fa
stringlengths 1
964
| en
stringlengths 1
1.24k
|
---|---|
شوهرش هم برای تسلی دادن او کاری نکرد. | He did not dare to console her |
من اصلا نمیخواهم با تو آشنا باشم | I don't want to know you. |
اما در اواخر قرن نوزدهم وجود امواج الکترومغناطیسی فیزیکدانان را برآن داشت تا پیشنهاد دهند که جهان از مادهای به نام اتر پر شده است که همچون رسانهای عمل میکند که امواج و ارتعاشات از آن میگذرند | However in the late ۱۹ th century the existence of electromagnetic waves led physicists to suggest that the universe was filled with a substance that they called aether which would act as the medium through which these waves or vibrations travelled |
همین که کلمه ولد مورت از ده آن خارج شد همه بر خود لرزیدند. | Everybody flinched |
در این موقع ناگهان ایزابلا سکوت را شکست و با حال هیجان و اعتراض شدیدی گفت: | cried Isabella, with sudden vivacity. |
میخوام هیئتمنصفه؛ مشتی قواد و اخاذ. و آتشافروز و قاچاقچی و قاتل را ببینه. | i want that jury to see pimps , liars , racketeers , arsonists and murderers. |
والتر هنوز داره مشخص میکنه که | walter's still trying to determine what that thing |
چقدر احمقانه. | just stupid , i guess. |
اگه تو هم بهم خیانت کنی خودم رو میکشم | if you betray me, too, i'm going to kill myself! |
تو واقا فکر میکنی من متفاوت نیستم. | do you really think those distinctions still apply. |
هرگز تو را به کس دیگری نخواهم داد. | Im never going to give you up to anyone else. |
مگر قصهاش را نشنیدهاید؟ | Have you heard the story ? |
بچه مبهوت ماند و تکرار کرد: خانواده تو! | The boy looked surprised. Your family! he echoed. |
زیر لب گفتم: هر قدری که میتونی تا ماه آینده تو سرم بچپونی | As much as you can possibly cram into my head in the next month, I murmured. |
دم بدم بر هیجان افراد خانه میافزود. | excitement was running high, and would run higher. |
آژیر. | Alarm |
جی جی، داری چکار میکنی. | jj , what are you doing. |
در وضعیت پریشانی که داشت به یاد چارلز کمپیون افتاد که حتی درحال مرگ به رانندگی ادامه داده بود وبه پمپهای هپ برخورد کرده بود. | In his light headed state, Stu thought of Charles Campion, almost dead, driving into Hap's pumps. |
بله، خواهر. | Yes, Sister. |
آیا به او خرده گرفت که چرا آن یک تن نیست؟ | Is he to be blamed then if he is not that one ? |
بی معنیناگویا. | irrational. |
امنیت مرورگر نرمافزار امنیت اینترنت برای مرورگرهای وب به منظور محافظت از اطلاعات شبکه و سیستمهای کامپیوتری از نقض حریم خصوصی و یا نرم افزارهای مخرب است | Browser security is the application of Internet security to web browsers in order to protect networked data and computer systems from breaches of privacy or malware |
طرف پشت باد رگبار نرمی میبارد، چه پشت به باد دلچسبی! | There's a soft shower to leeward. Such lovely leewardings! |
اهب هر چند همهجا در خود فرو رفته بود قصد آن داشت که در دریایی که بیش از همهجا موبی دیک را دیده بودند | where Ahab, though everywhere else foiled in his pursuit, firmly counted upon giving battle to Moby Dick, in the sea he was most known to frequent; |
بوی خاک نمناک و عطر گلها به هم آمیخته میشد؛ در اطرافشان زنبوران عسل با لبهای زرین وزوز میکردند. | the smell of the damp earth and the perfume of the flowers intermingled; around them buzzed a golden swarm of bees. |
اونا باید حرفهای باشن. | they gotta be pros. |
در این ارتباط بود که مبارزه مسلحانه تنها راه مؤثر برای دستیابی به آزادی شناخته شد | Due to this fact the idea of armed struggle against the Shah’s dictatorship was recognized as the only path to freedom among revolutionary left groups and circles |
تا وقتیکه به تختخواب میرم | to the time i went to bed … |
خوش میگذرد؟ | Are you amused ? |
فوشلوان گوش فرا داد تا صدای پای او محو شد. | Fauchelevent listened untilhe heard his footsteps die away in the distance |
بابا را به خانه بردم. | Took Baba home. |
من نمیخوام اونی باشم که رئیس رو دعوت کرده | i don't wanna be the geek who invited the boss. |
کمی سرد مه … | I am a little cold |
میندازن رو آب. | set 'em afloat |
وید از سخاوت ناپدریاش شهامتی پیدا کرده بود، با شرم جلو آمد. | Wade, encouraged by his stepfather's generosity, came shyly toward him. |
آنلودرهای مدرن از تجهیزات گردانده واگنها برای خالی کردن واگنها استفاده میکنند، که مشکلات مربوط به زغالسنگ یخزده کف واگنها را نخواهد داشت | Due to the chemical composition of coal there are difficulties in removing impurities from the solid fuel prior to its combustion |
تا اینکه این سلسله کمکم تمامشده و از میانه رفت و نوبه رسید به آخرین شخصی از این خانواده کنت اسپادا که من کاتب سر و رفیق او بودم | I come now to the last of the family whose secretary I was the Count of Spada |
هوا سرد و گزنده بود. | It was freezing in the boat. |
دستتو بکش چه مرگته. | get your fucking hands off me whats the matter with you. |
فکر کرد که شاید آن هم یکی دیگر از شوخیهای مرگبار شوهر اوست. | and he thought in horror that this was one of her husband' s sanguinary jokes. |
سبب کندی ذهن انگلیسها بازی نکردن آن هاست. | said that Englishmen's wit was stagnant for want of them; |
اما را شل بیمار است همسر سابقت، | It's Rachel' 'Your ex ? |
و برتکسیو آمد | and Bertuccio entered |
با این همه در حدود یک ساعتی نزد او به سر بردم که هم برای من و خیال میکنم هم برای او بیفایده نبود | For all that, however, I spent a very interesting hour, and so, I dare say, did he. |
اون یک داروی مخصوص است | it's special medicine |
تو هم اگر این هلههولههایی را که سرآشپز جدید باشگاه ورزشی به ما میدهد میخوردی حالت جا میآمد! | You'd have a swell time if you had to eat the truck that new stewardhands out to us at the Athletic Club! |
این روش نیاز به یک پردازش اختصاصی دارد که آن را بسیار گران میکند | which if not attended to promptly can lead to costly repairs |
زنها را بر پنج شتر بارکش و بقیه را دو به دو روی بقیه شترها سوار کرده بودند. | The women had climbed on to five pack saddles, and the wounded were in pairs on the residue. |
اما این قدر تأخیر از کشتی فرائون بیجهت نیست | This delay is not natural |
من دوقلوی همسان مادرتم ده سال جدا از هم زندگی کردیم اما همسان. | im your mothers identical twin , born ten years apart but identical. |
تاریکی سختی بود. | It was intensely dark |
با این حال، ساختارهای کوچکترسنگی ممکن است تنها به عنوان نشانه برای نشان دان مسیرهای کوه و یا مرزهای صاحبان زمین ساختهشده باشند | However the smaller structures may be built just as signs marking the mountain paths or boundaries of owned land |
رومیزیها از کتان بود و روی میز میزبان و میهمانهای عالیمقام نیز یک گلدان سرخ بود که همان لحظه چیده بودند. | with a linen tablecloth on each of them and bouquets of the day' s fresh roses for the table of honor. |
چشمان عالیجناب برق میزد. | The reverend eyesglistened. |
حس میکرد که یاشوین، گر چه از هر احساس و عاطفه بیزار است، تنها مردی است که میتواند نیروی این سودا را که اکنون سراسر زندگی او پر کرده بود، درک کند. | He felt that Yashvin, in spite of his apparent contempt for every sort of feeling, was the only man who could, so he fancied, comprehend the intense passion which now filled his whole life. |
او گفت: من دارم میروم. | I'm going away, he said. |
پسرک را اندیشه بورژوائی خیره میکرد؛ | The little boy was fascinated by the burgess mode of thought: |
انرژی غیرقابل تحمل است. | The energy is unbearable. |
تا فقط متوجه بشین. | just so you understand. |
از این رو حالا دو بافتهی کلفت روی شانه هایش افتاده و با روبانهای آبی خوشرنگ گره خورده بود. | it lay in two thick cables over her shoulders, tied with navy blue ribbons. |
تفنگهای سربازان قراول را دید | he saw glittering below him the muskets of the guards. |
هری چوبدستیشو توی دماغ غول فرو کرد | Harry stuck his wand up its nose |
چه، در آن داستان حقایقی با شکوه و کارهایی والا خواهید یافت که هم درخشانند و هم واقعی. | for there you will find grand reality, and deeds as true as they are heroic. |
کلوخه شده. | conglomerate. |
آقا چرا منو تعقیب میکنید. | sir why are you following me. |
بهترین رقصندهی رئیس سلسلهمراتب تالار، گرداننده و رئیس تشریفات نامدار، مردی جذاب و متعین و متأهل، یعنی یه گوروشکا کارسونسکی بود. | the first star in the hierarchy of the ballroom, a renowned director of dances, a married man, handsome and well built, Yegorushka Korsunsky. |
بعدها دریافتم که مقصود او پایتخت بوده است که هزار قدم تا آنجا فاصله داشت | which, as I afterwards found, was towards the capital city, about half a mile distant; |
نظرت راجع به این چیه عزیزم یک شیرینی در اندازه بزرگ. | how about it , dearie is that a pie fit for a king ,. |
او هم، وقتی از این منظر نگاهش میکنم، تقریبا به زشتی لرد لاس است. | He's almost as ugly when seen from this perspective. |
آب به مخزن تحت فشار وارد میشود تا فشار آب مورد نیاز ساختمان در آن تعیین گردد | The water is pumped into a pressurized tank to meet the building code of required water pressure |
شما هنوز صاحب آن را پیدا نکردهاید؟ | you still haven't found the owner of this ? |
ازلحاظ نسبت بین طول وارتفاع گریت دین تقریبا مربع شکل میباشد | In the ratio between length and height the Great Dane should be square |
جانگ اینجاست و از جاش هم تکون نخورده | jang is here without moving! |
شاید تو روزنامهها دیده. یا توی تلویزیون. | he left in the news. maybe the recognized de la tele. |
برای یک ثانیه، فقط توانست بیحرکت با صورتی وحشتزده در حالی که به کلاه آبی رنگ کوچکی که روی آب سیاه رنگ قرار داشت، خیرهسر جایش بایستد. | and for a second, she could only stand motionless, staring with a terror stricken face at the little blue hood above the black water. |
از دیدگاه مارکسیستی سرمایه داری تمایل به ایجاد نامتعادل انباشت ثروت دارد که منجر به انباشت بیش از حد سرمایه و در نهابت بحران میشود | In the Marxist view capitalism tends to create unbalanced accumulations of wealth leading to over-accumulations of capital which inevitably lead to a crisis |
فقط در فکر مسایل کلیسایی است، | He only cares about Church questions. |
مادرش. | her mother. |
وبه تدریج که میگفت چهره اولیویه را گشادهتر مییافت. | and he saw Olivier's face brighten as he went on. |
آقای جن کس، یا ترجیح میدید اسکات صدا تون کنم | Mr. Jenks. Or do you prefer Scott ? |
جاده را فراموش کردهاند، اما مردان وحشی هنوز نه. | Road is forgotten, but not by Wild Men. |
داستان رجی بلافونته باشیم و کسی هم نباید ما را سرزنش کنه. | in the reggie belafonte story , and who could blame us. |
آن گاه مارشال از یک در جنبی ناپدید شد. | And the marshal disappeared through a side door. |
اگه تو مارکوس را میخوای، به کمک الکساندر احتیاج پیدا میکنی. | if you want markus , you will need alexanders help. |
اگر جومانگ قبیلهاش رو تاسیس کنه، هان بیش از پیش بویه یو رو مورد ظلم قرار میده | if ju mong builds a nation, the han will oppress buyeo even more. |
هوم، | Hm! |
زیرا جمع به یکصدا، پاسخ داد: | It elicited an answering chorus of |
بر قسمت زیرینش رویهم چسبیده و نیمی از سرعت سیرش را کاسته بودند؛ | on its keel to such a degree as to deprive it of half its speed; |
بله، بانوی من | yes, ma'am |
در همه فصلها. | Every season. |
اما اکنون وحشتناک بود. | but now it was horrible. |
تصور میکردم که آندره اینجاس … | I thought the Little Russian was here. |
پادشاه تفنگش را میاره بالا کشاورز فریاد میزنه. | and the king raises his rifle , and the farmer yells. |
دستهای پدر رالف مثل چنگال شانههای او را گرفت و دردمندانه روبروی خود نگاه داشت. | Father Ralphs hands bit into her shoulders like claws and held her painfully against him. |
آرکادیوی سوم این حرف را به گوش پدر بزرگش خوزه آرکادیو بوئندیا، رساند، | Arcadio told that to Jos' Arcadio Buend'a |
آقایون با خوندن این شروع میکنیم. | were going to start reading this , gentlemen. |
من به یاد آوردم که حتی یک غذا هم برای شما تهیه نکردم | i remembered that i didn't prepare even one meal for you |
یک پسین گاه، در آغاز ماه فوریه، فیلیپ به وی گفت که روز تولدش است | One evening, at the beginning of February, Philip told her that he was dining with Lawson, who was giving a party in his studio to celebrate his birthday; |
ببین، ما رفیق تو رو میبریم پایین توی درمانگاه کشتی، باشه؟ | look, we're gonna take your buddy down to the sick bay, okay ? |
اسلحه هاتون را بردارید. | stay your weapons. |