدیگر و عامل ثبات و دوام تمدن بود. نظام مورد نظر کنفوسیوس نظامی انسان‌گرایانه است و راه تحقیق در امور انسانی را یاد می‌دهد، ولی راه به فرمان درآوردن محیط زندگی را نمی‌آموزد. در تلاش است که قضا و قدر آسمانی را بشناسد اما بر آن فایق نمی‌شود. هدفش تأمین راه میانه و میانه‌رو بودن است، نه تندرو بودن. همچنین کنفوسیوس در حرمت گذاشتن به گذشتگان به حد افراط می‌رسد. نظام او بر پایهٔ روزگار باستان چین ساخته شده و به زیان سازگار شدن با شرایط متغیر تمدن تأکید می‌کند. فلسفهٔ او در گذاشتن حرمت به پیشینیان کارآمد شد اما مخالف اندیشه‌های تازه بود. کنفوسیوس تصور می‌کرد که هر جامعه‌ای اگر از سنت گذشتهٔ خود پیروی کند جامعه موفق و کامل است. بدین ترتیب می‌باید که نظام‌های کهن را بدون دستکاری در اصول آن نگاه داشت و به اندیشه‌های گذشتگان حرمت نهاد و آن‌ها را نباید به نقد کشید. کنفوسیوس گفت است: من انتقال می‌دهم اما نوآوری نمی‌کنم. من عاشق دوران باستان هستم و به آن ایمان دارم. تحت تأثیر فرهنگ محافظه‌کاری کنفوسیوس کشور چین در حدود دو هزار و چهارصد/ پانصد سال، حالت عجیبی را طی کرد که در این مدت جامعه چین نه جامعه وحشی و عقب مانده، نه رشدیافته و متکامل بود، نه نهضتی مترقی ایجاد سد و نه دچار سقوط گردید و همیشه حالت متوسطی داشت. این همه بخاطر مبنای سنت‌گرائی و محافظه‌کاری تحت تأثیر آموزش کنفوسیوس بوده‌است. در این آئین تنها شکل مجاز خشونت در رعایت عدالت است که می‌تواند به صورت مجازات قانونی، مقابله با تخلف و تجاوز یا رویارویی با حکومت جابر و ستمگر باشد. در غیر این صورت هر نوع حرکتی که بخواهد موجب تغییر شرایط گردد در این آئین کاملاً منسوخ می‌باشد. در نتیجه کنفوسیوس، سنت‌پرستی و محافظه‌کاری اجتماعی را که به نفع طبقه حاکم و زیان توده انجامید تحکیم بخشید. هرچند که کنفوسیوس را نباید تنها مسئول این محافظه‌کاری‌ها دانست زیرا صحیح نیست که سیر فکری بیست قرن در یک کشور را ناشی از تفکرات یک فرد دانست. نظام ارباب‌رعیتی کنفوسیوس نخستین بار به هنگام سازماندهی اشراف‌نشین «چو» برای استقرار نظام فئودالی عقلی و اخلاقی بودن نظام فئودالی را تبیین کرد. به نوشتهٔ منسیوس، کنفوسیوس زمانی زندگی می‌کرد که «دنیا در سراشیب انحطاط افتاده و اصول به کنار مانده بودند، اندیشه‌های فاسد و نیازهای دروغین زندگی را پر کرده بودند؛ وزیرانی بودند که شاهان را کشتند و پسرانی که پدران را و او که در اصل دیدگاهی محافظه‌کار داشت کوشید نظم فئودالی را که بهترین نظم ممکن می‌دانست بازگرداند تا از شاه‌کشی‌ها و پدرکشی‌ها جلوگیری کند. به عقیدهٔ کنفوسیوس دولت نهادی اخلاقی است که به عنوان محصول غایی تکامل اجتماعی از زمان‌های فراموش شده، بتدریج هستی و رشدیافته است. کنفوسیوس به این طریق رژیم ارباب‌رعیتی (فئودالی) چین را از لحاظ اخلاقی توجیه نمود. از لحاظ جامعه شناختی، کنفوسیوس دولت را سلسله مراتبی از طبقات فرمانروا و فرمانبردار می‌دید. اما معتقد نبود که دولت شکل رسمی تضاد طبقاتی است. بلکه دولت را نمایانگر هماهنگی اجتماعی بین فرمانروا و فرمانبردار بین فرادستان و فرودستان اخلاقی می‌دانست. در این میان از دیدگاه طبقهٔ فرادست بر جهان و کارهای جهانی می‌نگریست. به عقیده، کنفوسیوس، اندیشهٔ سلسله مراتب اجتماعی که نظم فئودالی تجسم عینی آن است. بر قانون طبیعی مبتنی است: «آسمان بالاست، زمین پایین» این است نظام گیتی، بین بالا و پایین تفاوت وجود دارد. این است سازمان موجودات، از جمله انسان و چیزها. جامعه از طبیعت پیروی می‌کند و بنابراین به بالا و پایین به طبقهٔ حاکم و طبقهٔ زیر فرمان تقسیم شده‌است. در این نگاه نه تنها قانون طبیعت، بلکه طبع بشر هم بر اندیشهٔ سلسله مراتب اجتماعی مبتنی دانسته شده‌است. کنفوسیوس معتقد بود انسان برابر آفریده نشده‌است، برخی قوای ذهنی برتر و برخی دیگر فروتر دارند، برخی ذهن برتر و برخی ذهنی متوسط دارند، برخی به ذات، منش اشرافی دارند: دیگران به ذات مردم عادی‌اند. در حالی که آموزش و تربیت طبقه نمی‌شناسد اما طبیعت و اوضاع و احوال اجتماعی، ارباب و بنده به بار می‌آورند.ارباب کارهای اجتماعی را اداره می‌کند، و بنده فقط تبعه است. از لحاظ عملی سراسر دستگاه فکری او به مسئله پرورش ذهن و شخصیت فرمانروا اختصاص داشت. او مردم را به طبقهٔ ارباب و طبقه بنده و عامی تقسیم کرد. ارباب پرورش دهنده فضیلت و شخصیت خود است اما بنده و عامی در جستجوی سود و منافع است. ارباب می‌فهمد چه چیز درست است اما عامی از فهم آن ناتوان است. ارباب به پیش می‌رود عامی پس رو است. ارباب باید هنر حکومت را یاد بگیرد و بداند عامی باید اطاعت کند اما نداند. از دیدگاه کنفوسیوس، ابزار ایجاد سلسله مراتب اجتماعی تعلیم و تربیت همگانی است. او سلسله مراتب را جزء لاینفک جامعه و بلکه استخوان‌بندی آن می‌دانست اما بر این باور بود که باید از صافی تعلیم و تربیت همگانی بگذرد. وی همچنین نظر داشت که این سلسله مراتب مانند طبقات اشرافی بر تولد و وراثت مبتنی نیست، بلکه بر شایسته‌سالاری و مرتبهٔ علمی و آگاهی اشخاص تکیه دارد. البته بدیهی است که شایسته‌سالاری تنها هنگامی میسر می‌شود که صاحبان مراتب اجتماعی مختلف بعد از تعلیم و تربیت همگانی تعیین شوند، درحالی‌که در نزد طبقات اشرافی و فئودال زمان کنفوسیوس، آموزش خصوصی و مخصوص اشراف بوده‌است. کنفوسیوس خود معلم بود و بدون توجه به پایگاه اجتماعی و ثروت به همگان آموزش می‌داد، اما از آموزش افرادی که حرف او را نمی‌فهمیدند، خودداری می‌کرد. آرمان‌شهر بیان این موضوع که نگرش فلسفی کنفوسیوس کاملاً محدود به نظام فئودالی بوده، نادرست است. او خواه برای فرار از واقعیت یا در راه تمرین فکری و عقلی؛ جامعه‌ای آرمانی متصور شد که در اساس با نظم فئودالی متضاد بود. کنفوسیوس دربارهٔ جامعهٔ بزرگ مشترک‌المنافع، تاتونگ، زمانی به یکی از شاگردان گفت: «به هنگام گشایش راه بزرگ، جهان وضعی عمومی خواهد داشت، صاحبان مقام بر حسب خرد و توانایی خود انتخاب می‌شوند و اعتماد متقابل و صلح بر همه جا حکم‌فرماست.» به هر حال کنفوسیوس یک متفکر آرمانگرای صرف نبود. او نه تنها تصویری واقعی از یک قسم جامعهٔ انسانی به دست داد تا برای وصل به آن بکوشد، بلکه یک برنامه واقع بینانه هم برای زندگی خود نیز پی ریخت. تزی کونگ از استاد پرسید: «راه راست» در اداره حکومت کدام است؟ استاد گفت: نخست فراهم آوردن وسایل کافی برای خوراک و پوشاک ملت، دوم فراهم ساختن وسایل امن و آسایش در کشور و دفاع آن در برابر حمله‌های دشمنان خارجی و سوم کوشیدن برای اطمینان مردم نسبت به حکومت. پالایش واژه‌ها در زمان کنفوسیوس، رواج شاه‌کشی و پدرکشی که بر سیاست‌های فئودالی نشان زده بود؛ بی‌تردید نخستین انگیزه برای اندیشهٔ کنفوسیوس بود. او فکر می‌کرد شاه‌کشی و پدرکشی، آیین آشوب و آشفتگی سیاسی که پایه‌های جامعه را فرو می‌پاشد. رخدادی نیست که به ناگاه در شب یا روزی اتفاق افتد، بلکه نتیجه روند درازمدت فساد اجتماعی و سیاسی است. کنفوسیوس معتقد بود علت اصلی ناهنجاری‌های اجتماعی و سیاسی به معانی و بیان مربوط است. وقتی شاگردی از او پرسید اگر کنفوسیوس اداره کشوری را عهده‌دار شود. نخستین کاری که می‌کند کدام است. و او پاسخ داد: «آنچه لازم است اصلاح و پالایش نام‌هاست.» شاگرد پرسید: «چرا باید نام‌ها اصلاح شوند؟» او گفت «اگر نام‌ها درست نباشند زبان با حقیقت چیزها مطابق نخواهد بود؛ اگر زبان با حقیقت چیزها مطابق نباشد کارها با موفقیت به انجام نمی‌رسد؛ اگر کارها با موفقیت به انجام نرسد اخلاق و موسیقی رشد نخواهند یافت؛ اگر اخلاق و موسیقی رشد پیدا نکنند» قانون و عدالت درست نخواهند بود. وقتی قانون و عدالت درست نباشد. مردم نگون‌بخت می‌شوند و حتی به حد چهارپایان می‌رسند. پس باید واژه‌ها را در معنی درست آن‌ها به کار برد. باید محتوای آن‌ها را بازیافت.» بنابراین به عقیدهٔ کنفوسیوس حکومت خوب باید با اصلاح و پالایش نام‌ها و تعریف دانش واژه‌ها آغاز کند، طوری که تفاوت بین درست و نادرست، عدالت و ستمگری مشخص باشد، در غیر این صورت «وقتی زبان آشفته گردد» همه چیز دچار آفت می‌شود و «وقتی واژه‌ها از دقت و صحت عاری باشند» حکم‌ها روشن نیست، کارها رونق نمی‌گیرد؛ ضمانات اجرایی قلب می‌شوند، و مردم سر از کار درنمی‌آورند. به سخن دیگر حکومت باید برای ارزش‌های اخلاقی معیارهایی به وجود آورد، نبودن چنین معیارهایی، ناسازگاری اجتماعی و آشوب سیاسی به بار می‌آورد، برای اینکه نظم اجتماع دستخوش هرج و مرج نشود به گمان کنفوسیوس نخستین اقدام لازم برقراری معیارهای قاطع ارزش‌های اخلاقی است. موسیقی و شعر کنفوسیوس برای هماهنگی و تعالی جامعه، شعر و موسیقی را ضروری می‌دانست. او می‌گفت: «ذهن انسان از طریق شعر برانگیخته می‌شود، به وسیله آداب ثبات می‌یابد و با موسیقی به کمال می‌رسد.» از دیدگاه کنفوسیوس هماهنگی و اتحاد هدف موسیقی، و تفاوت و تمایز هدف مراسم است. در نتیجهٔ هماهنگی، عشق متقابل حاصل می‌شود و در نتیجه تفاوت و تمایز، احترام متقابل. موسیقی از درون می‌آید و مراسم از بیرون، موسیقی سبب آرامش ذهنی می‌شود و مراسم لطافت رفتاری به وجود می‌آورد. در سطح کیهان، موسیقی بین آسمان و زمین هماهنگی ایجاد می‌کند و مراسم باعث تمایز آسمان و زمین می‌شود. از نظر کنفوسیوس برای اثرگذاری بر آسمان و به حرکت درآوردن موجودات روحانی هیچ چیز بهتر از شعر نیست. شعر در انسان حس مشارکت در کیهان را ایجاد می‌کند و انسان را با جهان، طبیعت و خانواده هماهنگ می‌سازد و به تعبیر دیگر تجربهٔ وحدت را به انسان می‌دهد. کنفوسیوس شعر، تاریخ، مراسم و موسیقی را به شاگردان خود تعلیم می‌داد و بسیاری از آن‌ها در این حوزه‌ها استاد شدند. شعر و موسیقی کنفوسیوس سرشار از توجه به انسان دلی است، شعر و موسیقی که غم‌های بزرگ و شادی‌های بزرگ مردم را گزارش می‌دهد. و ابزار پرمعنایی است که فرد را با جامعه پیوند می‌دهد و اثری هماهنگ در حیات تربیتی وی دارد. همانگونه که افلاطون موسیقی را تلاشی برای هماهنگی روح فرد با جهان هستی می‌داند، کنفوسیوس نه تنها شعر و موسیقی را ابزاری سودمند می‌داند که در همه ابعاد وجود آدمی تأثیر می‌گذارد، بلکه هدف آن را رسیدن به انسان دلی که انسان را از هر گونه اضطراب و دلهره آزاد می‌سازد بیان می‌کند. میراث شاگردان منسیوس، لائودزو، جوانگ دزو، یانگ جو، مودزو، شون دزو، هان فی دزو متون منابع زندگی کنفوسیوس کم هستند. سالنامه‌های رسمی و دیگر منابع تاریخی اواخر دوره بهار و پاییز به ندرت نام او را ذکر می‌کنند زیرا او نقش برجسته ای در دنیای سیاسی ایفا نکرده‌است. نخستین زندگی‌نامهٔ او ۳۷۵ سال پس از درگذشتش توسط سوماچیین، مورخ نامعتبر نوشته شد. در طول آن همه سال پس از در گذشت او، به واسطهٔ آن که فردی مشهور و برجسته و نیز حکیم بود، افسانه‌های بسیاری درباره‌اش ورد زبان‌ها بود و از این‌رو سوماچیین در اطلاعاتی که دربارهٔ او کسب کرد، وارد شد. بیشتر جملات حکیمانه او در کتابی به نام لون‌یو (منتخبات کنفوسیوس) (论语) جمع‌آوری شده‌است. در واقع، این کتابی است که به دست خود کنفوسیوس نگاشته نشد، بلکه به دست شاگردان او جمع‌آوری شده‌است. از جمله کتاب‌هایی که به کنفوسیوس و برخی از شاگردان او منسوب است، متون مقدس این آیین را تشکیل می‌دهد. این کتاب‌ها عبارتند از: شوچینگ (کتاب تاریخ)؛ شی چینگ (کتاب شعر)؛ لی‌چی (کتاب شعائر یا کتاب آداب)؛ ئی چینگ (کتاب تبدلات)؛ چیو مینگ (سالنامه بهار و پاییز). چهار کتاب نخست، گزیده‌ای از سخنان پیشینیان را نیز دربردارد، ولی سراسر کتاب پنجم از خود اوست. چهار کتاب دیگر نیز به شاگردان او منسوب است: آموزش کبیر (تعلیمات دربارهٔ تقوا)؛ مرام میانه (میانه‌روی کامل)؛ جنگ ادبی (مجموعه گفتار کنفوسیوس)؛ منسیوس (آثار مفسر بزرگ آیین کنفوسیوس به نام منیسوس). جستارهای وابسته کنفوسیوس‌گرایی نئوکنفوسیانیسم پنج فضیلت سه صفت نیکو (کنفوسیانیسم) شین (کنفوسیانیسم) تقوای فرزندی پانویس منابع تاریخ ادیان، جان بی. ناس، ترجمه علی اصغر حکمت. تاریخ فلسفه چین، ترجمه علی پاشایی. دوهزار دانشمند در جستجوی خدای بزرگ، راویه ریموند، تهران: جاویدان، چاپ اول ۱۳۵۵. پیوند به بیرون چند گفته از کنفوسیوس در ره پو موجود است. اخلاق‌گرایان اهل چین افراد ایزدانگاشته اهل چین اهالی تایفو اهالی چین در سده ۵ (پیش از میلاد) اهالی چین در سده ۶ (پیش از میلاد) بنیان‌گذاران مذهب تاریخ‌نگاران اهل شاندونگ تاریخ‌نگاران دودمان ژو تاریخ‌نگاران سده ۵ (پیش از میلاد) درگذشتگان ۴۷۹ (پیش از میلاد) زادگان ۵۵۱ (پیش از میلاد) سکولاریسم سیاستمداران دودمان ژو شاعران دودمان ژو شناخت‌شناسان فیلسوفان آموزش و پرورش فیلسوفان اجتماعی فیلسوفان اخلاق فیلسوفان اهل چین فیلسوفان اهل دودمان ژو فیلسوفان سده ۵ (پیش از میلاد) فیلسوفان سده ۶ (پیش از میلاد) فیلسوفان سیاسی اهل چین فیلسوفان سیاسی فیلسوفان فرهنگ فیلسوفان قانون کنفوسیانیسم کنفوسیوس منتقدان اجتماعی منتقدان فرهنگی منطق‌دانان اهل چین موجزنویسان نظریه آموزش و پرورش
4719
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C
مزداپرستی
مزداپرستی در مورد زیر نیز به کار رود: مزدیسنا مزداپرستی غیرزرتشتی
4720
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%84%D8%B1
کلر
کُلُر عنصر شیمیایی با عدد اتمی ۱۷ و نماد 2Cl است. کلر در فرم عنصری خود (Cl2) تحت شرایط استاندارد، کلرید، اکسیدکننده قوی است که برای سفید سازی پارچه‌ها و به عنوان ضد عفونی‌کننده رایج در استخرهای شنا برای تمیزی و بهداشت آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. ِ کلر دو و نیم مرتبه از هوا سنگین تر، دارای بوی بسیار بد و خفه‌کننده و بسیار سمی است. کلر به عنوان بخشی از نمک‌های طعام و ترکیبات دیگر به مقدار زیادی در طبیعت و لزوماً در بیشتر جانداران وجود دارد. گاهی در اتمسفر فوقانی ترکیبات کلرداری مانند کلروفلوئوروکربن وجود دارند که در تخریب لایه اوزون موثرند. ویژگی‌های درخور نگرش خصوصیات فیزیکی: در دما و فشار استاندارد دو اتم کلر تشکیل مولکول ۲ اتمی کلر را می‌دهند Cl2 گاز سبز، زرد رنگی است که بوی قوی متمایزی دارد (بوی سفیدکننده). پیوند بین ۲ اتم کلر نسبتاً ضعیف است، که مولکول را بسیار واکنش پذیر می‌کند. نقطه جوش آن در حدود ℃۳۴ - است اما در دمای اتاق تحت فشار بالای اتمسفر می‌تواند مایع شود. خصوصیات شیمیایی: همراه با فلور، برم، ید، کلر عنصری است از سری هالوژن‌ها (گروه ۱۷). کلر تقریباً با همه عناصر تشکیل ترکیب می‌دهد و ترکیبات کلریدها را می‌سازد. گاز کلر با بیشتر ترکیبات آلی واکنش می‌دهد، حتی به صورت غیرفعال سوختن هیدرو کربن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نام کلر برگرفته از واژه chloros به معنی سبز مایل به زرد است، که اشاره به رنگ این گاز دارد. در ۱ لیتر آب ۱۰ درجه، ۳٫۱۰ لیتر و در آب ۳۰ درجه تنها ۷۷/۱ لیتر کلر حل می‌شود. کاربردها کلر عنصر شیمیایی مهمی در تصفیه آب، میکروب کش، آفت کش، مواد گندزدا در سفیدکننده و نیز در گاز خردل به‌شمار می‌رود. همچنین کلر در ساخت طیف وسیعی از اقلام روزمره کاربرد دارد. کلر در ترکیب نمک یا کلرید سدیم نیز وجود دارد. برای از بین بردن باکتری و سایر میکروبهای موجود در ذخائر آب آشامیدنی بکار می‌رود. هیپوکلریت کلسیم ترکیبی هست حاوی کلر که در تصفیه آب‌های شرب استفاده میگردد . امروزه حتی به ذخائر کوچک آب همواره کلر افزوده می‌گردد. در تولید محصولات کاغذی، مواد ضد عفونی‌کننده، رنگدانه‌ها، مواد غذائی، حشره کشها، رنگ‌ها، فراورده‌های نفتی، پلاستیک، دارو، منسوجات، حلال‌ها و محصولات مصرفی بسیار زیاد دیگری کاربرد دارد. کلر موجود در هیپوکلریت سدیم یا آب ژاول نیز جهت ضدعفونی و رنگبری مایع های سفید کننده است. کلر موجود در ترکیب تری کلرو ایزوسیانوریک اسید یا قرص کلر حهت تصفیه و ضد عفونی آب‌های استخر شنا کاربرد دارد . در ترکیبات آلی درصورتیکه کلر جایگزین هیدروژن شود «لاستیک مصنوعی» اغلب باعث ایجاد خصوصیات مورد نیاز در این ترکیبات می‌گردد لذا در ترکیب آلی از این عنصر به عنوان عامل اکسیدکننده و جانشین، به‌طور گسترده استفاده می‌گردد. سایر موارد کاربرد کلر در تولید هیدروکلریک اسید، کلرات‌ها، کلروفرم، تتراکلرید کربن و در استخراج برم می‌باشد. تاریخچه کلر (از واژه یونانی χλωρος به معنی سبز) را Carl Wilhelm Scheele در سال ۱۷۷۴ کشف نمود و اشتباهاً تصور کرد این عنصر حاوی اکسیژن است. Humphry Davy در سال ۱۸۱۰ نام کلر را برای این ماده انتخاب کرد و اصرار داشت که این ماده در واقع یک عنصر است. تولید به‌وسیله برقکافت محلول آبداری از کلرید سدیم، کلر تولید می‌شود. این عنصر در طبیعت فقط به صورت ترکیب با سایر عناصر و عمدتاً سدیم به شکل نمک طعام (NaCl)، و همچنین در کارنالیت و سیلویت، یافت می‌شود. در صنعت در فرایندهای سلول دانز (تولید سدیم مذاب از نمک مذاب با برقکافت) و در برقکافت محلول‌های غلیظ تر نمک برای تولید سدیم هیدروکسید به صورت فراوان تولید، پالایش، انتقال (بیشتر به صورت کپسول و گاهی به صورت مستقیم به کارگاه‌های مجاور) می‌شود. ایزوتوپ‌ها دو ایزوتوپ پایدار اصلی برای کلر با جرم ۳۵ و۳۷ وجود دارد که به نسبت‌های به ترتیب ۳:۱ یافت شده و وزن اتمی مقادیر عمده و مشهود ۵/۳۵ را در اتم‌های کلر ایجاد می‌کنند. کلر دارای ۹ ایزوتوپ با جرم اتمی بین ۳۲ و ۴۰ است که تنها سه عدد از این ایزوتوپ‌ها به صورت طبیعی یافت می‌شوند. کلر پایدار ۳۵ (۷۷/۷۵٪)، کلر ۳۷(۲۳/۲۴٪) و کلر رادیواکتیو ۳۶. نسبت کلر ۳۶ به کلر پایدار در محیط زیست تقریباًE -۱۵: ۱ ۷۰۰ است.Cl-۳۶ در جو به وسیله پراشیدن Ar-۳۶ بر اثر فعل و انفعالات پروتون‌های اشعه کیهانی حاصل می‌گردد. در زیر سطح زمین Cl-۳۶ عمدتاً در نتیجه جذب نوترون توسط Cl-۳۵ یا جذب موآن به‌وسیله Ca-۴۰ تولید می‌گردد. Cl-۳۶ به صورت S-۳۶ و Ar-۳۶ با نیمه عمر درهم ۳۰۸۰۰۰ سال متلاشی می‌شود. نیمه عمر این ایزوتوپ آب‌دوست و غیر واکنشی، آن را مناسب تاریخ‌گذاری زمین‌شناسی با دامنه‌ای از ۶۰۰۰۰ تا ۱ میلیون سال می‌نماید. بعلاوه مقادیر زیادی Cl-۳۶ به وسیله پرتوافشانی بر آب دریا، در خلال انفجارات جوی سلاح‌های اتمی بین سال‌های ۱۹۵۸ و ۱۹۵۲تولید شد. مدت زمان حضور Cl-۳۶ در جو تقریباً یک هفته‌است؛ بنابراین Cl-۳۶ به‌عنوان رویداد شمار آب‌های داخل خاک و زیرزمینی دهه ۵۰ برای تاریخ‌گذاری آبهای کمتر از ۵۰ سال پیش نیز سودمند است. Cl-۳۶ در مراحل دیگری از علم زمین‌شناسی از جمله تاریخ‌گذاری یخ‌ها و رسوبات بکار می‌رود. هشدارها کلر موجب تحریک دستگاه تنفسی شده و در حالت گازی باعث تورم غشای مخاطی و در حالت مایع موجب سوختگی پوست می‌شود. مقدار ۳٫۵ppm آن لازم است تا به عنوان بویی متمایز شناخته شود و مقدار ۱۰۰۰ppm آن کشنده است. به همین علت در طول جنگ جهانی اول کلر یکی از گازهایی بود که به عنوان گاز جنگی مورد استفاده قرار گرفت. مواجهه با این گاز نباید از ۰٫۵ppm فراتر رود (با میانگین وزنی زمان ۸ ساعت –۴۰ ساعت در هفته). مواجهه شدید با مقدار زیاد کلر غلیظ (اما نه مقدار کشنده) می‌تواند باعث ادم ریه یا آب آوردن آن که وضعیتی بسیار ناگوار است گردد. تماس دائم با مقادیر کم آن ریه‌ها را ضعیف کرده و آسیب‌پذیری ریه‌ها را در برابر بیماری‌های دیگر افزایش می‌دهد. در صورت مخلوط شدن مواد سفیدکننده با آمونیاک، اوره و سایر محصولات شوینده، احتمال تولید گازهای سمی وجود دارد. این گازها حاوی مخلوطی از گاز کلر و نیتروژن تری کلرید هستند؛ بنابراین باید از تماس با چنین ترکیبی اجتناب کرد؛ برای مثال با ترکیب پودر پتاسیم کلرات با روغن ترمز باعث می‌شود که پس از چند ثانیه آتش بگیرد و به معادله زیر اکسایش یابد: 2KClO3 → 3 O 2 + 2 KCl 2 جامعه و فرهنگ کلر از رده میکروب زدایی آب مصرفی انسانی از نظر سازمان بهداشت جهانی WHO ناسالم اعلام شده‌است. موارد متعددی مسمومیت گاز کلر در حوادث صنعتی وجود دارد. در ایالات متحده، قطار حمل و نقل در سال ۲۰۰۵ در کارولینای جنوبی متوقف شد و حدود ۱۱٬۵۰۰ گالن گاز کلر را در اثر نشتی تخلیه کرد. در نتیجه ۹ نفر مردند و حداقل ۵۲۹ نفر به دنبال مراقبت‌های پزشکی بودند. در سال ۲۰۰۴ در تگزاس یک حادثه قطار حمل و نقل ۹۰٬۰۰۰ کیلوگرم گاز کلر و سایر مواد شیمیایی سمی منتشر شد. چهل و چهار نفر زخمی شدند، از جمله سه نفر کشته شدند. در ماه اوت ۲۰۰۲ در میسوری با شکسته‌شدن یک شلنگ در هنگام تخلیه در یک کارخانه شیمیایی، حدود ۱۶٬۹۰۰ پوند گاز کلر از یک ماشین تانکر ریلی آزاد شد و شصت و هفت نفر زخمی شدند. در نیجریه، در یک انفجار یک مخزن ذخیره‌سازی گاز کلر در یک کارخانه تصفیه آب در جوزف در سال ۲۰۱۵، هشت نفر مردند. رئیس دانشگاه علوم پزشکی دزفول گفت: در ژوئیه ۲۰۱۷ در ایران حداقل ۴۷۵ نفر، از جمله ۹ تن از آتش نشانان پس از نشت گاز کلر در استان جنوب غربی ایران خوزستان از مشکلات ریوی رنج می‌برند. منابع نشریه جهان شیمی فیزیک پیوند به بیرون WebElements.com - Chlorine EnvironmentalChemistry.com - Chlorine آلاینده‌های خطرناک هوا اکسیدکننده‌ها ایمنی و بهداشت شغلی تجهیزات استخر ترکیب‌های کلر داروهای ضروری سازمان بهداشت جهانی عناصر شیمیایی گازهای صنعتی هالوژن‌ها
4725
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF
فروند
فروند واحد شمارش دستگاه‌های بزرگ نظامی و غیرنظامی است. این واحد برای انواع هواگردها (هواپیما، بالگرد، جت و شناورها و... (ناو، کشتی، قایق، لنج و…) و نیز دیگر تجهیزات نظامی مانند موشک و رادار و... بکار می‌رود. این واژه در فارسی از قدیم کاربرد داشته چنان‌چه در کتاب دُرّهٔ نادره (تاریخ عصر نادرشاه) نوشتهٔ میرزا مهدی خان استرآبادی می‌خوانیم: «امر همایون خطاب به نظام‌الملک والی دکن مبنی بر سرانجام بیست فروند کشتی کوه‌اندام دریاشکاف صادر گشته.» واحد فروند همچنین برای شمردن کندوی عسل و همچنین ملکه زنبور عسل و همچنین برای دستگاه‌های بزرگ غیرنظامی هم بکار می‌رود. منابع رابط‌های شماری
4726
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81
فیلسوف
فیلسوف به کسی گویند که طراح یک مکتب فلسفی مستقل یا حداقل طراح یک نظریهٔ فلسفی مستقل باشد. فلسفهٔ مادر تمام علوم و به ویژه بنیان علوم انسانی است. پیشینه فیثاغورس نخستین کسی بود که خود را فیلسوف یا فیلاسوفا (به پارسی میانه: فلسفه‌دان، filāsōfā) نامید. او به جای این‌که خود را مردِ دانا (sophos) بنامد، خود را philo (دوستدارِ) sophos (دانایی) نامید؛ چراکه نهادن نام «مردِ دانا» بر خود را نشانهٔ گستاخی می‌دانسته‌است. تعریف واژهٔ فلسفه (خِرَد دوستی) شکل معرَّب (= عربی شده) کلمهٔ فیلوسوفیا (philosophia در یونانی φιλοσοφία) است که در زبانِ یونانی به معنای خِرَد دوستی یا دوستاری خِرَد است زیرا کلمهٔ philos به معنای دوست داشتن و واژه sophia به معنای دانایی است. اما این واژه در معنای خاص آنْ به دانشی گفته می‌شود که از احوال «موجودی» بحث می‌کند که از آن جهتْ موجود است. به گفتهٔ افلاطون، فیلسوف (خِرَد دوست) به کسی گفته می‌شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیاء و علم به عِلَل و مبادی آن‌ها است». جستارهای وابسته فلسفه فهرست فیلسوفان فهرست فیلسوفان مسلمان منابع شغل‌های علوم انسانی فلسفه فیلسوفان
4730
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AF
کالینینگراد
کالینینْگِراد ( ; ) که تا پیش از سال ۱۹۴۶ میلادی کونیگسبرگ (; ; ) خوانده می‌شد، بزرگ‌ترین شهر استان کالینینگراد است و شهری برون‌بوم متعلق به روسیه محسوب می‌شود. این شهر با مرز غربی روسیه فاصله دارد و میان لهستان و لیتوانی واقع شده‌است. این شهر بر روی رود پرگولیا، در سر تالاب ویستولا در دریای بالتیک واقع شده‌است و تنها بندر بدون یخ روسیه و کشورهای بالتیک است. جمعیت آن در سال ۲۰۲۰ میلادی ۴۸۹٬۳۵۹ نفر بوده‌است، که با احتساب حومهٔ آن، جمعیتش به ۸۰۰٬۰۰۰ سکنه می‌رسد. سکونتگاه کالینینگراد امروزی در سال ۱۲۵۵ در محل سکونتگاه پروس باستان به نام Twangste توسط شوالیه‌های تتونیک در طول جنگ‌های صلیبی شمالی تأسیس شد. و به افتخار پادشاه پرمیسل اوتاکار دوم «کونیگسبرگ» نامیده شد. این شهر بندری در بالتیک بود که به‌ترتیب به پایتخت دولت شوالیه‌های تتونیک، دوک‌نشین پروس (۱۵۲۵–۱۷۰۱) و پروس خاوری تبدیل شد. کونیگسبرگ شهر تاجگذاری پادشاهی پروس باقی ماند، اگرچه پایتخت در سال ۱۷۰۱ به برلین منتقل شد. از سال ۱۴۵۴ تا ۱۴۵۵ این شهر تحت نام "Królewiec" متعلق به پادشاهی لهستان و از ۱۴۶۶ تا ۱۶۵۷ تیول لهستان بود. کونیگسبرگ شرقی‌ترین شهر بزرگ در آلمان تا جنگ جهانی دوم بود. این شهر به‌واسطهٔ بمباران متفقین در سال ۱۹۴۴ و در طی نبرد کونیگسبرگ در سال ۱۹۴۵ به شدت آسیب دید. سپس در ۹ آوریل ۱۹۴۵ توسط اتحاد جماهیر شوروی تصرف شد. توافق پوتسدام در سال ۱۹۴۵ آن را تحت مدیریت شوروی قرار داد. این شهر در سال ۱۹۴۶ به افتخار رهبر بلشویک روسیه میخائیل کالینین به «کالینینگراد» تغییر نام داد. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان مرکز اداری استان کالینینگراد روسیه، غربی‌ترین ابلاست روسیه اداره می‌شود. این شهر به عنوان یک مرکز اصلی حمل‌ونقل، با بنادر دریایی و رودخانه‌ای، مقر ناوگان بالتیک نیروی دریایی روسیه است، و یکی از بزرگ‌ترین مراکز صنعتی روسیه محسوب می‌شود. این شهر در سال‌های ۲۰۱۲، ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط مجلهٔ کامرسانت به عنوان بهترین شهر روسیه شناخته شد، و در سال ۲۰۱۳ مجلهٔ فوربز آن را بهترین شهر برای سرمایه‌گذاری در روسیه دانست، و در شاخص کیفیت محیط شهری توسط وزارت ساخت و ساز، مسکن و تأسیسات روسیه در سال ۲۰۱۹ در رتبهٔ پنجم قرار گرفت. کالینینگراد در دو دهه گذشته یکی از جاذبه‌های مهاجرت داخلی در روسیه بوده‌است. و یکی از شهرهای میزبان جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ بود. تاریخ کونیگزبرگ مرکز استان آلمانی پروس شرقی، پیش از آن دوک‌نشین پروس و پیشتر از آن ایالت طبقه تئوتونیک پروسی بود. در تاریخ ریاضیات و توپولوژی، این شهر بخاطر مسئله پل‌های کونیگسبرگ مشهور است. ایمانوئل کانت همه عمر خود را در کالینینگراد گذراند و در سال ۱۸۰۴ در آنجا درگذشت. در جنگ جهانی دوم بمب‌افکنهای بریتانیا این شهر را تقریباً نابود کردند. پس از تصرف شهر به دست نیروهای شوروی، در سال ۱۹۴۶ شهر به نام میخائیل کالینین نام‌گذاری شد. در جریان جنگ سرد این شهر اهمیت داشت و پایگاه ناوگان دریای بالتیک شوروی بود. به همین دلیل ورود به آن برای خارجیان ممنوع بود. در سال ۲۰۰۷ سرگئی ایوانف، نخست‌وزیر روسیه اعلام کرد که اگر سامانه پدافند موشکی آمریکا در اروپا مستقر شود، روسیه نیز جنگ‌افزار هسته‌ای در کالینینگراد مستقر خواهد کرد. اهالی مشهور امانوئل کانت کریستین گلدباخ گوستاو کیرشهف داوید هیلبرت آرنولد زومرفلد اتو براون کته کولویتز هانا آرنت گرهارد بارکهورن لودمیلا پوتینا جستارهای وابسته هفت پل کونیگسبرگ منابع اعضای پیمان هانزایی بنیان‌گذاری‌های ۱۲۵۵ (میلادی) در اروپا پایگاه‌های دریایی اتحاد شوروی و روسیه پروس خاوری پروس تاریخ پروس شهرها و شهرک‌ها در استان کالینینگراد شهرها و شهرک‌های بندری دریای بالتیک شهرهای بندری در روسیه مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۲۵۵ (میلادی) مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۶ (میلادی) مناطق مسکونی ساحلی در روسیه
4731
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B3
براندنبورگ-پروس
براندِنبورگ-پروس که بعدها به پادشاهی پروس تبدیل شد، در اصل از دو قسمتِ جدا تشکیل شده بود: قسمتی از آن مارگراف‌نشین براندنبورگ بود که یکی از هفت انتخابگر در امپراتوری مقدس روم را شامل می‌شد و قسمت دیگر، دوک‌نشین پروس بود که در زمان ۱۴۶۶ - ۱۶۵۴ تحت سلطهً فئودالیِ مشترک المنافع لهستان-لیتوانی قرار داشت. بعد از افول دودمان هوهن‌تسولرن در دوک‌نشین پروس، حکومت این دوک‌نشین سال ۱۶۱۸ به نزدیک‌ترین خویشاوندشان (از همین خانواده) که مارگراف‌نشین براندنبورگ بود، رسید. به این ترتیب براندنبورگ-پروس تا قرارداد وِلاوا (معاهده برومبرگ) در سال ۱۶۵۷، حکومتی دوپاره از لحاظ سیاسی بود، که هم تحت قیمومت امپراتوری مقدس روم و هم لهستان بود. در جنگ سی‌ساله، براندنبورگ در طرف اتحادیه پروتستان‌ها بود و قسمت‌های پهناوری از این سرزمین، نابود و حتی خالی از جمعیت شد. شاهزاده فریدریش ویلهلم یکم، که بعدها لقب بزرگ نیز گرفت یک سیاست محافظه‌کارانه، بین ابرقدرت‌ها پیشِ رو کرد، تا بتواند اقتصاد و نیروی نظامی براندنبورگ را که بسیار ضعیف شده بود، بازسازی کند. وی اصلاحات اقتصادی زیادی انجام داد و ارتش نیرومندی نیز ایجاد کرد. به این ترتیب در زمان فریدریش ویلهلم، براندنبورگ-پروس دومین حکومت قدرتمند (بعد از امپراتوری اتریش) در جغرافیای امپراتوری مقدس روم شناخته شد. وی همچنین توانست دوک‌نشین پروس را از مشترک المنافع لهستان-لیتوانی، که به سبب درگیریهایش با سوئد ضعیف شده بود، بر طبق قرارداد وِلاوا سال ۱۶۵۷ میلادی جدا کند. در صلح الیوا نیز، اقتدار و استقلال دوک‌نشین به‌طورِ کامل تصویب شد و این آغاز پروس برای تبدیل شدن به یکی از ابرقدرت‌های اروپایی بود. جستارهای وابسته پروس براندنبورگ-پروس آلمان در ۱۶۱۸ (میلادی) آلمان در ۱۷۰۱ (میلادی) آلمان در سده ۱۷ (میلادی) اتحادهای شخصی انحلال‌های ۱۷۰۱ (میلادی) در آلمان انحلال‌های دهه ۱۷۰۰ (میلادی) در امپراتوری مقدس روم ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۶۱۸ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۷۰۱ (میلادی) ایالت‌های امپراتوری مقدس روم بنیان‌گذاری‌های ۱۶۱۸ (میلادی) در امپراتوری مقدس روم بنیان‌گذاری‌های دهه ۱۶۱۰ (میلادی) در آلمان پروس در سده ۱۷ (میلادی) تاریخ آلمان تاریخ اروپا تاریخ براندنبورگ تاریخ پروس تقسیمات کشوری پیشین آلمان زیربخش‌های پیشین براندنبورگ کشورهای پیشین در اروپا پادشاهی‌های پیشین
4732
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%81%D8%AA%20%D9%87%D8%A7%D8%AA
هفت هات
یسنا هفت هات یا هفت فصل (به اوستایی: Haptanghaiti) نام دارد و شامل یسن ۳۵ تا ۴۱ است. اکنون چند دهه‌ای‌ست که تعلق این مجموعه به زرتشت اثبات شده است. کاربرد هپتن هایتی هفت هات نه چون گاهان که منظوم و تک‌گویانه است، اثری منثور و سامان‌مند است که هدف زرتشت از نگارش آن، ایجاد دعاهایی ثابت و رسمی برای کاربرد و بهره‌بری در آیینهای نیایشی و دینی بوده است. نثر عالی و درخشان هفت هات که مناسب برای خوانش منظم در آیین‌های دینی بوده، البته با نظم استادانه و ظریف گاهان تفاوت دارد اما فخامت کلامی و محتوایی هر دو اثر نشان دهندهٔ تصمیم و عمل شخص زرتشت در آماده‌سازی دعاهایی مناسب برای استفاده و تلاوت در مراسم و آیین‌های دینی خود است. کتاب‌نامه بویس، مری (۱۳۷۶): «تاریخ کیش زرتشت»، جلد یکم، ترجمهٔ همایون صنعتی‌زاده، انتشارت توس بویس، مری (۱۳۷۷): «چکیدهٔ تاریخ کیش زرتشت»، ترجمهٔ همایون صنعتی‌زاده، انتشارات صفیعلی‌شاه متن برگرفته از کتاب نامبرده را می‌توانید در وبگاه آذرگشنسب بخوانید. اوستا زرتشت
4734
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%20%DA%86%D9%87%D9%84%E2%80%8C%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF
جام چهل‌کلید
جام چهل‌کلید یا چهل بسم الله یکی از سوغات‌های قدیمی شهر مشهد است. ظرفی است برنجی که همه جایش چهل آیه که با «قل» شروع می‌شود، حک کرده‌اند و چهل کلید کوچک با زنجیر به آن زده‌اند. جام چهل کلید را جام تفأل و غیب گویی نیز نامیده‌اند. این گونه جام برنجی که در سده ۱۵ و ۱۶ میلادی با نقوش و زمینه مشکی با دست کنده کاری می‌شد، در دوران پیش از دودمان صفوی وجود نداشت و ظاهراً پس از روی کار آمدن خاندان صفوی برای فالگیری و طالع بینی از سوی غیب گویان و فالگیران بکار می‌رفت. بر لبه باریک جام، سوراخ ریزی وجود داشت که چهل قطعه کوچک و باریک مستطیل شکل برنجی، منقش به واژه‌های «بسم الله الرحمن الرحیم» در بندی به صورت کلاف در این سوراخ قرار می‌گرفت. لبه سطح بیرونی جام با نام چهارده معصوم به خط ثلث به صورت هشت کتیبه جدا از یکدیگر که به وسیله سه خط موازی از سطح زیرین مجزا شده نقش بسته بود، بعلاوه هشت دایره کوچک مزین به خطوط اسلیمی، این کتیبه‌ها را از هم جدا ساخته. زمینه بیرونی ظرف با اعداد و حروف سحر آمیز و طلسماتی که بر اسرار آن تنها افسونگران و فالگیران آشنایی داشتند پوشیده شده و در میان هشت کتیبه مستطیلی شکل که در بین هشت دایره ترسیم شده دعای نادعلی به خط نستعلیق نقش شده بود. در بخش داخلی این اثر نفیس، کتیبه‌هایی با عناوین آیه‌الکرسی، انا فتحنا، سوره حمد، سوره نصر، سوره ناس و سوره قارعه مشاهده می‌شود و در بخش بیرونی، آیه و ان یکاد، اسامی دوازده معصوم، دعای نادعلی، آیه‌های قرآنی و دوازده صورت فلکی حک شده‌است. در قدیم، برخی مردم عقیده داشتند که گاهی در حمام‌ها جنیان رفت و آمد می‌کنند، به همین دلیل برای دفع جنیان به عواملی چون جام چهل کلید متوسل می‌شدند. در حال حاضر، این اثر در موزه مردم‌شناسی آستان قدس رضوی واقع در سردر غربی صحن جامع رضوی به نمایش درآمده‌است. اما امروزه شکل و نحوه کار این جام تغییر کرده‌است، به طوری‌که در فروشگاه‌ها و اماکنی که انواع سوغات مشهد عرضه می‌شود، جام‌هایی طلایی رنگ به چشم می‌خورد که روی هم چیده شده‌اند و در بازار، بنا به شکل ظاهری آن به جام چهل کلید معروف است. گویا این جام جایگزین همان جام دوران صفویه شده‌است. بنا بر گفته‌ها، این جام برای گشایش کار، بخت‌گشایی و چله بریدن نوزاد کاربرد دارد. نماد دست که در برخی جام‌ها به صورت عمودی از میان ظرف بیرون آمده، از طراحی‌هایی است که بعدها به این جام اضافه شده‌است و برخی زائران این جام را به عنوان نمادی برای گرفتن حاجات تهیه می‌کنند. در گذشته، بسیاری از زائران کاسه‌ای نذر حرم می‌کردند تا لب تشنگان بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع) را سیراب کنند و جالب اینجاست که عده‌ای برای شفا گرفتن، همین کاسه‌ها را به نیت شفا با خود به شهرشان می‌بردند، اما به طور کلی کاسه‌های طلایی در شهر مشهد، نماد تبرک و نوشیدن آب به نیت شفاست و یکی از سوغات سنتی این شهر تلقی می‌شود. می‌گویند از این جام برای رفع و دور کردن جن‌ها نیز استفاده می‌شده‌است (کتاب تهران قدیم، ناصر نجمی، ص ۲۱۸) منابع (کتاب تهران قدیم، ناصر نجمی، ص ۲۱۸) اسطوره‌شناسی ایرانی جن عاشورا نمادهای مذهبی شیعه
4737
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4%20%D8%B3%D8%B1%D8%AE
ارتش سرخ
ارتش سرخ کارگران و کشاورزان که عموماً به اختصار ارتش سرخ خوانده می‌شود، نیروی زمینی و هوایی جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی و از سال ۱۹۲۲، اتحاد جماهیر شوروی بود. این نیروی بلافاصله پس از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ توسط بلشویک‌ها برای به‌کارگیری در جنگ داخلی روسیه به وجود آمد. از ماه فوریه سال ۱۹۴۶ این نیروی نظامی با تغییر عنوان به نیروی زمینی شوروی در کنار نیروی دریایی شوروی بدنه اصلی قوای مسلح این کشور را تا هنگام انحلال آن در سال ۱۹۹۱، تشکیل می‌داد. تشکیل ارتش سرخ ۲۳ فوریه سال ۱۹۱۸ به منظور محافظت از دولت ولادیمیر لنین در مقابل نیروهای ضد کمونیستی ارتش سفید ایجاد شد. سازمان اولیه عموماً توسط لئون تروتسکی، کمیسار خلق در امور جنگ انجام گرفت. بدین منظور ۵٫۵ میلیون نفر بسیج گشتند اما با توجه به کمبود شدید آموزش و تسلیحات، نیروهای خط مقدم ارتش سرخ در جنگ داخلی روسیه به ندرت به بیش از ۵۸۰ هزار نفر می‌رسید. سال‌های نخست ارتش سرخ مداوما درگیر جنگ داخلی و جنگ با لهستان بود. با وجود شکست تحقیرآمیز در برابر لهستانی‌ها، پیروزی در جنگ داخلی بقای رژیم کمونیستی را تضمین نمود. با این حال ارتش سرخ در این درگیری‌ها یک میلیون نفر از نیروهای خود را از دست داد. دوره بین دو جنگ فرماندهی هیچ فرماندهی عالی یا هر گونه نظام راهبردی فرماندهی یا مراکز ارتباطات در زمان صلح در ارتش سرخ وجود نداشت. سه سازمان مسئولیت بسیج جزئی، حفظ آمادگی نیروها و استقرار راهبردی آن‌ها را بر عهده داشتند. کمیساریای خلق دفاع تحت نظارت نزدیک استالین و پولیتبورو حزب کمونیست، سیاست کلی دفاع را تبیین و تمهیدات خاصی از آمادگی نیروها را تأیید یا رد می‌کرد. ستاد کل پیش‌نویس رسمی طرح بسیج، استقرار و جنگ را آماده می‌نمود و نقشی کلیدی در اجرای آن داشت اما تنها با تأیید کمیساریای خلق دفاع عمل می‌کرد. در نهایت شوراهای نظامی مناطق نظامی مسئول حفظ آمادگی نیروهای منطقه و اجرای طرح‌های ستاد کل در صورت دریافت دستور از طرف کمیساریای خلق دفاع بودند. روز ۲۲ سپتامبر سال ۱۹۳۵ با حکم شورایی در کمیساریای خلق دفاع مدارج نظامی مجدداً در ارتش سرخ برقرار گشت. این مدارج از مارشال و فرمانده ارتش، سپاه و تیپ (درجه یک و دو) تا ستوان تعیین شده بود. ماه نوامبر ۵ تن درجه مارشالی را دریافت نمودند. تا سال ۱۹۳۶ ارتش سرخ دارای ۱۶ فرمانده ارتش (۵ تن درجه یک و ۱۶ تن درجه دو)، ۶۲ فرمانده سپاه، ۲۰۱ فرمانده لشکر، ۴۷۴ فرمانده تیپ، ۱۷۱۳ سرهنگ، ۵۵۰۱ سرگرد، ۱۴۳۶۹ سروان، ۲۶۰۸۲ ستوان ارشد و ۵۸۵۸۲ ستوان بود. در این زمان تمامی فرماندهان ارشد و بسیاری از فرماندهان جز کهنه‌سربازان رزم‌دیده بودند. ارگان‌های فرماندهی عملیاتی هنگام آغاز جنگ در سال ۱۹۴۱ هم از نظر ساختار سازمانی و هم آموزش و آمادگی نیروها از آمادگی لازم برخوردار نبودند. پاکسازی‌های نظامی از سال ۱۹۳۷ آشفتگی شدیدی در فرماندهی نیرو ایجاد کرده بود و کسانی که در جایگاه‌های فرماندهی قرار داشتند نه آموزش و نه تجربه کافی جهت اجرای مؤثر وظایفشان داشتند. به افرادی که برای فرماندهی گردان و هنگ آماده شده بودند فرماندهی سپاه، ارتش و جبهه محول می‌شد. شرایط مشابهی اثربخشی نیروهای ستادی را نیز در تمامی سطوح کاهش داده بود. توان و سازمان پس از پایان جنگ داخلی روسیه، شرایط آشفته اقتصادی شوروی از هزینه کرد برای یک ارتش بزرگ دائمی جلوگیری می‌کرد. بدین ترتیب تعداد نفرات ارتش سرخ تا سال ۱۹۲۵ به ۵۶۲ هزار نفر یعنی یک دهم حداکثر میزان آن در طول جنگ داخلی، کاهش پیدا کرد. لشکرهای این ارتش به نیروهای ذخیره‌ای که از مناطق خاصی فراخوانده می‌شدند، وابسته بودند. بنابر نظام برگرفته شده در سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵، برآورد می‌شد ترکیبی از آرایش‌های قوای معمول و نیروهای شبه‌نظامی محلی در هنگام جنگ ۱۴۰ لشکر را به وجود آورند اما ظرفیت ارتش سرخ در دوران صلح به شدت محدود بود. به مرور زمان تمامی نیروهای ارتش سرخ با حذف شبه‌نظامیان محلی، به قوای ثابت معمول بدل گشتند. تا ماه ژوئن سال ۱۹۳۸، ارتش سرخ به یک نیروی تمام وقت ۱٫۵ میلیون نفری تبدیل شد. نیروهای مکانیزه نخستین هنگ آزمایشی تانک با استفاده از ۶۰ تانک خارجی در سال ۱۹۲۷ در مسکو شکل گرفت. سه سال بعد در ماه مه سال ۱۹۳۰، نخستین تیپ مکانیزه نیز تشکیل شد. روز ۹ مارس سال ۱۹۳۲، کمیساریای دفاع خلق توصیه به تشکیل نیروهای زرهی در تمامی سطوح فرماندهی کرد. هر لشکر تفنگدار می‌بایست شامل یک گردان با ۵۷ تانک و هر لشکر سواره‌نظام می‌بایست شامل یک هنگ مکانیزه با ۶۴ تانک می‌شد. هر سپاه تفنگدار نیز می‌بایست یک تیپ تانک و یک سپاه مکانیزه مستقل جهت اجرای عملیات عمیق، در جایگاه ذخیره می‌داشت. نخستین سپاه‌های مکانیزه ارتش سرخ در پاییز سال ۱۹۳۲ پدید آمد. هر سپاه مکانیزه با یک تیپ تفنگدار و دو تیپ تانک، اندکی از لشکرهای زرهی غربی بزرگ‌تر بود. مکانیزه‌سازی ارتش سرخ به شکل عالی پیش نمی‌رفت. بیشتر تانک‌های شوروی زره سبکی داشتند و بر سرعت جهت محافظت تکیه می‌نمودند. اغلب تجهیزات تولید شده در اوایل و میانه دهه ۱۹۳۰ تا آغاز جنگ در سال ۱۹۴۱ منسوخ و فرسوده شده بودند. تجهیزات ارتباطی که برای تحرک در میدان نبرد ضروری بود، در ارتش سرخ به شدت غیرقابل اتکا بودند. در سال ۱۹۳۵ اندازه سپاه‌های مکانیزه کاهش پیدا کرد چرا که بزرگی آن‌ها اجازه تحرک را نمی‌داد. تأکید بر تهاجم مکانیزه سبب شده بود ارتش سرخ از برنامه‌ریزی و آموزش امور دفاعی حداقل در سطح راهبردی غافل شود. با وجود این کاستی‌ها، شوروی در میانه دهه ۱۹۳۰ در زمینه تولید، برنامه‌ریزی و به‌کارگیری نیروهای مکانیزه در سطح جهان پیشرو به حساب می‌آمد. ارتش سرخ در این زمان حتی از آلمان در مفاهیم نظری و تجربیات عملی جنگ‌افزارهای زرهی جلوتر بود. ماه ژوئیه سال ۱۹۳۹ کمیسیونی به ریاست گریگوری کولیک، معاون کمیسار دفاع موضوع نیروهای زرهی را مورد بازنگری قرار داد. این کمیسون ماه اوت تصمیم به حذف عناصر پیاده‌نظام از سپاه‌ها و تیپ‌های زرهی و تقلیل نیروهای زرهی به وظایف پشتیبانی پیاده‌نظام گرفت و توصیه به ایجاد ۴ لشکر موتوریزه کرد که می‌توانستند مستقلانه یا در قالب گروه‌های سواره-مکانیزه عمل کنند. مدتی بعد کمیساریای دفاع رسماً سپاه‌های تانک را منحل نمود. با این حال سپاه تانک همچنان در عمل باقی ماندند. بدین ترتیب مفهوم نیروهای زرهی در ارتش سرخ نسبت به شرایط آن در سال ۱۹۳۶ پس‌رفت نشان داد. همکاری با آلمان ارتش سرخ سعی کرد نیاز شدید خود به فناوری غربی را با ضمیمه‌ای سری در پیمان راپالو بر طرف سازد. در دوران تعدیل نیروهای نظامی، یکی از معدود راه‌های دستیابی به منابع و آزمایش تسلیحات همکاری مخفیانه نظامی با آلمان بود. احساس خطر از طرف لهستان و نیاز به دور زدن محدودیت‌های اعمال شده بر آن‌ها توسط متفقین غربی، نقاط اشتراک بین این دو دشمن سابق بود. آلمان برای یک دهه از سال ۱۹۲۱، اقدام به تأمین هزینه‌ها و کمک‌های تکنیکی به ارتش سرخ جهت ساخت و آزمایش تسلیحاتی چون تانک کرد. با وجود کم بودن مقدار این ادوات، این شرایط فرصتی برای طرفین پدیدآورد که تسلیحاتی را که نمی‌توانند اختیار کنند به دست آورند. طرح و توسعه دکترین با وجود همکاری شوروی و آلمان، نیروهای مسلح دو کشور دکترین و نظریه‌های نظامی خود را مستقلانه توسعه دادند. در این میان میخائیل فرونزه اقدام به تنظیم یک دکترین نظامی یگانه مناسب یک حکومت سوسیالیستی کرد. همزمان، میخائیل توخاچفسکی و ولادیمیر تریاندافیلوف یک نظریه راهبردی از عملیات‌های پیاپی بر مبنای تجربیات شکست ارتش سرخ در مقابل لهستانی‌ها در سال ۱۹۲۰، توسعه دادند. آن‌ها عقیده داشتند که ارتش‌های مدرن بسیار بزرگ‌تر و مقاوم‌تر از آن هستند که در یک نبرد شکست داده شوند. بدین جهت نیروی مهاجم می‌بایست مجموعه‌ای از نبردهای تهاجمی انجام می‌داد که هر یک با رخنه سریع در مناطق پشت سر دشمن و نبردی دیگر هنگامی که مدافعان موفق شوند نیروهای خود باز سازمان‌دهی کنند، دنبال می‌شد. در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ مفهوم تاکتیکی «نبرد عمیق» را تکمیل نمودند. برنامه‌ریزی می‌شد از فناوری‌های جدید همچون تانک‌ها و هواگردها در نفوذ در نظام دفاعی پیچیده دشمن استفاده شود. سال ۱۹۳۶، تغییرات فناوری، موجب ارائه مفهوم بزرگ‌تر «عملیات عمیق» شد. در این مفهوم به جای برنامه‌ریزی برای نفوذ در دفاع دشمن با یک نبرد عمیق، توخاچفسکی و دیگر نظریه‌پردازان نفوذ در یک عمق راهبردی ۱۰۰ کیلومتری یا طولانی‌تر را ارائه کردند. بر این مبنا در چنین عملیات عمیقی استفاده از تسلیحات نوین در وارد آوردن یک ضربه به دشمن جهت از بین بردن نظام دفاعی آن تا حداکثر عمق ممکن و سپس بهره‌گیری به اندازه‌ای سریع از آن که دشمن قادر به سازمان‌دهی مجدد یگان‌های خود نباشد، مسئله اصلی به حساب می‌آمد. این به معنای عملیات‌های همزمان در نقاط مختلف با هماهنگی دقیق بود. توخاچفسکی و سایر نظریه‌پردازان در ابتدا قصد داشتند از تسلیحات دوره جنگ داخلی شامل پیاده‌نظام، توپخانه و سواره‌نظام با پشتیبانی خودروهای زرهی استفاده کنند. در این زمان به تانک‌ها به عنوان ادوات پشتیبانی پیاده‌نظام برای یاری‌رسانی هنگام رخنه در دفاع آماده دشمن، نگریسته می‌شد. اوایل دهه ۱۹۳۰، نظریه پردازان ارتش سرخ تمامی حوزه نیروهای مکانیزه را وارد چارچوب اقدامات خود کردند. بر این اساس پیاده‌نظام با جلوداری تانک‌ها و پشتیبانی توپخانه و یگان‌های مهندسی، در دفاع دشمن نفوذ می‌کرد؛ درحالیکه هواگردها و بخش دیگری از توپخانه اراضی پشت سر دشمن را هدف قرار می‌دادند تا تهاجم با آرایش‌های بزرگ و مستقلی از نیروهای هوابرد و زرهی دنبال شود. این مفاهیم تحت عنوان «قواعد موقت خدمات میدانی» در سال ۱۹۳۶ مدون شدند. پاکسازی بزرگ تا سال ۱۹۳۹ مزیت و برتری ارتش سرخ بر نیروهای مسلح سایر کشورها از میان رفت. عمده دلیل این اتفاق ضربه وارده به آن در اثر پاکسازی بزرگ بود. در جریان این پاکسازی از میانه دهه ۱۹۲۰ تا میانه دهه ۱۹۳۰ قریب به ۴۷ هزار نفر از افسران ارتش سرخ که بیشتر آن سابقه خدمت در نیروی زمینی امپراتوری روسیه را داشتند، اخراج گردیدند. سه هزار تن از این افراد به اتهام «رفتار و عملکرد مجرمانه» محکوم شدند. از سال ۱۹۳۷ تمرکز خاص استالین بر پاکسازی ارتش سرخ قرار گرفت. بحث‌های فراوانی پیرامون انگیزه‌های این عمل صورت گرفته‌است. عده‌ای معتقدند ترس استالین از خیانت نظامیان باعث آن بوده‌است؛ درحالیکه عده دیگری دلیل آن را جلوگیری از محدودسازی قدرت او توسط ارتش سرخ دانسته‌اند. علاوه‌براین، استالین همواره احساس خوبی نسبت به نظریه‌پردازان نوآور همچون توخاچفسکی نداشت. از این رو ماه ژوئن سال ۱۹۳۷ توخاچفسکی به همراه عده‌ای از هوادارنش دستگیر و پس از محاکمه اعدام شد. در طی یک سال آینده ۳ تن از ۵ مارشال اتحاد شوروی، ۱۴ تن از ۱۶ فرمانده ارتش‌ها، ۶۰ تن از ۶۷ فرمانده سپاه‌ها ۱۳۶ تن از ۱۹۹ فرمانده لشکرها و ۲۲۱ تن ۳۹۷ فرمانده تیپ‌ها زندانی یا اعدام گشتند. هزاران تن از افسران ارشد دیگر نیز به این عاقبت گرفتار گردیدند. اثر پاکسازی بزرگ بر ارتش، مخصوصاً در اثر همزمانی آن گسترش همه‌جانبه نیروهای مسلح، فاجعه بار بود و تلاطم شدیدی در رده‌های فرماندهی آن ایجاد کرد که موجب کاهش توانمندی طرح‌ریزی و آمادگی رزمی شد. این پاکسازی سبب کمبود فرماندهان و افسران ستادی آموزش‌دیده جهت اجرای مفاهیم رسمی در ارتش سرخ شد. تلفات به اندازه‌ای سریع و جدی بود که دانشجویان دانشکده ستاد کل ووراشیلوف در سال ۱۹۳۷ برای پر کردن خلأ جایگاه‌های ستادی و فرماندهی پیش از موعد فارغ‌التحصیل شدند. از ۱۳۸ تن اعضای این دانشکده، ۶۸ نفر در مناصب کلیدی ستادی و فرماندهی منصوب گشتند. از مابقی این افراد، ۶۰ نفر خود پاکسازی و اعدام شدند. شوروی همچنین سعی کرد با تسریع ترفیع درجه افسران جز آثار پاکسازی را جبران نماید. بدین ترتیب بین ماه‌های ماه ۱۹۳۷ تا مارس ۱۹۴۸ حدود ۳۹ هزار نفر ترفیع یافتند. با این اقدامات میانگین سن فرماندهان هنگ‌ها به ۲۹ تا ۳۳ سال، لشکرها به ۳۵ تا ۳۸ سال و سپاه‌ها و ارتش‌ها به ۴۰ تا ۴۳ سال تقلیل یافت. به جز معدود نفراتی که در درگیری‌ها با ژاپن و فنلاند حضور داشتند، پس از پاکسازی این نیرو دیگر از افسران باتجربه و با اعتماد به نفس خالی شده بود. بر خلاف آلمانی‌ها که سپردن ابتکار عمل به افسران پایین رده اعتقاد داشتند، فرماندهان ارتش سرخ در پی این تحولات فراگرفتند که هر گونه عمل مستقلانه برای سلامت شخصی آن‌ها بسیار مضر است. این افسران سعی می‌کردند بدون توجه به شرایط، صرفاً به دستورالعمل‌ها پایبند باشند. این اتفاقات باعث کاهش شدید روحیه و انسجام بین بسیاری از نیروهای ارتش سرخ گشت. بسیاری از جایگاه‌های کلیدی که خالی شده بود، با افراد بی‌کفایتی پر شد که صرفاً از نظر سیاسی «امن» بودند. جنگ جهانی دوم دکترین پیش از جنگ با وجود این که راهبرد ارتش سرخ به حالت دفاعی تغییر کرده بود، دکترین و شیوه استقرار نیروهای ارتش سرخ همچنان نشان‌گر نظریه تهاجمی «عملیات در عمق» میخائیل توخاچفسکی بود. بر خلاف آلمانی‌ها، با وجود تأکید بر اهمیت ضد حملات، ارتش سرخ، حداقل در سطح ابتدایی، توسعه مفاهیم و دستورالعمل‌های دفاعی را نیز لحاظ کرد. مفهوم دفاعی بنیادی ارتش سرخ بدین صورت بود که استحکامات مناطق مرزی می‌بایست در پیشروی مهاجمان تأخیر ایجاد می‌کردند تا نیروهای اصلی ضد حملات را اجرا نمایند. بدین منظور استحکامات موجود در مرز پیشین با لهستان (خط استالین) جمع‌آوری و سعی در ایجاد ۲۰ منطقه استحکامات جدید تحت عنوان مناطق ویژه نظامی، در مرزهای مناطق اشغالی سال ۱۹۳۹، شد. هنگام آغاز جنگ در سال ۱۹۴۱، مقدار بسیار زیادی از کار تکمیل این استحکامات همچنان باقی‌مانده بود. طرح دفاعی نظریه‌پردازان ارتش سرخ در بعد دفاع راهبردی سعی داشتند دو دارایی عمده شوروی یعنی فضا و نیروی انسانی را به‌کارگیرند تا در صورت لزوم با فدا کردن آن‌ها ابتکار عمل را باز پس گرفته و در موعد مناسب ضربه پس‌زننده را به دشمن وارد آورند. در توسعه یک روش مناسب جهت اجرای یک دفاع راهبردی در مقابل یک تهاجم از غرب، توخاچفسکی و جانشینان او نظریه عملیات‌های عمیق در لایه‌بندی مراحل یک تهاجم را به صورت معکوس به‌کار بردند. راهبرد دفاع اساساً گونه چینش نیروها بر اساس سرعت، تسلیحات و توان آتش را بازتاب و جبهه نبرد را به سه حوزه تحرک تقسیم می‌نمود. حوزه تاکتیکی دفاع، ناحیه‌ای که متأثر از تهاجم اولیه دشمن می‌شد حوزه عملیاتی دفاع، ناحیه‌ای پشت و تا عمق ۲۵۰ کیلومتری خط اصلی مقاومت حوزه راهبردی دفاع، در ناحیه‌ای فراتر از ۲۵۰ کیلومتر از خط اصلی مقاومت در طرح اولیه توخاچفسکی ارتش‌های خط مقدم با حفاظت استحکامات در غربی‌ترین مواضع، نقش نخستین لایه دفاع تاکتیکی را داشتند. وظیفه گروه عملیاتی در پشت نخستین حوزه تاکتیکی، تهاجم به جناحین دشمنِ در حال پیشروی به شرق بود تا با مستهلک ساختن آن، در زمانی مناسب سومین لایه یعنی ذخیره راهبردی در ضد حمله‌ای همه‌جانبه وارد عمل شود. شرایط سیاسی-راهبردی سال ۱۹۴۱ تفاوت زیادی با سال ۱۹۳۴ که این طرح تنظیم شده بود، داشت اما فعالیت ستاد کل ارتش سرخ بر مبنای همین نظریات کار بر روی آماده‌سازی دفاعی را انجام داد. توان و سازمان هنگام آغاز جنگ نیروی زمینی نیروی زمینی ارتش سرخ ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ شامل ۴ جبهه، ۲۷ ارتش، ۲۹ سپاه مکانیزه، ۶۲ سپاه تفنگدار، ۴ سپاه سواره‌نظام، ۵ سپاه هوابرد، ۳۰۳ لشکر، ۵۷ ناحیه استحکامات، ۵ تیپ مستقل تفنگدار، ۱۰ تیپ ضد تانک، ۹۴ هنگ توپخانه سپاه، ۷۵ هنگ توپخانه ذخیره فرماندهی عالی (استاوکا) و ۳۴ هنگ مهندسی، با مجموع توان نزدیک به ۵ میلیون نفر، می‌شد. این ۳۰۳ لشکر خود شامل ۱۹۸ لشکر تفنگدار، ۶۱ لشکر تانک، ۳۱ لشکر مکانیزه و ۱۳ لشکر سواره‌نظام بود. نیروهای میدانی در مرزهای شرقی در ۳ جبهه شمال غربی، غربی و جنوب غربی سازمان یافته بودند. روز ۲۲ ژوئن یک ارتش مجزای نهم از نیروهای مناطق ویژه نظامی بالتیک، غرب و کیف شکل گرفت و روز ۲۴ ژوئن جبهه شمالی نیز توسط منطقه نظامی لنینگراد پدید آمد. تمامی این نیروهای میدانی شامل ۱۵ ارتش، ۲۰ سپاه مکانیزه، ۳۲ سپاه تفنگدار، ۳ سپاه سواره‌نظام، ۳ سپاه هوابرد، ۱۶۳ لشکر (۹۷ لشکر تفنگدار، ۴۰ لشکر تانک، ۲۰ لشکر مکانیزه و ۶ لشکر سواره‌نظام)، ۴۱ ناحیه استحکامات، ۲ تیپ مستقل تفنگدار، ۱۰ تیپ ضد تانک، ۸۷ هنگ توپخانه (۵۲ سطح سپاه و ۳۵ ذخیره استاوکا) و ۱۸ هنگ مهندسی با مجموع توان ۲٫۹ میلیون نفر می‌شد. ذخیره استاوکا شامل ۶ ارتش، ۱۴ سپاه تفنگدار، ۵ سپاه مکانیزه، ۶۷ لشکر (۴۲ لشکر تفنگدار، ۱۰ لشکر تانک و ۵ لشکر مکانیزه)، ۱۷ هنگ توپخانه (۱۳ سطح سپاه و ۴ ذخیره استاوکا) بود. مابقی مناطق نظامی و جبهه خاور دور نیز ۶ ارتش، ۱۶ سپاه تفنگدار، ۴ سپاه مکانیزه، ۸۳ لشکر (۵۹ لشکر تفنگدار، ۷ لشکر سواره‌نظام، ۱۱ لشکر تانک و ۶ لشکر مکانیزه)، ۱۶ ناحیه استحکامات، ۳ تیپ مستقل تفنگدار، ۶۵ هنگ توپخانه (۲۹ سطح سپاه و ۳۶ ذخیره استاوکا) و ۱۶ هنگ مهندسی در اختیار داشتند. بر اساس طرح دفاعی پیش از جنگ، نیروهای ارتش سرخ به صورت راهبردی لایه به لایه در عمق چیده شده بودند. لایه راهبردی نخست متشکل از نیروهای میدانی شامل ۱۷۱ لشکر (۱۴ لشکر تفنگدار، ۴۰ لشکر تانک، ۲۰ لشکر مکانیزه و ۷ لشکر سواره‌نظام)، از خط مقدمی به طول ۴۵۰۰ کیلومتر از دریای برنتس تا دریای سرخ قرار گرفته بودند. خود این نیروهای میدانی در قالب سه لایه با به ترتیب ۵۶ لشکر و ۲ تیپ، ۵۲ لشکر و ۵۰ لشکر، مجموعاً با عمق صد کیلومتر آرایش یافته و ۶۲ لشکر نیز در عمق ۱۰۰ تا ۴۰۰ کیلومتری از مرز در جایگاه ذخیره قرار گرفته بود. لایه راهبردی دوم نیز شامل ۵۷ لشکر استاوکا در قالب ۶ ارتش می‌شد که از ۲۲ ژوئن شروع به استقرار در طول رودهای دوینا و دنیپر کردند. در نهایت ذخیره راهبردی نیز شامل تمامی نیروهای مناطق نظامی دیگر و جبهه خاور دور می‌گردید. با این وجود، لشکرهای ارتش سرخ هر یک با شمار قوای ۸ هزار نفر یا کمتر، به شدت در شرایط ضعیفی داشتند. این لشکرها از کمبودهای عمده‌ای در تجهیزاتی چون مسلسل، خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی‌متری و توپ‌های ضدهوایی رنج می‌بردند. پشتیبانی آتش و تعمیراتی اندکی نیز در اختیار این یگان‌ها بود. ارتش‌های میدانی سازمان مؤثری در مناطق به تازگی اشغال شده نیافته بودند و این باعث پشتیبانی ضعیف از یگان‌های خط مقدم می‌شد. نیروی هوایی در سازمان‌دهی نیروی هوایی ارتش سرخ هوانوردی دور برد به عنوان ابزاری راهبردی، مستقیماً تحت امر فرمانده نیروی هوایی قرار داشت درحالیکه هدایت جبهه‌های هوایی به فرماندهان مناطق نظامی، ارتش‌های هوایی به فرماندهان ارتش‌ها و نیروهای هوایی به فرماندهان سپاه‌ها سپرده شده بود. هوانوردی بمب‌افکن‌های دور برد به ۵ سپاه هوایی بمب‌افکن هر یک با ۲ لشکر هوایی بمب‌افکن و ۳ لشکر هوایی بمب‌افکن مجزا تقسیم می‌گشت. جبهه‌ها و ارتش‌های هوایی در مجموع ترکیبی از ۶۱ لشکر هوایی جنگنده و بمب‌افکن به گرفته بودند. از این مقدار ۳۱ لشکر به نیروهای میدانی و ۳۰ لشکر به مناطق نظامی و جبهات غیرفعال تعلق داشت. در کنار این، نیروی هوایی طیف گسترده‌ای از هنگ‌های هوایی مستقل در اختیار داشت که عموماً از نیروهای دور افتاده‌تر پشتیبانی می‌کردند. این تعداد شامل ۷ هنگ شناسایی هوایی، ۵ تیپ هوایی ترکیبی، ۲ هنگ هوایی ترکیبی، ۲ هنگ هوایی جنگنده، ۱ هنگ هوایی بمب‌افکن و ۷ هنگ هوایی تصحیح توپخانه بود. روز ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱، توان نیروی هوایی ارتش سرخ در مجموع شامل ۱۹۵۳۳ هواگرد رزمی می‌شد. از این مقدار ۲۳۱۱ هواگرد مربوط به هوانوردی بمب‌افکن‌های دور برد و ۱۳۲۸۸ هواگرد مربوط به نیروهای هوایی در مناطق نظامی می‌گشت. مابقی ۳۹۳۴ هواگرد در خدمت دانشکده‌های آموزشی بودند. در این شرایط ۶۱ درصد آرایش‌های هوایی، ۵۳ درصد از هواگردهای آن و ۴۵ درصد نفرات نیروی هوایی به مناطق نظامی غربی تعلق یافته بود. در مجموع ۷۱۳۳ هواگرد در این مناطق نظامی مستقر گشته بود که ۱۲۷۰ فروند به منطقه نظامی لنینگراد، ۱۲۱۱ فروند به منطقه ویژه نظامی بالتیک، ۱۷۸۹ فروند به منطقه ویژه نظامی غرب، ۱۹۱۳ فروند به منطقه ویژه نظامی کیف و ۹۵۰ فروند به منطقه ویژه نظامی اودسا تعقل داشت. بخشی از ادوات نیروی هوایی ارتش سرخ در قسمت فرماندهی دفاع هوایی به کار برده شده بود. این مقدار شامل ۴۰ هنگ هوایی جنگنده می‌شد که بر روی کاغذ ۲۵۲۰ جنگنده به آن‌ها تعلق داشت اما در حقیقت کمتر از ۱۵۰۰ جنگنده در اختیار آن‌ها بود. در طول جنگ با در نظر گرفتن توان آن هنگام آغاز جنگ در ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ و بسیج صورت پذیرفته تا روز ۳۱ دسامبر همان سال، ارتش سرخ در طول شش ماه آغازین جنگ حدود ۴۸۳ لشکر تفنگ‌دار، ۷۳ لشکر تانک، ۳۱ لشکر مکانیزه و ۱۰۱ لشکر سواره‌نظام با مجموع ۶۸۸ لشکر وارد میدان‌های نبرد نمود. اگر هر دو تیپ را یک لشکر در نظر بگیریم، می‌توان ۱۳۳ لشکر دیگر نیز به این مقدار افزود تا مجموع به ۸۲۱ آرایش در سطح لشکر برسد. از این میزان ۴۴۷ لشکر در روز ۱ اوت در میدان بودند. به هر صورت این مسئله نیز می‌بایست مورد توجه باشد که توان بسیج‌شده هر یک از این لشکرها تقریباً نصف لشکرهای آلمانی بود. بسیج پیش از آغاز جنگ در بستر رو به فزونی تهدید شرایط سیاست اروپا پس از سال ۱۹۳۵ و آغاز جنگ فراگیر در این قاره در سال ۱۹۳۹، شوروی نیروهای مسلح خود را آماده جنگ کرد. نظام رهبری سیاسی و نظامی اصلاح شد و تشکیلات نظامی این کشور در جهت ارتقا ظرفیت رزمی آن به شدت گسترش یافت. ستاد کل نیروهای مسلح شوروی طرح‌های جنگی خود را به منظور انطباق با تهدیدات نو، متحول ساخت و نظام بسیج ارتش سرخ را بر مبنای آن تغییر داد. بین سال‌های ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹، شوروی به منظور افزایش بزرگی و ارتقا آمادگی نیروهای زمان صلح خود و تسهیل انتقال آن‌ها به شرایط جنگی، نظام سنتی نیروی انسانی خود را که مبتنی بر شبه‌نظامیان منطقه‌ای بود، به نظام نیروی انسانی منظم بدل ساخت. قانون ۱ سپتامبر سال ۱۹۳۹ در ارتباط با خدمت عمومی نظامی، نیروی انسانی کافی در جهت نیل به اهداف در اختیار این نظام جدید قرار داد. این تمهیدات سبب شد توان هنگام صلح ارتش سرخ از ۱٫۵ میلیون نفر در ماه ژانویه سال ۱۹۳۸ به بیش از ۵ میلیون نفر در ماه ژانویه سال ۱۹۴۱ افزایش یابد و امکان بسیج بیش ۵۰۰ لشکر در هنگام جنگ فراهم آید. بحران‌های بین سال‌های ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹، موجب شد شوروی نظام بسیج نیروهای خود را در ورطه آزمایش قرار دهد و با استفاده از تجربیات حاصل از آن طرح‌های جنگی و برنامه‌های بسیج خود را از طریق تحلیل مداوم شرایط ژئوپلیتیک و انجام برنامه‌ریزی‌های سطح بالای راهبردی، تا هنگام آغاز جنگ با آلمان در ماه ژوئن سال ۱۹۴۱، بهبود ببخشد. این طرح‌های اصلاح‌شده توان تهدیدات (به‌طور عمده آلمان و ژاپن) را برآورد و سطح نیروهای دوره صلح و بسیج شوروی را در جهت مقابله با این تهدیدات احتمالی تنظیم می‌کرد. درحالیکه رهبران شوروی نیروهای مسلح خود را برای یک جنگ فراگیر آماده می‌کردند، آمادگی رزمی ارتش سرخ در درگیری‌های محدود در لهستان، مغولستان، فنلاند و رومانی مورد آزمایش قرار گرفت. در اغلب موارد ارتش سرخ از این آزمایش‌ها سربلند خارج نشد. شکست‌های شرم‌آور ارتش سرخ در میدان‌های نبرد و کمبودهای شدید در آمادگی رزمی آن، موجب پدیداری حس جدیدی از اضطرار در میان برنامه‌ریزان راهبردی گشت و باعث شتاب گرفتن اصلاح‌گری، دوباره‌سازی و تسلیح مجدد ارتش سرخ پیش از درگیری آن در جنگ، شد. با دستیابی به داده‌های اطلاعاتی مبنی بر افزایش تهدید آلمان بین ماه‌های آوریل و ژوئن سال ۱۹۴۱، ارتش سرخ شروع به تسریع آماده‌سازی برای جنگ از طریق استقرار راهبردی مخفیانه نیروها کرد. این اقدام اواخر ماه آوریل با انتقال نیروهای منطقه فرا بایکال و خاور دور به مناطق غربی آغاز شد و با حرکت یگان‌هایی از منطقه اورال و سیبری در اوایل ماه مه به سمت غرب ادامه پیدا کرد. ماه آوریل افزایش بزرگی لشکرهای تفنگ‌دار در شرایط جنگی به ۱۴۵۰۰ نفر به تأیید کمیساریای خلق دفاع رسید و دستور به رساندن توان ۹۹ لشکر به این مقدار داده شد. با این وجود تنها ۲۱ لشکر تا آغاز جنگ موفق به تحقق این فرمان گشتند. این کمیساریا ۱۳ ماه مه ارتش سرخ را ملزم به بسیج و تشکیل ۷ ارتش (۶۷ لشکر) به عنوان ذخیره راهبردی نمود. این ارتش‌ها می‌بایست تا ۱۰ ماه ژوئیه در طول دو رودخانه دوینا و دنیپر مستقر می‌شدند. این نیروهای ذخیره شامل ارتش‌های ۱۶ام، ۱۹ام، ۲۱ام و ۲۲ام از مناطق نظامی فرا بایکال، قفقاز شمالی، ولگا و اورال که از میانه ماه مه شروع به حرکت کردند و ارتش‌های ۲۰ام، ۲۴ام و ۲۸ام از مناطق نظامی مسکو، اریول، ولگا، سیبری، آرخانگلسک و خاور دور که از ۲۲ ژوئن شروع به استقرار کردند، می‌شد. با وجود تلاش‌های فراوان، شبکه خطوط آهن شوروی جهت یک بسیج سریع و انتقال نیروها از نواحی داخلی به مناطق مرزی ناکافی بود. تنها راه‌حلی که سران ارتش سرخ می‌توانستند بدین منظور به آن عمل کنند تمرکز نیروها و تدارکات در نزدیکی مرزی پیش از آغاز جنگ بود. علاوه بر این، عقیده رهبران شوروی بر دفاع از هر سانتی‌متر از خاک این کشور نیز تقویت کننده چنین اقدامی بود. بدین ترتیب از اوایل ماه ژوئن تحت پوشش «رزمایش بزرگ» و بر مبنای طرح دفاعی تنظیم شده، کمیساریای خلق در امور دفاع ۷۹۳۵۰۰ نفر را برای تکمیل نیروهای ۱۰۰ لشکر و استحکامات دفاعی، به خدمت احضار نمود. تا ۲۲ ژوئن ۹ لشکر از ارتش ۱۹ام در جایگاه‌های خط مقدم خود مستقر شده بودند و ۱۹ لشکر از ارتش‌های ۱۶ام، ۲۱ام و ۲۲ام در راه مواضع مشخص شده خود در خط مقدم بودند. بسیاری از این لشکرهای بسیج شده در وضعیت حداکثر توان خود نبودند و تکمیل این مسئله تا اوایل جنگ به طول انجامید. در نهایت پیش از آغاز جنگ از مجموع ۶٫۵ میلیون نیروی برنامه‌ریزی شده جهت استقرار در مناطق مرز تنها ۲٫۹ میلیون نفر محقق گشت. با وجود پیشرفت استقرار راهبردی نیروها در جایگاه‌های مورد نظر، نگرانی استالین از تحریک آلمانی‌ها به شدت از اجرای تمهیدات لازم در سطح تاکتیکی و عملیاتی جلوگیری کرد. رهبران ارتش سرخ تصور می‌کردند همانند جنگ جهانی اول، پس از آغاز جنگ شروع هر گونه عملیات بزرگی دست کم دو هفته به طول خواهد انجامید. این تصور عدم ارسال هشدار از طرف مهاجمان، همانند کاری که آلمان در جنگ با لهستان، دانمارک و نروژ انجام داد، را غیرممکن تلقی می‌نمود. به هر صورت همان‌طور که گفته شد رهبران شوروی با در نظر گرفتن جانب احتیاط، پیش از آغاز جنگ دست به برخی اقدامات احتیاطی زدند. پس از آغاز جنگ نیروی زمینی آغاز تهاجم آلمان از روز ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱، برنامه بسیج نیروهای ارتش سرخ را دچار اختلال کرد. با این حال بسیج طبق برنامه برنامه پیش رفت. تا ۱ ژوئیه حدود ۵٫۳ میلیون نفر دیگر به خدمت احضار گشتند و پس از آن نیز تعداد ارتش‌ها، سپاه‌ها و لشکرها مدواما افزایش یافت. تا ۱۰ ژوئیه کمیته تازه‌تشکیل‌شده دفاع کشور بسیج ۵۶ لشکر دیگر را به اتمام رساند و نیروهای ارتش‌های ۱۳ام، ۱۸ام و ۲۸ام را تکمیل نمود. این کمیته همچنین شروع به تشکیل موج جدیدی از ارتش‌های ذخیره شامل ارتش ۳۱ام کرد. ارتش‌های ۲۸ام و ۳۱ام در کنار ارتش ۲۴ام به عنوان جایگزین ارتش‌هایی که به جبهه‌ها منتقل گشته بودند، در جایگاه ذخیره استاوکا قرار گرفتند. تا روز ۱ اوت مقدار نیروهای به‌تازگی بسیج شده به ۱۴۴ لشکر و با وجود از دست رفتن ۴۶ لشکر در میدان‌های نبرد، مجموع توان ارتش سرخ به ۴۰۱ لشکر رسید. به کمک این لشکرها ارتش‌های سوم، ۲۹ام تا ۳۶ام (بجز ۳۱ام) و ۴۵ام تا ۴۷ام ایجاد گردیدند. ارتش سوم به جبهه جدید مرکزی و ارتش‌های ۲۸ام، ۲۹ام و ۳۰ام به جبهه غربی ملحق شدند. استاوکا با ارتش‌های ۳۲ام، ۳۳ام، ۳۴ام و ۴۳ام و ارتش‌های پیشین ۲۴ام و ۳۱ام جبهه جدید ذخیره را تشکیل داد. استاوکا همچنین ارتش ۳۵ام را به جبهه خاور دور منتقل کرد و ارتش ۳۶ام را در منطقه نظامی فرا بایکال و ارتش‌های ۴۴ام تا ۴۷ام را در منطقه نظامی فرا قفقاز ایجاد نمود. در طول ماه اوت استاوکا ارتش‌های ۳۷ام، ۳۸ام، ۴۰ام، ۴۲ام، ۴۸ام تا ۵۲ام و ۵۵ام را پدیدآورد و به جبهه‌های فعال ارسال کرد. بدین ترتیب نظام بسیج شوروی تا ۱۰ ژوئیه مجموع ۴ ارتش و ۵۶ لشکر و تا ۱ اوت مجموع ۱۷ ارتش و ۱۴۴ لشکر به توان ارتش سرخ افزود. ماه اوت نیز ۹ ارتش دیگر تشکیل گشتند تا توان ارتش سرخ تا ۱ سپتامبر به ۵۰ ارتش، ۴۵۰ لشکر (۳۵۶ تفنگ‌دار، ۳۱ تانک، ۵ مکانیزه و ۵۸ سواره‌نظام)، ۷ تیپ تفنگ‌دار و ۳۷ منطقه استحکامات برسد. از آن پس نیز بسیج نیروها با سرعت دیوانه‌واری ادامه پیدا کرد به وجهی که تا ۳۱ دسامبر حدوداً مجموع ۲۸۵ لشکر تفنگ‌دار، ۱۲ لشکر بازسازی‌شده تانک، ۸۸ لشکر سواره‌نظام، ۱۷۴ تیپ تفنگ‌دار و ۹۳ تیپ تانک ایجاد شد. نیروی هوایی با توجه به پیچیدگی فناورانه در ایجاد و تسلیح نیروهای آموزش‌دیده و توانمند در این حوزه، خسارات سنگین وارد آمده به شوروی در روزها و هفته‌های نخستین جنگ و مشکلات گسترده فرماندهی و کنترل، بسیج یگان‌های نیروی هوایی با سرعت کمتری نسبت به نیروی زمینی صورت گرفت. تحولات میدانی جنگ شوروی و آلمان که از آن با عنوان جنگ کبیر میهنی یاد می‌شود، در تاریخ‌نگاری نظامی اتحاد شوروی به سه مرحله عمده تقسیم می‌گردد: دوره نخست (ژوئن ۱۹۴۱ تا نوامبر ۱۹۴۲): در این دوره ارتش سرخ در حالت دفاع راهبردی قرار داشت و در چندین مورد تلاش کرد عملیات‌های تهاجمی را در جهت‌های پراهمیت صورت دهد. دوره دوم (دسامبر ۱۹۴۲ تا دسامبر ۱۹۴۳): دوره انتقال ارتش سرخ از عملیات‌های دفاعی به تهاجم کلی جهت گرفتن ابتکار عمل راهبردی از آلمانی‌ها دوره سوم (۱۹۴۴ و ۱۹۴۵): دوره تهاجم کلی ارتش سرخ که به دستیابی به پیروزی تمام‌عیار آن انجامید نخستین دوره (ژوئن ۱۹۴۱ تا نوامبر ۱۹۴۲) این دوره نخستین و دشوارترین دوره جنگ برای ارتش سرخ بود که با تهاجم آلمان به شوروی از ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ و مجموعه‌ای از نبردهای مرزی آغاز شد. در ابتدای این دوره آلمانی‌ها بخش‌های بزرگی از ارتش سرخ که حدوداً معادل ۵۰ درصد توان آن در هنگام صلح بود، را منهدم کردند. پس از نبردهای محاصره‌ای بزرگ موفق در مینسک، اسمولنسک، کی‌یف، بریانسک و ویازما علیه ارتش سرخ، آلمانی‌ها در تلاش بودند پائیز سال ۱۹۴۱ یا یک محاصره نهایی بر مسکو مسلط شوند. شکست مهاجمان در سلطه بر مسکو، نخستین تلاش عمده ارتش سرخ برای در دست گرفتن ابتکار عمل راهبردی را کلید زد. ارتش سرخ تلاش کرد ضد حمله ابتدایی در ناحیه مسکو را به یک تهاجم همه‌جانبه از لنینگراد در شمال تا روستوف-نا-دونو در جنوب بدل کند. به هر صورت نفرات و ادوات ناکافی موجب فروکش کردن تهاجم ارتش سرخ و قرار گرفتن آن در موقعیتی آسیب‌پذیر در مقابل ازسرگیری تهاجم راهبردی آلمانی‌ها در تابستان سال ۱۹۴۲ شد. پس از عملیات‌های تهاجمی ناموفق و پر خسارت ارتش سرخ در نواحی خارکوف و کرچ در ماه مه سال ۱۹۴۲، آلمانی‌ها یک تهاجم گسترده در جنوب روسیه صورت دادند و تا اواخر پائیز خود را به ولگا و اراضی شمالی کوه‌های قفقاز رساندند. در این زمان، همانند سال ۱۹۴۱، نیروهای آلمانی مجدا بیش از حد کشیده شدند و ارتش سرخ منابع خود را برای یک ضد حمله بزرگ دیگر بسیج کرد. بر خلاف سال ۱۹۴۱، این بار ارتش سرخ با سازمان‌دهی و تمهیدات بهتری اقدام به دفع آلمانی‌ها نمود. عملیات تهاجمی ارتش سرخ در ماه نوامبر سال ۱۹۴۲ در اطراف استالینگراد ابتکار عمل راهبردی را مجدداً در دستان شوروی قرار داد و نشان‌گر پایان مرحله نخست جنگ برای آن بود. پانویس منابع ارتش‌های منحل‌شده شاخه‌های نظامی حزب‌ها نیروی زمینی اتحاد شوروی نیروی نظامی روسیه واحدها و تشکیلات نظامی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۱۸ (میلادی) واژگان دوره اتحاد شوروی
4743
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85
فیلم
فیلم در لغت به معنیِ «نوارِ نازک» از امولسیون فتوشیمیایی بر روی نوار سلولوئیدی گفته می‌شد و چون برای اولین بار، تصاویر متحرک، روی فیلم عکاسی ثبت می‌شد و به این وسیله، نمایش داده می‌شدند، این نام روی تصاویر متحرک ماند؛ البته امروز خود کلمه «فیلم» به‌طور تخصصی فقط به تصاویر متحرک گفته می‌شود که در سینما نمایش داده می‌شوند، فیلم‌هایی که پس از پایان اکرانشان در سینما، از تلویزیون پخش شود را «فیلم سینمایی» می‌گویند و اگر از ابتدا فیلمی را مختص تلویزیون بسازند و ربطی به سینما نداشته باشد، به آن «فیلم تلویزیونی» می‌گویند. همچنین فیلم‌هایی که به صورت چند سری (اپیزود) یا قسمت باشد به آنها سریال می‌گویند. در نتیجه فیلم‌ها به سه دسته شامل: فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی و سریال دسته‌بندی می‌شوند. ریشه این نام در این واقعیت است که فیلم عکاسی به‌طور تاریخی عنصر اساسی رسانه ضبط و پخش تصاویر متحرک به حساب می‌آمده. تولید فیلم‌ها از طریق ضبط تصویر مردم و اشیاء واقعی با دوربین یا به وجود آوردن آن‌ها از طریق تکنیک‌های انیمیشن یا جلوه‌های ویژه است. فیلم‌ها از مجموعه‌ای از قاب‌های انفرادی تشکیل شده‌اند که زمانی که به سرعت و پشت سرهم نمایش داده می‌شوند، توهم حرکت را در بیننده به‌وجود می‌آورند. بر اثر پدیده‌ای به نام تداوم دید که بر اثر آن یک منظره برای کسری از ثانیه پس از از بین رفتن آن در حافظه می‌ماند، چشمک‌های بین تصاویر، قابل رویت نیستند. همچنین عامل ارتباط عامل دیگری است که باعث مشاهده تصاویر متحرک می‌گردد. این اثر روانی به نام حرکت بتا معروف است. از نظر بیش‌تر کارشناسان، فیلم از انواع مهم هنر به‌شمار می‌آید. فیلم‌ها قابلیت سرگرم کردن، آموزش، روشنگری و الهام بخشیدن به بیننده را دارند. عوامل دیداری سینما، نیاز به هیچ نوع ترجمه‌ای ندارد و قدرت ارتباطات جهانی را به یک محصول تصویر متحرک می‌بخشند. هر فیلم قابلیت جذب مخاطبان جهانی را دارد به‌خصوص اگر از تکنیک‌های دوبله یا زیرنویس که گفتار را ترجمه می‌سازد، بهره جسته باشد. فیلمها همچنین محصولاتی هستند که توسط فرهنگ‌های مشخص تولید شده و آن فرهنگ‌ها را منعکس کرده و همچنین از آنها تأثیر می‌پذیرد. صنعت فیلم بیش از یک سده است که در حال بین‌المللی شدن است. یکی از واقعیت‌های جهانی سازی این است که استودیوهای بزرگ هالیوودی صاحب سینماهای زیادی در کشورهای دیگر هستند بنابراین می‌توانند از فروش گیشه‌های بین‌المللی خود به صورت مستقیم درآمد به دست بیاورند. آن نوع فیلم‌های گران‌قیمت پرفروشی که هالیودد امروزه تمایل به ساخت آن دارد نمی‌توانند تنها از راه فروش در بازارهای داخلی هزینه‌های تولید خودشان را برگردانند آن‌ها نیاز به فروش در گیشههای بین‌المللی دارند تا بتوانند سود تولید کنند. واژه‌شناسی کلمهٔ film از زبان انگلیسی به همه زبان‌های اروپا راه یافته‌است، تلفظ انگلیسیِ آن /فِلم/ است که در فارسی افغانستان (دری) رایج است، لیکن تلفظ فرانسویِ آن /فیلم/ است که در فارسی ایرانی اینگونه رواج دارد، منشأ این اختلاف، سابقه و تاریخچه متفاوت ورود و توسعه صنعت سینما در کشورهایی است که زبان مذکور را دارند. تاریخچه فیلم در اوایل دهه ۱۸۶۰ میلادی، با استفاده از وسایلی مانند زنده‌گرد و پراکسینوسکوپ، سازوکارهای تولید مصنوعی به وجود آمد و تصاویر دو بعدی متحرک به نمایش درآمدند. این ماشین‌ها از انواع تکامل یافتهٔ ابزارهای سادهٔ اپتیکی مانند توری‌های سحرآمیز بودند. این ابزار توان نمایش متوالی تصاویر با سرعتی را داشتند که در آن تصاویر به شکل متحرک به نظر می‌رسیدند. این پدیده، ماندگاری منظر نام گرفت. طبیعتاً، تصاویر می‌بایست به‌طور دقیق طراحی می‌شدند تا اثر مورد نظر را داشته باشند، به همین منظور اصول زیربنایی خاصی به‌عنوان بنیان ساخت فیلم انیمیشن در نظر گرفته شدند. با پیشرفت فیلم سلولوئید به منظور عکاسی ثابت، امکان گرفتن عکس از اشیاء متحرکی که در حال حرکت بودند نیز ممکن شد. در مراحل اولیه فناوری گاهی لازم بود که شخص بیننده برای مشاهده تصاویر، در داخل دستگاه مخصوصی نگاه کند. در دهه ۱۸۸۰ میلادی، با ساخته شدن دوربین تصاویر متحرک، گرفتن تصاویر تکی و ضبط آنها بر روی یک حلقه ممکن شد که به سرعت به اختراع پروژکتور تصویر متحرک انجامید. این دستگاه نور را از فیلم پردازش و چاپ شده می‌گذراند و با کمک بزرگ‌نمایی اپتیکی «تصاویر در حال حرکت» را بر روی پرده‌ای (معمولاً نقره‌ای رنگ) نمایش می‌داد. این حلقه‌های فیلم‌های نمایش داده شده به نام «تصاویر متحرک» معروف شدند. نخستین فیلم‌های تصاویر متحرک، حالت صحنه ایستا داشتند و در آنها یک حادثه یا عمل، بدون هیچ‌گونه ویرایش کردن یا دیگر تکنیک‌های سینمایی، به نمایش درمی‌آمدند. تصاویر متحرک تا پایان سدهٔ ۱۹ میلادی، تنها به‌عنوان هنر دیداری به حساب می‌آمدند. اما ابتکار فیلم‌های صامت ذهنیت مردم را نیز در اختیار گرفته بود. در آغاز سدهٔ ۲۰ میلادی، رفته رفته ساختار داستانی فیلم‌ها شکل گرفت. در این دوره فیلم‌هایی به صورت صحنهٔ دنباله‌دار ساخته شدند که در مجموع یک داستان را نقل می‌کردند. سپس این صحنه‌ها جای خود را به صحنه‌های چندگانه از زوایا و ابعاد متفاوت دادند. تکنیک‌های دیگر مانند حرکت دوربین نیز به‌عنوان راه‌های اثرگذار در بیان داستان فیلم به کار گرفته شدند. صاحبان سالن‌های تئاتر نیز به جای این‌که تماشاگران را در سکوت نگاه دارند، با در اختیار گرفتن یک پیانیست یا نوازندهٔ ارگ یا یک ارکستر کامل، به نواختن موسیقی، متناسب با فضای هر صحنه فیلم اقدام می‌نمودند. در آغاز دههٔ ۱۹۲۰ میلادی، همراه بیش‌تر فیلم‌ها، فهرست موسیقی‌های فیلم هم عرضه می‌شدند. در محصولات شاخص، این موسیقی‌ها با فیلم عرضه می‌گردید. رشد صنعت سینما در اروپا با بروز جنگ جهانی اول متوقف گردید و این در حالی بود که صنعت فیلم در ایالات متحده با ظهور هالیوود به شکوفایی رسید. به‌هرحال در دهه ۱۹۲۰ میلادی، فیلم‌سازان اروپائی مانند سرگئی آینشتاین و فردریش ویلهلم مارنائو به همراهی مبتکر آمریکایی دی. دبلیو. گریفیت و دیگران، به ارتقاء سطح این رسانه پرداختند. در دههٔ ۱۹۲۰ میلادی، فناوری‌های نو، الصاق حاشیهٔ صوتی گفتار، موسیقی و افکت‌های صوتی متناسب با نوع صحنه به فیلم را ممکن ساختند. این فیلم‌های صوت‌دار در آغاز با نام «تصاویر با صدا» یا «تاکیز» شناخته می‌شدند. پیشرفت مهم بعدی در صنعت سینما، معرفی رنگ بود. اگرچه اضافه شدن صدا، به سرعت گسترش یافت اما رنگ به تدریج مورد استفاده قرار گرفت. بیشتر مردم رنگی بودن فیلم برایشان مهم نبود. اما هم‌چنان‌که روش‌های پردازش رنگ بهبود می‌یافت و در مقایسه با فیلم‌های سیاه و سفید قابل رقابت‌تر می‌گشتند، فیلم‌های رنگی بیش‌تر و بیش‌تر تولید می‌شدند. این زمان هنگام پایان جنگ جهانی دوم بود. فیلم سازان آمریکایی رنگ را به‌عنوان عنصر اصلی جذب مخاطب تشخیص دادند و از آن در رقابت با تلویزیون (که تا اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی به صورت رسانه‌ای سیاه و سفید باقی‌مانده بود) مورد استفاده قرار داد. در پایان دهه ۱۹۶۰ میلادی، رنگ به‌عنوان شیوه عادی کار فیلم‌سازان مطرح شد. دهه‌های ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی شاهد تغییرات در روش تولید و سبک فیلم بودند. هالیوود جدید، موج جدید فرانسوی و ارتقاء فیلم‌های فیلم‌سازان تحصیل‌کرده و مستقل؛ همه و همه از دگرگونی‌هایی بودند که فیلم، آن‌ها را در نیمه دوم سده ۲۰ میلادی تجربه نمود. در پایان سده ۲۰ و در آستانه ورود به سده ۲۱ میلادی، فناوری دیجیتال و استفاده از رایانه‌ها، انقلابی در روش تهیه، پخش و نمایش فیلم پدیدآورد. استفاده از رایانه‌ها برای ساختن جلوه‌های ویژه، پویانمایی‌های پیچیده و ضبط و پخش صدا نزدیک به واقعیت صحنه، دگرگونی‌های فراوانی را سبب شد. در آغاز دهه ۲۱ میلادی تلاش‌هایی برای تلفیق فیلم و واقعیت مجازی در جریان است. صنعت فیلمسازی در ایران بیش از صد سال است که راه اندازی شده‌است. نظریه فیلم نظریه فیلم در جستجوی بسط مفاهیم مختصر و سیستماتیک که بر مطالعه فیلم/سینما به‌عنوان یک هنر دلالت دارند، است. تئوری‌های کلاسیک فیلم چهارچوبی ساختاری در خصوص موضوعات کلاسیک تکنیک‌های داستان سرائی، دایجشیز، قوانین سینما، «تصویر»، دسته، فردیت و تألیف فراهم می‌آورد. اکثر تجزیه و تحلیل‌های جدید به مسائلی از قبیل روش تحلیل روانی تئوری فیلم، ساختارگرایی تئوری فیلم، تئوری زن سالاری فیلم و دیگر موارد مشابه توجه نشان داده‌اند. نقد فیلم نقد فیلم به معنی تحلیل و ارزیابی فیلم است. به صورت کلی، نقد را می‌توان به دو گروه تقسیم نمود؛ نقادی فیلم توسط افراد صاحب‌نظر در رشتهٔ فیلم‌سازی و نقادی روزنامه‌ای که به صورت روزمره در روزنامه‌ها و دیگر رسانه‌ها دیده می‌شود. منتقدان فیلم که برای روزنامه‌ها، مجلات و رسانه‌های گروهی کار می‌کنند، به‌طور عمده بر روی فیلم‌های جدید نظر می‌دهند. آن‌ها به صورت عادی فقط یک‌بار فیلم مورد نظر را دیده و فقط یک یا دو روز وقت دارند تا نظر خود را ارائه نمایند. علی‌رغم این موضوع، منتقدان تأثیری عمده بر فیلم‌ها دارند به‌خصوص آن‌هایی که دارای یک نوع خاص هستند. فیلم‌های پر طرفدار اکشن، ترسناک. کمدی کمتر مورد قضاوت منتقدان قرار دارند. از سوی دیگر خلاصه طرح و شرح و بسط یک فیلم که موضوع اصلی مرور آن به حساب می‌آیند نیز تأثیر عمده‌ای بر انتخاب فیلم توسط بینندگان دارد. در فیلم‌های معتبر مانند درام، تحت تأثیر قرار دادن بیننده از اهداف اصلی و بسیار مهم محسوب می‌گردد. تحلیل‌های ضعیف، گاهی یک فیلم را تا درجه گمنامی و زیان مالی پیش می‌برند. نشریات تخصصی زیادی در زمینه نقد فیلم در جهان وجود دارند. به عنوان مثال کایه دو سینما (به فرانسوی:Cahiers du cinéma، به معنی دفترچه‌های سینما) یک مجله سینمایی اثرگذار و معتبر فرانسوی است که در سال ۱۹۵۱ توسط آندره بازن، ژاک دونیول-والکروز و ژوزف-ماری لودوکا بنیان گذاشته شد. ماهنامه فیلم مجله اثرگذار و معتبر ایرانی. این ماهنامه از سال ۱۳۶۱ شروع به فعالیت کرد و بهمن ماه ۱۴۰۰ چهل ساله شد. صاحب امتیاز و مدیر مسئول این نشریه مسعود مهرابی بود. هم‌اکنون پویا مهرابی، فرزند وی این مسئولیت را بر عهده دارد. این نشریه پایدارترین رسانه خصوصی ایران است. تأثیر نظرات یک منتقد بر روی نحوه عملکرد اکران یک فیلم مشخص محل بحث دارد. برخی ادعا می‌کنند که امروزه نحوه بازاریابی سینما به‌گونه‌ای گسترده و فشرده و از نظر مالی برنامه‌ریزی شده‌است که منتقدان توان اثرگذاری بر آن را ندارند؛ ولی به‌هرحال، مردودیت فاجعه بار برخی فیلم‌هایی که به نحو گسترده‌ای بر موفقیت آن‌ها سرمایه‌گذاری شده بود بر اثر نقادی تند آن‌ها و همچنین موفقیت غیرقابل پیش‌بینی فیلم‌های مستقلی که نقد مثبت داشته‌اند، نشانگر این موضوع است که تأثیر نظرات منتقدان می‌تواند اثرات بسیار عمیقی داشته باشد. برخی دیگر اعتقاد دارند که نقد مثبت فیلم باعث ایجاد اشتیاق در بینندگان فیلم‌های کم شهرت بوده‌است. برعکس، فیلم‌های متعددی وجود داشته‌اند که شرکت‌های فیلم‌ساز به‌قدری به آن‌ها بی‌اعتماد بوده‌اند که به جهت جلوگیری از افت فروش، به منتقدان اجازه ارائه نظراتشان را نداده‌اند. به‌هرحال، این کار نتیجه منفی داشته و منتقدینی که نسبت به این تاکتیک حساس بوده‌اند، به جامعه هشدار داده‌اند که این فیلم ارزش دیدن را ندارد که در نتیجه این‌گونه فیلم‌ها اقبال چندانی نیافتند. مسئلهٔ مورد مناقشه آن است که منتقدان روزنامه‌ای فیلم را باید مرورگر فیلم نامیده و منتقدان واقعی فیلم آن‌هایی هستند که به صورت آکادمیک به نقد فیلم می‌پردازند. این روش فکری را معمولاً به نام نظریه فیلم یا مطالعات فیلم می‌شناسند و از ابتدای دهه شصت شمسی بنیانگذاران ماهنامه سینمایی فیلم در ایران سعی داشتند تا به صورت حرفه ای به آموزش آکادمیک مفاهیم سینمایی بپردازند و با این کار جوانان بسیاری تربیت شدند. تلاش اصلی منتقدان، فهم روش کارکرد فیلم و تکنیک‌های فیلم‌برداری و تأثیرات آن‌ها بر روی مردم است. نتیجهٔ کارکرد منتقدان بیش از آن‌که در روزنامه‌ها چاپ یا در تلویزیون نمایش داده شود، در ژورنال‌های تخصصی و گاهی نیز در مجلات معتبر جامعه ارائه می‌گردند. همچنین گاهی منتقدان با کالج‌ها و دانشگاه‌ها همکاری می‌نمایند. صنعت تصاویر متحرک بلافاصله پس از ابداع صنعت پردازش، حرفه ساخت و نمایش تصاویر متحرک به‌عنوان منبع کسب درآمد مطرح گردید. پس از مشاهده نتیجه موفقیت‌آمیز ابتکار جدید خود و محصول خروجی آن در فرانسه، برادران لومیر اقدام به برگزاری تور دور قاره اروپا به منظور به نمایش‌گذاری خصوصی اولین فیلم‌های خود برای عوام و خواص جوامع نمودند. آن‌ها در هر کشور به‌طور عادی مناظری جدید از محلات را به آلبوم خود اضافه نموده و خیلی سریع طرف‌های تجاری در کشورهای مختلف اروپا پیدا نمودند تا خریدار وسایل و عکس‌های آن‌ها بوده و در امر صادرات، واردات و تجاری کردن محصولات صحنه‌ای یاور آنان باشند. در سال ۱۸۹۸، نمایش احساس اوبرامرگوا اولین فیلم تجاری شد که تا آن زمان تولید گشته بود. به زودی فیلم‌های دیگر نیز ارائه گشتند تا صنعت فیلم به‌عنوان صنعتی نو و مستقل جهان واریته را تحت‌الشعاع قرار دهد. شرکت‌های اختصاصی جهت تولید و توزیع فیلم به وجود آمدند و این در حالی بود که بازیگران سینما از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار گشته و اجرت‌های سنگینی را برای بازی در فیلم‌ها طلب می‌نمودند. قبل از آن یعنی در سال ۱۹۱۷، چارلی چاپلین قراردادی برای حقوق سالیانه یک میلیون دلار منعقد نموده بود. امروزه در ایالات متحده، عمده صنعت فیلم‌سازی در اطراف هالیوود متمرکز شده‌است. همچنین مراکز محلی سینمایی در بسیاری از مناطق جهان به وجود آمده‌اند و به‌عنوان مثال صنعت فیلم‌سازی هندوستان که مرکز آن در حوالی «بالیوود» قرار دارد که در سال بیش‌ترین تعداد فیلم در جهان را تولید می‌نمایند. این‌که اگر در سال ده هزار فیلم با خصوصیات مثبت توسط صنایع سان فرناندو ولی پورنوگرافی تولید شوند، نکته قابل مناقشه آن است که این فیلم‌ها بایستی تعیین صلاحیت شوند. اگر چه هزینه‌های تولید فیلم باعث هدایت تولیدات سینما به سمت تمرکز در تحت نظر استودیوهای سینمایی گردید، پیشرفت‌های جدید در مقرون به صرفه ساختن تجهیزات ساخت فیلم باعث شکوفایی تولیدات مستقل فیلم شد. سود به‌عنوان یک عامل کلیدی در هر صنعتی مطرح است، با توجه به ماهیت هزینه‌بر و مخاطره‌آمیز بودن فیلم‌سازی، برای ساخت بسیاری از فیلم‌ها نیاز به هزینه‌های بیش از حد دارد. یک مثال منفی این مورد فیلم واتر ورلد کوین کاستنر است. با این حال، تلاش بسیاری از فیلم‌سازان به دنبال خلق آثاری است که از لحاظ اجتماعی مقبولیت پیدا نمایند. جایزه دانشگاهی (که به نام «اسکار» نیز شناخته می‌شود) مهم‌ترین جوایزی است که در ایالات متحده به فیلم‌های برتر اعطاء گشته و براساس شایستگی‌های هنری آن باعث شناسائی جهانی آن فیلم می‌گردد. همچنین، فیلم‌ها به سرعت جای خود را در آموزش، به جا و در کنار صحبت‌ها و متون استاد باز نمودند. مراحل فیلم‌سازی تعداد و نوع کارکنان لازم جهت تهیه فیلم بستگی به ماهیت آن دارد. بسیاری از فیلم‌های حادثه‌ای هالیوود نیاز به صحنه سازی‌های کامپیوتری (سی.جی. آی) دارند که توسط یک دوجین عوامل قالب‌های سه بعدی، انیمیشن کارها، روتوسکپی کارها و سازندگان تدارک می‌گردند. به‌هرحال، یک فیلم کم خرج مستقل توسط عوامل اصلی که معمولاً دستمزد کمی هم دارند قابل ساخت است. کار فیلمسازی در تمام نقاط دنیا با استفاده از فناوری‌ها، سبک‌های بازی و اقسام آن در حال انجام است. بودجه برخی از این فیلم‌ها بسیار زیاد و در حد تعهد دولتی است مانند نمونه‌هایی در چین و در مقابل برخی دیگر در حد فیلم‌سازی در سیستم استودیوی آمریکا هزینه‌بر هستند. مراحل مرسوم فیلم‌سازی در ایران شامل پنج مرحله اساسی است: فیلمنامه‌نویسی پیش تولید تولید پس تولید توزیع (اکران) مدت زمان لازم برای این مراحل معمولاً سه سال است. سال اول صرف مرحله «ارتقاء» است. در سال دوم مراحل «قبل از تولید» و «تولید» به انجام می‌رسند. سال سوم نیز به مراحل «بعد از تولید» و «توزیع» اختصاص می‌یابد. عوامل فیلم عوامل فیلم عبارت‌اند از گروهی از مردم که به منظور تولید یک فیلم یا پروژه تصویر متحرک توسط شرکت فیلم‌ساز یا سازنده فیلم استخدام می‌شوند. نظیر «پخش»، «بازیگران» که در جلوی دوربین ظاهر می‌شوند و افرادی که برای شخصیت‌های فیلم صداسازی می‌نمایند و… فیلم‌سازی مستقل فیلم‌سازی مستقل معمولاً در خارج از هالیوود و دیگر سیستم‌های استودیویی انجام می‌شود. یک فیلم مستقل (یا فیلم هند و چین) فیلمی است که در ابتدا بدون برنامه‌ریزی مالی و توزیع حمایت شده از سوی استودیوهای فیلم‌سازی عظیم ساخته می‌شود. خلاقیت، تجارت و دلایل تکنولوژیکی تماماً از عوامل رشد فیلم‌های هند و چین در اواخر سده ۲۰ و اوایل سده ۲۱ به حساب می‌آیند. از منظر خلاقیت، جلب حمایت استودیوها برای فیلم‌های آزمایشی بسیار دشوار است. وجود اجزای آزمایشی در موضوع و سبک از جمله مسائل ممنوعه استودیوهای بزرگ فیلم‌سازی هستند. از لحاظ کاری، بودجه‌های سنگین استودیوهای فیلم‌سازی نیز آن‌ها را به سوی انتخاب‌های محافظه‌کارانه در مسائل مربوط به پخش و گزینش عوامل سوق می‌دهد. این مشکل با در نظر گرفتن مسائل مشارکتی شرکت‌ها نیز بیش‌تر تشدید می‌گردد. (مشارکت از ۱۰٪ در سال ۱۹۸۷ به حدود دو سوم فیلم‌ها در سال ۲۰۰۰ توسط شرکت برادران وارنر افزایش پیدا کرده‌است. یک مدیر تولید ناشناس تا زمانی که تجارب موفقی در فیلم‌سازی صنعتی یا تلویزیون نداشته باشد، تقریباً هیچگاه در استودیوها پذیرفته نمی‌شود. استودیو ها همچنین از هنرپیشگان غیرمعروف در فیلم‌های خود و به‌خصوص در نقش‌های کلیدی استفاده نمی‌نمایند. تا زمان ابداع دیجیتال، هزینه‌های تجهیزات حرفه‌ای فیلم و نگاه‌داری آن‌ها نیز از جمله موانع اصلی در تولید، مدیریت، یا بازیگری در فیلم‌های استودیوهای سنتی به‌شمار می‌آمد. سرعت بالا رفتن هزینه‌های ساخت یک فیلم ۳۵ میلی‌متری از نرخ تورم نیز افزون است. تنها در سال ۲۰۰۲ و بنا به گزارش مجله ورایته هزینه نگاتیو فیلم ۲۳٪ افزایش نشان داده‌است. فیلم‌ها همچنین نیازمند صرف هزینه‌های سنگین روشنائی و تجهیزات مربوط به مرحله پس تولید هستند. ابداع دوربین‌های مصرفی کمکوردر در سال ۱۹۸۵ و از آن مهم‌تر به بازار آمدن ویدئوی دیجیتال کیفیت بالا در اوایل دهه ۱۹۹۰، موانع تکنولوژیکی تولید فیلم را تا حد زیادی کاهش دادند. در این راستا هزینه‌های مراحل تولید و پس از تولید نیز به نحو شایسته‌ای کاهش یافتند؛ امروزه، تجهیزات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری مربوط به مرحله پس از تولید را می‌توان بر روی یک کامپیوتر شخصی نصب نمود. فناوری‌هایی مانند دی وی دی، اتصالات فایر وایر و سیستم غیرخطی ویرایش، همچنین نرم‌افزارهای حرفه‌ای مانند ادوبی پریمیر و فاینال کات شرکت اپل و آی مووی، امر فیلم‌سازی را به صورتی کم هزینه میسر ساخته‌است. از زمان معرفی فناوری دی وی، امر تولید بیش از پیش مردمی گشت. در حال حاضر فیلم‌سازان این امکان را دارند که کار فیلم‌برداری و ویرایش یک فیلم، تولید و ویرایش صدا و موسیقی و میکس نهائی را بر روی یک کامپیوتر خانگی انجام دهند. به هر حال، در عین حالی که روش‌های تولید مردمی گشته‌اند، مسائلی مانند بودجه‌بندی، توزیع و بازاریابی هنوز مشکل و در قالب سیستم سنتی انجام می‌پذیرند. بسیاری از فیلم‌سازان مستقل برای جلب توجه عموم به فیلم خود و فروش آن بروی جشنواره‌ها حساب می‌کنند. انیمیشن انیمیشن نام تکنیکی است که در آن هر فریم فیلم به صورت انفرادی چه به صورت یک گراف یک کامپیوتری یا عکاسی از یک تصویر یا ایجاد تغییرات مکرر کوچک در یک واحد مدل (قسمت کلای میشن و استاپ موشن) تولید و سپس فیلم‌برداری نتیجه توسط یک دوربین مخصوص انجام می‌پذیرد. هنگامی‌که فریم‌ها به صورت سلسله‌وار به هم متصل شدند، فیلم حاصله را با سرعت ۱۶ فریم در ثانیه یا بیشتر ملاحظه می‌نمایند. نتیجه آن خواهد بود که این تصاویر بر اثر قانون ماندگاری تصویر به صورت متحرک به نظر می‌رسند. اگرچه توسعه انیمیشن کامپیوتری باعث سرعت بخشیدن به این مراحل گردیده ولی باز هم تولید چنین فیلمی مستلزم کار زیاد و خسته‌کننده‌است. فرمت‌های فیلم از قبیل جی.آی. اف، کوئیک تایم، شاک ویو و فلاش امکان دیدن انیمیشن بر روی کامپیوتر یا بر روی اینترنت را فراهم می‌سازد. نظر به این‌که ساخت انیمیشن خیلی زمان‌بر و گاه خیلی هزینه‌بر است، بسیاری از انیمیشن ساخته شده برای تلویزیون و سینما توسط استودیوهای حرفه‌ای انیمیشن تولید می‌گردند. به‌هرحال، زمینه تولید انیمیشن مستقل از حداقل دهه ۱۹۵۰ با تولید انیمیشن‌های تولیدی استودیوهای مستقل (و گاهی توسط افراد مستقل) نیز انجام می‌پذیرفته‌است. بسیاری از تولیدکنندگان مستقل انیمیشن بعدها وارد صنعت حرفه‌ای انیمیشن گردیدند. انیمیشن محدود روشی جهت افزایش تولید و کاهش هزینه‌های انیمیشن از طریق استفاده از میان برها در مراحل پردازش انیمیشن محسوب می‌گردد. این روش ابتدا توسط شرکت یو.پی. ای به کار گرفته شد و سپس توسط هانا باربرا مرسوم (یا به اعتقاد برخی سوء استفاده) گردید که در مراحل بعد توسط استودیوهای دیگر به‌عنوان کارتن اقتباس شده از سینما به تلویزیون مورد استفاده قرار گرفت. اگرچه در حال حاضر اکثر استودیوهای انیمیشن از تکنولوژی‌های دیجیتال در محصولات خود بهره می‌جویند، هنوز سبک خاصی از انیمیشن وجود دارد که بستگی به فیلم دارد. در انیمیشن بدون دوربین، که توسط فیلم سازانی مانند نورمن مک لارن، لن لای و استان براک هیج مشهور گردید، تصاویر نقاشی شده و به‌طور مستقیم از قطعات فیلم گرفته شده و نهایتاً از طریق یک پروژکتور پخش می‌گردد. محل نمایش فیلم پس از مراحل اولیه تولید، به‌طور عادی فیلم را در سینما تئاتر یا سینما به بینندگان نمایش می‌دهند. اولین سالن تئاتری که طراحی آن انحصاراً به‌عنوان سینما انجام شده بود در سال ۱۹۰۵ در پیترزبورگ، پنسیلوانیا گشایش یافت. در عرض چند سال هزاران سالن تئاتر مشابه ساخته شده یا تغییر کاربری یافت. این تئاترها در ایالات متحده به نام سینما تئاتر نیکلویئون نیکلودئون شناخته شدند. دلیل انتخاب این نام نیز آن بود که هزینه ورودی آن‌ها معادل یک نیکل (پنج سنت) بود. به‌طور مرسوم، یک فیلم یک ارائه برجسته (یا فیلم برجسته) است. دو برجستگی فیلم عبارت‌اند از؛ «تصویر نوع A» با کیفیت بالا که توسط یک تئاتر مستقل به قیمتی مقطوع اجاره می‌شود، و «تصویر نوع B» با کیفیتی پایین که به صورت درصدی از درآمد خالص اجاره می‌گردد. امروزه، قطعات نمایشی که به‌عنوان پیش‌پرده فیلم‌ها (در تئاتر) نمایش داده می‌شوند شامل قطعاتی از فیلم‌های بعدی و تبلیغات پرداخت شده می‌گردد که همچنین با نام تریلرها یا «توینتی» شناخته می‌شوند. به صورت کلی ساخت تمام فیلم‌ها برای نمایش در سینما تئاترها انجام می‌گیرد. توسعه تلویزیون باعث گردید تا فیلم‌هایی که دیگر در سینما تئاترها قابل نمایش نبودند برای گروه بیش‌تری از بینندگان نمایش داده شوند. از سوی دیگر فناوری ضبط فیلم نیز مصرف‌کنندگان را قادر ساخت تا کپی فیلم‌ها را به صورت‌های نوار ویدئو یا دی وی دی و فرم‌های قدیمی‌تر آن یعنی دیسک لیزری، سی دی و سلکتا ویژن، را خریده یا اجاره نمایند. از سوی دیگر دانلود کردن از روی اینترنت نیاز به‌عنوان منابع درآمد شرکت‌های فیلم‌ساز آغاز و مورد بهره‌برداری عموم قرار گرفت. در حال حاضر برخی فیلم‌ها مشخصا برای این روش‌ها به‌عنوان فیلم تلویزیونی یا فیلم ویدئویی ساخته می‌شوند. البته کیفیت این فیلم‌ها در مقایسه با فیلم‌های ساخته شده برای نمایش در سینما پایین‌تر ارزیابی می‌گردد؛ و به‌راستی که برخی اوقات فیلم‌هایی که از سوی استودیوها رد می‌شوند را در این بازارها عرضه می‌نمایند. سینما تئاترها به‌طور متوسط ۵۵٪ درآمد فروش بلیت خود را به‌عنوان هزینه اجاره فیلم به استودیوهای فیلم‌ساز می‌پردازند. البته در صد اصلی با رقم‌های بالاتر از این حد آغاز شده و در طی زمان نمایش به‌عنوان تشویق سالن‌ها به ادامه نمایش، کاهش می‌یابد. در هر صورت، تقاضای امروزی تنها این اطمینان را می‌دهد که اکران فیلم‌هایی که بازاریابی قوی بر روی آن‌ها انجام یافته، در سینما تئاترهای درجه یک، کمتر از ۸ هفته دوام بیاورد. فقط تعداد انگشت‌شماری فیلم در سال این قاعده را می‌شکنند. این نوع فیلم‌ها معمولاً در ابتدا به صورت محدود در چند سالن توزیع شده و در واقع بر اثر تعاریف مثبت بین مردم و منتقدان، رشد می‌یابند. بر پایه تحقیق صورت گرفته توسط شرکت ابن امرو در سال ۲۰۰۰، حدود ۲۶٪ درآمد بین‌المللی استودیوهای هالیوود از طریق فروش بلیت در گیشه؛ ۴۶٪ از فروش فیلم بر روی نوارهای وی اچ اس و دی وی دی به مصرف‌کنندگان و ۲۸٪ از تلویزیون (پخش کابلی و پرداخت پس از رویت) حاصل می‌گردد. توسعه فناوری فیلم نوار فیلم شامل مواد سلولوئید شفاف، پلی استر، یا استات فیلم پایه بوده که با لایه‌ای از امولسیون حاوی مواد شیمیائی سبک و حساس پوشانیده شده‌است. ابتدائی‌ترین نوع فیلم که برای ضبط تصاویر متحرک مورد استفاده قرار گرفت از جنس نیترات سلولز بود که بعدها به دلیل خاصیت اشتعال‌زایی جای خود را به انواع مواد مطمئن‌تر داد. عرض نوار و نوع فیلم برای تصاویر ضبط شده بر روی حلقه آن نیز دارای تاریخچه‌ای غنی است. اگرچه هنوز هم فیلم‌های تجاری عظیم را بر روی نوارهای ۳۵ میلی‌متری تهیه و به بازار عرضه می‌کنند. در آغاز فیلم‌های تصویر متحرک را در سرعت‌های متفاوت تهیه و توسط دوربین‌ها و پروژکتورهای هندلی پخش می‌نمودند؛ اگر چه استاندارد سرعت فیلم صامت ۱۶ فریم در ثانیه‌است، تحقیقات موید آنست که سرعت فیلم‌برداری اکثر فیلم‌ها بین ۱۶ تا ۲۳ فریم در دقیقه بوده و حداکثر در ۱۸ فریم در ثانیه نمایش داده می‌شدند (معمولاً حلقه‌های فیلم حاوی دستورالعملی بودند که نشان می‌داد چه صحنه‌هایی را باید با چه سرعتی نمایش بدهند) در اواخر دهه ۱۹۲۰ و هم‌زمان با معرفی فیلم‌های صدادار، سرعت فیلم‌ها نیز می‌بایست جهت هماهنگی آن با صدا، ثابت می‌گردید؛ بنابراین سرعت ۲۴ فریم در ثانیه را به دلیل این‌که پایین‌ترین (و طبعاً ارزان‌ترین) سرعت متناسب با ارائه کیفی صوت محسوب می‌گشت را برگزیدند. از اواخر قرن نوزدهم بهبودهای فنی شامل مکانیزه شدن دوربین‌ها که امکان فیلم‌برداری با سرعت ثابت را فراهم می‌نمود، دوربین‌های بی‌صدا که امکان ضبط صدا در صحنه و بدون نیاز به بالونهای هوائی بزرگ برای پوشش دوربین را در اختیار قرار می‌دادند، اختراع انواع پیچیده‌تر نوارهای فیلم و لنزها برای مدیران فیلم‌برداری امکان ساخت فیلم حتی در ضعیف‌ترین شرایط را فراهم می‌آورد. درهمین راستا، پیشرفت صدای هم‌زمان نیز باعث گردید تا بتوان صدا را کاملاً متناسب با سرعت فضای صحنه مورد نظر ضبط نمود. همچنین می‌توان صدا را به‌طور جداگانه از فیلم‌برداری تهیه نمود، ولی برای تهیه فیلم‌های اکشن زنده بسیاری از قسمت‌های صدا را معمولاً به صورت هم‌زمان ضبط می‌نمایند. از زمانی‌که تکنولوژی به‌عنوان اساس عکاسی پیشرفت نمود، به‌عنوان یک رسانه، محدود به تصاویر متحرک نمی‌گردد. در حال حاضر می‌توان توالی پیش‌رونده تصاویر ثابت را به شکل نمایش اسلاید نمایش داد. نمایش فیلم همچنین با فناوری چند رسانه همگام گردیده و اغلب به‌عنوان سند اولیه تاریخی مطرح می‌شود؛ ولی به هر حال، فیلم‌های تاریخی مشکلاتی از باب حفظ و نگهداری دارند که در این راستا، صنعت سینما در حال کشف روش‌های زیادی است. اکثر فیلم‌های ضبط شده بر روی نوار نیترات سلولز بروی فیلم‌های مدرن و ایمن کپی گردیدند. برخی استودیوها جهت حفظ فیلم‌های رنگی از شیوه جداسازی کلی استفاده می‌نمایند. در این روش سه نگاتیو سیاه و سفید که هر کدام در معرض گذراندن نور از فیلترهای رنگی قرمز، سبز و آبی (لزوماً یک روش معکوس پردازش تکنی‌کالر) قرار می‌گیرند. روش‌های دیجیتال نیز جهت بازیابی فیلم به کار گرفته می‌شوند، اگرچه کهنه شدن زودهنگام این متدها باعث گردیده که انتخاب آن‌ها (از سال ۲۰۰۶) برای مقاصد حفظ فیلم، به ندرت انجام پذیرد. حفظ و نگه‌داری فیلم از پوسیدگی و خرابی هم باعث نگرانی مورخان فیلم و مسئولان بایگانی از یک سو و شرکت‌هایی که تمایل به حفظ آثار فعلی خود برای دستیابی نسل‌های آینده به آن‌ها (و بالطبع افزایش درآمد) دارند، از سوی دیگر گردیده‌است. نظر به نرخ بالای خرابی فیلم‌های رنگی نیترات و تک نوار، مسئله نگاه‌داری این نوع فیلم‌ها نگرانی بیشتری را ایجاد می‌نماید؛ با در نظر گرفتن روش‌های نگهداری و استفاده صحیح، فیلم‌های سیاه و سفید در بسته‌های ایمنی و فیلم‌های رنگی در مواد چاپی اشباع شده تکنیکالر بهتر نگه داشته می‌شوند. در دهه‌های اخیر، برخی فیلم‌ها با استفاده از فناوری‌های آنالوگ ویدئو ضبط شده‌اند که شبیه آنچه در تلویزیون استفاده می‌شود می‌باشند. تکنیک‌های مدرن دوربین‌های دیجیتال ویدئو نیز جای خود را باز نموده‌اند. این روش‌ها باعث افزایش بی‌حد سود فیلم‌سازان گردیده‌اند، زیرا می‌توان فوت بیش‌تر طول فیلم را بدون معطلی جهت پردازش فیلم ذخیره شده، ارزیابی و اصلاح کرد. اما هنوز مرحله انتقال بطیء بوده و از سال ۲۰۰۵ اکثر فیلم‌های اصلی سینما را نیز هنوز بر روی فیلم ضبط می‌نمایند. امروزه با توسعه تکنولوژی‌های نوین الکترونیکی، دیگر نیازی به صرف هزینه زیاد و تولید و تکثیر فیلم به صورت دی وی دی یا سی دی جهت معرفی به بینندگان و فروش آن‌ها نیست. با کمک سیستم‌های مشابه چاپ بنابر تقاضا کتاب، نسخه سی دی یا دی وی دی فیلم به محض سفارش آن در وب سایت‌های مخصوص فروش فیلم مانند آمازون تولید و به آدرس خریداران ارسال می‌گردد. بدین ترتیب دیگر نیازی به اتلاف تعداد زیاد سی دی و دی وی دی و فضای نگهداری برای آن‌ها نبوده، همچنین در صورت وجود اشکالات موردی این محصولات بدون صرف هزینه خاصی و در زمان کوتاه قابل اصلاح می‌باشد. به تازگی امکان معرفی و توزیع فیلم‌های ایرانی نیز با این روش توسط شرکت آمازون فراهم گردیده‌است. پایایی و دوام فیلم‌ها عمر فیلم از زمان ظهور به حدود یک سده می‌رسد؛ به‌هرحال این زمان را اگر با عمر هنرهای دیگر از قبیل نقاشی یا مجسمه‌سازی مقایسه کنیم چندان زمان طولانی به نظر نمی‌آید. در سال‌های ابتدائی دهه ۱۹۵۰، یک «تهدید» که توسط تلویزیون ایجاد شده بود تشخیص داده شد، به ویژه هنگامی که اف سی سی اقدام به گسترش تلویزیون در سال ۱۹۵۲ و در طی گسترش امتیاز تلویزیون خود نمود. مجلات تجاری مقالاتی در باب «مرگ تئاترهای محلی» به چاپ رسانیدند. با این حال، در زمان حاضر بسیاری اعتقاد دارند که فیلم هنری ماندگار و پایاست زیرا تصاویر متحرک قابلیت ایجاد تغییرات در احساسات آدمی را دارا هستند. صرف‌نظر از هنجارهای جامعه و تغییرات فرهنگی، هنوز هم شباهت‌های نزدیکی بین نمایش‌نامه‌های تئاتر کهن و فیلم‌های امروزی مشهود است. سینمای عشقی دربارهٔ دختری که عاشق مردی است که به هر دلیل نمی‌تواند با او باشد، فیلم‌هایی دربارهٔ یک قهرمان که در برابر تمام بدی‌های یک دشمن شیطان صفت قدرتمند می‌جنگد، کمدی‌هایی در خصوص زندگی روزمره و غیره تماماً دارای زمینه‌هایی با موضوعات مشترک که در کتاب‌ها، نمایش‌نامه‌ها و دیگر مکان‌ها آمده، هستند. انواع تصاویر متحرک فیلم سینمایی فیلم‌هایی که مخصوص نمایش در سینماها ساخته می‌شوند. فیلم ویدئویی فیلم‌هایی که به صورت ویدئویی عرضه می‌شوند و بودجه خیلی کمی نسبت به فیلم‌های سینمایی دارند. این فیلم‌ها در گذشته به صورت کاست‌های VHS عرضه می‌شدند ولی امروزه معمولاً به صورت DVD عرضه می‌شوند. فیلم تلویزیونی (تله فیلم) تله فیلم‌ها فیلم‌هایی هستند که مخصوص پخش از شبکه‌های تلویزیونی ساخته می‌شوند و یک شبکه تلویزیونی هزینه‌های تولید آن را به عهده می‌گیرد. در تله فیلم به موضوع، بیشتر از جلوه‌های تصویری اهمیت داده می‌شود و بودجه آن بسیار محدود است. فیلم کوتاه فیلم‌های کوتاه معمولاً زمانی بین ۳۵ ثانیه تا ۳۵ دقیقه دارند و بر روی یک موضوع خاص تمرکز می‌کنند. سریال سینمایی قبل از تلویزیون، زمانی که شبکه تلویزیونی وجود نداشت، سریال‌ها به صورت سینمایی نمایش داده می‌شدند، تماشاگران هر چند مدت (معمولاً هر هفته) یک بار به سینما می‌رفتند و یک قسمت از سریال را می‌دیدند. این سریال‌ها بیشتر در دهه چهل میلادی رواج داشتند و معمولاً بین ۱۰ تا ۲۰ قسمت داشتند. سریال‌های سینمایی امروزه کاملاً منسوخ شده‌اند. سریال تلویزیونی سریال‌های تلویزیونی سریال‌هایی هستند که مخصوص پخش از شبکه‌های تلویزیونی ساخته می‌شوند و قسمت‌های آن معمولاً به صورت روزانه یا هفتگی از یک شبکه پخش می‌شوند. سریال ویدئویی این سریال‌ها از تلویزیون پخش نمی‌شوند و به صورت ویدئویی عرضه می‌شوند. معمولاً این سریال‌ها زیاد با چهارچوب مقررات تلویزیون جور نیستند. در ایران به مجموعه این سریال‌ها شبکه نمایش خانگی می‌گویند. سریال اینترنتی این سریال‌ها نیز مانند سریال‌های ویدئویی هستند با این تفاوت که به صورت اینترنتی منتشر می‌شوند. سریال‌های اینترنتی با کیفیت WEB-DL در سایت‌های اینترنتی آپلود می‌شوند. پایلوت تلویزیونی معمولاً قبل از ساخت سریال‌های تلویزیونی و اینترنتی، یک قسمت را به عنوان پایلوت پخش می‌کنند تا میزان واکنش‌های مثبت و منفی را نسبت به آن بسنجند. اگر واکنش‌ها مثبت باشد، فصل اول سریال به‌طور کامل ساخته و منتشر می‌شود و مابقی فصل‌ها هم به موفقیت فصل قبل از خود بستگی دارند، اما اگر واکنش‌ها نسبت به پایلوت منفی باشد و موفقیتی کسب نکند، سریال کنسل می‌شود. قسمت سینمایی قسمت‌های سینمایی، قسمتی از یک سریال هستند که در سینماها اکران می‌شوند و دو نوع دارند: گاهی به منظور معرفی و نیز سنجش واکنش‌ها نسبت به سریال‌ها قسمت اول آن را در سینماها اکران می‌کنند. گاهی قسمتی از یک سریال موفق را به عنوان یک فیلم با یک نام اختصاصی در سینماها اکران می‌کنند که معمولاً از ترکیب دو تا از بهترین قسمت‌ها ایجاد می‌شود، البته این نوع تقریباً منسوخ شده‌است. برنامه تلویزیونی برنامه‌های تلویزیونی معمولاً به این صورت هستند که یک نفر به عنوان مجری جلوی دوربین برنامه را اجرا می‌کند، معمولاً برنامه‌ها در بعد چهارم اجرا می‌شوند یعنی مجری مستقیماً با مخاطبان خود سخن می‌گوید. برخی برنامه‌ها زنده هستند یعنی همزمان با ضبط، پخش می‌شوند. جستارهای وابسته سینما سریال پویانمایی شبکه نمایش خانگی فیلم ویدئویی تله‌فیلم فیلم سه بعدی برهنگی در فیلم فیلم پورنو منابع پل رید. تاریخچه کوتاه مرحله بعد از تولید فیلم سینمایی ۲۰۰۶ – ۱۸۹۶) به زبان انگلیسی؛ در: جواکیم پولزر (ویراستار). زور گشیخته دس فیلم کوپیر ورکز. (در تاریخچه لابراتوار فیلم). والت ووندر در کینماتو گرافی. بیتراج زوآینر کالچر گشیخته در فیلم‌تکنیک. جلد ۸ سال ۲۰۰۶. آوریل ۲۰۰۶. ۳۳۶ صفحه. (قابل دسترسی در سایت آمازون دات دی ای) شابک ۷–۲۶–۹۳۴۵۳۵–۳. اسمیت، جفری (ای دی.) «تاریخچه دنیای سینمای آکسفورد». انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹. شابک ۸–۸۷۴۲۴۲–۱۹–۰ هاگنر، مالتی، و توتبرگ، میشل. «فیلم: کتاب‌شناسی بین‌المللی». اشتوتگارت: متزلر، ۲۰۰۲. شابک ۸–۰۱۵۲۳–۴۷۶–۳ آموس وگل|وگل، آموس. «فیلم به‌عنوان هنر اجتماعی و فرهنگی». ویدنفلد اند نیکولز، ۱۹۷۴. «تاریخچه دنیای سینمای آکسفورد» ، انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹؛ جفری نوول – اسمیت، ای دی. «تکنیکالر با شکوه: رنگین کمان اسرارآمیز فیلم»، فرد ای. باستن. ای.اس. بارنیز اند کمپانی، ۱۹۸۰ «ریل ویمن. پیشتاز سینما. ۱۸۹۶ تا به حال» توسط الی آکر، لندن: بی.تی. باستفورد ۱۹۹۱ «ریل ریسیزم. تقابل با ساختار فرهنگ آفریقائی-آمریکائی هالیوود»، وینسنت اف. روچیو، انتشارات وست ویو سال ۲۰۰۰ «سینمای جدید هالیوود: یک مقدمه»، چیوف کینگ. انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۲۰۰۲. «یادداشت هائی در باب فیلم نوآر» پل شرادر. تفسیر فیلم. "۸۴؟ "سلولوئید ماوریکز: تاریخچه فیلم مستقل آمریکاً اثر گریگ مریت؛ انتشارات تاندر ماوس سال ۲۰۰۱ «افریکا شوتز بک. مناظر جایگزین فیلم ساب-ساهاران فرانکوفون افریکن» اثر ملیسا تاکوی، انتشارات دانشگاه ایندیانا سال ۲۰۰۳ «تکنیکالر باشکوه» به کارگردانی پیتر جونز. بر اساس کتاب (بالا)؛ اثر باستن اند جونز. مستند، (۱۹۹۸). فرانسسکو گسیتی، «تئوری‌های سینما، ۱۹۹۰–۱۹۴۵»، چاپ جلد کاغذی، انتشارات دانشگاه تکزاس سال ۱۹۹۹. آموزش اختراع‌های فرانسوی داستان‌سرایی رسانه هنر سینما فرمت‌های رسانه ویکی‌سازی رباتیک
4745
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF
مرکز خرید
مرکز خرید یا مجتمع تجاری که به آن پاساژ نیز گفته می‌شود، در درون یک ساختمان یا مجموعه‌ای از ساختمان‌ها قرار دارند؛ که شامل فروشگاه‌ های گوناگون هستند و با راهروهای مرتبط با هم باعث آسانی دیدار مشتریان از فروشگاه‌ها می‌شوند. راهروهای یک پاساژ می‌تواند بن‌بست یا مرتبط با راهروهای دیگر باشد. پاساژهای امروزی معمولاً چندطبقه بوده و راهروها در طبقات گوناگون بر روی هم قرار گرفته‌اند. در گذشته بازار، قلب زندگی تجاری بود اما امروزه مراکز خرید بزرگ جایگزین شده‌اند. فضای غیرطبقاتی، غیرتمایز یافته و حضور مشتریان و فروشندگان مرد از ویژگی‌های بازار می‌باشد و بیشتر مشتریانی که قصد خرید دارند به بازار مراجعه می‌کنند، ولی مراکز خرید بزرگ امروزی طراحی فضای طبقاتی با نورپردازی و معماری زنانه دیده می‌شود و تمرکز بر حضور مشتریان و فروشندگان زن است و غالباً در حاشیه شهرها ساخته می‌شوند و سعی بر برآورده شدن نیازهای تفریحی و سرگرمی مشتری است تا از طریق آن مراجعه مشتریان به مرکز خرید بیشتر شده و باعث بالا رفتن فروش شود. همچنین مراکز خرید بزرگ عموماً در حاشیه شهرها ساخته می‌شوند. دسته‌بندی بازار بزرگ مرکز فروش مستقیم یا Strip mall Retail park Lifestyle center Festival marketplace Pedestrian malls in the United States نگارخانه جستارهای وابسته بازار فروشگاه بزرگ منابع پیوند به بیرون اصطلاحات برنامه‌ریزی و طراحی شهری بازرگانی خرده‌فروشی مراکز خرید
4746
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%81%D8%AA%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%DB%8C
خلافت عباسی
عباسیان یا بنی عباس ( or ; ) سومین خلافت پس از پیامبر اسلام محمد بود. این دودمان توسط سلسله‌ای از نوادگان عموی محمد بن عبدالله، عباس بن عبدالمطلب (۵۶۶–۶۵۳ پس از میلاد)، که نام این سلسله از او گرفته شده‌است، بنیان نهاده شد. خلفای عباسی پس از سرنگونی خلافت امویان در انقلاب عباسیان (جنبش سیاه‌جامگان) در سال ۷۵۰ میلادی (۱۳۲ هجری قمری) به عنوان خلافت اسلامی در بغداد در عراق امروزی، در اکثر دوران خلافت حکومت کردند. خلافت عباسی نخست در کوفه شکل گرفت و متمرکز شد اما در سال ۷۶۲ خلیفه المنصور شهر بغداد را در نزدیکی شهر بابل پایتخت باستانی تمدن بابل تأسیس کرد. بغداد در دوران طلایی اسلام به مرکز دانش، فرهنگ و اختراع تبدیل گردید. در این عصر بغداد محل تمرکز دانشگاه‌های مختلف از جمله بیت‌الحکمه شد. بغداد در دوره بنی عباس تبدیل به یک جامعه چند قومیتی و چند مذهبی و به عنوان «مرکز یادگیری» در سراسر جهان به شهرت رسید. دوره عباسی با وابستگی به دولتمردان ایرانی (مانند خانواده برمکیان) برای اداره سرزمین‌ها و همچنین حضور فزاینده مسلمانان غیر عرب در امت (جامعه مسلمانان) اداره می‌شد. آداب و رسوم ایرانی به‌طور گسترده توسط نخبگان حاکم پذیرفته شد و پشتیبانی از هنرمندان و دانشمندان در این دوران اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد. علی‌رغم این همکاری و ارتباط اولیه، عباسیان در اواخر قرن هشتم، بزرگان غیر عرب و سیاستمداران ایرانی را از خود بیگانه کرده بودند. عباسیان به ناچار حکومت اندلس (اسپانیا و پرتغال کنونی) (در سال ۷۵۴) را به امویان (امارت قرطبه)، مراکش (مغرب عربی) را به ادریسیان (در سال ۷۸۸)، افریقیه و سیسیل را به اغلبیان (در سال ۸۰۰)، خراسان و ماوراءالنهر و ایران را به ترتیب سامانیان و صفاریان (در دهه ۸۷۰) و مصر را به خلافت شیعه اسماعیلی فاطمیان (در سال ۹۶۹) واگذار کردند. قدرت سیاسی خلفای عباسی با روی کار آمدن سلسله ایرانی آل بویه و ترکان سلجوقی که بغداد را به ترتیب در ۹۴۵ و ۱۰۵۵ تصرف کردند، محدود شد. اگرچه رهبری عباسیان بر امپراتوری وسیع اسلامی به تدریج به یک کارکرد مذهبی تشریفاتی در بیشتر دوران خلافت تقلیل یافت، این سلسله در زمان حکومت خلیفه مقتفی بر قلمرو بین‌النهرین خود کنترل داشت و در زمان خلیفه ناصر به ایران گسترش پیدا کرد. دوران پادشاهی و خلافت عباسیان در سال ۱۲۵۸ با غارت بغداد توسط مغولان در زمان هلاکوخان و اعدام مستعصم به پایان رسید. سلسله حاکمان عباسی و به‌طور کلی فرهنگ مسلمانان در سال ۱۲۶۱ در پایتخت ممالیک قاهره متمرکز شدند. دودمان عباسی با وجود نداشتن قدرت سیاسی (به استثنای قدرت محدود و مختصر خلیفه المستعین قاهره)، همچنان تا چند سال پس از فتح مصر توسط عثمانی‌ها در سال ۱۵۱۷ و براندازی آخرین خلیفه عباسی، متوکل سوم، ادعای مرجعیت دینی داشتند. پیش‌زمینه فرزندان عبدالله بن عباس مدت‌ها بود اعتبار و منزلت امامان علوی را حس می‌کردند، خود در طول مرحلهٔ دعوت عباسی با تعمیم هدف مقابلهٔ ضداموی برای یک رهبر هاشمی با شعار «اَلرّضا منْ آل مُحَمَّد»، بدون مشخص کردن شخص یا شاخهٔ نامزد خلافت — چه عباسی و چه علوی — اقدام کرده بودند. نام جنبش «هاشمیه» با ارجاع به خاندان گسترده‌تر بنی‌هاشم، گویای این موضوع بود. به این‌ترتیب عباسیان توانستند در منزلت با اهل بیت شراکت جویند و تصویر شهرت دینی و تظاهر به علم باطنی دینی را به دست آورند. سپس، اقدام به قیام علیه سلسلهٔ امویان کردند و جنبش سیاه جامگان در سال ۱۳۲ ه‍.ق/۷۵۰ م، منجر به سقوط امویان و استقرار خلافت عباسیان شد. دورهٔ نخست: تأسیس، تثبیت و اقتدار دورهٔ نخست عبّاسی یا دورهٔ اصیل عبّاسی به دورهٔ صدساله ۱۳۲ق/ ۷۴۹م تا ۲۳۲ق/ ۸۴۷م گفته می‌شود، از برپایی و جابجایی خلافت از امویان در شام به عباسیان در عراق به‌دست ابوالعباس سفاح تا پیش از خلافت متوکل. جامعهٔ اموی را بدوی‌محور دانسته‌اند اما جامعهٔ عباسی در تمدن و شهرنشینی پیشرفت کرد، قشرهای بسیاری را جذب نمود و از گونهٔ جامعهٔ اموی دوری کرد. دولت و حاکمیت عباسیان میان پیروان دو گروه در مناقشه بود: «علویان شیعه» که ایرانیان و عرب‌های جنوب پشتیبانی‌اش می‌کردند و «عباسیان» که بیشتر اهل سنت و دولتمردان یاران آن بودند. سیاست عباسیان که از نسل عباس عموی پیامبر بودند توانستند حاکمیت را در دست بگیرند و با ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بیعت کنند. ابوالعبّاس امویان و پیروانشان را با کشتار و آوارگی دفع نمود تا اینکه خلافت تازه‌ای بنیان گذارد. او ابتدا کوفه را پایتخت قرار داد سپس انبار، بر کرانهٔ فرات در شمال عراق را پایتخت نوین برگزید. ابوالعبّاس سفّاح چهارسال حکمرانی نمود و در سال ۱۳۶ق/۷۵۴م درگذشت. برادرش ابوجعفر منصور جانشین او شد، با اینکه پیرتر از او بود، اما چونکه مادرش کنیز بود، از سفّاح دیرتر به خلافت رسید اما مادر سفّاح آزاده بود.انبار دارای گروه‌های تندرو بود، منصور شهر بغداد را در سال ۱۴۵ق/۷۶۲م بنیان نهاد و به‌عنوان پایتخت برگزید. شهری که از سرزمین پیشین امویان، شام، دور بود و به ایران نزدیک. (در دوره عباسیان، کانون ثقل امپراتوری، به معنی واقعی کلمه به شرق منتقل شده بود. درحالی‌که امویان گرایش به پیروی از مدل‌های معماری بیزانسی داشتند، عباسیان از ساسانیان الگوبرداری می‌کردند. حتی نقشه مدور پایتخت جدید بغداد، احتمالاً تقلیدی بود از شهر سلطنتی ساسانی فیروزآباد در فارس.)در روزگار منصور جنبش‌های دینی مانند راوندیان و سنباد برپا شد. منصور هر دو جنبش را سرکوب نمود. مهم‌ترین آنچه در زمان منصور روی داد، تولیت وزارت به خالد بن برمک بود که پس آن فرزندش یحیی، سپس نوه‌هایش فضل و جعفر به آن رسیدند. برمکیان تا وقتی که هارون‌الرشید آنان را برکنار نمود (۱۷۸ق/۸۰۳م)، نفوذ داشتند. خلیفهٔ دوم عباسی، ابوجعفر منصور (حک. ۱۳۶–۱۵۸ ه‍.ق/۷۵۴–۷۷۵ م) بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، با آگاهی کامل از اینکه برای باقی ماندن خلافت در خط خانواده‌اش، باید طیف وسیعی از رقبا و مخالفان را به اطاعت از خود وادار کند، عمویش، عبدالله بن علی را به بیعت با خود وادار کرد، ابومسلم خراسانی را کشت و سلسله مراتب را در خاندان عباسی دوباره تعریف کرد. بااین‌حال، بزرگ‌ترین تهدید علیه وی، از طرف شاخهٔ علوی خاندان بنی‌هاشم — که نزدیک‌ترین پیوند خویشاوندی با پیامبر را داشتند — به‌وجود آمد؛ و بدین‌ترتیب وی توسط هواداران هاشمی به‌عنوان قانونی‌ترین وارثان خلافت، مورد چالش قرار گرفت. منصور پس از تحکیم رهبری سیاسی‌اش، زمینه‌سازی پایه‌های دولت جدید عباسی را آغاز کرد که بارزترین علامتش، بنیان‌گذاری پایتخت جدید بود: بَغداد یا مَدینَةُالسَّلام، پایتخت جدید اسلامی با ادعاهای ایدئولوژیک تازه‌ای در مورد جایگاه خلفای عباسی به‌عنوان امامان و نمایندگان حکومت الهی همراه بود. مفاهیم ایرانی دربارهٔ حق الهی پادشاهان با انتظارات مسیحی–اسلامی با محوریت خانوادهٔ پیامبر — یا حاکم جامعهٔ مدینهٔ فاضله — در شکل‌گیری نهاد سیاسی عباسی تلفیق شد. خلفا به‌عنوان اعضای مقدس خانوادهٔ پیامبر، به‌عنوان حافظ ایمان اسلامی و به‌عنوان تنها حاکمانی که تداوم بخش آرمان سلطنتی ایرانی بودند، حکمرانی می‌کردند؛ بنابراین، قدرت نهاد خلافت در جامعیت و قابلیت خود برای برقراری ارتباط میان عناصر مختلف با موضوعات مختلف امپراتوری نهفته‌است، دستاوردی که از همهٔ سیطره‌های خاص امپراتوری‌های گذشتهٔ خاور میانه فراتر رفته‌است. هارونُ الرَّشید (حک. ۱۷۰–۱۹۳ ه‍.ق/۷۸۶–۸۰۹ م) چون به خلافت رسید، توانست با یاری وزیران بَرمَکی و دیگر ارکان دیوان و سپاه عباسی، این دولت را به اوج خود برساند و جلوهٔ سلطنت عباسی را تثبیت کند. حکومت نسبتاً طولانی وی به نهادینه کردن چهرهٔ دربار عباسی در داخل و خارج از قلمرو کمک کرد. در عصر هارون، خاندان برمکی به‌مدت تقریباً دو دهه زمام دیوان را دست داشتند. در زمان هارون‌الرشید عمران اوج گرفت، تمدن اسلامی به برتری رسید و پیشرفت‌ها در علوم و ادبیات بالا رفت. عصر هارون‌الرشید را بالاترین مرتبهٔ شکوفایی سیاسی اسلامی و گسترده‌ترین پیشرفت‌ها در شهرسازی، ادب و علم در سده‌های میانهٔ اسلامی می‌دانند. هارون پس از انتصاب پسرش امین به جانشینی خلیفه در ۱۷۵ ه‍.ق/۷۹۱ م، مأمون را به‌عنوان جانشین دوم در ۱۸۳ ه‍.ق/۷۹۹ م منصوب کرد. اوج این اصلاح نمادین دولت در سال ۱۸۶ ه‍.ق/۸۰۲ م، با سیستم معروف هارون برای تقسیم امپراتوری میان دو جانشینش پس از مرگش به‌وجود آمد. بر اساس تمهیدات وی، امین به‌عنوان جانشین هارون، پس از وی به خلافت می‌رسید و مأمون نیز به‌عنوان جانشین امین منصوب، و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون شد. تمام این تصمیمات، تبدیل به عهدنامه‌ای شد که بر کعبه آویخته و به ایالات تحت نظر حکومت فرستاده شد. بنابراین، درحالی‌که قرار بود امین به‌عنوان خلیفه در بغداد سلطنت کند، او فقط در استان‌های غربی (غرب عراق) حکومت می‌کرد، درحالی‌که مأمون حاکم خودمختار ولایات شرقی بود تا زمانی که جانشین امین شود و به‌عنوان خلیفه بر یک امپراتوری متحد سلطنت کند. پس از مرگ هارون در توس، صحنه برای رقابت میان پسرانش، امین در بغداد و مأمون در مرو ایجاد شد. این، پایان «دوران اولیهٔ طلایی» معروف خلافت عباسی بود. بااین‌حال، نقش فرماندارانهٔ مأمون در شرق، همراه با ناآرامی‌ها در خراسان بزرگ در زمان مرگ هارون در سال ۱۹۳ ه‍.ق/۸۰۹ م، سبب شد تا اوضاع برای مجادلات جاه‌طلبانه فراهم شود. تقریباً بلافاصله مأمون تبدیل به قطبی سیاسی برای هواداران ایرانی شد. در همین حال، تلاش عجولانهٔ امین برای به‌اجراگذاشتن سیاست متمرکز سنتی با فراخواندن برادرش از شرق، کشمکش میان امین و مأمون را بیشتر تقویت کرد. در طی دو سال بعد، درگیری جانشینی بین امین و مأمون به هزاران درگیری منطقه‌ای در سراسر امپراتوری اسلامی تبدیل شد، زیرا رهبران محلی از یک رهبر عباسی، علیه دیگری دفاع می‌کردند. مهم‌ترین رویارویی نظامی بین سپاهیان امین و مأمون در ری اتفاق افتاد و سپاه مأمون پس از یک پیروزی قاطع، پیشروی و شهرها را یکی پس از دیگری تصرف کرد و نهایتاً در سال ۱۹۷ ه‍.ق/۸۱۲ م شهر بغداد را به مدت یک سال به محاصره درآورد. سرانجام نیروهای مأمون دفاع شهر را شکستند، خلیفه اسیر شد و به‌سرعت به قتل رسید. در نهایت و پس از پنج سال اختلاف بین دو برادر، با محاصره و فتح بغداد و قتل امین، مأمون عهده‌دار خلافت بر کل خلافت عباسی شد. در سال ۱۹۹ق/ ۸۱۳م پایان گرفت و وحدت امپراتوری زیر سلطهٔ مأمون قرار گرفت. اما مأمون پس از قتل امین، سیاست ایرانی‌گرایی را رها کرد. پایتختش را از مرو به بغداد در سال ۲۰۴ق برد. اما نفوذ ایرانی در ارتش، دولت و سبک زندگی کمرنگ نشد. این، نخستین بار بود که خلیفهٔ عباسی با شدّت عمل سرنگون شد؛ و این، موضوعی بود که بی شک، اعتبار نهاد سلطنتی عباسی را به لرزه درآورد و چگونگی درک آن از سوی جامعهٔ اسلامی را تغییر داد. در طول چهار سال آینده، خشم مردم عراق نسبت به سیاست‌های عجیب مأمون افزایش یافت. در این زمان و در مناطق مختلف، شورش‌های گوناگونی صورت می‌گرفت. شورش در جنوب عراق و در کوفه به‌رهبری ابن طَباطَبا و با همکاری فرمانده سابق سپاه، اَبُوالسَّرایا در سال ۱۹۹ ه‍.ق/۸۱۵ م، بیش از پیش بر هرج و مرج افزود. زید بن موسی ملقب به «زَیْدُالنّار» در بَصره قیام کرد. یَمَن تحت شورش‌های مختلف علوی به‌سر می‌برد. اولین بار ابراهیم بن موسی کاظم در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۹ تا ۲۰۲ ه‍.ق/۸۱۴ تا ۸۱۷ م، در آنجا رهبری را به‌دست گرفت. حسین بن حسن بن علی معروف به ابن اَفطَس در مکّه قیام کرد. خطرناک‌تر از همه، قیام بابک خُرَّمْدین بود که از سال ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م، شروع به کنترل منطقهٔ کوهستانی آذربایجان و ارمنستان و اعلام جنگ علنی علیه اسلام و حاکمیت عرب کرده بود. هنگامی که مأمون در ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م تصمیم به ارتقای اقتدار مذهبی خویش با تصاحب عنوان «خَلیفَةُالله» و همزمان نامزدی علی بن موسی الرّضا به ولایتعهدی خلیفه و تغییر رنگ رسمی دولت عباسی از سیاه به سبز گرفت، بغدادیان تصمیم گرفتند تا با مطرح کردن نامزد خود برای خلافت، ابراهیم بن مَهدی، پاسخ دهند و مأمون را به‌عنوان شاهزاده‌ای که از سوی ایرانیان بازیچه شده بود، رد کردند. معتصم در سال ۲۱۸ق/۸۳۳م آمد، برای مقابله با نفوذ ایرانی، ترک‌تباران را به ارتش راه داد. هنگامی که سربازان ترک در بغداد بسیار شدند، او شهر سامرا را در چهل کیلومتری شمال بغداد برای کاستن از حضورشان در بغداد بنیان نهاد که همچو پادگانی برای آنان باشد. مادر معتصم نیز ترک بوده و در واقع در زمان او، پایتخت عباسیان سامرا بود. روزگار معتصم دو رویداد مهم شکل گرفت: برچیدن قیام بابک خرمدین و فتح عموریه. پس از معتصم، دو تن از فرزندانش به خلافت رسیدند: واثق در ۲۲۷ق/۸۴۲م و متوکل در ۲۳۲ق/۸۴۷م. روزگار این دو را چندان باشکوه نمی‌نامند. نفوذ ترک‌تباران در دستگاهشان بالا گرفت، تا حدی که خود دستور می‌دادند و آزادی عمل بسیاری داشتند. تا اینکه متوکل را در سال ۲۴۷ق/۸۶۱م به قتل رساندند. دوران متوکل و در واقع پیش از خلافت او را، پایان عصر اول عباسی نامیده‌اند. جامعه برخوردهای مردم عرب با غیرعرب: که نتیجهٔ آن برگرفتن امور بسیاری در تمدن و سبک‌های فکری بود. مسلمانان غیرعرب، شیوه‌های نگرش و رسوم پیشین خود که مغایرتی با اصول قرآنی نداشت را نگه داشتند. آنان در مسائل اسلامی پرسمان می‌کردند و آن را با آیین پیشین خود می‌سنجیدند و بحث‌های نوینی را شکل می‌دادند، مانند «تفریق میان ذات خدا و صفات او»، «بحث دربارهٔ بهشت و دوزخ»، «اعمال انسان». جنبش اعتزال که از میانهٔ دوره اموی آغاز شده بود، در دورهٔ اول عباسی گسترش بسیاری یافت؛ آن‌هایی که به تنهایی بر عقل در همه امور حتی باورهای دینی تکیه می‌کردند. برخی دولتمردان عباسی به این جنبش اعتراض داشتند چرا که نوعی آزادی فکری در آن می‌دیدند که به زیان سیاست‌ها و برنامه‌هایشان بود. اصطلاح «زندیق» در این عصر تعریف شد. با این عبارت به افراد بسیاری تهمت زندیق بودن می‌زدند، حتی واعظی عرب‌تبار مانند صالح بن عبدالقدوس که در مسجد جامع بصره به بیان سرگذشت‌های پیشنیان و وعظ می‌پرداخت، به‌ویژه از دین زرتشتی مثال می‌زد، به اتهام «زندیق» بودن دستگیر شد. مهدی خود حکم قتلش را انجام داد و دستور داد پیکرش را چند روز همگانی در پل بغداد بیاویزند. ازدواج با زنان غیرعرب: ازدواج‌ها با زنان غیرعرب باعث دگرگونی‌های بسیاری در حیات خانگی مردم عرب شد که حتی به شیوهٔ پوشاک، آداب و رفتار تأثیر گذاشت. نسل‌هایی شکل گرفت که ممکن بود در یک خانواده، خاله‌ها ایرانی، رومی یا ترک بودند و عمه‌ها عرب یا عرب‌زبان. این نسل برپایه رواج تفکر برابری همهٔ مسلمانان شکل گرفت، برخلاف امویان که «عرب» بودن را برتری برای حکمرانی می‌دانستند. این نسل را «مُولّد» نیز می‌نامند. ندیم‌ها/کنیزکان: قشری دیگر در این عصر بسیار اثرگذار شد، زنانی که عموماً «کنیز/کنیزک» و در اصل «دوشیزه» (به عربی: جاریه، جمع جَواری: به‌معنای:دوشیزه، دختر، زن جوان) خوانده می‌شدند. اینان اغلب کنیز خانگی نبودند و استادان بسیاری در رشته‌های گوناگون شدند. آموزگاران ویژهٔ آنان موظف بودند که رایگان به آنان آموزش دهند، تا حدّی که برخی از آنان به سرآمدی و برجستگی می‌رسیدند و مایه مباهات و افتخار صاحبانشان یا حتی اهل یک شهر می‌شدند. بهای برخی از آنان بسیار بود، مثلاً امین از پسرعمویش جعفر، کنیزش «بَذل» را به میلیون دینار خرید. برخی از ازین کنیزکان به شعرگویی و خوانندگی می‌پرداختند و خود به تنهایی درآمد داشتند و مستقل انگاشته می‌شدند. مردم بسیار به ازدواج به آنان راغب بودند و آنچنان که مادران بسیاری از بزرگان و حتی خلفا از کنیزان بودند. زیاده‌روی در این امر، به‌ویژه برای سرگرمی‌های ناسودمند و «لهو» به فساد اجتماعی انجامید که طبقهٔ غلمان و خصیان را به وجود آورد. عرب‌گرایی: (تَعَرُّب) زیاد شدن همانندی به مردم عرب در میان غیرعرب که حتی به ساختن نسب‌نامهٔ عربی انجامید؛ مثلاً ابوتمام رومی، «حبیب بن اوس بن حارث بن… طیء» شد. در واقع، برخی از ملت‌های مسلمان احساس وابستگی به قومیت عرب داشتند، ترک‌ها، ایرانیان و رومیان. این امر برگرفته از زبان عربی بود. آنانی که حتی مسلمان نشدند و اهل ذمه بودند نیز به عربی شدن گرایش داشتند و مثلاً کُنیهٔ عربی برای خود می‌گزیند. نهضت علمی: این دوران با اوج فعالیت نهضت ترجمه هم‌زمان بود. انگیزه‌ها و اهدافی که این انتقال عظیم فرهنگی دانش را تحت نظر خلفای نخستین عباسی و درباریان‌شان به‌وجود آورد، به‌عنوان پاسخی به نیازهای کاربردی سلسلهٔ جدید در نظر گرفته می‌شوند. مباحثات مذهبی که پیروان کلیساهای مختلف مسیحی، ثَنَوی‌گرایان مانَوی، مَزدَکیان، یَهودیان و پیروان مذاهب مختلف اسلامی را گرد هم آورده بود، مباحثه‌کنندگان مسلمان را در موقعیتی ناراحت‌کننده قرار داد، زیرا با ابزارهای مختلف مباحثات فلسفی و کلامی قبل از اسلام آشنا نبودند. نهضت ترجمه در درجهٔ نخست توسط نیروهایی ایجاد شد که با سلسلهٔ اموی مخالف بودند و به‌دنبال احیای حاکمیت و شُکوه ایران قبل از اسلام بودند. گروه‌های ایرانی در خراسان یکی از این نیروها بودند که برای این کار مبارزه کردند. به‌عنوان بخشی از این تلاش‌ها و در نتیجهٔ تغییرات آهستهٔ زبانی در ایران، اعضای ایرانی جنبش ضداموی ازجمله کسانی بودند که برای احیای فرهنگ ساسانی و زرتشتی جنگیدند و ازاین‌رو در برابر هرگونه حکومت اسلامی–عربی، ترجمه را به‌عنوان یکی از ابزارهای سیاسی و فرهنگی خویش برگزیدند و بر سابقهٔ ساسانی و بلاغت فرهنگی و مذهبی ضد مقدونی تأکید کردند. پایان سدهٔ هشتم و آغاز سدهٔ نهم میلادی که ترجمه‌ها از زبان یونانی مهم شد، تنها زمانی است که فرایند ترجمهٔ مورد حمایت و تشویق درباری به‌خوبی اجرا شد. دست‌کم چندین دهه زمان بُرد تا پژوهشگران اسلامی، فلسفه و علم یونانی را برتر تلقی کنند و سایر اجزای فرهنگی نهضت ترجمه را نادیده بگیرند. تصمیم خلیفهٔ عباسی، مَهدی (حک. ۱۵۸–۱۶۹ ه‍.ق/۷۷۵–۷۸۵ م) در حدود سال ۱۶۶ ه‍.ق/۷۸۲ م، مبنی بر سفارش به اُسقُف اعظم نسْطوری و مشاور خلیفه، تیموتی یکم، برای ترجمهٔ طوبیقای اَرَسطو، گام مهمی در گسترش دامنهٔ ترجمه‌ها و دخیل کردن نخبگان محلی آرامی در آن فعالیت بود. این امر به استفاده از برهان‌های استدلالی و گفتگوهای منطقی به‌عنوان ابزار اصلی در میان مُتکَلّمان اولیه کمک کرد. تصمیم مهدی بخشی از یک استراتژی سیاسی برای حفظ و تحکیم قدرت عباسی در برابر احیای مباحث دکترین ایران قبل از اسلام و ظهور گرایش‌های شدید غیراسلامی میان اعضای دیوانی عباسی بود. در گزارش‌های مورّخان مسلمان مانند مسعودی، در توصیف سیاست مهدی آمده که مخالف پیروان آموزه‌های مذهبی مَرْقیونیه، ابن دیْصان و مانی بوده‌است. مهدی دستور داد که متکلمان کتاب‌هایی را علیه این آموزه‌ها بنویسند. دورهٔ دوم: ضعف و زوال دورهٔ ضعف و زوال از حکومت متوکل در سال ۲۳۲ هجری تا فتح بغداد به دست آل بویه در سال ۳۳۴ هجری به طول می‌انجامد. در این دوره خلیفه به‌تدریج سلطه خویش بر قلمرو را از دست می‌دهد و حکومت‌های محلی نیمه مستقل یا مستقل شکل می‌گیرند و در نهایت قدرت خلیفه به عراق محدود می‌شود. این حکومت‌های محلی با یکدیگر و با خلافت در رقابت و جنگ به سر می‌برند. در عین حال علوم حدیث، فقه و کلام در این دوره رونق بیشتری می‌یابد و فلسفه و علوم نیز رشد می‌کند. از زمان حکومت متوکل عباسی (۲۳۲–۲۴۷ ه‍.ق / ۸۴۷–۸۶۱ م). سیاست‌مدارای مأمون (۱۹۸–۲۱۸ ه‍.ق / ۸۱۳–۸۳۳ م). و خلفای پس از وی با شیعیان یکباره به کنار گذشته شد. در دوران متوکل به دستور او حرم حسین بن علی تخریب شد و امام دهم شیعه، هادی، به همراه فرزندش حسن عسکری از مدینه به سامرا فراخوانده شد تا تحت نظارت خلیفه باشد. گزارش‌ها حاکی از آن است که فشار شدیدی بر امامان شیعه در سامرا می‌آمد و شیعیان در عراق و حجاز در شرایط اسف‌باری زندگی می‌کردند. منتصر، پسر و جانشین متوکل این سیاست‌ها را برداشت و در نتیجه هادی آزادی بیشتری پیدا کرد. سیاست‌های متوکل در زمان مستعین (۸۶۲–۸۶۶ م). هم ادامه یافت. احتمالاً در این زمان بود که هادی عثمان بن سعید را به نمایندگی خود در عراق برگزید (که البته این نمایندگی در زمان حسن عسکری نیز تأیید شد). در دوران آخرین امامان شیعه، شبکه‌ای از وکلا شکل گرفته بود؛ البته این شبکه بیشتر از آنکه به مانند سایر شبکه‌های علوی آن زمان (اسماعیلیه، زیدیه، نوادگان حسن بن علی) به قصد برپایی قیام تشکیل شده باشد، کار گردآوری وجوهات دینی مانند خمس و زکات را انجام می‌داد. به‌واسطه سیاست‌های اداری، مالی و نظامی متوکل از جمله ولخرجی فراوان، عدم ثبات مقامات اداری و تغییر مکان پایتخت به سامرا و نیز چرخش مذهبی وی به سمت حنابله، خلافت تضعیف شد و با قتل وی در ۲۴۷ ه‍.ق -۸۶۱ م توسط غلامان ترک زمینه زوال قدرت عباسیان فراهم شد. با وقوع جنگ داخلی در بغداد و سامرا طی یک دهه پس از مرگ متوکل که به کشته شدن چهار خلیفه انجامید، امپراتوری عباسی عملاً تکه‌تکه شد و سلسله‌های نسبتاً مستقلی توسط قدرت‌های نظامی محلی تحت عنوان «امیر» در جای جای سرزمین‌های اسلامی ظهور کردند. این سلسله‌های جدید مانند صفاریان، برخلاف امرای قبلی نظیر طاهریان در پی خودمختاری و مرکزگریزی بودند. شرایط سیاسی و مذهبی سال‌های آخر حسن عسکری و نخستین دهه‌های پس از مرگ او —همزمان با خلافت معتمد عباسی (۲۵۶–۲۷۹ ه‍.ق /۸۷۶–۸۹۲ م). — بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی، مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، افراد مختلف در جای‌جای قلمرو عباسیان قیام کرده‌بودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیاسی شده‌بود. معتمد عباسی، حسن عسکری را —که رقیبی بالقوه برای خلافت به‌شمار می‌رفت— در سامرا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود. از سوی دیگر، معتمد عباسی، خود، تحت سلطه برادرش موفق بالله بود که فرماندهی سپاه را در اختیار داشت و دیوان را تحت تسلط داشت، به‌طوری‌که از ۸۸۲ عملاً خلیفه تحت اسارت خانگی قرار داشت و قدرتی نداشت. موفق و پسرش معتضد (خلافت از ۸۹۲ تا ۹۰۲ میلادی)، و فرزندان وی مکتفی (از ۹۰۲ تا ۹۰۸ میلادی) و مقتدر (از ۹۰۸ تا ۹۳۲ میلادی) موفق شدند با به‌کارگیری دستگاه دیوانی و قدرت نظامی، نهاد خلافت را احیا کنند. هرچند که سرزمین‌های تحت حکمرانی مستقیم آن محدود به عراق شده بود، آن‌ها توانستند با به‌کارگیری نیروی نظامی و دیپلماسی، به تدریج سلطه خود را بر مصر و غرب و مرکز ایران گسترش دهند. از دوره معتضد تا چند دهه بعد، دیوان عباسی تحت اداره خاندان شیعی آل فرات و خاندان تازه مسلمان آل جراح بود. رقابت این دو خاندان سبب شد دیوانسالاری عباسیان دچار فرقه‌گرایی شود. طی دهه‌های پایانی سده سوم هجری که شیعیان عراق در بحران امامت به سر می‌بردند، جنبش‌های شیعی، به‌خصوص اسماعیلیه، در مناطق مختلف از جمله شمال آفریقا و شمال سوریه سر برآوردند. در این زمان دعوت اسماعیلیان فزونی گرفت و نهایتاً ابوعبدالله شیعی موفق شد در مغرب عربی پیروانی را جمع کند. در این زمان شخصی به نام سعید بن حسین، موسوم به عبیدالله مهدی ادعای امامت کرد و ابوعبدالله شیعی به وی گروید. ابوعبدالله شیعی موفق شد در ۲۹۷ ه‍.ق /۹۰۹ م. افریقیه را تصرف کند. سپس، در همان سال عبیدالله مهدی منصب خلافت را برعهده گرفت و دولت فاطمیان را تأسیس نمود. اسماعیلیانی که خلافت فاطمیان را نپذیرفتند، جنبش قرمطیان را ایجاد کردند. از سوی دیگر، شیعیان زیدی در سال ۲۵۰ه‍.ق - ۸۶۴ م. دولتی را در طبرستان و در سال ۲۸۴ه‍.ق - ۸۹۷ م. دولتی را در یمن تأسیس کردند. در این دوره مکتب کلامی استدلالی ابوسهل نوبختی (زاده ۲۳۷ و درگذشته ۳۱۱ هجری قمری) در میان شیعه امامیه محوریت یافت و به تعالیم مذهب شیعه انسجام بخشید، که در سده بعد به مکتب کلامی شیخ مفید انجامید. دوران سوم: دست‌نشاندگی این دوره از فتح بغداد توسط آل بویه در ۳۳۴ هجری قمری شروع می‌شود و تا ۵۹۰ هجری که سلجوقیان در عراقین مضمحل شدند به طول انجامید. این دوره به دو بخش تقسیم می‌شود. در نیمه اول آن از فتح بغداد توسط عمادالدوله دیلمی آغاز می‌شود و خلیفه تحت کنترل امرای ایرانی‌تبار و شیعه بویی قرار دارد. در دوره دوم با ورود طغرل‌بیگ، مؤسس امپراتوری سلجوقی، به بغداد در سال ۴۴۸ آغاز می‌شود و تا اضمحلال سلجوقیان عراق به دست خوارزمشاهیان در سال ۵۹۰ به‌طول می‌انجامد. در این دوره خلیفه تحت کنترل سلاطین ترک تبار سنی قرار داشت. طی این دوره، هر زمان امرا و سلاطین مقتدر بودند، خلیفه بیشتر یک منصب نمادین به‌شمار می‌رفت و هر وقت آن‌ها ضعیف می‌شدند، خلیفه قدرت می‌گرفت. فهرست خلیفه‌ها پانویس منابع الخضری، بیک، الشیخ محمد، “ (تاریخ الأمم الإسلامیة) “، «الدولة العَباسیَة»، چاپ: دارالمعرفة، بیروت. لبنان. ۱۹۸۹ میلادی. پیوند به بیرون امپراتوری‌های پیشین انحلال‌های دهه ۱۵۱۰ (میلادی) در آسیا انحلال‌های سده ۱۳ (میلادی) در آفریقا ایالات در آناتولی قرون وسطی ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۷۵۰ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۲۵۸ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۵۱۷ (میلادی) ایران در قرون وسطی بنیان‌گذاری‌های ۷۵۰ (میلادی) در آسیا بنیان‌گذاری‌های سده ۸ (میلادی) در آفریقا تاریخ ایران باستان تاریخ ایران تاریخ پاکستان تاریخ عراق تاریخ عربستان سعودی تبارنامه‌های مسلمانان خلافت عباسیان دودمان‌های پادشاهی دودمان‌های مسلمان دولت‌های آفریقا در قرون وسطی سلسله‌های عربی سلسله‌های غیر ایرانی حاکم بر ایران عراق تحت خلافت عباسی عراق در قرون وسطی کشورهای پیشین در اروپا کشورهای پیشین در خاورمیانه
4748
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%E2%80%8C%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84
سیستم‌عامل
سیستم عامل یا سامانهٔ عامل یا به کوتاهی اُاِس (OS)، نرم‌افزار سیستمی‌ای است که مدیریت منابع رایانه را به عهده گرفته و بستری را فراهم می‌سازد که نرم‌افزار کاربردی اجرا شده و از خدمات آن استفاده کنند. سیستم‌عامل جزو ضروری‌ترین نرم‌افزارهای یک سیستم رایانه‌ای است. سیستم‌عامل خدماتی به برنامه‌های کاربردی و کاربر ارائه می‌دهد. برنامه‌های کاربردی یا از طریق واسط‌های برنامه‌نویسی کاربردی یا از طرق فراخوانی‌های سیستم به این خدمات دسترسی دارند. با فراخوانی این واسط‌ها، برنامه‌های کاربردی می‌توانند سرویسی را از سیستم‌عامل درخواست کنند، پارامترها را انتقال دهند، و پاسخ عملیات را دریافت کنند. ممکن است کاربران با بعضی انواع واسط (رابط) کاربری نرم‌افزار مثل واسط خط فرمان یک واسط گرافیکی کاربر با سیستم‌عامل تعامل کنند. برای رایانه‌های دستی و رومیزی، عموماً واسط کاربری به عنوان بخشی از سیستم‌عامل در نظر گرفته می‌شود. در سیستم‌های بزرگ و چند کاربره مثل یونیکس و سیستم‌های شبیه یونیکس، واسط کاربری معمولاً به عنوان یک برنامهٔ کاربردی که خارج از سیستم‌عامل اجرا می‌شود پیاده‌سازی می‌شود. نمونه‌هایی از محبوب‌ترین سیستم‌عامل‌های نوین شامل: اندروید، ویندوز، آی او اس، مک اواس، لینوکس، کروم اواس، ویندوز فون، بی‌اس‌دی، کیوان‌اکس، و زد/اواس می‌باشند. انواع سیستم عامل تک‌کاره و چندکاره یک سیستم تک‌کاره تنها می‌تواند یک برنامه را به‌طور همزمان اجرا کند، در حالی‌که یک سیستم عامل چندمنظوره اجازه می‌دهد تا بیش از یک برنامه به‌طور همزمان اجرا شود. این با به اشتراک‌گذاری زمان حاصل می‌شود، که در آن زمان پردازندهٔ موجود بین چندین فرایند تقسیم می‌شود. این فرایندها هر یک به‌طور مکرر در برش‌های زمانی توسط یک زیر سیستم برنامه‌ریزی کار سیستم عامل قطع می‌شوند. چند وظیفه‌ای ممکن است در انواع پیشگیرانه و تعاونی مشخص شود. در چند وظیفه‌ای پیشگیرانه، سیستم عامل زمان CPU را قطع می‌کند و شکافی را به هر یک از برنامه‌ها اختصاص می‌دهد. سیستم عامل‌های یونیکس مانند، مانند Solaris, Linux و همچنین غیر Unix مانند مانند AmigaOS، از وظیفه‌های پیشگویی‌کننده پشتیبانی می‌کنند. چند وظیفهٔ تعاونی با تکیه بر هر فرایند به‌دست می‌آید تا زمان دیگری را برای سایر فرایندها به صورت تعریف‌شده فراهم کند. نسخه‌های ۱۶ بیتی مایکروسافت ویندوز از چندکاره تعاونی استفاده می‌کردند. نسخه‌های ۳۲ بیتی ویندوز NT و Win9x از وظایف پیشگیرانه استفاده می‌کنند.. تک‌کاربره و چندکاربره سیستم عامل‌های یک‌کاربره امکان تمایز کاربران را ندارند، اما ممکن است چندین برنامه را به صورت همزمان اجرا کنند. یک سیستم عامل چند کاربره مفهوم اصلی کار چند منظوره را با امکاناتی فراهم می‌کند که فرایندها و منابع را شناسایی می‌کنند، از جمله فضای دیسک، متعلق به چندین کاربر، و سیستم به چندین کاربر اجازه می‌دهد تا همزمان با سیستم ارتباط برقرار کنند. برنامه‌های زمانبندی سیستم عامل برای استفاده کارآمد از سیستم برنامه‌ریزی کرده و ممکن است شامل نرم‌افزار حسابداری برای اختصاص هزینهٔ زمان پردازنده، ذخیرهٔ انبوه، چاپ و سایر منابع برای چندین کاربر نیز باشد. در سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس یک حالت تک‌کاربره در هستهٔ پشتیبان وجود دارد که برای وقتی است که دیگر هسته‌ها با مشکل مواجه می‌شوند و نیاز به تعمیر دارند یا رمز کاربر ریشه را بدون دانستن آن بخواهیم تغییر دهیم. سیستم عامل توزیع شده سیستم عامل توزیع شده گروهی از رایانه‌های مجزا و شبکه‌ای را مدیریت می‌کند و باعث می‌شود که آن‌ها یک کامپیوتر واحد باشند، زیرا همهٔ محاسبات توزیع می‌شوند (بین رایانه‌های سازنده تقسیم می‌شوند). قالب در زمینهٔ محاسبات توزیع شده و ابری یک سیستم عامل، قالب‌بندی به ایجاد یک تصویر واحد مجازی به عنوان یک سیستم عامل مهمان اشاره دارد و سپس آن را به عنوان ابزاری برای چندین ماشین مجازی در حال اجرا ذخیره می‌کند. این روش هم در مجازی‌سازی و هم در مدیریت محاسبات ابری مورد استفاده قرار می‌گیرد و در انبارهای بزرگ سرور رایج است. جاسازی شده سیستم عامل‌های جاسازی‌شده برای استفاده در سیستم‌های رایانه‌ای جاسازی‌شده طراحی شده‌اند. آن‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که در دستگاه‌های کوچک با استقلال کمتری کار کنند (به عنوان مثال PDA). آن‌ها از نظر طراحی بسیار جمع و جور و بسیار کارآمد هستند و قادر به استفاده از منابع محدود هستند. Windows CE و Minix 3 نمونه‌هایی از سیستم عامل‌های تعبیه‌شده هستند. سیستم‌های با درنگ سیستم‌های بی‌درنگ یا سیستم عامل در زمان واقعی یک سیستم عامل است که پردازش رویدادها یا داده‌ها توسط یک لحظهٔ خاص در زمان را تضمین می‌کند. یک سیستم عامل در زمان واقعی ممکن است تک‌کاره یا چندکاره باشد، اما هنگام کار چند وظیفه‌ای، از الگوریتم‌های برنامه‌ریزی تخصصی استفاده می‌کند تا ماهیت قطعی رفتار حاصل شود. چنین سیستمی محور براساس اولویت‌ها یا رویدادهای خارجی بین وظایف تغییر می‌کند، در حالی که سیستم‌های عامل مشترک با زمان وظایف را بر اساس وقفه ساعت تغییر می‌دهند. کتابخانه هر سیستم عامل کتابخانه‌ای دارد که در آن رویه‌های سیستم عامل برای فراخوانی توسط برنامه‌های دیگر وجود دارند. برای مثال، برای نوشتن فایلی بر دیسک نیاز به فراخوانی رویهٔ خاصی در سیستم عامل است. یا در سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس از رویهٔ سیستمی Fork برای ساختن فرآیندهای جدید استفاده می‌شود. معمولاً کتابخانهٔ سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس با زبان برنامه‌نویسی سی نوشته شده‌اند. تاریخچهٔ سیستم عامل رایانه‌های اولیه مانند ماشین حساب برای انجام یک سری از کارهای تکی ساخته شدند. ویژگی‌های اولیه سیستم عامل در دههٔ ۵۰ رشد یافت، مانند ویژگی ناظر مقیم که می تواند به‌طور خودکار برنامه‌های مختلف را به صورت متوالی اجرا کنند تا پردازش را سرعت دهد. سیستم‌های عامل تا اوایل دههٔ ۱۹۶۰ به شکل‌های مدرن و پیچیده‌تر وجود نداشتند. ویژگی‌های سخت‌افزاری اضافه شده‌است که امکان استفاده از کتابخانه‌های زمان اجرا، وقفه‌ها و پردازش موازی را فراهم می‌آورد. هنگامی که رایانه‌های شخصی در دههٔ ۱۹۸۰ رایج شدند، سیستم‌های عامل برای آن‌ها شبیه به رایانه‌های بزرگ‌تر مورد استفاده قرار گرفت. در دههٔ ۱۹۴۰، نخستین سیستم‌های دیجیتال الکترونیکی هیچ سیستم عاملی نداشتند. سیستم‌های الکترونیکی آن زمان در ردیف‌های سوئیچ‌های مکانیکی یا توسط سیم‌های بلوز روی پلاگین‌ها برنامه‌ریزی می‌شدند. این‌ها سیستم‌های ویژه‌ای بود که به عنوان مثال جدول‌های بالستیک را برای ارتش ایجاد می‌کردند یا چاپ چک‌های حقوق و دستمزد از داده‌های روی کارت‌های کاغذ سوراخ‌دار را کنترل می‌کردند. پس از اختراع رایانه‌های قابل برنامه‌ریزی عمومی، زبان‌های دستگاه (متشکل از رشته‌های ارقام باینری ۰ و ۱ روی نوار کاغذ سوراخ‌دار) معرفی شدند که روند برنامه‌نویسی را سرعت می‌بخشد (استرن، ۱۹۸۱). در اوایل دههٔ ۵۰، یک رایانه می‌توانست همزمان فقط یک برنامه را اجرا کند. هر کاربر تنها برای مدت محدودی از رایانه استفاده می‌کرد و با برنامه و داده‌های خود در کارت‌های کاغذ سوراخ‌دار یا نوار پانچ‌شده در یک زمان مشخص قرار می‌گرفت. برنامه وارد دستگاه می‌شود و دستگاه تا زمان تکمیل یا خراب شدن برنامه کار می‌کند. به‌طور کلی برنامه‌ها می‌توانند از طریق پنل جلویی با استفاده از کلیدهای جابجایی و چراغ‌های پانل اشکال‌زدایی شوند. گفته می‌شود که آلن تورینگ در اوایل ماشین منچستر مارک ۱ استاد این کار بوده‌است و او پیش‌تر برداشت اولیهٔ یک سیستم عامل را از اصول دستگاه جهانی تورینگ به‌دست می‌آورد. ماشین‌های بعدی با کتابخانه‌هایی از برنامه‌ها همراه شدند که برای کمک به عملیاتی از قبیل ورودی و خروجی و گردآوری (تولید کد دستگاه از کد نمادین قابل خواندن توسط انسان) به برنامهٔ کاربر متصل می‌شوند. این پیدایش سیستم عامل مدرن بود. با این حال، ماشین‌آلات هنوز هم یک کار واحد را همزمان انجام می‌دادند. در دانشگاه کمبریج در انگلیس، صف کار در یک زمان یک خط شست‌وشو (خط لباس) بود که از آن نوارها با گیره‌های رنگی مختلف برای نشان دادن اولویت شغل آویزان می‌شد. سرپرست اطلس پیشرفت خوبی داشت. با معرفی اطلس منچستر در سال ۱۹۶۲، از نظر بسیاری نخستین سیستم عامل مدرن قابل تشخیص است. برینچ هانسن آن را «مهم‌ترین پیشرفت در تاریخ سیستم‌های عامل» توصیف کرد. ابر رایانه ها در دههٔ ۱۹۵۰، بسیاری از ویژگی‌های اصلی در زمینهٔ سیستم عامل‌های رایانه‌های اصلی از جمله پردازش دسته‌ای، قطع ورودی و خروجی، بافر، چند کاره، غلط‌گیری، کتابخانه‌های زمان اجرا، لینک بارگذاری و برنامه‌هایی برای مرتب‌سازی پیشینه‌ها در پرونده‌ها پیشگام شدند. این ویژگی‌ها به جای یک سیستم عامل جداگانه که توسط همهٔ برنامه‌ها استفاده می‌شود، در گزینهٔ برنامه‌نویسان برنامه گنجانده شده یا شامل نشده‌اند. در سال ۱۹۵۹، سیستم عامل SHARE به‌عنوان ابزاری یکپارچه برای IBM 704 و بعداً در میان اصلی‌های ۷۰۹ و ۷۰۹۰ منتشر شد، اگرچه به سرعت توسط IBSYS / IBJOB در ۷۰۹، ۷۰۹۰ و ۷۰۹۴ ارسال شد. در دههٔ ۱۹۶۰، سیستم عامل IBM / OS IBM مفهوم سیستم عامل منفرد را دربرداشت که تمام خط تولید را شامل می‌شد، که برای موفقیت دستگاه‌های System / 360 بسیار مهم بود. سیستم‌های عامل اصلی کنونی IBM از فرزندان دور این سیستم اصلی هستند و ماشین‌های مدرن با برنامه‌های نوشته‌شده برای OS / 360 سازگار با عقب هستند. میکرو کامپیوترها ریز کامپیوترها برای نخستین بار از ظرفیت یا نیاز به سیستم عامل‌های پیچیده‌ای که برای اصلی‌ها و مینی‌ها ساخته شده بودند، نداشتند. سیستم عامل‌های حداقلی توسعه یافته بودند، که اغلب از ROM بارگذاری می‌شوند و به عنوان مانیتور معروف هستند. یکی از سیستم عامل‌های قابل توجه درایو اولیه، CP / M بود که در بسیاری از میکرو کامپیوترهای اولیه پشتیبانی شد و از نزدیک توسط MS-DOS مایکروسافت تقلید شد، که به عنوان سیستم عامل انتخاب شده برای IBM PC محبوبیت زیادی پیدا کرد (نسخهٔ IBM از آن با نام IBM DOS نامگذاری شد). یا DOS PC). در دههٔ ۱۹۸۰، شرکت اپل کامپیوتر (اکنون شرکت اپل) از سری محبوب میکرو رایانه‌های اپل II خود رها شد تا رایانه اپل مکینتاش را با یک رابط کاربری گرافیکی نوآورانه (GUI) به سیستم عامل مک معرفی کند. معرفی تراشهٔ CPU Intel 80386 CPU در اکتبر ۱۹۸۵، با قابلیت معماری ۳۲ بیتی و قابلیت صفحه‌بندی، امکان رایانه‌های شخصی را برای اجرای سیستم عامل‌های چند وظیفه‌ای مانند رایانه‌های مینی‌رایانه و مجهز به سیستم‌های پیشین فراهم کرد. مایکروسافت با استخدام دیو کاتلر، که سیستم عامل VMS را برای شرکت تجهیزات دیجیتال توسعه داده بود، به این پیشرفت پاسخ داد. او توسعهٔ سیستم عامل Windows NT را هدایت می‌کند، که همچنان به عنوان پایه‌ای برای خط سیستم عامل مایکروسافت عمل می‌کند. استیو جابز، یکی از بنیانگذاران شرکت اپل، NeXT Computer Inc را راه‌اندازی کرد که سیستم عامل NEXTSTEP را توسعه داد. NEXTSTEP بعداً توسط Apple Inc. به‌دست می‌آید و همراه با کد FreeBSD به عنوان هستهٔ Mac OS X (macOS پس از آخرین تغییر نام) استفاده می‌شود. پروژهٔ GNU توسط ریچارد استالمن فعال و برنامه‌نویس با هدف ایجاد جایگزینی کامل نرم‌افزار رایگان در سیستم عامل اختصاصی UNIX آغاز شد. در حالی‌که این پروژه در کپی کردن قابلیت‌های بخش‌های مختلف UNIX بسیار موفق بود، توسعهٔ هستهٔ GNU Hurd بی‌ثمر بود. در سال ۱۹۹۱، لینوس توروالدز، دانشجوی علوم کامپیوتر رایانه، با همکاری داوطلبانی که از طریق اینترنت همکاری می‌کنند، نخستین نسخه از هستهٔ لینوکس را منتشر کرد. به زودی با مؤلفه‌های فضای کاربر کاربر و نرم‌افزار سیستم ادغام شد تا یک سیستم عامل کامل ایجاد شود. از آن زمان به بعد، ترکیب دو مؤلفهٔ اصلی معمولاً توسط صنعت نرم‌افزار به سادگی به «لینوکس» گفته می‌شود، یک کنوانسیون نامگذاری که استالمن و بنیاد نرم‌افزار آزاد با آن مخالف هستند و ترجیح می‌دهند نام GNU / Linux را ترجیح دهند. هستهٔ سیستم عامل توزیع نرم‌افزار برکلی، معروف به BSD، مشتق‌شده از هستهٔ سیستم عامل UNIX، که از دههٔ ۱۹۷۰ توسط دانشگاه کالیفرنیا، برکلی توزیع شده‌است. آخرین نسخهٔ آن BSD ۴٫۴ در سال ۱۹۹۵ بود که بعد از آن دیگر نسخه‌ای نداد و بنابرین این یک پروژه متوقف شده می اشد. اما توزیع‌هایی مانند FreeBSD, OpenBSD, NetBSD همچنان پایدار هستند. اجزاء اجزای سیستم عامل همه به منظور ایجاد بخش‌های مختلف یک کامپیوتر در کنار هم وجود دارند. تمام نرم‌افزارهای کاربر برای استفاده از هر کدام از سخت‌افزارها، چه از طریق ماوس و کیبورد و چه به عنوان یک کامپوننت اینترنت، باید از طریق سیستم عامل عبور کنند. هسته (Kernel) هسته در اصل مغز سیستم عامل است. هسته وظیفهٔ مدیریت سخت‌افزار و نرم‌افزار را دارد. در واقع هسته یک سیستم عامل باید پروسه‌ها را ترتیب‌دهی کند، به هر پروسه شناسه‌ای دهد و اجرا کند و تا اتمام پروسه آن را مدیریت کند (منابع و حافظه‌اش)، توابعی برای فراخوانی برای دسترسی با حالت هسته داشته باشد و به‌طور کلی باید مانند مغز سیستم عامل عمل کند. هسته باید میزان استفاده از واحد پردازندهٔ مرکزی یا CPU برای هر پروسه را کنترل کند، هر پروسه‌ای که اولویت بیشتری داشته باشد، میزان استفاده از پردازنده را بر آن پروسه بالا می‌برد، همین‌طور وظیفهٔ نوشتن یا خواندن فایل‌ها را دارد و وظیفهٔ اجرای دستورها را دارد. در اکثر سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس، کرنل در بوت لودر با یک سری پارامترها اجرا می‌شود و پروسهٔ init را اجرا می‌کند. کرنل باید تمامی ورودی‌ها و خروجی‌ها را بخواند. بخش مهمی از کرنل در بخش محافظت‌شده از رم لود می‌شود. به‌طور کلی‌تر هسته وظیفهٔ مدیریت سخت‌افزار و نرم‌افزار را دارد. اجرای برنامه سیستم عامل واسط بین یک برنامهٔ کاربردی و سخت‌افزار رایانه را فراهم می‌کند، به گونه‌ای که یک برنامهٔ کاربردی می‌تواند تنها با رعایت قوانین و رویه‌های برنامه‌ریزی شده در سیستم عامل با سخت‌افزار ارتباط برقرار کند. سیستم عامل همچنین مجموعه‌ای از خدمات است که توسعه و اجرای برنامه‌های کاربردی را ساده می‌کند. اجرای یک برنامهٔ کاربردی شامل ایجاد یک فرایند توسط هستهٔ سیستم عامل است که فضای حافظه و منابع دیگر را اختصاص می‌دهد، اولویت این فرایند را در سیستم‌های چندکاره ایجاد می‌کند، کدهای باینری برنامه را در حافظه بارگذاری می‌کند و اجرای برنامهٔ کاربردی را آغاز می‌کند. سپس با کاربر و دستگاه‌های سخت‌افزاری ارتباط برقرار می‌کند. وقفه‌ها وقفه‌ها برای سیستم عامل‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، زیرا آن‌ها یک روش کارآمد برای سیستم عامل برای تعامل و واکنش به محیط آن فراهم می‌کنند. گزینهٔ جایگزین، داشتن سیستم عامل منابع مختلف ورودی برای رویدادها (نظرسنجی) که نیاز به اقدام دارند را «تماشا می‌کند» را می‌توان در سیستم‌های قدیمی با پشته‌های بسیار کوچک (۵۰ یا ۶۰ بایت) یافت اما در سیستم‌های مدرن با پشته‌های بزرگ غیرمعمول است. برنامه‌نویسی مبتنی بر قطع به‌طور مستقیم توسط اکثر CPUهای مدرن پشتیبانی می‌شود. وقفه‌ها راهی را برای صرفه‌جویی در خودکار ثبت زمینه‌های ثبت محلی و اجرای کد ویژه در پاسخ به وقایع، به رایانه می‌دهد. حتی رایانه‌های بسیار اساسی از قطع سخت‌افزار پشتیبانی می‌کنند و به برنامه‌نویس اجازه می‌دهند کدی را که ممکن است هنگام وقوع آن اجرا شود، مشخص کند. هنگامی که یک وقفه دریافت شد، سخت‌افزار رایانه به‌طور خودکار هر برنامه‌ای را که در حال اجراست، به حالت تعلیق درمی‌آورد، وضعیت خود را ذخیره می‌کند، و کد رایانه‌ای را که پیش‌تر با وقفه در ارتباط بود اجرا می‌کند. این مشابه با قرار دادن یک نشانک در یک کتاب در پاسخ به تماس تلفنی است. در سیستم عامل‌های مدرن، وقفه‌ها توسط هستهٔ سیستم عامل انجام می‌شود. وقفه‌ها ممکن است از سخت‌افزار رایانه یا برنامه در حال اجرا باشد. هنگامی که یک دستگاه سخت‌افزاری باعث ایجاد وقفه می‌شود، هستهٔ سیستم عامل تصمیم می‌گیرد که چگونه با این رویداد معمولاً با اجرای کد پردازشی مقابله کند. میزان کد در حال اجرا بستگی به اولویت وقفه دارد (برای مثال: شخص معمولاً پیش از پاسخ دادن به تلفن به زنگ آشکارساز دود پاسخ می‌دهد). پردازش قطع سخت‌افزار کاری است که معمولاً به نرم‌افزاری به نام درایور دستگاه منتقل می‌شود که ممکن است بخشی از هستهٔ سیستم عامل، بخشی از برنامهٔ دیگر یا هر دو باشد. ممکن است درایورهای دستگاه با استفاده از روش‌های مختلف، اطلاعات را به یک برنامه در حال اجرا منتقل کنند. یک برنامه همچنین ممکن است باعث ایجاد وقفه در سیستم عامل شود. برای مثال اگر یک برنامه بخواهد به سخت‌افزار دسترسی داشته باشد، ممکن است هستهٔ سیستم عامل را قطع کند و این باعث می‌شود کنترل به هسته منتقل شود. سپس هسته درخواست را پردازش می‌کند. اگر برنامه‌ای بخواهد منابع اضافی (یا مایل به ریختن منابع) مانند حافظه باشد، باعث جلب توجه هسته می‌شود. حالت فقط-خواندنی (Read-Only) در این حالت کاربر کنونی تنها اجازهٔ خواندن فایل(ها) را دارد. معمولاً در سیستم‌های نجات از اطلاعات از سامانهٔ فایل‌بندی فقط خواندنی استفاده می‌شود. کاربر ریشه (Root) کاربر ریشه یا ابرکاربر، کاربری‌ست که بدون محدودیت دسترسی به تمامی فایل‌های سیستم عامل را دارد، در این حالت امنیت داخلی سیستم عامل به حداقل می‌رسد زیرا دیگر هیچ چیزی جلودار کاربر ریشه نیست و ممکن است بدافزاری، آسیب جدی‌ای وارد کند، یا اینکه ممکن است به اشتباه یک فایل مهم سیستمی پاک شود. شناسه کاربری کاربر ریشه در سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس معمولاً ۰ است. مدیریت پروسه‌ها و حافظه (مموری) هر برنامه در حال اجرا یک پروسه است، چه در پیش‌زمینه چه در پس‌زمینه، هستهٔ سیستم عامل وظیفهٔ مدیریت پروسه‌ها را دارد. هستهٔ سیستم عامل به هر پروسه یک شناسهٔ پروسه یا PID می‌دهد، منابع و حافظهٔ پروسه را کنترل می‌کند و آن‌ها را به ترتیب خاصی اجرا می‌کند تا زمانی که پروسه به پایان برسد و پروسهٔ والد (پروسه‌ای که پروسهٔ کنونی از آن نشأت گرفته (دارای یک PPID هست هر پروسهٔ والد) به پایان رسیدن آن را تأیید کند یا مطلع شود. هر پروسه یک برنامه است، هر برنامه به مقداری حافظه و منابعی نیاز دارد، هسته وظیفهٔ این را دارد تا همهٔ این‌ها را تهیه کند، و در انتهای پروسه حافظه و منابع گرفته یا اشغال شده را خالی یا آزاد کند. در سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس پروسهٔ مادر یا init که در هنگام راه‌اندازی سیستم عامل اجرا می‌شود نیز مادر همهٔ پروسه‌هاست؛ یعنی اگر پروسهٔ مادر از بین برود همهٔ پروسه‌های دیگر نیز از بین می‌روند. حافظهٔ مجازی هستهٔ سیستم عامل با قابلیت حافظهٔ مجازی وظیفهٔ تأمین امنیت پروسه‌های اشغال‌شده در مموری را دارد، یعنی باید از دسترسی برنامه‌ها یا پروسه‌ها به منابع و حافظهٔ اشغال‌شده توسط پروسه‌های دیگر جلوگیری کند. به‌طور کلی اگر سیستم عامل قابلیت حافظهٔ مجازی داشته باشد، فضایی برای آدرس‌های پروسه‌ها و برنامه‌های در حال اجرا که آدرس مجازی نامیده می‌شود تا برنامهٔ دیگری نتواند به آن بخش از حافظه دسترسی یابد. هستهٔ سیستم عامل وظیفهٔ مدیریت و گرفتن آدرس‌های مجازی را دارد. چند وظیفه‌ای دسترسی به دیسک هستهٔ سیستم عامل از هرگونه دسترسی به نوشتن یا خواندن در دیسک جلوگیری می‌کند، بنابرین برای نوشتن فایلی (یا خواندن) تنها راه موجود استفاده از فراخوانی سیستم یا فراخوانی توابع سیستم هست، این به این معنی است تنها با فراخواندن توابعی که در هستهٔ سیستم عامل تعریف شده‌اند می‌توان روی دیسک نوشت یا فایلی را خواند. هرگونه خواندن یا نوشتن فایلی در حلقهٔ ۳ یا فضای کاربری توسط هستهٔ سیستم عامل جلوگیری می‌شود، دسترسی به دیسک تنها در حالت کرنل یا هسته ممکن است. سامانهٔ فایل‌بندی هر سیستم عامل سامانه (های) فایل‌بندی پیش‌فرضی دارد، مثلاً ویندوز از سامانهٔ فایل‌بندی NTFS و لینوکس از EXT4 به‌طور پیش‌فرض استفاده می‌کنند. راه‌انداز سیستم (init) در سیستم عامل‌های شبه‌یونیکس init یا اولیه‌ساز، پروسه‌ها و سرویس‌هایی که سیستم عامل برای راه‌اندازی به آن‌ها نیاز دارد را اجرا می‌کند مثلاً در لینوکس، برای بالا آمدن دسکتاپ گنوم نیازمند اجرای سرویس gdm است، بنابرین در انتها سرویس gdm را اجرا می‌کند. این پروسه به عنوان پروسهٔ مادر یا مادر همهٔ پروسه‌های سیستم نیز شناخته می‌شود که معمولاً شناسهٔ پروسهٔ ۱ را به همراه دارد. همچنین این پروسه تا خاموش‌شدن سیستم همچنان فعال است. در سیستم عامل‌های لینوکس معمولاً از سیستم راه‌انداز SystemD استفاده می‌شود. شبکه امنیت هستهٔ سیستم عامل وظیفهٔ جلوگیری از دسترسی هرگونه برنامه‌ای به سخت‌افزار را دارد. برای همین اصطلاحاً می‌گویند هستهٔ سیستم عامل در حلقهٔ ۰ وجود دارد، این امنیت سیستم را تا جایی فراهم می‌کند که برنامهٔ مخربی نتواند به سخت‌افزار صدمه‌ای بزند. تنها راه استفاده از برخی دسترسی‌ها به سخت‌افزار نظیر نوشتن فایل بر هارد دیسک، نیازمند فراخوانی سیستمی یا فراخوانی توابع سیستمی است. رابط کاربری رابط کاربری یک سیستم عامل می‌تواند به دو صورت رابط کاربری گرافیکی (به انگلیسی: Graphical User Interface) یا رابط خط فرمان (به انگلیسی: Command-line interface) باشد. سیستم عامل‌های مدرن از قابلیت رابط کاربری گرافیکی در کنار رابط خط فرمانی پشتیبانی می‌کنند، مانند ویندوز لینوکس، مک او.اس. سیستم عامل‌هایی با پشتیبانی GUI یا رابط کاربری گرافیکی یک دسکتاپ یا میزکار دارند، اما سیستم عامل‌هایی که تنها رابط خط فرمانی یا CLI دارند، در یک ترمینال با یک پوسته اجرا می‌شوند. رابط کاربری در واقع شیوهٔ ارتباط فضای کاربری با سیستم عامل است. در سیستم عامل‌هایی که تنها CLI دارند، شیوهٔ ارتباط با سیستم، تنها به صورت دستورهایی خاص به صورت متنی (تنها راه ورودی کیبورد هست) است و در سیستم عامل‌هایی با قابلیت GUI به صورت گرافیکی و راحت‌تر است. وظایف سیستم عامل سیستم‌عامل دو کار عمده انجام می‌دهد: در نگرش پایین به بالا، منابع منطقی (مانند فایل‌ها) و منابع فیزیکی (مانند دستگاه‌های سخت‌افزاری) رایانه را مدیریت و کنترل می‌کند. در نگرش بالا به پایین، وظیفهٔ سیستم‌عامل این است که یک ماشین توسعه‌یافته یا ماشین مجازی را به کاربران ارائه کند تا آن‌ها بتوانند آسان‌تر برنامه‌نویسی نمایند و درگیر پیچیدگی‌های سخت‌افزاری رایانه نشوند. به‌طور کلی، وظایف سیستم‌عامل شامل موارد زیر است: استفادهٔ بهینه‌تر از منابع و جلوگیری از به هدر رفتن آن‌ها تخصیص و آزادسازی منابع ادارهٔ صف‌ها و زمان‌بندی استفاده از منابع حسابداری میزان استفاده از منابع ایجاد امنیت ایجاد، حذف و ادارهٔ فرایندها ایجاد مکانیسم‌های ارتباط بین فرایندها و همگام‌سازی آن‌ها مدیریت فایل‌ها و پوشه‌ها مدیریت حافظه‌های اصلی و جانبی برقراری امکان دسترسی چندتایی و اجرای هم روند فرایندها به اشتراک‌گذاری منابع تعیین راهکارهایی برای ادارهٔ بن‌بست جلوگیری از وضعیت رقابتی و تداخل یا در هم قفل شدن فرایندها جلوگیری از تداخل سیستم عامل‌های کنونی بین رایانه‌های شخصی در سال‌های اخیر رقابت بیشتر بین سیستم‌عامل‌های اندروید، مایکروسافت ویندوز، آی اواس، مک اواس و لینوکس جریان دارد که آماری که در ماه سپتامبر ۲۰۱۹ توسط وبگاه W3Counter به ثبت رسیده حاکی از آن است که هم‌اکنون بیش از ۱۵ درصد کاربران اینترنت از سیستم‌عامل ویندوز ۱۰ استفاده می‌کنند. آمار موجود که مربوط به فوریهٔ ۲۰۲۰ می‌باشد به شرح زیر است: ویندوز ۱۰: ۱۸٫۳۹٪ اندروید ۹: ۱۴٫۲۰٪ ویندوز ۷: ۱۳٫۷۷٪ آی او اس ۱۳: ۸٫۳۰٪ اندروید ۸: ۷٫۷۶٪ اندروید ۶: ۴٫۸۴٪ اندروید ۷: ۴٫۵۶٪ اندروید ۵: ۴٫۳۵٪ مک اواس: ۴٫۳۱٪ لینوکس: ۳٫۳۴٪ از سیستم‌عامل‌های مشهور رایانه‌های شخصی می‌توان به اسامی زیر اشاره کرد: مک او اس ویندوز لینوکس سیستم عامل‌های شرکت مایکروسافت مایکروسافت داس ویندوز ۱ ویندوز ۲ ویندوز ۳ ویندوز NT 4 ویندوز ۹۵ ویندوز ۹۸ ویندوز ملنیوم ویندوز ۲۰۰۰ ویندوز XP ویندوز ویستا ویندوز ۷ ویندوز ۸ ویندوز ۱۰ ویندوز ۱۱ سیستم عامل‌های شرکت اپل اپل ProDOS مک او اس (MacOS) مک او اس ایکس (MacOS X/OS X) توزیع‌های لینوکس Debian Debian Ubuntu Kali Knoppix Slackware Slackware SuSE Red hat Fedora Core CentOS RHEL(red hat enterprise linux) Enoch Gentoo Ututo Arch Arch Manjaro Tiny Core Android توزیع‌های بی.اس. دی FuryBSD FreeBSD OpenBSD FreeNAS BSDRP مینیکس مینیکس ۳ دیگر پلن ۹ از آزمایشگاه‌های بل هایکو سولاریس z/OS AmigaOS همچنین از سیستم‌عامل‌های موجود روی گوشی‌های تلفن همراه نسل جدید می‌توان به نام‌های زیر اشاره کرد: انری اندروید iOS ویندوز موبایل ویندوز فون سیمبین یوآی‌کیو بادا بلک بری می‌گو پالم تایزن هارمونی اواس جستارهای وابسته اختراع‌ها در ایالات متحده (۱۹۴۶–۱۹۹۱) فهرست سیستم‌عامل‌ها سیستم‌عامل شبکه سیستم اشتراک زمانی سازگار یادداشت منابع آندرواس تننباوم و وودهال، طراحی و پیاده‌سازی سیستم‌های عامل. چاپ چهارم ویرایش دوم ۱۳۸۱. پیوند به بیرون Multics History and the history of operating systems [[ر ده:سیستم‌عامل‌ها]] علوم رایانه
4752
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B9%DB%B4%DB%B5
۱۹۴۵
رویدادها ژانویه ۵ ژانویه - اتحاد جماهیر شوروی دولت کمونیستی جدید لهستان را که طرفدار شوروی بود، به رسمیت شناخت. ۱۶ ژانویه - آدولف هیتلر به پناهگاه زیرزمینی خود در برلین نقل مکان کرد. ۱۷ ژانویه - ارتش سرخ شوروی شهر تخریب شده ورشو، پایتخت لهستان را از اشغال آلمان نازی خارج کرد. روز قبل از آن سرهنگ بوگیسلاو فون بونین فرمانده نیروهای آلمانی حاضر در شهر با لغو دستور هیتلر مبنی بر مقاومت شدید دستور به عقب‌نشینی از شهر داده بود که به دستگیری او انجامید. ۱۸ ژانویه - نازی‌ها آغاز به تخلیه ۶۰ هزار زندانی از اردوگاه آشویتس کردند. ۲۰ ژانویه - مجارستان به عنوان هم پیمان آلمان نازی و یکی از کشورهای اتحادیه دول محور پیمان ترک مخاصمه با متفقین و پرداخت غرامت به آن‌ها در جنگ دوم جهانی را پذیرفت و از جنگ کناره‌گیری کرد. ۲۴ ژانویه - نخستین آزمایش موشک-A4b با موفقیت انجام شد. ۲۷ ژانویه - نیروهای ارتش سرخ شوروی اردوگاه آشویتس را تصرف کردند. این اردوگاه بزرگترین و مجهزترین اردوگاه کار اجباری آلمان نازی بود که در طول اشغال لهستان توسط نازی‌ها ساخته و تجهیز شده بود. ۲۸ ژانویه - با بازگشایی مسیر برمه (به عنوان مستعمره بریتانیا) حمایت‌های تسلیحاتی متفقین از جمهوری چین در مقابل امپراتوری ژاپن آغاز شد. ۳۰ ژانویه - کشتی ویلهلم گوستلوف حامل نزدیک به ده هزار سرباز و پناهنده آلمانی که قصد داشت محاصره شدگان در پروس شرقی را به بندر کیل برساند در سواحل گدانسک (دانزیگ) توسط سه اژدر شلیک شده از زیردریایی اس۱۳ شوروی غرق شد که به مرگ بیش از ۹۳۰۰ تن انجامید. این حادثه مرگ‌آورترین فاجعه دریایی با غرق شدن تنها یک کشتی در طول تاریخ نام گرفت. ۳۰ ژانویه - آدولف هیتلر پیشوای آلمان نازی تنها کمتر از سه ماه مانده به شکست قطعی کشورش در جنگ جهانی دوم، آخرین سخنرانی شخصی خود را از طریق رادیو انجام داد و ابراز امیدواری کرد آلمان در برابر دشمنانش به پیروزی خواهد رسید. ۳۱ ژانویه - سرباز وظیفه ادی اسلوویک به عنوان اولین و آخرین نفر پس از جنگ داخلی آمریکا به اتهام فرار از خدمت در جنگ جهانی دوم در ارتش ایالات متحده با جوخه آتش اعدام شد. فوریه ۴ فوریه - فرانکلین دلانو روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده و وینستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا و جوزف استالین، رهبر شوروی دیدار هشت روزه خود مشهور به کنفرانس یالتا را جهت تعیین سرنوشت اروپا و جهان پس از جنگ جهانی دوم آغاز کردند. ۱۳ فوریه - قوای ارتش سرخ شوروی شهر بوداپست، پایتخت مجارستان را پس از قریب به ۵۰ روز محاصره به تصرف خود درآوردند. در نبرد بر سر این شهر علاوه بر بیش از ۸۰ هزار نظامی، ۳۸ هزار غیرنظامی نیز بر اثر قحطی پدید آمده حاصل از محاصره یا درگیری‌های موجود کشته شدند. ۱۴ فوریه - شیلی، اکوادر، پاراگوئه و پرو به سازمان ملل متحد پیوستند. ۱۶ فوریه - ونزوئلا در جریان جنگ دوم جهانی به آلمان نازی اعلان جنگ داد. ۲۲ فوریه - اروگوئه در جریان جنگ دوم جهانی به آلمان نازی و ژاپن اعلان جنگ داد. ۲۳ فوریه - ترکیه در جریان جنگ دوم جهانی تنها چهار ماه پیش از پایان جنگ و پس از حصول اطمینان از شکست قطعی دول محور در حرکتی نمادین به متفقین پیوست و به آلمان نازی و ژاپن اعلان جنگ کرد. مارس اوایل مارس - آن فرانک، نویسندهٔ جهود متولد آلمان، در سن ۱۵ سالگی بر اثر بیماری تیفوس در اردوگاه کار اجباری بِرگن-بِلسِن درگذشت. ۱۲ مارس - جنگ جهانی دوم: با توجه به پیشروی نیروهای ارتش سرخ و قصد دولت مجارستان به عنوان متحد آلمان برای رسیدن به یک صلح جداگانه با متفقین با دستور آدولف هیتلر، پیشوای آلمان نازی نیروهای این کشور تهاجم بدون خونریزی خود تحت عنوان عملیات مارگارت را برای اشغال مجارستان آغاز کردند. ۱۷ مارس - تاسیس باشگاه فوتبال الاهلی عربستان سعودی. مه ۸ مه - پایان جنگ جهانی دوم و روز پیروزی در اروپا زادروزها ۱۴ فوریه – شاهزاده هانس ادام دوم، پادشاه لیختن اشتاین (۱۹۸۹ تا به کنون) (زوریخ، سوئیس) ۲ فوریه – دیوید دی فریدمن، اقتصاددان و فیزیک‌دان آمریکایی ۶ فوریه – باب مارلی، خواننده-ترانه‌سرا، گیتاریست، و خواننده جامائیکایی (د. ۱۹۸۱) ۹ فوریه – میا فارو، بازیگر آمریکایی ۱۵ فوریه – داگلاس هافستادر، نویسنده و فیلسوف آمریکایی ۱۷ فوریه – برندا فریکر، بازیگر ایرلندی ۲۴ فوریه – بری باستویک، بازیگر آمریکایی ۲۶ فوریه – مارتا کریستن، بازیگر آمریکایی ۱ مارس – درک بندیکت، بازیگر آمریکایی ۱۵ مارس – لینو فاریساتو، دوچرخه‌سوار اهل ایتالیا ۱۹ مارس – جم کاراجا، خواننده اهل ترکیه (د. ۲۰۰۴) ۲ آوریل – لیندا هانت، بازیگر آمریکایی ۱۴ آوریل – ریچی بلکمور، گیتاریست بریتانیایی ۲۷ آوریل – آگوست ویلسون، نویسنده آمریکایی (د. ۲۰۰۵) ۹ مه – یوپ هاینکس، بازیکن فوتبال آلمانی ۱۴ مه – یوچانا والاچ، بازیکن فوتبال اسرائیلی ۱۷ مه – تونی روچه، بازیکن تنیس استرالیایی ۳۰ مه – گلادیس هورتون، خواننده آمریکایی (د. ۲۰۱۱) ۲ ژوئن – جان پیترز، تهیه‌کننده آمریکایی ۳ ژوئن – هیل ایروین، بازیکن گلف آمریکایی ۷ ژوئن – ولفگانگ اشلوسل، سیاست‌مدار اتریشی ۱۱ ژوئن – آدرین باربو، بازیگر و خواننده آمریکایی ۲۰ ژوئن – آنا ماری، خواننده و بازیگر کانادایی ۱ ژوئیه – دبی هری، خواننده-ترانه‌سرا، موسیقی‌دان، بازیگر، خواننده، و آهنگساز آمریکایی ۶ ژوئیه – برت وارد، صداپیشه و بازیگر آمریکایی ۱۰ ژوئیه – رن گلس، بازیگر آمریکایی ۲۶ ژوئیه – هلن میرن، صداپیشه و بازیگر بریتانیایی ۱ اوت – داگلاس دین اشرفت، فیزیک‌دان آمریکایی ۲ اوت – جوانا کسیدی، بازیگر و مدل آمریکایی ۱۹ اوت – ایان گیلان، خواننده انگلیسی ۱ سپتامبر – مصطفی بالعل، زبان‌شناس، نویسنده، و مترجم اهل ترکیه ۱۱ سپتامبر – فرانتس بکن‌باوئر، بازیکن فوتبال و مربی فوتبال آلمانی ۱۷ سپتامبر – فیل جکسون، بازیکن بسکتبال و مربی بسکتبال آمریکایی ۲۵ سپتامبر – دی دی وارویک، خواننده آمریکایی (د. ۲۰۰۸) ۲۶ سپتامبر – برایان فری، خواننده-ترانه‌سرا، موسیقی‌دان، بازیگر، و ترانه‌سرا بریتانیایی ۳۰ سپتامبر – ایهود اولمرت، سیاست‌مدار اسرائیلی ۱۹ اکتبر برنار دارمه، دوچرخه‌سوار اهل فرانسه (د. ۲۰۱۸) جان لیسگو، صداپیشه، موسیقی‌دان، بازیگر، و شاعر آمریکایی ۲۹ اکتبر – ملبا مور، خواننده-ترانه‌سرا، بازیگر، خواننده، و آهنگساز آمریکایی ۳ نوامبر – گرد مولر، بازیکن فوتبال آلمانی ۱۵ نوامبر – آنی-فرید لینگستاد، خواننده سوئدی ۲۱ نوامبر – گلدی هان، موسیقی‌دان، بازیگر، خواننده، و کارگردان آمریکایی ۲۷ نوامبر – باربارا اندرسون (هنرپیشه زن)، بازیگر آمریکایی ۳۰ نوامبر – ماری میلینگتون، بازیگر و بازیگر پورنوگرافی بریتانیایی (د. ۱۹۷۹) ۱ دسامبر – بت میدلر، موسیقی‌دان، بازیگر، و خواننده آمریکایی ۹ دسامبر – مایکل نوری، بازیگر آمریکایی ۱۹ دسامبر – الین جویس، بازیگر آمریکایی ۲۲ دسامبر – دایان سایر، ژورنالیست آمریکایی ژانویه - فوریه ۶ فوریه - باب مارلی، خواننده رِگِی، آهنگساز، نوازنده گیتار و فعال اجتماعی جامائیکایی ۹ فوریه - میا فارو، هنرپیشه، عکاس، انسان‌دوست و فعال حقوق‌بشر آمریکایی. نوامبر - دسامبر ۱۸ نوامبر - ماهیندا راجاپاکسا، رئیس‌جمهور سری لانکا. مرگ‌ها ۳ فوریه – رولاند فرایسلر، سیاست‌مدار و قاضی آلمانی (ز. ۱۸۹۳) ۱۹ فوریه – آرتور فرانک ماتیوس، نقاش و معمار اهل ایالات متحده آمریکا (ز. ۱۸۶۰) ۲ مارس – امیلی کار، نقاش کانادایی (ز. ۱۸۷۱) ۱۹ مارس – فریدریش فروم، سرباز آلمانی (ز. ۱۸۸۸) ۲۹ مارس – فرنس چیک، ژورنالیست اهل مجارستان (ز. ۱۹۱۳) ۲۷ آوریل – خالد ضیا، نویسنده اهل ترکیه (ز. ۱۸۶۷) ۲ مه – مارتین بورمان، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۹۰۰) ۱۰ مه – کنراد هنلاین، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۸۹۸) ۱۹ مه – فیلیپ بوهلر، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۸۹۹) ۲۳ مه – هاینریش هیملر، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۹۰۰) ۳۱ مه – اودیلو گلوبوکنیک، سیاست‌مدار اتریشی (ز. ۱۹۰۴) ۸ ژوئن – روبر دسنوس، شاعر و نویسنده فرانسوی (ز. ۱۹۰۰) ۱۵ ژوئن – نیکولا آوراموف، نقاش بلغارستانی (ز. ۱۸۹۷) ۱۷ ژوئیه – ارنست بوش، نظامی آلمانی (ز. ۱۸۸۵) ۱۶ اوت – تاکیجیرو اونیشی، نظامی ژاپنی (ز. ۱۸۹۱) ۳۱ اوت – استفان باناخ، ریاضی‌دان لهستانی (ز. ۱۸۹۲) ۲۴ سپتامبر – هانس گایگر، فیزیک‌دان آلمانی (ز. ۱۸۸۲) ۱۵ اکتبر – پیر لاوال، سیاست‌مدار فرانسوی (ز. ۱۸۸۳) ۲۱ اکتبر – هنری آرمتا، بازیگر ایتالیایی (ز. ۱۸۸۸) ۲۴ اکتبر – ویدکون کیسلینگ، سیاست‌مدار نروژی (ز. ۱۸۸۷) ۲۵ اکتبر – روبرت لای، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۸۹۰) ۱۱ نوامبر – جروم کرن، آهنگساز آمریکایی (ز. ۱۸۸۵) ۲۰ نوامبر – فرانسیس ویلیام آستون، فیزیک‌دان و شیمی‌دان بریتانیایی (ز. ۱۸۷۷) ۲۸ نوامبر – دوایت اف دیویس، بازیکن تنیس و سیاست‌مدار آمریکایی (ز. ۱۸۷۹) ۱۴ دسامبر – فورستر هاروی، بازیگر ایرلندی (ز. ۱۸۸۴) ۲۲ دسامبر – اتو نویرات، اقتصاددان و فیلسوف اتریشی (ز. ۱۸۹۲) ژانویه - مارس ۲۶ مارس - دیوید لوید جرج: نخست‌وزیر بریتانیا. آوریل - اوت ۳۰ آوریل - آدولف هیتلر، صدر اعظم آلمان نازی. ۳۰ آوریل - اوا براون، همسر آدولف هیتلر. ۱ مه - یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی. جوایز نوبل فیزیک - ولفگانگ پاولی شیمی - آرتوری ایلماری ویرتانن پزشکی - الکساندر فلمینگ، ارنست بوریس چِین، هاوارد والتر فلوری ادبیات - گابریلا میسترال صلح - کوردل هال ۱۹۴۵ (میلادی)
4758
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D8%B4%20%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C%20%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
پردازش رایانه‌ای داده‌ها
پردازش رایانه‌ای داده‌ها هر فرایندی است که از برنامه‌ای رایانه‌ای برای واردسازی داده‌ها، خلاصه‌بندی، تحلیل و در غیر اینصورت تبدیل‌داده به اطلاعات قابل استفاده استفاده می‌کند. علوم و فناوری پردازش داده‌ها دارای وسعت، گوناگونی، و پیچیدگی فراوانی بوده، و این زمینه از دانش به شاخه‌ها و زیر شاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود، که برخی از آن‌ها عبارت است از: پردازش علائم مقالهٔ اصلی: پردازش علائم پردازش علائم (سیگنال‌ها) را باید یکی از شاخه‌های وسیع و پر کاربرد در پردازش داده‌ها به حساب آورد. پردازش تصاویر مقالهٔ اصلی: پردازش تصاویر پردازش تصاویر یکی از زمینه‌های عمده و خاص در پردازش علائم به حساب می‌آید که در آن داده‌های مورد پردازش و عمل‌آوری تصاویر و سیگنال‌های دو بعدی‌ست. پردازش متون مقالهٔ اصلی: پردازش متون یکی از مسائل عمده در پردازش متون و به طور عمومی‌تر در پردازش زبان‌های طبیعی عملیات و فرایندهای مربوط به مدل‌سازی داده‌ها است. پیوند به بیرون پردازش متون بزرگ جستارهای وابسته داده‌ها اطلاعات علم داده‌ها پردازش اطلاعات پردازش علائم پردازش تصاویر پردازش متون پردازش موازی پردازش ابری پردازش رایانه‌ای داده‌ها مدیریت داده‌ها
4760
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%98%D8%AF%D9%87%D8%A7
اژدها
اِژدِها، اَژدَر، دیومار یا ثُعبان یکی از موجودات افسانه‌ای در فرهنگ‌های جهان است. اژدها در اساطیر جهان جایگاه مثل دارد. توصیف اژدها اژدها از جمله مشهورترین موجودات افسانه‌ای در میان ملل مختلف محسوب می‌شود. در تعریف رایج جانوری است بسیار تنومند با بدنی خزنده مانند، که در برخی داستان‌ها و افسانه‌ها توانایی‌هایی مانند پروازکردن یا پرتاب آتش را نیز دارد. در فرهنگ غرب اژدها را بیشتر به صورت یک دیو درنده‌خو و بدذات توصیف می‌کنند که نمادی از پلیدی است و قصد آسیب رساندن به انسان‌ها را دارد. بر خلاف فرهنگ غرب، در فرهنگ کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا، اژدها جانوری مقدس و نیکو است که خرد و دانش فراانسانی دارد. واژه‌شناسی در فارسی ریشه دو واژه اژدها و اژی دهاک یکی است و صورت‌هایی دیگری چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد اژدها که در اوستایی «اَژی» (aži)، در پهلوی «اَز» (az) و در سانسکریت «اَهی» (ahi) خوانده و نامیده می‌شود، به معنای «مار ترسناک و سهمگین» است. در متن‌های کهن ایرانی، گاه این واژه به گونه عام به کار می‌رود. در اساطیر و ادبیات جهان اژدها جانوری است که در کهن‌ترین سنن نماد ویرانگری و نیز آب و آبادانی بوده‌است. روزگاری دراز اساطیر شناسان می‌پنداشتند که اژدها نمایشگر شر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است برای رهایی از قدرت درهم شکننده اژدها. رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهان‌شناسی بابلیان آشکار است. در این کیهان‌شناسی، تیامات یا اژدهایی که نماد ظلمت آغازین است غالباً به صورت ماری خشمگین شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره می‌شود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر می‌کند. در مصر باستان اژدها رمز طغیان‌های بزرگ رود نیل بوده‌است و سود و زیان آن طغیان‌ها را که بارورکننده یا ویران‌کننده‌اند نشان می‌داده‌است. از این رو اژدها غالباً هم با خداوند ازیریس و هم با الههٔ هاتور همانند می‌شده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اُسیریس و به سبب ویرانگری‌اش با «ست» دشمن اُسیریس یکی می‌شده‌است. اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه چنان‌که در چین، مقدس بوده و پرستیده می‌شده‌است، زیرا او را بخشندهٔ آب و باران می‌دانسته‌اند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته (تمساحی بزرگ) و پنداشته‌اند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمین‌لرزه می‌شود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده‌است. برخی از اژدهایان چند سر مشهورند، چون لادون که نگاهبان سیب‌های زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهایان یا مارهای چند سر نیز شاخ‌هایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر به نام آپوکالیپس، وانی، اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ‌پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده‌است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آب‌ها فرمان می‌راند، «او همه چیز را تباه می‌کرد و ویران می‌ساخت». اژدها تنها موجود اسطوره‌ای است که در فرهنگ تمام ملل جایگاهی داشته‌است. عرب‌ها، چین، ژاپن، ایران، مصر، یونان، روم، شمال اروپا در کتب تاریخی از این موجود یاد شده‌است. فرهاد عسکری محقق و فیلسوف اعتقاد دارد که این موجود در گذشته وجود داشته ولی نه به این شکل که مجسمه و روایات ذکر کرده‌اند، بلکه شاید به صورت موجود (مار عظیم) مانند کنت دراکولا یا ضحاک. در اساطیر و ادبیات ایران سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پَلَشتی است. آن‌ها از نخستین یاران اهریمن هستند که آفرینش نیکوی اهورامزدا را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وایو می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹–۳۱ و ۴۱–۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹–۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اهورامزدا نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدیدمی‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲–۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰). بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابرهای آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می‌سازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه می‌گردند. از دیگر سو نیز اژی دهاکه (اژدهاک/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامه نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن می‌نشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران است. پرداخت شخصیت و ویژگی‌های اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) می‌پردازد و آن را آنچنان می‌بالاند و با شکوه و اغراق درمی‌آمیزد که برای نمایش جهان‌بینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونه‌های اساطیری شکل کامل‌تر و پویاتری دارد و اژدها در این داستان‌ها چهره‌های گوناگونی دارد که از میان آن‌ها دو گونه بیش از دیگر نمونه‌ها دیده و تکرار می‌شود. اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌شود. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامه انیرانی پدیدار می‌شود. اژدها در نگارگری از آن جا که نگارگران دورهٔ اسلامی، برای ترسیم جانوران خیالی، از طرح‌های سنتی یکسانی استفاده می‌کرده‌اند و به ندرت، آن جاندار را به خلاف آنچه که گذشتگان کشیده بودند، می‌کشیدند، تصویر اژدها در نگارگری‌های دورهٔ اسلامی، تصویر واحدی است. در این تصویر، اژدها، به شکل ماری بزرگ ترسیم می‌شود که دست و پاهایی همچون شیر دارد. بر روی کتف‌ها و بالای پاهای این جانور، پشم‌هایی دیده می‌شود. پشتش حالتی شبیه پولک دارد و زیر شکمش، خط‌هایی موازی است. اژدها در هیچ‌یک از نگارگری‌های ایرانی، بال ندارد؛ ولی در اسطوره‌ها و داستان‌های عامیانه بالدار هم در نظر گرفته شده‌است، همان‌طور که در فرهنگ دهخدا آمده :جانوری اساطیری به‌شکل سوسماری عظیم دارای دو پر، که آتش از دهان می‌افکنده و پاس گنجهای زیرزمین می‌داشته‌است. سر اژدها، معمولاً همچون سر گرگ است. پوزه‌ای دراز و دهانی بازدارد که زبان باریکش از آن بیرون است. گاهی نیز شعلهٔ آتشی از آن می‌جهد. با توجه به شباهت زیاد اژدهای نگارگری‌های اسلامی با اژدهای نگارگری چینی و نیز با توجه به این که تصویر کردن اژدها در نگارگری‌های اسلامی، پس از دورهٔ تیموریان و انتقال فرهنگ چینی توسط مغولان به ایران، رواج یافت، می‌توان حدس زد که طرح اژدهای نگارگران اسلامی بعد از مغول، بر گرفته شده از اژدهای چینی است. درخت خون اژدها نام یکی از درخت‌های جزیره سقطرا (سُقُطری عربان، مجمع‌الجزایر واقع در باختر اقیانوس هند، میان دو قارهٔ آسیا و آفریقا و در دهانهٔ خلیج عدن از آن کشور یمن) خون اژدهاست. این درخت با نگاه از بالا مانند یک بشقاب پرنده گرد است و برگ‌های سوزنی شکلش به سمت بالا کشیده شده و از رو به رو یکسره به قارچ ماند. تنه درخت هیچ شاخ و برگی ندارد و تنها سر درخت پر از برگ‌های سوزنی شکل است. صمغ درخت اژدها را برای رنگ‌کاری و برق اندازی کار گیرند و فزون بر کاربردهای پزشکی صمغ، سال‌های سال کیمیاگران هم برگ‌هایش را به کارهای خود زده‌اند. معبد اژدها در ده کیلومتری جنوب شرقی گنبد سلطانیه، در نزدیکی روستای ویر، در پهنه‌ای مستطیل شکل در دامنه کوه دو اژدهای بی‌مانند و شگفت‌آور قرار گرفته‌است. این محل به نام معبد اژدها و داش کسن (سنگبر) خوانده می‌شود و مردم محل آن را به نام شیرین و فرهاد می‌نامند. در درون این مجموعه هنری زیبا، سه غارتاق دستکند با اندازه‌هایی مشخص در دل کوه سترگ کنده شده که پیرامون ورودی‌های آن را کنده کاری‌ها و سنگبری‌های زیبای و چشم‌نوازی جلوهای ویژه بخشیده‌اند. مهمترین بخش این کنده کاریها، که در نوع خود در ایران منحصر به فرد است، دو تصویر اژدهاست که در روبروی یکدیگر، با طول بیش از ۵ متر، به شکل قرینه در دل سخت سنگ کنده شده‌اند، که در پیچ و خم‌های خود جهانی از اسرار نهفته دارند. پیرامون این نقش برجسته‌های یگانه و بی‌مانند، مهرابه‌ای زیبا و نقش دار، با طرحهای اسلیمی، گل و بوته و مقرنس بر پیکره بیجان سنگ کنده کاری شده‌اند. تقارن در هرجای این نیایشگاه به چشم می‌خورد. در روستای خُنگ بیرجند در منطقه ای باستانی به نام شبرنگ غاری دستکند به نام لون اژدها وجود دارد و به زمین‌های بالادست آن سرپشت می‌گویند که به گفته بومی‌های منطقه محل زندگی گبرها بوده‌است. دانشمندان و اندیشمندان ایران‌شناس بر این پندارند که غارهای معبد اژدها، یکی بزرگتر در جنوب و دو تا قرینه در شرق و غرب، نخست نیایشگاه آیین مهر، بوده و کاربرد آن را حتی در دوران پس از اسلام هم نگه داشته بوده‌است. مار در آیین مهر و اژدها در فرهنگ ایرانی، نقشی بنیادین و اثرگذار دارند. اژدها با جهت‌گیری خود به درون نیایشگاه، گویی خوش آمدگوی تازه واردان است. منابع ستّاری، جلال، رموز قصّه از دیدگاه روانشناسی اژدها و مار و شاخ. رستگار فسایی، منصور، اژدها در اساطیر ایران، تهران ۱۳۷۹، انتشارات توس. رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان: عصر اوستایی تا پایان دوران ساسانیان، تهران ۱۳۸۱، انتشارات سخن. مرکز پژوهشی میراث مکتوب، به آدرس: www.mirasmaktoob.ir/view-1451.html اسطوره‌شناسی ایرانی افسانه‌های ایرانی دورگه‌ها در اسطوره‌شناسی آفریده‌های افسانه‌ای نهان‌جانداران هیولاها
4762
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA
تیامات
تیامات یا تیامت نام یکی از ایزدبانوهای باستانی افسانه‌های بابلی و سومری و یکی از نقش‌آفرینان اصلی در حماسه آفرینش بابلی یعنی داستان انوما الیش است. او ایزدبانوی آب بود و دیگر خدایان را شورانید تا انتقام قتل شوهرش آبزو را بگیرند. بنابر این حماسه، مردوک خدای شهر بابل، تیامات را کشت و بدن او را به دو نیم کرد. از یک تکه برای ساختن آسمان استفاده کرد و مقرر ساخت تا تکهٔ دیگر زمین باشد. اسطوره‌ای‌ است متعلق به تمدن بین النهرین (تاریخ تالیف : نامعلوم) در وصف آفرینش جهان و درباره تیامات<نخستین مادر عالم> و آپسو (آبزو) <نخستین پدر عالم> که با یکدیگر اولین سلسله خدایان را تشکیل میدهند. این افسانه به بیان جنگ های میان خدایان میپردازد. جستارهای وابسته فهرست خدایان باروری منابع اژدهایان انوما الیش ایزدبانوان آفرینش ایزدبانوان دریا و رود ایزدبانوان میان‌رودان خدایان آشوب
4763
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%85%D8%A7%20%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B4
انوما الیش
اِنوما اِلیش (به‌زبان اکدی: ) اسطوره آفرینش بابِلی است (که به نام کلمات آغازین آن نامگذاری شده‌است). در سال ۱۸۴۹ توسط آستن هنری لایارد باستان‌شناس انگلیسی (به صورت تکه‌تکه) در کتابخانه ویران شده آشوربانی‌پال در نینوا (موصل، عراق) بازیافته شد. در سال ۱۸۷۶ برای اولین بار روایتی از این اسطوره توسط جرج اسمیت آشورشناس انگلیسی منتشر شد؛ پژوهش و کاوشِ بیشتر منجر به تکمیل متن و ترجمه بهتر شد. انوما الیش در حدود یک هزار سطر دارد و به زبان بابِلی باستان بر روی هفت لوح گِلی نوشته شده، هر یک از این الواح شامل مابین ۱۱۵ تا ۱۷۰ سطر به خط میخیِ سومری-اکدی است. بیشتر قسمت‌های لوح پنجم هرگز پیدا نشد، اما به جز این افتادگی، متن تقریباً کامل است. این حماسه یکی از مهم‌ترین منابعِ جهان بینیِ بابِلی است. در این هفت لوح آفرینش جهان و نیز نبردی در بین خدایان که برتری مردوک در مرکز آن قرار دارد، توصیف می‌شوند؛ در ادامه آن خلقت انسان که مقدر به خدمتِ خدایان بین‌النهرینی است، بیان می‌شود و در پایان، بخشی طولانی که در ستایش مردوک است. هدف اصلی آن نامشخص است، گرچه می‌دانیم که نسخه ای از آن برای بعضی جشن‌ها استفاده می‌شده‌است. ممکن است در این اسطوره عنصری سیاسی وجود داشته باشد: مشروعیت یا برتری جنوب میان رودان (بابِل) بر امپراتوری آشور. بعضی از نسخه‌های متأخر مردوک را با آشور (ایزد) جایگزین می‌کنند. نسخه‌های مختلفی از انوما الیش در بابل و آشور پیدا شده‌است. نسخه کتابخانه آشوربانی‌پال به قرن هفتم پیش از دوران مشترک برمی گردد. تاریخ شکل گیریِ متن احتمالاً اواخر هزاره دوم پیش از دوران مشترک، یا حتی زودتر از آن در زمان حمورابی در دوره بابِل باستان (در حدود۱۶۰۰–۱۹۰۰ پیش از دوران مشترک) است. پیشینه و کشف قبل از کشف لوح‌ها، عنصرهای اصلی اسطوره از طریق نوشته‌های بروص، نویسندهٔ بابلی قرن سوم پیشا دوران مشترک و کاهن بِل (مردوک)، بازمانده بود. این نوشته‌ها در آثار مورخان بعدی که روایت این کاهن را نقل می‌کردند تا زمان فعلی باقی مانده‌اند. بروص علاوه بر آن روایتی می‌کند که در آن مردِ فرزانه‌ای که ماهی‌نما است و از دریا می‌آید، به آدمیان همهٔ دانش‌ها (نوشتن، قانون‌گذاری، ساخت‌وساز، ریاضیات و کشاورزی) را یاد می‌دهد. بروص روایت آفرینش را از زبان این فرزانه روایت می‌کند. داماسکیوس نیز روایت کوتاهی از کیهان‌شناسی بابلی می‌کند که به انوما الیش شبیه است. لوح‌های گلی‌ای که حاوی نوشته‌های شبیه به داستان‌های کتاب مقدس هستند توسط هنری لایارد، هرمزد رسام و جرج اسمیت در خرابه‌های کاخ و کتابخانهٔ آشور بانی‌پال؛ بین سالهای ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۶ در حفاری‌های نینوا (نزدیک موصل) پیدا شدند. اسمیت با بررسی نزدیک به ۲۰٬۰۰۰ تکه‌هایی که رسام در سال ۱۸۵۲ پیدا کرده بود، ارجاعاتی را به پادشاهان و حاکمانی که نامشان در کتاب مقدس آمده‌است پیدا کرد: شلمنسر دوم، تیگلات-پیلسر سوم، سارگون دوم، سناخریب، اسرحدون و … - علاوه بر آن، جدا از اسطورهٔ آفرینش، نسخه‌های بابلی اسطورهٔ طوفان را پیدا کرد. پس از بررسی مشخص شد که اسطوره‌های آشوری یا از داستان‌های بابلی سرچشمه گرفته‌اند یا خیلی به هم شبیه هستند. علاوه بر آن هنری راولینسون شباهت‌هایی را بینِ روایتِ آفرینش کتاب مقدس و جغرافیای بابِل یافته بود و پیشنهاد داد که داستان‌های آفرینش کتاب مقدس ممکن است ریشه در آن منطقه داشته باشند. ارتباطی نیز توسط اسمیت در بعضی از لوح‌ها (به خصوص لوحِ K 63 در موزه بریتانیا) پیدا شد. انتشار تحقیقات اسمیت منجر به سفری تحقیقاتی به آشور (با حمایت مالی دیلی تلگراف) شد که در طی آن لوح‌های بیشتری پیدا شدند که شامل اسطوره طوفان، آفرینش، جنگ مابین خدایان خوب و بد، و هبوط انسان بودند. سفر دوم تکه‌های بیشتری دربارهٔ اسطورهٔ آفرینش به همراه آورد. او سرانجام به بریتانیا برگشت و از ۴ مارس ۱۸۷۵ شروع به انتشار یافته‌های خود در دیلی تلگراف کرد. اسمیت تصور می‌کرد که اسطورهٔ آفرینش باید در اصل حداقل شامل نُه یا ده لوح باشد. او بعضی از لوح‌ها را توانست تشخیص دهد که به روایت بروص شبیه بودند. برخی از مکاتبات اولیهٔ اسمیت، مانند ارجاع به داستان‌های وسوسهٔ حوا، برج بابل و دستورهای خدا (یهوه) به آدم و حوا بعداً اشتباه از آب درآمد. ارتباط با داستان‌های کتاب مقدس توجه خیلی بیشتری را به این لوح‌ها جلب کرد - علاوه بر تحقیقات اولیه‌اسمیت دربارهٔ آن‌ها، در ابتدا کارهای ترجمهٔ گوناگونی از آن‌ها انجام شد: ای. شریدر، آرچیبالد سیس، یولیوس اوپرت، پیتر جنسن () و به دنبالش ، زیمرن () و غیره. در سال ۱۸۹۸ متولیان موزهٔ بریتانیا سفارشِ انتشار منظم همهٔ متونِ مربوط به آفرینش آشوری و بابلیِ تحت اختیار خود را دادند، کاری که به «لئونارد ویلیام کینگ» سپرده شد. کینگ به این نتیجه رسید که اسطورهٔ آفرینش در اصل بر روی هفت لوح نوشته شده‌است. این مجموعه در سال ۱۹۰۱ منتشر شد () کینگ ترجمه‌ها و یادداشت‌های خودش را در دو جلد همراه با مطالب تکمیلی منتشر کرد (). تا آن زمان تکه‌های بیشتری از لوح ششم (دربارهٔ آفرینش انسان) پیدا شده بود - در آن مردوک انسان را از خونِ خود که با استخوان آمیخته شکل می‌دهد که شباهت‌هایی با سِفر پیدایش داشت. مطالب جدید مربوط به لوح‌های چهارم و ششم بیش از پیش روایت بروص را تقویت کرد. لوح هفتم (که کینگ آن را افزوده بود) در ستایش مردوک بود: حدود ۵۰ لقب (نامِ) او در بیش از ۱۰۰ سطر برشمرده می‌شد. بنا بر این ساختاربندی کینگ انوما الیش را به پنج بخش تقسیم می‌کرد: پیدایش خدایان، افسانهٔ ئه‌آ و آپسو، اسطورهٔ ابلیس نخستین تیامات، روایت آفرینش، و سرودی برای مردوک (با همهٔ نامهایش). نکتهٔ مهم اینکه در لوح‌ها، هم آشوری و هم بابلی، آنهایی که دارای انجامه بودند، شمارهٔ لوح را نیز حک شده دربرداشتند. در سفرهای تحقیقاتیِ بعدیِ پژوهشگران آلمانی تکه‌های بیشتری یافت شدند (به خصوص لوح‌های ۱، ۶، و ۷)(بین سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۴) - که در آن‌ها مردوک با آشور (ایزد) جایگزین شده بود. منابع مهم دیگری از لوح‌های ۱ و ۶ و ۷ در طی سفرهای ۲۵–۱۹۲۴، و بعد از آن ۲۹–۱۹۲۸ پیدا شدند. متونِ آشوری‌ای که توسط آلمانی‌ها پیدا شد اصلاحاتی را ناگزیر ساخت: آفرینش انسان با کشتن و خونِ کینگو انجام می‌گرفت و نه مردوک. این کشفیات با خریدهایی که از دلال‌های آثار عتیقه صورت گرفت، تکمیل گشت؛ در نتیجه در میانهٔ قرن بیستم بخش‌های بیشتر متن پیدا شده بود، به جز لوح پنجم. این اکتشافاتِ بیشتر جریانی از انتشارات و ترجمه‌ها را در اوایل قرن بیستم به دنبال خود داشت. در قرن بیست‌ویکم، متن همچنان مورد پژوهش، تحلیل و بحثِ فعالانه قرار دارد. برخی از انتشارات قابل‌توجه: ؛ ؛ ؛ ؛ و سایر آثار. قدمت اسطوره مجموعهٔ لوح‌هایی که در اختیار کینگ بودند قدمتی بیش از قرن هفتم پیشا دوران مشترک نداشتند (از کتابخانهٔ آشوربانی‌پال در نینوا پیدا شده بودند). با این حال کینگ عقیده داشت آنها نسخه‌برداری از آثار پیشینِ بابِلی هستند، زیرا این لوح‌ها در ستایش مردوک (خدای بابل) بودند، و نه آشور (خدا). علاوه بر آن کینگ این مسئله را مطرح کرد که مجسمه‌های پیدا شده در معبد نینورتا در شهر نمرود نمایانگر جنگ تیامات با مردوک هستند، بنابراین قدمت اسطوره اژدها حداقل به دوران پادشاهی آشور-ناصیر-پال دوم (۸۵۹–۸۸۳ پیشا دوران مشترک)، دو قرن پیش از کتابخانهٔ آشوربانی‌پال برمی‌گردد. شواهدی که اثبات کند تصویر نمایانگر مردوک و تیامات است، ضعیف است؛ سایر تصاویر حماسه نیز همین وضعیت را دارند. با این وجود، اکثر محققان زمانی حتی پیشتر را به شکل‌گیری حماسه نسبت می‌دهد. افسانهٔ تیامات و هیولاهای او خیلی پیش از آن (در زمانحاکمان اولیه کاسی ح. قرن ۱۷ پیشا دوران مشترک) نیز یافت شده‌است. گفته شده که اسطوره، یا حداقل ترویج مردوک در آن، به زمان اولین امپراتوری بابلی برمی‌گردد (۱۵۹۵–۱۸۹۴ پیشا دوران مشترک)، در همان دوره‌ای که مردوک خدایی ملی می‌شود. ترویجی مشابه از مردوک در اولین سطرهای قانون حمورابی (ح. ۱۷۵۴ پیشا دوران مشترک) دیده می‌شود. نسخه‌ها نسخه‌های گوناگونی از لوح‌ها وجود دارد - حتی تا سال ۱۹۰۲ تکه‌هایی از چهار نسخه‌برداری از لوح اول به دست آمده بود، و نیز خلاصه‌هایی که احتمالاً «تمرین دست‌خط» بودند. لوح‌هایی که در کتابخانهٔ آشور بانی‌پال پیدا شده بودند معمولاً بر روی خاک رسی خوب نوشته شده بودند، در حالی که لوح‌های بابلی نو اغلب به آن خوبی نوشته و تهیه نشده بودند، گرچه نمونه‌های با کیفیتی نیز در بین آنها وجود دارد. همهٔ لوح‌ها، چه آشوری و چه بابلی، در سطرهای مختلف نوشته شده بودند، و نه در ستون؛ و ظاهر متن در هر دو یکسان بود. لوحی به شمارهٔ ۹۳۰۱۴ در موزهٔ بریتانیا که به لوح «دوزبانه» مشهور است علاوه بر شرح خلقت انسان و حیوان (توسط مردوک به کمکِ ارورو) به آفرینش دجله و فرات، گیاهان و اولین خانه‌ها و شهرها می‌پردازد. سایر نسخه‌ها را می‌توانید در و بیابید. متن انوما الیش به معنای «زمانی (که) در بالا» است. خلاصه الواح هفت‌گانه: لوح ۱ داستان پیش از آفرینش آغاز می‌شود، در زمانی که تنها خدایان نخستین آپسو و تیامات وجود داشته و در هم آمیخته بودند. هیچ چیز دیگری نبود و نه خدای دیگری، و هیچ سرنوشتی پیشگویی نشده بود. سپس از آمیزش آپسو و تیامات دو خدا برآمدند - لاهمو و لاهامو؛ و سپس آنشار و کیشار. از آنشار نخست آنو پدید آمد و از آنو نودیمود (که «ئه‌آ» نیز نامیده می‌شود). هیاهوی خدایان جدید تیامات را آشفته و منزجر کرد و آپسو نتوانست آنها را آرام کند. آپسو وزیرش (مومو) را فرا می‌خواند تا با تیامات صحبت کند و او پیشنهاد کرد که خدایان جدید نابود شوند، اما تیامات تمایلی به نابودی آنچه ساخته بودند نداشت. مومو به آپسو توصیه می‌کند که آنها را نابود کنند و او می‌پذیرد. خدایان جدید این موضوع را می‌شنوند و نگران می‌شوند - اما ئه‌آ افسونی می‌سازد تا آپسو به خواب فرورود. وزیر تلاش می‌کند تا آپسو را بیدار کند ولی نمی‌تواند؛ ئه‌آ هاله آپسو را به دست می‌آورد و خود بر تن می‌کند، آپسو را می‌کشد، و مومو را در زنجیر می‌کند. ئه‌آ همراه با شریکش در کاخ خود مستقر می‌شود و با هم مردوک را خلق می‌کنند. شکوه مردوک از ئه‌آ و سایر خدایان فراتر می‌رود، و ئه‌آ او را "پسرم، خورشید!" صدا می‌زند. آنو چهار باد را خلق می‌کند. سایر خدایان تیامات را سرزنش می‌کنند که در زمان به قتل رسیدن شریکش (آپسو) کاری انجام نداده‌است. آنگاه تیامات برای جنگ گروهی هیولا می‌سازد و کینگو (یکی از خدایان) را در رأس شان قرار می‌دهد و نیز به شریکیِ خود می‌گیرد. او «لوح سرنوشت» را به کینگو می‌دهد تا فرماندهی او را چالش ناپذیر کند. لوح ۲ ئه‌آ از نقشهٔ تیامات برای انتقامِ خون آپسو خبردار می‌شود. با پدربزرگش، آنشار، صحبت می‌کند، می‌گوید که بسیاری از خدایان به تیامات پیوسته‌اند، و او یازده هیولا خلق کرده، و کینگو را در راسشان قرار داده‌است، «لوح سرنوشت» در اختیار آنهاست. آنشار نگران می‌شود و به آنو می‌گوید که برای مصالحه به نزد تیامات برود، ولی او از مواجهه با تیامات عاجز است و برمی‌گردد. آنشار بیشتر نگران می‌شود، گمان می‌کند که هیچ خدایی یارای مقاومت در مقابل تیامات را ندارد. در نهایت آنشار مردوک را به پهلوانی برمی‌گزیند. مردوک فراخوانده می‌شود، می‌پرسد با کدام ایزد باید بجنگد - آنشار به او می‌گوید نه با ایزد، بلکه با ایزدبانو تیامات. مردوک با اطمینان پیروزی خود را نوید می‌دهد، ولی آنها را ناچار می‌کند تا او را به بزرگ‌خدایی برگزینند، حتی بر آنشار. لوح ۳ آنشار پس از مشورت، لاهمو و لاهامو را از نقشهٔ تیامات خبردار می‌کند، و نیز از درخواستِ مردوک، که اگر پیروز شود بر آنها برتری می‌یابد. لاهمو و لاهامو نگران می‌شوند، ولی همگی می‌نوشند، خواب‌آلود می‌شوند، و سرانجام خواستهٔ مردوک را می‌پذیرند. لوح ۴ مردوک بر اورنگ شاهی می‌نشیند، بالاتر از خدایان دیگر، که ستایشش می‌کنند. و نیز به مردوک عصا و ردای شاهی داده می‌شود، علاوه بر آن سلاح نبرد با تیامات - کمان، ترکش، گرز، و صاعقه به همراه چهار باد - بدنش شعله‌ور می‌شود. مردوک با استفاده از چهار باد، تیامات را به دام می‌اندازد. با پیوستنِ گردباد، چرخند و «باد اهریمنی» هر هفت باد بر تیامات هجوم می‌آورند. مردوک در ارابهٔ جنگی خود به پیش می‌رود. او تیامات را به مبارزه می‌طلبد، می‌گوید که او کینگو را به ناحق به شریکی گرفته، و متهمش می‌کند که ریشهٔ مشکلات است. تیامات را خشم فرا می‌گیرد و به جنگ تن‌به‌تن می‌پردازند. مردوک با توری که آنو به او هدیه داده، تیامات را به دام می‌اندازد، تیامات تلاش می‌کند مردوک را ببلعد، ولی «باد اهریمنی» دهان او را پر می‌کند. با چرخش بادها در تیامات، او باد می‌کند - مردوک با رها کردن تیر از کمان، به قلب او می‌زند - تیامات کشته می‌شود. سایر خدایانی که در لشکر تیامات بودند، قصد فرار می‌کنند ولی مردوک اسیرشان می‌کند، سلاح‌شان را می‌شکند و به تور می‌اندازد. یازده هیولای تیامات نیز به دام می‌افتند و به زنجیر کشیده می‌شوند، در همین هنگام کینگو را به نزد «فرشتهٔ مرگ» می‌برند و «لوح سرنوشت» از او ستانده می‌شود. مردوک سر تیامات را به گرز می‌کوبد و باد شمالی خون او را با خود می‌برد. سپس مردوک هر آنچه از تیامات باقی‌مانده را به دو نیم می‌کند، از یک‌نیمه آسمان را بنا می‌کند، و در آن برای آنو، انلیل و ئه‌آ جایگاهی می‌سازد. لوح ۵ مردوک صور فلکی را به صورت خدایان شکل می‌دهد و روزهای سال را تعیین می‌کند. او روز و شب را خلق می‌کند، و نیز ماه را. او ابرها و باران را خلق می‌کند، و دجله و فرات را. او «لوح سرنوشت» را به آنو می‌دهد. مجسمه‌های یازده هیولای تیامات، ساخته شده و در دروازهٔ آپسو قرار می‌گیرند. لوح ۶ سپس مردوک با ئه‌آ سخن می‌گوید - می‌گوید که از خونش انسان را خلق خواهد کرد - و انسان در خدمت خدایان خواهد بود. ئه‌آ توصیه می‌کند که یکی از خدایان به عنوان قربانی انتخاب شود - خدایان ردهٔ دوم کینگو را برای اینکار پیشنهاد می‌دهند - پس، از خونِ او انسان خلق می‌شود. سپس مردوک خدایان را در «بالا» و «پایین» تقسیم می‌کند - سیصد در آسمان‌ها، ششصد بر زمین. خدایان می‌گویند که سریر یا پرستشگاهی برای مردوک می‌سازند - مردوک می‌گوید که بابل را بسازند. خدایان یکسال را به آجرسازی می‌گذرانند و بعد از آن معبد مردوک را مرتفع می‌سازند، برای مردوک، ئه‌آ و انلیل. بزمی با حضور پنجاه خدا برگزار می‌شود. آنو کمان انلیل، و مردوک را می‌ستاید. نُه اسمِ (یا لقب) نخستینِ مردوک برشمرده می‌شود. لوح ۷ پنجاه اسم (یا لقب) باقیماندهٔ مردوک برشمرده می‌شود. تحلیل تاریخی-سیاسی انوما الیش منبع اصلی کیهان‌شناسی در بین‌النهرین است. از نظرِ هیدل هدف اصلی آن ستایش مردوک بود، و آن خدای بابلی را در راس همهٔ پانتئون قرار می‌داد، او این برتری را با شکست دادن تیامات و خلق گیتی به دست می‌آورد. هیدل متن را (علاوه بر پیام دینی آن) دارای پیامی سیاسی نیز می‌داند: ترویج برتری خدای بابلی، برای توجیه هر نوع توفق بابلی‌ها در کل منطقه. به‌طور کلی متن دارای واژه‌های زیادی است که در اصل سومری هستند، مانند نام هیولاهای تیامات، بادهای مردوک و نامی که در سومر برای انسان به کار می‌رفت (لولو)؛ با همهٔ این‌ها خدای اصلی در حماسه مردوک (بابِلی) است، و نه اِنلیل (سومری). کاربرد آیینی کلیات در متنی آیینی از دورهٔ سلوکی‌ها نوشته شده‌است که انوما الیش در طی جشن آکیتو خوانده می‌شده‌است. در بین پژوهشگران بر سرِ وقوع این قرائت، هدف آن، و حتی هویت متنِ مورد اشاره، بحث علمی در جریان است. بیشتر تحلیل‌گران عقیده دارند که این جشن دربرگیرندهٔ نوعی از اجرایِ دوباره‌یِ شکست تیامات به دست مردوک، به نشانهٔ چرخهٔ جدید و پیروزی برآشفتگی، بوده‌است. اما در تحلیل‌های «جاناتان اسمیت» او معتقد است که مراسم باید در فضای امپراتوری پسا-بابلی و پسا-آشوری در نظر گرفته شود، و استفادهٔ سیاسی‌ای که حاکمان غیربومی سلوکی از آن می‌برده‌اند؛ فراتر از این او حتی در اینکه انوما الیشِ حوانده شده در این مراسم همان متن دوران آشور باستان بوده باشد، تردید دارد. اینکه آیا اسطورهٔ آفرینش انوما الیش برای مراسم آکیتو ایجاد شد، یا برعکس، یا هیچ‌کدام، مشخص نیست؛ با این وجود پیوستگی‌های روشنی در موضوع اصلیِ آن دو دیده می‌شود، علاوه بر آن شواهدی وجود دارد گه جشن در دورهٔ بابلی نو نیز برگزار می‌شده و همبستگی زیادی با اسطوره دارد. همچنین تصور بر این است که نسخه‌ای از انوما الیش در ماه کیسلیمو خوانده می‌شده‌است. گفته شده که خواندنِ آیینی شعر، همزمان با طغیان بهارهٔ دجله و فرات (به دنبال آب شدن برف در مناطق کوهستانی بالای رودخانه) بوده - که منطبق با شکستِ تیامات (وجودی از آب) از مردوک است. تأثیر بر پژوهش‌های کتاب مقدس انوما الیش شباهت‌های بسیاری به بخش‌هایی از عهد عتیق دارد، این مسئله باعث شده که بسیاری از محققان به این نتیجه برسند که آن بخش‌ها بر اساس اثر بین‌النهرینی هستند. شباهت‌های فراگیر شامل: اشاره به آشفتگیِ آب (های ازلی) پیش از خلقت؛ جدایی (تقسیم) آشفتگی به آسمان و زمین؛ گونه‌های مختلف آب و جدایی آن‌ها؛ و همچنین شباهت عددی هفت لوح حماسه و هفت روز خلقت. اما در تحلیلی دیگر تفاوت‌های بسیاری برشمرده می‌شود: چندخدایی در مقابل یکتاپرستی؛ جان‌بحشی به نیروها و کیفیات در اسطوره‌بابلی در مقابل خلقتِ کلامیِ خدایِ یکتا در داستان‌های کتاب مقدس؛ ماندگاری ماده در مقابل خلقتِ از هیچ؛ و عدم وجود هیچ شباهتی با نبردهای طولانی مردوک با گروهی هیولا. وی همچنین به مشترکات گستردهٔ هر دو متن با سایر ادیان اشاره می‌کند، مانند آشفتگی آب(ها) که در آثار مصری، فنیقی و ودایی یافت می‌شود؛ و نیز اینکه هر دو اثر به زبانی با ریشه‌های سامی نوشته شده‌اند. در مورد خلقت انسان در استفاده از خاک یا گِل شباهت‌هایی وجود دارد، اما هدفِ خلقتِ انسان در دو متن معکوس می‌شود: در انوما الیش انسان برای بندگی خدایان خلق می‌شود، در حالی که در سِفر پیدایش انسان از اختیار بیشتری برخوردار است. با این وجود در هر دو، خاک با «خدایی» دمیده می‌شود، چه از طریق خون خدا در انوما الیش، یا با ساخته شدن به صورت خدا در سفر پیدایش. در مورد هفت لوح و هفت روز در هر سیستم خطِ سیرها کاملاً منطبق نیست، ولی موارد مشترکی در ترتیب رویدادهای خلقت وجود دارد: ابتدا تاریکی، سپس نور، سپس گنبد آسمان، زمین خشک، و در نهایت انسان و به دنبالش دوره‌ای فراغت. نظریه‌های مختلفی برای توضیح این شباهت‌ها مطرح شده‌است. بر اساس تجزیه‌وتحلیل اسم‌ها در متن، آلبرت کلی پیشنهاد کرد که انوما الیش ترکیبی از اسطوره‌ای سامی (مارتو) و اسطوره‌ای سومری (از اریدو) است؛ این نظریه فاقد شواهد تاریخی یا باستان‌شناسی در نظر گرفته می‌شود. نظریهٔ دیگری چنین است که اسطورهٔ بین‌النهرینی به سمت غرب گسترش یافت (به فرهنگ‌های دیگری مانند یهودیان نخستین)؛ علاوه بر آن ایشان در زمان اسارت در بابِل تحت تأثیر تمدن بین‌النهرینی قرار گرفتند. نظریهٔ سومی نیای مشترکی برای هر دو دستگاه دینی در نظر می‌گیرد. کنراد هیرز معتقد است که سفر پیدایش به جای اتخاذ کردن از اسطورهٔ آفرینش بابلی یا سایر اساطیر، به شکلی جدلی آنها را خطاب قرار می‌دهد تا بنیان‌های حود را رد کنند. بر اساس این نظریه انوما الیش با جزییات پیوندهای ماده الهی و بی‌جان را شرح داده، در حالی که هدف سفر پیدایش بیان برتریِ یهوه بر همهٔ خلقت است. به نظر می‌رسد که لوح شکستهٔ انوما الیش به مفهومی از شبات اشاره می‌کند." یادداشت پانویس منابع , alt link , alt link برای مطالعهٔ بیشتر پیوند به بیرون Enuma Elish - The Babylonian Epic of Creation on Ancient History Encyclopedia (includes the original text) , extract of English translation by W.G. Lambert reproduced at etana.org A cuneiform text of Tablet I with translation and explanation in detail آثار هزاره ۲ (پیش از میلاد) ادبیات اکدی ادبیات سده ۱۶ (پیش از میلاد) ادبیات سده ۱۷ (پیش از میلاد) ادبیات سده ۱۸ (پیش از میلاد) اسطوره‌شناسی میان‌رودان اسطوره‌های میان‌رودان افسانه‌های آفرینشاسطوره اکتشافات باستان‌شناسی ۱۸۴۹ (میلادی) انوما الیش
4766
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8
زینب
زینب (۵ قمری – ۶۲ قمری) که با نام زینب کبری نیز شناخته می‌شود، سومین یا چهارمین فرزند فاطمه زهرا و علی بن ابی‌طالب دانسته می‌شود. از دوران کودکی او، جز زاده شدن در زمان محمد، پیامبر اسلام، که نام زینب را بر او نهاد، اطلاعات چندانی در تاریخ‌نگاری اسلامی نیامده است. بیشتر منابع به زندگانی او به هنگام همراهی با حسین بن علی از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا پرداخته‌اند. از او در رویدادهای پرشماری از نبرد کربلا از جمله به میدان فرستادن فرزندان و خانواده‌اش و بردباری بر مرگ آنان یاد شده‌است. عبارت معروف «خدایا این قربانی را از ما بپذیر» منتسب به زینب در هنگامهٔ کشته شدن حسین است. پس از پایان نبرد کربلا، زینب به همراه سایر همراهان به اسارت لشکریان یزید درآمد و ابتدا به کوفه و کاخ ابن زیاد و سپس به شام و کاخ یزید منتقل شد. زینب سپس اجازه یافت به همراه سایر اسرا به مدینه بازگردد. از عبدالله بن جعفر طیار به عنوان همسر زینب یاد می‌کنند. حاصل ازدواج آن‌ها یک دختر و چهار پسر بود که دو تن از آن‌ها در نبرد کربلا کشته شدند. در محل دفن زینب اختلاف نظر وجود دارد. دو آرامگاه مرتبط با او در دمشق و قاهره مقصد زائران شیعه است. شیعیان وی را بیشتر در رویدادهای پس از کربلا می‌شناسند. زینب در منابع اسلامی و مخصوصاً نزد شیعیان به عنوان شخصیتی صبور، فداکار، پرهیزکار و مظهر شجاعت و سرکشی در برابر ظلم قلمداد می‌شود. نام و لقب زینب به «زینت پدر» ترجمه می‌شود. این نام را جدش محمد برگزید و آن را به الهام الهی نسبت داد. زینب را زینب الکبری می‌نامند تا از خواهر کوچکترش ام کلثوم یا زینب الصغری تمیز داده شود. به دلیل نقش وی در واقعهٔ کربلا به عنوان بطله الکربلا (قهرمان کربلا) نیز شناخته می‌شود. القاب دیگرش «شقیقة الحسین» (خواهر تنی حسین، به جهت همراهی همیشگی زینب با حسین) و عالمه غیر معلمه بوده‌است. در مصر با القابی چون الطاهره (خالص) و ام الیتما (مادر یتیمان) از او یاد می‌شود. تبار زینب، دختر علی بن ابی‌طالب، امام اول شیعیان و فاطمه زهرا، دختر محمد بود. علی بن ابی‌طالب، پسرعموی محمد و فاطمه زهرا، دختر محمد است که هر دو از خاندان بنی‌هاشم و از قبیلهٔ قُرَیْش‌اند. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و نژاده در مکّه بود. مدت کمی پس از هجرت، محمد به علی گفت که خداوند به وی فرمان داده‌ است که دخترش، فاطمهٔ زهرا را به ازدواج وی درآورد. فاطمه تنها فرزند محمد بود که به ‌اندازه‌ای عمر کرد که فرزندانی از خود باقی بگذارد. سال‌های اولیهٔ زندگی ولادت و سال‌های اولیهٔ زندگی منابع، محل تولد او را مدینه دانسته‌اند هر چند در منابع اولیه، تاریخی برای ولادت او گزارش نشده‌ است. تنها ابن اثیر گزارش می‌کند که زینب در دوران حیات محمد به دنیا آمد. ابن اثیر می‌نویسد:«فاطمهٔ زهرا پس از درگذشت محمد، فرزند دیگری به دنیا نیاورد». در منابع معاصر برای ولادت زینب، تاریخ‌های مختلفی گزارش شده‌ است. حسن صفار معتقد است که زینب در جمادی‌الاول سال پنجم هجری به دنیا آمده‌است؛ کحاله به نقل از محمود ببلاوی گزارش کرده‌ است که پنج سال پیش از درگذشت محمد، زینب به دنیا آمده‌است. بنت الشاطی ولادت او را سال ششم، موسی محمد علی شعبان سال پنجم، جزائری اول شعبان سال ششم و سپهر نیز رمضان سال نهم را زمان ولادت زینب دانسته‌اند. کامل بنا نیز ولادت او را در رجب سال نهم دانسته‌است. برخی گزارش‌ها در ولادت زینب به رساله سیوطی استناد کرده‌اند اما در نسخه‌های این اثر، چنین مطلبی وجود ندارد. جزائری بر این باور است که چون در زمان ولادت زینب، محمد در سفر بود، و از آنجا که علی در تمام سفرهای محمد، او را همراهی می‌کرد؛ احتمالاً ولادت زینب در ماجرای غزوه تبوک یعنی سال نهم صورت گرفته‌است. به هر صورت، منابع متقدم، زینب را سومین فرزند علی و فاطمه دانسته‌اند که پس از حسن و حسین و پیش از ام‌کلثوم به دنیا آمده‌است. به این ترتیب ولادت زینب بین سال‌های ششم تا دهم تخمین زده می‌شود. شیعیان پنجم جمادی الاول را به عنوان روز تولد زینب جشن می‌گیرند. تولد زینب در ایران به عنوان "روز پرستار" شناخته شده‌است، احتمالاً به این دلیل که او از مجروحان کربلا مراقبت می‌کرد. دربارهٔ کودکی زینب اطلاعات چندانی در منابع نیامده‌ است؛ جز اینکه همراه پدر و مادر خویش در کنار مسجدالنبی در مدینه زندگی می‌کرد. به گزارش دانشنامه جهان اسلام، او پنج سال داشت که محمد درگذشت و کمی بعد نیز مادرش را از دست داد. در گزارش‌های رویداد خانه فاطمه زهرا، از کودکان فاطمه گزارشی به میان نیامده‌است، اما در برخی روایات از حضور آنها در مراسم خاکسپاری مادرشان یاد شده‌است. پیش از واقعه نبرد کربلا از زندگانی زینب پیش از واقعهٔ نبرد کربلا، اطلاعات مهمی در دست نیست. زینب در طول دوران زندگی با همسرش عبدالله، هیچگاه از پدرش دور نبود و در فاصلهٔ زمانی ۲۷ تا ۳۲ سالگی همراه با پدر در کوفه سکونت کرد. او پس از کشته شدن پدرش در کوفه، با پدیده‌های دیگری چون سب پدرش بر منبرها مواجه شد که باید برای او سخت بوده باشد. با صلح حسن مجتبی با معاویه، او به همراه برادر به مدینه مراجعت کرد و در آنجا به سال ۵۰ ه‍.ق برادرش حسن را که به نوشتهٔ برخی منابع با تحریک معاویه مسموم شد، از دست داد. پس از آنکه حسین در مخالفت با حکومت یزید، ناگزیر مدینه را به سمت مکه ترک کرد؛ او نیز حسین را در این سفر همراهی کرد. حسین که در میانه مراسم حج از مکه خارج و به سمت کوفه رهسپار شد، زینب را نیز با خود همراه کرد. به نوشتهٔ طبری، عبدالله، همسر زینب با وجود همدلی با آرمان حسین، او را در سفر کربلا همراهی نکرد. اشتهاردی، عالم شیعی، معتقد است که غیبت عبدالله احتمالاً به دلیل ضعف سلامتی یا کهولت سن او بوده‌است و فرستادن پسرانش به نبرد برای حسین نشانهٔ حمایت او بوده‌است. از آنجایی که معمولاً اذن شوهر در چنین مواردی لازم شمرده می‌شود، برخی گفته‌اند شرط ازدواج زینب با عبدالله این بوده که زینب بتواند حسین را در تمام سفرها یا به‌طور خاص سفر کربلا همراهی کند. در نبرد کربلا حضور زینب در دوران کوتاه نزدیک به یک سال از روزهای نخست محرم ۶۱ هجری قمری تا زمانی که به مدینه بازمی‌گردد؛ به صورت متمایز و متفاوت در منابع و متون تاریخی گزارش شده‌است. بیشتر گزارش‌ها از زینب در نبرد کربلا، مربوط به وقایع غروب روز نهم محرم سال ۶۱ هجری است. به نوشته جعفریان، محقق شیعی، زینب به حسین از شنیدن صدای هاتفی خبر داده‌ است که به کشته شدن حسین خبر داده‌ است. در شب نهم حسین برای اصحابش سخنرانی کرد و بیعت را از اصحابش برداشت؛ اما یارانش نپذیرفتند و به بیعت‌شان وفادار ماندند. زینب در این لحظه از شدت نومیدی بیهوش شد. به نوشته جعفریان، پژوهشگر شیعی، حسین او را به هوش آورد و از او خواست تا در فراقش بردباری کند. حسین همچنین از مسئولیت‌های زینب در روزهای بعد از نبرد کربلا مطلعش کرد. پیش از آغاز نبرد و در شب عاشورا، حبیب بن مظاهر برای دلگرمی زینب، اصحاب حسین را جمع کرد و نسبت به اظهار وفاداری آنان به زینب اطمینان خاطر داد. با وجود تصریح مدلانگ در به آتش کشیده شدن خیمه‌ها، طبری خیمه خانواده حسین را از این امر مستثنی می‌داند. دو تن از پسران زینب که در کربلا حاضر بودند به همراه فرزندان حسن و حسین و دیگر اصحاب در نبرد کشته شدند. در نظر شیعیان، انگیزه زینب از قربانی کردن فرزندانش، بیش از علاقهٔ او به حسین، حفظ اسلام بود. زینب در مقطعی از روز عاشورا برای کمک، به میدان نبرد شتافت، اما حسین او را فراخواند و به او دستور داد که مراقب زنان، کودکان و مجروحان باشد. زینب در طول روز به خانواده‌ های رزمندگان کشته‌ شده دلداری می‌داد، و از مجروحان مراقبت می‌کرد. طبری می‌نویسد وقتی علی اکبر، برادرزاده اش، کشته شد، زینب به میدان نبرد دوید و گریان خودش را روی پیکرش انداخت اما حسین او را به اردوگاه برگرداند. روایات معاصر دربارهٔ کربلا اغلب تأکید می‌کنند که در پی تاکیدات قبلی حسین، زینب با مشاهده قتل برادرش بی تابی نکرد بلکه بر سر پیکرش ایستاد و گفت: «خدایا این قربانی را از ما بپذیر». بنایی با نام زینبیه یا تل زینبیه در کربلا وجود دارد که نمادی از محل قرار گرفتن زینب بر فراز بلندی برای دیدن صحنه نبرد بوده‌است. اسارت زنان و کودکان از جمله زینب و ام کلثوم به اسارت درآمدند. علی بن الحسین، امام بعدی شیعیان، هم که به دلیل بیماری توان جنگ نداشت در میان اسیران بود. شمر قصد کرد او را بکشد، اما با وساطت زینب از این کار منصرف شد پس از اسارت، زنان و کودکان هاشمی را به کوفه و سپس دمشق بردند. زینب رهبری کاروان اسیران را بر عهده داشت. به نوشته جعفریان، عالم شیعی، رفتن زینب از صحرای کربلا بدون دفن برادر، برای او سخت بود و از همین رو، بر این مصیبت عزاداری کرد. عبارت مشهور «هذا الحسین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الأعضاء» از دیدگاه شیعه مربوط به همین دوران است. در کوفه به نوشته ابن طیفور کوفیان با دیدن خاندان پیامبر در اسارت، مویه کردند. زینب با بازگو کردن وقایع کربلا، کوفیان را به خاطر نقشی که در مرگ حسین داشتند، ملامت کرد. خطبه زینب در حضور مردم کوفه را ابن اعثم به‌طور کامل گزارش کرده‌است و راوی آن خزیمه اسدی است. زینب در کاخ عبیدالله بن زیاد در پاسخ او که پرسید: «کار خدا با خاندانت را چگونه دیدی؟»، پاسخ داد «جز زیبایی چیزی ندیدم». زینب همچنین با خواندن آیه تطهیر (۳۳:۳۳)، به بیان جایگاه آل محمد پرداخت و افزود که مرگ برای حسین و یارانش مقرر شده بود و خداوند به زودی بین آنها و ابن زیاد داوری خواهد کرد. این خطبه باعث خشم ابن زیاد شد و دستور قتل علی بن حسین را صادر کرد اما زینب با فداکاری ممانعت کرد. در شام اسیران را به همراه سرهای بریده به مجلسی از اشراف شام آوردند که به دستور یزید گرد هم آمده بودند. به نوشته جعفریان، محقق شیعی، یزید ابتدا برخورد شدیدی با اسیران داشت اما در انتها با آنها با ملایمت برخورد کرد. یزید برای جبران آنچه که از زنان هاشمی در کربلا دزدیده شده بود، اموال و زیورآلات فراوان به آنها داد و چند روز بعد آنان را به همراه سجاد و محافظان مورد اعتمادی به مدینه فرستاد. بر اساس روایات منابع شیعی، محل نگهداری اسیران در دمشق، خرابات شام بود، بازداشتگاهی که اسیران در آن از سرما و گرما در امان نبودند. ماجرایی که منجر به مرگ رقیه بنت الحسین شد در همین محل اتفاق افتاد. خطبه در مجلس یزید از برای زینب خطبه‌ای در کاخ یزید نیز گزارش کرده‌اند. این خطبه دوم منسوب به زینب، همانند خطبهٔ کوفه، برگرفته از چندین مرجع قرآنی است، چنان‌که او در این سخنرانی با نقل آیاتی، پیروزی یزید را موقت، تلاش او را بیهوده، و شرمندگی او را جاودانه خواند. همچنین با نقل آیه ۱۷۸ سوره آل عمران تأکید کرد که «و البته کافران گمان نکنند که مهلتی که ما به آنها می‌دهیم برایشان بهتر است، بلکه ما به آنها مهلت می‌دهیم تا به گناه و سرکشی خود بیافزایند و برایشان عذابی خوار کننده خواهد بود» او در این خطبه همچنین از اسیر کردن خاندان محمد و کوچاندن اجباری آنان از شهری به شهری دیگر گلایه کرد و پرسید آیا این درست است که یزید زنان خودش را در حفاظ نگه دارد و دختران محمد را در خیابان‌های شهر بگرداند؟ از دید شیعه، سخنان زینب باعث تأثر برخی از درباریان یزید به ویژه زنان او شد و همین عامل، خلیفه را وادار کرد خودش را وقایع کربلا تبرئه کند و ابن زیاد را مسئول بداند. پس از آزادی از اسارت از زینب و بازماندگان کربلا به عنوان اولین عزاداران حسین بن علی نام برده می‌شود که ابتدا در دشت کربلا پس از پایان نبرد و سپس در مدینه به برپایی مراسم عزا پرداختند. بر اساس برخی گزارش‌ها زینب پس از رسیدن به مدینه به اتفاق همسرش به سوریه سفر کرد و در همان‌جا درگذشت. به نوشته عبیدلی در اخبار الزینبات، زینب پس از رسیدن به مدینه، به مصر عزیمت کرد و در همان‌جا از دنیا رفت. با این وجود هیچ خبر قطعی در مورد خروج زینب از مدینه وجود ندارد. بر اساس تاریخ‌های متقدم، همسرش عبدالله همواره در مدینه بوده‌است و در همان‌جا یا منطقه ابواء، نزدیک مدینه، از دنیا رفته‌است. درگذشت تا پیش از قرن هشتم قمری، در خصوص زمان و مکان درگذشت زینب، اطلاعات دقیقی در منابع گزارش نشده بود. به گزارش عبیدلی، زینب به مصر عزیمت کرد و به تاریخ ۱۵ رجب ۶۲ ه‍.ق درگذشت. مدفن در چندین سفرنامه و کتاب تاریخی متاخر، مقبره‌هایی در مصر یا دمشق به زینب نسبت داده شده‌است که از معدود مقبره‌ های زنان مورد احترام برای مسلمانان مشرق زمین است. به مزارهای منسوب به زینب «زینبیه» گفته می‌شود. در اینکه زینب در کدام ناحیه دفن شده‌است، اختلاف نظر وجود دارد. اولین و مشهورترین آرامگاه منسوب به زینب، "زینبیه" واقع در دمشق است که در شهرک «السیدة زینب» در در جنوب دمشق واقع شده‌است. در منابع قرن ششم و هفتم از این مزار به عنوان قبر ام کلثوم بنت علی یاد شده‌است؛ اما در سند "وقف‌نامه" این بنا که در سال ۷۶۸ نوشته شده‌است، صاحب مزار را زینب بنت علی یاد کرده‌اند. به نوشته ابن عساکر بر روی این قبر، مسجدی از جانب یکی از اهالی حلب ساخته شد. این بنا در قرن هشتم تجدید شد و موقوفاتی به آن تعلق گرفت. این مقبره شامل کتابخانه، نمازخانه، بخش اداری، درمانگاه و صحن‌های بزرگ است. بنای دومی که به محل دفن زینب منسوب است، مسجدی در میدان سیده زینب شهر قاهره است. از پیشینه بنای این آرامگاه خبری در دست نیست. قدیمی‌ترین گزارش مربوط به دوران حکومت علی پاشا بر مصر است که توسط او ساختمانی بزرگ بر آن بنا کرد. بر این بنا نیز گنبدی ساخته شده‌است و از مشهورترین زیارتگاه‌های قاهره است. مزار دیگری در شهر سنجار به زینب منسوب است که در مکان مرتفعی قرار دارد. بنابر گزارش کتیبه‌ای که در این بنا وجود دارد، بدرالدین لولو حاکم موصل و سنجار به سال ۶۳۷ تا ۶۵۷، بنای این مکان را بازسازی کرده‌است. این مزار در سال ۱۳۹۳ هجری شمسی توسط داعش تخریب شد. همسر و فرزندان زینب با پسرعموی خویش عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد بنت الشاطی معتقد است که به جهت عدم همراهی عبدالله بن جعفر با زینب در سفر کربلا و همین‌طور گزارشی از عبیدلی در اخبارالزینبات مبنی بر ازدواج زینب وسطی با عبدالله بن جعفر، معتقد است که زینب از عبدالله پیش از سفر به کربلا طلاق گرفته‌است. چنین مدعایی در کتاب اخبارالزینبات نقل نشده‌است. نظر منابع معتبر تاریخی، زندگانی زینب با عبدالله جعفر تا پایان زندگی است. شرایط اقتصادی زینب با توجه به اوضاع زندگانی عبدالله، مطلوب توصیف شده‌ است. همسر دیگر عبدالله، لیلی بنت مسعود نام داشته که با زینب در یک خانه می‌زیسته‌ است. در تعداد فرزندان زینب اختلاف نظر وجود دارد. ابن سعد برای او چهار پسر و یک دختر به نام‌های علی، عون، عباس، محمد و ام‌کلثوم گزارش کرده‌است. دولابی نیز با تکرار سخنان ابن سعد، به جای محمد، از جعفر اسم برده‌است. ابن قتیبه و شیخ طبرسی، سه پسر به نام‌های علی، جعفر و عون و یک دختر به نام ام‌کلثوم را به زینب نسبت داده‌اند. به گزارش دانشنامه جهان اسلام، در اینکه دو تن از فرزندان زینب علی و عون نام داشته‌اند تردیدی وجود ندارد اما در سرگذشت آنها اختلاف نظر وجود دارد. منابعی چون ابوالفرج اصفهانی و مسعودی بر کشته شدن عون در نبرد کربلا صحه می‌گذارند در حالی که طبری معتقد است عون بن عبداللِه کشته شده در نبرد کربلا، فرزند جمانه است. در اینکه محمد بن جعفرِ کشته شده در کربلا نیز فرزند زینب است یا فرزند همسرِ دیگرِ عبدالله، اختلاف نظر وجود دارد. دیدگاه‌ها شیعیان زینب را به خاطر صبر و پایداری در مصائب کربلا و اسارتِ پس از آن ستوده و از او به عنوان یکی از چهار زن مبارز مسلمان و نماد مقاومت در برابر ستم یاد می‌کنند. در کتب سیره از او با تعابیری چون خردمند و خطیب و فصیح یاد کرده و از خطبه او در کوفه و شام، آگاهی و تسلط او بر قرآن را برداشت کرده‌اند. علی بن حسین او را «عالمه بدون معلم» نامیده‌است. همچنین به جهت ایستادگی در برابر حکومت امویان و نجات جان برادرزاده‌اش علی بن الحسین، امام چهارم شیعیان، در کنار زهرا به عنوان الگوی زنان شیعی به حساب می‌آید. روشنفکرانی چون علی شریعتی او و مادرش زهرا را به عنوان چهره‌هایی که هم اسلامی و هم مدرن بودند، و به عنوان الگوی زنان در انقلاب ۱۳۵۷ ایران و در لبنان برجسته کرده‌اند. شاعران شیعی از جمله احمد وائلی و احمد عزیزی، زینب را پس از فاطمه زهرا به عنوان الگوی زن مسلمان در آثارشان مدح کرده‌اند. همچنین در مراسم شبیه‌خوانی، نقش زینب از نقش‌های مهم به حساب می‌آید. اجرا کننده این نقش در زمان ناصرالدین شاه در تکیه دولت، شخصی به نام ملاحسین زینب‌خوان بود. ابن اعثم قدیمی‌ترین منبعی است که خطبه‌هایی را از زینب گزارش کرده‌است. زندگی زینب پس از نبرد کربلا و در مدینه، در کتاب اخبارالزینبات نوشته عبیدلی به تفصیل بیان شده‌است ولی این اخبار، در هیچ کتاب دیگری نیامده است. منابع در انتساب این کتاب به عبیدلی تردید دارند. در منابع کهن، جز اخباری کوتاه از زینب گزارشی نیامده است. دانشنامه جهان اسلام با اشاره به گزارش‌های فراوان دربارهٔ زنان هم عصر زینب که حتی رتبه پایین‌تری از او داشته‌اند، عوامل سیاسی را در این مورد دخیل می‌داند. ابن سعد زینب را از راویان حدیثی طبقه دوم برشمرده است که گفتهٔ رجالی‌های علم حدیث از مادرش فاطمه زهرا، اسماء بنت عمیس، حسین بن علی و شخصی به نام طهمان یا ذکوان که از صحابه محمد بود، نقل روایت می‌کرده‌است. یادداشت پانویس منابع دانشنامه ژورنال و کتاب فارسی منابع انگلیسی اسیران نبرد کربلا افراد مقدس نزد شیعه دوازده‌امامی امامزاده‌ها در سوریه امامزاده‌ها در عربستان خاندان اهل بیت خانواده محمد درگذشتگان ۶۲ (قمری) درگذشتگان ۶۸۲ (میلادی) زادگان ۶ (قمری) زادگان ۶۲۶ (میلادی) شیعیان صحابیات عاشورا عرب‌های سده ۷ (میلادی) فرزندان علی بن ابی‌طالب
4777
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C%20%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82
دروازه‌های تاریخی دمشق
در طی تاریخ شهر دمشق همواره مورد یورش نیروهای بیگانه قرار گرفته‌است. برای دفاع این شهر گرداگرد آن، دو حصار کشیده شده بود. در این دوران ابعاد شهر به‌طور مستطیل بوده که از شرق به غرب آن یعنی از باب‌الجابیه تا باب‌الشرقی ۱۵۰۰ متر و از شمال تا جنوب آن یعنی از باب‌الفرادیس تا باب‌الصغیر حدود ۷۵۰۰ متر مساحت داشت. برای ورود و خروج مردم دروازه‌هایی در این حصارها تعبیه شده بود. بخش‌هایی از این دیوارها بخشی در دوره رومیها و بخشی به دورانهای اسلامی تعلق دارد. دروازه‌های دیوارهای تاریخی اورشلیم دمشق ساختمان‌ها و سازه‌های کامل‌شده در ۱۵۴۲ (میلادی)
4778
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A8%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%B5%D8%BA%DB%8C%D8%B1
قبرستان باب‌الصغیر
قبرستان باب‌الصغیر یکی از قبرستانهای بسیار مهم و تاریخی دمشق و محل دفن بعضی فرزندان ائمه شیعه و صحابی پیامبر است. این قبرستان در نزدیکی باب‌الصغیر که یکی از دروازه‌های اصلی شهر قدیمی دمشق است قرار داشته و خاستگاه نامگذاری‌اش نیز همین است. آرامگاه‌های منتسب به فرزندان پیشوایان شیعه در باب‌الصغیر آرامگاه سکینه بنت حسین: آمنه، ملقب به سکینه یکی از دختران حسین بن علی بود که در جنگ کربلا حضور داشت. مادر وی رباب بنت امراء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بوده‌است. او در مدینه از دنیا رفت. آرامگاه منتسب به سکینه در باب‌الصغیر ابتدای در اصلی است و دارای گنبدی بزرگ به رنگ سبز است که دو گنبد دیگر نیز اطراف آن هستند. بر فراز این مرقد مناره‌ای نیز برنگ سبز دیده می‌شود. مقبره سکینه و ام کلثوم زینب صغری (دختر علی) هر دو داخل یک حجره و شبستان بزرگی است. نمای این مرقد از قبل از دوران عثمانی است که به احتمال زیاد در آن دوران تجدید بنا شده و بر اساس تابلویی که بر در ورودی نصب گردیده در سال ۱۳۳۰ قمری نیز مرمت شده‌است. آرامگاه ام‌کلثوم بنت علی: در کنار آرامگاه سکینه - دختر حسین - آرامگاه‌ام کلثوم، دختر علی است. ام کلثوم وقتی همراه کاروان اسرا وارد کوفه شد، چون مردم به زنان اهل بیت نگاه می‌کردند فریاد زد: «آیا از خدا و رسولش شرم نمی‌کنید که این‌گونه به حرم محمد نگاه می‌کنید». او همچنین قبل از ورود به دمشق نزد عمر بن سعد رفته و از وی خواست تا زنان حرم را از دری که مردم کمتری حضور داشته باشند وارد شهر کنند ولی او نپذیرفت. آرامگاه منسوب به فاطمه صغری دختر حسین: فاطمه صغری - دختر حسین - از ام اسحاق بنت طلحه بن عبیدالله بن تیمیه بوده‌است. وی در سال ۳۰ هجری به دنیا آمد و در واقعه کربلا نیز حدود ۳۰ سال سن داشته‌است؛ لذا می‌توان گفت از خواهرش سکینه بزرگ‌تر بوده‌است. به نظر می‌رسد این قبر متعلق به فاطمه دختر حسین باشد چرا که در پائین کتیبه کوفی که بر دیواره سنگ قبر او قرار دارد جمله‌ای با این عنوان «مهدی هذا القبر فاطمه بنت احمد بن الحسین الشهید علیه السلام» و تاریخ ۴۳۹ قمری دیده می‌شود. لیکن در نظر عامه و خادمین این محل، قبر، از فاطمه دختر حسین است در حالی که نوشته روی آن حاکی از چیز دیگری است. از طرف دیگر بیشتر منابع روایت می‌کنند که فاطمه صغری در منزل خود یعنی در پشت مسجدالنبی وفات یافته و در بقیع به خاک سپرده شد. پس به احتمال زیاد چون روایتی نیز مبنی بر سکونت فاطمه صغری در دمشق نداریم قبر مذکور باید متعلق به نواده حسین - نه دختر او - باشد. آرامگاه عبدالله بن جعفر صادق: قبر عبدالله فرزند جعفر صادق، کمی بالاتر از قبر فاطمه صغری و در سمت چپ آن قرار دارد که دارای گنبدی کوچک به رنگ سبز بوده و داخل آن تابوتی چوبین با محفظه‌ای فلزی دیده می‌شود؛ این‌جا قبر فرزند امام ششم شیعیان است. قبر عبدالله بن سجاد: قبر عبدالله بن زین العابدین - معروف به عبدالله بن باهر- در کنار دیواره شرقی باب‌الصغیر قرار دارد که از قبرستان مستقل و راه آن پس از در اصلی قبرستان است. دارای صحن و گنبد سبز و شبستان نسبتاً بزرگی است. اطراف مقبره و مرقد او که در سال ۱۳۳۰ قمری بازسازی شده دیواری کشیده‌اند که آن را از گورستان مستقل و مجزا ساخته‌اند. مدفن سرهای کشته شدگان کربلا در باب‌الصغیر پس از آنکه اهل حسین و یارانش را در کربلا کشتند، عمر بن سعد دستور داد تا سرهای آنها را ببرند. پس از آن، سرها را بین قبایل قسمت نمود تا آنان بدین وسیله به ابن زیاد تقرب جویند؛ لذا قبیله کنده سیزده سر، به ریاست قیس بن اشعث کندی، قبیله هوازن دوازده سر، به ریاست شمر بن ذی الجوشن، تمیم هفت سر، بنی اسد شانزده سر بر نیزه کرده، و در مجموع با ۷۱ سر بریده وارد کوفه شدند. هنگام طلوع آفتاب سرهای کشته شدگان و کاروان اسرا از باب‌الساعات وارد مسجد اموی شد. آنگاه به دستور یزید، تمامی سرها به مدت سه روز بر دروازه‌های شهر و مسجد اموی آویزان گردید. زین العابدین پس از چندی موافقت یزید را گرفت تا سرها را به بدنها ملحق سازد و لذا سر حسین و سایر کشته شدگان را به کربلا برده و به اجسادشان ملحق کرد. در عین حال چند سر را در باب‌الصغیر به خاک سپردند. این سرها عبارت‌اند از: سر عباس بن علی سر علی‌اکبر سر حبیب بن مظاهر محسن الامین در سال ۱۳۳۱ قمری کتیبه‌ای بر بالای در ورودی این مقام با این عبارت دیده بود هذا راس عباس و علی بن الحسین و حبیب بن مظاهر. بعدها که ضریحی بر روی این محل گذاشته شد نام شانزده تن ذکر گردید. با توجه به اینکه منابع تاریخی شیعه اذعان دارند بیشتر سرهای کربلا به بدنهای آنان ملحق شد به نظر نمی‌رسد در این مکان بیش از سه سر بخاک سپرده شده باشد. مقابر صحابه محمد در باب‌الصغیر قبر منسوب به بلال حبشی: بلال پس از درگذشت محمد وقتی لشکر اسلام برای فتح شام در مدینه آماده عزیمت شد به گفته ابن اعثم نزد خلیفه آمد و گفت: «تو مرا آزاد کردی تا کنار تو باقی بمانم و در مسجد محمد اذان بگویم چنین کردم، ماندم و برای او اذان گفتم، اکنون محمد از دنیا رفته‌است و من دوست ندارم پس از او برای کسی اذان بگویم، از تو می‌خواهم که اجازه دهی همراه این لشکر به جهاد در راه خدا بروم که آن را از ماندن بهتر دوست می‌دارم.» ابوبکر گفت: «هر آنچه خواهی بکن ولی دوست داشتم نزد من در مدینه می‌ماندی و اذان می‌گفتی»، بلال نپذیرفت و همراه سعید بن عامر وارد لشکر شد. بلال به دمشق آمد و در آنجا و بقولی در داریا یکی از قریه‌های اطراف دمشق ساکن شده و سرانجام در سال ۲۰ قمری یا به روایتی ۱۷ قمری در خلافت عمر بن خطاب - در سن ۶۳ سالگی - درگذشت و در باب‌الصغیر بخاک سپرده شد. در محل دفن بلال اختلاف است. ابن کثیر قبری که در باب‌الصغیر به او منسوب است را صحیح ندانسته و محل دفن وی را همان قریه داریا می‌داند. او می‌گوید قبری که در باب‌الصغیر است از او نیست بلکه قبر بلال پسر ابودردا قاضی دمشق است که فردی عابد و زاهد بوده‌است. در هر حال، قبری که اکنون به نام بلال در باب‌الصغیر معروف است کمی بالاتر از سکینه و ام کلثوم است؛ این قبر در کنار قبر منسوب به عبدالله بن جعفر طیار است و هر دو در یک بقعه قرار گرفته‌اند. قبر منسوب به عبدالله بن ام مکتوم: عبدالله بن ام مکتوم یکی از صحابه محمد و از مسلمانان است. وی کاتب و حافظ قرآن بوده و اغلب به هنگام غزوات محمد جانشینی او در مدینه را بر عهده داشته‌است. قبر منسوب به عبدالله بن جعفر بن ابیطالب: در باب‌الصغیر قبری منسوب به عبدالله بن جعفر همسر زینب کبری وجود دارد که قطع به یقین صحت تاریخی ندارد؛ زیرا عبدالله در سال حجاف در مدینه وفات یافته و در قبرستان بقیع بخاک سپرده شده‌است. قبر اوس بن اوس: اوس بن اوس یکی دیگر از صحابه محمد است. مقبره وی اکنون در مقابل مدرسه صابونیه در سمت دیواره غربی مقبره باب‌الصغیر است. قبر واثله بن الاسقع: یکی دیگر از صحابه محمد که همراه اوس بن اوس و عمار بن یاسر و دیگران بر ایوان صفه در مسجدالنبی زندگی می‌کرد واثله بن الاسقع بود. او آخرین صحابه‌ای بود که در این شهر مرد. واثله پس از کشته شدن حسین به شدت خشمگین بوده و همواره به نقل آیه تطهیر می‌پرداخته‌است. قبر آبان بن عثمان: آبان بن عثمان فرزند خلیفه سوم و از تابعین است. وی و سه تن دیگر از محدثان و مورخان مشهور مدرسه مدینه در سده اول هجری، پدران تاریخ‌نگاری اسلامی محسوب می‌شده و بیشتر محدثان و مورخان از نسل تابعین و غیره، به روایات آن استناد می‌کردند. در منابع تاریخی نام وی در میان مدفونین در باب‌الصغیر دیده نشد ولی در سمت چپ مقابر سکینه و عبدالله و حدود دویست متر بالاتر از آنان یعنی پشت مقبره فضه، حجره کوچکی است که بر روی آن نام آبان بن عثمان دیده می‌شود؛ و داخل آن قبری بوده و بر بالای حجره نیز گنبدی سبز است که رنگ آن ریخته شده‌است. جستارهای وابسته حرم زینب کبری حرم رقیه منابع نوشتار: اماکن سیاحتی و زیارتی دمشق، نوشته: اصغر قائدان. آرامگاه‌ها در سوریه خانواده محمد خیابان‌ها در دمشق دروازه‌های دمشق‌ها زیارت ساختمان‌ها و سازه‌ها در دمشق گورستان‌ها در سوریه مکان‌های مقدس اسلامی
4779
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF%20%D8%A7%D9%85%D9%88%DB%8C%20%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82
مسجد اموی دمشق
برای دیگر کاربردها مسجد سبز (ابهام‌زدایی) را ببینید. مسجد جامع اموی ()، یا جامع اُموی ()، مهم‌ترین مسجد سوریه است که در بخش قدیمی شهر دمشق واقع شده‌است. مسجد جامع اموی توسط ولید بن عبدالملک، ششمین خلیفه امویان بر بنای کلیسایی که در آن تربت یحیی به خاک سپرده شده بود، ساخته شد. او در سال ۸۶ هجری به دست خود تخریب این کلیسا، که خود روی ویرانه‌های معبد ژوپیتر ساخته شده بود و در آن زمان بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت داشت را آغاز کرد. بخشی از بنای مسجد جامع اموی دمشق دارای قدمتی بالغ بر ۱۴۰۰ سال است و از جاذبه‌های مهم گردشگری و زیارتی شهر دمشق محسوب می‌شود. این بنا تنها بازماندهٔ روزگار اموی در دمشق است و هنرمندانی از ایران، مصر، روم، تونس و چندین منطقهٔ دیگر آن را ظرف ۸ سال با دوازده هزار کارگر ساختند. مسجد اموی دمشق دارای مناره‌ای است که به «مناره سفید» معروف است. آرامگاه صلاح‌الدین ایوبی،سردار کرد، سلطان و مؤسس حکومت ایوبیان و فرمانده مسلمانان در جنگ‌های صلیبی در ضلع شمالی این مسجد واقع شده‌است. تاریخچه این مکان از عصر آهن محلی برای عبادت بوده است. دمشق در هزاره اول قبل از میلاد مرکز ایالت آرامی آرام-دمشق بود و معبد بزرگی برای خدای رعد و برق و باران بنام حداد رمان در محل کنونی مسجد اموی ساخته شد. از آن معبد آرامی یک سنگ باقی مانده است که مربوط به حکومت پادشاه حزائیل بین سالهای ۸۷۶ تا ۸۳۳ قبل از میلاد است و در حال حاضر در موزه ملی دمشق به نمایش گذاشته شده است معبد حداد رامان همچنان نقش اصلی را در شهر دمشق ایفا می کرد و هنگامی که امپراتوری روم دمشق را در ۶۴ قبل از میلاد فتح کرد ، آنها خدای حداد را با خدای رعد و برق خود ، ژوپیتر تلفیق کردند بنابراین ، آنها درگیر پروژه ای برای پیکربندی مجدد و گسترش معبد تحت هدایت معمار متولد دمشق بنام آپولودور دمشقی شدند ، که طرح جدید را ایجاد و اجرا کرد. این معبد جدید ژوپیتر ، باعث شد دمشق در مرکز پادشاهی قدیم رم قرار گیرد و به عنوان پاسخی برای معبد دوم در اورشلیم عمل کند. وسعت معبد ژوپیتر در دوره اولیه حکومت روم بر این شهر ، بیشتر با کمک کاهنان اعظم که از شهروندان ثروتمند دمشق بودند، افزوده می شد. دروازه شرقی حیاط در زمان فرمانروایی سپتیمیوس سوروس گسترش یافت. در قرن چهارم میلادی ، معبد به دلیل اندازه و زیبایی خود مشهور و با دو مجموعه دیوار از شهر جدا شد. دیوار اول ، مساحت وسیعی از جمله بازار را شامل می شد و دیوار دوم محراب اصلی معبد ژوپیتر را احاطه کرده بود. این بزرگترین معبد در سوریه رومی بود. در اواخر قرن چهارم در سال ۳۹۱ معبد ژوپیتر توسط امپراتور مسیحی تئودئوس یکم به کلیسای جامع تبدیل شد. در طول تبدیل آن به کلیسای جامع مسیحی ، بلافاصله به یحیی بن زکریّا اختصاص داده نشد بلکه غسل تعمید در قرن ششم در آن ایجاد شد. طبق افسانه ها سر سنت جان در آنجا دفن شده است. این مکان همچنین به عنوان مقر اسقف دمشق عمل می نموده است . سپس در سال چهاردهم یا هفدهم هجری با فتح دمشق به وسیله مسلمانان، نیمی از آن بر اساس مصالحه‌ای که صورت پذیرفته بود همچنان به صورت کلیسا باقی ماند و نیم دیگر به مسجد تبدیل شد. مساحت اولیه آن بر اساس آنچه که ابن جبیر نقل کرده‌است از شرق به غرب یعنی در طول دویست قدم (حدود ۱۵۰ متر) و از سمت جنوب به شمال یعنی در عرض ۱۳۵ قدم (حدود صد متر) بوده و در مجموع به ۱۵٬۰۰۰ متر مربع می‌رسیده‌است. وقتی معاویة بن ابی سفیان در شام ولایت و حکومت یافت، تصمیم به الحاق نیمه باقیمانده از کلیسا به مسجد نمود ولی مسیحیان نپذیرفتند؛ پس از وی عبدالملک بن مروان مال فراوانی به آنان داد تا اجازه دهند این قسمت نیز به مسجد ملحق شود ولی ایشان نپذیرفتند؛ تا این که ولید بن عبدالملک مسیحیان را راضی کرد که نیمه باقیمانده نیز به مسجد اضافه شود. به‌طور دقیق نمی‌توان گفت که ولید از بنای مسیحی قدیم چه مقدار در مسجد خویش باقی گذاشت ولی دو مناره جنوبی همان برج‌هایی است که به کلیسای قدیم پیوسته بود. مسلمانان برج‌های کهن رومی در گوشه‌های مسجد دمشق را تبدیل به مناره کرده و از فراز آن اذان می‌گفتند. ساختن مناره پیش از دوره اموی معمول نبود و ابتکار آن از روی برج‌هایی است که به عبادتگاه‌های سوریه وابسته بود و در دروهٔ معاویه به مصر انتقال یافت. در ساخت این مسجد از مهندسان رومی، ایرانی، هندی و مغربی کمک گرفته شد؛ ولید بن عبدالملک عایدی چند سال سوریه و نیز بار ۱۸ کشتی طلا و نقره حمل شده از قبرس را علاوه بر ابزار و مکعب‌های موزائیکی که پادشاه رومی‌ها به عنوان هدیه فرستاده بود صرف آن کرد. بر فراز شبستان مسجد، گنبدی به نام «نسر یا عقاب» ساخت و ستون‌هایی در زیر آن قرار داد و آن را با طلا و جواهر و پوشش‌های حریر مزین کرد. محراب مسجد را با جواهر و قندیل‌های طلا و نقره، معرق‌های زیبا و زنجیرهای طلا آراست. بنای مسجد در دوران ولید بن عبدالملک آغاز شد. روایت‌های مختلفی دربارهٔ آغاز بنای مسجد جامع اموی نقل شده‌است که ۸۶، ۸۷ و ۸۸ق، به عنوان آغاز بنای این مسجد در منابع مختلف آمده‌است. ساخت مسجد اموی که در دوران ولید بن عبدالملک آغاز شده بود، در سال ۹۶ق به پایان رسید؛ در حالی که ولید درگذشته بود و ساخت مسجد را برادرش سلیمان بن عبدالملک به پایان رساند. در طول قرون مختلف تعمیرات و توسعه‌هایی در آن انجام شده و همچنین بر اثر چندین آتش‌سوزی، بسیاری از قسمت‌های آن در آتش سوخت. نگارخانه پانویس ۷۱۵ (میلادی) آرامگاه‌ها در سوریه بنیان‌گذاری‌های ۷۱۵ (میلادی) ساختمان‌های مذهبی کامل‌شده در ۷۱۵ (میلادی) سازمان‌های مذهبی بنیان‌گذاری‌شده در سده ۸ (میلادی) کتابخانه‌های سوریه کلیساهای به مسجد تبدیل‌شده مسجد در دمشق مسجدهای سده ۸ (میلادی) اموی معماری اموی معماری دهه ۷۱۰ (میلادی) نیایشگاه‌های به مسجد تبدیل‌شده یحیی
4780
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF%20%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%B5%D8%A7%D8%A8
مسجد الاقصاب
مسجد الاقصاب یا القصب نام مسجدی است در شهر دمشق پایتخت سوریه و یکی از اماکن تاریخی سوریه است. این مسجد در سمت باب‌الفرادیس و خیابان اصلی مسیر حرم رقیه و حدود پانصد متر پائین‌تر از بازار العماره قرار دارد. در این مکان سرهای کشتگان مرج عذرا یعنی حجر بن عدی و یارانش به خاک سپرده شده‌اند. نام هفت تن از کشته شدگان بر سنگ نوشته‌ای در بالای این حجره که در سمت راست راهروی مسجد است دیده می‌شود. این مسجد امروزه به مسجد القصب و جامع منجک معروف است. بنای آن را به امیر ناصرالدین ابن منجک نسبت می‌دهند که وی مکان آن را ویران و جامع بزرگی در سال ۷۲۱ قمری بجای آن ساخته‌است. شایان ذکر است بدن‌های این کشته‌شدگان در مرج عذرا کنونی در ۳۶ کیلومتری دمشق قرار دارد. جستارهای وابسته تاریخ سوریه منابع نوشتار: اماکن سیاحتی و زیارتی دمشق، نوشته: اصغر قائدان. همچنین ارائه شده در وب‌گاه غدیر. پیوند به بیرون بنیان‌گذاری‌های ۱۲۳۴ (میلادی) در سوریه ساختمان‌ها و سازه‌های کامل‌شده در ۱۲۳۴ (میلادی) مسجد در دمشق مسجدهای سده ۱۳ (میلادی) الاقصاب مسجدهای کامل‌شده در ۱۲۳۴ (میلادی) معماری ایوبیان معماری دهه ۱۲۳۰ (میلادی) معماری عربی
4781
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D9%BE%D9%88
گشتاپو
گِشتاپو نام اختصاری نیروی پلیس مخفی آلمان در دوره حاکمیت حزب نازی بود. در طی این دوره، گشتاپو بازوی اجرایی در بحث امنیت داخلی و ضد جاسوسی بوده و تحت فرمان وافن اس‌اس به سرکوب مخالفین و مبارزه با جاسوسان می‌پرداخت. این سازمان در سال ۱۹۳۳ میلادی به دستور آدولف هیتلر، پیشوای آلمان و از میان درس‌خواندگان و نیروهای امنیتی جمهوری وایمار تشکیل شد. تاریخچه با بر سر کار آمدن نازی‌ها در سال ۱۹۳۳ نیروی اس‌آ رفتارهای بسیار خشونت باری را نسبت به احزاب مخالف نازی و همچنین شهروندان آلمانی منجمله یهودیان نیز، اعمال می‌کرد. علت این رفتارها آن بود که هیتلر پلیس را در قرار گاه‌های پلیس گذاشته بود و از بازوی نظامی مؤثر خود در آن زمان یعنی اس‌آ استفاده می‌کرد؛ ولی بعد از سرکوب مخالفان و مشاهده رفتار افراطی و بیش از حد اس‌آ نسبت به شهروندان، هیتلر تصمیم گرفت تااس آ را از خیابان‌ها جمع کند و نیروی پلیس عادی را به خیابان‌ها باز گرداند و همین‌طور نیز شد. بعد از این جریان نیروهای اس اس گسترش یافتند و نیاز به یک پلیس مخفی حرفه‌ای نیز احساس شد؛ چون اکثر احزاب مخالف فعالیت مخفیانه را در پیش گرفتند و در نتیجه برای کشف این فعالیت‌ها نیاز به یک پلیس مخفی حرفه‌ای بود. اس‌آ که در سرکوب گروه‌های مخالف با فعالیت آشکار مفید بود دیگر به درد این کار نمی‌خورد؛ در نتیجه نیاز به یک سازمان پلیس مخفی شدیداً احساس می‌شد. در آن زمان چون هیتلر تنها به نیروهای وفادار خود مطمئن بود در نتیجه تشکیل و سازماندهی پلیس مخفی را به گارد محافظین هیتلر یعنی اس اس، سپرد. اس اس مسئول امور امنیت و اطلاعات بعد از کنار زدن اس‌آ، اس اس مسئولیت حفظ امنیت داخلی و همچنین کسب اطلاعات را در اوایل کار بر عهده گرفت و در سال ۱۹۳۵ پلیس کل آلمان نیز به زیرمجموعه اس اس اضافه شد. بازوی اس اس در دو مقوله حفظ امنیت داخلی و کسب اطلاعات خارجی دو سازمان بود یعنی گشتاپو و اس د دپارتمانی از اس اس بودند که وظیفه امنیت داخلی به عهده گشتاپو بود و اس د مسئول جمع‌آوری اطلاعات خارجی بود. این دو نهاد وابسته به مرکزی تحت عنوان اداره مرکزی امنیت رایش بودند که این اداره مرکزی نیز زیر مجموعه اس اس بود. هانریش مولر رئیس گشتاپو بود و راینهارد هایدریش رئیس اس د بود، که بعد از به قتل رسیدن هایدریش ارنست کالتن برونر جانشین او شد در کنار این دو سازمان مربوط به اس اس، سازمان دیگری تحت عنوان آبوهر وابسته به ستاد فرماندهی ورماخت وجود داشت که هر دو کار امنیت داخلی و اطلاعات خارجی را یک جا انجام می‌داد و رئیس آن دریاسالار ویلهلم کاناریس بود. آبهور با این دو سازمان به شدت رقیب بود. در اوایل کار این سازمان از حدود ۵۰ نفر تشکیل شده بود، این رقم تا پایان حکومت هیتلر به ۳۰٬۰۰۰ نفر رسید که از جاسوس‌ها و افراد اداری تشکیل شده بودند. با وجود تعداد کم افراد این گروه، ترسی که از آن‌ها در جامعه حکم‌فرما بود، بسیار زیاد بود؛ دلیل آن هم چیزی جز همکاری مردم در لو دادن یکدیگر به این سازمان نبود. اس اس و به تبع آن گشتاپو در آغاز همانند پلیس زیر نظر وزارت کشور فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۳۶ در پی لایحه‌ای که در مجلس آن زمان آلمان تصویب شد، گشتاپو از رعایت تمامی قوانین موجود معاف می‌شد. هر کسی که کارت گشتاپو را به همراه داشت، می‌توانست در هر کاری دخالت کند و هیچ دادگاهی شکایت علیه افراد این سازمان را نمی‌پذیرفت. تشکیلات سازمانی گشتاپو متناسب با حفظ امنیت داخلی بخش آ (A) (دشمنان) کمونیست‌ها (A1) ضدخرابکاری (A2) واپسگرایان و لیبرال‌ها (A3) ترور اشخاص (A4) بخش ب (B) (فرقه‌ها و شاخه‌های مذهبی) کاتولیک‌ها (B1) پروتستان‌ها (B2) فراماسون‌ها (B3) یهودی‌ها (B4) بخش ث (C) (مدیریت و امور حزبی) اداره مرکزی مدیریت گشتاپو، مسئول تشکیل و مدیریت پرونده‌های کارتی برای همه کارکنان. بخش دِ (D) (سرزمین‌های اشغالی) مخالفان حکومت (D1) کلیساها و فرقه‌ها (D2) اسناد و امور حزبی (D3) سرزمین‌های غربی (D4) ضدجاسوسی (D5) بیگانگان (D6) بخش اِ (E) (ضد جاسوسی) در رایش (E1) سیاست‌گذاری (E2) در غرب (E3) در اسکاندیناوی (E4) در شرق (E5) در جنوب (E6) بخش اِف (F) (پلیس مرزی) به منظور نظارت دقیق مهاجرت به درون و بیرون رایش، مرزبانان آلمان تحت مدیریت مستقیم گشتاپو قرار داشتند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، بیشتر اختیارات شعبه پلیس مرزی به ارتش آلمان واگذار شد و ارتش برای جلوگیری از یورش متفقین به گشتزنی مرزهای آلمان و سرزمین‌های تسخیرشده نیز می‌پرداخت. اداره‌های محلی کارکنان و افسران گشتاپو هرمان گورینگ، هاینریش مولر، هرمان گورینگ در سال ۱۹۳۳ به عنوان وزیر کشور انتخاب می‌شود و در نتیجه در ابتدا ریاست گشتاپو به او واگذار می‌شود ولی در اوایل سال ۱۹۳۴ هیتلر گورینگ را از این مقام کنار می‌گذارد و گشتاپو را به اس اس هیملر تحویل می‌دهد و هانریش مولر سرپرستی گشتاپو را به دست می‌گیرد و این مقام را تا آخر حکومت رایش حفظ می‌کند. هانریش مولر افسر پلیس سیاسی آلمان بود و تا قبل از ۱۹۳۳ نازی نبود ولی به دلیل تجربه‌اش توسط هیملر و هایدریش وارد گشتاپو شد. شایعاتی در مورد او وجود داشت مبنی بر اینکه جاسوس روس‌ها بوده‌است و البته این شایعات هرگز نه تأیید و نه رد شد و سرنوشت او همچنان مبهم است. کارنامه گشتاپو گشتاپو با اینکه سازمانی در ظاهر مخوف بود ولی این تصویر ترسناک بیشتر به وسیله تبلیغات مطبوعات آلمان برای ایجاد ترس در دل مخالفان حکومت ایجاد شده بود. با شکست آلمان در جنگ تبلیغات متفقین نیز به این جریان اضافه می‌شود و در نتیجه در مورد سازمان بسیار اغراق می‌شود. اما با کمی دقت و توجه می‌توان دریافت که گشتاپو در مسئله امنیت داخلی و ضد جاسوسی بسیار ناکار آمد بوده‌است و می‌توان گفت در کل آلمان نازی نه در اطلاعات خارجی و نه در امنیت داخلی و ضد جاسوسی موفقیت چندانی به دست نیاورده است. در آن زمان تنها سازمانی که به شکل گشتاپوی آلمان نازی بود، پلیس مخفی شوروی NKVD بود و این سازمان بسیار موفق‌تر از آلمان نازی عمل کرده بود. در اینجا به چند نمونه از شکست‌های گشتاپو اشاره می‌کنیم: انجام سوء قصد به جان هیتلر در سال ۱۹۳۹ توسط جرج السر، افشای نقشه‌های نظامی آلمان توسط جاسوسان شوروی در جریان نبرد کورسک، به قتل رسیدن هایدریش توسط نیروهای مقاومت چک با کمک کشور انگلستان، افشای مکان کارخانه‌های اسلحه‌سازی سری در پنه موند که در آنجا آلمان سلاحهای انتقامی از قبیل موشک وی ۲ درست می‌کرد، سوء قصد دوباره به هیتلر به رهبری اشتفانبرگ و… گشتاپو در آن زمان با چند سرویس جاسوسی مقابله می‌کرد که به این صورت بودند:O-S-S آمریکا، اداره دوم ارتش فرانسه، سرویس اطلاعات سوئیس،NKVD شوروی،MI6 انگلستان که زیر مجموعه انتلجنت سرویس بود و در کنار آن گشتاپو با نیروهای مقاومت مخفی کشورهایی همچون بلژیک، فرانسه، چکسلواکی، لهستان نیز درگیر بود که در هر دو موضوع گشتاپو شکست می‌خورد و قیام ارتش سری لهستان در زمان نزدیکی ارتش سرخ به ورشو بیانگر ضعف دستگاه گشتاپو بوده‌است. در کنار این مسائل موضوع شایعاتی که دربارهٔ هانریش مولر وجود داشته‌است نیز تحلیل را بسیار پیچیده می‌کند چون اگر شایعات واقعاً درست باشند و مولر جاسوس شوروی بوده باشد این نیز باید به بدترین مورد در کارنامه گشتاپو تبدیل شود. سابقه کار روس‌ها در مورد جاسوسی این ایده را به وجود می‌آورد که شاید هم این شایعات در مورد رئیس گشتاپو زیاد بیراهه نباشد خصوصاً روس‌ها در این مدل از جاسوسی سابقه درخشانی دارند که ساده‌ترین نمونه آن جریان کیم فیلبی است که به در جات بالا در سرویس اطلاعات انگلستان رسیده بود. کشورهای مهم ضد آلمان سه کشور آمریکا، انگلیس و شوروی بودند، که هر کدام دارای سرویس امنیتی خاص خود بودند و شبیه گشتاپو آلمان بودند. این سه سرویس به ترتیب اف‌بی‌آی، ام آی ۵ و ان کا وی دی بود. ام ای ۵ انگلیس در شکار جاسوسان آلمانی و خوراندن اطلاعات غلط به آلمان نازی سابقه درخشانی دارد. در مورد شوروی باید گفت NKVD شوروی توانست با کشیدن یک دیوار آهنین مانع ورود جاسوسان آلمانی به کشورش شود. دلیل این قدرت به خاطر نفوذ گسترده در دستگاه اطلاعاتی المان بود. در مورد آمریکا باید گفت اف‌بی‌آی نیز تا حدود زیادی توانسته بود جلوی جاسوسان آلمانی را بگیرد، در حالی که تا اوایل دهه چهل میلادی دارای سرویس اطلاعات خارجی نبود. در نهایت باید گفت که گشتاپو بر خلاف تبلیغات رایج، سازمان کار آمدی نبوده‌است و در بسیاری از حوزه‌های مأموریتش شکست خورده‌است. افراد اعدام شده بدست گشتاپو مارک بلوش، تاریخ‌نویس فرانسوی دیتریش بنهوفر، الهیات‌شناس آلمانی ویلهلم کاناریس، رئیس سازمان اطلاعات آلمان نازی (آبوِر) کنستانت شِویون، نهان‌شناس (متخصص علوم خفیه) استانیسلاو ساکس، ریاضی‌دان لهستانی یولیوس شاودر، ریاضی‌دان لهستانی بارتل شینک، عضو گروه جوانان به نام دزدان دریایی اِدِلوایس ارنست تلمان، از رهبران کمونیست آلمان کارول هیلر، نقاش ساخت‌گرای لهستانی دادگاه نورنبرگ این دادگاه در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۵ پس از خاتمه جنگ جهانی دوم به منظور محاکمه ۲۱ تن از رهبران آلمان نازی تشکیل شد. امروز با پایان جنگ دوم جهانی و فروپاشی نازیسم، سازمان گشتاپو از هم پاشید. البته افرادی از این نهاد بودند، که توانستند پس از جنگ تا مدتی در پلیس آلمان نفوذ کنند، ولی با آمدن حکومت بر مبنای قانون، پلیس آلمان نیز از یک دستیار و دست‌آموز سیاسی به نهادی اجرایی و امنیتی به سود مردم، تبدیل شد. پایگاه اصلی گشتاپو به موزهٔ «منطقه تدارک ترور» تبدیل شده، که همه ساله توسط پژوهشگران و علاقه‌مندان مورد بازدید قرار می‌گیرد. پانویس منبع: مستند گشتاپو - شبکه من و تو کتاب‌ها پایداری آلمان در برابر هیتلر: پژوهش برای متفقین خارجی، ۱۹۳۸–۱۹۴۵، کلمینز ون کلیمپر، انشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۲، شابِک ۰۱۹۸۲۰۵۵۱۱ گشتاپو؛ پلیس مخفی هیتلر؛ حمید عشقی؛ آرمان رشد پیوند به بیرون اطلاعات گشتاپو دانشنامه کشتار و سوزاندن جمعی اسناد بایگانی آمریکا بایگانی جاسوسان سازمان سیا آمریکا اطلاعات گشتاپو در موزه تاریخی برلین گشتاپو آلمان نازی اداره اصلی امنیت رایش اس‌اس انحلال‌های ۱۹۴۵ (میلادی) در آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۳۳ (میلادی) در آلمان راینهارت هایدریش هاینریش هیملر هرمان گورینگ هولوکاست هولوکاست در آلمان
4784
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%86-%D8%A7%D8%B3%E2%80%8C%D8%A7%D8%B3
وافن-اس‌اس
وافن-اس‌اس (به معنی اس‌اس مسلح) یکی از شاخه‌های نظامی آلمان در جنگ جهانی دوم بود. لشکرهای مختلف وافن-اس‌اس از آغاز تا پایان جنگ جهانی دوم تقریباً در تمامی جبهه‌ها حضور داشتند. تاریخچهٔ تشکیل در سال‌های پس از پایان جنگ جهانی اول بعد از شکل‌گیری جمهوری وایمار احزاب مختلفی سر کار آمدند هر حزب برای بیرون کردن احزاب دیگر از گروه‌های فشار استفاده می‌کرد و رهبران احزاب برای کنار زدن حزب مخالف خود از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کردند. پس حزب‌ها نیاز به محافظان (بادی‌گارد) داشتند. این محافظان بسته به نام حزب‌ها دارای اسم‌های گوناگونی بودند. آدولف هیتلر نیز از این قاعده مستثنی نبود و حزب او نیاز به محافظانی داشت. همین کار باعث شد، در اوایل سال ۱۹۲۳ میلادی، گروهی با نام Stabwache (تلفظ: اشتاب‌واخِه) به معنی گارد صاحب منصبان برای محافظت از سران بلندپایه حزب ناسیونال سوسیالیست تشکیل شود. رهبری این گروه مثل همیشه به وفادارترین کسان به حزب یعنی یولیوس شرک و یوزف برشتولد واگذار شد تا کار محافظت از افراد را بر عهده گیرند. بعدها این گروه ۲۰۰ نفره نامی بس ترس‌آور برای دشمنان شد که به نام اشتوس‌تروپ-هیتلر خوانده می‌شد. در نوامبر ۱۹۲۳ آدولف هیتلر به جرم کودتا به زندان افتاد. حزب ناسیونال سوسیالیست هم تعطیل و این گروه نیز موقتاً منحل شد. پس از آزادی آدولف هیتلر از زندان، او دستور تشکیل گروه محافظتی جدید به نام گروه محافظت با نشان Schutzstaffel (تلفظ: شوتز اشتافل) را داد که به اس‌اس معروف شد. اس‌اس به تدریج جایگاهی مهم در تاریخ آلمان یافت. تا سال ۱۳۰۶ اس‌اس زیر نظر مستقیم حزب قرار داشت؛ اما از آن‌جا که هیتلر دارای قدرت شناخت، استعداد درونی، ذاتی و توانایی افراد بود، هاینریش هیملر را به فرماندهی کل اس‌اس گماشت. هیملر تصمیم گرفت از اس اس سازمانی بزرگ بسازد. نیروهایی که هاینریش هیملر و یاران او برای اس‌اس استخدام می‌کردند گلچینی بودند از بهترین، نیرومندترین و وفادارترین جوانان آلمانی که هم از دید جسمی و هم از دید روحی، ذهنی و عقیدتی برتر بودند. اولین اقدام جدی اس‌اس حزب در کنار اس‌اس یک سازمان دیگر به نام اس‌آ داشت که توسط ارنست روم یکی از دوستان هیتلر اداره می‌شد. این گروه در سال ۱۹۳۲ دارای چهارصد هزار نفر عضو بود. ارنست روم که تشنهٔ قدرت بود علیه دوست قدیمی خود یعنی هیتلر دست به تحرکاتی زد؛ همین امر باعث آن شد که هیتلر وی را از میان بردارد و در شب ۹ تیرماه همان سال تمام سران بلندپایه اس‌آ را از میان برداشت. این شب به شب دشنه های بلند معروف شد. آمارهای آن شب تعداد کشته شدگان سران مخالف را ۸۴ نفر ذکر می‌کند. به‌علاوه تمام اموال آن‌ها به جرم خیانت به کشور مصادره شد. این شب همانند شب حمله به یهودیان در آلمان می‌باشد. در این شب یکی از کاردارهای سفارت آلمان در فرانسه به دست یک جوان یهودی کشته شد. چند ساعت بعد سخنرانی ایراد شده توسط گوبلز در این رابطه احساسات مردم آلمان را برانگیخت و باعث شد مردم با کمک اس اس‌ها بیشتر شیشه‌های مغازه‌ها و خانه‌های یهودیان را بشکنند و اموال آن‌ها را در کوچه‌ها و خیابان‌ها بریزند و عده‌ای را نیز کتک بزنند و یهودیان بسیار زیادی نیز کوچ کردند. شکل‌گیری لشکرهای گوناگون اس‌اس در روزهای قدرت‌گیری اس‌اس، رهبر این گروه شروع به ایجاد لشکرهایی کردند که کار آن‌ها بیشتر تشریفاتی بود تا جنبه نظامی داشته باشد. از جملهٔ این گروه‌ها می‌توان از لشکر محافظان شخصی هیتلر نام برد که در زمان آغار جنگ و نیاز به افراد نخبه، تبدیل به یک واحد موتوریزه به نام اس‌اس آدولف هیتلر شد. این لشکر با اینکه زیرگروه اس‌اس بود، اما ساختار و سازهٔ کاملاً متفاوت داشت. افراد این گروه در حضور آدولف هیتلر سوگند یاد می‌کردند و زیر دستور او کار می‌کردند. دیگر گروه دیگر اس‌اس که این‌گونه بود می‌توان به آراس‌دی یاد کرد، که توسط هاینریش هیملر به وجود آمده بود و انتخاب سربازهای آن از برترین‌های اس‌اس و گشتاپو برگزیده شده بودند. سربازگیری و آموزش در اس‌اس مسلح با آغاز سربازگیری اس‌اس، مدارس ویژه‌ای برای همین کار در بادتولزت و براونشوایگ تشکیل گشت تا افسران سربازان آینده وافن-اس‌اس را تربیت کنند. هیملر ستوان پاول هاوزر را به عنوان مسئول و ناظر این آموزشگاه‌ها گماشت. از اقدامات ستوان می‌توان به ایجاد دو هنگ جدید به نام ژرمانیا و دویچلند اشاره کرد که بعدها تبدیل به تیپ و بعد به لشکر زرهی داس رایش و لشکر ویکینگ گشت. با قطعی شدن حمله به لهستان هنگ‌های فرعی به هم پیوستند تا لشکرهای جدیدی به وجود آورند. طی توافقی بین نیروی زمینی و اس‌اس عنوان وافن-اس‌اس رسماً به این گروه‌ها لشکر داده شد. داوطلبان خارجی بیش از ۱۴۰ هزار نفر از اراضی تصرف‌شده از شوروی و ۱۸۰ هزار نفر از سرتاسر مابقی اروپا به وافن-اس‌اس ملحق شدند و برای آن جنگیدند. بسیاری از این افراد چندین سال در جبهه شرقی به نبرد پرداختند و برخی از آن‌ها در میان مدافعان برلین در پایان جنگ بودند. فنلاند در جریان همکاری آلمان و فنلاند که در نهایت منجر به ورود فنلاند به جنگ با شوروی و آغاز جنگ مستمر شد، ۱۴۰۰ داوطلب فنلاندی به وافن-اس‌اس ملحق شدند. به هر صورت دولت فنلاند سعی در اجتناب از دخالت رسمی در جذب این داوطلبان داشت و تلاش می‌کرد اجازه ندهد از آن‌ها جز علیه شوروی استفاده شود. حدود ۴۰۰ تن از این افراد در یگان‌های مختلفی از لشکر چندملیتی ویکینگ اس‌اس قرار گرفتند. مابقی فنلاندی‌ها گردان مجزایی در این لشکر تشکیل دادند. لشکر ویکینگ اس‌اس در تمامی طول جنگ در جبهه شرقی خدمت کرد. در مدت دو سالی که فنلاند با آلمان همکاری داشت، ۲۵۵ تن از داوطلبان فنلاندی در نبردهای اوکراین و شمال قفقاز به خاک افتادند. منابع اس‌اس بنیان‌گذاری‌های دهه ۱۹۲۰ (میلادی) تاریخ نظامی آلمان در جنگ جهانی دوم جنگ جهانی دوم شاخه‌های نظامی حزب‌ها نیروهای ویژه جنگ جهانی دوم آلمان واژه‌ها و عبارت‌های آلمانی
4799
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B8%DB%B8%DB%B9
۱۸۸۹
رویدادها زادروزها ۱۹ فوریه – ارنست مارزدن، فیزیک‌دان بریتانیایی (د. ۱۹۷۰) ۲۹ مارس – وارنر بکستر، بازیگر آمریکایی (د. ۱۹۵۱) ۷ آوریل – گابریلا میسترال، شاعر و دیپلمات شیلیایی (د. ۱۹۵۷) ۱۴ آوریل – آرنولد جی. توینبی، تاریخ‌نگار بریتانیایی (د. ۱۹۷۵) ۱۶ آوریل - چارلی چاپلین، بازیگر آمریکایی ۲۰ آوریل - آدولف هیتلر، پیشوای آلمان (د. ۱۹۴۵) ۱۸ مه – توماس میدگلی جونیور، شیمی‌دان آمریکایی (د. ۱۹۴۴) ۲ ژوئن – مارتا ونتورت، بازیگر آمریکایی (د. ۱۹۷۴) ۲۳ ژوئن – آنا آخماتووا، شاعر و نویسنده روس (د. ۱۹۶۶) ۲۷ ژوئن – مورونی اولسن، بازیگر آمریکایی (د. ۱۹۵۴) ۵ اوت – کنراد ایکین، نویسنده و شاعر آمریکایی (د. ۱۹۷۳) ۸ سپتامبر – رابرت تفت، قاضی و سیاست‌مدار آمریکایی (د. ۱۹۵۳) ۲۶ سپتامبر – مارتین هایدگر، شاعر و فیلسوف آلمانی (د. ۱۹۷۶) ۳ اکتبر – کارل فون اوسیتزکی، ژورنالیست و نویسنده آلمانی (د. ۱۹۳۸) ۱۴ نوامبر - جواهر لعل نهرو، نخستین نخست‌وزیر هند ۲۰ نوامبر – ادوین هابل، ستاره‌شناس آمریکایی (د. ۱۹۵۳) درگذشت‌ها ۱۲ مه – میخائیل سالتیکوف-شچدرین، نویسنده روسی (ز. ۱۸۲۶) ۲۳ سپتامبر – ویلکی کالینز، نویسنده بریتانیایی (ز. ۱۸۲۴) ۱۱ اکتبر – جیمز ژول، فیزیک‌دان بریتانیایی (ز. ۱۸۱۸) ۶ دسامبر - جفرسون دیویس، رئیس‌جمهور ایالات کنفدراسیون آمریکا ۳۱ دسامبر – آیون کرنگا، شاعر و نویسنده رومانیایی ۱۸۸۹ (میلادی)
4805
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D9%BE%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9%88
هاپکیدو
هاپکیدو نوعی هنر رزمی کره‌ای و از انواع دفاع شخصی است. این رشته یکی از تلفیقی‌ترین سبک‌های رزمی به‌شمار می‌آید که در سراسر جهان و ایران طرفداران و علاقه‌مندان زیادی را به خود جلب نموده‌است. بنیان‌گذار هاپکیدو رزمی‌کار کره‌ای چوئی یونگ سول است. وی یکی از هنرهای رزمی ژاپنی به نام دایتو ریو آیکی جوجوتسو را در ژاپن آموخته بود. او پس از جنگ جهانی دوم به کره جنوبی بازگشته و آموزش هنر رزمی خود را با تلفیق تکنیک‌های رشته‌های ژاپنی جودو (که خود از سبک‌های منشعب شده از جوجیتسو محسوب می‌شود)، کره‌ای تکواندو و تانگ سو دو آغاز کرد. در هاپکیدو از اطلاعات نقاط حساس عصبی، تکنیک‌های قفل مفصل، انواع فنون گلاویزی و پرتابی، ضربات مشت و لگد و سلاح‌های سنتی از جمله خنجر، شمشیر، طناب، نانچاکو، عصا، بادبزن و انواع چوب برای غلبه بر حریف استفاده می‌شود. نام این رشته مشابه آیکیدو است در حالی که شباهت کمی دارند. بازیگران معروفی مانند جکی چان، بکهیون عضو اکسو، آنجلا مائو، کارتر وانگ و دیگران از شاگردان جین پال کیم در هاپکیدو بوده‌اند. انواع سبک‌های هاپکیدو: هاپکیدوI.T.H، هاپکیدوG.H.F، هاپکیدوW.H.F، هاپکیدوG.H.A، هاپکیدوDehankido و هاپکیدو Hanminjok . تعریف کلمهٔ هاپکیدو به معنی هماهنگی (هاپ) نیروی درونی (کی) و روش (دو) است. بر این اساس با استفاده از این فنون می‌توان از نیروی حریف علیه خودش استفاده کرد. این رشته علاوه بر دفاع شخصی بر انضباط روحی و جسمی برای خودسازی تأکید دارد. Hap: means Unify or coordinate: هماهنگ‌کردن ki: means mental and/or physical energy: انرژی جسمی/ذهنی do: means a way of life, or the path or way of coordinating: راه و روش هماهنگی فلسفه هاپکیدو بر سه اصل استوار است: اصل آب، اصل دایره و اصل هماهنگی. در اصل آب، شما حرکات خود را به روانی آب انجام می‌دهید و انرژی را فقط در جهت درست و بهینه استفاده می‌کنید مانند خروش و حرکت آب در رودخانه، اصل دایره به معنی تغییر جهت انرژی به صورت دایره وار است، به طوری که فعالیت شما در طول دفاع یا حمله در یک توپ انرژی نگه داشته می‌شود و اصل هماهنگی به معنی تناسب فکر و بدن است. مسابقات هاپکیدو هاپکیدو مسابقات آسیایی، جهانی را داراست که علاقه‌مندان به این رشته می‌توانند دراین مسابقات در بخش‌های مختلف شرکت نموده و به مقامهای قهرمانی دست یابند. انواع مسابقات مبارزه سمی کنتاکت (این مبارزه بدون دستکش، کلاه و هوگو می‌باشد. فقط پوشیدن کاپ الزامی است. فرد مبارز با پوشیدن لباس فرم و کمربند خویش مبارزه می‌کند. البته با بستن کمربند باند قرمز و آبی دو حریف مشخص می‌شوند. دراین نوع مبارزه طبق قوانین هر نوع مشت زدن و ضربه دست درصورت ممنوع می‌باشد و ضربات شامل تمام ضربات پا، فن کمر و پرتاب حریف به زمین (تکنیک‌های جودویی)، کراپلینگ (تکنیک‌های کشتی درخاک) وکانست کردن حریف روی تشک (تکنیک‌های درخاک خفه کردن و فشار بر وی مفاصل وعدم اجازه حرکت به حریف) می‌باشد) مبارزه فول کنتاکت (دراین مبارزه داشتن دستکش بوکس، کلاه، لثه و پوشیدن کاپ و هوگو الزامی است. این مسابقه مانند سیستمهای رزمی جهان می‌باشد. مشت زدن درصورت مانعی ندارد. ضربات دست و صورت آزاد است ولی تکنیک‌های جوجیتسو و جودو، گراپلینگ و فن کمر استفاده نمی‌شود. تذکر: البته در هر دو نوع مبارزه ضربه به پشت سرتا پائین کمرو نخاع خطاست و ضربه به نقاط حساس و ممنوعه ممنوع می‌باشد) مبارزه کیک بوکسینگ (مبارزه با مشت و دستکش بوکس است و ضربه در سر و صورت آزاد می‌باشد) مبارزه دفاع شخصی (این مسابقه شامل انجام تکنیک‌های دفاع شخصی به صورت نفراتی ویا یک به دو و همچنین می‌توان از نفرات بیشتری استفاده نمود. پرتاب حریف، قفل مفصل واجرای تکنیکهای رزمی و پلیسی به این هنر رزمی زیبایی بخشیده‌است) مبارزه سلاح (مسابقه سلاح شامل نانچیکو-چوب- شمشیر، تونفا، بادبزن، چوب کوتاه و انواع سلاح‌های کره‌ای می‌باشد) مسابقات افت (شامل افت زدن‌ها، افت از روی مانع و ارتفاع و حرکات نمایشی) اصطلاحات هاپکیدو کونگ بانگ جاسه - استقرار چاریوت - ایستاده با حواس جمع (خبردار) کیما جاسه - حالت سوار بر اسب رو به جلو (استقرار پنجاه در پنجاه) جون گول جاسه - حالت میز رو به جلو (یک پا جلو و دیگری عقب) هوگول جاسه - (استقرار روی پای عقب) بیانگ اون جاسه - استقرار مبارزه جون شین سوبی جاسه - استقرار روی یک پا* پانگول جاسه - پا به عرض شانه باز (استقرار دفاعی) جوک سول (پال چاگی) - ضربات پا آپ چاگی - ضربه رو به جلو یاپ چاگی - ضربه با لبهٔ کناری پا تیگو چاگی - پرتاب قوسی ضربه دیکوم چی مت چاگی - ضربهٔ پرتابی پایی از داخل به خارج با پاشنهٔ پا آپ دا مت چاگی - ضربهٔ مستقیم پایین با داخل پا هاچ چاگی - ضربهٔ مورب رو به پایی با پاشنهٔ پا از بیرون به داخل دیکومچی سونمون چاگی - ضربه به پایین پا دیکومچی چا ناریگی - حرکت دوار ضربهٔ پاشنه از بالا به پایین (از بیرون به داخل) دیکومچی چا تولیگی - ضربهٔ پاشنه از بیرون به داخل (پای خم) دیکومچی کانچول چو دولیگی - ضربهٔ پاشنه از داخل به خارج (پای خم) دیکومچی چا میرو نوتکی - ضربه برآمدگی پاشنه به سمت جلو آن تاری چاگی - ضربهٔ گردان پای مستقیم از بیرون به داخل باکات داری چاگی - ضربهٔ گردان پای مستقیم از داخل به خارج موروپ چاگی - ضربه به زانو هادان سونمون چاگی - «برش» ضربه به ساق پا چکتو دا دولیگی - شلیک گردان پا از خارج به داخل چکتو کانچول چا دولیگی - زدن با لبهٔ پا از داخل به خارج (پای خم) دیکومچی دولو چاگی - ضربهٔ چرخان معکوس با پاشنهٔ پا تیت چاگی - ضربهٔ عقب با چرخش دولو چاگی - ضربهٔ معکوس قوسی چرخشی هادان دورا چاگی - ضربهٔ قوسی معکوس پایین دی چاگی - ضربهٔ قوسی به عقب بنگ کوان سول - فن دفاع سادان مگی (وی مگی)- دفاع با ساعد رو به بالا (دفاع با ساعد دست به طرف بالای سر) هادان مگی - دفاع با ساعد رو به پایین جون دان (آن پال) مگی - دفاع با ساعد از خارج به داخل نا جون (پاکات پال) مگی - دفاع با ساعد از داخل به خارج هون شین سول - فنون پرتابی کوان چیل گی بوب - اهرم دست به بیرون نوی گی بوب - پرتاب حرکت از نوک انگشتان از داخل به بیرون ونی گی بوب - پرتاب حرکت از دست از خارج به داخل چون پال تو بوب - پرتاب گشتاور به پشت شانه مو کاما بوب - پرتاب فشار روی شانه چیپچا گی بوب - پرتاب دست پیچیده به پشت (قیچی) سلاح تانبون - چوبدستی کوچک یان بون - عصا ساندزولبون - زنجیر دوتایی (نانچیکو) چیپ هین یی - نی سطح حمله سادان - بالا چونگ دان - میانه هادان - پایین جستارهای وابسته آنجلا مائو بازی مرگ هاپکیدو وان پانویس منابع علی حق‌شناس (۱۳۹۵)، دانشنامهٔ هنرهای رزمی: نخستین دایرةالمعارف ورزش‌های رزمی در ایران، تهران، نشر بوستان. پیوند به بیرون هاپکیدو وان سبک‌های هنرهای رزمی ترکیبی کره جنوبی ورزش‌های ابداع‌شده در کره هاپکیدو هنرهای رزمی پیوندی هنرهای رزمی کره‌ای هنرهای رزمی
4818
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%B1
اوورتور
پیش‌نوا یا اُورتور یا اووِرتور قطعه‌ای‌سازی است که به‌عنوان مقدمه برای اپرا، اوراتوریو، باله و سایر آثار دراماتیک یا به‌عنوان یک قطعهٔ مستقل اجرا می‌شود و معمولاً شامل نغمه‌های اصلی آن اثر است. این قطعه در اجراهای نمایشی، زمانی که هنوز پردهٔ نمایش بالا نرفته‌است، توسط ارکستر اجرا می‌شود. در موسیقی ایرانی، از اواخر دورهٔ قاجاریه، برای اولین بار توسط درویش خان مقدمه‌ای به نام پیش‌درآمد قبل از درآمد اجرا می‌شود. منابع اوورتورها فرم‌های موسیقایی واژگان موسیقی
4824
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%DA%A9%20%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF
شهرک صالح‌آباد
روستای صالح آباد یکی از روستاهای توابع بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران واقع شده‌است. فاصله روستا تا مرکز بخش دهستان کوخرد ۵ کیلومتر و تا شهرستان بستک ۵۰ کیلومتر می‌باشد و در مسیر جاده ارتباطی بندر لنگه - بستک واقع شده‌است. وجه تسمیت وجه نامگذاری آن چنین است که گروهی به سرپرستی شخصی به نام شیخ صالح بن شیخ محمد رضا از لاور شیخ کوچ کرده به اینجا آمده اند، بدین جهت نام روستا (صالح آباد) گذاشته شده‌است. محدوده صالح آباد از طرف شمال کوه ناخ و تنب دُماله، از طرف جنوب (خادون)و تنب بردومه و رودخانه مهران و سپس کوه خآب (بل تیر)، از طرف مغرب گریند و کوردان ، و از سمت مشرق به درواه ناخ و روستای آسو منتهی می‌شود. جمعیت جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۷۸۰ نفر (۷۶ خانوار) بوده‌است. که همگی از لاور شیخ به این روستا مهاجرت نموده‌اند. آب وهوای آن همانند سایر مناطق گرم و خشک است. تأسیس روستای صالح آباد در سال ۱۳۶۶ خورشیدی تأسیس شده‌است، از ابتدای تأسیس پیشرفتهای چشمگیری در زمینه ساختمان سازی، آب، برق و تلفن صورت گرفته‌است. سایر امکانات به همت نیکوکاران و با تلاش ریاست شورای اسلامی روستا فراهم شده‌است. برای نمونه آب‌انبارهایی (برکه) با کمک نیکوکاران ساخته شده‌است که آب آشامیدنی مردم را تأمین می‌کند و برای مصرف روزانه مردم نیز از آب چاه استفاده می‌شود. همچنین نیکوکاران هزینه ساخت یک باب مدرسه پنج کلاسه ابتدائی را تأمین نموده‌اند که هم‌اکنون محل تحصیل فرزندان دختر و پسر می‌باشد. در سال ۱۳۷۲ با همیاری مردم سرانجام روستا به شبکه سراسری برق کشور متصل شد. اکنون (سال ۱۳۸۳/۲۰۰۵) که ۱۸ سال از تأسیس روستای صالح آباد می‌گذرد، طرح بهسازی و خیابان کشی روستا در دست اجراست و بخشی از هزینه آن فراهم شده‌است، شورای اسلامی روستا در نظر دارد بر روی جاده اصلی، بلواری به موازات روستا احداث کند و کوچه‌های روستا نیز قرار است آسفالت شود. دارای یک باب مسجد است. این روستا دارای مساحتی بالغ بر ۸ هکتار است، پیشه اصلی مردم آن نانوائی و بنائی است. تصاویر پانویس منابع محمدیان، کوخردی، محمد ، “ «به یاد کوخرد» “، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی. سلامی، بستکی، احمد. (بستک در گذرگاه تاریخ) ج۲ چاپ اول، ۱۳۷۲ خورشیدی. عباسی، قلی، مصطفی، «بستک وجهانگیریه»، چاپ اول، تهران : ناشر: شرکت انتشارات جهان معاصر، سال ۱۳۷۲ خورشیدی. بالود، محمد. (فرهنگ عامه در منطقه بستک) ناشر همسایه، چاپ زیتون، انتشار سال ۱۳۸۴ خورشیدی. الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد. مهندس:، حاتم، محمد ، غریب“ «تَاریخْ عَرَب الّهْولَة Huwala Arab History » “، دولة الکویت، ج۱. چاپ سوم، القاهرة، مصر ، دارالأمین للطباعة والنشر والتوزیع، ۸ شارع أبوالمعالی، سال انتشار ۱۹۹۷ میلادی، Engineer: Mohammed gharhb Hatem , third edition : Egypt (Cairo),1997 & 2013 بختیاری، سعید، ، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی. محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحه‌های (۵۰ ـــ ۵۱ )، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی. اطلس گیتاشناسی استان‌های ایران [Atlas Gitashenasi Ostanhai Iran] (Gitashenasi Province Atlas of Iran) محمدیان، کوخردی، محمد ، (شهرستان بستک و بخش کوخرد) ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی. روستاهای شهرستان بستک شهرستان بستک
4833
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B4%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
روش‌شناسی
روش‌شناسی یا مِتُدولوژی وسیله شناخت هر علم است. روش‌شناسی در مفهوم مطلق خود به روش‌هایی گفته می‌شود که برای رسیدن به شناخت علمی از آن‌ها استفاده می‌شود و روش‌شناسی هر علم نیز روش‌های مناسب و پذیرفته آن علم برای شناخت هنجارها و قواعد آن است. روش‌های شناخت را باید از روش‌ها و فنون اجرای آن‌ها متمایز دانست، چرا که اجرای هر قاعده پس از شناخت آن قاعده ممکن می‌گردد. این واژه گاهی نیز به معنای «روش‌مَندی» یا «مجموعه‌ای از روش‌ها» به کار می‌رود. تفاوت اساسی روش‌شناسی و روش تحقیق در علوم اجتماعی آن چیزی که در علوم اجتماعی از آن به عنوان روش‌شناسی (متدولوژی) نام می‌بریم بیشتر از آنکه مهارت یا شیوه‌های گوناگون برای تحقیق یا پژوهش (روش تحقیق) باشد خبر از انواع رویکردها و نظر گاه‌ها به پدیده‌های اجتماعی می‌دهد که بیشتر با فلسفه مدرن کانتی در ارتباط است از آنرو که قائل به نمودهای متکثر از بعد واحد است. از این رو روش‌شناسی بیشتر بحثی معرفت شناختی (اپیستمولوژی) است و بیشتر با مکتب و دیدگاه سر وکار دارد نه با روش و شیوه‌های جزئی تحقیق، در واقع زمانی که از فرضیه و رابطه علی متغیر مستقل و وابسته و همبستگی متغیرها اندازه‌گیری اسمی فاصله‌ای و نسبی و نمونه‌گیری و استناد به منابع متقن علمی (کتاب و مقاله) سخن می‌گوییم دربارهٔ روش تحقیق به بحث پرداخته‌ایم اما زمانی که سخن از رویکردهای پوزیتویستی هنجاری، نهادی، رفتار گرایی، فمینیستی، تجزیه وتحلیل گفتمان، انتخاب عقلایی، تجزیه وتحلیل موقعیت، فرد گرایی و ساختار گرایی و... است تمرکز بر رهیافت و مکاتب و متدولوژی است. از این رو در هر رهیافت ممکن است روش‌های متفاوتی وجود داشته باشد. نسبت رهیافت (متدولوژی) به روش همانند نسبت دیدگاه به ابزار است. به عنوان نمونه رهیافت تاریخی شناخت اندیشه در شرایط زمانی و مکانی خودش است نه مطالعه مفاهیم در طول تاریخ که مربوط به روش تاریخی است؛ و همچنین رهیافت جامعه‌شناسی قائل به نوعی جبر است که همان تأثیر جامعه بر اندیشه است که تا حدودی نزدیک به رهیافت ساختار گرایان است و نقش فرد را در مقابل ساختارها کم اهمیت می‌داند. مثال دیگر رهیافت اقتصادی است که می‌گوید اندیشه سیاسی چیزی جز بازتاب مسائل اقتصادی نیست و بر تعیین‌کنندگی اقتصاد در همه شئون جوامع انسانی تأکید می‌کند. از رهیافت‌های فلسفی می‌توان به اثبات گرایی ویتگنشتاین اشاره کرد وی معتقد بود گزاره‌های فلسفی به نام‌ها تحلیل و تحویل می‌شوند، این نام‌ها اجزای بنیادینی هستند که ما به ازای خارجی دارند. اگر چیزی بخواهد معنا دار باشد یا باید قراردادی باشد یا عینیت خارجی داشته باشد و هر چه غیر از این دو باشد بی‌معنی و (توتولوژیک) است. مفهوم در روش‌شناسی این مجموعه مرتبط از مفاهیم برای رسیدن به پاسخ یک پرسش به‌کار گرفته می‌شوند: گردآوری مجموعه‌ای از فرضیات، عقاید و تصورات مقایسه‌ارزیابی‌های مختلف نقد روش‌های خاص روش تجربی روش استقرایی یا روش تجربی که عبارت از مشاهده عاری از هرگونه پیش‌فرض است. روش استنتاجی روش استنتاجی یا استدلال قیاسی یا استنتاج از راه تمثیل اصول علمی را از طریق فرایند استدلال که نوعی روش منطقی است، کشف می‌کند. در واقع این شیوه استدلال منطقی است که ایده‌ها و تصورات به‌دست‌آمده از راه تجربی را حمایت و تقویت کرده و با ترتیب دادن تز و آنتی تز، سنتزی را می‌آفریند. در این روش شیوه‌های ایجاد یک قاعده که مبنای اعتبار آن قاعده است، مورد بررسی قرار می‌گیرد. پانویس منابع پیوند به بیرون جهانی‌شدن و روش‌شناسی آینده‌اندیشی، وب‌گاه آفتاب روش‌شناسی مطالعه فضای مجازی، وب‌گاه آفتاب روش‌شناسی معرفت‌شناسی پژوهش
4838
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%AC%D9%86%D8%B3%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C
همجنس‌گرایی
همجنس‌گرایی به تمایل عاشقانه، تمایل جنسی، یا رفتار جنسی اشخاص همجنس گفته می‌شود. همجنس‌گرایی در کنار دگرجنس‌گرایی و دوجنس‌گرایی، سه ردهٔ اصلی را در طیف گرایش‌های جنسی تشکیل می‌دهند. همجنس‌گرایی به‌عنوان یکی از گرایش‌های جنسی، به‌معنی مجموعه‌ای از تمایل‌های جنسی، عاطفی، یا عاشقانه به افراد همجنس است که نسبتاً پایدار و مداوم باشند. به فردی که به جنس مخالف گرایش داشته باشد «دگرجنس‌گرا» و به افرادی که هم به جنس مخالف و هم به افراد همجنس تمایل دارند، «دوجنس‌گرا» می‌گویند. همجنس‌گرایی همچنین به تصور شخص از هویت جنسی‌اش نیز اطلاق می‌شود. برای اشاره به افراد همجنس‌گرای زن، معمولاً واژهٔ لزبین () و برای همجنس‌گرایان مرد، بیشتر از گی ()، استفاده می‌شود، البته اصطلاح گِی معمولاً هم به زنان همجنس‌گرا و هم به مردان همجنس‌گرا اشاره دارد. دانشمندان عامل دقیق شکل‌گیری گرایش‌های جنسی را نمی‌دانند، اما معتقدند که برهم‌کنش پیچیده‌ای از عوامل ژنتیکی، هورمونی، و محیطی بر آن اثرگذار است. دانشمندان بیان می‌کنند که گرایش جنسی افراد، اختیاری یا ارادی نیست. هر چند هیچ فرضیه‌ای در توضیح علت تفاوت در گرایش‌های جنسی افراد مورد توافق عمومی قرار نگرفته‌است، با این حال دانشمندان فرضیه‌هایی را معتبرتر می‌دانند که بر تاثیر عوامل زیستی بر همجنس‌گرایی و دیگر گرایش‌های جنسی تأکید می‌کنند. مستنداتی که عوامل طبیعی و زیستی را در شکل‌گیری گرایش جنسی فرد (خصوصا در مردان) مؤثر می‌دانند بسیار بیشتر از شواهد موجود در مورد تأثیر عوامل محیطی است. طبق مطالعاتی که در نیم‌قرن گذشته انجام شده‌اند، مدرک محکمی وجود ندارد که نشان دهد تجربیات دوران کودکی، محیط خانواده، یا تربیت والدین، بر همجنس‌گرا شدن افراد مؤثر باشند. با اینکه بعضی معتقدند همجنس‌گرایی غیرطبیعی است، اما مطالعات علمی نشان می‌دهد که همجنس‌گرایی یکی از تنوع‌های عادی و طبیعی در طیف رفتارهای جنسی انسان است و به‌تنهایی و ذاتاً مایهٔ ایجاد تأثیرات منفی در روحیه و روان شخص نمی‌گردد. از دههٔ ۱۹۷۰ مراجع پزشکی و روان‌پزشکی جهان، به‌طور رسمی همجنس‌گرایی را از فهرست بیماری‌های روانی خارج کرده‌اند. انجمن روان‌شناسی آمریکا در سال ۱۹۷۵، سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۲، سازمان‌های بهداشتی انگلستان از سال ۱۹۹۴، سازمان‌های بهداشتی روسیه از سال ۱۹۹۹ و انجمن روان‌شناسی چین از سال ۲۰۰۱ از جملهٔ این سازمان‌ها هستند. تقریباً تمام مراجع و انجمن‌های معتبر پزشکی، روان‌پزشکی، و روان‌شناسی جهان بر حمایت از حقوق اجتماعی دگرباشان جنسی و سلامت روانی آن‌ها تأکید دارند. انجمن روان‌پزشکی آمریکا، انجمن پزشکی آمریکا، انجمن ملی مددکاران اجتماعی آمریکا، انجمن مشاوران آمریکا، آکادمی پزشکی اطفال آمریکا، و کالج سلطنتی روان‌پزشکان بریتانیا هر کدام بیانیه‌ها یا دستورالعمل‌های فراوانی در این زمینه منتشر کرده‌اند. طبق اعلام انجمن روان‌پزشکی آمریکا، اغلب همجنس‌گرایان در روابط عاطفی پایدار هستند و حس عاطفی در همجنس‌گرایان با حس عاطفی موجود در دگرجنس‌گرایان برابر است و تفاوتی ندارد. در ادبیات و هنر کهن برخی نقاط جهان به این پدیده اشاره شده‌است. ادیان ابراهیمی همچون یهودیت، اسلام و مسیحیت با همجنس‌گرایی مخالفت کرده‌اند، هرچند که در این رابطه در میان متخصصان دینی اختلاف نظر وجود دارد و برای نمونه، برخی از فرقه‌های مسیحیت همجنس‌گرایی را گناه نمی‌دانند. تخمین تعداد افرادی که همجنس‌گرا شناخته می‌شوند و درصدی از مردم که تجربهٔ جنسی با هم‌جنس داشته‌اند، به‌دلایل مختلف برای پژوهشگران دشوار است. براساس مطالعات در جوامع مختلف، بین ۲٪ تا ۱۳٪ افراد جامعه در طول عمرشان شکلی از تماس جنسی با هم‌جنسشان را تجربه کرده‌اند. روابط و رفتارهای همجنس‌گرایانه، همان‌گونه که برخی آن را ستایش کرده‌اند در طول تاریخ بسته به موقعیت، فرهنگ و زمان وقوع، محکوم نیز شده‌اند. از اواخر سدهٔ ۱۸ میلادی جنبش‌هایی به‌منظور شناساندن و گرفتن حقوق قانونی برابر همچون حق ازدواج، اتحاد مدنی، سرپرستی فرزندخوانده، استخدام، خدمت در ارتش و دسترسی برابر به خدمات درمانی برای همجنس‌گرایان به وجود آمده‌است. همجنس‌گرایی و هویت همجنس‌گرایی طبق تعریف از دو بخش تشکیل یافته‌است: یک جزء روانی که به‌معنای تمایل شهوانی و جنسی به اشخاص همجنس است، و یک جزء رفتاری که به‌صورت انجام عمل جنسی و آمیزش با اشخاص همجنس تبلور می‌یابد. از دیگر عوامل تعیین‌کننده در همجنس‌گرایی، می‌توان به تعریف و شناخت فرد از گرایش جنسی خود یا به اصطلاح هویت جنسی او اشاره کرد. هویت جنسی بخشی از هویت شخص تعریف شده‌است که بازتاب‌دهندهٔ درک شخصی او نسبت به امیال جنسی‌اش است. مفاهیم هویت جنسی و رفتار جنسی رابطهٔ نزدیکی با گرایش جنسی دارند، ولی از یکدیگر متمایزند. گرایش جنسی دربرگیرندهٔ کشش عاطفی، علایق، و امیال درونی است. هویت جنسی به‌معنای تصوری است که شخص از خود و گرایش جنسی‌اش دارد و خود را آن‌گونه می‌پندارد. رفتار جنسی به این معناست که شخص علی‌رغم گرایش یا هویت جنسی‌اش در عمل با چه شخص یا اشخاصی رابطهٔ جنسی برقرار می‌کند. رفتار جنسی اشخاص همیشه مطابق با گرایش جنسی آن‌ها نیست. برای مثال، یک شخص همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا که در منطقه‌ای که همجنس‌گراستیز است یا حقوق ال‌جی‌بی‌تی در آن رعایت نمی‌شود زندگی می‌کند، ممکن است از نظر هویتی خود را همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا نداند، یا برخلاف تمایل جنسی خود، با اشخاصی از جنس مخالف عمل جنسی انجام دهند. بعضی اشخاص که از تمایل جنسی خود به همجنس ناراضی هستند، ممکن است تصمیم بگیرند که عامدانه هویتی برخلاف میل جنسی درونی خود بسازند. این امر سبب می‌شود که هویت گرایش جنسی شخص با گرایش جنسی واقعی او در تضاد باشد. در این موارد معمولاً از عبارت‌های سازگار یا ناسازگار استفاده می‌شود. برای مثال، در مورد زنی که تمایل جنسی به زنان دیگر دارد ولی خود را همجنس‌گرا نمی‌داند و تنها با جنس مخالف رابطهٔ جنسی برقرار می‌کند، می‌توان گفت که بین گرایش جنسی او (که همجنس‌گرایانه است) و هویت جنسی و رفتار جنسی‌اش (که دگرجنس‌گرایانه است) ناسازگاری وجود دارد. هویت گرایش جنسی (و نه گرایش جنسی) ممکن است تحت‌تاثیر روان‌درمانی، انجمن‌های حمایتی و رخدادهای متفاوت زندگی، دستخوش تغییر واقع شود. در مطالعه‌ای که انجمن اجتماعی جنسیت در سال ۱۹۹۰ انجام داد، تنها ۱۶٪ از زنان و ۳۶٪ از مردانی که دارای میل جنسی به همجنس خود بودند خود را همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا می‌دانستند. بنابراین هویت جنسی لزوماً با جنسیت زیست‌شناختی، رفتار جنسی، یا گرایش جنسی واقعی شخص مطابق نیست. افرادی که گرایش جنسی همجنس‌گرایانه دارند ولی هویت جنسی خود را این‌گونه تعریف نکرده‌اند و خود را همجنس‌گرا نمی‌دانند، به اصطلاح همجنس‌گرای پستو نامیده می‌شوند. مردان یا زنان همجنس‌گرا ممکن است بنا به دلایل مختلف، با اشخاصی از جنس مخالف وارد رابطه شوند. از جملهٔ این دلایل می‌توان به علاقه به تشکیل خانواده به مفهوم سنتی آن، سردرگمی‌های هویتی، یا نگرانی از مواجهه با تبعیض یا مجازات از سمت خانواده، جامعه، یا نهادهای مذهبی اشاره کرد. تخمین زده می‌شود که در ایالات متحدهٔ آمریکا ۲ تا ۴ درصد زنان دانسته یا ندانسته با مردانی ازدواج کرده‌اند که در ۵ سال گذشته با همجنس خود رابطهٔ جنسی داشته‌اند. بسیاری از مردانی که علایق همجنس‌گرایانه دارند، ممکن است از نظر هویتی خود را یک دگرجنس‌گرا تصور کنند که تنها دچار وسوسه‌های همجنس‌گرایانه شده‌است و امیدوار باشند با ازدواج و تشکیل خانواده از دست این احساسات خلاص شوند. ازدواج میان‌گرایشی در اکثر موارد زیر فشارهای هویتی و جنسی این اشخاص از هم می‌پاشد. تنها درصد پایینی از این ازدواج‌ها در بلندمدت به طلاق نمی‌انجامند. میل و رفتار انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن روان‌پزشکی آمریکا و انجمن ملی مددکاران اجتماعی، گرایش جنسی را به این عنوان تعبیر می‌کنند: «یک خصوصیت نسبتاً شخصی که به‌تنهایی و منحصراً توسط فرد قابل‌تعریف است. گرایش جنسی یک فرد، دنیای او را هویت می‌بخشد و وی را قادر می‌سازد شریک مناسبی برای رابطهٔ عاطفی خود بیابد.» گرایش جنسی همانند جنس بیولوژیکی، هویت جنسی یا سن، معمولاً به‌عنوان یک ویژگی فردی مطرح شده و مورد بحث قرار می‌گیرد. این نگرش کامل نیست زیرا گرایش جنسی همواره در اصطلاحات مربوط به روابط تعریف می‌شود و لزوماً به وجود رابطه‌ای میان افراد نیاز دارد. فعالیت‌های جنسی و جاذبه‌های عاطفی با توجه به جنس بیولوژیکی افراد در دسته‌های همجنسگرایانه یا دگرجنسگرایانه قرار می‌گیرند. این موضوع مربوط به انجام رابطهٔ جنسی یا تمایل به آن توسط فرد دیگری است که می‌تواند گرایش جنسی خود را به‌صورت همجنسگرا، دوجنسگرا یا دگرجنسگرا بیان کند. این کار ممکن است به‌سادگی گرفتن دست‌ها یا تمایل به بوسیدن باشد. به همین دلیل، گرایش جنسی به‌طور جدایی ناپذیری با روابط عاطفی هر شخص مرتبط است تا نیازهای خود را در زمینهٔ عشق، ارتباط نزدیک برقرار کردن و صمیمیت برطرف کند. در ادامهٔ رفتارهای جنسی، این گونه ارتباطات عمیق که مربوط کشش جنسی نیستند، مانند: داشتن ارزش‌های یکسان، اهداف مشترک و تعهد در رابطه، می‌توانند کیفیت روابط را بهبود ببخشند. مقیاس کینزی که مقیاس رتبه‌بندی دگرجنس‌گرا-همجنس‌گرا نیز نامیده می‌شود، تلاش می‌کند تا تاریخچهٔ جنسی یا قسمت‌هایی از فعالیت جنسی یک فرد را در یک زمان معین توصیف کند. از مقیاس ۰ به‌معنای منحصراً دگرجنسگرا تا ۶ به‌معنای منحصراً همجنسگرا استفاده می‌کند. در هر دو جلد مذکر و مؤنث گزارش‌های کینزی، یک درجه اضافی، که با عنوان «X» ذکر شده‌است، توسط محققان برای نشان دادن غیرجنسی بودن تفسیر شده‌است. رابطهٔ افراد همجنس مطالعات نشان داده‌است که زوج‌های همجنس و جنس مخالف از نظر میزان رضایت و تعهد در روابط با یکدیگر برابر هستند، سن و جنس به‌عنوان پیش‌بینی‌کنندهٔ رضایت و تعهد نسبت به یک رابطهٔ قابل‌اعتمادتر از گرایش جنسی است و افراد کسانی که دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرا هستند، انتظارات و ایدئال‌های مشابهی در رابطه با روابط عاشقانه دارند. آشکارسازی شکل‌گیری هویت جنسی همجنس‌گرایانه، روندی پیچیده و گاهی دشوار است. برخلاف دیگر اقلیت‌های جامعه (مثلاً اقلیت‌های قومی یا نژادی)، بیشتر اشخاص همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا، میان افرادی رشد می‌کنند که همنوعشان نیستند و بنابراین قادر نیستند از آن‌ها دربارهٔ هویت خود بیاموزند و مورد تصدیق یا حمایت هویتی قرار گیرند. بسیاری از اشخاص همجنس‌گرا در جوامعی رشد می‌کنند که نسبت به همجنس‌گرایی یا بی‌اطلاعند یا رفتاری خصمانه دارند. بسیاری از همجنس‌گرایان و دوجنس‌گرایان در مقطعی از زندگی خود آشکارسازی می‌کنند. این اصطلاح به‌معنای خودافشاگری در خصوص گرایش جنسی است، به این معنا که شخص، گرایش جنسی خود را برای اشخاص دیگر آشکار می‌کند. روان‌شناسان معتقدند آشکارسازی در یک فرد ال‌جی‌بی‌تی، روندی چندمرحله‌ای است. در ابتدا شخص به این درک می‌رسد که با اطرافیان خود متفاوت است (حساس‌شدگی) و در مورد امیال جنسی و هویت خود دچار سؤال می‌شود (سردرگمی هویتی). در ادامه، شخص عملاً امکان همجنس‌گرا بودن را امتحان می‌کند و می‌آموزد چطور با تصور همجنس‌گرایی به‌عنوان مسئله‌ای ننگین یا مایهٔ شرم کنار بیاید (پذیرش هویتی). در مرحلهٔ نهایی، شخص، تمایل‌های جنسی‌اش را به‌صورت بخشی از هویت و تعریفش از خود درمی‌آورد (تعهد). با این وجود، روندی که توضیح داده شد همیشه خطی و یک‌طرفه نیست و ممکن است در خصوص لزبین‌ها، مردان همجنس‌گرا، و دوجنس‌گرایان متفاوت باشد. مطالعه بر آشکارسازی و هویت جنسی در دیگر کشورها، نشان داده‌است که زوج‌های همجنس‌گرای آشکار نسبت به زوج‌های مخفی از رابطهٔ خود رضایت بیشتری دارند. احتمال آشکارسازی مردان همجنس‌گرا برای دوستان و خواهر و برادرانشان بیشتر از همکاران، والدین، یا خویشاوندان دورتر آنان است. همچنین در زنانی که خود را همجنس‌گرا می‌دانند، هر چه افراد بیشتری از گرایش جنسی آن‌ها باخبر باشند، اضطراب کمتر، احساسات مثبت‌تر، و اعتمادبه‌نفس بالاتری خواهند داشت. جمعیت‌شناسی در بررسی نوشتجات در سال ۲۰۱۶ بیلی و همکاران بیان کردند که آنها «انتظار دارند که در همهٔ فرهنگ‌ها … اقلیتی از افراد تمایل جنسی (چه منحصراً یا غیرِانحصاری) به یک جنس داشته باشند.» آنها اظهار می‌دارند که هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای وجود ندارد که نشان دهد جمعیت‌شناسی گرایش جنسی در طول زمان یا مکان بسیار متفاوت بوده‌است. مردان بیشتر تمایل دارند که منحصراً همجنس‌گرا باشند تا اینکه به‌طور مساوی به هر دو جنس جذب شوند، در حالی که عکس این امر در مورد زنان صادق است. تخمین تعداد افرادی که همجنس‌گرا شناخته می‌شوند و درصدی از مردم که تجربهٔ جنسی با هم‌جنس داشته‌اند، به دلایل مختلف برای پژوهشگران دشوار است. بسیاری از مردم، با وجود داشتن تمایلات به فرد همجنس، ممکن است تمایلی به معرفی خود به‌عنوان همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا نداشته باشند. تحقیقات باید برخی از خصوصیات را اندازه‌گیری کنند که ممکن است تعیین‌کنندهٔ گرایش جنسی باشد یا نباشد. تعداد افراد دارای تمایلات همجنس‌گرا ممکن است بیشتر از تعداد افرادی باشد که به اساس آن تمایلات عمل می‌کنند، که به‌نوبهٔ خود ممکن است بیشتر از تعداد افرادی باشد که خود را همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا معرفی می‌کنند. بررسی‌ها در فرهنگ‌های غربی به‌طور میانگین نشان می‌دهند که حدود ۹۳ درصد از مردان و ۸۷ درصد از زنان کاملاً دگرجنس‌گرا، ۴ درصد از مردان و ۱۰ درصد از زنان عمدتاً دگرجنس‌گرا، ۰٫۵ درصد از مردان و ۱ درصد از زنان به‌عنوان دوجنس‌گرا شناخته می‌شوند. ۰٫۵ درصد از مردان و ۰٫۵ درصد از زنان عمدتاً همجنس‌گرا و ۲ درصد از مردان و ۰٫۵ درصد از زنان کاملاً همجنس‌گرا هستند. اتحاد بین‌المللی اچ‌آی‌وی/ایدز تخمین می‌زند که در سرتاسر جهان بین ۳ تا ۱۶ درصد از مردان حداقل یک بار در طول زندگی با مرد دیگری رابطهٔ جنسی داشته‌اند. بر اساس مطالعات عمده، ۲ تا ۱۱ درصد افراد در طول زندگی خود نوعی تماس جنسی همجنس را داشته‌اند. این درصد زمانی که جذابیت و رفتار همجنس یا هر دو گزارش شود، به ۱۶ تا ۲۱ درصد افزایش می‌یابد. در سال ۲۰۱۹ تخمین زده شد که ۲٫۷ درضد از افراد بالای ۱۶ سال در بریتانیا به‌عنوان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا شناسایی شدند، این رقم در سال ۲۰۱۸، ۲٫۵ درصد بود. در آمارگیری بین سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ جمعیت افرادی که به عنوان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا شناسایی شدند، در انگلستان از ۲٫۳ درصد به ۲٫۷ درصد و اسکاتلند از ۲ درصد به ۲٫۷ درصد افزایش پیدا کرد اما این آمار در ایرلند (۱٫۳ درصد) و ولز (۲٫۹ درصد) ثابت ماند. مؤسسهٔ نظرسنجی گالوپ در سال ۲۰۲۱ گزارش کرد که ۱ درصد از جمعیت بزرگسالان آمریکایی خود را لزبین و ۱٫۵ درصد خود را گی می‌دانند. نظرسنجی این مؤسسه در ۲۰۲۰ نشان می‌داد که ۰٫۷ درصد از بزرگسالان خود را لزبین و ۱٫۴ درصد خود را گی می‌دانند. در سال ۲۰۱۲ دولت هند به دیوان عالی این کشور اعلام کرد که در این کشور ۲٫۵ میلیون فرد گی وجود دارد. دانشمند داده در گوگل در کتاب همه دروغ می‌گویند می‌نویسد که با اینکه درصد کسانی که خود را مرد همجنس‌گرا می‌دانند بین ایالت‌های مختلف آمریکا متغیر است و در ایالت‌های مذهبی‌تر حتی به زیر یک درصد می‌رسد، جستجو برای پورن همجنس‌گرایانه مردانه توسط مردان در تمام ایالت‌های آمریکا یکسان بوده و حدود ۵٪ است. همچنین جستجو برای عبارت‌هایی مانند «آیا شوهر من همجنس‌گراست؟» در ایالت‌های مذهبی بالاتر است و بنابرین داده‌ها وی نتیجه‌گیری می‌کند که همجنس‌گرایی وابسته به محیط نیست اما محیط ضدهمجنس‌گرا باعث سرکوب یا پنهان‌کردن این تمایلات می‌شود. علل عوامل بیولوژیکی در مقابل عوامل محیطی اگرچه دانشمندان مدل‌های بیولوژیکی را برای علت گرایش جنسی ترجیح می‌دهند، آنها معتقد نیستند که رشد گرایش جنسی نتیجه یک عامل واحد است. آنها به‌طور کلی بر این باورند که توسط فعل و انفعال پیچیده عوامل بیولوژیکی و محیطی تعیین می‌شود و در سنین پایین شکل می‌گیرد. شواهد به‌طور قابل توجهی بیشتر از علل غیراجتماعی و بیولوژیکی گرایش جنسی نسبت به دلایل اجتماعی، به ویژه برای مردان وجود دارد. هیچ شواهد قابل توجهی وجود ندارد که نشان دهد والدین یا تجربیات اولیه دوران کودکی نقشی در گرایش جنسی دارند. دانشمندان معتقد نیستند که گرایش جنسی یک انتخاب است. آکادمی پزشکی اطفال آمریکا در سال ۲۰۰۴ در اطفال بیان کرد:هیچ شواهد علمی مبنی بر اینکه فرزندپروری غیرطبیعی، سوء استفاده جنسی یا سایر رویدادهای نامطلوب زندگی بر گرایش جنسی تأثیر می‌گذارد وجود ندارد. دانش کنونی نشان می‌دهد که گرایش جنسی معمولاً در اوایل کودکی ایجاد می‌شود.انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن روان‌پزشکی آمریکا و انجمن ملی مددکاران اجتماعی در سال ۲۰۰۶ اعلام کردند:در حال حاضر، هیچ اجماع علمی در مورد عوامل خاصی که باعث دگرجنس‌گرایی، همجنس‌گرایی یا دوجنس‌گرایی می‌شود وجود ندارد - از جمله تأثیرات احتمالی بیولوژیکی، روان‌شناختی یا اجتماعی گرایش جنسی والدین. با این حال، شواهد موجود نشان می‌دهد که اکثریت قریب به اتفاق بزرگسالان لزبین و گی توسط والدین دگرجنس‌گرا بزرگ شده‌اند و اکثریت قریب به اتفاق کودکانی که توسط والدین گی و لزبین بزرگ شده‌اند، در نهایت تبدیل به دگرجنس‌گرا می‌شوند. تاکنون نظریات علمی مختلفی برای توضیح همجنس‌گرایی افراد ارائه شده‌اند. این نظریات ترکیب پیچیده‌ای از برهم‌کنش عوامل ژنتیکی، محیط ابتدایی رحم در زمان جنینی، و ساختار مغز را در شکل‌گیری گرایش جنسی دخیل می‌دانند و منجر می‌شوند که در نهایت یک انسان دگرجنس‌گرا، همجنس‌گرا، یا دوجنس‌گرا باشد. بیشتر مطالعات بر روی همجنس‌گرایی مردان انجام شده‌است و تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد. تفاوت در مغز بعضی تحقیقات توانسته‌اند بین مغز همجنس‌گرایان و دگرجنس‌گرایان تفاوت‌هایی ساختاری شناسایی کنند. ناحیه ای در هیپوتالاموس قدامی انسان به نام هستهٔ سوم بین‌شبکه‌ای (INAH-3) وجود دارد که مشخص شده اندازه و تعداد سلول‌های آن بین مردان دگرجنس‌گرا و مردان هم‌جنس‌گرا متفاوت از هم است. همچنین بعضی نواحی هیپوتالاموس قدامی در انسان‌ها می‌توانند توسط استروئیدهای هورمون‌مانندی (مثل فرومون‌ها) تحریک شوند و این تحریک شدن بسته به جنس یا گرایش جنسی در زنان و مردان متفاوت است. هورمون‌های جنینی شواهد مبتنی بر تأثیر هورمون‌های دوران جنینی بر گرایش جنسی انسان، هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم یافت شده‌اند. از جمله شواهد مستقیم، می‌توان به نقش هورمون‌های دوران جنینی (مانند آندروژن‌ها) و اثرگذاری آن‌ها بر نقاط تعیین‌کننده‌ای در مغز جنین (مانند INAH-3) در زمان تمایز جنسی جنین تأکید کرد. بسیاری از تفاوت‌های جسمی و رفتاری بین همجنس‌گرایان و دگرجنس‌گرایان تحت تأثیر هورمون‌های دوران جنینی قرار دارند. از این مشخصه‌ها می‌توان به تفاوت در نسبت درازی انگشت‌ها بین همجنس‌گرایان و دگرجنس‌گرایان، ظرافت یا زمختی صورت، گسیل‌های صوتی گوش، بلندی قد، دست برتری، و رفتارهای مبتنی بر نقش جنسیتی اشاره کرد؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که هورمون‌های دوران جنینی نقش مهمی در شکل‌گیری گرایش جنسی کودک دارند. ژنتیک برای بررسی تأثیر ژنتیک بر گرایش جنسی، از دو نوع پژوهش بسیار متفاوت استفاده می‌شود: مطالعه بر روی دوقلوها و مطالعه بر ژنتیک مولکولی. هدف از تحقیق بر دوقلوها، برآورد کلّی اهمیت اثر ژنتیک نسبت به اثرات محیطی بر روی گرایش جنسی است. مطالعات ژنتیک مولکولی نیز تلاش می‌کنند ژن‌های مخصوصی را که بر گرایش جنسی اثر می‌گذارند بیابند. مطالعه بر روی دوقلوها مطالعه بر روی دوقلوها، میزان اثر ژنتیک را نسبت به محیط به صورت کمّی بیان می‌کند. سر راست‌ترین نوع از این مطالعه، دوقلوهای همسانی را مورد مطالعه قرار می‌دهد که کمی بعد از تولد از هم جدا شده باشند و در محیطهای جداگانه و نا مرتبط رشد کرده باشند. با این حال دوقلوهای همسانی که از تولد جدا شده باشند بسیار کمیاب‌اند، و دوقلوهای همسان جدا شده‌ای که حداقل یک نفر از آن‌ها همجنس‌گرا باشد حتی کمیاب‌تر است، بنابراین مطالعات کلاسیک بر دوقلوها، بر آن‌هایی انجام شده‌است که با هم بزرگ شده‌اند (چون تعداد بالاتری دارند). این مطالعات به ما امکان اندازه‌گیری چند متغیر را می‌دهد: تأثیر ژنتیک، تأثیر محیط مشترک، و تأثیر محیط غیرمشترک. در دوقلوهایی که با هم بزرگ شوند، محیط مشترک منجر به شباهت و محیط غیرمشترک منجر به تفاوت آن‌ها می‌شود. یکی از ایرادات این نوع تحقیق بر روی دوقلوها این است که برای گزارش گرایش جنسی آن‌ها از پاسخ‌های خود آنان استفاده شده‌است. در این روش احتمال غلط بودن پاسخ‌نامهٔ بعضی از دوقلوها وجود دارد و بسیاری از آنان ممکن است علایق همجنس‌گرایانهٔ خود را انکار کنند، بنابراین ممکن است که ناسازگاری واقعی بین گرایش جنسی دوقلوهای همسان کمتر از چیزی باشد که گزارش می‌شود. از دیگر ایراداتی که در خصوص این نوع تحقیقات مطرح می‌شود، روش نمونه‌گیری است. بسیاری از تحقیقات (خصوصا تحقیقات قدیمی مربوط به دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی) از نمونه‌گیری هدفمند استفاده کرده‌اند. در نمونه‌گیری هدفمند، دوقلوهای غیردگرجنس‌گرا از طریق مثلاً آگهی یا خبررسانی دهان به دهان، به‌طور خاص شناسایی و به منظور پژوهش انتخاب می‌شوند. در این روش احتمال زیادی وجود دارد که مجموعهٔ نمونه‌ها جهت‌دار بوده و نمایانگر جامعهٔ واقعی نباشند، زیرا دوقلوهایی که گرایش جنسی یکسان با هم دارند احتمال بیشتری دارد که در این تحقیقات داوطلب شوند؛ بنابراین نتایج تحقیقات دچار تورش (سوگیری) شده و در نتیجه میزان ارث‌پذیری یا ژنتیکی بودن گرایش جنسی بیش از میزان واقعی محاسبه می‌گردد. علیرغم مشکلات یاد شده، به‌طور کلی و با در نظر گرفتن تمام مطالعات می‌توان نتیجه گرفت که حدود یک سوم از دگرش‌ها (واریاسیون) در گرایش‌های جنسی به دلیل تفاوت در ژن‌هاست و بنابراین گرایش جنسی در انسان نسبتاً ارثی است. با همین محاسبات میزان تأثیر محیط غیرمشترک ۰٫۴۳، و میزان تأثیر محیط مشترک نیز مقدار باقی‌مانده یعنی ۰٫۲۵ است. مطالعات ژنتیک مولکولی همان‌گونه که مطالعه بر دوقلوها به‌طور کلی مشخص می‌کند که مجموعهٔ ژن‌ها چقدر بر بروز یک مشخصه تأثیر دارند، مطالعات ژنتیک مولکولی نیز توانایی این را دارند که ژن‌های خاصی که مسئول ایجاد این مشخصه هستند و همچنین مسیری که از ژن به صفت ختم می‌شود را شناسایی کنند. یکی از مشهورترین مطالعات در این زمینه، یک تحقیق پیوستگی ژنتیکی در سال ۱۹۹۳ است که ناحیه‌ای را در کروموزوم جنسی به نام Xq28 شناسایی کرد که مسئول ایجاد گرایش جنسی در مردان بود. نکته قابل توجه دیگر در این مقاله وجود شواهدی بود که نشان می‌داد احتمال اینکه مردان همجنس‌گرا خویشاوندان مذکر همجنس‌گرایی در سمت مادری داشته باشند بیشتر از سمت پدری است، و چنین یافته‌ای با قرار داشتن ژن مربوط به این صفت روی کروموزوم ایکس همخوانی داشت. هرچند بعضی مطالعات با تعداد نمونه‌های بیشتر توانستند نتایج این تحقیق را تأیید کنند، اما این یافته نتوانست در بعضی دیگر از مطالعات تکرار شود. مطالعات ژنتیک مولکولی بر کروموزوم‌های اتوزومال نیز بعضی از نواحی ژنی را در گرایش جنسی مؤثر دانسته‌اند. در مطالعات مختلف، نواحی خاصی در کروموزوم‌های ۷، ۸، ۱۰، ۱۳ و ۱۴ شناسایی شدند که با گرایش جنسی در مردان مرتبط هستند. به‌طور کلی، یافته‌های به دست آمده از مطالعات ژنتیک مولکولی چندان تکرارپذیر نبوده‌اند. یکی از دلایل آن پدیده‌ای ژنتیکی به نام هتروژنیتی (یا ناهمگنی) است، به این معنا که ژن‌های متفاوت می‌توانند در نهایت اثر یکسانی ایجاد کنند. به همین علت در تحقیقات جدیدتر برای بررسی تأثیر ژنتیک مولکولی بر همجنس‌گرایی، پیوستگی ژنتیکی (که در آن الگوهای ژنتیکی مشترک در خانواده‌ها شناسایی می‌شوند) کمتر مورد مطالعه قرار می‌گیرند و به جای آن تحقیقات هم‌خوانی سراسر ژنوم (که در آن DNA اشخاص بدون در نظر گرفتن دارا بودن یا دارا نبودن صفت مورد مطالعه مورد مقایسه قرار می‌گیرد) انجام می‌شود. در یکی از جدیدترین و گسترده‌ترین تحقیق‌های هم‌خوانی سراسر ژنوم که تاکنون انجام شده (با جامعه نمونه بیش از ۴۵۰ هزار نفر زن و مرد)، شواهد زیادی یافت شد که به احتمال زیاد گرایش جنسی مشخصه‌ای پلی‌ژنی (تحت تأثیر چندین ژن) است. این مطالعه ۵ ناحیهٔ اسنیپ را در ۵ کروموزوم (۴، ۷، ۱۱، ۱۲ و ۱۵) شناسایی کرد که با نوع گرایش جنسی اشخاص مرتبط بودند. این تحقیق از قابل‌اتکاترین مطالعاتی است که ارتباط بین ژن‌ها و نوع گرایش جنسی و رفتار همجنسگرایانه را اثبات می‌کند و بعلاوه از معدود تحقیقات ژنتیکی است که در نمونه‌های خود زنان را نیز مورد بررسی قرار داده‌است. در اکتبر ۲۰۲۱، مقاله تحقیقاتی دیگری گزارش داد که عوامل ژنتیکی بر رشد رفتار جنسی همجنس‌گرایانه تأثیر می‌گذارد. یک مطالعه دو مرحله‌ای در سراسر ژنوم (GWAS) با نمونه‌ای از ۱۴۷۸ مرد همجنس‌گرا و ۳۳۱۳ مرد دگرجنس‌گرا در جمعیت‌های چینی هان، دو جایگاه ژنتیکی (FMR1NB و ZNF536) را شناسایی کرد که ارتباط ثابتی با گرایش جنسی مردان نشان می‌داد. تفاوت‌های زیست‌شناختی همجنس‌گرایان با دگرجنس‌گرایان گزارش‌ها بیان می‌کنند مردان همجنس‌گرا آلت تناسلی بزرگتر و قطورتری نسبت به مردان دگرجنس‌گرا دارند. نیمکره‌های مغز در مردان همجنس‌گرا و زنان دگرجنس‌گرا، نسبت به هم موزون است در حالی که نیمکره راست زنان همجنس‌گرا و مردان دگرجنس‌گرا نسبت به نیمکره چپ، بزرگتر است. بوی حاصل از زیر بغل در مردان همجنس‌گرا و مردان دگرجنس‌گرا متفاوت است. مردان و زنان همجنس‌گرا نسبت به دگرجنس‌گرایان بیشتر چپ دست هستند. مردان همجنس‌گرا توانایی بیشتری در به خاطر سپاری مکان اشیا نسبت به مردان دگرجنس‌گرا دارند. (چنین تفاوتی میان زنان همجنس‌گرا و زنان دگرجنس‌گرا مشاهده نشده‌است) نسبت انگشت دوم به انگشت چهارم که متأثر از ترشح هورمون‌های جنسی است به‌طور قابل ملاحظه‌ای میان همجنس‌گرایان مرد و زن کمتر از دگرجنس‌گرایان است. مردان همجنس‌گرا حتی اگر نوع فعالیت بدنی و رژیم غذایی‌شان یکسان باشد، به‌طور متوسط از دگرجنس‌گرایان لاغرتر هستند که این می‌تواند به خاطر پرکاری تیروئید آن‌ها باشد زیرا یکی از ژن‌های مرتبط با همجنس‌گرایی در فعالیت غده تیروئید اختلال ایجاد می‌کند. روان‌شناسی روان‌شناسی از اولین شاخه‌های علمی بود که به بررسی گرایش جنسی به همجنس به عنوان پدیده‌ای مجزا پرداخت. سالیان درازی طی قرن بیستم و همچنین پیش از آن، روان‌شناسی رایج و استاندارد زمانه، همجنس‌گرایی را در قالب الگوهای آسیب‌شناسانه و به صورت یک بیماری روانی مشاهده می‌کرد. مطالعات علمی در مبحث همجنس‌گرایی به مرور زمان نشان داد که مستندات تجربی از دسته‌بندی همجنس‌گرایی به عنوان یک اختلال پشتیبانی نکرده و محسوب نمودن آن به عنوان یک بیماری پایهٔ علمی ندارد. از دههٔ ۱۹۷۰، اتفاق‌نظر دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری، و متخصصان روان‌شناسی در جهان، چنین است که همجنس‌گرایی یک شاخهٔ سالم از گرایش‌های جنسی در انسان است و یک بیماری که نیازمند «اصلاح» یا «درمان» باشد نیست، هر چند عده‌ای از متخصصان برخلاف دستورالعمل‌های سازمان‌های مرجع علمی، همچنان با آن مانند یک اختلال برخورد می‌کنند. در اواخر قرن نوزدهم، برای اولین بار جنبش نوپای سکس‌شناسی در اروپا همجنس‌گرایی را به عنوان یک بیماری دسته‌بندی کرد. در سال ۱۸۸۶، سکس‌شناس معروف ریچارد فن کرافت-ابینگ در کتاب تعیین‌کننده‌اش، آسیب‌شناسی جنسی، همجنس‌گرایی را در کنار ۲۰۰ مطالعهٔ موردی دیگر به عنوان انحرافات جنسی ذکر کرد. کرافت-ابینگ پیشنهاد داد که علت ایجاد همجنس‌گرایی یا «نقصی مادرزادی» است، یا «نقصی اکتسابی». از اواخر قرن نوزدهم و تا نیمهٔ قرن بیستم، الگوهای آسیب شناسانه‌ای که همجنس‌گرایی را یک بیماری در نظر می‌گرفتند معیاری استاندارد به‌شمار می‌آمدند. دیدگاه‌های بعضی روان‌پزشکان قدیمی مانند زیگموند فروید و هاولاک الیس در خصوص همجنس‌گرایی با تحمل و مدارای بیشتری همراه بود. هرچند فروید و الیس معتقد بودند که همجنس‌گرایی طبیعی نیست، اما اعلام می‌کردند که برای بعضی اشخاص «اجتناب‌ناپذیر» است. زیگموند فروید در راستای تلاش برای درک علت‌ها و روند ایجاد همجنس‌گرایی، چهار نظریه در این باره مطرح نمود که در الگوی ابتدایی تعریف کرد که مطابق آن حالت ابتدایی شهوت جنسی در انسان دوجنس‌گرایی فرض می‌شد. به عبارت دیگر، طبق این نظریه تمام انسان‌ها دوجنس‌گرا به دنیا می‌آمدند ولی در مسیر رشد اکثر انسان‌ها، گرایش به جنس مخالف غلبه می‌یابد، زیرا نهی فرهنگی و تربیتی سبب می‌شود بسیاری از افراد همجنس‌گرایی را در خود سرکوب کنند و اگر این ممنوعیت وجود نداشت، انسان‌ها رفتار جنسی‌ای را انتخاب می‌کردند که برایشان ارضاکننده‌تر باشد. او در نخستین نظریه خود در باب توصیف علت همجنس‌گرایی مردان بیان داشت که گرایش به همجنس می‌تواند برگرفته از عقده ادیپ باشد. فروید همچنین معتقد بود که درمان همجنس‌گرایی موفقیت‌آمیز نیست. او روان‌کاوی و تلقین از طریق هیپنوتیزم را برای درمان همجنس‌گرایی پیشنهاد کرد و طی سال‌ها تجربیات کاری مورد استفاده قرار داد، ولی هیچ‌کدام از این دو موفقیتی در درمان همجنس‌گرایی نشان ندادند. در نهایت دیدگاهی پذیراتر نسبت به همجنس‌گرایی پیدا کرد و به این نتیجه رسید که «همجنس‌گرایی نه مایهٔ شرم است، نه گناه است و نه انحراف. آن را نمی‌توان یک بیماری دانست، بلکه شاخه‌ای از عملکردهای جنسی معمول در انسان است.» با این حال میراث اولیهٔ او در حوزهٔ روان‌کاوی خصوصاً در ایالات متحده تا سال‌ها بعد همچنان همجنس‌گرایی را امری منفی، غیرعادی، و ناشی از مشکلات خانوادگی و تربیتی به حساب آورد و سبب شد ننگ شمردن و بیماری دانستن آن در جامعه همچنان رواج داده شود. مطالعات آلفرد کینزی در دههٔ ۴۰ میلادی قرن بیستم، نشان داد که همجنس‌گرایی بیش از چیزی که تصور می‌شد معمول بود و پیشنهاد می‌داد که این رفتارها عادی بوده و بخشی از گسترهٔ رفتارهای جنسی در انسان هستند. او مقیاس کینزی را ایجاد کرد که مقیاس سنجش دگرجنس‌گرایی-همجنس‌گرایی نیز نامیده می‌شود و گرایش جنسی فرد را در بازه‌ای بین ۰ (کاملاً دگرجنس‌گرا) و ۶ (کاملاً همجنس‌گرا) اندازه می‌گیرد. در آن زمان تصور عام بر آن بود که مردم یا دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرا هستند و این دو مشخصه در دنیای جنسیت با هم ضدیت دارند، ولی کینزی و همکارانش اعلام کردند که قسمت بزرگی از جامعه به‌طور کامل دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرا نیستند و اشخاص می‌توانند رفتارها و واکنش‌های روانی همجنس‌گرایانه و دگرجنس‌گرایانه را همراه با هم و به‌طور مشترک تجربه کنند. مطالعات و نوشته‌های او دربارهٔ همجنس‌گرایی، تصور آن را به عنوان پدیده‌ای غیرطبیعی رد کرد و آغازگر تحولی اجتماعی و فرهنگی در دیدگاه‌های عموم نسبت به این مسئله بود. در گذشته تصور می‌شد همجنس‌گرایی در اثر عواملی روانی مانند محیط خانوادگی نامناسب، تربیت نادرست، تجربیات و ضربه‌های روحی، یا سوءاستفادهٔ جنسی در زمان کودکی ایجاد می‌شود. با این حال مطالعات فراوان طی چندین دههٔ اخیر نشان داده‌اند که این تصورات هیچ گونه پشتوانهٔ علمی نداشته و برپایهٔ اطلاعات غلط و تبعیض‌آمیز شکل گرفته بودند. انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن روان‌پزشکی آمریکا، و انجمن ملی مددکاران اجتماعی آمریکا اعلام کرده‌اند:در سال ۱۹۵۲ و زمانی که انجمن روان‌پزشکی آمریکا اولین نسخهٔ راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی را منتشر کرد، همجنس‌گرایی در آن به عنوان یک اختلال ذکر شد. با این حال این دسته‌بندی تقریباً بلافاصله به علت تحقیق‌هایی که انجمن ملی سلامت روانی انجام داد مورد انتقاد قرار گرفت. مطالعهٔ یاد شده و تحقیقات پس از آن قادر نبودند هیچ پایهٔ مستحکم علمی یا تجربی برای دسته‌بندی همجنس‌گرایی به عنوان یک اختلال یا امری غیرطبیعی مهیا سازند و نشان دادند آن نیز یک گرایش جنسی طبیعی و سالم است. در عین حال که تحقیقات انجام شده در این زمینه بیشتر شدند، متخصصان پزشکی، روان‌پزشکی، و علوم رفتاری و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که تصور همجنس‌گرایی به عنوان یک اختلال روانی اشتباه بوده و طبقه‌بندی [پیشین] راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی بر پایهٔ پیش‌فرض‌هایی اثبات نشده انجام گرفته بود. پیش‌فرض‌های رایج در خصوص هنجارهای اجتماعی در زمان قدیم، و جامعهٔ آماری یک‌طرفه‌ای که از نمونه‌هایی مانند اشخاص مراجعه‌کننده برای درمان یا اشخاصی که سیستم قضایی دستگیر کرده، استفاده کرده بود، از علت‌های ریشه‌ای دسته‌بندی همجنس‌گرایی به عنوان یک اختلال در این راهنما بودند.با توجه به مستندات علمی، انجمن روان‌پزشکی آمریکا همجنس‌گرایی را در سال ۱۹۷۳ از راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی خارج کرد و اعلام نمود: «همجنس‌گرایی به‌خودی‌خود هیچ ایرادی در قدرت تعقل، ثبات روانی، قابلیت اطمینان، یا توانایی‌های اجتماعی و شغلی فرد ایجاد نمی‌کند.» پس از بررسی دقیق اطلاعات علمی، انجمن روان‌شناسی آمریکا نیز این موضع را در سال ۱۹۷۵ تأیید کرد و همهٔ متخصصان امور بهداشت روان را تشویق نمود که «لکهٔ ننگ بیمار روانی بودن را که مدت‌ها با همجنس‌گرایی همراه بوده‌است رفع کنند و در این راه پیشتاز باشند.» انجمن ملی مددکاران اجتماعی نیز سیاست مشابهی اتخاذ کرده‌است.بنابراین، متخصصان امور بهداشت روان و محققان مدتهای مدیدی است که تصدیق می‌کنند که همجنس‌گرا بودن ذاتاً هیچ مانعی در برابر ایجاد یک زندگی شاد، سالم، و مفید ایجاد نمی‌کند و بخش اعظم همجنس‌گرایان مرد و زن قادرند در تمامی عرصه‌های اجتماعی و روابط بین فردی به خوبی عمل کنند.اینک تحقیقات و مستندات علمی فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد همجنس‌گرایی یا دوجنس‌گرایی با سازگاری اجتماعی یا سلامت روانی فرد منافاتی ندارد. سازمان بهداشت جهانی که در نسخهٔ ۹ مرجع بیماری‌های خود، طبقه‌بندی بین‌المللی آماری بیماری‌ها مورخ سال ۱۹۷۷، همجنس‌گرایی را به عنوان یک اختلال روانی ذکر کرده بود، آن را از نسخهٔ ۱۰ مصوب ۱۷ می ۱۹۹۰ خارج ساخت و در یادداشتی در بند F66 اضافه کرد: «همجنس‌گرایی فی نفسه یک اختلال محسوب نمی‌شود.» دیگر سازمان‌های بزرگ بهداشتی در جهان نیز به تدریج همجنس‌گرایی را از فهرست بیماری‌های خود خارج کردند. سازمان‌های بهداشتی انگلستان از سال ۱۹۹۴، سازمان‌های بهداشتی روسیه از سال ۱۹۹۹ و انجمن روان‌پزشکی چین در سال ۲۰۰۱ پس از پنج سال مطالعه توسط انجمن، همجنسگرایی را از طبقه‌بندی چینی اختلالات روانی حذف کرد. به گفته کالج سلطنتی روانپزشکان «این تاریخ تاسف بار نشان می‌دهد که چگونه به حاشیه راندن گروهی از افرادی که ویژگی‌های شخصیتی خاصی دارند (در این مورد همجنس‌گرایی) می‌تواند منجر به اقدامات پزشکی مضر و مبنایی برای تبعیض در جامعه شود.» کالج سلطنتی روانپزشکان در پاسخ به ادعاهایی در نمایش نولان مبنی بر اینکه همجنسگرایی یک اختلال روان‌پزشکی است، نوشت:اکنون تعداد زیادی شواهد تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد گی بودن، لزبین بودن یا دوجنس‌گرا بودن با سلامت روانی عادی و سازگاری اجتماعی سازگار است. با این حال، تجارب تبعیض در جامعه و طرد احتمالی توسط دوستان، خانواده و دیگران، مانند کارفرمایان، به این معنی است که برخی از افراد LGB(همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا) شیوع بیش از حد انتظار مشکلات سلامت روان و مشکلات سوء مصرف مواد را تجربه می‌کنند. اگرچه گروه‌های سیاسی محافظه‌کار در ایالات متحده ادعاهایی داشته‌اند مبنی بر اینکه این شیوع بیشتر مشکلات سلامت روان تأییدی است بر اینکه همجنس‌گرایی خود یک اختلال روانی است، هیچ مدرکی برای اثبات چنین ادعایی وجود ندارد. روان‌درمانی با هدف «تغییر» همجنس‌گرایی بعضی افراد با امیال و گرایش جنسی همجنس‌گرایانه ممکن است از داشتن این احساسات ناراضی باشند و بخواهند گرایش جنسی خود را تغییر دهند. در مواردی که گرایش جنسی واقعی فرد با خودانگاره و تصوری که وی از خود دارد در تضاد باشد و منجر به بروز استرس در فرد گردد، به‌طوری‌که مایل باشد گرایش جنسی‌اش را تغییر دهد، از اصطلاح گرایش جنسی آن‌من‌ناپذیر استفاده می‌شود. از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود اشخاص همجنس‌گرا مایل به تغییر گرایش جنسی خود باشند، اعتقادات مذهبی آنان است که احساسات یا روابط همجنس‌گرایانه را مطرود و گناه تلقی می‌کند. به‌طور کلی علت مراجعهٔ افراد همجنس‌گرا به روان‌درمانگران برای تغییر گرایش جنسی خود معمولاً شامل این موارد می‌شود: سردرگمی یا سؤال دربارهٔ امیال جنسی یا گرایش جنسی خود اعتقادات مذهبی فرد که همجنس‌گرایی را گناه یا غیرقابل قبول می‌دانند ترس، اضطراب، یا نگرانی از تبعات همجنس‌گرا بودن یا هویت همجنس‌گرایانه داشتن (خصوصاً اگر همجنس‌گرا بودن براساس مذهب فرد موردنظر یا در جامعهٔ محل زندگی او ممنوع و غیرقانونی باشد) فشار خانواده بر فرد که از او توقع انجام رفتارهای دگرجنس‌گرایانه دارند و همچنین طرد شدن اشخاص ال‌جی‌بی‌تی از جامعه بعضی درمان‌گران، گروه‌ها، یا مؤسسات باور دارند قادر به کمک به همجنس‌گرایان برای غلبه بر امیال یا رفتارهای همجنس‌گرایانهٔ خود هستند. بسیاری از آن‌ها پیروان ادیان ابراهیمی هستند و در مسلک آنان همجنس‌گرایی غیرطبیعی و گناه است و یک گرایش جنسی نامطلوب به حساب می‌آید. این نوع روان‌درمانی در جهت حذف علایق همجنس‌گرایانه و توسط افرادی که همجنس‌گرایی را یک اختلال یا گناه تلقی می‌کنند (مانند جنبش همجنس‌گرایان سابق) استفاده می‌شود. تبدیل‌درمانی یا تلاش برای تغییر گرایش جنسی (SOCE) اصطلاحی کلی است که به انواع روش‌های ابداع شده با هدف تغییر همجنس‌گرایی و تبدیل آن به تمایل به جنس مخالف اطلاق می‌شود. تا پیش از سال ۱۹۸۱، در ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی این روش‌ها شامل لوبوتومی با یخ‌شکن، اخته‌سازی شیمیایی با استفاده از هورمون‌درمانی، بیزاری‌درمانی مانند وارد نمودن شوک الکتریکی به دست‌ها یا آلت تناسلی و استفاده از داروهای تهوع‌آور به صورت هم‌زمان با القای محرک‌های جنسی همجنس‌خواهانه، و تجدید شرطی‌سازی خودارضایی می‌شد. روش‌های جدیدتر SOCE که هنوز در بعضی بخش‌های ایالات متحده مورد استفاده قرار می‌گیرند محدود به مشاوره، تصویرسازی ذهنی، آموزش مهارت‌های اجتماعی، درمان روان‌کاوانه، و موعظه‌های روحی مانند «دعا و حمایت گروهی و فشار گروهی» می‌شود. تمام سازمان‌های بزرگ و صاحب‌نظر در زمینهٔ سلامت روانی، تبدیل درمانی با هدف تغییر همجنس‌گرایی را غیرمجاز و خطرناک دانسته و عملاً تمامی آن‌ها بیانیه‌هایی رسمی منتشر نموده‌اند که در آن متخصصان و آحاد جامعه از درمان‌هایی که ادعای تغییر گرایش جنسی دارند، برحذر شده‌اند. از جملهٔ این سازمان‌ها می‌توان به انجمن روان‌پزشکی آمریکا، انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن مشاوران آمریکا، انجمن ملی مددکاران اجتماعی آمریکا، سازمان بهداشت سراسری قاره آمریکا (شاخهٔ آمریکای شمالی و جنوبی سازمان بهداشت جهانی)، کالج سلطنتی روان‌پزشکان، شورای روان‌درمانی بریتانیا، و جامعهٔ روان‌شناسی استرالیا اشاره کرد. در بیانیهٔ رسمی سال ۲۰۱۳ انجمن روان‌پزشکی آمریکا آمده‌است:انجمن روان‌پزشکی آمریکا به این تصور که همجنس‌گرایی باید تغییر یابد یا لازم است تغییر یابد اعتقادی ندارد. تلاش برای تغییر همجنس‌گرایی، فرد را در معرض خطر و آسیب‌های قابل‌توجهی قرار می‌دهد زیرا هیچ‌کدام از انواع درمان‌های مورد استفاده از نظر علمی تأیید نشده‌اند و عزت‌نفس شخص نیز پس از شکست‌خوردن در تغییر گرایش جنسی‌اش از بین خواهد رفت. هیچ مدرک قابل استنادی نشان نداده‌است که هیچ نوعی از روان‌درمانی توانسته باشد گرایش جنسی افراد را به‌طور موثق و ایمن تغییر دهد. به علاوه، از دید سلامت روانی، گرایش جنسی نیازی به تغییر یافتن ندارد.مراجع روان‌درمانی و پزشکی معتقدند که هر درمانی که بر این فرض شکل گرفته باشد که همجنس‌گرایی یک بیماری روانی است و شخص باید گرایش جنسیاش را تغییر دهد غلط است و اصول بنیادی روان‌درمانی بیان می‌کنند که مشاور نباید چه به‌طور مستقیم و چه از طریق تأثیرگذاری‌های غیرمستقیم ماهرانه، تعیین‌کنندهٔ هدف مشاوره باشد. به‌علاوه، به‌طور کلی در چهار دههٔ اخیر، مبلغان تبدیل‌درمانی و SOCE نتوانسته‌اند از طریق مطالعات علمی دقیق ادعاهای خود مبنی بر اثربخشی و بی‌خطر بودن تبدیل‌درمانی را ثابت کنند. روان‌درمانی حمایت‌کننده از همجنس‌گرایان روان‌درمانی حمایت‌کننده نوعی از روان‌درمانی برای مراجعه‌کنندگان همجنس‌گراست که آن‌ها را به پذیرش گرایش جنسی خود تشویق می‌کند. تلاش برای تغییر همجنس‌گرایی به دگرجنس‌گرایی یا از بین بردن رفتارهای جنسی و علاقهٔ مراجعه‌کننده به اشخاص همجنس، برخلاف اصول روان‌درمانی حمایت‌کننده از همجنس‌گرایان است. انجمن روان‌شناسی آمریکا و جامعه روان‌شناسی بریتانیا در مورد روان‌درمانی حمایت‌کننده دستورالعمل‌ها و راهنماهایی برای درمان‌گران منتشر کرده‌اند. روان‌درمانی حمایت‌کننده بر اساس واقعیات علمی زیر پایه نهاده شده‌است: کشش جنسی و گرایش به همجنس، و آمیزش با همجنس فی‌نفسه طبیعی بوده و شاخه‌ای مثبت از جنسیت در انسان است. به عبارت دیگر این موارد نشان‌گر اختلال‌های روانی یا رشدی نیست. همجنس‌گرایی و دوجنس‌گرایی مدت‌ها موجب ننگ و رسوایی دانسته می‌شدند، و تلقی این گرایش به عنوان یک لکهٔ ننگ نتایج منفی خود (مانند اضطراب اقلیت) را در طول زندگی فرد نشان خواهد داد. کشش جنسی به همجنس و آمیزش با همجنس می‌تواند در افراد مختلف خود را به شکل گرایش‌های جنسی و هویت‌های جنسی متفاوت نشان دهد. مردان و زنان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا می‌توانند زندگی‌ای رضایتمندانه داشته باشند و روابط و خانواده‌هایی پایدار و متعهدانه تشکیل دهند که از جنبه‌های اساسی با روابط دگرجنس‌گرایانه معادل باشد. هیچ مطالعهٔ تجربی یا تحقیق علمی داوری همتا شده‌ای وجود ندارد که بتواند گرایش جنسی به همجنس را به مشکلات خانوادگی، تربیت نادرست والدین، یا ضربه‌های روحی ارتباط دهد. قانون طبیعت قانون طبیعت یکی از رایج‌ترین دفاع‌های فکری برای رفتار متفاوت علیه همجنس‌گرایان هست. افلاطون از جمله فیلسوفانی است که به این ایده پرداخته‌است، افلاطون دربارهٔ داشتن قوانینی که خودارضایی، رابطه جنسی نامشروع که منجر به بارداری می‌شود و رفتارهای همجنسگرایانه را ممنوع می‌کند، بحث کرده‌است. در قرن سیزدهم میلادی توماس آکویناس با ادغام نظریه ارسطو با قوانین مسیحیت بیان کرد که از نظر او ازدواج و ثمره‌های آن، عشق، حمایت متقابل و فرزندان مشروع مجاز و خوب هستند با این حال او معتقد بود یک آمیزش جنسی تنها درصورتی می‌تواند اخلاقی باشد که از نوع زایشی باشد حتی اگر منجر به فرزندآوری نگردد، نظریه او هر آمیزش جنسی غیر واژینال را برای افراد ممنوع می‌کرد. نظریه آکویناس تبدیل به تأثیر گذارترین صورت‌بندی نظریه فانون طبیعت شد. تومیست‌ها استدلال کردند که استفاده صرف از بدن خود یا دیگران در رابطه با همجنس یا خودارضایی باعث از هم‌گسیختگی می‌شود و تنها بیان مجاز گرایش جنسی، ازدواج هست چرا که با قرار دادن فرزندآوری در مرکز به این رابطه «تحقق طبیعی» می‌دهد. منتقدان این نظریه استدلال می‌کنند که اگر فرزندآوری به عنوان تحقق طبیعی ازدواج درنظر گرفته شود، افرادی که عقیم هستند نادیده گرفته می‌شوند یا مورد بی‌عدالتی قرار می‌گیرند. آنها همچنین بیان می‌کنند که رابطه دو همجنس هم می‌تواند دارای عشق و حمایت متقابل باشد بنابراین رابطه جنسی آن‌ها نیز اخلاقی خواهد بود. مایکل سندل با رویکردی ارسطویی استدلال می‌کند که روابط افراد همجنس‌گرا می‌تواند به همان خوبی روابط افراد دگرجنس‌گرا باشد. جنبش طرفداران در سال‌های اخیر جنبش طرفداران همجنس‌گرایی نیز تا حد قابل ملاحظه‌ای گسترش یافته‌است. ضرورت چنین مبارزاتی در کشورها و فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. رژه رژهٔ همجنس‌گرایان، جشنی است که همجنس‌گرایان و مدافعان حقوق همجنس‌گرایان ترتیب می‌دهند و هدف از آن، این است که همجنس‌گرایان و دوجنس‌گرایان نباید از گرایش جنسی و جنسیت خود سر افکنده باشند، بلکه باید به آن افتخار نیز بکنند. تاقبل از سال ۱۹۶۹ به افراد ال‌جی‌بی‌تی به چشم منحرفین جامعه نگریسته می‌شد. همجنس‌گرایان مجبور بودند ماهیت خود را پنهان کنند. شهردار نیویورک در سال ۱۹۶۰ مشی سختگیرانه‌ای را نسب به بارها و پاتوق‌های همجنس‌گرایان در پیش گرفت، و عملاً آن‌ها را به سوی زیر زمینی شدن سوق داد. حملات پی‌درپی‌ای که نسبت به همجنس‌گرایان می‌شد به نقطه‌ای غیرقابل تحمل نزدیک می‌شد، به‌طوری‌که در سال ۱۹۶۹، در پی حملهٔ پلیس به یکی از بارها در یکی از محله‌های نیویورک و دستگیری تمام افراد حاضر، صدها نفر از همجنس‌گرایان ناحیه با پلیس درگیر شدند. از این واقعه به عنوان شورش استون‌وال یاد می‌شود. پس از این واقعه همجنس‌گرایان احساس کردند که نیاز دارند خود را به جامعه نشان دهند، بنابراین اولین رژهٔ همجنس‌گرایان در سال ۱۹۷۰ در سالگرد شورش استون‌وال ترتیب داده شد. در طول تاریخ برخی از محققان استدلال می‌کنند که اصطلاح «همجنس‌گرایی» وقتی برای فرهنگ‌های باستانی به کار می‌رود مشکل‌ساز است، زیرا، برای مثال، هیچ‌یک از یونانی‌ها یا رومی‌ها کلمه‌ای نداشتند که همان محدوده معنایی مفهوم مدرن «همجنس‌گرایی» را پوشش دهد. همچنین در دنیای باستان تفاوتی در سبک زندگی یا تمایز نیمرخ‌های روانی یا رفتاری وجود نداشت. با این حال، اعمال جنسی متنوعی وجود داشت که بسته به زمان و مکان از نظر پذیرش متفاوت بود. در یونان باستان، الگوی پسران نوجوانی که درگیر اعمال جنسی با مردان مسن‌تر بودند، هویت همجنس‌گرایانه به معنای امروزی را تشکیل نمی‌داد، زیرا این روابط به‌عنوان مراحلی از زندگی تلقی می‌شد، نه گرایش دائمی، زیرا بعداً شرکای جوان‌تر معمولاً با زنان ازدواج می‌کردند. دانشمندان دیگر استدلال می‌کنند که پیوستگی قابل توجهی بین همجنس‌گرایی باستان و مدرن وجود دارد. در یک گردآوری دقیق از مطالب تاریخی و قوم‌نگاری فرهنگ‌های جامعه پیش‌صنعتی، ۴۱ درصد از ۴۲ فرهنگ، مخالفت شدید با همجنس‌گرایی گزارش شد؛ ۲۱ درصد آن را پذیرفته یا نادیده گرفتند و ۱۲ درصد چنین مفهومی را گزارش نکردند. از ۷۰ قوم‌نگاری، ۵۹ درصد گزارش کردند که همجنس‌گرایی غایب یا نادر است و ۴۱ درصد گزارش کرده‌اند که همجنس‌گرایی وجود دارد یا غیر معمول نیست. در فرهنگ‌های متأثر از ادیان ابراهیمی، قانون و کلیسا لواط را به‌عنوان تخطی از قوانین الهی یا جنایتی بر ضد طبیعت به وجود آوردند. با این حال، محکومیت رابطه جنسی مقعدی بین مردان، پیش از اعتقاد مسیحی است. محکومیت در یونان باستان تکرار شونده بود. برای مثال، ایده «غیرطبیعی» بودن رابطه جنسی مقعدی مردان توسط افلاطون توصیف شده‌است، اگرچه او قبلاً در مورد مزایای روابط همجنس‌گرایانه نوشته بود. برخی از تحقیقات به ارتباط بین جرم انگاری همجنس‌گرایی و استعمار بریتانیا پرداخته‌اند. برای بسیاری از شخصیت‌های تاریخی، از جمله سقراط، لرد بایرون، ادوارد دوم و هادریان، اصطلاحاتی مانند همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا را در مورد آنها به کار برده‌اند. برخی از محققان استفاده از چنین اصطلاحات مدرنی را در مورد مردم گذشته به عنوان مقدمه ای نابهنگام از ساخت جنسی معاصر می‌دانند که برای زمان آنها بیگانه بوده‌است. دانشمندان دیگر به جای آن تداوم را می‌بینند. در علوم اجتماعی، بین دیدگاه‌های «ذات‌گرا» و «ساخت‌گرایی» دربارهٔ همجنس‌گرایی اختلاف وجود داشته‌است. این بحث، کسانی را که معتقدند اصطلاحاتی مانند «گی» و «دگرجنسگرا» به ویژگی‌های عینی و فرهنگی تغییرناپذیر افراد اشاره دارد، از کسانی که معتقدند تجربیاتی که نام می‌برند مصنوعات فرآیندهای فرهنگی و اجتماعی منحصربه‌فرد هستند، جدا می‌کند. «ذات‌گرایان» معمولاً معتقدند که ترجیحات جنسی توسط نیروهای بیولوژیکی تعیین می‌شوند، در حالی که «ساخت‌گرایان» تصور می‌کنند که تمایلات جنسی آموخته شده‌اند. مایکل روس، فیلسوف علم بیان کرده‌است که رویکرد ساخت‌گرایی اجتماعی، که تحت تأثیر فوکو است، مبتنی بر خوانش گزینشی از سوابق تاریخی است که وجود افراد همجنس‌گرا را با نحوه برچسب زدن یا رفتار با آنها اشتباه می‌گیرد. در آمریکا فرهنگ‌های بومی همان‌طور که در مورد بسیاری دیگر از فرهنگ‌های غیر غربی صادق است، تعیین میزان اعمال مفاهیم غربی در مورد گرایش جنسی و هویت جنسی در فرهنگ‌های دوران پیشاکلمبی دشوار است. شواهدی از اعمال جنسی هوموروتیک و دگرجنس‌پوشی در بسیاری از تمدن‌های پیش از فتح در آمریکای لاتین، مانند آزتک‌ها، مایاها، کچواها، موچه‌ها، زاپوتک‌ها، اینکاها و توپینامباهای برزیل یافت شده‌است. در میان برخی از مردمان بومی قاره آمریکا در آمریکای شمالی قبل از استعمار اروپا، شکل نسبتاً رایجی از تمایلات جنسی همجنس‌گرا حول شخصیت دو روح متمرکز بود (این اصطلاح در سال ۱۹۹۰ ابداع شد). افراد دو روحی در بین بومیان آمریکا از احترام برخودار بوده‌اند اما توسط استعمار گران اسپانیایی در آمریکای لاتین و استعمارگران انگلیسی در آمریکای شمالی به لواط محکوم شدند. پس از استعمار در دوران استعمار، روابط جنسی بین افراد همجنس در کانادا جرم انگاری شد. رابطه جنسی مقعدی بین مردان یک جرم بزرگ بود. پس از کنفدراسیون، رابطه جنسی مقعدی و اعمال «بی حیایی فاحش» همچنان جرائم جنایی محسوب می‌شدند، اما دیگر جرایم مرگبار محسوب نمی‌شدند. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، افراد به دلیل فعالیت جنسی با افراد همجنس تحت پیگرد قانونی قرار می‌گرفتند. قانون جنایی در سال ۱۹۶۹ توسط پارلمان فدرال اصلاح شد و رابطه مقعدی رضایت‌بخش بین بزرگسالان در خلوت (که فقط به عنوان دو نفر تعریف می‌شود) جرم زدایی شد. در دفاع از قانون، وزیر دادگستری وقت، پیر ترودو، گفت: «دولت در اتاق خواب ملت جایی ندارد.» در سال ۱۹۹۵، دیوان عالی کانادا اعلام کرد که گرایش جنسی یک ویژگی شخصی محافظت شده تحت بند برابری منشور حقوق و آزادی‌های کانادا است. پارلمان فدرال و مجالس مقننه ایالتی شروع به اصلاح قوانین خود کردند تا با روابط همجنس مانند روابط جنس مخالف رفتار کنند. از سال ۲۰۰۳، دادگاه‌های کانادا شروع به صدور حکم کردند که محروم کردن زوج‌های همجنس از ازدواج ناقض بند برابری منشور است. در سال ۱۹۸۶، دادگاه عالی ایالات متحده در مورد باورز در مقابل هاردویک حکم داد که یک ایالت می‌تواند لواط را جرم انگاری کند، اما، در سال ۲۰۰۳، حکم خود را در پرونده لارنس علیه تگزاس لغو کرد و فعالیت جنسی بین دو همجنس بزرگسال را در سراسر ایالات متحده آمریکا قانونی کرد. در اروپا قدیمی‌ترین مستندات در رابطه با همجنس‌گرایی مربوط به یونان باستان است و به نظر می‌رسد همجنس‌گرایی بیش از هر فرهنگ باستانی دیگری در یونان باستان به شکل گسترده رواج داشته‌است. سافو شاعری زن از جزایر لسبوس متعلق به یونان باستان بوده، که در اشعارش رابطه‌های عشقی را به دختران و زنان تعمیم داده و واژه لزبین نیز در اشاره به همجنس‌گرایان زن، از همین مورد سرچشمه گرفته‌است. در یونان باستان روابط بین مردان و پسران جوان معمول بوده‌است که به آن عشق افلاطونی گفته می‌شود، اما این روابط به بوسیدن، نوازش کردن، دخول مقعدی، و قرار دادن آلت در میان باسن محدود بود. در روم باستان، بدن جوان مردانه همچنان مرکز توجه جنسی مردان بود، اما روابطی نیز میان مردان مسن‌تر آزاد و بردگان یا مردان جوان آزاد وجود داشت که در آن بردگان یا جوانان نقش مفعول رابطه را بازی می‌کردند. بسیاری از برجسته‌ترین مردان در جامعه روم اگر همجنس‌گرا نبودند دو جنس گرا بوده‌اند. هم عصران ژولیوس سزار او را مَردِ تمامِ زنان و زنِ تمام مردان می‌نامیدند؛ هرچند او مکرراً ـ و یک‌بار با قید سوگند ـ این اتهام را رد می‌کرد. هادریان امپراتور روم باستان نیز دارای تمایلات همجنس‌خواهانه بوده؛ وی بر اساس روایات با آنتینوس دارای روابطی نزدیک و عاطفی بوده‌است. در دوران رنسانس نیز در ایتالیا می‌توان تا نام ۵۰۰ نفر از افراد معروف این دوره را که درگیر روابط همجنس گرایانه بودند را مشاهده کرد. از جمله کسانی که گمان بر همجنس‌گراییش می‌رود، لئوناردو داوینچی مهندس، ریاضی‌دان، و نقاش نامدار بوده‌است. از اواسط قرن سیزدهم میلادی به این سو مجازات همجنس‌گرایی تقریباً در تمامی اروپا مرگ بوده‌است. از سده شانزدهم هم قوانین مخالف رابطه با همجنس تشدید شد که یکی از منشاهای آن قوانین به انگلستان بازمی‌گشته‌است، جایی که این قوانین بخش بزرگی از جامعهٔ انگلیس را نمایندگی می‌کرد که باور داشتند همجنسگرایی «بدترینِ جرائم» است. در آن زمان همجنسگرایی عملی ناپذیرفتنی بود، به حدی که ثبات جامعهٔ ویکتوریایی را تهدید می‌کرد و هویتی به نام هویت همجنسگرا در این دوره وجود نداشت. در سال ۱۹۵۲ میلادی در انگلستان، ۶۷۰ پروندهٔ تعقیب قضایی برای عمل لواط، ۳۰۸۷ پرونده برای سعی در ارتکاب لواط یا رابطهٔ جنسی تحمیلی و ۱۶۸۶ پرونده برای رابطهٔ جنسی میان مردان (دخول) باز شده بود. در آفریقا اولین رکورد احتمالی یک زوج همجنس در تاریخ عموماً به عنوان خنومهوتپ و نیانخنوم، یک زوج مرد مصر باستان در نظر گرفته می‌شود که در حدود ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد زندگی می‌کردند. این زوج در حالت بوسیدن بینی، صمیمی‌ترین ژست در هنر مصر، در میان وارثان خود به تصویر کشیده شده‌اند. اوان پریچارد مردم‌شناس انگلیسی گزارش کرده‌است که مردان جنگجو در قبیله «زَنده» در شمال کنگو دارای معشوق‌های مذکری که بین دوازده تا بیست سال سن داشته‌اند، بوده‌اند که در کارهای خانه به اعضای خانه کمک می‌کرده‌اند یا برخی نیز در اعمالی جنسی همچون تفخیذ شرکت داشته‌اند. پس از استعمار آفریقا توسط اروپا، لواط در مستعمرات اروپایی غیرقانونی شد. در آسیا آسیای شرقی در ژاپن، دین و جامعه همجنس‌گرایی را هرگز به عنوان یک گناه تلقی نکرده‌اند. در سال ۱۸۷۳ قانونی وضع گشت که برپایه آن روابط همجنس‌خواهانه محدود می‌گشت؛ هرچند که این قانون هفت سال پس از تصویب آن لغو گشت. در طول تاریخ ژاپن تمامی شوگونها دارای یک معشوق مذکر بوده‌اند و این رسم یکی از ارکان سنت سامورایی بود. به همین منظور نیز برخی نگاره‌های محرک تاریخی ژاپنی به روابط همجنس‌خواهانه پرداخته‌است. اگرچه برخی از این نگاره‌ها در دوره غربی‌سازی ژاپن از بین رفت و بسیاری دیگر نیز در طول جنگ جهانی دوم در آتش سوختند، اما مجموعه‌ای از این نگاره‌ها که سالم باقی‌مانده بودند به موزه‌ها منتقل شدند. در چین نیز همجنس‌گرایی از ابتدای آغاز تاریخ آن کشور وجود داشته‌است. مطالب ثبت شده در رابطه با همجنسگرایی در ادبیات چین به ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد که با اصطلاحاتی چون «هلوی بریده» و «آستین بریده» نیز مورد اشاره قرار گرفته است. بر طبق اسناد تقریباً همه امپراتوران در سلسله هان دارای یک شریک جنسی مذکر بوده‌اند. همچنین در برخی کتب تاریخ توضیحاتی نیز در مورد زنان همجنس‌گرا وجود دارد. باور بر این است که همجنس‌گرایی در سلسله‌های سونگ، مینگ و کینگ امری متداول محسوب می‌گشته‌است. همجنس‌گرایان چینی نسبت به همجنس‌گرایان اروپایی خود در دوران وسطی کمتر مورد شکنجه و آزار و اذیت واقع می‌شدند. خاورمیانه ایران در دوران هخامنشیان و ساسانیان مجازات رابطه با همجنس، اعدام بوده‌است. اما برخی پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که در ایران قبل از ظهور زرتشت اجتماعات همجنس‌گرایانه وجود داشته‌است. هرودت نیز شاهدبازی هخامنشیان را گزارش کرده‌است؛ وجود روابط همجنس‌گرایانه مردانه در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز دیده شده‌است. لواط یکی از گناهانی است که در دوره ساسانی تلقی می‌شده‌است. اصطلاحاتی چون kun-marzih, waran ī abārōn (شهوت غیرطبیعی)، marzišnīh ī abārōn (جماع گناه آلود) برای توصیف این عمل به کار رفته‌است. قوانین و مواردی که به آن‌ها اشاره شده نشانگر این بوده که این عمل در جامعه رخ می‌داده‌است. در ایران پس از اسلام در دوره صفوی همجنس‌گرایی و روابط همجنس‌گرایانه در مکان‌های زیادی همچون دیرها، کاروان‌سراها، حمام‌ها و پادگان‌های نظامی برخوردی صورت نمی‌گرفته و مجاز بوده‌است. رفتارهای همجنس‌گرایانه در دوران صفویان به رسمیت شناخته می‌شد چنان‌که حتی در بین برخی شاهان صفوی و نیز بسیاری از امرای مملوکی چنین علاقه‌مندی مشاهده شده‌است. رابطهٔ آنان در حدی بود که یار همجنس آنان همیشه در کنارشان حضور داشته و اطرافیان او را به این امر می‌شناختند. این شاهان و امیران هم‌زمان نماز جمعه را اقامه و واجبات دین اسلام را ادا می‌کردند و در مسائل سیاسی شرکت داشتند. همچنین در این دوره اماکنی تحت عنوان امرد خانه برای فعالیت روسپیان مذکر وجود داشته‌است. رسمیت این اماکن به حدی بوده که دولت نه تنها مانع فعالیت آن‌ها نمی‌شده بلکه از آن‌ها مالیات هم دریافت می‌کرده‌است. در دوره رضا پهلوی، احمد کسروی و عده‌ای دیگر مانند ایرج میرزا با همجنس‌گرایی مخالفت کرده و نهضت مخالفت با همجنس‌گرایی را به راه انداختند. در دوران محمدرضا پهلوی، واپسین شاه ایران، طبقات بالای اجتماعی جامعه نسبت به مسئله همجنس‌گرایی از خود انعطاف نشان می‌دادند حتی بعضی از اخبار نیز ازدواج همجنس‌گرایان را پوشش خبری می‌دادند. در این دوران برخی از افراد پیشنهاد پیدایش جنبش‌های مدنی همجنس‌گرایان را همانند جنبش‌های غربی نیز دادند. علاوه بر این در برخی از کلوب‌های شبانه دوران پهلوی رفتارهای همجنس‌خواهانه تحمل می‌گشت. هر چند در دوران پهلوی همجنس‌گرایی همچنان یک نوع تابو به حساب می‌آمد. با وقوع انقلاب اسلامی، قانون مجازات اسلامی جدید به‌طور مستقیم و غیرمستقیم زندگی دگرباشان را دچار تغییر کرد. به‌طور خاص، در فصل دوم کتاب ۲ (حدود)، باب دوم (حدّ لواط)، موادّ ۱۰۸تا ۲۴۱ ترجیح روابط دگرجنسگرایانه در نظام حقوقی را کاملاً مشخص می‌کنند. بر اساس این قوانین، دگرباشان پذیرفته نیستند و از آنان حمایت نمی‌شود و انواع مجازاتها از جمله شلاق و اعدام برای آنان درنظر گرفته شده‌است که برخی از آنها در موادّ قانون مجازات اسلامی تصریح شده‌است. در افغانستان موضوع همجنسگرایی در ادبیات افغانستان موضوعی نادیده گرفته شده‌است و مطالعه و تحقیق دربارهٔ آن دشوار است. در سال‌های اخیر با فرار افراد گروه‌های اقلیت‌های جنسی مطالبی برای بررسی و تحقیق در دسترس قرار گرفت. همجنسگرایی در بین پشتون‌ها در جنوب و شرق افغانستان عادی بوده‌است و در میان جوامع تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها و ترکمن‌ها به طرز شوکه کننده‌ای عادی بوده‌است. پیش از تصرف قندهار توسط طالبان، در سال ۱۹۹۴ دو پسر در این ولایت با هم ازدواج کردند که این ازدواج با «شادی فراوان» جشن گرفته شد. پس از قدرت گرفتن طالبان در افغانستان لواط به صورت اجباری و توافقی جرم اعلام شد. در فوریه ۱۹۹۸ طالبان دو مرد متهم به لواط را با خراب کردن یک دیوار بر روی سر آن‌ها به وسیله تانک کشت. تاریخ همجنس‌گرایی در قلمرو اسلامی در اشعار دورهٔ جاهلیت و یکی دو قرن نخستین بعد از اسلام مدرکی دربارهٔ شاهدبازی نمی‌توان یافت. همجنس‌گرایی در دوران طلایی اسلام معمول بود و به شکلی که افراد بزرگسال با پسران جوان اعمال جنسی انجام می‌دادند اما افراد بزرگسال به‌طور معمول نقش فعال را بر عهده می‌گرفتند. ابونواس شعرهای فراوانی در مدح پسران نوجوان دارد این دوره در قرن دوازدهم میلادی به اوج خود رسید. در ادبیات فارسی برخی شاعران ایرانی همچون سعدی و جامی اشعاری با «مضامین همجنس‌خواهانه» دارند. علاوه بر این در ادبیات ایران داستان‌هایی حول محور عشق دو همجنس به یکدیگر نیز وجود دارد. ناظر و منظور منظومه‌ای عاشقانه سرودهٔ وحشی بافقی است که در آن پسر وزیر که ناظر نام دارد عاشق پسر پادشاه یعنی منظور، می‌شود. مهر و مشتری منظومه‌ای عاشقانه دیگری به زبان فارسی و در قالب مثنوی نوشته محمد عصار تبریزی است که در سال ۷۷۸ هجری قمری در وزن خسرو و شیرین سروده شده‌است. در کتب قبل از اسلام در ایران عشق مرد به مرد دیده نشده‌است، به همین دلیل در قرون نخستین تاریخ بعد از اسلام مثلاً در آثار دورهٔ سامانیان و پیش از آنان از قبیل رودکی و شهید بلخی و ابوشکور بلخی و شاهنامهٔ فردوسی مطلب صریحی در این خصوص نیست. اگرچه عده‌ای معتقدند که دقیقی به دست امردی کشته شده‌باشد. در ایران پس از اسلام واژه «شاهدبازی» در ادبیات ایران بسیار خودنمایی می‌کند که آن را مترادف همجنس‌گرایی می‌دانند؛ این در حالی است که این واژه اشاره به رابطه با پسران نوجوان دارد. در زبان فارسی به همجنس‌گرایان زن، «طَبَق‌زن» گفته می‌شده که به عمل طَبَق‌زنی اشاره داشته‌است. در ایران و بیشتر جهان اسلام به‌خصوص در مورد مردان، تا زمانی که مردان روابط جنسی با همسران و وظایف زناشویی خود را ایفا می‌کردند جامعه اعتنایی در قبال سایر روابط جنسی آن‌ها نداشت. این روابط به صورت‌های مختلف مانند روابط با «امرد» (پسر جوان که خط سبیلش پرپشت نشده باشد)، «آدم داری» (نگه داشتن مردان جوان‌تر در خانه به عنوان مونس) از فرم‌های این‌گونه روابط با جنس موافق بود. در ادبیات دوران صفوی تا ایران قاجاری اواخر قرن نوزدهم میلادی هنگام صحبت از تمایلات افراد نسبت به جنس موافق است لحن نویسنده عاری از لحنی قضاوت‌آمیز بوده‌است؛ مثلاً در رستم الحکما در مورد شاه تهماسب دوم می‌نویسد «یک صورت یوسف‌گونه را به هزاران زلیخا، لیلی و شیرین ترجیح می‌داد» یا فتحعلی خان صبا شاعر دربار قاجار، فتحعلی شاه را برای دوست داشتن زنان و مردان جوان ستوده‌است یا عضد الدوله نه تنها زنان بسیار فتحعلی شاه، بلکه نظربازی‌های گسترده او با مردان جوان زیبا را ثبت کرده‌است. هرچند از اواخر قرن نوزدهم در نوشته‌های نویسندگان چنین روابطی تقبیح می‌شد. افسانه نجم‌آبادی تأثیر فرهنگی اروپا بر جامعه ایران را در این چرخش رفتاری مؤثر می‌داند. به‌طور کلی در دوران قاجار با وجود منع شرعی روابط جنسی با همجنس و احکام مخالفی که شاهان و روحانیت صادر می‌کردند صور مختلف روابط جنسی با همجنس در زندگی روزمره اتفاق می‌افتاد. در اقیانوسیه قوانین اولیه در استرالیا بر اساس قوانین آن زمان فعلی در بریتانیا بود که پس از استعمار در سال ۱۷۸۸ به ارث رسید. رابطه جنسی بین دو زن هرگز در بریتانیا و مستعمرات آن از جمله استرالیا غیرقانونی نبود. با این حال، قوانین لواط بخشی از قوانین استرالیا بود، از سال ۱۷۸۸ تا ۱۹۹۴ لواط غیرقانونی بود. در سال ۱۸۹۹ مجازات لواط از اعدام به حداکثر حبس ابد کاهش یافت. قوانین لواط در استرالیا بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۷ در تمام ایالت‌ها لغو شدند. وجود همجنس‌گرایی، رابطه با همجنس، تنوع جنسیتی و افراد با ویژگی‌های جنسی برای قرن‌ها در نیوزیلند ثبت شده‌است و در دوران پیش از استعمار به عنوان بخشی از خانواده شناخته بودند. افراد ال‌جی‌بی‌تی در زبان مائوری با نام «تاکاتاپوی»(Takatāpui) شناخته می‌شدند. پس از استعمار نیوزیلند توسط بریتانیا لواط در سال ۱۸۹۳ جرم انگاری شد. در سال ۱۹۸۶ پارلمان این کشور رابطه رضایت‌مندانه بین دو همجنس بزرگسال را جرم زدایی کرد. قانون و سیاست ازدواج همجنس‌گرایان و حق سرپرستی فرزند ازدواج همجنس‌گرایان ازدواجی است که به صورت رسمی یا اجتماعی بین دو فرد همجنس صورت می‌گیرد. ازدواج همجنس‌گرایان در جوامع مختلف از نظر حقوقی، حق مدنی و دینی مطرح می‌شود. دانمارک اولین کشوری بود که ازدواج همجنس‌گرایان را تحت عنوان اتحاد مدنی و با حقوقی پایین‌تر نسبت به ازدواج قانونی نمود و هلند اولین کشوری بود که ازدواج همجنس‌گرایان را به صورت مذهبی و با حقوق برابر ازدواج دگرجنس‌گرایان قانونی کرد. اما با این حال بیشتر سازمان‌های مذهبی (بسته به نظرات دینی خود) از دادن حق سرپرستی فرزند، استخدام و دیگر مزایا به زوج‌های همجنس‌گرا خودداری می‌کنند. تا دسامبر سال ۲۰۲۱ ازدواج همجنس‌گرایان در ۳۱ کشور قانونی شد. تحقیقات نشان داده‌است که ممنوع کردن ازدواج همجنس‌گرایان در قانون اساسی به افزایش نرخ ابتلا به ایدز به میزان ۴ مورد به ازای هر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر می‌انجامد. همچنین به افزایش استرس میان همجنس‌گرایان (به‌طور کلی افراد ال‌جی‌بی‌تی) منجر می‌شود. در صورتی که با قانونی شدن ازدواج در ماساچوست میزان مراجعه همجنس‌گرایان به مراکز درمانی ۱۳ درصد کاهش داشته‌است. در کشورهای مختلف آسیا در اکثر کشورهای آسیایی، همجنس‌گرایی غیرقانونی نیست هر چند که در بعضی کشورها همچون ایران و مالزی جرم به حساب می‌آید. با این حال این روند در حال تغییر است. به عنوان مثال، هندوستان در سال ۲۰۰۹ از روابط همجنس‌گرایانه رفع جرم کرد؛ پیش از این سکس با همجنس در هند مخالف طبیعت شناخته می‌شد. علاوه بر هند، نپال نیز به عنوان کشوری پیشرو و نوظهور در عرصه حقوق همجنس‌گرایان، در حال تهیه قانونی برای رسمیت بخشیدن به ازدواج همجنس‌گرایان و حقوق برابر برای آن‌ها است. دیوان عالی نپال در سال ۲۰۰۷ طی حکمی از دولت این کشور خواست که با تدوین قوانین جدید از حقوق اقلیت‌های جنسی محافظت کند. در سال ۲۰۲۲ دولت سنگاپور اعلام کرد که ممنوعیت رابطه جنسی بین دو مرد را لغو خواهد کرد، همچنین دولت ویتنام اعلام کرد که همجنس‌گرا بودن بیماری نیست و وزرات بهداشت این کشور بیان کرد که متخصصان بهداشتی باید با افراد ال‌جی‌بی‌تی با احترام و دور از تبعیض برخورد کنند. خاورمیانه در اکثر کشورهای اسلامی در خاورمیانه، با هم‌جنس‌گرایان برخورد می‌شود. با این وجود، جامعه همجنس‌گرایان اسرائیل دارای آزادیهای وسیع اجتماعی در این کشور هستند، هرچند برخی گروه‌های مذهبی محافظه‌کار در اسرائیل با این آزادی‌ها مخالفند. به گزارش روزنامه جروزالم پست در یک گزارش اطلاعاتی منتشرشده داخلی منطقه هامبورگ در آلمان، ایران از سال ۲۰۰۸ «شمار زیادی» از همجنسگرایان را اعدام کرده‌است. بر اساس قوانین کیفری جمهوری اسلامی ایران، همجنسگرایی غیرقانونی است. قوانین کیفری ایران در تفسیری از اسلام ریشه دارند که میل به رابطه با همجنس را نمی‌پذیرد. بنا بر این قوانین، همجنسگرایی غیرقانونی و مستوجب مجازاتی از صد ضربه شلاق تا اعدام است. به علت وجود ریشه‌های سنتی و مذهبی در فرهنگ و جامعه ایرانی، همجنسگرایی یک تابو و عمل زشت شمرده می‌شود که در صورت بروز علنی آن، هم از سمت مردم و هم از سمت قوانین عقوبت‌های جدی از جمله طردشدگی و مجازات را برای فرد همجنسگرا در پی خواهد داشت؛ بنابراین بیشتر همجنسگرایان ایرانی تلاش می‌کنند برای فرار از سرزنش‌های خانواده و جامعه و همچنین مجازات‌های قضایی، گرایش و روابط همجنس خواهانه خود را پنهان نگه دارند. وجود جو سنتی و مذهبی در جامعه ایران و قوانین سخت گیرانه و فشارهای امنیتی و قضایی بر روی همجنسگرایان در ایران موجب شده‌است که بسیاری از همجنسگرایان در فکر مهاجرت به خارج از ایران باشند. اروپا اکثر کشورهای اروپایی در عین به رسمیت شناختن همجنس‌گرایی قوانین خاصی نیز برای آن‌ها تدوین کرده یا در حال انجام آن هستند. در ماه دسامبر سال ۲۰۲۱ دیوان دادگستری اتحادیه اروپا حکم کرد که تمامی کشورهای عضو باید والدین همجنس و فرزندانشان را به رسمیت بشناسند. در اتحادیه اروپا، تبعیض از هر نوع بر اساس گرایش جنسی یا هویت جنسی، منشور حقوق بنیادین اتحادیه اروپا غیرقانونی است. آمریکای شمالی کانادا از سال ۱۹۶۹ از همجنس‌گرایی رفع جرم نمود و دومین کشور پس از هلند بود که ازدواج همجنس‌گرایان را قانونی نمود. این کشور ابتدا ازدواج همجنس‌گرایان را در استان انتاریو قانونی کرد و سپس در سال ۲۰۰۵ به صورت فدرال و رسمی در سراسر کشور ازدواج همجنس‌گرایان را به رسمیت شناخت. علاوه بر این کانادا اجازه سرپرستی فرزند را به همجنس گرایان می‌دهد و دارای قوانین ضد تبعیض علیه دگر باشان نیز است و هرگونه توهین به گرایش جنسی در این کشور جرم تلقی می‌شود. در تمام ایالت‌های آمریکا از روابط همجنس‌گرایانه رفع جرم شده‌است و دیوان عالی آمریکا در تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۵ ازدواج همجنس‌گرایان را در سرتاسر ایالت‌های آمریکا قانونی اعلام کرد. به این ترتیب ایالات متحده آمریکا هجدهمین کشوری است که ازدواج همجنس‌گرایان را به رسمیت شناخته‌است. جورج بوش، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا که دارای تعصبات مذهبی بود، خواستار ممنوعیت ازدواج همجنس‌گرایان در سراسر آمریکا بود و به این منظور لایحه‌ای را برای ممنوع‌کردن ازدواج همجنس‌گرایان به مجلس سنا ارائه نمود، اما این لایحه را نمایندگان سنای آمریکا رد کرد. آمریکای جنوبی در سال ۲۰۱۰، آرژانتین اولین کشور آمریکای جنوبی بود که ازدواج همجنس گرایان را قانونی کرد. ازدواج همجنس در کشورهای، برزیل و اروگوئه(۲۰۱۳)، کلمبیا(۲۰۱۶)، اکوادور (۲۰۱۹)، کاستاریکا (۲۰۲۰) و شیلی(۲۰۲۲) قانونی هست. در سال ۲۰۱۹، دادگاه عالی مکزیک ممنوعیت ازدواج همجنس را خلاف قانون اساسی اعلام کرد. آفریقا آفریقای جنوبی تنها کشور در قاره آفریقا است که علاوه بر این که ازدواج همجنس‌گرایان در آن کشور قانونی است، ایشان حق به سرپرستی گرفتن فرزند را نیز دارند و قوانین ضد تبعیض، حامی و ضامن حقوق شهروندی آن‌ها است. در دسامبر ۲۰۱۳ میلادی، پارلمان اوگاندا همجنس‌گرایی را مصداق جرم و برای همجنس‌گرایان، مجازات «حبس‌ابد» پیش‌بینی کرد. در این طرح، کسانی هم که اطلاعات خود از وجود چنین رابطه‌ای را به مقامات گزارش نکنند، نیز به اقدام مجرمانه محکوم می‌شوند. اقیانوسیه ازدواج همجنس در استرالیا(۲۰۱۷)، نیوزیلند(۲۰۱۳)، جزیره ایستر(۲۰۲۲)، پلی‌نزی فرانسه(۲۰۱۳)، گوآم(۲۰۱۳)، کالدونیای جدید(۲۰۱۳)، والیس و فوتونا (۲۰۱۳) قانونی شد. خدمت در ارتش ارتشهای کشورهای گوناگون در سراسر جهان نگاه متفاوتی به موضوع خدمت همجنس‌گرایان در ارتش دارند. بیشتر کشورهای غربی امروزه قانونی راکه موجب آن تنها افراد دگر جنس گرا می‌توانند وارد ارتش شوند را برداشته‌اند و به همجنس‌گرایان اجازه خدمت در ارتش را می‌دهند. برای مثال، از ۲۶(از جمله ایالات متحده، انگلیس و فرانسه) کشور عضو پیمان ناتو ۲۲ کشور به همجنس‌گرایان اجازه خدمت آزادانه را می‌دهند. در آسیا کشورهایی همچون تایلند، اسراییل، ژاپن، و تایوان اجازه خدمت آزاد همجنس‌گرایانه را می‌دهند و کشورهایی همچون ترکیه و ایران همجنس‌گرایان را از خدمت ارتش منع می‌کنند. در ترکیه با آنکه همجنس‌گرایی از لحاظ قانونی جرم محسوب نمی‌شود اما از لحاظ ارتش این کشور بیماری روانی محسوب می‌شود. در ایران نیز همجنس‌گرایی جزو اختلالات جنسی و بیماری‌های روانی به حساب می‌آید. در سال ۲۰۱۰ رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، اعلام کرد که مردان همجنس‌گرا از خدمت در ارتش مستثنی نمی‌شوند. اصطلاح‌های دیگر در ایران، گاهی در گویش خیابانی، از افراد همجنس‌گرا –زن یا مرد– با عنوان تحقیرآمیز «همجنس‌باز» یاد می‌شود، این واژه مانند واژه‌های مشابهی چون کفترباز، قمارباز و … دارای باری منفی بوده و برای القای این بار منفی علیه همجنس‌گرایان استفاده می‌شود. همچنین واژه‌های دیگری نیز در گفتار عوام برای اشاره به افراد همجنس‌گرا وجود دارد که معمولاً تحقیرآمیز و محکوم‌کننده هستند؛ به عنوان مثال همجنس‌گرایان مرد در زبان فارسی با عناوینی چون اِواخواهر، اُبنه‌ای (شخص مفعول در عمل جنسی با همجنس) لواط‌کار و عباراتی زننده‌تر خوانده می‌شوند. البته چنین فحاشی‌هایی به تراجنسیتی‌ها نیز اطلاق می‌شود. این واژه‌ها برای نشان دادن فاعلیت یا مفعولیت در عمل جنسی با همجنس است و مترادف با همجنس‌گرا نیست. هر چند برخی افراد همجنس‌گرا از تصویری که برخی همجنس‌گرایان دیگر ارائه می‌دهند بدشان می‌آید. همجنس‌گراهراسی همجنس‌گراهراسی یا هوموفوبیا واژه‌ای است که در برگیرنده نگرش و احساسات منفی نسبت به همجنس‌گرایان یا دوجنس‌گرایان یا در برخی موارد نسبت به ترنس‌ها است. همجنس‌گراهراسی می‌تواند در رفتارهایی همچون تبعیض یا خشونت نسبت به افراد غیر دگرجنس‌گرا بروز کند. خشونت نسبت به مردان همجنس‌گرا در مقایسه با خشونت نسبت به لزبین‌ها موضوع تحقیق‌های بیشتری بوده‌است. تعصب‌های ضدهمجنس‌گرایی معمولاً در اشخاصی دیده می‌شود که در زندگی روزمرهٔ خود ارتباط شخصی با افراد همجنس‌گرا نداشته‌اند. احتمال اینکه روان‌درمانگران نیز جبهه‌گیری ضدهمجنس‌گرایانه نسبت به مراجعین خود داشته باشند بسیار بالاست. محققان تبعیض علیه همجنس‌گرایان و همجنس‌گراهراسی را با زن‌ستیزی و مردسالاری در ارتباط می‌دانند. به‌طور کلی اشخاص همجنس‌گراستیز دیدگاه‌های زن‌ستیزانه بیشتری دارند و زن را فرودست‌تر از مرد می‌شمارند. کارگروه ملی همجنس‌گرایان مرد و زن در آمریکا در تحقیقی در سال ۱۹۸۴ نشان داد که ۹۴٪ از مردان و زنان همجنس‌گرای تحت‌پرسش در مقاطعی از زندگی خود قربانی خشونت شده‌اند، و تقریباً نیمی از این افراد با خشونت جسمی مورد تهدید قرار گرفته‌اند. استعلام دیگری در سال ۱۹۹۱ گزارش داد که بیش از ۹۰٪ همجنس‌گرایان مرد و زن هدف خشونت کلامی قرار می‌گیرند و این خشونت در مورد بیش از یک‌سوم آن‌ها به‌طور مستقیم به دلیل گرایش جنسی آن‌ها رخ داده‌است. قرار گرفتن در معرض این خشونت‌ها به‌طور مستقیم احتمال افسردگی، اضطراب، خشم، و علایم اختلال استرسی پس از ضایعه روانی را در همجنس‌گرایان افزایش می‌دهد و از دیگر پیامدهای آن، افزایش اقدام به خودکشی میان همجنس‌گرایان است. از مشهورترین خودکشی‌های میان نوجوانان به خودکشی جیمی رودمایر و تیلور کلمنتی می‌توان اشاره کرد. همجنسگرا هراسی یکی از دلایل مهم جنایت ناشی از نفرت ضد همجنس‌گرایان است. در سال ۱۹۹۸ قتل متیو شپارد دانشجوی آمریکایی به دلیل همجنس‌گرا بودنش توجهات زیادی را در سطح جهانی به خود جلب کرد. یکی دیگر از قتل‌هایی که بر پایه گرایش‌ها جنسی صورت می‌گرفت و توجه زیادی را به خود جلب کرد قتل هاروی میلک بود. هاروی میلک یک سیاستمدار همجنس‌گرای آمریکایی بود که در دهه هفتاد میلادی پس از چندین مرتبه شرکت در انتخابات انجمنی سر انجام به عضویت انجمن شهر سان فرانسیسکو انتخاب شد. او یک سال پیش از پایان کار خود توسط یکی از همکارانش به همراه شهردار سان فرانسیسکو به قتل رسید. در شب این قتل‌ها بیش از ۳۰ هزار تن درحالیکه شمع‌هایی به دست داشتند در خیابان‌های سن فرانسیسکو به یاد هاروی میلک به راهپیمایی و تظاهرات آرام پرداختند. همجنس‌گرایان یکی از هدف‌های هلوکاست در زمان آلمان نازی بودند. بین ۵٬۰۰۰ تا ۱۵٬۰۰۰ همجنس‌گرا به اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی فرستاده شدند تا درمان شوند. در ۱۲ سپتامبر سال ۲۰۰۳ مجلس قانون‌گذاری آلمان تصویب کرد در یکی از معروف‌ترین خیابان‌های برلین به یاد همجنس‌گرایانی که در اردوگاه‌های کار اجباری جان خود را از دست داده بودند در نزدیکی بنای یادبود قربانیان هلوکاست یادمانی برایشان نصب گردد. میزان پذیرش همجنس‌گرایان و برابری جنسیتی در جوامع اسلامی به طرز قابل ملاحظه‌ای کمتر از جوامع غربی است اگرچه جامعه مسلمانان آلبانی مقداری لیبرال‌تر هستند. همچنین میزان پذیرش همجنس‌گرایان و برابری جنسیتی در جوامع غربی با گذشت زمان افزایش یافته‌است اما در جوامع مسلمان از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ تغییر قابل ملاحظه‌ای نداشته‌است. در ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۰ سازمان ملل رأی به قطعنامه‌ای ضد اعدام داد که در آن اعدام افراد بر پایه گرایش جنسی محکوم می‌شود هرچند که اشاره به همجنس‌گرایان در این قطعنامه در ابتدا به دلیل مخالفت کشورهای اسلامی همچون ایران و سومالی با واژه اعدام بر پایه هرگونه تبعیض جایگزین شد، اما پس از درخواست ایالات متحده مبنی بر بازگشت اشاره صریح به نام همجنس‌گرایان این قطعنامه بار دیگر به رأی گذاشته شد و تصویب گشت. در میان جامعه علمی نیز همجنس‌گراهراسی وجود داشته‌است. وولف گزارش می‌کند که در سال‌های دهه ۱۹۸۰ در میان پژوهشگرانی که بر روی رفتارهای نخستیها بررسی می‌کردند تردید در چاپ مطالب مربوط به شواهد روابط همجنس‌خواهانه در جانوران وجود داشته چرا که از این ترس داشته‌اند که همکارانشان از خود واکنش‌های هوموفوبیک نشان دهند. در فرهنگ عمومی همجنس‌گرایی امروزه در عرصه‌های مختلفی همچون فیلم‌های سینمایی، مباحث سیاسی، حقوق اجتماعی و غیره به عنوان یک سوژه مطرح است. علاوه بر این هم‌اکنون همجنس‌گرایان زیادی در عرصه‌های مختلفی همچون سیاست، موسیقی، بازیگری و… مشغول به فعالیت هستند. شخصیت‌ها همجنس‌گرایان زیادی در عرصه فرهنگ و سیاست هم‌اکنون حضور دارند به عنوان مثال الن دی‌جنرس مجری مطرح و مشهور شبکه ان بی سی آمریکایی در سال ۱۹۹۷ اعلام کرد که یک لزبین است. همچنین ریکی مارتین در سال ۲۰۱۰ در سایت خود نوشت: «من افتخار می‌کنم که بگویم، یک همجنس‌گرای خوشبخت هستم.» در عرصه سیاست نیز می‌توان به یوهانا سیگورداردوتیر نخست‌وزیر لزبین ایسلند اشاره کرد که اولین فرد ال‌جی‌بی‌تی در دنیا محسوب می‌شود که با گرایش جنسی آشکارا به چنین پستی رسیده‌است. گیدو وستروله وزیر امور خارجه آلمان نیز همجنس‌گرا است. امروزه به افراد مشهوری که در اذهان عمومی مورد حمایت و دارای محبوبیت در میان همجنس‌گرایان، دوجنس‌گرایان و تغییر جنسیت دهندگان هستند گی آیکون اطلاق می‌شود. این افراد عموماً از حقوق همجنس‌گرایان دفاع می‌کنند یا خود یکی از آنان هستند. لیدی گاگا خواننده معروف آمریکایی که خود یک دوجنس‌گرا است یکی از چهره‌های بارز همجنس‌گرا است. بریتنی اسپیرز خواننده مشهور نیز یکی دیگر از چهره‌های بارزی است که خود یک دگرجنسگرا است و از او در سال ۲۰۱۸ به‌دلیل تأثیرات بسیار در ارتقاء حقوق برابری افراد ال‌جی‌بی‌تی با جایزه پیشتاز در جایزه رسانه‌ای گلد تقدیر شد. سینما فیلم‌های سینمایی بسیاری با مضمون همجنس‌گرایی و همجنس‌گرایان تاکنون ساخته شده‌است. فیلم‌هایی همچون بوسهٔ زن عنکبوتی، کوهستان بروکبک، میلک، بچه‌ها حالشان خوب است، مرا با نامت صدا کن و مهتاب که داستان هر شش فیلم پیرامون همجنس‌گرایان و همجنس‌گرایی است به ترتیب در سال‌های ۱۹۸۶، ۲۰۰۶، ۲۰۰۹، ۲۰۱۱، ۲۰۱۸ و ۲۰۱۷ نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم شدند. مهتاب تنها فیلمی بود که برنده بهترین فیلم اسکار شد. مرا با نامت صدا کن برنده بهترین فیلمنامه، میلک برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد و کوهستان بروکبک برنده بهترین کارگردانی شد. کوهستان بروکبک داستان زندگی دو گاوچران همجنس‌گرا است که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی است که رابطه آن‌ها به خاطر مشکلات و جامعه آن روز دچار فراز و نشیب‌های زیادی است. در فیلم میلک که در واقع داستان واقعی هاروی میلک یک سیاستمدار و فعال حقوق همجنس‌گرایان است شان پن به خاطر بازی در نقش هاروی میلک برنده جایزه اسکار شد. فیلم بوسهٔ زن عنکبوتی داستان دو زندانی است که یکی از آنان هم‌جنس‌گراست و دیگری مبارزی چپ است. مقدار زیادی از فیلم تقابل نگاه این دو را با هم نشان می‌دهد که هردو در نهایت از یک نظام دست راستی و دیکتاتوری درد می‌کشند. این فیلم برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین نقش اصلی شده‌است. همجنس‌گرایی و مذهب سه دین ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام با همجنس‌گرایی مخالفت کرده‌اند. بعضی عقیده دارند که هم‌جنس‌گرایی خود یک گناه است در حالی که عده‌ای دیگر تنها اعمال همجنس‌گرایانه را گناه می‌دانند. البته تعدادی از دینداران در این زمینه موافقت دارند، چنان‌که برخی کلیساها عقد شرعی همجنس‌گرایان را جاری می‌کنند و برخی نیز، این عمل را مطرود می‌دانند. در حالت کلی اما بررسی‌ها نشان می‌دهند که اکثر گروه‌های باورمندان به دین، دیدگاه منفی نسبت به همجنس‌گرایی دارند. یهودیت همجنس‌گرایی در طی تاریخ یهودیت به عنوان عُرفی از زندگی پذیرفته شده بود. با این وجود تا سده اخیر، در زبان عبری واژه‌ای خاص برای «همجنس‌گرایی» وجود نداشت. در آئین یهود، در مذهب ارتدکس رابطه جنسی بین دو همجنس ناپذیرفتنی است. اما در سه مذهب دیگر یعنی اصلاح‌گرا، نوسازمان گرا و محافظه‌کار همجنس‌گرایی به عنوان یک شیوهٔ زندگی مورد قبول و اجازه ورود به مرحله خاخامی وجود دارد. مسیحیت بیشتر مکتب‌های مسیحی همجنس‌گرایان را طرد نمی‌کنند (همان‌طور که هیچ گناه‌کاری را طرد نمی‌کنند) اما اکثر آن‌ها بر این نکته پافشاری می‌کنند که روابط همجنس‌خواهانه گناه است. هرچند که برخی دیگر همجنس‌گرایی را گناه نمی‌دانند. کلیساها در قرون وسطی مواضعی سرسختانه از خود در برابر همجنس‌گرایی نشان می‌دادند و مجازات همجنس‌گرایی مرگ بوده‌است. پاپ فرانسیس به عنوان پاپ، تاکنون واضح‌ترین دفاع از همجنس‌گرایان را داشته‌است و از زندگی مشترک زوج‌های همجنس حمایت می‌کند. «آنها هم فرزندان خدا هستند و حق دارند که در یک خانواده باشند. هیچ‌کس نباید آنها را کنار بگذارد یا زندگی را برایشان سخت کند.» «اگر یک شخص همجنس‌گراست و در جستجوی خداوند است و حسن نیت دارد، من که هستم که قضاوت کنم؟» پاپ همچنین از والدینی که فرزند همجنس‌گرا دارند خواسته‌است که از فرزندان خود حمایت کنند و آن‌ها را محکوم نکنند. کلیسای ارتدکس هرگونه رابطه بین دو همجنس را مردود می‌داند. با این وجود برخی کلیساها همچون کلیسای انگلیکان کانادا، کلیسای منونایت هلند و کلیسای سوئد و بسیاری دیگر از کلیساها در کشورهایی همچون نروژ و آلمان ازدواج همجنس‌گرایان را رسمی می‌دانند و آن را تقدیس می‌کنند. برخی از استادان الهیات پیشنهاد کرده‌اند کلیساهای کاتولیک نباید درهای خود را بر روی زوج‌های همجنس‌گرا ببندد. در سال ۲۰۱۱ و پس از قتل یکی از فعالان حقوق همجنس‌گرایان در اوگاندا اسقف اعظم کانتربری بیانیه‌ای صادر کرد که در آن هشدار داده بود نباید از همجنس‌گرایان چهره‌ای اهریمنی نشان داد. او افزوده بود سخنانی که چهره‌ای شیطانی از همجنس‌گرایان نشان می‌دهد عواقب خطرناکی دارد. بیانیه او مورد حمایت اکثر رهبران مذهبی انگلیکان قرار گرفت. آن‌ها در حمایت از چنین بیانیه گفته بودند: ما از این سخنان حمایت می‌کنیم چرا که هیچ‌کس نباید به خاطر تعصب‌های دیگران در ترس و وحشت زندگی کند. اسلام اصطلاح همجنس‌گرایی در واژه‌شناسی اسلامی وجود ندارد ولی نزدیک‌ترین واژه به آن عبارت «لواط» است که اعمال جنسی میان دو مرد است که برگرفته از نام قومی است که در قرآن به عنوان قوم لوط آمده‌است قرآن در آیات مختلفی داستان لوط و قوم او را بیان می‌کند و برای عمل این قوم تعابیر مانند فحشا، اسراف، جرم، ظلم، خباثت، جهالت و فسق آورده‌است لواط از جانب محمد، پیامبر اسلام و تمامی امامان شیعه نهی شده و از عواقب اخروی آن به شدت یاد شده‌است. مجازات‌های دنیوی سنگینی نیز برای لواط و دیگر کنش‌های همجنس‌خواهانه در نظر گرفته شده‌است. در فقه شیعه و قوانین ایران؛ لواط، که معمولاً دخول کامل مقعدی بین دو مرد تعریف می‌شود، کیفر اعدام دارد، تفخیذ و قراردادن آلت تناسلی بین دو کپل مجازات حدی ۱۰۰ ضربه تازیانه و در بار سوم یا چهارم اعدام، بوسیدن پسران از روی شهوت و خوابیدن عریان دو مرد یا دو زن در زیر پوشش مشترک، بدون وجود ضرورت، مجازات تعزیری دارد. مساحقه به معنی آلت‌مالی دو زن نیز مستحق مجازات حدی یکصد ضربه شلاق و در نوبت چهارم مستوجب اعدام است. در مذهب شافعی فتاوایی از برخی فقها آمده که بر اساس آن لواط با غلام مملوک (عبد) حد ندارد و مخالفینشان نیز آن را به حلال بودن لواط تعبیر کرده‌اند. همچنین مشهور است مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی لواط را جایز دانسته، هرچند در المؤطای مالک چنین چیزی وجود ندارد و مالکیان نیز آن را قبول ندارند. مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در این مورد نوشته‌است: «شاهدبازی حرام است و همهٔ پیران و زاهدان کنند. وقتی فقهای اربعه با این اوضاع روبرو می‌شدند ناچار بودند فتوایی بدهند که نه سیخ بسوزد نه کباب. لذا برخی غلام غیرمملوک را منع و غلام مملوک را تجویز کرده‌اند.» محسن کدیور، نواندیش دینی، همجنس‌گرایی را در اسلام رد می‌کند. اکبر گنجی همجنس‌گرایی را طبیعی دانسته و دیدگاه محسن کدیور را نقد کرده‌است. عبدالکریم سروش، دیگر نواندیش دینی، می‌گوید «حق‌خواهی همجنس‌گرایان مسئلهٔ جدیدی است که او هنوز قادر نشده سخن قاطعی در باب آن بگوید.» بهاییت آیین بهایی رابطه جنسی میان مردان را رد می‌کند و هرگونه رابطه جنسی میان همجنس را تحریم کرده‌است. مجازات لواط و زنا در بهاییت از پیش تعیین شده نیست و تعیین آن به بیت العدل سپرده شده‌است. شوقی ربانی در توضیح ممنوعیت روابط همجنس‌گرایانه گفته‌است: «هر قدر عشق و محبت بین دو همجنس شدید و خالص باشد، اگر به روابط جنسی منجر گردد نادرست و خطاست.» اخیراً بیت العدل در اعلامیه‌ای جدید اعلام نموده: «هرگونه تعصب یا انزجار از همجنس گرایان مخالف و مغایر با روح آیین بهایی است. افزون بر این، بهاییان مأمورند که مدافع و حامی مظلومین باشند و از کسانی که حقوق اساسی شان نقض شده با تمام توان دفاع کنند…» همچنین در ادامه آورده شده: «بهاییان باید ناگزیر میان وجوهی از امور اجتماعی که با تعالیم بهایی همخوانی دارد و جنبه‌هایی که با تعالیم بهایی سازگاری ندارد تمایز گذارند. در حالت نخست، بهاییان می‌توانند فعالانه از آن امور اجتماعی حمایت کنند ولی در حالت دوم، نه حمایت می‌کنند و نه مخالفت.» هندوئیسم در حال حاضر همجنس‌گرایی در میان پیروان مذهب هندو به‌طور کلی پذیرفته شده‌است با این حال از آن جا که متون این مذهب به‌طور صریح و روشن در مورد همجنس‌گرایی جهت‌گیری نمی‌کند همجنس‌گرایی در میان هندوها دارای مخالفان و موافقانی هست. برای مثال مخالفان طبیعی خواندن همجنس‌گرایی بیان می‌کنند که عشق واقعی بین یک زن و یک مرد می‌تواند رخ دهد و از همین جهت رابطه جنسی تنها در میان یک زن و یک مرد قابل پذیرش است در حالی که موافقان ابراز می‌دارند در هیچ‌یک از متون مذهب هندو ذکر نشده که عشق تنها میان دو جنس مخالف است و از آن جا که عشق و رابطه رمانتیک میان دو همجنس نیز می‌تواند رخ دهد، پس رابطه جنسی با همجنس نیز طبیعی است. دین زرتشتی اگرچه در گات‌ها که به زرتشت نسبت داده می‌شود اثری از منع همجنس‌گرایی نیست در بخش وندیداد به صراحت همجنس‌گرایی منع شده‌است. وندیداد به زرتشت منسوب نیست و نگارش آن به مغ‌های زمان اشکانیان نسبت داده می‌شود. در دید زرتشتی، جهان صحنه نبرد خیر و شر است و از آنجا که یکی از وظایف پیروان خیر تولید حیات جدید به شیوه اهورامزدا و امرتات، زمین، است، نازایی هم‌جنس‌گرایی، به تصریح متون زرتشتی به روشنی آن را در سوی شر قرار می‌دهد. بنا بر افسانه تأسیس سرزمین‌های ایران در وندیداد، آمیزش جنسی بین مردان از سوی روح شر برای آزار رساندن به نهمین خلقت اهورامزدا، سرزمین هیرکانی، ایجاد شده‌است. عمل آمیزش جنسی مردان در اوستا به عنوان عملی گناهکارانه و مستوجب مجازات شناخته شده‌است. تمایزی بین انجام این عمل با رضایت طرفین و بی رضایت وجود دارد. اگر خلاف میلش مجبور به این کار شده باشد مجازات اش «هشتصد ضربه با شلاق اسب، و هشت فلک» است، که برابر مجازات مثلاً کشتن یک سگ است؛ ولی اگر این کار را رضایتمندانه انجام داده باشد گناه او جبران ناشدنی ست. علاوه بر این، هر دو شریک فعال و مفعول دیو شمرده شده متعلق به خلقت شر هستند و پس از مرگ دیو می‌مانند. ً دینکرد، به ما می‌گوید که ارواح مشارکت کنندگان فعال و مفعول این آمیزش به دلیل نزدیکی به دیوان خود ظاهری چون دیو دارند. شیطان‌پرستی در شیطان‌پرستی، هر نوع رابطه جنسی که بین دو فرد بالغ و رضایتمند انجام شود قابل قبول است و همجنس‌گرایی نیز منعی ندارد.آنها از قانونی شدن ازدواج همجنس‌گرایان نیز حمایت می‌کنند. پذیرش همجنس‌گرایی از سوی برخی دینداران در مسیحیت، برخی کلیساها همچون کلیسای انگلیکان کانادا، کلیسای منونایت هلند و کلیسای سوئد و بسیاری دیگر از کلیساها در کشورهایی همچون نروژ و آلمان ازدواج همجنس‌گرایان را رسمی می‌دانند و آن را تقدیس می‌کنند. برخی از استادان الهیات پیشنهاد کرده‌اند کلیساهای کاتولیک نباید درهای خود را بر روی زوج‌های همجنس‌گرا ببندد. و برخی همجنس‌گرایی را گناه نمی‌دانند. در گرایش‌هایی از یهودیت، یعنی نوسازمان گرا و محافظه‌کار همجنس‌گرایی به عنوان یک شیوهٔ زندگی مورد قبول است و اجازه ورود به مرحله خاخامی وجود دارد. به‌طور کلی دیدگاه مسلمانان در مورد همجنس‌گرایی به دو دسته تقسیم می‌شود؛ گروهی که همجنس‌گرایی را عملی گناه و انحرافی جنسی و قابل تغییر می‌دانند و گروهی که همجنس‌گرایی را به عنوان یک گرایش طبیعی جنسی به رسمیت می‌شناسند. با تمام سرسختی‌هایی که در مقابل همجنس‌گرایی در میان علمای اسلام وجود دارد، تعداد بسیار کمی از امامان مساجد نه تنها اسلام را مخالف همجنس‌گرایی نمی‌دانند بلکه ازدواج دو زوج همجنس را به صورت دینی یعنی نکاح به اجرا درمی‌آورند. به گفتهٔ آرش نراقی استاد فلسفه دین، برای بررسی دیدگاه اسلام دربارهٔ همجنس‌گرایی بایستی به تمایز همجنس‌گرایی و لواط توجه کرد. همجنس‌گرایی نوعی روش زندگی جدید است که در آن شخص از انکار و سرکوب گرایش جنسی خود دست برداشته و آن را در شیوهٔ زندگی خود رعایت می‌کند، چنین مفهومی مطلقاً برای پیشینیان شناخته شده نبوده‌است. در حالی که لواط در فرهنگ دینی، ادبی و حقوقی به یک عمل جنسی اشاره دارد که عمدتاً بین یک مرد بالغ و یک نوجوان واقع می‌شود؛ و در قرآن آنچه به صراحت نهی شده «عمل زشت» قوم لوط است که نوعی تجاوز به عنف بوده که بیشتر قربانیان آن کودکان و نوجوانان بوده‌اند. وضعیت سلامتی مشکلات روانی احتمال بروز بعضی مشکلات روانی از قبیل افسردگی، اختلال‌های اضطراب و خلق‌وخو، و سوءمصرف مواد مخدر در میان افراد ال‌جی‌بی‌تی نسبت به دگرجنس‌گرایان بالاتر است. و علت آن نیز فشارهای اجتماعی، و تجربهٔ تبعیض و خشونتی است که همجنس‌گرایان تنها به دلیل گرایش جنسی خود با آن مواجه می‌شوند. همجنس‌گراهراسی و ننگ دانستن همجنس‌گرایی در جامعه از مهم‌ترین دلایل تبعیض و خشونت علیه همجنس‌گرایان است که منجر به بروز استرس و اضطراب اقلیت در آن‌ها می‌شود. وجود سیستم‌های حمایتی کارآمد در جامعه به منظور پشتیبانی از اقلیت‌های جنسی و همجنس‌گرایان می‌تواند آسیب‌های روانی وارده به همجنس‌گرایان و احتمال اقدام به خودکشی در میان آنان را کاهش دهد. احتمال اقدام به خودکشی در مردان و زنان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا در مقایسه با دگرجنس‌گرایان بیشتر است. با توجه به بالاتر بودن میزان اقدام به خودکشی میان زنان نسبت به مردان، این نسبت در میان همجنس‌گرایان نیز برقرار است و زنان همجنس‌گرا نسبت به مردان همجنس‌گرا بیشتر در معرض اقدام به خودکشی قرار دارند. نژاد و سن از عوامل تعیین‌کننده در افزایش میزان خطر برای اقدام به خودکشی در افراد ال‌جی‌بی‌تی است. به عنوان مثال، احتمال اقدام به خودکشی در مردان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرای سفیدپوست آمریکایی پس از رسیدن به ۲۵ سالگی نصف می‌شود. مقایسهٔ جوانان همجنس‌گرایی که اقدام به خودکشی می‌کنند با همجنس‌گرایانی که اقدام به خودکشی نکرده‌اند نشان می‌دهد گروه اول بیشتر در معرض برخوردهای نامناسب ضد همجنس‌گرایانه بوده‌اند، اکثراً از مهارت‌های کنار آمدن با تبعیض، انزوا، و تنهایی برخوردار نبوده‌اند، و احتمال اینکه از سمت خانواده طرد شده باشند بیشتر بوده‌است. مشاوره و روان درمانی بسیاری از افراد همجنس‌گرایی که به دنبال مشاوره هستند این کار را به دلایلی مشابه دلایل دگرجنس‌گرایان انجام می‌دهند. اضطراب، مشکل در روابط خصوصی، مشکل در کنار آمدن با شرایط کاری یا اجتماعی و غیره از جمله این دلایل است. گرایش جنسی این افراد ممکن است در روند درمان نقشی اصلی یا جانبی ایفا کند یا اصلاً فاقد هیچ اهمیتی باشد. دلیل مراجعهٔ یک فرد همجنس‌گرا برای مشاوره هر چه که باشد، احتمال فراوانی وجود دارد که خود مشاور نیز جهت‌گیری‌های تبعیض‌آمیز و ضد همجنس‌گرایانه نسبت به مراجعه‌کننده داشته باشد. بیماری‌های مقاربتی نسبت به آمیزش جنسی بین زن و مرد، بیماری‌های ایدز، سوزاک، سفلیس و زگیل مقعدی در آمیزش کنندگان مرد با مرد فراوانی بیشتری دارند، طبق مطالعات سال ۱۹۸۰ در یک مرکز درمانی بیماری‌های جنسی در شهر دنور ایالات متحده آمریکا اورتریت غیر گنوگوکی، هرپس تناسلی، شپشک عانه و جرب فراوانی کمتری داشتند. فراوانی سوزاک حلقی هم در بین همجنس‌گرایان مرد دو الی دو و نیم برابر زنان دگرجنس‌گرا و چهار الی هفت برابر مردان دگرجنس‌گرا است. مردان همجنس‌گرا در معرض ابتلای بیشتری از سیتومگالوویروس هستند. در صورتی که سکس گروهی صورت گیرد خطر هپاتیت ای و شیگلوز در آمیزش جنسی آلت به دهانی مرد با مرد دیده می‌شود شیگلوز در همجنس‌گرایان مرد به صورت نامتناسبی فراوان دیده می‌شود که به آمیزش زبان مقعدی منسوب شده‌است. مردانی که با مردان آمیزش جنسی انجام می‌دهند، ۱۷ برابر بیش از مردان دگرجنس‌گرا در معرض سرطان مقعد هستند. البته شایان ذکر است دلیل این امر ویروس HPV یا همان ویروس پاپیلومای انسانی است و ارتباطی با دخول و آمیزش مقعدی ندارد و در صورت ابتلای یکی از طرفین به این ویروس، می‌تواند از طریق ارتباط پوستی منتقل شده و سبب ایجاد انواع سرطان شود.به گزارش آژانس امنیت سلامت انگلستان در سال ۲۰۲۱ برای اولین بار در یک دهه افراد دگراجنسگرای بیشتری نسبت به مردان همجنسگرا مبتلا به اچ‌آی‌وی شناخته شدند. در سال ۲۰۲۱ از کل افراد شناسایی شده ۴۵ درصد مردان همجنسگرا و ۵۰ درصد افراد دگرجنسگرا بودند. هپاتیت سی در مردان آمیزش‌کنندهٔ مقعدی با مردی که مبتلا به ویروس ایدز هستند، سریعتر از گروه‌های دیگر منتقل می‌شود. در مناطق پیشرفته، که همه‌گیری هپاتیت ای در سطح پایین است، قرار گرفتن در گروه مردان همجنس‌گرا ریسک فاکتور بالای بیماری در نظر گرفته می‌شود و این افراد باید علیه هپاتیت ای واکسینه شوند. مردان همجنس‌گرا جزو گروه‌های با خطر بالا در زمینه انتقال ویروس هپاتیت بی هستند. علاوه بر بیماری‌های آمیزشی دیگر، ایدز یکی از بیماری‌هایی است که همجنس‌گرایان مرد با آن رو به رو هستند و پلی‌گامی در روابط همجنس‌گرایانهٔ مرد به مراتب خطرناک‌تر از پلی‌گامی در روابط دگرجنس‌گرایانه است. بررسی‌های دفتر ایدز سازمان ملل متحد نشان می‌دهند که شیوع ایدز در میان مردانی که با همجنسان خود رابطهٔ جنسی دارند، ۲۰ برابر شیوع آن در جامعه‌است. خطر انتقال ویروس اچ‌آی‌وی در مردان همجنس‌گرا دو برابر مردان دگرجنس‌گراست به‌طوری‌که در اولین رابطه با فرد آلوده، احتمال ابتلا در حدود ۰٫۲ درصد است. هرچند که استفاده از کاندوم سالم و عدم ورود ترشحات مایع منی به داخل بدن می‌تواند مانع از ابتلا به ایدز شود و این خطر را تقریباً به صفر می‌رساند. البته باید به خاطر داشت خطر ابتلا به ایدز به هنگام آمیزش با فرد آلوده همواره وجود دارد. البته باید خاطر نشان کرد انتقال بیماری ایدز ارتباطی به نفس همجنس‌گرایی ندارد و این ویروس فارغ از گرایش جنسی به علت ارتباط جنسی منتقل می‌شود. به‌طور کلی به همجنس‌گرایان توصیه می‌شود همواره سکس امن (همراه با کاندوم) داشته باشند. هرچند در صورتی که طرفین هیچ‌یک به بیماری‌های مقاربتی و اچ‌آی‌وی مبتلا نباشند و رابطه مونوگومی (تک همسری) با یکدیگر داشته باشند و از رابطه جنسی با افراد گوناگون خودداری نمایند می‌توانند به استفاده از کاندوم خاتمه دهند. در بعضی کشورها همچون ایالات متحده، به دلیل آنکه مردانی که با همجنسان خود رابطه جنسی برقرار می‌کنند جزو گروه‌های پرخطر از دیدگاه امکان آلوده بودن به بیماری ایدز قرار دارند، این افراد حداقل باید سه ماه از آخرین رابطه جنسیشان با مرد دیگر گذشته باشد تا اجازه اهدای خون داشته باشند. عامل‌های خطرزای سرطان پستان در همجنس‌گرایان زن، شامل چاقی، مصرف الکل، سیگار، و نداشتن فرزند متولد شده، بالاترین فراوانی در بین تمام گروه‌های زنان است. بنا به تصریح مرکز پیشگیری و کنترل بیماری‌های دولت ایالات متحده آمریکا (CDC)، نسبت به جمعیت عادی، همجنس‌گرایان و تراجنسی‌ها، همگی درصد بالاتری از مصرف الکل و مواد مخدر دارند و سخت‌تر هم ترک می‌کنند. همجنس‌گراهراسی، تبعیض و خشونت علیه همجنس‌گرایان از دلایل رو آوردن این گروه به الکل و مواد مخدر است. رفتار همجنس‌گرایانه در جانوران رفتارهای همجنس‌گرایانه و دوجنس‌گرایانه تاکنون در ۱۵۰۰ گونه جانوری - از پستانداران گرفته تا خرچنگ‌ها و کرم‌ها - مشاهده شده‌است، ولی تصور می‌شود که رقم واقعی، بسیار بیشتر از این باشد. رفتارهای همجنس‌گرایانه به‌خصوص در جانوران گله‌زی با زندگی گروهی پیچیده شایع‌تر است و نقشی اساسی در زندگی آنان بازی می‌کند. باور بر این است که رفتارهای همجنس‌خواهانه در نخستیها ریشه اجتماعی دارند و انسان‌ها در این میان، پتانسیل بالایی برای رفتارهای دوجنس خواهانه از گذشته خود حفظ کرده‌اند. جانت مانن استاد دانشگاه جورج تاون، این نظریه را مطرح کرده‌است که همجنس‌گرایی در دلفینها، مزیتی است که در اثر فرگشت به وجود آمده و حملات و تجاوزهای درون‌گونه‌ای را به ویژه در نرها کاهش می‌دهد. بعضی پنگوئنهای نر تمایل به تشکیل جفت با نرهای دیگر و لانه‌سازی مشترک با آن‌ها دارند. در این مواقع از یک سنگ به عنوان جایگزین تخم استفاده می‌شود. در سال ۲۰۰۴ پارک مرکزی جانوران واقع در ایالات متحده آمریکا، سنگ یادشده را با یک تخم بارور جایگزین کرد که زوج نر آن را به عنوان فرزند خود بزرگ کردند. باغ وحشهای آلمانی و ژاپنی نیز گزارش‌هایی دربارهٔ همجنس‌گرایی بین پنگوئن‌هایشان منتشر کرده‌اند. این پدیده همچنین در زیستگاه آبی کلی تارلتون در آوکلند نیوزیلند مشاهده شده‌است. معاشقه و دخول کامل در روابط گاوهای نر، به ویژه گاومیش کوهان‌دار آمریکایی معمول است. روابط جنسی میان زوج‌های همجنس در میان آهوها نیز بسیار رایج است. همجنس‌گرایی در گوسفندان (که در ۶ تا ۱۰٪ قوچ‌ها دیده می‌شود) همراه با تفاوت در حجم بخش‌های معینی از مغز و فعالیت‌های شیمیایی است. مطالعاتی که مجلهٔ درون‌ریزشناسی انجام داد، نشان داد عوامل فیزیولوژیکی و زیست شناختی در این گرایش تأثیرگذارند. به گفته بیلی و همکاران، انسان‌ها و گوسفندان اهلی تنها حیواناتی هستند که به‌طور قطعی جهت‌گیری همجنس‌گرایی را نشان می‌دهند. گوسفندان نر کوهی آمریکایی نیز از این نظر به دو دسته تقسیم می‌شوند: آن‌ها که درگیر روابط همجنس‌گرایانه می‌شوند و گروه دیگر که این‌گونه نیستند. در میان کبوتران نیز هم‌جنس‌گرایی نرها دیده می‌شود. یک چهارم جفت‌های قوی سیاه همجنس‌گرا هستند (اکثراً مذکر)؛ این جفت‌ها با دزدیدن لانه‌ها و تخم‌های دیگر از آن‌ها نگهداری کرده و از جوجه به دنیا آمده همانند جوجه خود، مراقبت می‌کنند. در برخی دیگر از موارد جفت‌های نر همجنس‌گرا با یک قوی ماده رابطه برقرار کرده و پس از اینکه قوی ماده تخم گذاشت، او را فراری می‌دهند. علاوه بر موارد ذکر شده همجنس‌گرایی در جانورانی همچون مارمولک، سنجاقک، شیرها، و حتی حشراتی که در رختخواب زندگی می‌کنند دیده شده‌است. بررسی بر روی گونه‌ای فنچ، نشان داده‌است که زوج‌های همجنس با روش‌هایی چون آواز خواندن برای هم و آراستن دیگری با منقار خود، پیوند میان خود را محکم می‌کنند. نتایج این پژوهش نشان می‌دهند که روابط در میان جانوران، حتی پرندگان، می‌توانند بسیار پیچیده‌تر از یک نر و ماده صرف که با هم جفت می‌شوند و زایش می‌کنند، باشند. جستارهای وابسته عشق‌بازی گرایش‌های جنسی تخمک مردان آشکارسازی یادداشت منابع کتاب‌شناسی برای مطالعه بیشتر پیوند به بیرون ال‌جی‌بی‌تی تمایلات جنسی هم‌جنس‌ها جاذبه بین فردی جنسیت رفتارهای انسان روان‌شناسی عشق گرایش‌های جنسی مطالعات جنسیت مطالعات کوئیر نوواژه‌های دهه ۱۸۶۰ (میلادی)
4839
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%85%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B1
نمودار
نِمودار یا دیاگرام ، نمایش نمادین دوبعدی هندسی اطلاعات بر پایهٔ برخی فنون تجسمی است. در واقع به نمایش بصری مفاهیم، ایده‌ها، ساختارها، روابط، داده‌های آماری و غیره به گونه‌ای ساده و شکل‌یافته نمودار می‌گویند. از نمودارها برای ساده کردن و ملموس کردن موضوعات گوناگون استفاده می‌شود. انواع گونه‌های اساسی نمودار عبارت‌اند از: نمودار میله‌ای نمودار درختی گراف (طرح هندسی) ماتریس شبکه رَوَندنما (فلوچارت) دایره‌ای نمونه‌هایی از نمودارهای ویژه: بافت‌نگار دستورنگار (نوموگرام) فرایند نمودار هاسه نمودار ایشیکاوا نگارخانهٔ انواع نمودار نمودارهای منطقی یا مفهومی: نمودارهای کمی: نمودارهای طرح‌واره‌ای: منابع Diagram، مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، ویکی‌پدیای انگلیسی، برداشت‌شده در ۲۴ مهٔ ۲۰۱۰. پیوند به بیرون واژه‌ها و اصطلاحات آماری فناوری نمودارها نظریه گراف اطلاع‌نگاشت‌ها زبان‌های مدل‌سازی
4840
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4%20%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C
گرایش جنسی
گرایش جنسی یا جهت‌گیری جنسی (انگلیسی: sexual orientation) الگوی پایداری از تمایل جنسی و عاطفی یا عشق (و یا هر دو) است که شخص نسبت به افرادی از جنس مخالف، همجنس، هر دو جنس، یا بیش از یک جنس از خود نشان می‌دهد. انواع این تمایل را عموماً به دسته‌های دگرجنس‌گرایی (گرایش به جنس مخالف)، همجنس‌گرایی (گرایش به همجنس)، دوجنس‌گرایی (گرایش به هر دو جنس) تقسیم می‌کنند و گاهی بی‌جنس‌گرایی (نبودِ تمایل جنسی) نیز در این میان به‌عنوان دستهٔ چهارم محسوب می‌شود. علت علمی ایجاد انواع مختلف گرایش‌های جنسی هنوز کاملاً درک نشده است، با این حال دانشمندان معتقدند مجموعهٔ پیچیده‌ای از عوامل ژن‌شناختی، هورمونی و محیطی در ایجاد آن تأثیرگذار است. در این میان فرضیه‌هایی که مبتنی بر اهمیت عوامل زیست‌شناختی (مانند عوامل ژن‌شناختی، محیط ابتدایی رحم مادر یا مخلوطی از عوامل ژن‌شناختی و اجتماعی) هستند از مقبولیت علمی بیشتری برخوردارند. بیشتر محققان علمی همچنین بر غیرارادی بودن نوع گرایش جنسی افراد اتفاق نظر دارند. مطالعات طی چندین دهه نشان داده است گرایش جنسی، گسترهٔ پیوسته‌ای است که در یک سوی آن تمایل اختصاصی به جنس مخالف و در سوی دیگر تمایل اختصاصی به جنس موافق وجود دارد و گرایش جنسی اشخاص ممکن است در هر نقطه‌ای میانِ این دو انتها قرار گیرد. تعریف و اجزای تشکیل‌دهنده گرایش‌های جنسی، طبق تعریف، اکثراً از دو بخش تشکیل می‌یابند: یک جزء روانی (مانند سمت و سوی تمایل شهوانی شخص به فرد یا افرادی از جنسیتی مشخص) و یک جزء رفتاری (مانند انجام عمل جنسی با فرد یا افرادی از جنسیتی مشخص). از دیگر عوامل مهم تعیین‌کننده، می‌توان به تعریف و شناخت فرد از گرایش جنسی خود یا به‌اصطلاح هویت جنسی او اشاره کرد. مفاهیم هویت جنسی و رفتار جنسی رابطهٔ نزدیکی با گرایش جنسی دارند ولی از یکدیگر متمایزند. گرایش جنسی دربرگیرندهٔ خیال‌پردازی‌ها، علایق، و امیال درونی است. هویت جنسی به‌معنای تصوری است که شخص از خود و گرایش جنسی‌اش دارد و خود را آن‌گونه می‌پندارد. رفتار جنسی به این معناست که شخص علی‌رغم گرایش یا هویت جنسی‌اش در عمل با چه شخص یا اشخاصی رابطهٔ جنسی برقرار می‌کند. رفتار جنسی اشخاص همیشه مطابق با گرایش جنسی آن‌ها نیست. افرادی که گرایش جنسی همجنس‌گرایانه دارند ولی هویت جنسی خود را این‌گونه تعریف نکرده‌اند (خود را همجنس‌گرا نمی‌دانند) به‌اصطلاح همجنس‌گرای پستو نامیده می‌شوند. این اصطلاح بیش از اینکه حاکی از گرایش جنسی باشد، نمایانگر جنبه‌ای فرهنگی و یک مرحلهٔ‌گذار در جوامعی محسوب می‌شود که به‌آرامی در حال روبه‌رویی و پذیرش اقلیت‌های جنسی هستند. در مطالعات مربوط به گرایش‌های جنسی، هنگامی که بحث بر سر میزان هماهنگی تمایل جنسی، رفتار جنسی، و هویت جنسی یک فرد با هم باشد معمولاً از عبارت سازگار یا ناسازگار استفاده می‌شود. مثلاً، در مورد زنی که تمایل جنسی به زنان دیگر دارد، ولی خود را همجنس‌گرا نمی‌داند و تنها با جنس مخالف رابطهٔ جنسی برقرار می‌کند، می‌توان گفت که بین گرایش جنسی او (که همجنس‌گرایانه است) و هویت جنسی و رفتار جنسی‌اش (که دگرجنس‌گرایانه است) ناسازگاری وجود دارد. جنسیت، تراجنسیتی، همسوجنسی، و سازگاری معمولاً، نوشتارهای ابتدایی محققان دربارهٔ گرایش جنسی، آن را ذاتاً مرتبط با جنسیت خود شخص می‌دانست. مثلاً این‌طور تصور می‌شد که اگر شخصی از بدن معمول زنانه برخوردار است و به اشخاصی با بدن معمول زنانه تمایل جنسی دارد، قاعدتاً رفتارهایی مردانه بروز خواهد داد و برعکس. این تصور میان بیشتر فرضیه‌پردازان گرایش جنسی از اواسط قرن نوزده تا ابتدای قرن بیستم اشتراک داشت و از بین آن‌ها می‌توان به کارل هاینریش اولریکس، ریچارد فن کرافت، ماگنوس هیرشفلد، هاولاک الیس، کارل یونگ، زیگموند فروید، و همچنین بسیاری از اشخاص همجنس‌گرا با جنسیت‌های مختلف اشاره کرد. با این حال تصور همجنس‌گرایی به‌عنوان یک معکوس شدگی جنسی در همان زمان نیز مورد اختلاف بود، و طی نیمهٔ دوم قرن بیستم، هویت جنسیتی به عنوان مبحثی کاملاً جدا از گرایش جنسی مطرح شد. اشخاص تراجنسیتی یا همسوجنسی ممکن است به مردان، زنان، یا هر دو، تمایل جنسی داشته باشند. هر چند درصد رواج گرایش‌های جنسی مختلف بین دو دسته بسیار تفاوت دارد. یک شخص همجنس‌گرا، دگرجنس‌گرا، یا دوجنس‌گرا ممکن است مردانه، زنانه، یا دوجنس‌گونه باشند. این پندار که «یک دگرجنس‌گرا همواره با تصورات جامعه از مردانگی/زنانگی سازگار است» و «یک همجنس‌گرا همواره رفتاری ناسازگار با جنسیت خود بروز می‌دهد» اینک توسط بسیاری از اعضای جامعهٔ همجنس‌گرایان و حامیان حقوق آن‌ها به‌عنوان تفکری قالبی و غلط در نظر گرفته می‌شود. با این حال، در بعضی تحقیقات، اکثر مردان و زنان همجنس‌گرای مورد مطالعه درجات متفاوتی از ناسازگاری جنسیتی را طی سال‌های کودکی از خود نشان داده‌اند. امروزه، افراد تراجنسی گرایش جنسی خود را بر اساس جنسیت خود (و نه جنسیت زمان تولد خود) تعریف می‌کنند. برای نمونه یک تراجنسی زن (که در زمان تولد مرد زاده شده ولی از نظر هویت جنسیتی یک زن است) که تنها نسبت به زن‌ها تمایل جنسی دارد، خود را یک لزبین می‌داند. یک تراجنسی مرد که تنها به زنان تمایل جنسی دارد، خود را مردی دگرجنس‌گرا می‌داند. روابط متضاد با گرایش مردان یا زنان همجنس‌گرا ممکن است بنا به دلایل مختلف با اشخاصی از جنس مخالف وارد رابطه شوند. از جملهٔ این دلایل می‌توان به علاقه به تشکیل خانواده به مفهوم سنتی آن، نگرانی از روبه‌رویی با تبعیض و مجازات از سمت خانواده، جامعه و نهادهای مذهبی دانست. بسیاری از دگرباشان گرایش جنسی واقعی خود را از همسرانشان مخفی می‌دارند. بااین‌حال بعضی نیز قادرند علی‌رغم حفظ هویت جنسی خود به عنوان یک دوجنس‌گرا یا همجنس‌گرا، به زندگی مشترک دگرجنس‌گرایانه ادامه دهند. آشکارسازی (به معنای پذیرش و اعلام گرایش جنسی خود به عنوان یک همجنس‌گرا نزد خود و اطرافیان) برای یک دگرباش متأهل و صاحب فرزند عمدتاً با دشواری و چالش بزرگ‌تری همراه خواهد بود. سیالیت جنسی سیالیت جنسی به تغییر یا تغییراتی در میل جنسی یا هویت جنسی شخص گفته می‌شود. این مطلب که آیا میل جنسی در طول زندگی شخص پایدار است یا سیّالیت و تغییرپذیری دارد، امری است که به‌شدت مورد بحث قرار گرفته است. اتفاق آرا بین بیشتر دانشمندان بر آن است که گرایش جنسی، برخلاف هویت جنسی، تابع اختیار یا انتخاب خود فرد نیست. تمایز بین گرایش جنسی و هویت جنسی امر مهمی است که عدم توجه به آن می‌تواند منجر به این تصور گردد که ممکن است گرایش جنسی تغییرپذیر باشد. هر چند بیشترِ دانشمندان به‌طور کلی معتقدند گرایش جنسی معمولاً پایدار و تغییرناپذیر است، ولی هویت جنسی یک شخص (یعنی تصوری که نسبت به گرایش جنسی خود دارد) ممکن است طی زندگی او دچار تحول گردد و در راستا یا برخلاف جنسیت زیست‌شناختی، رفتار جنسی، یا گرایش جنسی واقعی او باشد. بعضی مراجع پزشکی اعلام کرده‌اند که برای بعضی اشخاص گرایش جنسی امری ذاتی، پیوسته یا ثابت در طول زندگی است، برای بعضی دیگر سیّال بوده و طی زمان تغییر می‌کند، اما انجمن روان‌شناسی آمریکا اعلام می‌دارد که باید بین گرایش جنسی (جاذبه‌ای درونی) و هویت جنسی (که ممکن است در هر مقطعی در زندگی فرد دستخوش تغییر شود) تمایز قایل شد. مثلاً، بسیاری از کسانی که گرایش جنسی به همجنس دارند پیش از روند آشکارسازی علایق همجنس‌گرایانهٔ خود را انکار می‌کنند و سعی بر این دارند که وارد روابط دگرجنس‌گرایانه شوند. در صورتی که این افراد تمایلات همجنس‌گرایانهٔ خود را بپذیرند، ممکن است پس از روند آشکارسازی به نظر بیاید که گرایش جنسی آن‌ها تغییر یافته است در حالی که در واقع هویت جنسی آن‌ها دچار تغییر شده است. عوامل مؤثر بر گرایش جنسی دلایل شکل‌گیری انواع مختلف گرایش جنسی هنوز دقیق شناسایی نشده است. تا به امروز، تحقیقات فراوانی برای برآورد تأثیر ژنتیک، فعالیت‌های هورمونی، روندهای رشد و نمو، و تأثیرهای اجتماعی و فرهنگی بر روی گرایش جنسی انجام شده است و بسیاری را به این نتیجه رسانده است که عوامل زیست‌شناختی و محیطی نقشی پیچیده در شکل‌گیری آن بازی می‌کنند. در گذشته تصور می‌شد همجنس‌گرایی نتیجهٔ رشد ناقص روانی ناشی از تجربیات دوران کودکی و روابط آشفته (مانند سوءاستفادهٔ جنسی در زمان کودکی) است ولی اکنون ثابت شده است که چنین تصوری بر پایهٔ اطلاعات غلط و تبعیض‌آمیز شکل گرفته بود. زیست‌شناسی تحقیقات عوامل زیست‌شناختی مختلفی را در ارتباط با شکل‌گیری گرایش‌های جنسی شناسایی کرده است که از آن‌ها می‌توان به ژن‌ها، هورمون‌های زمان بارداری، و ساختار مغز اشاره کرد. هیچ تک‌عاملی به‌عنوان تنها علت تنظیم‌کنندهٔ گرایش جنسی شناسایی نشده است و تحقیق در این زمینه همچنان ادامه دارد. هر چند عمدهٔ محققان معتقدند که عامل ایجاد گرایش‌های جنسی نه یک مورد بلکه ترکیبی از اثرات ژنتیکی، هورمونی، و محیطی است، مدل‌های زیست‌شناختی که در برگیرندهٔ تأثیرات متقابل ژنتیک و محیط ابتدایی رحم در شکل‌گیری گرایش جنسی هستند در محافل علمی مقبولیت بیشتری دارند. دانشمندان معتقدند که نوع گرایش جنسی اختیاری نیست و بعضی نیز معتقدند که در زمان جنینی تعیین می‌شود. این بدان معناست که هیچ شخصی انتخاب نمی‌کند همجنس‌گرا، دگرجنس‌گرا، دوجنس‌گرا یا بی‌جنس‌گرا باشد. هر چند تحقیقات علمی تاکنون از یافتن مدل زیست‌شناختیِ کاملی برای توضیح سبب‌شناسی و روند شکل‌گیری گرایش‌های جنسی موفق نبوده است، بااین‌حال مطالعات علمی تفاوت‌های آماری معناداری در خصوصیات زیست‌شناختی بین همجنس‌گرایان و دگرجنس‌گرایان یافته‌اند و ممکن است علت شکل‌گیری این تفاوت‌ها و علت ایجاد گرایش‌های جنسی یکسان باشد. عوامل ژنتیکی تحقیقات نشان داده است که ژنتیک بر شکل‌گیری گرایش جنسی افراد نقش دارد. مدارک فراوانی دال بر پایهٔ ژنتیکی همجنس‌گرایی خصوصاً در میان مردان وجود دارد که از طریق مطالعه بر روی دوقلوها به دست آمده است هر چند تفسیر دقیق این نتایج به علت ایرادهایی در طراحی آزمایش تحقیقات موجود، چندان امکان‌پذیر نیست. در گذشته این نقش بسیار پررنگ‌تر تصور می‌شد ولی مطالعات کنونی نقش آن را کمتر از گذشته و در حدی متوسط نشان می‌دهند. علی‌رغم تلاش‌های فراوان، هیچ ژنی که به تنهایی و مستقیماً بر گرایش جنسی تأثیرگذار باشد شناسایی نشده است. هورمون‌ها نظریهٔ هورمونی جنسیت بیان می‌کند که همان‌طور که قرار گرفتن جنین در معرض بعضی هورمون‌ها موجب تمایز جنسی‌اش می‌شود، هورمون‌ها همچنین بر گرایش جنسی‌ای که جنین بعد از تولد و در دوران بزرگسالی از خود نشان می‌دهد نیز اثرگذارند. هورمون‌های جنینی را می‌توان به‌عنوان عامل اصلی تأثیر بر گرایش جنسی بزرگسالان یا عامل مشترکی که با ژن‌ها و شرایط محیطی و اجتماعی برهم‌کنش دارد در نظر گرفت. از آنجا که جنین‌های مؤنث دو کروموزوم ایکس و جنین‌های مذکر یک جفت کروموزوم XY دارند، بنابراین کروموزوم Y مسئول است که تمایزهای مربوط به مذکر شدن را در جنینی که تمایزهای جنس مؤنث هنوز در آن ناقص است ایجاد نماید. روند مذکر شدن از طریق هورمون‌های آندروژنی، خصوصاً تستوسترون و دی‌هیدروتستوسترون (DHT) انجام می‌شود. بیضه‌های تازه‌شکل‌گرفته در جنین، مسئول ترشح آندروژن‌هایی هستند که در ایجاد تمایز جنسی جنین در حال رشد (که شامل تأثیر بر مغز جنین نیز می‌شود) همکاری می‌کنند. این منجر به تمایز جنسی بین مذکرها و مؤنث‌ها می‌شود. این واقعیت سبب شده است که دانشمندان در آزمایش‌هایی با روش‌های مختلف پستانداران را طی مراحل جنینی و ابتدای حیات، در معرض سطوح تغییریافتهٔ آندروژن قرار دهند تا نتیجهٔ آن را بررسی نمایند. شایان ذکر است که هورمون‌های جنسی پس از مرحلهٔ جنینی تأثیری در گرایش جنسی افراد ندارند و پس از تولد، غلظت هورمون‌های جنسی اشخاصی که گرایش‌های جنسی مختلف دارند یکسان است. ترتیب تولد مطالعات جدید نشان داده‌اند که احتمال همجنس‌گرا بودن مردانی که مادرانشان پیش از آن‌ها پسران فراوانی به دنیا آورده‌اند بسیار بیشتر است. در صورتی که مرد مزبور چپ دست باشد، این اثر خنثی می‌گردد. این تأثیر که ترتیب تولد برادران (FBO) نامیده می‌شود، یکی از قطعی‌ترین یافته‌ها در این زمینه است و پشتوانهٔ محکمی از شواهد و مدارک فراوان دارد، ولی هنوز سازوکارِ جنینیِ دقیق این تأثیر شناسایی نشده است. با این وجود، تحقیقات نشان می‌دهند که خاستگاه این تأثیر ممکن است ایمنی‌شناختی باشد. به عبارت دیگر،دستگاه ایمنی مادر باردار به ماده‌ای که در تمایز مذکرسازی جنین ضروری است واکنش نشان دهد و این واکنش پس از بارداری هر پسر جدید افزایش می‌یابد. تصور می‌شود که تمایز جنین مذکری که بعد زاده خواهد شد، در نتیجهٔ این تأثیرات ایمنی‌شناختی تغییر خواهد یافت. این روند که فرضیهٔ ایمن‌سازی مادرانه (MIH) نامیده می‌شود، هنگامی آغاز می‌گردد که یاخته‌هایی از جنین مذکر طی بارداری یا هنگام زایمان، وارد جریان خون مادر شوند. این پروتئین‌ها که در ارتباط با کروموزوم Y جنین تولید شده‌اند، به‌علت مؤنث بودن مادر، برای سیستم ایمنی او آشنایی ندارند و این سبب می‌گردد که پادتن‌هایی در بدن مادر ایجاد شود که از سد جفت عبور کرده و وارد جنین نیز می‌شوند. در ادامه، این پادتن‌های ضدِمذکر از سد خونی مغزی عبور کرده و وارد مغز جنین در حال رشد می‌شوند و ساختارهای جنسی دوگانهٔ مغز که در گرایش جنسی تأثیر دارند را تغییر می‌دهند و سبب می‌شوند که پسر مزبور بیش از جنس مخالف به مردان تمایل جنسی داشته باشد. عوامل محیطی طبق مطالعات فراوانی که در نیم‌قرن گذشته انجام شده‌اند، هیچ مدرک محکمی وجود ندارد که نشان دهد تجربیات دوران کودکی، محیط خانواده، تربیت والدین، سوءاستفادهٔ جنسی، یا بروز اتفاقات ناگوار در زندگی شخص، بر گرایش جنسی‌اش تأثیرگذار باشند. بااین‌حال بعضی مطالعات نشان می‌دهند که جنبه‌هایی از طرز بیان امیال جنسی افراد، بنیانی تجربی دارند و طرز برخورد والدین در برابر نوع خاصی از گرایش جنسی می‌تواند بر چگونگی کسب تجربیات و آزمایش‌گری جنسی کودکان چنین والدینی در مورد رفتارهای جنسی مربوط به آن گرایش خاص، تأثیرگذار باشد. به عبارت دیگر، خلق فضایی پذیرنده یا طردکننده در خانواده نسبت به مثلاً همجنس‌گرایی، بر اینکه کودک مزبور دست به آزمایش رفتارهای جنسی همجنس‌گرایانه بزند نسبتاً تأثیرگذار است. این تأثیرگذاری تنها در نحوهٔ بروز رفتارهای جنسی فرزند حاکم است و هیچ نقشی در تعیین یا تغییر گرایش جنسی فرزند خانواده ندارد. بیانیه‌های سازمان‌های پزشکی صاحب‌نظر آکادمی پزشکی اطفال آمریکا در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد:سازوکار شکل‌گیری انواع خاص گرایش جنسی هنوز مشخص نیست، ولی تحقیقات کنونی و بیشتر دانشمندان فعال در این زمینه اعلام می‌کنند که گرایش جنسی افراد انتخاب خودشان نیست. این بدان معناست که افراد انتخاب نمی‌کنند که همجنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا باشند. نظریه‌های متعددی دربارهٔ عوامل مؤثر بر گرایش جنسی پیشنهاد شده‌اند. احتمالاً گرایش جنسی تحت‌تاثیر یک عامل نیست و مخلوطی از عوامل ژنتیکی، هورمونی، و محیطی بر آن تأثیر می‌گذارند. در دهه‌های اخیر، نظریاتی که بر پایهٔ عوامل زیست‌شناسانه بودند مقبولیت بیشتری نزد متخصصان دارند. هر چند هنوز منشأ ایجاد تفاوت‌ها در گرایش‌های جنسی انسان‌ها مشخص نشده و محل اختلاف است، اما هیچ مدرک علمی وجود ندارد که تربیت غلط والدین، سوءاستفادهٔ جنسی، یا دیگر اتفاقات مخرب در زندگی شخص بر گرایش جنسی تأثیرگذار باشند. دانش کنونی بر این نظر است که گرایش جنسی معمولاً از اوایل دوران کودکی تثبیت می‌شود.انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن روان‌پزشکی آمریکا، و انجمن ملی مددکاران اجتماعی (آمریکا) در سال ۲۰۰۶ اعلام کردند:در حال حاضر، در جوامع علمی اتفاق‌نظری بر عوامل دقیق ایجادکنندهٔ دگرجنس‌گرایی، همجنس‌گرایی، یا دوجنس‌گرایی در یک شخص وجود ندارد. این عوامل می‌توانند شامل تأثیرات زیست‌شناختی، روانشناختی، یا تأثیرات اجتماعی گرایش جنسی والدین باشند. با این حال مدارک موجود نشان می‌دهند که بخش اعظم مردان و زنان همجنس‌گرا به دست والدینی دگرجنس‌گرا بزرگ شده‌اند، و قسمت اعظم کودکانی که توسط والدین همجنس‌گرا بزرگ می‌شوند در نهایت دگرجنس‌گرا خواهند بود.کالج سلطنتی روان‌پزشکان (بریتانیا) در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد:علیرغم تقریباً یک قرن گمانه‌زنی‌های روان‌شناسانه و روانکاوانه، هیچ مدرک محکمی وجود ندارد که نشان دهد طرز تربیت والدین یا تجربیات دوران کودکی کوچک‌ترین نقشی در شکل‌گیری بنیان گرایش جنسی همجنس‌گرایانه یا دگرجنس‌گرایانهٔ یک فرد، ایفا کند. به نظر می‌رسد که گرایش جنسی در ذات خود امری زیستی است و توسط برهم‌کنش پیچیدهٔ عوامل ژنتیکی و محیط ابتدایی رحم تبیین می‌گردد؛ بنابراین گرایش جنسی یک انتخاب نیست، هر چند مبرهن است که رفتار جنسی یک انتخاب است.انجمن روان‌پزشکی آمریکا اعلام کرده است:هیچ‌کس نمی‌داند که چه عاملی دگرجنس‌گرایی، همجنس‌گرایی، یا دوجنس‌گرایی را ایجاد می‌کند. در گذشته تصور می‌شد همجنس‌گرایی در نتیجهٔ فضای خانوادگی آشفته یا رشد روانی ناقص ایجاد می‌شود. اکنون ثابت شده است که این فرض‌ها بر پایهٔ تبعیض و اطلاعات غلط بوده‌اند.در یک حکم قانونی مورخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۷ که از طرف انجمن روان‌شناسان آمریکا، انجمن روان‌شناسان کالیفرنیا، انجمن روان‌پزشکان آمریکا، انجمن ملی مددکاران اجتماعی (آمریکا)، و انجمن ملی مددکاران اجتماعی (شعبهٔ کالیفرنیا) ارائه شده بود، اعلام شده است:هر چند تحقیقات فراوانی تأثیرات احتمالی ژنتیکی، هورمونی، رشدی، اجتماعی، یا فرهنگی را بر گرایش جنسی بررسی کرده‌اند، هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده است که به دانشمندان اجازهٔ این نتیجه‌گیری را بدهد که گرایش جنسی (دگرجنس‌گرایی، همجنس‌گرایی، یا دوجنس‌گرایی) توسط کدام عامل یا عوامل ایجاد می‌شود. برآورد ما این است که هر چند بعضی از این تحقیقات ممکن است در بهبود درک ما از نحوه شکل‌گیری گرایش‌های جنسی مفید باشند، اما در حال حاضر قادر نیستند نتیجه‌ای کاملاً علمی از علت یا علت‌های ایجاد گرایش‌های جنسی (چه دگرجنس‌گرایی، چه همجنس‌گرایی و چه دو جنس‌گرایی) ارائه دهند. تلاش برای تغییر گرایش جنسی تلاش برای تغییر گرایش جنسی معمولاً با هدف تغییر همجنس‌گرایی و تبدیل آن به تمایل به جنس مخالف انجام می‌شود. این تلاش ممکن است با روش‌هایی مانند شگردهای شناخت‌درمانی، رفتاردرمانی شناختی، تبدیل درمانی، شگردهای روان‌کاوی، روش‌های پزشکی، و روش‌های مذهبی و عرفانی اشاره کرد. تمام سازمان‌های بزرگ و صاحب‌نظر در زمینهٔ سلامت روانی، تلاش برای تغییر گرایش جنسی را غیرمجاز می‌دانند و عملاً تمامی آن‌ها بیانیه‌هایی رسمی منتشر نموده‌اند که در آن متخصصان و آحاد جامعه از درمان‌هایی که ادعای تغییر گرایش جنسی دارند، برحذر شده‌اند. از جملهٔ این سازمان‌ها می‌توان به انجمن روان‌پزشکی آمریکا، انجمن روان‌شناسی آمریکا، انجمن مشاوران آمریکا، انجمن ملی مددکاران اجتماعی در آمریکا، کالج سلطنتی روان‌پزشکان، و جامعهٔ روان‌شناسی استرالیا اشاره کرد. در سال ۲۰۰۹، کارگروه انجمن روان‌شناسی آمریکا در حوزهٔ واکنش‌های درمانی به گرایش‌های جنسی مطالعهٔ مروری جامعی انجام داد که بررسی‌کنندهٔ مقالات داوری همتا با موضوع تلاش برای تغییر گرایش جنسی (SOCE) در ژورنال‌های علمی بود و این نتیجه را گرفت:بعید است تلاش در جهت تغییر گرایش جنسی فرد به موفقیت بینجامد، و علی‌رغم ادعاهای طرفداران و فعالان در زمینهٔ تغییر گرایش جنسی (SOCE) موجب آسیب به افراد درگیر می‌شود. هر چند مطالعات و تحقیقات بالینی موجود نشان می‌دهند که احساسات، رفتارها، و تمایلات عاطفی و جنسی همجنس‌گرایانه جنبه‌های متفاوت ولی عادی و مثبتی از جنسیت (با هر هویت جنسی‌ای) در انسان هستند، کارگروه به این نتیجه رسیده است که افرادی که سراغ تغییر گرایش جنسی می‌روند معمولاً عقاید مذهبی محافظه‌کارانه‌ای دارند که منجر می‌شود اقدام به یافتن راهی برای تغییر گرایش جنسی خود بیابند؛ بنابراین روش صحیح انجام مداخلات درمانی مفید برای چنین کسانی، این است که از طرف مشاور مورد پذیرش قرار گیرند، حمایت و درک شوند، و روندهایی از قبیل کنار آمدن فعال با واقعیت، حمایت اجتماعی، جستجو و رشد هویتی برایشان تسهیل گردد، بدون اینکه مستقیماً هویت گرایش جنسی خاصی به ایشان القا شود.در سال ۲۰۱۲، سازمان بهداشت سراسری قاره آمریکا (که شاخهٔ آمریکای شمالی و جنوبی سازمان بهداشت جهانی است) بیانیه‌ای صادر نمود و در آن نسبت به استفاده از موسساتی که ادعای «درمان» گرایش‌هایی غیر از دگرجنس‌گرایی را دارند هشدار داد، زیرا بنیانی علمی ندارند و برای سلامت و شادکامی افراد مراجعه‌کننده، خطری جدی محسوب می‌شوند و اتفاق‌نظر علمی و تخصصی بین‌المللی بر آن است که همجنس‌گرایی یکی از شاخه‌های عادی و طبیعی جنسیت در انسان‌هاست. سازمان بهداشت سراسری قاره آمریکا در ادامه از حکومت‌ها، موسسات آموزشی، انجمن‌های تخصصی، و رسانه‌ها خواست که دربارهٔ این روش‌های غیردرمانی افشاگری کنند و حامی احترام به تکثر در جامعه شوند. این بخش از سازمان بهداشت جهانی در ادامه اضافه کرد که یافته‌هایی توسط تعداد زیادی از نمایندگان سازمان ملل متحد گزارش داده‌اند که اقلیت‌های همجنس‌گرا گاهی به اجبار و برخلاف میل خود وارد این برنامه‌های به اصطلاح «درمانی» می‌شوند، آزادی خود را از دست می‌دهند و گاهی ماه‌ها در حبس انفرادی به سر می‌برند. به‌علاوه، سازمان بهداشت سراسری قاره آمریکا توصیه می‌کند که چنین خطاهای پزشکی‌ای محکوم شوند و تحت تحریم و مجازات‌های ملی قرار گیرند، زیرا برخلاف اصول اخلاق پزشکی هستند و قوانین حقوق بشر که توسط معاهدات بین‌المللی و منطقه‌ای محافظت می‌شوند را نیز نقض می‌کنند. انجمن ملی بررسی و درمان همجنس‌گرایی (NARTH) که خود را «سازمانی حرفه‌ای و علمی که امیدبخش کسانی است که با همجنس‌گراییِ ناخواسته درگیرند» معرفی می‌کند، سازمانی است که با موضع جریان اصلی جامعهٔ بهداشت روان در موضوع تبدیل درمانی مخالف است. این سازمان گرایش جنسی را نه مشخصه‌ای دوگانه و تغییرناپذیر، و نه به عنوان یک بیماری، بلکه پیوستاری از نیروهای میل جنسی و تأثیرات عاطفی اعلام می‌کند. انجمن روان‌پزشکی آمریکا و کالج سلطنتی روان‌پزشکان بدون نام بردن از سازمان NARTH اعلام کرده‌اند که ادعاهای درمان یا تغییر گرایش جنسی افراد پشتوانهٔ علمی ندارند و تنها خلق‌کنندهٔ محیطی هستند که در آن تبعیض و پیش‌داوری مجال رشد پیدا می‌کند. ارزیابی و سنجش گرایش جنسی با توجه به تعاریف متفاوت و هنجارهای جنسی قوی‌القا شده در اجتماع، تعیین نوع گرایش جنسی اشخاص با دشواری‌هایی روبرو است. الگوهای اولیه برای طبقه‌بندی یکی از قدیمی‌ترین طرح‌های طبقه‌بندی گرایش‌های جنسی مربوط به کارل هاینریش اولریکس در سال ۱۸۶۰ می‌شود که در جزوه‌هایی که به صورت خصوصی منتشر نمود انجام شد. این طرح طبقه‌بندی که تنها به تشریح تمایلات جنس مذکر می‌پرداخت، آن‌ها را به سه دستهٔ ابتدایی تقسیم کرده بود: دیونینگ، اورنینگ، و اورانو-دیونینگ. در درجهٔ بعد، یک شخص اورنینگ بر حسب میزان حالات رفتاری زنانه به دسته‌های دیگری تقسیم می‌شد. دسته‌های یاد شده را می‌توان مستقیماً با دسته‌بندی کنونی گرایش‌های جنسی، به ترتیب دگرجنس‌گرا، همجنس‌گرا، و دوجنس‌گرا، معادل دانست. در این سری جزوات، اولریکس پرسشنامه‌ای تهیه کرده بود که بر اساس آن بشود تعیین کرد که چه مردی متعلق به دستهٔ اورنینگ است. تعاریف هر کدام از دسته‌هایی که در طبقه‌بندی اولریکس وجود داشتند به شرح زیر است: دیونینگ: معادل اصطلاح امروزی «دگرجنس‌گرا» اورنینگ: معادل اصطلاح امروزی «همجنس‌گرا» منلینگ: یک اورنینگ با حالات رفتاری مردانه وایبلینگ: یک اورنینگ با حالات رفتاری زنانه زویشن: یک اورنینگ که مخلوطی از حالات رفتاری زنانه و مردانه دارد ویریلایزد: اورنینگی که رفتارهای جنسی یک دیونینگ را نشان می‌دهد (همجنس‌گرایی که در عمل با جنس مخالف رابطهٔ جنسی برقرار می‌کند) اورانو-دیونینگ: معادل اصطلاح امروزی «دوجنس‌گرا» حداقل از اواخر قرن نوزدهم در اروپا، چنین گمانه‌زنی می‌شد که واکنش‌های جنسی انسان بیش از آن که قابل جداسازی در چند دستهٔ جداگانه باشند، بیشتر شبیه یک طبف به هم پیوسته هستند. سکس‌شناس برلینی، ماگنوس هیرشفلد در سال ۱۸۹۶ طرحی منتشر کرد که قدرت میل جنسی یک فرد را در دو شاخص مستقل ۱۰ درجه‌ای، یکی A (درجهٔ همجنس‌گرایی) و دیگری B (درجهٔ دگرجنس‌گرایی) اندازه‌گیری می‌کرد. یک شخص دگرجنس‌گرا ممکن بود A0 و B5، یک همجنس‌گرا A5 و B0، یک بی‌جنس‌گرا A0 و B0، و کسی که تمایل قدرتمندی به هر دو جنس دارد می‌توانست A9 و B9 باشد. مقیاس کینزی مقیاس کینزی، که مقیاس سنجش دگرجنس‌گرایی-همجنس‌گرایی نیز نامیده می‌شود، اولین بار در سال ۱۹۴۸ در کتاب رفتار جنسی در انسان مذکر نوشتهٔ آلفرد کینزی، واردل پومروی، و کلاید مارتین منتشر شد و سپس در رفتار جنسی در انسان مؤنث (۱۹۵۳) نیز به‌کار رفت. در آن زمان تصور عام بر آن بود که مردم یا دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرا هستند و این دو مشخصه در دنیای جنسیت با هم ضدیت دارند، و مقیاس کینزی برای مبارزه با این تصور شکل گرفت. کینزی و همکاران، با در نظر گرفتن اینکه قسمت بزرگی از جامعه به‌طور کامل دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرا نیستند و اشخاص می‌توانند رفتارها و واکنش‌های روانی همجنس‌گرایانه و دگرجنس‌گرایانه را همراه با هم و به‌طور مشترک تجربه کنند، اعلام کرد:مردان به دو دستهٔ کاملاً جدای دگرجنس‌گرا و همجنس‌گرا تقسیم نمی‌شوند. دنیا به دو دستهٔ گوسفندان و بزها تقسیم نمی‌شود. همه‌چیز سیاه و همه‌چیز سفید نیست… جهان موجودات زنده در تمام جنبه‌های خود طیفی پیوسته است. هر چه زودتر به این نکته در مورد رفتارهای جنسی انسان پی ببریم، رسیدن به درک صحیحی از واقعیت‌های مربوط به جنسیت نیز برایمان ساده‌تر خواهد شد. (کینزی و همکاران. ۱۹۴۸، صفحه 639)مقیاس کینزی بر اساس میزان نسبی واکنش‌های روانی یا تجربیات دگرجنس‌گرایانه یا همجنس‌گرایانه در هر زمان مشخص از گذشتهٔ فرد، نوعی طبقه‌بندی از گرایش‌های جنسی ارائه می‌دهد. عملکرد این الگوی طبقه‌بندی این‌گونه است که افرادی که در دستهٔ خاصی قرار می‌گیرند، سوابق یکسانی از مؤلفه‌های دگرجنس‌گرایانه و همجنس‌گرایانه در گذشتهٔ خود نشان می‌دهند. محل قرارگیری بر روی مقیاس، بیش از اینکه مقدار حقیقی تجربیات آشکار یا واکنش‌های روانی باشد، نسبت دگرجنس‌گرایی به همجنس‌گرایی در پیشینهٔ فرد است. یک شخص می‌تواند بر اساس تعاریف زیر در هر کدام از نقطه‌های مقیاس قرار گیرد: مقیاس کینزی به خاطر کنارزدن تقسیم‌بندی دو کفه‌ای گرایش جنسی و بازگشایی چشم‌اندازی جدید به جنسیت در انسان ستوده شده است. با این حال، این مقیاس نیز از این نظر که واقعاً نمایان‌گر یک طیف پیوسته نیست مورد انتقاد قرار گرفته است. علی‌رغم اینکه وجود هفت دسته در مقایسه با دسته‌بندی دوتایی منجر به توضیح دقیق‌تری از گرایش جنسی می‌شود، همچنان برآورد اینکه یک شخص باید در کدام یک از دسته‌ها گنجانده شود مشکل است. مسترز و جانسون در مطالعهٔ بزرگی که واکنش جنسی همجنس‌گرایان مذکر و مؤنث را مقایسه می‌کرد به دشواری نسبت دادن درجه‌بندی‌های کینزی به شرکت‌کنندگان در مطالعه اشاره کردند. خصوصاً تعیین‌کردن مقدار نسبی تجربیات همجنس‌گرایانه یا دگرجنس‌گرایانه در پیشینهٔ شخص هنگام استفاده از مقیاس کینزی، دشوار بود. در گزارش آن‌ها آمده است که نسبت دادن درجه‌بندی‌های ۲ تا ۴ برای اشخاصی که تجربیات همجنس‌گرایانه و دگرجنس‌گرایانهٔ فراوان داشته‌اند کار مشکلی است. هنگامی‌که در پیشینهٔ فرد تجربیات دگرجنس‌گرایانه و همجنس‌گرایانهٔ فراوانی وجود داشته باشد، برای فرد دشوار خواهد بود که در برآورد مقدار نسبی هر کدام از این تجربیات کاملاً بی‌طرفانه نظر دهد. ویانریش و همکاران نیز این مقیاس را مورد نقد قرار دادند زیرا اشخاصِ متفاوت با هم را به علت ابعاد متفاوتی از جنسیتشان در یک دسته می‌گنجاند. در مقیاس کینزی، دو جنبه از گرایش جنسی در نظر گرفته می‌شود: یکی تجربیات واضح جنسی، و دیگری واکنش‌های روانی جنسی. با در هم آمیختن این دو امتیاز با یکدیگر و به دست آوردن نمره‌ای نهایی، اطلاعات ارزشمندی از بین می‌رفت. شخصی که بروز واکنش‌های همجنس‌گرایانه در او غالب است با فردی که واکنش‌های روانی نسبتاً کمی از خود نشان می‌دهد ولی تجربیات جنسی فراوانی با همجنس خود دارد متفاوت است. اندازه‌گیری و گزارش مقادیر این دو جنبه به صورت جداگانه می‌توانست برای کینزی بسیار ساده باشد و از دست رفتن اطلاعات نیز رخ نمی‌داد. به‌علاوه، سنجش جنسیت، ابعادی فراتر از همین دو جنبهٔ یاد شده دارد. به جز رفتار و واکنش‌ها، می‌توان کشش جنسی، هویت، سبک زندگی و غیره را نیز دخیل دانست که در مقیاس کینزی نادیده گرفته شده‌اند. این مسئله در جدول گرایش جنسی کلاین رفع شده است. سومین ایراد مقیاس کینزی این است که همجنس‌گرایی و دگرجنس‌گرایی را به طرز نامناسبی بر یک مقیاس اندازه می‌گیرد، به‌طوری‌که باعث می‌شود بین این دو رابطه‌ای معکوس برقرار شده و آوردن امتیاز در یکی منجر به کاهش امتیاز در دیگری شود. مطالعاتی که در دههٔ ۷۰ میلادی بر روی مردانگی و زنانگی انجام شد نشان داد که بهتر است مفاهیم مردانگی و زنانگی را بر دو مقیاس جداگانه اندازه‌گیری نمود تا اینکه آن‌ها را دو حد انتهای یک طیف پیوسته و مشترک دانست. هنگامی که این دو مشخصه بر روی یک مقیاس سنجیده شوند بر یکدیگر اثر معکوس می‌گذارند، یعنی برای اینکه کسی زنانه‌تر باشد باید از مردانگی‌اش کاسته شود و برعکس. با این حال، اگر آن‌ها دو جنبهٔ جدا از هم در نظر گرفته شوند، یک شخص می‌تواند به‌طور همزمان، بسیار زنانه و بسیار مردانه باشد. ب‌همین‌صورت، در صورتی که همجنس‌گرایی و دگرجنس‌گرایی بر مقیاس‌های جداگانه‌ای قرار داده شوند یک نفر می‌تواند به صورت هم‌زمان بسیار دگرجنس‌گرا و بسیار همجنس‌گرا، یا فاقد هر دوی اینها باشد. برخلاف مقیاس کینزی که بین دگرجنس‌گرا بودن و همجنس‌گرا بودن همواره تعادلی ایجاد می‌کرد، درصورتی که این دو مشخصه جداگانه اندازه‌گیری شوند، درجهٔ دگرجنس‌گرایی و همجنس‌گرایی می‌تواند به صورت مستقل از هم اندازه‌گیری شود. جدول گرایش جنسی کلاین در پاسخ به این انتقاد که مقیاس کینزی تنها دو بعد از جنبه‌های گرایش جنسی را می‌سنجد، فریتز کلاین جدول گرایش جنسی کلاین (KSOG) را ایجاد کرد که مقیاسی چندبُعدی برای تشریح گرایش جنسی است. جدول KSOG که برای اولین بار در کتاب کلاین به نام گزینهٔ دوجنس‌گرا (۱۹۷۸) معرفی شد، مقیاسی ۷ درجه‌ای است که هفت بُعدِ متفاوت از جنسیت را در سه جایگاه مختلف از زندگی شخص می‌سنجد که عبارتند از: گذشته (از ابتدای بلوغ تا یک سال پیش)، حال (طی ۱۲ ماه گذشته)، و ایدئال (یعنی اگر انتخاب با خود شخص بود چه چیزی را انتخاب می‌کرد). جدول گرایش جنسی کلاین برای دسته‌بندی گرایش‌های جنسی از ۲۱ پارامتر استفاده می‌کند. معیار سل برای سنجش گرایش جنسی معیار سل برای سنجش گرایش جنسی (SASO) برای برطرف‌سازی ایرادهای بزرگ مقیاس کینزی و جدول گرایش جنسی کلاین ایجاد شد و به‌همین‌دلیل، گرایش جنسی را به صورت یک طیف به حساب می‌آورد، جنبه‌های مختلفی از ابعاد گرایش جنسی را در نظر می‌گیرد، و دگرجنس‌گرایی و همجنس‌گرایی را به‌طور جداگانه می‌سنجد. معیار سل بیش از اینکه بخواهد پاسخی نهایی به مشکل اندازه‌گیری گرایش جنسی باشد، با این هدف ساخته شد که مهیاکنندهٔ بستری برای مباحثه و گفتمان بر سر سنجش گرایش جنسی شود. معیار سل از ۱۲ سؤال تشکیل شده است. از این تعداد ۶ سؤال به کشش جنسی، ۴ سؤال به رفتارهای جنسی، و ۲ سؤال به هویت جنسی می‌پردازند. در برابر هر سؤال که همجنس‌گرایی فرد را اندازه می‌گیرد، سؤال معادلی نیز وجود دارد که همان موارد را از نظر دگرجنس‌گرایی می‌سنجد و بنابراین ۶ سؤال اضافه می‌شود. این ۶ جفت سؤال و جواب در کنار هم قرار داده می‌شوند و نمایی از گرایش جنسی فرد ایجاد می‌کنند. به علاوه نتایج را می‌توان در چهار دستهٔ ساده‌تر خلاصه کرد که به‌طور خاص مستقیماً به همجنس‌گرایی، دگرجنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، یا بی‌جنس‌گرایی اشاره می‌کنند. سل در میان تمام سوال‌های مقیاسش آن‌ها که کشش جنسی را اندازه می‌گرفتند از همه مهم‌تر می‌دانست. طبق تعریف سل، کشش جنسی «میزان جذابیت جنسی همجنس، جنس مخالف، هر دو جنس، یا هیچ‌کدام، برای یک نفر» است و از نظر سل میزان کشش جنسی خیلی بهتر از رفتارهای جنسی یا هویت جنسی می‌توانست گرایش جنسی یک شخص را انعکاس دهد. در معیار سل، هویت و رفتار نیز به عنوان اطلاعات الحاقی اندازه‌گیری می‌شوند زیرا هر دو ارتباط نزدیکی با کشش جنسی و گرایش جنسی دارند. هنوز انتقاد بزرگی بر معیار سل وارد نشده است، اما میزان صحت و قابل اعتماد بودن آن هنوز به‌طور کامل در بوتهٔ آزمایش قرار نگرفته است. جستارهای وابسته هویت جنسی هویت جنسیتی تغییر جنسیت جنسیت آمیزش جنسی دلزدگی جنسی منابع آمیزش جنسی ال‌جی‌بی‌تی تمایلات جنسی انسان جنسیت روابط میان‌فردی سکس‌شناسی گرایش‌های جنسی مطالعات جنسیت
4843
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85
فمینیسم
فمینیسم گستره‌ای از جنبش‌های سیاسی، ایدئولوژی‌ها و جنبش‌های اجتماعی است که به دنبال تعریف، برقراری و دستیابی به حقوق برابر جنسیتی در مسائل سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعیِ زنان است. فمینیست‌ها بر این باورند که جوامع، دیدگاه مردان را در اولویت قرار می‌دهند و با زنان در این جوامع به صورت منصفانه‌ای رفتار نمی‌شود. تلاش‌ها برای تغییر این وضعیت شامل مبارزه با کلیشه‌های جنسیتی و تلاش برای فراهم‌آوری موقعیت‌های تحصیلی و شغلی برابر با مردان برای زنان است. سعی جنبش‌های فمینیستی در مبارزه برای حقوق زنان است؛ از جمله این حقوق حق رای، حق کار، حق کار دولتی، درآمد یکسان، پرداختی برابر میان زنان و مردان و از بین بردن فاصله موجود در این مسئله، حق مالکیت، حق تحصیل، حق امضای قرارداد، حقوق برابر در ازدواج و حق مرخصی زایمان است. فمینیست‌ها همچنین برای یکپارچه‌سازی اجتماعی و تضمین حق سقط‌جنین قانونی برای زنان تلاش کرده‌اند. از دیگر اهداف آنان محافظت از زنان و دختران در برابر تجاوز جنسی، آزار جنسی و خشونت خانگی است. تغییر در نوع پوشش و نوع نگاه جامعه به فعالیت‌های فیزیکی نیز معمولاً بخشی از جنبش‌های فمینیستی بوده‌است. برخی از محققان، فمینیسم را محرک اصلی تغییرات اجتماعی برای حقوق زنان در طول تاریخ می‌دانند؛ این موضوع به خصوص در غرب پررنگ‌تر است؛ جایی که این جنبش را تا حد زیادی زمینه‌ساز دستیابی به حق رای زنان، زبان فراگیر، حقوق باروری (شامل دسترسی به راه‌های پیشگیری از بارداری و سقط جنین قانونی)، حق امضای قرارداد و مالکیت می‌شناسند. با وجود اینکه تمرکز اصلی فمینیسم بر روی حقوق زنان است، برخی فمینیست‌ها مانند بل هوکس محدودیت در آزادی‌های مردان را بخشی از اهداف خود می‌دانند؛ زیرا باور دارند مردان نیز از نقش‌های سنتی جنسیتی آسیب می‌بینند. نظریه فمینیست، که از دل جنبش‌های فمینیستی برخاسته، به دنبال درک ماهیت نابرابری جنسیتی با استفاده از تجزیه و تحلیل نقش اجتماعی زنان و تجربه زندگی آنان است. تاریخ جنبش‌های برابری‌خواهانه در ایران به اواخر دوره قاجاریه بازمی‌گردد. حقوق زنان در ایران با انطباق این کشور با ارزش‌های غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دستخوش تغییراتی شد و رو به بهبود نهاد. در طول قرن بیستم، جنبش‌های سکولار، لیبرال، ناسیونالیست و چپ‌گرا معمولاً حقوق زنان را به عنوان بخشی از دغدغه‌های خود مطرح می‌کردند، اما واکنشی که بنیادگران و محافظه‌کاران مذهبی از خود نشان دادند تا به امروز مانع اصلی بهبود حقوق زنان در ایران بوده‌است. از زمان انقلاب ۱۳۵۷، فمینیسم در دید نظام حاکم بر ایران برابر با «بی‌عفتی» در نظر گرفته می‌شود. اما سیاست‌های جمهوری اسلامی، به صورت ناخواسته منجر به افزایش آگاهی جنسیتی در میان مردم ایران شده‌است. تاریخ واژه گفته می‌شود سوسیالیست و فیلسوف فرانسوی شارل فوریه نخستین (در سال ۱۸۳۷) کسی بود که کلمه فمینیسم (féminisme در فرانسوی) را به کار برد. کلمه مذکور در فرانسه و هلند به سال ۱۸۷۲، در بریتانیا در دهه ۹۰ قرن ۱۹ و در آمریکا به سال ۱۹۱۰ برای اولین مرتبه پدیدار شد. فرهنگ انگلیسی آکسفورد سال ۱۸۵۲ را به عنوان نخستین سالی که «فمینیست» و سال ۱۸۹۵ را اولین سالی که «فمینیسم» استفاده شد، می‌داند. بسته به اتفاقات تاریخی، فرهنگ و کشور، فمینیست‌ها اهداف و انگیزه‌های گوناگونی داشته‌اند. بیشتر مورخان فمینیست غربی معتقدند که باید همه جنبش‌های تاریخی که برای حقوق زنان به مبارزه برخاسته‌اند را به عنوان جنبش‌های فمینیستی به حساب آورد، حتی اگر آن افراد از این واژه برای جنبش خودشان استفاده نکرده باشند. دیگر مورخان معتقدند که این کلمه تنها مناسب جنبش‌های امروزی فمینیستی است و باید جنبش‌های گذشته را «نیا-فمینیستی» به حساب آورد. امواج فمینیسم تاریخ جنبش فمینیستی غربی به چهار موج تقسیم می‌شود. موج اول تلاش زنان برای دستیابی به حق رای در قرون ۱۹ و ۲۰ را شامل می‌شود. موج دوم را مربوط به جنبش آزادی‌بخش زنان می‌دانند. این جنبش در دهه ۶۰ میلادی قرن بیستم شروع شد و هدف آن برقراری برابری اجتماعی و قانونی بود. موج سوم مربوط به جنبشی است که حدوداً در ۱۹۹۲ آغاز شد. تمرکز این موج بر فردیت و تفاوت‌ها بود. در نهایت موج چهارم به سال ۲۰۱۲ شروع شد. موج چهارم فمینیسم با استفاده از رسانه‌های اجتماعی در پی مبارزه با آزار جنسی، خشونت علیه زنان و فرهنگ تجاوز برآمد. این موج بیشتر برای هشتگ «من هم» (Me Too) شناخته شده‌است. قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ اولین موج فمینیسم مربوط به قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ است. در ایالات متحده و بریتانیا، تمرکز اصلی این موج بر حقوق برابر برای زنان و مردان در قراردادهای قانونی، ازدواج، حضانت و مالکیت بود. نخستین ماده قانونی در ربط با این موضوع، مصوبه حضانت اطفال ۱۸۳۹ در بریتانیا بود که با استناد به دکترین سال‌های حساس (یعنی زمانی که بچه چهار سال یا کمتر دارد)، برای نخستین بار به زنان حق حضانت کودکانشان را داد. قوانین دیگر در بریتانیا، شامل مصوبه دارایی زنان متأهل ۱۸۷۰ می‌شود. این قانون که با مصوبه دیگری به همین نام در ۱۸۸۲ گسترش پیدا کرد، به زنان متأهل این حق را داد که مالک قانونی پولی که خودشان به دست آورده‌اند، باشند. این قانون تا سال ۱۸۹۷ در بیشتر قلمروهای بریتانیا به تصویب رسید. با پایان قرن ۱۹، فعالان حقوق زنان تمرکز اصلی خود را بر به دست آوردن قدرت سیاسی، به خصوص حق رای، قرار دادند؛ با این وجود برخی از فمینیست‌ها برای حقوق جنسی، زایمان و اقتصادی زنان نیز فعالیت می‌کردند. حق رای زنان (که شامل حق نامزدی برای حضور در پارلمان هم می‌شد) نخستین بار در اواخر قرن ۱۹ در مستعمرات بریتانیا در استرالزی داده شد. مستعمرات خودمختار چون نیوزیلند در ۱۸۹۳، استرالیای جنوبی در ۱۸۹۵ و استرالیا در ۱۹۰۲ به زنان این حق را دادند که در انتخابات به عنوان رای‌دهنده یا نامزد شرکت کنند. در بریتانیا، مطابق مصوبه نمایندگی مردم ۱۹۱۸ به زنان بالای ۳۰ سال که صاحب دارایی و املاک بودند، حق رای داده شد. این قانون در ۱۹۲۸ گسترش پیدا کرد و همه زنان بالای ۲۱ سال را شامل شد. املین پنکهرست برجسته‌ترین فعال حقوق زنان در انگلیس بود که نشریه تایم با توضیح «او برای زنان عصر ما اندیشه‌ای شکل داد؛ او جامعه را به سمت مسیری جدید و بدون بازگشت رهنمون ساخت» نام او را در فهرست ۱۰۰ فرد مهم قرن بیستم قرار داد. در آمریکا لوکرشیا مات، الیزابت کدی استانتون و سوزان آنتونی برای دستیابی زنان به حق رای فعالیت می‌کردند؛ آن‌ها همچنین پیش از این برای لغو برده‌داری در آن کشور مبارزه کرده بودند. این زنان تحت‌تاثیر عقاید مذهبی کوئیکرها بودند؛ مطابق این جنبش مذهبی، زنان و مردان در سایه خدا برابرند. موج اول فمینیسم در ایالات متحده با متمم نوزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا که به زنان در همه ایالات حق رای داد، به پایان رسید. عبارت موج اول همزمان با آغاز موج دوم در ربط با این دوره از فعالیت‌های فمینیستی به کار برده شد. در اواخر حکومت دودمان چینگ بر چین و در جریان جنبش‌هایی برای اصلاحات مانند اصلاحات صدروزه، فمینیست‌های چینی خواستار آزادی زنان از نقش‌های سنتی و جداسازی جنسیتیِ نئوکنفوسیانیسم شدند. بعدها، زمانی که حزب کمونیست چین به قدرت رسید، دولت این کشور تلاش کرد تا حضور زنان در نیروی کار این کشور را افزایش دهد و ادعا کرد که انقلاب با موفقیت موفق به آزادسازی زنان شده‌است. بنا به گفته نَوَر الحسن جولی، فمینیسم عربی نزدیکی زیادی با ملی‌گرایی عربی داشته‌است. در سال ۱۸۹۹، قاسم امین که او را «پدر» فمینیسم عربی می‌دانند، از اصلاحات اجتماعی و قانونی به سود زنان گفت. او پیوندهایی میان نقش زنان در جامعه مصر و ملی‌گرایی مصری ترسیم کرد که منجر به تأسیس دانشگاه قاهره و حرکتی ملی شد. در سال ۱۹۲۳، هدا شعراوی اتحادیه فمینیستی مصر را تأسیس کرد و خود رئیس آن شد؛ موضوعی که او را به یکی از نمادهای حقوق زنان عرب تبدیل ساخت. انقلاب مشروطه ایران در آغاز قرن بیستم زمینه‌ساز جنبش زنان ایران شد؛ جنبشی که به دنبال دستیابی حقوق برابر برای زنان در تحصیل، ازدواج، کار و قانون بود. اما بعدها با روی دادن انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، حکومت جدید بسیاری از حقوقی که زنان در جریان این جنبش به دست آورده بودند را مانند قانون حمایت از خانواده، به صورت سازماندهی شده لغو کرد. اعطای حق رای به زنان در فرانسه تا زمان دولت موقت جمهوری فرانسه در ۲۱ آوریل ۱۹۴۴ طول کشید. مجمع ملی الجزایر در ۲۴ مارس سال ۱۹۴۴ به زنان حق مشمولیت اعطا کرد، اما تنها با اصلاحیه‌ای که فرنان گرنیه به آن افزود، زنان الجزایری به عنوان شهروند کامل فرانسه به رسمیت شناخته شدند؛ نتیجتاً به حق رای هم دست پیدا کردند. پس از انتخابات نوامبر ۱۹۴۶ در فرانسه، روبرت وردیه، جامعه‌شناس، عنوان کرد که زنان به صورت استواری رای ندادند و خود را به طبقات مختلف اجتماعی تقسیم کردند؛ همانگونه که مردان به این طبقات تقسیم کرده‌اند. در دوره رشد موالید پس از جنگ جهانی دوم، از اهمیت فمینیسم کاسته شد. دو جنگ جهانی به صورت موقتی باعث رهایی برخی از زنان شده بودند، اما در دوره پس از جنگ، ارزش‌های محافظه‌کارانه جایگاه خود را پس گرفتند. میانه‌های قرن ۲۰ در میانه‌های قرن بیستم، هنوز بسیاری از حقوق اساسی از زنان دریغ می‌شد. در سوئیس، اعطای حق رای در انتخابات فدرالی به زنان در سال ۱۹۷۱ رخ داد؛ پیش از آن یک رفراندوم به تاریخ ۱۹۵۹ برگزار شده بود و ۶۷٪ مردان سوئیسی در آن با رای دادن زنان مخالفت کرده بودند. در ۱۹۹۱، کانتون اپنزل اینرهودن آخرین کانتون (واحد اداری نیمه مستقل) سوئیس بود که حق رای به زنان در مسائل محلی را اعطا کرد، آن هم پس از اینکه دادگاه عالی فدرال آن کشور، آن را مجبور به این کار کرد. در لیختن‌اشتاین پس یک همه‌پرسی در ۱۹۸۴، زنان صاحب حق رای شدند. پیش از آن، سه رفراندوم دیگر به ترتیب در سال‌های ۱۹۶۸، ۱۹۷۱ و ۱۹۷۳ برگزار شده بود که در هیچ‌کدام با حق رای زنان موافقت نشده بود. از دیگر فعالیت‌های فمینیست‌ها، تلاش برای انجام اصلاحات در قوانین خانواده که به شوهر حق کنترل زن را می‌داد، بود. اگرچه قانون سرپناه (قانونی در بریتانیا و آمریکا که حقوق قانونی زن را به شوهرش می‌داد) تا قرن بیستم در ایالات متحده و انگلستان لغو شده بود، اما هنوز در بسیاری از کشورهای اروپا زنان متأهل از حقوق قانونی بسیار کمی برخوردار بودند. به عنوان مثال، در فرانسه تا سال ۱۹۶۵ زنان متأهل برای کار کردن نیاز به اجازه شوهر داشتند. فمینیست‌ها همچنین در پی لغو قوانین «معافیت زناشویی» که شوهران را از محاکمه به دلیل تجاوز به همسرانشان معاف می‌کرد، بودند. پیش از این فمینیست‌های موج اول چون ویکتوریا وودهال، ولترین دو سلیر و الیزابت کلارک ولستنهولم المی برای لغو این قوانین تلاش کرده بودند، اما موفق نشده بودند؛ این قوانین یک قرن پس از آن در بیشتر کشورهای غربی لغو شده‌است، اما هنوز در بسیاری از کشورهای جهان وجود دارد.فیلسوف فرانسوی سیمون دو بووار در سال ۱۹۴۹ کتاب جنس دوم (Le Deuxième Sexe) را منتشر کرد که در آن یک راه‌حل مارکسیستی و یک دیدگاه اگزیستانسیالیستی بر بسیاری از دغدغه‌های فمینیسم ارائه کرد. او به بیان احساس فمینیست‌ها در ربط با وجود ناعدالتی می‌پردازد. موج دوم فمینیسم در اوایل دهه شصت در قرن ۲۰ آغاز شد و تا امروز هم ادامه دارد؛ نتیجتاً موج دوم و موج سوم به صورت همزمان به راه خود ادامه می‌دهند. در موج دوم، فمینیسم برابری را در مسائلی فراتر از حق رای جستجو می‌کند و در پی پایان دادن به تبعیض‌های جنسیتی است. این موج نابرابری‌های سیاسی و فرهنگی را به‌طور پیوسته به هم مرتبط می‌داند و زنان را تشویق می‌کند که بخش‌های زندگی شخصیشان را عمیقاً سیاسی و بازتاب‌دهنده یک ساختار قدرت جنسیت‌زده بدانند. کارول هانیش، فعالیت فمینیست، شعار «شخصی سیاسی است» را به کار برد و این شعار با موج دوم فمینیسم پیوند خورده‌است. مشخصه موج دوم و سوم در چین بررسی مجدد نقش زنان در انقلاب کمونیستی و سایر جنبش‌های اصلاحاتی است. همچنین این امواج منجر به بحث‌هایی در ربط با این موضوع که آیا حق برابری جنسی در چین کاملاً به دست آمده‌است یا نه شده‌است. در سال ۱۹۵۶، رئیس‌جمهور مصر جمال عبدالناصر از «فمینیسم دولتی» پرده برداشت. او هرگونه تبعیض علیه زنان را ممنوع اعلام کرد و به آنان حق رای داد، اما فعالیت سیاسی از سوی فعالان فمینیست را ممنوع اعلام کرد. در زمان ریاست جمهوری انور سادات، همسر او جهان سادات به صورت عمومی برای حقوق بیشتر برای زنان فعالیت می‌کرد، اما در آن زمان جامعه مصر و سیاست دولت آن کشور به سوی اسلام‌گرایی و محافظه‌کاری پیش می‌رفت. با این حال برخی از فعالان یک جنبش جدید فمینیستی را پیشنهاد دادند: فمینیسم اسلامی. مطابق گفته فمینیست‌های اسلامی، زنان می‌توانند در محدوده قوانین اسلام به برابری دست پیدا کنند. در آمریکای لاتین انقلاباتی صورت پذیرفت که همچنین بر جایگاه زنان هم در آن کشورها تأثیر گذاشت. یک نمونه از آن انقلاب نیکاراگوئه بود که ایدئولوژی فمینیستی آن باعث شد تا سطح رفاه زنان افزایش پیدا کند، اما این انقلاب موفق نشد که یک تغییر اجتماعی و ایدئولوژیک ایجاد کند. در سال ۱۹۶۳ بتی فریدان کتاب رازوری زنانه را منتشر کرد که نقش مهمی در رساندن صدای نارضایتی زنان آمریکایی داشت. این کتاب را معمولاً جرقه اصلی در آغاز موج دوم فمینیسم در ایالات متحده می‌دانند. پس از ده سال از آغاز موج دوم، نیمی از نیروی کار در جهان اول را زنان تشکیل می‌دادند. اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ موج سوم فمینیسم ریشه‌های موج سوم فمینیسم به ظهور یک خرده‌فرهنگ پانک فمینیستی موسوم به رایت گرررل در المپیا، واشینگتن، ایالات متحده و شهادت آنیتا هیل در برابر کمیته قضایی سنای ایالات متحده آمریکا — که همه اعضای آن مرد و سفیدپوست بودند — ربط با آزار جنسی او توسط کلارنس توماس، نامزد عضویت در دیوان عالی ایالات متحده آمریکا، بازمی‌گردد. ربکا واکر کسی بود که عبارت موج سوم را در مقاله‌ای در واکنش به عضو شدن توماس در دیوان عالی که در مجله میز به کار برد: موج سوم فمینیسم همچنین تلاش کرد تا از تعریف موج دوم در ربط با زنانگی فاصله بگیرد یا آن را به چالش بکشد؛ فمینیست‌های موج سومی معتقد بودند که تعریف موج دوم بیش از حد به تجارب زنان سفیدپوست و طبقه متوسط-بالا اهمیت می‌داد. تمرکز موج سوم معمولاً بر «خرده‌سیاست‌ها» بود و الگوی موج دوم در ربط با اینکه چه چیزی برای زنان خوب است، یا نیست، را به زیر سؤال برد. موج سوم فمینیسم در تلاش بود که برداشتی پسا-ساختارگرایانه از جنسیت داشته باشد. رهبران فمینیستی غیرسفید پوست مانند بل هوکس، گلوریا آنزالدوا، چلا ساندوال، چری ماراگو، آدری لرد، ماکسین هونگ کینگستون و بسیاری دیگر تلاش کردند تا در چهارچوب فمینیسم فضایی برای مسائل مرتبط با نژاد ایجاد کنند. موج سوم فمینیسم همچنین منجر به بحث‌هایی میان فمینیسیت‌هایی که معتقد بودند تفاوت‌های روانشناختی مهمی میان جنسیت‌ها وجود دارد و فمینیست‌هایی که معقتدند بودند هیچ تفاوت روانشناختی میان جنسیت‌ها وجود ندارد و نقش‌های جنسیتی فقط به دلیل شرایط اجتماعی هستند، شد. فرضیه دیدگاه فرضیه دیدگاه یا تئوری استندپوینت فرضیه‌ای است که عنوان می‌کند جایگاه اجتماعی یک شخص بر دانسته‌های او تأثیرگذار شد. این دیدگاه استدلال می‌کند که تحقیقات و نظریات زنان و جنبش فمینیسم را بی‌اهمیت به حساب می‌آورند و علم سنتی را بی‌طرفانه نمی‌بیند. از دهه ۱۹۸۰، فمینیست‌های نقطه‌نظری بر این موضوع پافشاری می‌کنند که جنبش فمینیسم باید بر مسائل جهانی (مانند تجاوز، زنای محارم، تن‌فروشی) و مسائلی که در فرهنگ‌های مختلف وجود دارد (مانند ختنه زنان در بخش‌هایی از جوامع آفریقایی و عرب یا سقف شیشه‌ای در کشورهای توسعه‌یافته که مانع از پیشرفت زنان می‌شود) تمرکز کند تا درک کند که چگونه نابرابری جنسیتی با نژادپرستی، همجنسگراهراسی، تبعیض طبقاتی و استعمارگری در «ماتریس سلطه» درآمیخته‌است. فرضیه دیدگاه ریشه در تفکرات مارکسیستی مبنی بر اینکه طبقات ستم‌دیده به اطلاعاتی دسترسی دارند که در دسترس افراد متعلق به طبقات بالاتر نیست، دارد. موج چهارم فمینیسم موج چهارم فمینیسم در سال ۲۰۱۲ و زمانی که توجهات نسبت به این جنبش مجدداً اوج گرفت، آغاز شد. این موج با استفاده از شبکه‌های اجتماعی در پیوند است. بنا به گفته محقق فمینیسم پرودنس چمبرلین، تمرکز موج چهارم بر عدالت برای زنان و مخالفت با آزار جنسی و خشونت علیه زنان است. مشخصه آن، بنا به گفته چمبرلین، این است که «نمی‌تواند باور کند برخی رفتارها هنوز هم می‌توانند وجود داشته باشند.»کیرا کاکرین می‌گوید که موج چهارم فمینیسم با «تکنولوژی تعریف شده‌است» و مشخصه آن استفاده از فیسبوک، توییتر، اینستاگرام، یوتیوب، تامبر و وبلاگ‌هایی مانند فیمینیستینگ است تا موضوعاتی نظیر زن‌ستیزی را به چالش بکشد و برای برابری بیشتر تلاش کند. مسائلی که فمینیست‌های موج چهارمی بر آن توجه می‌کنند شامل آزار خیابانی، آزار در محل کار، آزار جنسی در پردیس دانشگاه‌ها و فرهنگ تجاوز است. رسوایی‌هایی در ربط با آزار، سوءاستفاده از زنان و دختران و قتل آنان منجر به گالوانیزه شدن این جنبش شده‌است. از جمله این اتفاقات تجاوز گروهی ۲۰۱۲ دهلی، رسوایی جیمی ساویل در ۲۰۱۲، پرونده‌های تجاوز جنسی بیل کازبی، تیراندازی در آیلا ویستا در ۲۰۱۴، محاکمه ژیان قمیشی در ۲۰۱۶، اتهامات آزار جنسی هاروی واینستین و اثر واینستین که در پس آن به وجود آمد و رسوایی‌های جنسی ۲۰۱۷ وست‌مینستر است. نمونه‌هایی از کارزارهای مرتبط با موج چهارم فمینیسم شامل پروژه جنسیت‌زدگی روزمره، مقاله جدیدی در کار نیست ۳، به جنسیت‌زدگی در بیلد پایان دهید، نمایش تشک، ۱۰ ساعت پیاده‌روی در نیویورک به عنوان یک زن، #بله_همه_زنان، آزادی پستان، قیام یک میلیاردی، راهپیمایی ۲۰۱۷ زنان، راهپیمایی ۲۰۱۸ زنان و هشتگ من هم می‌شود. در دسامبر ۲۰۱۷، مجله تایم گروهی از فعالان برجسته جنبش من هم را با عنوان «سکوت‌شکنندگان» به عنوان شخص سال انتخاب کرد. پُست‌فمینیسم عبارت «پست‌فمینیسم» (پسا فمینیسم) برای توصیف گستره‌ای از دیدگاه‌ها دربارهٔ فمینیسم از دهه ۱۹۸۰ مورد استفاده قرار گرفته‌است. پُست‌فمینیست‌ها، ضدفمینیسم نیستند اما معتقدند که زنان به اهداف موج دوم دست پیدا کرده‌اند؛ آن‌ها منتقد اهداف موج سوم و چهارم فمینیسم هستند. این عبارت اولین بار برای توصیف ضدیت با موج دوم به کار رفت اما در حال حاضر به گستره وسیعی از نظریاتی که نسبت به گفتمان‌های پیشین فمینیسم، شامل موج دوم، انتقاد می‌کنند به کار می‌رود. دیگر پست‌فمینیست‌ها می‌گویند که فمینیسم دیگر برای جامعه امروز موضوعیتی ندارد. آملیا جونز نوشته‌است که مطالب پست‌فمینیستی دهه ۸۰ و ۹۰ موج دوم فمینیسم را به عنوان جنبشی یکپارچه به تصویر کشیدند. بنا به گفته دروتی چان، نوعی «روایت سرزنشی» در زیر نام پست‌فمینیسم پنهان شده‌است، آن‌ها فمینیست‌ها را به دلیل اینکه «هنوز در یک جامعه پست‌فمینیستی، جایی که (تا همین حالا) برابری جنسیتی به دست آمده‌است، هنوز به دنبال برابری هستند تخریب می‌کنند.» بنا به گفته چان، «خیلی از فمینیست‌ها از طرقی که از گفتمان حقوق و برابری علیه آن‌ها استفاده می‌شود، ابراز گله کرده‌اند.» سیاست سوسیالیسم از اواخر قرن نوزدهم، تعدادی از فمینیست‌ها با سوسیالیسم در یک جبهه قرار گرفتند، حال آنکه دیگران سوسیالیسم را به دلیل «اهمیت کافی به حقوق زنان ندادن»، به نقد کشیده‌اند. آگوست ببل، از فعالان حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD)، اثری به نام Die Frau und der Sozialismus منتشر کرد که در آن، از ارتباط میان برابری میان جنسیت‌ها و برابری اجتماعی گفت. در ۱۹۰۷، کنفرانس بین‌المللی زنان سوسیالیست در شهر اشتوتگارت برگزار شد و در آن کنفرانس، حق رای به عنوان ابزاری برای مبارزه طبقاتی توصیف شد. کلارا زتکین، از اعضای حزب سوسیال دموکرات، خواستار اعطای حق رای به زنان شد تا «نظمی سوسیالیستی» برپا شود زیرا آن را «تنها نظمی که می‌تواند راه‌حلی رادیکال برای مسئله زنان ارائه کند» می‌دانست. در بریتانیا، جنبش زنان با حزب کارگر در پیوند بود. در ایالات متحده، بتی فریدان که از پیش‌زمینه‌ای رادیکال برخاسته بود، به رهبری انجمن ملی زنان رسید. «زنان تندرو» نام قدیمی‌ترین سازمان سوسیالیستی فمینیستی ایالات متحده است و هنوز هم فعال است. در جریان جنگ داخلی اسپانیا، دولوریس ایباروری حزب کمونیست اسپانیا را رهبری می‌کرد. با اینکه او از برابری زنان و مردان حمایت می‌کرد، با جنگیدن زنان در خطوط مقدم مخالف بود که این موضوع باعث درگیری او با فمینیست اقتدارگریز موخرس لیبرس شد. از جمله فمینیست‌های ایرلندی در اوایل قرن بیستم کنستانس مارکیویتش، یک انقلابی جمهوری‌خواه، سافرجت و سوسیالیست، بود. او در سال ۱۹۱۸ به اولین زنی بدل شد که به عنوان نماینده به مجلس عوام بریتانیا راه پیدا کرد. با این حال، در پی پیروی از سین فین، حاضر نشد وارد مجلس عوام بریتانیا شود. او در سال ۱۹۲۱ در مجمع دوم ایرلند مجدداً انتخاب شد و به پارلمان راه یافت. به علاوه، مارکیویتش یکی از فرماندهان ارتش شهروندان ایرلندی بود که جیمز کونالی، سوسیالیستی که فمینیست هم بود، در جریان قیام عید پاک در ۱۹۱۶ آن را رهبری کرده بود. فاشیسم فاشیسم دیدگاه‌های مبهم و دوگانه‌ای در ربط با فمینیسم دارد. یکی از خواسته‌هایی که در مانیفست فاشیسم در ۱۹۱۹ مطرح شد، گسترش حق رای به تمام شهروندان ایتالیایی، شامل زنان ۱۸ ساله یا بیشتر (و حق نامزدی در انتخابات برای شهروندان بالای ۲۵ سال) بود. هرچند این خواسته تنها در سال ۱۹۴۶، چندی پس از شکست و سقوط فاشیسم به دست آمد. گروه‌های فاشیستی زنانه چون fasci femminilli جنبش‌های دستیابی به این اهداف را رهبری می‌کردند و تنها بخشی از خواسته‌های آنان در ۱۹۲۵ تحت فشار موئتلفان محافظه‌کارتر بنیتو موسولینی تحقق پیدا کرد.بنا به گفته سیپریان بلامیرس، اگرچه فمینیست‌ها جزو آن دسته از کسانی بودند که با قدرت‌گیری آدولف هیتلر مخالفت کردند، اما فمینیسم رابطه پیچیده‌ای با جنبش نازی داشت. نازی‌ها با وجود اینکه مفاهیم سنتی جوامع پدرسالارانه و نقش زنان در آن را تبلیغ می‌کردند، مدعی بودند که برابری زنان و مردان در موقعیت کاری را قبول دارند. موسولینی و هیتلر هر دو از مخالفت خودشان با فمینیسم را ابراز داشتند و پس از اینکه حزب نازی در ۱۹۳۳ قدرت را در آلمان در دست گرفت، شروع به گرفتن حقوق سیاسی و فرصت‌های اقتصادی که فمینیست‌ها در دوره پیش از جنگ جهانی اول و تا حدودی در دهه ۱۹۲۰ برای آن مبارزه کرده بودند، کرد. بنا به گفته نویسندگان کتاب تاریخ زنان در غرب، در عمل یک جامعه فاشیستی یک جامعه سلسله‌مراتبی است و بر نیروی رجولیت مردان تأکید دارد، درحالی که زنان در تابعیت آنان قرار دارند. بلامیرس همچنین اضافه می‌کند که نئوفاشیسم از دهه ۱۹۶۰ دیدگاه خصمانه‌ای نسبت به فمینیسم داشته و از زنان می‌خواهد که «نقش‌های سنتیشان را بپذیرند.» جنبش حقوق مدنی و ضدنژادپرستی جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا (۶۸–۱۹۵۵) و فمینیسم به‌طور متقابل بر یکدیگر اثر گذاشتند. بسیاری از فمینیست‌های غربی تئوری‌ها و ادبیات جنبش برابری نژادی آمریکا را پذیرفتند و میان حقوق زنان و حقوق غیرسفیدپوستان ایالات متحده موازاتی را رسم کردند. با وجود ارتباطاتی که میان دو جنبش وجود داشت، در طول دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰ تنش‌هایی میان آن دو ایجاد شد زیرا برخی از زنان غیرسفیدپوست فمینیسم را جنبشی مخصوص سفیدپوستان، دگرجنسگرایان و طبقه متوسط می‌دانستند که مسائل نژادی و جنسیتی را درک نمی‌کند و به آن اهمیت نمی‌دهد. به صورت مشابهی، برخی از زنان فمینیست بر این نکات تأکید می‌ورزیدند که جنبش حقوق مدنی دارای عناصر همجنس‌گراهراسانه و جنسیت‌زده است و به نگرانی‌های آن دسته از زنانی که در اقلیت هستند به اندازه کافی اهمیت نمی‌دهد. این انتقادات باعث ظهور تئوری‌های اجتماعی فمینیستی جدیدی در ربط با سیاست‌های هویتی و اشتراکات میان نژادپرستی، تبعیض طبقاتی و تبعیض جنسیتی شد؛ همچنین تفکرات فمینیستی جدیدی چون فمینیسم سیاه و فمینیسم چیکانا (مربوط به مکزیکیان آمریکا) شد و تأثیرات شایانی بر لزبین فمینیسم و هوست کوئیرهای رنگ‌پوست شد. نئولیبرالیسم تئوری فمینیستی نئولیبرالیسم را به دلیل تأثیر منفی که بر جمعیت نیروی کار زنان در سطح جهانی، به خصوص در جنوب جهانی، داشته مورد نقد قرار می‌دهد. فرضیات و اهداف مردانه کماکان در تفکرات اقتصادی و ژئوپولیتیکی غالب است و تجارب زنان در کشورهای غیرصنعتی معمولاً اثر منفی سیاست‌های مدرن‌سازی را نشان می‌دهد و این ادعا که توسعه به سود همه است را رد می‌کند. بنا به پردازندگان تئوری نئولیبرالیسم، افزایش حضور زنان در نیروی کار منجر به افزایش پیشرفت اقتصادی می‌شود اما منتقدان فمینیست به این نکته اشاره کرده‌اند که افزایش حضور زنان به تنهایی منجر به دستیابی به برابری در روابط جنسیتی نمی‌شود. نئولیبرالیسم موفق نشده‌است که مشکلات مهم مانند کاهش پرداختی در «نیروی کار زنانه‌سازی شده»، ساختاری که مردان و مردانگی را در اولویت قرار می‌دهد و سیاسی‌سازی نقش تابع زنان در خانواده و محل کار بپردازد. «زنانه‌سازی کار» به طبقه‌بندی مفهومی شرایط کاری رو به وخامت و کم‌ارزش‌سازی شده دارد که مطلوب، مهم و امن و امان نیست. کارفرمایان در جنوب جهانی پیشفرض‌هایی نسبت به نیروی کار زنانه دارد و به دنبال استخدام کسانی هستند که آن‌ها را افرادی قانع و مطیع می‌بینند که حاضرند دستمزد پایین را بپذیرند. ساختارهای اجتماعی در ربط با نیروی کار زنانه‌سازی شده نقش مهمی در این موضوع بازی کرده‌است و کارفرمایان اغلب بر ایده‌هایی که زنان را «حقوق‌بگیرانی دست دوم» که شایسته «آموزش و ترفیع نیستند» می‌دانند پافشاری می‌کنند تا «پرداختی کم آنان را توجیه کنند.» تأثیر بر جامعه جنبش فمینیسم با ایجاد تغییراتی بر جوامع غربی تأثیرگذار بوده که این تأثیرات شامل حق رای زنان، دسترسی بیشتر به حق تحصیل، کاهش فاصله دستمزد با مردان، حق به جریان انداختن پروسه طلاق، حق زنان جهت تصمیم‌گیری در مورد بارداری (شامل دسترسی به راه‌های پیشگیری و سقط جنین) و حق مالکیت بوده‌است. حقوق شهروندی از دهه ۱۹۶۰ تاکنون، کارزارهای در ربط با حقوق زنان در آمریکا و بریتانیا با واکنش‌های مختلفی روبرو شده‌است. سایر کشورهای اتحادیه اقتصادی اروپا توافق کرده‌اند که از وجود نداشتن قوانین تبعیض‌آمیز جنسیتی در جوامع اروپایی، اطمینان حاصل کنند. از دهه ۱۹۶۰ تاکنون، کارزارهای در ربط با حقوق زنان در آمریکا و بریتانیا با واکنش‌های مختلفی روبرو شده‌است. سایر کشورهای اتحادیه اقتصادی اروپا توافق کرده‌اند که از وجود نداشتن قوانین تبعیض‌آمیز جنسیتی در جوامع اروپایی، اطمینان حاصل کنند. برخی از کارزهای فمینیستی همچنین به ایجاد اصلاحات در مورد رفتارها در برابر آزار جنسی کودکان یاری رسانده‌اند. به عنوان مثال، دیدگاهی که دختران نوجوان را مسئول رابطه جنسی مردان با آن‌ها می‌دانست، امروزه جای خود را به این داده که مردان، از آنجا که بزرگسال هستند، مسئولیت رفتار خودشان را برعهده دارند. در ایالات متحده آمریکا، سازمان ملی زنان (NOW) از سال ۱۹۶۶ جهت دستیابی به حقوق برابر برای زنان آغاز به کار کرد. از جمله فعالیت‌های این سازمان، تلاش برای تصویب متمم حقوق برابر که به تصویب رسانده نشد، بوده‌است؛ با وجود عدم تصویب آن، برخی از ایالات‌ها خودشان به صورت جداگانه آن را به جریان انداخته‌اند. در ربط با حقوق باروری، دادگاه رو در برابر وید حکم داد که زنان حق دارند به تنهایی دربارهٔ ادامه بارداری یا سقط جنین، تصمیم بگیرند. افزایش دسترسی زنان غربی به راه‌های مطمئن پیشگیری از بارداری امکان تنظیم خانواده و حضور در مشاغل حرفه‌ای را به آنان داده‌است. این جنبش در دهه ۱۹۱۰ به رهبری مارگارت سنگر در آمریکا و ماری استوپس در بریتانیا آغاز شد. در ۳ دهه پایانی قرن ۲۰، زنان غربی از طریق به دست آوردن این حق، به آزادی جدیدی دست پیدا کرده‌اند که به زنان این امکان را داد که برای زندگی بزرگسالیشان تصمیم‌گیری کنند و راه را برای حضور همزمان آنان در خانواده و مشاغل هموار کرد. تقسیم کار در خانه با افزایش حضور زنان در مشاغل در طی قرن ۲۰ تحت تأثیر واقع شد. آرلی راسل هاشچایلد، یک جامعه‌شناس، در تحقیقات خود به این نتیجه رسید در صورتی که مرد و زن هر دو شاغل باشند، معمولاً وقتی که در محل کار سپری می‌کنند، یکسان است؛ اما باز هم زنان باید وقت بیشتری را صرف کار در خانه کنند، هرچند کثی یانگ استدلال کرد که در برخی موارد زنان خودشان مانع از مشارکت برابر مردان در کار در خانه و فرزندپروری می‌شوند. جودیث کی. براون می‌نویسد: «زمانی که فعالیت‌های لازم برای امرار معاش این مشخصه‌ها را دارند، زنان معمولاً کار بیشتری انجام می‌دهند: شاغل نیازی ندارد از خانه دور باشد، وظایف نسبتاً خسته کننده هستند، نیازی به دقت زیادی ندارند و شغل خطرناکی نیست، می‌تواند با وجود وقفه صورت پذیرد و پس از تعلیق شدن، به سادگی از سر گرفته شود.» در سطح قوانین بین‌المللی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (CEDAW) را تصویب کرده‌است و سازمان ملل آن را به عنوان یک منشور حقوق شهروندی برای زنان در نظر گرفته‌است. تمام کشورهایی که آن کنوانسیون را تصویب کردند، آن را به جریان انداختند. ایران این قانون را امضا نکرده‌است. دانش نظری حقوق دانش نظری حقوق فمینیستی یکی از شاخه‌های دانش نظری حقوق است که هدف آن آنالیز و برررسی رابطه میان زنان و قانون است. دانش نظری حقوق فمینیستی مسائل مربوط به سوگیری قانونی و اجتماعی علیه زنان و علیه افزایش حقوق قانونی آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد. دانش نظری حقوق فمینیستی نشانگر واکنشی به رویکرد فلسفی حقوق‌دانان امروزی که معمولاً قانون را به عنوان پروسه‌ای که می‌تواند منجر به از بین بردن جنسیت‌زدگی جامعه شود می‌دانند، است. حقوقدانان فمینیست بر این نظر هستند که این قوانین نمی‌توانند منافع قانونی زنان یا آسیبی که ممکن است تجربه کنند را به خوبی درک نمایند، چه برسد به اینکه بتوانند آن را مرتفع سازند. تأثیرات بر زبان انگلیسی لوس ایریگاره و الن سیکسو نخستین کسانی بودند که تأثیر زبان‌هایی که به لحاظ دستوری میان جنسیت‌ها فرق می‌گذارند، را متذکر شدند. مدافعان زبان فراگیر، یعنی زبانی فاقد جنسیت دستوری باشد و به عنوان مثال، زنان و مردان را با ضمیری یکسان خطاب کند، از این می‌گویند که زبان‌هایی که دارای جنسیت دستوری هستند، مانند انگلیسی، معمولاً بر برتری مردان دلالت دارند و نشانگر عدم برابری در جامعه هستند. بنا به The Handbook of English Linguistics، ضمایر مذکر و عناوین مشاغل که بنا به جنسیتشان مشخص می‌شوند (مانند waiter و waitress، هر دو به معنی «پیشخدمت») نمونه‌ای از آن است که «زبان انگلیسی به‌طور قراردادی مردان را به صورت پیشفرض به عنوان نمونه اولیه گونه انسان در نظر می‌گرفته‌است.» لغت‌نامه وبستر، ضمیر they را با توصیف «یکی از کلماتی که بیشترین جستجو را داشته» به عنوان ضمیری که فاقد جنسیت است و می‌تواند به جای she و he به کار رود، به عنوان کلمه سال ۲۰۱۹ انتخاب کرد. دین الهیات فمینیستی جنبشی است که به دنبال بازبینی سنت‌ها، اعمال، نوشته‌های مقدس مذهبی و الهیات از دیدی فمینیستی است. از اهداف الهیات فمینیستی این است که نقش زنان را در میان روحانیون و مقامات دینی افزایش دهد، تصویر مردانه‌ای که از خدا ارائه شده را بازبینی کند، جایگاهی در ربط با شغل و مادری برای زنان تعیین کند و دربارهٔ تصویر زنان در متون مقدس ادیان پژوهش کند. فمینیسم مسیحی یکی از شاخه‌های الهیات فمینیستی است که به دنبال تفسیر و برداشتی از مسیحیت است که برابری زنان و مردان را به رسمیت می‌شناسد و بر آن است که این تفسیر برای درک کامل از مسیحیت ضروری است. هرچند فمینیست‌های مسیحی باورهای یکسانی ندارند، بیشترشان قبول دارند که خدا بر پایه جنسیت تبعیض قائل نمی‌شود. آن‌ها در مسائلی مانند ورود زنان به مراتب دینی، سلطه مردان بر و بالانسی در فرزندپروری در ازدواج مسیحی، ادعای نقص اخلاقی زنان و جایگاه پایین‌تر زنان نسبت به مردان، و رفتار کلی کلیسا با زنان فعال هستند. فمینیسم اسلامی به دنبال حقوق زنان، برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی در چارچوب اسلامی است. فمینیست‌های مسلمان به دنبال این هستند که آموزه‌های برابری عمیق در قرآن را پر رنگ کنند و برداشت‌های پدرسالارانه اسلامی از آموزه‌های قرآن، حدیث و شریعت را بازبینی کرده تا جامعه‌ای دارای عدالت و برابری بیشتر پایه‌ریزی کنند. اگرچه این جنبش ریشه در اسلام دارد، اما رهبرانش از گفتمان‌های سکولار و فمینیستی غربی پیروی می‌کنند و فمینیسم اسلامی را بخشی از جنبش جهانی فمینیسم می‌دانند. فمینیسم بودایی جنبشی است که به دنبال بهبود جایگاه دینی، قانونی و اجتماعی زنان در بودیسم است. این یکی از ابعاد الهیات فمینیستی است که در پی پیشرفت و درک برابری زن و مرد از دید اخلاقی، اجتماعی، روانی و در رهبری از دیدی بودایی است. فمینیسم یهودی جنبشی است که به دنبال بهبود جایگاه دینی، قانونی و اجتماعی زنان در یهودیت است تا فرصت‌های جدیدی برای زنان در تجارب دینی و رهبری زنان یهودی ایجاد کند. از مهم‌ترین دغدغه‌های نخستین فمینیست‌های یهودی محرومیت از حضور در نیایش تمام مردانه «مینیان»، عدم پذیرش زنان به عنوان شاهد و عدم توانایی آنان در آغاز پروسه طلاق بود. بسیاری از زنان یهودی در طول تاریخ به رهبران جنبش‌های فمینیستی تبدیل شدند.ویکای دیانی نام دین جدیدی است به مرکزیت آموزه‌های فمینیستی. این دین برپایه مادرسالاری مساوات‌خواهانه بنا شده‌است و خدا در آن مؤنث است. سوزانا پوداپست در دهه ۱۹۷۰ ویکای دیانی را در ایالات متحده تأسیس کرد. فمینیست‌های بی‌خدا و سکولار ادیان را با دیدی فمینیستی نقد می‌کنند و باور دارند که بسیاری از ادیان قوانینی جهت سرکوب زنان دارند و مضامین و المان‌های زن‌ستیزانه در نوشته‌های دینیشان دیده می‌شود. پدرسالاری پدرسالاری نظامی اجتماعی است که مطابق آن، جامعه حول محور حاکمیت مردان بنا شده‌است. در این نظام اجتماعی، زنان، کودکان و دارایی‌های خانواده کنترل و سلطه دارند. پدرسالاری بر پایه تابعیت زنان شکل گرفته‌است. بیشتر اشکال فمینیسم پدرسالاری را یکی از نظام‌های اجتماعی ناعادلانه می‌دانند که زنان را سرکوب می‌کند. کارول پیتمن می‌گوید که تمایز پدرسالارانه میان «مردانگی و زنانگی تفاوت سیاسی میان آزادی و انقیاد است.» در تئوری فمینیستی، معمولاً مفهوم پدرسالاری شامل همه مکانیزم‌های اجتماعی که نتیجه آن به کنترل مردان بر زنان است، می‌شود. تئوری فمینیستی پدرسالاری را برساخته اجتماع می‌داند و معتقد است که می‌شود با آنالیز انتقادی و آشکارسازی مظاهرش، بر آن غلبه کرد. برخی فمینیست‌های تندرو معتقدند که چون پدرسالاری عمیقاً در جامعه ریشه دوانده، تنها راه غلبه بر آن این است که زنان از مردان جدا شوند. این نوع از فمینیسم را «فمینیسم جدایی‌خواه» یا بعضاً «فمینیسم لزبین» هم لقب داده‌اند. البته دیگر فمینیست‌ها آن را «مردستیز» می‌دانند و از آن انتقاد کرده‌اند. مردان و مردانگی تئوری فمینیست به ساختار اجتماعی مردانگی و تأثیر آن در دستیابی به برابر جنسی هم پرداخته‌است. ساختار اجتماعی مردانگی از دید فمینیسم مشکل‌ساز است زیرا مردان را با خشونت پیوند می‌دهد و پدرسالاری و روابط نابرابر جنسیتی را تقویت می‌کند. فرهنگ‌های پدرسالارانه برای «محدود کردن اشکال مردانگی» در دسترس مردان و نتیجتاً محدود کردن انتخاب‌های زندگی آنان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. برخی از فمینیست‌ها در مسائل مرتبط با مردان هم فعال هستند و موضوعاتی نظیر تجاوز به مردان و انتظارات اجتماعی منفی از مردان را پیش کشیده‌اند. شرکت مردان در جنبش‌های فمینیستی از سوی فمینیست‌ها تشویق شده‌است و از دید آن‌ها برای دستیابی به پایبندی کامل جامعه به برابری جنسی اهمیت دارد. بسیاری از مردان فمینیست یا مردان حامی فمینیسم در مسائلی مانند حقوق زنان، تئوری فمینیست و مطالعات مردانگی فعال هستند. با این همه برخی استدلال می‌کنند که با وجود اینکه فعالیت‌های فمینیستی توسط مردان لازم است، اما به دلیل تأثیرات شدید اجتماعی پدرسالارانه بر روابط جنسیتی مشکل‌ساز است. امروزه در مواردی نظیر تئوری فمینیست و تئوری مردانگی توافق بر این است که زنان و مردان باید برای دستیابی به اهداف بزرگ‌تر فمینیسم همکاری کنند. گفته شده‌است که بخش بزرگی از این خواسته با پذیرفتن عاملیت زنان قابل دستیابی است. فرهنگ معماری تحقیقات مربوط به جنسیت در ربط با معماری و مفهومی‌سازی آن، باعث شده‌است تا فمینیسم راه خود را به معماری نوین هم باز کند. پیوش ماثور عبارت «Archigenderic» (ترکیب دو کلمه معماری و جنسیت) را ابداع کرده و مدعی است که «طرح‌های معماری پیوند انکار ناپذیری با تعریف و قاعده‌مند کردن نقش‌ها، مسئولیت‌ها، حقوق و محدودیت‌های جنسیتی دارد.» هدف ماثور از طرح این موضوع بررسی «مفهوم معماری از بعد جنسیتی و مفهوم جنسیت بعد معماری» است. دلورس هایدن در کتاب انقلاب بزرگ درونی توضیح می‌دهد که «از دست رفتن سنت زنانه‌های» منجر به «بازتعریف کار خانگی و نیازهای مسکن زنان و خانواده‌هایشان شده‌است و معماران و شهرسازان را مجبور کرده‌است که تأثیراتی که طراحی مسکن بر زندگی خانواده می‌گذارد را مجدداً بررسی کنند» شده‌است. خانه ریتفلد شرودر نمونه‌ای است که نشان می‌دهد که زندگی نوین خانواده نیازمند معماری جدیدی است. مشاغل فعالان فمینیست همچنین گستره‌ای از «مشاغل فمینیستی» هم برپا کرده‌اند که شامل مواردی چون کتابفروشی‌های فمینیستی، اتحادیه‌های اعتباری فمینیستی، مطبوعات فمینیستی، کاتالوگ‌های سفارش پستی فمینیستی، رستوران‌های فمینیستی و غیره می‌شود. این مشاغل به عنوان بخشی از امواج دوم و سوم فمینیسم در دهه‌های ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ رونق پیدا کردند. کارآفرینان فمینیست همچنین سازمان‌هایی چون «اتحادیه اقتصادی فمینیستی» را نیز تأسیس کردند. ۳ هدف عمده از ایجاد مشاغل فمینیستی وجود دارد: گسترش فمینیسم از طریق کار، ایجاد فضایی عمومی برای زنان و فمینیست‌ها، ایجاد شغل برای زنان با هدف جلوگیری از وابستگی اقتصادی آنان به مردان. مشاغل فمینیستی هنوز هم وجود دارند اما تعدادشان از سال ۲۰۰۰ تا کنون کاهش پیدا کرده‌است. هنرهای بصری جنبش هنری فمینیستی همزمان با توسعه کلی جنبش فمینیسم و معمولاً با استفاده از تاکتیک‌های خودسازمان‌دهی نظیر تشکیل گروه‌های آگاهی‌افزایی در دهه ۱۹۶۰ آغاز شده و در دهه ۱۹۷۰ به شکوفایی رسید. جرمی استریک، مدیر موزه هنرهای معاصر لس آنجلس جنبش هنری فمینیستی را «موثرترین جنبش جهانی در دوره پس از جنگ جهانی» توصیف کرد و پگی فلان می‌گوید که این جنبش «در چهار دهه گذشته گسترده‌ترین تحول هنری را ایجاد کرده‌است.» جودی شیکاگو، هنرمند فمینیستی که در دهه ۱۹۷۰ میهمانی شام را خلق کرد، در سال ۲۰۰۹ گفت «هنوز هم عقب‌ماندگی سازمانی و اصرار بر روایتی مردانه و اروپا محور وجود دارد. ما تلاش می‌کنیم آینده را تغیر دهیم: که دخترها و پسرها بتوانند درک کنند هنر زن‌ها استثنا نیست — این یک بخش معمولی تاریخ هنر است.» سایبرفمینیسم و پست‌هیومن رویکرد فمینیستی جدیدی را ایجاد کرده‌اند که به صدای شیوه‌هایی که «زنان هنرمند معاصر با جنسیت، شبکه‌های اجتماعی و مفهوم تجسم برخورد می‌کنند» تبدیل شده‌است. ادبیات از جمله نتایج جنبش فمینیست شامل ادبیات فمینیستی داستانی، ادبیات فمینیستی غیرداستانی و ادبیات منظوم فمینیستی نام برد که باعث افزایش علاقه نسبت به نوشته‌های زنان شده‌است. این ضمناً در پاسخ به تصوری که بر آن است حضور زنان در زمینه‌های مطالعاتی بی‌سابقه بوده‌است، باعث یک بازنگری کلی دربارهٔ مشارکت‌های تاریخی و دانشگاهی زنان شد. رابطه نزدیکی میان ادبیات فمینیست و کنش‌گری فمینیستی وجود دارد و نوشته‌های فمینیستی در هر دوره در نقش صدای نگرانی‌ها و ایده‌های فمینیستی ظاهر شدند. بخش اعظم پژوهش‌های اولیه فمینیستی صرف کشف و احیای متونی گردید که توسط زنان نوشته شده‌اند. در پژوهش‌های ادبی فمینیستی غربی، مطالعاتی چون مادران رمان (۱۹۸۶) از دیل اسپندر و ظهور زن رمان‌نویس (۱۹۸۶) از جین اسپنسر که بر اینکه زنان همیشه مشغول خلق آثار نوشتاری بودند اصرار داشتند، تأثیر بی‌سابقه‌ای از خود به جا گذاشتند. به‌طور موازی با افزایش علاقه پژوهشگران به این موضوع، خیلی از چاپخانه نیز به سراغ نوشته‌هایی از خود رفتند که برای مدت‌ها چاپ نشده بود. ویراگو پرس فهرست بزرگی از رمان‌های چاپ شده در قرون ۱۹ و ۲۰ را در ۱۹۷۵ مجدداً چاپ و عرض کرده و به یکی از نخستین انتشارات‌های تجاری تبدیل شد که به پروژه احیا می‌پیوندد. در دهه ۱۹۸۰، پاندورا پرس که اثر اسپندر را هم چاپ کرده بود، کتابی جامع دربارهٔ رمان‌های قرن ۱۸ که توسط زنان نوشته شده بودند را به چاپ رساند. در سال‌های اخیر، بروادویو پرس به چاپ رمان‌های سده‌های ۱۸ و ۱۹ که بسیاریشان تاکنون چاپشان متوقف شده بود، ادامه می‌دهد و انتشارات دانشگاه کنتاکی رمان‌های قدیمی نوشته زنان را منتشر می‌کند. برخی از آثار ادبی به نوشته‌های کلیدی فمینیستی تبدیل شدند. احقاق حقوق زنان (۱۷۹۲) از مری ولستون‌کرافت یکی از قدیمی‌ترین نوشته‌های فلسفی فمینیستی است. اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) از ویرجینیا وولف به این نکته پرداخت که سنت ادبی تحت سلطه مردان است و باید فضایی ادبی برای زنان نویسنده در آن باز شود. علاقه گسترده به نوشته‌های زنان به ارزیابی کلی و گسترش معیارهای ادبی مربوط است. علاقه به ادبیات پسااستعماری، ادبیات دگرباشان، آثار نویسندگان رنگین‌پوست و آثار فرهنگی گروه‌هایی که به‌طور تاریخی به حاشیه رانده شده بودند منجر شده در آنچه که «ادبیات» خوانده می‌شود، تجدید نظر شده و آثاری چون نوشته‌های کودکان، ژورنال‌ها، نامه‌ها، سفرنامه‌ها و موارد دیگر که تاکنون «ادبی» به حساب نمی‌آمدند، درحال حاضر مورد توجه پژوهشگران قرار بگیرند. بیشتر ژانرها و زیرژانرها هدف چنین بررسی‌هایی بودند و نتیجتاً مطالعات ادبی وارد قلمروهای جدیدی چون ادبیات گوتی و علمی تخیلی زنانه گردیده‌است. بنا به گفته الیس رائه هلفورد، گونه‌های علمی تخیلی و فانتزی اهمیت به سزایی برای انتقال تفکرات فمینیستی دارند، به خصوص که پلی میان نظریه و واقعیت هستند. ادبیات علمی تخیلی زنانه گاهی در سطوح دانشگاهی به جهت بررسی ساختارهای اجتماعی در درک جنسیت، تدریس می‌شوند. مهم‌ترین نوشته‌های این نوع شامل دست چپ تاریکی (۱۹۶۹) از اورسولا لو گویین، مرد مؤنث (۱۹۷۰) از جوانا روس، خویشاوندی (۱۹۷۹) از اکتاویا باتلر و سرگذشت ندیمه (۱۹۸۵) از مارگارت اتوود می‌شود. ادبیات فمینیستی غیرداستانی نقش مهمی در رساندن صدای نگرانی‌ها در ربط با تجارب زندگی زنان داشته‌است. به عنوان مثال، می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند از مایا آنجلو شدید تأثیرگذار بود، زیرا نوع به خصوصی از نژادپرستی و جنسیت‌زدگی که زنان سیاه‌پوستی که در ایالات متحده رشد پیدا می‌کنند با آن روبرو هستند را بازنمایاند. به علاوه، بسیاری از جنبش‌های فمینیستی شعر را به عنوان وسیله‌ای که می‌توانند از طریق آن اندیشه‌های فمینیستی را به مخاطبان عمومی بنمایانند، سودمند یافته‌اند. اهمیت دیگری که نوشته‌های زنان دارد، این است که می‌تواند توسط فمینیست‌ها، درحالی که نشانگر قدرت و تأثیری که زنان در جوامع گذشته داشته‌اند است، برای صحبت در ربط با وضعیت زندگی زنان در گذشته مورد استفاده قرار بگیرد. یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها در این رابطه هروثسویثا (۹۳۵–۱۰۰۱) است. او نخستین زن شاعر آلمانی و نخستین تاریخ‌نگار زن بود و آثارش یکی از محدود نوشته‌هایی است که دربارهٔ زندگی زنان در قرون وسطی از دید یک زن سخن رانده‌است.. موسیقی موسیقی زنان به آن موسیقی گفته می‌شود که توسط زنان، برای زنان یا دربارهٔ زنان ساخته شده باشد. این ژانر به عنوان تجلی موسیقایی موج دوم فمینیسم، در کنار جنبش‌های کارگری، حقوق مدنی و صلح‌طلبانه، شکل گرفت. جنبش مذکور توسط لزبین‌هایی چون کریس ویلیامسون، مگ کریستیان، مارجی آدام، فعالان سیاه‌پوست آمریکایی چون برنیس جانسون ریگون و گروهش سوئیت هانی در راک و فعالان صلح‌طلب چون هالی نی‌یر آغاز شد. این همچنین به صنعت بزرگ‌تر موسیقی زنان نیز اشاره دارد که در آن علاوه بر خوانندگان، زنان نقش‌هایی چون موزیسین‌های استودیو، تهیه‌کننده، مهندس صدا، تکنسین، طراح جلد، عرضه‌کننده، بازاریاب و هماهنگ‌کننده فستیوال‌ها را هم عهده‌دار هستند. در دهه ۱۹۸۰ در جریان موسیقی‌شناسی جدید، فمینیسم به یکی از دل‌مشغله‌های موسیقی‌شناسان‌ها تبدیل شد. پیش از آن، موسیقی‌شناسان در دهه ۱۹۷۰ شروع به کشف زنانی که در زمینه‌هایی آهنگ‌سازی استعداد کرده بودند و مفاهیمی چون اثر برجسته، نابغگی، ژانر و دوره‌بندی را از دیدی فمینیستی مورد بررسی قرار دادند. به بیانی دیگر، سؤالی مبنی بر اینکه زنان موسیقی‌دان چگونه در تاریخ سنتی موسیقی قرار می‌گیرند، پرسیده می‌شد. در جریان دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که موسیقی‌شناسانی چون سوزان مک‌کلاری، مارسیا سیترون و روث سولی دلایل فرهنگی که باعث به حاشیه‌رانده‌شدن زنان می‌شدند را مورد بررسی قرار داد، این گرایش‌ها ادامه پیدا کرد. مضامینی که مورد بررسی قرار گرفتند شامل موسیقی به عنوان گفتمانی مردانه، حرفه‌ای‌گری، برخورد با موسیقی زنان، بررسی مکان‌های تولید موسیقی، نسبت ثروت و تحصیلات زنان، مطالعات موسیقی عامه در ربط با هویت زنان، اندیشه‌های پدرسالارانه در آنالیز موسیقی و مفاهیمی چون «جنسیت و تفاوت» می‌شود. با وجود اینکه درهای صنعت موسیقی از مدت‌ها پیش بر روی زنان برای مشاغلی چون خوانندگی باز بوده‌است، کمتر پیش می‌آید که زنان به جایگاه‌هایی چون رهبری ارکستر برسند. در موسیقی عامه نیز زنان زیادی به عنوان خواننده فعالیت می‌کنند اما زنان کمی وجود دارند که پشت دستگاه صداآمیزی می‌نشینند و تهیه‌کنندگی را برعهده می‌گیرند. حقوق زنان در کشورهای در حال توسعه بر اساس یک نقل قول قدیمی منسوب به آکسفام، زنان که تقریباً نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهند «حدود دو سوم از کارهای دنیا را انجام داده، تنها ده درصد از درآمد جهانی را به دست می‌آورند، و کمتر از یک درصد از دارایی جهان را در اختیار دارند». گرچه صحت این آمار بر اساس داده‌های جدید زیر سؤال رفته‌است، ولی همچنان سهم زنان از درآمد جهانی بیش‌تر از ۲۳٫۵٪ تا ۳۶٪ برآورد نمی‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که بیشتر کار آن‌ها بی مواجب و اغلب در ارتباط با وظایف خانه‌داری مانند به دنیا آوردن و پرورش کودکان، نظافت و حفظ خانوار، نگهداری از سالمندان و بیماران است. علاوه بر کارهای روزمره خانگی، همچنین بسیاری از زنان کارهای خارج از خانه را تقریباً با دستمزد پایین انجام می‌دهند. از یک میلیارد بی‌سواد در سطح جهان، دو سوم آن‌ها زنان هستند و بیش از ۵۳٪ از کودکان محروم از آموزش ابتدایی را دختران تشکیل می‌دهند، اگرچه این وضعیت رو به بهبود است، چنان‌که بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۸ تعداد کودکانی که تحصیل بازماندند از ۱۱۵ به ۶۷ میلیون نفر کاهش یافت. نظریه نظریه فمینیست گسترش فمینیسم به حوزه‌های نظری یا فلسفی است. این ورود به رشته‌های مختلفی از جمله انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مطالعات زنان، نقد ادبی، تاریخ هنر، روانکاوی و فلسفه را شامل می‌شود. نظریه فمینیست به دنبال درک نابرابری جنسیتی است بر سیاست‌های جنسیتی، روابط قدرت و جنسیت تمرکز دارد. ضمن نقد این روابط اجتماعی و سیاسی، تمرکز اصلی آن بیشتر بر ارتقا حقوق و منافع زنان است. موضوعات بررسی‌شده در نظریه فمینیست شامل تبعیض، کلیشه‌سازی، شیءانگاری (به ویژه شیءانگاری جنسی)، سرکوب و مردسالاری است. در زمینه نقد ادبی، ایلین شوالتر معتقد است توسعه نظریه فمینیسم سه مرحله دارد. او اولین مورد را «نقد فمینیستی» می‌نامد که در آن خواننده فمینیست آثار مردان را می‌خواند و ایدئولوژی‌های پشت پدیده‌های ادبی را بررسی می‌کند. شوالتر دومی «نقد زنانه» (از فرانسوی la gynocritique) نام داده که در آن نویسنده زن است و دربارهٔ مسائل پیش روی زنان می‌نویسد. آخرین مرحله نیز «نظریه جنسیت» است و در آن تأثیرات ادبی نظام جنسیت بررسی می‌شود. اندیشه‌های فمینیستی تعریف‌هایی که فمینیست‌ها از فمینیسم کرده‌اند تحت تأثیر تربیت، ایدئولوژی یا طبقهٔ اجتماعیِ آن‌ها شکل گرفته‌است. فمینیسم لیبرال فمینیسمِ لیبرال یا فمینیسمِ اصلاح‌طلب یکی از شناخته شده‌ترین گرایش‌های اندیشه فمینیستی است، چهره معتدل یا رسمی فمینیسم را نشان می‌دهد و به تبیین جایگاه زنان بر اساس حقوق برابر و موانع مصنوعی در برابر مشارکت زنان در عرصه عمومی که فراسوی خانواده و خانه‌داری واقع شده می‌پردازد. فمینیست‌های لیبرال، در تبیین نابرابری جنسی به مواردی همچون تقسیم کار جنسی، جدایی عرصه عمومی و خصوصی (که مردان بیشتر در عرصه نخستین و زنان عرصه دوم جای دارند)، و فرایند اجتماعی کردن کودکان بگونه‌ای که بتوانند در بزرگسالی نقشی متناسب با جنسیت شان ایفا کنند، اکتفا می‌کنند. به نظر فمینیست‌های لیبرال، نظام لیبرالیستی با برخورداری از نهادها و حقوق معین قانونی اش بیش از هر جامعه دیگری اجازه آزادی و برابری فردی می‌دهد؛ اما حتی اینجا هم فرصت‌های برابر، با نژادپرستی و تبعیض جنسی مخدوش می‌گردد. تبعیض جنسی مثل نژادپرستی انسان‌ها را در قالب شخصیتی انعطاف‌ناپذیر محبوس و اجتماع را از شکوفایی استعداد اعضای آن محروم می‌کند، از آنجا که زنان را دست کم می‌گیرد از شکوفایی گرامی‌ترین ارزش‌های فرهنگی جلوگیری می‌کند. لیبرال‌ها معتقدند به بیشتر انسان‌ها می‌توان آموزش داد تا منطقی بودن انتقاد فمینیسمی از روابط تبعیض‌آمیز اجتماعی را درک کنند. برنامه‌های فمینیسم لیبرال برای از میان برداشتن نابرابری جنسی عبارتند از: بسیج امکانات سیاسی و قانونی که در حال حاضر برای تغییر وضع در دسترس‌اند. تأمین فرصت‌های برابر اقتصادی. اصلاح نهادهای خانواده، مدرسه، و رسانه‌های همگانی. در مجموع، تمرکز فمینیسم لیبرال بر اصلاح جامعه است، نه تغییر انقلابی آن. فمینیسم مارکسیستی مبانی و چارچوب نظری فمینیسم مارکسیستی برآمده از آراء مارکس و انگلس است. کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» انگلس، منبعِ کلاسیکِ فمینیست‌های مارکسیست است. بسیاری از داده‌های انسان شناسانه این رویکرد بر اساس نظریات مورگان طرح‌ریزی شده‌است. افرادی همچون اگوست ببل، کلارا زتکین، الکساندرا کولنتای، ایولین رید، و لیز واگل، صاحب نظران اصلی فمینیسم مارکسیستی به‌شمار می‌آیند. این گرایش از اندیشه فمینیستی بر اساس الگوی تحلیلی اندیشه مارکسیستی به تبیین چرایی موقعیت تحت ستم زنان می‌پردازد و پس از آن توضیح می‌دهد که برای تغییر این وضعیت چگونه باید مبارزه کرد. معتقدین به فمینیسم مارکسیستی بر این نظرند که اساس ستمی که بر زنان روا می‌رود ناشی از مالکیت خصوصی، تقسیم کار جنسیتی و در آخر نظام خانواده مردسالار است. از دیگر سو، نظام سرمایه‌داری را عامل اصلی بازتولید این نابرابری می‌دانند. به بیان دیگر، دشمن اصلی فمینیست‌های مارکسیست، نظام طبقاتی (اقتصادی) است که زنان را در موقعیت فرودست جای داده‌است. استراتژی پیشنهادی فمینیست‌های مارکسیست برای تغییر وضعیت موجود و رفع نابرابری‌های جنسیتی، تلاش برای تحقق انقلاب سوسیالیستی و تأسیس جامعه کمونیستی است که تحت لوای آن موقعیت زنان با مردان برابر خواهد شد. بدین ترتیب، جنبش فمینیستی باید بر زنان کارگر متمرکز باشد و مبارزه اصلی خود را مبارزه طبقاتی بداند. حوزه عمل فمینیست‌های مارکسیست، عرصه عمومی است، و بیشتر بر طبقات فرودست جامعه تمرکز دارد. فمینیست‌های مارکسیست تلاش دارند تا زنانِ کارگر را به جمع نیروهای خواهان انقلاب سوسیالیستی ملحق کنند. فمینیسم رادیکال یکی از اصلی‌ترین تفاوت‌های فمینیسم رادیکال با گرایش‌های فمینیستی متقدم بر آن، نشات نگرفتنش از دستگاه‌های دیگر اندیشه است، دستگاه‌هایی که فمینیست‌های رادیکال «مردانه» تلقی می‌کنند. فمینیسم رادیکال به زنانگی ارزش مثبتی بخشیده و زنان را به مثابه طبقه‌ای فرودست در برابر مردان قلمداد می‌کند. شاید بتوان گفت عمده‌ترین مفهوم در این جریان فمینیستی «ستم جنسی» به عنوان کهن‌ترین و شدیدترین شکل نابرابری است، ستمی که زنان به واسطه زن بودن خود متحمل آن می‌شوند. البته فمینیست‌های رادیکال تنها به نقد ستمی که بر زنان روا داشته می‌شود اکتفا نمی‌کند بلکه پیشتر رفته و تمامی اشکال سلطه و سرکوب را ناشی از تفوق مردانه اعلام می‌دارد. فمینیسم رادیکال به رغم شباهت روش شناختی با جریان‌های سوسیالیستی – مارکسیستی، از منتقدان جدی آنان به‌شمار می‌رود. آنان به جای مسئله «کار و تولید»، بر احساسات جنسی و جامعه‌پذیری زنان تأکید می‌کنند و اعلام می‌دارند که هر زنی، فارغ از طبقه، نژاد، گروه سنی و… منافع مشترکی با دیگر زنان دارد. توالی منطقی چنین تفکری، تلقی مردان به عنوان یک گروه دشمن و جدایی طلبی جنسیتی است؛ امری که خود به نقد «ناهمجنس گرایی» نیز منتهی می‌شود. رادیکال‌ها اگرچه سلطه طلبی مردانه را نه امری ذاتی، بلکه ساختاری اجتماعی تلقی می‌کنند، اما از آن جا که ستم جنسی را عمیقاً تثبیت شده می‌دانند از مدلی انقلابی برای تغییر اجتماعی دفاع می‌کنند. از والری سولاناس می‌توان به عنوان مشهورترین چهرهٔ فمینیست رادیکال نام برد. وی مؤسس انجمنی به نام انجمن تکه‌تکه کردن مردان بود و پس از ترور ناموفق هنرمند مطرح، اندی وارهول، به شهرت رسید. آندریا دورکین و کاترین مک‌کینون نیز دیگر چهره‌های مطرح فمینیست رادیکال هستند. فمینیسم روان‌کاوانه اصطلاح «روان کاوی» برگرفته از نظریه ای است که فروید در سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی از آن استفاده کرد و رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقدهٔ ادیپ» به مثابهٔ نفی مادر دانست. با نقدهایی که فمینیستها، به خصوص موج دومیها، به فروید وارد آوردند و نظریات روان‌کاوانهٔ او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند، نظریه‌های روان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریه‌های جنسیت معروف شدند. فمینیست‌ها از نظریات روان کاوانهٔ فروید برای توضیح این مسئله استفاده کردند که چطور آموزش‌های دوران کودکی بر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سر باز می‌کند. نانسی چودوروف، کارول گیلیکان، کیت میلت و ژولیت میچل را می‌توان جزء فمینیست‌های روانکاو به حساب آورد. به‌طور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقه‌مند به برقراری ارتباطهای عاطفی هستند. ژاک لاکان، یکی دیگر از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روانکاوانه است که عدم برخورداری از آلت تناسلی را نمادی فرهنگی می‌داند و از تعبیرات زیست شناختی فروید فاصله می‌گیرد. او در عین حال بر رابطهٔ هویت یابی جنسی و یادگیری زبان تأکید می‌کند. ایریگاری، یکی از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنار هلن سیکسو از بانیان مکتب «نوشتار زنانه» شمرده می‌شود. مکتبی که می‌خواهد از موضع بدن زنان بنویسد و زنانه نوشتن را ترویج دهد. فمینیسم سوسیالیستی در نتیجه مجادلات میان فمینیست‌های رادیکال و فمینیست‌های مارکسیست، بر سر علتِ فرودستی زنان و چگونگی تغییر وضعیت در دهه ۱۹۷۰ رایج بود؛ نظریه‌های جدیدی شکل گرفتند که به فمینیسم سوسیالیستی شهرت یافتند. ژولیت میشل، هایدی هارتمن، و آلیسون جگر از جمله صاحب نظران اصلی این گرایش نظری هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمینیسم و مارکسیسم»، اثر هایدی هارتمن، از جمله آثار کلاسیک این جریان فکری است. مسئله اصلی فمینیست‌های سوسیالیست توضیح چگونگی ترکیب نظام سرمایه‌داری و نظام مردسالاری است. به بیان دیگر، آن‌ها معتقدند که برای تحلیل وضعیت فرودستی زنان و همچنین طراحی استراتژی مبارزاتی برای تغییر وضعیت نباید صرفاً نگاهی تک بعدی داشت (صرفاً طبقاتی مانند مارکسیست‌ها یا صرفاً روانکاوانه مانند برخی رادیکال‌ها)؛ بلکه باید مجموعه‌ای از شرایط و علل را در ایجاد موقعیت فرودست زنان بررسی کرد. از این رو، فمینیست‌های سوسیالیست، معتقدند که برای تغییر وضعیت موجود در جهت رسیدن به جامعه برابر باید مبارزه‌ای «همزمان» با نظام مردسالاری و سرمایه‌داری صورت پذیرد. بدین ترتیب، فضای عمل و حوزه مبارزه از نظر فمینیست‌های سوسیالیست محدود به کارخانه‌ها نیست، بلکه مجموعه حوزه‌های عمومی و خصوصی که زنان در آن‌ها مورد تبعیض قرار دارند، مکانی برای مبارزه است. در واقع، شیوه عمل فمینیست‌های سوسیالیست، شیوه چند جانبه است. به‌طور کلی، نظریه فمینیستی هدف اصلی اش درک نابرابری جنسیتی و تمرکز بر سیاست‌های جنسیت، روابط قدرت و تمایلات جنسی است. فمینیست‌های لیبرال بر لزوم برابری در عرصهٔ عمومی تأکید می‌کنند. فمینیست‌های مارکسیست نظام سرمایه‌داری را عامل اصلی تبعیض جنسیتی برمی‌شمارند. فمینیست‌های رادیکال، مردسالاری در حوزهٔ عمومی و خصوصی را زیر سؤال می‌برند و از نظریات روان کاوانه برای تفسیر نابرابری سود می‌برند و فمینیست‌های سوسیالیست مردسالاری و سرمایه‌داری را با هم نقد می‌کنند و راهکار ارائه می‌دهند. فمینیسم سیاه، اکوفمینیسم، فمینیسم پسااستعماری و پست‌فمینیسم نیز نمونه‌هایی از دیگر انواع فمینیسم است که در موج سوم فمینیسم پا به عرصهٔ وجود گذاشته‌اند. فمینیسم گفتمانی است مشتمل بر جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگون که هدف غایی آن به مبارزه طلبیدن نظم موجود و احقاق حقوق زنان برای یک زندگی بهتر است. در حقیقت شاید بتوان گفت آرمان فمینیست‌ها در طول مبارزهٔ تاریخی خود، تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی زنان است. با این حال متأثر از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر متغیرهای اثربخش، تلاش فمینیست‌ها با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده‌است که این موضوع را به خوبی می‌توان در دغدغه‌ها و خواسته‌های این گروه طی مقاطع مختلف مشاهده کرد. جنبش زنان در ایران زنان ایرانی در مبارزات مشروطیت فعالانه شرکت داشتند و از حدود سال ۱۲۸۵ سازمان‌های زنان شکل گرفتند و در مشروطه خواهی شرکت کردند. اما این جنبش ملی زنان، یک خرده جنبش و بخشی از جنبش بزرگ ملی ایران با هدف استقلال کشور و اجرای قانون اساسی بود. مشارکت زنان در این وقایع سیاسی خودجوش بود و از احساسات ملی‌گرایانه جدید آن‌ها و تمایلِ به رسمیت شناخته شدن نیرو می‌گرفت. برای تحلیل جریانات فعال زنان در دورهٔ مشروطه، چند نکته را باید در نظر گرفت. نکتهٔ اول، بررسی تحولات اجتماعی سال‌های پیش از مشروطه، یعنی از ابتدای دورهٔ قاجار. نکتهٔ دوم، آشکار کردن این مسئله که تحول وضعیت زنان، به‌ویژه از زمان مشروطه به بعد، به مقدار زیادی متأثر از جریان مدرنیته و جریان فمینیسم بود. بخش دیگرِ بحث مسائل زنان را نیز باید در اعزام دانشجو به خارج و همچنین جریانات روزنامه‌نگاری و پرداختن به مسائل زنان برای بررسی بیشتر از سوی جامعه دانست. تشکّل‌های زنان در انقلاب مشروطیت که در دوره اوّل انقلاب مشروطیت در ایران در دفاع از انقلاب مشروطیت و احقاق حق برابری و رفع ستم بر زنان به‌وجود آمدند متنوع و بی‌شمار بودند. در جریان تحولات سیاسی انقلاب مشروطه فعالیت بیرونی زنان بیشتر شد. انجمنهای خصوصی و سازمان‌های مخفی ایجاد شدند، در تظاهرات‌ها شرکت کردند و به اقدامات غیرخشونت‌آمیز پرداختند. هرچند که سرانجام در قانون اساسی مشروطه (۱۲۸۵ خورشیدی) بسیاری از حقوق زنان همچون قوانین ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزند و… نادیده گرفته شد و زنان را در کنار مهجوران و مجرمان از حق رأی محروم کرده بود. پیشینه در دورهٔ قاجار نگرش زنان به وضعیت خود، پذیرش سرنوشت و تسلیم در برابر شرایطِ موجود بود. به دختران از کوچکی ساکت نشستن و تحرک کم، سؤال نکردن و اطاعت کردن از مردان -حتی برادر کوچک‌تر خود- آموزش داده می‌شد. این الگوی جامعه‌پذیری تا دوره‌های بعد نیز ادامه یافت. در این دوران، هیچ گروه اجتماعی‌ای نمی‌توانست از حقوق و منافع خود دفاع کند که با جداسازی جنسیتی شدیدی که در این دوران وجود داشت*، در مورد زنان شدیدتر می‌شد زیرا آن‌ها هم با این محدودیت‌های شدید مواجه بودند و هم از ارتباط و تأثیر متقابل با «محیط بیرون از خانه» محروم بودند. نویسندگان بزرگ مشروطیت همچون کسروی، ملک‌زاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولت‌آبادی، رضوانی در آثار خود اشاراتی به تشکل‌های زنان در انقلاب مشروطیت می‌کنند: انجمن‌هایی همچون انجمن آزادی زنان در ۱۹۰۷، انجمن مخدرات وطن در ۱۲۸۹، اتحادیه نسوان وطن‌خواه و انجمنهای دیگر که در حال چالش با سنت و فرهنگ رایج جامعه در آن زمان بودند. پس از مشروطیت تنها معدودی از این زنانِ طرفدار مشروطیت، هوادار حقوق زنان بودند اما نخستین زنانی که در جنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند یا خودشان از مشروطه‌خواهان و فعالان جنبش ملی دهه ۱۲۸۰ بودند (مانند صدیقه دولت‌آبادی و بانو امیر صحی ماه‌سلطان) یا از خانواده‌های روشنفکر ملی‌گرا بودند (مانند محترم اسکندری). بعد از سرد شدن تب مشروطه‌خواهی، «انبوه زنان بی‌سواد به اندرونی‌های سابق خود بازگشتند» و تنها زنان تحصیل‌کرده و روشنفکر جنبش حقوق زنان را پی گرفتند. در این زمان مردان مشروطه‌خواه روشنفکری همچون میرزاده عشقی، ملک‌الشعرا بهار، ایرج میرزا و… نیز از جنبش نوخاسته حقوق زنان حمایت می‌کردند به ویژه در حق تحصیل و کنار گذاشتن حجاب. مثلاً در ۱۲ مرداد ۱۲۹۰ محمدتقی وکیل‌الرعایا، نماینده مجلس نخستین بار در ایران برابری زن و مرد را در مجلس شورا مطرح کرده و خواستار حق رأی برای زنان شد که مجلس را شوکه کرد و با مخالفت یکی از روحانیان مجلس مواجه شد. هرچند که این حمایت‌ها نتوانست نتیجه چندانی داشته باشد، اما درمقایسه با حمایت از خواسته‌های زنان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ قابل توجه‌تر بود. روی هم رفته، هر چند مشروطیت بهره‌مند از حضور اجتماعی زنان بود اما نتایج قابل اعتنایی برای زنان نداشت. پیروزی انقلاب مشروطه عملاً هیچ موفقیت ویژه‌ای را برای زنان به‌همراه نداشت. امتیازات و حقوق زنان نسبت به گذشته تغییری نکرد. قانون اساسی مشروطه حق و حقوق خاصی برای زنان در نظر نگرفت. این امر خودبه‌خود زنان را به واکنش واداشت. از این زمان به بعد با نام‌های مختلفی از انجمن‌ها و جمعیت‌های زنانه طرفدار حقوق زنان، نظیر انجمن مخدرات وطن و جمعیت نسوان وطن‌خواه و … برخورد می‌کنیم. دورهٔ پهلوی با فرمان رضاشاه روز ۱۷ دی در تاریخ ایران تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی، به روز آزادی زنان شناخته می‌شد. انقلاب سفید و حق رأی زنان از سال ۱۳۳۸ خورشیدی و بعد از سخنرانی شاه در جلسه هیئت وزیران، مسئله دادن حق رأی به زنان از سوی حکومت پهلوی، به بحث داغ نشریات، مجلس و رادیو و تلویزیون تبدیل شد. رسانه‌های جمعی تبلیغ می‌کردند که شاه جسورانه و یک‌تنه از دادن حق رأی به زنان در برابر مخالفان حمایت می‌کند. سرانجام در آخرین اقدام، در روز چهارم بهمن سال ۱۳۴۱ خورشیدی، سازمان زنان اعتصاب عمومی یک‌روزه‌ای را اعلام کرد. این اعتصاب از حمایت کامل دولت برخوردار بود و شرکت‌کنندگان در آن فقط کارمندان دولت بودند. دو روز بعد از اعتصاب، یعنی در روز ششم بهمن، رفراندومی برای کسب حمایت مردم از فرمان شش ماده‌ای شاه معروف به انقلاب سفید، برگزار شد. در چهارچوب انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی، قانون انتخابات اصلاح شد و دست‌آوردِ اصل پنجمِ انقلاب شاه‌ومردم، شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقیِ مساوی با مردان بود، چه برای انتخاب شدن و چه برای انتخاب کردن. در پیِ این اصل، زنان چون مردان توانستند در تعیین سرنوشت خود برای نخستین‌بار نقش مهمی بازی کنند و حق رأی به‌دست آورند. قانون حمایت خانواده در پی دادن حقّ انتخاب و حقّ شرکت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی تصویب شد. این قانون طلاق یک طرفه را لغو می‌کرد. چندهمسری به‌سختی انجام می‌گرفت. زن‌ها حقّ درخواست طلاق به‌دست آوردند و برای سرپرستی کودک نیز مادر دارای حق شد و کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده می‌شد. زنان ایران پس از اجرای اصل پنجم توانستند در امور ملّی مشارکت و همراهی کنند و به مقاماتی چون وزارت، سفارت، نمایندگی دو مجلس سنا و شورای ملّی، استادی دانشگاه‌ها، قضاوت، وکالت دادگستری، حضور در شهرداری‌ها، مدیریت شرکت‌ها و مقامات کلیدی دیگر برسند. به اعتقاد محمدرضا پهلوی بررسی شمار شرکت کنندگان در انتخابات پارلمانی و نسبت آن‌ها به جمعیت فعّال ایران (بر اساس آمار حکومت وقت) نشان داده‌است که تا چه اندازه حسّ مشارکت عمومی در مردم برانگیخته شده بود. بر اساس آمار انتخابات دوره بیست‌ویکم تا بیست‌وچهارم قانون‌گذاری به‌ترتیب ۲۶٪ و ۴۱٪ و ۴۴٬۵٪ افزایش را نشان داد و شمار آرا در چهار دورهٔ پیشین ۱٬۶۷۴٬۴۰۰ بود و در آخرین دورهٔ انتخابات پیش از سال ۱۳۵۷ به ۵٬۱۰۳٬۶۸۳ رسید. با تحقق یافتن اصل پنجم، انتقادها و مخالفت‌هایی جدّی به‌ویژه از سوی روحانیت مطرح شد و تأثیرات این اصل بر زنان و جامعه را از زاویه‌ای دیگر جُستند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران وضعیت زنان دوباره تغییر کرد و برخی از حقوقی که زنان در دوره پهلوی به‌دست آورده بودند لغو شد مانند قانون خانواده و حق سقط جنین، و اختیار در حجاب. گرایش‌های دین‌مدارانه در هنگام مشروطه و پس از آن، جامعهٔ مذهبی خود را از جریان مدرن‌سازی کنار می‌کشید و دغدغهٔ اصلی آن اصلاحات اجتماعی در لوای عمل به احکام دینی بود؛ بنابراین با وجود فعالیت زنان تحصیل‌کردهٔ مُتدین در این جنبش، مطالبات زنانه به معنای مُدرن آن مطرح نبود. زنان مُتدین فعال در مقطع اول جنبش مشروطه خود را عضوی از جامعه می‌دانستند و دغدغهٔ آن‌ها دغدغهٔ عمومی جامعه بود. ازاین‌رو نگاه جنسیتی برای آن‌ها معنا نداشت، بلکه دین، اولویت اصلی آن‌ها بود. جمعیت فمینیست‌ها بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۴ از Ipsos که در ۱۵ کشور توسعه‌یافته انجام شده بود، ۵۳٪ پاسخ‌دهندگان خود را فمینیست اعلام کردند؛ حال آنکه ۸۷٪ اعلام کردند که «باید با زنان و مردان بسته به توانایی‌های آن‌ها برابر رفتار شود.» اما تنها ۵۵٪ زنان معتقد بودند که با آن‌ها به صورت برابر با مردان رفتار می‌شود و آزادی رسیدن به رویاهایشان را دارند. در کنار هم گذاشتن این نظرسنجی‌ها نشان داد که باید میان «هویت فمینیستی» و موافقت با «رفتارها و باورهای فمینیستی» تمایز قائل شد. در یک نظرسنجی مربوط به سال ۲۰۱۵، تنها ۱۸٪ آمریکایی‌ها خودشان را فمینیست اعلام کردند. با این وجود، ۸۵٪ عنوان داشتند که به «برابری برای زنان» معتقدند. با وجود موافقان برابری جنسیتی درصد بالایی را تشکیل می‌دادند، ۵۲٪ اعلام کردند که فمینیست نیستند، ۲۶٪ گفتند که «تردید دارم» و ۴٪ پاسخی ندادند. تحقیقات جامعه‌شناختی نشان می‌دهد که در آمریکا، افزایش سطح تحصیل سبب حمایت بیشتر از مسائل فمینیستی می‌شود. همچنین، حمایت از فمینیسم میان لیبرال‌ها نسبت به محافظه‌کاران بیشتر است. بر اساس چند نظرسنجی مختلف، تنها ۷٪ بریتانیایی‌ها خود را فمینیست می‌دانند، درحالی که ۸۳٪ عنوان کردند از فرصت‌های برابر برای زنان حمایت می‌کنند – درصد حمایت از این موضوع در میان مردان (۸۶٪) نسبت به زنان (۸۱٪) بیشتر بود. واکنش‌ها گروه‌های مختلف به فمینیسم واکنش نشان داده‌اند و زنان و مردان هر دو در میان موافقان و مخالفان این گروه‌ها حضور داشته‌اند. در میان دانشجویان آمریکایی، تعداد کسانی که از فمینیسم حمایت می‌کنند، نسبت به فمینیست‌ها، چه در میان زنان و چه در میان مردان، بیشتر است. رسانه‌های آمریکا بیشتر فمینیسم را به صورت منفی و فمینیست‌ها را «بیگانه با کار و فعالیت‌های روزمره زنان عادی» نشان می‌دهند. اما تحقیقات اخیر نشان داده زمانی که مردم با فمینیست‌ها و دربارهٔ فمینیسم صحبت می‌کنند، دید مثبت‌تری نسبت به این جنبش پیدا می‌کنند. حمایت‌ها حمایت از فمینیسم به گونه‌ای است که فرد از ارزش‌های این جنبش حمایت می‌کند، اما خود را فمینیست نمی‌داند. این کلمه معمولاً به مردانی که به صورت فعال از فمینیسم حمایت می‌کنند، اشاره می‌کند. فعالیت‌های مردان حامی فمینیسم معمولاً شامل فعالیت‌هایی از قبیل جنبش‌های ضدخشونت با همکاری پسران و مردان جوان در مدارس و مشاوره دادن به مردانی که مرتکب خشونت شده‌اند، می‌شود. همچنین مردان حامی فمینیسم به کارهایی نظیر مراقبت از سلامت مردان، فعالیت علیه پورنوگرافی و تلاش برای تصویب قانونی علیه آن، تحصیلات مردان و آموزش‌های مربوط به برابر جنسیتی در مدارس هم می‌پردازند. فمینیست‌ها و زنان نیز معمولاً به حامیان فمینیسم در این موضوع یاری می‌رسانند. مخالفت‌ها مخالفت با فمینیسم می‌تواند مخالفت با کلیت این جنبش یا بخش‌هایی از آن باشد. در قرن ۱۹، تمرکز مخالفت با فمینیسم بر روی مخالفت با اعطای حق رای به زنان بود. بعدها، مخالفان ورود زنان به موسسات آموزش عالی بر این نکته پافشاری می‌کردند که تحصیل حاوی بار فیزیکی زیادی است که زنان نمی‌توانند از پس آن برآیند. دیگر مخالفان فمینیسم با مسائلی چون استخدام زنان به عنوان نیروی کار، حق آنان در پیوستن به اتحادیه‌ها، عضویت در هیئت ژوری یا کنترل آن‌ها بر روی بارداری و جنسیت خود مخالفت می‌کردند. برخی مردم به این دلیل با فمینیسم مخالفت می‌کنند که آن را در تضاد با ارزش‌های سنتی یا باورهای دینی خود می‌بینند. این مخالفان فمینیسم، به عنوان مثال، معتقدند که پذیرش اجتماعی طلاق و پذیرش اجتماعی ازدواج نکردن اشتباه و آسیب‌زا است. آن‌ها بر این نظرند که «مردان و زنان به صورت پایه‌ای متفاوتند و نقش‌های سنتی که در جامعه ایفا می‌کنند باید حفظ شود.» در بین این گروه، افرادی هم مخالف استفاده حضور زنان در کارگاه‌ها، مناصب سیاسی و پروسه رای‌گیری و همین‌طور کاهش چیرگی مردان بر خانواده هستند. نویسندگانی چون کامیل پالیا، کریستینا هوف سومرز، جین بتکه الشتین، الیزابت فاکس-جنویز، لیزا لوسیل اونز و دفنه پاتای با وجود اینکه خود را فمینیست می‌دانند، با بخش‌هایی از فمینیسم مخالفت کرده‌اند. آن‌ها، به عنوان مثال، می‌گویند که فمینیسم معمولاً با مردبیزاری همزاد پنداری می‌کند یا حقوق زنان را بالاتر از حقوق مردان قرار می‌دهد. آن‌ها فمینیسم افراطی را هم برای مردان و هم برای زنان آسیب‌زا به حساب می‌آورند. دفنه پاتای و نورتا کورتژ معتقدند که اطلاق لفظ «مخالف فمینیسم» به این دسته، جهت ساکت کردن مباحثات دانشگاهی در ربط با فمینیسم است. لیزا لوسیل اونز معتقد است دادن برخی حقوق به زنان به صورت انحصاری، «مردسالارانه» است زیرا باعث می‌شود زنان از انجام وظایف اخلاقی خود محروم شوند. اومانیسم سکولار اومانیسم سکولار جنبشی اخلاقی است که به دنبال مخالفت با اصول غیرمنطقی، شبه‌علم و خرافات است. اومانیست‌های مخالف فمینیسم این پرسش را مطرح می‌کنند که «چرا فمینیسم (تحت‌اللفظی: زن‌گرایی) آری، اما اومانیسم (انسان‌گرایی) نه؟» اما برخی از اومانیست‌ها هم این استدلال را پیش می‌کشند که اهداف اومانیسم و فمینیسم تا حد زیادی یکسان هستند و تمایز تنها در انگیزه‌هاست. به عنوان مثال، یک اومانیست ممکن است حق سقط‌جنین را در چارچوب اخلاقی سودمند ببیند، به جای اینکه انگیزه یک زن در دستیابی به آن را در نظر گرفته باشد. نتیجتاً، ممکن است کسی اومانیست باشد اما فمینیسم نباشد؛ با این حال این دلیل نمی‌شود که جنبش‌های اومانیسم فمینیستی وجود نداشته باشند. اومانیست‌ها در نیا-فمینیسم در دوران رنسانس نقش مهمی بازی کردند؛ چنان‌که اومانیست‌ها بودند که «زنان تحصیل کرده» را با وجود پایه‌های مردسالارانه جامعه به اشخاص محترمی تبدیل کردند. جستارهای وابسته فهرست گرایش‌های فمینیسم جنبش زنان ایران فمینیسم اسلامی فمینیسم مدرن دیدگاه‌های فمینیستی درباره تن‌فروشی مطالعات زنان ماسکولیسم برابری جنسیتی تبعیض جنسیتی خشونت علیه مردان خشونت علیه زنان منابع برای مطالعهٔ بیشتر جامعه‌شناسی زنان؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ نشر نی چیستی فمینیسم؛ ترجمه محمدرضا زمردی؛ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان درآمدی جامع بر نظریه‌های فمینیستی؛ ترجمهٔ منیژه نجم عراقی؛ نشر نی سیطرهٔ جنس؛ مرتضی مردیها و محبوبه پلک نیا، نشر نی فرهنگ تشریحی ایسم‌ها (مشتمل بر ۱۹۹۰ ایسم از علوم مختلف): عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس، ۱۳۹۱، (گالینگور، وزیری) ۶۵۶ صفحه. ISBN 978-964-320-482-2 مبانی فلسفی فمینیسم، خسرو باقری نوع پرست، نشر وزارت علوم مطالعات توسعه؛ جفری هینز، ترجمه رضا شیرزادی و جواد قبادی، نشر آگه Hewlett, Sylvia Ann (1986). A Lesser Life: The Myth of Women's Liberation in America. First ed. New York: W. Morrow and Co. Mitchell, Brian (1998). Women in the Military: Flirting with Disaster. Washington, D.C. : Regnery Publishing. xvii, 390 p. . Steichen, Donna (1991). Ungodly Rage: the Hidden Face of Catholic Feminism. San Francisco, Calif. : Ignatius Press. Posted 13 December 2011. Pdf. Feminist.com Psychology's Feminist Voices Topics in Feminism, at the Stanford Encyclopedia of Philosophy پیوند به بیرون تاریخچۀ فمینیسم در Heritage Calling، هیستوریک اینگلند نظریه‌های اجتماعی نوواژه‌های دهه ۱۸۳۰ (میلادی) جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های فمینیست جنبش‌های فلسفی جنسیت و آموزش جنسیت حقوق زنان حقوق مدنی و آزادی‌ها زنان در تاریخ فردگرایی فرهنگ سیاسی فلسفه سیاسی فمینیسم و تاریخ لیبرالیسم مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی موج سوم فمینیسم
4847
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B9%DB%B4%DB%B4
۱۹۴۴
رویدادها جنگ جهانی دوم ژانویه ۴ ژانویه - ۵ ژانویه - ۱۷ ژانویه - ۲۰ ژانویه - ۲۲ ژانویه - ۲۷ ژانویه - ۲۹ ژانویه - ۳۰ ژانویه - ۳۱ ژانویه - فوریه - مارس ۳ فوریه - ۷ فوریه - ۱۴ فوریه - ۱۵ فوریه - ۱۷ فوریه - ۲۰ فوریه - ۲۰ فوریه - ۲۹ فوریه - ۱ مارس - ۱۰ مارس - ۱۵ مارس - ۱۸ مارس - ۲۴ مارس - مه ۵ مه - ۱۷ مه - ۱۸ مه - ۱۸ مه - ژوئن ۴ ژوئن - ۵ ژوئن - ۵ ژوئن - ۶ ژوئن - ۹ ژوئن - ۱۰ ژوئن - ۱۳ ژوئن - ۱۵ ژوئن - ۲۲ ژوئن - ۲۵ ژوئن - ژوئیه - اوت ۹ ژوئیه - ۱۷ ژوئیه - ۱۸ ژوئیه - ۲۰ ژوئیه - ۲۱ ژوئیه - ۲۵ ژوئیه - ۱ اوت - ۱۲ اوت - ۱۲ اوت - ۱۵ اوت - ۲۴ اوت - سپتامبر ۲ سپتامبر - ۴ سپتامبر - ۸ سپتامبر - ۸ سپتامبر - ۱۱ سپتامبر - ۱۷ سپتامبر - ۱۹ سپتامبر - ۲۶ سپتامبر - اکتبر ۲ اکتبر - ۵ اکتبر - ۹ اکتبر - ۱۴ اکتبر - ۱۸ اکتبر - ۲۰ اکتبر - ۲۰ اکتبر - ۲۳ اکتبر - ۲۵ اکتبر - نوامبر - دسامبر ۱۲ نوامبر - ۱۹ نوامبر - ۲۴ نوامبر - ۲۵ نوامبر - ۲۶ نوامبر - ۱۶ دسامبر - ۱۶ دسامبر - ۱۷ دسامبر - ۲۴ دسامبر - ۲۶ دسامبر - ۲۹ دسامبر - ۳۱ دسامبر - رویدادهای دیگر ژانویه - ژوئیه ۵ ژانویه - ۲۶ فوریه - ۱ مارس - ۴ مارس - ۳۰ مه - ۱۷ ژوئن - ۱۷ ژوئیه - اوت - نوامبر ۴ اوت - ۵ اوت - ۷ اوت - ۹ اوت - ۲ سپتامبر - ۲ اکتبر - ۸ اکتبر - ۱۰ اکتبر - ۷ نوامبر - ۲۲ نوامبر - دسامبر ۱ دسامبر - ۳ دسامبر - ۲۶ دسامبر - ۳۰ دسامبر - زادروزها ۳ ژانویه – کریس فون سالتزا، شناگر و ورزشکار آمریکایی ۱۲ ژانویه – جو فریزیر، صداپیشه، بازیگر، ورزشکار، و بوکسور آمریکایی (د. ۲۰۱۱) ۱۸ ژانویه – پل کیتینگ، سیاست‌مدار استرالیایی ۱۹ ژانویه – شلی فابارس، بازیگر و خواننده آمریکایی ۲۳ ژانویه – روتخر هاور، بازیگر هلندی ۲ فوریه – جفری هاگز، بازیگر بریتانیایی (د. ۲۰۱۲) ۹ فوریه – آلیس واکر، نویسنده و شاعر آمریکایی ۱۰ فوریه – ورنر وینج، ریاضی‌دان و دانشمند علوم کامپیوتر آمریکایی ۲۳ فوریه – جانی وینتر، خواننده، گیتاریست، و خواننده-ترانه‌سرا آمریکایی (د. ۲۰۱۴) ۲۹ فوریه – دنیس فارینا، بازیگر آمریکایی (د. ۲۰۱۳) ۲۰ مارس – آکیرا کوداما، بازیکن بسکتبال اهل ژاپن ۲۶ مارس – دایانا راس، خواننده و بازیگر آمریکایی ۲۷ مارس – خسرو شکیبایی، بازیگر ایرانی (د. ۲۰۰۸) ۳ آوریل – تونی اورلندو، خواننده آمریکایی ۵ آوریل – پیتر کینگ، سیاست‌مدار آمریکایی ۱۱ آوریل – جان میلیوس، فیلمنامه‌نویس و کارگردان آمریکایی ۱۹ آوریل – جیمز ژوزف هکمن، اقتصاددان آمریکایی ۲۴ آوریل – تونی ویسکانتی، خواننده آمریکایی ۲۹ آوریل – ریچارد کلین، بازیگر آمریکایی ۱۳ مه – آرمیستید موپین، افسر، فیلمنامه‌نویس، و نویسنده آمریکایی ۲۱ مه – مری رابینسون، سیاست‌مدار ایرلندی ۲۴ مه – پاتی لابل، خواننده-ترانه‌سرا، موسیقی‌دان، بازیگر، خواننده، و آهنگساز آمریکایی ۲۷ مه – کریستوفر داد، سیاست‌مدار و وکیل آمریکایی ۲۹ مه – هلموت برگر، بازیگر اتریشی ۱ ژوئن – رابرت پاول، بازیگر بریتانیایی ۴ ژوئن – میشل فیلیپس، خواننده-ترانه‌سرا، بازیگر، و خواننده آمریکایی ۱۳ ژوئن – بان کی‌مون، سیاست‌مدار و دیپلمات اهل کره جنوبی ۲۹ ژوئن – گری بیوسی، بازیگر آمریکایی ۸ ژوئیه – جفری تامبر، بازیگر آمریکایی ۱۳ ژوئیه – ارنو روبیک، معمار اهل مجارستان ۱۵ ژوئیه – یان-مایکل وینسنت، بازیگر آمریکایی ۷ اوت – جان گلاور، بازیگر آمریکایی ۹ اوت – سام الیوت، بازیگر آمریکایی ۹ اوت – خالده ضیا، سیاست‌مدار بنگلادشی ۱۱ اوت – یان مک‌دیارمید، بازیگر بریتانیایی ۲۰ اوت – لیندا کلیفورد، خواننده آمریکایی ۴ سپتامبر – دونالد نلسن، دوچرخه‌سوار اهل ایالات متحده آمریکا ۲۱ سپتامبر – هامیلتون جوردن، سیاست‌مدار آمریکایی (د. ۲۰۰۸) ۲۵ سپتامبر – مایکل داگلاس، تهیه‌کننده و بازیگر آمریکایی ۳۰ سپتامبر – جیمی جانستون، بازیکن فوتبال بریتانیایی (د. ۲۰۰۶) ۲۸ اکتبر – دنیس فرانز، بازیگر آمریکایی ۱۱ نوامبر – کمال سونال، بازیگر اهل ترکیه ۲۵ نوامبر – بن اشتاین، مجری تلویزیونی، بازیگر، نویسنده، و وکیل آمریکایی ۳۰ نوامبر – جرج گراهام، بازیکن فوتبال اسکاتلندی ۱ دسامبر – جان دنزمور، درامر و موسیقی‌دان آمریکایی ۴ دسامبر – دنیس ویلسون، تهیه‌کننده موسیقی، خواننده، و درامر آمریکایی (د. ۱۹۸۳) ۵ دسامبر – جروئن کرابا، بازیگر، نقاش، و کارگردان هلندی ۱۷ دسامبر – برنارد هیل، بازیگر بریتانیایی ۲۵ دسامبر – جرزینیو (بازیکن فوتبال)، بازیکن فوتبال برزیلی ژانویه ۶ ژانویه - ۹ ژانویه - ۱۲ ژانویه - ۱۸ ژانویه - ۲۳ ژانویه - ۲۴ ژانویه - ۲۶ ژانویه - ۲۷ ژانویه - فوریه ۳ فوریه - ۵ فوریه - ۵ فوریه - ۹ فوریه - ۱۰ فوریه - ۱۱ فوریه - ۱۳ فوریه - ۱۴ فوریه - ۱۴ فوریه - ۱۶ فوریه - ۲۲ فوریه - ۲۳ فوریه - ۲۸ فوریه - مارس ۱ مارس - ۱ مارس - ۲ مارس - ۶ مارس - ۱۵ مارس - ۱۷ مارس - ۱۹ مارس - ۱۹ مارس - ۲۴ مارس - ۲۶ مارس - ۲۸ مارس - ۲۹ مارس - آوریل ۳ آوریل - ۴ آوریل - ۶ آوریل - ۷ آوریل - ۱۱ آوریل - ۲۲ آوریل - ۳۰ آوریل - مه ۱ مه - ۵ مه - ۸ مه - ۹ مه - ۱۰ مه - ۱۳ مه - ۱۴ مه - ۱۸ مه - ۲۰ مه - ۲۰ مه - ۲۰ مه - ۲۱ مه - ۲۵ مه - ۲۸ مه - ۲۸ مه - ژوئن - ژوئیه ۳ ژوئن - ۵ ژوئن - ۳۰ ژوئن - ۱۳ ژوئیه - ۲۱ ژوئیه - ۲۱ ژوئیه - ۳۱ ژوئیه - مرگ آنتوان دو سنت‌اگزوپری. اوت ۴ اوت - ۱۱ اوت - ۲۱ اوت - ۲۶ اوت - سپتامبر ۱ سپتامبر - ۲ سپتامبر - ۷ سپتامبر - ۱۲ سپتامبر - ۲۵ سپتامبر - ۲۶ سپتامبر - اکتبر ۹ اکتبر - ۱۵ اکتبر - ۲۸ اکتبر - نوامبر ۱۰ نوامبر - ۱۲ نوامبر - ۱۲ نوامبر - ۱۷ نوامبر - ۱۷ نوامبر - ۱۷ نوامبر - ۱۷ نوامبر - ۲۵ نوامبر - دسامبر ۷ دسامبر - ۱۷ دسامبر - ۲۱ دسامبر - ۲۲ دسامبر - ۲۳ دسامبر - ۲۵ دسامبر - مرگ‌ها ۶ ژانویه – ایدا تاربل، ژورنالیست و نویسنده آمریکایی (ز. ۱۸۵۷) ۲۳ ژانویه – ادوارد مونک، نقاش نروژی (ز. ۱۸۶۳) ۱ فوریه – پیت موندریان، نقاش هلندی (ز. ۱۸۷۲) ۴ فوریه – ایوت گیلبر، بازیگر و خواننده فرانسوی (ز. ۱۸۶۷) ۵ مارس – ماکس ژاکوب، نویسنده، نقاش، و شاعر فرانسوی (ز. ۱۸۷۶) ۲۱ آوریل – هانس والنتین هوبه، سرباز آلمانی (ز. ۱۸۹۰) ۳۰ مه – جسی رالف، بازیگر آمریکایی (ز. ۱۸۶۴) ۱۴ ژوئیه – اسمهان، تهیه‌کننده، بازیگر، و خواننده مصری ۲۱ ژوئیه – کلاوس فون اشتاوفنبرگ، افسر آلمانی (ز. ۱۹۰۷) ۲۶ ژوئیه – رضاشاه، پادشاه ایران (ز. ۱۸۷۷) ۲۳ اوت – عبدالمجید دوم، نقاش اهل ترکیه (ز. ۱۸۶۸) ۱۶ سپتامبر – گوستاف باوئر، سیاست‌مدار آلمانی (ز. ۱۸۷۰) ۴ اکتبر – ال اسمیت، سیاست‌مدار آمریکایی (ز. ۱۸۷۳) ۲۲ اکتبر – ریچارد بنت (هنرپیشه)، بازیگر آمریکایی (ز. ۱۸۷۰) ۲۳ اکتبر – چارلز گلوور بارکلا، فیزیک‌دان بریتانیایی (ز. ۱۸۷۷) ۲ نوامبر – توماس میدگلی جونیور، شیمی‌دان آمریکایی (ز. ۱۸۸۹) ۲۲ دسامبر – هری لنگدون، بازیگر آمریکایی (ز. ۱۸۸۴) ۳۰ دسامبر – رومن رولان، نویسنده فرانسوی (ز. ۱۸۶۶) ژانویه - می ۱۱ ژانویه - ۲۰ ژانویه - ۲۳ ژانویه - ۳۱ ژانویه - ۱ فوریه - ۱۱ فوریه - ۱۱ فوریه - ۲۱ فوریه - ۱۲ مارس - ۲۲ مارس - ۲۴ مارس - ۹ آوریل - ۱۹ آوریل - ۲۸ آوریل - ۱۲ مه - ۱۲ مه - ۱۶ مه - ژوئیه - اوت ۶ ژوئیه - ۶ ژوئیه - ۶ ژوئیه - ۶ ژوئیه - ۲۶ ژوئیه - ۳۱ ژوئیه - ۸ اوت - ۱۲ اوت - ۲۳ اوت - ۲۶ اوت - ۲۷ اوت - سپتامبر - نوامبر ۶ سپتامبر - ۸ سپتامبر - ۹ سپتامبر - ۱۱ سپتامبر - ۱۱ سپتامبر - ۱۱ سپتامبر - ۱۱ سپتامبر - ۱۳ سپتامبر - ۱۴ سپتامبر - ۱۴ سپتامبر - ۱۴ سپتامبر - ۱۴ اکتبر - ۲۱ اکتبر - ۲ نوامبر - ۷ نوامبر - دسامبر ۲ دسامبر - ۴ دسامبر - 19 دسامبر - عباس حلمی پاشا : خدیو مصر . جوایز نوبل فیزیک - شیمی - پزشکی - صلح - ۱۹۴۴ (میلادی)
4864
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%85%20%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7
فهرست ریشه‌شناسی نام کشورها
در زیر نام کشورها و معنای نام آن‌ها آورده شده‌است. نام‌های انگلیسی که در روبروی آن‌ها نوشته شده، نام بین‌المللی آنهاست. در توضیح آنکه برخی از این نام‌ها از انگلیسی وارد زبان فارسی شده‌اند، دقیقاً منظور همان انگلیسی نیست بلکه اکثراً در تمام زبان‌ها به همین نام خوانده می‌شوند و ما زبان بین‌المللی را مد نظر قرار داده‌ایم. الف نام پیش از شوروی [[اَران]] (Republic of Azerbaijan)(Aran) این نوشته ها برای این سرزمین نیست و برای منطقه آذربایجان در جنوب ارس است برا آگاهی بیشتر درباره اران جستجو کنید. آذربایجان :معرب آذربایگان که ملکیست در حد غربی ایران دارالعمارت آنجا تبریز و تفصیلش در آذربیجان مرقوم خواهد شد. (از برهان و غیره) آذربیجان :/به فتح نخست و سکون ذال معجمه و جیم عربی/معرب آذرآبادگان که نام شهریست و معنی ترتیبی آن آتش آباد. چون در آن شهر آتشخانه بسیار بودند لهذا بدین نام موسوم شد. آذربایجان به نام آذرپاد پسر ایران، پسر اسود، پسر سام، پسر نوح و برخی گویند آذرپاد پسر بیور اسب می‌باشد؛ و برخی می‌گویند:آذر در زبان پهلوی آتش باشد و «بایگان» به معنی نگهبان، پس آذربایجان_آتشکده یا نگهبان آتش باشد، و این به واقع نزدیک تر است، زیرا آتشکده‌ها در این سرزمین بسیار بوده‌است. نسیبت بدان «آذری» است؛ و برخی «آذری» با سکون ذال آرند، زیرا که این واژه را مرکب دانند از «آذر» و «بیجان» و نسبت به نخستین باشد و برخی «آذربی» آرند و هر دو به کار رفته‌است. «آتورپاتگان» و شکل دگرگون شده آن «آذربایگان» که سرزمینی است منتسب به آذر (آتش). آتشکده‌های بسیاری در جایجای ایران به ویژه در آذربایگان مانند آتشکده آذرگشسب و آتشکده تبریز و آتشکده تمر وغیره نیز موید همین مطلب است. واژه «آذربُد» (آتورپات) و آذر - پادگان (پاتگان) ریشه در «آتورپاتگان» پهلوی دارد که در اثر کثرت استعمال به آذرآبادگان بدل شده‌است. اعراب تلفظ چهار حرف (گ-ژ-چ-پ) نمی‌توانستند، لذا «گ» را «ج» خوانده‌اند و «آذربایگان» را «آذربایجان» نوشته‌اند. مورخین دوران باستان اعم از مورخین یونانی و رومی مانند «استرابون» و «گزنفون»، «پلیپ»، «دیودور سیسیلی» و دیگران نیز «آتورپاتن» نوشته‌اند. (Argentina) نام فارسی آن برگرفته شده از لاتین argentum، به معنای «نقره». نامی که بازرگانان پرتغالی و اسپانیایی برای سرزمین رود Rio de la Plata (رود نقره) به کار بردند؛ و به معنای «سرزمین نقره». (Aruba در اختیار هلند) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی Aruba است. دو امکان برای نامگذاری آن وجود دارد: اولی از کاشف اسپانیایی Alonso de Ojeda در سال ۱۴۹۹ این جزیره را به نام Oro Hubo که در اسپانیایی به معنای «آنجا طلا بود» و دومی را که Arawak بیان می‌دارد از واژهٔ سرخ‌پوستی oibubai به معنای «راهنما». (Albania) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Albanie است. واژه Alb از زبان‌های هندواروپایی و به معنای «سفید» یا «کوهستان» است. آلبانیایی: Shqipëria «سرزمین بزرگ»، سرزمینی که احتمالاً زیباترین مکان بود. (Germany) این نام در فارسی برگرفته شده از فرانسوی است:Allemagne (فرانسوی): «سرزمین همه مردمان» یا «همه قوم‌های ما» و شاید از Alamanni قوم ژرمنی جنوبی با همان معانی. ژرمنی نو: Alle Männer. ژرمن: از لاتین Germania در سده سوم پیش از میلاد، و با ریشه ناشناخته. لغتنامه آکسفورد نظریات زیر را با ریشه سلتی بیان داشته: gair «همسایه»، و gairm «بانگ جنگ». «نیزه» و gar «فریاد زدن» را پیشنهاد می‌دهند. بریتانیایی‌ها، ایتالیایی‌ها و دیگر زبان‌ها واژه لاتین آن را به کار می‌برند. ایرلندیان آن را An Ghearmáin با همان ریشه می‌نامند. Deutschland (آلمانی): از آلمانی باستان علیا و واژه diutisc به معنای «از آنِ مردم» (از آلمانی باستان thiudaیا theoda «مردم». در کل به معنی «سرزمین مردمان». (Antigua & Barbuda) نام فارسی آن برگرفته شده از زبان انگلیسی است. کریستف کلمب آنتیگوا را به احترام نام کلیسای جامع شهر سویل Santa María La Antigua (سنت ماری پیر) نامید. باربودا نیز در زبان پرتغالی به معنای «ریشو» است؛ این نام از آنجا آمده که درختان انجیری که در این جزیره بودند ابتدا مانند ریش در نظر ظاهر شدند البته شاید هم اشاره به ریش بومیان دارد. (Netherlands Antilles در اختیار هلند) نام فارسی آن برگرفته شده از زبان فرانسوی Antill است. نام آنتیل از نام سرزمین/جزیره اسطوره‌ای "Antillia" که در غرب اروپا قرار داشته؛ از دو واژه پرتغالی ante/ anti و ilha و به معنای «جزیره». و نیز بنگرید به هلند. (Andorra) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Andorra است. بر سر ریشه این واژه اختلاف وجود دارد. از پیش لاتینی، احتمالاً با ریشهٔ باسکی یا ایبریایی. شاید این نام از واژهٔ عربی «ال دره» به معنای بیشه و دره آمده باشد. این نام به خاطر حمله اعراب مور به اسپانیا و در دره بودن آندورا داده شده. برخی نیز ادعا می‌کنند که از واژه اسپانیایی andar به معنای «پیاده‌روی کردن» و از قبایل چادرنشین آندورایی Andorrisoe آمده‌است. شاید هم از ریشه Navarrese واژه‌ای آندورایی به معنای «سرزمین پوشیده از بوته (توت فرنگی)». برخی گویند از نام افسانه‌ای Endor، به معنای «درهٔ وحشی جهنمی» که Louis le Debonnaire پس از شکست مورها و بیرون کردن آن‌ها بدانجا اطلاق کرد. (Angola) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Angola است. از Ngola، عنوانی که برای نامیدن پادشاهی Ndongo استفاده می‌شد؛ و نام پرتغالی (آنگولا) به احترام آن گذاشته شد. (Anguilla در اختیار بریتانیا) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نامی که در برخی زبان‌های لاتینی (اسپانیاییanguila، فرانسوی anguille، ایتالیایی anguilla) با eel نامگذاری شده. نامگذاری نامطمئنی که کاشفان اروپایی همچون کریستف کلمب (۱۴۹۳) کردند. (Ålandاستانی خودمختار در فنلاند) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. به معنای «سرزمین (در) آب». از ریشه آلمانی ahw-، هم‌ریشه با لاتین aqua به معنای «آب». نام فنلاندی Ahvenanmaa نسبتاً از ترجمهٔ آن در آلمانی است. (Soviet Union) کشوری که از اتحاد شوراها و جمهوری‌ها پدید آمده بود و امروزه شامل روسیه، آسیای میانه، قفقاز و اروپای شرقی است و با مرکزیت روسیه. نام اروپایی آن از کلمه روسی совет (یا soviet) به معنای «شورا» است. (Austria) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Autriche است. مقایسه کنید با نام آلمانی Österreich، از آلمانی باستان شمالی ôstarrîhhi، به معنای «پادشاهی شرقی». در سده نهم میلادی کشوری در بخش شرقی امپراتوری فرانک‌ها و در مرز با اسلاوها تشکیل شد به این نام. این نام در زمان شارلمانی و اوایل قرون وسطی به نام لاتین marchia orientalis یا «مارس شرقی» خوانده می‌شد. نام آلمانی باستان آن از نام محلی آن Ostarrîchi آمده. (Ethiopia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Ethiopie است. از یونانی Αἰθιοπία (Æthiopia)، از Αἰθίοψ (Æthiops)، به معنای «سوخته (αιθ-) چهره (ὄψ)». البته اتیوپیان کشور خود را Ityopp'is می‌نامیدند و می‌گفتند نم پسر کوش و نوه حام (پسر نوح) است. (Jordan) نام فارسی آن برگرفته شده از عربی است. از نام رود اردن، نامی عبری و کنعانی با ریشه " yrd" به معنای «پایین آمده». در گذشته منطقه «نبطیه» را شامل می‌شد. (Armenia) کهن‌ترین نام برای آن در زبان‌های ایرانی از فارسی باستان (سده ۶ پ. م)و در سنگ نوشته داریوش هخامنشی در بیستون Armina آمده‌است که در پارسی نوین «آرمان» گفته می‌شود، به معنی «بهترین جا»؛ یونانی Armenia (سده ۵ پ. م). البته ممکن است از نام آشوری Armânum/Armanî یا نام Minni در عهد عتیق باشد. البته ارمنیان اعتقاد دارند که ارمن نام نوه نوح بود. اینکه مردمان قفقاز مانند گرجیان، ارمنیان و چچنیان اعتقاد دارند که نام کشورشان از نام فرزندان نوح بوده‌است، به دلیل اعتقادات دینی ایشان است؛ زیرا بنابر عهد عتیق این ناحیه مکان فرود آمدن کشتی نوح است. ارمنی: Հայաստան((hayastan از ریشهٔ Hayk. نامی که ارمنیان اعتقاد دارند نام نوه نوح بوده. جزیره اروپا (Europa Island در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نام کشتی بریتانیایی Europa که در ۱۷۷۴ این جزیره را کشف کرد. (Eritrea) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Eritrée است. از نام لاتین دریای سرخ "Mare Erythraeum"، که آن نیز از نام یونانی باستان این دریا گرفته شده "Erythrea Thalassa". (Uzbekistan) از پیوند دو واژه: «ازبک» (ترکی: «بزرگ»)؛ پسوند «ستان» (فارسی: «سرزمین»). «سرزمین بزرگان». (Spain) نام فارسی آن برگرفته شده از اسپانیایی España است. از نامی که فنیقیان بدان دادند: אישפנים (Î-šəpānîm) «جزیرهٔ خرگوش کوهی». هنگامی که تاجران فنیقی به این ناحیه رسیدند خرگوشان زیادی را دیدند و این خرگوش‌ها را با خرگوش کوهی آفریقا اشتباه گرفتند. رومیان این نام را به صورت Hispania به کار می‌بردند. (Australia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از لاتین terra australis incognita «سرزمین ناشناخته جنوبی». در سده ۱۷ و ۱۸ میلادی کاشفان اروپایی تلاش خود را برای کشف این سرزمین آغاز کردند. Matthew Flinders (۱۷۷۴–۱۸۱۴) برای نخستین بار به سواحل استرالیا رسید و نام استرالیا را در کتاب A Voyage to Terra Australis (سفر به سرزمین جنوبی) به علت سادگی در تلفظ پیشنهاد کرد. پیش از آن کاشفی هلندی نام Australisch و Hollandia Nova «هلند نو» را برای آن بکار برده بود. (Estonia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Estonie است. از صورت استونیایی نام ژرمنی Estland، و احتمالاً به معنای «(راه) شرقی» و شاید از نام Aestia، که نخستین بار یونانیان به کار بردند. (Israel) نام فارسی آن برگرفته شده از عربی است. لقب یعقوب، «کسی که با خدا ستیز کرد». بنابر کتاب «پیدایش» عهد عتیق، یعقوب با فرشته‌ای کشتی گرفت و بر او پیروز شد، سپس فهمید که آن فرشته خدا بود و لقب اسرائیل را خدا به او داد. (Scotland نیمهٔ شمالی بریتانیا) در فارسی نام انگلیسی آن بکار می‌رود. «سرزمین اسکات‌ها»، از انگلیسی باستان Scottas، وام گرفته از لاتین Scotti، ریشه آن مشخص نیست. پس از خروج رومیان از بریتانیا در سال ۴۲۳ میلادی، قومی ایرلندی به اسکاتلند یورش بردند و در آنجا ساکن شدند، و این نام از اینجا آمده. Alba (گالیک ایرلندی و اسکاتلندی): از ریشه سلتی Albion، که در بریتانیا می‌زیستند. از ریشه هندواروپایی «سفید». از سنگ گچی که در این مناطق قرار دارد یا نام کوه‌های آن. هم ریشه با کوه‌های آلپ. همچنین بنگرید به آلبانی (کشور آلبانی و نام پیشین (Slovakia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Slovakie است. از اسلاوی Slav. ریشهٔ این نام مشخص نیست. (Slovenia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Slovénie است. از اسلاوی .Slav ریشهٔ این نام مشخص نیست. (South Africa) نام فارسی آن از تطابق نام عربی"آفریقیه" و انگلیسی Africa است. نام آفریقا احتمالاً از لاتین یا یونانی و به معنای "سرزمین بدون سرما (آفتابی)" است. Suid-Afrika (آفریکانس): "آفریقای جنوبی" (Central African Republic) بنگرید به آفریقای جنوبی (Afghanistan) از نام Apakan، فرمانروای ایرانی در سدهٔ ۸ و ۹ م. آمده. اشاره‌ای ساسانی در سدهٔ ۳ م. به Abgan، که کهن‌ترین واژهٔ شناخته شده برای افغان است. این اشاره در کتیبهٔ شاپور اول در نقش رستم در Goundifer Abgan Rismaund. در سدهٔ ۶ م. ستاره‌شناس هندی Varahamihira در کتاب Brhat Samhita به افغان‌ها با نام Avagan اشاره می‌کند. در سدهٔ ۷ م. مسافر چینی Hiuen Tsiang به مردمی اشاره می‌کند که در شمال کوه‌های سلیمان ساکن هستند و آن‌ها را با نام Apokien می‌خواند که آشکارا به Avaganها یا افغان‌ها اشاره دارد. برخی از دانشمندان معتقدند که این نام از واژهٔ سانسکریت Ashvaka یا Ashvakan، از اقوام Assakenoi یا Arrian بودند. این‌ها از جنگاوران هندی بودند. . khorasan (نام بین‌المللی پیشین): خراسان در زبان قدیم فارسی به معنای خاور زمین است. این نام در اوایل قرون وسطی به‌طور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در خاور کویر لوت تا کوه‌های هند واقع بودند، اطلاق می‌شد و به این ترتیب، تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری شامل می‌گردید… جغرافیانویسان مسلمان خراسان را به چهار بخش تفسیم کرده و هر کدام را به نام کرسی آن بخش، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ می‌خواندند.» (Ecuador) به معنای «خط استوا» در اسپانیایی. این کشور بر خط استوا قرار دارد. (Algeria) از عربی "الجزائر" به معنای " جزیره هاً که بازمی‌گردد به چهار جزیره‌ای که در کنار سرزمین اصلی قرار دارند و شهر الجزیره بر آن نهاده شده. البته این نام به نامی قدیمی تر و "جزایر بنی مزقناء (مزغناء)"، که توسط جغرافیادانانی چون "الادریسی" و "یاقوت حموی" به کار رفته. (El Salvador) نام فارسی آن برگرفته شده از اسپانیایی است. به معنای «منجی» در اسپانیایی و اشاره دارد به آمدن مسیح پیش از رستاخیز. (United Arab Emirates) «امیرنشین‌های متحد عربی»، برای معنای «عرب» بنگرید به عربستان. Trucial States, Trucial Oman(نام پیشین در انگلیسی): تا پیش از ۱۹۷۱ انگلستان با شیخ نشین‌های عربی این ناحیه جنگ و منازعه داشت و این نام (ایالات آتش‌بس) را پس از متارکهٔ جنگ به این سرزمین داد. (Indonesia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Indonésie است. نامی بر اساس یونانی که در سده ۱۹ به کار رفت و به معنای «جزایر هند». انگلستان به معنای «سرزمین انگل‌ها». نگاه کنید به «انگلیس» انگلیس (England در نیمهٔ جنوبی بریتانیا) اشاره دارد به نژاد «آنگلو ساکسون ها» که در این جزیره ساکن هستند. «آنگل» یا «انگل» به معنی «وابسته» و «ساکسون» به معنی «نژاد سکاها» است و با واژهٔ «ساسان» پارسی هم ریشه است. در فارسی گاهی به اشتباه این نام را برای تمام سرزمین بریتانیا به کار می‌برند؛ در صورتی که این تنها نام سرزمین «انگلند» است. (Uruguay) از نام رود اروگوئه (نام ملی آنRepublica Oriental del Uruguay "جمهوری شرقی اروگوئه " است). واژهٔ Uruguay شاید از زبان Guaraní، "urugua" (حلزون)؛ "i"(آب) و در کل "رود حلزون" باشد. شاید هم از "uru" (نوعی پرنده که نزدیک آب می‌زید)؛ "gua" (پیش روی از رویِ)؛ "i" (آب). (Ukraine) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از واژه اسلاوی ukraina (کشور/دیار)، هم‌ریشه با واژهٔ krajina. اوکیتانیا (Occitania ایالتی در بوسنی و هرزگوین) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام بومی Occitània. از لاتین Occitania (تقریباً از ۱۳۰۰). «سرزمین Òc زبانان». (Uganda) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از سواحیلی Buganda، پادشاهی خاندان Baganda. این نام تلفظ انگلیسی آن در ۱۸۹۴ است. (United States of America) عبارت "ایالات متحده" از سرآغاز متن قانون اساسی این کشور آمده :"ما، نمایندگان ایالات متحدهٔ آمریکا، از این رو در کنگرهٔ عمومی گرد هم آمدیم تا . . . .". آمریکا: گمان می‌رود که از نام لاتین Amerigo Vespucci کاشف و دریانورد ایتالیایی آمده باشد(Americus Vespucius) که اولین بار نام آمریکا را برای نامیدن سرزمین برزیل در آمریکای جنوبی بکار برد. البته از نام تانیث آن، America. برخی نیز گویند از نام Richard Amerike آمده. (Italy) نام فارسی آن برگرفته شده از ایتالیایی Italia است. از لاتین Italia، البته ریشه‌ای غیر لاتین دارد و احتمالاً از ریشه یونانی italos (گاو نر)، از هندواروپایی wet. ساکنان باستانی Oscan، ایتالیا را Viteliu می‌نامیدند که از همان ریشه است. احتمالاً به علت فراوانی این حیوان. (Iran) کهن‌ترین نام ایران در زبان‌های ایرانی، Iranovaiju در اوستایی و Iranovich در پارسی باستان است؛ و در پارسی میانه Ērān است و به معنای "سرزمین نژاد آریایی" است. واژهٔ آریا که هندوایرانی‌ها برای نامیدن خود به کار می‌بردند به معنای "آزاده/اصیل/نجیب" است. Persia (نام بین‌المللی پیشین): از لاتین، از طریق یونانی "Persis"، از پارسی باستان "Pārsa"(پارس) پارس نام یکی از اقوام آریایی و به معنی چابک و اسب سوار هم گفته شده‌است. (روزنامه و سایت همشهری آنلاین نام‌های سرزمین ایران) یونانیان افسانه پرداز گویند به معنای "سرزمین Perseus(پرساوش)" است. البته از دید علمی، واژهٔ "پارس" هم ریشه با واژهٔ "پارت" و به معنای "بخش و سرزمین" است. (Ireland) از واژه ایرلندی Éire، از سلتی Īweriū "سرزمین حاصلخیز" یا "سرزمین Eriu (ایزدبانوی حاصلخیزی و باروری)". برخی به اشتباه "سرزمین Iron(آهن)" یا "سرزمین آریاییان (در ایرلندی: iar)" معنی می‌کنند. (Northern Ireland کشوری خودمختار در انگلستان) بنگرید به ایرلند. (Iceland) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Islande است. در ایسلندی Ísland، «سرزمین یخ». شاید نامی که برای جلوگیری از اسکان مردم، بر آن نهادند. احتمالاً این نام را Flóki Vilgerðarson کاشف، به دلیل کوه‌های یخ شناور شمالی آن در فصل بهار بر آن گذاشت. ب (Barbados) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. نامیده شده توسط کاشف پرتغالی Pedro A.Campos با نام Os Barbados «اشخاص ریشدار» در سال ۱۵۳۶. (Palmyra Atoll در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام قایق Palmyra، متعلق به ناخدا Sawle. که در ۱۸۰۲ آن را کشف کرد. این معلومات اشتباه است. (Bahamas) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. از اسپانیایی Baja Mar "دریای پایین (کم عمق)". این نام به علت کم عمق بودن دریای اطرافش به آن داده شد. (Bahrain) بحرین قبل از اسلام با نام‌های مختلفی از جمله دیلمون نامیده شده‌است. بحرین در اصل واژه ای پهلوی است در حالی که به اشتباه به عنوان بحرین با ال عربی «البحرین» به معنای «دو دریا» قید می شود و این صحیح نیست. بحرین در اصل به معنای سرزمین و منطقه سرسبز است و ریشه شناسی آن به واژگان پهلوی به (خوش سرسبز) + ران (به معنای جا و مکان) مثل تهران که ترکیب مشابهی دارد بر می گردد، بَهران به جهت تلفظ و نگارش عربی به بحرین تبدیل شده است. و به قولی بحرین نامی است متاخر و از دوره کرامتیان یا قرامطه رایج شده‌است بحرین تاریخی نام جغرافیایی منطقه وسیعی از قطیف تا جزیره بحرین فعلی بوده‌است. جزیره بحرین در میان دو خلیج قطیف و خلیج بحرین قرار گرفته. بعضی می‌گویند بحرین از نام بهرام ابن گناوه‌ای گرفته شده و در نقشه‌های اروپایی بهرام هم آمده‌است. نام بحرین بدون الف و نون عربی است که نشانگر عجمی بودن واژه است. (Brazil) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Brésil است. از نام چوب برزیل چوبی سرخ رنگ که در پرتغالی brasil نامیده می‌شود. در زبان Tupiسرخ‌پوستی، ibirapitanga خوانده می‌شود به معنای «چوب سرخ». برخی گویند از نام اسطورهٔ ایرلندی Hy-Brazil، که جزیره‌ای خیالی است. این اسطوره در سده ۱۵ بسیار رایج بود تا حدی که برخی برای یافتن آن تلاش زیادی کردند. البته برزیل هم در سال ۱۵۰۰ توسط Pedro Álvares Cabral کشف شد. (Bermuda تحت حکومت انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام ناخدای اسپانیایی Juan de Bermúdez که این جزایر را در ۱۵۰۳ یافت. (Bouvet Island در اختیار نروژ) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام کاشف فرانسوی Jean-Baptiste Charles Bouvet de Lozier که این جزیره را در ۱۷۳۹ کشف کرد. (Brunei) این نام از واژهٔ پارسی «بارانی» یا واژهٔ هندی «وارونا» گرفته شده‌است. (Britain) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از لاتین Britannia است. از Pretani، «رنگ شده»؛ بریتانیا (ولزی Prydain، از لاتین Britannia، احتمالاً از طریق فرانسوی). ریشهٔ این نام عامیانه از Brutus است. (Belgium) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Belgique است. از نام قبیله‌ای سلتی، Belgae. این نام شاید از واژه هندواروپایی bolg به معنای"کیسه/زهدان" و نمایانگر تبار عمومی. نظری دیگر اشاره می‌کند که نام Belgae ممکن است از واژه پیش-سلتی belo به معنای "تابناک"باشد (انگلیسی bale، آنگلوساکسون bael، لیتوانی baltas، اسلاوی belo "سفید/درخشان"). (Bulgaria) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از ترکی عثمانی است. سرزمین قوم بلغار. شاید از آلمانی burg به معنای «برج» و «قلعه». شاید از burgarii یا bourgarioi به معنای «کسانی که از دژ محافظت می‌کنند». نخستین بار در یونانی در سال ۲۰۲ م نام برده شدند. برخی گویند از ریشهٔ ترکی Bulgha به معنای «سمور». برخی آن را با نام رود ولگادر روسیه مقایسه می‌کنند، زیرا بلغارها پیش از مهاجرت به بالکان در اطراف رود ولگا می‌زیستند. (Belize) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. بنابر روایتی از تلفظ اسپانیایی Wallace، دزد دریایی ای که برای نخستین بار در سال ۱۶۳۸ در بلیز ساکن شد. برخی نیز گویند از واژهٔ مایایی belix به معنای «آب گل آلود» که به رود بلیز اشاره دارد. (Bangladesh) از بنگالی/سنسکریت Bangla اشاره به بنگالی زبانان، و Desh به معنای «کشور». در کل «کشور بنگالی ها». هنگامی که وابسته به هند بود به نام‌های Sikkim, Tripura, Jharkand, Assam و بنگالی غربی خوانده می‌شد. (Benin) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نام امپراتوری آفریقایی که در بنین قرار داشت. (Bhutan) نژاد تبتی Bhotia که در سده ۱۰ م از تبت به بوتان کوچ کردند. Bod نام باستانی تبت است و از واژهٔ پارسی «بّت» گرفته شده‌است. واژهٔ Pagoda در انگلیسی هم از واژهٔ پارسی «بت کده» گرفته شده‌است. بوتانی: Druk Yul به معنای «سرزمین تندر» یا «سرزمین اژدها». از تندرهای شدیدی که از سمت هیمالیا می‌آید. (Botswana) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام قوم بزرگ Tswana. (Burkina Faso) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Burkina Faso است. از زبان بومی، به معنای «سرزمین مردمان درستکار» یا «سرزمین فسادناپذیران». پرزیدنت Thomas Sankara در کودتایی در سال ۱۹۸۳ قدرت را بدست آورد و در سال ۱۹۸۴ نام آن را از «ولتای علیا» تغییر داد. این نام از دوبخش و از دو زبان در این کشور آمده Burkina و Faso. (Burundi) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نامی محلی به معنای "سرزمین Kirundi زبانان ". بوسنی و هرزگوین (Bosnia & Herzegovina) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Bosnie Herzégovine است. این کشور از دو ناحیه تشکیل شده: ناحیه بزرگ شمال، بوسنی که نامش را از رود Bosna گرفته. ناحیه کوچک جنوبی، هرزگوین که نامش را از عنوان اصالتی آلمانی Herzog به معنای «دوک» گرفته. این منطقه در سال ۱۴۴۸ به زیر حکومت فردریک چهارم، امپراتوری مقدس روم رفت. (Bolivia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Bolivie است. برگرفته از نام Simón Bolívar (۱۷۸۳–۱۸۳۰)، رهایی‌بخش آمریکای لاتین از سلطهٔ اسپانیا و نخستین رئیس‌جمهور بولیوی پس از استقلالش در ۱۸۲۵. نام این فرد از نام روستای La Puebla de Bolibar در بیسکای اسپانیا آمده (احتمالاً bolu "آسیاب"+ ibar "رودخانه".) (Baker Island در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نامیده شده توسط Michael Baker از ایالت ماساچوست، کسی که این جزیره را در ۱۸۳۲ پیدا کرد. پ (Papua New Guinea) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Papua Nouvelle Guinée است. پاپوا از واژه مالایی papuah، که اشاره به موی مجعد ملانزیایی‌ها دارد. گینه نو را کاشف اسپانیایی، Íñigo Ortiz de Retes برآن گذاشت زیرا مردمانش شبیه مردمان گینه در آفریقایند. بنگرید به گینه. پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی (United Kingdom) The United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland. در اصل در ۱۸۰۱ به نام «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند» نامیده می‌شد که به اتحاد پادشاهی‌های بریتانیا و ایرلند اشاره داشت؛ ولی پس از استقلال ایرلند در ۱۹۲۷، این نام به ایرلند شمالی بسنده کرد. البته این نام در فارسی رایج نیست و بیشتر نام‌های «انگلستان» یا «بریتانیا» به کار می‌رود. (Paraguay) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Paraguay است. ریشه‌اش مشخص نیست، البته به نظر می‌آید از نام رود پاراگوئه باشد. احتمالاً به معنای "آب Payagua (قوم بومی)". برخی گویند از زبان Tupi-Guarani و از para(رود) و guai(تاج): "رود تاجدار". (Pakistan) ناسیونالیست «چوذری رحمت علی» در سال ۱۹۳۳ در کتاب «اکنون یا هیچوقت» این نام را از سرواژه ۵ استان این کشور ساخت: پ(پنجاب) الف (افغانیه) ک (کشمیر) س (سند) + -ستان که پایان نام (بلوچستان) است، درست کرد. رحمت علی سپس در سال ۱۹۴۷ در کتاب «پاکستان، میهن ملل پاک» آن را این گونه توضیح داد: p (پنجاب) a (افغانیه) k (کشمیر) i (ایران) s (سند) t (تخارستان، در آسیای میانه) a (افغانستان) n (بلوچستان). واژهٔ فارسی «پاک» بعدها برای توضیح این نام و به معنای «سرزمین پاکان» استفاده شد. نام پاکستان را انگلیسیان برای نامیدن این منطقه رسمی‌کردند. (Palau) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. معنای آن: -؟ - (Panama) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. نام روستایی که در گذشته در مکان شهر پاناما قرار داشت. از زبان سرخ‌پوستی Cueva و به معنای «جای فراوانی ماهی». شاید از زبان Caribe و به معنای «فروانی پروانه». (Portugal) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از پرتغالی Portugal است. از لاتین میانه Portucale، از لاتین portus «بندر» و Cale (بندر کاله). ریشهٔ Cale نامشخص است. شاید از نام قومی گائلیک که در شمال رود دورو می‌زیستند. (Puerto Rico مشترک‌المنافع با ایالات متحده) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Puerto Rico است. کریستف کلمب این جزیره را San Juan Bautista نامگذاری کرد. اسپانیاییان پایتخت آن را Puerto Rico «بندر ثروتمند» نامیدند؛ و بنا به دلیلی نامعلوم این دو نام را در ۱۵۲۰ باهم عوض کردند. (Peru) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. ریشه‌اش مشخص نیست، بیشتر محققان گویند از واژه بومی biru(رود). برخی نیز گویند از نام سردار Beru. کاشف اسپانیایی. شاید از نام ملت باستانی این منطقه،pelu. (French Polynesia در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Polynésie است. از یونانی poly nēsos «جزایر بسیار». (Pitcairn Islands در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نام ملوانی که نخستین کس این جزایر را دید. او از خدمه ناخدا Philip Carteret در ۱۷۶۷ بود و کرترت به افتخار او این جزیره را نامگذاری کرد. ت تاجیکستان (Tajikistan) «سرزمین تاجیک ها». از فارسی «تاجیک» (تاجدار؛ تاجور) به معنای «کشور آزادگان». این کشور زمانی بخشی از ایران بود و نام آن هم با واژهٔ ایران هم معنی است. نام تاجیکستان در سال ۱۹۲۴ میلادی برای جمهوری شوروی تاجیکان (پارسی زبانان آسیای مرکزی) ساخته شد. سرزمین تاجیکان در کهن‌ترین زمان‌ها توران نام داشت و آن را ورازرود و فرارود و ماوراءالنهر هم می‌خواندند. تانزانیا (Tanzania) نام این کشور از به هم پیوستن دو سرزمین زنگبار و تانگانیکا ساخته شده‌است. زنگبار نامی پارسی و به معنای «سرزمین سیاهان» است. گروهی از مردم شهر شیراز پیرامون ۱۰۰۰ سال پیش به جزیرهٔ زنگبار رفتند و این نام را بر آنجا نهادند. هم‌اکنون بسیاری از مردم زنگبار خود را «شیرازی» می‌نامند و به آن افتخار می‌کنند. تانگانیکا هم نام دریاچه‌ای در این سرزمین است و از نام بومی tou tanganyka به معنای «پیوستن» آمده‌است. جایی که آب‌ها به هم می‌پیوندند. البته Henry Stanley کاشف پرتغالی در ۱۸۷۱ این سرزمین را کشف کرد و شاید آن را از Tonga(جزیره) و hika(پهناور) نامید. تایلند (Thailand) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از تایی thai (قوم محلی)"آزاده"."سرزمین آزادگان". تایوان (Taiwan) از چینی «خلیج پلکانی» (مزارع پلکانی برنج بر بستر کوه). البته نویسهٔ قدیمیتر آن (台員) معنایی کاملاً متفاوت می‌دهد. پرتغالیان نام قوم بومی Tayouan یا Teyowan را برآن نهادند و و بازرگانان چینی آن را به این نام تبدیل نمودند. ترکمنستان (Turkmenistan) «سرزمین ترکمنان». برای معنای واژهٔ «ترک» بنگرید به ترکیه. ترکیه (Turkey) از ترکی Türkiye «سرزمین ترکان». جزیره ترومیلن (Tromelin Island در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام Chevalier de Tromelin، فرمانده رزمناو فرانسوی که این جزیره را در ۱۷۷۶ کشف کرد. ترینیداد و توباگو (Trinidad and Tobago) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کریستف کلمب در ۱۴۹۸ ترینیداد «تثلیث مقدس» (پدر، پسر و روح القدس) را کشف کرد. توباگو احتمالاً از نام قوم tobacco. کلمب نام Bella Forma را بر آن نهاده بود. جزایر تورکس و کایکوس (Turks and Caicos Islands در اختیار انگلستان) Turks نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از شباهت کاکتوس‌های آن به کلاه منگوله دار ترک ها؛ و Caicos از زبان بومی لوکایان caya hico «سلسله جزایر». توکلائو (Tokelau در اختیار زلاندنو) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از توکلاوی «شمال» یا «شمالی». جزیره‌ای در شمال ساموآ. توکلاوی‌ها از ساموآ به این جزایر مهاجرت کردند. توگو (Togo) togo نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان Ewe و به معنای «آب» یا «ساحل». تونس (Tunisia) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از عربی است. از نام شهر تونس. احتمالاً از زبان بربری «دماغه کوچک». تونگا (Tonga) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از تونگایی «جنوب» یا «جنوبی»، زیرا این جزیره در زیر ساموا است. تووالو (Tuvalu) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نام بومی و به معنای «هشت جزیره» یا «هشت پایگاه همراه دیگری» (تووالو نه جزیره دارد ولی هشت تای آن مسکونی است). تیمور شرقی (East Timor) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از مالایی timur به معنای «شرق». نام بوم Timor Lorosaeو پرتغالی Timor-Leste به معنای تیمور شرقی. تیمور پرتغال (نام پیشین) ج جامائیکا (Jamaica) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان سرخ‌پوستی Taíno/Arawak، از واژه Xaymaca یا Hamaica «سرزمین چوب و آب» یا شاید «سرزمین چشمه ها». جزیره جانستون (Johnston Atoll در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام دریادار Charles J. Johnston، افسر فرمانده کشتی Cornwallis، که آن را در ۱۸۰۷ کشف کرد. جبل الطارق (Gibraltar در اختیار انگلستان) از عربی «کوهستان طارق»، از نام «طارق ابن زیاد». فرمانده عرب که در ۷۱۱ به فتح اسپانیا پرداخت. جزایر جورجیای جنوبی و ساندویچ جنوبی (South Georgia & the South Sandwich Islands در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. در ۱۷۷۵جیمز کوک این جزایر را کشف کرد و به افتخار جرج سوم پادشاه انگلستان و جان مونتاگو (کسی که در خرج سفرها بسیار به کوک کمک کرد)، چهارمین ارل منطقه ساندویچ، نامگذاری کرد. جزیره جرسی (Jersey در اختیار انگلستان) -ey نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. پسوند نروژی به معنای "جزیره"است. از jarth (اسکاندیناویایی:زمین)، یا jarl (ارل) یا از نام شخصی Geirr "جزیره Geirr". جزیره جارویس (Jarvis Island در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام Edward, Thomas و William که فامیل خاندانشان Jarvisبود و از زمینداران بودند، این جزیره را کشف کردند. جیبوتی (Djibouti) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام خلیج جیبوتی. احتمالاً از زبان Afar, "gabouti" حصیر بافت از لیفه نخل. برخی گویند به معنای "سرزمین Tehuti" خدای مصری ماه. چ چاد (Chad) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. در فرانسوی République du Tchad نامیده می‌شود. از نام دریاچه چاد در جنوب این کشور. دریاچه در زبان Bornu, tsade نامیده می‌شود. چچن (Chechnya) از روسی Chechen، احتمالاً از نام روستای Chechana یا Chechen-aul. روستایی در نزدیکی رود آرگون. برخی گویند از chechenit' sya «تکم با ناز و ادا». نام بومی آن Noxçi است، از nexça (پنیر گوسفند) یا nox (گاوآهن) یا Nox (نوح در زبان چچنی). چک (Czech Republic) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از Čechové (Češi یعنی چک‌ها)، نام قومی اسلاوی که در حدود ۹۰۰ م در این سرزمین ساکن شدند. معنایش مشخص نیست. بنبر افسانه‌ای از نام رهبرشان Čech، کسی که آن‌ها را به Bohemia آورد. اکثر محققین گویند نام Čech از Četa (وادی نظامی) مشتق شده‌است. چکسلواکی (Czechoslovakia) بنگرید به چک و اسلواکی چین (China) از نام دودمان Qin/Ch'in و احتمالاً از شکل سنسکریت آن. چینیZhong Guo: «کشور مرکزی» د داغستان (Dagestan) به معنای «سرزمین کوهستان ها». از واژه ترکی dağ به معنای «کوه». دانمارک (Denmark) نام فارسی آن برگرفته شده از نام بومی آن Danmark است، به معنای «زمینِ دان(Dan)ها». این قوم از گذشته دور در این سرزمین می‌زیستند. معنای قوم دان مشخص نیست شاید از واژه پیش هندواروپایی dhen «مسطح» یا «پایین». احتمالاً اشاره به جلگه دانمارک. دومینیکا (Dominica) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از لاتین "Dies Dominica" به معنای "یکشنبه" :روزی که کریستف کلمب در این جزیره پیاده شد. دومینیکن (Dominican Republic) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از Santo Domingo، پایتخت آن و از نام اسپانیایی Domingo de Guzmán پایه‌گذار فرقه دومنیکن. ر رئونیون (Réunion در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Réunion است. به معنای «اتحاد دوباره». زیرا در ۱۷۹۲/۳ دوباره به فرانسه پیوست. روآندا (Rwanda) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام مردمان Vanyaruanda، ریشه این واژه مشخص نیست. شاید به معنای «سرزمین هزار تپه» (Pays des milles collines). روسیه (Russia) از نام قوم روس، گروهی از Varangian. واژهٔ روس احتمالاً از واژهٔ سکایی «راؤش» و به معنای «روشن/ سفید» است. روسیه سفید/ بلاروس (Belarus) از بلاروسی «روس سفید». که با نام روسیه سفید نیز خوانده می‌شود. علت نام «سفید» مشخص نیست شاید «سفیدی» باشد که نمادی از آسایش است. هنوز هم در اوکراین و بلاروس مناطقی با نام «روس سرخ» و «روس سیاه» نامیده می‌شوند که علت آن شاید بازگردد به فرهنگ مغولی و تاتاری. رومانی (Romania) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Romanie است. «قلمرو رومی». امپراتوری روم بخش بزرگی از این ناحیه را فتح کرد و ساکنانش را رومی نمود. نام قدیمی آن Rumania و در فرانسوی Roumania بود. این ناحیه پس از فتح قسطنطنیه توسط عثمانیان، منطقهٔ اصلی روم شرقی شد. ز زامبیا (Zambia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام رود زامبزی (Zambezi). زلاندنو (New Zealand) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Nouvelle Zélande است. از نام استان Zeeland (به معنای "سرزمین دریا") در هلند. آبل تاسمان کاشف این جزایر، آن را Staten Landt نام‌گذاری کرد، اما نقشه‌کش‌های هلندی نام لاتین Nova Zeelandia که در هلندی Nieuw Zeeland است را به کاربردند و جیمز کوک نیز آن را به صورت New Zealand وارد انگلیسی کرد. جزیره‌ای به نام Zealand در دانمارک وجود دارد که کپنهاگ (پایتخت دانمارک) در این جزیره واقع شده‌است. Aotearoa نامی که بومیان مائوری زبان برای آن به کار می‌بردند. وام گرفته شده از نام Niu Tireni. Aotearoa به معنای "سرزمین ابر سفید کشیده". زیمبابوه (Zimbabwe) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان Shona و به معنای "خانهٔ سنگی بزرگ". اشاره به پایتخت سنگی باستانی پادشاهی زیمبابوه. احتمالاً از واژه zimba re bwe; "zi"(بزرگی)؛ "imba"(خانه)؛ bwe""(سنگ). ژ ژاپن (Japan) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Japon است. از تلفظ چینی نام ژاپن 日本 (rìběn)، یا «سرچشمه خورشید». زیرا ژاپن در شرق چین است «جایی که خورشید طلوع می‌کند». 日本(Nihon/ Nipponژاپنی): «جایی که خورشید طلوع می‌کند» یا «سرزمین خورشید تابان». ژوان دو نوا (Juan de Nova در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Juan de Nova است. از نام کاشف پرتغالی در سده ۱۵، João da Nova. ساحل عاج (Côte d'Ivoire) زیرا عاج را از اینجا صادر می‌کردند. نام انگلیسیش از فرانسوی نیز این معنا دارد. ساموآ (Samoa) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. شاید از نام رئیس قبیلهٔ بومی، یا از واژه‌ای بومی به معنای "جایگاه moa". moa، پرنده‌ای منقرض شده‌است که شاید در این جزیره توتمبوده. ساموآی آمریکا (American Samoa در اختیار ایالات متحده) بنگرید به ایالات متحده آمریکا و ساموآ. سان مارینو (San Marino) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام Marinus، (شاید افسانه ای) سنگ‌تراش مسیحی که به کرواسی گریخت تا بدست رومیان بت‌پرست نیفتد او پناهگاهش را با دیگر پیروان مسیحی در کوه تایتانو (۳۰۱–۳۰۵ میلادی) تراشید. این منطقه در ایتالیایی به نام San Marino (مارینوس قدیس) شناخته شد. سری لانکا (Sri Lanka) از سنسکریت «جزیره باشکوه». جزایر سفالبار (Svalbard در اختیارنروژ) از اسکاندیناویایی «لبهٔ سرد». جزایر سلیمان (Solomon Islands) کاشف اسپانیایی Alvaro de Mendaña y Neyra این جزایر را در ۱۵۶۷ کشف کرد. این نام را به فکر آنکه سلیمان گنجینه‌هایش را در این نقطهٔ زمین پنهان کرده، بر آن نهاد. سنت پیر و میکلون (Saint Pierre and Miquelon در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کاشف پرتغالی João Álvares Fagundes در ۱۵۲۱ آن را «یازده هزار عفیفه» نام گذاشت. فرانسویان آن را جزایر سنت پیر خواندند؛ و نام میکلون از واژهٔ میکائیل در زبان باسکی آمده(سنت مایکل). در ۱۵۷۹ Martin de Hoyarçabal دریانورد برای نخستین بار Micquetõ و Micquelle را به کار برد. این نام به بعدها به صورت Miclon, Micklon و در آخر Miquelon به کار رفت. سنت کیتس و نویس (Saint Kitts and Nevis) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نام سنت کیتس از نام Saint Christopher (حامی مسافران) آمده. کریستف کلمب احتمالاً نام Saint Christopher را برآن نهاد، البته نمی‌دانیم چرا. ملوانان انگلیسی آن را به صورت مختصر Saint Kitts به کار می‌بردند. نام Nevis از عبارت اسپانیایی Nuestra Senora de las Nieves و به معنای «برف‌های بانوی ما»، از ابرهای پایدار بر فراز کوهستان این جزیره. سنت وینسنت و گرنادین (Saint Vincent and the Grenadines) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از اسپانیایی Saint Vincent توسط کریستف کلمب در بیست و دوم ژانویه ۱۴۹۸، روز جشن سنت وینسنت. گرنادین، مانند گرنادا، از نام شهر جنوبی اسپانیا، به نام Granada. سنت لوسیا (Saint Lucia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام روز Saint Lucy در سیزدهم دسامبر ۱۵۰۲ که ملوانان به آن دادند. سنت وینسنت و گرنادین (Saint Vincent & Grenadine) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. سنت هلنا (Saint Helena در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. دریانورد پرتغالی João da Nova این جزیره را در ۱۵۰۲ کشف کرد و نام هلنا، مادر امپراتور کنستانتین را برآن نهاد. سنگاپور (Singapore) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Singapour است. از مالایی Singapura، از سنسکریت Simhapura (یا Singhapura)، به معنای "شهر شیر (گربه سان)". سنگال (Senegal) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام پرتغالی قوم بربر Zenaga (عربی Senhaja). این قوم بر موریتانی حکومت می‌کرد. سوئد (Sweden) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Suéde است. معنای آن مشخص نیست، اما می‌دانیم از واژه اسکاندیناویایی باستان Sviþjoð می‌آید. Svi از هندو اروپایی suos (شخص کَسی/ خویشاوند) و þjoð «مردم» هم‌ریشه با deut آلمانی و teut توتنی. Sverige (نام ملی): از Svia Rike «پادشاهی سوئد». (این نام احتمالاً از دانمارکی وارد سوئدی شده/rig در زبان دانمارکی به معنی قلمرو پادشاهی است که در زبان سوئدی به rikke تبدیل شده‌است. سوازیلند (Swaziland) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام مردمان Swazi، ساکنان این کشور. واژهٔ سوازی از نام Mswati-I، پادشاه پیشین این کشور است. سوئیس (Switzerland) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Suisse است. احتمالاً به معنای «سرزمین مرداب» است. سودان (Sudan) از عربی «بلاد السودان» (سرزمین سیاهان). در اصل اشاره دارد به سرزمین مردم سواحیلی (در ساحل این کشور). سورینام (Suriname) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام مردمان Surinen، ساکنان این منطقه. سوریه (Syria) از نام یونانی آشور، البته سرزمین اصلی آشور در شمال عراق بود و این منطقه Aram (قوم آرامی) خوانده می‌شد. نام سوریه را فرانسویان بر آن نهادند. بنا بر نوشته نقش پارسی بر احجار هند سوریا و ثریا با نام سوریا (ایزد خورشید) پیوند معنایی دارد. نام تاریخی این سرزمین «شام» بوده که برگرفته از واژه پارسی «شام» به معنی «باختر زمین» و «غروب آفتاب» است. سومالی (Somalia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Somalie است. از نام مردمان بومی Somalis. شاید از زبان Cushitic "تیره". اشاره به رنگ پوستشان. شاید از عبارت soo maal "رفتن و شیر (نوشیدنی)". اشاره به میهمان نوازی آن‌ها با شیر؛ و شاید هم از نام رئیس قبیلهٔ قدیم Samaale. سیرالئون (Sierra Leone) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نامی که در پرتغالی (Serra Leoa) و اسپانیایی (Sierra León) «کوهستان شیر» است. کاشف پرتغالی Pedro de Sintra در سال ۱۴۶۲ این جزایر را از دور دید و این نام را برآن نهاد. سه توضیح برای آن وجود دارد: مانند دندان‌های شیر هستند؛ مانند شیر خفته هستند یا آذرخشی که برفراز این کوه‌ها بود مانند غرش شیر بود. سیشل (Seychelles) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. از نام Jean Moreau de Séchelles، وزیر دارایی لویی چهاردهم در ۱۷۵۴–۱۷۵۶. ش شیلی (Chile) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Chilie است. ریشه دقیق آن مشخص نیست. احتمالاً از اصطلاح بومی Mapudungun به معنای «ژرفا ها»، اشاره دارد به کوه‌های آند. در Quechua یا Mapuche زبان‌های سرخ‌پوستی، chilli به معنای «جایی که جهان پایان میابد» است. شاید هم از واژه بومی tchili به معنای «برف». ص صربستان (Serbia) "سرزمین صرب ها"، نژاد صرب‌ها شاخه‌ای از نژاد ایرانی است که به بالکان کوچیدند. واژه پهلوی Salv به معنی "توده و گروه" یا واژه پارسی Sarv به معنی "گونه‌ای درخت" دو پنداره دربارهٔ ریشه نام "صرب"‌ها هستند. صحرا (Western Sahara در اشغال مراکش) از نام صحرای بزرگ آفریقا. ع عراق (Iraq) از واژه پهلوی "ایراک" که در فارسی به معنای "ایران کوچک (عراق عجم)" است. عربستان سعودی (Saudi Arabia) کهن‌ترین نام برای آن در زبان‌های ایرانی در فارسی باستان Arabaya است. سعود نام خاندان پادشاهی این کشور است. سعود به معنای «خوشبخت». عرب در زبان‌های سامی معانی متفاوتی دارد :، «بادیه نشین»، «مغرب»، «دشت»، «مخلوط شده»، «بازرگان»، «غارتگر» و «قابل درک». عمان (Oman) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از عربی است. این نام را جغرافیادانان یونانی و مسلمان به کار می‌بردند. در کتاب «عمان در تاریخ» نوشته شده که مورخ رومی، Yalainous (۲۳–۷۹ میلادی) از شهری در شبه جزیره عربستان با نام اومانا Omana، یاد می‌کند. پریپلوس اریترا و پلینی از اومانا که در ابتدای دریای پارس واقع است و اندرونی خشکی آن منطقه عربیا است یاد کرده‌است. در کتاب «عمان در تاریخ» آمده که محققان عرب معانی متفاوتی برای آن داده‌اند:ابن قبی می‌گوید که از صفت عامن یا عمون به معنای «مسکن» یا «نشیمنگاه». برخی از نام نوادهٔ ابراهیم می‌دانند. بسیاری عقیده دارند از نام دره‌ای که این شهر در آن بنا شده، آمده و بسیار تاریخیست. بعضی آن را تغییر یافته موگان و عده‌ای آن را تغییر یافته هومان می‌دانند. غ غنا (Ghana) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. از نام پادشاهی باستانی غنا. ف جزایر فارو (Faroe Islands در اختیار دانمارک) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان فاروزی (از اسکاندیناویایی باستان) Føroyar: «جزایر گوسفند». در اصل تشکیل شده از دو بخش far و ø که Ø در زبان دانمارکی به معنی جزیره است؛ که به غلط در فارسی و انگلیسی دوباره کلمه جزیره آورده می‌شود! Øerne یعنی جزایر و Færøerne یعنی «جزایر فار» که به غلط به آن «فارو آیلندز» یا «جزایر جزایر فار» می‌گویند. fær در زبان دانمارکی به معنی پایان و در زبان ایسلندی به معنی توانایی است. جزایر فالکلند (Falkland Islands در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کاپیتان انگلیسی John Strong این جزایر را در۱۶۹۰ کشف کرد و به احترام Anthony Cary پنجمین وایکانت فالکلند در اسکاتلند این نام را بر این جزایر گذاشت. جزایر مالویناس (Islas Malvinas در زبان اسپانیایی): این نام را ملوانان فرانسوی در ۱۶۹۰ به این جزایر دادند. از St. Malo در بروتانی فرانسه. در فرانسوی "Malouines". فرانسه (France) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی France است. از فرانسوی، از Francia، «سرزمین فرانک ها». نام فرانک از نام نیزه‌ای که frankon نامیده می‌شد و این اقوام به کار می‌بردند آمده. فلسطین (Palestine) نام فارسی آن برگرفته شده از عربی است. پلست یا پالس نام منطقه باستانی حوالی غزه. یونانیان آن را به منطق ای وسیع تر اطلاق کردند، Palaistinê. البته هرودت و دیگران آن را نام منطقه‌ای در سوریه ذکر کردند. آن را در زمان رومیان به نام Judaea (یهودیه) نیز می‌خواندند. فنلاند (Finland) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Finlande است. از ژرمنی سرزمینFinnها. ریشه Finn از لاپلندی یا Sami است. شاید از ژرمنی "مرداب/باتلاق" یا هم‌ریشه با فعل انگلیسی "find" (پیداکردن). در لاتین Fennia. Suomi (فنلاندی)، Soome (استونیایی)، Sum'(روسی باستان): شاید از واژه بالتیکی zeme "سرزمین"(مقایسه کنید با "زمین" فارسی). فیجی (Fiji) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان Tongan, Vitiنام این جزایر. فیلیپین (Philippines) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Philippine است. «سرزمین شاه فیلیپ» فیلیپ دوم، شاه اسپانیا. Katagalugan (زبان بومی Katipunan): «سرزمین رودخانه». (البته بیشتر برای نامیدن منطقه تاگالوگ به کار می‌رود). ق قبرس (Cyprus) نام فارسی آن برگرفته شده از عربی است. از یونانی Kypros برای «مس». اشاره به معادن مسدر این جزیره. قرقیزستان (Kyrgyzstan) از ترکی، «قرخ» (چهل) + «ئیز» (قبایل): «سرزمین چهل قبیله» یا «قرخ» (چهل) + «قیز» (دختر): «سرزمین چهل دختر». قزاقستان (Kazakhstan) «سرزمین قزاق ها». قزاق از زبان ترکی آلتایی و احتمالاً به معنای «خودمختار/آزاده/شجاع» است. قطر (Qatar) برگرفته از واژه پارسی گوادّر به معنای «بندر» است. نام شهر و بندری باستانی. نام Qatara را نخستین بار بطلمیوس در نقشه‌ای که از عربستان کشید، ذکر کرده. ک کاتالونیا (Catalonia در اختیار اسپانیا) نام فارسی آن برگرفته شده از اسپانیایی است. در زبان کاتالانی Catalunya. با ریشهٔ نامعلوم و فرضیه‌های بسیار. شاید از واژه‌ای به معنای "سرزمین قلعه ها". بنابر نظری دیگر Catalunya از عربی قلعه اونیه به معنای "سرزمین قلعه ها"، زیرا در مرز مسیحیان با اعراب و پر از قلعه بود. برخی گویند Catalunya از "Goth-Alania" به معنای "سرزمین گوت‌ها و آلان ها"، زیرا آن‌ها مدتی در این سرزمین حکم راندند. ویزیگوت‌ها احتمالاً بارسلونا را برای پایتختی خود ساختند. جزایر کارولین (Caroline Islands) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نم چارلز دوم Charles II، پادشاه اسپانیا از ۱۶۶۵ تا ۱۷۰۰. کالدونیای جدید (New Caledonia در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. دریادار James Cook آن را در ۱۷۷۴ نامگذاری کرد. کوه‌های این جزیره او را به یاد اسکاتلند (در لاتین: Caledonia) می‌انداخت. کامبوج (Cambodia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Cambodge است. این نام از نام پادشهی خمر در این کشور Kambujadesaیا Kambuja آمده. نام سنسکریت Kambuja یا Kamboja اشاره دارد به قبیله‌ای هندوایرانی و قدرتمند در این مناطق. کامرون (Cameroon) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از پرتغالی Rio de Camarões به معنای «رود میگو»، از نامی که کاشفان پرتغالی در سده ۱۵ بر رود اصلی آن گذاشتند. کانادا (Canada) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از واژه Kanata به معنای «دهکده» یا «زیستگاه» در زبان Saint-Lawrence Iroquoian که در نزدیکی شهر کبک در سده ۱۶ تکلم می‌شد. جزایر کایمان (Cayman Islands در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کریستف کلمب این جزایر را در ۱۵۰۳ کشف کرد. او ان جزایر را Las Tortugas (در اسپانیایی "لاکپشت ها") نامید. در حدود ۱۵۴۰ این جزایر به نام کایمان نامیده شد که از caiman سوسماری که در این جزایر زندگی می‌کند. کرواسی (Croatia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Croatie است. لاتینی شدهٔ نام بومی Hrvatska، از Hrvat (کروات) :ریشه آن مشخص نیست، شاید واژه‌ای سرمتی" گله بان"،" گاوچران". شاید هم از آلان‌ها. کره (Korea) از نام سلسله Goryeo، نخستین بار که بازرگانان ایرانی به کره رفتند، شاهان Koryŏ (Goryeo) بر آن حکومت می‌راندند. این نام سنتی به معنای "نژاد (مردم)" است. جزیره کریسمس (Christmas Island در اختیار استرالیا) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. ای جزیره در روز کریسمس ۱۶۴۳ توسط William Mynors کشف شد. کستاریکا (Costa Rica) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از اسپانیایی به معنای «ساحل ثروتمند»، برگرفته توسط کاشف اسپانیایی Gil González Dávila. کلمبیا (Colombia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام کریستف کلمب کاشف Christopher Columbus، البته او هیچگاه این کشور را ندید. جزیره کلیپرتون (Clipperton Island در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام John Clipperton دزد دریایی انگلیسی که در ۱۷۰۵ در این جزیره پناهگاه ساخت. کنگو (Congo) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از پادشاهی Kongo. از نام مردمان Bakongo. کنگو دموکراتیک (Congo, Democratic Republic) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از پادشاهی Kongo. از نام مردمان Bakongo. کنیا (Kenya) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان Kĩkũyũ، "Kere-Nyaga" به معنای "کوهستان سپید". کوبا (Cuba) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان سرخ‌پوستی Taíno, Cubanacan "جایگاه مرکزی". برخی گویند انعکاسی است از نام Cuba شهر پرتغالی کوبا که کریستف کلمب پایگذاری کرد. در پرتغالی و اسپانیایی به خمرهٔ شراب "cuba" می‌گویند. جزایر کوک (Cook Islands در اختیار زلاندنو) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام دریاسالار James Cook که در ۱۷۷۰ این جزایر را کشف کرد. جزایر کوکوس (Cocos Islands در اختیار استرالیا) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از coconuts «نارگیل»، محصول عمده آن. کومور (Comoros) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از عربی «جزایر القمر» به معنای «جزایر ماه». کویت (Kuwait) از عربی، کوچک شده " Kut/ Kout" به معنای "استحکامات نظامی نزدیک آب". کیپ ورد (Cape Verde) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام Cap-Vert دماغه‌ای در آفریقای غربی. از نام پرتغالی Cabo Verde به معنای «دماغهٔ سبز». کیریباتی (Kiribati) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از بومی شده نام جزایر گیلبرت Gilbert Islands. جزایر گیلبرت (نام پیشین): از نام دریادار انگلیسی Thomas Gilbert که این جزایر را در ۱۷۸۸ کشف کرد. آبسنگ کینگمن (Kingman Reef در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام دریادار W.E. Kingman، کسی که در ۱۸۵۳ آن را کشف کرد. گ گابون (Gabon) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام پرتغالی خلیج رود کومو، Gabão.(فرانسوی: Estuaire de Gabon). واژه Gabão از عربی «قباء». زیرا این خلیج مانند قبا می‌باشد. گامبیا (Gambia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام رود گامبیا که در این کشور جرین دارد. احتمالاً از پرتغالی câmbio به معنای «تجارت». پرتغالیان از این منطقه تجارت می‌کردند. گرجستان (Georgia) در زمان یونان قدیم که تازه جهان گردی و تهیه نقشه جغرافیایی باب شده بود به توصیه یکی از تاجران گرجی که در یونان به تجارت مشغول بود و اوصافی که این گرجی از گرجستان می‌کرد، یک جهان گرد و جغرافیا دان یونانی را به این فکر واداشت که سری به این کشور بزند و آنجا را از نزدیک ببیند :بعد از ورود ان یونانی به سرزمین سر سبز و رؤیایی و بهشت گونه گرجستان تمام حرف‌ها و توصیفاتی را که ان مرد گرجی گفته بود را به چشم دید…(... آهای مرد یونانی به آنجا برو تا تازه شدن و شاد بودن و جوانی را احساس کنی چون از قدیم و پیشینیان ما گفته‌اند آنجا را خداوند عالم از بهشت آورده بود تا برای خود نگاه دارد و چون ما گرجیان در نظرش خوب بودیم به ما بخشید…) و ان یونانی در چند صباحی که در گرجستان بود تمام وقتش را صرف گشت وگذار و مطالعه دربارهٔ گرجیان کرد و چون اغلب گرجیان به کشاورزی مشغول بودند نام آنجا را (georgus) که به یونانی یعنی: مردم کشاورز) نهاد؛ و از ان پس به جرجیا در غرب و گرجستان در ایران نامیده شد. در خود گرجستان هم بنام ساکارتْوِلُ نامیده می‌شود. Sakartvelo (گرجی): از نام خدای Kartlos، که نیای گرجیان شمرده می‌شود. گرنادا (Grenada) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام شهر اسپانیایی گرنادا. کلمب آن را Concepción نام نهاده بود. گروئنلند (Greenland در اختیار دانمارک) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از دانمارکی است. «سرزمین سبز». توسط Eric the Red در ۹۸۲. این البته ربطی به منظره آن دارد و برای جلب مهاجران برآن نهاده شد. Kalaallit Nunaat (نام گروئنلندی آن): «سرزمین انسان ها». جزایر گلورئیز (Glorioso Islands در اختیار فرانسه) Glorioso نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. یا Glorieuses نامش را از نمای باشکوهش (glorious) گرفته. گواتمالا (Guatemala) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان Nahuatl, Cuauhtēmallān «جای درختان فراوان» (جنگل). هنگامی که اسپانیاییان به این منطقه رسیدند فکر می‌کردند مرکز تمدن مایا باشد و از بومیان نام آن را پرسیدند و بومیان به اشتباه این تصور را کردند. گوادلوپ (Guadeloupe در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کریستف کلمب آن را در ۱۴۹۳ از نام Santa María de Guadalupe، نامگذاری کرد. گوام (Guam در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از واژهٔ ملت Chamorro, " guahan" به معنای "ما داریم". گویان (Guyana) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از انگلیسی است. از نام بومی «سرزمین آب‌های فراوان»، اشاره به رودهای فراوان آن. گویان فرانسه (French Guiana در اختیار فرانسه) بنگرید به گویان. گینه (Guinea) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Guinée است. از زبان سوسو و به معنای «زن». یا از زبان بربری Akal n-Iguinawen به معنای «سرزمین سیاهان». گینه استوایی (Equatorial Guinea) البته این کشور بر خط استوا قرار ندارد. گینه از فرانسوی Guineé احتمالاً از زبان بربری aguinaoui به معنای «سیاه». گینه بیسائو (Guinea-Bissau) از نام پایتخت آن. ل لائوس (Laos) فرانسوی شدهٔ واژه لائوسی lao، به معنای "لائوسی". احتمالاً از واژه هندی lava، نام یکی از دو پسر خدای Rama. شاید از "Ai-Lao"، نامی که چینیان قدم به اقوام "تای" داده بودند و آنجا را Lan Xang "سرزمین هزاران فیل" می‌خواندند. لاتویا/لتونی (Latvia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی Latvia و فرانسوی Létonie است. از نام محلی Latgale، از ریشه ژرمنی. بنگرید به لیتوانی. لبنان (Lebanon) کهنترین نام در زبان‌های ایرانی برای آن در فارسی باستان Labanāna است. از ریشه زبان‌های سامی ""LBN، در زبان‌های سامی معانی متفاوتی دارد مانند "سفید" یا "شیر (خوراکی)" و حتماً ارتباطی با برف و سفیدی کوه‌های لبنان دارد. نام آن حتی در حماسه گیلگمش (۲۹۰۰ پ. م) آمده. لسوتو (Lesotho) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از سوتو و به معنای «سیاه» یا «تیره پوست». لوگزامبورگ (Luxembourg) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی است. از سلتی Lucilem «کوچک» + ژرمنی burg «قلعه» و به معنای «قلعه کوچک». لهستان (Poland) از توتنی باستان یا لهستانی باستان lęděnin،("کسی که خاک دست‌نخورده را شخم می‌زند"). از lęch. نام دیگر آن "سرزمین Polan ها". از نام قوم Polanie. این قوم در سده ۱۰ میلادی در این منطقه ساکن شدند. نام این قوم از لهستانی pole ("کشتزار" یا "کشتزار آشکار"). نام بومی آن Polska است. لیبریا (Liberia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از لاتین liber «آزاد». سرزمینی که بردگان سیاه آمریکایی آزاد شده، تأسیس کردند. لیبی (Libya) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Lybie است. از قوم باستانی بربر که یونانیان Libyans می‌خواندند و مصریان Rbw. لیتوانی (Lithuania) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Lithuanie است. محققان سعی دارند رابطه‌ای میان آن و litus(ساحلی) در لاتین بیابند اما هیچ مدرکی در دست نیست. در لاتین با نام Litve/ Lituaeذکر شده‌اند. شاید با لاتویااز یک ریشه باشند. بنگرید به Lietuva در زیر. Lietuva (لیتوانیایی): بنابر نظر بومیان از lietus «باران» و به معنای «جای بارانی». لیختن اشتاین (Liechtenstein) از آلمانی «سنگ روشن» و از نام سلسله لیختن اشتاین گرفته شده که بر اشلنبورگ و فادوتس در زمان امپراتوری مقدس روم، حکومت می‌کردند. لیختن اشتاین و لوگزامبورگ، تنها دوک نشینانی هستند که از امپراتوری مقدس روم (نواحی آلمان و اتریش و سوئیس) باقی‌مانده‌اند. م ماداگاسکار (Madagascar) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام بومی آن در زبان مالاگاشی (از زبان‌های مالایی)، Madagasikara، «پایان زمین» که اشاره دار به فاصله زیاد آن با جنوب شرقی آسیا. مارتینیک (Martinique در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Martinique است. کریستف کلمب نام آن را در ۱۵۰۲ به احترام St. Martin، نام‌گذاری کرد. جزایر مارشال (Marshall Islands) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام دریادار انگلیسی John Marshall، نخستین کسی که در ۱۷۸۸ موجودیت ان جزایر را اثبات کرد. جزایر ماریانا شمالی (Northern Mariana Islands مشترک‌المنافع ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. فردریک ماژلان آن را در ۱۵۲۱ کشف کرد و نام Islas de los Ladrones (جزایر دزدان) را بر آن نهاد؛ اما در ۱۶۶۸ San Vitores مبلغ ژوزئیتی آن را به Las Marianas، به افتخار ماریانای اتریشی و بیوهٔ شاه فیلیپ پنجم و نائب السلطنه اسپانیا، تغییر داد. مالاوی (Malawi) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. احتمالاً از واژه بومی به معنای «آب آتشزنه» یا «شعلهٔ آتش» که به تابش مستقیم خورشید بر دریاچه مالاوی اشاره دارد. جزیره‌مان (Isle of Man در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از انگلیسی و مانین، Mannanán mac Lir، نام خدای Poseidon در گائلیک و بریتونی. مالت (Malta) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Malte است. از فنیقی "MLT"، "پناهگاه". که در لغات یونانی و لاتین melitta "عسل" باقی‌مانده. در گذشته نیز آن را melitta می‌خواندند؛ نام کنونی آن از مالتی که از عربی "ملطة" گرفته شده، آمده و با همان ریشه فنیقی. مالدیو (Maldives) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Maldive است. از عربی «محل» یا «حبة المحل» که برای این کشور استفاده می‌کردند. برخی محققین گویند از سنسکریت maladvipa، «گلچین جزایر». برخی از ریشهٔ تامیلی malai «کوهستان» و سنسکریت diva «جزیره»، «جزایر کوهستان». Dhivehi Raajje (مالدیوی): «پادشاهی مالدیوی ها». Dhivehiنام مردم و زبان مالدیوی است. مالزی (Malaysia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Malaysie است. «سرزمین مردم مالایی». مالی (Mali) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام پادشاهی باستانی مالی که بسیار گسترده بود و از نام مردمان Malinké. مایوت (Mayotte در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. تلفظ فرانسوی از نام ملت Maore/ Mawuti، سلطان نشینی در حدود ۱۵۰۰. مجارستان (Hungary) Magyarország (مجاری "سرزمین مجارها"): بنابر افسانه‌ها آن‌ها را از نسل Magyarو برادر Hunor (:نمرود پادشاه بابل) می‌دانند. Hungary: از ترکی "on-ogur" به معنای "(مردمان) ده تیر/خدنگ" که اشاره به ده قوم دارد. زیرا از ۷ قوم مجار و ۳ قوم خزر بودند. برخی گویند از واژه هون است. مصر (Egypt) از واژه‌ای پارسی (پارسی: Mithra). نخستین بار داریوش هخامنشی در سنگ نوشته بیستون نام مودرایا را که ریخت دیگر میترا است به کار می‌برد. میترا ایزد آفتاب بود و با آفتاب سوزان بیابان بزرگ آفریکا و سرزمین مصر هماهنگی دارد. Egypt(قبط):از لاتین Aegyptus از یونانی باستان Αίγυπτος(Aígyptos). بنابر نظر استرابو از "Αιγαίου υπτίως" (Aigaiou hyptios) "سرزمینی زیر دریای اژه". شاید از نام مصری ممفیس *ħāwit kuʔ pitáħ به معنای "پرستشگاه روح Ptah". مراکش (Morocco) نام فارسی آن برگرفته شده از اسپانیایی Marrakech است. از نام شهر "مراکش" ("Marrakush")، که احتمالاً از زبان بربر (ta)murt "سرمین" (یا (a)mur "بخش") + akush "خدا". نام اروپایی آن از تلفظ اسپانیایی Marruecos همین نام است. المغرب (عربی): که در مغرب سرزمین اعراب است. مغولستان (Mongolia) از مغولی و احتمالاً به معنای «دلیر» یا «بی باک». مقدونیه (Republic of Macedonia) از نام مردمان باستانی مقدونی. بنابر نظر Hesiod، از نام شاه Makedon، پسر Zeus و نوهٔ Deucalion، نیای همهٔ یونانیان. شاید از یونانی mak- «بلند/دراز» و اشاره به کوه‌های مقدونیه. مکزیک (Mexico) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Méxique است. شاید از Mexxica، از شاخه‌های آزتک‌ها. برخی گویند از واژه باستانی زبان Nahuatl، و به معنای «خورشید». برخی گویند از نام رهبر Mexitli. هنوز برخی عقیده دارند که از نام علف هرزی که در اطراف دریاچه Texcoco می‌رویید. Leon Portilla می‌گوید از واژگان metztli (قمر)+ xictli (میان)، از زبان Nahuatl و به معنای «میان ماه» است یا metl(صباره). موریتانی (Mauritania) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Mauritanie است. از نام اقوام بربر «مور» Mauri. نامی که اشتباهاً به آن داده شد (زیرا مورها در شمال مراکش بودند نه در زیر مراکش). موریس (Mauritius) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Maurice است. از نام شاهزاده Maurits van Nassaueiland در ۱۵۹۸ پس از Maurice of Nassau (۱۵۶۷–۱۶۲۵)، Stadtholder شاهزاده هلند (۱۵۸۵–۱۶۲۵). موزامبیک (Mozambique) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Mozambique است. این نام پرتغالی شده موسی بن بیگ است که نام شهر بندری در شمال موزامبیک فعلی است موسی بن بیگ حاکم ایرانی‌تبار آنجا در سال‌های ۱۴۵–۱۵۰۰ میلادی بوده‌است. بیگ و بیک از فارسی باستان به معنی بزرگ و خدا معنی می‌دهد تغییر یافته آن بغ نیز می‌گویند. بیوک و بیک در ترکی نیز از همین واژه است. مولداوی (Moldova) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Moldavie است. از نام رود مولداوی در رومانی، احتمالاً از گوتیک Mulda (خاک/گل)؛ شاهزاده‌نشین Moldavia (در لاتین: Moldova). موناکو (Monaco) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. "خودش به تنها"، اشاره به اسطوره هرکول یونانی که در این سرزمین پرستش می‌شد. همچنین از نام کلنی یونانی در سده ۶ پ. م به نام Monoikos که یونانیان Phocian آن را بنا نهادند. آن‌ها سه پرستشگاه در Monoikos (Μόνοικος به معنای "خانه تنهاً یا " پرستشگاه تنها")برای هرکول ساختند. شاید نیز با اقوام مونک (ایتالیایی: monachi) رابطه داشته باشد. مونتسرات (Montserrat در اختیار انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کریستف کلمب آن را Santa Maria de Montserrate نام نهاد (در ۱۴۹۳). از اسپانیایی و به معنای «کوهستان ناهموار». مونته‌نگرو (Montenegro) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. فاتحان ونیزی این نام را به آن دادند، به معنای «کوهستان سیاه»، احتمالاً به تیرگی جنگل‌های کاج اشاره دارد. البته در ایتالیایی آن را monte nero و بدون «گ» تلفظ می‌کنند. Crna Gora (نام صربی و مونته نگرویی آن): به همان معنای «کوهستان سیاه». میانمار (Myanmar) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. نخستین توضیح م گوید از کوتاه شدهٔ نام برمه ای Myanma Naingngandaw؛ توضیح دیگر آنکه از myan «سریع» و mar «سخت/نیرومند». این تغییر نام از برمه به دلیل ستیزهای سیاسی بود. تا قدرت جدید برمه را نمایش دهند. برمه (Burma، نام پیشین): احتمالاً از نام سنسکریت این سرزمین: Brahmadesh «سرزمین (خدای) برهما». جزایر میدوی (Midway Islands در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. «میانه راه»، از میانه بودن در بقیه جاها در اقیانوس آرام. میکرونزی (Micronesia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Micronésie است. واژه‌ای ساخته شده از یونانی mikros (کوچک)+ nesos (جزیره): «جزایر کوچک». ن نائورو (Nauru) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. احتمالاً از واژه نائورویی Anáoero «من به ساحل رفتم». کاشف آلمانی آن را Nawodo یا Onawero نام نهاد. جزیره ناواسا (Navassa Island در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. در سال ۱۵۰۴ کریستف کلمب به این جزره رسید و تعدادی ملوان برای دیدن آن فرستاد، آن‌ها که در آن آبی ندیدند، نام Navaza را بر آن نهادند. "nava-" به معنای "مسطح/هموار". تا ۳۵۰ سال بعد کسی برآن نزیست. نامیبیا (Namibia) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام صحرای نامیب. Namibبه معنای «بخشی که در آن هیچ‌چیز نیست» از زبان Nama. نپال (Nepal) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. احتمالاً از سنسکریت nipalaya، به معنای «پاها بر کوهستان» یا «زیستگاه برای پاها» که به هیمالیا اشاره دارد. شاید هم از تبتی niyampal «سرزمین مقدس». نخجوان (Naxuana) بنابر نظر "هاینریش هوبشمان" زبانشناس)Heinrich Hubschmann(در سده نوزده، نام "نخجوان" در ارمنی به معنای "جایگاه فرود" است و اشاره به کشتی نشستن نوح بر کوه آرارات دارد؛ که البته بنا بر نام امروزی آن، این نظر را می‌دهد. پیشوند "Naxc" که یک نام است و "avan" که در ارمنی به معنای "شهر" است. بطلمیوس، جغرافیدان سده ۲ میلادی و برخی دیگر آن را Naxuana نام برده‌اند. برخی گویند از نام ایرانی "نقش جهان" است. اعراب نیز بدان "نشواً می‌گفتند که سابقه تاریخی ندارد. نروژ (Norway) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Norvége است. از نروژی باستان norðr و vegr «راه شمالی». Norðrvegrاشاره می‌کند به گذرگاه دراز ساحلی از نوک غربی این کشور به شمالگان. Urmane یا Murmane (روسی باستان): از تلفظ اسکاندیناویایی واژه نرمن (انسان شمالی). (این واژه در نام شهر روسی Murmansk باقی‌مانده). Norge (در لهجه بوکمول) و Noreg (در لهجه نینورسک). دو نام رسمی نروژ. جزیره نورفک (Norfolk Island در اختیار استرالیا) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. جیمز کوک در ۱۷۷۴ این جزیره را کشف کرد؛ و از نام همسر Edward Howard، نهمین دوک نورفک در بریتانیا. نیجر (Niger) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام رود نیجر. از صورت بومی آن "Ni Gir" (رود Gir). این نام اغلب به اشتباه از واژه لاتین niger (سیاه) پنداشته می‌شود. بنگرید به نیجریه. نیجریه (Nigeria) از نام رود نیجر که از این کشو به اقیانوس می‌ریزد. بنگرید به نیجر. نیکاراگوئه (Nicaragua) نام فارسی آن احتمالاً برگرفته شده از فرانسوی Nicaragué است. نامی که از امزجاج دو نام Gil González Dávila کاشف اسپانیایی، از امزجاج دو نام Nicarao (نام رهبر بومی که در کنار دریاچه نیکاراگوئه می‌زیستند) و agua «آب» (در زبان اسپانیایی) پدیدآورد. نیوئه (Niue در اختیار زلاندنو) Niu نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. احتمالاً به معنای «نارگیل» و é به معنای «دیدن». بنابر یک افسانه نخستین پلینزیایی‌هایی که به این جزیره رسیدند، نخست یک نارگیل را بر آب دیدند. این واژه با واژه ژرمنی nieu «نو/تازه» نیز هماهنگی دارد. و واتیکان (Vatican City) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از لاتین Mons Vaticanusنام تپه‌ای در شهر رمو از ریشهٔ vaticinari «پیشگویی کردن». پیشگوها و طالع بین‌ها در مسیر این تپه کار می‌کردند. جزایر والیس و فوتونا (Wallis and Futuna در اختیار فرانسه) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام کاشف انگلیسی Samuel Wallis که این جزایر را در ۱۷۹۷ کشف کرد. وانواتو (Vanuatu) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از وانواتویی «سرزمین ما». ولز (Wales کشوری خودمختار در انگلستان) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از انگلیس باستان Waelisc, Walh، به معنای «سلتی» یا به معنای عمومی تر «خارجی». انگلوساکسونها این واژه را همچون توتنی باستان برای زبان سلتی به کار می‌بردند. Cymru (نام بومی):در ولزی باستان «سرزمین هم میهنان». ونزوئلا (Venezuela) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. «ونیز کوچک»، مصغر Venezia نام ایتالیایی ونیز. این سرزمین را کاشفان ایتالیایی Amerigo Vespucci و Alonso de Ojeda کشف کردند. ویتنام (Vietnam) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. در چینی:越南. «پشت مرز جنوبی»، نامی باستانی که اشاره به مردمانی که در پس مرزهای جنوبی چین می‌زیستند، دارد. جزایر ویرجین (U.S. Virgin Islands در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. کریستف کلمب آن را در سال ۱۴۹۳ به افتخار St. Ursula و یازده هزار بانوی روحانی (virgin) آن نامگذاری کرد. جزیره ویک (Wake Island در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از نام ناخدا William Wake انگلیسی. او این جزیره را را در ۱۷۹۶ کشف کرد. (البته کاشف اسپانیایی Mendaña آن را در ۱۵۶۸ کشف کرده بود). ه هائیتی (Haiti) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از زبان سرخ‌پوستی Taíno/Arawak, ""Hayiti/Hayti به معنای "سرزمین کوهستانی". جزیره هاولند (Howland Island در اختیار ایالات متحده) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. این جزیره را George E. Netcher در ۱۸۴۲ کشف کرد و به معنای «چه گونه زمین». هلند (Netherlands) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Hollande است. نام بخشی از این سرزمین که به اشتباه به کل آن اطلاق می‌شود. ژرمنی holt-land «سرزمین پوشیده از درخت». برخی به اشتباه از hollow land «سرزمین مردابی» می‌دانند. Nederland (هلندی):ژرمنی «سرزمین‌های زیرین»؛ این کشور زمانی در اختیار انگلستان بود که در بالای آن قرار داشت. هند (India) کهنترین نام برای آن در زبان‌های ایرانی در اوستایی Hindu-و فارسی باستان Hindu از نام سنسکریت رود Síndhu "(سرزمین) سند (خود واژهٔ سند به معنای "پرآب" است")". نام اروپایی آن نیز از فارسی باستان آمده‌است. Bharat (سنسکریت): احتمالاً از نام دو پادشاه باستانی به نام Bharata. ویا به معنای "سرزمین بتکده ها". واژگان "بهار" و "وهار" که در فارسی وارد شده‌اند از همین ریشه‌اند. Hindustan (هندی): از هندوستان فارسی که دو معنا می‌دهد: "سرزمین هندو هاً یا "سرزمین هند". هندوراس (Honduras) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. از اسپانیایی "Honduras"، "ژرفا ها". این نام را کلمب به علت آب‌های عمیق در سواحل شمالی آن گذاشت. هنگ کنگ (Hong Kong جزیره خودمختاری در چین) نام فارسی آن برگرفته شده از انگلیسی است. احتمالاً از تلفظ نام Hakka / Cantonese (香港)، به معنای «بندر خوشبو». در تلفظ امروزین چینی Heung Gong. زیرا در شمال این جزیره مواد معطر پرورش داده می‌شد و از اینجا صادر می‌شد. برخی نیز گویند از نام دزد دریایی زنی که به این جزیره حمله می‌کرد و Xiang Gu (香姑) نام داشت. ی یمن (Yemen) از واژه یمان از یم به معنی دریا است این واژه در سانسکریت و فرس قدیم است و ارتباطی به عربی ندارد. یمن را عده‌ای گفته‌اند از عربی «یمن» (صحیح، درست). برخی گویند از «یمین» (سمت راست). برخی گویند از «یُمن» (خوشبختی، سعادت). در گذشته یونانیان و رومیان آنجا را «عربستان خوشبخت» می‌نامیدند زیرا آب و هوایش و سرسبزیش کاملاً با بقیه نقاط شبه جزیره عربستان تفاوت داشت. یوگسلاوی (Yugoslavia) نام فارسی آن برگرفته شده از فرانسوی Yogoslavie است. کشوری که تمام شبه جزیره بالکان را شامل می‌شد و با مرکزیت صربستان. از اسلاوی Jugoslavija «سرزمین اسلاوهای جنوب». یونان (Greece) کهنترین نام برای آن در زبان‌های ایرانی Yauna- است. Yunanistan (آذری، ترکی)، الیونان (عربی)، Yavan (عبری): از نام ایونیان، اقوام یونانی آسیای صغیر. Greece: از لاتین Græcus، از یونانی Γραικοί، بنابر گفته ارسطو نام مردم اصلی Epirus. Ελλάδα (هلاس، یونانی):سرزمین هلنی‌ها. از Hellen که با واژه انگلیسی "settle" (ساکن شدن) هم‌ریشه است. خود یونانیان گویند به معنای "سرزمین روشنی" و از ἥλιος (hḗlios) به معنای "خورشید". منابع خیراندیش، رسول و شایان، سیاوش: ریشه یابی نام و پرچم کشورها، انتشارات کویر تهران ۱۳۷۰ خورشیدی. ویکی‌پدیای انگلیسی و ریشه‌شناسی برخط (آنلاین) کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان ریشه نام‌ها- موزامبیک- عراق- عمان- مکران-یمن- بحرین- اوگانداو.. نگارخانه جستارهای وابسته فهرست سرودهای ملی کشورها فهرست شعارهای ملی فهرست نام‌های جغرافیایی با ریشه ایرانی ریشه نام کشورها فهرست‌های ریشه‌شناسی جای‌نام‌ها کشورها، معنی نام
4872
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%81%D8%B4%DA%A9%E2%80%8C%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C
کفشک‌ماهی
کَفشَک‌ماهی‌سانان (Pleuronectiformes) یکی از راسته‌های ماهیان از رده ماهیان پرتوباله (Actinopterygii) هستند. پرتوباله‌ها را دگرتنان (Heterosomata) نیز نامیده‌اند که گاه به عنوان زیررده‌ای از سوف‌ماهی‌سانان نیز رده بندی شده است. در بسیاری از گونه‌های کفشک ماهی هردو چشم در یک طرف سر قرار دارند. در طی رشد، یکی از چشمهای آنها از یک سو به سوی دیگر سر می‌کوچد. برخی گونه‌های این ماهی تنها پهلوی چپ خود را رو به بالا نگه می‌دارند و برخی تنها پهلوی راست و برخی هردو پهلو را. آن گونه‌هایی که تنها یک پهلو را رو به بالا نگه می‌دارند پهلوی دیگر خود را همیشه رو به کف دریا نگه می‌دارند. یکی از معروفترین گونه کوشک‌ماهیان، پهن‌ماهی نام دارد. گونه‌ها و گروه‌های گونه‌ای خالپوش‌ماهی چرم‌ماهی لکه‌ماهی کفشک (ماهی) لوزی‌ماهی افسرده‌ماهی صاف‌ماهی ماهی حلوا زبان‌گاوماهیان سپرماهی پیوند به بیرون گونه‌ای دیگر از سوف‌ماهی‌سانان جانداران پدیدآمده در پالئوسن و هنوز منقرض‌نشده جانداران پدیدآمده در پالئوسن خاربالگان راسته‌های ماهیان پرتوباله کفشک‌ماهی‌سانان ماهیان تجاری ماهیان دریایی خوراکی ماهی‌های خوراکی نامتقارن
4874
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%88%D9%81%E2%80%8C%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86
سوف‌ماهی‌سانان
سوف‌ماهی‌سانان (Perciformes همچنین Percomorphi یا Acanthopteri) چهل درصد از تمامی ماهیان را تشکیل می‌دهند و بزرگ‌ترین راسته مهره‌داران هستند. آن‌ها به رده ماهیان پرتوباله تعلق دارند و دارای بیش از ۷۰۰۰ گونه مختلف هستند که در همه محیط‌های آبی یافت می‌شوند. آن‌ها نخستین بار در دوره گچ (کرتاسه) پسین، پدید آمده و گونه‌گون شدند. از ماهیان سوف‌ماهی‌سان می‌توان از بلنی سه‌باله نام برد. طبقه‌بندی زیرراسته سوف‌ماهی‌سانیان بالاخانواده سوف‌ماهی‌واران شکم‌چراغیان (temperate ocean-basses) شیشه‌ماهیان آسیایی (Asiatic glassfishes) دهان‌لانه‌ماهیان (cardinalfishes) آزادماهی استرالیا (Australasian salmon) ماهیان آفتاب‌پرست (chameleonfishes) ماهی بانجو (banjofish) شگ‌ماهیان ژرفازی (deepsea herrings) نقره‌ماهی (pomfrets) ماهیان تفنگچی (fusiliers) ماهی لوتی درخشان (splendid perches) گیش‌ماهیان (jacks, پرستوماهیs) ماهی یال‌دار (manefishes) سیخچه‌ماهیان (picarels) خورشیدماهیان آب شیرین (freshwater sunfishes) عقرب‌ماهیان کاذب (false scorpionfishes) سوف‌های شیشه‌ای (snooks) پروانه‌ماهی (butterflyfishes) دلفین‌ماهیان (dolphinfishes) ببرماهی (tigerfishes) گالیون‌ماهی‌ها (galjoen fishes) اردک‌ماهی باله‌دراز (long-finned pike) خارماهیان غار (cavebass) منگال‌ماهی (sicklefishes) چسبک‌ماهیان (remoras) ماهیان پرسه‌زن (rovers) پیرزن‌ماهی (old wife) دهان‌لانه‌ماهیان ژرف‌زی (deepwater cardinalfishes) چغوک‌ماهیان (mojarras) لوتی‌های مرواریدی (pearl perches) پری‌ماهیان (basslets) سنگسرماهیان (grunts) هامورهای اقیانوسی (oceanic basslets) کلاه‌دهان (bonnetmouths) دم پرچمی (flagtails) چرم‌باله‌ماهیان (sea chubs) گیش‌ماهی کاذب (false trevallies) خارماهی‌های آسیایی (Asian seaperches) سوف‌های بزرگ (lates, barramundi, Nile perch) پنجزاری‌ماهیان (ponyfishes) آزادماهی‌های ساحلی (beachsalmon) شهری‌ماهیان (emperor breams) سه‌دم‌ماهیان (tripletails) سرخوماهیان (snappers) کاشی‌ماهی (tilefishes) شکم‌ماهی (moonfish) ماه‌ماهیان (moonyfishes) خارماهیان معتدله (temperate basses) بزماهیان (goatfishes) برگ‌ماهیان آسیایی (Asian leaffishes) ماهی باله‌خروسی (roosterfish) گوازیم‌ماهیان (threadfin breams) آرواره‌ماهیان (jawfishes) کاردپوزه (knifejaws) سنجاب‌ماهی‌های پوست‌صدفی (shellskin alfonsinos) ماهی چانه‌دراز (jutjaws) جاروب‌ماهی (sweepers) سرزره (armorheads) ماهیان لوتی معتدله (temperate perches) سوف‌ماهیان (ماهی لوتیes and darters) باله‌کشیده (roundheads) برگ‌ماهیان (leaffishes) راشگوماهیان (threadfins) ماهی پردندانه (wreckfishes) فرشته‌ماهیان آب‌فام (bluefish) تیبرماهیان (bigeyes) نئون‌ماهیان (dottybacks) سوکلا (cobia) شوریده‌ماهیان (drums) گورزادماهی (gnomefish) هامورماهیان (sea basses, هامور (سرده)s and relatives) شورت‌ماهیان (whitings and relatives) شانک‌ماهیان (sea breams and porgies) نشیب‌ماهیان (slopefishes) یلی‌ماهیان (grunters) ماهی کمانگیر (archerfishes) Superfamily Cirrhitoidea مرمرماهی (marblefishes) کره‌ماهی (morwongs) ماهی کتانجک (kelpfishes) صیادماهیان (hawkfishes) ماهی‌های شیپورزن (trumpeters) Superfamily Cepoloidea نوارماهیان (bandfishes) زیرراسته Elassomatoidei خورشیدماهی کوتوله (pygmy sunfishes) زیرراسته زمردماهی‌واران سیکلید (cichlids) لوتی خیزآب (surfperches) زمردماهیان (wrasses) سفیدگون‌های جلبک‌خوار (cales and weed whitings) شقایق‌ماهیان (دوشیزه‌ماهی) طوطی‌ماهیان (parrotfishes) زیرراسته سردرشت‌واران گرگ‌ماهیان (wolffishes) ماهی ژرف‌کاو (ronquils) کج‌دهانان (wrymouths) لیزماهی (gunnels) شهپرماهی (quillfish) کله‌ماری (graveldiver) سیخچه‌پشت (pricklebacks) پوزماهی (prowfish) ماهی سردرشت (eelpouts) زیرراسته یخ‌ماهی (sometimes included in Percoidei) غارت‌ماهیان ریشو (barbeled plunderfishes) اژدهاماهیان جنوبگان (Antarctic dragonfishes) تیغچه‌ماهی (thornfishes) یخ‌ماهیان تمساحی (crocodile icefishes) کفال فالکلند (Patagonian blennies) غارت‌ماهی‌های خاردار (spiny plunderfishes) یخ‌ماهیان روغنی (cod icefishes) یخ‌ماهی دریارو (catadromous icefishes) زیرراسته زهرماهی‌واران نیزه ماسه (sand lances) ماهی‌های تمساح‌دندان (crocodile toothfishes) تنداب‌ماهی (torrent fish) ماهی‌های ماردندان (snaketooth fishes) ماسه‌کن (sandburrowers) ماسه‌ماهی جنوبی (southern sandfishes) پوزه‌اردکان (duckbills) بلنی زندانی (convict blennies) لوتی ماسه (sandperches) زهرماهی (weeverfishes) ماسه‌ماهیان (sandfishes) ماسه‌رو (sanddivers) اورانوس‌ماهی (stargazers) زیرراسته بلنی بلنی‌های دندان‌شانه‌ای (combtooth blennies) بلنی‌های پرچمی (pike-, tube- and flagblennies) ماهی‌های شیب‌دار (clinids) اورانوس‌ماهی ماسه‌نشین (sand stargazers) بلنی‌های کوچک (labrisomids) بلنی سه‌باله (threefin blennies) زیرراسته Icosteoidei ماهی ژنده‌پوش (ragfish) زیرراسته بچه‌اژدهاماهی‌واران بچه‌اژدهاماهیان (dragonets) بچه‌اژدهاماهیان نشیب (slope dragonets) Suborder گاوماهی‌واران گاوماهیان خواب‌آلود (sleepers) گاوماهیان (gobies) جهنده‌ماهی‌های ماسه‌نشین (sand darters) تیرچه‌ماهیان (wormfishes & dartfishes) ماهی خواب‌آلود آب شیرین (freshwater sleepers) گاوماهیان کپوری (loach gobies) نوزادماهی (infantfishes) پیچنده‌ماهیان (collared wrigglers) زیرراسته Kurtoidei ماهیان پیشانی‌پرور (nurseryfishes) زیرراسته جراح‌ماهی‌واران جراح‌ماهیان (surgeonfishes) شینگ‌ماهیان (spadefishes) بیضی‌ماهی (louvar) زروک‌ماهیان (scats) خرگوش‌ماهی (rabbitfishes) داس‌ماهی (Moorish idol) زیرراسته Scombrolabracoidei ماهی خال‌خالی سیاه (longfin escolar) زیرراسته تن‌ماهی‌واران کوترماهیان (barracudas) چرب‌گوشتان (snake mackerels) ماهی یال‌اسبی (cutlassfishes) تون‌ماهیان (ماهی خال‌خالیs and ماهی تنs) شمشیرماهی (swordfish) نیزه‌ماهی (marlins) زیرراسته حلواماهی‌واران شیشه‌ماهی بی‌کیسه (bagless glassfish) رانده‌ماهی‌های ژرفا (ariommatids) ماهی عروس دریایی (medusafishes) رانده‌ماهی (driftfishes) دم‌چارگوشی (squaretails) حلواماهیان (butterfishes) زیرراسته مازماهیان گورامی بالارو (climbing gouramies) گورامی (gouramies) گورامی بوسه‌زن (kissing gourami) زیرراسته Channoidei ماهیان سرماری (snakeheads) زیرراسته Caproidei سادماهیان (boarfishes) منابع پرتوبالگان جانداران پدیدآمده در کرتاسه پسین و هنوز منقرض‌نشده راسته‌های ماهیان پرتوباله سوف‌ماهی‌سانان
4876
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%A7%D9%86
پرتوبالگان
پَرتوبالِگان یا باله‌شعاعی‌داران یا شُعاع‌باله‌ها نام رده‌ای از ماهیان است که راسته تاس‌ماهی‌سانان را شامل می‌شوند و باله‌های افراشتهٔ غضروفی دارند. پرتوبالگان به عنوان یک رده یا زیررده از ماهیان استخوانی به‌شمار می‌آیند. دلیل نام‌گذاری این رده این است که ماهیان این رده باله‌های آن‌ها به صورت شبکه‌هایی پوستی است که توسط خارهای استخوانی و شاخ‌دار حمایت می‌شود، برخلاف گوشتی‌بالگان که باله‌های آن‌ها به صورت آویزه و لخته‌ای از گوشت است. پرتوبالگان رده غالب در میان مهره‌داران هستند و نزدیک به ۹۹ درصد از بیش از ۳۰ هزار گونه ماهی موجود به رده پرتوبالگان تعلق دارد. پرتوباله‌ها در سراسر آب‌های شور و شیرین جهان، از قعر دریاها تا جویبارهای مرتفع کوهستانی پراکنده‌اند. گونه‌های پرتوباله اندازه‌های بسیار مختلفی دارند به‌طوری‌که از کپورریزه ۸ میلی‌متری تا خورشیدماهی اقیانوسی ۲۳۰۰ کیلوگرمی و پاروماهی یازده‌متری در این رده دیده می‌شوند. دسته‌بندی منابع Wikipedia contributors, "Actinopterygii," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Actinopterygii&oldid=206234143 جانداران پدیدآمده در سیلورین و هنوز منقرض‌نشده
4893
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D8%B3%D8%AF%D9%84%DA%A9
استودان سدلک
اَستودان سِدلِک (در زبان چک: Kostnice v Sedlci) یک نیایشگاه کوچک مسیحی کاتولیک است که در طبقهٔ زیرین گورستان کلیسای همه قدیسان در سدلک از حومه‌های شهر کوتنا هرا در جمهوری چک قرار دارد. تخمین زده می‌شود که برای تزئینات داخلی این استودان از استخوان‌های ۴۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰ انسان که پیشتر در محوطه کلیسا به خاک سپرده شده بودند استفاده شده است. این استودان از مهمترین مراکز گردشگری در جمهوری چک است و سالانه حدود ۲۰۰ هزار نفر از آن بازدید می‌کنند. تاریخچه هنری راهب بزرگ کلیسای صومعه سیسترسی سدلک به فرمان شاه اوتاکار دوم، پادشاه بوهم در سال ۱۲۷۸ به سرزمین مقدس فرستاده شد. در هنگام بازگشت از زیارت، او مقداری از خاک سرزمین مقدس را با خود به ارمغان آورد و آن را به عنوان تبرک در این گورستان پاشید. این کار او باعث شد که گورستان سدلک به محلی محبوب برای دفن مردگان در اروپای مرکزی مبدل شود. در سالهای میانی قرن چهاردهم با گسترش مرگ سیاه یا طاعون در اروپای مرکزی و هم چنین در خلال جنگ‌های محلی اوایل قرن پانزدهم هزاران نفر در این گورستان به صورت دسته جمعی به خاک سپرده شدند. در حدود سال ۱۴۰۰ میلادی، کلیسایی با معماری گوتیک در مرکز این گورستان بنا نهاده شد، و استخوان‌های یافت شده در گورهای دسته جمعی —که در هنگام ساخت کلیسا کشف شده بودند— در سرداب و همچنین شیروانی کلیسا به امانت سپرده شدند. بر طبق روایات، بعد از سال ۱۵۱۱ استخوان‌های انباشته شده توسط یک راهب نیمه‌کور به صورتی مرتب در کلیسا چیده شد. در سال ۱۸۷۰ میلادی منبت‌کاری به نام فرانتیشک رینت (František Rint) از سوی خانواده شوارتزنبرگ (Schwarzenberg) استخدام شد تا کلیسا را با استخوان‌ها تزئین کند که این تزئینات تا بحال در این کلیسا موجود است. گفته شده است که در تزئینات این کلیسا از استخوان‌های ۴۰٬۰۰۰ انسان استفاده شده است. نگارخانه پانویس منابع http://www.sedlecossuary.com/History.html http://www.artgraphica.net/art-shop/prague-kutna-hora-bone-church.htm پیوند به بیرون دیدن ۶۰ هزار اسکلت انسان (جمهوری چک) | سفرنامه استودان‌ها جاذبه‌های گردشگری در منطقه بوهمی مرکزی جمع‌آوری غنائم انسانی ساختمان‌ها و سازه‌ها در منطقه بوهمی مرکزی کوتنا هرا گورستان‌ها در جمهوری چک گورستان‌های کاتولیک میراث جهانی یونسکو در جمهوری چک بنیان‌گذاری‌های سده ۱۵ (میلادی) در بوهم
4896
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%20%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C
استان خراسان جنوبی
استان خراسان جنوبی یکی از استان‌های ایران است. این استان در شرق ایران واقع شده و مرکز آن، شهر بیرجند است. استان خراسان جنوبی، تا سال ۱۳۸۳ به همراه خراسان شمالی و خراسان رضوی، استان خراسان را تشکیل می‌دادند و در آن سال با مصوبه مجلس شورای اسلامی و پس از تقسیم استان خراسان به سه استان، در سال ۱۳۸۳ ایجاد شد. مساحت این استان۱۵۱٬۱۹۳ کیلومتر مربع است که پس از استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان سومین استان پهناور ایران است. بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵، جمعیت آن برابر با ۷۶۸٬۸۹۸ نفر می‌باشد و از این نظر ۲۸اُمین استان کشور به‌شمار می‌رود. پیشینه خراسان جنوبی شامل محدوده‌ای از خراسان بزرگ است که در سده‌های پیش قهستان نامیده می‌شده‌است. شهرهای مهم ایالت قهستان، تون (فردوس امروزی) و قائن بوده‌اند. مارکوپولو نیز در سفرنامه خود، از این منطقه با نام تونوکاین (تون و قاین) یاد کرده‌است. در سده‌های اخیر و به ویژه از دوران قاجار، دو شهر فردوس و قائن به دلیل حوادث طبیعی مختلف به تدریج موقعیت جمعیتی خود را از دست داده و بیرجند مرکزیت و اهمیت بیشتری یافت. تشکیل استان خراسان جنوبی به مرکزیت بیرجند از سال ۱۳۴۲ مطرح بوده‌است و در سال ۱۳۸۳ و پس از سال‌ها کشمکش سیاسی این استان تأسیس شد. مرکز این استان جدید شهر بیرجند تعیین گردید. در زمان تأسیس این استان شامل سه شهرستان بیرجند، نهبندان و سربیشه بود. قاین در ابتدای تأسیس استان حاضر به پیوستن به خراسان جنوبی نشد و در محدوده خراسان رضوی باقی ماند. در سال ۱۳۸۳ و پس از تقسیم استان خراسان مباحثی در مورد الحاق قاین به خراسان جنوبی مطرح گردید و در نهایت در اواخر همان سال ۸۳ شهرستان قاین به استان خراسان جنوبی الحاق گردید. فردوس که در قضیه تقسیم خراسان بیشترین آسیب را دید نیز حاضر به پیوستن به استانی با مرکزیت بیرجند نشد. در چند راهپیمایی اعتراض آمیز که منجر به کشته و زخمی شدن چند شهروند فردوسی قبل از تقسیم خراسان شد مردم این شهرستان نشان دادند که در تقسیم استان خراسان سهم بیشتری خواهان هستند، اگر چه نتیجه‌ای برای مردم در برنداشت. در مرحله اول تقسیم خراسان و شکل‌گیری استان خراسان جنوبی، تنها بخش سرایان شهرستان فردوس با پذیرش این امر که با پیوستن به خراسان جنوبی از بخش به شهرستان ارتقاء می‌یابد حاضر به جدایی از فردوس و خراسان رضوی شد و مدتی را به عنوان یکی از بخش‌های شهرستان بیرجند در خراسان جنوبی به سر برد تا اینکه در سال ۱۳۸۴ اولین ارتقاء در خراسان جنوبی با ارتقای بخش سرایان به شهرستان صورت گرفت. در همین سال با ارتقای بخش درمیان به مرکزیت شهر اسدیه (اسدآباد سابق) دومین شهرستان جدید استان خراسان جنوبی به وجود آمد. ادامه تلاش‌ها برای الحاق فردوس در سال ۱۳۸۶ به نتیجه رسید و این شهرستان هم علی‌رغم میل باطنی بسیاری از مردم، به خراسان جنوبی ملحق شد. در سال ۱۳۸۷ بخش بشرویه شهرستان فردوس هم در جواب قبول الحاق به خراسان جنوبی توانست ارتقاء پیدا کند و هشتمین شهرستان استان تأسیس شد. در سال ۱۳۹۱ و در روزهای پایانی این سال طبس از استان یزد جدا و به خراسان جنوبی پیوست. این پیوستن واکنش‌هایی همچون امضای طومار را در پی داشت. همچنین فرمانداری این شهر نیز به فرمانداری ویژه و معاونت استانداری ارتقاء یافت. در اردیبهشت ۱۳۹۱ نهمین و دهمین شهرستان‌ها تأسیس گشتند. بخش زیر کوه قاین همراه با بخش زهان قاین و تبدیل دهستان شاسکوه این شهرستان به بخش با سه بخش به شهرستان زیر کوه ارتقاء یافت و حاجی‌آباد زیرکوه پس از حاجی‌آباد هرمزگان و حاجی‌آباد فارس (زرین دشت) سومین حاجی‌آباد کشور شد که به خود فرماندار می‌بیند. بخش خوسف بیرجند هم پس از تبدیل دهستان جلگه ماژان به بخش به شهرستان ارتقاء یافت و و با دو بخش مرکزی و جلگه ماژان به جمع شهرستان‌های کشور پیوست. موقعیت جغرافیایی این استان از شمال با استان خراسان رضوی، از غرب با استان‌های یزد، اصفهان و سمنان، از شرق با کشور افغانستان و از جنوب با استان‌های سیستان و بلوچستان و کرمان هم‌مرز است. استان خراسان جنوبی، در مسیر محورهای ارتباطی استان‌های جنوبی ایران با مشهد قرار دارد. محور اصلی ارتباطی استان‌های یزد، اصفهان، فارس و بوشهر به مشهد، از طبس و فردوس می‌گذرد (جاده ۶۸ تا دیهوک و سپس ادامه مسیر به سمت مشهد از طریق جاده ۹۱). همچنین محور اصلی ارتباطی استان‌های کرمان و هرمزگان، از دیهوک و فردوس می‌گذرد (جاده ۹۱). محور ارتباطی استان سیستان و بلوچستان به مشهد نیز از شهرهای نهبندان، سربیشه، بیرجند و قائن عبور می‌کند (جاده ۹۵). تقسیمات استانی شهرها مهم‌ترین شهرهای استان خراسان جنوبی، بیرجند، فردوس، طبس و قائن هستند. جاذبه‌های گردشگری یکی از قدیمی‌ترین جاذبه‌های گردشگری ثبت شده در استان خراسان جنوبی سنگ نگاره کال جنگال در ۵ کیلومتری جنوب شهر خوسف و متعلق به دوره اشکانی است که در بررسی‌های جدید ۱۴ سنگ نگاره در نزدیکی آن شناسایی شده‌است. دیگر جاذبه‌های گردشگری استان عبارت اند از: اماکن مذهبی حرم مطهر حسین بن موسی الکاظم (ع) طبس آرامگاه امامزادگان فردوس مصلی بیرجند مساجد تاریخی مسجد میانده بشرویه مسجد جامع تون (فردوس) مسجدسیدی فردوس مسجد جامع قائن مسجد جامع خضری مسجد جامع افین (زیرکوه) مدارس تاریخی مدرسه شوکتیه مدرسه معصومیه مدرسه علمیه علیا فردوس مدرسه علمیه حبیبیه فردوس باغ های تاریخی باغ گلشن طبس باغ و کوشک امیرآباد (بیرجند) باغ شوکت‌آباد (بیرجند) باغ اکبریه (بیرجند) بناهای تاریخی ارگ کلاه فرنگی ارگ طبس ارگ بهارستان (باغ زرشکی) پل ترناو بشرویه خانه افراشته فردوس خانه مستوفی بشرویه خانه شهدادی حوض انبارسیدی فردوس رباط زردان (زیرکوه) عمارتاکبریه میراث جهانی یونسکو قلعه کوه زردان (زیرکوه) مجموعه تاریخی کوشک فردوس قلعه بیرجند قلعه دختر بشرویه قلعه فورگ قلعه دختر فردوس قلعه کوه قاین کوه قلعه فردوس کنسولگری انگلیس (باغ منظریه) اماکن سیاحتی بند دره بند عمرشاه سد تاریخی کریت (شهرستان طبس) آرامگاه مشاهیر آرامگاه حکیم نزاری آرامگاه ابن حسام خوسفی آرامگاه بزرگمهر قائنی آرامگاه میرتونی فردوس آرامگاه تورانشاه روستاهای تاریخی روستای استند روستای افین روستای بیدسگان روستای چنشت روستای خراشاد روستای زردان روستای ماخونیک روستای مصعبی روستای تاریخی کوچ‌ روستای کریمو موزه ها موزه و مرکز اسناد و مفاخر دانشگاه بیرجند موزه مردم‌شناسی فردوس جاذبه‌های کویری مجموعه آسیاب‌های آبی (بشرویه) طاق زارهای کویر سه قلعه کویر حیدرآباد نهبندان(میراث جهانی یونسکو) کویر پلوند فردوس کویرهمت آباد (زیرکوه) سایر جاذبه‌های طبیعی دره تجنود (زیرکوه) یخدان رحیم آباد غار خونیک غار فارس سنگ سوراخ فردوس قنات بلده فردوس(میراث جهانی یونسکو) چشمه‌های آب معدنی مجتمع گردشگری آب درمانی و آبگرم معدنی فردوس: در ۲۰ کیلومتری شهر فردوس قرار دارد. که قدمت آن به ۲۰۰ سال می‌رسد. چشمه آب گرم علم آباد: در شمال خاوری شهرستان سربیشه و از شکاف سنگ‌های آتشفشانی از نوع آندزیت بازالت از زمین خارج می‌شود. سربیشه چشمه آبگرم گندگان: در ۱۲ کیلومتری شهرستان سربیشه واقع است. سربیشه چشمه معدنی کُلوته: این چشمه در بخش سربیشه حدود ۱۸ کیلومتری جادهٔ مود به سمت بیژائم و بشگز قرار گرفته و برای درمان برخی دردهای مفصلی و پوستی مفید است. سربیشه چشمه آب معدنی تناک: در روستای تناک از بخش مود شهرستان سربیشه قرار دارد. سربیشه چشمه آب معدنی سیاه دره: آب معدنی سیاه دره جنب کلاته سلیمان (بخش مود شهرستان سربیشه) واقع است که آب آن به رنگ سبز کامل است. سربیشه چشمه آب درمانی آبترش: در ۳۴ کیلومتری شمال غرب سربیشه واقع شده‌است. آب این چشمه از شکاف سنگ‌های آندریت بازالت از زمین خارج شده و به دلیل خواص درمانی برای امراض پوستی مورد توجه قرار گرفته‌است و از سایر چشمه‌های دیگر شهرستان دارای امکانات بهتری نظیر استخر و فضای طبیعی بهتری است که آن را برای گردشگری در شهرستان سربیشه متمایز می‌کند سربیشه چشمه آب گرم لوت: در ۷۰ کیلومتری شهر خوسف قرار دارد، کشاورزی استان خراسان جنوبی رتبهٔ اول تولید محصولات باغی زرشک و عناب و رتبه دوم تولید زعفران و پنبه را در سطح ایران داراست. همچنین این استان، ششمین تولیدکنندهٔ انار در بین استان‌های ایران است و شهرستان فردوس پس از شهرستان‌های ساوه و نی‌ریز، سومین تولیدکنندهٔ انار در ایران است. پسته، بادام، سیب، گلابی، به، گیلاس، آلبالو، زردآلو، هلو، خرما، توت، شاتوت، گردو، انجیر و سنجد از دیگر محصولات باغی این استان است. در بخش محصولات زراعی، این استان در تولید چغندرقند، رتبه هشتم کشور را داشته و همچنین گندم، جو، پنبه، حبوبات، محصولات جالیزی و گیاهان علوفه‌ای در این استان کشت می‌شوند. در بخش دامپروری، پرورش مرغ گوشتی و تخم‌گذار، گاو شیری و گوشتی، گوسفند، بز و شتر به صورت سنتی و صنعتی انجام می‌پذیرد. شرکت‌های سهامی زراعی خضری و اسلام‌آباد در بخش نیمبلوک از توابع شهرستان قاینات، جزء قطب‌های کشاورزی صنعتی در کشور محسوب می‌شوند. اقلیم میانگین بارندگی سالانه استان خراسان جنوبی، ۱۳۴ میلی‌متر و میانگین دمای سالانه، ۱۷٫۵ درجه سلسیوس است. ۹۵ درصد وسعت این استان را عرصه‌های طبیعی در بر می‌گیرد که از این میزان، ۲۲٫۷ درصد بیابانی، ۶۳٫۳ درصد مراتع بیابانی، ۷٫۲ درصد مراتع خوب و متوسط و ۶٫۸ درصد جنگلی است. ۸۸۰٬۳۳۴ هکتار از مساحت این استان، جزء کانون‌های بحرانی فرسایش بادی است که شهرستان قاینات با ۲۴۲٬۴۷۲ هکتار مساحت کانون‌های بحرانی، دارای بیشترین سطح و شهرستان سرایان با ۲۷٬۷۸۷ هکتار، دارای کمترین سطح کانون بحران فرسایش بادی است. پس از الحاق شهرستان طبس به این استان، با توجه به وسعت زیاد بیابان‌های طبس، خراسان جنوبی از ششمین استان بیابانی ایران، به دومین استان بیابانی تبدیل شد. مردم رسوم خاص از جمله خصوصیات استان می‌توان به مراسم کاکل و شکر گزاری در کشاورزی، جشن قوج گذاری و کوچ در امر دامداری، مراسم برات و مراسم ماه محرم از قبیل نخل برداری، تعزیه خوانی، علم بندان، علم گردانی، بیل زنی، مشعل گردانی، هفت منبر، سنگ زنی، کفچلزی و همچنین مراسم استثنایی روستای چنشت اشاره کرد. مراکز علمی و آموزش عالی دانشگاه بیرجند دانشگاه بزرگمهر قاینات حوزه علمیه بیرجند حوزه علمیه قاین دانشگاه علوم پزشکی بیرجند دانشگاه صنعت و معدن بیرجند دانشگاه آزاد اسلامی بیرجند دانشگاه آزاد اسلامی قاینات دانشگاه آزاد اسلامی فردوس دانشگاه آزاد اسلامی طبس دانشگاه آزاد اسلامی نهبندان دانشکده علوم پزشکی قاین دانشگاه پیام نور بیرجند دانشگاه پیام نور قاینات دانشکده فنی حرفه ای قاین ترابری بزرگراه ۷۸ آسیا که در این محدوده بر جاده ۹۱ ایران منطبق است، از شمال استان خرسان جنوبی و شهرستان فردوس، وارد استان شده و با عبور از شهرهای فردوس و دیهوک به استان کرمان ادامه می‌یابد. همچنین، این جاده با تلاقی با جاده طبس به دیهوک، استان‌های یزد، فارس، بوشهر و سایر استان‌های جنوبی و جنوب غربی ایران را به خراسان متصل می‌کند. بیشترین حجم تردد بین شهری روی محور شمالی و جنوبی این استان ۹۵شمال_جنوب (جاده 95) انجام می‌گیرد، از مشهد آغاز و با عبور از شهرهای تربت حیدریه، گناباد، قائن، بیرجند، نهبندان و زاهدان تا چابهار ادامه دارد. این محور از مشهد تا شهر قائن به صورت بزرگراه بوده و سپس به صورت محور آسفالته درجه یک تا زاهدان و چابهار ادامه مسیر می‌دهد (جاده ۹۵). سایر محورهای ارتباطی استان که به صورت راه آسفالته درجه یک به استان‌های همجوار متصل می‌گردد عبارتند از: محور قائن-خواف، محور نهبندان-زابل، محور نهبندان-کرمان، محور طبس-خور و محور طبس-یزد. تاکنون استان خراسان جنوبی از داشتن یک متر آزادراه محروم است ولی طرح آزادراه سربیشه-بیرجند-تربت‌حیدریه-باغچه که شهر بیرجند را به مشهد و شبکه آزادراهی کشور وصل می‌کند، در انتظار تصویب توسط هیئت دولت است. مسیر راه‌آهن بندرعباس-سرخس از طبس و شمال باختری شهرستان بشرویه یعنی جزین عبور می‌کند و حمل‌ونقل کالا و مسافر از کشورهای آسیای مرکزی تا خلیج فارس (بندرعباس) از این مسیر انجام می‌شود. همچنین دو خط راه‌آهن چابهار-زاهدان-بیرجند-قاین- گناباد-مشهد و خط انتنی جزین-فردوس در دست احداث می‌باشد که طی آن، شهرهای بیرجند، قائن و فردوس صاحب راه‌آهن خواهند شد. فرودگاه بین‌المللی بیرجند در سال ۱۳۱۲ (به عنوان سومین فرودگاه رسمی کشور) افتتاح گردیده و پروازهای هفتگی و روزانه به شهرهای تهران، مشهد، جده، مدینه، دمشق و بغداد در آن انجام می‌شود. به علاوه شهر طبس نیز دارای فرودگاه می‌باشد. صنعت کارخانه‌ها و کارگاه‌های تولید ماشین‌آلات و تجهیزات، وسایل نقلیهٔ موتوری، محصولات فلزی، تجهیزات حمل و نقل، اکسید منیزیم، محصولات لاستیکی و پلاستیک، ماشین‌آلات و دستگاه‌های برقی، محصولات کانی غیرفلزی، کاغذ و محصولات کاغذی، ابزار پزشکی و اپتیکی، ساعت، رادیو و تلویزیون، فلزات اساسی، چوب و محصولات چوبی، منسوجات، مبلمان و صنایع غذایی و آشامیدنی در سطح استان و نیز در ۵ شهرک صنعتی در بیرجند، فردوس، قاین، نهبندان و سربیشه مشغول فعالیت می‌باشند. همچنین به تازگی خبر از افتتاح کارخانه شمش منیزیم در شهرستان فردوس و کارخانه بزرگ فولاد قاینات به گوش می‌رسد. (صدا و سیمای خراسان جنوبی) قالی‌بافی، سفالگری، رنگرزی، آهنگری، مسگری، حصیربافی، سبدبافی، نمدمالی، زیلوبافی، پارچه بافی، نوغان داری، ریسندگی، گلیم بافی، جاجیم بافی، زرگری، دباغی و سوزن‌دوزی، از جمله صنایع دستی استان خراسان جنوبی هستند. معدن این استان دارای پتانسیل بالایی در بخش معادن می‌باشد به‌طوری‌که دارای تنها ذخایر منیزیت ایران (شهرستان بیرجند و شهرستان سربیشه)، بزرگ‌ترین ذخیره و تنها معدن آزبست ایران (معدن حاجات نهبندان) بوده و ذخایر و معادن مهم اورانیوم در (شهرستان فردوس)، بنتونیت (شهرستان سرایان، سه‌قلعه)، گرانیت (بیرجند و سربیشه)، گل سفید (بیرجند)، بازالت (شهرستان سربیشه) در خراسان جنوبی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. یکی دیگر از مهم‌ترین معادن این استان، معدن مس قلعه زری واقع در جنوب غرب این استان (خوسف) است. معادن ولاستونیت، کائولن، تراورتن، فلدسپات، بوکسیت، مارن، گچ، آهک، دولومیت، مرمریت، خاک صنعتی، سنگ لاشه و توف از دیگر معادنی هستند که در این استان در حال بهره‌برداری هستند. نگاره‌ها منابع جستارهای وابسته جمعیت شهرهای استان خراسان جنوبی پیوند به بیرون پرتال استان خراسان جنوبی خراسان جنوبی بنیان‌گذاری‌های ۱۳۸۳ در ایران
4897
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A8%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C
وب‌شناسی
وب‌شناسی به عنوان برابر فارسی برای واژه انگلیسی "Webology" و واژه فرانسوی "Webologie" انتخاب شده‌است. از دید لغوی وب‌شناسی از دو واژه وب (Web) و پسوند "-شناسی" به عنوان برابر نهاده "Logia" یونانی، "Logie" فرانسوی، یا "Logy" انگلیسی، تشکیل شده‌است. وب‌شناسی در اصطلاح یعنی علم وب. به عبارت دیگر، وب‌شناسی علم جدیدی است که به مطالعه جنبه‌های گوناگون پدیده وب جهانگستر (تولید، ذخیره، نمایه‌سازی، جستجو، بازیابی و گسترش اطلاعات در محیط وب، بازرگانی و بازاریابی از طریق وب، تأثیرهای علمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی وب، و غیره) می‌پردازد. در راستای مطالعه و شناسایی جنبه‌های گوناگون وب، در ایران مجلهٔ وب‌شناسی راه اندازی شده‌است. منابع جستارهای وابسته وب وب‌سنجی اینترنت
4899
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86
قانون
قانون معمولاً به‌عنوان سیستمی از احکام شناخته می‌شود که از طریق مؤسسات اجتماعی یا دولتی ایجاد و الزام می‌شود تا رفتارها را تنظیم کند؛ با این حال تعریف دقیق قانون یک بحث طولانی است. قانون معمولاً به عنوان یک دانش و هنر عدالت توصیف می‌شود. ریشه‌شناسی قانون می‌تواند قوانین فیزیکی باشد که بر انسان تأثیر دارد یا قوانین اخلاقی یا احکامی باشد که دولت یا قدرت فراتر یک کشور آن را به شیوه خاص و در جایگاه خاصی وضع نموده‌است. سیستم‌های قانونی مختلفی در بین کشورها موجود است. در کشورهای اسلامی سیستم اصلی قانون گذاری، احکام اسلام می‌باشد. حاکمیت قانون دوران طولانی زندگی بشر همواره دستخوش تغییرات در گرایش به قانون بوده‌است. در برخی نظرات سیاسی حاکمان بالاتر از قانون قرار داشتند چنان‌که افلاطون برای مثال فلاسفه را در شهر فرضی خود بالاتر از قانون می‌دانست یا ژان بدن نه دقیقاً بلکه دربرداشت غالب چنین نظری داشت. اما دوران درازی از تاریخ بشریت، حاکمان و قانون در یک ردیف قرار داشتند ــ قانون به سادگی چیزی بود که حاکم می‌خواست. (این امر به مکتب اثباتی حقوق معروف است که برخی آغازگر آن را در دوران جدید هابز می‌دانند) لیکن در گرایش سوم و مدرن تر حاکم در بند قانون بود. نخستین گام در جهت فاصله گرفتن از استبداد حاکمان، نظر حاکمیت به وسیله قانون بود که مفهوم پایین‌تر بودن حاکم از قانون و الزام او برای حاکمیت از راه‌های قانونی را شامل می‌شد. حکومت‌های مردم سالار به ظاهر با ایجاد حاکمیت قانون، در این راه فراتر رفتند. اما این ترفند ارباب قدرت برای استثمار جدید مردم به‌شمار می‌رود چرا که قانون گذاران حقیقی در جوامع به ظاهر مردم سالار همان ارباب قدرت هستند که با هدایت افراد دلخواه در مناسب قانون‌گذاری قوانین را در جهت سود خود تهیه می‌کنند و مردم گمان می‌کنند ایشان هستند که قانون را وضع کرده‌اند در جامعه ای که سرمایه و دولت یک پدیده تبدیل شده‌است جایی برای مردم سالاری معنا ندارد در این کشورها ارباب قدرت با به‌کارگیری نظام مند رسانه‌ها افکار مردم را به سمت آنچه می‌خواهند سوق می‌دهند. نکته حایز اهمیت در اینجا منشأ قانون است. قانون حسب گرایش‌های مختلف منشأ گوناگون دارد. برای مثال چنان‌که بیان شد اثباتیون بر آنند که قانون اراده حاکم است و چیزی والاتر از آن نیست. هر چه حاکم بخواهد قانون است و لازم‌الاجرا. اما طرفداران مکتب حقوق طبیعی بر آنند که یکسری حقوق لاینفک برای انسان به واسطه انسان بودنش وجود دارد که بر تمامی حکام حاکم است و وظیفه اصلی حاکم کشف این مقررات و اجرای آن است. در دوران معاصر اثر این نظر را در ایجاد حقوق بشر جهانی می‌توان یافت یعنی حداقل قواعدی که انسان امروزی به واسطه بشر بودنش دارد مانند آن که شهروندان باید از بازداشت خودسرانه و تفتیش بی‌دلیل منازل یا مصادره اموالشان در امان باشند. شهروندان متهم به جنایت، سزاوار محاکمه سریع و علنی هستند و حق دارند که با شاکیانشان مخالفت یا از ایشان پرسش نمایند. اگر این افراد محکوم شوند، مجازات بی رحمانه و غیرمعمول برای آنان در نظر گرفته نمی‌شود. شهروندان را نمی‌توان به اجبار وادار به شهادت بر ضد خودشان نمود. این اصل، از شهروندان در برابر اعمال فشار، سوء استفاده یا شکنجه حمایت می‌کند و اقدام پلیس را به چنین رفتارهایی به شدت کاهش می‌دهد. حاکمیت قانون دارای یک معنای عام است و یک معنای خاص. در معنای عام، یعنی وجود نظم در کشور؛ به عبارت دیگر، وقتی افراد جامعه به گونه‌ای مشابه و با رعایت هنجارهای مشترک رفتار نمایند، به معنای آن است که قانون حاکم است. در معنای مضیق تر به معنای اجرای قوانین موضوعه و قوانینی که مجلس و مقامات صالح کشور وضع کرده‌اند، به نحوه درست و در راستای اجرای هدف آن قانون. در عمل، حاکمیت قانون بدان معنا است که هیچ فردی، چه رئیس‌جمهور و چه یک فرد عادی از قانون بالاتر نیست. حکومت‌های مردم سالار، قدرت را از طریق قانون به کار می‌بندند و خود ملزم به اطاعت از آن هستند. قوانین باید در جهت خواسته‌های مردم و نه هوس شاهان، زورگویان، مقامات نظامی، رهبران مذهبی یا حزب‌های خود گماشته باشد. مردم در حکومت‌های مردم سالار مشتاق پیروی از قانون هستند، چرا که از قواعد و دستورهای خودشان اطاعت می‌کنند. هنگامی که قانون توسط مردمی گذاشته می‌شود که باید از آن اطاعت کنند به نظر می‌رسد عدالت به بهترین نحو ممکن برقرار می‌شود. میزان آزادی یک جامعه را می‌توان با درصد جمعیتی که زیر حاکمیت قانون هستند، سنجید. برای مثال در انگلستان حتی ملکه نیز خود را فراتر از قانون نمی‌بیند و برای به کرسی نشاندن حرف خود به دنبال راهکارهای قانونی می‌گردد. برای حاکمیت قانون، یک دستگاه قدرتمند و مستقل قضایی لازم است که دارای اختیار، اقتدار، دارایی و اعتبار لازم جهت زیر پرسش بردن مقامات حکومتی و حتی سران عالی‌رتبه در برابر قوانین و دستورهای مملکتی باشد. (لذا اهمیت تفکیک قوا که یادگار برجسته منتسکیو می‌باشد در این‌جا مشخص می‌شود) از این رو قضات باید بسیار آموزش دیده، متبحر، مستقل و بی‌طرف و البته هنرمندانی ماهر باشند. هنر قاضی در نحوه تفسیر درست قوانین و اجرای مناسب آن نمایان خواهد شد. البته آنان برای انجام وظیفه ضروری شان در نظام قانونی و قضایی باید به اصول مردم سالاری پایبند باشند. قوانین حکومت مردم سالار ممکن است سرچشمه‌های گوناگونی از قبیل: قانون‌های اساسی مکتوب، مصوبات و قواعد، تعالیم مذهبی و اخلاقی و آداب و رسوم فرهنگی داشته باشند. قوانین، بدون در نظر گرفتن منشاهایشان باید برای حفاظت از حقوق و آزادی‌های مردم پیش‌بینی‌های لازم را به عمل آورند: از آن جا که شرط قانون، حمایت یکسان از همگان است، نمی‌تواند تنها برای یک فرد یا گروه قابل اجرا باشد. انواع قوانین قوانین ماهوی و شکلی قوانینی که شرایط ایجاد و نسخ و انتقال حق فردی را مشخص می‌کنند، قانون ماهوی و قوانینی که ناظر بر اجرای اعمال حقوقی و تشریفات دادرسی و اثبات دعویند به قانون شکلی موسومند؛ مثلاً قوانین مربوط به مقدار ارث و نحوهٔ تقسیم آن ماهوی و قوانین مربوط به تنظیم وصیت‌نامه شکلی اند. قوانین امری و تکمیلی قوانین امری قوانینی‌اند که در صورت نقض آن‌ها نظم عمومی مختل می‌شود و قوانین تکمیلی (یا قوانین تفسیری یا قوانین تعویضی) قوانینی‌اند که با نظم عمومی ارتباط و مغایرتی ندارند؛ مثلاً در قانون مدنی قراردادها و بیعها تکمیلی‌اند و ارث و وصیت امری. سلسله‌مراتب قواعد از نظر قدرت اجرایی عبارت است از: قوانین امری توافق طرفین عرف قوانین تکمیلی جستارهای وابسته قانون اساسی قانون اثر قانون ارتباطات آئین دادرسی قانون براساس قاعده بالادستی منابع http://www.aftabir.com/articles/view/social/law/c4c1186229835_law_sovereignty_p1.php/درباره-حاکمیت%5Bقانون http://www.aftabir.com/articles/view/politics/political_science/c1c1258888704_rule_of_law_p1.php/حکومت-قانون-چیست اقتدار تحقیقات حقوقی علوم اجتماعی فضیلت قانون مقاله‌های موضوعات اصلی منابع حقوق مهندسی سیاسی
4901
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
فهرست آرامستان‌ها
این فهرستی است از گورستانها، استودان‌ها (استخوان‌کده‌ها) و دیگر مدفن‌گاه‌های جهان: آسیا ایران ابن بابویه (تهران) امامزاده عبدالله (شهر ری) امامزاده طاهر (کرج) باغ رضوان (اصفهان) بهشت زهرا (تهران) بهشت فضل (نیشابور) بهشت رضا (مشهد) بهشت رضوان (مشهد) تخت فولاد (اصفهان) دارالسلام (شیراز) ظهیرالدوله (تهران) خاوران (حوالی تهران) مسگرآباد (تهران) وادی رحمت (تبریز) حضرت معصومه (قم) گورستان دولاب گورستان ارامنه تهران (بوراستان) گورستان خاموشی فردوس (خراسان، شهر کهنه) گورستان باغ فردوس (کرمانشاه) عراق وادی‌السلام (نجف) عربستان سعودی بقیع (مدینه) ابوطالب (مکه) ازبکستان آرامگاه شاه زنده اروپا ارمنستان پانتئون کومیتاس یرابلور انگلستان هایگیت (لندن) ترکیه گورستان ارامنه شیشلی جمهوری آذربایجان پارک مفاخر باکو جمهوری چک استودان سدلک روسیه گورستان نووودویچی (مسکو) گورستان ارامنه مسکو گورستان ایرانیان شیعه در سن‌پترزبورگ رومانی گورستان اترنیتاتا (یاش) گورستان خرم (مارامورش) سوئد کلیسای ریدارهولمن فرانسه گورستان پر-لاشز گرجستان پانتئون ارمنیان تفلیس لهستان گورستان پوونسکوفسکی (ورشو) مجارستان گورستان کرپشی (بوداپست) آمریکای شمالی آرامستان صلیب مقدس، کالور سیتی آرامستان ملی آرلینگتون آرامستان آرارات فارست لاون آمریکای جنوبی آرژانتین آرامگاه رکوله‌تا کلمبیا گورستان مرکزی بوگوتا جستارهای وابسته فهرست گورستان‌های تهران فهرست گورستان‌های مشهور جهان گورستان‌های مشهور جهان فهرست‌های ساختمان‌ها و سازه‌ها فهرست‌های فهرست‌ها گورستان‌ها
4903
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86
استودان
اَستودان یا ستودان جایگاه نگهداری استخوان است و در دین مزدیسنا بخشی از آیین مردگان شمرده می‌شده که شامل حفره‌هایی به صورت‌های منتظم و چهارگوش یا نامنتظم و ساده در درون سنگ کوه بوده، و از پیش ایجاد می‌شده‌اند تا استخوان مردگان را پس از پوسیدن یا خورده شدن اجزاء غیر استخوانی لاشه توسط لاشخورها در دخمه بدانجا انتقال داده و در آن‌ها نگاه دارند. بعضی از استودان‌های عهد ساسانی مشتمل بر نوشته‌های مذهبی و نامِ شخص درگذشته بوده‌است. گوردخمه نیز روشی مشابه برای مردگان است. بازمانده استودان‌های کهن در شوشتر، نقش رستم، شهر ری و استان کرمان و یزد یافت می‌شود. نام استودان از دو بخش اَستو- (هسته :استخوان) و -دان (جایگاه) تشکیل شده‌است. پانویس جستارهای وابسته استودان سدلک دخمه‌های زرتشتی شوشتر استودان گبرها منابع اوشیدری، جهانگیر. دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱، آیین‌های زرتشتی استودان‌ها خاک‌سپاری سازه‌ها و یادمان‌های خاک‌سپاری مراسم مردگان
4905
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A3%D8%B0%D9%86%D9%87
مأذنه
مأذنه یا موذنه آن بخش از مسجد یا ساختمان‌های مذهبی اسلامی است که برای اذان گفتن از سوی مؤذن ساخته شده است. مأذنه‌ها معمولاً اتاقکی ویژه در بالای گلدسته‌ها (مناره‌ها)ی مسجدها هستند. اذان یا بانگ نماز، فراخوانی است به زبان عربی برای اعلام وقت نماز و دعوت مردم به اجرای مراسم نماز. مؤذن شخصی است که بانگ نماز را با صدای بلند و از فراز مأذنه برمی‌خواند. قدمت و مقیاس از ظهور اسلام تا پایان حیات پیامبر اسلام، ماذنه‌ها سقف مساجد بودند. اما اولین مأذنه بر فراز مناره در اسلام، مربوط است به عصر امویان و مسجد جامع اموری در سوریه که توسط ولید بن عبدالملک ساخته شد. این مناره‌ها در اصل، دو برج از برج‌های قدیمی کلیسا شهر بود که به ویرانه مبدل شده بود و ولید، با دادن پولی به مسیحیان، این ویرانه را خریداری نمود و بر روی آن مسجدی بنا کرد. قدیمی‌ترین مأذنه ایران، متعلق است به قرن دوم هجری قمری. این مناره در شهر قم بوده و مربوط به یک مسجد قدیمی در دوره سلجوقی است. ارتفاع این ماذنه 25 متر و جنس و نمای آن از آجر می‌باشد. بلندترین مأذنه دنیا، مأذنه مسجد حسن ثانی در کازابلانکا، شمال آفریقاست. این مسجد از لحاظ وسعت، در رده هفتم مساجد جهان است. این مناره (مأذنه) 210 متر طول دارد. این مسجد در دهه 1980 توسط حسن ثانی، شاه مراکش ساخته شد. شرکت بن لادن سعودی نیز، قصد دارد در مسجدالحرام شهر مکه، در جوار کعبه، دو مناره به ارتفاع 420 متر، طراحی و اجرا نماید. منابع معماری مسجد